بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: رسول اکرم«صلوات الله علیه و آله السلام»

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
32056
متن پرسش

با سلام و احترام محضر استاد معظم (دام ظله العالی): از دیدگاه عقل فلسفی و عرفان نظری، فرایند خلقت در قوس نزول، از عالم عقل شروع و پس از عالم مثال، تا عالم ماده امتداد می‌یابد؛ لذا همه موجودات، دارای وجود عقلی‌اند. روایت نبوی «اول ما خلق الله نوری» با قرار گرفتن در کنار روایت «اول ما خلق الله العقل» ناظر به خلقت وجود عقلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است و همانطور که پیش‌تر گفته شد، همه مخلوقات (اعم از مجرد و مادی)، در عالم عقل، دارای وجود عقلی می‌باشند. در کتاب مقام لیلة القدرى حضرت فاطمه سلام الله علیها صفحه ۳۶ آمده: «انسان‌ها دارای نفسی هستند که در بستر بدن، حادث می‌شود و قبل از آن دارای یک شخصیت متعیّنی نبوده‌اند؛ امّا اهل بیت (علیهم السلام) علاوه بر این‌ها، دارای مقام نوری هستند.» با توجه به مطالب فوق، مقصود از مقام نوری که اختصاص به اهل بیت علیهم السلام دارد، چیست و دقیقاً ناظر به کدام عالم است؟ متشکرم برکاتتان مستدام باد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام نوری اهل البیت «علیهم‌السلام» مربوط به عالَم قبل از خلقت است که عالَم حقیقت مخلوقات می‌باشد، مربوط به علم خداوند. و به همین جهت آدم قبل از خلقت زمینی‌اش با آن انوار مقدس روبرو می‌شود و روایات مذکور نظر به «اولُ ما خلق الله» دارد که مربوط به تعیُّن محمدی «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌باشد که در واقع به یک معنا همان ظهور متعیّن عقل است. در حالی‌که قبل از خلقت نوری از جنس علم خدا در میان است که حقیقت اولیای الهی است و آن‌جا بحث خلقت، هنوز در میان نیست. موفق باشید

32023
متن پرسش

بسمه تعالی. بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام و احترام: چه تفاوت است بین آنکه همه ی هم و همت خود را در این گذاشته است که به بشریت خدمت کند و آنکه همه هم و همت خود را گذاشته تا در بهترین نحوه بودن خود حاضر گردد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم بهترین «بودن» برای انسان وقتی فراهم می‌شود و ظهور می‌کند و انسان خود را در هستی احساس می‌نماید که همه همّت خود را در مسیر خدمت به خلق قرار دهد، ولی با رویکردِ حضور در آغوش خدا. و این یعنی همان مقام «رحمةٌ للعالمین» بودنِ آخرین پیامبر. موفق باشید

32021
متن پرسش

با سلام: در مباحثه ای در مورد نماز با فردی که بنظر نیتشان باطل نمی آید و آگاهیشون میتونم بگم از من بیشترهست و سابقه بیشتری در مطالعه و تحقیق عرفان داشته اند از عرفان های اوشو واین مکاتب اینچنینی شروع کردند تا اکنون که به عرفان اسلامی رسیده اند به قول خودشون عرفان اسلامی از نوع ایرانی! به بن بست رسیده ام و چون پیج آگاهی دارند در اینستاگرام و مطالبشون در دیگران تاثیر داره چون اکثر مطالبشون به حق منطبق با شریعت هست و خدمتتان آورده ام که مرا لطفا راهنمایی کنید چون این مباحثه همچنان متوقف شد به دلیل اینکه بنده آگاهی کافی ندارم و فکر می‌کنم جنابعالی می‌توانید در این راستا ما را راهنمایی فرمایید. به این جا رسیدیم که ایشون اولا که گفتند گاهی اوقات نماز نمی خوانند اولین دلیلشان این بود که کاهلند ولی با اصرار بنده گفتند که زیرا دچار منیت می شوم. × ببخشید پس بنابراین شما مطلقا پیرو راه اهل بیت نیستید بلکه راه خود رو می‌روید _ من خودم رو پیرو اهل بیت می دونم اگه لایق بدونند. اما درک من از راه و روش اهل بیت متفاوته × نماز واجب بوده فکر می‌کنم _نماز به چه معنایی واجب بوده؟ اصلا واجب بودن در شریعت معنا پیدا می کنه یا در طریقت؟ چطور شمر و علی هر دو نماز می خوندند. چطور نمازی بخونیم که شبیه علی باشیم آیا نماز حتما باید به شکل گفته شده خونده بشه؟ چون شما در هنگام نماز انرژی زیادی رو از کیهان دریافت می کنید، لذا این انرژی اگر با خود باشید و خود پرست نفس شما را فربه تر می کند و اگر خدا پرست باشید حکم طنابی را دارد که شما را از چاه بیرون می آورد. ایشون میگن که هر چه انسان با ساختارهای روانی خود بیشتر آشنا بشه خب روش هایی برای خودش تعبیه می‌کند که سریعتر میتونه اتصال پیدا کنه و این روش ها مدام در حال تغییر هست و در شریعت فرق میکنه و هدف همان اتصال هست و ابزار وسیله هست. صلاه چیزی بیشتر از یک ابزار نیست. اما حقیقتا ابزار قدرتمندی هست. اما زمانی که شما رو به روی کسی نشسته باشید دیگه نیازی نیست از تلفن استفاده کنید تا بهش زنگ بزنید و صحبت کنید. مگر اینکه برای مناسبات اجتماعی و تربیت سالکان کاری رو انجام بدین که بهش نیاز ندارید."""" ××خب جالبه این درسته ولی آیا منظورتون این هست که اگر فردی مسلمان به این درجه از آگاهی بالای جهان ذهنی برسه دیگه به نماز به این شکل که هست نیاز نداره؟ _اون تشخیص خود فرد هست وچند روز بعد دیدم که استوری گذاشته اند و حرف از نماز بدون کلمات و اصوات گفتند و در توجیه و دفاعیه خود گفتند صرفا شکل نماز یک مراسم کدگذاری شده برای عبورهست و بنده هم ابتدای مسیر تفکراتی مثل تفکرات الان شما داشتم که تعصب روی شکل نماز دارید. همچنین مثالی زدند؛ "عارف مسلمانی رومی شناختم که آگاهی بالایی داشت یک بار از ایشون پرسیدم چرا نماز نمی خونید فرمودن بنده یک رکعت درست نماز خوندم و در پیشگاه حق قبول شد. دیگه نیازی ندارم...". به استحضار می‌رسانم که من به ایشان گفتم اون عارف شاید درست گفته ولی حرفش به این میمونه که من به اندازه کافی حذ بردم از نماز دیگه نمیتونم ازش فیض ببرم وگرنه او هرچقدر در خداوند حل بشه نمیتونه در مقام یک جسم بجای خداوند فکر بکنه که تو نمازمو قبول کردی و دیگه استراحت کنم. و چه جهادی بهتر از نماز؟ و جناب استاد آن فرد در جواب گفتند که شما حرف ایشون رو با درک خودتون می سنجید. در واقع منظور ایشون این بوده که حذ بنده در همين لحظه که اینجا نشستم با زمانی که در نماز هستم تفاوتی نداره. چون وحدت به روح جسم و جان من نفوذ کرده. عشق و عاشق و معشوق یکیست! در چنین جایگاهی فرق کعبه و بت خانه چیه؟ فرق انسان نشسته و در رکوع و در سجود و ایستاده چیه؟ هیچ تفاوتی ندارن. چون کثرتی وجود نداره. هرچه هست نمازه هرچه هست اوست هرچه هست برکت و حضور. وقتی دوییت نباشه. فرق بین جهاد و استراحت و خواب و بیداری هست؟  و من نیز نظرم را اینگونه بیان کردم که آره.. فرق هست. فرقش اینه فرد در طول روز رها میشه. یک جور عبادت و خلوت باید داشته باشه در مثالی دیگر مولانا را یاد کردند که "مولانا می گفت ما از اسلام مغز را برداشتیم پوست را بهر سگان (خران) بگذاشتیم به نظرتون غرور بوده؟" و بعد هم در آخر پیشنهادشون به بنده این هست که «این بخاطر درک ناقص ما از مقام وحدت. بنده پیشنهادم بهتون اینه که مکاتب دیگه ای رو هم مطالعه کنید و دنبال حقیقت در همه جا بگردین.» آخرین مثال ایشان را هم می‌آورم که گفته اند؛ نقل است که شیخ ابوسعید ابوالخیر، به دهی رسید. آنجا زاهدی بود در خودمانده و دماغی در خود پدید کرده. شیخ او را به دعوت خواند. او اجابت نکرد. گفت: «من زاهدم و سی سال است تا به روزه‌ام و خلق دانند که چنین است.» شیخ گفت: «برو و غربالی کاه بدزد تا از خود برهی» یک دنیا تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال باید پرسید آیا ما با دستگاه فکری «اشوه» به اسلام باید رجوع بکنیم؟ یا با دستگاه خود اسلام و معرفت نفس به اسلام رجوع نماییم تا سیره پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» را ملاک قرار دهیم؟ پیامبری که تا آخر عمر در رعایت دستورات شرع مقدس، کوچک‌ترین کوتاهی نداشتند. و اتفاقاً برای حفظ آن حضور، همواره بیش از بقیه در انجام وظایف دینی تلاش می‌کردند. در این رابطه از عرفا داریم که:   

محنت قرب ز بُعد افزون است‏

جگر از محنت قربم خون‏ است‏

نيست در بعد جز اميد وصال‏

هست در قرب همه بيم زوال‏

پس در مقام قربِ الهى همواره بيم زوال و جداشدن از آن مرتبه هست و لذا براى دفع هرگونه عامل غفلت به استغفار نياز است. وقتى انسان هنوز در مقام قرب نيست مى‏‌گويد إن‌‏شاءالله مى‌‏رسم اما وقتى در مقام قرب وارد شد همواره نگرانى زوال آن حالت، او را به تلاش و عبادات بيشترى وارد مى‏‌كند و لذا مى‌‏گويد «جگر از محنت قربم خون است» حالا كه حضرت رسول «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به قرب و به نبوت رسيدند هر شب نماز شب برايشان واجب است، تمام مستحبات كه امامان معصوم (عليهم السلام) مقيدند انجام دهند به جهت حفظ مقام قرب است. موفق باشید

32018
متن پرسش

سلام و وقت بخیر خدمت استاد عزیز و گرانقدر: استاد قبلا سوالی در مورد سایه نداشتن ائمه و رسول اکرم مطرح شد پاسخ دادین که «شاید غلبه‌ی روح مبارک رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بر عالم جسم چنین اقتضایی را در پی داشته باشد که جسم آن حضرت سایه ندارد، با این همه معنای درست این خبر را نمی‌دانم.» استاد، چرا سایه نداشتن نمی تواند مقوله ای از جنس همین مفاهیم که می فرمایید باشد (همه مطالب نقل از سخنان حضرتعالی می باشد) «ما عموماً، با سایه های ذهنمان زندگی می کنیم و به حقیقی ترین بُعد زندگی که همان ابدیت است رجوع نداریم هنگامی که حضرت طوری سخن می گویند که ما مجبور می شویم این سایه ها را کنار بگذاریم، از خود می پرسیم پس چه کار بکنیم چون کار دیگری نداریم» . «کسی که دنیا را جدّی گرفت با سایه های ذهن اش زندگی می کند، چه از آن سایه ها بترسد و از آن ها فرار کند و چه با آن سایه ها رفیق شود و با آن ها دل خوش کند، در هر دو صورت از واقعیت بیگانه است، چون سایه های ذهنی واقعیت ندارند. راه نجات از این که انسان بازیچه ی سایه های ذهنی نشود، یک راه بیشتر نیست و آن جدّی گرفتن حیات ابدی است.». «آن هایی که از مسیر رسیدن به خدا منحرف شدند برایشان عذاب دردناکی است، به جهت آن که یَوْمُ الحساب را فراموش کردند. اگر قیامت و حیات ابدی برای افراد جدی شود سایه های ذهنی قدرت و توانایی شان را از دست می دهند.» «ما باید سایه ها را از روی ذهن و قلبمان برداریم تا بتوانیم کاملاً آزاد نفس بکشیم، اگر شما از کسی که علناً کار حرامی را انجام می دهد و در تاریکی زندگی می کند، نپرسید که این چه وضعی است؟ او از شما می پرسد که چرا اینقدر خودت را به احکام دین مقیّد کرده ای.» «اگر انسان آسمانی شود و پناه روح و جان خود را خدا بداند از این نوع فشارهای روحی راحت می گردد. دیگر سایه ها در ذهن او حکومت نمی کنند که با درهم پیچیده شدن سایه ها او هم درهم پیچیده شود، بلکه خدا بر او حکومت می کند.» «اهداف وَهمی غیر واقعی است و نباید به فکر برآوردن اهدافی این چنینی برآمد و فکر کنیم چون این شخص رئیس است پس مهم است و یا چون این سنگ گرانقیمت است پس مهم است، اینها نسبت و اعتباریاتی است که اذهان بشری ساخته اند و ریشه در سایه ذهن انسان ها دارد. و از این جهت نباید وقت خود را صرف اهداف وَهمی نمود.» «علم باید طوری باشد که بتواند ما را به خودمان بشناساند نه اینکه یک «منِ» بدلی به ما بدهد که سایه ی ذهن ما شود. بعضی علم ها یک «منِ» بدلی به انسان می دهد.» «بدبخت آن کسی است که چیزی جز اجسام و ظواهر را نمی شناسد، زیرا مرگ، همه چیز او را نابود می کند ولی اگر ماوراء زندگی دنیایی، به مالک مرگ نظر داشت هیچ وقت با نابودی مطلوباتش روبه رو نمی شد. اگر انسان توجه داشت که کل حیات، در زندگی دنیایی اش خلاصه نمی شود و اگر خود را وسیع تر از تنفس بدنی اش، در دست خالقی حکیم احساس کرد، هرگز سایه ی تنگ و تاریک دنیاگرایی بر او فشار نمی آورد تا گمان کند همه چیز تنها در دنیا یافت می شود، آیا در زندگی با انسان هایی روبه رو نشده اید که نگران لباس های مستعمل با آرنج های سوراخ و کفش های مندرس خود نیستند ولی نگرانند که مبادا ستارگان بر جانشان ندرخشند؟ این ها ماوراء مرگ و زندگی، با خدا زندگی می کنند. با خدایی که در همه چیز و از همه چیز می توان سراغ او را گرفت.» «باید خود را از سایه های آن ذهنی که همواره ما را به خود مشغول می کند و از نظر به خداوند باز می دارد آزاد کرد.» «همین که همه همت انسان این باشد که منِ مستقل از حق، یعنی مَن وَهمی را حفظ کند، از مسیر درست دور می افتد و به مقصدی که باید برسد، نمی رسد و عملاً با سایه زندگی خود زندگی می کند در حالی که سایه زندگی، اصل زندگی نیست، انسان را به اهداف دروغین عادت می دهد و اندیشه اش را در مسیر همان اهداف دروغین به کار می برد.» «تو ابدیت داری ولی دنیا ابدیت ندارد، پس تو برای دنیا خلق نشده ای، خود را مواظب باش که به دنیای ناپایدار گره نزنی. خیلی عجیب است که آدم خود را در سایه های زندگی مصرف کند. سایه ها می میرند و او می ماند، ولی بدون هیچ محتوایی. کسی که وقتش را صرف سایه کرد، سایه چون حقیقت ندارد، می رود، اما او نمی رود.» «سایه های ذهنی ما که ما را از حیات ابدی غافل کرده بود، همه و همه کنار می روند و در آن حالت شما زنده می شوید و زندگی حقیقی شروع می گردد.» محو او گشتند آخر بر دوام / سایه در خورشید گم شد والسّلام

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی را مطرح فرموده‌اید مبنی بر این‌که سایه‌های ذهنی چه اندازه حجاب حقیقت می‌شوند و مسلماً رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» از چنین سایه‌های ذهنی مبرّا بوده‌اند. به قول شاعر بزرگوار آقای رافعی:  اگر همسایه ها بی سایه بودند / حصار خانه ها سنگی نبودند. که منظور ایشان نیز همین سایه‌های ذهنی است. ولی اگر واقعاً رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» هنگامی که در بین مردم بودند، جسم‌شان سایه نداشته است، قضیه غلبه روح بر جسم به میان می‌آید. ولی احتمالاً شاید بتوان گفت همان هنگامی که بین مردم بودند، مردم آن‌چنان از حضور آن حضرت بهره‌مند می‌شدند و احساس آرامش می‌کردند که اصطلاحاً این حالت نداشتن سایه قلمداد می‌شد. و به همین جهت در مورد ائمه «علیهم‌السلام» نیز در بعضی روایت‌ها داریم که آن‌ها نیز سایه نداشتند، گویا به معنای روان بودن حضور آن‌ها برای روح‌های مخاطبین‌شان بوده است. موفق باشید

32014
متن پرسش

سلام استاد: یک سوال داشتم. من هروقت مطالب اخلاقی  راجع به دوری از دنیا رو میخونم انگیزه خواندن درس برام از بین میره و احساس می‌کنم که طبق این مطالب نباید زیاد درس خواند و به خصوص اینکه برای کنکور آماده میشم. لطفا راهنمایی بکنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که شیفته دنیاشدن در روایات ما نهی شده است و نه آن‌که در دنیا فعّالیت‌نداشتن و یا از امکانات دنیایی برای زندگی استفاده نکرد. به گفته نیچه، هنر پیامبر اسلام آن بود که در عین قدسی‌بودن به زندگی، نه نگفت. موفق باشید

31781
متن پرسش
سلام: دو چیز می‌رود اندک ایمانم را به باد دهد تو را به آنچه قبول دارید راهکاری قانع کننده بفرمایید. یک کرونا مرا به این نتیجه رساند نه حس حجیت دارد و نه وجدانیات حتی لحظه ای شک کردم شاید مرده ام و فکر می‌کنم زنده ام. علامه طباطبایی گویا فرمودند عقل از خود چیزی ندارد. پایان نقل. بنابرین اتکا می‌کند به حس و وجدان عدم حجیت این دو را به علم حضوری یافتم پس عقل و به تبع آن بدیهیات فرومی‌ریزند. عقل در من به پایان رسیده است و به قول سوفسطاییان رسیدم اما راه دل اندکی ممکنست باز باشد یادش بخیر با اینکه در وجود خدا مردد بودم از صمیم قلب چه ﴿أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ) هایی می گفتم دو قصیده لبید عامری هرچه می اندیشم بالاتر از قرآن شاید باشد.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده زمانی با روبه‌روشدن با سخنان لائوتسه این حالت برایم پیش آمد و با اُنس با روایات بخصوص با ارتباط با کتاب شریف «تحف‌العقول» متوجه عمق شخصیت اهل‌البیت «علیهم‌السلام» شدم و جایگاه نبوت نبی که چنین انسان‌هایی را تربیت کرده‌اند، برایم بحمدلله روشن شد و این‌که قرآن با عمق معرفتی خاصی به اموری اشاره دارد که در حدّ هیچ بشری نمی‌تواند باشد. موفق باشید

31456
متن پرسش
سلام: با توجه به اینکه اذان متنی بسیار عرفانیست بنظرم رسید منظور از محمد حقیقت محمدیه باشد که عین ثابتش الله است لکن اضافه کردن علی، بخصوص با دو تعبیر ولی و حجه که کاملا بوی کلامی و فرقه ای می‌دهد نه تنها خودش کلامیست بلکه باعث می‌شود محمد رسول الله هم به شخص پیامبر و مقام رسالت که یکی از مقام های حضرت محمد است تنزل یابد و آن عبارت هم کلامی شود درحالیکه آن محمد محمدی بود که همه انبیا و اوصیا درو مستتر بودند
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌توان طور دیگری موضوع را مدّ نظر قرار داد زیرا مولایمان علی مرتضی «علیه‌السلام» همچنان‌که حضرت پیامبر «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند «علی نفسی» و لذا ما با نظر به مولایمان در واقع وجه باطنی پیامبر را که به ظهور آمده است اقرار می‌کنیم. موفق باشید

31449
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله، عرض تسلیت عاشورا و تاسوعای حسینی ع، در زیارت ناحیه مقدسه به این مضمون هست: بعد از شهادت شما تهلیل و ارکان دین و تکبیر رفت، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله تنها ماند، فتنه ها و... ظاهر شد. در برنامه تلویزیونی سوره شما به این مضمون داشتید: با برنامه کامل که حضرت داشت بعد از شهادت تاریخ بنی امیه دیگر رفت و در کتاب راز شادی امام حسین ع در قتلگاه دلیل جاودانگی در تاریخ و دستیابی به هدف را بیان داشتید، چطور اینها با هم قابل جمع هستند، آیا این گونه نیست که بعد از شهادت حضرت دنیا دیگر رنگ و لذت دین را حس نکرد و به بلاهای مختلف دچار شد تا هنگام ظهور یا اینکه نه مطلب دیگری هست؟ برکات خدا بر شما و محبین حضرات معصومین علیهم السلام و هم چنین موفقیت و عزت و عاقبت بخیری ان شاء الله
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بنی امیه حجابِ دینداری بودند ولی همچنان‌که پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» در خطاب به علی مرتضی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى». و از این جهت اگر بنی امیه و امثال بنی امیه حجاب ظهور حقیقت اسلام می‌شوند؛ هرگز زمین بی حجّت نمی‌ماند. آری! در بعضی موارد امتحان سخت و سخت‌تر می‌شود. موفق باشید

31428
متن پرسش
سلام و وقت بخیر خدمت استاد عزیز: مشکلی در باره نحوه مواجهه و عملکرد امیرمومنان و رسول خدا در مواجهه با فتح ایران و روم داشتم. مگر نه اینکه این موفقیت های ظاهری خلیفه اول و دوم بود که توانست نور امیرالمومنین و نور ولایت رو تحت الشعاع ببره همون موضوعی که در رابطه با حضرت اباعبدالله مطرح کردین که کار بجایی رسیده بود که مردم به آنها رجوع نمی کردن (عدم وجود حتی یک روایت فقهی در امامت ده ساله حضرت سید الشهدا) آیا عامل اینها موفقیت های ظاهری خلیفه اول و دوم نبود؟ برای نمونه وقتی شخصی غربگرا در جمهوری اسلامی به ریاست جمهوری می رسه، احتمالا اگر از افرادی که دل در گرو انقلاب دارند درخواست بشه که کارهایی انجام دهند که موفقیت آن به نام دولت تمام میشه، این کار رو انجام نمیدن، موفقیت تمام عیار چنین دولتی حتما به معنای به حاشیه رانده شدن بقیه جریانهاست. حال سوال دقیقا در همینجاست. اگر این موفقیت های ظاهری باعث می شود که در سایه آن اصل دین، امیر مومنان و امام مجتبی و امام حسین چنین به حاشیه رانده شوند این چه جای بشارت دارد؟ اگر بخواهم سوال را بهتر طرح کنم بشارت پیامبر البته صحیح است ولی با چه تحلیلی این فتح جای بشارت دارد آیا این فتح به هزینه به کنار گذاشتن اصل اسلام ارزش دارد؟ البته همه می دانیم امیرالمومنین هم در این جنگ به خلیفه دوم مشاوره دادند. ------------------------------------------ در اثنای حفر خندق که مسلمانان هر یک مشغول کندن بخشی از خندق بودند روزی به قطعه سنگ سخت و بزرگی برخورد کردند که هیچ کلنگی در آن اثر نمی کرد، خبر به پیامبر (ص) دادند پیامبر (ص) شخصاً وارد خندق شد، و در کنار سنگ قرار گرفت و کلنگی را به دست گرفت و نخستین ضربه محکم را بر مغز سنگ فرود آورد، قسمتی از آن متلاشی شد و برق از آن جستن کرد، پیامبر (ص) تکبیر پیروزی گفت، مسلمانان نیز همگی تکبیر گفتند. بار دوم ضربه شدید دیگری بر سنگ فرو کوفت قسمت دیگری در هم شکست و برقی از آن جستن نمود پیامبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز تکبیر گفتند. سرانجام پیامبر سومین ضربه را بر سنگ فرود آورد و برق جستن کرد، و باقیمانده سنگ متلاشی شد، حضرت (ع) باز تکبیر گفت و مسلمانان نیز صدا به تکبیر بلند کردند، سلمان از این ماجرا سؤال کرد، پیامبر (ص) فرمود: در میان برق اول سرزمین «حیره» و قصرهای پادشاهان ایران را دیدم، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها پیروز می شوند! و در برق دوم قصرهای سرخ فام «شام و روم» نمایان گشت، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها نیز پیروز خواهند شد! در برق سوم قصرهای «صنعا و یمن» را دیدم و جبرئیل باز به من خبر داد که امتم باز بر آنها پیروز خواهند شد، بشارت باد بر شما ای مسلمانان! ----------------------------------------------
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید مسئله خلفا در وارونه کردن اسلام بود به این معنا که وجه اصلی دینداری یعنی نظر به حقیقت به حاشیه رفت و ظاهر دین حفظ شد وگرنه اصل موضوع جهاد در راه خدا چه در زمان پیامبر و چه در زمان خلفا، امر شایسته‌ای بود ولی به شرطی که به نیّت ارائه اسلام باشد نه به معنای کسب غنائم. موفق باشید

31270
متن پرسش
عرض سلام و ادب و احترام، وقتتون بخیر: در آخر پاسخ به سوال ۳۱۰۲۳ فرمودید که صحبتی که آیت الله حسن زاده حفظه‌الله در رابطه با نکاح نور حضرت علی (ع) به عنوان‌ عقل کل و صدیقه طاهره (س) به عنوان‌ نفس کل و بوجود آمدن همه ی عالم از اون فرمودند، تشبیه خوبی از ایشون هست در حالی که علامه می فرمایند اتحاد این دو نور در عوالم بالا یک حقیقت هست که عالم را بوجود آورده. آیا فرمایش حضرتعالی ناظر به حقیقتی است که در حدیث شریف اولنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد (ص) آمده می باشد؟ یعنی اینکه صدیقه طاهره (س) چون انسان کامل هستند مظهر همه ی عوالم وجود از عقل اول و عقول کلیه و نفوس کلیه و... می باشند مانند امیرالمومنین (ع) و بقیه معصومین (ع) و نیازی نیست ایشان را فقط مظهر نفوس کلیه بدانیم؟ سوال دوم، بنده مباحث معاد امام (ره)، مباحث معاد بازگشت به جدی ترین زندگی، ده نکته در معرفت النفس، رساله الولایه، بعضی تفاسیر و تا حدودی حرکت جوهری و برهان صدیقین، معرفت النفس و حشر حضرتعالی را گذراندم و می خواستم اگر حضرتعالی صلاح بدونید فصوص را هم با صوت کلاس پربار حضرتعالی بگذرانم، متاسفانه در سایت در دسترس نیست، و ایمیل هم با بخش ارتباط با ما، زدم پاسخ نگرفتم، شهرستانی هستم، جناب آقای نظری را هم نمی شناسم. با تشکر از زحمات بی دریغ حضرتعالی، اجرتون با امیرالمومنین (ع)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بحث در مظهریت حقایق محمدی «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» است که حضرت زهرای مرضیه «سلام‌الله‌علیها» مظهر نفس کلّی و علی مرتضی «علیه‌السلام» مظهر عقل کلّی می‌باشند، وگرنه در مقام ذات، همه در یک مقام می‌باشند. ۲. شماره تماس آقای نظری 09136032342 می‌باشد. خوب است که با ایشان تماس بگیرید و بنده نیز این پیام را جهت آمادگی ایشان برایشان می‌فرستم. موفق باشید

31092
متن پرسش
سلام: ببخشید فلسفه اینکه ۵ معصوم زیر عبا رفتن و بعد آیه تطهیر نازل شده چیه؟ برای چی بیرون از عبا این آیه نازل نشده یا برای چی پیامبر احساس ضعف داشتند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جریان «کساء یمانیِ» پیامبر «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» و رخداد زیبایی که شکل دادند، نمادی است زیبا و تاریخی، تا جایگاه آسمانیِ آن ذوات مقدس در حافظه تاریخ بماند و ما نیز بتوانیم نسبتی خاص با این ذرّیه مقدس برقرار کنیم بخصوص که با محوریتِ وجود مقدس حضرت زهرای مرضیه «سلام‌الله‌علیها» آن رخداد شکل گرفته. افقی است تا انسان‌ها بدانند در بودن خود و در عبور از مشکلات، به کجا نظر کنند و بدین لحاظ است که برای رفع مشکلات به حدیث کساء توسل می‌جویند که در جای خود کاری است صحیح. موفق باشید

31082
متن پرسش
سلام علیکم: ۱. استاد بنده که یکی از شاگردان استاد جوادی آملی حفظه ا...هستند، فرمودند که بحث مفصل عقلی و روایات متعدد داریم که از اول تا آخر معراج پیامبر (ص) جسمانی بوده، استاد این با معاد جسمانی چه طور جور درمیاد؟ مباحث حرکت جوهری گوش داده شده، ۲. اینکه جسم پیامبر (ص) سایه نداشته یعنی چه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که در جزوه «نحوه حیات بدن اُخروی» عرض شده، لازمه جسمانی‌بودنِ معاد و معراج، جنسانی بودنِ آن به معنای مادی‌بودنش نیست. موفق باشید

31062
متن پرسش
سلام: در پاورقی جزوه فص شیثی فرمودید رسول خدا در مقام عین ثابته خود اولین کسی بودند که به خدا ایمان آوردند. حال سوال بنده این است که در مقام عین ثابته که هیچ گونه کثرتی نیست پس رسول خدا چگونه «اولین» نفر بودند در حالی که یک و دو معنی ندارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس در عین ثابته خود مختار است و در آن مقام با وجود علمی همه موجودات و افراد، مرتبط است. موفق باشید

31056
متن پرسش
سلام استاد: مدتی هست مشتاق نوشتن برای انتخابات بودم. هنوز هم حس می‌کنم برای نوشتن زود است اما با احوالی که پس انصراف دکتر جلیلی اون هم بعد دیدار با اهالی بهیار صنعت داشت، بر من گذشت تصمیم گرفتم بنویسم و همچنان در انتظار بسر برم. پس از سخنرانی رهبری در دیدار با نمایندگان مجلس شوک تصمیم شورای نگهبان برای من انتظار فراهم شدن وقت دیگری در این ۲۸ خرداد پیش کشیده شد. اینکه اگر ما آماده ورود به صحنه جدیدی هستیم و ورق دیگری از تاریخ بناست در افق قدسی حضرت حاج قاسمم رقم بخورد پس ماجرای سیاست و اولا ماجرای انتخابات هامان باید مفهوم نویی را پیش آرد. تا به امروز همواره گمان می‌کردم باید در درونم رقابت را میان جلیلی و رییسی را حفظ کنم. مگر انتخابات بدون رقابت معنا دارد نهایتا صحنه نو مفهوم تازه ای از رقابت را باید به ما بفهماناند. تا آنجا که توانستم در درون خودم به اختلافهای میان این دو دامن زدم تا این دو را حقا دو ببینم و به انتظار بنشینم و البته جبهه ی حزب الله و آن بنیان وجودی که این دو در آن شکل می‌گیرد از سنخ نور انقلاب خمینی است. می ماند ماجرای ما و وضع توسعه نیافتگی که در این عرصه گاه و بی گاه خودش را در پیش چشمان ما جلو می اندازد. سودای اینکه همگانی که در این صحنه حاضرند زیر چتر نور وجودی حضرت روح الله در این رقابت نو حاضر می توانستند باشند، آرزوی دوری است که هیچ وقت از آن نتوانستم در این یکی دو هفته دل بکنم. براستی اگر پس فردا رخ می داد اصلاح طلبانِ ما چگونه بودند؟ بگذارید کمی برایتان خاطره بازی کنم از جنس آرزوهای دور و دراز و تمناهای محال. روزگاری که شورای نگهبانِ تقدیرِ زمانه ی آینده ی قدسی ممکن، برای فرداهامان در پیش چشمانش، طیف متکثری از جوانانِ پیری را می‌دید که جملگی چشمانشان، همیشه در برابر نام و یاد حاج‌ قاسم به اشک در می آید و بغض جانشان را فرا می‌گرفت. اما یا من در دل این احوال طویل گم کرده ره به مقصودم یا وقت آن نرسیده است انتظار به امروز که رسید شوک تازه ای رخ داد اصلا دست خدا جبهه حزب الله را از رقابت خالی کرد. براستی ماجرا از چه قرار است. این لیله القدر قرار است چه‌ را نمایش بگذارد؟ بابت طولانی بودن کلامم شرمنده ام. من حتی فرض اینکه همه ماجرایی که برایتان چیدم جز خواب و خیال خالی از تفکر نیست را از خودم دور نکرده ام.
متن پاسخ

 

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوب در نوعی پرسش‌گری که نظر به افقی است تا آینده به سوی ما آید، می‌پرسید ماجرا از چه قرار است که «اصلا دست خدا جبهه حزب الله را از رقابت خالی کرد». به نظر بنده آنچه در این لیلة القدر بنا است به نمایش آید، نظر به آینه‌ای است که نسبت ما را با مقام معظم رهبری معنای دیگری می‌بخشد. آقای دکتر جلیلی میدان رقابت با آقای رئیسی را تبدیل کردند به میدانی که ما هرچه بیشتر حضور رهبری را در این تاریخ بنگریم.

راهی را گشودند که در نوعی از انتخاب قرار می‌گیریم ولی نه انتخاب بین دو رقیب که یکی با نفی دیگری، خود را اثبات کند؛ بلکه انتخابی که بستر حضور در صحنه‌ای است که عملاً با رهبری بیعت می‌شود از نوع بیعتی که با مولایمان در غدیر انجام دادیم.

ملاحظه کردید که در غدیر از یک طرف انتصابی الهی انجام شد، تا مدیریت جهان اسلام توسط انسانی قدسی شکل بگیرد، ولی از طرف دیگر پیامبر خدا «صلوات الله‌علیه‌و‌آله» مردم را تشویق کردند تا در همان مکان با علی بن ابیطالب «علیه‌السلام» بیعت کنند. راستی! اگر انتصاب از طرف خداوند بود، چرا رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» نفرمودند این حکم خدا است و باید همه بپذیرند؟ جایگاه این بیعت، جز آن است که باید در عین بستری قدسی، جمهور، خود را و انتخاب خود را به میان آورد؟ این‌جا رقابت بین دو جریان نبود، بلکه اختیار و انتخابی بود برای پذیرفتن و نپذیرفتنِ آنچه خداوند مقرر کرده بود. آیا ما نیز در شرایطی در حال قرارگرفتن هستیم از جنس انتخاب و بیعتی که نسبت خود را با نظام مقدس اسلامی باید معلوم کنیم؟ و در این انتخابات مخیر به چنین موضع‌گیری هستیم؟ بیعتی از جنس بیعتی که در غدیر واقع شد و نه بیعتی که خلفای عثمانی بر مردم تحمیل کردند؟ آیا اگر دموکراسی، عبور از آن نوع دیکتاتوری بود که به نام بیعت بر مسلمانان تحمیل کردند، ما دوباره به آن بیعت برگشته‌ایم؟ و یا با نظر به ضعف‌های دموکراسی، قدمی جلوتر آمده‌ایم تا در عین نقش‌آفرینیِ جمهورِ مردمان، از صحنه رقابت مطرح در دموکراسی نیز قدمی جلوتر بیاییم؟ و در انتخاباتی قرار بگیریم که بیعتی باشد با راهی که نظام اسلامی مقابل ما گشوده است؟ و ما هنوز در طلوع و تولد این راه هستیم، با همه ابهاماتی که دارد. مثل آن روز که با روبه‌روشدن با ولایت فقیه، هزاران ابهام برایمان پیش آمد که نکند ولایت فقیه نوعی دیکتاتوری است و سپس معلوم شد تاریخ دیگری است که انسان‌ها در عین انتخابی آزاد، اسیر سکولاریسم جهان مدرن نباشد. موفق باشید

31045
متن پرسش
با سلام و عرض تشکر از حضور گرم شما و بابت زحماتی که در پاسخگویی به شبهات و سوالات ما تقبل نموده اید. جناب استاد من گاهی نمازم رو با تمام قلب میخونم ولی گاهی نمی دونم برای کی و برای چی نماز میخونم ولی به امید اینکه اون حالت برطرف بشه باز میخونمش. یه سوالی که برام هست این هست که مقصود از خوندن نماز اگر کرنش و توجه به درگاه خدای بزرگ هست خب مگر با توجه و حضور در لحظه و رعایت مسئولیت در قبال دیگران و... نمیشه این کار رو ادا کرد، و اینکه واقعا ایرانیها قبل از اسلام مگر چیزی جایگزین نماز نداشتن خب آنها هم خدا پرست بودند. چرا باید حتما نماز خوند؟ گاهی وقت واقعا خسته ام و نمی‌فهمم چی میخونم فقط بخاطر ناچار بودن میخونمش. ممنون از لطفتون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در موضوع نفس، مباحث بسیار ارزشمندی شده است تا انسان به بهترین نحوه از نمازگزاری نائل شود. مثل کتاب «آداب الصلواة» که حضرت امام تألیف نمودند. بحث، در بهترین نحوه حضور در محضر حضرت حق است که در آخرالزمان بهترین حضور، حضورِ محمدی «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌باشد و نماز، حضور در محضر حق است با افقی که حضرت محمد «صلوات‌الله علیه‌وآله» به نور الهی به میان آورده‌اند. آری! بالاخره قبض و بسط در صحنه است. «آن‌قدر ای دل که توانی بکوش / گرچه بهشتش نه به کوشش دهند». موفق باشید

31042
متن پرسش
سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی: بنده مدتی هست که به لطف خدا با شما و سایت خوبتون آشنا شدم و مطالب و مباحث شما رو دنبال می‌کنم و به لطف طرز تدریس و بیان شیواتون از نظر معرفتی به یک جمع بندی رسیدم ولی سوالی که هنوز به جوابش نرسیدم این هست که فرق عقل که مخلوق اول است و حضرت محمد (ص) که مخلوق اول هست در چیست میدونم که حضرت محمد (ص) و عقل یک حقیقت هستند ولی نمیدونم با هم فرق میکنن یا یکی هستن وجودن؟ اگر امکانش هست کمی درباره این موضوع توضیح بدین یا اگر مطلبی در سایت هست بگین که گوش بدم که این گره ذهنیم بر طرف بشه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظام تکوین، آری! عقل، اولین مخلوق است و شخصیت حضرت محمد«صلوات الله‌علیه‌وآله» محل تجلی تامّ و تمام آن عقل است. کتاب «مصباح الهدایه» از حضرت امام در این مورد مطالب ظریف و دقیقی دارد. موفق باشید

31009
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد محترم و بزرگوار، وقتتون بخیر و عافیت باشه ان شاءالله. در رابطه با قیامتهای متعدد و آفرینش‌های متعدد سوالی داشتم. برخی از علما می فرمایند بساط عالم ماده همیشه برقرار هست و دحو الارضهای متعدد، آفرینش‌های و قیامتهای متعددی داریم و این مسئله ابدی است. و اولین انسان در هر دور از آفرینش آدم (ع) است. و این مسئله به دلیل وجود صفت خالقیت در خداوند متعال می باشد. می خواستم نظر حضرتعالی را در این رابطه جویا شوم و اینکه اگر درست هست نور حقیقت محمدیه در ادوار مختلف چگونه بروز و ظهور می کند؟آیا در هر دور از آفرینش اهل بیت (ع) بر زمین نزول پیدا می کنند و یا...؟ با تشکر فراوان، استاد عزیز افرادی هستند مانند بنده یا بعضی از دوستانم که شما اونها را نمی شناسید و ما هم هیچ کسی را نمی شناسیم، خانمهای خانه داری هستیم که مطالعاتی را شروع کردیم و به تازگی با مباحث حضرتعالی آشنا شدیم، تحول عظیمی بواسطه ی مباحث معرفت النفس در آستانه ی وجودی ماست به لطف و ربوبیت و مهر و محبت پرودگار عزیز. ما را از دعای خیر فراموش نفرمایید. ما شما و پدر و مادرتون را خیلی دعا می کنیم. ان شاءالله خداوند متعال عمر با برکت و طولانی و عاقبت بخیری بهتون عنایت بفرماید به برکت وجود مقدس امام عصر (عج). اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر به روایت هم نظر کنید که حضرت باقر «علیه‌السلام» در جواب جابر می‌فرمایند: «لَقَدْ خَلَقَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِي آخِرِ تِلْكَ اَلْعَوَالِمِ وَ أُولَئِكَ اَلْآدَمِيِّينَ». متوجه می‌شویم جهان‌های متعدد و به تبع آن قیامت‌های متعددی در میان است. ولی همان‌طور که حقیقتِ وجود همه عالَم خداوند است و همه مخلوقات در همه عوالم مظاهر خداوند هستند، حقیقتِ نبوت و ولایت نیز واحد است و مظاهر آن در هر عالَمی مطابق آن حقیقت واحد می‌باشد. حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در کتاب «مصباح الهدایه» در موضوع «حقیقت نبوت» متذکر می‌باشند که چگونه نبوتِ حضرت محمد «صلی‌الله‌علیه‌وآله» مظهر حقیقت نبوی در عالم احدی است. موفق باشید

30958
متن پرسش
سلام وقتتون بخیر: می‌خواستم ازتون درخواست کنم یه ختم مجرب از ذکر استغفار بدهید تا به آن عمل کنم و دین و دنیا و آخرت خودم رو آباد کنم. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد سررشته‌ای ندارم. همین اندازه می‌دانم پيامبراکرم «صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلْم» مي‌فرمايند: «إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَي قَلْبِي وَ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً» گاهي کدورت روي قلبم مي‌نشيند و من در هر روز هفتاد مرتبه استغفار مي‌کنم. موفق باشید

30952
متن پرسش
استاد عزیزم سلام: خدا قوت. شهید ابراهیم هادی وقتی می‌فهمند که دختر خانم ها از تیپ و قیافه ایشان خوششان میاد و جذاب هستند سریعاً موهای خودشان را می تراشند. این را بگذارید کنار رسیدگی به چهره و موهای مبارک پیامبر اسلام. در عصر کنونی مثل پیامبر موهای بلند و عطر زدن لازم است تا جذاب شویم و افراد را به سمت اسلام جذب کنیم؟ یا مثل شهید هادی مراقب باشیم دل نامحرم را نبریم؟ سپاسگذارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در انتقالی است که با رؤیت شخص برای ناظر پیش می‌آید. آری! رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» با آراستن جمال مبارک خود مردم را به شخصیت قدسی خود منتقل می‌کردند بخصوص که آن آراستن، حالت تجملی نداشت. ولی ظاهراً شهید بزرگوار جناب آقای ابرهیم هادی متوجه می شوند آن‌ها به ظاهر عادی آن شهید جذب شده‌اند و لذا آن اقدام را انجام می‌دهد. البته این موارد را هرکس خودش باید تشخیص دهد که در چه موقعیتی می‌باشد. موفق باشید

30925
متن پرسش
سلام استاد عزیزتر از جان: استاد آیه ۵۲ سوره احزاب «لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَ لَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ ۗ وَ كَانَ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا» عجیب است! چرا خدا به پیامبر فرموده : وَلَوْ أَعْجَبَكَ؟ مگر پیامبر معصوم نیستن؟ اصلا این آیه انگار دون شان پیامبره العیاذبالله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر نظر به زیبایی و جذب زیبایی شدن را می‌توان از انسان گرفت؟! آیه فوق می‌فرماید اگر در بستر طبیعی و شرعی هم باشد که خانمی برایت جذاب شود، ازدواج با او را نباید، حضرت دنبال کنند که عرایضی در بحث سوره احزاب در این مورد شد. فراموش نکنید که اسلام، دینِ زندگی است. موفق باشید

30765
متن پرسش
با عرض سلام، ببخشید که وقت گرامیتان را گرفتم: ۱. آیا این حرف درست است که ائمه «علیهم السلام» سعی می کردند منافق ها را در همان نفاق خود نگه دارند و نگذارند کفر و نفاق خود را علنی کنند. به طور مثال زمانی که یزید کفر خود را علنی کرد، سیدالشهداء «علیه السلام» قیام کردند تا او را به همان نفاق قبلی اش برگرداند؟ (البته منظور بنده این نیست که قیام حضرت تماماً برای این کار بوده است) ۲. به چه دلیل نباید بین عرفان و فلسفه خلط انجام شود؟ خدا ان شاءالله شما را برای ما نگه دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. سعی پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» آن بود که برخورد مستقیم با منافقان که به ظاهر مسلمان بودند، نکنند تا جامعه حالت دو قطبی پیدا نکند و زمینه‌ی برگشت آن‌ها نیز فراهم باشد. ۲. عرفان با قلب و شهود جلو می‌رود و فلسفه با عقل و استدلال. موفق باشید 

30757
متن پرسش
سلام علیکم وقت شما بخیر: نظرتان را راجع به متن زیر می‌فرمایید. علی الخصوص آنجایی که گفته شده: عشق به امیر المومنین علیه السلام یک هیبت و سنگینی خاصی داره و قراره از راه عشق به حسین بن علی (علیهما السلام) به ولایت مولا برسیم. چرا عشق و محبت امام حسین (علیه السلام ) راحت و روان اتفاق می افته اما عشق به امیر المومنین (علیه السلام )، یک هیبت و سنگینی خاصی داره و برای عموم مردم اتفاق نمی افته؟ 〰〰〰〰〰〰 پاسخ: ولایت علی ابن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی امیر المومنین (علیه السلام) سر چشمه ی علوم و معارفه و زمانی که بخواهی به سرچشمه راه پیدا کنی، باید زحمت بیشتری رو متحمل بشی باید رودخانه رو بگیری بری بالا تا به چشمه برسی، داخل شدن به حرم امن ولایت علی (علیه السلام)، برای خواص هست. اما امام حسین (علیه السلام) همه گیر و فراگیر هست قراره از راه عشق به حسین بن علی علیهما السلام به ولایت مولا (علیه السلام) برسیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده سخن به جایی است. آری! نور حضرت سیدالشهداء «علیه‌السلام» راهی می‌شود تا انسان به اصلِ ولایت و افضل آن که به قول حضرت باقر «علیه‌السلام» مربوط به علی «علیه‌السلام» است؛ برسیم. در آن جا است که تازه متوجه می‌شویم چرا فرمودند: «کُلّنا محمّد». زیرا همه در پرتو نور ولایت محمدی «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به صحنه آمده‌اند. موفق باشید

30685
متن پرسش
سلام: سوال دختر خالمه: من همیشه نمازم رو میخوندم ولی نمیدونم چرا چند روزی است نمیتونم بخونم. وضو می‌گیرم و مقنعه سرم می‌کنم و میشینم کنار سجاده ولی نمی شه. با اینکه هم شناخت دارم هم علاقه و هم حس های معنوی و همواره یاد مرگ هستم. در اینترنت هم مطلبی پیدا نکردم که بدانم دلیلش چیست. نمی‌دانم چه گناهی کردم یا این آزمایشی از طرف خداست که موفق نمی‌شوم. مشکل خاصی ندارم و اعتقاداتم مثل قبل است. به نظر شما چه اتفاقی افتاده؟ ممکنه گناه خاصی کردم که خودم نمیدونم؟ چه کار کنم؟ می‌ترسم از این وضعیت و اولش فکر کردم زود خوب میشم ولی الان چند روز شده. لطفا دعام کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد باید به شخصیت پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» نظر کرد و با تطبیق با ایشان، نماز را فردا یا جمعی برپا داشت. در تأسّی به آن حضرت و حضور در عالَمی که آن حضرت دارند، نمازخواندن بخصوص در اول وقت، انسان را وارد جهانی می‌کند که نیاز جان اوست. موفق باشید.

30676
متن پرسش
سلام: خدا قوت خدمت استاد عزیز: بنده امروز با متنی پر از توهین و ابهام و تحریف در مورد دین اسلام و قرآن روبه رو شدم که در فضای مجازی در حال پخش بود و این متن به شدت ناراحتم کردم. خواستم ببینم چه جواب های محکم و درست به این متن بدهیم تا دیگران که تو این فضا هستند دچار تردید و اشتباه نشوند، متن زیر همین توهین ها و تحریف هاست که در گروه دیدم ♨️ *اسلام چیست؟* *و مسلمان کیست؟* مسلمان شخصی است که: مسلمان هست، ولی از اسلام چیزی زیادی ﻧﻤﻰداند! و قرآن را تا بحال به زبان مادری خودش نخوانده! اگر پرسشی در مورد دینش از او بپرسید، خود را فاقد سَواد کافی ﻣﻰداند و شما را به علمای دینی ارجاع ﻣﻰدهد! اگر زیاد سؤال کنید، شما را «کافر» ﻣﻰنامد و اگر محکومش کنید، شما را «مُرتد» ﻣﻰخواند! اگر حرفﻫﺎی او را با چشم بسته، قبول نکنید به «ﺑﻰسَوادی» متّهم ﻣﻰشوید! اگر بپرسید: چرا محمّد ۳۰ تا زن داشته؟ به شما ﻣﻰگوید: حتماً حکمتی بوده! اگر بگویید: چرا اللّه بر خلاف تمام 123/999 پیامبر قبلی، به محمّد گفته: «اگر کسی به دین تو نیامد دست و پای او را بر خلاف جهت یکدیگر قطع کن؟!» (سورۀ مائده، آیۀ ۳۳) ﻣﻰگوید: منظور الله چیز دیگری بوده! اگر بگوئید: اللّه در قرآن به مسلمانان ﻣﻰگوید: «کافران را در هر جا یافتید بکشید!» (سورۀ توبه، آیۀ ۵) به شما ﻣﻰگوید: حرف، حرف اللّه است. ولی اسلام به حقوق مَردم و حقوق بَشر احترام ﻣﻰگذارد!! اگر از زنان بپرسید، ﻣﻰگوید: بهشت زیر پای مادران است، ولی شما مجازید ۴ تا ( بیشتر) همسر داشته باشید! (سورۀ نساء، آیۀ ۳) اگر از کافران (دگر اندیشان) بپُرسید، ﻣﻰگوید: آنان حقّ و حقوقی دارند، ولی اگر آنﻫﺎ را به اسارت بگیریم، تجاوز به زنان کافران، حق مُسلم مسلمانان است! (سورۀ نساء، آیۀ ۲۴) و در نهایت، اگر بگوییم که تمام این احکام، امروزه (در قرن ۲۱) در بین گروهﻫﺎی اسلام گرا (مثلِ: داعش، بوکوحرام، القاعده، افغانستان، پاکستان، سودان، الجزایر، داغستان، چچن، سوریه، کویت، عربستان...) همچنان در حال اجراست! ﻣﻰگویند: این، اسلام واقعی نیست! (گویی کارشناس ارشد شناخت ادیان هستند) و اگر بگویی: پس اسلام واقعی چیست؟ ﻣﻰگوید: اسلام واقعی هیچگاه اجرا نشده است! (عجب دین برتری، که بعد از ۱۴۰۰ سال، هنوز نتوانسته در هیچ کجای جهان، اجرایی گردد) داستان «اسلام مسلمانان» مثل اینست که از شخصی بپرسی «چه میوهﺍی را دوست داری؟» و او بگوید: «موز، چون موز تُرش و آبدار و گِرد است و رنگِ پرتقالی قشنگی هم دارد!» و زمانی که موزی را نشانش بدهی، او خواهد گفت: «نه، این موز ِواقعی نیست...! موز واقعی، تُرش و آبدار و گِرد و پرتقالی است...!!!» مسلمانی به ما گفت: «اگر راست می‌گویید، یک آیه مانند قرآن بیاورید.» مثالی از قرآن: (سورۀ محمّد، آیۀ ۴) «هنگامی که با کافران در میدان جنگ رو به رو می‌شویـد، گردن‌هایـشان را بـزنـید، و آنقدر ادامه دهیـد تا به اندازۀ کافی دشمن را در هم بکوبید، پس در آن هنـگام، اسیـران را محکم ببنـدید، سپس بر آنﻫﺎ منّت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادی، از آنﻫﺎ غَرامت بگیرید» آیۀ مـن: «هرگز بخاطر باور و عقیدۀ دیگران، با آنان نجنگید، خدای هرکس، همانست که خِرَد او ﻣﻰگوید، جنگ بخاطر نوع دین و باور، موجبِ ننگ مقام شامخ انسان است. هرگز کوشش نکنید باور و عقیدۀ تان را بر دیگران تحمیل کنید، دیگران را کافر و نجس ننامید و اگر کسی از دین شما خارج شد، مُرتد ننامیدش و دستور قتلش را صادر نکنید، هرکس آزاد است هرگونه که می‌خواهد باورهای شخصیﺍش را برگزیند.» با شرمندگی، دوست مسلمان گرامی، من ﻧﻤﻰتوانم یک آیه مانند آنچه پیامبر گفته، بیاورم. چرا که من به انسانیّت، عمیقاً باور دارم! «مایکل فارادِی» برق را و «ادیسون» لامپ را اختراع کردند تا شیخ زیر نورش، منبر راه اندازد. «رایس کلوک» بلندگو را اختراع کرد تا شیخ با صدای بلندتر داستان های خرافی را تعریف کند. «گولیلمو» و «مارکُنی» ایتالیایی رادیو را اختراع کردند، تا شیخ در آن پند و اندرز کند و از دنیای دیگر، عربی تلاوت کند. «جان لوگی برد» اسکاتلندی تلویزیون را اختراع کرد، تا شیخ در آن، خودنمایی کند، طوری که هر کانالی که بزنیم، شیخ را پیش خود حاضر و ناظر ببینیم. «الیشا اوتیس» آمریکایی آسانسور را اختراع کرد، تا شیخ را با بار سنگین جیب هایش به پِنت هاوس بالای برج ببرد. «گراهام بل» تلفن را اختراع کرد، تا شیخ با شیوخ دیگر درباره احکام و مُحرّمات جدید گفتگو و مشورت کند. «پاسکال» فرانسوی ماشین حساب را اختراع کرد، تا شیخ حقوقی که برای حرف زدن و نماز خواندن گرفته، محاسبه کند. خلاصه... همه جمع شدند و خون دل خوردند و بی خوابی و مشقّت ها کشیدند و با اختراع و کشف شان، به دنیا و به خصوص به شیخ کمک کردند، آنوقت در برابر این همه دانشمند و اکتشافات و اختراعات، شیخ چه کرد؟ نه تنها هیچ کشف و اختراعی نکرد، بلکه همواره مانع پیشرفت علم و دانش هم شد! تنها کسانی موفق شدند که ذهنشان درگیر «اژدها و نهنگ و شتر و جنّ و پری و سایر خرافات دیگر» نشد و با یک سری فرمول ریاضی، دنیا را تکان دادند. ولی در آخر، مخترعین، کافرند و روانهٔ جهنم می شوند، چون احکام بلد نیستند! و شیخ روانه بهشت، چون عمرش را صرف دعا کرده است! «خیلی جالب است. نه !؟» این متنی بود که در واتساپ در حال منتشر شدن بود، ان شاءالله که با جواب شما پاسخ محکمی به این افراد بدهیم. التماس دعا، اجرتان به سید الشهدا (ع).
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به این آیه توجه کنید که به پیامبر می‌فرماید در مقابل اتهام‌زنان که بدون هیچ سند و مدرکی سخنگوی کفر و کافران می‌شوند، «ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» آن‌ها را در فرورفتن به اباطیل خود رها کن تا همچنان سرگردان و بازی‌خورده باشند. مگر بناست هرکس هر حرف بی‌خود و غلطی زد، ما جوابگوی حرف‌های غلط او باشیم؟ شما سعی کنید از تک‌تک ادعای ایشان دلیل و مدرک بخواهید. به گفته‌ی جناب مولوی:

گر شوم مشغول اشکال و جواب

تشنگان را کی توانم داد آب.

تمام آنچه می‌گوید دروغ و اتهام است یک آیه بیاورد که قرآن گفته است هرکس به دین اسلام نیاید، باید کشته شود. در حالی‌که برعکس، خداوند به پیامبر خود فرمود به مؤمنان بگو نسبت به آنهایی که امیدی به تحقق «ایّام ‌اللّه» ندارند اغماض کنند برای آن‌که خداوند هر قومی را نسبت به آنچه که کرده‌اند و یافته‌اند جزا می‌دهد. «قُلْ لِلَّذينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» (جاثیه/۱۴) وقتی جبهه‌ی توحیدی شروع به حضور تاریخی خود کرد یعنی اگر جبهه‌ی نصرت و یاری برای تحقق اراده‌ی الهی به میان آمد، حتماً خداوند پیروزی خود را به شما عطا می‌کند و با نظر به این قاعده است که فرمود اولاً: «یغفروا» چندان به آنها گیر ندهید و معطل‌شان نباشید ثانیاً: این را هم بدانید که خداوند جزای هر قومی را در ازای آن کاری که می‌کنند و آنچه که کرده و یافته‌اند، می‌دهد.

ملاحظه کنید که اینجا بحث آن که چه کسی بد است و چه کسی خوب است نیست. بلکه خواست ما را متوجه کند خداوند نسبت به اعمال هیچ قومی بی‌تفاوت نیست و نمی‌خواهد آنهایی که امید به تحقق ایام الله ندارند را تبرئه کند و در رابطه با اهل کتاب هم فرمود: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُم‏» بیایید به سوی آن کلمه و عقیده‌ای که بین ما و شما پذیرفته شده که آن همان توحید است، جلو برویم. در هیچ کجای قرآن نداریم که حتی یهودیان و مسیحیان را دعوت به اسلام به معنای دین حضرت محمد «صلوات‌الله‌علیه‌واله» کرده باشد و آن‌جا هم که فرمود: « إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ» (آل‌عمران/۱۹) یعنی دین در نزد خدا تسلیم‌شدن در مقابل فرمان الهی است، چه از طریق دین اسلام و چه از طریق سایر ادیان توحیدی. بیچاره آن‌هایی که این اتهامات را از سر جهل و نادانی می‌زنند و بعد که مسئله روشن شد، نه‌تنها همه‌ی زحمات‌شان بر باد می‌رود، شرمنده‌ی حضوری می‌شوند که بنا داشتند با آن حضور، ابرویی کسب کنند.

آیا این افراد به خود زحمت داده‌اند و حدّاقل آیه‌ی 8 سوره‌ی ممتحنه را نگاه کنند که به صراحت می‌فرماید:

 «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» ای مسلمانان! شما را نهی نمی‌کنیم از آن‌که نیکی بورزید نسبت به کفاری که با شما مقاتله نکرده‌اند و شما را از شهر و زندگی اخراج ننموده‌اند، و نه‌تنها به آن‌ها نیکی کنید، حتی با آن‌ها با قسط و عدالت برخورد کنید. موفق باشید

30667
متن پرسش
با سلام و عرض ادب و عذر خواهی بابت طولانی بودن سوال: استاد، حقیر پس از مطالعه مباحث توحیدی (به خصوص توحید افعالی) حس و نگرشی در من به وجود آمده که انگار می گوید: «تو تنها در این دنیا واسطه ای هستی برای آن که حضرت حق به آن اهدافی که نیاز دارد برسد و هم وجودت و صفاتت و افعالت هم از اوست و هم ابزاری برای واسطه گری ات. و وجودت که مهم ترین عامل برای واسطه گری تو هست، هم از خداست پس تو به اعتبار این که همه چیزت از خداست باید از او اطاعت محض کنی تا به آن اهدافی که مد نظر او هست، برسد و تو نباید دنبال سود و منفعت خودت باشی، زیرا که اصلا او تو را برای خودش آفریده است و نه چیز دیگری. مانند یک مامور که به او مقداری پول می دهند تا هدف یک سازمان را برآورده سازد و او به واسطه ی پولی که گرفته است مجبور است کارش را انجام دهد و دنبال پاداش نباید باشد، زیرا پولش را از همان اول گرفته است و تو را هم خدا به این دلیل به وجود آورد که اهدافی که داشت از طریق بودن تو به همراه طاعتش برآورده سازد، پس تو هم باید در همین جهت حرکت کنی. اما خدا به حکم اینکه رحیم است اجازه داده است که با طاعتش به او نزدیک بشوی و با او انس بگیری. در صورتی که یک مامور با انجام ماموریت اش هرگز نباید انتظار داشته باشد که رئیس را از نزدیک ببیند و با او ملاقات داشته باشد. در واقع تو با طاعت خداوند هم اون چیزی که وظیفه ات بوده را انجام می دهی و هم به خدا نزدیک می شوی. اما هدفت نباید نزدیک شدن به خدا باشد، بلکه هدفت فقط باید اطاعت و بندگی خداوند باشد. و انجام کار های مستحب هم در جهت بندگی بیشتر و انجام بهتر واسطه گری ات هست.» البته تشبیهی که کردم خیلی با اصل قضیه تفاوت دارد. اما چه کنم تشبیه بهتری به ذهنم نرسید. استاد لطفا مرا راهنمایی کنید کنید، آیا این احساس درست است؟ چه اشکالاتی دارد؟ چطور می توان این حس را ارتقا بخشید؟ خیلی از شما ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حضرت ربّ العالمین وجود مخلوقات و انسان‌ها را در برگرفته تا از طریق آن‌ها انوار خود را ظاهر کند. خوشا به حال آن‌هایی که همچون پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» و ذیل آن حضرت، مظهر اسم رحمت الهی می‌شوند و خود را در آغوش رحمانیت او احساس می‌کنند که این زیباترین زندگی است. وگرنه چون شیطان و دشمنان خدا در بستر اسم غضب الهی قرار می‌گیرند و از حرص و شهوت، جان می‌کَنَند. موفق باشید

نمایش چاپی