بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام علی«علیه‌السلام»، غدیر

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
19642
متن پرسش
با سلام: پیرامون سخنان رئیس جمهور در ضیافت افطاری در مورد رای مردم مطالبی خوانده شد ولی از این میان بیانات مقام معظم رهبری در مورخ 22 خرداد 66 در خطبه های نمازجمعه بسیار جای تامل دارد اگر مقدور است توضیحی بفرمایید ممنون میشم: در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده؛ رأی مردم در انتخاب حاکم و در کاری که حاکم انجام می دهد، مورد قبول و پذیرش قرار گرفته. لذا شما می بینید که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با اینکه خود را از لحاظ واقع منسوب پیغمبر و صاحب حق واقعی برای زمامداری می داند، آن وقتی که کار به رأی مردم و انتخاب مردم می کشد، روی نظر مردم و رأی مردم تکیه می کند. یعنی آن را معتبر می شمارد و بیعت در نظام اسلامی یک شرط برای حقانیت زمامدارىِ زمامدار است. اگر یک زمامداری بود که مردم با او بیعت نکردند، یعنی آن را قبول نکردند، آن زمامدار خانه‌نشین خواهد شد و مشروعیت ولایت و حکومت به بیعت مردم وابسته است یا بگوئیم فعلیت زمامداری و حکومت به بیعت مردم وابسته است. آن وقتی که بعد از قتل عثمان مردم آمدند اطراف خانه‌ی امیرالمؤمنین را گرفتند، امیرالمؤمنین خطاب به مردم نفرمود که شما چه کاره‌اید؟ رأی شما چه تأثیری دارد؟ فرمود: «دعونی و التمسوا غیری»؛(۲) وقتی می خواست استنکاف کند از قبول خلافت و زمامداری، به مردم گفت من را رها کنید، به سراغ دیگری بروید. یعنی اراده‌ی شما، خواست شما، انتخاب شماست که تعیین کننده است؛ پس از من منصرف بشوید، به سراغ دیگری بروید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مسلّم مردم می‌توانند حکومت را به هرکس می‌خواهند بدهند، ولی آیا در آن صورت به وظیفه‌ی خود عمل خواهند کرد یا نه؟ 2- حضرت بعد از قتل عثمان، ملاحظه فرمودند جریان اُموی با انتساب استانداران خود تمام سریان‌های نظام را در اختیار گرفته‌اند و عملاً نمی‌توانند کاری بکنند. به همین جهت پیشنهاد کردند اگر من وزیری باشم بهتر است زیرا در این صورت برای تقویت حاکمی که عملاً مردم در آن فضا انتخاب می‌کردند که حاکم غیر اموی بود، دست‌شان بازتر بود. موفق باشید

19533
متن پرسش
به نام خدا سلام و رحمت الله. طاعات قبول و التماس دعا. ببخشید استاد من خدا رو شکر در زمینه ولایت فقیه مطالعه کرده و این مساله برایم کاملا حل شده است سوالی که اخیرا برایم پیش آمده در مورد مدل حکومتی ای است که حضرت امام (ره) ایجاد فرمودند یعنی جمهوری اسلامی آیا در حکومت امیرمؤمنان سلام الله هم اینچنین نقش مردم و انتخابات پررنگ بوده است؟ تاریخ این چنین به ما نمی گوید خود حضرت سلام الله بعد از تشکیل حکومت به نقاط مختلف والی می فرستادند آیا زمانه ایجاب کرده است که حضرت امام (ره) انتخاب را به جای انتصاب قرار دهند و سرنوشت نظام اسلامی را در گرو انتخاب مردم قرار دهند یا اصل اینچنین است که اگر اصل این است آیا در حکومت امام علی سلام الله هم همینطور بوده؟ بسیار ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در زمان حضرت علی«علیه‌السلام» هم شرط مشروعیت حاکمیت، بیعت بود. و به همین جهت حضرت علی«علیه‌السلام» به مردم فرمودند حکومت از آن شماست، به هرکس می‌خواهید بدهید. لذا صورت امروزینِ بیعت، همان انتخابات است. موفق باشید

19529
متن پرسش
با سلام خسته نباشيد: در نهج البلاغه عبارتي هست درباره زنان؛ خطبه ٨٠ بعد فراغه من حرب الجمل: معاشر الماس ان انسا نواقص الايمان نواقص الحظوظ و نواقص العقول اين جمله با عقايد قرآني روايي و حتي معرفت النفسي مخالف است حداقل ظاهرش چه توجيهي مي توان براي اين عبارت داشت؟ از طرفي مي گوييم نهج البلاغه قطعي الصدور است و از طرفي هم اين مطلب. متشكرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت آیت اللّه جوادی«حفظه‌اللّه» در نظر نسبت به این خطبه می‌فرمودند افسوس که جناب سید رضی با تقطیع چنین خطبه‌هایی موجب اشکال شده، زیرا نه‌تنها محتوای این خطبه با آموزه‌های اسلامی نمی‌خواند، حتی در درون خطبه تناقض وجود دارد. زیرا چه ربطی بین نقص ایمان زن و این‌که مدتی از ماه را نمی‌تواند به جهت نظام طبیعی‌اش عبادت کند؛ هست؟ و تازه این چه ربطی به نقص عقل دارد؟!! موفق باشید

19523
متن پرسش
سلام علیکم: تو این حدیث حضرت علی (ع) موندم که وقتی بهشون فحش دادن گفتن با یک علی دیگس. چه توجیحی برای این روایت هست؟ چطور منم میتونم اینطوری بشم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون حضرت متوجه هستند تصوری که آن طرف از حضرت دارند که موجب شده است به ایشان توهین کنند، تصور غلطی است که از آن حضرت دارد. لذا پس عملاً به آن حضرت توهین نکرده است. موفق باشید

19395
متن پرسش
سلام علیکم استاد: بنده در گروهی در شبکه مجازی فعالیت دارم که اکثرا ضد انقلاب هستند و یکسره توهین می کنند. اخیرا در مورد انتخابات بحث هایی کردیم و من هم تا حدی جوابشان را دادم. ولی در آخر سوالی کردند که نتوانستم با مبانی خودشان خوب جوابشان را بدهم. سوال: آیا دموکراسی و انتخابات در اسلام جایگاهی دارد و اساسا آن را تایید می کند؟ (چون اصل آن غربی است و دموکراسی به این معنا عملا فایده ای ندارد و فقط شعاری توخالی است. اگر اشتباه می گویم مرا توجیه کنید.) سوال بعد: اگر انتخابات و شرکت در آن امری مستحب است (به نظر خودشان) چطور نظارت بر آن توسط شورای نگهبان امری بایدیست؟ آیا درست است بگوییم دین ما چنین اقتضائاتی دارد؟ آیا این کار دموکراسی را بهم نمی زند؟ به قول دوستمان این کار انتخاب را نه که محدود بلکه از ریشه می خشکاند. سوال بعد: آیا فرقی بین دموکراسی و مردم سالاری دینی وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابن ‏اثير نقل مى‏ كند كه بعد از قتل عثمان، در روز بيعت با على (ع) كه روز جمعه بود، مردم در مسجد حاضر شدند و على (ع) بالاى منبر رفت و فرمود: «ايُّهَا النّاس! انَّ هَذَا امْرُكُمْ لَيْسَ لِاحَدٍ فِيهِ حَقٌّ الّا مَنْ امَرْتُمْ وَ قَدِ افْتَرَقْنَا بِالْأَمْسِ عَلَي امْرٍ وَ كُنْتُ كَارِهاً لِأَمْرِكُمْ فَأَبِيتُمْ الّا انْ اكُونَ عَلَيْكُمْ، الّا وَ انَّهُ لَيْسَ لِي دُونَكُمْ الّا مَفَاتِيحُ مَا لَكُمْ وَ لَيْسَ لِي انْ آخِذٌ دِرْهَماً دُونَكُمْ»؛[1] اى مردم، حكومت‏ از آن‏ شماست، هيچ كس را در آن حقّى نيست مگر كسى كه شما او را به حكومت تعيين كنيد، ما هم ديروز در حالى از يكديگر جدا شديم كه من از قبول حكومت شما كراهت داشتم، مگر آن كه بر شما مسئول باشم، بدانيد كه هيچ چيز به من اختصاص پيدا نمى‏ كند، مگر همين كه كليدهاى اموال شما را در دست دارم و يك درهم بيشتر از شما نمى ‏توانم بردارم. مقام معظم رهبرى «حفظه‏الله» در سخنانشان بابى را باز كردند مبنى بر اين‏كه؛ مشروعيت حاكميت ما به خواست مردم است و اگر مردم ما را نخواهند، ادامه ‏ى كار ما از نظر شرعى مشروع نيست، چون حق انتخاب مردم همواره جاى خودش محفوظ است، حال مردم وظيفه ‏ى الهى‏ شان را انجام دادند يا ندادند، موضوع ديگرى است.[2] مثل نمازخواندن است؛ بايد مردم نماز بخوانند، اگر نخوانند، معصيت كرده ‏اند، امّا حق انتخاب برايشان محفوظ است و مى‏ توانند نماز نخوانند. بنابراين مردم در حفظ نظام اسلامى، ركن اصلى‏ اند، نقش آن‏ها پنجاه‏ درصد نيست بلكه در جاى خودش صددرصد است، همان‏طور كه نقش رهبرى نظام هم در جاى خودش، صددرصد است، به اين معنى كه بدون حضور ولى ‏فقيه در رأس نظام، نظام مشروعيت و اسلاميتش را از دست مى‏ دهد و نظام طاغوت مى‏ شود.[3]

ملاحظه می‌کنید که این حق مردم است که حاکم را انتخاب کنند، حال یا به صورت بیعت و یا به صورتی که امروز این کار انجام می‌شود که به آن دموکراسی گویند و با توجه به این‌که مردم با انقلاب خود جمهوری اسلامی را پذیرفته‌اند، طبیعی است که رئیس جمهور باید فردی باشد که ملتزم به اسلام و قانون اساسی باشد و جایگاه شورای نگهبان برای احراز چنین موقعیتی برای رئیس جمهور است تا مردم مطمئن شوند نامزدی که انتخاب می‌کنند ملتزم به اسلام است و مردم‌سالاری دینی به همین معناست که مردم در بستر انقلابی که کرده‌اند، انتخاب خود را در همان بستر جلو ببرند، نه در بستر فرهنگ لیبرالیته که قیدی در مورد نامزد مربوطه در آن نیست. موفق باشید  


[1] ( 1)- الكامل، ج 3 ص 193 تاريخ طبرى، ج 4، ص 435.

[2] ( 2)- بيانات مقام معظم رهبرى« حفظه‏الله» در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوى، 1/ 1/ 89:« يقيناً حضور مردم در مشروعيت يك نظام نقش دارد. آن كسانى كه در غرب، مشروعيت خودشان را اساساً ناشى از حضور مردم ميدانند و هيچ عامل ديگرى را در آن دخيل نمى‏دانند، آنها يك چنين حضورى را الان ندارند».

[3] ( 3)- به كتاب« ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت» آيت الله جوادى آملى رجوع فرماييد.

19317
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت. سنت حکومت الله تعالی، در تاریخ، از آدم (ع) شروع شد یا از غدیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از هر دو. با حضرت آدم به نحوی ساده‌تر و با غدیر به نحوی وسیع‌تر و عمیق‌تر. زیرا هر پیامبری در باطن نبوت خود ولایت دارد و ولایت منجر به حکومت حضرت اللّه در عالم می‌شود. موفق باشید

19250
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز و فرزانه: جناب استاد ختمی از حضرت امیر علی علیه السلام در کتاب شمس المعارف الکبری وارد شده است که حضرت می فرماید اسرار عجیبی در آن نهفته شده است (سرا ای سر) بدین صورت که بعد از نماز صبح سوره حمد را 30 بار بعد از نماز ظهر 25 بار بعد از نماز عصر 20 بار بعد از نماز مغرب 15 بار بعد از نماز عشاء 10 بار که مجموعا می شود صد بار. حال جناب استاد در نماز های جماعت فرصت این که تعداد یاد شده را بخوانیم بین دو نماز داده نمی شود چه باید بکنیم آیا به خواندن نماز ظهر و مغرب اکتفا کنیم و بلافاصله ختم را بجا بیاوریم و بعد نماز عصر و عشاء را فرادی بخوانیم و یا نماز عصر و عشاء را قضا نیت کنیم بعد ختم را بخوانیم و بعد ادای آن را به جا بیاوریم و شق سوم این که آیا می شود برای این که جماعت را از دست ندهیم نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با هم بخوانیم و بعد تعداد ذکر شده را یکجا بخوانیم؟ با کمال تشکر و التماس دعا. در ضمن چند وقتی است به ایمیلم چیزی ارسال نمی شود لطفا پاسخ را در سایت بگذارید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید مطابق دستور عمل کنید تا نتیجه حاصل شود لذا راه‌کارِ دوم منطقی است که نماز عصر و عشاء با نیت قضا بخوانید. موفق باشید

18966
متن پرسش
با سلام و احترام: با مطالعه کتاب حقیقت نوری اهل بیت (ع) سوالی برایم پیش آمده. در جایی می فرمایید اگر جوان اهل سنت خاشع باشد با تحقیق پیرامون تناقضات راجع به خلفا می تواند به حقیقت برسد. اما در جای دیگر همان کتاب می فرمایید از اینکه مولانا نتوانسته از خلفا عبور کند کوتاهی کرده است هر چند تفکر مولانا شیعه است. پس چطور از یک جوان سنی انتظار کشف حقیقت می توان داشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری کوتاهی مولوی به آن جهت بود که تلاش نکرد ما وراء احادیثی که بخصوص از زمان معاویه به بعد در تقویت خلفاء و در نفی فضائل علی علیه‌السلام جعل شده بود، تحقیق لازم بنماید ولی امروز جوان اهل سنّت با تحقیقاتی مثل کتاب «الغدیر» و «عبقات الانوار» و «المراجعات» می‌تواند آن تحقیق را به راحتی انجام دهد. موفق باشید

18862
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد آیا روحی که برتر از ملائکه در شرح مقالات اثبات می کنید همان حقیقه محمدیه (علیه السلام) است و یا فروتر و یا فراتراست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم که حضرت مولى الموحدين (ع) فرمودند: «أَنَا أَمِيرُ كُلِّ مُؤْمِنٍ»؛ من در همه‏ ى تاريخ امير هر مؤمنى هستم كه بوده و يا خواهد بود. يعنى همين‏طور كه حضرت جبرائيل (ع) به همه‏ ى پيامبران وَحى مى‏ كنند، مقام نورى اميرالمؤمنين (ع) نيز همه‏ ى مؤمنين را در سير به سوى كمالِ ايمان كمك مى‏ نمايند. سپس فرمودند: «وَ أُيِّدْتُ بِرُوحِ الْعَظَمَةِ»؛ و من از طريق روح عظمت مدد مى ‏شوم. موفق باشید‏

18809
متن پرسش
سلام علیکم: برای نوجوان پانزده ساله کدام یک از کتابهای شما مفید است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیازی به نبی» و «آشتی با خدا» و تا حدی «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» إن‌شاءاللّه مفید هستند. موفق باشید

18786
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت. چطور باید بفهمم از کجا آمده ام کجا هستم به کجا باید بروم؟ اصلاً معنای این حدیث امام علی (ع) چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی می‌فرمایند: «رَحِمَ اللّهُ امْرَءً عَلِمَ مِنْ اينَ وَ فى اينَ وَ الى‏ اينَ‏»[1] خدا رحمت كند كسى را كه بداند در كجا بوده و در كجا هست و در چه مسيرى جلو مى ‏رود. با چنين نگاهى است كه انسان مى‏ تواند حقيقت و لايه‏ هاى پنهان هرچيزى و هر حادثه‏ اى را پيدا كند و ماوراء نظر به موضوعات جزيى، به جايگاه حادثه‏ ها نظر نمايد. روايت فوق دو پهلو دارد، يك پهلويش همان هستى ‏شناسى است كه حضرت علامه طباطبايى «رحمة الله عليه» تحت عنوان: «الإنسانُ قَبْلَ الدُنْيَا فى‏ الدنيا و بعد الدنيا» مطرح مى‏ كنند و يك نگاه تاريخى هم به ما مى ‏دهد. بدین معنا که ما متوجه باشیم قبل از اسلام در جاهلیت بوده‌ایم تا قدر موقعیت جامعه‌ی اسلامی خود را بدانیم و متوجه باشیم اگر مسیر را درست طی کنیم به عالی‌ترین جامعه خواهیم رسید. و می‌فرمایند رحمت خدا بر چنین افرادی سرازیر خواهد شد وگرنه مثل کسانی خواهیم بود که فراموش کرده‌اند حاکمیت نظام شاهنشاهی چه حقارت‌هایی بر ملت ما تحمیل می‌کرد. موفق باشید


[1] ( 2)- فيض كاشانى، الوافي، ج 1، ص: 116

18755
متن پرسش
سلام علیکم: 1. آقای طاهرزاده ببخشید بنده هفته پیش سوالی پرسیده بودم اما جواب حضرتعالی را به خاطر خراب بودن ایمیلم دریافت نکردم اگه میشه خیلی ببخشید یه بار دیگه جواب بدین. پارسال فهمیدم ام اس دارم یعنی حداکثر ۲۰ سال دیگه زندم به نظر حضرتعالی فرصت باقی مانده ام را چه کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً هم عرض شد که به شما چه ربطی دارد که چه موقع می‌میرید! شما جمله حضرت علی «علیه‌السلام» را مدّ نظر داشته باشید که حضرت فرمودند: «و اعمل لدنياك كأنّك تعيش أبدا و اعمل لآخرتك كأنّك تموت غدا» برای دنیایت طوری عمل کن که گویا همیشه زنده‌ای و برای آخرتت طوری عمل کن که گویا فردا می‌میری. موفق باشید

18601
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: برخی این اشکال را به نظام می گیرند که چون در کشور فساد وجود دارد و در دستگاههای مختلف فساد اقتصادی و ... هست و اینکه امام خامنه ای نسبت به عزل یا بازخواست این عوامل اقدام نمی کنند پس ایشان هم در این امور (فسادها) مقصرند. و استناد می کنند به این سخن امام علی (ع): «در كار كارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به كارشان برگمار، نه به سبب دوستى با آنها و بی مشورت دیگران به كارشان مگمار، زیرا به رأى خود كار كردن و از دیگران مشورت نخواستن، گونه ‏اى از ستم و خیانت است. كارگزاران شایسته را در میان گروهى بجوى كه اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهاى صالح، آنها كه در اسلام سابقه ‏اى دیرین دارند. اینان به اخلاق شایسته ‏ترند و آبرویشان محفوظ تر است و از طمعكارى بیشتر رویگردان‏ اند و در عواقب كارها بیشتر مى ‏نگرند. در ارزاقشان بیفزا ، زیرا فراوانى ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و از دست اندازى به مالى كه در تصرف دارند، باز مى ‏دارد. و نیز براى آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت كنند یا در امانتت خللى پدید آورند. پس در كارهایشان تفقد كن و كاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار. زیرا مراقبت نهانى تو در كارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وامى ‏دارد. و بنگر تا یاران كارگزارانت تو را به خیانت نیالایند. هر گاه یكى از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهى دادند، همین خبرها تو را بس بود. باید به سبب خیانتى كه كرده تنش را به تنبیه بیازارى و از كارى كه كرده است، بازخواست نمایى. سپس، خوار و ذلیلش سازى و مهر خیانت بر او زنى و ننك تهمت را بر گردنش آویزى» در این مورد چه پاسخی باید داد و به این شبهه چطور باید پاسخ داده بشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما باید به شرایط تاریخی خودمان نظر کنیم. آری! حضرت علی«علیه‌السلام» هم از یک طرف راهنمایی کلیِ جامعه را به عهده داشتند و هم مسئول اجرایی کشور بودند. ولی امروز شرایط نظام اسلامیِ ما این‌طور نیست. موفق باشید

18594
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: لطفا در مورد این عبارت توضیح بفرمائید: حضرت فاطمه زهرا (س) نفس کل است و رسول خاتم و امیر مومنان علیهما السلام عقل کل هستند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مقام لیلة‌القدری حضرت فاطمه«سلام اللّه‌علیها» مطالبی هست که به طور کلی متوجه‌ی چنین معارفی خواهید شد. این‌ها چیزی نیست که با یک سؤال و جواب قابل ذکر باشد. موفق باشید

18520
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز خواننده اگر شما و نوع نگاه شما را از قبل نشناسد، با توجه به پاسختان به سوال 18500 اینگونه متوجه می شود که نظام اسلامی دست یک عده طماع زیاده خواه را باز گذاشته تا هرچه می خواهند ببرند تا دلشان متوجه اسلام شود که قطعا منظور جنابتان این نبوده است. استاد این موضوع امروزه بسیاری را به نظام بدبین کرده است. من یک دانشجو هستم که در مقام دفاع از حقانیت نظام اسلامی از لحاظ اصل و بنیان آن هیچ کمبودی احساس نمی کنم اما بدون تعارف وقتی در مقابل انتقاد اطرافیان و جامعه از وضع موجود فساد های اقتصادی می رسم هیچ توجیهی نمی یابم. چند وقت اخیر فایلی در فضای مجازی و با اسم یکی از خطیبان معروف منتشر شد به این مضمون که حضرت امیر (ع) دستور دادند که فلان فرد فاسد اقتصادی را در نماز جمعه شلاق بزنند. در مقابل گاهی ما می شنویم که مثلا از طرف قوه قضاییه گفته می شود ما فلان چیز ها را نمی گوییم تا آبروی خانواده افراد محکوم (که خب گناهی ندارند) ریخته نشود. استاد مگر آن فرد شلاق خورده خانواده نداشت. استاد خواهش می کنم که این سوال را با این دید که یک جوان که قلبش به امید اعتلای اسلام و نظام اسلامی و رسیدن پرچم آن به صاحب اصلی اش می تپد، نوشته پاسخ فرمایید. با تشکر فراوان از زحماتتان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آری! اگر بحثی که از سیره‌ی رسول‌اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» عرض شد که عده‌ای مثل ابوسفیان به طمع مال هم که شده، تقابل با نظام اسلامی را ادامه ندهند؛ و وسیله‌ی توجیه کار متجاوزان به حقوق جامعه شود؛ چیز خوبی نیست. ولی از آن جهت که متوجه باشیم این افرادِ حریص به مال دنیا با حبّی که نسبت به مال دنیا پیدا کرده‌اند از محبتی که می‌توانستند به رسول خدا داشته باشند و این عالی‌ترین لطف خداوند است محروم شده‌اند؛ تذکر خوبی است. 2- همین‌طور است که می‌فرمایید. معلوم نیست که چرا وقتی جرم طرف معلوم شد برخوردی مثل برخوردی که علی«علیه‌السلام» با مجرمین انجام می‌دادند، نباید با او بشود؟! صحبت مقام معظم رهبری را بهانه می‌آورند. در حالی‌که رهبری، قبل از اتهام را گفتند. همان‌طور که متوجه هستید اسلام و انقلاب هیچ کمبودی برای ادامه‌ی راه خود ندارد و به لطف الهی به مرور این موانع را نیز پشت سر می‌گذارد. موفق باشید

18353
متن پرسش
سلام استاد عزیز: استاد پیرو سوال 18334 شما فرمودید (امیر المومنین با اسلام خلفا کنار اومدن ولی با اسلام معاویه نه) همون طور که خودتون میدونید کنار اومدن مولا با اسلام خلفا به معنای قبول داشتن اونا نیس. مگه مولا نفرمودن اگه 40 یار داشتم قیام می کردم. شما در جهنمی بودن معاویه و اونا شکی دارید؟ منتها مولا با توجه به شرایط زمانه رفتار میکردن. تفکر آقای هاشمی به لیبرالیسم ختم می شود حالا در پوشش معاویه یا خلفا فرقی ندارد. ما که نباید از هاشمی به خاطر اینکه موضعی شبیه موسوی و کروبی نگرفته تشکر کنیم. همان طور که به خلفا در شرایط امروزی که نیاز به وحدت هست هیچ توهینی از جانب ما در محافل عمومی صورت نمیگیره در مورد هاشمی هم این موضوع صدق میکنه ولی در محافل خصوصی آقای هاشمی شایستگیه لعن رو دارن. استاد عذر خواهی می کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام معظم رهبری در روز عید غدیر امسال فرمودند که هنر علی«علیه‌السلام» آن بود که دوستان و دشمنان‌شان را درجه‌مندی کرده بودند. و همین مثال را زدند که آن موضعی که برای معاویه داشتند، برای خلفا و یا طلحه و زبیر نداشتند. موفق باشید

18334
متن پرسش
سلام اسناد عزیز: استاد پیرو سوال 18312 وقتی اجتهاد یک مجتهد آخرش شد لیبرالیسم آیا به عنوان یک مجتهد قابل احترامه؟ اگه مجتهد هم باشه مجتهد در لیبرالیسمه نه اسلام. پس به هیچ عنوان تفکر و اعمال هاشمی قابل دفاع نیست حداقل شما نرمالیزاسیون نکنید که مثلا هاشمی یه تفکری داشته و متفاوت با تفکر انقلابیه. من حرفم اینه مگه همین تفکر منجر به کشته شدن پیامبرا و امامان نشده؟ پس این تفکر شیطانیه پس باید نابود بشه. البته طریقه پیام حضرت آقا رو من کاملا قبول دارم و مطابق روش اهل بیته و متناسب با زمان و بصیرت مردم. ولی شما چرا این طوری موضع می گیرید؟ آیا موضع صریح شما ضرری به اسلام میزنه؟ یا اصلا من اشتباه می کنم و متوجه حرفای شما نشدم؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده معتقدم اسلام پیامبر این سعه و وسعت را دارد که امثال آقای هاشمی را ما بیرون از اسلام ندانیم و گمان کنیم نگاه ایشان به اسلام، منجر به کشته‌شدن پیامبر و امامان شده است. این مثل آن است که اسلامِ امویان را با اسلامِ خلفا یکی بدانیم، در حالی‌که مولایمان علی«علیه‌السلام» با اسلام خلفا کنار آمدند ولی با اسلامِ معاویه هرگز کنار نیامدند.  موفق باشید   

18317
متن پرسش
آقای طاهرزاده لطفا جواب شبهات را مفصل بدهید هر چند می دانم پرمشغله هستید و البته هدایت گمشدگان توسط شما کم اجر معنوی ندارد. فرمودید عین خارجی قادر به تغییر عین ثابته هست. پس تبعیت علم حاکم از محکوم له را نمی پذیرید!؟ بنده کم از انوار غیوبه و...ندیدم، در روزگاری که مستجاب الدعوه بودم اما اجابت های مورد نیاز بنده بالقول بودند نه بالفعل. و همین امر باعث انقطاع بنده از منبع انوار شد. دانستم که آنچه از فیض اقدس به عنایت اولی به بنده رسیده است همان اقتضاء ات و استعداد های بنده است مشیتش چنین اقتضا کرد که چنین و چنان استعداد داشته باشم پس استعدادهای بنده بد یا خوب زشت یا زیبا توسط خدا در قالب وجودی بنده ریخته شده. می خواهم بدانم اگر عین بنده شقی یا کافر رقم خورده است پس تقصیر بنده چیست؟ و این با عدالت خدا مغایر نیست؟ در سرالقدر به طور مثال چنین رقم خورده که بنده چهل سالگی ازدواج خواهم کرد حالا چه دعا بکنم یا نکنم همان است که هست این نیز به نظر بنده باز باعدالت خدا مغایر است؟ چون بنده به دام معصیت افتاده ام و البته ان الله یریدکم الیسر ولا عسر درست است؟ استعداد بنده مثلا شیشه بنفش است و نور همان نور اما آنچه نقش می پذیرد همان رنگ بنفش است و صد البته این رنگ بنفش را هم خالق رنگ بنفش مشیت و عطا کرده است پس علنا من مجبور شده ی مختارم که طبق شاکله ی اعطا شده ام عمل می کنم. چه کنم از این حیرانی؟ بسیار مشتاقم عارفی نجاتم دهد. زیبایی خدا فوق العاده است اما این موضوعات چون حل نشدند متاسفانه مانع از ادامه ی سلوکم شده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در موضوعِ علم خدا به ما نباید نتیجه‌ی جبری گرفت، زیرا علم خداوند به واقعیت است بدان نحو که واقعیت واقع است.
1- اگر مقاصد سياسي و يا بيماري رواني در كار نباشد، هر انساني به طور بديهي خود را مختارحسّ مي‌كند و حتّي آنهايي كه مدّعي جبرند، درعمل آزادي را پذيرفته و بدان عمل مي‌كنند و اگر شما به آنها ضربه‌اي زديد، به شما اعتراض مي‌نمايند.
جمادات: صفراست، يعني هيچ عكس‌العمل دروني در مقابل تغييرات شرايط بيروني از خود ندارند.
گياهان: بسيار كم است، يعني در مقابل شرايط متفاوت خارجي عكس‌العملشان بسيار ضعيف است.
حيوان: گسترش دارد و مي‌تواند آب بخورد و يا راه برود و يا برگِرد خود حركت دوراني داشته باشد، ولي در همة اين اعمال، غريزه است كه حكومت مي‌كند و نه عقل و انتخاب؛ و كلاً نوع فعاليت آنها هم التذاذي است و نه تدبيري.
انسان: به قدري گسترش دارد كه مي‌توان بين غرايز و تمايلات عالي، در عين تحريك هر دوي آنها، يكي را انتخاب كند. از طرف ديگر وجود شك‌ها و پشيماني‌ها در انسان همه حكايت از اين موضوع دارد كه او داراي انتخاب است.
3ـ اشكال: چون بين علّت و معلول رابطه ضرورت حاكم است، پس وقتي علّت يك فعل به‌وجود آمد، چه ما بخواهيم و چه نخواهيم، ضرورتاً آن فعل را ما انجام مي‌دهيم.
جواب: آري؛ ضرورت بين علّت و معلول حقيقتي، غيرقابل‌انكار است، ولي فراموش نكنيد كه «ارادة انسان» جزيي از سلسله علل است و تا انسان اراده نكند، فعل انجام نمي‌گيرد و لذا جملة« چه بخواهيم و چه نخواهيم» ديگر مطرح نيست. يعني ارادة انسان است كه سلسله علل را كامل مي‌كند و معلول محقّق مي‌شود؛ پس هم ضرورت بين علّت و معلول در مورد اعمال انسان پذيرفتني است و هم ضرورت بين علّت و معلول در اعمال انسان منجر به جبر نمي‌شود.
4 ـ اختيار: يعني «انجام فعل و ترك فعل»؛ پس اختيار، نه انجام دادن فعل است به تنهايي، و نه انجام ندادن فعل است به تنهايي؛ بلكه عينِ «انجام دادن و ترك كردنِ» فعل را اختيار مي‌گويند. از طرفي «انسان در مختار بودن مجبور است»؛ يعني محال است مختار نباشد، حتّي اگر مسلك جبر را انتخاب كند، باز با اختيار خود آن را انتخاب كرده، و از طرفي آنچه را خدا اراده كرده، چون خدا اراده كرده، تخلّف‌پذير نيست و حتماً موجود مي‌‌شود، و چون ما متوّجه مي‌شويم، انسان از اختيار خود نمي‌تواند تخلّف كند، پس آن‌چيزي را كه خدا در مورد انسان اراده كرده است،« اختيار» انسان است و نه فعل انسان. و چون اختيار يعني انجام دادن و انجام ندادن فعل؛ پس اگر انسان مثلاً مسجد برود، چون به همان اندازه، قدرت ترك آن فعل را داشته و مي‌توانسته به ميخانه برود، پس مسجد رفتن يا ميخانه رفتن، مربوط به خود انسان مي‌شود و اگر كاري را هم انجام ندهد، چون به همان اندازه قدرت انجام دادنش را داشته، باز ترك آن فعل هم مربوط به انسان مي‌شود، در نتيجه؛ انسان، خودش مسئول ترك و انجام اعمالش هست.
5ـ اشكال: چون علم خدا مطلق است، پس هرچه ما بعداً بخواهيم اختيار و انتخاب كنيم، او از اوّل مي‌داند، و چون محال است علم او اشتباه شود، پس حتماً آن‌چه را خدا مي‌داند ما انجام مي‌دهيم، و در اين حال ديگر اختياري براي انسان معني ندارد، چنان‌چه گويا عمر خيّام گفته‌ است:
مي خوردن من حق ز ازل مي‌دانست
    گر مي نخورم علم خدا جهل بود

جواب: آري؛ مسلّم است كه آن‌چه را ما بعداً انجام مي‌دهيم، خدا مي‌داند، ولي به همان شكل كه ما انجام مي‌دهيم وبه همان شكل كه واقعيّت دارد، خدا مي‌داند. و آن‌چه حقيقتاً امكان و واقعيّت دارد، همان واقع مي‌شود، و آن اين است كه ما با اختيار خود، در عيني كه مي‌توانستيم فلان كار را بكنيم و مي‌توانستيم نكنيم، آن‌كار را انجام داديم. مثلاً كلاس آمدن را امروز صبح ما خودمان اختيار كرديم و خداوند از قبل مي‌دانست كه ما امروز صبح به كلاس مي‌آييم ؛ يعني علم خدا علم به فعلي است كه ما با اختيار خود انجام مي‌دهيم، و اين علم، جبري در عمل ما به‌وجود نمي‌آورد، بلكه علم به عملي است كه ما با اختيار خود انجام خواهيم داد. يعني علم خدا، علم به آن حادثه است از راه علّت خود آن حادثه. يعني علم به فعل انسان است از راه خاصّ خودش كه همان اراده انسان باشد، و لذا علم خدا علم به همين جهان است با همين نظاماتي كه دارد و خداوند مي‌داند ما با اختيار خود (چون آن‌چه واقعيّت دارد، انساني است كه مختار است) فلان كار را در عيني كه مي‌توانيم انجام دهيم و مي‌توانيم ترك كنيم، با اختيار خود انجام مي‌دهيم و لذا علم خدا همين است كه آن‌كس كه معصيت مي‌كند با اختيار خود معصيت مي‌كند، مثل اين‌كه خداوند مي‌داند اين برج ده‌سال ديگر خراب مي‌شود، و چون خدا مي‌داند، حتماً هم خراب مي‌شود . ولي همان‌طور كه خراب مي‌شود، خدا مي‌داند، يعني ده‌سال ديگر بمبي به آن مي‌خورد و خراب مي‌شود، و نه چون خدا مي‌داند، خراب مي‌شود.
«لاجَبْرَ وَ لاتَفْويضَ بَلْ اَمْرٌ بَيْنَ الْاَمْرَيْنْ» يعني چه؟
يعني در انديشه شيعه، نه جبر اشعري جاي دارد كه بگويد: انسان بدون اختيار در سيطرة حق است و فكر كنيم اراده خدا به فعل انسان تعلّق مي‌گيرد و انسان هيچ اراده و اختياري در افعال خود ندارد، و خدا افعال ما را اراده كرده است، نه اختيار ما را؛ و نه تفويض معتزلي، كه فكر كنيم خدا انسان را رها كرده و انسان بريده از خدا در صحنه هستي آزاد است.
جملة فوق مي‌خواهد بگويد اراده انسان در طول اراده خداوند است، بدين معني كه خداوند اختيار انسان را اراده كرده كه عبارت باشد از انجام فعل و ترك فعل. و انسان، با اختيار خود كاري را، يا عدم انجام كاري را، اختيار و انتخاب مي‌‌كند؛ يعني نه آن‌چنان است كه اختيار انسان در اختيار خداوند نباشد، و نه آن‌چنان است كه فعل انسان از خود انسان نباشد و در انجام آن مجبور باشد. پس فعل انسان تماماً مربوط به انسان است و تماماً هم مربوط به خداوند، منتها در طول همديگر.

مشيّت الهي، و اختيار انسان
مشيّت خدا به اين معنا است كه خداوند حكم‌فرماي نظام آفرينش است و همه رويدادها در سلطه خواست و قدرت اوست. و عالم هستي در عيني كه مخلوق اوست، سدّي و مانعي در برابر قدرت مطلقه او نيست. مخلوقات همه در واقع در خدمت خداوند هستند و وسيله برآوردن اهداف او. نه تنها او علم پيشين دارد «عَلِمَ بِما كانَ قَبْلَ اَنْ يَكُونَ»، و عالم است به آن‌چه هست قبل از آن‌كه به‌وجود آيد. بلكه پيشاپيش به آمادگي امور مي‌پردازد (مي‌داند نوزاد هنگام تولد نياز به شير دارد و لذا قبل از تولد براي او در سينه مادر آماده مي‌كند، عين اين حالت در ساير امور هالم نيز عمل مي‌كند).
آن مقدار آزادي و اختياري كه به انسان داده نيز خواست اوست و مسلّم با آزادي و اختيار انساني مقابله نمي‌كند، و اختيار انسان هم مقابل اراده خداوند نيست، بلكه عطايي است از طرف ربّ‌العالمين، تا انسان در پروريدن ورسيدن به كمال خود قدم بردارد، فرمود: «اِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ، اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً» ؛ يعني هم راه نيك‌بختي را به انسان نمايانديم و هم او را آزاد گذارديم تا اگر خواست در آن راه برود، و اگر هم نخواست، باز خودش به راه نيك‌بختي‌اش پشت كرده باشد و نسبت به آن كفر ورزيده باشد، تا خوبي و بدي را با انتخاب خود، خودش سرمايه خويشتن قرار دهد. پس در واقع «مخلوق به راه خود مي‌رود، ولي هميشه خود را در راه خداوند مي‌يابد».
جهان قانونمند ومشيّت خدا
غفلت نكنيم كه خداوند به جهت عُلوّ شأني كه دارد، از يك جهت با واسطه‌ها و اسباب عمل مي‌كند و به‌همين‌جهت ما، قانون‌مندي ثابت را در طبيعت مشاهده مي‌كنيم؛ يعني واقعاً آتش است كه مي‌سوزاند و واقعاً انسان عملي را كه انجام مي‌دهد، خودش انجام مي‌دهد. آري؛ درست است كه وجود هر موجودي به خداوند است، ولي هر موجودي در مرتبة وجودي خاصّ خودش خواص خود را دارد. يعني خداوند به هر موجودي يك وجود و خاصيّت طبيعي بخشيده كه آن وجود و خاصيّت اصالتاً متعلّق به آن موجود است، ولي در عين حال اهداف الهي را بيان مي‌كند. و آن‌‌چه خدا مي‌خواسته همين است كه آتش بسوزاند و انسان خودش انتخاب‌گر اعمال خود باشد. آري خداوند از يك‌جهت به‌واسطة اسباب عمل مي‌كند، ولي از جهت ديگر هم او گاهي ماوراء ابزارها اقدام مي‌نمايد كه در بحث «نقش عالم ربوبي» بدان مي‌پردازيم.
عمل خداوند به صورت عشق ونه قهر
خداوند در عيني كه قدرت انتخاب به انسان داده، ولي روح تمايل به نيكي را در گوهر وجود او به جنبش درآورده، يعني او را متمايل به راهي كرده كه سعادت او در آن است، ولي اين تمايل به نيكي، قدرت اختيار او را از بين نمي‌برد؛ يعني تأثير خداوند از اين جهت همانا تمايل به نيكي است، به عنوان علّت غايي؛ يعني در اين سطح، عمل خداوند به صورت عشق است و نه قدرت قهر، و در اين رابطه مانبايد خداوند را چنان در نظر آوريم كه گويي الكترون‌هاي درون اتم را جابه‌جا مي‌كند، بلكه هدايت و تمايل به نيكي است كه از طرف خداوند چون نسيمي بر جان ما مي‌وزد تا ما خود انتخاب كنيم. مي‌فرمايد:«وَما تَشاؤونَ إلاّ اَنْ يَشاءَالله» ؛ يعني شما نمي‌خواهيد مگر آن‌چه را خدا بخواهد. يعني ميل‌هاي شما را خدا به حركت درمي‌آورد. و نفرمود: افعال شما را خداوند انجام مي‌دهد، بلكه ميل‌هاي ما را ايجاد مي‌كند، هر چند انسان مي‌تواند در مقابل آن تمايلات و هدايت‌ها، عصيان كند و باز نبايد فراموش كرد كه اگر انسان‌ها به جهت ميل به گناه، ميل‌هاي نيك الهي را پذيرا نشدند و در اثر ميل‌هاي فاسد كه پشت كردن به تحريك مهربانة خداست، اعمال فاسد انجام دادند، خودشان مقصرند.
نقش عالم ربوبي در عالم ماده
ما نبايد طبيعت را به عنوان يك نظام عِلّيِ مكانيكي و جبري بدانيم و حضور معنوي خدا را در طبيعت حذف كنيم؟ همچنان‌كه نبايد نقش نفس انساني را در بدن او ناديده بگيريم و همة فعاليت‌هاي بدن را در سطح عكس‌العمل‌هاي زيست‌شناسانه تحليل كنيم. مثل اين‌كه گاهي بدن در اثر آتش از بيرون، و يا گاهي در اثر سوخت‌وساز داخلي گرم مي‌شود و گاهي هم غضب انسان موجب گرمي بدن مي‌شود. يعني نقش مستقيم‌تر علل معنوي را نيز بايد در نظر داشت كه خداوند ماوراء ابزارها اقدام مي‌نمايد، هر چند در هر صورت همه چيز به خدا برمي‌گردد و فقط گاهي اسباب‌هاي بيشتري بين ما و خدا فاصله شده‌اند. يعني اراده خداوند با اين فاصله‌ها و اسباب‌ها تحقّق يافته و ظهور نموده است، همچنان‌كه مي‌گوييم ساقي خدا است، ولي آب، موجب تحقّق ظهور «اسم ساقي» در مرتبة عالم ماده است، پس آب واسطه‌اي است تا خداوند بندگانش را سيراب كند و در هر حال هميشه خداوند در صحنه است؛ چه واسطه‌هاي فعل او باشند و چه واسطه‌ها در بين نباشند.
هدايت خداوند به سوي ايده‌آل هر چيز
در علم خداوند قبل از خلقتِ هر چيز، نحوة ايده‌آل و كامل آن چيز موجود است و هر موجودي را در جهت تحقّق نحوه ايده‌آل و نهايي‌اش هدايت مي‌كند و انسان را نيز براي رسيدن به آن ايده‌آل و آن انسان كامل به انگيزش وامي‌دارد. ولي«اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً» ‌عدّه‌اي از آن هدايت و انگيزش استفاده مي‌كنند و عدّه‌اي به آن پشت مي‌كنند.
آزادي تكويني و هدايت تشريعي
خداوند، آزادي انسان‌ها را قرباني نمي‌كند، و مشيّت الهي با آنچه در انسان و بر انسان مي‌گذرد، در تضاد نيست؛ يعني انسان تكويناً آزاد است و تشريعاً براي چنين موجودِ آزادي، راه سعادت را پيشنهاد كرده‌اند و اين هدايت تشريعي و آن آزادي تكويني، شرايط لازم عشق الهي است و نه قهر او؛ يعني تشريعاً به او دستور مي‌دهد كه بايد ظلم نكني و يا بايد عبادت كني، ولي تكويناً او را آزاد آفريد، تا اگر خواست آن دستور را انجام دهد و اگر نخواست، بتواند انجام ندهد.
خواست خداوند حكيمانه است
آري خداوند هر كه را خواست گمراه مي‌نمايد و فرمود«فَيُضِلُّ اللهُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم» يعني؛ پس خداوند هر كه را خواست، گمراه مي‌كندو او قدرتمند و حكيم است؛ ولي خواسته است كه ظالم را هدايت نكند؛ چراكه خود مي‌فرمايد:«وَاللهُ لايَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمين»  يعني؛ خداوند قوم ظالم را هدايت نمي‌كندو گمراه مي‌نمايد. يعني خواست خداوند، خواستي حكيمانه، نه بوالهوسانه است.مي‌فرمايد: «وَاللهُ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين»؛ يعني خداوند كافران را هدايت نمي‌كند، پس درست است كه هر كس را خواست هدايت مي‌كند و يا گمراه مي‌كند، ولي خواسته است كه كافر و ظالم تا وقتي در ظلم و كفر خود پايدارند، هدايت نشوند و برعكس؛ فرمود:«يَهْدي اِلَيْهِ مَنْ انابَ»  يعني آن‌كس كه جهت خود را از ظلم و كفر تغيير داد، هدايت مي‌شود. پس مشيّت خدا آن‌چنان نيست كه انسان‌ها نسبت به تغيير سرنوشت خود دست بسته باشند، بلكه برعكس، مشيّت او همين است كه انسان‌ها با انتخاب خود بتوانند از هدايت خداوند بهره برگيرند.
شقي، خودْ شقي است
نكتة 1- اين‌كه روايات مي‌فرمايد:«اَلشَقيُّ شَقيٌّ في بَطْنِ اُمُّهِ وَ السَّعيدُ سَعيدٌ في بَطْنِ اُمِّهِ» يعني؛ انسان شقي و بدكار، از شكم مادر شقي و بدكار است و انسان سعيد و نيكوكار، از شكم مادر سعيد و نيكوكار است؛ اشاره به علم خدا دارد كه تابع معلوم است، يعني علم به اعمال انسان‌ها دارد، همان‌طور كه اعمال آنها با اختيار خودشان واقع مي‌شود. منتها علم خدا به اعمال بندگان قبل از اعمال آنهاست، روايت فوق را معصوم تفسير مي‌كند، در كتاب صدوق هست كه فرمودند:«اِنَّ ‌اللهَ تَعالي يَعْلَمَ اَنَّهُ سَيَعْمَلُ عَمَلَ الْاَشْقِياء»؛ يعني؛ خداوند مي‌داند كه اين انسان شقي به زودي عمل اشقياء را مرتكب مي‌شود. پس در اثر سوء اختيار خود به بيراهه مي‌رود؛ بااين‌كه مي‌تواند نرود.
از حضرت علي (علیه السلام) در كشف الغطاء آمده است: كه حضرت سرنوشت ميثم و قنبر را پيش‌بيني كرد؛ خواستند حضرت را آزمايش كنند، به حضرت خبر دادند:«خالدبن‌عرطفه» مُرد. حضرت فرمودند:«خير؛ او نمُرده، او يك فتنه‌اي راه مي‌اندازد و پرچم ضلالت را هم به دست حبيب‌بن‌جمال مي‌دهد» حبيب‌بن‌جمال در مجلس نشسته بود، برخاست و گفت:«من دوست شما هستم!»، حضرت فرمودند: «مبادا يك چنين پرچم ضلالت را به دوش بكشي، ولي حتماً اين‌كار را مي‌كني و از اين در مسجد هم داخل مي‌آيي، ولي اين كار را نكن». (در اين حديث هم نهي امام هست و هم علم به غيب امام) يعني چون تو مي‌كني، من علم دارم، نه چون من علم دارم تو مي‌كني. اين علم حضرت تابع معلوم است با همه مبادي، كه آن اختيار عامل است، آري؛ همه آن‌چه حضرت پيش‌بيني كردند، شد؛ و اين‌را مي‌گويند«علم غيبِ تابع معلوم»، اين است معني«قُلِ اللهُ اَسْرَعُ مَكْراً» يعني بگو خداوند سريع‌ترين مكرهاست؛ يعني خدا زودتر از آن‌چه تو عمل كني، مي‌داند و خنثي مي‌كند و مقابله مي‌كند.
نكتة 2- در حالي كه علي‌ (علیه السلام) در مسجد نماز مي‌خواندند؛ مردي از قبيلة مراد به حضور آن حضرت آمد و گفت: خودت را حفظ كن، زيرا مردي از قبيلة مراد قصد كشتن تو را دارد.
حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمودند: «اِنَّ مَعَ كُلَّ رَجُلٍ مَلَكَيْنِ يَحْفِظانِهِ مِمّا لَمْ يُقَدَّرْ، فَاِذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّيا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ، وَ اِنَّ الْاَجَلَ جُنَّةٌ حَصينَهٌ» يعني خداوند با هركس دو ملك گذارده كه او را نسبت به آنچه براي او مقدّر نشده حفظ مي‌كنند، پس چون آنچه مقدّر شده، رسيد؛ آن دو ملك ميان او و آنچه مقدر شده‌است را خالي مي‌كنند - تا آنچه مقدّر شده‌است واقع شود - و اَجَل و وقتِ معين شدة مرگ، سپري است محكم كه انسان را از همة بلاها حفظ مي‌كند
حضرت‌علي (علیه السلام) در اين حديث ما را متوجه قوانين ثابت عالَم وجود مي‌كنند كه اختيار ما تا اين‌جاها نفوذ ندارد، همچنان‌كه در تولد ما يا جنسيت ما اختيار ما نفوذ نداشت و توجه به اين قوانين ثابت عالم وجود، به معني جبري كه ما نتوانيم سعادتمندانه سرنوشت خود را براي زندگيِ قيامتي رقم بزنيم، نيست، بلكه بدين‌معني است كه خداوند نظام خود را در دست ما نداده‌است تا ما با ميل خود آن را تغيير دهيم، بلكه به ما امكان تغيير خود و تغيير سرنوشت خود را در دل نظامي متقن و حساب شده داده‌است.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»

 

18117
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیزم: با تشکر از زحمات فراوان شما. 1) یک روحانی می گفت که اکثر این داعشی ها بهشتی هستند زیرا جهلشان منجر شده که این جنایات را انجام دهند. به نظر من و با توجه به جواب شما به یکی از سوالات با عنوان «چه کنیم داعشی نشویم»، حرف خیلی ... زده است. اگه اینجوری باشه که اونوقت باید بگیم تو کربلا هم، بیچاره ها جهل داشتن و نمی دونستن دارن چیکار می کنن، ان شاءلله که میرن بهشت! سوالم ایجاست که با توجه به آیه ی «انا هدیناه السبیل»، آیا اصلا ممکن است شخصی در شرایطی قرار گیرد که نتواند از عقل و فطرت خود استفاده کند و دچار گناه ناخواسته شود؟ آیا اصلا ما گناه ناخواسته هم داریم... مگه داریم....مگه میشه.....! 2) این که در روایات زیاد به چشم می خورد عبارت «شیعیان گنهکار»، اصلا برایم قابل هضم نیست؛ چون در مقابلش هم روایت داریم که اگر به آنچه ما عمل کردیم، عمل می کنی، از شیعیان ما هستی و الا فلا... .. اصلا این عبارت «شیعه گنهکار»، چطور باید معنا شود؟ اگر شیعه، پیرو است که دیگر گناه نمی کند. اگر گناه می کند هم که محب محسوب می شود. پس فرق بین شیعه ی گنه کار با محب در چیست؟ 3) در روایت هست که شخص کریم، چهار نشانه دارد؛ که من با دو تای این نشانه ها کار دارم. یکی اینکه می بخشد کسی را که به او ظلم کرده (تعفو عمن ظلمک) . دیگر اینکه احسان می کند به کسی که به او بدی کرده... سوالم این جاست که خدایی که خودش گفته کریم باشید و خودش هم معدن کرم و کرامت است، چطور آن دنیا کسی را که به او ظلم کرده، بازخواست و عذاب می کند؟ چطور بدی را با بدی جواب می دهد در صورتی که خودش گفته احسان کن به کسی که به تو بدی کرد؟ خدای کریمی که از قبل می دانسته این بندگانی که دارد خلق می کند، اکثرشان جهنمی هستند، اصلا چرا آنها را خلق کرده است؟ 4) آیا گناهان فردی، باعث تاخیر در ظهور می شوند؟ اگر برایتان امکان دارد به طور خلاصه بفرمائید که موانع ظهور حضرت، چه چیزهایی هستند؟ این سوال خیلی از افراد است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عرایضی در رابطه با قسمت اول سؤال در جواب سؤال شماره‌ی 16645 شده است 2- این‌که در روایت می‌فرماید: ««حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ وَ بُغْضُ‏ عَلِيٍ‏ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة»[1]دوستى على حسنه‏ اى است كه با داشتن آن، سيئه زيانى نمى‏ رساند و دشمنى على سيئه ‏اى است كه با وجود آن، حسنه سودى ندارد. نظر به جهت‌گیریِ انسان دارد که اگر جهت‌گیریِ کلی او درست باشد، ضعف‌های جزئی او شخصیت او را به عنوان یک گنه‌کار تثبیت نمی‌کند. 3- حضرت حق به هیچ‌وجه به کسی ظلم نمی‌کند، بلکه نتیجه‌ی اعمال انسان‌ها است که پاپیچِ آن‌ها می‌شود و حضرت حق با ارسال رسل کمک می‌کند تا ما مرتکب اعمالی نشویم که حاصل آن در ابدیتِ ما مزاحم ما باشد 4- کتاب «بصیرت و انتظار فرج» نکاتی در مورد نحوه‌ی ظهور و عوامل ظهور مطرح کرده است. جواب جدّی خود را می‌توانید با مطالعه‌ی آن کتاب إن‌شاءاللّه به‌دست آورید. کتاب بر روی سایت در قسمت نوشتار هست. موفق باشید


[1] - نهج الحق و كشف الصدق، ص 259. كنوز الحقائق، طبع بولاق مصر، ص 53، 57، 67، ينابيع المودة، ص 19.

18030
متن پرسش
به نام خدا سلام خدمت استاد گرامی و خدا قوت: ببخشید استاد اینکه آدم رد پای خدا را در شروع کاری که عمیقا دوست داره انجام بده ولی هیچ وقت شروع نمیکنه ببینه، آیا برای همه اتفاق می افته؟ آیا چیز عادی هست یا خیر؟ چون بنده در انجام هر کاری که میل قلبی دارم ولی تصمیم ندارم و شروع نمی کنم خدا یه جورایی وادار به انجامم میکنه. یعنی در شرایطی قرار می گیرم که انجام میشه. مثلا شدیدا نماز شب دوست دارم ولی قصد نمی کنم شروع کنم بعد شرایط طوری چیده میشه خانواده صبح زود بلند میشن یا ناچار میشی قبل از اذان صبح بلند شی و نماز بخونی. یا مثلا آدم غر غرویی هستم و شدیدا دوست دارم این اخلاق ترک کنم اما نمیتونم بعد، هم خانواده مشکل پیدا میکنن مثلا روحی و نمیتونی غر بزنی، از طرفی هم در مورد اون رذیله دقیقا بموقع مطلب جلوت گذاشته میشه و مواردی از این قبیل. انگار خدا واقعا داره تربیت میکنه. انگار هیچ کاری انجام نمیدم فقط میخوام و میشه. تازه انگار خواستن را هم خدا طوری شرایط میچینه که کار خوب را بخوای و اراده کنی. انگار خودشون دارن میبرن و خودت هیچ کاره ای. آیا این درسته؟ و اگر درسته آیا همیشه و برای همه این اتفاق میفته؟ و گاهی خدا اجازه میده که بفهمیم. 2. در شرح جنود عقل و جهل شنیدم که فرمودید امام علی (ع) با حقیقت نورانی متحد شدن و شیعه با اضافه ی گل این انوار متحد شدن. خب امام علی (ع) استعدادشون امام علی (ع) شدن بوده پس تونستن با این نور متحد بشن. مگر نباید استعداد این اتحاد در شیعه باشه؟ شما فرمودید که غیر شیعه هم میتونه با این مقام و نور متحد بشه. یعنی ممکن الوجود هر استعدادی در وجودش داشته به همون میرسه یا بیشترش هم میشه؟ یا آیا همه ی استعدادها در وجود هست؟ متشکرم. در پناه خدا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حضرت رب‌العالمین همیشه زمینه‌ی اعمال نیک را خودش فراهم می‌کند، عمده آن است که ما آن را پیگیری کنیم 2- همه‌ی انسان‌ها استعداد ارتباط روحانی با انسان کامل که مظهر آن حضرت علی«علیه‌السلام» است را دارند و در شیعه این شرایط بیشتر است. اساساً حضرت علی«علیه‌السلام» حقیقت سرّ و جان هر انسانی است. موفق باشید

17849
متن پرسش
با سلام و آرزوی سلامتی: در مورد تفاوتهایی که در رابطه با خانواده و فرزندان شهدا در جامعه هست توضیح بدهید که از تایم کاری مرخصی گرفته و تحصبل می کنند، با سهمیه استخدام می شوند، با سهمیه به دانشگاه می روند، حق بیمه و مالیات از فیش حقوقی آنها کسر نمی شود و... که به جهت مطول شدن ادامه نمی دهم. اصل مطلب: زمانی که طلحه و زبیر (طلحه الخیر و سیف الاسلام. به فرموده پیغمبر اکرم(ص)) به نزد حضرت امیر رفتند به طمع عمارت بصره و ....همه شنیده ایم که حضرتش شمعی را خاموش کردند که اسراف در بیت المال نشود و تلویحا" به آن دو نفر بفهماند که آنجا جایی نیست که مزد شمشیر و جانبازی در راه خدا به پول و مقام معاوضه شود چرا که معامله با خدا کرده اند و خداوند رحمان خود خریدار است در این معامله. که آنها هم نفهمیدند و تا آخر رفتند تا جنگ جمل و عاقبت به خیر نشدند. چرا در زمان ما این تفاوتها که باعث کدورت است اعمال می شود؟ و مگر می شود کار و جهاد آخرتی را با دنیا پاداش داد که اگر می شد علی اعلا انجام می داد. مگر اینگونه نیست که دستگیری هر افتاده ای در جامعه اسلامی وظیفه حکومت است؟ از اینکه سوالم شاید خیلی مودبانه نباشد این کوچکترین شاگرد خود را ببخشید. آرزوی سلامتی و طول عمر برایتان دارم. و همچنین دیدار روی مبارکتان. ان شاءلله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این صورت‌ها که می‌فرمایید نیست. منتها نظام اسلامی سعی دارد در آن حد که فقدان پدر در یک خانواده مشکلاتی را ایجاد می‌کند، در حدّ بسیار کم جبران کند. مگر در زمان امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» حضرت برای شهداء از بیت المال مستمری تعیین نکرده بودند؟ حتماً در جریان این موضوع هستید که مرحوم شهید مطهری در کتاب «داستان راستان» آن را آورده.

بسم اللّه الرّحم الرّحیم: زن بيچاره، مشك آب را به دوش كشيده بود و نفس نفس زنان به سوى خانه اش مى رفت. مردى ناشناس به او برخورد و مشك را از او گرفت و خودش به دوش كشيد. كودكان خردسال زن، چشم به در دوخته منتظر آمدن مادر بودند. در خانه باز شد. كودكان معصوم ديدند مرد ناشناسى همراه مادرشان به خانه آمد و مشك آب را به عوض مادرشان به دوش ‍گرفته است. مرد ناشناس مشك را به زمين گذاشت و از زن پرسيد: خوب معلوم است كه مردى ندارى كه خودت آبكشى مى كنى، چطور شده كه بى كس مانده اى ؟ شوهرم سرباز بود. على بن ابيطالب او را به يكى از مرزها فرستاد و در آنجا كشته شد. اكنون منم و چند طفل خردسال.
مرد ناشناس بيش از اين حرفى نزد. سر را به زير انداخت و خداحافظى كرد و رفت، ولى در آن روز آنى از فكر آن زن و بچه هايش بيرون نمى رفت. شب را نتوانست راحت بخوابد. صبح زود، زنبيلى برداشت و مقدارى آذوقه از گوشت و آرد و خرما در آن ريخت و يكسره به طرف خانه ديروزى رفت و در زد. كيستى؟ همان بنده خداى ديروزى هستم كه مشك آب را آوردم، حالا مقدارى غذا براى بچه ها آورده ام. خدا از تو راضى شود و بين ما و على بن ابيطالب هم خدا خودش حكم كند! در باز گشت و مرد ناشناس داخل خانه شد، بعد گفت: دلم مى خواهد ثوابى كرده باشم، اگر اجازه بدهى، خمير كردن و پختن نان، يا نگهدارى اطفال را من به عهده بگيرم. بسيار خوب! ولى من بهتر مى توانم خمير كنم و نان بپزم، تو بچه ها را نگاه دار تا من از پختن نان فارغ شوم. زن رفت دنبال خمير كردن. مرد ناشناس فورا مقدارى گوشت كه خود آورده بود كباب كرد و با خرما، با دست خود به بچه ها خورانيد. به دهان هركدام كه لقمه اى مى گذاشت مى گفت: فرزندم ! على بن ابيطالب را حلال كن، اگر در كار شما كوتاهى كرده است. خمير آماده شد. زن صدا زد: بنده خدا همان تنور را آتش كن. مرد ناشناس رفت و تنور را آتش كرد. شعله هاى آتش زبانه كشيد و چهره خويش را نزديك آتش آورد و با خود مى گفت: حرارت آتش را بچش، اين است كيفر آن كس كه در كار يتيمان و بيوه زنان كوتاهى مى كند. در همين حال بود كه زنى از همسايگان به آن خانه سر كشيد و مرد ناشناس ‍ را شناخت، به زن صاحب خانه گفت: واى به حالت! اين مرد را كه كمك گرفته اى نمى شناسى ؟! اين اميرالمؤمنين على بن ابيطالب است. زن بيچاره جلو آمد و گفت: اى هزار خجلت و شرمسارى از براى من، من از تو معذرت مى خواهم. نه، من از تو معذرت مى خواهم كه در كار تو كوتاهى كردم (بحارالانوار، ج ۷ (باب ۱۰۳) ص ۵۹۷). موفق باشید

17845
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: چگونه می توان و باید بین دو روایت زیر از علی علیه السلام جمع نمود: روایت اول روایتی است که معمولا در فضای فتنه می خواندند آقایان: «اعرف الحق تعرف اهله.» یعنی حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی. روایت دوم در خطبه 147 نهج البلاغه است که خطبه ای تقریبا مفصل است و در فرازی از آن می فرماید: «اعْلَمُوا أنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِى تَرَكَهُ، وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثاقِ الْكِتابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِى نَقَضَهُ، وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِى نَبَذَهُ ...» اینجا دقیقا برعکس است یعنی می فرماید اگر می خواهی رشد و سعادت را بشناسی باید کسانی را بشناسی که ان را ترک کرده اند. و ....
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در یک موضوع کلی و در ابتدای امر، باید حق را از طریق آموزه‌های شرع شناخت. ولی در عین حال وقتی بخواهیم به صورت تفصیلی با حق روبه‌رو شویم، باید به حکم «تُعرف الاشیاء باضدادها» وقتی افرادی را ملاحظه کنیم که حق را ترک کرده‌اند و به ظلمات و خطاهای بزرگ گرفتار شده‌اند، به صورت تفصیلی متوجه می‌شویم حضور حق چه اندازه نقش‌آفرین و کارساز است. موفق باشید

17800
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: استاد این که حضرتعالی می فرمایید که ما تا نگاه تمدنی به انقلاب نداشته باشیم معضلات فرهنگی حل و فصل نمی گردد را اینگونه برداشت کردم. گویا خود جنابتان فرمودید که ما برای در اختیار گرفتن لگام «خیالات » و «وهمیات» خود باید حداقل 15 سال مجاهدت کنیم خب طبیعی است که شاید عموم مردم نتوانند این مسیر را به سلامت پشت سر بگذارند پس باید زندگی را برای مردم ساخت که تمام ابعاد عینی مثل معماری اسلامی که انسان را متذکر عالم قدس می کند را شکل بدهیم تا اگر فردی هم بیکار در منزل خویش نشسته باز با نظر به معماری منزلش او را متذکر عالم غیب کند و به طور کلی و اساسی مردم راحت تر و سریع تر به مقصد حقیقی خود نائل می گردند! آیا این برداشت حقیر صحیح است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده این نگاه، نگاه دقیقی است و حقیقتاً وقتی عالم ناسوت به عالم ملکوت متصل گشت، بسیاری از رذائل از جمله حرص به دنیا از بین می‌رود. و در همین رابطه داریم که در زمان حضرت علی«علیه‌السلام» بیکاری و بی‌خانمانی در جامعه رخت بربسته بود. موفق باشید

17756
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: ببخشید استاد خواستم راهنمایی ام کنید. حقیقتا بنده در دوره جوانی هستم. من در حدود 13 سالگی که زمانِ بلوغ و احساسات جنسی است، بر اثر عدم شناخت به خود ارضایی و استمنا و انجامِ تصورِِ فکرهای شهوانی و تحریک کننده، مبتلا به این گناهِ شنیع و زشت شدم. و پس از چند ماه که بر اثر حرف های معلم پروشی مدرسمون، فهمیدم که چیزی که من آن را انجام میدهم،فعلی گناه و بسیار زشت است و عوارض بدی دارد. بدین صورت بنده، دفعتا در همان وقت توبه کردم که دیگه این کارو نکردم و این عمل را متوقف کردم. و خواندنِ نماز و قرآن و گرایش به عرفان و معنویت و خواندنِ زندگی عرفا و ...خیلی در موفق شدنم در ترکِ این عمل، تاثیر داشت و شاید بگم که از اون وقت تا الان که بیش از چهار سال می گذرد تا کنون بیش از 5 بار، گمان نمی کنم آن عمل را انجام داده باشم. اما متاسفانه الان که در اوجِ نیازهای جنسی یعنی سن 17 ، 18 سالگی قرار دارم، دوباره آتش ِِ شهوتم زبانه کشیده و مرا اسیرِ خود کرده است و میل جنسی و و نیاز به ارضاء جنسی در من به حدی شدت یافته که تاب و توان را از من ربوده و سرگردان و بیچاره و سر در گم ام کرده. و متاسفانه و متاسفانه - ان شاءالله خداوند مرا ببخشد - در این چنده روزه که اوج ِِ زبانه کشیدنِ شهوت و نیاز های جنسی ام بود با مراجعه به اینترنت و عکس های تحریک کننده، در طول این 20 یا 30 روز گذشته، 3 بار دچار این عمل شده ام. و هربار هم توبه می کنم که دیگه به هیچ وجه سراغ این عمل نروم. اما متاسفانه چنان این شهوت و غریزه جنسی قوی است که بی اختیار مرا به دنبال خود می کشد و مرا همراهِ خودش در باتلاقِ کثافات و معاصی غرق می کند. حالا آقای طاهرزاده چنان تحتِ فشارهای جنسی قرار دارم که دیگر نمی دانم چه باید کنم. الان هم مدت اندکی است که از آخرین توبه ام می گذرد و خدا رو شکر که تا کنون دوباره سراغِ آن عمل نرفته ام. اما استاد می ترسم که دوباره به آن عمل کشیده شوم. آخه به هیچ وجه امکانِ ازدواج برایم مهیا نیست چون هم سن ام کمه و تازه سالِ دیگه میرم دانشگاه و همچنین به هیچ وجه روم نمیشه که به خانواده ام بگم که من زن می خواهم. آقای طاهرزاده گهگاهی که خیلی این حس بهم فشار می اورد، سراغِ احادیثِ اهلبیت (ع) می روم که در موردِِ مذمت شهوت و استمنا و ... صحبت کرده اند. و بدین طریق مقداری آرام می شوم، اما فایده و دوامِ زیادی ندارد و من دوباره به اون عمل دست می زنم. حالا سرگردان و متحیر شدم و نمی دانم چه کنم استاد. آخه از طرفی امسال کنکور دارم و می ترسم گه اگه جلوی این مساله گرفته نشود، با مشغولیت های فکری و روانی و جسمی که برام ایجاد میکنه، باعثِ عدم موفقیت من در کنکور شود. خلاصه دیگه نمیدونم چه باید کنم. آقای طاهرزاده خواهش می کنم که کمکم کنید که چه بکنم تا از این شهوت و از این معاصی و از این کثافات و لجن ها بیرون بیایم. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاّ: سعی کنید خودتان با دست خودتان مسیر گرفتاریِ خودتان را فراهم نکنید و آن نگاه‌کردن به جنس مخالف است، حتی به صورت او نباید نگاه کرد چه رسد بخواهید به آن عکس‌های مستهجن نگاه کنید و صورت‌های قدرتمندی را به جان خود بیندازید. ثانیاً: اگر جلو خود را گرفتید و به آن عکس‌ها و فیلم‌ها نگاه نکردید، بعد از مدتی آن‌چنان قدرتِ  صورت‌های ذهنی آن‌ها در تحریک شما کم می‌شود که تصورش را هم نمی‌کردید که چنین عفتی در شما هست، در آن حد که گویا اصلاً زنی در عالم وجود ندارد که شما طالب ارتباط با او باشید. در این سن به این «عفت» فکر کنید که سخت به آن نیاز دارید. حتماً در جریان صحبتی که با علامه محمدتقی جعفری«رحمة‌اللّه‌علیه» شده، هستید که  از ایشان می پرسند چی شد كه به این كمالات رسیدید؟!

ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میكنن و اظهار می كنند كه هر چه دارند از كراماتی ست كه بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده: ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم که در جشن ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری می‌گرفتیم. یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهراi اول شب نماز مغرب و عشا می‌خواندیم و یک شربتی می‌خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می‌دادیم. یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی، که نجف آبادی بود، معدن ذوق بود. او که می‌آمد مَنْ بِه اَلکفایه، قطعا به‌وجود می‌آمد جلسه دست او قرار می‌گرفت.

آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرماپزان می‌گوییم. نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می‌شد. آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه‌هایی بوجود آمده بود که عرب‌های بومی را اذیت می‌کرد ما ایرانی‌ها هم اصلا خواب و استراحت نداشتیم. آن‌سال آنقدر گرما زیاد بود که اصلا قابل تحمل نبود. نکته‌ی سوم این‌که حجره‌ی من رو به شرق بود. تقریبا هم مخروبه بود. من فروردین را در آن‌جا به‌طور طبیعی مطالعه می‌کردم و می‌خوابیدم. اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود. گرما واقعا کشنده بود، وقتی می‌خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور بر می دارم، در اقل وقت و سریع.

با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع، در بغداد و بصره و نجف، گرما تلفات هم گرفته بود، ما بعد از شب نشستیم، شربت هم درست شد، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که کتابی هم نوشته به نام «شناسنامه‌ی خر» آمد. مدیر مدرسه‌مان، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود، به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمی‌گذره، حرفی داری بگو، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» زیباترین دختر روزگار. گفت : آقایان من درباره‌ی این عکس از شما سوالی می‌کنم؛ اگر شما را مخیر کنند بین این‌که با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید - از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد-  و هزار سال هم زندگی کنید. با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا این‌که جمال علی (علیه السلام) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید. کدام را انتخاب می‌کنید؟ سوال خیلی حساب شده بود. طرف دختر حلال بود و زیارت علی (علیه السلام) هم مستحبی.

گفت آقایان واقعیت را بگویید. جا نماز آب نکشید، عجله نکنید، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت: سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی‌ها؟

معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا «مدیر مدرسه» این‌طور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می‌افتاد. نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (علیه السلام) معروف است که فرموده‌اند: «یا حارث حمدانی من یمت یرنی» ای حارث حمدانی هر کس بمیرد مرا ملاقات می کند. پس ما إن‌شاالله در موقعش جمال علی (علیه السلام) را ملاقات می‌کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعاً سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی گفت: والله چه عرض کنم. (باز هم خنده‌ی حضار) نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم: من یک لحظه دیدار علی (علیه السلام) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی‌دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت چنین حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره‌ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه‌ای که شیعه و سنی درباره امام علی (علیه السلام) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت: این آقا خود علی (علیه السلام) است. من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده بود دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت: آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی‌خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون به هم می‌خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل (مدیر) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت: آقا دیگر از این شوخی‌ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است.

امید است که این نوع عفت‌ها و تقواها به جامعه‌ی ما برگردد تا جامعه‌ی اسلامی رهِ صدساله را یک‌شبه طی کند. موفق باشید.

17755
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید: استاد عزیز مدتی بود که سیر مطالعاتی شما را شروع کرده بودم ولی به دلیل اینکه کنکور دارم ترجیح دادم فعلا مطالعات غیر درسی را کنار گذاشته و خود را به توصیه مقام معظم رهبری از نظر علمی بالا کشیده و سپس به صورت جد از نظر محتوی سیاسی و فرهنگی و غیره نیز بسازم، لذا به نظر حضرتعالی کار درستی است؟ ثانیا برای مطالعه در این برهه زمانی برای حقیر چه کتابی رو پیشنهاد می کنید تا از فضای فکری و مطالعاتی دور نباشم؟ ثالثا از حضرتعالی برای موفقیت هرچه بهترم در کنکور توصیه ای می خواهم؟ سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید فکر خوبی کرده‌اید که مطالعات غیر درسی را فعلاً ترک نموده‌اید. پیشنهاد می‌کنم تنها کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» را در کنار خود داشته باشید و بعضاً سری به آن بزنید، زیرا تعادل‌بخش است. در مورد مطالعه‌ی دروس رسمی، متوجه باشید باید عمیقاً این دروس را فهمید تا اگر بعداً خواستید آن‌ها را نقد کنید، نقد عالمانه‌ای انجام دهید. موفق باشید

نمایش چاپی