بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شیعه، سنی

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17123
متن پرسش
سلام: بعضی از اهل سنت با انتقاد از فراز «آکله الاکباد العین ابن العین» زیارت عاشورا و ادعای اختلاف افکنی این زیارت معظم، بیان می دارند که جگر خوار بودن هند بر دو فرض محتمل است: فرض اول اینکه جگر خوار بودن او یک قول ضعیف تاریخی است پس لعن کردن او که از مسلمانان است ایراد دارد و اختلاف افکنی میان دو فرقه است. فرض دوم صحت این ماجرااست اما با اسلام آوردن او و آیات متعدد قرآن و سیره و دستور پیامبر بر بخشش آنها، صحبت از گذشته صحیح نیست و یادآوری گذشته هند، صرفا اختلاف افکنی است. لطفا پاسخ بفرمائید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چگونه می‌توان مسیر ابوسفیانِ پنهان‌شده در زیر پوشش اسلامی را جریان اسلامی تصور کرد؟! مگر صاحب‌نظرانِ اهل سنت جریانی که به یزید ختم می‌شود را، به اهل سنت نسبت می‌دهند که انتقاد و لعنت به آن‌ها، موجب اختلاف‌افکنی بین شیعه و سنی شود؟! موفق باشید

17020
متن پرسش
سلام علیکم: خدا را برای همه نعمت هایش شاکر هستم و دعا گوی شما هستم. استاد عزیز برادری راجع به ظهور سلسه صفویه توسط جهان غرب برای جلوگیری رشد عثمانی نظری داشتند که: «جهان غرب برای شکست تنها امپراتوری اسلامی عثمانی جهان، با پروژه نفوذ به تشکیل دولت صفویه در ایران اقدام کرده است.» شاید سوال خیلی مهمی نباشد چون مربوط به جنس زمانه ما نیست اما وجود چهره های بزرگواری چون شیخ بهایی و علامه مجلسی ... که در زمانه خودشان شاید بهترین روش را برای ترویج شیعه با استفاده از بستر آماده شده استفاده لازم را برده اند. و با آن همه عظمتی که برای این بزرگواران معتقد هستیم آیا با پیش فرض سوال آن برادر باید بگوییم که علمای بزرگوار ما در مقطعی فریب آنها را خوردند یا بگویم آنها تا آن زمان که صفویه در رشد شیعه نقش داشت حمایت کردند. چون این خطر تحریف همیشه هست و برای هر نهضت وجود دارد. البته من نظرات قبلی شما راجع به صفویه را مطالعه کرده ام و چون اطلاعات بنده محدود بوده از شما می خواهم مرا در حل این مشکل فکری یاری دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مسئله‌ی جایگاه صفویه، در تاریخی که صفویه ظهور کرد باید عنایت داشته باشید که تحقق چنین حرکتی برای علماء به‌خصوص، و برای شیعه به صورت اعم، در آن زمان یک رسالت تاریخی است تا از یک طرف چهره‌ی اسلام از حجابی که عثمانیان بر آن انداخته بودند آزاد شود و از طرف دیگر خطر نفیِ اسلام از طریق فرهنگ غربی شدت نیابد. زیرا اسلامی که عثمانیان ظهور داده بودند چندان نبود که با ظهور رنسانس و پشت‌کردن به مسیحیت به آن اسلام نیز پشت نشود. و در این راستا دولت صفوی خواسته و یا ناخواسته، رسالت تاریخی تشیع را محقق نمود. و اگر از طرفی همراه با غربیان به مقابله با عثمانیان پرداخت، از طرف دیگر هویت دیگری از اسلام به صحنه آورد که آن هویت، سراسر مثل حاکمان عثمانی شیفته‌ی غرب نبود آن‌طور که آتاترک دولت عثمانی را از نظر فرهنگی به غرب سپرد. و البته این بدین معنا نیست که دولت صفوی هوشیاریِ لازم را در حفظ کلیّتِ جهان اسلام از خود نشان داد و یا در رجوع به غرب، حکیمانه عمل کرد؛ بلکه عرض بنده بیشتر نظر به جایگاه تاریخی دولت صفویه دارد که اسلام را با هویتی بهتر از هویتی که عثمانیان نمایان کرده بودند، به ظهور رساند و عملاً جهان اسلام نسبت به این نوع هویت‌بخشی، تحت تأثیر بودند. موفق باشید

16805
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله: استاد محترم می خواستم بدونم که گریه برای برای اهل بیت (ع) چگونه می تواند برای ما مفید باشه و کلا برای ما چه فایده ای داره؟ آیا دلیل برای گریه کردن ما فقط مصیبت های وارده بر اهل بیته؟ اگر اینطور باشه که در طول تاریخ افرادی بوده اند که مصیبت هایی بزرگتری نسبت به مصیبت های وارد شده بر اهل بیت (ع) براشون اتفاق افتاده. آیا می توان گفت که ما با گریه کردن بر مصیبت های اهل بیت می خواهیم نظرگاه خود را نزدیک به نظرگاه اهل بیت (ع) کنیم و خودمان را در فقری ببینیم که اهل بیت (ع) خود را در آن فقر می دیدند؟ در پایان می خواستم کتابی را در مورد جواب سوالات به بنده معرفی کنین. در ضمن بنده کتاب های «ده نکته» و «برهان تا عرفان» را کار کرده ام. با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اشک در شیعه جایگاهی بس بلند و بلندمرتبه دارد. در کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» عرایضی در این مورد شده است، به‌خصوص در صفحه‌ی 38 تحت عنوان «اشک و تمدید امید». موفق باشید

16649
متن پرسش
سلام استاد حکیم: در سوالی فرموده بودید نظر من در مورد خلفا اینگونه نیست؛ می خواستم بدونم نظر شما در مورد خلفای اهل بدعت چیست؟ با اینکه ما این همه روایت در لعن آنها داریم؟ در حال حاظر بنده با اهل سنت هم در ارتباطم برای همین خواستم نظر درست در مورد خلفا را بدونم!؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در یکی از خاطرات‌شان می‌فرمایند: امام تصور می‌کردند که برادران اهل سنت، احترام خاصی برای معاویه قائل نیستند و از این جهت صراحتاً او را نقد می‌کردند – نه لعن – ولی بعد که به ایشان عرض شد اهل سنت، معاویه را نیز محترم می‌شمارند از آن به بعد حضرت امام از انتقاد به معاویه نیز خودداری نمودند تا این اندازه احترام به برادران اهل سنت را برای خود فرض می‌دانستند. عرایض نسبتاً مفصلی در بحثی که نسبت به آیه‌ی 4 سوره‌ی احزاب در تبیین آن سوره شد؛ خدمت عزیزان شده است. موفق باشید

16368
متن پرسش
سلام استاد عزیز طاعات و عبادات قبول: جسارتا جزوه ای، مطالبی در مورد علت کنار گذاشتن حضرت امیر (ع) از خلافت و مسایل پیرامون و... با توجه که میگن خلیفه اول و دوم یهودی بودند و برنامه یهود در جریان بوده ایراد بفرمایین. لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «بصیرت حضرت فاطمه زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» در این مورد شده است. ولی البته بنده در مورد خلفا چنین عقیده‌ای ندارم. موفق باشید

16232
متن پرسش
سلام علیکم: در جلسه روز شنبه از ضرورت بها دادن به گروه سوم مسلمانان در جهت تشکیل تمدن اسلامی نام بردید که با توجه به اینکه فرمودید این گروه اسلام را به صرف دنیا می خواهند، حال بفرمایید تفاوت آنها با کسانی که بینش عمری دارند و علت اصلی شهادت اباعبدالله علیه السلام گردیدند و یا به تعبیر حضرت امام طرفدار اسلام آمریکایی هستند چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طرفداران اسلام آمریکایی مثل آل سعود، اساساً اسلام را در زیر سایه‌ی آمریکا معنا می‌کنند و معتقد به حکومت اسلامی نیستند. در حالی‌که گروه سوم، حکومت اسلامی را قبول دارند، حتی برای حفظ منافع مادی خود. موفق باشید

15869
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید 1. در آیه شریفه «انّاللّه و انّا الیه راجعون» قوس صعود و نزول مد نظر است؟ می توان گفت تمام اسفار اربعه یعنی این آیه شریفه؟ (چرا که تمام اسفار در مورد قوس نزول و صعود است. البته مسلما نظر جناب ملاصدرا به قوس صعود است بیشتر...) 2. برای کسی که زود عصبی می شود و تصمیم ها و کلام های بسیار عجولانه از سر عصبانیت می گوید و به شدّت استرس دارد چه کاری بهتر است تا درمان شود؟ (بنده هر چه فکر کردم به راه دقیقی نرسیدم تا به آن شخص بگویم تا بهتر شود. بخاطر همین از شما کمک می خواهم. چرا که این بنده خدا تقریبا زندگیش به خاطر عصبی بودنش مختل شده) 3.نجوای درونی که انسان با خود در دل می کند، برای حضور قلب در نماز ضرر دارد؟ 4. در مورد کتب کلام اسلامی مثل الغدیر. بهترین رویکرد یا رویکردها چیست که با آن به نتایج مطلوبتری رسید؟ 5. در مورد تاریخ چطور؟ رویکرد تمدنی کافی است؟ التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این یک برداشت خوبی است از آیه‌ی (انّا للّه و انّا الیه راجعون) 2- در راستای عبور از عصبانیت، انسان اولاً: باید متوجه باشد عالَم در قبضه‌ی حضرت حق است و نه در دست دیگران و ثانیاً: نباید انتظارات فوق طاعت از افراد داشت. ثالثاً: سعی باید کرد محملی برای کوتاهی‌های مردم پیدا کرد. زیرا خداوند مداراکردن با مردم را دوست دارد 3- نجوای درونی اگر با نظر به حضرت حق باشد، ضرری برای حضور قلب ندارد 4- کتاب شریف «الغدیر» یک تحقیق عالمانه است، با نظر به متون اصلی اهل سنت نسبت به حقانیت تشیع. و بسیار لازم است که در وقت خودش خوانده شود 5- تاریخ بستر ظهور اراده‌ی خداوند است در مراحل مختلف زندگی. موفق باشید

15844
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد در بحث توسل شما با عنوان کردن این مطلب که آن بزرگواران چون هیچ گناهانی ندارند آزادند و دارای قدرت تصرف و انگار مسئله را از مقام تکوین و اول ما خلق الله و حقیقه محمدیه به مقام تشریع و نفس آن بزرگواران ارجاع داده اید در حالی که طبق صحبتهای خود شما مقام واسطه فیض مربوط به حقیقت نوریست لطفا تبیین فرمایید. با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو مقام در توسل می‌تواند مورد نظر باشد. با نظر به مقام تشریعی آن ذوات مقدس نیز توسل ممکن است به‌خصوص اگر سؤال‌کننده از اهل تسنن باشد یا تحت تأثیر افکار آن‌ها سؤال کند، ما بیشتر بر جنبه‌ی تشریعی مقام آن بزرگواران تأکید می‌کنیم. موفق باشید

15825
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل و ارجمند، شنیده ام علامه طباطبایی فرموده اند: مشکل اساسی ما با اهل تسنن در توحید است، یعنی چه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:همین‌طور است. زیرا هر اندازه توحید به معنای واقعی آن خوب‌تر معنا شود، جایگاه اولیاء معصوم«علیهم‌السلام» که حقیقت قرآن به قلب آن‌ها اشراق می‌شده، معلوم می‌گردد، و لذا اسلام را در محدوده‌ی فقه متوقف نمی‌کردند. موفق باشید

15818
متن پرسش
سوال شما پاسخ داده شد سوال شما: سلام و احترام: حکیم گرانقدر، با توجه به اینکه اسلام تنها دینی است که باعث آرامش انسان می شود، چرا برخی هیچ توجهی به دستورات اسلام ندارند، یا کم توجه هستند. آیا برخی علاقه ای به آرامش ندارند؟ آیا برخی به اضطراب علاقه دارند؟ چرا به برخی می گوییم اگر آرامش در دنیا را می خواهید باید به دستورات اسلام عمل کنید، قبول نمی کنند؟ مگر قبول اسلام در فطرت هر انسان نیست؟ چرا شیطان در هر عصر طرفدارانش بیشتر از خداوند تبارک و تعالی است؟ پاسخ: باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر ما اسلام را آن‌طور که هست به مردم ارائه کرده‌ایم؟! کجاست اسلامی که امثال حضرت امام و علامه‌ی طباطبایی معرفی می‌کنند تا مردم با دل و جان به آن رجوع نمایند؟ ما هنوز گرفتار اسلامِ سطحی می‌باشیم. موفق باشید سلام و اردات: استاد فاضل و مهربان، در زمان اهل بیت (ع) چرا مردم به دستورات اسلام عمل نمی کردند، با توجه به جواب حضرتعالی در مطلب فوق، اهل بیت (ع) اسلام واقعی را به مردم معرفی کردند، پس چرا مردم به دستوراتشان عمل نکردند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن زمان هم نه شیعیان به‌واقع وظیفه‌ی تاریخی خود را انجام می‌داد و نه دشمن و شیطان بیکار بودند. اگر شیطان خوب عمل می‌کرد، شیطان و دشمن عظیم می‌شدند. موفق باشید

15609
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: اخیرا آیت الله جوادی آملی سخنانی داشته اند که موجب انتقاد شدید بعضی از علما شده است. نظر شما در این مورد چیست؟ متن بخشی از سخنان: «اگر وجود مبارک صدیقه کبری (س) می‌خواست الان سخنرانی بکند، دیگر مثل خطبه‌ای که در مدینه ایراد فرمود، خطبه نمی‌گفت، چون امروز «علی» حاکم است و خیلی با دوران قبل تفاوت دارد. اگر امروز حضرت فاطمه زهرا (س) می‌خواستند خطبه بخوانند، دیگر جای گلایه برای آن حضرت نبود، بلکه جای شکر بود، بنابراین ما هم باید مثل ایشان در فاطیمه حرف بزنیم. وقتی غدیر حاکم است دیگر نباید کاری غیر از غدیر انجام بدهیم. الان هیچ کس نمی‌تواند نام سقیفه را ببرد، چون سقیفه مرده است و غدیر زنده. تا وقتی که غدیر زنده باشد، کسی در مورد مرده حرف نمی‌زند.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چیزی در این مورد از استاد نشنیدم. ولی باید منظور استاد را فهمید که می‌خواهند ما متوجه شویم حضور غدیر در این تاریخ، با انقلاب اسلامی محقق شده است و به جایِ درگیری با جریان سقیفه‌سازان، غدیر را از طریق انقلاب اسلامی به صحنه‌ی جهان اسلام بیاوریم و بدین لحاظ است که شما ملاحظه می‌کنید مردمان جهان اسلام، تحت تأثیر انقلاب اسلامی مقابل حاکمان ظالم خود ایستاده‌اند. حال اگر بحث سقیفه را در این تاریخ پیش بکشیم آیا انقلاب اسلامی که انعکاس غدیر است در این کشورها مورد استقبال قرار خواهد گرفت؟ موفق باشید     

15600
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم: استاد هنوز هم سر در گم نتایج رفتن به سوریه ایم و به جمع بندی نرسیدیم داعیتان خواهیم بود اگر شرحی کامل بر همه وجوه این موضوع بفرمایید. اختلاف دوستان بر سر نداشتن برکت کاملی برای شهادت در قیاس با کار فرهنگی است. 1. دوستان همسرانی بعضا تنها چه از نظر دنیوی چه معنوی و ادامه حیات معنوی در بازگشت به خانه پدری دارند؟ 2. رضایت ولی چه جایگاهی دارد چون نامه ارتش برای اعزام مبنی بر داوطلبانه بودن نفر است؟ 3. آیا شهادت در این معرکه در قیاس با یافتن عقیده توحیدی برتر (به شرط توفیق) بسیار افق کم و محدودی است؟ 4. آیا قبل از شهادت در معرکه حتما باید عقیده کاملا تصحیح شده باشد؟ 6. آیا اگر کسی صرف شهادت برود و آرزویش شهادت باشد شما از این آرزو و آن حدیث عبادت کننده ای که برای خدا حماری متصور بود برای خوردن علفهایش او را ناقص العقیده یا فاقدالعقیده می بینید؟ برای تمام شدن سردرگمی خود حضزتعالی نجاتمان دهید و جمع بندی بفرمایید. (تصاویر حرم مطهر و بندگان بی سرپرست و یتیم خداوند متعال به هر دین و آیینی و اسارت اسلام به دست صهیونیست و انجام وظیفه ولو قدر قطره ای از دریا برای ظهور و بردگی زنان و کودکان و زنده سوزی نوع انسان و ذبح کسی که گویای لا اله الا الله است جانمان را به تنگ آورده. امن یجیب المظر اذا دعا و یکشف السوء. آیا مولایمان نفرمود خلخال از پای زن یهودی درآوردند جا دارد که انسان دق کند و ملامت نشود) موفق باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  حقیقتاً نمی‌توان یک قاعده برای همه‌ی افراد در این موضوع مطرح کرد. آری! حضور در چنین جبهه‌ای حضور در جبهه‌ی حق مقابل باطل است و مسلّم اگر کسی به صرف شهادت قدم در این راه بگذارد، از آن‌جایی که بسیاری از مشکلات با خون شهید حل می‌شود و نه با شمشیر و دست و بازوی او، چنین کسی به ثواب شهادت می‌رسد ولی باز هرکسی باید شرایط خود را بسنجد، زیرا ظاهراً به صراحت وجوب آن مطرح نیست و در همین رابطه هست که باید موقعیت خود را و همسر و فرزندتان را نیز در نظر بگیرید. موفق باشید

15594
متن پرسش
سلام استاد عزیز: چگونه باید برای مردم انحرافات حزب شیرازی ها را توضیح بدهیم؛ یعنی اشکالاتشان را شما نکته وار بیان بفرمایید که ما در گفتار بتوانیم بیان کنیم هر چند انحرافشان برای خودم مشخص است؛ ولی عده ای می گویند اگر منحرف هستند چرا امثال آیت الله وحید با سید صادق شیرازی دیدار می کنند و جلسه دارند و چرا در برابر او جبهه نمی گیرند. با تشکر از زحماتتون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در تفسیر سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 4 عرایض نسبتاً مفصلی داشته‌ام. خوب است به آن مباحث رجوع فرمایید. موفق باشید

15511
متن پرسش
سلام و عرض ادب استاد عزیز میشه خلاصه نظرتونو در مورد مولانا و اشعار عرفانی ایشون بیان بفرمایین. آیا مولوی سنی مذهب بوده است و نظرتان را لطفا در مورد شعری که در آن شعر فضیلت حضرت زهرا سلام الله علیها در باب پوشش از مرد کور را به عایشه نسبت داده چیست؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مولوی به تعبیر آیت اللّه تهرانی در کتاب «روح مجرد» از نظر عقیدتی شیعه است و عقایدی را متذکر می‌شود که بیشتر در شیعه مطرح است؛ ولی از نظر فقهی، سنی‌مذهب می‌باشد. و از طرف دیگر اکثر اطلاعات او بر اساس کتاب‌های اهل سنت است که با خطا همراه می‌باشد. موفق باشید

15336
متن پرسش
می گویند آیت الله بهجت نگاه برزخی داشت، درون افراد را می خواند، آقای بها الدینی طی الارض می کرد، برایش بلیط هواپیما گرفته بودند برود یزد منبر، با مدعوین نرفت گفت شما بروید، آنها با هواپیما رفتند تا اعلام کنند آقا نمی آید، اما آقا آنجا بود یک ساعت پیش از آنها رسیده بود و منبر رفته بود، در خانه ای که می خواستند در لانه مورچه سم بریزند جلو این کار را گرفت، دهانش را به سوراخ آنها نزدیک کرد و چیزی گفت و از آن روز به بعد دیگر مورچه ای در آن منزل دیده نشد! و ... رجبعلی خیاط و حسنعلی نخودکی و دکترنباتی و.... من البته بدلیل بی اطلاعی هیچ نظر و امکان تایید یا تکذیب این ادعاها را ندارم. شما هم حتما تاکنون از این حکایت ها بسیار شنیده اید. اما به هر حال با شنیدن این کرامات طبعا سوال هایی به ذهن می رسد که به مختصری از آنها اشاره می کنم: چرا خود این بزرگان در زمان حیات شان از این کرامات سخنی نمی گویند؟ و آن را مستند نمی کنند؟ چرا از این کرامات برای تبلیغ دین و شیعه استفاده نمی کنند؟ مثلا اگر آقای بهاءالدینی طی الارض می کرد و طبعا با این کار قوانین فیزیک را در می نوردید چرا این معجزه بزرگ را به نام خدا و دین خدا و شیعه مستند نکرد تا از یک سو به دانشمندان عالم و غرب بگوید ما هم از این علوم بی بهره نیستیم و شب زنده داری و ارتباط معنوی با ائمه و خدا می تواند این چنین عالم و قوانین حاکم بر آن را زیر رو کند! پس برای کشف رازهای عالم در فکر راه های رسیدن به سرعت مافوق نور نباشید و بیاید به جای فرمول های فیزیک و ریاضی، شب زنده داری کنید تا عالم کوانتوم بر شما مکشوف گردد و سریعتر از نور طی الارض کنید. چه تبلیغی برای خدا و دین خدا و شیعه مظلوم بالاتر از این؟ در نظر بگیرید که در آن صورت چه انقلابی در عالم دین و دینداری و علم پیش می آمد و فوج فوج جوانان به دین خدا می گرویدند و رهزنان ایمان جوانان و کفار باید ماست هایشان را کیسه می کردند! کسی که با حیوانات حرف می زند و زبانشان را می فهمد دست کم با این قدرت خارق العاده دین خدا را تبلیغ می کرد، شیعه را تبلیغ می کرد و حقانیت آن را بر سنی ها و سلفی ها ثابت می کرد! یا دردی از دردهای مادی یا معنوی انسان ها دوا می کرد، دارویی برای بیماری های لاعلاج معرفی می کرد، یا اصلا در جامعه امروز ما که دروغ مثل نقل و نبات فروان شده تا آنجا که اگر کسی راستی از کسی شنید ذوق زده می شود، این مشکلات اخلاقی و معنوی را التیام می بخشید! حیف این توانایی نیست که فقط برای جابجایی لانه مورچگان و نجات جان آنها مورد استفاده قرار گیرد؟ چرا آقای بهجت آنطور که می گویند که چشم برزخی داشت، فقط جوانان تارک صلوه و مشروب خوار را می دید؟ و با آن چشم تیزبین سیاستمداران دروغگویی که در مقام معاونت رییس جمهور و رییس ستاد مبارزه با مفاسد، به چپاول بیت المال مشغول بودند را ندید؟ و از غارت بیت المال جلوگیری نکرد؟ مگر نه این که جمهوری اسلامی وصل به امام زمان (عج) است و این بزرگان نیز همچنین، پس چرا از این توانایی ها برای یاری رساندن به حکومتی که زمینه ساز ظهور است استفاده نمی کنند! امروزه اگر افرادی از این راه های قدیمی برای تبلیغ استفاده می کنند، لاجرم باید پاسخگوی سوالاتی که در مورد این ادعاها پیش می آید نیز پاسخگو باشند. چرا اگر دیگران مثلا دراویش ادعاهای ارتباط با غیب را داشته باشند به عنوان عرفان کاذب دستگیر می شوند اما این ارتباط برای علمای ما قانونی است و مجاز است؟ چه کسی باید راست و دروغ را تشخیص دهد؟ و میزان چیست؟ این توانایی ها صرفا در اختیار روحانیون شیعه است؟ یا دیگران اعم از روحانی و یا غیر روحانی، شیعه و یا غیر شیعه، مسلمان و یا غیر مسلمان نیز ممکن است از چنین توانایی هایی بهرمند باشند؟ به این مختصر بسنده می کنم البته سوالات از این دست زیاد است، ای کاش مدعیان پاسخ قانع کننده ای بدهند تا به محکم شدن پایه های ایمان منجر شود. جناب استاد در پاسخ به این شبهه چه باید گفت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع کرامات مثل طی الارض یک نوع سلوکی است که مربوط به روح تزکیه‌ شده‌ی افراد است در طیّ مسیری که شریعت الهی در مقابل انسان‌ها قرار داده‌است و لذا چیز جدایی از دین نیست که بخواهیم آن را مطرح کنیم. هر کس در مسیر شریعت الهی وارد شود، به این کمالات می‌رسد. از طرفی به حکم مسئولیت و در شرایط خاصّ، این کرامات انجام می‌گیرد. یا در مورد شناخت دروغ‌گو یکی از وظایف اولیاء الهی آن است که اسرار آن فرد فاش نشود زیرا چه بسیار انسان‌هایی که در یک مرحله‌ای خطایی کرد‌ه‌اند که اگر آن خطا فاش شود امکان تجدید نظر در شخصیت‌شان نسبت به قضاوت جامعه از آن‌ها گرفته می‌شود. درضمن این نوع کمالات نه منحصر به روحانیت است و نه منحصر به شیعه؛ هر کس راه رجوع به حق را طی کند از این گونه مددها به او می‌شود. عرفان حقیقی که رجوع به حضرت حق است با فریب‌کاری‌های عرفان کاذب که بیشتر بازی با احساسات مردم و توهّمات آن‌هاست فرق دارد. هر فریب‌کاری باید در جامعه تعقیب شود چه فریب‌کاری به اسم عرفان و چه فریب‌کاری در امور اقتصادی. پیشنهاد می‌شود به عنوان مقدمه بعد از مطالعه‌ی کتاب «ده نکته در معرفت نفس»، کتاب «جایگاه جن و جادوگر و شیطان» را مطالعه فرمایید. هر دو کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

15330
متن پرسش
با عرض سلام و تبریک سال نو: استاد عزیز چرا اینقدر اختلاف بین شیعه و سنی وجود دارد آن هم در مورد مسایل خیلی مشخص مثل نماز، پیامبر(ص) سال ها بین مردم نماز می خواندند ولی الان اختلاف هست که مثلا ایشان دستهایش را بر روی هم قرار می دادند یا نه، یا سجده بر فرش می کردند یا نه... تا برسیم به وقایع مهم تر و موثرتری مثل واقعه غدیر. هر دسته هم دلایل خودش را دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از صدر اسلام عنصر یهود به عنوان یک جریان نفوذی تلاش داشتند با طرح برداشت‌های مختلف، این تشطت را ایجاد کند. در صورتی‌که اگر همه طبق حدیث ثقلین عمل کرده بودند کار به این‌جاها نمی‌رسید. کتاب شریف «الغدیر» با نگاه منصفانه، نکات ظریفی را در این مورد مطرح کرده است. موفق باشید

15285
متن پرسش
استاد گرامي با سلام: 1. آتش زدن در منزل حضرت زهرا (س) و آسيب ديدن ايشان چند روز بعد از وفات پيامبر (ص) بوده است؟ ايشان چند روز در بستر بيماري بوده اند؟ 2. سيلي خوردن و يا تازيانه خوردن ايشان در كوچه سند تاريخي دارد؟ يعني يك بار عمر در خانه را آتش زده و محسن سقط شده و يك بار ديگر در كوچه ايشان را كتك زده است؟ 3. اين را مي دانم كه مولا علي (ع) طبق وصيت پيامبر (ص) به منظور حفظ اسلام مامور به سكوت بود اما اينكه عمر دق الباب كند و در حالي كه حضرت علي (ع) در خانه اند حضرت زهرا (س) پشت در بيايند و بين در و ديوار قرار گيرند و تازه بعد عمر و همراهانش وارد خانه شوند و ايشان را تازيانه بزنند و حضرت علي (ع) هيچ واكنشي نشان ندهند قابل فهم نيست. استدعا دارم در چند جمله بفرماييد دقيقا چه اتفاقي افتاده و مطالبي كه هرسال از مداحان مي شنويم تا چه حد صحيح و قابل استناد است؟ 4. آيا پس از بستن دستان مولا و بردن ايشان به مسجد، ايشان با ابوبكر بيعت كردند؟ 5. مولا علي (ع) در مورد غصب خلافت صحبت كرده اند اما چرا مطلبي در نهج البلاغه در مورد مصيبتهاي وارده بر حضرت زهرا (س) نيست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  عرایضی نسبتاً مفصل در کتاب «بصیرت حضرت فاطمه‌زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» در این مورد شده است. عنایت داشته باشید پشتِ در بودن حضرت یک مرحله بوده است و آن‌چه پیش آمد؛ و این‌که خواستند حضرت علی«علیه‌السلام» را ریسمان برگردن از خانه ببرند، مرحله‌ی دیگری است که ظاهراً غلاف شمشیر بر بازوی مبارک حضرت در رابطه ممانعتِ زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» پیش آمد و موضوع سیلی وقتی است که زهرای بتول«سلام‌اللّه‌علیها» حکم فدک را از خلیفه‌ی اول گرفته بودند و در راه، عمر مانع شد و شد آن‌چه شد. خوب است در این مورد با توجه به ظرائفی که مطرح است، به آن کتاب رجوع شود. موفق باشید  

15276
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: می خواستم بدونم طایفه ی جن غیر از اسلام دارای چه مذاهبه دیگری هستند؟ و آیا مسلمان های آنان به گروه های شیعه و سنی تقسیم می شوند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد اعتقاد جنّیان به دیگر ادیان اطلاعی ندارم، تنها می‌دانم که حضرت آیت اللّه حسن‌زاده فرموده بودند که یکی از جنّیان گفته است در بین جنّیان مسلمان، شیعه و سنی نداریم، بلکه همه شیعه‌اند زیرا کسانی در بین ما هنوز هستند که در واقعه‌ی غدیر حاضر بودند. موفق باشید

15130
متن پرسش
سلام علیکم: ضمن خدا قوت و تشکر از استاد و بقیه عزیزان، با توجه به متهم شدن عرفان ناب و عرفای پیرو آن و متعصب خواندن این مجموعه نسبت به قبول دربست و تام نظرات برخی مشایخ بزرگ عرفان مانند ابن عربی پیشنهاد می شود جهت روشنگری بیشتر و رفع سوء تفاهماتی که در جامعه وجود دارد و ایجاد امید و اطمینان خاطر بیشتر برای مشتاقان این وادی، نقدهای عالمانه عرفا نسبت به موضوعاتی مثل خلود در جهنم، عصمت خلفاء و... ،طبق صلاحدید، در غالب جزوه یا مطلب مجزا در سایت گذاشته شود. غالب جوابهای خوب استاد بزرگوار به سوالها در این خصوص که ناظر به جنبه ای از شبهه سائل می باشد و شواهدی که از نظرات و مکاتبه حضرت امام (ره) با گورباچف نسبت به ابن عربی ارائه می گردد شاید این تلقی را ایجاد کند که اصلاً نقدی نسبت به همان موارد شطحیاتی یا انحرافی نیز وجود ندارد، در صورتی که برای اشخاص نزدیک و مرتبط با استاد طی مصاحبات حضوری و بررسی موشکافانه و جامع که با دقت و بینش صحیح عرفانی همراه است، متوجه می شوند که ضمن قابل حل بودن برخی از این شبهات، اشکالات و نقدهای بجایی نیز به فصوص و فتوحات و دیگر آثار عرفای بنام وارد است و تعصبی نسبت به هیچ شخص غیر معصومی وجود ندارد. البته کتابهای (جدال با مدعی) از دکتر حسین غفاری و (احیاگر عرفان اسلامی) از محمد بدیعی و (قبول اهل دل) از حجت الاسلام موسوی مطلق، در بازار موجود است ولی اگر در فضای مجازی و سایت نیز با «عنوانی مشخص» به صورت شفاف، مستدل و عالمانه، نقدهایی از عرفا مانند علامه طباطبایی (ره) و آیت الله جوادی (حفظه الله) و خود استاد فرزانه در غالب فایلهای متنی و صوتی نسبت به محیی الدین ابن عربی گذاشته شود بسار مفید خواهد بود. با تشکر از زحمات و دلسوزیهای صبورانه استاد و همه عزیزان دیگر - در پناه حضرت حق موفق باشید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس کم‌ترین رجوع را به آثار محی‌الدین داشته باشد، مسلّم او را یک دانشمند بزرگ اسلامی می‌داند، با احاطه‌ی بسیار فوق‌العاده‌ای که به متون دینی دارد. ولی هیچ اندیشمندی مطلقاً تسلیم تفکرات ایشان نمی‌شود و حدّاقل در بعضی موارد نمی‌توان سخن او را پذیرفت. که یکی از این موارد، موضوعِ «مخلّدبودن» گناهکاران در آتش در عینِ رفع عذاب است. حتی جناب ملاصدرا که در جلد 9 اسفار، صفحه‌ی 346 به استقبال سخن محی‌الدین رفته و معتقد می‌شود عذاب، دائمی نمی‌باشد و معتقد است از آن‌جایی که قرآن می‌فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»(اعراف/179) به یقین عده‌ی زیادی را برای جهنم آفریدیم. پس ذات عده‌ای برای جهنم است و از این جهت که ذات آن‌ها با جهنم مناسبت دارد نباید جهنم برای آن‌ها آزاردهنده باشد و به همین جهت از درخت زقّوم با ولع می‌خورند در کتاب «عرشیه» که از آخرین آثار اوست از عقیده‌ی قبلی برمی‌گردد و معتقد می‌شود دار جهنم دار آلام و رنجِ ابدی است. در کتاب «عرشیه» این طور شروع می‌کند: صاحب فتوحات مکیه، ابن عربی، در این باب امعان نظر کرد و در آن کتاب، بحث فراوان نمود و در فصوص گفت: اما دوزخیان، فرجام کار آن‌ها به سوی نعمت است؛ زیرا صورت آتش برای دوزخیان پس از سپری شدن مدت عقوبت، سرد و سلامت می‌شود. «و اما انا و الّذي لاح لى بما انا مشتغل به من الرياضات العلميّة و العمليّة ان دار الجحيم، ليست بدار النعيم و انما هى موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم، لكن آلامها متفننة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلةامّا من، آنچه که برایم با اشتغال به ریاضت‌های علمی و عملی، ظاهر و آشکار شده، این است که دوزخ و سرای جحیم جای نعمت نیست بلکه جای درد و رنج است و در آن، عذاب دائم و همیشگی وجود دارد امّا رنج‌ها و دردهایش گوناگون و نو به نو و در عین حال پیوسته و بدون پایان است. پوست‌ها در آن دگرگون می‌شوند. آن‌جا جای راحتی و آسودگی و رحمت و آرامش نیست؛ زیرا منزلت دوزخ و دار جحیم در آن سرای، همانند منزلت عالم کون و فساد، از این عالم دنیاست. (ملا صدرا، عرشیه، انتشارات مولى، 1361، ص 282.)

علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» پس از بحث بر روی آیات 163 تا 167 سوره‌ی بقره، بحثی را در همین رابطه به میان می‌کشند و می‌فرمایند:

«این مسئله مطرح است كه آيا عذاب قيامت انقطاع مى ‏پذيرد و يا خالد و جاودانه است، مسئله‏ اى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادله‌ی عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در اين باره مي‌توان گفت، اين است كه از جهت ظواهر لفظى، بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مى ‏فرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»، ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد، و سنت از طرق ائمه‌ی اهل بيت (ع) نيز آن قدر زياد است كه به اصطلاح به حد استفاضه رسيده.

   از جهت عقل، باید گفت: نعمت و عذابِ عقلى كه عارض بر نفس مى‏ شوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده. اين احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مى ‏كند كه نفسِ سعيده از آن صورتِ نيكو متنعم، و نفسِ شقي از آن صورتِ قبيح متألم مي‌شود. و در صورتى كه اين صورت‌ها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زايل مى‏ گردد، براى اين‌كه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمى ‏بيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورت‌هاى رذيله و زشت دير يا زود از آن زايل مى ‏گردد و اگر ذات نفس شقی باشد، صورت‌هاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته، به زودى زايل مي‌شود). و نفس خودش مي‌ماند و آن سعادت و شقاوت ذاتي‌ا‌ش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورت‌هاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورت‌ها از بين مى‏ رود، چون با ذات نفس سازگار نيست هم‌چنان كه نفسِ كافر كه ذاتاً شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهاي صالح صور حسنه‏ اى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زايل مي‌شود، چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همه‌ی اين مطالب روشن است. و اما در صورتى كه صورت‌هاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازه ‏اى به نفس داده باشد، مثلاً او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است، همان‌طور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود يك نوع حيوان درست مى‏ كند كه نامش انسان است و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است؛ در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى‏ چشد و پاك مي‌شود، و از عذاب نجات مى‏ يابد و در صورتى كه نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد در اين صورت هرچند كه هرچه از چنين نفسى سر مى‏ زند به اذن خدا است و ليكن از آن‌جا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى ‏زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنين نفسى دائماً در عذاب خواهد ماند. و مَثَل چنين انسانى كه دائماً گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خويش است به وجهى مثل كسى است كه به مرض ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائماً صورت‌هايى هول‌انگيز و وحشت‏ آور و زشت از قوه‌ی خياليه‏ اش سر مى ‏زند، چنين كسى همواره از آن صورت‌ها فرار مى‏ كند و با آن‌ها در جنگ و ستيز و بالأخره در عذاب است، با اين‌كه خود او اين صورت‌ها را درست مي‌كند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست، و كسى اين صورت‌ها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود او است، ولكن هر چه باشد بالأخره از آن صورت‌ها رنج مى ‏برد و از آن صورت‌ها مى‏ گريزد و مگر عذاب، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن مي‌گريزد؟ و بعد ازآن‌كه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مى ‏آيد؟ و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورت‌هاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آن‌ها روبه‌رو مي‌شود، صدق مى‏ كند، پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاع‌ناپذير، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است. حال كه مسئله‌ی خلود در عذاب‏ برايت روشن گرديد، اينك اشكال‌هايى كه به آن كرده ‏اند از نظرت مى‏ گذرد، آن وقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بى‌پايه است.

اشكال اول اين‌كه؛ خداى سبحان با اين‌كه داراى رحمت واسعه است، چگونه رحمتش اجازه مي‌دهد كسى را بيافريند كه بازگشت او به سوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آن را ندارد.

دوم اين‌كه؛ عذاب وقتى عذاب است كه با طبع معذب سازگار نباشد و يا به عبارت علمى قسرى و غير طبيعى باشد و در جاى خود مسلم شده، كه قسر دوام ندارد، پس چگونه عذاب دائمى تصور مي‌شود؟

سوم اين‌كه؛ بنده‌ی خدا هر گناهى هم كه كرده باشد، بالأخره پایان داشت، مثلاً هفتاد سال گناه كرد، چرا بايد تا ابد معذب باشد؟ و آيا اين ظلم نيست؟

چهارم اين‌كه؛ افراد شقى هم همان دخالت و تأثير را در نظام تكوين دارند كه افراد سعيد دارند، و خدمتى كه آنان به اين نظام كرده و مى ‏كنند، از خدمت افراد سعيد كم‌تر نيست، چون اگر نيك بنگرى زمينه‌ی سعادت افراد سعيد را همين اشقيا فراهم نموده و مى ‏نمايند، پس ديگر چرا بايد در عذاب دائمى معذب باشند؟

پنجم اين‌كه؛ عذاب هر متخلف و نافرمانبر به طور كلى براى اين است كه عذاب‌كننده آن نقصى را كه به وسيله‌ی نافرمانى متخلف و ظالم متوجه او شده، جبران كند، كه اين جبران را به عبارتى كوتاه ‏تر انتقام هم مى‏ گوييم، و انتقام از خداى تعالى تصور ندارد، چون عصيان و نافرمانى بنده، نقصى بر او و بر مقام ربوبى او وارد نمى‏ كند تا بخواهد با عذاب‌كردن عاصى، آن را جبران نمايد، و اين اشكال تنها مربوط به عذاب دائم نيست بلكه به عذاب موقت نيز متوجه مي‌شود، چيزى كه هست در عذاب دائم بيشتر وارد است.

اين بود آن اشكال‏ها كه بر عذاب خالد كرده‏ اند، البته اشكال‌هاى ديگرى نظير اين‌ها كرده ‏اند، و خواننده‌ی عزيز اگر آن طور كه بايد به معناى بيانى كه ما درباره‌ی خود در عذاب كرديم، احاطه پيدا كند، خواهد ديد كه اين اشكال‌ها از اصل ساقط است، براى اين‌كه گفتيم: عذاب خالد اثر و خاصيت آن صورت نوعيه شقاوت‌بارى است كه نفسِ انسان شقى به خود گرفته، اين نوع انسان هم نمي‌تواند نوع ديگرى شود، چون تصور و گفتگوى ما از چنين نفسى بعد از آن است كه نخست به اختيار خود گناهانى مرتكب شد و سپس به دنبال آن گناهان احوالى پى در پى در نفس او پديد آمد، و به دنبالش استعداد شديدى در ذات نفس پيدا شد. و همين شدت‌يافتن استعداد نفس، علتى است كه در تمامى حوادث باعث مي‌شود صورتى متناسب با آن استعداد در نفس پديد بياورد. در نتيجه همان‌طور كه بعد از انسان‌شدن نان و گوشت و ميوه و عناصر و مواد ديگرى كه انسان مركب از آن است، ديگر صحيح نيست بپرسيم چرا اين مركب شعور پيدا كرده و چرا فكر دارد و چرا و چرا و صدها چراى ديگر، براى اين‌كه پاسخ به همه‌ی اين سؤالات يك كلمه است، و آن اين است كه چون انسان شده، همچنين در مورد بحث ما، صحيح نيست بپرسيم چرا شقاوت دست از يقه او بر نمي‌دارد و دائماً آثار شقاوت از آن سر مى‏ زند؟ كه يكى از آن آثار، عذاب جاودانه است، چون جواب همه‌ی اين‌ها اين است كه چون او به دست خود و به اختيار خود، خود را شقى ساخت، يعنى انسانى خاص كرد كه شقاوت، لازمه‌ی وجود او است».[1]

آیت‌اللّه جوادی معتقدند مسئله‌ی ابدیت عذاب بدون شناخت انسان میسر نیست و اگر انسان یک گوهر داشته باشد آن وقت می‌توان بحث کرد آیا این عوارض در جهنم عارض بر جان انسان شده یا همسنخ انسان است و اگر همسنخ انسان است دیگر عذاب نیست و اگر همسنخ انسان نیست ابدی نیست. ولی وقتی انسان دارای یک گوهر نبود و دارای فطرت و طبیعت بود موضوع متفاوت می‌شود بدین معنا که فطرت او آنچه را طبع او به عنوان ملکاتِ خلاف شریعت در خود نهادینه کرده است نمی‌پذیرد و همواره این تضاد که مسخر به انواع عذاب‌های رنج‌آور می‌شود در چنین انسانی باقی است.

البته در موضوعِ ختم ولایت نیز اگر نتوانیم توجیه کنیم که منظور او از ختمِ ولایت‌بودنش، ختمِ ولایت جزئیه است؛ اشکال اساسی به او وارد خواهد بودبه طوری که مرحوم سید حیدر آملی با همه‌ی ارادتی که به محی‌الدین دارد، در مسئله ختم ولایت به او سخت می تازد و کشف او را بر خلاف حقیقت می داند.

و در مورد عصمت خلفاء، اساساً محی‌الدین چنین ادعایی ندارد، بلکه برعکس؛ در فصوص چندین مورد به نقد آن‌ها پرداخته، با این مضمون که مثلاً در مورد جناب ابابکر می‌گوید این حدّ فهم او بود و بعد به نقد آن سخن می‌پردازد. و از این مهم‌تر؛ غفلت نفرمایید که برای اهل تحقیق مسلّم شده که پس از محی‌الدین در نسخه‌های فتوحات تحریفاتی صورت گرفته است. در این مورد نظر جنابعالی را به کتاب «جدال با مدعی» از استاد دکتر حسین غفاری جلب می‌نمایم. مضافاً آن‌که محی‌الدین در مورد امام علی«علیه‌السلام» و اهل‌البیت و حضرت مهدی«علیهم‌السلام» جایگاه خاصی قائل است، در آن حدّ که بعضی معتقدند او شیعه‌ای بوده است که مجبور شده تقیّه نماید. و با همه‌ی این اوصاف مثل هر دانشمندی باید او نقد شود و این خطاست که به جهت بزرگی‌های او، لباس عصمت به او پوشانده گردد.  موفق باشید  نقدهایی که بر محی‌الدین بن عربی هست

 


[1] - ترجمه‌ی تفسير الميزان، ج‏1، ص: 623

14931
متن پرسش
سلام استاد بزرگ: این غمنامه‌ای است که نمی‌دانم چقدر حدیث نفس است و چقدر ریشه در حقیقت دارد لذا بر شما عرضه می‌کنم و نظر حضرتعالی را می‌خواهم. ببخشید که طولانی است، حجم آن را به نصف رساندم. درکی که از کلیت فضای اطراف خود دارم این است که آدم ها به لحاظ سطح فرهنگ و حداقل‌های زندگی اجتماعی، بعضا در سطح خیلی پایینی هستند. گاهی بی‌دلیل و گاهی نیز با دلایلی همچون خودبینی، حسادت، کینه یا ... دیگران را با زبانشان یا از طرق دیگر مورد آزار قرار می دهند یا ایجاد مزاحمت یا دخالت یا ..... می‌کنند. و همچون مار گزنده ای که از آنها می گریزی ولی اگر دستشان بهت برسد از نیششان در امان نیستی. اینکه مزاحمت ها و آزارهای خلق، همه در هستی جایگاه دارد و برای پاک شدن ما از رذایل و ظهور حلم است و همانطور که معصوم می فرمایند «ما رضای حق را در جفای خلق قرار دادیم»، یک موضوع است که از بحث حقیر خارج است. ولی اینکه چه می شود که آدم‌ها اینگونه می شوند و حتی گاهی بدون هیچ دلیلی خلق آزاری می کنند، موضوع دیگری است که برایم محل سوال و تأمل است. (تکمله: منظورم افرادی هستند که چنین رویه ای دارند وگرنه هیچ کس معصوم نیست). و اینکه چه اتفاقی می افتد که گاهی شخصیت خود را با خلق آزاری زیر سوال می برند و چه شده که از چنین درکی بازماندند که اگر رذیله ای دارند حداقل آن را بروز ندهد و در ظاهر آداب معاشرت و انسانیت را برای خاطر خودشان حداقل، حفظ کنند؟؟ اینکه پیامبر فرمودند مؤمن کسی است که دیگران از دست و زبان او در امان باشند، شاید بیشتر چنین تحلیلی بهم می‌داد که افراد مؤمن اینچنین نیستند (یعنی حرمت دیگران را حفظ می کنند) ولی مدتی است که مشاهدات تجربی ام غیر از این را می گوید. و ظاهرا بیشتر به فرهنگ تربیتی و خانوادگی آدم ها برمی گردد تا به ایمانشان. متأسفانه بعضا افرادی با سطح معرفتی خیلی قوی حرف هایی می زنند و برخوردهایی می کنند که می مانی به درک و شعور خودت از احترام به دیگران و از دین، شک کنی یا به «نوع» معارفی که خروجی اش پس از ده ها سال احترام به دیگران و عدم خلق آزاری نیست؟ نظرتون چیه؟ و آیا برای رساندن کتب معرفتی به افرادی که به خاطر فرهنگ و شخصیتشان خلق آزاری می کنند هم باید دغدغه داشت؟ آن وقت خروجی و ثمره ی این معارف دینی اجمالا غیر از حالات خوش معنوی برایشان چیست؟ وقتی به تجربه می بینیم چیزی به ایمان افراد به آن معنایی که معصوم فرمودند اضافه نمی شود و دیگران را از دست و زبان آنها ایمن نمی کند؟ یا باید به فکر چگونگی تغییر این رویه (رویه ی خلق آزاری) بود؟ (منظورم این نیست که در دل معارف چنین خاصیتی نیست و حرفم ناظر به خروجی عملی معارف است) اینها در حد سوال است و ابدا حرف نهایی برای این مسائل ندارم. آیا درکی که حقیر از انسانیت و ایمان دارم غلط است؟ نظر و تحلیل شما از این پدیده چیه؟ به نظرتان ضرورتی دارد به عنوان انسان مسلمان، الگوی احترام به دیگران و ادب در جهان باشیم با معنایی که شامل آنچه ذکر شد، باشد؟ از اساتیدی که در جلسات دانشگاه خیلی انسانی و حق مدارانه و بزرگوارانه تعامل می‌کردند نهایت تشکر را دارم، و با نظر به نگاهی که آن بزرگواران به ما آموختند، این غمنامه را به پایان می‌رسانم و منتظر نظرات راهگشای شما می‌مانم. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جنابعالی به نکته‌ی بسیار مهمی اشاره کرده‌اید و این مشکلی است که بیش از آن‌که فردی باشد، ریشه‌ی تاریخی دارد و بدین لحاظ چون معارف الهی در جایِ خود قرار نمی‌گیرند، تأثیر لازم را نیز نخواهند داشت. زیرا «تفکر» در جامعه حاکم نیست و عموماً افراد در فضای خصومت‌های ژورنالیستی به‌سر می‌برند. به همین جهت از سال‌ها قبل بنده به این نتیجه رسیدم که اگر «تفکر» به جامعه برنگردد و انسانیت انسان‌ها مدّ نظر قرار نگیرد، ما از دیانت خود بهره‌ی کافی نمی‌بریم، به همان معنایی که قرآن در ابتدایِ سوره‌ی بقره می فرماید: «این کتاب برای متقین، کتاب هدایت است». یعنی آن‌هایی که بنا دارند از کدورت‌ها و تنگ‌نظری‌ها آزاد شوند. کانون‌های دینی ما به‌جای آن‌که انسانیتِ دیگر انسان‌ها را درک کنند؛ غیرِ خود را با نگاه غیرِ حق می‌بینند و این تا آن‌جایی ریشه دارد که ما در تاریخ گذشته، اهل سنت را غیرِ خود می‌دانستیم و همین روحیه، از آن به بعد به نحوه دیگری وارد جامعه‌ی خودی یعنی شیعه شد، و هنوز با این‌که بنا است در بلوغِ آزادشدن از غیرِ خودی‌دیدنِ اهل تسنن رسیده باشیم، روحیه‌ی تحقیر دیگران در ما باقی مانده است. می‌فرمایید: «آیا درکی که از ایمان و انسانیت دارید، غلط است یا صحیح؟» کاملاً صحیح است. متأسفانه ما عادت کرده‌ایم رقیب‌سازی کنیم و لذا در تذکرات اخلاقی هم به‌جای آن‌که خود را متهم کنیم، رقیبِ ذهنی خود را متهم می‌کنیم که چرا رعایت اخلاقیات را نمی‌کند! و این‌جا است که حتی درس اخلاق، نتیجه‌ی ضدِ خود را می‌دهد. در کتاب «امام خمینی«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه» و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» صفحه 351  عرض شده است: «ما هنوز گمان می‌کنیم با تحقق انقلاب اسلامی امری ساده به وقوع پیوسته که می‌توانیم در جزیره‌ای به نام ایران با آن به سر ببریم و به همین جهت نیازی نمی‌بینیم تا نسبت خود را با اطرافیانی که در یک گروه قرار داریم و با دیگر جریان‌ها باز تعریف کنیم. در این صورت باید بپذیریم ما با خیالات خود در این واقعه‌ی عظیم یعنی انقلاب اسلامی وارد شده‌ایم. و هرگز نباید برای خود امید پیروزی داشته باشیم زیرا نه خود را مجهز به سعه صدری کرده‌ایم که در آینده سخت به آن نیازمندیم و نه تلاش می‌کنیم جامعه را از دو قطبی بودن بین جناح‌هایی که به اهداف انقلاب معتقدند، خارج کنیم؛ همچنان اسیر جناح‌بندی‌های گذشته هستیم، زیرا معنای حضور در آینده‌ای را که در میان سایر ملت‌ها برای ما رقم خورده است متوجه نمی‌باشیم.» تا وسعت خود را و افراد جامعه را در این تاریخ وارد نکنیم، هنوز در تنگیِ فردانیت خود با افراد برخورد می‌کنیم. پیشنهاد بنده آن است که سعی کنیم حیطه‌ی انسان‌ها تغییر کند. وقتی افراد خود را به وسعت حضور در تمدن اسلامی احساس کردند، معنای خود را آن‌چنان تغییر می‌دهند که دیگر نه‌تنها به کسی بدی نخواهند کرد، از بدیِ دیگران نیز خواهند گذشت. موفق باشید   

 

14920
متن پرسش
سلام: به کتب کلامی با چه نحوی برخورد کنیم و در حال خواندن آنها چه رویکردی داشته باشیم تا بیشترین استفاده را ببریم؟ مثلا در خواندن کتاب «شبهای پیشاور» یا خواندن کتاب «الغدیر» یا کتاب «آنگاه هدایت شدم» و.... ممنون. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این کتاب‌ها سرمایه‌های مهم فکری ما جهت اثبات حقانیت دین است. عمدتاً باید اصول و مبانی آن‌ها را شناخت. موفق باشید

14878
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل و گرانقدرب رخی از آشنایانم که در اروپا زندگی می کنند می گویند: در اوپا صمیمیت و دلسوزی مردم نسبت به یکدیگر و ما بالا است و در اروپا نظم بالایی است. در جواب چه بگویم؟ سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً همین‌طور است. ولی فراموش نکنید که این نوع نظم و دلسوزی در مسیر ارضای نفس امّاره است و در این رابطه شیطان هیچ مشکلی برای آن‌ها ایجاد نمی‌کند. شیطان قسم خورده است هرکس در صراط مستقیم قرار دارد، او را وسوسه کند و به همین جهت حضرت صادق«علیه‌السلام» در خطاب به ابن‌جندب می‌فرمایندک بیشترین تلاش شیطان در مقابل شیعیان ما است. موفق باشید 

14807
متن پرسش
سلام استاد: اینکه گفتید بوعلی گفته مَثَلِ علی (ع) در بین اصحاب پیامبر (ص)، مَثَلِ معقول در بین محسوس است یعنی چه؟ به نظر کاملا درست نیست اگر دقیق نگاه کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف جناب بوعلی در فضای تفکر فلسفی، حرف بسیار دقیقی است از آن جهت که می‌خواهد بگوید وجود مقدس علی«علیه‌السلام» نسبت به بقیه اصحاب مثلِ عقل در بدن است که در صورتی انسان درست از بدن خود استفاده می‌کند که به عقل رجوع داشته باشد. موفق باشید.

14765
متن پرسش
سلام استاد: برای اینکه بتوانیم با جریان سید صادق شیرازی مبارزه کنیم: ۱. خودمان چه کنیم؟ ۲. برای تبلیغ در شهرستان چه کنیم که آنها را آگاه سازیم؟ ان شاءالله شما هم در ثواب تبلیغش شریک باشید با راهنمایی که می کنید. چون قرار است این قضیه روی ۷۰ روستا اجرا شود به امید خدا. سخنران همه شان هم بدبختانه خودم خواهم بود. من هم نمی توانم بی استرس سخنرانی کنم متاسفانه. راهنمایی بفرمایید. التماس دعا. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: مستقیماً بنا نیست ما در مقابل این‌نوع افراد موضع‌گیری کنیم، زیرا موجب مطرح‌شدن‌شان می‌شود ثانیاً: عرایضی در تبیین آیه‌ی 4 سوره‌ی احزاب شده است. إن‌شاءاللّه کمک می‌کند. موفق باشید

14753
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم: از استاد عزیز خواهشمندم به سوالات زیر پاسخ بدهند؟ 1. آیا نامه عمرابن خطاب به معاویه حقیقت دارد که بعد از حادثه کربلا به عبدالله پسرش نشانش داد. 2. آیا این هم حقیقت دارد که (ابوعلی سینا در فصلی از کتاب شفاء گرچه علی را عالم‌تر و شجاع‌تر از عمر می‌داند ولی عمر را در امر حکومت عاقل‌تر از علی و در نتیجه شایسته‌تر می‌داند. (منبع ویکی پدیا، عمر ابن خطاب) مچکرم استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چیزی در این مورد ندیده‌ام، آن‌چه می‌دانم نامه‌ی محمدبن‌ابابکر است به معاویه و سخن معاویه به او، که این ربطی به حادثه‌ی کربلا ندارد! 2- همین‌طور است و به همین جهت یا باید گفت ابن‌سینا گرایش شیعی دارد و یا شیعه‌ای است که تقیه کرده است. در جایی می‌فرماید: مَثَلِ علی در بین اصحاب پیامبر، مَثَلِ معقول در بین محسوس است. و این تمام تفکر یک شیعه می‌باشد و به همین جهت آل بویه که حکومت شیعی است، سعی در جذب او دارد. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!