بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تاریخ اسلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10586
متن پرسش
باسمه تعالی، با سلام و آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون برای حضرتعالی در ترویج معارف دینی، جلسه 23 تفسیر سوره احزاب تحت عنوان: ظرایف نظام سازی را استماع و مثل سایر جلسات استفاده های فراوان بردم و لذا وظیفه قدردانی دارم. اما نکاتی هم به ذهنم رسید که ذکر آن را خالی از نفع نمی‌بینم. در بخشی از مباحث این جلسه فرموده اید: (ا گر بحث نظام سازی را از بعضی حرکات پیامبر (ص) بگیرند جا می خورید. مثلا همین ترور یا فتک. یارو توهین کرده است به اسلام می گفتند او را بکشید حتی اگر در حال طواف است. آن تروری که در اسلام منع شده ترور کسی است که با دین مقابله ننموده است.) و در جایی دیگر در جلسه ششم مباحث امام حسین(ع) و نهضت کربلا، در خصوص علت انصراف حضرت مسلم علیه السلام از کشتن عبیدالله فرموده اید که گفته اند: به یاد آوردم که پیامبر فرموده اند ترور حرام است.حال سوالاتی مطرح می شود که 1- منظور ما از ترور چیست؟ 2- آیا ترور در اسلام مطلقا ممنوع و حرام است؟ 3- یا در مواردی استثناِئا مجاز است؟ 4- و اگر اینگونه است آن موارد کدامند؟ 5- فتک به معنی کشتن نا گهانی آیا مترادف با ترور است (که یک اصطلاح جدید و غربی است)؟ 6- با توجه به این که کشتن محقون الدم در هر صورت حرام است آیا حرمت فتک فقط در مورد مهدور الدم است یا یک ممنوعیت کلی است؟ آنچه بیشتر مد نظر اینجانب است کاربرد عبارت ترور است که مواردی را در این خصوص طی 5 بند زیر معروض می دارم: 1- ترور یا تروریسم که واژه ای لاتینی است به معنای ترس و وحشت است و در معنای عام به هر گونه کشتن ناگهانی افراد، مصطلح شده و در ادبیات سیاسی عمدتا به معنای کشتن ناگهانی اشخاص سیاسی به کار می رود. این کاربردها تا حدودی از معنای اصلی آن در زبان خارجی فاصله گرفته تا آنجا که حتی بعضا از عباراتی مثل تروریسم اقتصادی و تروریسم فرهنگی هم یاد می شود. در ادبیات حقوقی تروریسم به اعمال و رفتار فرد یا گروهی اطلاق می شود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور اهداف سیاسی خود را دنبال می کنند. بنابر این عمل فردی که مثلا برای سرقت از بانک، نگهبان یا کارمند بانک را می کشد مشمول عنوان ترور نمی شود چون نه هدف ایجاد رعب و وحشت در میان مردم داشته بلکه بالعکس می خواسته هر چه مخفی تر انجام شود، و نه هدف سیاسی داشته بلکه یک هدف مالی را دنبال می کرده است، لذا عمل ارتکابی او تحت عنوان مجرمانه قتل عمد قرار می گیرد. 2- اما تروریسم در حقوق بین الملل که خاستگاه و بستر پرورش آن غرب و فرهنگ غربی است دارای معنای خاصی است. اگر چه اتفاق نظر کاملی در خصوص تعریف تروریسم در جامعه جهانی وجود ندارد اما یک توافق نسبی از سوی جامعه غربی ایجاد و از طریق مجامع و اسناد بین المللی به همه یا اکثر کشورها تحمیل شده است. تروریسم به نحوی ضمنی در بند ب ماده 2 «کنوانسیون مقابله با تامین مالی تروریسم» چنین تعریف شده است: «هر اقدام دیگری {یعنی غیر از اعمال تروریستی مندرج در سایر کنوانسیون ها مثل هواپیما ربایی، گروگان گیری و. . .} که به قصد کشتن یا وارد آوردن جراحات شدید جسمانی به افراد غیر نظامی صورت پذیرد یا به هر فرد دیگری که سهم فعالی در خصومت ها طی منازعات مسلحانه نداشته باشد و در زمانی که قصد انجام چنین عملی از لحاظ ماهیتی یا محتوایی به قصد ارعاب مردم یا وارد ساختن دولت یا یک سازمان بین المللی جهت انجام یا ممانعت از انجام هر گونه عملی باشد.» آنچه که باعث اختلاف نظر بین کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در تعریف تروریسم شده است تنها انگیزه ارتکاب این اعمال است. کشورهای اسلامی آن اقداماتی را که از نظر غربی ها عملیات تروریستی است اما با انگیزه دفاع از سرزمین، مبارزه با اشغالگری و جنبش آزادیبخش است تروریسم نمی دانند. اما غربیها عمدتا عبارت تروریسم و تعریف آن را برای مقابله با همین گروهها و جنبش ها وضع نموده و بر آن اصرار می ورزند. لذا بعضا کشورهای اسلامی هنگام پذیرفتن این کنوانسیون شرط هایی مبنی بر قائل شدن این استثنائات برای تعریف تروریسم گذاشته اند که این شروط هم در عمل چندان کارآیی ندارد. اما کنوانسیون مقابله با تروریسم سازمان کنفرانس اسلامی ضمن توسعه مفهوم تروریسم این استثنائات را نیز در تعریف خود گنجانده است. این سازمان در ماده 1 کنوانسیون 1999 تروریسم را چنین تعریف کرده است: 2- اصطلاح "تروریسم" به هرگونه عمل خشونت‏آمیز یا تهدید کننده اطلاق مى‏شود که على‏رغم مقاصد یا انگیزه‏اش به منظور اجراء طرح جنایى فردى یا گروهى که با هدف ایجاد رعب بین مردم یا تهدید به آسیب رساندن یا به خطر انداختن جان، حیثیت، آزادیها، امنیت یا حقوق آنان، یا به خطر انداختن محیط زیست یا هرگونه تأسیسات یا اموال عمومى یا خصوصى یا اشغال یا تصرف آنها یا به خطر انداختن منابع ملى یا تأسیسات بین‏المللى یا تهدید کردن ثبات، تمامیت ارضى، وحدت سیاسى یا حاکمیت کشورهاى مستقل انجام گیرد.» و در ماده 2 نیز موارد مستثنا از این تعریف را ذکر نموده است: «ماده 2-الف - مبارزه مردم از جمله مبارزه مسلحانه بر ضد اشغال بیگانه، تجاوز، استعمارگرى و استیلاء با هدف آزادسازى و تعیین سرنوشت طبق اصول حقوق بین‏الملل، جرم تروریستى محسوب نخواهد شد.» 3- با توجه به این که مفهوم فتک در ادبیات عرب و احکام دینی نمی تواند منطبق با تعاریف مذکور از تروریسم در فضای فرهنگ غربی باشد، حال این سوال همچنان وجود دارد که آیا انصراف حضرت مسلم(ع) از قتل عبیدالله، تردید در مهدورالدم بودن او بود؟ تردید در داشتن حکم قتل او بود؟ یا این که نه او را واجب القتل می دانست اما این نحوه قتل (قتل ناگهانی فردی که برای عیادت بیمار به منزل آمده با تبانی قبلی با آن بیمار) را ناروا دانست؟ 4- به نظر می رسد دستورات قتلی که از سوی پیامبر اکرم (ص) صادر شده است را باید بنا به مورد دستور اجرای یکی از احکام کیفری اسلام مثل مجازات بغی، سب، افساد فی الارض، محاربه یا . . . دانست که به کلی با مفهوم و تعریف ترور متفاوت است. 5- در حالی که تمام هم و غم استکبار جهانی این است که اسلام و مسلمانان را به عنوان تروریست و حامیان تروریسم معرفی و چهره ای خشن و مذموم از آن در اذهان جهانیان ترسیم نماید برای پرهیز از این شائبه ها بهتر است که ما از این واژه ها که ساخته و پرداخته آن ها بوده و منظور و مقصود آن ها را متبادر به ذهن می نماید خودداری کنیم. با تشکر از بذل عنایت و عذرخواهی از تصدیع اوقات شریف (و با التماس دعای بسیار زیاد) ضمنا مقاله: (مفهوم تروریسم و دیدگاه اسلامی درباره آن) به آدرس زیر تحقیق قابل توجهی در این زمینه به عمل آورده http://makhateraltakfir.com/fa/Article/View/1020/ و آقای دکتر محسن اسماعیلی هم مقاله کوتاه و مفیدی در این رابطه تحت عنوان: (مبارزه با تروریسم در اسلام) به آدرس زیر دارند که قابل مطالعه می باشد. http://www.mohsenesmaeili.com/NSite/FullStory/News/?Id=132
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که در آن جلسه عرض شد واقعاً موضوع تروریسم با تعریف غربی با آنچه ما در اسلام داریم فرق دارد و آقای مصطفی صادقی در کتاب «پیامبر اسلام» روشن می‌کنند بعضاً رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» دستور می‌دادند بعضی از دشمنان اسلام را به صورت غافلگیرانه به قتل برسانند و همین امر موجب می‌شود در مورد حرکت جناب مسلم همان‌طور که شما می‌فرمایید تأملات دیگری داشت. از طرح موضوع و آدرس سایت‌هایی که معرفی کردید تشکر می‌کنم. موفق باشید
10559
متن پرسش
سلام: خسته نباشید. بنده حدود 5 سال پیش طی جریاناتی دچار نوعی شک در همه عقایدم بود که از آن به شک دکارتی[1] تعبیر می کنم. چرا که خواستم برای تفکر، از اولین خشتهای آن دست به کار شوم که خب بسیار سخت بود خصوصا که با روش شناسی خاصی هم کارم را انجام ندادم (که خود این هم علتهای خاصی دارد که در آینده اگر نیاز شد به آنها خواهم پرداخت) در این جریانات بعد از آنکه ربط عالم و خدا و نحوه حضور خداوند در عالم و چگونگی ربط عالم ماده با عوالم غیر مادی از طریق مطالعه کتاب از برهان تا عرفان استاد طاهرزاده حداقل به لحاظ نظری برایم حل شد، خیلی خودکار این سوال به ذهنم آمد که حالا جایگاه پیامبر و امام که در اسلام مطرح شده در منظومه فکری بنده کجاست؟ و آیا الان زمان شناخت این دو مقام است و اگر بلی چگونه این شناخت حاصل خواهد شد. این سوال وقتی قوت گرفت که مدتی بعد، حاج حسن رحیم پور در تلویزیون سخنرانی[2] داشتند با موضوع نبوت، بیان کردند که نبوت مقدمه توحید است اصلا نبی آمده است که ندای توحید را سر دهد که البته بنده آنجا متوجه نشدم که منظور ایشان چه نوع تقدم و تأخری است. در مباحث استاد طاهرزاده در شرح حدیث عنوان بصری پس از معرفت النفس، معرفت رب را مقدم بر شناخت رسول و ولی خدا بیان شده، که این موضوع در کتب کلام و هم چنین بینش اسلامی دبیرستان و از طرفی در ادعیه از جمله همین دعای اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک... که احتمال زیاد معرف حضور هست می توان دید. با این اوصاف، اما، هنوز بنده نتوانسته ام به جمع بندی و نتیجه گیری در این موضوع برسم. در این موضوع به زعم بنده فرض هایی ممکن است و در همه بندها منظور از شناخت خداوند، همان توحید است که در کلام و علومی از این قبیل آمده و اینکه اصلاً خدا وقتی خدا هست که یکی باشد. اینجا فقط یک چیز می تواند سوال را محکوم به غلط بودن بکند و آن هم این است که بنده معنی و کیفیت تقدم و تأخری که در متون اسلامی آمده را به کلی نفهمیده باشم. 1. اگر شناخت خداوند به لحاظ زمانی مقدم بر شناخت نبی باشد این سوال خواهد آمد که اگر شناخت خداوند به لحاظ عقلی و قلبی برای همه انسان ها میسر باشد چه نیازی است به نبی؟ 2. اینکه نبی از خدایی خبر بیاورد از خدایی که از پیش وی را شناخته ایم، نوعی دور نیست؟ 3. پی بردن به صفت خالقیت خداوند با تفکر و تدبر و نظر بر فطرت ممکن است اما باید آدم خیلی عاقل باشد که با تفکر و بدون هیچ تغذیه فکری از جانب انبیاء بتواند یگانگی خداوند را درک کند و اگر چنین چیزی ممکن بود خداوند روزی از این همه روز که عالم برپاست و بوده و خواهد بود، زمین را از وجود نبی یا ولی خود خالی می گذاشت. این موضوع آن قدر اهمیت داشته که حتی قبل به دنیا آمدن هیچ بشری خدا اولین پیامبرش را به زمین فرستاد. 4. خداوند هزار اسم دارد که آنها را به انبیا و اولیاء آموخت این هزار اسم در قلب نبی تجلی کرده و وجود وی و آثار وجودیش را نورانی کرده و این نورانیت برای انسان مشهود شد در قالب همین زندگی دنیا. بدون وجود نبی و شناخت وی چطور می شود تجلی اسماء خداوند را دید که پس از آن به خدای یکتا با هزار اسمش شهادت داد. حتی بزرگترین عرفا هم برای شناخت این صفات نیاز دارند به شریعتی که انبیاء به ارمغان آورده اند. 5. اگر قائل بر قاعده تشکیک در وجود باشیم درجه وجودی خداوند بالاترین مرتبه وجودی است که ما که در عالم ماده و در سطح بعد عالم خیال به سر می بریم بیشترین فاصله را با عالم لاهوت داریم، در حالی که درجه وجودی انبیاء و اولیاء از خداوند پایین تر است و از آنها در متون اسلامی به عنوان واسطه فیض یاد شده با این اوصاف ما به عالمی که نبی در آن سیر می کند، ارتباط ما با وی راحت تر و سریعتر خواهد بود نسبت به رابطه با خداوند، پس چگونه است که شناخت خداوند مقدم بر شناخت نبی است؟ 6. حدیث معروف امام صادق (علیه السلام) با این مضمون که «وجود خداوند را حتی مشرکان به صورت فطری قبول دارند اما قائل به یگانگی خدا نیستند» نشان می دهد که شناخت خدای واحد نمی تواند مقدم بر شناخت نبی باشد. 7. مشرکان مکه به شهادت تاریخ قائل به وجود خداوند بوده اند (یک مثالش همان عهدنامه ای که در خانه کعبه توسط موریانه ها خورده شد..!) اما چه شد که وقتی نبی مبعوث می شود آن هم نبی رحمة للعالمین با آنها به مبارزه برمی خیزد؟ پاسخ این است که همین ها که به وجود خداوند باور داشتند به دشمنی با خدایی که پیامبر از جانب او مبعوث شده و ندای وحدانیت وی را سر می دهد پرداختند. اگر شناخت خدا مقدم بر شناخت نبی بود هیچ قومی به جنگ و لجاجت با پیامبرش برنمی خاست! 8. اینکه انسان ها از لحاظ قوه تفکر و هوش در یک سطح نیستند و کمتر آدمی دیده می شود به طور دغدغه مند به این مباحث بپردازد، فرض اینکه شناخت نبی پس از شناخت خداوند باشد را غیر منطقی و ناعادلانه جلوه نمی دهد؟ چرا که این طوری رسیدن به حقیقت برای خیلی ها امری دور از دسترس می شود در حالی که اگر شناخت نبی مقدم بر شناخت خداوند باشد این چنین نخواهد شد. ----------------------------------------------------------------------------------------------------------- [1] . البته حقیر اذعان دارم شکّ و پاسخ به سوالاتم را به طور روشمند و منظم پیش نبردم و گاهاً زیگزاگی عمل کردم همین هم باعث شده که بعد گذشت حدود 5 سال هنوز به منظومه فکری درستی نرسیده ام. [2] . که متاسفانه نرسیدم کامل گوش کنم. بحث سخنرانی چیزی شبیه این بود اما نه خود آن اساساً یکی از بزرگترین خدماتی که پیامبر اکرم(ص) به بشریت کردند، وصل کردن ارتباط دو جانبه بدون پارازیت میان خدا با بشر و بشر با خدا بود؛ یعنی این ارتباط را ایشان دوباره و برای همیشه برقرار کردند و رفتند، علاوه بر اینکه صدای مقدس خداوند را با امانت و عصمت کامل به ما رساندند و این کار بسیار بزرگی است، از این طرف هم به ما آموختند که خدا را چگونه بنامیم و با چه نامهایی بخوانیم؟ از او چه بخواهیم؟ چگونه بخواهیم؟ توحید و معاد را به ما آموخت، ارتباط معادش و معاد و تعامل ماده و معنا را به ما آموخت. روش حرکت از دنیا به سمت آخرت را به ما آموخت، بدون اینکه دنیای ما را ضایع کند، بدون اینکه واقعیت طبیعی ما را نبیند و این درحالی است که ما به هیچ یک از اینها دسترسی نداشتیم. اگر پیامبر اکرم (ص) نبود، هیچ یک از این راه ها در دسترس ما نبود. ما تنها حدسیاتی مخلوط با خرافات می زدیم. این خدمت بزرگی است که ایشان به بشریت کرد، اینها اختراعی نیست، امور عینی است، او بود که خداوند را برای ما توصیف کرد. اگر پیامبر اکرم (ص) خدا را برای ما توصیف نمی کرد، بین بت و خدا و خدایان چه فرقی می توانستیم قائل شویم؟ مگر بقیه اقوام بشری که بت پرستند، تابویی اند، توتم پرست اند، اینها دنبال حقیقت نبودند؟ آنان هم به دنبال حقیقت و خدا بودند، ولی به اینجا رسیدند، زیرا دستشان به دامان پیامبر اکرم (ص) نرسید و الا آنها هم در پی همین مطلوب بودند، ولی کجا رفتند؟ به کجا رسیدند؟ چه می خواستند و چه شد؟ پیامبر (ص)، خداوند را برای ما توصیف کرد، او ما را از بزرگترین خرافه، یعنی الحاد، چه الحاد بسیط و چه الحاد پیچیده و مرکب نجات داد. از انواع معنویتهای انحرافی، بت پرستی، توتم پرستی، تابوها، از این سحر و جادو جمبلهای شیطانی، از ریاضتهای غلط غیر انسانی، از شطحیات و طامات سرایی و از این همه آدرسهای تقلبی از خدا که در دنیا هست، ما را نجات داد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همان‌طورکه قرآن می‌فرماید نقش پیامبر تذکر است بدین معنا که انسان‌ها در فطرت خود خدا را می‌شناسند، ولی روزمرّگی‌ها آن‌ها را از پیام‌های فطری‌شان غافل می‌کند، به همین جهت هم در خطرات مهیب که دیگر به هیچ چیز نمی‌توانند اعتماد کنند با تمام وجود خدا را می‌خوانند 2- با این کار نبی از شناخت اجمالی خدا به شناخت تفصیلی می‌روید و این دور نیست 3- نظر به توحید و یگانگی خدا یک امر فطری است 4- حرف درستی است 5- تقدم شناخت خدا در فطرت، غیر از شناخت خدا در مظاهر و سنت‌ها است که انبیاء الهی متذکر آن می‌شوند 6- کفار، بت‌ها را شُفَها و شفیعان می‌دانند و از این جهت نظر به کثرات دارند وگرنه همه در فطرت خود در عین نظر به خدا نظر به یگانگی خدا دارند و حضرت در این رابطه می‌فرمایند: «فَطَرهم علی التوحید» یعنی خداوند مردم را بر اساس توحید و درک یگانگی خدا آفریده 7- مشرکان حجاز با نبوت نبی مخالف بودند و قبول نداشتند خداوند با بشر صحبت می‌کند و دستورالعمل می‌آورد. فکر می‌کنم اگر همت کنید و تفسیر المیزان را از ابتدا مطالعه فرمایید به نور قرآن در فضای عقلی و عملی بسیار محکمی قرار می‌گیرید. موفق باشید
10534
متن پرسش
سلام: ما در روایاتی از امام صادق (علیه السلام) داریم که مثلا اگر فلان کار را فلان شخص در تاریخ می کرد تاریخ اینگونه تغییر می کرد و یا در سخنرانی آقا داریم که اگر شریح قاضی در مورد هانی بن عروه آن شهادت را به نفع عبیدالله نمی داد شاید تاریخ عوض شده بود و کار به قتل امام حسین (علیه السلام) نمی کشید. با این حساب تقدیر تاریخی یا موجبیت تاریخی چه می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در همین موارد از حضرت علی«علیه‌السلام» داریم که به کسی می‌گفتند تو سعی کن جزو لشکر عمر سعد نباشی ولی خواهی بود. این‌ها نشان می‌دهد ما یک وظیفه‌ای جهت اصلاح خود داریم و خداوند نیز اراده‌ای جهت مدیریت عالم دارد. در گرماگرم جنگ صفین جبهه‌ی معاویه به‌هم ریخت. به حضرت عرض کردند معاویه کشته شد، حضرت فرمودند او کشته نمی‌شود و بر شما حکومت خواهد کرد. سؤال کردند پس چرا با او جنگ می‌کنید؟ حضرت متذکر وظیفه‌ای شدند که به عهده دارند. شریح قاضی به وظیفه‌ی خود عمل نکرد و اگر عمل می‌کرد آن حادثه پیش نمی‌آمد، ولی از قبل نوشته شده است او به وظیفه‌ی خود عمل نمی‌کند و آن حادثه واقع می‌شود و قرآن در این رابطه در سوره‌ی حدید می‌فرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‏ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ (22) هیچ مصیبتى در زمین و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در کتابی ثبت است؛ و این امر براى خدا آسان است!» موفق باشید
10501
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: سوالی داشتم در مورد خوارج: اول اینکه آیا جنگ با آنها را حضرت شروع کردند یا در پاسخ توطئه آنها جنگ شد؟ دوما ضمن توجه با مساله تحمیلگری حکمیت و نیز اینکه آنها خیلی راحت با یک گناه، افراد را کافر می دانستند و مباحث شهید مطهری در جاذبه و دافعه علی (ع)، واقعا چه شد که حضرت امیر (ع) در مورد آنها به این تشخیص برسد که باید خوارج کشته شوند؟ حقیقتا انسان هرچه فکر می کند در مورد قتل خوارج کم می آورد. باید دلیل خیلی عمیق تر و مهم تر از این حرفها باشد؟ دلیل چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً اطلاع دارید که خوارج بر نظام اسلامی خروج کردند و جبهه‌ی مقابله با حضرت را تشکیل دادند و علناً مقابله می‌کردند و نه‌تنها دست به کشتار می‌زدند بلکه نافرمانی علنی راه انداخته بودند و در این حال بر حاکم اسلامی واجب است شرآن‌ها را دفع کند. موفق باشید
10439
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار. عزاداریهاتان مقبول درگاه حضرت حق. استاد بنده چند سوال برایم پیش آمده البته دایم سعی می کنم از ذهنم این سوالات را برانم اما نشد و این است که به شما پناه آوردم. استاد وقتی شرح اقدامات اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را می خوانم دایم با سایر امامان مقایسه می کنم و به خودم می گویم چرا بقیه ائمه (علیهم السلام) این سلوک را نداشتند؟ چرا آنها علنا در برابر کفر زمان نایستادند؟ البته می دانم که مثلا خود امام حسین هم در زمان معاویه قیام نکردند ولی به هرحال طی نامه ای اعلام کردند که همین که با تو نمی جنگم می ترسم در پیشگاه خدا گنهکار باشم و ... یعنی در واقع به نظر می رسد یک روحیه منحصر بفردی در شجاعت داشته باشند و این با تصور من که ائمه را کلهم نور واحد می بیند تفاوت دارد و از این حس عذاب می کشم. شاید بفرمایید مهم این بوده که اسلام حقیقی بماند حال زمانی با شهادت علنی اما حسین (علیه السلام) زمانی با کلاسهای آموزشی امام صادق (علیه السلام) و ...استاد آیا هرکدام از ائمه را که به جای هم می گذاشتند همان حرکت را می کردند؟ یعنی اگر مثلا امام هادی (علیه السلام) را می گذاشتند به جای امام حسین همین کار را می کردند؟ استاد یک پرسش دیگر که در ذهنم شکل می گیرد این است که در تاریخ وقایع بدتر و وحشتناک تر از عاشورا هم احتمالا اتفاق افتاده مثلا در حمله مغول، یا اصلا همین داعشی ها، پس ما نباید برای مثلا کیفیت حوادث عاشورا اشک بریزیم البته من وقتی وقایع را می خوانم مثلا از روی مقاتل و یا ناحیه مقدسه اشکم در می آید ولی استاد ما دقیقا برای چه چیزی اشک بریزیم که آن هدف اشک بر اباعبدالله علیه السلام حاصل شود؟ البته بخودم می گویم در طول تاریخ برای هرکس افتاده باشد، برای اهل بیت نبوت (علیه السلام)حتی خار هم نباید به پایشان برود.. استاد لطفا راهنماییم کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ائمه«علیهم‌السلام» در زندگی خود نشان دادند تا پای جان بر سر دین الهی ایستاده‌اند و در این رابطه همه‌شان جان خود را از دست دادند منتها حرکت سیدالشهداء«علیه‌السلام» ملموس‌تر است. ولی حضرت هادی«علیه‌السلام» کاری با متوکل کردند که بارها متوکل‏ مى‏گفت:«وَیْحَکُمْ قَدْ أَعْیَانِی أَمْرُ ابْنِ الرِّضَا» واى بر شما! کار ابن‏الرضا مرا از پا انداخته. منظورش امام هادى علیه السلام‏ بوده 2- همان‌طور که متوجه‌اید بحث جنایات لشکر یزید در کربلا چیز مهمی نیست، عظمت کربلا به حرکات و مدیریت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» است که اشک آدم را در می‌آورد که چه زیبا عمل کردند و طلب اُنس با آن زیبایی‌ها، آن اشک مقدس است. موفق باشید
10365
متن پرسش
با سلام: سوالم در خصوص رویکرد خلیفه دوم نسبت به معاویه است و این که چگونه زمینه سازی فراهم شد تا خاندانی که دشمن درجه یک اسلام بودند در نهایت تعجب خلیفه مسلمانان شدند. روایات زیادی در مورد مذمت آل ابوسفیان داریم و این که حکومت بر آنها حرام است و این که اگر معاویه را در بالای منبر دیدید او را بکشید. اما با این حال خلیفه اول پس از فتح شام یزید بن ابوسفیان که مورد لعن پیامبر بود را حاکم اونجا کرد و خلیفه دوم معاویه رو بعد از مرگ برادرش حاکم کرد. رسول جعفریان تو کتاب تاریخ سیاسی اسلام می نویسد خلیفه دوم با این که نسبت به کارگزارانش سخت گیری زیادی داشت اما در خصوص معاویه این گونه نبود و به نظر من همین باعث شد معاویه در شام قدرت پیدا کنه و بعدا ادعای خلافت بکنه و اون فجایای بعدی که بنی امیه مرتکب شدند رقم بخورد. لطفا در خصوص هدف خلیفه دوم از این کار (گذاشتن معاویه به عنوان حاکم شام و بازخواست نکردنش) توضیح بدید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از همان ابتدا جریان سقیفه برای ادامه‌ی خود چون پایگاه مردمی نداشت و یک جریان حزبی بود، مجبور بود به امویان به سرکردگی ابوسفیان باج بدهد و لذا نمی‌توانست نسبت به معاویه سخت‌گیری کند و این در مورد هر جریان غیر مردمی در همه‌ی تاریخ صادق است. داستان باج‌دهیِ جریان سقیفه به امویان را در لابه‌لای تاریخ دنبال کنید. موفق باشید
10329
متن پرسش
ناظر مالى بازار اهواز دزدى می کرد، در مسائل اقتصادى خلاف شرع می کرد، به حضرت امیر خبر دادند، حضرت دستور داد که فورى عزل اش کن، بازداشت اش کن، تمام حقوق اش را از بیت المال قطع کن، ببرش به زندان، ملاقات ممنوع! کسى نیاید به او امید بدهد که کمک ات می کنیم بیایى بیرون و راههاى دروغگویى را یادش بدهد، به زنجیر ببندش و فقط موقع نماز یا هواخورى زنجیرش را باز کن، جمعه هم در نماز جمعه جلو همه مردم شلاقش بزن که تمام مردم ببینند که ما با یک مدیر خائنى که به حقوق مردم خیانت مالى می کند، تعارف نداریم. البته برخى می گویند آقا مواظب آبروى متهم باشید!!! باید به آنها گفت، حفظ آبروى این، آبروى اسلام را می برد، اگر الآن بخواهى آبروى این فرد را حفظ کنى، آبروى حکومت اسلامى را می برى، چون مردم می گویند همه اینها دزد اند، هواى همدیگر را دارند، باید جلوى مردم بى آبرویش کنى، حضرت امیر فرمود در بازار اهواز اعلام کنید که این متهم از هرکس رشوه اى گرفته یا مالش را خورده، بیاید و حق اش را بگیرد. یک روز هم سوار الاغ بکنیدش و در اهواز بچرخانید تا همه او را ببینند. این منطق مدیریت اسلامى است، مدیرانى که دزدى می کنند از بیت المال و حق مردم را می خورند و خیانت می کنند، باید بى آبرو شوند «اسلام، حکومت در اتاق شیشه اى ٢ / سال٩١ / استاد ازغدی» می خواستم بپرسم که کشور ما چه قدر اسلامی است؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولین ضعف ما آن‌که متأسفانه قضات ما عموماً مجتهد نیستند و همین امر از بسیاری از ابتکارات در امر قضاوت قضات محترم ما را محدود می‌کند و ضعف‌های دیگری که یکی دو تا نیست، ولی با این‌همه به تنها جایی که امید داریم قضاوت اسلامی در آن به‌وقوع بپیوندد نظام جمهوری اسلامی است. موفق باشید
10315
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: چند سال قبل در کتابخانه دانشگاه توصیه هایی از حضرت امام (ره) به دیوار نصب شده بود که یکی از آنها این بود که نماز ها را در پنج وقت بجا بیاورید. آیا منظور آن است که مانند اهل تسنن نماز خوانده شود. آیا در خصوص اوقات نماز بین شیعه و سنی اختلاف وجود دارد ؟ پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) از نقطه نظر اوقات نماز چگونه عمل می کردند؟ با تشکر و آرزوی توفیق الهی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیره‌ی پیامبر و ائمه«علیهم‌السلام» آن است که نمازهای پنجگانه را در پنج وقت مخصوص به خود نمازها خوانده شود. ولی رخصت داده‌اند که می‌توانید آن‌ها را جمع بخوانید حتی در موقعی که اضطراری در کار نباشد و خود آن عزیزان نیز در مواقعی بوده که نمازشان را جمع خوانده‌اند. موفق باشید
10303
متن پرسش
با عرض سلام و احترام خدمت استاد گرامی: در سایت انتشارات المیزان ذکر شده بود (در بخش یادداشت ویژه، تحت عنوان: روز مباهله روز بنیان گزاری تمدن اسلامی) که مباهله مختص نبی مکرم (ص) و اهلبیت معصومشان می باشد. حال گفته می شود که مرحوم آیت الله بهجت تایید کرده اند که در زمانه ما مباهله توسط افراد حاضر (بسته به درجه ایمانشان) امکانپذیر خواهد بود. و نیز خبری منتشر شد که در سال گذشته جناب آقای رائفی پور با اهل سنت کردستان به مباهله پرداختند (شرح این موضوع از زبان خود آقای رائفی پور از شبکه ماهواره ای ولایت – که تحت سرپرستی آیت الله مکارم قرار دارد - پخش گردید) لطفا تضاد بین این دو موضوع را بیان کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید وقتی بنا شد مباهله‌ای بین اسلام و مسیحیت انجام گیرد و مسیحیت نپذیرفت دیگر حقانیت اسلام به عنوان یک تمدن قدسی وارد تاریخ شد و در ذیل چنین فرهنگی در صورتی که شرایط فراهم باشد هر روز ما حاضر به مباهله هستیم. موفق باشید
10257
متن پرسش
با عرض سلام حضور استاد گرانقدر طاهرزاده: من در خانواده ای مذهبی هستم الآن 45 سال دارم. در عین حالی که به اهلبیت (ع) و اسلام اعتقاد و علاقه دارم و وظایف شرعی ام را انجام می دهم، شش سال است به وسوسه فکری و شک در مورد وجود اهل بیت (ع) دچار شده ام تحقیق و مطالعه کرده ام ذکرهایی را هم بنا به گفته اساتید داشته ام نذر هم کرده ام و از اساتید هم سوال کرده ام و می دانم دین حق است، اما در موقع دعا صحبت با امامان شک و شیطان به سراغم می اید. از این وضع خیلی معذب هستم دلم می خواهد یقین صددرصدی داشته باشم لطفا به غیر از مطالعه راهکار دیگری به حقیر بدهید. متشکرم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: پس از مطالعه‌ی کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» یک‌سری به زیارت حضرت ثامن الأئمه«علیه‌السلام» بروید تا حضور متعالی آن حضرت را در جان خود احساس کنید و همه‌ی شک‌هایتان برطرف شود. موفق باشید
10259
متن پرسش
سلام استاد عزیز: با آرزوی سلامت و طول عمر و مزید امتنان حضرت عالی بر ما آیا انفاق در دین مبین اسلام غیر از خمس و زکات شرعی است؟ و آیا معنای زکات با انفاق در روایات یکی است؟ چون ظاهرا انفاق و زکاتی که در روایات است حد مشخصی ندارد حال آن که خمس و زکات فقهی حد و شرایط مشخصی دارد. و از لحاظ سلوکی این که آیا با اکتفاء به خمس و زکات شرعی، برکات انفاق نصیب سالک می شود؟ عموما یک سالک در استفاده از اموال در مقایسه با یک مؤمن عادی چه نکاتی را باید مد نظر داشته باشد؟ آیا استفاده از قالی منقش دست باف، دکوراسیون و مبلمان و لوازم برقی گران قیمت اثر منفی بر سلوک دارد؟ با تشکر!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- واژه‌ی زکات در قرآن شامل همه‌ی انفاقات می‌شود اعم از انفاق واجب و مستحب - تا این‌که در آیاتی که در مدینه نازل شد بحث خمس از غنائم پیش آمد، اعم از غنائم جنگی یا سودی که در اثر کسب و کار پیش می‌آید - و بحث زکات به اقلام نه گانه پیش آمد مثل گندم و کشمش و غیره. در کنار خمس و غنائم و زکاتی که به اقلام نه گانه تعلق می‌گیرد، باز انفاق مطرح شد و آن نظر به نقطه‌های خالی جامعه و افراد آن است از نظر افتصادی که مسلمانان باید نسبت به آن احساس مسئولیت کنند تا جامعه‌ی مورد نظر اسلام صورت بالفعل به خود بگیرد و از برکات چنین جامعه‌ای برخوردار شوند 2- در مورد قسمت دوم سؤال باید عرض کنم باید بین جمال و زیبایی با تجمل فرق گذاشت. انسان نیاز به زندگی زیبا دارد ولی تجمل آن نوع زیبایی‌های من‌درآوردی است که نفس امّاره را به میدان می‌آورد و مانع نظر به حضرت حق می‌شود. به نظرم قالی دست‌بافت تجمل نیست، ولی موارد دیگری که نام بردید را باید هرکس خودش مشخص کند. موفق باشید
10171
متن پرسش
عرض سلام و ادب: لطف کرده و راهنمایی بفرمایید ما در برابر غدیر چه وظیفه هایی داریم؟ و منبع معرفی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: غدیر زمینه‌ی ظهور به فعلیت‌درآمدن قرآن است در مناسبات بشری با مدیریت انسان‌های معصوم و آن افقی است که هرگز نباید فراموش شود وگرنه انسان خود را گرفتار سردرگمی و نیهیلیسم خواهد کرد. غدیر یک حادثه نیست، ظهور سنت الهی است که پس از وَحی باید از طریق انسان‌های معصوم به بشریت عرضه شود. لذا نه غدیر فراموش‌شدنی است ،نه علی«علیه‌السلام» ونه فرزندان معصومش«علیهم‌السلام». غدیر نقشه‌ی راه بشریت است جهت زندگی. وظیفه‌ی ما نسبت به غدیر تلاش برای هماهنگی با پیامی است که در غدیر ظهور کرد، یعنی تلاش برای هماهنگی با اهداف.
10110
متن پرسش
سلام: با توجه به آیات فراوانی که به ولایت امیرالمومنین (ع) اشاره دارد، برای اثبات این امر به کدام آیه در قرآن که محسوس تر از بقیه است، می توان استناد کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» قسمت امامت در قرآن خوب است. موفق باشید
10084
متن پرسش
با سلام: 1. جلسات تفسیر شما چه تفاسیری که فرمودید و چه تفاسیری که الان می فرمایید آیا شرح المیزان رو می کنید یا تفسیر خودتان است؟ 2. ما می گوییم عالم جدیدی آغاز شده و امام خمینی تحولی ایجاد کردند، خب این یک مدعا است چه استدلال هایی باید برای این مدعا بیاوریم تا ثابت کنیم؟ 3. کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها آیا مقدمه می خواهد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روش بنده آن است که المیزان را تبیین کنم، زیرا معتقدم علامه«رحمة‌اللّه‌علیه» خوب متوجه ظلماتی شدند که روح مدرنیته به میان آورده، البته برای به روزآوردنِ آیات مثال‌هایی که می‌زنم بیشتر به روز است 2- در 6 جلسه‌ای که در مدرسه‌ی معصومیه‌ی قم صحبت شد و جزوات آن‌ها بر روی سایت هست، عرایضی شده که خبر از آن می‌دهد که اراده‌ای خاص از طرف حضرت حق به صحنه آمده تا دین به جامعه‌ی بشری برگردد. مقام معظم رهبری در جلسه‌ای که با خبرگان داشتند پنج عامل را در این رابطه شمردند 3- کتاب‌هایی که حاصل سخنرانی بنده است عموماً نیاز به مقدمه ندارد زیرا رویهمرفته مخاطبان جلسات عموم افراد بوده‌اند ولی کتاب‌هایی که نوشته‌ام تا تدریس شود آن‌ها نیاز به مقدمه دارد. و «کربلا مبارزه با پوچی‌ها» حاصل سخنرانی بنده است. یکی از منتقدین در رابطه با بعیددانستن تحقق تمدن اسلامی حرفشان به بنده این بود که بر خلاف آنچه شما می‌گویید واقعیت جامعه‌ی ما این را نشان نمی‌دهد و نمونه‌هایی از ضعف‌های موجود در جامعه را در همه‌ی سطوح مطرح کردند. در جواب ایشان گفته شد: تأمل بر نحوه‌ی ظهور سنت‌های بزرگ در تاریخ می‌تواند مقدمه‌ی مناسبی باشد برای آن‌که بدانیم آینده چگونه شکل می‌گیرد. این‌که شاه به عنوان مظهر خودباختگی یک ملت نسبت به تفکر غربی، رفت و این‌که در حال حاضرآمریکا هر تصمیمی که با روحیه‌ی استکباری‌اش می‌گیرد موفق به انجام آن - آن‌طور که او تصمیم می‌گیرد - نمی‌شود و این‌که روح مردم جهان به سوی معنویت گرایش پیدا کرده؛ حکایت از آن دارد که خداوند تقدیر دیگری را برای ما رقم زده، هرچند برای حاکمیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود. بنده نمی‌گویم آنچه در حال وقوع است بدون تفکر در منظر دید همگان قرار می گیرد تا شما بفرمایید چرا قابل رؤیت نیست. مگر آن زمانی که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهرِ جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیسم لنینیسم خبر دادند، از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن می‌شد چنین شکستی را دید؟ اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهر است، با آنچه تفکر حضوری در اختیار ما می‌گذارد مأنوس شویم، در تاریخ زمانه‌ی خود حضوری از تقدیر الهی را احساس می‌کنیم که مانند هوایی تازه می‌خواهد تاریخ جدیدی را بسازد و ما در صورتی از حضور در این فرآیند محروم نمی‌شویم که احساس خود را از چهارچوب مفهوم، به چیزی بالاتر معطوف داریم که آن «وجود» است. در آن حال در منظر خود انسانی مدّ نظر ما است و با او سخن می‌گوییم که در حال ظهور است و نه با انسانی که دوره‌اش گذشته، و آن‌وقت برایتان روشن می‌شود چگونه حرکتی که مربوط به این دوره‌ از تاریخ نیست نمی‌ماند همان‌طور که حرکات شاه و صدام نماند. به نظر شما چه کسی در دوران خود زندگی می‌کند؟ آن کسی‌که با وضع موجود همرنگ است یا آن‌هایی که نسبت خود را با تاریخی که شروع شده، تعریف کرده‌اند؟ شهدای عزیز ما سنت جاری‌شده در تاریخ را با تذکر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شناختند و همرنگ تاریخی شدند که با وجود خود باید احساس می‌کردند و البته احساس کردند. آن‌ها چون می‌خواستند باشند، متفاوت از ظاهر زمانه‌ی خود شدند و مسئولیت تحقق تاریخی را که شروع شده است به گردن دیگری نینداختند، مسئولیت دوران خود را به تنهایی به دوش کشیدند. این درک دیگری است از زمانی که در آن زندگی می‌کنیم. خواستم روشن کنم سایر سنت‌ها و تمدن‌هایی هم که در تاریخ شروع شده‌اند در ابتدا چندان ملموس نبوده و تمدن حاکم مانع از آن بوده که به‌خوبی دیده شوند ولی در دل همان نطفه‌ی اولیه‌ی خود رشد می‌کردند و عالم‌گیر می‌شدند. وقتی حضرت علی «علیه السلام» به عنوان نوجوانی 11 ساله با آن انسان 40 ساله بیعت کردند در ابتدا در آن فضای حاکمیت فرهنگ جاهلیت، اصلاً حسابی روی آن‌ها باز نمی‌شد ولی حقیقتاً اگر امیرالمؤمنین«علیه السلام» نبودند آیا اسلام پا می‌گرفت؟ یا درست در نقطه‌های عطفی که فرهنگ جاهلی همه‌ی توان خود را آورده است تا کارها را تمام کند، علی«علیه السلام» است که موازنه را به نفع اسلام تغییر می‌دهد؟ در جنگ خندق عمرو بن عَبدوَد آمده است این طرف خندق و عربده می‌زند کسی بیاید با من بجنگد، می‌گوید خسته شدم از بس عربده زدم و هیچ‌کس برای مبارزه با من نیامد. ملاحظه کنید در این فضا تنها امیرالمؤمنین«علیه السلام» است که بلند می‌شود و کار را به نفع اسلام تمام می‌‌کند. به همین جهت زهرای مرضیه«سلام الله علیها» در آن خطبه‌ی مشهور می‌فرمایند: «کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اطْفَأَهَا اللهُ» هرگاه که آتش جنگ برافروختند، خدا خاموشش فرمود. «اوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطانِ» یا هر هنگام که شاخ شیطان سربرآورد. «اوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ» یا اژدهایى از مشرکین دهان باز کرد. «قَذَفَ اخاهُ فی لَهَواتِها» رسول خدا «صل الله علیه و آله» برادرش‏على«علیه السلام» را در کام اژدها و گلوگاه آن افکند. عرضم این‌جا است که تأمل بر نحوه‌ی ظهور سنت‌ها در تاریخ کمک می‌کند تا ما به موضوعِ حضور انقلاب در آینده با تأمل بیشتری فکر کنیم و گمان نبریم اگر حاکمیت تمدن مدرن در نظام ما نفوذ کرده پس آینده از آنِ فرهنگ مدرنیته است. تجربه‌های تاریخ گذشته نشان می‌دهد می‌باید نسبت به آینده امیدوار بود. حوادثی که در عالَم در حال وقوع است مثل رفتن شاه ایران و گرایش مردم جهان به سوی معنویت و ... حکایت از آن ندارد که خداوند تقدیر دیگری برای بشر امروز رقم زده است؟ هرچند برای حاکمیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود و این احتیاج به زمان دارد تا قلعه‌ی تمدن مدرن آرام‌آرام بی‌سکنه شود و یا آرام‌آرام با تمدنی روبه‌رو شوید که نظر به ملکوت عالم دارد و به ابعاد متعالی انسان‌ها توجه می‌کند. در جلسات قبل در معنای فرایندی‌بودن هر انقلابی عرایضی داشتم و روشن شد واژه‌ی فرایند یعنی یک شروع طولانی، و عرض شد حتی تمدن غربی که نسبت به تمدن‌های گذشته از نظر زمانی نزدیک‌ترین تمدن به ما است، در طول 200 سال ظهور کرد و حالا بعد از چهارصدسال شما با فرایند سقوطش روبه‌رو شده‌اید. ابتدا دویست سال قبل از رنسانس یک فضای تاریخی ایجاد شد تا آن‌که فرانسیس بیکن در سال 1627 کتاب «آتلانتیس نو» را نوشت و آرام‌آرام آرمان‌های آن تاریخ ظهور کرد و آنچه در ابتدا به عنوان یک آرمان مطرح بود به مرور به فعلیت رسید. در مورد تمدنی هم که با انقلاب اسلامی ظهور می‌کند، بنده نمی‌گویم بدون تفکر حضوری در منظر دید همگان قرار می‌گیرد تا شما بفرمایید چرا قابل رؤیت نیست بلکه عرض بنده آن است که ملاحظه کنید چگونه در زیر پوست این ظاهر، سنتی در حال وقوع است که آن ادامه‌ی فرهنگ غربی نیست. باز تأکید می‌کنم؛ مگر آن زمانی که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهر جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیست و لنینیسم خبر دادند از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن چیزی پیدا بود؟ اتفاقاً گورباچف آمد تا پروستاریکای مارکسیسم لنینیسم را احیاء کند و شتاب بخشد، با یک امیدی هم آمد، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» همان وقت برایش نوشتند دیگر باید سراغ مارکسیسم و لنینیسم را در موزه‌ها گرفت. چون امام با شعورِ حضوری خود متوجه تقدیری شده بودند که در آن تقدیر دیگر مارکسیسم لنینیسم امکان ادامه‌‌یافتن نداشت و این بصیرت با نگاه «وجودی» به عالم قابل درک است. موفق باشید
10056
متن پرسش
سلام علیکم: شما در بحث اصحاب امام حسین (ع)، این شخصیتها را شدیدا زمان شناس می دانید لکن مقام معظم رهبری در بحث عبرتهای عاشورا معتقدند خواصی که در کوفه مسلم را تنها گذاشتند و بعد در کنار اباعبدالله به شهادت رسیدند در حمایت مسلم زمانشناسی آنها اشتباه بود و عمل به هنگام در حمایت از مسلم ننمودند و همین امر منجر به شهادت سید الشهدا (ع) شد. این تناقض چگونه حل می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌طور که می‌فرمایید نیست. اصحاب کوفی حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» هیچ‌وقت مسلم را تنها نگذاشتند، بحث بر سر امثال سلیمان‌بن صرد بود نه مسلم بن عوسجه و حبیب‌بن مظاهر. موفق باشید
9972
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام، ادب و احترام خدمت استاد بزرگوار در یکی از برنامه های رادیو معارف (از زبان استاد محمدی) شنیدم که پس از جریان مباهله نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله از محضر خداوند سه درخواست کردند (برداشتن عذاب استیصال از نوع بشر، مرتد نشدن امت اسلام به یکباره و منحرف نشدن امت ایشان پس از رحلت حضرت محمد (ص) که خداوند دو در خواست اول را پذیرفتند و اما درخواست سوم آن حضرت مستجاب نشد. حال سوال این است که با توجه به مستجاب الدعوه بودن آن حضرت و داشتن علم غیب ایشان چگونه ممکن است دعایشان مردود گردد یا ایشان دعایی بکنند که می دانند مستجاب نمی گردد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر می‌شود پیامبری که خداوند در وصف او فرموده: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏» از سر میل خود سخنی بگوید و تقاضایی بکند که با اراده‌ی الهی متفاوت باشد؟! لذا از آن‌جایی که ائمه‌«علیهم‌السلام» به ما فرموده‌اند؛ اگر سخنی از ما نقل شد که مطابقت با قرآن نداشت آن را به دیوار بزنید، ما نمی‌توانیم به این نوع روایات اعتماد کنیم. موفق باشید
9867
متن پرسش
سلام استاد: شهید مطهری در کتاب ختم نبوت در بحث مشخصات وابستگی و تطبیق اسلام با فطرت ذیل شماره سوم می فرمایند: «اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است . تعلیمات‏ اسلامی همه متوجه روح و معنی و راهی است که بشر را به آن هدفها و معانی‏ می‏رساند . اسلام هدفها و معانی و ارائه طریقه رسیدن به آن هدفها و معانی‏ را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به‏ این وسیله از هر گونه تصادمی با توسعه تمدن و فرهنگ پرهیز کرده است. در اسلام یک وسیله مادی و یک شکل ظاهری نمی‏توان یافت که جنبه «تقدس» داشته باشد و مسلمان وظیفه خود بداند که آن شکل و ظاهر را حفظ نماید، از این رو ، پرهیز از تصادم با مظاهر توسعه علم و تمدن یکی از جهاتی است که کار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان کرده و مانع‏ بزرگ جاوید ماندن را از میان بر می‏دارد.» لطفا ضمن تبیین قسمت ابتدایی این سخن بفرمایید آیا این موضع ایشان با مباحث سبک زندگی ارائه شده توسط شما مغایر نیست؟ آیا این مصداق نشناختن صحیح تمدن غربی است که شما درباره استاد مطهری ذیل مباحث مدرنیته مطرح نموده اید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که مباحث سبک زندگی و تقابل تمدن غرب با تمدن اسلامی از موضوعات جدیدی است که بشر امروز با آن روبه‌رو شده. بحث شهید مطهری آن است که اسلام در ادوار مختلف می‌تواند به صورت‌های مختلف ظاهر شود و مثلاً اگر زمان رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» برای روشن‌کردن خانه از شمع استفاده می‌کردیم نباید بگوییم ما باید به همان سبک زندگی خود را ادامه دهیم. موفق باشید
9674
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید. دستاورد های حضرت علی (ع) در 5 سال حکومت رو بصورت مختصر و مفید و جامع توضیح بدین که جواب یکی از منتقدین را بدهم البته توضیحاتشو خوندم ولی جامع و مفیدشو خواستم بدونم. و دیگری اینکه این منتقد حزب اللهی در بعضی از صحبت هاش نسبت به کلام رهبری در مواضع اسرائیل که همچون سگ حار و نجس است که ما هم شکی ندارم و ایشون انتقادی کرد که در عرصه سیاسی و جهانی برای تبادل ارتباط کاملا نادرست بوده و این عمل صریح نمی تواند حتی در بالقوه هم تاثیر بزارد البته این مربوط به خارج کشور میشه.. در مورد حرف آقا که در داخل زده میشه سطح درک خیلی ها از این حرف آقا بالاست و میدونن که منظور این نیست که انسان سگ است و الی آخر که ما متوجه میشیم... ایشون در ادامه گفتن این ادبیات در خارج از کشور و توطئه دشمنان تاثیر معکوس داره و دقیقا بیشتر مقابله به مثل میکنن... بنده دلایل دیگری رو هم در مورد دشمن شناسی و سیاست های پنهان صهیونیزم و آمریکا و غرب را کامل گفتم ولی ایشون از باز هم این انتقاد کرده و خواستم نظر شما رو بدونم که در جواب بهتر باید به این بنده خدا چه گفت.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد سخن مقام معظم رهبری قبلاً عرایضی داشتم. در مورد قسمت اول سؤالتان به کتاب‌های سیره‌ی ائمه«علیهم‌السلام» رجوع کنید. کتاب «منتهی‌الآمال» نکات خوبی دارد، امام علی«علیه‌السلام» مشعلی و دژی از جلال‌الدین فارسی، امام علی«علیه‌السلام»، از عبدالفتاح عبدالمقصود خوب است، کتاب جرج جرداق، تحت عنوان «شگفتی‌های نهج‌البلاغه» که مرحوم فخرالدین حجازی ترجمه کرده‌اند نیز نکاتی دارد. دکتر شریعتی نیز چند کتاب در این مورد دارد مثل «قاسطین، مارقین، ناکثین» و « علی ،مکتب، وحدت، عدالت ». موفق باشید
9658
متن پرسش
سلام علیکم: با عرض ادب و احترام فرض کنید که سقیفه پیش نمی آمد حال امام علی علیه السلام امام می شدند. خوب از آنجا که امام الهی نیز مانند پیامبران هستند و قرآن هم می فرماید که بگو من هم مثل شما بشر هستم در نتیجه مثلا حضرت حداکثر 150 سال زندگی و بعد پیش خدا می رفتند و همین طور بقیه امامان در نتیجه بعد از 1800 سال آخرین امام هم پیش خود می رفتند و زندگی دنیا را ترک می کردند. خوب بعد از ایشان چه کسی وظیفه معصوم را به عهده می گرفت؟ چه کسی می توانست که بگیرد؟ پس زمین از حجت خدا خالی می شد چون طبق عقیده ما 14 معصوم بیشتر نداریم و آخرین آنها هم حضرت صاحب عج هستند که طبق بیان مسآله ایشان هم پیش خدا می رفتند. آیا بعد از این مدت قیامت می شد یا .. یا ... چه جوری می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» آنچه در معراج واقع می‌شد را دیدند که عبارت بود از نور 12 امام، حال اگر چیز دیگری واقع می‌شد از آن به ما خبر می‌دادند. موفق باشید
9659
متن پرسش
سلام: با عرض ادب و احترام 1- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مهدی موعود زیاد بیان می کردند و احادیث زیادی هم داریم. 2- معتقدیم که سقیفه باعث شد که در نهایت موجب غیبت امام معصوم شود. 3- اگر این طور باشد پس باید حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در احادیثی به مردم هشدار هایی داده باشند. آیا احادیثی است؟ اگر هست لطفا آدرس و یا حدیث را بیان نمایید. 4- اگر نیست یعنی چه سقیفه بود و چه نبود غیبت رخ می داد پس این که بگوییم سقیه مبنای تمام بدبختی ها شده صحیح نیست! اگر هم است حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم آیا نباید همان طور که به آخر الزمان اشاره می کردند مردم را هم متوجه می کردند که یک جریانی باعث آن می شود و به مردم تذکر می دادند؟ چرا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم موقع بستریشان گفتند کاغذ و قلم بیاورید چرا مثلا بعد از برگشت از حج در یک مراسمی در مسجد این امر را مکتوب می کردند که دیگر سقیفه ای هم پیش نیاید؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر فرصت بفرمایید کتاب شریف «الغدیر» را مطالعه بفرمایید با نمونه‌های زیادی از تلاش رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» جهت امامت حضرت علی«علیه‌السلام» در متون اهل سنت روبه‌رو می‌شوید. کتاب الغدیر را جناب آقای محمدحسن شفیعی شاهرودی به صورتی عالمانه خلاصه و ترجمه کرده‌اند می‌توانید به آن رجوع کنید و یا به مجلدات 7 تا 10 از امام‌شناسی از آیت‌اللّه حسینی طهرانی رجوع فرمائید. اگر اندکی وقت بگذارید نه‌تنها این سؤالاتتان جواب داده می‌شود، نکات ظریفی از شرایط تاریخی آن زمان به‌دست می‌آورید و این‌که چگونه رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» با ظرائف مخصوص به خود اسلام را در آن شرایط جلو بردند و نگذاشتند نگاه اصلی به اسلام که مربوط به اهل‌البیت«علیهم‌السلام» بود با تلاش امویان مورد غفلت قرار گیرد. موفق باشید
9607
متن پرسش
سلام علیکم: در حال نوشتن مقاله ای با عنوان نقش یهود در بروز مشکلات در حکومت أمیر المؤمنین علی علیه السلام هستم، کتاب «کربلا مبارزه با پوچی ها» و «راز شادی امام حسین در قتلگاه» را مطالعه کرده ام، آیا استاد محترم رد پائی از یهودیانی غیر از کعب الاحبار و بلکه همانند سرجون مسیحی در دربار معاویه یافته اند، و آیا اشاره کردن به مسیحیت یهودی و از جمله نقش پولس در به انحراف کشاندن مسیحیت جائی در این مقاله می تواند داشته باشد؟ از لطف شما در مطالعه سؤالم سپاسگزارم. البته به نقش مرجعیت یهود در دوران جاهلیت و نیز حتی بعد از بعثت هم برای مشرکان و هم برای افرادی چون خلیفه دوم اشاره خواهد شد ولی می خواهم بدانم آیا در سرزمین شام در زمان حکومت معاویه می توان گفت غلبه با یهود است یا اینکه آنها اهداف خود در لوای مسیحیان به انجام می رساندند؟ چگونه و با استناد به چه مدرکی؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در زمانی که تاریخ را مطالعه می‌کردم روی این موضوع حساس نبودم، ولی فکر می‌کنم اگر کار درست دنبال شود متوجه می‌شویم مسیحیان نیز در پازل یهود به اسلام نفوذ پیدا کردند و بعضاً یهودیان در پوشش مسیحیت کارهای خود را جلو می‌بردند. باید با اساتیدی که در این مورد حساس هستند کار را جلو ببرید. موفق باشید
9597
متن پرسش
با سلام: در سوره انسان آیه 8 آمده اهلبیت (ع) همه آنچه داشتند انفاق کردند و خود گرسنه ماندند، ایشان به تعداد نفرات نان داشتند و همه نانها را به یک نفر دادند می توانستند یک نان بدهند و خودشان گرسنه نمانند. من به تفاسیر مراجعه کردم چیزی متوجه نشدم. لطفا راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیه‌ی 8 سوره‌ی انسان می‌فرماید: اهل‌البیت‌»علیهم‌السلام» طعام خود را در عین آن‌که به آن نیاز داشتند برای خدا به مسکین و یتیم و اسیر دادند. به این صورت که ابتدا مسکینی آمد و با این که روزه بودند مقداری از طعام خود را به او دادند و سپس یتیمی آمد و باز مقداری را نیز به او دادند و چون در مرحله‌ی سوم اسیری آمد و از آن‌ها تقاضای طعام کرد باقی‌مانده طعام را به او دادند و سیری ان ها را بر گرسنگی خود ترجیح دادند. موفق باشید
9562
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی: بنده در سؤال اخیری که درباره خودداری جناب عالی از مطرح کردن بحث تعدد زوجات پیش آمد دقیق متوجه نشدم که علت آن خودداری چه بوده چه آن که در جریان جلسات تفسیر حضرت عالی نیستم. اما با این حال اگر مسئله مربوط به عدم پذیرش تعدد زوجات توسط بانوان است به نظر بنده پاسخ روشنی به این دسته از بانوان وجود دارد و آن این است که در مواردی که برای تعدد زوجات توجیه عقلی و شرعی وجود دارد مخالفت بانوان چیزی جز پیروی از هواس نفس و شیطان نیست. مگر ما نمی دانیم که حسادت از رذائل اخلاقی است پس چه طور یک مؤمن می تواند در برابر این حکم الهی به خاطر حسادت سرکشی کند؟ اما این استدلال که تعدد زوجات می تواند باعث عدم عدالت شود به نظر بنده این جا در مفهوم برقراری عدالت در چند همسری باید دو معنای را تمیز دهیم. 1- عدالت به معنی ادای حقوق تمام زوجات 2- عدالت به معنای برخورد کاملا برابر و یکسان با همه زوجات بدون توجه به فضیلت های آنها. به نظر بنده آن عدالتی که مورد نظر اسلام است اولی است نه دومی چه آن که پیامبر (ص) هم همه زنان خود را به یک اندازه دوست نداشتند و البته این تفاوت مبتنی بر این حقیقت بود که گرچه پیامبر تمام همسران را به حکم انسان بودن به طور کلی دوست دارند اما آن دسته از انسان ها و تبعا همسران ایشان که بندگان خالص تری برای خدا بودند را بیشتر دوست داشتند و راز محبت بیشتر ایشان نسبت به حضرت خدیجه (ع) نیز همین بود. این را عرض کردم که بگویم عدالتی که در قرآن برای چندهمسری ذکر شده به این معنی نیست که تمام همسران را باید یکسان دانست چه آن که هیچ دو انسانی مثل هم نیستند و حتی خدا نیز محبتش نسبت به همه انسان ها بر اساس تفکیکی که بین معنای رحمان و رحیم می کنیم یکسان نیست. پس چه طور انتظار داریم که یک شوهر تحت هر شرایطی همه زنانش را به یک اندازه دوست داشته باشد؟! عدالتی که در چند همسری باید لحاظ شود چیزی جز عدالت در احقاق حقوق اساسی همه زنان نیست و این منافی این است که شوهر آن همسری که با تقوی تر و فاضل تر باشد را بیشتر دوست داشته باشد به شرطی که معیار اختلاف در دوست داشتن همین معیارهای دینی و الهی باشد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد چند همسری، موضوع همین طور است که می‌فرمایید ولی موضوع تعدد زوجات رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» چیز دیگری است و در بحث و تبیین آیات 50 تا 52 سوره‌ی احزاب عرض بنده آن بود که تعدد زوجات رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» به جهت آن بود که دست آن حضرت باز باشد، زیرا هرکدام از ازدواج‌های پیامبر«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» در آن شرایط، قدمی در راستای شکل‌دادن به نظام نوپای اسلام نهفته است و نمونه‌های آن را عرض کردیم و وقتی هم که نظام مورد نظر شکل گرفت آیه‌ی 52 سوره‌ی احزاب نازل شد که دیگر ازدواج مجدد را برای رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» ممنوع فرمود. موفق باشید
9571
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام: مقام حضرت محسن و حضرت علی اصغر با توجه به اینکه این بزرگواران به سن انتخاب نرسیده اند چگونه قابل تحلیل است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این امام معصوم یعنی حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» است که با ولایتی که بر هستی دارند متوجه طلب و تقاضای عین ثابته حضرت علی‌اصغر«علیه‌السلام» هستند که می‌خواهد در آن صحنه نقش داشته باشد و او را شرکت می‌دهد. موضوع حضرت محسن هم که فرق دارد. موفق باشید
9560
متن پرسش
با عرض سلام: نظر شما راجع به این مطلب که اکبر جباری در صفحه ی فیسبوکش گذاشته چیست ؟ هو ** کتب تاریخ، به مثابه متون مقدس .............................................. یکی از مسائل بغرنج نزد عامه دینداران (خاصه شیعیان) تقدیس منابع تاریخی است. چندانکه اگر در یک موضوع و مسأله و یک کتابِ تاریخی تشکیک کنی، بی درنگ به تیغ تکفیر نوازشت خواهند داد. این تقدیس کتب تاریخی، علاوه بر تشدید روحیه خشونت گرایی و تکفیری، و تقویت «اعتقادات» و تضعیف «ایمان»، انسداد باب تفکر و عقلانیت را نیز به همراه خود به ارمغان می آورد. بسیاری از باورها و اعتقادات سست و بی پایه شیعیان تاریخی از کتابی نشأت می گیرد که امروزه با نام «اسرار آل محمد» نام دارد که توسط فردی به نام «سلیم بن قیس الهلالی» در اویل قرن چهارم هجری در آمده است. این کتاب از طریق «احمد بن هلال العبرتایی» غالی لعن شده، نقل شده است. شیخ مفید این کتاب را سست و ضعیف می داند و می نویسد: «کتاب، غیر موثق می باشد و عمل به اکثر کتاب جایز نیست چون در کتاب تخلیط و تدلیس صورت گرفته و برای متدین واجب است از عمل به اکثر کتاب احتراز جوید و نباید از این کتاب تقلید و روایت شود» شیخ مفید از شیخ صدوق نیز انتقاد می کند که چرا به این کتاب سست و مجعول روایت نقل کرده است و بدان استناد جسته!* همین مبنای ایدئولوژیک نزد محدثین و فقیهان متقدم، باعث شده است که با کمال تعجب شاهد افزایش احادیث نسبت به منابع نخستین باشیم. برای مثال کتاب «بصائر الدرجات» که پیش از «کافی» و توسط استاد کلینی نگاشته شده، مشتمل بر 1881 حدیث باشد، ولی کتاب کافی که بعد از آن نوشته شده، بالغ بر 15 هزار حدیث است. و هرچه به این سو می آییم، حجم کتب حدیثی بیشتر و بیشتر میشود و هیچ کس هم متعرض این نکته نمیشود که چرا هرچه از دوره غیبت معصوم میگذرد، تعداد احادیث بیشتر میشود و چگونه است که نخستین محدثین که در زمان معصوم زیسته اند، احادیث کمتری نقل کرده اند!؟ گرچه امروزه به وضوح بسیاری از محققین نسبت به صحت و سقم احادیث «کتب اربعه» تشکیک کرده اند و فی المثل نشان داده اند که بیش از دو سوم احادیث کتابی مانند «کافی» مجعول است، ولی با این حال تأثیر گسترده و عمیقی که این احادیث و این کتب بر فرهنگ شیعی نهاده را نمی توان نادیده گرفت. فرهنگی که امروزه در زیست جهان شیعی ایرانی به وضوح می توان آن را دید و برایش گریست. *چنانکه می دانیم، شیخ مفید در عین حال که فقیه مبرزی بود، از متکلمین بزرگ نیز به شمار می رفت. شاید همین مبنای عقلی، او را برآن می داشت تا با نگاهی دقیق و عاقلانه به امور بنگرد. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل ما اظهار نظر غیر عالمانه است. آری هر محدثی در آن حدّ که در زمان خود می‌توانسته به احادیث معتبر دست یابد تلاش کرده. به نظرم اگر یک مجتهد در حدیث به نوشته‌ی آقای جباری نگاه کند به خوبی متوجه نظرات غیر عالمانه‌ی او می‌شود. ایشان حتی در این حدّ متوجه نیست که کتاب «بصائر الدرجات» در موضوع خاصی نوشته شده و در همین رابطه احادیث مربوطه جمع آوری شده اند. ولی مرحوم کلینی در «کافی» با وسعتی بسیار چشم‌گیر در مورد موضوعات مختلف به جمع‌آوری احادیث پرداخته، آن‌وقت باید تعداد احادیث این دو کتاب مساوی باشد؟ آقای جباری این نکته را خوب می‌داند ولی به نظر بنده با مقایسه‌ی این دو کتاب می‌خواهد مأموریت خود را که بی‌ارزش‌کردن احادیث ارزشمند شیعه است به اتمام برساند وگرنه به‌خوبی می‌داند محتوای کتاب سلیم بن قیس هلالی بنا بر شواهد مجامع روایی ما کتاب معتبر و ارزشمندی است و این بدین‌معنی نیست که آن کتاب هیچ ضعفی نداشته باشد. ایشان تا آن‌جا در مأموریت ناجوانمردانه‌ی خود جلو می‌رود که می‌گوید: امروز بعضی از محققین نسبت به صحت و سقم احادیث «کتب اربعه» تشکیک کرده‌اند. و فکر می‌کنم اگر از ایشان بپرسید این محققین چه کسانی هستند، مجبور است چند مستشرق صهیونیست را که در انجام مأموریت با آن‌ها مشترک است نام ببرد. می خواهند با تشکیک در کتب روایی ما اهل البیت را از صحنه خارج کنند تا حرف های خود را بر قرآن تحمیل نمایند خطر این افراد بسیار زیاد است. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!