بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: توحید و اسماء الهی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9974
متن پرسش
با سلام: شخصی کتابی نوشته و در آن ادعا کرده آیات 30 نازعات و 11-9 فصلت با هم تناقض دارند. اولی به آفرینش زمین بعد از آسمان و دومی به آفرینش زمین قبل از آسمان اشاره دارد. چه پاسخی برای این شبهه وجود دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ایه‌ی 30 سوره‌ی نازعات بحث گسترده‌کردن زمین است و آماده‌شدن آن جهت کشت‌زارهای آن و در آیات 9 تا 11 سوره‌ی فصلت، بحث خلقت زمین است و سپس به استواء و به انضباط خاص درآوردن آسمان، در حالی‌که به صورت دخان بوده، بنابراین تناقضی پیش نمی‌آید. موفق باشید
9925
متن پرسش
سلام علیکم: با عرض ادب. بنده طلبه ام پایه دو برای اعتقادات چه کتابی مناسب است که شسته رفته باشد و بیشتر نیاز به تفکر داشته باشد. برای ایجاد اخلاص در برنامه چه کار توصیه می فرمایید.؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه کتاب‌های «آشتی با خدا» و «ده نکته در معرفت نفس» کمک می‌کند. وقتی برایمان روشن شد حقیقت همه‌چیز حضرت حق و اسماء حسنای اوست، برای رسیدن به خدا و انوار او باید برای هیچ جریانی استقلال قائل نباشیم و اگر این را در عمل پیاده کردیم به وادی اخلاص وارد شده‌ایم. إن‌شاءاللّه. موفق باشید
9931
متن پرسش
سلام آقای طاهرزاده: تشکر می کنم که سوالات را بدون هیچ منت و تاخیری جواب می دهید. در جواب سوال 8995 که گفتید هر چقدر توحید انسان زیاد باشد ترس و اضطراب وی هم کمتر خواهد بود به بنده امیدی خواص دست یافت حال یک سوال دارم و خواهش می کنم جواب دهید آیا با قوی کردن توحید خود 100% ترس و اضطراب و استرس از بین می رود؟ خواهش می کنم جواب دهید. اضطراب دارد نابودم می کند. راهکار و ذکری و کتابی جهت قوی کردن توحید و از بین بردن همیشگی اضطراب برایم لطف کنید. در ضمن کتاب ادب عقل را که گفته بودید دارم می خوانم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان از طریق نور توحید می‌رسد به آن‌که همه‌کاره‌ی عالم خدا است و او به عنوان رب‌العالمین آغوش خود را برای پرورندان ما باز کرده، دیگر جایی برای اضطراب که ریشه در توهّمات ما دارد نمی‌ماند. سیر مطالعاتی روی سایت را سیر مفیدی جهت تقویت عقیده‌ی توحیدی می‌دانم. موفق باشید
9933
متن پرسش
سلام: 1. می خواستم در مورد تاثیر ناخودآگاه بر نفس توضیحی بدهید؟ 2. از کجا بفهمیم مطلبی تاثیر ناخودآگاه می گذارد یا نه؟ 3. در مورد تاثیر موسیقی مثلا می گویند اگر هر آهنگی رو با علم ریورسینگ معکوس کنی پیام های شیطانی که مثلا در آهنگ است برتو تاثیر می گذارد؟! چه تاثیری من اصلا نمی دونم. مثلا عکس هایی است که خیلی ساده است و می گویند این فلان پیام منفی را دارد اما اصلا ما که نمی فهمیم؟ (البته استاد قبول دارم مثلا در مورد پیام هایی که در فیلم های هالیود هست و مثلا موضوعاتی که در مورد شیطان و نقش آن در عالم است که فرد با چند تا فیلم نگاه کردن به راحتی فکر می کنه استغفرلله شیطان اکبر است از خدا) با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هراندازه روح انسان با نظر به نور توحید لطیف شود می‌فهمد چه‌چیز او را از آن لطافت خارج می‌کند و چون امامان معصوم«علیهم‌السلام» در کمال لطافت روح هستند نقش آثار منفی اشیاء را به ما متذکر می‌شوند تا آرام‌آرام خودمان هم تا حدّی آن آثار را تصدیق می‌کنیم. موفق باشید
9886
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و ارجمند: سوال من درباره خواهرزاده ام هست و نیازمند راهنمایی شما هستم. او از کودکی بسیار به فیلم علاقه داشت و تمام اوقات فزاغت، اوقاتی که ناراحت بود و ... را به فیلم دیدن می پرداخت. این فیلم ها اکثرا سریالها و فیلمهای ساخت کشور آمریکا بود. در کودکی بازه ای را در خارج از کشور بود خانواده اش نیز برای اینکه زبان را فراموش نکند با این فیلم دیدن زیاد مخالفت نداشتند، و حتی گاهی دوست داشتند بیشتر فیلم ببیند. چون کودک شلوغ و کنجکاو و پر دردسری بود و وقتی فیلم می دید دیگر اینطور نبود. فیلمها به هیچ وجه جنگی و اکشن نبود و بیشتر فیلمهای خانوادگی و کمدی بود. ساختار ذهن او اینطور شکل گرفت. همیشه درباره اسلام و افراد مذهبی مشکل داشت. تا اینکه در 14سالگی دوباره به ماموریت رفتند و بعد از چهار سال برگشتند. اکنون که برگشته اند می بینم که او اصلا اعتقادی به وجود خدا ندارد. ذهن فوق العاده فعالی دارد و بارها در ماموریت با معلمان دینی اش بحث می کرده، اما نتیجه برایش قبل قبول نبوده. در استدلالهایش دنبال روش منطقی اثبات خداست ولی چون هیچ یک از اطرافیان اینطور نبوده اند به نتیجه نرسیده. چیزهایی که خوانده و معتقد است خلاف این باورهاست. خود من هم هیچگاه دنبال اثبات منطقی و ریاضی وار خدا نبوده ام و حتی برهان صدیقین را برای فهم نحوه ارتباط خدا و مخلوقات خوانده ام و سوالات کوچکی که در ذهنم بوده را مانع پذیرش نمی دیدم. پاسخ به آن سوالات را همیشه به وقتی دیگر موکول می کردم. اثبات خدا برایم هیچ وقت سوال نبوده. برایش برهان علیت را بیان می کنم، می رسیم به اینکه برای قطع این سلسله علت و معلولی یک علت العلل باشد و این خداست. می گوید این تعریف خداست نه اثبات خدا، من از این سلسله فقط به نقطه ای می رسم که می گویم نمی فهمم. از کجا به این نتیجه رسیدی که این خداست، تازه اگر هم باشد از کجا معلوم که این همان خدای شماست؟ شاید خدای شما ساخته ذهن شماست. امکان دارد دوباره برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود، حتی اگر خانواده اش را راضی کنم که درست نیست (که این خودش کار بس دشوار و سختی است) خودش راضی نمی شود و اگر بخواهد بزور خواهد رفت. ضمن اینکه خیلی هم امید ندارم که با بودن در ایران به منطق و منش درست برسد از شما می خواهم مرا راهنمایی کنید که چطور می توانم به او کمک کنم؟ خود من هیچ وقت زمان اینکه مباحث را اینطور اثباتی و استدلالی دنبال کنم نداشته ام.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر صورت همان برهان علیت آن اشکالاتی که به ظاهر به آن می‌گیرد را جواب می‌دهد و به مباحث معرفت نفس هم کمک می‌کند. بنا نیست شما برای او به دنبال خدا باشید، اگر خودش به دنبال خدا باشد رسیدن به خدا از نظر عقلی کار مشکلی نیست. این حرفش منطقی نیست که می‌گوید؛ «اگر هم خدا را در برهان علیّت ثابت کنیم معلوم نیست خدای ما باشد». ما در برهان علیّت ثابت می‌کنیم واجب الوجودی هست که عین وجود است و همه‌ی وجودها از اوست، حال باید با نظر به آن حقیقتی که علت اصلی همه‌ی مخلوقات است بقیه‌ی مخلوقات را مدّ نظر قرار داد و جهت نجات از توهّمات باید نسبت خود را با آن حقیقتی که عین کمال است تعریف کنیم. موفق باشید
9890
متن پرسش
سلام علیکم! ما که الان مسلمان هستیم، وقتی به برخی ادیان انحرافی نگاه می کنیم، می بینیم که خیلی دین احمقانه ای است. مثلاً تثلیثی که مسیحیت بدان معتقد است؛ اگر تثلیث همان چیزی باشد که ما می گوئیم(خدا در عین اینکه یکی است؛ 3 تا است و در عین اینکه 3 تا است یکی است) این تثلیث خلاف عقل و بدیهی البطلان است. یعنی این تثلیث را به قول معروف بچه 4 ساله هم می فهمد که باطل است. حال چگونه می شود همچین مطلبی که ظاهراً بدیهی البطلان است؛ چند صد میلیون نفر و حتی شاید بالغ بر یک میلیارد نفر در دنیا بدان اعتقاد دارند؟! که در این بین؛ قطعاً افراد زیادی اندیشمند و تحصیلکرده و عاقل(عاقل به معنای عرفی نه به معنای دقیق دینی و فلسفی) هستند. چطور این همه آدم متوجه بطلان همچین مطلبی نمی شوند؟! یا برای مثال گاو پرستی که در شرق آسیا رایج است؛ وقتی آدم می نگرد می بیند فوق العاده عقیده احمقانه ای است که آدم یک گاوی را که اگر یک چاقو در شکمش فرو کنیم می میرد؛ مثل همه حیوانات و مثل ما آدمیان می خورد؛ می آشامد؛ وقتی خورد و آشامید فضولات غذایش را از بدن خارج می کند؛ راه می رود؛ می خوابد و ... را عده ی زیادی بپرستند. واقعاً چگونه می شود؟؟؟!!! آیا آنها برای همچین عقایدی توجیهاتی ولو غلط برای خود دارند یا خیر؟! برای مثال در غیر از اعتقادات بطلان گزاره 5=2*2 آنچنان بدیهی و واضح است که نیاز به هیچ استدلالی ندارد و هیچکس در این دنیا نیست که بطلان این گزاره را قبول نداشته باشد. اگر هم کسی در دنیا پیدا شد که گفت از نظر من 5=2*2 است همه به او می خندند و می گویند خدا شفایت دهد. حال آیا بطلان تثلیث یا بطلان گاو پرستی به اندازه بطلان 5=2*2 واضح و بدیهی نیست که عده ی زیادی در دنیا بدین امور اعتقاد دارند؟! یا نه واقعا بدیهی البطلان است اما باز هم عده ی زیادی به این امر اعتقاد دارند؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: امروزه بسیاری از مسیحیان موضوع فرزند خدا بودن حضرت مسیح«علیه‌السلام» را نمی‌پذیرند و توجیهات کلیسا را قبول ندارند، چون کلیسا در این موارد می‌گوید: «ایمان بیاور تا قبول کنی». ولی فراموش نکنید که آن‌ها بین حضرت مسیح و عیسی فرق می‌گذارند و مسیح را روح خدا در کالبد عیسی می‌دانند که بحث حلول پیش می‌آید و بطلان آن. دانشمندان مسیحیت طور دیگری توجیه می‌کنند تحت عنوان مظهریت حضرت عیسی«علیه‌السلام» که او مظهر انوار الهی است و حرف درستی است که البته این منحصر به حضرت عیسی«علیه‌السلام» نیست که بحث أبْ و إبن و روح القدس را پیش می‌کشند. در مورد گاوپرستان هم عنایت داشته باشید که آن‌ها معتقد به روحی خاص در گاو هستند و گاو را مظهر آن روح می‌دانند، که البته بیشتر با توهّمات خود به گاو نظر دارند. اگر توحید را به معنایی که عرفا می‌گویند می‌فهمیدند، به این مشکلات گرفتار نمی‌شدند. موفق باشید
9880
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله: استاد عزیزم 1. چطور می شود شاگرد روح خود را در اختیار استاد قرار دهد تا در مسیر عبودیت به سرعت حرکت کند تا ان شاءالله به مراتبی از اخلاص و عشق به حضرت الله نایل شود؟ 2. پس از چند سال که معمولا در جلسات حضور داشته ام اکنون می بینم که تقریبا جنس بنده سرشار از شیشه خرده و ظالم بودن و خودخواهی و تکبر و عجب بیجا و پستی های دیگر است و دین را جدی نگرفته ام (البته هنوز هم دین را آنطور که بایدجدی نمی گیرم) و خسران خود را احساس می کنم. آیا راه میان بر یا اولویت دار برای جبران این خسران هست و واقعا ایثار گرایانه وارد دین داری بشوم؟ مثلا ذکری یا مثلا نماز جناب جعفر طیار یا کتابی کمک به بنده می کند؟ بفریادم برسید جنس پلیدم باید عوض شود. (بیشتر خودم را فیلم کرده ام تا دینداری)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را شکر که فهمیدید باید رجوعی دیگر داشت و با انگیزه‌ی دیگر به حضرت حق رجوع کرد. فکر می‌کنید چرا خداوند از حضرت ایوب«علیه‌السلام» خوشش آمد و تعریف او را در قرآن برای رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» کرد و گفت: «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّاب‏» چه بنده‌ی خوبی بود در عین پایداری در دین، دائماً خود را بازخوانی می‌کرد و با انگیزه‌ای عمیق‌تر به سراغ من می‌آمد. همان روحی که می‌گوید با توحیدی دقیق‌تر به حضرت حق رجوع کنید، می‌تواند استادِ شما باشد. بعد از کتاب «اسماء حسنا؛ دریچه‌های رجوع به حق» صوت شرح خطبه‌ی 183 کمک می‌کند که پای صحبت مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» بنشینید. موفق باشید
9861
متن پرسش
سلام علیکم: شما در برهان صدیقین فرمودید رابطه عالم به خدا رابطه ای وجودی است، بنابراین به محض اینکه خدا توجهش را از عالم منصرف کند عالم از بین می رود. سوالم این جاست وصفی که از قیامت در قرآن و روایات است یک وصفی تدریجی است، مثلا کوه ها متلاشی می شوند، خورشید روی زمین می ریزد و... در صورتی که اگر خدا توجهش را بردارد خورشید در جا باید عدم شود نه اینکه روی زمین بریزد و... آیا در قیامت، عدم شدن به گونه ای دیگر است یا ازنوع انصراف توجه خداوند متعال از عالم ماده است؟ اگر از نوع انصراف است چرا تدریجی است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نسبت مخلوقات با خدا از آن جهت که خداوند به آن‌ها وجود می‌دهد یک بحث است، نسبت مخلوقات با همدیگر در نظامی که دارای حرکت است بحث دیگر. نظام عالم ماده بر اساس تبدیل قوه به فعل تدریجی است ولی همین نظام در رابطه با خدا یک وجود است که اگر حضرت حق آن را متجلی ننماید، به‌کلّی معدوم می‌شود. در مورد قیامت هم بحث نسبت ما با آثار اعمال‌مان مطرح است که هر عملی مقدمه‌ی عمل دیگر و هر جزایی مقدمه‌ی جزای دیگر است. موفق باشید
9871
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی: سؤالی به ذهن بنده رسیده در رابطه با اخلاق جنسی در عرفان که برای آن مبتنی بر بصیرت‌های معرفت نفس و عرفان ابن عربی پاسخی یافته‌ام که می‌خواستم به تأیید حضرت عالی برسانم. در گذشته برای بنده عجیب بود که با توجه به مهذب بودن کامل ائمه معصومین (ع) و اولیاء الهی آن ها این قدر در بحث روابط با نامحرم احتیاط می‌کنند. به عنوان مثال در روایات آمده که حضرت علی (ع) با آن مقام زهد و عصمت ملکوتی در خیابان به زنان جوان سلام نمی‌کردند که مبادا به گناه بیفتند. از طرف دیگر از عرفای کامل مثل آیت‌الله بهجت که مطمئنا مراتب تخلیه و تحلیه و فراتر از آن را به طور کامل طی کرده‌اند و کنترل عجیبی نیز بر خیال و هوس‌های خود دارند نقل است که ایشان حتی به بدن برهنه‌ی عروسک نگاه نمی‌کردند مبادا که وسوسه شوند! در قرآن کریم نیز آمده که حضرت یوسف (ع) در مواجهه با زلیخا اگر «برهان ربّه» نبود لغزیده بود! برای بنده مدت‌ها این همه ترس و احتیاط و یا علی الظاهر به ذهن ناقص من متزلزل بودن این قله‌های انسانیت در برابر جلوه‌های جنس مخالف عجیب می‌نمود. تا این که اخیرا شاید بنا بر نگاه ابن عربی به زنان و تجربه‌ی شخصی خودم نکته‌ای به ذهنم رسید که شاید پاسخ این مسئله باشد. این که وقتی انسان به وحدت شهود می‌رسد و تمام هستی را آیات حق می‌بیند آن طور که با کوچک‌ترین نشانه‌ای مجذوب حق می‌شود و به اصطلاح قدرت سیر و انتقال سریع بین آیات و اسماء می‌یابد، آنگاه مواجهه با زنان آن طور که ابن عربی آنان را بالاترین جلوه‌ی جمالی الهی در ملک می‌داند ممکن است آن‌ها را چنان شیفته ظهور جمال الهی در مرآت زنان کند که یک لحظه در اثر غلبه‌ی نفس مسوله (که اسماء حق را در مرآت وهم و خیال حصر و نازل می‌کند و بدین ترتیب منشأ تمام گناهان می‌شود) یک آن نتوانند بین آن مرآت و اصل اسم تفکیک کنند و در نتیجه به سمت آن صورت و جلوه متمایل شوند و همین باعث گناه شود یعنی ادراک جمال بی‌صورت حق که در آن صورت جسمی ظهور کرده یک آن امر را بر ولی یا عارف مشتبه کند و خیال او را به سمت آن صورت برانگیزد به جای اصل اسم. اگر تحلیل بالا درست باشد یعنی نفس مسوله در عارف قوی‌تر باشد آنگاه نظر جناب صدرا که نگاه به زیبارویان از کودکان و حتی جنس مخالف را با نظر عقلی و قلبی برای عارف مجاز می‌شمارد باید مورد تأمل قرار گیرد. می‌خواستم در مورد تحلیل و گمانه‌ی بالا نظر حضرت عالی را جویا شوم. آیا نتیجه‌گیری من صحیح است که نفس مسوله در هنگام مشاهده‌ی زنان در عارف فریباتر و خطرناک‌تر از انسان‌های معمولی که به ندرت قادر به نظر عقلی و قلبی به جمال زنان هستند عمل می‌کند؟ و آیا بر همین مبنا نظر جناب صدرا که ظاهر آن مخالف نظر شریعت نیز هست رد نمی‌شود؟ تا باز به این نتیجه برسیم که زنده باد شریعت محمدی که ورای جهدهای عقلی و سلوکی حکماء و عرفاء تا چه ظرائف و دقایقی را مد نظر قرار داده؟ با تشکر از حسن امتنان استاد فرهیخته
متن پاسخ
سمه تعالی: سلام علیکم. بر روی قدرت انتقال جنس زن هم فکر کنید که چگونه اگر انسان احتیاط نکند خداوند استعدادی در زنان گذاشته که مرد را به امور جنسی منتقل می‌کنند و باید سالک عارف جهت باقی‌ماندن در فضای اتصال و شهود، مواظب باشد با نامحرم مرتبط نباشد. ولی بحث ملاصدرا سختْ تخصصی است و اگر کسی از ابتدا تا انتهای سخن او را دنبال کند هرگز مباحث جنسی به ذهنش نمی‌اید. بحث شمایل محبوب همراه با عشق عفیف که ملاصدرا می گوید، غیر از صورت جنسی و میل نفس امّاره است. موفق باشید
9847
متن پرسش
سلام علیکم: اینکه انسانی از قوه به فعلیت برسد و بدن اش هم در نظام هستی شدت بگیرد و از ساحتی به ساحت دیگر برود، مثل حضرت رسول اکرم (ص) در معراج که بدن وقتی از عالم طبع در آمد شدت گرفت و جنس اش هم فرق کرد و با آن بدن به پیشگاه پروردگار رفت، مشکلی که خیلی ها نمی فهمند و فکر می کنند رسول الله (ص) با همین بدن خاکی و عنصری رفته، چون اگر با این بدن خاکی و عنصری رفته باشد پس خداوند هم محدود می شود، چون یک بدن سمت و سو دار نزد خدا رفته و در نتیجه خداوند باید سمت و سو داشته باشد که این تفکری باطل است. ظرافت تعقل شیعه در اینجاست که می گوید معراج روحانی نبوده بلکه جسمانی بوده ولی نه با این جسم عنصری. حال سوال ام این بود چرا عارفی که اسفار اربعه اش هم طی می شود و در عوالم سیر می کند بدن اش هیچ شدتی نمی گیرد و در نهایت هرچه سیر می کند نفس و روح اوست که سیر می کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ‌وقت بدن کسی به معنای تغییر مرتبه، شدت نمی‌گیرد. سالکِ عارف می‌تواند به مرحله‌ای برسد که بدن برای خود خلق کند. در کتاب «مبانی نظری مهدویت» عرایضی در این مورد داشته‌ایم. موفق باشید
9827
متن پرسش
سلام علیکم استاد: استاد چندی پیش ازتان سوال پرسیدم که بعضی از عرفا می گویند همین بدن دنیوی مرتبه ی نازله ی نفس است. ولی به نظر بنده حرف محکمی نبود، چون اولا نفس و بدن در عالم طبع حالت انضمامی دارد و نه اتحادی، ثانیا جسم محدود قابلیت تجلی آن همه ملکات نفسانی را ندارد و ثالثا هم با آیات قرآن به نظرم سازگاری ندارد چون در قرآن متذکر می شود که در قیامت تمام ملکات نفسانی به صحنه می آید و ظهور و بروز اش را در ابدان اخروی می گذارد و قرآن نفرمود ظهور این ملکات در ابدان دنیوی می باشد. اما بنده در کتاب یکی از همین عرفای معاصر دیدم که نوشته بدن مرتبه نازله نفس است. در جایی دیگر هم که یکی از آثار مکتوب حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای وکیلی برا می خواندم ایشان هم گویی همین بحث را با عنوان (قاعده الظاهر عنوان الباطن) مطرح می کنند و معتقدند که بدن مرتبه ی نازله ی روح است. سپس مطلبی را هم از استاد بزرگوارشان حضرت آیت الله حسینی طهرانی رضوان الله علیه می آورند که گویای همین مطلب است. حال بنده کلام آیت الله حسینی طهرانی را که در جلد دوم معادشناسی ص 284 – 288 می باشد را در زیر آورده ام. می شود بفرمایید کدام قول صحیح است. مثلا شما همیشه فرموده اید در عالم طبع و ماده روح و بدن حالت انضمامی دارند و نه اتحادی، ولی آیت الله حسینی طهرانی می فرمایند : «.... بدن‌ طبیعی‌ هر حیوان‌ ـ که‌ یک‌ نوع‌ اتّحاد با نفس‌ آن‌ حیوان‌ دارد ....» که در زیر می توانید متن کامل را بخوانید: متن کتاب معاد شناسی: افرادی‌ که‌ در این‌ دنیا زندگی‌ می‌کنند همه‌ به‌ صورت‌ انسانند ولی‌ اخلاق‌ آنان‌ متفاوت‌ است‌؛ آن‌ اختلاف‌ اخلاق‌ و ملکات‌ و تفاوت‌ غرائز، موجب‌ اختلاف‌ شکلها و صورت‌ها گردیده‌ است‌؛ و این‌ مسأله‌ از دقیق‌ترین‌ مسائل‌ علوم‌ الهیّه‌ و کیفیّت‌ نزول‌ وحدت‌ در عالم‌ کثرت‌ است‌. بطوریکه‌ اگر فرض‌ کنیم‌ علوم‌ مادّیّه‌ به‌ سرحدّی‌ ترقّی‌ یابد که‌ بتواند روابط‌ مادّه‌ با معنی‌ را کشف‌ کند، در اینصورت‌ از أشکال‌ مختلفۀ انبیاء و ائمّه‌ و اولیاء خدا پی‌ به‌ حقیقت‌ مقام‌ باطن‌ آنها خواهد برد، و از اشکال‌ و سیمای‌ متفاوت‌ هر فردی‌ از افراد پی‌ به‌ غرائز و ملکات‌ و اخلاقیّات‌ او خواهد برد؛ همچنانکه‌ برای‌ انبیاء و ائمّه‌ و اولیای‌ خدا این‌ معنی‌ ثابت‌ است‌ که‌ با ملاحظه‌ و مشاهدۀ هر فرد یکباره‌ اخلاقیّات‌ و ملکات‌ او را در می‌یابند؛ و حقّاً می‌توان‌ گفت‌ که‌ این‌ معجزۀ قرآن‌ کریم‌ است‌ آنجا که‌ میفرماید: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی‌ اللَهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ و وَ الْمُؤْمِنُونَ. [237] «و بگو ای‌ پیغمبر! که‌ شما هر چه‌ عمل‌ کنید به‌ زودی‌ خدا و رسول‌ خدا و مؤمنان‌ عمل‌ شما را خواهند دید.» اختلاف‌ شکل‌ و صور حیوانات‌ نیز مبنی‌ بر اختلاف‌ غرائز و ملکات‌ و صفات‌ آنهاست‌؛ یک‌ حیوان‌ به‌ صورت‌ گربه‌ است‌، یکی‌ به‌ شکل‌ سگ‌، یکی‌ به‌ شکل‌ روباه‌، یکی‌ به‌ شکل‌ گرگ‌، یکی‌ به‌ شکل‌ شیر، یکی‌ به‌ شکل‌ فیل‌ و هکذا سائر اصناف‌ حیوان‌ از درندگان‌ و خزندگان‌ و حشرات‌ و مرغان‌ هوا و ماهی‌های‌ دریا و حتّی‌ مگس‌ و پشه‌ و أمثالها. این‌ اختلاف‌ در اثر اختلاف‌ کمّیّت‌ و کیفیّت‌ غرائز و صفات‌ آنهاست‌. اختلاف‌ کیفیّت‌ سازمان‌ روحی‌ و ملکوتی‌ آنها، موجب‌ اختلاف‌ کیفیّت‌ صور و اشکال‌ و کمّ و کیف‌ بدن‌ مادّی‌ و جسم‌ طبیعی‌ آنها شده‌ است‌ و بدن‌ طبیعی‌ هر حیوان‌ ـ که‌ یک‌ نوع‌ اتّحاد با نفس‌ آن‌ حیوان‌ دارد ـ متشکّل‌ به‌ شکل‌ نازلِ نفس‌ آن‌ حیوان‌ شده‌ است‌، بطوریکه‌ اگر با نردبان‌ معرفت‌ از بدن‌ یک‌ حیوان‌ بالا رویم‌ به‌ نفس‌ ملکوتی‌ او خواهیم‌ رسید و آن‌ نفس‌ را کما هی‌ حقّها ملاحظه‌ و مشاهده‌ خواهیم‌ نمود؛ و نیز اگر نفس‌ ملکوتی‌ حیوانی‌ را که‌ ابداً شکل‌ ظاهری‌ و بدن‌ جسمانی‌ و طبیعی‌ او را ندیده‌ایم‌ به‌ ما ارائه‌ دهند، می‌توانیم‌ در صورت‌ وجدان‌ نیروی‌ معرفت‌، شکل‌ ظاهری‌ آن‌ حیوان‌ را کما هو حقّه‌ ترسیم‌ نموده‌ و توصیف‌ کنیم‌. و شاید أشعار قصیدۀ معروف‌ فیلسوف‌ و عارف‌ بزرگوار، مرحوم‌ میر فندرسک‌ إفادۀ معنای‌ عامّی‌ را دهد که‌ شامل‌ این‌ مسألۀ مبحوث‌ عنها نیز گردد، آنجا که‌ می فرماید: ( بنده شعر را نیاوردم چون زیاد بود ) گربه‌ای‌ را که‌ ملاحظه‌ می کنید با این‌ شکل‌ و قیافه‌، به‌ علّت‌ آنست‌ که‌ دارای‌ یک‌ صورت‌ ملکوتی‌ خاصّی‌ است‌ که‌ اگر آن‌ صورت‌ ملکوتی‌ را بخواهیم‌ به‌ لباس‌ مادّی‌ ملبّس‌ کنیم‌ غیر از این‌ شکل‌ و قیافه‌ گربه‌ نخواهد شد. صورت‌ ملکوتی‌ سگ‌، درندگی‌ و غضب‌ و وفا و نیز احترام‌ به‌ غنیّ گذاردن‌ و فقیر را دندان‌ گرفتن‌ است‌ و لذا لباس‌ مادّی‌ و جسمی‌ طبیعی‌ او بدین‌ شکل‌ است‌. خرس‌ را چون‌ از آن‌ عالم‌ نزول‌ داده‌اند طبعاً دارای‌ چنین‌ شکل‌ و صورتی‌ شده‌ است‌. گوسفند را ببینید، در چشم‌ این‌ حیوان‌ نگاه‌ کنید، یک‌ دنیا حکایت‌ از سلامت‌ نفس‌ او می کند؛ و لذا خوردن‌ گوشتش‌ در اسلام‌ جائز است‌. خوک‌ که‌ حیوانی‌ است‌ شهوت‌ران‌ و بی‌عفّت‌ و بی‌عصمت‌، صورت‌ روحانیش‌ چنین‌ است‌، و بنابراین‌ چون‌ بواسطۀ خوردن‌ گوشت‌ او، از آن‌ ملکات‌ و اخلاق‌ به‌ شخص‌ خورنده‌ و آکل‌ انتقال‌ می‌یابد لذا در شریعت‌ اسلام‌ استفاده‌ از گوشت‌ آن‌ حرام‌ است‌. بر اساس‌ همین‌ معیار و مناط‌، نمی‌توان‌ محرّمات‌ در اسلام‌ را فقط‌ منوط‌ به‌ اشیائی‌ دانست‌ که‌ ضرر جسمی‌ داشته‌ باشند بلکه‌ بالاتر از ضرر جسمانی‌ ضرر روحی‌ است‌ و انتقال‌ خواصّ معنوی‌ مأکول‌ است‌ که‌ به‌ آکل‌ متوجّه‌ می گردد. اسب‌ روحاً با صفا و با وفا و ذاتاً نجیب‌ است‌ و بدین‌ شکل‌ متشکّل‌ شده‌، در چشمانش‌ بنگرید یک‌ دنیائی‌ از معنی‌ و آرامش‌ و صبر و تحمّل‌ می‌یابید. سوسمار و بزمجّه‌ را نیز شاید در بیابانها دیده‌ باشید، از چشمانش‌ حِقد و حسد و کینه‌ نمودار است‌ و آن‌ سرسختی‌ که‌ در او ملاحظه‌ می‌شود کاملاً از دیدگانش‌ مشهود است‌. امّا انسان‌ طُرفه‌ معجونی‌ است‌ که‌ از تمام‌ این‌ غرائز و صفات‌ در او به‌ ودیعت‌ نهاده‌ شده‌ است‌؛ اگر به‌ دنبال‌ عقل‌ رود و تمام‌ غرائز و ملکات‌ خود را مقهور و مغمور این‌ ملکۀ قدسیّه‌ سازد، به‌ صورت‌ حقیقی‌ انسان‌ در عالم‌ برزخ‌ متصوِّر می گردد. و....
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این از مسلّمات مبانی فکری این عزیزان است که بدن از نظر وجودی تجلی روح نیست ولی همین‌طور که در سخنان آیت‌اللّه طهرانی ملاحظه می‌کنید؛ صورت بدن مظهر روح است و از این جهت می‌توان گفت که روح گوسفند در بدن گوسفند تجلی کرده و این به‌طور کلّی در مورد انسان نیز صادق است، با این تبصره که در هر صورت بدن انسان ظرفیت ظهور کامل ملکات روح را ندارد زیرا بدن علت معدّه و بستر ظهور ملکات روح است. موفق باشید
9785
متن پرسش
سلام علیکم: ملاصدرا رحمه الله علیه در جلد 6 اسفار در مورد برهان صدیقین می فرماید: «محکم ترین و برترین برهان، برهانی است که در آن حد وسط، غیر از واجب نباشد» می خواستم اگر ممکن است جمله ایشان را توضیح دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در شرح برهان صدیقین عرض شد که اگر شما بفرمایید چون دور و تسلسل باطل است، پس واجب الوجود هست، عملاً شما برای اثبات خدا بطلان دور و تسلسل را واسطه قرار داده‌اید و در نظر شما به خدا، بطلان دور و تسلسل در میان است. ولی اگر نظر به «وجود» داشته باشید دیگر در هرچیزی به حقیقت وجود نظر دارید حتی اگر آن چیز ممکن‌الوجود باشد شما به وجود نظر دارید و حقیقت وجود، خداوند است و عقل توانسته بدون حدّ وسطی به واجب الوجود برسد. موفق باشید
9773
متن پرسش
سلام علیکم: قاعده ی 1: استاد در بحث علت و معلول اثبات شد که معلول عین ربط به علت است و معلول چون وجود استقلالی ندارد باید مدام از علت فیض بگیرد. حال اگر معلول فعلی را انجام دهد این فعل به نفس او باز می گردد و چون نفس معلول قائم به خویش نیست پس فعل او هم قائم به نفس خویش نیست. و نمی توان فعل او را جدا و مستقل از علت اصلی اش که خداوند است تصور کرد. پس می توان گفت تمام افعال به خدا باز می گردد. قاعده 2 : از طرفی هم خداوند عین وجود است و عین وجود نیز عین کمال و عین خیر است. عین خیر که بود دیگر شر معنا نمی دهد. مثل اینکه در دریا که عین تری است خشکی معنا نمی دهد. در نور ظلمت معنا نمی دهد. پس می توان نتیجه گرفت که شر از جنس عدم است. آیت الله جوادی هم در قسمتی از تفاسیرشان فرموده بودند که شر از جنس عدم است. پس شر هم مثل جهل است. حال سوال: از طرفی گفته می شود تمام افعال در عالم هستی به خدا باز می گردد و از طرفی از خداوند شر نمی رسد و می گویند شر عدمی است. پس باید هرچه در عالم رخ می دهدخیر باشد و بگوییم هیچ شری در عالم نیست. و سوال پیش می آید افعالی که در عالم رخ می دهد مثل حمله ی اسرائیل به غزه فعل خدا هست یا فعل خدا نیست؟ اگر فعل خدا هست پس باید خیر محض باشد. ولی در ظاهر ما آن را شر می پنداریم. می شود توضیحی بدهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید خداوند عین وجود است و از وجود جز وجود صادر نمی‌شود، ولی هر وجودی در هر مرتبه‌ای که باشد به جهت آن مرتبه‌اش خاصیت خاص خود را دارد که آن خاصیت را نباید به خدا نسبت داد، بلکه باید به آن مرتبه نسبت داد مثل حرکتی که در جوهر ماده هست و به همین جهت نمی‌گوییم خدا عین حرکت است. در مورد انسان هم وجود انسان از خدا است ولی این انسان در این مرتبه‌ی وجودی دارای اختیار است که این مربوط به خودش است و لذا هر فعلی که در اثر اختیار او انجام می‌شود مربوط به خودش می‌باشد. موفق باشید
9740
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی: لطفا این پاورپوینت را در آدرس زیر مشاهده کنید و درستی یا نادرستی آن را بفرمایید و اگر قسمت نادرستی داشت لطفا توضیح دهید یا یک کتاب معرفی کنید. با تشکر فراوان از زحمات شما http://s5.picofile.com/file/8135809092/Quran_Dimension.pptx.html
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای بررسی این‌گونه فایل‌ها نیاز به فرصت دارد که بنده چنین فرصتی در اختیار ندارم. چنانچه سؤالی از موضوع خاص آن فایل دارید با طرح آن موضوع بفرمایید، بنده در خدمتتان هستم. با این‌همه آنچه بنده برداشت کردم تهیه‌کننده‌ی مطلب مورد اشاره درک روشنی از «وجود» و مراتب عالم غیب و معنویت ندارد و لذا با واژه‌هایی مثل بعد چهارم و بعد پنجم در مورد موضوعات غیبی، بر ابهامات موضوع اضافه می‌شود. موفق باشید
9730
متن پرسش
سلام: خدا قوت. چرا خدای الرحمن الراحمین با اینکه می داند چه کسانی عاقبتشان جهنم است آنها را از ابتدا خلق می کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند به حکم جُود خود هرکس را که امکان خلق‌شدن دارد خلق می‌کند ولی او را جهنمی خلق نمی کند بلکه او خودش تصمیم می‌گیرد جهنمی شود و خداوند این را از قبل می‌داند که او با اختیار خود جهنمی می‌شود، حال اگر او را خلق نکند، خلقت او را به او نداده و این با اسم «جواد» و جُود خدا نمی‌خواند. موفق باشید
9711
متن پرسش
سلام: با عرض ادب و احترام. ما می گوییم خداوند دلیل است یعنی دست آدم را می گیره و تا مقصد می رساند و همچنین امام معصوم علیه السلام که جامع کلمات خداوند است. من 8 سال که وسواس دارم و زندگی برام تلخ است قبلا با شما هم سؤالاتی پرسیدم و در این باره با بسیاری روحانی و روانشناس و روانپزشک و ... صحبت کردم ولی فایده نداشت بعضی روحانیون که خدا نصیب نکند....!!! یک روانشناس هم بعد از چندین جلسه گفت مشکل تو خاص برو فلان جا مراجعه کن من نمی توانم کاری کنم و... آخه من چکار کنم شما هم که یک بار گفتید در تخصص من نیست و در بعضی سؤالهای دیگر هم پاسخ های تلگرافی دادید که... (البته خوب شما کار مهم تر دارید بحثی نیست) در این سال ها هم خیلی دعا کردم، دلم شکست تحقیر شدم و... پس چرا خدا مرا نجات نمی دهد مگر خدا دلیل نیست. وسواس هم چیزی نیست که به خودم بگویم در مقابلش دارم ثواب می برم چون با اسراف و گناه همراه است. چرا امام زمان (عج) یه نگاهی اشاره ای .. تا من خلاص بشم، مخصوصا حالا که از دانشگاه آمدم طلبه شدم. گاهی شبه اعتقادی بخاطر این پیش می آید و... چه کار باید کرد؟ دلیل بودن خدا و امام کجا می ره؟ چرا دعا مستجاب نمی شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند روحیه‌ی تحقیق به شما داده تا در فهم امور حقیقی وسواس به خرج دهید و شما آن تحقیق را در امور اعتباری خرج کرده‌اید. احکام شرع از اعتباریات شرع است که خدا اعتبار کرده و تنها در همان حدّی که حضرت حق اعتبار کرده باید مدّ نظر باشد. ولی حقایق دارای بواطن کثیره‌اند و هرچه در آن امور وسواس به خرج دهید تا به عمق آن برسید کار درستی کرده‌اید. موفق باشید
9673
متن پرسش
سلام علیکم: ان شااله عازم حج هستم چه کنیم نهایت استفاده را داشته باشیم و دچار کسالت نشویم و بهترین استفاده از وقت را بکنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در دو جزوه‌ی «حقیقت حج» و «وظایف حجاج پس از برگشت» داشته‌ام خوب است مطالعه بفرمایید و جزوه‌ی «حقیقت حج» را با خود ببرید. به هیچ‌وجه نگران نباشید با امیدواری تمام بروید و با رضایت کامل برگردید. بعد از وظایف واجب خود، هرچه توانستید طواف کنید با آدابی که آموخته‌اید. در حین طواف مناجات شعبانیه و یا دعای مکارم الاخلاق خوب است. بعد از طواف هرچه توانستید نماز بخوانید و بقیه‌ی فرصت‌ها را یا قرآن بخوانید یا به کعبه نگاه کنید. در زیارت ائمه«علیهمالسلام» هر روز زیارت جامعه‌ی کبیره را بخوانید لازم نیست نزدیک پنجره‌‌ها ی قبرستان باشید، با فاصله هم که باشد نتیجه‌بخش است، طرف صورت‌تان به سوی ائمه‌ی بقیع باشد. زیارت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فراموش نشود. فرصت های باقی‌مانده در مسجد النبی را قرآن بخوانید با تدبّر و یا نماز بخوانید. موفق باشید
9677
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: لطفا شرح مستوفایی درباره دعای «اللهم عرفنی نفسک...» بفرمایید و تفاوت آن را با نگاه از پایین به بالا که از طریق حجت خدا، خدا را می شناسیم چیست و منظور از نفس درباره خدا وند چیست؟ لطفا به اجمال بر خورد نکنید و اندکی این دعای عزیز را شرح دهید چون به دستور آیت الله بهجت بعد از نمازهایم می خوانم ولی دلم می خواهد بفهمم عمق مطلب چیست. با تشکر التماس دعا. در ضمن به نظر این حقیر این که بعضی سوالها را چون شخصی هستند در سایت نگذارید خوب نسیت خود من گاهی سوالهایی که کاملا شخصی بوده اند را و جواب شما را خواندم و دیدم عجب این مشکل دقیقا مشکل خود من یا دوستانم که خبر از وضعشان داشتم بوده است لذا شما سوالها و جوابها را بگذارید هر کسی خواست می خواند و هر کی نخواست مجبور که نیست. خداحافظ
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: امام صادق (ع) فرمودند «إِنَّ لِلْقَائِمِ (عج) غَیْبَةً قَبْلَ أَنْ یَقُومَ» براى قائم قبل از آن که قیام کند غیبتى است. زُراره مى‏پرسد: فدایت شوم اگر به آن دوران رسیدم چه کنم؟ حضرت فرمودند: این دعا را بخوانید: «اللَّهُمَ‏ عَرِّفْنى‏ نَفْسَکَ‏ فَانَّکَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَکَ، لَمْ اعْرِفْ نَبَّیک اللّهُمَّ عَرِّفنى رَسوُلَکَ فَانَّکَ انْ لمَ تُعَرِّفْنى رَسوُلَکَ، لَمْ اعْرِفْ حُجَتَکَ، اللّهُمَّ عَرِّفنى حُجَّتَک فَانَّکَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَن دینى» خدایا خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانى پیامبرت را نخواهم شناخت، خدایا رسول خود را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانى حجتت را نخواهم شناخت و اگر حجت خود را به من نشناسانى در دینم گمراه خواهم شد. در دعاى فوق به خدا عرض مى‏کنى اگر خودت را به من نشناسانى از آن جایى که باید بوى تو را در پیامبرت بیابم، پیامبرت را هم نخواهم شناخت. باز عرضه مى‏دارى حجتت را به من بشناسان، چون نور وجود غیبى‏ترین مرتبه‏ ى عالم وجود یعنى مقام حضرت حجت (عج) بالاتر از آن است که با عقل و فکر عادى بتوان به آن نزدیک شد و از نور آن حضرت بهره‏ مند گشت. هر انسانِ بصیرى متوجه است که موضوع شناخت حجت الهى بالاتر از آن است که خودش به تنهایى بتواند آن راه را طى کند، لذا از طریق دعا از خدا مى‏خواهد در ظلمات آخرالزمان نظرش را بر نور وجود حضرت حجت بیندازد و در ذیل سایه‏ى مبارک ایشان به‏ سر برد. چون وقتى خدا را به عنوان اصل وجود شناختیم، نبى الله و پیامبر او را که تجلى نور وجود مطلق است، مى‏توان شناخت و معنى مغز وجود بودن حجت الهى روشن مى‏شود، در آن حال مى‏یابى که وَحى متذکر «وجود» است و در وحى الهى به مطهرونى اشاره کرده است که با «وجودِ» قرآن مرتبط اند و لذا فرمود آن‏ها حقیقت قرآن را حس مى‏کنند و مَسّ مى‏نمایند و نگفت از آن حقیقت مطلع ‏اند. اگر آیه قرآن این‏چنین بود که‏ «لا یُعَلِّمُهُ الّا الْمُطَهَّرُون» مطمئن باشید دیگر قرآن، قرآنِ نازل‏ شده از طرف خداوند نبود. این‏جا است که آدم مى‏فهمد قرآن‏ به‏ واقع از طرف خداوند است چون حقیقت بزرگ، یعنى قرآن نمى تواند یک مفهوم باشد و چون قرآن یک حقیقت غیبى است مى توان به کمک قلب - آن هم قلب پاک و مطهر - آن را لمس کرد به همین جهت مى‏فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ» خیلى قرآن بلند مرتبه‏ اى است، «فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ» در صحیفه‏ اى دست نایافتنى و متعالى، ولى نه یک نوشته‏ اى که مثل الفاظ آن را بخوانند بلکه‏ «لا یَمَسُّهُ إِلّا الْمُطَهَّرُونَ» یک حقیقتى است که قابل انس و تماس است. حرف بنده این‏جا است که عنایت داشته باشید در رابطه با قرآن با یک حقیقت وجودى روبه‏ رو هستید که بسیار بلند مرتبه است، و اساساً «وجود» چنین است که به راحتى رخ نمى‏نمایاند و در حجاب مى‏رود. ولى ماهیت با یک ارتباط ذهنى به سرعت در دسترس ذهن قرار مى‏گیرد، «وجود» به خودى خود بلند مرتبه است، چه رسد به مرتبه عالیه وجود یعنى قرآن که لازمه ارتباط با آن، داشتن مطلق طهارت است از همه وهمیات در موضع عقیده، و از همه خبائث در موضع اخلاق. به همین جهت امامان معصوم (علیهم السلام) با همه گرایش‏هاى انسانى که دارند، باید دائماً خود را در حالت عصمت حفظ کنند تا ارتباط با حقیقت وجودى قرآن برایشان پایدار بماند. لذا استغفار معصوم با استغفار غیرمعصوم متفاوت است، استغفار غیر معصوم «لِلرَّفع» است یعنى استغفار مى‏کند تا گناهان رفع شود. اما استغفار معصوم «لِلدَّفع» است، یعنى براى دفع گناه استغفار مى‏کنند تا گناه جلو نیاید و آن‏ها باقى بر مقام خود باشند. و این کارِ بسیار مشکلى است که انسان تلاش کند همواره در قله عصمت بماند، با این‏که آن‏ها انسان‏اند و مثل بقیه انسان‏ها در زندگى طبیعى خود هزاران گرایش دارند، غضب دارند، شهوت دارند، میل به غذا و غیره دارند، حال در میان این‏همه گذرگاه‏ها و گرایش‏هاى طبیعى، عصمت خود را حفظ مى‏کنند. عنایت کنید چه کار بزرگى است، زیرا آن عصمت یک موضوع وجودى است و با حضور دائم قلب در محضر حق، حفظ مى‏شود، اگر یک لحظه آن حضور به هر دلیلى ضعیف شود از مقامِ قله عصمت و قربِ حق فرو مى‏افتند. و از آن‌جایی که حضرت حق در مظاهر خود نیز اسماء و صفاتش را می‌نمایاند می‌توان از طریق مخلوقات با نظر به کمالاتی که در مخلوقات هست، حضرت حق را شناخت. موفق باشید
9682
متن پرسش
سلام استاد: مدتی که احساس می کنم دارم خودم را گول می زنم، خیلی ناامید شدم از خودم، یک زمانی توی ذهنم به این فکر می کردم که آنقدر روی خودم کار کنم که بتونم بچه هایی تربیت کنم که بشن سرباز امام زمان (عج) اما الان بی خیال از همه چیز فقط دارم زندگی می کنم و اینکه بدون بصیرت به جای برسم که در دسته یزید، نمی دونم از تمام مطالعاتم فقط خواندن تفسیر مونده نماز اول وقتم هم تبدیل شده به نمازی که گاهی قضا میشه، چرا اینجوری شدم هم نمی فهمم، شاید هم اینجوری بودم و الان فهمیدم. شرمنده وقت شما را با این مطالب گرفتم راستش خیلی ناراحتم اما نمی دونم چرا کاری نمی کنم انگار در دنیای مجازی سیر می کنم. پناه بر خدای احد و واحد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در این عالم موظف هستیم در مسیر قرب الهی قرار گیریم تا با نور الهی زندگی کنیم و در نهایت در ابدیت‌مان در زیر سایه‌ی حق در احساسی فوق‌العاده با معنا با حقایق عالم وجود مأنوس شویم و در دنیا مطابق این اهداف باید زندگی را شکل دهیم. موفق باشید
9683
متن پرسش
سلام علیکم: شما در تفسیر آیه «و نفخت فیه من روحی...» گفته اید که منزلت و خلیفه اللهی انسان به همین روح است که جامع اسماء الهی است. بعضی می گویند این روح مخصوص انبیا و امامان می باشد و بعضی از شیعیان به نسبت مقامشان از این روح بهره برده اند و بقیه زیاد دل خوش نباشند که از این روح خداوند در آن ها دمیده است. آیا این حرف درست است که تعبیر «من روحی» عام نیست و خاص است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: «مِن روحی» از یک جهت عام است و هرکسی بهره از آن دارد و حقیقت آن مخصوص انبیاء و اولیاء معصوم است و هرکس به اندازه‌ای که در زیر سایه‌ی طاعت انبیاء و اولیاء قرار گرفت به نور روح الهی نزدیک می‌شود و عملاً به حقیقت خود نزدیک شده. در نکته‌ی دهم از کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و در صفحه ، ص: 308 از کتاب «خویشتن پنهان» عرایضی داشته‌ام. موفق باشید
9685
متن پرسش
سلام علیکم: این که گفته می شود نفس در حالت عادی صفات الهی را به صورت مبهم در خود دارد به چه معناست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یعنی هر انسانی به حکم فطرت الهی‌اش دارای نور اسماء الهی هست، باید با رعایت دستورات الهی آن را از حالت بالقوه به حالت بالفعل در آورد. موفق باشید
9622
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و تشکر از اینکه جواب سؤالات قبلی را داده اید. بنده جدیدا در اینترنت و جلسات قرآنی دیده ام که تحت عنوان فضیلت بندهای جوشن کبیر مثلا آیه فلان برای دوستی و یا آیه ای برای رزق و.... می خواستم بپرسم آیا این ها درست است و اگر درست است چگونگی ختم آن را بفرمایید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این کارها تقلیل‌دادن افقی است که آن دعای عظیم‌الشأن در مقابل ما می‌گذارد. این دعا می‌خواهد ما را با خدا و اسماء حسنای او آشنا کند، چرا ما آن افق را به موضوعات جزئی تقلیل دهیم؟! موفق باشید
9592
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام: درباره آیه «ادعونی استجب لکم» سوال داشتم. عده ای مثل اهل البیت (ع) مستجاب الدعوه هستند، ولی مسلمانان دیگر که کم و بیش گناه دارند دعایشان مستجاب می شود؟ 2. کسانی که مسلمان نیستند ولی از خدا درخواستی دارند ممکن است خدا اجابت کند؟ (البته منظورم از روی استداراج نیست بلکه واقعا خدا به آنها لطف کند و اجابت کند)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- دیگران هم به اندازه‌ای که صادقانه به خدا رجوع کنند از خداوند جواب می‌شنوند 2- آری، به همان اندازه که صادقانه به خداوند رجوع کنند و درخواست آن‌ها منطقی باشد، جواب می‌گیرند هرچند عذاب قیامتی آن‌ها پا برجا است. موفق باشید
9582
متن پرسش
سوال: شما می فرمایید که مومن «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» و مومن غصه نمی خورد و نگرانی ندارد می داند که همه در دست خداست و خیالش راحت است. سوالی که به وجود می آید این است که: یک وقت است امام معصوم است که هیچ خطایی ندارد و خیالش راحت است که آنچه خدا فرموده عمل کرده است، خب این شخص اگر مسئله ای هم رخ دهد چون از جانب خودش مشکلی نیست حادثه به وجود آمده را از طرف خدا می داند و وسیله ای برای امتحان و یا پیاده شدن سنتی در زندگی، اما یک وقت است من نوعی ام که ادعای ایمان دارم اما هر روز را با گناهی سر می کنم خب حادثه که رخ می دهد را وسیله تنبیه می بینم و چوب خدا می بینم برای همین نگرانم و غصه می خورم، پس نمی توانم در این حادثه ای که رخ داده است «و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» باشم. نمی دانم توانستم منظور خود را برسانم یا نه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید؛ آیه می‌فرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» یعنی آن‌کس که سعی دارد با محبت به حضرت حق که دارای همه‌ی صفات کمالیه است زندگی کند، نه نگران گذشته است و نه نگران آینده و ما به اندازه‌ای که در مسیر محبت الهی قرار داریم منوّر به چنین حالتی خواهیم بود. باید سعی کنیم محبت حضرت حق را مدّ نظر جانمان قرار دهیم تا به آن‌چنان نتایجی نائل شویم. موفق باشید
9583
متن پرسش
با سلام: شما در سوره حدید فرمودید که خداوند آینده من را می داند، این را قبول داریم و قبول که خدا اراده و اختیار را جبری من کرده است اما سوال: این حادثه ای که رخ می دهد مثلا طلاق پدر و مادر و یا اعتیاد و یا دعوای اعصاب خرد کن آنها و اذیت و آزار فرزندان یا هر مسئله ای که در زندگی رخ می دهد در دست خدا هست یا نه؟ همانطور که خودتان فرمودید خدا فقط می داند و خدا فقط اختیار داده است، خب ناخودآگاه چون در همین حد است باز دست خدا بسته است و مرا نگران می کند و نمی گذارد توکل کنم، چون می گویم که خدا اختیار داده است و هر کس هم در این دنیا می تواند هر کار که خواست بکند خب آنها اختیار می کنند که مرا بکشند و یا ضربه به من بزنند خب خدا هم که همه را آزاد گذاشته و کاری هم نمی کند چون امتحان می خواهد بکند، پس من نمی توانم باز به این خدا توکل کنم چون من باز هم دائم نگرانم که نکند که دوستم به من ضربه بزند و حق مرا بخورد خب خدا او را در ظلم کردن و نکردن آزاد گذاشته پس اگر ظلم کردن را انتخاب کرد خدا هم می گذارد که هر کاری خواست بکند خب با این وجود توکل چه معنایی می تواند داشته باشد او که ضرر خودش را آخرش به من می زند؟ و سوال دوم: 2. اینکه همه شرایط دست خداست و خدا به وجود آورده است این هم بی معنا می شود، بله از آن جهت که اختیار داده، باعث به وجود آمدن این شرایط هم می تواند غیر مستقیم باشد، اما از آن جهت که من دارم این کار را می کنم و شرایط را به وجود آوردم خب این دیگر کار خدا نیست، پس به چه معنا است که شرایط در قبضه خداست؟ آیا فقط به معنای علم داشتن به آن است که علم داشتن تنها، دست خدا را می بندد و این خیلی کم است که فقط بداند و نتواند هیچ کار دیگری بکند، خب با اعتقاد یهودیان باز خیلی فرقی نکرد؟ (البته اگر فقط بخواهیم دنیایی نگاه کنیم و قائل هم به ثواب و عقاب آخرتی نباشیم) با تشکر از جواب شما
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند در عین آن‌که اختیار به انسان‌ها داد، به اختیار انسان‌ها علم دارد و ربوبیت خود را در دل علم به اختیار انسان‌ها انجام می‌دهد و لذا اگر فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا» پس اگر انسان‌ها با اختیار خود بخواهند آبروی مؤمنی را ببرند او با ربوبیت خود مدافع آبروی آن مؤمن می‌شود. و اساساً اختیار انسان‌ها در آن حدّی است که خداوند در نظام اَحسن‌اش به آن‌ها اجازه می‌دهد و وقتی مخلوق در تمام ابعاد وجودی در قبضه‌ی خداوند است آن استقلالی که منجر به دست‌بسته‌شدن خدا باشد، پیش نمی‌آید. موفق باشید
نمایش چاپی