بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حکمت متعالیه

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
30015
متن پرسش
سلام خدمت استاد اصغر طاهرزاده عزیز! لطفاً پاسخی به این شبهه بدهید! ✳️ ملاصدرا: خداوند جسمی الهی است! / حاشیه آیت الله خویی بر این قول
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب ملاصدرا را باید بر مبنای نظریات فلسفی او فهمید و اصطلاحات خاصی که در آن فلسفه به‌کار می‌رود. هرکسی متوجه‌ی نظرات او نمی‌شود. به همین جهت حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در نامه‌ای که به گورباچف نوشتند، متذکر شخصیت جناب ملاصدرا شدند. موفق باشید

29945
متن پرسش
با سلام: ۱. آیا با فقه و اصول و دروس مصطلح حوزه می‌توان آن چه که نیاز یک تمدن اسلامی است (اقتصاد و فرهنگ و ...) را برآورد؟ ۲. اگر جواب خیر است با چه ابزاری می‌توان این کار را کرد؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً تمدن اسلامی نیاز به فقه و اصول دارد. آری! شرط لازم هست، ولی کافی نیست. از حکمت و عرفان نباید غفلت کرد تا إن‌شاءالله جهان، آماده‌ی فهم اشارات قرآنی و روایی ما بشود. موفق باشید   

29890
متن پرسش
سلام استاد: اگر انسان بخواهد در طول عمرش فقط یک کتاب بخواند اون چه کتابی است؟! چه پیشنهادی می‌دهید؟! به غیر از قرآن
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از جلد ۸ و ۹ اسفار، روایات، بهترین هستند. موفق باشید

29593
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت استاد گرامی: ضمن تشکر در خصوص سوال 29560، ظاهرا خوب سوال طرح نشده بود؟! با توجه به دروس فلسفه حضرتعالی، طراحی دستگاه فلسفی که بتوان از آن فلسفه های مضاف اقتصاد و فرهنگ و ... را بدست آورد چگونه می‌باشد؟ لطفا روش ورود به این عرصه را از لحاظ علمی راهنمایی بفرمایید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم با ورود به فلسفه‌ی صدرایی و چشیدن آن، موارد بعدی که فلسفه‌های مضاف نامیده می‌شود، با چنین زیربنایی بهترین جواب را به ما خواهد داد. موفق باشید

29554
متن پرسش
سلام استاد گرامی: صدرا انسان را نامحدود می داند. نامحدود بودن ممکن الوجود یعنی چه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان به اعتبار مجردبودن و جامع اسماء الهی‌بودنش، وجودی «لایقف» دارد و در همه‌ی عوالِم وجود حاضر است. و این غیر از نامحدودبودنی است که برای خداوند مطرح است. موفق باشید

29553
متن پرسش
سلام استاد عزیز: در کتابی خواندم که ملا صدرا عقل را محل تمام علوم و حقایق می داند پس جایگاه دل کجاست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقلی که در حکمت صدرایی مدّ نظر است از آن جهت که حکمت او، حکمت متعالیه یعنی حکمت جمع بین عقل و قلب می باشد، وقتی از عقل سخن می‌گوید، نظر به قلب هم دارد. موفق باشید

29226
متن پرسش
عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی: بنده طلبه غیر حضوری جامعه الزهرا (س) هستم. گرایشم کلام هست. می‌خواهم به امید خدا پایان نامه ام را راجع به خلقت نوری اهل بیت (ع) (صادر اول) بنویسم. با توجه به اینکه شما مولف کتاب ارزشمند حقیقت نوری اهل بیت (ع) هستید، می‌خواستم بپرسم از نظر «کلامی» این موضوع توسط کدام‌یک از متکلمین در کدام کتابها بیشتر بررسی شده؟ من نمی‌خواهم به این موضوع از منظر فلسفی نگاه کنم گرایشم کلام است. راهنمایی بفرمایید ممنون میشم چون غیر حضوری هستم کسی را ندارم راهنمایی کند. البته استاد راهنما دارم ولی ایشون در این زمینه اطلاعات ندارد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمی‌کنم بتوان جایگاه آن نوع مباحث را در علم کلام پیدا کرد. همان‌طور که می‌دانید جایگاه علم کلام برای اثبات مبانی باورهای دینی است در مقابل منکران آن باورها. در حالی‌که این نوع مباحث مربوط به کسانی است که متوجه‌ی حقّانیت مقام اولیای الهی شده‌اند. حدّاقل، این مباحث در حکمت متعالیه قابل بحث است و از آن بالاتر در عرفان ابن‌عربی. موفق باشید

29087
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی: استاد در پاسخ به سوال ۲۹۰۶۳ منظورتون از اینکه نماز خواندن، یک اصالتی است در عالم و در هیچ شرایطی تعطیل‌بردار نیست چی هست؟ این صحبت بر چه مبنایی است؟ با تشکر از شما استاد گرامی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خود شریعت الهی بر اصیل‌بودن نماز، آن‌هم به صورت جماعت تأکید دارد و در همین رابطه حکمت متعالیه بحث «هویت تعلّقی انسان را به میان می‌آورد که انسان در ذات خود عین ربط به حضرت حق است و این با عبودیت الهی او تحقق بالفعل پیدا می‌کند. موفق باشید

29052
متن پرسش
سلام: استاد من برای بحث تحول علوم انسانی از رشته مهندسی تغییر رشته دادم و اومدم رشته فلسفه اسلامی. الان ارشدو تموم کردم. ولی دچار یه سردرگمی شدم برای ادامه کار. از طرفی مثل حوزوی ها به دروس فلسفی مسلط نیستم و خیلی خیلی کم از اون درسا خوندم. از طرفی برای ورود به مقاطع بعد طرحی ندارم. نمیدونم واقعا چیکار کنم. پایان نامه ام رو روی مباحث امام خمینی و علامه طباطبایی کار کردم. چون استادی داشتیم که گفتن مباحث این دو بزرگوار برای بنیاد تمدن سازی لازمه. الان کاملا تک و تنها نمیدونم چیکار کنم؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: با هرچه بیشتر تأمّل در فلسفه‌ی اسلامی و چشیدن حکمت متعالیه، می‌توانید خود را آماده‌ی ورود به فلسفه‌ی غرب کنید تا در جهانی که در آن زندگی می‌کنید حاضر شوید. موفق باشید

28984
متن پرسش
سلام استاد: عرض ادب، بدنبال سوال 28949، درخواست دارم برای بنده روشن نمایید که بین نظر رهبری و آقای میرباقری، تفاوت هست، تقاضا دارم صحبت و نظر رهبری رو در کنار نظر ایشون بشنوم و تفاوتشون رو ببینم. با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نظرات مقام معظم رهبری را می‌توانید در کتاب «سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله تعالی علیه» در مورد جناب صدرالمتألهین دنبال بفرمایید. بعضاً انسان حیرت می‌کند که ایشان چه دقت‌هایی نسبت به فهم مکتب صدرایی و آینده‌ای که ما از طریق فلسفه‌ی صدرا در جهان حاضر می‌شویم، را مدّ نظر دارد. به عنوان نمونه مقام معظم رهبري می‌فرمایند: فلسفه‌اي که «در اسلوب و محتواي صدرايي، جاي خالي خويش را در انديشه‌ي انسان اين روزگار مي‌جويد و سرانجام خواهد يافت».[1] در ضمن خوب است سری به سؤال عالمانه‌ی شماره‌ی 28987 بزنید. موفق باشید

 


[1] ـ مقام معظّم رهبري در تاريخ 1/3/1378.

28949
متن پرسش
سلام استاد، عرض ادب: چند روز قبل درباره استاد میرباقری گفتین: ایشان به کلی!! فلسفه را نفی می کنند، چه فلسفه اسلامی و چه فلسفه غیراسلامی. به چه دلیل و بر چه اساس این نظر رو دادین؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته این چیزی نیست که خود ایشان منکر باشند و یا صراحت نداشته باشند. ایشان به جهت لطفی که دارند در جلسه‌ی رونمایی کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شرکت کردند و پس از صحبت‌های خوبی که نمودند، فرمودند حیف که این کتاب مقداری صدرایی است. و یا در جلسه‌ای که در خدمت‌شان در مرکز «سها» بودیم، مفصلاً در نفی تفکر فلسفی صحبت نمودند. و ما هم در عین احترام برای نظر ایشان و درک دغدغه‌های فکری‌شان؛ فکر می‌کنیم روش حضرت امام و علامه در حضور تاریخی، موثرتر باشد. موفق باشید  

28649
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: جناب ملاصدرا در ابتدای برهان صدیقین، تشکیک در وجود رو مطرح و دنبال می کنند منتها در انتهای برهان وحدت شخصی وجود را مطرح می کنند. آیا از وحدت تشکیکی اعراض می کنند و یا اینکه هدف آموزشی و یا هدف دیگری وجود داشته است؟ با اثبات وحدت شخصیه وجود به نقص و غلط بودن وحدت تشکیکی یا تشکیک در وجود پی می بریم، شخصیتی مثل جناب شیخ چطور در ابتدا تشکیک در وجود و در انتها تشکیک در ظهور را مطرح می کنند سیر تاریخی مشخصی برای این اعراض نقل شده است؟ آیا درسته که در تعریف ممکن الوجود کلمه اقتضای عدم اخذ بشه همانطور که حضرتعالی در شرح کتاب برهان صدیقین ذیل برهان دوم در اثبات هویت تعلقی (صفحه ۳۱) نوشتید ممکن آن است که اقتضای وجود و اقتضای عدم دارد. سوال این است آیا می شود ممکنات اگر قائل به وجود بودن آنها شویم (که می گوییم ما سوی الله ظهورند نه وجود) می‌شود ممکنات در آنها اقتضای عدم وجود داشته باشد با توجه به این فرض اگر بپذیریم ممکنات وجود دارند نَه ظهور، حال وجودشان را از فیاض به معنای دائم الفیض به تجلی دریافت کرده‌اند حال چگونه در آنها اقتضای عدم راه خواهد داشت در حالی که آنها در وجود گرفتن از منبع فیض به نحوه دائمی با توجه به صفت مشبهه بودن این کلمه، به نوعی واجب شده اند در وجود، منتها واجبِ بالغیر در مقابل واجب به ذات که خداوند متعال باشد پس نمی‌توان در آن اقتضای عدم تصور نمود بلکه وجود است لیکن ما می گوییم وجود نیست بلکه ظهور است وجود مختص خداوند است. آیا این تقسیم و تعریف قسیم ها صحیحه؟ اصلا درسته که واجب و ممکن قسیم همدیگه باشن؟ مگه رابطشون طولی نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. می‌شود گفت همین‌طور که می فرمایید تشکیک در وجود، جنبه‌ی تعلیمی داشته باشد و بیشتر، تشکیک در ظهور، مدّ نظر بوده است. ۲. ممکن‌الوجود در ذات خود، وجودی ندارد تا این بحث‌ها به میان آید. آری! نسبت به عدمِ مطلق، اقتضای وجود دارد ولی در هر حال، عدم است. به همین جهت اصطلاح «عدمٌ مّا» را برای آن به‌کار می‌برند. موفق باشید

28602
متن پرسش
سلام علیکم: در پرسش و پاسخ ۲۸۵۹۳ نکاتی را راجع به فلسفه هگل و حکمت متعالیه صدر المتهالین فرمودید که البته متن سوال درباره نقد مباحث هگل با پشتوانه ملاصدرا بود که البته بیشتر آنچه در متن پاسخ دیده شد، نقد حکمت متعالیه بر اساس هگل شد و اینکه هگل مباحثی ماورای حکمت متعالیه را به صحنه آورد. این منظور بود که چگونه می‌توان با استفاده از مبانی اندیشه اسلامی که خب حکمت متعالیه هم یکی از زیر مجموعه های آنهاست و شهید مطهری بر روی آن تمرکز داشتند، ولی در کل با تمام مبانی معرفتی اسلامی می‌شود بحث هگل و دیالکتیک او را نقد کرد و مورد مداقه قرار داد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هگل با هوشیاریِ تاریخی خاص خود متوجه‌ی عقل مدرن می‌شود و در این راستا دغدغه‌هایی را در رابطه با جامعه‌ی مدنی به میان می‌آورد. به نظر بنده از این جهت باید با او همدلی کرد و اساساً باید با فیلسوفان از آن جهت که متعهد به تفکر و یافتِ زمانه‌ی خود می‌باشند، همدلی نمود هرچند همیشه نمی‌توان با آن‌ها همراهی کرد. به نظر می‌اید ما در چنین تاریخی قرار داریم. موفق باشید

28593
متن پرسش
سلام علیکم: شهید مطهری در نقد مباحث هگل و دیالکتیک او و بحثی که راجع به علیت طرح میکنه، اشاره دارند که بر اساس مبانی برهان صدیقین و اشارات مرحوم ملاصدرا می‌شود بحث علیت و دیالکتیک هگل رو نقد کرد. چگونه برهان صدیقین، در این بحث راهگشاست و میتونه پشتوانه برای نقد مباحث هگل باشه آنطور که شهید مطهری گفتند و توجه خاصی به اشارات حکمت متعالیه داشته اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی حرف در آن است که مگر حکمت متعالیه توان دیدن همه‌ی واقعیات و پدیده‌ها را دارد؟ آیا می‌توان از طریق حکمت متعالیه آنچه را که منطق دیالکتیکی متذکر آن می‌شود، را دید؟ ظاهراً مشکل این‌جاست و هگل با تسلط کاملی که نسبت به منطق ارسطویی دارد متوجه می‌شود اموری در میان هست مانند روحِ تاریخ، که این امور در معرض نگاه منطق ارسطویی و یا فلسفه‌هایی که در آن دستگاه تفکر می‌کنند، به ظهور نمی‌آید. موفق باشید

28385
متن پرسش
سلام علیکم استاد بزرگوار: با سپاس از پاسخهای قبلی جنابعالی، پیرامون اتحاد عاقل و معقول می خواهم بپرسم: صور ذهنی معقول که پیش نفس مجرد عاقل حضور دارد آیا بخاطر اتصال نفس با عالم عقل هست و ما با مواجه شدن وجود خارجی اعیان در نشئه طبیعت آنها رو کشف و درک می نماییم یا برعکس با کسب معرفت در مورد وجود خارجی اشیاء صور عقلیه آنها در نفس مون بوجود میایند و باهاش عجین می شوند؟ اگر در این مورد مقاله، جزوه، کتاب یا درس صوتی رو برای طفل مکتب مثل بنده معرفی بفرمایید سپاسگزار خواهم شد۔ سایه تون مستدام۔
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «معرفت نفس و حشر» جناب صدرالمتألّهین «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» روشن می‌کنند که صور خارجی، معّداتی هستند تا نفس ناطقه با صورت‌های معقول صور خارجی متحد شود. در این مورد خوب است به جزوات «معرفت نفس و حشر» که روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید

28127
متن پرسش
با سلام و عرض خسته نباشید و آرزوی قبولی طاعات و عبادات: شرح فصوص و منازل السائرین و مباحث معاد اسفار را چگونه می توانیم تهیه کنیم؟ در سایت آنها را پیدا نکردم. اگر در مورد این مباحث سیر مطالعاتی خاصی هست آن را هم بیان بفرمایید. بنده از آثار استاد کتابهایی نظیر ده نکته از معرفت النفس از برهان تا عرفان، ماه رجب، صلوات، تعدادی از کتب در موضوع انقلاب، مهدویت، مقام لیله القدری حضرت فاطمه و ... مطالعه و کار کرده ام. همچنین شرح منظومه ملاهادی سبزواری را نیز خوانده ام و در باب مطالب عرفان نظری و عملی استاد بسیار علاقه مند به مطالعه می‌باشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر مطالعاتیِ سایت لازم است. مباحث «اسفار» یعنی شرح جلد ۸ و ۹، صوت خوبی ندارد. پیشنهاد آن است که بعد از مقدمات سیر مطالعاتی، بحث کتاب «معاد» همراه با شرح‌های صوتی آن را بدون عجله دنبال بفرمایید و سپس با فصّ «آدمی» و «شیثی» ورود در عرفان إن‌شاءاللّه محقق می‌شود. موفق باشید

28125
متن پرسش
سلام: برای ورود به حوزه عرفان نظری، ورود به فلسفه را چقدر ضروری می‌دانید؟ اساتیدی ورود جدی در فلسفه را بسیار لازم می‌دانند تاکید زیادی دارند. چه میزان این تاکید را تایید می‌کنید به اضافه ی اینکه آیا این نحو ورود به عرفان نوعی بیرون افتادن از تاریخ نیست؟ با توجه به غلبه تفکر ذهنی در این تاریخ
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تجربه‌ی بنده هم حکایت از آن دارد که امروز، عرفانِ ما جدای از حکمت صدرایی نیست و عجیب است آن حکمتِ به واقعِ متعالیه این‌چنین با عرفان مندمج شده است. موفق باشید

28088
متن پرسش
سلام علیکم: استاد مدتی است این دل مشغولی من شده و کمی ذهن خودم را به آن مشغول کرده است. خواستم این مطلب رو از خود حضرتعالی بعنوان استاد خودم بپرسم. شما با توجه به وضعیت کنونی، معتقدید جامعه ویژه جوانان دیندار تر و مانوس با دین هستند و یا مردم و جوانان به دین حداقلی اعتقاد پیدا کرده اند و سبک دینداریشان از دینداری که مد نظر امام و آقا هست بسیار فاصله دارد؟ چون با دیدن یکسری مظاهر و پوشش ها و سوالات و حرفها و رفتار و سکنات مردم ویژه جوانان این مطلب مطرح می‌شود حکومت مردم را از دین گریزان کرده و مردم بسمت دین حداقلی رفته اند و انس شان با دین به شیوه دیگری شده است و بیشتر بینش سکولار دارند. شما جامعه و مردم را دیندار تر و مانوس تر با هویت دینی فی الحال می بینید یا گریزان از دین با معتقد به دین حداقلی و حتی بینش سکولار؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم چون ما مردم را به حدّ اقلِ دین توجه دادیم و در حدّ فقه، متوقف‌شان کردیم و ابعاد حِکمی و عرفانی دین را با جوانانی که بسیار آماده بودند، در میان نگذاشتیم؛ شما امروز با مردمی روبه‌رو هستید که دین را جدّی نمی‌گیرند. راستی! دینی که امروز ما در مجامع عُرفی و سنتی خود مطرح می‌کنیم، واقعاً جای جدّی‌بودن دارد؟! چرا حضرت امام برای همین مردم، شرح سوره‌ی حمد را پیش کشیدند؟ و ما هنوز اندر خمِ هیچ‌کوچه‌ای نیستیم. خدا به دادمان برسد در آینده‌ای که ما بخواهیم با این معارف دست و پا شکسته حاضر شویم. موفق باشید      

27998
متن پرسش
سلام استاد طاهرزاده: نظر شما درباره این مقاله که می گوید فلسفه ی صدرایی با داروینیسم تطابق دارد چگونه است؟ مقدمه و طرح مسأله در خصوص اینکه آیا اجزاء عالم طبیعت (اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان) از ابتدای خلقت به همین صورت وجود داشته‌اند و یا هر یک از اینها نتیجه دیگری است؛ یعنی، از جماد، نبات و از نبات حیوان و از حیوان انسان به وجود آمده است، یک دیدگاه عام وجود دارد که سابقه آن به پیش از سقراط در یونان و اسطوره‌های چین و هند باستان باز می‌گردد و آن این است که عالم به همین صورتی که هست، به یک‌باره با «همین تنوع زیستی» ایجاد شده است و این چهار نوع موجودِ طبیعت (یعنی جماد، نبات، حیوان و انسان) هر یک مکرراً ایجاد می‌شوند و از بین می‌روند. در جوهر و نوع آن‌ها حرکت و تحولی نیست، بلکه اگر دگرگونی و تغییری در انواع دیده شود، دگرگونی و تغییرات سطحی است. در این عالم، تنها نفس انسان است که شانس این را دارد که از قبل وجود داشته باشد و یا هم‌زمان با بدن ایجاد شود، ولی آن هم زمانی است که جسم همراهش فاسد ‌شود و خودش همواره باقی بماند. )۶، ج۸، ص۸) اندیشه حاکم بر اکثر فیلسوفان مسلمان چیزی جز این نبود. این نظریه را اصطلاحاً ثبات انواع یا فیکسیسم Fixism می‌گویند. چنانکه تاریخ علم بارها ثابت کرده است، اهل علم، جزو فرهنگ بزرگتری است که انگاره‌های فکری آن فرهنگ، خود بر پرسش‌هایی که او پرسیدن آنها را مهم می‌یابد، اثر می‌گذارد. همچنین بر مقولاتی که او توسط آنها داده‌هایش را تعبیر و تفسیر می‌کند و نیز بر مسلماتی که حاکم بر تنسیق نظریه‌های اوست، تاثیر دارد. به همین جهت تفسیر عالمان دین از ظواهر کتب دینی بر همین آموزه فرهنگی کلان قرار دارد. نظریه تحول انواع یا ترانسفورمیسم Trans Formism نظریه جدیدی است که بر اساس آن جهان طبیعت سراسر تغییر است، به‌طوری‌که همه جهان یا بخش‌هایی از آن دائماً دستخوش تحولات پایدار و فزاینده است و در طی روندِ تحول بر تعداد، تنوع و پیچیدگی اجزاء جهان افزوده می‌شود. (۶، ج۸، ص۷) بوفون Buffon (1707-1788 م.) و لامارک (Lamarck) (۱۷۴۴-۱۸۲۹ م.) در قرن هجدهم میلادی ابداع کننده نظریه تکامل در زیست‌شناسی بودند، ولی داروین Darwin (۱۸۰۹ – ۱۸۸۲ م.) در قرن نوزدهم با ارائه شواهد بسیار این نظریه را آزمون‌پذیر ساخت. (همان، ص۸) نظریات اولیه، ساده، مبهم و کمتر علمی بود، ولی به مرور، استحکام بیشتری به خود گرفت و امروزه کمتر کسی است که در حوزه زیست‌شناسی به اصل تکامل باور نداشته باشد. بگذریم از اینکه این نظریه از حوزه موجودات زنده به تکامل بشر، ذهن، اخلاق و فرهنگ نیز سرایت کرده (همان، ص۷) و به صورت غیر منطقی تعمیم داده شده است. (Bowler, 2000, 464) با اینکه بحث تکامل چه به لحاظ فلسفی و چه به لحاظ علمی در یونان قدیم و در میان مسلمانانی چون «اخوان الصفا» (اخوان الصفا، ۱۹۹۵، ج۲، ص۱۵۰ و۱۵۱و۱۳۸) و فیلسوفانی چون «ابن مسکویه» سابقه داشته است، (ابن‌مسکویه، ۱۳۸۸، ص۱۳۷ و ابن‌مسکویه، بی‌تا، ص۷۸) ولی در دوران جدید بحث‌‌های آن چالش‌برانگیزی شده است و به‌عنوان یک تئوری علمی از ابتدای طرح آن به‌ویژه از جانب صاحبان ادیان با مخالفت و موافقت روبرو بوده است. (Bowler, 2000, p458-464) متأسفانه نظریه تکامل از زاویه فلسفی مورد بحث جدی قرار نگرفته است. در خصوص چگونگی ارتباط موجودات طبیعی با موضوع تکامل، مبانی فلسفی قدیم چون افلاطون، ارسطو، مشاء و اشراق نمی‌تواند جوابگو باشد، ولی این اندیشه نه تنها با هندسه معرفتی ملاصدرا غیرقابل جمع نیست، بلکه بر آن منطبق است و کسی که هندسه فلسفی ملاصدرا را پذیرفته باشد، نمی‌تواند با تکامل موجودات و از جمله انسان مخالف باشد. فرضیه نویسندگان مقاله این است که اصول اندیشه‌ فلسفی ملاصدرا به‌گونه‌ای است که نه تنها با نظریه تکامل زیست‌شناسانه هماهنگ است، بلکه لازمه آن است. ملاصدرا (۱۵۷۲-۱۶۴۰ م.) در قرن هفدهم در پاره‌ای از موارد به این موضوع قبل از زیست‌شناسانی چون بوفون، لامارک و داروین تصریح کرده است. این نوشته در صدد است تا پس از بیان نظریه زیست‌شناسان در مورد تکامل، هماهنگی و تناسب اندیشه ملاصدرا را با تئوری تکامل مورد بررسی و تحقیق قرار دهد و به برجسته ساختن مبانی فلسفی او در تبیین تکامل انواع بپردازد. نظریه علمی تکامل در ذهن بسیاری از گذشتگان، این اندیشه غلبه داشته است که خداوند جهان را به یک‌باره به همین صورتِ موجود، خلق فرموده است و انواع موجودات همواره ثابت بوده‌اند. البته نظریه تکامل یا تحول موجودات طبیعی در بین برخی فلاسفه یونان، روم (Villee, and Dethier, 1979, p264) و مسلمان کم و بیش به عنوان یک نظریه از قدیم الایام مطرح می‌شده است. اینکه آیا انواع ثابت، ولی اصناف موجودات در تغییری تکاملی هستند و یا انواع نیز تکامل دارند و این‌که تکامل انواع یا اصناف از جانب خود آنهاست و یا از جانب ماوراء طبیعت هدایت می‌شود، مسائلی هستند که در گذشته اندیشه برخی از مسلمانان را به خود مشغول داشته است. به همین جهت به نظر فلاسفه اسلامی نظریه تکامل بیش از اینکه یک نظریه علمی‌تجربی باشد، یک نظریه فلسفی است و مبانی کاملاً عقلی دارد. با این حال نظریه تکامل انواع (Evolutionism) که حاصل مشاهدات علمای تجربی است، در قرن هجده به صورت یک نظریه علمی توسط امثال داروین و والاسWallace مطرح شد. (Villee, and Dethier, 1979, p265) مطابق با نظریه تکامل داروین، انواع حیوانات و نباتات، با تغییر و تبدیلات تدریجی، مستمر و نامحسوس، از صورت اولیه به صورت دیگری تبدیل شده‌اند. (Darwin 2004, p216 ) چارلز داروین پس از بیست سال ممارست و جمع آوری شواهد، نظریه خود را تدوین و در سال ۱۸۵۹ در کتاب معروف خود به نام بنیاد انواع عرضه کرد. (Campbell, 1971, P9) او برای نظریه خود شواهدی شبیه نقش انتخاب‌های انسانی در تغییر گونه‌های مختلف در پرورش گل، گیاه و حیوانات اهلی آورده است. به نظر او تغییرات طبیعی اتفاقی نادر در انواع مختلف گیاه یا حیوانات، همچنین تلاش درونی و برونی هر یک از موجودات برای حفظ بقاء خویش، و همچنین شانس بقاء بیشتر تغییرات کوچک و مفید قابل سازش در شرایط مناسب، زمینه‌های سه‌گانه تکامل موجودات هستند. وقوع این تغییرات در شرایط مناسب بیرونی، پایداری تغییرات را در آنها متفاوت می‌سازد؛ مثلا، جانوارانی که کنار دریا زندگی می کنند، با جانورانی از همان نوع که در خشکی زندگی می‌کنند؛ آنهائی که در عمق دریا زندگی می‌کنند، با آنهائی که در عمق کمتر به سر می‌برند و آنهائی که در معرض نور بیشتر قرار دارند، با آنهائی که در معرض نور کمتری هستند، تفاوت‌های محسوسی دارند. (Darwin, 2004, p20-130) ، به نظر او، پرورش‌دهندگان همان کاری را بر روی گیاهان و حیوانات اهلی انجام می‌دهند که طبیعت بر روی آنها اعمال می‌کند فرضیه داروین در زمان او به اعتراف خودش دشواری‌هایی داشت (Darwin, 2004, p178-185) که باید در مطالعاتی بعدی توسط دیگران اصلاح و تکمیل شود و چنین هم شد. مفهوم تکامل جانداران در یونان قدیم سابقه داشته ولی اختراع میکروسکوپ و تحقیقات علمی درباره طبقه‌بندی موجودات زنده به پیشرفت آن کمک بسیاری کرده است. چگونگی دگرگونی و تغییرات اصلی در روند اثبات نظریه تکامل در قرن هجدهم، مدیون اندیشمندانی چون مندل Mendel ، ماپرتوس Maupertuis و دیدرو Diderot بوده است. (۴، ج۲، ص۱۰۶۵-۱۰۶۶) سیر تکاملی کند و دراز آهنگ موجودات زنده، با مطالعه فسیل‌ها به حد کافی مستند شده است. (Prothero, 2011, p51) امروزه نظریه تکامل پیشرفت شایان توجهی کرده است و مبحث موتاسیون mutation یا جهش که بعضاً در اثر تابش اشعه ایکس، گاما و بعضی از مواد شیمیایی مطرح شده است که باعث تغییرات ژنیتیکی در موجود زنده می‌شود. بر اساس این نظریه، اصل حیات و زندگی بر روی کره زمین از توده پروتوپلاسمی Protoplasm ساده‌ای، محتملاً در دریا، آغاز شده و پس از گذشت زمان‌های بسیار طولانی به شکل حیات‌ نباتی، حیوانی و انسانی نمود یافته است. (Villee, and Dethier, 1979, p266-268) دوره‌های متوالی عرصه بر آمدن تک‌یاختگان جانوری، بی‌مهرگان ساده، ماهی‌ها، دوزیستان، خزندگان، دایناسورها، پستانداران و پرندگان و سرانجام آدم‌نمایان و انسان‌های اولیه،‌ بوده است. آنچه بیش از هر چیز جالب توجه است کشفیاتی است که ممکن است بعضی از «حلقه‌های مفقوده» اصل و نسب بلافصل انسان را به دست دهد. از این‌ها قدیمی‌تر از همه نمونه‌های استرالوپیتکوس Australopithecusاست که در حدود یک میلیون سال قبل، در آفریقای جنوبی می‌زیسته و از لحاظ اندازه مغز، شکل جمجمه، نوع دندان و قامت کم و بیش مستقیم، حد واسط بین انسان جدید و میمون بوده است. و نشانه‌هایی هست حاکی از اینکه این موجود از ابزارهای بسیار ابتدایی استفاده می‌کرده است. (Campbell, 1971, p337-343) سینانتروپوس Sahelanthropus در چین، مانند پیتکانتروپوس Pitcanthropus در جاوه، و هموارکتوس Homoerectus متعلق به نیم میلیون سال پیش،‌ مغزی کوچک‌تر از انسان جدید و پیشانی کمابیش هموار و آرواره‌های برجسته و قامت مستقیم داشته است. (Campbell, 1971, p347) این موجود از آتش و ابزارهای ضمختی استفاده می‌کرده است. جمجمه سوآنسکومب Swanscombe ، اگرچه شکسته بسته است و افتادگی دارد، از نظر شکل کاملاً پیشرفته است و متعلق به ۲۵۰۰۰۰ سال پیش است. (Campbell, 1971, p348-349) ولی انسان نئاندرتال Neanderthalensis ، متعلق به پس از آغاز آخرین عصر یخبندان، هنوز پل ابروی برجسته و آرواره‌های بیرون زده و استخوان‌های پهنی دارد. (Campbell, 1971, p350) بالاخره تعدادی از کشفیات متعلق به ۵۰۰۰۰ سال پیش نظیر انسان کرو-‌مانیون Cro-Magnon است که نقاشی می‌کرده و آداب تدفین داشته و از نظر شکل و فرهنگ کاملاً هوموساپینس ‘Homo sapiens انسان دانا، انسان اندیشه‌ور) بوده است. (Campbell, 1971, p359-360) هندسه معرفتی ملاصدرا اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود، حرکت جوهری و اشتداد وجود چهار اصل تأسیسی فلسفه صدرا است. این چهار اصل، چارچوب و منظومه معرفتی خاصی برای ملاصدرا ساخته است که او به عالم و آدم از میانه آن می‌نگرد. پنجره ذهن صدرا منطق و معرفت منحصر به فردی برای او فراهم کرده است که به ویژه در مورد موضوع مورد نظر ما یعنی حرکت تکاملی، بسیار تعیین کننده است. از این چهار اصل، سه اصل نخست، مقدمه تاسیس اصل چهارم است. نظر به اینکه آن سه اصل به کرات در نوشته‌های فلسفی مورد بحث قرار گرفته است، در اینجا فقط به اصل چهارم پرداخته می‌شود. اشتداد وجود حرکت بدون جهت معنا ندارد و باید رو به جایی و هدفی باشد. بیرون از وجود هم چیزی نیست تا کاروان وجود به سوی آن برود، لذا جهان مادی ناگزیر مقصدش تغییر از جماد به نبات و از نبات به حیوان و از حیوان به انسان و از انسان به عقل مجرد خواهد بود. این تغییر به دو صورت تصور می‌شود: یکی اینکه صورت قبل نابود شود و صورت جدید به وجود آید و بین آن دو صورت نوعی گسست تصور گردد. دوم این‌که صورت جدید روی صورت قبلی به وجود آید که در این صورت گسستی در کار نخواهد بود، بلکه وجود مادی بر شدت وجودش افزدوه می‌شود. از بین فلاسفه تنها «اخوان الصفاء» و امثال ابن‌مسکویه (متوفی ۴۲۱ ه.ق.) گسست بین موجودات را نمی‌پذیرفتند و بدون اینکه حرکت جوهری را قبول کرده باشند، به این اتصال تکاملی تصریح می‌کردند: «آخر هر نوع به اول نوع بعد چون امری واحد متصل است.» (۱، ص۱۴۳) ملاصدرا تحت تأثیر فرهنگ مسلط فلسفی از قوس نزول و صعود به «دائره وجود» تعبیر می‌کند. (۱۳، ج۵، ص۵۹۱) او معتقد است که در سیر صعود همه موجودات عالم بر حسب فطرت متوجه غایت حق و خیر اقصی هستند. (۱۱، ج۲، ص۳۰۶) او برای همه اشیاء چه عقول، چه نفوس و چه عناصر مقصودی جز تشبّه به مبدأ اعلی قائل نیست. این شوق و عشق طبیعی به طاعت از علت اولی، دین فطری و مذهب جبلی موجودات در حرکت به سمت حق است. (۱۱، ج۲، ص۳۰۰) تفاوت ملاصدرا با دیگران این است که او معتقد است عالم طبیعت یک امر واحد مستمر است که از خودِ فروتر به خودِ برتر می‌رسد مانند بالغ شدن کودک و به نو‌جوانی و کمال رسیدن. مبدأ، مقصد و متحرک یکی است. از خود آغاز می‌کند، در خود حرکت می‌کند و باز به خود می‌رسد. تفاوت حرکت استکمالی با کون و فساد این است که استکمال لبس بعد از لبس است و کون و فساد خلع بعد از لبس. ملاصدرا حرکت جوهری را به اصالت وجود، وحدت وجود و کثرت وجود پیوند زده است و می‌گوید: هر شیئی وجود خاصی دارد که همان اصیل است و خود به خود متعین و متشخص است. همین وجود در عین وحدت خود دارای مقامات و درجاتی است. برحسب هر درجه و مقامی دارای صفات و ماهیات کلی است. (۱۲، ج۳، ص۱۰۸) او وجود طبیعت را امر واحد و در عین حال مستمر و متجددی می‌داند که تدریجاً از قوه به سمت فعلیت در گذر است. همه ذات و وجود جوهر در حال تجدید شدن و همه طبیعت جاری در هر جسمی در حال تحول است و این جوهر اساس همه حرکت ها و تحولات در اعراض است. (۱۲، ج۳، ص۳۴-۳۵) به نظر ملاصدرا «ثبات نوع تا زمانی که در حد اعتبار ذهن است، قابل قبول است، چون اصولاً جنس، نوع و فصل، امور ذهنی و انتزاعی هستند. این‌ها به نحو متعین در خارج موجود نیستند. «آنچه در خارج است تحول است. پدیدار شدن عالم و تمام آنچه در آن است از آسمان و زمین همه تدریجی الوجود با وجودهای متبدل و متغیر هستند و در هر لحظه‌ای در حال خلقتی نو هستند.» (۱۶، ص۱۱۱-۱۱۵) «آنچه ملاصدرا از آن دفاع می‌کند همین است که موجود به طور دائم فزایندگی می‌یابد و خود جوهریش افزایش می‌یابد. هویت همواره باقی است و در هویت موجود نیز هویت‌های پیشین وجود دارد. به‌عبارتی‌دیگر هویت پیشین افزایش می‌یابد.» (۱۲، ج۳، ص۹۶) بر این اساس می‌توان فلسفه را به دو نوع فلسفه بودن و فلسفه شدن تقسیم کرد. فلسفه ابن‌سینا، فارابی و دیگران از نوع فلسفه بودن و فلسفه ملاصدرا فلسفه شدن است. فلسفه پویشی ملاصدرا برای موجودات خارجی تقدم و تأخر وجودی قائل است، به این معنا که هر یک از عناصر، نبات، حیوان و انسان بر دیگری تقدم رتبی دارند: «مزاج انسانی حاصل نمی‌گردد مگر بعد از مزاج حیوانی و مزاج حیوانی حاصل نمی‌گردد مگر بعد از مزاج نباتی و همینطور مزاج نباتی حاصل نمی‌گردد مگر بعد از حصول طبیعت جسمیه و هیولای حامل صورت جسمیه» (۱۵، ص۲۷۹) به تعبیر امام خمینی کسی که نطفه را می‌بیند و از صور و مراحلی که بین آن نطفه و صورت انسانی قرار دارد، غفلت می‌کند و به یکباره به جمال انسانی نگاه می‌کند، باور نخواهد کرد که این آن باشد، ولی اگر انسان آخرین درجه مرحله قبل را تا آخرین درجه تحول آن تحت نظر داشته باشد، هرگز نخواهد گفت که این آن نیست. (۴، ج۱، ص۲۱۸-۲۱۹) در فلسفه بودن کل هر مجموعه گیاه، حیوان و انسان یک نوع محسوب می‌شود، ولی در فلسفه پویشی ملاصدرا «هر فردی مستقلاً حدی از وجود و نوع مستقلی است.» (۴، ج۱، ص. ۲۱۲) ملاصدرا برای اتصال این سیر، حلقه‌های مفقوده را نیز که واسطه تبدیل این مراحل به مرحله دیگر است، یافته، معرفی می‌کند: طبیعت به وسیله حرکت، قابل اشتداد و تضعّف است. اگر اشتداد و تضعّف نباشد مابین مراتب مختلف اشتداد و تضعّف هم مرتبه‌ای وجود نخواهد داشت. مشترک مابین مراتبی باشد که آخرین مرتبه اشتداد برای بعضی و اولین مرتبه تضعف برای بعض دیگر باشد. مثلاً بخار قدر مشترک ما بین هوا و آب است… پس هنگامی که ماده آب به صورت هوا تبدیل می‌شود، در لطافت به درجه‌ای می‌رسد که آخرین درجات و مراتب آب و اولین درجات و مراتب هواست. ملاصدرا مانند این واسطه که مابین عناصر اربعه قائل است مابین مرکبات نیز چنین حلقه‌هایی را در شواهد تجربی خود یافته است. او مرجان را قدر مشترک و حد متوسط ما بین جماد و نبات و وقواق را واسطه بین نبات و حیوان و میمون را قدر مشترک و واسطه مابین حیوان و انسان دانسته است. (۱۵، ص۱۱۱) ظاهراً وقواق درختی در جزیره‌ای نزدیک چین بوده است از تیره نخل که میوه‌هایی به شکل انسان داشته است. (۱۷، ص۳۱۷۲) تمام تلاش زیست‌شناسان جدید از قرن هفدهم به این سو همین بوده است که آنچه را ملاصدرا درصدد اثبات آن بود، آشکار کنند، گویی کار او را آنها دنبال می‌کردند. قابل توجه است که ابن‌مسکویه (متوفی ۴۲۱) در این کار از ملاصدرا (متوفی۱۰۵۰) بیش از ۶۰۰ سال حق تقدم دارد و ملاصدرا، چنانکه در گذشته معمول بوده است، بدون اینکه از او نامی بیاورد از نظریات او در کتاب تهذیب الاخلاق استفاده زیادی برده و شواهد تجربی را از او نقل کرده است. در اینجا لازم است برای وضوح بیشتر دیدگاه ملاصدرا در خصوص تکامل، موضوع را جزئی‌تر دنبال کنیم. تکامل موجودات عنصری ملاصدرا مسیر تکامل موجودات عنصری را متناسب با اطلاعات عصر خود این‌گونه توضیح داده است که اگر به تکامل و ترقی توجه شود و به موجودات عنصری از پایین‌ترین منازل تا حق تعالی نظر کنیم به این نتیجه می‌رسیم که هیولی که در پائین‌ترین مراتب وجود است، در نهایت خست، نقص، قوه و استعداد صرف است و با پذیرش صورت جسمیه کامل‌تر می‌شود. پس هیولا، صور نوعیه عناصر جسمی بسیط را که آب، باد، آتش و هوا باشد، به خود می‌گیرد. ملاصدرا در اینجا تفاوت نظر خود را با دیگران این‌گونه بیان می‌کند که به نظر ما آب، باد، آتش و هوا تقدم و تأخر دارند و در یک سطح نیستند. به نظر او تشخیص این‌که کدام‌یک از این‌ها ضعیف‌تر است، کار دشواری است. ملاصدرا تصور می‌کند که این عناصر چهارگانه بسیط و زوال‌پذیر هستند و ترکیب آنها جسم را پدید می‌آورد. جسم مرتبه بالاتری دارد؛ پایدارتر است و حد وسط و واسطه برای وجود اجسام کثیر دیگر است. هرچه این عناصر شدت وجودی بیشتری داشته باشند و آثار بیشتری قبول کنند، مرتبه بالاتری دارند. بر اساس همین ملاک رتبه اجسامی مثل گچ، نوره و نوشادور پایین ولی رتبه برخی بالاتر است تا برسد به مرجان و شبیه به آن. به نظر صدرا رتبه بین هر یک از آنها، انواع و اصناف غیرقابل شمارشی وجود دارند که در آثار و منشأ افعال شدن با یکدیگر تفاوت بسیار دارند. (۱۳، ج۵، ص۵۸۳-۵۸۴) تکامل در طبقات گیاه ملاصدرا معتقد است ماده عنصری آنقدر تکامل پیدا می‌کند و از شدت اثر وجودی به جایی می‌رسد که صورت نباتی به خود می‌گیرد. آثار وجودی گیاهان تغذیه، نمو و ذبول است. نبات فقط حافظ جمادیت خود نیست، بلکه مطابق طبیعت خاص خود موادی را جذب می‌کند و به آن صورتی چون صورت خود می‌پوشاند و خود را تکامل می‌بخشد. تفاوت در کم، کیف، کثرت، شدت، تدریج و اتصال در گیاهان هست. برخی از آن‌ها مرتبه‌ای نزدیک به جماد دارند و در حفظ نوع نیازمند بذر نیستند و در پیدایش آنها ترکیب آب، خاک، نور آفتاب و وزش باد کافی است. گیاهان متکامل‌تر برای تکثیر نیاز به بذر و دانه دارند و برخی به مرحله سوم تکامل می‌رسند و به افق حیوانات نزدیک‌تر می‌شوند. آن‌ها گیاهان دارای شرافت (مثل زیتون، مو و بادام هندی) هستند. این گیاهان به لحاظ نر و ماده از یکدیگر متمایز نیستند. بالاخره سیر تکامل به افق حیوان نزدیک ‌شود، به طوری که اگر کمی دیگر تکامل کند، از مرحله گیاهی خارج شده، حیوان می‌شود. این گیاهان نر و ماده دارند. به همین جهت به حیوانات نزدیک هستند مثل نخل خرما که با ده خصوصیت به حیوانات شباهت بسیار نزدیک دارد و تنها قدرت جدا شدن از زمین و در جستجوی غذا رفتن را ندارد. (۱۳، ج۵، ص۵۸۵- ۵۸۶) ملاصدرا در کتاب شواهد به جای نخل از گیاه «وقواق» به عنوان حد وسط بین گیاه و انسان یاد می‌کند که چنانکه گفته شد، آن هم از تیره نخل و میوه آن شبیه انسان است. همه آنچه را که ملاصدرا در خصوص تکامل گیاه‌ها نقل کرده است، قبلاً ابن‌مسکویه ذکر کرده است و جز چند مثال بین آنها تفاوتی وجود ندارد. ابن‌مسکویه حد واسط گیاهان و حیوانات را گیاهان (کریمه مثل درخت زیتون، انار، گلابی، سیب، انجیر، مو) دانسته و نخل را در مرتبه اعلا و با نزدیکی بیشتری به حیوان شبیه دانسته است و سپس چندین مشابهت‌ بین نخل و حیوان را متذکر شده است. (۱، ص۱۳۴-۱۳۵) تکامل در طبقات حیوان ملاصدرا در چگونگی شکل‌گیری و تکامل حیوانات می‌نویسد: گیاهان صور کمالیه را یکی بعد از دیگری می‌پذیرند و تدریجاً کامل می‌شوند. به نظر او در حیوانات قوه شعور، علم به لذات و علم به درد به وجود می‌آید. آنها از رسیدن به منافع لذت می‌برند و از نرسیدن به آنها متألم می‌شوند. از الهام خداوند برخوردار هستند، تا به مصالح و مضار خود هدایت شوند، لذا به مصالح رو می‌آورند و از مضار اجتناب می‌کنند. به نظر ملاصدرا حیوانات نیز مراتب وجودی دارند. برخی از این مراتب به نبات و برخی به انسان نزدیک‌اند. حیواناتی که تزویج ندارند مثل کرم‌ها، مگس‌ها و حشرات، موجودات ضعیف‌الوجودند. سپس فضایل در آنها فزونی یافته، در آنها غضب حاصل می‌شود. اگر قوای غضبی آن‌ها قوی‌تر باشد، سلاح آن‌ها قوی‌تر است و اگر ضعیف‌تر باشد، سلاح آنها ضعیف‌تر است و از قوه فرار و یا از قدرت حیله‌گری برخوردارند، تا از خطر نجات یابند. برخی از حیواناتی که کامل‌تر و به انسان نزدیک‌ترند، قدرت ازدواج دارند، طالب نسل‌ند، به حفظ، تغذیه و تربیت نسل خود همت می‌گمارند و خانه‌سازی می‌کنند. این کمالات در وجود آنان افزوده می‌شود، تا به افق وجودی انسان نزدیک‌تر شوند. در این حالت قدرت تعلّم و تأدب پیدا می‌کنند، تا همچون اسب آموزش دیده یا سگ دست آموز و عقاب تربیت شده، بتوان آنان را تربیت نمود. بالاتر از همه حیوانات میمون است که به انسان بسیار نزدیک است و بهره هوشی او چنان زیاد است که با نگاه کردن به رفتار انسان آن را تقلید می‌کند و نیازی به آموزش ندارد. حیوانات هنگامی که از این مرحله هم بگذرند، به انسان تبدیل می‌شوند. (۱۳، ج۵، ص. ۵۸۷- ۵۸۹) ملاصدرا نزدیک‌ترین حیوانات به گیاهان را حیواناتی می داند که تنها یک حس و آن هم حس لامسه دارند؛ مثل، اسفنج‌ها و صدف‌ها که با انقباض و انبساط ارادی که در آنها مشاهده می‌شود متوجه چنین قوه‌ای در آنها می‌شویم این چیزی است که در گیاهان هم به نحوی دیده می شود که در برابر موانع رشد یا کاهش نور از خود عکس العمل نشان می‌دهند و مسیر خود را تغییر می‌دهند. ( ۱۴، ج۸، اواخر فصل ۲، ص۱۹۱) پیدایش و کمال نفس انسانی یکی از نتایج مهم حرکت جوهری ملاصدرا به وجود آمدن نفس از جسم در اثر حرکت جوهری است. (۱۴، ج ۸، ص۳۸۶) به این معنا که جوهر جسمانی زمانی که به اندازه کافی تکامل یابد و به آن مزاج مناسب و معتدل حیوانی برسد و سپس به مرتبه نهائی حیوان تکامل یابد، اگر کمی اشتداد وجودی یابد از حیوانیت خارج شده، قابلیت تعقل، تمیز و نطق پیدا کرده و اعضاء بدن و صورت مناسب انسانی پیدا خواهد کرد و قوایی پیدا می‌کند که با آن می‌تواند درجات کمال را طی کند. پس از دریافت نفس انسانی، انسان‌ها مراتب و درجاتی دارند. برخی به حیوان و برخی به فرشتگان نزدیک‌اند. (۱۳، ج۵، ص۵۹۵) تقریر امام خمینی از نگرش ملاصدرا این است که این جنین همان جسم است که در سابق بوده و حرکت کرده است تا مغز که معتدل‌ترین جسم از اجسام است، در جنین ایجاد می‌شود. مغز چنان در حد اعتدال و لطافت است که عرشِ اجسامِ طبیعت و آخرین جسم معتدلِ طبیعت است و همین آخرین مرتبه جسم است که در جوهر خود حرکت کرده و به اول درجه احساس که لمس است متبدل می‌گردد… همین قوه لمسی حرکت کرده، قوت پیدا می‌کند، تا به تدریج احساسات دیگر پدیدار شود. (۴، ج۳، ص۷۳) از نظر ایشان در تطبیق این بحث صدرا با واقعیت‌های علمی به دو نوع روش می‌توان اقدام کرد: یکی روش قدیم بر مبنای طبیعیات بطلمیوسی و دیگر روش جدید بر مبنای طبیعیات علوم جدید. (۴، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۷؛ ۱۱۵) بنابراین از نظر ملاصدرا نفس انسان قبل از تعلق به بدن، نه چنانکه افلاطون گفته است،؛ در عالم مثال و مجرد از ماده بوده است و نه آنگونه که ارسطو، ابن‌سینا و سهروردی می‌گفتند، امر مجردی بوده است که با فراهم آمدن مزاج مناسب، به وجود آمده و به بدن تعلق گرفته است، از نظر ملاصدرا جوهر نفس و ذات آن از ابتدای تعلق به بدن تا آخرین لحظه آن در بدن، یک حقیقت متحول است. نفس در ابتدا هیچ نیست چنانکه قرآن کریم فرموده است: آیا بر انسان دوره‌ای نگذشت که هیچ نبود. سپس نفس در مسیر استکمال خود چنان سیر می‌کند که عقل فعال می‌گردد. (۱۴، ج۸، ص۳۸۲) ملاصدرا می‌گوید: شناخت انسان چنان پیچیده است که احتیاج به قریحه لطیف و نور بصیرت دارد تا فهم شود که انسان در هر لحظه باقی است و در عین حال هر لحظه نو می‌شود. اگر بگویید امر واحدی است، درست گفته‌اید؛ اگر بگویید امر متعددی است، درست گفته‌اید؛ اگر بگویید از ابتدای خلقت تا انتهای وجودش یک چیز است، درست گفته‌اید و اگر بگویید هر لحظه در حال نو شدن و تبدیل به چیز دیگری است، درست گفته‌اید. بله انسان در هر آنی در حال تحول است. (۱۲، ج۳، ص۹۷) ملاصدرا مراحل رشد انسان را نیز درجه‌بندی کرده است: درجه نفس انسانی تا زمانی که جنین است و در رحم مادر قرار دارد، درجه نفس نباتی است چرا که درجه طبیعت جمادی را طی نموده است. جنین، نبات بالفعل و حیوان بالقوه است، زیرا در این موقع حس و حرکت ارادی ندارد، ولی به واسطه داشتن قوه و استعدادِ نیل به درجه حیوانیت، از سایر نباتات ممتاز و بالاتر است. چون طفل از شکم مادر بیرون ‌آید، تا قبل از رسیدن به سن بلوغ انسانی در حد درجه نفوس حیوانی است. سپس نفس حیوانی او مبدل به نفس ناطقه می‌گردد؛ یعنی، نفس به وسیله فکر و تأمل در مسائل، قادر بر ادراک کلیات می‌شود. پس اگر در وی این استعداد ارتقاء یابد به درجه نفس قدسی و عقل بالفعل خواهد رسید. در سن چهل سالگی است که نفس انسان بدان درجه و مقام نایل می‌گردد. این زمان طلیعه و اوان رشد و بلوغ عقلی و زمینه رسیدن به قدرت معنوی است. (۱۵، ص۱۷۸) چنانکه ملاحظه می‌شود از نظر ملاصدرا تکامل و اشتداد وجود انسان تنها منحصر به تکامل عقل نیست، بلکه انسان استعداد نوعی بلوغ مهم‌تری دارد که بلوغ معنوی است. با این توضیحات روشن می‌شود که صدرا به سه نوع رابطه بین بدن و نفس معتقد است: در مرحله حدوث، نفس کاملاً وابسته به بدن است و انسان در این مرحله که قوای جسمانیش رشد می‌کند، حیوان بالفعل و انسان بالقوه است. از زمان حدوث نفس تا چهل سالگی که به مرور قوه عقل نظری به فعلیت می‌رسد، این مرحله ادامه دارد، تا بالاخره فرد به بلوغ صوری نایل می‌شود. از این زمان به بعد بدن ضعیف و نفس قوی خواهد شد. مرحله سوم، بلوغ معنوی است؛ یعنی، وقتی که عقل نظری به فعلیت می‌رسد و به عقل مجرد تبدیل می‌گردد. پس انسان بدون اینکه خود متوجه باشد، دائماً در حال شدن است و این چیزی است که فیلسوفان بزرگی چون ابن سینا از آن غافل بوده‌اند. (۱۵، ص۲۲۹-۲۳۰) ملاصدرا در پاسخ به این پرسش که چه علل و عواملی باعث به وجود آمدن تغییرات در حیوان و حصول نفس انسانی می‌شود، به دلیل عدم وجود اطلاعات علمی در آن زمان، در این مورد جز چند اشاره ندارد. سابقه پاسخ جدی به این پرسش به مطالعات زیست‌شناسان از قرن هفدهم به بعد باز‌می‌گردد. آیا چنانکه لامارک می‌گوید عوامل محیطی و تأثیرات جغرافیایی کاروبار موجود زنده را دگرگون کرده، در او صفاتی ایجاد می‌کند که آن صفات موروثی می‌شود. (Villee, and Dethier, 1979, p265) برخی از کلمات ملاصدرا به همین عامل اشاره دارد که محل زیست، در انسان شدنِ انسان موثر بوده است. چنانکه می‌نویسد: پایین‌ترین مرتبه وجودی انسان که در انتهای شمال و یا انتهای جنوب آبادی‌های زمین زندگی می‌کنند، قدرت فهم نظری و پذیرش فضایل اخلاقی کمتری دارند. این مراتب ازدیاد یافته به جایی می‌رسد که انسان‌ از بهره هوشی بالایی برخوردار می‌شود. آنان که در اواسط کره زمین زندگی می‌کنند، قدرت فهم نظری و پذیرش فضایل اخلاقی بیشتری دارند. (۱۳، ج۵، ص۵۹۵) داروین برای نزدیک کردن اذهان به انتخاب طبیعی به نقش انتخاب‌های انسانی در تغییر گونه‌های مختلف پرورش گل و گیاه و حیوانات اهلی اشاره کرده است. به نظر او همان کاری را که طبیعت می‌کند، پرورشگر، در میان جانداران اهلی انجام می‌دهد (یعنی حذف و اصلاح از راه تنوّع و گزینش طبیعی.) ملاصدرا هم تربیت اسب و سگ توسط انسان را برای نزدیک شدن آنان به افق وجودی انسان موثر می‌داند. (۱۳، ج۵، ص۵۸۷- ۵۸۹) چالش‌های مقابل نظریه تکامل ملاصدرا چالش‌هایی که ممکن است نظریه تکامل ملاصدرا به وجود آورد، در پنج حوزه قابل دسته‌بندی است: خدا، انسان، علم، فلسفه و قرآن. ۱- حکمت خدا: بیان ملاصدرا در مورد آفرینش انسان ممکن است این برداشت را به وجود آورد که چون ملاصدرا خلقت انسان را ناشی از حرکت جوهری دانسته است، نقش خدا در خلقت انسان را کمرنگ کرده است. سنت‌گرایان در نقد نظریه تکامل می‌گویند: «طبق این نظریه دست خالق مطلق در پیدایش انواع گوناگون و تحول تاریخی جهان در کار نبوده است… این تطور و تکامل هیچ قصد و غایتی ندارد، بلکه صرفاً از رهگذر تنازع عمل می‌کند. این نظریه نقش و سهمی بسیار مهم در انهدام معنا و مفهوم تقدس خلقت خداوند ایفا می‌کند.» (۱۹، ص۲۷۰) در پاسخ می‌توان گفت: قانونمندی خلقت تعارضی با علت‌العلل بودن خداوند و یا وابستگی وجودی همه موجودات به خدا ندارد. بعلاوه این طرح می‌تواند بیان تازه‌ای از چگونگی عمل حکیمانه خداوند در هدفدار ساختن خلقت ارائه کند، چرا که این طرح در واقع توضیحی برای مشیت خداوند است و نشان می‌دهد که خداوند جهان را بی‌هدف، بیهوده و بی‌سرانجام خلق نکرده است. به نظر شهید مطهری: اصل تکامل بیش از پیش دخالت قوه‌ای مدبر، هادی و راهنما را در وجود موجودات زنده نشان می‌دهد و ارائه دهنده اصل غایتمندی است. (۱۸، ص۷۳) ۲- کرامت انسان: نظر ملاصدرا در مورد چگونگی خلقت انسان ممکن است این برداشت را به دنبال داشته باشد که در این طرح کرامت و ارزش ذاتی انسان و خلیفه اللهی او مورد تردید جدی قرار گرفته است، چون موجودی که تکامل یافته حیوانات باشد، نمی‌تواند ارزشی داشته باشد. ملاصدرا که بر همانندی‌های انسان با حیوانات از جمله میمون تاکید کرده است، چگونه قادر خواهد بود چون فلاسفه گذشته حداقلی از حرمت انسان را حفظ کند. فلاسفه گذشته لااقل نفس انسان را امری الهی و قدیم معرفی می‌کردند. فاصله بین بدن و نفس را محفوظ می‌داشتند، ولی ملاصدرا همه این مرزها را برداشته و بین آنها نه انضمام بلکه اتحاد ایجاد کرده است. در پاسخ می‌توان گفت: طرح صدرا منافاتی با کرامت و ارزش ذاتی انسان ندارد، چنانکه قرآن کریم هم انسان را از خاک، گل بدبو یا نطفه دانسته و از او به تعبیر « هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا» (سوره انسان، آیه ۱) یعنی، آیا بر انسان زمانی نگذشت که هیچ چیز قابل ذکری نبود. قرآن در عین حال کرامت و خلافت او را نیز گوشزد می‌کند. ملاصدرا نیز علاوه بر سخن فوق بر سیر عقلانی، معنوی و تجردی نفس پای می‌فشارد و بر کرامت آن تأکید بسیار دارد. ۳- تفکیک علم از فلسفه و اخلاق: ممکن است گفته شود که اولاً، بیان ملاصدرا بر مبنای فلسفی او یعنی «حرکت جوهری» درست است، ولی او نباید وارد بحث از چگونگی ساختمان طبیعی موجودات ‌شود و در کار علوم تجربی دخالت ‌کند. ثانیاً، دامنه مباحث ملاصدرا به خلقت محدود نمی‌شود و ممکن است عده‌ای از آن بحث طبیعی سوء استفاده کنند و مسئله تکامل را به مسائل دیگر علوم اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و اقتصادی توسعه دهند و منزلت سنتی انسان را در این عرصه‌ها زیر سؤال ببرند، حال آنکه از حرکت جوهری نباید نتایج ارزشی گرفت و کمال را با ترقی یکی پنداشت. در پاسخ می‌توان گفت: اولاً ملاصدرا زمانی وارد حیطه علم تجربی شده بود که هنوز علوم مختلف تخصصی نشده بود و عالمان آن از یکدیگر متمایز نبودند. ثانیاً ارزش‌‌داوری‌ها با کمال نهایی و عقلی انسان‌ها سنجیده می‌شود و ارزش‌های اخلاقی مبانی خاص خود را دارند و تعمیم‌های غیرعلمی قرن نوزدهم، امروزه در میان اهل علم طرفداران زیادی ندارد. ۴- مبانی فلسفی: در نقد نظریه ملاصدرا می‌توان گفت: اولاً، تکامل موجودات یک قاعده فلسفی یقینی نیست. (۱۰، ص۵۰) تکامل انواع در نهایت حدس غیریقینی است و فرضیه‌ای است که ممکن است روزی فرضیه دیگری جای آن را بگیرد. (۸، ج۱۶، ص۲۷۳) ثانیاً آنچه دانشمندان تاکنون یافته‌اند، دگرگونی در یک نوع است که همواره از صفتی به صفتی دیگر منتقل می‌شود، ولی از یک نوع به نوع دیگر منتقل نمی‌گردد. (۸،‌ ج۱۶، ص. ۲۷۲) ثالثاً بر فرض که تکامل انواع در غیر انسان پذیرفته شود، «ما می‌توانیم نوع بشری را پدیده‌ای مستقل و غیر مربوط به سایر انواع موجودات فرض کنیم و تحول و تطور را در حالات او بدانیم نه در ذات او، چون ما تاکنون ندیده‌ایم هیچ میمونی انسان شده باشد، بلکه تنها تحولی که مشاهده شده است، در خواص، لوازم و عوارض انسان‌ها است.» (۷، ج۴، ص۱۴۴) در پاسخ می توان گفت: اولاً هیچ یک از علمای تجربی ادعا نکرده است که قاعده تکامل انواع، قاعده عمومی فلسفی است و هیچ اندیشمند تجربی نظریه خود را یقینی و کامل نمی‌داند. ثانیاً اگر نظریه تکامل از نظر علمی قطعی و یقینی نیست از نظر فلسفی، بنابر مبنای ملاصدرا قطعی و یقینی است. طبق نظریه حرکت جوهری در هیچ موجود طبیعی نوع ثابت نیست, بلکه هر لحظه نوعی متفاوت و کامل‌تر نسبت به لحظه قبل وجود دارد. به تعبیر امام خمینی «هر فردی مستقلاً حدی از وجود دارد و نوع مستقلی است. زید نوعی و عمرو نوع دیگری است» (۴، ج۱، ص۲۱۲) بنابراین در صورتی که تکامل را در طبیعت به عنوان یک قانون فلسفی بپذیریم و ثباتی برای انواع قائل نباشیم، این قانون کلی قابل استثناء نیست، چنانکه صدرا می گوید: هر آنچه بتوان به آن وجود طبیعی اطلاق کرد حرکتش اشتدادی است و وجود حرکت از شدت به ضعف معنا ندارد و نمی‌توان تصور کرد که از انسان، حیوان و یا از حیوان، گیاه ایجاد شود. (۹، ص۲۱۲) ۵- ظاهر قرآن: یکی از چالش‌های جدی نظریه تکاملی ملاصدرا، تعارض آن با ظواهر قرآن کریم است. خداوند در قرآن کریم فرموده است که من با دستان خودم انسان را خلق کردم. او را از خاک آفریدم و از روح خود در آن دمیدم. خلقت آدم، سجده فرشتگان بر او، سکونت در بهشت و هبوط آدم همه و همه ظواهری از قرآن کریم است که با هیچ‌یک از گفته‌های ملاصدرا سازگار نیست. علامه طباطبایی تصریح می‌کند که از ظاهر آیات قرآن چنین برمی‌آید که آدم و حوا هیچ اتصالی به مخلوقات قبل از خود و مثل خود نداشته، بلکه بدون سابقه حادث شده‌اند. (۷، ج۴، ص۱۴۴) ایشان این سخن را تکرار می‌کند که نسل حاضر بشر منتهی به آدم و همسرش می‌شود و آدم و همسرش از پدر و مادری متولد نشده، بلکه از زمین تکوّن یافته‌اند. (۸، ج۱۶، ص۲۷۲) در پاسخ می‌توان گفت: همان‌گونه که خلقت با دو دست خدا، برای خدا دست را ثابت نمی‌کند و دمیدن روح هم، دهان را برای خدا ثابت نمی‌کند، طین و تراب هم، خلقت مستقیم و بدون واسطه از خاک را اثبات نمی‌کند. اینکه خداوند بعد از بیان سیر طبیعی و تحولات جسمانی جنین فرمود: سپس آفرینشى دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است. (سوره مومنون، آیه۱۴) گویای تفاوت ماهوی بین موجود مرحله قبل، که فقط حس و خیال و وهم دارد، با مرحله بعد است که داری عقل است. این خلقت موجود عقلانی است که آفرین دارد. شاید به همین دلیل بوده است که مواضع علامه طباطبایی در تفسیر جلد ۱۶ تندی و قاطعیت جلد ۴ را ندارد. ایشان در ج۱۶ بسیار با مماشات برخورد کرده و اظهار می‌کند: آیات قرآنی در این‌که آدم و حوا مستقیماً از خاک خلق شده باشند، صریح نیست و نصی هم در این خصوص وجود ندارد، تا نشود آیات را تأویل کرد. بعلاوه عدم اعتقاد به خلقت دفعی انسان از ضروریات دین نیست. ایشان می‌افزایند که قرآن از چگونگی خلق شدن آدم از زمین بیانی ندارد و روشن نیست که آیا عوامل طبیعی دخالت داشته است، یا علل خارق العاده باعث خلقت انسان بر روی زمین شده است. (۸، ج۱۶، ص۲۶۹-۲۷۰) علاوه بر این، مرحوم علامه در همین ج ۱۶ تفسیر المیزان به روایاتی اشاره دارد که بیان کننده این مطلب است که آدم‌ها یا آدم‌نماهایی قبل از آدم و حوا وجود داشته‌اند. (۶، ج۱، ص۱۱۹) بنابراین هم زبان با شهید مطهری می‌توان باور به تکامل را، با باور به قرآن قابل جمع دانست و ‌گفت: اگر از نظر علم قطعی باشد که انسان اجداد حیوانی داشته است، معلوم می‌شود که قرآن داستان آدم را به صورت سمبلیک طرح کرده است و نخواسته از زبان علمی استفاده کند. (۱۸، ص۷۱) جمع‌بندی و نتیجه‌گیری از آنچه گذشت معلوم شد که اصول اندیشه‌ فلسفی ملاصدرا در خصوص حرکت جوهری نفس انسانی به‌گونه‌ای است که نه تنها با نظریه تکامل زیست‌شناسانه هماهنگ است، بلکه لازمه آن است. برای بیان هماهنگی و تناسب اندیشه تکامل ملاصدرا از نظر فلسفی با نظریه تکامل انواع به ویژه تکامل انسان، ابتدا به مبانی این بحث از نظر ملاصدرا پرداخته شد. در گذشته غالباً تصور می‌شد که اجزاء عالم طبیعت اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان از ابتدای خلقت به همین صورت از جانب خداوند متعال ایجاد شده است. دانشمندان معاصر بر اثر مشاهدات خود به نظریه ترانسفورمیسم رسیده‌اند که بر اساس آن جهان طبیعت سراسر تغییر و تطوّر است، به‌طوری‌که همه جهان یا بخش‌هایی از آن دائماً دستخوش تحولات پایدار است و در طی روندِ تحول بر تعداد، تنوع و پیچیدگی اجزاء جهان افزوده می‌شود. مبانی فلاسفه‌ای چون افلاطون، ارسطو، ابن‌سینا و شیخ اشراق نمی‌تواند جوابگوی تبیین فلسفی این اندیشه باشد، چرا که آنان برای انواع، تحصل و واقعیت قائل‌اند. نظریه تکامل نه تنها با هندسه فلسفی ملاصدرا قابل جمع است، بلکه کسی که هندسه فلسفی ملاصدرا را پذیرفته باشد، نمی‌تواند با تکامل موجودات و انسان مخالفت کند. اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود، حرکت جوهری و اشتداد وجود چهار اصل تأسیسی فلسفه صدراست. سه اصل اول توجیه اصل چهارم یعنی حرکت تکاملی موجودات طبیعی است. به نظر ملاصدرا آنچه عینیت و اصالت دارد، وجود است نه ماهیات. بنابراین آنچه در خارج تحقق دارد، وجود است. وجود امر واحد تشکیکی است و سراسر هستی را پر کرده است. موجوداتی که ما در عالم طبیعت می‌شناسیم مرتبه‌ای از وجودند و قوانین وجود بر آنها جاری است. بر اساس حرکت جوهری ملاصدرا این بخش از وجود (یعنی طبیعت) عین سیلان است و حرکت، ذاتی آن است. به نظر ملاصدرا این وجود سیال، سیال بودنش اشتدادی است. عالم طبیعت یک امر واحد مستمر است که از خودِ فروتر به خودِ برتر می‌رسد مانند بالغ شدن کودک و به نو‌جوانی و کمال رسیدن. در اثر حرکت اشتدادی عناصر، گیاهان پدیدار می‌شوند و در اثر تکامل حیوان، انسان پدیدار می‌شود. انواع یا مراحل مختلف طبیعت، بلوغ‌های متعدد یک وجود است و همانگونه که کل طبیعت بلوغ‌های مختلف دارد، ملاصدرا برای انسان هم سه نوع بلوغ جسمانی، عقلی و معنوی قائل است. در نهایت نشان داده شد که اندیشمندان تجربی در تبیین چگونگی این تکامل فلسفی گام برداشته و نظریه فلسفی ملاصدرا را تبیین کرده‌اند. همچنین مشخص شد که نقد منتقدین تکامل بی‌مورد است و این اندیشه نه تنها با آموزه‌های دینی تعارضی ندارد، بلکه مبین چگونگی عظمت، حکمت و مشیت خداوندی است. فهرست منابع قرآن کریم (۱) ابن‌مسکویه، احمد بن محمد بن یعقوب، (۱۳۳۸). الفوز الاصغر، قم، انتشارات آیت اشراق. (۲) ابن‌مسکویه،‌ بی‌تا، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق،‌ انتشارات بیدار (۳) اخوان الصفا، ۱۹۹۵، رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا، ج۲، بیروت- باریس، منشورات العویدات. (۴) اردبیلی، عبدالغنی (۱۳۹۰). تقریرات فلسفه امام خمینی، چ سوم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. (۵) دانشنامه جهان اسلام (۱۳۸۳). ج، ۸، تهران، بنیاد دائره المعارف اسلامی. (۶) طباطبایی، محمدحسین (۱۳۹۳ه.ق). المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات. (۷) ——————- (۱۳۹۴ه.ق). المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان. (۸) —————– (۱۳۹۶ه.ق). المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، طهران، دارالکتب الاسلامیه. (۹) —————– (۱۳۶۲). النهایه الحکمه، قم: موسسه النشر الاسلامی. (۱۰) —————– (۱۳۶۶). اصول فلسفه و روش رألیسم، قم: دفتر انتشارات اسلامی. (۱۱) محمد بن ابراهیم، صدر الدین شیرازی، (۱۳۸۰). الحکمه المتعالیه فی الاسفار اربعه، ج ۲، تصحیح: مقصود محمدی، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا. (۱۲) — (۱۳۸۳). الحکمه المتعالیه فی الاسفار اربعه، ج ۳، تصحیح: مقصود محمدی، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا. (۱۳) — (۱۳۸۱). الحکمه المتعالیه فی الاسفار اربعه، ج ۵، تصحیح: رضا محمد زاده، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا. (۱۴) —- (۱۳۸۳). الحکمه المتعالیه فی الاسفار اربعه، ج ۸، تصحیح: علی اکبر رشاد، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا. (۱۵) —- (۱۳۹۱). الشواهد الربوبیه، تصحیح: سید مصطفی محقق داماد، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا. (۱۶) ——- (۱۳۷۸). رساله فی الحدوث، تصحیح: حسین موسویان، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا. (۱۷) مصاحب، غلامحسین، (۱۳۸۰). دائره المعارف فارسی، چ دوم، انتشارت امیرکبیر. (۱۸) مطهری، مرتضی،‌ (۱۳۶۱). علل گرایش به مادیگری، دفتر انتشارات اسلامی. (۱۹) نصر، حسین، (۱۳۷۴)، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه مرتضی اسعدی، ج۲، انتشارات طرح نو. Bowler, Peter J, EVOLTION, The History of Science and Religion in the Western Tradition: An Encyclopedia (Garland Reference Library of the Humanities. 2000, (Editor: Gary B. Ferngren), garland publishing, New york & London Campbell, Bernard, G. 1971, Human evolution AN INTRODUTION TO MANS ADAPTATION, HEINEMANN EDUCATIONAL BOOKS LTD: LONDAN. Darwin, Charles, 2004, The Origin of Species – 6th Edition, Online Literature Library, file:///C|/Documents%20and%20Settings/Egyptian%20Raptor/Desktop/ebooks/literature/index-91.htm (1 of 3)2/6/2004 9:20:37 PM Prothero,Donald R, THE FOSSILS SAY YES, RELIGION AND SCIENCE, Critical Concepts in Religious Studies, 2011, Edited by Sara Fletcher Harding and Nancy Morvillo, Volume 3, Routledge LONDON AND NEW YORK VILLEE, CLAUDE A, DETHIER, VINCENT G, 1979, BIOLOGICAL PRINCIPLES AND PROCESSES, W. B. SAUNDERS COMPANY LONDAN. تشکر خدانگهدار.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این افراد یا داروینیسم را نفهمیده‌اند و یا صدرا را. در رابطه با رشته‌ی دانشگاهی خودم در رابطه با ضعف نگاه داروینیسم و غیر علمی‌بودن آن از نظر علمی پالئنتولوژی عرایضی در جلسات اول شرح سوره‌ی سجده شده است. موفق باشید

27952
متن پرسش
سلام علیکم: با وجود اینکه حضرتعالی در این مورد صحبت و یادداشت داشته اید و نکاتی هم فرموده اید در قالب پاسخ به پرسشها، ولی می‌خواستم این مطلب را از این جهت بپرسم که حضرتعالی بعنوان یک شخصیت فعال در معرفت دینی که بحمدالله سالهاست در این زمینه فعالیت کرده اید و مباحث حکیمانه ای را مطرح کرده اید، به تولید و حرکت در مسیر علم دینی و طرح نظریات مبتنی بر منطق دینی و توحیدی و به تعبیر جنبش نرم افزاری که مورد بحث بوده است، معتقدید و آن‌را جهت نیل به تمدن نوین اسلامی و ساخت یک تمدن ماورای تمدن مدرنیته و گذار از الگوی لیبرال دموکراسی که امروز پرچمدار مدرنیته و تمدن مدرن هست، ضروری می‌دانید و نقطه عطفی جهت حرکت در مسیر آن تمدن و ساخت زیر نظام های اجتماعی_تمدنی مبتنی بر منطق و حکمت اسلامی قلمداد می‌کنید؟ به نظر شخصی خود من بعنوان کسی که از محضرتان تلمذ کرده ام و آثار و مباحث تان را سعی کرده ام دقیق بررسی کنم، تولید علم دینی و جنبش نرم افزاری، یک گام مهم و از مبانی نظری و علمی طرح ریزی و اجرای الگوی تمدنی انقلاب اسلامی است و ما ضرورت دارد مطابق با انسان شناسی، هستی شناسی و معرفت شناسی شریعت اسلام، علم و حکمت متناسب و منطبق داشته باشیم و حتی در برخورد با علومی که مبدا شان نگاه توحیدی و یا افراد و جوامع توحیدی نبوده اند، هم با همین معیار جلو برویم که آیا با مبانی ما در تعارض است و نقطه مقابل آن است یا اینکه می‌توان با خودآگاهی و بصیرت لازم آن را درون دستگاه علمی و حکمی خود و چارچوب انقلاب اسلامی و تمدن نوین اسلامی مستحل کرد و آن‌را درون دستگاه و روح عقاید خود معنا کرد و نظم مطلوب را به آن بدهیم تا دیگر هویتی متمایز از آن مبدا و نگاه و هویت غیر توحیدی و یا متضاد پیدا کند. و البته این نیاز به یک شجاعت و بصیرت قوی دارد چون متاسفانه همچنان خیلی ها نظریات و مبادی کنونی علم و دستاوردهای علم مدرن را قطعی و ثابت و مفروض می‌دانند و شجاعت نقد و رد آنها و جایگزین کردن مبادی دیگر را ندارند و حتی آن‌را یک عمل بلندپروازانه و غیر واقعی و غیر منطقی می‌دانند و این به نظرم خود یک آفت بزرگ است که باید کنار زده شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید حکمت و عرفان اسلامی و نگاه قرآنیِ خود را بچشیم و بعداً راه حلّ دومی که جنابعالی می‌فرمایید، راه حلّ بسیار مهمی است زیرا حقیقتاً ما مرزی با متفکران نداریم هرچند بعضاً آنان در بستر تاریخی و فرهنگیِ خود ممکن است دغدغه‌ها و یا راهِ حلّ‌هایی داشته باشند که از یک طرف قصه‌ی ما نیست، و از طرف دیگر قصه‌ی همه‌ی بشریت است. موفق باشید

27954
متن پرسش
با سلام: آیا معراج پیامبر (ص) جسمانی بوده یا روحانی؟ دلیلتان چیست؟ جسمانی بودن یا نبودن معراج چه اهمیتی دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً چون معنای مراتب جسم دانسته نمی‌شود، این دعوا تا حشر ادامه خواهد یافت، مگر با نگاه صدرایی که جسم را همواره مساوی جسم مادی نمی‌داند. پیشنهاد می‌شود سری به جزوه‌ی «حیات بدن اخروی» که بر روی سایت هست، بزنید. موفق باشید

27766
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله استاد: میخاستم بدونم جهان بینی حضرت آقا مبتنی بر عرفان اسلامیه؟ ایشون خودشون فرمودن در عرفان نظری هیچ ورودی ندارم و از طرفی نسبت به نحله عرفا خیلی علاقه نشون میدن.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم دنبال‌کردن نگاه عرفانیِ حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» است و دقت بر روی حکمت صدرایی که بحمداللّه رهبر معظم انقلاب «حفظه‌اللّه» خیلی خوب روح و روان و قلب خود را در این میدان‌ها پرورانده‌اند. موفق باشید

27739
متن پرسش
با سلام: طاعات و عبادات شما مقبول ان‌شاءالله. استاد مقدمات معرفت النفس و توحید (جوان، آشتی، ده نکته، از برهان تا عرفان) رو مطالعه کردم از کتب شما. به اضافه مطالعه‌ی خوب منطق. الان قصد مطالعه‌ی بدایه‌الحکمه رو داشتم. اما اضطرار بدایه رو اونطور که می‌خواهم ندارم. خواستم ازتون بپرسم نسبت کتب شما (ده نکته، از برهان تا عرفان، معاد، خویشتن، جلد ۸ و ۹ اشعار) با بدایه و نهایه چگونه هست؟ چرا نیاز هست؟ آیا بدایه و نهایه را برای بعد از کتب شما (معاد، خویشتن، جلد ۸ و ۹ ) بگذارم بهتر نتیجه می‌گیرم؟ ممنون میشم نسبت کتب خودتون رو با بدایه و نهایه بیان بفرمایید. خدا خیرتون بده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «بدایة الحکمه» بالاخره یک کتاب مبنایی جهت تفکر فلسفه‌ی حکمت متعالیه می‌باشد و باید اگر کسی بنا دارد آن فلسفه را دنبال کند، با جدیّت کامل آن را مطالعه نماید، البته بدون آن‌که معطل آن شود. باید خوب مطالعه کرد و جلو رفت. شرح استاد امینی‌نژاد إن‌شاءاللّه کمک می کند. موفق باشید

27719
متن پرسش
سلام علیکم: یک مطلبی مطرح شده که یکی از علت های سقوط صفویه رویکرد علامه مجلسی و فرزند ایشان است که اخباری گری را تقویت کردند ویژه فرزند علامه مجلسی که بسیار با عرفان و تصوف مشکل داشت و با آنها برخوردهای قاطع و حتی با قوه قاهره و سخت کرد و نوعی تعصب مذهبی را بوجود آورد و خودش در روند زوال صفویه و ایجاد تعصب موثر بوده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کلیّات حضور تاریخی صفویه، یکی از مراحل مهم و ارزشمند تاریخ ما می‌باشد. ولی متأسفانه نتوانستیم آن‌طور که باید و شاید آن را پاس داریم و حکمت و عرفانی که می‌توانست به حضور تاریخیِ تشیع رونق ببخشد، به حاشیه رفت و ما محدود شدیم به دیوارهای تنگِ باورهای فردیِ خودمان. موفق باشید

27687
متن پرسش
سلام و عرض ادب: نحوه ورورد و مطالعه جلد ۸ و ۹ اسفار به نظر حضرتعالی چگونه بهتر است؟ برای خودم می‌پرسم. الان که در حال کار کردن منازل و فصوص هستم گویی وسط مطالب نیاز جانم دیدم که با معرفت نفسی عمیق‌تر روبرو شوم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم همان ترجمه با ویرایش جدید برایتان قابل فهم و استفاده است. البته به هر حال متن، متنِ فلسفی است و باید با تأمّل و با حوصله خوانده شود. موفق باشید

نمایش چاپی