بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حرکت جوهری - برهان صدیقین

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
متأسفانه هیچ نتیجه ای در جزوات یافت نشد!
یادداشت ویژه ای با موضوع انتخابی یافت نشد
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10699
متن پرسش
سلام علیکم: می خواستم نظر جناب عالی را در مورد این مطلب و صحت گزاره های بیان شده از نگاه ملاصدرا و تفکر نویسنده آن بدانم. با تشکر «تقدم روح بر جسم یا جسم بر روح؟ یکی از شایع ترین سوالات درباره زندگی مادی، وجود روح و در صورت وحود آن تقدم روح بر جسم یا جسم بر روح می باشد. ملاصدرا یکی از فلاسفه اسلامی بود که در این باره جمله معروفی دارد که به قاعده «جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا» مشهور شده است و یکی از مشخصه های حکمت صدرایی هم هست. ملاصدرا می گوید: نفس در ابتدا موجودی بالقوه و عاری از هر کمالی است و شباهت زیادی به جسم دارد. به عبارتی دیگر، آخرین مرحله جسمانی و اوّلین مرحله روحانی است که در این مرحله نه جسم محض و نه روح محض است، بلکه کمال جسم و قوه روح بوده و نهایتاً به تجرد محض رسیده و از جسم بی نیاز می‌گردد. در این نظریه برخلاف عقیده حکما و فلاسفه پیشین اشراقی، که معتقد بودند نفس انسانی غیرمادی است و پیش از بدن در ملکوت زندگی می کند و پس از شکل یافتن بدن کودک به کالبد او وارد می شود و زندگی را با جسم مادی آغاز می کند، گفته می شود که نفس در مراحل نخستین آفرینش خود مادی است و از ماده تراوش می کند، ولی به تدریج راه جداگانه ای در پیش می گیرد و رو به تجرد از ماده می نهد و به اوج تجرد خود (از ماده) می رسد. ملاصدرا در همه آثار و کتب خود مانند فلاسفه دیگر مسلمان، نام این موجود را «نفس» می گذارد، ولی از آنجا که در منابع فلسفی و مذهبی گاهی کلمه «روح» نیز به همین معنا (یا نزدیک به آن) به کار رفته است و گاهی در تعبیرات، جای این دو کلمه با هم عوض می شود و آنها را به جای یکدیگر به کار می برند، این پرسش پیش می آید که آیا روح، همان نفس است یا معنای دیگری دارد و اگر روح اشاره به مفهوم غیرمادی دیگری است آن مفهوم چیست و با نفس چه رابطه ای دارد. در آثار و کتب ملاصدرا علاوه بر کلمه نفس، گاهی روح نیز با معانی گوناگون بکار رفته و می توان آن را به چهار معنی محدود کرد. اول، همان که در میان فلاسفه مشائی و پزشکان، به «روح بخاری» معروف بوده است. ملاصدرا در این باره در بیشتر کتب خود آن را جرمی لطیف و شاید امری غیرمادی در مرتبه بین جسم و نفس و واسطه و رابط میان آن دو دانسته و در یکی از کتب خود پس از ذکر اقسام قوای ذهنی و ادراکی انسان، چنین می گوید: آنچه به آن روح حیوانی می گوئید، این روح ملکوتی نیست، بلکه مربوط به این جهان است و زود از بین می رود و به جهان آخرت نمی رسد. دوم فرشته بزرگ و توانایی که رابط میان اراده الهی و مخلوقات و موجودات است و به آن «روح القدس» هم گفته می شود و در قرآن و حدیث نیز آمده و گاهی به همین معنا به کار رفته است. ملاصدرا گاهی آن را تعبیری از مجموعه «عقول» یا فرشتگان دانسته و می گوید: عقول به سبب کمال و فعالیت خود همچون شی واحدی می باشند و از این شیء واحد که در واقع اشاره به همه عقول بی شمار است، گاهی با کلمه روح تعبیر می شود. سوم، به همان معنای نفس و به صورت دو کلمه مترادف نیز به کار رفته است و ملاصدرا نیز «روح» و «نفس» را به یک معنا به کار برده و گاهی روح را ادامه نفس و مرحله ای از کمال و تجرد کامل آن دانسته است. چهارم، روح به معنای موجودی از نفس؛ که برخلاف نفس، آن حقیقت غیرمادی فعلیت یافته ای است که از مرتبه ملکوتی خود به عالم ماده فرود می آید و در جسم انسان اقامت می کند و پس از مرگ و جداشدن از بدن، اگر شایستگی خود را حفظ کرده باشد دوباره به جایگاه خود می رود یا در صورت ناشایستگی و گناه، به جایی دیگر فرستاده می شود. این همان روح مصطلح نزد حکمای اشراقی و معروف تر از همه، سقراط و افلاطون است و موضوع بحث ما در این نوشته نیز همین نظر ملاصدرا است. اعتقاد به این روح آسمانی، از نظر فلسفی، به ظاهر نقطه مقابل نظریه معروف ملاصدرا و اعتقاد وی به «جسمانیه الحدوث» بودن نفس است. اگر نفس همان روح باشد و روح را موجودی مجرد بدانیم که با وجود کمال خود از آسمان به زمین می آید و به تن داخل می شود، دیگر معنی ندارد که آن را زاییده تن بدانیم که با حرکت جوهری ماده بوجود آمده است و با همان حرکت ذاتی پیوسته به اوج تجرد می رسد و با مرگ از تن جدا و رها می شود.»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت ما قبول داریم که نفسِ یک عالم عامل، در ذات خود غیر از نفس یک انسان معمولی است نه این‌که این دو در مقام نفس یکسان‌اند و تنها کمالات آن عالم عامل عارض نفس شده زیرا در این صورت ذات عالم که حقیقت آن شخص است در حدّ یک انسان عامی است و هیچ‌کس این را در خود وجدان نمی‌کند و حرکت جوهری نیز روشن می‌کند که از آن‌جایی که نفس به جسم تعلق دارد حالات جسم که حرکت ذاتی آن است بر نفس سرایت می‌کند و مابالقوه‌ی آن به فعلیت می‌رسد. حال آیا واژه‌ی نفس و روح همیشه به‌جای هم به‌کار می‌رود آری در بسیاری موارد این طور است و از خود جمله می‌توان فهمید آیا منظور از روح همان نفس ناطقه است یا مقام متعالی‌تر آن مدّ نظر است. موفق باشید
10644
متن پرسش
سلام علیکم: 1- طلبه ی پایه ی 3 هستم با کلی سوالات فلسفی و معرفت شناسی، برای حل اینها چه کنم؟ آیا به دنبال فلسفه بروم (در صورتی که فعلا مشغول کتاب المنطق هستم)؟ و اگر فلسفه را پیشنهاد می کنید خب عده ای در برابر این جریان مخالف خواندن فلسفه هستند در این صورت حد وسط این دو جریان چیست؟ 2- برای حل این سوالات فلسفی آیا با رفتن به سراغ روایات قابل حل نیست همانطور که عده ای مدعی چنین چیزی هستند؟ 3- فلسفه را با چه سیری پیشنهاد می کنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید در روزگاری زندگی می‌کنیم که عمده اشکالاتی که بشر امروز نسبت به مباحث دینی می‌گیرد با عقل فلسفی همراه است و شما چاره‌ای ندارید که با عقل فلسفی جواب دهید، حتی متدینین ما شبهاتی و یا سؤالاتی دارند که تنها با عقل فلسفی قانع می‌شوند 2- فیلسوفان برزگ اسلامی مثل صدرالمتألهین و علامه طباطبایی بر اساس تدبّر در آیات و روایات مباحث فلسفی خود را تنظیم کرده‌اند، لذا همان‌طور که در علم اصول شما با اصولِ تفکر فقهی روبه‌رو می‌شوید که حاصل تدبّر در سخنان معصوم است. فلسفه‌ی اسلامیِ ما حاصل تدبّر عالمان است در اصول عقاید و لذا می‌بینید برهان صدیقین ملاصدرا حاصل صدها روایت توحیدی است. 3- در نهایت بعد از چندسال درس‌ خارج خواندن با رجوع به اسفار وارد فلسفه می‌شوید ولی فعلاً در مرحله‌ی اول، سیری که روی سایت هست قسمت معرفت نفس و کتاب «از برهان تا عرفان» و «معاد» همراه با سی‌دی شروع خوبی است، در مرحله‌ی بعد به طوری که به دروس رسمی لطمه نخورد بدایة و نهایة شروع خوبی است. موفق باشید
10609
متن پرسش
سلام علیکم: من در کودکیم به علت اینکه بد خواب بودم و از اینکه همه خواب بودن و من بیدار می ترسیدم، برای رهایی از این ترس خیالاتی را تصور می کردم تا از این ترس دور باشم. خیلاتم هم بر اساس اتفاقات روزمره یا فیلم هایی که می دیدم بود ولی رفته رفته این برنامه روزانه ام شد. چند سال پیش برای حل کردن این معضل از استادی کمک خواستم ایشان فرمودند آدم به دنبال آنچه که دوست دارد می رود و من هم هر وقت این خیالات سراغم می آمد دنبال کشف این بودم که چه چیز در این خیالات هست به طوری که فهیدم خودم را در این خیالات می یابم و نداشته هایم را در خیالات می آوردم که دارم و به اینجا رسیدم که من هستی هستم و بعد هم آشتی با خدای شما بر آن صحه گذاشت. الان دو سال ازاین کشف می گذرد ولی من هنوز نتوانسته ام بر اساس این نوع نگاه زندگی کنم و هنوز خیالاتم ادامه دارد، اشکالم هم این است که نمی توانم استعداد و قابلیت خودم را پیدا کنم و ادامه مسیر دهم. لطف شما مرا در این مورد راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم با مباحث «ده نکته از معرفت نفس» و «برهان صدیقین» مسیر خوبی جلوی شما قرار می‌گیرد. موفق باشید
10600
متن پرسش
ﺳﻼﻡ: ﺩﺭ ﺑﺤﺚ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺻﺪﯾﻘﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﺜﺎﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻮﯾﺖ ﺗﻌﻠﻘﯽ ﻣﻌﻠﻮﻝ، ﺍﯾن ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﯾﺎ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺎﺯﻟﻪ ای ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﺷﺪﺕ ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﮎ این مطالب ﭼﻪ کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا آن حقیقتی است که عین کمال است، پس هر موجودی که عین کمال نیست خدا نیست. آیا مخلوقی که حیاتش از خدا است می‌تواند کمی خدا باشد در حالی‌که خداوند عین حیات است؟ موفق باشید
10582
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی: آنچه در مورد فصل اخیر فرموده اید را نمی توان قبول کرد چون وقتی انسان به عنوان نوع مطرح است و برای او جنس و فصل در نظر گرفته می شود و همان جنس و فصل را به شرط لا می گیرند و به عنوان ماده و صورت مطرح می کنند دیگر نمی توان آنها را جداگانه در نظر گرفت. آنچه در بدایه و شرح آقای شیروانی آمده بدن را به عنوان ماده و نفس ناطقه را به عنوان صورت مطرح کرده است برای همین آن مطلب خدمتتان عرض شد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع روشنی است که بدن و روح دو جوهر متفاوت‌اند و هرکدام جنس و فصل خود را دارند و تدبیر بدن توسط روح موجب می‌شود که بدن برزخیِ روح به کمال مربوط به خود برسد. موفق باشید
10567
متن پرسش
سلام علیکم: در جواب یکی از سولات نوشته بودید از قول ابن سینا که خدا زردآلو را زردآلو نکرد. اگر این مساله برای من باز شود و حل شود یکی از مهم ترین سوالات زندگیم حل می شود. لطفا اگر فایل صوتی یا کتابی در این زمینه دارید معرفی نمایید. اجرکم عند الله
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض کردم فایل‌های صوتی کتاب «از برهان تا عرفان» قسمت «برهان صدیقین» را دوستان دنبال بفرمایند. موفق باشید
10532
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در بحث برهان صدیقین علامه معروف به برهان واقعیت و برهان صدرا بر اساس فقز ذاتی معلول آنگاه که روشن شد که تنها یک وجود و یک واقعیت می تواند در عالم باشد و موجودات متکثر اصلا وجود نیستند بلکه ظواهر وجودند چراکه تشکیک در اصل وجود نیست بلکه در ظواهر آن است چند سوال پیش می آید که مرا مشغول کرده و نتوانستم از زاویه نگاه اصاله الوجود آن را حل کنم. 1- اگر تنها خدا در عالم است پس دلیل علم حضوری ما به خود و اینکه یقیین داریم که هستیم چیست؟ بر اساس برهان اگر بگوییم این ظهور علم الهی است و در حقیقت علم خدا به خودش است آیا به این نتیجه نمی رسیم که ما همان خدا هستیم به نازله؟ و آیا این منجر به شرک نمی شود؟ 2 - ما اگر وجود بین باشیم و همه چیز را تنها ظواهر وجود ببینیم موارد بسیاری وجود دارد که شریعت نظر ما را به ماهیت می اندازد مانند تفاوت بین رفتار با پدر و مادر و استاد با غیر یا تفاوت رفتار کافر با مومن آنجا که می فرماید و «بالوالدین احسانا» یا می فرماید «اشداء علی الکفار رحماء بینهم». آنگاه با این تفاوت ها چکار کنیم؟ 3- چگونه بپذیریم که تنها خدا در صحنه است (اگرچه از نظر برهانی کاملا پذیرفته ایم) درحالی که قرآن می فرماید جن و انس را خلق نکردیم الا لیعبدون و می دانیم که عبادت امری دو طرفه است و یک عبد می خواهد و یک معبود. آیا این خود خداست که خود را ستایش و عبادت می کند؟ پس آنگاه دلیل پاداش و عقوبت اعمال را چکار کنیم؟ 4- همانطور که اگر بگوییم اختیار ما ظهور اسم مختار خداست پس عبادت ما چرا به پای ما نوشته می شود؟ 5- بسیاری از دستورات شریعت برپایه روابط اجتماعی است و نظر به ماهیت موجودات دارد و حیثیت های اعتباری را برای آنها قائل می شود و در این صورت چگونه بازهم تنها خدا را در عالم ببینیم. 6- اگر که تنها خدا در صحنه است و براساس توحید افعالی فعل ما ظهور فعل الهی است چرا به پای ما نوشته می شود؟ مگر نه اینکه رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند آیا می پنداری که انسانی خود توانسته 40 سال خود را چنین امین و درستکار نگاه دارد؟ (الاحتجاج طبرسی) و تاکید می کنند که خداوند مرا حفظ کرده. این مشابه فرمایش قرآن در مورد حضرت یوسف است. پس من هم اگر خطایی دارم آیا خدا نخواسته درستکار باشم؟ چراکه جز خداوند در صحنه نیست. 7- چگونه ممکن است که بودن و شدن یک چیز متفاوت باشد؟ وقتی که عالم تنها مظهر اسماء الله است و وجود در هر رتبه ای بود خود را می یابد؟ 8- اگر رابطه فعل و اختیار ما با خدا رابطه ی طولی است چگونه ممکن است اراده ما با اراده الهی دوگانه شود تا ما بخواهیم اراده خود را با اراده الهی یگانه کنیم؟ 9- وقتی پذیرفتیم ظهور مختار، مختار است و فهمیدیم که آن مختار باید در همه مراتب هستی دارای ظهور اختیارش باشد و نیز پذیرفتیم در همه مراتب عالم حضور دارد پس چرا در یک مرتبه قوه است و در یک مرتبه فعلیت محض. او که اکنون در همه مراتب عالم حضور و ظهور دارد چه نیازی به بازگشت و معاد دارد؟ 10- استاد عزیز از زمانی که به قطع رسیدم که تنها خدا در صحنه است در اینکه کیستم و اینجا چکار می کنم؟ اصلا هستم یا نیستم؟ چرا شریعت؟ چرا عبادت؟ در چگونگی ارتباط با جامعه و طبیعت دچار یک سردرگمی شدم. از یک سو از دیدی که به جهان خلقت پیدا کردم شگفت زده شدم و لذت می برم که می بینم هیچ جا نیست که تنها باشم و خدا نباشد چرا که حالا خدایی که همیشه می پرسیدم کجاست را از طریق ظهوراتش دائما می بینم و از یک سو سوالات بالا دائما در ذهنم مرور می شود. لطفا راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحث وحدت شخصی وجود که روشن می‌کند اصالتاً خدا است که دارای حضور مطلق است و بقیه‌ی مخلوقات مظاهر انوار الهی هستند، منکر امکان ذاتی مخلوقات نیست زیرا ممکن‌الوجود در ذات خود ممکن‌الوجود است و حضرت حق به ممکن‌الوجود وجود می‌دهد و آن ممکن‌الوجود از جهت وجود مظهر کمالات وجود مطلق است، ولی محدودیت ممکن الوجود از خودش می‌باشد. آری وقتی ما در علم حضوری به خودمان علم داریم به اعتبار تجلی وجود مطلق در وجود امکانی ما، متوجه حضور تجلیات آن وجود مطلق در محدوده‌‌ای که ما هستیم می‌شویم نه آن‌که آن وجود در آن محدوده خدا باشد، بلکه خدا وجود مطلق است و وجود ما تجلیات آن وجود مطلق می‌باشد. 2- بنابراین ماهیّات به معنای موجوداتی که هرکدام وجود مستقل داشته باشند معنا ندارند ولی از این جهت که هرکدام امکان خاص خود را دارند معنا دارد و به همین جهت در قرآن داریم «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏» امر خدا آن است که اگر خواست چیزی را ایجاد کند مانند آن است که به آن بگوید بشو و می‌شود. پس در علم خدا ماهیت آن شیئ و امکان خاص‌اش بود ولی وجود نداشت و خدا به آن وجود داد و در این رابطه ما با کثرت مخلوقات روبه‌رو هستیم. 3- عبادت جنّ و انس جهت به فعلیت‌رساندن جنبه‌ی امکانی‌شان است، آری شما زمینه‌ و استعداد آن را دارید که محل تجلیات انوار بیشتر الهی شوید با عبادات زمینه‌ی طلب تکوینی خود را فراهم می‌کنید و نور الهی به جان شما می‌تابد. 4 و 5 – اختیار به عنوان یکی از لوازم وجود امکانی ما ذاتی ما است. ممکن‌الوجودی که جهت به فعلیت‌رساندن خود وجوه مختلف‌اش در صحنه است و مثل سنگ و درخت نیست که یک وجه داشته باشد، در معرض ترجیحِ به فعلیت‌رساندن این وجه یا آن وجه قرار می‌گیرد و انتخاب او ظهور می‌کند و لذا هر وجهی را انتخاب کرد چون امکان انتخاب وجه دیگری هم برای او بود آن انتخاب مربوط به خودش می‌شود. 6- وقتی ما آماده شدیم که حضرت حق انوار هدایت و تربیت خود را بر ما متجلّی کند، آیا اَدب و واقع‌بینی این نیست که متوجه لطف الهی شویم؟ ولی این بدین معنا نیست که نظر به اختیار خود جهت آماده‌کردن زمینه‌ی آن تربیت نداشته باشیم. 7- در علم کلام بحث می‌کنند که خداوند اختیار ما را اراده کرده و نه فعل ما را و روشن می‌کنند چون اختیار عین انجام فعل و ترک آن است، پس آن فعل مربوط به انسان می‌شود زیرا امکان ترک آن را نیز خداوند به او داده بود. 9- فکر می‌کنم با مرورِ نکاتی که عرض شد این مسئله هم حل می‌شود. 10- عظمت تفکر توحیدی آن است که بتوانیم بین حق و نحوه‌ی حضور او در عالم جمع کنیم که به آن وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت می‌گویند که إن‌شاءاللّه به مرور برایتان روشن می‌شود. موفق باشید
10528
متن پرسش
سلام علیکم: ضمن عرض خدا قوت و تشکر از حوصله حضرتعالی، تقاضا دارم در صورت صلاحدید توضیح بفرمایید: آیاحضور حضرات معصومین (ع) و بالتبع حضور برخی از اولیاءالهی در چند مکان در یک زمان واحد، اگر با بدن مادی (نه مثالی) باشد، مواد اولیه آن از طبیعت تأمین می شود و یا صرفا بصورت انشاء و ایجاد است. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی اولیاء الهی حاکم بر عالم ماده شدند و در مبادی ایجاد عالم مادی حاضر شدند، در هر جای عالم ماده نیز می‌توانند بدن مادی ایجاد کنند. کاری که عاصف‌بن‌برخیا در رابطه با تخت جناب بالقیس کرد و بنده در شرح بحث «حرکت جوهری» در این مورد و در رابطه با طیّ الأرض، عرایضی داشته‌ام. موفق باشید
10531
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: نگاه موجود بین، چه فرقی با نگاه وجود بین دارد؟ جناب معارف و داوری بین این دو نگاه تفاوت قایلند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. شاید مباحث «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن کمک کند. موفق باشید
10503
متن پرسش
سلام علیکم: این جمله بوعلی سینا یعنی چی استاد لطفا توضیح دهید: خدا زردآلو را زردآلو نکرده است بلکه به زردآلو وجود داده است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مباحث «برهان صدیقین» می‌خوانید که خداوند عین وجود است و تنها از او وجود پدیده‌ها صادر می‌شود، حال هر موجودی در هر مرتبه‌ای خواص خود را دارد. پس خداوند زردآلو را زردآلو نکرد، بلکه وجودی داد که آن وجود در آن مرتبه زردآلو است. لازم است مباحث برهان صدیقین را با شرح صوتی آن دنبال کنید. موفق باشید
10444
متن پرسش
سلام علیکم: بنده جزوه انقلاب اسلامی حقیقت قدسی تاریخ ما را مطالعه کردم و سوالی برایم پیش آمد. در صفحه 16 این جزوه فرموده اید که تشکیکی بودن اراده الهی نسبت به ما است چون ما در نظر به حضور اراده الهی در عالم همواره در یک حالت نیستیم. از طرفی در صفحه 29 فرموده اید که وجود در ذات خود تشکیکی است و شدید و ضعیف بودن مربوط به خودش است. آیا ذات خدا تشکیکی است یا تشکیک صرفا مختص ظهورات است؟ اگر کتاب یاجزوه یا.... در این رابطه دارید معرفی بفرمایید. خداوند بر توفیقات آن به آن شما بیفزاید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل این مباحث را در شرح صوتی «برهان صدیقین» می‌توانید دنبال کنید. عنایت داشته باشید وقتی می‌گوییم وجود تشکیکی است و دارای شدت و ضعف است پس باید مرتبه‌ای از آن در نهایت شدیت باشد و سایر مراتب تجلیات آن مرتبه است و آن وجود شدید که عین وجود است خدا است نه این‌که وجود خدا باشد و لذا حال که خداوند عین وجود و مطلق وجود است، هر اندازه ما به خدا نزدیک شویم با وجود شدیدتری روبه‌رو می‌شویم و از این جهت پس تشکیکی بودن اراده‌ی الهی که یکی از مظاهر وجود است نسبت به ما می‌باشد. موفق باشید
10410
متن پرسش
سلام علیکم: استاد خواهشمندم : 1. در مورد وجود و چیستی آن 2. وحدت وجود (خصوصا تشکیک) توضیح مبسوطی بفرمایید. با تشکر. التماس دعا. یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع مباحث را باید در کتاب‌های مربوطه و با حوصله و پشت‌کار دنبال بفرمایید در صورتی که پس از مطالعه سؤالی برایتان پیش آمد بنده در خدمتتان هستم. کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرح صوتی آن شروع خوبی است. موفق باشید
10281
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استاد گرامی: اینجانب در گروه مطالعاتی هستم که پس از مطالعه کتب ده نکته از معرفت نفس و برهان صدیقین و حرکت جوهری در حال مطالعه کتاب معاد جنابعالی هستیم که سوالات زیر برایم پیش آمده که به ترتیب در زیر مطرح می کنم، متشکر می شوم اگر پاسخ بفرمایید و بنده را در فهم بهتر این مطالب یاری کنید: 1- با توجه به جمله «نفس انسان صورت اخیر اوست و شیئیت انسان به آن است، اگر انسان در عالم طبیعت مسیر کمالی خود را طی کند به جایی می رسد که از ماندن در عالم طبیعت مستغنی است و جسم طبیعی را پشت سر گذاشته و در اثر حرکت جوهری به جسم مثالی که حاصل حرکت آن جسم طبیعی است نایل می شود و از طبیعت بیرون می رود و به مرگ طبیعی از دنیا می رود. » (معاد ص 50). سوال اینجاست که افرادی که در اوایل کودکی و جوانی به دلیل مرگ غیر طبیعی مانند تصادف از دنیا می روند و هنوز بسیاری از قوه‌ها به فعل نرسیده و جسم مثالی به آن حد که باید نرسیده تا روح از بدن خارج شود، در برزخ چگونه و با چه جسم مثالی و برزخی خواهند بود؟ 2- با توجه به جمله نفس انسان صورت اخیر اوست، افراد مسن که صورت اخیر آنها با محدودیتهایی رو بروست در برزخ چگونه خواهند بود با توجه به این مطلب که در بهشت پیری وجود ندارد. 3- با توجه به جمله «در نشئه آخرت بدن خود را خودش ایجاد می کند، بلکه آن بدن، بدنی است که نفس، خود آن بدن است.» (معاد ص 51) چگونه می توان نفسی که در قالب مکان و زمان نمی گنجد را دارای جسمی دانست که خود آن نفس است در حالی که هر صورت و جسمی که قابل مشاهده است باید حدی داشته باشد تا قابل مشاهده باشد و اگر جسمی مشاهده نشود چگونه هر کس از صورتش شناخته حواهد شد؟ 4- این نکته که قیامت لا جرم و لا جسم است پس اینکه در قرآن کریم از درخت و باغ و حور و... که ظهورات الطاف حضرت حق هستند، سخن می گوید چگونه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- افرادی که در سیر تکوینی خود در دنیا جسم مثالی خود را به ظاهر شکل نداده‌اند، جسم مثالی آن‌ها مطابق اعمالی که انجام داده‌اند و نیتی که داشته‌اند خواهد بود. از طرفی شخصیت آن‌ها چنین زندگی را انتخاب کرده و لذا مطابق انتخابی که در عین ثابته‌ی خود کرده‌اند در برزخ با خود روبه‌رو می‌شوند 2- صورت اخیر هرکس همان شخصیتی است که با انتخاب‌های خود ساخته، نه صورت جسم او که بحث پیری و جوانی پیش ‌آید 3- جسم قیامتی شبیه صورت‌های ذهنی است که در عین شکل‌داشتن، محدود به مکان و جرم نیست و شما می‌توانید صدها پرتغال را در ذهن خود جای دهید 4- جرم و جسم نداشتن، غیر از آن است که شکل نداشته باشد. صورت‌های قیامتی به جهت شدت وجود از محدودیت‌های جرم و جسم به معنای مکان‌مندی آزاد‌اند. در کتاب «معرفتِ نفس و حشر» این موضوعات بیشتر روشن می‌شود. موفق باشید
10258
متن پرسش
موضوع سوالات: عقاید، اخلاق با سلام خدمت استاد گرانقدر و تشکر بابت زحماتی که متقبل می شوید بنده چند سوال در ذهنم داشتم که مدتی است ذهن من را مشغول کرده اند. 1- چطور می توان اینقدر به وجود و صفات خالق یقین داشت که اگر پرده از چشم برداشته شود هیچ تغییری در آن یقین به وجود نیاید؟ بنده احادیث و آیات قران را نگاه انداختم و متوجه شدم ائمه از نظم سخن می گویند. همچنین قرآن هم از نظم سخن گفته. این نظم بنابر ساختار مادی جهان به وجود آمده و بر پایه سختاری است که ذرات در این جهان داشته اند. مگر اینکه بگوییم خدا در خلقت جهان مستقیما دخالت داشته (مثل اینکه اعجازی داشته باشد) که این هم معلوم نیست و مثل اینکه خداوند با توجه به ساختاری که در جهان خلق کرده تا جای ممکن تمایل به دخالت مستقیم در آن ندارد. نظریه های جدید و نظریه های بعدی این را تایید می کنند که روال خلقت جهان از زمان آغاز خلقت تا به حال خودجوش پیش رفته است. نظم دقیق این جهان هم مربوط به نظم دقیق ساختار و قوانین دنیاست که از آغاز وجود داشته اند. چگونه می توان به وجود خالق یقین داشت در حالی که این جهان مادی همینطور هم این قوانین را داشته و خودش هم تا به حال جلو آمده است؟ این سوال که چگونه می توان به وجود خالق یقین داشت سالهاست که ذهن من را مشغول نموده که امیدورام شما بتوانید در یافتن جواب من را کمک کنید. 2- سوال بعدی من راجع به این است که من خیلی از اعمال را نه برای ثواب و عقاب، بلکه از روی چیزهای دیگر انجام می دهم. دروغ نمی گویم چون از دروغ بدم می آید. اگر به کسی کمک کنم به جهت دلسوزی است. رعایت قانون به جهت احترام به دیگران است. احترام به دیگران هم به جهت یکسری قوانین اجتماعی است. خیلی از اعمال از روی فطرت انجام می پذیرد. سوال بنده از جنابعالی این است که ایا این اعمال ثوابی هم برایشان در نظر گرفته می شود و آیا موجب رشد روحی خواهد شد؟ بنده این سوال را از یکی از عزیزان پرسیدم و جواب نه بود. 3- بنده در آخر دوره کارشناسی هستم. اگر بخواهم در همین رشته وارد بازار کار بشوم ممکن است بتوانم کاری گیر بیاورم. اما مسائل دیگری هم هست. بنده حرفهای آقای پناهیان را درباره رسانه و اینکه کار رسانه ای کم است و اولویت است، شنیدم. خود بنده هم تا حدودی چنین دغدغه هایی دارم و به مستند سازی بی علاقه نیستم. منتها نمی دانم کدام راه را باید انتخاب کنم. تا حدودی هم می ترسم. از اینکه درسی که خوانده ام را رها کنم و خانواده من را سرزنش کند. از اینکه نتوانم امرار معاش کنم و کسبی داشته باشم. از اینکه نتوانم در این راه ثابت قدم باشم و بلغزم. امیدورام در این مورد هم شما بتوانید کمک کنید تا تصمیم درست را اتخاذ کنم. می ترسم تصمیمم از روی احساس یا به قولی جوگیری باشد و بعدا نتوانم پای آن بایستم و بیچاره شوم. 4 -سوال دیگر بنده این است که من نمی توانم کاری را به طور تخصصی تا انتها پیش بروم. یعنی بتوانم در آن کار تا حد زیادی پیشرفت کنم. نه اینکه نتوانم خیلی برایم سخت است. چون نمی خواهم هم شکل آن شغل شوم. در آن کار خلاصه شوم. البته مثلا در مورد مطالعات دینی هم همین طور است و نمی توانم پیگیر باشم. زود خسته و زده می شوم. در مورد مطالعات دینی چند بار سعی کرده ام کتب شهید مطهری را مطالعه کنم که اصلا نتواسنته ام. نمی دانم چه کنم که این اخلاق رفع بشود. از حنابعالی بسیار بسیار سپاسگزارم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر می‌کنم اگر در کتاب «از برهان تا عرفان» بحث برهان صدیقین را با سی‌دی شرح آن دنبال کنید جواب سؤال خود را بگیرید 2- هر عملی را باید با انگیزه و رویکرد رجوع به حق انجام دهیم تا نور حضرت حق بر ما آشکار شود وگرنه پس از مدتی تأثیر آن عمل از احساس ما خارج می‌شود 3- در هر حال سعی کنید نسبت به امرار معاش خود سهل‌انگاری نکنید 4- إن‌شاءاللّه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» کمک می کند، کتاب قطوری نیست که نتوانید تا آخر ادامه دهید. موفق باشید
10204
متن پرسش
با سلام خدمت شما: در حرکت جوهری اگر حرکت صرفا تکاملی است و لبس بعد از لبس، چرا مثلا گیاهان بعد از تکامل خشک گشته و خاک می شوند و دیگر اینکه هنگام خاک شدن که کمالات هنگام سبز بودن را ندارند؟ دیگر آنکه انسانهای گناهکار این گونه نیست که به سوی کمال بروند بلکه تنزل پیدا می کنند و حرکتشان به سوی کمال نیست. با سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که در حرکت جوهری صحبت از ذات یا جوهر عالم ماده است و آنچه شما مطرح می‌کنید حرکت در اعراض است. بهتر است بحث حرکت جوهری را با دقت دنبال کنید. موفق باشید
10205
متن پرسش
سلام بر شما: استاد اون چیزی که ما از اساتیدمون در باب حدوث نفس شنیدیم اینه که همین جسم مادی در جریان حرکت ارتقا پیدا میکنه و مجرد میشه ولی در بحث هاتون گفتین که نفس از عالم بالا افاضه میشه که به نظرم با هم هماهنگی ندارند مشه لطفا تو ضیح بفرمایید. متشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این را جناب ملاصدرا در جلد هشتم اسفار مفصل بحث کرده، می‌توانید به کتاب «معرفتِ نفس و حشر» رجوع فرمایید. موفق باشید
10130
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: با توجه به آثار حضرت استاد، سیر مطالعاتی برای تفکر فلسفی چگونه باید باشد؟ به بیان واضح تر مطالعه را از کدام کتاب و منبع استاد باید شروع کنیم تا مطالب را بصورت منظم و مدون در ذهن و فکر خود هضم کنیم؟؟؟ لطفا پاسخ اینجانب را در اسرع وقت بدهید چون مدتی است که از مباحث جا مانده ام. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان سیر مطالعاتی که روی سایت هست کمک می‌کند. رویهم‌رفته باید معرفت نفس را در خود بیابید و سپس به برهان صدیقین بپردازید و در بحث معاد، بحث معرفت نفس و برهان صدیقین به صورت قوی‌تری جمع شده. موفق باشید
10111
متن پرسش
سلام استاد: امیدوارم حالتون خوب باشه. من کتاب آشتی با خدا رو دارم مطالعه می کنم و به دو سوال برخوردم، می خواستم بدونم نفس اصلش بد هست یا نه؟ اگر آره پس چرا ما نماز می خوانیم، عبادت می کنیم، ذکر میگیم و امثال اینها. مگر شما نمیگید اعضای بدن یک وسیله هستند و این نفس ماست که میگه میشنوه و میبینه؟ ممنون میشم که جوابمو بدهید. بعد سوال دومم اینه که معنی هستی و چیستی رو میشه عامیانه تر از داخل کتاب برایم باز کنید. یعنی چی خدا هم هستی هم چیستی؟ نفس ما انسانها هستیه آیا چیستی هم هست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نفسی که در این جاها بحث می‌شود ربطی به نفس امّاره که در مباحث اخلاقی بحث می‌شود، ندارد. نفس در این‌جا یعنی نفس ناطقه‌ی انسان که بدنش را تدبیر می‌‌کند و خودِ انسان محسوب می‌شود 2- چیستی هرکس همان خصوصیات اوست و هستی آن احساسی است که خارج از بدن در خود احساس می‌کند. إن‌شاءاللّه با ادامه‌ی مطالعه‌ی کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوت آن و با مطالعه‌ی کتاب «از برهان تا عرفان» قسمت برهان صدیقین، همراه با شرح صوت آن، جواب سؤالاتتان را خواهید گرفت. موفق باشید
10117
متن پرسش
سلام: برای اینکه وارد عالم دینی شویم می گویید باید با قلب خود متوجه حقایق عالم غیب شد، حال می خواهم بدانم که برداشت های من از سخنان شما درست است یا نه؟ می توان با توجه به وجود نفس در بدن به وجود خدا پی برد و همانطور که در قرآن می گوید به ملکوت آسمان ها و زمین بنگرید منظور از ملکوت همان خداست که هر لحظه همه جا حاضر است و فقط هست و معنی فقط هست را من اینطور فهمیدم که خدا چیز خواصی نیست (از نظر شبیه بودن) و در همه جا حاضر و همه زمان به خاطر تجردش حاضر است و البته خدا زمان و مکان که مربوط به عالم ماده است را آفریده. چند سوال دیگر داشتم: 1. منظورتان از کثرت و وحدت چیست؟ 2. خدا که همه جا هست و عالم محضر اوست، آیا وقتیی که مثلا من روی زمین می نشینم روی خدا نشسته ام یا آیا وقتی که آب دهان جایی می اندازم آیا بر روی خدا انداخته ام (به خاطر بی ادبی معذرت می خواهم) خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که برای مثال وقتی روی بدن آب جوش یا سرد می ریزم نفس ما هم آن را حس می کند و با توجه به این مطلب خدا هم حرکات ما را ناظر است و حس می کند یا خدا حس دارد یا نه؟ 3. و یا در جعبه ای خدا به طور کامل وجود دارد و یا بخشی از آن؟ 4. مثلا درخت زیبایی وجود دارد آیا خدا که همه جا به طور کامل حضور دارد آن زیبایی درخت از خداست که به این صورت نمود پیدا کرده و تنه آن بخشی از خداست که به صورت تنه نمود پیدا کرده در مورد صورت افراد چطور؟ 5. آیا خدا در درون من وجود دارد؟ 6. آیا نفس آدم چیز مستقلی از خداست و با وجود اینکه خدا او را آفریده چرا باز تمایل به گناه دارد؟ 7. با توجه به فرمایشات شیخ رجبعلی خیاط که می گوید هر لحظه و هر جا به یاد خدا باشید و هر کاری را برای خدا بکنید، من همیشه سعی می کنم این سخن را عملی کنم، اما بعضی مواقع حواسم پرت می شود، مثلا موقع حرف زدن یا خواب و بعضی مواقع مثلا تخم مرغ که آب پز می کنم زیر گاز را یادم می رود روشن کنم توجه ام به خدا باشد یا به این امور؟ و چگونه بعضی کارها مثل بستن در و یا راه رفتن را برای خدا انجام دهیم درحالی که هیچ ربطی به کار برای خدا ندارد؟ 8. چرا بعضی مواقع که مضطر می شویم و دعا می کنیم خدا دعای ما را مستجاب نمی کند (مناجات خمسه عشر) 9. برای رسیدن به مقام فنا و رضا و دیگر مقامات چه باید کرد؟ کلا ترتیب این درجات چگونه است؟ 10. و آیا نظر نفس به هر جا یعنی فکر کردن در مورد چیز یا مکانی؟ 11. چگونه قلب خود را از کثرات و چیستی ها انصراف دهیم و به وجود پی ببریم؟ کتاب های آشتی با خدا و ادب خیال و عالم انسان دینی را مطالعه کردم و کمی گیج شده ام. با توجه به سخنانم می دانم که بی عالم هستم و چکار باید بکنم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- توجه به حضور خدا از طریق نظر به ملکوت عالم کار خوبی است 2- بحث کثرت در عین وحدت را باید در مباحث عرفانی دنبال بفرمایید 3- با دنبال‌کردن مباحث برهان صدیقین این سؤالاتتان جواب داده می‌شود و قبل از آن کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوت آن لازم است کار شود تا با تصور درستی که إن‌شاءاللّه برایتان پیش می‌آید سؤالات یازده‌گانه‌تان جواب داده شود. موفق باشید
10118
متن پرسش
سلام: طی الارض چگونه انجام می شود؟ اینکه نفس با یک اراده بدنش را از یک مکان خلع وجود می کند و در مکان دیگر وجود می دهد چگونه امکان پذیر است در حالی که قوانین ماده این اجازه را نمی دهد که مثلا بدن یک شخص مسافتی طولانی را بدون گذر زمان طی کند؟ و یا در حین این عمل، ماده نیست بشود؟ لطفا توضیح بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در بحث «برهان حرکت جوهری» در این موارد عرایضی داشته‌ام. این سایت بیشتر می‌تواند جوابگوی عزیزانی باشد که مباحث را کار کرده‌اند و در دل مطالعه‌ی مباحث، سؤالاتی دارند. موفق باشید
9886
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و ارجمند: سوال من درباره خواهرزاده ام هست و نیازمند راهنمایی شما هستم. او از کودکی بسیار به فیلم علاقه داشت و تمام اوقات فزاغت، اوقاتی که ناراحت بود و ... را به فیلم دیدن می پرداخت. این فیلم ها اکثرا سریالها و فیلمهای ساخت کشور آمریکا بود. در کودکی بازه ای را در خارج از کشور بود خانواده اش نیز برای اینکه زبان را فراموش نکند با این فیلم دیدن زیاد مخالفت نداشتند، و حتی گاهی دوست داشتند بیشتر فیلم ببیند. چون کودک شلوغ و کنجکاو و پر دردسری بود و وقتی فیلم می دید دیگر اینطور نبود. فیلمها به هیچ وجه جنگی و اکشن نبود و بیشتر فیلمهای خانوادگی و کمدی بود. ساختار ذهن او اینطور شکل گرفت. همیشه درباره اسلام و افراد مذهبی مشکل داشت. تا اینکه در 14سالگی دوباره به ماموریت رفتند و بعد از چهار سال برگشتند. اکنون که برگشته اند می بینم که او اصلا اعتقادی به وجود خدا ندارد. ذهن فوق العاده فعالی دارد و بارها در ماموریت با معلمان دینی اش بحث می کرده، اما نتیجه برایش قبل قبول نبوده. در استدلالهایش دنبال روش منطقی اثبات خداست ولی چون هیچ یک از اطرافیان اینطور نبوده اند به نتیجه نرسیده. چیزهایی که خوانده و معتقد است خلاف این باورهاست. خود من هم هیچگاه دنبال اثبات منطقی و ریاضی وار خدا نبوده ام و حتی برهان صدیقین را برای فهم نحوه ارتباط خدا و مخلوقات خوانده ام و سوالات کوچکی که در ذهنم بوده را مانع پذیرش نمی دیدم. پاسخ به آن سوالات را همیشه به وقتی دیگر موکول می کردم. اثبات خدا برایم هیچ وقت سوال نبوده. برایش برهان علیت را بیان می کنم، می رسیم به اینکه برای قطع این سلسله علت و معلولی یک علت العلل باشد و این خداست. می گوید این تعریف خداست نه اثبات خدا، من از این سلسله فقط به نقطه ای می رسم که می گویم نمی فهمم. از کجا به این نتیجه رسیدی که این خداست، تازه اگر هم باشد از کجا معلوم که این همان خدای شماست؟ شاید خدای شما ساخته ذهن شماست. امکان دارد دوباره برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود، حتی اگر خانواده اش را راضی کنم که درست نیست (که این خودش کار بس دشوار و سختی است) خودش راضی نمی شود و اگر بخواهد بزور خواهد رفت. ضمن اینکه خیلی هم امید ندارم که با بودن در ایران به منطق و منش درست برسد از شما می خواهم مرا راهنمایی کنید که چطور می توانم به او کمک کنم؟ خود من هیچ وقت زمان اینکه مباحث را اینطور اثباتی و استدلالی دنبال کنم نداشته ام.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر صورت همان برهان علیت آن اشکالاتی که به ظاهر به آن می‌گیرد را جواب می‌دهد و به مباحث معرفت نفس هم کمک می‌کند. بنا نیست شما برای او به دنبال خدا باشید، اگر خودش به دنبال خدا باشد رسیدن به خدا از نظر عقلی کار مشکلی نیست. این حرفش منطقی نیست که می‌گوید؛ «اگر هم خدا را در برهان علیّت ثابت کنیم معلوم نیست خدای ما باشد». ما در برهان علیّت ثابت می‌کنیم واجب الوجودی هست که عین وجود است و همه‌ی وجودها از اوست، حال باید با نظر به آن حقیقتی که علت اصلی همه‌ی مخلوقات است بقیه‌ی مخلوقات را مدّ نظر قرار داد و جهت نجات از توهّمات باید نسبت خود را با آن حقیقتی که عین کمال است تعریف کنیم. موفق باشید
9883
متن پرسش
با عرض سلام: برهان صدیقینی که مورد نظر است برهانی است که صدیقین با خود و در نفس خود دارند و بدون واسطه آنها را به حق می رساند پس چرا نگوییم این همان معرفت نفس است و یک برهان نفسی است؟ و چرا برای آن مقدمه و صغرا و کبرا می آوریم و در مباحث فلسفی ذکرش می کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برهان صدیقین در فلسفه یک معنا می‌دهد و در عرفان معنای دیگری دارد و در معرفت نفس می‌توان به صورت دیگر مسیر صدیقین را رفت. عمده آن است که در هرکدام از این دستگاه‌ها متوجه باشیم از خدا به خدا برسیم. موفق باشید
9861
متن پرسش
سلام علیکم: شما در برهان صدیقین فرمودید رابطه عالم به خدا رابطه ای وجودی است، بنابراین به محض اینکه خدا توجهش را از عالم منصرف کند عالم از بین می رود. سوالم این جاست وصفی که از قیامت در قرآن و روایات است یک وصفی تدریجی است، مثلا کوه ها متلاشی می شوند، خورشید روی زمین می ریزد و... در صورتی که اگر خدا توجهش را بردارد خورشید در جا باید عدم شود نه اینکه روی زمین بریزد و... آیا در قیامت، عدم شدن به گونه ای دیگر است یا ازنوع انصراف توجه خداوند متعال از عالم ماده است؟ اگر از نوع انصراف است چرا تدریجی است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نسبت مخلوقات با خدا از آن جهت که خداوند به آن‌ها وجود می‌دهد یک بحث است، نسبت مخلوقات با همدیگر در نظامی که دارای حرکت است بحث دیگر. نظام عالم ماده بر اساس تبدیل قوه به فعل تدریجی است ولی همین نظام در رابطه با خدا یک وجود است که اگر حضرت حق آن را متجلی ننماید، به‌کلّی معدوم می‌شود. در مورد قیامت هم بحث نسبت ما با آثار اعمال‌مان مطرح است که هر عملی مقدمه‌ی عمل دیگر و هر جزایی مقدمه‌ی جزای دیگر است. موفق باشید
9862
متن پرسش
سلام علیکم: استاد ببخشید این چند وقته سوالات زیادی در خصوص حرکت جوهری پرسیدم. بنده کتاب را می خوانم صوت ها را هم گوش می کنم و آنها را روی برگه پیاده می کنم. در آن کنار خودم استدلال هایی هم می کنم و گاهی هم سوالاتی پیش می آید. خلاصه از اینکه زیاد مزاحم شما می شوم عذر خواهم. آخر اطرافمان استاد فلسفه نیست. تازه اگر هم پیدا شود با مبانی و روش تدریس شما آشنا نیست. تازه بر ما هم خرده می گیرند آقا فلسفه را بدون منطق نمی فهمید و... از همین حیث بنده مزاحم شما می شوم. استاد شما می فرمایید: نفس دارای تجرد نسبی است و یک نحوه تعلق به بدن دارد، در نتیجه حکم بدن - به عنوان یک موجود مادی - در نفس سرایت می‌کند. خب برداشت من از رابطه ی نفس با بدن این گونه است: نفس داخل بدن است نه مثل داخل شدن چیزی در چیزی و خارج از بدن است نه مثل خارج شدن چیزی از چیزی. و از طرف دیگر هم که نفس نسبت به بدن حالت انضمامی دارد. حال بنده می خواهم در جزوه خودم همین جمله ی شما که فرمودید: نفس دارای تجرد نسبی است و یک نحوه تعلق به بدن دارد را شرح بدهم ولی تصور و تصدیق اش برایم سخت است. مگر نفس مجرد نیست؟ پس چطور می توان آن را نسبت به چیزی سنجید؟ خلاصه بنده از دیروز در همین یک جمله مانده ام و نمی توانم جمله را برای خودم باز کنم. و سوال دوم استاد اینکه می فرمایید ترجمه و تنقیح، معنی کلمه تنقیح چیست؟ با تشکر. خدا عمرتان دهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که ما نفس خود را طوری احساس می‌کنیم که گذشته و آینده را در خود دارد که بحثی نیست. پس از این جهت نفس ما مجرد است و در این هم که احساس می‌کنیم در عین آن‌که این جوان 20 ساله‌ی امروزی همان کودک 15 سال پیش است و در عین حال تغییراتی در درون خود از نظر علم و حیات کرده است هم بحثی نیست. پس ما در نفس خود با دو بُعد روبه‌روییم؛ یکی تجرد و یکی تغییر، و از آن‌جایی که ماده عین حرکت است و هر تغییری مربوط به عین حرکت است – که در جزوه‌ی اخیر روی این بحث شده – پس باید حرکتِ نفس مربوط به تعلق نسبی آن به ماده باشد و از این جهت اتحاد نفس و بدن انضمامی است که نه نفس عین بدن است و نه جدا از بدن، بلکه اتحادی با بدن دارد که آن اتحاد آن را عین بدن نمی‌کند. موفق باشید
9845
متن پرسش
سلام علیکم: استاد وقتی جوهر سیب شدت می گیرد و رنگ و بوی آن هم شدید می شود چه چیزی باعث می شود که سیب رنگ قرمز یا مثلا فلان بو را انتخاب کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اعراض محل ظهور کمالات جوهرند، هر اندازه زمینه‌ی ظهور کمالات جوهر فراهم باشد آن کمالات در اعراض ظهور می‌کنند. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!