بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10987
متن پرسش
سلام علیکم: بنده بعضی دستورات کلی برایم قابل هضم نیست. اینکه ما به صورت عام و کلی به فرزند آوریِ بیشتر دستور بدهیم و از طرف دیگر خبر از بی آبی و تهدید به جیره بندی و اسراف و کمی منابع و... بدهیم چگونه دستوری است؟! در حالی که قریب به اتفاق خانواده های ما هنوز که هنوز است سبک زندگی اسلامی را بلد نیستند و وقتی هم فرزندی بیاورند چه اتفاقی می افتد؟ یک مسرف به مسرفین اضافه می شود و می شود اون کمی منابع که خودمان بر سرمان آورده ایم. چطور در بحث بد حجابی و نهی از منکر می گوییم نه آقا مستقیم وارد نشیم اول باید کار فرهنگی کرد و جامعه را رشد فکری داد خودشان اصلاح می شوند (که البته هر روز دارد بدتر می شود) ولی در بحث فرزند آوری اینطور عام می گوییم بیاورید چندتا هم بیاورید، داریم سقوط می کنیم، آمار فلان است و سبک زندگی هم شده یه شعار تو خالی. آیا اینطوری صحیح هست؟ ایدکم الله
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در موضوع جمعیت در شرایطی هستیم که در آینده باید جهت امورات کشور از کشورهای دیگر آدم قرض کنیم و این موضوع با موضوعاتی که می‌فرمایید متفاوت است. هر فرزندی رزق خود را و بلکه بیشتر از رزق خود به همراه می‌آورد. مشکلاتی که خودمان بر سر خود آورده‌ایم و موجب تنگی رزق ما شده‌است را بر سر کودکان نگذاریم. موفق باشید
10988
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: ما الان نسبت به آقای خاتمی چه کنیم؟ او را فتنه گر بدانیم یا خیر؟ آیا او خائن است یا نه؟ نظر حضرت عالی درباره ایشان چیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در عین گله‌مندی از آقای خاتمی با توجه به موضع‌گیری‌هایی که بعد از اصرار آقای موسوی و کروبی در مقابل نظام به صورت مثبت کرد؛ یکی از فرزندان انقلاب می‌دانم و این بدین معنا نیست که تفکرات ایشان را موجب انحراف از اهداف انقلاب ندانم. موفق باشید
10990
متن پرسش
با سلام: از اول انقلاب تا امروز هم حضرت امام و هم حضرت آقا در مورد این‌که حوزه باید قضاوت را در این نظام مقدس بر عهده بگیرد و برای این منصب قاضی تربیت کند در شرایط امروز ساز و کار ورود طلاب به این منصب خیلی هم آسان شده اما با توجه به روایات خیلی تند در مورد تصدی قضاوت و با توجه به این‌که شرایط قوه قضائیه در امروز ما بسیار وخیم است و احتمال جهنمی‌شدن بسیار زیاد است، نظر شما در مورد این‌که طلاب برای ادای دین به انقلاب در این پست خطرناک مشغول شوند چیست؟ آیا از نظر شما سن و سال و شرایط خاصی در نظر دارید؟ مجددا عرض کنم که اگر طلبه‌ای هر چقدر با تقوا هم وارد این عرصه شود باز هم در این وادی هضم می‌شود و این‌که بتواند تأثیرگذار باشد، خیلی بعید است. ولی از طرفی نظام هم نظام اسلامی است و این مسئولیت بیشتر متوجه حوزه است تا افراد دیگر. با تشکر از شما
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بعضی طلاب عزیز که خداوند در قلب آن‌ها از این جهت مسئولیت انداخته و بنا دارند در راستای سلوک إلی اللّه در این مسیر قدم بزنند، در کنار آن عده از قضات در قوه‌ی قضائیه قرار ‌می گیرند که به عنوان سربازان امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ره صدساله را یک‌شبه طی کرده‌اند، ما هم اکنون در نظام قضایی خود از این نوع قضات هم داریم. موفق باشید
10993
متن پرسش
سلام استاد: در یکی از سوالات ذکر شده بود فتنه ای سهمگین تر از ۸۸ بر اساس شهود علما در کار است. این درست است؟ استاد فتنه ۸۸ پیرمان کرد٬ دوباره چه‌خبر قرار است بشود؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند همواره برای آن‌که ملتی را بزرگ کند به شیطان اجازه می‌دهد تا وسوسه کند، و ملتی که در مسیر توحید قدم بردارد همواره با مقابله با شیطان، بزرگی‌ها و عظمت‌هایش ظهور می‌کند، و برعکسِ تصور جنابعالی آن فتنه‌ها ملت را جوان و جوان‌تر می‌کند. به گفته‌ی علی (ع) «وَ انَّ الدُّنْیا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ الّا عَلى ما جَعَلَها اللّهُ عَلَیْهِ مِنْ النَّعْماءِ وَ الْابتلاء»، بدان که دنیا مستقر نمى‏شود و سنت خدا در آن جارى نمى‏گردد مگر از طریق نعمت و بلاهایى که خدا در آن قرار داده است. یعنى خدا دنیا را ساخته است- از دستش هم درنرفته است- ولى سنتى که در آن جارى مى‏کند سختى و راحتى دادن است به طور توأمان. مدیر دنیا، مدیریت خودش را از طریق نعمت‏ها و بلاها اعمال مى‏کند. نه بلاها از دست خدا دررفته‏اند و نه راحتى‏ها از زمام اختیار او خارج شده‏اند. نه راحتى دادن‏ها مدیریتى جدا از سختى دادن‏ها دارد و نه سختى داراى مدیرى غیر از مدیر راحتى است. نه سختى گسسته از راحتى است و نه راحتى جداى از سختى. یک زندگى است که هم سختى دارد و هم راحتى، لذا مى‏توان به جایى رسید که گفت: عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ/ اى عجب کس عاشق این هر دو ضدّ خدایا زندگى راحت بى‏تحرک و بى‏مزه به چه کار مى‏آید؟ یک شور و حیرت، مصیبت و جنگ یا محرومیتى بده تا از بى‏تحرکى و تنبلى به درآییم! هنگامى که مریض در تختش خوابیده، اگر مرتب پهلو به پهلو نشود بدنش زخم مى‏شود، و سختى‏ها و رنج‏هاى حیات، تکان‏هایى است که بر ما وارد مى‏شود تا خونمان لخته نگردد. لذا است که هم تقاضاى رفع مشکلات مى‏کنیم و هم نگرانیم که ما را به راحتى سردى گرفتار کند. نالم و ترسم که‏ او باور کند/ وز ترحّم جور را کمتر کند موقعى که مشکلى براى من ایجاد نموده و حالم را گرفته است، مى‏نالم و از خدا مى‏خواهم که مشکلم را برطرف کند. امّا در عین حال ترسانم مبادا حرف مرا باور کرده، مشکلات مرا کم کند. اگر در راحتى محض قرار گرفتم چه کنم؟ در آن وقت همانند بلبلى خواهم بود که از گُل جدایش کرده‏اند. بر من مباد که خدا مرا از سختى جدا کند- دقت کنید که دید خوبى است. نالم و ترسم که او باور کند / وز ترحم جور را کمتر کند واللّه ار زین خار در بستان شوم‏ / همچو بلبل زین سبب نالان شوم‏ باز هم ناله سر خواهم داد امّا این بار به خاطر آن که او سختیها را از من گرفته است. قرآن مى‏فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانْسانَ فى کَبَد» (ما انسان را در سختیها مى‏پرورانیم) خدا مى‏فرماید شما پشته‏هاى سخت و گردنه‏هاى تنگ حیات را پشت‏سر نگذاشته‏اید. مرده و ساکت و ساکنید و تا به سختى‏ها نیفتید نمى‏توانید خودتان را آزاد کنید. تا سختى‏ها را ننوشید زنده نمى‏شوید. «فَلااقْتَحَمَ الْعَقَبَه». موفق باشید
10977
متن پرسش
سلام استاد: آیا برای انقلاب اسلامی، حضرت امام نقش آماده گر را داشته اند، اگر اینطور هست پس چطور با اینکه گفته می شود باید روح جمعی جامعه خود آماده می شد تا انقلاب صورت گیرد جمع می شود؟ آیا امام مردم را به سمت انقلاب برد یا مردم به این گشودگی رسیدند و امام فقط زبان آنها بود و یا امام آماده گر بود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متذکر طلبی بود که مردم در تاریخ خود به دنبال آن بودند حرفی نیست، مردم طالب ترمیم زخم قاجار و پهلوی بودند و امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عامل رفع آن زخم تاریخی شدند و از آن جهت که باید مردم آماده‌ی ظهور ولایت فقیه و عبور از غرب می‌شدند، امام خمینی آماده‌گر بودند و بحمداللّه مردم نیز یک نحوه یگانگی بین آنچه حضرت امام متذکر آن بودند و مطلوب خود یافتند. این معجزه‌ی سخنی است که با فطرت‌ها گفتگو می‌کند. موفق باشید
10983
متن پرسش
باسمه تعالی: حضرت استاد طاهر زاده دامه افاضاته، سلام علیکم: خداوند بر عمر شما بیفزاید. بدون هیچ گونه تعارفی انقلاب اسلامی به شدت در خطر اضمحلال و نابودی توسط عالم غرب به عنوان نماینده عالم غربی قراردارد و گفتن اینکه شواهد زیادی بر بقای انقلاب اسلامی تا هنگامه پدیده شریف ظهور دلالت دارند نمی بایست از این نگرانی شدید ما چیزی بکاهد. در کتاب ارزشمند «عالَم انسان دینی»که به نحو عالی به تمایز و تعریف عالم دینی و عالم غربی پرداخته شده است، متاسفانه به راه برون رفت غرب از عالم غربی پرداخته نشده بود در حالی که نجات انقلاب اسلامی مستلزم رهایی غرب از عالم غربی است و همانطورکه قبلا ذکر شد این، از اهداف وجودی انقلاب اسلامی است. به شهود برخی از بزرگان فتنه ای سهمگین تر از فتنه 88 در راه است و یقینا منشاء این فتنه نیز از غرب است. وقت تنگ است. اینجانب طرحی را به شرح ذیل آماده نموده است که از حضورتان مستدعی است بر مطالعه آن قبول زحمت فرموده او را در طی طریق راهنمایی فرمایید: پایه اساسی تمدن غرب امانیسم است و بینش امانیستی چنان در گوشت و خون انسان غربی نفوذ کرده که اصولا انسان غربی نمی تواند دنیا را از زاویه غیرامانیستی ببیند و آن را از اصول موضوعه می داند. انسان غربی صدها سال است که در هوای امانیستی تنفس کرده نفی امانیسم یعنی فرو ریختن ستون اصلی فرهنگ و تمدن غربی. بنابراین هر فعالیت تاثیر گذار که به نفی خود کمک کند در اصل به نجات انسان غربی از بیماری امانیسم می‌انجامد مثلا حقیر پرتقصیر نوشتن داستان‌های تمثیلی و تاثیر گذار منثور و منظوم را که با توجه به روحیات انسان غربی و با در نظر گرفتن جنبه های هنری تاثیرگذار وجهه همت خود قرارداده است که محور آن نفی امانیسم است که قبلا یکی از آنها برای حاج آقا نجات بخش ارسال گردیده بود. با تشکّر و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید ما برای ادامه‌ی انقلاب اسلامی انسانی هم‌طراز اهداف انقلاب اسلامی نیاز داریم که با انسان غربی و افرادی که تحت تأثیر فرهنگ غربی‌اند فرق اساسی دارند. انسانِ ‌طراز انقلاب اسلامی تنها در ذیل مکتب اشراقی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به ظهور می‌رسد. امیدوارم جنابعالی و امثال جنابعالی در تحقق چنین هدف بزرگی موفق باشید. موفق باشید
10984
متن پرسش
با عرض سلام و قبولی زیارت اربعین حسینی: استاد در پی سوالی دائر به خودسازی در کنار خودشناسی از جنابعالی و پیگیری مطلب پیرو شعر «خود راه بگویدت که چون باید رفت» توسط یکی از دوستان با سایت بیان معنوی از استاد پناهیان آشنا شدم که اتفاقا در بسته ای از سخنرانی ایشان بنام «تنها مسیر» که بالغ بر 60 جلسه سخنرانی می باشد محوربحث ایشان مبارزه با هوای نفس می باشد و اصلا هدف از خلقت را مبارزه با هوای نفس و در برابر ذات پروردگار بی نفس بودن را می دانند مطرح شده است می خواستم نظر حضرتعالی را در این خصوص و کلا شخصیت آقای پناهیان بدانم. با تشکر فراوان
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: جای شما در پیاده‌روی اربعین بسیار خالی بود همان‌طور که جای همه‌ی آن‌هایی که دغدغه‌ی عبور از فرهنگ ظلمانی دوران را دارند و می‌خواهند با عقلی غیر از عقل غربی با سایر انسان‌ها مأنوس شوند، خالی بود. جناب استاد پناهیان یکی از معدود افرادی هستند که تلاش می‌کنند انسان طراز انقلاب اسلامی را به صحنه‌ی تاریخ ما بیاورند تا انقلاب اسلامی توسط سربازی آن‌ها ادامه یابد. موفق باشید
10948
متن پرسش
سلام: بنده مربی طرح صالحین هستم و به لطف خدا برای خانم های خانه دار کلاس معرفتی می گذارم. معرفت النفس را در قالب آشتی با خدا برایشان گفته ام به نظر شما بعد از این چه مبحثی می تواند مفیدتر باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با «ده نکته در معرفت نفس» و سپس «برهان صدیقین» به روش ساده‌، آن‌ها را به مباحث کتاب «معاد» برسانید. در کنار موضوعات فوق؛ بحث انقلاب اسلامی را هم در راستای کتاب «انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی» متذکر شوید. موفق باشید
10958
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام در خصوص موضوع گفتمان سازی الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی در صدد تهیه پروپوزال پایان نامه ام هستم. ابتدا تمایل داشتم در خصوص نقش حوزه در این راه پایان نامه را تدوین کنم اما پس از بررسی و نبود هیچ تحقیقی تصمیم گرفتم موضوعم را یافتن نقشه راه گفتمان سازی الگو تغییر دهم و در واقع موضوع را عام تر نمایم. بنده دانشجوی دکترای ارتباطات هستم و حوزه هم سطح سه را آغاز کردم. در تماس با موسسه برای مصاحبه با استاد به نوشتن سوالم در این قسمت توصیه شدم. خواهشمندم در صورتیکه منابعی وجود دارد راهنمایی بفرمایید و در صورت امکان وقت حضوری دهید. بنده به مطالعه تاریخ اسلام برای یافتن مبانی گفتمان سازی تا حدودی اقدام نموده ام اما با وجود ابزارهای نوین مانند رسانه و دانشگاه و مدرسه برای گفتمان سازی الگوی پیشرفت جویای مطالب کاربردی در زمان حاضر هستم. متشکرم. التماس دعای خیر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور هم که قبلاً خدمت عزیزان عرض کرده‌ام بنده هیچ‌وقت ورودی در موضوع پایان‌نامه‌ها نداشته‌ام. این کار روحیه‌ی خاص خود را دارد. موفق باشید
10960
متن پرسش
سلام علیکم: نظر جناب عالی در مورد مصاحبه اخیر آیت الله سید محمد خامنه ای با مجله ی رمز عبور چیست؟ عده ای می گویند ایشان یک سری توهمات دارد و اتهاماتی را به امام وارد کرده است و عده ای معتقدند نباید امام خمینی را معصوم جلوه داد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم به یک‌بار خواندنش می‌ارزد بدون آن‌که آن مصاحبه را مبنای تحلیل‌های خود قرار دهیم ولی گوشه‌ی ذهن خود نگه داریم. آقای سلیمی نمین جواب‌هایی به ایشان داده‌اند ولی کافی نیست، جای فکرکردن دارد. جایگاه قدسی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در جای خود محفوظ است. موفق باشید
10962
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: در دانشگاه بنده معتقدم باید بیشتر رو شالوده ی فکری خودمان و اصول و اعتقاداتمان کار کنیم و پیرو سیر مطالعاتی حضرت عالی یا شهید مطهری باشیم تا به یک نتایج خوبی برسیم اما بعضی دیگر از دوستان همش روی آقای رایفی پور تاکیید دارند و می گویند باید سخنرانی های ایشان در دانشگاه پخش بشود چرا که دانشجویان بیشتر تحت تاثیر هستند تا بیایند و کتاب بخوانند یا نوار های صوتی گوش بدهند آن هم معارفی که اصلا برای دانشجو جذاب نیست. الان ما مانده ایم چه بکنیم بر تفکر خود پافشاری ورزیم یا برویم سمت رویکرد دوستان خواهشمندیم ما را راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب آقای رائفی‌پور نکات خوبی را متذکر می‌شوند. وقتی ذهن دانشجویان با تذکرات ایشان نسبت به حیله‌‌ی دشمنان از یک طرف و عظمت انقلاب اسلامی از طرف دیگر آرام شد، آمادگی لازم را جهت رجوع به معارف اسلامی پیدا می‌کند. موفق باشید
10943
متن پرسش
سلام علیکم: 1. چرا استاد صمدی معتقدند سفره عالم ماده هیچگاه برچیده نمی شود و ماده برای هیچگاه از صحنه خارج نمی شود در حالی که آیه صریح قرآن از بیچیده شدن کرات و کوهها و جوشش دریاها سخن می گویید؟ 2. منظور استاد حسن زاده از اینکه می فرمایند اگر ظهور در زمان ما محقق نشد در زمان انسانهای دیگر که ممکن است صدها هزار سال دیگر باشند محقق می شود؟ 3. منظورشان از اینکه ما هزاران حضرت آدم (ع) داشته ایم چیست؟ 4. از زمان آدم ابوالبشر تا حال چقدر زمان تقویمی گذشته؟ 5. آیا انسان منحصر به کره زمین است و امام او هم در زمین است؟ 6. آیا امکان وجود مخلوقی دقیقا مثل انسان در غیر از کره زمین وجود دارد؟ 7. آیا امام زمان (عج) امام اجنه نیز هست؟ 8. منظور از دحو الارض به معنای علمی گسترش خلقت است؟ چرا با بودن انسان در کره زمین این همه مکان وسیع وجود دارد؟ فلسفه بزرگی این عالم چیست؟ 9. آیا امام خمینی را مشخصا محشور با حضرت رسول (ص) می دانید و آیا معتقد به کامل بودن سیر ایشان هستید؟ آیا واقعا با دلی آرام و قلبی... بودند؟ اینکه با نماز شب کسی چون حضرت زینب (س) که نشسته خواندند منافات دارد؟ زیارتتان قبول انشا الله.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تجلیات وجودی همواره تا عالم ماده ادامه دارد هرچند این عالم با حرکت جوهری‌اش از قوه به فعل می‌آید و بالا می‌رود و باز عالم ماده با هویت مادی تجلی می‌کند 2- بالاخره ظهور محقق می‌شود 3- هر عالمی آدم خود را دارد و چون به فعلیت رسید عالم دیگری می‌آید با آدم خودش 4- نمی‌دانم 5- حجت الهی، حجت خدا برای همه‌ی مخلوقات است 6- نمی‌دانم 7- آری 8- دحو الأرض تجلی عالم مثال است به صورت مادون که همان عالم ماده است که از کعبه شروع شده 9- در مورد حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نباید وارد جزئیات شد، مسلّم است که ایشان مطابق سیره‌ی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» عمل کردند 10- آن موضوع مربوط به حضرت زینب«سلام‌اللّه‌علیها» است که اُسوه‌ی مقاومت بودند. موفق باشید
10946
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: رهبری انقلاب چند هفته پیش فرمودند که : امام هم بسیج را درست کرد، هم جهت را نشان داد. امام فقط نگفت حرکت کنید، راه بیفتید، احساس مسئولیّت کنید، بسیجى باشید؛ نه، گفت که چه کار کنید. به ما گفت هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید. این یعنى جهت دادن؛ یعنى یاد دادن که چه کار کنید، کدام طرف بروید، کجا را نشانه بگیرید؛ این را به ما یاد داد. نکته جالب برای بنده این hست که شما چند ماه پیش از مقاله معروف دکتر داوری حمایت کردید که در جای خود کار عالمانه و درس آموزی بود. اما از طرف دیگر شما تمام قد از رهبری هم دفاع می کنید و سخنان و مدیریت و راهکار ایشان را عبور دهنده ما از غرب می دانید. و امام خمینی را هم که بدون هیچ ان قلتی تایید می کنید. اما به نظر می رسد که مرگ بر آمریکا گفتن افراطی عامه دوستان حزب اللهی ما که اتفاقا شما هم با آن مخالفید، حاصل تعلیمات امام و رهبری است که یک نمونه اش را بنده به عنوان شاهد اول سوالم آورده ام. به نظر می رسد که لااقل در این مورد خاص، جمع کردن صحبت های امام و آقا و دکتر داوری امری تناقض برانگیز باشد. چرا که خود امام و رهبری بودند که بارها و بارها آمریکا و چند دولت مستکبر را به عنوان دشمنان اصلی کشور و انقلاب معرفی کرده اند و حتی یک بار هم تاکنون از لفظ مدرنیته هم استفاده نکرده اند. چه برسد به این که برای آن سهم جدی قائل باشند. البته دعوا بر سر استفاده و یا عدم استفاده از فلان لفظ نیست. بلکه دعوا بر سر شناخت تمدن غرب و مدرنیته و روح حاکم بر آن است. امری که تاکنون هیچ کس در این کره خاکی نتوانسته ثابت کند که امام و رهبری واجد آن بوده اند. به نظر می رسد قضیه انقلاب اسلامی شده مثل قضیه مولانا که هر کسی از ظن خودش یار آن می شود. یعنی بنده معتقدم شما و آقایان فرهنگستان دارید ذهنیت خودتان را به انقلاب اسلامی تحمیل می کنید و این امر باعث می شود که مستمعین و خوانندگان آثار شما به تناقضات مختلفی در ذهن خود برخورد کنند که بنده تنها یک نمونه آن را ذکر کردم و گرنه لااقل تناقضات ذهنی بنده بسیار بیشتر از این هاست و تاکنون نه از شما و نه از شاگردانتان جواب قانع کننده ای در این باره نشنیده ام جز تکرار ادعا. امیدوارم که پاسخ تا حد امکان مبسوط شما به کم شدن این تناقضات بنده و برخی از رفقایمان بینجامد. ببخشید اگر لحن سوالم صریح بود. خداوند به شما طول عمر بدهد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده از صحبت آقای دکتر داوری برداشت نکردم که نباید مرگ بر آمریکا گفت. ایشان می‌فرمایند این تنها یک شعار نباید باشد، بلکه باید تاریخ خود را بشناسیم تا مطابق جایگاه تاریخی خود عزم عبور از آمریکا در ما یک فرهنگ شود و به نظرم این مشکل امروز ما است که نسبت به شرایط تاریخی خود فکر نمی‌کنیم و به همین جهت پس از مدتی از شعارهای خود، که شعارهای مقدسی هم هست، نتیجه نمی‌گیریم و مأیوس می‌شویم. جایی برای یأس نیست ما باید زیرساخت‌های فکری و فرهنگی عبور از آمریکا را که حضرت امام و مقام معظم رهبری مطرح می‌کنند فراهم کنیم، وگرنه کمکی به حضرت امام و رهبری عزیز«حفظه‌اللّه» نکرده‌ایم. موفق باشید
10934
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت استاد چن وقتیه این سوال ذهنمو درگیر کرده که اگه ولایت فقیه ولایت مطلقه فقیه هست پس چرا رهبر انقلاب میگن که رهبری نمی تواند در امور اقتصادی دخالت کند هم نباید دخالت کند و هم نمی تواند دخالت کند چون در قانون اساسی اینطور نیامده ... پس اگه اینطوره دیگه نگیم ولایت مطلقه بلکه بگیم ولایت مقیده به قانون اساسی ... Hخه چرا رهبری نباید در امور اقتصادی دخالت کنه و جلوی بسیاری از بی عدالتی های اقتصادی رو بگیره پس این چه ولایتی شد؟؟ مگه حضرت علی (ع) در دوران خلافت تو بازار راه نمی افتاد و افراد گران فروش رو مجازات نمی کرد حالا ما نمیگیم رهبری راه بیفته تو بازار اما حداقل در حد صحبت هم که شده جلو بی عدالتی های بزرگ اقتصادی که کمر قشر مستضعف رو شکسته بگیرد مثل قضیه قطع نکردن یارانه ثروتمندان که متاسفانه هم این دولت و هم دولت قبل بخاطر مسائل سیاسی و جلب آرا حاضر به انجام اون نشدند و یا قضیه بی عدالتی در دریافت مالیات و عدم شناسایی افراد پردرآمد از طریق دیدن حساب بانکی اونها که اگه از این افراد مالیات گرفته بشه دیگه کمبود بودجه ای نداریم و عدم این رسیدگی به این مسائل و عدم دخالت رهبری در این موارد باعث میشه که افراد متوسط و متوسط به پایین جامعه فشار اقتصادی و کمبود بودجه رو تحمل کنن ... ممنون استاد و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در ذیل ولایت فقیه قوای سه‌گانه قرار دارند، کارِ درست آن است که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» جهت‌های کلّی نظام را در این امور ترسیم کنند و هر قوه‌ای کار خود را بکند نه آن‌که مستقیماً خود را در امور جزیی وارد کنند که در این صورت جایی برای قوای سه‌گانه نمی‌ماند. دخالت مستقیم نداشتن، غیر از دستورندادن است، ولایت مطلقه‌ی فقیه یعنی مانعی در نفوذ حکم فقیه در امور نیست ولی این غیر از دخالت مستقیم است. موفق باشید
10907
متن پرسش
به نام خدا سلام علیکم بنده این سوال را یک ماه پیش مطرح نمودم ولی جوابی برایم ارسال نشد سوال درباره حکومت یک ولی فقیه در جامعه است. اگر در جامعه ای در دوره ای از زمان با رای اکثریت مردم یک حکومت مردم سالارانه دینی (مثلا ولایت فقیه شیعی) شکل گرفت اما پس از چندین سال مثلا 40 سال بعد به علت فساد در بخش های مختلف کشور اکثریت مردم (مثلا با یک رفراندوم) راضی به ادامه این سیستم حکومتی نبودند تکلیف چیست؟ آیا این حکومت باید به اراء مردم احترام گذاشته و کنار برود یا مستبدانه به حکومت خود ادامه دهد. با تشکر فراوان از زحمات استاد و دوستان عزیز
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:. ابن‏اثیر نقل مى‏کند که بعد از قتل عثمان، در روز بیعت با على (ع) که روز جمعه بود، مردم در مسجد حاضر شدند و على (ع) بالاى منبر رفت و فرمود: «ایُّهَا النّاس! انَّ هَذَا امْرُکُمْ لَیْسَ لِاحَدٍ فِیهِ حَقٌّ الّا مَنْ امَرْتُمْ وَ قَدِ افْتَرَقْنَا بِالْأَمْسِ عَلَی امْرٍ وَ کُنْتُ کَارِهاً لِأَمْرِکُمْ فَأَبِیتُمْ الّا انْ اکُونَ عَلَیْکُمْ، الّا وَ انَّهُ لَیْسَ لِی دُونَکُمْ الّا مَفَاتِیحُ مَا لَکُمْ وَ لَیْسَ لِی انْ آخِذٌ دِرْهَماً دُونَکُمْ»؛0 (الکامل، ج 3 ص 193 تاریخ طبرى، ج 4، ص 435.) اى مردم، حکومت‏ از آن‏ شماست، هیچ کس را در آن حقّى نیست مگر کسى که شما او را به حکومت تعیین کنید، ما هم دیروز در حالى از یکدیگر جدا شدیم که من از قبول حکومت شما کراهت داشتم، مگر آن که بر شما مسئول باشم، بدانید که هیچ چیز به من اختصاص پیدا نمى‏کند، مگر همین که کلیدهاى اموال شما را در دست دارم و یک درهم بیشتر از شما نمى‏توانم بردارم. مقام معظم رهبرى «حفظه‏الله» در سخنانشان بابى را باز کردند مبنى بر این‏که؛ مشروعیت حاکمیت ما به خواست مردم است و اگر مردم ما را نخواهند، ادامه‏ى کار ما از نظر شرعى مشروع نیست، چون حق انتخاب مردم همواره جاى خودش محفوظ است، حال مردم وظیفه‏ى الهى‏شان را انجام دادند یا ندادند، موضوع دیگرى است.( بیانات مقام معظم رهبرى« حفظه‏الله» در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوى، 1/ 1/ 89:« یقیناً حضور مردم در مشروعیت یک نظام نقش دارد. آن کسانى که در غرب، مشروعیت خودشان را اساساً ناشى از حضور مردم میدانند و هیچ عامل دیگرى را در آن دخیل نمى‏دانند، آنها یک چنین حضورى را الان ندارند».. موفق باشید
10918
متن پرسش
سلام: به نظر شما دلیل این که شهید مطهری شخصی مثل بازرگان را به عنوان نخست وزیر مطرح می کند چیست؟ آیا این کار شهید اشتباه بسیار بزرگی نبود؟ (بعضی دلیلهایی گفته اند که با شخصیت حماسی شهید مطهری سازگار نیست)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این پیشنهاد منحصر به شهید مطهری نبود چندین نفر از بزرگان این پیشنهاد را دادند زیرا فکر می‌کردند از این طریق راحت‌تر می‌توان از نظام شاهنشاهی عبور کرد. موفق باشید
10904
متن پرسش
سلام استاد : با توجه به اینکه امام خمینی (ره) شخصیت جامعی هستند و یک الگوی کامل سیر و سلوکند چرا بعضی از علمای برجسته حوزه مثل میرزا جواد آقا تهرانی که اهل کرامت هم بوده اند نظریات امام رو در بعضی موضوعات قبول نداشتند و این همه اختلافات بزرگ را در حوزه ها ایجاد کرده اند، یعنی میرزا جواد آقا این قدر با خدا مانوس نبودند که از خداوند بخواهند راه درست را به ایشان نشان دهد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مرحوم میرزاجواد آقا تهرانی نسبت به فلسفه خوش‌بین نبودند و این به خودی خود عیب نیست. عیب آن است که یک عده‌ای تصور کنند فلسفه، کفر است و شیوه‌ی تکفیر را پیشه کنند. موفق باشید
10878
متن پرسش
چرا بعد از گذشت دو سال از دولت احمدی نژاد هنوز او و دولتش را می زنند؟ دیگر این یک دعوای حزبی و گروهی نیست. ریشه این مساله چیست؟ لطفا این مساله را باز کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به امید روزی که نیروهایی که به واقع معتقد به انقلاب هستند بفهمند نباید جای دیگر نیروهای انقلابی را تنگ کرد، زیرا انقلاب به همه‌ی آن‌ها نیاز دارد. این ضعف بزرگی است که دولت یازدهم گرفتار آن است. موفق باشید
10873
متن پرسش
سلام 1- نهیلیسم را چند نوع می دانند: فعال و منفعل لطفا هر کدام را توضیح دهید. 2- برخی قایلند ما از نهیلیسم ارزشی هم عبور کرده ایم و به نهیلیسم وجودی رسیدیم نظر شما چیست؟ 3- اخیرا در اصفهان عده ای که با مباحث شما هم آشنا هستند (ولی منتقدتان) شبکه های اجتماعیی راه اندازی کردند و در باب نهیلیسم صحبت هایی می کنند که موجب تشتت و گیجی شده است ایشان سعی دارند تناقضات را مطرح کنند و مخاطب را در یک ضد و نقیضی رها کنند و پوچی را به او نشان دهند و شاید گاها مخاطب را به فکر فرو برند نظرتون چیه؟ 4- پدیده انقلاب اسلامی را در مصداق چه طور می شود دید. تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2 و 3- در سیر تطور معنای سوبژکتیویته و به تبع آن نیهیلیسم، باید تاریخ تفکر غرب را از دکارت به بعد با دقت دنبال کرد. جناب آقای معظم زحمت کشیدند و سؤالاتی را در رابطه با نیهیلیسم طی مصاحبه‌ای با بنده داشته‌اند که در آینده‌ی نزدیک متن کامل آن در اختیار کاربران عزیز قرار می‌گیرد. قسمتی از آن مصاحبه که در رابطه با نیهیلیسم است را خدمتتان عرضه می‌کنم. (نیهیلیسم، بزرگترین فاجعه ی جهان ماست. معظّم: یعنی انسان نیست انگار یک سوژه ی فروبسته است؟ استاد: بله، حالا می خواهم بگویم که ما چه موقع می توانیم به عمق فاجعه ی نیهیلیسم پی ببریم؟ وقتی که بفهمیم در نیهیلیسم، ما از وجودی که عین اتّصال به وجود بی کرانه ی حق است (در زبان ملاصدرا) و یا وجودی که دائماً در حال انکشافِ خود است و خودش، خودش را منکشف می کند (در زبان هایدگر)، محروم می شویم. اگر انسان از این نحوه ی وجودی محروم بشود، چه چیز باقی می ماند؟ معظّم: هیچی! استاد: این هیچی، خیلی هیچ است! ارسطو اگر چیز دیگری گفت که از هستی دور نبود، ولی فلسفه ی غربی از آن چیزی فهمید که بکلّی مفهومی بود. من این را در مباحث فلسفه ی اسلامی خود آورده ام. ارسطو یک چیزی گفت که از هستی دور نبود ولی غرب یا بگویید ابن رشد، از آن چیزی گرفت که منتج به مدرنیته شد. یعنی کلّیِ مفهومی، سیطره پیدا کرد. معظّم: پس یک تفسیر از هستی شناسی ارسطویی به مدرنیته منجر شده است؟ استاد: بله، امّا همین میراث ارسطو به فارابی و ابن سینا رسید و اینها به آن شدّت که غرب، کلّی را فقط در مفهوم گرفت و وجود را یک مفهوم کلّی در نظر آورد و دیگر هیچ ارتباطی نتوانست با حقیقت برقرار کند، نبودند. این شدت در فلسفه ی اسلامی وجود ندارد. حتّی این سیطره ی وجود مفهومی در همه ی فیلسوفان غرب هم نیست. اینکه هایدگر می گوید که فیلسوفان بزرگ را باید با وجود بی ارتباط ندانست، بسیار درست است. وقتی تاریخ غرب به گفته ی مارتین هایدگر، تاریخِ خاموشی و فروبستگی تدریجی نور وجود است، تاریخ غرب همان تاریخ نیست انگاری است. ببینید، هایدگر دستگاه بسیار خوبی به ما داده است و می گوید که نیست انگاری، امری تاریخی است. انسان حکیم هیچ زاویه ای از یک امر را نادیده نمی گیرد. هایدگر با تاریخ فلسفه زندگی می کند و تمام زوایای تاریخ متافیزیک را لحاظ می کند و از تفسیرهای مختلف از فیلسوفان بزرگ، غافل نمی ماند. شما، وجوه زیادی از اندیشه ی هایدگر را با هگل می توانید تفسیر کنید، به نظر بنده بدون هگل، هایدگر ظهوری ندارد. پس هایدگر گفت: تاریخ غرب، تاریخ خاموشی و فروبستگی تدریجی نور وجود است. دقّت کنید که تمام تعابیر به کار رفته در این عبارت، دقیق و حکیمانه است. می گوید نور وجود. شیخ اشراق هم به جای وجود، نور را به کار می برد. پس تاریخ غرب، همان تاریخ نیست انگاری است، منتها با تمام احتیاط هایی که باید لحاظ کنیم. معظّم: پس نیهیلیسم یا نیست انگاری، امری تاریخی است؛ یک تاریخ است و نه مقوله ای روان شناختی که بر روان فردریش نیچه عارض شده باشد. تاریخ نیهیلیسم هم یک سیر تدریجی داشته است؛ تاریخ متافیزیک هم تاریخی کاملاً همگون و یک دست نیست. در این زمینه، هایدگر در کتاب "مسائل اساسی پدیدارشناسی" ، برای پدیدارشناسیِ خود، سه گام قائل است که گام سوم آن Destruction یا واگشایی است. هایدگر می گوید که اوّلاً هر فیلسوف در دلِ فرادهش و سنّت تاریخی خود که در آن پرتاب شده است، می اندیشد و معنای Destruction، ویران سازی و نفی سنّت نیست، معنایش نیل به یک خوانش اصیل از سنّت فلسفی است که با رجوع به سرچشمه های بنیادین سنّت، حاصل می آید. یعنی هایدگر دائماً به سرچشمه های بنیادین تفکّر هر فیلسوف رجوع می کند و هر فلسفه را دوباره به گفت می آورد و به تعبیر دیگر به بازاندیشیِ فلسفه ها می پردازد. استاد: این یعنی بازخوانی. معظّم: بله، بازاندیشی سنّت تاریخی. معظّم: پس بر اساس آنچه تاکنون بحث شد می توان این نتیجه را بدست آورد که با توجه به جهانی شدن مدرنیته، جهانی که در آن به سر می بریم، جهانی نیست انگار است؟ استاد: بله، ما اگر واقعاً بخواهیم تفکّر را به جامعه ی خود باز گردانیم، باید نیهیلیسم را به نحوی عمیق و دقیق بفهمیم و تبیین کنیم. معظّم: چون تفکّر، تفکّرِ وجود است؟ استاد: بله. معظّم: و در واقع در نیست انگاری، وجود به خفا رفته است. استاد: بله، ما باید در این باب به تفکّر در مظاهر بپردازیم، نه تفکّر انتزاعی و تجریدی. ما وقتی می گوییم تفکّر، تفکّرِ وجود است و وجود عین انکشاف و مستوری است؛ وجود، خودش، خودش را می نمایاند و خودش هم خود را مستور می سازد. حواسمان باشد که باید مظاهر وجود رادر صحنه های تاریخی بیابیم و به حضورِ تاریخی خاصِّ وجود، تذکّر پیدا کنیم. هگل خیلی درست می گوید که ما اصلاً باید تفکّر را در تاریخ، پیدا کنیم. هایدگر هم همین را می گوید، یعنی نگاه هگل از هایدگر جدا نیست. خوب حالا اوّل بحث است. ما خاموشی تدریجی نورِ وجود را در نیهیلیسم می بینیم. اینجا چند کار باید انجام دهیم. برای رجوع به وجود باید به مصادیق رجوع کنیم. رجوع به وجود، یعنی رجوع به حقیقتِ خود. معظّم: دقیقاً مسأله همین جاست. باید از قائلان به خوانش ها و تفاسیر مفهومی از وجود – مثل خوانش های حصولی از حکمت متعالیه – پرسید که وقتی شما از وجود سخن می گویید، معنایش چیست؟ افق آشکارگی و ظهورش کجاست؟ وجود که موجود نیست که شما این پرسش را بی معنا بدانید. شما کجا می توانید به انکشاف وجود و ظهوراتش برسید؟ این افق آشکارگیِ وجود، جایی جز ساحت حضور نحوه ی خاص هستی انسان است؟ استاد: بله، همین طور است. افق انکشافِ وجود، همان ساحت حضور است. نزدیک ترین و ملموس ترین پدیده برای ارتباط شما با وجودِ حق، خودتان هستید؛ برای همین است که معرفت النفس، مقدّم است. هایدگر بسیار اندیشیده است که دازاین (Da - sein) را پیش می کشد. به نظر من وقتی ما بتوانیم تفکّر هایدگر را تبیین کنیم، تازه معرفت النفسی که منظور بحث ماست، خوب طرح خواهد شد. ما با زبان هایدگر، مجبوریم معرفت النفس را تبیین کنیم و گرنه معرفت النفس در حجاب متافیزیک خواهد رفت. به بحث نیهیلیسم بازگردیم. نیهیلیسم چیست که ما خواهان عبور از آن هستیم؟ ما باید اوّل خاستگاه تاریخی هر پدیده را بشناسیم و برای درست دیدن آن، نباید آن را از تاریخ خودش بیرون بکشیم و سپس به آن بپردازیم. اگر ما پدیده ای را از تاریخش بیرون بکشیم، هیچ چیز از آن را نخواهیم دید. این چیزی است که شما می توانید در علم هرمنوتیک بیاموزید و به نظر من این مواضع عجیب در برابر هرمنوتیک هم مَکرِ تاریخ است! اینکه مثلاً هانس گئورگ گادامر در جایی چیزی گفته که شما نمی پسندید، دلیل نمی شود که از روح هرمنوتیک غفلت کنید. خوب برگردیم، شما باید بسیار وقت صرف کنید تا ذات نیهیلیسم را بیابید. ما آینده را با فهمِ عمیقِ نیهیلیسم می توانیم بفهمیم. باید تاریخ متافیزیک و تاریخ دین را خوب درک کنید. ببیند باید تاریخ سوبژه را خوب بنگرید. مثلاً کانت، علیّت و وحدت را صرف خارج نمی داند، و برای سوبژه در آنچه که از خارج در یافت می کند، نقش قائل است. سوبژه ی کانت معنابخش و صورت بخش به همه چیز است و به خارج رجوعی ندارد. تولّد این سوبژه ی خاص، آنگاه است که تاریخ غربی می خواست از الهیّات مسیحی آزاد شود. این سوبژه امروز به جایی رسیده است که برای فرار از خیلی چیزها که دیگر نمی تواند تحمّلشان کند، به هر آنچه که می پسندد پناه می برد. بشر امروز دیگر جرأت نمی کند که نیهیلیست نباشد! چون دیگر هیچ چیزی نیست که بشر به آن نظر کند و سیر کند. هیچ افق فروغ بخشی برایش وجود ندارد، هیچ خدایی نیست که بشر بتواند به او رجوع کند و با او مأنوس گردد و به او تکیه کند؛ پس می گوید: هیچی نیست، من هم نیستم، پس بگذار به هر آنچه می پسندم، پناه ببرم و به امیال و خواست هایم رجوع کنم. در این وضع هیچ چیز نیست تا بشر به آن نظر کند و حتّی اگر به خودش هم نظر می کند و خودش را می پذیرد علّتش این است که چاره ای ندارد و الّا دلش می خواهد که هیچ چیز را نپذیرد و این خودکشیِ بدون تیغ و چاقو است. بشر در این سرگشتگی به هر چیزی، پناه می برد. البتّه باید بگویم که بنده غرب را تذکّرپذیر می دانم و تلاش هایی زیادی هم در خود غرب در این باره صورت گرفته هر چند که ثمره ی لازم را نداشته است، مثلاً یونگر – نویسنده ی کتاب عبور از خط – بسیار امید داشت تا با طرح نیهیلیسم، واقعاً بشر را نجات دهد، ولی نتوانست. البتّه این بدین معنا نیست که کارش نادرست بود؛ ولی نتوانست. نظر بنده این است که اوّلاً باید مشخص شود که راهی جز عبور از نیهیلیسم وجود ندارد، بعد می پردازیم به اینکه چقدر از چه کسی می توانیم بهره ببریم. تنها راه نجات بشر امروز، فهماندن نیهیلیسم به اوست. بشر در حال نابود کردن خویش است و علّتش هم حس بی فروغی اوست. بشر حیات واقعی اش را گم کرده است. وقتی ما می گوییم که بشر حیات را گم کرده است، برخی می پندارند منظور ما این است که آدمی دیگر نمی تواند تنفّسِ بیولوژیک کند! ولی بشرِ امروز می فهمد که این گم کردن حیات، چیست. معظّم: یعنی بشر مُرده است. استاد: بله همین طور است. بشر در نیهیلیسم یا پوچ انگاری، کارد به استخوانش رسیده است. معظّم: بی معناییِ همه چیز؟ استاد: بله، امّا چرا چنین شده است؟ برای اینکه آدمی به وجود رجوع نکرده است و نپرسیده که معنای وجود چیست؟ نیهیلیسم، یعنی عدم رجوع به وجود. معظّم: انسان هم از معنای وجود نپرسیده است و هم اینکه چگونه می توان رجوع به وجود داشت. استاد: وجود چیست؟ وجود، مفهوم نیست و چیزی غیر از مفهوم است. شما کتاب "آنگاه که فعالیِت های فرهنگی پوچ می شود" را ببینید، هفتاد درصد کتاب، جنگ با مفهوم است، که این مفهوم ما را بیچاره کرده است. در این جنگ، به هر چیزی که می توانستیم چنگ زدیم، از مولوی تا نیچه و سایرین. وقتی من هایدگر را می خوانم، می بینم که چقدر زبان هایدگر، زبان حال کسی است که می خواهد از نیهیلیسم عبور کند. ما در این قضیه، حرف ها داریم. شما برای تبیین نیهیلیسم چاره ای ندارید، جز اینکه زبان هایدگر را بکار ببرید. هر زبان دیگری را بکار ببرید با دو مشکل بزرگ مواجه می شوید: اوّلاً زبان حال انسانی که کارد به استخوانش رسیده، نیستید و ثانیاً حقیقت مسأله را در حجاب متافیزیک برده اید. ما در این زمینه، مشکلاتی اساسی داریم. شما ببینید خدا در قرآن می فرماید: ولله عزّت جمیعاً الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه. یعنی خدا عین عزّت است و گویش و زبان پاک به سویش صعود می کند. یعنی رجوع به حق، با زبانِ پاک میسّر است. مفسّران الکلم را "عقیده" ترجمه کرده اند، امّا عقیده، متافیزیکی است. الکلم الطیّب، زبان پاکی است که گرفتار حجاب مفاهیم و انتزاعیات نیست، زبانی است که به رجوع های نیست انگارانه آلوده نیست. با این زبان می توان به حق، که عین عزّت است رجوع کرد و نسبت شما با حقیقت عزّت، با گویش پاک برقرار می شود. این گویشِ پاک، همان تفکّر است، البتّه نه تفکّر انتزاعی و متافیزیکی؛ چرا که قرآن, اللهِ متافیزیکی و انتزاعی را طرد و رد می کند. در قسمت دوّم آیه می فرماید که: و العمل الصالح یرفعه. یعنی عمل صالح، قدرت گویش و زبان پاک را زیادتر می کند و این یعنی اینکه عمل اخلاقی، نسبت شما را با حق ایجاد نمی کند، بلکه آن را شدید تر می کند. ببینید، من با درک تفکّر هایدگر و الهام از زبان او، به خوانشی عمیق تر و دقیق تر از این آیه از قرآن رسیدم؛ خوانشی که متافیزیکی و نیست انگارانه نیست. معظّم: و این یعنی نیاز اساسی ما به زبان مارتین هایدگر؟ استاد: بله، ببینید! شما منبر می روید، سخنرانی می کنید، در تلویزیون سخنرانی می کنید، امّا زبانتان زبان حال انسانی که کارد پوچ انگاری به استخوانش رسیده، نیست؛ فلذا شما با او هم سخن نمی شوید و نمی توانید او و دردش را بفهمید. خطرات بزرگی پیش رو داریم. حوزه ها و دانشگاه ها زبان این بشری را که کارد به استخوانش رسیده را نمی فهمند. بشر امروز به سخنی رجوع می کند که گم گشته اش را در آن زبان بیابد و این زبان، زبانی است که توان فهم پوچ انگاری را داشته باشد. در این مورد ما زبانی را که با نیچه متولّد شد و به کیرکگارد و هایدگر منتقل شد را مناسب و آشنا می بینیم. پس ما با دو مشکل مواجهیم: یکی تبیین نیست انگاری با زبان مارتین هایدگر و دیگری اینکه با نظر به افق تفکّر هایدگر سخن خودمان را بگوییم. ببینید، من اخیراً یک سخنرانی با موضوع روزه داشتم که زبانش، زبان هایدگر است. باورتان نمی شود؟! شما حتماً به آن سخنرانی رجوع کنید. در آن سخنرانی تذکّری خاص نهفته است و شما خیلی خوب می توانید زبان آن تذکّر را بفهمید و دریابید که آن تذکّر، چگونه تذکّری است. در آن سخنرانی راجع به آیه ای از قرآن کریم سخن می گویم و بعدش هم، باز همان آیه را می گویم؛ ولی در پرتو تفکّر هایدگر. یعنی با نظر به افق زبان هایدگر، سخن خودم را می گویم. به نظر من خلیفه ی الله، همان دازاین است. دازاین، یعنی اینکه همه ی وجود در خود توست، علّم الآدم الاسماء کلّها. مگر هایدگر نمی گوید که همه ی وجود در انکشاف تو، پیشِ تو می آید. در بستر تفکّر هایدگر، آیات قرآن برایم بسیار شیرین شده است. معظّم: جالب است که جان مک کواری (فیلسوف دین و استاد الهیّات در دانشگاه های گلاسکو و آکسفورد و مترجم هستی و زمانِ هایدگر به زبان انگلیسی) هم معتقد است که بدون قدری آشنایی با تفکّر هایدگر، بعید است کسی بتواند امیدوار به پیشرفت در فهمِ خداشناسی و الهیّات معاصر باشد. معظّم: پس ساحت حضورِ انسان، افق آشکارگیِ وجود است؟ استاد: بله، این آشکارگی، معنای خلیفه ی الهی است. اصلاً چه شد که ما هبوط کردیم؟ با رجوع به کثرت، با رجوع به موجود. شجره یعنی کثرت. با رجوع به موجود، هبوط آغاز شد. حالا ما باید نسبت های خود را با کثرات (موجودات) تغییر دهیم تا به وحدت خودمان بازگردیم و با رجوع به وحدت به مقام خلیفه ی الهی باز خواهیم گشت. مقام خلیفه ی الهی، در حضور حق حاضر شدن است و به همین دلیل است که به نظر من، خلیفه ی الله، همان دازاین است. معظّم: این بیان جناب عالی مرا به یاد متکلّم بزرگ مسیحی معاصر، رودلف بولتمان (1884-1976میلادی) می اندازد. او دوست نزدیک هایدگر بود و قبل از اینکه با هایدگر آشنا شود متکلّمِ بزرگی بود؛ لیکن در مراوده ی با هایدگر و آشنایی و اُنس با تفکّرِ او، دوباره به همه ی مسائل کلامِ مسیحی اندیشد و جانی دوباره به جسد رو به احتضار کلام مسیحی بخشید و کلام جدید مسیحی را بر اساس "وجود و زمان" هایدگر بازخوانی کرد. شما وقتی کلام بولتمان را به عنوان یک متکلّم بزرگ مسیحی می بینید، در واقع با صورت کلامیِ تفکّر هایدگر، مواجه شده اید. در اینجا در می یابیم که وقتی که فلسفه نشاط پیدا می کند، کلام، جانی دوباره می یابد و زبان از فروبستگی رها می شود. استاد: هایدگر، زبان می گشاید؛ این را بنده در تجربه ی خودم دارم. بارها متون هایدگر را پیش روی خود نهاده ام ولی سخن خود را گفته ام. من دقیقاً همین کار را با علامه طباطبایی و تفسیر المیزان، رنه گنون و دکتر سید احمد فردید و دکتر داوری اردکانی کرده ام. مقصودم این است که به شما بگویم که باید بتوانید نیهیلیسم را با زبانی که توانایی ها و ظرفیّت های لازم را دارد، بشناسید و بشناسانید. ما باید برای بشر امروز روشن کنیم که هیچ رجوع وجودی ندارد. برای تبیین این معنا در کتاب "سلوک ذیل شخصیّت امام خمینی" مثال مُد! را زده ام؛ ممکن است که کسی به سادگی از مُد بگذرد ولی این نمودِ یک روحِ تاریخی است که بشر دیگر نمی تواند با هیچ چیزی اُنس طبیعی بگیرد. انسِ بشر امروز، انسِ خیالی و سوبژکتیو است. مُد یعنی چه؟ یعنی اینکه روان من دیگر این چیز را نمی پذیرد، نه اینکه روح حقیقت جویی من این را نمی پذیرد. معظّم: این بشر مُدزده هم در جستجوی اُنس است؟ استاد: بله، امّا حقیقت را نمی شناسد لذا طالب آن هم نیست و در این حالت، همواره می خواهد با خیالات خودش زندگی کند و با آنها مأنوس باشد. ما باید برای این انسان توصیف کنیم، تبیین کنیم که نسبت نیهیلیسم و جهان معاصر به نحوی است که نیهیلیسم، همه ی زندگی اش را فراگرفته است. پرسیده بودید که در صورتیکه نیهیلیسم وصف ذاتی جهان معاصر باشد، چه بر سر دین می آید؟ خوب دین هم نیهیلیستی می شود، دینِ نیست انگار! یعنی فرد به مجالس مذهبی می رود برای اینکه روانش آرامش پیدا کند، لذّت ببرد! این خودش یک نوع مُد است. در این کنش شبه دینی، فرد هیچ رجوعی به حق نداشته است. این فرد به خطورات ذهنی و اوهام خودش رجوع کرده است نه به حق. معظّم: پس در چنین جهانی، دین هم نیهیلیستیک می شود؟ استاد: بله، اینها باید تبیین بشود. باید پرسید که چرا تو نمی توانی مثل عرفای بزرگ باشی؟ تو اگر هزار برابر اویس قرنی سجده بگزاری، یک میلیاردمِ! آنچه اویس به واسطه ی آن عمل به دست می آورد را هم به دست نمی آوری، چرا؟ چون تو اصلاً به خدا رجوع نداری، تو به خدایی که حیّ و قیّوم و سمیع و بصیر است هیچ رجوعی نداری. رجوع به خدای حیّ و حاضر به تو تجلّی می دهد ولی تو به خودت که نمی توانی تجلّی بدهی! آن هم کدام خود؟ خودِ متافیزیکی، نه خودی که عین اتّصال به حق است. اینها باید حل بشود، آن وقت بشر خواهد فهمید که چرا دینش هم متافیزیکی و نیهیلیستی شده است. معظّم: پس وقتی غولِ نیهیلیسم از آن چراغ بیرون جست، دین می میرد؟ استاد: بله، حتماً همین طور است. دینی که نیهیلیسم را نشناسد، نیهیلیسم تصاحبش می کند و بشر امروز، نیهیلیسم را نمی شناسد؛ بنابراین هیچ قدمی ماوراء نیهیلیسم بر نمی دارد. بشر در جهان معاصر دائم در جادّه ی نیهیلیسم است. شما ببینید امثال آقای یونگر با امیدها آمدند و می دانستند که درمان بشر امروز، عبور از نیهیلیسم است؛ امّا نتوانستند کاری کنند. غلبه ی متافیزیک و نیهیلیسم اینها را بلعید! معظّم: یعنی عبور از نیهیلیسم به نیهیلیسم. یعنی افقی ماوراءِ نیهیلیسم، پدیدار نشد. استاد: بله، نشد. شما در کشور خودمان شخصیّت هایی نظیر جلال آل احمد و شهید آوینی را نگاه کنید. شهید آوینی چون در ذیل امام خمینی بود، قوّتی داد و انصافاً هم اندیشه ی او جوانان را از نیهیلیسم نجات می دهد؛ امّا آل احمد نتوانست. مرحوم آل احمد چه کار توانست بکند؟ هیچی! فقط ما از ایشان خوشمان آمد! معظّم: ولی شهید آوینی همچنان الهام بخش است. استاد: بله معظّم: حداقل در تجربه ی زیسته ی خود من، آوینی این گونه بوده است. فکر می کنم این تمایز آوینی به نسبت او با حقیقت دین در جهان نیست انگار کنونی باز می گردد. باید پرسید که این نسبت چه بوده است که سخن او همچنان در چنین جهانی، الهام بخش است؟ استاد: می توانید این طور بگویید که نسبت امام خمینی با دین در جهان معاصر چه حیاتی را متذکّر می شود که امثال شهید آوینی در ذیل او چنین شدند. حیات امام، بسیار عجیب است! معظّم: این حیات، همان "وقت حضور" است که جنابعالی بارها و بارها بر آن تأکید کرده اید؟ استاد: بله همین طور است. معظّم: من در حدود فهم و دریافت خود، به هر روی که نظر می کنم، مظاهر نیست انگاری را می بینم: در تلویزیون، در مصرف گرایی، در مواعظ شبه دینی و شبه اخلاقی، در سیاست، در خانواده ها و روابط زناشویی، در نهاد های سیاسی– اجتماعی، در کنش های شبه اخلاقی، در پارک ها و اماکن تفریحی، در کنش ها و سخنان شبه دینی و شبه فرهنگی. چه بگویم! که جهانی است نیهیلیست و نیهیلیستیک، این جهانِ ما ! استاد: تشخیص نیهیلیسم، شعور برتر می آورد امّا عبور از نیهیلیسم یک شعور دیگری می خواهد. فردریش نیچه شعور برتری داشت که توانست نیهیلیسم را کشف کند، زبان او غلیانِ فکر است، اوج تفکّر است، تعالی فکر است و این اوج و تعالی و جوشش و غلیان تفکّر، به شعورِ تشخیصِ نیهیلیسم بر می گردد، از آنجاست. من با نیچه زندگی کرده ام و این در آثاری مثل "آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین" و "آنگاه که فعالیّت های فرهنگی پوچ می شود" و "کربلا مبارزه با پوچی ها" آشکار است. شما تکرار واژه ی پوچی را در این کتاب ها ببینید! ما دیدیم که نیست انگاری چه فاجعه ای است و درک این فاجعه برای بنده بسیار خوب بود و از این جهت لطفی به من شد و درک این پوچی خیلی برایم خوب بود. فهمیدم که این نیست انگاری و پوچی، تنبلی و بی عاری و سرشکستگی نیست و چیز دیگری است؛ دریافتم که نیهیلیسم، روح زمانه ی ماست. ما پس از درک عمیق و درست نیست انگاری، کربلا را به صحنه آوردیم. اینجاست که من می گویم، باید امام خمینی (ره) را به حوزه های علمیّه و به جامعه باز گرداند. حضرت امام خمینی (ره) یک شخص نیست بلکه حضور تاریخی دینی است که انسان را به حقیقت وصل می کند، در مقابل نیهیلیسم که هیچ رجوعی به هیچ حقیقتی ندارد. باید به خدای خمینی رجوع کرد، خدایی که او برای ما آورد و در حرکات و سکنات او ظاهر شد. خدایی که در طبس حاضر بود و خونین شهر را آزاد کرد. این خدا را با اصالتِ وجود ملاصدرا می توان یافت. اصالتِ وجود ملاصدرا غیر از آن چیز هایی است که در مدرسه ها درس می دهند. اینجا به یاد سخن کیرکگارد می افتم که گفت استادها می آیند و پدرِ سخنان مرا در می آورند!!! همین بلا را بر سر تفکّر ملاصدرا هم آوردند!!! وظیفه ی ما این است که با تکیه بر سرمایه ی حضوری خودمان و اصالت وجود - اصالت وجودی که در شخصیّت امام خمینی (ره) تحقّق داشت، نه اصالت وجودی که درکتاب هاست - به تبیین نیهیلیسم و عبور از آن بپردازیم. ما توان عبور از نیهیلیسم را با اتکاء به آنچه گفتم، داریم. شما در نظر بگیرید که جوانانی را در آتش ریخته اند و آنها در حال سوختن هستند، وظیفه ی ماست که با تبیین نیهیلیسم و رجوع به امام روح الله اینها را یکی یکی از آتشِ نیست انگاری بیرون بیاوریم. من امروز چنین موقعیّتِ تاریخی و چنین وظیفه ای را برای خود قائل هستم. نگاه کنید این نسل جوان در حال استغاثه اند!!!!! ما بعد از دفاع مقدّس، با نسلی روبرو شدیم که باید آنها را به حقیقتی رجوع می دادیم ولی ما آنها را رها کردیم به حال خودشان. ما خیلی مقصّر هستیم. این نشان می دهد که ما تاریخِ خودمان را به روز نکرده ایم و در گذشته جا مانده ایم. البتّه باید بدانیم که تاریخِ این هوشیاری هنوز فرا نرسیده است، سعی ما باید این باشد که تاریخ این تفکّر را برسانیم، ما باید به تعبیر سقراط، قابله باشیم، بِزایمانیم ( فعلی از زائیدن)!!!) . 4- در مورد پدیده‌ی انقلاب اسلامی باید با توجه به جایگاه تاریخی آن و تقابلی که از نظر تمدنی با غرب دارد آن را در نظر گرفت، نه این‌که گمان کنیم انقلاب اسلامی از فردای ظهور خود می‌تواند از غرب عبور کند. موفق باشید
10874
متن پرسش
سلام استاد عزیز: آیا بهتر نیست بجای اینکه تعبیر (مردمسالاری دینی) بکار ببریم، از تعبیر (دین سالاری مردمی) استفاده کنیم؟ چون در واقع هم دین خدا سالار و حاکم است و مردم فقط نقش مقبولیت دارند. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چون مردم در انتخاب یا عدم انتخاب دین جهت ادامه‌ی نظام اجتماعی سیاسی خود آزادند و خودشان نظام دینی را انتخاب کرده‌اند پس محوریت امر با انتخاب مردم است و به همین جهت باید گفت مردم‌سالاری دینی. موفق باشید
10876
متن پرسش
با سلام: استاد ممنون از وقت و حوصله ای که برای پرسش های این جانب صرف می کنید. بنده در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل امام خمینی(ره)، متوجه ی اصطلاح عقل کلی نمی شوم. ایشان فرموده اند منظور از عقل در این حدیث عقل کلی است اما بنده متوجه ی تعاریف ایشان نشدم در مقاله ها جستجو کردم ولی می ترسم آنچه از مفهوم عقل کلی برداشت کرده باشم اشتباه باشد. اگه امکان دارد برای بنده توضیح مختصر و قابل فهمی دهید که منظور از این عقل کلی چیست؟ و نیز در صورت امکان تعریفی قابل فهم برای عقل جزئی بیان کنید. استاد سوال دیگر اینکه می شود این عقل در حدیث جنود عقل و جهل را، عقل دیگری در نظر گرفت؟ با تشکر. یا علی (علیه السلام)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه بفرمایید که در آن حدیث حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند خداوند به عقل فرمود برو، و رفت و سپس فرمود بیا و آمد. یعنی حقیقتی در این عالم هست که مطابق امر الهی می‌رود و مطابق امر الهی می‌آید، حال این حقیقت را به نام «عقل» نامیده‌اند و هرکس بهره‌ای از آن حقیقت داشته باشد مطابق امر خدا به عالم کثرات رجوع می‌کند ولی در عالم کثرات متوقف نمی‌شود، زیرا وقتی حضرت حق به او امر می‌کند که برگرد، برمی‌گردد. بر عکس جهل. حال این حقیقت را عقل کلی گویند از آن جهت که چیزی است ماوراء افراد بلکه افراد می‌توانند از آن بهره‌مند شوند. عقل جزئی در اصطلاح به معنای آن تفکری است که به کثرات عالم مشغول است و زندگی دنیایی را سامان می‌دهد. موفق باشید
10861
متن پرسش
سلام: محصل رشته کامپیوتر هستم. طبق حرف های شما اگر در جامعه ای نظمی وارد شود نظمی دیگر خارج می‌شود. در من روحیه ای بوجود آمده که دیگر نمی توانم به تحصیل ادامه دهم. و واقعا با نظم قبلی دیگر نمی توانم به علم آموزی بپردازم. به من می گویند رشته ات را عوض کن. مثلا فلسفه بخوان. در جواب می گم در نظام آموزش عالی، شما در واقع یک روحیه را فرا می گیرید. مثلا روحیه عدد اندیشی. فرقی نمی کند چه رشته ای تحصیل کنید، شما بالاخره در همان نظام آموزشی دارید نفس می کشید. حوزه علمیه نیز متاسفانه دارد روح خود را به روح آموزش عالی می فروشد. انصافا آدم هایی که با آن ها مشورت می کنم پای خودشان نیز گیر است و به چه کنم چه کنم افتادند (خودآگاه یا ناخودآگاه). آمال و امیال همه بلا نسبت بعضی ها شده مدرک و پول البته به اضافه رضای خدا. آدم جرات نمی کنه به پدرو مادر چیزی بگه. اصلا آدم را نمی فهمند. می گن اگر درس نخوانی بدبخت می شی ببین ما درس نخواندیم پست های مملکت دست آدم های نا اهل افتاده. با خودم می گم اگر من هم جای این مسئولین باشم با درس خواندن نمی توانم مملکت را آباد کنم. می گن حضرت آقا توصیه به علم آموزی کرده. می گم بابا آقا داره می گه علم آموزی آیا می گه صد در صد در دانشگاه. (شاید هم من اشتباه بکنم) گمشده ای دارم که در حرف های شهید آوینی می بینم. سه سال است که این اندیشه بوجود آمده و الحمد لله مثل خوره در جانم افتاده. تنها چیری که الان علاقه دارم به طراحی و گرافیک است. واقعا چه کنم؟ آیا بدبخت می شم اگه درس نخوانم؟ لطفا مرا به این جزوه و آن جزوه ارجاع ندهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره باید در این دنیا برای خود یک معنایی را تعریف کنید و در راستای کسب رزق وظیفه‌ی خود را نسبت به مردم و انقلاب انجام دهید، حال آن کار هرچه می‌خواهد باشد. به ما فرموده‌اند خداوند از آدم‌های تنبل متنفر است ولی نگفته‌اند هرکس دانشگاه نرفت تنبل است. موفق باشید
10855
متن پرسش
سلام علیکم حاج آقا، پیرو مباحث سوبژکتیویته در کتاب سلوک ذیل شخصیت امام سوالی ازتون می خواستم بپرسم. در جامعه خودمان بعضا می بینیم که کارهای خیریه توسط افرادی که ممکن است تقید چندانی هم به احکام اسلام ندارند انجام می شود. و یا از این جورکارها نظیر حمایت از کودکان بی سرپرست و یا مبارزه با فقر و از این قبیل توسط فوتبالیست ها و برخی دیگر از چهره های معروف در غرب انجام می گیرد. اگر ما بخواهیم در مورد این نوع کارها قضاوت کنیم چطور باید این کار را انجام بدهیم؟ یعنی مرز اینکه ما یک کاری را برای حال خوش خودمان اجام می دهیم و یک کاری را برای بندگی خدا کجاست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده نحوه‌ی رجوع و رویکردی است که در این امور هست. اگر در ذیل ولایت الهی و جهت رجوع به حق باشد تا تحت تجلیات انوار الهی قرار گیریم بیرون از سوبژکتیویته عمل کرده‌ایم وگرنه صرفاً برای راحتی روح است و اجرش هم همان راحت‌شدن روح می‌باشد. موفق باشید
10849
متن پرسش
با سلام خدمت حضرت استاد: نظر جنابعالی در مورد مرحوم استاد سید منیر الدین حسینی موسس فرهنگستان علوم قم چیست؟ آیا ایشان فلسفه را شیعه (مستند به وحی) نموده؟ آیا فلسفه فاعلیت جامع مقام نظر و عمل است؟ ممنون از لطف شما
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن طولانی است، بنده در جلسه‌ی اول کتاب «تمدن‌زایی شیعه» در عین احترام به عزیزان فرهنگستان عرایضی داشته‌ام. موفق باشید
10850
متن پرسش
با سلام: در خطبه 123 نهج البلاغه نوشته شده است که: (هر کدام از شما در صحنه نبرد با دشمن ،در خود شجاعت و دلاوری احساس کرد، و برادرش را سست و ترسو یافت، به شکرانه این برتری باید از او دفاع کند، آنگونه که از خود دفاع می کند، زیرا اگر خدا بخواهد، او را چون شما شجاع می کند) بنده با مطالعه این خطبه این طور برداشت کردم که شجاع بودن یا ترسو بودن انسان خواست خداست و اراده انسان در آن دخالتی ندارد و این موضوع با آنچه که در متون دینی خواندم که در آنجا گفته می شود که شجاعت یک فضیلت اخلاقی است و انسان می تواند آن را کسب کند. حالا سوال بنده این است که :1) منظور حضرت علی (ع) از بیان این گفته چه بوده؟ 2) شجاع بودن و ترسو بودن دست خود انسان است یا خدا ، یعنی انسان ترسو می تواند ، شجاع شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شجاعت در بسیاری موارد یک موهبت الهی است، انسان باید آن را مثل امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در جهت صحیح به کار برد و از طرفی وقتی انسان مطابق دستورات دین عمل کند و به خدا توکل کند شجاعانه عمل کرده. موفق باشید
نمایش چاپی