بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
7608
متن پرسش
باسلام استاد شخصی میگفت ما تو خواب رنگ نمی بینیم همش سیاه سفیده! دیدم درست میگه ولی سیاه سفید هم نیست. استاد در برزخ و ... رنگ نیست؟ لطفا توضیح دهید
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: همیشه این‌طور نیست. بعضی‌ها در خواب سیب سرخ سرخ سرخ و ماهی های رنگین می‌بینند. در برزخ و قیامت نیز صورت‌های اعمال و عقاید شما به زیباترین شکل و جذاب‌ترین رنگ ظهور می‌کند که حریر سبز بهشتی نمونه‌ای از آن است. موفق باشید
7611
متن پرسش
با سلام .در سایت پژوهشی درباره ابن عربی از قول ابن عربی آمده است که حضرت نوح در دعوت امت خود دچار خطا شد....فرعون طاهر ومطهر از دنیا رفت.!تفسیر این دوجمله از نظر شما چه می باشد؟
متن پاسخ
ه‌تعالی: سلام‌علیکم: در این موارد اگر با متن خود محی‌الدین مطلب را دنبال نکنید صدها مشکل برایتان پیش می‌اید. آن‌هایی که می‌آیند یک جمله را بدون فضای آن جمله و بریدن از ما قبل و بعد آن مطرح می‌کنند خدمتی به تعالی معرفت نمی‌کنند. عنایت داشته باشید حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که متخصص فهم سخنان محی‌الدین بن عربی است به گورباچف می‌فرمایند: برای فهم سخنان محی‌الدین باید چند نفر از افراد با هوش خود را به قم بفرستید تا متوجه مطالب از مو باریک‌تر سخنان او شوید، غیر از این راهی نیست. کتاب «جدال با مدعی» از جناب آقای دکتر حسین غفاری جواب این نوع اشکالات را به طور جامع و محققانه داده‌اند. موفق باشید
7618
متن پرسش
سلام علیکم آیا امکان دارد که قوای ذهنی عارف کامل که در مقام سیر فی الخلق به الحق و موظف به دعوت مردم به حق است در اثر کهولت سن یا دیگری بیماری ها آنچنان دچار ضعف شود که از تشخیص حق و باطل در سیر عملی خویش باز بماند و باعث گمراهی مردم شود؟ البته ما این را در مورد هیچ کدام از معصومین سراغ نداریم. اما در مورد غیر چهارده معصوم آیا برای کسی که به این مقام شامخ عرفانی رسیده باشد چنین عارضه ای ممکن است یا این که چنان مقامی بالضروره از هر نقصی که مایه خطای در تشخیص باشد نیز جلوگیری میکند؟ سوال از این جهت حساس است که اگر بپذیرم عارف کامل در اثر کهلوت سن یا بیماری دچار چنین عارضه ای شود تبعا شایستگی اقامه حق در خلق را نخواهد داشت. اما آن چه ذهنم را به این سوال مشغول کرد این بود که علامه طباطبایی که البته مثل مرحوم حضرت امام (ره) قیام اجتماعی به حق نداشتند در انتهای عمر حواسشان درست کار نمی کرده و دچار نقصان حافظه شده بودند البته نمی دانم آیا آن مقامی را که برای حضرت امام با تمام لوازمش محقق می دانیم برای حضرت علامه هم محقق می دانیم یا نه. نظر ما در مورد خود امام (ره) این است که ایشان تا آخر عمر حتی در سال های پایانی که قلبشان با باطری کار می کرده است نیز از لحاظ قوای ذهنی و حواس در سلامت کامل بوده اند.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: در سیر بالحقِ فی الخلق، انسان تنها احکام الهی را در میان خلق اظهار می‌کند هرچند ممکن است حواس ظاهری او از بیرون چیزی را نگیرد و حتی مثل علامه تشنگی بدن و نیاز به آب را احساس نکند ولی در همان حال اگر از ایشان سؤال شود در اظهار حق کوچک‌ترین نقصانی ندارند. در مورد حضرت امام می‌توان گفت چون در سیر بالحق فی الخلق مأمور توجه به جزئیات امور اجتماعی بودند می‌توانستند حکم حقانی آن امور را هم مطرح کنند. موفق باشید
7580
متن پرسش
در کتاب تمدن زایی شیعه فرموده اید:"ما به جهت روح فرهنگ غربی،ساعت و ماشین و هواپیما بدست آوردیم ولی زمین را به عنوان وطن خود از دست دادیم و این ابزارها بیش از آنکه وسیله رسیدن به اهدافمان شود،برای ما چهره ای از شیطان شده و بی وطنی ما را رقم زده است"چرا ساعت برای ما چهره ای از شیطان شده؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: ساعت با این‌چنین تقسیم‌کردن‌های زمان که تا ثانیه و ریزتر از ثانیه جلو می‌رود ما را از حضور با کیفیت‌ها به کثرت‌ها می‌کشاند و این غیر از نظمی است که در اسلام توصیه شده هر چند امروزه از این نوع نظم گریزی نیست. موفق باشید
7581
متن پرسش
با سلام در جایی میخواندم که روح استفاده از ماشین ظرفشویی رفاه طلبی است.در نظر شما در این مورد چیست؟آیا تا جایی که میشود از خرید و استفاده آن باید خودداری کرد؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: حتماً این ابزارها بر اساس روح رفاه‌طلبی ساخته شده ولی زندگی امروزین ما طوری شکل گرفته که در استفاده از بعضی آن‌ها مجبوریم تا سبک زندگی خود را إن‌شاءاللّه تغییر دهیم. موفق باشید
7592
متن پرسش
سلام علیکم استاد در سوال 7568 جواب داده بودید که : ابتدا باید روشن شود علومی که نظر به کیفیت عالم دارد با علومی که صرفاً جنبه‌ی کمّی را می‌نگرند دارای دو رویکرد هستند با دو جایگاه متفاوت. یک وقت شما آب را یک واقعیتی می‌دانید با کیفیت ترکردن، و در بستر چنین نگاهی از آب استفاده می‌کنید. ولی یک وقت آب را H2o می‌دانید و تازه از هیدروژن و اکسیژن هم نظرتان به مدارهای الکترون‌هایشان می‌افتد و این‌که چگونه این دو عنصر با هم ترکیب شده‌اند و به قول خودتان کله‌تان سوت می‌کشد. رویکرد علمیِ امثال خواجه نصیر و شیخ بهایی رویکردی است که در علم نجوم هم به کیفیت‌های عالم نظر داشتند و در آن راستا جلو می‌رفتند و بنای تصرف در طبیعت را نداشتند بلکه تسخیر طبیعت را داشتند زیرا بما فرموده اند« سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ » تا با تعاملِ با طبیعت از آن استفاده کنند. ما در هرحال بعد از مدتی با نور تمدن اسلامی کار امثال خواجه نصیر را ادامه می‌دهیم در حالی‌که در غرب این جهت‌گیری را عوض کردند و به جای آن‌که از استعدادهای طبیعی به نفع بشر و برای آرامش او استفاده کنند، در طبیعت تصرف کردند و خواستند بر آن حکومت کنند. مثل آن جادوگری که غول را از شیشه در آورد و حالا خودش اسیر آن غول است. امروز بشر جدید اسیر تکنولوژی است چون به کیفیت‌های عالم نظر نکرد. به نظرم سخن ایت الله جوادی در اجمال است معلوم نیست چون به تفصیل در آید بتوان چنین نتیجه ای گرفت. حال باید پرسید این علوم شبیه به همان غولی است که از شیشه بیرون آمده و جامعه ی ما را هم گرفته . حال وظیفه ی ما چیست ؟اگر بخواهیم در این مدل از علوم پیشرفت نکنیم از غربی ها عقب می افتیم و اگر بخواهیم پیشرفت کنیم زندگی هموطنان امان درگیر تجمل و مادی گری میشود . آیا باید به این علوم پرداخت یا خیر ؟ نظر رهبری چیست ؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: عمده آن است که متوجه شویم ما در فضای دوران گذار با علوم غربی ارتباط داریم و لذا نه‌تنها شیفته‌ی آن‌ها نمی‌شویم که گرفتار تجمل و مادی‌گرایی شویم، بلکه همان‌طور که مقام معظم رهبری می‌فرمایند باید دیواره‌های این علوم را شکست و به بومی‌سازی آن پرداخت. موفق باشید
7568
متن پرسش
سلام علیکم . چند وقتی هست مطالب سایت علم دینی را دنبال میکنم و با توجه به صحبت های شما به این فکر افتاده ام که راهی نیست جز بازگشت به همان عهد قدسی خودمان . حال با این فرض استاد اگر بخواهیم علم دینی تولید کنیم ابتدا باید بین حوزه و دانشگاه یک آشتی جدی صورت بگیرد . خواجه نصیرالدین طوسی - شیخ بهایی - علامه حسن زاده نمونه ی بارز آشتی بین حوزه و دانشگاه هستند و این بزرگان خود نماد دین و علم دینی هستند . البته این را هم گفته باشم بحث من بر سر علوم انسانی اسلامی نیست بلکه بر سر علوم مهندسی و ریاضیات و رشته های کاربردی مثل نجوم و پزشکی و ... است .حال مثلا اگر یک نفر پیدا شد که خواست دستگاه فکری علامه حسن زاده را در زمینه نجوم تبیین کند و یا دستگاه فکری شیخ الرئیس در خصوص طب و پزشکی و یا خواجه نصیر در شاخه ی ریاضیات و یا .... و یا خود دست به تولید علم دینی بزند .به نظر شما آیا میتوانیم در برابر غرب حرفی برای گفتن داشته باشیم . من از تمدن غرب بیزارم و آن را ظهور کامل ابلیس میدانم ولی استاد شما نگاه کنید .مثلا بعضی از شاگردان علامه حسن زاده درس نجوم دارند و کتاب شیخ بهایی را درس میدهند . به نظر شما با این پیشرفتی که غرب اکنون دارد و ما نباید لحظه ای از او کم بیاوریم تشریح الافلاک شیخ بهایی و فارسی هیئت قوشچی و اصول اقلیدس و.... چه کاربردی دارد ؟.استاد وقتی غرب دارد روی نظریات علمی کار میکند که من وقتی گاهی خلاصه ای از آنها را میخوانم مغز ام سوت میکشد . این علوم چه دردی را دوا میکند؟ . از طرف دیگر هم هرچه فکر میکنم که علوم غربی را بپذیریم یا خیر ؟‌میبینم با چیزهایی که از شرح نامه 31 یاد گرفتم در تضاد است و تمدن غرب با این علوم خود مصرف گرائی و تجدد طلبی و دل بستن به دنیا را گوشزد میکند . حال چکار کنیم . از علوم خودمان که چیزی در نمی آید زیرا تا وقتی بخواهیم بر روی شیخ بهایی مباحث را متمرکز کنیم که کاملا در این جنگ نرم عقب افتاده ایم اگر بخواهیم علوم غربی را بپذیریم با فطرت امان مغایر نیست . نمیدانم میشود راهنمایی کنید . در ضمن من شنیده بودم که اقای جوادی آملی علوم غربی را پذیرفته اند بطور کامل . این صحت دارد ؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: ابتدا باید روشن شود علومی که نظر به کیفیت عالم دارد با علومی که صرفاً جنبه‌ی کمّی را می‌نگرند دارای دو رویکرد هستند با دو جایگاه متفاوت. یک وقت شما آب را یک واقعیتی می‌دانید با کیفیت ترکردن، و در بستر چنین نگاهی از آب استفاده می‌کنید. ولی یک وقت آب را H2o می‌دانید و تازه از هیدروژن و اکسیژن هم نظرتان به مدارهای الکترون‌هایشان می‌افتد و این‌که چگونه این دو عنصر با هم ترکیب شده‌اند و به قول خودتان کله‌تان سوت می‌کشد. رویکرد علمیِ امثال خواجه نصیر و شیخ بهایی رویکردی است که در علم نجوم هم به کیفیت‌های عالم نظر داشتند و در آن راستا جلو می‌رفتند و بنای تصرف در طبیعت را نداشتند بلکه تسخیر طبیعت را داشتند زیرا بما فرموده اند« سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ » تا با تعاملِ با طبیعت از آن استفاده کنند. ما در هرحال بعد از مدتی با نور تمدن اسلامی کار امثال خواجه نصیر را ادامه می‌دهیم در حالی‌که در غرب این جهت‌گیری را عوض کردند و به جای آن‌که از استعدادهای طبیعی به نفع بشر و برای آرامش او استفاده کنند، در طبیعت تصرف کردند و خواستند بر آن حکومت کنند. مثل آن جادوگری که غول را از شیشه در آورد و حالا خودش اسیر آن غول است. امروز بشر جدید اسیر تکنولوژی است چون به کیفیت‌های عالم نظر نکرد. به نظرم سخن ایت الله جوادی در اجمال است معلوم نیست چون به تفصیل در آید بتوان چنین نتیجه ای گرفت. موفق باشید
7574
متن پرسش
سلام علیکم جناب آقای طاهرزاده.علت ستیز دکتر ابراهیم فیاض با فسفه ملاصدار چیست؟چرا اینان که سواد فلسفی چندانی ندارند باید به این مسائل بپردازند و روح تشنه ی جوانان را منحرف کنند؟فلسفه ای که امام با هم زیست.فلسفه ای که به تعبیر رهبری امام خمینی چکیده آن است.فسفه ای که پاسخ گوی بشر بی وطن در تاریخ بود.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بنده در جواب سؤال 7548 عرایضی داشتم و واقعاً بسیار جای تعجب است که حکمت متعالیه را عامل دوری از اسلام بدانیم در حالی‌که حضرت امام برای دعوت گورباچف به عنوان نماینده‌ی نبوغ ملت روسیه، حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا را مدّ نظر قرار می‌دهند. گویا جناب آقای دکتر فیاض فراموش کرده‌اند که ما در هم‌آوردی با تمدنِ غربی باید تفکر فلسفی مناسب عقل این دوران را به صحنه آوریم. آیا بنا نیست برای حفظ اسلام در تقابل با تمدن غربی وارد شد؟ از چه طریقی؟ موفق باشید
7575
متن پرسش
سلام حضرت استاد بنده دانشجوی ارشد فلسفه وحکمت اسلامی هستم ودر خصوص پایان نامه ام از حضرت عالی تقاضای راهنمایی ومساعدت دارم موضوع پایان نامه: بررسی آراء فلسفی حضرت امام خمینی (ره)وتآثیر آن در جهت گیری های سیاسی ایشان در روند انقلاب اسلامی . باتوجه به گستردکی و دقت و تحلیلی بودن این موضوع به شدت دچار سر درگمی شده ام و با توجه به این که برخی از آثار جناب عالی را مطالعه کرده ام ،و کم و بیش با نظرات شما آشناهستم ،ان شاءالله که راهنمایی شما برای این جانب راه گشاست . عمده سؤالات بنده در خصوص این موضوع عبارتند از : -مبنای فلسفی لزوم وحدت واصرار ایشان بر وحدت مسلمین در عالم -رسیدن به وحدت در همه شئون آن در پرتو تفکر حضرت روح الله (ره)ورهایی یافتن از کثرتی که هم ثمره وهم خمیر مایه تفکر عالم غربی است -ارتباط مباحث وجودی حکمت متعالیه -وبه تبع آن اندیشه های فلسفی حضرت امام (ره)-با وقوع انقلاب اسلامی -بحث حرکت وپیشرفت وتکامل انقلاب اسلامی به عنوان یک موجود حقیقی -مبنای فلسفی ولایت فقیه -پاسخ به این پرسش که چه کسی باید حکومت کند؟ وبالاخره اگر نکته ،توصیه وراهنمایی در این رابطه به نظر مبارکتان می رسد ،مرحمت بفرمایید. واگر زاویه خاصی از نگاه به این مسئله ویا بعدی از ابعاد این مبحث ،که زاویه ویابعدی است که روشن کننده حقیقت است ونشان می دهد که حضرت روح الله (روحی فداه) اگر فلسفه می خواندندو فلسفه درس می گفتند،این پرداختن به فلسفه ،چیزی نبود که جدای از منطومه کلی فکری ایشان باشد وقطعابا فضای کلی ذهن مبارکشان هم سو وهم جهت بوده . وقطعا چنین نبوده که شخصیت عظیمی همچون ایشان بخشی از عمر گرانقدرشان راصرف امری کنند که در جهت حفظ وگسترش -به فرمایش ایشان -اسلام عزیز نباشد وبه آن بی ارتباط باشد .ویقینا این امر در جهت گیری های سیاسی ایشان ونوع دین داری ایشان ورهبری جامعه ومعرفت وشناختی که حضرت ایشان به جامعه دادند و افقی که برای فردای اسلام عزیز وجهانی شدن حکومت اسللامی می دیدند دخیل بوده . حضرت استاد بنده ساکن تهران هستم و تقاضای دیدار حضوری با جناب عالی را داشتم که پس از پیگیری ،به من گفته شد که ابتدا باید برای شما ایمیل بزنم وسؤالم را مطرح کنم ،اگر استاد صلاح دیدند خودشان اجازه ملاقات می دهند ،لذا مایلم که اگر موافقت داشتید به طور حضوری مزاحم وقتتان شوم .
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: متأسفانه امکان ارتباط حضوری برایم نیست. ولی این نکاتی که در نظر گرفته‌اید نکات بسیار خوبی است. فکر می‌کنم می‌توانید از جهات مختلف از کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» استفاده کنید و یا در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» از بحث ولایت فقیه با مبانی حکمی استفاده نمائید. موفق باشید
7561
متن پرسش
سلام استاد عزیز دیروز به مقاله ای از نشریه فارن افرز منتسب به شورای روابط خارجی امریکا بر خوردم که دو کتاب که اخیرا در مورد ایران و انقلاب توسط محققین غربی نوشته شده بود را بررسی میکرد. نکته جالب تحیر و تعابیر ضد و نقیض جیمز بوچان محقق غربی از شخصیت حضرت امام است. در بعضی تعبیرات شمه هایی از حقیقت به مشام می رسد اما در بعضی دیگر نویسنده کاملا دچار سوءفهم است. به هر حال روایت جالبی است که نشان میدهد چگونه حجاب معیارهای مدرنیته انسان را از فهم حقیقت و اسرار احوالات شخصیت های الهی باز می دارد. متانت و طمئنینه الهی امام به سنگ دلی و غیرعاطفی بودن تعبیر می شود و به هیچ انگاشتن ادبیات متعارف سیاسی غرب به بی سوادی. مناسب دیدم بخشی از این مقاله جالب را ترجمه و خدمتتان ارسال کنم: بوچان خمینی را به عنوان یک رادیکال مادام‌العمر، یک سیاست‌مدار بسیار تهاجمی در میان روحانیتی عمدتا سکوت‌پیشه ترسیم می‌کند. جاه‌طلبی خمینی آن‌چنان سنگ‌دلانه بود که حتی رئیس ساواک در مورد آن گفته بود که موی را بر بدنش سیخ می‌کرد. بوچان می‌نویسد، در حضور او «انگار که شخصیتی با اقتداری غیرقابل‌فهم یک باره ظاهر شد و با یک تشعشعِ تند، مدرنیته را ... خاتمه داد.» خمینی که پرزور و سازش‌ناپذیر بود هیچ چیز را قربانی خوش‌رویی، آداب دیپلماتیک، یا در نهایت، خواسته‌های نرم مردم خویش نکرد. «در عالم خلقت، به نظر می‌رسد به طور ناقصی زندانی شده است، مثل مسافری در سالن استراحت فرودگاه در هوایی طوفانی». بوچان با شگفتی می‌نویسد: «در غرب، ما که مدت‌ها است متون دینی اسکولاستیسیزم (مدرسی‌گرایی) را پشت سر گذاشته‌ایم، نمی‌توانیم بفهمیم مردی را که می‌تواند این قدر بداند و در عین حال هیچ نداند. نوشته‌های عرفانی او بخار از سرمان بلند می‌کند در حالی که بیانیه‌های سیاسی او حتی لایق توجه هم نیستند.»
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: ضمن تشکر؛ الحمداللّه خداوند دشمنان ما را تا این حدّ احمق و نادان خلق کرده که در فضایی تحلیل می‌کنند که هیچ رویکردی به واقعیت ندارد و با گام‌زدن در عالَمی با این تحلیل‌ها به ناکامی کامل می‌رسند. موفق باشید
7548
متن پرسش
سلام علیکم. نظر جناب عالی در مورد مناظره دکتر فیاض و پارسانیا چیست؟ دکتر فیاض چند نقد اساس وارد کرده اند که بنده با توجه به متن مناظره مهم ترین نقد های دکتر فیاض را قرار میدهم: 1_ اخباری­گری و ملاصدرا دو بال یک جریان انحطاطی در ایران است که هر دو به عرفان تقلیل می یابد. 2_ انقلاب اسلامی هیچ گاه بازتولید اندیشه صداریی نبوده است چرا که امام در همان اوایل جوانی اش از فلسفه ملاصدرا عدول کرده بود و به فلسفه اعتباری شیعه (که متاسفانه امروزه از آن خیلی غافل هستیم) که بر اساس اصول عملیه ی شیخ انصاری می باشد، رسید. 3_مشروطه توسط انگلیسی ها آورده شد که دو فلسفه در این حوادث به نوعی شاخص اند که اولین شاخص آن فراماسونری می باشد که به شدت بر فلسفه ی ملاصدرا همت گذاشته اند؛ (یعنی میرزا حسین سپه سالار که مدرسه ی سپه سالار را بنیان می گذارد که فراماسونری را در آنجا ایجاد می کنند؛ و مدرسه ی دارالفنون) ، و دومین جریانی که خود از دل فلسفه ی ملاصدرا به وجود می آید و کاملا یک انقلاب دینی است، بهائیت می باشد. 4_بعد از مشروطه اصولی هایی (آخوند خراسانی و علامه نائینی) که فلسفه ی ملاصدرا را با اصول شیخ انصاری قاطی کردند، یک نوع انحطاطی را رقم زدند و آن پیشرفتی را که از فلسفه اعتباری شیخ انصاری ایجاد شده بود را نابود کردند. به همین دلیل، هم امام و هم مرحوم علامه طباطبایی برای آنکه از این اندیشه عدول کنند و به فلسفه ی اعتباری برسند، این اندیشه را مورد نقد قرار دادند که چرا فلسفه ی ملاصدرا را با اصول فقه شیخ انصاری قاطی کرده اند. 5_مشکل فلسفه ی صدرا را امروز اتفاقا در تشخیص آیت الله جوادی آملی می توان دید که یک نگاه کاملا محافظه کارانه نسبت به علم دارند و حتی علم جدید را کاملا قبول کردند به قدری که حتی غربی ها آن را قبول ندارند، و معتقدند این علوم، علوم الهی هستند و نقصان غربی ها در این است که این علوم تقلیلی هستند و به مبدا توجهی نداشته اند. و به نظر من این نوع تفکر هیچ گونه نقادی نسبت به علم ندارند و در نتیجه دچار رکود خواهیم شد. 6_مبنای انقلاب اسلامی ، حکمت ابراهیمی است و آقای جوادی آملی با توجه به این همه تلاشی که می کنند دچار رکود هستند، چرا که فلسفه ی صدرایی دوری است......ملاصدرا ضد حمکت ابراهیمی است و اگر دقت کنیم خواهیم دید که از ذوقیات در کتاب اسفار بحث کرده است و به جای آنکه عرفان را برهانی کند، بر عکس برهان را عرفانی کرده است. در ضمن ایشون هانری کربن را ، فراماسون و عضو سازمان جاسوسی فرانسه میداند.
متن پاسخ
- باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: به نظرم جناب آقای پارسانیا با آن متانت و عمقی که دارند به‌خوبی از عهده‌ی اشکالات غیر محققانه ولی دلسوزانه‌ی آقای فیاض برآمدند. از بی‌پایه‌بودن سخن آقای فیاض که می‌گویند امام در اوایل جوانی‌اش از فلسفه عدول کرده، همین که امام در آخر عمر به گورباچف نامه می‌نویسند و آن‌ها را به حکمت صدرایی دعوت می‌کنند. بنده یک نوع آشفتگی در سخنان آقای فیاض احساس می‌کنم و آن را به جهت عدم اطلاع کافی از مکتب صدرایی می‌دانم که جای بحث آن این‌جا نیست. خیلی عجیب است می‌گویند ملاصدرا به جای آن‌که عرفان را برهانی کند، برهان را عرفانی کرد! مگر این کار بد است که برهان‌های ما در عین آن‌که مبنای عقلی داشته باشد بتواند حقایق را مدّ نظر ما قرار دهد و مگر هنر حکمت متعالیه همین نیست که بتواند درک عقل و قلب را یک‌جا جمع کند؟ کتاب های دکتر سید مهدی امامی جمعه در این مورد نکات خوبی دارد. موفق باشید
7556
متن پرسش
با سلام خدمت استاد خیلی ممنون می شوم که نظرتان را درباره مقاله « آتوریته قاتل شخصیت ها » بیان بفرمایید. لینک نشریه اینجاست: http://bayanbox.ir/id/7567603669751245042?download شاگرد بسیار بسیار کوچک شما
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: در این‌که نباید امر غیر قدسی را قدسی تلقی کرد، حرفی نیست ولی اگر انسانی از انسان‌ها توانست به کمک متون قدسی سخنان قدسی را در زمانه‌ی خود تفصیل دهد، می‌توان به بهانه‌ی آن‌که آن شخص قدسی نیست و به بهانه‌ی آن‌که باید از آتوریته‌شدن اشخاص فرار کرد، آن سخنان را و یا آن شخص را به چیزی نگرفت؟ دکتر سروش می‌گفت: چون آیت اللّه طباطبایی بشر است و علم او نیز بشری است و قداستی ندارد، پس تفسیر المیزان نیز هیچ قداستی ندارد. در حالی‌که تفسیر المیزان تلاش یک دانشمند اسلامی است که با قواعد خاص علمی متن قرآن را تفصیل داده است و همین امر نسبت به امام و رهبری مطرح است که آیا می‌توان به بهانه‌ی آتوریته‌نپنداشتن آن‌ها رهنمودهای آنان را که به عنوان فقیهِ متدبّر در متون دین و سیره‌ی اولیاء معصوم مطرح می‌کند، مُهر غیر قدسی زد؟ و به تعبیر دکتر سروش همه را غیر قدسی و مساوی سخن سایر افراد بشر دانست؟ سؤال این‌جاست اگر همه‌ی این حرف‌ها چون بشری است و غیر قدسی است پس قابل نقد است، تفاوت سخن علامه‌ی طباطبایی با کسانی‌که بدترین سخنان را در اذهان بشریت جای می‌دهند، در چیست؟ ما می‌گوییم جایگاه انسان‌ها را با مبنای متون قدسی و سیره‌ی انسان‌های قدسی باید اندازه زد و با این دید می‌توانیم نسبت قدسی عالمان دین را مدّ نظر داشت. موفق باشید
7525
متن پرسش
سلام علیکم. شما فرمودید که الان ما در دوران گذار از تمدن غرب به تمدن اسلامی هستیم.و این دوران قواعدی برای خود دارد.این قواعد چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب سلوک عرض کرده‌ام. یکی رجوع به حکمت متعالیه و دیگر سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه». موفق باشید
7526
متن پرسش
سلام علیکم .جناب استاد در پاسخ به سوال در مورد ضمانت رزق طالب علم فکر میکنم در این زمینه یک اشتبباهی اتفاق افتاده و اینطور که شما فرموده اید و خیلی ها برداشت کرده اند یک چهره نا مطلوب و نا مطبوع از طلبه های عزیز بوجود خواهد آمد خداوند متعال اگر رزق طالب علم را ضمانت کرده از راه و مسیر عقلانی و درستش یعنی کار و فعالیت ضمانت کرده نه اینکه به امید این روایت یک طلبه بنشیند و مطمین باشد و هیچ فعالیت اقتصادی مستقیم یا غیر مستقیم نکند رزقش میرسد اینکه یعنی سربار دیگران بودن و ایجاد یک وجهه بد بین مردم از طلبه ها .مدرس هم طلبه بود کار هم میکرد و خیلی های دیگر مهم اینست که طلبه نیت طلب علم و نیت کار کردن را داشته باشد و روایت شاید ناظر بر این مفهوم است که خدا رزق او را بواسطه اندک کاری یا براحتی میرساندو از جاییکه گمان نمیبرد روزی میدهد و این فرق دارد با اینکه شما تشویق کنید طلبه ها را کار نکنند فقط بنشینند طلب علم کنند .برعکس این مطلب هم هست خدا اگر نخواهد علمی نصیب کسی بشود شما اگر کار کردن را رها کنی وشبانه روز دنبال علم بروی نخواهی یافت نمونه اش ایمه اطهار هیچ کدام در نهایت فعالیت های علمی دست از کشاورزی برنداشتند و امام باقر در داستان معروف عرق میریخت فرمود اگر کار میکنم تا محتاج امثال شما نشوم . مگر ایمه ع الگو نیستند پس چرا مطلب را سخت جلوه میدهید .ضمانت روزی برای همه هست طبق نص صریح قران ولی بواسطه کار و فعالیت معمول در دنیا برای طالب علم شاید از بقیه راحت تر و غیر منتظره تر وبیشتر از جایی که گمان نمیبرد باشد ولی هیچ کدام نیت کار و فعالیت را رد نمیکند وضمنا طلبه ای که هم دنبال علم است وهم باری از دوش فعالیت ها وامور دنیایی بر میدارد بهتر میتواند در نشر فرهنگ دینی و عقاید صحیح جلو برود
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: نمی‌دانم چرا نباید کسب علم و تلاش برای انتشار علم را کار به‌حساب آوریم؟ چرا فعالیت یک استاد دانشگاه که در علوم تجربی یا جامعه‌شناسی وارد می‌شود را کار به‌حساب بیاوریم و تلاش عالمانی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام را کار و فعالیت به حساب نیاوریم. در ضمن عنایت داشته باشید ائمه«علیهم‌السلام» علم لدنی دارند ولی ما و شما باید با مطالعه‌ و تدبّر در متون دینی علم خود را به‌دست آوریم و در همین رابطه قرآن در آیه‌ی 122 سوره‌ی توبه می‌فرماید: «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» شایسته نیست مؤمنان همگى(به‌سوى میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهى از آنان، طایفه‏اى کوچ نمى‏کند(و طایفه‏اى در مدینه بماند)، تا در دین(و معارف و احکام اسلام) آگاهى یابند و به هنگام بازگشت به‌سوى قوم خود، آن‌ها را بیم دهند؟! شاید(از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خوددارى کنند. موفق باشید
7533
متن پرسش
با سلام آیا هر موجودی نمایش وجود مطلق است که با حدی محدود شده؟آیت بودن هر موجودی به همین معناست؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: همین‌طور است ولی ظرائفی دارد که باید در دروس عرفانی دنبال کنید. مباحث شرح سوره‌ی حمد حضرت امام که در دانشگاه صنعتی بحث شده، إن‌شاءاللّه شروع خوبی است. سی‌دی آن را باید از گروه فرهنگی المیزان تهیه بفرمایید. موفق باشید
7535
متن پرسش
با سلام میدانیم علوم غربی نگاه سوبژکتیو به طبیعت دارند.با توجه به این مسئله مثلا آب از فرمولh2oتشکیل شده یا نه؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: وقتی بخواهیم آب را تجربه کنیم به H2o می‌رسیم، ولی واقعیت آب چیز دیگری است. آب آن کیفیت خاصی است که شما با آن روبه‌روئید، نگاه سوبژکتیو ما را از روبه‌روشدن از واقعیت آب محروم می‌کند. موفق باشید
7539
متن پرسش
با عرض سلام با توجه به مباحث عمیق غرب شناسی که مطرح میفرمایید،اگر امکان دارد در مورد موبایل توضیح دهید که به عنوان ابزاری که فرهنگ خاص خود را به دنبال دارد،در جدا کردن ما از فرهنگ توحیدی چه تاثیری دارد؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عرض شد که این یک نوع جایگزینی ارتباط انسان با عالم ملکوت است بدون آن‌که آثار آن را داشته باشد. موفق باشید
7543
متن پرسش
بسمه تعالی سلام نمیدونم از وضعیت فکری بعضی از جوانان بسیجی مطلع هستید یانه. اما برای پیشرفت جوانانی که روحیه ی قدرت طلبی(که باعث میشود نتوان به صورت تئوری و یا با صحبت نظر آنهارو به سوی ارزش های انقلاب جمع کرد و حتی شاید نسبت به مباحث رهبر انقلاب راغب نباشن)دارن چه روش هایی توصیه میکنید؟ احساس میکنم طرز تفکر عموم مردم نسبت به "بسیجی" یکم تغییر کرده و باید یه کاری بکنم
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: وقتی بسیجیان متوجه رسالت بزرگ تاریخی‌شان بشوند و بفهمند برای مطرح‌کردن اسلام در جهان باید شخصیت خاصی از خود را به صحنه آورند با احساس مسئولیتی که در آن‌ها به‌وجود می‌آید کار را جدّی‌تر می‌گیرند چون می‌دانند امروز اگر در یک پایگاه درگوشه‌ی یک روستا حرکتی انجام شود انعکاس جهانی دارد. موفق باشید
7493
متن پرسش
با سلام و عرض ادب ابتدا از استاد ارجمند تشکر می کنم بخاطر تحلیل های زیبایی که نسبت به مسائل زنان دارند و پیشنهادی را خدمت ایشان عرض می نمایم که بنده بعد از شنیدن جلسه سخنرانی مشهد در مورد زن و خانواده و با توجه به صحبتهای استاد در مورد جلد دوم کتاب زن آنگونه باشد و تشویق ایشان در مورد تفکر و تدبر زنان در مورد مسائل مربوط به خود، در خواست داریم و علاقه مندیم در صورت صلاحدید با یک گروه تحقیقی و علمی مناسب و قوی در جهت روشن شدن هر چه بیشتر مسائل زنان و حانواده و حتی نقش زن در جامعه از راهنمایی های استاد بهره مند شویم-تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یکی از ضرورت‌های جامعه‌ی ما است تا زنان ما در تاریخی که در آن قرار داریم، حاضر شوند و آرمانی که زنان در آن نقش خود را دارند بشناسند. عمده آن است که بفهمیم هرکدام از ما در نظام‌سازی چه جایگاهی داریم و حقیقتاً آن‌طور که باید هنوز زنان، تعریف مناسبی از نظام‌سازی برای خود تعریف نکرده‌اند، نباید منتظر نقشی بود که مردان برای زنان در نظام‌سازی آینده پیشنهاد می‌کنند. روح زنان اقتضائات خود را دارد باید در این مورد خودشان احساس مسئولیت کنند که جایشان کجاست و خود را مسئول بدانند. همان‌طور که تنها خانواده‌هایی به نتیجه رسید که زنان، خودشان مطابق ساختار فکری خودشان در آن خانواده احساس مسئولیت کردند. این‌ها بزرگ‌ترین انسان‌های تاریخ بوده‌اند هرچند تاریخ را مردان نوشته باشند و مردانه هم نوشته باشند، توفیق نوشتن تاریخ را از زنان دارند. البته مواظب باشید در جاده‌ی فمینیسم نرویم. موفق باشید
7499
متن پرسش
با سلام محضر استاد بزرگوار سؤالات 7474 و 7436 را خوندم. و دو تا سؤال برایم پیش آمد. سؤال اول این که من چند وقت پیش مقدمه کتاب المیزان را می‌خواندم. علامه طباطبایی در آن مقدمه اصرار داشتند که برای فهم قرآن هیچ نیازی به فلسفه و کلام و عرفان و حتی حدیث نیست. و حتی خودشان با دلیل ثابت می‌کردند که تمام کسانی که سعی کرده اند که با فلسفه یا عرفان و یا کلام و حدیث قرآن را بفهمند، راه را اشتباه رفته اند. حاج آقا احساس کردم بین نظر شما و نظر علامه اختلاف وجود داره. و خصوصاً که علامه اصرار دارند که در تفسیر قرآن باید معانی اصطلاحی را بر الفاظ قرآن حمل نشه. بلکه معنای هر تعبیری از خود قرآن فهم بشود. به همین دلیل این فرمایشتون که نوشته بودید، چون خود قرآن به ما دستور دادند که در آن تدبر کنیم، پس باید فلسفه بخوانیم. در حالی که تدبر در قرآن معنای خاص خودش را دارد که باید آن را با روش تفسیر آیات به آیات از سایر آیات استفاده کنیم. و احساس کردم که ممکن است معنای تدبر در قرآن منظور نظر است دقیقاً با آن چیزی که ما در تفکر فلسفی داریم، یکی نباشد. و مثلاً تدبر قرآن اعم از تفکر فلسفی باشد. سؤال دوم این که ما همواره از شما شنیده ایم که تاریخ جدید، با امام شروع شده و تو کتاب سلوک این مطلب را خیلی خوب توضیح دادید که هر عصری نیاز به یک مجدد دارد و مجدد عصر ما امام خمینی هستند. اگر برداشت من درست باشت، در این صورت دیگه چه نیازی هیست که ما همان سیری که امام رفتند را طی کنیم؟! مگر ما قرار است که مانند حضرت امام تاریخ جدیدی را تأسیس کنیم؟! و اصلاً معلوم نیست که ما توانش را هم داشته باشیم. استاد من شنیدم که حضرت امام این قدر از نعمت خدادای هوش بالا برخوردار بودند که خودشان به تنهایی و بدون این که از استاد کمک بگیرند، عمده کتاب اسفار ملاصدرا را خونده اند. و شنیدم که آیت الله جوادی آملی می‌فرمودند که بخشی از مباحث اسفار واقعاً،‌ سنگینه. بعد که از برخی دوستان که اسفار را خوانده بودند پرسیدم، این فرمایش آقای جوادی را تأیید کردند. با این توضیحات واقعاً چه لزومی هست که همه ما همان راهی که امام رفتند را برویم؟ اگر قرار باشد با حکمت متعالیه یک تاریخ جدید تأسیس بشه، که این کار با امام اتفاق افتاده اگر هم قراره ما سر سفره امام بنشینیم و همان طور که بسیجی ها راه صد ساله را یک شبه طی کردند، دیگه چه نیازی هست که ما این همه بحث‌های سنگین فلسفی بخونیم؟! خب مگه شهدای ما از این بحثا اطلاع داشتند؟! مگه همین که شهداء خودشان را کاملاً ذیل شخصیت ذی وجود امام تعریف کرده بودند و طی طریق می کردند، موجب نمی‌شد که کمبودهای فلسفی شان جبران بشه؟! احساس من این بوده که شهداء با امام قرار دادن حضرت امام، توانستند، از حاصل زحمات امام بزرگوار در فلسفه و عرفان را بدون آن که آن زحمات را خودشان متحمل شوند، بهره مند شوند. خب چرا ما هم همین کار را نکنیم؟! و اگر هم واقعاً احساس می کند که وظیفه تاریخ سازی و تأسیس یک تاریخ جدید دارد، وظیفه دارد همان طور که بزرگان تفکر ما عمل کرده اند، عمل کند. و ببیند که چطور افرادی مانند صدرالمتألهین، کارهای بزرگی را انجام داده‌اند؟! مگر غیر از این است که ایشان دست به دامن قرآن و اهل بیت شده اند و از باغ معارف قرآن و حدیث، آن نظام فکری را تأسیس کرده اند؟! خب اگر واقعاً کسی احساس می کند که باید تاریخ جدیدی را تأسیس کند،‌ او هم باید برود و مانند ملاصدرا دامن همت به کمرش بزند و با استفاده از منابع اصیل ما یعنی قرآن و روایات، یک فتح تاریخی برای ما رقم بزند. و این وظیفه هم همان طور که خود شما فرموده اید، در هر قرنی تنها به عده خاصی اختصاص دارد و نه این که همه افراد موظف به چنین کاری باشند. ممنون می‌شوم اگر این تناقضاتی که در ذهن من بوجود آمده را با بیانات روشنگر خود، برطرف بفرمایید. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را سپاس می‌گویم از داشتن مخاطبانی مثل جنابعالی. در سراسر سخنانتان احساس همدلی شدیدی نسبت به جنابعالی داشتم و در همین راستا می‌خواهم چند نکته را عرض کنم تا این همدلی ادامه یابد 1- حقیقتاً حرف همان است که علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» زدند که باید مواظب بود قرآن را در نگاه فلسفی خود محدود نکنیم، زیرا به فرمایش جنابعالی تدبّر در قرآن اعم از تفکر فلسفی است، چیزی که هست عرض بنده در آن است که فراموش نکنیم وقتی حکمت متعالیه حاصل تدبّر یک عالم اسلامی است با آن‌همه نبوغ و پشت‌کار، به اسم فلسفی بودن آن تفکر خود را از آن محروم نکنیم، همان‌طور که خود را از تفسیر قیّم المیزان نباید محروم کرد 2- در رابطه با هماهنگی با حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» برای حضور در تاریخ جدید باید به موقعیت خود نگاه کنیم. آری یک وقت در موقعیت شهداء هستیم که با دقت به سخنان حضرت امام می‌فهمیم تکلیف ما در این تاریخ چیست و عمل می‌کنیم. ولی یک وقت وظیفه‌ی ما فهم جزئیات سخنان امام و تبیین آن‌ها است، در این موقع است که با علم به حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین می‌توانیم سخنان حضرت امام را به نسل‌های آینده که بسیار به تفکر امام نیاز دارند، برسانیم. تازه وقتی ما از حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین درست استفاده می‌کنیم که در ذیل شخصیت حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عمل کنیم. با همه‌ی این حرف‌ها جمع‌بندی جنابعالی را بنده قبول دارم. موفق باشید
7501
متن پرسش
سلام استاد مطلبی با عنوان " روح الله جان جان انقلاب " نوشته شده که دوست داشتم شما ببینید. این مطلب در وطن امروز منتشر شد: http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1262/12/839/0 که متاسفانه به علت کمبود جا ، سخنان آقای جوادی را حذف کردند، متن اصلی را در وبلاگم آوردم. http://iran-velait.blogfa.com/post-94.aspx البته معانی همان سخنان شماست که شاید الفاظش تغییر کرده است و نیازی به درج در سایت گرانقدر شما نیست. من فقط برای عرض ارادت مطلب را خدمتتان می فرستم، اگر چه از این که وقت شما را می گیرم شرمنده ام.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه همین هوشیاری‌های امثال جنابعالی است که ما را نسبت به احساسی که در رابطه با حضور تاریخی انقلاب داریم، مطمئن‌تر می‌کند و امیدواریم در ماوراء لایه‌‌ی ظاهری اجتماع امروزی که هنوز حقیقت انقلاب در آن ظهور نکرده‌است انسان‌ها متوجه لایه‌ی باطنی‌تر انقلاب شوند که در آن لایه آنچه به ظهور می‌آید معنویت و تحقق تمدن اسلامی است. موفق باشید
7502
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی بنده چند وقتی است عضو بسیج شده ام آیا ورود به بسیج را برای جوانان مثمر ثمر می دانید؟بنده در سر دوراهی مانده ام نظر شما برایم خیلی مهم می باشد. با تشکر ایمیل هم فرستادم .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم کار خوبی کرده‌اید به‌خصوص که امروز وظیفه‌ی بسیج بیشتر فرهنگی است و باید در صدد ارتقاء فکری و فرهنگی جامعه باشد. بسیج امروز یعنی جایگاه حکیمانی سلحشور. موفق باشید
7488
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی لطف کنید نظرتان را پیرامون متن زیر از استاد عبدالکریمی بیان بفرمایید، ضمن آنکه به طور کلی علاوه بر مطالعه این متن و اظهار نظرتان پیرامون آن، لطف بفرمایید و علت این که ما به فلسفه مشا و اشراق و صدرا ، اسلامی می گوییم چیست؟ آیا این امر همانا ایدئولوژیک کردن این فلسفه ها نیست؟ که امری اتوریته وار شوند و به خاطر آن که اسلامی می خوانیمشان، نقدشان به خصوص حکمت صدرا، به امری تبدیل شود که آخرت مان را به خطر بیندازد ( چیزی که مشابه آن را نه به این صراحت خود شما اظهار داشته اید. ) مضاف بر این که به اذعان بسیاری از اهل فلسفه که اخیرا هم از جمله آقای محمد رجبی یا آقای علی لاریجانی، اظهار داشتند که خود این فلاسفه مسلمان، به حاصل تفکرات خود هیچ گاه پسوند اسلامی نمی دادند و با اذعان بر این که این تلاش ها، یک نوع تلاش عقل بشری است، از مطلق کردن فلسفه شان به اسلامی ، پرهیز داشته اند. متن مذکور این پایین آمده :-------------------------------------------------------- جریاناتی که نمی­توانند با تفکر هایدگر ارتباط برقرار کنند گروه­های اجتماعی، جریانات فکری و اندیشه­هایی وجود دارند که به­هیچ­وجه نمی­توانند با تفکر هایدگر و روح مستتر در آن و نیز با اندیشه­های مفسران ایرانی آنها ارتباط برقرار کنند. از این میان یک دسته افراد عوام و عادی­ای هستند که اساساً اهل فلسفه و تفکر فلسفی نبوده، در همان سطح فهم متعارف (common sense) باقی مانده­اند و هیچ­ ادعایی نیز در حوزة نظر و تفکر ندارند. دستة دوم اصحاب تئولوژی هستند، یعنی کسانی­که مدعی عبور از فهم متعارف هستند اما در همان سطح باقی مانده­اند. این گروه بیش از آن که دغدغة تفکر اصیل و فهم حقیقت را داشته باشند دغدغة حفظ پاره­ای از باورهای نهادینه شدة تاریخی و نظام اندیشگی خاصی را دارند که آن را به منزلة حقایق قدسی، ازلی و ابدی می­انگارند. آنان حتی گاه ناآگاهانه به همان بصیرت­های بنیادینی در تفکر هایدگر و مفسرایرانی وی­، فردید­ــ فرضاً گسست از متافیزیک، هم­سخنی با لوگوس یا شنیدن ندای وجود­ــ حمله می­کنند که صرفاً بیان همان بنیان­­هایی است که سنت تاریخی مورد اعتقاد آنان بر آن بنیان­ها استوار است، لیک آنان حتی صرف تغییر زبان را برنمی­تابند. این گروه اهل ظاهرند و در سطح ظواهر الفاظ باقی مانده­اند بی­آنکه به روح و باطن الفاظ و مفاهیم رسوخ کنند. برای نمونه کسانی را که فلسفة اسلامی را به یک ایدئولوژی یا نظام اعتقادی تئولوژیک تبدیل کرده، فرضاً حکمت متعالیۀ ملاصدرا را نهایت فلسفه و پاسخ­گوی تمام رازهای عالم برمی­شمارند، می­توان از این گروه­ محسوب داشت. دستة سوم شیفتگان عقلانیت مدرن و کینه­توزان به سنت­های نظری تاریخی ماقبل عقل مدرن هستند. اینان به تبعیت از جهان­بینی و ارزش­های عصر روشنگری، آگاهانه یا ناآگاهانه از گرایشات پوزیتیویستی آشکار یا نهان برخوردار بوده، از مواضعی ضد سنت برخوردارند یا می­کوشند سنت­های نظری تاریخی را تابع نظام­های معرفت­شناختی حاصل از عقلانیت مدرن قرار دهند. این گروه از اوصاف سیاست­زدگی و ایدئولوژیک­اندیشی برخوردار بوده، همچون روشنفکران عصرروشنگری به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک و با توجه به مسائل «اینجا و اکنون»، و نه بر اساس مواضع متافیزیکی و انتولوژیک به ضدیت با سنت­های تاریخی و لذا با اندیشة متفکری چون هایدگر می­پردازند که از نقادان رادیکال عقل مدرن و خواهان تجدید عهد با تفکر مستتر در سنت­های نظری تاریخی غیرمتافیزیکی است. پیروان و شیفتگان عقل مدرن همه چیز را مورد نقادی قرار می­دهند مگر اصول و مبانی خود عقل مدرن. آنان در تمسک به عقلانیت جدید و در دفاع از آزادی عقل مواجهه­ای جزمی و توتالیتر دارند. بسیاری از روشنفکرانی که در این سیاق می­اندیشند گاه پیوسته از فلسفه و مقولات فلسفی سخن می­گویند اما هر گونه تفکر عمیق فلسفی را در معنای راستین کلمه، به بهانة غیربهداشتی بودن آن به نحوی سرکوب می­کنند. انحطاط تاریخی ما ما در روزگار انحطاط تاریخی و تمدنی خویش بسر می­بریم. نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت، خطاب به جامعه و تمدن غربی فریاد زد: «کویر بزرگ و بزرگ­تر می­شود»، و «وای بر آن که کویر را پنهان می­سازد». ما نیز می­توانیم در جامعة خود این عبارات را فریاد زنیم. مطابق با تفسیر هایدگر، کویر انحطاط است. «انحطاط» در حال گسترش است و انحطاط چیزی بیش از ویرانی و هولنا­ک­تر از نابودی است؛ چرا که ویرانی تنها آنچه را تاکنون رشد کرده یا ساخته شده از بین می­برد، اما انحطاط از رشد و بالندگی در آینده نیز باز می­دارد و از هرگونه سازندگی ممانعت می­کند. ویرانی از بین می­برد، در حالی که انحطاط امور بازدارنده و ممانعت­کننده را پیوسته گسترش می­دهد. جامعة ما بسیار دیر و در روزگار بسط انحطاط تاریخی­اش با نیروی نقد و عقل نقاد آشنا شده است. آشنایی ما با عقل نقاد بسیار دیرهنگام است. به همین دلیل در دیار ما نقدهای سایکولوژیک (انتقاد بر اساس انگیزه­های شخصی و روان­شناختی)، نقدهای سیاسی و ایدئولوژیک، و نقدهای نیهیلیستیک (نقد به خاطر خود نقد و بدون تکیه زدن بر هیچ مبنایی) فضای ذهنی و احساسی ما ایرانیان را پر کرده است. در دیار ما نقد استعلایی، یعنی نقد در پرتو جست­وجوی حقیقت و پرسش­گری راستین بر اساس باور به وصف استعلایی حقیقت و مواجهه­های صمیمانه، صادقانه و غیرخودبنیادانه با اندیشه­ها بسیار کم دیده می­شود. در دیار ما نقدها بیش از آن که سازنده باشند در جهت تخریب و ویرانی­اند. لذا در کشور ما نیروی عقل نقاد به لحاظ متافیزیکی سویه­های کاملاً نیهیلیستی و به لحاظ اجتماعی سویه­های تخریبی، ویرانگر و آنارشیستی به خود گرفته است. لذا این نقدها غالباً هم به لحاظ متافیزیکی و هم به لحاظ اجتماعی بی­افق­اند و در سپهر و افق روشنی حرکت نمی­کنند. به همین دلیل ما در مواجهه با یک متن، به نادیده گرفتن متن، تخریب متن، تحمیل معنا به متن و ستیزه با متن می­پردازیم. مهرورزی با متفکران و مآثر فرهنگی در میان ما کم­تر دیده می­شود. مبارزه با این کویر صرفاً بر اساس نقد، در معنای تخریب، نمی­تواند صورت پذیرد. حفاظت از متن، همدلی با متن، دیالوگ با متن و تلاش به منظور فهم بهتر متن­ــ فهمی حتی بهتر از فهم خود مؤلف­ــ بخشی از رسالت نقد است. دفاع از شأن تفکر و متفکر نه به معنای مقابله با نقد بلکه بخشی از وظایف نقد و یگانه طریق برای دفاع از خود و جستن پناهگاهی برای خویش در برابر بسط این کویر است. ما امروز اسیر گسست تاریخی در معنای مضاعفی هستیم؛ هم بریده از گذشته، سنت و مآثر خویش و هم مانع هر گونه مواجهة اصیل با سرمایه­های فرهنگی و تاریخی خویش. ما امروز از هر آنچه با ما نسبت دارد بیزار و منزجریم و خود با دستان خویش به خودزنی، خودویرانی و خودسوزی منابع اندک و قلیل فرهنگی خویش می­پردازیم. تفکر تنها در سایۀ تفکر و با ظهور یک سنت نظری تاریخی قوام می­پذیرد. بدون حفظ دستاوردهای فکری و فرهنگی سرمایه­های علمی و معنوی روزگار خود نخواهیم توانست به تفکر و برخورداری از یک سنت نظری نایل آییم و حیات فکری و اجتماعی ما کماکان در وضعیتی آشوب­گون و بی­سامان سپری خواهد شد. بخش اعظم روشنفکران ما نیز، درست همچون سنت­گرایان ما با عقل انتزاعی و غیرتاریخی و نه با عقل انضمامی و تاریخی می­اندیشد. عقل انتزاعی و غیرتاریخی در فضایی اثیری و توهمی اندیشیده، محدودیت امکانات تاریخی و فروبستگی افق را مورد تأمل قرار نمی­دهد. آنان آگاهانه یا ناآگاهانه، و بیشتر ناآگاهانه، تحت تأثیر دکارت و کانت، از عقل معنایی محض و غیرتاریخی را مراد می­کنند و قضاوت­هایشان را همواره مبتنی بر «عقل محض» برمی­شمارند، بی­خبر از آن که به سرشت تاریخی عقل، تحقق­های گوناگون تاریخی عقل و شرایط امکان تحقق عقل و عقلانیت در تاریخ توجه داشته باشند. آنان بر اساس عقلانیتی «محض و جهان­شمول»فرض­شده­ به نقد همه چیز و همه کس می­پردازند بی­آنکه به امکانات و افق­های تاریخی بیندیشند. آنان فی­المثل اظهار می­دارند که افلاطون­شناسی بدون دانستن زبان یونانی یا شناخت هایدگر بدون دانستن زبان آلمانی چگونه امکان­پذیر است؟ اما این دسته از روشنفکران به این نکته التفات ندارند که این احکام و قضاوت­های درست ممکن است در افق جوامع غربی درست باشد اما آنها را نمی­توان به همان نحو در خصوص سرمایه­های فرهنگی و فکری جامعة خودمان، که در افق تاریخی دیگری قرار دارند درست و صادق دانست، و قضاوت و ارزیابی در خصوص آنان احکام و قواعد دیگری را می­­طلبد. یکی از ویژگی­های عقل تاریخی و عقل انضمامی آن است که افق تاریخی خویش را مورد مداقه قرار می­دهد. ارزیابی و انتقادات بسیاری از روشنفکران ما از شخصیت­ها و مآثر فرهنگی ما بر اساس عقلانیتی غیرتاریخی است. آنان در افق تاریخی غرب می­اندیشند و به تمایزات بنیادین افق تاریخی ما و جوامع غربی توجه ندارند. تلاش به منظور ایجاد تحول در افق تاریخی صرفاً بر اساس درکی انضمامی از افق تاریخی خودمان می­تواند صورت پذیرد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی می‌گوییم حکمت متعالیه فلسفه‌ای است اسلامی به آن معنا است که نظر به موضوعاتی دارد که دین اسلام مدّ نظر دارد و آن فلسفه سعی دارد آن موضوعات را در دستگاه عقلی تبیین کند وگرنه هرگز اهل فلسفه‌ی حکمت متعالیه مثل حضرت امام و علامه طباطبایی، فلسفه‌ی اسلامی را ایدئولوژی نکرده‌اند و این اتهامی است که از بیرون به آن ها زده می‌شود، زیرا هر فیلسوفی می‌فهمد که نگاه فلسفی به دین غیر از ذات دین است و ذات دین را باید با بندگی به‌دست آورد. 2- بنده مخالفتی با این تقسیم‌بندی‌های آقای عبدالکریمی ندارم و قبول دارم ما در روزگار انحطاط فرهنگی به‌سر می‌بریم و همه‌ی داد و بیدادهای ایشان نسبت به عدم برخورد صحیح با متون قابل قبول است، آری باید موضوعات را تاریخی نگاه کرد و این حرف تنها ایشان نیست ولی مشکل آقای عبدالکریمی آن است که خیلی از آنچه در این تاریخ واقع می‌شود را نمی‌بینند. نمی‌توانند ببینند در تاریخی قرار داریم که در ذیل شخصیت انسان بزرگی مثل امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» جامعه‌ی ما در حال تحول تاریخی است و نیز نمی‌توانند ببینند در این راستا نسلی دارد ظهور می‌کند که حقیقتاً متوجه این افق روشن در آینده‌ی این کشور می باشد. این‌همه نالیدن ما را چه سود؟ گفت: «آه زندانی این دام بسی بشنیدیم.... حال مرغی که رهیده است از این دام بگو». داد و بیدادهای آقای عبدالکریمی حکایت از آن دارد که خود ایشان ریشه‌ای در فرهنگ ما ندارند و کتاب هیدگر در ایران‌ ایشان نیز با نگاهی بیرون از واقعیات جامعه نوشته شده. ایشان دیروز هرگز امثال مرحوم شهید آوینی را نمی دید و امروز امثال آقای رحیم‌پور ازغدی و حاج‌آقا پناهیان را نمی‌بینند و به‌زعم ایشان هیچ کاری در حال وقوع نیست، چون کسانی که با حیات دینی می‌خواهند جامعه‌ی ما را به جلو ببرند در منظر امثال آقای عبدالکریمی قابل ذکر نیستند. خیلی‌ها را متهم می‌کنند چون عقلانیت غیر تاریخی دارند در افق غرب می‌اندیشند. این درست است که غیر تاریخی‌اندیشیدن یک نوع غرب‌زدگی است، ولی به من بگویید اگر ما در این زمان متوجه حضور تاریخی انقلاب اسلامی نباشیم عقلانیت تاریخی داریم؟ ایشان در مقاله‌ای تحت عنوان «جامعه‌ی متوهّم» در ماهنامه‌ی اندیشه می‌فرمایند: «مهم‌ترین مسئله‌ی جامعه‌ی کنونی ما این است. ما ایرانیان امروز دچار نوعی توهّم‌ایم. ما متوهّمانه خود را یک قدرت برمی‌شماریم، در حالی‌که به ضعیف‌ترین مراحل خود سوق یافته‌ایم». حال باید پرسید چه کسی بیرون از تاریخ خود به‌سر می‌برد؟ و چرا آقای عبدالکریمی جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را نمی‌بینند؟ و چرا هنوز روشنفکران ما با نگاه غرب همه‌چیز را می‌بینند، با نگاهی که هیچ‌وقت انقلاب اسلامی و حیات دینی دیده نمی‌شود و اردوگاه غرب بزرگ‌تر ازآنچه هست دیده می‌شود؟ در نظر بگیرید چنین فردی بخواهد آقای فردید را در کتاب هیدگر در ایران نشان دهد. آیا می‌تواند فردیدی که به امام خمینی برگشته است را بنگرد؟ موفق باشید
7476
متن پرسش
باسلام خدمت استاد محترم مدت ده سالی است که با مباحث شما آشنایی دارم وبه نوعی وارد یک مراحلی از سلوک وحملات شدید خیالات،دیدن خوابهای گوناگون وگاهی خطرناک وترسناک وبسیاری دیگر از حالات دیگر تقریبا این اواخر خودم را در عالم برزخ حس می کنم وخودم را مثل پر کاهی در عالم حس می کنم انگار که نیستم وفقط خیال است به طوری که بیشتر حالاتم در روز در حال سکوت ودر خود می گذرد حتی زمانی که سر کار هستم زیاد با کسی حرف نمی زنم انگار متوجه خودم شده ام ودچار یک حالت حیرت در من شده است که باعث سر درگمی اینجانب شده است ودچار یک بی نظمی در ظاهر وباطن شده ام حتی دیگر از جواب های شما نیز خسته شده ام چون کاربردی نمی بینم وخودم را نسبت به حرفهای شما بیگانه احساس می کنم از نظر شما این حالات را چگونه احساس می کنید اون غم غربتی که گفتید شدیدا گرفتاریم که ما را از زندگی کردن انداخته است وفقط در پی کشف حقیقت نفس می کشیم استاد چه کنیم؟ راه کار شما چیست ؟حب اهل البیت را هم خوانده ایم ولی روح مان سیر نشده است باید چه کرد ؟دیگر نه اشتهایی !نه تفریحی !نه زندگی ای برایمات نمانده است . چه کنیم ؟ کمک کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن صبری که در آیات قرآن توصیه می‌شود برای همین است که در این حالت شکیبایی به‌خرج دهید و در ظاهر مثل همه عمل کنید تا إن‌شاءاللّه روحیه‌ی جمع بین کثرت و وحدت در زیر سایه‌ی حضرت حق نصیب شما بشود. از مباحث مربوط به انقلاب اسلامی و حضرت امام غفلت نفرمایید. موفق باشید
7477
متن پرسش
ضمن سلام و احترام. استاد بزرگوار ، سؤالم کوتاه اما خیلی جدیه. تا الآن عطش کسب معرفت داشتم و به خاطر تکلیف دینی ، از دانشگاه به حوزه آمدم و خداوند علاقه ی آن را هم در من ایجاد کرد. سؤال اساسی و جدی من اینه که با توجه به روش هایی که امروزه اومده و نیم کره ی راست مغز را فعال می کند مثل فراخوان و موارد مشابه ، کسب معرفت و گذراندن سطوح مقدماتی و عالی حوزوی و ... را می توان نهایتا دو سه ساله گذراند ، لذاست که سقوط پایه های نظام آموزشی امروزی و به طور کلی سیستم کارشناس پروری امروزی چه سیستم حوزوی چه دانشگاهی به عینه مشاهده می شود. و به اندازه ای که سیستم ها حفظ محور تر باشند بیشتر نابودی آنها دیده می شود. سؤال جدی و اساسی بنده این است که الآن که رفتن به متاریدینگ و امثالهم اپیدمی شده و عالم یا دانشمند بودن به معنای مصطلح امروزی ، زیر سؤال می رود برای تمدن آینده باید سراغ چه چیزی برویم ؟؟؟ ظاهرا یکی دو ساله با این سیستم کسی می تونه مجتهد یا دانشمند بشه ، واقعا ما سراغ چه کاری بریم که بعد از فروپاشی نظام های حفظ محور ، جایی برای کار کردن در انقلاب داشته باشیم ؟ هم به لحاظ توانایی خودمان هم به لحاظ جایگاه اجتماعی. صدای لرزه ی پایه های نظام لیبرالیسم غربی با تمام ابعادش به گوش می رسه. نظام آموزشی غربی داره منهدم میشه. چه کنیم که عقب نمانیم ؟ به غیر از ارتباط با خدا و تقویت رابطه ی حضوری و حقیقی با خدا ، دنبال چه کاری بریم که در تمدن آینده ی بشر جایگاه داشته باشیم و بتوانیم گره های کور انقلاب به سمت ظهور حضرت مهدی (عج) را بگشاییم ؟؟؟؟ چه کاری ما را از دیگران جلو می اندازد برای کارکردن برا انقلاب؟؟ حتی اعتبار مدارک دانشگاه یا حوزوی هم زیر سؤال خواهد رفت . حقیر واقعا نابودی نظام آموزشی(دانشگاه بیشتر از حوزه) کنونی را مقابل خود می بینم. خیلی خیلی متشکرم از توجه و پاسختون.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از ابتدایی که در فضای فرهنگ غرب پژوهش جای اندیشیدن را گرفت و به جای تلاش برای کشف سنت‌های جاری در عالم با آزمون و خطاهای علم تجربی خواستند بر طبیعت مسلط شوند، معلوم بود کار به این‌جاها کشیده می‌شود ولی این ربطی به مراکز حوزوی ندارد که در فقه قدرت تربیت مجتهد را دارد و ماوراء مجموعه‌ی اطلاعات، راه‌های فهم و کشف تکلیف مکلَّف را در این زمان به عهده دارد و در حکمت و عرفان نظر به حقایق وجودی عالم دارد و درصدد تحقق تمدنی است که به جای جمع کثرات عالم ناسوت، جامعه را باید با ملکوت آشنا کند و در منظر آن نوعی دیگر از زندگی را قرار می‌دهد. این‌هایی که متذکر شده‌اید همه دلیل بر آن است که به قول هیدگر تمدنی که با تفکر ریاضی و جمع کمیّت‌ها شکل بگیرد از درون متلاشی می‌شود، تلاش آن تمدن به همین است که به ضدّ خود تبدیل می‌گردد. موفق باشید
نمایش چاپی