بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه‌ای

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5511
متن پرسش
با سلام.استاد سوالی در مورد نظام کلی عقل و استناد به آن دارم و در کل برای فهم مفاهیم اعتقادی طوری که به خطا نرفت باید بر چه چیزی تکیه کنیم؟اصلا ما روی چه اصلی باید بر حرف دیگران اتکا کنیم.مگر ما بیش از عقل چیزی با خود داریم.مگر ما امامی دیده ایم.مثلا اگر(مثال کلی) همه بگویند پانصد سال پیش امامی در فلان منطقه بود و همه ی خوبی ها را به او نسبت دهند و گفت اینکار را همه باید انجام دهند.آیا باید انجام داد(مانند نماز خواندن و... سنی ها و امثال..).مانند برخی احکام اسلامی که ما دلیلشان را در حال حاضر نمیفهمیم آیا باید فردی که در آن حوزه زندگی میکند پی دلایل نباشد.مانند یک جوان غربی که یکسره بمباران اطلاعاتی میشود.برای نمونه به او میگویند نعوض بالله پیامبر مسلمانان آدم عیاشی بوده چون چندین همسر داشت.آیا باید همانطور که در اطرافش میبیند افرادی که پی چندین جنس مونث هستند افراد عیاشی هستند قبول کند یا بر اساس حرفهای اطرافش...اصلا از متون تاریخی که آنها هم سراسر راست نیستند داستان اولیا را دانستیم. ولی از کجا جنبه الهی بودن آنها را بفهمیم.استاد من نمیخواهم مانند بقیه(قصد کم کردن ارج آنها راندارم)چون میگویند امام حسین آنگونه بود برایشان اشک بریزم چون یقین دارم در آن صورت اگر در آمریکا به دنیا می آمدم معلوم نبود چه فاسدی شوم چون آنجا رابطه جنسی یک امر جا افتاده و معمولی است.میخواهم امامت امام حسین(ع) را با قلبم درک کنم تا آنوقت بتوانم از حق مظلوم دفاع کنم و... نه فقط اشک بریزم.یا مثلا میگویند شب قدری است و چنان و چنون.آخر من از کجا بدانم.آیا در آخرت برای صرف تکرار ارزشی قائل هستند.اصلا من از کجا به الهی بودن امامت و صدق آن پی ببرم؟خلاصه برای راه سعادت چگونه باید بر عقل متکی بود که آخرش مانند آقای قرائتی نفرمایند مگر شما که دکتر میروید میپرسید که چرا این دارو را به من دادید.پس شما نیز نباید انتظار داشته باشید از همه چیز اسلام سر دراورید و باید به مراجع اعتماد کنید.اگر اینگونه باشد که مردم اروپا در قرون وسطا باید تا ابد به حرف روحانیونشان گوش میدادند صرف اینکه آنها روحانیون بزرگ ما هستند و سالها درس خوانده و ریاضت کشیده و ...آنها باید بر چه چیزی استدلال میکردند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید ما تنها می‌توانیم به عقل خود اعتماد کنیم و تا آن‌جایی که عقل ما موضوعی را تصدیق کرد بدان اعتماد نماییم ولی بالاخره باید راه بیفتید و در هرچیزی که شک کردید اعم از موضوعات عقیدتی یا موضوعات تاریخی، با تحقیقات عقلی موضوعات را دنبال کنید مطمئن باشید به هرچه رسیدید همان حق است. آری به جایی می‌رسید که عقل شما به شما می‌فهماند که قرآن حق است در آن صورت اگر تابع نظر قرآن می‌شوید به دلیل آن است که عقل شما حقانیت آن را تصدیق کرده. موفق باشید
5512
متن پرسش
با سلام.استاد تو رو به خدا این مبانی عقلی و شرعی ولایت فقیه را توضیح بدین جوری که ما هم بفهمیم.طوری که اطمینان قلبی حاصل بشه.به خدا ما آقا رو دوست داریم(حتی آماده حکم جهاد ایشون هستم).میدانم نظر ایشون چیزی جز پیاده سازی اسلام عزیز در این سرزمین نیست.ولی از این جنبه الهی دادن به ولایت فقیه سر در نمی آورم.مثلا شما در جواب یکی از دوستان در مورد ازدواج فرمودید اگر طرف مقابلتان به ولایت فقیه اعتقاد دارن جلو بروید.به خدا ماندم.مگر جزء اصول دین است.چگونه امام عزیز میفرمایند جز این حکومت طاغوت است.یعنی یک شیعه کار درست که به این شکل رهبری را قبول ندارد کافر است؟تا همین دویست سال پیش مگر این همه عالم دینی نبودند مانند ملاصدرا و..مگر شیخ بهایی با شاه عباس خوب نبودند..یعنی همه آن همه آدمهای خوب طاغوت.حتی من از کسی شنیدم شیعه ها تا همین دویست سال پیش مرجع نداشتند و به این شکل قبول نداشتند.برای نمونه کسی که اطلاعات دینی زیادی داشت بهم میگفت ما باید تابع بی چون و چرای ولی فقه باشیم.به او گفتم اگر ولی فقه بی دلیل بگوید برو و سر پدرت را ببر میروی.گفت نه دیگر عقل حکم میکند از او پیروی نکنیم چون از مسیر خارج شده.گفتم عقلی که در سطح بالا و آخرش میتواند تشخیص دهد از او دیگر تبعیت نکند مگر از اول چه مشگلی داشته که باید تابع بی چون و چرا باشد.و وقتی ما باید با عقل خود باید ایشان را بسنجیم چطور ولایت مطلق فقیه توجیه میشود؟البته بودن حاکم با ایمان و عادل و گوش کردن به حرفش برای اداره جامعه حکم عقل است برای حکومت دینی ولی نه اینکه بگوییم او حکم از خدا دارد و به آن جنبه الهی بدهیم.(و هی بر آن پا فشاری کنیم مانند کارهای صدا سیما).مانند داستان آیت الله منتظری.فکر کنید ایشاد رهبر شده بودند.آیا باید بی چون و چرا تابع ایشان میبودیم با آن شاهکارهایشان.آخر مگر این آدم ها امام علی(ع)هستند و معصوم که عاری از خطا باشند و به قول خودشان به راههای آسمان وارد تر باشند تا راههای زمین.و اینکه چرا اینقدر اصرار داریم بگوییم ولی امر مسلمین جهان!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این روزها کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» از زیر چاپ درآمده، از صفحه‌ی 195 کتاب تا آخر بحث مبانی حکومت دینی و ولایت فقیه شده. پیشنهاد می‌کنم بررسی بفرمایید ببینید آیا عقل شما قانع می‌شود که در حال حاضر حق خود را در ولایت فقیه نمایانده و اگر امروز نسبت به آن بی‌تفاوت باشیم عملاً راه را برای شیطان باز کرده‌ایم؟ موفق باشید
5445
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی در پاسخ به یکی از سوالات همین سایت با عنوان « دیدگاه رهبری در مورد واژه علم » فرموده بودید که رهبری در مورد علوم انسانی می گویند که ضد توحید است و در مورد علوم تجربی می فرمایند مادی و غیر مادی ندارد. سپس فرمودید که تفکیک رهبری به خاطر این است که ما عقب ماندگی خود را جبران کنیم سپس به تجدید نظر در مبانی پوزیتیویستی علوم تجربی بپردازیم. چند سوال پیرامون این فرمایشات شما داشتم : 1- دقیقا متوجه نشدم که شما دیدگاه تان نسبت به نظر رهبری چگونه است؟ یعنی آیا ایشان در تقسیم بندی سه گانه جناب میر باقری ، واجد نظریه دوم یعنی تفکیک خوب و بد غرب هستند؟ و اگر اینطور است، شما با تحمیل ولایت عملی فقیه به حوزه نظری، موافق هستید؟ 2- این تلقی که ما اول عقب ماندگی هایمان را جبران نماییم و سپس به تجدید نظر در مبانی بپردازیم از چند جهت مخدوش است: اول------- اینکه اگر معیار عقب ماندگی، عقب ماندگی در علم مدرن و صنعت و حتی علوم نظری محض غرب باشد، ما هیچ وقت به غرب نخواهیم رسید. این نه به خاطر خود ضعیف پنداری، بلکه به خاطر عدم وجود « عقل توسعه » در مملکت ماست. کمبودی که باعث می شود ما به تجملات علم مدرن مثل لباس نانویی ضد حریق و فرستادن میمون به فضا بپردازیم ولی از توسعه زیر ساخت های معنوی و حتی مادی پیشرفت علمی غافل هستیم. زیرا ما در حسرت توسعه است و با لبانی که آب از آن ها سرازیر است به دنبال توسعه می رویم. این حسرت و عطش در خود غرب نیز وجود نداشت و غرب هم اگر می خواست با نفسانیت اخلاقی به سمت توسعه برود و توسعه را برای شهوت خود بخواهد، هیج وقت به توسعه نمی رسید. دوم -------اینکه در زمانه ای که ما عقب مانده هستیم و لاجرم به توسعه نرسیده ایم و نمی توانیم در آن تجدید نظر یا مقابله کنیم، اگر به آن برسیم به حمل اولی جلوگیری از روند آن سخت تر می شود. زیرا مردمی که الان و در یک جامعه کم و بیش التقاطی و غرب زده ، به سر می برند، وقتی واجد عقل توسعه شوند و به پیشرفت حقیقی غربی( نه بالا بردن آمار کاغذ پاره هایی به نام ISI ) برسند قطعا غریزه دنیا خواهی شان، به مراتب شدید تر عمل خواهد کرد. سوم------- اینکه اگر مبانی علوم تجربی پوزیتیویستی هست و اگر تکنولوژی به دنبال استیلاء بر عالم می باشد، و به طور کلی روح مدرنیته، روح نیست انگاری و به تبع آن اراده معطوف مادیت است، کوشش هر چه بیشتر در این راه، و تبلیغ این مسیر از بوق های مختلف نظام از جمله بالاترین تریبون یعنی تریبون مقام معظم رهبری، منجر به تعمیق این پوزیتیویسم در کشور نخواهد شد؟ منظور این است که اگر به غرب مکانیکی نگاه نکرده و آن را همانند یک جسم زنده دارای تاثیر متقابل در شئون مختلفش بدانیم، حرکت طولانی مدت و بی چون و چرای ما در مسیر توسعه، قطعا روی مبانی ما در مسائل معرفت شناسی تاثیر گذار است. مضافا بر این که عمدتا ناقدین علوم جدید توسط رهبری به مغالطه گرانی تشبیه می شوند که از دیدن آن ها در هزاره سوم باید تعجب کرد.( اشاره به دو سخنرانی رهبری مرتبط با تکنولوژی و علم مدرن ) ضمن اینکه وقتی توسعه یک تاثیر عینی بر باورهای ما می گذارد چطور می خواهیم با عملیات ذهنی نظیر بحث و گفتگو و کتاب و سخنرانی به مقابله با آن برویم؟ چهارم -------اینکه روند تغییرات در یک تمدن ، تغییراتی توده وار است. این که ما همیشه تغییرات را از جامعه نخبگان طلب کرده و انتظار داریم نخبگان یک تحول زیربنایی را کلید بزنند بیشتر به نحوه تلقی غلط ما از غرب بر می گردد و نحوه تقلید ما از تمدن سازی غرب. ما تصور می کنیم که غرب را در شئون مختلفش، کانت و هگل یا آگوست کنت و فروید یا جیمز وات و ادیسون ساخته اند. درحالی که روح مدرنیته و ایجاد طلب تغییر در عالم غربی از قرون وسطی به مدرنیته در وجود تک تک آدمیان غربی حلول کرده بود. و به همین دلیل هم بود که کسی نه جیمز وات را تهییج و تشویق به تولید ماشین بخار کرد ، نه کسی به آگوست کنت دستور و بخش نامه داد تا جامعه شناسی را بنیان دهد و نه کسی به قصد تمدن سازی شروع به تدوین مبانی فلسفی خویش کرد. همه چون واجد یک روح جدید شده بودند بدون احساس اجبار یا تکلیف از سوی حکام خود دست به این کار زدند و حتی حکام خود را مجبور به تغییر ساختارهای حکومتی و همچنین مجبور به حمایت از فعالیت های علمی کردند. در آخر می خواستم بپرسم که آیا اهل آمدن به دانشگاه هستید؟ اگر پاسختان مثبت است من دوست دارم در دانشگاه شریف حضور یابید تا در یک میز گرد با اساتید دیگر، به تلقی های متفاوت از پیشرفت نگاهی بیندازیم. البته در قزوین و اصفهان و مشهد هم دوستانی دارم که شاید بتوانند مقدمات حضورتان در دانشگاه های آن شهر را فراهم کنند. خیلی متشکر می شوم اگر به همه سوالات( اشکالات حقیر به سخناننان) پاسخ مقتضی را درج نمایید. با تشکر یاحق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده کاملاً با سخنان شما موافق هستم و فکر می‌کنم در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» در ابعاد مختلف به این موضوعات پرداخته‌ام و فکر می‌کنم رهبر انقلاب نیز مدتی درگیر این مباحث بوده‌اند و سال‌های قبل سخنانی داشتند که حکایت از این درگیری فکری داشت تا آن‌جا که به این نتیجه رسیدند موقعیت ما مثل کسی است که باید کشتی را در روی دریا تعمیر کند و نه مثل کسی که می‌خواهد یک کشتی از ابتدا بسازد، می‌خواستند بفرمایند ما در شرایطی هستیم که روح غربی در همه‌ی ابعاد زندگی ما نفوذ دارد که اگر بخواهیم به‌کلی به آن پشت کنیم باید زندگی را تعطیل نماییم و به این نتیجه رسیدند که باید با پیشرفت علمی در موقع مناسب جهت را به سوی آرمان‌های خود تغییر داد ،با همه‌ی مشکلاتی که جنابعالی متوجه‌اید و در پیش داریم. عرایضی در کتاب‌های «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» و «فرهنگ مدرنیته و توهّم» داشته‌ام. در ضمن شرایط جسمی و روحی‌ام امکان حضور در دانشگاه را نمی‌دهد. موفق باشید
5400
متن پرسش
سلام علیک ورضوانه حضرتاستاد خسته نباشید.استاد از انجایی که ما میدانیم اقای جوادی یکی از تئوریسین های ولایت فقیه است ویکی از شخصیت های قوی نظام است با توجه به مطالبی هم که در کتاب بنیان مرصوص نوشته اند مشهود است که ایشان نظرشان نسبت به انقلاب خیلی نزدیک به امام هست ولی نظرتان درباره یموضع گیری های ایشان در انتخابات و حمایت ایشان از اقای هاشمی وتعابیر ایشان از قبیل سید الشهدای ایران و تک درخت انقلاب که به اقای هاشمی نسبت دادند با اینکه نظر رهبری همانطور که در22خرداد فرمودند خیلی با اقای هاشمی نسبت به انقلاب متفاوت است این تفاوت چگونه است ایا نظر اقای جوادی هم مثل اقای هاشمی است وایشان نظرشان در اینجا با رهبری فرق می کند؟اجرکم عند الله
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش ما نمی‌دانیم دقیقاً منظور حضرت آیت‌اللّه جوادی چه بوده چون متوجه هستید آیت اللّه جوادی ذوب امام و رهبری هستند و با توجه به این نکته باید سخنان ایشان را ارزیابی کرد. موفق باشید
5390
متن پرسش

سلام استاد عزیز ملاحظه بفرمایید که ما همچنان نسبت به مظلومیت آقای احمدی نژاد وظیفه داریم. به نظر حقیر از تاریخ بیرون افتادن سرنوشت آن هایی خواهد بود که سرباز تنهای ولایت را تمام شده بدانند و تلاشی در جهت روشن شدن حقایق این هشت سال نکنند. البته با اتمام دوره آقای احمدی نژاد روز به روز حقایقی رو میشود که بیش از پیش پرده از تزویر جریان چپ و راست برخواهد گرفت و آن روز که شرارت های این اصحاب زر و زور و تزویر رسوا شود جایگاه ولایت فقیه و سرباز راستینش احمدی نژاد بیش از پیش در اذهان ملت ارتقاء خواهد یافت و لوکره المشرکون! افشاگری های تکان دهنده آقای کوچک زاده از عمق عناد استکبار داخلی با ولی فقیه و آقای احمدی نژاد http://nocutpress.com/fa/news/1260/کوچک‌زاده-پشت-پرده-جریان-ضد-احمدی‌نژاد-و-ضد-ولایت-فقیه-یکی-است

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید با گذشت زمان خیلی چیزها روشن می‌شود و انقلاب با توانایی بالاتری جلو می‌رود ولی سعی کنید با نگاه رهبری نگاه کنید تا بعضی ازآن هایی که دشمن می شمارید دوست تلقی کنید. آقای احمدی نژاد را ملاک دوستی ها و دشمنی های خود با افراد قرار ندهید. موفق باشید

5344
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و قبولی طاعات و عبادات شما استاد عزیز اینجانب دو گزیده از بیانات مقام معظم رهبری پیرامون نگرش اسلم و غرب به علم می آورم. 1-"... ما می بینیم که در زمینه های مختلف تحقیق و پژوهش و رسیدن به نظریه در دنیای مادی و دنیای غرب، مبنای قابل قبول و مورد اعتمادی نبوده... نگاه اسلام به انسان، به علم، به زندگی بشر، به عالم طبیعت و به عالم وجود، نگاهی است که معرفت نوینی را در اختیار انسان می گذارد. این نگاه، زیربنا و قاعده و مبنای تحقیقات علمی در غرب نبوده. تحقیقات علمی در غرب، در ستیز با آنچه آن را دین می پنداشتند، آغاز شده...پایه و مبنای علوم انسانی ای که امروز در غرب مطرح است، از اقتصاد و جامعه شناسی و مدیریت و انواع و اقسام رشته های علوم انسانی، بر مبنای یک معرفت ضددینی و غیردینی و نامعتبر از نظر کسانی است که به معرفت والا و توحیدی اسلامی رسیده باشند..." بیانات رهبر معظم انقلاب پس از سخنان اساتید 26/9/83 2-"...علم که دیگر مادی و معنوی ندارد؛ علم، علم است. علم، معرفت است؛ علم، عزیز و شریف است، گوهر است. علم آن چیزی است که انسان باید دنبال آن باشد؛ چشم باز انسان در حرکت است. همه جا باید دنبالش برویم. شما ملاحظه می کنید و می بینید که دیگران رفتند..." بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با رؤسای دانشگاه سراسر کشور، 6/12/1376 در بیانات اول عنوان می شود که علم غربی از لحاظ تفکر دینی و توحیدی بر مبنای درستی تولید نشده است. اما در بیان دوم عنوان می شود که هر علمی شریف است. 1)اگر هر علمی شریف است پس تولید علم بر مبنای تفکر توحیدی چه معنایی می دهد؟ 2)آیا بحث علم دینی که در نزد تعدادی اساتید دانشگاهی مطرح است (امثال دکتر داوری، دکتر گلشنی و...) منتفی می شود؟ 3)یا اینکه ایشان در بیانات خود به دو جنبه ی متفاوت از علم اشاره کرده اند یعنی جهانبینی بر گرفته از علم در بیانات اول و اکتشافات علمی در بیان دوم. با سپاس فراوان اینجانب را راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مستحضر هستید که واژه‌ی علم هم در مورد علوم انسانی به‌کار می‌رود و هم در مورد علوم تجربی. رهبری عزیز مبنای علوم انسانی را در غرب ضد توحیدی می‌دانند ولی در مورد علوم تجربی می‌فرمایند، علم که دیگر مادی و معنوی ندارد. به نظر بنده ایشان از این طریق تلاش دارند کشور را در علوم تجربی از عقب‌ماندگی تاریخی نجات دهند بعد از آن است که باید در یک بازخوانی مجدد آن علوم را از مبنای پوزیتیویسمی که آقای دکتر گلشنی می‌فرمایند، رهانید و تا با تغییر نگاهی که دکتر داوری بر آن تأکید دارد، علم از نفسانیت و سوبژکتیویته فاصله بگیرد. موفق باشید
5339
متن پرسش
عرض سلام مدتهاست عملکردبرخی نهادهای سیاسی وافراد سیاسی رازیر نظر دارم به این تحلیل رسیدم که گویا انها میخواهندخواسته یاناخواسته روح سرمایه داری وفرهنگ غرب راوارد کشور کنندوجمهوری اسلامی راتبدیل به جسم بی روح کنندوروح حاکم براین نظام یعنی اندیشه های امام راحل راازان تهی کنند.این نهادها وجریانات سیاسی چند کاررابه صورت همزمان در حال انجام اند 1جاده صافکنی برای برنامه های غیرهمگن بااندیشه امام تا مشکلات بوجود امده ازاین برنامه هارا برسر اندیشه ونگاه امام وانقلاب بیاندازند2تخریب شخصیت ها وافرادی که خودرادل بسته به راه امام وانقلاب میدانندتاازاین طریق به گفتمان امام وانقلاب ضربه بزنندودیگر کسی نماند گه ازاندیشه امام دفاع کند3ازطریق مطبوعات ورسانه هایشان برنامه های غربی رابسیار جذاب منطقی وبی نقص نشان میدهندواین برنامه هارا تنهاراه حل مشکلات قلم داد میکنند4الگوکردن افرادی که از جنس این برنامه ها ونگاه هستند برای مردم.استاد انچه که مهم است این برنامه به طور دقیق وموبه مودرحال اجرامیباشدونتایج ان به وضوح قابل رویت است من فقط برخی را مثال میزنم .1-مواضع دوپهلو ودیر هنگام رئیس مجلس در موردفتنه 88 .2-وقف دانشگاه ازادکه عملکردرئیس مجلس درروز جلسه قابل تامل است . تصویب قانونی برای این که بدهکاران بزرگ بانکی تاپنج سال میتوانند بدهی خودراپس ندهند وبانک مرکزی برای عودت این بدهی نمی تواند به این هافشار بیاورد این قانون باعث استحکام سرمایه داری در کشورمی شود.3-غیرقانونی تشخیص دادن تسهیلات بانکها به اقشار ضعیف وکم درامد.4-غیرقانونی دانستن اعطای تسهیلات بانکهادرمورد مسکن مهر توسط رئیس مجلس....
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده جهت این‌که چند دوره مسئولیت اجرایی داشتم سال‌ها پیش متوجه ضعف‌ها شدم و از طرفی چون ظرفیت فرهنگی اسلام و تشیع و ایران را می‌شناختم می‌دانستم باید با نگاه فرهنگی مشکل را حل کرد چون این موارد و موارد دیگر ضعف‌هایی است که در طول تاریخ در فرهنگ ما وارد شده و تنها با ارتقاء فرهنگی از طریق اسلام و تشیع قابل جبران است. اگر واقعاً به فکر چاره هستید بدون آن‌که خودتان را یک‌طرف قرار دهید و مشکلات را طرف دیگر، عمیقاً به فکر عمق‌دادن به دیانت مردم باشید، دیانتی که شریعت در آن با طریقت همراه است و نظر به حقیقت دارد یعنی مکتب حضرت روح اللّه خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که حضرت امام خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» با تمام وجود سعی دارند آن را در کشور پیاده کنند؛ راه دیگری وجود ندارد. موفق باشید
5304
متن پرسش
سلام رابطه تکلیف و نتیجه چه است؟ لطفا در مورد ما مرد تکلیف هستیم نه مسئول نتیجه توضیح دهید؟ نقش این گفتمان در پیچ تاریخی چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که رهبر عزیز«حفظه‌الله» فرمودند ما یک نتیجه را در نظر می‌گیریم و مطابق آن به تکلیف خود عمل می‌کنیم با توجه به این امر به هرچه پیش آمد راضی می‌شویم مثل ورود در دفاع مقدس که ما دفع دشمن را به عنوان نتیجه در نظر گرفتیم و سپس بنا به تکلیف خود مبارزه با آن را انجام دادیم و به نتیجه‌ای که خداوند مقدر فرمود راضی شدیم. در شرایط حاضر نیز ما در راستای عبور از حاکمیت استکبار جهانی به میدان آمده‌ایم و به تکلیفی که اقتضای چنین نتیجه‌ای را می‌کند عمل می‌کنیم و به نتیجه‌ای که خداوند در مراحل مختلف مقدر می‌فرماید راضی هستیم. موفق باشید
5268
متن پرسش
باسلام ا.استاد شما در بحث معاد فرمودید بعضی 700هزار سال بخاطر اینکه عقیده درستی از معاد ندارند سر پل صراط صبر می کنند می خواستم ببینم آیا آیت الله بروجردی هم که خود شما فرمودید نباید در مباحث معاد به ایشان مراجعه کرد بلکه باید به طباطبایی ها مراجعه کرد آیا ایشان هم آن دنیا چون معادی را که علامه طباطبایی مد نظرشان نبود را نخواندند 700هزار سال صبر می کنند؟2. نسبت به افراد عوام چطور؟ 3.آیا انسان در این دنیا باید نامحدود را بخواهد تا در آن دنیا هم نامحدود را بخواهد یا نه همه انسانهای خوب بلا استثنا حتی اگر نامحدود را نخواهند و در یک حدی توقف داشته باشند هم آن دنیا سیر نامحدود می کنند؟ 4.فرق ایمان با یقین چیست؟و کدام بالاتر است؟ 5.در آخرین جلسه سوره اعراف فرمودید امام ملاقات هایشان را حتی با رئیس جمهور در ماه مبارک رمضان قطع می کردند این چطور با سیره مقام معظم رهبری که این همه ملاقات در ماه مبارک دارند جمع می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم. 1- آیت‌اللّه بروجردی خودشان اهل حکمت صدرایی بوده‌اند ولی وظیفه‌ی خود را در ارائه‌ی فقه می‌دانستند در حالی‌که علامه طباطبایی وظیفه‌ی خود را در تبیین معارف اسلامی می‌دانستند. با این‌همه به گفته‌ی آیت اللّه جوادی، علامه طباطبایی نیز معتقد بودند حوزه تا آن زمان آمادگی طرح معاد را ندارد 2- در هر صورت هراندازه رجوع ما به خداوند در معاد درست‌تر باشد بنا به روایات سرعت ما در صراط بیشتر است 3- همه فطرتاً به دنبال نامحدود هستند هرچند مصداق‌ها را اشتباه می‌گیرند 4- یقین درجه‌ی کامل‌تر ایمان است در حدّی که انسان به جایی می‌رسد که نقش فعال خداوند را در همه‌چیز می‌یابد 5- مقام معظم رهبری که در ماه رمضان ارشاد ملت را به عهده گرفته‌اند این با خلوت‌داشتن نسبت به امور سیاسی و اجتماعی تنافی ندارد. تازه هرکدام از آن عزیزان وظیفه‌ی خودشان را دارند. موفق باشید
5230
متن پرسش
باعرض سلام خدمت استاد بزرگوار،پیرو سئوالاتی در سایت از شما پیرامون بحث غرب شناسی و مخصوصا تکنیک غرب و علمی که به این تکنیک ها منجر میشود سخنی مبسوط از سوی رهبرمعظم انقلاب در جمع نخبگان هست که با توجه به لحن قاطع کلام همراه با انواع قیود تاکیدی اینگونه مستفاد میشود که بیان ایشان شامل محکمات نظر ایشان در باب این موضوع است.از آنجا که در طرح اینگونه سئوالات امکان برجسته نمایی استدلال ها به وسیله تغییر فونت در سایت وجود ندارد عنوانهایی از کلام ایشان را به عنوان چالش خود برای هر قسمت انتخاب کردم.1-حتی علوم دنیایی هم از نظر اسلام به ارزش است((خب، حالا این مطلب را من عرض بکنم - شاید پاسخى هم باشد به سؤالى که این برادر عزیزمان در پایان جلسه مطرح کردند - که علم براى یک جامعه‌ى انسانى، یک موهبت الهى است: هم علوم ارزشى و علوم معرفتى، و هم علومى که به انسان کمک میکند تا در این طبیعت عظیم و در این خلقت شگفت‌آور خداى بزرگ، از گنجینه‌هائى که خدا براى انسان در این طبیعت قرار داده، بیشتر و بهتر استفاده کند. از اول پیدایش انسان، حرکت انسان به سمت پیدا کردن رموز طبیعت و کشف کردن کوچه پس‌کوچه‌هاى تو در توى این ساخت عظیم و بافت بزرگ به کار گرفته شده و اسلام و همه‌ى ادیان این را تأیید میکنند. شما نمیتوانید در هیچ دینى - بخصوص دین اسلام - یک تعبیر و جمله‌اى پیدا کنید که نشان‌دهنده‌ى این باشد که این علوم دنیوى فایده‌اى ندارد یا مضر است یا نباید دنبالش رفت؛ بعکس، همه‌ى این دانشهائى که تا امروز بشر به آنها دست پیدا کرده - که وسیله‌اى است براى اینکه انسان بتواند از این حقیقتى که وجود دارد و این طبیعتى که خدا براى ما آفریده، بهتر استفاده کند - و همچنین دانشهائى که تا امروز بشر به آنها دست پیدا نکرده - شاید دانشهاى بیشترى در آینده پیدا خواهد شد که حجم و کمیت آنها از همه‌ى دانشهاى بشرى از اول تا حالا بیشتر است و بشر در آینده به آنها دست پیدا خواهد کرد - همه‌ى این دانشها از نظر اسلام باارزش است.))-2-ازعلم نفسانی بهره گرفتن بد است نه خود علم((خودِ علم ارزش است. این ارزش را کسانى میتوانند به ضد ارزش تبدیل کنند که از او علیه منافع بشریت استفاده کنند؛ اما خودِ دانش یک ارزش است. به برکت دانش، معرفت خدا هم آسان میشود. کسانى که داراى علم‌اند، بیشتر میتوانند حقانیت پیام پیغمبران و حقانیت پیام راستین اسلام را بفهمند. علم را با شهوات، با غرضها و با چیزهائى که در عالم مادى و گرایشهاى مادى وجود دارد، مخلوط نباید کرد. آنى که آنجا بد است، او ضد ارزش حرکت کردنِ آنها و شهوانى و نفسانى بهره‌گیرى کردن از علم است، نه خود علم. بنابراین علم یک ارزش است؛ در این شک نکنید. هم علوم معرفتى، علوم ارزشى، علوم حقیقى یا اعتبارى‌اى مثل فلسفه یا فقه یا امثال اینها خیلى با ارزش است و هم علومى که وسیله‌ى کشف دنیاى موجودِ در اختیار بشر و کشف رازهاى آن و توانا شدن بر استفاده‌ى بهتر از این گنجینه‌ى عظیم است))-3-بدیهی بودن ارزش علوم بدون شک وتردید وتفسیر حدیث معروف ((. اینى که پیغمبر میفرماید: «اطلبوا العلم و لو بالصّین»، نمیخواهد بگوید بروید فلسفه یا فقه را از چین یاد بگیرید؛ بروید دانش را - هر دانشى؛ علم و آنچه که بر علم مترتب میشود یعنى فناورى و توانائیهاى فراوان سرپنجه‌ى بشرى - یاد بگیرید؛ اینها چیزهاى لازمى است. خب، این یک مقدارى پرداختن به مسائل بدیهى بود؛ یعنى بنده تصور هم نمیکردم که در بین شما جوانان نخبه کسى باشد که در این زمینه شک و تردیدى داشته باشد و تصور کند که حالا اسلام چه میگوید))-4- قالبها (اعم از علم وتکنولوژی )، ایرادی ندارد اشکال از جهت هاست (لبته با توجه به نگاه شما به این موضوع خود نفس اماره است که دنبال این علوم میرود تا سلطه خود با ابزار های گوناکون بر طبیعت وبه طریق اولی با خیال خام خود و در خیال خود بر کل هستی برای خواسته های خود به کار گیرد که در فرهنگ اکنون غرب مشهود است مثالی بسیار ظریف در سخن ایشان وجود دارد که اسلام به نفسانی ترین وغیر توحیدی ترین سنت عرب جاهلیت با حفظ قالب روح توحید دمید وآن را نماد توحید در اسلام قرار داد واین هنر اسلام است واسلام این توانایی را برای بعد علم و تکنولوژی نیز داراست ،البته قبول دارم که نمی توان تمام آن قالب ها مانند معماری جهان غرب و... اسلامی کرد ولی میتوان از آن علوم و فنون در یک روح فراگیر توحیدی-اسلامی استفاده کرد)،((سند چشم‌انداز هم مطلقاً یک قطعه‌اى از نگاههاى غربى نیست. ما جهت را عوض کرده‌ایم. ببینید، یک نکته‌اى که شما جوانها خوب است به آن توجه کنید، این است که خیلى از چیزها هست که قالب آن ایرادى ندارد، اما جهتش اشکال دارد؛ ما در اسلام هم از این قبیل چیزها داشتیم. همین حج و عمره‌اى که شماها میروید و اینقدر دختر جوان ما و پسر جوان ما - با آن دلهاى پاکشان - تحت تأثیر آن قرار میگیرند، این حج یک رسم جاهلى است و در جاهلیت بوده. همین طوافى که شما میکنید، این طواف را در دوران جاهلیت میکردند. در موسم حج، که موسم حج هم همین ماه‌هاى حرام بود، از اطراف عربستان - حالا در بیرون عربستان کسى اعتقاد نداشت - راه مى‌افتادند و به مکه مى‌آمدند، براى اینکه اطراف کعبه طواف کنند. قالب کار، همین قالب کارى است که شما انجام میدهید؛ اما محتوا و جهت کار، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. امروز شما اطراف کعبه که حرکت میکنید، توحید را دارید تجسم میکنید؛ حرکت عظیم عالم بر محور وجود خالق متعال؛ که اینجا یک حرکت سمبلیک و یک حرکت نمادین به وجود آمد و کعبه شد مظهر توحید در اسلام، و حج شد بهترین عامل براى توحید کلمه در یک مجمع عظیم جهان اسلام؛ این جهتِ امروز آن است. جهت جاهلیت صد و هشتاد درجه تفاوت داشت و نقطه‌ى مقابل این بود؛ بتهاى گوناگونى بیرون کعبه و درون کعبه آویخته بودند؛ کسانى که مى‌آمدند و دور کعبه حرکت میکردند، در واقع دلباخته و دلبسته‌ى آن بت بودند و از خداى واحدِ احد چیزى نمیفهمیدند. خودِ این حرکت کردن هم نه فقط آنها را به هم نزدیک نمیکرد، آنها را از هم دور میکرد؛ چون دلبستگى‌هایشان با هم فرق داشت؛ یکى به خاطر فلان بت دور کعبه میگشت و دیگرى به خاطر فلان بت دیگر که همه‌ى اینها توى کعبه جمع بودند. پیغمبر حج و طواف و سعى را مطلقاً تغییر نداد - این قالب حفظ شد - جهت آن را صد و هشتاد درجه عوض کرد؛ حجى که مظهر شرک و بت‌پرستى و خرافه‌پرستى و عصبیت و جهالت محض بود، تبدیل شد به مظهر توحید، مظهر صفا، مظهر اخلاص و دلباختگى در مقابل ذات اقدس الهى.)) -5-در این فراز مثالهای عینی ومصداقی از علومی مانند نانو ، الکترونیک، آیرودینامیک که کاملا علومی مادی به عنوان قالب های درست و علومی مورد تایید بیان میکنند وبا بیان اینکه کسانی از این علوم بسیار بد استفاده میکنند یکی از جهات مهم فراگیری این که ترویج ارزشهای توحیدی است را بیان میکنند((قالبها اشکالى ندارند. تکنولوژى هسته‌اى هیچ گناهى نکرده، گناه مال آن کسى است که جهت او را جهت تخریب انسانها قرار میدهد. یا مثلاً فناوریهاى پیشرفته‌ى نانو، یا صنایع الکترونیک بسیار پیشرفته و آیرودینامیک و امثال اینها گناهى ندارند؛ اینها خیلى خوبند و ابزارهائى هستند براى اینکه انسان بتواند در دنیا از منابع و فرصتهائى که خدا در این طبیعت قرار داده، به بهترین وجهى استفاده کند. گناه مال آن کسانى است که از این نعمت خدادادى و از این گنجینه‌ى الهى، براى زورگوئى به بشر، تسلط به دیگران و پامال کردن حقوق دیگران استفاده میکنند. شما که مبناى خوبى دارید، شما که به خدا معتقدید، شما که به کرامت انسان معتقدید، شما که با ظلم و غصب و تعدى و تجاوز مخالفید، شما که استکبار و جامعه‌ها یا حکومتهاى برآمده‌ى از شهوات شخصى و جمعى را تقبیح میکنید، شما این علوم را یاد بگیرید تا ارزشهاى خودتان را در دنیا ترویج کنید و معارف خودتان را در دنیا حاکم کنید. این چیز بدى است؟! یک نفر سوار هواپیما میشود و براى عیاشى و هرزگى، به فلان شهرِ فلان کشور میرود؛ یک نفر هم سوار همین هواپیما میشود، میرود براى زیارت خانه‌ى خدا؛ این هواپیما که گناهى ندارد؛ جهتها فرق میکند. شما دانش و فناورى را فرا بگیرید و از هوش ویژه‌اى که در شما هست - که من حالا اشاره خواهم کرد و بعضى از دوستان هم گفتند - استفاده کنید، براى اینکه در این جهت، قله را فتح کنید. آن‌وقت از این موقعیت و از این فرصت، براى نشر ارزشهاى حقیقى - به جاى ارزشهاى دروغین، به جاى نفسانیات، به جاى هرزگى، به جاى سلطه‌ى زر و زور بر سرنوشت بشر - استفاده کنید))-از آنجا که برای درست فکر کردن نیاز به مقدمات صحیح وبدون تناقض با هم و... است (اگرچه نمیخواهم بگویم این حرفها تمام حرفهای ایشان است)به نظر شما این بیان ایشان از محکمات ایشان در باب علوم وتکنیک غربی نیست ؟ومن الله توفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: رهبر عزیز در این سخنان که نوعاً با نسل جوان و دانشجویان سخن می‌گویند سعی می‌کنند جوانان وارد میدان علم و فن‌آوری شوند تا اولاً: کشور از عقب‌ماندگی علمی نجات پیدا کند. همین‌طور که در این سال‌های اخیر بحمداللله آثار نجات از عقب‌ماندگی علمی پیدا است. ثانیاً: اگر ما علم را در اختیار گرفتیم سعی می‌کنیم آن را بومی‌سازی کنیم و در مسیر بومی‌سازی است که تکنولوژیِ مربوط به فرهنگ خودمان را ایجاد می‌کنیم . در آن صورت آن تکنولوژی از روح غربی آزاد است. رهبری با چنین بصیرتی سعی می‌کنند علم‌اموزی در کشور را مدیریت کنند و از این جهت یکی از محکمات ایشان همین است که عرض کردم. موفق باشید
5216
متن پرسش
چگونه و با طرح چه مباحثی می توان دولت را در مسیر ایجاد تمدن اسلامی هدایت کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان روشی که رهبری عزیز انجام می‌دهند و سعی می‌کنند هدف اصلی مورد غفلت قرار نگیرد وظیفه‌ی ما است آنچه رهبری متذکر می‌شوند را نگذاریم در جامعه مورد غفلت قرار گیرد و گرفتار حاشیه‌ها بشویم. موفق باشید
5182
متن پرسش
سلام: نوشته ام را از عمار شروع می کنم-او عمار بود و علی را بیان می کرد – او عمار بود و یکی بود و علی را درک کرده بود و اورا به دیگران هم می فهماند-ذو شهادتین و ابن تیهان و دیگرانی از جنس آنها هم همچنین-عمار و علی و ما و رهبری – شاید هرچه عمار می گفت تبیین علی بود اما هرچه ما می گوییم چطور؟؟به خدا که بیش تر آنها هزینه از رهبریست و اگر رهبری از دست این عمارها بگویند ،این عمار، من تعجب نخواهم کرد...درست است که شما اینقدر خوب بودید که ندای این عمار پشتتان را لرزانده است اما باید اضافه کنم : و هم پشت خیلی های دیگر را لرزه انداخته – اما هیچ کس و در هیچ مکان و زمانی حق ندارد عمار بودن را در انحصار بگیرد. این مقدمه را نوشتم تا بگویم هم از کسانی که بهار را و امام عصر را انحصاری کرده اند گله دارم و هم از کسانی که آقا را ، که به قول یکی :آقا را از هر طرف بخوانی آقاست.مثالی می زنم و بحثم را ادامه می دهم: بر طبق سوال 5137 و سوال های دیگر،اگر قرار باشد شما حرف های رهبری را تحلیل و تفسیر کنید و از طرف خودتان آن ها را در ظرف زمان و مکان بگذارید ، خیلی خوب; پس لازم می دانم جمله ای از رهبری نقل کنم و سپس توضیح دهم: ((یک نکته‌ى دیگر هم که در مورد این دولت در طول این هشت سال مورد نظرم بود و بارها هم به آن اشاره کردم، این است که این دولت بحمدالله توانست شعارهاى انقلاب را سر دست بگیرد و به آنها افتخار کند و آنها را در جامعه مطرح کند.)) معنی این حرف چیست؟بدون تعارف و تعریف که مومن اینها را برنمی تابد،من شما را از اساتید خودم می دانم و در مورد شما سعی کرده ام این نگاه را داشته باشم که تا نسبت به موضوعی مطمئن نشده اید درباره ی آن اظهارنظر نمی کنید.با این توضیحات سوالی در ذهن من نقش بسته:آیا در این چند جمله رهبری صراحتا نمی گوید جنس تقدیر و اندازه گیری و تشکر و دیدگاه من نسبت به این دولت همان چیزی است که بارها و درطول این 8سال بیان کرده ام- یک نکته‌ى دیگر هم که در مورد این دولت در طول این هشت سال مورد نظرم بود و بارها هم به آن اشاره کردم -؟(پس امسال و امروز همان را فرمودند که پیش از این بیان کردند)آیا شما این حق را به خود می دهید که در نظر صریح رهبری نسبت به دولت اینچنین واضح تفسیر به رای داشته باشید؟آیا رهبری باید در لب المیزان هم مظلوم واقع شود؟آیا شما هم مثل نگارنده روی کلماتی که رهبری در سخنرانی هایشان به کار می برند حساس هستید(و البته من مراقبت ولی عصر از مقام رهبری را از خودتان یادگرفته و فهمیده ام) بگذارید صریح تر سخن بگویم و اطمینان دارم که شما این نوشته ی من را منتشر خواهید کرد. وقتی سوال و جواب 5137 (...اگر رهبری قبل از آن یک‌شنبه از آقای احمدی‌نژاد و از دولت ایشان دفاع می‌کردند، ما آن دفاع را در راستای دفاع از دولتی می‌دانستیم که ادامه‌ی انقلاب است ولی اگر حالا از دولت تعریف می‌کنند، ما آن تعریف را در مقایسه با دولت‌های دیگر تلقّی می‌کنیم...) و سخنان رهبری در جمع هیئت دولت را در کنار هم قرار دادم به این نتیجه رسیدم که استاد در شرایطی قرار گرفتند که یا باید اشتباه خود را تصحیح می کردند و یا سخنان رهبری را تفسیر ،که متاسفانه استاد راه دوم را در پیش گرفتند. استدعا می کنم و التماس دارم خدمت جنابتان که دیگر هیچ وقت رهبر را تفسیر نکنید. مگر می ترسید حرف های واضح رهبری را ما متوجه نشویم؟که اگر اینگونه است قطعا شما شاگردانتان را تنبل بار آورده اید! رهبری خود حرف هایشان را صریح و برای عموم می گوید- خواهش می کنم اگر نظری دارید با شجاعت و بدون هزینه از رهبری آن را اعلام کنید .التماس می کنم بگذارید مخاطبانتان همان قدر که از رهبری می فهمند، همان را عمل کنند. مثالی بزنم تا هم استاد عزیز و هم خوانندگان محترم متوجه منظور بنده شوند.گفته می شود و احساس می شود آقای احمدی نژاد در زمینه هایی منجمله مسائل اقتصادی اشتباهات بسیار و عملکرد ضعیفی داشتند ،بحث من این نیست-سوال این است که آیا کسی این قضیه را متوجه رهبری می داند( در حالیکه هیچ کس به اندازه ی رهبری از دولت حمایت نکرد بنابراین خیلی از خواست های رهبری در حال اجرا بود)خیر-چون آقای احمدی نژاد هیچ گاه از رهبری هزینه نکردند و هیچ گاه مستقیم اعلام نکردند که ما فلان کار را طبق نظر آقا انجام دادیم. و البته در کنارش هر انتقادی به آقای سعید جلیلی (فقط مثال می زنم و اصلا قصدم مقایسه ی اسامی و شخص ها نیست) بود همه آن را به حساب رهبری می نوشتند.چرا؟چون ایشان در همه ی مصاحبه ها و حرف هایشان مستقیما اعلام می کردند که تابع محض ولی فقیه اند و این شد که هرچه ایشان می گفت و می کرد را به پای افکار و خواسته های رهبری می نوشتند(که البته و خوشبختانه جز ناکامی در انتخابات و دامن زدن به این تفکر غلط و دور از منطق که طرفداران مقاومت و انقلاب و رهبری همان طرفداران سعید جلیلی هستند هزینه ی دیگری برای رهبری نداشت!) . سوال این است که چرا همه می خواهیم خودمان را پشت رهبری مخفی کنیم و مگر آن خود اصلی ما چه هست که جرات نداریم آن را مستقیم نشان دهیم؟مگر نه بارها رهبری فرمودند که نظراتشان را صریح و در جمع عموم می فرمایند و مگر نه مخاطبان خاص رهبری ،عموم مردم و توده ها هستند؟ آری باید مواظب بود و مراقبت کرد تا حزب الله ساده لوح و سطحی نگر بار نیاید و در مقابل عده ای ریاکار صحنه را بر طبق خواسته شان مدیریت نکنند.-و باید اذعان کرد بازی حزب الله و منافق اینبار به طور واقعی در جامعه بوجود آمده که دیگر تشخیص و تمییز منافقان به این آسانی نخواهد بود! ریشه در کجاست؟ متاسفانه ما راه تفکر را بر خود بستیم-این شد که ترسو بار آمدیم و سعی می کنیم خودمان را پشت دیگران مخفی کنیم-و برای آنجا که فقط خوانده و یا شنیده ایم که مومن باید زیرک باشد و هنوز باید به دنبال معنای زیرک بگردیم و سپس واژه های عمار و بصیرت را معنا کنیم که همچون منی لیاقت اینکار را ندارد.و البته من ها فقط اهل هزینه ها و خرج کردنیم و لیاقتی و سرمایه ای از خودمان برای کمک به این راه مقدس نداریم که مجبوریم برای بقا هزینه کنیم- برای هم دعا کنیم تا اطرافمان را بهتر ببینیم و بیش تر بفهمیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان وقتی متوجه شد حقیقتی به میان آمده سعی می‌کند اندیشه‌ی خود را در پرتو آن حقیقت بپروراند و جلو ببرد. این کاری است که اندیشمندان با روبه‌روشدن با اسلام انجام دادند، نام این کار خرج‌کردن از اسلام برای خود نیست بلکه تلاش است برای نشان‌دادن اسلام و نفی خود. بنده اندیشه‌ی رهبری عزیز را در مورد موضوعات جاری کشور حقیقی‌ترین نگاه به موضوعات می‌دانم هم از جهت آن‌که بصیرت کافی دارند و هم از جهت آن‌که در موضعی هستند که احاطه‌ی کافی به موضوعات دارند. بنابراین وظیفه‌ی خود می‌دانم که در سخنان ایشان تدبّر لازم را داشته باشم تا از جوانب گوناگون نگاه ایشان غفلت نشود. شما حتماً می‌دانید که سخنان حکیمانه‌ی حکیمان جوانبی دارد که همدیگر را تفسیر می‌کند همان‌طور که قرآن حکیم به صورتی متعالی این‌چنین است. یک‌جا می‌فرماید «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» و آمدن را به خدا و ملائکه نسبت می‌دهد و یک جا می‌فرماید «لیس کمثله شیء» او مانند هیچ چیزی نیست تا ما در سخن خدا تدبّر کنیم و آمدن خداوند را مثل آمدن انسان‌ها ندانیم. شما در رابطه با نوع برخورد رهبر عزیز با دولت آقای احمدی‌نژاد با دو نوع برخورد روبرو می‌شوید؛ یکی تأییدات مکرّر رهبری از دولت و دیگر اشکال مستقیمی که رهبری نسبت به عمل آقای احمدی‌نژاد در آن یک‌شنبه‌ی سیاه داشتند و این‌که بعد از ان در کنار امتیازات دولت کنونی ضعف‌های آن دولت را مطرح کردند. در حالی که تا قبل از جریان یکشنبه‌ی سیاه بحث ضعف‌های دولت مطرح نبود و تا آن‌جا که ممکن بود اعمال دولت حمل بر صحت می‌شد، حتی بعد از جریان وزارت اطلاعات و خانه‌نشینی آقای احمدی‌نژاد، با این‌که رهبری وزرات اطلاعات را به عهده‌ی آقای احمدی‌نژاد نگذاشتند ولی فرمودند کارهای دولت خوب و مطلوب است. حال نباید از خود بپرسید جایگاه دولت آقای احمدی‌نژاد در کنار تأییدات مکرر رهبری و نقدی که به طور مستقیم داشتند و ضعف‌هایی که مطرح کردند، کجا است؟ عرض بنده در جواب سؤال‌های شماره‌ی 5063 و 5137 آن بود که متوجه باشیم ادامه‌ی انقلاب ما به دولتی ختم می‌شود که مثل انقلاب در جایگاه خاصی در تاریخ قرار می‌گیرد که همچنان جلو می‌رود و گمانمان آن بود که آن دولت، دولت آقای احمدی‌نژاد بود، در حالی‌که دولت آقای احمدی‌نژاد با آن‌همه خدمات بزرگی که داشت، نشان داد آن دولت آرمانی نیست. حالا به نظر شما این کمک به حزب الله است تا در مقابل دو موضوع به ظاهر متضاد فکر کند و از سطحی‌نگری آزاد شود یا این موجب می‌شود راه تفکر به روی او بسته شود؟ بنده به این مطالب‌تان کار ندارم که چگونه جایگاه نامزدی آقای جلیلی را تحلیل می‌کنید. بیشتر عرض بنده آن است که چگونه تفکّر به جامعه برمی‌گردد. نمی‌دانم چرا نتیجه گرفته‌اید در شرایطی قرار گرفته‌ام که یا باید اشتباه خود را تصحیح کنم و یا سخنان رهبری را تفسیر نمایم. مگر تا حال چیزی از خود گفته‌ام که حالا گرفتار چنین پارادوکسی شود؟ و اساسا مگر بنا است بنده در جایی مطرح باشم که حالا دلواپس مطرح نشدن خودم باشم. ای کاش جنابعالی چنین موضوعی را مطرح نمی‌کردید تا بنده نیز دغدغه ای در این موضوع پیدا نمی‌کردم. آن‌چه باعث شد بنده در جواب نوشته‌ های امثال شما عزیزان احساس وظیفه کنم و این عرایض را بنویسم ایجاد زمینه است برای بهتر فکر کردن تا در یک وجه از سخنان رهبری عزیز متوقف نشوید و در آینده آن‌طور که شایسته‌ی تفکر است در بمانید. خدا می‌داند فقط نگران آینده ی عزیزان هستم که با تحلیل‌های یک جانبه در آینده ی تاریخ خود حاضر شوند و تصمیماتی بگیرند که در شأن سربازان انقلاب و حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌‌فرجه» نباشد. مگر ما می‌خواهیم کسی باشیم که از رهبری خرج کنیم؟ مگر جریان خاصی را دنبال می‌کنیم و یا به دنبال حزب و گروه خاصی راه افتاده‌ایم؟ خوشا سربازی این انقلاب در عین بی نامی. تنها شما امروز به کسانی فکر کنید که یا به‌کلی از انقلاب منقطع شده‌اند و یا در عین بی‌فکری و تعصب کورکورانه از انقلاب دفاع می‌کنند و هرکس جز خودشان را فکر کند را با تیر تهمت و انحراف رمی می‌کنند و از خود بپرسید چه‌چیزی باعث شد که ما امروز وارث این دو گروه باشیم که در بیست‌سال قبل به شوق سربازی انقلاب وارد شدند اما با تحلیل‌های غلط و یک‌جانبه یا از این طرف افتادند و یا از آن طرف و این‌چیزی است که بنده برای دوستان نگرانم که در بیست‌سال دیگرِ انقلاب، در کجا ایستاده‌اند. خود دانید. موفق باشید
5173
متن پرسش
سلام علیکم استاد مقام معظم رهبری در آخرین جلسه هیئت دولت با ایشان فرمودن: بعضی ها دنبال اینند که استاد پیدا کنند و ذکر و ریاضت بکشند اما اینها نیاز نیست انجام واجبات ترک محرمات، می خواستم بدانم آیا ایشان نفی سیره آیت الله قاضی و حسن زاده می کنند یا نفی سیره آیت الله کشمیری می کنند؟خب بالاخره از انجام واجبات هم باید بالاتر رفت؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی حرف در عمل همین است که رهبری فرمودند و در معارف حقه فرمودند اندیشه‌ی ملاصدرا فقه اکبر است. عمده جمع بین معارف و عمل به احکام شریعت است. در حالی که در مورد مرحوم قاضی فرمودند:« مهمترین مسئله در این باب، این است که ما در بین سلسله‌ى علمى فقهى و حِکمى خودمان در حوزه‌هاى علمیه - در این صراط مستقیم - یک گذرگاه و جریان خاص‌الخاص داریم که میتواند براى همه الگو باشد، هم براى علما الگو باشد - علماى بزرگ و کوچک - هم براى آحاد مردم و هم براى جوانها؛ میتوانند واقعاً الگو باشند. اینها کسانى هستند که به پایبندى به ظواهر اکتفاء نکردند، در طریق معرفت و طریق سلوک و طریق توحید تلاش کردند مجاهدت کردند کار کردند، و به مقامات عالیه رسیدند. و مهم این است که این حرکت عظیم سلوکى و ریاضتى را نه با طرق من‌درآوردى و تخیّلى - مثل بعضى از سلسله‌ها و دکانهاى تصوّف و عرفان و مانند اینها - بلکه صرفاً از طریق شرع مقدّس آن هم با خبرویت بالا، به دست آوردند.»موفق باشید
5137
متن پرسش
با سلام و تشکر. شما در مواضع قبلیتان علت دفاع از آقای احمدی نژاد را حمایت رهبری از ایشان بیان می فرمودید. به عنوان مثال رهبری در دیدار هیات دولت با ایشان چند سال قبل عملکرد دولت را خوب و مطلوب ارزیابی کردند و شما با استفاده از این جمله انتقادات به دولت نظیر زاویه گرفتن با ولایت فقیه و... را رد فرمودید. حال سوال اینجاست که آیا در مواضع اخیر رهبری نسبت به دولت آقای احمدی نژاد تغییری مشاهده نموده اید یا مواضع اخیر شما نسبت به دولت نتیجه تحلیل خود شما از رفتار دولت می باشد. حتی در همین دیدار اخیر دولت با رهبری در ماه رمضان، رهبری یکی از نقاط قوت دولت را احیای گفتمان انقلاب بیان فرمودند بدون اینکه انتقادی را نسبت به دولت بیان نمایند.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که درجواب سوال شمار5063 عرض کردم، ما شدیدا بعد از تحقق انقلاب، نیاز به دولت اسلامی داشتیم که با دولت‌های سازندگی و اصلاحات متأسفانه در این امر ناکام شدیم زیرا با دولت‌هایی روبرو گشتیم که در امور اجرایی ظهور انقلاب و اسلام نبودند. تا با دولت آقای احمدی‌نژاد روبرو شدیم با خصوصیاتی که یقین کردیم این دولت، همان دولت اسلامی است که پس از انقلاب باید ظهور می‌کرد و همان دولت آرمانی ما است همان‌طور که انقلاب اسلامی صورت آرمانی نگاه ما به عالم و آدم و سیاست و اقتصاد در زمان غیبت امام معصوم است و بدین لحاظ ملاحظه فرمودید رهبر انقلاب چگونه امیدوارانه کار‌ها را جلو می‌بردند و کارها جلو می رفت تا این که متأسفانه در دولت دهم آثاری ظاهر شد که گویا نمی‌توان با آن دید به دولت آقای احمدی‌نژاد نگاه کرد که به انقلاب نگاه می‌کنیم. آیت‌الها مصباح که با آن امیدواری از دولت آقای احمدی نژاد دفاع می‌کردند دلسرد شدند ولی ما به جهت آن‌که هنوز آثاری درحرکات و گفتار رهبری نمی‌دیدیم، عموما کار ها را حمل بر صحت می‌کردیم تا موضوع وزارت اطلاعات و آن خانه نشینی پیش آمد که رهبری به نحوی نشان دادند نمی‌توانند به راحتی امور را به آقای احمدی‌نژاد واگذارند ولی در صحبتشان با نمایندگان طوری از دولت تعریف کردند که بنده آن جزوه‌ی «احمدی نژاد اولین خاکریز» را نوشتم و همچنین بنا به رهنمود های رهبری عزیز سعی بر دفاع از آقای احمدی‌نژاد داشتیم تا آن حادثه‌ی یکشنبه‌ی سیاه و پخش آن ویدیو پیش آمد و موضع‌گیری رهبری عزیز و ناراحتی شدید ایشان از خلاف شرعی که انجام گرفت، آرام آرام ما به این نتیجه رسیدیم نسبت ما با آقای احمدی‌نژاد نمی‌تواند نسبتی باشد که ما با دولت اسلامی آرمانی مورد نظر باید داشته‌باشیم ولی این بدین معنی نیست که دولت آقای احمدی‌نژاد در مقایسه با سایر دولت‌ها بهترین دولت بعد از مشروطه نیست. تفاوت در نسبتی است که پیش آمده. اگر رهبری قبل از آن یک‌شنبه از آقای احمدی‌نژاد و از دولت ایشان دفاع می‌کردند، ما آن دفاع را در راستای دفاع از دولتی می‌دانستیم که ادامه‌ی انقلاب است ولی اگر حالا از دولت تعریف می‌کنند، ما آن تعریف را در مقایسه با دولت‌های دیگر تلقّی می‌کنیم و این که یک عد‌ه‌ای زحمات دولت را نادیده نگیریند و بخواهند ارزش‌هایی که دولت آقای احمدی‌نژاد نسبت به دولت‌های گذشته داشته است را به ضد ارزش نبدیل کنند و از این لحاظ نیز وظیفه داریم در کنار رهبری از دولت و شخص آقای احمدی نژاد دفاع کنیم ولی آن چیزی که در تقدیر انقلاب نهفته است و انشاءالهن با تلاش بنده و جناب‌عالی و امثال جناب‌عالی ظهور می‌کند، دولتی است از جنس دولت نهم بدون حاشیه‌هایی که پیش آمد و بدون آن موضوعات تلخی که بهانه دست کسانی داد که به هیچ وجه به ارزش‌های انقلاب پایبند نیستند و بدون غفلت از عقل جمعی و بدون آن‌چه نمی‌باید می بود. موفق باشید.
5063
متن پرسش
سلام من شما را به خاطر مشی اخلاقی‌تان دوست دارم ولی شما راهی را پیش گرفته‌اید که با فلسفی اندیشیدن و روح جستجوگرایانه شما تفاوت دارد از یک انسان بتی ساختن درست نیست در زمان انتخاب اقای ناطق وقتی خودتان هم ادله کافی نداشتید نهایتا فرمودید حرف فلانی برای من حجت است بعد آقای احمدی نژاد را که ذره‌ای با عقاید شما همخوانی نداشت پشتیبانی کردید و عجیب آن بود که بعد از پشیمانی همان‌هایی که او را آوردند شما بازهم از او دفاع کردید و بعد پاسخ شما را در رجانیوز و ستاد اقای جلیلی دیدیدیم که از آقای جلیلی دفاع کردید. ما اقای طاهرزاده‌ی آزاداندیش را دوست داریم نه طاهرزاده‌ای که مدافع کسانی است که هیچ سنخیتی همین الآن هم با او ندارند، شما را برای ویترین عقایدشان می‌خواهند. من هنوز از همراهایی که با تفکر و مواضع شما داشته‌ام پشیمان نیستم ولی در شرایطی هستم که نمی‌دانم باید تا چه اندازه در مواضع سیاسی شما با شما همراهی کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی بود یکی نبود - مثل حالا- غیر از خدا هیچ‌کس نبود. یک پادشاهی بود دست‌نشانده‌ی استکبار جهانی، همه‌چیز ما را نشانه گرفته بود، نه‌تنها عزت و ناموس ما را، که حتی دین ما را، و همه حیران بودیم چه کنیم و از کجا شروع کنیم. که به لطف الهی صدایی که طنین صدای انبیاء را داشت و گوهری از توحید در آن نهادینه شده بود، ما را به انقلاب اسلامی دعوت کرد. آن‌قدر آن صدا ارزش‌مند و با عظمت بود که علمایی مثل شهید مطهری‌ها و بهشتی‌ها و مدنی‌ها و خامنه‌ای‌ها از یک طرف و بزرگانی مثل چمران‌ها و پاکبازانی مثل مهدی عراقی‌ها و اندرزگوها دعوت او را پذیرفتند و با تحمل زندان‌ها و شکنجه‌ها بالاخره انقلاب را به پیروزی رساندند و سپس برای حفظ آن در مقابل چنگال‌های استکبار جهانی، همه‌ی تلاش خود را کردند و خرازی‌ها و همّت‌ها و باکری‌ها تا مرز شهادت جانبازی کردند تا انقلاب را در تاریخ معاصر تثبیت کردند و حالا پس از پیروزی انقلاب و آزادشدن از دفاع مقدس، نوبت دولت اسلامی بود. دولتی به نام دولت سازندگی روی کار آمد تا زیرساخت‌های تخریب‌شده در اثر جنگ را ترمیم کند. خدماتی انجام داد ولی انقلاب به دنبال دولت اسلامی بود و دولت سازندگی در طراز اهداف و ارزش‌های انقلاب عمل نکرد و ما 8 سال خون دل خوردیم و سپس دولت اصلاحات آمد. از آن چیزی نمی‌گویم که اوقاتتان را تلخ کنم، همین‌قدر بدانید در انقلابی که آمده است تا تمدنی توحیدی را پایه‌گذاری کند، دولتی پیدا شد که عده‌ای می‌خواستند از طریق آن دولت در عمق انقلاب دست ببرند و آن را از روح توحیدی‌اش خارج کنند و ایران را به کشوری تبدیل نمایند که در پرتو تمدن غربی روزگار بگذراند. و ما باز 8 سال خون دل خوردیم و در عطش حضور دولتی می‌سوختیم که به عنوان دولت اسلامی به اهداف بلند انقلاب اسلامی نظر داشته باشد تا آن که رهبری عزیز با این جمله که «امروز رائحه‌خوش خدمت از شهرداری به مشام می‌رسد» نگاه‌ها را متوجه آقای احمدی‌نژاد کردند و او آمد و مایی که 16 سال سوخته بودیم با جملاتی از رئیس دولت روبه‌رو شدیم که احساس کردیم آن دولت اسلامی که باید بعد از انقلاب اسلامی ظهور کند تا نوبت کشور اسلامی برسد و کار به تمدن اسلامی منجر شود، ظهور کرده. با هزار امید به دولت آقای احمدی‌نژاد رو آوردیم به‌خصوص که احساس کردیم در رهبری عزیز نیز امید تازه‌ای ظهور کرده. آری کارها همچنان جلو می‌رفت و تا آن‌جا که ممکن بود از آقای احمدی‌نژاد دفاع می‌کردیم و به رسم وظیفه‌ی دینی و انقلابی تا آن‌جا که ممکن بود ضعف‌ها را حمل بر صحت می‌کردیم چون با دولت آرمانی انقلابی روبه‌رو بودیم. تا این‌که حرکاتی از آقای احمدی‌نژاد سر زد که دیگر نمی‌توانست دولت آرمانی ما باشد هرچند در مقایسه با سایر دولت ها از بهترین‌ها بود و هرچند خدمات بزرگی انجام داد، ولی ما به دنبال دولتی بودیم که ادامه‌ی انقلاب باشد. از آن‌جایی که آقای احمدی‌نژاد دیگر آن شخصیت آرمانی نبود معلوم است که نوع دفاع ما از ایشان تغییر کرد و همه‌ی نسبت‌های ما با ایشان بازتعریف گشت ولی هنوز به آن گفتمان که از جنس انقلاب بود وفاداریم و در عطش دولتی که زمینه‌ی ظهور کشور اسلامی را فراهم کند زندگی می‌کنیم و همه‌ی فعالیت خود را در راستای ایجاد زمینه‌ی ظهور آن دولت به‌کار می‌گیریم. آری برادر! قصه‌ی زندگی ما تا حال از این قرار بوده و از این به بعد نیز از همین قرار است و تنها مسیر میان‌بُر جهت قرب الهی را نیز همین مسیر می‌دانم که آن عارف کامل مکمل یعنی حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مقابل ما گشود حال چه شما همراهی بفرمایید و چه همراهی نکنید. اصلاً من چه کسی هستم که بخواهید با بنده همراهی کنید؟ نگاه کن به رهنمودهای نایب بر حق حضرت صاحب الأمر«عجل‌اله ‌تعالی‌فرجه» حضرت امام خامنه‌ای«حفظه‌الهل»، و راه را ادامه بده تا إن‌شاءالله جای دوست و دشمن گم نشود و در راستای مدیریت این مرد الهی جریان انقلاب پخته‌تر از قبل جلو رود و ما به دولت اسلامی و کشور اسلامی و تمدن اسلامی برسیم و إن‌شاءالله صبح طلوع کند. تماشا کن بنده در کجا قرار دارم، عده‌ای از عزیزان مثل شما گله مندند چرا در این امور وارد شده‌ام زیرا تصور می‌فرمایید موضوع دولت اسلامی آن‌طور که باید باشد، چیزی جدای انقلاب اسلامی و رسم مسلمانی است. و عده‌ای از عزیزان می‌فرمایند چرا با آن حرارت قبلی از آقای احمدی‌نژاد دفاع نمی‌کنید؟ ولی بنده همچنان بین این دو اعتراض و نیز اعتراض‌های دیگر حزبی و گروهی راهی را که از قبل از انقلاب در بانک توحیدی حضرت روح‌اله «رضوان‌الله تعالی‌علیه» شناخته‌ام ادامه می‌دهم و سخت امیدوارم به کمک تجربیات گذشته به دولت آرمانی و کشور اسلامی و تمدن اسلامی خواهیم رسید، چه شما و آن رفقا از امثال بنده گله‌مند باشید و چپ بتابید و چه گله‌مند نباشید و بر عهد اخوت ایمانی و انقلابی گذشته باقی باشید. راهی است که در مسیر دینداران در این عصر گشوده شده، مواظب باشید راه را گم نکنید و یا نسبت به انقلاب در حاشیه قرار نگیرید. قهر هم نکنید. موفق باشید
5049
متن پرسش
با سلام و احترام و تشکر از الطاف و روشنگری های شما میخواستم به صورت صریح و خلاصه و البته کامل، نقدی که به رویکرد آقای احمدی نژاد و آقای مشایی در زمینه ی مهدویت و مدیریت تحولات آستانه ی ظهور دارید رو تشریح کنید. منظورم از این سوال، بحث سیاسی نیست، بلکه هدفم فهم تمایز بین رویکردهای موجود در این زمینه ست. باز هم ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به طور صریح و خاص نمی‌توانم نظری در این مورد بدهم. تذکر بنده به دوستان آقای احمدی‌نژاد بود که مواظب باشند رجوع آن‌ها به حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» ذهنی نباشد چون حضرت حجت«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در عین آن‌که وجهی غیبی دارند دارای وجهی ظهوری بوده‌اند که وجه ظهوری حضرت همواره از طریق زعمای دین بوده و امروز مسلّم آن وجه در حرکات و سکنات حضرت امام خامنه‌ای«حفظه‌الله» ظهور دارد. عرض بنده آن است اگر واقعاً دوستان به دنبال حضرت صاحب‌الأمر و الزمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» هستند باید بر سخنان ولیّ فقیه تأکید کنند و مطمئن باشید این تنها راه رجوع به حضرت مهدی«صلوات‌الله‌علیه» می‌باشد. موفق باشید
5052
متن پرسش
سلام استاد عزیز 1- هنگامی که آثار فیلسوفان الهی مثل ملاصدرا (ره) را مطالعه میکنم حالت وجد و سروری در درون خود احساس میکنم انگار که نور علم است که به قلبم میتابد. البته مطالب همان مطالب قبلی است ولی تذکر مجدد آن ها باز باعث سرور میشود. منتها هر دفعه بعد از مدتی آن حالت از دست می رود و هیچ گاه حالت پایدار پیدا نمیکند. چگونه میتوان این حالت اتحاد را تقویت و حفظ کرد. آیا بهتر است که مدتی خلوت گزینیم و از زندگی دنیایی کاملا فارغ شویم و با کتب مأنوس شویم تا آن حالت حضور برای همیشه حفظ شود؟ این چه قدر طول میکشد؟ آیا توصیه میکنید که پیگیری اخبار و مسائل سیاسی و اجتماعی را قطع کنیم تا وحدت فکری و عقلی مان تثبیت شود و بعد مجددا به جامعه برگردیم؟ متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید اشاره‌ حکمت متعالیه به نکات و مطالب عرشی است ولی در قالب مفاهیمی که به آن مطالب عرشی اشاره دارد باید سعی بفرمایید با تزکیه‌ی لازم آن مفاهیم از حالت مفهومی به حالت وجودی تبدیل شود که بعد از فهم آن مطالب، با عبور از مفاهیم و نظر به« وجود حقایق» عملی می‌شود. شاید کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» کمک کند. نیاز نیست مطلقاً خلوت‌گزینی کنید ولی سعی کنید خیلی با مردم مخلوط نشوید و در امور سیاسی هم فقط ذیل نور رهبری حرکت کنید. موفق باشید
5017
متن پرسش
ضمن عرض سلام به استاد گرانقدر به نظر شما بعد از این انتخابات وظیفه ما چیست ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جواب سؤال‌های شماره‌ی 4885- 4891- 4922- و 4933 عرایضی داشته‌ام. اجازه بدهید دیگر وارد وظایف مهم‌تری که در راستای اهداف رهبر معظم انقلاب منجر به نظام‌سازی خواهد شد، بشویم. موفق باشید
4996
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . .بابت سوالات پیاپی و گرفتن وقت حضرتعالی بسیار عذر خواهیم. . .بنده در فضای مجازی فعالیتی دارم،خواستم اطلاعات پروفایل شخصی و مطالبی که برای دوستان حول محور رهبری میگذارم،لینکش را برای شما ارسال کنم،اگر صلاح دانستید فقط نگاهی گذرا به کتیبه های موجود در لینک بفرمایید و فعالیت این جانب را ارزیابی کنید و بفرمایید در چه زمینه هایی بهتر میتوانم عمل کنم(http://www.cloob.com/profile/wall/list/username/shayan851/wrapper/true). . .البته هدف رجوع دوستان به سیر مطالعاتی شما هم هست که در این فضا توانسته ایم مسیر زندگی تعداد معدودی از دوستان را تغییر دهیم علاوه بر فعالیت حول رهبری و البته ذیل هر مطلب هم عکس و هم لینک مرتبط با آن مطلب هست که اگر استاد خواستند استفاده بیشتر کنند. . .اگر خواستید با مطالب بیشتر روبرو بشوید لطفا به پایین صفحه رفته و فلش سبز رنگ جهت به سمت چپ را بزنید. . .و آیا این فعالیت ارزش وقت گذاشتن دارد یا خیر؟(ناگفته نماند هم زمان حدود 2000 نفر میتوانند این مطالب را مشاهده کنند ولی خب کم لطفی و گذر دوستان هست). . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار خوب و ارزنده‌ای است زیرا امروز وظیفه‌ی ماست که به هر شکل ذهن‌ها را متوجه زبانی بکنیم که در حال حاضر سخن خدا و امام زمان «عجل‌الله فرجه» از آن ظاهر می‌شود. سعی بفرمایید سخنان رهبری را همواره در ذهن‌ها نگه‌دارید تا شامل مرور زمان نگردد. به نظر بنده هنوز شماره‌ یک پیام رهبری بعد از حماسه‌ی 24خرداد باید مدّ نظر ها باشد چون نقشه‌ی راهنمای ماست در دورانی که داریم زندگی می‌کنیم. موفق باشید
4999
متن پرسش
باسلام خدمت شما من از شما میخواهم که یک ارزیابی کلی از دوران هشت ساله اقای احمدی نزاد داشته باشید و سوالی دیگر هم داشتم و ان اینکه ایا اقای احمدی نزاد در اینده ی کشور با توجه به کارهای بزرگ و اشتباهات بزرگشان به کار گرفته میشوند؟الان شرایطی که من در اطرافم میبینم این است که همه امدن اقای روحانی را مدیون اشتباهات اقای احمدی نزاد می دانند و تمام تلاش برای دفن کردن کامل ایشان انجام میشود لذا از شما خواهانم این موضوع را تبیین کنید بسیار ممنونم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم در عرایض قبلی گفته‌ام که گفتمان آقای احمدی‌نژاد از جنس انقلاب است و هرگز دفن‌شدنی نیست، در حالی‌که نمی‌توان این را نیز نادیده گرفت که بالاخره ضعف‌های اصول‌گرایان از یک طرف و اشتباهات سال‌های آخر ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد از طرف دیگر، موجب شد که ذهن‌ها متوجه جریانی شود غیر از این دو جریان. آری نیروهای مذهبی و ولایی خود را برای چنین شرایطی آماده نکرده‌اند و هنوز تحلیل درستی از شرایطِ پیش‌آمده ندارند و لذا به همدیگر گله می‌کنند و شرایطِ پیش‌آمده را گردن همدیگر می‌گذارند. إن‌شاءالله فرصتی پیش می‌آید که بتوانند شرایط پیش‌آمده را نسبت به گذشته‌ی خود بازخوانی کنند و جبهه‌‌ی اصول‌گرایی را که عین انقلاب اسلامی است درست ارزیابی کنند و جلو بروند. بنده از شبکه‌ی ایران گله‌مندم که فعلاً شمشیر را در مقابل اصول‌گرایی از رو بسته است. در حالی‌که اصول‌گرایی عین تأکید بر نظام ارزشی و فکری انقلاب است باید از ان‌هایی که در جبهه‌ی اصول‌گرایی خود را عین نظام می‌دانند فاصله گرفت و نه از اصول‌گرایی که رهبری عزیز شاخصه‌های آن را برشمردند. اصول‌گرایی یک آرمان است و نه یک تشکیلات سیاسی و سازمانی، افرادی که خود را پای‌بند به ارزش‌های دینی و انقلابی می‌دانند باید نگذارند این عنوان توسط اصحاب قدرت و ثروت و اشرافیت سیاسی مصادره شود. ما باید از اصول‌گرایی سیاسی‌زده عبور کنیم ولی واژه‌ی اصول‌گرایی را تقدیم کسی ننماییم. در غیر این صورت بنده نمی‌دانم برای معناکردن هویت نیروهای معتقد به انقلاب و ولایت چه عنوانی را باید مطرح کرد که مبین هویت آن افراد باشد. موفق باشید
4983
متن پرسش
باسمه تعالی با عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیز و بزرگوار؛ سؤالاتی در مورد دکتر شریعتی برایم پیش آمده بود که صلاح دیدم با شما که کتابهای ایشان را مطالعه کرده اید مطرح کنم: ابتدا نظر حضرتعالی را پیرامون این بیانات مرحوم شهید چمران جو یا بودم که خطاب به دکتر شریعتی چنین میگوید: « ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه می‌خوانم! ای علی! من آمده‌ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!... خوش داشتم که وجود غم‌آلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی می‌خواستم که غم‌های دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غم‌های کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی می‌خواستم که پرده‌های جدیدی از ظلم وستم را که بر شیعیان علی(ع) و حسین(ع) می‌گذرد، بر تو نشان دهم و کینه‌ها و حقه‌ها و تهمت‌ها و دسیسه‌بازی‌های کثیفی را که اززمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایانم ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته وناگفته خود را در آن یافتم. قبل از آن خود را تنها می‌دیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم می‌کردم؛ اما هنگامی ‌که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به در آمدم و با تو هم‌راز و همنشین شدم ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمی‌دانستم. تو دریچه‌ای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتی‌ها و زیبایی‌های آن را به من نشان دادی. ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ «بنت جبیل» رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم «تل مسعود» در میان جنگندگان «امل» گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن «کویر» تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمان‌ها می‌برد و ازلیّت و ابدیّت را متصل می‌کرد؛ کویری که در آن ندای عدم را می‌شنیدم، از فشار وجود می‌آرمیدم، به ملکوت آسمان‌ها پرواز می‌کردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می‌رسیدم؛ کویری که گوهر وجود مرا، لخت و عریان، در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده، می‌گداخت و همه ناخالصی‌ها را دود و خاکستر می‌کرد و مرا در قربانگاه عشق، فدای پروردگار عالم می‌نمود ... ای علی! همراه تو به کویر می‌روم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در توفان‌های سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بی‌انتهای محرومیت و شکنجه، بر پیکر کشتی شکسته حیات وجود ما می‌تازد ای علی! همراه تو به حج می‌روم؛ در میان شور و شوق، در مقابل ابّهت وجلال، محو می‌شوم، اندامم می‌لرزد و خدا را از دریچه چشم تو می‌بینم و همراه روح بلند تو به پرواز در می‌آیم و با خدا به درجه وحدت می‌رسم ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرو می‌روم، راه و رسم عشق بازی را می‌آموزم و به علی بزرگ آن‌قدر عشق می‌ورزم که از سر تا به پا می‌سوزم .... ای علی! همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه می‌روم؛ اتاقی که با همه کوچکی‌اش، از دنیا و همه تاریخ بزرگتر است؛ اتاقی که یک در به مسجدالنبی دارد و پیغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکی که علی(ع)، فاطمه(س)، زینب(س)، حسن(ع) و حسین(ع) را یکجا در خود جمع نموده است؛ اتاق کوچکی که مظهر عشق، فداکاری، ایمان، استقامت و شهادت است.راستی چقدر دل‌انگیز است آنجا که فاطمه کوچک را نشان می‌دهی که صورت خاک‌آلود پدر بزرگوارش را با دست‌های بسیار کوچکش نوازش می‌دهد و زیر بغل او را که بی‌هوش بر زمین افتاده است، می‌گیرد و بلند می‌کند ای علی! تو «ابوذر غفاری» را به من شناساندی، مبارزات بی‌امانش را علیه ظلم و ستم نشان دادی، شجاعت، صراحت، پاکی و ایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنین‌اراده را چه زیبا تصویر کردی، وقتی که استخوان‌پاره‌ای را به دست گرفته، بر فرق «ابن کعب» می‌کوبد و خون به راه می‌اندازد! من فریاد ضجه‌آسای ابوذر را از حلقوم تو می‌شنوم و در برق چشمانت، خشم او را می‌بینم، در سوز و گداز تو، بیابان سوزان ربذه را می‌یابم که ابوذر قهرمان، بر شن‌های داغ افتاده، در تنهایی و فقر جان می‌دهد ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطان‌ها و طاغوت‌ها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانی‌نمایان، با دشمنی غرب‌زدگان، با تحریف تاریخ، با خدعه علم، با جادوگری هنر روبه‌رو شدی، همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛ اما تو با معجزه حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا و صبر و تحمل دریا و ایستادگی کوه و برّندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزویر» برخاستی و همه را به زانو در آوردی ای علی! دینداران متعصّب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» می‌نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند. رژیم شاه نیز که نمی‌توانست وجود تو را تحمّل کند و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می‌دید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره... «شهید» کرد ... . یکی از مارکسیست‌های انقلابی‌نما در جمع دوستانش در اروپا می‌گفت: «دکتر علی شریعتی، انقلاب کمونیستی ایران را هفتاد سال به تأخیر انداخت» و من می‌گویم که: «دکتر علی شریعتی، سیر تکاملی مبارزه در راه حقّ و عدالت را هفتاد سال به جلو برد »... . تو ‌ای شمع زیبای من! چه خوب سوختی و چه زیبا نور تاباندی، و چه باشکوه، هستی خود را در قربانگاه عشق، فدای حق کردی . من هیچ‌گاه از سوزش قلب تو و کوه اندوه تو و هاله حزنی که بر وجودت سایه افکنده بود، احساس نگرانی نمی‌کردم؛ زیرا می‌دانستم که تو شمعی و باید بسوزی تا نور بدهی. سوختن، حیات است و آرامش، مرگ تو؛ و حرام است که شمع مقدّس وجود تو، قبل از آن‌که سر تا به پا بسوزد، خاموش و تاریک گردد .ای علی! ای نماینده غم! ‌ای دریای درد! این رحمت بزرگ خدا بر تو گوارا باد ... . ای علی! شیعیان «حسین» در لبنان زندگی تیره و تاری دارند، توفان بلا بر آنها وزیدن گرفته است، سیلی بنیان‌کن می‌خواهد که ریشه این درخت عظیم را براندازد. همه ستمگران وجنایت پیشگان و عمّال ظلم و کفر و جهل، علیه ما به میدان آمده‌اند، قدرت‌های بزرگ جهانی، با زور و پول و نفوذ خود در پی نابودی ما هستند. مسیحیان به دشمنی ما کمر بسته‌اند و مناطق فلک‌زده ما را زیر رگبار گلوله‌ها به خاک و خون می‌کشند و همه روزه شهیدی به قافله شهدای خونین‌کفن ما اضافه می‌شود، متحدین و عوامل کشورهای به اصطلاح چپی نیز ما را دشمن استراتژیک خود می‌دانند و در پنهان و آشکار، به دنبال نابودی ما هستند. عدّه‌ای از روحانی‌نمایان و مؤمنین تقلیدی و ظاهری نیز ما را محکوم می‌کنند، که چرا با انقلاب فلسطین همکار و همقدم شده‌ایم. به شهدای ما اهانت می‌کنند و آنها را «شهید» نمی‌نامند، زیرا فتوای مرجع برای قتال ضد اسرائیل و کتائب هنوز صادر نشده است! این روحانی‌نمایان، ما را به حربه تکفیر می‌کوبند . ای علی! به جسد بی‌جان تو می‌نگرم که از هر جانداری زنده‌تر است؛ یک دنیا غم، یک دنیا درد، یک کویر تنهایی، یک تاریخ ظلم وستم، یک آسمان عشق، یک خورشید نور و شور و هیجان، از ازلیّت تا به ابدیت در این جسد بی‌جان نهفته است تو‌ ای علی! حیات جاوید یافته‌ای و ما مردگان متحرک آمده‌ایم تا از فیض وجود تو، حیات یابیم قسم به غم، که تا روزگاری که دریای غم بر دلم موج می‌زند، ‌ای علی، تو در قلب من زنده و جاویدی ... .قسم به شهادت، که تا وقتی که فداییان از جان گذشته، حیات و هستی خود را در قربانگاه عشق فدا می‌کنند، تو بر شهادت پاک آنها شاهدی و شهیدی ! و تو ‌ای خدای بزرگ! علی را به ما هدیه کردی تا راه و رسم عشق‌بازی و فداکاری را به ما بیاموزاند؛ چون «شمع» بسوزد و راه ما را روشن کند و مابه عنوان بهترین و ارزنده‌ترین هدیه خود، او را به تو تقدیم می‌کنیم، تا در ملکوت اعلای تو بیاساید و زندگی جاوید خود را آغاز کند... » و سؤال دیگری که خدمتتان داشتم اینکه نمیدانم دکتر شریعتی ای که بنده از بیانات آیةالله خامنه ای حفظه الله در مصاحبه سال 60 و از کتاب «دکتر شریعتی، جستجوگری در مسیر شدنِ» مرحوم شهید بهشتی شناختم چه نسبتی دارد با آن شریعتی ای که مرحوم حداد بر سر مزارش پس از شهودی سخنی بدین مضمون میفرماید که: «استعمارگران ناجنس انگلیس، شریعتی و امثال او را که نبوغ داشته به وسائطی که چه بسا خودشان نیز متوجه نشوند تربیت کرده و مثلا شریعتی را به ایران فرستاده و طبق مقاصد شوم و نیات پلید خود از آنان استفاده میکنند و چه بسا خود شریعتی هم به این معنی ابدا التفاتی نداشته باشد.» (بنقل از حاج سید محمدصادق حسینی فرزند مکرم علامه طهرانی رحمه الله) و همچنین علامه طهرانی رحمه الله نیز پس از مرگ دکتر درباره او چنین میفرماید که: «شریعتی منکر غیب بود و به تیر غیب گرفتار شد.» (بنقل از فرزند گرامیشان) و مرحوم شهید مطهری در نامه تاریخی خود به حضرت امام رضوان الله علیه در سال 56 درباره ی او چنین مینگارد که: «...عجبا! میخواهند با اندیشه هائی که چکیده افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه های ژان پل ساتر اگزیستانسیالیست ضد خدا، و عقائد دورکهایم جامعه شناس که ضد مذهب است، اسلام نوین بسازند؛ پس و علی الإسلام السلام [...] اگر خداوند از باب { و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین } در کمین او نبود، او در مأ موریت خارجش چه به سر روحانیت و اسلام می آورد...» و آیةالله مصباح از علامه طباطبائی رحمةالله علیه چنین نقل میکنند که: «ملاقات و صحبت و نصیحت با او هیچ فائده ای ندارد چون ایشان اگر بخواهد شریعتی باشد دست از افکارش بر نمیدارد و اگر بخواهد دست از افکارش بر دارد دیگر شریعتی نیست و آدمی نیست که دست از افکارش بردارد و من مطمئنم که دست از افکارش بر نمیدارد و بنابراین از این ملاقات سوء استفاده خواهد کرد و ملاقات با او فائده ای نخواهد داشت و احتمال ضرر هم دارد.» و همچنین ایشان با یک واسطه از حضرت امام نقل میکنند که در پاسخ به اینکه چرا در جواب نامه های تسلیت رحلت شریعتی از تعبیر «مرحوم» استفاده نکرده اند، فرموده اند: «اگر او را مسلم می دانستم می نوشتم.» و مسئله آخر آنکه آیا (همانگونه که علامه طباطبائی رحمه الله در پاسخ نامه ای درباره ی شریعتی مرقوم فرموده اند) دکتر شریعتی میگوید انسان خویشاوند خداست و در کتاب «زادگاه من» صریحا معاد را انکار میکند؟ و اگر چنین است آیا تا به آخر بر این عقیده بوده است یا مانند امامت منصوص نظرش تغییر کرده است؟ در پایان از اطاله کلام عذرخواهی کرده و توفیق بیش از پیش شما را از خداوند منان خواستارم. نلتمس منکم الدعاء
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با توجه به همه‌ی این سخنان در مجموع نظر رهبری عزیز را که به‌خوبی دکتر شریعتی را می‌شناسند می‌پذیرم و عین نظر ایشان را که در جواب سؤال شماره‌ی ( 3478 ) عرض کردم باز این‌جا می‌آورم. عین مصاحبه‌ی رهبری با کیهان در سال 1360 را خدمتتان ارائه می‌دهم. این مصاحبه در 30 خرداد 1360 انجام شده است. * با توجه به اینکه شما با دکتر شریعتی سابقه صمیمیت دوستی داشتید و با او از نزدیک آشنا بودید، آیا تمایل دارید درمورد چهره و شخصیت او با ما مصاحبه کنید؟ ـ بله من حرفی ندارم که درباره شخصیت شریعتی و معرفی شخصی از جوانب این انسانی که برای مدت‌های مدیدی مرکز و محور گفت‌وگوها و قال‌وقیل‌های زیادی بوده، آشنایی‌های خودم را تا حدودی که در این فرصت می‌گنجد، بیان کنم. به نظر من شریعتی به‌خلاف آنچه که همگان تصور می‌کنند، چهره‌ای همچنان مظلوم است و این به‌دلیل طرفداران و مخالفان اوست؛ یعنی از شگفتی‌های زمان و شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی هم‌دستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسّک می‌کنند و این موجب می‌شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بی‌گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی‌کنم که این اشتباهات کوچک بود؛ اما ادعا می‌کنم که در کنار آنچه ما اشتباهات شریعتی می‌توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی‌ها و زیبایی‌هایی هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگی‌هایش را نبینیم. من فراموش نمی‌کنم که در اوج مبارزات که می‌توان گفت که مراحل پایانی قال و قیل‌های مربوط به شریعتی محسوب می‌شد، امام ضمن صحبتی بدون اینکه نام از کسی ببرند، اشاره‌ای کردند به وضع شریعتی و مخالفت‌هایی که در اطراف او هست. نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات مؤثر بود. در آنجا امام بدون اینکه اسم شریعتی را بیاورند، اینجور بیان کرده بودند: (چیزی نزدیک به این مضمون) به‌خاطر چهار تا اشتباه در کتاب‌هایش بکوبیم، این صحیح نیست. این دقیقاً نشان می‌داد موضع درست را مقابل هر شخصیتی و نه تنها شخصیت دکتر شریعتی، ممکن بود او اشتباهاتی بعضاً در مسائل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی داشته باشد؛ مثل توحید، یا نبوت یا مسائل دیگر؛ اما این نباید موجب می‌شد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی فقط بشناسیم. در او محسّنات فراوانی هم وجود داشت که البته مجال نیست که الآن من این محسّنات را بگویم، برای اینکه در دو مصاحبه دیگر درباره برجستگی‌های دکتر مطالبی گفته‌ام. این درباره مخالفان. اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود، بلکه حتی کوبنده‌تر و شدیدتر هم بود. طرفداران او به‌جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صف‌آرایی‌هایی کردند و در اظهاراتی نسبت به شریعتی، سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه دهند. سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهاتی را از او نپذیرند. یعنی سعی کردند اختلافی را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند، در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند. در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت یا کلا متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام. خود این منش و موضع گیری کافی است که عکس‌العمل‌ها را مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر و مخالفان او را در مخالفت حریص‌تر کند. بنابراین، من امروز می‌بینم کسانی که به نام شریعتی و به‌عنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف می‌زنند، کمک می‌کنند تا شریعتی را هرچه بیشتر منزوی کنند. متأسفانه به نام رساندن اندیشه‌های او یا به نام نشر آثار او یا به عنوان پیگیری خط و راه او ،فجایعی در کشور صورت می‌گیرد. فراموش نکرده‌ایم که یک مشت قاتل و تروریست به نام «فرقان‌ها» خودشان را دنباله‌روی خط شریعتی می‌دانستند. آیا شریعتی به‌راستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیتی مثل شهید مطهری باشد؟ او که خودش را همواره علاقه‌مند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی می‌کرد. من خودم از او این مطلب را شنیده‌ام. در یک سطح دیگر، کسانی که امروز در جنبه‌های سیاسی و مقابل یک قشری یا جریانی قرار گرفته‌اند، خودشان را به شریعتی منتسب می‌کنند از آن جمله هستند بعضی افراد خانواده شریعتی. این‌ها در حقیقت از نام و از عنوان و از آبروی قیمتی شریعتی دارند سوءاستفاده می‌کنند برای مقاصد سیاسی و این طرفداری و جانبداری است که یقیناً ضربه‌اش به شخصیت شریعتی کمتر از ضربه مخالفان شریعتی نیست. مخالفان را می‌شود با تبیین و توضیح روشن کرد. می‌شود با بیان برجستگی‌های شریعتی، آنها را متقاعد کرد و اگر در میان مخالفان معاندی وجود دارد او را منزوی کرد. اما این‌گونه موافقان را به هیچ وسیله‌ای نمی‌شود از جان شریعتی و از سر شریعتی دور کرد؛ بنابراین من معتقدم چهره شریعتی در میان این موافقان و این مخالفان چهره مظلومی است و اگر من بتوانم در این باره یک رفع ظلمی بکنم، به مقتضای دوستی و برادری دیرینی که با او داشتم، حتما ابایی ندارم. * عده‌ای معتقدند که معمولا شخصیت‌ها از دور یا پس از مرگ مبالغه آمیز و افسانه‌ای جلوه می‌کنند. آیا به نظر شما درمورد شریعتی نیز می‌توان این نظر را صادق دانست و آیا چهره او نیز دستخوش چنین آفتی شده است؟ ـ البته من تصدیق می‌کنم که بخشی از شخصیت شریعتی مبالغه‌آمیز و افسانه‌آمیز جلوه می‌کند درمیان قشری از مردم، اما متقابلاً بخش‌های ناشناخته‌ای از شخصیت شریعتی هم وجود دارد. شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام، معرفی کنند. این‌ها همان‌طور که اشاره کردید، افسانه‌آمیز و مبالغه‌آمیز است و چنین تعبیراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمی‌کند. اما متقابلاً شریعتی یک چهره پرسوز پی‌گیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج می‌برد و کوشش می‌کرد تا اسلام را به‌عنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند. این بعد از شخصیت شریعتی آن‌چنان که باید و شاید شناخته نشده است و روی این بخش وجود او تکیه نمی‌شود. می‌بینید که اگر از یک بعد از سوی قشری از مردم شریعتی چهره‌اش مبالغه‌آمیز جلوه می‌کند، باز بخش دیگری از شخصیت او و گوشه دیگری از چهره او حتی ناشناخته و تاریک باقی مانده است. بنابراین می‌توانم در پاسخ شما بگویم: بله، به صورت مشروط در مورد شریعتی هم این بیماری وجود داشته است؛ اما نه به صورت کامل و قسمت‌هایی از شخصیت او آن‌چنان که باید هم حتی شناخته نشده است. * نقش دکتر شریعتی در آغازگری‌ها چه بود؟ آیا او را می‌توان در این مورد با اقبال و سیدجمال مقایسه کرد؟ ـ البته شریعتی یک آغازگر بود. در این شک نباید کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید نسل بود. قبل از او بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آن‌چنان که او فهمیده بود فهمیده بودند. بودند کسانی اما هیچ‌کدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند، در قالب واژه‌ها و تعبیراتی که برای نسل امروز ما یا بهتر بگویم نسل آن روز شریعتی، نسلی که مخاطبین شریعتی را تشکیل می‌داد، گیرایی داشته باشد مطرح کنند. موفق نشده بودند به زبان آنها این حقایق را بیان کنند و جوری که برای آنها قابل فهم باشد این مسایل را بگویند. شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسائل کشف شده اسلام مترقی بود به‌صورتی‌که برای آن نسل پاسخ دادن به سؤال‌ها و روشن کردن نقاط، مبهم و تاریک بود اما اینکه او را با سیدجمال یا با اقبال مقایسه کنیم، نه. اگر کسی چنین مقایسه‌ای ‌بکند، ناشی از این است که اقبال و سیدجمال را به‌درستی نشناخته است. اتفاقاً در یکی از جلسات یادبود مرحوم دکتر، شاید چهلم او بود در مشهد سخنرانی کرد و او را حتی از سیدجمال و از کواکبی و از اقبال و اینها هم برتر خواند؛ بلکه با آنها غیرقابل مقایسه هم دانست. همان‌وقت هم این اعتراض در ذهن کسانی که شریعتی را به‌درستی می‌شناختند پدید آمد؛ زیرا تعریف از شریعتی به معنای این نیست که ما پیشروان اندیشه مترقی اسلام را تحقیر کنیم. سیدجمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد، کسی بود که مسأله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین‌بار در فضای عالم به‌وجود آورد. کاری که سیدجمال کرد سه جریان به‌وجود آورد در دنیا: یک جریان، جریان اندیشه مترقی در هند که بیشترین جریان‌های مترقی اسلام است. جریان دیگر، آن جریان اندیشه مترقی در مصر بود که آن هم به‌وسیله سیدجمال به‌وجود آمد و شما می‌دانید جریان مترقی در مصر، منشأ پیدایش جنبش‌های عظیم آزادی‌خواهانه در آفریقا شد. نه فقط مصر را به‌سطحی از بینش نوین اسلام رساند، بلکه نهضت‌های مراکش و الجزایر، کلاً شمال آفریقا، ریزه‌خوار خوان حرکت سیدجمال بوده است. یک چنین حرکت عظیمی را سیدجمال در مصر به‌وجود آورد و کلاً خاورمیانه. و جریان سوم، جریان روشنفکری در ایران بود. این سه جریان فکری اسلامی را سیدجمال در سطح جهان اسلام به‌وجود آورد. او مطرح‌کننده، به‌وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمی‌شود دست‌کم گرفت و سیدجمال را نمی‌شود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد، قبل از سیدجمال چیزی به نام سلطه استعماری برای مردم مسلمان حتی شناخته شده نبود. او کسی بود که در ایران، در مصر، در ترکیه، در هند، در اروپا کلا در خاورمیانه در آسیا و در آفریقا سلطه سیاسی مغرب زمین را مطرح و معنا کرد و مردم را به این فکر انداخت که چنین واقعیتی وجود دارد و شما می‌دانید آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در این منطقه اصلاً شناخته شده نبود و سیدجمال اولین کسی بود که آن را شناساند. اینها را نمی‌شود دست‌کم گرفت. مبارزات سیاسی سیدجمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچ‌یک از مبارزات سیاسی افرادی که حول و حوش کار سیدجمال حرکت کردند نیست. البته در زمان کنونی جنبش امام خمینی (ره) از نظر ما با اینکه دنباله حرکت سیدجمال است، اما به‌مراتب جست بالاتری از حرکت سیدجمال دارد. در این تردیدی نیست؛ اما حرکت فکری و روشنفکری و سیاسی تبلیغی دکتر شریعتی را به هیچ‌وجه نمی‌توان حتی مقایسه کرد با حرکت سیدجمال. و اما اقبال، اقبال نیز آغازگر دو جریان بود. یک جریان، جریان رهایی از فرهنگ غربی و بازگشت به فرهنگ خودی اسلامی و بهتر بگویم، فرهنگ خود شرقی. و این همان چیزی است که بعدها به صورت تعابیری از قبیل غرب‌زدگی و امثال آن در ایران مطرح شده است. شما می‌دانید آن چیزی که دکتر شریعتی به‌صورت بازگشت به خویشتن مطرح می‌کند، که این یکی از عمده‌ترین مسائلی است که او می‌گوید، این است که در سال 1930 (بلکه قبل از 30، 25 ـ 1920) به‌وسیله اقبال در هندوستان مطرح شد، یعنی کتاب‌های اقبال، شعرهای فارسی اقبال که همه‌اش مربوط به بازگشت به خود اسلامی و من اسلامی و من شرقی، این را در ضمن هزارها بیت شعر، اقبال لاهوری در مثلاً چهل سال قبل از اینکه دکتر شریعتی امثال این را بیان کنند، بیان کرده و ملتی را با این شعرها به‌وجود آورده و آن ملت پاکستان است؛ یعنی یک منطقه جغرافیایی به‌وجود آورده است. این یک کار بوده که اقبال آغازگر آن بود و این کار بسیار عظیمی است. کار دوم اقبال همین مسأله ایجاد یک قطعه جغرافیایی به نام اسلام است و یک ملت به نام اسلام و تشکیل دولت پاکستان است. اول کسی که مسأله کشوری به نام پاکستان و ملتی در میان شبه قاره به نام ملت مسلمان را مطرح کرد اقبال بود. من به وضعیت کنونی پاکستان و سرنوشتی که بعد از اقبال، یعنی بعد از رهبران و بنیانگذاران پاکستان کلاً به‌وجود آمد، کاری ندارم، به جذب شدنش به استعمار و وابستگی‌های استعماری‌اش کاری ندارم؛ اما به مجاهدات اقبال و فلسفه و بیان اقبال در این مورد کار دارم. این یک حرکت جدید بود. یعنی او ثابت کرد که مسلمان‌ها به معنای واقعی واژه ملت، یک ملت هستند در شبه قاره که این مسأله را می توانید در بیانات اقبال، مکاتبات اقبال، که من یک بخش از آنها را در این کتاب مسلمانان در نهضت آزادی هند آورده‌ام، ملاحظه کنید که اقبال آغازگر چنین اندیشه‌ای بود. و می‌دانید این چقدر اهمیت دارد، چقدر بزرگ است. این را نباید دست‌کم گرفت. البته دکتر شریعتی را هیچ‌وقت کوچک نمی‌شماریم؛ اما نمی‌توانیم دکتر را مقایسه کنیم با این‌گونه چهره‌ها و این‌گونه شخصیت‌ها و به همین دلیل هم بود که دکتر شریعتی خودش را «کوچه کبدال» اینها می‌دانست. مرید واقعی و شاگرد از دور اقبال می‌دانست و شما نگاه کنید سخنرانی‌های دکتر در مورد اقبال که چند سخنرانی بود که یک‌جا چاپ شده است به‌نام «اقبال» و ببینید چطوری عاشقانه و مریدانه درباره اقبال حرف می‌زند. کسی که از زبان دکتر آن حرف‌ها را می‌شنود. برایش روشن می‌شود که این‌گونه مقایسه‌ها درست نیست. * درباره رابطه عاطفی و فکری شریعتی با روحانیت و روحانیون نظرات گوناگون و متفاوت و بعضا مغرضانه‌ای عرضه شده است. آیا شما می‌توانید به‌عنوان یک روحانی که با دکتر دوست و در بسیاری موارد هم‌فکر بوده حقیقت را در این مورد بیان کنید؟ ـ اتفاقا این از آن بخش‌های ناشناخته چهره و شخصیت دکتر است که قبلاً اشاره کردم بعضی از نقطه نظرها و گوشه‌های شخصیت او ناشناخته است و این یکی از آنهاست. اول من یک خاطره‌ای را برای شما نقل می‌کنم و بعد پاسخ شما را می‌دهم. در سال 1349 در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، من درس تفسیر می‌گفتم. در این درس تفسیر یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که درمورد بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم، گفتم چهارنظر وجود دارد. یک؛ حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلا روحانیتی نمی‌خواهیم. دو؛ قبول روحانیت به همین شکلی که هست با همین نظام و سازمان کنونی قبولش کنیم و هیچ اصلاحی را در آن ندانیم. سه؛ تبدیل به کلی، یعنی اینها و روحانیت کنونی را برداریم، یک روحانیت جدید بیاوریم و به‌جای این روحانیت، با شرایط لازم و مقرری که برایش می پسندیم روحانیت جدید بنیانگذاری کنیم. و چهار؛ اصلاً همان چیزی که هست، بحث کردم روی مسأله و صحبت کردم. البته طبیعی است که من آن سه نظر اول را رد می کردم و با ارایه دلیل و به نظر چهارم معتقد بودم. همان اوقاتی بود که تازه زمزمه‌هایی علیه دکتر شریعتی بلند شده بود و گفته می‌شد که دکتر شریعتی راجع به افکار شریعت کم‌عقیده است یا بی‌عقیده است یا نسبت به روحانیت علاقه‌ای ندارد و از این قبیل تعبیرات. جلسه‌ای داشتیم همان روزها با دکتر شریعتی من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان می‌کردم، با علاقه فراوانی گوش می‌داد. من برایش گفتم. گفتم بله، یکی اینکه نفی روحانیت به‌کلی، که گفت این غلط است. دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی، که هیچ تغییری در او وارد نکنیم. گفت: این هم که غلط است. سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی، یعنی این روحانیت را کلاً برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم، با شرایط لازم. تا این قسمت سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است. توجه می‌کنید! گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناک‌تر است، این از همه استعماری‌تر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود گفت بله این نظر خوبی است. شریعتی به‌خلاف آنچه گفته می‌شود درباره او و هنوز هم عده‌ای خیال می‌کنند، نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او می‌گفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است، و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند، یقیناً از یک آبشخور استعماری تغذیه می‌شود. این‌ها اعتقادات او بود در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جزو معارف قطعی شریعتی بود، اما درمورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد، به‌طور کامل عمل نمی‌کنند. در اینجا هم یک خاطره‌ای نقل می‌کنم برای شما در سال 47 یعنی سال آخر عمر جلال آل احمد، مرحوم آل‌احمد آمد مشهد، یک جلسه مشترکی داشتیم، من بودم، آل‌احمد بود، مرحوم شریعتی بود و عده‌ای هم از دوستان مشهدی ما بودند. بحث درباره روحانیون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شاید هر کسی یک چیزی می‌گفت. شریعتی یک مقداری انتقاد کرد، مرحوم آل‌احمد به شریعتی گفت شما چرا (البته با تعبیر حوزه علمیه می‌گفتند نه روحانیت) از حوزه علمیه اینقدر انتقاد می‌کنی، بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن و مرحوم آل‌احمد یک دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم می‌شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید. او گفت علت اینکه من از روحانیت انتقاد می‌کنم، از حوزه علمیه انتقاد می‌کنم این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم از روشنفکر جماعت، هیچ توقعی نداریم، نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده، این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم. اما روحانیت یک نهاد اصیلی هست و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عمل نمی‌شود، به همین دلیل است که انتقاد می‌کنم. او معتقد بود که روحانیون به آن رسالت به‌طور کامل عمل نمی‌کنند. بر این اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزدیک 52 از آن سال در اثر تماس‌هایی که دکتر با چهره‌هایی از روحانیت به خصوص روحانیون جوان گرفت، کلا ًعقیده‌اش عوض شد. یعنی ایشان در سال 54 و 55 معتقد بود که اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل می‌کنند و لذا در این اواخر عمر دکتر شریعتی نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود و معتقد بود که اکثریت روحانیت در خط عمل به همان رسالتی هستند که بر دوش روحانیت واقعاً هست. البته با روحانیونی که می‌فهمید که در آن خط نیستند با آنها خوب نبود و شخصاً به امام خمینی (ره) بسیار علاقه‌مند و ارادتمند بود. * گروه‌های چپ و شبه‌چپ امروز سعی می‌کنند؛ شریعتی را قطب و پیشوای خود معرفی کنند، از طرفی گروه‌های سیاسیون غربگرا و یا به اصطلاح رایج «لیبرال» نیز شریعتی را ملک مطلق خود می‌دانند. آیا شما می‌توانید مشکلی که از این دو ادعا حاصل می‌شود را حل کنید. ـ مشکل را خود این دو ادعا حل می‌کند زیرا که هر کدام دیگری را تخطئه می‌کند و بنابراین نتیجه می‌گیریم نه ملک طلق لیبرال‌هاست و نه قطب و محور چپ‌ها و شبه‌چپ‌ها، اما درمورد چپی‌ها باید بگویم صریحاً و قاطعاً شریعتی جزو شدیدترین و قاطع ترین عناصر ضدچپ و ضد مارکسیسم بود. آن روزی که مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادند و کتاب مواضع ایدئولوژیک تازه‌شان چاپ شد و در اختیار این و آن قرار گرفت، که هم من دیده بودم و هم مرحوم دکتر جلسه‌ای داشتیم در مشهد یک نفری از مواضع جدید مجاهدین که مارکسیستی بود دفاع می‌کرد. شریعتی آن شخص را چنان کوبید در آن جلسه‌ای که برای من حتی تعجب‌آور بوده که شریعتی اینقدر ضد چپ است و شما آثارش را بخوانید، مقابله و مخالفت او را با اندیشه چپ و مارکسیستی و اصول تعلیمات مارکسیستی به روشنی درمی‌یابید. بنابراین هرکس و هر چپ‌گرایی (اگرچه زیر نام اسلام) اگر امروز شریعتی را از خودش بداند، یقیناً گزافه‌ای بیش نگفته است. همچنین مجاهدی که امروز شریعتی را از خودش بداند یقیناً گزافه‌ای بیش نگفته است. همین مجاهدین که امروز طرفداری از دکتر شریعتی می‌کنند. اینها در سال 51 و 52 جزو سخت‌ترین مخالفین شریعتی بودند. خوب امروز چطور می‌توانند شریعتی را قطب خودشان بدانند. اما لیبرال‌ها، البته عده‌ای از عناصر وابسته به نهضت آزادی یا عناصر سیاسی میانه، که خیلی اهل خطرکردن و در مبارزات جدی واردشدن، نبودند، این‌ها به خاطر امکاناتی که داشتند خانه‌ای داشتند، باغ بیرون شهری داشتند ،تشکیلاتی داشتند و شریعتی را دعوت می‌کردند و عده‌ای را هم با او دعوت می‌کردند. ایشان هم در اوقاتی که سخنرانی نداشت در منزل این‌ها و با استفاده از امکانات این‌ها برای 50 نفر، 100 نفر، کم‌تر یا بیشتر جلسه داشت و صحبت می‌کرد، این ارتباطات را شریعتی با این لیبرال‌ها داشت. البته بیشتر امکانات را بعضی از بازاریان وابسته به این جریان سیاسی به اصطلاح لیبرال فراهم می‌کردند و بهره‌برداری‌های جمعی و سیاسی و فکری را خود آن سیاسی‌های لیبرال انجام می‌دادند. حقیقت این است که شریعتی وابسته به اینها به هیچ وجه نبود. امروز هم اگر بود با آنها میانه‌ای نداشت، بلکه فقط از امکاناتی که در اختیار آنها بود استفاده می‌کرد. امروز هر گروهی این امکان را دارد که بگوید یار شریعتی من بودم، هم فکر شریعتی بودم، شریعتی مال من بود. اما خوب باید دید چقدر این حرف قابل قبول است. نه مارکسیست‌ها و نه گروه دیگر هیچ کدام با شریعتی حتی هم خونی فکری و رابطه خویشاوندی فکری هم نداشتند. * اگر شریعتی را مرحله تازه‌ای از رشد اندیشه اسلامی و در عرصه ذهنیت ایران می‌بینید مرحله بعد از او را چه می‌دانید؟ ـ البته من شریعتی را به‌صورت یک مرحله می‌توانم قبول کنم. به این معنا که، همین‌طور که قبلاً گفتم او کسی بود که اندیشه‌های مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه‌ بر فرهنگ رایج آن نسل می‌توانست بیان کند، به این معنا که خود او هیچ ابتکاری نداشت. به هیچ وجه قبول ندارم، بلکه خود او ابتکارهای زیادی داشت مسائل جدیدی داشت، اما به‌معنای درست کلمه، شریعتی یک مرحله بود، مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی‌های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده و ارائه داده بود با اصول اساسی فلسفی مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم. آنچه به‌دست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می‌تواند برای نسل ما مفید باشد، به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم. شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم. ترکیبی از زیبایی‌های شریعتی با بتون‌آرمه اندیشه اسلامی مطهری به‌وجود بیاوریم، آن به‌نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد. موفق باشید
4992
متن پرسش
سلام و عرض ارادت فراوان و آرزوی توفیق و برکت. استاد عزیز! در جواب سوال شماره 4947 باب مبحثی را باز فرمودید تحت عنوان سوبژکتیویته و ذهن گرایی درمورد امام زمان علیه السلام. آیا منظورتان در این زمینه شخص دکتراحمدی نژاد و مهندس مشایی هم هست؟ آیا سخنان و افعال این دو بزرگوار را هم در این حوزه ارزیابی می فرمایید؟ (خواهشا در صورت امکان صریح جواب دهید. به هر حال اگر منظورتان بر این دو بزرگوار است باید روشنگری شود) یا اینکه این معضل را در بعضی طرفداران احساسی ایشان مشاهده میکنید و آن دو را بری از اینها و در خط ولایت میدانید؟ 2- در صورت صلاحدید توضیح جامعتری در مورد بحث ذهن گرایی و شاخصه های ایجابی و سلبی آن عنایت بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده آن است که غفلت از حضور نسبی امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در حرکات و گفتار زعمای دین ما را مشغول یک امام زمان ذهنی می‌کند. بنده جریان خاصی را متهم نمی‌کنم ولی یک ملاک می‌دهم که همه‌ی عزیزان متوجه باشند آن امام زمانی که ظهور می‌کنند امروز سخن خود را از زبان نایب‌شان به گوش ما می‌رسانند، اگر بر سخنان و رهنمودهای نایب امام زمان تأکید نشود ناخودآگاه نظرمان را از امام زمانی که ظهور می‌کنند به یک امام زمان ذهنی معطوف داشته‌ایم. موفق باشید
4954
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری سوالات و شبهات زیادی وجود دارد که موجب شد مساله را با جنابعالی در میان بگذارم. ما در همه سالها بخصوص در 8 سال گذشته شاهد بصیرت بالای مردمی در عرصه های مختلف بودیم و نظر بسیاری این است که مردم ایران توان و بصیرت لازم را برای شناخت دوست از دشمن دارند و تبلیغات رسانه های بیگانه برای مردم حنایی بی رنگ است. چرا که دست آنها برای مردم رو شده و در این بازی رسانه ای مردم ما دستشان را خوانده اند. اما ظاهر مسئله در انتخابات یازدهم رویکردی متفاوت از مردم را به نمایش گذاشته. همان مردمی که با دل پر درد از عملکرد نا عادلانه خاتمی و هاشمی در کمال نا باوری از میان هاشمی و احمدی نژاد ، احمدی نژاد را برگزیدند و در 4 سال بعد هم با یک رای بسیار بالا از او حمایت کردند این بار با یک رای نسبتا بالا دوباره با سیاست های هاشمی و خاتمی رای دادند و در حالی که انتظار می رفت عملکرد 8 ساله احمدی نژاد نمادی از خدمت واقعی دو دولت الگو باشد و راه را برای رسیدن به آینده ای بهتر هموار کند مردم این بار همان چیزی را انتخاب کردند که خواسته ی دشمن بود و شاهد بود که چگونه نتیجه انتخابات دشمن را هیجان زده کرد و به طمع انداخت. حال سوال اینجاست که آیا این مردم همان خالق حماسه 9 دی هستند؟ آیا فراموش کردند بحران اقتصادی امروز نتیجه عملکرد جاه طلبانه خاتمی و هاشمی در طی 4 دولت است؟ آیا از یاد برده اند که گسترش فساد و فحشا در طول مدت ریاست جمهوری آقای خاتمی چگونه مردم را گله مند ساخته بود؟ آیا سال 88 و موضع گیری ها و مخالفت های این آقایان با رهبری و نظام اسلامی را از یاد برده اند؟ آیا منتخب امروز مردم همان کسی است که رهبری و بسیاری از علما و اندیشمندان نظام اسلامی انتظار آن را داشتند؟ یعنی همان کسی که این شیب تند پیشرفت در نظام اسلامی را در همه عرصه ها حفظ خواهد کرد؟ آیا این انتخاب مردم بر اساس همان ملاک امام است که فرمود ببینید دشمن از چه کسی تمجید می کند؟ آیا راهی که احمدی نژاد باز کرد سر انجام همانطور که مجلس و اصلاح طلبان و سرمایه داران می خواستند به پایان رسید؟ آیا آنها موفق شدند آنگونه که باید احمدی نژاد را تخریب کنند و رای مردم نتیجه این موفقیت است؟ یا آنکه فاصله گرفتن احمدی نژاد از رهبری و مردم موجب چنین لجبازی بزرگ سیاسی شد؟ آیا امروز باید صبر کرد تا مردم متوجه آنچه انجام داده اند بشوند؟ یا آنکه اینبار هم لطف الهی شامل حال این ملت شده تا کسانی که در سال 88 دل دشمن را شاد کردند در پشت چهره حسن روحانی عمل خود را اصلاح کنند و برای همیشه چشم طمع دشمن را از اختلافات داخلی و رویارویی مردم با نظام اسلامی کور کنند؟ واقعا چگونه باید آنچه آن را حماسه سیاسی نامیدیم تحلیل کنیم که عین حقیقت باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده تا حدی در سوالات قبلی نظر خودم را داده‌ام و همانطور که می‌دانید موضوعات سیاسی زوایا و پهلو‌های زیادی دارد که نمی‌توان بر روی یک پهلو متمرکز شد و از پهلو‌های دیگر غافل گشت و لذا این طور نیست که تصور شود یا این فرض درست است و یا آن فرض. در هر حال فرض آخر شما فرض خوبی است که این بار نیز دشمن مأیوس می‌شود چون نظام اسلامی نظام منسجمی است و برای خود تعریفی دارد که همه‌ی مسئولان بر اساس آن اصول عمل می‌کنند، تفاوت سلیقه‌ها نقش در تغییر اصول ندارد. مواظب باشید اگر ما با یک جناحی اختلاف نظر داریم، حتی اختلاف نظر سیاسی، تصور نکنیم آن‌جناح باطل محض است و ما حق کامل. آری اسلام حق محض است ولی ما به اندازه‌ای که به اسلام عزیز نظر داریم به حق نزدیک هستیم و از این جهت به توصیه‌ی رهبری عزیز توجه کنید که در پیام خود بعد از انتخاب آقای روحانی فرمودند فرمودند « وحدت ملی و رفق و مدارا پشتوانه‌ی امنیت کشور و خنثی‌کننده‌‌ی ترفندهای دشمنان است. » سخت متوجه توطئه‌ی دشمن در رابطه با شکاف بین ملت باشید و این در موقعی عملیاتی می‌شود که ما جایگاه جریان‌های سیاسی و فکری غیر خودمان را در نظام اسلامی نشناسیم و نپذیریم و هر جریانی که به غیر از ما فکر می‌کند را به‌کلی نفی کنیم. موفق باشید.
4957
متن پرسش
استاد عزیزم سلام در این مدت یک ساله بعضی دوستان سعی در نقد رهبری داشته اند اما متاسفانه به اسم نقد رهبری و این که رهبری هم ممکن است خطا بکنند افکار ضعیفی را ترویج کرده اند گویی در مورد یک شخص عادی می خواهند سخن بگویند نمی دانم اگر می خواستند در مورد تفکر یک استاد دانشگاه هم ایراد سخن کنند اینگونه برخورد می کردند در خواستم از شما این بود که ملاک هایی را برای نقد تفکر رهبری ارائه بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این که بنده معتقدم خداوند برای خدمت به بشریت و به خصوص خدمت به ملّت ایران کمک‌های فراوانی به رهبری عزیز می‌کند و حرکات و گفتار ایشان را نمودی از تأییدات حضرت صاحب‌الامر (عجل‌الله‌فرجه) می‌دانم، همواره از ایشان خوبی دیده‌ام و در مورد سوال شما و ملاک برای نقد رهبری فکر نکرده‌ام به خصوص که این کار را وظیفه‌ی مجلس خبرگان می‌دانم و نباید ذهن خود را مشغول چنین موضوعی کرد چون خدای ناکرده موجب می‌شود تا ذهن تحت تأثیر القائات شیطانی قرارگیرد. عنایت داشته باشید که امام رضا(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ‌ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده‌ای از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سینه‌ی او را گشاده می‌گرداند. تا در مدیریت خود کوچک‌ترین لغزشی نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه آنچنان توانا می‌شود که در جواب‌گویی به هیچ نیازی در نمی‌ماند و غیر از صواب از او نخواهی یافت و به خوبی مصلحت مردم را در نظر می‌گیرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهی است. موفق باشید.
4947
متن پرسش
استادبزرگوار سلام علیکم ، متأسفانه من وتعدادی از دوستان هنوز از عدم همراهی حضرتعالی در دفاع از امیر موحد وعاشق فدایی راه امام عصر عج جناب آقای دکتر احمدی نژاد این عادل وعارف بینهایت مظلوم ، در شگفتی وحیرت بسر می بریم .هرچه به گفتان وعملکرد ایشان دقت می کنیم همان برنامه امام ورهبری است که شما از آن طی سی سال گذشته رمزگشایی کرده اید وکلام وعمل آقای مشایی هم غیر از این نیست ؛ پس چرایکباره ایندو عزیز خدارا تنها گذاشتید وبه صف کسانی پیوستید که بدنبال نفی گفتمان " ربیع الانام ونضرةالایام" ، این گفتمان آشنای جان شما ،بودند وهستند؟ نکند مصداق ترقی معکوس شویم وبجای دست ولی باپای دشمن ولی بیعت کنیم !
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فراموش نفرمایید که ما در ذیل اسلام و تشیع، در عهد با انقلاب اسلامی و امام عزیز و رهبر بزرگوار هستیم و در این راستا هنوز در عهد خود با سردارانی همچون همّت و چمران و حاج احمد متوسلیان و خرازی وسایر این عزیزان پایداریم و یک لحظه چشم خود را از بزرگانی مثل شهید آوینی برنمی‌داریم. این‌ها که برشمردم کسانی‌اند که تمام تلاش خود را برای حفظ انقلاب در ذیل رهبری انقلاب تا مرز شهادت به‌کار بردند و گوش به رهبری دادند که در آخرین پیام خود پس از انتخاب آقای روحانی می‌فرمایند: «وحدت ملی و رفق و مدارا پشتوانه‌ی امنیت کشور و خنثی‌کننده‌ی ترفندهای دشمنان است». حالا این توصیه را با این جمله‌ی خود مقایسه کنید که می‌گویید چرا بنده به صف کسانی پیوسته‌ام که به دنبال نفی گفتمان «ربیع‌الانام و نضرة الایام» هستند. همه‌ی نگرانی بنده همین است که چه شده است که طرفداران آقای احمدی‌نژاد و آقای مشائی غیر از خودشان را دشمن اسلام و مسلمین به‌حساب می‌آورند؟! بنده نمی‌دانم منظور شما از کسانی که بنده به آن‌ها پیوسته‌ام به غیر از رهبری عزیز و کسانی که خود را ذیل رهبری معنا کرده‌اند کیستند؟ مسلّم می‌دانید بنده به اسرائیل و آمریکا نپیوسته‌ام. آری! خطر بزرگ همین است که همه با همدیگر دشمن شده‌ایم تا آن‌جایی که امثال جنابعالی با قداست‌بخشیدن به آقای احمدی‌نژاد هیچ ضعف و عیبی برای ایشان تصور نمی‌نمایید در حدّی که اگر امثال بنده در عین دفاع از گفتمان آقای احمدی‌نژاد به ایشان انتقادهایی داشته باشیم، به نظر شما آن دو عزیز خدا – یعنی آقای احمدی‌نژاد و آقای مشائی» را تنها گذاشته‌ام و به صف کسانی پیوسته‌ام که نفی‌کننده‌ی گفتمانی هستند که نظر به حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» دارد. در حالی‌که عنایت داشته باشید باید سراغ حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» را در حرکات و گفتار و مواضع نایب آن حضرت یعنی مقام معظم رهبری گرفت. می‌دانید که امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» با آن سعه‌ی وجودی که دارند در عین غیبت، دارای ظهور می‌باشند و در زمان غیبت ظهور نسبی ایشان در حرکات و مواضع و گفتار زعمای دین بوده و هست. این امام زمان، آن امام زمانی است که در نهایت به لطف خدا ظهور می‌کند و نه آن امام زمانی که بیرون از نظر به رهبری عزیز کسی به دنبال آن است که عملاً گرفتار یک نوع سوبژکتیویته و ذهن‌گرایی است. توصیه‌ی اکید بنده به شما آن است که به حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» با تأکید هرچه بیشتر بر سخنان و رهنمودهای هرچه بیشتر رهبری عزیز، نزدیک شوید و هر جریانی که می‌خواهد جدای از این جریان به دنبال حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» باشد را گرفتار یک نوع ذهن‌گرایی بدانید.، امام زمان ذهنی آن‌ها هرگز ظهور نمی‌کند. ممکن است عده‌ای به رهبری عزیز احترام بگذارند ولی نور امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» را در جایی غیر از آن‌چه از رهبری عزیز ظهور می‌کند جستجو کنند، مطمئن باشید این‌ها شما را از تاریخ نورانی انقلاب اسلامی بیرون می‌اندازند و چیزی نمی‌گذرد که با همه‌ی دوستان خدا دشمن می‌شوید تا آن‌جایی که دیدم یکی از کسانی که برای آقای احمدی‌نژاد و آقای مشائی قداست قائل است در سایت خود تأیید مواضع آقای روحانی توسط جبهه‌ی پایداری را بیعت‌کردن با پای دشمن قلمداد کرده بود! تحلیل جمله‌ی اخیر را به عهده‌ی شما می‌گذارم، ولی از خود بپرسید چرا کار به این‌جا کشیده است؟ آیا اگر بنده مواضع آقای روحانی را قبول ندارم به معنای آن است که بنده تماماً حق هستم و ایشان تماماً باطل؟ و تأیید مواضع اخیر ایشان که مطابق همان رهنمودهای رهبری است بیعت با پای دشمنان است؟ چرا نمی‌توانیم جای افراد را نسبت به اهداف مقدس نظام اسلامی تعیین کنیم تا موجب قبول یک‌جایِ افراد، و یا ردّ یک‌جایِ آن‌ها نشود؟ بنده بسیار برای جنابعالی و عزیزانی مثل شما که شور دینداری و انقلابی‌بودن را در خود شعله‌ور نگه داشته‌اید، احترام قائل هستم ولی از واژه‌ها و جملاتی که در سؤال خود به‌کار برده‌اید بر می‌آید که باید با وسعت بیشتری به موضوعات نظر کنید. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!