بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حضرت علامه طباطبایی (ره)

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15737
متن پرسش
سلام عليكم خدمت استاد عزيز: بنده طلبه سال دوم هستم و تصميم دارم برنامه ريزي مطالعاتي دقيقي داشته باشم. بنده با توجه به رهنمود شما و بزرگان ديگر تصميم گرفتم تا مبناي فكري ام را بر شما بگذارم. يعني ان شاء الله بتوانم خودم را بر مباني انديشه هاي شما بسازم. و در حال حاضر مي خواهم بدانم با توجه به اينكه مباني برنامه ريزي مطالعاتي معرفتي ام آثار شما است. پيشنهاد مي فرماييد كه در كنار كتب شما آثار استاد صفايي را نيز مطالعه كنم؟ چون علاقه وافري به آثار ايشان نيز دارم. ولي اين برايم مهم است كه شما اين را دستور مي فرماييد يا خير. و بطور كلي مطالعه چه آثاري را در كنار سير مطالعاتي خودتان پيشنهاد مي فرماييد؟ از شما ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این را لطف خدا بدانید که خداوند قلب شما را متوجه آثار استاد صفائی حائری آن مرد الهی و دلسوز و ره‌رفته کرده است. در نهایت آثار حضرت امام و علامه‌ی طباطبایی و استاد آیت اللّه جوادی و آیت‌اللّه حسن‌زاده مدّ نظرتان باشد. موفق باشید

15726
متن پرسش
سلام و احترام: حکیم گرانقدر، با توجه به اینکه اسلام تنها دینی است که باعث آرامش انسان می شود، چرا برخی هیچ توجهی به دستورات اسلام ندارند، یا کم توجه هستند. آیا برخی علاقه ای به آرامش ندارند؟ آیا برخی به اضطراب علاقه دارند؟ چرا به برخی می گوییم اگر آرامش در دنیا را می خواهید باید به دستورات اسلام عمل کنید، قبول نمی کنند؟ مگر قبول اسلام در فطرت هر انسان نیست؟ چرا شیطان در هر عصر طرفدارانش بیشتر از خداوند تبارک و تعالی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر ما اسلام را آن‌طور که هست به مردم ارائه کرده‌ایم؟! کجاست اسلامی که امثال حضرت امام و علامه‌ی طباطبایی معرفی می‌کنند تا مردم با دل و جان به آن رجوع نمایند؟ ما هنوز گرفتار اسلامِ سطحی می‌باشیم. موفق باشید

15708
متن پرسش
سلام استاد: با آرزوی توفیقات روز افزون برای جنابعالی: در حدیث آمده که در عبادت امامی را نصب العین خود قرار دهید. با توجه به سخنرانی سال گذشته شما در اعتکاف که فرمودید علامه طباطبایی را با توجه به حضور و رسالت تاریخی که ظهور داد می توان نصب العین قرار داد تا از نور علامه بهره برد. حالا می خواستم بپرسم می شود از علامه عبور کرد و امام خمینی (ره) را نصب العین خود قرار داد؟ آیا ظرفیت پذیرش حضرت روح الله (ره) هست؟ چه باید کرد تا این پذیرش و ظرفیت تحقق یابد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: راه خوبی است. همان‌طور که در کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتن باورها» عرض شده؛ انسان در مقام تجرد خود نامحدود است و می‌تواند با بقیه‌ی روح‌ها در آن عالم مأنوس شود و این در صورتی است که روح خود را از تعلقات و محدودیت‌ها آزاد نماید تا با روح‌های متعالی مأنوس گردد. امسال نیز با کمی شرح بیشتر این موضوع، در ابتدای اعتکاف مطرح شد. موفق باشید

15679
متن پرسش
آیا فقها که التفاتی به عرفان عملی ندارند می توانند انسان کامل باشند و یا فقط عرفا اینچنین اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم آن‌ها در جایگاه خود مورد قبول شریعت هستند، ولی همان طور که قرآن می‌فرماید: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض‏» که بعضی از پیامبران نسبت به بعضی دیگر برتری دارند، و این تفاوت به تعبیر علامه طباطبایی به جهت عمق متفاوت آن‌ها نسبت به «توحید» است. در مورد فقها نیز می‌توان این را مورد توجه قرار داد. موفق باشید     

15625
متن پرسش
سلام: احادیثی در ذم فلسفه و ذم علمایی که گرایش به فلسفه دارند وجود دارد این احادیث را چگونه توجیه می کنید؟ مثل این حدیث که احوال مردم آخرالزمان را می گوید: «.... ِ عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ يَمِيلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الْعُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ يُبَالِغُونَ فِي حُبِّ مُخَالِفِينَا وَ يُضِلُّونَ شِيعَتَنَا وَ مُوَالِيَنَا إِنْ نَالُوا مَنْصَباً لَمْ يَشْبَعُوا عَنِ الرِّشَاءِ وَ إِنْ خُذِلُوا عَبَدُوا اللَّهَ عَلَى الرِّيَاءِ أَلَا إِنَّهُمْ قُطَّاعُ طَرِيقِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الدُّعَاةُ إِلَى نِحْلَةِ الْمُلْحِدِينَ فَمَنْ أَدْرَكَهُمْ فَلْيَحْذَرْهُمْ وَ لْيَصُنْ دِينَهُ وَ إِيمَانَهُ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا هَاشِمٍ هَذَا مَا حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ آبَائِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ هُوَ مِنْ أَسْرَارِنَا فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِه»‏ مستدرک الوسائل ج 11 ص 380 و در منابع دیگری نیز موجود است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه طباطبائی در پرسشی به توجیه این روایات می‌پردازد:
پرسش: روایاتی که در خصوص ذم اهل فلسفه به ویژه در دوره آخرالزمان وارد شده – چنانکه در کتب حدیثی از قبیل بحارالانوار و حدیقة الشیعه مسطور است – متوجه چه کسانی می شود و منظور از این احادیث چیست؟
پاسخ: دو، سه روایتی که در بعضی از کتب در ذم اهل فلسفه در آخرالزمان نقل شده، بر تقدیر صحت، متضمن ذم اهل فلسفه است نه خود فلسفه؛ چنان که روایاتی نیز در ذم فقهای آخرالزمان وارد شده و متضمن ذم فقها است نه فقه اسلامی و همچنین روایاتی نیز در ذم اهل اسلام و اهل قرآن در آخرالزمان وارد شده: «لایبقی من الاسلام الا اسمه و لا من القرآن الا رسمه» و متوجه ذم خود اسلام و خود قرآن نیست.

و اگر این روایتها که خبر واحد ظنی می باشند در خود فلسفه بود و مسائل فلسفی مضمونا همان مسائلی است که در کتاب و سنت وارد شده، این قدح عینا قدح در کتاب و سنت بود که این مسائل را با استدلال آزاد بدون تعبید و تسلیم مشتمل شده است. اصولا چگونه متصور است که یک خبر ظنی در برابر برهان قطعی یقینی قد علم کرده و ابطالش کند؟! (اسلام و انسان معاصر، صفحه ۹۴-۸۹) روی السید المرتضی باسناده عَنِ الإِمامِ الحَسَنِ العَسکَرِیِّ اَنَّهُ قالَ لِاَبِی هَاشمِ الجعفَریِّ یَا أبَا هَاشِم سَیَأتِی زَمَانٌ عَلَی النّاسِ وُجُوهُهُم ضاحِکَهٌ مُستَبشِرَهٌ وَ قُلُوبُهُم مُظلِمَهٌ مُنَکَدَّرَهٌ، السُّنَهُ فِیهِم بِدعَهٌ وَ البِدعَهُ فِیهِم سُنَّهٌ، المُؤمِنُ بیَنَهُم مُحَقَّرٌ وَ الفاسِقُ بَینَهُم مُوقَّر، اُمَراؤُهُم جَاهِلونَ جَائِرُونَ وَ عُلَمَاؤُهُم فی اَبوَابِ الظَّلَمَهِ سَائِرونَ، أغنیاؤُهُم یسرقونَ زادَ الفُقَراءِ وَ أصاغِرُهُم یَتَقَدَّمُونَ عَلَی الکُبَرَاءِ وَ کُلُّ جَاهِلٍ عِندَهُم خبیرٌ وَ کُلُّ مُحِیلٍ عِندَهُم فَقِیرٌ، لا یُمَیِّزُونَ بَینَ المُخلِصِ وَ المُرتَابِ، لا یَعرِفونَ الضَّأنِ منَِ الذَّئَابِ، علماؤهم شرار خلق الله علی وجه الاَرضِ لِاَنَّهُم______«یَمیلُونَ اِلَی الفَلسَفَهِ وَ التّصوُّف» و ایم الله اِنَّهُم مِن أهلِ العُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ، یُبَالِغُونَ فِی حُبِّ مُخَالِفِینَا وَ یُضِلُّونَ شیعَتُنا و موالینا، ان نالُوا مَنصَبا لم یَشبَعُوا عَنِ الرِّشاءِ وَ اِن خُذِلُوا عَبَدُوا الله عَلَی الرِّیَاءِ الا اِنَّهُم قُطّاعُ طَریقُ المُؤمِنینَ وَ الدُّعَاهُ اِلَی نِحلَهِ المُلحِدِینَ فَمَن أدرَکَهُم فَلیَحذَرهُم وَ لیَصُن دینه و ایمانُه ثمَّ قالَ یا أبَا هاشِمٍ هَذَا مَاحَدَّثَنِی أبِی عَن آبَائِهِ جَعفَرِ بن مُحَمَّدٍ علیهم السلام و هُوَ مِن أسرَارِنَا فَاکتُمهُ الا عَن أهلِهِ
ـ سید مرتضی از حضرت عسگری علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت مخاطبه فرمود با ابی هاشم جعفری و فرمود: زود باشد که بیاید زمانی بر مردم که صورت های آنها خندان باشد و دل هایشان تاریک. سنت و عمل خوب در نزد آنها بدعت و بدعت و عمل زشت سنت باشد. مؤمن در بین آنها کوچک و فاسق بزرگ گردد، رؤسای آنها نادان و ظالم باشند و علمای آنها به جانب ظالمین روند؛ اغنیا از توشه فقرا بدزدند و کوچکان آنها مقدم شوند بر بزرگان. هر جاهلی در نزد آنها دانشمند، و حیله گر نزد آنها فقیر نماید، بین مخلص و مرتاب تمیز ندهند، علمای آنها بدترین خلق خدایند در زمین، زیرا میل نمایند به فلسفه و تصوّف. قسم به خداوند که ایشان اعراض کنند از حق، و اهل تحریف می باشند. مبالغه می کنند در دوستی مخالفین ما، و گمراه می کنند شیعیان و دوستان ما را، اگر منصبی را دارا شوند، از رشوه گرفتن سیر نشوند و اگر ذلیل شوند عبادت نمایند خدا را از روی ریا؛ بدانید اینان راهزن مؤمنین می باشند و خوانندگان به سوی راه بی دینان هستند، پس کسی که ادراک کند آنها را باید از آنها بر کنار باشد و نگهداری کند دین و ایمان خود را. پس فرمود ای اباهاشم! آنچه گفتم حدیث فرمود پدرم از پدران خود از حضرت صادق علیه السّلام و از اسرار ما است مخفی بدار آن را. منتحلی الفلسفه با فلاسفه متفاوت است. منتحل به معنای مدعی است و منظور از منتحلی الفلسفه مدعیان فلسفه و فیلسوف‌نماها است. در روایت نخست آن‌چه مورد ذم و نفرین قرار گرفته است، مدعیان فلسفه است نه فیلسوفان و فلسفه. در این روایت فیلسوف‌نمایان زندیق که تدبیر در عالم و مدبر آن را انکار می‌کنند نکوهش شده‌اند. شاهد این سخن عبارت پایانی روایت است. در این عبارت مدعای فیلسوف‌نمایان – نفی تدبیر در آفرینش - را بیان می‌کند، این مدعا با مدعای بسیاری از فلاسفه ناسازگار است. فلاسفه‌ی الهی همه تدبیر در آفرینش را پذیرفته‌اند. این سخن نمی‌تواند ناظر به فلاسفه و حکما باشد. در همین روایت از ارسطو که اتفاقی بودن عالم را رد می‌کند تمجید شده است. اینها را دلیل‌ گرفته‌اند بر آنکه‌ در عالم‌ آفرینش‌ تعمّد و تقدیر و اندازه‌گیری‌ صحیح‌ به‌ کار نرفته‌ است‌ بلکه‌ صِدْفَهً و برحسب‌ اتّفاق‌ پدیدار شده‌ است‌. ارسطاطالیس‌ ردّ گفتارشان‌ را نموده‌ است‌ به‌ این‌ که‌: آنچه‌ صِدْفَهً و برحسب‌ اتّفاق‌ واقع‌ می‌شود آن‌ چیزهائی‌ است‌ که‌ یک‌ بار در خارج‌ از متعارف‌ صورت‌ می‌گیرد به‌ جهت‌ عللی‌ که‌ بر طبیعت‌ وارد می‌شود و آن‌ را از مسیر طبیعی‌ خود و از مجرای‌ عادی‌ خود برمی‌گرداند، و به‌ منزلۀ امور طبیعیّه‌ای‌ نیست‌ که‌ بر شکل‌ واحدی‌ پیوسته‌ و به‌ طور دائم‌ جریان‌ پیاپی‌ داشته‌ باشد. «بحارالانوار» طبع‌ حروفی‌ ج‌ ۳ ص‌ ۱۴۹٫ به امام شناسی مرحوم سید محمدحسین طهرانی ج ۱۸ رجوع شود. موفق باشید

15608
متن پرسش
با سلام:ببخشید سوالاتم زیاد شد. در تفسیر آیات در مورد معراج پیامبر (ص) تفاسیر گوناگون و کتابهایی از شما را خواندم، اینکه پیامبر (ص) در آن شب به اصل خود نزدیک شد و علمه شدید القوی کیست؟ و.... لطفا به من بگویید حکیمانه ترین تفسیر در این باره چیست؟ سوالی برایم پیش آمده در مورد قیامت برای نوزادانی که تولد یافته یا بعد از تولد فوت می کنند، آیا به چه صورتی در صحنه قیامت حضور یافته و چگونه حسابرسی می شوند؟ بعد اینکه آیا زلزله قیامت به همین شکل زلزله این دنیایی است؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شدیدالقوی مقامِ وجود حضرت جبرائیل«علیه‌السلام» است که وَحی الهی را به پیامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» می‌آموزد. ولی موضوع معراج، مقام بالاتر از ارتباط پیامبر با حضرت جبرائیل است. تفسیر مشهور به تأویلاتِ محی‌الدین که انتشارات بیدار چاپ کرده‌اند، نکاتی در این مورد دارد 2- در مورد فرزندانی که بعد از تولد فوت می‌کنند، چه نحوه زندگی باید داشته باشند؛ بحث زیاد شده است. همین اندازه بدانید که یا به قول ملاصدرا در همان احساس وجودیِ خود تا ابد به‌سر می‌برد و یا بنا به بعضی روایات، در قیامت برای آن‌ها صحنه‌ای امتحانی فراهم می‌کنند تا شخصیت آن‌ها روشن شود 3- همان‌طور که علامه طباطبایی در تفسیر سوره‌ی حشر می‌فرمایند؛ زلزله‌ی قیامت گرفتنِ هر موجودی است از خودش و این با زلزله‌های معمولی متفاوت است. موفق باشید

15592
متن پرسش
سلام علیک استاد خدا قوت: استادی چندی پیش یکی از دوستان این بحث را مطرح کردند که ما در باب تطابق صور ذهنی با خارج برهانی وجود ندارد و در فلسفه ی اسلامی جوابی و برهانی بر آن اقامه نشده است و این که علامه رضوان الله علیه می فرماید بدیهی است اینکه جواب و برهان نیست و این شبهه و حرف بابش از ایده آلیست ها است که می گویند ما هر آنچه که هست در ذهن است خارجی از ما وجود ندارد و از این باب چندی از دوستان ما به شدت در سختی افتادند و بحث هایی زیادی کردیم ولی باز هم نتیجه بخش نبود که واقعا این نظریه چگونه است که این آقایان ادعا دارند بر اینکه ما جوابی نداریم برای آن و فلاسفه ما برای آن حرفی در خور ندارند و حتی برخی هم از فلاسفه ی ما فرمودند که ما برای این برهانی نداریم استاد می خواستم ببینم چه جواب و برهانی برای آن می توان یافت؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جواب سؤال‌های شماره‌ی 11282 و 11623و14533 شده. همان‌طور که علامه می‌فرمایند این یک امر بدیهی است که هرکس در خود می‌یابد که مثلاً شما در حال صحبت‌کردن با بنده هستید. آری! بنا به گفته‌ی جناب ملاصدرا؛ نفس ناطقه‌ی انسان به جهت مجردبودنش توان آن را دارد که مطابق آن‌چه در خارج از ذهن ما هست را، در عقل و ذهن ما ایجاد کند. موفق باشید

15548
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت: سوال: به نظر حضرتعالی نفس هم حرکت جوهری داره یا نه؟ اگه ممکنه نظر علامه طباطبایی و ملا صدرا را هم در این مورد بفرمایید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازم است بحث «حرکت جوهری» را دنبال بفرمایید در آن‌جا گفته می‌شود که نفس به جهت تعلق به بدن، به تبع حرکت جوهریِ بدن دارای حرکت جوهری است ولی در مقامِ نفسیت. بحث «حرکت جوهری» را در کتاب «از برهان تا عرفان» که روی سایت هست، همراه با شرح صوتی آن چنان‌چه دنبال بفرمایید، نظر علامه و ملاصدرا را می‌یابید. موفق باشید

15554
متن پرسش
سلام و خسته نباشید: آیا از تفسیر المیزان می توان برای کشف آرای سیاسی و اداری علامه (ره) استفاده کرد؟ و اصلا به طور کلی می توان پژوهشی در خصوص علم سیاست و علم مدیریت از نظر علامه (ره) انجام داد؟ اگر پاسخ حضرتعالی مثبت است لطفا منبع معرفی فرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن‌جایی که به تعبیر حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» همه‌ی اسلام، سیاست است و قرآن منعکس‌کننده‌ی سیاستِ واقعی است و علامه‌ی طباطبایی در این تاریخ، حقیقتاً مفسر قرآن‌اند؛ بهترین منبع برای فهم سیاستِ دینی در نگاه قرآنی علامه‌ی طباطبایی، تفسیر قیّم «المیزان» است. رهبر انقلاب در یکی از سخنرانی‌هایشان در نماز جمعه فرمودند: ما با مطالعه‌ی المیزان بهتر توانستیم وارد دنیای سیاست شویم. موفق باشید

15541
متن پرسش
سلام استاد عزیز: یک سوالی ذهنم را مشغول کرده که عبارت است از جایگاه و منزلت انسان های سالک و فاضل و عارف مانند مراجع عظام تقلید و دیگر بزرگان در پیشگاه خداوند چگونه است؟ 1. آیا تفاوتی بین این بزرگان است؟ 2. اساسا ضابطه مشخص و متقن قرآنی و روایی در تشخیص این مقوله هست؟ 3. حضرت امام (ره) در بین این بزرگان از چه جایگاهی برخوردار است؟ 4. می توان گفت که تمام این بزرگان در حقیقت در بهشت در یک جایگاه و همجوار ذوات مقدسه هستند؟ 5. محبوبیت بزرگان در پیشگاه خداوند از چه مقوله ای هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن در مورد پیامبران می‌فرماید: « تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض‏» و بعضی را نسبت به بعضی برتر می‌داند و به گفته‌ی علامه طباطبایی، تفاوت در توحیدی است که آن عزیزان در جان خود می‌شناسند؛ مسلّم در مورد عالمان دین نیز چنین خواهد بود و حقیقتاً توحید حضرت امام چه از نظر آثار قلمی و چه از جهت موضع‌گیری‌های تاریخی در این زمان، بی‌نظیر بوده است و از آن‌جایی که ملاک قرب به حضرت حق، توحید است، جایگاه بزرگان دین نیز متفاوت خواهد بود. موفق باشید

15451
متن پرسش
با سلام: آیا این روایت دلیلی بر اعتبار علم به حروف ابجد و کاربرد آن در تعداد ذکر نیست؟ آیا این نمی تواند مصداقی از علم باشد در سخن آیت الله بهجت (استاد تو علم توست) قال امیر المؤمنین (ع): سأل رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم: ما تفسیر ابجد؟ فقال: تعلموا تفسیر أبجد فإن فیه الاعاجیب کلها، ویل لعالم جهل تفسیره. (بحار الانوار، جلد 2، صفحه 317) و یا سخن شیخ بهائی: اعداد روح حروف هستند، یعنی عدد جان حرف می باشد. (الاعداد ارواح و الحروف اشباح)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت دارید که در این روایت، موضوع تفسیر ابجد مطرح است و این ربطی به حروف ابجدِ مصطلح ندارد. به‌خصوص که خود امامان چنین کارهایی نکرده‌اند و به ما هم تعلیم نداده‌اند و در صدر اسلام نیز چنین رسومی معمول نبوده است، هرچند خواندن یک ذکر بر اساس حروف ابجد، کار غلطی نیست که بخواهیم آن را نفی کنیم. ولی در مورد سخن جناب شیخ بهایی؛ موضوع برمی‌گردد به علمِ اعداد و علمِ حروف که بنده از آن اطلاعی ندارم. ظاهراً علامه‌ی طباطبایی بدان علم آگاه بوده‌اند ولی بروز چندانی در این مورد نداشته‌اند. موفق باشید

15405
متن پرسش
سلام و خدا قوت و شاد باش نوروز خدمت آقای طاهرزاده: در یکی از کتابهایتان خواندم در بحث مطالعه آثار بزرگان که از تجربه خودتان درباره‌ی آثار بودایی و هندی کهن مثل اوپانیشادها یا غیره مثال زدید که بسیار راهگشا برای دنیای خیال یا عقل، بودند. دقیقا نمی دانم. اما بعدها با رجوع به کتب تفسیری و متون مقدس خودمان چون نهج البلاغه به جامعیت کلام ائمه رسیدید و دوست داشتید از ابتدا سراغ اینها بروید. خواهشا توضیح بفرمایید آثار افرادی چون ارسطو یا همین آثار برخی بزرگان مثل بودا یا کنفسیوس چه برکات و فوایدی از باب معرفت دینی و تکمیل آن دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از تجربیات بنده آن است که مطالعه‌ی آثار اندیشمندان جهان، موجب می‌شود آن‌چه را در متون دینی خود داریم با دقت بیشتری دنبال کنیم. علاوه بر این به قول حافظ: «شاخه گل هرجا که می‌روید گل است». اندیشه و تفکر به خودی خود ارزشمند است، حال چه از ارسطو باشد و چه از علامه‌ی طباطبایی. موفق باشید

15393
متن پرسش
با سلام: بنده بارها از شما شنيده ام كه معاد جسماني نه به معناي جنس دنيايي و مادي بلكه به معناي جسماني از جنس مثالي است و اين يعني امور با چشم دل رؤيت مي شود نه با چشم سر. اما پرسشي كه ذهن مرا مشغول كرده آنست كه افراد داراي چشم برزخي با همين چشم سر باطن افراد را مي بينند، يا در قرآن آمده كه نوك انگشتان شما را هم برمي گردانيم. همچنين اين همه تأكيد قرآن بر بازآفريني مردگان نشان دهنده آفرينش همين استخوان هاي پوسيده مادي است، پس چگونه بپذيريم جسم افراد در قيامت غير از ماده است. در اين حالت آيا ياز نياز به اين همه تأكيد قرآن و انكار مشركان وجود مي‌داشت؟ سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب همین نکات که می‌فرمایید بزرگانی مثل آیت اللّه جوادی و علامه‌ی طباطبایی و به‌خصوص جناب ملاصدرا نکاتی را مطرح فرموده‌اند که در جزوه‌ی «حیات بدن اخروی» آورده شده. خوب است به آن جزوه که بر روی سایت هست، مراجعه فرمایید. موفق باشید

15399
متن پرسش
سلام استاد:خدا قوت. در پاسخ سوال 15379 مرقوم داشتید که امامت به آن معنای خاص از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام آغاز شد. یعنی قبل از آن مردم دنیا و خلایق از آن نوع امامت محروم بوده اند؟ و آن نوع هدایتی که مترتب بر امامت است یعنی همان موضوع ولایت امر و یهدون بامرنا و کن فیکون در هدایت؟ استاد چگونه به این نتیجه رسیدی که حدیث حضرت باقر علیه السلام که در آن تصریح به «امام منّا» شده، اشاره به حجت الهی دارد و نه امام به معنای خاص. بنده کتب مربوط به امامت حضرتعالی رو مطالعه کردم اما پاسخی روشن برای این سوالم نیافتم. سپاسگزارم. مؤید باشید و خدا سایه تان را مستدام دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی در تفسیر آیه‌ی 124 سوره‌ی بقره آن امامت خاص را مربوط به حضرت ابراهیم و ذریه‌ی آن حضرت که در مقام عصمت باشند، می‌داند. زیرا ظاهراً با حضرت ابراهیم تاریخی در جهان در حال وقوع است و تمدنی از بشر در حال شکل‌گیری است که نیاز به چنین مدیریتی دارد که جدای از نبوت حضرت است. از این جهت مشکل می‌شود که امام به این معنا را برای پیامبران قبل از حضرت ابراهیم قائل باشیم. موفق باشید

15385
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقت بخیر. 1. حضرت آیه الله سعادت پرور فرمودندکه روزی با خانواده بداخلاقی کرده اند و شب در عالم معنا به ایشان گفتند بیست سال ناله های تو بی ثمر شد. یا حضرت امام فرمودندکه گاهی یک عصبانیت 20 سال انسان را عقب می اندازد. با این حساب سخت که چیزی در بساط نمی ماند؟ اگر با یک بد اخلاقی 20 سال ناله بی اثر می شود پس چطور باید جبران کرد این همه گناه را؟ توبه چقدر قدرت جبران دارد؟ ضمن اینکه اغلب مردم گناهان بدتری بدون استغفار مرتکب می شوند. 2. فرمودید اگر کسی در ایمان راسخ شد خواب به معنای صورت از او برداشته می شود می توان رسید به جایی که در همه خوابها یا غالبشان حقایق را آزاد از صورت دید؟ یعنی بجای مکاشفاتی که سالک گاها در خواب برایش اتفاق می افتد غالبا کشف داشته باشد؟ چنین امکانی وجود خارجی دارد که بعد به فکر رسیدن به آن باشیم؟ سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر با یک بداخلاقی، زحمات بیست‌ساله هبط می‌شود، با یک عذرخواهی همه‌ی آن سیئات به حسنه تبدیل می‌گردد. پس چه جای یأس و ناامیدی!! 2- اگر قلب پاک باشد و انسان بتواند با عالمِ مثال منفصل مرتبط گردد، در خواب حقایقی برایش منکشف می‌گردد. آیت اللّه حسن‌زاده می‌فرمودند علامه طباطبایی مکرراً می‌گفتند هر وقت روز خوبی داشته باشم، شب‌های خوبی نیز خواهم داشت که منظورشان احوالاتی است که در خواب و رؤیا نصیب‌شان می‌شود. موفق باشید

15312
متن پرسش
با سلام: از برخی سخنان علامه طباطبایی و علامه جوادی آملی این طور استنباط بنده هست که کل ماسوا عین الربط به حق اند و از طریق این مبنا ماهیات موجوده رو نفی میکنن و قائل میشن به این که عین الربط چون هیچ ذاتیتی از خود نداره و تمام وجود اون شآنی از وجود علت هست ماهیت هم نداره و ما اگه ماهیات رو موجود در خارج احساس می کنیم این در واقع ظهور وجود بر ذهن انسانه که ذهن در صقع خود نحوه ای استقلال برای موجود میسازه و ماهیات رو در خودش انشاء میکنه. خلاصه کلام اینکه ماهیات موجوده در قول مشهور حکما در قول آقای جوادی و طباطبایی در واقع ساخته ذهن هستند اما نه ساخته نیش غولی اگه ما در ارتباط با خارج انسان با قامت خاص یا درخت با شاخه و برگ و... می بینیم این ها انشاء ذهن ماست وگرنه در خارج یک حقیقت صرف و بسیط بدون تشکیک هست که ظهورش بر نفس ما به این اشکال هست نه اینکه اینها در خارج باشه... آیا این برداشت بنده رو از کلام آقایون شما صحیح میدونین؟ سوال 2: من احساس کردم شما در دروس حمد امام می خواهید در نهایت این نتیجه رو بگیرید تایید می فرمایید؟ سوال 3: اگه این برداشت من صحیح باشه یعنی تجلیات الهی فقط تجلیات معرفتی هست حالا این سوال مطرح میشه که مگه ذهنی هست و انسانی هست که حق تعالی به اون تجلی معرفتی بکنه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برداشت خوبی است البته اگر نظر به عین الربط بودن مخلوقات نظر به وجود اشیاء باشد و از مقام امکانیِ عین ثابته‌ی آن‌ها غفلت نشود چیزی که در سوال سوم برای‌تان پیش آمده‌است. آری از نظر وجودی موجودات عین ربط به علت حقیقی‌شان هستند ولی امکان‌شان از خودشان می‌باشد.

15216
متن پرسش
سلام علیکم: استاد آیا علامه محمد تقی جعفری مخالف آراء و افکار مرحوم ملاصدرا بود؟ نظر علامه جعفری در خصوص علامه طباطبایی چه بود؟ به خصوص در مبحث وحدت وجود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه جعفری بیشتر با ابن‌سینا و مکتب مشاء، محشور بوده‌اند و از طرفی احترام فوق‌العاده‌ای به علامه‌ی طباطبایی می‌گذاشتند به طوری که به قول خودشان از تهران حرکت می‌کردند تا دم درِ منزل علامه یک سؤال از ایشان بکنند و برگردند. خاطرات ایشان با علامه طباطبایی خواندنی است. موفق باشید

15183
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرانقدر: 1. با عرض پوزش می خواستم تفاوت میان سیر سلوکی که علامه طباطبایی (ره ) مطرح می کنند را با مرحوم سید هاشم حداد(ره ) بدانم. ۲. اگر انقلاب اسلامی ظرفیتی ایجاد کرده که می شود بی استاد سلوک کرد. پس چرا در گذشته هم امثال انصاری همدانی ها را داشتیم؟ یعنی از اول هم میشده. ولی بستگی به ظرف وجودی و همت ها داشته است. درست است استاد؟ انقلاب هم موید و کمک کار این بوده. ۳. روش سلوکی ملاصدرا چه بوده است استاد؟ ظاهرا ایشان علم را وصل به عمل می کردند. کمی راهنمایی کنید التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مرحوم سید هاشم حداد و علامه‌ی طباطبایی هر دو ذیل مرحوم علامه قاضی سلوک خود را انجام داده‌اند. منتها مرحوم علامه علاوه بر آن، مأموریت ارائه‌ی معارف الهی در این تاریخ و مطابق ذوق این تاریخ را به عهده داشتند. ولی در راستای دستگیری در امور فردی شاگردان خاص‌شان، فرقی با هم نداشتند. 2- همیشه در کنار سالکِ مجذوب – که با استاد جلو می‌رود – مجذوبِ سالک هم بوده است. ولی در انقلاب اسلامی تاریخی با این خصوصیات ظهور کرده که علم انسان‌ها برای سلوک‌شان کافی است و اگر اراده‌ی سلوکی را در خود ایجاد کنند، از راه به بیراهه نمی‌روند 3- سلوک ملاصدرا هرچه بوده است، سلوکِ فوق‌العاده‌ای بوده. به ندرت چنین افرادی پیدا می‌شوند که در اوج عرفان و برهان در تاریخ ظهور کنند. موفق باشید

15130
متن پرسش
سلام علیکم: ضمن خدا قوت و تشکر از استاد و بقیه عزیزان، با توجه به متهم شدن عرفان ناب و عرفای پیرو آن و متعصب خواندن این مجموعه نسبت به قبول دربست و تام نظرات برخی مشایخ بزرگ عرفان مانند ابن عربی پیشنهاد می شود جهت روشنگری بیشتر و رفع سوء تفاهماتی که در جامعه وجود دارد و ایجاد امید و اطمینان خاطر بیشتر برای مشتاقان این وادی، نقدهای عالمانه عرفا نسبت به موضوعاتی مثل خلود در جهنم، عصمت خلفاء و... ،طبق صلاحدید، در غالب جزوه یا مطلب مجزا در سایت گذاشته شود. غالب جوابهای خوب استاد بزرگوار به سوالها در این خصوص که ناظر به جنبه ای از شبهه سائل می باشد و شواهدی که از نظرات و مکاتبه حضرت امام (ره) با گورباچف نسبت به ابن عربی ارائه می گردد شاید این تلقی را ایجاد کند که اصلاً نقدی نسبت به همان موارد شطحیاتی یا انحرافی نیز وجود ندارد، در صورتی که برای اشخاص نزدیک و مرتبط با استاد طی مصاحبات حضوری و بررسی موشکافانه و جامع که با دقت و بینش صحیح عرفانی همراه است، متوجه می شوند که ضمن قابل حل بودن برخی از این شبهات، اشکالات و نقدهای بجایی نیز به فصوص و فتوحات و دیگر آثار عرفای بنام وارد است و تعصبی نسبت به هیچ شخص غیر معصومی وجود ندارد. البته کتابهای (جدال با مدعی) از دکتر حسین غفاری و (احیاگر عرفان اسلامی) از محمد بدیعی و (قبول اهل دل) از حجت الاسلام موسوی مطلق، در بازار موجود است ولی اگر در فضای مجازی و سایت نیز با «عنوانی مشخص» به صورت شفاف، مستدل و عالمانه، نقدهایی از عرفا مانند علامه طباطبایی (ره) و آیت الله جوادی (حفظه الله) و خود استاد فرزانه در غالب فایلهای متنی و صوتی نسبت به محیی الدین ابن عربی گذاشته شود بسار مفید خواهد بود. با تشکر از زحمات و دلسوزیهای صبورانه استاد و همه عزیزان دیگر - در پناه حضرت حق موفق باشید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس کم‌ترین رجوع را به آثار محی‌الدین داشته باشد، مسلّم او را یک دانشمند بزرگ اسلامی می‌داند، با احاطه‌ی بسیار فوق‌العاده‌ای که به متون دینی دارد. ولی هیچ اندیشمندی مطلقاً تسلیم تفکرات ایشان نمی‌شود و حدّاقل در بعضی موارد نمی‌توان سخن او را پذیرفت. که یکی از این موارد، موضوعِ «مخلّدبودن» گناهکاران در آتش در عینِ رفع عذاب است. حتی جناب ملاصدرا که در جلد 9 اسفار، صفحه‌ی 346 به استقبال سخن محی‌الدین رفته و معتقد می‌شود عذاب، دائمی نمی‌باشد و معتقد است از آن‌جایی که قرآن می‌فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»(اعراف/179) به یقین عده‌ی زیادی را برای جهنم آفریدیم. پس ذات عده‌ای برای جهنم است و از این جهت که ذات آن‌ها با جهنم مناسبت دارد نباید جهنم برای آن‌ها آزاردهنده باشد و به همین جهت از درخت زقّوم با ولع می‌خورند در کتاب «عرشیه» که از آخرین آثار اوست از عقیده‌ی قبلی برمی‌گردد و معتقد می‌شود دار جهنم دار آلام و رنجِ ابدی است. در کتاب «عرشیه» این طور شروع می‌کند: صاحب فتوحات مکیه، ابن عربی، در این باب امعان نظر کرد و در آن کتاب، بحث فراوان نمود و در فصوص گفت: اما دوزخیان، فرجام کار آن‌ها به سوی نعمت است؛ زیرا صورت آتش برای دوزخیان پس از سپری شدن مدت عقوبت، سرد و سلامت می‌شود. «و اما انا و الّذي لاح لى بما انا مشتغل به من الرياضات العلميّة و العمليّة ان دار الجحيم، ليست بدار النعيم و انما هى موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم، لكن آلامها متفننة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلةامّا من، آنچه که برایم با اشتغال به ریاضت‌های علمی و عملی، ظاهر و آشکار شده، این است که دوزخ و سرای جحیم جای نعمت نیست بلکه جای درد و رنج است و در آن، عذاب دائم و همیشگی وجود دارد امّا رنج‌ها و دردهایش گوناگون و نو به نو و در عین حال پیوسته و بدون پایان است. پوست‌ها در آن دگرگون می‌شوند. آن‌جا جای راحتی و آسودگی و رحمت و آرامش نیست؛ زیرا منزلت دوزخ و دار جحیم در آن سرای، همانند منزلت عالم کون و فساد، از این عالم دنیاست. (ملا صدرا، عرشیه، انتشارات مولى، 1361، ص 282.)

علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» پس از بحث بر روی آیات 163 تا 167 سوره‌ی بقره، بحثی را در همین رابطه به میان می‌کشند و می‌فرمایند:

«این مسئله مطرح است كه آيا عذاب قيامت انقطاع مى ‏پذيرد و يا خالد و جاودانه است، مسئله‏ اى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادله‌ی عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در اين باره مي‌توان گفت، اين است كه از جهت ظواهر لفظى، بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مى ‏فرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»، ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد، و سنت از طرق ائمه‌ی اهل بيت (ع) نيز آن قدر زياد است كه به اصطلاح به حد استفاضه رسيده.

   از جهت عقل، باید گفت: نعمت و عذابِ عقلى كه عارض بر نفس مى‏ شوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده. اين احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مى ‏كند كه نفسِ سعيده از آن صورتِ نيكو متنعم، و نفسِ شقي از آن صورتِ قبيح متألم مي‌شود. و در صورتى كه اين صورت‌ها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زايل مى‏ گردد، براى اين‌كه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمى ‏بيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورت‌هاى رذيله و زشت دير يا زود از آن زايل مى ‏گردد و اگر ذات نفس شقی باشد، صورت‌هاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته، به زودى زايل مي‌شود). و نفس خودش مي‌ماند و آن سعادت و شقاوت ذاتي‌ا‌ش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورت‌هاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورت‌ها از بين مى‏ رود، چون با ذات نفس سازگار نيست هم‌چنان كه نفسِ كافر كه ذاتاً شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهاي صالح صور حسنه‏ اى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زايل مي‌شود، چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همه‌ی اين مطالب روشن است. و اما در صورتى كه صورت‌هاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازه ‏اى به نفس داده باشد، مثلاً او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است، همان‌طور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود يك نوع حيوان درست مى‏ كند كه نامش انسان است و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است؛ در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى‏ چشد و پاك مي‌شود، و از عذاب نجات مى‏ يابد و در صورتى كه نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد در اين صورت هرچند كه هرچه از چنين نفسى سر مى‏ زند به اذن خدا است و ليكن از آن‌جا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى ‏زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنين نفسى دائماً در عذاب خواهد ماند. و مَثَل چنين انسانى كه دائماً گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خويش است به وجهى مثل كسى است كه به مرض ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائماً صورت‌هايى هول‌انگيز و وحشت‏ آور و زشت از قوه‌ی خياليه‏ اش سر مى ‏زند، چنين كسى همواره از آن صورت‌ها فرار مى‏ كند و با آن‌ها در جنگ و ستيز و بالأخره در عذاب است، با اين‌كه خود او اين صورت‌ها را درست مي‌كند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست، و كسى اين صورت‌ها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود او است، ولكن هر چه باشد بالأخره از آن صورت‌ها رنج مى ‏برد و از آن صورت‌ها مى‏ گريزد و مگر عذاب، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن مي‌گريزد؟ و بعد ازآن‌كه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مى ‏آيد؟ و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورت‌هاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آن‌ها روبه‌رو مي‌شود، صدق مى‏ كند، پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاع‌ناپذير، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است. حال كه مسئله‌ی خلود در عذاب‏ برايت روشن گرديد، اينك اشكال‌هايى كه به آن كرده ‏اند از نظرت مى‏ گذرد، آن وقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بى‌پايه است.

اشكال اول اين‌كه؛ خداى سبحان با اين‌كه داراى رحمت واسعه است، چگونه رحمتش اجازه مي‌دهد كسى را بيافريند كه بازگشت او به سوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آن را ندارد.

دوم اين‌كه؛ عذاب وقتى عذاب است كه با طبع معذب سازگار نباشد و يا به عبارت علمى قسرى و غير طبيعى باشد و در جاى خود مسلم شده، كه قسر دوام ندارد، پس چگونه عذاب دائمى تصور مي‌شود؟

سوم اين‌كه؛ بنده‌ی خدا هر گناهى هم كه كرده باشد، بالأخره پایان داشت، مثلاً هفتاد سال گناه كرد، چرا بايد تا ابد معذب باشد؟ و آيا اين ظلم نيست؟

چهارم اين‌كه؛ افراد شقى هم همان دخالت و تأثير را در نظام تكوين دارند كه افراد سعيد دارند، و خدمتى كه آنان به اين نظام كرده و مى ‏كنند، از خدمت افراد سعيد كم‌تر نيست، چون اگر نيك بنگرى زمينه‌ی سعادت افراد سعيد را همين اشقيا فراهم نموده و مى ‏نمايند، پس ديگر چرا بايد در عذاب دائمى معذب باشند؟

پنجم اين‌كه؛ عذاب هر متخلف و نافرمانبر به طور كلى براى اين است كه عذاب‌كننده آن نقصى را كه به وسيله‌ی نافرمانى متخلف و ظالم متوجه او شده، جبران كند، كه اين جبران را به عبارتى كوتاه ‏تر انتقام هم مى‏ گوييم، و انتقام از خداى تعالى تصور ندارد، چون عصيان و نافرمانى بنده، نقصى بر او و بر مقام ربوبى او وارد نمى‏ كند تا بخواهد با عذاب‌كردن عاصى، آن را جبران نمايد، و اين اشكال تنها مربوط به عذاب دائم نيست بلكه به عذاب موقت نيز متوجه مي‌شود، چيزى كه هست در عذاب دائم بيشتر وارد است.

اين بود آن اشكال‏ها كه بر عذاب خالد كرده‏ اند، البته اشكال‌هاى ديگرى نظير اين‌ها كرده ‏اند، و خواننده‌ی عزيز اگر آن طور كه بايد به معناى بيانى كه ما درباره‌ی خود در عذاب كرديم، احاطه پيدا كند، خواهد ديد كه اين اشكال‌ها از اصل ساقط است، براى اين‌كه گفتيم: عذاب خالد اثر و خاصيت آن صورت نوعيه شقاوت‌بارى است كه نفسِ انسان شقى به خود گرفته، اين نوع انسان هم نمي‌تواند نوع ديگرى شود، چون تصور و گفتگوى ما از چنين نفسى بعد از آن است كه نخست به اختيار خود گناهانى مرتكب شد و سپس به دنبال آن گناهان احوالى پى در پى در نفس او پديد آمد، و به دنبالش استعداد شديدى در ذات نفس پيدا شد. و همين شدت‌يافتن استعداد نفس، علتى است كه در تمامى حوادث باعث مي‌شود صورتى متناسب با آن استعداد در نفس پديد بياورد. در نتيجه همان‌طور كه بعد از انسان‌شدن نان و گوشت و ميوه و عناصر و مواد ديگرى كه انسان مركب از آن است، ديگر صحيح نيست بپرسيم چرا اين مركب شعور پيدا كرده و چرا فكر دارد و چرا و چرا و صدها چراى ديگر، براى اين‌كه پاسخ به همه‌ی اين سؤالات يك كلمه است، و آن اين است كه چون انسان شده، همچنين در مورد بحث ما، صحيح نيست بپرسيم چرا شقاوت دست از يقه او بر نمي‌دارد و دائماً آثار شقاوت از آن سر مى‏ زند؟ كه يكى از آن آثار، عذاب جاودانه است، چون جواب همه‌ی اين‌ها اين است كه چون او به دست خود و به اختيار خود، خود را شقى ساخت، يعنى انسانى خاص كرد كه شقاوت، لازمه‌ی وجود او است».[1]

آیت‌اللّه جوادی معتقدند مسئله‌ی ابدیت عذاب بدون شناخت انسان میسر نیست و اگر انسان یک گوهر داشته باشد آن وقت می‌توان بحث کرد آیا این عوارض در جهنم عارض بر جان انسان شده یا همسنخ انسان است و اگر همسنخ انسان است دیگر عذاب نیست و اگر همسنخ انسان نیست ابدی نیست. ولی وقتی انسان دارای یک گوهر نبود و دارای فطرت و طبیعت بود موضوع متفاوت می‌شود بدین معنا که فطرت او آنچه را طبع او به عنوان ملکاتِ خلاف شریعت در خود نهادینه کرده است نمی‌پذیرد و همواره این تضاد که مسخر به انواع عذاب‌های رنج‌آور می‌شود در چنین انسانی باقی است.

البته در موضوعِ ختم ولایت نیز اگر نتوانیم توجیه کنیم که منظور او از ختمِ ولایت‌بودنش، ختمِ ولایت جزئیه است؛ اشکال اساسی به او وارد خواهد بودبه طوری که مرحوم سید حیدر آملی با همه‌ی ارادتی که به محی‌الدین دارد، در مسئله ختم ولایت به او سخت می تازد و کشف او را بر خلاف حقیقت می داند.

و در مورد عصمت خلفاء، اساساً محی‌الدین چنین ادعایی ندارد، بلکه برعکس؛ در فصوص چندین مورد به نقد آن‌ها پرداخته، با این مضمون که مثلاً در مورد جناب ابابکر می‌گوید این حدّ فهم او بود و بعد به نقد آن سخن می‌پردازد. و از این مهم‌تر؛ غفلت نفرمایید که برای اهل تحقیق مسلّم شده که پس از محی‌الدین در نسخه‌های فتوحات تحریفاتی صورت گرفته است. در این مورد نظر جنابعالی را به کتاب «جدال با مدعی» از استاد دکتر حسین غفاری جلب می‌نمایم. مضافاً آن‌که محی‌الدین در مورد امام علی«علیه‌السلام» و اهل‌البیت و حضرت مهدی«علیهم‌السلام» جایگاه خاصی قائل است، در آن حدّ که بعضی معتقدند او شیعه‌ای بوده است که مجبور شده تقیّه نماید. و با همه‌ی این اوصاف مثل هر دانشمندی باید او نقد شود و این خطاست که به جهت بزرگی‌های او، لباس عصمت به او پوشانده گردد.  موفق باشید  نقدهایی که بر محی‌الدین بن عربی هست

 


[1] - ترجمه‌ی تفسير الميزان، ج‏1، ص: 623

14879
متن پرسش
سلام استاد گرامی: در مورد سوال 14859 که از جنابتان پرسیده شده است، به نظرم می آید پاسختان جامع نبود چرا که حضرت علامه بنا به گفته دکتر احمدی رویکرد قبلی خود را اشتباه دانسته اند. اگر منظور علامه نگاه به فطرت پاک الهی انسان غربی بوده، بی شک این فطرت پاک الهی انسان غربی پیش از این هم برای حضرت علامه مکشوف بوده است و در ضمن دکتر احمدی از نظم و انضباط زندگی غربی از علامه سوال پرسیده اند و پاسخ ایشان ناظر به آن بخش از سوال ایشان بوه است. حال با این تفاسیر ما چند سوال پیش می آید: 1. باید چه رویکردی نسبت به نظرات علامه در مورد غرب داشته باشیم!؟ 2. چگونه می توان به غرب شناسی افرادی که نه غرب را دیده اند و نه آشنایی چندانی با زبان های رایج در آن دارند، اعتماد نمود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که علامه‌ی طباطبایی سال‌ها با امثال کربن ارتباط داشته‌اند و نسبت به غرب بیگانه نبودند و لذا نمی‌توان شخصیت ایشان را این‌چنین دستِ کم گرفت که با برخورد چند نفر خدمتگذارِ هتل در اصل نقدی که به مبانی فکری غرب دارند، تجدید نظر کرده باشند. این یک نوع بی‌انصافی نسبت به علامه است. لذا خاطره‌ی دکتر احمدی را باید در حدّ همان یک خاطره دانست. موفق باشید

14859
متن پرسش
سلام استاد گرامی: می خواستم نظرتان را در مورد این صحت خاطره که دکتر احمدی از حضرت علامه (رض) نقل فرموده اند بدانم و در صورت صحت آن تغییر نظر علامه در مورد غرب چگونه ارزیابی می فرمایید. سپاسگزارم. خاطره دکتر احمد احمدی از علامه طباطبایی: سال 1356 که آقای طباطبایی به خاطر بیماری پارکینسون آمدند که بروند انگلیس برای مداوا، مرحوم شهید قدوسی به من تکلیف کرد که همراه آقای طباطبایی بروم انگلیس. بنده 15 روزی در لندن خدمت ایشان بودم. بعد از 15 روز من آمدم و آقای مطهری به جای بنده، همراه آقای طباطبایی ماندند. یک ماه هم آقای مطهری ماندند. آقای طباطبایی به حق انسان کامل و وارسته‌ای بود. و من همین آلان هم با او زندگی می‌کنم. عصر روز یکشنبه‌ای بود که قرار بود من فردایش بیایم ایران و آقای مطهری به جای من می‌ماند. ما رفتیم بیرون برای قدم‌زدن. کلید اتاق هتل ماند توی اتاق. آن زمانها، هتلداران کلید یدکی نداشتند. موقع برگشتن ما به مشکل خوردیم. دیدیم کلید مانده توی اتاق. من رفتم سراغ مسئول اطلاعات هتل. گفت: باید بروید سراغ پلیس. من رفتم به پلیس اطلاع دادم. گفت: برو من می‌آیم. پرسیدم: کی؟ گفت: 15 دقیقه دیگر. 15 دقیقه دیگر آمدند. دو تا پلیس آمدند. خیلی به آقای طباطبایی احترام کردند. گفتند: دو راه دارد. یا تا فردا صبر کنید تا کلیدساز بیاید و یا اجازه دهید در را بشکنیم و زبانه را در بیاوریم و شما هم خسارت بدهید. من به آقای طباطبایی گفتم چه کنیم؟ گفت: ما هرجا برویم بیشتر از خسارت خرجمان می‌شود. در راه بشکنند. در را شکستند و 17 پوند هم ما خسارت دادیم. موقع رفتن، پلیس خیلی به آقای طباطبایی احترام گذاشت. همان جا من به ایشان گفتم: حاج آقا شما در نوشته‌هایتان خیلی به اروپا تاخته‌اید. اگر قبلا آمده بودید و نظم و انضباط اینجا را دیده بودید، آیا اینقدر به اینها می‌تاختید. فرمود: نه. توجه می‌کنید. فرمود: نه. یعنی یک انصافی در این مرد عالی مقام بود و آنچه را که حق می‌دید، آن را درست می‌انگاشت و آنچه را که نادرست می‌دید، طرد می‌کرد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی با برخورد پلیس انگلستان که با یک روحانی داشت، متذکر این امر شدند که بین تفکر سکولار و آدم‌های غرب، تا آن‌جا که ممکن است باید تفکیک قائل شد. اکثر آدم‌های غربی مثل همه‌ی آدم‌های دنیا بر اساس فطرت الهی خود به دنبال حق و حقیقت‌اند و این غیر از نظام سیاسیِ حاکم بر کشورهای غربی است. به طوری که ملاحظه کردید در سفر اخیر رئیس دولت یونان، رهبر انقلاب به ایشان نیز نظر خود را مطرح کردند که چگونه رئیس دولت اخیر یونان از فضای سیاسیون غربی تا حدّی فاصله دارد. موفق باشید

14835
متن پرسش
سلام استاد: همانطور که مطلعید برای علامه طباطبایی شایعه ای ساخته شده و در حال پخش است. مبنی بر اینکه ایشان ضد ولایت فقیه بوده اند! لذا برای اطلاع شما استاد محترم و دوستان عرض کنم: مصاحبه ای در این رابطه با شاگرد ایشان جناب آیت الله تحریری شده است که بسیار مفید است و تمام شبهات پاسخ داده می شود. لذا از دوستان و شما خواهشمندم به این سایت زیر سری بزنید: http://www.rajanews.com/news/227569 مرا ببخشید بخاطر بی ادبی... التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همين‌طور است كه استاد فرموده‌اند. علامه‌ي طباطبايي مثل همه‌ي فقهاي بزرگ متوجه‌ي ولايت فقيه در زمان غيبت‌اند، تفاوت در نوع ا ثتنباطی است که از متون دینی دارند. موفق باشید

14813
متن پرسش
با سلام و تشکر از پاسخ قبلی شما: نظر علامه طباطبایی در مورد ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه چیست؟ گروهی که معروف شده اند به .... می گویند که علامه ولایت فقیه را قبول نداشتند. این مسأله صحت دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده متوجه سخن علامه نشده‌اند، زیرا علامه مثل همه‌ی علماء قبول ندارند که فقیه جای حاکم بنشیند. اینان این سخن علامه را حمل بر عدم اعتقاد ایشان به ولایت فقیه دانسته‌اند. خوب است در این مورد به قسمت آخر کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تحت عنوان «مبانی حکومت دینی» رجوع فرمایید. موفق باشید

14783
متن پرسش
با سلام: این قسمت از کتاب از برهان تا عرفان شما را نمی فهمم اگر امکان دارد توضیح بفرمایید: «خاصیت اشیا به تبع وجود اشیا است. پس وقتی وجود اشیا از خداست به تبع آن خاصیت اشیا هم از خداست. خاصیت اشیا مستقیما از خدا صادر نمی شود خدا اگر خواست خاصیتی ایجاد کند یا معدوم کند در وجودی که مربوط به آن خاصیت است تصرف می کند.» یعنی چی خداوند فقط وجود را می دهد شوری نمک را اینجا نفهمیدم. آیا ربطی با اینکه خداوند امور مربوط به هر آسمان را در آن اسمان ایجاد کرده دارد؟ این امور مربط به هر آسمان چیست؟ این که خداوند آسمان را چند روز و زمین را هم در چند روز خلق کردند به چه معناست؟ ممنون.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: تأثیر هر موجودی به جهت وجود آن است ولی محدودیت و نقص آن مربوط به خودش می‌باشد. این‌که آتشِ بیرونی و نمکِ خارج از ذهن، می‌سوزاند و شور می‌کند به جهت وجود آن‌ها در خارج است و به همین جهت آتش و نمکِ ذهنی، آن تأثیر را ندارد زیرا آن نحوه وجود خارجی را ندارد. البته مباحث «اصالت وجود» اگر دنبال شود این موضوعات بهتر روشن می‌گردد. علامه طباطبایی در ابتدای «بدایة‌الحکمه» نکات ارزنده‌ای را طرح کرده‌اند. موفق باشید  نقش «وجود» در تأثیر اشیاء

14717
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فرزانه و فاضل روش احراقی عرفا که برای رفع رذایل اخلاقی منیت سوزانده می شود چگونه است؟ آیا اینگونه است که در این روش فقط مباحث معرفت نفسی و توحیدی بیان می شود؟ آیا اینگونه است که مورد به مورد برای رفع هر رذیله اخلاقی راهکار جدا داه نمی شود و برای دفع تمام رذایل مطالب معرفت نفسی و توحیدی بیان می شود؟ سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر گفتنی بود که روش احراقی نبود!! «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس». رسالة الولایة علامه طباطبایی متذکر این راه است. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!