-
بدون عنوان
با سلام:
انتقادات حضرتعالی نسبت به جناب دکتر احمدی نژاد را در سوالات سایت ملاحظه میکردم اگر چه حقیر برخی از این انتقادات را وارد نمیدانم اما بفرض این انتقادات همه درست باشند برای انتخایات آتی واقعا اصولگرایان و جریانات انقلابی چه کاندیدایی دارند که کارایی و محبوبیت داشته باشد. حتی ۹۶ هم جناب رئیسی نه سابقه اجرایی چندانی داشت و نه بین مردم شناخته شده بود و دیدیم چه شکست سخت و تلخی خوردیم بنظر حقیر امروز تنها کسی که شایستگی این مقام را دارد و همچنان محبوب دلهای بخش وسیعی از مردم بخصوص اقشار مستضعف است جناب احمدی نژاد هستند و اگر باز شورای نگهبان رد صلاحیت کند یا جریانات رقیب با مسخره بازی مذاکره با بایدن باز ملت را فریب میدهند یا اگر اصولگرایان پیروز شوند با مشارکت پایین مثل مجلس مواجه خواهیم بود و فرد منتخب با آرای پایین نخواهد نتوانست از حقوق مردم بطور شایسته دفاع کند. کما اینکه شاهدیم مثلا مجلس درین چندماه چه تحول شگرفی در ساختار کشور پدید آورد؟ خطری که انقلاب را تهدید میکند جدایی اقشار متوسط از قطار انقلابست و این اقشار بحق یا ناحق نظر به جناب احمدی نژاد دارند و در همین راستا حقیر تخریب این بزرگمرد را به صلاح انقلاب نمیبینم.باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم تخریب آقای احمدینژاد را به هر دلیلی صلاح نمیدانم. ولی در مورد ریاست جمهوری اجازه بدهید زمانش برسد، فعلاً نباید عجله کرد. به جملهی مقام معظم رهبری در مورد دو قطبیشدن افراد مذهبی با آمدن آقای احمدینژاد باید فکر کرد. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام: بنده نه آقای هاشمی را قبول ندارم نه خاتمی نه روحانی را اینها ضربه به نظام زدهاند. خاتمی روحانیت را قبول ندارد هاشمی هم این برجام لعنتی را تأیید کرد و کشور را عقب انداخت. روحانی هم آمریکایی پرست. هست احمدی نژاد هم تابع رهبر نیست تابع بقایی و مشایی است من دوره قبل به احمدی نژاد رای دادم حالا پشیمان شدم که رای دادم نظرتان راجب این اشخاص چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدللّه با توصیههای رهبر معظم انقلاب میتوانیم در تعادل سیاسی قرار گیریم. ما به آقای احمدینژادی رأی دادیم که احمدینژاد بعدی نبودند، پس چرا پشیمان باشیم؟! موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد عزیز:
فرمودید که آیا آقای احمدی نژاد در نامه قاتل و مقتول را مساوی ندانسته اند؟!
و اینکه فرمودید نقش عنصر مقاومت نادیده گرفته شده. استاد مگر در طرح صلح به دنبال مقصر می گردند؟! آیا بهتر نیست تو این جریان نگاه پدیدار شناسانه داشته باشیم؟! اعتقاد به ظلم عربستان یک مسأله و طرح صلح را جریانی دیگر؟! هر چند که معتقدم احمدی نژاد نگاهش به عنصر مقاومت و جایگاه تاریخی گروه مقاومت بسیار ضعیف است.باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر نظرتان باشد حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» در رابطه با پیشنهادهای صلح بین ما و صدام که سازمان ملل مطرح میکرد فرمودند اولین قدم آن است که متجاوز مشخص شود. و بر این نظر خود تأکید کردند در آن حدّ که دبیر کل وقتِ سازمان ملل تسلیم نظر حضرت روح اللّه که روحِ این تاریخ است، شد. موفق باشید
-
در موضوع نامه اقای احمدی نژاد به بن سلمان
سلام بر استاد عزیز: در مورد نامه آقای دکتر احمدی نژاد به آقای بن سلمان حواشی زیادی ایجاد شده. اما اتفاق های بدی در درون نیروهای حزب اللهی و مومن داره میافته! مثلا به جای اینکه متن نامه را به دقت مورد نظر قرار بدن گیر دادن به لفظ عالی جناب و برادر و چه تهمت های زشتی که به آقای احمدی نژاد نزده اند! این چه تنگ نظری و سقوط اخلاقی ای است که متوجه نیروهای مومن حزب اللهی شده! در اینکه آقای احمدی نژاد، خارج از چارچوب فکریِ شخصیت حضرت آقا، سلوک سیاسی داره حرفی نیست و همین امر موجبِ از دست رفتنِ احمدی نژاد حکیم شده است. اما اینکه مایی که باید از احمدی نژاد غیرِحکیم عبور کنیم، خود گرفتار رفتارهای غیرحکمیانه شده ایم، جای بسی تأسف و رنجش خاطر است! مگر برای نامه زدن به مقام عالی یک کشور می توان از لفظی غیر رسمی و غیر مودبانه استفاده کرد که همه گیر دادن به لفظ عالی جناب! مگر بنابر دستور قرآن کریم اصل اولیه بر برادری ملت ها و امت های مسلمان نیست ؟! خب این لفظ برادر در جهت برگشتِ به همین اصل اولیه است دیگه! مگر حضرت آقا در پیام حج امسال نفرمودند که (نصیحت به سران برخی کشورهای مسلمان را وظیفه میدانیم؛ دولتمردانی که به جای تکیه به برادر مسلمان خود، به آغوش دشمن پناه میبرند و برای سود شخصی چند روزه، تحقیر و زورگوئی دشمن را تحمل میکنند و چوب حراج به عزت و استقلال ملت خود میزنند.) خب آقا هم که بر همین برادری تکیه دارند!! و احساس میکنم این نامه نگاری احمدی نژاد در راستای همین نصحیت هاست، هر چند که احمدی نژاد راهی غیر از راهی که آقا ترسیم کرده اند خواهد رفت! چون بنده هم قبول دارم که آقای احمدی نژاد حقیقتا دیگر ولی فقیه برایش به عنوان یک راهنما و چراغ راه نیست و به نوعی با دور شدن از نقش کلیدی ولایت فقیه و جایگاه تاریخی ولی فقیه در عصر فعلی از تقدیر تاریخی هم دور خواهد شد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم برخورد تند در این موارد، خلاف شأن و متانت یک مؤمن است. ولی آیا در این نامه، آقای احمدینژاد قاتل و مقتول را مساوی نگرفتهاند؟ و آیا عنصر مقاومت که حتماً نتایج خوبی به بار میآورد، نادیده گرفته نشده؟ هرچه بیشتر فکر میکنم، بیشتر متوجه میشوم آقای احمدینژاد تاریخی که در آن بهسر میبرند را گم کردهاند. موفق باشید
-
جایگاه ولی فقیه
سلام خدمت استاد عزیز: سوال من در ارتباط با ولایتمداری مالک اشتر هست. اخیرا مقاله ای منتشر شده و عموما طرفداران مشائی از اون استفاده می کنند برای اینکه احمدی نژاد مشائی مدار، را به گونه ای نشون بدن که در چارچوب ولایتمداری جا بشه. گویا با این بیان تونسته اند شخصیت مالک را در حد شخصیت احمدی نژاد تنزل دهند و الان مشکل عملکرد احمدی نژاد نیست بلکه این رهبری ست که رفتارش با عملکرد صحیح یک رهبر دینی همخوانی نداره. مشابه جمله آیت الله جوادی را اگر بخواهیم بگوییم اینکه اخمدی نژاد را نتوانستند به مرتبه مالک برسانند ولی مالک را تونستند به مرتبه احمدی نژاد تنزل دهند. نظر شما رو در این خصوص می خواستم جویا شوم. مقاله عینا نقل می شود
با مالک چه می کردید؟
سلمان کدیور
فکرش را بکنید تنها چند روز از آغاز حکومت مولانا امیرالمؤمنین گذشته و حضرت استانداران نقاط مختلف را تعیین کرده اند، که ناگهان نامه اعتراضی مالک اشتر به حضرت امیر منتشر می شود.
نامه ای که در آن به برخی عزل و نصب های حضرت انتقاد شده است. اعتراض به نصب فرزندان عباس، با این مضمون که ما تو را به خلافت انتخاب کردیم چرا که میدانستیم اقوام و خویشان خودت را به دیگران ترجیح نمی دهی، پس چرا همه پسر عموهایت را به حکومت گمارده ای؟
یا چند روز بعد اعتراض می کند به حضرت وقتی ایشان قصد عزل ابوموسی اشعری از عمارت کوفه را داشتند، که «جناب آیت الله ابوموسی انسان مومن و انقلابی است، چرا تغییرش می دهید؟». و این اعتراض سبب ابقای آیت الله می شود تا ایشان در قائله جمل به امام خیانت روا بدارند.
یا در جنگ جمل وقتی مالک در حال تعقیب فراریان است، نامه امیرالمومنین به سویش می آید و از او می خواهد از تعقیب دست بکشد و جنگ را تمام کند، منتها او نامه را باز نکرده، به تعقیب ادامه می دهد و سبب ساز مشکلاتی بزرگ می شود.
یا پیش از صفین، امام (ع)، عقیده دارد که پیش از جنگ، باید با معاویه مذاکره و اتمام حجت کنند و ناگهان مالک را میبینیم که اعتراض می کند و اصرار بر آغاز نبرد دارد.
بحث را اینجا هم تمام نمی کند و وقتی امام، جریر ابن عبدالله بجلی را برای این امر سفیر خودشان قرار می دهند، مالک باز به حضرت اعتراض می کند که «جریر را نفرست چرا که او دلش با پسر هند است». و جالب این است که سخن و پیش بینی اشتر درست واقع می شود و بعد با این مضمون به امام می گوید اگر سخن مرا می پذیرفتید بهتر بود.
یا در بحبوحه جنگ صفین وقتی دستور امام به او مبنی بر عقب نشینی می رسد، در وهله نخست اطاعت نمی کند و جنگ را ادامه می دهد تا جان امام در معرض خطر خوارج قرار گیرد.
و قس علی هذا از این موارد را می شود پیرامون برخی دیگر صحابه خوش نام امیرالمومنین ذکر کرد.
کاری به مضمون این ماجراهای تاریخی ندارم که شرح و فلسفه هر کدام مفصل است، اما تصورش را بکنید در آن مقطع زمانی نیز مثل امروز:
بولتن نویسان سازمانی، تئوریسین های تکفیری که هرگونه مخالفت یا اختلاف نظر با امام معصوم را خروج از ولایت او بخوانند، جماعتی که هر فکر متفاوتی را چون نمی پسندند حذف کنند، وجود داشت، با مالکی که با علی اختلاف نظر داشت چه می کردند؟ او را ضد امام و ضد پیامبر و ضد ولایت میخواندند و با لعن و تکفیرش منزوی اش می ساختند. مالکی که علی (ع) در وصفش فرمود کاش بجای همه سپاهم، چند نفر چون مالک داشتم.باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد جناب مالک تا حدّی قضیه از این قرار بوده است. البته اگر از عظمتهای جناب مالک چشمپوشی کنیم. آری! در آن سالها هنوز جایگاه امامان در آن حدّ که شیعه به مرور متوجه شد، روشن نبوده. لذا اگر مثلاً بحثهایی که در «زیارت جامعه» است و به مرور روشن شد ائمه در چه مقام و جایگاهی هستند، در آن سالها مطرح میشد؛ میگفتند در مورد امامان غلوّ میشود. و این مشکل در آن سالها بود، ولی در حال حاضر که ولیّ فقیه با پشتوانهی آنهمه معارف و سیره، حکم میکند چرا باید برای عدم هماهنگیِ خود با احکام و رهنمودهای مقام معظم رهبری، مالک اشتر را بهانه کرد؟! در حالیکه امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» میفرمایند حکم ولیّ فقیه در حدّ حکم رسول اللّه «صلواتاللّهعلیهوآله» است. در این مورد خوب است به جواب سؤال شمارهی ۲۸۵۳۳ رجوع فرمایید. موفق باشید
-
برکات مدیریت مهدویگونهی رهبر معظم انقلاب
سلام علیکم:
استاد عزیز در خصوص افرادی مثل دکتر سعید زیباکلام و جوانان دیگری که کم و بیش از نظر سیاسی همفکر هستند سوالی برایم به وجود آمده است. حتما موضع چند روز اخیر ایشان را دیده اید البته چندان عجیب نبود چراکه نوع نگاه این نوع عزیزان به ولایت متفاوت از نگاه حزب اللهی ها بود از اول اما با آشنایی مدید و تقریبا نزدیک میدانیم که این افراد دل بسته انقلاب اسلامی و آرمانهای آن و نیز علاقه مند به حضرت امام و مقام معظم رهبری بودند و احتمالا هستند همچنان اما درک مسیری که انقلاب اسلامی پیش میرود و درک سیره مقام معظم رهبری در مدیریت کشور بر ایشان ممکن نشده است و دچار دردسرهایی شده اند تا جایی که کسی مثل سعید زیباکلام که صدها سخنرانی در نقد برجام داشته مطلبی مینویسد که کسی مثل تاجزاده از آن بهره میبرد.
ضعف در نگاه دینی و عمیق به انقلاب اسلامی و ولایت در کسانی مثل سعید زیباکلام و جوانان هم نظر او وجود داشت اما آنها در گفتار و عمل همراستای انقلاب عمل میکردند و به تعبیر دقیقتر در سطحی از سطوحی حرکت ذیل انقلاب اسلامی پیش میآمدند اما آنچه آنان را به موضع گیری علنی (به جای نقد به نحوی که کمک به دشمن نباشد) کشاند مسائلی مثل سیره مقام معظم رهبری در تعامل با دولت روحانی و مخصوصا در برجام، و ماجرای بنزین و روش ایشان در مواجه با جناب صادق لاریجانی و امثال آن و نیز نوع مواجهه (به نظر من متفاوت) مقام معظم رهبری با دکتر احمدی نژاد بود. این طیف چون درک بهتری از مسیر انقلاب اسلامی و تقابل آن با جهان مدرن داشتند، برتری غیرقابل قیاس عملکرد دولت احمدی نژاد را با سایر دولتها به خوبی درک میکردند از این رو هم از رفتار قوه قضائیه با افراد منتسب به این دولت و هم از نظر منفی مقام معظم رهبری برای کاندیداتوری احمدی نژاد دچار ابهامات و تناقضاتی شدند.
در کنار این موارد از جمله اختلاف نظرهای بسیار بسیار مهم این برادران با مقام معظم رهبری در درک وضع موجود است. آنها وضع امروز ما را بسیار بغرنج و سیر انقلاب را رو به نزول و سقوط میبینند ولی مقام معظم رهبری کاملا عکس این توصیف را دارند. در این نکته حتی اغلب حزب اللهی ها نیز نمیتوانند توصیف مقام معظم رهبری از وضع موجود را درک کنند.
روشن است که اگر کسی به عمق انقلاب اسلامی اندکی نزدیک شده باشد و به ظهور تاریخ جدید با انقلاب اسلامی آشنا باشد و توجه داشته باشد که این اتفاقات ذیل تاریخ گذشته نیست بلکه در فجر تاریخی جدید جهان در حال وقوع است، درکش از وضع موجود کاملا به نگاه مقام معظم رهبری نزدیک میشود. اما میدانیم که این درک به آسانی حاصل نمیشود و برای بسیاری نزدیک شدن به این معانی اساسا منتفی برای بسیاری نزدیک به غیرممکن و برای بسیاری نیز تنها پس از ریاضت و تلاش معرفتی مستمر ممکن است حاصل شود. حال ضمن معذرت خواهی از تسدیع و اطاله، سوال حقیر این است که آیا این اشکال بر ما و برای عملکرد و بیان مقام معظم رهبری وارد نیست که نمیتوانیم حتی کسانی را اقناع کنیم که نزدیکترین افراد از نظر فکری و عملی به ما هستند و واقعا اهل غرض و باندبازی و امثال آن نیستند و البته ممکن است ضعفهای نگرشی یا فکری داشته باشند؟ اینکه حتی بسیاری از جوانان دلبسته و علاقه مند به مقام معظم رهبری نیز نمیتوانند عزل و نصبهای ایشان را هضم کنند، خود نمیتواند یک اشکال به ایشان باشد؟ آیا این طبیعت دشواری ابتلائات آخر الزمانی و طبیعت جنگ روانی و رسانهای پرحجم دشمن است که حتی مسائل برای بسیاری از حزب اللهی ها نیز قابل هضم نباشد و یا میتوان آن را نقص دانست؟ نقص به این معنی که حتی در اقناع همراهترینها نیز موفق نیستیم. عذر مجدد از طولانی شدن مزاحمت. و التماس دعای واقعی از حضرتعالی دارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً در شرایط حساس تاریخی قرار داریم که از یک طرف انقلاب اسلامی توانسته است با رهبریهای حکیمانهی مقام معظم رهبری و در عین سعهی صدری که ایشان نسبت به آقای هاشمی و انحرافاتی که ایشان وارد انقلاب میکردند؛ انقلاب را حفظ کنند و به جای اینکه در همان زمانی که امثال آقای هاشمی و امثال ایشان پایههایی را گذاشتند که امروز شما با آن انحرافاها و ثروتهای بادآوردهی جریانهای به ظاهر در کنار انقلاب، با آقای هاشمی و انحرافات ایشان مقابله کنند و به نظر بنده بساط انقلاب اسلامی را به وسعتی که امروز ملاحظه میکنید، برچینند؛ و نهایتش یک جریان به اصطلاح خوب انقلابی میدان مدیریت ایران را به دست بگیرند، ایشان با آن سعهی صدر مهدوی، سعی کردند اصل انقلاب با توجه به ذات خاص تاریخی که دارد، بماند زیرا میدانستند در دل این حضور تاریخی به مرور مشکلات پیشآمده رفع خواهد شد ولی انقلاب میماند. و امروز ما ناظر دو پدیده هستیم؛ یکی مشکلاتی که ملاحظه میکنید از فقر و بیکاری گرفته تا ثروتهای بادآورده و فاصلهی طبقاتی اینچنین آزاددهنده، که امثال آقای سعید زیباکلام نسبت به آن نگران هستند. پدیدهی دوم وجود خود انقلاب است و تواناییهایی که برای رفع این مشکلات در ذات خود دارد و با رهنمودهای فوقالعاده مهدوی مقام معظم رهبری «حفظهاللّه» میبینید که بنیان عبور از بلیّهی آقای هاشمی بحمداللّه در حال شکل گیری است. و رساندن جامعه به این مرحله که مردم امیدشان از آن نگاه غربگرا که به اصطلاح به بهانهی برجام میخواستند ما را «ژاپن اسلامی» کنند، تا حدّ زیادی قطع شده است؛ کار بس مهمی است و افقی که با حضور مسئولین نظام قضایی و نظام تقنین پیش آمده است، حتماً در اجرا نیز پیش خواهد آمد و با حفظ انقلاب اسلامی تحول اساسی در کشور بهوجود میآید. و اگر تا دیروز آقای عباس عبدی در آخرین روزهای دولت آقای خاتمی گفتند آخرین میخ به تابوت اصلاحطلبی در حال کوبیدن است، ولی به جهت نشناختن ذات انقلاب اسلامی توسط آقای احمدینژاد و نداشتن معارف لازم ما باز نتوانستیم به هویت اصیلی که نظام اجرایی ما نیاز دارد، برگردیم، با رهنمودهای مقام معظم رهبری و تجربههای بهدست آمده، مسلّم آخرین میخها به تابوت جریان غربگرایی که متوجهی اصالت حضور تاریخی انقلاب نیست؛ در حال کوبیدن است و به همین جهت رهبر معظم انقلاب مجلس را و نیروهای انقلاب را متذکر شدند که به جای استیضاح دولت، اجازه دهند تا دولت همهی آنچه که باید از خود نشان دهد را، به میدان بیاورد. و مسلّم بدانید این نوع نگاه که در این دولتمردان هست، هیچ سنگی بر سنگی گذاشته نخواهد شد و إنشاءاللّه امثال آقای زیباکلامها هم متوجه میشوند باید در سعهی وسیعتری انقلاب را و مددهای الهی را که به رهبری میشود ببینند، به همان معنایی که بنده مکرر عرض کردهام «برای آبادانی دهی نباید شهری را خراب کرد.» بحث بسیار است و امکان طرح موضوعات هنوز فراهم نشده است. خدا را شکر که باطن نورانی این انقلاب اگر از یک طرف جوانان پاکسیرتی را متوجهی اصالتهای انقلاب میکند؛ توانِ آن را دارد که مدعیان دروغین دفاع از انقلاب امثال تاجزادهها را اینچنین رسوا کند. آیا عقابی از این بالاتر که اینان دیگر هیچ تعلقی به انقلابی که حاجقاسمها میپروراند، ندارند؟! در حالیکه محال است خداوند آثار زحمات شهدای ما را ضایع کند که قصد و مقصدشان حفظ نظام اسلامی و جهانیشدن آن بود به همان معنایی که خداوند وعده داد: «فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ». موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام بر استاد عزیزم: چند سوال از محضر استاد شریف داشتم:
۱. استاد همانطور که نظر شما هم همینه باید از تفکراتی که نسبت عالیه با اهداف انقلاب اسلامی ندارند را با تئوری حذف سرنگون نکنیم. چون اگر ما فکری را در یک مقطع تاریخی توانستیم حذف کنیم، بدون شک اون فکر در آینده ای نه چندان دور خود را به ما تحمیل خواهد کرد، در صورتی که اگر با تئوری عبور با هر حزب و تفکر و فردی که همگون با افق های انقلاب اسلامی نیست برخورد کنیم قطعا اون فکر در آینده انقلاب اسلامی دیگر جایگاه و ارزشی نخواهد داشت و همچنین موجب عدم ریزش نیروهای انقلابی خواهد شد، در صورتی که سیره معصومین و امام و رهبری غیر از این مسأله است.حال با توجه به این مسأله چگونه بعضی ها به این جمع بندی رسیده اند که احمدی نژاد را از صحنه سیاسی کشور دور کنند و هر کس و ناکس از چپ و راست و هر قبیله ای و باندی علیه او شوند! خب دیگه همه متوجه اند بعضی ها به دنبال حذف جریان احمدی نژادی هستند و این قطعا روند رو به جلوی انقلاب را با مشکل روبرو خواهد کرد!
آیا بهتر نیست به او فرصت دهند تا مردم خود سرنوشت خود را رقم بزنند!؟ آیا انقلاب این ظرفیت را ندارد که هر انحرافی را در خود هضم کند و اون رو در آینده به عنوان درس عبرتی برای جامعه قرار دهد؟!
۲. استاد من خودم معتقد به جذب حداکثری هستم و مفهوم انقلابی را یک مفهوم تشکیکی میدونم که اقل و اضعف این مسیر را هم نفی نمیکنم اما قطعا نقدهای منصفانه و روشنگری های لازم را انجام میدم. در مورد بعضی ها که حرف روشن است و کار درست خود را انجام میدم
اما در مورد بعضی ها ابهاماتی وجود داره که انسان میمونه واقعا چگونه اینها را نقد کنه که مجموعه نظام دینی زیر سوال نره و امید مردم خدشه دار نشه. نمونه اش اصولگرایان حزبی و قبیلگی که حقا و انصافا نمی توان مردم را متذکر ضعف های فکری این افراد نکرد! به نظر شما راه نقد این افراد چیه؟! گاهی اوقات احساس میکنم خطر این عزیزان بیشتر از اصلاح طلبان و لیبرال ها هست، چون به راحتی میتوان خطر اونها را گوشزد کرد و به تدریج مردم را از آنها عبور داد.
اما عبور دادن مردم از این افراد کار سخت و طاقت فرسایی هست، خصوصا زمانی که بعضی افراد موجه ما را از نقد این افراد نهی میکنند!!باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همانطور که متذکر هستید حذف افکار و افرادی که معاند نظام اسلامی نیستند، کاملاً به ضرر نظام است. میماند دادنِ مسئولیت اجراییِ کشور به افراد که در این مورد نباید ریسک شود. ۲. تنگنظری، خطر بزرگی است و باید آن را نقد کرد و افراد را متوجهی سعهی صدر نمود. موفق باشید
-
نه، مقام معظم رهبری باب اللّه نیست ولی...
سلام علیکم استاد عزیز: با عرض پوزش ترجیحا بدون مقدمه وارد اصل مطلب میشوم خدمت شما عارضم من امام خمینی را قبول دارم ولی منتقدشان هستم و همچنین آیت الله خامنه ای را هم قبول دارم ولی به بعضی از رفتارهای ایشان نقد جدی دارم و شاید هم خلاف امرشان رفتار کنم و جسارتا شما را هم قبول دارم و بسیار به شما ارداتمندم و عشق می ورزم اما منتقد شما نیز هستم آیا این به منزله انحراف من هستش؟ و دیگر شما مرا نمی پذیرید؟ و یا کلا من از خط انقلاب اسلامی و اهدافش خارج شدم؟ آیا فقها معصوم هستند؟ ایا ایت الله مکارم شیرازی یا ایت الله نوری و غیره با آن فقاهت خطا ندارند؟ آیا آیت الله جوادی آملی از حدتعادل گاهی سخنانش خارج نشده است؟ ( فرمایش صریح شما در خصوص از تعادل خارج شدن سخن آیت الله جوادی در خصوص رحلت اقای رفسنجانی — بخاطر خلاصه کردن موضوع را بیان نمی کنم) و بسیاری از فقهای ما - پس عقل و تفکر من در انتخاب راه چه نقشی دارد؟ هرچند اطاعت از فقها را در جای خویش لازم می بینم و قطعا اطاعت می کنم آیا در تاریخ و راویات نداریم شخصی با امام صادق (ع) جهت سفری مشورت کردند و امام ایشان را نهی کردند ولی آن شخص به سفر رفت هر چند از لحاظ معنوی ضرر کردند اما آیا رفتار آن شخص به منزله این بود که از خط امام صادق (ع) خارج شده است؟ اصلاً فقیهان به کنار فرض که دوران امام علی (ع) است و ایشان مالک اشتر را منصوب فرموده است مگر در خود نهجالبلاغه در نامه به مردم مصر پس از کلی تعریف و تمجید و تأیید مالک تذکر ندادهاند که بهشرطی اطاعتش کنید که مطابق حق فرمان دهد؟
چرا فکر میکنید مردم امکان شناخت حق را ندارند و باید هرچه ولی فقیه گفت را بپذیرند حال آنکه حتی امام علی (ع) چنین رابطهای میان خود و مردم قائل نبود؟
این توجیهاتی که دربارهٔ عدم امکان اشتباه رهبری در برخی افکار وجود دارد براستی تفاوت چندانی با نظریهٔ باب شیخ احمد احسایی که از دلش بابیت و بهاییت درآمد ندارد با این تفاوت که این بار باب مفروض، فقها و مشخصاً ولی فقیه است و با این طبقهٔ اجتماعی سر دشمنی ندارد که هیچ دوست توجیهگر هم هست! شاید اگر شیخ احمد و شاگردانش هم بهجای مقابله با فقیهان، تأییدشان میکردند و میگفتند باب یکی از فقیهان زمان است که از همه عالمتر و عادلتر و شجاعتر است کارشان به سرکوب و اعدام و تبعید نمیکشید! خیلی تصادفی صحبت شما را درخصوص خارج شدن جناب احمدی نژاد از خط ولایت را شنیدم با وجود اینکه به برخی از رفتارهای ایشان منتقدم با این حال ایشون را ولایی تر از دولت موجود و بقیه دولتها می دانم و صد البته مردمی تر اما این به این معنا نیست که بطور مطلق قبولش دارم و برخلاف نظر شما رفتار ایشون را درخصوص انتخابات ۹۶ خلاف ولایت نمی دانم ایشون صرفا مشورت کردند همانطور که هر انسانی مشورت می کند ولی قرار نیست با نظر مشاور مسئله ای را به خودمان تحمیل کنیم حتی اگر آن مشاور رهبر باشد. وقتی بخشی از جامعه پیرو تفکری است چرا نباید نمایندهٔ آن تفکر حق حضور در انتخابات را داشته باشد؟ مگر غیر این است که امام علی به صراحت میفرماید چون خیل جمعیت حجت را بر من تمام کرد خلافت را پذیرفتم؟ حتی امام علی (ع) که حکومت حق مسلمش بود و غصب شده بود وقتی تن به آن داد که مطمئن شد اکثریت مردم او را میخواهند. اگر کسی معتقد است حق را شناخته و خود نماد بارز آن است پس حتماً خوب هم بلد است آن را عرضه و تبلیغ کند و اگر واقعاً حق است و اگر به لطف جمهوری اسلامی طاغوت که حجاب حق است برچیده شده است چرا باید از شنیدن صدای مخالف و به رأی گذاشته شدن نظرش بترسد؟ ۴۰ سال حماقت صغیر تصور کردن مردم و تحمیل نظارت استصوابی به آنان که از دلش انتخاباتی بین بد و بدتر و مجلس و دولتهایی هریک بی کفایت تراز قبلی کافی نیست؟ هرچند از نظر رهبری این دولت بهترین است و مهم نیست مردم هرروز دارند بیشتر از دیروز له میشوند مهم امنیت و حفظ نظام است (نظریهٔ اصالت دولت (نظام) و در خدمت نظام بودن همهٔ مردم که اگر قدری افراطیتر شود میشود همان فاشیسم!) هرچند از نظر ایشان امنیت فقط نبود جنگ و ترور است وگرنه باقی عناصر امنیت به فنا رفته است. شما اگر در شرایط کنونی چیزی از امنیت روانی، اقتصادی و حتی سیاسی سراغ دارید بفرمایید بماند که در روایات داریم فقر از هر دری بیاید ایمان از در دیگر میرود. بیشک اینکه رهبری به خود اجازه دهد تعیین تکلیف کند چه کسی در انتخابات شرکت کند یا نکند عین طاغوت و صغیر فرض کردن مردم است.
بیایید با خودمان صادق باشیم اگر جمهوری اسلامی است و اگر این حکومت همان حکومت است که امام خمینی انتظار داشت مردم حق داشتند که رهبرش را استیضاح کنند و امثال بهشتی از آزادی بیان و اظهار عقیده حتی در وسط جنگ میگفتند پس «من صلاح نمیدانم» و «من این را میگویم» را بریزیم در سطل آشغال! رهبری هم باید به مردم پاسخگو باشد رهبری هم فقط باید نظرش را بگوید و تحمیلی در کار نیست رهبری هم باید در مقابل هر دستوری که میدهد برای مردم دلیل کافی بیاورد و اگر مردم نپذیرفتند کوتاه بیاید مگر آنکه خودش را از امام علی هم بالاتر بداند که در آن صورت بهتر آن است که به عقیدهٔ آیتالله مصباح تن دهیم و نام جمهوری را حذف کنند. مگر استاد عزیز نظر علامه طباطبایی دربارهٔ آیهٔ دوازدهم سورهٔ مدنی تغابن این نیست که حتی اگر مسلمانان نافرمانی کردند پیامبر وظیفهای جز تذکر دادن ندارد؟ (در تفسیر المیزان در توضیح این آیه آمده است: «و معناي جمله اين است: که اگر شما از اطاعت خدا در آنچه از دين تشريع كرده، و يا از اطاعت رسول بدان جهت که ولي امر شما است در آنچه به شما دستور ميدهد اعراض كنيد، رسول ما نميتواند شما را مجبور بر اطاعت كند، براي اينكه او مامور به اين رفتار نشده بلكه تنها مامور شده که رسالت خدا را به شما برساند، که رسانيد») صراحت این آیه و توضیحات علامه و تأکید قرآن بر عدم تسلط پیامبر بر مردم یعنی حکومت اسلامی توسط خود مردم پیاده میشود و مردم باید بخواهند فلان مسئله طبق نظر شرع پیش برود و هیچ جبری بر آنان نیست حتی اگر پدرانشان در ۴۰ سال قبل چنین جبر طاغوتواری را پذیرفته باشند. مطمئن هستم شما اهل مطالعهٔ تاریخ هستید و خوب میدانید بسیاری از توجیهات امروز را زمانی بنیامیه و بنیعباس بهتر و دقیقتر و مستندترش را میساختند تا صدای مخالفت مردم در برابر خلیفه را خفه کنند. پس لطفا اجازه ندهید تفکر از دیگران گرفته شود و چشم بسته همه مسائل را به رهبری وصل کنیم و بگوییم چون زعیم ماست خداوند کمکشان می کند و ایشون اشتباه نمی گویند و یا اشتباه رفتار نمی کنند که نمونه هایی مبنی بر اشتباه رفتن مسیر در طی رهبری ایشان وجود داشته است که حتی خود رهبری گاها به ان موارد اشاره کرده است (یه نمونه از چند نمونه را عرض می کنم در خصوص کاهش جمعیت ایران که بعدها رهبری گفتند که حمایتش از این طرح اشتباه بوده هرچند شما این را اشتباه ندانید ولی تاثیر سوء آن در مردم دیده شد) حتی نمونه های اعترافی امام خمینی مبنی بر بعضی از تصمیمات اشتباهش در تاریخ وجود دارد. باید پذیرفت وقتی یک غیر معصوم را در حد معصوم بالا ببریم و مقدس پنداری می کنیم و تمام رفتارهایش را از روی حکمت و حکیم بودنش می دانیم در واقع چشمان واقعیت را بسته ایم و تعقل را تعطیل کردیم و اشتباهات را توجیه می کنیم چه آن شخص من نوعی باشم و یا آقای احمدی نژاد و چه رهبری و یا هر شخص دیگری باشد به نظر بنده باید حد تعادل را نگه داشت و امکان خطا را در زمانی که معصوم حضور ندارد برای همه در نظر داشت حتی ولی فقیه و توجیه نکنیم که اشتباهات آنها فاحش نیست چرا چنین جواز ناچیز بودن اشتباه را فقط برای ولی فقیه جایز می دانیم؟ بدانیم تنها کسی که از خطا عاریست فقط امام معصوم است و این عقیده ایست که شما به ما شاگردان خود آموخته اید ببخشید که با این صراحت نظر دادم و انتقاد کردم امیدوارم چنین انتقادی به معنای این نباشد که از خط ولایت خارج شده ام یا ارداتم به شما کاسته شده است.باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه جامعهی ما به آنچنان بلوغی رسیده است که از دورهی «فراروایت» عبور کرده است. به این معنا که افراد، چراغ خرد خاموش کنند و بدون فکر از کسی تقلید نمایند. آری! بسترِ گشودهای است به نام اسلام و انقلاب، که خود به خود میدانِ تفکر است و تفاوتِ فهمها نسبت به اسلام و انقلاب، نشانهی سعهی ملکوتیِ اسلام و انقلاب است و ما را از انجمادِ فکری نجات میدهد. از سخنان شما چنین برداشت کردم که نمیخواهید در انجمادِ فکری، خود را متوقف و راضی کنید و همین امر موجبِ ارادت بنده به امثال شماست. حقیقتاً در این تاریخ، باید در بسیاری از برداشتها و فهمهای خود تجدید نظر کنیم و آنها را بازخوانی نماییم، هرچند که در بعضی نکات به نظر خودم عجله کردهاید. مثل آنکه گمان فرمودهاید علت مخالفت بنده با آقای احمدینژاد مربوط به سال ۹۶ و عدول ایشان از مشورتی است که با مقام معظم رهبری داشت. چنین نیست؛ ولی فعلاً هم مهم نیست. مهم آن است که شما در موضوعات فکر میکنید و حتی برای مقام معظم رهبری، جایگاهِ عصمت قائل نیستید. از آن طرف انتظار بنده آن است که اهل تفکر به سخن متفکران از جمله متفکری مثل آقای خامنهای فکر کند و در مقایسه با سخن مخالفانِ ایشان آنچه بهترین است را دنبال نماید. بنده به هیچوجه نگاهِ شخصیتهایی امثال شما را، نهتنها نگاهِ مغرضانه نمیدانم، بلکه چشماندازی میبینم برای آیندهای که سختْ بدان امیدوارم. همانطور که اشاره دارید بحث در حکمِ حکومتی رهبری است که در آنجا نه به اعتبار آنکه آن سخن و آن حکم، بیعیب است بلکه از آن جهت که باید بالاخره به گفتهی افلاطون، یک کسی حرف آخر را بر مبنایِ معارف تعریفشده بزند تا امورِ شهر و کشور جلو برود.
اجازه بدهید به تکتکِ اشکالاتی که فرمودید پرداخته نشود؛ ولی در جمعبندی معتقدم «عقل» و «حکمت» اقتضاء میکند نظام ما آنچنان بیهویت و بیاصالت نشده است که به براندازی نسبت به آن فکر کنیم؛ بلکه برعکس، شاید بگویم از بینظیر نظامهایی است که اگر دلسوزانه و بیسر و صدا در رفع مشکلات آن قدم برداریم، حتماً به نتیجه خواهیم رسید. بنده بر اساسِ تجربیات گذشتهی خود در این وادی قدم برمیدارم و سختْ امید به رحمتِ الهی دارم و سخنان مقام معظم رهبری را نه از آن جهت که «باب اللّه» است بلکه به اعتبار اینکه گویا خدا بنا دارد از طریق سخنان ایشان، هدایتی به این ملت عطا کند؛ ارج مینهم در آن حدّ که گاهی به این فکر میافتم چقدر خوب است این سخنان را مثل یک متن ارزشمند در جمع دوستان مورد بحث و بررسی قرار دهیم، به نظر بنده ارزش این کار را دارد. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام و وقت بخیر خدمت شما:
یک قسمت از سخنرانی طائب بدجور ذهنم رو درگیر خودش کرده
خواستم ببینم شما توجیهی، توضیحی براش دارید
منبع http://aftabnews.ir/vdciwuazzt1apz2.cbct.html
"حجت الاسلام تائب سپس به تبیین چگونگی رییسجمهور شدن احمدینژاد پرداخت و افزود: سال دوم رییسجمهوری خاتمی، جریان حزبالله به این فکر افتاد که اگر روند حاکم به همین ترتیب به سوی جلو حرکت کند جریان خاتمی نظام را از بین خواهند برد، لذا گفتند که جریان حزبالله باید ورود پیدا کند تا بر جریان انتخابات سلطه مردمی پیدا کند و در انتخابات پیروز شود، بنابراین یک گروه هزار نفره از سراسر کشور جمع شدند و از میان آنها 300 نفر و از بین آنها گروه شانزده نفرهای تشکیل شد که جلساتی برگزار شد و به این اندیشه بودند که چگونه بتوانند در جریان انتخابات ریاستجمهوری، در انتخاب مردم مؤثر باشند، یکی از افراد آن گروه احمدینژاد بود و بنده نخستین باری که احمدینژاد را دیدم در این جلسات بود.
وی ادامه داد: در این جلسه آقایان احمدینژاد، فدایی، توکلی، باهنر، رحیمپور، مرتضی نبوی، زاکانی و یک نماینده از تلویزیون آمده بودند؛ تنها نکته مطرح این بود که چگونه بر اوضاع سلطه پیدا کنیم. اولین چیزی که مطرح شد این بود که بالاخره در انتخابات باید رأی مردم را جذب کنیم و در آن جلسه بحث شد که تابلویی را بلند کنیم که مردم ذیل این تابلو جمع شوند و در آن جلسه بحث شد و من پیشنهاد دادم که ما همان تابلویی که امام خمینی (ره) بلند کرده بود و مردم آن را به فراموشی سپردند را بلند کنیم، و امام گفته بود که ما مقدمهساز ظهور امام زمان (عج) هستیم و این امروز فراموش شده است، اگر این تابلو را برای مقدمهسازی بلند کنیم مردم دور این شعار جمع میشوند؛ در آن نشست تنها کسی که خیلی استقبال کرد احمدینژاد بود و بالاخره این طرح قبول شد."
در حقیقت اینجا طائب گفته تو چنان جلسه ای پیشنهاد دادم تابلویی بلند کنیم به نام امام زمان و مردم رو زیر اون تابلو جمع کنیم. نمی دونم به بازی گرفتن مقدسات، سوء استفاده از نام ها چه صورت دیگری می تونه داشته باشه که هرکی از راه رسید بخواد هدف خودش رو با هر وسیله ای که شده بدست بیاره حتی با چنین چیزهایی. بهرحال اینها رو گفتم فضای فکر و مشکلات رو خدمتتون بگم. توضیح یا توجیهی دارید بفرمایید. به عنوان یک درد دل این را هم خدمتتان عرض کنم متاسفانه ماها در فضایی قرار گرفته ایم که واقعا نمی توانیم با توجیه و استدلال عقلی با مخالفان نظام صحبتی داشته باشیم، تنها سرمایه مون حب و عشقی است که به رهبر عزیز انقلاب حفظه الله داریم و تنها با این علاقه باید جواب سوالات رو بدهیم و توجیه کنیم که عموما هم توجیهاتی هست که با عقل نمیسازه. کاش امثال شما در زمینه های تخصصی مختلف زیاد بودند و نوری در عالم عقل روشن می کردند و چراغ راهی بودند. استاد گرامی برای شما آرزوی توفیقات روز افزون دارم.باسمه تعالی: سلام علیکم: میتوان اینطور فکر کرد که آقای تائب، نه به عنوان یک نوع سیاسیکاری آن حرف را زده باشد، بلکه با اعتقاد به اینکه روح انقلاب اسلامی همین شرایطِ مقدمات ظهور حضرت است و خواستهاند متذکر شوند از این طریق، انقلاب اسلامی به هدفش نزدیکتر میشود و خداوند نیز مدد خواهد کرد. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام خدمت استاد عزیزم:
حضرتعالی فرمودید که خداوند متعال (انقلاب اسلامی) به خاطر لطفی که نسبت به هدایت مردم دارد، رئیس جمهوری درجهت پیشرفت امور دینی و دنیوی مردم می پروراند!! و آقایان جلیلی و رئیسی را از نمونه های آن دانستید، اما مردم انتخاب نکردن! اما سئوالات:
اولا طبق فرموده جنابعالی پس باید نتیجه بگیریم که در سال های 68 ،72 ،76 ،80 ،84 نامزدهای با این خصوصیات بوده، منتهی مردم انتخاب نکردند، آیا این برداشت بنده را می پذیرید؟
اگر پاسخ جنابتان مثبت است مصادیق این نامزدها را بفرمایید؟
دوماً سال 88 به نظر جنابعالی در میان آقایان رضایی و احمدی نژاد کدامین رئیس جمهور مورد دلخواه انقلاب بود؟ ثالثا فلسفه و حکمت دقیق این اراده خدا چیست؟باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد سال 88 که در یاد دارم، به نظرم باز همان آقای احمدینژاد برای ادامهی انقلاب اسلامی مفید بودند اشکال از خانهنشینیِ ایشان شروع شد و غفلت ایشان از شرایطِ تاریخی آن سالها. در مورد سالهایی که نام بردید، کاندیداهای رقیب را در ذهن ندارم. آری! سالی که آقای توکلی رقیب آقای هاشمی بود اگر مردم به آقای توکلی رأی داده بودند شرایط بهتری در مقابل کشور قرار میگرفت. موفق باشید
-
ما و عدالتی که باید در میان باشد
سلام استاد، سلامت باشید ان شالله
تا حدی به خاطر دارم در سخنرانی تفسیر آیه ۳۵ و ۳۶ سوره نساء، به طور خلاصه فرمودید که با نظر به توانایی حل مسائل توسط اسلام، آن هم با وجه زیستنی که غرق در قیامِ شدید برای قسط و عدالت است و عدم توجیه کردن ظلم، حتی اگر به زیان خود و نزدیکان باشد. با نظر به این اسلام توانا در ایجاد و حفظ عدالت، انقلابی ها و مومنین بایست دوباره ایمان بیاورند و انقلاب کنند. مثال خوبی هم زدید که خیلی برایم قابل تامل بود، گفتید گروهی جوان به تشخیص خود (به تعبیر من آتش به اختیار) لانه جاسوسی را تسخیر کردند و امام این حرکت ارادی جوانان انجمن اسلامی را انقلاب دوم نامید. نمی خواهم آیات را مصداقی و محدود کنم اما برایم سوال است که شما چگونه منش از عدالت خواهی و چگونه انقلاب دومی را در شرایط فعلی مد نظر دارید و از سنخ «قوّام به قسط» می دانید که ذیل انقلاب باشد. مثلا اعتراض طبقه کشاورز و کارگر در نماز جمعه اصفهان (شعار رو به میهن و پشت به دشمن) را در چه جایگاهی معنا می کنید؟ مگر نه اینکه این اتفاقات نمادی روشن از ظهور ارادههای کف مردم است که در این مدت اخیر دوباره برای نجات انقلاب از عقب ماندگی در عدالت، خیزی تاریخی برداشته؟ از طرفی حرکت های احمدی نژادی را هم به هر دلیلی انتحار و غیرحکیمانه می دانید (هرچند هنوز تصور شما را از معنای انتحار؛ نه در تاریخ امام حسین (ع) بلکه در شرایط فعلی نمی فهمم). به خاطر دارم در همان سخنرانی فرمودید که به مجلس فعلی امیدی ندارم اما اراده هایی را می بینم که امید وار کننده است. با توجه به این زمینه، خواهش می کنم در خصوص موارد زیر که برایم در تاریخ حاضر بسیار گنگ است توضیح بفرمایید. ۱. «قوّام به قسط زیستن» برای یک جوان عدالت خواه
۲. انتحار مذموم در عدالت خواهی (با توجه به اینکه رهبری عدالت را نسبت به آزادی و مردم سالاری و ...شعاری بدون قید می دانند)
۳. جهت و هدف اراده های فعلی مردم که اشاره کردید.
۴. انقلاب دوم و ایمان دوبارهای که انتحار نباشد.
۵. آیا می توان ارادهای الهی و مردمی برای تحقق عدالت را در این برهه متصور شد که از کشاورز و کارگر و جنبش عدالت خواه و دانشجو و رحیم پور ازغدی ها و سعید زیباکلام ها و حتی احمدی نژادی ها را حاصل آن اراده دانست و هرکدامشان را از وجه عدالت تائید کرد؟ اکر اینچنین است آیا این اراده موقتی است؟
خواهشمند است در صورت امکان علاوه بر توضیح تفصیلی مصادیق مذکور برای روشن تر شدن نظر جنابعالی؛ قواعد تاریخی و سنت آن را به بحث های موجود در کتب ارجاع دهید. واقعا برای موضع گیری و تشخیص و انتخاب و اقدام دچار سردرگمی شدم؛ کمک حال افکار زمینگیرمان شوید. با سپاس؛ یا علیباسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه پس از مدتی با نظر به اهداف انقلاب باید به خود آییم و از غفلتهایی که صورت گرفته است، خود را فاصله دهیم؛ بحثی نیست. بحث بر سر آن است که چگونه خطاهایی که پیش آمده است را جبران کنیم، با عبور از انقلاب اسلامی یا در متن انقلاب اسلامی، که مسلّم با عبور از انقلاب اسلامی در دامِ کسانی میافتیم که از داخل و خارج این مشکلات را برای ما پدید آوردهاند و انتحار به معنای آن است که متوجه نشویم در چه جاده و پازلی میخواهیم به احیای حقوق خود و دیگران برسیم. و مسیر صحیح در این تاریخ درست عکس آن است یعنی در بستر و متنِ انقلاب اسلامی و ذیل ولایت فقیه به اهداف خود نظر کنیم چیزی که جناب آقای رحیمپور ازغدی اخیراً در سخنرانی خود بدان متذکر شدهاند و سایت «رجا نیوز» آن را پخش نمود به آدرس
به نظر بنده روش آقای احمدینژاد نهتنها روح عدالتطلبی را به جامعهی ما برنمیگرداند، بلکه شعار عدالتطلبی را نیز آلوده میکند تا اگر کسِ دیگری نیز این شعار را داد، بگویند اینهم به خاطر رفیقش داد و بیداد میکند که در جواب سؤال شمارهی 21717 متذکر این امر شدیم. میماند حقوقی که مثلاً از کشاورزان اصفهانی ضایع شده است. همه باید نسبت به آن حساس باشیم و هرکس به هراندازه که به حقوق آنها تجاوز کرده است حتی اگر من و جنابعالی باشیم که حقْآبهی آنها را در اختیار گرفتهایم، باید به آنها برگردانیم. موفق باشید
-
ما و جریانهایی که از اصالتهای تاریخی انقلاب غفلت دارند
استاد سلام:
حال خوبی ندارم واقعا من از روندی که در عرصه سیاسی فرهنگی کشور می گذره خیلی خوشنود نیستم
نمی دونم چرا با حرف حق و درست، خوب برخورد نمی کنیم
در این که احمدی نژاد نقص هایی داشت شک ندارم ولی از این نحوه برخورد و منطق دوگانه رفتاری در حیرتم
شخصا توقع من از نظام جمهوری اسلامی چیز دیگری بود
اما اخیرا احساس می کنم گویا ما در این نظام جایی نداریم
واقعا جوونیمون را پای چه ساختاری گذاشتیم؟
اگر فکر می کنید با سکوت ما مشکل حل می شود باز هم مشکلی نیست.
اگر فکر می کنید با بیرون رفتن ما از صحنه مشکل حل می شود قطعا چنین کاری را می کنم.
اما در این لحظات سخت و غم انگیز این را می نویسم.
استاد فکر می کردیم ما هم جزو بچه های انقلابیم با حفظ تفاوت های سلیقه ای که داریم اما امروز چیز دیگری می بینیم.
در این وقت شب که در حال نوشتن این پیامها هستم یک نکته من را می آزارد و اون اینکه ما اهل هزینه دادن برای آرمانهامون نیستیم.
ترس، سازش، انفعال و دنیا گرایی را با ادبیاتی دل فریب می آراییم در حالی که در حقیقت و ماهیت کار تفاوت ایجاد نمی کند.
یا علیباسمه تعالی: سلام علیکم: به قول مولوی:
«گر به هر زخمی تو پر کینه شوی پس کجا بیصیقل آیینه شوی؟»
1- همینطور که خودتان مستحضرید، در مورد پرونده و حکم نظام قضائی برای آقای بقایی نمیتوان گفت آیا به خاطر کینههای سیاسی است و یا اینکه واقعا جرمهایی در میان بودهاست و حکم بر اساس آن جرمها داده شده و عادلانه بوده، و بنای ما در این مورد تبرئهی کلی نظام قضایی نیست. ولی بر فرض وجود ظلم واجحاف، بحث بر سر آن است که آیا این نوع حرکات و برخوردها که بیشتر به جای پوزوسیون جنبهی اپوزوسیون دارد، برای نظام اسلامی مفید خواهد بود؟ و اساساً یک نوع اصلاح را در پیش خواهد داشت، و یا با غفلت از اصالتهای تاریخیِ انقلاب اسلامی، این حرکات، بیشتر منجر به دلسردی و عبرت نیروهای انقلاب میشود؟
2- سیرهی اولیای معصوم«علیهمالسلام» چیز دیگری را به ما یادآور میشود در آن حد که با آن همه ظلمی که از جوانب مختلف به مولای ما علی«علیهالسلام» شد حضرت سخت مواظب هستند جبههای در مقابل خلافت به صورت اپوزوسیون تشکیل ندهند، درحالیکه اگر بپذیریم به آقایان احمدی نژاد و بقایی ظلم شده، نه آن نوع ظلمها که به مولایمان علی«علیهالسلام» شد به ایشان شده است، و نه نظام اسلامی ما قابل مقایسه با نظام حاکم در آن دوران است. آیا شایستهی آن نبود که این نوع تقابلها طوری نمیبود که عملاً اصالتهای انقلاب اسلامی را زیر سؤال خواهد برد، در حدّی که گویا حقیقت دوران ما در جلوهی انقلاب اسلامی، اساساً چیزی نیست که باید آن را پاس بداریم. زیرا همیشه به ما توصیه شده برای بهدستآوردن آزادی باید آزادیِ خود را نادیده گرفت و برای آبادکردن دهی نباید شهری را خراب کرد.
3- خطر آن است که در این مشاجرهها به شکلی وارد شویم که اصالتهای عمیق و اساسی انقلاب نادیده گرفته شود و گمان کنیم قصهی ما تماماً همین مسألهی قضایی است که برای آقای بقایی به میان آمده است و از بینهایت نکات مثبت و اساسی که توسط انقلاب اسلامی و انسانهای بس متعالی در میان است، غفلت شود؛ غفلت از هزاران هزار انسانهایی که بیسر و صدا و بس حکیمانه و دلسوزانه در خدمت انقلاباند و مواظباند تا آنجا که ممکن است خراشی بر چهرهی این عطای الهی وارد نشود. زیرا امروز انقلاب اسلامی آینهی ظهور حقیقت این دوران است؛ دورانی که پوچی و سرگردانی تا مغز استخوان بشر امروز نفوذ کرده است.
4- اگر از همهی آنچه توسّط بیطاقتیهای آقای احمدی نژاد و آقای مشائی بتوان اغماض کرد، از پناه بردن به سفارت انگلستان و ملکهی انگلیس چگونه میتوان گذشت، وقتی خواسته و یا ناخواسته که در سخنان آقای مشائی این پیام باشد که عملاً نظام قضایی ما در اختیار ملکهی انگلستان است؟ به یک معنا که نظام اسلامی در اختیار خود نیست و به معنای دیگر با نادیدهگرفتن انقلابی که خود را از مسیر نظام شاهشنشاهی جدا کرده و توانسته خودش سرنوشت خود را در اختیار بگیرد، هنوز تحت سیطرهی انگلستان است؛ غافل از آنکه چهل سال است حضور حماسی ما در جهان امروز تماماً کام ابرقدرتها را تلخ نموده و در دفاع مقدس و تقابل امروزین ما با استکبار چیز دیگری را نمایان میکند. آیا این بهانهای بس تلخ در دست هرکس نیست تا با تصور اینکه اگر در نظام ادرای ظلمی به وی شده است آن را به ملکهی انگلستان و نفوذ او نسبت دهد و آرزوی دیرینهی نفوذ روباهِ پیر در نظام اسلامی را عملاً تأیید کرده باشد!؟
5- چگونه اینهمه حضور صادقانهی جوانان جهادی در عرصههای علمی و صنعتی و خدمترسانی و عمرانی را با نفوذ انگلستان خبیث ربط دهیم و یا طوری سخن بگوییم که گویی همهی کشور در سیطرهی بیعدالتی قرار دارد؟! گویا مورچهای شدهایم که لانهی مان را آب گرفته و فریاد میزنیم جهان را آب گرفت.
6- ما با شعارهای خوب آقای احمدی نژاد در ابتدای ریاست جمهوریِ ایشان دلگرم به آیندهای شدیم که ملّت میتواند از طریق آن دولت به اهداف انقلاب اسلامی دست یابد، ولی با تک رویهای آقای احمدی نژاد معلوم شد این راه با امثال ایشان نهتنها به نتیجه نمیرسد بلکه سالهای سال آن شعارها از حالتِ حیاتبخش و آرمانگراییاش به حاشیه رفت و نتیجهی آن، به میدانآمدن و آبرویافتنِ اصلاحطلبانی شد که به قول خودشان آخرین میخ را به تابوت اصلاحطلبی زده بودند؛ و خلاصه سالها امیدِ به میانآمدن رئیس جمهور مردمی در ذیل نظام اسلامی به عقب افتاد. و امروزه باز خطر به حاشیه رفت «عدالت»، این شعار اصیل انقلاب اسلامی که متأسفانه سالهای اخیر از آن به شدّت عدول شده است، از طریق شعار عدالتطلبی فرقهای آقای احمدینژاد باز به همان سرنوشتی دچار شود که آرزوی حضور دولت مردمی بدان دچار شد و باز ما نسبت به شعار «عدالت طلبیِ» مناسب روح انقلاب عقب بیفتیم، در حدی که اگر از این به بعد هرکس بر عدالتِ نهفته در متن انقلاب اسلامی تأکید کند، منسوب به آن جریان گردد.
7- وقتی آقای احمدی نژاد با دفاع از رفیق خود بخواهد ضعفهای عدم عدالتِ نظام قضایی را به میان آورد، بر فرض وجود چنین ضعفهایی، حال رهبر معظّم انقلاب«حفظهاللّه» چگونه میتوانند در چنین فضایی اقدام کنند و این شبهه پیش نیاید که رهبری انقلاب تحت تأثیر یک جریان خاص هستند؟ درحالیکه اگر به روشی حکیمانه و بدون غوغا سالاری مسائل را با رهبر انقلاب در میان گذاشته بودند، درمان مشکل بسیار متفاوت میشد. تصور کنید اگر مقام معظّم رهبری بخواهند با ضعف موجود در برخی از قضات که خود ایشان نیز بدان اذعان دارند، برخورد کنند، آیا در فضایِ بهمیانآمده توسط آقای احمدی نژاد، موجب یأس نیروهای صادق و درستکار و عدالتگرای نظام قضایی ما و اصالتدادن به حرکات غیر حکیمانهی امثال آقای احمدینژاد نمیگردد؟ آیا این نوع حرکات فرصت را برای ورود رهبری در این موضوعات از بین نمیبرد؟
8- همهی ما میدانیم که جنبش عدالت طلبی دانشجویی سالها است صادقانه و حکیمانه و با تمام سوز و گداز، پرچم «عدالتطلبی» را بر دوش گرفته و هزینههای آن را نیز مظلومانه پذیرفتهاست ولی در جریانی که آقای احمدینژاد به پا کردهاند کوچکترین همراهی نمیکند و نخواهد کرد زیرا بیش از آنکه در این صحنه، عدالت طلبیِ مورد نظر انقلاب اسلامی در میان باشد، منافع سیاسی و گروهی در میان است و عدالتطلبی، بهانه شده است آن هم بهانهای که کلیّت نظام مقدس انقلاب اسلامی را با پناه بردن به سفارت انگلستان خبیث زیر سوال برده است.
9- البته این موضوع که میفرمایید، وجوه متکثری دارد. همین اندازه خواستم عرایض بنده تذکری باشد که از این زاویه هم به موضوع فکر شود و إنشاءاللّه به جای گرفتارشدن در دستهبندیهای سیاسی با چنین پدیدههایی، متفکرانه برخورد شود و از تفکر نسبت به منافع ملی غفلت نگردد و نظام اسلامی طوری دیده نشود که دیگر امید بشریت و چشم مستضعفان جهان از آن منصرف شود و از این کانون معنویت و حکمت روی بگردانند. آری! بنا به گفتهی رهبر معظم انقلاب «حفظهاللّه» در ابتدای سال 97 در حرم رضوی «عدّهای بیانصافی میکنند؛ از آزادی موجود استفاده میکنند و به دروغ میگویند آزادی وجود ندارد؛ رادیوهای بیگانه و تبلیغات بیگانه هم سخن آنها را بازتاب می دهند.» در حالیکه بنا به فرمایش ایشان: آزادی یعنی «برخلاف قانون عملکردن» وجود ندارد؛ آزادی یعنی «برخلاف دین و شریعت عملکردن» وجود ندارد که بخواهند به اسم آزادی، متقاضیِ نفیِ شورای نگهبان باشند؛ شورای نگهبانی که حضرت امام «رضواناللّهتعالیعلیه» آن را ستون خیمهی اسلامیتِ نظام میدانستند و رهبر معظم انقلاب در سخنان اخیر خود در مورد آن میفرمایند: «و مسئلهی دین و تحقّق شریعت به برکت وجود شورای نگهبان است؛ که همهی قدرتهای مستکبر هم با شورای نگهبان مخالفاند، بهخاطر اینکه تأمینکنندهی انطباق قوانین و عملکردها با شرع مقدّس است؛»
حال بنده از جنابعالی سؤال میکنم مقام معظّم رهبری «حفظهاللّه» از چه افقی امروز و فردای انقلاب را مینگرند و از چه ساحتی نظر به اصالتهای انقلاب دارند که میفرمایند: «بنده در مقابل عرض میکنم همهی این مشکلات، به توفیق الهی و به هدایت الهی، به دست جوانهای ما قابل حل است. دشمن از بالندگی نسل جوان ما به شدّت نگران و عصبانی است.» و بر چه مبنایی و چرا با تمام جدّیت میفرمایند: «من به شما عرض بکنم جوانهای عزیز ما این کشور را خواهند ساخت، بهتر از آن چیزی که در ذهن نسل قبلی - که نسل ما است - وجود داشته است؛ انشاءاللّه بهتر خواهند ساخت و خواهند توانست پرچم استقلال و عظمت و شرافت این کشور را از آنچه تا امروز بوده است، بلندتر کنند.» موفق باشید
-
یا باید باکری، باکری باشد و یا اگر باکری، باکری نباشد، هیچچیز نیست.
ناظر به 21086
با سلام و احترام: پاسخ شما را چند بار خواندم و استفاده کردم، و به نظر می آید در مواردی منظورم را خوب نرساندم. به طور ضمنی به تفاوت جایگاه احمدی نژاد و هاشمی اشاره فرمودین که البته به نظر می رسد آنجا که از هاشمی اسم بردید، و اشتباه بودن مقایسه ی احمدی نژاد با هاشمی، منظور شما از هاشمی، آیت الله جوادی آملی بوده ولی باز به همان دلیل محترم بودن اهالی نظام و حوزه، اخلاق حکم می کند حتی اسمی از آیت الله جوادی نیاورید چون مستحضرید در متن بنده هیچ مقایسه ای بین آقای احمدی نژاد و هاشمی وجود نداشت و تمام حرف بنده سر تفاوت رفتار و برخورد در تعامل با آیت الله جوادی (و بعضا آیت الله مصباح) و تعامل با احمدی نژآد است. و هر جا از آقای هاشمی نام برده شده متعلق (فتحه روی لام) مقایسه با احمدی نژآد نبوده بلکه برای تفسیر رفتار آیت الله جوادی نام آقای هاشمی آورده شده. صحیح است که فرمودید اخلاق حقیقی، مبتنی بر نشان دادن جایگاه افراد هست. و با این فرضِ نانوشته که منظور شما از هاشمی، آیت الله جوادی آملی بوده، پس بخواهیم راحت تر بگوییم به دلیل تفاوت جایگاه آقای جوادی آملی و آقای احمدی نژاد، شما دو نوع رفتار اختیار می کنید تا جایی که درباره آیت الله جوادی می گویید اگر خودش خودش را انقلابی می داند چرا ما او را انقلابی ندانیم؟! ولی درباره احمدی نژاد، نه تنها او را انقلابی نمی دانید، کارهایش را بچه بازی خطاب می کنید. و این سوال پیش می آید مگر احمدی نژاد خودش را انقلابی نمی داند؟ فارغ از نقدهایی که ممکن است خودم به احمدی نژآد داشته باشم و اصا نمیگم ایشون معصومه، و تمام حرفم سر تفاوت نوع برخوردهاست که بنده اسم این تفاوت برخورد (به دلیل تفاوت جایگاه) را گذاشتم «نسبی بودن اخلاق». شما اسمش رو می گذارید «حقیقت» و باید روشن بشه این جایگاه چیست که سبب تفاوت در رفتارها و برخوردها میشه؟ ببخشید متنم طولانی می شود ولی چاره ای نمی بینم یا باید به کل بی تفاوت از سوال و جوابها رد شوم، یا توضیح دهم، لذا عذرخواهی می کنم که وقت شریفتان را می گیرم و باید کمی سر جایگاه ها بحث شود. من هر چقدر روی حرف شما فکر کردم به این نتیجه رسیدم باید تفکیک کنیم این دو موضوع رو:
الف) نقد به محتوای احمدی نژآد (فارغ از نوع برخورد و رفتار با ایشان)، در این زمینه می توانم حرف شما را بپذیرم درباره تفاوت جایگاه ها، حرفتان حق و درست است ولی تنها در صورتی می توان این حرف را پذیرفت که در نظر جامعه و رسانه ها و حوزه و مردم عادی و مخاطبان شما ... چنین پیش فرض هایی وجود داشته باشد که متأسفانه طبق فضاهایی که بنده تجربه کردم، لزوما چنین پیش فرض هایی وجود ندارد. «رسانه» کاری ندارد احمدی نژاد، شهید باکری بوده و هاشمی ضد انقلاب بوده. رسانه نقد یا تأیید صاحب نظران دینی را بدون لحاظ جایگاه آن، در یک ترازو می گذارد و متناسب با آن به جریان های سیاسی وزن می دهد. فکر می کنم چه چیزی باعث می شود بعد از هشت سال، مصادف با 9 دی، در صدا و سیما مستندی پخش شود که احمدی نژاد را به بهانه مناظرات، مسبب شورش ها و نتیجتا فتنه ی 88 معرفی کند و برای هاشمی جلسه ی تکریم اخلاق ذیل شخصیت هاشمی برگزار شود؟ اگر پشتوانه ی حوزوی برای هاشمی نبود چنین تحریف هایی از اساس امکان داشت؟ به خدا به چشمان خودم دیدم جوان انقلابی ای که با خوندن صحبت های آقای جوادی در مدح هاشمی، به تمام تلاش هایی که برای انقلاب کرده شک کرد! و این نامه برایش اوج ناامیدی و سیاه نمایی انقلاب بود. گمان نمی کنم فقط این احمدی نژآد است که خودش را مصلح اجتماعی می داند و عکس العمل هایش اثرگذار روی انقلاب است، امثال شما و آقای جوادی هم به همون میزان سلسله وار به جریانات سیاسی و دینی موجود وزن می دهید و به سقوط یا حفظشان کمک می کنید. و نباید جایگاه آقای جوادی آملی در حوزه علمیه، و در ادامه اش جایگاه حوزه و بزرگان حوزه و اثرگذاری شون بر روند سیاسی و دینی کشور را دست کم گرفت. آقای جوادی آملی با این حرفشان بار دیگر هاشمی را در حوزه علمیه زنده کردن. اگر امثال آقای جوادی نبود، جرئت این کار نمی رفت که 9 دی، عکس کسی که سالهای قبل، شعار مرگ بر او، از شعارهای 9 دی بود، در سراسر قم بنر بشود و ... شخصا از نزدیک تا حدودی شاهد تغییرات فضای سیاسی و جو حاکم بین طلاب بودم با حرف ایشون. مخاطبان شما گمان نمیکنن شما نقدتان به احمدی نژآد، نقد به کسی در جایگاه شهید باکری و شهید همت است مخصوصا که شما را هم ارض با آقای جوادی می بینن که ایشون هاشمی را تأیید می کند و شما احمدی نژاد را شماتت، در ذهن او نمی گذرد جایگاه این نقدها چیست. و این نگاهی که برای تفاوت قائل شدن در نقدتان، طرح کردید نتیجه گیری تلخی می دهد که در سطح کلان تر هر وقت دولتی انقلابی سر کار آمد، (به زعم بنده با اراده ی رسانه ها)، و طبیعت کار اجرایی آن هم برای جریان انقلابی که تجربه و سابقه ای ندارد، چون او را با شهید باکری و شهید همت مقایسه می کنیم بدجوری او را می کوبیم، با اختلاف نظر او را غیر انقلابی، خارج شده از ذیل زعیم و ... معرفی می کنیم ولی اگر دولتی سازشکار و غربزده سر کار آمد چون مقایسه با امثال شهید باکری در میان نیست و انتظاری از این دولت نمی رود ، تمام تلاشمان این است که بگوییم این دولت انقلابی و ذیل زعیم است ولو که انقلاب را زمین بزند. جدای از اثرات این نگاه در تضعیف دولت های انقلابی و تقویت دولت های سازشکار، همین مواضع چاشنی رسانه ها و اسباب یأس بچه هایی می شود که به ما امید بستن و حرف های ما را دنبال می کنند و همین مواضع در آینده ی تاریخ سندی می شود بر انحراف دولت های انقلابی و انقلابی بودن دولت های غربزده و در نتیجه تحریف انقلاب. و با این موضع، شاید بشود گفت اگر آقای رئیسی هم رئیس جمهور شده بود، با کوچکترین نقدی از طرف رهبری، بعد از چند سال ریاست جمهوری و خدمت، یا به سرنوشت هاشمی دچار می شد یا همچون دستمال یکبار مصرف جایشان در زباله دان تاریخ بود. درست مثل احمدی نژآد. یاد مستندی افتادم که علی لاریجانی را کنار خاتمی می گذارد و از حرفهای مراجع سند می آورد برای حقانیت اینها و برای شماتت مخالفانشون، کاش میمردم و این صحنه ها رو نمیدیدم. ماهیت رسانه این است. که حتی از مواضع مراجع انقلابی در جزئی ترین مصادیق هم استفاده می کند. آیندگان برای قضاوت کردن کاری ندارن ما در چه جایگاهی چه حرفی را زدیم آگاهی به روح زمانه چیست که توجهی به ماهیت رسانه و افکار عمومی و بلایی که سر بچه انقلابی های خودمان می آید ندارد؟ در فضایی که رسانه حرف اول را می زند «فضای خصوصی و محدود قائل شدن» از هر جهت برای مواضعمان، بی معنی است. ب) در نقد به «نوع برخورد و رفتار» که سوال قبلی من معطوف به اون بود: حرف من اینه که همانطور که اذعان دارید همیشه عقل مخاطبان رو مخاطب قرار دادید، و همانطور که درباره بزرگان حوزه و مسئولین نظام می گویید مثلا روش آقای مصباح فرق دارد با روش ما و می گویید نگاه ما با نگاه آقای جوادی فرق دارد و توصیف می کنید که نگاه هاشمی به آینده انقلاب همان ژاپن اسلامی است ولی نگاه رهبری و ما چیز دیگریست، آیا نمی شد به همین روش هم با احمدی نژآد برخورد شود؟ مثلا به جای تمسخر و به جای اینکه بگیم احمدی نژاد بچه و غیر انقلابی و اپوزوسیون و ... است، بگیم اینجا دو نگاه وجود دارد به مقوله ی حفظ نظام. یه نگاه که نگاه رهبری است اینه که با مصلحت ها باید نظام رو حفظ کرد و رهبری مصلحت رو بخشی از حقیقت میدونن نه در مقابل حقیقت. ظلم ها در نگاه رهبری شاغول دارد و تک تک افراد و تک تک ظلم ها اهمیت ندارند، بلکه در سطح کلان تر معنی پیدا می کند، مصلحت نظام اهمیت دارد که در تقابل بین مصلحت و ظلم به افراد، مصلحت انتخاب می شود، و یه نگاه، نگاه احمدی نژاد است که هیچ مصلحتی و هیچ عنصری خارج از رفتارها و عملکردهای ما بر طبق باورها و اعتقاداتمان، وجود ندارد به این معنی که ظلم ولو خیلی خیلی کوچک از درون مثل موریانه پایه های نظام اسلامی را می خورد و سبب متلاشی شدن می شود و مصلحت همین است که حقوق تک تک افراد محترم شمرده شود و هیچ مصلحتی با مصالحه با ظلم کنار نمی آید. در این نگاه تک تک افراد موضوعیت پیدا می کنند و همین باعث می شود احمدی نژآد نتواند مشایی را کنار بگذارد هرچند به مصلحت نباشد. البته هر دوی این نگاه ها خیلی طول و تفسیر دارن و اگه اشکالی در آن می بینید خواهشمندم طرح آن باعث به حاشیه رفتن بحث نشود چون صرفا از باب مثال گفته شد که بهتر نیست نگاه ها تشریح بشه و ضمن تبیین نقد یا تأیید بشه؟ به جای اینکه به کسی که خودش خودش را انقلابی می داند (احمدی نژاد) انگ بزنیم؟ به هرحال احمدی نژآد یه شخص نیست که با تکفیرش و با اکتفا به اینکه بچه هست و حکیم و ذیل زعیم نیست، بشود از این تفکرات عبور کرد. بسیاری از بچه های ناب انقلاب اسلامی، الآن چنین فکری دارند. و با این نوع برخورد نه تنها به رشد جامعه کمکی نمی کنیم، بلکه فقط افرادی رو تأیید می کنیم که اساسا فکر نمیکنن و به بی فکری دامن میزنن. به هر حال چنین فکرهایی و چنین نگاه هایی هست. نوع نگاه به «مردم» به «مصلحت» به «حقیقت» به «عدالت» به «انقلاب اسلامی» به «امید» به «ناامیدی» و ...... اگر امثال شما که احیابخش تفکر در جامعه هستید و ما تفکر امروز خود را مدیون شما هستیم، به تقریر درست از این تعابیر کمک نکنید، از چه کسانی انتظار کمک و یاری می رود؟ الان تکلیف ما با احمدی نژاد چیست؟ مثل دستمال کاغذی مصرف شود و دور انداخته شود؟ انگیزه ای برای بچه حزب اللهی ای که این تاریخ را به خود دیده، باقی می ماند که نکند او هم دستمال کاغذی بعدی باشد؟ بر چه اساس می گویید تا ذیل زعیم بود حکمت داشت؟ در حالی که من جهت اطلاع خودم سخنرانی های احمدی نژاد از سال 84 رو گوش دادم و حس نکردم نوع نگاهش به مردم و و انقلاب و ... و سایر مقوله ها تغییری کرده باشد، و انگار من دلم می خواست 84 او را طور دیگری ببینم و الآن طور دیگری. شاید ما چون در ضمیرمان دوست داریم بگیم احمدی نژادی داشتیم که خوب بود و قبولش داشتیم، و از طرفی الآن حس می کنیم بی حکمت است، اصرار داریم بگیم تغییر کرده و مهم تر که اصرار داریم اگر تغییر کرده تقصیر خودش بوده و رهبری خواسته ایشون رو حفظ کنه ولی خودش نخواسته، نه اینکه فکر کنیم سالهاست صاحبان قدرت و ثروتی که رؤیاهایشان با بودن احمدی نژآد آشفته شده بود، سعی در ضد انقلاب کردن او داشتند! با مشاهده این برخوردها، چرا نباید تصور کنیم اخلاق و دین و ذیل انقلاب بودن، نسبی است؟ اگر حرف های پراکنده طرح می شود از باب مثال است و گرنه لب حرف گفته شده؛ خیلی جالب است که شما هم همگام با جریان رایج اصولگرا، رئیسی را در ایام انتخابات اخلاق مدار توصیف کردید، از کجا به این نتیجه رسیدید که ایشون اخلاق مدارند؟ آیا از ده سال معاون اولی قوه قضائیه توسط ایشون، دو ماه سابقه شون در قوه قضائیه رو بررسی کردید و نشانی از اخلاق دیدید که به این نتیجه رسیدید؟ یا شاید چون در مناظرات طرح کردن حسین فریدون پرونده داره پیش من و طاقت نیاوردن از رانت اطلاعات قضایی در مناظرات استفاده نکنن. اخلاق نسبی نیست؟ حرف آخر: نقش ما در اینکه احمدی نژاد از کسی که متذکر افق انقلاب بود به اپوزوسیون به زعم شما تبدیل شده، چیست؟ آیا استاد طاهرزاده وقتی چنین خطری احساس کردن، در این حد ماجرا مهم بود براشون که به جای طرح در رسانه (چون امروز فضای خصوصی بی معنی است)، بروند و این خطر رو به ایشون گوشزد کنن؟ واقعا نمی فهمم چرا احمدی نژاد رو به کلی از دست رفته و فنا شده می بینید، یعنی هیچ نقطه مثبت و امیدی در ایشون نمی بینید که قابل استفاده باشن بدون اینکه بخواهیم خودمون رو ذیل ایشون تعریف کنیم؟ اطلاعاتمون از حرف ها و دغدغه های احمدی نژاد چقدر است؟ متأسفانه متوجه چالش هایی که ایشون در این 8 سال و پس از آن پیش روی خود دیدند نیستیم. چالش هایی که گره های واقعی و حقیقی انقلاب اند. گره های انقلاب در تعامل با ایشون بهتر شناخته میشه تا با نشستن بیرون گود ماجرا الآن خیلی واضح و روشن و مصداقی، اگر به عنوان مثال احمدی نژاد نشست هفتگی برگزار کند برای طرح چالش های پیش روی انقلاب (که قبلا همایش دو روزه برا انتقال تجربیاتشون گذاشته بودن) شما آن را بی ثمر می دانید؟ بر چه اساسی؟ چون یأس خاصی در کلام شما احساس میشه. سعی بر این بود به صورت نرم و با تأمل، به حرفتون توجه کنم، نه تخریبی تا بتوانم کاستی و ضعف سوال قبلی را، جبران کنم و از شما پوزش می طلبم. ولی به نظرم می آید سوءتفاهم پیش آمده ناشی از فضای مجازی و محدودیت در طرح کامل مطالب است که فرصت شرح و مطالعه آن نمی باشد. ممنون از توجه شما. منتظر جوابتون هستم اگر با بیان یه جمله ی کلی، وقتی که برای نوشتن اینها گذاشتم ضایع نشه. بی نهایت سپاسگزارم به خاطر فرصتی که برای گفتگو در سایتتون فراهم کردید و خواهشمندم این مورچه ی حقیر را لایق بدانید بخشی از حرف های ناگفته تان را که قطره قطره در تک جملات بیان می شود، به ما بگویید و رازها را برملا کنید، ما در حال فکریم و به رازها محتاجیم و اثرگذاری پایدار (نه صرف انتقال احساس بی تاریخ بودن) با تبیین بیشتر حاصل می شود. اگر جسارتی در کلام حقیر بوده مجددا عذرخواهی می کنم. با تشکر. التماس دعا.باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که خودتان متوجهاید سخن در چنین مواردی بسیار زیاد است. در عین اینکه هنوز معتقدم بر روی این موضوع فکر کنید که یا باید باکری، باکری باشد و یا اگر باکری، باکری نباشد، هیچچیز نیست. و این سخنی است ماورای روح تفکر رسانهای و ژورنالیستی، که هیچوقت نمیتوان برای استواربودن در زندگی به فضای آنها دل بست. به این موضوع نیز فکر کنید که در غوغای هزاران صدایِ دنیای مدرن، در هرحال صداهای اصلی گم نمیشود وگرنه ما امروز، نه کانت و هگل داشتیم و نه امام خمینی. عمده عرض بنده آن است که عقلانیتِ تحقق یک تمدن، تمدنی که نمیخواهد با فضایِ اکنونزدهی غرب خود را نگه دارد؛ عقلانیتِ فوقالعاده حساس و دقیقی است و با توجه به تمدنی که بنا است از طریق انقلاب اسلامی در پیش روی ما گشوده شود، و عقلانیتی که باید این تمدن را تفهیم کند؛ ما انتظار دیگری از آقای احمدینژاد داشتیم. زیرا او بنا بود فرزند این انقلاب و آن تمدن باشد که عقلانیت خاصی میخواست. حال اگر چیز دیگری شد، هرچه میخواهد باشد دیگر آن احمدینژاد نیست. و این نکتهی بسیار حساسی است وگرنه میتوان هزاران حسن برای او برشمرد. و یأس بنده نسبت به ایشان که درست هم تشخیص دادید، از همانجا شروع شد که متوجهی تاریخی که در آن بود، نگردید و من برای شما نوشتم احمدینژاد تاریخ خود را گم کرد.
شما در این رابطه تفکر کنید که ما در کجا هستیم و در این جایگاه به سوی چه افقی باید حرکت کنیم؟ نگاهِ جزیرهای، شبیه نگاهِ اسماعیلیان است و این با نگاهِ حضور تاریخیِ تمدنسازِ انقلاب اسلامی همخوانی ندارد. نمیدانم چندسال طول میکشد تا فرآیند تفکری که شیعه در زمان صفویه داشت که تلاش میکرد با سیطرهی دولت عثمانی فقط سنی نباشد؛ بهسر آید و بخواهد نهتنها سنی نباشد، قرائتِ تفکرِ شیعهای که میخواهد جهان را معنای دیگری ببخشد را به میان آورد. در آخر کتاب «امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» و سلوک در تقدير توحيدي زمانه» نکاتی در این مورد عرض شده است که یکی از آنها تحت عنوان «آيندهاي پايدار» اینطور سخن میگوید:
در عصر بيتاريخيِ حاکميت فرهنگ مدرنيته که هرج و مرج و شرايط ناپايدار به حدّ اعلاي خود رسيده، تمايلات و تغيير مسير و نظر به آيندهاي که ادامهي فرهنگ مدرنيته نباشد در حال شکلگرفتن است و آثار آن نيز نمودار شده و از اين جهت دست تقدير الهي عالم را مستعد ساخته تا زمام امور جهان از دست افرادِ نالايق بهدر آيد. در چنين شرايطي تنها يک جريان است که ميتواند به معناي جهتدهنده به جهان، به صحنه آيد، جریانی که در عمل نشان داده باشد داراي خط و مشي تعريفشدهي مشخصي است، خط و مشیای جداي از آنچه در رنسانس به عنوان پردهي نقاشي آيندهي جهان به بشر نشان دادند و بشر در مقابل «کمّيّت» زانو زد و بين دلار و نيروي حيات تفاوت قائل نشد.
جرياني که در عين داشتن خط مشي مشخص و جدا از فرهنگ مدرن، نظر به «کيفيّت» نيز دارد، تنها اسلامي است که شيعه متذکر آن است و نشان داده توانايي مقاومت در هر عصر و زماني را در عين حفظ آرمانهاي الهي دارد. آيا غير از فرهنگي که شيعه متذکر آن است، فرهنگ ديگري را ميتوان براي آيندهي پايدار جهان مدّ نظر قرار داد؟ آيا ما نبايد در اين راستا احساس مسئوليت بزرگي را در خود شکل دهيم؟
و باز در جای دیگر تحت عنوان « نه در جزيرهاي به نام ايران» اینطور سخن میگوید:
ما هنوز گمان ميکنيم با تحقق انقلاب اسلامي امري ساده به وقوع پيوسته که ميتوانيم در جزيرهاي به نام ايران با آن بهسر ببريم و به همين جهت نيازي نميبينيم تا نسبت خود را با اطرافياني که در يک گروه قرار داريم و با ديگر جريانها بازتعريف کنيم. در اين صورت بايد بپذيريم ما با خيالات خود در اين واقعهي عظيم يعني انقلاب اسلامي وارد شدهايم و هرگز نبايد براي خود اميد پيروزي داشته باشيم. زيرا نه خود را مجهز به سعهي صدري کردهايم که در آينده سخت به آن نيازمنديم و نه تلاش ميکنيم جامعه را از دو قطبيبودن بين جناحهايي که به اهداف انقلاب معتقدند، خارج کنيم، همچنان اسير جناحبنديهاي گذشته هستيم. زيرا معناي حضور در آيندهاي را که در ميان ساير ملتها براي ما رقم خورده است متوجه نميباشيم.
امید است این دو نکته افقی را جهت تفکر در مقابل شما بگشاید. عذر میخواهم که نتوانستم به تکتکِ دغدغههای شما جواب بگویم. البته نقد و اشکال به جریان مقابل آقای احمدینژاد که هیچ احساسی برای تحقق تمدنی بیرون از سیطرهی استکبار ندارد و آرمانش ژاپن اسلامی است؛ جای خود دارد و اگر چنین مزاحمتهایی را آن جریان برای دولت نهم و دهم ایجاد نکرده بود، شاید امروز با این نوع نارضایتیها در امر معیشت مردم روبهرو نبودیم. موفق باشید
-
تا فهم ما از یکدیگر و گفتگویمان بیرون از تاریخمان نباشد
با سلام: در پاسخ به مخاطبان سایت درباره نامه آقای جوادی آملی فرمودید باید در انقلاب جایگاه هر فرد و جریانی را مشخص کنیم، نه چون مثل ما فکر نمی کنند حذف کنیم، نیز فرمودید ایشان انقلاب و آینده انقلاب را طور دیگری میبیند. این بار اول نیست و همواره موضع شما در نسبت با آیت الله جوادی آملی و آقازاده محترمشان در نهایت احترام و با پذیرش نظر ایشان بوده و حتی اجازه ي نقد ایشان را نیز به خود نمی دهید و سالهای فتنه گفتید نمي دانيد علت این مواضع چیست، از طرفی هم اذعان کردید نگاه هاشمی سبب جام زهر به امام و برجام نافرجام و.... شده و اولین بار نیست که نگاه آقای هاشمی را در جایگاه انقلاب اسلامی بی تاریخ می دانید و اولین بار هم نیست که کاپ اخلاق از طرف آیت الله جوادی آملی به ایشان که اوج بی اخلاقی بودند داده می شود. سرتان را درد نياورم. آیا مواضع حضرتعالی در قبال اشتباهات فاحش بزرگان حوزه، و از طرفی طرد احمدی نژاد به انحاء مختلف، گویای نسبی بودن اخلاق و نسبی بودن احترام به افراد ذیل انقلاب و نسبی بودن تکفیر یا حذف و امثالهم در نسبت با خاندان هزار فامیل نظام و حوزه نیست؟ اگر آقای احمدی نژاد نظری کنار نظر رهبری دارد، هاشمی که علنی با رهبری زاویه داشت و هنوز يادمه شما چه تعبيری برای نامه ی بدون سلام هاشمی به آقا به کار برديد. اونوقت چطور آقای جوادی ذیل انقلاب معنی میشود ولی احمدی نژاد برود به جهنم، خودش نخواست ذیل زعیم باشد؟! خواهش و تمنا دارم جدای از نگاه های سیاسی، فرض کنید من تماما با شما هم نظرم، وجدانا نوع تعامل شما با آیت الله جوادی و آقازاده ایشان کجا و احمدی نژاد کجا! وجدانا بفرمایید اگر احمدی نژاد فرزند آیت الله جوادی یا آيت الله مصباح بود و اگر احمدی نژاد نسبت خویشاوندی با هر یك از بزرگان یا حلقه های بسته ی نظام یا حوزه داشت، باز هم نسبت به ایشان همانگونه موضع میگرفتید؟ آن هم کسی که بارها اعلام کرده برای آرمانهاي امام و انقلاب جان میدهد، آیا همانطور که آقای جوادی آملی به زعم شما آینده انقلاب را طور دیگری میبیند، احمدی نژاد نمي تواند آینده انقلاب را طور دیگری ببیند؟ ذیل انقلاب بودن برای خاندان فامیلی نظام و حوزه هست فقط؟ خواهش می کنم، التماس می کنم بنده رو ارجاع نفرماييد به پاسخ های نسبتا تکراری که تاکنون فرمودید و تمنا دارم به قول خودتون، باهام هم عالم بشید تا درک متقابل صورت بگیرد سپس پاسخ بدید، شاید روشن شود خون دل ما از چیست ... بنده خیلی روی حرفای شما فکر می کنم و ردشان نمی کنم، خواهش می کنم شما هم روی حرفای بنده فکر کنید، حضرت سلیمان از مورچه هم درس آموخت شاید بنده مورچه ی حضرتعالی باشم. اینکه گفتم شما نظر آیت الله جوادی را می پذیرید، اصلاح می کنم، منظورم قبول داشتن نظر ایشان نیست. منظورم اینه که شما نظر ايشون رو ذیل انقلاب محترم میشمارید و معتقديد به عنوان یه معلم میشه از ایشون تعلیم گرفت نه که تماما خودمون رو در اختیار ایشون بذاریم. چرا همین احترام و همین برخورد با آقای احمدی نژاد نمي شود؟ چرا در نسبت با احمدی نژاد نه مسایل اخلاقی و انسانی رعایت میشود (همان که در سوال هفتههای گذشته نوشتم تمسخر شما و خنده و ذوق زدگی حضار و...) نه با احترام چنین تعابیری به کار نميره، شما قبلا گفته بودید ارزش احمدی نژاد به مباحث تئوری و مهدویت و سخنرانی هايش نیست، ارزش احمدی نژاد به این هست که تونست نگاه امام خمینی رو در «عمل» پیاده کنه. خب حالا که فکر می کنید احمدی نژاد ذیل زعیم نیست و نگاهی کنار نگاه آقا برای خودش دارد، بهتر نیست مثل برخوردتان با آقای جوادی، بگویید احمدی نژاد هم مي تواند به عنوان مدیری که با نگاه انقلابی سابقه هشت سال مدیریت کشور و آشنایی با پیچ و خم های مدیریتی کشور و جهان دارد، تعلیمگرِ ما باشد نه که تماما خودمان را به او بسپاریم؟ چرا احترام فقط برای آقای جوادی آملی و آقازاده شان و فقط برای آیت الله مصباح هست؟ بنده حقیر طلبه حوزه علمیه قم هستم و به این بزرگان ارادت دارم، ولی چرا بزرگان نظام و حوزه اگر اشتباهات فاحشی بکنند، صرفا یا روششان یا نظرشان نسبت به آینده انقلاب با نظر و روش ما متفاوت است و نباید حذف شوند ولی احمدی نژاد چه روشش متفاوت باشد چه نظرش، تقصیر خودش است و باید تکفیر و حذف شود؟ خواهش خواهش خواهش می کنم بفرمایید اگر احمدی نژاد به هاشمی کاپ اخلاق می داد، اگر روشش در برخورد با مسایل، مخالف روش رهبری و شهید بهشتی بود (اشاره به حرف ضمنی شما درباره آیت الله مصباح)، اگر احمدی نژاد کسی که نامه ی بدون سلام به رهبری داده و به تعبیر شما اعلان جنگ با رهبری کرده را مظهر تمام و کمال اخلاق می نامید، هزاران باره سیاه و سیاه و سیاه نمي دانستند؟ بازم خواهش، تمنا، التماس می کنم بفرمایید اگه آقای جوادی آملی صرفا نظراتی داشته باشند که مثلا کنار نظرات رهبری باشد (مثل نگاه به آینده انقلاب که خودتان اذعان کردید با نگاه آقا متفاوت است...) آیا جراتش هست ایشان را بیرون از ذیل زعیم الهی بدانید؟ به خدا دلم به عنوان طلبه ی دردمند خون است چرا کسی که به زبان خودمانی خارج از حلقه ی فامیلی نظام و حوزه باشد، نه احترام دارد نه ذیل زعیم است نه انقلابی است، سیاه سیاه است، ولی کسی که جزو حلقهی بستهی نظام و احیانا حوزه باشد، هرکه باشد از وزرای دولت روحانی تا آقازاده ی آیت الله جوادی، احترامشان واجب و ذیل انقلاب هستند... این زعیم کیست که سهم خاندان هزار فامیل است فقط. خدایا خدایا به حق گریه های حضرت زهرا (س)، به حق معصومیت حضرت معصومه (س)، حرفای پر از اشکال و نقص من رو هر طوری که صلاح هست به استادمان برسان و ما را کمتر از مورچهای ندان که برای حضرت سلیمان حامل پیام بود. الهی آمین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتما میدانید آنچه را ما میتوانیم در بیان آوریم بخش کوچکی است از آن چیزی که نمیتوانیم در بیان آوریم، اما درون ما از آن باخبر است. پس هیچگاه پروندهی سخن در امور حقیقی بسته نمیشود، بهخصوص ما در تاریخی واقع شدهایم که روح آن تاریخ ما را در برگرفته و باید تلاش کنیم خود را با آن هماهنگ سازیم تا فهم ما از یکدیگر و گفتگویمان بیرون از تاریخمان نباشد که در آن صورت عملاً از افق درونی خود فاصله گرفتهایم، و به جهت گسستی که پیش میآید سخنانمان برای همدیگر نامفهوم میشود. و تنها با فهمِ حضور تاریخی است که میتوان از این گسست رهایی یافت، به شرطی که احساسِ حضور تاریخی را که همان «اگزیستانسِ» ما در این دوران است زنده نگه داریم، و ببینیم در درون گویندهی متن چه میگذرد! که البته تا ما از «خود» بیرون نیاییم و به آن وجهِ بنیادین خود که در این تاریخ ما را در برگرفته، نظر نکنیم؛ نمیتوانیم احساس همسخنی و دیالوگ لازم را نزد هم داشته باشیم.
با توجه به آنچه در بالا عرض شد؛ نمیدانم چرا آن نوع سخنگفتن که در آن متن پیش آمد را، اخلاق نسبی قلمداد کردید؟! مگر حقیقت، در اخلاقی که مبتنی بر نشاندادن جایگاه افراد است، انکار میشود؟ فراموش نفرمایید آقای احمدینژاد، فرزند انقلاب بود و در جایگاه خرازی و باکری قرار داشت و مقام معظم رهبری سخن او را گفتمان انقلاب معرفی کردند. حال چرا باید ایشان را با امثال آقای هاشمی مقایسه کنیم و بعد بخواهید جایی در عرض آنها برایشان در نظر بگیرم؟! مگر این نوع مقایسهها جایی برای تفکر و گفتمان باقی میگذارد؟ آیا اگر باکری، باکری نبود باید هاشمی باشد؟!
مگر میشود بنده از آن جهت که سخنان امثال شما را روح تاریخ خود میدانم و تاریخ خود را مظهر ارادهی الهی میشناسم، بر سخنان شما تأمل و تفکر نکنم؟
احمدینژادِ اول، متذکر افق انقلاب به سوی تعالی انسان بود تا در آن بستر، عدالت ظهور کند و در حال حاضر تبدیل شده است به نوعی مطالبهگری اقتصادی، آن هم در ساحت اپوزوسیون و این با عقلانیتی که بتوان به کمک اهداف انقلاب آمد، نمیسازد مگر آنکه آقای احمدینژاد دیگر نخواهد احمدینژاد باشد و بخواهد آقای هاشمی باشد.
چقدر امید داشتم که آقای احمدینژاد آن سرمایهای شود که شما به دنبال آن برای ایشان بودید.
انتظار بنده از شما، تفکری است که به صورت نرم و نه به صورت تخریبی، کار را جلو ببرد. آیا نباید به آخرین جملهی جواب سؤال شمارهی21057 فکر میکردید تا این آخرین اعتراض را نمینمودید؟! آنجا که عرض شد: «رفیق سالکی داشتم که انصافاً در بعضی از امور باطنی و صفای روحانی مورد حسرت بنده بود، با این حال به طریقی حضرت امام به ایشان خبر داده بودند که فرزندم را جهت تربیت به شما نمیسپارم ». موفق باشید
-
بدون عنوان
با عرض سلام خدمت استاد گرامی:
متاسفانه در چند روز گذشته و در آستانه سالگرد ۹ دی شاهد تجمعات اعتراضی مردم شهرهای مختلف در اعتراض به وضعیت نامطلوب اقتصادی کشور و همچنین فسادهای موجود در دستگاه ها هستیم. این مسئله موجب نگرانی جناح مومن و انقلابی کشور شده و هرکدام به نوعی دارند با قضیه برخورد می کنند و گاها انگشت اتهام را به سمت هم می گیرند. عده ای دولت را محکوم می کنند و عده ای می گویند مردم استحاله شده و غرب گرا و فاصله گرفته از دین شده اند. در برخورد با این مسئله نیز صدا و سیما (ظاهرا آن طور که شنیده ام) که مثل همیشه سانسور می کند و سخنان معاون اول را پخش می کند و لج مردم را بیشتر در می آورد. یک سری سایت های حزب اللهی هم که محکوم می کنند. در این میان عده ای هم می گویند باید با مردم همدل و به میان آنها رفت و نگذاشت جو به دست ضد انقلاب بیافتد و ... . به نظر شما برخورد دلسوزان انقلاب با این نوع قضایا باید چگونه باشد؟ معلوم است که این نوع اعتراضات خودجوش و از روی درد توسط مردم دارد برگزار می شود اما از طرفی جریان های ضد انقلاب به سرعت و مهارت بر این موج ها سوار می شوند. تحلیل ابعاد مختلف این مسئله برایم کمی پیچیده شده است.
مسئله دیگری که وجود دارد این است که در برخی از این تجمعات علیه رئیس قوه قضائیه شعار داده شده است و این آشکار می شود که رفتار و عملکرد اقای احمدی نژاد در این قضیه بسیار موثر بوده است. ایشان و اطرافیانشان بعد از سخنرانی ۶ دی ماه رهبری سعی کرده اند از کنار آن به آرامی عبور کنند، اصل صورت مسئله را که حداقل بخشی از سخنان رهبری متوجه ایشان بود با انکار آن پاک کنند، در عین اینکه غیرمستقیم اشاره کنند رهبری صحبتی کرده که بی بی سی دارد از آن سوء استفاده می کند!، و در عین حال فردای آن روز به بوشهر می رود و سخنرانی می کند و همان مسیر را ادامه می دهد. به نظر شما این عملکرد آقای احمدی نژاد و اطرافیانشان تقابل با رهبری و تلاش برای عبور از ایشان نیست؟باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در اینکه با مردمی که به جهت سوء مدیریت و برنامههای غلط به مشکل اقتصادی افتادهاند؛ همراهی کرد، بحثی نیست. بهخصوص که دشمنان نظام میخواهند از چنین مطالباتی به نفع خود استفاده کنند 2- به نظر بنده آقای احمدینژاد دست به کارهایی زدند که دیگر هیچ جایی در آیندهی انقلاب ندارند. در حالیکه میتوانستند به عنوان یک سرمایه برای انقلاب بمانند. آقای مهدی محمدی تحلیلی در این مورد داشتهاند که برایتان میفرستم. موفق باشید
اصولي هست كه محمود احمدي نژاد تا بدانها پاي بند بود هم به مردم خدمت كرد و هم به انقلاب. اين اصول مستقل از احمدي نژاد وجود داشت و هميشه خواهد داشت. امام به ما آموخته شاخص آن هم ولي فقيه است نه خود ما و نه هيچ كس ديگر. در فتنه ٨٨ اهل بغي عليه آن اصول شوريدند نه عليه شخص احمدي نژاد و انقلاب با همه وجود پاي احمدي نژاد ايستاد. بايد هم مي ايستاد. صدبار ديگر همان وضع تكرار شود همان كار را بايد كرد. ديري نپاييد كه احمدي نژاد تصور كرد خود بخشي از اصول و بلكه عين اصول است. اينكه چرا و چگونه چنين شد خود داستاني است. انحراف از اينجا آغاز شد. او از خودش و از اصولي منحرف شد كه همه قدر و قيمتش به سبب پاي بندي به آنها بود. نظام جمهوري اسلامي تا توانست صبر پيشه كرد شايد او بيغوله را از شاهراه تشخيص بدهد. اما نشد. باز هم بماند كه چرا. در تمام اين مدت كه نظام صبوري مي كرد، او تلاش كرد پروژه انقلاب منهاي اصول را پيش ببرد. نتيجه نوعي اصلاح طلبي و چپ روي درجه سه بود كه البته با تهوري بي سابقه بيان مي شد. حالا مرزها روشن شده. راه بازگشت البته بسته نيست اما راه فعلي جز اينكه او را به خيل عظيم ايستادگان شكست خورده در مقابل انقلاب ملحق كند، عاقبتي ندارد. انقلابيون سربلندند كه چه در ٨٨ و چه امروز پاي اصول انقلاب به روايت رهبري ايستاده اند. فتنه گران حالا دربدر به دنبال راهي براي بازگشت مي گردند. عاقبت ديگران هم بهتر از اين نخواهد بود.
اعتراض به مشكلات اقتصادي حق مردم است. اگر مرز اعتراض با آشوب روشن باشد، بايد در برابر آن خاضع بود. اگر معترض در چارچوب جمهوري اسلامي فرياد مي زند كه براي جوانم شغل مي خواهم يا گله دارد كه مختصر پس انداز زندگي اش را در فلان موسسه اعتباري بالا كشيده اند، بايد سخنش را شنيد. به جاي برخورد با او، بايد با مسئولي برخورد كرد كه كار را به اينجا كشانده است. حتي اگر از منظر صرفا امنيتي نگاه كنيم، امروز بايد كنار مردم ايستاد. دشمن زماني قادر به سوء استفاده خواهد بود كه ميان مردم و نظام شكافي ببيند و به عميق تر شدن آن طمع كند. «آنها كه امكانات كشور دستشان است» بايد ياد بگيرند اگر نمي توانند از درد مردم بكاهند لااقل با مردم همدردي كنند. وقتي چنين شد، حناي شيادان و مدعيان هم ديگر رنگي نخواهد داشت.
-
بدون عنوان
جناب استاد طاهرزاده سلام علیکم:
با عرض معذرت از مزاحمت ایجاد شده. یک پرسش معرفتی داشتم که با توصیه دوستان تصمیم گرفتم با شما در میان بگذارم. مدتی قبل به این فکر می کردم که آیا آنچه در کتب علمای شیعه از صدر اسلام و درباره شخصیتهای آن موقع نقل شده است قابل اعتماد است یا نه؟ آیا احادیثی که از ائمه نقل می کنند صحیح است یا نه؟ می توان درباره پاسخ این سوال مدتها بحث انتزاعی کرد. اما اگر به طور عینی نگاه کنیم قضیه فرق می کند. کارگری به نام رضا شهابی مدتهاست که به جرم فعالیت برای احقاق حقوق کارگران در زندان است و اخیرا رئیس قوه قضاییه بدون هیچ سندی گفته اند وی جاسوس سازمان منافقین است. وقتی الان در این دنیای اطلاع رسانی یک مجتهد چنین نسبت دروغی را به یک کارگر نسبت می دهد چه طور باور کنیم که مجتهدین هزار سال قبل به دروغ عمر و ابوبکر و عثمان را بدنام نکرده اند؟ وقتی تمام علمای عظام و صدا و سیما و کل نظام یک شبه از آیت الله هاشمی یک قدیس ساختند چه طور باور کنیم علمای هزار سال قبل بدون دروغ تاریخ را نگاشته اند؟ در قضیه آقای رحیم مشایی و احمدی نژاد هم شاهد بودیم به دلایل واهی و با پروپاگاندا همه رسانه ها ایشان را منحرف و دزد و ... خواندند و هیچ مرجع تقلیدی هم اعتراضی نکرد بلکه گاها همراهی هم کردند. از کجا معلوم که شیخ مفید و سید مرتضی هم همین گونه تاریخ را تحریف نکرده باشند؟ خود شما در پرسش و پاسخ با دوستان دیگر بارها گفته اید برخورد دستگاه قضا با آقای احمدی نژاد کینه توزانه و غیرمنصفانه است. اگر مجتهدین راس این قوه چنین رفتار ناعادلانه ای دارند چرا فرض نکنیم علمای سابق این گونه نبوده باشند و به مدد پروپاگاندا اسم خویش را نیک جا نزده باشند؟ وقتی در جهان معاصر با این همه اطلاع رسانی چنین حجمی از دروغ گویی و کتمان حقیقت توسط افراد منتسب به دین انجام می شود چرا فرض نکنیم سابقا هم همین طور بوده است؟ وقتی رئیس قوه قضا که منتسب به بیت یکی از مراجع حاضر است این همه دروغ در مورد عدالت خواهان ایران می گوید و آن مرجع تقلید فقط به فکر تعطیل کردن روز شهادت حضرت زهرا (س) است چرا فکر نکنیم که ایشان هم همدست رئیس قوه اند؟ از اموال این کشور مبلغی ناچیز به عنوان یارانه به حساب مردم واریز می شود که گویا یکی از مراجع کمربسته تا آن را هم از ما دریغ کند. وقتی مرجع فعلی حرفی از املاک و حقوق نجومی نمی زند و هم و دغدغه اش فقط یارانه است و شما هم ظاهرا هیچ سخنی در این باره ندارید بر چه اساس من باور کنم که شیخ طوسی و مفید دنبال عدالت اجتماعی بوده اند؟ اخیرا آقای میلانی در نقد کتاب جدید آقای بیژن عبدالکریمی مطلبی عنوان کرده بودند سراسر پر از توهین و ایشان را از نوادگان قاتلین کربلا دانسته بودند. وقتی در حوزه امروز با این همه وسیله ارتباطی کسی چنین مزخرفاتی را به نام نقد می گوید و هیچ مرجعی اعتراض نمی کند و اخلاق حسنه نبوی را یادآوری نمی کند چه طور انتظار دارید ما باور کنیم علمای سلف این آقا ملتزم به اخلاق دینی بوده اند؟ به عبارت بهتر رفتار امروز علمای شیعه این پرسش را ایجاد کرده که شاید اسلاف علما هم مانند اینها بوده اند و ما تاکنون بی خود به آنها ظن نیک داشته ایم. اگر در این فقره من را کمک کنید متشکر می شوم. با تشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد کمی حوصله کنید. آن بزرگانی که در تاریخ ماندند آنقدر پاکی و صفا و صداقت از خود نشان دادند که مردم دلدادهی آنها شدند و به مدعیان غیر صادق پشت کردند. مطمئن باشید اگر کسی در این تاریخ وظیفهی خود را انجام ندهد چیزی نمیگذرد که مردم به آنها پشت میکنند و پس از چندی هیچ نامی از آنها در میان نیست. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام علیکم: لطفا نظرتان را در مورد نامه ۹۶/۸/۲۲ آقای احمدی نژاد به رهبری بفرمایید با توجه به این که در این نامه واقعیت های کشور بیان شده و نیاز به اقدامات فوری ضروری دانسته شده و با سکوت رهبری عزیز مواجه شده. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: تنگناها مشخص است و معلوم است که ما گرفتار چه تنگناهایی هستیم. عمده راهِ حلهاست که فکر نمیکنم با دولتمردانِ آقای روحانی این مشکلات مرتفع شود. اینان بیشتر، گفتاردرمانی میکنند تا درمانِ مشکلات. امید است مردم ما برای آیندهی خود عبرتی بگیرند تا انتخاب مناسب اهداف انقلاب داشته باشند. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد:
متن زیر را یکی از دوستان بعد از شنیدن فایل صوتی شما در مورد احمدی نژاد برایم فرستاد. لطفا نظرتون را بدهید ممنون:
در ابتدا قبول دارم که شاید احمدی نژاد بعد از فوت هاشمی می توانست حکیمانه تر و صبورانه تر (همانند صبر عجیبی که همیشه از او دیده بودیم و توقع امروز ما را بالاتر برده) رفتار کند و شاید با رفتارهای انتخاباتی اش که البته خطا نبود ولی مورد سوءاستفاده قرار گرفت تفکری که بخاطر آن ما حامی اش بودیم را به عقب راند. اما تا بحال فکر کرده ایم کدام یک از ما می توانستیم یک روز جای احمدی نزاد باشیم و با وجود حمایت های بی سابقه ی رهبری و جواب های شخص رهبری به تهمت ها و انتقادها باز از جناح برخی حزب الهی ها و صهیونیست ها و منافقین دقیقا یک نوع و یک جنس هجمه ی ناجوانمردانه را تحمل کنیم. کدام یک از ما می توانیم این همه ظلم را تاب بیاوریم؟ اصلا در تاریخ ما چه موقع سابقه داشته که منافق و ضد انقلاب و صیونیست و بچه حزب الهی ها و اصلاح طلب و اصول گرا و مرجع تقلید و ... همه و همه در یک موضع و آن هم هجمه به یک شخص متحد باشند؟ و اما در تاریخ انقلاب همواره منتقدین به نظام همیشه خود را در جناح ضد نظام و ضد رهبری و دشمن تعریف کردند و با رسانه هاشان مصاحبه کردند و گاهی به سرزمین هایشان هجرت کرده اند ولی احمدی نژاد هیچوقت مواضع ضد استکبارش را از دست نداده و همیشه خود را ذیل امام و رهبری و انقلاب تعریف کرده. اصلا و اساسا مگر همه باید همانند عقل رهبری بیاندیشند؟ رهبری وظیفه اش و رسالتش ایجاب می کند یک نوع عقلی به صحنه بیاورد که لزوما با سربازانش و بقیه مردم یکسان نباشد. انتقادم به تحلیل استاد و استدلالشان این است که مگر خود رهبری در زمان امام در مواردی با ایشان اختلاف نظر نداشته و حتی قهر نکرده اند؟ خود رهبری بارها متذکر شده اند که نقد به ایشان بدون اشکال است و حتی در موردی ایشان فرمودند که اشتباه کرده ام و از خداوند طلب عفو می کنم. پس آزاد اندیشی کجا رفته. اگر ابنطور است ما را به آقا اندیشی دعوت کنند نه آزاد اندیشی.باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظر بنده عرایضی که در جواب سؤالهای قبلی داده شد، جواب آن قسمت از فرمایشات آن دوست عزیز را میتوانید در آن بیابید. میفرمایند به آقای احمدینژاد حق داد؛ ولی بحث بر سر غفلت آقای احمدینژاد است از جایگاه تاریخیشان که میتوانستند نمادِ عدالتخواهیِ نظام اسلامی باشند و مسئولیتی که در این مورد به عهده داشتند و حکیمانه عمل نکردند 2- تعجب بنده از آن قسمت از آن سخن رفیق است که میفرماید مگر رهبری قهر نکردند؟! کلا و حاشا، عظمت رهبری اتفاقاً در آن بود که متوجهی جایگاه انقلاب اسلامی در آن تاریخ بودند و در عین تفاوت نظر نسبت به ادامهی نخست وزیری آقای موسوی، حضرت امام مخالف نظر مقام معظم رهبری نبودند؛ فرموده بودند در آن شرایط مصلحت نیست. و رهبر حکیم و فرزانه آن زمان به عنوان رئیس جمهور زیباترین برخورد را با موضوع داشتند. حال مقایسه کنید آن برخورد را با اعتراض آقای احمدینژاد به رهبری و خانهنشینیِ آن چنینی. موفق باشید
-
وای به حال ملتی که قهرمانانشان یعنی نمادهای اهداف تاریخیشان شکست بخورند!
با سلام خدمت استاد بزرگوار:
نکاتی مد نظر بنده است که تقاضا دارم با سعه صدر مورد توجه قرار بدهید و باز هم تقاضا دارم که در صورت امکان با جواب خویش به گشایش امر کمک بفرمایید:
عجیب است که چند روزی است در فضای سایت و بین مخاطبانش بحث هدایت قلب زعیم الهی و عصمت داشتن و نداشتنش حسابی داغ شده است. کَاَنّ تمام دشواری های پیش آمده در روزگار ما با حل شدن این مساله برطرف خواهد شد. لطفا به بنده حقیر بفرمائید که این همه نقض حقوق شرعی اخلاقی و قانونی که دارد اتفاق می افتد از مصادیق هدایت زعیم الهی است! استاد عزیز باور بفرمائید الان مشکل اشتباهات احمدی نژاد نیست! به هر حال شما طبق مبانی تفکری خودتان می توانید رفتار احمدی نژاد را خارج از حکمت و ... بدانید و البته شناختی که بنده از مبانی تفکری جنابعالی دارم این است که منطق شما با مبانی خودتان سازگار است. البته می توان به این مبانی تشکیک کرد و با شما در این باب به گفتگو نشست، اما امروز مساله و بحث ما این نیست! مساله ظلمی است که دارد اتفاق می افتد و آیا در قبال آن هیچ مسئولیتی متوجه ما و شما نیست؟ آیا با برشمردن اشتباهات احمدی نژاد صورت مساله مسئولیت داشتن آقای طاهرزاده پاک می شود؟ آیا این یک نوع فرافکنی و شانه خالی کردن نیست؟ مگر نه این که پیامبر (ص) فرموده است: هر کس ندای استغاثهی مسلمی را بشنود و پاسخ نگوید، مسلمان نیست. کلمه هر کس هم که مطلق است و قید ذیل زعیم الهی بودن یا نبودن را هم که ندارد. استاد عزیز اگر ما صدتا نامه امضا کنیم و هزارتا بیانیه بدهیم هیچ فایده ای ندارد در حالی که اگر چهار تا آدم وجیه در این قضیه ورود کنند، مساله متفاوت می شود. چرا حضرتعالی و امثال حضرتعالی در این قضیه ورود نمی کنید تا قوه قضائیه این مسخره بازی را تمام کند؟ اصلا ما را چه به احمدی نژاد! مگر مساله ما احمدی نژاد است؟! مساله باورهای ماست که در این قضیه دارد می لرزد! امروز اگر دشمنان نظام هر راست و دروغی را در رابطه با ظلم در جمهوری اسلامی بگویند، من بچه مسلمان انقلابی هم تنم می لرزد که نکند راست باشد. امروز پیش خود می گوییم تمام آن شایعاتی که یک زمانی می گفتند و ما باور نمی کردیم، نکند که راست بوده! و به راستی چه کسی مسئول این همه درد و فشار بر ما از جهت لرزش باورهایمان است؟ احمدی نژاد؟ درد من این است که مساله اختلاف نظرها و اختلاف مبانی ها و نسبت گیریهای متفاوت با رهبری نیست. مشکل این سکوتی است که از بالا تا پایین بزرگان جامعه را فراگرفته است! احمدی نژاد می گوید وقتی با من که به هر حال هشت سال رئیس جمهور این مملکت بودم چنین می کنید وای به حال مردم عادی! امروز متاسفانه به جایی رسیدیم که در دعوای مردم با حاکمیت در دعوای میان بالایی ها و پایینی ها از این که واقعا حق به حق دار برسد دیگر ناامید شده ایم! آیا این درد کمی است! آیا من و شما مسئول نیستیم؟ و عجیب است که پاسخ شما در قبال همه این مسائل این است که این ها در جلسات خصوصی اشان بعضی از نظرات رهبری را قبول ندارند!؟ باور بفرمائید که دیگر این یکی با مبانی خود حضرتعالی هم جور در نمی آید! متاسفانه به نظر من احمدی نژاد در یک بازی دو سر باخت گرفتار شده است، کاری نکند قربانی است، کاری هم بکند باز قربانی است! و حکایت عملکرد شما و بقیه هم جبهه ای هایتان حکایت کسانی است که به دوست یا برادرشان می گویند از جبهه امن کنار ما خارج نشو و حالا طرف به هر دلیلی بر مرزهای جبهه شما پا گذاشته است و گرفتار شیرها شده، نجنگد خورده می شود، بجنگد هم باز نابود می شود و حالا شما و بقیه بیرون از گود و در جایگاه فعلا امنتان نشستید و فقط می گویید دیدی گفتیم نرو، دیدی گفتیم نرو. و تمام! این رفتار از بسیاری از افرادی که همیشه نگاه سیاسی، حزبی، جناحی و ... بر حوزه تفکرشان غالب بوده قابل پذیرش است، اما جنابعالی چی؟ شما که مواضع سیاسی دکتر داوری را در جهت آزاد اندیشی توجیه می کنید شما که حتی تیم دولت روحانی را در جهت سعه صدر در دایره انقلاب حفظ می کنید، اما در قبال احمدی نژاد تمام سعه صدرها و آزاد اندیشی ها تمام می شود! به جرم اینکه با مبانی تفکری شما جور در نمی آید! آیا این یک نوع رفتار قبیله گرایی همیشه مورد مذمت شما نیست؟ استاد عزیز من واقعا نمی دانم احمدی نژاد دل کسی را خون کرده یا نکرده اما تو را به خدا به ما بفرمائید با صحبت های احمدی نژاد در صدای مردم ۵ چه کنیم؟باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با عدم سعهی صدر و تنگنظری و کینهای که بعضاً نظام قضایی ما نسبت به تیم آقای احمدینژاد إعمال میکنند؛ بنده از زمان زندانیکردن آقای جوانفکر اعلام موضع کردم و عرض کردم نه سید مهدی شجاعی مستحق تعطیلشدن مجلهاش بود به جرم تشییع فحشاء و نه جوانفکر ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه بود. از همان زمان سعی بنده آن بود که جریان قضایی را در حدّ خود متوجه کنم اینطور نیست که ما حرکات آنها را بپذیریم، حتی آن زمانی که آقای صادق لاریجانی جواب نامهی آقای احمدینژاد را دادند به رفقا عرض نمودم فضای این نامه با نوعی کینهتوزی نسبت به رقیب همراه است.
عرض بنده آن است که چرا آقای احمدینژاد متوجه نشدند در چه تاریخی قرار دارند؟ و از رسالت اصلی خود با همهی تنگناها که در روبهروی خود دیدند غافل شدند؟ از آن وقتی که نوعی مرید و مرادی با آقای مشائی به میان آمد تا خانهنشینی و شرکت در انتخابات بر خلاف مصلحت رهبری، معلوم شد آقای احمدینژاد دیگر آن آقای احمدینژادی که مقام معظم رهبری تلاش داشتند او را به عنوان نمادِ عدالتخواهیِ انقلاب اسلامی معرفی کنند؛ نیست. ما چوب آن حرکات آقای احمدینژاد را خوردیم که عرض شد و سرشکستهی این بچهبازیهای ایشان هستیم، وگرنه هنوز هم بنده معتقدم نظام قضائی سختْ غیر حکیمانه عمل میکند و بچهبازیهای آقای احمدینژاد را هم آنها تکرار میکنند و وظیفهی ما است به هر نحوی شده است تذکر خود را به گوش آنها برسانیم.
برتولت برشت در نمایشنامهی گالیله متذکر میشود که در بعضی موارد جامعه نیاز به قهرمانی دارد که صورت آرمانهای او باشد و وقتی مردم در اطراف دادگاهی که بنا بود گالیله را محاکمه کنند جمع شده بودند تا گالیله ـ قهرمانی که به او نیاز داشتند ـ با مقاومت خود نشان دهد که حقیقتاً زمین میگردد. ولی وقتی گالیله از دادگاه بیرون آمد در حالی که آنچه شایستهی یک قهرمان بود، از خود نشان نداد؛ حساب کن مردم به چه حالی در افتادند؟! این جا است که برشت میگوید: وای به حال ملتی که قهرمانانشان یعنی نمادهای اهداف تاریخیشان شکست بخورند! در این گالیله نبود که شکست خورد، این مردم بودند که در شکست نمادِ مقاومت در هم پیچیدند.
ای کاش آقای احمدینژاد متوجه بود در چه تاریخی زندگی میکند؟!
موفق باشید
-
مسئلهی امروز ما حضورِ بس افتخارآمیزی است که با امثال حججیها در تاریخمان گشوده شد و با نفی داعش معلوم شد خداوند حضوری خاص را برای ما رقم زده است
با سلام خدمت استاد
شما در فایل صوتی می فرمائید: «من یک چیزی را رک بگویم تا ایشان ذیل زعیم بود خیلی حکیم بود، آمد بیرون به یک نحوی.» و در ادامه می فرمائید: «البته الان هم نمی گوید آقا را قبول ندارم اما ذیل زعیم بودن یعنی مطابق عقل آقا فکر کردن. این بی عقلی و تقلید نیست بلکه تفکر است مثلا شما اگر قرآن نداشتید هر فکری می کنید بی خود است اتفاقا شما با قرآن و ذیل آن فکر می کنید نه اینکه شما بگویید حالا ما قرآن را بفهمیم دیگر فکر نمی کنیم، افلا یتدبرون؟ با زعیمتان می توانید فکر کنید و متفکر بشوید. ایشان جدا شد و آن جور که باید از زعیم استفاده نکرد.»
و در جواب این پرسش که علت این صحبت شما چیست می فرمائید: «یکی از بچه هایی که نزدیک بود به من گفت که من از آن جا دیگر مطمئن شدم که کار خراب شده است ؛ ایشان فکر می کند آقا همه نظریه هایش درست نیست، رک بگویم. آن کسی هم که این را به من گفته است با خود بچه های آنها بود، شما هم او را می شناسید و انسان مطمئنی است و از وقتی این را شنید فاصله گرفت از آن ها و این را به من گفت.
می گویند که آقا همه نظریاتش درست نیست درصورتی که خدا وقتی کسی را زعیم می کند، قلبش را در اختیار می گیرد. بالاخره ما چه گناهی کرده ایم که آقا را قبول داریم. آیا می شود خدا ایشان را کمک نکند، آن وقت به ما ظلم کرده است و خدا این کار را نمی کند.»
این علتی که شما فرموده اید با جواب سوال 20812 و 20800 گویا مغایرت دارد، شما در پاسخ به پرسش 20800 فرموده اید: «پس او در كار خود موفق و محكم و مورد تأييد الهى است. البته این بدین معنا نیست که آن ولیّ امر معصوم باید باشد» و در جواب سوال 20812 فرموده اید: « اگر مسئولی بخواهد خود را در عرض عقل ولیّ فقیه مطرح کند، از حکمت لازم خارج میشود. وگرنه اگر در عین انتقاد به رهبر، باز در کلیّت، جهتی که رهبری در جمعبندی پیشنهاد میکنند را عمل کنند مشکلی پیش نمیآید».
شما در آن فایل صوتی علت تاریخی فکر نکردن آقای احمدی نژاد و ذیل زعیم نبودن ایشان را گفته ی یک فرد مطمئن بیان کرده اید که گفته است آقای احمدی نژاد معتقد است تمام نظریات رهبری درست نیست.
استاد، در صورت صحت گفته این فرد باز هم طبق نظر خودتان آقای احمدی نژاد اشتباهی را مرتکب نشده است. و حتما از خود حضرت آقا هم که بپرسید خود ایشان تصریح می کنند. (همچنان که بار ها تصریح کرده اند) که تمام نظرات من صحیح نیست. به نظر شما آیا ذیل زعیم بودن یعنی اطاعت بدون سوال و یا حتی انتقاد؟ البته من معتقد هستم اگر رابطه ی ما با حضرت آقا درست باشد این انتقاد ها دلیلی نمی شود برای ما که در عمل خلاف نظراتشان عمل کنیم چرا که یک عقل بالاتر ما را دعوت به این کار می کند، و همچنان که از شما یاد گرفته ایم این تقلید نیست و تفکر است. با تشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع انتقاد و تذکر به رهبری قبل از جمعبندیِ رهبری نسبت به هر موضوعی کار لازمی است و در متون روایی ما تحت عنوان «نصایح الملوک» مطرح است ولی به همان معنایی که خداوند به رسول خود میفرماید بعد از مشورت با مردم و بعد از جمعبندی، به هر نتیجهای که رسیدی به خدا توکل نما و آن نتیجه را عمل کن. در این رابطه ما باید نسبت خود را با زعیم دوران شکل دهیم و به نظر نهایی ایشان اجر گذاریم. متأسفانه آقای احمدینژاد نه در موضوع وزرات آقای مصلحی چنان کردند و خانهنشینی پیشه نمودند، و از آن بدتر بعد از مشورت با رهبری نسبت به حضور در انتخابات اخیر و گرفتن نظریهی رهبری که به آقای احمدینژاد فرمودند مصلحت نیست شما به جهت دوقطبیشدن انتخابات در انتخابات شرکت کنید؛ ابتدا قضیه را پنهان نمودند و صدایش را بلند نکردند و بعد هم که دفتر رهبری آن موضوع را خبری نمودند، طرفداران آقای احمدینژاد شروع به تکذیب آن نمودند بدین مضمون که خود رهبری فرمودند من سخنان خود را از تریبون خود اعلام میکنم و با کمال تأسف با اینکه آقای احمدینژاد در جریان امر بودند، کاملاً سکوت کردند و به دوستان خود هیچ تذکری در این مورد ندادند تا اینکه کار به آنجا رسید که مقام معظم رهبری مجبور شدند در ابتدای درس خارج، قضیه را اعلام کنند و بفرمایند این هم تریبون. و بعد از آن آقای احمدینژاد اعلامیه دادند که من سرباز رهبری هستم و بعد در انتخابات شرکت کردند تا نشان دهند حقیقتاً سرباز رهبری میباشند. تأسف بنده از اینجا است که بعضی از طرفداران ایشان مدعیاند ایشان مطلقاً تابع رهبرند! بنده معنای خارجشدن از ذیل زعیم رهبری را جز این نمیدانم.
همهی عرض بنده آن است که موضوع را در دستگاه آنتولوژیک به عنوان یک پدیدهی تاریخی بنگریم تا عقلِ تاریخیِ ما به صحنه آید و به طراوت لازم نایل گردد، وگرنه ما را چه به آقای احمدینژاد و چه به آقای مشایی!!
مسئلهی امروز ما حضورِ بس افتخارآمیزی است که با امثال حججیها در تاریخمان گشوده شد و با نفی داعش معلوم شد خداوند حضوری خاص را برای ما رقم زده است و وای اگر از درک و یافت چنین حضوری غافل باشیم! سخن بسیار است و وظیفهی من در آن حدّ است که آنچه تصور میکنم برای رفقا مفید است، در اختیارشان قرار دهم، شاید چشماندازی باشد برای «گفت» و «گو».
موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام خدمت استاد عزیز: در مورد سئوالی که پیش تر از جنابعالی در خصوص آقای احمدی نژاد پرسیدم، حقیقتا هنوز پاسخ خود را نگرفتم، مجددا از جنابعالی می پرسم: 1. شما در جزوه جریانات سیاسی فرمودید که تصمیمات آقای احمدی نژاد تاریخ ساز خواهد شد، لطف کنید این تصمیمات را برای بنده برشمارید؟ 2. شما در این جزوه فرمودیدکه اقدامات و گفتمان فرهنگی آقای احمدی نژاد، زمانه ظرفیت پذیرش آن را نداشت! لطف کنید این گفتمان و اقدامات فرهنگی را به طور کامل برای بنده شرح دهید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای احمدینژاد در یک مرحله که ذیل زعیم انقلاب عمل میکردند، روحیهی عدالتخواهیِ انقلاب را به صحنه آوردند و جریان اصولگرای سنتی مانع فعالیتهای ایشان میشد. ولی در دورهی دوم ریاست جمهوری و آن خانهنشینی و آن یکشنبهی سیاه که ایشان عقل خود را در عرض عقل رهبری قرار داد، دیگر آن احمدینژاد نبود. در این مورد خوب است به جواب سؤالهای شمارهی 20774 و 20800 و 20812 و 20813 مراجعه فرمایید، در ضمن در فایل صوتی که بناست بر روی سایت «لبّ المیزان» تحت عنوان « مددهای الهی به زعیم جامعه» قرار گیرد، عرایضی شده است. موفق باشید
-
زعیم طوری مورد تأیید الهی قرار میگیرد که از راهنماییِ جامعه ناتوان نخواهد بود.
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی:
اخیرا سخنانی از حضرتعالی در نقد رئیس دولت نهم و دهم منتشر شده است. طبق این نقل، شما از وجود یک دوگانگی نظری بین رهبر انقلاب با رئیس جمهور سابق و بالتبع زاویه گرفتن ایشان از رهبر انقلاب سخن گفته اید و تاکید داشتید: «تا ایشان ذیل زعیم بود خیلی حکیم بود، آمد بیرون شروع به بچه بازی کرد.» حقیر در این زمینه دیدگاهی جزیی داشته و ممنون می شوم نظر خویش را در مورد این دیدگاه اعلام فرمایید؛
دوگانگی نظری بین رئیس دولت نهم و دهم با رهبر انقلاب امری است که مصادیق آن به وضوح دیده می شود. ریشه این دوگانگی، الزاما در شکاف «حق-باطل» نیست بلکه شکافی بین دوگانه «آرمان گرایی- واقع گرایی» است که نمونه های آن در برهه های مختلف عصر غیبت، بین ولی فقیه زمان و چهره های برجسته ای که برخی بعدا خود ولی فقیه شدند دیده می شود.
پیش از اسلام نیز در عصر پیامبران اولوالعزم دیده می شود؛ از جمله دوگانگی نظری بین دو پیامبر خدا «موسی - خضر» است که در قرآن کریم به تفصیل به آن پرداخته شده است.
نتیجه آنکه، دوگانگی «آرمان گرایی - واقع گرایی» امری غیر عادی نبوده و امروز این دوگانگی در موضوع مدنظر ما در قالب دوگانگی «عدالت - ولایت» بروز و ظهور یافته است. از حسن توجه حضرتعالی سپاسگزارم.باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع حضرت خضر و حضرت موسی«علیهماالسلام» موضوع ِ حضور در دو ساحت است. ولی موضوع حضور ولیّ فقیه زمان با نظر به اصول کلی مدیریت جامعه و تحقق عدالت، مدّ نظر میباشد و بهترین نگاه آن است که متوجه شویم خداوند بر قلب زعیمِ زمانه، هدایتهایی را إعمال میکند که در پرتو آن هدایتها جامعه به سعادت میرسد و مسئولان اجرایی در این موارد باید در پرتو رهنمودهای زعیم جامعه کارها را جلو ببرند، نه آنکه عقل خود را در عرض عقل زعیم قرار دهند. در همین رابطه از حضرت رضا«علیهالسلام» داریم: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب كرد، سينه ى او را گشاده مى گرداند. تا در مديريت خود كوچكترين لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ» در نتيجه آنچنان توانا مى شود كه در جوابگويى به هيچ نيازى در نمى ماند و غير از صواب از او نخواهى يافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى گيرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ»[1] پس او در كار خود موفق و محكم و مورد تأييد الهى است. البته این بدین معنا نیست که آن ولیّ امر معصوم باید باشد، بلکه میفرمایند طوری او مورد تأیید الهی قرار میگیرد که از راهنماییِ جامعه ناتوان نخواهد بود. موفق باشید
[1] - تحف العقول، ص 443
-
بدون عنوان
سلام استاد: نظر شما پیرامون واکنش های اخیر قوه قضاییه در برابر اقدامات احمدی نژاد و اطرافیانش چیه؟ آیا این احضارهای مکرر بیش از حد لوث نشده؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که قبلاً هم عرض شد به نظرم قوهی قضاییه درست عمل نمیکند و بیخود متّه روی خشخاش میگذارد. موفق باشید
-
چه خوب بود احمدینژادی داشتیم با حکمتی افزون بر آنچه امروز با آن روبهروییم
سلام بر استاد عزیز:
بنابر صوتی که در کانال خبری رجانیوز پخش شده، در مورد آقای احمدی نژاد مسائلی فرموده اید که سوالات مختلفی که از قبل برام ایجاد شده بود و کسی پاسخگویی منطقی نداشته، رو افزون کرد. سوالات بنیادی رو فعلا میذارم کنار و مصداقی از مواردی که حضرتعالی فرموده اید رو می پرسم.
یکی از اون موارد که فرموده اید این هست که احمدی نژاد بچه بازی درآورده و در میاره. من از شما سوال می پرسم کسی که توسط قوه قضاییه ذیل زعیم الهی و کسانی که مستقیما توسط رهبر و ولی فقیه انتخاب می شوند چه کار باید بکند که بچه بازی نباشد و به حق خویش هم برسد؟ طریقه احقاق حق چیست؟ چون تا به حال این کارها رو انجام داده اند:
1. در دور اول بازداشت آقای بقایی به مدت هفت و نیم ماه در سلول انفرادی که پنج ماه آن بدون دیدن نور آفتاب بوده (خلاف نظر خود رهبری) و آبروی ایشان قبل از اثبات اتهام برده شده است (خلاف نظر رهبری) و به اتهامات مختلف به گفته خودشون از جمله (به مضمون) رمالی، فراماسونری، حجتیه، جاسوسی خودشون و مشایی و احمدی نژاد، مسائل مالی، و.. ؛ نهایتا با دستور مستقیم رهبری و با قرار کفالت (یعنی هیچی) آزاد شده اند. چون اتهامات مالی و سایر مسائل استناد نداشته است. در طول آن دوران تقریبا هیچ گفته نشده است و اعتراض شدیدی در کار نبوده است.
2. پس از ثبت نام در انتخابات دوباره با همان عناوین اتهامی و بدون افزایش آنها دوباره به بهانه پیدا نکردن آدرس منزلی که قبلا تفتیش کرده بودند، جلوی درب همان منزل دستگیر شده اند! و 50 میلیارد وثیقه درخواست شده است!! و به دلیل عدم توان تامین ایشون رو به زندان انداختن.
اصل قضیه اعتراضات به این مرحله برمیگرده.
اقدامات این آقایون که بخشی از «بچه بازی ها» به تعبیر جنابعالی بوده موارد زیر هست:
1. نامه به رییس قوه قضاییه و.. و شرح ماوقع و درخواست برگزاری دادگاه علنی (به عنوان اصلی ترین خواسته) و پیگیری طرق قانونی و حقوقی صرف.
2. انتشار اتهامات و استنادات و پاسخ های خودشون به صورت مکتوب و تصویری (در کنار این، مقامات قضایی استنادات رو منتشر نمیکنن و بعضا تناقض در گفتار دارن در مورد پرونده و یا خلاف گویی داشته اند)
3. تشریح منطقی و مستند خلاف های قانونی (قوانین عادی و قانون اساسی) بازپرس، قاضی، ضابطان، بخش های امنیتی، نهاد ریاست جمهوری و... و شکایت هایی از ایشان به قوه قضاییه که تماما بایگانی شده و رسیدگی نمی شود. یا مثلا در مواردی که به نمایندگان مجلس مربوط بوده در راستای وظایف نمایندگی تشخیص داده شده!! (گویا اتهام زنی بدون ارائه مستندات نیز از وظایف نمایندگیست)
4. نامه به رهبری و پیگیری از ایشون (و اعلام اینکه خطاهای دستگاه های ذیل رهبری رو نباید به ایشون نسبت داد)
5. درخواست حکمیت آیت الله شاهرودی (رییس سابق دستگاه قضا، رییس شورای حل اختلاف قوا، و...) از رهبری و اعلام تبعیت مطلق از نظر ایشون
6. بست نشینی چند ساعته در روز در حرم عبدالعظیم حسنی
حرفهاشون هم عمدتا منطقی و مستند هست و ناظر بی طرف با بررسی اونها (در حدی که از طرفین دعوا ارائه شده) به این نتیجه میرسه که ظلمی در کار هست و سیاسی بازی اصل داستانه. بخصوص بعد از دستور آزادی رهبری و اضافه نشدن هیچ موضوع جدید.
حالا سوال من این هست که:
1. کدام یک از موارد در بالا که گفته شد مصداق «بچه بازی» محسوب می شود؟
2. تظلم خواهی و عدالت خواهی چگونه باید انجام بشه که «بچه بازی» نباشد؟ (لطفا مصداقی بفرمایید چرا که سوال بسیاری از افراد هست)
3. زعیم عادل باید چیکار کنه در این موارد اگر ظلمی آشکار شده داره اتفاق میافته؟ بخصوص اونجایی که مسئول قوه قضاییه توسط خود ایشون منصوب میشه. آیا وظیفه ای دارند؟
4. یک آقایی (اصلا کافر و مشرک و منافق و بی دین و غیر مسلمان و غیر حکیم و..) اگر نخواهد قربانی نظام شود و صرفا بخواهد عدل در موردش برقرار بشه چه کار باید بکنه؟ اگر حق با او بود و رئیس و مسئولین دستگاهی ظلم کرده باشند و اصرار بر ظلمشون داشته باشن، در این حال باید باهاشون چیکار کرد؟ وظیفه زعیم و فقیه و ولی عادل چیه؟
5. و...
(شرح ماجراهای رفته بر آقای بقایی و رفتارها و برخوردها و اتفاقات به قدری زیاد و مکمل هم هستند و پخش و علنی شده اند که از حوصله این نوشتار مختصر(!!) خارجه)
لطف می کنید اگه به عنوان یک عالم دین و کسی که مدافع نظام اسلامی ذیل ولایت زعیم عادل هستید و از خواص بچه حزب اللهی ها (البته بعضی هاشون که شما رو مثل من حجتیه ای و.. نمیدونن!!!) هستید، من رو هم راهنمایی بفرمایید. با تشکر. یا حق.باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً عنایت دارید که بنده از همان ابتدایِ برخورد نظام قضائی با آقای جوانفکر، کار نظام قضائی را تنگنظرانه و کینهتوزانه دانستم و مسلّم امروز هم همان رویه را نسبت به آقای بقایی و رفقای ایشان در پیش گرفتهاند و به گفتهی آقای احمدینژاد در سخنانی که در کنار آقایان در حرم عبدالعظیم داشتند، این خطاها در امور اجراییِ کشور، امور طبیعی است و چون بنده نیز در امور اجرایی بودهام، سخن آقای احمدینژاد را میفهمم و درست میدانم. ولی بحث در جایگاه تاریخی احمدینژادی است که حضرت آقا به او اشاره کردند آنگاه که فرمودند: «رائحهی خوش خدمت، امروز از شهرداری به مشام میرسد». احمدینژادی که تلاش داشت در بستر انقلاب اسلامی و راهی که مقام معظم رهبری در مقابل او گشودند، عدالتخواهی را که توسط دولت سازندگی و جریان اصلاحطلبی، مورد غفلت قرار گرفته بود؛ به انقلاب برگرداند. و چه زیبا از روحانیان متعهد تا طلبههای دلسوز و نیروهای انقلابی حاضر شدند به پای عدالتگراییِ او جانانه از او دفاع کنند. ولی چیزی نگذشت که آقای احمدینژاد ابتدا با خانهنشینیِ بسیار بسیار سؤالبرانگیز، همه را به حیرت انداخت و باز رهبری جهت رفع مشکل سعی کردند از ایشان دفاع کنند و خواستند که لااقل خود ایشان حاشیهسازی نکند و بهانه به دست جریانهایی که سخت با روحیهی عدالتخواهیِ انقلاب مخالف بودند، ندهد. ولی متأسفانه آن یکشنبهی سیاه و آن تعبیراتی که معلوم بود چگونه روح رهبری جریحهدار شده است که فرمودند عمل خلاف شرع بود. و باز کار به جایی رسید که ابتدا از رهبری مشورت خواست که در انتخابات شرکت کند یا نه، و ایشان توصیه به عدم شرکت کردند؛ ولی آقای احمدینژاد پنهان نمود تا آنکه حضرت آقا آن را علنی کردند. که خود این مسئله زوایایی دارد بسیار آزاردهند که چه خون جگرها در آن نهفته است! و بعد از اعلان حضرت آقا، آقای احمدینژاد قبول کرد که شرکت نکند و خود را سرباز رهبری اعلام نمود و سپس شرکت کرد و بعد گفت میخواهم کنار بروم و قس علی هذا....
اگر اینها بچهبازی نیست، پس چیست؟! اگر آقای احمدینژاد با همان حکمتی که در دولت نهم ذیل رهبری جلو میرفت، خود را ادمه میداد و بر ظلمهای که رقیبانِ او بر او و یارانش تحمیل میکردند، اغماض مینمود، آیا امروز احمدینژادی بود که از یک طرف، مایهی سرافکندگی دوستانش باشد و از طرف دیگر کینههای جریان اشرافی و قدرتطلب بر سر او و دوستان نزدیکش بریزد؟!!
ظلم آقای احمدینژاد به طرفدارانِ اولیهی او، ظلم به عدالت بود. آقای احمدینژاد همانطور که آقای میرشکاک میفرماید نمودِ عدالتخواهیِ انقلاب اسلامی بود. ولی کدام احمدینژاد؟! احمدینژاد دولت نهم؟ یا احمدینژاد دولت دهم؟ احمدینژاد دولت دهمی که نه به خود رحم کرد و نه به یاران طلبه و دانشجوی عدالتخواهِ خود، گمان کرد که او از آنِ خودش است و آن نوع استقبالی که به ایشان شد، استقبال به شخص ایشان است! بنده اینها را بچهبازی میدانم. و این بدین معنا نیست که آنچه شما فرمودید در نسبت برخورد نظام قضایی با رفقای ایشان، یک ذره مورد تأیید ما باشد. بنده هنوز که هنوز است قلبم جریحهدار است از ظلمی که به آقای جوانفکر شد در عین اینکه پروندهی ایشان را در حدّی که خود رسانههای قضائی مطرح میکردند، دنبال مینمودم.
البته قبول دارم که مسائل سیاسی زوایای مختلفی دارد و در این فرصت کم نمیتوان به همهی آنها پرداخت، تنها آن چیزی که بر آن تأکید دارم آن بود که میتوانستیم احمدینژادی داشته باشیم با وزانت و حکمتی افزون بر آنچه که امروز با آن روبهروییم، و این عبرتی باشد برای آیندهی ما. موفق باشید
-
«با خودی تو، لیک مجنون بی «خود» است» ولی شهید حججی، ادامهی خود را در باقیماندن زیر سایهی رهبری معنا کرد
با سلام خدمت استاد عزیزم: بنده قبلا یک بار جزوه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی و جریانات سیاسی در آینده را مطالعه کرده بودم، و مجددا این جزوه را با تفکر مطالعه کردم، دو سئوال از محضر منورتان دارم: 1. به نظر بنده حضرتعالی نسبت به شخصیت آقای احمدی نژاد، غلو کردید! به دلایل مختلفی هم چون اقدامات آقای احمدی نژاد در مسائل سیاسی از جمله بی اعتنای به فرآمین رهبری در جریانات وزیر اطلاعات و رحیم مشایی، درگیری با برادران لاریجانی و آن یکشنبه سیاه، اقدامات بحث برانگیز و قابل تأمل در ایام انتخابات اخیر، مواضع غلط ایشان در ایام انتخابات سال 88 و درگیری مستقیم با مرحوم هاشمی، و ...! استاد جنابعالی در این جزوه فرمودید که تصمیمات آقای احمدی نژاد تاریخ ساز خواهد شد و جایگاه تاریخی اصیلی برای ایشان قائل هستید، درخواست عاجزانه دارم که این تصمیمات را برای این حقیر برشمارید؟ 2. سئوال مهم تر این که جنابعالی فرمودید «اگر نتوانیم از پدیده احمدی نژاد در امور فرهنگی عبرت بگیریم، در ارائه معارف عالیه ای که حضرت امام به جاگذاردند، عقیم می شویم»، لطف کنید برای بنده تشریح کنیدکه آقای احمدی نژاد در دولت های خود چه گفتمان و اقدامات فرهنگی داشتند که ظرفیت زمانه آمادگی آن را نداشت؟ ضمنا اگر صلاح میدانید در آرشیو پرسش و پاسخ قرار دهید، با سپاس. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظر بنده آقای احمدینژاد نتوانستند راهی را که انقلاب اسلامی در مقابل ایشان گشودند، به خوبی طی کنند و جزوهی مذکور در آن زمانی بحث شد که هنوز رهبری معظم انقلاب سعی داشتند ایشان را به راهی بس متعالی سیر دهند 2- نکتهی اخیر شما برمیگردد به سخنان مقام معظم رهبری که سعی میکردند به کمک روحیهی آقای احمدینژاد چندین قدم ، انقلاب را جلو ببرند. پدیدهای که با سادگی و شجاعت و پشتکار همراه بود، ولی چه کنیم که آقای احمدینژاد جایگاه زعامت رهبری را آنطور که رهبری راهِ ایندهی انقلاب را در مقابل ما گشودند؛ نپذیرفت و به نحوی برای خود، راه تصور کرد. گفت: «با خودی تو، لیک مجنون بی «خود» است». شهید حججی عزیز، ادامهی خود را در باقیماندن زیر سایهی رهبری معنا کرد، لذا در وصیتنامهی خود میگوید: «بدانید من به یقین رسیدهام که امام خامنهای نایب بر حق امام زمان «عجلاللّهتعالیفرجه» است.» موفق باشید