-
بدون عنوان
سلام علیکم: در چند سوال قبلی که با هگل مرتبط بود، اشاره داشتید به دغدغه او برای حضور در جهان مدرن در عین حفظ انسانیت و دغدغه های اخلاقی و نظر به شخصیت حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) که این را حتی در عقل در تاریخ خود هم بیان میکند. علت اینکه همین مبانی هگل، پشتوانه ای برای مارکسیسم و کمونیسم شد و حتی مارکس تز تاریخی خود و اینکه کمونیسم ایستگاه پایانی جهان است را مطرح کرد و رسما گفت فلسفه هگل مثل انسانی بود که روی دستهایش ایستاده است بود و من آنرا منظم و مدون و سرپایش کردم. هر چند خود دیدگاه های هگل هم با مبانی توحیدی و وحدانی فاصله جدی داشت ویژه در بدبینی به ذات و فطرت بشر و آن نظرش در فلسفه تاریخ که به تعبیر یکی از اساتید، جبر تاریخی غیر توحیدی و مغایر با حکمت تاریخ از منظر توحیدی و الهی بود، ولی چگونه از دیدگاه های او، نظرات مارکس و متفکران کمونیست و مارکسیست و حتی ماتریالیست بیرون آمد و مارکس مدعی شد من سر و پا کردم مبانی هگل را؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد نباید نقش فوئرباخ را نادیده گرفت که به قول خودش، محور تفکر همهی فیلسوفان خدا میباشد در حالیکه خدا بینهایت است و بینهایت، قابل دسترس نیست و مارکس و انگلز در دستگاه فوئرباخ از هگل فاصله گرفتند و ادامهی هگل را با فضای عبور از خدا ادامه دادند وگرنه همچنانکه شهید مطهری در کتاب «فلسفهی تاریخ» میفرمایند هگل را باید جزو فیلسوفان موحد قلمداد کرد. موفق باشید
-
حکمت و عرفانی که میتوانست به حضور تاریخیِ تشیع رونق ببخشد
سلام علیکم:
یک مطلبی مطرح شده که یکی از علت های سقوط صفویه رویکرد علامه مجلسی و فرزند ایشان است که اخباری گری را تقویت کردند ویژه فرزند علامه مجلسی که بسیار با عرفان و تصوف مشکل داشت و با آنها برخوردهای قاطع و حتی با قوه قاهره و سخت کرد و نوعی تعصب مذهبی را بوجود آورد و خودش در روند زوال صفویه و ایجاد تعصب موثر بوده است؟باسمه تعالی: سلام علیکم: کلیّات حضور تاریخی صفویه، یکی از مراحل مهم و ارزشمند تاریخ ما میباشد. ولی متأسفانه نتوانستیم آنطور که باید و شاید آن را پاس داریم و حکمت و عرفانی که میتوانست به حضور تاریخیِ تشیع رونق ببخشد، به حاشیه رفت و ما محدود شدیم به دیوارهای تنگِ باورهای فردیِ خودمان. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام: با احترام عرض ادب جناب استاد عزیز. کتاب تاریخ میخواهم بخوانم. چه کتابهایی را بخوانم برایم مفید و خوب است؟ ممنون. التماس دعا هم داریم از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: جهت تاریخ اسلام، کتاب «فروغ ابدیت» و در مورد تاریخ معاصر، جزوهی «ریشههای انقلاب» که بر روی سایت هست. موفق باشید
-
شهید آوینی در مورد مدرنیته در کتاب «حکمت سینما» میگوید با خودآگاهی نسبت به روح مدرنیته میتوان سینما را تسخیر کرد
سلام علیکم:
در پاسخ به سوال ۲۷۳۹۰ که راجع به مقاله چگونه هنرها را به خدمت اسلام دراوریم، پرسیده شده بود، فرمودید که: و با ولایت پیامبر خدا و در این تاریخ با ولایت حضرت امام و رهبری، وجوهی از حرفهای مارکس هم قابل پذیرش میشود بدون ولایت مارکس. مگر شیطان برای اغوایِ مردم از موضوعات حقی استفاده نمیکند تا ولایت خود را بر آنها إعمال نماید؟ و ولیّ الهی مانع ولایت شیطان میشود.
در این بحث برای من ابهام وجود دارد. خود حضرتعالی در کتاب فرهنگ مدرنیته و توهم فرمودید و به ظرافت به آن آیه شریفه قرآن اشاره داشتید که راجع به شیطان است که می گوید من به شما وعده های دروغ می دهم و بستر را برای وهم و تغییر نظام عالم فراهم می کنم و حتی در سایر آیات داریم او روز قیامت هم چنین سخنانی دارد و دقیقا این مطلب در فرهنگ مدرنیته که مارکس هم یکی از متفکران آنست تجلی پیدا کرد. منظور از این که شیطان نسبتی با حقایق عالم دارد و از معارف حقه برای اغوا بهره می برد چیست؟ این برای خودم مبهم است. منظور شاید این باشد که شیطان در نظام حکیمانه عالم که توسط خالق حکیم تدبیر می شود نقشی دارد و باعث می شود وجودش که دنیا حقیقتا معبر و محل آزمایش بشر باشد ولی اینکه وجودش نسبتی با حقایق دارد و از معارف حقه در جهت اغوا بهره می برد را متوجه نمی شوم و اینکه می توان نسبت شیطان فرضا و یا مارکس را فهمید و وجوهی را پذیرفت با حقایق عالم حکیمانه و زیر ولایت آنها هم نرفت.باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً شهید آوینی در مورد مدرنیته در کتاب «حکمت سینما» میگوید با خودآگاهی نسبت به روح مدرنیته میتوان سینما را تسخیر کرد. مارکس که سهل است، آیا نمیشود تحریمهای شیطان بزرگ را به فرصت تبدیل نمود؟ دغدغهی مارکس، عبور از سیطرهی سرمایهداری است، هرچند در پازل فرهنگ مدرنیته تنفس میکند. زمانی که کتاب «فلسفهی تاریخ» شهید مطهری را مطالعه میکردم، طوری استاد نگاه به مارکس را تبیین مینمودند که آدم فکر میکرد استاد به مارکس علاقهمند شدهاند. به این روایت هم خوب است فکر کنید که میفرماید: روزی حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: با هر یک از افراد بشر شیطانی است که او را دعوت بگناه می کند. عرض کردند: ای رسول خدا آیا در وجود شما هم این شیطان موجود است؟ فرمود: بلی و لکن شیطانی اسلم بیدی " .آری! لکن شیطان من بدست من رام و مسلمان شده. موفق باشید
-
تفاوت نگاهِ تاریخی با تاریخدانی
سلام علیکم:
مطلبی چند وقتیست ذهنم رو مشغول کرده و دغدغه ذهنی ام شده و من رو به فکر واداشته. آیا می توان گفت «تاریخ» صرفا همین جنگها و انتقال قدرت بین پادشاهان و تاسیس سلسه ها و به تعبیری آن تاریخ مرسومی نیست که ما تا کنون در اغلب کتب تاریخی دیدیم. غالباً این نوع کتب تاریخی، تمرکز بر سلسله ها و مراکز قدرت و یا حتی در بعد اجتماعی، بیشتر متمرکز بر تاثیر سلسه ها در بین مردم است و گویی روح و فلسفه اصیل تاریخی را در تاریخ نگاری های ویژه معاصر کمتر می بینیم. به عقیده ام، روح تاریخ فراتر از این حوادث است و حتی خود این تاریخ راهی برای توحید و خداشناسی است که اگر ملتی با تحول و تغییر، اراده و عملش را با سنت ها و تدابیر الهی هماهنگ کند و آنها را در این جهت تنظیم کند، بصیرت تاریخی می یابد و این روح ماورای تک تک این حوادث است. نمی دانم، اما حسی به من می گوید واقعاً روحی در این حوادث سریان و جریان دارد فراتر از انتقال قدرت بین دو پادشاه یا جنگ بین دو کشور و خیلی حوادث از این دست.باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه تاریخی به موضوعات، غیر از دانستنِ وقایع تاریخی است. به همین جهت قرآن ما را دعوت به سیر تاریخی در جغرافیای زمین میکند تا در صحنهها، ارادههای الهی را به تماشا بنشینیم، آنجا که میفرماید: «أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ ۖ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند که عاقبت کار پیشینیانشان (چون قوم عاد و ثمود) چه شد؟ در صورتی که از اینها بسیار تواناتر بودند و بیش از اینها در زمین کشتزار ساختند و کاخ و عمارت برافراشتند و پیامبرانشان با آیات و معجزات برای (هدایت) آنان آمدند (لیکن چون نپذیرفتند همه به کیفر کفر هلاک شدند). و خدا درباره آنها هیچ ستم نکرد بلکه آنها خود در حق خویش ستم میکردند. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام خدمت استاد طاهرزاده و آرزوی توفیق:
برخی اساتید تاریخ و یا مباحث انسان شناسی اینجانب، معتقدند در بررسی روندهای تاریخی باید بی طرف بود و رویکرد فقهی و دینی که بدنبال طرفداری از جبهه حق در طول تاریخ هست، در فلسفه تاریخ درست تدبر نکرده و گرنه مورخ باید خودش رو کاملا بیرون بکشه و مثلا در بررسی حتی پدیده ای مثل انقلاب اسلامی، در نظر گرفتن افق تمدنی را دیدگاه موافقین انقلاب میداند و سعی می کند بر اساس روشهای سایر انقلابها بر فرض حتی انقلاب های مذهبی اون رو بررسی کنند و اعتقاد دارند روح تاریخ در بیطرفی و نگاه کردن از بیرون صحنه است و به تعبیری کاملا نمی توان در تشخیص جبهه حق مطمئن بود و از آن طرفداری کرد و گفت این حادثه متمایز و مستحکم است مثل انقلاب خودمان. در مقابل ما در بینش قرآنی، سیر دیگری از تاریخ و زمان شناسی رو داریم که در این قائل بودن به اختیار افراد، روبروی نسبی بودن حقیقت ایستاده و میاد رودرویی جبهه انبیاء و اولیاء با جبهه طواغیت رو میگه و اینکه جریان هدایتگری انبیاء در راستای تذکر عهد الهی بشر با واجب الوجود و عالم قدس است. و در عین حال در حدیثی از امام سجاد (ع) داریم، افراد خنثی مقابل حق و باطل، خوک صفت هستند.
آیا واقعاً روح تاریخ شناسی، با نسبیت گرایی و بی تفاوتی رقم خورده؟ در این صورت حتی ما در تحلیل حوادث سیره ائمه یا انقلاب هم باید بگیم این نظر دوستان و موافقین اونهاست و از جهت تاریخ شناسی ما کاملا نمیتونیم به اون متکی باشیم و بگیم مسیر انبیاء، تداومش انقلاب اسلامی است و زمینه ساز سعادت بشره و حقیقت راه انبیاء هم همچنین نسبی هست و نه مطلق؟ با تشکر و عذر خواهی از اینکه وقت شریفتون رو گرفتمباسمه تعالی: سلام علیکم: در مباحثِ پدیدارشناسی که بحمداللّه امروزه به رشد خوبی رسیده است، بحث میشود که باید مجال داد تا پدیده، خود را با همهی هویتش از جمله روحِ تاریخیاش بنمایاند. آیا میتوان در نظر به انقلاب اسلامی روح دینی آن را نادیده گرفت و مدعی شد به عنوان یک استاد تاریخ پدیده را شناختهایم؟ موفق باشید
-
سنتهای جاری در هستی، نمونههایی است برای تفکر در تاریخ
سلام: اون طور که فهمیدم وقتی که در بحثاتون از تاریخ صحبت می کنید یقینا منظورتون تاریخ وقایع نگاری صرف نیست. از به کارگیری واژه تاریخ به چه حقیقت و معنایی اشاره می کنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: سنتهای جاری در هستی، نمونههایی است برای تفکر در تاریخ و عبرتگرفتن از آنها. و در همین رابطه حضرت حق مکرر توصیه میکنند «أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِم» آیا آن انسانها سیری تاریخی و جغرافیایی بر زمین نمیکنند تا عاقبت گذشتگان خود را و راز پیروزی و شکست آنها را درک کنند. زیرا از این جهت تاریخ، آینهی تفکر و عبرت میشود و به تعبیر هایدگر اساساً تفکر، تاریخی است. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد:
ان شاءالله می خواهم تاریخ معاصر بخوانم. با چه رویکردی، ناظر به چه چیزی، از چه زاویه ای، با چه روحی بخوانم؟ چه کتابی را به عنوان اولین کتاب پیشنهاد می کنید؟ به نظرتان کتاب تاریخ تحولات سیاسی ایران نوشته دکتر موسی نجفی- دکتر موسی فقیه حقانی برای شروع خوب است؟باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده کتاب مذکور از بهترینها است. موفق باشید
-
در موضوع تاریخ اسلام
سلام استاد: با توجه به اینکه چه در دانشگاه و چه حوزه علمیه در زمینه تاریخ کم کاری صورت گرفته شده است، به نظر حضرت عالی با توجه به مطالعات ویژه و تدریس که در این زمینه داشته اید چه حیطه اطلاعاتی و چه کتبی را باید مطالعه داشته باشد؟ (بنده جوان 23 ساله)
لطفا به تفصیل بیان شود. (مثلا قبل از اسلام و بعد از اسلام و تاریخ ایران و جهان و غرب و انقلاب اسلامی و معاصر و.....چه دوره هایی را باید بلد باشد و بعد کتاب معرفی شود.)
باتشکر فراوانباسمه تعالی: سلام علیکم: اگر با مباحث حجت الاسلام غنوی کار را شروع کنید، شروع خوبی است. صوت جلسات ایشان، که از سیرهی پیامبر«صلواتاللّهعلیهواله» شروع کردهاند و تا امام هادی«علیهالسلام» ادامه دادهاند، بر روی سایتشان هست. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام: کتاب موسی نجفی که شما هم بودید وقتی رونمایی شد چطور کتابی است؟ ارزش خریداری شدن دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «فلسفهی تحول تاریخ» قدم خوب و ارزشمندی است برای احیاء نگاهِ تمدنی به اسلام. موفق باشید
-
در معنای هویت
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد محترم
در ادبیات سیاسی اجتماعی امروز واژه های فراوانی با پیشوند هویت مانند (هویت فردی، هویت اجتماعی، هویت دینی، هویت ملی، هویت تمدنی، هویت تاریخی، هویت جنسیتی و ... بکار می روند که هرکدام خواستگاه متفاوتی در علوم مختلف مانند فلسفه، روانشناسی، علوم سیاسی، جامعه شناسی و ... دارد. در تمامی اینها هویت بعنوان یک واژه مشترک استعمال میشود ولی تعاریفی که هر یک از هویت ارائه می نمایند بسیار متفاوت است.
به نظر میرسد در ادبیات تمدنی بحث از هویت غیرقابل اجتناب است و لازم است تا با مفهوم شناسی صحیح هویت، درک صحیحی از ترکیب هایی که هویت در آنها بکار رفته است حاصل شود تا وقتی سخن از هویت سازی تاریخی و تقابل هویتی انقلاب اسلامی با غرب به میان می آوریم عمق مفهوم این عبارت به درستی ادراک گردد. قطعا در این بحث مفاهیم اولیه هویت مانند وجوه تمیز شخصی از شخص دیگر و جامعه ای از جامعه دیگر و نیز به معنای شناخت نقش خود در نظام کلی جامعه برهمگان آشکار است لکن ابهامات و مناقشات زیادی در گفت و گو در این مورد به دست آمده که در قالب چند پرسش خدمت جنابعالی طرح می گردد:
1. اساسا مساله هویت انسان و جامعه ابعاد وجودی دارد یا ماهیتی؟ اهمیت این سوال آنجاست که ما هرجا از انقلاب اسلامی بحث نمودهایم پای تکامل الهی انسان براساس ربوبیت تاریخی حضرت حق در میان آمده و نظر دائما به وجود است ولی تعاریف موجود از هویت به اعتباریات فرد و جامعه نظر دارد.
2. هویت امری ذاتی و فطری است یا اکتسابی؟ اهمیت این سوال آن جا روشن میشود که میخواهیم یک فرد یا اجتماع را به لحاظ هویت دار بودن یا بی هویت بودن یا دچار بحران هویت شدن تفکیک کنیم و آن فرد یا جامعه را از وضع هویتی نامطلوب به وضع هویت مطلوب سوق دهیم و به اصطلاح هویت سازی کنیم.
3. آیا هویت امری بسیط است یا مرکب از عوامل متعدد است؟ روشن شدن پاسخ این سوال در آسیب شناسی هویت و هویت سازی لازم می نماید.
4. آیا هویت فرد، هویت جامعه را میسازد یا برعکس و یا این یک رابطه متقابل است؟ تا روشن شود در هویت تمدنی، تمدن نوین اسلامی از کدامیک باید به دیگری رسید تا چنین هویتی خود را ظهور دهد.
5. تاریخ چگونه بعنوان بعدی از هویت فرد و جامعه نقش آفرینی می کند؟
6. آیا هویت یک فرد یا جامعه آنچه باید بشود است یا آنچه در خارج شده است؟ در نسبت با گذشته است یا در نسبت با آینده یا در نسبت با مطلوبی که باید تحقق یابد یا در نسبت با حقیقتی که باید به ظهور آید؟ ضمن عذرخواهی از تعدد سوالات و سپاس و قدردانی قبلی.
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در معنای هویت، نظر به وجود انسان در آن رابطه در میان است. مثلاً در هویت تاریخی، نظر به وجهِ وجودی انسان در نسبت او با تاریخ در میان است 2- این انسان است که در تعریف نسبت خود با موضوعات مختلف، هویت خود را شکل میدهد 3- هویت یک امر بسیط است 4- جامعه معناهای مختلف را در هر تاریخی به ظهور میرساند و افراد نسبت به آن معانی خود را شکل میدهند و برای خود هویت میسازند 5- زیرا تاریخ محلِ تجلّی ارادهی الهی است در هر دورهای، و افراد در نسبت به آن دوره میتوانند خود را معنا کنند و هویت ببخشند 6- این انسان است که باید آن را در خود محقق کند و به ظهور برساند تا بیهویت نباشد. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام علیکم و رحمت الله:
1. خدمت شما بزرگوار سوالی داشتم می خواستم بنده را راهنمایی کنید که پیرامون تاریخ نظام پهلوی (از ظلم و جنایتی که در آن می شده تا برسد به حرکت انقلابی امام و حرکات کجی که اطراف آن بوده) چه کتاب مستندی را بخوانم که جذاب باشد و عاری از هرگونه تخیلات که برای زیبایی متن داده باشد.
2. می خواستم کتابی پیرامون تاریخ غرب و آمریکا از اینکه چه بودند چه جنایاتی کردند و چگونه فرهنگ اسلامی موجب پیشرفتشان شد و چگونه باعث شدند ما از علم عقب بیفتیم.باسمه تعالی: سلام علیکم: بهتر است این موارد را از اساتید تاریخ سوال بفرمایید. فعلاً با جلد اول «تحلیلی از نهضت امام خمینی» از آقای حمید روحانی و با کتاب «از سیّد ضیاء تا بختیار» کار را می توانید شروع کنید. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام:
کتب آقای کسروی به چه دردمان میخورد استاد؟ یعنی چگونه می توانم استفاده کنم از آنها؟باسمه تعالی: سلام علیکم: تنها شاید کتاب «تاریخ مشروطه» او در این زمان کتاب مفیدی باشد. موفق باشید
-
در تاریخ هم باید خدا را دید
سلام علیکم: انسان اگر با ذره بین حکمت متعالی به عالم هستی و تمام شونات اش نگاه کند شاید بتواند مصداق انسان عاقل شود. انسان عاقل هرچیز را به نحو کلی نظاره گر است نه به نحو جزئی. دوری از محسوسات دارد و انس با معقولات. از صور و معانی جزئیه رهاست و در کلیات سیر می کند. ابزارش در علوم و فنون عقل است نه قوه ی واهمه و خیال و متصرفه. بلکه اگر این انسان عاقل شود و با عقل فعّال ارتباط برقرار کند مصداق همان شیعه ای می شود که امام اش کالمعقول بین المحسوس است. علی ایّ حال صحبت از این است که باید بتوان عقل را در تمام رگه های علوم رسوخ داد و شأن اصلی علوم را ظهور داد و آن ها را از محدوده ی ماده و صور و محسوسات رها کرد و به آنان از نگاه کلی و تجرید شده و معقول نظر کرد. اگر مطلبی را نظاره گر هستیم به صورت و محسوس آن توجهی نداشته باشیم بلکه بتوان با فنّ تأویل و تفسیر انفسی متون تا جایی به بطون آن دست یافت و آن بطون را به عنوان یک مبنای علمی تببین و مکتوب کند. بعضی از دوستان طلبه در حال پیاده کردن این شیوه در ادبیات عرب هستند و خب برکات زیادی داشته که استنباط هایی از قرآن و حدیث که مبتنی بر ادبیات عرب می باشد با این شیوه روح جدیدی گرفته و مطالب بسیار شریف و لطیفی یافت می شود. بنده چون به تاریخ علاقه داشتم می خواستم این شیوه را در تاریخ پیاده کنم. وقتی ما با مباحث تاریخ روبرو می شویم در واقع با همان عالم ماده روبرو هستیم چون با داستان و صور و محسوسات روبرو هستیم. در مباحث تاریخ که بصورت داستان بیان می شود با تقویت کردن قوای وهمیه و خیاله روبرو ایم و اگر بخواهیم از این تاریخ ادراک عقلانی و تجرید شده ای از زمان و مکان داشته باشیم باید چه بکنیم؟ این ایده اجمالا به ذهن بنده رسیده ولی نمی دانم چگونه باید در این وادی کار کرد آیا شما می توانید کمک کنید یا نوشته و یا کتابی مرتبط معرفی کنید. آیا قبلا کسی این کار را انجام داده است که انسان بتواند مطالب همان شخص را تکمیل کند. نکته: البته تاریخ را بصورت داستان خواندن عیب نیست و شاید هم خیلی کار آمد باشد ولی باز هم باید دانست که هنوز در عالم ماده و صورت هستیم و اگر بتوان تاریخ را تا عالم عقل سیر داد شاید بتوان استفاده ی بهتر از تاریخ اسلام برد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در تاریخ هم باید متوجهی حقیقتی شد که در زمانها و ادوار مختلف، چهرههای خود را به نور اسماء و صفات در حادثهها مینمایاند، لذا است که تاریخ، تاریخِ ظهور انوار الهی است و قرآن در بسیاری از موارد متذکر چنین ایّامی است تحت عنوان «ایّامُ اللّه». منتها به عنوان یک بحث عقلی و فلسفی، هگل و از آن دقیقتر هایدگر در کتاب «هستی و زمان خود» این کار را کرده است. اگر استاد حاذقی «هستی و زمان» هایدگر را تدریس کند، میتواند از اشارات او نکات دقیق قرآنی را تبیین نمایید. زبان تفکر هایدگر زبان خوبی برای تبیین سنن الهی است که قرآن در متن تاریخ متذکر آن شده. موفق باشید
-
قضیهی اصلاحات ارضیِ آمریکایی
سلام علیکم:
بعضی از طرفداران دوران پهلوی پسر مدعی هستند که در کنار تمام اشتباهاتی که محمد رضا شاه مرتکب شد، خدماتی هم داشته و آن هم بحث اصلاحات ارضی و برچیدن نظام فئودالی ( اربات و رعیت) بود. حال اگر خودتان نظری در این رابطه دارید بفرمائید و کتابی هم در راستای روشنگری این موضوع معرفی نمائید.
متشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جزوهی «ریشههای انقلاب اسلامی» اینطور نوشتهام: شاه زير فشار و تأكيد آمريكا جهت اصلاحات ارضيِ آمريكائي از ترس آيتالله بروجردي امروز و فردا ميكرد و مانند ديوانگان و به بهانه خطر كمونيسم از آمريكا اسلحه وارد ميكرد و بيشتر مردم را در سختي نگه ميداشت. در اين ميان حزب مردم با رهبري اسدالله عَلَم و حزب ملييون به رهبري اقبال، جنگ زرگري راه انداخته بودند. حضور علي اميني با اجازه دموكراتهاي آمريكا(كندي) نقش جناح مخالف را بازي ميكرد و آمريكا بدش نميآمد با مطرح كردن اميني در صحنه سياسي ايران، طوري جلوه دهد كه ايران از خفقان شاهنشاهي رسته است ولي شاه به نخست وزيري مهندس شريف امامي راضي شد (9/6/39 تا 15/2/40) تا ظاهر حكومت را آراسته جلوه دهد و به اصطلاح اينطور نمايش دهد كه حكومت دموكراسي شده، زيرا كندي متوجه بود براي ادامه حكومت آمريكا در جهان و جلوگيري از حكومتهاي كمونيستي بايد آزاديهاي نسبي و آمريكا پسند به ملتها بدهد و او كتاب « استراتژي صلح » را به همين قصد نوشت و مقصود او آن بود « نه آنچنان به مردم فشار آورند كه عصيان كنند و نه آنقدر رهايشان كنند كه قبلهاي غير از ارزشهاي آمريكائي در نظرشان ارزش پيدا كند ». و دولت شريف امامي و پس از آن دولت علياميني مأمور چنين سياستي بودند و به همين دليل هم هست كه اگر در اين دورانها اجازه تحرك سياسي در بين سياسيون و مذهبيون مييابيد نبايد به حساب توبه كردن شاه و درباريان گذاشت.
با درگذشت آيتالله بروجردي مشاوران امور مذهبي دربار به شاه توصيه كردند كه بايد مرجعيت تامّه شيعه خارج از ايران باشد. و حاصل همين توصيهها تلگرام شاه به جاي قم به نجف بود و براي اولين بار است كه با تلاش روحانيون آگاه و مدرسين آيندهنگر حوزه نام مرجعيت « آيتالله خميني » بر سر زبانها ميافتد. (بدون اينكه در اين راه خودِ امام قدمي بردارند).
اميني يعني نوه مظفرالدين شاه نظر كندي رئيس جمهور آمريكا را جلب كرده بود و به همين جهت به عنوان نخست وزير به شاه تحميل شد، به اميد انجام اصلاحات ارضي طبق نقشه و برنامه كاخ سفيد. در اين فريبكاري براي اينكه نشان دهند كشور داراي فضاي آزاد سياسي شده، مجبور بودند مقداري از فسادهاي دربار را نيز بر ملا كنند و مقداري از قراردادهاي چپاولگرانه شركتهاي مختلط (غربي - دربار) در همين راستا بر ملا شد تا از اين طريق اطمينان مردم را جلب كنند. در همين شرايط، فرصتي نيز به دست آمد تا بعد از خفقان چند ساله پس از كودتا نويسندگان و سخنرانان قدمهايي در جهت آگاهي مردم بردارند، هرچند دربار از اين حركات وحشت داشت و ميترسيد كه شايد اميني با اين حركات كُلّ سلطنت را بربايد. لذا با توطئههايي در گوشه و كنار و به وسيله نظاميان، كارهاي اميني را خنثي ميكردند. از طرفي اميني مجبور بود براي آبروي خودش هم كه هست در راستاي سياست اصلاحات ارضي مقداري از املاك خاندان سلطنت را نيز تقسيم كند، ولي اين به نفع دربار نبود هرچند دربار هم تلاش ميكرد كه در اين روشنفكرنمائي عقب نماند. اميني كه از پشتيباني آمريكائيها مطمئن بود روز به روز به كار خود سرعت ميداد و با اين كار دربار را از تحرك انداخته بود.
سال 1340 از سختترين سالهاي سلطنت شاه بود زيرا نه در داخل كشور پايگاهي داشت و نه اربابان آمريكائي ديگر به او نظر داشتند. در همين سال خبر رسيد كه آيتالله كاشاني در شرف موت است و شاه و دولت ميخواستند خود را مردمي جلوه دهند. يك روز صبح ساكنان محله پامنار، شاه را ديدند كه در حلقه محافظان خود به ديدار آيتالله كاشاني ميرود و او وارد خانهاي شد كه رژيم يك سال پيش دستور زنداني كردن صاحبخانه را داده بود. آيتالله كاشاني كه روزگاري پشت بزرگترين امپراطور استعماري را لرزانده بود (قبل از ورود به ايران در عراق و در مقابله با انگلستان) و به يك اشارهاش هزاران مسلمان در منطقه خاورميانه به حركت آمده بودند، با تن بيمار و لرزان نگاهي به شاه انداخت و ميدانست كه شاه ميخواهد از اين عيادت به نفع خود استفاده كند، ولي او بيمارتر از آن بود كه ممانعتي ايجاد نمايد و فردا هم فوت كرد.
شاه و اميني در بزرگداشت او با هم مسابقه گذاشتند. جنازه كسي كه بردن نامش از يك سال پس از كودتا ممنوع بود، به دستور شاه تشييع رسمي شد و اميني هم 5 روز عزاي عمومي اعلام كرد « اَللهُ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ امَنُوا » (خدا در نهايت مدافع مؤمنين است) مگر ميشود كسي خالصانه در خدمت اسلام حركت كند و عزت او محفوظ نماند؟
اميني با علماء قم نيز تماس داشت و در يكي از همين سفرها به بيت آيتالله خميني راه يافت كه فقط يك كلمه شنيد «با عمل به قوانين اسلام به سِمَتِ خود مشروعيت بدهيد». او در بازگشت به تهران به شاه گفته بود از در افتادن با اين روحاني بر حذر باشد!
شاه تصميم گرفت خودش مأمورِ اجراي خواستههاي كندي شود، و با تلاش توانست ملاقاتي از كندي بگيرد كه نهايتاً وقتي از اطاق رئيس جمهور آمريكا خارج شد، كاغذي در جيب داشت كه رؤس نظرات كندي را در آن يادداشت كرده بود كه اصول ششگانه انقلاب سفيد از آن بيرون كشيده شد و بدين وسيله شاه تاج و تخت خود را حفظ كرد. در پايان سفرش روزنامه اطلاعات نوشت:
« شاهنشاه اطمينان يافتند كه آمريكا پشتيباني سياسي و نظامي خود را از ايران ادامه خواهد داد، پرزيدنت كندي نيز اطمينان يافت كه شاهنشاه يك متحد استوار است كه تصميم قاطع به اصلاحات اقتصادي و اجتماعي دارند.»
و اين چنين حيله شاهانه كارگر افتاد و توانست اميني را از صحنه خارج كند و خود را به عنوان قهرمان اصلاحات ارضي نمايش دهد. نتايج اصلاحات ارضي كه عبارتاند از :
1. تغيير شكل اجتماعي ملت ايران و آماده ورود به بازار مصرف شدن
2. وابسته شدن كشور به دنياي صنعتي حتي در مناطق كشاورزي
3. شكستن روابط سنتي و خودكفايي روستايي و متصل شدن به روابط سرمايهداري
به مردم تحميل شد و با به دست گرفتن كار اصلاحات ارضي از طرف خود شاه و روي كارآمدن دولت اسداللهعَلَم برخورد و مقابله شاه با اصل دين و پيرو آن روحانيت، شروع شد. البته مباحث مفصلی در این رابطه مطرح است که آن را باید در کتابهایی که مباحث تاریخ معاصر را مطرح کردهاند، دنبال بفرمایید. موفق باشید
-
متون مربوط به تاریخ معاصر
سلام استاد خدا قوت: رهبری در تاریخ 22/12/1379 در دانشگاه امیر کبیر در جواب سوالی این چنین فرمودند: در حال حاضر با توجه به شبههافکنیها و ریاکاری بعضی از مسؤولان و در نتیجه آلوده کردن چهرهی نظام اسلامی، چه راهکارهایی را برای در امان ماندن از غفلت یا تندروی های بیجا، و تصمیمگیریهای خداپسندانه و مبتنی بر اسلام پیشنهاد می کنید؟
فرمودند: «من کلّاً به جوانها و بخصوص به دانشجویان و طلاّب توصیه می کنم که آگاهیهای خودشان را افزایش دهند. بسیاری از این کجروی هایی که شما ملاحظه می کنید، ناشی از کمبود آگاهی است. نسل امروز - بهویژه نسل جوان ما - باید از تاریخ کشورش اطّلاع داشته باشد؛ بخصوص از زمان مشروطیت به این طرف را بداند. شما در هر رشتهای که تحصیل می کنید، چون جزو نخبگان جامعه هستید - بعد از این هم انشاءاللَّه جزو نخبگانِ برتر خواهید بود - باید بدانید که کشور شما در چه موقعیتی قرار داشته و دارد. شما باید بخصوص تاریخ رژیم گذشته را بدانید. نسل امروز ما درست نمی داند که انقلاب اسلامی چگونه این کشور را از چنگال آن رژیم خلاص کرده است. این را ما که با همهی پوست و گوشت و همهی هستىِ خود آن رژیم را حس کردیم، خوب می دانیم. اینها باید منعکس و گفته شود. البته در این زمینه، چیزهایی هم نوشته شده است. رژیم گذشته، رژیمی فاسد و صددرصد وابسته و بهکلّی دور از عدالت بود. برای آن رژیم مسألهی مردم در کشور بههیچوجه مطرح نبود. برای آن رژیم ارزش یک مستشار امریکایی یا یک سیاحتگر صهیونیست، به مراتب بیشتر بود تا جمعیت عظیمی از مردم ایران! عناصر آن رژیم به مفت خوری، زیادی خوری، غارت منابع ملی و استفادهی نامشروع از همهی امکانات کشور عادت کرده بودند. آن رژیم بر پایهی نامشروعی بنا شده بود؛ یعنی کسی که در آن زمان در رأس قدرت بود - که تقریباً سیوپنج سال هم حکومت کرد - فقط با این اعتبار به حکومت رسیده بود که پدرش قبل از او حاکم بوده است! شما ببینید چه منطق غلطی برای حاکمیت یک نفر وجود داشت. همهی قدرت ها و ثروت ها در اختیار او بود و اگر گفته می شد که شما با چه استدلالی روی کار آمدهای، پاسخ این بود که چون پدرم قبل از من در اینجا حاکم بوده است! او با پشتوانه و خواستِ مستقیم انگلیسی ها بر سرِ کار آمد و سی و پنج سال هم حکومت کرد؛ بدیهی است که مملکت متعلّق به آن کسانی باشد که او را بر سر کار آوردند یا از او حمایت کردند. ما چنین رژیمی را پشت سر گذاشتیم. پدر او چرا روی کار آمده بود؟ چون یک کودتای انگلیسی شده بود و آنها اینطور خواسته بودند. شما باید اینها را بدانید. شما باید تاریخ کودتای رضاخان در اسفند ۱۲۹۹، بعد رسیدنش به سلطنت در ۱۳۰۳، بعد جانشین شدن محمدرضا را بدانید. البته در تلویزیون هم برنامههای خوبی گذاشتند و اینها را تشریح کردند. در کتابهایی هم این مطالب نوشته شده است.
آگاهی های شما از مسائل جهان باید بالا برود. من گمانم این است هر کسی، هر جوانی و هر دانشجویی که بداند این انقلاب و این نظام، کشور را از دست چه گرگ های خونآشامی گرفته و چه زحماتی را در این بیستودو سال تحمّل کرده تا به اینجا رسیده و چه دشمنی هایی با آن شده و الان هم در کمین آن است، کاملاً می فهمد که در این نظام چه باید بکند. یعنی وظیفهی خودش را حس می کند و تشخیص می دهد. جوان ایرانی، هم روشنبین و باهوش است، هم سیاسی است. لذا جای ابهام باقی نمیماند. بنابراین، علاجی که من پیشنهاد می کنم، کتابخوانی، افزایش مطالعه و کشاندن اجتماعات دانشجویی به بحثهای صحیح و حقیقی - نه بحثهای انحرافی - است. البته بحث خودسازی و درونسازی و نورانی کردن دل و امثال اینها هم بحثهای مفصّلی است که در جای خود باید مورد تأکید قرار گیرد.»
سوال این است که چه جوری سطح آگاهی خود را بالا ببریم و یا از تاریخ کشور به خصوص از مشروطه به این طرف مطلع شویم؟ آیا شما کتابی سراغ دارید یا آیا خودتان کتابی نوشته اید در این زمینه؟ ممنون.باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید امروز کتابهای بهتری در رابطه با تاریخ صدسالهی گذشتهی ما در بازار باشد ولی رویهمرفته کتابهایی مثل «تحلیلی از نهضت امام خمینی» از آقای حمید روحانی و یا کتابهای آقای موسی حقّانی و موسی نجفی کمککننده در این امر هستند. جزوهی تحلیلی از انقلاب اسلامی که بنده تنظیم کردهام انشاءاللّه میتواند مفید باشد. کتاب «از سید ضیاء تا بختیار» از آقای بهنود نیز نکات خوبی دارد بهخصوص که این کتاب را قبل از پیوستن به اصحاب بیبیسی نوشته است. موفق باشید
-
نیاز به نگاه حکیمانه به تاریخ
با سلام:
با توجه به اینکه اصول و مبانی فکری در حال حاضر موجود است. و قصد ما از خواندن تاریخ، این است که با توجه به یک مقوله ی تاریخی، برداشتی داشته باشیم که با اصول ترکیب کرده و به جوابی که بخواهیم برسیم. حال که ما اصول در دست مان هست. چرا باید تاریخ را باز خوانی کنیم. خب مستقیما جواب خود را با اصول عقلی و روایی بدست می آوریم. لطفا راهنمایی کنیدباسمه تعالی: سلام علیکم: تاریخ در هرحالی آینهی ظهور سنن الهی است و هیچوقت نمیتوان گفت تمام قواعد عالَم در دست ما است و نیاز به نگاه حکیمانه به تاریخ نداریم. موفق باشید
-
غرب تکامل انسانها را بهجای تکامل تاریخ قرار داد
با سلام خدمت استاد ارجمند: آیا حضرتعالی قایل به عقب گرد و انحطاط در مسیر تاریخ هستید؟ اگر قایل هستید این موضوع با مبانی فلسفی ما که جهان را رو به جلو و تکامل می داند چگونه قابل جمع است؟ و اگر قایل نیستید دوره هایی را که بشریت به ظلم و فساد عمومی مبتلا می شود را چگونه در فرایند رو به جلوی تاریخ توجیه می کنید؟ آیا می شود تفسیری غیر از انحطاط و عقب گرد برای دوره های هبوط در تاریخ ارایه داد؟ ضمنا اگر منابعی برای مطالعه ی بیشتر به ذهن شریفتان می آید معرفی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: غرب با خطیدانستنِ تاریخ میخواهد بگوید تاریخ به این معنا همواره در حال تکامل است که امروز به تمدن غربی رسیده است و تمدن غربی کاملترین تمدن است. مرحوم شهید مطهری در «فلسفهی تاریخ» چنین برداشتی را مردود میشمارند زیرا در اینجا تکامل انسانها را بهجای تکامل تاریخ قرار دادند و میخواهند بگویند انسانِ غربی کاملترین انسان است. در حالیکه به گفتهی مرحوم شهید مطهری، اولین انسان در تاریخ یعنی حضرت آدم«علیهالسلام» پیامبر بوده است و مسلّم امروز ما با کاملترین انسانها روبهرو نیستیم. آری! به یک معنا تاریخ رو به تکامل است از آنجهت که مسیر هدایت انسانها از طریق انبیاء رو به تکامل بوده است و میتوان گفت ظرفیت تعالی همهجانبه روز به روز بیشتر فراهم شده است، ولی این ربطی به تکتک انسانها ندارد. موفق باشید
-
با نظر به روح تمدنسازی دولت صفویه باید سلسلهی صفویه را نگاه کرد
با سلام خدمت جنابعالی
می دانیم که منشور حقوق بشر کوروش بعنوان نماد این حقوق در سازمان ملل موجود است، علامه طباطبایی، آیت الله مکارم و علامه ابوالکلام نیز در کتب خویش ذوالقرنین را به کوروش تعبیر نموده اند. از طرفی در کتاب «نظریه اتصال دولت صفویه به دولت صاحب الزمان» و برخی کتب دیگر به چه دلیل اینقدر تعریف و تمجید از دولت صفوی وجود دارد مگر نه اینکه ایشان پایه گذار بدعت شیعی مانند قمه زنی و... بوده اند. و آیا اساساً شاه و دیکتاتور با هم مگر فرق دارند؟باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به روح تمدنسازی دولت صفویه باید سلسلهی صفویه را نگاه کرد، نه با نظر به جریانهای افراطی که در آن سلسله نفوذ کردند. بالاخره شیخبهاییها هم در این سلسله توانستند اهداف بلند شیعه را سازماندهی کنند. مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» از این جهت از صفویه دفاع می کنند. خوب است در این مورد به کتاب های آقای دکتر موسی نجفی رجوع فرمائید. موفق باشید
-
رسول خدا هر گز کسی را مجبور به اسلام نکردند
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد محترم:
در بحث با برخی دوستان در مورد اصل اسلام و اینکه اسلام دین رحمانیت است یا دین کشت و کشتار، پاسخی نتوانستم ارائه کنم. علت هم ضعف اطلاعات تاریخی در مورد جنگهای صدر اسلام بود.
سوال اصلی که از بنده شد این بود که شمایی که ادعای حقوق بشر و انسانیت در اسلام می کنید چرا در زمان پیامبر (ص] وقتی به کشوری حمله میشد، سربازان اسلام مردم شهرها و روستاها را قتل و غارت می کردند و به زور آنها را به گرایش به اسلام فرا می خواندند و در صورت سر باز زدن آنها را از دم تیغ می گذرانیدند؟!؟ البته این دوستان بیشتر ملی گرا بوددند و بیشتر هدفشان از طرح این سوال مطرح کردن ایرانیت بدون اسلامیت بودند.
در ضمن جسارتا اگر کتب تاریخی معتبری در این زمینه وجود دارد، لطف بفرمایید.
ممنون از لطف شما.
یا علیباسمه تعالی: سلام علیکم: در هیچ کتاب تاریخی چنین چیزی نداریم که این افراد میفرمایند. رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» موظف بودند پیام خدا را به مردم برسانند و در صورتی که حاکمان مانع میشدند با موانع مقابله میکردند، ولی هرگز نداریم اگر مردم آن دین را نمیپذیرفتند آنها را به قتل میرساندند، بلکه باید جزیه میدادند زیرا دولت اسلامی برای نگهداری آن کشور هزینه میکرد و مسلمانان خمس و زکات میدادند و غیر مسلمانان جزیه. کتاب «الکامل» از ابن اثیر و یا کتاب «مروج الذهب» مسعودی و کتاب «تاریخ یعقوبی» همه این را تأیید میکنند. البته کار بعضی از حاکمان را نباید پای اسلام گذاشت. موفق باشید
-
رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» و علی«علیهالسلام» در زمان حاکمیت خود جامعه را در حالت مدنیّت به هم نزدند
سلام علیکم: نظر جناب عالی در مورد فرمایشات جناب عباسی که در زیر می آید چیست؟
«... یکی از مهم ترین تفاوت های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهرنشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا در قرآن از واژه «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟!
پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که : «(ان الذین امنوا و هاجروا…»(۱)
طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون، شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین (ع) این انحراف را ایجاد کرده است...»
_____________________________________________________________
متن کامل:
ویژگیهای جامعه هجری و مدنی
ویژگی های جامعه هجری (اسلامی) و جامعه مدنی (غربی) را پس از مطالعه با وضع موجود جامعه خودمان مقایسه کنید...
تبیین جامعه ای که حضرت مهدی (عج) خواهد ساخت، گزاره ای است که باید در بعد عقلانی به آن بپردازیم. افق نمایی این جامعه در سیاست استراتژیک و در گزینه های آینده شناسی، بحث بسیار مهمی می باشد. جامعه ای که امام زمان (عج) محقق می کند چیست؟ یا بهتر بگویم، چه چیز نیست؟ مگر این طور نیست که بسیاری از گزینه ها که امروز وجود دارد بدعت است و باید از بین برود؟ مگر مهم ترین کارکرد حضرت مهدی (عج) در حرکت مقدسش بدعت زدایی نیست؟
تبیین جامعه مهدوی یکی از شاخص های حرکت استراتژیک در تبیین آینده است. شاخص نظام متمدن امروز در تبیین حرکت اجتماعی، مفهوم جامعه مدنی است که این جامعه مدنی، نقطه مقابل جامعه مهدوی است و از دو مفهوم تشکیل می شود؛ یک: جامعه ؛ دو: مدنیت.
مدنیت و تاریخ از منظر جامعه مدنی و جامعه مهدوی
از کنار هم جمع شدن انسان ها جامعه تشکیل می شود که یا به صورت ساده و بدوی و صحرایی است و یا روستایی و شهری. تبیین مدرنیته به این معناست که محیط روستایی، که محیطی عاطفی است به سمت محیط و جامعه شهری پیچیده – که هر چیزی در آن برای خودش تعریفی دارد – حرکت کند.
اما مفهوم کلمه مدنیت به معنای شهرنشینی است؛ یعنی آرام آرام شهرنشینی موضوعیت پیدا کند و افراد جامعه، علاقه مند به شهر نشینی شوند، ارزش های شهر نشینی در جان و دل آنان رسوخ کند و به تمدن برسند و متمدن شوند. در جامعه مهدوی شهرنشینی وجود دارد؛ ولی با آن شهرنشینی که در نظام غرب حاکم است، تفاوت دارد. بدوی نیست؛ ولی پیچیدگی مدرن را ندارد. چون در جامعه مهدوی، مبانی، درست گذاشته شده اند، لذا انسان ها کج حرکت نمی کنند تا برای آنها هزاران سیستم کنترلی نصب شود.
تاریخ بشر را به دو بخش غارنشینی و شهرنشینی، متمدن و غیرمتمدن تقسیم می کنند. اما تاریخ در دکترین مهدویت با ویژگی های جامعه مدنی تفاوت دارد. تاریخ در دکترین مهدویت، برخلاف جامعه مدنی، به دو بخش عمده تقسیم می شود، یکی از ابتدای خلقت تا بعثت پیامبر اسلام (ص) و دیگری از هجرت پیامبر (ص) تا مهدویت. این دو بخش، سه مقطع را در بر می گیرد
مقطع اول: از حضرت آدم (ع) شروع می شود و با حضرت ابراهیم (ع) که در زمان او ادیان ابراهیمی آغاز شدند- اوج می گیرد و در زمانی که آخرین دین ابراهیمی می آید، تمام می شود؛ یعنی با بعثت پیامبر (ص) اسلام که خاتم النبیین است.
مقطع دوم: از زمان هجرت پیامبر (ص) و با ولایت حضرت علی (ع) در غدیر خم شروع می شود. و تا ظهور حضرت مهدی (عج) استمرار دارد؛ یعنی از ابتدای امامت تا انتهای ولایت.
مقطع سوم: از ظهور حضرت مهدی (عج) تا روز قیامت.
ویژگی های جامعه مدنی غرب
برخی ویژگی های جامعه مدنی را در اینجا مورد بررسی قرار می دهیم. این ویژگی ها را در اروپا و مخصوصاً امریکا می توان مشاهده کرد.
اولین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «اومانیسم» است. اومانیسم، یعنی انسان محوری؛ یعنی انسان محور می باشد نه خداوند.
دومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «سکولاریزم» است؛ یعنی فکر کردن برای آخرت، تعطیل، یعنی همه چیز باید برای همین دنیا برنامه ریزی شود.
سومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «لیبرالیزام» است، که به معنای اباحی گری است؛ یعنی همه چیز مباح است و می توان آن را انجام داد.
چهارمین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «ایندویژالیزم» است؛ یعنی فردیت انسان مهم است نه چیزی دیگر.
ویژگی پنجم عبارت است از «امورالیزم» که به معنای نپذیرفتن اخلاق اجتماعی است و بی اخلاقی گری، ماهیت اصلی آن جامعه را شکل می دهد.
این بی اخلاقی گری به خاطر وجود ویژگی ششم در آنجا است که عبارت است از «هدونیزم»؛ یعنی اصالت شهوت، یعنی بشر مجاز است که از تمام لذت های دنیوی بهره مند شود.
ویژگی هفتم در آنجا این است که روابط بر اساس منافع می باشد و منافع نیز برای به دست آوردن سود بیشتر است، لذا دانشی که انسان در آنجا می آموزد، دانشی است که نفع مادی به او برساند گزاره اصلی جامعه مدنی در نظام معرفتی و علمی «سایتنیزیسم» است، علمی که به باور تبدیل نمی شود.
ویژگی دیگر عبارت است از جهان شمولی، یعنی نگاه جهان وطنی. آنها جهان را وطن خودشان می دانند؛ لذا تلاش می کنند جهان را غربی کنند و تمام ارزش ها و ویژگی های جامعه خودشان را در جهان ترویج دهند و همه مردم را مجبور کنند که آن مفاهیم و ویژگی ها را قبول کنند.
ویژگی بعدی عبارت است از «نسبی گرایی»؛ چون در تمدن غربی، انسان محور است و برداشت های انسان هم نسبی است. پس هیچ چیز قطعی و هیچ گذاره یقینی، در جامعه مدنی جایگاهی ندارد.
ویژگی های جامعه مهدوی (جامعه هجری)
یکی از مهم ترین تفاوت های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهرنشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا در قرآن از واژه «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟!
پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که : «(ان الذین امنوا و هاجروا…»(۱)
طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون، شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین (ع) این انحراف را ایجاد کرده است.
در جامعه مهدوی، هجرت کردن و رفتن موضوعیت دارد. این که به حضرت مهدی (عج) می گوییم صاحب الزمان، ریشه در همین مسئله دارد. زمان در حرکت است و هجرت نوعی حرکت است؛ این که به وضع موجود قانع نباشیم و به سمت جلو حرکت کنیم. جامعه پست مدرن غربی، به پایان تاریخ معتقد می باشد، ولی در تفکر مهدوی این امر باطل است. ما می رویم و مدام در هجرت هستیم.
پس مشخصه اساسی جامعه مهدوی این است که یک جامعه هجری است و اولین ویژگی آن «اخلاق و اخلاق محوری» می باشد. چون پیامبر اسلام (ص) درباره بعثت خود فرموده اند: «من مبعوث نشدم مگر برای تکمیل اخلاق.» و اخلاق تکمیل نمی شود مگر به این که حضرت مهدی (عج) بیاید و اخلاق را در جامعه مجسم کند. پس بر خلاف جامعه مدنی که بی اخلاقی گری در آن موج می زند – جامعه مهدوی یک جامعه ایمانی است و شهروند اصلی جامعه مهدوی، مؤمن است. غیر مؤمن در جامعه مهدوی جایی ندارد؛ لذا طبق این ویژگی، مفاهیم سکولاریزم و بی دینی و لیبرالیزم و اباحی گری که در جوامع مدرن و پست مدرن وجود دارند کنار گذاشته می شود.
ویژگی دوم جامعه مهدوی «موحد بودن» آن است. در آن جامعه کفر و تثلیث جایگاهی ندارد، اصالت از آن خدا است. ولی در جامعه مدنی آنچه اصالت دارد، انسان است و بس.
ویژگی سوم جامعه مهدوی این است که «متکثر» نیست. پلورالیزم و تکثرگرایی در آن راه ندارد، توحید گرا است، یک قبله دارد و یک قرائت دارد نه قرائت های متعدد.
ویژگی چهارم جامعه مهدوی «ارزش مدار» بودن آن است. ضد ارزش نیست و اساسی ترین ارزش آن، مهاجر بودن است. هم هجرت در درون و هم هجرت در بیرون (آفاقی و انفسی). ارزش دیگری است که در جامعه مهدوی موج می زند «جهاد» است جهاد اکبر و جهاد اصغر. لذا دفاع فقط بر عهده نظامی ها نیست؛ بلکه تمام افراد جامعه باید این وظیفه را عملی کنند.
ارزش بعدی «ذبیح» بودن و آمادگی برای شهادت است که بزرگترین ذبیح در اسلام، حسین بن علی (ع) است. در جوامع غربی دین را برای انسان می خواهند؛ ولی در مکتب مهدویت، این اسماعیل و حسین (ع) هستند که باید برای دین کشته شوند. البته ارزش شهادت طلبی بعد از ارزش هجرت قرار دارد.
ویژگی پنجم جامعه مهدوی «عزت مداری» است. در این جامعه، بین ذلت و عزت، مرز وجود دارد. این ارزش در مکتب عاشورا به اوج خود رسید. در جامعه مهدوی نیز زیر بار حکومت های ظالم رفتن معنایی ندارد. جامعه مهدوی، جامعه مسجد محور است، کانون اجتماعی، مسجد است. در جامعه مهدوی مشارکت معنا ندارد؛ بلکه تعاون معنا دارد.
جامعه مهدوی در حج خلاصه می شود، فردی که حج می رود تمرین مهدویت می کند در سعی بین صفا و مروه، در آن طوافی که می کند، در آن قربانی ای که می دهد و پاک می شود و برمی گردد.
وظیفه ما به عنوان یک منتظر در رسیدن به ویژگی های جامعه مهدوی – که به برخی از آن ها اشاره شد – چیست؟ حرکت، پایه زمان است و پایه حرکت، هجرت است. پس وظیفه یک شیعه منتظر این نیست که دم درب خانه بایستد تا میهمانش بیاید. وظیفه اصلی ما این است که حرکت و هجرت کنیم و برویم تا لایق هم رکاب شدن بشویم. برخلاف برخی ها که می گویند، باید دست روی دست بگذاریم تا خود آقا بیاید و کارها را انجام بدهد.
استاد حسن عباسی
پینوشتها:
1. سوره انفال، آیه ۷۲: کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنها یاران یکدیگرند
http://mkeivan.blog.ir/1392/10/13/Civil%20Societyباسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نکات خوبی را جناب آقای دکتر عباسی در مورد جامعه هجری میفرمایند ولی فراموش نفرمایید که ما از حضور در جامعهی مدنی گریزی نداریم و از همین جهت رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» و علی«علیهالسلام» در زمان حاکمیت خود جامعه را در حالت مدنیّت به هم نزدند بلکه به کمک اسلام کاری کردند که ضعفهای جامعهی مدنی کم شود و برکات آن زیاد گردد. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام علیکم:
استاد برای شروع مطالعه در خصوص جریان های سیاسی و نیز تحلیل تاریخ چه منابعی را پیشنهاد می کنید؟
التماس دعاباسمه تعالی: سلام علیکم: این سؤال را از امثال دکتر موسی نجفی یا آقای دکتر رهدار باید بپرسید. موفق باشید
-
بدون عنوان
با عرض سلام خدمت استاد عزیز: سوالی در مورد کتاب اخیر (امام خمینی ...) داشتم استاد در کتاب جامعه و تاریخ در قسمت انواع جامعه که 4 قسمت می کنند نطر 3 را قبول می کنند. برای من سوال پیش آمده که نظر شما در این کتاب در مورد روح جامعه نظر سوم است یا نظر چهارم می شود کمی توضیح دهید؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بیشتر نظر علامه را در ذیل آیهی 200 سورهی آلعمران پذیرفتهام که هر جامعهای روح خاص خود را دارد و در قسمت دوم کتاب «مادیشدن دین» نظر علامه را آوردهام. کتاب روی سایت هست. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام خدمت استاد عزیز:
اگر بخواهید کتاب یا کتابهایی برای مطالعه تاریخ 100 الی 150 ساله اخیر تاریخ ایران که نیاز ما را به دانستن تاریخ معاصر به طور مختصر و البته مفید برطرف کند معرفی کنید چه معرفی می کنید؟
طول الله عمرکمباسمه تعالی: سلام علیکم: این سؤال را باید از اساتیدی امثال آقای دکتر نجفی بپرسید که به آخرین کتابهایی که فعلاً در بازار هست آگاهی دارند. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد و خدا قوت: استاد کیلیپی هست در فضای مجازی که اشاره به کشف اسکلت انسان های غول پیکری داره در صحرای عربستان و در اون ادعا شده که این اجساد متعلق به قوم عاد هستن و ترجمه آیات 6 و 7 و 8 سوره فجر و آیه 7 سوره الحاقه را دلیل بر صحت ادعای خود آورده است که ترجمه صریح این آیات چنین ادعایی رو حداقل در ظاهر نشون نمیده... حالا استاد از شما خواهش دارم با توجه به تفاسیر قرآن این قضیه رو برامون روشن کنید، درضمن خیلی ها هم میگن که این عکس ها فوتوشاپ هستن خود کیلیپ رو در سایت آپارات دانلود کنین... ممنون و التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آیات مذکور اینچنین برمیآید که قوم عاد تواناییهای زیادی داشتهاند، همانطور که در فرعونیان این امر مشهود است و روایاتی داریم که عمالقه دارای هیکلهای بسیار بزرگ بودهاند، حال میتوان با این کشفیات تطبیق داد یا نه، واللّه اعلم! موفق باشید