-
بدون عنوان
سلام استاد، با عرض خدا قوت: استاد حقیقتا صوت ها و کتب شما میتونه سوالات نسل جوان رو پاسخ بده و اونها رو از شلختگی روح و شخصیت نجات بده، افقی رو برای بودن برتر باز کنه، اما استاد نمیدونم چرا شما رو به هرکسی معرفی میکنم علاقه ای برای ادامه ی معرفیتون در مخاطبم نیست، جوونهای مذهبی الان خیلی تحت تاثیر آقای پناهیان هستند، من تقریبا همه مباحث ایشون رو گوش دادم و باید بگم که فوق العاده هستن برای کسایی که اول راه سلوکن، اما باید از ایشون گذشت و در بوستان آثار شما تنفس کرد، اما دوستان انگار قصد بالاتر آمدن ندارن و همچنان تکرار و تکرار، تکرار سخنرانی های معمولی و سطحی روحانی محل، استاد واقعا حیفم میاد که با آثار شما مانوس نیستن، حتی نمیخوان یکبار هم شده یه صوت از شما گوش بدن، آخه من باید چکار کنم؟، دوستانم اهل خودسازی هستن، بیگانه از آسمان معنویت نیستند، ولی حاضر نیستند یکم در سلوکشون ساحتشون رو تغییر بدهند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره ذوقها متفاوت است. نباید در این موارد سختگیری و اصرار نمود. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد:
دو تا عبارت در آثار شما وجود داره که بنده متوجه این دو عبارت نمیشم: «جایگاه تاریخی» «حضور تاریخی» مثلا وقتی میفرمایید جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی دقیقا این یعنی چی؟ و وقتی می فرمایید حضور تاریخی کربلا این یعنی چی؟ من اینجوری برداشت می کنم: مثلا «وقتی میفرمایید جایگاه تاریخی انقلاب، یعنی اینکه خدای عالم تقدیر کرده در این تاریخ، انقلاب اسلامی به وجود بیاد که نظر به آرمان هایی دارد که می خواهد به وسیله آن تمدن اسلامی را شکل دهد! یعنی جایگاهش در تاریخ این است که می خواهد بر خلاف دیگر ایده ها همه مناسبات اجتماعی بشر را بر اساس احکام الهی تدبیر کند» آیا درسته؟ و مثلا وقتی می فرمایید حضور تاریخی کربلا، یعنی اینکه این حرکت و قیامی که شکل گرفت، آینده تاریخی دارد و بستری قرار می گیرد که در آینده تاریخ اهداف این قیام تحقق پیدا می کند. به عبارتی یعنی در آینده حضور دارد، مثلا انقلاب اسلامی که ثمره قیام اباعبدالله شد و در واقع انقلاب اسلامی حضور تاریخیِ کربلا در این عصر است.» آیا درسته؟
یا مثلاً «وقتی می فرمایید حضور تاریخی انقلاب اسلامی به این معناست که انقلاب اسلامی مرحله گذار برای رسیدن به جامعه مهدوی است و این انقلاب در آینده، حضور تاریخی خواهد داشت و ثمره این انقلاب در جامعه مهدوی به صورت روشن دیده خواهد شد» آیا درسته؟
ببخشید استاد. دوستتون دارم بی نهایت. قربان شما شوم. در خواست آخر، بنده شیرازی ام، خیلی مایل هستم شما را از نزدیک زیارت کنم. لطفاً منو یاری کنید که چگونه و در چه زمان و مکانی میتونم شما را زیارت کنم؟ با تشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. برداشتهای جنابعالی از صحبتهای بنده بهتر و بهتر بود. نهتنها درست برداشت شده بود، بلکه عالی برداشت شده بود. ۲. بنده هر روز صبح بعد از اقامهی نماز در مسجد خدیجهی کبری «سلاماللهعلیها» در خدمت رفقا هستم. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام و عرض ادب: یکی از جنجال هایی که ما با سایر دوستان در بسیج و سایر نهاد های انقلابی بر روی سیر مطالعاتی داریم اینه که آنها تاکید دارند روی شهید مطهری و در برابر ما که میگوییم از کتب شما شروع کنیم میگویند با تمام احترامی که برای استاد طاهرزاده قائلیم اما رهبری از ابتدا روی شهید مطهری و بعد آقای مصباح تاکید داشتند نه فرد دیگری. استدلال شما برای این موضوع چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک، ذوق حضور انسان است. اگر ذوقِ حضورِ رفقا در این تاریخ با کتابهای آن دو بزرگوار، حل است، چرا همانها را ادامه ندهند؟ رهبر معظم انقلاب در عین تأکید بر کتابهای شهید مطهری، فرمودند در آن کتابها متوقف نگردید زیرا بالاخره مسائل جدیدی پیش آمده است که باید نسبت به آنها بیگانه نبود. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام خدمت شما استاد عزیز: میخواستم حضوری شما را ببینم. چطور میتونم شما رو ببینم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر روز صبح بعد از نماز صبح که در مسجد خدیجه کبری «سلاماللهعلیها» انجام میشود، خدمت دوستان هستم. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد عزیز:
۱. شما را آزاد اندیش و روشنفکر دینی می دانم.
۲. احساسم این است که پامنبری ها و اطرافیان و هم مباحثه های ضعیف انسان را راکد می کنند.
۳. فکر می کنم خیلی سخت مطالب را ارایه می دهید و نمی خواهید مخاطبین اهل سوق و سازمان و درگیر موضوعات اجتماعی را درک می کنید.
۴. اصرار دارید لذت های خود را به دیگران بچشانید. اصلا درک درستی از روابط اجتماعی ندارید که اینگونه آسمانی حرف می زنید.
۵. اصلا می فهمید مخاطبین شما گرفتاری هایی دارند که با طرز فکر شما از درد خود دور می شوند و مخدر می گیرند. چرا آخوندی حرف می زنید. این چه غرور و جدایی است که ثمره قرآن و اهل بیت است.
۶. چرا فکر می کنید بقیه باید تلاش کنند تا حرف شما را بفهمند.
از شما که سابقه اجرایی داشته اید خیلی انتظار می رفت تا تصویر درستی از مخلوقات غرب بدهید و تصویر درستی از کار درست در فضاهای سازمانی با این همه ظلم های سیستمی ارایه دهید.
۷. طرز تفکر شما در رابطه با رزق و علم و نورانیت و هدایت... حاکی از نوعی انجماد فکری شماست.
۸. بدتر از همه اینکه شما به جای اینکه سردار سلیمانی را درک کنید و رازش را بفهمید او را در قالبهای فکری و گفته های خود تفسیر می کنید.
۹. روزی خواهد آمد که مردانی در این سرزمین روشنگری خواهند کرد و مردم را نورانی و قدسی می کنند و گفته های شما را عملی می کنند. تعارفات را کنار گذاشته و مانند امام خمینی آزاد اند و خود را با رهبری تنها و محصور بین آخوندها و سردارها و انقلابیون ظاهری و دنیا دوست مقایسه نمی کنند.
امیدم این است اگر اشتباهی و خطایی در گفتار داشتم خیلی روشن من را هدایت کنید.باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چارهی مشکلات را در فهم درست حضور تاریخیمان که با انقلاب اسلامی پیش آمده، میدانم و در این راستا وظیفهی خود را تشخیص دادهام تا در مسیرهایی که امثال آقای امجد گرفتار شدند، گرفتار نشویم. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام و خدا قوت: استاد بنده رفیقی دارم که مباحث شما را با ایشان کار می کردیم چندین ماه است به رفیقم می گویم بیا ادامه ی مباحث را کار کنیم میگوید دیگر نیاز به این مباحث ندارم و هر کس به اوج استعداد خودش و اوج کمال میرسد و دیگر نیاز به هیچ کدام این بحث ها نیست و آیه «انا لله و انا الیه راجعون» را میگوید که ما همانجا که بودیم می رویم و دیگر نیاز به هیچ سختی دادن و بحث گوش دادن نداریم. حتی میگویم عقب می افتیم یا چوب میخوریم چون استعدادش را داریم با خنده میگوید از چی؟ آیا این چنین است و ما تکوینا به حق میرسیم و رسیده ایم، این دانایی ما اولیه بوده و بعد از مدتی دیگر هیچ نیاز به یادگیری نداریم و هرکس چه تلاش کند چه نکند به حقیقت و اوج کمال خودش میرسد؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده برای خودم چنین تصوری ندارم که نیاز به مطالعه و گوشسپردن به سخنان اهل اندیشه نداشته باشم. نمیدانم آن رفیق شما به چه چیز رسیده است که خود را مستغنی میداند! آیا برای احساس حضور خود در عالم بی کرانه هم نیاز به مذکری نداریم؟ موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام و رحمت الهی بر استاد عزیز:
چند سالی است که این مسکین شما را می شناسم لکن توفیق خواندن مکتوباتتان را نداشته ام و تنها گفتگوی شما با آقای دخانچی را دیده ام. خواستم عرض کنم خدمتتان که عمیقا شما را دوست دارم و نمی دانم چرا؟ حقیقتا حب شما در دلم موجد است و امروز بواسطه بحث هایی، چند جلد از کتب شما را خریدم و اکنون «چه نیازی به نبی» مقابلم هست. عذرخواهم که این سطور وقت شریفتان گرفت. فقط خواستم عرض کنم: دوستتان دارم. برای عاقبت به خیری این کمترین هم دعا بفرمایید لطفا.باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده دعاگو هستم.
از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور
تا ملك و ملك گویند تنهات مبارك باد
ای پیش رو مردی امروز تو برخوردی
ای زاهد فردایی فردات مبارك باد
كفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد
حلوا شدهی كلی، حلوات مبارك باد
موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد وقتتون بخیر: استاد من سوالی قبلا در سایت مطرح کرده بودم و شما رو پدر و استاد خطاب کردم، بعد که دنبال پاسخ سوالم بودم، در کانال دیدم سوالم ویرایش شده و واژه پدر گرامی ازش حذف شده، خیلی ناراحت شدم و دلم گرفت، یعنی ما نمیتونیم شما رو پدر معنوی خودمون بدونیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای مخاطبان که سؤالها را میخوانند صلاح نیست تصور کنند با این نوع واژهها باید با بنده صحبت شود. زیرا ممکن است ما را متهم به مریدپروری بکنند. شما کار خودتان را بکنید و بگذارید ما هم کار خودمان را بکنیم. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام علیکم و رحمه الله: بنده چند ماهیست با استاد آشنا شدم و آثار ایشون رو میخونم
اولا دست ایشون رو میبوسم. ثانیا چرا این علوم رو در مدارس درس نمیدن؟ من در زندگی نامه استاد خواندم ایشون مدتی در آموزش و پرورش بودن، چرا دیگه در اون حوزه فعالیت نمیکنند؟ چرا این فرصت دل ربایی و عاشق کردن نسل جوان را از دست میدهیم؟ آیا استاد برنامه ای برای حضور در کادر نویسندگان کتب درسی در دولت جدید ندارند؟ آخه چرا نباید از این سرمایه عظیم استفاده کرد؟ فقط دعا میکنم ایشان بیان در دستگاه اجرایی و کار رو به دست خودشون پیش ببرن. من اصفهان نیستم وگرنه حتما برای دست بوسی ایشان میومدم. خداوند به استاد طول عمر بلند و با عزت عطا کند و برای ما حفظشون کند. ان شاءالله.باسمه تعالی: سلام علیکم: شما لطف دارید ولی فراموش نکنید بنده در سنی نیستم که بتوانم در امور اجرایی حاضر شوم. و چون احساس کردم در امور اجرایی کار جلو نمیرود، در این حوزه کار را شروع کردم. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد عزیز:
درحال مطالعه کتاب عالم انسان دینی هستیم و بیش از ۵ سال است که با مباحث حضرتعالی مانوس هستیم و در اوج گرفتگی و قبض، مباحث شما برایمان آبی روی آتش است و اینکه احساس خاصی به استاد عزیزمان داریم. استاد عاجزانه تقاضا دارم، اگر ممکن است
بدون تواضع به صورت خصوصی پاسخ این پرسش را ارسال بفرمایید. جنابعالی در کتاب عالم انسان دینی، در مثال علمای عالمدار نام هایی را ذکر مینمایید. مثل حصرت امام (ره) یا در کتاب ادب خیال از علامه (ره) نام میبرید. حال سوال این است که آیا امکان تنفس در عالم شما برای ما وجود دارد؟ و این احساسی که در قلبمان هست نسبت به جنابعالی آیا علامت ورود یا حداقل از دور تماشای زیبایی عالمتان هست؟ و اینکه امکان دارد ما چند سوایی در عالم شما زیست کنیم و بعد به عالم حضرت امام (ره) منتقل شویم؟ ببخشید استاد، میدانیم که این سوالات خوب نیست اما ناچار به پرسیدن برای آرام گرفتن دلمان بودیم. خدا بهترین خیر دنیا و آخرت رو نصیبتان بفرمایند.باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده و امثال بنده باید راه بگشاییم به سوی حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» که در این تاریخ، روح عالم است در آن حدّ که شهدای عزیز و حتی رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» به روحِ روح الله زنده و پا برجا هستند. موفق باشید
-
بنده هم از رفتار بعضی از رفقا گله مندم.
سلام بر استاد: بعضی از معرفت جویان، از نحوه پاسخگویی رفقا به سوالاتشان اعتراض کردند. بی زحمت اگر وقت فرمودید ملاحظه بفرمایید و اگر صلاح بود به رفقای عزیزتر از جانمان بفرمایید که: بخدا ما هم میدانیم شما منظوری ندارید ولی به هر صورت این فضا مجازیست و لحن مشخص نیست، پس سعی کنند کمی گشاده رویی را در کلامشان پررنگ کنند چرا که اکثرا غرور برداشت میشود در فضای مجازی. این فضا سواد خاص خودش را هم میطلبد دیگر... برای این مخاطب فرّار و همچون ماهی ... یک لحظه لبخند یا روی خوش هم یک لحظه است. البته من که باشم که در مورد ایشان اظهار نظر کنم فقط بحث برادری است و حرفهایی که میشنوم چون این موضوع پر تکرار بود، یک نمونه برایتان فرستادم، حدودا بیست مورد دیگر به بنده گفته شد. می گویند:
خواهش میکنم به استاد طاهرزاده بگین بعضی شاگرداشون خیلی بد اخلاقن. به خداوندی خدا پیامی که الان به شما دادم و جوابم رو به این خوبی گرفتم رو دادم به یکی از بچه های اصفهان که معروفه که شاگرد استاده بخدا جوری باهام حرف زد که سه روز حالم بد شد. آخه اون استاد کجا اینها کجا؟ تو رو ارواح جدت به استاد برسون پیام من رو. یک کیلومتر متن نوشتم برای طرف، تعریف تمجید، خوش به حالتون در جوار استادید، خوش به سعادتتون این مباحث رو کار میکنید و هزار تا چیز دیگه نوشتم: به من جواب داده: علیکم السلام.
همین! انصافا همین! خب معلومه اینم نوشته که سلامه بی جواب نمونه دیگه. شما میگید حتما کار داشتن. حتما مشکلی پیش اومده براشون. من قبول میکنم ولی خب چرا شما الان اینجوری جواب ندادی. چرا استاد با اون همه شلوغ بودن سرش اونجوری جواب نداد؟ نمیتونم توجیهی براش پیدا کنم. این رفتار باید اصلاح بشه و شما هم حتما به استاد بگید که خبر داشته باشن. ممنونباسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم از رفتار بعضی از رفقا گله مندم. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام و عرض ادب: استاد عزیز چرا بستر پخش زنده جلسات رو فراهم نمیکنید؟ بسیاری از دوستان ساکن اصفهان نیستند و علاقه دارند که به طور زنده در جلسات شما شرکت کنند. الان تقریبا اکثریت جلسات پخش زنده هم دارند و کار سختی هم نیست. از طریق پخش زنده آپارات یا لایو اینستاگرام یا... ممنونم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: رفقا روی این موضوع فکر کردهاند. رویهمرفته نظرشان آن است که با یک روز تأخیر، مسئله تغییر نخواهد کرد بخصوص که جلسات به صورت هفتگی و مستمر تشکیل میشود و با سمینار و نشستهای موسمی فرق دارد. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام: ضمن تشکر چون مدتی هست که جلسات تعطیل شده پیشنهادی به ذهنم رسید. میشود جلسات را ضبط کرد و در سایت ارایه کرد تا مخاطبان عقب نمانند. ممنون. یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آنجا که ممکن است همین کار در حال انجامگرفتن است. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام خدمت استاد عزیز:
بنده نوجوانی ۱۸ ساله هستم و بخشی از آثارتون رو مطالعه کردم و فهمیدم که نسل جوان با این نوع مباحث سیراب میشه و خودش رو در عالم دیگری حس میکند. با اینکه در حدی نیستم که نظر بدم ولی به عقیده من اگه گروه فرهنگی المیزان تو بحث رسانه و کار هنری فعالیتش رو بیشتر کنه جوان های بیشتری به این نوع مباحث گرایش پیدا میکنن. به مدیر کانال لب المیزان تو ایتا هم گفتم که اگه مثلا عکس نوشته ها و کلیپ های کوتاه و تاثیر گذار از جملات ناب استاد طاهرزاده درست بشه و تو کانال های ایشون قرار داده بشه خیلی تاثیر گذاره. ایشون فرمودن کسی رو نداریم تو این زمینه وقت بگذاره. خواستم اگه میشه ما بتونیم تو این زمینه ها کمکی کنیم، دریغ نمیکنیم. حقیقتا حیفم میاد اساتید عمیق و معظمی چون شما برای نسل جوان که تشنه معارف حقیقی اهل بیت هستن، گمنام بمونید و از مباحث شما استفاده نکنن. با تشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: رفقا کانال «مطالب ویژه» را در همین رابطه بهوجود آوردهاند. بد نیست نظری به آن بزنید @matalebevijeh موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد:
اول اینکه علت ارادت شدید شما به علمای اهل سنت مانند ابن عربی و رومی چیست؟
دوم اینکه شنیده ام عبور از ظلمات مدرنیته را منوط به عرفان نظری (آن هم لابد حکمت صدرایی و امثالهم) می دانید. بنده در آراء خودم از مدرنیته عبور کرده ام و اصلا نیازی به این علوم ندیدم. بلکه مبنای ما سرایت اصل نبوت عامه به جمیع زوایای سبک زندگی و تبعیت از سنت پیامبر صلی الله علیه وآله در طب و سایر امور معیشت و رد اصل اباحه در مستحدثات است.
وبلاگ بنده : bornos.blog.ir
09112351774 از گیلانباسمه تعالی: سلام علیکم: موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد عزیز و دلسوز جناب آقای طاهر زاده:
سوالی برایم پیش آمده درباره ارزیابی های شما از بعضی از شخصیت ها، مشتاقم تا نظرتان را بدانم. ابتدا لازمست مقدمه کوتاهی عرض کنم بعد سوال را مینویسم. با توجه به آثار مکتوب و صوتی هایتان که استفاده کردم، متوجه شدم که جنابعالی بشدت نسبت به اعلام نظر درباره افراد حساس هستید و جانب تقوی را رعایت میکنید. الا اینکه بقول شما فسق شان برای شما محرز شده باشد مثل کرباسچی و ملک مدنی که هیچ آبایی از بردن نامشان بعنوان ظالم و فاسق ندارید و گمان کنم حق هم همین باشد. و از طرفی در مورد له افراد هم همینطور بسیار سعی میکنید تا از کسی بی جهت تعریف نکنید؛ خوب با این مقدمه کوتاه در فایل صوتی که از شما میشنیدم (تفسیر سوره مائده، سال ۹۷) در چند جا ضمن تایید ضمنی آقای رفیق دوست و بشدت توصیه میکنید که حتما دوستان دو جلد کتاب خاطرات ایشان را بخوانند. بنده در نقد کتاب خاطرات ایشان که تا کنون چندین نظریه نقادی از آن شده و بسیاری از محتواهای کتاب را بی سند و بدور از واقعیت میدانند و کلا ردیه های قوی بر این کتاب نوشته شده، اصولا کاری ندارم؛ مضافا به اینکه تحلیلی وجود دارد مبنی براینکه بعد از آنکه احمدی نژاد، کافه میز دزدها را در کشور بهم زد و دودمان همگی شان را بر باد داد عناصری مثل ناطق و رفیق دوست به دست و پا افتادند و برای احراز هویت خود عجولانه، اقداماتی از جمله انتشار کتاب فوق کردند که از منظری دیگر بسیار جای تأمل دارد؛ عرض شد بنده با این قسمت ساختاری موضوع کاری ندارم؛! ولی از شما عزیز صاحب الزمانی سوالی دارم: شما که ماشاءالله از فیها خالدون مسائل سیاسی باخبرید که حتی از نوع لباس پوشیدن همسر بازرگان در یک جلسه اطلاع دارید، چطور نادیده گرفتید که باب اولین فساد در کشور توسط محسن رفیق دوست و برادرش مرتضی رفیق دوست، پایه گذاری شد، و عامل سهل الوصول کردن دزدی و فساد از این فرد شکل گرفت! ظلم فاحش و عظیم دیگری که آقا محسن کرد، این بود که با وعده های فریبنده، فاضل خداداد را از خارج بداخل آوردند و به او گفتند که تضمین میدهیم هیچ خطری تو را تهدید نخواهد کرد! لکن آن فلک زده بدبخت را بجای مرتضی بدار مکافات دادند! (اگر به این مسئله قضایی ناآگاهید که بنده بعید میدانم چنین باشد، حتما از سیستم قضایی دنبال کنید تا به صحت عرایض بنده برسید) بحال، تایید ضمنی ایشان توسط شما با این توضیحی که عرض شد، بشدت برایم جای سوال دارد که خواستارم اگر صلاح میدانید بنده را روشن کنید؛ متشکرم.باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر عنایت داشته باشید در آن جلسات نکاتی از سخنان آقای رفیقدوست در خاطراتشان را متذکر میشوم که مربوط به هویت انقلاب است و روحیهای که ایشان در این راستا داشتند. آری! این بدین معنا نیست که تأیید کلی بشود کرد. البته فکر نمیکنم بتوانیم شخصیت ایشان را با برادرشان در یک تراز قرار بدهیم. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام و احترام:
در مورد پرسش و پاسخ 28884 ثبت شده در کانال:
چه حرف بی منطقی! صدای حق و حقیقت و کلام ناب اسلام خاموش باشه و صدای برخی مداحان و خطیب با مطالب بعضا بی سند و بی محتوا بلند باشه! کسی که چند سال بیاد پای درس استاد اینقدر سواد دار میشه که نتونه تشخیص بده اقتضائات زمانی و... و مهمتر اینکه استاد رو نشناسه! شاید راه رو اشتباه اومده این بزرگوار. این پرسش و پاسخ اگه بین استاد و مخاطب می موند بهترنبود؟! و لب المیزان منتشر نمی کرد اینجور مطالبی که چالشی و جنجالی و حاشیه دار و حساسیت برانگیزه. چون جنس مباحث استاد در این زمانه خیلی متفاوته. اصلا وقت و حوصله این حواشی ساختن توسط هر شاگرد و مخاطبی نیست. و قابلیت انتشار نداره به نظر. شرمنده وقتتون رو گرفتم. خدا قوت و التماس دعاباسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده خوب است که مخاطبان ما متوجهی این نوع نگاهها نسبت به مثلاً جلسهای که بنده در آن حاضر شدم؛ باشند و واقعاً سؤالکنندهی محترم نگران است که آن مباحث در جایگاه خود قرار نگیرد. و حقیقتاً خودِ بنده نیز تا حدّی دغدغهمند بودم. ولی امیدواری به عنایت حضرت اباعبداللّه «علیهالسلام» موجب شد که دعوت عزیزان را که دلسوزانه به دنبال مواجههی این مباحث با شرکتکنندگان آن جلسات بودند، بپذیرم و امیدوارم با آن مباحث، اشارتی و تذکری برای حضور در آیندهی قدسیِ این انقلاب به میان آمده باشد. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام بر طاهرزاده، پیرِ دورادورِ روزهای جوانیام
سالها از دورترین نقاطِ شهر، تنِ رنجور و سَرِ پُرغرورَم را تا مسجد انبیاء میکشاندم تا ساعتی روبهروی مردی بنشینم که آدمِ خودش است؛ در زهدان دین خمینی پروردهشده. نه آویزانِ کسی است و نه کسی را به خودش آویزان میکند. کسی که هنوز پولدارهای مذهبیِ بازاریِ مهوّع اصفهان زیرِ پایش منبر نگذاشتهاند و شامِ مجلسش را تقبّل نکردهاند. سال گذشته با رغبت بسیار، خودم را به یکی از جلساتش در ساختمانی به نام سها کشاندم. یکّه خوردم. دیدم جوانانی را دور خودش جمع کرده که حرفهای تروتازهاش را بیات کنند و بر سر هر کوی و برزن بهقاعدهی ضبط صوت بپراکنند. امسال هم تصویرِ همان طاهرزاده را روی بنرِ یکی از هیئتهای سطح شهر دیدم. دوزاری ام افتاد که او هم تمام شده و بالآخره برای دوام آوردن در این شهر برای خودش نقابی برگزیده و سایهکِش و رکابگیر دورِ خودش جمع کرده است. پیرِ روزگارِ جوانیام. برای من بگو که چه شد که آن مردِ عقابخویِ خود به کَندنِ پر و بالِ خویش نشسته؟
آهای پیرمرد. مأوای جوانی ام. ما پاپَتی ها را جا نگذار.باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که به دوستان عرض کردم جای بنده در آن جلسات آنچنان گشودهی عاشورائیان نیست. ولی رجوع برادران بسیار عزیز و واسطه قراردادن شخصیتی که قابل احترام بود؛ بنده را مجاب کرد که نباید به آن تقاضاها بیمحلی کرد بهخصوص که فرمودند عدهای از جوانان اعتراض دارند که چرا بحثها، تکراری است. نمیدانم در جریان محتوای عرایض بنده در آن جلسات بودید یا نه؟ عنوان بحث «کربلا، و سعهی صدر گمشده» بود که امروز ما شدیداً بهخصوص جریانهای مذهبی نیاز داریم که به این امر بیندیشیم. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام و ادب: استاد ارجمند دل تنگ و ابهامات زیادی دارم. تقاضای ملاقات حضوری داشتم. قبلا از حسن نظر شما کمال تشکر را دارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه در شرایطی نیستم که بهجز از طریق سایت بتوانم در خدمت رفقا باشم. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام
حالتون خوبه عزاداریهاتون قبول باشه. میخاستم بدونم شما اطلاعاتتون رواز کجا میارید؟ آیا جوابهایی که میفرمایید از اعتقادات خودتون هست یا نه؟ آیا این جوابها حاصل تجربه های شما هست؟از اینکه شما دلسوزانه به سوالات ما جواب میدید شکی نیست ولی این حق رو به ما بدیند که نسبت به شخصیت علمی و فلسفی شما از نگاه یک شاگرد نسبتا پیگیر. اینکه شما به راحتی به سوالات ما جواب میدید آیا قصدتون یک دیالوگ فلسفی هست بین خودتون و کاربرای محترم. در یک جمله رسالت شما چیست؟باسمه تعالی: سلام علیکم: وظیفهی همهی ما است که نسبت به فرهنگ دینی جامعه که تنها راه نجاتِ همهی ما است، حساس باشیم. آری! بهترین شکل، همان دیالوگ میباشد که در اینجا به صورت سؤال و جواب عمل میشود. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد عزیز و بزرگوارم: عید قربان بر شما مبارک. استاد جان داشتم دوباره پیام حضرت آقا رو برای حج امسال مرور میکردم رسیدم به این پاراگراف: «امروز مانند همیشه و بیش از همیشه، مصلحتِ الزامی امّت اسلامی، در وحدت است؛ وحدتی که ید واحده در برابر تهدیدها و دشمنیها پدید آوَرَد و بر سر شیطان مجسّم، آمریکای متجاوز و غدّار و سگ زنجیریاش رژیم صهیونیستی، رعدآسا فریاد کشد و در برابر زورگوییها، شجاعانه سینه سپر کند. این معنی فرمان الهی است که فرمود: وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا.(۱) قرآن حکیم، امّت اسلامی را در چهارچوب «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم»(۲) معرّفی میکند، و از او وظیفهی «وَلا تَرکَنوا اِلَی الَّذینَ ظَلَموا»،(۳) «وَلَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلًا»،(۴) «فَقاتِلوا اَئِمَّةَ الکُفر»(۵) و «لا تَتَّخِذوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیاء»(۶) را میطلبد، و برای اینکه دشمن را مشخّص کند، حکمِ «لا یَنهٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَلَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم» (۷) صادر میفرماید. این فرمانهای مهم و سرنوشتساز، هرگز نباید از منظومهی فکری و ارزشی ما مسلمانان جدامانده و بهدست فراموشی سپرده شود.» بعد یادم افتاد به حرفهای شما در جلسه تفسیر سوره ممتحنه مورخ ۴/۵/۹۹ استاد جان سوالم من اینه که شما حرفهاتون رو با آقا هماهنگ میکنید یا ایشون با شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: این قصّه، قصّهی روزگارِ ما است. مسلّم حقیقتِ تاریخِ ما به قلب ایشان میرسد و در سایهی ارادت به نایبالإمام، خداوند به سایرین مدد میرساند. به امید کسب شایستگی در نسبت به ارادت به نایب الإمامِ دورانمان. موفق باشید
-
ما و آیندهی نظام اجرایی
سلام بر استاد عزیز: منشور بهار را مطالعه می کردم، در نگاه اول مجذوب این منشور شدم و دیدم واقعا حرف های بی راهی در این منشور نیست! دیدم درمان بعضی از دردهای جامعه ما خصوصا خودکامی ها و خودبرتربینی های مذهبی و سیاسی در همین منشور وجود داره! شما بهتر از من مستحضرید بسیاری از نخبگان مذهبی نگاهشان به عوام همان انعام هست و ما این رو با وجودمان حس کردیم! خلاصه از این مسائل بگذریم! مسائلی در این منشور وجود داره که مطمئنم شما هم با آنها مخالف نیستید مثل عدالت، آزادی، رشد فکری و عملی جامعه و.....
اما من به این فکر کردم که آیا خدا بنایی ندارد این مسائل را بالاخره در دنیا سروسامان دهد و اگر بنای خدا به سامان دادن است پس لابد برنامه ای هم دارد! احساس میکنم اشتباه احمدی نژاد در اینه که بنای خدا در این زمانه را خوب درک نمیکنه! من احساس میکنم خدای عالم تقدیر کرده، ما و حتی همه بشریت در ذیل و پرتوی انقلاب اسلامی و ولایت فقیه به این افق های متعالی نزدیک بشیم و طعم نسبی این زیبایی ها را بچشیم و در نهایت متصل به حاکمیت جهانی انسان کامل شویم! اما احساس میکنم احمدی نژاد این تقدیر زمانه را نمیفهمه و فکر میکنه جدای از این تقدیر می توان به این آرمانهای ارزشمند رسید! به خاطر همین من احساس میکنم هر چقدر که احمدی نژاد از این تقدیر تاریخی دور میشه از اون جایگاه تاریخی ای هم که میتونست داشته باشه داره دور میشه و احساس میکنم حتی از اون جایگاهی هم که در قلوب افراد داشت داره دور میشه و من شخصا این مسأله را درک کردم و هر چقدر که به شناخت زمانه خودم نزدیک میشم به همون میزان از محبتی که به احمدی نژاد داشتم دور تر میشم. حال از شما استاد عزیز دو تا سوال دارم: یک: روی هم رفته نظر شما در مورد منشور بهار چیه؟
دو: آیا فهم من از این قضیه درست بوده یا نه؟باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همینطور که میفرمایید مفادّ منشور بهار چیزی جز همان آرمانهای انقلاب اسلامی نیست. ولی آیا تیمی که میخواهند آن را اجرا کنند، بصیرت و حکمت لازم را دارا هستند؟ ۲. به نظر بنده کاملاً صحیح می فرمایید و إنشاءاللّه ما برای آیندهی نظام اجرایی شخصیتهایی را خواهیم داشت که امیدبستن به آنها موجب ناکامیمان نخواهد شد. موفق باشید
-
پسر! بر خیال راست، کج را میخری
با آثار وجودی شما من متولد شدم و جان پیدا کردم. زندگی دنیاییم رو سعی کردم و میکنم که با شما زندگی کنم. فقط یه دعا دارم استاد که دلم میخواد آمینش رو خودتون بفرمایید تا دلم قرص بشه گرچه الانشم امید عجیبی دارم به خدا و میگم خدایا! تو که تو دنیا توفیق زیستن در جهان طهور مطهر طاهرزاده رو روزیم کردی و روز به روزم این نعمت و موهبت را مزید میفرمایی، و حال آنکه در پس این پوسته تاریک و ظلمانی من بیشتر به بخشایش تو محتاجم و آنجا نیز میدانم که نمیگذاری از استادی که در دنیا قلبم رو بهش نزدیک کردم، دور شوم. استاد دعام یک کلمه است: هر جا شما هستید منم میخوام باشم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: پسر! بر خیال راست، کج را میخری. با خدا باشد و از خدا بخواه که یک چشمزدن غافل از آن یار نباشی. بر فرض هم بهشت، شیرین باشد؛ بهشتافرین که شیرینتر است. از خدا میخواهم بنده و جنابعالی و همهی رفقا در بزمی که حضرت ربّ العالمین با حضور مولایمان علی «علیهالسلام» در فضای بیکرانهی ابدیت بر پا میکند؛ حاضر باشیم و در مستیِ جمال حضرت مولا همدیگر را آینهی نور ولایت ببینیم و به همدیگر عشق بورزیم. عجب دنیایی است، دنیای کیفیتها!!! موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام:
جای امثال شما در صدا و سیما به شدت خالی است. چرا با صدا و سیمای اصفهان همکاری نمی کنید تا عموم مردم از شما بهره ببرند؟ موفق و موید باشید.باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره در آن فضا، موضوعات و مطالب خاصی را میتوان مطرح کرد، هر موضوعی از طریق رسانه مثل تلویزیون، قابل طرح نیست. موفق باشید
-
ما و کتب اربعه
سلام علیکم:
آیا وجود روایات غیر مقبول و غیر موجه که با ادله قرآنی و عقلی و سیره معصومین نمیخواند و تعارض جدی دارند، در کتبی مثل کتب اربعه به اعتبار این مجموعه آسیب نمیزند؟ چون واقعا برخی روایات با مبانی عقلی و قرآنی و سیره نمیخوانند ولی نقل شده و الان موجوده و خود مولف هم بیان نکرده چرا چنین روایتی رو با این اوصاف آورده در کتاب خودش؟باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظر بگیرید که هر کدام از مؤلّفین کتب اربعه بر اساس تفسیری که از روایات داشتهاند، آن روایت را صحیح میپنداشتند. و امروز نیز در نگاه به روایات آن کتب، باید از بحث هرمنوتیکیِ آن غفلت نکرد و راحت به آن نتیجه نرسید که چون با فهم امروزین ما نمیخواند و یا با برداشتی که ما از آن روایت داریم و عدمِ تطبیق آن با مبانیِ دینی؛ پس باید آن روایات را نفی کرد. فراموش نکنید مؤلّفین آن کتب، انسانهای اندیشمند و آگاه به سنت دینی جامعه و تارخ خود بودهاند.
چند سال پیش آقای اکبر جبّاری با نوعی بیانصافی خواستند آن آثار را بهکلّی نفی کنند و عرایضی در جواب ایشان شد که ذیلاً خدمتتان ارسال میشود. موفق باشید
آیا این خاکپاشیدن در چشم حقیقت نیست و خبر از فاجعه ای بزرگ نمی دهد؟
شماره سوال: 9657
پاسخ دکتر جباری به فتوای شما:
دکتر جباری در پستی در فیس بوک به فتوای شما اینگونه پاسخ داده اند. (به نظر می رسد حق با ایشان باشد.) عین مطلب در زیر آورده می شود:
هو
**
اهل تقلید، به هرچیزی که برسند تقلید می کنند و دایره تقلیدشان محدود به شرعیات و فروع دین نیست، بل حتی در اصول دین و تفکر و دایره تدقیق نیز، رو به تقلید می آورند.
دوستی برایم پیام داد و لینکی را معرفی کرد که در آن، برخی از مطالب مرا نزد کسی برده اند و از ایشان «استفتاء» نموده اند. آن آقا هم با کمال «شجاعت» درباره مطالب بنده «فتوا» داده است. در ادامه بخشی از فتوای ایشان را می آورم:
............................................................
س: با عرض سلام: نظر شما راجع به این مطلب که اکبر جباری در صفحه ی فیسبوکش گذاشته چیست؟
استاد طاهرزاده: سلام علیکم: مشکل ما اظهار نظر غیر عالمانه است... آقای جباری این نکته را خوب میداند ولی به نظر بنده با مقایسهی این دو کتاب میخواهد مأموریت خود را که بیارزشکردن احادیث ارزشمند شیعه است به اتمام برساند... ایشان تا آنجا در مأموریت ناجوانمردانهی خود جلو میرود که میگوید: امروز بعضی از محققین نسبت به صحت و سقم احادیث «کتب اربعه» تشکیک کردهاند. و فکر میکنم اگر از ایشان بپرسید این محققین چه کسانی هستند، مجبور است چند مستشرق صهیونیست را که در انجام مأموریت با آنها مشترک است نام ببرد. می خواهند با تشکیک در کتب روایی ما اهل البیت را از صحنه خارج کنند تا حرف های خود را بر قرآن تحمیل نمایند خطر این افراد بسیار زیاد است...
...................................................................................
من این آقای طاهرزاده را نه می شناسم و نه تا کنون کتابی و مطلبی از ایشان خوانده ام. لذا در مورد شأن و مقام علمی ایشان سخنی نمی گویم و صرفاً به ذکر چند نکته در خصوص همین «فتوای» ایشان بسنده می کنم.
نخست اینکه، چنین روشی زیبنده اهل علم نیست که عده ای بیایند از ایشان در خصوص مسائل علمی استفتا کنند و ایشان هم پاسخ بدهند. این روش نزد فقیهان و جمع مقلد مناسب است. بهتر است ایشان به مراجعه کنندگان خود آداب «تحقیق» بیاموزد نه تقلید. آداب تحقیق نیز می طلبد که سائل را به منابع اصلی ارجاع دهد و با «مبانی» آشنا سازد و اجازه دهد، پرسشگر، در طی طریق تحقیق، به نتایجی که از پیش نامعلوم است، برسد.
دیگر اینکه، حتی در روش تقلیدی و مقلد پروری نیز از حدود الهی خارج نشود و رو به تشنیع نیاورد. ارتباط دادن یک بحث علمی و حدیثی به «صهیونیسم» و تشخیص «خطر زیاد» را به اهلش واگذارد که به حمدلله والمنه، بردارانه خدوم و گمنام امام زمان در این خصوص، بهتر و عالمانه تر می توانند عمل کنند!
اما بعد؛
ایشان مباحث بنده را به «غیرعالمانه» بودن متهم کرده است! ظاهراً هرچیزی که ایشان از آن بی اطلاع باشد، «غیر عالمانه» است!
اینکه بالغ بر دو سوم احادیث کتاب «اصول کافی» را ضعیف و مجعول دانسته ام، به زعم ایشان فقط «مستشرقین صهیونیست» آن را باور دارند!
با این حساب، علامه مجلسی نیز از مستشرقین صهیونیست به شمار می رود!! چرا که نخستین کسی که در اعتبار و ارزش احادیث کتاب کافی تشکیک نموده، شخص «علامه مجلسی» است. مجلسی در کتاب «مرآت العقول» نزدیک ۷۰% روایات منقول در کتاب «کافی» را به لحاظ سندی ضعیف، مرسل و مجهول و در یک کلام فاقد اعتبار دانسته است. وی از ۱۰۱۶ روایت کتاب الحجه کافی (یعنی بخشی از کافی که روایات مربوط به نبوت و بالاخص امامت را گردآوری کرده است) تنها ۲۸۰ روایت، صحیح یا موثق یا حسن محسوب می داند و به زبان دیگر حدود %۷۳ روایات کتاب الحجه کافی به لحاظ سندی و با ضوابط علم رجال و درایه (با ارزیابی علامه مجلسی) فاقد اعتبارند.
استاد شانه چی نیز در کتاب «علم الحدیث» نظر خود را گفته و نظر تعدادی از فقهای شیعه را که همین نظر را در خصوص کتاب کافی دارند، نیز بیان کرده است.
با این حساب باید جشنی برای پیوند میان علامه مجلسی و استاد شانه چی، و کثیری از فقها و صهیونیست ها نیز برگزار نماییم!!!
.................
در هر صورت توصیه من به آقای طاهر زاده این است که، به جای متهم کردن دیگران به غیر عالمانه بودن، کمی در صدور فتوا، احتیاط در پیش گیرند. این هم برای خودشان خوب است هم برای مقلدانشان.
از خداوند برای خود عاقبت به خیری، و برای ایشان عمر با عزت و صبر آرزومندم.
- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده تنها قصد آن داشتم که منشأ این نوع نگرش و خطر آن را تذکر دهم و به آن جهت که این کلام، کلامی علمی نبود قصد ورود علمی به آن نداشتم ولی اکنون که ادعای علمی بودن مطلب شده بهتر میدانم به طور خلاصه و بدون تفصیل، با نگاه علمی به قضیه نگاه کنم تا جایگاه علمی این مطلب نیز روشن شود. نکتهی مهمی که در این نوشتار تذکر میدهم این است که قصد بنده، بررسی کلام شخص آقای جباری نیست بلکه به عنوان نمونه از یک فکر خطرناک به بررسی کلام ایشان میپردازم تا مشخص شود خاستگاه این نوع گفتارها از چه میزان بهرهی علمی برخوردار بوده و چه خطری در پس این کلمات نهفتهاست. لطفا به سیر کلام ایشان که در سوال 9560 مطرح شده توجه کنید. ایشان کلام خویش را به این ترتیب مطرح میکنند: 1ـ بسیاری از اعتقادات شیعیان از کتاب «سلیم بن القیس» نشأت میگیرد. 2ـ این کتاب توسط احمد بن هلال عبرتایی نقل شده که وی غالی و ملعون میباشد. 3ـ کتاب سُلیم مجعول است و برای اثبات این مطلب به کلام شیخ مفید تمسک میجویند. 4ـ کتاب «بصائر»، منبع کتاب «کافی» است ولی مرحوم کلینی در نوشتن کتاب کافی، بیش از 13 هزار روایت به کتاب بصائر اضافه کردهاست. 5ـ بسیاری از محققین در صحت و سقم احادیث کتب اربعه تشکیک کردهاند بنابر این اکثر روایات کتب اربعه و به طور خاص، «کافی» ضعیف بوده و به همین خاطر این روایات را «مجعول» میخوانند. 6ـ مرحوم شیخ مفید با نگاه کلامی به روایات نگریسته و روایات را کنار گذاشتهاست.
حال به صورتی اجمالی اولا به بررسی این مقدمات میپردازیم و ثانیا میخواهیم ببینیم آیا حتی اگر این مقدمات صحیح باشد، نتیجهای که گرفتهشدهاست مرتبط به آن مقدمات هست یا نه؟
یک: گفته شده کتاب «سلیم بن قیس» توسط احمد بن هلال عبرتایی غالی ملعون نقل شدهاست. در پاسخ باید گفت: اولا: هیچ کجا ثابت نشدهاست که راوی این کتاب، «احمد بن هلال عبرتایی» باشد (جهت تحقیق بیشتر میتوانید مراجعه کنید به «معجم رجال الحدیث» اثر مرحوم آیتالله خویی ج:8 صص:225، 226) ثانیا: در مورد «احمد بن هلال عبرتایی»، مرحوم نجاشی که از رجالیون بنام شیعه است میگوید «صالح الروایه» به این معنا که روایاتش صلاحیت اخذ و عمل را داراست. البته در مقابل این کلام، مرحوم شیخ طوسی وی را «غالی» مینامد ولی باید توجه داشت عبارت «غالی» در نظر برخی رجالیون متعمّق موجب تضعیف راوی نمیگردد چرا که حتی در مواردی برخی از راویانی که مقامهایی مثل عصمت را برای اهلبیت«علیهمالسلام» قائل میشدهاند رمی به غلوّ و متهم به غالی بودن میگشتهاند. (جهت تحقیق بیشتر میتوانید مراجعه کنید به «کتاب نکاح» اثر آیتالله زنجانی ج:8، ص:2779 و ج:21، ص6836) علاوه بر اینکه ما اینجا در مقام اثبات وثاقت یا عدم وثاقت وی نیستیم بلکه میخواهیم بگوییم حتی اگر راوی کتاب سلیم، «احمد بن هلال» باشد و وی را غالی نامیدهباشند نمیتوان نقلهای او را مردود دانست و در پایان بررسی این بند بایستی مجددا تذکر داد که ما در صدد تصحیح طریق به کتاب سلیم هم نیستیم تا بخواهیم طریقهای واقعی به این کتاب را بررسی کرده و وثاقت یا عدم وثاقت راویان آنها را بررسی نماییم که این، خود بحثی مفصل و خارج از این فضاست؛ بلکه قصد آن داریم تا صحت و سقم و علمی بودن محتوای گفتار آقای اکبر جباری را بررسی نماییم.
دو: گفته شده شیخ مفید این کتاب را ضعیف میشمارد و میفرماید «عمل به اکثر این کتاب جایز نیست چون در کتاب تدلیس و تخلیط واقع شده و به همین خاطر نباید از این کتاب تقلید شود» و نتیجه میگیرند که این کتاب «مجعول» است. در پاسخ باید گفت نقل این کلام از مرحوم شیخ مفید و نتیجه گیری از آن، سراسر مغالطه است بنابر این لازم است این بند را به تفصیل بررسی کنم و به همین خاطر توجه کنید که اولا: اگر سخن از «عدم تقلید» به میان میآید و مدعی هستند که بایستی اجتهادی به این موارد نگاه کرد، بایستی ادلهی بی اعتبار بودن این کتاب مطرح شود نه اینکه صرفا کلامی از شخصی هر چند بزرگ نقل گردد. ثانیا: اگر نقل کلام را روشی علمی و اجتهادی میدانند، چرا نظریههایی که در مقابل نظر مرحوم شیخ مفید قرار دارد را نقل ننمودهاند؟ چرا کلمات بزرگانی مثل «مرحوم نعمانی» که این کتاب را از بزرگترین کتب اصول میداند و جمیع مطالب آن را روایات وارد شده از رسول خدا«صلیاللهعلیهوآله» و اهل بیت «علیهمالسلام» میداند نقل نمیکنند؟ (غیبت نعمانی، صص: 101، 102: إن کتاب سلیم بن قیس الهلالی أصل من أکبر کتب الأصول التی رواها أهل العلم من حملة حدیث أهل البیت علیهمالسلام و أقدمها لأن جمیع ما اشتمل علیه هذا الأصل إنما هو عن رسول الله صلیاللهعلیهوآله و أمیر المؤمنین علیهالسلام ....) چرا کلام مرحوم شیخ حر عاملی، صاحب وسائل در فائدهی چهارم (ج30،صص:385، 386) در تأیید کتاب ایشان را نقل نمیکنند؟ آیا این، استفاده از بی اطلاعی مخاطب نیست؟ ثالثا: شیخ مفید در مورد این کتاب فرموده «قد حصل فیه تخلیط و تدلیس فینبغی للمتدین ان یجتنب العمل بکلّ ما فیه...» (تصحیح الاعتقاد، ص: 149) جهت فهم این عبارت بایستی توجه کرد که شیخ مفید وقتی میفرماید در این کتاب، خلط و تدلیس و جعل واقع شده به این معنی نیست که خود مولّف یعنی «سُلیم بن قیس» این جعل را انجام دادهاست چرا که میبینیم «احمد برقی» در کتاب رجالش، سلیم بن قیس را از اولیاء اصحاب امیرالمومنین «علیهالسلام» به شمار میآورد (رجال برقی: ص:4) و مرحوم خویی در موردش مینویسند «ثقة جلیل القدر عظیم الشأن» و حتی اگر این عبارات را نیز در مورد وی نپذیرفته و وی را در زمرهی ضعفاء به شمار آوریم نمیتوان وی را جاعل حدیث نامید همانطور که هیچ عالم رجالی این نسبت را به او ندادهاست. بنابر این منظور مرحوم شیخ مفید آن است که در این کتاب، روایات جعلی اضافه شدهاست به این معنی که اصل کتاب، خالی از روایات مجعوله بوده و بعدا روایاتی به آن اضافه شدهاست. ولی می بینیم عبارت شیخ مفید به شکلی غیر صادقانه نقل شدهاست که مخاطب تصور میکند خود این کتاب از اصل و اساس،کتابی جعلی است. رابعا: در عبارت شیخ مفید، آمده «انسان متدیّن نبایستی به تمامی آنچه در این کتاب آمده عمل کند» در حالی که در ترجمهای که از این کتاب نقل کردهاید، این عبارت به اشتباه ترجمه شدهاست. خامسا: عبارت شیخ مفید به صورت کامل نقل نشدهاست و این نیز خود، نوعی خیانت است. شیخ مفید در ادامه میفرماید: «قد حصل فیه تخلیط و تدلیس فینبغی للمتدین أن یجتنب العمل بکل ما فیه و لا یعول على جملته و التقلید لرواته و لیفزع إلى العلماء فیما تضمنه من الأحادیث لیوقفوه على الصحیح منها و الفاسد و الله الموفق للصواب» (تصحیح الاعتقاد، صص: 149 و 150). این عبارت، نشان میدهدکه مرحوم شیخ مفید مردم عوام و مقلدین را از مراجعه به کتاب نهی فرموده و می فرمایند نباید به این کتاب مثل کتاب فتوایی نگاه کنید و به هر آنچه گفته عمل کنید بلکه به علماء رجوع کنید تا روایات صحیح آن را از روایاتی که در آن جعل و اضافه شده برای شما تشخیص دهند. پس میبینید که به خوبی مشخص است این عبارت نشان دهندهی آن است که اصل کتاب معتبر بودهاست ولی بعدا در آن دست بردهشدهاست ولی نویسندهی آن مقاله متأسفانه با نقل بخشی از این عبارت مخاطب را به این خیال انداختهاند که مرحوم شیخ مفید، اصل این کتاب را کتابی بی اعتبار و موضوع میدانند. از همینجا نکتهای را متذکر میشوم و آن این است که همانطور که بزرگان فرمودهاند به احتمال زیاد نسخهای که در دست مرحوم نعمانی بودهاست، نسخهای خالی از اضافات و جعلیات بوده و به همین خاطر ایشان این کتاب را معتبر میدانند همان طور که مرحوم صاحب وسائل نیز به نبودن مطالب اشتباه در نسخهای که در دست داشتهاند تصریح میکنند(ج30،صص:385، 386) ولی نسخه ای که در دست مرحوم شیخ مفید و یا ابن غضائری بودهاست نسخهی مدلّس و مخلوط بوده و به همین خاطر مردم را امر به مراجعه به علماء میکنند. در مورد عظمت شأن سُلیم بن قیس و نیز اعتبار کتابش میتوانید به بحار الانوار، تحقیق دار احیاء التراث، جلد مدخل، صص: 188 تا 192 مراجعه کنید
سه: گفته شده کتاب «بصائر»، منبع کتاب «کافی» است ولی مرحوم کلینی در نوشتن کتاب کافی، بیش از 13 هزار روایت به کتاب بصائر اضافه کردهاست و همین مسأله در کتب حدیثی بعدی نیز دیده میشود. در بررسی این سخن باید گفت اولا: بایستی فرق بین غرض از نوشتن کتاب «بصائر» و کتاب «کافی» را در نظر داشته باشیم. مرحوم صفار در کتاب بصائر قصد آن داشته که فضائل اهل بیت «علیهمالسلام» را ذکر کند و اگر به صورت گذرا، تنها فهرست این کتاب را ببینید و یا حتی اگر به اسم این کتاب توجه کنیم که عبارت است از «بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد» این مطلب روشن میشود؛ ولی مرحوم شیخ کلینی در کتاب کافی، از اصول اعتقادات و فروع احکام دین صحبت به میان آوردهاست. آیا در بصائر الدرجات، ابوابی مانند الطهارة، الصلاة، الزکاة، الصیام، الحج، الجهاد، المعیشة، النکاح، العقیقة، الطلاق، العتق و التدبیر و الکتابة، الصید، الذبائح، و ده ها مورد دیگری که در کتاب کافی آمده ذکر شدهاست تا بگویید چرا بعد از بصائر، کتابهای روایی ما حجیمتر شدهاند و این را علامت جعل و زیاده بنامیم؟ آیا با اندک تأمّلی در موضوع این کتابها نمیفهمیم که مولّف کافی از کتاب بصائر به عنوان یکی از ده ها منبع رواییِ خود استفاده کردهاست و علاوه بر استفاده از آن، از ده ها کتاب دیگر نیز استفاده کردهاست تا بتواند یک جامع روایی که مجموعهای از روایات در ابواب مختلف است را جمع آوری کند؟ به نظر شما آیا بایستی تعداد روایات این دو کتاب به یک اندازه باشد؟ آیا کتابی که تنها در مورد فضل اهل بیت علیهمالسلام است بایستی به اندازهی کتابی باشد که چندین برابر آن کتاب ابواب و موضوعات دارد؟ ثانیا: بایستی تفاوت بین جوامع روایی را با کتب حدیثی خاص دانست. محدّثین و مولفین کتب حدیثی پس از آنکه دیدند کتب روایی پراکنده با موضوعات مختلف نوشته شدهاست در صدد برآمدند تا این کتابها را در کنار هم گذارند و مجموعهای از روایات را با ابواب مختلف در کنار همدیگر جمع آوری کنند. بنابر این زیاد شدن تعداد اوراق کتابهای بعدی کاملا طبیعی است ولی با اندک تحقیقی مشخص میشود که تمامی روایاتی که در مجامع بعدی موجود است عینا در کتب قبلی موجود بودهاست. به عنوان مثال اگر به کتاب شریف «بحار الانوار» مراجعه کنید میبینید که در ابتدای هر حدیثی، منبع آن را معرفی میکند به این شکل که میبینید در یک باب مثلا از ده منبع با ذکر آن منبع روایت را نقل میکند که همین روایت را در اصل کتاب نیز میتوانید بیابید و در حقیقت روایتی اضافه نشدهاست بلکه مجموعهی روایاتی که به صورت پراکنده در کتب قبلی بوده در کنار همدیگر قرار داده شود.
چهار: گفته شده: بسیاری از محققین در صحت و سقم احادیث کتب اربعه تشکیک کردهاند بنابر این اکثر روایات کتب اربعه و به طور خاص، «کافی» ضعیف بوده و به همین خاطر این روایات را «مجعول» میخوانند. در پاسخ بایستی گفت: اولا: منظور از تشکیک بزرگان در صحت و سقم روایات چیست؟ احتمال اول این است که منظور آن باشد که برخی از این روایات جعلی است. یعنی میدانیم که راوی قصد داشته این روایت را در میان روایاتِ ما اضافه کند تا بتواند مسیر کلمات اهل بیت «علیهمالسلام» را منحرف نماید. احتمال دوم این است که منظور آن باشد که ـاز آن جهت که تنها به روایتی میتوان فتوا داد که اطمینان به صدور آن روایت از معصوم داشتهباشیم، پسـ هر چند فلان روایت، جعلی نیست ولی از آن جهت که علم به وثاقت راویِ آن روایت نداریم و خود راوی و یا حالات آن برای ما مجهول است، پس اطمینان به صدور آن روایت از معصوم به دست نمیآوریم و به همین خاطر روایت را کنار میگذاریم. در احتمال اول علم به یک دسیسه و تحریف در میان است ولی در احتمال دوم، به خاطر عدم علم به صدور روایت، آن را کنار میگذاریم و در حقیقت مسأله آن است که ما راوی را نمیشناسیم نه اینکه بدانیم وی جاعل است. آری از عبارتی که در متن آمدهاست احتمال اول به ذهن خواننده میآید و نویسنده مخاطب را به این تصور میاندازد که کتاب کافی و دیگر کتب اربعه، کتابهایی مجعول هستند؛ ولی آیا این ادعا، ادعای درستی است؟ آیا یک محقق را میتوانید نام ببرید که کتاب کافی و یا دیگر کتب اربعه را کتبی مجعول بنامد؟ آیا اگر فلان محقق گفت برخی از راویان کتب اربعه «مجهول» هستند و یا برخی از روایات این کتب «مرسل»، «مرفوع» و یا «ضعیف» است به این معنی است که آن روایات جعل شدهاند؟ کافی است کسی اندک صفحاتی از کتب علم درایه را تورّقی کوتاه کند تا فرق معنایی این الفاظ را بفهمیم. چگونه باید «مرسل» و یا «مرفوع» را با «مجعول» یکی دانست و با جرأت تمام مرحوم شیخ کلینی مولّف کتاب کافی را «جاعل» دانست؟ در اینجا لازم میدانم عباراتی از بزرگان در توصیف کتاب کافی را ذکر کنم. شیخ مفید، در بارهی کافی مىفرماید: «الکافی هو من أجلّ کتب الشیعة و أکثرها فائدة» یعنی «کتاب کافی از پر جلالت ترین کتابهای شیعی و پر فایده ترین آنهاست». علامه مجلسى در مورد آن مىفرماید: «أضبط الأصول و أجمعها و أحسن مؤلفات الفرقة الناجیة و أعظمها» یعنی «کتاب کافی منظبط ترین کتب پایه و جامع ترین آنهاست و بهترین تإلیف شیعه و پر منفعت ترین آنهاست». البته بزرگان دیگری همچون شهید اول و شهید ثانی و فیض کاشانی کلماتی در بیان اهمیت و جایگاه «کافی» فرمودهاند که به خاطر اینکه نویسنده در نوشتهی خود جایگاه رفیعی برای شیخ مفید قائل شدهبود و نیز به نظریه ای از مرحوم علامه مجلسی استشهاد کرده بود ـ که نشان میدادکلمات این بزرگان را ارج مینهند ـ به ذکر توصیف این دو عالم در مورد کتاب کافی بسنده میکنم. همچنین شایان ذکر است ملا صدرا، صاحب معالم و علامه مجلسی که از علمای بزرگ و فهیم شیعی بودهاند بر آن کتاب شرح زدهاند که نشان دهندهی معتبر دانستن آن کتاب شریف در نظر این بزرگان است. بنابر این ممکن است این بزرگان در نظر رجالی خود، برخی از روایات کافی را قابل استناد ندانند ولی این به معنای مجعول دانستن آنها نیست.
در این جا توجه به این مسأله لازم است که آیا مجعول خواندن کتاب شریف «کافی» همان حرفی نیست که شبکههای ضد شیعی (مانند کلمه و وصال و مانند آن) در صدد مطرح کردن آن هستند؟ آیا فکر نمیکنید که این سخنها دانسته یا ندانسته قطعهای از آن پازل باشد؟ اساسا آیا با ذکر چند حدیث مرسل و یا مرفوع شخص جاعل میشود؟ چگونه با جرأت تمام بگوییم وقتی مرحوم علامه مجلسی برخی روایات کافی را مرسل میداند بگوییم که وی، مولف کافی را «جاعل حدیث» میخواند؟ اگر اینچنین است چرا ایشان با وصف غیر بدیل از کافی یاد میکنند؟ چرا خود علامه مجلسی بارها در کتاب شریف بحار الانوار از کافی نقل روایت میکنند؟ اگر این کتاب را جعلی میدانستند اینچنین عمل میکردند؟ اگر بگوییم «مرسل» و یا «مرفوع» دانستن یک روایت و یا «مجهول» دانستن راوی یک روایت به معنای «مجعول» دانستن آن روایت و «جعلی» خواندن آن کتاب باشد، بدون شک روزی دیگر خواهند گفت «از آن روی که مرحوم مجلسی احادیث مرفوعه ذکر میکنند ایشان نیز از جاعلان روایت هستند». آیا سر نخهایی از خط بی اعتبار ساختن مجامع روایی نمییابید؟
پس از آنکه مقدماتی برای بی اعتبار نامیدن و مجعول خواندن کافی ذکر شده نقد شد و روشن شد تماما مغلطه و نا صحیح است بایستی نکتهی مهمی را در روند این استدلال تذکر دهم و آن اینکه حتی اگر تمامی این مقدمات صحیح بود، ربطش به مجعول بودن کافی چیست؟ این که بگوییم راوی کتاب سلیم بن قیس غالی است و بعدا بگوییم خود کتاب سلیم بن قیس نیز جعلی است و ناگهان بدون ربطی سراغ کتاب بصائر برویم و بگوییم این کتاب، منبع کتاب کافی است و نتیجه بگیریم در کتب اربعه و به طور خاص در کافی احادیثی جعل شدهاست؟؟؟؟؟ و سپس بگوییم بر اعتقادات شیعه باید گریست؟ آیا این انصاف است؟
در آخر این سوال برای من مانده و نمیدانم موضوعات علمی را با ادبیات ژورنالیستی، مطرحکردن چه نتیجهای برای مخاطب دارد؟! و چرا اگر کسی سؤالی را جواب داد از نظر آقایان یک نوع فتوادادن تلقی می شود و به صورت طعنهآمیز با موضوع برخورد میگردد و خیلی راحت بنده را اهل فتوا ومخاطبانم را اهل تقلید بدانند؟! جالب است که میفرمایند یک نوشته از بنده نخواندهاند و بعد اینچنین بنده را اهل فتوا و مخاطبان بنده را اهل تقلید میدانند، در حالیکه همهی تلاش بنده در نوشتهها آن است که عقل عزیزان را مخاطب قرار دهم. به هر حال گویا موضوع دارد گم میشود؛ بحث بر سر نقد احادیث و مرسلبودن بعضی از احادیث نیست، بحث در نوشتهی آقای اکبر جباری است که در سؤال شمارهی 9560 مطرح است. تصور بنده آن است که خواسته یا نا خواسته در این نوشته نقد احادیث در میان نیست، بلکه مأموریت بیاعتبارکردن همهی کتب روایی شیعه در میان است حتی کتب اربعه، تازه با این ادبیات که آقای اکبر جباری می گویند: «امروزه به وضوح بسیاری از محققین نسبت به صحت و سقم احادیث "کتب اربعه" تشکیک کرده اند»؛ بدون آنکه بگویند این محققین چه کسانی هستند. آیا این بیاعتبارکردن مجامع روایی شیعه نیست؟ ایشان بدانند یا ندانند این دیگر یک بحث علمی نیست بلکه القاء شبهه است برای سستکردن اعتقاد جوانان ما نسبت به روایات عظیمالقدری که از طریق امامان معصوم «علیهمالسلام» به ما رسیده و اینجا است که خوشبینی عین غفلت از توطئهای است که در پشت این حرکتها پنهان است. از این عجیبتر القائی است که آقای جباری در مخاطب خود ایجاد میکنند که در طول تاریخ بعد از اهلالبیت «علیهمالسلام» به تعداد احادیث اضافه شده است و با عدم آگاهی از اطلاعات مخاطبان خود اینطور مینویسند: «با کمال تعجب شاهد افزایش احادیث نسبت به منابع نخستین هستیم برای مثال کتاب «بصائرالدرجات» که قبل از کتاب کافی توسط کلینی نگاشته شده مشتمل ۱۸۸۱ حدیث می باشد ولی کتاب کافی که بعد از آن نوشته شده بالغ بر ۱۵ هزار حدیث است و هرچه به این سو می آییم، حجم کتب حدیثی بیشتر و بیشتر میشود و هیچ کس هم متعرض این نکته نمیشود که چرا هرچه از دوره غیبت معصوم میگذرد، تعداد احادیث بیشتر میشود». بنده از این جمله توطئهی ناجوانمرانهای شبیه کار کسروی را استشمام میکنم زیرا مخاطب به طور طبیعی اینطور میفهمد که ما بعد از معصوم توسط غیر معصوم در این مورد خاص بیش از ۱۳ هزار حدیث را از طریق مرحوم کلینی وارد کتب روایات خود کردهایم، در حالیکه همانطور که عرض کردم کتاب «بصائرالدرجات» در خصوص فضائل آل محمد «علیهمالسلام» است، ولی کتاب شریف کافی در تمام موضوعات فقهی، اخلاقی و عقیدتی با وسعتی بسیار گسترده احادیث را جمعآوری کرده است. در هر حال اینجا است که انسان احساس میکند مأموریتی جهت خدشهدارکردنِ کلّ منابع حدیثی شیعه در میان است! وگرنه اگر به روش عالمان دین بحث از سلسلهی حدیث و یا محتوای احادیث در میان باشد نهتنها کار پسندیده بلکه روش عالمانهای است که جهت بررسی متن متون مقدس در همهی ادیان جاری است. امید است شما از این به بعد با هوشیاری، این نوع اعمال را رصد و نیز امیدوارم آقای جباری نیز متنبه شوند و بفهمند نباید تیشه به ریشهها زد. ای کاش آقای جباری میفرمودند آن کاربر که آن نوشته را به سایت لب المیزان فرستاده اند درست منتقل نکرده تا بحث «سالبه به انتفاء موضوع» میشد! ولی چنین نکردند. بنابراین دیگر رجوع به منبع اصلی جهت فهم کلام ایشان چه معنایی دارد؟ ایشان به گفتهی خودشان هیچ نوشتهای از بنده ندیده اند، ولی سراسر نوشتهشان صحبت از فضای تقلید و فتوا میکنند. سخن بنده با ایشان این است: این فرهنگ یهود صهیونیسم است که سعی دارد متون مقدس را بیاعتبار کند. آیا حیف نیست جوانان این مرز و بوم از روایاتی که حقیقتاً بعضی از آنها راه صعود انسانها را به اعلی علیین میگشاید محروم کنیم؟ آیا آقای جباری متوجه لوازم کار خود هستند؟ آیا ایشان فرصت کردهاند در کتب روایی تدبّر کنند؟ تا معلوم شود ما به اندازهای که با تدبّر و تعقل در روایات خود ورود پیدا کنیم به همان اندازه متوجه رهنمودهای فوقالعاده و همهجانبهی امامان معصوم «علیهمالسلام» میشویم. آیتاللّه مشکینی «رحمةاللّهعلیه» میفرمودند: ما بعضاً با روایتی برخورد میکردیم که از نظر محتوا در نسبت آن به امامان معصوم شک می کردیم، ولی وقتی آن را با علامه طباطبایی «رضواناللّهتعالیعلیه» در میان میگذاردیم آنچنان عمق آن را بر ما میگشودند که شگفتزده میشدیم. ای کاش آقای جباری مخاطبان خود را به تدبّر در روایات دعوت میکردند. آیا قرآن نظر ما را متوجه ذیالقربی و اهلالبیت «علیهمالسلام» کردهاند یا نه؟ آیا برای نظر به آنها راهی جز نظر به روایاتشان میماند؟ آقای محمدرضا حکیمی میفرمودند که: «مرحوم دکتر علی شریعتی وقتی از زندان آزاد شد مستقیما به خانهی ما آمد و پس از صحبت مختصری کتاب «بحارالأنوار» مجلسی که در دسترس بود را برگرفت و شروع کرد به خواندن، و آنچنان محو آن شد که ما را و حضور خود را در خانهی ما فراموش کرد. بنده خوابیدم، وقتی برای نماز صبح بیدار شدم دیدم هنوز دکتر شریعتی مشغول مطالعهی بحار است و پس از نماز و صبحانه من سر کار رفتم، عصر که برگشتم دیدم چشمان مرحوم شریعتی همچون کاسهای از خون شده است و هنوز مشغول مطالعهی بحار است و به من گفت من نسبت به مرحوم مجلسی و بحارالأنوار او جفا کردم و تو از طرف من وصیِّ من هستی که در تمام کتابهای من این خطا را رفع کنی.» آری چه کسی باعث شد که شریعتیها در ابتدای امر چنین ذهنیتی نسبت به روایات عظیمالقدر شیعه پیدا کنند؟ جز جریان روشنفکری که تحت تأثیر برنامههای یهود صهیونیسم و فراماسونر چنین شبهاتی را القاء کرده بودند؟ بنابراین دشمنی ما با شخص نیست، دشمنی با دشمن تعالی انسانیت است و حساسیتی که شما ملاحظه میکنید نسبت به نوشتهی آقای جباری نشان میدهید اولاً: به جهت آن است که اگر آقای جباری متوجه لوازم گفتارشان نیستند برایشان روشن شود که قضیه از چه قرار است و ثانیاً: کاربران عزیز بدانند حال که دشمن بهخوبی متوجه عظمت شیعه شده است و این عظمت در اتحاد بین ثقلین یعنی قرآن و اهل بیت ظهور کرده است، همهی تلاش خود را بر این صرف میکند که حاصل کار اهلالبیت «علیهمالسلام» را که در کتب روایی ما ثبت است بیاعتبار نمایند و از اینجهت است که جای مسامحه نمیماند زیرا بحث علمی در میان نیست، بحث خاکپاشیدن در چشم حقیقت است. موفق باشید