-
در موضوع مکتب تفکیک
سلام:
با توجه به سوال 29893 عظمت و حقانیت مکتب تفکیک برایم ثابت شد. همین که شما که فرسنگها از مکتب تفکیک فاصله دارید بیان میکنید اهل تفکیک اید نشان از عظمت این مکتب است گرچه مقصودتان چیز دیگری باشد به هر حال گفتم که بنظرم میرسد استاد حکیمی هم تسلط کامل بر فلسفه ندارند بنده در افق فکری خود کسانی چون علامه قزوینی را مدنظر دارم که در عین تسلط کامل بر فلسفه بتوانند آن را زمین زنند بنابرین مرا چه به کسانی که خود را به این مکتب بستند و بدون درک درست از فلسفه با نقدهای نامربوطشان موجبات تضعیف مکتب را فراهم میکنند قزوینی های این عصر چه کسانی اند و اگر حکیمی را تایید میکنید و معتقدید به فهم فلسفه و عرفان نائل آمدند و بعد پی به بطلانش برده اند با ایشان کار را شروع کنم والا هرکدام مدنظرتان است که در عین تسلط بر فلسفه ضد فلسفه باشند را نام ببرید. متشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: از عجایب روزگار اینکه کسی بخواهد به دنبال بطلان فلسفه باشد. این حکایت از آن دارد که در رجوع به دین، قصد رجوع به حقیقت ندارد بلکه گرفتار محدودیتهای مفاهیم و آداب دینی است. وگرنه: «شاخ گل هر جا که میروید گل است». تفکیکِ مطرح در محافل مذکور، حکایت از بیتاریخی افراد دارد. موفق باشید
-
بدون عنوان
با عرض سلام: در سوال 17502 آمده است: ايشان به من مى فرمودند ما در محضر آقا شيخ مجتبى دو تا درس مى خوانديم. ساعت اول ايشان فلسفه و منطق به ما درس مى داد؛ خيلى دقيق، درست و فنى. ساعت بعد همان حرفها را مطابق نظريه ى مكتب تفكيك رد مي كرد. با توجه به این مطلب که جناب حداد از قول رهبری نقل کردند مشخص میشود که اینگونه نیست که همه تفکیکی ها به فهم فلسفه نائل نشده باشند و صرفا بر اساس برداشتهای نادرست خود از فلسفه به نقد آن پرداخته باشند بلکه جناب قزوینی علی رغم تسلط کامل و بتعبیر رهبری خیلی دقیق خود بر فلسفه باز آن را مردود میدانستند و حقیقت را در مکتب تفکیک یافتند نظر حضرتعالی چیست و اگر مکتب تفکیک برحق است چگونه آشنا شویم و چه سیری را توصیه میکنید تا بتوفیق حق به آموزه های ناب اسلام بدور از پیرایه های یونانی و هندی و .. دست یابم نظر خودم اینست که از علامه حکیمی چون مطالبش سهل الوصولترست شروع کنم اما بنظر میرسد آن تسلط علامه قزوینی بر فلسفه را نداشته باشند به هر حال خودتان هر کدام را صلاح میدانید بیان فرمایید تا آمادگی برای ادراک اندیشه های گهربار علامه میرزامهدی اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف برایم فراهم شود و با سلوک ذیل شخصیت ایشان به چشمه زلال قرآن و عترت بدور از تمام ناخالصی ها دست یابم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته ی استاد حکیمی، علامهی طباطبایی هم اهل تفکیک بودهاند زیرا به خوبی متوجهی جایگاه فلسفه و دین میشدند و هرگز این دو را مخلوط نمیکردند. بحمدالله بنده هم خود را اهل تفکیک میدانم. ولی تفکیکیهای رسمی انکارِ عقل فلسفی میکنند و با امثال جناب ملاصدرا، دشمنی مینمایند. مگر بنا بود عقل فلسفی را همطراز وحی بدانیم؟! که اینهمه وقت صرف میکنند که یک طوری آبروی فیلسوفان را ببرند، زیرا چیزی جز این کارها بلد نیستند. موفق باشید
-
بدون عنوان
بسمه تعالی. محضر مبارک استاد طاهرزاده سلام علیکم: نظر جنابعالی در مورد عقاید و باورهای دینی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و مکتب معارفی خراسان که در زمان حال حاضر معروف به مکتب تفکیک هست، چیست؟ با تشکر و التماس دعای فرج
باسمه تعالی: سلام علیکم: به اسم مخالفت با فلسفه، عملاً کار به مخالفت تعقل در دین کشیده است. موفق باشید
-
درباره آثار استاد محمدرضا حکیمی
با سلام خدمت شما استاد گرامی:
می خواستم نظرتون را درباره آثار استاد محمدرضا حکیمی و خود ایشان بدونم.
با تشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: غیر از نگاه تفکیکی ایشان که موجب حیرانی خوانندگان کتابهایشان میشود، سایر کتب ایشان بسیار مفید و با برکت خواهد بود. موفق باشید
-
مکتب تفکیک
سلام: می خواستم در مورد مکتب تفکیک و آنهایی که موافق عرفان و فلسفه هستند بیشتر بدانم. لطفا کتابی معرفی کنید می خواستم ببینم کدام راه درست است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتابهای زیادی هست. کتاب «رویای خلوص» از سید حسن اسلامی و کتاب «جدال با مدعی.» از آقای دکتر حسین غفاری خوب است. سایت حجتالاسلام آقای وکیلی در مورد تفکیک نکات خوبی دارد. موفق باشید
-
نقد مکتب تفکیک
سلام علیکم:
بنده جواب کاملی در سایت در مقابل مکتب تفکیک پیدا نکردم. اگر لطف کنید توضیح بیشتری بدهید. یاعلی. ان شاء الله با اهل بیت عصمت محشور شوید.باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب حجتالاسلام آقای وکیلی سایتی در این مورد دارند و در ضمن به وبلاگ BAERFAN. BLAGFA. COM رجوع فرمایید. موفق باشید
-
نقش دکتر داوری را در انقلاب اسلامی
با سلام خدمت استاد:
نقد دکتر محتبی زارعی در رابطه با مقاله استاد داوری:
http://farhangemrooz.com/news/17146/ «چرا استاد داوری از تصرف در مدرنیته ابا دارد»
لطفا نظر خودتان را درباره این نقد بنویسید.
با تشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: چرا نباید با بزرگان فکر و اندیشه که میتوانند تفکر یک ملت را تغذیه کنند، همسنخی داشت؟ چرا نباید دکتر داوری را در جای خود دید و چرا مواظب نیستیم طوری سخن نگوییم که نسل جوان ما گمان کنند دکتر داوری باید مثل یک مدیر اجرایی برای امور موسمی راه حلّ بدهد و اگر چنین نکند کاری نکرده است؟ از جناب دکتر زارعی عزیز چنین انتظاری نبود که مثل تفکیکیها وارد چنین گفتمانی شوند، آنها اسلام و فلسفه را روبهروی هم قرار می دهند و دکتر زارعی انقلاب اسلامی را با هایدگر و فردید روبهروی هم میگذارند و حضرت امام را طوری تبیین میکنند که گویا سیرهی آن مرد الهی با نگاهی که از هایدگر و فردید میتوان استفاده کرد، در تضاد است. بنده وقتی مقالهی «سیاستهای افراطی در همه جای جهان کنونی زمینهها و طرفدارانی دارد» از دکتر داوری را در مجلهی«سورهی اندیشه» مطالعه کردم، به رفقا تأکید نمودم دکتر داوری حاصل یک عمر تفکر خود را در این مقاله گنجانده و از یک جهت وصیتنامهی علمی- اجتماعی اوست و با تأکید دوستان، جهتِ نزدیکی نسل جوان به افکار دکتر داوری شرحی بر آن نوشتم که چون مجلهی «سورهی اندیشه» تأکید داشت قبل از چاپ در آن مجله، منتشر نکنم از انتشار آن فعلاً خودداری کردهام ولی به دوستان تأکید میکنم از بحث بر روی آن مکالمه و شرح این حقیر دریغ نفرمایید. ای کاش آقای دکتر زارعی عزیز با آن روحیهی حکیمانهای که بنده از ایشان سراغ دارم و ایشان را یکی از امیدهای فکری آینده میدانم، با همدلی بیشتر و با دقت بر آخرین کتاب استاد یعنی «فلسفه، ایدئولوژی، دروغ» با مقالهی آقای دکتر داوری برخورد میکردند تا نسل جوان و انقلابی این ملت را قدمی نسبت به آنچه در تاریخ ما باید اتفاق بیفتد، جلو میبردند. نویسندهی محترم کمی ایدئولوژیک با موضوع برخورد کردند که از ایشان چنین انتظاری نبود. راستی اگر ما بخواهیم پایههای تمدن اسلامی را بریزیم نباید بدانیم در چه آب و خاکی باید این پایه را گذارد؟ و نباید متوجه تاریخی باشیم که در آن قرار داریم؟ آیا میتوان از این تذکر مهم آقای دکتر داوری غفلت کرد؟ این منحصر به شهید آوینی نیست، بلکه هرکس بخواهد در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» سلوک کند، اشارات و گفتار دکتر داوری را سخنی آشنا میبیند. چرا برادر عزیزمان دکتر زارعی به کسانیکه به دکتر داوری نزدیکاند و به نسبت آنها با انقلاب، نظر نمیکنند تا نقش دکتر داوری را در انقلاب اسلامی بررسی نمایند؟ موفق باشید
-
مکتب تفکیک
با عرض سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار و تبریک اعیاد شعبانیه
کتاب «سنخیت، عینبت یا تباین» را از آیت الله سیدان مطالعه می کردم. مباحث در قم ایراد شده و طلبه ها و شاگردان آقایان پارسانیا و فیاضی در درس حضور داشتند. در مباحث، گاهی به صورت پرسش و پاسخ بحث ادامه می یابد و ایشان به همه شبهات جالب پاسخ می دهند. هر چند بنده نمی توانم نظر بدهم ولی از اینکه طلبه های فلسفه خوان جواب ایشان را نمی توانند بدهند بسیار متعجب می شوم. سوال بنده این است که دوستان مکتب تفکیک، ظاهرا کاملا به مباحث فلسفه آشنایی دارند و با این حال مسائل را نقد می کنند. چرا یک مناظره جدی اتفاق نمی افتد که مسائل برای ما خوب حلاجی شود؟باسمه تعالی: سلام علیکم: مناظرههای خوبی واقع شده، متأسفانه اقایان اهل تفکیک کار را به مراء میکشانند. مناظرهی جناب استاد رمضانی با آقای میلانی، و یا مناظرهی حضرت آیتاللّه جوادی با آقای سیدان، نمونههایی از این قبیل است. از همه روشنتر مناظرهای است که بین حجتالاسلام آقای عبدالحمید واسطی و آقای مهدی نصیری واقع شد و نوارهای تصویری آن مناظره را مرکز مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلامی تهیه و در اختیار افراد گذارده. در آنجا به خوبی روشن میشود که آقای مهدی نصیری دائماً مغالطه میکنند و بنده از برخورد حکیمانه و همراه با صبر و متانت جناب آقای واسطی به وجد آمدم. موفق باشید
-
مکتب تفکیک
با سلام...آیا شما آثار استاد حکیمی را خوانده اید ؟ نظر شما در مورد شخصیت ایشان ومکتب تفکیک چیست ؟
باسمهتعالی: سلامعلیکم: کتابها ایشان رامطالعه کردهام؛ نکات خوبی مطرح میفرمایند. مشکل ایشان در بحث تفکیک است که گمان میکنند تفکر فلسفی جزء دین نیست در حالی که تفکر فلسفی یک نوع تفکر است و اگر با آن تفکر به متون دینی رجوع کنیم نتایج خوبی میگیریم و برداشتهای ارزشمندی نصیب ما میشود که شما نمونهی آن برداشتها را در کتب شهید مطهری و یا مرحوم علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیهما» ملاحظه میکنید. موفق باشید
-
این روش بیشتر مراء و جدال است
سلام علیکم . در یکی از سایت های تفکیکیان مطلبی در نقد کتاب از برهان تا عرفان نوشته اند و چون من اکنون همان بحث را کار میکنم بعنوان تمرین خواندم تا ببینم اگر این بحث رو در رو بود چقدر میتوانستم طرفین را متقاعد کنم.اما جاهایی از بحث را نتوانستم جواب دهم که قسمت های از آن را جدا کردم و خدمت حضرت عالی فرستادم . اگر میشود جواب مرا بدهید . این متن نقد شماره ی اول کتاب از برهان تا عرفان نوشته ی آیت الله حسن میلانی است . و من فقط قسمت هایی از آن را بریدم و به حضورتان رساندم
1-وجود عین شیرینی محال ذاتی است و در خارج هم هرگز عین شیرینی وجود ندارد
2-اگر حقیقتی متجزی و عددی نبود اتّصافش به تناهی یا عدم تناهی موضوعاً باطل است
3-امّا در مورد بطلان قسمت دوم سخن ایشان که تصریح کردند: یک وجود بیشتر در صحنه نیست که مرتبه شدیده (مرتبه نامتناهی) همان یک وجود، واجب است و مرتبه ضعیفه آن، ممکنات و مخلوقات هستند، باید بگوئیم:
اوّلاً: این قسمت از نقدآیت الله میلانی را توانستم خودم جواب دهم
ثانیاً: تناهی و عدم تناهی مانند ملکه و عدم، موضوع آن حقائق متجزی و عددی است لذا اگر حقیقتی متجزی و عددی نبود اتّصافش به تناهی یا عدم تناهی موضوعاً باطل است، به همین خاطر خداوند متعال که جزء و کلّ و مقدار و عدد و زمان و مکان ندارد، ذاتاً به کوچکی و بزرگی، و کمی و زیادی، و تناهی و عدم تناهی وصف نمیشود. و چنانچه کسی نامتناهی را موجودی حقیقی بداند و در عین حال بگوید: «این موجود نامتناهی جزء ندارد!» معنای نامتناهی را نفهمیده چرا که توجّه ندارد موضوع تناهی و عدم تناهی مقدار و اجزا است و قابلیت زیاده و نقصان خاصیّت ذات مقداری و شیء دارای اجزاء میباشد. و سخن او درست مانند سخن کسی است که معنای جسم را نفهمیده و نداند که موضوع تصوّر جسمیّت طول و عرض و عمق است سپس در مورد خداوند بگوید: «خداوند جسمی است که نه طول دارد و نه عرض و نه ارتفاع و نه زمان و نه مکان و نه…». از جهت معنای لغوی نیز کلمات «متناهی» و «نامتناهی» ، «محدود» و «غیرمحدود» تنها در مورد موضوعاتی به کار میرود که دارای کشش و امتداد و اجزا باشند.
برخی پنداشتهاند که در روایات اهلبیت علیهم السلام خداوند متعال با عنوان «نامتناهی» وصف شده است، این افراد اشتباهاً تقابل متناهی و نامتناهی را تقابل دو معنای نقیض انگاشته و روایاتی را که برای بیان فراتری ذات خداوند متعال از قابلیّت اتّصاف به اوصاف مخلوقات و مقداریّات و حقائق قابل زیاده و نقصان وارد شده است، به معنای نامتناهی ساخته اوهام خود ـ که وجود آن ذاتاً محال است ـ حمل کردهاند.
لذا هیچ یک از علمای اعلام متقدّم قائل به نامتناهی بودن خدای تبارک و تعالی نشدند، بلکه وجود نامتناهی را محال دانستند[۵] و خود فلاسفه هم اعتراف کردهاند[۶] که تا هزار سال پس از ظهور اسلام، نام و نشانی از نامتناهی بودن خدا در کلمات فلاسفه اسلامی وجود نداشته است.
[۶]. المیزان، ۶/۱۰۳٫
اصولاً باید دانست که در طول تاریخ اعتقادى شیعى، اعتقاد به محال بودنِ وجود نامتناهى از امور مسلّم و بدیهى بوده است، و اعتقاد به آن توسّط فلسفه یونان و عرفاى اهلسنّت در بین برخى از ایشان رخنه کرده است.باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم انتقادکننده بر چه مبنایی این حرفها را میگوید؛ کدام عقل میپذیرد که عین وجود محال ذاتی است و در خارج وجود ندارد و کدام عقل تناهی را، تناهی عدد میداند؟ مگر وقتی میگوییم خداوند علیم مطلق است متوجه نیستیم که او منشأ تمام علمهاست و در علم او هیچ محدودیتی نیست؟ ایشان معلوم نیست از کجا تناهی و وعدم تناهی را منحصر به عدد میداند. بنده به ایشان توصیه کردم یک ماه تشریف بیاورند تا بنده تصوراتشان را درست کنم و سپس ببینند آیا باز هم جایی برای اشکال به فلسفه و عرفان برایشان میماند؟ همانطور که ملاحظه میکنید ایشان یک تصوراتی را ابتدا برای خودشان شکل دادهاند و بر مبنای آن تصورات موضوعات فلسفه و عرفان را نقد میکنند درحالی که عرفا و فلاسفه بر مبنای دیگری سخن میگویند که ایشان هیچ تصور درستی از آن مبانی را نتوانسته اند درک کنند و به همین جهت عموما کار به مراء میکشد. روش این آقا یان بیشتر مراء و جدال است و روش عرفا و فلاسفه دوری از مراء است زیرا مراء قلب را میمیراند. موفق باشید
-
سایت(حکمت و عرفان) در جواب گویی به شبهات اهل تفلیک
باسلام
استاد پیشنهادی که شما فرموده بودید به استاد واسطی بدهیم را به ایشان پیام دادیم و ایشان در جواب اینگونه فرمودند:((سایت(حکمت و عرفان)چندماهی است از طرف موسسه مطالعات راهبردی توسط آقای وکیلی برای نقدتفکرتفکیک و تفکرات غلط مدعی عرفان فعال است اسم سایت را در گوگل جستجو کنید می آید لطفا خدمت استادارجمند آقای طاهرزاده ابلاغ تحیت حقیر و مطلب فوق را اطلاع رسانی بفرمایید)).باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیار از اقدام جناب حجتالاسلام آقای وکیلی مسرور شدم و آن سایت را دیدم. ضمن تشکر از عزیزان امیدوارم سایت مذکور موجب دفع شبهاتی باشد که به اندیشهی حکمت متعالیهی ملاصدرا و عرفان محیالدین گرفته میشود در حالیکه به گفتهی علامهی طباطبایی اشکالاتی که بر ملاصدرا گرفته میشود نوعاً به جهت عدم دقت در فهم اندیشهی مرحوم ملاصدرا است و به گفتهی امام برای فهم اندیشهی محیالدین باید دقتهایی داشت که سخنان از مو باریکتر او را بتوانیم بفهمیم. موفق باشید
-
مکتب تفکیک و تفکری بدون تدبر
سلام
نظرتان در مورد کتاب معاد جسمانی در حکمت متعالیه از اقای محمدرضا حکیمی چیست؟باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل در تفکر تفکیکی است که آقای محمدرضا حکیمی نیز متأسفانه گرفتار آن هستند که به اسم مکتب اهلالبیت«علیهمالسلام» هرگونه تفکر در روایات و آیات را متوقف میکنند. این آقایان از خودشان نمیپرسند به چه دلیل برداشتی که شما از معاد جسمانی کردید درست است، و آن برداشتی که ملاصدرا و حضرت علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی کردند غلط است؟ بنده معتقدم تأکید بر ظواهر قرآن و روایت بدون تدبّر در آنها ما را گرفتار شیعیانی میکند که جای وهابیون در اهل سنت قرار میگیرند. به مکتب تفکیک اشکالات زیادی وارد شده از جمله آیت اللّه جوادی در کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» و آقای سیدحسن اسلامی در کتاب «رؤیای خلوص» دقیقاً جواب آقایان را در رابطه با معاد و اشکالی که به ملاصدرا گرفتهاند داده است. در ضمن مؤسسهی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلامی در مشهد سلسله نشستهایی با آقای عبدالمجید واسطی و آقای مهدی نصیری داشته که سیدیهای آن منتشر شده، نکات ارزشمندی در آن جلسات مطرح شده. موفق باشید
-
محیی الدین بن عربی
محیی الدین در نگاه مکتب تفکیک و مکتب وحدت وجودی چطوری است؟یکی از شاگردان علامه حسن زاده آملی می فرمودند ما اگر محیی الدین در این زمان حاضر بود او را ذیل شخصیت فلسفی-عرفانی امام تعریف می کردیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی فرمودهاند. بحمدالله سایتهای خوبی در نقد مکتب تفکیک و تبیین وحدت وجود هست میتوانند به آنها رجوع کنید. موفق باشید
-
روش و برخورد آیتالله جوادی بسیار حکیمانه بود
باسلام
1.در مناظره ایت الله جوادی و ایت الله سیدان در مبحث معاد شما کدام سخن را می پذیرید؟
2.آیا شعار ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند با اینکه معصومین فرمودند کسی را با ما مقایسه نکنید این شعار درست است که خطاب به مقام معظم رهبری می گویند؟
3. آیا قبل از شروع بدایه الحکمه باید جوهر النضید را بخوانیم؟باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- روش و برخورد آیتالله جوادی بسیار حکیمانه بود و در آخر با طرح روایتی که از رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» آوردند معلوم کردند لازم نیست بدن قیامتی ما مادی باشد 2- ما نباید کسی را در مقام با اهلالبیت«علیهمالسلام» مقایسه کنیم 3- امروزه بهحمدالله فلسفهی اسلامی خیلی به کلام اسلامی نزدیک شده لذا فکر میکنم با تفکر فلسفی که در اسلام بهخصوص در شیعه مطرح است بسیاری از موضوعات کلامی به نحو بهتری حل میشود. موفق باشید
-
جهتی که بزرگان شیعه با فلسفه مخالف بودهاند
سلام علیکم،اینکه عده ای از تفکیکیون(که خداوند ان شاء الله هدایتشان کند) ادعا کرده اند که علامه حلی(ره) ضد فلسفه بوده است صحیح است؟
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قبلاً فلاسفه بیشتر به معتزله اطلاق میشده و بزرگان شیعه از این جهت با فلسفه مخالف بودهاند که معتزله معتقد بودند اصل تفکر فلسفی است و ارزش دین به اندازهای است که در فلسفه بتوان آن را پذیرفت. موفق باشید
-
فلسفه یک نوع تفکر است مثل تفکر ریاضی
باسلام.
1.آیا در روایت داریم که فلسفه نخوانید چون بعضی روایت می آورند که فلسفه نباید خواند مثلا:الفلسفه مضلّه المؤمن که در معنی اش هم دو قول است یا روایات دیگر؟
2.آیا در آثارعلامه حسن زاده این وجود دارد که خدا گوساله است و گوساله خدا؟اگر هست منظورشان چیست؟
3.بنده طلبه ای هستم که احساس می کنم که آنگونه که باید کار کنم نمی کنم آیا صلاح است که از شهریه امام زمان استفاده نکنیم؟باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- فلسفه یک نوع تفکر است مثل تفکر ریاضی. مگر میشود انسان ابعاد فکری خود را رشد ندهد؟ آیا امثال حضرت امام از طریق همین فلسفه رشد نکردند؟ 2- برای فهم سخنان عرفا نیاز است که اصطلاحات آنها را بشناسیم. شاید کتاب «جدال با مدعی» از جناب دکتر حسین غفاری در این مورد کمک کند . 3- این را باید از مرجع تقلیدتان بپرسید. موفق باشید
-
مغایرت مکتب تفکیک با نظرات حضرت امام و مقام معظم رهبری
مهدی نصیری
نویسنده محترم کتب «سلوک در ذیل شخصیت امام خمینی (ره)» (جناب آقای اصغر طاهر زاده) سخن از ضرورت تاسیس تمدنی فلسفی و عرفانی گفته اند و آنچه از مطاوی کتاب بر می آید ایشان سخت شیفته حکمت متعالیه ملاصدرا و عرفان ابن عربی و مولوی هستند و در واقع مبادی و مبانی تمدن مورد نظرشان را در اندیشه های نامبردگان می جویند. اما سئوال اساسی این است که آیا اندیشه ها و مبانی ملاصدرا و ابن عربی و مولوی قابلیت تاسیس تمدنی اسلامی متناسب با اهداف انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را دارند یا خیر؟ مطلب حاضر در پی پاسخ به این سئوال است .
ایاجواب آقای نصیری را میدهید؟باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر ملاک ما امروز حضرت امام و مقام معظم رهبری است، این دو بزرگوار به چیزی غیر از آنچه آقای نصیری میگویند معتقدند و بنده نظرات حضرت امام و مقام معظم رهبری را به طور نسبتاً مبسوط نسبت به حکمت صدرایی و عرفان محیالدین در آن کتاب آوردهام و دلایل اینکه ما به بهترین شکل میتوانیم به کمک صدرایی و عرفان محیالدین از سوبژکتیویته عبور کنیم را عرض کردهام. موفق باشید
-
«جدال با مدعی» نقد مکتب تفکیک
سلام استاد
امروز تو یه سایتی اینو دیدم
1. اعتقاد به وحدت و عینیت خالق و مخلوق (در مدرسه حکمت متعالیه) یا غیریت و دوگانگی خالق و مخلوق (در مدرسه برهان و قرآن و عترت)
2. اعتقاد به جبر و مجبور بودن انسان در افعال خود (در مدرسه حکمت متعالیه ) یا مختار بودن انسان و امر بین الامرین (در مدرسه برهان و وحی و عصمت)
3. پلورالیسم و نفی مرزبندی بین توحید و شرک و ایمان و کفر و حق و باطل (که معتقَد حکمت متعالیه بویژه از وجه عرفانی آن است) و یا اعتقاد به وجود مرز بندی بین توحید و شرک و ....(که مبنای قرآن و اهل بیت است.)
نظر شما چیه؟باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اینها سخنان آقای نصیری است در مقابل وحدت وجود. اگر کتاب ارزشمند جناب آقای دکتر غفاری تحت عنوان «جدال با مدعی» را مطالعه بفرمایید متوجه میشوید متأسفانه جناب آقای نصیری نه یک کلمه از وحدت وجودی که امثال حضرت امام و علامه طباطبایی میگویند فهمیده و نه یک کلمه از دوگانگی خلق و مخلوق را. در ضمن اگر نقد مکتب تفکیک را در سایتها دنبال کنید جوابهای خوبی به آقای نصیری داده شده. از جمله در وبلاگ http://baerfan.blogfa.com/ جواب این سه نکته که فرمودید هست. موفق باشید
-
عده ای که با همهی وجود تلاش میکنند حرف فلاسفه را نفهمند
با عرض سلام خدمت استاد گرامی
انصافا نیاز نیست همه فلسفه را بفهمند ولی بسیار عجیب است که فلسفه را نفهمیده بر ان نقد بنویسی در ان وبلاگ نقدی هم نوشته بر اصالت وجود که حقیر با اینکه اطلاعات چندانی در فلسفه ندارم بر ان نقد مختصری نوشته ام دوست دارم نظر شما را بدانم:
جملات نقاد اصالت وجود :
(- درست است که یک چیز ـ مثلا سیب ـ ممکن نیست مصداق چند عنوان مانند سیب، گلابی، چوب، انسان، صندلی و... باشد وگرنه لازم میآید که یک چیز چند چیز باشد، اما تمامی مفاهیم چنین نیستند چنانکه مثلا همان سیبی که مثال زدیم به نحو یکسان مصداق واقعی مفاهیمی مانند سیب، کره، موجود، شیء (چیز)، میوه، واحد و... میباشد و هرگز هم لازم نمیآید که یک چیز چند چیز باشد. در مورد وجود و ماهیت هم امر کاملا همین طور است و هر واقعیت خارجی به نحو یکسان مصداق واقعی وجود و شیئیت و ماهیت و... میباشد و هیچ اشکالی هم لازم نمیآید.
- معنای ماهیت نیز بر اساس دو دیدگاه فوق کاملا متفاوت میباشد، چه اینکه شخص موحّد و الهی ماهیت اشیا را عین واقعیت و هویت قابل وجود و عدم حقیقی آنها میداند که به ایجاد خالق متعال موجود شده، و بر اساس آفرینش حق متعال، به نحو یکسان هم مصداق واقعی وجود و موجودند، و هم مصداق واقعی ماهیت و شیئیت؛ بلکه مصداق واقعی عناوین دیگری مانند: حادث، مقداری، متجزی، و... نیز میباشند، و البته چنانچه خداوند متعال آنها را معدوم و نیست فرماید (که فلسفه و اصالت وجود این امر را محال میداند!) مصداق عینی هیچکدام از این عناوین نخواهند بود.)
نقد حقیر :
1- این حرف زمانی درست است که ما ثابت نماییم وجود اشتراک لفظی است در ان صورت اتحاد ماهیت و وجود و یکی دانستن انها بی اشکال هست
2-اگر شی خارجی مصداق هم ماهیت و هم وجود است پس اثار شی خارجی هم باید مربوط به هر دو باشد از طرفی چون بدیهی است در ماهیت تشکیک نیست و ماهیت در ذهن همان ماهیت شی خارجی است پس باید اثار شی خارجی در ذهن هم باشد و مشخص است که چنین نیست پس مشخص میشود اثار شی خارجی ربطی به ماهیت ان ندارد و از وجود است پس نمیتوان شی خارجی را مصداق بالذات ماهیت در نظر گرفت
3- ایشان میگوید (مثلا مفهومی مانند سیب می تواند مصداق مفاهیمی مانند کره، موجود، شیء (چیز)، میوه، واحد و... میباشد و هرگز هم لازم نمیآید که یک چیز چند چیز باشد.) درصورتیکه مفاهیمی مانند کره و واحد مفاهیم عدمی هستند اصلا دربیرون مابازای خارجی ندارند و اتفاقا این حرف به جای اثبات حرف ایشان نقض حرف ایشان می باشد.
با تشکر فراوانباسمه تعالی؛ علیکم السلام: بحمدالله به خوبی متوجه ضعف مستشکل شدهاید، از طرفی مگر در فلسفه این اشکالاتی که مطرح کردهاند تماماً مطرح نشده و جواب کافی به آنها داده نشده است؟ اشکال آن است که این بندههای خدا تلاش نمیکنند حرف فیلسوفان را بفهمند، با همهی وجود تلاش میکنند که نفهمند و این را کاری نمیتوان کرد. چون بحث علمی در میان نیست ، در بحث علمی تلاش دو طرف فهم موضوع است. بیشتر حالت مراء و جدال پیدا میشود و ما در اسلام دستور داریم که مراء را ترک کنیم و به همین جهت اساتید بزرگ وارد بحث با این افراد نمیشوند. موفق باشید
-
ضرورت حضور بیشتر فلسفه اسلامی
مرحوم علامه می فرمودند برادر من شاگردی داشت که به او درس فسلفه می گفت و آن شاگرد احضار ارواح می نمود ، یعنی قدرت داشت که بعضی از ارواح را حاضر کند و از آنها سؤالاتی کند. آن شاگرد، قبل از شروع به درس روح ارسطو را احضار می کند.ارسطو می گوید: « کتاب اسفار ملاصدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمد حسن الهی بخوان.» او هم کتاب را می گیرد و پیغام ارسطو را - که حدود سه هزارسال پیش زندگی می کرده؛ به آقای الهی می دهد، ایشان هم قبول می کنند.مرحوم علامه طباطبایی می فرموند: برادرم می فرمود: « ما به وسیله این شاگرد با روح بسیاری ازبزرگان ارتباط برقرار می کردیم و سؤالاتی می نمودیم، مثلاً مشکلاتی که در عبارات افلاطون حکیم داشتیم، از خود او می پرسیدیم یا اینکه روح ملاصدرا را حاضر می کردیم و مشکلات« اسفار» را از خود او می پرسیدیم.» ایشان می فرمود: « روزی روح افلاطون را حاضر کردیم. افلاطون گفت: « شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین می توانید «لا اله الا الله» بگویید. ما در زمانی بودیم که بت پرستی آن قدر غلبه کرده بود که یک «لا اله الا الله» نمی توانستیم بر زبان جاری کنیم.
با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی: همانطور که حضرتعالی مستحضرید جملات بالا را مرحوم علامه طهرانی در معاد شناسی خود نقل مینماید و در انتساب انها به مرحوم علامه طباطبایی شکی نیست با عنایت به اینکه نه مرحوم طهرانی نه مرحوم علامه و برادر بزرگوارش عوام نبودند همه از علما و از عرفا مطلب نقل شده خیلی مهم است سوال بنده این است که چرا ارسطو امر میکند برو اسفار بخوان چرا نگفت برو مثلا عرفان بخوان چرا نگفت برو سمت علم حضوری چون الان بحثی که عده ای مطرح میکنند خواندن کتبی مانند اسفار را بی فایده و انتزاعی و وقت تلف کردن میدانند و اعتقاد به علم حضوری و تفکر قرانی دارند واقعا سوال است چرا ارسطو امر میکند برو نزد مرحوم الهی عارف وارد در ساحت حضور اسفار بخوان یا مثلا چرا وقتی ملاصدرا را احضار میکنند از او مشکلات اسفار را بپرسند چرا نمیگوید حیف از وقتی که صرف این امور میکنید بروید تفکر قرانی کنید یا حرفهایی که عده ای میزنند.یا اصلا چرا عرفایی مانند علامه اینقدر وقت صرف فهمیدن متون فلسفی نمودند کسانی که سالها با ساحت حضور اشنا بودند؟ استاد عزیز نقش علوم عقلی فلسفی در زندگی دینی جامع چیست البته قبلا صحبتهایی فرموده اید ولی اگر ممکن است بازهم توضیح بفرمایید. با تشکرباسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده افلاطون در آن عالم متوجه است امروزه از طریق حکمت متعالیهی ملاصدرا میتوان با دو بال عقل و قلب جامعترین سیر را به سوی معارف اهلالبیت«علیهمالسلام» داشت. همانطور که حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» چنین کردند و بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» ضرورت رجوع به حکمت متعالیه را عرض کردهام و تأکید رهبری بر فلسفهی صدرایی را نیز گوشزد نمودهام. موفق باشید
-
تفاوت نگاه اقای مهدی نصیری با عرفا
نظر شما در مورد مناظره اخیر آقایان نصیری و رهدار در برنامه زاویه چیست؟بالاخره باید اساتیدی چون شما جوابگوی مسایل و شبهاتی که در خصوص عرفان و فلسفه علی الخصوص عرفان ابن عربی و مبانی فکری وی مطرح شده است باشید.
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- بنده نیز آن مناظره را گوش دادم، به نظرم آقای نصیری نتوانستهاند بین تکوین و تشریع فرق بگذارند و آقای دکتر رهدار خیلی تلاش کردند که برای او روشن کنند منشأ همهچیز حتی شیطان از نظر تکوین به اراده و خواست خدا در میان است و عرفا بعضاً از این زاویه سخن میگویند ولی متأسفانه باز آقای نصیری حرف خود را میزد و متوجه نمیشد. هنر عرفا آن است که یک چشم به تکوین دارند و یک چشم به تشریع 2- بحمدالله اساتید دانشمند و دلسوزی جواب آقای نصیری و امثال ایشان را دادهاند از جمله جناب آقای دکتر حسین غفاری دوست و یار با وفای مرحوم شهید مطهری، در کتاب «جدال با مدعی» و یا جناب حجتالاسلام آقای عبدالحمید واسطی که در چهار جلسه در مشهد با آقای نصیری بحث کردند و ضعفهای ایشان را گوشزد نمودند. سیدیهای آقای واسطی را میتوانید از «مؤسسهی مطالعات راهبری علوم و معارف اسلامی» واقع در مشهد مقدس تهیه کنید. شاید مرکز فرهنگی المیزان هم سیدیهای را داشته باشد. موفق باشید
-
مکتب تفکیک
با سلام خدمت استاد گرامی
لطفا نظرتان را در مورد سایت برهان نیوز (www.borhannews.com) که اخیرا مطالب زیادی را در رد و نقض فلسفه و عرفان و اشخاصی مانند ابن سینا و ملاصدرا و سهروردی (!) و... و آیت الله حسن زاده و دکتر ابراهیمی دینانی و دکتر حسین الهی قمشه ای (!) و.... و در قبول افرادی دیگر، در سایتشان قرار می دهند بفرمائید.
توضیح اینکه این سایت که معلوم نیست واقعاً چه کسانی متولیان آن هستند، شبهه های زیادی را ایجاد می کند که از نظر بنده مطالشان بسیار جهت دار و مقرضانه است و اگر با اتقانی که به مطالبشان دارند، به فرض هم درست بگویند(!) این نحوه بیان (و کوبیدن افراد) و نشر آن در یک سایت و در انظار عامه، اصلاً قابل توجیه نیست.
باتشکر.باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سایت مذکور مربوط به جریان تفکیک است که تضاد اساسی با تفکر فلسفی و عرفانی دارد. چند جلسه مباحثه بین آقای مهدی نصیری – به عنوان جریان متضاد با فلسفه و عرفان – و شیخ عبدالحمید واسطی – به عنوان مدافع فلسفه و عرفان – در مؤسسهی مطالعات راهبری علوم و معارف اسلامی در مشهد برگزار شد که در چهار سیدی ضبط شده. به نظر بنده سخنان هر دو جریان در آن جلسات تا حدّی مطرح است اگر بتوانید سیدی آن جلسات را تهیه کنید إنشاءالله موضوع برایتان روشن میشود. موفق باشید
-
۳-تفسیر المیزان ومبانی فکری انقلاب اسلامی
بر خلاف آنچه حضرتعالی معتقدید که علامه در تفسیر المیزان مبانی فکری انقلاب اسلامی را تبیین کردهاند به طوری که خواندن المیزان را برای آنانکه میخواهند سهمی در انقلاب داشته باشند لازم میدانید در نگاه اولیه چنین برداشتی از تفسیر المیزان نمیتوان داشت چون در هیچجایی از این تفسیر از انقلاب اسلامی بحثی وجود ندارد به طوری که عدهای هیچ نسبتی بین انقلاب و این تفسیر قایل نیستند. سخن شما مبتنی بر چیست؟
کافی است مدتی شما با المیزان مأنوس باشید اولین نکتهای که متوجه میشوید حاکمیت حقیقت است بر تمام مناسبات بشری، که بنده در بحث «سنت سقوط تمدنها از نظر قرآن» دقتهای حضرت علامه را نسبت به راز سقوط تمدنها عرض کردهام، در آنجا روشن میشود چگونه ایشان روشن میکنند که اگر حق در جوامع بشری حاکم نباشد آن جوامع به هلاکت میرسند و در تفسیر آیهی 200 سورهی آلعمران بهخوبی حکومت غربی و تمدن غربی را مورد انتقاد قرار میدهند.
علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» با اشاره به آیاتی که متضمن تکالیف اجتماعی و لزوم اقامهی عبادات از سوی مردم است معتقدند که چون افراد در پیدایش اجتماع اثر تکوینی دارند برای ادارهی آن نیز حق دخالت داشته و خداوند آن اثر تکوینی را در مقام تشریع ضایع نگذارده است. ایشان در این زمینه بحث مبسوطی ارائه نموده و به اکثر آیات مورد استدلال اشاره کردهاند، مینویسند:
«نکتهای که لازم است در اینجا مورد توجه قرار گیرد این است که عموم آیاتی که متضمن لزوم اقامهی عبادات و انجام حج و اجرای حدود و قصاص و نظایر اینها است روی سخن خود را تنها به پیغمبر ننموده بلکه تمام مؤمنین را مخاطب قرار داده و اجرای این امور را از همهی آنان خواسته است. از مجموع این آیات چنین استفاده میشود که دین یک روش اجتماعی است که خداوند آن را بر عهدهی مردم قرار داده است و خدا راضی به کفر بندگان خویش نیست، و چنین خواسته است که افراد همه با هم و به طور دسته جمعی اقامهی دین کنند، پیدا است که اجتماع چون از افراد تشکیل شده، ادارهی آن نیز باید به عهدهی خود آنها بوده باشد، و هیچ فردی در این باره بر دیگری مزیت و تقدّم نداشته همه یکسان میباشند. خلاصه شئون اجتماعی مخصوص به دستهای خاص نمیباشد، و در این موضوع پیغمبر نیز با دیگران مساوی بوده هیچ امتیازی ندارد».
علامه طباطبائی در بخش دیگری و در ادامهی پاسخ به این سؤال که عهدهدار ادارهی اجتماع کیست و سیرهی او چیست؟ میگویند:
«در هر صورت باید دانست که بدون اشکال در این زمان که پیامبر(ص) وفات نموده و امام(عج) نیز از دیده پنهان است، امر حکومت بهدست خود مسلمین است، و این وظیفهی آنان است که با در نظرگرفتن روش رسول خدا(ص) که روش امامت بوده است حاکمی را انتخاب کنند، و این روش غیر از روش پادشاهی و امپراتوری است، در این موقعیت نباید هیچ حکمی از احکام الهی تغییر کند و این وظیفهی همه است که در راه حفظ احکام خدا کوشا باشند. و اما دربارهی حوادث روزمره و پیشآمدهای جزئی همانطور که گفتیم، لازم است حاکم با مشورت مسلمین دربارهی آنها تصمیم بگیرد». بنابراین از مجموع آیات متضمن تکالیف اجتماعی مردم چنین نتیجه میشود که تشکیل حکومت اسلامی به عنوان مقدمه واجب بر عموم مسلمانان لازم است.1
بر این اساس از منظر علامه تشکیل حکومت اسلامی واجب بوده و در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند. بیشک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود. زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچگونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهمآوردن زمینههای انجام آن تکالیف را نداشته باشند. مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟
در همین رابطه ملاحظه میکنید که اغلب روحانیونی که در مبارزه با نظام شاهنشاهی و تحقق نظام اسلامی مبارزه کردند از جمله شهید مطهری و بهشتی و مفتح و قدوسی و غیرهم، همه شاگردان علامه طباطبایی بودند و بدون شک تربیت فکری معنوی این بزرگان، توسط علامه طباطبایی، نقشی اساسی در حرکت آنها داشت. دربارهی مسائل جهان اسلام، از جمله مسئلهی فلسطین، علامه همواره فعال بودند و حتی در مورد لزوم کمک به مردم فلسطین، ایشان اعلامیهای را همراه شهید مطهری و مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی منتشر ساختند که در آن ضمن افتتاح حساب بانکی در بانکهای ملی، صادرات و بازرگانی، مردم را به یاری مردم ستمدیده فلسطین فراخوانده بود.
یکی از شاگردان علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» میگوید: از خصوصیات علامه این بود که هیچگاه از کسی بدگویی نمیکردند. در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یکبار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم . آیت الله مطهری از معماران فکری انقلاب اسلامی درباره علامه طباطبایی میگویند: علامه طباطبایی رابطهی عاطفی و فکری بسیار نزدیکی با امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» داشتند.» امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» دربارهی علامه طباطبایی میفرمایند: «آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است». همچنین ایشان در اوایل انقلاب خطاب به علامه طباطبایی فرموده بودند: «همجواریِ شما برای ما مغتنم است». مقام معظم رهبری«حفظهالله» در قسمتی از پیام خود به مناسبت سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، ایشان را چنین ستودند: «او (علامه طباطبایی) مجموعهای از معارف و فرهنگ اسلام بود، فقیه بود، حکیم بود، آگاه از اندوخته های فلسفی شرق و غرب بود، مفسّر قرآن بود، از علوم اسلامی، یعنی علومی که از اسلام نشأت گرفته، یا از آن تغذیه کرده است، مطلع بود... شخصیت او، در لابهلای این دانستنیهای بسیار، به کمک ریاضتی مداوم و درازمدت پرورده، صیقل یافته و پرداخته شده بود. از کسانی بود که تنها مکتب جامعی چون اسلام میتواند امثال او را در دامان پر برکت خویش پرورش دهد.
علامه با آگاهی از مکاتب غربی و فلسفه غرب دقیقاً شبهاتی که در اروپا، شرق و غرب جهان علیه دین مطرح بود شناسایی کرد و با اخلاصی بینظیر به نقد و بررسی آنها پرداخت. ایشان در تفسیر «المیزان » به مناسبتهای مختلف با اشاره به افکار بیاساس برخی از دانشمندان غربی و یا روشنفکران غربزده، معارف ناب اسلامی را مطرح میکنند و ضمن شناخت مقتضیات زمان و مکان، در سالهای دههی ۲۰ و ۳۰ هدایت جامعه را با رفع شبهات به عهده میگیرند و افکار جاهلان و مغرضان را پیرامون معارف دینی مورد نقد قرار میدهند.
-----------------------
1- به علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمهی تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211 رجوع شود. -
۴-حکمت متعالیه وتفسیرالمیزان
علامه طباطبایی در تفسیر خود بخش فلسفی را از اصل تفسیر خود جدا کرده است اما به نظر میرسد ایشان در تفسیر خود از نگاه حکمی ملاصدرا متأثر است آیا علامه بدون نگاه فلسفی ملاصدرا توانایی ارائهی چنین تفسیری را داشتند؟
قرآن ما را به تفکر دعوت فرموده و میفرماید در قرآن تدبّر کنید، لازمهی آنکه انسان بخواهد در قرآن تدبّر کند خوبفکرکردن است و طبیعی است وقتی شما خوب فکر کنید با سایر متفکران تاریخ یک نحوه همفکری پیدا میکنید و با فکر منظمی که آنها دارند احساس قرابت مینمایید و از افکار آنها استفاده مینمایید، این ربطی به تفکر فلسفی ندارد که یک نوع از انواع تفکر است بلکه همینکه اهل فکر باشید میفهمید حقایق مجرد دارای جامعیتاند و اگر کسی این فهم خود را به این صورت ارائه داد که «بسیط الحقیقه کُلُّ الأشیاء و لیس بشیء منها» میفهمید که چه میگوید. آری علامهی طباطبایی«رحمةاللهعلیه» از این جهت با متفکر بزرگی مثل ملاصدرا همفکر است و علامه با این فکر وارد قرآن میشود و بهرههای فراوانی از قرآن میگیرد ولی از آنجایی که فلسفه را میشناسد و محدودیتهای آن را نسبت به حقیقت اشراقیِ وحی میداند مواظب است با نگاه فلسفی به قرآن و روایات ننگرد هرچند در بعضی موارد شواهدی فلسفی در رابطه با آیات و روایات میآورد تا معلوم شود آن موضوع در نگاه فلسفی که - برای افراد قابل لمستر است- نیز مطرح بوده است.
-
۵-علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه»ومکتب تفکیک
برخی از اهل تفکیک جدایی بحث روایی از بحث فلسفی را که علامه در تفسیر مطرح کردهاند دلیل بر اعتقاد ایشان به تفکیک میدانند، نظر شما در این امر چیست؟
اگر تفکیک به این معنا است که مواظب باشیم حقیقت اشراقی و وجودی قرآن و روایات در محدودهی تفکر انتزاعی و مفهومیِ فلسفی تقلیل نیابد، بسیار چیز خوبی است ولی متأسفانه آنهایی که تحت عنوان مکتب تفکیک اصرار دارند قرآن و فلسفه مخلوط نشود هیچگونه تفکری را بر نمیتابند و مخاطبان خود را به یک نوع اخباریگری و تحجر گرفتار میکنند که علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» هرگز اینگونه نبودند.
اینان به اسم آنکه قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در مقام عقل کل هستند، هرگونه خردورزی در قرآن و روایت را به اسم تفکر فلسفی مردود میدانند و عملاً نظریهپردازی بر مبنای قرآن و روایت را از جوامع علمی سلب مینمایند در حالیکه سراسر آثار مرحوم علامهی طباطبایی«رحمةاللهعلیه» تجلی خردورزی آن مرد فرزانه است در کتاب و سنت و المیزان صورت نظریهپردازیهای او است مبتنی بر قرآن و روایات مربوطه.