-
داریوش شایگان
سلام داریوش شایگان کیست؟ لطفا زیاد در مورد ایشان بنویسید که در موردش گیر کرده ایم. فقط و فقط شما بگید و ما میخوایم شما بیان نمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: داریوش شایگان از جمله منتقدین مدرنیته از شاگردان استاد فرید است و از طریق پروفسور کربن با علامه طباطبایی«رحمةاللّهعلیه» هم ارتباط علمی داشته. گرایش خاص مذهبی و انقلابی در ایشان ندیدم فکر نمی کنم نظر مثبتی نسبت به انقلاب داشته باشد، ولی در نقد غرب مطالب خوبی گفتهاند. در آثار خود تلاش کرده که وضعیت کشورهای شرقی را در برابر تجدد توضیح دهد. موفق باشید
-
آقای پارسانیا با آن متانت و عمقی که دارند بهخوبی از عهدهی اشکالات غیر محققانه ولی دلسوزانهی آقای فیاض برآمدند
سلام علیکم. نظر جناب عالی در مورد مناظره دکتر فیاض و پارسانیا چیست؟
دکتر فیاض چند نقد اساس وارد کرده اند که بنده با توجه به متن مناظره مهم ترین نقد های دکتر فیاض را قرار میدهم:
1_ اخباریگری و ملاصدرا دو بال یک جریان انحطاطی در ایران است که هر دو به عرفان تقلیل می یابد.
2_ انقلاب اسلامی هیچ گاه بازتولید اندیشه صداریی نبوده است چرا که امام در همان اوایل جوانی اش از فلسفه ملاصدرا عدول کرده بود و به فلسفه اعتباری شیعه (که متاسفانه امروزه از آن خیلی غافل هستیم) که بر اساس اصول عملیه ی شیخ انصاری می باشد، رسید.
3_مشروطه توسط انگلیسی ها آورده شد که دو فلسفه در این حوادث به نوعی شاخص اند که اولین شاخص آن فراماسونری می باشد که به شدت بر فلسفه ی ملاصدرا همت گذاشته اند؛ (یعنی میرزا حسین سپه سالار که مدرسه ی سپه سالار را بنیان می گذارد که فراماسونری را در آنجا ایجاد می کنند؛ و مدرسه ی دارالفنون) ، و دومین جریانی که خود از دل فلسفه ی ملاصدرا به وجود می آید و کاملا یک انقلاب دینی است، بهائیت می باشد.
4_بعد از مشروطه اصولی هایی (آخوند خراسانی و علامه نائینی) که فلسفه ی ملاصدرا را با اصول شیخ انصاری قاطی کردند، یک نوع انحطاطی را رقم زدند و آن پیشرفتی را که از فلسفه اعتباری شیخ انصاری ایجاد شده بود را نابود کردند. به همین دلیل، هم امام و هم مرحوم علامه طباطبایی برای آنکه از این اندیشه عدول کنند و به فلسفه ی اعتباری برسند، این اندیشه را مورد نقد قرار دادند که چرا فلسفه ی ملاصدرا را با اصول فقه شیخ انصاری قاطی کرده اند.
5_مشکل فلسفه ی صدرا را امروز اتفاقا در تشخیص آیت الله جوادی آملی می توان دید که یک نگاه کاملا محافظه کارانه نسبت به علم دارند و حتی علم جدید را کاملا قبول کردند به قدری که حتی غربی ها آن را قبول ندارند، و معتقدند این علوم، علوم الهی هستند و نقصان غربی ها در این است که این علوم تقلیلی هستند و به مبدا توجهی نداشته اند. و به نظر من این نوع تفکر هیچ گونه نقادی نسبت به علم ندارند و در نتیجه دچار رکود خواهیم شد.
6_مبنای انقلاب اسلامی ، حکمت ابراهیمی است و آقای جوادی آملی با توجه به این همه تلاشی که می کنند دچار رکود هستند، چرا که فلسفه ی صدرایی دوری است......ملاصدرا ضد حمکت ابراهیمی است و اگر دقت کنیم خواهیم دید که از ذوقیات در کتاب اسفار بحث کرده است و به جای آنکه عرفان را برهانی کند، بر عکس برهان را عرفانی کرده است.
در ضمن ایشون هانری کربن را ، فراماسون و عضو سازمان جاسوسی فرانسه میداند.- باسمهتعالی: سلامعلیکم: به نظرم جناب آقای پارسانیا با آن متانت و عمقی که دارند بهخوبی از عهدهی اشکالات غیر محققانه ولی دلسوزانهی آقای فیاض برآمدند. از بیپایهبودن سخن آقای فیاض که میگویند امام در اوایل جوانیاش از فلسفه عدول کرده، همین که امام در آخر عمر به گورباچف نامه مینویسند و آنها را به حکمت صدرایی دعوت میکنند. بنده یک نوع آشفتگی در سخنان آقای فیاض احساس میکنم و آن را به جهت عدم اطلاع کافی از مکتب صدرایی میدانم که جای بحث آن اینجا نیست. خیلی عجیب است میگویند ملاصدرا به جای آنکه عرفان را برهانی کند، برهان را عرفانی کرد! مگر این کار بد است که برهانهای ما در عین آنکه مبنای عقلی داشته باشد بتواند حقایق را مدّ نظر ما قرار دهد و مگر هنر حکمت متعالیه همین نیست که بتواند درک عقل و قلب را یکجا جمع کند؟ کتاب های دکتر سید مهدی امامی جمعه در این مورد نکات خوبی دارد. موفق باشید
-
۳-تفسیر المیزان ومبانی فکری انقلاب اسلامی
بر خلاف آنچه حضرتعالی معتقدید که علامه در تفسیر المیزان مبانی فکری انقلاب اسلامی را تبیین کردهاند به طوری که خواندن المیزان را برای آنانکه میخواهند سهمی در انقلاب داشته باشند لازم میدانید در نگاه اولیه چنین برداشتی از تفسیر المیزان نمیتوان داشت چون در هیچجایی از این تفسیر از انقلاب اسلامی بحثی وجود ندارد به طوری که عدهای هیچ نسبتی بین انقلاب و این تفسیر قایل نیستند. سخن شما مبتنی بر چیست؟
کافی است مدتی شما با المیزان مأنوس باشید اولین نکتهای که متوجه میشوید حاکمیت حقیقت است بر تمام مناسبات بشری، که بنده در بحث «سنت سقوط تمدنها از نظر قرآن» دقتهای حضرت علامه را نسبت به راز سقوط تمدنها عرض کردهام، در آنجا روشن میشود چگونه ایشان روشن میکنند که اگر حق در جوامع بشری حاکم نباشد آن جوامع به هلاکت میرسند و در تفسیر آیهی 200 سورهی آلعمران بهخوبی حکومت غربی و تمدن غربی را مورد انتقاد قرار میدهند.
علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» با اشاره به آیاتی که متضمن تکالیف اجتماعی و لزوم اقامهی عبادات از سوی مردم است معتقدند که چون افراد در پیدایش اجتماع اثر تکوینی دارند برای ادارهی آن نیز حق دخالت داشته و خداوند آن اثر تکوینی را در مقام تشریع ضایع نگذارده است. ایشان در این زمینه بحث مبسوطی ارائه نموده و به اکثر آیات مورد استدلال اشاره کردهاند، مینویسند:
«نکتهای که لازم است در اینجا مورد توجه قرار گیرد این است که عموم آیاتی که متضمن لزوم اقامهی عبادات و انجام حج و اجرای حدود و قصاص و نظایر اینها است روی سخن خود را تنها به پیغمبر ننموده بلکه تمام مؤمنین را مخاطب قرار داده و اجرای این امور را از همهی آنان خواسته است. از مجموع این آیات چنین استفاده میشود که دین یک روش اجتماعی است که خداوند آن را بر عهدهی مردم قرار داده است و خدا راضی به کفر بندگان خویش نیست، و چنین خواسته است که افراد همه با هم و به طور دسته جمعی اقامهی دین کنند، پیدا است که اجتماع چون از افراد تشکیل شده، ادارهی آن نیز باید به عهدهی خود آنها بوده باشد، و هیچ فردی در این باره بر دیگری مزیت و تقدّم نداشته همه یکسان میباشند. خلاصه شئون اجتماعی مخصوص به دستهای خاص نمیباشد، و در این موضوع پیغمبر نیز با دیگران مساوی بوده هیچ امتیازی ندارد».
علامه طباطبائی در بخش دیگری و در ادامهی پاسخ به این سؤال که عهدهدار ادارهی اجتماع کیست و سیرهی او چیست؟ میگویند:
«در هر صورت باید دانست که بدون اشکال در این زمان که پیامبر(ص) وفات نموده و امام(عج) نیز از دیده پنهان است، امر حکومت بهدست خود مسلمین است، و این وظیفهی آنان است که با در نظرگرفتن روش رسول خدا(ص) که روش امامت بوده است حاکمی را انتخاب کنند، و این روش غیر از روش پادشاهی و امپراتوری است، در این موقعیت نباید هیچ حکمی از احکام الهی تغییر کند و این وظیفهی همه است که در راه حفظ احکام خدا کوشا باشند. و اما دربارهی حوادث روزمره و پیشآمدهای جزئی همانطور که گفتیم، لازم است حاکم با مشورت مسلمین دربارهی آنها تصمیم بگیرد». بنابراین از مجموع آیات متضمن تکالیف اجتماعی مردم چنین نتیجه میشود که تشکیل حکومت اسلامی به عنوان مقدمه واجب بر عموم مسلمانان لازم است.1
بر این اساس از منظر علامه تشکیل حکومت اسلامی واجب بوده و در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند. بیشک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود. زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچگونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهمآوردن زمینههای انجام آن تکالیف را نداشته باشند. مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟
در همین رابطه ملاحظه میکنید که اغلب روحانیونی که در مبارزه با نظام شاهنشاهی و تحقق نظام اسلامی مبارزه کردند از جمله شهید مطهری و بهشتی و مفتح و قدوسی و غیرهم، همه شاگردان علامه طباطبایی بودند و بدون شک تربیت فکری معنوی این بزرگان، توسط علامه طباطبایی، نقشی اساسی در حرکت آنها داشت. دربارهی مسائل جهان اسلام، از جمله مسئلهی فلسطین، علامه همواره فعال بودند و حتی در مورد لزوم کمک به مردم فلسطین، ایشان اعلامیهای را همراه شهید مطهری و مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی منتشر ساختند که در آن ضمن افتتاح حساب بانکی در بانکهای ملی، صادرات و بازرگانی، مردم را به یاری مردم ستمدیده فلسطین فراخوانده بود.
یکی از شاگردان علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» میگوید: از خصوصیات علامه این بود که هیچگاه از کسی بدگویی نمیکردند. در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یکبار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم . آیت الله مطهری از معماران فکری انقلاب اسلامی درباره علامه طباطبایی میگویند: علامه طباطبایی رابطهی عاطفی و فکری بسیار نزدیکی با امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» داشتند.» امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» دربارهی علامه طباطبایی میفرمایند: «آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است». همچنین ایشان در اوایل انقلاب خطاب به علامه طباطبایی فرموده بودند: «همجواریِ شما برای ما مغتنم است». مقام معظم رهبری«حفظهالله» در قسمتی از پیام خود به مناسبت سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، ایشان را چنین ستودند: «او (علامه طباطبایی) مجموعهای از معارف و فرهنگ اسلام بود، فقیه بود، حکیم بود، آگاه از اندوخته های فلسفی شرق و غرب بود، مفسّر قرآن بود، از علوم اسلامی، یعنی علومی که از اسلام نشأت گرفته، یا از آن تغذیه کرده است، مطلع بود... شخصیت او، در لابهلای این دانستنیهای بسیار، به کمک ریاضتی مداوم و درازمدت پرورده، صیقل یافته و پرداخته شده بود. از کسانی بود که تنها مکتب جامعی چون اسلام میتواند امثال او را در دامان پر برکت خویش پرورش دهد.
علامه با آگاهی از مکاتب غربی و فلسفه غرب دقیقاً شبهاتی که در اروپا، شرق و غرب جهان علیه دین مطرح بود شناسایی کرد و با اخلاصی بینظیر به نقد و بررسی آنها پرداخت. ایشان در تفسیر «المیزان » به مناسبتهای مختلف با اشاره به افکار بیاساس برخی از دانشمندان غربی و یا روشنفکران غربزده، معارف ناب اسلامی را مطرح میکنند و ضمن شناخت مقتضیات زمان و مکان، در سالهای دههی ۲۰ و ۳۰ هدایت جامعه را با رفع شبهات به عهده میگیرند و افکار جاهلان و مغرضان را پیرامون معارف دینی مورد نقد قرار میدهند.
-----------------------
1- به علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمهی تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211 رجوع شود. -
۴-حکمت متعالیه وتفسیرالمیزان
علامه طباطبایی در تفسیر خود بخش فلسفی را از اصل تفسیر خود جدا کرده است اما به نظر میرسد ایشان در تفسیر خود از نگاه حکمی ملاصدرا متأثر است آیا علامه بدون نگاه فلسفی ملاصدرا توانایی ارائهی چنین تفسیری را داشتند؟
قرآن ما را به تفکر دعوت فرموده و میفرماید در قرآن تدبّر کنید، لازمهی آنکه انسان بخواهد در قرآن تدبّر کند خوبفکرکردن است و طبیعی است وقتی شما خوب فکر کنید با سایر متفکران تاریخ یک نحوه همفکری پیدا میکنید و با فکر منظمی که آنها دارند احساس قرابت مینمایید و از افکار آنها استفاده مینمایید، این ربطی به تفکر فلسفی ندارد که یک نوع از انواع تفکر است بلکه همینکه اهل فکر باشید میفهمید حقایق مجرد دارای جامعیتاند و اگر کسی این فهم خود را به این صورت ارائه داد که «بسیط الحقیقه کُلُّ الأشیاء و لیس بشیء منها» میفهمید که چه میگوید. آری علامهی طباطبایی«رحمةاللهعلیه» از این جهت با متفکر بزرگی مثل ملاصدرا همفکر است و علامه با این فکر وارد قرآن میشود و بهرههای فراوانی از قرآن میگیرد ولی از آنجایی که فلسفه را میشناسد و محدودیتهای آن را نسبت به حقیقت اشراقیِ وحی میداند مواظب است با نگاه فلسفی به قرآن و روایات ننگرد هرچند در بعضی موارد شواهدی فلسفی در رابطه با آیات و روایات میآورد تا معلوم شود آن موضوع در نگاه فلسفی که - برای افراد قابل لمستر است- نیز مطرح بوده است.
-
۵-علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه»ومکتب تفکیک
برخی از اهل تفکیک جدایی بحث روایی از بحث فلسفی را که علامه در تفسیر مطرح کردهاند دلیل بر اعتقاد ایشان به تفکیک میدانند، نظر شما در این امر چیست؟
اگر تفکیک به این معنا است که مواظب باشیم حقیقت اشراقی و وجودی قرآن و روایات در محدودهی تفکر انتزاعی و مفهومیِ فلسفی تقلیل نیابد، بسیار چیز خوبی است ولی متأسفانه آنهایی که تحت عنوان مکتب تفکیک اصرار دارند قرآن و فلسفه مخلوط نشود هیچگونه تفکری را بر نمیتابند و مخاطبان خود را به یک نوع اخباریگری و تحجر گرفتار میکنند که علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» هرگز اینگونه نبودند.
اینان به اسم آنکه قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در مقام عقل کل هستند، هرگونه خردورزی در قرآن و روایت را به اسم تفکر فلسفی مردود میدانند و عملاً نظریهپردازی بر مبنای قرآن و روایت را از جوامع علمی سلب مینمایند در حالیکه سراسر آثار مرحوم علامهی طباطبایی«رحمةاللهعلیه» تجلی خردورزی آن مرد فرزانه است در کتاب و سنت و المیزان صورت نظریهپردازیهای او است مبتنی بر قرآن و روایات مربوطه. -
۶-جمع بین تفسیر سورهی حمدِ حضرت امام(ره)وتفسیرالمیزان
باتوجه به مباحث سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» اینگونه میفهمیم که باید در رجوعمان به معارف اسلامی با توجه به منظر حضرت امام به آن معارف نظر کنیم و باید نگاهی که نسل امروز مثلاً در تفسیر قرآن داشته باشد همان منظری باشد که حضرت امام در تفسیر حمدشان نشان دادند که ظاهراً با رویکردی که علامه در تفسیرشان داشتند متفاوت است. ما چگونه این دو را با هم جمع کنیم؟
تفسیر شریف المیزان با آن نحوه استحکامی که در خود دارد عقل شما را آماده میکند تا بتوانید در قرآن تدبّر کنید و نگاه عرفانی خود را مبتنی بر نگاهی قرار دهید که در تفسیر المیزان بهدست آوردهاید. مسلّم ما در نگاه وجودی به قرآن باید تعقل را در صحنه داشته باشیم وگرنه به اسم تفسیر عرفانی حرفهایی به میان میآید که صرفاً ذوقی است در حالیکه شما در تفسیر سورهی حمدِ حضرت امام با نگاهی روبهرو هستید که در عین تعمق عقلی در قرآن متوجه تجلیات انوار و اسماء الهی نیز هست.
-
۷-تفکر علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» و تقابل باغرب
در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»» شما تقابل مکتب امام و غرب را نشان دادهاید در این راستا تفکر علامه را چگونه ارزیابی میکنید؟
همانطور که قبلاً ملاحظه فرمودید علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» بهخوبی روح اعتباری و سوبژکتیویتهی غرب را میشناسند و با نظر به آن روح، نور قرآن را به صحنه میآورند تا با نور قرآن شما را از ظلمات دوران عبور دهند به همین جهت وقتی شما مدتی با تفسیر المیزان مأنوس شدید بهخوبی در خودتان احساس عبور از غرب ظهور میکند.
-
۸-تفسیر المیزان وعبوراز ظلمات دوران
تفاوت تفسیر المیزان با سایر تفاسیر شیعه چیست و چرا شما از میان تفاسیر معتبر شیعه این تفسیر را غذای روح بشر امروز می دانید؟
کافی است شما در این رابطه به نظر شهید آیتالله مطهری«رحمةاللهعلیه» بهعنوان یک قرآنشناس رجوع کنید که میفرمایند:
«کتاب تفسیر المیزان ایشان، یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است... من میتوانم ادعا کنم که بهترین تفسیر است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است... ».
ملاحظه میکنید که شخصیت علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» و تفسیر المیزان ایشان در ارتباط با ظلماتی که ما باید از آن عبور کنیم با هیچیک از تفاسیر موجود قابل مقایسه نیست. زیرا تفسیر قرآن باید روشن کند از چه عالَمی باید عبور کرد و به چه عالمی باید نظر نمود. به اندازهای که نگاه ما به قرآن درست باشد، به همان اندازه میتوانیم با قرآن رابطه برقرارکنیم. اولین نکتهای که باید نسبت به قرآن بدانیم، جایگاه وجودی یا اشراقی قرآن است که فوق الفاظ، در عالم غیب موجود است و از آن مقام نوری بر قلب رسول خدا(ص) نازل میشود. قرآن در توصیف آن مقام میفرماید: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ، عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ» (سورهی شعراء، آیات 192تا 194) همان حقیقت نوری، در مقام ذهن رسول خدا(ص) ظهور میکند و حضرت صوت جبرائیل را میشنوند و رسول خدا(ص) در این رابطه فرمودند: «رَأَیْتُ جَبْرَئِیلَ فِی صُورَةٍ لَهُ سِتُّمِائَةِ جَنَاح» جبرئیل را دیدم در صورتى که ششصد بال داشت. و همان حقیقت نوری با نزول بیشتر به صورت صوت در میآید و رسول خدا(ص) آن را میشنوند و در نتیجهی آن الفاظ قرآن شکل میگیرد.
در راستای قوس صعود و نظر به مقام باطنی قرآن، خداوند میفرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ، فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ، لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» آن قرآن، قرآنِ بلندمرتبهای است، در کتابی پنهان، آن را مسّ نمیکند و کسی نمیتواند با آن تماس بگیرد مگر مطهرون. که البته مطهرون - به اعتبار آیهی 33 سورهی احزاب- بالإصاله اهل بیت هستند و بالتّبع هرکس به همان اندازهای که از طهارت بهرهمند است میتواند با حقیقت قرآن مأنوس باشد.
آنچه در آیات مذکور باید مورد توجه قرار گیرد نظر به جنبهی وجودی قرآن است که قلبهای آماده و پاک از اعتباریات و منور به رعایت حرام و حلال الهی، میتوانند از طریق جنبهی وجودی و ملکوتی خود با جنبهی وجودی قرآن تماس داشته باشند و بنا به گفتهی حضرت آیتالله جوادی«حفظهالله» که عمری است با المیزان بهسر میبرند : عین الیقین علامه سند علم الیقین ایشان است و علم یقینی که در المیزان ظهور کرده پشتوانهای عین الیقینی دارد و ابتدا با چشم قلبی و شهودی و وجودی درک شده، همچنان که آن عین الیقین پشتوانهای حق الیقینی دارد و صاحب آن به مقام فنا رسیده و با آن رویکرد المیزان نگاشته شده است. -
۱۱-رویکرد حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»بر اساس تحقق نظام اسلامی و نفی نظام مدرنیته
چرا به جای امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» شخصیت اشراقی علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» را مبادی تفکر در دنیای معاصر ندانیم؟
رویکرد علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» به عالم معنا بر مبنای کشف راهکاری است که بتواند موانع فرهنگی فرهنگ مدرنیته را دفع کنند و مانع حاکمیت اندیشههای دیویدهیوم و امثال او باشد و خداوند نیز ایشان را مفتخر و منوّر به آن راهکارها میکند تا بشریت از طریق شخصیت و آثار ایشان خود را از موانع حاکمیت آن فرهنگ آزاد نماید ولی رویکرد حضرت امام رویکرد به عالم معنا است بر اساس تحقق نظامی که نفی نظام مدرنیته بکند و امروزه تنها با نظر به شخصیت اشراقی حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» میتوان در نظامی قرار گرفت که در عین تفکر و تفاهم و وحدت ، بتوانیم از نظام سوبژکتیویتهی غربی عبور کنیم و این همه ی هویت اسلامی امروذین ماست همان طور که اگر قرآن و نبوت را بپذیریم ولی امام زمان خود را نشناسیم به مرگ جاهلیت مرده ایم و از هویت اسلامی بی بهره ایم.
-
۱۲-زعامت علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» در مقابله با فرهنگ غربی
از مباحث شما اینگونه استنباط میشود که زعمای دین دارای شخصیت اشراقی هستند و خداوند راهکار هدایت تاریخی جامعه را بر قلب آنها اشراق میکند، با توجه به اینکه علامه به آن معنا از زعمای دین نیستند ،موضوع شخصیت اشراقی ایشان چگونه خواهد بود و چه جایگاهی دارد؟
علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» از آن جهت در زمرهی زعمای دین هستند که در مقابل فرهنگ غربی و بهخصوص فرهنگ مارکسیسم احساس مسئولیت کردند و زعامت فرهنگی دفع مادیگرایی را بهعهده گرفتند و خداوند نیز بر همان مبنا اشراقی که باید به ایشان مدد برساند را برایشان مقدر فرمود.
-
۱۳-رجوع به المیزان و توان تشخیص ظلمات مدرنیته
برای آنکه با روح غربی به تفسیر المیزان رجوع نشود چه مقدماتی نیاز است؟ آیا تفسیر المیزان به خودی خود توان تشخیص ظلمات غرب را و عزم عبور از آن را به خوانندگان خود میدهد؟
با توجه به نکاتی که عرض کردم روح المیزان به خودی خود از یک طرف آمادگی اُنس با حقیقت را در مخاطبان خود ایجاد میکند – هرچند در ابتدای امر جنبهی حصولی آن بر جنبهی حضوری آن غلبه دارد- و از طرف دیگر انسان با گوشت و استخوان خود ظلمانیبودن فرهنگ غربی را احساس میکند.