-
بدون عنوان
سلام عرض ادب، استاد خسته نباشين. استاد نسبت دادن زن بارگي و شراب خواري به شيخ الرئيس چقدر صحت دارد؟ مگر در اسلام بين نظر و عمل حكيم انشقاق وجود دارد؟!
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست بیشترِ این حرفها تهمت است به جناب شیخ. و شواهد زیادی در دست است که سختْ به شاگردان خود توصیه میکرد برای رسیدن به حقیقت باید از هرگونه سهلانگاری نسبت به دین خدا پرهیز کنند. کسی که «نمط ۸ و ۹ اشارات» را مینویسد، نمیتواند بعضی از آن مراحل را طی نکرده باشد و کسی که اهل گناه باشد هرگز به چنین مراتبی نمیرسد در این نوع تهمت ها پای مستشرقین در کار است. به حضرت امام خمینی هم تهمت زدند که پول از جمال عبدالناصر گرفته است!! موفق باشید
-
معنای «جسمانیه الحدوث روحانیه البقا» بودن نفس
سلام علیکم: ببخشید که مزاحم میشم. پیرامون این مطلب که فرمودید: «حرکت جوهری بستر را فراهم می کند تا روح بر جسم تجلی کند»، مطلبی رو به نقل از آقای امامی جمعه خدمت شما ارسال می کنم. لطفأ نظرتون رو بفرمایید، با تشکر. (آنهایی که معتقدند انسان، بدن بعلاوه ی نفس است، سوال است برایشان که نفس چگونه پیدا شده و تعلق گرفته به بدن؟ به ۳ نظر اشاره کردند: ۱. افلاطون: نفس قبل از حدوث بدن بوجود آمده، بدن که بوجود می آید، روح می آید و تعلق می گیرد به بدن. ۲. بوعلی، سهروردی و همه فلاسفه قبل ملاصدرا: نفس مع حدوث بدن بوجود می آید نه قبل حدوث بدن، یعنی همین که بدن بوجود می آید خدا نفس را ایجاد می کند و نفس تعلق می گیرد به بدن. ۳. ملاصدرا: نفس حادث از بدن است «جسمانیه الحدوث روحانیه البقا» یعنی ماده در سیر تکاملی خودش می رسد به مرحله ای که ساحت نفسانی پیدا می کند به عبارت دیگر نفس در مقام حدوث یک امر مادی است ولی در بقا ساحت تجرد پیدا می کند به تعبیر دیگر اگر ماده به لحاظ وجودی، یک درجه ارتقاء پیدا کند می شود نفس و اگر نفس یک درجه تنزل یابد می شود ماده، بنابراین انسان وجودی است دارای دو مرتبه، مرتبه بدن و نفس.)
باسمه تعالی: سلام علیکم: به جملهی «سیر تکاملی ماده» که استاد فرمودند عنایت داشته باشید. این یعنی با تجلیاتِ فیض از عالم بالا به ماده، ماده از جنبهی بالقوهی خود به جنبهی فعلیت خود که همان نفس است نایل میشود و نفس به ظهور میآید. این همان نکتهای است که در همان سؤال عرض شد. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد عزیز: خسته نباشید، طاعات و عبادات قبول.
استاد بنده طلبه درس خارج و نهایه و اینها تمام شده و حال از یکی از اساتید درباره ی نحوه ی ادامه ی حکمت سوالی داشتم و ایشان به بنده فرمودند یک دوره اشارات را که جمعی از آرا مشاء است بخوانم و سپس بعد از آن شروع به شواهد ملاصدرا کنم آن گاه تفاوت آراء حکمت متعالیه با مشاء دانسته خواهد شد و اسفار را در ضمن این درس ها را به مثابه ی یک کتاب پژوهشی مطالعه و استفاده کنیم اینگونه باعث می شود که ما ورود و خروج اجتهادی داشته باشیم، استاد به نظر شما اینگونه می توانیم بهره ببریم؟ نظر حضرت عالی چیست؟باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده اگر با جدیّت ولی بدون معطلی «اشارات» را مطالعه کنید و سپس به «شواهد» بپردازید خوب است. موفق باشید
-
علوم تجربی «ظنون متراکمه» است
جناب استاد سلام:
در سوال ۲۴۰۴۷ فرمودید که: سلام علیکم: حکما و فیلسوفان مکرر متذکر این امر شدهاند.
پس چرا برخی علوم تجربی را غیر یقینی دانسته اند؟ فکر کنم آیت الله مصباح هم علوم تجربی را غیر یقینی می دانند.باسمه تعالی: سلام علیکم: همهی حکما علوم تجربی را غیرِ یقینی میدانند. به گفتهی ابنسینا، علوم تجربی «ظنون متراکمه» است یعنی به هر حال ما تجربههای مکرری را انجام میدهیم و بر اساس قاعدهی «حکمالامثال فی ما یجوز و لا یجوز واحد» به بقیهی آنچه تجربه نکردهایم، سرایت میدهیم. آری! آن حکم، یقینی است، ولی تجربهی ما در هر حال بر اساس تکرارها بهدست آمده است و این فرق میکند با آن نوع یقین عقلی که با استدلال حاصل میشود. موفق باشید
-
بدون عنوان
استاد گرامی سلام:
با توجه به سوال ۲۴۰۴۳ آیا کتاب یا جزوه ای هست که بصورت گسترده در مورد (حکم الامثال فیما یجوز وفیما لایجوز واحد) و قیاس خفی با مثال بحث کرده باشد تا مطلب به صورت کامل برای بنده جا بیافتد؟ لطفا به بنده معرفی نمایید، با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: حکما و فیلسوفان مکرر متذکر این امر شدهاند. به نظرم در کتاب «الاشارات و التنبیهات» شیخ الرئیس ابوعلی سینا بتوانید مطلب را دنبال کنید. موفق باشید
-
بدون عنوان@
استاد عزیز با سلام:
آیا در جواب سوال ۲۴۰۳۴ می توان طبق نظر ابن سینا اینگونه گفت: Me Sd:
برای بیان چگونگی پیدایش تجربیات، یعنی گزارههای مربوط به عالم محسوس ابتدا باید بین سه گونه تفحص جزئیات محسوس تمیز دهیم، زیرا در حوزة تجربیات، نخست با جزئیات سروکار داریم و علمی که در این حوزه به دست میآید به هر حال حاصل تفحص و جستجو در آنهاست. ابن سینا تفحص در جزئیات و رسیدن به علم از این طریق را به پیروی ارسطو، استقرأ مینامد. استقرأ ممکن است به یکی از سه صورت زیر صورت بگیرد: اول، تعداد جزئیات مورد بررسی متناهی و معدود، و بنابراین بررسی یکایک و همة آنها ممکن باشد. اینگونه استقرأ، که استقرای تام نامیده میشود، درصورتی که قضایای جزئی آن یقینی باشند، تولید معرفت یقینی میکند. زیرا استقرای تام درحقیقت قیاس، یعنی قیاس شرطیِ موسوم به قیاس مقسٍّم، است. از اینرو، حکم این استقرأ حکم قسمی از برهان است که پس از این بررسی خواهیم کرد. دوم، درصورتی که تعداد جزئیات مورد بررسی متناهی باشد اما به اندازهای زیاد باشد که تفحص یکایک آنها ممکن نباشد، استقرای تام صورت نمیپذیرد بلکه در اینگونه موارد همیشه استقرأ ناقص خواهد بود. در این مورد تحصیل علم یقینی ممکن نخواهد بود مگر آنکه تفحص جزئیات به شیوهای انجام بگیرد که ابن سینا آنرا استقرای ذاتی مینامد. استقرای ذاتی برخلاف تصور بعضی کسان استقرای تام نیست، بلکه استقرای ناقصی است که شرایط معینی دارد. استقرای ذاتی همان است که به عقیدة ابن سینا گزارههای مربوط به حوزة علوم طبیعی را تولید میکند، و او معتقد است که چنین استقرائی چون تولید معرفت یقینی میکند، غیر از استقرای ناقص است که از تولید چنان معرفتی عاجز است و به همین علت برای تمیز بین این دو، اولی را تجربه مینامد و آنرا غیر از استقرای معروف، یعنی استقرای شمارشی که صورت سوم استقراست، معرفی میکند. ابن سینا این سه نوع استقرأ را در یک جمله چنین مطرح میکند که «استقرأ یا تمام افراد را استیفا میکند، یا فقط ظن غالب تولید میکند، ولی تجربه چنین نیست.» زمینهای که این جمله در آن میآید این پرسش اصلی را مطرح میکند که «ممکن است کسی بگوید چرا تجربه میتواند برای انسان این علم را که سقومونیا مُسهل صفراست بگونهای تولید کند که غیر از تولید استقراست؟» سپس او بعد از آن جمله مینویسد که «سپس ممکن است او شک کند و بگوید: چرا تجربه دربارة اشیأ حکم یقینی تولید میکند؟»
ابن سینا برای حل مسئله، و در پاسخ به پرسش اخیر، نخست در فصل هشتم مقالة اول برهان شفا بطور مفصل توضیح میدهد که علم یقینی دربارة آنچه علت دارد صرفاً از راه دانستن آن علت تحصیل میشود. زیرا علم به ضرورت حمل دائم محمولی معین بر موضوعی معین یا ضرورت سلب دائم محمولی معین از آن یا ضرورت حمل موقت یا سلب موقت آن از موضوع فقط زمانی یقینی است که شخص نهتنها باید از نسبت بین آن دو آگاه باشد، بلکه باید این را نیز بداند که چرا نسبت بین آن دو غیر از آنچه هست نمیتواند باشد؛ به تعبیر دیگر علم یقینی مستلزم آگاهی از سبب نسبت ضرورت بین موضوع و محمول مورد بحث است.
با توجه به این اصل، معلوم میشود که وجه تولید معرفت یقینی توسط تجربه، این است که در آن برخلاف استقرأ علت موضوع مورد نظر تحصیل میشود. این امر صرفاً البته ناشی از تکرار و کثرت مشاهدات نیست، بلکه بهسبب همراهی تجربه با قیاسی است که اصطلاحاً قیاس خفی نامیده میشود. تحقق این قیاس بدین صورت است که وقتی بطور مثال بر سبیل تکرار کثیر مشاهده میشود که سقومونیا مُسهل صفراست معلوم میشود که این امر اتفاقی نیست، زیرا آنچه اتفاقی است نمیتواند دائمی یا اکثریالوقوع باشد.
این سخن ابن سینا که «آنچه اتفاقی است نه دائمی است نه اکثری»، یکی از اصول علمشناسی ارسطوست که به قاعدة اتفاقی مشهور است. ارسطو در فصل ۳۰ مقالة اول تحلیلات ثانوی مینویسد: «آنچه اتفاقی است نه ضروری است نه اکثری، بلکه به شیوهای متفاوت با این دو پدید میآید.» برحسب تفسیر ابن سینا از این سخن ارسطو، که آنرا بدون هرگونه شرط اضافی از ارسطو میپذیرد،علت طبیعی، دائماً و بطور ضروری معلولِ معینی دارد بهشرطی که مانع و مزاحمتی بر سر راه سببیت آن نباشد، اما اگر مانع و مزاحمی راه سببیت آنرا ببندد، آن معلول معین، نه بصورت دائم و ضروری، بلکه بصورت اکثری پدید خواهد آمد. بنابراین، «فرق بین دائم و اکثری این است که دائم معارض ندارد ولی اکثری معارض دارد؛ پس اکثری به شرط دفع موانع و رفع معارض واجب و دائم خواهد بود.»ابن سینا در ادامة بحث میگوید که این مطلب دربارة علل طبیعی روشن و آشکار است. به این ترتیب، امر اتفاقی باید اقلی باشد، به این معنی که به نحو اکثری یا دائمی از علت معین پدید نیاید؛ و مقصود از علت معین، علتی است که صلاحیت دارد آن معلول را پدید آورد. پس اتفاقی، معلولی است که از علت معینی بالضروره پدید میآید، اما همین رابطة علی/ معلولی که با نظر به خودش و با قطع نظر از چیزهای دیگر اکثری و بلکه دائمی و ضروری است هرگاه نسبت به کل طبیعت سنجیده شود اقلی است. ابن سینا بر آن است که متأخرین سخن ارسطو را بد فهمیدهاند و تصور کردهاند امر اتفاقی آن است که از علت خود بطور اقلی پدید آید؛ درحالی که سخن ارسطو به معنای این است که حتی امر اتفاقی نیز از علت خود بطور اکثری یا دائمی و ضروری پدید میآید. مثالی که ابن سینا در اینباره میآورد به اندازة کافی روشنگر است: مادهای که دست جنین از آن ساخته میشود هرگاه در اثر علت معینی بیش از اندازة لازم برای پیدایش پنج انگشت باشد و در عین حال برای پذیرفتن صورتی که ماده مستحق آن است استعداد تام داشته باشد جنین دارای انگشت زایدی خواهد شد. این پدیده، هرگاه نسبت به علت آن نگریسته شود، واقعیتی است اکثری و دائمی و ضروری، اما در کل طبیعت، یعنی در فرایند پیدایش انسانها امری است اقلی. پس اگر علتی صلاحیت پدید آوردن معلولی را نداشته باشد، همراهی آن دو هرچند اقلی است، در معنای مورد نظر در اینجا اتفاقی نیست. مثلاً اگر نشستن کسی با کسوف همزمان باشد، نمیگویند نشستن او علت کسوف است، زیرا هرچند این پدیده و همراهی اقلی است، نشستن صلاحیت ندارد علت کسوف تلقی شود؛ و «بطور کلی اگر چیزی این شأن را نداشته باشد که به چیزی منتهی شود، نمیتواند سبب اتفاقی آن باشد.» پس سبب اتفاقی آن، علتی است که معلول معینی بطور اقلی، یعنی غیردائم و غیراکثری، از او پدید آید. به تعبیر دیگر، اقلی آن است که هرگاه نسبت به سبب فاعلیاش سنجیده شود اقلی باشد.
چنانکه ملاحظه میشود ابن سینا در اینجا اتفاق را برحسب علت فاعلی تبیین میکند، و اتفاق در این معنی در مقابل علت و سبب ذاتی قرار دارد، یعنی سببی که معلول آن دائمی یا اکثری است.بنابراین معنایی که مرحوم شهید سیدمحمد باقر صدر از اتفاق در قاعدة اتفاقی به دست میدهد با معنایی که ابن سینا از آن اراده میکند کاملاً متفاوت است. او اتفاق را به معنی صدفه میگیرد و آنرا در مقابل لزوم قرار میدهد، و سپس با تقسیم لزوم به لزوم منطقی و واقعی، و با تقسیم صدفه به صدفة مطلق و نسبی، صدفة نسبی را به اقتران تصادفی دو پدیدة دارای علل معین تفسیر میکند و میگوید که این برخلاف صدفة مطلق، که بهمعنی پیدایش چیزی بدون لزوم منطقی یا واقعی یعنی پیدایش بدون سبب است، با اصل علیت تعارض ندارد. نتیجهای که ایشان از این بحث میگیرند این است که مقصود از قاعدة اتفاقی این است که «صدفة نسبی به استمرار تکرار نمیشود» و بنابراین هر آن دو چیز که اقتران مکرر آنها با یکدیگر از خلال استقرأ معلوم گردد قهراً براساس آن قاعده علت و معلول یکدیگرند، زیرا اگر اقترانشان حاصل صدفة نسبی بود تکرار نمیشد.
برای ابطال این دیدگاه که حاصل قاعدة اتفاقی این است که هرگاه اقتران و همراهی مکرر دو چیز در فرایند استقرأ معلوم گردد نشان این است که آن دو علت و معلول یکدیگرند کافی است عبارتی از الهیات شفا را بخوانیم که ابن سینا در آن میگوید:
و لیس اذا توافی شیئان، وجب ان یکون احدهما سبباً للاَّخر. و الاقناعُ الذی یقع للنفس لکثرةِ ما یوردُهُ الحسُ و التجربةُ فغیرُ متأکٍّدٍ، علی ما عَلِمتَ، الا بمعرفة أن الامور التی هی موجودة فی الاکثر هی طبیعیة أو اختیاریة؛ و هذا فی الحقیقة مُستندٌ الی اثبات العلل و الاقرارِ بوجودِ العللِ و الاسباب؛ و هذا لیس بیٍّناً اولیاً، بل هو مشهورٌ، و قد علمت الفرقَ بینهما؛ و لیس اذا کان قریباً عند العقلِ مِنَ البین بنفسه أن للحادثات مبدءٌ ما، یجب ان یکون بیٍّناً بنفسه.
در این عبارت به سه نکته اشاره شده است: از صرف اقتران دو چیز لازم نمیآید یکی علت دیگری باشد؛ و این نکتهای است که تفسیر مرحوم سیدمحمدباقر صدر را باطل میکند، و اقناع حاصل از حس و تجربه بهخودیخود تولید معرفت یقینی نمیکند مگر اینکه علل و اسباب امور مورد نظر تحصیل شود؛ و اینکه علت داشتن امور حادث
بدیهی بهنظر میرسد واقعاً بهمعنی بدیهی بودنِ آن نیست، و میان بدیهی و مشهور فرق است. پس اصل علیت و به پیروی از آن قاعدة اتفاقی را از نظر ابن سینا نهتنها نمیتوان با صفت مبهم «قبلی» توصیف کرد بلکه برای تحصیل آنها باید استدلال عقلی و برهانی آورد. بنابراین انتقادات و ایرادهای مرحوم سیدمحمدباقر صدر دربارة این قاعده پذیرفتنی نیست.
اعمال قاعدة اتفاقی بر دادههای استقرائی بهمعنی جستجوی اسباب ذاتی است. کثرت و تکرار مشاهدات را فقط باید از این جنبه در نظر گرفت، وگرنه اگر وضع معرفتشناختی انسان بگونهای بود که در یک مشاهده میتوانست به علت پدیدة مورد نظر دست بیابد، تکرار مشاهدات و کثرت آنها وجهی نداشت. به تعبیر دیگر، علم تجربی و یقین حاصل از آن، بههیچ وجه صرفاً حاصل تکرار مشاهدات و کثرت آنها نیست و «تجربه تنها بهسبب کثرت مشاهدات تولید علم نمیکند» تا اشکال شود که درواقع همة استدلالهای متکی بر تجربه مبتنی بر شباهتی است که بین اشیای طبیعی کشف میکنیم، شباهتی که براساس آن ترغیب میشویم انتظار آثاری را داشته باشیم که شبیه آثاری باشند که از اینگونه اشیأ دیدهایم... از عللی که مشابه بهنظر میرسند معلولهای مشابه انتظار داریم. حاصل همة استنتاجهای تجربی ما همین است. اما بدیهی است که اگر این استنتاج بر عقل مبتنی بود در اولین بار و در یک مورد [تجربه] به همان اندازه کامل میبود که پس از تجربة طولانی کامل میشود. بلکه تجربه برپایة کشف علت بالذات میتواند معرفت را تولید کند.باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم همهی سخن در همان قیاس خفی بود که خدمتتان تحت عنوان «حکم الامثال فی ما یجوز و لا یجوز واحد» عرض شد. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام خدمت استاد بزرگوار:
استاد ببخشید وقت شریف شما را می گیرم در کتاب ادب عقل و خیال آمده که ابن سینا که استدلالی و عقلی بودند به گونه ای که حتی ملاصدرا هم این موضوع را قبول داشتند و آمده ملاصدرا با حالت گلایه می فرمایند چرا شیخ با این همه استعداد عقل خود را صرف چیزهایی کرده که بقیه هم می توانستند صرف کنند؟ منظور جناب ملاصدرا از صحبت چه چیزهایی هست؟مثلا طبابت یا ریاضی دانی و یا کدام؟ مثلا اگر طبابت بوده که خب طبابت شیخ الرئیس در دنیا تک است پس کدامین چیزها را می گفتند جناب ملاصدرای عزیز؟ و استاد یک سوال دیگر هم دارم اینکه استاد من کتاب را می خوانم مطالب را متوجه می شوم اما متاستفانه اصلا درک نمی کنم. یعنی نمی دانم که چطور هم عاقل باشم و هم با قلبم با حق ارتباط برقرار کنم و هم اینکه با این دو خیالم را تربیت کنم! استاد کمکی کنید واقعا از اینکه نمی فهمم و درک نمی کنم و نمی توانم دارم اذیت میشم. چجور عقلم را تربیت کنم؟ قلبم را چطور؟ خیالم را چطور؟ التماس دعا استاد عزیز.باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- موضوع جناب ملاصدرا در مورد طبابتهای وقتگیرِ شیخالرئیس است که با وقتصرفکردن برای دیدن ادرار افراد در قارورهها فرصت کارهای مهمتر را از دست میداده. 2- با یادداشتکردن آنچه مطالعه میکنید به آموختههای خود نظم دهید. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام و عرض ادب:
استاد عزیز کاش به سه نمط آخر اشارات ابن سینا هم می پرداختین (سخنرانی-جزوه یا...) تا از مجرای پربرکت شما این مائده ی پاک رو می چشیدیم. با آرزوی بهترین ها برای شما.باسمه تعالی: سلام علیکم: توفیق میخواهد إنشاءاللّه شرایط آن فراهم شود. فکر میکنم مباحث «معرفت نفس» و «فصوصالحکم» تا حدّی جبران آن مطالب باشد. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام:
کتاب علوم غربیه ابن سینا رو تأیید می فرمایید؟ اصلاً پیگیر شدن این موضوعات مناسب است و آیا می تواند به انسان در طی مسیر حق کمک کند؟ در این کتاب برای خواب دیدن موضوع خاص، دستور العملی ذکر شده، آیا انجام این دستورالعمل ها ممکن است خطرناک باشد (از این حیث که با کهانت ارتباط پیدا می کند) و یا این که مشکلی ندارد؟ با تشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: بنده رویهمرفته و به طور کلی علوم غریبه را راهی به سوی حقیقت نمیدانم. موفق باشید
-
بدون عنوان
بسمه تعالی
با عرض سلام: استاد چندی است گروههای مختلف در قم تحت عنوان طب اسلامی اقدام به برگزاری دوره در سطح وسیع کرده اند و خیلی راحت به امثال بوعلی سینا به حکم نسخه های حرام کتاب قانون وی هزار تهمت ناروا می زنند از قبیل اسماعیلیه بودن و هرزگی و دزدی آثار دیگران و سوزاندن نسخ کپی شده و... استاد ما که دغدغه طب اهل بیت داریم در این آشفته بازار چه کنیم؟ امثال آیت الله تبریریان که بوعلی را در حیطه طب اسلامی نمی داند بدلیل استفاده از شراب و جالینوسی بودن طب وی و خود از روایتی درمان می جوید که در آن موی حرام گوشت سیخار سوزانده می شود. آیا جریان ایشان جریان صحیح و عقلانی است؟باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم شیخالرئیس ابوعلی سینا فیلسوفی اندیشمند و متعهد و معتقد به دیانت اسلام است و نباید به جهت محذوراتی که در آن تاریخ در بستر اهل سنت داشته است، عظمت او نادیده گرفته شود. اما در مورد طب سنتی یا طب اسلامی بنده صاحبنظر نیستم تا بتوانم نظر بدهم. موفق باشید
-
ملاصدرا و عبور از نیهیلیسمِ دوران
سلام علیکم:
ابن سینا و ملاصدرا هر دو در زمان خود به وظیفشان عمل کردند. چرا با ابن سینا نمی شود این تاریخ را ادامه داد ولی با ملاصدرا می شود و چه بسا هنوز زمانش نرسیده باشد؟باسمه تعالی: سلام علیکم: حضور حضرت حق در تاریخ، به صورتِ لبسِ بعد از لبس است، نه خلع و لبس. یعنی همواره نوری شدیدتر از نور قبلی به صحنه میآید و حضور ملاصدرا در تاریخی که با ملاصدرا شروع شده و هنوز ادامه دارد، حکایت از نور بیشتری از انوار الهی میکند و درنتیجه راهِ بشر به سوی خدا و عبور از نیهیلیسمی که میتوان گفت در دوران جدید از دکارت شروع شد به بهترین نحو محقق خواهد شد که تا اندازهای در جلسات آخر کتاب «سلوک ذیل ...» در مورد آن مطالبی عرض شد. موفق باشید
-
بدون عنوان
با عرض سلام:
استاد ، برای کسی که می خواهد وارد مبحث طب اسلامی شود و به نام اهل بیت (ع) با درمان مردم سرو کار خواهد داشت ، بفرمایید برای شروع و قبل از وارد شدن به طب چه کتاب یا کتاب هایی را مطالعه کنند که انسان را بهتر بشناسند؟ با سپاس از شماباسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این مورد تخصصی ندارم. ولی میدانم جناب ابنسینا، مقدمهی طبّ را معرفت نفس میداند. موفق باشید
-
در بحث حرکت جوهری
استاد سلام:
یه سوال پرسیدم و پاسخ دادین ولی برام حل نشد
۱. شبهه جناب ابن سینا، با عنوان بقاء موضوع، در رابطه با جسم نبود بلکه در رابطه با نفس بود، یعنی برای نفس حرکت جوهری قائل شدن رو رد کرده، اما شما جواب رو در رابطه با جسم دادین؟
۲. خب اگه برداشت من اشتباه نباشه، باید اینطور جواب بدیم که نفس که از وجه من بودنش که ثابته، و حرکت برای وجه قوه و فعل اون هست، اینجا در جواب باید بگیم اگه نفس وحدت داره با جسم خودش، پس در عین حرکت جوهری، جسم همون جسم قبلیه چون اگه تغییر می کرد، نفس نمیتونست وحدت خودش رو باهاش حفظ کنه، الان استاد این تحلیل من درسته؟ اگر درسته پس میتونیم اینجوری تعمیم بدیم که تمام پدیدهها از نظر ماده بودن یک نفس دارن، مثل انسان که نفس داره، مثلا آب هم یک نفس داره، ولی میز به اعتبار ماده و درخت بودن یک نفس داره، پس این نفوس همون جسم خودشونو میخوان، پس لازمه حرکت جوهری ثابت ماندن هویت شی است؟باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب ابنسینا برای جسم، نفس قائل نیست ولی متوجه است جسمِ انسان اگر حرکت جوهری داشته باشد دیگر این جسم، آن جسم نیست و به این اعتبار شخصی هم که متعلق به آن جسم است، آن شخص قبلی نمیباشد. موفق باشید
-
در بحث حرکت جوهری
سلام استاد:
خدا قوت: استاد در بحث حرکت جوهری، شبهه بقاء موضوع به صورتی که ابن سینا می گفت که من همون ابن سینای قبلی هستم، پس حرکت جوهری نیست، جوابتون این بود که موضوع عین حرکته و تغییری در شخصیت جزئی فرد پیش نمیاد بلکه همون ذات کامل تر میشه، یعنی در تمام جواباتون به این مسئله تاکید داشتید، حالا سوالم اینه، در بحث وجود جزئی یک شخص، مگه حرکت جوهری دخیله که ابن سینا دچار شبهه شد، مگه بحث من بود یک شخص، از درجه وجودی شدیدتری نسبت به ماده بالاتر نیست که جواب شبهه رو نسبت به ماده و حرکت اون پاسخ میدیم؟باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب ابنسینا شیخ الرئیس این را بهخوبی متوجه است که وقتی حرکت در جوهر هر موجودی جاری باشد آن موجود به جهت حرکت جوهریاش دیگر آن موجود نیست. و جناب صدرا با نظر به شدّیّتِ حرکت در جوهر متذکر شد که آن موجود همان موجود قبلی است که شدت یافته است. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام:
استاد عزیز موضوع پایان نامه بنده ماهیت تکنولوژی از منظر حکمت متعالیه است. ولی هر چه تامل در آثار صدرا می کنم راهی برای ارتباط این دو موضوع نمی یابم. لطفا راهنمایی نمایید چه کنم که هم بتوانم مشکلات تکنولوژی و هم مبانی موجود برای حل این مشکلات در مبانی صدرا بیایم، و دیگر اینکه کدام مباحث نفس شناسی ملاصدرا بر ایجاد تکنولوژی بشری و میزان تاثیر پذیری آن اثر گذار است. بدلیل ضیق وقت ممنون می شوم زودتر جواب بنده را بدهید.باسمه تعالی: سلام علیکم: کار مشکلی است. شاید کتاب «سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابن سینا تا ملاصدرا» از آقای دکتر مهدی امامیجمعه که اخیراً تجدید چاپ شد، کمک بکند از آن جهت که ایشان قسمتی از کتاب را در نسبت صناعت با حکمت متعالیه شکل دادهاند. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز و تبریک به مناسبت عید نوروز:
استاد دو سوال برام پیش اومده: اول اینکه در کتاب «تمدن زایی شیعه» به طور مختصر فرمودید که فارابی موسس فلسفه اسلامی است حال آیا اثرات ایشان هنوز هم قابل استفاده و کاربردی اند؟ و چه کتابی رو برای شناختشون معرفی می کنید؟ آیا اون تز دکتری استاد داوری برای معرفی این اندیشمند مناسب است؟ دوم اینکه چرا وقتی زندگینامه بزرگانی مانند فارابی یا ابن سینا را مطالعه می کنیم متوجه میشم با اینکه سعی در مطالعه و تطبیق آثار الهی متناسب با نیاز جامعه بودند به فراگیری و مطالعه در مورد موسیقی نیز می پرداختند؟ و اساسا این موسیقیی که به آنها نسبت می دهند همین موسیقی امروزی بوده است یا نه؟ با تشکر از زحمات شماباسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فارابی و ابنسینا هنوز قدرت تفکر به انسان میدهند. کتاب جناب آقای دکتر داوری نکات خوبی را با خواننده در میان میگذارد. به نظر بنده امروز، با صدرا بهتر میتوان جلو رفت 2- موسیقی فارابی ابداً از نوع موسیقی که امروز مطرح است، نبوده. موفق باشید
-
فلاسفه پیش از صدرا از جمله ابن سینا در بحث تطابق ماهوی قایل به نظریه انطباع هستند
با سلام خدمت استاد گرانقدر:
در فلسفه اسلامی در بحث ادارک حسی تطابق ذهن و عین با بحث وجود ذهنی و وحدت ماهوی بین وجود ذهنی و وجود خارجی حل می شود. حال سوال بنده این است که:
1. فلاسفه پیش از صدرا از جمله ابن سینا در بحث تطابق ماهوی قایل به نظریه انتباع هستند. یعنی همان ماهیت خارجی در ذهن منتبع می شود. حال چه مشکلی در بحث انتباع هست که ملاصدرا نظر دیگری منوط به اینکه ماهیت در ذهن نه حاصل انتباع که حاصل انشاء خود نفس است را مطرح می کند؟ فارغ از بحث اصالت وجود و اقتضائات خود این نظریه مشخصا مشکل نظریه انتباع را می خواهم بدانم.
2. این که شیخ اشراق قائل به ادراک شهودی ما از عالم خارج بدون واسطه هر نوع وجود ذهنی است چه مشکلی ایجاد می کند؟ آیا نظریه شیخ اشراق همان نظریه اضافه است که فخر رازی مطرح می کند؟ با تشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ابن سينا به سه نوع ادراك قايل است و در مواردى ادراك نوع چهارم يعنى وهمى را نيز بدانها افزوده است. در جريان ادراك خيالى ابن سينا قايل به انطباع است؛ يعنى صور از بيرون ادراك مى شوند و در قوه خيال باقى مى مانند كه به اين نوع ادراك، ادراك خيالى مى گويند. پس ادراك خيالى از ديدگاه ابن سينا مادى است. ابن سينا خيال را خزانه يافته هاى حس مشترك مى داند و براى خيال به مثابه يكى از حواس باطنى، شأن اساسى در شناخت قايل نيست. او خيال را به عالم حس محدود مى كند و برايش عالم مستقل قايل نيست: سهروردى معتقد است كه صور خيالى منطبع در خيال نيستند؛ بلكه اين صور در واقع عبارت از كالبدها و ابدان معلق در عالم مثال اند كه آنها محل جسمانى نيستند. پس ادراك خيالى از ديدگاه سهروردى داراى تجرد است. او مى گويد حافظه صورت ها و معانى جزئى نيز در مغز نيست؛ زيرا نفس انسان كه بدن را در تصرف دارد، به همه اندام هاى آن چيره است و همه جايش را زيرنظر دارد؛ پس امكان ندارد كه از صورت و معناى محفوظ در يكى از اندام ها غفلت كند. سهروردى حافظه ادراك هاى انسان را امرى مبهم با عنوان جهان يادآورى مى داند و آن را در قلمرو نفوس آسمانى به شمار مى آورد. ملا صدرا معتقد است نفس، صورتی مطابق شیئ خارجی در خود ابداع میکند، 2- نظر شیخ اشراق به نظر ملاصدرا و رابطهی وجودی بین ذهن و عین، بسیار نزدیک است با این تفاوت که شیخ اشراق با نظر به وجه نوری وجود حرف خود را میزند و عملاً از مفهومگرایی که در معنای وجود نهفته است، آزاد است. موفق باشید
-
بدون عنوان
عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی:
استاد یزدان پناه سیری در مطالعه ی عمیق و دقیق حکمت متعالیه فرمودند.
می خواستند نظر شما را راجع به این سیر بدانم.
متن خود استاد بدین شرح است:
«بدایه و نهایه را که باید کار کرده باشند، اشارات کار شود. از دروس استاد حشمت پور استفاده کنید (ظاهرا شرح اشارات را می گویند استاد). سبک و سیاق ویژه ای دارد فلسفه مشاء. استخوان بندی های ویژه به انسان می دهد. کلابرای اینکه حکمت متعالیه را خوب کار کنید باید مشاء را خوب کار کرده باشید. البته منظور این نیست که همه اش درست است. بنده همیشه این تعبیر را به کار می برم که مشاء فلسفه ی خام است. اما اصلش خیلی عالیست. به انسان استخوان بندی هایی می دهد در دلیل و برهان آوردن... البته تقسیمهای اضافی هم دارد.»
استاد به نظرتان اگر طبق فرمایش استاد یزدان پناه جلو رفت، ملاصدرا با ابن سینا تفسیر نمی شود؟ چیزی که بزرگان ما از آن فراری هستند که مبادا ملاصدرا را ما با حکمت اشراق و یا مشاء تفسیر کنیم.
2. احساس می کنم بهتر این باشد که: بعد از نهایه سراغ اسفار رفت، مثلا از جلد ۹ شروع کرد و دوباره باز گشت و از اول اسفار با صوت استادی قوی کار کرد. این طرح خوبی است استاد؟ ظاهرا شما هم بر همین عقیده اید؟
التماس دعای فراوانباسمه تعالی: سلام علیکم: با اینکه خوب است «اشارات» بوعلی کار شود، ولی رویهمرفته بنده نظر شما را عملیتر میدانم. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام علیکم:
استاد آیا علامه محمد تقی جعفری مخالف آراء و افکار مرحوم ملاصدرا بود؟
نظر علامه جعفری در خصوص علامه طباطبایی چه بود؟ به خصوص در مبحث وحدت وجود.باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه جعفری بیشتر با ابنسینا و مکتب مشاء، محشور بودهاند و از طرفی احترام فوقالعادهای به علامهی طباطبایی میگذاشتند به طوری که به قول خودشان از تهران حرکت میکردند تا دم درِ منزل علامه یک سؤال از ایشان بکنند و برگردند. خاطرات ایشان با علامه طباطبایی خواندنی است. موفق باشید
-
وجود مقدس علی«علیهالسلام» نسبت به بقیه اصحاب مثلِ عقل در بدن است
سلام استاد: اینکه گفتید بوعلی گفته مَثَلِ علی (ع) در بین اصحاب پیامبر (ص)، مَثَلِ معقول در بین محسوس است یعنی چه؟ به نظر کاملا درست نیست اگر دقیق نگاه کنیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف جناب بوعلی در فضای تفکر فلسفی، حرف بسیار دقیقی است از آن جهت که میخواهد بگوید وجود مقدس علی«علیهالسلام» نسبت به بقیه اصحاب مثلِ عقل در بدن است که در صورتی انسان درست از بدن خود استفاده میکند که به عقل رجوع داشته باشد. موفق باشید.
-
ابنسینا شیعهای در حال تقیّه یا سنّیِ با گرایش شیعی؟
باسمه تعالی
سلام علیکم:
از استاد عزیز خواهشمندم به سوالات زیر پاسخ بدهند؟
1. آیا نامه عمرابن خطاب به معاویه حقیقت دارد که بعد از حادثه کربلا به عبدالله پسرش نشانش داد.
2. آیا این هم حقیقت دارد که (ابوعلی سینا در فصلی از کتاب شفاء گرچه علی را عالمتر و شجاعتر از عمر میداند ولی عمر را در امر حکومت عاقلتر از علی و در نتیجه شایستهتر میداند. (منبع ویکی پدیا، عمر ابن خطاب)
مچکرم استاد
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چیزی در این مورد ندیدهام، آنچه میدانم نامهی محمدبنابابکر است به معاویه و سخن معاویه به او، که این ربطی به حادثهی کربلا ندارد! 2- همینطور است و به همین جهت یا باید گفت ابنسینا گرایش شیعی دارد و یا شیعهای است که تقیه کرده است. در جایی میفرماید: مَثَلِ علی در بین اصحاب پیامبر، مَثَلِ معقول در بین محسوس است. و این تمام تفکر یک شیعه میباشد و به همین جهت آل بویه که حکومت شیعی است، سعی در جذب او دارد. موفق باشید
-
عقل، همهی مقامات را میتواند بفهمد منتهی به صورت مفهوم
سلام حضرت استاد: وقت شما به خیر. ابوسعید ابوالخیر فرموده اند که در عالم کشف و شهود به هر دیاری که قدم زدم دیدم که جای عصای رییس کورکورانه در آنجا بودبا توجه به اینکه منازل را ابوسعید با قدم قلب رفته اند و اینکه معارفی هستند که شرط فهمیدنشان توسط عقل لطافت یعنی فکر لطیف است مقصود این جمله این نیست که ابن سینا فقط مفهوم حقایق را دریافته اند درست است؟ شاید مقصود این است که فیض را از طریق تفکر دریافت کرده اند بر خلاف عده ای که فیض را با عبادت و طاعت دریافت می کنند. (مثل ابوذر که بیشتر عبادتش تفکر بود.) امکان دارد تبیین بفرمایید. سپاس بسیار
باسمه تعالی: سلام علیکم: معنای تفکری که جناب اباذر دارد همان سیر قلبیِ عرفا است. خواجه ابوسعید میخواهد بگوید عقل، همهی مقامات را میتواند بفهمد منتهی به صورت مفهوم، ولی این بدین معنا نیست که جناب ابنسینا از سیر قلبی بیرون بوده است. او در نمط هشتم و نهم اشارات نشان میدهد که با مقامات عالیه مأنوس بوده است. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد:
1. تفاوت صدرا با سینا چیست؟
2. تفاوت لیبرالیزم و نئولیبرالیزم را در سه ساحت هنر علم و اقتصاد چیست؟ اگر ممکن است یک مقداری مفصل تر توضیح دهید.باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد تفاوت بین مکتب ابنسینا و ملاصدرا لازم است کتابهایی مثل «اشارات» را از ابنسینا دنبال کنید و از ملاصدرا حداقل کتاب «شواهد الربوبیه» را مطالعه فرمایید. 2- در مورد تفاوت ساحت هنر و اقتصاد در لیبرالیزم و نئولیبرالیزم اطلاعاتی ندارم. موفق باشید
-
عشقهایی کز پی رنگی بود
سلام:
۱. کی می شود که حضرت الله عاشق یک انسان شود؟ و آثارش در آن انسان ظاهر شود؟
۲. اگر انسانی یک عشق و علاقه ی مجازی تجربه کرده باشد ولو حرام، الان در راه سلوک باشد آیا می توانید از آن عشق استفاده کند و کمی عشق به خدا را بفهمد؟ بقول آن دانشمند:از لمس برگ به حقیقت جنگل پی برد؟باسمه تعالی: سلام علیکم: به تعبیر جناب شیخ الرئیس ابنسینا: حضرت حق عاشق کمال است و چون خود او عین کمال است عاشق خودش است و هرکس به اندازهای که کمالات واقعی داشته باشد و به یک معنا به او نزدیک باشد به او عشق میورزد 2- عشقهایی که در مسیر حرام محقق شود به گفتهی مولوی: «عشقهایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود» و تنها با توبه و رویگرداندن از آن لذّاتِ وَهمی، حقیقت نور خود را بر ما مینمایاند. موفق باشید
-
تفکر فلسفی و عرفانی مربوط به هرکسی است که بخواهد فکر کند
با سلام محضر استاد طاهرزاده:
بنظر مي رسد اشکالي به سير مطالعاتي تان وارد باشد و آن اين است که چهارمين کتاب را کتاب برهان صديقين نهاديد در صورتي که مستحضريد مباحث ملاصدرا را مي توان گفت از قله هاي تفکر بشريت است و مطرح کردن آن براي اذهان جواناني چون ما نه تنها مثمر ثمر نيست که آسيب زننده است قبلا هم متذکر شدم که زماني که بر آثار شما کار مي کردم بدين کتاب که رسيدم دچار مشکل شدم. شما جوانان را بايد رهنمون سازيد به سمت کار بر منطق و بعد مکتب مشاء و بعد اشراق و عرفان، بعد از طي اين طريق اذهان آماده وارد شدن به مباحث حکمت متعاليه پيدا مي کند برهان صديقين مبتني بر يک سلسله مباني چون اصالت وجود و... است که شما بدون اثبات اين مباني به سراغ لب مطلب رفتيد در پايان در تاييد مطالب خود به مطالبي که آيت الله رمضاني از شاگردان آيت الله حسن زاده آملي در سايتشان در سير صحيح آموختن فلسفه آورده اند استناد مي کنم:
«تأثیر عرفان نظری بر فلسفه، حکمت متعالیه را به وجود آورده است. یکی از استوانههای عمدۀ حکمت متعالیه صدرایی، عرفان نظری است. مرحوم آخوند حکمت خود را که حکمت متعالیه نام نهاد با توجه به مبانی مشائی و اشراقی و با توجه به مباحث کلامی و بالاتر از همه اینها با توجه به آن چيزي بنا نهاد که در فضای عرفان نظری ساخته و تبیین شده است؛ بر همين اساس گاهی در صحبتها گفته ايم: اگر بخواهید بدون آشنایی با عرفان نظری، به سراغ حکمت متعالیه بروید، چه بسا از مطلب دور افتاده و آنچه را که مراد آخوند است، به دست نیاورید و به سبب همین نکته است که برخی از بزرگان گفتهاند: حکمت متعالیه صدرا، سهل ممتنع است. وقتي عبارتها را میخوانيد، گمان میکنيد مطلب را فهمیدهايد؛ اما در واقع مطالب آنگونه كه باید درك نشده است.
يادم هست مرحوم مطهری، در نوارهای درسی جلد سوم اسفار، بحث حرکت و زمان میفرمود: «مرحوم علامه طباطبایی میفرمودند: من وقتی که اسفار را درس میگرفتم خیلی در تقریر مطالب و فراگیری آن کوشش میکردم و علاوه بر این که پیشمطالعه داشتم و در موقع درس، سراپا گوش بودم، پس از درس مطالب را تقریر میکردم و تحقیقات فوقالعادهاي داشتم. این تقریرات و تحقیقات به نحوی در نظرم عمده بود که گاهی با خود می گفتم اگر جناب آخوند سر از قبر در بیاورد و بخواهد مبانی و مطالبش را تقریر کند، بهتر از این نمیتواند تقریر کند. این باور در من بود تا اینکه در نجف به خدمت آقا سیدعلی آقای قاضی رسیدیم. ایشان با اینکه تخصصش فلسفه نبود، بلكه عرفان بود، اما وقتی که لب باز کرد و از وجود، ماهیت، اصالت وجود و اعتباریت ماهیت سخن گفت و شروع کرد به گفتن و گفتن و گفتن. آن زمان فهمیدم که من تا کنون از اسفار یک حرف را هم نفهمیدهام».
این اعتراف خیلی عجیب و گویای این حقیقت است که چقدر عرفان در فهم حکمت متعالیه دخیل است و چقدر آخوند ملاصدرا از عرفان تأثير پذیرفته است؛ به همين دليل به خیلی از آقایانی که در فضای حکمت متعالیه نق و نوق دارند و هميشه ان قلت و اشکال میکنند، این را ميگويم که شما از همان پایگاه حکمت و فلسفه متعارف به حکمت متعالیه نگاه ميكنيد و هیچگاه از عرفان پلی به آن نزدهاید و از عرفان به آن سفر نکردهاید!
براين اساس ما بارها و بارها و به مناسبتهای گوناگون در دروس و صحبتها و مصاحبهها گفتهايم: فراگیری فلسفه با بدایه الحکمه و بستن بحث با نهایه الحکمه غلط است؛ زيرا بدایه الحکمه خلاصه مباحث اسفار است. اسفار هم حکمت متعالیه است و فلسفه را نميتوان با حکمت متعالیه آغاز كرد؛ چرا که حكمت متعاليه در اوج است و بر روی دوش عرفان نظری، فلسفه مشاء و اشراق و مباحث آیات و روایات و تفاسیر انفس این ها پا گذاشته است. لذا شروع فلسفه با این کتاب ها و این نحوه تدریس، واقعاً کار بسیار غیر قابل توجیهی است.
اگر بخواهیم در این زمینه مثالي بزنيم و بفهمانیم که در تدريس فلسفه چقدر اشتباه میکنیم، بايد بگوييم چنين كاري مانند اين است كه جلد کفایه الاصول جناب آخوند خراساني را جدا کنید و جلد دیگری رویش بگذارید و بنويسيد بدایه الاصول و آن را بدهید دست کسی که تاکنون اصول نخوانده و میخواهد مباحث اصولی را با كتاب کفایه الاصول اما تحت عنوان بدایه الاصول فرا بگیرد. در چنين حالتي چه رخ خواهد داد؟ آیا چنين فردي از اصول چیزی خواهد فهمید؟
اگر الف و لامی که در عنوان «بدايه الحکمه» وجود دارد، الف و لام جنس باشد، بايد گفت واقعاً كتاب بدایه الحکمه، بدایه الحکمه (شروع فلسفه) نیست؛ اما اگر الف و لام عهد باشد، اين الف و لام اشاره به حکمت متعالیه خواهد داشت؛ يعني بدايه الحكمه المتعالیه (آغاز حکمت متعالیه). بله، چنين چيزي درست است و حکمت متعالیه در برابر حکمت متعارف است. و حکمت متعارف بر حکمت متعالیه مقدم است؛ لذا ما بايد مباحث فلسفی را براي شروع، خیلی بسیط و بدون اما و اگر بيان كنيم و بيشتر به دنبال اين باشيم كه ذهن فلسفی به شخص بدهیم، مباحثي چون موجودیت در برابر انکار واقعیت، و بعد از موجودیت، تقسیم موجود به واجب و ممکن و بحث از عوارض ذاتی موجود، قوه، فعل، حدوث، قدم، ذهنی، عینی و مانند اینها. بعد از اين مباحث ان قلتها را مطرح كنيم و الی آخر. بايد به این سبک و سیاق مباحث را پیش ببریم و بعد که شخص خوب ذهن فلسفی پیدا کرد و با مباحث فلسفی آشنا شد، یک قدم بالاتر برويم و مباحث عمیقتر را در حکمت متوسط بیان کنیم و دست آخر حکمت متعالیه را که در اوج است و عمیقترین مباحث و عالیترین افکار را در این فضا بیاوریم که در چنين جايي است كه میگوییم فلسفه با مباحث عرفان نظری تعانق ميكند.»
رهنامه: اگر توصیهای برای سیر مطالعاتی فلسفه تا عرفان عملی یا نظری داريد كه طلبهها ميتوانند از آن استفاده کنند بفرماييد.
چند سال پیش در مقالهاي تحت عنوان «آیینه رشد» كه در بعضی از سایتها هم منتشر شد، در سير علمی، برنامه ای را به صورت مدون ارائه كرده و توضیح دادم که مختصر آن اين است: اگر بخواهيم در مباحث عقلی به صورت تخصصی و عمیق پیش برویم، اول بايد یک دوره منطق را به صورت متقن فرا بگیریم و نبايد به منطق مظفر اكتفا كنيم. منطق مظفر آغاز منطق است و با زبان ساده و خیلی بسیط مباحث منطقی را آورده است، به گونهاي که شخص میتواند مباحث را بهراحتي بفهمد و فرا بگیرد. بعد از فراگرفتن منطق مظفر، پیشنهاد ما این است که شخص منطق اشارات را شروع كند و بعد از آن به برهان شفا بپردازد. ترتیب مباحث منطقی اینگونه است. شما وقتی منطق مظفر را ميخوانید و بر سر سفره منطق اشارات مينشینيد، میبینید آنچه خواندهاید، قصه بوده است و مطالب اين كتاب است که واقعا منطق است. بعد از آنکه بر سر سفره برهان شفا نشستيد، خواهيد ديد عمق منطق در اين كتاب است و آنچه تا حال فرا گرفتهايد، به صورت جدیتر در برهان شفا آمده است. اگر کسی در منطق، چنين سیري را دنبال كند، بسيار عالي است.
بعد از منطق، باید حکمت متعارف را فرا گرفت. حکمت متعارف همان حکمت مشاء است. من دو تا کتاب عمده را در حکمت مشاء پیشنهاد میکنم: یکی کتاب اشارات است و یکی هم الهیات شفا. این دو كتاب انسان را در فراگیری حکمت مشاء بینیاز میکند. پس از حکمت مشاء، حکمت اشراق را پیشنهاد ميكنم. چون حکمت اشراق نقدی بر فلسفه مشاء است. حکمت اشراق را بايد در حد حکمة الاشراق جناب شیخ شهابالدین سهروردی فرا گرفت. پس از اینها یک دوره عرفان نظری در حد تمهید القواعد یا در حد مقدمه شرح قیصری بر فصوص بايد فرا گرفت. فصول مقدمه اين كتاب مشتمل بر دوازده فصل است.
اگر كسي اين سير را دنبال كند، استوانههای اصلی حکمت متعالیه را به دست میآورد، آنگاه میتواند نزد شخصی که با همین روش حکمت متعالیه را خوب و تخصصي فرا گرفته است، در حد کتاب شواهد الربوبیه حکمت متعالیه را درس بگيرد . كتاب شواهد الربوبيه یک دوره چکیده كتاب اسفار است و خلاصه مباحث اسفار در اين كتاب آمده است. پس بايد كتاب شواهد الربوبيه را متن درسی قرار داد و استاد خبیر در ميان مباحث، شاگرد را به مباحث اسفار ارجاع دهد كه به صورت مبسوط آمده است. با این روش ميتوانيم مباحث فلسفی را در حد حکمت متعالیه، نه مطلق فلسفه، فرا بگيريم و بفهميم که آخوند ملاصدرا چه فرموده است.
رهنامه: در عرفان چه سيري را پيشنهاد ميكنيد؟
بعد از فراگيري فلسفه، ميتوان در عرفان، سه کتاب درسی را به ترتیب شروع كرد: تمهیدالقواعد، شرح قیصری بر فصوص و بعد هم مصباح الأنس. این سه کتاب، کتاب های کلاسیک و درسی عرفان نظریاند.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه امروزه با نسلی روبهرو هستیم که روح و عقل او تشنهی نگاه حکمت متعالیه و عرفان به موضوعات است و جز با اشارهای که از این طریق به حقایق میشود به طریق دیگری قانع نمیشود، نظر جنابعالی را به کاری که حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» با طرح تفسیر سورهی حمد در تلویزیون و برای عموم مردم انجام دادند، جلب میکنم چون به ایشان همین اشکالها را گرفته بودند. در جلسهی پنجم از قول آیت اللّه شاهآبادی که مباحث عمیق عرفانی را برای کسبه طرح میکردند نقل قول میکنند که؛ بگذار این کفریات به گوش اینها هم برسد. فکر میکنم اگر رفقا بحث برهان صدیقین را آنطور که در کتاب «از برهان تا عرفان» عرض شده با شرحهای صوتی آن دنبال کنند، برای شروع تفکر هستیشناسی قدم خوبی را برداشتهاند، تجربهی سیسالهی تدریس بنده در این امر از این حکایت دارد، حالا بعضیها تا منطق ندانند نمیتوانند درک درستی از مباحث فلسفی داشته باشند، استثناء هستند، در حالیکه تفکر منطقی ربطی به تفکر فلسفی و عرفانی ندارد. تفکر فلسفی و عرفانی مربوط به هرکسی است که بخواهد فکر کند و زمینهی آن به طور فطری در همه هست و به همین جهت حضرت امام در آخر کتاب «مصباح الهدایه» در عین آنکه توصیه میکنند این مباحث برای غیرِ اهلش طرح نشود، میفرمایند مشتاقان چنین مباحثی را هم از ارائهی آن محروم نگردانید. موفق باشید