-
بدون عنوان
بسمه تعالی
سلام استاد:
مشغول مطالعه ی سوالات قدیمی در سایت بودم که بطور تصادفی به سوال 17361
برخورد کردم که در میان جواب هایتان به این سوال این مورد توجه مرا جلب کرد:
از متون خبری داریم که: حضرت امیرالمؤمنین «علیهالسلام» در جنگ یمن با کنیزی که از خمس غنائم بود و از سهم پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» محسوب میشد، همبستر شدند و خالدبن ولید برای آنکه آن حضرت را در مقابل پیامبر بدنام کند، نامهای از طریق «بَریده» به رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» مینویسد بريده مى گويد: «وارد مدينه شدم و به مسجد رفتم. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در منزل بود و گروهى از يارانش بر در خانه پيامبر بودند. آن ها گفتند: چرا زودتر از ديگران خود را به مدينه رسانده اى؟ گفتم: به دليل كنيزكى است كه على از خمس غنايم جنگى برداشته است. آمده ام اين خبر را به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله گزارش دهم. آن ها گفتند: آرى اين خبر را به پيامبر برسان، زيرا با اين خبر على از چشم پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مى افتد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله اين گفت و شنودها بين من و آن ها را در منزلش مى شنيد. در اين هنگام رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از اتاق بيرون آمد. يكى از آن چهار نفر برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا! آيا نظر نمى كنى كه على چه كرده است؟ و قضيّه كنيز را خبر داد. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله روى مبارك از او برگرداند و جوابى نفرمود. دومين و سومين نفرى كه همراه بريده بودند نيز به همين گونه اظهار نظر كردند، ولى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از آنان نيز روى گرداند. بريده مى گويد: «من نامه خالد را به پيامبر تقديم كردم. او با دست چپ نامه را از من گرفت. من سرم را پايين انداختم و شروع به بدگويى از على كردم تا اين كه سخنانم به پايان رسيد و سرم را بلند كردم. در برخى از متون آمده است: بريده گويد: «من از كسانى بودم كه بغض و كينه زيادى از على داشتم. از اين رو، از على بد گفتم و كلامم كه به پايان رسيد، سرم را بالا گرفتم. ناگاه آن چنان خشمى در چهره رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مشاهده نمودم كه مانند آن را جز در جنگ با يهود بنى قريظه و بنى نضير نديده بودم. سپس پيامبر فرمود:
ماذا تريدون من علي؟ ماذا تريدون من علي؟ ماذا تريدون من علي؟ إنّ عليّاً منّي وأنا منه وهو ولي كلّ مؤمن بعدي.
از على چه مى خواهيد؟ از على چه مى خواهيد؟ از على چه مى خواهيد؟ به راستى كه على از من است و من از على هستم و او سرپرست هر مؤمنى بعد از من است و شنيدنى است كه بنا بر نقل سنن الكبرى تأليف بيهقى، معرفة الصّحابه تأليف ابونُعَيْم اصفهانى، تاريخ مدينة دمشق نگارش ابن عساكر، سُبُل الهُدى والرَّشاد و منابع ديگر، بريده مى گويد: سپس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به آنان فرمود: إنّ له في الخمس أكثر من ذلك. به راستى كه بهره على از خمس بيش از اين است. این مطلبی که در مورد حضرت علی بیان فرموده اید یعنی همبستر شدن با کنیزی که از خمس غنائم جنگی است را به هیچ وجه نمی توانم با عظمتی که از شخصیت حضرت علی در سایر آموزه هایتان آموخته ام جمع کنم. البته بنده از این دست اخبار زیاد به گوشم خورده ولی بیشتر حمل بر دروغ بودن و مغرضانه بودن این سخنان میگذارم ولی وقتی این مطلب از قلم شما صادر شده است گذشتن از کنار این مطلب عاقلانه نیست چون خطر بوجود آمدن عقاید و باور های دینی اشتباه وجود دارد.باسمه تعالی: سلام علیکم: فضای تاریخیِ آن زمان را در نظر بگیرید و طبیعیبودن آن نوع زندگیها را. و آن را با شرایط تاریخیِ امروز ما بهخصوص با روحیهی ایرانی، در نظر نگیرید و مقایسه نکنید وگرنه در تعدد زوجات پیامبر «صلواتاللهعلیهوآله» هم مسئلهدار میشوید. چند سال پیش در کشور اردن جشن چند همسری مردان تشکیل شد که ابداً با فرهنگ ما قابل تطبیق نیست. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد طاهرزاده! سوال بزرگی که ذهن مرا مشغول کرده است اینکه چرا هیچکدام از ائمه و پیامبر اسلام کتابی را ننوشتند و چیز مکتوبی برای ما باقی نگذاشتند در حالیکه سایر اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان اینکار را انجام داده اند؟ آیا اگر میراث مکتوبی از آنها بود راحت تر نمی شد آنها را شناخت؟ آیا این یک نقطه ضعف بزرگ نیست؟ سپاسگزارم. خدانگهدار.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اهلالبیت «علیهمالسلام» راهی هستند که با سیرهی خود آن را نشان میدهند و همهی سیره و حرکت آنها مبتنی بر قرآن است، نیاز به کتاب خاصی نداریم. حتی روایاتی که از آنها نقل شده است همه جهت تبیین آیات قرآن است. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام خدمت استاد گرانقدر:
با توجه به ارجاعی که در خودشناسی به منابع مختلف، از جمله کتابهای محمد جعفر مصفا می دهید می خواستم نظرتان را در مورد متن گزیده زیر بفرمایید:
سوال: اگر رفتار ما از اصالتمان صادر بشود آیا نباید آنها را تعبیر و معنا کنیم؟
مصفا:
برای این کار چه ضرورتی وجود دارد، در تعبیر، قیاس نهفته است و قیاس یک عمل شیطانی ست، پایه انانیت است. چرا اصولا انسان یک کار بی معنی و غیر لازم بکند و آن هم کاری که مبنای تمام شرارت ها و تباهی ها می شود. ببین بی منطق بودن تعبیر در چیست؟ فرض کنیم تو امروز به حکم فطرت و یک حالت درونی بخشش می کنی، توجه داشته باش که خوش بینانه ترین فرض را مثال می زنیم. می گوییم به حکم فطرتت بخشش می کنی نه به دلیل اینکه یادت دادند که بخشش یک ارزش اجتماعی است. بعد من بخشش تو را تعبیر می کنم به سخاوتمند بودن یعنی یک صفت را به تو نسبت می دهم. این صفت تا کی در تو وجود دارد؟ اگر فردا بخشش نکردی یعنی باز به حکم یک کیفیت درونی، دلت نخواست نیمی از غذایت را به من بدهی، آیا معنایش این نیست که صفت خسیس بودن را باید به تو نسبت بدهم؟ در این صورت چه بر سر صفت قبلی یعنی سخاوتمند بودن تو آمده است؟ آن صفت کجا رفته است؟ و اگر باز پس فردا بخشش کردی چه بر سر صفت خسیس بودن آمده است؟ متوجه منظورم هستی؟ آیا بعد از تعبیر من تو را از صفات روانی در سرگردانی و بلاتکلیفی و سرگردانی فرو نبردم؟ حالا اگر من بخشش امروز تو را به هیچ چیز تعبیر نکنم، تو صفتی بنام من سخاوتمند برای خودت نمی شناسی، تا فردا که بخشش نمی کنی مجبور بشوی صفت خسیس بودن را در مقابل صفت سخاوت مند بودن قرار بدهی و ببینی بخشش یک کیفیت فطری است. خودداری از بخشش نیز کیفیت دیگریست که با هم متضاد نیستند. آنچه از آنها تضاد می سازد تعبیر آنهاست. من و تو مسلمانیم. بنظرم مسلم بودن یعنی در سلم و سلامت اخلاقی و روحی بودن، یعنی خردمندانه زیستن. پس از هر عملی که خلاف خرد است، خلاف سلم و سلامت نیز هست و باید از آن دوری کنیم
قیاس و تعبیر و از تعبیر ها مرکزی به نام من ساختن موافق خرد و سلامت است؟
ما چه مسلمی هستیم که در مهمترین جنبه وجودی خود یعنی از نظر انانیت با شیطان وجه مشترک داریم؟ مگر در قرآن نخوانده ایم که علت طرد شیطان از درگاه خداوند و علت محروم گشتن او از خیر و پاکی و حقیقت، انانیت بوده است، پس چرا من و تو باید کاری بکنیم که نتیجه اش انانیت است؟ انانیت حاصل قیاس و تعبیر است. خلاصه بر یک حالت سیلانی، مستمر و نوشونده نمی توان برچسب و تعبیری چسباند زیرا تعبیر و برچسب موجب تثبیت می شود
به این جهت اشتباه است که در رابطه با حالات فطری گفته شود که من چنین و چنان هستم.
هستم مربوط به گذشته است حال آنکه حالات فطری لحظه به لحظه در حال شدن هستند
لحظه به لحظه از راه می رسند. عمر همچون جوی نو نو می رسد یعنی همین. این که در رابطه با حالات فطرت گاهی کلمه بودن را بکار می برم برای اینست که آنرا در مقابل هویت فکری از داشتن متمایز کنم، مشخص کنم وگرنه کلمه بودن هم بیان واقعی موضوع نیست. حالات فطری را ما نیستیم بلکه لحظه به لحظه در حال هست شدن آنهاییم.باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده رویهمرفته این نوع تذکرات را مفید میدانم، بهخصوص اگر در بستر سنت اولیای الهی و عرفای ربّانی جلو رود که شخصیتهایی هستند متعیّنِ صفات انسانی. به این جهت بیشتر اگر به سیرهی اولیای معصوم و سخن آنها ارجاع داده شود، انسان راحتتر و جامعتر تکلیف خود را مییابد. موفق باشید
-
شهید ادواردو آنیلی(مهدی)، و اوج ایمان
سلام علیکم
ان شاء الله سلامت و نوید باشید:
بمناسبت سالگرد شهادت شهید عزیز، مستند شهید ادواردو (مهدی) آنیلی از شبکه افق پخش میشد و درباره حوادث زندگانی این شهید بود. درباره شهید آنیلی مطالعات و پیگیری هایی داشتم ولی هرگاه بیشتر درباره زندگانیش تدبر میکنم، جدا حالت و وضعیت عجیبی پیدا میکنم. چگونه انسانی این چنین وضعیتی در عصر عسرت عقل و ادبار قلوب و زنگار فطرت، انسانی از دل فرهنگی که بدنبال رفاه و اخلاق مادی و نادیده گرفتن افق قدسی و ولایت الهیه و مجاهده در برابر استکبارست، داشته و میتوانسته خودش را به عناوین و اسامی و ثروت های خانوادگی اش مشغول کند و در دل نیهیلیسم مدرن سیر کند، چنین انقلابی درونی میابد و چنان میشود که بدون اتصال به اهل بیت و حمایت از انقلاب اسلامی نمیتواند زندگی کند و در عالم حاضر باشد و باید در برابر صهیونیسم جهانی بایستد و چنان مسیر سلوکی را یک شبه طی کند که انسان وقتی نامش و داستان حیاتش را میشنود، احساس کند در برابر چه عظمتی و چه سالک منوری به انوار الهی قرار گرفته. گویی جدا ضعف وجودیش را با به صحنه آوردن کمال خلافت اللهی و حضور در جبهه توحید جبران کرده و تجلی تمام آن رسیدن شده است که خداوند در وصف شان فرموده: «و کاین من نبی قاتل معه ربوی کثیر»
این ابعاد متعالی یک شخصیت که در اوج هجمه ها گوهر ناب فطرتش را حراست میکند و گویی جز با اتصال به اهل بیت نمیتواند زندگی کند و دیگر بی نظر به تشیع، حیات در نظرش معنایی ندارد، واقعا عجیب است. البته گویی سر ظهور این انسانها را امام شهدا فرمود وقتی که خرمشهر آزاد شد فرمود فتح الفتوح اصلی، این قلب هایی است که به یقظه رسیده و سراسر اتصال به حضرت حق و شنوای نوای غیبی است. و ادواردو آنیلی هم قطعا یکی از فتوحات انقلاب و حضرت امام و این انقلاب طلیعه دار طلوع حق است چنانکه آیت الله شاه آبادی به امام فرمود چهارمین مرحله سلوک تو، انقلاب است پس خودت را آماده کن. به نظرم میشود گفت این انقلاب خود سیر و سلوک و یقظه قلبی امام امت بوده پس مردم و یارانش هم به سلوک و یقظه خواهند رسید و عهدی جمعی حول عهد قدسی و ولایت الهیه خواهند بست که مظهرش این شهید میشود.
جالب است آخر آن مستند، تهیه کننده گفت شاید گروه مستندساز ما تنها کسانی بوده اند که بر سر مزار شهید آنیلی فاتحه خوانده اند و غربت مقبره اش را درک کرده اند. اما باید گفت حیات و سبک حضور این شهید در عالم تازه دارد جان میگیرد و دور نیست ان شاء الله آن روز که وعده تحول انفسی انسانها محقق شود چنانکه نهضت اسلامی به رهبری یکی از عباد صالح خدا نشانه آنست.باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً شهید ادواردو آنیلی حجت روشنی است برای آنهایی که بخواهند از ظلمات دوران به اوج ایمان برسند. آری! اوج ایمان. زیرا اگر کسی طالب اوج ایمان نباشد در اسلامیتاش به کمتر از اهلالبیت قانع میشود و تا کسی طالب اوج ایمان نباشد نمیتواند از جذبات مدرنیته عبور کند و امروز، این مسیر، مسیر حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» است. اگر کسی طالب اوج ایمان باشد، امید است جهت عهدی زلال با اوجِ ایمان، توفیق زیارت مزار آن شهید عزیز نصیبش شود. برای شادی روح و اتحاد روحانی با روح بزرگوار آن شهید، فاتحهای بخوانید. موفق باشید
-
در موضوع سیرهای مطالعاتی
سلام و عرض ادب:
تبریک بابت ربیع الاول و ربیع النبوت
۱. بحمدلله تعالی از سیرهای مطالعاتی استقبال بسیار زیادی شده است، و افراد بسیار زیادی گویا منتظر مانده بودند که سیر مطالعاتی اصلی را بخوانند ولی نمیدانستند چطور وارد شوند. کار ما هم این بود که فقط اینها با هر بهانه ای شده وارد شوند، سپس خود راه بگوید که چون باید کرد و همه سیرها آخرشان به سیر مطالعاتی اصلی ختم میشوند.
۲. در مورد شهید حاج یونس عزیز:
یکی از عزیزان فرمودن به استاد بفرمایید اگر میشود در مورد تفاوت ظهور امام معصوم و یک شهید بفرمایید،
۳. در بحث زبان تاریخی زمان که در جلسات خانه طلاب بحث شده است، سوالی داشتم:
آیا میتوان گفت زیان تاریخی امروز ما که بر اساس تاریخ تحول و انقلاب شکل گرفته است و طبق ظهور حق در این تاریخ میباشد، میشود گفت همین زبان را هم بصیرانی چون سلمانها و امثال آنها به نحوی نازل در جانشان داشتند ولی طبق زمان خود حرکت میکردند؟
آیا بصیران به زمان که همان عارفانند در کلام معصومین، طبق معنای بصیرت که درآن آینده نگری و بعضا آینده بینی هست، آیا عارف به زمانه، عارف به زبان زمان آینده هم باید باشد؟ تا چه حد امکان دارد چنین چیزی؟ التماس دعاباسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بحمدلله چیزی بود که باید به ظهور میآمد. ۲. امام معصوم تاریخی که عبور از تاریخ جاهلیت دوران است، میسازد و شهید در آن تاریخ میتواند وظیفهی خود را انجام دهد. حتی حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» در تاریخ حضرت مهدی «صلواتاللهعلیه» انجام وظیفه کردند. ۳. چرا که نه! ۴. این بیشتر درجهی انسانهای معصوم است که زبانشان زبان جان همهی بشریت است و ذیل ولایت آنان، آری! جناب مولوی هم برای ما حرفها دارد. موفق باشید
-
در تربیت نوجوانان
سلام علیکم:
عرض ادب و احترام. می خواستم نظرتون رو در مورد سن مناسب برای جذب نوجوان و کار فرهنگی بر روی نوجوان بپرسم. یا اصلا قائل به سن خاصی برای موضوعات مطرح شده هستید یا نه؟ تشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: در تربيت نوجوانان بايد به چند اصل تربيتی توجّه كرد؛ از جمله: شناخت مسائل اين نسل، توجّه به پايههای خُلقی اين نسل، توجّه به اصل محبت و انس و دوستی با نوجوانان و پرهيز از اعمال قدرت و اجبار. حضرت علی عليه السلام دوران نوجوانی را از سه جهت بسيار حسّاس بيان میكنند: اوّل اينكه قلب نوجوان مانند زمين، خالی و مساعد است كه هرچه در آن بكاری همان درو میكنی: «انّما قلب الحدث كالأرض الخالية مهما اُلقی فيها من كلّ شیء قبلته» و دوم اينكه دوران نوجوانی را زودگذر میدانند و گوشزد میفرمايند سريعاً آن را دريابيد: «بادر شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك» سوم اينكه شيطان در اين زمان به نوجوان زياد روی میآورد و لازم است برای آن پناهگاه خوبی در نظر گرفت. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام خدمت استاد عزیز:
۱. چند وقتیست با نظرات شخصی آشنا شدم که عرفا را صرف مشهوری می گوید چون دعوت به خود می کردند مشهور شده اند وگرنه اولیایی تحت قبایی لا یعرف احدهم و می گوید ما چرا وقتمان را باخواندن کتاب و دنبال استاد گشتن هدر دهیم اگر از خود خدا بخواهیم خود خدا جلوی ما قرار می دهد استاد و کتاب را چه در خواب چه ... و در کوچکترین کار ها هم استخاره انجام می دهد و دقیق هم می گوید و هر کس که این شخص را می بیند بسیار سریع جذبش میشود و می گوید راهم را پیدا کردم و به آرامش رسیدم و این شخص میگوید راه فقط با عمل به ظاهر شریعت و سپردن به خود خدا باز میشود و هیچ راه سختی نیست.
۲. در جایی که به این شخص گفتم از کجا این غیبی که میبینند شیطانیی نباشه میگوید پیامبر چگونه به راحتی با دیدن جبرائیل پذیرفتش؟
۳. از کجا بفهمیم قدر نفسش است یا شیطانیست و یا نه؟باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک و حجت برای ما قرآن و سیرهی اولیای الهی است. اگر این افراد ما را به سیرهی ائمهی معصومین «علیهمالسلام» و قرآن نزدیک میکنند، مورد احترامند و ملاک، معارف توحیدی است و نه درستدرآمدنِ استخاره. آنچه به ما دستور دادهاند «تفقّه» در دین است و علما و عرفا هرکدام به نحوی تفقه در دین دارند و از این جهت مورد احترامند. موفق باشید
-
امید دانا در ابتدا و پس از تحول
سلام بر استاد عزیز: مایلم نظر جنابعالی را در مورد کلیپی که اخیراً از آقای امید دانا پخش شده که در آن کلیپ توهینهای بسیار رکیکی به پیامبر خدا و حضرت اباعبدالله «علیهماالسلام» میکند بپرسم. در حالیکه بر عکس آن کلیپ در جاهای دیگر به شکل بسیار خوبی از انقلاب و رهبر انقلاب دفاع میکند. نظر شما نسبت به ایشان چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن کلیپ را که آن طلبهی عزیز مطرح میکنند، دیدم. عنایت داشته باشید آن سخنان مربوط به دورهی جوانی ایشان میباشد که در عکس نیز مشخص است. و اگر متوجهی موضعگیریهای اخیر ایشان نسبت به رهبر معظم انقلاب و جایگاه انقلاب اسلامی بشویم، روشن میشود که تحول عظیمی در ایشان بهوجود آمده است، نه از آن جهت که ایشان مسلمان شده باشد و یا ادعاهای مقدسمآبانه داشته باشد؛ از آن جهت که قبلاً گمان میکرده عامل سقوط ایران، اسلام بوده است و بعد با همان روحیهی ایرانپرستیاش متوجه میشود انقلاب اسلامی و رهبر انقلاب به گفتهی خودش موجب شکوه ملی و احترام به ایران و ایرانی شده. و در این رابطه میتوان گفت به یک معنا «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». از طرفی معلوم نیست چرا آن طلبهی محترم ایشان را با سلمان رشدی مقایسه میکند؟! سلمان رشدی از آن جهت که ادعای مسلمانی میکرده و سپس توهین به پیامبر خدا کرده است، مرتد و مهدورالدّم است. ولی آقای امید دانا اساساً ادعای مسلمانی نکرده.
به هر حال موضوعاتی که بعد از تحول فکری آقای امید دانا ،ایشان مطرح میکنند موضوعاتی است که موجب تقویت نظام اسلامی میگردد و بدین لحاظ مورد استقبال است و با این هوشیاری میتوان سخنان ایشان را مطرح کرد و این به معنای تأیید شخص ایشان نیست، بلکه به معنای تأیید نظام اسلامی است. مگر علی «علیهالسلام» نفرمودند «خذوا الحكمة ولو من المشركين» حکمت را بیابید حتی از مشرکین؟ آیا این به معنای تأیید شرک آنان است؟ موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام خدمت استاد: استاد بزرگوار حقیر دانشجوی دکتری دانشگاه اصفهان هستم و هر چه تلاش کردم نتوانستم منبعی برای سوالات زیر پیدا کنم لطفا بزرگواری فرموده منابعی را معرفی بفرمایید که در آن به سوالات زیر پاسخ مستدل داده شده باشد.
۱. نقش مودت اهل بیت در خود آگاهی انسان
۲. تبیین عقلی ضرورت مودت اهل بیت
سپاسگزارم اجرتان با اهل بیتباسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید با رجوع به کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل البیت» که روی سایت هست، بتوانید به جواب سؤالات خود برسید. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام:
حديث «إبار» مستمسک روشننفکران دینی شده است تا به جدایی علم دین از علم آخرت برسند. چون حضرت به اصحابش فرمودهاند شما به مصالح دنیا از من اعلمید! این حدیث در منابع اهل سنت آمده است ولی تأیید ابن عربی و ذکر آن در فصوص الحکم موجب شده علمای شیعی مثل علامه حسن زاده آن را قبول کنند! هرچند آیت الله جوادی از مضمون آن انتقاد کرده اند.
توقع بود در شرح فصوص بیشتر این مسئله تبیین می شد. در این کتاب می خوانیم که ابن عربی برای نشان دادن انصار رسول الله چنین شاهدی را آورده، شاید بتوان گفت لزوم نداشته رسول خدا در این امر به عنوان شخصی که به این امور مهارت دارد وارد شود هرچند اگر میخواستند به عنایت الهی میتوانستند. همان طور که حضرت باقر (ع) در سن سالخوردگی در مجلس هشام بن عبد الملک تیرها را در فاق تیر قبلی زدند (ص571).
یکی از نکات لازم در شرح کتاب این است که شبهات احتمالی هم دفع شوند. اما توضیح شما هم اجمالی است و هم مبهم. توضیح بفرمایید اولاً در یک نگرش تمدنی چطور رسول خدا از امور ضروری دنیای مردم فاصله گرفتند و ثانیاً چطور از حدیث امام باقر (ع) نتیجه گرفتید که پیامبر می توانست علم به دنیای مردم را کسب کند؟باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان در مقام واسطهی فیض مستقر باشد، عموم مراتب پایینتر را میشناسد و امکان تصرف در آن امور را دارد، میماند که چقدر لازم میداند در آن امور جزئی تصرف کند. مثل وقتی که حضرت شترشان گم شده بود و در این مورد علم خود را اعمال نکردند مگر وقتی که طعنهی منافقین پیش آمد. در مورد حدیث «إبار» هم میتوان گفت حضرت بنا را گذاشته بودند تا به طور طبیعی آنچه به نظرشان میرسد، مطرح کنند مثل وقتی که حضرت صادق «علیهالسلام» به دنبال کنیز خود که پنهان شده بود، میگشتند. حال اگر از آن حدیث چنین برآید که نتوان توجیه فوق را بپذیریم، مسلّم با واسطهی فیضبودنِ حضرت باید آن حدیث را ساختگی بدانیم. موفق باشید
-
امور خانه و مدیریت آن باید به دست خانم خانه باشد.
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: استاد نظرتون در مورد شان خانوادگی چیست؟ اعضای خانواده من وضعیت مالی خوبی دارن و داری زندگی نسبتا تجملاتی هستند و همچنین خانواده همسرم که وضعیت مالی خوب و مرفه میباشند ولی استاد همسر من با وجود شغل رسمی و حقوق خوب و همچنین اینکه چند سال هست شاگرد شما هستند عقیدشون براین هست که ما باید زندگی ساده ای داشته باشیم چون ایشون نسبتا کتابهای شما رو درس میدن و خودم هم طلبه هستم.ن ظرشون اینه که نباید مورد توجه مردم قرار بگیریم و حرف و عمل یکی باشد. ولی استاد من واقعا در برابر خانواده خودم و همسرم خجالت میکشم. آخه داشتن وسایل جزیی خانواده چه ربطی به تجملات و مردم داره؟ چرا باید سر خرید هر وسیله ای برای زندگی اینقدر جر و بحث و دعوا باشه. من نه از ایشون میخوام برن دنبال شغل دوم و نه اینکه قرض بگیرن نه قسطی وسیله ای رو خریداری کنن و نه کاری میکنم که واقعا خجالت بکشن، بلکه خودم با هزینه خودم میخوام مثلا تلوزیون بگیرم که قدیمی شده و نسبتا خراب هست. چرا اینقدر سختگیری؟ چه اشکالی داره مثلا بعد از ۱۳ سال زندگی یه مقدار از وسایل که واقعا درب و داغون شدن عوض بشه. از دیدگاه آقایون هیچ وقت هیچ چیز خراب نیست ولی خوب خانمها این طرز فکر رو ندارن و بر اساس ذلتشون خرید کردن باعث خوشحالیشون میشه، من به ایشون میگم نه تجملات و نه افراط گرایی ولی تا یه حدی باید باشیم که مورد تمسخر قرار نگیریم و یا اینقدر روحمون اذیت نشه به خاطر دنیا. لطفا راهنمایی بفرماید. هرچند میدونم که سوالم کاملا سوال دنیایی هست نه برای رسیدن به حقیقت.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به ایشان سلام برسانید و بگویید تا جایی که حرامی صورت نگیرد، امور خانه و مدیریت آن باید به دست خانم خانه باشد. در خبر داریم که جناب رباب، آنچنان خانهی خود را تنظیم کرده بود که بعضاً از حضرت اباعبداللّه «علیهالسلام» سؤال کردند و حضرت فرمودند به سلیقهی خودش در حدّ امکاناتی که در اختیار داشته، عمل کرده و حضرت امام خمینی نیز در همین اندازهها میدان عمل را به همسر خود میدادند. نکاتی در کانال https://eitaa.com/ololalbaabtarbeiat هست که میتوانید به آن رجوع کنید. موفق باشید
-
بدون عنوان
با عرض سلام و خسته نباشید:
شرایط زندگیم طوری شده که حس گیجی و منگی بهم دست داده. اطرافیانم راحت دروغ میگن راحت دیگران را سبک میکنن، پشت سر دیگران ابروریزی میکنن، تکبر، خودشیفتگی، کینه، حسادت، دروغ، لجبازی، بعضیاشون عین یک فرعون خودشونو بالاتر از بقیه میدونن و هر ظلمی که میخوان انجام میدن. یکی از این اطرافیان پدرم هست. این چیزا را که میبینم حس بی حسی و افسردگی بهم دست میده. نمی دونم چیکار کنم، گیج شدم. طوری شده که فقط میشینم فقط نگاه میکنم. قبلا یه اعتراضی میکردم اما از بس این رفتار تکرار شده از زندگی زده شدم. بعضی اوقات به خدا هم معترض میشم که چرا در این نقطه قرارم داده. بعضی وقتا بخودم میگم نکنه تناسخ درست بوده و من تو زندگی قبلیم کار بدی کردم که تو این وضعیت قرار گرفتم. راه نجات بهم نشون بدید. خسته شدم. تشکر استادباسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که حضورى وسيعتر از دنيا و مافيها و وسيعتر از غمها و شادى ها هست. مؤمنان كسانىاند كه «اذَا مَرّوُا بِالْلَغْوَ مَرُّوا كِراماً»[1] هنگامى كه به امر پوچى برخورد كردند بزرگوارانه از آن مىگذرند و خود را همسنگ آن امر نمىگردانند، چون به چيز بالاترى يعنى نور ايمان متصلاند. حال در نظر بگيريد با اتصال ائمه (عليهم السلام) به نور عظمت، آنها در چه افقى زندگى مىكنند و به كجا نظر دارند و تا كجا مىتوانند بشريت را صعود دهند. يك الهام مختصر به قلب عارف مىشود هفتهها در شور و شعف به سر مىبرد، اين كجا و اين كه وجود مقدس اميرالمؤمنين (ع) و ائمه (عليهم السلام) با آن حقيقتِ ثابت ارتباط دارند كجا! موفق باشید
[1] - سوره فرقان، آيه 72.
-
بدون عنوان
سلام علیکم:
در آیۀ «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین»
۱. آیا «کونوا مع» اطلاق تبعیت است بیهیچ قید و شرطی؟ بهعبارت دیگر، «کونوا مع» مانند «اطیعوا» است؟
۲. آیا صادقین که در اینجا صفت مشبهه است و دلالت بر ملکهبودن صدق میکند، فقط معصومین علیهم السلام هستند؟
۳. آیا میتوان گفت عبارت «کونوا مع» تبعیت مطلق و بیقید و شرط نیست. قید این تبعیت و همراهی در خود واژۀ «صادقین» نهفته است. علت این تبعیت، صدق گفتاری و رفتاری و نیز علمی و عملی و اخلاقی صادقین است. آیا میتوان گفت علت تبعیت، شرط تبعیت نیز است؟
۴. آیا درست است که گفته شود «چون جنبهای از صدق، درونی و باطنی است، هرکس نمیتواند صادق را بشناسد و ممکن است مصداق را اشتباه تشخیص دهد؛ پس مصداق عینی صادق باید مشخص شود و این صادق کسی نیست جز معصوم»؟باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. میفرمایند زندگی خود را در مسیر راهی که صادقین برای خود شکل دادهاند، شکل دهید. ۲. مسلّم مصداق کامل صادقین، ائمه«علیهمالسلام» هستند. ۳. به نظر بنده همین است که میفرمایید. ۴. عرض شد بنده هم همینطور فکر میکنم. موفق باشید
-
تحجر؛ عامل قتل امام حسین«علیهالسلام»
سلام علیکم:
در رابطه با نقش تمدنی حادثه عاشورا و ارتباطش با تمدن نوین اسلامی و بالاتر از آن تمدن مهدوی (علیه الصلاه و السلام) که آرمان تمام انبیاء و اولیاء الله است، چه میتوان گفت و عاشورا چه نقطه ای از مسیر تمدن سازی انبیاء الهی و حضرات معصومین است؟ آیا نقطه عطفی است که خودش مبدای برای تمدن نهایی کره ارض یعنی همان تمدن مهدوی است یا جریانی است در دل جریان سازی تاریخی و عهد پیامبران و امامان تا این مسیر به کل به محاق و زیر پوستین منافقین نرود و یک خون تازه ای باشد تا دوباره مسیر تمدنی الهی جان بگیرد؟باسمه تعالی: سلام علیکم: کربلا نشان داد که اگر انسانها در ظاهر دین بمانند، آنچنان تنگنظر میشوند که جز خودشان را نمیبینند حتی اگر آن دیگری امامی معصوم باشد. این اوج خودخواهی است که با دین سطحی پیش میآید زیرا به گفتهی شهید آوینی: «دلخوش به نمازی غرابوار و دعایی که بر زبان میگذرد، اما ریشهاش در دل نیست». خداوند اینان را به بلای به قتلرساندن امام معصوم دچار میکند زیرا به گمان خود پشتوانهی آنها دینِ خدا است. در حالیکه به خود و به خدا دروغ میگویند. پشتوانهی آنها فهم سطحی از دینی است که باید راهی به سوی حقیقت از آن دین میگرفتند تا حقیقت را در جلوههای مختلف در هر جایی که به ظهور میآمد، میدیدند. آری! وقتی از دین خدا فقط به ظاهر آن چسبیده شده، خداوند انتقام خود را از آنها آنطور میگیرد که به دست آنها امامی را به شهادت میرسانند و حضرت اباعبداللّه «علیهالسلام» به خوبی متوجه شدند برای نجات جهان اسلام از «ریا» و «دروغ» و «تحجر» باید با شهادت خود یزید را شکست داد تا جهانی دیگر در مقابل بشر گشوده شود. امام حسین «علیهالسلام» جهان اسلام را به خودآگاهیِ از دسترفته متذکر شدند تا وضع خود را بازیابی کنند. و این است که بعد از آن شهادت، آنچنان جهان اسلام متحول شد که به فرزند آن حضرت یعنی حضرت صادق «علیهالسلام» رجوعی آنچنانی شد که ۴۰۰۰ از علمای اهل سنت به آن حضرت رجوع داشتند و پایهی تمدنی که با امام حسین«علیهالسلام» شروع شد ما را امروز با انقلاب اسلامی روبهرو کرده است. در انتظار فردایی که بشر امروز به خود آید که غفلت از حقیقت در هر صورتی که باشد، چه به گونهی متحجرانه و یا به گونهی لیبرالمنشانه، جامعهی اسلامی را به بحران میکشاند. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام: آیا در تاریخ صدر اسلام، اثری از توسل به غیر خدا، چنان که مورد تأیید معصومین باشد می بینیم؟ مثلاً این که مسلمین به شخصی -مثل حمزه یا انبیای سابق یا حتی به خود پیامبر و یا ائمه - توسل پیدا کرده باشند و این کار توسط معصوم تأیید شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در تاریخ داریم که حضرت زهرای مرضیه «سلاماللّهعلیها» بعد از شهادت حضرت حمزه «علیهالسلام» مکرر بر مزار ایشان حاضر میشدند و این نشان از آن دارد که بالاخره آن شهید بزرگوار را واسطهی حوائج خود قرار میدادند. موفق باشید
-
اولیای الهی مظلوم بودند، ولی منظلم و ظلمپذیر نبودند
سلام: خسته نباشید ببخشید من یه شعری را روی پروفایلم گذاشتم بعد یه دوستام امد انتقاد کرده و میگه که شما خرافاتی هستید و چرا با این شعر حضرت فاطمه را خار میکنید یعنی اونقدر حضرت علی (ع) ضعیف و بی غیرت بوده که گذاشته این بلا به به سر همسرش بیارن یعنی حضرت علی (ع) نشسته توی کوچه و گریه کرده گفته این بلا را سر همسرم آوردن من این شعر را براتون میفرستم شما ببیتید این شعر اشتباه است من اشتباه میگم یا طرف مقابل والا با این حرفاش شبهه انداخته برام روایت بیارید چون طرف میگه چنین چیزی صحت ندارد
ظلم بر حق همسرم بی حد شده
راه او در وسط کوچه تنگی سر شده
پیش چشمان حسن دست عدو بالا رفت
صورت کعبه حیدر حجر الاسود شد
ضربه آن درست به گوشم آمد
همسرم خورد به دیوار برایم بد شد
نه فقط بین گذر بلکه به خانه دیدم
لگد خشم به پهلوی گلم ممتد شد
زیر در ماندن یادم چه قدر طول کشید
در روی فاطمه ام و دشمن از آن در رد شد
لطفا این شعر را بخونید ببینید چیزی از خار شدن حضرف فاطمه (س) یا ضعف حضرت علی (ع) نوشته برام سند روایت بیارید که الان با حرفای طرف ترسیدم که گناه نکرده باشم. تشکرباسمه تعالی: سلام علیکم: اولیای الهی مظلوم بودند، ولی منظلم و ظلمپذیر نبودند. باید طوری حادثه را نقل کرد که حکایت از ظلم ظالمان داشته باشد و نه ظلمپذیری اولیای الهی. از این جهت شاید انتقاد دوستتان از جهتی درست باشد. موفق باشید
-
هر اندازه با خُلق علوی با افراد برخورد شود انگیزهی مخالفان جاهل کم میگردد
سلام علیکم:
در یکی از پاسخها گفتید که برای رونق بیشتر غدیر و انقلاب با انسانهایی که ما را رنجانده اند و رهایشان کرده ایم، آشتی کنیم. آیا جایزاست حتی با کسانی که بخاطر انقلاب و عناد با انقلاب و عدم نسبت برقرار کردن با انقلاب آن هم از سر استدلالهایشان، نسبت خوبی نداریم، آشتی کنیم و حتی با کسانی که نسبت با انقلاب مخالفت دارند یا حتی در برابر آن ایستاده اند و با ایستادگی شان مقابل انقلاب، خون دل خوردن پیش آورده اند و در صحنه ها و بزنگاه ها علیه انقلاب و ولی فقیه ایستاده اند، اظهار مودت کنیم یا باید مانند مولایمان امیرالمومنین جاذبه و دافعه توامان داشته باشیم و در چنین صحنه هایی دافعه علوی داشته باشیم؟باسمه تعالی: سلام علیکم: نظر به سیرهی مولایمان به عنوان افقی که در مقابل بشریت است و سعهی صدر ایمانیِ آن حضرت موجب میشود تا طرف با آنهمه جسارت بگوید: «لو لا علیٌ لهلک العُمر». این یعنی در موضع توحید و گسترهی توحید، با بقیهی انسانها مواجه شدن، ولی نه آنطور که انسانهای معاند مورد تأیید قرار بگیرند و به اسم سعهی صدر از اصول خود عدول کنیم. همه میدانستند که علی «علیهالسلام» یک قدم در راه باطل با کسی همراهی نمیکند، ولی در عین حال دل میسوزاند تا آنها را هرچه بیشتر از آتشی که در آن افتادهاند، برهاند. از این جهت هر اندازه با خُلق علوی با افراد برخورد شود انگیزهی مخالفان جاهل کم میگردد و ما امروز در مقطع تاریخی حساس و مهمی قرار داریم که به جاهلان تحت تأثیر تبلیغات دشمن نشان دهیم چه اندازه به آنها دروغ گفتهاند. آری! باید نشان داد و این یعنی سیرهی علوی. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام:
مطلبی خواندم با این مضمون «پیامبر با بچه ها بازی میکرد حتی موقع نماز جماعت بگونه ای که مثلا هنگام قیام بچه را با با یک دستشان میگرفتند و هنگام سجده بر زمین میگذاشتند و....»
از طرف دیگر فرمودید روایت هست که از ورود بچه ها به مسجد جلوگیری شود، بدلیل اینکه فضای ملکوتی و آرامشی که در مسجد باید باشد از بین نرود. این دو چگونه با هم جمع میشود؟باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن روایات که میفرماید بچهها را به مسجد راه ندهید؛ یعنی بچههای کوچه که بدون همراهی والدین وارد مسجد میشوند و شلوغ میکنند. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام: ۱. شخصی می گوید ما باید دنبال امام معصوم باشیم و مستقیم از خود او مدد بگیریم و امام مدد می رساند و دیگر نیاز به هیچ کتاب (حتی کتب بزرگان) نداری و اگر نیاز باشد خود امام می گوید این حرف چقدر درست است. ۲. اگر نظر آن شخص را بگوییم و نقد کنیم آیا غیبت است و فقط باید در جایی که خود آن شخص هست نقد کنیم که غیبت نشود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. خود اولیای الهی ما را تشویق میکنند که به دنبال علم باشیم حتی اگر آن علم در چین باشد. ۲. با دلسوزی، موضوع را با خود ایشان در میان بگذارید. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام علیکم استاد طاهرزاده عزیز:
با جمعی از دوستان آشنا با مباحث فلسفی و معرفت نفس و تفسیر المیزان علامه، در خصوص معجزات و فرق آن با کرامت صحبت می کردیم. استاد شما بارها در سخنرانی هایتان از ایجاد یک قصر در نوک یک کوه توسط یکی از جوکی های هندی صحبت کرده اید به گونه ای که اگر کسی قسمتی از دیوار این قصر را خراب کند از آن خون جاری می شود! سند این صحبت در کجاست؟ چون این مثال را زیاد در سخنانتان بکار می برید. دوستان بنده چنین چیزی را باور ندارند می گویند چون چنین کاری در حد معجزات پیامبران است تا کرامات یک جوکی! بله متوقف کردن ترن از دور یا کج کردن اشیاء و یا آن چیزهایی که در فیلم سفر به ماوراء نشان داده شده قابل قبول است ولی چنین کاری را در حد زنده کردن نقاشی شیر بر روی دیوار به امر امام رضا (ع) می دانستند که تنها از معصوم چنین اموری صادر می شود. اگر بخواهید کرامت عاصف بن برخیا و آوردن تخت بلقیس را مثال بزنید خب ایشان از اولیای الهی بودند و خیلی با یک جوکی که صرفا به تقویت نفس پرداخته فرق دارد. چه جوابی به دوستان بدهم راجع به مثال قصر روی کوه که از دیوارش خون جاری می شود؟!باسمه تعالی: سلام علیکم: سالها پیش در گزارش شخصی که کارهای مرتاضها را گزارش داده بود و شواهدی بر صحت آن گزارشها احساس میشد. چرا رفقا آن را بعید میدانند؟ مگر حتی کار امام معصوم که تصرف در آن عکس کردند، معجزه حساب میشود که گمان کنیم که از غیر امام صادر نمیشود؟ احتمالاً با توسعهدادنِ نفس ناطقه، طرف میتواند وجهی از نفس خود را در آنجا متعیّن کند شبیه آنچه انسان در قیامت، برای خود قصر میسازد که آن قصر، صورتِ اراده و نفس خود شخص میباشد. آری! چون قصر قیامتی مبتنی بر اذکار توحیدی است، مأمن ابدیِ خوبی است برای انسان. موفق باشید
-
راز سخنان آقای خوئینیها و تاجزاده
سلام استاد عزیزم خدا قوت: در پناه خدا همواره موید باشید، سوال یکی از خواهران مدیر را عینا خدمتتان ارسال می کنم پاسخهایی دادم ولی ظاهرا قانع کننده نبود.
مدتی است که فکرم مشغول سئوالی در مورد مقام معظم رهبری است.
و آن اینکه چرا رهبر طی این سالها در مورد اختلاسهای میلیاردی که باعث رنجش روح و روان مردم شده و آنها را آزار میدهد سخنی نگفته اند؟ و بطور جدی با آن برخورد نکرده اند؟! ذر این مسئله که ایشان و خانواده شان پاکدست هستند حرفی نیست در این مسئله که سالهاست از اقتصاد مقاومتی سخن میگویند خوب حرفی نیست، اما وقتی ما به حکومت علی (ع) نگاه میکنیم حفاظت از بیت المال خیلی برایشان مهم بوده، اما ما یک سخنرانی از رهبر بیاد نداریم که اعتراض جدی به اختلاسها و برنامه ایی برای پیشگیری از اختلاسها داشته باشند! دوست دارم یک جواب منطقی بشنوم. و اگر پاسخ بدید ممنون میشم. بخشی از وظیفه رهبر جامعه در این است که بطور جدی از اموال و سرمایه های کشور محافظت کنه و حتی زمانی را بیاد دارم اختلاس بزرگی شده بود و رهبر آن را مسئله کوچک و بی اهمیت خواندند! و من خیلی تعجب کردم.باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید اولاً: طبق قانون اساسی رهبر انقلاب جایگاه خاصی دارند و نباید ایشان را با امیرالمؤمنین «علیهالسلام» در امورات اجرایی مقایسه کرد. ثانیاً: به این فکر کنید که برای آبادکردن دهی، نباید شهری را خراب کرد. مهم، حفظ انقلاب است در طوفان امواجی که انقلاب را به صورتهای مختلف تهدید میکند. زیرا ذات انقلاب اسلامی و حضور تاریخی آن، آنچنان توانا میباشد که بالاخره از این انحرافات با حکمت نایب الإمامیِ آیت اللّه خامنهای عبور میکند. نمونهاش ظاهرشدن بستری است که امروزه شما شاهد محاکمهی اختلاسکنندگان هستید. آیا با توجه به همین حکمت خاص ایشان نیست که میتوان به آیندهای مبرّا از این اختلاسها امیدوار بود و در دل آن معلوم کرد که جریانهای به اصطلاح اصلاحطلبی چه اندازه به چهرهی این انقلاب ضربه زدهاند؟ و در همین راستا امثال آقای خوئینیها و تاجزادهها برای معلوم نشدن ضربههایی که آنها به انقلاب زدهاند، سعی میکنند رهبر انقلاب را مقصر خطاهای خودشان قلمداد کنند. در حالیکه هنر فوقالعاده حکیمانهی رهبر معظم انقلاب آن بود که این افراد برای ارائهی خود و نظرات خود میدان کامل داشته باشند و همین امر موجب میشود که نتوانند مقصر امور را رهبر انقلاب بدانند و از آن طرف رهبر معظم انقلاب در آن حدّ که جهت کلّی انقلاب محفوظ بماند، بر امور نظارت داشتند و دارند. موفق باشید
-
جایگاه سیره اولیاء الهی
سلام و درود: در فرمایشات شما توجه به سیره اهل بییت علیهم السلام، عرفا، امام و شهدا را می بینیم به نحوی که بسیار جدی تلقی می شود. وجه تذکر به این امر چیست؟ و در توجه نکردن به سیره چه مشکلی پیش می آید؟ توجه به سیره که در سنت خودمان می بینیم چه نسبتی با توجه به سیره در سنت فلسفی هرمنوتیکی دارد؟ یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: مطلب فوقالعاده مهمی است از آن جهت که هر تئوری هر اندازه هم که مهم باشد اگر صورت تعیّنیافتهی آن در میان نیاید، یک مفهوم فکری است و به گفتهی گادامر، حقیقت در تعیّنات خودش خود را معنا میکند. به همین جهت در قرآن در کنار «اطیعوا اللّه»، «اطیعوا الرّسول» را آورد تا تنها به رهنمودهای فکریِ قرآنی بسنده نشود. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد وقت بخیر:
دیروز در پرسش ۲۸۳۳۸ جواب سوال دوم را دادید اما سوال اول را خیر!
با عرض معذرت دوباره میپرسم:
با توجه به روایتی از زمان امیرالمومنین (ع) که شخصی رو که خودارضایی کرده بود شلاق زدند حکم انسان های مسلمان و شیعه که در این برهه زمانی دچار خود ارضایی شدند چیست!؟ آیا برای از بین رفتن آثار اخروی و دنیوی گناه باید این حکم در این برهه اجرا بشود یا خیر!؟ البته با توجه به اینکه که بدحجابی در کشور بیداد میکند رسانه ها روز به روز تبلیغات انجام میدهند علیه دین و تقریبا در دنیا اکثر چیزها آدم را به سمت گناه سوق میدهد! خب حکم خودارضایی یا قصاص! آن در این برهه چیست!؟باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که میدانید حضرت، عموماً در این موارد سعی دارند افراد را از اظهار گناه منصرف کنند تا خودشان توبه نمایند، مگر اینکه علنی باشد. موفق باشید
-
بدون عنوان
بسمه تعالی. در کتاب اول سلوک فرمودید براساس حب انسانهای معصوم، عالی ترین مبادی که حتما حضوری و وجودی است حاصل میشود. چگونه حب عالی ترین مبادی را شکل میدهد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم:به نظر بنده موضوع در اینجا امری فطری است که انسان ها به دنبال کاملترین محبوب میباشند. موفق باشید
-
بدون عنوان
با سلام: استاد وظیفه ما در مقابل کسانی که در کوچه و خیابان اظهار فقر می کنند تا به آن ها کمک مالی شود چیست؟ از یک طرف نگرانیم کمک به آن ها موجب گداپروری و به مرور زمان تضعیف وجهه نظام اسلامی شود. (مثلا در همین گلستان شهدای اصفهان سال گذشته یکی دو گدا وجود داشت ولی چون قشر مذهبی دست رد به سینه آن ها نزدند جدیدا هر بار که برای زیارت می رویم به چند تا از آن ها بر می خوریم که اصلا در شان چنین مکانی نیست). از طرف دیگر دلمان اجازه نمی دهد به کسی که از آبرویش گذشته جواب رد بدهیم و می ترسیم نماینده ای از جانب خدا جهت امتحان ما باشد خصوصا که در سیره اهل بیت (ع) کمکهای آنچنانی به فقرایی که به آنها مراجعه می کردند سراغ داریم.
متشکرم از راهنمایی شما
التماس دعاباسمه تعالی: سلام علیکم: اگر آن افراد را بشناسیم که حقیقتاً فقیرند، وظیفه داریم در حدّ توان کمک کنیم مثل فقرایی که در شهرهای محدودی مثل مکه و مدینه بودند و ائمه «علیهمالسلام» آنها را میشناختند. ولی اگر نشناسیم به آن شکل وظیفه نداریم. به همین جهت یا کمک مختصری میکنید و یا اگر هم کمک نکنیم، اشکال آنچنانی ندارد که فقیری را ردّ کرده باشیم. موفق باشید