-
بدون عنوان
باسمه تعالی. سلام:
۱. استاد به حافظ چه لقبی می توانیم بدهیم؟ ۲. و اینکه فرمودید زمانه ما یک حافظ کم دارد منظورتان چیست؟باسمه تعالی: سلام علیکم: روحی که بتواند همچون جناب حافظ، آن لسان الغیب، هویت وجودی و ازلی انسان را متذکر شود، نیاز این زمانه است. موفق باشید
-
بدون عنوان
استاد گرامی سلام: حافظ می فرماید: نگار می فروشم عشوه ای داد که ایمن گشتم از مکر زمانه.
جناب استاد خیلی غمگینم. فریب دنیا را خوردم. میل به خودکشی دارم ولی می دانم مشکلی را حل نمی کند. عذاب وجدان اشتباهات گذشته، نگران آینده فرزندانم، دنبال آن عشوه ام. با آرزوی سلامتی برای جنابعالیباسمه تعالی: سلام علیکم: بد نیست برای درک بودنی ماورای این بودنها، به غزل شمارهی 96 که اخیراً شرحی بر آن نوشته شد؛ رجوع شود. ذیلاً آن غزل خدمتتان ارسال میگردد. موفق باشید
غزل شمارهی 96
بودنی ماورای غمها و شادیها
باسمه تعالی
دی پیر میّ فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل ببر ز یاد
پیر میّ فروش که جایگاه و توانِ به حضورآوردنِ انسان را در هستی خود دارد، هستی و حضوری که انسان مستِ حضور «وجود» شود؛ او یعنی پیر میّ فروش گفت: با نوشیدن شرابِ حضور در محضر لایزال و بیکرانهی حضرت محبوب، میتوانی غم دل را از یاد ببری و ببینی که چگونه غم، جای و جایگاهی در زندگی ندارد، این وقتی است که شراب «وجود» و حضور به جان انسان نوشانده شود و انسان خود را در عالَم بقاء احساس کند.
گفتم به باد میدهدم باده، نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هرچه باد، باد
در جواب به توصیهی میّ فروش که مرا توصیه کرد تا خود را از نسبتهای ساختگی آزاد کنم و معلّق در دریای «وجود» باشم، گفتم: در آن صورت هیچ عنوانی و هویت مشخصی که بتوانم خود را با آن معنا کنم، نمیماند. زیرا در چنین حضوری همهچیز، حتی تشخص انسان در فنا و بینامی قرار میگیرد و گویا معلّق در فضایی خواهم شد که هیچ تکیهگاهی برایم نمیماند، مگر احساس وجود خود در بیتشخصیِ محض، و او گفت همین را قبول کن، هرچه میخواهد بشود. زیرا این نوع از «بودن» بهترین تجربه برای زیستن است در هر دو عالم.
سود و زیان و مایه، چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله، غمگین مباش و شاد
آری! در این نحوه بودن، هم سود و هم زیان و هم اصل سرمایه، که نسبتهای ما با این عالم است، همه از دست میروند. ولی برای بهدستآوردن آن نوع بودنِ معلّقِ در وجود، نه باید غمگین بود و نه شادمان، زیرا بودنی است فراسوی نیک و بد، وقتی اصیلترین نسبت که نسبت وجودیِ ما با حضرت محبوب است، باقی است و عینُالرّبطبودن خود را نسبت به او احساس کنیم که چگونه «فقیر إلی الله» هستیم و به چنین سرمایهای میبالیم.
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
اگر دل به هیچ، که همین دنیا و نسبتهای آن است، بدهی و خود را در عنوانهای دنیا و آرزوهایی که از آن ساختهای، جستجو نکنی؛ در جای و جایگاهی خود را قرار میدهی که تخت سلیمان هم به بادی برود و هیچ شود و تو میمانی و تنهاییهایت، زیرا خود را در شرابی که فوق غمها و شادیها است و عین بودن تو میباشد، نسپردی. پس خود را معطّل دلسپردن به هیچ مکن و گر نه از بودنی آنچنانی محروم میشوی.
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصّه که عمرت دراز باد
اگر در شرایطی هستی که دلبستگیهایت مانع پذیرش چنین پندِ حکیمانهای میشود، قصّه را کوتاه میکنیم، در عین آنکه آرزومندیم عمرت دراز باشد تا در ادامهی عمر، چنین فضایی را تجربه کنی و خود را به «هست» و «نیست» امور دنیایی و آرزوهایی که برای خود ساختهای، گره نزنی.
والسلام
-
ما دقیقاً امروز یک حافظ کم داریم
سلام استاد عزیزم: خواستم ببینم کدام شرح حافظ و مثنوی را مطالعه کنم بهتره؟ شرح شوقی بر حافظ خوبه؟ شرح جنابعالی کی منتشر می شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نمیتوان در شرح خاصی متوقف شد، هرکدام در نکاتی موفق بودهاند و بر اساس ذوق خود سراغ جناب حافظ رفتند. فعلاً بنده در هر فرصتی غزلی را مطرح میکنم با این نیّت که نسبت به جناب حافظ، گمانها منفی نباشد و روشن شود افکار و اندیشههای عرفانی او مربوط به تاریخ امروزینِ ما است. ما دقیقاً امروز یک حافظ کم داریم تا نحوهی بودن ما را در جهان و در نسبت به عالم با نگاه خردمندانه و شاعرانه متذکر شود. موفق باشید
-
«سه ماه میّ خور و نُه ماه پارسایی کن»
سلام: نظر شما در مورد این شرح از غزل حافظ چیست؟
اهل عرفان مانند مرحوم حاج اسماعیل دولابی و آیت الله یعقوبی قائنی در شرح این بیت حافظ که «نگویمت که همه ساله می پرستی کن / سه ماه می خور و نه ماه پارسا میباش» می گویند: منظور رجب و شعبان و رمضان است. در نظر اولیه، این سخن حافظ در همین غزل که «منتظر رحمت می باش» با توصیفات مکرر از این سه ماه که گفته می شود مملو از رحمت و غفران الهی هستند سازگار است. اما باید شواهد بیشتری برای این تأویل عرفانی یافت. معنای اولیه این بیت این است که سه ماه می بخور و بقیه سال از می پرهیز کن و بیش از این زیاده روی نکن. اما اگر پارسایی را نزد حافظ بهتر درک کنیم باید گفت معنای کامل این است که سه ماه می بخور و بقیه سال اثرات این می پرستی را از باطن به ظاهر بیاور. منظور از پارسایی در اینجا زهد ریایی نیست که در تقابل با رندی است بلکه وقتی حافظ در پایان این غزل می گوید: «معاشر رندان پارسا میباش» منظورش پارسایی است که با رندی سازگار است بلکه از «عشق و می» ناشی می شود. در طریقت حافظ شریعت و مقام ظاهر دو معنا دارد یکی در تقابل با طریقت است و دیگری ادامه و وامدار طریقت است. یکی زهد است و دیگری پارسایی. پارسایی باید طوری تعریف شود که با رندی سازگار باشد و آن ظهور و بروز آن جلوه از رند است که ظاهر را نگه می دارد و از طریقت به شریعت می رسد. معمولاً شارحان مراقبات رجبیه به مقایسه این سه ماه با هم می پردازند ولی حافظ و عرفایی دیگر، علاوه بر این مقایسه، به مقایسه این سه ماه با بقیه سال توجه می کنند. اگر یک سال را به چهار سفر سه ماهه تقسیم کنیم یک سفر سه ماهه از آن «می پرستی» است و می توان اسفار اربعه را در سال تعریف کرد و نگذاشت که همه سال فقط در سفر اول صرف شود. بلکه عرفان کامل آن است که سالک فقط در مقام مستی نماند و دوباره به پارسایی برگردد. این همان مقام رندان پارساست.باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی است. بنده هم در عرایض خود نسبت به سه ماه مذکور همین مطلب از آن غزل را شاهد آوردم. آری! «سه ماه میّ خور و نُه ماه پارسایی کن». موفق باشید
-
بدون عنوان
آیا فال حافظ صحت دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: فال، در هر حال یک امر حالی و احوالی است. بحث صحت و عدم صحت در آنجا مطرح نیست. موفق باشید
-
بدون عنوان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
۱. فال حافظ را چگونه ارزیابی می فرمایید؟ با توجه به اینکه در خاطرات علما و عرفای قدیم و معاصر فراوان آورده است فال حافظ گرفتم و با توجه به تعبیر آن فلان کار را کردم و...
۳. آیا فال حافظ همتای استخاره است در سطوح پایین تر؟
۲. چرا بعضی از شیعیان اعتبار و شخصیت حافظ را نستجیر بالله تا حد ائمه اطهار علیهم السلام، و اشعار و غزلیات او را هم رده با آیات الهی و روایات اهل بیت علیهم السلام می دانند؟باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. جناب حافظ خود را شاگرد قرآن میدانند و در راستای تذکر به وجوه قدسیِ انسان، آن غزلهای ملکوتی را سرودهاند تا رسالت خود را انجام دهند. ۲. هرگز حافظ خود را نهتنها در عرض اولیای معصوم، بلکه در حدّ خاک پای آنها هم به حساب نمیآورد. ملاحظه کردید که در بیت آخر غزل شمارهی ۹۳ چگونه فرمود: اگر قرآن را با ۱۴ روایت یعنی با نگاه چهارده معصوم بخوانید، به عشقی میرسید که آن عشق، فریادرس است. موفق باشید
-
در موضوع غزل شمارهی ۹۳.
با سلام و عرض ادب: عشقت رسد به فریاد، ار خود به سان حافظ / قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
این غزل گزارشی از حضور و غیاب محبوب بود و نحوهی رجوع به قرآن برای آنکه عشق به فریاد انسان برسد، زیرا ذات قرآن همان حقیقتی است که بر قلب پیامبر خدا «صلواتاللهعلیهوآله» نازل شد و میدانی اگر کلمات خدا در معانی قدسی خود، قلبی را فرا گیرد، چه غوغایی بهپا میکند؟
غزل 93
قصه ی غیاب و حضور محبوب ازلی
استاد سوالی نداشتم در هنگام خواندن شرح غزل به قلم شما این احساس را داشتم
گویا شرح غزل با این قلم تجربه ای نازله از جنس این غوغا را برای قلب مخاطب به ارمغان می آورد. از به صحنه آوردن این ادبیات در به تفصیل آوردن معارف الهی خیلی ممنونیم.باسمه تعالی: سلام علیکم: در موضوع غزل شمارهی 93. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام: در اشعار عرفانی مگر «می» به معنی تجلیات انوار الهی بر قلب سالک نیست؟ در این بیت حافظ بگونه دیگری برداشت میشود انگار «می» هم ردیف خواب صبح آمده. لطفا توضیح فرمایید
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی کوش و گریه سحریباسمه تعالی: سلام علیکم: اینجا جناب حافظ گِلهمندند از عدهای که گرفتار حال خوش خواب صبحگاهی شدهاند و از خود جمله میتوان متوجهی واژهها شد. موفق باشید
-
بدون عنوان
با عرض سلام:
با مقایسه دیوان حافظ به تصحیح غنی و قزوینی با برخی تصحیح های دیگر چون تصحیح قدسی احساس میشود غنی اشعاری که بوی تشیع حافظ را بدهد نیاورده است. سالها پیش سخنرانی از استاد فاطمی نیا گوش میکردم اگر خطا نکنم در مورد انواع کشف بود و اینکه علامه در کنار مقبره حافظ برایشان کشف شد که این شعر از حافظ است «قبر امام هشتم و سلطان دین رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش» این شعر در غنی نیست ولی در قدسی هست. البته شعری در غنی آمده که «کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید» که البته چون اهل سنت هم به مهدی معتقدند شاید ازین لحاظ غنی اشکالی در آوردن این شعر نمیدیدند دو سوال دارم: ۱. غنی بعلت اینکه حافظ را سنی می دانستند اشعار تشیعی او را نیاوردند یا واقعا این اشعار از حافظ نیست و در نسخ کهن نیامده است و اگر از حافظ نیست آن کشف علامه چگونه قابل توجیه است؟ ۲. حضرتعالی کدام تصحیح را به حافظ نزدیکتر و توصیه میفرمایید.باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این موارد تحقیقی نداشتهام. جناب اقای غنی و قزوینی انسانهای محققی بودهاند. مهم، روح غزلیات جناب حافظ است که بالاتر از شیعه و سنیِ رسمی در عالَم و در نسبت با حضرت حق حاضر است مثل سایر عرفا. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام و عرض ادب: میخواستم بدانم خواندن اشعار حافظ اصولا چه فایده ای دارد (و اینکه بعضا شنیدیم که حضرت علامه طباطبایی در حرم حافظ میخواندند) و با چه نیتی باید با این کتاب انس بگیریم؟ ممنون حلال بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب حافظ با غزلیات خود افقهای تکوینی عالم را میگشاید. بد نیست در این مورد سری به مباحث «ما و حافظ» که روی سایت هست بزنید. موفق باشید
-
بدون عنوان
با عرض سلام و ادب:
شرح این بیت از غزل حافظ رو میخواستم
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجامباسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. مگر نسبت ما با حضرت محبوب، قراردادی بود؟ که یک روز آن قرارداد تمام شود. موفق باشید
-
حیف است طایری چو تو، در خاکدان غم
سلام علیک و رضوانه
استاد عزیز خدا قوت، مطلبی را از جناب آیت الله انصاری شیرازی که از شاگردان امام (رضوان الله علیه) و علامه طباطبایی (رضوان الله علی) بود را حیف دانستم که در این محفل که مباحث ناب این بزگان است مطرح نکنم و با شما در میان نگذارم. چرا که سخن حکیمان در دل خود نکته هایی و اشارت هایی پنهان را حمل می کند که وقتی به میان می آید زوایای خود را بروز می دهد و همان اشاره زبان ها را و دل ها را دچار انفتاح می کند و پرده از فروخفتگی بر می دارد. گرچه بسیاری از این سخنان را بارها از زبان جنابعالی و اساتید حکیم شنیدیم ولی چه اشکال دارد تا باز بر سر سفره ی این عزیزان از زاویه ای دیگر بحث را دنبال کنیم شاید موجب سخنی جدید و اشارتی تازه و نگاهی تیزتر شود؟!
ایشان می فرماید: ایشان پس از سخن از وادی تفکر و رسیدن به حصول نتیجه از پی استدلال سخن از تذکر را پیش روی قرار می دهند و می فرمایند تذکر، به یاد آوردن مسائل حل شده ی گذشته است و از بدیهیات است و نیازمند استدلال و تفکر و مبادی آن نیست، فطرت انسانی، فطرت الهی است و تمام معارف و اعتقادات مذهبی به طور فطری در سرشت آدمی نهفته است، به عبارتی اگر همه چیز را در مورد انسان کنار بگذاریم و فقط طبع و فطرت او را در نظر بگیریم تمام انسان ها موحد هستند؛ زیرا توحید در فطرت انسان است و محال است که موجود ممکن الوجود، تکوینا حضور حق تعالی را فراموش کند. انسان به خداوند به همان نحو که به خود علم حضوری دارد علم حضوری دارد و هیچگاه او را فراموش نخواهد کرد. آری این مشاغل و توجهات این سویی است که او را از این حضور غافل می کند. و تذکر وظیفه ای جز کنار زدن این حجاب ها و این شلوغی ها نیست و اگر در این راه موفق به تذکر شویم تمام معارف را در وجود خود خواهیم یافت. جناب علامه طباطبایی مفسر کبیر می فرمودند در قرآن دلیلی برای اثبات خداوند متعال ذکر نشده است زیرا وجود او بدیهی است و استدلال نمی خواهد و به خاطر عارض شدن نسیان بر انسان نیازمند به تذکر است تا فرد متوجه سرمایه درونی شود. درست انبیا آمدند تا بشر را متذکر عهد قدسی خود کنند موظف به استدلال نشدند، زیرا معنا ندارد مطلبی که در نهاد آدمی نهفته است را آموزش دهند و ادله ی اقامه شده برای تاکید بر وجود او و به نحو تنبه و دلالت بر فطرت او بوده است و یا برای کافرین و ملحدین. در حالی که این ممکنات اند که نیازمند اثبات اند نه حق که روشن ترین روشن هاست. به همین جهت علامه طباطبایی این آیه که می فرماید «واذکر ربک اذا نسیت» (هرگاه پروردگارت را فراموش کردی، دوباره به خاطر بیاور) را اینگونه معنا می کردند اگر پروردگارت را فراموش کردی دوباره متذکر او شو!! این حقیر کمترین ذیل همین مطالب مطالبی را یادداشت کردم اما کمتر از آن میدانم که مطالب را ذیل این معارف ناب این بزرگان بنویسم و شرم و خجلت از خود دارم علاوه بر ان که ترس تصدیع اوقات از عزیزان دارم. و من الله التوفیقباسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به گفتهی جناب حافظ حیف نیست وقتی انسان در بنیاد وجود خود خدا را دارد جان خود را مشغول امور دیگری کند و همو که از همه به او نزدیکتر است و همنشین جان او است را فراموش کند.
حیف است طایری چو تو، در خاکدان غم زین جا به آشیان وفا میفرستمت
حیف است جان آدمی که میتواند تا کنگرهی عرش صعود کند، مشغول دنیایی شود که داشتنِ آن عین نداشتن است و به همین جهت یک لحظه انسانِ خاکنشین از غم رها نیست، و از این جهت جناب حافظ بنا دارند جان خود را به عالمی سیر دهند که آشیانهی وفا و برخورداری است یعنی عالم معنویت، عالمی که هرچه به آن بیشتر نزدیک شویم، بیشتر ما را وفادارانه در بر میگیرد و با ما همراه میشود و برای خود جهانی است بیکرانه.
موفق باشید
-
بدون عنوان
بسمه تعالی
سلام استاد: حضرت حافظ در غزل ۲۸۶ در بیت دوم می فرمایند:
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
اشاره جناب حافظ به چه نوعی سخت کوشی است و چرا جهان از روی طبع برای مردم سخت کوش سخت میگردد؟
و همچنین اگر میشود بر سر ما شاگردان خرد منت بگذارید و شرح این غزل را هم به مجموعه ی شرح غرلیات سایت بیافزایید.
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوشباسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. جناب حافظ میفرمایند جهان را نباید برای خود تنگ و تاریک کرد، وقتی که میتوان در جهانِ گشودهی رحمت الهی خود را درک کرد. زیرا این طبیعی است که اگر کسی جهان را برای خود تنگ کند و برای بهدستآوردن آرزوهای دنیایی تلاشهای طاقتفرسا بنماید، جهان نیز برای او سخت و تنگ میشود. ۲. إنشاءالله فرصتی پیش آید در خدمت هستیم. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام استاد: عیدتون مبارک باشه.
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
استاد، اهل هنر، منظور چه کسانی هستند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: هنر در آن شعر به معنای نظر به چشماندازهای حقیقت و عبور از خودبینیها و غرضورزیها میباشد به همان معنایی که جناب مولوی فرمودند
چون غرض آمد، هنر پوشیده شد / صد حجاب از دل به سوی دیده شد. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام نظر شما در مورد این یادداشت چیست؟
شجریان خواننده ای ظاهراً سنتی و باطناً مدرن بود. خواننده در اینجا هم به معنی تلفظ کننده و هم به معنی فهمنده است. او اهل اندیشه بود و به معنای عمیق کلمه به خوانش متون ادبی اقدام کرد. اما درک شجریان از عرفان تا چه حد عمیق است؟ آیا آنچنانکه بسیار گفته اند او رابط دوران معاصر با ادبیات کهن بود؟ آیا او حافظ و مولوی را در روزگار معاصر زنده نگهداشت؟ شجریان در مستند شبکه صدای آمریکا (۷ مهر ۹۵) در مورد مولانا سخن می گوید و در جایی می شنویم: کسی که می گوید فارغ از کفر و دینم را چرا امامزاده کردند؟ مولوی برعکس رفتار کرد. او این شعر مولوی را می خواند:بیرون ز کفر و دینیم برتر ز صلح و کینیم / نه در فراق و وصلیم رو نام ما دگر کن اما آیا منظور از بیرون کفر و دین، انسان گرایی است؟
عرفان نظری سخن از توحید می گوید: انسان هم ذیل توحید معنا دارد ولی در اندیشه مدرن برعکس است و خدا با انسان معنا می شود. مولوی و حافظ اهل عرفان بودند و عشق را در سایه خداوند معنا می کردند. حافظ رند بود یعنی کسی که آنچنانکه ظاهرش نشان می دهد نیست. اما برخی مدعیان از جمله خواننده ظاهرا سنتی و باطنا مدرن، حافظ را بر اساس ظاهر اشعارش قضاوت می کنند. حافظ و مولوی و دیگران اگر از دین گذر کنند برای سپردن آن به یار است و این لازمه گذر از ظاهرگرایی است. در تفکر شیعی هم ظاهر در سایه باطن قرار دارد و اگر لازم باشد دفتر (قرآن کاغذی) فدای یار (قرآن ناطق) می شود. این قرآن ناطق در آخرین فراز وصیت خود به فرزندش گفت: اسْتَوْدِعِ اللهَ دِینَکَ وَدُنْیَاک. دینت را به خدا به ودیعه بسپار. این وصیت را حافظ به قول رسا فاش گفته است. امامزاده، هم می تواند مظهر دینداری عامه پسند باشد و هم مظهر دین باطنی عاشقانه. شجریان از شعر مولوی که می گوید: من زتقدیرم و تقدیر از ذات من است نتیجه می گیرد که تقدیرت را خودت می سازی به دنبال تقدیر نباش! او «من» را انسان تعریف می کند که هم درست است و هم غلط. انسان وقتی قادر دو جهان است که با خدا باشد. این سخن مولوی جمع بین جبر و اختیار است. عرفای ما از یک سو دعوت به تسلیم کردند و گفتند بر ما در اختیار نگشادست و از طرف دیگر به دنبال برهم زدن چرخ بودند. ولی شکافتن فلک و طرحی نو در انداختن با شب و آه فراهم می شود نه به تعبیر شجریان با گردن کلفتی!باسمه تعالی: سلام علیکم: خوشسلیقگیِ آقای شجریان آن بود که اشعار اصیل فرهنگ ایرانی و خرد اسلامی را انتخاب و با صدای خوب میخواندند و مردم از آن جهت که آن صدا آنها را به آن خرد و فرهنگ متصل میکرد؛ مورد احترام قرار میدادند و نه آنکه گمان کنیم آقای شجریان خود به خود نیز در وادیهای حکمت و عرفان قدمی داشته باشند. البته خوشسلیقگی و خوش صدایی ایشان بحث دیگری است. موفق باشید
-
«اگر در دیدهی مجنون نشینی / بهجز از خوبی لیلی نبینی».
استاد گرامی سلام: لطفا در مورد این بیت حافظ (ره) توضیح بفرمایید. با تشکر
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش بادباسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً عرایضی در موضوع «عدل الهی» از این شعر سخن گفته شد و مرحوم شهید مطهری نیز ورودی داشتهاند. جناب حافظ نظر دارند به نظر پاکِ پیری که در افق نگاه او، آنچه در نگاه بقیه خطا پنداشته میشود، خطا نیست و نگاه پاک او خطاپوش است زیرا از منظر خالق عالم به عالم مینگرد به جای آنکه از منظر نگاه مردم به عالم بنگرد. آنچه را ما خطا میبینیم به جهت آن است که از منظر خود به عالم مینگریم. آری! «اگر در دیدهی مجنون نشینی / بهجز از خوبی لیلی نبینی». موفق باشید
-
رخداد اربعینی و راهی دیگر در تاریخی دیگر
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرانقدر:
راستش استاد برای برگزاری مراسم پیاده روی اربعین امسال با توجه با اینکه شرایط خاص هست و خب با همین وجود کشور عراق اجازه ورود زائرین خارجی را داده است اما در کشور خودمان این اجازه صادر نشده، دو راه وجود دارد ۱. با توجه به اینکه گفتند این بیماری سالها با ما خواهد بود و باید شیوه زندگی خودمان را تغییر دهیم نه تعطیل! و همچنین سخن گرانقدر سردار سلیمانی که باید از بحران ها فرصت بسازیم به شرط اینکه برایمان ترس معنایی نداشته باشد پس مراسم اربعین هم باید برگزار شود اما نه با شرایط سال های گذشته و لزوم ایجاد شرایط جدید! ۲. اینکه برگزار نکنیم به دلیل اینکه الان با این شرایط سخت کرونایی و مدیریت ضعیف کشور در بحران کرونا احتمال آسیب ها و هزینه های بهداشتی بعد از مراسم اربعین بالاست آیا اشتباه نیست که به نظام برای برگزاری مراسم فشار بیاوریم؟
آخه خود حضرت آقا هم از برگزاری اجتماعات در محرم و مراسماتشان جلوگیری کردند و این یک الگو برای ما میشود. آیا بهتر نیست فشار نیاوریم و به خدا توکل کنیم اگر خود آقا بخواهند مسیر باز میشود؟!
استاد بنده جزو کسانی بودم ک هرساله مشرف میشدم و امسال واقعا ناراحتم و برگزاری اربعین را مثل نیازهای دیگری میدانم که همه آنها اکنون در این شرایط برقرار هستند و حتی بالاتر! و با این شرایط نمیدانم چه تصمیمی درست و غلط است. ممنونم در این مورد راهنمایی کنید. سپاس فراوان.باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال همه در این فکر هستیم که در ادامهی حضور انقلاب اسلامی خداوند چه چیزی را بعد از اربعین برای ما تقدیر کرده است. گویا انقلاب اسلامی در این چندساله با حضور اربعینیِ خود راهی را گشود که ادامهی آن از طریق مردم عراق محقق خواهد شد و به همین جهت جمعیت 20 میلیونی اربعین توسط مردم عراق تعطیل نمیشود، بلکه زائر خارجی نمیپذیرند. باید به نحوهای دیگر از حضور تاریخی خود فکر کرد. نکاتی که منجر به انتظار میشود در شرح غزل شمارهی 89 عرض شده است. ذیلاً خدمتتان ارسال میشود. موفق باشید
غزل شمارهی 89
رخداد اربعینی و راهی دیگر در تاریخی دیگر
باسمه تعالی
یا ربّ سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
طلب حضور محبوب و برگشتن به شعف گذشته، موجب سرزندهشدن روحانیتِ از دست رفتهی انسان است. جناب حافظ در شرایطی خود را احساس میکند که تجلیات خاص دورانی که در آن بوده، به نحوی رخ برکشیده و او را تنها گذاشته و با توجه به آن نوع شورآفرینی که نورانیتاش همه را در بر گرفته بود، طلب برگشت آن را دارد و به یاد آن دوران میگوید:
خاک رهِ آن یار سفر کرده بیارید
تا چشم جهانبین کنماش جای اقامت
آنچنان حضور آن محبوب برایش ارزشمند بود که میگوید خاک راهی که او در آن قدم گذاشته، ارزش آن را دارد که چشم خود را در جای پای او گذارم و از این طریق در هوای آن حال و احوال باقی بمانم، زیرا معنای زندگی را در آن احوالات احساس میکرده.
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
در فریادی از سر در برگرفتگی همهی ابعاد وجود انسان، میگوید که مظاهر حضور و ظهور او آنچنان مرا در بر گرفته که اساساً ماورایی جز خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت او را نمیشناسم که بخواهم به ماورای آنها نظر کنم و توجه نمایم. تماماً در سیطرهی حضور او هستم، به همان معنایی که «وحدت وجود» همهی ابعاد انسان را در خود غرق میکند.
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک، چه سود اشک ندامت
ای محبوب من! آنچه مرا مسرور میکند و به نشاط میآورد آن است که امروز احساس کنم مرا در برگرفتهای. من امروز نیاز به چنین اُنس و مناسبتی خاص با تو دارم و در آن حالت حضور ابدی خود را احساس کنم و در فردایی که در همین امروز میتوان آن را احساس کرد، حاضر شوم، وگرنه در فردای زندگی اگر متوجه شوم چه راهی را میتوانستهام طی کنم، چه سودی برای من دارد و اشک ندامت چه فایدهای برای من خواهد داشت.
ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت
ای کسی که میخواهی با توصیف عشق، عشق را به صحنه آوری! چنین کاری ممکن نیست و ما را با تو کاری نمیباشد. زیرا عشق، احساسی است که جان انسان باید احساس کند و حالتی است که با سیطرهی حضور محبوب پیش میآید، شنیدنی نیست، چشیدنی است.
درویش مکن ناله ز شمشیر اَحِبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
ای درویش! جای گلایه و ناله از شمشیر دوستان نیست زیرا این دوستان از کشته هم غرامت میگیرند زیرا این نوع کشتن و از خود بیخود شدن، آنچنان حیاتبخش است که جا دارد در ازای آن غرامتها داد. زیرا اگر کسی به عنوان غرامت سر ندهد، سردارِ دلها نمیشود.
در خرقه زن آتش که خَمِ ابروی ساقی
برمیشکند گوشهی محراب امامت
ای درویش! خرقه را آتش بزن و بسوزان، زیرا خم ابروی ساقی طوری در صحنه است که گوشهی محراب امامت را میشکند. پس چه جای حفظ خرقه در منظر ساقی، وقتی خم ابروی او اینچنین امام جماعت را از امام جماعت مردم شدن سرگردان میکند تا سر بر کوی و بیابان بگذارد.
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیدادِ لطیفان، همه لطف است و کرامت
ای یار سفر کرده! ای انوار معنوی که ما را فرا گرفته بودید و در دعای کمیلِ شبهای جمعه در مسجد دارخوئین، آن غوغا را برپا میکردید، حالیا در خود آن احوالات را نمییابیم و ملامتها در میان است از عدم حضور انوارِ یار سفر کرده. آری، ای یار سفر کرده! «حاشا که من از جور و جفای تو بنالم» زیرا این حرمان در جای خود بیداد لطیفان است که سراسر لطف و کرامت میباشد و در جای خود «راهی است دیگر در تاریخی دیگر.»
کوته نکند بحثِ سر زلف تو حافظ
پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
آری! بحث از سر زلف یار و نظر به انواع حضور او در مراحل مختلف تاریخ، چیزی نیست که حافظ و هر انسان طالب حقیقت، بخواهد از آن دست بردارد و سخن را کوتاه کند. زیرا پیوستگی و استدام سلسلهی زلف او تا قیامت ادامه دارد و در هر تاریخی دارای ظهور خاصی است و اگر از خدا میخواهیم که یار دیروزین و محل اُنس با حقیقت همچنان باز گردد و آن احوالات دوباره ما را در برگیرد، از این نکته هم غافل نیستیم که این رُخ برکشیدنِ امروزین محبوب، بیداد و جور لطیفانهای است که بیحساب نیست و تجربهی دیگری است از درک حضور ارادهی الهی در مرحلهای دیگر از تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده است و لذا «پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت» همچنان باید در انتظار نحوهای دیگر از حضور محبوب بود برای قدمگذاردن در راهی دیگر و روبهروشدن با حضرت محبوب در شأنی جدید.
یعنی اگر سفر اربعینی مثل سالهای قبل، در میان نیست و این حقیقتاً جور و جفایی است بر جان شیفتهی ما و خداوند چنین تقدیرِ جانسوزی را بر ما روا داشته؛ میدانیم بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت، و لذا دست از سر زلف یار که محل صعود به سوی اوست برنمیداریم و میدانیم سلسلهی زلف او که راههایی است به سوی او، تا قیامت گشوده است. هنرمان آن است که در این تاریخ راهی دیگر برای اُنسی دیگر بیابیم.
والسلام
-
بدون عنوان
سلام استاد: استاد من با اینکه مباحث عمیق معرفتی رو مطالعه کردم و حدودا یک سال و نیم هست که درگیر کتاب مصباح الهدایه و رساله الولایه هم هستم، ولی انگار این مباحث به جان من ننشسته. استاد من با اینکه متاهل هستم ولی شدیدا حس بی کسی و بی هویتی دارم. الان ۲۸ سالمه ولی فقط درس خوندم تا الان و هیچ کس نیستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میکنم سری به شرح غزل 88 حافظ که روی سایت هست بزنید. موفق باشید
-
صورتهای مختلف تحجر
سلام علیکم: در یکی از پرسش های قبلی، تنگ نظری و توقف در ظاهر دین و عدم نظر به حقیقت شریعت را عامل شهادت حضرت اباعبدالله (ع) دانستید. تحجر امروز چه رنگی دارد و امروز تحجر در چه پرچم و حضور و یا جریانی حاضر شده و تحجر امروز به نظرتان چه کس ها و چه پرچمی هست؟ آیا تحجر امروز علیرغم تاکید بر حفظ سیره نبوی و ادعای ستیزه با مدرنیته، خودش تحجر مدرن شده است و حتی در صحنه هایی به مدرنیته میرسد و حتی مایه تقویت پرچمداران عالم غربی میشوند و همسوی با آن میشود و چون نظر به حقیقت ندارد، به ظاهر اصالت میدهد چه ظاهر عادات گذشته چه ظاهر حیات مدرن و به نحوی از ارائه طرحی برای برون رفت از عالم غربی عاجزست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تحجر، صورتهای مختلف دارد یک صورت آن لیبرالیته است که به پوزیتیویسم ختم میشود و نفیِ هرگونه امری غیبی. و طرف دیگر آن مقدسان نادان هستند که نه دیروز متوجهی حضور تاریخی نهضت حضرت اباعبداللّه «علیهالسلام» شدند و نه امروز متوجهی انقلاب اسلامی در جهانی هستند که انقلاب، در آن حاضر است. در آخر شرح غزل ۸۸ عرایضی در این مورد شده است. در بحث اخیری که در شرح کتاب «فتح خون» شهید آوینی شد، در این مورد نیز نکاتی مطرح گشت. موفق باشید
-
بدون عنوان
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز:
عید غدیر رو تبریک عرض می کنم. چند روزی هست کلیپی در فضای مجازی منتشر شده در رابطه با فیلسوف و نقاش آلمانی به نام گوته. اوایل ژانویه ۲۰۲۰ میان وسایل شخصی گوته دست نوشته های عجیبی پیدا شد که تعجب همه را برانگیخت. اصرار گوته بر نوشتن و تکرار یک جمله بسیار بهت آور است. (علی ولی الله) دوست داشتم که نظر شما رو در این باره بدونم. کلیپ رو از طریق آدمین کانال رسمی لب المیزان و همچنین آقای نظری ارسال کردم. التماس دعا. یا حقباسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم آن را دیدم. از قبل میدانستیم که گوته نظر خاصی به جناب حافظ داشته اند و این نشان میدهد روحی در غرب حاکم بوده که نظر به حکمت و عرفان اسلامی به خصوص شیعه داشته است. بنده حتی در هگل به نحوی چنین برداشتی دارم به شرطی که هگل را با قرائت فیلسوفان غربی یا اساتیدی که از عرفان و حکمت ما اطلاعی ندارند، نخوانیم. موفق باشید
-
بدون عنوان
با عرض سلام خدمت استاد معظم.
در مورد این بیت از حضرت حافظ:
جان علوى هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
آیا می توان چنین برداشتی داشت:
نفس ناطقه، از حیث حقیقت خود، متوجه عوالم علوی است و تمنای رسیدن به آن مقام را دارد اما چون کمالات او بالقوه است ناچار باید سختی ورود به عالم کثرت و طبیعت را به جان بخرد و جهت استکمال خود با دشواری های آن روبرو شود تا کمالات خود را بالفعل سازد و امکان ارتقا به آن مقام را پیدا نماید. با تشکر از شماباسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده برداشت خوبی داشتهاید. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام:
کی شرح غزلیات حافظتون کتاب میشه؟باسمه تعالی: سلام علیکم: معلوم نیست. هنوز غزلهایی مانده است که شرح نشده. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام علیکم:
به نظر شما، بهترین و جامع ترین شارح آثار مولانا و اشعار حافظ کیست؟ کدام نویسنده ها خوب در زمینه شرح آثار این دو بزرگ، کار کرده اند؟باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام از شروح حُسنی دارند ولی هر دو بزرگوار، بزرگتر از شرحهای موجود هستند. شرح مرحوم علامه محمدتقی جعفری و آقای کریم زمانی برای مولوی میتواند شروع تفکر باشد، ولی برای جناب حافظ چیزِ دندانگیری ندیدم. بالاخره حافظ از عهدِ ازلی ما سخن میگوید، کیست که در عهد ازلیاش حاضر باشد تا با حافظ بهسر ببرد؟!! موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام علیکم:
امکان دارد علاوه بر شرح اشعار حافظ؛ اشعار امام خمینی (ره) را هم شرح دهید؟ تا جایی که من میدانم غیر از متون شهید آوینی شرح دیگری بر اشعار امام موجود نیست.باسمه تعالی: سلام علیکم: کار لازمی است. ولی قصد بنده در شرح اشعار جناب حافظ، تنها در آن حدّ است که نسبت به این سرمایهی بزرگ جفا نشود وگرنه هر کدام از عرایض بنده ذیل هر غزلی، بابی است برای تفکر و سلوک عقلی که آن متنها میتواند در حکم درسگفتارِ آن غزل به حساب آید. موفق باشید
-
بدون عنوان
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: لطفاً در صورتی که راهنمای جامعی برای فهم درست اشعار حافظ (اعم از کتاب، جزوه، صوت و..) سراغ دارید معرفی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بد نیست سری به بحثهایی که تحت عنوان «ما و حافظ» بر روی سایت هست بزنید تا با اُنسِ مداوم با آن مباحث إنشاءاللّه فرهنگ درک نگاه جناب حافظ پیش آید. موفق باشید