بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5625
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته. استاد بررسی زمانه ای که در آن حضور داریم مطالبی را به ذهن متبادر می سازد که گاهی توضیحی برای آن نمی یابیم و گاه الهاماتی نصفه و نیمه. استاد بررسی که می کنم در شرایط جامعه می بینم در اطراف و اکنافمان دختران مومنه و متقیه و محجوبه زیادی هستند که متولد سالهای 56 و 57 و 58 تا سال 63 و 64 که به علت شرایط اجتماعی کشورمان فرصت ازدواج و پرورش نسلی مومن و انقلابی در دامانشان فراهم نیست. از یک سو خانمهای زیادی را می بینم که علی الظاهر دغدغه دین را ندارند ولی مادر هستند. بهرحال شرایط جنگ تحمیلی و کشته شدن بسیاری از جوانان منجر به ایجاد عدم موازنه در ساختار جمعیت شد و این اتفاقات پیش آمد. با خودم می اندیشم پروردگار عالم که خود آگاه به این شرایط بوده و می دانسته توازن جمعیت به هم می خورد و به دست خود این شرایط را ایجاد کرده؛ آیا حکمتی در کار بوده؟(البته که هست) منتهی چه حکمتی می تواند در کار باشد؟آیا در جایی از تاریخ این شرایط تعدیل می شود؟نسلی از دختران که تقدیرشان این بوده که بدون همسر زندگی کنند چه جایگاهی در این تاریخ می توانند ایفاءکنند؟خداوند چه گشایشی ایجاد میکند؟بنا دارد گشایشی ایجاد کتد؟این موقعیت چگونه تفسیر می شود؟ وظیفه آقایان مومن چیست؟مثلا یک آقای 27 ساله مومن اشکالی دارد همسری را اختیار کند که فرضا 30 ساله است اما انقلابی تر و مومن تر از نسل جدید است؟آیا چنین تکلیفی در این دوره برگردن پسران در آستانه ازدواج نیست؟ آیا نوع ازدواج پیامبر صلولت الله علیه و آله نمی تواند الگویی برای جوانان امروز باشد که با زنی 15 سال بزرگتر از خودشان ازدواج کردند؟توضیحات شما استاد گرانمایه موجب مزید امتنان است؛ برای کسانی که دغدغه دین و اسلام و انقلاب را دارند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید حتماً مصلحتی در کار است که با تامل بر روی آن گشایشی و همراه آن تصمیمی در این تاریخ ظهور می‌کند لذا بهترین کار آن است که این نوع خواهران خود را همانند شهدای جنگ تحمیلی عضوی از انقلابی بدانند که نیاز به ایثار و از خودگذشتگی دارد و در فرصتی که دارند سعی کنند منازل بلندی از مسیر عرفان را طی کنند که نیاز به فرصتی دارد که تنها این افراد این فرصت برایشان فراهم است اگر شروع کنند راه گشاده‌ای را در جلو خود باز می‌بینند. موفق باشید
5624
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید با توجه به حدیث حضرت حجت سلام الله علیها که در زمان غیبت به روات حدیث مراجعه کنید . اگر متن دقیق عربی آن را نگاه کنید فقط نوشته روات حدیثنا . من با چند نفرصجبت میکردم متوجه آن شدم که حضرت هیچ قید نکرده که فقها , متکلمان , اصولیون , عرفا , فلاسفه و ....از همین حیث فقط باید به روایت کنندگان حدیث مراجعه کنیم .مثلا در باب عقل , به همان مقداری مجاز هستیم که در روایات دست ما را باز گذاشته اند ( بطور مثال باب عقل در کتاب اصول کافی ) که در این وادی میتوان از بزرگانی چون شیخ صدوق و مرحوم مجلسی که مورد توجه خاصه حضرت ولی عصر بودند نام برد .از طرفی دیگر با بزرگانی چون شیخ مفید رحمت الله علیه و علامه حلی و ... مواجه میشوم که مجتهد بودند و صاحب فتاوی .و این بزرگان هم با اینکه باب اجتهاد را باز کرده بودند مورد توجه خاص حضرت بودند . یا بزرگانی دیگر چون شیخ بهایی , شیخ اعظم انصاری , میرزای شیرازی و دیگر زعمای شیعه که علم و کرامات اینها برکسی پوشیده نیست .از طرفی دیگر مواجه هستم با بزرگانی چون سید علی آقا قاضی رضوان الله , علامه طباطبائی (ره), سید هاشم حداد , علامه طهرانی , علامه حسن زاده آملی , شیخ محمد جواد انصاری که جزو عرفای ما محسوب میشوند.من این عرفا را قبول دارم و میدانم که برایشان فتح باب حاصل شده است و سالک کوی الهی بوده اند , اما هرچه سیره ی آنها را بررسی میکنم خیلی کم با احادیث مماس است ومن حدیثی در این خصوص پیدانکردم که بتواند کمی خاطر مرا آرام کند . مثلا نقل قول است که یکی از این بزرگان در راه مسجد عبا به سر می کشیده که با دیدن مردم دچار قساوت قلب نشوند یا دیگر بزرگی صبح تا به شب در بیابان مشغول عبادت بوده است , خب مگر این بریدن از خلق نیست , مگر ما در روایات به کثرت مشاهده گر این نبوده ایم که اهل بیت کسانی را که از دنیا قطع میکردند ومشغول عبادت میشدند سرزنش میکردند و با اینکه کرامت این بزرگواران بر من معلوم است ولی بیشتر این اعمال با مبانی تصوف جور در میاید.حال متصوفه هم که شامل کسانی چون حلاج میشود که حضرت حجت او را لعن کرده است . آیا حالات عرفا همان سفرهای چهارگانه است؟ .که اگر حالات این بزرگواران همان اسفار اربعه است , پس باید گفت معاذبالله حکمت متعالیه وحی مطلق هست که عرفا سیر خود را به جای قرآن و عترت با فلسفه صدرایی طی میکنند.که این خود بی لطفی به ساحت مقدس قرآن و اهل و بیت است .چون حتی بعضی از علمای عصر معاصر اگر شخصیت فلسفی داشته باشند باز هم بعضی از قسمت های اسفار اربعه را قبول ندارند . چون من در اسفار مطالبی دیدم که در پرسش های بعدی ازخدمتتان میپرسم دیدم , که این مطالب از لحاظ ظاهری کاملا مخالف با شرع مقدس و اعتقادات شیعه اثنی عشری است ( این مطالب به وضوح در اسفار و کتب ابن عربی دیده میشود )که فعلا مجال درج آنها نیست و به امید باری تعالی در فرصت های آتی از حضورتان پرسیده میشود . از طرفی دیگر با عرفایی مواجه میشوم چون مرحوم بهاالدینی , مرحوم کشمیری, رجبعلی خیاط , شیخ حسنعلی نخودکی , مرحوم بهجت و... که من هرچه در زندگی و سیره این عزیزان بررسی کردم رد پایی از فلسفه و عرفان نیافتم (البته عرفان به معنی عرفان نظری , و یا حکمت متعالیه و ...) . بلکه طریق آنها بیشتر روی مباحث اخلاقیات و شرعیات بود و با همین حال احوالات اینها برکسی پوشیده نیست و این بزرگان عارفان بالله هستند . از طرف دیگر خود شما گفتید که در یک سخنرانی گفته اید که شیخ بهایی , مرحوم مفید و ... همه عارف بودند.حال عارف از نوع صدرایی بودند یا عارف بر مبنای اخلاقیات مانند آیت الله بهاالدینی و... خلاصه من در این وادی چون کلاف سردر گم شده ام . اگر میشود مرا راهنمایی کنید و اگر کتابی هست به من معرفی کنید . من از دی ماه سال پیش بین مکتب تفکیک و فلسفه گیر کرده ام و نمیدانم کدام حق است . با توجه به این اوضاع وظیفه ی من در عصر غیبت و طی کردن نهایت سیر و کمال و با توجه به حدیث مولانا حجت بن الحسن العسگری که ارجعوا الی روات حدیثنا چه راهی را باید انتخاب کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اشکال دارد که در فرصت مناسب مقداری بر روی حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین وقت بگذارید تا معلومتان شود آیا سخنان آن‌ها به ما کمک می‌کند تا با دقت بیشتر قرآن و روایات را بفهمیم، یا حجاب ما در فهم قرآن و روایت می‌شود؟ به عنوان نمونه امثال علامه طباطبایی و حضرت امام که در حکمت صدرایی و عرفان محی‌الدین تعمق کرده‌اند به چه نتیجه‌ای رسیده‌اند؟ موفق باشید
5623
متن پرسش
سلام استاد اگر فردی مومن که کار فرهنگی می کند دچار خطای بزرگ شود.که باعث ریزش مومنین ظاهرگرا شود و این مومن به اشکال خود پی برده است.آن کار را هم جبران می کند ولی مومنین ظاهری او را تخریب؛تهمت و افترا می زند و او می گوید خدا با ماست.رفتار ما با او چطور باید باشد؟آن فرد کارهای فرهنگی بزرگی را انجام می دهد و گفتمان انقلاب اسلامی را مطرح کرده است و دل های مستعد را به سوی می کشاند.مشکلش مثلا یه قرض الحسنه زیاد از کسی است که آن فرد بعد زیر قول و قرارش میزند و شروع به تخریب می کند.این سوال در سایت بزنید اشکالی ندارد.نسبت ما با او چطور باشد؟نگاه شما به تخریب ها چیست؟آن مومن باید چه روشی را برای رویش ها در پیش بگیرد؟آیا دوباره کار را از نو شروع کند و یا اینکه آن مکان را ترک کند؟ لطفا پاسخ دهید.متشکرم از پاسخ گو بودنتان.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره اخلاق اقتضاء می‌کند اگر کسی از کار خلاف شرع خود پشیمان است موضوع را منتفی بدانیم و نادیده بگیریم بدون آن‌که کار خلاف شرع او را تأیید کنیم و لی در هرحال او نباید انتظار داشته باشد که مثل قبل عنان فکر جوانان را در دست بگیرد و به عنوان الگو برای آن‌ها مطرح باشد. موفق باشید
5621
متن پرسش
سلام.جایگاه امامت جمعه در نظام اسلامی در کجا قرار دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد موضوعاتی است که در فقه مورد بحث قرار می‌گیرد و در تخصص اینجانب نیست. موفق باشید
5620
متن پرسش
نقش عشق در تکامل وجود انسان چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم حسابی؛ مگر عشق تعریف‌کردنی است که نقش آن در تکامل انسان معلوم شود! باید کاری کرد تا خداوند ما را شایسته‌ی عشق خودش بگرداند و نظر به حق سراسر وجودمان را بگیرد و آن‌وقت می‌فهمی عشق یعنی چه و نقش آن در تکامل انسان چگونه است. راه‌کارِ این، تنها بندگی خدا است از طریق شریعت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله»، همان انسانی که عشق الهی تا معراج جلویش برد. آری «نام ما بر مهر او ببریده‌اند.... عشق او در جان ما کاریده‌اند» مولوی که یک عمر در عشق الهی مثنوی را سرورد می‌گوید: «هرچه گویم عشق را شرح و بیان .... چون به عشق آیم خجل باشم از آن» پس به امید تجلی عشق الهی پای در مسیر بندگی بگذار که «تو پای به راه در نه و هیچ مپرس .... خود عشق بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید
5619
متن پرسش
سلام دوباره ادامه بحث حجاب: 2.می خواستم نظرتون رو درباره این مطالب بدونم به عنوان مطلب روز وراه حل آن ها خیلی ممنون اگرحوصله کنید وبخوانید.؟؟ الف: وحید یامین پور نوشت: درباره ی «ساپورت»: از زیبایی پوشش تا زیبایی اندام... زنان ایرانی همیشه اصول زیبایی شناختی را در پوشش و آرایش رعایت کرده اند. مساله ی امروز ما این است که درگاه درک زیبایی برای زنان گویا عوض شده است. زن ایرانی زیبایی را در رنگ و طرح پوشش جستجو می کرد نه در نمایش تن. برای همین چشمی که به زن ایرانی می افتاد روی طرح و رنگ های پوشش می لغزید نه روی اندام و پوست و چهره اش. ولی زیبایی در زمانه ی ما در «تن نمایی» است. لباس خودش موضوعیتی ندارد بلکه باید بتواند هرچه بیشتر تن انسان را بنمایاند یا زوایای بدن را یا پوست بدن را. لباس در معنای مدرنش پوشش نیست بلکه رهنمای نگاه به زیبایی های تن است. این قاعده در طراحی لباس چسبان مردانه هم رعایت می شود. آنچه امروز آنرا ساپورت می نامیم ادامه ی همین «تن نمایی» است و عجیب است که دخترکان ایرانی، زیبایی را در تن نمایی جستجو کنند چراکه در هیچ کجای تاریخ این سرزمین حتی پیش از اسلام، «تن» محل ارجاع نگاه و زیبایی نبوده است بلکه تلاش هنرمندان در زیبانمایی پوشش بوده است... پ ن: برای مذهبی ترها، چادر، پوششی ضد ارتباطی است که هم اندام را از نگاه دیگران می پوشاند و هم جلوی لغزیدن نگاه روی زیبایی های پوشش را می گیرد. هرچند در انواع چادری های امروزین، دختران چادری چه در نقشهای ریز روی چادر چه در جنس آن و چه در پوشیدن روسری های رنگی قابل مشاهده زیر چادر باردیگر به زیبایی های پوشش روی آورده اند. ب:نقد: علی ابوطالبی نوشت: «درباره‌ی ساپورت»، متنی‌ست به قلم دکتر وحید یامین پورکه در آن از «باب‌شدن تن‌نمایی» می‌نویسد در این مقال، قصد ندارم تاریخ پوشاک را بکاوم یا از منظر زیبایی‌شناسی (و حتی جامعه‌شناسی) مقوله‌ی «ساپورت‌پوشی» را نقد کنم... که این هر دو می‌تواند موضوع بحث‌ها و فحص‌های مفصل و جذاب باشد. نقدم متوجه پی‌نوشت دکتر یامین‌پور است؛ آنجا که از اصطلاح غریب و نامأنوس «مذهبی‌ترها» استفاده می‌کند و گواه و سند «مذهبی‌تر»بودن را «چادر» می‌داند؛ آنجا که ملاک و معیار دینداری را به «شمایل» و «ظاهر» فرومی‌کاهد؛ آنجا که با متر و خط‌کش می‌کوشد قواره‌ی دیانت را اندازه بگیرد... بیایید فرض کنیم چادری‌ها مذهبی‌ترند؛ فرض کنیم متر و مقیاس دینداری میزان فشاری است که پیشانی بر مُهر وارد می‌کند؛ فرض کنیم کشیدگی مد «ولاالضآلین» با امکان رستگاری نسبت مستقیم دارد... برادرم، آقای یامین‌پور، تکلیف ما با آن بانوی چادری که صبح انتخابات ۸۸ فرمان شورش خیابانی صادر کرد چیست؟ آن بانوی چادری را که آن روزها کوشید از آب گل‌آلود خویشاوندی با تُرک و لُر ماهی بگیرد چه خطاب کنیم؟ این‌ها مذهبی‌ترند از آن شیرزنان غزه، که روسری و لباس رنگین به تن دارند اما زیر بار ننگ اطاعت از اسرائیل نرفته‌اند؟ این‌ها مذهبی‌ترند از زنان محجبه‌ی آراسته‌ی حاضر در سخنرانی‌های سیدحسن نصرالله (که خداوند پشت و پناهش باشد)؟ محجبه‌های رنگین‌پوش مالزی و اندونزی را کجای این طیف قرار دهیم برادر؟ به صفر نزدیکند یعنی با سنجه و مقیاس شما؟ از راشل کوری، دختر شجاع (اما بی‌حجاب)ـی که در برابر تانک‌های اسرائیل سینه سپر کرد حرفی نمی‌زنم، که قرار هم نبود از «بی‌حجاب‌ها» سخنی به میان آید. بحث بر سر مذهبی‌ها و مذهبی‌ترهاست... از کدام مذهب سخن می‌گوییم، وقتی متر و معیارمان، پارچه‌ای‌ست؟ ---------------- این مقاله ای ونقد آن بود ونظروراهکارحضرت عالی که همیشه پدرانه وسطحی نبوده؟ ودرآخر نظر راه حل فردی دیگر اگروقت داشتید بخونیدجالبه نگاهش: (الیاس قنبری نوشت: هنجارها، نمود بیرونی ارزش ها هستند. هنجاری به نام حجاب مبتنی بر ارزشی درونی به نام عفاف عمل می کند. پوشش، در درجه اول باید شرعی باشد. دوم اینکه باید منطقی باشد یعنی راحت باشد ( مثلا به نظر من پوشیدن لباس تنگ و کفش پاشنه بلند یا پوشیدن چادر بدون آستین و جلو باز که عملا دست را فلج می کند یک کنش غیر منطقی است) سوماً لباس باید با هنجارهای اجتماعی سنخیت داشته باشد و چهارم اینکه پوشش باید قانونی باشد. لباس های جلف و زننده از نظر من لباسی است که این چهار ویژگی در آن رعایت نشده باشد. یعنی شرعی و منطقی و هنجارمند و قانونی نباشد. اما بحث حجاب اجباری توسط قرتی ها صرفاً یک بهانه و آدرس غلط دادن و نوعی حمله پیش دستانه است. احتمالا همین حجاب اجباری باعث شده این لباس های احمقانه و غیر منطقی تنگ را بپوشند. شاید دیده باشید که وقتی روسری دختری از سرش می افتد سریع آن را به سر می کند. این اقدام او هیچ ربطی به حجاب اجباری و جنبه قانونی آن ندارد بلکه او می داند که اگر روسری اش را بردارد هزاران چشم به او خیره خواهد شد. در واقع این جنبه هنجاری است که رعایت حجاب را ایجاب می کند. آن چشم هایی که به بی حجاب و کسی که با پوشش جلف و زننده وارد محیط عمومی می شود خیره می شود نقش نظارت و کنترل هنجارها را بر عهده دارند. ما با نگاه نکردن به پوشش های جلف در واقع عمل انها را تأیید می کنیم. با نگاه نکردن می گوییم که عمل انها کاملاً طبیعی و معمولی است. با نگاه نکردن و بی توجهی به آنها می گوییم که پوشش شما هیچ هنجاری را نشکسته است. به این موجودات باید نگاه کرد. باید به آنها خیره شد. همان طوری که در خیابان اگر دلقکی ببینیم به او نگاه می کنیم. همان طور که اگر کسی توی خیابان داد و بیداد راه می اندازد نگاهش می کنیم. به نظرم بزرگترین وظیه ما حفظ جنبه هنجاری حجاب است. بهترین راه نهی از منکر هم نگاه متعجب است. البته پیشاپیش از علما و فقها به خاطر تجویز چشم چرانی عذرخواهی می کنم.) آیا این نگاه درست است واسلامی یاراه حل اکل میتی است؟ ببخشید طولانی شد. تشکرفروان. یاعلی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر از ارسال نظر اندیشمندان جامعه‌ی امروز ما در مورد حجاب. باید تعجب کرد از آقای علی ابوطالبی که نتوانست با نظر بسیار دقیق و عالمانه‌ی جناب آقای یامین‌یور هم‌دلی کند و سعی کرده موارد نقضی برای آن پیدا کند گویا آقای ابوطالبی گمان کرده‌اند آقای یامین‌پور تنها علت مذهبی‌بودن را چادر می‌دانند و از بحث به‌کلّی پرت شده‌اند، حرف آقای الیاس قنبری درست است مگر طنزی که در آخر آورد و به قول خودش مجوز چشم‌چرانی صادر کرد. موفق باشید
5617
متن پرسش
باسلام 1.شناخت ولایت فقیه ورفع شبهات بدون افراط وتفریط چون از هرکسی جوری که خودش خواسته روشنیدیم! کتابی ومنبعی معرفی کنید؟ 2.نظرشما درمورد صحبت جدید آقای خاتمی چیست درمورد خط امام واینکه این انتخابات گفتمان اصلاح طلبی پیروز شد حتی آقای موسوی خوئینی ها که گفتند این انتخاب 4ساله است جایگاه این بحث ها وصحبت های اصلاح طلبان و...چیست؟ وآیا شروع زمینه سازی است و...؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده در قسمت آخر کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تحت عنوان مبانی حکومت دینی به صورت نسبتاً مفصل عرایضی داشته‌ام. کتاب بر روی سایت هست 2- باید اصل صحبت را دید، گزیده‌هایی که در روزنامه‌ها می‌کنند بعضاً ذهن را منحرف می‌کند. موفق باشید
5616
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیز وآرزوی سلامتی 1.میخواستم درباره جایگاه سیر شما ونحوه ی نگاه ورجوع ما توضیح بیشتری بدهید؟ 2.میخواستم مخصوصا درباره انسان شناسی هندسه ذهنی تان راترسیم بکنید؟ ببخشید اگرسوالات جواب آن خیلی طولانی میشود ولی یه دفعه توی سیرتون وسوسه ای میادکه ایناراه رو ایینقدرطولانی باشرح و...که اراده ام کمی سست میشود طولانی بودن راه را میبینم ممون اگربه دو سوال جواب کامل وتوصیه ای به مطلب اخیر بکنید. باتشکرفراوان...
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده جایگاه مباحث خود را در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عرض کرده‌ام که مختصر آن به این شرح است: اگر کسی رسید به این که در مقابل خدا بنده است، افق جان او متوجه حقیقت می‌شود. دیگر میل او در راستای تحمیل ذهنیاتش به عالم نیست، بندِ حق است یعنی رجوع او به چیزی بالاتر از خودش است، این دیگر از غرب عبور کرده است. با توجه به این امر است که تأکید می‌شود باید «منِ» خود را بنده دید و بقیه را نیز متوجه این حقیقت کرد و سیر الی الحق جز این نیست، هرچند این سیر، ساز و کارهای مفصلی دارد که ما در حدّ توان محدود خود به آن می‌پردازیم ولی ارزش کار به باز شدن افقی است که بتوان آن افق را در منظر خود نگه داشت. بنده سعی می‌کنم در رابطه با سیر الی الله جایگاه مباحث را عرض کنم تا إن‌شاءالله دوستان متوجه باشند با چه رویکردی باید مباحث و کتاب‌ها را دنبال کرد. اگر معلوم شد مقصد و مقصود ما «سیر الی الله» است تا جان ما در معرض پرتو انوار الهی قرار گیرد، جایگاه تمام مباحث در راستای چنین هدفی مشخص می‌شود و اگر غیر از این است، خواننده یا شنونده را گرفتار پوچی کرده‌ایم زیرا ما از آن گروه‌هایی نیستیم که بگوئیم هر کتاب به یک بار خواندنش می‌ارزد. این یک حیله‌ی سوبژکتیویته است تا سرگردانی انسان‌ها پنهان شود. وقتی راه ما سیر الی الله شد برنامه‌ها و راه‌کارهایی که متوجه این سیر است نیز مطلوب ما خواهد بود. حتی اگر آن برنامه‌ها برای به‌دست‌آوردن انرژی هسته‌ای باشد تا استکبار نتواند ما را محتاج خودش بکند و از عزت اسلامی ما بکاهد. به هرحال باید جای هر برنامه‌ای در راستای مقصد اصلی مشخص باشد. وقتی جای مباحث مشخص شود هرکس می‌تواند نسبت به هدف اصلی جلو برود و مباحث مطرح‌شده إن‌شاءالله برکات خود را به همراه می‌آورد وگرنه آن مباحث و آن فعالیت‌ها هر چند با رنگ مذهبی باشد مزاحم حیات ما می‌شوند. در رجوع «الی الله» - در بستر بندگی خداوند- مقصد ما رجوعِ به حق خواهد بود و در راستای رجوع به حق باید به اسماء الهی نظر کرد و رجوع به اسماء در ذیل رجوع به حق قرار می‌گیرد. از آن طرف مظهر کامل اسماء الهی، اهل‌البیت«علیهم‌السلام»‌اند که به‌طور مشخص در این زمان حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» می‌باشند و باید دائماً وجود و ظهور آن حضرت مدّ نظر باشد. ملاحظه کنید در این مکتب هم هدف مشخص است هم راه. هدف رجوع به «وجود» است به عنوان «حق» و راه رجوع به حق است با نظر به اهل‌البیت«علیهم‌السلام» که صورت کاربردی رجوع به حق هستند. هدف را باید در ابتدا به عنوان یک حقیقت واقعی - و نه ذهنی- شناخت و در راستای رجوعِ الی الله باید نظر به حقیقتِ «وجود» داشت تا گرفتار خدای انتزاعی و مفهومی و ذهنی و اعتباری نگردیم. وقتی متوجه شدیم نظر به «وجود» یک کار اساسی است تا از یک طرف «سیر الی الله» برای ما درست انجام گیرد و از طرف دیگر از روح سوبژکتیویته آزاد شویم، عرض می‌کنم مباحث معرفت نفس با توجه به این که نظر به جنبه‌ی «وجودی» نفس ناطقه دارد، این کار را ممکن می‌کند. «برکات رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» در راستای رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه»، موضوعِ ضرورت شناخت انقلاب اسلامی از یک طرف و نفی غرب از طرف دیگر به میان می‌آید. در ابتدای کتابِ «آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین» بحث «پوچی چرا؟» مطرح می‌شود و با توجه به آن مباحث موضوع معرفت نفس دنبال می‌گردد. در راستای رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه»، موضوع اثبات انقلاب اسلامی و نفی غرب در میان می‌آید، چون غرب حجاب رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است، زیرا سوبژکتیویته به هیچ حقیقتی رجوع ندارد تا بتواند به «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» نظر کند و مباحث نقد غرب با این رویکرد مطرح شده تا حجاب نور مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» شناخته شود وگرنه نقد غرب به خودی خود هیچ دردی را دوا نمی‌کند و صرفاً یک ژست پُست‌مدرن است. ما نقد غربی که در ذیل شخصیت حضرت امام، موجب رجوع به مکتب اشراقی حضرت امام می‌شود و نهایتاً ما را به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» رهنمون می‌کند، می‌پذیریم، ما غربی را نفی می‌کنیم که حجاب رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است و انسان‌ها را گرفتار سوبژکتیویته کرده است. عرض شد مباحث مربوط به انقلاب اسلامی چشم ما را متوجه عالَمی می‌کند که در آن امکان عبور از غرب برای جامعه‌مان فراهم گردد و از آن طرف مقدمه‌ی ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» شود، مباحث مربوط به انقلاب اسلامی و امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» را با توجه به این امر دنبال می‌کنیم و شما نیز مواظب باشید مباحث را بیرون از این جایگاه مطالعه نفرمائید. مباحثی مثل «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» و «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» و «اسماء حسنا؛ دریچه‌ها‌ی نظر به حق» کمک می‌کنند تا تصور صحیحی از حضور حضرت حق در هستی داشته باشیم، چیزی که حضرت امام بر آن تأکید فراوانی داشتند که باید حجاب‌هایی که تصور ما را از رجوع به حضرت حق مختل می‌کند بشناسیم و از آن نجات یابیم. همان‌طور که می‌دانید: «وجود»، حقیقتی است که در هر صحنه‌ای یک وجهش نمایان می‌شود. وقتی بنا است در رابطه با غرب صحبت شود از آن زاویه‌ای به غرب نظر می‌شود که حجاب غرب کنار رود و «وجود» رخ بنمایاند و ظلمانی‌‌بودن غرب نسبت به درخشش نور «وجود» معلوم شود. نور جمال وجود در مظاهر مختلف، متفاوت است و در هر موطنی جمالی از آن ظاهر می‌شود به جهت تشکیکی‌بودن، از وجهی رخ می‌نمایاند و از وجهی در حجاب می‌رود و باز دوباره به صورتی دیگر رخ می‌نمایاند. این است که ما باید همواره بتوانیم در ابتدای هر موضوعی نظر به «وجود» داشته باشیم و با توجه به آن چهره و آن جلوه‌ای که در آن موضوع دارد، موضوع را بررسی نمائیم. بحث‌هایی مثل «برهان صدیقین» در جهت اثبات وجود و بحث‌هایی مثل «آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» در جهت نفی مفهومِ «وجود» و رجوع به اسماء الهی با جنبه‌ی قلبی تدوین شده است. با نظر به «وجود» ساحتی از استعدادِ ما به صحنه می‌آید که می‌توانیم «وجود» را در مظاهر اسماء الهی بنگریم و یا اسماء الهی را از جنبه‌ی وجودی به تماشا بنشینیم. چون حقیقتاً وقتی ما بخواهیم در عالم با «وجود» روبه‌رو شویم با ظرف ظهور اسماء الهی که انوار کمالی وجود مطلق هستند روبه‌رو می‌شویم که اعیان مخلوقات‌اند و از آن‌جایی که عالی‌ترین اعیان که مظهر کامل اسماء الهی هستند، اهل البیت«علیهم‌السلام»اند، ما در رجوع به وجود مطلق با اهل‌البیت«علیهم‌السلام» روبه‌رو می‌شویم. ولی ابتدا جهت چنین رجوعی باید درکی از وجود داشته باشیم که از طریق معرفت حضوری به نفس، چنین درکی حاصل می‌شود و از این جا آغاز می‌کنیم، سپس با نظر به «وجود»، نظر بر اسماء الهی را که معنای کمالی وجود مطلق‌اند در خود احساس می‌کنیم، مثل آن‌که علم و حیات را به علم حضوری در خود احساس می‌کنیم، پس با نظر به جنبه‌ی کمالی وجود، به اسماء الهی مثل علم و حیات نظر می‌کنیم. مباحث سلوکی و اخلاقی در این مرحله کمک می‌کنند تا ما در رجوعِ به حق - به اعتبار اسماء حسنایش- محجوب به حجاب منیت و انانیت نباشیم، یعنی ما با نظر به این که می‌خواهیم در محضر حق قرار بگیریم از رذائل فاصله می‌گیریم و به فضائل اخلاقی متخلق می‌شویم. اخلاق در حکمت متعالیه صفتی نیست که عارض بر نفس ما بشود، بلکه با فاصله‌گرفتن از پرخوری و پرحرفی و آرزوهای بلند دنیایی، نفس خود را به وحدت الهی نزدیک می‌کنید و موجب شدیت آن می‌شوید تا در مرتبه‌ی بالاتری از وجود قرار گیرد. به تعبیر ملاصدرا، نفس با اُنس با معارف حقّه و اخلاق فاضله شدید می‌شود، مثل سنگی که طلا می‌گردد نه مثل سنگی که طلا بگیرند. زیرا تا انسان معرفتی صحیح و سجایایی شایسته پیدا نکند رجوعی به حضرت حق نخواهد داشت. همچنان که در مورد رجوع به اهل البیت«علیهم‌السلام» عموماً و حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» خصوصاً باید شایستگی عقیدتی و اخلاقی لازم برای انسان حاصل شود. شایستگی لازم در امر عقیده و اخلاق، موجب می‌شود تا جهت روح از کثرت و ماهیت و اعتباریات به سوی وحدت سیر کند و انسان با رویکرد به وجود، به جنبه‌ی کمالی آن که همان اسماء الهی است نظر ‌کند و اسماء را در آینه‌ی اعیان بنگرد، و به هر چه می‌نگرد نور حق را در آینه‌ی اعیان ببیند، مباحث حب اهل البیت«علیهم‌السلام» بر این موضوع تأکید دارد و مباحث حقیقت نوری اهل البیت«علیهم‌السلام» تکمیل همین موضوع است. جمع بین حب اهل البیت«علیهم‌السلام» و حقیقت نوری را باید بتوانیم با مباحث مهدویت در حضرت مهدی«علیه‌السلام» بنگریم، مباحث «مبانی معرفتی مهدویت» و «جایگاه واسطه‌ی فیض در هستی» و «بصیرت و انتظار فرج» و «عوامل ورود به عالم بقیت اللهی» و «آخرالزمان، شرایط ظهور باطنی‌ترین بُعد هستی» در راستای نظر به مظاهر اسماء الهی در عالی‌ترین اعیان طرح شده است. «جایگاه شناخت غرب » در راستای نظر به ظهور مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» و عبور از ظلمات غرب، شناخت غرب موضوع بسیار حساسی است زیرا شناخت ذات غرب در حالی که ما فعلاً در عالم غربی قرار داریم، مثل احساس هوا است که نه به راحتی احساس می‌شود و نه می‌توان منکر آن بود، چون تمام اطراف ما را فرا گرفته، با توجه به این امر اولاً: سعی شده از طریق کتاب‌هایی مثل «فرهنگ مدرنیته و توهم» و «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» و «علل تزلزل تمدن غرب»، فرهنگ غربی فهمیده شود -که البته بنده انتظار ندارم به‌زودی این مباحث تأیید و تصدیق گردد- ثانیاً: با تبیین روح غربی و جهت‌گیری آن معلوم شود غرب چه چیزی را از ما گرفته و چه چیزی به ما داده است. این موضوعی نیست که به راحتی بتوان تبیین کرد. به‌خصوص اگر سیره و سخنان امام«رضوان‌الله‌علیه» را در منظر خود نداشته باشیم فکر نمی‌کنم بتوانیم بفهمیم غرب چه چیزی را از ما گرفته است. بسیجیانِ شهید خوب فهمیدند حضرت امام چه اهداف و افقی را بناست به تاریخ ما برگردانند که حاضر شدند خود را فدای آن اهداف بکنند، چون با تمام جانِ خود احساس کردند عالَم غیر غربی، در ذیل اسلام، چه عالَمی است. اگر مردم بفهمند غرب چه چیزی را از ما گرفته است مطمئن باشید به راحتی متوجه عظمت عالَم اسلامی می‌شوند و برای تحقق آن حاضرند همه‌ی زندگی خود را فدا کنند. کتاب‌هایی مثل «تمدن‌زایی شیعه» و «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» و «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» و «عالَم انسان دینی» متکفل تذکر به عالَمی هستند که اسلام در صدد تحقق آن است. ممکن است دوستان در ابتدای امر گمان کنند کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» کتابی است اخلاقی و توصیه‌هایی است برای زنان و مردانی که بنا است یک زندگی دینی داشته باشند، درست است که کتاب جواب‌گوی این نیاز هم هست، ولی هدف اصلی کتاب آن است که معلوم کند خانواده‌ی ما در فضای اسلامی، چه عالَمی دارد و به کدام بُعد از ابعاد انسانی در عالَم هستی نظر می‌کند. تماماً تلاش ما در این کتاب آن بوده که بتوانیم روشن کنیم خانواده یک عالَمی است که این عالَم گم شده است و با نشان‌دادن جایگاه زن در فضای دینی، به آن گمشده اشاره می‌کنیم. برگشت به آن عالَم مقدمات خود را می‌خواهد و چیزی نیست که سریعاً محقق شود. ما در کتاب «عالَم انسان دینی» سعی کردیم از نظر تئوری عرض کنیم مبانی فلسفی و عرفانی عالَم دینی چیست ولی در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» و کتاب «کربلا مبارزه با پوچی‌ها» سعی بر این بوده که به‌طور عملی نشان داده شود چگونه باید از نیهیلیسم عبور کرد و با حقیقتی که ماوراء گذشته و آینده است، مأنوس شد. در مباحث مربوط به انقلاب اسلامی، نه‌تنها متوجه حیات فعّالی خواهیم شد که انقلاب اسلامی بستر آن را فراهم کرده است، بلکه می‌توانیم جایگاه تاریخی خود را نسبت به پشت کردن به غرب احساس کنیم و بدانیم اگر ما خود را از انقلاب اسلامی بیرون بکشیم گرفتار پوچ‌ترین نحوه‌ی حیات خواهیم شد. انقلاب اسلامی یک تحفه‌ی فوق‌العاده ارزشمندی است که زندگی ما با قرارگرفتن در سایه‌ی آن به بهترین نحو هدف‌دار می‌شود. از طریق نظر به انقلاب اسلامی از یک طرف به تاریخ انبیای گذشته متصل می‌شویم و از طرف دیگر انقلاب حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» را در منظر خود قرار ‌می‌دهیم. گذشته از این‌که جایگاه تاریخی خود را به عنوان جایگاه عبور از غرب نیز در خود احساس می‌نمائیم. سعی بنده در کتاب‌های مربوط به انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» آن بوده که جدا از مباحث فلسفی در نقد غرب، بتوانم از طریق این کتاب‌ها احساس متعالی عبور از غرب را به مخاطب متذکر شوم تا متوجه شود در مسیر انقلاب اسلامی از یک طرف از غرب عبور می‌کند و از طرف دیگر به مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» وصل می‌شود. به همین جهت بنده عقیده‌ام این است که عزیزان می‌توانند از طریق کتاب‌های انقلاب اسلامی، یک بحث غرب‌شناسی لطیفی را به مخاطب متذکر شوند به طوری که مخاطب به‌خوبی احساس ‌کند غرب؛ ظلماتِ زندگی تعالی‌بخش است. از آن‌جایی که تمام تلاش ما آن است که عالَم مخاطبان به سوی حق تغییر کند و معارف دینی در فضای ابژکتیویته‌ی حاکم بر اندیشه‌ها طرح نشود، مجبور شده‌ایم در کتاب‌های متعدد و مثال‌های فراوان، عالَمِ مدّ نظر خود را در افق زندگی مخاطبان قرار دهیم و مخاطبان نیز باید با چنین رویکردی مطالب را دنبال نمایند تا إن‌شاءالله حقیقت رخ بنمایاند. ما چاره‌ای نداریم که مثال‌های فراوانی را در کتاب‌ها مدّ نظرِ مخاطَب خود قرار دهیم تا خواننده‌ی کتاب‌ها، خود را در عالَمِ مدّ نظرِ کتاب احساس کند و إن‌شاءالله موضوع مورد نظر به عنوان جلوه‌ای از حقیقت رخ بنمایاند. می‌توان کل مباحثی که در راستای سلوک ذیل شخصیت امام«رضوان‌الله‌علیه» عنوان شده و کمک می‌کند تا شروعی باشد تا هرچه بیشتر اندیشه‌ی حضرت امام بروز کند را در پنج عنوان طرح کرد، که البته این ترتیب، ترتیب خواندن کتاب‌ها نیست بلکه نظر به اولویت مقاصدی است که ما باید دنبال کنیم. پنج عنوانِ مورد نظر عبارتند از: 1- رجوع به حضرت «الله» به عنوان حقیقتی که هم مبدأ همه‌ی عالم است و هم مقصد همه، به همان معنایی که شما در آیه‌ی «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» متذکر آن هستید، این مقصد را باید بتوانیم به صورت کاربردی در زندگی خود پیاده کنیم و حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» مسیر کاربردی رجوع به حضرت «الله» را در مقابل ملت ما قرار دادند، ما قبل از انقلاب که بی‌امام بودیم، نمی‌دانستیم راه‌کارِ رجوع به حضرت الله چگونه است. عملاً حضرت امام شیخ و راهنمای آگاه به مسیر سعادت ملت ما شدند به طوری که حق و حقیقت را از عالم غیب گرفتند و به صورت کاربردی به این ملت دادند و تأکید ایشان بر روی اصالت وجود و حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین در همین راستا است. 2- دومین نکته‌ای که باید در راستای مقصد مورد نظر به آن توجه کنیم نظر به ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» است به طور خاص و نظر به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است به طور اَخص، زیرا که آن ذوات مقدسه وسیله‌ی رجوع به حق‌اند از طریق اسماء الهی و اسماء الهی در آن‌ها متعین است و بر این مبنا به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» به‌عنوان واسطه‌ی فیض الهی و حقیقی‌ترین واقعیات در عالم امکان نظر می‌شود و همان‌طور که عرض شد در همین رابطه حضرت باقر«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ یَنْظُرَ اللَّهُ إِلَیْهِ فَلْیَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ یَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ کَذَلِکَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه‏» هرکس مایل است‌بین او و خدا حجابى نباشد تا خدا را ببیند و خداوند نیز او را مشاهده کند باید آل محمّد را دوست بدارد و از دشمنانشان بیزار باشد و پیرو امامی از این خانواده گردد. اگر چنین بود خدا را مى‏بیند و خدا نیز او را مى‏بیند. برای هرچه بیشتر کاربردی‌شدنِ رجوع به حق باید پس از نظر به وجود، به مظهر کمالی وجود یعنی اسماء الهی نظر کرد و اسماء الهی را در مظاهر کاملی که همان سیره‌ی اهل البیت«علیهم‌السلام» باشد به تماشا نشست، و در همین رابطه از معرفت نفس شروع می‌کنیم. 3- با نظر به معرفت نفس، راه شناخت و ادراکِ «وجود» گشایش می‌یابد تا راهِ رجوع به حضرت حق معلوم شود و همان‌طور که عرض شد در راستای رجوع به حضرت حق است که با مقام حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» به عنوان واسطه‌ی فیض الهی، روبه‌رو می‌شویم. در یک دستگاه مطمئن می‌توان با معرفت نفس و ادراکِ «وجود» شروع کرد تا امکان ادراک مقام واسطه‌های فیض که مظهر اسماء الهی است فراهم ‌شود و با نظر به آینه‌ی وجودِ مظاهر الهی، به حضرت حق نظر ‌شود. برای رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» دو نکته باید مدّ نظر باشد؛ یکی نظر به انقلاب اسلامی به عنوان واسطه‌ای که ما را به شرایط ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» می‌رساند و دیگر عزم عبور از غرب که حجاب رجوع به مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است، زیرا در راستای رجوع به حق باید از جایگاه انقلاب اسلامی با رویکردِ رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» غافل نبود و از جایگاه فرهنگ مدرنیته به عنوان حجابِ رجوع به حق آگاهی کامل داشت. «زندگی در فرهنگ انتظار » 4- نظر به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه و اندیشه‌ی امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه»، نظر به مرحله‌ی گذار است تا در زمان غیبت، رجوع ما به حاکمیت امام معصوم مورد غفلت قرار نگیرد و در این راستا به جامعه‌ای نظر داریم که جامعه‌ی منتظِر است و آن را یک زندگی می‌دانیم که باید در فرهنگ انتظار به آن بپردازیم. آن‌هایی که می‌گویند منتظر بمانیم تا امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» تشریف بیاورند و بعد ببینیم چه باید کرد، ابداً امام زمان را نمی‌شناسند. زیرا امام زمانِ غایب یعنی امامی که در عین غیبت، راه‌کاری برای ادامه‌ی دینداری برای ما گذاشته‌اند تا در زمان غیبت چون منتظران زندگی کنیم، نه همچون نشستگان. سبک و سلوک حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» یعنی حیات دینی، با رویکرد انسان منتظِر. کسی که می‌خواهد بنشیند تا بعداً امام زمان بیایند و کاری بکنند دروغ می‌گوید که منتظر است چون به فکر ساختار جامعه‌ی منتظِر نبوده است. شیعه در راستای انتظارِ امام زمان به جامعه‌ای نظر دارد که جامعه‌ی منتظِر است با هویت خاصی که جامعه‌ی منتظِر دارد. جامعه‌ی منتظر برای خود شخصیت خاصی دارد که باید به آن بپردازیم و این تهمت است به شیعه اگر بگویند منتظر امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» معطل و بیکار است، جامعه‌ی منتظر دارای مکتب خاصی است که به ولایت فقیه نظر دارد. تفاوت این جامعه با جامعه‌ی آرمانی شیعه آن است که در جامعه‌ی آرمانی، امام معصوم حاکم است و ساختار خاص خود را دارد ولی در جامعه‌ی منتظِر، حاکمیت با ولی فقیه است که سعی دارد حکم خدا و رسول و امام«علیهم‌السلام» را حاکم کند و این بهترین شرایط برای زندگی در زمان غیبت است. یکی از اشتباهات بزرگی که ما داریم این است که فکر می‌کنیم در جامعه‌ی منتظر امکان حیات متعالی نیست و باید دست روی دست بگذاریم تا اماممان بیایند، در صورتی که حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ کَانَ کَمَنْ کَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ کَانَ کَالضَّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بِالسَّیْف‏»؛ هرکس با انتظار ظهور امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» بمیرد مانند کسی خواهد بود که در خیمه‌ی قائم با او باشد، نه، بلکه مثل کسى است که در خدمت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» شمشیر زده باشد. این‌ها همه نشان می‌دهد همان‌طور که ظهور امام زمان‌«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ظهور انقلابی بزرگ است، فرهنگ انتظار هم نمی‌تواند از آن حالتِ حماسی جدا باشد. به همین جهت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ» برترین عبادت، انتظار فرج است. و بدانیم انتظار فرج در حال حاضر به همان معناست که امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» در تبیین آن فرمودند: «شکستن فرهنگ شرق و غرب، بی‌شهادت میسر نیست». پس می‌توان همین حالا در یک حیات متعالی به سر برد. 5- در راستای نظر به حق در مسیر نظر به مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه»، باید متوجه‌ی غرب بود و نقد مدرنیته به عنوان نقد حجاب ظهور حقیقت، چیزی نیست که بشود از آن غافل شد و از عاملی که به واقع مانع تجلی ظهور حقیقتِ انقلاب اسلامی می‌شود به راحتی گذشت. این بود آن‌چه ما به عنوان راه‌کار زندگی ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» بدان اعتقاد داریم و امید داریم اگر عزیزان نکات پنجگانه‌ی فوق را رعایت کنند به لطف الهی شخصیت خود را در معرض پرتو شخصیت اشراقی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌علیه» قرار می‌دهند و کار را شروع کرده‌اند. خداوند به حقیقت اولیاء و انبیائش افتخار پیروی از حضرت امام‌خمینی«رضوان‌الله‌علیه» را جهت بهترین رجوع به حضرت حق، به ما عنایت بفرماید. موفق باشید
5615
متن پرسش
سلام استاد عزیز و بزرگوار داشتم زندگی یک شهید دفاع مقدس را می خواندم که مسیحی بودند و همان روزی که یاد گرفتند نماز بخوانند در جبهه شهید می شوند. استاد من به این زیاد فکر کردم چی میشه این بندگان خدا انقدر عاقبت بخیر میشن. این شهید که کلا یک روز نماز خونده . یادمه آقای رحیم پور ازغدی داستان یکی از سران جاهلیت را تعریف می کرد که در جنگ احد ایمان آورده همانجا هم شهید شده. بدون حتی یک نماز و یک روزه! آخه این مسئله بنظرم فراتر از عاقبت بخیریه، شهید شده! ما با این همه ادعای مسلمانی دعا میکنیم دم مرگ کافر از دنیا نریم عاقبت بخیر شدیم! یا مثلا زهیر که شیعه نبوده چه کار کرده با اینکه از دست سیدالشهدا فرار می کرد تا چشم تو چشم نشه، ارباب میان دنبالشون و جلسه خصوصی باهاش میذاره و یک حرفایی رد و بدل شده که شب عاشورا میگه هزار بار کشته بشم وزنده بشم و باز به راهت فدا بشم. یا حرُ که دیگه اساسا مسبب عطش شد، حضرت لقب حریت بهش دادند و الخ. یک جوابی که مدتها پیش در مورد حر شنیده ام، استادی می گفتند "ادب" او باعث شده بوده. احترامی که به حضرت زهرا س داشتند. در بین این شخصیتها که داستانشان را گفتم هم بنظرم این ادب مشهوده. مثلا در داستان همان شهید مسیحی هم متانت و حجب و حیاشون بیان شده. اگر فقط ادبه، باید شرایط خاصی داشته باشه، چه شرایطی؟ اگر دلیل دیگر هست چیه؟ متشکرم از توجه و پاسخگوییتان خدا بر توفیقاتتان بیفزاید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید با حق و حقیقت صادقانه برخورد کرد و در هرحال انصاف را رعایت کرد حتی اگر رعایت انصاف به ضرر ما باشد تا در هر شرایطی که با حق روبه‌رو شدیم بتوانیم آنچه حق است را انتخاب کنیم. موفق باشید
5611
متن پرسش
با عارض سلام خدمت استاد بزرگوارمان در شرح حال حضرت امام است که ایشان یک بار چون در یک سخنرانی احساس کردن نفسشان از سخنوری خوشش آمده تا سه سال سخنرانی را تعطیل کردند اما اگر ما بخواهیم این جوری رفتار کنیم باید گوشه ی خانه بنشینیم امام چه می کردند که هم این رفتار را انجام می دادند و هم کار و زندگی را تعطیل نمی کردند
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این را که می‌فرمایید نشنیده‌ام ولی در هرحال در هر کاری ما موظف هستیم بر اساس میل نفس امّاره‌ی خود عمل نکنیم، به حکم وظیفه‌ی شرعی عمل کنیم و اگر تا حدّی هم میل نفس در میان است نظر ما در راستای برآوردن آن میل نباشد. موفق باشید
5610
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز روایتی وجود دارد که علی الظاهر حکم به حرمت مطلق موسیقی میدهد؟ آیا راهی برای تأویل این روایت وجود دارد که از آن اطلاق حرمت موسیقی استفاده نشود؟ مثلا علت این حکم را منحصر بودن کاربرد موسیقی در آن زمان به مجالس ملازم با گناه و لهو در نظر بگیریم و حالا که موسیقی کاربردهای مفید هم پیدا کرده از شمول این حکم خارج شده است؟ امام صادق (ع) فرمودند: جز این نیست که خداوند صنایعی را که از آن فساد محض ایجاد می‌شود حرام کرده است، مثل سازها و نی‌ها و همه آلات موسیقی و لهو و هرچه که شبیه به آن است، و باید از آن دوری کرد و در این وسایل و آلات و هر آنچه از آنها ایجاد می شود هیچ صورتی از صلاح و درستی نیست و لذا آموختن آن و آموزش آن و استفاده از آن و اجرت گرفتن برای آن و تمامی صورت‌های آن حرام است... (وسائل الشیعه ، ج 12 ، ص 57 ، به نقل از تحف العقول) .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه فقهای گرامی در مجموع نسبت به روایات حرمت موسیقی استنباط کرده‌اند آن است که حرمت موسیقی به محتوای آن مربوط است و بیشتر این نوع روایات را مربوط به زمانی می‌دانند که موسیقی عین لهو و لعب و فتنه و فحشاء بوده است. موفق باشید
5609
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی می خواستم بدانم روی یک انسان با قلب سالم ، زمان باید تاثیر بیشتری بگذارد یا مکان؟ مثلا انسان باید از کربلا رفتن بیشتر متاثر شود یا در شب عاشورا؟... باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فرق نمی‌کند هرکدام اقتضای خود را دارد و هرکس باید به حال خود نظر داشته باشد و رزقی که برای او مقدر کرده‌اند. باید سعی کرد از سفره‌ای که پهن شده نهایت استفاده را جهت مسیر رجوع إلی اللّه برد. موفق باشید
5608
متن پرسش
سلام و عرض ارادت. مطلبی از زبان حضرت امام خمینی خواندم که گفتم شاید برای شما هم جالب باشد : غرب دارد دنیا را به صورت یک جنگنده، به صورت یک وحشی بار می‏آورد. تربیت غرب انسان را از انسانیت خودش خلع کرده؛ به جای او یک حیوان آدمکش گذاشته است! لآن شما در هر جای دنیا که ملاحظه می‏کنید، الآن هم که یک آرامشی فرض کنید در دنیا هست و جنگهای عمومی نیست، در هر مملکتی که می‏بینید، با دخالت همین امریکا و با دخالت همین شوروی آدمکشی هست. افغانستان الآن آدمکشی است به دخالت شوروی، در بسیاری از جاها. لبنان هم آدمکشی است به دخالت امریکا. غرب حیوان بار می‏آورد. آنهم نه حیوان آرام، یک حیوان وحشی! آدمکش! آدمخوار! پیشرفت، پیشرفت انسانی نیست. پیشرفت حیوانی است. تربیت انسانی نیست. در غربتربیت حیوانی است. حکومتها را می‏گویم؛ ملتها را نمی‏گویم. حکومتها و پرورشهایی که در حکومتها هست حکومتهای انسانی نیست. غرب پیشرفت کرده، پیشرفت کرده در اینکه حیوان تربیت کرده! آلات قتاله درست کرده. در روزنامه دیشب پریشب بود که یک[بمبی]درست کرده‏اند که پنج مرتبه بالاتر از آنی است که در آن جنگ روی ژاپن ریختند، پنج مرتبه از آن بالاتر. کار غرب این است! یک چیزی درست کند برای آدمکشی. و این افتخاری است که پنج مرتبه بالاتر از آن است که دویست هزار نفر را در یک شهری، یک بمب کشت! این «پیشرفت». ما باورمان آمده است که همه چیزها در غرب است. خیر، آن چیزی که در غرب است تربیت حیوان درنده است، حیوان درنده دارند درست می‏کنند. آلاتی هم که درست می‏کنند همان چنگ و دندان حیوان درنده است؛ منتها به صدها هزار مرتبه بالاتر. لینک کامل : http://farsi.khamenei.ir/sahifeh-content?id=14575
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از لطف شما متشکرم امید دارم کار بران محترم بتوانند استفاده نمایند. موفق باشید
5607
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم از طلاب قم هستم و 3سالیست با اندیشه شما اشنا شده ام و با مطالعه کتب شما بالاخص سلوک ذیل اندیشه امام که خود شما به بنده در سوالیکه کرده بودم پیشنهاد دادید،حیاتی جدید پیدا کردم اما مدتیست متحیر گشته ام وان مساله تولید علم هست که حضرت اقا مدت 12 ساله که ازحوزه مطالبه میفرماید و ما دنبال اجرای این مهم هستیم تا دین به تمامه در بستر انقلاب اسلامی به ظهور در آیداما انچه مااز شما اموخته و یافته ایم اینست که باید ازعالم حصول به حضور رویم ودر این عالم هست که ما سیر داریم بسوی حق.اما انچه از حوزه میبینیم بجای اجرا در اوردن این امر وحتی بحث تولید علم ،این است که بدنبال نظام فکری ریاضی گونه هستند واین گونه با روایات معامله میکنند و ایا این گونه باید بدنبال احکام الهی در شئون مختلف دین در تولید علم بود؟!یا نه. لطفا راهنمایی بفرمایید تا درزمینه تولید علم چطورعمل کنیم وحتی تولید علم را در کلام اقا معنا کنید .وسوال دیگر اینکه جایگاه مقدم داشتن علم حصولی برای حضور چقدر وتا چه حد است وایا میتوان گفت اگر در جایی علم حصولی مثلا در برهان صدیقین یا هر مسئله دیگر چه فقهی چه اخلاقی و چه عرفانی نداشته باشیم در این صورت از ان حضور خاص در ان مسئله محروم یا ناقصیم ؟ودر صورت محرومیت باید چه کنیم .با تشکر از استادی که مارا یاری کرده و راه او را نشان ما داده
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با فقه به نظر بنده در زمان غیبت امام معصوم بهترین روش‌ همین روشی است که در حوزه معمول است که مجتهدین عمل می‌کنند تا تکلیف مکلَّف را از متون دینی استنباط کنند. ولی همین‌طور که متوجه‌اید در سایر علوم دینی نباید از جنبه‌ی حضوری آن علوم غفلت کرد که به نظر بنده روش معرفت نفس به‌خوبی در این امر کمک می‌کند، آری وقتی می‌خواهیم با دشمنان عقیده‌ی خود محاجّه کنیم باید به روش کلامی عمل نماییم و از استدلال کمک گرفت ولی این غیر از روش فلسفه‌ی اسلامی است که مبتنی بر بدیهیات است، نه برای آن‌که طرف مقابل را محکوم کنیم بلکه برای آن‌که انسان طالب حقیقت را اقناع نماییم و در همه‌ی این موارد می‌توان به تولید علم پرداخت هم در معرفت نفس و عرفان و هم در فقه و کلام و فلسفه. موفق باشید
5606
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد محترم درباره سوالاتی که اخیراً در مورد ازدواج مجدد مرد پرسیده شده است؛ و خانم ها به شدت در این مورد موضع گرفته اند. که آخرین سوالی که مطرح شده در این زمینه سوال 5579 است که یک خانم پرسیده است و به شدت به فقها تاخته اند و آنها را زمان نشناس معرفی کرده و سایر مطالب. لذا خواهشمند است مطالب بنده را در این زمینه در سایت منتشر بفرمائید و اگر خودتان نیز نظری در مورد مطالب بنده دارید خوشحال می شوم نظرات خود را بیان بفرمائید. البته عذرخواهی می کنم که مطلبم کمی طولانی است. قابل توجه همه خانم ها این حسی که اینها دارند از آن صحبت می کنند؛ حس حسادت است که در روایات به شدت از آن مذمت شده است و آن را کفر نامیده اند. فقط کافی است روایات حسادت زنها در کافی شریف خوانده شود. فقط 5 حدیث است. این 5 حدیث به شرح زیر است: بَابُ غَیْرَةِ النِّسَاءِ 1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ بَعْضِ‏ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَیْسَ الْغَیْرَةُ إِلَّا لِلرِّجَالِ وَ أَمَّا النِّسَاءُ فَإِنَّمَا ذَلِکَ مِنْهُنَّ حَسَدٌ وَ الْغَیْرَةُ لِلرِّجَالِ وَ لِذَلِکَ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النِّسَاءِ إِلَّا زَوْجَهَا وَ أَحَلَّ لِلرِّجَالِ أَرْبَعاً وَ إِنَّ اللَّهَ أَکْرَمُ أَنْ یَبْتَلِیَهُنَّ بِالْغَیْرَةِ وَ یُحِلَّ لِلرِّجَالِ مَعَهَا ثَلَاثاً. 2- عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ سَعْدِ بْنِ الْجَلَّابِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَجْعَلِ الْغَیْرَةَ لِلنِّسَاءِ وَ إِنَّمَا تَغَارُ الْمُنْکِرَاتُ مِنْهُنَّ فَأَمَّا الْمُؤْمِنَاتُ فَلَا إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ الْغَیْرَةَ لِلرِّجَالِ لِأَنَّهُ أَحَلَّ لِلرَّجُلِ أَرْبَعاً وَ مَا مَلَکَتْ یَمِینُهُ وَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْمَرْأَةِ إِلَّا زَوْجَهَا فَإِذَا أَرَادَتْ مَعَهُ غَیْرَهُ کَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ زَانِیَةً. قَالَ وَ- رَوَاهُ الْقَاسِمُ بْنُ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فَإِنْ بَغَتْ مَعَهُ غَیْرَهُ‏ 3- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ رَفَعَهُ قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَاعِدٌ إِذْ جَاءَتِ امْرَأَةٌ عُرْیَانَةٌ حَتَّى قَامَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی فَجَرْتُ فَطَهِّرْنِی قَالَ وَ جَاءَ رَجُلٌ یَعْدُو فِی أَثَرِهَا وَ أَلْقَى عَلَیْهَا ثَوْباً فَقَالَ مَا هِیَ مِنْکَ فَقَالَ صَاحِبَتِی یَا رَسُولَ اللَّهِ خَلَوْتُ بِجَارِیَتِی فَصَنَعَتْ مَا تَرَى فَقَالَ ضُمَّهَا إِلَیْکَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْغَیْرَاءَ لَا تُبْصِرُ أَعْلَى الْوَادِی مِنْ أَسْفَلِهِ. 4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ یُوسُفَ بْنِ حَمَّادٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ غَیْرَةُ النِّسَاءِ الْحَسَدُ وَ الْحَسَدُ هُوَ أَصْلُ الْکُفْرِ إِنَّ النِّسَاءَ إِذَا غِرْنَ غَضِبْنَ وَ إِذَا غَضِبْنَ کَفَرْنَ إِلَّا الْمُسْلِمَاتُ مِنْهُنَّ. 5- عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ خَالِدٍ الْقَلَانِسِیِّ قَالَ: ذَکَرَ رَجُلٌ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع امْرَأَتَهُ فَأَحْسَنَ عَلَیْهَا الثَّنَاءَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَغَرْتَهَا قَالَ لَا قَالَ فَأَغِرْهَا فَأَغَارَهَا فَثَبَتَتْ فَقَالَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی قَدْ أَغَرْتُهَا فَثَبَتَتْ فَقَالَ هِیَ کَمَا تَقُولُ. 6- أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْمَرْأَةُ تَغَارُ عَلَى الرَّجُلِ تُؤْذِیهِ قَالَ ذَلِکَ مِنَ الْحُبِّ. طبق این احادیث اصلاً خدا این حس را در وجود زنان قرار نداده است؛ چون خدا کریمتر از آن است که به زن غیرت بدهد؛ و از طرف دیگر به مرد نیز اجازه تعدد زوجات بدهد. پس این حس منشأ شیطانی دارد. پس باید با آن مبارزه شود. در سوال مورد نظر خانم گفته است: «متآسفم برای کسانی که فقه فقه ندارند. یعنی علمی به فقه خود ندارند. متأسفم برای مراجع تقلیدی که با نگاه غیر زمان شناسانه به آیات و روایات و دیگر منابع احکام شرعی ، می نگرند بسیار بسیار متأسفم. » خب در فقه منبع دیگری بجز کتاب و سنت وجود ندارد. اگر بنا به این زمان شناسی ها باشد؛ مردها نیز خیلی حرف برای گفتن دارند. بنا به اینطور زمان شناسی ها باشد لا یستقر حجر علی حجر. با این حساب خیلی از احکام را می توان تغییر داد با وجود این زمان شناسی ها. اما یادمان باشد که «حَلَالَ‏ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة» در ادامه این خانم گفته است: «خدا لعنت کند مردانی رو که به زن خودشون رحم نمی کنن. فقط می ماند یک حالت.» چرا این خانم مردانی را که به حلال خدا عمل می کنند؛ لعنت کرده است؟؟؟!!! مگر برای عمل به حلال می شود کسی را لعن کرد؟؟؟!!! این خانم باید توجه کند که طبق حدیث: «عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ‏ إِنَ‏ اللَّعْنَةَ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ فِی صَاحِبِهَا تَرَدَّدَتْ فَإِنْ وَجَدَتْ مَسَاغاً وَ إِلَّا رَجَعَتْ عَلَى صَاحِبِهَا.» احتمالاً این لعن به خودش برمی گردد. این خانم گفته است: «من سال های زیادیه که کتاب های شما رو می خونم اما به هیچ وجه اسلامی را که زن دوم را حلال می داند قبول ندارم. مگر در شرایط خیلی خیلی خیلی نادر که تقریبا در کشور ما صفر است.» خب اصلاً مهم نیست که شما این اسلام را قبول داشته باشید یا نه. نه شما اگر کل مردم جهان نیز اسلام را قبول نداشته باشند؛ ذره ای اهمت ندارد. «وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ»(ابراهیم:8) مهم این است که اسلام واقعی چیست و اینکه همه سعی کنیم به اسلام واقعی پایبند باشیم. در ادامه خانم گفته است: «یعنی این اختصاص به مسلمون ها یا ایرانی ها نداره و تکوین زن معاصر این گونه است.» این را اول خانم محترم اثبات بفرمایند بعد در موردش بحث کنند. طبق روایات که خدا این حس را در زن قرار نداده است. و البته شواهدی روائی موجود هست که حتی در آن زمان نیز زنان همچین حسی داشته اند حتی همسر امام معصوم(ع).(حدیث فسطاط در وسائل الشیعه ج2 ص237 تتمة کتاب الطهارة ابواب الجنابة باب 29 ح1) در ادامه نیز گفته است: «خدا لعنت کند کسانی رو که بدون داشتن نگاه زمان شناسی ، حکم به حلال بودن زن دوم می دهند.» که در این فقره نیز این خانم فقهای بزرگ شیعه در طول تاریخ که نواب امام عصر(ع) هستند و خلفای پیامبر(ص) و امنای رسل(ع) را لعن کرده اند. حالا بماند اینکه برخی فقها علاوه بر حکم به حلیت حکم به استحباب تعدد زوجات داده اند. مانند فقیه بزرگ و نامی صاحب عروه که فرموده اند: ««الاستحباب لایزول بالواحدة بل التعدد مستحب أیضاً؛ استحباب ازدواج، با نکاح یک‌همسر، رفع نمی‌شود بلکه نکاح همسرانی دیگر نیز مستحب است» (العروةالوثقی، کتاب النکاح، م2)»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش بنده هم از نوع صحبت آن خانم ناراحت شدم ولی فکر کردم به جای پرداختن به محتوای سخن آن خانم، موضوع را برایشان روشن کنم تا خودشان متوجه ضعف گفتارشان بشوند و حدس میزنم خودشان متوجه‌ شده‌اند که خیلی تند قضاوت کرده‌اند و در بعضی موارد از مرز شریعت پا را به بیرون گذاشته‌اند که خطر هلاکت هست. سخن شما را به فال نیک می گیرم. موفق باشید.
5604
متن پرسش
با سلام و ادب استاد بزرگوار با احترام دو مقاله ، یکی مربوط به شما بوده و بنده برای آن نمودار رسم کردم و ... ودیگری مقاله ای که احتمالا در آینده در فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی چاپ می شود جهت استحضار و اعلام نظر ارسال می شود. نمی دونستم از کجا این مطالب را ارسال کنم ارادتمند شما سید جلال حسینی سنجش کمی و کیفی مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) مرتضی شیرودی وجلال حسینی چکیده جمهوری ودموکراسی، دو واژه ای است که از قرن پنجم قبل از میلاد تا کنون به معنای حکومت مردمی به کار رفته است. از قرن 16 میلادی بر آن تاکید ویژه و گستره ای در غرب صورت گرفته است.امام خمینی (ره) نیز، برای تبیین نظام حکومتی مورد نظر خود، قبل و بعد از انقلاب، آن دو را به کار برده است،اما معنای و مفهوم این دو واژه در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) کاملا روشن نیست! به نظر می رسد امام خمینی(ره) واژه جمهوری را بیشتر از دموکراسی و به مفهوم نقش تعیین کننده مردم در حکومت با الگوی حکومتی مورد نظر خود یعنی ولایت فقیه نزدیک تر دیده اند. نشان دادن ظرفیت اسلام با مقتضیات زمان و مکان و هویدا کردن سازگاری جمهوری اسلامی (مردم سالاری دینی )با واژه جمهوری و کمتر با دموکراسی از یافته های مقاله حاضر است. کلید واژه ها جمهوری ، دموکراسی، مردم سالاری دینی ، ولایت فقیه و امام خمینی(ره). مقدمه درتلاش برای یافتن پاسخ برای سئوال مقاله(کم و کیف دو واژه جمهوری و دموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی چگونه است؟) پیشینه‌ دموکراسی و جمهوری در دوران کلاسیک و مدرن جهت نیل به تعریفی که بر پایه آن بتوان مقصود امام خمینی(ره) از آن دو را عرضه کرد،مورد سنجش قرار می گیرد. در ادامه با بررسی کیفی وبا کمک سنجش کمی مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) و ارائه تحلیل واژه های مربوط، راه را برای ارزیابی فرضیه در نتیجه گیری،هموار می کند. پیشینة‌ دموکراسی و جمهوری در دوران کلاسیک دموکراسی و جمهوری یکی از قدیمی ترین واژه ها در اندیشه سیاسی است که به طول قدمت خود مخالفت ها و موافقت هایی را به همراه داشته اند. به عنوان مثال سوفسطائیان به دفاع از دموکراسی پرداختند و در مقابل دو فیلسوف بزرگ یونانی، افلاطون و ارسطو به مخالفت با دموکراسی پرداخته و از جمهوری دفاع کرده اند. سوفسطائیان در حدود چهار ،پنج قرن قبل از میلاد مسیح معتقد بودند که در عالم، حقیقتی وجود ندارد و یا اگر وجود دارد ،قابل درک و حس نیست بنابر این بدنبال حقیقت رفتن کاری بیهوده است ،آنها معتقد بودند باید به آنچه قابل حس و تجربه است بسنده نمود ،سوفسطائیان چون دیگر بدنبال حقیقت نبودند و به اصول ثابتی قائل نشدند ،مبنای هر چیز را خود انسان قرار دادند ،به طوری که گرگیاس در آن دوران گفت: که انسان با تمام خواسته هایش محور جهان است. (کاپلسون ؛ 1362 ،17 -123)آنان بجای خدا و حقیقت ،انسان را نشاندند و بسیار ازاصول را مورد شک و تردید قرار دادند ،آنها بر این باور بودند که چون اصول و ارزش های ثابتی در جهان وجود ندارد هر کسی که بتواند با مغالطه حرف خود را به کرسی بنشاند پیروز است ،به طوری که یکی از مشاغل آنان تعلیم فن خطابه به جوانان بود ؛ آنان انسان جدا شده از حقیقت را بر تخت سروری نشاندند ، و در پی آن دموکراسی را بر آن اساس پایه گذاری کردند ؛ در تقابل با سوفسطائیان افرادی چون سقراط ،افلاطون و ارسطو با این اقدامات به مبارزه برخواستند ،چرا که بر این باور بودند که اصول ثابت وجود دارد و بر این اساس ارسطو اقدام به پایه گذاری منطق با استفاده از اصول ثابت عقلی نمود ،اینان خود را فیلسوف(دوستدار علم ) نامیدند چرا که افرادی که خود را سوفیت می نامیدند ،نام سوفیست (دانشمند ) را به تباهی کشانده بودند .(حسینی، 1387: 14) این فیلسوفان چندان اعتمادی به دموکراسی نداشتند و دموکراسی را حکومت احمق ها می نامیدند و آنرا فاسد می دانستند ،چرا که آنان با فرد گرایی صرف مخالف بودند ، افلاطون در مقابل از نوعی دیگر از حکومت مردمی حمایت می کرد که در آن حکیم و فیلسوف حاکم است و اصول و ارزش ها معیاری برای اداره جامعه می باشد؛ در این نوع از حکومت مردم با خواست و رغبت خود اداره جامعه ی خود را بدست فیلسوف می سپارند ، او به این نوع حکومت مردمی نام جمهوری داد. (کاپلسون ؛ همان)در این خصوص او با طرح مثال غار با مذمت طرفداران دموکراسی که تنها به مادیات نظر دارند، آنها را مانند افرادی می داند که بدون شناخت عالَم معنی که آنراعالَم مُثل می نامد، گرفتار اوهام و علایق پوچ حسی و مادی خود هستند ، او آرمان خود را دررسیدن به این عالَمی می داند که ماهیت غیر مادی دارد و در آسمان ها قرار گرفته و راه رسیدن به آن این است که مردم با میل و رغبت خود فیلسوفی را به سرپرستی خود انتخاب کرده و با تبعیت از راهنمایی های او به تعالی دست پیدا کنند ، او این شکل از حکومت را جمهوری می نامد. (همان) برای روشن تر شدن تفاوت و تشابه های دموکراسی و جمهوری دراندیشه فیلسوفان و سوفسطائیان دوران کلاسیک می توان از مقایسه اندیشه افلاطون و پوپر استفاده کرد. افلاطون دموکراسی را ضعیف ترین نوع حکومت می داند که برخلاف سایر حکومت ها قابلیت جهت گیری به امور مثبت را ندارد. افلاطون، در رساله مرد سیاسی می نویسد: «حکومت عامّه را ضعیف ترین نوع حکومت می شماریم که نه از حیث خوبی به پایه های حکومت های دیگر می رسد و نه از لحاظ بدی ، زیرا در این نوع حکومت قدرت در دست عده ای بی شماراست و به اجزاء بسیار کوچک تقسیم شده، از این رو اگر همه انواع حکومت با قانون توأم باشد، دموکراسی بدترین آنهاست، و اگر همه بی قانون باشند، دموکراسی بهترین آنهاست. بدین جهت اگر بنا باشد که همه ی حکومت ها با بی قانونی و لگام گسیختگی همراه باشند زندگی در کشوری که دارای حکومت دموکراسی است بهتر از کشورهای دیگر است. ولی اگر همه حکومت ها منظم و از روی قانون باشند باید از زندگی در تحت حکومت دموکراسی تا حدّ امکان پرهیز کرد.» (افلاطون، 1335: 1626 ) اما در جمهوری (مهم ترین رساله افلاطون) حمله به دموکراسی به صریح ترین و تندترین شکل انجام می شود؛ افلاطون، پس از بیان ویژگی انواع حکومت ها و نحوه تبدیل آنها به هم، ویژگی های عمده ی دموکراسی را به این شکل بیان می کند: «خصائص دموکراسی از همین قبیل است که شنیدی ،حکومتی است دلپذیر و بی بند و بار و رنگارنگ، که مساوات را هم بین آنان که مساوی هستند برقرار می کند و هم بین آنان که مساوی نیستند.»(افلاطون، 1353: 429) افلاطون بر هدف مندی در تشکیل ساختارهای سیاسی و اجتماعی تأکید می کند؛ حال، با توجه به اینکه در دموکراسی به جای پرداختن به هدف حقیقی زندگی افراد ،اهداف مختلف و چه بسا اهداف مبتذل و سطحی مد نظر قرار می گیرند، افلاطون به مخالفت با دموکراسی می پردازد. در این باره می توان به قسمتی از کتاب «از افلاطون تا ناتو» اشاره کرد: "یکی از گناهان اصلی که افلاطون در ادعانامه ی سیاسی خود در آیین کشورداری (جمهور)، برای مردم سالاری برمی شمارد این است که دموکراسی هدف های گوناگونی را در خود می پذیرد." (برایان،1373: 40) ارسطو در تقسیم انواع حکومت ها می گوید: « جمهوری، حکومت مردمی است که مصلحت مردم را مدنظر دارد؛ و دموکراسی، حکومت مردمی است که در حکمرانی، مصلحت مردم را مورد لحاظ قرار نمی دهد.» (ارسطو، 1371: 116-154) در اینجا برای فهم بهتر ریشه های بحث و قضاوت در مورد آن، بهتر است اشاره ای به بحث «هدف مندی» داشته باشیم. در فلسفه ی افلاطون، غایت و هدف زندگی آدمی، رسیدن به سعادت است و سعادت، تنها با درک مُثل میسر می شود؛ ولی همه انسان ها به طور مساوی قادر به درک مثل نیستند، بلکه پاره ای افراد با مُثل به طور کامل آشنا می شوند و برخی به توسط افراد نخست و با توسل به آنها و با رهنمودهای آنها با مثل آشنایی پیدا می کنند و عده ای نیز از جهان کثرات، راهی به روشنایی عظیمی که در عالم مثل است، نمی یابند. حال که غایت تفکر و حیات آدمی درک مثل شد، و با توجه به اینکه این درک، جز در سایه پاره ای تربیت ها و توسل که توسط حکیم- حاکم یا هیأت حاکمه که با مُثل آشنا هستند؛ ارائه می شود، میسر نیست، پس افراد باید تحت برنامه ای که حکیم- حاکم یا هیأت حاکمه ارائه می دهد، هر کدام در جای خود قرار بگیرند.(صدیقین،1383: 90) اما پوپر به مسئله ی «هدف مندی» به گونه ی دیگری نگاه می کند. پوپر به عنوان نظریه پرداز دموکراسی، در زمینه ی هدف مندی معتقد است هیچ کس حق ندارد برای انسان دیگری هدفی را مشخص کند، و هیچ انسانی را نباید وادار کرد طبق طرح انسانی دیگر زندگی کند. (پوپر، 1368: 366) دکتر داوری چنین اندیشه های رادر دوران مدرن از سنخ اندیشه های سوفسطایی می داند ، که به هیچ مبنایی اعتقاد ندارند و تنها به رد و نفی صرف می پردازند.(داوری، 1379: 205-191) به نظر می رسد در دموکراسی، اصولاً چیزی به نام «هدف مندی» در زندگی بشر مورد بی اعتنایی قرار گرفته است. دموکراسی اندیشه ای است که مواقعی به پیروزی دست یافته است که حکومت های آرمانی در تحقق آرمان مورد نظر خود برای کسانی که وعده های تحقق آن آرمان ها را به آنها داده اند، ناکام شده اند. در این وضعیت افراد مشاهده می کردند که هم به هدف نرسیدند و هم متحمل حکومت های استبدادی شدند. این بود که کم کم صرف تحقق آزادی های فردی و نفی استبداد، نوعی هدف برای افراد شد؛ و حال آن که واقعاً آزادی فردی به عنوان هدف نمی تواند مورد پذیرش آدمی باشد، چرا که آزادی های فردی، انسان را صرفاً به نقطه ی صفر می رساند- یعنی نقطه ای که از هدف ها و ارزش ها و بایدها برای انسان بحث نمی شود بلکه فقط نفی محدودیت غیر، جهت سهولت انتخاب های هر فرد، مورد نظر است؛ حال این انتخاب فردی هر چه می خواهد باشد و به سوی هر هدف و طبق هر ارزشی که می خواهد باشد، باشد و حال آنکه آدمی و روح او در پرستش، عشق ها و نفرت های خود، به دنبال امری بسیار بزرگ تر از آزادی های فردی است،چرا که در این پرستش ها عشق ها و نفرت ها، نفی و سلب مطرح نیست وگرنه پرستش و عشق و نفرت معنا نمی داشت بلکه همواره یک امر اثباتی باعث ایجاد پرستش، عشق و نفرت می شود؛ همواره و به طرز ضروری، پرستش، پرستش چیزی و نفرت، نفرت از چیزی و عشق، عشق به چیزی است؛ در خلأ عشق و پرستش و نفرت وجود ندارد و در حالیکه آزادی های فردی با توجه به اینکه صرفاً انسان را به نقطه ی صفر می رسانند و فقط به نفی محدودیت غیر می پردازند، نقش نفی و سلب را بازی می کنند و به نظر می رسد که این گرایش های متعالی، تنها در قالب هندسه ی اجتماعی مبتنی بر اصالت کل، قابل طرح و تحقق می باشند. (صدیقین،همان: 95- 92) یک مثال، مطلب را روشن تر می کند. فرض کنیم که انسان کاملاً آزاد باشد که هر کاری می خواهد بکند، بکند حال، فردی می خواهد بنابر ویژگی ها و عقاید خودش، یک زندگی متدینانه داشته باشد؛ و از سویی دین او می گوید در برابر فساد مقاومت کن؛ با شرب خمر مبارزه کن؛ از گسترش فساد در جامعه با تمام نیرو ممانعت به عمل آور و... از سوی دیگر، دموکراسی حاکم بر جامعه می گوید که هر چند فردی می تواند آزادانه زندگی دینی را اختیار کند اما دیگری هم حق دارد که مرکز فساد و فحشا ایجاد کند؛ شراب بخورد؛ و... منتها هر کدام باید بدانند تا جایی که کاری به هم ندارند، آزادند. بنابراین فرد، براساس اصول دموکراسی می تواند متدین باشد اما تا جایی که آزادی های دیگران را نفی نکند؛ همچنین بر این اساس که فرد، متدین است باید جلو فساد و فحشا را بگیرد. نتیجه ای که از این بحث حاصل می شود این است که فرد براساس اصول دموکراسی می تواند متدین باشد(زیرا بر اساس دموکراسی آزاد است ) ولی براساس اصول دموکراسی نمی تواند متدین باشد!!(چون نمی تواند وظایف دینی خود مانند امر به معروف ونهی از منکر را انجام دهد.) در یک کلام باید گفت هدفمندی انسان با دموکراسی در تناقض می افتد و این تناقض در مراحلی از تاریخ که جامعه زیر فشارهای مختلف اقتصادی، سیاسی، و... از رسیدن به اهداف ناامید شده یا آنها را دروغین پنداشته است، فراموش شده و حکومت های طرفدار دموکراسی به منصه ی ظهور رسیده اند. حکایت حکومت طرفدار دموکراسی، حکایت تعدادی صفر است که احساس مهم بودن می کنند چرا که هر یک فکر می کنند با پذیرش نظم دموکراتیک و قرارگیری در صف واحد باعث ده برابر شدن ارزش زندگی آدمی می شوند؛ غافل از اینکه جایی که عددی جلو صفرها نباشد، صفرها هیچ اند؛ پوچ اند و آن عدد همان هدف است که عینیتش در کالبد انسانی که به تعبیر افلاطون، حکیم- حاکم است، یعنی انسان برتر، تجسم می یابد.با توجه به موارد مذکور می توان تفاوت و تشابه های دموکراسی و جمهوری در دوران کلاسیک را به صورت جدول‌ شماره‌ (1)نشان داد. جدول‌ شماره‌ (1) دموکراسی جمهوری تشابه حاکمان توسط مردم انتخاب می شوند. حاکمان توسط مردم انتخاب می شوند. تفاوت 1. چیزی به نام «هدف مندی» و «اصول ثابت»در زندگی بشر وجود ندارد. 1. زندگی بشر «هدف مند» و دارای«اصول ثابت» است. 2. حاکمان لازم نیست اندیشمند باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب نکرده اند. 2. حاکمان باید اندیشمند باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب کرده اند. 3. حاکمان تنها باید به خواسته های ظاهری مردم توجه نمایند ، و وظیفه آنها تعیین صلاح و فساد آنها نیست . 3. حاکمان باید طبق خواست مردم صلاح و فساد آنها را در نظر بگیرد. 4.حاکمان نباید جامعه ی آرمانی را در نظر داشته باشند و نباید بر اساس آن برای اداره جامعه برنامه ریزی نمایند 4.حاکمان باید جامعه ی آرمانی را در نظر داشته باشند و بر اساس آن برای اداره جامعه برنامه ریزی نمایند، تا بتوانند مردم رابه جامعه ی آرمانی نزدیک نمایند. بنابر این می توان گفت در دوران کلاسیک که دو مفهوم جمهوری و دموکراسی وضع شد ، سوفسطائیان دموکراسی را می پسندیدند و فیلسوفان به جمهوری اعتقاد داشتند و این دو مفهوم بایکدیگرمتفاوت و حتی مغایر بوده است. پیشینة دموکراسی و جمهوری در دوران مدرن در حدود قرن 16 میلادی در اروپا ،یکسری تحولات سیاسی رخ داد ،که بدان نام رنسانس (تجدید حیات ) دادند،هدف از این تجدید حیات بازگشت به مفاهیمی بود که در حدود چهار ،پنج قرن قبل از میلاد مسیح توسط افرادی بنام سوفسطائیان بوجود آمده بود.در واقع با رنسانس دوران هزار سالةحکومت کلیسا پایان یافت ، در آن زمان با سوء استفادة ،افرادی در نظر داشتند با بزرگ نمایی هر چه بیشتر ضعف ها، اشتباهات ،تحریفات و انحرافات کلیسا آنها را بنام دین تمام کرده و تا ابد دین را از صحنة زندگی بشر خارج نمایند .وبدینسان مدرنیسم با شعار اومانیسم و دموکراسی و بازگشت به مفاهیم مورد نظر سوفسطائیان آغاز شد. (کاپلسون ، همان :117 -123) بنابر این استفاده از شعار اومانیسم و دموکراسی ابزاری بود برای کنار زدن دین ،گمان رهبران مدرنیست این بود ،که هر چه زمان بگذرد، دین که به نظر آنها یک سری باورهای غیر علمی است ،بیشتر از زندگی بشر خارج می شود و در آینده جهان تنها صحنة رقابت بین مکاتب مدرن می باشد و در پایان جهان قوی ترین و بهترین مکتب یکه تاز صحنةجهانی می شود ونه تنها اقتدار خود را بر جهان تحمیل می کند ،بلکه مردم جهان نیزکه بهترین بودن آن را در یافته اند با رضایت کامل آنرا پذیرا خواهند بود . (عباسی ، 1382: 65-25 ) چنانچه دو واژه جمهوری و دموکراسی از نظر مبنایی مورد ارزیابی قرار گیرد ،باید گفت هر چند هر دو واژه به معنای مردم سالاری می باشد ،اما در اساس مفهوم دقیق این دو واژه در دوران کلاسیک غرب متفاوت بوده است ، به طوری که واژه دموکراسی در اندیشه فیلسوفان کم ارزش و واژه جمهوری دارای ارزش بوده است ،اما در دوران رنسانس وتجدید حیات اندیشه سوفسطائیان بار دیگر دموکراسی تبدیل به ارزش شد،در واقع مفهوم دموکراسی که در نظر فیلسوفان ضد ارزش بود تبدیل به ارزش شد.آنها به علت عدم تصورامکان وجود اصول ثابت ،اعتقاد به جمهوری مورد نظر فیلسوفان را امری ذهنی ،انتزاعی و خیالی می دانستند ویابرای جلوگیری از طرح هر گونه الگویی که دارای اصول ثابت و در عین حال مردمی (جمهوری ) باشد ،تلاش کردند معنای این مفهوم را نیز به مفهوم دموکراسی نزدیک کنند و لذا افرادی چون منتسکیو گفتند دموکراسی نوعی از جمهوری است (عالم،1389: 312) در حالی که این واژه در دوران کلاسیک هر چند به معنای حکومت مردمی و مردم سالاری بود اما تفاوت های اصولی بایکدیگر داشتند و از آن پس این نزدیکی معنایی را در آثار دیگر روشنفکران دیگرنیز می توان دید ؛با گسترش ترجمه گرایی این رویه به کشور های دیگر از جمله ایران نیز سرایت کرد،به طوری که اگر نگوییم در تمام مقاله ها باید گفت در اکثر مقاله های دوران معاصر در ایران از این دو واژه همین نزدیکی معانی که در دوران مدرن گفته شده ،استفاده می شود و چندان دقت ریشه ای ومبنایی در این خصوص صورت نمی گیرد. سنجش کیفی و کمی مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) بررسی کیفی مفهوم جمهوری و دموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) به دو صورت میسر است. 1. سنجش کیفی نحوه استفاده حضرت امام (ره) از دو مفهوم جمهوری و دموکراسی در این روش با توجه به پیشینه ذکر شده از دوواژه جمهوری و دموکراسی در دوران کلاسیک و بدون در نظر گرفتن میزان و نحوه استفاده حضرت امام (ره) از دو واژه جمهوری و دموکراسی و تنها با مقایسه آن با کلیات اندیشه ایشان میتوان به یک نتیجه کلی و منطقی رسید . حضرت امام خمینی (ره) از ابتدای نهضت خود بر دو اصل مهم مردمی و اسلامی بودن تاکید می کردند. در الگوی حکومتی(ولایت فقیه ) مورد نظر ایشان حاکمان توسط مردم انتخاب می شوند، اما در واقع انتخاب ولی فقیه توسط مردم ، انتخاب یا عدم انتخاب فردی است که مشخصات و ویژگی های او از طرف شرع و عقل تعیین شده است و مردم می توانند این فرد را بپذیرند و انتخاب کنند یا نپذیرند و انتخاب نکنند ، که بدان نام مقبولیت می دهند و بقیه سطوح حاکمان نیز توسط مردم انتخاب می شوند . امام خمینی در این خصوص در مصاحبه با خانم الیزابت تارگود می فرماید: «ما خواهان استقرار یک جمهورى اسلامى هستیم و آن حکومتى است متکى به آراى عمومى، شکل نهایى حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات کنونى جامعه ما، توسط خود مردم تعیین خواهد شد.»( صحیفه امام ،ج‏4: 248 ) حضرت امام بارها بر رای مردم تاکید می کنند و جمهوری اسلامی را یک حکومت ملى اسلامى می دانند که متکى بر رأى خود مردم باشد و مردم بتوانندآزادانه رأى بدهند. ( همان ،ج‏6 :51) ایشان بارها در تبیین مفهوم جمهوری اسلامی صحبت کرده اند و تاکید نمو ده اند که جمهوری تکیه بر آراء عمومی است و اسلامی قواعد اسلام می باشد. (همان،ج‏5: 548) ایشان در فرازی دیگر چنین فرموده است: «حکومت جمهورى است و تکیه به آراى ملت؛ و قانون، قوانین اسلام است.» (همان، ج‏5،482 ) هم چنین در جایی دیگر می فرماید: «ماهیت حکومت جمهوری اسلامی این است که با شرایطی که اسلام برای حکومت قرار داده است، با اتکا به آرای عمومی ملت،حکومت تشکیل شده ومجری احکام اسلام می باشد.»(همان،ج‏8 : 118) بنابراین در اندیشه حضرت امام ، ولی فقیه توسط مردم انتخاب می شود ،در اینجا دقت شود که این مسئله منافاتی با انتصابی بودن ولی فقیه ندارد.بلکه دیدگاه ولایت انتصابی نیز به نقش مردم بی توجه نیست. از این دیدگاه، هر چند انتخاب مردم در مشروعیت حکومت تأثیری ندارد، ولی در کارآمدی حکومت، نقش اساسی دارد و بدون آن، هرگز حکومتی تشکیل نمی گردد و هر چند مردم کارشناسانی (مجتهدین) که وظیفه شناسایی ولی فقیه را دارد را تعیین و انتخاب می نمایند،در واقع مردم ولی فقیه را می پذیرند، در اینجا انتخاب به معنای پذیرفتن فردی است که ویژگی های لازم برای این مسئولیت را دارا می باشد . امام علی علیه السَّلام فرمود: "اگر اجتماع مردم نبود و با وجود یاری کننده، حجت تمام نشده بود و اگر خداوند از عالمان تعهد نگرفته بود که در برابر ظلم ظالم و مظلومیت مظلوم ساکت ننشینند، ریسمان حکومت را به گردنش می انداختم. (حکومت تشکیل نمی دادم.)"( نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، باب 3: 202 ) بر این اساس، حتی هواداران دیدگاه ولایت انتصابی، بر نقش مردم در گزینش حاکم تأکید می ورزند. حضرت امام خمینی (ره) در تأیید این نظر می فرماید: «ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است اگر به امر خدا نباشد. رییس جمهور، بإ نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است... طاغوت وقتی از بین می رود که به امر خدای تبارک و تعالی، کسی نصب شود.»( صحیفه ی نور، ج9: 152 ) با این وصف، ایشان بر حضور مردم در صحنه ی سیاست و انتخاب کارگزاران حکومتی، تأکید بسیار داشت. ایشان بارها بررای دادن همه یا اکثریت مردم تاکید می کردند.(همان، ج‏8 :42)در نظر حضرت امام، قانون اساسى جمهورى اسلام یعنى قانون اساسى اسلام که هم بر آرای ملت و هم موازین اسلامی بنا گشته است ( همان، ج8: 219 )ولذا با توجه به وجه مشترک جمهوری و دموکراسی ، در نظام بدیل امام این وجه (انتخاب حاکمان توسط مردم) وجود دارد. برای بررسی وجوه تمایزجمهوری و دموکراسی نیز با کمی تامل می توان دریافت در مردم سالاری دینی حضرت امام ، بر اصول اسلامی تاکید فراوان شده است و با توجه به عدم پذیرش نسبی گرائی معرفتی و اعتقاد به اصول و ارزش های ثابت و غیر متغیر در نظام ولایت فقیه ویژگی های جمهوری وجود دارد واز دموکراسی فاصله دارد ، به طوری که دراین الگو زندگی بشر «هدف مند» و واجد«اصول ثابت» است و حاکمان باید اندیشمند (باتوجه به مسلمان بودن مردم ، حاکمان باید فقیه باشند)باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب کرده اند و حاکمان باید طبق خواست مردم صلاح و فساد آنها را در نظر گرفته و با توجه به آنها برای مردم برنامه ریزی نمایند تا بتوانند مردم رابه جامعه آرمانی نزدیک نمایند، به گونه ایی که تمایز مهم میان دموکراسی و مردم سالاری دینی این است که «آزادی» در دموکراسی هم اصل است و هم هدف، اما در جمهوری اسلامی هر چند هرگز آزادی انسان‌ها از آنان ستانده نمی‌شود و هیچ اجبار و اکراهی نیست اما آزادی از اصالت برخوردار نیست. هدف از حکومت دینی و مردم سالاری دینی، قرب الهی و کمال انسان است و آزادی به مثابة ابزاری برای وصول به این ارزش نهایی و غایی است که ارزشمند است. به تعبیر دیگر ارزش آزادی در نظام اسلامی ارزشی ابزاری و غیری است اما در نظام دموکراسی ارزشی ذاتی و غایی است. هر چند بدون نیاز به مراجعه به فرمایشات ایشان در این خصوص می توان در یافت که مبانی دموکراسی به هیچ وجه قابل تطبیق با اندیشه سیاسی حضرت امام ندارد، اما حضرت امام (ره)در این باره سخنان بسیار شفاف و گویایی دارد. از آن جمله در جایی می‌فرماید: ایشان آزادى رادر محدوده قانون به رسمیت می شناسند و آن قانون قانون اسلام است که مردم به آن رای داده اند، آزادی در نظر حضرت امام این نیست که هر کسی هر کاری را بخواهد انجام دهد ، ایشان آزادی رادر حدی مجاز می داند که خداوند تعیین کرده است ، وی به طور مشخص از اعمال خلاف عفت و فساد و ایذاء دیگران نام می برند و با آن مخالفت می کند، و آنها را آزادی های غیر منطقی می داند. (صحیفه امام،ج‏8 : 283 ) وی در ادامه می فرماید: « بنا بر این ما آن چیزى را که مى‏خواهیم، حکومت اللَّه را مى‏خواهیم؛ حکومت خدا را مى‏خواهیم. ما مى‏خواهیم قرآن حکومت کند بر ما. ما مى‏خواهیم قوانین اسلام بر ما حکومت کند. ما هیچ حکومتى را جز حکومت اللَّه نمى‏توانیم بپذیریم؛ و هیچ دستگاهى را که بر خلاف قوانین اسلام باشد نمى‏توانیم بپذیریم و هیچ رأیى را که بر خلاف رأى اسلام باشد و رأى شخصى باشد. رأى گروهى باشد، رأى حزبى باشد، ما نمى‏توانیم بپذیریم. ما آن را مى‏توانیم بپذیریم که قانونِ اسلام حکمفرمایى کند. ما تابع اسلام هستیم؛ ما تابع قانون اسلام هستیم. و جوانهاى ما خونشان را براى اسلام داده‏اند. جوانهاى ما آن قدر جدیت کردند، مى‏گفتند ما اسلام را مى‏خواهیم، ما احکام اسلام را مى‏خواهیم.»(همان) ایشان در تبیین آزادى در اسلام می فرمایند: «احساس یک آزادى کردید و آزاد هستید، ببینیم که آیا آزادى که ما الآن داریم با این آزادى چه مى‏کنیم. ما الآن از قید و بندى که رژیم سابق داشت آزاد هستیم؛ و لهذا آزادانه شما پیش ما آمدید و سابقاً نمى‏توانستید؛ و ما هم آزادانه با شما صحبت مى‏کنیم، و شما هم با ما صحبت مى‏کنید؛ لکن ما با این آزادى باید چه بکنیم؟ آیا حالا که آزاد هستیم دیگر تمام قید و بندها را کنار بگذاریم؟ به مجرد اینکه آزاد شدیم هر چه مى‏خواهیم بگوییم؟ هر چه مى‏خواهیم بنویسیم؟! هر کارى مى‏خواهیم بکنیم؟ این است معناى آزادى که در جمهورى اسلامى است، که قیدها و بندها دیگر برداشته باید بشود؟ هر کس هر چه مى‏خواهد بگوید؟ و لو ضد ملت باشد، و لو ضد اسلام باشد، و لو بر خلاف قرآن مجید باشد؟ یا نه، آزادى که مى‏خواهیم ما، آن آزادى که اسلام به ما داده است، حدود دارد آزادى.»( همان،ج‏8 :119) حضرت امام بارها حکومت های دموکراتیک را مورد نقد قرار داده و به دلایل زیر آن را مردود می داند: 1- تمام قید ها برداشته می شود و آزادی ها ی نامشروع رایج می گردد. ایشان در این باره می فرمایند: «مراکز فحشا هیچ مانعى با جمهورى دمکراتیک ندارد. اینها که جمهورى دمکراتیک مى‏خواهند این را مى‏خواهند. یک همچو آزادى را مى‏خواهند. و ما که عرض مى‏کنیم جمهورى اسلامى، این است که روى قواعد اسلام باید باشد. باید مراکز فحشا بسته بشود. جوآنهای ما به مراکز فحشا وارد نشوند.» (همان، ج‏8 :121) 2- دموکراسی تفسیر های مختلفی دارد. وی در این خصوص می فرماید: «این «دمکراتیک» و «دمکراسى» تفسیرهاى مختلف شده است. ارسطو یک جور تفسیر کرده است؛ الآن هم که ما هستیم، غربی هاى سابق یک جور تفسیر مى‏کردند؛ غربی هاى لاحق یک جور و شوروى یک جور تفسیر مى‏کند. ما وقتى یک قانون مى‏خواهیم بنویسیم، باید صریح باشد و معلوم. یک لفظ مشترکى که هر کس یک جورى به یک طرف مى‏کشدش ما نمى‏توانیم استعمالش کنیم.»(همان، ج‏10 :44) و یا فرموده اند: «ما مى‏گوییم یک چیزى که مجهول است و هر جا یک معنا از آن مى‏کنند، ما نمى‏توانیم آن را در قانون اساسى‏مان بگذاریم که بعد هر کسى دلش مى‏خواهد آن جورى درستش کند. ما مى‏گوییم اسلام» (همان،ج‏10 :526) 3- علت تاکید بر روی دموکراسی هراس دشمنان از اسلامیت است، هدف کنار زدن اسلام است. (همان،ج‏10 : 526) حضرت امام در جای دیگردر این خصوص می فرمایند: «همه‏اش دنبال این هستیم که غرب چکاره است. الآن هم که جمهورى اسلامى را ما مى‏خواهیم ان شاء اللَّه مستقر بشود و مى‏خواهیم حساب مان را از غرب جدا بکنیم و استقلال همه جانبه پیدا بکنیم، الآن هم یک دسته «غربزده‏هایى» هستند که اینها الآن در فکر این هستند که این جمهورى، اسلامى‏اش نباشد؛ همان «جمهورى» باشد. یک جمهورى دمکراتیک باشد.» (همان،ج‏8: 95) ایشان همچنین می فرمایند: « اینها به دست و پا افتادند که نگذارند یا رفراندم بشود، به طور صحیح تحقق پیدا کند- و این خیال خامى است- و یا قانون اساسى اسلامى مبنى بر مذهب اثنى عشرى، شیعه اثنى عشرى، تصویب بشود؛ به خیال خودشان مى‏توانند- و این خیال خامى است- و یا جمهورى اسلامى در آن خلل واقع بشود؛ جمهورى مطلق باشد یا جمهورى دمکراتیک یا جمهورى اسلامى دمکراتیک. همه اینها غلط است: «جمهورى اسلامى».» (همان،ج‏6: 363) 4- جمهورى دمکراتیک یعنى جمهورى غربى امام در این باره می فرمایند:« جمهورى دمکراتیک یعنى جمهورى غربى، یعنى بى‏بند و بارى غرب. این تقلیدها را کنار بگذارید، این غربزدگیها را کنار بگذارید .» (همان،ج‏6 : 362) با توجه به موارد ذکر شده حضرت امام اجازه ندادند لفظ دموکراسی در نام نظام اسلامی ایران قرار بگیرد واما جمهوری و اسلام نه تنها تعارض و تضادی بایکدیگر ندارند بلکه می توان این دو مفهوم را در کنار یکدیگر استفاده کرد و ایشان نام جمهوری اسلامی را پیشنهاد کرده و آنرا به رفراندوم گذاشتند. وبعد از رای 2/98 در صدی مردم به جمهوری اسلامی حضرت امام حکومت قانون را تبعیت از احکام اسلامی معرفی می نمایند و می فرمایند:« ما مى‏خواهیم که احکام اسلام در همه جا جریان پیدا بکند و احکام خداى تبارک و تعالى حکومت کند. در اسلام حکومت حکومت قانون است. حتى حکومت رسول اللَّه، حکومت امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- حکومت قانون است. یعنى قانون آنها را سرِ کار آورده است. أَطِیعُوا اللَّهَ و أَطِیعُوا الرَّسُولَ و أُولِى الأَمْرِ مِنکُم حکم خداست. آنها به حکم قانون، واجب الاطاعه هستند. پس حکم مال قانون است؛ قانون حکومت مى‏کند در مملکت اسلامى؛ غیر قانون هیچ حکومتى ندارد.» (همان،ج‏8: 281) اما ساختار نظام جمهوری اسلامی با چنین شکل و نهاد هایی نه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سابقه داشت و نه در زمان حضرت امیرعلیه السلام و نظامی با این خصوصیات، تحقق نداشته است؛ بلکه علّت انتخاب این عنوان از میان سایر اشکال بدیل از قبیل «جمهوری مسلمانان»، «جمهوری دموکراتیک اسلامی»، «جمهوری اسلامی» و... به بیشترین انطباق این اصطلاح با اصول و چارچوب های کلی که در اسلام برای نظام سیاسی معین شده و همچنین توجه به شرایط و مقتضیات زمانی، بازمی گردد؛ زیرا با قید «اسلامی» دو ویژگی مهم ساختار نظام سیاسی - اسلامی، یعنی ضرورت مشروعیت الهی حاکم و همچنین ضرورت اسلامی بودن قوانین، رعایت شده است و با قید «جمهوری» به مردم به عنوان مهم ترین مبدأ شکل گیری و کارآمدی نهادهای حکومتی و ضرورت توجه به مقتضیات زمان و شکل گیری ساختارهای متناسب با آن، مانند تفکیک قوا و... و همچنین به اصل خطاپذیری مجریان و ضرورت نظارت بر آنها، دقت و توجه کامل شده است. با توجه به مطالب مذکور انتظار این خواهد بود که حضرت امام (ره) برای دفاع و تبیین نظام مورد نظر خود از واژه دموکراسی استفاده نکرده باشند اما با مراجعه به آثار ایشان مشاهده می کنیم که وی در مواردی از این واژه استفاده کرده اند ،و لذا در ادامه به بررسی علت این تعارض می پردازیم. 2. سنجش کمی نحوه استفاده حضرت امام (ره) از دو مفهوم جمهوری و دموکراسی با استفاده از نرم افزار «مجموعه آثار حضرت امام خمینی » می توان در مجموعه‌ بیست‌ دو جلدی‌ صحیفه‌ نور تمام فرمایشات ایشان را رصد نمود ، هر چند این منبع دربردارندة‌ سخنان، پیامهای‌ شفاهی‌ و مکتوب‌ و مصاحبه‌های‌ امام(ره) از اوایل‌ سالهای‌ دهه‌ چهل‌ شمسی‌ است، به‌ نقطه‌ نظرات‌ ایشان‌ در سایر آثار مکتوبشان‌ اشاره‌ای‌ ندارد. تعداد کاربرد واژه جمهوری با استفاده از این نرم افزار 4146 مورد بوده ، که در اکثر قریب به اتفاق آنها واژه جمهوری در کنار واژه اسلامی آمده است و به نظر می رسد در بسیاری موارد منظور امام ذکر نام نظام جمهوری اسلامی است و لذا نمی توان از این آمار به صورت کمی بهره برد ، بنابر این از بررسی سنجش کمی مفهوم جمهوری می گذریم . همانگونه که دکترخوان کاظمی در مقاله امام خمینی(ره) و دموکراسی با استفاده از نرم‌افزار کامپیوتری گفته اند : میزان‌ کاربرد واژه‌ دموکراسی‌ 70 مورد می باشد که‌ 64 مورد (4/91%) از این‌ کاربردها در سالهای‌ 1357 و 1358 انجام شده است. در جدول‌ زیر میزان‌ استفاده‌ واژه‌ یاد شده، بر حسب‌ زمان نقل شده، آمده است.هر چند که به نظر میرسد برای بررسی دقیق تر سنجش کمی نحوه استفاده حضرت امام (ره) از واژه دموکراسی باید علاوه بر جستجوی واژه دموکراسی با استفاده از نرم افزار واژه دموکراتیک را نیز مورد جستجو قرار داد، اما در جستجوی واژه دموکراتیک تعداد 29 مورد استفاده نشان داده می شود، اما در جستجوی واژه جمهوری مواردی مشاهده شد که دموکراتیک بعد ازجمهوری بصورت «جمهوری دموکراتیک» آمده است واین موارددر جستجوی واژه دموکراتیک نیامده است واین مورد، اتقان پژوهش های دیگر در این زمینه را دچار اشکال می نماید. هر چند این اشکال به معنای زیر سئوال رفتن تحقیق آقای اخوان کاظمی نمی باشد ،هر چند که احتمال وجود واژه دموکراسی علاوه بر موارد جستجو شده توسط ایشان منتفی نمی باشد. جدول‌ شماره‌ (2) تعداد دفعات استفاده حضرت امام از واژه دموکراسی در سالهای مختلف سال تعداد استفاده از واژه دموکراسی درصد فراوانی 1354 1 43/1 1356 2 86/2 1357 31 28/44 1358 33 14/47 1362 1 43/1 1367 1 43/1 1368 1 43/1 مجموع 70 100 ایشان 1523 مورد واژه «ملت» و 1212 مورد واژه «مردم» را استفاده کرده اند که‌ با توجه‌ به‌ کاربرد غالباً‌ مترادف‌ آنها توسط‌ امام‌ (ره)، در مجموع‌ 2735 بار ایندو لفظ‌ تکرار شده‌اند. اما کاربرد ‌ واژه دموکراسی‌ در بیان امام‌ 5/2% (70 مورد) این‌ تعداد است. که‌ نسبت‌ استفاده واژه مردم‌ به‌ دموکراسی، 2/94% به‌ 8/5% می‌باشد. (اخوان کاظمی، 1380 : 8-7) با مشاهده این میزان استفاده حضرت امام (ره) سئوالاتی پیش می آید. چرا استفاده ایشان از واژه دموکراسی در مقایسه با واژه های به معنای ملت بسیار اندک است؟ چرا ایشان حتی به میزان اندک از این واژه استفاده کرده اند ؟ و چرا بیشترین کاربرد ایشان از این لفظ در سالهای 57 و 58 بود ه است؟ پاسخ سئوال اول قبل از این داده شده است ، چرا که مبانی دموکراسی به مبانی اسلام همخوانی ندارد و استفاده زیاد از این عبارت و یا آوردن این لفظ در کنار واژه اسلام در نام نظام اسلامی ایران می تواند در آینده مشکلاتی را مانند انتظارلحاظ کردن اندیشه های مغایر با دین مانند لیبرالیسم را در نظام ایجاد نماید و توطئه های عیه نظام صورت گیرد. برای پاسخ به سئوالات دیگر می توان گفت : 1.استفاده از قاعده‌ الزام‌ و جدل از واژه دموکراسی‌ با توجه به استفاده به میزان کم از این واژه و همچنین کاربردی 4/91% از این واژه در سالهای 57 و58 نشان می دهد ،که با توجه به نوپا بودن انقلاب و همچنین نیاز به دفاع و تبیین اصول انقلاب و عدم آمادگی و زمینه قبول نقد های اساسی به مبانی دموکراسی ،و علاوه بر آن جا افتادن این اندیشه در جهان که تنها یک الگوی کلی مردم سالاری وجود دارد و آن نیز دموکراسی است و در مقابل آن الگوی دیگرمردم سالاری وجود ندارد (الگوی جمهوری که قبل از این تبیین شد.) وگمان می شد در مقابل دموکراسی دیکتاتوری است ، ایشان علی رغم نقد الگو های مطرح مدعی دموکراسی به نقد مبانی دموکراسی نپرداختند و نه تنها از کنار آن گذشتند بلکه در مواردی به موجب قاعده الزام «و اَلزِمُوهُم‌ بِما اَلزِمُوا عَلَیهِ‌ اَنفُسَهُم» (یعنی آنها را الزام‌ کنید به‌ آنچه‌ آنان‌ خود را بدان‌ ملزم‌ می‌دانند) و « وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(سوره النحل، آیه 125) (یعنی با آنها با جدال احسن محاجه کن ) برای دفاع و تبیین الگوی بدیل خود و در مقابل مخالفان انقلاب اسلامی که تلاش می کردند ،این الگو را معادل دیکتانوری معرفی کنند ،لازم بود در مقطعی قبل از تثبیت انقلاب و تا آماده شدن شرایط در موارد معدودی از این واژه استفاده کنند. (اخوان کاظمی، همان: 11) و لذا می بینیم که حضرت امام (ره) در مواردی برحسب ضرورت همانند موارد ذیل از واژه دموکراسی استفاده کرده اند فرمودند: «شیاطین‌ می‌خواهند منعکس‌ کنند که‌ ایران‌ قابل‌ دموکراسی‌ نیست. ایران‌ قابل‌ عدالت‌ نیست. ایران‌ قابل‌ آزادی‌ نیست. (صحیفه‌ نور، ج‌ 5: 82 - 81). برای‌ قطع‌ بعضی‌ حرفها و بهانه‌ها بنابراین‌ شد که‌ رفراندوم‌ [ جمهوری‌ اسلامی‌ ]. بشود و بهانه‌گیرها فهمیدند به‌ اینکه‌ مسأله‌ آنطور که‌ خیال‌ می‌کردند نیست‌ و ملت‌ با اسلام‌ است.»( همان: 235) ویا در جای دیگری می فرمایند: «دموکراسی‌ این‌ است‌ که‌ آرأ اکثریت‌ - و آنهم‌ اینطور اکثریت‌ - معتبر است. اکثریت‌ هر چه‌ گفتند آرایشان‌ معتبر است‌ ولو به‌ ضرر خودشان‌ باشد.»( همان: 8) 2. استفاده ازبرداشت مصطلح از دموکراسی که بدون توجه به مبانی آن مطرح می باشد. (دموکراسی ساختاری) در جهان الگو های مختلفی وجود دارد که بدون توجه به مبانی دموکراسی ، تنها دموکراسی را به صورت ساختاری مورد استفاده قرار می دهند یعنی اینکه مقصود آنها تنها شکل حکومت است و به مبانی اومانیستی و فرد گرایانه ی آن توجهی ندارند بطوریکه که در آن حکومت ها انتخابات انجام می گیرد و قوای سه گانه مستقل وجود دارد و ... به عبارت دیگر مردم خود سرنوشت خود را تعیین می نمایند؛ این برداشت از دموکراسی در مقابل دیکتاتوری است ، که میتوان برای آن نام دموکراسی ساختاری رانیز انتخاب کردو به نظر می رسد امام (ره) از این برداشت نیزاستفاده کرده اند، آنجائیکه می فرمایند: «می‌گویند این‌ دموکراسی‌ نیست. دموکراسی‌ غیر از این‌ است‌ که‌ مردم‌ خودشان‌ سرنوشت‌ خودشان‌ را در دست‌ بگیرند. کجای‌ دنیا اینقدر دموکراسی‌ هست‌ که‌ برای‌ قانون‌ اساسی‌ دو دفعه‌ مردم‌ رأی‌ بدهند... شما اگر بگوئید محل‌ اشکال‌ است، شما می‌خواهید تحمیل‌ کنید. شما دیکتاتور هستی‌ که‌ می‌خواهی‌ تحمیل‌ کنی.»( صحیفه‌ نور، ج‌ 11: 198 – 189) با این توضیح می توان دموکراسی را در اندیشه امام به دونوع دموکراسی (دموکراسی مبنایی و دموکراسی ساختاری ) تقسیم کرد، که دردموکراسی مبنایی با توجه به رجوع به اصول سوفسطایی و اومانیستی خود قابل جمع با الگوی بدیل حضرت امام (ره) نیست واما دموکراسی ساختاری قابل جمع با الگوی اسلامی مورد نظر امام می باشد وایشان در موارد محدودی از این برداشت استفاده کرده اند و شاید براین اساس بتوان از لفظ دموکراسی اسلامی نیز استفاده کرد؛ هر چند امام برای جلوگیری از ایجاد ابهام و سوء استفاده در آن زمان و آینده تلاش کردند از این برداشت کمتر استفاده نمایند. نتیجه گیری در این پژوهش تلاش ما پاسخ به چگونگی کیفیت و کمیت دو مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه امام خمینی (ره) است ؟ برای پاسخ به این سئوال در ابتدا این دومفهوم در دوران کلاسیک و مدرن غرب مورد بررسی قرار گرفت و این نتیجه حاصل شد ، که در نظر فیلسوفان اولیه (سقراط ،افلاطون و ارسطو) که برای جهان هستی و زندگی «اصول ثابت» و «هدف مندی» قائل بودند جمهوری نوعی از حکومت مردمی مطلوب تلقی می شد که در آن حاکمانی که علاوه بر اداره امور مردم وظیفه هدایت و تربیت جامعه را نیز بر عهده دارند ،با ید اندیشمند باشند، بنابراین آنان علاوه بر تحقق خواست مردم می بایست در بر نامه های خود صلاح و فساد مردم را نیز مد نظر قرار دهند تا بتوانند آنان را به سمت جامعه آرمانی رهنمون شوند . این فیلسوفان در مقابل دموکراسی را تقبیح کرده و آن را حکومت احمق ها می دانستند چرا که در آن نوع حکومتِ مورد نظر سوفسطائیان اعتقادی به«اصول ثابت» و «هدف مندی» در زندگی بشر وجود نداشت و لذا در دموکراسی لزومی ندارد حاکمان اندیشمند باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب نکرده اند و با توجه به بازگشت دوران مدرن به اندیشه سوفسطائیان، دموکراسی که در دوران کلاسیک مذموم شده بود ، مورد توجه قرار گرفت چرا که آنان مانند سوفسطائیان برای جهان هستی و زندگی بشر هدف و اصول ثابتی قائل نبودند ، هر چند تئوریسین های آنان به دلیل مطرود بودن نام سوفیست نام فیلسوف بر خود نهادند . آنها بایکسان و یا نزدیک دانستن دومفهوم جمهوری با دموکراسی تکلیف جمهوری را مشخص کردند و بنابر این در دوران مدرن تنها یک نوع حکومت مردمی معنا و مفهوم داشت آنهم دموکراسی بود که نمی توانست در آن هدفمندی و اعتقاد به اصول ثابت وجود داشته باشد و لذا در این دوران هر اندیشه ای که در آن اعتقاد به اصول ثابت و هدفمندی در حکومت بود ،در مقابل مردم سالاری تعبیر شده ونوعی از دیکتاتوری محسوب شد و برخی ازآنان (مانند پوپر) تلاش نمودند ، که حتی اندیشه های توتالیتر مانند فاشیسم و نازیسم که خود الگویی از اندیشه مدرن است را نیز به فیلسوفانی مانند افلاطون نسبت دهند . و لذا با توجه به جایگاه ویژه مردم در اسلام و اندیشه حضرت امام (ره) می توان گفت در اندیشه ایشان جمهوری مورد قبول و دموکراسی غیر قابل پذیرش می باشد،و لذا ایشان در ارائه پیشنهاد نام نظام کشور اسلامی ایران علی رغم توصیه ی برخی از افراد از آوردن نام دموکراسی خودداری کردند. اما با این وجود با بررسی فرمایشات حضرت امام (ره) می بینیم که ایشان چندین بار در تبیین مردم سالاری در نظام بدیل خود از لفظ دموکراسی استفاده کرده اند، اما با دقت بیشتر در استفاده بیش از 90 در صدی از این لفظ در سالهای 57 و 58و اینکه ایشان برای اشاره به مردم تنها در حدود 5 در صد موارد از دموکراسی استفاده نموده اند و در حدود 95 درصد موارد از لفظ هایی مانند ملت و امت بهره برده اند ،می توان نتیجه گرفت که استفاده از لفظ دموکراسی با توجه به لزوم تبیین ماهیت مردمی انقلاب و با توجه به اینکه در اندیشه حاکم بر جهان دردوران مدرن با مبانی سوفسطایی آن دموکراسی معادل مردم سالاری بود و مقابل دموکراسی حکومت دیگری غیر از حکومت استبدادی متصور نبود ، ایشان بنا به ضرورت از قاعده جدل استفاده کرده و این لفظ را به کار برده اندو به هیچ عنوان حضرت امام این واژه را با مفهوم مبنایی آن استفاده نکرده اند ، بلکه تنها آن را در معنای ساختاری آن که در آن دموکراسی ظرف انقلاب و اسلام مظروف آن است ،طرح کرده اند. منابع: - ارسطو،سیاست، حمید عنایت، چاپ سوم( تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371). - افلاطون ، مجموعه آثار افلاطون، لطفی محمد حسن،چاپ اول ،( تهران،انتشارات خوارزمی، 1335)،جلد سوم. - افلاطون ، جمهوری، لطفی محمد حسن، جلد سوم،چاپ اول (تهران، بیجا، 1353). - اخوان کاظمی،بهرام، "قدمت‌ و تدوام‌ نظریه‌ ولایت‌ مطلقه‌ فقیه‌ از دیدگاه‌ امام‌ خمینی‌ (ره)"،( تهران، سازمان‌ تبلیغات‌ اسلامی،1377) . - اخوان کاظمی،بهرام، "امام خمینی و دموکراسی"، کتاب نقد شماره 20 و 21،(پاییز و زمستان1380). - پوپر، کارل، جامعه ی باز و دشمنان آن ، مهاجر علی اصغر (تهران ، انتشارات خوارزمی ، 1368). - حسینی،جلال، پایان جهان؛مدرنیته یا...،(قم،انتشارات زمزم هدایت،1378) - عباسی،حسن ،جنگ جهانی چهارم و رفتار شناسی آمریکا پس از 11 سپتامبر ،(قم:انتشارات پارسیان،1382) . - داوری اردکانی، رضا،سیری انتقادی درفلسفه کارل پوپر، چاپ اول،( تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،1379). - ردهد، برایان،از افلاطون تا ناتو ،کاخی مرتضی، چاپ اول،( تهران، انتشارات آگاه، 1357). - سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 3 . - شیخ حر عاملی،وسائل الشیعه ،(قم، موسسه آل البیت،1409ق )ج26/ص 158 - صحیفه امام،جلدهای مختلف - صدیقین، علیرضا، نقد انتقادات پوپو بر افلاطون وارسطو بامحوردیت دموکراسی، (اصفهان،کانون پژوهش، 1383). - حائری،عبدالهادی،آزادی های سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشه گران مسلمان(مشهد، جهاد دانشگاهی 1374) - کاپلسون ،فردریک، تاریخ فلسفه ،ترجمه سید جمال مجتبوی،جلد اول، قسمت اول،(تهران، 1362 ). - مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه ،چاپ سوم ،(قم مدرسه امام امیرالمو منین ،1411 ق )ج2 ص 159 - مهیار، رضا ، فرهنگ ابجدی ، چاپ اول، (قم:انتشارات اسلامی چاپ اول،1410ق) - نرم افزارمجموعه آثار حضرت امام خمینی، دوره 22 جلدی، تهران،موسسه تنظیم ونشر امام خمینی(ره) جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی سئوال :بر اساس آیات و روایات متعدد، زمینه تحقق اسلام در حاکمیت پیامبر اکرم (ص) و یا ائمه اطهار (س) و یا فقها می باشد ،آیا این شرایط و زمینه با پیروزی جمهوری اسلامی ایران محقق شده است یا خیر؟ و جایگاه اندیشه غدیر در جمهوری اسلامی چیست؟ وسیررسیدن به این جایگاه از غدیر تا پیروزی جمهوری اسلامی چه مسیری را طی کرده است؟ فرضیه : از غدیر تا تا پیروزی جمهوری اسلامی ، اندیشه غدیر همواره یک مسیر پر فراز و نشیب بوده ، اما 1.همواره برآیند این سیر به سمت اعتلای هر چه بیشترو تحقق غدیر بوده است . 2. تنها زمانی که می توان گفت اندیشه غدیر تحقق یافته است جمهوری اسلامی ایران است ، زیرا در این نظام مشروعیت به حکم فقیه آل محمد (ص) است و تمام قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی ایران باید به تصویب شورای نگهبان برسد. 3. الگوی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی ایران بهترین بدیل برای حکومت قبل ازظهور می باشد ، به عبارت دیگر این نظام یک حلقه قبل از ظهور می باشد. جایگاه 1- طرح مسئله این جایگاه با واقعه غدیر شروع شدکه خداوند به پیامبر اکرم (ص)فرمود«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْ
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوعی که در این پژوهش بر روی آن انگشت گذاشته‌اید موضوع بسیار ارزشمندی است که متأسفانه هنوز برای جامعه‌ی ما در ست تبیین نشده است و حتی عده‌ای در دل این انتخابات مترصد هستند که با نادیده‌گرفتن معنای مردم‌سالاری دینی روح دموکراسی به همان معنای غربی را بازسازی کنند و لذاست که تأکید بر این موضوع بیش از پیش لازم است. موفق باشید
5603
متن پرسش
سلام . باتوجه به نظر جناب عالی پیرامون نفس . سوال من در مورد کسانی است که به اصطلاح انها را حرام زاده مینامند . عده ای به نظر من جاهل میگویند اینها با حلا زاده ها فرق دارند !!!! و هادیت ناپزیند !!!!! با توجه به جمله اقای رجب علی خیاط (تاثیر روزیِ حلال و حرام آن قدر زیاد است که ممکن است حلال زاده بخورد حرام زادهشود یا حرام زاده بخورد حلال زاده شود.) و خطا ناپذیری و ناقص نبودن نفس انسان میشود گفت تناه فرق حلال زادگی و حرام زادگی در افاضات هنگام بسته شدن نطفه است . که اگر از روی شهوت باشد حرام زاده و اگر از روی پاکی و محبت حلال زاده . نظر جناب عالی را پیرامون این بحث میخواستم برانم ....
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هرحال چون انسان‌ها بدون استثنا دارای فطرت توحیدی هستند، پس هرکس می‌تواند تا قرب الهی پیش برود هرچند زمینه‌ی تعالی به عنوان علت مُعِدّه در انسان‌ها متفاوت است ولی علت حقیقی کمال برای هر انسانی، فطرت اوست. موفق باشید
5602
متن پرسش
سلام حاج آقا خوب هستین؟ من سوالی خصوصی ازتون پرسیدم که بی جواب موند البته یکبار جواب دادید که از شانس بد من با فونت عجیبی جوابتون اومد که قابل خوندن نبود و من براتون فرستادمش اما دیگه جوابی ندادید. 1- کسی که از بچگی ذاتا به جنس موافق علاقه داره باید چه خاکی تو سرش بریزه؟ توضیح بدبد لطفا 2- آیا شاهدبازی بین عرفا وآقای ملاصدرا بوده؟ توضیح بدبد لطفا تورو خدا جواب بدید. به کمکتون نیاز داریم بخداااااااااااااااااااا.......
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض کردم در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض کرده‌ام که این نوع گرایش‌ها انسان را تا هلاکت جلو می‌برد چون قوه‌ی واهمه در میان است و قوه‌ی واهمه محل ورود شیطان است. در همان کتاب راه‌ حل عبور از قوه‌ی واهمه داده شده است در بحث عشق به زیبارویان که در عرفان مطرح است در جایی است که انسان به مقام فنا می‌رسد و همه‌ی عالم را مظهر حق می‌یابد. در آن حال خودی برایش نمانده و آن نکته را که در مورد ملاصدرا گفته‌اند با کمال بی‌انصافی مطرح کرده‌اند زیرا بحث در صور برزخی است که بر قلب سالک تجلی می‌کند و موجب اتحاد آن صور با نفس سالک می‌شود. ملاصدرا عشقی را مطرح می‌کند که به‌کلی از شهوت و منفعت بر کنار باشد تا گذرگاهی به سوی معبود حقیقی گردد و لازمه‌ی چنین سیری معرفت کامل از حضور حضرت حق در عالم است. موفق باشید
5600
متن پرسش
با سلام حضور استاد گرامی و آرزوی توفیق. استاد در مبحث معاد، در بحث برزخ به حدیثی از امام صادق اشاره داشتید که قبر روزی سه بار فریاد می زند من خانه خاکم و ...و بعد توضیح دادی منظور از قبر در تمام روایات ، برزخ است و در پاسخ به دوستانی که معتقد بودند ظاهر روایت حاکی از همین قبر معمولی است و همین خاکها، فرمودید باید نظر کرد این چه قبری است که حرف می زند و فرمودید شما خاک را بیاورید در ذهنتان، درست است اصلش را از همین خاک گرفته اید اما تصویری که در ذهن شماست جدا از این خاک است و ...اما استاد در آخر ، مطلب را آنگونه که باید و شاید جمع بندی نفرمودید(اینها که به عرض می رسان مربوط به فایل صوتی است)؛ استاد واقعا ظاهر روایت همین خاک عادی را به نظر می آورد. در ضمن این که می فرمایید این چه قبری است که حرف می زند، خب استاد مگر در مورد درخت و زمین و آسمان و ...نداریم که دایم تسبیح حق می گویند؟خب همانگونه که همین درختان عادی دارند تسبیح می گویند و ما نمی شنویم، همین قبرهای خاکی هم دارند صدا می زنند و مانمی شنویم. لابد کسانی که چشم دلشان باز است و گوش قلبشان، می بینند و می شنوند...استاد لطف می کنید توضیح بیشتری مبذول دارید. تشکر می کنم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرفتان درست است که همین خاک با جنبه‌ی ملکوتی‌اش شعور دارد و تسبیح می‌گوید و می‌گوید من قبرم و محل مؤذیات، و امام با نظر به جنبه‌ی ملکوتی قبر به ما خبر دادند. تأکید بنده هم آن است که از جنبه‌ی ملکوتی قبر غافل نشوید که موجب انکار شما شود. مگر حضرت علی«علیه‌السلام» نفرمودند در سفری که با رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در بیرون مکه داشتم به هیچ سنگ و کلوخی برخورد نکردم مگر آن‌که اظهار داشت «السلام علیک یا رسول‌اللّه؟» حضرت علی«علیه‌السلام» جز نظر به ملکوت آن سنگ و کلوخ‌ها داشتند؟ وگرنه هرکسی باید صدای آن‌ها را می‌شنید. موفق باشید
5599
متن پرسش
با سلام خدمت استاد معظم معنای الله اکبر چیست؟ آیا موارد زیر می تواند معنای صحیحی باشد؟ مهم تر از همه: در اذان و نماز و تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها باید به چه معنایی توجه قلبی داشت؟ 1- الله اکبر «من کل شیء»: خدا از هر چیزی بزرگتر است. البته نه بزرگی جسمانی. شاید معنایش این بشود: «رتبه و شأن خدا از رتبه و شأن هر چیزی بزرگتر است.» نتایج این معنا: فقط به فرمان خدا باید عمل کرد، فقط باید دنبال خشنودی او بود، در نماز فقط باید به او توجه کرد. در غیر این صورت دیگران از خدا در رتبه بالاتری قرار گرفته اند. (گاهی تفسیری که از معنای تکبیرة الاحرام در نماز ارائه می دهند، بر اساس این معناست) 2- الله اکبر یعنی خداوند صاحب بزرگی و کبریائی مطلق است. بزرگی مطلق از آن خداست. (براساس توضیح المیزان در مورد «و هو اهون علیه») 3- الله اکبر «من ان یوصف» : خدا از اینکه وصف شود بزرگتر است. 4- الله اکبر یعنی خدا و اسماء و صفاتش از تصورات من بزرگتر است. * اساساً کبریائی به چه معناست؟ بزرگی یعنی چی؟ آیا می توان گفت مجموعه «قدرت»، «علم»، «رحمت» و... بزرگی می آورد؟ و در این صورت معنای الله اکبر چنین باشد: قدرت خدا، علم خدا، رحمت خدا، غضب خدا و ... از قدرت و علم و رحمت و غضب دیگران بیشتر است. شاید دعای زیر شاهد این معنا باشد: «اللهم اِن عَظُمت ذنوبی فانت اعظم و اِن کَبُر تفریطی فانت اکبر ... اللهم اغفرلی عظیم ذنوبی بعظیم عفوک و کثیر تفریطی بظاهر کرمک ...»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام از معانی که گفتی در ساحت خود درست است و تا در فضای نسبت‌ها هستیم قصه همین است و با این‌همه مجبوری به دنبال معنای کبریایی حق بگردی. مگر آن‌که بتوانی به «وجود» رجوع کنی آن‌هم به صورت حضوری و طوری وجود را در عالم احساس کنی که نتوانی بپرسی وجود چیست، در آن حال می‌یابی که «وجود» عین کمال است و کبریایی یکی از شئون وجود مطلق یا کمال مطلق است. آن‌وقت إن‌شاءاللّه حضرت حق در نمازت کبریایی خود را بر تو می‌نمایاند. عمده آن است که خود را آماده کنیم تا وقتی با نور اسماء الهی روبه‌رو شدیم نخواهیم آن انوار را در قالب معانی حصولی فرو کنیم. آن‌وقت می‌فهمی چرا صادق آل محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در جواب سؤال‌کننده می‌فرمایند: «اکبر مِن اَن یوصَف». موفق باشید
5598
متن پرسش
بسم الله/ با سلام و تقدیم احترام با توجه به اینکه تمدّن چیزی جز عینیت تفصیلی نسبت انسان با مبداء وجود نیست : 1) اگر "شهود اولیه ی وجود" را بنیان طراحی یک دستگاه فلسفی معطوف به تمدّن در نظر آوریم، این "ادراک نخستین از وجود"، چگونه شکل می گیرد و چگونه دگرگون می شود؟ و جایگاه فاهمه ی انسان و میزان توانش در ادراک آن کجاست؟ 2) آیا اساسی ترین پرسش مغفول مانده در فلسفه ی غرب ، "پرسش از هستی" است؟ 3) امکان "همزبانی "ملاصدرا و شیخ اشراق و فیلسوفان پدیدارشناس غربی مثل هایدگر و هوسرل را چقدر می دانید؟ و آیا گشودگی راه آینده همین همسخنی نیست؟ 4) آیا آن "خدایی که می تواند ما را نجات دهد" همان "خدای انقلاب اسلامی ایران" است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه از نوع سؤال‌تان برمی‌آید که اندیشه‌ی ارزشمندی در صحنه دارید. 1- حقیقتاً وقتی متوجه باشیم تمدن چیزی جز عینیت تفصیلی نسبت انسان با «وجود» نیست و متوجه باشیم «وجود» حقیقتی است که در عین در ظهور و خفابودن، همواره نور خود را در مظاهر مختلف می‌نمایاند و با ظهور خود دست و دل یک ملت را با ظهور خود به سوی تعالی سوق می‌دهد و با خفای خود انسان‌ها را به خودشان وامی‌گذارد تا تمدنی بسازند که حجاب حقیقت باشد؛ پس نباید پرسید «ادراک نخستین از وجود چگونه شکل می‌گیرد» . چون این وجود است که اگر تاریخی را آماده دید ظهور می‌کند، ما فقط می‌توانیم ناظر ظهور نور وجود باشیم و تقدیری که شروع شده است را درست بشناسیم، چیزی که شما در انقلاب اسلامی شاهد آن هستید و حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با جمله‌ی «خدای مقلب‌القلوب، قلب این ملت را در جهت تحقق این انقلاب هدایت کرد» خبر آن تقدیر تاریخی را به ما رساند. هنر انسان‌ها آن است که کاری بکنند از این تقدیر تاریخی بیرون نیفتند، به نظرم فاهمه به این کار می‌آید تا به جای ساختن تاریخ، تاریخ خود را بشناسد وگرنه بی‌تاریخ می‌شود. 2- حقیقتاً همین طور است که اساسی‌ترین پرسش، پرسش از هستی است که هایدگر در یک شهود اجمالی متوجه آن شد و به تعبیر جناب فردید؛ آقای خمینی به تفصیل آن پرداخت و آن را از دست فلسفه نجات داد و تلاش بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» برای تبیین چنین مطلبی است که بفهمیم چرا شهود هایدگر، شهود عبور از غرب است و چرا حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به نور نبوت نبی‌اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» صورت کاربردی‌دادن به آن شهود است که بر قلب حضرت امام اشراق شد 3- بنده بین نگاه صدرایی و هایدگر که یکی صورت تکامل‌یافته‌ی اشراق سهرودی و دیگر صورت زنده‌تر فهم هوسرل است جدایی نمی‌بینم به شرطی که به هر دو با نگاه وجودی نظر کنیم 4- چقدر احساس همزبانی می‌کنم با این جمله‌ی شما که متوجه شده‌اید «تنها خدایی می‌تواند ما را نجات دهد که در انقلاب اسلامی ظهور کرد» من نمی‌دانم شما چه کسی هستی، ولی از کلماتت معلوم است، خیلی خوش‌ترکیبی. موفق باشید
5597
متن پرسش
باسلام باتوجه به غربی بودن علوم انسانی که در دانشگاههای کشورمان تدریس میشود ایا شما تحصیل در این دروی امثال روانشناسی و یا مشاوره را برای افراد مذهبی توصیه می کنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با این شرط که این دروس بهانه باشد تا شما بتوانید به متون اسلامی رجوع فرمایید و آن‌ها را مطرح کنید و با آن معارف مشاوره بدهید. موفق باشید
5596
متن پرسش
با سلام /ظاهرا آقای عباسی اخیرا صحبتهایی در نقد مکتب صدرایی داشته اند و حتی ظاهرا تفسیر آیت الله جوادی حفظه الله را مورد انتفقاد قرار داده اند؟نظرتان راجع به صحبتهای ایشان و شخصیتشان چیست؟ایشان غیر از رهبری خیلی از مسیولین درجه یک را مورد نقد و اشکال قرار میدهند آیا بنظرتون رهبری بدین امر رضایت دارند متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته ایشان بعدا تکذیب کرده‌اند ولی در هرحال سعی بفرمایید اندیشه‌ی علمی و سیاسی خود را از طریق علمایی بگیرید که در ثبات و طمأنینه‌ی لازم هستند. هرچند آقای عباسی دلسوزی می‌کنند ولی نباید در تحلیل ها از توصیه‌ی رهبری عزیز که دائماً متذکر می‌شوند به مددهای الهی اعتقاد داشته باشید، غفلت کرد و نقشه‌های دشمن را طوری بزرگ جلوه دهیم که گویا فردا دنیا را می‌گیرد. موفق باشید
5595
متن پرسش
سلام علیکم استاد 2 سوال داشتم اگر لطف بفرمایید پاسخ دهید: پدرم سرمایه ای کلان دارد برادر بزرگ ترم دانشگاه را کنار گذاشت و من باب احساس تکلیف به حوزه رفت امید پدر به بنده است من قصد دارم بعد از تحصیل دانشگاه بازگردم و سرمایه ی پدر را در اختیار بگیرم و با استفاده از طلاب و افراد متقی خوش فکر موسسه ای فرهنگی به حول قوه ی الهی تاسیس بشود در این میان چند سوال دغدغه ذهنی حقیر شده است: 1-از آن جایی که شهر ما شهر کوچکی است و امکان تحصیل علوم اسلامی نیست وشاید این علوم در این راه مشکاتی باشد بنده راهی به نظرم می رسد که سریع تر تحصیل را به پایان رسانده و به شهر خود برگردم و از طریق کتبی مثل آیت الله مصباح و سخنرانی های حضرتعالی و ... کسب علم کنم و بستری برای کار فرهنگی آماده شود آیا این گونه می شود؟ یا نیاز حتمی به استاد است پس راهی دیگر که به نظر می رسد علوم دانشگاهی را ادامه بدهم ودر کنار آن از اساتید حوزوی استفاده کرده سپس بازگردم. 2-در سیره علما مشاهده شده نیاز به استاد غیر قابل انکار است با این برنامه ای که حقیر در ذهن دارم و شهر کوچک ما که عالم ندارد چه باید کرد. در این سوالات چند نکته مد نظر حقیر بوده 1-سلوک الی ا... 2-روحیه ی انقلابی3- رضایت والدین
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه کلیّت راه را با سه نکته‌ی آخر که گفته‌اید می‌شناسید. آنچه مهم است در کنار زندگی، ورود به معارف الهی است، حال چه با تمام‌کردن دروس دانشگاهی وچه با نیمه‌کاره رهاکردن و به کمک پدر آمدن. دلواپس استاد نباشید. «تو پای به راه نه و هیچ مپرس.... خود راه بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید
5593
متن پرسش
با سلام خدمت استاذدمحترم . من معاون پرورشی دبیرستان تیز هوشان ام که با مشکل چگونگی جذب دانش اموزانم به اعتقادات دینی مواجه ام در این مدرسه آموزش مقدم بر پرورش می باشد و دانش آمورانی که از نظر اخلاقی و تزبیتی پیرو فرهنگ غرب می باشند بقیه دوستان خود را با جذابیت ریادی به سمت خو و روش خود کشانده و انان را تحت تاثیر قرار داده اند ومن با وجود بخشنامه های دست و پا گیر اداری شاید فرصت کافی برای راهیابی جذب آنان پیدا نکردهام ولی با مطالعه کتاب ده نکته معرفت نفس و آشتی با خدا نگران آنها هستم و خیلی مایلم در این راه به آنها کمک کنم لطفا مرا راهنمایی کنید از کجا شروع کنم و چگونه .لطفا مرا راهنمایی کنید .با تشکر از همکاری و همراهی شما
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: رفقای ما سعی کرده‌اند از طریق معرفت نفس آن‌طور که در مطرح است دانش‌آموزان عزیز را متوجه عالم غیب و ابدیت انسان بکنند شما هم در هر فرصتی و به بهانه‌های مختلف موضوع را طرح کنید إن‌شاءاللّه آن‌که اهل‌اش است استقبال می‌کند. موفق باشید
نمایش چاپی