بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3197
متن پرسش
با سلام ببخشید یه سوال برای پیش اومده. در حال حاضر برخی ها بر این معتقدند که مقام معظم رهبری در جایگاه نائب امام زمان هستند و ما با پیروی از ایشان تمرین ولایت پذیری میکنیم. و بدین گونه اعتقاد دارند که باید مطیع اوامر رهبری بود. در عین حال خود مقام معظم رهبری در سخنرانی های خود جوانان و مردم را به آزاداندیشی و تفکر دعوت میکنند و مخالفت با نظرات خاص رهبری را ضدولایت فقیه نمیدانند. حال من سوال دارم که با توجه به دو موضوع گفته شده و اینکه مقام معظم رهبری معصوم نیستند و مانند هر انسان دیگری امکان خطا دارند آیا ما باید مطیع بدون چون و چرای رهبری باشیم؟حال اگر با توجه به تاکید آقا بر آزاداندیشی در یک مسئله و یا مسائلی به نظری مغایر با حرف ایشان رسیدیم وظیفه ما چیست؟ در مورد مسائل حکومتی چگونه؟ به عنوان مثال برخی معتقدند در مسائل مربوط به جهان و مسلمانان جهان فقط نباید به محکوم کردن بسنده کرد و ... . و من خودم برایم این سوال پیش امده که اگر اقا امام زمان بودن ایا از عملکرد ما در قبال مردم مسلمان جهان راضی بودند؟ایا راضی هستند که مردمی تحت ظلم باشند و ما در برنامه ریزی برای بهبود و پیشرفت خودمان برای الگو دهی به مردم جهان؟ تا کی باید منتظر ماند تا همه الگو بگیرند؟ و در این حین بسیاری جان دهند؟ لطفا مرا راهنمایی کنید تا از حق منحرف نشوم. تا حد امکان با استدلال به قرآن و احادیث.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنا به روایات صادر شده از ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» در زمان غیبت امام معصوم وظیفه‌ی ما است به کسانی رجوع کنیم که از طریق قرآن و روایات اهل البیت«علیهم‌السلام» کارشناس فهم حکم خدا از آن متون هستند و در همین راستا خداوند و رسول خدا«صلواه‌الله‌علیه‌ؤآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» به عهده‌ی عالمان دین گذاشته‌ که شرایط اجرای حکم خدا را در جامعه‌ی اسلامی فراهم کنند و لذا اگر یکی از آن‌ها در خود این توانایی را دید که برای اجرای حکم الهی در امور اجتماعی، سیاسی به میدان بیاید بر سایر علماء فرض است او را پشتیبانی کنند و از حکم حکومتی او پیروی کنند. در هر صورت چه خود آن شخص احساس وظیفه کند و به میدان بیاید و یا توسط سایر علماء انتخاب شود مثل رهبر معظم انقلاب، این شخص در عین آن‌که معصوم نیست ولی شایسته‌ترین شخص در اجرای حکم الهی در امور اجتماع مسلمین تشخیص داده شده. مثل این‌که شما در اصول عملیه از مرجع تقلید خود پیروی می‌کنید. آری چون ولیّ فقیه معصوم نیست اگر نظر کارشناسی دارید می‌توانید اظهار کنید ولی وقتی او پس از بررسی‌های لازم حکم داد همه باید از حکم او تبعیت کنند. آن‌چه ما تشخیص می‌دهیم این است که ایشان به مدد الهی و هدایت ربّانی حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» کار می‌کنند ولی این به معنای معصوم‌بودن رهبری نیست، به معنای مورد اعتمادبودن ایشان در زمان غیبت است و نمی‌دانیم اگر حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» تشریف بیاورند چه می‌کنند، آن‌چه می‌دانیم همه‌چیز گواه بر آن است که خداوند به ملت ما مدد کرده و چنین رهبری را برای ما مقدر نموده و خداوند به ملت توفیق دهد که از رهبرشان به خوبی تبعیت کنند. موفق باشید
3194
متن پرسش
مقاله جدید صادق زیبا کلام را چگونه توجیه می کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نمی‌دانم کدام مقاله را می‌گویید. موفق باشید
3193
متن پرسش
با سلام و سپاس حضور استادگرانقدر. در ابتدای صحیفه سجادیه در بخش مقدماتی ذکر شده است هیچ قیامی قبل از قیام مهدی امت نیست مگر آنکه منجر به شکست است و ... و خلاصه مردم را از انقلاب قبل از قیام مهدی برحذر داشتند(ازمتن اینگونه برداشت می شود)پس استاد انقلاب اسلامی چگونه پیروز شد؟ مگر انقلاب ما مورد تائید ائمه اطهار نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همان‌طور که بزرگان دین این روایت را معنا کرده‌اند این روایت می‌فرماید هرکس قبل از ظهور حضرت مهدی ، به نام مهدیِ این امت قیام کند قیامش محکوم به شکست است. موفق باشید
3192
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . . سوالی از محضرتون در رابطه با حضور در فضای مجازی داشتم،راستش رو بخواید،ما حدود 2 سالی هست که به صورت فعال در این فضا حضور داریم،یه توضیحاتی خدمتتون عرض میکنم بعد سوالم رو مطرح میکنم،بنده فضای مجازی کاری خودم رو به 2 بخش خصوصی و عمومی تقسیم کردم،در بخش خصوصی با تبلیغ سیر مطالعاتی شما و کلا مباحث مطالعاتی و راهنمایی دوستان در این زمینه فعالیت داشتم،که اکثرا با پیام خصوصی این فعالیت صورت میگرفت،الحمد لله مفید هم بوده و با دوستانی آشنایی پیدا کردم و اینها هم تغییرات شگرفی داشتند،حتی میشه گفت چند نفر نمازخون و عاشق نظام هم از همین آثار شما تربیت شدند،اما در بخش عمومی،کلا به تبیین بیانات رهبری عزیز میپردازم که این صحبتا رو در معرض دید عموم قرار میدم،حالا چه صحبتای خود ایشون،چه صحبتای بقیه بزرگان در رابطه با مقام و منزلت ایشون و رهنمود هاشون. . . حالا سوال،استاد واقعا هدفم قرار گرفتن ذیل فرمایش رهبری در فضای مجازی بوده و هست،اما در این 1 ماه اخیر بسیار فکرم مشغوله که دیگه کار بیشتر از این ،از دستم بر نمیاد،واقعا احساس میکنم این فضا فکرم رو به خودش مشغولتر میکنه،حالا نظر شما در رابطه با این حضور چیه؟آیا حضورم رو به کل در این فضا قطع کنم یا کمتر سر بزنم؟. . .ضمن عذر خواهی از مزاحمت های پی در پی. . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در این‌که امروزه چاره‌ای نداریم که از طریق این فضاها پیام انقلاب را به بقیه برسانیم حرفی نیست ولی همین‌طور که می‌فرمایید باید به اندیشه و روان و قلب خود برنامه بدهیم تا همه‌ی فکر و ذکر ما حضور در فضای مجازی نشود و این به عهده‌ی خودتان است. موفق باشید
3191
متن پرسش
با سلام و احترام یکی از دوستان فایلی رو برای بنده ارسال کرده که البته خودم پاسخ تعدادی از اونا رو می دونم اما اعتقاد دارم ناقصه به همین علت مصدع شما شدم متن ارسال شده برای ینده به شرح ذیل است: علی مع الحق و الحق مع علی وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاداقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد. وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه او گماشت و به اهل آن آب رساند. وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بیسابقه از او خواستند که حاکم شود گفت “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش میکنم”. اینطور که برخی میگویند نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند. اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت “به خانه روید و مطیع باشید”. گفت “در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد”. سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کرد، نه در خانه حبسش کرد و نه حتی علیهش سخن گفت و..... طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت “میدانم حج نمی روید!”؛ اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفت، نه به جرم ... در خانه حبسشان کرد، و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشید و “سران فتنه” خواندشان. شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد. سلاحش “کلمه” بود. “غلام آن کلماتم که آتش انگیزد”. روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود. بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت “کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود. کسانیکه با او جنگیدند را “محارب و منافق و....” نخواند، گفت “برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”. نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت “من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آنست که از کارهایشان بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید خدایا خونهای ما و آنها را حفظ کن!”. در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر “فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود”، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند، جز سلاح “کلمه” سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحمیل نمی کرد. وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و او باز رای برحق خودش را به مردمش تحمیل نکرد و در عمل میزان را رای مردم قرار داد و جز سلاح “کلمه” به کار نگرفت. خوارج مسلح، در کمال آزادی علیهش تظاهرات میکردند، نه گفت از من اجازه بگیرید، نه سرکوبشان کرد. خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند برضد او شعار می دادند و او خطاب به خود این آیه را می خواند “فاصبر، ان وعد الله حق”. همین! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام. میگفت “نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ”. وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته اند و غارتگری کرده اند، نگفت “سیاه نمایی نکنید”. خودش اپوزیسیون خودش شد و خبر را به مردم گفت و گفت “مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد”! بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست! مرحوم مطهری با ذکر شواهدی از گفتار و رفتارش، تلویحا او را “لیبرال” خواند! آنجا که در کتاب “آینده انقلاب” گفت “تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلام هست”. مردم که میگفت فقط مسلمانها را نمی گفت. خودش به صراحت گفت که “مردم یا با ما همدین اند یا همنوع”؛ یعنی حرمت و حقوق همه باید محفوظ باشد. به منصوبانش میگفت “مبادا مانند گرگ درنده به جان مردم بیفتید و خوردنشان را غنیمت شمرید”. هیچگاه در خانه مردم را نشکست و حرمت حریم خصوصیشان را، حتی آنجا که دانست بساط فحشا پهن است، نقض نکرد. به قاضی چنان امنیت و استقلالی داده بود که علیه خودش حکم کرد! به از کارافتاده ها مقرری داد. در سفری، وقتی که مردم دنبال مرکبش دویدند، ذوق نکرد، برعکس برسرشان فریاد زد! مردم را خوار نمی خواست. صورتش را نزدیک آتش می برد و می گفت “بچش علی، این سزای حاکمیست که مردمش را فراموش کند”. خدمات دولتهای قبل را ستود، بویژه برای عمر سنگ تمام گذاشت، نگفت آنها دزد و فاسد و خائن بودند و حق مرا خوردند! به معاویه نگفت “خدا حق حکومت را به من داده”. گفت “مردم مرا خواسته اند”. بر حاکمان واجب کرد که تا ریشه فقر را نکنده اند همسطح فقیرترین مردم زنگی کنند. در بستر مرگ گفت “مبادا در خون مردم بیفتید و بگویید وای علی کشته شد”. در دولتش دزدی که میشد، ۷۰،۸۰ نفر آدم هیچکاره را نمیگرفت سران فاسد را رها کند، ”. با اصل کاریها سریع و قاطع و قدرتمند برخورد می کرد. . علی اینچنین بود. جناب استاد از شما خواهشمندم پاسخ تک تک مقایسه های صورت گرفته را جواب بدید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آری به گفته‌ی علی«علیه‌السلام» حکومت حق مردم است و به هرکس خواستند می‌دهند. مثل نمازخواندن که می‌توانند بخوانند و می‌توانند نخوانند ولی اگر نخوانند معصیت کرده‌اند. انتصاب علی«علیه‌السلام» به جانشینی پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» بنا به دلایلی که در کتب اهل سنت هست و مرحوم علامه‌ی امینی در الغدیر آن‌ها را نقل فرموده دستوری بود که خدا به مردم داد و مردم آزاد بودند بپذیرند و یا نپذیرند ولی اگر حکم خدا را نپذیرند معصیت کرده‌اند. حضرت علی (ع) در آن‌جایی که باید مردم را متذکر وظیفه‌شان نسبت به جریان غدیر و انتصاب الهی خود می‌کرد کوتاه نمی‌آمد .در جوامع روایی موضوع هست که تحت عنوان «انشدکم الله» که علی«علیه‌السلام» در فرصت‌های مختلف در بین مهاجرین و انصار جایگاه خود را متذکر می‌شدند تا حقیقت در تاریخ گم نشود. جناب طبری در کتاب احتجاج مبتنی بر متون اهل سنت بسیاری از آن روایات را آورده که بنده به عنوان مثال یکی از آن‌ها را خدمتتان اظهار می‌دارم. طبری در کتاب احتجاج در جلد 1 صفحه‌ی 145 می‌گوید: « در ایّام خلافت عثمان بن عفّان، گروهى از مهاجرین و انصار را دیدم که در جانبى از مسجد النّبىّ صلّى اللَّه علیه و آله نشسته بودند و حضرت علىّ علیه السّلام در گوشه‏اى از مسجد جلب توجّه مى‏کرد، آن حلقه در فضائل و امتیازات خودشان بحث مى‏کردند، تا اینکه به قریش و فضل و سابقه و هجرت آن پرداخته و استناد به گوشه‏اى از فرمایشات پیامبر در فضل آنان نمودند که فی المثل فرموده: «رهبران از قبیله قریشند» و نیز: «مردم همه پیروان قریشند و ایشان پیشواى عرب مى‏باشند»، و نیز: «به قبیله قریش دشنام مدهید»، و نیز: «نیرو و قوّت هر مرد قرشى مانند دو مرد غیر قرشى است»، و نیز: «هر که قصد خوارى و ذلّت قریش را نماید خداوند او را خوار سازد».[و از مهاجرین سخن به میان آمد، و آنچه در شأن ایشان در قرآن آمده و آنان را بر انصار مقدّم داشته، و خلاصه هر ستایشى که خداوند عزّ و جلّ در قرآن و نیز فضیلتى که در کلام رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله آمده ذکر کردند].تا اینکه ذکر فضل و سابقه و نصرت انصار به میان آمد، و آنچه در قرآن از ایشان ستایش شده، و آنچه پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در فضیلت ایشان فرموده [همچون: «انصار محلّ راز و سرّ و امانت منند» و: «هر که انصار را دوست بدارد خدا نیز او را محبوب دارد، و هر که به ایشان بغض ورزد مبغوض خداوند شود»، و: «هیچ فرد مؤمنى به خدا و پیامبر به انصار بغض نمى‏ورزد» و: «اگر تمام مردم به گروه‏هاى مختلف داخل شوند من به گروه انصار مى‏روم»].و در ادامه اشاره به مدح رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در تشییع جنازه سعد بن معاذ نمودند که فرمود: «عرش خداوند از مرگ سعد به لرزه در آمد» و هنگامى که از یمن پارچه‏ هایى نزد آن حضرت آوردند که موجب شگفتى همگان شد فرمود: «پارچه‏ هاى سعد بن معاذ در بهشت از تمام آنها زیباتر است»، و نیز در فضل حنظلة بن أبى عامر که ملائکه او را غسل دادند، و از عاصم بن ثابت که زنبوران جنازه او را از قصد سوء دشمن محافظت کردند.و سپس هر کدام از افراد برجسته خود را اسم بردند که فلانى از ما است! فلانى از ما است. و قریش گفت: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از ما است، حمزه از ما است، جعفر از ما است، عبیدة بن الحارث و زید بن حارثه و أبو بکر و عمر و سعد و أبو عبیده و سالم و عبد الرّحمن بن- عوف همه از ما مى‏باشند.و هیچ فرد معروفى را از قلم نینداخته و همه را ذکر نمودند. و در آن حلقه بیش از دویست مرد نشسته بودند، و در میان ایشان علىّ بن ابى طالب علیه السّلام و سعد بن ابى وقّاص و عبد الرّحمن بن عوف و طلحه و زبیر و عمّار و مقداد و أبو ذرّ و هاشم بن عتبه و عبد اللَّه بن- عمر و حسن و حسین علیهما السّلام و ابن عبّاس و محمّد بن ابى بکر و عبد اللَّه بن جعفر همه و همه حضور داشتند. و از انصار: ابىّ بن کعب و زید بن ثابت و أبو أیّوب انصارىّ، و أبو هیثم بن تیّهان، و محمّد بن سلمه، و قیس بن سعد بن عباده، و جابر بن عبد اللَّه انصارىّ، و انس بن مالک، و زید بن ارقم و عبد اللَّه بن ابى اوفى و أبو لیلى و فرزندش عبد الرّحمن کنارش نشسته بود، پسر بچّه سپیدروى بلند قامت بى‏ریشى بود، در این هنگام أبو الحسن بصرىّ بهمراه فرزندش حسن- که او نیز پسر بچّه سپیدروى میانه قدّى بود- وارد شد، و من به این دو غلام نگریسته و نتوانستم بگویم کدامیک خوشروتر است جز آنکه حسن بزرگتر و بلند بالاتر بود.و تمام آن جماعت در بحث فرو رفته بودند و این گفتار از صبح تا هنگام زوال ادامه داشت، و عثمان بن عفّان در خانه خود غافل و بى‏خبر از گفتار و سخنان آن گروه نشسته بود،و علىّ بن ابى طالب علیه السّلام تنها به این مذاکرات گوش داده نه او و نه هیچ یک از اهل بیتش سخنى نمى‏گفت، و جمعیّت به جانب آن حضرت متوجّه شده و گفتند: اى أبو الحسن چه چیز شما را از سخن گفتن باز داشته؟ فرمود: همه شما دو گروه مهاجر و انصار هر چه از فضائل خواستید گفتید، و همه بجاى خود درست و صحیح بود، ولى از همه شماها مى‏پرسم که این فضائل و نیکوئیها و مقاماتى را که مذاکره نمودید آیا از جانب خود شماها و از ناحیه عشیره و قبیله خودتان بوده است یا از ناحیه دیگرى؟گفتند: البتّه از جانب رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و اهل بیت او مى‏باشد که خداوند متعال به واسطه آن حضرت این همه فضیلت و شرافت را به ما عطا فرموده است.أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: راست گفتید، اى گروه قریش و مهاجر و انصار، آیا به این نکته پى برده‏اید که همه این خیرات که از دنیا و آخرت به آن رسیدید تنها به واسطه ما خاندان بوده است و بس؟ چرا که پسر عموى من رسول گرامى اسلام صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «من و اهل بیت من چهارده هزار سال پیش از خلقت آدم انوارى بودیم،و چون خداوند متعال آدم را آفرید انوار ما را در صلب او قرار داده و وى را به زمین فرستاد، و سپس به صلب حضرت نوح علیه السّلام منتقل شدیم، و بعد از جریان طوفان و بعدها هنگامى که حضرت إبراهیم علیه السّلام را در آتش انداختند این نور در صلب او بود و پیوسته از اصلاب پاک به ارحام طاهره منتقل مى‏گشتیم، و در سلسله نسب و اجداد و جدّات ما واقعه زنائى بهم نرسیده است!.در اینجا اهل سابقه و اهل بدر و اهل احد همگى گفتند: آرى این سخنان را ما از خود رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نیز شنیده‏ایم. سپس فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که من نخستین کسى هستم که به خدا و رسول او ایمان آوردم؟ گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که خداوند در چندین آیه از کتاب خود سابق را نسبت به متأخّر فضیلت و برترى داده است و هیچ کسى از امّت در اسلام و تقدیم ایمان از من سبقت نجسته؟ گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید وقتى آیات: وَ السَّابِقُونَ‏ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ و وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ نازل شد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از آنها سؤال شده و فرمود: «این آیات در باره انبیاء و اوصیاى آنان نازل شده، و من افضل انبیاء و رسولان خداوند هستم و علىّ بن ابى طالب وصىّ من افضل اوصیاء مى‏باشد»؟ گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید آنجا که آیات: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ و وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً نازل شد مردم پرسیدند: اى رسول خدا، آیا این آیات فقط مخصوص برخى از مؤمنان است یا تعلّق به همه مردم دارد؟ خداوند پیامبر را مأمور فرمود تا ولات امر آنان را معیّن فرماید و همان گونه که نماز و زکات و روزه و حجّ را براى آنان گفته است ولایت را نیز بر ایشان تفسیر نماید، و آن حضرت در روز غدیر خمّ مرا نصب فرمود. سپس خطبه‏اى بدین شرح ایراد نمود که: «اى مردم خداوند مرا مأمور به انجام کارى فرموده که سینه‏ام تنگ شده و گمان برده‏ام‏ که مردم مرا تکذیب نمایند و پروردگار مرا فرموده که یا ابلاغ رسالت کنم و گر نه مرا عذاب نماید» سپس منادى را امر فرمود که ندا کند «الصّلاة جامعة»(یعنى همه جمع شوند) سپس این خطبه را ایراد فرمود که: اى مردم آیا تصدیق مى‏کنید که خداوند عزّ و جلّ مولاى من است و من مولاى مؤمنین هستم و من از ایشان به خودشان برترم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا. فرمود: اى على برخیز، من نیز برخاستم و فرمود: «هر که من مولاى او مى‏باشم همانا علىّ مولاى او است، خداوندا دوستارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن دار». پس سلمان برخاسته و گفت: اى رسول خدا ولایت او چگونه ولایى است؟ فرمود: ولایت او همچون ولایت من است، پس هر که من از خودش به او برترم علىّ نیز از نفس او به خودش برتر است، پس خداوند آیه: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ، وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی، وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً را نازل فرمود، و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله تکبیر فرستاده و گفت: اللَّه اکبر بر کمال نبوّت و دین خدا: ولایت على پس از من. پس أبو بکر و عمر برخاسته گفتند: اى رسول خدا، این آیات فقط مخصوص علىّ نازل شده است؟ پیامبر فرمود: آرى در باره او و اوصیاى من تا روز قیامت نازل شده است.آن دو گفتند: اى رسول خدا براى ما آنان را بیان بفرما. فرمود: علىّ برادر و وزیر و وارث و وصىّ و جانشین من در امّتم مى‏باشد، او مولى و سرپرست همه مرد و زن مؤمن پس از من است، سپس فرزندش حسن، بعد حسین، سپس نه نفر از فرزندان حسین، یکى پس از دیگرى، قرآن با ایشان است و ایشان با قرآنند، نه ایشان از قرآن جدا شوند و نه قرآن از آنان فارق گردد تا بر حوض نزد من آیند.اهل مجلس همگى گفتند: همین طور است، همه اینها را ما شنیده‏ایم و بر آن شاهد بودیم. و برخى گفتند: بطور کلّى این مطالب به خاطر ما هست ولى همه‏اش را بخاطر نداریم، و این گروه که بخاطر دارند از افراد صالح و فاضل ما مى‏باشند.پس أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: راست گفتید، همه مردم در حفظ مطالب یکسان نیستند.شما را به خدا سوگند هر که این سخنان را از پیامبر بخاطر دارد برخاسته و به آن خبر دهد!.پس زید بن ارقم، براء بن عازب، أبو ذرّ، و مقداد و عمّار برخاسته و گفتند: شهادت مى‏دهیم که این سخنان را از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در حالى که بر منبر بود و تو در کنار او بودى این گونه فرموده که: «اى مردم خداوند مرا مأمور فرموده که امام شما و وصىّ و جانشین خود را برایتان معیّن نمایم، همو که خداوند طاعت او را در کتابش بر أهل ایمان واجب فرموده،و آن را قرین طاعت خود و من ساخته، و شما را امر به ولایت او ساخته، و من از ترس طعن اهل نفاق و تکذیبشان ابتدا مراجعت نمودم ولى خدا مرا فرمود یا ابلاغ کن یا عذابت مى‏کنم.اى مردم، خداوند شما را در قرآن امر به نماز نمود و من نیز آن را بیان داشتم، و نیز زکات و روزه و حجّ و من تمام آنها را توضیح داده و براى شما تفسیر نمودم، حال شما را امر به ولایت نموده و شهادت مى‏دهم که ولایت مختصّ این فرد- و دست مبارکش را بر دست علىّ گذارد- است، سپس از آن دو فرزند او است، سپس از آن اوصیاى پس از ایشان از فرزندان اوست، از قرآن جدا نشوند و قرآن نیز از ایشان فارغ نشود تا بر حوض نزد من آیند، اى مردم، امام و هادى و دلیل و راهنما و مفزع و ملجأ شما را مبیّن و معیّن و آشکار گردانیدم، و او برادر من علىّ بن ابى طالب؛ و در میان شما به منزله من است، پس در تمام مسائل دینى از او پیروى نموده و در جمیع کارها از او اطاعت کنید، زیرا نزد او تمام علم و حکمتى است که خداوند به من آموخته است، پس از او پرسش و سؤال کنید و از او و اوصیاى پس از او بیاموزید و یاد گیرید، و ایشان را تعلیم مدهید و هیچ کس را بر آنان مقدّم مدارید و از ایشان جا نمانید و تخلّف مکنید، زیرا ایشان پیوسته با حقّ بوده و حقّ ملزم به ایشان است»، پس از نقل این کلام از پیامبر آن گروه نشستند.سلیم بن قیس گفت: سپس حضرت علىّ علیه السّلام فرمود:اى مردم، آیا تصدیق مى‏کنید که خداوند پس از نزول آیه: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً من و فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را جمع نموده و بر ما کسا و شمدى فدکى کشیده و فرمود: «بار خدایا! اینان اهل بیت و گوشت تن منند، آزار و ناراحتى و زحمت اینان موجب زحمت و آزار و اذیّت من است، پس رجس و آلودگى را از وجود اینان زائل نموده و آنان را تطهیر فرماى!»، امّ سلمه با شنیدن این کلمات نزدیک کساء آمده و عرض کرد: من نیز [از اهل کساء مى‏باشم‏]؟ فرمود: تو بر خیرى، ولى این آیه فقط در شأن من و برادرم علىّ و دخترم فاطمه و دو فرزندم، و نه تن دیگر از فرزندان حسین نازل شده است، و کسى را در آن اشتراکى نیست.جماعت با شنیدن این سخن یکپارچه گفتند: گواهى مى‏دهیم که امّ سلمه این مطلب را براى ما نقل نموده، و وقتى از خود رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله جویا شدیم همانند امّ سلمه نقل فرمود.سپس حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که هنگام نزول آیه مبارکه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، سلمان از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پرسید که آیا این آیه جنبه خصوصى دارد یا عامّ؟ فرمود: «افراد مأمور به آن تمام مؤمنین مى‏باشند، و منظور از صادقین برادر من علىّ بن ابى طالب و اوصیاى پس از او تا روز قیامتند»؟ همگى گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که چون در غزوه تبوک رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله مرا خلیفه خود در مدینه منصوب کرد و من عرض کردم براى چه مرا در مدینه مى‏گذارى؟ آن حضرت فرمود: «مدینه جز به من و تو روى خوش نمى‏بیند، و جایگاه تو در نزد من همچون منزلت هارون است نزد موسى جز آنکه پس از من پیامبرى نخواهد بود»؟ همگى گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که هنگام نزول آیه مبارکه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ تا آخر سوره حجّ، سلمان از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پرسید این افرادى که شما بر ایشان گواهى و آنان بر مردم کیانند؛ همانها که برگزیده خداوند شده و در کار دین هیچ سختى و حرجى بر آنان نگذارده و پیرو آئین پدرتان إبراهیم مى‏باشند؟ فرمود: «از میان امّت فقط اشاره به سیزده نفر دارد»، سلمان گفت: براى ما بیان فرمائید اى رسول خدا، پس فرمود: «من و برادرم على و یازده نفر از اولاد من مى‏باشند»؟ همگى گفتند: همین طور است. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خطبه‏اى بدین شرح ایراد فرمود که: «اى مردم، من در میان شما دو چیز با ارزش و مهمّ به ودیعه مى‏گذارم، کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت منند، پس اگر شما دست تمسّک به آن دو زنید دچار ضلالت و گمراهى نگردید، زیرا حضرت لطیف خبیر مرا باخبر ساخته و پیمان بسته که آن دو تا وقتى که در حوض بروز قیامت بر من وارد شوند از هم جدا نخواهند شد»، در اینجا عمر غضبناک برخاسته و گفت: اى رسول خدا، آیا منظور تمام اهل بیت شمایند؟ فرمود: نه، مقصود من خلفاء و اوصیاى من هستند که اوّلین ایشان على است که وزیر و خلیفه من و سرپرست هر زن و مرد مؤمن پس از من است، و پس از او فرزندانم حسن و حسین، سپس نه تن از فرزندان پسرم حسین باشند، یکى پس از دیگرى تا هنگامى که نزد حوض به من برسند، آنان اوصیاى من و شهداى بر خلق و حجّتهاى خداوند و معادن حکمت، و خزّان علم پروردگار جهان هستند، هر که از ایشان اطاعت کند از خداوند اطاعت نموده و هر که معصیت آنان را کند خدا را معصیت کرده است»؟ همگى گفتند: همین طور است. سپس کار سؤال و منا شده و قسم دادن آنان از جانب حضرت أمیر علیه السّلام ادامه یافت، تا آنجا که هیچ سؤالى نماند جز آنکه همه را بر صدق آن به ذات خداوند سوگند داده و تصدیق گرفت‏ تا آنکه بیشتر مناقب خود و آنچه پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در شأن او فرموده بیان داشت و همه جماعت آن موارد را تصدیق نموده و بر حقّانیّت آن گواهى دادند. سپس هنگام ختم کلام گفت: «خدایا بر این مردم شاهد باش»، و آنان گفتند:خدایا شاهد باش که ما جز آنچه خود از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شنیده یا توسّط افراد مطمئنّ که آن را از آن حضرت شنیده‏اند نقل نکردیم. فرمود: آیا این حدیث نبوى را تصدیق مى‏کنید که فرمود: «هر که پندارد با بغض به علىّ مى‏تواند مرا دوست بدارد؛ دروغ گفته و مرا دوست ندارد» و دست مبارک خود را بر سر من نهاد، و فردى پرسید: این چگونه است؟ فرمود: «زیرا او از من است و من از اویم، هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که مرا دوست بدارد بى‏شکّ خداوند را دوست داشته است، و هر که او را مبغوض بدارد نسبت به من اظهار بغض کرده، و هر که نسبت به من بغض ورزد نسبت به خداوند اظهار بغض نموده است»؟ وقتى کلام بدینجا رسید قریب به بیست نفر از برجستگان دو قبیله گفتند: آرى همین طور است، و الباقى جماعت ساکت ماندند.حضرت علىّ أمیر المؤمنین علیه السّلام به جماعت ساکت فرمود: چرا ساکت و خموش ماندید؟ گفتند: این گروهى که نزد ما شهادت دادند از افراد موثّق در گفتارو فضل و سابقه‏اند. حضرت أمیر علیه السّلام گفت: بار خدایا بر آنان گواه باش.در اینجا طلحة بن عبید اللَّه که او را سیاستمدار قریش مى‏گفتند معترضانه گفت: با ادّعاى خلافت أبو بکر و تصدیق یارانش چه کنیم؛ در آن روز که شما را با آن شدّت در حالى که بر گردنتان ریسمانى انداخته و همگى أصحاب به شما گفتند: بیعت کن و شما در آن مقام حجّت خود را بر ایشان تمام نمودید و أبو بکر مدّعى شد که از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیده است که فرموده: «خداوند منع مى‏کند از اینکه نبوّت و خلافت را در ما اهل بیت جمع نماید» و آن را عمر و أبو عبیده و سالم و معاذ تصدیق کردند؟ سپس افزود: تمام آنچه شما فرموده و بدان احتجاج نمودید از سابقه و فضل همه و همه حقّ است و ما بدان اعتراف مى‏کنیم ولى بطورى که این چهار نفر نیز روایت گذشته را تصدیق نمودند خلافت در خانواده رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله قرار نخواهد گرفت. حضرت أمیر علیه السّلام پس از شنیدن این کلام غضبناک از گفته طلحه پرده از رازى برداشته و به بیان گفتار نامفهومى از عمر به هنگام مرگ پرداخته و خطاب به طلحه فرمود: به خدا سوگند که هیچ صحیفه‏اى به هنگام ملاقات خداوند در روز قیامت در نزد من محبوبتر از صحیفه‏اى نیست که در آن چهار نفر از مخالفین پیامبر در کعبه هم قسم شده‏ و پیمان بستند که پس از مرگ پیامبر علیه من با هم متّحد شوند تا مانع رسیدن خلافت به من شوند.و دلیل بر بطلان شهادت آنان و آنچه تو گفتى اى طلحه بخدا سوگند همان فرمایش پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در روز غدیر خمّ است که فرمود: «هر که من از خودش به او برترم علىّ نیز از نفس او به خودش برتر است»، پس چگونه مى‏شود کسانى که من از ایشان برترم بر من أمیر و حاکم باشند؟ و نیز این فرمایش پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله که: «جایگاه تو در نزد من همچون منزلت هارون است نزد موسى جز نبوّت» و چنانچه استثنایى غیر از نبوّت بود فرموده بود.و نیز این فرمایش که: «من در میان شما دو چیز به ودیعه مى‏گذارم، کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت منند، پس اگر شما دست تمسّک به آن دو زنید دچار ضلالت و گمراهى نگردید، و ایشان را تعلیم مدهید و هیچ کس را بر آنان مقدّم مدارید و از ایشان جا نمانید و تخلّف مورزید، زیرا ایشان از شما داناترند، و شایسته است که خلیفه جز داناترین ایشان به قرآن و سنّت نباشد، همچنان که خداوند فرموده: أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِ‏ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ، و نیز فرموده: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ ، و نیز: ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ ، و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده است: «هیچ امّتى اختیار امور خود را با وجود فرد عالم و دانا به کسى واگذار نکند جز آنکه پیوسته کارشان به انحطاط و تزلزل گذاشته تا هنگامى که خطایشان را جبران کنند»، و آیا ولایت جز همان امارت است؟ و از جمله دلائل کذب و بطلان روایت گذشته این است که شماها خودتان در زمان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پس از توصیه‏هاى آن حضرت به من به عنوان أمیر المؤمنین سلام کردید، و از جمله حجّتهاى بر ایشان و بر تو بطور خاصّ و بر اینکه با تو است یعنى زبیر، و بر امّت، و بر سعد ابن ابى وقّاص، و ابن عوف، و بر این خلیفه‏اتان یعنى عثمان این است که: اى گروه شورى ما و شما همه زنده‏ایم و مى‏بینید که عمر مرا در جمع شورى قرار داده، و این خلاف و ردّ حدیث «عدم جمع نبوّت و خلافت در اهل بیت» است، و مگر نتیجه آن جز خلافت است؟ و اگر فکر مى‏کنید که این شورى براى غیر امارت است پس براى عثمان خلافتى نباشد، و در این صورت فقط ما را گفته که‏ در کارى غیر از خلافت مشاوره کنیم، و اگر شورى براى تعیین خلیفه است پس براى چه مرا میان شما داخل نمود؟ بلکه باید اخراج مى‏کرد، و نیز گفت که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله اهل بیت خود را از منصب خلافت خارج نموده و باخبر ساخت که ایشان را در آن هیچ نصیبى نیست؟ و براى چه عمر وقتى یک یک ما را فراخواند به فرزندش عبد اللَّه چیزى گفت و او اینجا حاضر است، تو را به خدا سوگند اى عبد اللَّه که بگویى وقتى خارج مى‏شدى به تو چه گفت؟ عبد اللَّه گفت: حال که مرا به خدا قسم دادى او گفت: اگر جماعت شورى از اصلع قریش (یعنى حضرت أمیر علیه السّلام) پیروى کنند ایشان را به راه راست و روشن رهنمایى کرده و کتاب خدا و سنّت پیامبر را در میان مردم اقامه خواهد کرد.فرمود: اى پسر عمر تو به او چه گفتى؟ گفت: گفتم: چه چیز مانع شما است که او را خلیفه نمایى؟ فرمود: و او چه پاسخ داد؟ گفت: سخنى گفت: که جنبه خصوصى دارد.حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله آن مطلب را در زمان حیات خود به من گفته بود، سپس در شبى که پدرت وفات نمود نیز در خواب به من فرمود، و هر که آن حضرت را در خواب ببیند چنان است که در بیدارى رؤیت نموده باشد. عبد اللَّه گفت: شما را از چه مطالبى آگاه فرمود؟حضرت علیه السّلام فرمود: تو را بخدا سوگند مى‏دهم که اگر همان بود مرا تصدیق کنى! گفت: در این صورت سکوت نمایم.فرمود: وقتى از عمر پرسیدى چه چیز مانع شما است که او را خلیفه نمایى گفت: آن صحیفه‏اى که میان خود نگاشته و در کعبه عهد نمودیم. با شنیدن این کلام عبد اللَّه سکوت کرد و حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: تو را به حقّ رسول خدا سوگند که از جواب من ساکت نشده و آنچه حقیقت است بیان نمائى! سلیم بن قیس گوید: در این حال ابن عمر را دیدم گریه در گلوى او مختنق گشته از هر دو چشمش اشک روان شد.سپس آن حضرت روى به طلحه و زبیر و ابن عوف و سعد نموده و فرمود: چنانچه این پنج نفر یا چهار نفر بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله دروغ بسته باشند دیگر ولایت ایشان بر شما جایز نیست، و چنانچه راست گفته باشند جایز نیست که شما پنج نفر مرا در امر شورى داخل نمایید، زیرا این کار خلاف رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بوده و ردّ بر آن حضرت مى‏باشد.سپس روى به مردم نموده و فرمود: مرا از منزلتى که در نزد شما دارم و آنچه بدان شناخت دارید آگاه کنید که آیا صادق هستم یا دروغگو؟گفتند: راست گویى، نه به خدا سوگند ما هیچ دروغى از تو نشنیده‏ایم؛ نه در دوران جاهلیّت و نه در دوران اسلام.فرمود: پس به خدایى سوگند که ما اهل بیت را به نبوّت و خلافت گرامى داشته، و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را از میان ما به نبوّت قرار داد و پس از او ما را به امامت اهل ایمان اکرام فرمود که جز ما هیچ کس نمى‏تواند از آن حضرت تبلیغ کند، و مقام امامت و خلافت تنها در میان ما به اصلاح رسد، و خداوند هیچ کسى را در امر ولایت با ما شریک و ذى نصیب نگردانیده، و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خاتم الأنبیاء است؛ و پس از او هیچ نبىّ و رسولى نیست، و تا روز قیامت مسأله نبوّت بدو ختم شده است، و خداوند ما را پس از آن حضرت خلفاى زمین و گواهان بر خلق خود قرار داده است، و طاعت ما را در کتاب خود واجب ساخته و در چندین آیه ما را قرین خود و پیامبرش فرموده، پس خداوند عزّ و جلّ در قرآن، محمّد را نبىّ؛ و ما را از پس وى خلفاء قرار داده است، سپس خداوند تبارک و تعالى رسول خود را مأمور رساندن آن به امّت ساخته، و آن حضرت نیز طبق فرمان به ایشان رسانید، بنا بر این کدامیک از ما به جانشینى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شایسته‏تریم؟ در حالى که شما خود از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله- وقتى مرا به ابلاغ سوره برائت به مکّه فرستاد- شنیدید که فرمود: «جز مردى از من کسى نمى‏تواند آن را ابلاغ نماید»، شما را به خدا سوگند آیا این سخن را از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیدید! گفتند: آرى شنیدیم، گواهى مى‏دهیم که ما این سخن را هنگام فرستادن شما براى ابلاغ سوره برائت از آن حضرت شنیدیم.أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: این فردى که شما الحال خلیفه مى‏کنید قادر نیست بلکه صلاحیت نداشته و مورد وثوق نیست که صحیفه‏اى هر چند در عرض و طول چهار انگشت را از هیچ فردى على الخصوص از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به امّت ابلاغ نماید تا چه رسد به امامت تمام ملّت! و جز من هیچ کسى قادر به تبلیغ احکام دین رسول خدا نیست. پس کدامیک از ما به مجلس و جایگاه پیامبر که فرستاده خدا است شایسته‏تر مى‏باشد؛ یا از این جماعت حاضر در مجلس؟طلحه گفت: ما این مطلب را از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیده‏ایم، پس چگونگى این مطلب که جز تو کسى صلاحیت تبلیغ از آن حضرت ندارد را براى ما تفسیر نما؟ حال اینکه بارها و بارها در سخنان آن حضرت شنیده شده که مى‏فرمود: «فرد حاضر به فرد غایب رسانده و تبلیغ کند»، نیز در عرفه در حجّ وداع نیز فرمود: «خدا روشن کند چهره‏اى را که گفتارم را شنیده و بخاطر بسپارد سپس به دیگرى رسانده و تبلیغ کند، پس چه بسا حامل فقهى که فاقد آگاهى است، و چه بسا حامل فقهى که به فقیه‏تر از خود مى‏رساند، سه چیز است که قلب فرد مؤمن در آنها دچار غلول و خیانت نشود: اخلاص عمل براى خدا، و خیرخواهى براى والیان امر، و ملازمت جماعت ایشان، چرا که دعوت والیان محیط است به همه مردمان» و نیز در چندین مکان فرموده: «باید حاضر به غایب رسانده و تبلیغ کند».پس أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: این مطلب شما مربوط به آن فرمایش رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله است که در غدیر خمّ و در حجّ وداع به روز عرفه؛ در آخر آن خطبه که: «اى مردم، من در میان شما دو چیز به ودیعه مى‏گذارم، کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت منند، پس اگر شما دست تمسّک به آن دو زنید دچار ضلالت و گمراهى نگردید، زیرا حضرت لطیف خبیر مرا باخبر ساخته و پیمان بسته که آن دو تا وقتى که در حوض بروز قیامت بر من وارد شوند از هم جدا نخواهند شد؛ مانند این دو انگشت سبّابه و ابهام من، زیرا که یکى از آن دو جلوى دیگرى است، پس دست تمسّک به آن دو زنید تا نه گمراه شده و نه دچار لغزش گردید، و ایشان را تعلیم مدهید و هیچ کس را بر آنان مقدّم مدارید و از ایشان جا نمانید و تخلّف مورزید، زیرا ایشان از شما داناترند». هر آینه خداوند عامه مردم را امر فرمود که‏ وجوب اطاعت از ائمّه آل محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و حقّانیّت آن را به همگان رسانده و تبلیغ کنند، و جز در آن دو مورد؛ تبلیغ دیگرى را از مردم نخواست، و تنها عامه را مأمور تبلیغ عامه ساخته تا حجّت بر کسى که تمام مطالب از پیامبر بدو نرسیده تمام باشد، اى طلحه مگر یادت نیست که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در حالى که شما بدان گوش مى‏دادید به من فرمود: «اى برادرم، جز تو کسى دین مرا ادا نمى‏کند و ذمّه‏ام را برى نمى‏سازد، و تنها تو دین و غرامت مرا پرداخت نموده و بر اساس سنّت من جنگ خواهى کرد»؟ پس چون أبو بکر به خلافت رسید، ظاهرا دین پیامبر را ادا نمود و وعده‏هایش را عملى ساخت و تمام شما از او پیروى نمودید با اینکه به شما گفته بود جز من کسى قادر به این کار نخواهد بود و آنها که أبو بکر پرداخت اداى دین او نبود و عمل نمودن به وعده‏هایش نبود، و هر آینه پرداخت آن دیون و عمل به آن وعده‏ها کارى است که آن حضرت را برى سازد، و فقط مأموریت تبلیغ از پیامبر و جامه عمل پوشاندن به تمام آنها از عهده امامانى ساخته است که خداوند در قرآن اطاعت از آنان را واجب ساخته و دستور به ولایت ایشان داده است، همانها که اطاعت ایشان قرین اطاعت خداوند بوده و عصیان و مخالفت با ایشان معصیت خداوند مى‏باشد.طلحه گفت: خیالم را راحت کردى، تا حال به معنى این کلام پیامبر نرسیده بودم تا اینکه برایم تفسیر فرمودى، اى أبو الحسن خدا از تمام امّت محمّد به تو جزاى بهشت عطا فرماید، چیز دیگرى است که مى‏خواهم از شما بپرسم، یادم هست که شما پارچه بسته‏اى را در آورده و گفتى: «اى مردم، من پیوسته مشغول غسل و کفن و دفن پیامبر بودم و پس از آن سرگرم جمع‏آورى قرآن بودم، پس این قرآنى است که به صورت مجموع و عارى از هر افتادگى پیش روى شما است»، ولى مکتوب و جمع‏آورى شما را ندیدم، و یادم هست که عمر از تو آن قرآن را خواست ولى شما جواب منفى دادید، و پس از آن عمر قانونى گذراند که اگر دو نفر بر آیه‏اى که نوشته‏اند شهادت مى‏داد مکتوب مى‏نمود و در صورت شهادت یک نفر آن را به تأخیر انداخته و کتابت نمى‏کرد. و در آن اثنا عمر گفت- و من به آن گوش مى‏دادم- که: در روز یمامه گروهى را مقتول گردانیدند که همه ایشان قارى قرآن به قرائتى خاصّ بود که جز ایشان کسى قرآن بدان صورت نمى‏خواند، و عثمان در آن جمعى که قرآن کتابت مى‏کردند از آن مجلس برخاست و بیرون رفت و گوسفندى بدان جا آمده صحیفه و کتابى را که مى‏نوشتند خورد و آن از بین رفت، و خود شنیدم که عمر و اصحابش که کتابت آنان را جمع مى‏کردند مى‏گفتند که: سوره احزاب معادل سوره بقره، و سوره نور یک صد و شصت آیه و سوره حجر یک صد و نود آیه مى‏باشد؛ ماجرا از چه قرار بود؟ و خدا رحمتت کند چه چیز مانع از آن شد که قرآن خود را بر مردم عرضه دارى، در حالى که عثمان وقتى جمع‏آورى قرآن عمر را گرفت آن را بصورت یک مجموع گرد آورده و مردم را به سوى قرائتى واحد سوق داد، و مصحف ابىّ بن کعب و ابن مسعود را پاره پاره ساخته و سوزانید؟ حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: اى طلحه، هر آیه‏اى که خداوند عزّ و جلّ بر محمّد صلّى اللَّه علیه و آله نازل فرمود به خطّ من و املاى آن حضرت نزد من محفوظ است، هر حلال و حرام و حدّ و حکمى از آن و خلاصه هر آنچه که امّت تا روز قیامت بدان نیازمندند نزد من کتابت شده به املاء پیامبر و خطّ من موجود است، حتى دیه خراشیدن صورت.طلحه گفت: یعنى هر چیز کوچک یا بزرگ یا خاصّ یا عام تا روز قیامت نزد تو مکتوب است؟فرمود: آرى، و جز آن نیز رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به هنگام مریضى از روى سرّ هزار باب ازعلم بر من گشود که هر یک باب آن کلید هزار باب دیگر از علم است، و چنانچه امّت اسلام پس از وفات پیامبر از من پیروى کرده و اطاعت مى‏نمود از بالاى سر تا زیر پا از تمام مزایا برخوردار مى‏شد، اى طلحه، مگر تو یادت نیست که آن حضرت در زمان مریضى تقاضاى دوات و کاغذ و شانه نمود تا مبادا بعد از او امّت به گمراهى افتند، و رفیقت (عمر) وقیحانه گفت: رسول خدا هذیان مى‏گوید!! و با این کلام پیامبر به خشم آمده و دست از آن کار کشید؟ گفت: آرى من حاضر بودم. فرمود: وقتى شما خارج شدید پیامبر مرا از مضمون آنچه مى‏خواست بنویسد و جماعت عامه را بر آن گواه بگیرد باخبر ساخت که جبرئیل از جانب خداوند به او گفته است که قضاى خداوند بر امّت تو به اختلاف و تفرقه رقم خورده، سپس کاغذى طلبیده و آنچه قصد کتابت آن را در استخوان شانه داشت بر من املاء فرمود، و سه نفر را بر این کار به شهادت گرفت: سلمان، أبو ذرّ، مقداد.و نام تمام امامان هدایت واجب الطّاعه را تا روز قیامت نام برد، أوّل نام مرا، سپس دو فرزندم حسن و حسین و با دست به حسن و حسین اشاره فرمود، سپس نه نفر از اولاد فرزندم حسین را نام برد،اى أبو ذرّ و مقداد آیا همین گونه نبود؟ آن دو برخاسته و گفتند: شهادت مى‏دهیم بر پیامبر که همین را شنیدیم.طلحه گفت: بخدا سوگند که خود از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: «در روى زمین و آسمان نزد خدا هیچ کسى راستگوتر و نیکوکارتر از أبو ذرّ نیست» و من شهادت مى‏دهم که آن دو جز حقّ بر زبان نراندند، و تو نزد من از آن دو صادقتر و نیکوکارترى.سپس حضرت علىّ علیه السّلام خطاب به طلحه و زبیر و سعد و ابن عوف فرمود: از خدا بترسید و پى رضا و خشنودى ایزد منّان رفته و درخواست آنچه نزد او است را بنمائید، و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگرى ترسى به خود راه مدهید.سپس طلحه گفت: مى‏بینم که هیچ پاسخى به سؤال أصلى من در مورد قرآن ندادى آیا آن را براى مردم بیان نمى‏کنید؟فرمود: اى طلحه، از سر عمد از آن طفره رفتم، حال تو بگو آیا قرآنى که عمر و عثمان جمع نمودند همه مصحف بود یا قسمتى از آن؟ طلحه گفت: بلکه همه آن بود.فرمود: در این صورت اگر بدان عمل کنید از آتش رهایى یافته و به بهشت روید، زیرا در آن حجّت ما و دلیل حقّ ما و وجوب طاعت ما ظاهر و هویدا است.طلحه گفت: مرا کافى است، همان که قرآن باشد براى من کافى و بسنده است.سپس طلحه گفت: حال مرا از قرآنى که در دست شما است و تأویل آن و حرام و حلال آن، باخبر فرما، که آن را پس از خود به که مى‏دهى و صاحب آن کیست؟ فرمود: آن را که به أمر پیامبر باید قرآن را به او بدهم وصىّ من و برتر از همه خلقان فرزندم حسن است، سپس آن را به فرزند دیگرم حسین خواهد داد، سپس به همین ترتیب به فرزندان حسین خواهد رسید تا اینکه آخرین ایشان در حوض بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله وارد شود، ایشان با قرآنند و قرآن با ایشان است و هیچ یک از دیگرى جدا نخواهد شد. و این را بدان که معاویه و پسرش پس از عثمان به خلافت رسند، و پس از آن دو هفت تن از فرزندان حکم بن ابى العاص یکى پس از دیگرى تا دوازده رهبر گمراهى و ضلالت به حکومت رسند، همانها که پیامبر در رؤیا دید که از منبرش بالا رفته و امّت را به قهقرى و عقب بر میگردانند، ده تن آنان از بنى امیّه‏اند و دو تن از ایشان همانهایند که اساس این عمل زشت را پى‏ریزى نمودند، و گناه این دو تن در روز قیامت برابر با گناه تمام امّت است». این حدیث طولانی را از آن جهت عرض کردم که عنایت داشته باشید که حقیقت حاکمیت علیلعلیه‌السلام» چیزی است ماوراء رأی مردم هرچند آن مرد الهی به بهترین نحو حقوق مردم را رعایت می‌کرد ولی این بدین‌معنی نیست که در نظام حکومتی آن حضرت ظلمی واقع نمی‌شد هنر شیعیان آن بود که متوجه بودند رویکرد حکومتی آن حضرت در مسیر دفع ظلم است و آن‌چه که بنده در کلیت نظام اسلامی می‌بینم همین رویکر د است و ما نباید فریب دشمنانی را بخوریم که با طرح ضعف‌ها و ظلم‌ها بخواهند ما را از کلیت انقلاب مأیوس کنند و به چیزی غیر از انقلاب اسلامی و رهبری ولایت فقیه متوجه نمایند که در آن صورت به آن‌چه از آن می‌خواستیم فرار کنیم گرفتار خواهیم شد. موفق باشید
3190
متن پرسش
سلام علیکم. 1.شما در مبحث ده نکته از معرفت نفس فرمودید که ما با این مباحث می خواهیم کاری کنیم که خودتان استاد خودتان بشوید، حال سئوال این است ÷س در اینصورت نقش استاد چه می شود یا اگر ما مثلاًذیل اندیشه امام خمینی حرکت کنیم آیا دیگر استاد نمی خواهیم در حالی که امام فرمودند خودرو نمی شود مهذب شد انسان استاد می خواهد؟ 2.مباحث شما را پیگیری شدید می کنم ولی یک دلهره ای در من هست که مدام احساس می کنم این مباحث را شاید درست نفهمیده باشم اشکال کار کجاست؟ 3.دلیل اینکه شما ملبس به لباس روحانیت نشده اید چیست آیا در این لباس مقدس امر دین بیشتر نشر داده نمی شود؟ 4.کدام یک بهتر است:الف) بعد از سلام آخر نماز سه الله اکبر بگوییم و مشغول تسبیحات حضرت زهرا بشویم و بعد همه تکبیرهای انقلابی را بگویند ب) بعد از سلام بلافاصله تکبیرهای انقلابی را بگوییم و بعد تسبیحات حضرت زهرا را؟. پیشاپیش از زحمات شما پدر دلسوز کمال تشکر را می کنم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- در رابطه با فهم خطورات ذهنی با تعمق در معرفت نفس می‌توانید آن خطورات را تفسیر کنید ولی در مورد الگوقراردادن حرکات و سکنات یک انسان متعالی موضوع در جای خود باقی است و بنده در این مورد عرایضی که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مطرح شده را مفید می‌دانم 2- با حرکات و گفتار حضرت امام و علمایی مثل علامه و شهید مطهری و آیت الله حسن‌زاده و جوادی تطبیق کنید. 3- این را در جواب سؤال شماره‌ی 3171 عرض کرده‌ام 4- البته هر دو حال خوب است ولی من برای احوالات خودم حالت الف را می‌پسندم. موفق باشید
3186
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید. لطفاً نظر لایبنیتس و علامه در باره اصالت نفس را با هم مقایسه بفرمایید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: این کار من نیست. موفق باشید
3185
متن پرسش
با سلام یک سیر مطالعاتی برای نوجوانان مقطع راهنمایی می خواستم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده چیزی نمی‌دانم شاید کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیاز به نبی» و «فرزندم این‌چنین باید بود» مفید باشد. موفق باشید
3184
متن پرسش
با سلام .وجود به چه معناست؟و ماهیت به چه معناست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: این‌ها را باید در کتاب‌های فلسفی دنبال بفرمایید. موفق باشید
3183
متن پرسش
باسلام و دعای خیر. در رابطه با برگشتن کاروان اهل بیت (ع )از شام به کربلا در اولین اربعین بعد از عاشورا اقوال و تنازعات زیادی است ، مجلسی ره و سید مرتضی قاضی در بحار و اربعین خود این مسئله را تایید و سید بن طاووس ره در اقبال و شهید مطهری ره و ... در سخنرانی های خود آن را رد میکنند . و شما نیز در سخنرانی های قدیمی خود مدت اقامت ایشان در شام را 1 ماه ذکر کردید که با این حساب امکان برگشت وجود ندارد.لطفا رفع ابهام بفرمایید.و در صورت اشتباه بودن این مسئله و باتوجه به ترویج آن در روضه ها و مقارن دانستن آن با ورود جابر در اولین اربعین ، آیا جلوگیری از ترویج آن لازم است؟ جزاکم الله
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده در جواب یکی از سؤالات که عزیزان فرمودند عرض کردم. من در این مورد صاحب‌نظر نیستم و هرکدام از دو گروه نکاتی را مطرح می‌فرمایند که قابل تأمل است به همین جهت نباید در این مورد حساس بود. موفق باشید
3182
متن پرسش
سلام علیکم نظر دکتر داوری در مورد غرب چیه؟کتب یا سخنرانی دارند که بشه ازش استفاده کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ایشان یک سایت دارند و کتب و مقالات ایشان در سایت هست. موفق باشید
3178
متن پرسش
با سلام استاد محترم با توجه به اینکه در زمینه اصول دین مخصوصا توحید وخودشناسی هیچ کتاب مناسب و جامعی در دسترس کودکان و نوجوانان نیست، آیا شما می توانید در تالیف یک دوره کتاب و نرم افزار برای کودکان و نوجوانان با ما همکاری کنید؟ این همکاری از طریق جمعیت بانوان فرهیخته استان یا بصورت شخصی میباشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شاید کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیاز به نبی» در این امر مفید باشد ولی نمی‌توانم به کارهایی غیر از ان کارهایی که مشغول آن هستم بپردازم. موفق باشید
3177
متن پرسش
سلام علیکم، اگر به مال کسی مشکوک باشیم که حلال اغشته به حرام است(مثل کسی که اهل خمس نیست یا درامدی حرام در کنار درامد حلالش دارد)و مثلا از نزدیکان است فقها میگویند که نیازی به تجسس نیست و با دادن خمس مساله برطرف می شود در حالی که عرفا اصلا از این مالها که هیچ از غذایی که زن حائض بدون وضو تهیه کرده نمی خورند. حال برای من سوال شده که دین ما که یک پارچه است پس این تفاوت از کجاست. اگر واقعا اثر دارد پس این مساله فقهی چه جایگاهی دارد و اگر با دادن خمس واقعا اثر برداشته می شود این احتیاط عرفا برای چه؟ این مساله واقعا برای ما مشکل شده چون اطرافمان ادمهایی که می شود به مالشان شک کرد زیاد است. و حتی اگر خودمان باسختی از این مالها اجتناب کنیم بچه های کوچکمان را نمی توانیم کنترل کنیم(خوراکی یا...به او میدهند و نمی شود جلوی ان شخص او را منع کرد) با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عرفای واقعی بر اساس حکم فقهی عمل می‌کنند. کار آقای شیخ جعفر مجتهدی که در کتاب «لاله‌ای از ملکوت» نوشته‌اند که از دست‌پخت زن حائض دوری می‌کردند حجت نیست مضافاً این‌که آقای شیخ جعفر مجتهدی اهل کرامت‌اند و نه عارف . موفق باشید
3176
متن پرسش
سلام علیکم،جن جسمی لطیف است، یعنی چه؟ آخر جسم است و یا مجرد؟ و چگونه است زندگی آنان...؟ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مثل صورت‌های ذهنی که در عین جسم‌داشتن، جرم مادی ندارد. موفق باشید
3175
متن پرسش
سلام علیکم،در کتاب جایگاه جن و ... فرمودید که جنیان مختارند و خوب و بد دارند و شیطان هم از دسته ی جنیان است سوالم این است که در کتاب هدف حیات زمینی آدم فرمودید که وجود شیطان در عدم اطاعت از خدا تکوینی است همانطور که وجود ملائکه در قبول سجد ه ی آدم تکوینی و وجودشان برابر فعل شان است حال چگونه جمع می شود مختاریت شیطان در دسته ی جنیان و وجود تکوینی او در عدم اطاعت خدا.متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» مطابق فرمایش علامه«رحمة‌الله‌علیه» عرض شد فرمان الهی به آن مقام تکوینی است ولی همان فرمان در حوزه‌ی موجودی که مختار است او را از وجه‌ی اختیار خارج نمی‌کند بلکه امکان انجام آن عمل را در روح او آسان‌تر می‌کند. مثل عصمت تکوینی امامان که آن‌ها را از اختیار خارج نمی‌کند ولی عصمت تکوینی آن‌ها شرایط باقی‌ماندن در عصمت را فراهم می‌کند و آن‌ها باید تلاش کنند آن‌ را حفظ کنند. موفق باشید
3172
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استادعزیز قبلا از این اینکه وقتتون رو میگیرم حلالیت می طلبم چند سالیست ازدواج کردم اما به دلایل شرایط کاری در غربت زندگی میکنیم مشکل اینه که همسر من به شدت از تنهایی فراریست یعنی به هیچ عنوان تحمل تنهایی رو نداره.به طوری که این قضیه80%مشکلات ما در طول این مدت بوده من در خانه احساس یک زندانی رو دارم و خانمم زندان بان منه. شما فکر کنید اگر صبحها که من میرم سر کاراگر نخوابه شاید دیوونه بشه من میرم تو اتاق مثلا کتابی بخونم بساتشو میاره تو اتاق یا این اینکه میخواد به هر نحوی منو از کتاب خوندن بندازه واسه کلاس اومدنمون اگر خودش نتونه بیاد به بهانه های بیخود از رفتن من جلوگیری میکنه وقتی میریم شهرستانمون من باید اگر ایشون خونه باباشه من هم حتما باشم حتی اگر بودن من فایده ای نداشته باشه می خوام برم بانک میگه منم میام شما از این مجمل بخوانید کل ماجرا را.استاد شاید شما اگردر این شرایط گیر میکردید نمیتوانستید کلاسهایتان رو اداره کنید.شاید انهایی که این سوال رو میخوانند بگن چقدر زن زلیل ولی دیگه خسته شدم از دعواهایی که بر سراین قضیه داشتم.راستش را بخواهید من هم هیچ وقت صبور نبودم و تقریبا همیشه این وضع را تحمل نکردم ودعواهای اساسی راه میافتاد که نه تنها فایده ای نداشته بلکه غیر از خشم و غضب وگریه و دادوبیداد ومریضی هیچ نداشته.در ضمن گوش زد کنم که برداشت نشه که خانمم به من شک داره از این بابت یقین دارم .حال من باید چکار کنم خیلی سعی میکنم صبور باشم اما اخرش ناراحتیم در گفتارم یا رفتارم بروز میکنه و یه چیز جالب تر اینکه تاموقعی که حرفمو نزنم مثل خوره منو میخوره و راحت نمیشم.در ضمن همسرم به همین شدت مساله بالا زود رنجه و تحمل هیچ انتقادی رو نداره که دیگه بهتره سخن در این مورد کوتاه بشه که مثلا کافیه بهش بگی بالا ی چشمت ابروست که دیگه حالا بیا جمعش کن که چی به اسب شاه گفتی یابو.باز هم شرمنده که وقتتون رو به من دادید. در پناه حق
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: إن‌شاءالله بچه‌دار می‌شوید و مشکل حل می‌شود. در هر صورت محبت کارساز است از محبت غفلت نکنید. موفق باشید
3171
متن پرسش
بسم الله.. با عرض سلام و ادب خدمت استاد یک سوال شخصی از خدمتتون داشتم و آن اینکه چرا جنابعالی 1.دروس حوزه را بصورت مرسوم دنبال نکرده اید و ملبس هم نیستید ، آیا علت خاصی داشته است؟ شاید نتوان لباس و طی مدارک را نشانه تایید دانست اما از آن طرف کمی اعتماد و اطمینان به اشخاص فاقد این تاییدیه(هر چند کافی نباشد) مشکل به نظر میرسد بخصوص در حوزه ی دین عزیزمان اسلام و اینکه بحث های جنابعالی از دست بحث های نرم افزاری در این حوزه است ان شاالله که سوال موجب بی احترامی و حمل بر اغراض سوء نشده است.با تشکر و دعای خیر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در جواب های شماره 2324و 2281و 2060و1831 عرایضی داشته ام. موفق باشید
3170
متن پرسش
با سلام استاد در سئوالی در مورد مجسمه ها فرمودید برای مسیر سلوکی باید از این موارد و تصاویر دور باشیم.منظورتان از تصاویر عکس هم است؟آن هم در این زمانه!و استفاده های بسیاری که دارند مانند تصاویر شهدا ومقام معظم رهبری و حتی خود شما که وقتی عکستان را در اینترنت پیدا کردیم مهرتان سخت در دلمان افتاد...
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بالاخره باید با روح‌ها مرتبط شویم. در کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتن باورهای دینی» این موضوع بحث شده که انسان می‌تواند با روح انسان‌هایی که در مقامات عالی هستند نیز مرتبط شود و از پرتو وجود آن‌ها مدد بگیرد. موفق باشید
3169
متن پرسش
به نام خدا سلام از پرحرفی و وقت تلف کردن و بی برنامگی ام خسته شدم، میفهمم باید دست از خیالات و فکر مهمل و ... دور کنم. ولی راهش را نمی دانم. بارها شده، خواسته ام از بیهوده گویی ها و مهمل گویی رها شوم. حتی مدتی سکوت کردم. ولی برخی اوقات میبینم بعضی نقاط ضعف دانشکده و گروه و مشکلات را باید بگویم. ولی با گفتنشان باز درگیرم که چرا گفتم، اصلا حرفم به جا بود یانه؟ با اینکه همه تصدیق می کنند که باید گفت تا برطرف شود. خلاصه از دست کنترل نکردن زبانم و حرفهای زیادی زدن و ...خسته هستم. لطفا راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را پیشنهاد می‌کنم که راه‌کارهای مفیدی را مدّ نظر شما قرار می‌دهد. موفق باشید
3168
متن پرسش
بسم الله با سلام در جلسه تفسیر سوره حمدتان فرمودید: فلسفه با چیستی واقعیت سر و کار دارد، برداشت اینجانب این بود که بالاخره قبول کنم که فلسفه با واقعیت روبرو می شود، ولی با خود واقعیت نه، با ماهیتش، امروز بحثم با یکی از اساتید در این رابطه بود که بالاخره ما در ن ظریات علمی فلسفی_کلامی که می دهیم، با نظر وذهن سرو کار داریم، یا باید بیایم و این را در عرصه ی واقعیت هم اثبات کنیم؟ در مورد فلسفه ی دین معمولا این اتفاق می افتد که برای اثبات معناداری زندگی یا پوچی زندگی، یا موفقیت آمیز بودن جامعه دینداران و اخص مسلمانان در مقام نظر البته از منظر درون دینی موفقیم. حالا من در م‍ولفه های عملی و اثبات مقام واقع این موضوعات مشکل دارم. نمیدانم ساحت فلسفه ی محض با فلسفه های مضاف در همین رویارویی با حقیقت است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فلسفه‌ی اسلامی نظر به «وجود» دارد ولی به مفهوم «وجود» آن و حکمت متعالیه بعد از نظر به مفهوم وجود به جهت در صحنه‌آوردن عقل و قلب، نظر به حقیقت وجود می‌اندازد. قسمت دوم سؤال اگر در مورد فلسفه‌ی مضاف است که می‌توانید در مقالات و کتب مربوطه دنبال بفرمایید و اگر در مورد نمونه‌های اثبات حقانیت دین در عرصه‌های مختلف است که احتیاج به یک تحقیق میدانی دارد. موفق باشید
3167
متن پرسش
سلام و آرزوی توفیق روزافزون سایت خبرآنلاین مصاحبه ای با شخصی به نام دکتر مهدی جعفری داشته اند و در آن تلویحا تایید کرده اند که امام حسین علیه السلام در زمان صلح امام حسن علیه السلام به ایشان فرموده اند :« پناه می‌برم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شده‌ای!» :َآیا این نظرات و سخنان بطور کلی با اعتقادات شیعه سازگار است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: چون ما در روایات داریم که حضرت امام حسین«علیه‌السلام» فرموده‌اند برادرم حسن«علیه‌السلام» در زمان خود بهترین کار را کرد و چون می‌دانیم امام معصوم جز آن‌چه خدا اراده می‌کند را انجام نمی‌دهد باید چنین روایاتی را جعلی دانست.آری نه امام حسن و نه امام حسین از این صلح راضی نبودند ولی در عین حال همان کاری که مصلحت بود را انجام دادند مثل قبول قطعنامه توسط حضرت امام خمینی .موفق باشید
3166
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و احترام آیا گروه فرهنگی المیزان دارای مراسم مناجات دسته جمعی هفتگی یا روزانه با حضور جناب استاد می باشد که ورود برای عموم آزاد باشد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نه؛ فقط جلسات هفتگی شرح حدیث و قران و شرح "تفسیر حمد امام خمینی(ره)" هست. موفق باشید
3165
متن پرسش
سلام استاد. وقتتان بخیر. من خیلی سعی می کنم برایم مدارج و مفاخر دنیوی مهم نباشدو...منتهی پدر من راننده است. انسان زحمت کشی که در جاده ها کار می کند روز عاشورا هم کلی برای امام حسین گریه می کند یا بقول خودش در جاده چقدر به یاد امام علی اشک می ریزدو... اما با توجه به اینکه در جامعه از رانندگان بد گفته می شود ومردم فرهنگ این قشر را پائین می دانند من سعی می کنم جایی عنوان نکنم که شغل پدرم چیست. در واقع از بس به خاطر شغل پدرم تحقیر شدم سعی میکنم کسی نفهمد من فرزند یک راننده هستم. با اینکه به لطف خدا تربیت خوبی داشته ایم اما تا بقیه شغل پدرم را می فهمند نگاهشان به من تغییر می کند. استاد آیا این بد است که من از شغل پدرم خجالت می کشم؟ یا آن را پنهان می کنم؟استاد یعنی اگر شما راننده بودید خجالت نمی کشیدید؟lممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده اگر در ذیل شریعت محمدی«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» راننده و یا رفتگر بودم همان اندازه راضی بودم که سایر موحدین در سمت‌های دیگر اجتماعی از شغل خود راضی‌اند. شما هم با راحتی تمام بگویید شغل پدرتان رانندگی است و در مقابل طعنه‌ی بقیه نیز صبور باشید. موفق باشید
3164
متن پرسش
سلام استاد. در یکی از سخنرانی های شما شنیدم فرمودید اگر: "هنوز نجات نیافته اید یعنی هنوز بر کشتی نجات حسین سوار نشده اید؟". استاد خواهش می کنم به من بگویی سوار شدن بر سفینه نجات حسین علیه السلام چگونه میسر می شود؟استاد من در خصوص ارتباط قلبی با امام حسین ناتوانم. بشدت احساس می کنم امام علیه السلام عظمت دارند، آیا این واقعا عظمت است یا اینکه من شناخت و بصیرت نسبت به ایشان ندارم و حس می کنم این بخاطر عظمت ایشان است که نمی شود خوب با ایشان ارتباط قلبی و وجودی برقرار کنم؟استاد بزرگان می گویند راه معرفت الله از معرفت امام حسین می گذرد چگونه معرفت نسبت به ایشان پیدا کنیم؟راهکار عملی آن چیست. بیکران سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هراندازه در جریان نهضت کربلا بیشتر تدبّر کنیم بیشتر روح انسان طالب اُنس با حقیقت آن حرکت می‌شود و در آن حال اشک شروع می‌گردد و قلب به راه می‌افتد. پیشنهاد می‌کنم کتاب‌هایی را که با تدبّر نسبت به حادثه‌ی کربلا تدوین شده مطالعه شود، مثل کتاب حماسه‌ی حسینی از شهید مطهری. موفق باشید
3163
متن پرسش
با سلام و عرض ادب محضر استاد طاهرزاده مقام معظم رهبری فرمودند ما اکنون در پیچ تاریخی قرار داریم افق نزدیک این پیچ تاریخی چیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عبور از حاکمیت فرهنگ مدرنیته و نظر به حاکمیت شریعت الهی در مناسبات اجتماعی چیزی است که در عزم عمومی مردم خاور میانه به چشم می‌خورد.به گفته اقای دکتر سعد الله زارعی: پیچ تاریخی تنها عبارت از سقوط چند رژیم نیست بلکه تحولی است که در عالم و آدم ایجاد شده و تعریف جدیدی است از همه‌ی آنچه که بشر در زندگی خود با آن سر و کار دارد و این یعنی پایان یک دوره‌ی تمدنی و آغاز یک دوره‌ی تمدنی دیگر. تحولی در سطح زیرین جامعه و در بین مردم در حال وقوع است و بیش از همه روح و قلب انسان‌ها را متوجه‌ی دگرگونی و خروج از سیطره‌ی غرب کرده. غرب سیصدسال بود به «تک‌گویی» عادت داشت و در پنجاه‌ساله‌ی اخیر دیگر سخن جدیدی از او ظاهر نشد، در حالی‌که رقیب غرب که بنا دارد زندگی زمینی را به آسمان معنویت متصل گرداند، تازه سخن‌گفتن را آغاز کرده و معلوم است وقتی اسلام در فضای بن‌بست غرب وارد میدان شود راه حل‌های روشنی برای برون‌رفت از آن بن‌بست دارد و این است که باید حقیقتاً به پیچ تاریخی زمان خود باور داشته باشیم و در بازتعریفی‌جدید خود را و جایگاه خود را دوباره تعریف کنیم. موفق باشید
نمایش چاپی