بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: رسول اکرم«صلوات الله علیه و آله السلام»

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9463
متن پرسش
سلام استاد عزیزم: طاعات شما قبول درگاه حق. اینجانب در ماه رمضان روی این حدیث آقا رسول الله(ص) خیلی تفکر کردم که می فرمایند: چگونه باشید آنگاه که زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق گردند و شما هم امر به معروف و نهى از منکر ننمایید؟ گفتند: اى پیامبر خدا، چنین چیزى امکان دارد؟! فرمود: آرى، بدتر از این هم ممکن است، چگونه باشید آنگاه که امر به منکر و نهى از معروف کنید؟! گفتند: اى پیامبر خدا، مگر چنین چیزى می‏شود؟! فرمود: آرى، از این بدتر نیز می‏شود زمانى که معروف را منکر و منکر را معروف بپندارید؟! ( ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول / ترجمه حسن زاده - قم، چاپ: اول، 1382ش) استاد گرانقدرم، من واقعا گیج شده ام نمیدانم وظیفه ام نسبت به جامعه چیست؟ اکنون کار به جایی رسیده است که انگار من بخاطر حجابم یا بخاطر شرکت نکردنم در مجالس رقص و موسیقی باید از همه معذرت خواهی کنم! استادچرا اینگونه است؟ من میدانم عالم مردم عوض شده است و باید عالم انسان تغییر کند. اما اینقدر روزه سکوت گرفتیم که نه تنها عالم عوض نشد بلکه دیگر امر به معروف و نهی از منکر هم گویا بی فایده است. استاد گرامی ام! البته فکر نکنید این حقیر خیلی خانم مجتهده امین هستم. نه، من نیز دوران جاهلیت را گذرانده ام و مزه تلخ پوچی های دنیا را چشیده ام و در نهایت با معرفت نفس، خدای نفس خویش را شناختم. آری من از نهایت شب به طلوع فجر رسیدم و هنوز هم راهی بس دراز در پیش رو دارم. استاد مهربانم، شاید سرزنشم کنید از این سخن که میخواهم بگویم و بفرمایید تو کجا و نفحات رحمانی کجا؟ اما امسال شبهای قدر از از خداوند متعال خواستم برای رسالتم نسبت به خانواده ام و نسبت به همنوعانم یاریم دهد. آنگاه سوره ابراهیم علیه السلام در وجودم تجلی کرد، آیا وقت بت شکنی به مسلک ابراهیم خلیل برای من نرسیده است؟؟؟!!! (یا دلیل المتحیرین)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما همه وظیفه داریم هیچ‌کدام از ابعاد بت زمانه یعنی غرب را نپذیریم و به صورتی ریشه‌ای آن‌طور که رهبری عزیز جلو می‌روند با غرب و استکبار برخورد کنیم و مطمئن باشید وقتی معنای تمدن غربی به بی‌معنایی تبدیل شد بسیاری از مشکلات حل می‌شود لذا در امور فردی و امور اجتماعی با روش حکیمانه باید به غرب پرداخت. موفق باشید
9439
متن پرسش
سلام استاد: یکی از نقاط ضغف عمده من مقایسه زندگی و نعمتهای خودم با دیگران است البته نه اینکه همیشگی باشد ولی هست. حال این نعمت می خواهد معنوی باشد یا مادی. از این مقایسه بسیار ناراحتم، چون نتیجه آن اضطراب و عدم رضایت از زندگی خودم است. حتی باعث گم شدن من در زندگی شده است. چه کنم برای رهایی از این قیاسها و آرام شدن؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: توصیه‌های رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» به اباذر یک دستگاه اخلاقی بسیار ارزشمندی است. سی‌دی «ای اباذر» شرح آن دستورات است، می‌توانید از گروه فرهنگی المیزان تهیه کنید. موفق باشید
9430
متن پرسش
جایگاه عقل و ایمان در شکل گیری عقاید بشری چیست؟ عده ای معتقدند عقل توان اثبات خدا و خیلی از اعتقادات دیگر من جمله جبر و اختیار را ندارد و بایستی به اینها ایمان آورد، آنها می گویند به عنوان مثال بر علیه تمام براهین اثبات خدا تاکنون نقضیات فراوان وارد شده است و عقل بشری کوچک تر از آن است که بتواند به چنین پیچیدگی هایی دست یابد، اسلام، دین تسلیم است و باید تسلیم شد و به آن فقط ایمان آورد. سوال بنده این است که اولا اصول عقاید را چگونه بایستی تحقیق کرد و بدان ذست یافت؟ با عقل یا ایمان؟ و اگر پاسخ ایمان است، این ایمان چیست؟ و به چه معناست؟ و یعنی آن مسلمان تازه به تکلیف رسیده، چه باید بکند برای تثبیت اصول عقایدش؟ و اینکه آیا مواردی در اسلام هستند که نتوان با عقل بدانها دست یافت و آنها را باید جز ایمانیات پنداشت؟ (همانطور که ابن سینا معاد جسمانی را اثبات نتوانست بکند و چون در شرع آمده تسلیم آن شد و آن را جزو ایمانیات دانست.) برای دریافت پاسخ تفصیلی اگر منابعی هم معرفی بفرمایید، ممنون می شوم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع نگاه ریشه در کلام مسیحی دارد که معتقد به موضوعاتی هستند که عقلانی نیست. ولی در مورد اسلام درست عکس آن مطرح است، حتی رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» به حضرت علی«علیه‌السلام» تذکر می‌دهند: «یَا عَلِیُ‏ إِذَا تَقَرَّبَ الْعِبَادُ إِلَى خَالِقِهِمْ بِالْبِرِّ فَتَقَرَّبْ إِلَیْهِ بِالْعَقْلِ‏ تَسْبِقْهُم» اى على! وقتى مردم به انواع نیکى‏ها مى‏خواهند به خدا نزدیک شوند تو با عقل، به خدا نزدیک شو، که از آن‏ها سبقت خواهى گرفت‏. عقل، متوجه حقایقی که دین می‌گوید می‌شود و با تبعیت از دین در حالی که عقل قانع شده باشد، قلب به صحنه می‌اید و انسان به آنچه عقل پذیرفته، ایمان خواهد آورد. در مورد معاد جسمانی که فلسفه‌ی مشاء در آن زمان نتوانست آن را اثبات کند، فلسفه‌ی حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا در زمان خودش آن را به صورتی عقلی و استدلالی ثابت کرد. قرآن در آیه‌ی 46 سوره‌ی حج موضوع عقل و قلب را کنار هم می‌آورد و می فرماید، «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ» به این معنا که انسان نباید باوری داشته باشد که عقل آن را نپذیرد وگرنه آن باور الهی نیست، بلکه خرافی است. آری بعد از آن‌که انسان از طریق عقل متوجه حقانیت شریعت شد و مبانی آن را عاقلانه دانست، در احکام می‌توان از دستورات شرع تبعیت کرد مثل آن‌که می‌پذیریم نماز صبح دو رکعت است. موفق باشید
9399
متن پرسش
باسمه تعالی با سلام: پس میشود بگوییم: «فرق ابوسفیان و پیامبر، در این است که مصادیق کمالشان مثل علم و حیات، در حوزة انسانی، شدت و ضعف دارد.»، و لذا پذیرفتن اختلاف پیامبر و ابوسفیان، ما را نمیرساند به این که پس حتماً باید در انسانیتشان با هم فرق داشته باشند. دلیل شما برای تشکیکی بودن انسانیت چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این را باید در بحث اتحاد عاقل و معقول حل کرده ‌باشید به این معنی که باید ذاتی باشد که با علم متحد می‌شود و مسلّم ذات پیامبر«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» با ذات ابوسفیان متفاوت است و از آن‌جهت که آن ذات با علم متحد است و علم، تشکیکی است، ذوات انسانی تشکیکی است. دو سوال بعدی هم با فهم این نکته مرتفع خواهد بود. موفق باشید
9393
متن پرسش
سلام علیکم: فرموده اید: «نزول دفعی قرآن به قلب مبارک پیامبر علی‌القاعده باید قبل از بعثت آن حضرت نه یک بار که چندین بار تجلی کرده باشد، حال چه در شب‌های قدر و چه در غیر شب‌های قدر.» چرا باید چندین بار تجلی کرده باشد؟ و چرا در شب غیر قدر؟ مگر زمان نزول دفعی قرآن کریم در شب قدر نبوده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت قرآن غیر از آن نور از قرآنی است که با الفاظ همراه است. رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» در حجةالوداع فرمودند: این سال، سال آخر عمر من است زیرا دو بار قرآن در این سال بر من نازل شد. این نشان می‌دهد حقیقت قرآن در زمان‌های مختلف بر قلب مبارک حضرت نازل شده ‌است. چه قلبی بوده قلب مبارک رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله»! موفق باشید.
9350
متن پرسش
سلام علیکم: در روایت داریم که اگر کاری بدون بسم الله شروع شود ابتر است اگر کسی جهت باطنی قلبش رضایت خداوند باشد. هرچند بسم الله نگوید عملش از ابتر بودن خارج است؟ 2. فرموده اند دعای بدون صلوات بالا نمی رود اگر کسی جهت قلبش به سوی محمد و آل محمد باشد هرچند صلوات را به زیان نیاورد دعایش بالا می رود؟ از حضرتعالی التماس دعا داریم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در بسم اللّه‌الرحمن الرّحیم نظر به اسم اللّه است که منشأ همه‌ی کمالات می‌باشد و با شروع هر کار به نور اسم اللّه نظر به ظهور نور حضرت اللّه در امور خود داریم و لذا کارمان ابتر نخواهد بود و این تنافی با نظر به رضایت حضرت حق ندارد. 2- در صلوات نظر به کامل‌ترین انسان‌ها می‌کنید که بهترین رابطه را با خدا دارند و در زیر سایه‌ی رابطه‌ی کامل‌ترین انسان‌ها، با دعا، رابطه‌ی خود را با خدا برقرار می‌نمایید و معلوم است که این دعا بالا می‌رود. موفق باشید
9353
متن پرسش
من به شما اشکال کردم که انسانیت تشکیکی نیست، بلکه کمال تشکیکی است. شما به این نظریه دو اشکال گرفتید؛ اولاً کمال، انتزاعی است، آنچه واقعیت دارد، مصادیق کمال مثل علم و حیات است. ثانیاً طبق این نظریه، دیگر تفاوتی بین پیامبر با ابوسفیان نیست. در پاسختان به سؤال بعدی پذیرفتید که اشکالی ندارد بگوییم: «کمالاتِ انسانهای برتر مثل علم و حیات، شدیدتر از انسانهای دیگر است.»، طبق این جملة اخیر که هر دو طرف بر آن اتفاق داریم، آن دو اشکال شما پاسخ داده میشود؛ تفاوت انسانها، در مصادیق کمال است، و تفاوت پیامبر با ابوسفیان هم در شدت و ضعف در همین مصادیق کمال است، نه تفاوت در انسانیت. شما چطور ثابت میکنید که انسانیت تشکیکی است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسانیت به علم و حیات است ولی علم و حیات مربوط به حوزه‌ی انسانی. همان‌طور که این علم و حیات در گوسفند با هویت گوسفندی آن معنا دارد. موفق باشید
9354
متن پرسش
شما فرمودید که اگر کمالات پیامبر را اگر عارض بر ذات بدانیم، فرقی با ابوسفیان ندارد. پرسیدم: «کمالات ملائکه ذاتی آنهاست یا عارض بر آنها؟»، شما فرمودید که در ملائکه بحث عارض و معروض نداریم. وقتی کمالات ملائکه ذاتی آنهاست اما لازم نمیآید حقیقت «ملکبودن» در آنها باشد و تشکیکی هم باشد، پس میشود پیامبر هم کمالاتش ذاتیاش باشد ولی به شدت و ضعف در انسانیتش برنگردد، مثل ملائکه.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم کمالات پیامبر ذاتیِ نفس ناطقه‌ی حضرت است ولی در حوزه‌ی حیاتی انسانی آن حضرت، وگرنه فرقی بین خدا و پیامبر نمی‌ماند. موفق باشید
9345
متن پرسش
بسم االه الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: اگر قرآن در ماه رجب شب مبعث تدریجا شروع به نزول کرد پس آن نزول دفعی کی بوده است؟ آیا قبل از بعثت حضرت رسول صلی الله علیه و آله بوده است؟ با کمال تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نزول دفعی قرآن به قلب مبارک پیامبر علی‌القاعده باید قبل از بعثت آن حضرت نه یک بار که چندین بار تجلی کرده باشد، حال چه در شب‌های قدر و چه در غیر شب‌های قدر. در آن صورت است که رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» جای‌جای تک‌تک آیات را به شکل حضوری در حقیقت نوریِ قرآن می‌شناسند. موفق باشید
9315
متن پرسش
سلام استاد، ان شاءالله که نماز روزه هاتون قبول باشه. من جایی برای همدردی با دوست عزیزی داستانی رو به شکل تمثیل بیان کردم ولی چون درون داستان از یه سری آیه استفاده کردم مطمئن نیستم که همه جا بار معرفتی درستی از تمثیل ها استخراج شده باشه و نوع بیان هم خیلی خودمونی هست. داستان رو با عرض و عذرت براتون میذارم اگه جایی نیاز به ویرایش داشت برام بگید تا تصحیحش کنم، خیلی ممنون. سلام فرشته‌ی خدا! سختی‌کشیدن که اینقدر ناامیدی نداره، تقصیر خودته دیگه به خدا بله گفتی (قالوا بلی) و از سر نادونی امانتی رو که هیچ کس توی این عالم حاضر به برداشتنش نشد برداشتی (آخ که خدا از نادونی چه کیفی کرد و چقدر بیشتر عاشق بنده هاش شد) حالا بقول معروف بکش. آخه اون لحظه دیوونه بودیم، خدا یه کرشمه اومده بود و فقط توی خلقت ما بود که اون کرشمه رو درک کنیم. اونم از فرصت استفاده کرد و امانت رو روی شونه های این انسان نحیف که به قول خودش ضعیف آفریده شده (خَلَقَ الإنسان ضعیفاً) گذاشت، گفت من وجود تو رو توی بهترین حالتی که میشد ساختم، و یاد این کرشمه رو تو وجودت گذاشتم حالا پاشو برو پایین ترین مرتبه خلقت (لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. ثمّ رددناه اسفل سافلین) ما هم که بله رو با اجازه یا بی اجازه پدر و مادرمون (عقل و حب ذات) داده بودیم و کار از کار گذشته بود. هیچی دیگه یه رعد و برق (شک الکتریکی خدا) زدن تو سرمون و تخم این محبت کاشتن ته ته دلمون، خدا هم بهمون اونجا یه تقلب رسوند گفت میری اونجا من یکی رو از طرف خودم میفرستم یادت بده چه جوری این تخم رو که همه وجودت در پرورش و مراقبت از نهالیه که از این تخم به بار میاد مراقبت کنی. ما رو فرستادن تو دنیا (دور ترین جایی که میتونه از خدا وجود داشته باشه یا همون اسفل سافلین) ما هم که بدجوری از شک الکتریکی که بهمون داده بودن فراموشی گرفته بودیم، حالا دچار بحران هویت شده بودیم. اندر عوارض اون کرشمه ناجوانمردانه، خلقتی بی تاب ( إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا) و عجول (خُلق الإنسان عجولاً- خُلِقَ الإنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ) بود و اون موجودی که بعد از دیدار کرشمه روی خدا در عالم وحدت مشتاق و بی تاب کرشمه دیگه ای بود برای یه کرشمه دیگه هم به شدت عجله داشت با سر اونو انداختن توی عالم کثرت. حالا این بیچاره از همه جا بیخبرِ بی تابِ عجول که در فطرتش به شکلی ماهرانه هم یاد اون کرشمه رو جوری گذاشته بودن که میفهمید یه چیزی هست که اونو خیلی خیلی بی نهایت زیاد میخواد و هم اون چیز رو نمی فهمید درست و حسابی چیه و هم یه جورایی توی ذاتش بود که در هر چیزی جلوه ای از اون محبوب رو ببینه افتاد تو دنیا و هر چیزی که به خیال خودش مظهری از اون نمی دونه چی چی رو دید بهش محبت پیدا کرد و امان از دل انسان وقتی تخم محبت چیزی توش کاشته بشه یه مزرعه تام و تمام برای پرورش هر محبتی، حالا دیگه بت هم میساخت تا در اون مظهر اون کرشمه ببینه و خوب به شدت هم به اون علاقه مند شده بود. حالا هر فرستاده ای که از جانب خدا میومد نمی تونست اون حب رو از دل این آدم بی تاب و عجول بیرون کنه مگر یه کسایی که هنوز به این مظاهر از ته دل امید نبسته بودن و دلشون میگفت نه این اون نیست. توی داستان خلقت آدم یه موجود بود که اگرچه کمال طلب بود ولی خود برتر بین و پر از خُردِ شیشه بود ولی بد جور ظاهرش فرشته ها رو گول زده بود، در حدی که برای فرشته ها کلاس عرفان و معارف میذاشت. ولی خدا این ناخالصی رو نمی تونست ببینه اون هم وقتی اون رو توی عالم وحدت راه داده بود، آخه اونجا جایی نیست که کسی در برابر خدا منم منم راه بندازه خدا هم برای اینکه دستشو رو کنه یه بهانه جور کرد. گفت من انسانی از خاک آفریدم همه به اون سجده کنید و بقیه داستان رو هم که حتما میدونید... از اینجا دشمنی بزرگی توی وجود شیطان نسبت به آدم شکل گرفت، اونهم از بزرگترین نقطه قوت آدم بر علیه خودش استفاده میکرد و میکنه و اون اینه که آدم عاشق کرشمه و زیبایی بود. هیچی دیگه اون اومد برای گمراهی آدم هر چیزی رو به شکل غلو آمیزی زینت داد آدم که طبق عادت مسبوق به سابقه با هر کرشمه ای از هوش و حال میرفت. خدا هم همین جوری که بیکار ننشسته بود تا شیطون هر کاری میخواد دلش بکنه و از طرفی به آدم قول هدایت داده بود (إن علینا للهدی: همانا هدایت بر عهده ماست) به خاطر قولش خدا چه کارها که نکرد صد و بیست و چهار هزار از بهترین و دوست داشنی ترین بنده هاش و که خیلی دوستشون داشت فرستاد تا آدما رو یاد عهد روز الست بندازه و بگه بابا گول نخور اون زیبایی حقیقی وجود منه اگه گل زیباست به خاطر اینه که تجلی وجود من توش بیشتره و اگر سوسک توی نظرت زشته به خاطر اینه که تجلی وجود من در آن محدود است ولی خوب وجودش لازمه. بازم خدا راضی نشد و به خاطر عهدش پیامبری رو فرستاد که روح و وجود اونو قبل از خلقت همه چیز خلق کرده بود و از اون چهارده نور واحد ساخته بود که واقعا در نهایتی که میشه خدا چیزی رو دوست داشته باشه این چهارده نور واحد رو دوست داشت. حالا خدا به خاطر عهدش اونو باید به عالم کثرت به اسفل سافلین میفرستاد و بالاخره فرستاد و حرف دلش رو به پیامبرش نسبت داد(به هر حال این خداست که نازه و ما نیاز) و در وصف پیامبرش که حرف دل خودش بود (لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ: همانا شما را پیامبرى از خودتان آمد که رنج و زیان‏تان بر او گران است، به [هدایت‏] شما اصرار دارد و به مؤمنان دلسوز و مهربان است) خدا و چون خیلی ما رو دوست داشت یه نامه ششصد صفحه ای هم برامون فرستاد (لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ-کتابی فرستادیم که در اون به یاد شما بودیم آیا نمی اندیشید) اینجا به نطرم منظور خدا از این اندیشیدن این بود که من که دارم اون روز رو به یادتون میارم آخه چرا دیگه یاد من ازتون دلبری نمیکنه؟ البته جوابش معلومه توی دل دو محبت در عرض هم قرار نمگیرند، و اگر محبتی در دل ما کنار محبت خداست خود خدا خواسته باشه. خدا برای هدایت ما پاشو فراتر گذاشت حضرت زهرا (س) بین در نیم سوخته عزیزش رو از دست داد، فرق علی اش شکافت، جگر حسن اش تکه تکه شد، و دیگه از کجای حسین (ع) بگم که بدن پاکش زیر سم اسب ها لگد کوب شد و کمرش با رفتن قمر بنی هاشم شکست و سر مطهرش بر روی نیزه نامه یاد ما رو تلاوت میکرد و... تا خدا نور چهاردهمش رو هم فرستاد ولی باید دیگه این یکی رو از سنت های طبیعی این دنیا باید حفط میکرد برای همین ابری رو که نماد دلتنگی اش بود جلوی خورشید وجود اون قرار داد که نه ماها از وجود اون خورشیدگونه‌ی او بی‌بهره باشیم و نه دل‌هایی که محبت اشتباهی رو توی دلشون پرورش دادن (فی قلوبهم مرض) به حدی که دیگه جایی برای پرورش نهال محبت خدا در اون دل ها نیست کمر به قتل آخرین خورشید خدا نبندند و ما هم چشم به‌راه باشیم و نشان دهیم از یاد او نرفته‌ایم چون محبت خدا را فراموش نکردیم. خدایا معرفت وجود اون خورشید رو توی دلهای سرد ما بارور کن و هر چه زودتر این دنیای ظلمت زده رو به نور اون خورشید منور بفرما. الهی آمین
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برداشت‌های خوبی از آیات کرده‌اید. بنده را هوایی کردید بقیه خودْ دانند. موفق باشید
9260
متن پرسش
استاد عزیز سلام: من یه مشکلی داشتم اگه زحمتی نیست کمکم کنید. من چند وقتیه در مورد «دعا» دچار شک و شبهه بودم تا اینکه یکی از سخنرانی هاتون که توش در مورد دعا گفته بودید و گوش دادم یک کم فلسفه دعا برام روشن شد اما هنوز قلبم آرامش نیافته و درست نمیتونم دعا کنم! چی کار کنم؟ اگه اثری هم در این مورد دارید بفرمایید تا تهیه کنم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی معلوم شود ما در تکوین نسبتی با خدا داریم و عین ربط به خدا می‌باشیم و باید در انتخاب و اختیار خود، مطابق تکوین خود که هستی ما به حساب می‌آید عمل کنیم، پای دعا به میان می‌آید تا تمام ابعاد هستی خود را در اتصال باحضرت حق شکل دهیم و نخواهیم خود خواهانه و به صورت مستقل از خدا زندگی را بگذرانیم. دعا عامل حضور انسان است در محضر حق. انسانی که می‌فهمد در همه‌ی ابعاد باید خدایی باشد و همه‌ چیزها اگر از خدا عطا شده باشد مفید است و از آن مهم‌تر این که دعا راه انس جان انسان است با خدایی که از جهت علم و حیات، نور محض است و شرط داشتن حیات و علم حقیقی، انس با علم و حیات محض است. با دعا انسان از خود بیگانگی و بی وطن بودن، به آغوش وطن خود بر می‌گردد و به نِیِستان خود که مقام آزاد شدن از کثرت‌ها است رجوع می‌کند. در آن حال به نور خدا در عالم زندگی می‌کند. خداوند به رسولش فرمود: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏» یعنی ای رسول من آن‌گاه که تو تیر می‌اندازی، تو نیستی که تیر می‌اندازی؛ این خداست که تیر می‌اندازد. شما در نظر بگیرید خداوند تا چه اندازه به بنده‌ی خود نزدیک شده و بنده‌ی او تا چه اندازه در عالَم با خدا زندگی می‌کند. این حاصل اُنس با خداست. بنده معتقدم شما با دعای سحر و به دنبال آن دعای ابوحمزه تا این اندازه در عالَم با خدا زندگی خواهید کرد. ورود به عالَمی که خدا همه‌کاره است در اثر دعا حاصل می‌شود. غفلت از حقیقت، با غفلت از نقش دعا ظهور می‌کند زیرا اگر کسی نتواند از طریق دعا نقش خدا را در عالم احساس کند چگونه می‌تواند با حقیقت که همان اسماء و انوار الهی است به‌سر ببرد؟ پس در یک کلمه، حقیقت انسان با دعا برای انسان ظهور می‌کند. موفق باشید
9247
متن پرسش
به نظر حقیر، انسانیت شدت و ضعف ندارد. آنچه تفاوت دارد، کمال است، شمر انسان ناقصی است، اما محسین هم انسان کاملی است. اگر هم میگوییم: «فلانی انسانتر است» یا «انسانیتش بیشتر است»، با مسامحه است؛ منظورمان این است که کاملتر است. مؤید این بحث هم همان آیة قرآن است که نمیگوید: «انعام»، میگوید: «کالأنعام بل هم أضل»؛ یعنی انسانی هستند پست تر از حیوانات. من اخیراً کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» را دو بار خواندم، اما قانع نشدم که انسانیت تشکیکی است. به نظر حقیر، آنچه تشکیکی است، کمال است، و لذا باید به یک عین کمال برسیم. و لذا به نظر حقیر، از این طریق هم نمیتوان وجود امام حیّ را ثابت کرد. (البته این مطالب را همین دیشب تدریس کردم و به همان نحوه که شما فرموده اید بحث را تقریرکردم و اشکالات مخاطبین را هم پاسخ دادم؛ اگر چه این بحث برای خودم حل نشده، اما قرار نیست شبهات خودم را نشر بدهم و اذهان مخاطبین را مشوّش کرده نسبت به متفکّرین جامعه یا نویسندة متنی که تدریس میشود و برخی مطالبی که بزرگان فرموده اند، بدبینشان کنم.)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: واژه‌ی «کمال» یک واژه‌ی انتزاعی است، آنچه واقعیت دارد مصداق کمال است مثل حیات و علم و .... و حیات و علم هم در مظاهرشان واقعیت دارند، بنابراین مطرح‌کردن کمال به جای انسانیت، بیشتر موضوع را انتزاعی می‌کند و از مصداق در می‌آورد. ما معتقدیم آنچه واقعیت دارد حقیقتی به نام انسانیت است با کمالات ذاتیِ آن، و اگر نپذیریم که ذات حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» کمالاتی مثل علم و حیات را دارند و آن کمالات را عارضِ آن ذات بدانیم عملاً و در واقعیت ذات آن حضرت با ذات ابوسفیان یکی می‌شود و شدتی از نظر کمالی یعنی از نظر علم و حیات در آن ذات نیست، آن هم نه مفهوم انسانیت. موفق باشید
9191
متن پرسش
شما در پاسخ به سؤال (9166) که پرسیده بودم: «چطور انسانها قبل از به دنیا آمدن پیغمبر خاتم به سمت غایت انسانیت حرکت میکردند؟»، فرمودید که: «در طول تاریخ، عالم به ختم رسالت و ختم ولایت سراً نظر دارد.»؛ آیا همان نگاه سرّی به غایتی که در عالم غیبْ محقق شده اما هنوز در عالم ماده محقق نشده، کافی است برای این که انسانها به سمت آن غایت حرکت کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه در طول تاریخ حقیقت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به صورتی متعین در انبیاء الهی ظهور داشته و مردم به سیره آن انبیاء می‌توانستند نظر کنند تا این‌که در آخرالزمان حقیقت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» خودش ظهور کرده. موفق باشید
9164
متن پرسش
باسمه تعالی با سلام و تشکر پرسیدم: «چگونه میتوان از طریق «غایت مفقود، محال است.»، وجود امام زمان حیّ را ثابت کرد؟»، شما در جواب فرمودید: «وقتی نبوت به صورتی کامل در شخص حضرت محمد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ظهورکرد، ولایت که باطن نبوت است، باید در شخص ولیّ کامل ظهورکند.». اگر مصداق این ولی کامل پیغمبر باشد، کاملاً حرف متینی است. ولی اگر قرار باشد مصداقش امام دیگری باشد، این که «آن ولی کامل بدون هیچ انقطاعی از آن پیغمبر خواهدبود» صرفاً یک ادعاست؛ احتمال دارد ظهور باطن نبوت استمرار نداشته باشد، و شما دلیلی بر استحالة چنین احتمالی نیاوردید و این که بعدش فرمودید: «و در راستای ظهور نبوت، آن ولایت همچنان در اشخاص مختلف به ظهور خود ادامه می‌دهد.»، همان تکرار مدعای شماست. ادبیات فرمایش شما در این پاسخ، از آن استدلال اولی که حقیر در صدد اشکال بر آن بودم، بسیار فاصله گرفته. طوری نیست، با همین ادبیات بحث را ادامه میدهیم: چه اشکالی دارد که پس از ظهور کامل نبوت، باطن نبوت (ولایت) ابتدا در حضرت علی ظهورکند، آنگاه ظهور این باطنْ استمرار نداشته و هزار سال بدون امام باشیم آنگاه امامی به دنیا بیاید که دوباره آن باطن را در مرتبة اعلایش ظاهرکند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: دلیلی ندارد وقتی زمینه‌ی ظهور ولایت کامل فراهم شد در حالی‌که نبوت ختم شده، ادامه‌ی آن ولایت در سایر ائمه«علیهم‌السلام» ادامه نیابد. موفق باشید
9166
متن پرسش
قبل از تولد پیغمبر، انسانها به سمت کدام غایت حرکت میکردند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر انسانی در هر زمانی نظر به ولیّ زمان خود دارد. جواب این سؤال در دل مباحث قبلی عرض شد که چگونه در طول تاریخ عالم به ختم رسالت و ختم ولایت سرّاً نظر دارد و با ظهور ختم رسالت و ختم ولایت شرایط عالم عوض شد و طبق قاعده‌ی «البدایات ترجع الی النهایات» ختم رسالت و ختم ولایت صورت خارجی یافت و اگر در زمانی غایت انبیاء و اولیاء بالفعل در عالم غیب بود، چرا بعد از ظهور ختم رسالت، آن غایت ظهور خارجی پیدا کرد؟ باز تأکید می‌کنم خوب است بدایة الحکمه به‌خصوص بحث قوه و فعل آن خوانده شود. موفق باشید
9148
متن پرسش
در پاسخ شما به سؤال 9135 برای اثبات استدلالیِ این مطلب که امام زمان به دنیا آمده‌اند و الآن در قید حیات هستند، نهایت استدلال شما این قسمت است: «ختم نبوت، با ظهور بالفعل نبی مکرم محقق شد، ولی ختم ولایت که با حضور حضرت امیرالمؤمنین به نحو محمدی شروع شد، با ظهور مهدی به انتهای خود می‌رسد.»، حداکثر توان این استدلال این است که ثابت می‌کند باید در نهایت امام زمانی بیاید، اما ثابت نمی‌کند که: «آن امام زمان به دنیا آمده و الآن هم هست اگرچه غائب.»! این که شما در ادامه می‌فرمایید: «حقیقت ولایتی که از طریق امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» ظاهر شد، حتماً آن ولایت در حال حاضر صورت خاص در انسان خاص را می‌طلبد.»، این هم مدعای شماست، دلیل شما برای این مدعا چیست؟ و دلیل شما برای این مدعا نمی‌تواند قاعده‌ای باشد که قبلش فرمودید: «هر حقیقتی، صورت خاص مناسب خود را در عالم مادون دارد.»؛ چرا که ممکن است شرایط ظهور آن حقیقت به طور کامل فراهم نباشد؛ کما این که قبل از پیغمبر اسلام، شرایط ظهور انسان کامل وجود نداشت و لذا هیچ صورتی مناسب آن حقیقت، در عالم نبود. خلاصة اشکال: چگونه میتوان از طریق «غایت مفقود، محال است.»، وجود امام زمان حیّ را ثابت کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید همان‌طور که روح یا نفس انسان بدن مناسب خود را می‌سازد و از طریق بدن ظاهر می‌شود وقتی نبوت به صورتی کامل در شخص حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ظهور کرد، ولایت که باطن نبوت است باید در شخص ولیّ کامل ظهور کند و در راستای ظهور نبوت، آن ولایت همچنان در اشخاص مختلف به ظهور خود ادامه می‌دهد و به همان دلیل که شرایط ظهور نبوتِ کامل فراهم شد و حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ظهور کردند، شرایط ظهور ولایت که جزء لاینفک نبوت است و به اعتباری نفس رسول اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است، فراهم شده و به ظهور خود در سایر امامان ادامه می‌دهد. موفق باشید
9135
متن پرسش
در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» در بحث «نحوة حضور حضرت حجت» میفرمایید که: «ما به آنها (مسیحیها که معتقدند منجیِ عالم بعداً به دنیا میآید) می‌گوییم؛ چیزی که غایت عالم است، اگر محقق نباشد، جهان چگونه دارد به سوی آن پیش می‌رود؟!»، و میفرمایید که دلیلتان این است که: «غایت مفقود محال است». آیا منظور از غایت، همان غایت خارجی است؟ یا منظورتان «علت فاعلی» است که در نفس فاعل محقق است و همان آرزو و علم و ارادة فاعل است؟ صورت اول (که منظور غایت خارجی است)، واضح است که مقصود نیست؛ چرا که اگر غایت در خارج موجود بود، فاعل اصلاً به سمت آن حرکت نمیکرد. خصوصاً (از اینجا هم مطمئن میشویم که منظورتان این نیست) که بعد میفرمایید: «هر غایت حقیقی باید در عالم غیب محقق باشد.». احتمالاً مقصود شما صورت دوم (که منظور علت فاعلی است) میباشد؛ چرا که بعد در مثال مولوی میفرمایید: «پس میوه اول است، اما در عالم غیب و در عالم ذهنِ باغبان.». اگر منظورتان از غایت این باشد، نیازی نیست امام زمان (عج) در بیرون محقق باشد، و کافی است که بعداً به دنیا بیایند، کما این که قبل از ولادت پیغمبر اسلام (ص)، با این که «پیغمبر در دنیا» محقق نبودند، جهان به سمتش پیش رفت. ممکن است بگویید: «ولی مقام پیغمبر (که قبل از خلقت حضرت آدم (ع) به وجود آمده بود) موجود بود»، خُب همین جواب را ما میتوانیم اینجا بدهیم؛ که مقام امام زمان (عج) موجود است، اما خود حضرت به دنیا نیامده اند و بعداً در این دنیا محقق میشوند. لذا از طریق عقلی نمیتوان وجود امام حیّ را ثابت کرد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان معنایی که سایر پیامبران متوجه وجود مقدس رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بودند و از آن حضرت در راستای نبوتشان بهره می‌گرفتند ما در آن کتاب نظرها را متوجه حضور انسان کامل در هستی کرده‌ایم با توجه به این نکته که حقیقت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در طول تاریخ در جمال انبیاء ظهور خارجی داشته تا آن‌که ظهور تامّ و تمام آن در جمال محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به صحنه آمد. در مورد حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» نیز قضیه از این قرار است که حقیقت ولایت محمدی که در جمال علی«علیه‌السلام» با همه‌ی انبیاء سراً حاضر است – مثل حقیقت محمدی که با همه‌ی انبیاء بود- با ظهور حقیقت محمدی، در جمال علی‌بن‌ابی‌طالب ظاهر شد و از آن‌جایی که بر عکس نبوت که ختم شد، این ظهور باید در حوزه‌ی عمل به ظهور تامّ برسد، ولایت در ائمه«علیهم‌السلام» ادامه پیدا کرد و به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ختم شد و بدین لحاظ حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» وجود خارجی دارند، زیرا با ظهور محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» که ولایت نیز ظهور کرد زمینه‌ی ظهور تامّ و تمام ولایت کلی فراهم شد ولی به غایت خود که اِعمال ولایت الهی به صورت بالفعل در کل جهان است، محقق نشده؛ به همان معنایی که ولایت مهدی صورت ولایت کامل الهی است که باید در نهایت عالم بالفعل محقق شود ولی نبوت یک مأموریت است که با نبی خاتم به انتها می‌رسد. بنابر این از یک طرف بحث ختم نبوت است و از طرف دیگر بحث ختم ولایت. ختم نبوت با ظهور بالفعل نبی مکرم محقق شد ولی ختم ولایت که با حضور حضرت امیرالمومنین به نحو محمدی شروع شد، با ظهور مهدی به انتهای خود می‌رسد در حالی که با ظهور علی علیه‌السلام آن ولایت، حامل خاص در شخص خاص پیدا کرد و همان با ائمه علیهم السلام ادامه پیدا کرد و به مهدی علیه‌السلام رسید. در این راستا قاعده‌ای را که متذکّر می‌شود هر حقیقتی صورت خاص مناسب خود را در عالم مادون دارد فراموش نشود و از این لحاظ حقیقت ولایتی که با نور محمد«صلوات‌الها‌علیه‌وآله» از طریق امیرالمومنین«علیه‌السلام» ظاهر شد حتما آن ولایت در حال حاضر صورت خاص در انسان خاص را می‌طلبد و این غیر از صورت ولایتی است که در انبیاء گذشته و در کنار آن‌ها سرّاً محقق بود. موفق باشید
9097
متن پرسش
با سلام: واقعا نعمتی هستید در جواب پرسش جوان 26 ساله آلوده به شهوات فرمودید: هرچه در زنان دیگر هست در زن خودتان هست و مابقی توهم است. سوال من این است (البته نه برای راه در رو. برای فهم) 1- اگر چنین است پس تفاوت زنها و زیباییشان یعنی هیچ تاثیری در جذابیت ندارد؟ 2- شاید این حدیث رسول الله (ص) در مورد روح زنها باشد و حال آنکه در این مسایل تفاوت جسم آنها جذاب نخواهد بود؟ 3- و از آن مهمتر اگر داشته تمام زنان در نزد همسر حاضر است پس وعده نعمت حورالعین و تعدد حورالعین و اینکه مثلا با هر گناه شهوت نکردن چه تعداد حور نصیب انسان می شود چطور توجیه می شود؟ خب انسان با یک حور بهشتی لذت میبرد دیگر. چرا تعدد حور؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در ابتدای امر همسر خود را پسندیدید، از آن به بعد اگر مواظب باشید شیطان وارد نشود، می‌توانید همه‌ی زیبایی‌هایی که در نوع زن سراغ دارید را در همسر خود بیابید و احساس محرومیت نکنید، وگرنه مثل اهل دنیا که هر روز به وَجهی از دنیا دل می‌بندند، در مورد زنان هم همان طورعمل می‌کنید. حورالعین؛ صورتِ عبودیت انسان‌های موحد است و موضوعی است بیرون از این حرف‌ها. موفق باشید
8996
متن پرسش
با سلام: با توجه به اینکه عقل کلی پیامبر (ص) و نفس کلی حضرت زهرا (س) هستند ام ابیها چه مفهومی دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به اعتبار آن‌که حضرت زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» مثل یک مادر مواظب رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» بودند، رسول خدا«صلواه‌اللّه‌علیه‌وآله» آن حضرت را امّ ابیها خطاب می‌کردند یعنی مادر پدرش. موفق باشید
8975
متن پرسش
سلام: استاد ببخشید شما در سوالی فردمودید که چون حجاب در قرآن واجب است رعایت حجاب در اماکن عمومی ایران الزامه. خوب زمان پیامبر اسلام (ص) هم حجاب در قرآن ذکر شد و پیامبر (ص) هم حکومت اسلامی تشکیل داد اما اینکار رو انجام نداد. ممنوت
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی دانم چرا می فرمایید در زمان رسول خدا"صلوات اللَه علیه وآله" حجاب به صورتی الزامی در جامعه ی اسلامی جاری نشد؟ اتفاقاً حجاب بدون مقاومت در جامعه جاری شد. هیچ شاهدی در نقض آن نداریم. موفق باشید
8942
متن پرسش
سلام علیکم: خدا خیرتون بده که مجالی برای طرح سوالات ایجاد کردید. سوال بنده پیرامون چند همسری است بنده اعتقاد دارم که اصل در دین تک همسری است اما راه چند همسری بسته نیست زیرا در بعضی شرایط لازم است ولی شوهرم عکس این قضییه اعتقاد دارد میگوید اصل در دین چند همسری است و به عمل پیامبر و ائمه علیهم السلام استدلال میکند. حالا واقعا اصل در دین چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم جمع‌بندی صاحب‌نظران دین را در این دیدم که معتقدند اصل بر تک‌همسری است مگر آن‌که شرایط به جهت غلبه‌ی تعداد زنان بر مردان اجازه ندهد که تک‌همسری ادامه یابد. نمونه‌ی آن‌هم سیره‌ی رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» است که تنها با حضرت خدیجه«سلام‌اللّه‌علیها» بودند و بحث زنان پیامبران بعد از حضرت خدیجه«سلام‌اللّه‌علیها» هرکدام داستانی دارد که إن‌شاءاللّه در ادامه‌ی بحث سوره‌ی احزاب به آن پرداخته می‌شود. موفق باشید
8868
متن پرسش
با سلام: 1. مقام معظم رهبری در حرم امام (ره) فرمودند مباحثی که من مطرح می کنم سرفصل است و بروید روی آن کار کاربردی کنید، اما در مباحث شما معمولا کار کاربردی نیست و فقط تفسیر سخنان ایشان است این دو چگونه با هم جمع می شود؟ 2. این انقلاب حقیقت دارد یعنی چه؟ 3. مگر ما نمی گوییم حقیقت همه ائمه (ع) یکی است پس چرا پیامبر (ص) اشرف مخلوقات است؟ و دیگر اینکه چگونه جمع می شود با «کلهم نور واحد»؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: 1- بنده به عنوان یک معلم وظیفه‌ام تبیین سخنان مقام معظم رهبری است تا هرکس بنا به توان خود آن را در زندگی و اجتماع‌اش پیاده کند. 2- در سخنرانی تهران عرض کردم از آن‌جایی که خداوند با اراده‌ای خاص در صدد تحقق این انقلاب است، آن اراده‌ی خاص الهی همان حقیقت تاریخی این انقلاب است. 3- در عین آن‌که نور همه‌ی ائمه و رسول خدا«علیهم‌السلام» واحد است، ولی ظهور آن حقیقت در رسالت رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» طوری است که همه‌ی ائمه به نور رسالت رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» با حقیقت خود مرتبط‌اند. موفق باشید
8781
متن پرسش
سلام علیکم. استاد اغلب علمای بزرگوار ما سرهای خود را کوتاه میکنند و اصطلاحا تاس میکنند. بنده این را در علمای قدیمی خیلی دقت کردم و هم آنها این گونه بودند. حال سوالی داشتم. آیا تاس کردن سر سنت است یا شیوه ی ذوقی است. آیا در این خصوص حدیث یا روایتی داریم؟ آیا اهل بیت (ع) موهایشان چه اندازه بوده است؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: نشنیده‌ام که اهل‌البیت«علیهم‌السلام» سعی داشته باشند در آن حدّی که شما در بعضی علماء می‌بینید، موهای خود را کوتاه کنند. اطلاعات کافی در این مورد ندارم الا این که مشهور است موهای پیامبر«ص» بلند بوده و چندین مرتبه در روز شانه می‌کردند. موفق باشید
8772
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار مقام نورانیت مختص اهل البت علیم السلام می باشد؟ و یکی بودن نور آنها یعنی در مقام علم و سایر کمالات باهم یکسان می باشند؟ و اینکه یک سوم نور. بهشت مختص حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد و یک سوم مختص پیامبر و یک سوم مختص سایر ائمه علیم السلام میباشد با این گفته که همه آنها یک نور می باشند چگونه قابل جمع است ؟ آیا این دو بیان در مورد نورانیت اهل البیت علیم السلام با هم متفاوند؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: آری اهل‌البیت«علیهم‌السلام» حامل انوار الهی و اسماء حسنای او هستند و یک حقیقت‌اند در مظاهر مختلف و هرکس خواست به خداوند و بهشت الهی مرتبط شود باید راه‌ آن‌ها را در پیش گیرد، راهی که در آن سیره‌ی زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» و رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» در آن جمع باشد. حقیقت همه‌ی آن ذوات مقدس، عبودیت است ولی در مظاهر مختلف. موفق باشید
8748
متن پرسش
سلام علیکم اسعد الله ایامکم در آیه «و ما رمیت اذ رمیت و لاکن الله رمی» جایگاه اختیار پیامبر (ص) کجاست؟ یعنی در کدام مرحله پیامبر (ص) اختیار کردند که تیر بیاندازند؟ 2. آیا مقام معنوی پیامبر (ص) که در شرح این آیه فرمودید مختص خود پیامبر (ص) است یا اهل البیت (ع) هم دارای چنین مقامی هستند؟ سایر مومنین هم می توانند به این مقام به نازله برسند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- با تمام وجود خود رسول اللّه«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» اختیار کردند ولی اختیارشان با اراده‌ی الهی تطبیق کامل دارد به طوری که اختیارشان به وسعت اراده‌ی الهی گسترش یافته. 2- رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» و اهل البیت«علیهم‌السلام» از این جهت همه در مقام بقای بعد از فنا هستند، حتی در زیر سایه‌ی این بزرگان، کُمَّلینی مثل حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نیز این‌چنین‌اند. موفق باشید
نمایش چاپی