بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: رسول اکرم«صلوات الله علیه و آله السلام»

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2176
متن پرسش
بر خلاف آنچه حضرتعالی معتقدید که علامه در تفسیر المیزان مبانی فکری انقلاب اسلامی را تبیین کرده‌اند به طوری که خواندن المیزان را برای آنان‌که می‌خواهند سهمی در انقلاب داشته باشند لازم می‌دانید در نگاه اولیه چنین برداشتی از تفسیر المیزان نمی‌‌توان داشت چون در هیچ‌جایی از این تفسیر از انقلاب اسلامی بحثی وجود ندارد به طوری که عده‌ای هیچ نسبتی بین انقلاب و این تفسیر قایل نیستند. سخن شما مبتنی بر چیست؟
متن پاسخ
کافی است مدتی شما با المیزان مأنوس باشید اولین نکته‌ای که متوجه می‌شوید حاکمیت حقیقت است بر تمام مناسبات بشری، که بنده در بحث «سنت سقوط تمدن‌ها از نظر قرآن» دقت‌های حضرت علامه را نسبت به راز سقوط تمدن‌ها عرض کرده‌ام، در آن‌جا روشن می‌شود چگونه ایشان روشن می‌کنند که اگر حق در جوامع بشری حاکم نباشد آن جوامع به هلاکت می‌رسند و در تفسیر آیه‌ی 200 سوره‌ی آل‌عمران به‌خوبی حکومت غربی و تمدن غربی را مورد انتقاد قرار می‌دهند. علامه طباطبائی«رحمة‌الله‌علیه» با اشاره به آیاتی که متضمن تکالیف اجتماعی و لزوم اقامه‌ی عبادات از سوی مردم است معتقدند که چون افراد در پیدایش اجتماع اثر تکوینی دارند برای اداره‌ی آن نیز حق دخالت داشته و خداوند آن اثر تکوینی را در مقام تشریع ضایع نگذارده است. ایشان در این زمینه بحث مبسوطی ارائه نموده و به اکثر آیات مورد استدلال اشاره کرده‌اند، می‌نویسند: «نکته‏ای که لازم است در این‌جا مورد توجه قرار گیرد این است که عموم آیاتی که متضمن لزوم اقامه‌ی عبادات و انجام حج و اجرای حدود و قصاص و نظایر این‌ها است روی سخن خود را تنها به پیغمبر ننموده بلکه تمام مؤمنین را مخاطب قرار داده و اجرای این امور را از همه‌ی آنان خواسته است. از مجموع این آیات چنین استفاده می‏شود که دین یک روش اجتماعی است که خداوند آن را بر عهده‌ی مردم قرار داده است و خدا راضی به کفر بندگان خویش نیست، و چنین خواسته است که افراد همه با هم و به طور دسته جمعی اقامه‌ی دین کنند، پیدا است که اجتماع چون از افراد تشکیل شده، اداره‌ی آن نیز باید به عهده‌ی خود آن‌ها بوده باشد، و هیچ فردی در این باره بر دیگری مزیت و تقدّم نداشته همه یکسان می‏باشند. خلاصه شئون اجتماعی مخصوص به دسته‏ای خاص نمی‏باشد، و در این موضوع پیغمبر نیز با دیگران مساوی بوده هیچ امتیازی ندارد». علامه طباطبائی در بخش دیگری و در ادامه‌ی پاسخ به این سؤال که عهده‏دار اداره‌ی اجتماع کیست و سیره‌ی او چیست؟ می‏گویند: «در هر صورت باید دانست که بدون اشکال در این زمان که پیامبر(ص) وفات نموده و امام(عج) نیز از دیده پنهان است، امر حکومت ‏به‌دست‏ خود مسلمین است، و این وظیفه‌ی آنان است که با در نظرگرفتن روش رسول خدا(ص) که روش امامت ‏بوده است ‏حاکمی را انتخاب کنند، و این روش غیر از روش پادشاهی و امپراتوری است، در این موقعیت نباید هیچ حکمی از احکام الهی تغییر کند و این وظیفه‌ی همه است که در راه حفظ‏ احکام خدا کوشا باشند. و اما درباره‌ی حوادث روزمره و پیش‌آمدهای جزئی همان‌طور که گفتیم، لازم است حاکم با مشورت مسلمین درباره‌ی آن‌ها تصمیم بگیرد». بنابراین از مجموع آیات متضمن تکالیف اجتماعی مردم چنین نتیجه می‏شود که تشکیل حکومت اسلامی ‏به عنوان مقدمه واجب بر عموم مسلمانان لازم است.1 بر این اساس از منظر علامه تشکیل حکومت اسلامی واجب بوده و در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند. بی‏شک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود. زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچ‌گونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهم‌آوردن زمینه‏های انجام آن تکالیف را نداشته باشند. مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ در همین رابطه ملاحظه می‌کنید که اغلب روحانیونی که در مبارزه با نظام شاهنشاهی و تحقق نظام اسلامی مبارزه کردند از جمله شهید مطهری و بهشتی و مفتح و قدوسی و غیرهم، همه شاگردان علامه طباطبایی بودند و بدون شک تربیت فکری معنوی این بزرگان، توسط علامه طباطبایی، نقشی اساسی در حرکت آن‌ها داشت. درباره‌ی مسائل جهان اسلام، از جمله مسئله‌ی فلسطین، علامه همواره فعال بودند و حتی در مورد لزوم کمک به مردم فلسطین، ایشان اعلامیه‌ای را همراه شهید مطهری و مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی منتشر ساختند که در آن ضمن افتتاح حساب بانکی در بانک‌های ملی، صادرات و بازرگانی، مردم را به یاری مردم ستمدیده فلسطین فراخوانده بود. یکی از شاگردان علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‏گوید: از خصوصیات علامه این بود که هیچ‏گاه از کسی بدگویی نمی‏کردند. در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یک‏بار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم . آیت الله مطهری از معماران فکری انقلاب اسلامی درباره علامه طباطبایی می‌گویند: علامه طباطبایی رابطه‌ی عاطفی و فکری بسیار نزدیکی با امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» داشتند.» امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» درباره‌ی علامه طباطبایی می‌فرمایند: «آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است». همچنین ایشان در اوایل انقلاب خطاب به علامه طباطبایی فرموده بودند: «هم‌جواریِ شما برای ما مغتنم است». مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در قسمتی از پیام خود به مناسبت سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، ایشان را چنین ستودند: «او (علامه طباطبایی) مجموعه‏ای از معارف و فرهنگ اسلام بود، فقیه بود، حکیم بود، آگاه از اندوخته‏ های فلسفی شرق و غرب بود، مفسّر قرآن بود، از علوم اسلامی، یعنی علومی که از اسلام نشأت گرفته، یا از آن تغذیه کرده است، مطلع بود... شخصیت او، در لابه‌لای این دانستنی‏های بسیار، به کمک ریاضتی مداوم و درازمدت پرورده، صیقل یافته و پرداخته شده بود. از کسانی ‏بود که‏ تنها مکتب‏ جامعی چون اسلام می‏تواند امثال او را در دامان پر برکت خویش پرورش دهد. علامه با آگاهی از مکاتب غربی و فلسفه غرب دقیقاً شبهاتی که در اروپا، شرق و غرب جهان علیه دین مطرح بود شناسایی کرد و با اخلاصی بی‌نظیر به نقد و بررسی آن‌ها پرداخت. ایشان در تفسیر «المیزان » به مناسبت‌های مختلف با اشاره به افکار بی‌اساس برخی از دانشمندان غربی و یا روشنفکران غرب‌زده، معارف ناب اسلامی را مطرح می‌کنند و ضمن شناخت مقتضیات زمان و مکان، در سال‌های دهه‌ی ۲۰ و ۳۰ هدایت جامعه را با رفع شبهات به عهده می‌گیرند و افکار جاهلان و مغرضان را پیرامون معارف دینی مورد نقد قرار می‌دهند. ----------------------- 1- به علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه‌ی تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211 رجوع شود.
2177
متن پرسش
علامه طباطبایی در تفسیر خود بخش فلسفی را از اصل تفسیر خود جدا کرده است اما به نظر می‌رسد ایشان در تفسیر خود از نگاه حکمی ملاصدرا متأثر است آیا علامه بدون نگاه فلسفی ملاصدرا توانایی ارائه‌ی چنین تفسیری را داشتند؟
متن پاسخ
قرآن ما را به تفکر دعوت فرموده و می‌فرماید در قرآن تدبّر کنید، لازمه‌ی آن‌که انسان بخواهد در قرآن تدبّر کند خوب‌فکرکردن است و طبیعی است وقتی شما خوب فکر کنید با سایر متفکران تاریخ یک نحوه همفکری پیدا می‌کنید و با فکر منظمی که آن‌ها دارند احساس قرابت می‌نمایید و از افکار آن‌ها استفاده می‌نمایید، این ربطی به تفکر فلسفی ندارد که یک نوع از انواع تفکر است بلکه همین‌که اهل فکر باشید می‌فهمید حقایق مجرد دارای جامعیت‌اند و اگر کسی این فهم خود را به این صورت ارائه داد که «بسیط الحقیقه کُلُّ الأشیاء و لیس بشیء منها» می‌فهمید که چه می‌گوید. آری علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» از این جهت با متفکر بزرگی مثل ملاصدرا هم‌فکر است و علامه با این فکر وارد قرآن می‌شود و بهره‌های فراوانی از قرآن می‌گیرد ولی از آن‌جایی که فلسفه را می‌شناسد و محدودیت‌های آن را نسبت به حقیقت اشراقیِ وحی می‌داند مواظب است با نگاه فلسفی به قرآن و روایات ننگرد هرچند در بعضی موارد شواهدی فلسفی در رابطه با آیات و روایات می‌آورد تا معلوم شود آن موضوع در نگاه فلسفی که - برای افراد قابل لمس‌تر است- نیز مطرح بوده است.
2178
متن پرسش
برخی از اهل تفکیک جدایی بحث روایی از بحث فلسفی را که علامه در تفسیر مطرح کرده‌اند دلیل بر اعتقاد ایشان به تفکیک می‌دانند، نظر شما در این امر چیست؟
متن پاسخ
اگر تفکیک به این معنا است که مواظب باشیم حقیقت اشراقی و وجودی قرآن و روایات در محدوده‌ی تفکر انتزاعی و مفهومیِ فلسفی تقلیل نیابد، بسیار چیز خوبی است ولی متأسفانه آن‌هایی که تحت عنوان مکتب تفکیک اصرار دارند قرآن و فلسفه مخلوط نشود هیچ‌گونه تفکری را بر نمی‌تابند و مخاطبان خود را به یک نوع اخباری‌گری و تحجر گرفتار می‌کنند که علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» هرگز این‌گونه نبودند. اینان به اسم آن‌که قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در مقام عقل کل هستند، هرگونه خردورزی در قرآن و روایت را به اسم تفکر فلسفی مردود می‌دانند و عملاً نظریه‌پردازی بر مبنای قرآن و روایت را از جوامع علمی سلب می‌نمایند در حالی‌که سراسر آثار مرحوم علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» تجلی خردورزی آن مرد فرزانه است در کتاب و سنت و المیزان صورت نظریه‌پردازی‌های او است مبتنی بر قرآن و روایات مربوطه.
2179
متن پرسش
باتوجه به مباحث سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» این‌گونه می‌فهمیم که باید در رجوع‌مان به معارف اسلامی با توجه به منظر حضرت امام به آن معارف نظر کنیم و باید نگاهی که نسل امروز مثلاً در تفسیر قرآن داشته باشد همان منظری باشد که حضرت امام در تفسیر حمدشان نشان دادند که ظاهراً با رویکردی که علامه در تفسیرشان داشتند متفاوت است. ما چگونه این دو را با هم جمع کنیم؟
متن پاسخ
تفسیر شریف المیزان با آن نحوه استحکامی که در خود دارد عقل شما را آماده می‌کند تا بتوانید در قرآن تدبّر کنید و نگاه عرفانی خود را مبتنی بر نگاهی قرار دهید که در تفسیر المیزان به‌دست آورده‌اید. مسلّم ما در نگاه وجودی به قرآن باید تعقل را در صحنه داشته باشیم وگرنه به اسم تفسیر عرفانی حرف‌هایی به میان می‌آید که صرفاً ذوقی است در حالی‌که شما در تفسیر سوره‌ی حمدِ حضرت امام با نگاهی روبه‌رو هستید که در عین تعمق عقلی در قرآن متوجه تجلیات انوار و اسماء الهی نیز هست.
2180
متن پرسش
در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» شما تقابل مکتب امام و غرب را نشان داده‌اید در این راستا تفکر علامه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
متن پاسخ
همان‌طور که قبلاً ملاحظه فرمودید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» به‌خوبی روح اعتباری و سوبژکتیویته‌ی غرب را می‌شناسند و با نظر به آن روح، نور قرآن را به صحنه می‌آورند تا با نور قرآن شما را از ظلمات دوران عبور دهند به همین جهت وقتی شما مدتی با تفسیر المیزان مأنوس شدید به‌خوبی در خودتان احساس عبور از غرب ظهور می‌کند.
2181
متن پرسش
تفاوت تفسیر المیزان با سایر تفاسیر شیعه چیست و چرا شما از میان تفاسیر معتبر شیعه این تفسیر را غذای روح بشر امروز می دانید؟
متن پاسخ
کافی است شما در این رابطه به نظر شهید آیت‌الله مطهری«رحمة‌الله‌علیه» به‌عنوان یک قرآن‌شناس رجوع کنید که می‌فرمایند: «کتاب تفسیر المیزان ایشان، یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است... من می‌توانم ادعا کنم که بهترین تفسیر است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است... ». ملاحظه می‌کنید که شخصیت علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و تفسیر المیزان ایشان در ارتباط با ظلماتی که ما باید از آن عبور کنیم با هیچ‌یک از تفاسیر موجود قابل مقایسه نیست. زیرا تفسیر قرآن باید روشن کند از چه عالَمی باید عبور کرد و به چه عالمی باید نظر نمود. به اندازه‌ای که نگاه ما به قرآن درست باشد، به همان اندازه می‌توانیم با قرآن رابطه برقرارکنیم. اولین نکته‌ای که باید نسبت به قرآن بدانیم، جایگاه وجودی یا اشراقی قرآن است که فوق الفاظ، در عالم غیب موجود است و از آن مقام نوری بر قلب رسول خدا(ص) نازل می‌شود. قرآن در توصیف آن مقام می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ، عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ» (سوره‌ی شعراء، آیات 192تا 194) همان حقیقت نوری، در مقام ذهن رسول خدا(ص) ظهور می‌کند و حضرت صوت جبرائیل را می‌شنوند و رسول خدا(ص) در این رابطه فرمودند: «رَأَیْتُ جَبْرَئِیلَ فِی صُورَةٍ لَهُ سِتُّمِائَةِ جَنَاح‏» جبرئیل را دیدم در صورتى که ششصد بال داشت. و همان حقیقت نوری با نزول بیشتر به صورت صوت در می‌آید و رسول خدا(ص) آن را می‌شنوند و در نتیجه‌ی آن الفاظ قرآن شکل می‌گیرد. در راستای قوس صعود و نظر به مقام باطنی قرآن، خداوند می‌فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ، فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ، لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» آن قرآن، قرآنِ بلندمرتبه‌ای است، در کتابی پنهان، آن را مسّ نمی‌کند و کسی نمی‌تواند با آن تماس بگیرد مگر مطهرون. که البته مطهرون - به اعتبار آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب- بالإصاله اهل بیت هستند و بالتّبع هرکس به همان اندازه‌ای که از طهارت بهره‌مند است می‌تواند با حقیقت قرآن مأنوس باشد. آنچه در آیات مذکور باید مورد توجه قرار گیرد نظر به جنبه‌ی وجودی قرآن است که قلب‌های آماده و پاک از اعتباریات و منور به رعایت حرام و حلال الهی، می‌توانند از طریق جنبه‌ی وجودی و ملکوتی خود با جنبه‌ی وجودی قرآن تماس داشته باشند و بنا به گفته‌ی حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» که عمری است با المیزان به‌سر می‌برند : عین الیقین علامه سند علم الیقین ایشان است و علم یقینی که در المیزان ظهور کرده پشتوانه‌ای عین الیقینی دارد و ابتدا با چشم قلبی و شهودی و وجودی درک شده، همچنان که آن عین الیقین پشتوانه‌ای حق الیقینی دارد و صاحب آن به مقام فنا رسیده و با آن رویکرد المیزان نگاشته شده است.
2184
متن پرسش
چرا به جای امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» شخصیت اشراقی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را مبادی تفکر در دنیای معاصر ندانیم؟
متن پاسخ
رویکرد علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» به عالم معنا بر مبنای کشف راه‌کاری است که بتواند موانع فرهنگی فرهنگ مدرنیته را دفع کنند و مانع حاکمیت اندیشه‌های دیویدهیوم و امثال او باشد و خداوند نیز ایشان را مفتخر و منوّر به آن راه‌کارها می‌کند تا بشریت از طریق شخصیت و آثار ایشان خود را از موانع حاکمیت آن فرهنگ آزاد نماید ولی رویکرد حضرت امام رویکرد به عالم معنا است بر اساس تحقق نظامی که نفی نظام مدرنیته بکند و امروزه تنها با نظر به شخصیت اشراقی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌توان در نظامی قرار گرفت که در عین تفکر و تفاهم و وحدت ، بتوانیم از نظام سوبژکتیویته‌ی غربی عبور کنیم و این همه ی هویت اسلامی امروذین ماست همان طور که اگر قرآن و نبوت را بپذیریم ولی امام زمان خود را نشناسیم به مرگ جاهلیت مرده ایم و از هویت اسلامی بی بهره ایم.
2185
متن پرسش
از مباحث شما این‌گونه استنباط می‌شود که زعمای دین دارای شخصیت اشراقی هستند و خداوند راه‌کار هدایت تاریخی جامعه را بر قلب آن‌ها اشراق می‌کند، با توجه به این‌که علامه به آن معنا از زعمای دین نیستند ،موضوع شخصیت اشراقی ایشان چگونه خواهد بود و چه جایگاهی دارد؟
متن پاسخ
علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» از آن جهت در زمره‌ی زعمای دین هستند که در مقابل فرهنگ غربی و به‌خصوص فرهنگ مارکسیسم احساس مسئولیت کردند و زعامت فرهنگی دفع مادی‌گرایی را به‌عهده گرفتند و خداوند نیز بر همان مبنا اشراقی که باید به ایشان مدد برساند را برایشان مقدر فرمود.
2186
متن پرسش
برای آن‌که با روح غربی به تفسیر المیزان رجوع نشود چه مقدماتی نیاز است؟ آیا تفسیر المیزان به خودی خود توان تشخیص ظلمات غرب را و عزم عبور از آن را به خوانندگان خود می‌دهد؟
متن پاسخ
با توجه به نکاتی که عرض کردم روح المیزان به خودی خود از یک طرف آمادگی اُنس با حقیقت را در مخاطبان خود ایجاد می‌کند – هرچند در ابتدای امر جنبه‌ی حصولی آن بر جنبه‌ی حضوری آن غلبه دارد- و از طرف دیگر انسان با گوشت و استخوان خود ظلمانی‌بودن فرهنگ غربی را احساس می‌کند.
2166
متن پرسش
باسلام و دعای خیر برای استاد طاهرزاده با عرض پوزش از اینکه در ماه مبارک رمضان و قت باارزش شما را می گیرم . متن زیر از طرف یک دانشجوی برادر شهید که در خارج کشور مشغول تحصیل است در مورد روش زندگی حضرت محمد (ص) برای من ارسال شده ، آیا با واقعیت تاریخ پیامبر تطابق دارد . از طرفی ایشان با آقای کدیور در خارج در مورد معارف دینی قبلا مکاتبه داشته و من از این بابت نگرانم. باتشکر و آرزوی توفیق روز افزون آن مرد آسان بود سلام در سال های جوانی، من و دوست هایم خیلی افتاده بودیم تو خط اخلاق و اعتقاد. نتب کلاس و جلسه اخلاقی و تقوایی داغ بود. تلویزیون پشت هم از همین برنامه ها و توصیه ها پخش می کرد. یک دنیا دستور نکنید و بکنید توی سرهای ما چرخ می خورد. می خواستیم خوب باشیم و خوب بودن آن روزها خیلی سخت شده بود. مدام داشتیم خودمان را مجبور می کردیم که مثل حضرت رفتار کنیم. نمی شد. نمی توانستیم. به خودمان فحش می دادیم. ناامید می شدیم. فکر می کردیم عیب های اساسی داریم و دیگر درست شدنی نیستیم.‏ چند سالی طول کشید تا فهمیدیم گره کار توی همین مجبور کردن است. ماجرا زورکی نیست. فهمیدیم آدم ظریف است و یک شبه نمی شود به اش شکل داد. مثل کار سفالگری می ماند که اگر فشار دستت را زیاد کنی، به جای شاهکار هنری از زیر دستت هیولای گلی می آید بیرون. ولی دیگر خیلی دیر شده بود. خیلی از همسفرهایمان خیال کرده بودند دین یعنی همین زور و فشار و گفته بودند ما نخواستیم و خداحافظ. ‏ در روایت های معتبر هست که همان پیامبری که ما داشتیم خودمان را هلاک می کردیم مثل او بشویم، توی مدینه یکی را تو اوضاع و احوالی شبیه ما می بینند. به اش تشر می زنند که: با خودت با مدارا رفتار کن! آن هایی که به خودشان زیاد فشار می آورند مثل سواری اند که برای زود رسیدن، آن قدر به مرکبش شلاق می زند که اصلا به کل نمی رسد. ولی وقتی ما این روایت ها را خواندیم دیگر دیر شده بود. رفقایمان شلاق را زده بودند، مرکبشان از حال رفته بود و حالا دیگر اصلا توی راه نبودند که بشود به شان گفت پیامبر(ص) دینی که شما ازش رمیده اید، جور دیگری بوده. ‏ روایت ها می گویند مرد آسانی بود. نرم و روان. نمازش از همة نمازها سبک تر و خطبه اش از همة خطبه ها کوتاه تر بود. کارهای خوب که می کرد، حظ می کرد. دقیقا همان حلقه ای که ما آن سال ها گم کرده بودیم. لذت اخلاق. این که از درستی و راستی کیف کنی. می دانم که می گویند این مرحله های جوششی بعد از کوشش می آید. اول آدم باید به خودش سخت بگیرد تا بعد لذتش را ببرد. ولی فکر کنم این سعی، این دویدن، این کوشش یا هر چی که هست، باید آرام باشد. درست مثل راه رفتن حاجی ها بین صفا و مروه. روان و متین. بعضی جاها را فقط باید هروله کرد. همین. وگرنه بقیة راه را باید جوری پا از پا برداری که یکی اگر از دور تو را ببیند، فکر کند داری رو ابر راه می روی. به همان سبکی، به همان لذت. به همان دقت. چون همیشه این احتمال هم هست که رشته های نازک زیر قدم هایت پاره بشوند و معلق بمانی. می گویند حضرتش به همین اعتدال بود.‏ مرد راحتی بود. سیره های تاریخی، این را می گویند. ما به کسی می گوییم آدم راحت که از زیر مسؤولیت ها آسان شانه خالی کند و بی خیال باشد. اما حضرتش، هم بار را بر شانه داشت هم راحت بود. باورش سخت است. چون ما به یکی از این دو تا عادت داریم. ما به صورت عبوس همة مردانی که کارهای سختی دارند، عادت داریم. برای ما اصولا بام، جایی است که از یکی از دو طرفش باید افتاد. تجسم یکی که راحت و متعادل روی لبة باریک بام بایستد و بیش از همة مردم متبسم باشد، سخت است. مرد عربی چیزی آورد. گفت: این، هدیة شما! کمی که گذشت، گفت: حالا پول هدیه ام را بدهید. پیامبر(ص) خندید. از ته دل. روزهای بعد، هر وقت غمگین می شد می گفت: آن اعرابی چه شد؟ کاش دوباره می آمد. روایت ها می گویند اهل مزاح بود. اگر یکی از اصحاب، گرفته بود، شوخی می کرد تا او را به خنده وادارد. همان روایت ها هم می گویند کلماتی که بر او نازل می شدند آن قدر سنگین بودند که در روزهای سرد، اگر وحی می آمد صورتش غرق عرق می شد. ‏ چقدر دوست داریم که یکی، این دوتایی های محال را کنار هم داشته باشد. هم این باشد، هم آن. سال هاست که همه مان یکی از این دوتاییم. عادت کرده ایم آدم عمیق، آدمی با فکرهای پیچیده و لایه های متفاوت، خیلی تودار باشد. هیچ حسی توی صورتش پیدا نباشد. راحت قاطی حرف های دیگران نشود و اصلا نشود فهمید چه فکری دارد می کند. ولی اوصافی که از پیامبر (ص) در سیره ها آمده، اصلا شبیه عادت همیشگی ما نیست. کتاب های معتبر همه این را گفته اند که وقتی خوشحال بود یا وقتی از چیزی خوشش می آمد صورتش می درخشید. بعضی راوی ها گفته اند مثل آیینه. بعضی هم گفته اند مثل قرص ماه. اگر هم از چیزی غمگین بود، چشم ها و صورتش گرفته می شد. تار می شد. ما فقط بچه ها و آدم های ساده دل را سراغ داریم که موقع شادی صورتشان برق بزند. از خوشی چشم هایشان بدرخشد. اصلا باورمان نمی شود جسم هیچ متفکری این قدر شفاف باشد. ‏ مردم حرف درآورده بودند که این مرد، ساده لوح است. این را خود قرآن می گوید. بس که قاتی مردم می شد و رویش نمی شد حتی وقتی کار دارد، بهشان بگوید پا شوند بروند. می گویند با هر کس دست می داد، دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد. با هر کس می نشست، آن قدر صبر می کرد تا خود او برخیزد و آن قدر حرفش را گوش می کرد تا خود او حرفش را قطع کند. اصحابش گفته اند وقتی از چیزی به خنده می افتادیم، با ما می خندید؛ وقتی تعجب می کردیم، با ما تعجب می کرد. از آخرت حرف می زدیم، با ما دربارة همان حرف می زد. از دنیا می گفتیم، با ما از همان می گفت. از خوردنی ها و آشامیدنی ها هم حرف می زدیم، او هم از همان حرف می زد.‏ تصورش سخت است؟ نه؟ دلمان برای مردانی که بلد باشند روی این لبه های تیز راه بروند تنگ شده. آخرین باری که یکی از این ها را دیدیم، کی بود؟ کاش می آمد این دور و بر هم سری می زد. ‏ روایت ها می گویند: وقتی از او کاری می خواستند اگر موافق بود می گفت آری و زود انجام می داد. اگر نمی خواست انجام بدهد، فقط سکوت می کرد. هیچ وقت نمی گفت: نه! هیچ وقت نمی گفت: نه! ‏ ******************* روایت های به کار رفته در متن یادداشت، همه از کتاب سنن النبی نوشتة علامه طباطبایی برداشته شده اند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: متنی که ارسال فرموده‌اید متن خوبی است و همین‌طور که نوشته‌اند مبتنی بر کتاب سنن النبی است. موفق باشید
2161
متن پرسش
با سلام ایا علامه طباطبایی معتقدند که قران تحریف شده است. لطفا مبسوط توضیح دهید. چون الان یکی از درگیری های حوزه ها این مسئله است. به طوری که میگویند که ایت الله جوادی املی این سخن علامه را قبول ندارد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» در هیچ جا اظهاری مبنی بر تحریف قرآن ندارند و سراسر سخنان ایشان در تفسیر قرآن بر این مبنا است که معتقدند قرآنی که توسط حضرت جبرائیل«علیه‌السلام» بر رسول‌خدا«صلواه‌الله‌علیه‌وآله» نازل شده همین قرآنی است که فعلاً در اختیار ما است و حضرت علامه حسن‌زاده بر مبنای همین عقیده، دلایل عدم تحریف قرآن را در کتاب «قرآن هرگز تحریف نشده» آورده‌اند. بعضی‌ها منظور علامه را نمی‌فهمند آن‌جایی که می‌فرمایند این آیه به فرمان جبرائیل در بین آن دو آیه قرار گرفت، فکر می‌کنند این تحریف قرآن است در حالی‌که قرآن همین است که جبرائیل آورده و به همان نظمی که جبرائیل مأمور تنظیم قرآن بود، قرآن، قرآن است. کتاب آیت‌الله حسن‌زاده خوب است که مورد مطالعه قرار دهید. موفق باشید
2151
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد محترم بنده مختصری با آثار و مباحث شما آشنایی دارم. یک سؤال در مورد لزوم وجود ولی خدا بر روی زمین دارم. شنیده ام (نقل به مضمون) که اگر زمین از حضور حجت خدا خالی شود. زمین اهل خود را در خود فرو میبرد اول میخواهم بدانم که اینچنین عبارات و مضامینی باید تأویل شوند (یعنی معنای دیگری غیر از ظاهر مد نظر است) یا اینکه همان معنای ظاهری هم موضوعیت دارد. اگر باید تأویل شود، معنای پنهان در آن چیست ولی اگر معنای ظاهری و لفظی هم موضوعیت دارد این سؤال برای من پیش می آید که اگر از زمان نبوت پیامبر خاتم تا کنون زمین خالی از حجت نبوده است(ابتدا خود پیامبر و پس از ایشان هم ائمه اطهار هر کدام مدتی حجت پروردگار بر روی زمین بوده اند.) پس قبل از مبعوث شدن پیامبر، حجت خداوند بر روی زمین چه کسی یا کسانی بوده اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: جواب این سؤال را به طور مفصل در کتاب «جایگاه واسطه‌ی فیض» دنبال بفرمایید. در هر صورت ظاهر روایت هم مورد توجه است که همواره باید انسان کامل که حجت خدا در زمین و واسطه‌ی فیض در آسمان است در عالم باشد و قبل از حضرت محمد«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» نیز سایر انبیاء حجت خدا در زمین بوده‌اند و حجت خدا در آسمان همیشه کسانی بوده‌اند که مقامشان «اوّلُ ما خلق‌ الله» است یعنی پیامبر و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» که این نکته‌ی اخیر را در کتاب «حقیقت نوری اهل‌البیت«علیهم‌السلام» می‌توانید دنبال کنید. موفق باشید
2150
متن پرسش
به نام خدا سلام علیکم خواهشمند است نکات کلیدی و راهکارهای دینی در درمان تسویف به صورت کامل را بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: انسانی که به جنبة مجرد خود توجه نکند و سیر به توحید صمدی نداشته باشد، همواره در زمان فانی به‌سر می‌برد و زمان هم که عبارت است از بَعدِ بعد از بعد. چنین انسانی در تصمیم‌های اساسی گرفتار بَعد و بعد می‌شود که به آن «تسویف» می‌گویند و لذا رسول خدا(ص) می‌فرمایند:«یَا أَبَاذَرٍّ إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیَوْمِکَ وَ لَسْتَ بِمَا بَعْدَه»، ای اباذر: بر حذر باش از «تسویف» و بَعدگفتن در رابطه با آرزوهایی که داری، زیرا که تو در امروز هستی، و نه در بعد از امروز.حضرت امام باقر(ع) در رابطه با حذر از «تسویف» می‌فرمایند: «إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ یَغْرَقُ فِیهِ الْهَلْکَى» ،‏ بپرهیز از «تسویف»، و به تأخیرانداختن، که آن دریایی است که بسیاری از افراد را هلاک کرده است. به بحث «وفت » صفحه 340 از کتاب آنگاه فعالیت های فرهنگی پوچ می شود رجوع بفرمائید. موفق باشید
2124
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم خداقوت درمورد اینکه فرد بایددرسیروسلوک خودش استاد داشته باشدلطفاتوضیح دهیدکه مابایدبه دنبال استادباشیم وپیدا کنیم یانه واینکه استادبرای سیر وسلوک چه شرایطی بایدداشته باشد؟
متن پاسخ
بسمه تعالی سلام علیکم به سوال و جواب شماره(1819) مراجعه فرمایید.
1857
متن پرسش
بسمه تعالی -سلام علیکم.به کتاب شریف المیزان مراجعه کردم اما آخرش نفهمیدم منظور از اینکه روز را از دل شب انسلاخ میکنند یعنی چه و این چگونه میتواند آیت مهمی باشد "ومن ایاته اللیل نسلخ منها النهار ". چرا شب را از دل روز نفرموده در حالیکه تقدم زمانی یکسانی دارند .
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام:آیه مذکور متذکر نظام الهی است که چگونه شب را از دل روز و روز را از دل شب بیرون می‌کشد تا ما را از این ظاهر متوجه سنت باطنی خود کند که چگونه در دل جاهلیت مکه نور محمد«صلی‌الله‌علیه‌وآله» بیرون می‌آید و یا در دل نظام شاهنشاهی حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» ظهور می‌کند. موفق باشید
1838
متن پرسش
با سلام.نظر به پیامبر در هنگام صلوات بر ایشان ،که در کتاب صلوات عامل قدسی شدن روح طرح شده ،دقیقا نظر به چیست؟آیا مقصود نظر به ویژگی های شخصیتی ایشان است که در مبحث آخر کتاب بیان شده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام در صلوات بر پیامبر و آل پیامبر«صلوات‌الله‌علیهم» نظر به دریچه‌های رجوع به خداوند داریم، انسان‌هایی که در نهایت عبودیت از خود فانی و به حق باقی شدند تا در عمل و گفتارِ خود مسیر انسان‌ها را به سوی خداوند بگشایند تا آن‌جایی که حضرت ابو محمد الحسن بن علیالعسکرى علیه السّلام‏ می‌فرمایند: «ْ قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا » قلوب ما ظرف اراده‌ و خواست خدا است، چون او بخواهد ما می‌خواهیم. در صلوات بر محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» نظر به چنین آینه‌هایی داریم که مظاهر اراده‌ی الهی هستند. پس به یک اعتبار در آینه‌ی وجود آن‌ها خدا را می‌نگریم و صلوات بر آن‌ها نحوه‌ای از رجوع به حضرت پروردگار است. موفق باشید
1825
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد در آیه شریفه در وصف مومنین داریم "اذله علی المومنین" و نیز از حضرت امام (رحمه الله علیه) شنیده ایم که می فرمودند در برابر بسیجیان احساس حقارت می کنم. با توجه به اینکه اگر انسان صاحب مقاماتی نباشد خیلی راحت در مقابل عظمت کسانی چون حضرت امام احساس حقارت می کند اما اگر خود او صاحب مقاماتی باشد داشتن این نوع احساس سخت می شود. می خواستم ببینم امثال این نوع از احساس هایی که در حضرت امام وجود داشته ریشه در چه زمینی دارد و چه نوع معرفت عمیقی ایشان دارند که از ته دل و نه از روی تعارف این سخن را می گویند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام حضرت امام در سیمای بسیجیان انوار الهی را می‌دیدند که چگونه خداوند اراده کرده است از طریق آن‌ها حق را بر باطل پیروز کند و معلوم است که امام در مقابل نور الهی متواضع و خاشع هستند. مگر از رابطه‌ی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» خبر ندارید؟ موفق باشید
1832
متن پرسش
سلام علیکم با احترام استاد بزرگوار قدری از کتاب هدف حیات زمینی را مطالعه کردم سوال ذیل پیش آمد : شما به استناد آیات فرمودید هدف از خلقت ظهور اسماء در قلب می باشد با این وجود این سوال پیش می آید که اگر صرفا برای ظهور اسماء است و اینکه خداوند خود را در آینه خلیفه ببیند که خلق یک خلیفه به عنوان نمونه پیامبر(ص) کفایت می کرد و مواردی چون جهنم و غیره قدری مبهم می شود مگراینکه دو هدف از خلقت مطرح شود در کنار آن نفع رساندن به انسان نیز فرض شود ، یادم می آید کتاب انسان کامل شهید مطهری را خواندم در آخر هدف را پیوند ادراکی با حقیقت بیان نمودند. اگر نظر شهید مطهری و علامه حسن زاده و رهبری ا در این مورد (هدف خلقت ) نیز بفرمایید ممنون می شوم .تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام ملاحظه کنید که چقدر انسان باید خلق شود تا حضرت محمد«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» ظهور کند و چقدر باید بعد از حضرت محمد«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» خلق شوند تا حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» ظهور کنند و آینه‌ی فعلیت‌یافته‌ی حضرت محمد«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» در عالم و آدم گردد. آری هرکس به اندازه‌ی نزدیکی به حضرت محمد«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» مدّ نظر خدا قرار می‌گیرد ولی همه‌ی عالم باید خلق شود تا در نهایی‌ترین مرحله، با تقابل جبهه‌ی حق و باطل در حاکمیت حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» ، همه‌ی اسماء الهی به صحنه آید. در این راستا جهنم چیزی نیست جز حاصل محرومیت انسان‌ها از قرب الهی و محرومیت از انوار اسماء. در رابطه با جایگاه نفع‌رساندن به بقیه در همین راستا به جواب سؤال شماره‌ی 1822 نظر بفرمایید. نظر همه‌ی بزرگان دین را تعبیرات متفاوت همین مطلب بدانید. موفق باشید
1772
متن پرسش
باسم تعالی،سلام علیکم آیا امّی بودن پیامبر با مرتبه وجودی و عصمت ایشان تناقض ندارد؟و آیا امی بودن ، نقص و عدم کمال است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام امّی‌بودن رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» به این معنا است که علوم رسمیِ اعتباری زمان خود را پیش کسی درس نگرفته‌اند تا متهم شوند آنچه می‌دانند از کتاب‌های گذشته‌گان خوانده‌اند. و ندانستن علوم اعتباری نقص نیست چون حقیقتی در علوم اعتباری نیست تا انسان با ندانستن آن‌ها از حقیقتی محروم شود. موفق باشید
1705
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده من یک دانشجو هستم و از وقتی که با مباحث شما اشنا شدم تناقضی در ذهنم در باب زندگی دنیوی ایجاد شده ! بدین معنی که سعی نمیکنم از معاشرت با اطرافیانم لذت ببرم ! از این که با برادر 7 ساله ام حرف بچه گانه بزنم اکراه دارم ! سوالی که از شما داشتم این بود که مرز بین سلوک دینی و بداخلاقی چیست ؟ چون اکثر کسانی که دورو بر من هستند چه از فامیل چه از دوستان با فضای شما آشنا نیستند حتی خود من هم کامل با این فضا آشنا نیستم حال چگونه میتوانم با این افراد معاشرت داشته باشم و رفتارهایی که شما در کتاب هایتان آن ها زا تحقیر کرده اید ( سفر رفتن ، پارک رفتن و هزاران رفتار در حوزه های مختلف زندگی ) را انجام ندهم . از این مسئله میخواهم این را نتیجه بگیرم که اگر بخواهم ازدواج کنم باید یک مجنون مثل خودم را انتخاب کنم یا احتیاجی نیست ؟ چون اگر کسی با فضای شما آشنا نباشد قطعا از پیشرفت مالی و مادی در زندگی خوشش می آید و از مردی که در کل زندگی اگر فقیرتر نشده باشد ثروتمند تر نشده ؛ خوشش نمی آید و اصلا چنین زندگی قابل تصور نیست ! چه کار کنم ؟ بگردم از چهار تا از این گروه ها و شاگردای خودتون یکی را پیدا کنم یا با خیال راحت قضیه را بسپارم دست مادرم ؟ چون مادرم به خوبی میتواند دختر خوب پیدا کند فقط شاید آن دختر غربزده باشد ! سوال سوال فلسفی هست لطفا حذفش نکنید ( مرز لذت حلال و سلوک دینی )
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: « إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم‏»ما پیامبران مأمور هستیم که در حدّ عقل مردم با آن‌ها سخن بگوئیم. به گفته‌ی مولوی پیامبر خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» از یک جهت در بین مردم‌اند و در کنار مردم و در همان حال از جهتی دیگر مانند ماه در آسمان معنویت قرار دارند. می‌گوید: «این یکی نقش‌اش نشسته در جهان.... وآن دگر نقش‌اش چو مَه در آسمان» هنر شما نیز باید به همین صورت باشد. در مورد ازدواج هم سعی کنید کسی را جهت مادری فرزندانتان انتخاب کنید که غرب‌زده نباشد وگرنه فرزندان، شما را به سعادت واقعی نمی‌رساند. موفق باشید
314
متن پرسش
در شب قدر رمضان 39سالگی حضرت محمد (ص) قران دفعن به ایشان نازل شد یا 40سالگی اگر39سالگی بود وقتی به ایشان گفتند قران رادر رسالتشان بخوانند بدنشان می لرزید و اگر در40سالگی به ایشان نازل شده پس رمضان که بعد از رجب است چطور در ماه رجب تدریجی به ایشان نازل میشده است در صورتی که همه قران را نمی دانستند
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام هرچه هست باید حقیقت قران ابتدا به صورت دفعی در شب قدری بر قلب مبارک پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» نازل شده باشد و حضرت حقیقت قرآن نازل‌شده به صورت تدریج را ؛ بشناسند. حال چه اشکال دارد که قبل از آن‌که نزول قرآن به صورت تدریجی شروع شده باشد در زمانی که ماه رمضان هم نباشد به صورت دفعی و اجمالی بر حضرت نازل شده باشد، نمی‌توان نزول دفعی قرآن در غیر ماه رمضان بر پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» را نفی کرد. چنانچه در روایت داریم: در سال آخر عمر پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» دوبار قرآن بر حضرت نازل شد و در سال‌های قبل هر سال یک‌بار بر آن حضرت عرضه می‌شده. موفق باشید
نمایش چاپی