بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: نبوت و امامت

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17268
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی: دلیل اینکه گفته شده است که وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم چه زنده باشد و چه زنده نباشد مورد منفعت انسانها است در چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» مطالبی گفته شده است، به‌خصوص در فصل اول کتاب. خوب است به آن کتاب که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

17024
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده: ببخشید استاد من مطلبی رو خوندم که به نظرم نویسنده در موضوع اسماءفعلیه و صفاتیه و ذاتیه خدا دچار اشتباه شده. خواستم اگه امکان داره متن رو بخونید و بفرمایید که من درست برداشت کردم یا خیر و دچار اشتباه شده ام و نویسنده درست فرموده. ممنون. متن مطلب: ذات اقدس حضرت حق غیب مطلق بوده و دور از دسترس مخلوق است و کسی در آن مقام راه ندارد، صفات ذات که عین ذات هستند پس آنها هم دور از دسترس می باشند. از این مرحله به بعد قابل سوال است حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام مظهر صفات فعلیه الهی هستند؟ مثلا چنانچه حضرت ابراهیم علیه السلام از قدرت خالقیت برخوردارند و خدای متعال به ابراهیم خلیل قدرت خلق مرحمت فرمودند. این قدرت در انسان کامل و بنده برگزیده حق حضرت علی علیه السلام نیز هست؟ (سوره بقره آیه 260 داستان 4 پرنده آمده است) اعطای همین قدرت به حضرت عیسی علی نبینا و علیه السلام نیز داده شده در قرآن کریم آمده است «انّی اخلق لکم من الطین کهینه الطیر فیکون طیر باذن الله - آل عمران 49». خداوند به حضرت عیسی علیه السلام علم غیب نیز عطا فرموده بود. «و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم - همان سوره همان آیه». و همچنین خداوند متعال به حضرت عیسی قدرت شفا بخشیدن و قدرت زنده کردن مردگان را عطا فرموده «و ابری الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله - همان سوره همان آیه». این همان همه مظهریت بنده است نسبت به صفات الهی و این معنای خلیفه الله است و اینگونه مرتبتی در امیر المومنین علیه السلام بنحو کامل و تمام وجود دارد و خداوند متعال به ایشان همه آنچه به انبیا گذشته مرحمت کرده عطا کرده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به آن‌که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در کتاب ارزشمند «مصباح الهدایه» می‌فرمایند: از آن‌جایی که مقام ولایت در اسلام از نظر مقام و رتبه، همان مقام صاحب اسلام یعنی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» است به‌جز داشتنِ نبوت، و از آن‌جایی که خاتم الرسل جامع همه‌ی مقامات انبیاء گذشته هستند؛ صاحبان ولایت یعنی ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» همه‌ی آن مقامات را نیز دارا می‌باشند. البته این موارد باید به طور تفصیلی مورد بحث قرار بگیرد تا بین مقام حقیقت نوری آن‌ها با مقام نفس ناطقه خلط نگردد. عرایضی در این مورد در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» شده است. موفق باشید

16856
متن پرسش
سلام عليكم خدمت استاد عزیزم: مدت زیادی است که شبهه ای، خواب را از سرم گرفته و مرا حیران و سرگشته کرده. استاد ببخشید که صریح خدمتتان عرض می کنم. عقیده ی شیعه این است که خداوند ظالم نیست و به کسی ستم نمی کند. آیا این ظلم نیست که بالاجبار ما را خلق کرده و بار سنگین مسئولیت انسان بودن را هم بالاجبار بر دوشمان گذاشته و بعد هم گفته اگر این وظایفت را انجام ندهی بفرما جهنم؟ آیا این اجبار، نوعی ستم نیست؟ بله می دانم که اصل وجود، خودش یک نعمت است و خداوند هم انسان را آفریده تا به کمال برسد ولی ممکن است انسانی بگوید مگر زور است، نه وجود می خواهم و نه کمال. خدایی که اولا علام الغیوب است و می داند این بندگانی که دارد خلق می کند اکثرشان جهنمی می شوند و ثانیا بسیار مهربان است، و با توجه به رحمت و مهربانی عظیم و خارج از درک ما، چطور افرادی را خلق می کند که می داند اکثرشان جهنمی می شوند؟ آیا این ظلم نیست؟ گیریم که گفتیم ظلم نیست و خودشان راه را انتخاب کرده اند ولی آیا این کم لطفی نیست از خدایی که می گویند لطفش بسیار است؟ استاد راستش را بخواهید اینها حرف دل خیلی هاست. خدا که جوابش رو اون دنیا با چماق می ده ولی لا اقل شما راهنمای کنید. استاد اگه جواب مطالب بالا رو هم خواستید ندید، ندید ولی فقط این سوالم را جواب بدید که مگر روایت نداریم خداوند هفتاد مرتبه از مادر بیشتر نسبت به بندگانش مهربان است؟ و هفتاد هم که می دانیم در عربی عدد کثرت است و فقط به هفتاد منتهی نمی شود بلکه یعنی خیلی بی نهایت و زیاد. من که تا حالا مادری رو سراغ ندارم که حاضر باشه بچه اش ولو اینکه فرزندش خیلی بد باشه، اونو آتیش بزنه! استاد اگه شما یک مادر رو پیدا کردید ولو مشرک، که فرزندش رو زنده زنده سوزونده باشه، حتما به من بگید! من که بعید می دانم چنین مادری در جهان وجود داشته باشه. اون وقت خدایی که هفتاد مرتبه مهربون تر از مادره و اصلا خودش مهر رو در درون مادر قرار داده، چطوری می خواد بنده اش رو به جرم نماز نخوندن و روزه نگرفتن، تازه اونم تا ابد بسوزونه؟ اصلا میشه بفرمایید که فرق خدا با پادشاه ها در چیه؟ خوب پادشاه ها هم همینطور بودن دیگه! می گفتن اگه از ما اطاعت نکنید گردنتونو می زنیم! استاد ازت خواهش می کنم شما رو به حق ........ اگه به هیچ کدوم از حرفام جواب ندادی، فقط اون مادری را که حاضر باشه بچه ی فاسق و کافر و بدکارش را زنده زنده آتیش بزنه به من معرفی کنید حتما معرفی کنید. استاد، من واقعا خیلی دوستون دارم، جسارتمو ببخشید ولی یا جوابم رو ندهید یا دقیقا اون چیزی رو که پرسیدم راجع به مادر و فرزندش، جواب بدهید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: حال با توجه به همه‌ی این حرف‌ها؛ بیایید موضوع را از زاویه‌ی دیگری بنگریم، یعنی از زاویه‌ی وجودی و تکوینی و با نظر به این‌که «امکان» ذاتیِ انسان است و این امکانِ ذاتی است که طلبِ وجود می‌کند و در ذات خود، وجوهِ مختلفی دارد که با اختیار و انتخاب ذاتیِ خود، می‌تواند هر وجهی را برای خود انتخاب کند و پیامبران یعنی رسولانِ حضرت خالق در این حدّ متذکر او هستند که متوجه باشد در إزای انتخاب‌هایی که کرده است، خودِ او را به او می‌دهند. و به تعبیر قرآن: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ» قیامت چیزی نیست جز صحنه‌ای که هرکس آن‌چه را خود، انتخاب کرده است به او می‌دهند. حال! خدایی که هزار برابر از مادر به ما نزدیک‌تر است، با آوردنِ پیامبرانش چنین قاعده‌ی تکوینی را به ما تذکر نداده است؟! موفق باشید

16829
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده: یکی از همکاران من موضوع امامت را نفی می کند. علت آن را هم اینطور بیان می کند که در مورد موضوعاتی مثل نبوت و معاد و ...در قرآن به کرات آیات صریح و روشن تکرار شده است ولی در مورد امامت فقط بجز موارد اندک (آیه تطهیر و آیه مودت فی القربی) آیه دیگری نداریم و در بحث امامت عمدتا مقوله حدیث مطرح است تا آیات فرآنی. به نظر جنابعالی آیا این ایراد منطقی است؟ آیا نمی شد آیات بیشتر و با صراحت واضح تر از امامت در قرآن نازل می شد؟ بنده چگونه و با چه استدلالی می توانم دوستم را قانع کنم؟ با تشکر من اله توفیق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که بر روی سایت هست در قسمت «امامت در قرآن» مطالبی که جایگاه امامت را در قرآن مشخص کند، می‌تواند جوابگو باشد. موفق باشید

16809
متن پرسش
سلام علیکم: بنده می خواستم روشهایی عملی جهت شناخت و ارتباط قلبی با ائمه معصومین (ع) پیدا کنم. لازم به ذکر است که در محل کارم، همکارانی هستند که کلن منکر امامت می باشند. گاها شبهات آنها بر خودم هم موثر است. چگونه می شود آنها را منطقا قانع کرد؟ اگر کتبی هست لطفا معرفی نمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» و کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت» می‌تواند کمک‌کار باشد إن‌شاءاللّه. موفق باشید

16661
متن پرسش
سلام استاد عزیز: استاد بنده شنیدم که «لابه» و «التماس» انسان تنها باید به درگاه خداوند منان باشد. حال «التماس» به پیشگاه امام معصوم سلام الله علیه جایز می باشد؟ چرا؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امام معصوم مظهر اسماء الهی هستند و توسل به آن مقام، یعنی نظر به حضرت حق از طریق عالی‌ترین واسطه‌ها، به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده/35) اى ايمان آوردندگان، از خدا بترسيد و به سوى خدا وسيله بجوييد و در راهش جهاد کنيد شايد که نجات يابيد. موفق باشید   

16630
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: استاد گرامي. پس از بارها خواندن قرآن به همراه ترجمه و بعضا تفسير آن به اين برداشت رسيده ام كه برخي از باورهاي ما چندان مطابق با قرآن نيست. چند مورد را ذكر مي كنم لطفا به تفصيل پاسخ دهيد. 1. فكر مي كنم خدا در قرآن هيچ فردي را مانند حضرت ابراهيم (ع) ستايش نكرده است. ايشان با صفات بسيار نيكو توصيف شده و در چند جا به همه انسانها سفارش شده از مرام ايشان پيروي كنند. يا آيات بسياري به زندگي حضرت موسي (ع) پرداخته و از ايشان به بزرگي ياد شده است. با اين حال مقام ايشان در جان و دل يك شيعه نسبت به مقام ائمه (ع) كه مستقيما اشاره اي به آنها نشده چقدر است. چرا به ما به اين پيامبران الهي كه اينچنين مورد توجه پروردگارند توسل نمي كنيم و سراغي از مزارشان نمي گيريم و به زيارتشان نمي رويم و گنبد و گلدسته درست نمي كنيم؟ من احساس مي كنم نظر شيعيان نسبت به ائمه (ع) با نوعي مبالغه همراه است و با روح حاكم بر قرآن سازگار نيست. مگر اصل دين را نبايد از كتاب آسماني آن گرفت اين مقامي كه ما براي ائمه (ع) متصوريم از كجا نشات گرفته و تا چه حد معتبر است. ادله قرآني ما چيست؟ 2. در بسياري از آيات قرآن هر جا به اقامه نماز سفارش شده بلافاصله ايتاء زكات هم آمده است اما فقه شيعي زكات را در برخي اقلام محدود نموده كه اكثريت مسلمانان در طول عمر خود يك بار هم زكات نمي دهند. چطور مي شود كه انجام يك عمل واجب در قرآن موكدا سفارش شده و در بسياري موارد در كنار فريضه مهمي مانند نماز قرار گرفته اما مسلمانان بسياري با اولي هر روز سروكار دارند و با دومي اصلا نه. از آن طرف وجوب خمس تنها در يك آيه از قرآن آمده اما فقه شيعي دستگاه عريض و طويلي براي آن درست و همه انسانهاي صاحب درآمد را ملزم به پرداخت آن كرده و سهم امام و سهم سادات تعيين كرده است و نيمي از خمس را به جيب روحانيون ريخته است و قس عليهذا. 3. اين نظام توزيع خمس از كجا آمده است. ذي القربي در آيه مربوط به خمس در سوره انفال شده اند همه انسانهايي كه از نسل پيامبر خواهند بود. يعني خداوند براي همه انسانهاي از نسل پيامبر تا قيامت سهم ويژه اي در نظر گرفته است. اينگونه توجيه مي كنند كه زكات بر سادات حرام شده و در عوض خمس به آنها مي رسد. اصلا چرا بين سادات و غيرسادات تفاوت قائل شده اند. در جامعه كنوني چه فرقي بين آنها وجود دارد چرا سادات خمس بگيرند و غيرسادات زكات. آن نيم ديگر خمس كه به روحانيون مي رسد به چه دليل است؟ در زمان ائمه (ع) هم به اين شكل بوده است؟ ائمه (ع) به سادات و مبلغين خمس مي دادند و به بقيه زكات؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد قسمت 1؛ خوب است به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» به قسمتِ «امامت در قرآن» رجوع فرمایید تا إن‌شاءاللّه دقت‌های قرآنی شما نسبت به جایگاه اهل البیت و مقام امامت بیشتر شود تا آن‌جا که متوجه خواهید شد چرا حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» در دعای خود تقاضا می‌کنند به صالحین ملحق شوند. راستی صالحین جز کسانی‌اند که به تعبیر قرآن از هرگونه آلودگی پاک شده‌اند، آن‌هم به همان معنایی که در آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب متذکر است که به تعبیر علامه طباطبایی اگر دقت کنید آن اراده‌ای که در آیه‌ی مذکور مطرح است، غیر از اراده‌ی عمومی است که برای پاک‌کردن همه‌ی انسان‌ها از طریق شریعت اراده فرموده است؟ زیرا می‌فرماید: خداوند اراده کرده است فقط شما اهل‌البیت را از هرگونه رجسی پاک کند. 2- خود قرآن در تبیین آیات الهی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را مأمور کرده و می‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (44/ نحل) ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آن‌چه به سویشان آمد را تبیین کنی. و لذا مصداق‌های زکات در زمان خود رسول‌اللّه «صلوات‌اللّه‌علیه» مشخص گردیده، می‌ماند که فکر کنیم آیا امروز که منابع تولید تغییر کرده نباید مصداق‌های زکات تغییر کند؟ 3- در همان کتاب روشن می‌شود که ما در کنار اطاعت از خدا، مأمور به اطاعت از رسول خدا و اولی‌الامر هستیم و مسلّم اولی‌الامر باید انسان‌های معصومی باشند که خداوند ما را به اطاعت از آن‌ها دستور داده است، وگرنه ما را به اطاعت از کسانی دستور داده است که امکان گمراهی ما در آن‌ها هست که مسلّم خدای هدایت‌گر چنین کاری را نمی‌کند و از طرفی در قرآن اهل‌البیت را به عنوان انسان‌های معصوم معرفی نموده است تا ما در فهم قرآن و فهم مصداق‌های خمس به آن‌ها رجوع کنیم تا در مدیریت جامعه‌ی اسلامی سرگردان نباشیم. حال اهل‌البیت در روایات متعدد، جایگاه خمس را مشخص کرده‌اند و این به معنای قراردادنِ سهمی برای مدیریت علمی و اجرایی جامعه‌ی اسلامی است و در مباحث فقهی بررسی‌های مفصلی در این مورد شده است. موفق باشید

16576
متن پرسش
سلام: در جلسه هفتم کتاب «آشتی با خدا» قسمت چگونگی نیل به مقام نبوت آورده اید که (پیامبر 20 سال در غار حرا جهت آزاد شدن از دنیا و اتصال به حقایق خدا تزکیه می‌کردند و این در حالی است که هنوز پیامبر نبودند و پاداششان این بود که بعد از 20 سال وحی بر ایشان نازل شد و به نبوت رسیدند تازه آنگاه تحمل آن برایشان بسیار سنگین بود) این مطلب را چگونه با بحث خلقت نوری پیامبر (ص) و اینکه بر عوالم دیگر نیز پیامبر (ص) بوده اند و خلاصه معارفی که در جامعه کبیره می خوانیم تطبیق می دهید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» عرض شده که باید بین نفس ناطقه‌ی حضرت رسول«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» با مقام نوری آن حضرت تفاوت قائل شد. آن‌که نماز می‌خواند و اشک می‌ریزد و روزه می‌گیرد، مقامِ نفس ناطقه‌ی حضرت است تا حضرت در این مقام، با مقامِ نوری خود متحد بمانند و نبوت نیز مربوط به نفس ناطقه‌ی حضرت می‌باشد. موفق باشید

16449
متن پرسش
سلام استاد: برای شرح زیارت جامعه شما، پیش نیازاش چیا هستد که کار کنم بعد به زیارت جامعه کبیره برسم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحثی چون «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» به عنوان مقدمه برای ورود به مباحث زیارت جامعه خوب است. موفق باشید

16294
متن پرسش
سلام: در مناظره ای جدید (برنامه پرگار بی بی سی فارسی) دکتر سروش گفته الفاظ قرآن کریم از جانب پروردگار نیست بلکه پیامبر انچه را که دیده اند با توجه به مخاطبی که داشتند بیان کرده اند لذا مثلا اگر پیامبر در فرانسه بودند گونه‌ای دیگر پیام خود را ابلاغ می گردند. (نقل به مضمون) پاسخهایی داده شده و جوابهایی دکتر سروش داده که ضمیمه است. لطفا تبیین بفرمایید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عده‌ی قلیلی نسبت به الفاظ قرآن چنین تصوری را دارند ولی شواهد قرآنی این نگاه را تأیید نمی‌کند به‌خصوص که قرآن، صورت الفاظ را نیز به عنوان معجزه معرفی می‌نماید.  عرایضی در جزوه‌ی «غفلت از مقام نبوت در پوشش تمجید از حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه» بر روی سایت هست. موفق باشید

16213
متن پرسش
سلام: بهترین راه برای قدم گذاشتن در وادي حب اهل بيت (ع) و سیر در این مسیر چه می باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت» شده است. به کمک شرح صوتی آن می‌توانید إن‌شاءاللّه نتایج خوبی بگیرید. موفق باشید

16221
متن پرسش
سلام علیکم: سوالم درباره آیه معروف و مبارک تطهیر است، خب یکی از برهان های محکم شیعه این آیه شریفه است و من تو اعتقاداتم خیلی بهش تکیه می کنم، اما من تا چند وقت پیش آیات قبلش رو نخونده بودم، دیدم کل سوره درباره همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و سفارشات به این بانوان که چنین کنید و چنان کنید و در نهایت می فرماید ما می خواهیم شما اهل بیت را از هر بدی پاک کنیم؛ درسته گفته شده پیامبر (صلی الله علیه و آله) بارها اشاره کردند که منظور از اهل بیت چه کسانی هستند، ولی قرآن رو هر کی که میخونه میگه واضحه که مخاطب همسران پیامبر هستند، مرتب اونا رو مخاطب قرار میده و ضمیر متصل در آیه مذکور به اونا بر میگرده؛ بی زحمت این شبهه منو برطرف می کنید! ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در این مورد شده است که عیناً خدمتتان عرضه می‌شود: خداوند در قرآن مى‏ فرمايد: «... انَّما يُريدُاللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ‏ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا»[1] اى‏ اهل البيت؛ فقط و فقط خداوند خواسته تا شما را از هرگونه پليدى بزدايد و اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما پاك كند و شما را به موهبت عصمت اختصاص دهد». با دقت در آيه‏ ى تطهير نكات زير مورد توجه قرار مى‏ گيرد.

1- «رِجْس» از نظر لغت چون با «ال» آمده، يعنى هرگونه پليدى جسمى و روحى. يعنى اهل البيت (ع) را خداوند از هر گونه پليدى پاك كرده است.

2- بيش از 70 حديث كه بيشتر آن‏ها از اهل سنت است اقرار دارند كه «اهل بيت» شامل، رسول خدا (ص) و حضرت على (ع) و فاطمه زهرا (س) و امام حسن و امام حسين «عليهماالسلام» مى ‏باشد.

3- امّه‏ سلمه مى ‏گويد: بعد از آمدن آيه‏ ى تطهير، رسول خدا (ص) عباى خود را برسر حضرت على و همسر او و حسنين «عليهماالسلام» انداختند و گفتند: بارالها! اينها آل محمداند. من گوشه‏ ى عبا را بالا زدم كه وارد شوم، حضرت آن را از دست من كشيدند و گفتند: تو بر خير هستى (يعنى تو زن خوبى هستى) ولى جايت اينجا نيست.

سؤال: با توجه به اين‏كه قبل و بعد آيه زنان پيامبر (ص) را مورد خطاب قرار داده، چرا آيه شامل زنان پيامبر نمى‏ باشد؟

جواب: اولًا: هيچ‏كس تا حال قائل به عصمت زنان پيامبر نشده، در حالى‏ كه آيه خبر از عصمت «اهل بيت» مى‏ دهد و در آيه‏ ى مباهله هم ثابت شد زنان پيامبر (ص) به آن معنا معصوم نيستند كه بتوانند لعنت الهى را بر كاذبين جعل كنند و لذا در كنار اهل بيت پيامبر (ص) يك نفر از زنان پيامبر هم وارد مباهله نشد.[2]

ثانياً: همه‏ ى روايات ازسنى و شيعه پنج تن مذكور را به عنوان اهل بيت معرفى كرده‏ اند.[3]

ثالثاً: اگر آيه مربوط به زنان پيامبر بود ضمير «عَنْكُن» كه قبل از آيه به صورت جمعِ مؤنث بود بايد ادامه مى‏ يافت و نه اين‏كه وقتى موضوع اهل بيت را به ميان مى‏ آورد بفرمايد «عنكم» يعنى ضمير را عوض كند.

چنانچه ملاحظه بفرماييد در اين قسمت از آيه سخن از اراده و مشيت خاص خداوند به ميان آمده و اين نشانه‏ ى آن است كه مسئوليت مهمى را مى ‏خواهد بر دوش اهل‏ بيت پيامبر بگذارد كه چنين مسئوليتى با وظيفه‏ ى همسران پيامبر كه در آيات قبل آن‏ها را توصيه كرده كه در خانه‏ هايشان ملازم باشند متناسب نيست. از طرفى روايات متعددى از محدثين اهل سنت هست كه رسول خدا همسران خود را شامل اهل بيت ندانسته‏ اند.[4]  اين آيه در مورد پنج كس نازل شده كه عبارتند از من و على و حسن و حسين و فاطمه (س). از طرفى در سوره تحريم خداوند دو نفر از زنان پيامبر (ص) را به باد انتقاد مى‏ گيرد و مفسرين عامه آن‏ها را عايشه و حفصه معرفى مى‏ كنند. حال چطور مى ‏توان چنين تطهيرى را به زنان پيامبر (ص) نسبت داد. در ضمن اصل روايت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل‏ بيت معرفى كرده است. (ابن طاوس، الطرائف/ ترجمه‏ ى داود إلهامى، ص: 474)

وقتى حضرت حق مى فرمايد: نمونه‏ هايى در عالم هستند كه عين طهارت‏ اند، معلوم است مى‏ خواهد راه را نشان بدهد. مثل اين است كه بگويد: اى تشنه‏ ها چيزى خلق كرده‏ ام كه عين ترى است و فقط از طريق آن سيراب مى‏ شويد.

وقتى مى‏ فرمايد: خداوند اراده كرد كه فقط شما اهل بيت را از هر گونه آلودگى‏ پاك كند، پاك‏ كردن از هر آلودگى را منحصر به آن‏ها مى‏ كند. از آن طرف دين را آورده است تا همه‏ ى انسان‏ها از آلودگى‏ ها پاك شوند، پس معلوم است طهارت اهل بيت (ع) يك نوع طهارت ديگرى است كه راه به طهارت رسيدن بقيه را نشان مى‏ دهند و همين‏طور كه عرض شد اين طهارت؛ طهارت تكوينى است و همان‏طور كه ترى آب تكوينى است و همه‏ ى رطوبت‏ ها از آب گرفته مى‏ شود. اين طهارت را منحصر به اين خانواده كرد تا هر كس مى‏ خواهد به طهارت حقيقى دست يابد به اين خانواده رجوع كند.

وقتى مى‏ گوييم: آب تكويناً تر است يعنى فقط ترى است و وجودش عين ترى است. اگر رسيديم به اين كه اهل بيت تكويناً در مقام طهارت‏ اند، يعنى عين الطهاره هستند، همين طور كه براى به‏ دست‏ آوردن ترى بايد به عين ترى كه آب است رجوع كنيد، امامان معصوم (ع) هم كه عين درستى و  طهارت‏ اند، بايد براى ارزيابى عمل انسان‏ها در ميان باشند تا هركس اندازه‏ ى درستى عملش را با عمل امام معصوم (ع) بسنجد، همان‏طور كه ما در امور نظرى در فطرت خود بديهيات داريم و درستى يك فكر را بر اساس مبناهاى بديهى ارزيابى مى‏ كنيم و آن بديهيات براى درست فكركردن مبناى هر انسانى است، اهل بيت (ع) هم مبناى درست عمل‏ كردن انسان‏ها هستند. مثلًا اگر به شما بگوئيم يك شهر هست كه يكى از خيابان‏هاى آن از كل آن شهر بزرگ‏تر است، نمى‏ پذيريد، چون بر مبناى قاعده‏ ى بديهى خود كه مى‏ گويد؛ «جزء يك چيز نمى ‏تواند از كل آن چيز بزرگ‏تر باشد» و چون آن خيابانِ بزرگ هم جزء آن شهر است پس نمى‏ شود كه آن خيابان از آن شهر بزرگ‏تر باشد و لذا بدون آن كه نياز باشد برويد، تجربه كنيد و بعد آن سخن را ردّ كنيد، طبق يك قاعده‏ ى بديهى كه مى‏ شناسيد آن حرف را  نمی پذیرید. زيرا خداوند آن قاعده‏ ى بديهى را به صورت تكوينى براى راهنمايى شما در جانتان قرار داده است، و به كمك آن به راحتى مى ‏توانيد فكر خود را در شناخت حق و باطل سر و سامان بدهيد. قواعد بديهى، امامِ عقل نظرى ما هستند و جان ما با آن قواعد يگانه است و غير حكم آن‏ها را غلط مى‏ داند و نمى‏ پذيرد، پس در واقع عقل نظرى انسان‏ها امام معصوم دارد كه همان بديهيات است. مى ‏گوئيم اجتماع نقيضين محال است، يعنى نمى‏ شود اين شى‏ء همين حالا در اين مكان باشد و همين حالا در اين مكان نباشد، چون هست و نيست نقيض‏ هم‏ اند و عقل و جان انسان جمع نقيضين را نمى‏ پذيرد. قاعده‏ ى «امتناع اجتماع نقيضين» را جان ما پذيرفته و كاملًا هم حق  مى‏ داند و لذا بقيه‏ ى انديشه‏ هايش را بر اساس آن قاعده تنظيم مى‏ كند، آن قاعده براى انسان عين درستى است و چيزى نيست كه با تجربه به ‏دست آمده باشد، درستى آن فوق تجربه است.

همين‏طور كه انسان در عقل نظرى امام دارد تا انديشه‏ اش به خطا نيفتد و دائماً انديشه ى خود را با آن هماهنگ مى‏ كند و از طريق امامِ عقل نظرى مغالطه‏ ها را مى‏ شناسيد و فريب آن‏ها را نمى‏ خوريد، عيناً خداوند براى ما در امور عقل عملى، امامِ بيرونى مى‏ گذارد تا در عمل به خطا نيفتيم و مطابق سيره‏ ى آن‏ها عمل كنيم كه طبق ادله‏ ى قرآنى، آن امام در رفتار و اعمال عين طهارت است و شما مى‏ توانيد اعمال خود را بر اساس اعمال و گفتار او تنظيم كنيد و راه طهارت را از طريق عين طهارت بيابيد و در فهم قرآن هم از فهم آن‏ها كمك بگيريد. در آيات 77 تا 79 سوره‏ ى واقعه فرمود: اين قرآن يك مقام عاليه‏ ى وجودى دارد كه فقط اهل طهارت مى‏ توانند با آن تماس بگيرند و حقيقت آن را دريابند يعنى هر كس‏ خواست از نور قرآن بهره بگيرد و قلب او به نور منور شود بايد در مسيرى قرار گيرد كه اهل البيت (ع) متذكر آن هستند.

چنان‏چه ملاحظه مى‏ فرماييد خداوند ما را در حدّ فهم قرآن به عنوان يك تئورى متوقف ننمود، بلكه مصداق‏ هاى كاملِ دركِ قرآن را به صحنه آورد و به ما معرفى كرد، اگر كسانى هستند كه طبق آيه‏ ى تطهير عين طهارت‏ اند و اگر حقيقت قرآن كه يك حقيقت غيبى وجودى است را فقط مطهرون درك مى‏ كنند حال سؤال برايتان پيش مى ‏آيد؛ آن راهى كه ما را تنها در حدّ درك مفاهيم قرآن نگه ندارد كدام راه است؟ خود قرآن انگشت‏ اشاره را متوجه «مطهرون» كرده است، شخصيت‏هايى كه خودشان از طريق طهارتِ قلب با وجود حقايق مرتبط اند، آن‏ها راهى هستند تا بقيه را نيز وارد راه انس با قرآن نمايند. عنايت داشته باشيد كه بسيار فرق مى‏ كند كه از كلمات امامان در حدّ مفاهيم استفاده كنيم تا اين كه آن‏ها را امام خود قرار دهيم و با طهارت قلبى به قلب امام نزديك شويم و قلباً با امام زندگى كنيم، و اين از طريق رعايت حلال و حرام شريعت الهى و الگو و نمونه و راهنماگرفتن شخص امام، عملى است. البته معلوم است كه بايد به عنوان مقدمه، تعاليمى را پشت سرگذاشت تا آداب و ادبِ تماس با حقيقت را به‏ دست آوريم. عمده آن است كه بدانيم ماوراء زندگى با مفاهيم، زندگى ديگرى هست و آن راه انس با حقيقت قرآن است. سيرى كه از برهان آغاز و به عرفان رهسپار و به روايت و قرآن منتهى شود، سير شيرينى است، سيرى است كه موجب جامعيت در علم و معرفت و ايمان و عمل صالح خواهد شد.[5]

وضع خاص آيات مربوط به اهل‏ البيت (ع) در قرآن‏

به دستور خدا، آياتِ مربوط به اهل‏ البيت (ع) در لابه‏ لاى بقيه‏ ى آيات قرارگرفته تا به دليل تعصبات قومى كه هنوز در عمق روح مردم عربِ آن زمان باقى بوده، مردم حساسيت تعصب‏ آميز نسبت به اهل‏ البيت (ع) نشان ندهند و بر سرموضوع اهل البيت (ع) معركه نگيرند و يا آن قسمت از قرآن را كه مربوط به اهل‏ البيت است مطلقاً رها كنند و يا به حاشيه برانند. به عنوان مثال قرآن مى‏فرمايد:

«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ- الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ‏ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا- فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[6]

ملاحظه كنيد ابتدا بحث تحريمِ خوردن ميته در آيه مطرح است، بعد در مورد ولايت على (ع) و يأس كفار از آن معرفى سخن مى‏ گويد، و سپس همان بحث قبلى در مورد چگونگى حلال‏ شدنِ خوردن ميته را ادامه مى ‏دهد. به خوبى معلوم است كه از قسمت‏ «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا» وسط آيه قرار گرفته است.

يا ملاحظه مى‏ كنيد آيه‏ ى‏ «يا ايّهاالرّسول» در بين آيات 66 تا 68 سوره‏ ى مائده چنين است: مى‏فرمايد:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ- قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْ‏ءٍ حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»

ابتداى آيه بحث بر سر اهل كتاب است كه چنين و چنان كنند، بعد آيه‏ ى مربوط به ابلاغِ ولايت على (ع) را مى‏ آورد و سپس همان بحث اهل كتاب را ادامه مى ‏دهد.

موقعيت آيه‏ ى تطهير چنين است: مى‏ فرمايد:

«يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا، وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ- إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا- وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا».[7]

در ابتدا و انتهاى آيه توصيه‏ هايى است به زنان پيامبر خدا (ص) كه رعايت سخن‏ گفتن را با نامحرم بكنند و در خانه‏ هاى خود به انجام وظيفه بپردازند. ولى در وسط آيه بحث عصمت اهل البيت (ع) را به ميان مى‏ آورد كه حكايت از مسئوليتى است كه براساس آن طهارت به عهده‏ ى آن‏ها گذارده شده است.

راز اين شيوه ‏ى بيان در اين است كه در ميان تمام دستورات اسلامى هيچ دستورى نبوده است كه مثل تبعيت از خاندان پيامبر و امامتِ اميرالمؤمنين (ع) مورد انكار واقع شود و لذا عملًا با اين روش هم قرآن حفظ گرديد و هم موضوع اهل‏ البيت (ع) مطرح شد تا آيندگان با دقت بيشترى متوجه شوند چگونه به هدايت كامل كه همانا توجه به اهل‏ البيت است، مى‏ توان دست يافت.[8] سيوطى گويد كه طبرانى تخريج كرده از ابوالحمراء كه مى‏ گفت: ديدم رسول‏ الله (ص) را كه به مدت شش ماه مى‏ آمد درب خانه‏ ى على و فاطمه و آيه‏ ى تطهير را مى‏ خواند. راستى در پشت اين حركات چه پيامى نهفته است؟ رسول خدا (ص) انديشه‏ ها را به كدام سو مى‏ خواهند بكشانند؟  موفق باشید

 


[1] ( 4)- سوره‏ ى احزاب، آيه‏ ى 33.

[2] ( 1)- ابن جرير و طبرانى آورده ‏اند كه رسول خدا( ص) فرمود:

\iُ« انْزَلَتْ هذِهِ الْايةُ في خَمْسَةٍ: فِيَّ وَ في عَلِيٍّ وَالحسن وَ الْحسين وَ فاطِمه»\E

اين آيه در مورد پنج كس نازل شده كه عبارتند از من و على و حسن و حسين و فاطمه( س). از طرفى در سوره تحريم خداوند دو نفر از زنان پيامبر( ص) را به باد انتقاد مى‏ گيرد و مفسرين عامه آن‏ها را عايشه و حفصه معرفى مى‏كنند. حال چطور مى‏توان چنين تطهيرى را به زنان پيامبر( ص) نسبت داد. در ضمن اصل روايت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل‏بيت معرفى كرده است.( ابن طاوس، الطرائف/ ترجمه‏ى داود إلهامى، ص: 474)

[3] ( 2)- در اين مورد مى‏توان به خصائص نسائى، ص 4 و مستدرك حاكم، ج 2، ص 416 و ده‏ها كتاب ديگر از اهل سنت رجوع كرد.

[4] ( 3)- جامع‏ الاصول، ج 1، ص 103، صواعق ابن حجر، ص 148.

[5] ( 1)- براى پيگرى اين بحث به كتاب« آن‏گاه كه فعاليت هاى فرهنگى پوچ مى‏ شود» رجوع فرماييد.

[6] ( 1)- سوره‏ ى مائده، آيه‏ ى 3.

[7] ( 1)- سوره‏ ى احزاب، آيات 32 تا 34.

[8] ( 2)- شايد علت اين روش را بتوان در سخن مولوى جستجو كرد كه مى‏گويد:

وگر از عام بترسى كه سخن فاش كنى‏

 

سخن خاص نهان در سخن عام بگو

ور از آن نيز بترسى هِله چون مرغ چمن‏

 

دمادم زمزمه‏ ى بى الِف و لام بگو

همچو انديشه كه دانى تو و داناى ضمير

 

سخن بى مد و بى‏ نقطه و ادغام بگو

     

سيوطى گويد كه طبرانى تخريج كرده از ابوالحمراء كه مى ‏گفت: ديدم رسول ‏الله( ص) را كه به مدت شش ماه مى ‏آمد درب خانه‏ ى على و فاطمه و آيه‏ ى تطهير را مى‏ خواند. راستى در پشت اين حركات چه پيامى نهفته است؟ رسول خدا( ص) انديشه ‏ها را به كدام سو مى‏ خواهند بكشانند؟

16132
متن پرسش
سلام استاد جان: خوبید؟ استاد گرانقدر در خصوص معصومیت انبیا و رسل آیا این در خصوص تمام انبیا و اولیا است؟ چرا اگر اینگونه است حضرت موسی علیه السلام دچار قتل نفس شد و بعد می ترسید وارد آن قوم شود؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عصمت در مورد همه‌ی انبیاء صدق می‌کند، مشروط بر آن‌که موضوع را درست دنبال کنیم. به عنوان مثال قرآن در مورد برخوردحضرت موسی با آن قبطی مستکبر که تلاش داشت آن بنی‌اسرائیلیِ مستضعف را اذیت کند، حضرت برای دفع تجاوز او فقط یک کف دست به او زدند و اتفاقاً مُرد. و این به معنای آن نیست که حضرت، اراده‌ی کشتن او را داشته باشند و از آن طرف چون حضرت می‌دانستند در هیئت حاکمه، ایشان را به عنوان قاتل قلمداد کرده‌اند، به حضرت حق عرض کردند چنین شرایطی برای من در مصر هست. و حضرت حق گفتند آن‌چه گفتند. برای مطالعه‌ی بیشتر این موضوع، به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» به قسمت «ضرورت عصمت انبیاء» ص 28 رجوع فرمایید. موفق باشید

16026
متن پرسش
با سلام و درود خدمت استاد طاهر زاده: ببخشید با عرض پوزش 1. در کتاب حکمت عرفانی نوشته استاد امینی نژاد نوشته که فنای ذاتی در مرحله واحدیت روی می دهد ولی بالاترین و برترین حالت فنای ذاتی در مرحله احدیت است. خواستم اگر امکان دارد توضیح بفرمایید این دو چه فرقی دارند؟ یعنی با رسیدن به فنای ذاتی مرحله واحدیت، شخص به کمال نمی رسد؟ 2. مگر نمی گویند که پیامبران معصومند و اشتباه نمی کنند؛ پس چطور در ماجرایی که از حضرت عیسی (ع) نقل شده آمده که یک روز حضرت عیسی (ع) به یارانش گفت که این جوان امروز می می میرد ولی یاران حضرت آن جوان را فردا سالم دیدند و تعجب کردند و پیش حضرت آمدند و ماجرا را گفتند. و حضرت گفت که آن جوان را بیاورید. بعد جوان آمد و ازش حضرت پرسید که دیروز چه کار کردی؟ بعد جوان گفت که...؛ پس چطور این قضیه توجیه می شود. با توجه به اینکه حضرت عیسی (ع) به کمال رسیده بودند و به لوح محفوظ متصل بودند و نباید در خبر دادن از آینده اشتباه می کردند؟ 3. شنیدم در کتاب فتوحات مکیه سخنی بدین معنی گفته شده که عرفای کامل شیعه و مسلمان از پیامبران گذشته بالاترند مگر انبیا اولوالعزم که دیگر حتی عرفای کامل مکمل شیعه هم نمی توانند به مقام آنان برسند. ولی در کتاب انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (ره) سخنی بدین مضمون آمده که ولی ای که مظهر اتم اسما و صفات الهی بشود این ولی از انبیا اولوالعزم بالاتر است. خواستم اگر امکان دارد نظر خود را بفرمایید که کدام حرف درست است تا این ابهام برای بنده برطرف شود و در ضمن آیا عرفای شیعه می توانند از مرسلین بالاتر روند یا ممکن نیست؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مقام واحدیت که مقام اسم اللّه و مقام جامعیت اسماء الهی است، چنان‌چه سالک جان خود را در معرض تجلیّات آن اسماء قرار دهد از خود، در همه‌ی ابعادِ بشری، فانی و به حق، باقی است. منتهی شاهدِ فنای خود می‌باشد. و با تجلیّات نور احدی، این نحوه وجود هم از او گرفته می‌شود و تنها به نور حق می‌بیند و می‌شنود، بدون آن‌که مقام کثرتِ اسمائی در میان باشد. که البته این مباحث را باید در «منازل‌السائرین» جناب خواجه عبداللّه انصاری دنبال بفرمایید 2- حضرت عیسی«علیه‌السلام» در آن مقام، با نظر به لوح «محو و اثبات» هر آن‌چه در عالَم واقع می‌شود را می‌بینند و می‌یابند. منتهی وقتی آن جوان با نیّتی جدا از شخصیت قبلی خود عمل می‌کند، در واقع بَداء حاصل می‌شود و از عالَمِ «لوح محفوظ» قاعده‌ی دیگری جاری می‌گردد که آن مربوط به علم خدا است و نه علم انبیاء  3-  انبیاء الهی حامل اسمی و یا اسمائی از انوار الهی هستند و بر آن اساس، هدایت تاریخی خود را انجام می‌دهند. ولی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌‌علیه‌وآله» حامل اسمِ اللّه است و از طرف خدا مأمورند که اعلام کنند: «هذهِ سَبيلي أَدعو إِلَى اللَّهِ». و عرفای امت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» که به نور اسم اللّه در صحنه‌اند، در مقامی بس بالاتراند از انبیائی که منوّر به اسمائی از انوار الهی هستند. موفق باشید

16018
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: با توجه به مباحث مصباح الهدایه و مقام حضرت علی اکبر (ع) که رسول الله (صلي الله عليه و آله) در شان آن حضرت فرمودند: «لا تسبوا عليا فانه ممسوس في ذات الله» بحار الانوار / ج 39 1. منظور از ممسوس فی ذات الله چیست و اشاره به کدام فیض و کدام مقام دارد؟ 2. آیا حضرت علی اکبر (ع) به مقام فنای فنا و مقام قاب و قوسین او ادنی رسیده اند؟ به چه معنا؟ لطفا کمی از اسرار مقام علی اکبر (ع) را بیان بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حدیث مربوط به حضرت علی«علیه‌السلام» است و نه علی اکبر«علیه‌السلام». عده‌ای خدمت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» رسیدند و از علی مرتضی«علیه‌السلام» شکایت کردند، و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرمودند از علی بد نگویید، او در مقام اُنس کامل با حضرت حق است. به این معنا که هرآن‌چه از آن حضرت صادر می‌شود، در راستای ظهور انوار الهی است. و این حکایت از مقام فنای فی اللّهِ حضرت مولا دارد. جناب آقای آیت‌اللّه حسینی تهرانی در سلسله‌ی کتب «امام شناسی» نکات خوبی در رابطه با مقام حضرت مولی الموحدین«علیه‌السلام» دارند. موفق باشید

15925
متن پرسش
با سلام استاد گرامي چند سوال در مورد قرآن كريم دارم خواهشمندم مبسوط پاسخ دهيد. 1- نظر مستدل و قطعي در مورد قديم يا حادث بودن قرآن وجود دارد. نظرتان در مور مطلب ذيل از دكتر سروش چيست؟ «... مشکل می‌توان پذیرفت که برای تک تک این احوالات و سوالات، آیاتی از ازل معین و مکتوب بوده، و خداوند جبرئیل را می‌گماشته تا از مخزن آیات، یکی را به مناسبت بر گیرد و نزد پیامبر ببرد تا بر امت خود فرو خواند... نیز باطل است اگر گمان کنیم که با حدوث هر حادثه‌یی، اراده تازه‌یی در ذات باری پدید می‌آمده و آیه‌یی ساخته می‌شده و بر جبرئیل القاء می‌شده تا به پیامبر القا کند... تجدد ارادات هم در مورد باری تعالی فرض محالی است. خداوند چون معرض حوادث واقع نمی‌شود و تغییر نمی‌کند، نمی‌تواند هر دم اراده‌یی بکند و تصمیمی بگیرد. لذا رفت و آمد جبرئیل میان خدا و رسول، و پیام آوردن و پیام بردن و برای هر حادثه‌یی آیه‌یی دریافت کردن و به زمین آوردن، مطلقا با متافیزیک فیلسوفان و متکلمان مسلمان موافقت ندارد و بهیچ رو معقول و موجه نیست... نیز می‌افزایم که بنا بر حکمت اسلامی افعال الهی مسبوق و معلل به اغراض نیست، و در جای خود مدلل شده است که محال است باری تعالی برای رسیدن به غرضی و هدفی کاری بکند. او فاعل بالقصد نیست. اینکه گاهگاه اراده تازه‌یی بکند و آیه تازه‌یی را برای تحصیل غرضی و توضیح مطلبی یا ایجاب و تحریمی نازل کند، از اشد محالات است. گرچه همه چیز به اذن و علم و اراده باری است اما این اراده ورزی به شیوه انسانی نیست...» 2- از آنجا كه بخشي از آيات قرآن سخن خدا نيست بلكه پرسشها يا جملاتي از جانب اطرافيان پيامبر است كه توسط خدا به پيامبر وحي شده و پاسخ داده شده است اگر مثلا ما هم در زمان ايشان بوديم و سوالي مي پرسيديم ممكن بود به قرآن اضافه شود. 3- از آنجا كه وحي تا پايان عمر رسول الله لاينقطع بود اگر ايشان بيشتر عمر مي كرد بر قرآن افزوده مي شد؟ 4- مخاطب قرآن كيست؟ در آغاز سوره‌ی روم، قرآن از شکست روم در سرزمینی نزدیک خبر داده است و پیش‌بینی کرده است که روم ظرف چند سال آینده پیروز خواهد شد. این خبر به همین صورت در قرآن باقی مانده است، یعنی بعد از گذشت نزدیک به هزار و چهارصد سال، همچنان در قرآن می‌خوانیم که روم در چند سال آینده‌ پیروز خواهد شد. اخبار روم که زمانی برای مخاطبان قرآن تازه بوده است، برای خوانندگان امروزی قرآن به گذشته‌ای دور تعلق دارد. در قرآن تصریح شده است که «رسول خدا در میان شماست»: واعلموا أن فیکم رسول الله. این سخن قرآن زمانی بیان شده است که پیامبر در میان مؤمنان حضور داشته است. امروزه نمی‌توانیم به مردم اعلام کنیم که «پیامبر در میان شماست». اگر گزاره‌های صحیح قرآن را از زمان و مکان نزولشان خارج کنیم، به گزاره‌هایی غلط تبدیل می‌شوند. قرآن تصريح مي كند كه "به زبان عربي مبين نازل شده چرا كه بر قومي عرب زبان نازل شده و اگر اعجمي بود مي گفتند قرآني اعجمي براي قوم عرب؟" خب ما و تمام انسانهاي غيرعرب هم مي توانيم بگوييم اين قرآن فقط براي عربها مبين است تازه آن هم نه براي عرب امروز بلكه با توجه به تغييرات زباني و اصطلاحات خاص قرآني با ادبيات هزار و چهارصد سال پبش فقط عربهاي آن روز. واقعا مخاطب قرآن كيست. چطور همه انبيا فقط براي هدايت قوم خودشان با زبان قوم خودشان مبعوث شده اند اما حضرت محمد براي هدايت همه جهانيان تا پايان عالم آمده آن هم با زبان قوم خود در هزار و چهارصد سال پيش. از اين يك ميليارد و اندي مسلمان فعلي دنيا چند نفر از قرآن آگاهند. در قرآن مطالب بسیار متنوعی بیان شده است. بخشی از مطالب قرآن حاشیه‌های تعالیم اصلی این کتاب است و بخشی هم موضوعات خاصی است که تنها برای مخاطبان عرب اهمیت داشته است. طالوت، جالوت، یأجوج، مأجوج، هاروت، ماروت، ذوالقرنین، یعوق، سواع، بحیرة، سائبة، نسیء، ظهار، ایلاء و دیگر موارد مشابه از کلمات و موضوعاتی هستند که در قرآن به آنها اشاره شده است. چه بسيار مطالبي در قرآن كه مسلمانها از آن هيچ اطلاعي ندارند و اين بي اطلاعي هيچ تاثيري در باور و رفتار آنها ندارد. بسیاری از اهل قرآن با اسامی و اصطلاحات قرآنی آشنایی ندارند و این ناآشنایی هم اختلالی بنیادی در دین و ایمانشان به وجود نمی‌آورد.چند نفر مثلا به اين نكته توجه كرده اند كه در قرآن آمده برخي فرشتگان دو يا سه يا چهار بال دارند يا مثلا عرش خدا بر دوش هشت ملك است اصلا اينها چه تاثيري در هدايت انسان امروز دارد. 5- قرآن از مردم خواسته است که هنگامی که قرائت می‌شود به آن گوش دهند: فإذا قریء القرآن فاستمعوا له. منظور قرآن این نیست که مردم به آواز قاری گوش دهند بدون اینکه متوجه شوند چه می‌گوید، چون قرآن چنین استماعی را سرزنش کرده است: مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لایسمع إلا الدعاء و نداء. با این حال در مجلسی که قرآن قرائت می‌شود، شنوندگان عجم‌زبان فقط آواز قاری را می‌شنوند و متوجه نمی‌شوند او چه می‌گوید. ناتوانی در درک صحیح زبان عربی می‌تواند به ایرادات شرعی منجر ‌شود. قرآن از نمازگزاران خواسته است که در نماز مست نباشند تا بدانند چه می‌گویند: یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوة وأنتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون. نمازگزاران باید بدانند در نماز چه می‌گویند. بسیاری از نمازگزاران عجم‌زبان که نماز را به زبان عربی می‌خوانند، نمی‌دانند در نماز چه می‌گویند، بدون اینکه مست باشند. برای اینکه قرآن را به روشنی درک کنیم باید با زبان عربی آشنا شویم، آن هم نه زبان عربی مصر و عراق معاصر، بلکه زبان عربی حجازِ هزار و چهارصد سال پیش. بعضی از کلمات و اصطلاحات قرآن به مرور زمان و در عبور از سرزمینها و فرهنگهای مختلف تغییر معنی داده‌اند و بعضی از کلمات هم منسوخ شده‌اند.(به نقل از سايت نيلوفر)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل آقای دکتر سروش همان‌طور که در مصاحبه‌ی با میشل‌هوبینگ خبرنگار بخش عربی رادیو جهانی هلند، مطرح می‌کند، تصور بسیار غلطی است که از وَحی دارد و متوجه نیستند که حقیقت وحی به شکل حصولی و مفهومی بر قلب مبارک پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» شکل نگرفته است، بلکه یک کشف وجودی و حضوری است. از این جهت در هر صحنه‌ای آن حقیقت وجودی، ظهور خاص خود را آشکار می‌کند. در حالی‌که به شکل جامع در شب قدر آن حقیقت بر قلب مبارک پیامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نازل شده است. پس اشکالی پیش نمی‌آید که از یک طرف وجهِ جامع آن در نزد پیامبر وَحی شده و در هر صحنه‌ای به نور حضرت جبرائیل، آن حقیقت جامع، مطابق شرایط زمانی و مکانی، نمایانده شود و بشریت در متن آن شرایط زمانی و مکانی، متوجه‌ی سنن و قواعد کلّی عالم بگردد. مثل آن‌که وقتی شما قاعده‌ی 2+2 را برابر 4 دانستید، دیگر شمائید که متوجه می‌شوید هم 2 گردو با 2 گردو می‌شود 4 گردو، و هم 2 انسان با 2 انسان می‌شود 4 انسان. آری! متکلمانِ مسلمان هرگز خدا را محل حوادث نمی‌دانند، ولی در راستای ظهور حقایق عالم کثرت، حضرت حق حقایقی در «لوح محفوظ» متجلی نموده است که سیر رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به نور جبرائیل برای تطبیق عالم کثرت، مطابق عالم وحدانی صورت می‌گیرد. و بنابراین ظهور گاه‌گاهِ احکام الهی به معنای تغییر اراده‌ی الهی نیست.

2 و 3-  بشریت در حیات زمینی خود قواعدی دارد و برای آن‌که آن قواعد، جهت الهیِ خود را حفظ کند، باید مطابق حقایق عالم وجود که به صورت جامع و وجودی در عالم «امر» محقق شده است، شکل بگیرد و حیات رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در آن حدّ است که در متن سال‌های نبوت خود در ظرف حوادث مختلف، آن سنن را متذکر شود تا بشر در هر حادثه‌ی جدیدی نیز بتواند مطابق آن سنن عمل نماید. لذا است که جبرائیل در آخرین سفر حج رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» خبر اتمام این مأموریت را به حضرت داد. همچنان‌که قرآن نیز فرمود: «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (115)/انعام» ای پیامبر! کلمات پروردگار تو که در اوج صدق و عدل قرار دارد به انتها رسید و این کلمات، حقایق پایداری است که تغییرپذیر نیست و خدایی که تقاضای انسان‌ها را می‌شنود و عالِم است به آن‌چه آن‌ها نیاز دارند، این قرآن را به انتها رساند. بنابراین جایی ندارد که بگوییم اگر عمر رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بیشتر می‌شد بر قرآن افزوده می‌گشت؛ این سخنان حکایت از تصور غلط دکتر سروش دارد. 4- تعجب بعدی از این سخن آقای سروش است که می‌پرسد مخاطب قرآن کیست و می‌گوید خبری که قرآن از پیروزی بر رومی‌ها در سوره‌ی روم داده است، ربطی به امروزِ تاریخ ما ندارد. غافل از این‌که خداوند با این نوع اخبار اولاً: در صدر اسلام، حقانیت سخن پیامبر را اثبات می‌نماید تا معلوم شود رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» مأمور پروردگاری است که عالَم را مدیریت می‌کند ثانیاً: برای این تاریخ، این پیام را دارد که با واقع‌شدنِ خبری که قرآن داد ما اطمینانی کامل به صدق سخن رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» پیدا می‌کنیم.

می‌گوید اگر به زبان عربی مبین نازل شده، چه ربطی به بقیه‌ی ملت‌ها دارد. غافل از آن‌که بالاخره پیام خدا باید به زبان بشر نازل شود. حال اگر زبانی با توجه به نظر زبان‌شناسان، ظرفیت پیام‌هایی را دارد که ماوراء زبان‌های رسمیِ گرفتار مفهوم‌زدگی است و بیشتر به زبان شعر نزدیک‌ است، بهترین راه گفتگو با بشر نیست؟! مگر همین امروز امثال هایدگر برای عبور از افکار متافیزیکی، زبان شعر را توصیه نمی‌کند؟ و منظورشان البته از زبان شعر، کلمات دارای قافیه در شعر مصطلح نیست، بلکه کلماتی است که با آهنگ خود اشاراتی حضوری را در مخاطب ایجاد می‌کند.

می‌گوید: همه‌ی مسلمانان قرآن را نمی‌فهمند؛ غافل از آن‌که قرآن بنا است فرهنگی را بیاورد که بشریت در زیر سایه‌ی آن فرهنگ زندگی خود را معنا بخشد. مگر در فرهنگ‌های دیگر که مردم مطابق آن فرهنگ‌ها عمل می‌کنند، همه متوجه‌ی مبانیِ آن فرهنگ‌ها هستند؟! آری! توصیه‌ی قرآن آن است که مردم، فهم قرآنی پیدا کنند و جامعه‌ی اسلامی بستری را فراهم نماید تا هرکس در کنار زبان مادری خود، زبان قرآن را نیز متوجه شود چیزی که در بعضی از مراحل تاریخی واقع شده است ولی جنبه‌ی تمدن‌سازیِ قرآن را که موجب می‌شود در زیر سایه‌ی آن سخنانی همچون سخن مولوی ظهور کند که به تعبیر او: «هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْيقين». آیا این هنر قرآن نیست که به زبان قرآن‌شناسانِ دلشیفته‌ی همچون محمد بلخی با زبان قرآن با فارسی‌زبانان سخن می‌گویند؟ ملاحظه می‌کنید که مشکلات آقای سروش نه‌تنها در نفهمیدن معنای وَحی است، حتی نسبت به جایگاه تاریخی قرآن به عنوان وحی الهی چشم برهم گذاشته و این‌همه تأثیر کتاب وحی را بر همه‌ی ملت‌های مسلمان با هر قوم و قبیله و زبانی، نادیده می‌گیرد! و در این فرصت کم بیش از آن نمی‌توان به ضعف‌های تصور غلط ایشان از وحی بپردازیم. در ضمن عرایضی در جزوه‌ی «غفلت از مقام نبوت در پوشش تمجید از حضرت محمد صلی الله علیه و آله» در نقد مصاحبه‌ی آقای سروش با میشل‌هوبینگ خبرنگار بخش عربی رادیو جهانی هلند، شده است که می‌توانید آن را در قسمت جزوات همین سایت مطالعه فرمایید. موفق باشید

15928
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید. برای دانش آموزان نخبه یا مستعد نخبگی (متوسط به بالا) دبیرستانی (4 سال آخر - قبل دانشگاه) چه موضوعات (ریز) معرفتی رو پیشنهاد می کنید، که اونها رو تا حدودی واکسینه کنه؟ برای دانشگاهی ها چطور؟ لازمه عرض کنم این دانش آموزان پسر هستند که قراره تا دانشگاه و بعد هم در دانشگاه با ما همراه باشن. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن و کتاب «انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی» و کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» إن‌شاءاللّه کارساز خواهند بود. موفق باشید

15917
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید. در مورد پیغمبران، روحانی ای می گفت که سیصد و سیزده نفر آنها رسول بوده اند و با توجه به اینکه پیامبر ما اعظم پیامبرانند و پنج پیامبر اوالعزم بوده اند و سیصد و سیزده نفر رسول و کلا صد و بیست و چهار هزار نفر بوده اند، آن پیامبرانی که رسول و اولوالعزم نبوده اندچه ویژگی هایی داشته اند؟ آیا از نظر مقایسه ایی هر چند که فقط خدا اراده می کند که کسی را برای اصلاح زمین برانگیزند و صرفا خواست خداست پیغمبر شدن، و آخرین پیامبر هم پیامبر ما بوده اند و بعد از آن امامت ماند. آیا اشخاصی مثل ملاصدرا و... را می توان هم رده آن بزرگان بر شمرد نه از لحاظ تبلیغ و پیامبری بعثتی؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نبوت و رسالت، با حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به هر دو صورت ختم می‌شود. حال این‌که کدام‌یک از پیامبران قبلی تنها، نبیّ بوده‌اند و کدام‌یک رسول و نبیّ بوده‌اند، دست ما خالی است. تنها در آن حدّ که قرآن متذکر می‌شود که بعضی «نبیّا» و بعضی «رسولاً و نبیّا»، ما اطلاع داریم. موفق باشید

15880
متن پرسش
سلام استاد عزیز: لطفا به این سوالات دقیق جواب بدید چون اینارو میخام برا دوستان ارائه بدم: ۱. آیا مقام قرب یا ولایت عصمت می آورد و بعد نبوت به او داده می شود؟ یا نه بعد از نبوت عصمت حاصل می گردد؟ ۲. آیا مقام نبوت برای انبیا اکتسابی است یا موهبی؟ اگر موهبی است پس امتحانات برای حضرت ابراهیم و رسیدن به مقام امامت چه می شود؟ یعنی مقامات را مثل عرفا طی می کنند یا جور دیگر است؟ برای اهل البیت علیهم السلام چطور؟ ۳. فرق نبی و رسول چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این مورد در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» شده است. خوب است که رفقا به آن کتاب رجوع فرمایند. اجملاً عرض کنم: 1- مقام قرب به خودی خود، عصمت نمی‌آورد ولی وقتی انسانی به مقام قرب رسید که مصلحت خداوند است که او پیامبر آن زمان باشد؛ به او جهت موفقیت‌اش در امر مأموریتی که دارد، عصمت را موهبت می‌کند 2- مسلّم عصمتی که به نبی یا امام جهت موفقیت در مأموریت‌شان داده می‌شود پس از آن است که حضرت حق آن‌ها را شایسته‌ی نبوت و امامت دید. ولی این‌طور نیست که هرکس آن شایستگی را داشته باشد، امام و نبی شود. زیرا نبوت و امامت بر اساس ضرورت تاریخی است 3- در روایت داریم که: «نبی» صدای فرشته را می‌شنود ولی «رسول» هم صدای فرشته را می‌شنود و هم او را می‌بیند. موفق باشید

15846
متن پرسش
سلام استاد عزیز: چندی پیش کتابی می خواندم که در واقع پرسش و پاسخ بود از دکتر دینانی. ایشان مطلبی فرموده بودند به این عبارت که نبوت مقام نیست بلکه اصل ولایت است و نبوت ظهور ولایت است و نبوت برای مردم است بعد در ذهن بنده سوالی پیش آمد با توجه به کتاب مبانی نظری نبوت و امامت شما نبوت ظهور ولایت است. آیا ولی مقام عصمت را دارا می شود؟ یا اگر خداوند او را نبی کند معصوم می شود؟ چه فرقی بین مثلا آیت الله قاضی و بر فرض حضرت موسی (ع) وجود دارد؟ آیا عارف می تواند معصوم شود همچون پیامبر؟ اگر نه باید نبوت را یک مقام حساب آورد چون علاوه بر مقام قرب و ولایت مقام عصمت را داراست. ضمنا فرق بین رسول و نبی در چیست؟ متاسفانه احتمالا شما این را در کتابتان نیاوردید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که استاد فرموده‌اند تا مقام قرب و ولایت برای نبی خدا پیش نیاید، مأموریت شریعت به او واگذار نمی‌شود. ولی فراموش نفرمایید وقتی شریعت وارد تاریخ شد، مسیر قرب الهی برای بقیه فراهم می‌شود و هرکس به اندازه‌ی رعایت ظاهر و باطن شریعت، منوّر به عصمت اکتسابی می‌گردد. موفق باشید

15762
متن پرسش
سلام استاد: با توجه به روایت «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ وَ أَطْلَقَ عَلَى لِسَانِهِ فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ فَهُوَ مُوَفَّقُ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَإِ وَ الزَّلَلِ خَصَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ ذَلِكَ حُجَّةً عَلَى خَلْقِهِ شَاهِداً عَلَى عِبَادِه» هر چند صدر و ذیل روایت امام رضا (ع) درباره ائمه معصومین و دلیل عصمت آنهاست آیا می توان عمومات در روایت را شامل حاکم غیر معصوم دانست؟ می توان ولی فقیه را در هدایت گری معصوم دانست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که مستحضرید سیاق کلام به صورت عمومی آمده که چنان‌چه خداوند بنده‌ای را برای امور بندگانش اختیار کرد، به او توانایی‌های خاصی می‌بخشد و از این جهت نمی‌توان آن را منحصر به امام معصوم نمود، هرچند مصداق تامّ و تمام آن امام معصوم است. موفق باشید

15749
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: بنده در بحثی که با یک عزیز داشتم به شبهه ای برخورد کردم. ایشان به بنده گفت اگر بپذیریم انبیا زنده هستند خیلی هنر کنند صدای چند نفر را می شنوند ولی اینکه بگوییم آنها صدای همه را می شنوند یعنی صفت سمیع بودن را به آنها نسبت داده ایم و این شرک است. در جواب این شبهه چه می توان گفت؟ به راستی توسل یعنی چه؟ حاجت از اولیای خدا خواستن یا اینکه خدا را به حق اولیای خدا قسم دادن جهت حاجت گرفتن و از اولیای خدا التماس دعا داشتن جهت برآورده شدن حاجات؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان‌های الهی بعد از رحلت از این دنیا، چون گرفتار گناهان خود نیستند و به تجرد کامل خود رسیده‌اند، در همه‌ی عالم به تمامه حاضرند مثل حضور نفس انسان در بدن. و این طور نیست که کاری و توجهی آن‌ها را از توجه دیگری باز دارد و توسل به آن‌ها موجب مددرساندن به روح و روان همه‌ی انسان‌هایی می‌شود که به آن‌ها متوسل شوند تا ما با نورانیت بیشتر به عالم معنویت نظر کنیم و از خداوند بخواهیم به نور آن حقیقتی که آن‌ها را منوّر کند به ما نیز نظر نماید. و قرآن در این رابطه می‌فرماید: حتی شهداء می‌توانند به افرادی که به آن‌ها نظر می‌کنند، بشارت دهند و نگرانی‌های آن‌ها را برطرف نمایند می‌فرماید: «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (170)/ آل‌عمران). موفق باشید

15740
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده ی عزیز: استاد به بهانه ی پخش سریال حضرت یوسف شاهکار مرحوم فرج الله سلحشور یک سئوال و شبهه ای در میان مردم رواج داره که بنده می خواستم بپرسم که این حرف درست است یا نه؟! می گویند لحظه ای که وصال حضرت یوسف (ع) و حضرت یعقوب (ع) فرا رسید، حضرت یوسف (ع) را یک لحظه غرور گرفت و به خود گفت که من عزیز مصر هستم و از اسب دیر پایین آمدند و همین قضیه ی باعث شد که بجای حضرت یوسف (ع) از نسل حضرت بنیامین (ع) رسالت ادامه پیدا کند! خیلی ممنون و متشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک حرف بدون دلیل و از اسرائیلیات است و مرحوم سلحشور، متوجه‌ی این امر بودند و قضیه آن‌چنان بوده است که حضرت یوسف«علیه‌السلام» پدر و مادر و برادران خود را در جایگاه رفیعی جای می‌دهند و چون بعداً بر آن‌ها وارد می‌شوند، آن‌ها بر او سجده می‌کنند و حضرت فرمودند این است تأویل رؤیای من. موفق باشید

15695
متن پرسش
سلام حضرت استاد: خسته نباشید. آیا برداشتهای بنده در دو حدیث (مباتی معرفتی مهدویت) صحیح است؟ 1. با توجه به حدیث کنت نبیا و... نبوت یک مقام است که ممکن است مانعی در ظهور بیرونی آن وجود داشته باشد مثل حیات مادی نداشتن (تاخر زمانی بعد زمینی) در حضرت رسول (ص) پس الف) اهل البیت (علیهم السلام) مقام نبوت دارند اما امکان ظهور آن که اینجا مانع عامل ختم نبوت است نیست. ب) و با توجه به مقام علمای امت حضرت رسول (ص) و پیامبران بنی اسرائیل بزرگانی چون حضرت امام، ملاصدرا، بانو امین و... مقام نبوت دارند و به ایشان کتاب و حکم داده شده اما ظهور آن به شکل دیگری است اما مقام امامت خاص انسان کامل و در حصر انسانهای خاصی است. ج) پس راه تحصیل این مقام به روی انسانهای عادی باز است و با صفای درون و تحصیل معارف می توان آن را به دست آورد. د) ارسال رسل رتبه ای نبوده اما میان انبیاء بزرگ رتبه ای است تا می رسیم به حضرت رسول (ص) (یعنی حضرت آدم (ع)، نوح (ع) ابراهیم (ع) موسی(ع) عیسی (ع) و...)2. مقام کن فیکون شامل ایجاد فضایل اخلاقی مثل علم، شجاعت و...می شود ما زمینه ایجاد می کنیم اما غیرمنتظره می بینیم از صفتی بد رها شدیم یا متصف به صفتی یا حصول معرفتی شدیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نبوت در رابطه با ربوبیت الهی است و خداوند در هرزمانی که بخواهد، انسان شایسته‌ای را جهت آن امر می‌پروراند و لذا قابل تأخیر نیست. و در مورد خاتم رسولان«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» قابل تجدید هم نیست. و امامت نیز امری است که خداوند آن کسی را که شایسته است جهت این امر می‌پروراند و آن نیز قابل تأخیر نیست، هرچند ظهور اهداف امام به عهده‌ی مردم است و اگر مردم آمادگی نداشته باشند، امام غیبت خواهند داشت 2- حرف خوبی است. موفق باشید

15523
متن پرسش
سلام علیکم: با تشکر از زحمات استاد چرا درباره ی جزئی ترین مسائل دین از قبیل آداب شانه کردن و آداب لباس پوشیدن و....، روایات بسیار متعددی داریم ولی راجع به ولایت فقیه و تشکیل حکومت اسلامی که دو مسئله ی بسیار اساسی هستند، هیچ روایتی نیست؟ در بحث ولایت فقیه که فقط استناد می کنیم به یک روایتِ فارجعوا الی رواة احادیثنا، که از این روایت هم به طور غیر مستقیم، ولایت فقیه برداشت می شود. راجع به حکومت اسلامی در زمان غیبت هم نه تنها روایت نداریم بلکه روایات متضادی داریم که دلالت بر باطل بودن قیام های قبل از ظهور دارد. برای یک طلبه، در زمینه ی ولایت فقیه و حکومت اسلامی، چه کتبی را پیشنهاد می کنید؟ در زمینه ی معرفت النفس هم یک سوال دارم. یک بار یکی از شاگردانتان که داشت شرح معرفت النفس می کرد به اینجا رسید که گفت: جنس توجه آدمی از جنس روح است و یک مثالی زد که من به این مثال یک ایراد دارم. گفت «اگر هزار نفر آدم به یک نقطه نگاه و توجه کنند، نگاه و توجه هیچ کدامشان مانع از نگاه و توجه دیگری به آن نقطه نمی شود چون جنس توجه از جنس روح است و روح هم که حجم ندارد و مکانی را اشغال می کند.» ایراد اینجاست که خب اگر هزار تا دوربین هم به یک نقطه نگاه کند، فضایی اشغال نمی شود پس جنس توجه دوربین هم از جنس روح است؟!!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ولایت فقیه همان روحِ دین یعنی ولایت الهی بر انسان‌ها است و هرکس اصل دین را پذیرفته باشد، در زمان غیبت امام، ولایت الهی را از طریق کارشناسی که حکم خداوند را اظهار می‌کند می‌پذیرد و بر عهد خود نسبت به ولایت الهی پایدار می‌ماند و از این لحاظ لازم نیست روایت مخصوصی در این مورد داشته باشیم. به گفته‌ی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در کتاب «ولایت فقیه» تصور موضوع، موجب تصدیق آن می‌شود. عرایضی در قسمت آخر کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تحت عنوان ولایت الهی شده است. کتاب بر روی سایت هست می‌توانید دانلود کنید 2- آن مثال، مثال خوبی است و آیت اللّه حسن‌زاده در کتاب «معرفت نفس» خود آن مثال را می‌زنند تا روشن کنند چگونه پدیده‌ی مجرد وسعت دارد و در همه‌ی اذهان حاضر می‌شود و موضوعِ هزار دوربین یعنی هزار چیزی که تحت تأثیر یک پدیده‌ای قرار می‌گیرد که در اثر انعکاس نور بر لنز دوربین‌ها منعکس می‌شود که باز در این‌جا بحثِ نور در میان است که چیزی است شبیه مجردات. موفق باشید

نمایش چاپی