بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معرفت نفس

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9862
متن پرسش
سلام علیکم: استاد ببخشید این چند وقته سوالات زیادی در خصوص حرکت جوهری پرسیدم. بنده کتاب را می خوانم صوت ها را هم گوش می کنم و آنها را روی برگه پیاده می کنم. در آن کنار خودم استدلال هایی هم می کنم و گاهی هم سوالاتی پیش می آید. خلاصه از اینکه زیاد مزاحم شما می شوم عذر خواهم. آخر اطرافمان استاد فلسفه نیست. تازه اگر هم پیدا شود با مبانی و روش تدریس شما آشنا نیست. تازه بر ما هم خرده می گیرند آقا فلسفه را بدون منطق نمی فهمید و... از همین حیث بنده مزاحم شما می شوم. استاد شما می فرمایید: نفس دارای تجرد نسبی است و یک نحوه تعلق به بدن دارد، در نتیجه حکم بدن - به عنوان یک موجود مادی - در نفس سرایت می‌کند. خب برداشت من از رابطه ی نفس با بدن این گونه است: نفس داخل بدن است نه مثل داخل شدن چیزی در چیزی و خارج از بدن است نه مثل خارج شدن چیزی از چیزی. و از طرف دیگر هم که نفس نسبت به بدن حالت انضمامی دارد. حال بنده می خواهم در جزوه خودم همین جمله ی شما که فرمودید: نفس دارای تجرد نسبی است و یک نحوه تعلق به بدن دارد را شرح بدهم ولی تصور و تصدیق اش برایم سخت است. مگر نفس مجرد نیست؟ پس چطور می توان آن را نسبت به چیزی سنجید؟ خلاصه بنده از دیروز در همین یک جمله مانده ام و نمی توانم جمله را برای خودم باز کنم. و سوال دوم استاد اینکه می فرمایید ترجمه و تنقیح، معنی کلمه تنقیح چیست؟ با تشکر. خدا عمرتان دهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که ما نفس خود را طوری احساس می‌کنیم که گذشته و آینده را در خود دارد که بحثی نیست. پس از این جهت نفس ما مجرد است و در این هم که احساس می‌کنیم در عین آن‌که این جوان 20 ساله‌ی امروزی همان کودک 15 سال پیش است و در عین حال تغییراتی در درون خود از نظر علم و حیات کرده است هم بحثی نیست. پس ما در نفس خود با دو بُعد روبه‌روییم؛ یکی تجرد و یکی تغییر، و از آن‌جایی که ماده عین حرکت است و هر تغییری مربوط به عین حرکت است – که در جزوه‌ی اخیر روی این بحث شده – پس باید حرکتِ نفس مربوط به تعلق نسبی آن به ماده باشد و از این جهت اتحاد نفس و بدن انضمامی است که نه نفس عین بدن است و نه جدا از بدن، بلکه اتحادی با بدن دارد که آن اتحاد آن را عین بدن نمی‌کند. موفق باشید
9863
متن پرسش
سلام حضرت استاد اوقتتان بخیر: علامه حسن زاده در مورد علوم یا خط فرموده اند که وقتی ملکه شد نفس دارا می شود. پس چرا با کنار گذاشتن آن علم یادمان می رود در صورتیکه ملکه راستگویی یا سایر صفات اخلاقی همیشه با ما هست؟ 2- اینکه در ابتدای فراگیری علمی مطالب را فراموش می کنیم یعنی به مرحله ملکه نرسیده و باید با تکرار ملکه شود درست است استاد؟ 3- اگر کسی با حرفهایش باعث شود اعتماد به نفس ما پایین بیایید و برنامه ریزی های چند ساله ما به هم بریزد و مدتی صرف بازسازی خودمان بکنیم و هزار مشکل دیگر، این تاثیر هم برایش به عنوان ظلم محاسبه می شود یا فقط همان حرف؟ اگر این گونه باشد که آثارحرفهاهم محاسبه شوند پس ما باید خیلی مراقب حرف زدنهایمان باشیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تا چیزی ملکه نشده است اگر ترک کنیم از یادمان می‌رود 2- همین‌طور است. وقتی نفس توانست به‌راحتی با مبادی آن علم ارتباط برقرار کند دیگر فراموشی برایش معنا ندارد 3- همین‌طور است، ما باید مواظب لوازم حرف خودمان هم باشیم. موفق باشید
9833
متن پرسش
با سلام: با توجه به اینکه انسان جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است چرا می گویند انسان در قوس نزول از عوالم مختلف عبور کرده است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از جهت روحی تا بیاید در مرحله‌ی جسم و حدوث واقع شود، از بالا نزول کرده است. در حرکت جوهری روشن شد که نفس، جسمانیة الحدوث است نه این‌که علت نفس جسم باشد. موفق باشید
9836
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در پاسخ به سوال قبلی بنده درباره «مرگ مغزی» (سوال 9808) فرمودید: «باید آن افراد را به حال خود واگذاشت، اگر تنفس ندارند که مرده اند، اعضای مرده را کسی نمی خواهد و اگر هم تنفس دارد هرچند ضعیف، که زنده است و نباید اعضای او را قبل از مردن از او جدا کرد و او را به قتل رساند.» در اینکه اگر با جدا نمودن دستگاه از فرد مرگ مغزی اگر او هنوز تنفس دارد (هر چند ضعیف) و ما بخواهیم اعضای او را جدا نموده و به دیگری اهداء کنیم در واقع او را به قتل رسانده ایم حرفی نیست و قابل قبول است. اما اینکه فرمودید اگر تنفس نداشت او مرده و اعضای فرد مرده را کسی نمی خواهد، برای حقیر جای بحث است. چون تا جایی که بنده اطلاع دارم، فردی که دچار عارضه مرگ مغزی می شود از نظر پزشکی مرده است (چرا که با جدا نمودن دستکاه از او دیگر تنفس ندارد) و حتی با دستگاه هم برای مدت طولانی نمی توان تنفس به او داد و بعد از مدتی با رضایت ولی دستگاه را از او جدا نموده و او می میرد. و علت اینکه او را با دستگاه تنفس می دهند و قلبش را به جریان می اندازند این است که اگر خانواده او راضی به اهداء اعضای او هستند او را حفظ کنند تا اعضاء بدن از بین نرود و قابل پیوند باشد، یعنی فرد مرگ مغزی اگر چه از نظر معرفت النفسی مرده است (چون بدون دستگاه هیچگونه تنفسی ندارد) اما هنوز (تا مدتی که دستگاه به او وصل است) اعضای او (قلب و ریه و کلیه و چشم و ...) زنده اند و قابلیت پیوند و ادامه حیات در بدن فرد دیگر را دارند (یعنی با اینکه فرد مرگ مغزی مرده است اما اعضایش زنده است، پس بکار می آید) حال این مطلب رو با صحبت شما که فرمودید: «اگر تنفس ندارند که مرده اند، اعضای مرده را کسی نمی خواهد» نمی تونم کنار هم بذارم. چون فرد مرگ مغزی مرده است ولی اعضای این مرده را (که به زور دستگاه تنفس می دهند) همه می خواهند و بکار می آید. ببخشید که طولانی شد. آخه یه بنده خدایی کارت اهداء عضو گرفته حالا مونده بالاخره چکار کنه؟ از طرفی این کار رو انسان دوستانه می داند و از طرفی نمی خواهد خودش در هنگام اهداء عضو دچار رنج و درد و عذاب برای انجام این عمل بشود. ممنون میشم از راهنمایی تان. التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه بفرمایید که ابهاماتی در این موضوع هست. اگر واقعاً طرفی که مرگ مغزی شده نفس‌اش از بدنش جدا شده که باید مثل یک انسان مرده بدنش عفونی شود، و اگر نفس‌اش از بدنش جدا نشده، پس به این اعضاء تعلق دارد و ما با قطع‌کردن این اعضاء او را به قتل می‌رسانیم. موفق باشید
9847
متن پرسش
سلام علیکم: اینکه انسانی از قوه به فعلیت برسد و بدن اش هم در نظام هستی شدت بگیرد و از ساحتی به ساحت دیگر برود، مثل حضرت رسول اکرم (ص) در معراج که بدن وقتی از عالم طبع در آمد شدت گرفت و جنس اش هم فرق کرد و با آن بدن به پیشگاه پروردگار رفت، مشکلی که خیلی ها نمی فهمند و فکر می کنند رسول الله (ص) با همین بدن خاکی و عنصری رفته، چون اگر با این بدن خاکی و عنصری رفته باشد پس خداوند هم محدود می شود، چون یک بدن سمت و سو دار نزد خدا رفته و در نتیجه خداوند باید سمت و سو داشته باشد که این تفکری باطل است. ظرافت تعقل شیعه در اینجاست که می گوید معراج روحانی نبوده بلکه جسمانی بوده ولی نه با این جسم عنصری. حال سوال ام این بود چرا عارفی که اسفار اربعه اش هم طی می شود و در عوالم سیر می کند بدن اش هیچ شدتی نمی گیرد و در نهایت هرچه سیر می کند نفس و روح اوست که سیر می کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ‌وقت بدن کسی به معنای تغییر مرتبه، شدت نمی‌گیرد. سالکِ عارف می‌تواند به مرحله‌ای برسد که بدن برای خود خلق کند. در کتاب «مبانی نظری مهدویت» عرایضی در این مورد داشته‌ایم. موفق باشید
9822
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بنده در حال تنظیم یک جزوه در خصوص حرکت جوهری هستم. سوالاتی از حضورتان داشتم. اگر می شود لطفا کمی مفصل توضیح دهید یا اینکه بنده را به کتابهایتان ارجاع دهید. سوال اول: شما فرمودید حرکت در مجردات راه ندارد چون فعلیت محض هستند، پس تکامل برزخیان در عالم مثال چگونه قابل توجیه است؟ سوال دوم: چرا بعضی از اعراض نفس مثل خشم می تواند در جوارح حسی ظهور کند ولی بعضی از اعراض مثل حسادت و یا صدق و دروغ نمی تواند ظهور کند؟ آیا این به خاطر محدود بودن بدن مادی است یا دلیلی دیگر دارد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب معاد روشن شد که تکامل برزخیان به رفع حجاب از آن‌ها است و نه تبدیل قوه به فعل 2- صفاتی مثل خشم تا حدّ بدن می‌تواند نزول کند ولی بعضی از صفات صرفاً در محدوده‌ی نفس حضور دارند. موفق باشید
9823
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بنده چند وقت پیش سوالی با مضمون زیر از حضورتان پرسیدم: یکی از دوستان می گفت اگر نفس مجرد است حرکت از قوه به فعل در مجردات چگونه معنا پیدا می کند؟ بنده بعدا که به سوال اش فکر کردم یاد مثال شما افتادم. فرمودید که پیری وجود دارد ولی انسان باید بهش برسد. حال پس مقام تجرد هم اینگونه است، یعنی مقام تجرد وجود دارد ولی شخص باید به آن برسد. خب مثلا علامه طباطبائی در 20 سالگی به مقام تجرد رسیدند و ما هم معلوم نیست تا کی بتوانیم برسیم، از طرفی نمی توان منکر حرکت در جوهر و رسیدن از قوه به فعل شد، پس قبل از اینکه نفس ما به مقام تجرد برسد از جنس چیست؟ یعنی تا قبل از رسیدن به مقام تجرد مجرد بودن نفس معنا نمی دهد؟ یعنی الآن نفس ما مجرد نیست؟ سپس شما جواب دادید: این در بحث حرکت جوهری روشن شد که چون تجرد نفس ناطقه نسبی است و به بدن تعلق دارد، حرکت جوهری بدن به نفس سرایت می‌کند با این تفاوت که در نفس حرکت به صورت لَبْسِ بعد از لَبس صورت می‌گیرد و نه به صورت خَلع و لبس. به همین جهت شما در عین آن‌که 20 ساله شده‌اید در 5 سالگی خود نیز حاضرید. در جزوه‌ی جدید «حرکت جوهری» که به صورت مختصر تهیه شده، این نکته طرح شده است. حال می خواستم بگم من هرچه جواب را خواندم هیچ چیزی متوجه نشدم. برایم هم مقدور نبود تا با پست از حاج آقای نظری جزوه را تهیه کنم می شود این قضیه را توضیح بدهید تا بتوانم آن را در جزوه ام درج کنم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض کردم تجرد نفس در ابتدای امر نسبی است، بدین معنا که از جهتی دارای تجرد است و زمان‌بردار نیست و می‌تواند گذشته و آینده را در خود جمع کند و از طرفی دارای حرکت است و می‌یابد این جوان امروزی در اثر تغییرِ آن کودک دیروزی به‌وجود آمد. در ضمن فایل جزوه‌ی جدید حرکت جوهری خدمت مسئول محترم سایت ارسال شد تا بر روی سایت قرار گیرد. موفق باشید
9827
متن پرسش
سلام علیکم استاد: استاد چندی پیش ازتان سوال پرسیدم که بعضی از عرفا می گویند همین بدن دنیوی مرتبه ی نازله ی نفس است. ولی به نظر بنده حرف محکمی نبود، چون اولا نفس و بدن در عالم طبع حالت انضمامی دارد و نه اتحادی، ثانیا جسم محدود قابلیت تجلی آن همه ملکات نفسانی را ندارد و ثالثا هم با آیات قرآن به نظرم سازگاری ندارد چون در قرآن متذکر می شود که در قیامت تمام ملکات نفسانی به صحنه می آید و ظهور و بروز اش را در ابدان اخروی می گذارد و قرآن نفرمود ظهور این ملکات در ابدان دنیوی می باشد. اما بنده در کتاب یکی از همین عرفای معاصر دیدم که نوشته بدن مرتبه نازله نفس است. در جایی دیگر هم که یکی از آثار مکتوب حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای وکیلی برا می خواندم ایشان هم گویی همین بحث را با عنوان (قاعده الظاهر عنوان الباطن) مطرح می کنند و معتقدند که بدن مرتبه ی نازله ی روح است. سپس مطلبی را هم از استاد بزرگوارشان حضرت آیت الله حسینی طهرانی رضوان الله علیه می آورند که گویای همین مطلب است. حال بنده کلام آیت الله حسینی طهرانی را که در جلد دوم معادشناسی ص 284 – 288 می باشد را در زیر آورده ام. می شود بفرمایید کدام قول صحیح است. مثلا شما همیشه فرموده اید در عالم طبع و ماده روح و بدن حالت انضمامی دارند و نه اتحادی، ولی آیت الله حسینی طهرانی می فرمایند : «.... بدن‌ طبیعی‌ هر حیوان‌ ـ که‌ یک‌ نوع‌ اتّحاد با نفس‌ آن‌ حیوان‌ دارد ....» که در زیر می توانید متن کامل را بخوانید: متن کتاب معاد شناسی: افرادی‌ که‌ در این‌ دنیا زندگی‌ می‌کنند همه‌ به‌ صورت‌ انسانند ولی‌ اخلاق‌ آنان‌ متفاوت‌ است‌؛ آن‌ اختلاف‌ اخلاق‌ و ملکات‌ و تفاوت‌ غرائز، موجب‌ اختلاف‌ شکلها و صورت‌ها گردیده‌ است‌؛ و این‌ مسأله‌ از دقیق‌ترین‌ مسائل‌ علوم‌ الهیّه‌ و کیفیّت‌ نزول‌ وحدت‌ در عالم‌ کثرت‌ است‌. بطوریکه‌ اگر فرض‌ کنیم‌ علوم‌ مادّیّه‌ به‌ سرحدّی‌ ترقّی‌ یابد که‌ بتواند روابط‌ مادّه‌ با معنی‌ را کشف‌ کند، در اینصورت‌ از أشکال‌ مختلفۀ انبیاء و ائمّه‌ و اولیاء خدا پی‌ به‌ حقیقت‌ مقام‌ باطن‌ آنها خواهد برد، و از اشکال‌ و سیمای‌ متفاوت‌ هر فردی‌ از افراد پی‌ به‌ غرائز و ملکات‌ و اخلاقیّات‌ او خواهد برد؛ همچنانکه‌ برای‌ انبیاء و ائمّه‌ و اولیای‌ خدا این‌ معنی‌ ثابت‌ است‌ که‌ با ملاحظه‌ و مشاهدۀ هر فرد یکباره‌ اخلاقیّات‌ و ملکات‌ او را در می‌یابند؛ و حقّاً می‌توان‌ گفت‌ که‌ این‌ معجزۀ قرآن‌ کریم‌ است‌ آنجا که‌ میفرماید: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی‌ اللَهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ و وَ الْمُؤْمِنُونَ. [237] «و بگو ای‌ پیغمبر! که‌ شما هر چه‌ عمل‌ کنید به‌ زودی‌ خدا و رسول‌ خدا و مؤمنان‌ عمل‌ شما را خواهند دید.» اختلاف‌ شکل‌ و صور حیوانات‌ نیز مبنی‌ بر اختلاف‌ غرائز و ملکات‌ و صفات‌ آنهاست‌؛ یک‌ حیوان‌ به‌ صورت‌ گربه‌ است‌، یکی‌ به‌ شکل‌ سگ‌، یکی‌ به‌ شکل‌ روباه‌، یکی‌ به‌ شکل‌ گرگ‌، یکی‌ به‌ شکل‌ شیر، یکی‌ به‌ شکل‌ فیل‌ و هکذا سائر اصناف‌ حیوان‌ از درندگان‌ و خزندگان‌ و حشرات‌ و مرغان‌ هوا و ماهی‌های‌ دریا و حتّی‌ مگس‌ و پشه‌ و أمثالها. این‌ اختلاف‌ در اثر اختلاف‌ کمّیّت‌ و کیفیّت‌ غرائز و صفات‌ آنهاست‌. اختلاف‌ کیفیّت‌ سازمان‌ روحی‌ و ملکوتی‌ آنها، موجب‌ اختلاف‌ کیفیّت‌ صور و اشکال‌ و کمّ و کیف‌ بدن‌ مادّی‌ و جسم‌ طبیعی‌ آنها شده‌ است‌ و بدن‌ طبیعی‌ هر حیوان‌ ـ که‌ یک‌ نوع‌ اتّحاد با نفس‌ آن‌ حیوان‌ دارد ـ متشکّل‌ به‌ شکل‌ نازلِ نفس‌ آن‌ حیوان‌ شده‌ است‌، بطوریکه‌ اگر با نردبان‌ معرفت‌ از بدن‌ یک‌ حیوان‌ بالا رویم‌ به‌ نفس‌ ملکوتی‌ او خواهیم‌ رسید و آن‌ نفس‌ را کما هی‌ حقّها ملاحظه‌ و مشاهده‌ خواهیم‌ نمود؛ و نیز اگر نفس‌ ملکوتی‌ حیوانی‌ را که‌ ابداً شکل‌ ظاهری‌ و بدن‌ جسمانی‌ و طبیعی‌ او را ندیده‌ایم‌ به‌ ما ارائه‌ دهند، می‌توانیم‌ در صورت‌ وجدان‌ نیروی‌ معرفت‌، شکل‌ ظاهری‌ آن‌ حیوان‌ را کما هو حقّه‌ ترسیم‌ نموده‌ و توصیف‌ کنیم‌. و شاید أشعار قصیدۀ معروف‌ فیلسوف‌ و عارف‌ بزرگوار، مرحوم‌ میر فندرسک‌ إفادۀ معنای‌ عامّی‌ را دهد که‌ شامل‌ این‌ مسألۀ مبحوث‌ عنها نیز گردد، آنجا که‌ می فرماید: ( بنده شعر را نیاوردم چون زیاد بود ) گربه‌ای‌ را که‌ ملاحظه‌ می کنید با این‌ شکل‌ و قیافه‌، به‌ علّت‌ آنست‌ که‌ دارای‌ یک‌ صورت‌ ملکوتی‌ خاصّی‌ است‌ که‌ اگر آن‌ صورت‌ ملکوتی‌ را بخواهیم‌ به‌ لباس‌ مادّی‌ ملبّس‌ کنیم‌ غیر از این‌ شکل‌ و قیافه‌ گربه‌ نخواهد شد. صورت‌ ملکوتی‌ سگ‌، درندگی‌ و غضب‌ و وفا و نیز احترام‌ به‌ غنیّ گذاردن‌ و فقیر را دندان‌ گرفتن‌ است‌ و لذا لباس‌ مادّی‌ و جسمی‌ طبیعی‌ او بدین‌ شکل‌ است‌. خرس‌ را چون‌ از آن‌ عالم‌ نزول‌ داده‌اند طبعاً دارای‌ چنین‌ شکل‌ و صورتی‌ شده‌ است‌. گوسفند را ببینید، در چشم‌ این‌ حیوان‌ نگاه‌ کنید، یک‌ دنیا حکایت‌ از سلامت‌ نفس‌ او می کند؛ و لذا خوردن‌ گوشتش‌ در اسلام‌ جائز است‌. خوک‌ که‌ حیوانی‌ است‌ شهوت‌ران‌ و بی‌عفّت‌ و بی‌عصمت‌، صورت‌ روحانیش‌ چنین‌ است‌، و بنابراین‌ چون‌ بواسطۀ خوردن‌ گوشت‌ او، از آن‌ ملکات‌ و اخلاق‌ به‌ شخص‌ خورنده‌ و آکل‌ انتقال‌ می‌یابد لذا در شریعت‌ اسلام‌ استفاده‌ از گوشت‌ آن‌ حرام‌ است‌. بر اساس‌ همین‌ معیار و مناط‌، نمی‌توان‌ محرّمات‌ در اسلام‌ را فقط‌ منوط‌ به‌ اشیائی‌ دانست‌ که‌ ضرر جسمی‌ داشته‌ باشند بلکه‌ بالاتر از ضرر جسمانی‌ ضرر روحی‌ است‌ و انتقال‌ خواصّ معنوی‌ مأکول‌ است‌ که‌ به‌ آکل‌ متوجّه‌ می گردد. اسب‌ روحاً با صفا و با وفا و ذاتاً نجیب‌ است‌ و بدین‌ شکل‌ متشکّل‌ شده‌، در چشمانش‌ بنگرید یک‌ دنیائی‌ از معنی‌ و آرامش‌ و صبر و تحمّل‌ می‌یابید. سوسمار و بزمجّه‌ را نیز شاید در بیابانها دیده‌ باشید، از چشمانش‌ حِقد و حسد و کینه‌ نمودار است‌ و آن‌ سرسختی‌ که‌ در او ملاحظه‌ می‌شود کاملاً از دیدگانش‌ مشهود است‌. امّا انسان‌ طُرفه‌ معجونی‌ است‌ که‌ از تمام‌ این‌ غرائز و صفات‌ در او به‌ ودیعت‌ نهاده‌ شده‌ است‌؛ اگر به‌ دنبال‌ عقل‌ رود و تمام‌ غرائز و ملکات‌ خود را مقهور و مغمور این‌ ملکۀ قدسیّه‌ سازد، به‌ صورت‌ حقیقی‌ انسان‌ در عالم‌ برزخ‌ متصوِّر می گردد. و....
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این از مسلّمات مبانی فکری این عزیزان است که بدن از نظر وجودی تجلی روح نیست ولی همین‌طور که در سخنان آیت‌اللّه طهرانی ملاحظه می‌کنید؛ صورت بدن مظهر روح است و از این جهت می‌توان گفت که روح گوسفند در بدن گوسفند تجلی کرده و این به‌طور کلّی در مورد انسان نیز صادق است، با این تبصره که در هر صورت بدن انسان ظرفیت ظهور کامل ملکات روح را ندارد زیرا بدن علت معدّه و بستر ظهور ملکات روح است. موفق باشید
9821
متن پرسش
به نام خدا. با عرض سلام محضر جناب استاد: احتراما و در نهایت تشکر و قدردانی اینجانب دارای چند سوال می باشم 1. آیا روح جنیان نیز فرم نازله روح (منظور روح جون خداوند می باشد!) می باشند؟ 2. آیا صور برزخیه و قیامتیه روح جنیان با صور برزخیه و قیامتیه روح انسانها متفاوت می باشد؟ 3. از آنجایی که فرشتگان فرم نازله معنایی روح (منظور روح جون خداوند می باشد!) می باشند پس آیا می توان گفت که فرشتگان نیز دارای روح مختص به خود هستند. اگر فرشتگان دارای روح باشند بایستی در یک قالبی (مثلا چیزی شبیه قالب مثالی یا جسم مثالی) قرار داشته باشند؟ 4. آیا به غیر از 2 راه تجربی اثبات وجود روح در بدن آدمی ( 1. روش relaxation بدن بروی تخت خواب و احساس وجود خود به غیر از حواس، 2. روش قطع نمودن تک تک اعضاء بدن و کاسته نشدن از «من» آدمی) روش های قوی تر تجربی دیگری در اثبات روح در بدن وجود دارد که برای همگان قابل پذیرش باشد؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شاید این‌طور باشد 2- معلوم نیست 3- برای فرشتگان که مثل جنّ و انسان جسم ندارند، دیگر بحث جسم و روح معنا ندارد 4- در این مورد بحث فراوان است، اگر دنبال کنید به نتایج خوبی می‌رسید. عجالتاً کتاب «معرفت نفس» از آیت‌اللّه حسن‌زاده را نگاه کنید خوب است. موفق باشید
9808
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: شما در پاسخ به سوال 9791 فرمودید: «اگر انسانی را در حالت عادی بدون وسایلی که امروز هست به حال خود واگذاشتیم و اثری از تنفس در او نبود، نفس او از بدنش منصرف شده. مشکل را پزشکی مدرن برای خود ایجاد کرده که نمی‌گذارد نفس آدم‌ها به طور طبیعی از بدنشان منصرف شود و آن‌وقت بحث مرگ مغزی و امثال آن پیش می‌آید. این دستگاه‌ها را از او جدا کنند تا نفس او به طور طبیعی از بدنش منصرف شود» این نشان می دهد که فردی که مرگ مغزی شده در واقع مرده است و به زور دستگاه او را زنده نگه داشته اند. پس چرا می فرمایید اهداء عضو برای فرد مرگ مغزی موجب آزار او می شود؟ او که از جسم خودش در حالت طبیعی (و بدون دستگاه) انصراف داده و با مرده فرقی ندارد. با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید آن افراد را به حال خود واگذاشت، اگر تنفس ندارند که مرده اند، اعضای مرده را کسی نمی خواهد و اگر هم تنفس دارد هرچند ضعیف، که زنده است و نباید اعضای او را قبل از مردن از او جدا کرد و او را به قتل رساند. موفق باشید
9790
متن پرسش
استاد محترم با سلام و احترام: ان شاءالله سلامت باشید. دعاگوی شما بوده ام. مهر استاد، حافظ خاطر اوست در دل - از توجه شما سپاسگزارم. اگر فردی که عاشق و نوکر اهل بیت (ع) است به هر دلیلی مخزن صورت های خیالی خود را از دست بدهد (فراموشی مغزی) آیا با شنیدن مثلا نام دلنشین حضرت زهرا سلام الله علیها، تداعی و تجلی بهجت قلبی برایش اتفاق می افتد؟ اگر بلی، انتقال توجه (از حس به نفس) چکونه صورت می پذیرد؟ اگر به دلیل فراموشی، با شنیدن نام حضرت زهرا تغییری در نفس او به وجود نمی آید، آیا معنایش این است که فرد باید از صفر شروع کند؟ تکلیف ملکات نفس الهی او چه می شود؟ اگر فرض کنیم این شخص پس از فراموشی 30 سال دیگر عمر کند، ممکن است نفسی واحد با دو هویت در پایان عمر برای او متصور بود؟در دوره دوم زندگیش، عشق نقش بسته در جان او (ارادت قلبی به حضرت زهرا) که مربوط به دوره قبل از فراموشی است چه تجلی و ظهوری خواهد داشت؟ خداوند نگهدار شما باشد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت انسان همان نفس ناطقه‌ی اوست که به کمک اعضاء خود مثل چشم و گوش و مغز و ... مابالقوه‌هایش را بالفعل می‌کند. حال اگر یکی از آن اعضاء را از دست بدهد آنچه در نفس ناطقه دارد و به صورت بالفعل درآمده برایش محفوظ می‌ماند هرچند به جهت نقصی که در آن عضو ایجاد شده نمی‌تواند اظهار کند. در مورد مخزن صورت‌های خیالی نیز قضیه از همین قرار است که اگر آن عضو مختل شود، انسان به صورت علم حصولی نمی‌تواند آن صورت‌ها و یا مفاهیم را در خود احساس کند ولی در نفس خود به صورت حضوری همه را دارد و به همین جهت در روایات داریم در قبر و برزخ تنها عقاید انسان‌ها برایشان می‌ماند و سایر محفوظات خود را در اثر فشار سکرات از دست می‌دهند. موفق باشید
9791
متن پرسش
سلام علیکم: نظر به اینکه پزشکی مدرن صلاحیت تشخیص مردن افراد را ندارد، در چه صورت می توان گفت انسانی مرده و باید او را غسل و کفن و دفن کرد؟؟ با تشکر. حاج آقا، برایمان دعا کنید در برهوت دنیا. شرمگین هستم و اسیر نفس.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آثار حیات را هر انسانی در سایر انسان‌ها می‌یابد و کاری به پزشک ندارد. اگر انسانی را در حالت عادی بدون وسایلی که امروز هست به حال خود واگذاشتیم و اثری از تنفس در او نبود، نفس او از بدنش منصرف شده. مشکل را پزشکی مدرن برای خود ایجاد کرده که نمی‌گذارد نفس آدم‌ها به طور طبیعی از بدنشان منصرف شود و آن‌وقت بحث مرگ مغزی و امثال آن پیش می‌آید. این دستگاه‌ها را از او جدا کنند تا نفس او به طور طبیعی از بدنش منصرف شود و زندگی ماوراء بدن را شروع کند. موفق باشید
9770
متن پرسش
سلام علیکم. اگر درست متوجه شده باشم گروه المیزان درصدد آن است که 75 جلسه شرح معرفت نفس و الحشر شما را که کیفیت پایینی دارد بطور مکتوب در آورده و در هر بازه ی زمانی چند جلسه ی آن را بر روی سایت جهت استفاده افراد قرار دهد. آیا گمان ام درست بود؟ اگر حدس و گمان بنده درست بود از همه از شما بابت این زحماتتان تشکر می کنیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه هنوز شرایط این کار فراهم نشده و اولویت‌های دیگری پیش آمده. موفق باشید
9771
متن پرسش
سلام علیکم. استاد حکما می گویند بدن مرتبه ی نازله ی نفس است. مگر شما نگفتید که این بدن در این دنیا با نفس حالت انضمامی دارد و آن بدن اخروی است که تجلی کامل نفس است؟ بنده در بعضی از کتب هایشان دیده ام که فرموده اند همین بدن دنیایی مرتبه ی نازله ی نفس است. حال شخصی که چهره اش زیبایی ذاتی دارد و خداوند او را به بهترین و زیباترین چهره خلق نموده است دارای نفس پاکی است و آن کسی را هم که زشت آفریده است دارای نفس رذیله ای هست؟ بدن قول شما را قبول دارم اما نقل حکما که می فرمایند بدن مرتبه ی نازله ی نفس است را نمی فهمم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور مسامحةً فرموده‌اند، زیرا مبانی خودشان چنین حرفی را نمی‌پذیرد چون رابطه‌ی علت و معلولی به معنای حقیقی آن بین نفس و بدن نیست. موفق باشید
9772
متن پرسش
سلام علیکم: در فقه مطرح می شود اگر قسمتی از پوست بدن را طوری جدا کنی که سوزش داشته باشد چون روح ندارد آن قسمت نجس می شود و باید تطهیر کرد. بنده از استادم سوال کردم حال اگر پوست بدن توسط ماده ی بی حسی نیز بی حس شده باشد جدا کردن پوست دیگر درد ندارد آیا باز هم باید آن قسمت را تطهیر کرد؟ ایشان فرمود بله. اما بنده با خودم فکر کردم وقتی بدن بی حس می شود روح و نفس دیگر آن قسمت را تدبیر نمی کند پس جدا کردن پوست را بریدن آن قسمت از بدن دیگر جزو نجاسات محسوب نمی شود. به نظر شما استنباط بنده درست بوده یا خیر؟ آیا این مبحث در فقه بیان می شود یا خیر. البته این نظر بنده و یک کنجکاوی بود و خدای ناکرده قصد اظهار نظر در برابر حکم فقها را نداشتم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید تطبیق نکات فقهی با مباحث معرفت نفس در این کار مشکل باشد. موفق باشید
9764
متن پرسش
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیز: چندی پیش در جواب سوالی از بنده درباره مسئله بیدار بودن و نخوابیدن در شب فرمودید که نخوابیدن قوه وهم را در انسان قوی می کند و ممکن است این کار باعث غلبه بر قوه عقل شود و این جواب شما من را به دانستن بیشتر درباره این قوا علاقه مند نموده است. می خواستم بدونم برای آگاهی درباره مسائل مربوط به حواس باطنی مانند عقل و وهم و ... چه کتابی را پیشنهاد می کنید؟ گاها روی اینترنت این مسائل بطور پراکنده یافت می شوند ولی بطور واضح بیان نمی شوند و همین پراکندگی مطالب بر قابل فهم نبودن آنها می افزاید. با سپاس فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: پنج جزوه‌ای که در شرح کتاب «معرفتِ نفس و حشر» بر روی صفحه‌ی اول سایت هست می‌تواند در این امر مفید باشد. موفق باشید
9761
متن پرسش
با سلام و عرض ارادت: استاد می خواستم ازتون بپرسم که انسان در مجموع دارای چند بعد است؟ و اینکه قوه غضب و شهوت هم جزء ابعاد محسوب میشن یا زیرمجموعه ی ابعاد هستند؟ با تشکر از راهنماییتون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس با توجه به نگاه خاص مکتبی که پذیرفته ابعاد انسان را تقسیم کرده‌اند. تقسیم‌بندی خیلی خلاصه آن همان نفس و قلب و روح است که نفس گرایش به بدن دارد و شهوت و غضب از زیرمجموعه‌های آن می‌شود و قلب که بُعدی است که نظر به حقایق دارد و طالب حق است و روح، مقام فنای عبد است که همه‌چیز را در جنبه‌ی حقانی‌اش می‌نگرد. موفق باشید
9746
متن پرسش
سلام علیکم: لطف می کنید آن 5 جزوه ای که شرح معرفت نفس و حشر هست را برایم بفرستید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اخیرا آن جزوات روی سایت قرار گرفته است. موفق باشید
9748
متن پرسش
سلام علیکم: من دچار بلای بزرگی شده ام تا قبل از آشنا شدن با مسایل سلوکی و اخلاقی و حضوری ابتلایم به کبایر کمتر بود. در 1 سال گذشته که با آثار شما آشنا شدم هر چه سفت تر مراقبه و محاسبه می کنم کبایر بزرگتری انجام می دهم. مصداق این آیه شده ام که «و لا یزید الظالمین الا خسارا» از سالک بودن بشیمان شده و فکر کنم در غفلت باشم بهتر از ابتلا به کبایر باشد. در قرآن چندین نوع مرض برای قلب ذکر شده بفرمایید من دچار کدامشان شده ام؟ چون به شما دسترسی حضوری ندارم اعمال را عرضه می دارم جهت راهنمایی و دستور و تایید و تکذیبشان 1ربع برای نماز شب/ نافله صبح / برای تعقیبات ذکر حضرت زهرا / 7 بار حوقله / 11 بار توحید/ 19 بار بسم الله الرحمن الرحیم/ سلام مختصر به امام حسین (ع)/ یک حمد و 3 توحید هدیه به امام زمان (عج)/ یک فاتحه برای اموات خودم و شما 100 بار لا اله الا الله/ 3هزار بار صلوات / 4 قل/ نوافل در حد داشتن زمان / زیارت عاشورا گاهی / و لا غیر// فقر معنوی آزارم می دهد. در درون طلب داشتن تمام مستحبات را دارم اما در عمل هیچ ندارم بیشتر از اینکه عمل کنم فکرشان را می کنم. استاد در حال آماده کردن دل برای محرمم. اگر افتخار دهید و عنوان شاگرد را در موردم قبول کنید با یک خیال نورانی به طرف رفیقتان حسین و خدا قدم بر می دارم. قول می دهم هر دستوری بدهید همه را انجام دهم. می دانم به خاطر عمومی بودن سایت و خطر برداشتهایی افراط و تفریطی کلی باسخ می دهید اما در عین حال فقیر را هم دریابید. به خاطر تمام کبایر از خدا و اهل بیت و شما عذر می خواهم. اگر قبولم کنید از گناهان دست کشیده و با خدا معامله کرده و ثواب تمام اعمالم را به شما هدیه می کنم . به حق نبی فرق شکافته، بهلوی شکسته، جگر باره عطشان کربلا، دل زینب، سجده سجاد، و انتظار «م ح م د» مرا دعا کرده و درییابید عاقبتتان ختم به خیر. ضمنا از تلاوت هم غافلم با چه سوری مانوس شوم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می فرماید شیطان قسم خورده در مسیری که به سوی حق ختم می شود می نشیند و مانع سیر افراد می شود و انسان باید از همین جا که شیطان را در مقابل خود فعّال می یابد فکر کند باید با مقاومت کامل شیطان را مأیوس کند، همه ی کارهایی که می کنید خوب است، پس از مباحث معرفت نفس و معاد به فکر سلوک ذیل شخصیت حضرت امام باشید تا راه صدساله را همچون سرداران شهید یک شبه طی کنید و مفتخر به تصدیق قلبیِ رهنمودهای مقام معظم رهبری انقلاب گردید. موفق باشید
9733
متن پرسش
سلام به استاد عزیز و سخاوتمندمان: جسارتا آیا ترجمه جدید «معرفت النفس و الحشر» حضرت عالی به طبع رسیده است تا ممنون این خیر کثیر دیگر از جانب تان باشیم؟ از کجا می توانیم سفارش دهیم؟ با ارادات و احترام
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بلی؛ بحمداللّه مدتی است چاپ شده، فایل آن روی سایت در قسمت کتاب‌ها هست. با آقای مهندس نظری جهت تهیه‌ی آن می‌توانید تماس بگیرید. شماره‌ی ایشان 09136032342 است. موفق باشید
9728
متن پرسش
سلام علیکم: استاد در خصوص فهم کتاب «معرفت نفس و الحشر» فرموده بودید: «إن‌شاءاللّه با طی مقدمات، کتاب قابل فهم می‌شود و شما با معارف بی‌نظیری روبه‌‌رو می‌شوید. اگر بتوانید کسی را پیدا کنید که یک‌بار از همین متن فارسی‌اش آن را در ویرایش جدید تدریس کند، به جمع‌بندی خوبی می‌رسید. چند جزوه در شرح ابتدای کتاب هست مطالعه‌ی آن‌ها کمک می‌کند.» سوال اول: آن 75 جلسه شرح معرفت النفس و الحشر که کیفیت صدای پایین دارد به نظرتان مفید قرار می گیرد یا خیر؟ اگر مفید قرار می گیرد از انتشارات تهیه کنیم. سوال دوم: جای دیگر جواب فرموده بودید: چند جزوه در شرح ابتدای کتاب هست مطالعه‌ی آن‌ها کمک می‌کند. منظورتان جزوات سایت بود یا در داخل کتاب؟ سوال سوم: در یک سوال دیگر فرمودید: جزوه‌ی جدید «حرکت جوهری» که به صورت مختصر تهیه شده، این نکته طرح شده است. بنده در سایت چنین جزوه ی جدیدی یافت نکردم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر بتوانید از آن‌ نوارها استفاده کنید مفید است. 2- 5 جزوه‌ی جدا در شرح قسمت‌های اول کتاب «معرفت‌النفس و الحشر» هست، باید ازطریق المیزان، از حاج آقا نظری تهیه کنید 3- آن جزوه را نیز از طریق حاج آقا مهندس نظری تهیه کنید. شماره‌ی ایشان 09136032342 می‌باشد. موفق باشید
9731
متن پرسش
با سلام و تشکر از مطالب مفیدتون: آیا در خواب و در رویای صادقه در مواجه با افراد دیگر با نفس آنها روبرییم یا زایده ای از ذهن ما است و فقط تصور می کنیم که در خواب ما حاضرند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو صورتِ آن ممکن است. اگر در خواب نفس ما به عالم ملکوت سیر کند با وجه واقعی افراد روبه‌رو می‌شویم وگرنه با صورت‌های ذهنی خودمان که از طرف داریم روبه‌رو می‌گردیم. موفق باشید
9698
متن پرسش
سلام علیکم: یکی از دوستان می گفت اگر نفس مجرد است حرکت از قوه به فعل در مجردات چگونه معنا پیدا می کند؟ بنده بعدا که به سوال اش فکر کردم یاد مثال شما آمدم. فرمودید که پیری وجود دارد ولی انسان باید بهش برسد. حال پس مقام تجرد هم اینگونه است. یعنی مقام تجرد وجود دارد ولی شخص باید به آن برسد. خب مثلا علامه طباطبائی در 20 سالگی به مقام تجرد رسیدند و ما هم معلوم نیست تا کی بتوانیم برسیم. از طرفی نمی توان منکر حرکت در جوهر و رسیدن از قوه به فعل شد. پس قبل از اینکه نفس ما به مقام تجرد برسد از جنس چیست؟ یعنی تا قبل از رسیدن به مقام تجرد مجرد بودن نفس معنا نمی دهد؟ یعنی الآن نفس ما مجرد نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این در بحث حرکت جوهری روشن شد که چون تجرد نفس ناطقه نسبی است و به بدن تعلق دارد، حرکت جوهری بدن به نفس سرایت می‌کند با این تفاوت که در نفس حرکت به صورت لَبْسِ بعد از لَبس صورت می‌گیرد و نه به صورت خَلع و لبس. به همین جهت شما در عین آن‌که 20 ساله شده‌اید در 5 سالگی خود نیز حاضرید. در جزوه‌ی جدید «حرکت جوهری» که به صورت مختصر تهیه شده، این نکته طرح شده است. موفق باشید
9700
متن پرسش
با عرض سلام و توفیق روز افزون برای استاد: در بحث جهاد اکبر و جهاد جدی با نفس برای جلوگیری از سرخوردگی و سرباز زدن نفس از آن که تن هم همراهی می کند مثلا تن را به خواب می برد تا در فرمان جهاد نباشد و... چه باید کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال این نفس ناطقه‌ی انسان است که باید بین گرایش نفس امّاره و فطرت خود یکی را انتخاب کند و انسان به اندازه‌ی انتخاب‌های مثبتی که داشته است بزرگ است. موفق باشید
9706
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید استاد این یک روز سوالات زیادی پرسیدم. مدت طولانی و چند ماهه ای بود که سوال نپرسیده بودم. استاد بحث تکوین و تشریع را در کدام اثر شما می توان مورد بررسی قرار داد؟ بعضی از اساتید هم سعی دارند برای اعمال عبادی و شرعی ما دلیل پزشکی بیاورند و بگویند اگر اسلام گفته فلان کار را نکنید چون دلیل پزشکی داشته. اما بحث تکوینی بودن دستورات دین برای این دوستان پوشید است. بنده جسته گریخته مطالبی را ازتان شنیده ام ولی می خواستم من باب جمع بندی و کلی نگری هم به مسأله واقف شوم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث تکوین و تشریع تا حدّی در کتاب «خویشتن پنهان» صفحات 151 و 152 آمده. اگر بعد از مطالعه‌ی آن قسمت باز سؤالی باقی می‌ماند در خدمت شما هستم. موفق باشید
نمایش چاپی