تفسیر انفسی سوره مرسلات و اشارههای قدسی
جلسه نهم: اصیلترین و نهاییترین «بودن»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلينَ (38) فَإِنْ كانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكيدُونِ (39) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ (40) إِنَّ الْمُتَّقينَ في ظِلالٍ وَ عُيُونٍ (41) وَ فَواكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ (42) كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)
عنایت داشتید که بحث در یوم الفصلی است که در افق وجودِ هر انسانی حاضر است، چه در افق وجودیِ مجرمین و چه در افق وجودیِ متقین. تفاوت آنها در این است که مجرمین خود را گرفتار امور فرعیِ زندگی دنیایی میکنند و عملاً یوم الفصل از منظر و چشمانداز آنها در حجاب میرود و از آن نحوه بودن که باید در زندگیِ دنیایی خود آن را در خود شروع کنند، محروم میشوند. در حالیکه وقتی انسان در محضر قرآن قرار گیرد، در مواجهه با این آیات به آن نحوه بودن وقوف پیدا میکند و احساس میکند در آن حضور و در آن بودن قرار دارد. وقوف نسبت به میدان دیدی که در مقابل او است و میتواند در آن حضور، خود را پیدا کند و عملاً از سرگردانیهایی که اهل دنیا گرفتار آن میشوند، آزاد گردد، زیرا راه را پیدا کرده و نیاز به قرارگرفتن در آن و طی کردن آن دارد تا آرامآرام هرچه بیشتر درک اجمالیِ «بودنِ» گستردهاش، به درک تفصیلی آن نزدیک شود و هرچه بیشتر خود را در همه هستی بیابد، تا اگر در شرق هستی است خود را در غرب هستی نیز احساس کند. برعکس انسانهای عادی که در همان انتخابِ وضعیت محدود دنیایی خود متوقف میشوند. در حالیکه انبیاء آمدهاند تا آنها را تا حضور عرشیِشان جلو ببرند، همان حضوری که جناب حافظ خطاب به انسان میفرماید:
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
ولی مردم عادی که مشغول زندگی دنیایی خود هستند، تازه از انبیای الهی گلهمندند چرا بساط زندگی آنها را که مشغول دامهای دنیا بودند و با همان خوش بودند، به هم زدند. گلهمندند چرا عیش امروزین آنها را با مطرحکردن ابدیت، خراب کردند. به گفته جناب مولوی حرف آنها این بود:
طوطی نقل شکر بودیم ما مرغ مرگاندیش گشتیم از شما
پیامبران متذکر حضوری هستند که انسان تا ابدیتِ خود، خود را نزد خود حاضر مییابد ولی اهل دنیا که تنها میخواهند همین حالا خوش باشند، تذکر انبیاء را مرگاندیشی به حساب میآورند و مشکل اهل دنیا در همین تصور غلطی است که از زندگی اصیلِ دینی دارند و آن را مرگاندیشی میپندارند. در حالیکه نهتنها آنچه پیامبران خدا مدّ نظر بشریت قرار میدهند، مرگاندیشی نیست، بلکه توجه به حضورِ بیکرانه و جاودان انسان است. در واقع پیامبران، «هست» و «بودن» انسان را به آنها متذکر میشوند تا از بودن خود در همه مراحل آن بودن بهرهمند شوند. انبیاء آمدند تا بگویند: «خود باشید و خود شوید» یعنی سعی کنید در مسیر بودنِ خود همه مراحل «بودنِ» خود را دریابید و متوقف به مرحلهای از آن بودن که بودنِ محدود دنیایی است، نشوید و از دیگر مراحل بودن که میتواند برای شما حاضر باشد، غفلت کنید. مگر حضور در انقلاب اسلامی یکی از مراحل بودن ما نمیتواند باشد و در این بودن، ذیل اراده و نور الهی خود را احساس کنیم و بیابیم؟ عمده آن است که با بودن خود آشنا شویم و در آن سُکنی گزینیم وگرنه هر روز میخواهیم جایی باشیم و عملاً از خود فرار میکنیم به امید سُکنیگزیدن در بودنهای دنیایی و میلهای نفس امّاره، غافل از اینکه:
نی به هند است ایمن و نی در یَمن آنکه خصم او است، نفس خویشتن
وقتی انسان از خود فرار کند هر کجا هم برود به هیچ سُکنایی نمیرسد، در حالیکه خداوند با مدّ نظرآوردن «یوم الفصل»، اراده کرده است ما را در خود حاضر کند و به سوی بودنی اصیلتر، راهی را مقابلمان بگشاید تا...
برای مطالعه کامل،لطفا فایل های docوpdf را دانلود نمایید