با عرض سلام و احترام و خداقوت بنده و گروهی از دوستان، مجری برگزاری اعتکاف مادر و کودک در سال گذشته بودیم و در سال پیش رو نیز قصد برگزاری این برنامه معنوی را برای مادران به همراه فرزندان خردسال داریم. با توجه به سختی ها و چالش های اجرای این برنامه، لطفا راهنمایی بفرمایید شما به عنوان عالم دین ضرورت برگزاری این برنامه را چطور ارزیابی می فرمایید؟ ضمنا با توجه به حضور کودکان و لزوم خاطره سازیِ شیرین از حضور در مسجد و اقتضائات خاص فضای حضور مادر و فرزندی شاید ظواهر اعتکاف های معمول در اعتکاف مادر و کودک وجود نداشته باشد. سال گذشته دوستان نهایت تلاش خود را نمودند تا محیط خلوت و مناجات که اوج تجربه دلنشین در سه روز معتکف شدن است برای مادران فراهم شود اما با این وجود کمتر لحظه ای از شبانه روز مسجد خالی از سر و صدای کودکان بود، وجود اسباب بازی های خرد و درشت برای سرگرم شدن خردسالان در کنار مادران، برنامه های تربیتی برای کودکان من جمله جشن میلاد حضرت امیر علیه السلام، بیتوته تعدادی از مادران باردار و یا تازه زایمان کرده که شرایط روزه داری نداشتند و محتاج خلوت با معبود بودند و... ظاهری کاملا متفاوت از اعتکاف هایی که تا الان دیده بودیم به وجود آورده بود و این قضیه ما را به عنوان مجریان این برنامه نگران نمود که مبادا به نیت گسترش امری حسنه و مورد تقاضای مادران، موجب تغییر سنت حسنه اعتکاف از روال معمول خود شده و تحریفی در این سنت به وجود آورده باشیم. ممنون می شوم حضرتعالی در این مورد نیز راهنمایی بفرمایید. التماس دعا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را شکر که ما، در بستر حضور تاریخی در انقلاب اسلامی تا اینجاها جلو و بسی جلوتر آمدهایم. چه اندازه کار زیبایی است که در دلِ اعتکافی اینچنین ارزشمند، بانوان جوان ما به جهت فرزندان و کودکان خردسالشان از چنین حضوری محروم نباشند. خدا را شکر که بانوان ما تا اینجاها متوجۀ وسعت امروزینِ خود شدهاند که در عین فرزندداری و فرزندآوری و مادرانه عملکردن، اینچنین در میدانهای اجتماعی حاضر شدهاند از آن جهت که اعتکاف، حضور مؤمنان است در جمعی که آن حضور، آنان را در کنار هم قرار داده به جای آنکه هرکس جدا از دیگری همچون راهبان بخواهد عبادت کند، نه! اسلام دینِ «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» میباشد و این یعنی در عین رجوع به حضرت حق و دلدادگی به او، هر کدام جدا جدا نباشند، به همان معنایی که حضرت آیت الحق آیت الله حسنزاده«رضواناللهتعالیعلیه» فرمودهاند: «بود مرد تمامی آن که از تن ها نشد تنها / به تنهایی بود تن ها و با تن ها بود تنها». و این یعنی اعتکافِ مادرانه. موفق باشید
سلام علیکم: سوال بنده در این خصوص است که چگونه کسی که دچار دیدن فیلم های شهوت آلود جنسی شده است خود را می تواند درمان کند و چه روش هایی را شما برای ترک این کار پیشنهاد می دهید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست، گفته میشود سعی کنید جایگزینیهایی برای آن عادت بیابید. مانند ورزش و مطالعۀ مباحث «معرفت نفس» و فعالیتهای جهادی و حضور در مسجد و هیئت و حتی کارهای عادی که مردم برای کسب درآمد بدان ورود میکنند. موفق باشید
سلام استاد گرامی: وقت شما به خیر. خیلی ممنون از مطالب ارزشمندی که بیان میکنید. ببخشید مطلبی را در مورد شهر انقلاب اسلامی ارسال میکنم. خیلی ممنون میشوم اگر به تفصیل راهنمایی بفرمایید. به نام خدا در تاریخ انقلاب اسلامی، «شهر» سرآغاز کار۷ هنری است؛ آن موقع که مردم به خیابان آمده اند و تظاهرات کرده اند، در صفِ طولانی رای دادن به جمهوری اسلامی ایستادند، شهدا را تشییع کرده اند و بارها آمده اند و راهپیمایی کرده اند. در شهرهای ایران، مردم در «خیابان ها» تجربه های زیستِ حقیقی داشته اند. این یگانگی محقق شده در خیابان ها، سرآغاز کار هنری است. و شهر انقلاب اسلامی را در نسبت با قبله هنری حقیقی، جهت دهی می کند. اینجاست که جهت مسیرها و راه های ارتباطی و بدنه ی خیابان ها و ویترین مغاره ها همگی باید در یگانگی باشند؛ زیرا قبله کار هنری را نشان می دهند. و می توانند ظهور هنر معماری انقلاب اسلامی را در مجاورت خود رقم بزنند. و الگوها و سنت های حقیقی را کشف کنند. از آنجایی که راه ها، نوعی امتداد هستند و امتداد فرهنگی شهر را می سازند. و فضاهای پر و خالی شهر بر مبنای حضور و عبور آن ها شکل می گیرند. در مورد شهر اصفهان؛ مکانِ گلستان شهدا و مصلی می تواند در شبکه هندسه ایی دیگری از خیابان ها و راه سازی، در نسبت با چهارباغ بالا و سی و سه پل قرار بگیرد. و هندسه ایی نو در مسیر شهر ایجاد کند. در این صورت، حتی پل خواجو و سی و سه پل نیز در نسبتی دیگر با هم قرار می گیرند. مسجد جامع عتیق که در تاریخی نو، قبله شهر را به سمت میدان امام (میدان مسجد کاخ بازار) چرخاند و در شبکه هندسی نو، خیابانِ چهارباغ، رودخانه زاینده رود را در مرکزیت قرار داد. اینک در تاریخ انقلاب اسلامی انتظار می رود، شهر قبله هنر حقیقی تری بیابد. و اگر این قبله هنری ظهور نکند عالم هنر انقلاب اسلامی از سرگردانی خارج نمی شود. شاید؛ خیابانی از جنس نور انقلاب اسلامی از وسط چهارباغ بالا به طرف گلستان شهدا مورد نیاز است. شبکه هندسه نویی می تواند گلستان شهدا و مصلیِ را، مرکزیت بخشد و میدانی مردمی، و خیابانی پر از معنای راه و صراط را برای حضور مردم ایجاد کند. شاید اگر چنین هندسه ایی از مسیرها ایجاد شده بود. مقلب القلوب بود و ساختمان مصلی اینچنین ساخته نمی شد و مرکز تجاری سرمایه داری هایپرمی در مجاورت آن نمی نشست. و آن هندسه ی شهرسازانه غلبه داشت و چنین شکل گرفتن هایی را مغلوب میکرد. از آنجایی که خیابان های شهر انقلاب اسلامی در طلب هویت هنری خود هستند، نامگذاری های عجیبی را میبینیم، مثلاً اتوبان شهید خرازی، سه راه میناکاری. به یعنی به غیر از ابتدا و انتهای مسیر، در خود امتداد مسیرها، فرمِ خیابان ها؛ با این جدول های رنگی سفید و آبی، نماهای ناهماهنگ ساختمان ها و ویترین های غربی، روحی از انقلاب اسلامی را ندارد. زیرا خیابان ها قبله ایی از هنر ندارند. خیابان هایی که به گفته ی رهبر انقلاب باید انبساط خاطر ایجاد کنند، انحنادار باشند. از طرفی این مورد از صحبت های ایشان هم در نگاهم مهم آمد، ما در دل یک پیچ تاریخی قرار داریم. این پیچ تاریخی در وجود انسانی احساس می شود. و در کار هنر آشکار می گردد. و هستی انکشاف می یابد. با تشکر. التماس دعا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکتۀ مهمی میباشد و در این رابطه و با توجه به ظرفیت امروز، خوب است طرحهایی را پیشنهاد کنید تا آرامآرام فرهنگ پذیرش آن فراهم گردد. موفق باشید
سلام آقای طاهرزاده: من عاشق مرحوم امام و انقلاب اسلامی ام و پیامم از جهت نگرانی و دلسوزیه و اونم اینکه ما تا کی قراره با این صحبت که همین دختران کم حجاب هم دختران ما هستند و این موارد صحبت ها که تا حدودی درست است چشم ببندیم در مقابل اتفاقاتی که در شهرها به خصوص تهران در حال رخ دادنه. استاد من در تهران هستم و احساسم اینه بزرگانی چون شما از وضعیت به صورت میدانی با خبر نیستید. چند وقت پیش آقای جمشیدی یادداشتی منتشر کردند در همین موارد و انقلابیون به ایشان حمله کردند که نه اینطوری نیست و نباید نگران استحاله فرهنگی جمهوری اسلامی شد. وضعیت خیابان ها پوشش حتی آقایان، سگ گردانی، مشروبات، روابط آزاد واقعا جای نگرانی داره. من ذهنیتم این است اطلاع میدانی نسبت به این موضوع برای بزرگان وجود نداره. وقتی مسیر مراجع از بیت تا مسجد باشه آنچه در خیابان های تهران رخ میده قطعا بی اطلاع هستند. خواستم نظر خودتان را بفرمایید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به هر حال جبهۀ استکبار بیکار ننشسته است و عملاً با به میدانآوردن بیحیایی در جامعه تلاش دارد به اهداف خود که مقابله با نظام و انقلابی است که همۀ موجودیت آن را به خطر انداخته است و به همین جهت متفکران جامعه هر کدام باید از زاویهای متوجۀ این امر باشند تا از یک طرف موجب تقابل افراد جامعه با یکدیگر نشوند و از طرف دیگر جامعه، بسترِ فرهنگ غربی نگردد. که سعی اهل نظر در این رابطه، سعی خوبی است و با همان متانت و حکمت رهبری، مسلّماً این نقشه مانند دیگر نقشههای دشمن خنثی خواهد شد وقتی ما بتوانیم ارزش انسانها را با آنها در میان بگذاریم و متوجه شویم زیرِپا قراردادنِ دستورات شریعت الهی آنان را از ابعاد فاخر و متعالیشان ساقط میکند. هنوز زمینۀ چنین گفتگوهایی فراهم نشده است بخصوص در مدارس و دانشگاهها. و البته در مقابل آنانی که مأمور ایجاد فساد در جامعه میباشند موضوع فرق میکند. موفق باشید
https://lobolmizan.ir/special-post/1050
https://lobolmizan.ir/sound/666#sound-row-4397
سلام استاد: از بس همیشه اومدم غر زدم، این بار اومدم بگم حالم خیلی خوبه. حالم خیلی خیلی خیلی خوبه. چون دیگه نمیترسم. چراییش رو هم به طور دقیق نمیدونم فقط باور کردم که همه عالم تحت مدیریت خداست و این برام کافیه. حضور حاضر خداوند برگشته و از تاریکی جنون آمیز نجات پیدا کردم، فعلا. تا ببینیم در ادامه سفر چی پیش میاد. فقط یه سوال کوچیک، من نماز رو در مسجد سنی ها یاد گرفتم و به همین علت از اول در ۵ نوبت میخوندم، اما کمی مشقت باره. آیا شما هم همین کارو میکنید؟ اگه ۳ نوبت بخونم چیزی از فضیلتش کم میکنه؟ البته من در کل روز به یاد خدا هستم. وقتی بیدار میشم، وقتی وسط شب از خواب میپرم، وقتی گریه میکنم و حتی وقتی دچار تردید در هستی میشم.... و جز این هیچ چیزی از دنیا نمیخوام. سجاده فقط ظاهرشه.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. سیرۀ پیامبر «صلواتاللهعلیهوآله» نیز آن بوده که نماز را در ۵ نوبت میخواندند، ولی در بعضی شرایط، بدون آنکه محذوری در کار باشد آن را در ۳ نوبت جمع میکردند و بدین لحاظ اکثر شیعیان به صورت جمع میخوانند و به نظر میآید هر دو روش مورد رضایت خداوند است. ۲. آری! قصۀ انسان چنین است که اگر به نور توحید، آری! به نور توحید منوّر شود؛ به ایمانی مفتخر میگردد که همه چیز اوست. در آخر جلسۀ اول: «پیامبر خدا و ائمه «علیهمالسلام» و بازگشت به ایمانِ گمشده» از ایمانی که در نسبت با اولیای معصوم باید مدّ نظر آورد، سخن گفته شده. خوب است به آن نکته توجه شود. https://eitaa.com/matalebevijeh/20136 . موفق باشید
سلام استاد عزیزم. وقت بخیر. استاد من خیلی امیدوار بودم که ظهور در عصر ما اتفاق میفته و نبرد نهایی متصل به ظهور همین نبرد ما با اسرائیل خواهد بود. طبق آیات اول سوره اسراء. و فکر میکردم که ما نبردمون با اسرائیل همون مرحله دومی هست که آیات دارند میگن. ولی الان وقتی آیات رو میخونم متوجه میشم که ما همون مرحله اول نبرد با بنی اسرائیل هستیم. چون صراحتا آیات میگن که در مرحله دوم تعداد یهودی ها بیشتر خواهد بود و کلمه «بنین» رو قرآن میاره که به معنی فرزندان هست. در حالیکه الان جمعیت یهود از شیعه کمتره. پس ما در مرحله دوم نیستیم و اولیم. همچنین اینکه برخی میگن مرحله اول فساد و سرکوب بنی اسرائیل در زمان بخت النصر اتفاق افتاده به این نکته توجه نمیکنند که اولا بخت النصر شامل «عباد لنا» نمیشه و بخت النصر کافر بوده. و دوما آیات دارند درباره یک مسجد صحبت میکنند که در هر دو مرحله سرکوب توسط مسلمانان از قوم یهود پاکسازی میشه. در حالی که قبل از ظهور پیامبر ما مسجد نداشتیم و قرآن جای دیگه برای عبادتگاههای ادیان دیگه واژه های صومعه و.. رو بکار میبره. پس هر دو نبرد بعد از ظهور اسلام اتفاق میفته و سرکوب یهود توسط بخت النصر قبل از ظهور اسلام بوده و نمیشه که سرکوب اول رو به بخت النصر نسبت داد. مشکلی دیگه ای که هست این هست که فاصله مرحله اول و دوم هم کم نیست. چون آیه میگه شما بنی اسرائیل دوبار در سطح زمین (بین الملل) فساد میکنید و اگر عصر مرحله اول اگر ظهور حضرت مهدی باشه و ایشان ظهور کنند یهودی ها فرصت و امکان و توانایی فساد کردن رو در سطح بین المللی ندارند. بخاطر حاکمیت جهانی حضرت مهدی. پس بین مرحله اول و دوم فاصله زیادی هست. ضمن اینکه براه انداختن فساد در سطح بین المللی و فسادی این چنین سازمان یافته و جهانی شده بعد از یک بار سرکوب و پاکسازی مشخصا شاید دهه ها طول بکشه. علاوه بر اینکه افزایش جمعیت یهود و بیشتر شدنش از شیعیان با توجه به جمعیت خیلی کم الان شون هم شاید دهه ها طول بکشه و یا شاید یکی دو نسل. بنابراین ما در عصر ظهور امام زمان نیستیم متاسفانه. آیا این استدلال ها درست هستند استاد؟ خیلی ممنونم از پاسخگویی و راهنمایی تون
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که حجتالاسلام آقای دکتر مصطفی صادقی در کتاب تحلیل تاریخی نشانههای ظهور میفرمایند آیات و روایات مربوط به آخرالزمان و ظهور حضرت امام عصر «عجلاللهتعالیفرجه» جنبۀ تأویلی دارد و تطبیق آن امور با آنچه با آن روبرو هستیم، کار آسانی نیست. موفق باشید
قلبها در عالم چه میکنند؟ معمولا کار را امری عینی و خارجی میدانیم. پُل ساختن، خانه ساختن، حتی درخت کاشتن کار است؛ با دست و پاهای ما چیزی در جهان جابجا میشود و قبول داریم کاری انجام شد. وقتی کتاب میخوانیم چیزی در جهان اشیاء جابجا نمیشود ولی از ظاهر ما پیداست در حال انجام کاری هستیم، در حال مطالعه، جابجایی فیزیکی و عینی رخ نمیدهد اما افکار و اندیشه نویسنده به ما منتقل میشود. با او فکر میکنیم، وارد عالم خیال او میشویم اصلا به بهانه افکار او تحرک فکری در ما رخ میدهد اما ما در جای خود ثابتیم. وقتی به چیزی ایمان میآوریم، وقتی کینه یا محبت کسی را در دل داریم، وقتی درکی از معبود در قلبمان خطور میکند و گویی لحظهای خدا را به گونهای میچشیم که مخصوص آن لحظه است. وقتی صبرمیکنیم، وقتی به مقام رضا میرسیم، وقتی در عالم تسلیم یا مقام توکل به سرمیبریم، هیچ چیز پیدا نیست. نه کتابی به دست داریم نه چیزی را جابجا میکنیم نه حتی به سمت قبله نشستهایم، اما بزرگترین اتفاقات در وجود ما رخ میدهد. هرچه کار غیبیتر باشد، بینشانتر است و دایره نفوذش بیشتر، کار قلب علاوه بر گسترش در سطح، در طول رسوخ میکند، حس محبت ما در قلبها نفوذ میکند، عطر تسلیم و توکل ما مدارج آسمان را طی میکند و اهل آسمان را از عطر بودنمان سرمست میکند. ظاهر بسیاری کارها شبیه هم است؛ یکی مسجد میسازد ولی بنای آن بر تقواست، یکی برای نفاق و ضرار، یکی شهادتین میگوید تا جایی در جهان اسلام پیداکند و خواستههای نفسش را در مناسبات مسلمین تامین کند، یکی شهادتین میگوید چون جانش حضور حق را چشیده و آنچه در جانش رخ داده بر زبانش جاری شده. هر خبری هست در پشتوانه کارهاست قطعا قلب نورانی دست به کار کثیف نمیزند اما هر کار ظاهرا درستی جایی در عالم حقایق ندارد. کار خدا با قلبها پیش میرود امام (ره) هرچه کرد با قلبها کرد نه مدرسه نظام سازی تاسیس کرد و وزیر و دولتمرد برای آینده تربیت کرد، نه سلاح خرید و به فکر نیروی نظامی جمهوری اسلامی بود. همان تحصیلکردههای آمریکا رفته و نان و نمک پهلوی خورده با او بیعت کردند و تا پای جان پای او ایستادند. در سالهای قبل از قیام ۴۲، از ۴۲ تا ۵۷ و پیروزی انقلاب، در سالهای پر التهاب جنگ، امام قلب انقلاب بود؛ قلب او آنچنان سرچشمه ایمان و معرفت بود که در رگهای جامعه جاری شد، جوانهای اهل خوشگذرانی دهه پنجاه ناگهان نماز شبخوانهای جبهه شدند، قلب عالم بنا میکند و همه چیز را در آن عالم معنای تازه میدهد با کمترین جابجایی ظاهری. ما قطعا به سلاح و رزم و علم نیاز داریم اما اینها را هر کافری هم میتواند داشته باشد. شاهکار ملت ایران و امت اسلام در قلبهای آنهاست، در نیروی غیبی آنهاست. آن روزها که بسیاری اهل دین و انقلاب از لغزشهای نسلهای جدید نگران بودند و همه را در ریزشهای انقلاب توصیف میکردند، او که اهل دل بود، او که ولایتش بر قلبهاست و نسبت نفوس همان فرزندان چموش ایران اسلامی را با خود میشناخت، بارها گفت که جوانهای امروز از جوانهای دهه شصت بهترند؛ پای کار انقلابند! و ما بین توصیف او و آمار و مشاهدات و پیمایشهای علمی گیج میشدیم غافل از اینکه آمار، ایمان سنج ندارند پرسشنامهها حقیقت یاب نیستند و احوال قلوب را فقط ارباب قلوب میشناسند. بدون اینکه قدمی از تامین اسباب قوت علمی و اقتصادی و نظامی جمهوری اسلامی کوتاه بیاییم، باید به دو پیشوای انقلاب اقتدا کنیم و دل در کار دلبری و دلدادگی بسپاریم، تا تمدن جهانی آینده را به لطیفترین شکل با نفوذ بر قلوب بسازیم. عالَمی دیگر بباید ساخت.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال این مائیم و نفسی که در اکنون مان تا ابدیت حاضر است و هر اندازه در هر حرکتی نسبت به این نفس، خود را معنا کنیم این مائیم و معنایی که از سرگردانی ها رها میشویم به استحکامِ حقیقتی که دو سر هر دو حلقۀ هستی را به هم پیوسته است و این یعنی: «این جهان آن جهان شدن عشق است» و این یعنی آری! «عالَمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی». موفق باشید
سلام خدمت استاد بزرگوار: این متن را بندهٔ در مورد آتش بس نوشته ام. اگر نظری داشتید خوشحال میشم بفرمایید: ایران پیروز شد بعد از ۱۱ روز مقاومت بی نظیر مردم ایران، آمریکا و رژیم صهیونیستی مجبور به عقب نشینی از دست اندازی به کشور عزیزمان شدند. شاید صدق این گزاره در ذهن دوستان کمی سخت به نظر برسد اما شواهد میدان این گزاره را با قاطعیت تایید می کند: ۱.هدف اسرائيل و آمریکا از این حمله چه بود؟ 🔹 اگر هدف شان نابودی صنعت هسته ای در ایران و بعد تحمیل توافق بر ایران با کوتاه آمدن از حق داشتن انرژی صلح آمیز هسته ای بود، به هدف شان نرسیدند و علی رغم آسیب هایی به تجهیزات و سایتهای هسته ای و ترور چند تن از دانشمندان هسته ای، هممواد غنی شده مان حفظ شده و هماصل صنعت هسته ای و بقیه خسارات قابل جبران است. 🔹 اگر هدف شان از بین بردن نظام و تجزیه کشور بود که این هدف به عکس خودش تبدیل شد. به این معنی که اتحاد و انسجام ملی در کشور به اوج رسید و مردم پشت نظام و ولایت برای حراست از میهن خویش ایستادند و نشان دادند تحت هیچ شرایطی حتی ضعیف شدن کشورشان را بر نمی تابند چه رسد به تجزیه و نابودی. 🔹 اگر هدف شان تضعیف روحیه و اراده مردم در مقاومت و استقلال بود مردم نشان دادند کهچقدر خوب دشمن اصلی خودشان را می شناسند و اراده مقاومت تا پای جان را در برابرشدارند. رهبر انقلاب بعد از پاسخ اسرائيل به عملیات وعده صادق ۲ فرمودند: کاری کنید که دشمن اراده ملت ایران را در مقابله با آنها درک کند. امروز دشمن بیش از هر زمانی به اراده ملت ایران برای مقاومت در برابر زورگویی پی برد. پس به هدف شان نرسیدند و اراده ما بر اراده آنها غلبه کرد و این اولین پیروزی ماست. ۲. به طرف مقابل صحنه نگاه کنید. دشمن سعی داشت با گزینه ای که همیشه سایه اش را بر سر مردم و نظام نگه داشته بود اراده ما را بشکند، اما نتیجه چه شد؟ این کوه در رسانه، موش زایید! با تمام تجهیزات و قوای نظامی به میدان آمدند و موفق نشدند. پس دیگر گزینه نظامی در آینده چندان اثری روی میز ندارد. ۳. پس از این جنگ رژیم صهیونیستی چندین قدم به اضمحلال نزدیک تر شد. چرا؟ به همان دلیلی که از ابتدای طوفان الاقصی خود را درگیر جنگ وجودی می دید. اسرائيل دیگر جای زندگی نیست چه رسد به قطب اقتصادی و ترانزیتی و کوریدوری منطقه شدن! تا قبل از جنگ با ایران امنیت نداشت، الان دیگر زیر ساخت درستی هم ندارد و قدرت محافظت از خودش را هم ندارد. مضافا بر اینکه اسرائيل برای شهرک نشینانش خانه امن رویاها تصویر شده بود. بعد از طوفان الاقصی این خانه زیبا نا امن شد و امروز بی ریخت و پر از درد و رنج و غصه نیز شده است. مشکل برق و بنزین و ... هم به آن اضافه شده. پس اصلا محل جذابی برای زندگی در خارج از وطن نیست. موج فرار شهرک نشینان اینگزاره را بیشتر تایید می کند. ۴. قدرت دفاعی و تهاجمی ایران که صرفا با یک بخش از نیروی خود (موشکی) دشمن را به زانو درآورد و سایر قوای خود (دریایی، زمینی، منطقهای، نیروی قدس، تنگه هرمز و...) را همچنان رازآلود و مبهم در چشم دشمن نگه داشت بیش از پیش اثبات شد. سوای از اینکه هیچ کشوری در این جنگ به ایران کمک نکرد. امروز تمام دنیا بیشتر از قبل روی قدرت نظامی ایران حساب باز می کند. همین مسئله می تواند ایران را یک نقطه قابل اتکاء برای شراکت راهبردی و سرمایه گذاری و حتی پرکننده خلاء قدرت در منطقه نشان بدهد. ۵. الفرض که این آتش بس به اسرائيل فرصت ترمیم برای ادامه جنگ داده این فرصت برای ما نیز هست. بالاخص که عمده ضربه ای که ما در اینجنگ متحمل شدیم ناشی از نفوذ عوامل دشمن بود که باید سیاست های متناسب با ترمیم آن صورت پذیرد. همچنین نقاط ضعف و قوت دشمن بهتر برای ما روشن شد. ۶. اینکه آیا میزانضربات وارده به رژیم صهیونیستی به حدی بوده که او را از حمله مجدد به ایران منصرف سازد امری ست که باید کارشناسان نظامی در موردش نظر بدهند و ما در این زمینه کاملا به فرماندهان نظامی و سران عالی امنیتی در کشور اعتماد داریم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این تحلیل را شامل نگاهی دقیق مییابم بخصوص با توجه به تاریخی که در پیش است بحمدالله شرایطی پیش آمده است که در مقابله با رژیم صهیونی تا مرز مقابله با آمریکا جلو و جلوتر رفتهایم و این یعنی حقیقتاً وارد تاریخی شدهایم که تاریخ مقاومت است، در عین زندگیکردن، به جای جریانی که میخواهد ما را گرفتار دوگانگیِ زندگی و یا مقاومت کند، ما در یگانگی بین زندگی و مقاومت، در این زمانه میتوانیم خود را معنا کنیم زیرا ما در مقابل یک تاریخ قرار داریم، تاریخی که مرحلهای از مراحل مهم تاریخ ایران است. ان شاءالله عرایضی روز شنبه در این رابطه در مسجد انبیاء تحت عنوان «کربلا و عبور از دوگانگی بین «زندگی» و «مقاومت» خواهد شد. موفق باشید
استاد ارجمند، حکیم و فرزانه ام سلام علیکم.🌹 حضرت امام خمینی رحمه الله بسیار با دقت نظر از کلمات و واژه ها استفاده میکردند، نقل است برای عرض تسلیتی متنی آماده میکنند که در آن نوشته بوده با نهایت تاثر و... و ایشان امضاء میفرمایند ولی بلا فاصله پس از امضاء نامه را پس میگیرند و قسمت نهایت را خط میزنند و میفرمایند نهایت تاثر نداشتم در مورد القابی هم که حضرت آیت الله مشکینی به ایشان دادند واکنش نشان دادند بعد یک چنین آدمی رهبری را با پا پسوند سلام الله ذکر میکنند. به امام جماعت مسجد عرض میکنم که در قنوت ها ذکر اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای را بگو واهمه دارد! کی باید بفهمیم و شکر گذار و دعاگوی ولی خدا باشیم مگر نه اینکه کفران نعمت عذاب شدید بدنبال خواهد داشت؟ چرا شما به رفقا توصیه به دعا در قنوت ها برای حضرت آقا نمیکنید؟ همواره به دعا و نصایح شما نیازمندم. جانتون پر از جانان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! و صد آری! «اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای» از آن جهت که وقتی انسان در مسیر تقوای الهی قرار بگیرد، خداوند او را آنچنان بزرگ و بزرگتر میکند که گویا سرنوشت بشریت را در زمانۀ خود به او متصل میگرداند. با اینهمه بگذار هرکس در قنوت خود با آن ذکری که راه انس با خداوند برایش گشوده میشود؛ با خدا سخن بگوید بخصوص که در روایت داریم در قنوت دعای فرج را که عبارت باشد از: ««لااِلهَ اِلاَّ اللّه الْحَلِيمُ الْكَريم لااِلهُ الاّ اللّه الْعَلِيُّ الْعَظِيم سُبْحانَ اللّه رَبِّ السَّمواتِ السَّبْع وَ رَبِّ الاْرَضِينَ السَّبْع وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيم وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِين».» خوانده شود، بعضیها گمان میکنند ذکر فرج، دعای «اللهم کن لولیک...» است که البته در جای خود خوب است ولی به هر حال ذکر فرج که در قنوت وارد شده، آن ذکری است که عرض شد. موفق باشید
سلام بر استاد عزیز تر از جانم: ۱. استاد شما اینهمه توی کتاب هدف خلقت توضیح دادید ما اومدیم به زمین تا تمرین کنیم از عوامل منحرف کننده از خداوند فاصله بگیریم و اسماء الله رو ملکه کنیم. خب این فعالسازی اسماء در درونمون دقیقا چه شکلیه؟ هیچ حرفی درمورد شیوهش زده نمیشه. ۲. من افرادی رو میبینم که شریعت رو رعایت نمیکنن اما بسیاری از اسماء الله درشون فعال تره، خصوصا رحمانیت و رحیمیت. خب اینا میرن جهنم؟ اصلا شیوه ی تشخیص فعال بودن این اسماء به چه صورته؟ ۳. استاد من با فلسفه وجودی جهنم خیلی مشکل دارم. یه جا خوندم جهنم یعنی عدم تطبیق با بهشت، ولی من تو قران همچین چیزی ندیدم! فقط نوشته آب جوشان و آتش و مذاب و... آخه خداوند بی نهایت مهربان چرا باید همچین چیزی خلق کنه حالا هرچقدر هم که مخلوق معصیت کار باشه. نمیشه در شیوه ی درمانیش کمی لطیف تر برخورد کنه؟! ۴. از یه طرف میایم بریم عباداتمون رو زیاد کنیم، میگین به نتیجه نمیرسی برو معرفتت رو زیاد کن. از این طرف میشینیم پای کوه کتاب و سخنرانی، گیج تر از قبل میشیم و بعد دوباره میگین علم عشق در دفتر نباشد!! ای بابا استاد بالاخره بریم مسجد یا مدرسه. هرجا میریم انگار میکده یه جا دیگهست! خب آدرس این میکده رو به ما هم بدین دیگه. عمرمون تو سرگردونی بین این کتاب ها و استاد ها گذشت. همهش رمز آلود و مبهم حرف میزنین ۵. این سوال شدیدا ذهنم رو دگیر کرده. از وقتی با شما آشنا شدم بنظر میاد دینداری هم یک رشته ایه مثل بقیه رشته ها و حرفه ها که پیشرفت و ترقی درش مستلزم مطالعه و درس خوندنه. خب استاد اگه یکی اندازه ی شما به مطالعه علاقه نداشته باشه یا اصلا ظرفیت مغزیش رو نداشته باشه باید چیکار کنه؟ اون از اینهمه معارف و چرایی احکام و... بی بهره میمونه. انگار باهوش ها و درسخون ها تو دینداری هم موفق ترن! خب هوش رو که خدا میده باید چه کنیم. (بله یادمه توی شرح صوت ها گفتید اون پیرمرد بی سواد بی دندون که میره نماز جمعه علمش بیشتره ولی خب تو کت من یکی که نمیره. ۶. استاد! تو رو خدا اینو راستکی جواب بدید. چجوری اینقدر باهوشید؟! چجوری اینقدر درس میخونین؟! این ظرفیت رو از کجا آوردید؟ ۷. اگه بخاطر خدا آدم از خواست دل خودش بگذره، چیزی گیرمون میاد توی این دنیا هم؟ کاش دلم آروم میگرفت استاد. همهش بهانه میگیره. اینقدر نق میزنه اصلا نمیتونم صدای آسمون رو بشنوم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: گویا دوست دارد یار این آشفتگی. به همان معنایی که در آن حاضر شدهاید تا این سرگردانی را به نحوی و به شکلی به سر و سامان برسانید. میفرمایید چرا خداوند در جهنمش اینقدر سختگیری کرده است در حالی که اساساً همه حرف خداوند آن است که ای انسانها شما در بهشت و جهنم مهمان سفره خود هستید. فرمود: «أُولئِکَ مَأْواهُمُ النّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ.» اینکه در قیامت گرفتار آتش میشوند به جهت اعمالی است که انجام دادهاند، بدین معنا که صورت همان اعمال غیر صحیح آن ها آتش جهنم است و خداوند با تذکرات دینی خواست ما مرتکب اعمالی نشویم که منجر به آن آتش شود. که البته بحث آن مفصل است. عرایضی در شرح سوره واقعه در این رابطه به میان آمده است.
آری اگر کسی در صفای انسانی خود فعالیت کند به همان اندازه نتیجه میگیرد. میماند که آیا بدون حضور در راههای زیبایی که شریعت الهی مقابل ما گذارده میتوان به آن نتایج متعالی رسید؟
لازم نیست که خود را در مسیر کسب معارف و انجام وظایف به زحمت بیندازیم، مهم این است که درمیدان معرفت نفس خود متوجه شویم حقیقتاً ما ابد داریم و برای حضور در آن ابدیتِ جلیل القدر چگونه خود را حاضر کنیم که بهترین ابدیت نصیب ما شود.
در رابطه با اینکه انسان در نسبت با عالم و آدم متوجه زیبایی عالم و آدم شود، خوب است به موضوع اسماء الهی که در جان انسان نگاشته شده است بیندیشید، نکاتی که در دو جلسه اخیر بحث سوره مبارکه بقره مطرح شد. https://cdn.lobolmizan.ir/uploads/quran/baqarah/speech/hHf_Tafsir_soreh%20_Baqarah-11.MP3
https://cdn.lobolmizan.ir/uploads/quran/baqarah/speech/DNz_Tafsir_soreh%20_Baqarah-12.MP3
مهم آن است که انسان در مسیری که خداوند در مقابلش قرار داده قدم بگذارد و بداند. «رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود / رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.» خوب است در این رابطه به بحث های شرح کتاب معاد که روی سایت هست سری بزنید. https://lobolmizan.ir/book/94?mark=%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%AF .موفق باشید
+تفکری در واژه بیمار و پرستار گاهی شکل صوری کلمات میتوانند مبدا تفکر حضوری قرار گیرند، با توجه به اینکه اسماء از سماء نازل میشوند با تدبر در آنها میتوان به معنای حقیقی آنها تا حدودی نزدیک شد، برای مثال: ۱. واژه بیمار را میتوان به این شکل خواند: بیم+آر، یعنی کسی که به جهت تلقین و غلبه وهم، جسم یا نفسش بیمزده و وهمزده شده است و با آوردن بیم در میدان جانش به بیم، آری گفته است و به بیمآری مبتلا شده است! ۲. وقتی کسی بیم آورد و به بیم، آری گفت و بیمار شد، از ذات خود تهی میشود چون انسان ذاتا امیدوار به ذات خویشتن است و بیم از ذات او میکاهد، وقتی ذات او کاسته شد و با اکسیر بیماری سرخی مس نفسانیتش تبدیل به زردی طلای خداگونگیاش شد از خود تهی شده و امیدش به خودش تبدیل میشود به امیدش به خدا. حالا این شخص که خداگونه شده است، باید پرستیده شود (در حدیث داریم که خدا در قیامت میفرماید: چرا بیمار شدم به عیادتم نیامدید؟). اینجاست که پرستار به میدان میآید، پرستار را میتوان پرست+آر خواند، یعنی کسی که پرستشش را به صحنه میآورد و تخت بیمار را کعبه میبیند و ۷ بار نه ۷۰۰ بار به دور آن طواف میکند چرا که این تخت، کعبه باطن است و والاتر! پرست+آری یعنی او به نور پرستش آری میگوید و پروانهوار دور شمع زرد و کمسوی بیمار میگردد و میگوید: بگذار فدایت شوم و بگویم: زردی تو از من، سرخی من برای تو. آتش بیمهای تو برای من و نور امید من برای تو. اینجاست که عشق متولد میشود و خدای مفهومی از بین رفته و خدای حی و حاضری متولد میشود. آری با عرفان میشود بیمارستان را تبدیل کرد به مسجد الحرام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته و نکات خوبی است و در این رابطه علم اتیمولوژی سخن ها دارد به همان زیبایی که جناب عالی بیمار و پرستار را در نگاه اتیمولوژی خود تحلیل فرمودهاید. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: بنده و چند نفر از دوستان اعضای اصلی شورای کانون فرهنگی هستیم که در خصوص ادامه روندمان از محضر شما راهنمایی می خواستیم. کانون مان از سال ۸۳ شروع به کار کرده که در مقاطع مختلف روندهای مختلفی را تا کنون آزموده، حدود ۸ سال پیش یک روند تربیتی با توجه به تجربیات قبلی انتخاب و شروع کردیم در زمان شروع روند از روحانی کانون درخصوص ادامه حضورشان روند کلی کانون سوال پرسیدیم و ایشان گفتند روی بنده حساب نکنید و دنبال فرد جایگزین باشید چون قصد رفتن به قم را دارم، ولی ما اهتمام داشتیم که ایشان در راس حضور داشته باشند، حدود سه سال پیش و با رفتن امام جماعت شب مسجد، ایشان جایگزین ایشان شدند و گفتند هستم، ولی در عمل اتفاقی نیفتاد و مسائل معطل ایشان شد و تا کنون هم همین روند ادامه دار بوده، در کلام می گویند بنده محکم هستم ولی در عمل این طور نیست. این اتفاق نه تنها در روند کانون بلکه در روند مسجد هم وارد شده و کم کم یکی یکی نفرات مسجد و کانون به خاطر رخوت و مشخص نبودن مسائل در کلان مسجد و کانون یا رفته اند یا درحال رفتن به مجموعه های دیگر هستند. درمورد وظیفه ما که از دغدغه مندان و مسولان مسجد و روند تربیتی هستیم در مورد ایشان که جایگاه مسئول کانون و امام جماعت مسجد را دارند درخواست مشورت داریم و به چه نحوی مسیر خود را با ایشان مشخص کنیم که از یک طرف فرمایش امام خمینی عزیزمان است که مرکزیت امر باید روحانی باشد و از طرف دیگر عدم مشارکت جدی ایشان در امورات مجموعه. و العاقبة للمتقین. با تشکر از حسن توجه شما استاد گرامی. یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با احترام به شخصیت ایشان و بدون تقابل که مطمئناً به ضرر مسجد و فضای معنوی آن خواهد شد سعی بفرمایید با همراهی هیئت امنای مسجد به همان روش نرم و ظریف اهداف رهبر معظم انقلاب را متذکر جوانان عزیز بشوید و حقیقتاً باید نگذارید به راحتی مردم ما از رهنمودهای ارزشمند رهبری غفلت کنند و معلوم است که آن روحانی محترم در این رابطه اگر فرصت همراهی نداشته باشند مسلماً مخالفت نخواهند کرد. موفق باشید.
سلام استاد گرامی: وقت شما به خیر و خیلی ممنونم از سخنانی که می فرمایید. ببخشید در مورد مدارس و تعلیم و تربیت، لطفا راهنمایی کنید. آیا می توانیم اینطور در نظر بگیریم که؛ شعر امام؛ که از مسجد و مدرسه بیزار شدم، به نوعی پیش گویی تاریخی هست. و شاید در نظام علمی، حرکت «انالله و انا الیه راجعون» قوس نزول و صعود، و یا وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت، بتونه برای نظام آموزش و پرورش افقی باز کنه. دانش آموز اول با نگاه توحیدی شروع کنه (شبیه نگاه توحید مفضل) و بعد در سیر تحصیلی و بلوغ وجودی، با نگاه ها و منطق های خوانش هستی در علوم، مواجه بشه. تا بتواند نگاه و منطق توحیدی را در علوم احساس کنه. و علوم رو به سنت های جاری در هستی نزدیک کنه. شاید در حرکت در نظام فعلی، حرکت حقیقی فراموش شده، همات حرکت جوهری که در وجود انسان و در تاریخ در جریان هست. در این عالمِ علمیه ایجاد شده، گفتگوهای معلم و دانشجو به سمت حقیقی تری هدایت میشه. و وجوه علمیِ در سنت های هستی که اکنون به ظهور می آیند، شناخته شوند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» با طرح آن غزل، به حضوری اشاره دارند که از طریق اشراق حاصل میشود و اگر داناییهای علمی، مقدم باشند پس از آن مفاهیم و قیاسهای منطقی سیطرۀ خود را کم کنند، عملاً آن نوع حضور که امام بدان اشاره دارند؛ پیش خواهد آمد به همان معنایی که به گفتۀ جناب مولوی: تا به دریا سیر اسب و زین بود / بعد از آنش مرکب چوبین بود. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: پیشاپیش باید از ارسال یک متن بلند عذرخواهی کنم و بابت توجه و ملاحظه تان بی نهایت سپاس گزار باشم. مدتی است دلم گرفته و گویا چیزی گم کرده ام که حتی با خواندن قرآن و دعا و زیارت شهدا و امامزاده آرامم نمیکند، نماز آرامم نمیکند، ذکر آرامم نمیکند. نمیدانم باید با چه چیزی پاسخ این روح بی قرارم را بدهم. دنبال چه هستم؟ فکر میکردم این را میدانم! پناه همیشگی من خدا و اهل بیت و شهدا بودند و یقین دارم جز این بزرگواران کسی نمیتواند انیس و مونس و پناه باشد. اما چرا الان دچار این حالت هستم؟ چند ماهی بود که از صبح تا غروب میرفتم به کتابخانه و مشغول خواندن درس هایم میشدم، حس میکنم تلاشم برای خالصانه بودن این کار صادقانه بود؛ مدد و لطف خداوند و اهل بیت را میدیدم. فکر کردم گمشده ام را یافتم و آن هم علم است، فلسفه و عرفان است، رشته دانشگاهی ام فلسفه ست و مدتی ست سیر مطالعاتی حضرتعالی را شروع کرده ام. اما الان دو هفته ایست شاید حالتی دارم که ناشناخته و تازه ست. البته قبلاً هم دچارش شدم که گفتم گمشده ام را در درس یافتم و اقدام عملی و تلاش جدی ام را در هدفی که همواره در سر داشتم درباره آینده پردازی و تمدن پژوهی شروع کردم. اما باز این حالت را دارم و نمیدانم از مشغولیت ذهنی و بی مهری مردم و هجوم سختی های دنیایی بی حال شده ام و با همه وجود میخواهم راهی استانی دیگر شوم و زندگی ام را ادامه دهم که از آزار و زخم زبان برخی انسان های از خدا بی خبر اما متظاهر به تدین خسته ام، یا مشکل چیز دیگریست!؟ چون این خصیصهٔ تلخ دنیا را خیلی وقت است که فهمیده ام و میدانم برای همه دشواری هایی هست. سعی کردم رفتار مناسبی در موقعیتهای اجتماعی و دنیایی در پیش گیرم و مهارت خویش را در این رابطه تقویت کنم که از تنشهای ذهنی دور باشم و آرام تر به اهداف و افق متعالی و آن آینده شیرین و زیبای شیعه چشم بدوزم و برای دست یافتن به آن مسیرم را طی کنم انشاءالله. قرآن خواندنم حدود یک سال است که خیلی کم شده، ماه رجب دوباره انسی برقرار شد و قطع شد، مجدداً ماه رمضان دو سوره را حفظ کردم و بازهم تا امروز جز یکی دو مرتبه خیلی کوتاه سراغ قرآن نرفته ام. مدتی است که دوست دارم نمازم را اول وقت بخوانم اما نمی خوانم، قرآن و ذکر و زیارت را دوست دارم اما سراغش هم که میروم بهره قبلی را برایم ندارد و کنار میگذارم شان. چون آرام نمیشوم و پر نمیشوم از حق. زیارت عاشورا، دعای توسل. لذا نمازهایم دیگر اول وقت نیست و مدت زیادی است سراغ قرآن نرفته ام، منی که ۵ جزء حفظ کرده بودم و روزی انیس و مونس و رفیق هر روز و شبم قرآن بود، منی که فیض مداوم از قرآن میگرفتم و در شادی و غم و درد و فراغت و صبح و شب و شرایط مختلف رجوعم به قرآن بود و رفیقم قرآن بود. الان یک هفته ست که درس خواندن را هم روحم طاقت ندارد و به قدری در مقابل خواندن درس مقاومت کرد و مثل یک کودک لجباز که نمیخواهد سر کلاس درس بنشیند یا حرف پدر و مادرش را گوش کند که مجبور شدم بعد نماز ظهر و عصر وسایلم جمع کنم و از کتابخانه برگردم به منزل. از صبح تا ظهر هم که کتابخانه بودم سه بار یک صوت را پخش کردم و چند بار یک جزوه را خواندم اما ذره ای حواسم نبود و چیزی نفهمیدم، آنقدر که ذهنم فرار میکرد از درس و سراغ چیزهای بیهوده میرفت. آخرش گفتم بی خیال درس، یک صوت از استاد طاهرزاده درباره شهید آوینی گوش میکنم که از قضا مرتبط با قصه خودم بود. سخنرانی که با عنوان: نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی ایراد فرمودید، آن شعر زیبا از حضرت امام که در میخانه گشایید که از مسجد و از مدرسه بیزار شدم. یافتن آوینی آن حضور متفاوت خویش را، سلوکی که با نوشتن طی کرد. چند روزی فکر میکردم به این ماجرای خودم. اما نمیدانم چه میشود. تا کی و کجا این دوری از نماز و قرآن و درس میخواهد باشد؟ راهیان نور رفته بودم پایان سال ۱۴۰۳ که بسیار برام پربار بود و نقطه عطفی در زندگی ام شد. بعد هم که برگشتم بلافاصله ماه رمضان شد و تقریبا یک چله معنوی و پاک و نورانی را تجربه کردم، شب های قدر امسالم بسیار برایم متفاوت بود و بسیار به یاد آوینی و شب قدر خاصش بودم که به دنبال ساخت مستند روایت فتحش بود. اما الان حس میکنم تمام آن سرمایه معنوی راهیان نور و ماه رمضان را باختم و هیچ چیز ندارم. آن حس زلال توبه و استغفار، آن شروع دوباره. همه چیزم را از دست دادم. ای کاش این حالتم که خودم نمیشناسم دردم چیست و عیب کار کجاست و چه شد را کسی تشخیص بدهد و راه درمان نشانم بدهد. منتظر راهی هستم که نشانم داده شود انشاءالله.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به حقیقت در جلوههای نابش در دل یک کفر بزرگ که به سراغ انسان میآید، فکر کنید تا همه چیز معنای دیگری پیدا کند. دیگر نه آن نماز و نه آن نگاهی که به شهدا داشتیم نمیتواند ما را در خودِ دیروزین خود نگه دارد، زیرا ایمانی در راه است که لازمۀ آن کفری است که همه چیز را ویران میکند. طلب گشودن «درِ میخانه» که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» به میان آوردند، امر سادهای نبود و نیست همچنان که آن غزل عطار که فرمود:
«دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم / ز ارباب یقین بودم سر دفتر دانایی
امروز دگر هستم دُردی کشم و مستم / در بتکده بنشستم دین داده به ترسایی»
با توجه به این امر پیشنهاد میشود سری به کتاب «ما و راه کربلایی شهید رئیسی» https://eitaa.com/soha_sima/4938 رجوع فرمایید تا همانکه هستید باشید ولی با شدنی بعد از شدن. موفق باشید
سلام استاد عزیز و گرامی. خیلی ممنون از وقت شما. سعی کردم تفکری را در رابطه با معماری در تاریخ انقلاب اسلامی پیش بیاورم. خیلی ممنون میشوم ملاحظه بفرمایید و راهنمایی کنید. بسم الله الرحمن الرحیم. معماری و سکونت در عهد تاریخی. معماری به عنوان سواد اعظم و به عنوان عُرف نشان می دهد که چه سنت هایی از هستی را شناخته است. اگر معماری و ساختن تقرب الی الله است حرکتی است از کثرت به وحدت، معرفت دارد. معماری «قل هو الله احد الله صمد» جامعیتی اشاره گونه. احساسِ غنی، تمامیت و تکمیل با افقِ به سوی او. گردآوری هر چیزی به نحوه هستی اش در فضا یعنی به چگونگی ایستادگی، گشادگی، بستگی و بازتاب بستگی دارد. هر مورد از تجسم بخشی به بازتاب آئینه وار چیزهای دیگر پرداخته و یکی از روش های هستی بین زمین و آسمان را به نمایش میگذارد. معماری در هماهنگی با شیوه ی همبستگی آدمیان برپا میشود. شهر انقلاب اسلامی گویی میخانه است، مناسبات بین انسان ها، محل عبادت است. معماری حقیقی در تاریخ انقلاب اسلامی از کجا شروع میشود؟ (غم دلدار فکندست به جانم شرری / که به جان آمدم و شهره بازار شدم / در میخانه گشایید به رویم شب و روز / که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم) گشودگی ها افراط و تفریط تعادل در گشودگی. اگر پوشیدگی وجود نداشته باشد در پیدایی معنای گشودگی از دست میرود رویکرد عملکرد گرایی و رویکرد معنا گرایی و شاعرانگی در تاریخ انقلاب اسلامی به یگانگی میرسد. زیرا اعمال حقیقی خود معنا بخش شعر زندگی هستند. خانه ها معرف نوع ارتباط بین انسان ها است. پوشش نیز ارتباط بین انسان ها را نشان میدهد. و حجاب نیز گردآورنده امر چهارگانه است. هر معماری، سلسله نسبت هایی را در انضباطی حقیقی برای انسان فراهم میکند. نسبت های ضبط شده در عالم معماری انسان در میان چه نسبت هایی است؟ پذیرش اعمال و یا شخصیت ها کافی شاپ های مدرن و یا چایخانه های سنتی؟ میکده ی شهری خمینی چه نشانه ها و شاخصه هایی دارد؟ هر معماری یک سوره است و یک عالمی دارد و به حقیقتی اشاره میکند. (نوع دیوار بافت جنس مصالح ارتفاع ضخامت سنگ آجر صافی برجستگی) هویت انسانی که از کنار دیوار میگذرد؟ چقدر او از نقش بستن دیوار در نفسش، حقیقت خودش را احساس میکند و انسانیتش و شعورش و شخصیت بلند و روح نورانی اش چقدر آشکار میشود؟ آیا آن نحوه ساختنِ دیوار، توفیق همجواری با انسانیت را دارد؟ اگر انسان انسانیتش را ظهور داد خودش را تازه پیدا میکند. و اینگونه انسانیت مبنی انتخاب هر چیزی میشود. درهای رنگی قدیم روح زندگی بود تجمل نبود. همچنین حضرت رضا می فرمایند دیوار خانه ها را سفید کنید. گشودگی و باز بودن به شخصیت محیط گشودگی ها؛ پیوند بین فضاها و ارتباطات بازشو ها، باب ها (باب الرحمه) (باب الله) احساس و شخصیت یک درب و ورودی و ارتباط برقرار کردن و مراتب «ورود به یک حقیقت» ما به استقبال چیزی می رویم که وجوه متفاوت دارد و این وجوه متفاوت رجوعی دارند به اِمکان ما عبارت جدا کننده؛ و حفظ حریم؛ کاملا از دو روح متفاوت صحبت می کنند برای طراحی جدا کننده ایده ها و مصالح و شکل و رنگ متفاوت است از ایده پردازی برای حفظ حریم در نهج البلاغه آمده است؛ از خدا بترسید و تقوا پیشه کنید که شما در پیشگاه خداوند مسئول بندگان، شهرها و آبادی ها هستید. زیرا از همه چیز حتی از خانه ها و حیوانات بازپرسی خواهد شد. خدا را اطاعت کنید و او را عصیان نکنید. هر نیکی دیدید آن را انتخاب کنید و از هر شری اعراض کنید. سه دری و پنج دری / ابواب بهشت و عدد فرد کیفیت بازشو ها و گشودگی ها؛ یک گشودگی بزرگ و یا چند گشودگی کوچک همگی معنای متعلق به خود را دارند. اینکه در عین گشودگی حریم فضا را گرامی میداریم و با نگه داشتن حریم فضا را تعریف میکنیم ما مسئولیم در اینکه بابِ چشم گوش قلب ببندیم و باز کنیم. باب، وجودی است. اذن میخواهد. گشودگی باید ورود نرم را فراهم کند، طیف دار، باشد شرایط تغییر معنا را فراهم کند، مراتب ایجاد کند. القا داشته باشد. (حتی با دیوار کوتاه پایین آستانه نیز معنا عوض میشود) یعنی «وقتی» برای ورود! «وقتی» برای عبور و تعبیر و حضور ... حضور در سکونت انسان انقلاب اسلامی. حضور در سکونت دیگری و حضور در سکونت خویشتن سکونت ارتقا یافته؛ مکان مصلی و ملکوت صله رحم و سکونت؛ فرم ها و شاکله ها زبانی هستند که نسبت بین انسان و خدا و زمین و آسمان را بیان میکنند نشانه های خانه عنکبوت در سکونت های دنیای مدرن کدام است؟ و سکونت در سستی چیست؟ معماری های آشفته حال مابین معابر سردرگم در زمانه ما نشان از چیست؟ مکان و کالبد شهری باید نسبت انسان و خدا و زمین و آسمان را به زیبایی گرد آورد. این زیبایی کدام است؟ بعضی از گشودگی ها انسان را فرامیخواند، یا از نظر بصری توجه جلب میکند، یا ترس و واهمه ایجاد میکند یا تفاجر و شکوه خیالی ایجاد میکند. گشودگی ها در انقلاب اسلامی ساده بی ادعا متواضع حکیمانه و پر ظرافت و ملایم است. (ارتفاع، عمق، شکل، مصالح، نقش، رنگ، مقیاس) معماری زبان است. زبان ساختاری دارد، در و دیوار دارد، به پنجره ی قلب شنونده باز می شود. انسان عین ربط است و فضاهای ارتباطی و گشودگی ها و درها و پنجره ها در ایجاد ارتباط بین انسان ها و اصلاح ذات بین موثر هستند. زیبایی وجودی ایی میزان است، که تربیت در آن باشد. زیبایی هایی که راه تفکر را بگشاید و عالم را به تو نشان دهد. با تدبیر استعداد های محیط به صحنه بیاید و در فرآیند دانش بنیان حقیقی ایجاد شود. آیا معماری که تربیت در آن باشد، می تواند از نظر زیبایی میزان باشد. زیبایی هایی که در به سوی او بودن ایجاد شود. و به سوی او بودنِ اکنون، در تاریخِ انقلاب اسلامی معنا می شود. زیبایی های جهت مند. زیبایی های به سوی او. (با نفی شیطان و نفی خود) تربیت در معماری و امر گردآورنده کدام است؟ چگونه معماری می تواند عالم ربوبی را نشان دهد؟ و اساس تربیت را اشاره کند؟ آیا جز این است که فضایی برای عبودیت بنا کند؟ شهر مکانی است برای دیدار با عالم انقلاب اسلامی. برای دیدار دگرگونی آسمانی به سمت تعالی. مومنین برای انکشاف عالم ایمان انسان های دیگر گرد هم جمع میشوند. شهر در کدام تقدیر تاریخی قرار گرفته است هلاکت یا سعادت؟ قدر و اندازه ی شهر چقدر است؟ مکان های تاریخی چگونه موعظه می کنند؟ همان معماری ها که ساکنان را هلاک کرده امروز به زیبایی ستوده میشوند. (گردشگری و کا خ پادشاهان و جذب سرمایه) خداوند می فرماید : "من گنج مخفی هستم دوست داشتم شناخته شوم". و معماری نقشه ی گنج است نه خود گنج . معماری کردن عملی است که بر مبنای توحید باید باشد. و زندگی طواف حق است. آیا تصویر شهدا بر تابلو ها و اسم آنها بر معابر می تواند در تاریخ انقلاب اسلامی دگرگون کننده معماری ها باشد؟ یگانگی بین شهدا و مکان چگونه تحقق میابد؟ شخصیت شهدا چگونه در کالبد شهر و معماری اثر میگذارد و فرم ها را دگرگون میکند؟ و بر دیدار ها و آشنایی ها وضوح می بخشد؟ شهر مکانی است که در آن دیدار با انقلاب اسلامی صورت میگیرد. دیدار با تاریخ؛ دیدار با صفویه و سیروا فی الارض اگر شهر سواد اعظم است. ثواب و گناه را میشناسد. بیداری و غفلت را می شناسد. شهر اسلامی بدون جمع مومنین، شهر اسلامی نیست. اگر خرمشهر شهری است در آسمان که خدا آن را فتح کرده است، شهر صحنه ایثار ها و فداکاری هاست. صحنه ی تقوی و گشایش هاست. تعبیر شاعرانه از معماری، گاهی به بیراهه میرود. آنجا که ظرف و مظروف جا به جا میشوند. معماری در انعکاس زندگیِ شاعرانه، ایجاد میشود. تا صدای شعر زندگی و حضور دوست از لابه لای در و دیوار آن شنیده شود. در معماری مدرن تعابیر شاعرانه از فرم، عرصه معماری را به خیال می کشاند و از حقیقت دور میکند. شهر صحنه دیدار با امکان ها و فرصت های تاریخ انقلاب اسلامی است. صحنه انتخاب های تاریخی است. صحنه صبر است. چه نکاتی در تعین معماری و شهر موجب سستی غفلت و یا عجله و شتاب در جمع مومنین می شود. جمع مومنین و شهر اسلامی را بازخوانی کنیم؟ چه ایمانی مد نظر است و چگونه شهری را میخواهد؟ معماری شعری در وصف انسانِ انقلاب اسلامی میگوید. کدام وجه در اخفا و کدام وجه در افشاست؟ عالم غیب و عالم شهادت برای انسان انقلاب اسلامی چه انعکاسی در فرم و تقوی شاعرانه دارد؟ دستاورد های وجودی و معانی در چه تعینی از معماری، اشاره پذیر میشوند؟ تزکیه در معماری های انقلاب اسلامی اهمیت دارد. تزکیه و پاکی گمشده ی انتخاب های معمارانه است. و انسان انقلاب اسلامی در کثرت و تنوع انتخاب های مدرن خود را به فراموشی می سپارد. گشودگی در و یا پنجره در دیوار؛ و یا بافت و نقش و نگار بر روی دیوار چه میگوید؟ میزان هم ندایی و آشنایی با انسان انقلاب اسلامی که از جوار آن عبور میکند چیست؟ او را می شناسد؟ یا بیگانه است؟ دیوار بی تفاوت، دیوار خشن، دیوار خودبرتربین، دیوار دلسوز، دیوار با بصیرت و با معرفت، هوشیار و امانت دار ... گشوده بودن صفا داشتن امادگی برای فداکاری و ایثار، همگی صفاتی هستند که دیوار انقلاب اسلامی در خود دارد. از نظر معرفت نفس، انسان هر چه در بیرون با آن مواجه میشود را از عالم بالا میگیرد و در وجود نفس خودش ایجاد میکند و به آن علم پیدا میکند. چگونه معماری میتواند کمک کند انسان حقیقت انقلاب اسلامی را درخود بیابد؟ انسانی وسیعتر و متمرکزتر و آسمانی تر ویژگی های گشودگی در فرم و تناسبات و یا به عبارتی شخصیت گشودگی، و یا شخصیت پردازی برای گشودگی می تواند انسان را به واقعیت یا به وهم راهنمایی کند. اینکه به انسان امکان و وجود و حضور بدهد. وقتی تعین گشودگی در هست خویش مستقر باشد. انسان را به اکنون بیکرانه جاودان سوق میدهد. این گشودگی در شخصیت معمار و سازنده باید تحقق یافته باشد تا در اثر معماری منعکس شود. گشودگی اگر عدالت داشته باشد حق هر چیزی را ادا میکند. حق نور، هوا، دیدار، شنیدار، علم و آگاهی، حفاظت و امنیت، پیدایی و پوشیدگی، و همچنین توسط این گشودگی فضا در سلامت و تعادل قرار میگیرد. ولی در دنیای مدرن، اینکه برای نمای بهتر، گشودگی ها در شخصیت پردازی جداگانه از ساختمان طراحی میشوند که ساختمان را جلوه دارتر کنند. دوگانگی و بیگانگی انسان مدرن را نشان میدهد. زیرا در دنیای مدرن گشودگی ها گمراه کننده و غفلت زا هستند. گشودگی ورودی هتل لوتوس پارسیان خیابان امام رضا (ع) در مشهد؛ معماری عجیبی دارد ، استوانه ی بلند بیضویِ شیشه ایی که انسان را سردرگم میکند و به هم میریزد. زائر (انسانی که انسانیت را ملاقات کرده) وقتی از حرم بیرون می آید و از کنار این گشودگی عبور می کند از عدم فهم و درک چنین معماری از حضور و عالم وجود، به تفکر واداشته میشود. که معماری به کدامین سمت میرود و چگونه راه متعالی شدن و ارتقا یافتن را در انحطاط وجودی جستجو میکند. انسان با قرار گیری در معماری، در یک اشاره قرار میگیرد و پرتوهای عالم آن معماری وجود او را سمت و سو میدهند. اثر وجودی معماری بر انسان قابل درک است ولی اینکه اشاره بودن عالم معماری در حجاب می رود و معماری منهای اثر وجودی اش ارزیابی می شود جای سوال است. اینکه پرتو های عالم معماری چقدر انسان و ایمانش را با او در میان میگذارند، چقدر برای ایمان انسان مانع ایجاد میکند و آن را به تاخیر می اندازد و چقدر زمینه ظهور ایمان را فراهم میکند، اهمیت دارد. ایمان و تناسبات ایمان در تاریخ انقلاب اسلامی کدام است؟ جایگاه ایمان های مرتبط در سکونت ها و معماری های ما کدام است؟ ( اتاق های مرتبط و مسیرهای حرکتی متنوع ) اگر معماری با صداقت باشد می توانیم بگوییم؛ پرتوهای عالم معماری، صدقه جاری است. تصدیق حقیقت است. و جان و جانانِ انسان بعد از این را نیز تصدیق میکند. خیلی ممنون از راهنمایی شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که عرض شد موضوع معماری در این زمانه امری است در جهان بین دو جهان و همۀ آنچه فرمودهاید را باید شخص معمار مبتنی بر تصوری که منجر به بنایی میشود؛ به میان آورد. همانطور که مثلاً ما در فضای مساجد سنتی و یا خانههای سنتی هرچند هم که ساده باشد به جهت نوع فضا و بنا، احساس میکنیم در همان جایی هستیم که باید باشیم، گویا در مغز جهان حاضر شدهایم و اینجا است که میبینیم حتی مساجد، محل و مأوای حضور طولانی اهل سلوک میشده. مثلاً ۴۰ روز تقریباً همۀ وقت خود را با حضور در مسجد تجربه میکرده است. موفق باشید
سلام استاد عزیز: این متن پیش رو را با شهید رئیسی نجوا کردم و از او سوال میکنم شهادت را از که خواستی؟ ای شهید خدمت، سید ابراهیم در کلیپی دیدم، با حس و حال عجیبی در کنار مزار شهید حاج قاسم درخواست شهادت میکردی تو چه کردی؟ تو به حاج قاسم چه گفتی؟ رازش چیست؟ به ما هم بگو ما دیدیم که تو چگونه در فراق حاج قاسم در آن نماز تشیع، اشک ریختی، شاید آنجا هم به فکر شهادت بودی حاج قاسم در بیابان ها دنبال شهادت میگشت و تو در سایه خدمت به مردم و این چنین بود که مردم تو را شهید جمهور و شهید خدمت نامیدند تو با این خدمتت با قلب های ما چه کردی، از شبی که هنوز مطلع نبودیم تا صبحی که شهادت را با خبر شدیم، از شبی و دعاهایی که مردم در حالتی اضطرار در خیابان، مسجد، حسینه ها، در شهر و روستا ها تا لحظه ای که پیدایت کنند و به راستی تو آنجا چه کار میکردی، در روستایی که مسئولی سال ها آنجا نیامده بود شاید میخواستی بگویی: شهادت آنجایی باشد که فکرش را نمیکنی حتی اگر ورزقان باشد به دنبالش برو تو با ایران امام رضا علیه السلام چه کردی که اینچنین در روز ولادتش به تو هدیه ای داد تا به آرزویت برسی شاید در آن مدتی که تولیت آستان مقدسش را داشتی آرزویت را آنجا از حضرت میخواستی و من هر وقت به حرمش می آمدم دیدم تو را که هر شب قبل از اذان صبح در بالای سر حضرت نماز شب میخواندی و شاید در آن نماز شب ها شهادت میخواستی ای شهید، ما تو را دوست داشتیم، به واقع دلمان را سوزاندی حتی دل آقایت سوخت شفاعت ما را بکن تا مثل تو باشیم و در راه تو قدم بگذاریم درود و سلام خدا به شما و رفیقان همراه شهیدت اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک یا مولای.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه میکنید آری! ملاحظه میکنید که این تاریخ با طلوع انقلاب اسلامی چه ظرفیتهایی پیدا کرده که از یک طرف مردی همچون شهید رئیسی در آن طلوع میکند که در اوج صفا و ایمان و با روحانیتِ عرشی خود در خدمت مردم قرار میگیرد. و از طرف دیگر مردمی در این تاریخ حاضر شدهاند که تا این اندازه زیبا و شگفتانگیز آن مرد را درک میکنند و حضور او را در عمیق ترین ابعاد وجودی خود مییابند و به جهت ظرفیتی که این تاریخِ آخرالزمانی دارد عرض شد: «ما رئیسیها در پیش داریم» و همه چیز گواه بر آن است که زمانه، زمانۀ خاصی است و شهید رئیسی بزرگ، همچون حاج قاسم شهید؛ بصیرت درک چنین زمانه ای را داشت و ما باید سعی کنیم با نگاهی که رهبر معظم انقلاب به این زمانه و آیندۀ آن دارند؛ خود را در صحنه داشته باشیم https://eitaa.com/matalebevijeh/19341 وگرنه در این زمان در جبههای قرار میگیریم که ملاحظه کردید چگونه در مقابل ترامپ خود را تا این اندازه خوار و ذلیل نشان میدهند.
رفقای عزیز در مرکز سرای هنر و اندیشه سها متن فاخری را تحت عنوان «ما و راه کربلایی شهید رئیسی» https://eitaa.com/soha_sima/4938 تدوین نمودهاند که خوب است به آن متن نیز رجوع شود.
موفق باشید
سلام استاد: من مدتی است که دنبال سلوک هستم و خیلی تلاش میکنم. ولی یه سری امور را نمی فهمم و مستقیما در سخن عرفا به آن اشاره نمیشه. مثلا دست زدن برای سالک اشکال داره؟ آیا کتابی هست که آداب معاشرت یه سالک در قرن ۲۱ که سبک زندگی های خاص خودشو داره، با جزئیات توضیح بده چطور زندگی کنیم و چطور با دیگران رفت و آمد کنیم؟ مثلا اگه تولدی دعوت شدیم که سالم بود یا اصلا تعریف تولد سالم از ناسالم چیه و خیلی سوالات دیگه. من خواب دیدم حضرت زهرا رو صدا میزدم ولی فایده نداشت و فهمیدم سبک زندگیم با چیزی که ایشون بخواد سازگار نیست یعنی لابد اثری از ایشون در سبک زندگیم نیست. سلوک فردی رو نمیگم این رو می فهمم و برنامه مطالعاتی و تقریبا عبادی دارم. ولی سلوک جمعی، با دیگران چطور باشم کجا برم کجا نرم، حتی صحبت عرفا رو بشنوم نمیدونم اون رو برای رتبه من میگن یا برای رتبه خودشون. و اون هم خیلی کمه. یه مثال میزنن که اصلا برام اتفاق نیفتاده ولی ده مثال که اتفاق افتاده در صحبتاشون ندیدم و واقعا سواله برام که چطور زندگی کنم. ممنون میشم چند کتاب معرفی کنید برای آداب معاشرت و آداب بقیه امور زندگی برای یه سالک و به من توصیه کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به همان معنایی که فرمودهاند: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خود راه بگویدت که چون باید رفت» ان شاءالله با تدبّر در قرآن خودِ قرآن راهنمایی میکند و در آن رابطه میتوانید سؤالات خود را بیابید. نکتهای که سؤالکنندۀ محترم شمارۀ 39896 در قسمت چهارم سؤال خود متوجۀ آن هستند. ۲. به هر حال طبق روایات صادره از معصوم نمیتوان به صِرف خواب اعتماد کرد. ۳. حرکات طربانگیزی که خلاف شأن مؤمن نباشد، اشکال ندارد مانند دستزدن در برنامۀ محفل. ولی همانطور که بزرگان ما فرمودهاند دستزدن در مسجد ظاهراً با شأن مسجد و فضایی که باید در مسجد جاری باشد؛ نمیخواند. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهرزاده: ما به همراه جمعی از جوانان در تهران و در مسجد محل حدود ۱۰ سال است که کارفرهنگی می کنیم. در سال های اخیر برنامه های مختلفی جهت جذب نوجوانان به سمت فضای اسلامی وانقلابی گذاشته شده است. اما در حوزه کار قرآن اعم از روخوانی و روان خوانی و قرائت و حفظ ضعیف عمل کردیم و در مجموع فضای نوجوانان فضای قرانی به شکل خاص نمی باشد فلذا تمایل به کار قرآنی کمتر وجود دارد و معمولا علاقه ای برای پیگیری موضوعات و مسائل قرآنی وجود ندارد. هرچند که همه نوجوانان و جوانان فضای اسلامی و انقلابی دارند و برای پیشبرد اهداف انقلاب تلاش بسیار می کنند و حتی از زندگی شخصی خود برای کار فرهنگی مایه می گذارند. با وجود چنین وضعیتی نسبت ما با قرآن چگونه تعریف می گردد؟ آیا به جهت اینکه در مجموع روحیه ها نسبت به یادگیری قرآن سویه ندارد باید از کار قرآن صرف نظر کرد؟ چگونه نوجوانان و جوانان را به کار قرآنی و یادگیری قرآنی سوق بدهیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! نمیتوان از انس با قرآن و تدبّر در آن بخصوص در این زمانه صرف نظر کرد. پیشنهاد بنده آن است که رفقا نکات اصلی تفسیریِ استاد فیاضبخش در رابطه با سوره بقره را که هر جلسه کمتر از ۲۰ دقیقه است، یادداشت کنند و هر هفته ۳ جلسه را گوش بدهند و در یک جلسه هرکس یادداشتهای خود را به مباحثه بگذارد. کانال مباحث استاد، https://eitaa.com/Jelvehnooralavi . موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و دست اندر کاران گرامی: آمدهام که بنویسم از آیندهای که سودای آنرا دارم که با تمام وجود در آن حاضر باشم. دبیرستان بودم که حادثهای رخ داد و آوینی بر سر راهم قرار گرفت. آوینی، نوری بود بر ظلمات بیتاریخیِ مدارس تیزهوشان. گویی چیزی از جنس خودمان بود و میخواست آنچنان انتظار آمدن پس فردای تاریخ را بکشد، که هر آنچه نیاز است تا نفس انسان آماده بشود برای آن عالم را در خود به ظهور برساند. آری، آوینی تمام دغدغهها و بینش و عالم مرا عوض کرد. گویی به راستی که نزد خودم حاضر شدم و چه مستیِ خمارگونهای بود... خلاصه میکنم و میروم بر سر اصل موضوع. حالا که یک سالی است از سد کنکور گذشتهام و فارغ گشتهام از بسیاری از محدودیت ها، و مطالعات متوسطی از مباحث علوم انسانی و اسلامی- از فلسفه و عرفان اسلامی گرفته تا آثار جنابعالی و کتب شهید آوینی و آرای هایدگر و دکتر فردید و دکتر داوری و...- داشتهام، و از طرفی برهوتِ بی تاریخی و بی آیندگیِ مدارس تیزهوشان که واسطهی پرورش ورودی های دانشگاه های برتر کشور هستند را دیدهام و تجربه کردهام، باید قدمی بردارم و آنچنان که عین صاد میگوید، تولیدی کنم و دستی بگیرم. اما با توجه به آنکه کمتر کسی است که به وقتآگاهی اندیشیده باشد و آگاه باشد به خدعه های تاریخِ کنونی، و وضع بیتاریخی و بیآیندگی را با اعماق جانش چشیده باشد و بیدار شده باشد به وقتِ انتظار، شخص یا اشخاصی را پیدا نکردم که دست به کار شده باشند و بخواهند شمعی روشن کنند تا بلکه من هم بتوانم با یاری رساندن آنها، هم در آیندهٔ خود حاضر بشوم و هم آنکه بار را بر دوش آنها بیاندازم و آسوده خاطر باشم. اما اگر پیرامون، این قدر تاریک است، پس باید حداقل باریکه راهی به نور باز کرد. پس راهی نیست جز آنکه با مدد گرفتن از خداوند و حضور تاریخی شهدا، امکاناتِ حرکت را خودم در خودم ایجاد کنم، نیرو ها را بیرون بکشم، و رشد کنیم تا آنجا که بتوانیم در آینده توحیدی انقلاب اسلامی حاضر بشویم. حال آنکه این راه، هزاران گونه چاله و مانع و سد و سنگ دارد و من که خودم را فقیر محض میبینم و مسیر خودم را با اخبات و انکسار و در دست داشتن توکل و صبر طی کردهام و نه آنکه چشم به تلاش خودم و طلب خودم داشته باشم، که چشم به رحمت و بخشش او داشتهام و هر چه عطا کرده، از رحمت واسعه خودش بوده نه از سعی و تلاش من؛ در عین حال که میدانم این وظیفه تاریخی من است تا بتوانم در آینده حاضر بشوم، اما خودم را که لبریزم از غرور جوانی و تکبر و آفات عدیده، در حدی نمیبینم که بخواهم ساقیِ دیگران باشم در چنین راهی که بس خطرناک است و کسی به راحتی بار دیگران را به دوش نمیکشد؛ که ما در پیچ و خم مسیر زندگی خودمان هم ماندهایم. اصلا نمیدانم که آیا درست است که دیگران را از خوابِ عمیقِ بیتاریخی و بیآیندگی بیدار کرد و آنها را متوجهِ عفونت تاریخ کرد؟ چشم دوختن در این مغاک، اگر طولانی بشود، میشود عالمِ انسان. و اگر آنها بیعالمتر شدند چه؟ آنوقت این خسارت را چگونه باید تحمل کرد؟ نمیدانم آیا میتوان برای انسانهای این عصر که انسانهای ثانیهای شدهاند و ارادهی معطوف به قدرتشان آنقدر مناسباتِ ابزاری ساخته که صبر و حوصله ندارند، از صبر و توکل حرف زد؟ صبر برای آنکه دوباره ساغر انسان را از می لبالب کنند و وقت برای انسان پیش بیاید. یا آنکه میتوان برای انسان این عصر که خواسته یا ناخواسته پیمان بسته است که حسبی نفسی، از زهد اسلام گفتگو کرد و اراده خداوند...؟ که اگر آنها را نتوان تمام و کمال و بیواسطه با غربزدگی حقیقی آشنا کرد، از کجا معلوم که با غربزدگی های دیگری نخواهند این بیتاریخی را درمان کنند؟ آنها را از عالم خودشان بیرون میکشیم، اما ما که رند خراباتیم. ما نمیخواهیم عالمی را از آنها بگیریم و عالمی به آنها بدهیم. که اینگونه، عالم جدید هم صورتی از همان عالم قبلی است. چرا که ابژه ماست. مثل کاری که بسیاری از متفکرین اسلامی میکنند و ناخواسته تاریخ کنونی و مناسباتش را به بهانه اسلامی کردن، تطهیر میکنند. آری ما از خرابات میگوییم. دعوت میکنیم به اینکه بیایید و پیمانه های عشق حق را بنوشید تا ببینیم باید چگونه بود و چرا بود. دعوت میکنیم به آنکه بیعالم شوید تا در خرابات عالم راهتان بدهند؛ تا در متن هستی، که نزدیکترین حقیقت به انسان است، سکنی بگزینید. گویی کلمهای بودهاید از روایت هستی. یا آنکه از سنت آگوستین قدیس نقل شده است ایمان بیاور تا بفهمی. آری، از طرفی خوابِ عمیقِ بیتاریخی و بیآیندگی و از طرفی دوری راه و وحشت مسیر و توشهای که کم است... امید است که لطفی در حق فرزندتان کنید و قبل از همه چیز، این فرزندتان را از دعای شهادت محروم نکنید و در ثانی، نکاتی را بیان بفرمایید که راهنمای مسیر باشد. ای کاش یار، دوست داشته باشد این آشفتگی را...
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر میشود ما از بحران و بیتاریخی سخن بگوییم و مخاطبان، بیتاریختر شوند؟ نه! آنان تازه متوجه میشوند که در این آخرین دوران که باید در نهایت حضور خود باشند؛ چه اندازه در عمیقترین ظلمات فرو رفتهاند و اتفاقاً اینکه ملاحظه میکنید نسل شما مانند شما در نسبتِ با شهید آوینی به خود میآیند، به جهت آن است که آن مرد بزرگ با مخاطبانش از آخرین دوران سخن گفت. همه حرف در این یک کلمه است که چه افقی آن شهید بزرگوار را به چنین گفتنهایی واداشت که اگر اینگونه نمینوشت که نوشت؛ در جستجوی خود کجا میتوانست برود؟ یعنی اگر آقای کامران آوینی، حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» را پیدا نکرده بود، کجا میتوانست باشد؟ مسلّماً شیخ متدینی که به زندگی آرام دینی قانع شود، نبود! و از آن طرف، روح ناآرام او نمیگذاشت به روشنفکری غربزده تبدیل شود. آیا اگر او با آنچه در خود داشت، خود را رفیق شهیدان نمییافت، به راهی جز خودکشی فکر می کرد؟! شهید آوینی پدیدهای است که یا باید شهیدان و شهادت را انتخاب میکرد و یا خودکشی را. و معجزه مکتب میخانهای حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» او را تا آنجا برد که سید شهیدانِ اهل قلم شد. راستی اگر شهید مرتضی آوینی، حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» را پیدا نمیکرد تاریخِ میخانهای حضرت روح الله، یعنی تاریخی که در آن مدرسه و مسجد به تنهایی جواب آوینیها را نمیدهد ولی چاره راه، عبور از مسجد و مدرسه نیست، چاره راه، حضور در راهی است که مسجد و مدرسه به میخانه تبدیل شود.
اینجا است که نهتنها نباید نگران گشودن نکات باشید که در صدد آن هستید بلکه آری! با این نوع گشودنها، تازه اعتراض انسانها بر خودشان شروع میشود و این تازه اول راه است وقتی متوجه شوند بحرانی آنان را فرا گرفته است و ما امیدوارِ به خودآمدنهایی هستیم که پس از خودآگاهی نسبت به آن بحرانها، برای بشر جدید پیش میآید. و این است راز امیدواریِ ما و شهید آوینی به آینده. موفق باشید
باسمه تعالی. جناب آقای اصغر طاهرزاده سلام علیکم: احتراما بعرض میرسانم تفسیر چهار جلدی متین توسط مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ علی نریمانی نوشته شده که خلاصه شده تفسیر المیزان هست و نویسنده این تفسیر را برای استفاده مساجد تنظیم کرده است. اگر جنابعالی تفسیر فوق را ملاحظه فرموده اید بفرمائید نویسنده محترم توانسته است به نحو احسن رسالت خلاصه نویسی را انجام دهد یا نه؟ قبلا از بذل عنایت شما کمال تشکر و قدردانی را بعمل میآورم. من الله التوفيق
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن آثار را ندیدهام. ولی اینطور که میفرمایید باید کار ارزشمندی باشد از آن جهت که هر مسجدی که یک صفحه قرآن را بعد از نماز قرائت میکنند؛ بتوانند از شرح و تفسیر آن کتاب استفاده کنند که منحصر به ترجمه نباشد. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: وقت شما بخیر. ببخشید ماه مبارک جایی نماز میرفتم، متولیان مسجد اصرار دارند مبلغی هدیه بدن، خیلی اصرار داشتند اما قبول نکردم، هنوزم اصرار دارند که بازم قبول نکردم. بازم اصرار دارند، نظر شما چیه در این موارد؟ بویژه بحث نماز که یه مسألهی ساده هست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نباید هدیه را ردّ کرد. موفق باشید
سلام استاد: خوبید شما؟ من با ۷ تا دختر دیگه تو مسجدمون بجای قران خوندن که الان خسته میشیم سریع میخوایم مطالعه کنیم که بعدها قران خواستیم بخونیم بفهمیم چی داریم میخونیم و خسته نشیم، حالا شما به ما بگید چی بخونیم تا بعدها بتونیم بفهمم چیکار داریم میکنیم! جوان و انتخاب بزرگ خوبه؟ تابحال نخوندم تو سیر مطالعاتیتون دیدم نوشتید سنگین نیست برای ما شروعش کنیم؟ ۸ تا دختر ۱۷ ، ۱۸ ساله هستیم ممنون، تو ماه رمضون دعامون کنید مسجد امام جواد تهران، حلقه شهیده صدر
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر خوبی است . به نظر میآید میتوانید با کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» که آقای استاد وحدتی در صوت خود شرح دادهاند کار را شروع کنید. https://eitaa.com/tafakorism/79 و در ادامه با خود ایشان در کانال «تفکریسم» ادامه کار را در میان بگذارید. موفق باشید
در جایی فرمودید: « بسیاری از متون گرانقدر ما مانند «مناجات شعبانیه» و قسمت دوم مناجات امام حسین «علیهالسلام» در روز عرفه، سلسله سند ندارد ولی به گفته آیت الله جوادی مگر میشود این نوع معارف جز از سرچشمه شخصیتهای معصوم صادر شود؟» سوال این جاست، شخصی که مثلا به یک هزارم از علم اهل بیت (بر فرض محدود و معدود بودن علم حضرات) دست یافته و مثلا در رتبه ی پنجاه است، مگر می تواند از دیدن علم فردی که به یک صدم از آن علم دسترسی دارد و در رتبه ی بیست قرار دارد، بفهمد آن علم مربوط به معصوم است یا پایین تر از معصوم و بالاتر از خودش؟ کودک دبستانی که با دیدن جزوه ی دو سال بالاتر از خود، پرریزان میشود میتواند بگوید این عجائب جز از پرفسور تمامِ این علم نیست؟ اساسا این سبک مواجهه مخدوش است، مرحوم آیت الله بهجت میفرمودند اضافه ی دعای عرفه را خود مرحوم سید بن طاووس در خواب به یکی از اولیا فرموده اند انشای خودم بوده، مگر جناب اصغر طاهرزاده که با دیدن ادعیه ی مرحوم سید نمیتواند بفهمد از معصوم است یا از سید یا از زراره یا از حبیب بن مظاهر، فقط می فهمد من خیلی پیش این متن کوچکم، خب مشخص ست، حال چطور هرچه که تعجبتان را برانگیخت به معصوم و خدا نسبت میدهید؟ هر تحلیل برگ ریزان از رهبری را مربوط به این میدانید که رهبری زبان خداست، هر دعایی که خیلی برای منِ کوچکِ حقیر بزرگ است را کلام معصوم انگاشته، هر شعری که تعجبم را برمیانگیزد اصول اصول اصول دین و لا یمسه الا المطهرون میدانم. این شیوه را عقل سلیم میپذیرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته این مربوط به خود انسان است که وقتی افرادی مانند حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و آیت الله جوادی متوجه ادعیهای هستند که مستند از معصوم است، تشخیص میدهند ادعیهای مانند مناجات شعبانیه و قسمت دوم مناجات امام حسین «علیهالسلام» نمیتواند جز از همان سرچشمهای صادر شود که آن ادعیۀ دارای سند صادر شده است. مضافاً آنکه ما در روایات خود داریم اعتماد به خواب، به خودی خود نمیتواند حجّت باشد.
معروف است که مرحوم محقق حلي - از اکابر فقهاي شيعه - چند شب پشت سرهم در خواب مي ديد که به او گفته مي شود: فردا ديوانه اي وارد مسجد مي شود، او را از مسجد اخراج نکن.
مرحوم محقق بر خلاف آنچه در خواب مي ديد، وقتي آن ديوانه وارد مسجد مي شد، طبق دستورات ديني عمل مي کرد و او را از مسجد اخراج مي نمود و به خواب خود اعتنا نمي کرد و مي گفت: اگر پنجاه مرتبه هم اين خواب تکرار شود، چون خواب حجّت شرعي نيست به آن اعتنا نمي کنم و طبق حجّت شرعي که در دست هست (روايات معتبره) ديوانه را از مسجد بيرون خواهم کرد. از آن زمان به او لقب محقق داده شد.
موفق باشید
سلام به شما: مدتی بود که درد دلم زیاد شده بود و مرهمی می خواستم. یک سال و نیم میشود که دور از خانه دانشجو ام. از آن زمان تاکنون تجربه تنهایی شدید باعث شده که به بدشکلی گرفتار بشوم. من انسان مذهبی هستم و فکر میکنم اگر در مسیری که خدا رهنمود داده حرکت کنم آن موقع خوشبختم و سعیم بر همین بوده تا الان. از کودکی مشکلات عاطفی داشته ام از کتک خوردن و کم توجهی و... ولی به لطف خدا محکم ماندم؛ قرآن میخواندم و نمازم نیز برقرار بود. آسیب هایی که به من رسیده الانم مرا در ارتباطات دچار مشکل های زیادی کرده است. جامعه گریز شده ام. با کتب جنابعالی و هیئت و مسجد همیشه مأنوس بودم. الان در یک شهر سکولار، سنی مذهب و بی عقیده دانشجوام. تنهای تنها. هیچ قراری ندارم. نه دانشگاه، نه خوابگاه نه کافه نه مسجد هیچ چیز نمی تواند غم و تنهایی مرا بهبود ببخشد. رمقی در من باقی نمانده و نمی دانم پس از این چه بر من عارض میشود. یک انسان که هیچ ندارد و هیچکس در زندگیاش نیست هر روز در آینه روبهروی من است. از این خودم میترسم. همه بلا استثنا تنهایی خود را با عشق و درس و... پر می کنند. دختر و پسر دست در دست هم با شوق به دانشگاه میآیند، حسابی درسشان را می خوانند، لذت می برند و خوشحال اند. ولی من... گوشه ای مشغولم به خودم، خودی که دیگر توان پذیرش خودش را هم ندارد. میخواستم ازدواج کنم چون اگر قراری بجویم رنج از روی من برداشته میشود. بارها تصورش را کردم؛ هر روز و هر ساعت؛ واقعا لذت بخش میشود. این دانشجوها انسانهای جالبی اند. روال طبیعی ای طی می کنند؛ با دختری آشنا می شوند، پیشنهاد میدهند، رابطهای شکل میگیرد، برای هم تلاش میکنند، ارتقا و رشد شخصی درشان اتفاق می افتد، اعتماد به نفس می گیرند و به معنای واقعی پیشرفت می کنند. من عقب ماندم؛ چون میخواهم در این مسیر خدا هم راضی باشد. یعنی اصلا دلم راضی نمی شود که وارد روابط غیر شرعی شوم. اوضاع هر روز سخت تر و نگران کننده تر می شود. داشتن دوستدختر آسان است؛ کمخرج است و همه حاضرند. ولی ازدواج، مغزم سوت می کشد. من تلاشم را میکنم، صبح تا ظهر دانشگاهم و ظهر تا شب سرکار، ماهانه ۳ میلیون درآمدم است و عملا هیچ دختری حاضر نیست که چنین پسری را حتی نگاهش کند. خب من ۵ سال دیگر ان شاءالله درآمدم بیست برابر همین مقدار است ولی تا آنموقع قطعا دوام نخواهم آورد. امشب که موقع تنهایی بدنم سست شد داشتم از پلههای خوابگاه به زمینِ ۳ متر پایینتر پرت میشدم که خدا نجاتم داد. تنهایی شدید، بیماری بسیار کشندهای ست. مشکل قلبی و عدم اعتماد به نفس و جامعه گریزی را من انتخاب نکرده ام. داشتم به این فکر می کردم که ای کاش خدا نیمنگاهی به منم میکرد. یعنی منی که موقعیتش را داشتم و وظیفه ام این بود که خودداری کنم سزاوار یک نگاه خدا نیستم؟ در وضعیتی که انسانها مرا تنها گذاشته اند خدا هم باید از من رو برگرداند؟ وقتی همه هماتاقی هایم کنار دوستدختر هایشان لم داده بودند من کنج اتاق نشسته بودم و فقط خود خوری می کردم. به خودم میگفتم فلانی آخر تورا چه به ازدواج؟ هیچ نداری که دلگرمی یک دختر باشد. بعد تازه ازدواج کنی دست دختر را بگیری و بیاری اینجا؟ با درآمد ۳ میلیونی؟ احمقی پسر؟ با ۲۰ سال سن دوره های ازدواج را شرکت کردم، کتابهای ازدواج اسلامی را خواندهام ولی وقتی خدا بخواهد تو را ذلیل کند میکند. حالا سگدو بزن. هیچاثری ندارد. ولی آن پسری که به دین و اسلام فحاشی می کند، یک شبه میشود سوگلی خدا و همه چیزش جور میشود. ازدواج میکند، الکل را کنار میگذارد و... ولی تو، بنشین و دعا کن اگر توانستی کاری کنی. چرا نمی شود؟ چون او نمیخواهد. زمانی منم سرشار از شور بودم. درس میخواندم، رشته خوبی قبول شدم، میخواستم موسیقی بیاموزم، زبان میخواندم، کتابخوان بودم، مسجدی بودم، ذوق برای ارتباط با مردم داشتم و لذت از زندگی میبردم. ولی وقتی یک نیاز در وقت طبیعی خودش برطرف نشد همه چیز تمام شد. بزرگیِ آن نیاز نه با معنویت حل شد نه چیزهای دیگر. اگر توصیه به نماز و قرآن می کنید باید بگویم که هم نماز میخوانم هم قرآن ولی هر دوی اینها از من متنفرند. چرا؟ چون بی ذوق به سراغ شان میروم. اصلا ذوق هیچ چیز در من باقی نمانده. اینجا اکیپ های مختلط وجود دارد که عضو آنها میشوی و لذت دوران دانشجویی را میبری. ولی لذت آلوده به گناه. من نمیدانم این چه گناهی است؟ این افراد هر روز موفقتر از دیروز اند. شادند، شوخند، بالندهاند، گرمند، درسخوان اند و ورزشکار. آری! انگیزهای که ایجاد می کند فراتر از تصور است. ولی من از این تجمعات گریختم و جدا شدم آنقدر دور شدم که به چشم یک جامعه ستیز با من رفتار می شود. هر رفیقی هم از قبل داشتم بعد از رفتن به دانشگاه و آشنایی با یک دختر دیگر سراغی از من نگرفت و این واقعا ضربه اساسی به من بود. از این طرف هم دختر و پسرهای مذهبی را می بینم که دست در دست هم در حرم امام علی (ع) می نشینند و میخندند و با حمایت خانواده از زندگی لذت میبرند. من دچار شوک شدهام. واقعا جزو دسته مذهبی هم دیگر به حساب نمی آیم. یعنی آن لذت حلال هم نمیچشم. مسئله ازدواج را با پدرم مطرح کردم و ایشان فرمودند که حمایتی نخواهند کرد و خب البته اشکالی ندارد برای من عادی بود. الان شب و روز سعی میکنم که بیشتر بخوابم تا کمتر فکر کنم زیرا افکارم بهشدت آزار دهنده است. آدم افسردهای نبودم. از کلاس اول تا سال دوازدهم شاگرد اول بودم و آموزش قرآن را تا آخر پیگیری کرده بودم. خطاطی میکردم و عاشق موسیقی سنتی بودم. میخواهم شدت این نیاز را برایتان روشن کنم. ولی الان خیلی پیر شده ام، موهایم تک و توک سفید شده که در خانوادهمان سابقه اینچنینی نداشتیم. من واقعا معذرت میخوام که این احساسات ناخوشایند را با شما در میان گذاشتم. من کسی را ندارم واقعا. امیدوارم که درکم کنید. آدم قوی ای بودم که باصلابت رفتار میکردم ولی الان در ضعیف ترین نسخه خودم به سر میبرم. با تپش قلب و گرفتگی سینه و سستی اندام دارم با جنابعالی گفتگو میکنم. لطفا راهنمایی ام کنید تا بتوانم از این وضعیت خلاص شوم. من اهل گناه نیستم، اهل فساد نیستم، اهل دختربازی و روابط نامشروع نیستم ولی زندگی مسیر جهنم را به روی من باز کرده و زمان مرا به داخل آن سوق میدهد. برای من و امثال من خیلی دعا کنید چون واقعا ما غریب افتاده ایم. از تازه عروس و داماد های مذهبی هم که اهل شوآف هستند میخواهم که کمی و فقط کمی این عمل شان را کنار بگذارند چون همین، باعث حال خرابی مجردهاست. مجردی که نه درآمد خوبی دارد و نه حمایت خانواده را. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر به بعضی از سؤالات کاربران بخصوص در سالهای اخیر توجه بفرمایید با اینکه آن نوع مشکلات که جنابعالی متذکر آن هستید؛ ندارند، ولی ملاحظه خواهید کرد که احوال آنها به همان معنای تنهایی خاص از همین جنس است. زیرا با آنچه شما روبرو هستید و باید بالاخره روبرو میشدید، پس از مدتی که گمان نمیکردند با چنین روحیهای روبرو شوند، روبرو شدهاند زیرا این تقدیر تاریخی است که بشر جدید با ظرفیت خاصی که دارد با آن روبرو خواهد شد و راه حل آن و عبور از آن، مشغولکردن خود با اموری که به نحوی امور دنیایی است، ممکن نیست و نوعی پنهان کردن مسئلهای است که به هر حال برایشان پیش میآید که متأسفانه به طلاقهای عاطفی و یا طلاقهای واقعی کشیده میشود. تنها راه، آری! تنها راه، حضور در تاریخی است که بسیجیان واقعی در آن حاضر شدند و رهبر معظم انقلاب اخیراً از آن به عنوان یک فرهنگ ملی سخن گفتند، امری که ما را در آیندهای بزرگ حاضر میکند که نمونه آن را در کاربری که سؤال شماره 39014 مطرح فرمودهاند ملاحظه خواهید کرد. اخیراً نشستی در رابطه با سخنان رهبر معظم انقلاب در رابطه با بسیج، پیش آمد که خوب است نظری به آن بیندازید. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی .....................................
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا قوت. با آرزوی توفیق هرچه بیشتر برای آن عزیزان. بنده هر روز صبح بعد از نماز صبح که در مسجد خدیجه کبری «سلاماللهعلیها» برقرار میشود، میتوانم در خدمت عزیزان باشم. مگر صبح یکشنبه. موفق باشید
