زندگی در زمان انفسی ليلة القدر
بسم الله الرّحمن الرّحیم
حاضرشدن در زمان انفسی نزد خود با نظر به انسانی به نام زهرای مرضیه«سلاماللهعلیها»
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ(1) وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ(2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ(3) تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ(4) سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»(5)
حضور در جامعیت وجودی خود
1- از امام صادق«علیهالسلام» روايت شده است كه: «مَنْ اَدْرَكَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِها فَقَدْ اَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْر»؛ هركس فاطمه«سلاماللهعلیها» را حقيقتاً درك كند، به واقع لَيْلَة الْقَـدْر را درك كرده است. این روایت حکایت از آن دارد که در آینه شخصیت حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» و توجه به هویت خاص آن حضرت نسبت به نقشی که چه در زندگی خود در رابطه با پدر گرامیشان به عنوان پیامبر خدا داشتند و چه نقشی که با وصیت خود و مزار پنهانشان ایفاء کردند که همچنان آن نقش ادامه دارد، ما متوجه حضوری در خود میشویم که همان حضور اَنفُسی است که در شب قدر برای انسان پیش میآید و انسان در جامعیت وجودی خود در آن شب، حقیقت را به صورتی اجمال درک میکند مثل حضوری که حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» نسبت به پدر خود داشتند و منجر به نحوهای از حضور شد که رسول خدا«صلوات اللهعلیهوآله» حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» را اُمّ ابیها نامیدند، به این معنا که آن حضرت، مادرِ آن چیزی است که با رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» به ظهور میآید و این یعنی هرکس در شب قدرِ وجودیِ خود که همان زمان انفسیاش میباشد، پیشاپیش نسبت به آنچه باید پیش آید، نزد خود حاضر است. مثل دختری که زودتر از پدر به عنوان «اُمّ ابیها» به ظهور آمده که همان زودتر به ظهورآمدنِ خود میباشد. به همان معنایی که میتوان گفت شب قدر یعنی آغازی که پیشاپیش در راه است، همان لیلۀ القدری است که زودتر هزار ماهی که در فرداهای زندگی به ظهور میآید، در نزد انسان حاضر است.
ما در چه زمانی حاضریم؟ تقویمی یا انفسی؟
2- با نظر به اینکه با درک شخصیت حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» میتوان «لیلۀ القدر» را به عنوان حضوری که پیشاپیش در راه است درک کرد، ما با حضور تاریخیِ خود متوجه «زمانِ اَنفسی» که از درون احساس میشود، میباشیم و آن زمان غیر از زمان تقویمی است، حال باید از خود پرسید ما در چه زمانی زندگی میکنیم؟ و زمان حقیقی ما کدام زمان است، آیا در زمانی که در درون ما است و خود را در آن احساس میکنیم، حاضریم؟ به همان معنایی که اهل نظر فرمودهاند تفکر، تاریخی است و یا تنها در زمانی حاضریم که تقویمها تعیین میکنند؟(1)
حضور در تاریخ انفسیِ انقلاب اسلامی در جای خود حضور در لیلۀ القدری برتر از هزار ماه
3- با توجه به امر فوق و حضور در زمان انفسی که هرکس در درون خود آن را احساس میکند، باید از خود پرسید اگر «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» است و یک شب میتواند از هزار ماه برتر باشد، آیا ما در زمان قدسی که با انقلاب اسلامی پیش آمده است، حاضریم و به آن فکر کردهایم؟ حضور در زمانی که دیگر زمان تقویمی نیست، بلکه در جای خود لیلۀ القدری است برتر از هزار ماه تقویمی. در این رابطه میتوان به رخداد اربعینیِ این سالها فکر کرد که خود، لیلۀ القدری است تاریخی.
حضوری متفکرانه
4- حضور در زمان انفسی که انقلاب اسلامی در نظرها میآورد، انسان را به جهت تفکر تاریخیاش، متفکر میسازد، تا آنجایی که میتواند در عین حضور در آینده، با گذشته تاریخی خود مأنوس باشد، مثل زندگی و انس با اصحاب امام حسین«علیهالسلام» که با حضور در گذشته تاریخ قدسیِ خود، در آینده خود با هویتی قدسی حاضر میشویم. زیرا در همان راستای درک حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» و درک شب قدر، به معنای درک زمان انفسیِ خود، میتوان با نظر به کربلا و حضرت سیدالشهدا«علیهالسلام» لیلۀ القدر را به معنای واقعی درک نمود به همان معنای «مَنْ اَدْرَكَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِها فَقَدْ اَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْر»؛ که همان زمان انفسیِ ما است در نزد خود و حال مائیم و درک زمان انفسیِ خود در انقلاب اسلامی که ادامه حضور کربلایی ما است.
«حضور تاریخی» غیر از «اطلاع تاریخی» است
5- از آنجایی که حضورِ تاریخی، امری است درونی و با جان انسانها ارتباط دارد و هستی انسان را با انسان در میان میگذارد، نمیتوان حضور تاریخی را صرفاً با امری مثل اطلاع یافتن از موضوعات و وقایع تاریخی به دست آورد، زیرا حضور تاریخی امری است مربوط به تقدیر انسانها ذیل اراده الهی و انسان تنها میتواند سعی کند خود را ذیل آن اراده قرار دهد و به یک معنا خود را در تقدیر الهی حاضر کند و البته این امر، امرِ بسیار مهمی در رابطه با واقع بودگی انسان و نجات از بیتاریخی او میباشد که همان «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» است که سوره مبارکه قدر مقابل رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» و مقابل دیگر مؤمنین گشود تا از روزمرّگیِ آخرالزمانی که همان نیهیلیسم و نیستانگاری است، نجات یابیم.
بشر جدید و نیاز به حضور لیلۀ القدری و تاریخ انفسی
6- با روبهروشدن با ظلمات فکری بشر آخرالزمانی و با نظر به انکارهای بزرگی که بدان دامن میزند و اینکه انسان در این زمانه خودش برای خود مسئله شده است، در مواجهه با پرسشهای اصیلی که این بشر با آن روبهرو شده، باید متفکرانه به آن پرسشها جواب داد، تا گمان نکند بنا داریم ما با نوعی سطحینگری، تحجری را در رابطه با سنتهای خود به او تحمیل کنیم، با اینکه با نظر به سنتهای لایتغیّرِ عالم، چنانچه به درستی مدّ نظر قرار گیرند، افقهای جدیدی در مقابل پرسشکنندگان گشوده میشود تا خود را در «زمان انفسی» و «زمان باقی» احساس کنند که این همان حضور و درک «لیلۀ القدری» اوست، زیرا حقیقتاً «وسعت دید، تنها در دگرگونی افق دید ممکن است» و جهان مدرن افقهای حضوری که بشر آخرالزمانی سخت به دنبال آن است، کور کرد و جهان و طبیعت را تبدیل کرد به منبع انرژی تا هر طور خواست در آن تصرف کند و بشر بیخانمان شد و از حضور در زمان باقی و لیلۀ القدرِ تاریخی خود بیرون افتاد.
جوابی مطابق وجوه لیلۀ القدری بشر جدید
7- فراموش نکنیم که بشر جدید فهم خاصی نسبت به خود دارد و باید تکالیف شرعی را مبتنی بر همان فهمی که او از خود دارد، با او در میان گذارد و مسلماً با نظر به وجوه متعالی بشر جدید، تکالیف شرعی در عالیترین سطح برای او قابل پذیرش است، مشروط بر آنکه گرفتار سطحینگری در امر ارائه معارف عالیه دینی نشویم و به صرف گستردگی آموزههای دینی از عمق آنها و وجوه «لیلۀ القدری»شان که همان توجه به زمان قدسی است، غفلت نشود. در این صورت است که حضوری را در خود احساس میکند که از هزار ماهی که در پیش دارد برتر است. این انسان، ماورای توهّماتی است که شبکه جهانیِ رسانه ها بنا دارند به بشر جدید القاء کنند. این انسان یعنی امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در زمانه خود، زیرا توانسته است زمان قدسی و لیلۀ القدر تاریخیِ خود را که حضوری است همهجانبه نزد خود، بیابد.
راز نارضایتی فراوان بشر جدید
8- چه سود میبرد انسانی که به گمان خود بر عالم مسلط شده ولی بر نفس خود مسلط نباشد و در درون خود به جهت آنکه در زمان انفسی خود حاضر نیست، احساس نارضایتی فراوانی میکند که اصطلاحاً به آن «نیستانگاری» یا «نیهیلیسم» میگویند، امری که با مدرنیته ظهور کرد. آیا با حضور تاریخی نسبت به انقلاب اسلامی، به عنوان زمانی قدسی و لیلۀ القدرِ تاریخیِ ما، با کانونی امیدبخش در جهان کنونی روبهرو نیستیم تا بشر از آن بیافقبودن که موجب نیستانگاری است رهایی یابد؟
انسان هرگز تنها نمیمیرد، با خودِ لیلۀ القدریاش بهسر میبرد
9- اگر آفرینش برای هرچه بیشتر سرمستشدن انسان است در راستای بهتر بهسربردن با خود و آن حضوری است که از طریق وجود خود یعنی وجود بیکرانه اکنوناش برای او حاصل میشود، پس ما به یک معنا هرگز تنها نمیمیریم،(2) بلکه با حضوری در خود بهسر میبریم که به عنوان حضوری لیلۀ القدری، در طلب حضور در بیکرانگی وجود است. حال چگونه باید با خود بهسر ببریم که تنهاییهایِ دنیاییِ ما سراسر حضور باشد، نسبت به «وجود» و نسبت به درک «حضور اکنون بیکرانه جاودانه» خود؟ در حالیکه مشغولکردن خود به اموری که ما را از حضور اکنون بیکرانه خود غافل میکند، هرچه هست، درمان احساس تنهایی ما نیست، همه و همه وسایلی هستند جهت غفلت از آن حضور، حضوری که راه است و نه چاه، و پاسخی است به هستی خود برای رهایی از نیستانگاری. یعنی حضور در زمان انفسی تاریخی خود که همان انقلاب اسلامی است، حضوری که: «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» برتر از همه زندگی است. مانند حضور اربعینی این سالها که حضوری است در زمان انفسی، سه روز پیادهروی نیست، بلکه حضور است در زمان انفسی لیلۀ القدری خود.
---------------------------------
1- از حضرت صادق«علیهالسلام» در رابطه با حضور در زمان انفسی داریم: «عَلَی العَاقِلِ أن یَکوُنَ بَصِیراً بِزَمَانِهِ مُقبِلاً عَلَی شَأنِه حَافِظاً لِلِسَانِه؛» (إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص: 74) بر انسان عاقل لازم است که نسبت به زمان خود - که همان زمان انفسی است - آگاه و بصیر باشد و بر اساس شأن خود با هر چیزی روبه رو شود و حافظ زبان خود باشد تا مطابق درک زمانه خود سخن بگوید. یا از حضرت علی«علیهالسلام» داریم: «أعرَفُ الناسِ بالزّمانِ، مَن لَم يَتَعَجَّبْ مِن أحداثِهِ.»(غرر الحكم و درر الكلم، ص: 480 ) زمانشناسترین مردم کسی است که از آنچه پیش میآید تعجب نمیکند . زیرا ظرفیت و امکانات زمانه خود را - که همان زمان انفسی و تاریخی است- میشناسد که آن زمان چه ظرفیتهایی دارد و چه امکانات و ظرفیتهایی را ندارد.
2- به تعبیری زبان حال هر کس در آن حالت میتواند این باشد که «حال من بد نیست در تنهاییام / با خودم در خلوتم، تنها نِیام»