باسمه تعالی
نگاهی هرمنوتیکی[1] به شخصیت علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» در تفسیر المیزان
1- آیت الله جوادی میفرمایند:
«علامه طباطبایی از مسائلی که در عالم اتفاق میافتاد در خدمت قرآن بهره برد؛ علامه حادثههای تاریخی را ورق زد، مشروطه را تشریح و خواستههای مشروطه را شناسایی کرد، جنگ جهانی اول و دوم را شناسایی کرد و پس از فیش برداری از سؤالهای آن، وارد تفسیر شد، آن سؤالها را به خدمت قرآن عرضه کرد و پاسخ گرفت که المیزان شد.»[2]
2- با توجه به اینکه وظیفه نگاه هرمنوتیکی آن است که آنچه را بر روح مؤلف میگذرد تا آنجا که ممکن است مدّ نظر قرار دهد، میتوان فرمایش آیت الله جوادی را نگاهی هرمنوتیکی به شخصیت علامه و تفسیر المیزان دانست و از این زاویه علامه طباطبایی را از نو برای تاریخ خود به سخن آورد.
3- هرچند در ابتدا آنچه بر روح علامه طباطبایی و تفسیر المیزان میگذرد خود را نشان نمیدهد و ممکن است خواننده تفسیر المیزان، خود را در دفع شبهاتی که در آن تفسیر مطرح شده، محدود کند، ولی اگر خواننده بنا داشته باشد از طریق قرآن در جهانی حاضر شود که بعد از رنسانس به ظهور آمده و با توجه به اینکه بشر جدید با معنای خاصی که از خود دارد در اجتماع حاضر شده، چنین شخصی بهره دیگری از المیزان نصیب خود میکند.
4- باید بتوانیم نسبت به شرایطی که در آن هستیم و نسبت به مسائلی که با آنها روبهرو میباشیم، جایگاه تفسیر المیزان را تفسیر کنیم تا گمان نشود آن تفسیر گرانسنگ از کار افتاده و پیامی برای امروز و آینده ما ندارد و این در صورتی است که متوجه نوع مواجهه علامه طباطبایی با قرآن باشیم که چگونه قرآن را به نطق آورده است و این را نیز روشن کردهاند که نهتنها دین و فلسفه مقابل همدیگر نیستند، بلکه دین چیزی را میفهمد که فلسفه آن را انتظار میکشد ولی نمیتواند به زبان خودش بیان کند هرچند آن موضوعات نمیتوانند در عقل جای گیرد و فیلسوف سعی میکند آن را بفهمد.
5- توجه به آیات توحیدی و به طور کلّی با نظر به نگاه توحیدی که در المیزان هست، میتوان گفت: «تفسیر المیزان، انعکاس حضور قرآن است برای بشر آخرالزمان». به همان معنایی که حضرت سجاد«علیهالسلام» میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَي «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» وَ الْآياتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ «إِلَي قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِكَ فَقَدْ هَلَك»، خداى عزّوجلّ مىدانست كه در آخرالزمان مردمانى مىآيند بسيار عميق، لذا سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَد» و آياتى از سوره حديد را تا «وَ هُوَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور» فرو فرستاده و هركه ماورای آنها را خواهد هلاك گردد.(الكافى، ج 1، ص 91)
6- آنچه تفسیر المیزان را قابل توجه کرده است نشاندادن راهی است تا انسان در هر تاریخی که هست بداند چگونه باید با قرآن مواجه شود و با استقرار در بنیانهای تفکر بتواند با مسائل زمانه روبهرو شود و این از آن جهت است که علامه متذکر این امر هستند که قرآن خودش مفسر خود میباشد[3] و از طریق قرآن همه جوانبِ موضوعی را که با آن روبهرو هستیم با قرآن در میان میگذاریم، نه آنکه با نظر به یک آیه در مورد موضوعی گمان کنیم همه مطلب نسبت به آن موضوع را دریافتهایم.[4]
7- با نظر به روحی که در المیزان حاکم است متوجه میشویم علامه طباطبایی علاوه بر آن که تلاش میکنند تا دین را به زمانه بشناسانند، در صدد هستند تا زمانه را نیز به دینداران بشناسانند تا جامعه دینی گرفتار تحجّر نشود و در این رابطه به جای آنکه عقل را در فهم دین تعطیل کنند، به خوبی آن را به میان میآورند و با نظر به درک تاریخی که در آن قرار داشتند، خطر آینده دینداری عرفی را تشخیص داده بودند و راههای عبور از آن خطرات را از طریق حضور بیشتر در فهم قرآن متذکر میشدند و از این جهت باید متوجه باشیم اگر میخواهیم جایگاه علامه طباطبایی را بفهمیم، باید ایشان را جدّی بگیریم و این در صورتی است که جایگاه وَحی را در نگاه علامه بفهمیم و نسبتی که وَحی با ربوبیت حضرت رب العالمین دارد؛ نکتهای که نتایج عمیقی به همراه دارد.
8- با توجه به نکته فوق باید متوجه باشیم متن تفسیر المیزان، ظهور یک فکر منسجم است که به یک متن تبدیل شده و این غیر از تفسیری مثل «مجمع البیان» و تفسیر «نور الثقلین» است که جمعآوری آراء و روایات است ذیل یک آیه. بنابراین ما با نظر به تفسیر المیزان در حیطه اندیشه منسجم یک متفکر اسلامی وارد میشویم و وارد تاریخی میشویم که علامه در آن حاضر بودند و به نور قرآن آن تاریخ را برای ما تبیین نمودند.
9- با دقت در تفسیر المیزان و با پشتکار متوجه میشویم شخصیت علامه در المیزان، شخصیتی است در راستای پردهبرداشتن از آیات قرآن تا مخاطب او با حقیقت روبهرو شود، نه آنکه آگاهیهای او در موضوعات دین افزون گردد زیرا ظرفیت کلام الهی آنچنان وسیع است که اگر کسی به درستی به آن رجوع کند محل ظهور حقیقت خواهد بود، به همان معنایی که مولوی میفرماید:
آینهام، آینهام، مرد مقالات نهام دیده شود حال من، اَر چشم شود گوش شما
10- در نگاه هرمنوتیکی، شخصیت علمی و معنوی علامه طباطبایی یکی از روشنیگاههای «وجود» است که میتوان با هم افقشدنِ با او از طریق سیره و آثارشان، با «وجود» و جهان کیفیِ ایشان مرتبط شد و از این طریق از سیطره نیهیلیسم عبور کرد.
با توجه به نکته فوق، لازم میآید در هر سال یادآور متفکران تاریخ خود باشیم تا با جهان کیفی آنان آشنا گردیم و با آنها هم افق شویم، جهانی که ماورای گذشته و آینده، سراسر حضور است.
11- عموماً ما اندیشمندان را با درک افق فکریشان میفهمیم، از آن جهت که افق فکری اهل تفکر همان «وجود» است و با درک آن افق و تجربهکردن آن میتوان به جای تقلید از آنها به انتخابهای جدید نظر کرد، آن هم با حضور در سنتی که آنها در آن قرار دارند. امکان بازسازی امور در دل آن سنت، افق حضور در آینده را برای ما میگشاید، مثل ظهور انقلاب اسلامی در دل حضور اسلام و حضوری که برای اسلام از آن طریق در آینده پیش میآید.
12- درک سنتهای عالَمِ وجود از طریق قرآن که علامه طباطبایی به خوبی خواننده تفسیر المیزان را متوجه آن سنتها میکنند، موجب میشود تا امکان حضور خود در آینده را به خوبی فهم کنیم.
حال سؤال این است: آیا میتوانیم به واسطه تفسیر المیزان سنت تاریخی خود را درک کنیم و از آنهایی که اکنونِ تاریخی خود را نمیفهمند و گرفتار ظاهرگرایی و اخباریگری و سلفیگری شدهاند، عبور کنیم؟
آیا به کمک این نوع نشستها میتوان از غفلتی که نسبت به علم و عالم داریم رهایی یابیم و با نظر به سیره و آثار علامه طباطبایی به شخصیتی نظر کنیم که در علمآموزی و دقت در علم، کم نظیر بود و به خود آییم که در چه موقعیتی هستیم و چرا علامه طباطباییها را در کنار خود و در تاریخ خود نمیبینیم؟ در حالیکه او در این تاریخ و در کنار ما حاضر است و پشتوانه تاریخی ما به حساب میآیند تا در ورود به متون دینی از عقل، بهره کافی را ببریم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] - هرمنوتیک، علم و اندیشهی توجه به گسترش فاهمه در امور است با نظر به حیث وجودی انسان که آثار او شناخت نحوهای از وجود او میباشد، پس هرمنوتیک نظر به حیث وجودی انسان است که در عمل او بروز میکند، و در واقع نگاه هرمنوتیکی، نگاهی است که موضوع را به عنوان افقی در نظر دارد که همواره گشوده است و به گسترش انسان در تاریخ مینگرد، زیرا انسانهای اصیل روشنیگاههای وجود در تاریخ هستند و بدین لحاظ نگاه هرمنوتیکی به آنها نوعی همدلی با آنها را به میان میآورد، از آن جهت که «وجود» در جای خود، افقِ افقها است و انسانهای اصیل، روشنیگاههای وجوداند.
[2] - سخنان آیت الله جوادی درچهاردهمین همایش اساتید تفسیر حوزه به مناسبت سى و ششمین سالگرد ارتحال علامه طباطبایى«رحمةاللهعلیه»(19/8/95)
[3] - به همان معنایی که فرمودند: «إنّ القرآن یفسّر بعضه بعضا».
[4] - در این مورد خوب است به نگاه علامه طباطبایی در تفسیر آیه 68 سوره انعام نظر کنیدکه قرآن میفرماید: «وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَىٰ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» در ابتدا این نکته به ذهن میآید که خداوند خطاب به پیامبر خود میفرماید چنانچه شیطان نهیِ ما را از یادت بُرد و بعداً به یادت آمد، سهلانگاری نکن و همان لحظه بلند شو و همنشین ظالمین نباش. در حالیکه شیطان نمیتواند بر پیامبر خدا«صلواتاللهعلیهوآله» تصرف کند. علامه به کمک آیه 140 سوره نساء مسئله را روشن میکنند که میفرماید: « قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ». پس معلوم میشود خطاب به رسول اکرم«صلواتاللهعلیهوآله» است ولی مقصود دیگران میباشند زیرا انبیاء«علیهمالسلام» از گناه و حتی فراموشی احکام خدا مبرّا هستند چون از مُخلَصین هستند و شیطان بر آنها دسترسی ندارد. و یا در آیه 42 سوره یوسف«علیهالسلام» هست که: «وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ»، بعضاً فراموشیِ آن فرد توسط شیطان را به حضرت یوسف«علیهالسلام» زدهاند. در حالیکه علامه طباطبایی با توجه به آیه 24 همان سوره که میفرماید: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ» با قوت تمام روشن میکنند که نمیتواند آن فرد حضرت یوسف«علیهالسلام» باشد. زیرا قرآن فرموده است او از «مخلَصین» بود و شیطان توان تصرف در مخلصین را ندارد و در آیات 82 و 83 سوره «صاد» از قول شیطان میفرماید: «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ. إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» و تصرف در مخلَصین را استثناء کرده است.