باسمه تعالی
1ـ انتظار ظهور حاکمیت عالی ترین شخصیت هستی، نشانه ی بلوغ بشریت است. باید تلاش کرد تا این انتظار زنده و با طراوت بماند و این کتاب در صدد تحقق چنین هدفی است؛ به خصوص که ائمه ی معصومینh تأکید کرده اند «أَلَیْسَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج »[1]آیا انتظار فرج به خودی خود از فرج محسوب نمی شود و برکات فرج را به همراه ندارد؟
2ـ نویسنده سعی کرده ذهن ها را متوجه این نکته ی مهم کند که لازمه ی انتظار حقیقی، معرفتی خاص است و اگر با معرفتی صحیح همراه شود، برکات فوق العاده ای به همراه دارد و مانع می گردد كه انسان ها گرفتار اکنون زدگی شوند و سرنوشت خود را به دوران حاکمیت ظلمات آخرالزمان بسپارند.
3ـ ما بیش از آن که به آگاهی از «حوادث ظهور» نیازمند باشیم به معرفت نسبت به «قواعد ظهور» محتاجیم تا معلوم شود انتظارِ فرج شرایط تحقق ظهور است. این کتاب تلاش کرده در راستای توجه به «قواعد ظهور» موضوعِ انتظار فرج را بررسی و تحلیل نماید.
4ـ نکته ی مهم دیگری که در کتاب به آن پرداخته شده، معرفت نسبت به ظلمات آخرالزمان است؛ زیرا نویسنده معتقد است نوع ظلماتی که مانع ظهور حضرت صاحب الامرg شده باید روشن شود و از آن مهم تر معلوم شود كه با چه نوع روح و روحیه ای می تون از آن ظلمات عبور کرد؛ زیرا ممکن است انسان ها منتظر چیزی باشند که آن از جنس ظلمات آخرالزمان است و یک نوع رجوع به دجّال حیله گر است.
5ـ در این کتاب، روشن می شود علت تحقق انقلاب اسلامی، فرهنگ انتظار بود و در زیر سایه ی آن فرهنگ، ملّت ایران توانست قدمی جهت نزدیک شدن به هدف نهایی بردارد و سرنوشت تاریخی خود را بهبود بخشد و به همان اندازه از استعداد های معنویِ عالم بهره مند شود. پیروزی انقلاب اسلامی در زمانه ای که بسیاری پذیرفته بودند دوره ی حاکمیت دین گذشته است، نشان داد عقیده به انتظارِ فرج یک عقیده ی واقع بینانه و منطقی است.
6ـ حضور تاریخی در اردوگاه و خیمه ی حضرت قائمg در اثر انتظارِ حاکمیت امام معصوم، از ظریف ترین نکاتی است که نویسنده به آن پرداخته است و سعی دارد روشن کند به واقع اگر انتظار با معرفتی صحیح انجام گیرد، در همین زمان، جان انسان را به شکوفایی مطلوب می کشاند و از تمام بیست و هفت حرف علمی که در زمان ظهور به صحنه می آید بهره مند می گردد. چون در همین زمان توانسته است از خدای لیبرال دموکراسی به خدای مهدیg که خدای حضوری و وجودی است، رجوع کند.
7ـ کسی می تواند منتظر حاکمیت انسان کامل باشد که متوجه باشد خداوند جهان را رها نکرده تا هرکس با میل خود بر آن حکومت کند بلکه فرصتی به بشر داده تا در این فرصت، تلاش شود حضرت ولی الله اعظمg امکان حاکمیت بر عالم و آدم را پیدا کنند. کافی است زمینه های فتوح آخرالزمانی را بشناسیم تا به خوبی با حجاب های ظهور درگیر شویم و إن شاءالله به ظهور تامِّ حاکمیت امام نایل گردیم.
8 ـ وقتی روشن شود امام زمانg جنبه ی متعالی هر انسانی است، انتظار معنی خاص خود را پیدا می کند و در آن حال، نه تنها انسانِ منتظر هم اکنون قلب خود را متوجه قطب عالم امکان می نماید و با او زندگی می کند بلکه تلاش می نماید تا ظهورِ او در عالم و آدم هر چه بیشتر شدت یابد و افق بشریت به کلّی دگرگون شود و از توجه به خاک، به انس با افلاک تغییر جهت دهد.
9ـ نویسنده روشن نموده چگونه زندگیِ بدون ولایت الهی و حاکمیت اولیای الهی همیشه با یأس و شکاکیت و از خود بیگانگی همراه است و سعی دارد درمان چنین بحران های روحی را در رجوع به انسان کامل از یک طرف و تلاش برای حاکمیت او از طرف دیگر نشان دهد، تا شور و شعفِ خاص که در عارفانِ حماسه ساز هست به جامعه برگردد.
10ـ دل آگاهی پارسایانه حالتی است که با انتظار حاکمیتِ امام معصوم(ع) نصیب انسانِ منتظر می شود و نه تنها صحنه ی جان انسان از اراده های شیطانی تطهیر می گردد بلکه قلب انسان ظرفیت پذیرش القائات رحمانی را توسط حضرت صاحب الامرg پیدا می کند و این اساسی ترین برکتی است که در انسانِ منتظر به وقوع می پیوندد.
امید است توانسته باشیم با تقدیم این کتاب به انسان هایی که عزم عبور از ظلمات آخرالزمان را دارند و در طلب طلوع نور کامل حضرت صاحب الأمرg هستند، راهی را نشان دهیم.
گروه فرهنگی المیزان
بسم الله الرحمن الرحیم
سَلَامُ اللَّهِ الْكَامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعَامُّ وَ صَلَوَاتُهُ الدَّائِمَةُ
وَ بَرَكَاتُهُ الْقَائِمَةُ عَلَى حُجَّةِ اللَّهِ وَ وَلِیِّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بِلَادِهِ
وَ خَلِیفَتِهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ سُلَالَةِ النُّبُوَّةِ وَ بَقِیَّةِ الْعِتْرَةِ
وَ الصَّفْوَةِ صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ مُظْهِرِ الْإِیمَانِ وَ مُعْلِنِ أَحْكَامِ الْقُرْآنِ
مُطَهِّرِ الْأَرْضِ وَ نَاشِرِ الْعَدْلِ فِی الطُّولِ وَ الْعَرْضِ
الْحُجَّةِ الْقَائِمِ الْمَهْدِیِّ وَ الْإِمَامِ الْمُنْتَظَر[2]
سلام کامل و جامع و عام خداوند و صلوات دائم و برکات پایدار او بر حجت خدا و ولیّ او در زمین و شهرهایش و خلیفه او بر بندگانش. عصاره نبوت و باقی مانده عترت و خلوص، صاحب زمان و آشکار کننده ایمان و نمایاننده احکام قرآن، پاک گرداننده زمین و گستراننده عدل در همه جا، حجت قائم و امام مورد انتظار.
بحث خود را در رابطه با برکات انتظار با این روایت شروع می کنم که رسول خداf می فرمایند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»[3] برترین عبادت، انتظار فرج است. معلوم است كه فرج باید مسأله بسیار مهمی باشد كه چنین نتایجی برایش هست و حکایت از آن دارد که در حقیقت «انتظار فرج» یك فرهنگ است و نه یک عمل خاص. بر همین اساس بنا داریم بر روی موضوع انتظار تأمّل کنیم تا روشن شود انتظارِ فرج، چه سبك و سیاقی دارد كه بالاترین عبادات محسوب می شود.
ابتدا باید روشن شود در «انتظار فرج» به كجا باید نظر کرد؛ چون در شرایطی شما منتظر هستید، که چیزی را در افق خود بشناسید، و به آن افق به امید ظهور آن چیز نظر کنید. از آن جایی كه پیامبر اسلامf خاتم پیامبران هستند با ایشان تاریخِ زمین به قله ی انتهاییِ بلوغ خود می رسد و دُور عالَم كه با حضرت آدم (ع) شروع شد. با به صحنه آمدن آخرین پیامبرf ، بستر ظهور نهایی ترین کمالات می گردد، پس باید ظهور نهایی را بسیار مهم ارزیابی کنیم. آن قدر ظهورِ جنبه ها ی نهایی کمالِ عالم حتمی است که رسول خداf از یک طرف می فرمایند: نزدیکی من به قیامت در حد نزدیکی دو انگشت است.[4] و از طرف دیگر می فرمایند: «وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْیَوْمَ حَتَّى یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِیَ الْمَهْدِی »[5] سوگند به آن كه مرا به حق مبعوث كرده اگر نماند از دنیا مگر یك روز، هر آینه آن روز را خداوند آن قدر طولانی می کند تا فرزندم مهدى ظهور كند. در چنین شرایطی تمام آنچه لازم بود با ظهور آخرین دین ظاهر شود پیش می آید و لذا با ظهور ایشان همه ی حقایقِ غیبی که امکان ظهور دارند، به صحنه ی ظهور می آیند.
نه تنها رسول خداf عصاره ی همه ی پیامبرانند که مهدیg نیز باطن شریعت همه ی انبیاء می باشد. حضرت عیسی(ع) مأموریتی دارند غیر از آنچه حضرت موسی (ع) مأمور آن هستند ولی خاتم الرسل (ص) در مقام ظهور جامعیت اسماء الهی به صحنه آمدند تا عصاره ی کار همه ی انبیاءh را به میدان بیاورند و بر همین اساس خداوند با تمام اسمائش در قرآن ظاهر شده، قرآنی که بر قلب پیامبرf نازل شده و با آن متحد گشته است. با توجه به این که اسماء الهی تماماً در آخرین دین ظاهر شده و با توجه به این که امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند: «ما مِنْ عِلْمٍ اِلاّ وَ اَنَا اَفْتَحُهُ وَ ما مِنْ سِرٍّ اِلاّ والْقائمُ یَخْتِمُهُ»[6] هیچ علمی نیست مگر این که من آن را گشودم و هیچ سرّی نیست مگر آن که قائم آن را به انتها رساند. پس همه ی اسرار دین توسط حضرت قائمg ظاهر می شود. دُور این جهان، با ظهور مقدس امام زمان g به انتها و کمال خود می رسد. این اولین نكته ای است كه بحمدالله همه ی عزیزان به آن اعتقاد دارند.
زیباترین اعتقاد، اعتقاد به این نکته ی مهم است که بدانیم مقصد و مقصود همه ی انبیاء و اولیاء، ظهور وجود مقدس امام زمان g است. در این رابطه حضرت صادق(ع) می فرمایند: «أَمَا تُحِبُّونَ أَنْ یُظْهِرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِی الْبِلَادِ وَ یُحْسِنَ حَالَ عَامَّةِ الْعِبَادِ وَ یَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ وَ یُؤَلِّفَ بَیْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ لَا یُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِی أَرْضِهِ وَ یُقَامَ حُدُودُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ یَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ فَیَظْهَرُوهُ حَتَّى لَا یُسْتَخْفَى بِشَیْ ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ أَمَا وَ اللَّهِ یَا عَمَّارُ لَا یَمُوتُ مِنْكُمْ مَیِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِی أَنْتُمْ عَلَیْهَا إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ كَثِیرٍ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْراً وَ أُحُداً»[7] آیا شما دوست ندارید كه حق ظاهر شود و عدالت در شهرها برقرار گردد و حالِ همه ی بندگان خدا نیکو شود و كلمه ی الهی جمع گردد و میان دل هاى پریشان الفت پدید آید و خدا در سراسر زمین معصیت نشود و حدود الهى بر خلقش اقامه و حق به صاحبش برگردد تا هیچ حقى از ترس هیچ خلقى زیر پرده نماند؟ به خدا ای عمّار! كسى از شما بر این حالِ انتظاری كه دارید نمیرد جز آن كه در نزد خداى عز وجل از بسیاری از حاضرین بدر و احد افضل باشد. ملاحظه کنید انتظار آگاهانه به ظهور مهدیg شخصیت معنوی انسان را تا کجا متعالی می کند که از بسیاری از حاضران بدر و احد افضل می شود.
باز حضرت صادق(ع) در رابطه با نظر به حضرت مهدیg می فرمایند: «لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّام حَیاتی»[8] اگر او را درک کنم همه ی عمر در خدمتش خواهم بود. زیبایی انتظار به قدری است که امام حسین(ع) نقل می فرمایند: مردی نزد پدرم آمد و از اوصاف مهدیg پرسید. حضرت امیرالمؤمنین(ع) وقتی صفات او را ذکر کردند با حالتی سرشار از عشق و شیدایی «أوْمَأ بِیدِهِ إلی صَدْرِهِ شوقاً إلی رُؤْیتِهِ»[9] به سینه ی خود اشاره کردند و فرمودند مشتاق دیدار او هستم. آن قدر جایگاه حضرت مهدیg ارزشمند است که حضرت موسی(ع) از خدا تقاضا می کنند: «پروردگارا مرا قائم آل محمد قرار بده و خداوند فرمود: او از نسل احمد است»[10] این ها نشان می دهد افق همه ی انبیاء و اولیاء شرایطی است که وجود مقدس امام زمان g در آن ظهور می کنند؛ چون اگر كسی بخواهد با تمام رحمت های ممكنی كه خداوند در صحنه ی حیات بشریت ظاهر می كند ملاقات نماید، باید تقاضای حضور در زمان حضرت صاحبg را داشته باشد و همواره تمنّای چنین شرایطی در او شعله ور بماند و انتظار فرج به معنی کامل آن از این قرار است. انسانِ منتظر، نظر به قطبی دارد كه تمام اسماء الهی در آن شرایط از باطن به ظاهر می آید و سرّی ترین حقایق عالم آشکار می شود به طوری که در هیچ شرایطی تا آن اندازه زمینه ی نمایش حق فراهم نبوده است.[11]
باید بر این نکته تأمل کرد که راز بركاتی كه انتظار فرج در بر دارد در كجاست و چرا این همه بركت در چنین فرهنگی نهفته است؟ اصلی ترین حالتِ روحی که در فرهنگ انتظارِ فرج برای جامعه پدید می آید، فرهنگ گذار از وضع موجود و نظر به وضع مطلوب و زندگی با وضع مطلوب است.
انسان منتظر در فرهنگ انتظاری که شیعه ترسیم کرده، شخصیتی است که نسبت به آن چه بر جهان می گذرد از آن جهت که حجاب حقیقت است، راضی نیست و شرایطی را می شناسد كه محل و مجلای حقیقت است.
انسان منتظر نظرش به شرایطی است كه در آن شرایط، بسیاری از ابعاد سرّی و غیبیِ وجود انسان و عالمِ وجود، ظاهر می شوند و حقایقی در آن شرایط ظهور می کند که در حال حاضر هنوز ظاهر نشده و به همین جهت بسیاری از ابعاد حقیقت، تنها و بی جواب مانده و ائمه ی معصومینh با نظر به آن شرایط، بر برکات انتظار تأکید فراوانی نموده اند و زمان غیبت حجت الهی را شرایط پروراندن روحیه ی انتظار به حساب آورده و بر پایدارماندن بر عهد انتظار از طریق تبعیت از فقها تأکید دارند، از جمله حضرت امام حسن عسکری(ع) می فرمایند: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا یَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُم »[12] و اما هركس از فقیهان كه نفس خود را پاس دارد و دین خود را حفظ كند و به مخالفت با هواهاى نفس خویش برخیزد و فرمان خداى را اطاعت كند، بر مردم است كه از او تقلید كنند و چنین خصوصیاتی را بعضى از فقیهان شیعه دارا هستند و نه همه ی آنان . از این طریق دوره ی غیبت امام معصوم دوره ی آمادگی جهت به ظهورآمدن سرّی ترین حقیقت عالم وجود می گردد.[13]
در صدر اسلام افكاری به صحنه آمد كه حقیقت اسلام را که رجوع به انسان معصوم بود به حجاب برد. با رحلت پیامبرf چهره ی حقیقی اسلام به حاشیه رفت و دیگر در سطح روابط اجتماعی از آن اسلام خبری نبود، اسلامی كه مسلمانان به كمك آن در امور معرفتی و اخلاقی قدم به قدم بالا بیایند و آماده شوند جهت نیل به عالی ترین معارف قدسی و فضائل اخلاقی. این اولین نکته ای است که باید مدّ نظر عزیزان باشد. چنان که مقام معظم رهبری«حفظه الله» می فرمایند:
«مسئله ی غدیر، صرفاً یك مسئله اى كه ما جمع شیعه به آن اعتقاد داریم و یك عده از مسلمان ها هم به آن اعتقاد ندارند، این نیست. در نگاه تاریخى به اسلام و در تحلیل تاریخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدیر - یعنى نصب جانشین- یك ضرورتى بود كه اگر آن چنان كه تدبیر شده بود - تدبیر رحمانى و الهى، و تدبیر نبوى- عمل مى شد، بدون تردید مسیر تاریخ بشر عوض مى شد و امروز ما در جایگاه بسیار جلوترى از تاریخ طولانى بشریت قرار داشتیم».[14]
آری موانعی پیش آمد که نگذاشت اسلام حقیقت خود را بنمایاند. البته اگر جامعه ی اسلامی با مدیریت ائمهh اداره می شد معنایش این نبود كه بشر، دوران انتظارى نمی داشت و خود در طول این دوازده نسل، به نهایت مطلوب خود می رسید، بلکه بنا به فرمایش مقام معظم رهبری«حفظه الله»: «بشر نیاز به یک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه ی آرمانی را تحقق بخشد».
وقتی اهل البیتh از مدیریت جامعه حذف شدند، اسلامی به صحنه آمد كه نمی توانست ابعاد الهی انسان ها را قانع كند. امویان و عباسیان جهت رفع نقصِ پیش آمده از یک طرف كتاب های زیادی را از یونان ترجمه و وارد جامعه كردند و از طرف دیگر اسرائیلیات را برای تفسیر دین وارد دین نمودند تا به کمک اندیشه ی یهودی، قرآن را تفسیر كنند. مسلمانان عملاً از اوّلی ترین نتایجی که می توانستند از اسلام بگیرند مثل عدالت و آزادی محروم شدند. در حالی که بنا به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظه الله»:
«اگر آن دست به دست شدن امانتِ نبوى و گسترش كمّى و كیفىِ متناسب و درست، انجام مى گرفت، امروز بشر این نیازها را گذرانده بود. نیازهاى فراوان دیگرى ممكن بود براى بشر پیش بیاید كه امروز ما آن نیازها را حتى نمى شناسیم. آن نیازها ممكن بود باشد؛ اما دیگر این قدر ابتدایى نبود. امروز ما و جامعه ى بشرى، همچنان در دوران نیازهاى ابتدایىِ بشرى قرار داریم. در دنیا گرسنگى هست، تبعیض هست - كم هم نیست؛ بلكه گسترده است، به یك جا هم تعلق ندارد؛ بلكه همه جا هست - زورگویى هست، ولایت نابحق انسان ها بر انسان ها هست؛ همان چیزهایى كه چهار هزار سال پیش، دو هزار سال پیش به شكل هاى دیگرى وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همین چیزهاست و فقط رنگ ها عوض شده است.»[15]
وقتی نور اهل البیتh در حجاب رود چیزهایی جایگزین اسلام می شود که حقیقتاً اسلام نیست. و این اولین حجاب بزرگی بود كه اسلام حقیقی را پوشاند. در حالی که اگر چشم ها از غدیر برداشته نشده بود، «غدیر» شروع آن روندى بود كه مى توانست بشر را از این مرحله خارج كند و به مرحله ى دیگرى وارد كند.
«آن وقت نیازهاى لطیف تر و برتر و خواهش ها و عشق هاىِ به مراتب بالاترى، چالش اصلى بشر را تشكیل مى داد... این پایه ها را پیغمبر اسلام بنیان گذارى كرد و براى حفاظت از آن، مسأله ى وصایت و نیابت را قرار داد؛ اما تخلّف شد. اگر تخلّف نمى شد، چیز دیگرى پیش مى آمد».[16]
آنچه موجب شده تا عزیزان در موضوع «مهدویت و انتظار» با دقت فراوان بحث را دنبال کنند، پیچیدگی حجابی است که در آخرالزمان به صحنه می آید، حجابی که به ظاهر نجات بخش است ولی در باطن ظلمت است. در همین رابطه فرموده اند دجّال بسیار جذّاب به صحنه می آید نه مثل چنگیزخان مغول، بلکه راه حل هایی نشان می دهد و برنامه هایی می ریزد که اکثراً معتقد می شوند آن برنامه ها آن ها را از مشکلات زندگی شان نجات می دهد، به طوری که همه ی مجذوبین دجّال مسخ می شوند و از حقیقت انسانی خارج می گردند، بدون این كه بفهمند حیوان شده اند. این که فرموده اند دجّال یك چشم دارد حاکی از یك بُعدی بودن شخصیت او است که نمی تواند به ساحات قدسی عالم و آدم نظر کند.[17] او مجذوبینِ خود را گرفتار ظاهر زندگی می كند، در حدّی که به همان ظاهر قانع می شوند و از فطرت انسانی که به ساحاتی دیگر گرایش دارد فاصله می گیرند. با دقت به این مسائل است که روشن می شود ظلمات آخرالزمانی، سیاه ترین و ظلمانی ترین حجاب ها است. چون شرایط طوری است که اکثراً متوجه ریشه های بحران نیستند و به همین جهت فرموده اند یاران حضرت مهدیg قلیل می باشند و اکثر افراد، دجّال زده اند و نمی فهمند که از ارتباط با حقیقت محرومند و از دجّال دفاع می کنند كه چرا می گویید او حجاب حقیقت است؟ اگر كسی ظلمات آخرالزمانی را نشناسد و در زهد و عبادت و مقام اتصال به حق حضور نیابد، رجوع او رجوعِ به دجّال است و یک چشم داشتن. چنین کسی اصلاً نمی فهمد فرهنگ انتظار یعنی چه، هر چند به ادعا بگوید منتظر حضرت است.
اولین طلیعه ی بركت انتظار فرج وقتی شروع می شود كه انسانِ منتظر بتواند بفهمد چه نوع ظلمتی جلوی ظهور نورانی امام را گرفته و موجب شده امام همچنان در غیبت باقی بمانند. انسان ها باید در گره زدن جانِ خود به خدا نقشی فعّال داشته باشند و این کار با توجه به امامی معصوم که واسطه ی بین انسان ها و خداوند است انجام می گیرد[18] و در این حالت است که انتظار با تمام شور و حرارت شروع می شود و انسان ها از جهان مادی و ماشینی شده فاصله می گیرند زیرا
«ساکنان جهان ماشینی، با همه چیز مثل ماشین رفتار می کنند، آنان طبیعت را سرد و بی عاطفه می یابند و خودشان هم مثل آن می شوند.»[19]
در اوایل انقلاب اسلامی، نور حضرت صاحب الامرg تا اندازه ای ظاهر شد و در نتیجه آن ظهور نسبی، شور و شوق آسمانی شدن همراه با آرمان های بلند انسانی، اکثر افراد جامعه را فرا گرفت ولی ما دوباره معصیت كار شدیم و نور امام در غیبت بیشتر رفت، باز بحمدالله به شعارها و اهداف انقلاب اسلامی روی آوردیم به امید آن که شرایط ظهور تامّ حضرت فراهم شود. زیرا مهدیg در مقام امامت خود یك حقیقت است و چون اکثر مردم ایران ظلمات حاكمیت شاه را فهمیدند و به امام خمینی«رضوان الله علیه» به عنوان نایب امام زمانg روی آوردند، نور حضرت صاحب الامرg به میان آمد. حال اگر مردم به نحوی نظر خود را به اندیشه ای غیر از اندیشه ی امام خمینی«رضوان الله علیه» بیندازند، نور حضرت صاحب الامرg ضعیف می شود؛ زیرا غیبت و ظهور و فرج و خفای امامg شدت و ضعف برمی دارد مگر آن که فرج كلی فرا رسد. در همین رابطه حضرت صادقhبه زُراره می فرمایند: «اَعْرِفْ إِمَامَكَ فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ یَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر»[20] امام خود را بشناس كه اگر او را شناختى، زیانى به تو نخواهد رسید خواه این كار زود بشود یا دیر. این روایت با طرح موضوع تقدم و تأخرِ فرج، ما را متوجه شدت و ضعف در نور ظهور می کند ولی چون بحث ما فعلاً در مورد روایاتی است كه انتظار فرج را بالاترین عبادت می داند و یا می فرمایند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» انتظار فرج به خودی خود فرج است، به موضوع شدت و ضعف فرج نمی پردازیم.
هر جا چراغی در میان است، خبر از تسلیم انسان در مقابل حق می دهد و این که او به نفس امّاره پشت كرده است. در این صورت، حتماً حامل آن چراغ بر بام انتظار ایستاده است و جلوه ای از زمینه ی ظهور فرج كلّی را با خود دارد. زیرا كسی كه در فرهنگ انتظار به سر می برد ظلمات زمانه بر او حاكم نمی شود و این اولین بركت از برکات انتظار است. چنین کسی بدون آن كه به غاری پناه ببرد، در جامعه به وظیفه ی خود مشغول است. ولی در عین حال مواظب است تا گرد و غبارِ ظلمانی آخرالزمان بر او ننشیند. زیرا او می داند از یک طرف خداوند چه شرایطی را با حاکمیت امام معصوم، برای بشریت رقم زده است و از طرف دیگر با غیبت امام معصومh چگونه باطل جای حق را گرفته است. چنین انسانی می تواند خودآگاهی و دل آگاهی لازم را به مردم زمانه خود بدهد تا بفهمند چگونه گرفتار ظلمات زمانه شده اند و راه برون رفت چگونه است.
انسانی که منور به نور بصیرت شد می داند مشکل اصلی کدام است و چه نوع زندگی را باید مدّ نظر انسان ها قرار داد. در آن صورت است که معلوم می شود اشکال اساسیِ وضع موجود جهان چیست و چرا مشکلاتی مثل بیكاری و مواد مخدّر گریبان بشریت را گرفته و چرا هرچه تلاش می شود، هیچ راهی برای برون رفت از آن ها ظاهر نمی شود. اگر عمیقاً روشن شد ظلمات آخرالزمان به چه معنی است، آن افق نورانی شروع به طلوع می کند و انسان وارد فرهنگ انتظار خواهد شد و چنین حالتی یقیناً به ظهور حضرت صاحب الأمرg ختم می شود، چون انتظار به معنی حقیقی آن پدیدار شده است. اگر مشكلات اصلی بشر امروز صِرف بیكاری و فساد جوانان و مواد مخدّر و امثال اینهاست، این ها را هر انسان معمولی هم به عنوان یك مشكل می فهمد و هرکسی می خواهد به نحوی جامعه را از این نوع مشکلات برهاند و به دنبال جامعه ای است که چنین مشکلاتی در آن نباشد ولی آن چیزی كه اولیاء الهی می فهمند و منتظر آن هستند چیز دیگری است، بسیار بالاتر از این نوع مشکلات.
انسان منتظر معنی جامعه ای را که حضرت باقر(ع) ترسیم نمودند می فهمد که در آن گنج های زمین ظاهر می شود «وَ یُظْهِرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ دِیْنهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ»[21] و خدای تعالی به واسطه ی حضرت قائمg دین خود را بر همه ی ادیان پیروز می گرداند. چنین انسانی ظلمات آخرالزمان را می شناسد و می تواند به مردم معرفی کند که جایگاه گرفتاری هایشان کجا است و چرا در چنین وادیِ هولناكی فرو افتاده اند و راه رهایی از ظلمات عصر غیبت را با ورود در فرهنگ انتظار نشانشان خواهد داد. در همین رابطه باید آن حجابی را كه در صدر اسلام روح اسلام را پوشاند بشناسیم تا به آن نحو که مقام معظم رهبری«حفظه الله» ترسیم کردند وارد فرهنگ انتظار شویم و بفهمیم چرا ائمهh تلاش کردند تا اسلام را «به همان مسیری که پیغمبر پیش بینی کرده بودند، برگردانند»[22] در این رابطه می توان گفت: هر كس غم فاطمه (س) را شناخت، معنی غیبت امام زمان g را می فهمد و وارد فرهنگ انتظار می شود و از برکات آن بهره مند می گردد. از طریق پیامی که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» در آخرین ماه های عمر شریفشان دادند معنی فرهنگ انتظار را فهمیدیم که فرمودند:
«این روشن است كه شكستن فرهنگ شرق و غرب، بى شهادت میسر نیست.»[23]
و از این طریق انسانی به واقع منتظر است که در اندیشه ی درهم شکستن فرهنگ شرق و غرب باشد و در همین پیام است که می فرمایند:
«مسئولان ما باید بدانند كه انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجّت«ارواحنا فداه» است كه خداوند بر همه ی مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»[24]
امام صادق(ع) می فرمایند؛ «قبل از آن كه ولیّ عصرg ظهور كند، «لِیُعِدَّنَّ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِg وَ لَوْ سَهْماً»[25] باید هركدام برای خروج قائم با یك تیر هم كه شده، آماده باشید. امام سجاد(ع) می فرمایند: «وقتی قائم آل محمدg قیام کند خداوندY هرگونه نقاهت و بی حالی را از شیعیان ما برطرف می کند و دل هایشان را همچون قطعات آهن سخت و محکم می گرداند که نیروی هریک از آنان نیروی چهل مرد می باشد و آنان فرمانداران و بزرگان روی زمین اند».[26] و باز امام باقر(ع) می فرمایند: «وقتی که امر ما انجام گیرد و مهدی ما آید، هریک از شیعیان ما از شیر دلیرتر و از نیزه چابک تر و مؤثرترند و دشمنان ما را به زیر دو پای خود می آورند و پایمال می کنند ...».[27] ریانِ بن الصلت می گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم «آیا شما صاحب الأمر هستید؟» فرمودند: «من صاحب الأمر هستم، اما نه آن صاحب الأمری که زمین را بعد از پرشدن ظلم از عدل سرشار می سازد، با این ضعف بدنی که در من می بینی چگونه می توانم آن صاحب الأمر باشم؟ قائم؛ آن کسی است که وقتی خروج کند، در سن پیران، دارای سیمایی جوان و اندامی قدرتمند است به طوری که اگر دست دراز کند، بزرگ ترین درختِ روی زمین را از جا می کَند و اگر در بین کوه ها فریادی بکشد، صخره های کوه ها در هم شکسته و از هم می پاشد.»[28] از حضرت صادق(ع) هست: «فَاِذا قامَ قائِمُنَا سَقَطَتِ التَّقِیة وَ جَرَّد السَّیف وَ لَمْ یَأخُذْ مِنَ النّاسِ وَ لَم یُعْطِهم اِلاّ بالسَّیْفِ»[29] چون قائم ما قیام كند، دیگر تقیه تمام می شود و شمشیر را از غلاف بیرون می آورد و حقی را نمی ستاند و به صاحب حقی نمی رساند مگر با شمشیر.
از آخرین پیام رسمی امام خمینی «رضوان الله علیه» در تاریخ 2/1/1368 چنین برداشت می شود كه آن ظلمت نهایی كه در آخرالزمان باید با آن درگیر شد، چهره ی خود را در فرهنگ غربِ استکباری نشان داده و همه ی ظلماتِ ممکن را به صحنه آورده و این غیر از ظلمی است که محمدعلی شاه و یا مظفرالدین شاه انجام دادند؛ نه آن ظلم ها، ظلم آخرالزمانی بود و نه مقابله با آن ها با فرهنگ انتظار و عزم حاکمیت حضرت ولی عصرg انجام شد. به همین جهت ملاحظه فرمودید با رفع ظلم قاجار، رضاخان و سلسله ی پهلوی ظهور کرد و فرهنگ عمومی جامعه در ابتدای امر نتوانست متوجه ظلمات او شود زیرا با فرهنگ انتظار به مقابله با سلسله ی قاجار پرداخته نشده بود.
امام خمینی «رضوان الله علیه» به ما نشان دادند آن چهره ای كه باید با تمام وجود با آن مقابله نمائیم و حکومت جهانی حضرت مهدیg را جایگزین آن نمائیم در فرهنگ غرب ظهور کرده و آن نورِ حقیقی هم كه باید با این ظلمت درگیر شود در دست شما است. در همین رابطه می فرمایند:
«انقلاب مردم ایران نقطه ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجتg است».[30]
انقلاب اسلامی نظر به یك انقلاب جهانی دارد که توسط صاحب الأمرg معنی اصلی خود را ظاهر می کند و به تعبیر حضرت صادقg «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[31] چون قائم ما قیام کند زمین به نور پروردگارش روشن شود و تاریکی یکسره از بین می رود. لازمه ی این قیام، انقلابی است که تمام مناسبات فرهنگ استکباری را در هم بریزد. نظام اسلامی در رویارویی با استکبار به افق نور می نگرد و مسالمت آمیزانه کوتاه نمی آید حتی اگر در این جهت گیری کشته هم بدهیم به سوی نور کشته شده ایم، چون می دانیم در نهایتِ این مسیر، اولیایی که معصوم اند بر جهان حاکم می شوند و آن ها خلفای الهی هستند. این آینده را همیشه در جلو خود داشته باشید، آینده ای که خداوند جلوی ما گذاشته و برای ادامه ی حیات ما حاکمیت اولیای معصوم را رقم زده، در مسیر نگاه به چنین آینده ای، در هر مقطعی قرار بگیرید مثل این است که با امام زمانg زندگی می کنید.
عمده آن است که متوجه شویم خداوند چه آینده ای را برای جهان رقم زده که می فرماید: به وسیله ی آخرین وصی رسول خداf زمین را از دشمنانم پاک می گردانم. «وَ لَاُمَکِّنَنَّه مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا» و حتماً او را بر شرق و غربِ زمین تمکّن و سیطره خواهم داد. «وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّیَاحَ» بادها را مسخّر او می کنم «وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ» ابرهای سختی که به راحتی باران نمی دهند را فرمان بردار او می نمایم. «وَ لَأُرَقِّیَنَّهُ فِی الْأَسْبَابِ» و تمام اسباب و وسایل عالم را برایش نرم و آسان می کنم که بتواند بر آن ها سیطره داشته باشد. «وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِی» با لشکریان خود یاری اش می کنم «لَأَمُدَّنَّهُ بِمَلَائِكَتِی» و به وسیله ی ملائکه ام به او مدد می رسانم. «حَتَّى یُعْلِنَ دَعْوَتِی وَ یَجْمَعَ الْخَلْقَ عَلَى تَوْحِیدِی»؛ تا این که دعوتم به دیانت، بر همه جا غالب شود و خلق بر توحید و یگانه پرستی اجتماع کنند، همه ی انسان ها متوجه ی حضور یگانه ی پروردگار شوند و با رجوعِ به حق امور خود را بگذارانند. «ثُمَّ لَأُدِیمَنَّ مُلْكَهُ وَ لَأُدَاوِلَنَّ الْأَیَّامَ بَیْنَ أَوْلِیَائِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ»[32] سپس حاکمیت او را با همان حالتِ توحیدی، پایدار کرده و روزگار را تا روز قیامت به دست اولیاء خود دست به دست می گردانم. دیگر سلسله ای نمی آید تا حاکمیت توحیدی امام معصوم را سرنگون کند. و این است راز امیدواری ما به آینده.
در شرایطی عالم به بلوغ خود می رسد که از یک جهت حقیقت امام معصومی حاکمِ بر امور است که مقام او مقام «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ» است و تمام مخلوقات هستی در قبضه ی او است، از جهت دیگر نظام تشریع و امور سیاسی، تربیتی و اقتصادی با مدیریت او به جلو می رود و در نتیجه نظام تکوین با نظام تشریع متحد می گردد و از این طریق توانایی ها و استعدادهای عالم به نحو کامل در اختیار بشریت قرار گیرد. معنی این که استعدادهای عالم تکوین در اختیار عالم تشریع و امور اجتماعی، اقتصادی بشر قرار گیرد را با این مثال تصور کنید که گفته اند یک روز که معده ی انسان جهت هضم غذا فعالیت می کند به اندازه ای است که همه ی آزمایشگاه های دنیا فعالیت می کنند و یا آن انرژی که قلب به صورت تکوینی در یک سال به کار می برد به اندازه ای است که یک لکوموتیو به دور کره ی زمین بگردد. در نظر بگیرید وقتی نیروهای تکوینیِ موجود در طبیعت، در مسیر رفع حوائج بشر قرار گیرد چگونه وعده ی خداوند محقق می شود که می فرماید: «وَ لَأُرَقِّیَنَّهُ فِی الْأَسْبَابِ» همه ی اسباب را رام او نمایم و همه چیز را فرمانبردار او می کنم. به همان صورتی که بدن در هماهنگی کامل، فرمانبردار روح انسان است. انسان را ملاحظه کنید چگونه براساس برنامه ی نفسِ ناطقه یا روحش راه می رود و به جهت تدبیر نفس، تمام اعضای بدنش نسبت به هم در هماهنگی کامل می باشد. این همه نظم به جهت حضور روح است، آن وقت عنایت داشته باشید حضرت صاحب الزمانg از نظر تکوین، روح این عالم اند و تمام این عالم با تمام مناسباتش بر اساس مدیریت تکوینی حضرت اداره می شود، حال اگر حضرت مدیریت تشریعی عالم را هم به عهده بگیرند، همه چیز در اوج شکوفایی خود قرار می گیرد. با توجه به این امر است که خداوند می فرماید: بادها را در اختیار او قرار می دهم و ابرهای دور دست فرمانبردار او می شوند و لشکریانم و ملائکه ام به یاری او می آیند. عمده آن است که بشر زمینه ی چنین مدیریتی را در خود ایجاد کند.
در رابطه با صعود معنوی که انسان ها تحت تجلی انوار حضرت مهدیg قرار می گیرند، حضرت باقر(ع) می فرمایند: چون قائم ما قیام کند خداوند دست او را بر سر بندگان قرار می دهد و در نتیجه عقل آن ها جمع می شود.[33] و در آن روایت که فرازهایی از آن عرض شد خداوند می فرماید: «وَ تَجْمَعَ الْخَلْقُ عَلَى تَوْحِیدِی» و در آن شرایط مردم به گرد توحید من جمع می شوند و همچون عارفانی بزرگ متوجه حضور همه جانبه ی حق در عالم می گردند. با تدبّر در این نکته متوجه می شویم هر چه زمانه به حاکمیت امام معصومh نزدیک شود استعدادهای معنویِ عالم بیشتر به کمک بشر می آید و امور انسان ها با سلامت بیشتر طی می شود. این به شرطی است که حاکمان متدین در صحنه ی مدیریت جامعه امور مردم را سر و سامان دهند وگرنه با آنچه از منظر علم مدرن تدریس می شود و کارشناسانِ مسائل جامعه از آن اطلاع دارند، نمی توان امور جامعه را به سامان رساند، چون محدوده ی آگاهی آن ها عقل بشری است و نه عقل قدسیِ همه جانبه نگر.
تفاوت عقل بشری و مدیریت معنوی را در تفاوت حرکات انسان با حرکات رُباط ها می توانید ملاحظه کنید. برای این که یک رباط از چند پله بالا برود صدها برنامه و نرم افزار پیشرفته باید محاسبات درازمدت داشته باشند تا چنین برنامه ای تنظیم شود. لحظه لحظه ی حرکت رباط نیاز به برنامه های مفصل دارد، در حالی که شما با تدبیری که روح مجردتان دارد به راحتی و خیلی بهتر از رباط، بدن خود را تنظیم می کنید و با پاهای خود از پله ها بالا می روید. عقلِ یک کارشناس مثل برنامه ای است که به رباط می دهند و با آن عقل می خواهد مناسبات یک جامعه را سر و سامان دهد، هر اندازه هم که جوانب کار را در نظر بگیرد مثل عقل قدسی عمل نمی کند. نتیجه ی کار کارشناسانِ منقطع از عقل قدسی، می شود ورشکستگی بانک های امریکا که در اوج پیروزی، با شکست خود روبه رو شدند. همیشه این طور بوده، چون بشر به خودی خود وجهی را می بیند و وجوهی را نمی بیند و چیزی نمی گذرد که با آثار منفی وجوه پیش بینی نشده روبه رو می شود. همیشه وقتی ملاحظه کردید جریان غیر حقی در حال پیش روی است و به ظاهر گسترش آن شروع شد، بدانید زمان سقوطش فرا رسیده و منتظر سقوطش باشید. این درست برعکس جریان حق است که باید به مرور بستر تحقق خود را آماده کند و موانع را یکی بعد از دیگری به صورت منطقی و همه جانبه پشت سر بگذارد، ولی وقتی شرایط ظهورش فرا رسید وعده ی خداوند تحقق می یابد که فرمود: «لَأُدِیمَنَّ مُلْكَهُ» حتماً حاکمیت مهدی را دائمی می گردانم. وقتی حق به معنی واقعی آن حاکم شد، این حق باقی می ماند چون خداوند وعده داد «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»[34] عاقبت از آنِ متقین است و امام باقر(ع) در این رابطه فرمودند: «لَیْسَ بَعْدَ مُلْكِنَا مُلْكٌ»[35] بعد از حاکمیت ما حاکمیتی نیست. بالاخره وقتی فکر من و شما حق نیست باید برود و به جای آن فکر صحیح بیاید، اما فکر صحیح که آمد دیگر می ماند.
از آن جایی که انقلاب اسلامی ایران، نقطه ی شروع انقلاب حضرت مهدیg است باید با همان روش حضرت بقیّه اللهg با فرهنگ استکباری روبه رو شود که عبارت باشد از نفی فرهنگ کفر و نه مدارا با آن. چون بنا به فرمایش حضرت امام خمینی «رضوان الله علیه» باید به ایجاد حكومت جهانی اسلام فكر كنیم و این با مدارا با فرهنگ کفر ممکن نیست. می فرمایند:
«باید دولت جمهوری اسلامی تمام سعی و توان خود را در اداره ی هرچه بهترمردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست كه آنها را از اهداف عظیم انقلاب كه ایجاد حكومت جهانی اسلام است منصرف كند»[36].
ما قبل از انقلاب اسلامی می خواستیم منتظر بمانیم تا امام زمانg تشریف بیاورند و فکر می کردیم حدّ مسلمانی همان قدر است. امام خمینی «رضوان الله علیه» آمدند و روشن فرمودند باید به کلی فرهنگ استکباری را نفی کرده و در راستای چنین تقابلی از شهیدشدن هراسی به خود راه ندهیم تا در اردوگاه حضرت صاحب الأمرg قرار بگیریم. وجود مبارک حضرت امام زمان g، جهان را تصرف می كنند چون جهان از آن ایشان است و از كسی هم اجازه نمی گیرند و امام خمینی«رضوان الله علیه» به عنوان نایب امام زمان g در همان راستا معتقد به ایجاد یك حكومت جهانی هستند و جهت ورود به فرهنگ انتظار راه را نشان دادند زیرا که فرج در پیمودن چنین راهی است، ایشان در راستای درست پیمودن راه می فرمایند:
«مسائل اقتصادی و مادی، اگر لحظه ای مسئولین را از وظیفه ای كه بر عهده دارند، منصرف كند خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد»[37].
پس غفلت از مقابله با جهان استكباری اولاً: خطری بزرگ پیش می آورد و جهت روحی و تربیتی جامعه را از حماسی بودن به خوشگذرانی و رفاه طلبی تغییر می دهد. ثانیاً: خیانتی عظیم است، چون به هدف اصلی انقلاب اسلامی پشت شده است. توجه دارید که این حرف ها حرف یك جوان احساساتی نیست و به همین جهت باید حقیقتی پشت این حرف ها باشد.
معلوم است که ملت ایران به عنوان منتظران حضرت مهدیg برای طلوع نور باید كار بزرگی انجام دهند و اگر كوتاه بیاییم نه تنها مشكلات همچنان پای بر جا می ماند بلکه خیانت کرده ایم، زیرا با شروع انقلاب اسلامی شرایط جهت نازك كردن پرده ای كه بین ما و امام زمان g قرار دارد به خوبی فراهم شده، و باید در نفی ظلماتِ روح استکباری و ایجاد حكومت جهانی اسلام فعالیت ها را شروع کرد. این به معنی درگیری نظامی با جهان استکبار نیست. کافی است با روحیه ی انتظار، به چیزی بالاتر از آنچه غربِ استکباری زندگی نامید، چشم بدوزیم و از این راه ظلمات زمانه را نفی نمائیم که این بزرگ ترین قدم و سخت ترین آن است و کم هزینه هم نیست.
به خوبی روشن است که هر اندازه به امام خمینی«رضوان الله علیه» و رهنمودهای او نزدیك شویم، پرده ی بین خود و امام عصرg را نازك کرده ایم و جامعه از پرتو انوار حضرت صاحب الأمرg در جای جای زندگیِ فردی و اجتماعی بهره مند می شود و زمینه ی ظهور فراهم تر می گردد و هر اندازه از امام خمینی «رضوان الله علیه» و راهی که جلوی ما گشودند دور شویم، پرده ی بین خود و حضرت صاحب الأمرg را غلیظ تر می كنیم. ملاحظه فرمودید در هشت سال دفاع مقدس چگونه نور ظهور حضرت امام زمان g به نحوی خاص در صحنه بود ولی همین که به اسم سازندگی و اصلاحات به ظلمات فرهنگ غرب نزدیک شدیم غیبت ایشان شدیدتر شد. چون آن حضرت به عنوان حقیقتی بزرگ دارای غیبت و ظهور تشكیكی هستند و تجلیات نوری حضرت نسبت به جامعه و افراد شدت و ضعف برمی دارد تا آن وقت که ظهور تامّ حضرت برسد. نور ظهور امام زمانg مثل نور خداوند است، خداوند جلوه ای می كند، اگر قلب آماده باشد جلوه ای دیگر می نماید، باز اگر قلب آماده تر بشود جلوه ی بیشتری می كند، تا آن جا که إن شاءالله قلب انسان با خدای محمدf روبه رو شود که محل ظهور نهایی انوار خداوند است. درست است که به اندازه ای كه انسان به حقیقت پیامبرf نزدیك شود به خدای پیامبر نزدیك می شود اما آن نزدیكی و قرب یك نهایت دارد كه آن قربِ محمدی (ص) به خدا است. ظهور و فرج حضرت صاحب الامرg نیز نهایتی دارد كه وقوعش در آخرالزمان است، اما نوع ارتباط ها و شرایط اجتماع، ظهور را شدت و ضعف می بخشد. در همین رابطه عرض شد که از امام باقر(ع) داریم: «مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ بِاِمامِه، لا یَضُرُّهُ تَقَدَّمَ هذَاالْاَمْرُ اَوْ تَأَخَّرَ»[38] اگر كسی بمیرد و عارف به امامش باشد، پیش افتادن و یا عقب افتادن ظهور به او ضرری نمی رساند. طبق این حدیث، ظهور، حالت عقب و جلو رفتن پیدا می كند و ظهور و خفای حضرت كم و زیاد می شود.
امام خمینی «رضوان الله علیه» روشن می کنند که برای نازك كردن پرده ی غیبت باید جانانه به صحنه آمد چون اولاً: انقلابی به صحنه آمده که سبك و سیاقش رجوع به حضرت ولی عصرg است. ثانیاً: باید به فكر حكومت جهانی باشیم و در این راه بدانیم که:
«شكستن فرهنگ شرق و غرب، بی شهادت میسّر نیست».
و این است معنی انتظاری که تقدیر شیعه را تا اوج کمال رقم می زند. چون روشن می کند فرهنگی هست که حجاب نور مهدیg شده و باید با آن مقابله کرد و شاخصه ی آن ضد قدسی بودن آن است، چه در جلوه ی مارکسیسم به سرکردگی شوروی سابق، چه در جلوه ی لیبرالیسم به سرکردگی آمریکا. عمده شناخت جایگاه تاریخی و معرفتی آن فرهنگ است که در هر چهره ای که ظاهر شود نور حقیقت را در حجاب می برد. نمونه ی جزئی آن را در بعضی از دولت های بعد از انقلاب مشاهده نمودید که چگونه با تقویت روحیه ی غرب زدگی، نور انقلاب اسلامی را که پرتوی از نور مهدیg بود در حجاب بردند. همین قاعده را رشد دهید تا روشن شود چگونه فرهنگ غربی، نور مهدیg را در حجاب نگه داشته و ذهن مردم جهان را با انواع برنامه های شیطانی در کنترل خود قرار داده است تا هرگز به حاکمیت امام معصوم فکر نکنند؛ اگر هم می خواهند معنویت را در زندگی خود وارد کنند باید حاکمیت آمریکا را در دهکده ی جهانی بپذیرند، چیزی که نهضت آزادی دنبال می کند و آمریکا سخت از آن ها پشتیبانی می نماید. رجوع به حضرت مهدیg تماماً چنین حجاب هایی را پس می زند و تاریخ را در حدّ حاکمیت امام معصوم جلو می برد. بسیار مشکل است آدم متوجه شود روح این مسلمانِِ نماز خوان، همان روح فرهنگ غربی است و مانع ظهور نور مهدیg ، مگر این که جایگاه حضرت مهدیg را درست بشناسیم و خود را در انتظار او نگه داریم و با حاکمیت لیبرال دموکراسی غربی همه چیز را تمام شده ندانیم وگرنه پایان تاریخ را همین چیزی می دانند که آن ها به آن رسیده اند. در چنین شرایطی می توان فهمید هركس اسلامی را تبلیغ كرد كه سر سازش با غرب دارد، نه در فرهنگ انتظار جای می گیرد و نه نسبتی با انقلاب اسلامی دارد که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» شاخصه ی آن انقلاب را مقابله با فرهنگ غربی تعیین فرمودند؛ زیرا فرهنگ مُدارا با كفر، به کفر رسمیت می بخشد و این کار یک نوع کنار آمدن با شیطان است چون در این روش باید از «حق» صرف نظر کنیم تا مشکل ما با غرب حل شود. آری باید برای تجلی نور مهدیg حجاب های ظلمات جهان امروز را کنار زد و این با نفی غرب و نظر به حاکمیت حضرت مهدیg تحقق می یابد، آیا معنی انتظار جز این است؟
با تقویت فرهنگ انتظار نه تنها انقلاب اسلامی از غرب زدگیِ داخلی آزاد می شود بلکه روحیه ی عبور از غرب در سراسر جهان طنین می اندازد، به شرطی که راه امام خمینی«رضوان الله علیه» که همان معنی واقعی انتظار است گشوده بماند، در آن صورت است که ملت ما از جنگ نرمی که دشمن ایجاد کرده به خوبی می گذرد و دشمن را به صورتی فوق العاده ی مأیوس می کند. می خواهم عرض کنم اگر می خواهید دختران و پسران و همسرانتان برایتان بمانند و دشمن، آن ها را از شما نگیرد، باید با رویکردِ عبور از غرب به خط امام«رضوان الله علیه» و اهداف انقلاب اسلامی نظر نمایید تا شما نیز شامل این روایت باشید که رسول خداf فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»[39] برترین عبادت، انتظار فرج است و بدانیم انتظار فرج در حال حاضر به همان معنی است که امام خمینی«رضوان الله علیه» در تبیین آن فرمودند:
«شكستن فرهنگ شرق و غرب، بی شهادت میسر نیست».
در راستای ماندن در اردوگاه منتظران و منور شدن به برکت فرج، حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» می فرمایند:
«من بار دیگر از مسئولین بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم كه از هیچ كس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و دست از مبارزه علیه فساد و فحشاءِ سرمایه داریِ غرب و پوچی و تجاوزِ كمونیزم نكشند، كه ما هنوز در قدم های اول مبارزه ی جهانیِ خود علیه غرب و شرقیم.»[40]
چقدر در حال حاضر فهم این نکته آسان شده است كه چگونه مسئولان غرب زده از خط امام بیرون بوده اند. آن روز امام خمینی«رضوان الله علیه» فرمودند مسئولان دست از مبارزه با سرمایه داری غرب برندارند كه ما در اول مبارزه ی جهانی خود علیه غرب و شرق هستیم در حالی که بعضی این نکته ی مهم را رعایت نکردند و نه تنها از انقلاب بیرون افتادند بلکه از فرهنگ انتظار نیز خارج شدند و درون و بیرون خود را گرفتار ظلمات غرب نمودند تا آن جا که در جریان فتنه ی سال 1388 به انقلاب اسلامی پشت کردند و دشمنان اسلام را به هیجان آوردند.[41]
ممکن است بحث در مورد فرهنگ انتظار ظاهراً یک بحث سیاسی، اجتماعی قلمداد شود ولی به جهت ریشه ی الهی اش به لطف الهی طوری جلو می رود که با خدایی روبه رو می شوید كه در صدر اسلام ظهور کرد و اباذرها و مقدادها را ساخت و إن شاءالله خدای مهدیg در جان شما به همان شکل ظهور خواهد کرد، با چشم دوختن به او ظهورش رخ می نمایاند. البته اگر از فرهنگ انتظار در آمدید و وضع موجود جهان را پذیرفتید آنچه برایتان می ماند خدای لیبرال دموکراسی است، یعنی خدای نهضت آزادی، خدایی بدون نور هدایت و ربوبیت. خدای پیغمبران، خدایی است که همه ی ابعاد زندگی انسان ها را مدیریت می کند و کمال انسان را قرب به خداوند می داند ولی خدای لیبرال دموکراسی جهان را خلق کرده و امور را به دست عقلِ خودبنیاد بشر داده تا جهان را به روش لیبرالیسم مدیریت کند و مسلّم چنین خدایی، خدای مهدیg نیست. خدای مهدی شور و عشق و نور و حماسه و عدالت است و نه خدای خالق و بس. خدای پیامبران، هادی و رب عالمیان است و به انسان درس پاک بازی و ایثار می دهد در آن حدّی که مرگ در راه خدا را جهت حاکمیت دین به هیچ می گیرد و می گوید:
«مگر بیش از این است كه ما ظاهراً از جهان خواران شكست می خوریم و نابود می شویم؟»[42]
آری خدای خمینی«رضوان الله علیه» همان خدای مهدیg است.
عنایت داشته باشید این سخنان را حضرت روح الله«رضوان الله علیه» در روزهای اول انقلاب نگفتند تا بگوئیم برای تثبیت انقلاب لازم است چنین روحیه ای در میان باشد، این سخنان را دو ماه قبل از رحلتشان در حالی نوشته اند که انقلاب کاملاً تثبیت شده بود، پس معلوم است نظر را به جایگاهی بالاتر از تثبیت انقلاب انداخته اند و راه و رسم رسیدن به مقصد نهایی را گوشزد می نمایند و می فرماید:
«مگر بیش از این است كه ما را در دنیا به خشونت و تحجّر معرفی می كنند؟»
به جهت غفلت از این نکته ی حماسی بود که مقام معظم رهبری«حفظه الله» فرمودند:
«بعضی از مدیریت ها در بخشی از برهه های این سی سال زاویه هایی با مبانی انقلاب داشتند»[43].
فکر کردیم اگر در مقابل غرب کوتاه بیاییم آن ها از ادعاهایشان نسبت به انقلاب اسلامی دست برمی دارند در حالی که درست آن موقعی که دولت مردان می خواستند به بهانه ی عدم تشنج با جهان، به غرب روی خوش نشان دهند آن ها گفتند ایران محور شرارت است و حضرت امام «رضوان الله علیه» این مطلب را خوب فهمیده بودند که اگر یک قدم از مواضع حقِّ خود کوتاه بیاییم آن ها چند قدم در مواضع ناحق خود جلو می آیند و به تعبیر حضرت ایشان:
«تا شما را از هویت اسلامی تان - به خیال خودشان- بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست».[44]
می فرمایند:
«مگر بیش از این است كه فرزندان عزیز اسلامِ ناب محمدی (ص) در سراسر جهان بر چوبه های دار می روند؟»
در چنین فضایی است که می توان به غرب پشت کرد و پرده های ظلمانی آن را شکافت تا رابطه ی ما با امام زمانمانg زلال شود و همراه حضرت روح الله«رضوان الله علیه» بگوئیم «بگذار دنیای پست مادیّت با ما چنین كند ولی ما به وظیفه ی اسلامی خود عمل می كنیم». حضرت روح الله«رضوان الله علیه» به ما پیام می دهند كه امروز خدا ما را مسئول كرده است که راه ظهور حضرت را بگشائیم همان طور که به عهده ی امام زمانg گذاشته تا در اولین فرصت که زمینه آماده شد ظهور نمایند. دقیقاً امروز خدا بر ما منت گذاشته و نهضت جهانی اش را با امام خمینی عزیز«رضوان الله علیه» شروع كرده تا جهت گیری ما جهت گیری منتظران باشد و در این راستا به تعبیر ایشان:
«امروز خداوند ما را مسئول كرده است، نباید غفلت نمود. امروز با جمود و سكون و سكوت باید مبارزه كرد و شور و حال و حركت انقلاب را برپا داشت».[45]
این است معنی انتظار نسبت به انقلاب جهانی حضرت مهدیg زیرا باید از خود بپرسیم حضرت تشریف می آورند تا انقلاب كنند یا تشریف می آورند كه جاده و پل احداث نمایند تا ما زودتر به خانه هامان برسیم و چلومرغ مان را بخوریم؟ در راستای روحیه ی انقلابی حضرت مهدیg و یاران ایشان، حضرت صادق(ع) می فرمایند: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِf بِالسَّیْف »؛[46] هركس با انتظار ظهور امام زمانg بمیرد مانند کسی خواهد بود که در خیمه ی قائم با او باشد، نه، بلكه مثل كسى است كه در خدمت رسول خداf شمشیر زده باشد. این ها همه نشان می دهد که ظهور امام زمان g یعنی ظهور انقلابی بزرگ و فرهنگ انتظار نمی تواند از آن حالت حماسی جدا باشد و لذا نباید در حدّ رفاه اجتماعی موضوع را تنزل داد.
در حال حاضر جز راه امام خمینی«رضوان الله علیه» برای منتظرماندن در اردوگاه منتظران مهدیg راهی در میان نیست. و تا راه امام خمینی«رضوان الله علیه» درست فهمیده نشود و در آن پرورش نیابیم هیچ ورودی در فرهنگ انتظار نداشته ایم. راه حضرت امام«رضوان الله علیه» تنها راهی است که ما را با نتایج فوق العاده ای روبه رو می کند و در نهایت به نتایجی می رسد كه همه ی پیغمبرها می خواستند با ظهور حضرت صاحب الأمر g بدان دست یابند. آن مقصد نهایی در حدّ محدودی در انقلاب اسلامی ظهور کرد و ملت ایران توانستند به کمک آن، راه صد ساله را یک شبه طی کنند. بر همین اساس است که تأکید می کنم اگر فرهنگ انتظار را درست بشناسید و خود را وارد چنین فرهنگی كنید به خوبی احساس می کنید از همه ی جهات تغییر عمده نموده اید، اعم از روحیه ی حماسی که در شما پیدا می شود و یا اندیشه ی عمیقی که در معارف اسلامی برای شما گشوده می گردد. زیرا با فرهنگ انتظار می توان از حجاب ظلمانی آخرالزمانی عبور کرد و با زندگی دیگری آشنا شد، یعنی زندگی در کنار حضرت مهدیg و در کنار رسول خداf، که روایت آن عرض شد. اگر وارد چنین انتظاری نشویم ظلمات آخرالزمانی با ظاهر دینی اش ما را می فریبد. چنانچه پیامبرf می فرمایند: «بر امت من زمانی پیش می آید كه از قرآن جز نقش آن، و از اسلام جز نام آن باقی نمی ماند، مسلمان نامیده می شوند، در حالی كه بیش از همه ی مردمان از آن دورند، مساجدشان آباد است، ولی از هدایت خالی است».[47] علت این که امت پیامبرf به چنین ظلمتی می افتند آن است که به همان زندگی عادی که خارج از حاکمیت امام معصوم است راضی اند و با روحیه ی انتظارِ حماسی زندگی نمی کنند بلكه قرآن را برای تأیید وضع موجودشان می خوانند و مساجد شان را هماهنگ سلیقه ی ظلمات آخرالزمان مدیریت می کنند.
وقتی متوجه شدیم گذر از ظلمت آخرالزمان بسیار مشکل است به اهمیت فرهنگ انتظار جهت عبور از ظلمات پی می بریم. در فضایی که ظلمات آخرالزمان همه ی زوایای زندگی انسان ها را فرا گرفته کسی نمی داند آن ظلمات چیست و کجاست تا تصمیم بگیرد از آن عبور کند، هرچه افراد فکر کنند در ذیل آن ظلمات به فکر ادامه می دهند و به همین جهت نمی دانند از چه چیز باید عبور کنند؛ چون تحت تأثیر فرهنگ ظلمانی آخرالزمان چیزی جز همان نوع فکر و اقتصاد و سیاست و تربیت را نمی شناسند و وقتی آمریكا کشور ما را جزء لیست شرارت قرار داده حتماً نگران می شوند چون جز ارزش های وضع موجود ارزش دیگری را نمی شناسد. آری! از چنین ظلماتی نمی توان خارج شد مگر آن که عالَم انسان از چنین عالَمی جدا شود و به افقی دیگر چشم بدوزد و این ممکن نیست مگر آن که وارد فرهنگ انتظار شویم و از افقی دیگر عالم را بنگریم، در آن صورت است که تازه معنی ظلمانی بودن زمانه معلوم می شود و ظلمات را می فهمیم و متوجه می شویم چرا امام«رضوان الله علیه» فرمودند: ردّ یا قبول آمریكا را می خواهیم چه كنیم؟ با پیداشدن چنین نگاهی جامعه وارد جاده ای می شود که به پیروزی حق منجر خواهد شد و افراد جامعه از پیروزی بزرگ زمانه محروم نمی شوند.
در روزگاری كه همه ی نگاه ها اسیر نگاه سطحی فرهنگ مدرنیته است و در چنین نگاهی حقیقت در حجاب است، چرا ما با نظر به مهدیg در زمره پیروزمندان عالم وجود نباشیم؟ باید راه برون رفت از این ظلمات را با نور انتظارِ فرج به صحنه ی زندگی ها وارد كرد و پیروزی این دوران را به نام خود رقم زد. در نگاه غربی به عالم، موجودات هر کدام مستقل و پراکنده اند، بدون آن که مظاهر اسماء الهی باشند و لذا در ارتباط با چنین عالمی یک نوع خستگی روحی به انسان دست می دهد، چون عالَم را نه به عنوان آیات الهی بلکه حجاب حق می بیند و در نتیجه چیزی در عالم نمی ماند که شایسته ی توجه باشد. در حالی که در نگاه دینی به جهان، جهان پر از معنا و مقصود است و همه چیز آثار خدایی دارد،
«آن هایی که جهان را سرد و بی عاطفه می یابند خودشان هم مثل آن می شوند»[48]
نادیده گرفتن وابستگی عالم به خدا، تفاوت عمده ی فرهنگ مدرنیته با فرهنگ انتظار است و به همین دلیل تا به مهدیg نظر نشود از فرهنگ غربی آزاد نخواهیم شد، چیزی که در انقلاب اسلامی نسبت به کشور خود تجربه کردیم و معلوم شد باید حاکمیت تغییر کند تا دیدگاه ها شروع به تغییر نمایند وگرنه نظام حاکم، نگاه دینی به عالم را نگاهی خرافی و ابتدایی تبلیغ می کند و جایی برای حیات دینیِ فعّال در کشور باقی نمی گذارد، با این که در نگاه دینی ساحتِ غیبِ جهان بسیار واقعی تر از ساحت ظاهری آن است و راه انسان به آن سویی است که «یاد بگیرد چگونه انسان باشد».
وقتی توحید که اساس همه ی پدیده ها است به معرفتی مرده تبدیل شد، بشر مجاز خواهد بود هر چیزی را مستقل بداند و لذا ظلمات آخرالزمان امکان ادامه یافتن پیدا می کند. پس سلوکی که منجر به حضور در اردوگاه انتظار می شود نیازمند پرورش عقل و قلب و نفس است تا بفهمیم همه ی موجودات عالم زنده اند، در آن صورت شرایطی پدید می آید که؛ « اَلحَجَرُ وَ الشَّجَرُ یَقُولُ: یا مُؤمِن تَحتِی كافِر اقتله».[49] سنگ و درخت می گویند: ای مؤمن! در بطن من كافری هست، او را به قتل برسان! لازمه ی رسیدن به چنین شعوری نزدیکی به حضرت مهدیg است. این نگاه با نگاهی که همه ی عالم را اجسام مرده می داند و به خود اجازه می دهد هرگونه تصرفی در آن بکند، فرق اساسی دارد. آیا می شود متوجه ضعف نگاه فرهنگ غربی نبود و خود را در وادی منتظران قرار داد؟ در نگاه ظلمانیِ آخرالزمان ما متوجه نیستیم که نمی توان بدون معرفت به خود و خدا، جهان را مورد مطالعه قرار داد، در حالی که همه چیز در بینش توحیدی با تفاوت درجاتی که دارند در وحدت هستند و خداوند همه ی اسماء الهی را به آدم آموخت تا انسان ها با خدا و مخلوقات احساس یگانگی کنند. ولی فرهنگ غربی از این موضوع در جهلِ مرکب است و علم به اسماء الهی را با انباشتن اطلاعات سطحی از پدیده های عالم یکی می داند.
وادی منتظران، وادی نظر به کیفیات عالم است که صورت الهی دارند و نه نظر به کمّیات که راه سلطه بر کثرت ها است. نفی مهدیg به عنوان انسان کامل چیزی جز تحمیق عقل انسان نیست و موجب از هم پاشیدگی روانی روح و دل می شود، زیرا با نفی مهدیg گوهر انسانیت نفی شده است. انسان ها با نظر به انسان کامل می توانند دلی شایسته پیدا کنند و در اعماق نفس خود با او مرتبط گردند، چنین ارتباطی نه قابل انتقال به دیگری است و نه با خواندن و مطالعه به دست می آید، باید راه انتظار را پیشه کرد آن هم انتظاری که مهدیg، منتظَر آن انتظار باشد. این انتظار با سیر در خود و با پرورش قلب، وقتی با به فعلیت آوردن فضیلت ها همراه باشد، محقق می شود و عظمت موضوع از آن جهت است که شوقی که با انتظار پدید می آید هم قلب را پرورش می دهد و هم فضیلت ها را به فعلیت می رساند.
بسیاری از ملل می خواهند از وضع موجودِ عالم بگذرند ولی باید بدانند این کار همّتی بلند و سیر و سلوکی عظیم می طلبد که به کمک سه عاملِ ایمان به حقایق و سنن جاری در عالم و با شهود الهی و قلب مصفا و از همه مهم تر با روحیه ی انتظاری که منتظَر آن مهدیg باشد، ممکن است وگرنه در عین طلب عبور از ظلمات فرهنگ غربی، همچنان سرگردان می مانند، چون یا نمی دانند باید به کلی از ظلمات دوران دل برکنند و یا اگر بخواهند دل برکنند نمی دانند تنها با روحیه ی انتظار چنین دل کندنی ممکن است. آن کسی که در ذیل فرهنگ غربی به معنویت رجوع می کند، به نحوی در چنگال سکولاریته گرفتار است و لذا نه زیارت او زیارت است و نه نماز او نماز. چون هنوز راه برون رفت از ظلماتِ مدرنیته را نمی شناسد. او می داند باید از چیزی بیرون بیاید، اما نمی داند آن چیز همین روح جهان مدرن است که مطلوب بشر قرار گرفته و نور امام زمانg را در حجاب برده است. چگونه می شود کسی ارزش های غربی را به عنوان یك آرمان بپذیرد و باز در وادی انتظار وارد شود؟
انقلاب اسلامی در بعضی زمان ها از بعضی جهات در اغماء فرو رفت چون گرفتار مذهبی هایی شد كه روح مدرنیته را که روح تقابل با مهدیg است، نفهمیدند. اینان در عین علاقمندی به انقلاب اسلامی، به جهت اصالت دادن به نگاه غربی به عالم، انقلاب را در اغماء بردند و از این قاعده غفلت کردند که «شكستن فرهنگ شرق و غرب بی شهادت میسر نیست».
حضرت امام خمینی «رضوان الله علیه» با شناخت روح غربی روشن فرمود: روح تشیع، روحی است که هیچ سنخیتی با فرهنگ غرب ندارد و به همین جهت نظرها را به شرایط حاکمیت امام معصومh انداخت و خودِ ایشان با ورود به عالم انتظار منور به نوری شدند كه می توانستند به خوبی حق را از باطل تمیز دهند. در چنین صورتی است که انسان متوجه می شود کدام برنامه، برنامه رجوع به مهدیg و کدام برنامه، برنامه حجابِ ظهور مهدیg است. انسان با معرفت به فرهنگ اهل البیتh در عالَم انتظار قرار می گیرد و به کمک آن فرهنگ، توجه خود را به افق های بسیار متعالی می اندازد و دل را می شكافد و فرج را محقق می کند. بشر با روحیه ی انتظار، جهانِ موجود را آتش زده و از اصالت خارج می کند؛ زیرا به مجرد آن كه نگاه انسان به جایگاه وجودی و تاریخی حضرت مهدیg معطوف شد، در مقابل خود متوجه دنیایی می گردد كه با ظهور حضرت محقق می شود و این است راز این که با روحیه ی انتظار جهان موجود آتش می گیرد و حجابِ بین انسان و روز موعود سوزانده می شود. انسان منتظِر دائماً جهتِ جان خود را به سوی امام حاضر و حیّ می اندازد و همواره در ایمانی تازه و زنده به سر می برد.
ایمانی كه با انتظارِ فرج همراه است، همیشه تازه است، همچنان که خدای چنین ایمانی همواره تازه است و مقامش، مقام «کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْن»[50] می باشد و همواره در ایجاد است و هر لحظه جهانی نو خلق می کند. در ایمان به چنین خدایی انتظارِ ایجاد جهانی جدید که در آن مهدیg ظهور می کند، بسیار منطقی و دلگرم کننده است. آن کس که نتوانسته با امامِ حیّ و حاضر به سر برد، ایمانش از حرارت لازم برخوردار نیست تا بدون وقفه او را جلو ببرد، گاهی فیلش هوای هندوستان می كند و چند روزی مسلمان انقلابی می شود ولی دوباره سست می گردد. چنین شخصیتی است که وقتی آمریكا به عراق حمله کرد می گوید: «من می ترسم». در حالی که ایمان به خدای مهدیg که هر روز جهانی جدید خلق می کند جای ترس از آمریکا را باقی نمی گذارد. امام زمان g با همه ی كفر درگیر می شوند و لذا اگر کسی می ترسد نباید وارد چنین اردوگاهی شود و خود را در جای منتظِران جا بزند. فرهنگ انتظار مخصوص کسانی است که می خواهند انسان را از ظلمت آخرالزمان به سوی نور حقیقی سیر دهند و این سیر بی شهادت میسر نیست و در همین رابطه حضرت رضا(ع) می فرمایند: «لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُنَا(ع) لَمْ یَكُنْ إِلَّا الْعَلَقُ وَ الْعَرَقُ وَ النَّوْمُ عَلَى السُّرُوج »[51] چون قائم ما قیام کند، جز خون و عرق و خفتن بر روی زین اسب ها، چیز دیگری نیست.
وقتی روشن شد سیر از ظلمت آخرالزمان به سوی نورِ حقیقی فقط با فرهنگ انتظار محقق می شود، متوجه می شویم پس باید به خدایی رجوع کرد که بر پیامبران تجلّی کرده، خدایی که تمام وجود مؤمنان را به شور و حرارت و انقلاب می كشاند. خدای فرهنگ انتظار یعنی خدای انقلابِ بر ضد ظلم و با رجوعِ به مهدیg چنین خدایی بر قلب ها تجلی می کند و تنها چنین خدایی است که انسان ها را از پوچی های زمانه می رهاند و به حضور حق می برد و یك تنه به مقابله با همه ی كفر می کشاند، همان طور که رسول خداf یك بار نگفتند كه من تنهایم و می ترسم. در زمان غیبتِ امام مهدی g خدای مهدیg نیز از زندگی ها غایب است مگر برای منتظران حضرت که به آن خدا چشم دوخته اند، آن خدا همان خدای خمینی«رضوان الله علیه» است که فرمود:
«انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت-ارواحنا فداه- است كه خداوند بر همه ی مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»
آن گاه که فرزندانتان می پرسند به چه دلیل خدا و قیامت و نبوت و امام هست؟ باید متوجه ظلماتی بشوید که این حقایق نورانی و بدیهی را به حجاب برده و شور روحانیِ انسان منتظِر را با غفلت از فرهنگ انتظار، از فرزندانتان گرفته و خانه ی شما را محل تفریح و رفاه غافلانه کرده است. در فضایی که نور امام زمان g و شور انقلابی آن در حاشیه باشد برای فرزندانمان صدها سؤال اعتقادی پیش می آید چون خدای حی و حاضر غایب است، خدایی كه با حضرت مهدی g و با انتظار، ظهور می كند.
اعتقاد و نظر به خدای مهدی، بزرگراه ارتباط با فیض اقدس است و اكنون آن راه بسته شده و با رجوع به امام آن نور آخرالزمانی در مقابل ظلمات زمانه طلوع می کند و همه ی حجاب ها را می شکافد و شرایطی ناگفتنی بین انسان و خدا برقرار می کند و این اصل و اساس تشیع است که با حبّ اهل البیتh همراه است و در نمونه هایی مثل اویس قرنی جلوه کرد، اویسی كه هرگز پیامبرf را ندید ولی با نور محبت حضرت و نظر به مقام نوری آن حضرت زندگی می کرد. رسول خدا (ص) به ظاهر از منظر اُویس غایب بودند ولی اویس به خوبی با نور رسول خداf و خدای محمدf زندگی می کرد، مسیری که انسانِ منتظر مهدیg می تواند طی کند و در غیاب مهدیg با نور مهدیg و خدای او زندگی نماید.
نهضت امام خمینی «رضوان الله علیه» با همه ی خصوصیات روحانی و انقلابی اش، آغاز راه انكشاف نور حضرت بقیه اللهg است. این راه با ظهور حضرت افتتاح می شود و گشایشی تامّ و تمام پیدا می کند به شرطی که با روحیه ی انتظار، تسلیم ظلمات آخرالزمان نشویم و با شناخت آثار مخرب آن ظلمات با تمام وجود عزم عبور از آن را داشته باشیم. امام«رضوان الله علیه» به ما آموختند با به صحنه آمدن قلب های ایمانی و روحیه ی انقلابی، همه ی عالمِ کفر عقب خواهد نشست و چنین دینی منجر به انقلابی عمیق در جان ها خواهد شد. انقلابی که ذات اصلی آن رجوع به باطن و نظر به حقیقت غیبی عالم دارد و نظر به حضرت مهدیg آسان ترین و شدنی ترین شکل رجوع به حقیقت است. هنوز آن طور که شایسته است برکات انتظار تبیین نشده است امید است در جلسه ی آینده با ادامه ی بحث و جواب سؤال هایی که فرموده اید بتوانیم نتایج ورود به فرهنگ انتظار را خدمت دوستان عرض کنیم. إن شاءالله
خدایــا! به حقیقت اسم ظاهر و اسم باطن ات، حضرت مهدیg را به ملتی باز گردان که طالب اُنس با اسم ظاهر و اسم باطن تو هستند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ وَ مُبیرِ الْكافِرینَ
اَلسَّلامُ عَلَی مَهْدِی الْاُمَم...اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَالْعَدْلِ الْمُشْتَهَر
اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیَّةِ اللهِ فی بِلادِهِ [52]
سلام بر آن امامی كه موجب احیاء مؤمنین و نابودی و بی ثمری كافران خواهد شد. سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظَر و عدل مورد نظر... سلام بر بقیه الله در هرجایی كه آن جا شهر خدا خواهد بود.
انتظار، با توجه شدید به جایگاه حضرت مهدیg در نظام عالم و به آینده ی تاریخ، شروع می شود، امیدواریم بتوانیم با توجه به این دو امر ما نیز در زمره ی منتظران قرار گیریم.
در روایات شیعه به جایگاه حضرت صاحب الأمرg و حضور تاریخی ایشان اشاره های خوبی شده است به طوری که با توجه به این دو موضوع، عقل و قلب متوجه انسان کامل می گردد و وارد فرهنگ انتظار می شود. حقایق، بالاتر و نورانی تر از آن هستند كه همه ی ابعاد خود را در نگاهِ استدلالی صِرف بنمایانند، مثل توجه به خدا در محدوده ی استدلال که شروع خوبی است و انسان را در ابتدای راه قرار می دهد. بسیارند كسانی كه وجود حق را قبول دارند ولی بهره ی لازم را از خدا نمی برند چون او را نمی شناسند و از اسماء و صفات و نحوه ی حضور او در عالم بی خبرند. در رابطه با وجود مقدس حضرت مهدیg به عنوان مقام واسطه ی فیضِ الهی موضوع از همین قرار است، زیرا مقام حضرت یک حقیقت آسمانی است که باید با ارتباط نوری با ایشان - چه در زمان غیبت و چه در زمان ظهور- قلب را از انوار آن حضرت برخوردار نمود. آری اولین مطلبی كه باید برای هر انسانی حل بشود، داشتن برهان عقلی به وجود حضرت است تا عقل در اعتقاد به وجود حضرت انکار پیشه نكند. عقل باید به راحتی به این نكته برسد كه حقیقت انسانیت كه جلواتش در انسان های وارسته نمایان است، همه و همه مربوط به «عین الانسان» است كه دلایل مربوط به آن در بحث «نحوه ی حضور حضرت حجّتg در هستی» مطرح شد[53] ولی نباید به این اندازه قانع باشیم زیرا حقیقت انسانِ كامل نور است، باید با جنبه ی نوری حضرت مرتبط شد و این نیاز به مقدماتِ سلوكی دارد تا انسان بتواند به این عقیده برسد كه هم اکنون حقیقت انسانیت در افق هستی به صورت حیّ و حاضر موجود است.
هر پیامبری كه در زندگی بشر، حاضر شد به نحوی بركات حضرت حق را به جامعه رساند تا نوبت به حضور حضرت محمدf رسید که در نهایت منجر به ظهور حضرت مهدیg خواهد شد. وقتی متوجه وجود مقدس حضرت حجّت g در عالم شدیم، باید طوری نگاهمان به آن حقیقت معطوف شود كه بتوانیم با نظر به آن حضرت با همه ی بركات هستی به صورتی جامع، ارتباط برقرار كنیم و این با ورود به روحیه ی انتظار محقق می شود که در آن روحیه ی انسان ها متوجه حقایق آسمانی خواهند بود و قلب را به آن طرف سوق می دهند و آماده می شوند تا از نور حقایق بهره مند گردند.
محمدبن فضیل از حضرت رضا(ع) نقل می كند كه از حضرت پرسیدم فرج ما كى فرا می رسد؟ فَقَالَ: «أَ لَیْسَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج »[54] فرمود: آیا انتظارِ فرج؛ فرج نیست؟ این سخن حکایت از آن دارد که انتظار فرج اگر در فرهنگ مخصوص به خودش عمل شود موجب ورود به همه ی رحمت های الهی می گردد و همان شوری را پدید می آورد که با ظهور حضرت پیدا می شود و پرده ی غیب از جلو چشم منتظِر فرج مرتفع شده و جامعه آماده ی پذیرش انوار امام معصومh می گردد. حضرت رضا(ع) در این روایت می فرمایند: شما می توانید قبل از تحقق فرج از طریق انتظار فرجِ حضرت صاحب الأمرg به آن چه باید برسید، برسید. این همان برکاتی است که انتظار فرج به دنبال دارد و اگر درست وارد آن شویم با هیچ چیزِ دیگر قابل مقایسه نیست.
همان طور كه متفكران دنیا مثل افلاطون حیران بودند كه چگونه می توان با حقایق عالم ارتباط برقرار كرد و پیامبران آمدند و راه ارتباط را به بشر نمایاندند، انتظار فرج از جنس کار پیامبران است. ارتباط با حقایق عالَم یعنی «مُثُل» آرزوی افلاطون بود.[55] افلاطون متوجه بود حقایقی متعالی، فوق عالم ماده موجود است و باید با آن حقایق ارتباط پیدا كرد ولی در دستگاه فلسفی خود هیچ راهی برای رسیدن به آن ها نداشت. به همین جهت «توماس آكوئیناس» می گوید: آنچه آرزوی فیلسوفان بود پیامبران راه عملی شدن و برآوردن آن آرزوها را فراهم كردند. ما برای ارتباط با حقیقتِ انسان یعنی انسان کامل، نیازمند به دین هستیم. با فكر می توان متوجه شد که یک عینِ «تری» داریم و همه ی «ترها و رطوبت ها» از آن ریشه می گیرند، و یک «عین علم» داریم كه همه ی علم ها از آن ریشه می گیرنــد، یك «عین الانسان» هم داریم كه انسانیتِ همه ی انسان های وارسته از اوست. زیرا «انسانیت» یك حقیقت است و نه یك مفهوم اعتباری. از طرف دیگر انسانیت نه مَلَك بودن است و نه حیوانیت، حقیقتی است كه در هر انسانی تا حدی براساس ظرفیتی که دارد، تجلی می کند، و چون آن حقیقت شدت و ضعف برمی دارد از مقوله ی وجود است و نه از مقوله ی ماهیت و به عنوان یک حقیقت وجودی در عالم، وجود دارد. آری با فکر می توان تا این جاها آمد.
وقتی نحوه ی وجودی انسان کامل از طریق عقلی و استدلالی حل شد، تازه اول كار است و موضوع بعدی آن است که چگونه می توان با وجود مقدس حضرت بقیه الله g ارتباط برقرار کرد؟ ائمهh این راه را به ما نشان داده اند و فرمودند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ اْلَفَرَجِ» یعنی نظر به آن فرج نهایی، به خودی خود فرج خواهد بود و ما را در فضایی قرار می دهد که از برکات فرج بهره مند می شویم. اگر بتوان وارد فرهنگ انتظار فرج شد، آن وقت آن گشایش هایی كه منتظرش هستیم محقق می شود، می دانیم از كدام راه باید برویم و چگونه زندگی مان را بر اساس آن انتظار تنظیم كنیم.
طبق روایتی که عرض شد اولاً: در متن مکتب تشیع انتظار فرجی خاص مطرح است و امامان شیعه بر آن تأکید دارند. ثانیاً: به قدری آن انتظار مهم است كه از نوع خودِ فرج است و باید با روش و سلوك و فرهنگ خاصی بدان دست یافت. در آن حالت است که در زمان غیبت ولی عصرg به بهترین اعمال دست یافته ایم، اعمالی که رسول خداf در وصف آن فرموده اند: «اَفْضَلُ الْاَعْمالِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»[56] بهترین اعمال انتظار فرج است. حضرت رضا(ع) با توجه به این امر می فرمایند: حالا كه بهترین اعمال، انتظار فرج است، پس تلاش کن فرهنگ انتظارِ فرج را پیدا کنی. خداوند می فرماید: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْری»[57] نماز را به پای دار برای یاد من. از آن طرف در حدیث قدسی می فرماید: «اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَكَرَنی»[58] من همنشین كسی هستم كه به یاد من باشد. نتیجه می گیریم با اقامه ی نماز شرایطی که خداوند همنشین انسان باشد فراهم می شود ولی در عمل برای آن که نماز ما نمازی شود که یاد خدا در آن واقع شود از نظر اخلاقی و عقیدتی مقدمات فراوانی نیاز داریم و ما باید وارد فرهنگ خاصی شویم تا نمازمان عامل یاد خدا شود. انتظار فرج هم به همین صورت است که نیاز به برنامه ریزی و فرهنگ خاصی دارد و در آن صورت است که انتظار فرج یک نحوه فرج در زندگی فردی- اجتماعی ما پدید می آورد آن هم مثل نتیجه ای كه با ظهور مقدس امام زمان g به میان می آید. آری هیچ وقت نتیجه های بزرگ با كارهای سطحی به دست نمی آید. هر چند اگر فرهنگ انتظار در زندگی ها وارد شد نتایج آن نسبت به مقدماتش غیر قابل مقایسه است.
در راستای «فرهنگ انتظار» و فرجِ همراه آن، توجه به نحوه ی پیروزی انقلاب اسلامی نمونه ی خوبی است، چون تحقق انقلاب اسلامی نشان داد می توان در بستر انتظار فرج، فرهنگ اسلامی را به میدان آورد آن هم در شرایطی كه اکثر باورها پذیرفته بودند دوره ی حاکمیت دین گذشته است. درست در چنین شرایطی فرهنگ انتظار کاری کرد که ذهن ها و قلب ها به حاکمیت دین رجوع کنند و این نشان می دهد دین توسط خداوند و در بستر فرهنگ انتظار همواره حفظ می شود و حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» هم که جهت این امر به میدان آمدند با نظر به حاکمیت حضرت مهدیg به میدان آمدند و فرمودند:
«انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است كه خداوند بر همه ی مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»[59]
توجه به پیروزی انقلاب اسلامی در چنین زمانی موجب می شود که هیچ ناباوری جهت تحقق انقلاب جهانی حضرت مهدی g باقی نماند. آنهایی كه قبل از انقلاب با پوست و گوشت خود كفر زمان شاه را چشیده بودند و همواره منتظر بودند که مردم ایران به نحوی از حاکمیت شاهنشاهی آزاد شوند، نمی دانستند چگونه آن مشکل حل می شود، ولی یك چیز امیدشان را زنده نگهداشته بود و همین امر نجات شان داد و آن عبارت بود از امیدواری به رحمت و وعده ی خدا و همین امیدواری بود كه آن ها را چند قدم جلو آورد. به همین جهت آنهایی كه جایگاه معنوی انقلاب اسلامی را می شناسند و می دانند چه نعمت بزرگی است هرگز از آن دست بر نمی دارند هرچند به نعمتی بزرگ تر چشم دوخته اند.
پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد عقیده به انتظارِ فرج یک عقیده ی واقع بینانه و منطقی است. توجه حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی به حضرت مهدیg تا حدّی بود که وقتی نام حضرت را می بردند عرضه می داشتند: «رُوحی لِتُرابِ مَقدَمهِ الْفِدَاء» جانم فدای خاک پایش باد و با چنین توجه و عقیده ای به میدان آمدند و پیروز شدند. ایشان در پرتو انتظار فرج، معتقد بودند مأموریتی دارند که باید زیر نظر حضرت صاحب الأمرg آن مأموریت را به انجام برسانند و در راستای فرهنگ انتظار انقلاب اسلامی را به حضرت صاحب الأمرg تقدیم كنند. وقتی انقلاب اسلامی با این هویت، در فرهنگ انتظار ظهور می کند، عملاً وجود و بقای آن انگشت اشاره ای است به فرج نهایی و اگر در بستر انقلاب اسلامی بر روی موضوع انتظار و برکات آن تأمل بیشتر شود فرج کلی خیلی سریع تر محقق می گردد.
مردم با پیروزی انقلاب اسلامی و به صحنه آمدن اندیشه ی دینی متوجه شدند خدا حافظ دین است و اولیائی را در جهان پروریده تا از آن طریق مردم را از سقوط در ظلمات آخرالزمان محفوظ دارند و نگذارند تاریكی کفر و نومیدی بر جهان غلبه كند. همان خدایی که انسان هایی مثل حضرت روح الله«رضوان الله علیه» را پروراند بیش از همه حافظ صاحب الأمرg است تا جهان را از ظلمات و نومیدی نجات دهد و امثال امام خمینی«رضوان الله علیه» خبر می دهند که هرچه دارند از پرتو وجود آن حضرت است. حضرت صادق(ع) فرمودند در زمان غیبت مهدیg از خدا بخواهید معرفت لازم را نسبت به امام زمانتان به شما بدهد و دعا کنید. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی »[60] خدایا حجت خود را به من بشناسان که اگر او را نشناسم در دین خود گمراه می شوم. با چنین تقاضایی می توان توقع فرج داشت و متوجه بود در صورت نبود فرج، مغلوب ظلمات آخرالزمان خواهیم شد. طبق فرمایش حضرت صادق(ع) به صراحت می توان گفت كه اگر كسی نتوانست مسأله ی معرفت به امام زمانش را درست برای خود حل كند تا نگاهش به وجود مقدس حضرت معطوف شود، باید بگوید: «ضَلَلْتُ عَنْ دینی» از دین خود منحرف شدم. در حالی که هر اندازه نظر به حضرت و معرفت به او عمیق تر باشد حجاب ها رقیق تر می شود و برعکس، هر اندازه نسبت به آن حقیقت بزرگ كم توجه شویم حجاب ها غلیظ تر می گرد و فرج به تأخیر می افتد. علمِ به وجود حضرت یک حرف است، معرفت صحیح به چگونگی وجود حضرت و راه ارتباط با آن حقیقت برای جامعه و افراد، حرف دیگری است. افلاطون با توجه به مبانی عقلانی اش متوجه وجود حقیقت انسان بود ولی توجه دینی به موضوع نداشت. او تلاش کرد بگوید خبری در عالَم مُثُل هست و انسان ها باید نور لازم را از آن جایگاه بگیرند و حكیمان باید با مُثُل ارتباط برقرار كنند. اما چطور؟ از طرفی معتقد بود تا كسی با عالَم مُثُل ارتباط برقرار نكند حكیم نمی شود و از طرف دیگر در مكتب فلسفی خود راهی برای چنین ارتباطی ندارد چون تنها به روش دینی و سلوک الهی می توان به حجت الهی معرفت پیدا کرد و منور به نور حجت الهی شد، همین طور که اگر شما صد دلیل بر وجود خدا داشته باشید باز دل تان متذكر خدا نیست مگر با توجه قلبی.
اگر کسی بخواهد روحش را در راستای قرب الهی تربیت كند اولاً: باید به مظهری متعالی معرفت داشته باشد. ثانیاً: با توجهِ دائمیِ قلبی به آن حقیقت متعالی با خدا مرتبط باشد وگرنه با تفکر صِرف نسبت به خدا، نمی تواند با خدا مأنوس شد. تفكرِ انتزاعی برای ارتباط با خدا كافی نیست، اُنس با خدا راه و رسم خاصی نیاز دارد که دین خدا و پیامبرانِ او در اختیار بشر می گذارند[61] و از آنجایی که اسلام، یك دین است - نه یك مكتب فلسفی- راه ارتباط با آسمانِ معنویت را برای مؤمنین می گشاید و خبر می دهد «إِنَّ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ»[62] كسانى كه آیات ما را تكذیب كردند و در برابر آن تكبّر ورزیدند، هرگز درهاى آسمان به رویشان گشوده نمى شود. پس اگر کسی به آیات الهی ایمان بیاورد و بندگی خدا پیشه کند به همان اندازه راه ارتباط با آسمانِ معنویت برایش گشوده می شود. اندیشه ی فلسفی تا حدّی می تواند بفهمد حقایقی در عالم هست، ولی روش ارتباط با آن حقایق را دین هموار می کند، پیغمبران واقعی ترین شكل زندگی را - که نظر به باطن این عالم دارد- به انسان ها نشان می دهند. آن ها بشر را راهنمایی می کنند که باید مظاهر مقدس موجود در عالم غیب را بشناسد و از همه مهم تر متوجه انسان کامل به عنوان واسطه ی فیض خدا در عالم باشد وگرنه در عین انجام عبادات دینی به مرگ جاهلیت می میرد.[63] چون ابتدا باید بتوان با مظهر قدسی عالم که افق متعالی انسان است و حیّ و حاضر در عالم غیب موجود است، مرتبط شد. همین طور که اگر در مورد خدا فقط فكر كنید، هیچ وقت دلتان خدایی نیست، در رابطه با معرفت با امام زمانg نیز باید معرفت حضوری و قلبی داشت.
افلاطون متوجه است در مورد ارتباط با مُثُل باید به دنبال راهی باشد كه بتوان با مُثُل ارتباط قلبی داشت، غافل از این که در این راه باید ایمان در میان باشد و این كار انبیاء است و نه فیلسوفان که عرض شد آكوئیناس در این رابطه می گوید آن چه آرزوی فیلسوفان بود را پیامبران محقق كردند. و در این رابطه باید متوجه بود روش دینی روش بسیار ارزش مندی است و بسیاری از موانع به راحتی با حضور دین در زندگی رفع می شود در صورتی که متوجه باشیم شناخت امام زمانg و انتظارِ حضور او در مناسبات فردی و اجتماعی از اصول اساسی دینداری است.
مشكلاتی كه ما داریم به سبب صد سال تفکری است که فرهنگ مدرنیته در زندگی ما وارد کرد و فکر کردیم با فرهنگ غربی می توانیم بر مشکلات زندگی فائق آییم و همین امر موجب ایجاد حجاب بین ما و درك حضوری امام زمانg شد. باید از خود بپرسیم این ظلمات از كجا پیدا شد که به جای نظر افراد جامعه به حقیقت قدسی امام زمانg طوری شده ایم که باید وجود حضرت را برای جوانانمان ثابت کنیم. معلوم است وقتی كه نور نرسد، می گوییم نور كو؟ طوری عمل می كنیم كه نور امامg به جامعه نمی رسد، بعد گفته می شود به چه دلیل امام هست، همین طور که بعضی جوانان در اصل نبوت و معاد گرفتار شك شده اند. علت این مشکل این نیست که ادله ی کافی در اثبات این موضوعات نداریم علت اصلی آن است که در زندگی خود نظر به جاهایی انداختیم که حجاب بین ما و حقایق قدسی شده است.
با توجه قلبی به امامg با این رویکرد كه مقصد و مقصود جنبه ی روحانی وجود خودمان است، می توانیم رابطه ی خود را با عالم غیب رقیق کنیم همین طور که عدم توجه به امام و نشناختن مقام حضرت موجب می شود تا حجاب های بین ما و عالم غیب غلیظ و شدید شود. زیرا همان طور که می دانید مقام امام زمان g یك حقیقت متعالی است كه در جمال منوّر یك شخص ظاهر شده، شخصی که در مقام نوری خود واسطه ی فیضِ بین ما و خداوند است و به این معنی از جبرائیل و عزرائیل نیز بالاتر می باشد و باید با همان دید که به ملائکه ی مقرب می نگریم به حضرت نظر نماییم و فراموش نکنیم که حقایق در مقام ظهورِ خود مانند نور، شدت و ضعف دارند و در همین رابطه فرج حضرت صاحب الأمرg شدید و ضعیف می شود. در زمان دفاع مقدس، ظهور نور امام زمانg از دوران سازندگی شدیدتر بود، البته هر حقیقتی از جهتی تشكیك بردار و دارای شدت و ضعف است و از جهت دیگر دارای یک مقام مطلق می باشد، مثل «وجود» که در عین شدت و ضعف داشتن در مراتب، دارای مقام «مطلق» است و در مقام مطلق منشأ همه ی وجودات می باشد. فرج امام زمان g هم در عین شدت و ضعف در ظهور دارای یک فرج مطلق است و آن وقتی است كه می گوییم دور عالم، از دور ظلمانی به دور نورانی تبدیل می شود و تمام مناسبات عالم معکوس می گردد.
ابتدا باید این نکته روشن شود كه هر چه به حقیقت حضرت صاحب الامرg یعنی به مقام واسطه ی فیض بودن حضرت بیشتر توجه شود فرج با شدت بیشتری تجلی می کند و در این راستا می توان برکات انتظار را مورد بحث قرار داد.
بر اساس تجربه هایی كه در طول تاریخ داشته ایم می توان به این نتیجه رسید كه هر چه از فرهنگ انتظار فاصله بگیریم از رحمت واسعه ی الهی که از طریق واسطه ی فیض خداوند به ما می رسد فاصله گرفته ایم و عملاً راه های فرج الهی را بر روی خود بسته ایم و در نتیجه با امثال بنی امیه و رضاخان روبه رو شده ایم زیرا فرج فقط برای این نیست كه امام زمان g بیایند بلکه موجب می شود تا نظرها متوجه امام خمینی«رضوان الله علیه» و امثال ایشان شود. به عبارت دیگر عاملی است تا دریچه ی لطف خدا بر بندگانش گشوده گردد، همچنان که غفلت از انتظارِ فرج عامل بستن راه هایی است که فرج الهی در آن ها است. کافی است در تاریخ بررسی کنیم که چرا ملت ها در مرحله ای از تاریخ خود گرفتار حاكمانی چون رضاخان و یا بنی امیه شده اند. وقتی ما تصور کردیم با امثال رضاخان درهای اروپایی شدن به سوی ملت گشوده می شود و ملت ایران مثل اروپا پیشرفت می کند، درهای فرج را به سوی خود بستیم. با این که رسول خداf از روز اول به ما فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»[64] بالاترین عبادت انتظار فرج است. رسول خداf از طریق شریعت الهی مسلمانان را در مسیری قرار دادند که همواره برکات الهی به آن ها می رسید، منتهی در ادامه باید با پایداری بر شریعت الهی منتظر فرج های گوناگون می شدند و نه تنها روحیه ی انتظار فرج الهی را در خود حفظ می کردند بلکه به فرج نهایی که با ظهور مهدی امتg محقق می شود، نظر می دوختند ولی فرج خود را در معاویه و بنی امیه دنبال کردند در نتیجه گرفتار یزید شدند و فجایعی بر سر آن ها آمد که لشکریان یزید در مدینه به بار آوردند و تجاوز به ناموس مردم مدینه را بر خود مباح دانستند.
با توجه به مطالبی که عرض شد می توان گفت: هر اندازه که مسلمانان در مسیر شریعت محمدیf به حق بنگرند و منتظر فرج باشند به همان اندازه زمینه ی ظهور و فرج نهایی را فراهم كرده و در این مسیر به نحوه ای از فرج - هرچند ضعیف- دست می یابند و هر اندازه حجابِ حاکمیت های غیر الهی را عقب بزنند، ظهور نهایی امامg را برای خود راحت تر ساخته اند. باید فرج و نجات را فقط در ظهور امام زمانg جستجو كرد و خود را منتظر چنین ظهوری نمود تا در هر حال مسیر سعادت خود را مسدود نکرده باشیم. به تعبیر بسیار مهم حضرت صادق(ع) در زمان غیبت «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَاالْاَمْرِ كانَ كَمَنْ كانَ مَعَ الْقائمِ فی فُسْطاطِهِ لابَلْ كانَ كَالضّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رسولِ اللهِ بِالسَّیْفِ»[65] هرکس بمیرد در حالی که منتظر ظهور حضرت صاحب الأمر باشد، مثل کسی است که در خیمه ی آن حضرت با قائم به سر برد، بلکه مثل کسی است که در کنار رسول خداf با دشمنان آن حضرت مبارزه کند. امید به فرج به آن معنی که حضرت صادقf از آن خبر دادند در زیر سایه ی ظهور انتظار امام زمان g، فرجی خواهد شد تا مؤمنین در ظلمات آخرالزمانی فرو نروند و به امثال رضاخان امید نبندند. وقتی توجه به فرج زیر سایه ظهور امام زمانg نباشد، بشر گرفتار امیدهای پوچ و در نتیجه ناامیدی های جانكاه می گردد زیرا جایگاه امیدواریِ حقیقی خود را گم كرده است، به وام گرفتن از بانك جهانی امیدوار می شود و با به نتیجه نرسیدن برنامه هایِ بانك جهانی مأیوس می گردد. مشكل روشنفكران ما آن است که به چیزهایی غیر از فرجی که باید از طرف خدا باشد دل بسته اند و همین موجب می شود فریب فریبکاران بزرگ را تشخیص ندهند و عموماً در دام آن ها قرار گیرند و در نتیجه یك جامعه و یك نسل از دست برود. انتظار فرج موجب می شود تا انسان ها وعده های فرهنگ غربی را فریب بزرگ ببینند.
عالمانی كه بر مشرب پیامبر و ائمه ی معصومین h در فرهنگ انتظار به سر می برند، اگر یك چشم بر زمین دارند، با چشم دیگر به آسمان و فرج الهی نظر می دوزند و به نور وَحی الهی، هر چیزی كه در زمین، بوی خدا نمی دهد را نفی می كنند و با آن نوع فرهنگ در زمین تأثیر می گذارند و حجاب های فریب را می شکافند. امام خمینی «رضوان الله علیه» با روح انتظار فرج در عالمِ جدید تصرف كرد، بی آن كه مرعوب فرهنگ غربی شود و فرهنگ مدرنیته بتواند در او تصرف كند و نظر او را از شرایطی که با ظهور امام عصرg پدید می آید به خود جلب کند، برعکسِ بعضی از مذهبی های غرب زده كه ظلمات آخرالزمانی را نادیده می گیرند و پاسداران ظلماتی هستند که منجر به ادامه ی غیبت امام زمانg است.
امام زمان g حامل حقیقی ترین حقایق عالم معنا هستند و بر آن اساس در زمین تصرف می کنند و منشأ تحولی فوق العاده می گردند، چیزی که تا اندازه ای در حرکات حضرت امام خمینی «رضوان الله علیه» مشاهده کردید که چگونه بنیاد حركت خود در جهان را بر مبنای حقایق عالم ملکوت تنظیم کردند. اگر نمی توانیم تصور درستی از مبنای حرکت امام زمانg داشته باشیم لااقل چگونگی تصرف امام خمینی«رضوان الله علیه» در جهان را درست بنگریم تا با مبنای حرکت حضرت صاحب الامرg آشنا شویم، زیرا همان طور که ملاحظه کردید حضرت روح الله«رضوان الله علیه» فرمودند:
«انقلاب ما شروع انقلاب جهانی حضرت است و ما از اصول خودمان كه مقابله با مستكبران جهان و دفاع از مستضعفان است، یك لحظه فرو نمی نشینیم».
این كلمات عزم تصرف در عالم را به خوبی نشان می دهد و بر این اساس می گوییم تصرّف در عالم ناسوت از یک طرف و ارتباط با عالم ملكوت از طرف دیگر، روحیه ی مهدوی است که در آن نه ارتباط با عالم ملكوت ترك می شود و نه ارتباط با عالَم ناسوت. از این طریق با تجلی روحیه ی مهدوی زمینه ی ظهور نور كلی مهدیg فراهم می شود، نوری كه به کمک آن سراسر عالم به نور پیامبر (ص)، تسخیر می شود و معنی فرهنگ انتظار جز این نیست.
اگر لحظه ای از جنگ با جهان كفر غافل شدیم، تمام بركات انتظار از زندگی ما بیرون می رود و اگر برکات ارتباط با نور حضرت مهدیg از جامعه ی شیعه بیرون رفت دیگر دستمان برای ادامه ی حیات خالیِ خالی خواهد شد و لا محاله به دنیای استکبار پناهنده می شویم، چیزی که در اعمال و رفتار بسیاری از سیاسیون ملاحظه کردید که ابتدا ارتباط خود با عالم ملكوت را به جهت غفلت از انتظار فرج ترك كردند و سپس قبله ی خود را «لوس آنجلس» قرار دادند.
منتظر واقعی به كمك نور مهدی g و بدون ترك ملكوت، به تصرف در عالم ناسوت می پردازد و به هدم كلیِ فرهنگ ظلمانیِ آخرالزمان می اندیشد همان چیزی که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» در توصیه ی خود متذکر شدند که:
«باید یك لحظه از ایجاد حكومت جهانی اسلام منصرف نشویم».
این پیشنهاد، كمك می كند تا در فرهنگ انتظار بمانیم و رشد کنیم و بفهمیم باقی ماندن بر عهد امام خمینی «رضوان الله علیه» با فاصله گرفتن از ظلمت آخرالزمان ممکن است و رسیدن به معرفت به مقام امام، باقی ماندن بر عهدی است كه به بركات نهایی زندگی با امام زمان g می انجامد. [66]
برای درک آثار دوری از عهد امام خمینی«رضوان الله علیه» به آنهایی نظر کنید كه از آن عهد سرباز زدند و تحت عنوان این كه حرف های حضرت امام مربوط به سال 1360 بود و حالا تحت عنوان تنش زدایی باید به جهان كفر لبخند بزنیم، به ملت پشت کردند و با عمل خود دشمنان اسلام را هیجان زده کردند، ملاحظه کنید چگونه همه چیزشان را از دست داده اند، حتی خانواده و فرزندانشان هرکدام در یکی از کشورهای دنیای غرب پرسه می زنند.
کسی كه با ظلمات آخرالزمان سرِ جنگ ندارد، هرگز زمینه ای برای فتوح آخرالزمان فراهم نمی کند. او عملاً همراه دشمن به جنگ اسلام و مسلمین آمده و این آن خطری است كه بعضی اندیشمندان دینی ممکن است به آن دامن بزنند و با فرو نشاندن روح ستیز با ظلمت آخرالزمانی از دین غیر سیاسی سخن بگویند و عامل دوری از فرج حضرت حجّت g گردند. آنچه موجب شروع ظهور فرج می گردد تعهد عملی در اثبات دیانت است و تعهد عملی بدون تعهد سیاسی بروز پیدا نمی كند. چون باید بتوانیم حقانیت دین اسلام را اثبات كنیم و اثبات حق حتماً با نفی باطل همراه است.
روشنفکران سیاسی با طرح «پلورالیسم دینی» خواستند چنین القاء کنند که همه ی ادیانِ موجود حق اند، تا جایی برای فرهنگ انتظار - که در صدد عبور از فرهنگ مدرنیته است- باقی نماند. اگر از آن هایی كه پلورالیسم دینی را مطرح می کنند بپرسید شما به كدام یک از ادیانِ موجود معتقدید در حالی که هیچ کدام از ادیان، دینِ غیر خود را حق نمی دانند، جوابی برای گفتن ندارند مگر این که بگویند ما برای ادیان تکلیف تعیین می کنیم و نه ادیان برای ما. این ها عملاً در تلاش اند تا خودشان جای خدا و پیغمبر بنشینند و به مردم القاء کنند به چیزی بالاتر از لیبرال دموکراسیِ موجود دل نبندید. پس در پشت تئوری پلورالیسمِ دینی جریان مقابله با فرهنگ انتظار و نفی روحیه ی انقلابی نهفته است و تن دادن به وضع موجود جهان. این در حالی است که اگر انسان ها نگران حضور ظلمات موجود در جهان نباشند، نه تنها فرجی نصیب شان نمی شود، بلكه ظلمات موجود همه ی زندگی را از آن ها می رباید.
این نکته را تجربه كرده اید که وقتی انسان ها عقیده ی صحیح خود را از دست می دهند چگونه زندگی شان سیاه می شود. بعضی ها باورشان نمی آمد كه چگونه عقیده ی صحیح، آن ها را در عرصه های مختلفِ زندگی نجات می داد و با از دست دادن آن عقیده با نحوه ای از زندگی روبه رو شدند كه حالا می فهمند عقیده ی صحیح چه اندازه کنترل کننده و نجات بخش بود.
از جمله عقاید نجات بخش عقیده ی بزرگ انتظار است که به خودی خود برای انسان فرج است و موجب حفظ او می شود تا آن حدّی که مانع می گردد شیطان زندگی را در دست بگیرد. شیطان در راستای عدوّ مبین بودنش بیکار نمی نشیند تا انسان در زیر سایه ی اعتقادی صحیح راحت جلو برود، شروع می کند به شبهه کردن. اگر نتوانیم از شبهات بگذریم و عملاً عقیده ی انتظار را از دست بدهیم یک مرتبه همه ی عالم برایمان تیره و تار می شود و امید و امیدواری از زندگی مان رخت بر می بندد. ولی اگر توانستیم با روحیه ی انقلابی به شبهاتش جواب دهیم با قدم های بلند تری آینده ی معنوی خود را طی می کنیم. همین طور که در مورد اعتقاد به معاد موضوع همین گونه است که با جوابگویی به شبهات مربوطه متوجه واقعیت بزرگی به نام ابدیت می شویم.
در مورد اعتقاد به وجود حضرت مهدیg و ظهور آن حضرت و چگونگی تحقق فرهنگ مهدویت باید بتوانید به شبهات مربوطه جواب دهید تا افق تاریخ برایتان روشن و امیدوار کننده باشد و نه تنها حجاب ظهور مرتفع گردد بلکه هم اکنون زندگی ها همراه با فرج باشد و سایه ی سیاه ظلمات آخرالزمان بر ذهن و روان ما نیفتد. به این امید سؤالات عزیزان را جواب می دهیم که با قدم های بلندتری به سوی فرج حرکت کنیم.
سؤال: چه كنیم كه عصر فرج را نزدیك نماییم و حجاب های بین جامعه و حضرت صاحب الزمانg را بر طرف کنیم؟
جواب: ابتدا باید حجاب هایی را كه مانع رسیدن فرج است بشناسیم. حجاب ها وَهمیاتی هستند که حقیقت ندارند ولی مانع می شوند تا قلب ها به سوی نور معنویات توجه کنند. مثل این که اگر من نسبت به شما حسادت بورزم، حجابی بین من و شما ایجاد می شود، حال اگر بخواهم حجاب حسادت را از بین ببرم کافی است متوجه شوم خداوند «رحمةٌ لِلْعالَمین» است، همان طور که توانسته است امكاناتی به شما بدهد اگر مصلحت من بود به من هم می داد. یك مرتبه احساس می کنم آن حسادت در منظر من از بین رفت و متوجه دروغین بودن آن حجاب می شوم، این نمونه است تا روشن شود حجاب هایی که مانع تجلی نور حقیقت است واقعی نیستند و ریشه در وَهمیات ما دارند ولی نورهای معنوی حقیقی اند و ریشه در واقعیت دارند. در مورد رفع حجابِ ظهور امام زمانg هم باید حجاب ها را پیدا كرد. اگر به لطف الهی برسیم به این كه حضرت صاحب الأمرg به عنوان انسان کامل، یک حقیقت وجودی در مقام واسطه ی فیض اند، به این فکر فرو می رویم که باید حجاب هایی در بین ما و آن حقیقت باشد که مانع ظهور نور آن حقیقت بر افراد و جامعه می شوند و ابتدا باید آن حجاب ها شناخته شوند تا در رفع آن ها موفق شویم. در مثال فوق ملاحظه فرمودید چگونه توجه به «رحمةٌ لِلْعالَمین»بودنِ خداوند، حجاب حسد را فرو ریخت، در مورد حجاب های بین جامعه ی مسلمین و ظهور حضرت نیز باید وَهمیاتی که فرهنگ مدرنیته ایجاد کرده، درست شناخته شود و به دروغ بودن آن ها پی ببریم و حقیقت را در جای دیگری دنبال نمائیم. از سخنان حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» به خوبی برمی آید كه حجاب اصلی عدم ظهور را باید در ظلمات فرهنگ غرب جستجو کرد. متأسفانه بعضی از افرادی كه در كنار امام «رضوان الله علیه» وارد صحنه ی انقلاب اسلامی شدند پیام اصلی امام خمینی«رضوان الله علیه» را نگرفتند و نتوانستند از غرب بگذرند و عملاً خودشان حجاب حقیقت انقلاب اسلامی شدند و هنوز هم مانع آن می شوند تا انقلاب اسلامی مسیر خود را درست طی كند. در حالی که انقلاب اسلامی با داشتن دو شاخصه ی مهم، عامل فرو ریختن حجاب ظهور است، یکی این که می فرماینـد:
«شكستن فرهنگ شرق و غرب بی شهادت نیست»
و از این طریق فرهنگ شرق و غرب را حجاب ظهور حقیقت می دانند که باید فرو ریزد، دیگر این که می فرمایند:
«مسئولان ما باید بدانند كه انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است كه خداوند بر همه ی مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»
و از این طریق جهت گیری ما را در راستای عبور از غرب به سوی حاکمیت حضرت مهدیg متذکر می شوند. آن هایی که فكر می كنند انقلاب اسلامی آمده است تا زندگیِ به شکل غربی را به ملت ایران برگرداند عملاً حجاب ظهورِ نور آن حضرت را غلیظ تر می کنند. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» آنقدر موضوعِ عبور از ظلمات غرب را مهم می دانند که می فرمایند:
«مگر بیش از این است كه فرزندان عزیز اسلامِ ناب محمدی (ص) در سراسر جهان به چوبه های دار می روند، مگر بیش از این است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله به اسارت گرفته می شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین كند ولی ما به وظیفه ی اسلامی خود عمل كنیم».
ملاحظه می كنید كه تا کجا برای این که یك ملت را به فرج برسانند حاضرند هزینه بپردازند، آیا برکتی بالاتر از این هست که یک ملت می تواند برای ظهور حقیقت تا این حدّ پاک بازی کند؟ عده ای ساده اندیش آنقدر با غرب كنار می آیند كه حاضرند در مقابلش به سجده بیفتند به امید آن که با رجوع به غرب مشكلاتشان حل شود و عده ای هم حاضرند سر خود را به چوبه ی دار بسپارند ولی در مقابل ظلمات دوران کوتاه نیایند. در کدام تجربه ی تاریخی به یاد دارید که مشكلات مردم با رجوع به غرب حل شده باشد؟ امام خمینی«رضوان الله علیه» چون غرب را خوب می شناختند و هزینه های مقابله با آن را پذیرفته بودند و به نور الهی، تمام امید خود را از آن فرهنگ بریدند، خداوند راه تحقق انقلاب اسلامی را بر قلبشان متجلی کرد و فرج ملت را نمایاند تا عصر فرج نزدیك شود.
سؤال: زمینه ی ظهور تامّ را چگونه فراهم كنیم؟
جواب: اولاً: باید تلاش کنیم در ظلمات آخرالزمان ارتباط مان با عالم ملكوت قطع نشود و این در حال حاضر با پایداری بر خط امام خمینی «رضوان الله علیه» محقق می شود. ثانیاً: هرگز تقابل با فرهنگی که حجابِ نور ظهور است فراموش نگردد و همواره به فکر تصرف جهان توسط حضرت مهدیg باشیم زیرا صاحب این جهان حضرت ولی اللهg می باشند، هیچ كسِ دیگر صاحب جهان نیست در نتیجه باید روشن شود چرا باید جهان را به نفع دین تصرف كرد و نه به نفع شخص یا گروه خاص. تمرکز بر روی این دو موضوع موجب می شود ظهور حضرتg و حاکمیت ایشان را امری منطقی و بلکه ضروری بدانیم.
سؤال: چگونه نیاز به ظهور حضرت مهدیg را تا مغز استخوان جامعه بكشانیم در حالی که احساس می شود اکثراً نمی دانند چقدر به وجود مبارك حضرت نیاز دارند؟
جواب: همین طور که می فرمائید واقعاً آن طور که شایسته است روشن نشده که خداوند برای اداره ی جهان انسان های معصومی را پرورانده تا همه ی استعدادهای عالم و آدم در اوج شکوفائی خود قرار گیرند و لذا نه می دانند از چه شرایطی محروم اند و نه می دانند به چه ظلماتی گرفتار می باشند. این هم از آفات ظلمات آخرالزمان است که مردم در عین گرفتاری در انواع مصیبت ها، نمی دانند باید به کجا نظر بیندازند تا تلاش های آن ها در مسیر اصلاح امور باشد. آن كه می فهمد عدم حضور امام زمانg در عالَم چه ضایعه ی بزرگی است، در دعای ندبه ناله سر می دهــد كـه: «فَلْیَبْكِ الْباكُونَ، وَ اِیّاهُمْ فَلْیَنْدُبِ النّادبون، وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوع، وَلْیَصْرُخِ الصّارِخُون، وَ یَضِجَّ الضّاجُّون، وَ یَعِجُّ الْعاجُّون» در نداشتن ظهور امام در حاكمیت جامعه، جا دارد كه گریه كنندگان به جدّ اشك بریزند و ناله كنندگان بنالند و ضجّه بزنند. و آن كه می فهمد وجود مقدس حضرت چه بركاتی دارد، ناله سر می دهد: «اَیْنَ بابُ اللهِ الَّذی مِنْهُ یُؤْتی، اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء» كجاست آن دریچه ی الهی كه از طریق آن می توان به خدا رسید، كجاست آن جمال و وجهِ الهی كه اولیاء خدا به سوی او نظر دارند.
سؤال: چگونه بعد از چشیدن نیاز ظهور حضرت زمینه ی فرهنگی ظهور را فراهم كنیم؟ چه حجاب هایی باید زدوده شود؟
جواب: بزرگ ترین حجاب، حجاب مفاهیم و اعتباریات و مشهورات است که این ها به جای «وجود» و «حقیقت» می نشینند و طوری به بشر القاء می شود که گمان می کند حقیقتی در عالم نیست و رجوع به وجود را نمی فهمد و گرفتار نومینالیسم می شود و به باطن اسامی نظر ندارد. تا رجوع به «وجود» و حیات حضوری شروع نشود هنوز غلبه با ظلمات آخرالزمان است و مدارس ما برای دجّال سرباز تربیت می کنند و نسبت به حقیقت انقلاب اسلامی بیگانه اند به طوری که باید در داخل کشور اسلامی با انرژی زیاد از اسلام و انقلاب محافظت کنیم، ولی اگر ساحت علم حضوری بر ساحت علم حصولی غلبه یافت چشم ها به قلبی دوخته می شود که با قرآن متحد است و عملاً انسان ها امام خود را پیدا کرده اند و شوق اُنس با او همه را بی قرار می کند و به خوبی می فهمند فرهنگ غرب حجاب حقیقت است.
نمونه ی اصالت دادن به فرهنگ غربی را در بین مذهبی ها در بنیان گذاران و طرفداران انجمن حجّتیه و یا نهضت آزادی می توانید ملاحظه نمایید و دیدید که بر خلاف ادعاهایشان، فرج را در هر چه بیشتر غربی شدن جستجو می کنند و نه برگشتِ به «حق» که همان وجود مطلق است. راستی چرا پیروان نهضت آزادی این قدر كه به فرهنگ آمریكائی متمایلند یك هزارمش هم به فرهنگی که امام خمینی«رضوان الله علیه» و انقلاب اسلامی متذکر آن است تمایل ندارند؟ راز آن را در نوع رجوعی که آن ها به عالم دارند و اصالت دادن به علم حصولی بدون توجه به ساحت حضور- که این عین غرب زدگی است- باید جستجو کرد. مذهب از طریق این آقایان طوری مطرح می شود كه مؤیّد فرهنگ غرب خواهد بود و اگر امام زمان g هم تشریف بیاورند باید همین برنامه ها را اجرا كنند كه آمریكا طلایه دار آن است و گرنه به حضرت حجت g اَنگ تروریسم بودن خواهند زد، چون فرهنگ موجود جهان را قبول ندارند. این است حجاب اصلی ظهور که باید زدوده شود و وقتی این حجاب شناخته شد فرج حقیقی شروع می شود. تفاوت جوهری انقلاب اسلامی که با روح حضرت خمینی«رضوان الله علیه» زنده است با فرهنگ غربی و مذهبی هایی مثل نهضت آزادی در رجوع و عدم رجوع آن ها به «وجود» است، چیزی که در فرهنگ غربی در حجاب رفته و رخ نمی نمایاند و فقط با رفع حجابِ غربی و ظهور «وجود» است که نور بقیةاللهg طلوع می کند.[67]
آنچه ما به دنبال آن هستیم اتحاد و یگانگی بین وِِلایت و وَلایت است و این ممکن نیست مگر با حاکمیت امام معصوم. زیرا اولاً: بهترین شرایط برای زندگی صحیح و همراه با معنویت در صورتی محقق می شود که حكم خدا در تمام مناسبات جامعه حاكم باشد. ثانیاً: كسی بر جامعه حاكم باشد كه تجلی تامّ و تمام نور الهی است. حكومت مطلوب با این دو خصوصیت، شرایط مناسب را برای زندگی و شکوفایی به وجود می آورد. «وَلایت» و محبوبیت انسانِ معصوم موجب می شود تا دل ها مجذوب او باشند و انسان ها مشتاق رعایت دستور او گردند و به این معنی همه ی انسان ها «وِلایت» و سرپرستی او را بپذیرند، به شدت مایلند او فرمان دهد و آن ها عمل کنند زیرا وجود مقدس امام نمایاننده ی جمال حق است و دل ها با باطن خود طالب یگانگی با او می باشند و از آن جهت که حرف حق را می زند همه با جان و دل سخن او را پذیرا می باشند. خداوند با طرح غدیر نشان داد چنین نظامی را جهت اداره ی جامعه برای بشریت برنامه ریزی کرده و فرهنگی می تواند بشر را نجات بدهد كه در آن فرهنگ، وِلایت و وَلایت متحد باشد. در زمان غیبت هم براساس همان فرهنگ، وِلایت حق توسط فقیهی اِعمال می شود که دارای سجایای اخلاقی خاص باشد. به تعبیر امام عسکری(ع) «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا یَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُم »؛[68] هركس از فقیهان كه نَفْس خود را پاس دارد و دین خود را حفظ كند و به مخالفت با هواهاى خویش برخیزد و فرمان خداى را اطاعت كند، بر عموم مردم است كه از او تقلید كنند. و البته بعضى از فقیهان شیعه چنین خصوصیاتی دارند و نه همه ی آنان . یعنی در عین این كه فقیهی که باید امور مسلمین را در دست گیرد معصوم نیست ولی طوری است که می توان به او دل بست و فرهنگ آخرالزمانی كه می تواند حجاب ظلمانی آخرالزمانی را از بین ببرد، یعنی ولایت فقیه، از این سنخ است.
اگر فرهنگ اتحاد وِلایت و وَلایت که با تحقق ولایت فقیه طلوع کرده با تمام وجود محافظت نشود ظلمات آخرالزمان با تمام غلظت حاکم خواهد شد و دیگر فرق نمی کند ظاهر اسلامی در میان باشد یا نباشد زیرا در زمان غیبت نیز باید رجوعِ به حق سراسر مناسبات بشر را پر کند تا شرایط حاضر مرحله گذاری باشد برای حاکمیت امام معصوم و اتحاد تشریع با تکوین.
ستیز با دجّالِ آخرالزمان در صورتی ممکن است که بفهمیم دجّال چگونه شخصیتی است، آیا یک نوع بی فکری در عین قیافه ی علم و اندیشه داشتن نیست؟ اگر ظاهرش هم حکایت از کودنی اش بکند که نمی تواند فریب کاری کند؟ دجّال با توجه به شرایطی که ما داریم هرگز نمی آید با اسلام و ولایت فقیه به طور مستقیم مقابله کند بلکه با طرح حاکمیت دو گانه و جدایی «وَلایت» از «وِلایت»، ولایت را به مسئولان اجرایی می سپارد و سعی می کند جامعه را از طریق نهادهایی اداره کند که بالأخره در دل فرهنگ غربی روئیده اند و ولیّ فقیه را هم به امور تشریفاتی می گمارد، به این بهانه که ولیّ فقیه نباید در امور اجرایی دخالت کند و عملاً طرحی برای کشور ایران می ریزد که از کشور ژاپن الگوگیری شده که یک پادشاه دارد با مسئولیت های تشریفاتی و آمریکا هر طور خواست بر دولت مردان آن کشور إعمال نفوذ می کند. در حالی که فرهنگ انتظار درست برعکس آن را طلب می کند و درصدد است با اتحاد وِلایت و وَلایت برای فقیه و عبور از فرهنگ غربی، حجاب ظهور حاکمیت امام معصوم را بشکافد و تاریخ جدیدی را شروع کند نه این که ایران به اسم انقلاب اسلامی در ذیل فرهنگ غربی قرار گیرد.
بدون ظهور حضرت بقیه اللهg بشر قادر نخواهد بود که نه در ظاهر و نه در باطن و نه در اول و نه در آخرِ عالَم تصرف كند، تنها در انتظار چنین شرایطی است كه در زمان غیبت نیز می توان عملی انجام داد و ولایت فقیه را مقدمه برای تحقق آن آرمان به حساب آورد. رهایی بشر از دست خود با ظهور حضرت و با طلب و تمنای همگانی نسبت به آن ظهور به انجام می رسد. در آن صورت است که همه چیز به اصل خود برمی گردد، این طور نیست که تصور شود بدون حضور حضرت می توان به نتایج اصلی رسید. با توجه به این امر باید آرزوی همه ی انسان ها ظهور وجود مقدس حضرت باشد، چیزی که در حضرت روح الله«رضوان الله علیه» ملاحظه کردید. حضرت امام خمینی «رضوان الله علیه» با آن همه همّت و اراده زمینه را آماده كردند تا کسی ظهور کند كه صاحب هستی است و می تواند در هستی تصرف بكند.
تا وقتی پرده ی ظهور غلیظ است ما به ساحت حضور که زمینه ی ظهور حجت خداست وارد نمی شویم. فرج با رجوع به حقیقت شروع می شود و این با درگیرشدن با حجاب ظهور وارد مرحله ی اصلی خود می گردد و با فرهنگ سازی و رجوع به فرهنگ حضوری و «وجودی» اهل البیتh طلوع می کند.
تا چنین فكری مطرح است كه در كنار جهانِ كفر امكان زندگی دینی هست، حجاب ها غلیظ و غلیظ تر می شوند و سرگشتگی ها فراوان تر می گردد. به امید آن كه راه ارتباط با ملكوت عالم هرچه بیشتر گشوده شود تا انتظار معنی خود را بیش از پیش پیدا کند.[69] در آخر، استغاثه ی حضرت صادق(ع) را در طلب رؤیت حضرت صاحب الامرg خدمت عزیزان عرضه می کنم تا معلوم شود آن کسی که معنی ظهور حضرت را می فهمد چه اندازه مشتاق ظهور خواهد بود.
امام صادق(ع) عرضه می دارند: «سَیِّدِی غَیْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ ابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی سَیِّدِی غَیْبَتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِی بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ یُفْنِی الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَى مِنْ عَیْنِی وَ أَنِینٍ یَفْتُرُ مِنْ صَدْرِی عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَایَا وَ سَوَالِفِ الْبَلَایَا إِلَّا مُثِّلَ بِعَیْنِی عَنْ غَوَابِر أَعْظَمِهَا وَ أَفْضَعِهَا وَ بَوَاقِی أَشَدِّهَا وَ أَنْكَرِهَا وَ نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِكَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِك »[70] اى آقاى من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و راحتی را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است. اى آقاى من! غیبت تو اندوه مرا به سختی های پایدار پیوند داد و فقدان یك سختى بعد از سختی دیگر شمارش آن ها را ناممکن کرده، من دیگر اشكى را كه از دیدگانم بر گریبانم روان است و ناله اى را كه از مصائب و بلایاى گذشته از سینه ام سر مى كشد احساس نمى كنم، جز آنچه را كه در برابر دیدگانم مجسّم است و از همه ی گرفتاری ها بزرگ تر و جانگدازتر و سخت تر و ناآشناتر است، ناملایماتى كه با غضب تو در آمیخته و مصائبى كه با خشم تو عجین شده است.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
بسم الله الرحمن الرحیم
السَّلاَمُ عَلَى مُحْیِی الْمُؤْمِنِینَ وَ مُبِیرِ الْكَافِرِینَ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِیِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ
السَّلاَمُ عَلَى مُعِزِّ الْأَوْلِیَاءِ وَ مُذِلِّ الْأَعْدَاءِ
السَّلاَمُ عَلَى وَارِثِ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتِمِ الْأَوْصِیَاءِ
السَّلاَمُ عَلَى الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ
السَّلاَمُ عَلَى السَّیْفِ الشَّاهِرِ وَ الْقَمَرِ الزَّاهِرِ وَ النُّورِ الْبَاهِرِ
السَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ الظَّلاَمِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ
السَّلاَمُ عَلَى رَبِیعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَیَّام[71]
سلام ما بر زنده كننده ی اهل ایمان و هلاك كننده ی كافران. سلام بر مهدى امت ها و جامع تمام كلمات وحىِ الهى. سلام بر عزّت بخش دوستان خدا و ذلیل كننده ی دشمنان خدا. سلام بر وارث انبیاء الهى و بر خاتم اوصیاء پیغمبران. سلام بر قائم منتظَرِ خلق و عدل مشهور. سلام بر شمشیر كشیده و بر ماه تابان و نور درخشان. سلام بر آفتاب شام ظلمانى و ماه تمام. سلام بر بهار روزگاران و شادى بخش ایام.
همه می دانیم امام زمانg حجت خداوند در عالم اند تا انسان ها انسانى را از جنس خود که نمونه ی کاملِ صعود انسانی است ببینند و از قرب الهی باز نمانند و وسعت خود را بشناسند که چگونه می شود انسان در دریاى بیكران لطف الهی تا اوج مقام قربِ ولایت سیر کند و خاتم ولایت گردد، هم چنان كه پیامبر خداf خاتم نبوت شدند.
این مسئله را نباید ساده گرفت كه چگونه یک انسان- نه یك مَلك- تکویناً در مقام ختم ولایت قرار می گیرد و چگونه او به عنوان حجت الهی نمایاننده ی مسیر انسان ها می شود. امام نشانه ی کامل دین داری است كه خداوند به عنوان حجّت به ما نشان مى دهد تا هرکس امیدوار باشد که می تواند از دریافت شعور خدادادى و علم لدنّی بهره مند گردد. امام کمک می کنند تا سایر انسان ها بدانند این راه بسته نیست، باید قلب را طالب این نحوه از علوم نمود و جهت جان را براى طلب این نوع شعور به طرف حقّ انداخت و در ذیل نور امام به مقصد رسید.
امام زمانg حجّت خداست تا سایر انسان ها ملاحظه کنند چگونه یك انسان ظرفیت آن را دارد که با خدا آن چنان ارتباطى داشته باشد كه نه تنها خودش خلوت نشین اُنس با خدا باشد، بلكه بقیّه را نیز با نظر مباركش، در آن اُنس و خلوت ِ متعالى وارد نماید.
نشاط حقیقی هرکس به اُنس با خدا است و استراحت حقیقى روح در چنین اُنسی نهفته است و حجت خدا راهی است تا انسان بداند براى اُنس با خدا تا كجا وسعت دارد و چگونه می توان با تأسی به راه و رسم امام به آن اُنس رسید. زیرا امام در مقام عبودیت محض و اُنس محض قرار دارند و صورت فعلیتِ کامل بندگی خدا می باشند و به همین جهت می فهمیم تأسی به راه و رسم امام راه ورود به آن چنان اُنسى است که امام صاحب اصلی آن است. درس و بحث و کتاب مى تواند مُعِدّ باشد ولى راه اصلی جهت اُنس با خدا تأسی به راه و رسم امام است. خلوص و صفا و عبودیّت، قلب را براى حاکمیت فرمان خدا آماده می کند ولی نمونه ی خلوص ورزیدن و بندگی کردن را حجّت خدا نمایان می کند و به همین جهت خداوند به رسول خود در سفر معراجی حجت های خود را معرّفی می کند و می فرماید: «یَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ أَوْلِیَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ أَصْفِیَائِی وَ حُجَجِی بَعْدَكَ عَلَى بَرِیَّتِی »[72] ای محمّد این دوازده نور، اولیاء و اوصیاء و اصفیاء و حجّت من بعد از تو بر خلقم هستند.
جان ولىُّ اللّه الأعظمg همانند آتش گل انداخته، سراسر وجودشان را از نور حقّ گرم کرده و لذا اگر ذغال سردِ وجود ما به آن وجود مقدس نزدیك شود، از انسانی سرد و تاریك، انسانى گرم و امیدوار پدید می آورند.
تمام ابعاد وجودی امام نمایاننده و مُظهِر حقّ است و به همین جهت در زیارت آل یاسین عرضه می دارید: «السَّلاَمُ عَلَیْكَ حِینَ تَقُومُ السَّلاَمُ عَلَیْكَ حِینَ تَقْعُدُ السَّلاَمُ عَلَیْكَ حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّنُ . السَّلاَمُ عَلَیْكَ حِینَ تُصَلِّی وَ تَقْنُتُ السَّلاَمُ عَلَیْكَ حِینَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُد» سلام ما بر تو هنگامی كه می ایستی و می نشینی، سلام ما بر تو هنگامی که به نماز و قنوت می پردازى. سلام ما بر تو هنگامى كه ركوع و سجود به جاى می آورى. شما حتّی به نشستن امام سلام مى دهید زیرا نشستن حضرت هم عین بندگی است. با توجّه به این که هدف از خلقت ما بندگی خدا است پس مقصد اعلاى ما آن چیزى است كه امام در شخصیت خود به نمایش آورده اند. تمام ناامیدى ها و احساس بی معنا بودن هایی كه در ما هست به جهت نزدیکی به نقص هایی است که در امامِ ما نیست ولی در ما هست. وقتی معلوم شد مقصد جان انسان، امام است، معلوم می شود گرماى وجود انسان و امید او وقتى رخ می نمایاند و طلوع می کند كه به امام نزدیك شود وگرنه سرد و مأیوس خواهد ماند. باید به خوبی روشن شود برای نجات از سردی و یأس، یك راه بیشتر نیست و آن نزدیك شدن به امام است، تا همه ی خلأهایی كه نسبت به بندگی خدا داریم و ریشه ی یأس و ظلمات ما هستند، آرام آرام مرتفع شوند و ما از ناخودِ خود به خودِ اصیل خود برگردیم و دیگر خودمان براى خودمان مسئله نباشیم. چقدر نزدیکی به خودِ اصیل که با بندگی خدا حاصل می شود گرم و با طراوات است و چقدر امام در این رابطه براى جان ما حقیقى و آشناست، او غایتِ رغبت ما است، او همان خودِ پُر رونقِ به ثمر رسیده ی جان ما است، اصلاً او خودِ خود ماست. مگر نه این که حقیقت ما بندگی خدا است، و مگر نه این که امام انسانی است که در مقامِ عین بندگی است؟ پس او همه ی حقیقت ما است، حال بگو مگر مى شود كسى با خودش یعنی با امامش غریبه باشد، و امام زمانش را نشناسد، مگر ما سنگ هستیم، مگر ما یخ سرد می باشیم، مگر ما دل نداریم كه به دلدار خود كه اصلِ رونق گرفته ی خود ما است، نظر نداشته باشیم؟
وجود مبارک ولىُّ اللّه الأعظمg در عالم به عنوان خاتم ولایت، پیامى است تا بشر بداند با عالم غیب چگونه باید مأنوس باشد و چگونه در آن آرامشِ پایدارِ ارتباط با خدا می توان در نشاط بندگی به سر برد و در غربت زمین سرگردان نماند.
همه ی آن چه برای غلبه ی جنبه ی الهی بر جنبه ی زمینی نیاز هست در مقام امام و راه و رسم او هست و ما باید با نزدیكى به او بفهمیم چگونه در غیب و با غیب مى توان زندگى كرد تا در سردى و غربت زمین، سیاه و افسرده نشویم. حیات و یگانگی شخصیت و با خود بودن، همه و همه مقام غیبِ وجود انسان است و امام صورت فعلیت یافته ی چنین احوالاتى است و لذا با نزدیکی به امام در آرامشِ پایدارِ ارتباط با خدا، خود را مى یابى، و در ذیل نور امامی که در چنین حالی مستقر است احساس می کنی تنها و غریبه نیستی، با امامی هستی که روح پیشرو توست، همان تویىِ توست كه جلو رفته. به همین جهت کافی است ما بتوانیم نظرها را از الگوهای دروغین برگردانیم و با معرفت به مقام امام به او نظر کنیم، همین كه واقعاً به او نظر كنید او در نظر شما حاضر است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) به رمیله فرمودند: «یَا رُمَیْلَةُ لَیْسَ یَغِیبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا مُؤْمِنَةٌ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا إِلَّا وَ هُوَ مَعَنَا وَ نَحْنُ مَعَه »[73] ای رمیله! هیچ مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست، مگر این كه او با ماست و ما با اوییم .
خاتم ولایت همه ی آن چه را كه بشر براى ولی الله شدن نیاز دارد در وجود خود متجلّى ساخته و همه ی ابعاد باطنى انسان را از بیگانگى به یگانگى می کشاند.
همان طور كه نتیجه ی کارِ تمام انبیاء به صورت کامل در مقام خاتم نبوّت جلوه كرده و همه ی آن چه بشر در رابطه با نبوّت نیاز دارد در خاتم نبوّت موجود است، تمام آن چه انسان براى ولىُّ اللّه شدن نیاز دارد در وجود مبارك خاتم ولایت متجلّى است. اگر انسان با حقیقتِ خود ارتباط نداشته باشد با جنبه هایی مرتبط می شود که با او بیگانه اند و لذا خوشى هایش خوشى هایی است که دشمن او محسوب می شوند. انسانى كه به ولىُّ اللّه نزدیك نشده و با نظر به آن حضرت راه نظر به حقیقتِ جان خود را هموار نکرده ناخودآگاه در بیگانگى با خود به سر مى برد و از اصلِ اصیلِ خود دور می افتد، چون اصالت هاى هر انسانى در وجود مبارك امام زمانg مجتمع شده، همان چیزهایى كه انسان ها با آن چیزها انسان اند و بدون آن ها انسان نیستند. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) شبیه مردان هستند[74] ولی مردانگی در شخصیتشان نیست. هرچه مى خواهند باشند، انسانیت در آن ها گمشده و در نتیجه از خود گمشده اند، زیرا نفهمیدند گمشده ی هر انسانى حجت الهی است و نظر به امام، به معنی پیداكردن خود است. کربلا نشان داد وقتی زندگی مردم از درک حقیقت امام جدا شد هیچ یک از گرایش های آن ها حتی نماز خواندن و قرآن خواندن آن ها فایده ای برای آن ها به بار نمی آورد تا آن جا که امکان ارتکاب بدترین جنایات برای آن ها سهل می شود، یا باید بگوییم اسلامیت آن ها چنین اقتضایی را داشت که مسلمانان با امام خود آن كار را انجام دادند و یا باید بپذیریم اسلامِ منهای امام، هیچ نتیجه ای ندارد و بدون ولایت امام معصوم انسان به هر باطلی تن می دهد.
خداوند طوری دنیا را ساخت تا مسلمانان در چشمه ی ولایتِ ائمه ی هدیh به مقام ولىّ الهى برسند و از اولیا ءالله شوند، ولی آن طور که شایسته بود به امامان نظر نکردند و اهدافى كه خداوند براى مسلمانان در نظر گرفته بود براى آن ها بی وَجه شد. انسانِ بی امام به چیز دیگری دل می بندد که نیاز اصلی او نیست و نمی فهمد آن چه نزد ائمهh است همه ی آن چیزی است که نیاز دارد. راستى وقتى بشریّت از ائمه ی خداh روى گرداند جز این می ماند كه باید مدتى در کوره ی تاریخ، عذابِ دورى از ولایت اولیاء معصوم را تجربه كند؟ به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظه الله»:
«همین محدودیت هایى كه امروز به شكل پنهان اراده ى انسان ها را به زنجیر مى كشند، این ها یك روز به صورت آشكار بوده است. این تور احاطه كننده ى بر اراده، حركت و حیات انسان، امروز ریزتر بافته شده، از خیوط و نخ هاى باریك ترى استفاده شده و با مهارت بیشترى به آب انداخته مى شود. آن روز این مهارت ها نبود؛ اما آشكارتر و قلدرمآبانه تر بود. پس نیازهاى بشر تفاوتى نكرده است.»
اگر آن دست به دست شدن امانت نبوى و گسترش كمّى و كیفى متناسب و درست، انجام مى گرفت، امروز بشر این نیازها را گذرانده بود (نیازهاى فراوان دیگرى ممكن بود براى بشر پیش بیاید كه امروز ما آن نیازها را حتىّ نمى شناسیم) آن نیازها ممكن بود باشد؛ امّا دیگر این قدر ابتدایى نبود. امروز ما و جامعه ى بشرى، هم چنان در دوران نیازهاى ابتدایى بشرى قرار داریم. در دنیا گرسنگى هست، تبعیض هست - كم هم نیست؛ بلكه گسترده است، به یك جا هم تعلق ندارد؛ بلكه همه جا هست- زورگویى هست، ولایت نابحق انسان ها بر انسان ها هست؛ همان چیزهایى كه چهار هزار سال پیش، دو هزار سال پیش به شكل هاى دیگرى وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همین چیزهاست و فقط رنگ ها عوض شده است. «غدیر» شروع آن روندى بود كه مى توانست بشر را از این مرحله خارج كند و به یك مرحله ى دیگرى وارد كند. آن وقت نیازهاى لطیف تر و برترى، و خواهش ها و عشق هاى به مراتب بالاترى، چالش اصلى بشر را تشكیل مى داد.»[75]
انسان خلق شده است تا به مقام قرب الهی برسد و ولىّ اللّه شود. تا در ابدیت خود مسیر «اِلَیهِ راجِعُون» را به راحتی طی کند. در قرآن به انسان خطاب شده «اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَاللَّهِ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ»[76] بدانید اولیاء الهی را نه خوفِ از آینده تهدید می کند و نه غمِ برای گذشته. به این معنی که اگر شما از اولیاء الهی بشوید خوف و حزنی به سوى شما نمی آید. سپس می فرماید: کسانی به این مقام می رسند که «آمنوا و کانوا یتَّقُون» ایمان بیاورند و اهل تقوی بوده باشند که مصداق کامل تقوی امامان معصوم اند. پس راه ولىّ اللّه شدنِ انسان ائمه ی معصومینh هستند اما وقتى بشریّت مقام امامان را به عنوان مسیر اُنس با خدا نشناخت و عملاً آن ها را از متن زندگی خود به حاشیه راند و به غیبت فرستاد، دوران غیبت شروع شد. چقدر سخت است كه امامِ انسان غایب باشد، و راه ولىّ اللّه شدن در حجاب رود. از وقتی که راه متصّل شدنِ انسان ها به آسمان در غیبت فرو رفت سرگردانی بشر شروع شد و با انواع محرومیت ها روبه روگشت، بدون آن که منشأ آن ها را بشناسد.
در زمان غیبت اگر بشر بفهمد چه چیزی را باید بخواهد و با پشت كردن به اولیاء الهى چه چیزی را از دست مى دهد، به مقام انتظار و آمادگى خواهد رسید. در مقام انتظار است كه نه از آن چه باید بیابد چشم برمى دارد، و نه به آن چه هست و حاصل دورى از مقام ولایت است دل خوش مى كند.
مقام انتظار مقامى است كه انسان مى فهمد بدون ولایتِ اولیاء چه اندازه از حقیقت دور است و چگونه از مسیر اُنسِ با عالم غیب بیرون است و با ظهور ولایت حضرت بقیه اللهg به چه درجاتی مى رسد، و این حداقل تجربه اى است كه بشر باید در دوره ی غیبت كسب كرده باشد تا برایش روشن شود به واقع جانِ جانش در پرده ی غیبت است و از این تنگنا به تنگ آمده و آه و فریادش از این غیبت به آسمان بلند است.
با توجّه به امر فوق است که عرض می کنم، روح منتظر روح بزرگى است با خصوصیّات خاصی که انسان منتظِر را در «افضل عبادات» وارد کرده. روح منتظر، روح انسان بصیرى است که از همه ی جهات به زمانه آگاه است، نه فریب زرق و برق وضع موجود را می خورد و نه از مقصد اصلی اش غافل است، خوب مى فهمد كه ریشه ی انحراف ها کجا است و راه درمان آن چیست.
كسى كه معنی ولایت انسان معصومh را مى شناسد در فهم و تحلیل مشکلات دارای تحلیلى قدسى است و به زوایایى از عالم آگاهی دارد که بقیه ی انسان ها به آن زوایا آگاهی ندارند و در نتیجه ی آن آگاهی از نقطه هاى ساكت و سطور نانوشته ی عالم خبر مى دهد. نه تنها خلأِ عدم حضور امام را به خوبی احساس می کند و در آتش فراق مى سوزد بلکه به خوبی متوجّه است که ریشه ی مشكلات به جهت غیبت امام است و مواظب است علّت های فرعی توجّه به علّت اصلی را در حجاب نبرد.
روح انسانِ منتظر در عین آن که در آتش فراق می سوزد، از آن جهت كه با ولىّ اللّه مطلق، دل دادگى ها دارد و خودِ گم گشته ی خود را در او مى یابد و در خلوت اُنس با اوست، دارای نشاط و امید خاصّی است.
درست است روح انسانِ منتظر از طولانی شدن غیبت ناآرام است و هیچ چیز نمى تواند او را به خود جذب كند، امّا به جهت شناخت و آشنایی با عالم بقیه اللّهی در حیاتی سراسر پرمعنا و همراه با شور و امید به سر می برد.[77] این ها همه نصیب كسى مى شود كه به واقع منتظراست، با همان بصیرت هایى كه شخصِ منتظر باید داشته باشد. وقتى انسان جایگاه امام را در هستی شناخت دل دادگى اش شروع مى شود و عالَم انتظار، در او طلوع می کند. در آن عالم فقط كافى است انسان به امام نظر بیندازد، به خوبی از نور خورشیدِ وجود او که در پشت ابر غیبت پنهان است نور بگیرد.
كسی كه معنى زندگى حقیقی را در حیات زمینى مى شناسد نمى تواند منتظر امام عصرg نباشد. آن كه منتظر نیست به سیاهىِ روزگار راضى است و زندگى را گم خواهد کرد زیرا زندگى در پهنه ی زمین، در اُنسِ با حقّ به سربردن است و تحت ولایت حقّ آسودن و این بدون حاكمیت ولىّ اللّه الأعظمg ممكن نیست.
كسی كه معنى و جایگاه حیات دنیایى را نمی داند هر نوع زندگى كه به او پیشنهاد شود مى پذیرد. امّا كسی كه می داند مقصود اصلی او در حیات زمینى چیست هر چیزى نمى تواند او را فریب دهد. انسانى كه می داند زندگی زمینی برای اثبات بندگى است به خوبی متوجّه است اثبات بندگى با ظهور تامّ بندگى یعنى حاکمیت ولىّ الله امكان پذیر است. چنین انسانى تلاش مى كند تا در صحنه ى ولایت امام معصوم وارد شود و اگر آن ولایت موجود نبود منتظر می ماند، در غیر این صورت اثبات بندگى نكرده و معنى زندگىِ روى زمین را گم خواهد کرد.
وعده گاه مؤمنینِ صاحب بصیرت، در سیر باطنی و جهان درون، قلب امام زمانg می باشد و در جهان بیرون و سیر آفاقی، نظردوختن به ظهور مبارك آن حضرت. مؤمنینِ صاحب بصیرت فقط به این دو وعده دل خوشند و به این دو وعده نظر دارند. تا از یک طرف در باطن خود بتوانند با جانِ جان عالم مأنوس باشند و از طرف دیگر امیدوارند تا هر لحظه در آفاقِ عالم، خورشید وجود او طلوع نماید و سراسر عالم الهی شود. آن زمانی که امام زمانg در عالم ظهور کنند همه ی آرزوهای متعالی بشر به فعلیت می رسد و لذا همه ی دل های آگاه به حقیقت به آن زمان نظر دوخته اند. در روایت از حضرت صادق(ع) داریم: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ لَا یَبْقَى أَرْضٌ إِلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه » چون قائم قیام کند هیچ زمینی نمی ماند مگر آن که صدای شهادت به یگانگی خدا و رسالت رسول خداf از آن بلند است.[78]
مؤمنینِ با بصیرت نه تنها وعده گاه خود را در قلب امام قرار داده اند بلکه همواره خود را در قلب امام ارزیابى مى كنند و به اندازه اى كه هر کس در قلب امام ارزش دارد ارزشمند و قابل آن است که با او یگانه شود.
اگر همه ی اصالت ها در مقام مبارك امام مستقر است پس وعده ی هرکس اگر در آن جا نباشد در هر جاى دیگرى باشد در جای خود نیست. محل اصلى حضور ما در بیرون نیز آن زمانى است كه امام ظهور كنند.
در كنار حضرت بقیه اللهg است كه در روز فتح و فرج، آسمانِ غیب گشوده مى شود، در آن حال انسان در ساحت غیبىِ خود بیشتر زندگى مى كند تا در ساحتِ جسمانى اش.
تا وقتی حضرت صاحب الامرg در زندگی ها ظاهر نشده اند عموماً انسان ها گرفتار جسمانیّت خود هستند و دغدغه ی آن ها امور ظاهری و ابتدایی است و گرفتار ولایت غاصبانه انسان ها بر انسان ها هستند. با ظهور حضرت صاحب الامرg غلبه با ساحات غیبى است و انسان ها بیشتر در غیبِ خود به سر مى برند، همان طور كه ائمهh در امور فردیِ خود این گونه بودند و آن قدرى كه با آسمان مرتبط بودند با زمین ارتباط نداشتند.[79] باید در انتظارِ آن وعده ی بزرگ به سر برد تا فرا رسد و حتماً فرا مى رسد.
اگر قلبتان اعتماد به تحقّق وعده ی بزرگ خداوند ندارد، قلب معکوسی است و باید تغییر كند. قلبى كه وعده ی بزرگ الهى را در افق عالم، حىّ و حاضر نمى بیند قلب كمیّت زده ای است که در حجاب غرب زدگی فرو رفته و تصور كرده است كه دورى و نزدیكىِ وعده ی خدا را باید با زمان فانی اندازه گیری کرد، در حالی که غایات بشر واقعى تر از آن اند که در زنجیره ی زمان محدود باشند. همین طور که وقتی متوجّه شدیم غایت هر انسانی امام اوست دیگر دوری و نزدیکی امام را در غفلت خود از امام می یابیم و نه در دوری و نزدیکی زمان ظهور امام، زیرا او واقعى تر و اصیل تر از آن است که در انتهای زمان به دنبالش بگردیم. وقتی امام زمان، امام همه ی زمان هاست، غایت عالم كه وقت ظهور حضرت است، امامِ همه ی زمان ها خواهد بود و لذا واقعى تر و اصیل تر از همه ی زمان ها می باشد و اگر از جهتی غایب است از جهات دیگر حاضر است. در آن حال است که قلب شما قلب حقیقی است و مثل قلب رسول خداf ظهور را در افق عالم می نگرد و می گوید: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْیَوْمَ حَتَّى یَبْعَثَ اللَّهُ فِیهِ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی یُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی یَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»[80] اگر از دنیا یک روز بیشتر نمانده باشد، خداوند آن قدر آن روز را طولانی می کند تا مردی از فرزندان مرا برانگیزد كه هم نام من است، و زمین را پر از عدل و داد كند چنان چه پر از ظلم و ستم شده باشد. رسول خداf چگونه می نگرند که ظهور مهدیg را از ضروریات عالَم وجود می دانند؟
انتظارِ آن وعده ی بزرگ طوری باید باشد که بتواند امروزمان را از تسلیم به سیاهى و پوسیدگىِ دوران، آزاد كند وگرنه انتظارمان انتظار حقیقی نیست.
مگر مى توان متوجّه ی آن غایت اصیل بود و با تمام وجود چشم بر آن ندوخت؟ این به معنی آن است که انسان به اصیل ترین هدف نیندیشد وگرفتار بی هویتی و بحران هویت شود. چنین انسانی نمی داند چه باشد و چه نباشد، خیلی راحت اسبابِ دست امیال خود و دیگران می شود، حتی خدمت و خیانت را تشخیص نمی دهد. به همین جهت انتظارِ حقیقی، اصیل ترین شخصیت را به انسان می بخشد به طوری که اگر دنیا برگردد او بر نمی گردد.
حضرت سجاد(ع) در وصف منتظران امام دوازدهمg می فرمایند: «تَمْتَدُّ الْغَیْبَةُ بِوَلِیِّ اللَّهِ الثَّانِی عَشَرَ مِنْ أَوْصِیَاءِ رَسُولِ اللَّهِf وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ یَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِهِ الْقَائِلُونَ بِإِمَامَتِهِ الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِf بِالسَّیْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قَالَf انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَج »[81] آن غیبت به وسیله ی دوازدهمین از جانشینان رسول خداf و امامان بعد از او ممتد مى شود. آن هایی كه در زمان غیبت او قائل به امامت او و منتظر ظهور اویند، برترینِ مردم همه ی زمان هایند، چون خداوند به آن ها شعور و فهمی می دهد كه غیبت او نزد آن ها همانند مشاهده ی اوست و خداوند این ها را در آن زمان همانند مجاهدان در كنار رسول اللهf قرار می دهد، این ها مخلصان حقیقی و شیعیان راستین ما و دعوت گران به سوی دین خدا در نهان و آشكار هستند.
رسول خداf به علی(ع) فرمودند: ای علی! بدان که شگفت انگیزترین مردم از جهت ایمان و عظیم ترین آن ها از روی یقین، مردمی هستند که در آخرالزّمان خواهند بود، پیامبر را ندیده اند و از امام نیز محجوبند، اما به سیاهی که بر سفیدی نوشته شده ایمان دارند.[82]
اوّلین شرطِ دل سپردن به امام، خودآگاهى از بی هویتی و سقوطى است كه در ظلمات آخرالزّمان براى انسان ها واقع می شود. سقوط در باورهاى پوچ و باطل و سقوط در اعمالی سراسر فاسد و جهنّمى. وقتى انسان با آسمانِ معنویت قطع رابطه كرد و از نظر به واسطه ی فیضِ بین زمین و آسمان محروم گشت به دوره اى كه به خودىِ خود دوره ی اعتقادات سیاه و گرفتارى انسان به عقل معاش است وارد می شود، در حالی که پارسایان در زمان غیبتِ امام به دوره اى دیگر مى اندیشند و منوّر به نورِ روحیه ی انتظار هستند.
از خود باید پرسید که در دوره ی غیبتِ امام زمانg پارسایانِ واقعى به چه چیز مى اندیشند که در افضل اعمال به سر می برند؟ چه رازی در گوهر انتظار نهفته است که رسول خداf می فرمایند: «افْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَج »[83] بهترین عبادت ها انتظار فرج است. با این وصف كسانی كه در عالَمِ انتظار نیستند در كدام سیاه چال فرو رفته اند؟ باید متوجه بود عقیده ی انتظار به وعده ی بزرگ الهی، عقیده ی حقّى است مبتنی بر حکمت الهی. کسی كه زمان خود را نمى شناسد نمى تواند به آخرالزّمان و ظهور وعده ی الهی فكر كند و عملاً خود را در جهنّم زمین رها می کند و در فضایی دل سردکننده و یأس آور جان خود را به مرگ سیاه تسلیم می نماید. چون ماوراء مرگی سیاه چیزی را نمى شناسد. این است که گفته می شود اوّلین شرط دل سپردن به امام، خودآگاهى از سقوطى است كه انسان ها در شرایط بی امامی در آن فرو می روند.
بشر هرچه بیشتر متوجّه ی بى حاصلىِ ادعاى مدعیّان دروغینِ اصلاح زندگی زمینی باشد، بهتر به روحیّه ی انتظار مشرَّف مى شود. عمده ی کار ما توجّه کامل است به این همه بى حاصلىِ زندگی زمینی هنگامی که از ولایت انسان کامل منقطع است. وقتی این بى حاصلى شناخته شد و امیدها از سرابِ موجود بریده گشت توجّه به نقش حضرت بقیه اللهg طلوع می کند و جامعه وارد فرهنگ انتظار می گردد.
زندگیِ صحیح در زمان غیبت از وقتی شروع می شود که انسان ها از همه ی زوایا به این مسئله رسیده باشند كه مکتب ها و اندیشه های بریده از آسمان هیچ اصلاحى براى بشر انجام نداده اند و ظلمات دوران غیبت را غلیظ تر کرده اند. توجّه به ناتوانی بشرِ خودبنیاد، شروع بسیار مبارکی است، در چنین شرایطی است که بانگ بلندِ بشر بر سر مدعیان دروغینِ اصلاح امور، طلسم زمانه را می شکند و برکات الهی سرازیر می شود. به تعبیر مولوی:
در زمان بشکست ز آوازش طلسم
زَر همی ریزید هر سو قِسْم قِسْم
بل زر مضربِ ضرب ایزدی
کو نگردد کاسد، آمد سرمدی
آن زری که دل از او گردد غنی
غالب آید بر قمر در روشنی
زیرا بشر به زندگیِ همراه با حقیقت مطلق وارد شده است، آن نوع زندگی که در عمق قلب کشف می شود و جهانِ بیرون نیز متذکّر و هماهنگ با آن خواهد بود. غفلت از ناتوانی بشرِ خودبنیاد جهت امور زندگی زمینی، نافرمانی از تعالیم الهی است، در حالی که هرگز زمین بی حجّت نیست، آن هم حجّت های الهی که هدف شان بازگرداندن زندگی زمینی به پیشگاه خداوند است.
این که بعضی گمان می کنند اسلام می تواند امورشان را اصلاح کند و در عین حال نظر به ظهور حجت خدا ندارند نشان دهنده ی آن است که از تاریخ غافل اند. از خود نمی پرسند در کدام برهه از تاریخ بوده که انسان های غیر معصوم با اندیشه ی بشری حکومت کردند و آب خوش از گلوی بشر پایین رفت؟ تا همگی متفق نشویم که تئوری های دکارت و روسو و مارکس و فروید برای زندگی بشر هیچ کارآیی ندارند، طلسم نمی شکند و عقل ها پرورش نمی یابد و قلب ها صیقل نمی خورند تا در عالم انتظار وارد شوند و بفهمند با ظهور مهدیg است که عقل ها بالفعل می شوند و نسیم هماهنگی انسان با خدا و جهان وزیدن آغاز می کند.
ظهور خودآگاهى انتقادى به فرهنگ دنیای مدرن، زمزمه ی عبور از وضع موجود و نظر به وضع مطلوب را آغاز می کند.
کلید سنّتِ انتظار، چشم بازکردن به ظلمات آخرالزّمان است. كسی كه چشم خود را به این ظلمات بسته است با شیفتگىِ تمام به آن نظر مى كند و از سرمایه های تعالی بخش محروم می شود.
مگر شرایطی كه مردم از امام خود بریده اند و به سیاهى روزگار و حاكمیّتِ غیر امام در جهان بى نور، دل بسته اند، چیزى است بدون انتقاد؟ شیعه ی بی انتقاد به وضع موجود شیعه نیست و به جهت محرومیت از روح تشیع است که انسان ها شیفته ی تجدّد می گردند و از افق هاى متعالى که با ظهور امام پیش می آید غافل می شوند. لازمه ی شیعه بودن به سر بردن در تب و تاب وضع مطلوب است و نه شیفته شدن به تجدّد. در همین راستا حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» به آقاى میرزا جواد همدانى(حجت) در رابطه با تجدّد توصیه می کنند:« إیّاكَ ثُمَّ إیّاكَ أیُّهَا الأخُ الروحانی و الصدیقُ العَقلانی وَ هذه الأشباحُ المَنكوسَه المُدَّعون لِلتَّمَدُّن و التَّجَدُّد، و هُم الحُمُر المُسْتَنْفَره و السِّباع المفترسه و الشَّیاطین فی صُوره الإنسان، و هُم أضَلُّ مِنَ الحیوان، و أرذلُ مِنَ الشّیطان، و بَینَهُم- و لَعَمْرِ الحقیقة- و التَّمَدّن بونٌ بعید؛ إن اِستَشرَقُوا اِستَغرَبَ التمدّن، و إن استغربوا استشرق، فَرَّ منهم فرارك مِنَ الأسد فإنّهم أضرّ على الإنسان مِن الآكله لِلأبدان»[84] بپرهیز و بر حذر باش- اى برادر روحانى و دوست عقلانى- از این اشباح مدعى تمدن و تجدد كه آنان ستورى رمیده و گرگهایى درنده و شیاطینى انسان نما هستند كه از حیوان گمراهتر و از شیطان پست ترند، و قسم به جان حقیقت كه میان آنان و تمدن آن چنان فاصله دورى است كه اگر این ها جلوه کنند تمدن واقعی غروب می کند و اگر این ها غروب کنند تمدن واقعی جلوه می کند، و همانند تو كه از شیر مى گریزى تمدن از ایشان در فرار است، كه ضرر ایشان بر بنى آدم از آدمخوارگان بیش است .
زندگىِ بدون ولایت الهى و بى توجّه به حاکمیت اولیاء خدا، همیشه با یأس و شکاکیت و از خودبیگانگى همراه خواهد بود، زیرا جایی برای انسان نمی ماند که با اعتمادِ کامل به آن جایگاه تکیه کند و این است که گفته می شود روى آوردن به معنویّت و غیب اندیشى در زیر سایه ی ولایت انسانِ كامل تنها راه به شور آمدن انسانى است كه در هبوط زمین گرفتار است. امیدوارى به وعده ی بزرگ الهى در راستای حاکمیت ولی الله الأعظمg، مانع می شود تا چشمه ی معنویّت در انسان بخشکد و گرفتار روزمرّگی ها شود.
راز این كه در شیعه روح غیب اندیشى همواره با طراوت مانده، گوهر انتظار است. انتظاری که موجب می شود تا انسان جهت قلب خود را از زمین به سوی آسمانِ معنویت بیندازد، آن هم نه معنویتی نازل شده بلكه توجّه به قلّه ی معنویت كه مقام ولایت مطلقه ی حضرت بقیه اللهg است.
این نکته به خوبی تجربه شده که اگر انسان در كثراتِ تو درتوىِ زمین گرفتار شد زندگى اش كلاف سردرگمی مى شود که هیچ راهی برای بیرون رفتن ندارد:
نى صفا مى ماندش نى لطف و فَرّ
نى به سوى آسمان راه سفر
چون راهِ رجوع به حضرت احدی را گم می کند و در نتیجه خود را و گرایش فطری خود را گم خواهد کرد و از طریق سیره و سنّتِ انسانی که نمایش کامل انسانیت است متذکّر خدا نمی شود چون با امام خود احساس یگانگی نمی کند تا منتظر او باشد، به شدت از کیستی خود به دور می افتد.
هر اندازه که انسان به ولایت ولىّ الله الأعظمg چشم بدوزد بهتر می تواند با حقیقت عالم آشنا شود و از پهنه ی تنگِ عالم كثرات به صحنه ی بى نهایت عالم معنا سفر کند و به معنی وحدت دست یابد. مقام حضورِ حقایق غیبى به صورت وحدت که واقعیتی عظیم است.
انسانی که با گوهر وحدانی انسانیت یعنی انسان کامل آشنا شد همه ی عالم را در ارتباط و اتحاد با واسطه ی فیضِ هستی می یابد، در آن صورت نه تنها خیره ی پدیدارها و ظواهر نمی ماند بلکه همه ی عالم را تجلیات اسماء الهی می بیند و انسان کامل را مقام جامعیت آن اسماء می شناسد.
وقتی پذیرفتیم اگر اشیاء را در متن الوهیت نشناسیم آن ها را نشناخته ایم می پذیریم اگر کسی امام خود را که مقام جامعیت اسماء الهی است، نشناسد هیچ چیز را نخواهد شناخت. ما همانی هستیم که می دانیم و اگر کسی از امام زمانِ خود -که مقام جامعیت اسماء الهی است- چیزی نداند، در وهمیات به سر می برد و نه در واقعیات.
فرهنگ مهدویت و انتظار، به اندیشه و اندیشیدنی ظریف ربط دارد و اگر آن فرهنگ با تلاش مسلمانان احیاء نشود تفکّر اصیل اسلامی از میان می رود. درست همان طورکه «توحید» اصل نخست تفکّر صحیح است، اندیشیدن به انسان کامل اصل اساسی تفکّر توحیدی است و ما نابودی تفکّر را در مدرنیته تجربه کرده ایم زیرا پدران آن تفکّر، اندیشه ی توحیدی را نادیده انگاشتند و ریشه ی انسانیت را خشکاندند تا انسان ها به انسان کامل فکر نکنند.
اگر شیعیان در حكومت سیاه بنى امیّه در طراوت زندگى معنوى باقی ماندند، چون چشم از حضرت على(ع) برنداشتند. و اگر امروز نیز شیعه بخواهد در حكومت سیاه فرهنگ مدرنیته و تجدّد نابود نشود، باید چشم از امام خود یعنی حضرت مهدىg برندارد، وگرنه دشنه قتاله تجدّد، قلب او را از سینه به در می آورد و دیگر او احساسی نسبت به معنویت ندارد و از اردوگاه منتظران مهدیg بیرون می افتد.
هر ملّتى كه نتواند انسان کامل را که حی و حاضر در عالم موجود است، مدّنظر داشته باشد، نتوانسته به جنبه ی فعلیّت خود و جامعه بنگرد و در نتیجه از حركت باز مى ایستد و گرفتار روزمرّگی در وضع موجود می شود و در سیاه چال بالقوّه ی خود خاموش مى گردد، بدون جذبه اى به سوی انسانِ فعلیّت یافته.
آیا نباید راز بی ثمری ملّت ها را در این موضوع جستجو کرد که با غفلت از انسانِ بالفعل، معنی سلامت در اندیشه و عمل را از دست داده اند؟ مصداق این بیماری در همیشه ی تاریخ، یک چیز بوده و آن اصالت دادن به امیال انسانی که از عالم قدس و معنا منقطع است و این یعنی باور به این که بدون نظر به انسانی که متّصل به عالم قدس و معنا است می توان زندگی کرد. ضرورت ارتباط با انسان کاملی که حی و حاضر است باید در جان هر کس کشف گردد تا گوهر انتظار طلوع کند و از این طریق سنّت اسلامی به معنی واقعی آن احیاء شود و آن چه پس از رحلت رسول خداf مورد غفلت قرار گرفت با نظر به مهدیg بازخوانی گردد، در آن صورت کسی اراده نمی کند تجدّد را جایگزین اسلام کند.
انسان های خودآگاهى كه در پرتو فرهنگ انتظار، از مدرنیسم و تجدّد روی برگردانده اند خوب می فهمند با استیلای فرهنگ مدرنیته چه چیزی را از دست داده اند و چگونه طوفانِ انسان براندازِ آن فرهنگ، خانه ی ایمان آن ها را از جا كنده و ویران كرده و در نتیجه روز به روز به عظمت وعده ی بزرگ خداوند بیشتر پی می برند و با انتظار به تحقق آن وعده، تنهایى خود را حیات مى بخشند.
اگر ما فشارِ از خودبیگانگی و پوچ انگاریِ جهان امروز را بر پشت خود حس مى كردیم می فهمیدیم چگونه فرهنگ مدرنیته خانه ی ایمان ما را ویران كرده و خلوت مان با خدا را از ما ربوده است. در آن صورت با تمام وجود متوجه ضرورت ظهور حضرت بقیه اللهg می شدیم و همه ی زندگی را جهت تحقّق آن وعده ی بزرگِ خداوند به کار می گرفتیم.
تفکّر راستین یعنی دیدن همه ی عالم در ارتباط با انسان کامل و این دقیقاً معنای توحید است. اگر انسان ها همه ی حرکات و افکار خود را تحت سایه ی انسان کامل معنی نکنند در همه ی کارها به پوچی گرفتار می شوند. کلید رجوع به توحید، رجوع به انسانی است که نمایش بالفعل توحید خداوند است وگرنه با توحید نارسائی روبه رو خواهیم بود که بدون داشتن اُسوه ی عملی، در حدّ تئوریِ ذهنی متوقف است. برای آن که بفهمیم عدم رجوع به انسان کامل چقدر انسان را بی معنی می کند و از توحید واقعی باز می دارد کافی است به معنی زندگی در جهان شناسی مدرن توجه کنیم و این که در آن جهان شناسی فعّالیت های بشر با چه انگیزه ای تعریف می شود. بدبینی، اضطراب، شکاکیت و ناامیدی و انبوهی از آثار هنریِ بی محتوا، بیانگر این حقیقت است که دیگر هیچ چیزِ بزرگی در زندگی بشر مدرن وجود ندارد که شایسته ی توجّه کردن باشد، چون به رازآلودترین مخلوق یعنی انسان کامل نظر نمی کند تا انسانیت را سراسر معنا و خداگونگی ببیند و نه حیوانی مؤدب.
ما در مدرنیسم به جای بقاءِ با حقّ، به تزلزلِ با زمین گرفتار آمدیم و در نتیجه حكم عالم ماده که در ذات خود عین حركت است، بر جان ما سرایت كرد. جهت جان را از خدایی كه عین بقاء و قرار است تغییر دادیم و براى تسلّط بر زمینِ متزلزل، ابزارهایی مهیب ساختیم و همه ی زندگىِ ما ساختن ابزارهایى شد كه خود عین بى قرارى است و این اوج سرگردانی است که فعلاً تقدیر ما شده است.
انسان ها با گره زدنِ خود به خدا می توانند نقشی فعّال داشته باشند و این کار با توجّه و محبت به انسان کامل انجام می شود که آثار خدایی شدن انسان را به او می نمایاند. کسانی که در جهانی زندگی می کنند که حاکم آن انسان کامل است حتماً تعامل آن ها با جهان، انسانی خواهد بود، در حالی که ساکنان جهان ماشینی با همه چیز مثل ماشین رفتار می کنند و در نتیجه جهان را سرد و بی عاطفه می یابند و خودشان هم مثل آن می شوند. مگر ممکن است «وجود» در مرتبه ای از مراتبش از حیات و شعور بی بهره باشد؟ مگر ممکن است عالمِ وجود در مرتبه ای از مراتبش از مقام اوّلین مخلوق و کامل ترین وجود منقطع باشد و باز بتواند به حیات خود ادامه دهد؟
دوره ی تحقّق نفس مطمئنّه، كه عالَمِ توجّه مقرّبان به ساحت قدس است، دوره ی فعلیّت یافتن وجوه قدسى آدمى و دوره ی ظهور ولایت حقّ و دوره ی كمال نهایى و به صحنه آمدن عشق و صلح و شیفتگى به حقیقت است. چنین آرمانی چیزى نیست كه بتوان از آن دست شست و به آن نظر نکرد و در انتظار آن نماند، بیرون از چنین تاریخی، به انتظار مرگِ خود هر روز در روزی سیاه تر از روز قبل دست و پا می زنیم.
آری، مگر مى شود انسان از وجه قدسى خود كه در مقام ظهور ولىّ اللّه الاعظم به صحنه مى آید، دل بكَند؟ اگر از آن وجه دل بكند پس به چه وجهی از خود دل ببندد؟ مگر ناخود را خود پنداشتن آرامش بخش است و انسان می تواند در آن حال به خودش معترض نباشد و برخود عصیان نكند؟ اگر انسان متوجّه مقام ولی الله الأعظم بشود به اصیل ترین وجه خود نظر انداخته، هرچند آن حضرت را در افق هاى دوردست بنگرد، در حالی که او نه غیر قابل دسترس است و نه بیگانه از جان ها. آن کس که جز از بی اهمیت ترین معانی، از همه ی معانی جهان، یعنی از امام عصرg چشم پوشیده بداند از اصیل ترین وجه خود که صورت بالفعل انسان است غافل شده است. چنین کسی هرگز متوجّه ی اهمیت حیات و رحمت الهی در ذرِّه ذرّه ی جهان نخواهد شد زیرا از کیفی ترین حقیقت عالم چشم برداشته است.
ما وقتی کیفیات عالم را می شناسیم که متوجّه ی کیفی ترین حقیقت یعنی حضرت صاحب الأمرg باشیم که او روح جهان است. هر کسی که ابعاد متعالی عالم را نادیده گرفت و عالم را از کیفیت ها جدا کرد، باید ریشه ی چنین نگاهی را در غفلت از فرهنگ مهدویت بداند. بدون شناخت انسان کامل کسی نمی تواند به شناخت حقیقیِ هیچ چیز دست یابد، چون از شناخت خود محروم شده است. آری به آسانی می توان دریافت که با عدم توجّه به حضرت بقیه الله الأعظمg از توجّه صحیح به خود محروم می شویم و این شکاف بزرگی بین انسان و خدا است که ما نام آن را ظلمات آخرالزّمان می گذاریم.[85]
فعلیّت یافتنِ ولایت باطنى امام بر قلب ها و ایجاد زمینه ی قرب با عالم قدس و به ظهور آمدن وجدان دینى، موجب غلبه ی ساحت ملكوتىِ وجود آدمى بر ساحت جسمانى او در ظلمات آخرالزّمان می شود و این همان برگشت به عالمِ قبل از هبوط است، منتها در عالَم قبل از هبوط، شیطان بود كه ما را از عالم قدس بیرون كرد و در این حال امام عصرg است كه ما را به ساحت قدس برمى گرداند، در این حال بشر در عالمِ قربِ با حقّ، در بقاى اتصال با او به همه ی مقاصد متعالی خود می رسد و این است معنی «عالم بقیه الله» که با انتظار، ظهور می کند و با ظهور حضرت همه جایی می گردد.
چنان چه ولایت باطنى امام بر قلب انسان ظهور کند با توجّه به وجود سراسر قدسی امام، زمینه ی قربِ هر انسانى با عالم قدس فراهم می شود و انسان در عالمی وارد خواهد شد شبیه عالمی که از آن هبوط کرد و لذا می توان گفت: در پایان زمین و در دوران بلوغ آن، دوباره قصّه ی ورود آدم ها به بهشتی که از آن هبوط کرده اند تكرار مى گردد. آری، ما در بهشت بودیم و به جهت نزدیکی به شجره ی کثرات، هبوط كردیم و در پایان با تجلّی نور حضرت بقیه اللهg که رجوع به حقیقت وحدانی عالم است، دوباره به بهشت برمى گردیم. در آن بهشت، این شیطان بود كه با دعوت کردنِ ما به شجره باعث رانده شدن ما از بهشت شد و در این مقام این امام است كه با دعوت ما به توحید ما را وارد مقام قدسى عالم قرب مى كند.
اى ساکنان زمین! امروز ما در هبوط خود گرفتار زمین هستیم، اگر به امام فكر نكنیم در این هبوط خواهیم ماند و تنها کسانی که در وادی فرهنگ انتظار وارد شدند وقتى امام ظهور كردند مى فهمند راز هبوط بر زمین، رجوع به امام بود تا با نور او به بهشت برگردند و جاودانه بمانند.
ما در بهشت، جهت جان خود را از خدا به «شجره» انداختیم، با این که در عالم قدس حكم خدا در قلب ما چنین به صدا درآمده بود كه «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»[86] به این درخت که پر از شاخه ها ی پراكنده و سراپا كثرت است نزدیك نشوید، وگرنه از خدا كه سراپا وحدت و یكپارچگى و بقاء است باز می مانید. ولى ما توجّه مان به خدا كم شد و توجّه مان به شجره، یعنى مرتبه ی كثرت عالم، معطوف گشت و ناگاه خود را سراسر نقص و عیب دیدیم که قرآن در وصف آن می فرماید: «فَبَدَتْ لَهُمْا سَوْاتُهُما وَ طَفِقا یَخْصفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ»[87] در نتیجه زشتی هاى آن ها برای شان ظاهر شد و شروع به جمع آورى برگهاى جنّت كردند جهت پوشاندن آن زشتی ها. در آن عالم قدس و در آن شیدایی با حقّ ابتدا چیز دیگری مدّ نظر ما نبود که به آن بنگریم ولی وقتی نظرمان به عالم کثرت افتاد و گرفتار انواع نقص ها شدیم حالا باید به برگ جمع كردن مشغول شویم و آن گرفتاری فرصتى براى اُنسِ با حقّ برای مان باقى نگذاشت. عالم بقاء و اتصال رفت و گرفتارى در ابزارهای دنیا جاى آن نشست و با رجوع به انواع تكنولوژى ها هبوط عمیق تر گشت و تنها با رجوع به حضرت بقیه الله الأعظمg است که می توان باز به بقاء و اتصال برگشت نمود.
چقدر وجود امام عصرg در این عصر ضرورى است تا ما از هبوط در انواع ابزارها به عالم اُنسِ با حقّ و بقای خود برگردیم و در خانه ی اُنسِ امام با خدا جان خود را آباد كنیم و به این همه تغییر در زمین افتخار ننماییم و نسبت به پیامدهای زیست محیطی آن، کر و کور باشیم و نتوانیم فراتر از افق های مادی، آینده ی عالم و آدم را بنگریم.
هبوط از آن جا آغاز شد که چیزها جدای از نظر به حقّ دیده شدند و رفتار ما با آن ها رفتاری خنثی گشت، بدون توجّه به کیفیتی که در ذات آن ها واقع است. از وقتی که تصور کردیم آب همان «H2o» است دیگر نتوانستیم به کیفیتی که در سلسله ی وجود دارد بنگریم، کیفیتی که مادربزرگ مان به خوبی در پدیده ها می دید و فرهنگ مدرنیته نمی بیند. ما تصور کردیم نگاه مادربزرگ خرافی و ابتدایی است و تا آن جا جلو رفتیم که گویا اعتقادات مادربزرگ نیز خرافی و ابتدایی است و انتظار به حاکمیت خدا توسط حضرت بقیه الله الأعظمg نیز. آری و این بود قصه ی شروع هبوط ما بر زمین در حالی که همان طور که ساحت غیبِ ما بسیار گسترده تر از ساحت جسم ما است، ساحت غیب عالم بسیار گسترده تر از ساحت قابل تجربه است و نظر به امام غایب، نظر به ساحت غیب عالم است و کیفیت اصلی عالم از آن جا ریشه می گیرد.
در دوره ی تجدّد نسبت ما با عالم، نسبتی خودخواهانه و متكبّرانه بود و در این امر به شیطان اقتدا مى كردیم که ما را به شجره ی ممنوعه نزدیک کرد و از عبودیت بازمان داشت. با نزدیکی به شجره به خود حقّ دادیم هرطور که خواستیم اشیاء را تعریف کنیم و در آن ها تصرّف نمائیم. در فرهنگ انتظار و با نظر به ظهور ولایتِ امام عصرg این نسبت به کلّی تغییر می کند. در عالم بقیه اللهg بر مبنای تحقّقِ نفس مطمئنّه و با نظر به مخلوقیّت و عبودیت خود زندگى مى كنیم نه بر مبنای نفس امّاره و حاكمیّت شیطان، به همین جهت در عالم بقیه اللّهی، علم معناى دیگری به خود خواهد گرفت و با نظر به جنبه های کیفی عالم، بیش از آن كه به زمین بچسبیم به آسمان متّصل خواهیم شد، و بیش از آن كه ماهیات حجاب حقّ شوند، «وجود» آینه ی حق نما خواهد شد. آن كس كه معنی بقیه الله را بشناسد مى فهمد فرهنگ تكنولوژىِ غربی به مثابه ی شجره ی ممنوعه، چه جایگاهی دارد، و در آن صورت مدیحه سراى تجدّد نخواهد شد.
ما به هراندازه كه به بى ثمرى زندگی آگاه شده باشیم، مى توانیم به افق متعالىِ «وجود» که با نور بقیه اللهg رخ می نمایاند، نظر کنیم. ما باید متوجّه باشیم در ظلمات آخرالزّمان نسبت هایى كه با خود و با طبیعت داریم خودمدارانه است و نه خدامدارانه. همه چیز به خودمان ختم مى شود و خودمان در خودمان متوقفیم. یعنى در دنیاى جدید انتهاى كارها بر هوس ها و نیستى ها تكیّه دارد و نه بر حقّ و هستى. ما دقیقاً به همان اندازه که معنای انسانیت را در کیفیاتی چون عشق و مهر و حکمت و عفو و عدالت - که در دنیای کثرات یافت نمی شوند و مخصوص خدا و انسان اند- درست دریابیم وارد انتظار شده ایم و به همان اندازه برتری بُعد غیبی عالم و آدم را بهتر می پذیریم. عشق و عدالت و گذشت، کیفیاتی هستند که با غلبه ی جنبه ی غیبیِ عالم بر جنبه ی مادی آن ظهور می کند و برای رسیدن به چنین روحیاتی باید نظرها به غیب عالم بیفتد و این یعنی انتظار حضرت بقیه اللهg که انتظارِ واقعی ترین واقعیات عالم است. در حالی که آن چه علم مدرن «واقعیت عینی» می خواند همچون ابر، بی دوام و ناپایدار و پوچ است. باید به بقیه اللهg نظر دوخت.
علم تجربىِ امروز با ساختار روحِ بشری پایه ریزى شده که از آسمان معنویت و بندگی خدا بریده است و به همین جهت بیشتر استیلاجو و تكنیكى است و تصویرى اعتبارى از طبیعت به آدمى ارائه مى دهد تا بشر بر مبناى نگاه كمّىِ ریاضى در طبیعت تصرّف كند. دانایی به این علم نه به مراتب وجودِ آدمى مى افزاید و نه معرفت باطنى او را افزایش مى دهد، بیشتر ابزارى نیرومند براى عینیّت بخشیدن به سیطره جویى بشر مدرن است. در حالی که علمِ عالَمِ ولایت حضرت بقیه اللهg علم هدایت است و بیش از آن كه حصولى و بیگانه از جان آدمى باشد از مقوله ی حضور و شهود است و با قرب و كمال آدمى همراه خواهد بود، بدون آن که ماهیّت تكنیكى داشته باشد. علمى است براى تجافى از دار غرور و إنابه به دار خُلود، علمى است در قلمرو حقیقتِ دیانت برای اتصال معنوى انسان به ساحت قدس. در ساحت علمِ حضرت ولی ّعصرg، آدمى حقیقت متعالى خود را باز مى یابد و با كائنات و با خود، هم سخن و هم دل مى گردد.
در فضایی که مدرنیسم برای بشر ساخته انسان هر چیزى را براى خودِ طبیعی خود مى خواهد بدون آن که بداند خود را براى چه مى خواهد. وقتی هرکس خود را برای خودِ زمینی اش بخواهد ماهیّت علم، تكنیكى مى شود و در آن صورت بشر فقط می تواند ابزار بسازد تا خود را در زمین مقیم سازد و راحت تر به این اقامت ادامه دهد. در این فضا دیگر خودِ طبیعى بنا نیست فداى ساحتی برتر از خود شود. یعنى بنا نیست مقصد و مآل انسان، خداى انسان باشد، بلكه مقصد و مآل او، خود اوست، علم تکنیکی براى راحتیِ همین خود است، این غیر از آن شرایطی است كه بشر به کمک علم، نظر به ساحات متعالی عالم داشته باشد و با آن عوالم متحد گردد. «علم» در عالَمى كه انسان به ساحاتی بالاتر از ساحت طبیعىِ انسان مى نگرد، علمى انكشافى است و موجب رفع حجاب است تا انسان ها بیگانه از عالم غیب نمانند و به بیكرانه ی عالم وجود - و نه موجود- نظر كنند و با آن به سر برند. این همان علمِ جدایى و تجافى از عالَم غرور و فریب، و ورود و بقاء در عالم خلود و شهود است که رسول خداf در وصف آن به ابن مسعود فرمودند: «یَا ابْنَ مَسْعُودٍ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَإِنَّ النُّورَ إِذَا وَقَعَ فِی الْقَلْبِ انْشَرَحَ وَ انْفَسَحَ. فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لِذَلِكَ مِنْ عَلَامَةٍ؟ فَقَالَ: نَعَمْ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ»[88] ای ابن مسعود: هركه را خداوند براى پذیرش اسلام شرح صدر دهد او بر نورى الهى باشد، كه چون آن نور در دل افتد پیوسته گسترش و وسعت گیرد. گفتند: یا رسول الله! این نور علامتى دارد؟ فرمودند: آرى! پشت كردن به دنیاى فریبنده و روآوردن به جهان ابدى و پاینده، و آمادگى براى مرگ قبل از رسیدن آن.
وقتی فهمیدیم جهانِ واقعی تنها در غیب عالم است و انسان با قلب خود می تواند با آن عالم مرتبط باشد، نه تنها چگونگی تجافی و فاصله گرفتن از دنیا و دار فریب معلوم می گردد بلکه معنی غیبتِ حضرت بقیه اللهg نیز روشن می شود. زیرا بیش از آن که حضرت از غیب به ظهور آیند باید مردم از دار غرور به عالم واقعی سیر کنند و در انتظار خود فعّال باشند تا یاد بگیرند چگونه با غیبی ترین و اصیل ترین حقیقت عالم مرتبط گردند.
دل بشر هرچه سیاه تر شد و در هبوطِ بیشتری فرو رفت، علم او بیشتر علم سلطه و غلبه و استیلا بر دیگران شد و به علم ابزار و تكنیك تغییر ماهیت داد. و نه تنها مانع فهم درست ما از طبیعت شد بلکه مانع از آن گشت تا انسان ها با طبیعت به عنوان آیت الهى همدلى و ارتباط داشته باشند و همدلى انسان ها با یكدیگر و با خداى خودشان، مورد غفلت قرار گرفت. این روحیه کجا و روحیه ای که با ولایت امام عصرg ظهور می کند کجا؟ احوالاتی که انسان در سایه ی وجود مقدس حضرت بقیه اللهg منوّر به علم حضوری و شهودی و شیفتگى و شیدایى می گردد. بصیرت اولیاء الهى در آن زمان به گونه اى است كه صحنه ی عالم و همه جاى جهان مثل كف دست شان است. بنا به فرمایش امام صادقu: «و اذا قامَ القائِمُ بَعَثَ فی اَقالیم الاَرض، فی کلّی اَقالیم رَجُلاً، ثم یَقُولُ لَهُ، عهدُکَ فی کفّک، فأذا وَرَدَ عَلَیکَ ما لاتفهمَه و لاتعرفُ الْقَضاء فیه، فَانظُر الی کفّک وَ اعمَل بِما فیها»[89] وقتی قائم قیام کند به هر ناحیه از نواحی زمین کسی را می فرستد و می گوید تعهّد و پیمانت - دستورالعمل تو - در کف دست تو است، چون امر مهمّی به تو روی آورد که تو آن را ندانی و در انجام آن سرگردان شوی به کف دستت بنگر و تصمیم خود را بگیر و عمل کن. و نیز می فرمایند: مؤمن در عصر قائم در حالی كه در مشرق قرار گرفته، برادر خویش را كه در مغرب است می بیند و همان گونه كه در مغرب قرار دارد، برادر مؤمن خویش را در مشرق می بیند.[90] هنگامی كه قائم ما قیام كند، خداوند در دستگاه شنوایی و بینایی شیعیان ما، گستردگی و كشش ویژه ای می بخشد تا میان آنان و مهدیِ ما واسطه و نامه رسان فاصله نباشد.[91]
ذهنى كه هنوز گرفتار ابزارهاست علم امام و یارانش را ابزارى نگاه می كند و تصوّر مى كند این كه در روایت فرموده: یاران امام از این طرف دنیا آن طرف دنیا را مى بینند، از طریق اینترنت این کار را می کنند در حالی که این نوع دیدن با ابزارهاى مادی به یاران امام اختصاص ندارد، هر كافرى هم این چنین توانایى هایی دارد، آن رؤیت و بصیرت اساساً در مقام دیگرى است.
هدف اصلی علم نه دست کاری جهان که فهم جهان و فهم خودمان است تا بتوانیم با کمال انسانیتِ خود هماهنگ شویم و این با حقیقت توحید توسط انسانی که قلبش ظرف مشیت الهی است ممکن است.
وقتی در نگاه مدرنیسم توحید به معرفتی مرده تبدیل شد هیچ علمی برای بشر برجای نمی ماند و نام عقلانیتِ ابزاری را علم می گذارند و فکر می کنند آن دو درجه علمی که از 27 درجه ی آن در زمان حضرت ظهور می کند، همین علوم ابزاری است.
امام محمد باقر(ع) می فرمایند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَى رُؤُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»[92] چون قائم ما قیام كند، خداوند دست او را بر سر بندگان قرار می دهد، پس در اثر آن، عقل های آن ها جمع می شود و رؤیاهای آن ها كامل می گردد. حضرت صادق(ع) نقل فرمودند :«الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتَّى یَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفا»[93] علم بیست و هفت حرف است. آن چه پیغمبران آورده اند دو حرف است و مردم هم تا كنون بیش از آن دو حرف ندانسته اند، پس موقعى كه قائم ما قیام می كند، بیست و پنج حرفِ دیگر را بیرون مى آورد و آن را در میان مردم منتشر می سازد و آن دو حرف را هم به آنها ضمیمه نموده تا آن كه بیست و هفت حرف خواهد شد. آیا آن دو حرف از علمی که قبل از مهدیg در بین بشر موجود است از جنس علم انبیاء است و یا علم ابزاری؟
شما می دانید جامعه موقعی جامعه ی واقعی و آرمانی است كه تمام مراتب و ساحات علم وارد فرهنگ و معرفت بشری بشود وگرنه جهل و باطل جامعه را می گیرد. در شرایط جدید نتایج علم تجربی با تعبیرها و تفسیرهای مادّی و الحادی تمام افق روحی بشر را اشغال كرده و لذا است كه اندیشمندان معتقدند اگر بخواهیم بشر را از دست منظری كه Science یا علم تجربی برای بشر آورده آزاد كنیم، یك انقلاب زیربنایی باید در ساحت های معرفت بشری ایجاد شود تا بشر از این قفس آهنین رها شود و به علومی دست یابد که موجب سلوک قلبی او گردد.
در دوران های سیاه تاریخ همواره حاکمان در صدد حذف ولایت امامان معصومh بوده اند و هستند - چه در زمان بنى امیّه و بنی عباس و چه در دوره ی استیلای فرهنگ مدرنیته- همیشه یك نحوه غیب زدایى حاكم بوده و هست. برعکسِ آن دوران ها، دوران حاكمیّت حضرت بقیه الله الأعظمg است که توجّه اصلى به عالم غیب و معنویّت می باشد و در نتیجه شرایط همبستگىِ فطرى آدمیان و هم زبانى انسان ها با ساحات معنوی یکدیگر، ظهور می کند و یگانگى گوهر هستىِ انسان ها و هم دلى واقعى به صحنه می آید. انسانى به میان مى آید كه با هدایتِ وحیانى با باطن عالم و آدم در گفتگو است و با فعلیت یافتن فطرت، در قربِ با حقّ خانه می کند. به طوری که عالم برای بشر مجلای انوار الهی می گردد.
در پرتو ولایت مطلقه ی امام، قلب مردان خدا در اتّحاد و یگانگى با همدیگر قرار مى گیرد. ما امروز نمى دانیم كه چقدر از مقام اتّحادِ قلب ها دور هستیم، همچنان که نمی دانیم یگانگى و نزدیكىِ قلب ها چقدر نجات دهنده است، به همین جهت تمام توجّه خود را به مقام ظهور ولایت مطلقه متمركز نمی کنیم.
در فرهنگی که مُد در آن مطرح است تا انسان ها بر همدیگر فخر کنند، انسان ها ناخودآگاه نسبت به هم كینه ورزی دارند زیرا ریشه ی پدیده ی مُد استعلا و دشمنى و كینه بر دیگران است در داشتن آن چه یکی دارد و دیگران ندارند. وقتى مقام ولایت مطلقه ی انسانِ کامل را نشناسیم به چیزهایى دل خوش خواهیم شد که دل خوشی حقیقى نیست، رفاه واقعی و دل خوشی حقیقی با به سر بردن با خدا در خانه ی ایمان حاصل می شود و با درک چنین موضوعی معنى آمدن امام را درك خواهیم کرد.
وقتی روشن شد اصل وجود و مبناى اصیل هر انسانى، گرایش هاى فطرى او است و نه گرایش های غریزی، نظر به گرایش های فطری در انسان ظهور می کند، همان گرایشى كه هر انسانی با امام خود دارد، در آن حال هركس خود را در آینه ی وجود دیگرى مى بیند و به خود مى آید. همان طور که وقتی موجود زنده را می شناسیم که خود زنده باشیم. وقتی گرایش به امام خواهیم داشت که با فطرت خود زندگی کنیم و نه با غرایز، و تنها در آن حالت می توان به امام که تعیّن فطرت است عشق بورزیم و مسیر عشقِ به خدا را درست طی کنیم و همه ی امکانات انسان شدن را فراهم آوریم.
در حالی كه پارسایان واقعى قلباً و عقلاً در فرهنگ معنوی انتظار به سر مى برند، بسیاری از مردم در شیفتگى به فرهنگ تجدد گرفتارند و آن را انتهای راه می دانند. راستی وقتی با بن بست روبه رو شدند چه کسی را ملامت می کنند؟ آیا جز این است که راه انتظار به ساحتی معنوی، که زمین را به آسمان معنویت متّصل می کند، تنها راه رشد و نجات است و مانع می شود تا افق نگاه انسان به اهداف خیالی و وَهمی مشغول شود؟ در فرهنگ انتظارِ عالم بقیه الله نگاه ها به سوى آزادگى و عدالت و قرب دوخته شده و در نتیجه حجاب هایى را که ریشه در نفس امّاره دارد، به رسمیت نمی شناسد.
این مطلب مهمّى است كه «انتظار» علاوه بر این که یک واقع بینى اساسی است تنها مسیری است که به ثمردهى منتهی می شود. انسانِ منتظر چشم از سایه ی زندگى به اصل زندگى دوخته است و در ازاء آن انتظار همین امروز زندگى خود را به ثمر مى رساند و از بى ثمرى نجات مى دهد. این است معنى فرهنگ معنوی انتظار كه پارسایان در زمان غیبت با آن زندگی مى كنند و خود را و سایر انسان ها را از خطر سقوط در مى یابند. انسانِ منتظر به استعدادهای این عالم پی برده است و متوجّه است این استعدادها با حاکمیت امامی معصوم ظهور می کند. انسان منتظر می داند که وظیفه ی انتظار را باید در خود زنده نگه دارد تا با ظهور امام معصوم از آن چه باید به دست آورد بیگانه نباشد. «انتظار» یک امر کیفی است برای جستجوی توانایی های عالم و آدم که تماماً می توانند مجلای ظهور هرچه بیشترِ اسماء الهی باشند.
دل بستن به زندگى امروزین بین المللى، هم زندگی را آشفته مى كند و هم دورى از حقّ و غفلت از خود را عمیق تر می گرداند. در حالى كه حضور در فرهنگ انتظار در چنین شرایطی شدیداً نجات بخش است، چه رسد به پایان انتظار و ظهور منتظَر. انتظار در عین تحقّقِ معنویّت، بر نشاط دین داری انسان مى افزاید و او را به مقصد حقیقی اش نزدیك مى كند. به امید این که هر لحظه آن وعده ی بزرگ الهى واقع شود.
كسى كه به استعدادهای متعالی عالم پی برده نمى تواند نظام بین المللى جهان امروز را بپذیرد و شیفته ی آن شود، شیفتگی به دنیایی که براساس فرهنگ مدرنیته ساخته شده، همه ی جنبه های متعالی انسان را به حجاب می برد و مانع ظهور نوری می شود که در افق تاریخ طلوع خواهد کرد، زیرا وقتى آن وعده ی بزرگ محقّق مى شود كه ما منتظر باشیم و به همین معنی می گوییم: «انتظار» ما را به مقصد نزدیك و فاصله را كم مى كند. پس اگر ملّتى منتظر ظهور شد ظهور امام حتماً محقّق مى شود.
فرهنگ مدرنیته با ایجاد جهانی قابل فهم به خام ترین ساده سازی دست زد و به فهم ابعاد متعالی انسان و حقایق عالم بی توجّه شد و در نتیجه در معنی بخشیدن به انسان، فاحش ترین تحریف را انجام داد، انسانی سطحی شده با نفسی فقیر و بی محتوا که به هیچ مرتبه ای از مراتب متعالی در عالم هستی نظر ندارد. آیا چنین انسانی را با انسانی که منتظر حضرت بقیه الله الأعظمg است می توان مقایسه کرد؟
فراموش نكنیم كه زندگى امروزین جهان با ایجاد انواع شیفتگی های وَهمی، روح انتظار را با همه ی ثمرات و واقع نگرى هایی که دارد در انسان خاموش مى كند و هیچ کمالی را براى انسان باقى نمى گذارد که به آن نظر کند و طالب آن باشد در حالی که ملاحظه فرمودید «انتظار» فاصله ها را با آن واقعیّت بزرگ كم مى كند. به ما آموخته اند ظهور امام عصرg در نظام اجتماعى بشریّت، به انتظار حقیقى و واقعى ما از او بستگى دارد و نحوه ی ظهور حضرت، نسبت به نوع نگاه ما به ظهور حضرت، بى تفاوت نیست. حضرت صاحب الأمرg در راستای زنده نگه داشتن روحیه ی انتظار و تقاضای فرج از خدا، به محمد بن عثمان الْعَمری می فرمایند: «أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم »[94] زیاد دعا كنید براى تعجیل فرج، زیرا دعا كردن در تعجیل فرج، خودْ فرج است! این توصیه حاکی از آن است که عامل ظهور فرج، زنده نگه داشتن روحیه ی انتظار است.
باید انسان ها چشم ها را از افق هاى ناسوتى و مادّىِ دنیاى امروزى بردارند تا بتوانند به آرمان هاى معنوى خیره شوند و به پرورش معنوى خود بیندیشند و بزرگ ترین موفّقیّت را قرب به خدا بدانند و در راستای هر چه بیشترِ قرب الهی روحیه ی قدسىِ توكّل و پارسایى و تقوا را تقویت نمایند و جزء منتظران باشند و به حكومت موعود دل سپارند و شیفته ی دروغ هاى فرهنگ تجدّد نشوند.
وقتی ما ستایش گر تكنیك های غربی شدیم آن چیزهایی كه به واقع باید برای ما مقدّس باشند و ستایش گر آن ها باشیم به حاشیه می روند در حالی که اگر در جان خود به پرورش امور معنوى بپردازیم و «تكنولوژى را از دریچه ی بینش توحیدى» بنگریم شور حیاتِ معنوى شعله ور خواهد شد و إن شاءالله بصیرت تشخیص حقّ از باطل و كذب از صدق آشكار مى شود، چنانچه حضرت صاحب الأمرg در رابطه با نسبت رشد پارسایی و ظهور، برای شیخ مفید می نویسند: «وَ لَوْ اَنَّ اَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلی اِجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقائِنا وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَكْرَهُهُ، وَ لا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ، وَاللهُ الْمُسْتَعان»[95] اگرشیعیان ما که خداوند به طاعت خودش موفّق شان کند، قلب هایشان در وفای بر توجّه به ما و توجّه به عهد با ما هم دل بود، برکتِ همراه با ملاقات ما از آن ها به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدارِ همراه با حقّ معرفت و صحیح بودن آن به سوی آن ها می شتافت، پس ما را از آن ها پوشیده نمی دارد مگر همان چیزهایی كه از آن ها به ما می رسد كه ما آن كارها را دوست نداریم و چنین اعمالی را از شیعیان مان نمی پسندیم كه خدا مددكننده است. ملاحظه کنید چگونه امامg منتظِر آمادگی ما هستند، منتظر این كه دل های ما با رعایت شریعت الهی از پرده ی حجاب درآید و متوجه حقایق غیبی عالم شود تا زمینه ی تجلی غایب منتظَر فراهم گردد. امام صادق(ع) در همین رابطه می فرمایند: «مَنْ سُرَّ اَنْ یكون مِنْ اصحابِ الْقائِمِ فَلْیَنْتَظِر وَلْیَعمل بِالْوَرَع وَ مَحاسِنِ الاخلاق وَ هُوَ مُنْتَظر»[96] هركس دوست دارد كه از اصحاب قائم باشد، باید منتظر باشد و ورع پیشه سازد و براساس اخلاق نیكو عمل كند، در حالی كه منتظر است. و نیز می فرمایند: بی شك حكومت آل محمّدh تأسیس خواهد شد، پس هركس علاقه مند است، از اصحاب قائم ما باشد، باید كاملاً از خود مراقبت كند و تقوا پیشه نماید، خودش را به اخلاق نیك مزین نموده و سپس انتظار فرج قائم آل محمّد را بكشد. هركس برای ظهور قائم ما چنین آمادگی و انتظاری داشت، ولی توفیق نصیبش نگشت و پیش از ظهور آن حضرت، اجلش فرا رسید، به ثواب یاران آن جناب می رسد.[97] زیرا حجابِ بین او و حقایق غیبیِ عالم برطرف شده است.
هدف انسانِ منتظِر این است که مقام حضرت بقیةالله الأعظمg را بشناسد و بشناساند تا معلوم شود او حقیقتی فراشخصی است و از کلّ وجود، آگاهی کامل دارد و در عمق وجود انسان منزل گزیده و آدمیان تنها با ارتباط با او می توانند بصیرت لازم را بیابند و جامعه ی خود را خدایی کنند. غایت چنین انتظاری همان حکمتی است که در شخصیت انبیاء و اولیاءh نمایان بود.
با عبور از ایدئولوژى هاى مدرن و با واردشدن در دنیاى ذكر و اُنس با حضرت صاحب الأمرg و با قناعت و سادگى و پارسایی می توان در عین زندگی در دهکده ی سیاه جهانى، خود را براى وقوع وعده ی بزرگ الهی آماده نگه داشت. آن آمادگى که به خودی خود عبادت است و زندگى زمینى را معنا می بخشد.
ای صاحب الأمرِ ما! تو شاهدى که اگر همه چیزِ انسان بودن در کنار شما نبود و اگر همه چیز انسان نگاه از دریچه ی قلب مبارک شما به جهان نمی بود و اگر همه چیزِ انسان، بودن در میان انسان ها ولى در اتّصال با شما نبود، ما این همه تأكید نداشتیم كه انسان ها به شما برگردند، اى غایت آمال همه ی انسان ها. تأکید ما بر این كه انسان ها باید به دنبال ذكرِ امام و اُنس با او باشند، تأکید برای واردشدن در عالَمی است كه همه چیزِ انسان همان عالَم است. وارد شدن بر آن عالَم با تقلید و با ایستادن بر شانه های دیگران به دست نمی آید. نوری است که باید در اعماق جان هر کس طلوع کند و به معنی واقعی کلمه قلبی و شهودی است. چنین عالمی نه قابل انتقال به دیگران است و نه با خواندن و مطالعه به دست می آید، حالتی است که با سیری طولانی و تطهیر باطن در درون انسان های منتظر محقّق می شود.
آن كس كه به غیر حكومت خدا -که از طریق حاکمیت امام معصوم محقّق می شود- راضى است، حتماً از دل آگاهىِ پارسایانه محروم می شود و به القائات نفس امّاره ی خود گرفتار می گردد و هرگز به قرب الهی نایل نمی شود. چنین انسانی افق هاى حكومت معنوى و فرزانگى و آزادگى را نمى شناسد تا فضاى سینه ی خود را آماده ی ظهور آن موعود بزرگ کند. چنین انسانی با محرومیت بزرگی دست به گریبان است.
در حال انتظارِ امام معصوم به سر بردن به این معنی است که انسان صحنه ی جان خود را از حجاب هر اراده و میلى تطهیر کند، و آن را در محضر القای حكم امام معصوم قرار دهد تا آن حضرت فرمان براند، زیرا در همه ی زمان ها - چه در غیبت و چه در ظهور- تنها او شایسته ی فرمان راندن است. در چنین باوری است که حیات انسان در زمان غیبتِ مولایش از بهره های لازم محروم نمی گردد و در زندگىِ حقیقی به سر می برد، زیرا كوچه به كوچه و شهر به شهر در آینده ی تاریخ منتظر حكم حضرت بقیه الله الأعظمg می باشد. گفت:
من آن گه خودکسی باشم که در میدان حکم او
نه جان باشم، نه دل باشم، نه تن باشم،، نه سر باشم
یکی از ثمرات معرفت به مقام حضرت صاحب الأمرg این است که بفهمیم رجوع به خدا و منتظر حضرت بودن یکی است و جداپنداشتن این دو، چیزی جز تحریف معنای رجوع به خدا نیست و به غفلت از ربوبیت خداوند در تاریخ می انجامد.
انتظارِ آگاهانه، هم زندگى امروزین را معنویت مى بخشد و هم فاصله ی ما تا ظهور را كم مى كند و امکان رسیدنِ جامعه را به عالَمى كه پر از نسیم ملكوتى و استغناى معنوى است فراهم مى سازد و به آن چه در نظام اَحسن الهی شدنى است قوّت و قدرت مى دهد.
انتظارِ آگاهانه، یعنى عزمی محکم كه آرزوهاى بزرگ انسانى را قربانى هوس هاى ضعیف ناپایدار نمى كند. وسعت نگاه انسانِ منتظر به وسعت به ظهورآمدن تمام ثمره هاى عالم است تا درخت تنومند حیات زمینى به میوه بنشیند، به همین جهت چنین انسانی به هر نوع بودنى راضى نیست و تماماً به ثمره های اصلی زندگى مى اندیشد و به زندگى بى ثمر تن نمى دهد، مى داند لازمه ی انتظارِ آگاهانه چیست و هرگز از طول انتظار خسته نمى شود. زیرا ظهور امام نه تنها مشروط به رسیدن به معرفت درست است بلکه منوط به فعلیت بخشیدن به منش سالم اخلاقی و پرورش فضیلت می باشد. هدف از طلب ظهور امام، جداشدن از خودخواهی ها و خودبینی ها و هدایت شدن به مسیری است که منجر به ظهور عالی ترین سجایای اخلاقی می شود و این است راز این که انسان منتظر از انتظارِ آگاهانه خسته نمی شود و نشاط او کاسته نمی گردد.
ممکن است شما از این كه انتظار فرج چگونه در شخصیت انسان منتظر تحوّلی اساسی ایجاد می کند و مس وجود او را به طلا تبدیل می نماید، غافل باشید، در حالی که بقیّه ی انتظارها این چنین نیست، انتظار آگاهانه مثل انتظار برای تحقّق روز بعد نیست. شما چه مؤمن باشید و چه كافر، فردا و پس فردا واقع مى شود و فاصله ی زمانىِ امروز تا فردا و پس فردا برای مؤمن و کافر ثابت است. ولى انتظارِ ظهورِ حضرت بقیه الله الأعظمg این گونه نیست، در آن انتظار انسان متوجّه است چیزى بالاتر از آن چه در زمانه جاری است می تواند در میان باشد و آن فقط با انتظار و با ظهور ولایت مطلقه ی امام معصوم محقّق مى شود. این انتظار فاصله ی تا ظهور را پر مى كند و ظهور را نزدیک می نماید در حالی که انتظار شما برای تحقّق فردا و پس فردا با تفاوت شخصیت شما کم و زیاد نمی گردد. سرعت ظهور حضرت بقیه الله الأعظمg وابسته به شناخت صحیح نظام اَحسن الهی و تعالی روحانی منتظران است.
در مقام انتظار باید به هر دو وجهِ این مقام توجّه داشت و روى آن تأمّل و تدبّر کرد. یكى ایمان به ولایت الهی از طریق امام عصرg و آثار آن ایمان و دیگری شناخت ظلمات آخرالزّمان یعنی شناخت ریشه ی اصلی انحرافی که منجر به عدم حاکمیت امام معصوم شده است. همین امروز اگر كسى در مقام اُنس با امام زمانش نباشد، در بى اُنسى با حقایق به سر مى برد، چون در حال حاضر و در شرایط هبوط هیچ چیزِ دیگری برای انسان ارزشِ مأنوس شدن با خود را ندارد. اُنس با انسانِ کامل به کلّی انسان را از کوته بینی آزاد می کند و با دیگر اُنس ها قابل مقایسه نیست، به خصوص که اُنس با امام - که قلب عالم هستی است- اُنسی شهودى و حضورى است، اُنسى است كه تمام وجود انسان را تحت تأثیر خود قرار می دهد. امام خودشان در شور تامِّ بندگى اند و انسان ها را به شور و شیدایى با خدا مى كشانند. زیرا ما همه در ذات خود بنده ی خداییم و فقط شور بندگى برای ما شور حقیقى خواهد بود. وقتی فهمیدیم امام بنده ی محض خداوند است می فهمیم شور امام شور محض بندگى است و هر کس به اندازه اى كه از امام، یعنى از عین بندگى فاصله دارد، به همان اندازه از خودِ حقیقىِ خود فاصله دارد و به همان اندازه ناخود است و اُنس با چنین خودی، اُنس با بیگانه ی به ظاهر آشناست و هرگز شورآفرین و راضی کننده نیست.
رسیدن به شور بندگى و اُنس شهودى و حضورى با امام یك راه دارد، فقط كافى است بتوانیم به امام نظر كنیم تا آماده ی تجلّیات نوری حضرت شویم. امید و اطمینان و یقین به این كه اگر ما ارادتمندانه به امام نظر كنیم امام به ما نظر می کنند، چاره ی کار است. حضرت صادق(ع) در رابطه با برکات یقین می فرمایند: «الْیَقِینُ یُوصِلُ الْعَبْدَ إِلَى كُلِّ حَالٍ سَنِیٍّ وَ مَقَامٍ عَجِیبٍ كَذَلِكَ أَخْبَرَ رَسُولُ اللَّهِf عَنْ عِظَمِ شَأْنِ الْیَقِینِ حِینَ ذُكِرَ عِنْدَهُ أَنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ كَانَ یَمْشِی عَلَى الْمَاءِ فَقَالَ لَوْ زَادَ یَقِینُهُ لَمَشَى فِی الْهَوَاءِ یَدُلُّ بِهَذَا أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ مَعَ جَلَالَةِ مَحَلِّهِمْ مِنَ اللَّهِ كَانَتْ تَتَفَاضَلُ عَلَى حَقِیقَةِ الْیَقِینِ لَا غَیْرُ وَ لَا نِهَایَةَ بِزِیَادَةِ الْیَقِینِ عَلَى الْأَبَدِ وَ الْمُؤْمِنُونَ أَیْضاً مُتَفَاوِتُونَ فِی قُوَّةِ الْیَقِینِ وَ ضَعْفِهِ فَمَنْ قَوِیَ مِنْهُمْ یَقِینُهُ فَعَلَامَتُهُ التَّبَرِّی مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ إِلَّا بِاللَّهِ وَ الِاسْتِقَامَةُ عَلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ عِبَادَتُهُ ظَاهِراً وَ بَاطِناً قَدِ اسْتَوَتْ عِنْدَهُ حَالَةُ الْعَدَمِ وَ الْوُجُودِ وَ الزِّیَادَةِ وَ النُّقْصَانِ وَ الْمَدْحِ وَ الذَّمِّ وَ الْعِزِّ وَ الذُّلِّ لِأَنَّهُ یَرَى كُلَّهَا مِنْ عَیْنٍ وَاحِدَةٍ وَ مَنْ ضَعُفَ یَقِینُهُ تَعَلَّقَ بِالْأَسْبَابِ وَ رَخَّصَ لِنَفْسِهِ بِذَلِكَ وَ اتَّبَعَ الْعَادَاتِ وَ أَقَاوِیلَ النَّاسِ بِغَیْرِ حَقِیقَةٍ وَ سَعَى فِی أُمُورِ الدُّنْیَا وَ جَمْعِهَا وَ إِمْسَاكِهَا»[98] یقین گوهر گران بهائى است كه انسان را به مراتب بلند و مقامات رفیع و شگفت آور می رساند و این گفتار رسول خداf است كه از عظمت و ارزش یقین خبر داد هنگامى كه نام عیسى بن مریم(ع) برده شد و گفته شد كه آن حضرت بر روى آب راه می رفت. فرمودند: اگر یقین عیسى بن مریم بیشتر بود می توانست در هوا حركت كند. از این بیانِ رسول خدا(ع) استفاده مى شود كه ملاك و میزان برترى انبیاء بر یكدیگر تفاوت مراتب و درجات یقین آن ها است و مراتب ازدیاد یقین حد و نهایتى ندارد و مراتب مؤمنان هم با ضعف و شدّت یقین متفاوتند و علامت و نشانه ی قوّت یقین در مؤمن این است كه از هر قدرت و نیروئى به جز قدرت خدا منقطع باشد و در اجرای امر و فرمان خدا محكم و استوار بوده و در همه حال در نهان و آشكار در درون و برون متوجّه ی خدا و عبادت او باشد و حالات گوناگون، بود و نبود، زیادى و كمى ثروت، مدح و نكوهش، عزت و ذلت در نظرش یكسان باشد. چون مؤمن تمام این ها را با یك چشم می بیند. ولى آن كس كه یقین او ضعیف باشد دلش متوجّه ی اسباب و عوامل ظاهرى است و خود را در برابر آن ها كوچك می كند و دنبال عادت ها و مقیّد به آن ها است و تحت تأثیر مدح و ثنا و نكوهش بى پایه و اساس مردم قرار می گیرد و جدیّت و كوشش خود را در كارهاى دنیا و به دست آوردن و اندوختن آن صرف می كند.
پس اگر فقط و فقط با تمام اطمینانِ یقینی به امام نظر کنیم از تجلیات نوری حضرت بهره مند می شویم و این شروع انتظار است. درست است که زحمت و خون دل خوردن دارد ولى راه روشن است و رسیدن ممكن. تا برسیم به جایى كه با اطمینانِ تمام و معرفت روشن و انگیزه اى صحیح به آن مقام مقدّس نظر کنیم و دیگر هیچ، و این یعنی یافتنِ همه چیز.
روایات ائمهh به ما کمک می کنند که بفهمیم جهت جان خود را به کدام سو بیندازیم ولی برای واردشدن به عالم انتظار باید هر کس خودش همّت کند. ابتدا باید فهمید مقام واسطه ی فیض، یک حقیقت محض و یک شعور بی کرانه ای است که دارای تجلیات نوری است و برخی به آن نزدیک و برخی از آن دورند. معیار قرب به انوار آن حضرت، شرکت در انتظار آگاهانه نسبت به حاکمیت امام معصوم در عالم است و این که در این انتظار باید جان خود را بدون هیچ ابزار و واسطه ای به میان آورد و با نوری مرتبط شد که تعریف پذیر نیست ولی این نور، پدیدآورنده ی هر شور و شعورِ صحیحی است که انسان بدان نیاز دارد.
شور و شعف بندگى، بهترین شور و شعفی است که انسان به دنبال آن است و مرکز اصلی آن شعف، قلب مبارک حضرت صاحب الأمرg می باشد و به همین جهت رسیدن به آن شور فقط با اتصال به قلب آن حضرت امكان پذیر است. اگر امام به کسی نظر کنند او را در شور بندگی وارد مى نمایند. راه ورود به این شور بسته نیست و نباید مأیوس بود که برای سایر انسان ها چنین حالی ممکن نیست، چون امام زمانg از جنس ملائكه نیستند، انسانى هستند كه ولىّ اللّه شده اند و سایر انسان ها را نیز به چنین احوالاتی دعوت می کنند. كافى است ما ذغالِ وجود خود را با همّت و نظر، در كنار آتش افروخته ی وجود امامg قرار دهیم تا به واسطه ی نور مبارك آن حضرت افروخته شود.
به گفته ی حكماء ممكن نیست حركت متوجّه ی امر معدوم باشد. در نتیجه، حركتِ بالقوّه ی هر انسانى به سوى انسانی است که در انسانیت بالفعل شده است و در عالمی متعالی موجود می باشد. به همین جهت حرکت انسان به سوی تعالی، حركتى است منطقى و جهت دار و پرفایده، و جداشدن از سیرِ به سوی انسان کامل برابر است با بی راهه رفتن و گم شدن از مسیر انسانی. بر این اساس در دعای خود اظهار می دارید: «اَللَّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دینى» خدایا منظر و توجّه مرا متوجّه حجّت خودت بگردان تا به مقام او معرفت پیدا کنم که اگر او را نشناسم در دین و روش خود گمراه خواهم شد.
عرض شد در مقام انتظار دو وجه باید مدّنظر باشد یکی ایمان به ولایت الهی از طریق امام عصرg و بهره مندشدن از برکات نظر مبارک آن حضرت بر فرد و جامعه، و دیگر شناخت ظلمات آخرالزّمان و شناخت ریشه ی اصلی ناکامی هایی که در اثر عدم حاکمیت امام معصوم در هر جامعه ای ظهور می کند. اگر جامعه ای گرفتار انواع انحراف ها و شهوت پرستى ها و مُدپرستى ها شد، اگر تبلیغات و حیله های معاویه مؤثر افتاد، اگر اسیر تبلیغات فرهنگ مدرنیته شدیم، همه به جهت آن بود كه معنى حاکمیت امام معصوم را نفهمیدیم. بشر نفهمید باید چشمش به كجا باشد و عملاً چشمش را به هر اندیشه ی آلوده انداخت و با چشم آلوده نتوانست متوجّه ی نوری شود که خداوند برای او گذارده بود. این یک حقیقت است که:
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بر رخ او نظر از آینه ی پاك انداز
یعنى نظرت را از حاكمیّت هاى ناپاك برگردان تا بتوانى به آن آینه ی پاك نظر بیندازى و آنچه را واقعاً خواستنى است بخواهى. پس باید آن چه خواستنى نیست نخواهی.
دیده آن باشد كه باشد شَه شناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
اگر كسى معناى حاکمیت امام زمانg را فهمید، جایگاه حكومت دینى را - به عنوان شرایط گذار از فرهنگ مدرنیته به حاکمیت حضرت بقیه الله الأعظمg - مى فهمد و براى لحظه لحظه ی حكومت اسلامى جان و براى حفظ حاكمیّت ولایت فقیه سر مى دهد. كسی كه معنى حكومت امام معصوم را فهمید متوجّه مى شود جایگاه تاریخی ولىّ فقیه کجاست و چرا ولی فقیه با تمام وجود پرچم تبعیت از امام زمانg را به دوش می کشد و سعی می کند نظام اسلامی را از حاکمیت حکم خدا توسط انسان غیر معصوم فراتر ببرد، زیرا جهان، امکان بهره مندشدن از حاکمیت امام معصوم را در ذات خود دارد.[99] تا زمانی که انسان ها متوجّه ی شرایطی نگردند که دارای امکاناتی نامتناهی برای کمال انسان است معنی فرهنگ مهدویت را نفهمیده اند و از متعلَّق طلب خود در فرهنگ انتظار آگاهی کاملی پیدا نکرده اند تا معنای حقیقی و نهایی بلوغ جهان را دریابند. شرایطی که باید یا در فرهنگ انتظار نظرت به آن باشد و یا در آن قرار داشته باشی وگرنه در بیرون تاریخ به سر می بری.
کسانی با ملاك های حقیقى و صحیح فکر می کنند كه معنى انسان را در نظام هستی بفهمند، این ها حتماً در زمانِ غیبتِ حضرت به عالم بقیه الله و حاکمیت حضرت نظر می دوزند تا ظلمات دوران غیبت بر آن ها بی اثر باشد. آن ها سیاه بختىِ انسان های شیفته ی تجدّدزدگی را مى بینند و منفعل تبلیغات فرهنگى آن ها نمى شوند. چون حقّ را مى شناسند و حكومت حقّ را مى فهمند، هم چنان که می فهمند انسان تا کجا باید صعود کند، و نیز معنی حكومتى كه انسان را به مقصد نهایى اش مى رساند دریافته اند. این انسان در هر حال - چه در غیبت و چه در ظهور- زیر سایه ی ولایت امام معصوم زندگى مى كند و هم اکنون در شیدایىِ آن حاکمیت به سر مى برد و به كمتر از آن قانع نمى شود. بنابراین هر جستجو و طلبی که مانع شود تا جویندگان، راهی به ژرفای عالم بقیةالله بگشایند، عامل بی ثمری انسان ها است. جستجوهایی که مقصد نهایی آن، نظر به عالم بقیةالله نیست، عامل نقصان روح آدمی است و تلاش های انسانی را به نوعی سرگردانی تبدیل می کند. این عالم بقیه الله است که باید در را بگشاید و افق را روشن نماید. چیزی که حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» متوجّه شد و در نتیجه با اقدام او افق تاریخ گشوده گشت. هر نگاهی که به افق نورانی تاریخ معطوف نباشد یک افسانه و وَهم بزرگ است و نه یک تمدن بزرگ، و در کنار خود وَهم های کوچک تری را می سازد. نظر به عالم بقیه الله دقیقاً ابعاد ژرف روح انسان را به شکوفایی دعوت می کند و به ما کمک می کند تا حقّ را آن طور که در عالم جریان دارد مشاهده و ادراک کنیم و از جلوات نور پروردگار از پنجره ی وجود مبارک حضرت ولی ّعصرg تغذیه نماییم. آیا چنین انتظاری بصیرت نیست؟
ما به دو چیز نیاز داریم، یكى شیدایى در دین دارى كه فقط از طریق اُنس و ارتباط با حضرت ولی ّعصرg حاصل می شود و دیگر زندگى در کنار هم دیگر که فقط از طریق حاکمیت امام معصوم و اجرای حکم الهی توسط آن حضرت محقّق می شود. باید فهمید حاکمیت امام معصوم چه چیزهایی را به بشریت بر می گرداند و ما را در كدام خانه سکنی می دهد و این همان بصیرتی است که با انتظار فرج حاصل می شود.
بیش از این گر شرح گویم زِ ابلهی است
زِآن که فهم آن ورای آگهی است
لاجرم کوتاه کردم من زبان
گر تو خواهی از درون خود بخوان
خداوندا! ما را از بركات انتظار و بصیرت های مربوطه محروم مگردان.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ وَ مُبیرِ الْكافِرینَ
اَلسَّلامُ عَلَی الْمَهْدِیِّ الْاُمَم اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر
اَلسَّلامُ عَلَی بقیت اللهِ فی بِلادِهِ[100]
سلام بر آن امامی كه موجب احیاء مؤمنین و نابودی كافران خواهد شد.
سلام بر مهدی امّت ها، سلام بر قائم منتظَر و عدل مورد نظر...
سلام بر بقیه الله در هرجایی، كه آن جا شهر خدا خواهد بود.
عنوان بحث؛ «فرهنگ انتظار و حضور در تاریخ توحیدی» است. پس از سلام و صلوات بر حضرت بقیةاللهg، بحث بنده شامل دو مقدمه و پنج موضوع و یک نتیجه است که امیدوارم از این طریق بتوانم عرض خود را خدمت عزیزان ارائه دهم و در انتها توانسته باشم تفاوت «بی تاریخی» و «تاریخ داشتن» یک ملت را تبیین نمایم تا روشن شود چگونه اندیشه ی انتظار، انسان را از بی تاریخی نجات می دهد و موجب گستردگی وجود او و نشاط و امیدی می شود که گویا انسان با همه ی اولیاء و انبیاء همتاریخ شده است.
وقتی متوجه باشیم از نظر تاریخی در شرایطی قرار داریم که فرهنگ مدرنیته با حاکمیت فرهنگ خاص خود و نفی گذشته ی ملت ها، «اکنون» و «آینده»ی ملت ها را از آن ها می گیرد و در آن حال افراد نمی توانند به آینده ی خود فکر کنند. و وقتی متوجه باشیم در جامعه ی تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته «زمانِ پیوسته» ی ملت ها به «زمان گسسته» و قطعاتی جدا از هم تبدیل می شود و در زمانِ گسسته، هیچ تصمیمی برای تغییر سرنوشت نمی توان گرفت؛ آری وقتی به دو نکته ی فوق توجه کنیم، متوجه می شویم جایگاه فرهنگ مهدویت و انتظار در کجای زندگی ما قرار دارد و چگونه از آن طریق روح جامعه ی منتظر به وسعت تاریخِ همه ی انبیاء و اولیاءh وسعت می یابد، و امید رهایی از چنگال فرهنگ مدرنیته ممکن می شود.
امیدوارم عزیزان با توجه به نکته ی فوق عنایت کرده باشند که تاریخِ هر قوم با آینده ای که در نظر دارد تعیین می شود و برای آینده داشتن، تذکر نسبت به گذشته لازم است و تا ما نفهمیم نشاط ملت ها باید حتماً نشاط تاریخی باشد، نمی توانیم زندگی خود را معنی کنیم، چون در حیات گسترده ی تاریخی است که یک ملت می تواند همزبان شود. یکی از مشکلات بزرگی که امروزه به سراغ ما آمده همان است که گفت:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش
علت تنهایی و ناهمزبانی خود را باید در گسستگی تاریخی جستجو کرد. ما در شرایطی هستیم که نمی دانیم «تاریخِ پیوسته» یعنی چه، تا نسبت به آن حساس شویم و گسستگی تاریخی امروزمان را درست ریشه یابی کنیم. در گسستگی تاریخی، انسان دیگر نمی داند چه بوده است تا بفهمد حالا چه باید باشد. یک نویسنده کانادایی کتاب کوچکی تحت عنوان «خرسی که می خواست آدم شود» نوشته بود، او در این کتاب می خواست حرف بزرگ زمانه را بزند. خرس به گذشته ی خود که گذشته ی خرس بودنش بود، پشت کرده و آمده بود تا مثل آدم ها زندگی کند. او مثل آدم ها باید ریش هایش را می تراشید و کروات یا پاپیونی می زد و با کیف و لباس و کفش و ... به اداره می رفت، از این نوع زندگی خیلی در زحمت بود می خواست روی صندلی بنشیند، دمش مزاحم بود، از آن طرف خرسی که بخواهد ریش خود را بتراشد بسیار ماجرا دارد. بالاخره متوجه شد که برای خرس ، مشکل است که چیزی غیر خودش باشد. پس از مدتی تصمیم گرفت به زندگی خرسی خود برگردد، حالا یادش رفته بود که زندگی قبلی اش چگونه بوده است - از گذشته ی خود گسسته بود- زمستان شد، نزدیک غار آمد، اما نمی داند چه کار کند - خرس ها زمستان خوابی دارند- همان جا زیر برف ها ماند و مرد.
چیزی که بنده در صددِ بیان آن هستم برکات حضور در «زمانِ پیوسته» است، و این که رمز و راز نجات ملت ها در شرایط جدید، حضور در زمان پیوسته ی خودشان می باشد. این همان چیزی است که خرس با این که از زندگی مدرن دل زده شد، ولی نتوانست آن را بیابد. مدرنیته تاریخ همه ی اقوام را با تاریخ غربی می سنجد و همه ی ملت ها را از گردونه ی تاریخِ خودشان بیرون می کند و آن ها را گرفتار زمانِ گسسته می نماید و در نتیجه ملت ها راهی جز ادامه ی زندگی مدرن نمی شناسند و اشکال اساسی وقتی به وجود می آید که طراحی تاریخ را به عهده ی غرب بگذاریم تا ما را از تاریخ خودمان بیرون بیندازد.
توجه به آفتِ گسسته شدن از زمانِ گذشته حرف جدیدی نیست. دانشمندان بزرگ آن را متذکر شده اند. «اُمه سِزِر»[101] از شاعران و قهرمانان مبارزه با استعمار در آفریقا، در اشعارش می گفت: «ای مردم آفریقا! گذشته و آینده ی ما را مدرنیته از ما گرفته و در نتیجه ما هیچ تصمیمی نمی توانیم بگیریم». چون به واقع تا ملّتی جایگاه تاریخی خود را نشناسد نمی داند کیست و چه باید بکند. وقتی حضرت اباعبدالله(ع) در مقابل یزید می فرمایند من می خواهم جامعه را به سیره ی پیامبرf برگشت دهم، از این طریق عملاً راهِ نجات را نشان می دهند، آن هم در مقابل فرهنگ معاویه ای که با استقرار در شام سعی دارد فرهنگ رُمی را جایگزین فرهنگ اسلامی کند و ملت اسلام را از ریشه ی تاریخی خود جدا نماید.[102]
موضوعِ انتقاد به غرب یک بحث است و راه برون رفت از آن بحث دیگر. در خودِ غرب بهترین و دقیق ترین انتقادها نسبت به فرهنگ مدرنیته شده است و بسیاری از آن مطالب برای سایر ملت ها نیز قابل استفاده است. ولی آن چیزی که هر ملّتی باید از درون خود بیابد، راهِ برون رفت از غرب زدگی و بی تاریخی است. آن عاملی که نمی گذارد یک ملّت تصمیمی مطابق روح خود بگیرد، جداشدن از حیات تاریخی اش می باشد.
بسیاری از نخبگانِ جهان اسلام، همان طور که حضرت اباعبدالله(ع) از حاکمیت یزید ناراضی بودند، ناراضی بودند اما راهی برای برون رفت پیشنهاد نمی کردند - آن گونه نارضایتی ها ضرری برای حاکمیت یزید نداشت- حضرت اباعبدالله(ع) نگاه ها را به سیره ی رسول خداf و حضرت علی(ع) انداختند و راه برون رفت را در ادامه ی گذشته ی توحیدی مردم نشان دادند. حضرت به خوبی می دانستند در این روش چه برکاتی نهفته است. ایشان وقتی می خواستند از مکه به طرف کربلا بروند، همه به حضرت نصیحت می کردند که آقا! حرف شما در نفی حاکمیت یزید حق است، اما شما در این راه شهید می شوید. آن ها درست می گفتند و امام حسین(ع) هم در فهم این نکته عقب تر از ابن عباس و عبدالله بن جعفر و فَرَزْدَق و امثال آن ها نبودند ولی آن ها چیزی را نمی فهمیدند که حضرت اباعبدالله(ع) می فهمیدند و آن عبارت بود از نشان دادن راه ِ برون رفت از ظلمات معاویه. به قول شهید مطهری«رحمه الله علیه» آن ها می خواستند امام را نگه دارند ولی امام می خواست اسلام را نگه دارد و جهان اسلام را از خطر اضمحلال نجات دهد. حضرت اباعبد الله(ع) نشان دادند آینده سالم در گرو اتصال به تاریخ توحیدی گذشته است. حضرت در بدو حرکت از مدینه در وصیت خود به محمد حنفیه می فرمایند: «إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّیf أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی »[103] من براى سركشى و عداوت و فسادكردن و ظلم نمودن از مدینه خارج نشدم بلكه نهضت من برای اصلاح امت جدّم می باشد، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منكر نمایم، من می خواهم مطابق سیره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب«علیهماالسّلام» رفتار نمایم .
تأکید بنده این است که حضرت سید الشهداء(ع) راه برون رفت از ظلمات دوران را در دو چیز می دانستند؛ یکی در اتصال به گذشته ی تاریخی امت اسلام، و دیگری در توجه به آرمان بلندی که سیر تاریخِ توحیدی به آن سو نظر دارد.
در مورد آرمان بلندی که سیر تاریخِ توحیدی به آن نظر دارد باید گفت:
وقتی متوجه باشیم غفلت از معرفت صحیح نسبت به حجت خداg موجبِ در پرده ماندن آن حضرت و عامل ادامه ی سرگردانی بشر است، باید راه نجات را در رویکرد صحیح نسبت به معرفت به مقام آن حضرت، و انتظار آن حضرت جستجو کرد.
همان طور که در مورد خداشناسی، وقتی آلوده به خرافات می شویم که معرفت صحیحی نسبت به خدا نداشته باشیم و در آن صورت است که این فکر پیدا می شود که ای کاش خدا این جا بود تا موهایش را شانه می کردم ویا اُلاغش می آمد این علف ها را می خورد. در باره ی سایر معارف الهی هم وقتی گرفتار آسیب می شویم که بدون معرفتی صحیح آن ها را پذیرفته باشیم. البته استدلال عقلی موجب جدایی باورهای خرافی از باورهای حقیقی می شود. استدلال؛ به خودی خود ما را به مقصد نمی رساند، قلب باید در صحنه باشد تا زمینه ی ارتباط انسان با حقایق متعالی فراهم شود. استدلال باعث می شود که ما موضوع را درست ببینیم تا پس از آن بتوانیم با روش هایی که شرع مقدس در مقابل ما قرار می دهد با حقایق مرتبط شویم. بر همین اساس در مورد وجود مقدس حضرت صاحب الامرg؛ هم باید عقلاً و از طریق استدلال مسئله را بشناسیم.
وقتی از شما بپرسند به چه دلیل انسانِ کامل یعنی امام زمانg در گستره ی تمام هستی حاضر است؟ باید بتوانید روشن کنید که «انسانیت» یک حقیقت مقول به تشکیک است، یعنی شدت و ضعف برمی دارد، مثل نور یا وجود است. ملائکه موجودند، زمین هم موجود است، خدا هم وجود دارد، همه شان وجود دارند امّا تفاوتشان از نظر وجودی در شدت و ضعف آن هاست. زمین موجود است با درجه نازله، ملائکه موجودند با درجه بالاتر ولی خدا عین وجود است. عین وجود یعنی خودش وجود است و همه ی وجودها هم از اوست. در مورد انسانیت هم موضوع از همین قرار است که مقول به تشکیک است و وجودش در آدم های مختلف شدت و ضعف دارد. حضرت امام خمینی«رحمه الله علیه» نسبت به دشمنان اسلام انسان ترند و انسانیت در ایشان با شدت بیشتری موجود بود. از طرفی هرچیزی که دارای شدت و ضعف است از یک طرف دارای مرتبه ها و از طرف دیگر دارای نهایتی است که اصل و علت همه ی مرتبه های مادون می باشد. مثل وجود که مرتبه ی نهایی آن عین وجود و وجود مطلق است و همه ی وجودات به آن ختم می شود، انسانیت هم شدت و ضعف دارد، پس حتماً به یک «عین الانسان» ختم می شود. همان طور که وقتی شما در مورد «حیات» صحبت می کنید می گویید؛ انسان حیات دارد، ملائکه هم حیات دارند، گیاهان هم حیات دارند، ولی حیاتِ همه به عین حیات که حضرت رب العالمین است ختم می شود. همین که حیات من و شما در صحنه هست، خبر از وجود عین الحیات می دهد. در مورد انسان هم موضوع از همین قرار است و همین که انسانیت در صحنه است خبر از وجود «عین الانسان» می دهد. البته لازم است این موضوع را به نحو کامل در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» پیگیری بفرمایید. خواستم عنایت داشته باشید که چگونه باید در رابطه با وجود مقدس انسان کامل استدلال کرد.
وقتی روشن شد «عین الانسان» در عالم هست، هر اندازه بخواهید انسان باشید باید با عین الانسان مرتبط شوید، همان طور که وقتی «عین تری» داشته باشید، هرقدر تری بخواهید باید از عین تری بگیرید. هرکس ارتباطش را با عین الانسان قطع کند عملاً از مسیر انسانیت خارج شده. در همین رابطه رسول خداf می فرمایند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»[104] هرکس بمیرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. پس بدون ارتباط با امام که همان عین الانسان است ممکن نیست کسی وارد مسیر کمال شود - که باز تأکید می کنیم این بحث به طور مفصل در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» مطرح شده است- نکته ی مهم آن است که بدانیم انسانیت انسان ها را «عین الانسان» تغذیه می کند.
با این فرض که بهترین راه نجات از آسیب های اندیشه ی انتظار، درست مطرح کردنِ مبانی معرفتی مهدویت و انتظار است. وجود دلایلی عقلی در اعتقاد به مهدویت موجب می شود تا خرافات نتوانند جای خود را در عقاید عالیه باز کنند. ابتدا باید عقل متوجه شود عین الانسان به عنوان واسطه فیضِ بین خدا و عالم هستی در صحنه است. چون انسانیت یک حقیقت تشکیکی و دارای شدت و ضعف است و هر حقیقت تشکیکی یک وجه کامل و تمام دارد که مراتب پایین ترِ آن، همه جلوه ی آن هستند و همین که انسانیت با شدت و ضعف در همه انسان ها موجود است، دلیل است بر آن که حقیقت انسانیت دارای جنبه ی تامّ و تمامی است که همان انسان کامل است، و به عنوان کامل ترین مخلوق واسطه بین خداوند و سایر مخلوقات است.
از آن جایی که خداوند کمال مطلق و جامع جمیع کمالات است، اولین مخلوق او، مخلوقی است که در عین مخلوقیت، جامع همه ی کمالات و اسماء الهی می باشد و لذا اولین صادره از خداوند نمی شود ملائکه باشند، چون هرکدام از آن ها مظهر اسمی از اسماء الهی اند.[105] پس اولین صادره از خداوند باید انسانی کامل باشد که همه ی کمالات الهی را به نحو جامع داشته باشد و معنی واسطه ی فیض بودن ذات مقدس امام عصرg به همین معنی است و در راستای همین قاعده است که رسول خداf فرمودند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نوری»[106] اولین چیزی که خداوند خلق کرد، نور من بود.
خدا عین کمال است یعنی عین حیّ و قیّوم و سمیع و بصیر و ... است. از عین کمال هرگز نمی شود موجودی صادر بشود که پرتو همه ی کمالات او نباشد، همان طور که از نور بی رنگ، نور بی رنگ صادر می شود. فرق نور بی رنگِ پایین با آن نور بی رنگ بالا در شدت و ضعف است. نمی شود از نور بی رنگ بالایی، نور سبز یا زرد صادر شود، همان نور بی رنگ صادر می شود منتها در شدت کم تر. از خدا که عین کمال است نمی شود مستقیماً ملک صادر شود، چون هر کدام از ملائکه دارای یک مقام از مقامات الهی هستند. یکی ملکِ «مُحیی» است و یکی ملکِ «مُمیت» است و دیگری ملکِ «رزق». وقتی متوجه شدیم از خدایی که جامع کمالات است محال است مستقیماً ملائکه صادر شوند پس حتماً اولین مخلوقِ او جامع کمالات است، ولی مخلوق است. تنها موجودی که ظرفیت جامعیت کمالات را دارد انسان است و به عبارت دیگر همان مخلوقِ جامع به صورت انسان خلق شده است، لذا قرآن فرمود: «وَ عَلَّمَ ادَمَ الأسماءَ کُلَّها...»[107] و خداوند همه ی اسماء را به آدم آموخت پس حتماً اولین مخلوق انسان است.
فرمایش پیامبرf که فرمودند: «اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُوری»[108] اولین چیزی که خداوند خلق کرد، نور من بود، نظر به حقایقی دارد که انسان با برهان و اندیشه می تواند متوجه حقانیت آن ها شود. در رابطه با اولین مخلوق بودنِ انسان کامل، رسول خداf فرمودند: «کُنْتُ نَبِیاً وَ آدَمُ بَینَ الْماءِ وَالطّین»[109] من نبی بودم و آدم هنوز به دنیا نیامده بود و بین آب و گِل بود. این همان نور محمدیf است که مقدم بر جسم حضرت خلق شده است. آری آن حقیقت؛
در نبی آمد بیان راه کرد
در ولی از سرّ حق آگاه کرد
یک حقیقت است که در مظاهر متفاوت ظاهر می شود و در همین رابطه امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «کُنْتُ اَنَا وَ مُحمدٌ نوراً واحداً مِنْ نوراللهU»[110] من و محمّد نور واحدی بودیم از نور خدا. یا به تعبیر مولوی:
گاه پوشد کسوت لیلی، گهی مجنون شود
گاه معشوق و گهی عاشق نماید خویش را
جلوات آن حقیقت نوری یک روز حضرت صادق(ع) و یک روز حضرت کاظم(ع) است.آن مقام، حقیقتی است که شعور ما باید متوجه آن شود و به این معنی به ما گفته اند باید به آن مقام به عنوان عین الانسان که مقامش مقام جامعیت اسماء الهی است، ایمان داشته باشید و او را اولین مخلوق و واسطه ی فیض نسبت به سایر مخلوقات بدانید.[111]
بعد از مقدمه ی فوق باید عرض کنم؛ در راستای طرحِ صحیح اندیشه ی مهدویت، جهت عبور از ظلمات دوران آخرالزمان، باید یک «لا» و یک «إلاّ» در دستور کار قرار گیرد.
برای تحقق زمینه ی «لا» توجه به چند نکته ضرورت دارد:
الف) نفی حاکمیت طاغوت که حاکمیت آن موجب سرکوبی استعدادهای اصیل بشریت می شود، استعدادهایی که باید شکوفا گردند تا انسان ها احساس به ثمررسیدن بکنند.[112] آنچنان با حضور انسان کامل استعدادها شکوفا می شود که در این رابطه همان طور که در جلسه گذشته عرض شد امام محمد باقر(ع) می فرمایند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَى رُؤُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»[113] چون قائم ما قیام كند، خداوند دست او را بر سر بندگان قرار می دهد، پس در اثر آن، عقل های آن ها جمع می شود و رؤیاهای آن ها كامل می گردد. و نیز از حضرت صادق(ع) هست که «الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتَّى یَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفا»[114] علم بیست و هفت حرف است. آنچه پیغمبران آورده اند دو حرف است و مردم هم تاكنون بیش از آن دو حرف ندانسته اند، پس موقعى كه قائم ما قیام می كند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون مى آورد و آن ها را در میان مردم منتشر می سازد و آن دو حرف را هم به آن ها ضمیمه نموده تا آن كه بیست و هفت حرف خواهد شد.
ملاحظه می فرمایید كه ثمرات وجودی حضرت صاحب الامرg آن گاه كه ظهور كنند گسترده تر از عدل اقتصادی است، با ظهور آن حضرت تحول عظیمی در عرصه علم و فرهنگ به وجود می آید و معنیِ عدالت گستری آن حضرت از این زاویه بیشتر مدّ نظر است تا عدالت اقتصادی.
ب) در راستای نفی حاکمیت طاغوت برای کامل شدن زمینه ی «لا»، باید نفی فرهنگ مدرنیته که همان ظلمات آخرالزمان است، در دستور کار قرار گیرد، تا بتوان از آن فرهنگ با همه ی ابعادِ تودرتوی آن، عبور کرد و به سوی تمدن اسلامی جهت گیری نمود.[115]
برای تحقق زمینه ی «إلاّ» نیز چند نکته باید مدّ نظر قرار گیرد:
الف) اعتقاد به حاکمیت خدا از طریق امام معصوم در همه ی مناسبات عالَم و آدم. بحث «انتظارِ فرج و آثار آن» در کتاب «جایگاه و معنی واسطه ی فیض» به این موضوع پرداخته است تا روشن شود برای دوران عبور از ظلمات باید نظرها به چیزی ماوراء اهدافی باشد که فرهنگ های ظلمانی مدّ نظر انسان ها قرار می دهند و نیز روشن شود خداوند برای بشریت سرنوشتی ماوراء آنچه امروز گرفتار آن است برای او مقدّر فرموده است. خداوند کسانی را برای حاکمیت پرورانده که حامل همه ی اسماء الهی می باشند و در نتیجه با تمام عالَمِ وجود- که هرکدام مظهر اسمی از اسماء الهی اند- مرتبط و مأنوس اند.[116]
ب) برای ایجاد زمینه ی ظهور، اعتقاد به حاکمیت خدا در زمان غیبت از طریق حاکمیت کارشناس کشف حکم خدا در قرآن و روایات، تحت عنوان «ولایت فقیه» ضروری است. تا روشن شود برای دوران عبور از ظلمات باید نظرها به اهدافی ماوراء آن چیزی باشد که فرهنگ ظلمانی مدّ نظر انسان ها قرار داده است. در این رابطه به بحث «نظام أحسن و آخرالزمان» از کتاب «جایگاه و معنی واسطه فیض» رجوع فرمایید. در آن جا روشن می شود انقلاب اسلامی با شاخصه های مخصوص به خود، طلوع امید بخشی جهت تحقق ظهور نهایی حق و راه عبور از ظلمات آخرالزمان است و غفلت از جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی، موجب محرومیت از برکات انتظار واقعی است.
ج) نظرکردن به تمدن اسلامی که با تحقق انقلاب اسلامی شروع شد، و با ایجاد «دولت اسلامی» و سپس «کشور اسلامی»، زمینه برای پدیدآمدن تمدن اسلامی فراهم می شود.[117]
مشخص است که برای سیر به سوی آرمان های بلندِ الهی باید چیزهایی را که حجاب راه اند نفی و چیزهایی را که مقدمه ی رسیدن به مقصداند ایجاد نماییم و متوجه باشیم آنچه خداوند برای ما پسندیده بسیار عالی تر از شرایطی است که امروز بشر در آن به سر می برد.
اگر فرمودند با ظهورِ انسانِ کامل در صحنه ی زندگی بشر از بیست و هفت حرفِ علم، بیست و پنج حرف در آن شرایط وارد زندگی بشر می شود، لازم است که توجه داشتیم اولاً: این علم به معنی انکشاف حقایق است و نه توانایی های فنی. توانایی های فنی امروز، به معنای کشف حقیقت نیست. البته خوب است که انسان فکر کند و فنونی را برای راحت تر زندگی کردن به دست بیاورد و بر آن اساس وسایلی هم بسازد، ولی این امور را علم نمی گویند. ثانیاً: اگر انسان کامل در تمام مناسبات بشری امکان تصرف داشته باشد، تمام استعدادهای انسان به ثمر می رسد، چون او حامل اسم اعظم است، یعنی تمام کمالات معنوی را به نحو اکمل و اعظم دارد؛ هرچیزی در این عالم هست، جلوه ی اسمی از اسماء الهی است و وجود مقدس حضرت صاحب الامرg همان اسم را به نحو اعظم و اکمل داراست و لذا همه چیز را به سوی جنبه ی عالیه ی آن سوق می دهد.[118] اگر معنی این موضوع که اسم اعظم نزد حضرت صاحب الأمرg است، کمی روشن بشود و مشخص گردد جایگاه امامg در کجای هستی است، می فهمیم خداوند چه نوع زندگی را برای ما مقرر فرموده است و با ظهور حضرت چگونه تکوین و تشریع به صورتی کامل هماهنگ می شوند. این جاست که حضرت صادق و حضرت سیدالشهداء«علیهماالسلام» می فرمایند: «لَوْ اَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أیامَ حَیاتی»[119] اگر فرزندم مهدی را درک کنم تمام عمر در خدمت او قرار می گیرم. با ظهور حضرت صاحب الأمرg مناسبات عالم و آدم آنچنان تغییر می کند که حضرت سیدالشهداء و حضرت صادق«علیهماالسلام» می خواهند خود را فدای آن شرایط کنند.
ابتدا باید روشن شود ما در کجای تاریخ خود هستیم؟ و آیا به سوی هدف آرمانی خود در حرکتیم یا عقب گرد می کنیم؟ بعضی ها به اسم طرفداری از آرمان مهدویت، ظلمات ضد مهدویت را تقویت می کنند و نمی دانند در راستای ظهور حضرت چه چیزی می خواهند و چه چیزی محقق می شود.
در بحث «انتظار فرج و آثار آن» از کتاب «جایگاه و معنی واسطه ی فیض» مطرح شد که ما یک عالَم صغیر داریم به نام همین عالَمی که من و شما می شناسیم و یک عالَم کبیر داریم به نام مقام حضرت صاحب الأمرg و جهان در حالت توحیدی خود مفتخر می شود تا روح عالم کبیر بر عالم صغیر مدیریت کند. وقتی امام معصوم حاکم شود تازه ما می فهمیم که اشک های حضرت زهراi چه معنایی داشته و چگونه حضرت متوجه برکات حاکمیت امام معصوم بودند ولی مردمِ هم عصر صدیقه ی طاهرهi فاجعه ی از دست رفتن آن برکات را نمی شناختند. نمی فهمیدند با حذف امام معصوم(ع) چه چیزی را از دست می دهند و چگونه افق آینده ی بشر تاریک می گردد. حاکمیت امام معصوم(ع) غیر از این است که یک آدم خوبی حاکم باشد، آن هایی که متوجه موضوع نیستند امروزه می گویند به جای آن که در کشور، اسلام حاکم باشد، انسان مُسْلِم حاکم باشد. شاید شما هم در ابتدای امر تصور کنید فرقی نمی کند، در حالی که وقتی بحث حاکمیت اسلام است، این اسلام است که مناسبات جامعه را تعیین می کند ولی با حاکمیت شخص مُسْلم ضرورتاً لازم نیست که اسلام حاکم باشد.
اعتقاد به حاکمیت خدا در زمان غیبت از طریق ولی فقیه از لوازم دوران عبور از ظلمات آخرالزمان به سوی ظهور حضرت صاحب الامرg است. محال است کسی از نظر علمی معتقد به مهدویت و تحقق نقش حضرت در آینده تاریخ باشد و جایگاه تاریخی ولایت فقیه را نفهمد.
وقتی ما می خواهیم شرایطی پدید آید تا امامی که واسطه ی فیض الهی به عالم هستی است، حاکم شود، آیا از خود نمی پرسیم دوران گذار جهت رسیدن به آن مقصد چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ یک وقت بدون آن که فکر کنیم می گوییم ما منتظریم، این ما را به تحجر می کشاند و از خداوند می خواهیم ما را نه تنها از دست انسان های بی دین بلکه از دست دین داران بی فکر نیز نجات دهد، زیرا هر دوی آن ها دردِ سرسازند. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» فرمودند:
«خطر تحجر گرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست.»[120]
چون این ها نمی فهمند برای این که آرمانی بزرگ محقق شود باید شرایط تحقق آن آرمان فراهم گردد و برای تحقق آرمان های بزرگ حتماً دوره ی گذار لازم می آید. اتفاقاً حساس ترین و سخت ترین قسمت ها برای رسیدن به افقِ عالی معنوی «دوره ی گذار» است. آدم های متحجّر فکر می کنند وقتی موضوعی حق است بدون به وجودآمدن مقدمه ی آن می توان آن را محقق کرد، این به معنای نشناختن راه کارهای رسیدن به نتیجه است. و لذا صاحبان این روحیه ها نتیجه ای که نمی گیرند هیچ، کارها را هم عقب می اندازند. مگر می شود انسانِ کامل برای احیای تمام ابعاد تو در توی انسان به صحنه بیاید و بشریت آماده ی آن شرایط نباشد و در حالی که بشریت هنوز طعم حیات دینی را در مناسبات اجتماعی خود نچشیده، ناگهان فرهنگ سکولار به فرهنگ الهی تبدیل شود؟[121]
برای تحقق تمدن اسلامی باید مراحل و منازلی را پشت سر گذاشت؛ عنایت داشته باشید که تا کنون تمدن اسلامی به معنی واقعی آن وجود نداشته است. در تمدن اسلامی حتماً باید امام معصوم حاکم باشد، یا لااقل فرهنگ امام معصوم به عنوان مقدمه ی تحقق آن شرایط، امورات آن جامعه را مدیریت کند. آیا با حاکمیت خلیفه ی عباسی تمدن اسلامی محقق می شود؟ در سال 125 هجری بیت الحکمه را به پا کردند تا بتوانند با ترجمه کتب یونانی، فرهنگ یونان را به صحنه آورند و از آن طریق نظرها را از صاحبان اصلی معارف اسلامی یعنی اهل البیتh منصرف کنند. تمام این جریانی که امویان و عباسیان در رابطه با یونانی گرایی راه انداختند برای حذف اهل البیتh بود.[122] متأسفانه ما وقتی مسجد اموی در شام را می بینیم؛ می گوئیم این یکی از آثار تمدن اسلامی است! تعدادی سنگ روی ِ هم گذاشتن می شود تمدن اسلامی؟ این که هنرمندانه کار کردند یا نه، بحث دیگری است. باید متوجه باشیم رویکرد تمدن اسلامی به سوی عالم قدس است، شرایطی است که زمین و زمینیان را به عالم عرش وصل می کند.
بعضی عزیزان ممکن است از خود بپرسند در شرایطی که عموم مردم گرفتار فشارهای اقتصادی هستند، ریشه ی امید به ظهور حاکمیت امام معصوم از کجاست؟ این که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» این قدر به آینده امیدوار بودند و می فرمودند:
«این قرن، به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است».[123]
ریشه اش چیست؟ آیا ملاک هایی در دست داشتند و جهت تاریخی را می شناختند یا بدون نظر به واقعیاتِ زمانه، مطابق آرزوهایشان حرف می زدند؟ چنانچه عزیزان بر روی موضوعِ سیر مثبتِ تاریخ تأمل بفرمایند متوجه می شوند تاریخ حقیقی عبارت از حادثه های گسسته نیست، بلکه حرکتی است که با اولین پیامبر خداf شروع شده و همچنان سیر می کند تا به عالی ترین نحوه ی وجود خود برسد. شما این روایات را زیاد شنیده اید؛ که وجود مقدس پیامبرf می فرمایند: «وَ الَّذی بَعَثَ محمداًf بالنُّبُوَّةِ وَ خَصّنَا بِالْإِمامَه اِنَّهُ لَوْ لَم یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلاّ یَوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ اللهُ ذلِكَ الْیَوْمَ حَتّی یَخْرُجَ فَیَمْلَأَ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَت جَوْراً وَ ظُلْماً وَ اِنَّ الله تبارك و تعالی یُصْلِحُ اَمْرَهُ فی لیلةٍ كما اَصْلَحَ امْرَ كلیمهِ موسی(ع) لِیقتَبِسَ لِاَهْلِهِ ناراً فَرَجَع وَ هُوَ رسولٌ نَبِیٌّ. ثُمَّ قالَ: اَفْضَلُ اعمالِ شیعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَج»[124] قسم به خدایی كه محمدf را به پیامبری برگزید و امامت را به ما اختصاص داد، اگر از عمر دنیا بیش از یك روز هم باقی نمانده باشد، خدا آن روز را آن قدر طولانی می گرداند تا قائم ما خروج كند و همان طور كه زمین از جور و ظلم پر شده آن را از قسط و عدل پر می کند، خدای سبحان كار او را یك شبه اصلاح می كند و اوضاع را به نفع او برمی گرداند، چنان كه كار موسی(ع) را یك شبه اصلاح كرد، او برای گرفتن پاره ای آتش برای خانواده اش رفت، ولی هنگام بازگشت به شرافت رسالت و افتخار نبوت نایل شده بود، آنگاه فرمودند: بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج و انتظار گشایش امور به دست آن حضرت است.
این سخنان نشان می دهد ظهور حضرت مهدیg یک ناموس تاریخی است برای تحقق عالی ترین جلوات ایمان و برای این که عالم به ثمر برسد.
لازمه ی دوران گذار از ظلمات به سوی نور، تحقق انقلاب اسلامی و حاکمیت ولی فقیه بود تا در دل نظام انقلاب اسلامی، دولت اسلامی شکل بگیرد. دولت اسلامی رویکرد اصلی اش به سوی دیانت است هرچند برای رسیدن به آن باید زمان زیادی بگذرد، چون تحقق اهداف در نظام اجرایی، مقداری زمان بر است. شاخصه ی دولت اسلامی آن است که رویکردش به سکولاریسم نباشد و تحت تأثیر فرهنگ ظلمانی دوران قرار نداشته باشد، متأسفانه پست رفت هایی داشتیم ولی جنس انقلاب اسلامی طوری است که امکان دارد در خفا برود ولی نابود نمی شود و معنی تأخیر فرج همین است.[125] در مورد ظهور فرج نهایی، انکشاف و إخفا داریم ولی انصراف نداریم و لذا یقین بدانید انقلاب اسلامی پاره ای از مرحله ی تاریخی است که جهت اصلی آن رو به جلو است - هرچند ممکن است در بعضی از برهه ها آن را در خفا برند – در مباحث گذشته به این موضوع اشاره شد که حضرت می فرمایند بار ها ممکن بود ظهور محقق بشود ولی شما شیعیان کاری کردید که به تأخیر افتاد.[126] یعنی طوری عمل کردند که ظهور به خفا رفت ولی باز آن حقیقت رخ می نمایاند. آری به خفا و ظهور رفتن آن نور و یا تسریع در تحقق آن بستگی به ما دارد، ولی در هرحال محقق می شود. به فرموده ی امام جواد(ع) در تحقق قیام قائم آل محمد بداء واقع نمی شود، «قیام قائم وعده ی الهی است و در آن تخلف نیست».[127] به اصطلاح یکی از اجل های مسمی است که تحقق آن حتمی است.
با ظهور انقلاب اسلامی و پیرو آن، دولت اسلامی، آرام آرام «کشور اسلامی» ظاهر می شود و روح اسلامی روانِ افراد و خانواده ها و نظام اجرایی و تربیتی را تحت تأثیر خود قرار می دهد. بعضی دوستان می گویند چرا شما این قدر امید دارید؟ امید ما بر اساس یک سنت لایتغیر الهی است ولی این که چقدر برنامه ریزی کرده ایم تا هرچه زودتر به نتیجه برسیم بحث دیگری است. ممکن است عمر بنده کفاف ندهد ولی چون به تحقق کشور اسلامی مطمئنیم باید برای آن زمان برنامه ریزی کنیم. بنده بیشترین صحبت ها و نوشته هایم را با توجه به آن افق تنظیم می کنم. ما حتماً کشوری اسلامی در پیش رو خواهیم داشت، کشوری که مفاهیم قدسی دین در تمام مناسبات آن پذیرفته می شود. امروزه در شرایطی هستیم که تصور صحیح از کشور اسلامی نداریم و متأسفانه کشور اسلامی را با ملاک های غربی تصور می کنیم. به دانش آموزی که پدر و مادرش آدم های ثروتمندی بودند گفتند؛ یک إنشاء در وصف فقرا بنویس. نوشته بود؛ فقرا خودشان فقیرند، نوکرشان فقیر است، کلفتشان هم فقیر است! چون او زندگیِ بدون نوکر و کلفت را نمی شناخت. قصه ی ما فعلاً، قصه ی آن خرس است که اگر بخواهیم برگردیم، برگشتن را گم کرده ایم. ولی اگر در منظر خود کشور اسلامی را به عنوان یکی از مراحل عبور از ظلمات مدرنیته قرار دادیم در افق جان خود گشایشی را خواهیم یافت و معنی انتظار را خواهیم شناخت و در آن حال انرژی و امید فوق العاده ای در ما پیدا می شود، به طوری که آدم نودساله ای مثل حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» در پیام 1/1/1368 همچون آتش فشان، تاریخی ترین شخصیت به حساب می آید. در آن پیام می فرمایند:
«امروز باید با جمود و سکون و سکوت مبارزه کرد و شور و حال حرکت انقلاب را برپا داشت».
می فرمایند:
«هیچ کس نیست که نداند پشت کردن به فرهنگ دنیا و پایه ریزی فرهنگ اسلامی فشار و سختی به دنبال دارد و مردم ما خود این راه را انتخاب کرده اند و بهای آن را هم خواهند پرداخت و بر این امر افتخار می کنند».
این روحیه که این چنین خود را در آینده ی تاریخ حاضر می بیند حاصل فرهنگ انتظار است.
با ظهور کشور اسلامی زمینه ی تحقق «تمدن اسلامی» فراهم می شود. پس به طور خلاصه باید برای تحقق فرهنگ مهدویت و عبور از ظلمات دوران؛ اولاً: به حاکمیت خدا از طریق امام معصوم معتقد باشیم. ثانیاً: در «دوران گذار» جایگاه ولایت فقیه را بشناسیم و در تقویت آن بکوشیم. ثالثاً: سیر تاریخی انقلاب اسلامی تا تمدن اسلامی را بفهمیم، تا در عمل درست تصمیم گیری کنیم و بیرون تاریخ قرار نگیریم.
بشر از نظر وجودی فقیر و نیازمند است و خداوند هرگز او را به خود وانگذاشته و سنتِ به خود وانگذاشتن، مستلزم جاری بودنِ حکمت الهی در تاریخ است. حال هر کس وجود چنین حکمتی را در تاریخ شناخت، با نظر به گذشته، به آینده ی تاریخ و ظهور آن در شکل ایده آلش، نظر خواهد انداخت، و این معنی انتظار حقیقی و محققانه است.
نظر به شرایط ظهور انسان کامل و حاکمیت آن حضرتg در تمام مناسبات بشری، حضور در جبهه ی مثبت و نورانی تاریخ است که مقابل آن و نتیجه ی غفلت از ظهور آن حضرت، ورود به جبهه ی ظلمانی و بی ثمر تاریخ خواهد بود. لذا امام صادق(ع) می فرمایند: «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَا الْاَمْرِ كانَ كَمَنْ كانَ مَعَ الْقائمِ فی فُسْطاطِهِ لا بَلْ كانَ بمنزِلةِ الضّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رسولِ اللهِ بِالسَّیْفِ»[128] هركس در حالی بمیرد كه منتظر این امر باشد، موقعیتش مثل كسی است كه در كنار حضرت قائم، در خیمه آن حضرت به سر برده است، بلكه مثل مبارزی است كه در كنار رسول خداf مبارزه كرده است. معنی تاریخی این موضوع در مباحث گذشته تا حدّی مطرح شد، امید است از آن غفلت نشود.
پس از تبیین موضوع انتظار و برکات آن ممکن است سؤال شود چگونه ما منتظر باشیم که انسانِ بزرگی در انتهای تاریخ به صحنه می آید و نتیجه ی چنین انتظاری این باشد که گویا ما در کنار او و در خیمه ی او در نهضت آن حضرت شریک هستیم. روایت فوق می فرماید: انتظارِ تحقق چنین حاکمیتی، چنین شخصیتی در شما پدید می آورد که گویا در حضـور آن حضـرت و در جبهه ای که او گشوده است - که تمام مناسبات بشری قدسی می شود- قرار دارید. این به معنی آن است که انتظارْ جهت تحقق چنان شرایطی، تا این حدّ تاریخ ساز و نشاط آفرین است که گویا انسانِ منتظِر دارد در نهایی ترین و عالی ترین مرحله ی تاریخ زندگی می کند.
حضرت صادق(ع) برای آن که عمق اهمیت انتظار را خوب روشن کنند در ادامه می فرمایند: «لا بَلْ كانَ بمنزِلةِ الضّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رسولِ اللهِ بِالسَّیْفِ» از آن که در کنار حضرت قائمg در کنار او باشید هم بالاتر بلکه جایگاه شخص منتظِر به منزله ی مبارزی است که در کنار رسول خداf جهاد کرده است. حتماً می دانید که نقطه های عطف تاریخی همیشه، تاریخ ساز بوده و تاریخ را به جلو برده و همیشه در حرکت های تاریخی، شروع اولیه خیلی مهم است. نقش کسانی که با پیغمبرf شمشیر زدند تا پایه های اسلام را در مقابل فرهنگ جاهلیت حاکم کنند، مثل ما نبوده است که اسلام را در کنار خود داریم و سنت رسول خداf به عنوان یک راه تضمین شده روبه روی ما قرار گرفته است. شروع تاریخِ اسلام با سخت ترین اراده ها و تصمیم ها همراه بوده است. حضرت صادق(ع) در روایت فوق می فرمایند؛ آن کس که با روحیه ی انتظار زندگی کند و در آن حال بمیرد، نه در کنار حضرت مهدیg - که مهم ترین حرکت تاریخ ساز بعد از صدر اسلام است- بلکه مثل کسی است که با پیامبرf بوده است و در کنار آن حضرت شمشیر زده است یعنی مثل کسی است که تاریخ اسلام را شروع کرده است. همین جا است که باید متذکر شوم چرا اهل البیتh و علماء بزرگ اینقدر برای حضرت فاطمه زهراi عظمت قائل اند. عظمت کار حضرت زهراi از آن جهت بود که وقتی تاریخِ سیر انبیاء بعد از رحلت رسول خداf با حوادثی که پیش آمد، قفل شد، حضرت نگذاشتند خط نور و توجه به حاکمیت امام معصوم به فراموشی سپرده شود، این کار، کار آسانی نبود. شما خود را در آن صحنه فرض کنید، حضرت مقابل عده ای از صحابه بایستد و بگوید نه، همه را متوجه می کنند آن چه پیش آمده آن تاریخی نیست که به سوی نور ادامه پیدا کند. حضرت فاطمهi در آن شرایط نظر مسلمانان را متوجه جریانی غیر از جریانی کردند که پیش آمده بود، ایشان با اقداماتی که انجام دادند عملاً جهت الهی تاریخ را از بن بست خارج کردند.[129]
با فهم معنی نظام بقیه اللهی روشن می شود چرا مقصد همه ی انبیاء و اولیاء تحقق حاکمیت حضرت مهدیg است. زیرا تا کسی «زمانِ باقی» را درک نکند نمی تواند بقیه الله را درک کند.
فهم عالَم «بقیه الله» کار ساده ای نیست. آن نظام، نظامی است که قدرتِ «زمان» در آن ضعیف می شود. زمان یعنی گذران و فنا، در حالی که نظام بقیه الله، نظام بقاء الهی است. در روایت داریم که راوی از حضرت صادق(ع) می پرسد؛ یابن رسول اللهf حضرت قائم چند سال حکومت می کنند؟ می فرمایند: هفت سال، ولی هرسالی از آن سال ها، ده سال می شود.[130] یعنی جنبه ی حاکمیت زمان و گذران، به بقاء تبدیل می شود، شرایط تا حدّی شبیه قیامت می شود. حتماً مستحضرید که انسان ها هرقدر به عالم معنویت نزدیک شوند و بُعدِ تجرد آن ها شدت یابد، راحت تر در آینده حاضر می شوند، به طوری که می توانند از آینده خبر دهند، چون در عالم تجرد و معنویت، زمان و گذران نداریم، آن عالَم؛ عالمِ بقاء است. در زمان حضرت مهدیg طوری زمین و زمان تغییر می کند که حکم عالمِ معنویت بر آن جاری می شود. نظام بقیت الله یعنی چنین نظامی که جنبه ی بقاء الهی در آن غالب است، برعکس عالم امروزی که جنبه ی زمان زدگی و عدم بر آن حاکم است. در «زمان» یا به تعبیر دیگر در «زمان فانی» همواره ما گرفتار گذشته و آینده هستیم، «حال» وجود ندارد، همین که می خواهی با «حال» روبه رو شوی، می رود، از طرفی گذشته که گذشت، آینده که نیامده، «حال» هم که رفت، پس ما در شرایطی که «زمان» حاکم است در عدم زندگی می کنیم. بقیه الله که بیاید با خودْ بقاء الهی را به همراه می آورد.
در روایت داریم؛ زمین زیر پای یاران حضرت مهدیg می پیچد و حاکمیت بُعد در آن شرایط ضعیف می شود. حضرت صادق(ع) در توصیف آن شرایط می فرمایند: «جَبْرَئِیلُ عَنْ یَدِهِ الْیُمْنَى یُنَادِی الْبَیْعَةَ لِلَّهِ فَتَصِیرُ إِلَیْهِ شِیعَتُهُ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ تُطْوَى لَهُمْ طَیّاً حَتَّى یُبَایِعُوهُ فَیَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»[131] جبرئیل در سمت راست او فریاد می زند: بیعت براى خدا! پس شیعیانِ آن حضرت از اطراف زمین به سویش رهسپار شوند، و زمین زیر پایشان به سرعت پیچیده شود تا خدمتش رفته با او بیعت كنند و خدا به وسیله او زمین را از عدل و داد پر كند چنانچه از جور و ستم پر شده باشد.
در شرایطی که فعلاً ما قرار داریم، یک کیلومتر، یک کیلومتر است. حال اگر از این که هست کوتاه تر شود به این معنی است که از حالت بُعد امروزی اش در می آید. در حال حاضر که در بُعد گرفتارید وقتی این جا هستید، آن جا نیستید. حالت بقاء؛ ضدِ این شرایط است، یعنی هم این جایید و هم آن جا. وقتی در حال حاضر روی زمین راه می روید این جا که هستید آن جا نیستید، در حالی که مَنِ شما در تن شما این طور نیست، «من» در عین این که در یک عضو حاضر است در عضو دیگر نیز حاضر است. نظام بقیه اللّهی به حالتی که «مَن» در بدن دارد نزدیک می شود. شرایطی است که نه تنها بُعد مکانی و زمانی تا حدّی جمع می شود، بلکه تمام تاریخ جمع می شود. این بحث را در کتاب «معنی عالم بقیةاللّهی» دنبال بفرمایید. آرام آرام با این مقدمات إن شاءالله عزیزان به اصل بحث نزدیک می شوند.
حضور در تاریخ نورانی از طریق انتظارِ ظهور حضرت صاحب الامرg، هم عهد و هماهنگ شدن با همه ی انبیاء و اولیاء در طول تاریخ است و انسان ها عملاً از آن طریق وارد اردوگاه موحدین تاریخ می شوند، لذا انسان با ورود در فرهنگ انتظار، هم در کنار حضرت امام حسین(ع) شمشیر می زند و هم در کنار حضرت مهدیg در خیمه ی آن حضرت به سر می برد و معنی «اَفْضَلُ اَعْمالِ شیعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَج»[132] بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج و انتظار گشایش امور به دست آن حضرت است، تحقق می یابد، و روشن می شود چرا «اِنْتظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»[133] نفسِ انتظارِ فرج، خودْ فرج و گشایش است. پس آن کس که در فرهنگ انتظار به سر می برد همواره از ظلمات دورانِ خود آزاد و در اردوگاه موحدانِ تاریخ به سر می برد، در نتیجه یک لحظه از آرمان های بلند بشری غفلت نخواهد کرد.
شیعه بحمدالله در حال حاضر در مقایسه با سایر ملل، در شرایط بسیار خوبی قرار دارد، چون با فرهنگ انتظار در شرایط روحی اتصال به گذشته و آینده است. در بقیه ی مکتب ها و ملت ها چنین روحیه ای که در این حدّ برجسته باشد وجود ندارد.
انتظارِ ظهور مهدیg به آن معنایی که شیعه می فهمد، انسان ها را وارد تاریخ «نور» می کند، در آن حال می بینید که امروز در عین این که دارید در کنار امام حسین(ع) شمشیر می زنید، به افق های دور، که معنویتِ حقیقی بر عالم حاکم می شود، نظر دارید. و معنی افضل اعمال بودن انتظار از این قرار است. عجیب است امروز با روحیه ی انتظار، هم دارید در کنارحسین(ع) شمشیر می زنید و هم با مهدیg زندگی می کنید. این است که گفته اند:
«تاریخ هر قوم با آینده ای که در نظر دارد تعیین می شود، برای آینده داشتن، تذکر نسبت به گذشته لازم است، هرچند گذشته ی اقوام بدون نظر به آینده، به خودی خود راه آینده را نشان نمی دهد».[134]
عباداتی مثل روزه، عمل خوبی است همچنان که نماز عمل خوبی است ولی می فرمایند انتظارِ فرج چیزی است که از همه ی این ها بالاتر است، چون چنین انتظاری، انسان موحد را ماورائ نماز و روزه، وارد عالم قدس می کند و اساس هویت او را قدسی می نماید تا بتواند با تاریخی سراسر نور زندگی کند. در فرهنگ انتظار شما از عالم ماده و زمان زدگی و اکنون زدگی آزاد می شوید و در گذشته و آینده ی تاریخِ معنویت به سر می برید. به قول ارنست یونگر در کتاب «عبور از خط» امروز بشر گرفتار «اکنون زدگی» است. تا ما بلای اکنون زدگی را نفهمیم برکات انتظار را که ما را از این بلا آزاد می کند، درست نمی فهمیم. فرهنگ مهدویت انسان را از ظلمات دوران بیرون می آورد و به ابدیت تاریخی- که ماوراء گذشته و آینده است- وصل می کند.
پیامبر خداf می فرمایند صحنه ای در آینده تاریخ هست که چنانچه نظر خود را متوجه آن صحنه کنی، آنچنان وسعت می یابی که ماوراء زمان قرار می گیری و این افضل اعمال امت من است، به خصوص اگر به روایتی که می فرماید: «اِنْتظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» کمی عنایت بفرمایید نکات بسیار ظریفی نصیب شما می شود، زیرا این روایت می فرماید اگر وارد فرهنگ فرج و انتظار شدید عملاً همین حالا فرجِ شما شروع شده است و از ظلماتِ دوران آزاد گشته اید.
در فرهنگ انتظار ما حقیقت خود را در آغاز تاریخ و هنگام آمدن آدم ابوالبشر(ع) به زمین می بینیم و این است آن تاریخ حقیقی که همواره ادامه می یابد و اگر یک روز هم به انتهای آن مانده باشد، حتماً به ظهور مهدیg ختم می شود، تا یکی از اصیل ترین نوامیس هستی محقق گردد و سیرِ ایمان به زیباترین شکل به نمایش در آید.
اگر ما بفهمیم بی تاریخی یعنی چه؟ می فهمیم که تاریخ یعنی چه. در بی تاریخی، انسان ها حس می کنند که انگار در صحنه نیستند؛ پول دارند، فعالیت می کنند، تفریح می روند اما انگار نیستند. این بلایی است که غرب گرفتار آن است و ما هم به اندازه ای که غرب زده شده ایم گرفتاریم. قبل از انقلاب با حاکمیت فرهنگ غرب، نسل دانشجو -که من هم جزء آن بودم- بی تاریخی را با مغز استخوان هایش حس می کرد. مقاله ی «ای امام» که چندسال قبل خدمت عزیزان عرضه داشتم، شرحِ ناله های بی تاریخی آن نسل بود که نمی توانستیم حتی دعوتِ برگشت به تاریخی را که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» متذکر آن بودند باور کنیم. در آن مقاله عرض کردم:
«چون استخوانی مرده در دهان سگِ روزگار بلعیده می شدیم و بلعیدن خود را طوری باور کرده بودیم که گویا آنْ نوع بلعیده شدن سرنوشتِ حتمی ما است و تو ای امام! ما را از آن سرنوشتِ سیاه رهانیدی».[135]
به لطف الهی انقلاب اسلامی که آمد، زشتی بی تاریخی به خوبی روشن شد. انقلاب اسلامی از منظر کسانی که احساس پوچی دوران مدرنیته را با مغز استخوان هایشان چشیده اند، افق بسیار بزرگی است که در مقابل انسان ها گشوده شد. آری اگر انسان متوجه زشتی «بی تاریخی» بشود آن وقت پیوستن به تاریخ به معنی حقیقی آن، توسط فرهنگ انتظار معنی پیدا می کند.
عرض شد ما حقیقت خود را در آغاز تاریخی می یابیم که از آدم(ع) شروع می شود و حتماً به ظهور مهدیg می رسد. تاریخ، از نبوت نبی خدا یعنی حضرت آدمu، تا ولایت ولی خدا یعنی حضرت مهدیg معنی می یابد و هرکس خود را در چنین سیری جای ندهد خود را بیرون تاریخ می یابد.[136]
هرکس نتواند خود را در تاریخی قرار دهد که از آدم(ع) شروع شده و تا مهدیg ادامه می یابد، بی تاریخ است، چه دانشمند باشد، چه غیر دانشمند. چنین کسی - بر خلاف آنچه خداوند برای بشر خواسته- خود را در سردترین و بی ثمرترین شکلِ زندگی وارد کرده است. شاید هیچ وجهی از فرهنگ مدرنیته به اندازه ی احساس بی تاریخی آزاردهنده نباشد، همچنان که هیچ وجهی از فرهنگ انتظار برای نسل جوان به اندازه ی احساس حضور در تاریخِ نور نجات دهنده و مفید نمی باشد. باید نسل جدید رمز و راز این بی تاریخی را بشناسد تا پیوستن به تاریخِ حقیقی را بفهمد. در آن صورت او را چه باک که زندگی دنیایی اش چگونه می گذرد، سخت یا آسان.
روحیه ی انتظار - به معنی واقعی آن - در دعای شریف ندبه به اوج خود می رسد، زیرا در آن دعا ابتدا به گذشته توجه می کنید، اما برای ادامه ی حیات در آینده و حضور در جبهه ی حضرت مهدیg، انسان از آن طریق «عالَم» دار می شود، آن هم دارای «عالَم بقیه اللّهی».
حتماً از زبان بزرگانی که غرب را نقد کرده اند شنیده اید که یکی از مشکلات دنیای مدرن برای بشر جدید این است که انسان را بی عالَم می کند و او را از هرگونه ثبات و قراری که نشانه ی اتصال به عالَم بقاء است خارج می نماید. انسان مدرن انسان بی عالَم و بی وطن است، مثل دلقک ها حرف می زند، میلش یک لحظه هوای معنویت می کند، هنوز وارد نشده، دل در هوای تفریح دارد، در تفریحِ خود نظرش به سوی ناکجاآباد است و هیچ وقت نمی داند در کجا هست. مصیبت بزرگ این است که بعضی از این آدم های بی عالَم بخواهند ما را نصیحت کنند و از قول پیامبرf و ائمهh برای ما روایت بخوانند، در حالی که اصل این روایات از قلب انسان هایی صادر شده است که با تمام وجود به عالَم بقاء و عالَم قدس متصل بوده اند. این روایت ها از افق جان شخصیت هایی صادر شده که هستی در قبضه ی آن ها است. کسی می تواند این ها را ارائه بدهد که مأنوس با این فرهنگ و فکر باشد. مگر هرکسی که سواد خواندن و نوشتن داشت می تواند از عالَمی خبر دهد که عالم بقاء و ثبات است؟
در راستای بی تاریخی از مردم عادی هم که بگذریم حتی نخبگان و اندیشمندان در دنیای مدرن، خود را بیرون تاریخ می یابند و این نقیصه فقط با ورود به عالم انتظار و مهدویت جبران می شود.
گاهی در فضای فرهنگ مدرنیته در خود احساس مشکل می کنیم ولی نمی دانیم نام این مشکل را چه بگذاریم و اساساً تعریفی از آن نداریم. یکی از مشکلاتی که امروزه بشر گرفتار آن است بی تاریخی است و آن قدر این مشکل نامرئی است که انسان نمی تواند برای آن تعریفی داشته باشد. در بحث «کربلا مبارزه با پوچی ها» و یا از آن دقیق تر در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» همه ی تلاش این است که روشن شود پوچی، مشکل دورانِ ظلمات مدرنیته است و از جمله آن پوچی ها، «بی تاریخی» است، ولی چون معنی و جایگاه آن را نمی شناسیم متأسفانه به امید فرار از آن به آن نزدیک می شویم. صدسال پیش پیر مردی گوشه ی حجره ای دو رکعت نماز می خواند و احساس می کرد با همه تاریخِ حیات معنوی بشر مرتبط است ولی در حال حاضر اکثر افراد از چنین حضوری محروم شده اند و اکثراً خود را بیرون تاریخ می یابند و سخت احساس پوچی و بی محتوایی می کنند.
گسیختگی از تاریخ حقیقی، بیماری بزرگی است که در جان و روان انسان ها در دنیای مدرن افتاده است. این بیماری در جسم افراد نیست، لذا به راحتی قابل شناخت نمی باشد، ولی دائماً موجب آشفتگی و پراکندگی دل ها و خواطر است. در حالی که تاریخ حقیقی، تاریخ قرب و بُعد انسان است نسبت به مبدأ عالم. هر ملتی که توانست در تاریخِ ظهور اسماء الهی زندگی کند و مظهر اسماء الهی شود، در تاریخ است و با وسعتی به وسعت همه ی انبیاء و اولیاء زندگی خواهد کرد، وگرنه مثل جماد و نبات بی تاریخ خواهد ماند.
اگر بنده بتوانم موضوع گسیختگی تاریخی را درست تبیین کنم نه تنها برکات اندیشه ی انتظار را -که موجب حیات تاریخی ما بوده و هست- توانسته ام روشن کنم، بلکه در دل بحث، آسیب های اندیشه ی انتظار نیز روشن خواهد شد و معلوم می شود آسیبی بالاتر از آن نیست که کسی بخواهد بدون توجه به حضورِ تاریخی فرهنگ انبیاء، جایگاه اندیشه ی انتظار را در آینده ی تاریخ تبیین نماید.
شما باید برای خود روشن بفرمایید چه موقع احساس می کنید هستید؟ زمان شاه می گفتند هرکس یک پلوپز توشیبا دارد خوشبخت است! این طور القاء می کردند که با داشتن آن پلوپز احساسِ بودن کنید، تا این حدّ انسان ها را در پوچی نگه می داشتند. در حالی که انسان از نظر وجودی به اندازه ای که به هستی مطلق متصل است، هست می شود و وجود می یابد، همان طور که در چنگال زمان و گذران، همواره با نیستی و عدم مرتبط است، از طرف مقابل به همان اندازه که نظر به فرهنگ بقیت اللّهی نماید و به سوی بقاء سیر نماید، احساس وجود می کند. چون در متن چنین فرهنگی انسان ها آزاد از هرگونه وَهمی، در ارتباط با «وجود مطلق» قرار می گیرند و به معنی واقعی و حضوری، مناسبات انسان ها تحت ظِلّ نور خداوند واقع می شود، تحت ظِلّ خداوندی که هستِ مطلق است.
«هست» در فارسی همان «حقّ» در عربی و «IS» در انگلیسی است. همه یک ریشه دارند و در همه ی آن زبان ها از طریق این واژه به «بقاء» نظر انداخته می شود. وقتی انسان توانست به بقاء وصل شود و با حق مرتبط گردد دیگر از گذشته و آینده آزاد است و لذا احساس پوچی و بی ثمری نمی نماید تا خود را لقمه ای در دهان قطعه ای از زمان احساس کند و گرفتار بی تاریخی شود، خود را با حق و همراه با تاریخِ جاری جهت ظهور حق احساس می کند. در چنین شرایطی دیگر برای انسان فرق نمی کند که در گذشته باشد یا در آینده، چون در تاریخِ بقاء زندگی می کند، نه در تاریخ فنا، و فرهنگ انتظار چنین موقعیتی برای شخص منتِظر ایجاد می کند. در آن حالت تمام صحنه های تاریخ، هست هایی می باشند که به تو وصل اند و شخصیت تو را شکل می دهند.
برای معنی اتصال به عنوان نمونه؛ یک میز را در نظر بگیرید که به عنوان میز یک جایی تمام می شود، بعد هوا هست. هوا نیز از نظر هوا بودن در این اطاق، یک جا تمام می شود، بعد دیوار هست، یعنی هرکدام از این پدیده ها از نظر خودشان تکه های منقطع هستند، اما از نظر «هستْ» انقطاعی در کار نیست، همه در گستره ی هست قرار دارند. میز که هست، هوا هم که هست، دیوار هم که هست. یعنی اگر پای هست یا «وجود» به میان بیاید دیگر انقطاع معنی نمی دهد. گذشته دیگر گذشته نیست، چون نظر به جنبه ی باقی پدیده ها می افتد. حال اگر نظرها به حضرت بقیت الله و ظهور آن حضرت بیفتد در آن منظر وجود حضرت آدم(ع) تا نوح و ابراهیم و محمدf و سایر انبیاءh، و وجود مقدس حضرت اباعبدلله(ع) و وجود مقدس حضرت مهدیg همه یک حقیقت خواهند بود و همه در فرهنگ بقیه الله حاضرند و شما نیز در این خطِ حضور و بقاء حاضر خواهی بود.
بس بلا و رنج بایست و وقوف
تا رهد آن روح صافی زین حروف
فروافتادن در کثرت های تاریخی، بدون حضور در خط بقاء، عین بی تاریخی است و زندگی در بیرون تاریخ برابر است با سردی و پوچی. در چنین شرایطی اگر آدم ها با نظر به فرهنگ بقیت اللّهی و ورود در عالَم انتظار، وارد تاریخ حقیقی شدند دیگر نه موضوع قرب و بُعد در میان است و نه موضوع بیرون افتادن از تاریخ، بلکه سراسر حضور خواهد بود.
در راستای حضور در تاریخ بقاء به ما فرموده اند در هر صبح جمعه با دعای ندبه زندگی کنید، چون از این طریق در مغز تاریخ و مغز هستی وارد می شویم و وسیع ترین شکلِ احساس حضور و احساسِ بودن برای ما محقق می شود. اگر کسی توانست از طریق دعای ندبه با تمام انبیاء و اولیاء الهی - از حضرت آدم(ع) تا حضرت محمدf و تا حضرت بقیةالله الاعظمg - هم عهد شود، آیا دیگر احساس بی تاریخی می کند؟[137] جوانانی که تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته هستند، احساس بی تاریخی و پوچی خود را یک سرنوشت غیر قابل تغییر برای خود پنداشته اند، در حالی که اگر وارد فرهنگ بقیه اللّهی و انتظار شوند می فهمند خداوند آن ها را برای حضوری دیگر آفریده که در آن حضور یک دنیا امید و نشاط نهفته است.
تا کارد دنیای مدرن به مغز استخوان ما نرسد نمی فهمیم انتظارِ نظام بقیه اللّهی چقدر در امروز ما حیات بخش است. بنده با این امید این بحث را شروع کردم که ابتدا تئوری فرهنگ انتظار شناخته شود تا آرام آرام با رفع حجاب ها وارد عملِ انتظار شویم. در آن صورت است که روشن می شود اگر وارد آن فکر و فرهنگ شوید هرکدام از شما امیدوارترین شخصیت روزگار خواهید بود. در آن حالت اصلاً برای شما مهم نیست که زندگی مادی را به سختی بگذرانید یا به آسانی. گفت:
آن که از خورشید باشد پشت گرم
از تُرش رویی خلقش چه گزند
پس از مقدماتی که گذشت سخن خود را در این جمله می توانم خلاصه کنم:
«آن هایی که در بستر تاریخِ انبیاء نظر به ظهور مهدیg دارند، -که محل ظهور همه ی اسماء الهی است- تاریخی ترین ملت ها خواهند بود و در همه ی تاریخ به سر می برند. و این تنها راهِ برون رفت از ظلمات آخرالزمان و نجات از گسستگی تاریخی فرهنگ مدرنیته است».
چنین انسان هایی نه تنها بیرون تاریخ نیستند بلکه تاریخ ساز می باشند، این ها اجازه نمی دهند فرهنگ مدرنیته طراحیِ تاریخِ ملل را به عهده بگیرد و بشریت را گرفتار بی تاریخی کند.
پیامبرانِ تاریخ هرکدام مظهر چند اسم از اسماء الهی می باشند، و رسول خداf نیز حامل همه ی اسماء الهی اند، ولی همه و همه زمینه ی ظهور اسماء الهی را در بستر ظهور مهدی امتg جستجو می کنند و لذا همه ی ائمهh افقشان؛ مهدیg است، زیرا او مظهر ظهور همه ی اسماء الهی است.
همان طور که مریدِ بصیر متوجه مرشد خود است، همه ی انبیاء و اولیاء متوجه ظهور مهدیg هستند و از این طریق در عین این که با تمام وجود در مسیر تاریخی خود در فعالیت بودند، نظر به حضرت بقیه اللهg داشتند و از آن طریق خود را در حیات تاریخ نورانی جای می دهند.
انقلاب اسلامی، بستر ظهور اسم جامع «الله» است[138] منتها در موطن نازله ی آن، ولی انقلاب مشروطه بستر ظهور اسم جامع «الله» نبود، چون در آن انقلاب هنوز برای شاه جایی قائل شده بودند. درست است که دل علمای آن دوران از آن وضع خون بود اما بالأخره انقلاب مشروطه، انقلابی بود که با وجود شاه، حجاب ظهور اسم «الله» می شد. در آن شرایط، مجبور بودیم مشروطه را به عنوان مقطعی از تاریخ بپذیریم که محل تجلی همه ی اسماء الهی نبود. اگر محل تجلی همه اسماء بود که نمی شد شاه به عنوان کسی که باید قوانین را امضاء کند، در صحنه باشد و یا مجلس سنا در میان باشد. ولی انقلاب اسلامی به عنوان یک معنای فکری چیز دیگری است، هیچ مانعی جهت ظهور اسم جامع «الله» در مبانی آن مطرح نیست.
اگر شما با افق مهدیg به حادثه های معنوی نگاه کنید با همه ی انبیاء معاشقه می کنید، چون وجود آن ها بستر ظهور اسلام و در نهایت ظهور مهدیg بوده است. نه تنها با همه ی پیامبران، که هرکدام وسیله ی ظهور حضرت مهدیg شدند معاشقه می کنید، حتی پای هرکسی را که وسیله ی ظهور آن حضرت شود می بوسید، دیگر نه تنها با سایر گروه های مذهبی اختلافی ندارید، بلکه هرکدام از آن جهت که در سیر تاریخیِ ظهور حضرت بقیه اللهg قدم برمی دارند محبوب شما هستند. بنده عزیزانی که در این شهر و کشور با دو خصوصیتِ «اسلام جامع» و در راستای «انقلاب اسلامی» قدم برمی دارند، نه تنها کفش هایشان را با تمام افتخار جفت می کنم، بلکه پاهایشان را می بوسم. چون جایگاهشان را در راستای تاریخ بقیه اللّهی ارزیابی می کنم و هرکدام را وجهی از آن می بینم.
خدا کند ما بتوانیم با همتی که لازمه آن عبادات شرعی و شب زنده داری است با خلوص تمام وارد فرهنگ نورانی انتظار شویم تا همواره با همه ی اولیاء و اصفیایِ تاریخ زندگی کنیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
منابع
قرآن
نهج البلاغه
تفسیر المیزان، علامه طباطبایی«رحمه الله علیه»
اسفار اربعه، ملاصدرا«رحمه الله علیه»
بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی
فصوص الحکم، محی الدین بن عربی
امام شناسی، آیت الله حسینی تهرانی
الغدیر، آیت الله امینی
الکافی، ابی جعفر محمدبن یعقوب کلینی، چاپ دار الكتب الاسلامیه
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید
امالی، شیخ صدوق
تفسیر عیاشی، محمدبن مسعود عیاشی، چاپخانه علمیه تهران
کلیات شمس تبریزی، مولانا جلال الدین محمد بلخی
مثنوی معنوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی
مرّوج الذهب، مسعودی
مصباح الهدایه الی الخلافةوالولایة، امام خمینی«رحمه الله علیه»
شرح مقدمه قیصری، سید جلال الدین آشتیانی
ارشاد، محمدبن محمدبن النعمان، چاپ كنگره شیخ مفید
کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، چاپ دارالكتب الاسلامیه
تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، چاپ انتشارات جامعه مدرسین
المعجم الموضوعی لاحادیث الامام المهدیg، الکورانی
ظهور نور، علی سعادت پرور
نجم الثاقب، میرزا حسین نوری
سیمای حضرت مهدیg در قرآن، هاشم بحرانی
استراتژی انتظار، اسماعیل شفیعی سروستانی
امام مهدیg، سید محمد صدر
منتخب الاثر، لطف الله صافی گلپایگانی
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی
غایه المرام، سید هاشم بحرانی
غیبت نعمانی، محمد ابن ابراهیم نعمانی
ینابیع المودة، قندوزی
الرّیاض النضره، محبّ طبری
صحیفه ی امام خمینی
اوتوپی و عصر تجدد، دکتر رضا داوری
علم جهان و علم جان، پروفسور ویلیام چیتیک
تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، مصطفی صادقی
غیبت نعمانی
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی
خورشید مغرب، محمدرضاحكیمی
الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد بن على طبرسى
مهدی موعود
مكارم الأخلاق، شیخ حسن فرزند شیخ طبرسى
علامه حلى ، نهج الحق و كشف الصدق
تاریخ فلسفه ی غرب، فردریك كاپلستن ترجمه سیدجلال مجتبوی
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده
· معرفت النفس و الحشر (ترجمه و تنقیح اسفار جلد 8 و 9)
· گزینش تكنولوژی از دریچه بینش توحیدی
· علل تزلزل تمدن غرب
· آشتی با خدا ازطریق آشتی باخود راستین
· جوان و انتخاب بزرگ
· ده نكته از معرفت النفس
· كربلا، مبارزه با پوچی ها (جلد 1و2)
· زیارت عاشورا، اتحادی روحانی با امام حسینu
· فرزندم این چنین باید بود (شرح نامه حضرت علی به امام حسن«علیهما السلام»، نهج البلاغه، نامه 31)
· فلسفه حضور تاریخی حضرت حجتg
· مبانی معرفتی مهدویت
· مقام لیله القدری فاطمهi
· از برهان تا عرفان (شرح برهان صدیقین و حركت جوهری)
· جایگاه رزق انسان در هستی
· زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان
· فرهنگ مدرنیته و توهّم
· دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی
· معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی
· بصیرت فاطمه زهراi
· جایگاه و معنی واسطه فیض
· امام خمینی و خودآگاهی تاریخی
· انقلاب اسلامی، برون رفت از عالَم غربی
· انقلاب اسلامی، باز گشت به عهد قدسی
· جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم
· مبانی نظری و عملی حب اهل بیتh
· ادب خیال، عقل و قلب
· عالم انسان دینی
· جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر در عالم
· هدف حیات زمینی آدم
· آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود
· صلوات بر پیامبرf؛ عامل قدسی شدن روح
· زن، آن گونه كه باید باشد
· خطر مادی شدن دین
· چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی
· هنر مردن
· راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
· تمدن زایی شیعه
· حقیقت نوری اهل البیت
· امام و مقام تعلیم به ملائکه
· امام و امامت در تکوین وتشریع
· عوامل ورود به عالم بقیت اللهی
· آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی
· اسماء حسنا، دریچه های ارتباط با خدا