باسمه تعالی
1- کتاب « عوامل ورود به عالم بقیت اللّهی » خواننده را متوجه موضوع بسیار حساسی در مباحث معرفتی مهدویت می نماید که لازم است عزیزان اگر می خواهند به واقع نسبت به آخرالزمان و پایان تاریخ تحقیقی همه جانبه داشته باشند با دقت بسیار آن را دنبال کنند. زیرا به جای بحث از «حوادث ظهور» به «قواعد ظهور» پرداخته است، تا معلوم شود حضرت در چه شرایطی قیام خواهند کرد و لذا زمینه ای فراهم می کند که آن شرایط را بشناسیم و تا آن جا که می توانیم آن شرایط را ایجاد نماییم.
2- مؤلف محترم در این کتاب ابتدا معنی حقیقت الانسان یا انسان کامل را گوشزد می کند و سپس روشن می نماید به چه معنی مقام واسطه ی فیض با شخصیت امامان اتحاد وجودی دارد و چگونه می توان امامانh را به عنوان مظاهر مقام واسطه ی فیض در نظر داشت.
3- هنر اصلی این کتاب تبیین مقام بقیت الله است که صاحب اصلی آن حضرت مهدیg هستند و سعی دارد متذکر این نکته باشد که تا این مقام درست تبیین نشود و انسان ها در خود چنین مقامی را احیاء نکنند زمانه ی ظهورِ نور بقیت اللّهی مهدیg فراهم نمی گردد. توصیه ی اصلی ما این است که خوانندگان محترم از خود بپرسند اگر مهدیg همان بقیت الله است و در حال حاضر غائب است آیا به این معنی نیست که معنی بقیت الله غائب است و تا عالَم بقیت اللّهی در جان ما ظهور نکند مهدیg ظهور نمی کند؟
4- در کتاب روشن شده که هرکسی بهره ای از نور بقیت اللّهی دارد که اگر آن را نادیده بگیرد نمی تواند منتظر حضرت مهدیg باشد و از برکات انتظار بهره مند شود، و برعکس، اگر عالم بقیت اللّهیِ هرکس ظهور کرد شدت انتظار مهدیg به اوج خود می رسد و عملاً ظهور محقق می گردد.
5- از عالم بقیت اللّهی و آزادشدن از زمان که رمزالرموز ورود به عالم بقیت اللّهی است سخن به میان آمده و روشن شده چگونه باید از زمان آزاد شد و به بقای الهی باقی گشت.
6- با تبیین عالم بقیت اللّهی و آزادشدن از «زمان» که ناشی از «حرکت» است، جایگاه وجودی فرهنگ مدرنیته در عالم روشن می شود و این که چرا فرهنگ مدرنیته همان ظلمات آخرالزمان است و چگونه با حرکت های افراطی که در این فرهنگ ایجاد شده انسان ها از باقی ماندن در زیر سایه ی بقای الهی محروم شده اند.
7- بحث از آن است که چگونه عالم بقیت اللّهی به سراغ ما خواهد آمد و این که باید به انقلابی جهانی فکر کرد که به جهانی غیر از جهان موجود نظر دارد و تا روح بقیت اللّهی مدّ نظر ما نباشد هرگز نمی توانیم به جهانی دیگر فکر کنیم و لذا هرگز نمی توانیم به انقلاب جهانیِ حضرت بقیت الله اعظمg که ماوراء استضعاف و استکبارِ انسان ها، به قرب الهی رجوع دارد و شیطان را در آن فضا می میراند، بیندیشیم.
8- از راز ظهور و خفای نور بقیت اللهg سخن به میان آمده تا لحظه لحظه ی تاریخ بشریت و به خصوص دوران های مختلف انقلاب اسلامی را بر اساس نقش حضرت مهدیg تحلیل کند و روشن شود چرا در بعضی زمان ها حضرت مهدیg ظهور بیشتری داشته و در بعضی زمان ها در خفا رفته است.
امید است اندیشمندانی که در موضوع مهدویت تدبر می کنند با تأکید بیشتر بر عالم بقیت اللّهی، زمینه ی هرچه بیشترِ ظهور بقیت الله اعظمg را فراهم نمایند.ان شاء الله.
گروه فرهنگی المیزان
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ وَ مُبیرِ الْكافِرینَ
اَلسَّلامُ عَلَی مَهْدِی الْاُمَم
اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَالْعَدْلِ الْمُشْتَهَر
اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیَّةِ اللهِ فی بِلادِهِ[1]
سلام بر امامی كه موجب احیاء مؤمنین و نابودی و بی ثمری نقشه ی كافران خواهد شد! سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظَر و عدل مورد نظر...! سلام بر بقیت الله در هرجایی كه آن جا شهر خدا خواهد بود!
از خداوند عاجزانه تقاضامندم به ما بصیرتی عطا فرماید که بتوانیم از منتظرین فرج حضرت بقیت اللهg باشیم و از برکات فرج مولایمان محروم نگردیم.
ابن عباس نقل می كند كه رسول اللهf فرمودند: «اِنَّ خُلفائی وَ اَوصِیائی لَاِثْنا عَشَرا» خلفا و اوصیای من دوازده نفر هستند. «اَوَّلَهُم اَخی وَ آخِرِهُم وَلَدی» اول آن ها برادرم و آخر آن ها فرزندم می باشد. «قیلَ یا رَسُولَ الله وَ مَنْ اَخوك» سؤال شد برادرتان چه كسی است؟ «قالَ عَلِیَّ ابْنِ اَبی طالِبْ»، فرمودند: علی فرزند ابی طالب «قیل فَمَنْ وَلَدُک» پرسیده شده فرزندتان چه كسی است؟ «قالَ الْمَهدی اَلَّذی یَمْلَأُها قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجوراً» فرمودند: فرزندم مهدی است كه زمین را در شرایطی كه از ظلم و جور پر شده با قسط و عدل پر می كند. در ادامه می فرمایند: «وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ بَشیراً لَوْ لَمْ یَبْقِ مِنَ الدُّنیا اِلّا یَوْمٌ واحدٌ لَطَوَّلَ الله ذلِكَ الْیَوم حَتّی یَخْرُجَ فیهِ وَلَدی الْمَهدی» قسم به خدایی كه مرا به عنوان بشارت دهنده ی به حقّ مبعوث کرد اگر از دنیا نمانده باشد مگر یك روز، خدا آنقدر آن روز را طولانی می كند تا این كه فرزندم مهدی در آن روز ظهوركند. «فَیَنْزِلُ روحُ اللهِ عیسَی بنَ مَریَمَ فَیُصَلّی خَلْفَهُ» پس عیسی بن مریم(ع) نازل شود و پشت سر او نماز گذارد، «وَتُشَرِّقُ الْاَرضُ بِنورِ رَبِّها» و در آن حال زمین به نور پروردگارش نورانی می شود. «وَ یَبْلُغُ سُلطانُهُ الْمَشرِقَ وَ الْمَغْرِبَ»[2] و حاكمیت مهدی مشرق و مغرب را فرا گیرد.
آنچه لازم است عزیزان عنایت داشته باشند این که؛ اولاً: موضوعِ توجه به وجود مقدس امام مهدی(ع) از صدر اسلام مطرح بوده و شیعه و سنی از رسول خداf ظهور آن حضرت را در آخرالزمان نقل کرده اند.[3] ثانیاً: می فرمایند كه ظهور حضرت مهدیg از آن وقایعی است كه امكان ندارد محقق نشود و در مورد آن بداء حاصل گردد. اگر مسلمانانِ صدر اسلام هوشیاری لازم را به خرج می دادند حادثه ی كربلا واقع نمی شد، اما حاكمیت همه جانبه ی امام معصوم که منجر به جاری شدن توحید در همه ی مناسبات بشری خواهد شد، بداءناپذیر است زیرا ذات جهان با چنین حاکمیتی کامل می شود. حضرت باقر(ع) می فرمایند: «خُرُوجُ الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ مَحْتُوم »[4] خروج حضرت قائمِ آل محمدh حتمى است.
توجه به حضور و ظهور حتمی امام زمانg معارف بزرگی به همراه دارد و نکته ای است که نباید ساده گرفته شود، باید بدانیم عدم توجه کافی به این موضوع غفلت از یکی از ابعاد و استعدادهای مهم جهانی است که ما در آن زندگی می کنیم و خداوند با چنین ظرفیتی جهان را آفریده و لذا هر اقدامی در راستای تحقق ظهور حضرت صاحب الامر(ع) انجام گیرد در مسیر به فعلیت رسیدن جهان انجام گرفته و موجب تحقق توحید ناب در نظام تشریع خواهد شد و به همین جهت رسولf خدا تأکید می کنند محال است آن حاکمیت محقق نشود و حضرت باقر(ع) می فرمایند از امور حتمی عالم است که بداء پذیر نیست.
رسول خداf با طرح روایت فوق اندیشه ها را متوجه یکی از سُنن واقعیِ لایتغیر عالم کردند تا معلوم شود جهان به چه سمت و سویی در حرکت است و بشر به کدام جهت باید توجه کند تا مطابق سنت های حقیقیِ عالم به عالم نظر کرده باشد. در همین راستا است که حضرت می فرمایند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»[5] چنانچه كسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. پیام روایت این است که دین پیامبرf بدون شناخت جایگاه و مقام امام زمانg کارآیی لازم را ندارد که انسان را از مرگ جاهلیت نجات دهد و به سوی توحید راهنمایی کند. آنچه موجب می شود تا بتوانیم از قرآن و سنت پیامبرf بهره ی لازم را ببریم شناخت امام زمان و سیره و سخن ایشان است و روایت فوق خبر از آن دارد که با وجود امام زمانِ زنده است كه می توان از بركات قرآن و پیامبرf و ائمهh استفاده کرد و مطابق زمانه از اسلامی که در زندگی نقشی فعّال دارد بهره مند گشت و در همه ی حوادث روزگارِ خود حاضر و مؤثر بود و از سرمایه ی توحیدی اسلام استفاده ی لازم را نمود. دقت در این روایت روشن می کند که به هیچ پیغمبر و امامی نمی توان متوسل شد مگر از طریق دریچه ی وجود مقدس امامِ حیِّ حاضر. زیرا اگر مقام او مقام واسطه ی فیض الهی است و از طریق وجود آن حضرت است که می توان از رحمت الهی بهره مند شد، برای بهره مندی از پیامبرf و سایر ائمهh نیز باید از واسطه ی فیض الهی بهره مند گشت و از دریچه ی وجود مقدس حضرت صاحب الأمرg از انوار سایر معصومینh استفاده کرد.
آن قدر شناخت امام زمانg - چه از نظر مقام و چه از نظر مصداق- مهم است كه پیامبر خداf می فرمایند: بدون شناخت امام زندگی مسلمانان توحیدی نیست تا مرگ آن ها توحیدی باشد و معلوم است که کسی نمی تواند عذر آورد که شرایط تاریخی امکان شناخت امام را به او نداده است. زیرا مسئله مهم تر از آن است که شرایط تاریخی آن را به حاشیه براند. به همین جهت حضرت امام باقر(ع) می فرمایند: «مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمَوْتُهُ مِیتَةٌ جَاهِلِیَّةٌ وَ لَا یُعْذَرُ النَّاسُ حَتَّى یَعْرِفُوا إِمَامَهُم »[6] هركس بدون امام بمیرد مرگ او چون مردنِ مردم جاهلیت است و هرگز عذر مردم در نشناختن امام پذیرفته نیست. حضرت روشن می کنند که هیچ عذری در نشناختن امام قبول نمی باشد؛ بی سواد بودن یا کارهای مهم و حساسی داشتن، روستایی بودن یا شهری بودن هیچ كدام نمی تواند توجیهی باشد تا انسان امام زمانش را نشناسد و از نمونه ی عینی دینداری غافل باشد. آنقدر شناخت امام مهم است که حضرت در ادامه ی روایت می فرمایند اگر انسان در شرایطی که امام خود را شناخته از این دنیا برود دیگر ظهور حضرت جلو بیفتد یا به تأخیر بیفتد ضرری برای آن فرد ندارد، مثل آن است که در کنار حضرت قائم در خیمه ی حضرت زندگی می کند. چون با شناخت امام توانسته جهت گیری خود را در همه ی تاریخ تصحیح کند و در آن صورت گویا با همه ی اولیاء و انبیاء زندگی کرده. ابوبصیر از حضرت صادق(ع) از آیه ی «یُؤتِی الْحِكْمَةَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا كَثِیرًا»[7] می پرسد که خداوند می فرماید: به هر کس حکمت داده شد، حقیقتاً خیر کثیر داده شده. حضرت مصداق حکمت و خیر کثیر را «مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ وَ اجْتِنَابَ الْكَبَائِرِ»[8] شناخت امام و دوری از گناهان، معرفی می کنند و از این طریق متذکر برکات شناخت امام می شوند.
یك وقت انسان در شرایطی است که نمی تواند اول وقت نماز بخواند، نماز ظهر را به تأخیر می اندازد و باز از او قبول می شود ولی یك وقت می گوید چون كار داشتم نتوانستم اعتقاد توحیدی خود را درست کنم، این را از او قبول نمی کنند چون جهت گیری کلی او به چنین اعتقادی بستگی دارد. شناخت امام زمان از نوع تصحیح اعتقاد است و به همین جهت امام باقر(ع) می فرمایند معذور نیستی که کوتاه بیایی یعنی نمی توانی برای نشناختن امام چیزی را مهم تر بدانی و آن را جلو بیندازی زیرا تا امام زمانت را نشناسی وارد جرگه ی دین داری نشده ای. این تأکیدات نشان می دهد شناخت و ارتباط با امام زمانg بسیار ارزشمند است و ارزش قرآن و نماز و روزه و حج با نظر به مقام و سیره ی امام زمانg ظهور می کند و موجب سعادتمندی انسان می شود. اگر امروز عباداتمان بركت لازم را ندارد به جهت در حاشیه بودن وجود مقدس امام زمان(ع) از امور است و محروم بودن از آن معرفتی که باید نسبت به آن حضرت داشت. معرفتی که بالاتر از معرفت به یك فرد و تاریخ تولد او است، معرفت به یك حقیقت آسمانی است که با حضور او در زندگی انسان ها، زمین به آسمان متصل می شود و ارتباط حضوری با حقایق جای ارتباط حصولی و حسی را می گیرد.
حضرت صادق(ع) در جواب به ابابصیر می فرمایند: «وَ مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ بِإِمامِهِ، لایَضُرُّهُ تَقَدَّمَ هذَا الْاَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ» اگر كسی امام زمان خود را شناخت و مرگش فرا رسید، دیگر جلو و عقب افتادن ظهور امام زمانg به او ضرر نمی زند. با این که این قدر ظهور امام زمانg بركت دارد كه نمی توان تصور کرد و بشر در دوران غیبت حضرت به یك هزارم بركات ظهور هم دسترسی ندارد، با این همه، امام می فرمایند: اگر امام زمانت را شناختی و قبل از ظهور، در زمان غیبتِ حضرت رحلت کردی، به درجه ای از کمال رسیده ای که آن غیبت برای تو محرومیت نیست زیرا آن شناخت بهره هایی برای انسان دارد كه آن محرومیت را جبران می كند.
اما نكته ی اصلی اینجاست که می فرمایند: «مَنْ ماتَ عارِفاً لِإمامِهِ» اگر كسی در حالی رحلت کرد که امامش را شناخته است «كانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فی فُسطاطِهِ»[9] مثل كسی است كه در خیمه ی امام زمانf در کنار حضرت قائم است. ملاحظه می فرمائید تأکید بر روی معرفت داشتن به امام است و مقام و حقوقی که امام در این عالم دارند. چون معرفت به امام، معرفت به یک حقیقت آسمانی است و با طهارت قلب ممکن است.
به گفته ی اهل معرفت «قطب عالم وجود در هر عصری واحد است» همان طور که حقیقت هر چیزی واحد است و به قول شیخ شهاب الدین سهروردی «صِرفُ الشَّیءِ لا یَتَثَنّی وَلایَتَكَرَّرْ» صِرف و حقیقت هر چیز نه تعدّد برمی دارد و نه تکرار می شود - مثل حقیقت تری كه فقط آب است، چند نوع تری معنی ندارد - حقیقت انسان نیز یكی بیشتر نیست و فقط انسانیت است و نه چیز دیگر. حقیقت «تری» چیزی جز آب نیست و این که در لیوان باشد یا در دریا فرق نمی کند، چون خودش حقیقت تری است بدون آن که از جهت حقیقتِ خود کثرت بردار باشد و در نتیجه دو نوع تری داشته باشیم. وجود مقدس امام زمانg به عنوان حقیقت انسان و قطب عالم امکان یک حقیقت واحد است فوق یك شخصِ محدود. حضرت از آن جهت که نسبت به همه ی مخلوقات عالمِ امر و خلق، در تجرد کامل هستند، نسبت به همه ی مخلوقات دارای سعه ی بیشتری می باشند و طبق قاعده ی «هر كه مجردتر است حاضرتر است»، دارای حضور کاملی هستند، همان طور که در مرتبه ی بالاتر وقتی می گوئیم خدا در عالم هستی حضور مطلق دارد به جهت آن است که خداوند فوق هر زمان و مکانی دارای تجرد مطلق است. آن هایی که متوجه چنین حضوری برای ذوات مقدس اهل البیتh هستند راحت تر به آن ها توسل پیدا می كنند. حقیقت واحد بودن حضرت صاحب الزمان(ع) به این معنی است که با حضور همه جانبه ای که در عالم هستی دارند می توانند به جلوات مختلف حاضر بشوند و مشتاقان خود را مدد كنند.
در امام شناسی آن چه از همه مهم تر است تصور صحیح داشتن از مقام واسطه ی فیض بودن ائمهh می باشد که منجر می شود تا نظر به مقام نوری آن ذوات مقدس بیندازیم، مقامی که قبل از خلقت عالم و آدم بوده است و رسول خداf در وصف آن می فرمایند: «كُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ الرَّحْمَنِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ عَرْشَهُ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَام »[10] من و علی چهارده هزار سال قبل از آفرینش عرش یك نور در پیشگاه پروردگار بودیم . این مورد برای همه ی ائمهh از جمله حضرت صاحب الزمانg صدق می کند و در این رابطه حضرت رضا(ع) از قول رسول خداf می فرمایند: «إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْوَاحُنَا فَأَنْطَقَهَا بِتَوْحِیدِهِ وَ تَحْمِیدِهِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَه »[11] نخستین چیزى كه خدای عز و جل آفرید ارواح ما بود پس به ستایش و اقرار به یگانگى اش گویایمان نمود سپس فرشته ها را آفرید. وقتی نظرها به مقام «اولُ ما خَلَقَ الله»بودن آن ها افتاد می توان با آن ها رابطه برقرار کرد و آن ها را به عنوان امام پذیرفت. مردم عادی فكر می كنند همین جسم امام صادق(ع) واسطه ی فیض و واسطه ی رزق آن ها است و لذا حضرت می فرمایند: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ الدَّارِ هِیَ»[12] شگفتا از مردمى كه گمان می كنند ما غیب می دانیم!! كسى جز خداى عز و جل غیب نمی داند، من می خواستم فلان كنیزم را بزنم، او از من گریخت و من ندانستم كه در كدام اطاق پنهان شده است . ولی همین امام که در شرایط عادیِ زندگی چنین اند، در رابطه با مقام نوری خود می فرمایند: عِلم کتاب که مقداری در نزد عاصف بن برخیا بود به خدا سوگند تماماً در نزد ما است «وَ اللّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَاب»[13] مردم عادی بین این دو مقام تفکیک نمی کنند که در یک مقام امام به عنوان یک انسان عادی زندگی کنند و در یک مقام، فوق ملائکه اند. و چون مردم نمی توانند این دو مقام را از همدیگر تفکیک کنند در شناخت امام دچار مشکل می شوند. مثل این كه تصوركسی این باشد كه جهنم یك كوره آتش است مثل كوره ی ذوب آهن و بعد بخواهد آن را قبول كند یا رد كند. در حالی که قبول و رد او هر دو باطل است، ابتدا باید بفهمد جهنم چیست تا بعد قبول و ردّ او معنی داشته باشد.
اولین قدم آن است كه ما بفهمیم حقیقت الانسان یا انسان کامل که معتقدیم در عالَم هست، به چه معنی است تا وقتی گفته می شود فیض حق به واسطه ی امام به موجودات می رسد، معنی داشته باشد. همین طور که نورِ نزدیک به لامپ از طریق نورهای پایین تر به ما می رسد، اگر انسانِ كامل، كامل ترین مخلوق و به عنوان «اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّه» از ملائكه هم بالاتر است، وقتی سایر موجودات از جمله انسان بخواهند از فیض الهی بهره مند شود باید از طریق واسطه ی فیضی که بین خدا و سایر مخلوقات است فیض الهی را دریافت کنند. زیرا علوّ ذات الهی چنین اقتضایی را دارد و مقام پروردگار آن قدر متعالی است که در سیر صعودی که رسول خداf همراه با جبرائیل(ع) در معراج دارند، حضرت جبرائیل از مرتبه ای جلوتر نمی روند و عرض می کنند «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ »[14] اگر به اندازه ی بند انگشتی نزدیک تر شوم آتش می گیرم. در سفر معراجی رسول خداf به خوبی مقام واسطه ی فیض بودن رسول خداf حتی برای ملائکه نمایان شد، به همین جهت رسول خداf در روایتی که عرض شد می فرمایند: پس از خلقت ما خداوند ملائکه را خلق کرد. عمده آن است که متوجه باشیم واسطه ی فیض یک حقیقتِ وجودی است که در جمال ائمهh تجلی کرده و متحد با جان آن ها شده است. آن هایی كه مقام ائمهh را می فهمیدند، كفش های آن ها را روی چشم هایشان می گذاشتند. نه به جهت این كه این کفش ها کفش یک شخص است بلكه به جهت نوری كه در این اشخاص متجلی شده است. آن شخص كه می آیدكفش های امام صادق(ع) را روی چشم هایش می گذارد، خیلی هوشیار است، چون پشت این كفش ها، نوری را می بیند كه ملائكه در برابر آن خاضع اند. اگر كسی این حقیقت را متوجه نباشد چون می بیند همه ی مؤمنین كفش های امام را روی چشم هایشان می گذارند او هم می گذارد. بهره ی دومی خیلی فرق می کند با آن کسی که در نظر به کفش های امام نظر به حقیقت انسانیت دارد، چه برسد به وقتی که به حرم ائمهh نظر می کند.
شرط توسل، معرفت است و به تعبیر امام باقر(ع) «عَارِفَاً لِاِمامِه»[15] هرکس به مقام امامش معرفت داشته باشد به نتایج فوق العاده ای می رسد و به طور کلی ارتباط با واسطه ی فیض الهی برایش حاصل شده است.
این روایت در متون اهل سنت هم هست كه پیامبرf فرمودند: «اَلْمَهدی مِنْ عِتْرَتی مِنْ أَولادِ فاطِمهi».[16] سعیدبن مسیب می گوید در خدمت امّ سلمه بودم که در مورد مهدی سخن به میان آمد گفت: از رسول خداf شنیدم که می فرمود: «الْمَهْدِیُّ مِنْ عِتْرَتِی مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة»[17] و نیز رسول خداf در مورد جایگاه حضرت مهدیg می فرمایند: «یَرضی عَنْهُ ساكِنُ السَّماء وَ ساكِنُ الْاَرْض»[18] تمام ساكنان آسمان و ساکنان زمین همه از او راضی اند. چون حقیقت حضرت با جان همه ی مخلوقات هماهنگی دارد و به عنوان تجلی واسطه ی فیض عالم هستی اصلِ وجودِ همه ی مخلوقات است.
با ظهور حضرت آنچنان نور توحید همه گیر می شود که به گفته ی صدر الدین حموی از علمای اهل سنت: «لَمْ یَخْرُجْ الْمَهْدی حَتّی یُسْمَعَ مِن شِراكِ نَعْلَیه اَسرار التَّوحید».[19] مهدی ظهور نمی كند تا این که از بند كفشش اسرار توحید به گوش می رسد. می خواهد بگوید حق در انتهای تاریخ، به نهایی ترین شكلِ غیبی اش ظاهر می شود و همه ی اسرار توحید در آن زمان نمایان می گردد و همه ی آنچه از عالم غیب، امکان ظهور داشته ظاهر می شود. پیامبر خداf به اسم «الظّاهر»، مظهر توحید است، و وجود مقدس امام زمانg به اسم «الباطن» مظهر توحید است. همان طور که ولایت، باطن نبوت است و آخرالزمان با بعثت حضرت شروع می شود که بعد از آن قیامت واقع خواهد شد.[20] بنابراین آخرالزمان شرایط ظهور باطنی ترین حقایق توحیدی است که امکان ظهور در دنیا را دارد.
توحید ناب در جان پیامبرf است و رسول خداf با جمله ی «عَلِیّ نَفسی»[21] علی، جان و باطن من است، از آن خبر دادند تا آن حقیقتِ باطنی با مهدیg ظهور کند، چون این جان در شرایطی باید ظاهر بشود که زمینه ی ظهور به کمال خود رسیده باشد و در واقع ابعاد باطنی پیامبرf که عبارت باشد از توحید ناب، در آخرین منزل عالَم، ظاهر می شود. در مقابل حضرت هم ظلمانی ترین حجاب ها قرار دارند که می خواهند تمام توحید را بپوشانند لذا «اَشْقَی الأشْقِیاء» و «اَسْعَدُ السُّعَداء» رجعت می كنند. حضرت صادق(ع) در رابطه با این موضوع فرمودند: «إِنَّ الرَّجْعَةَ لَیْسَتْ بِعَامَّةٍ وَ هِیَ خَاصَّةٌ لَایَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضا»[22] رجعت عمومى نیست بلكه افراد خاصى به دنیا برمی گردند كه یا مؤمن خالص و یا مشرك محض باشند. ظلمانی ترین انسان ها می آیند تا جلوی نورانی ترین توحید را بگیرند و همگی دفع می شوند و جز توحید حاکم نخواهد شد و آن قدر توحید جلوه می كند كه از بند كفش وجود مقدس حضرت مهدیg اسرار توحید شنیده می شود.
شخصی از حضرت صادق(ع) پرسید آیا می توان به حضرت قائمg با عنوان امیرالمؤمنین سلام داد؟ حضرت فرمودند: «لَا ذَلِكَ اسْمٌ سَمَّاهُ اللَّهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَایُسَمَّى بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ إِلَّا كَافِرٌ قَالَ فَكَیْفَ نُسَلِّمُ عَلَیْهِ قَالَ تَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ قَالَ ثُمَّ قَرَأَ جَعْفَرٌ(ع) بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِین »[23] نه، این اسمی است که خداوند به «امیرالمؤمنین» (علیu) داده است و هیچ کس به آن اسم نامیده نشده - چه در قبل و چه در بعد- مگر آن که کافر است. پرسید به هنگام سلام به او چه بگوئیم؟ حضرت فرمودند: بگویید «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیةَ اللّه» سپس حضرت این آیه را خواندند «بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ»[24] آنچه از خدا باقی است برای شما بهتر است. قرآن در آیه ی 86 سوره ی هود(ع) از قول حضرت شعیب(ع) آورده که حضرت به مردم می فرمودند: یك بقیت اللّهی هست كه همه ی شما باید آن را داشته باشید و آن برای شما بهتر است از این كه به منافع غیر شرعی دل ببندید. به یک معنی حضرت شعیب به مردم فرمودند: باید حالِ شما حالِ بقیت اللّهی شود. آن حال دارای یك حقیقت متعالی است که همان مقام صاحب الأمر یا انسان كامل است كه جانِ جانِ همه ی انسان ها است.
حضرت شعیب(ع) به مردم فرمودند: چرا گران می فروشید؟ چرا ظلم می كنید؟ «وَلا تَعْثَو فِی الْاَرضِ» در روی زمین سر كشی نكنید، «بَقِیَّةُ الله خَیْرٌ لَكُم» آن چه از خدا باقی است برای شما بهتر است، کافی است در امور خود نظر به خدا داشته باشید تا بقیت الله نصیب شما شود که آن بهتر است از سودی که در ازاء گران فروشی می برید. جمله ی «بَقِیَّةُ الله خَیْرٌ لَكُم» خبر از آن می دهد که در کلیه ی امور می توان متوجه حقیقتی شد که آن بقیت الله است و ارتباط با آن بهترین نتیجه را برای انسان در بر خواهد داشت. «بقیت الله» را باید به معنی چیزی گرفت که خداوند در هر امر الهی برای انسان نگه می دارد و از این جهت بر حضرت صاحب الأمرg اطلاق می شود که خداوند او را نگه داشته تا امر هدایت بشریت را به انتهایِ بلوغ خود برساند.
حضرت صادق(ع) در رابطه با قیام حضرت قائمg می فرمایند: «فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْكَعْبَةِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا فَأَوَّلُ مَا یَنْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآیَةُ «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» ثُمَّ یَقُولُ أَنَا بَقِیَّةُ اللَّهِ وَ خَلِیفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَیْكُمْ فَلَا یُسَلِّمُ عَلَیْهِ مُسَلِّمٌ إِلَّا قَالَ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ لَهُ الْعَقْدُ عَشَرَةَ آلَافِ رَجُلٍ فَلَا یَبْقَى فِی الْأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ اللَّهِ مِنْ صَنَمٍ وَ لَا وَثَنٍ إِلَّا وَقَعَتْ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَ ذَلِكَ بَعْدَ غَیْبَةٍ طَوِیلَةٍ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یُطِیعُهُ بِالْغَیْبِ وَ یُؤْمِنُ بِه »[25] حضرت مهدیg در هنگام قیام پشت خود را به كعبه می گذارد و 313 نفر یاران مخصوصش پیرامون او اجتماع می كنند پس در اولین سخن این آیه را می خواند که: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». سپس می گوید: من بقیت الله و خلیفه و حجت او در میان شما هستم، در این هنگام مسلمین بر وى به عنوان «بقیت الله» سلام خواهند كرد، چون ده هزار نفر گرد وى اجتماع كنند (پرچم خود را بلند می كند و دعوت خود را علنى می نماید)، پس در روى زمین هیچ بتی نمی ماند مگر این که در آن آتش می افتد و می سوزد، و این خروج بعد از غیبتی طولانى خواهد بود تا خداوند بندگان خود را در ایمان به غیبت آزمایش كند. با دقت در این روایات و روایت دیگری که مصداق بقیت الله را حضرت مهدیg می داند روشن می شود که ظاهر معنی سخن حضرت شعیب(ع) این است كه ماوراء طلب دنیا و سودجویی دنیایی، بقیت الله و آن چیزی که خداوند برای شما باقی گذارده بهتر است، ولی باطن این آیه معارف عمیقی را در بر دارد حاکی از آن که بقیت اللّهی در عالم هست كه خداوند او را برای شما نگه داشته و او برای شما بهتر است از این که به چیز دیگری فکر کنید، توجه خود را به بقای الهی بیندازید كه فوق دنیا و دنیاطلبی است. برای اهل دنیا اگر هم چیزی بماند در حدّ دنیا است، ولی یك حال و بقایی هست که فوق حالِ دنیاداری است. آن حال، حالِ باقی بودن با حق است. می فرماید: حال باقی بودن با حق که خداوند برای شما نگه داشته برای شما بهتر است از باقی بودن با نان و آب و شهوت.
با دقت در آیه ی مورد بحث که حضرت شعیب(ع) بیان فرموده اند معلوم می شود هر كدام از ما یك حال و مقام بقیت اللّهی داریم که فساد و حبّ دنیا و تجاوز به مردم، آن عالَم را از ما گرفته و باید به سراغش برویم و آن محقق نمی شود مگر آن که از چیزهایی كه از آن «حال» و «مقام» محروممان كرده فاصله بگیریم. ابتدا باید متوجه باشیم چنین عالَمی در ما هست وگرنه حضرت شعیب(ع) نمی فرمودند: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَكُمْ»[26] آن چیزی که خدا برایتان نگه داشته برای شما بهتر است. پس اگر بتوانیم نظر خود را به آن بیندازیم آن را می یابیم. برای این كه آن حال را در خود پیدا كنیم، باید ابتدا خود را و حقیقت انسانی خود را بیابیم، در آن حال متوجه می شویم مقام بقیت اللّهی كه در ما هست یك جنبه ی مطلق دارد كه مقام حضرت صاحب الأمرg است و همه ی احوالات بقیت اللّهی ما به او برمی گردد و اوست که در واقع به طور کامل در مقام بقاءِ به حق است.
بقیت الله یعنی مقام باقی به حق، در مقابل باقی بودن به حرص و شهوت و وَهمیات زندگیِ دنیایی. وقتی حضرت صاحب الأمر(ع) می فرمایند: «اَنَا بَقِیةُ اللّه» من بقیت الله هستم خبر از آن می دهند که بقیت الله حقیقتی است كه همه ی احوالاتی که مؤمنین تحت عنوان بقیت الله دارند به آن حقیقت برمی گردد و حضرت مهدیg صاحب اصلی آن مقام اند. همان طور که هر «ما بالعرضی» به «ما بالذات» برمی گردد، احوالات بقیت اللّهی مؤمنین به حضرت بقیت اللهg برمی گردد. مثل این که هر تری به آب برمی گردد که عین تری است و همه ی رطوبت ها از آب است. حالت بقیت اللّهی كه می تواند نصیب هرکس بشود، یك حقیقت دارد كه آن عین بقیت الله است. حضرت شعیب(ع) فرمودند هر كدامتان می توانید حالت بقیت اللّهی را داشته باشید و آن برای شما بهتر است. پس هرکس به اندازه ای که از دستورات حضرت شعیب(ع) تبعیت کند از نور بقیت الله بهره مند می شود و این می رساند که باید حقیقت بقیت الله در عالم باشد تا هرکس به اندازه ی استعدادش از آن استفاده نماید.
وقتی متوجه شدیم حالات بقیّت اللّهی كه بعضاً عارض بعضی انسان ها می شود دارای یک مقام اعظم به نام حضرت بقیت الله الاعظم«صلواةالله علیه وعلی آبائه» است موضوع عالم بقیت الله به میان می آید و این که صاحب آن، حضرت بقیت الله الاعظمg می باشند. اگر كسی عالَم بقیت اللّهی خودش را نشناسد و به بزرگی آن پی نبرد هیچ وقت سراغ بقیت الله الاعظم را نخواهد گرفت تا هرچه بهتر وارد عالَم حضرت شود و در ذیل انوار وجودی قطب عالم امکان قرار گیرد و عملاً در ظلمات آخر الزمان باقی خواهد ماند.
مقصد و غایت توحیدیِ هر انسانی، حضرت بقیت الله الأعظمg می باشند، انسان کاملی که تمام شریان وجودش حتی بند كفشش آهنگ توحید دارد و در همین راستا در زیارت آل یس به قیام و قعود حضرت سلام می کنید، چون تمام وجود حضرت باقی به بقای الهی است. توجه به آنچه خداوند در جان هرکس نگه داشته نظرها را متوجه شخصی می کند كه چنین عالَمی دارد و در چنین عالمی که «عالم بقیت الله» است ظهور می كند، عالَمی كه در آن عالم، انسان ها و زمین و زمان در شرایطی قرار دارند که باقی به بقای الهی اند و تنها انسان های منتظر مهدیg آن عالَم را می شناسند و تمنّای آن را دارند.
با توجه به عالَم بقیت اللّهی است که در روایت ها داریم وقتی بقیت الله الأعظمg ظهور کردند در و دیوار نجوای بقای بر الله دارند، حضرت صادق(ع) در این رابطه می فرمایند: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ لَا یَبْقَى أَرْضٌ إِلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه »[27] چون قائم قیام کند هیچ زمینی نمی ماند مگر آن که از آن ندای شهادت بر یگانگی خدا و شهادت بر نبوت حضرت محمدf به گوش می رسد. آنچنان عالم به کمال و بقای الهی منور می شود و از تضادهای عالم ماده پاک می گردد که امیرالمؤمنین(ع) در وصف آن عالم می فرمایند: «وَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا لَأَنْزَلَتِ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ لَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا وَ لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ وَ اصْطَلَحَتِ السِّبَاعُ وَ الْبَهَائِمُ حَتَّى تَمْشِی الْمَرْأَةُ بَیْنَ الْعِرَاقِ إِلَى الشَّامِ لَاتَضَعُ قَدَمَیْهَا إِلَّا عَلَى النَّبَاتِ وَ عَلَى رَأْسِهَا زِینَتُهَا لَایُهَیِّجُهَا سَبُعٌ وَ لَاتَخَافُه »[28] اگر قائم ما قیام كند آسمان باران خود را مى باراند و زمین روییدنى های خود را مى رویاند و كینه از دل مردم مى رود، درندگان و چهارپایان با هم آشتى مى كنند به طورى كه زن فاصله عراق تا شام را مى پیماید و قدم خود را جز بر گیاه نمى گذارد و بر سر خود زینت دارد، هیچ درنده اى او را ناراحت نمى كند و چیزى موجب ترس او نمى شود.
در زمان پیامبرf و ائمهh زمانه منور به بقای الهی نبود هر چند خود آن ها باقی به بقای الهی بودند ولی اكثر مردم عالَم بقیت الهی را نمی شناختند تا دست به دامن ائمهh بزنند. ولی با ظهور مقدس امام زمانg شرایطی ظهور می کند که عالَم و آدم باقی به بقای الهی می شوند.
موقعی جامعه به سراغ حضرت بقیت اللهg می رود که عالَم بقیت الله را بشناسند و این در صورتی است که بفهمند با خدابودن به چه معنا است، در غیر این صورت اگر جامعه ای به دنبال بقیت اللّهی شدن نباشد و از آن عالم تصور درستی نداشته باشد ممکن است قرآن بخواند و عبادات مربوطه را انجام دهد ولی منتظر امام زمانg نباشد، آن حضرت صادق(ع) است که آرزوی دیدار مهدی(ع) را دارند تا با عالَم بقیت الهی مرتبط شوند و عرضه می دارند: «لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامِ حَیاتی»[29] اگر او را درک کنم تمام عمر خدمتگزارش می گردم. از آن طرف هم وقتی امام زمان(ع) و عالم بقیت اللّهی را می شناسیم كه قرآن و نمازمان، قرآن و نماز بقیت اللّهی شود و نظر به حضور در بقای الهی داشته باشیم و بدانیم هر قرآن خواندنی قرآن خواندن بقیت اللّهی نیست. قرآن خواندنی قرآن خواندن بقیت اللهی است كه نظر به بقای الهی داشته باشد و تلاش کند آزاد از هرگونه زمان زدگی، به بقای الهی باقی باشد و نه به بقای ماهیات و کثرات.
عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء نقل می کند که:
«رابعه ی عدویه» چهار درهم به یکی داد که مرا گلیمی بخر. آن مرد برفت و باز گردید. گفت: یا سیده! چه رنگ بخرم؟ رابعه گفت: چون رنگ به میان آمد به من بده. آن پول بِسِتَد و در دجله انداخت. یعنی هنوز گلیم نیامده تفرقه پدید آمد.[30]
«رابعه» می خواست روی گلیم بنشیند و بدون نظر به رنگ و جنس آن در بقاء الهی باقی باشد ولی با سؤالی که طرف از رنگ آن نمود ناخودآگاه نشستن بر روی گلیم را برای رابعه به چیز دیگری تبدیل کرد و در نتیجه او با نشستن بر روی آن گلیم به جای باقی بودن به بقای الهی، نظرش به رنگ و جنس گلیمی که خریده بود مشغول می شد و باقی به رنگ گلیم می گشت و چون «رابعه» باقی بودن به بقای الهی را می شناسد هرگونه حجابی را که چنین حضوری را از او می گیرد دفع می کند.
در عین آن که ظرائف زیادی می خواهد تا به عالَم بقیت اللّهی وارد شویم ولی ملاحظه کنید چه برکاتی در بر دارد و إن شاء الله آن عالم به كمك حضرت بقیت الله الاعظمg عملی خواهد شد زیرا حالت بقیت اللّهی داشتن صاحبی دارد كه هم اكنون حیّ و حاضر است و می توان از آن حضرت كمك گرفت تا اولاً: در احوالات فردی از عالم بقیت الله بهره مند گردیم و منور به بقای الهی باشیم و ثانیاً: تلاش كنیم تا با تبیین درست آن عالَم، طلب و تمنّای جامعه نیز چنین عالَمی گردد که منجر به ظهور حضرت در افق جامعه شود.
عالمان واقعی آن هایی هستند که متوجه وجود حضرت و برکات وجودی او می باشند و مردم را به سوی او دعوت می کنند. حضرت هادی(ع) می فرمایند اگر عالمانی نبودند که به حضرت قائم(ع) دعوت می کردند احدی نمی ماند مگر آن که از دین خود برمی گشت[31]. این روایت نشان می دهد تا عالم بقیت اللّهی توسط عالمان دین شناخته نشود خطر غلبه ی کفر بر دین، جوامع مسلمان را تهدید می کند و با شناخت آن عالَم است که می توان ظلمات آخرالزمان را شناخت و از آن رها گشت.
در آخرالزمان، اگر كسی با ملاک های صحیح، ظلمات را نشناسد ممکن است قرآن هم بخواند ولی ناخواسته از بقیت الله فاصله گرفته و در جبهه ی مقابل حضرت قرار گیرد. حضرت شعیب(ع) فرمودند: چیزی در جان شما هست به نام «باقی بودن به بقایِ حق» و این برای شما از هر چیزی بهتر است و حضرت از این طریق ذهن ها را متوجه «عالم بقیت اللهی» کردند تا انسان ها بتوانند با انصراف از حرص دنیا به آن حالت روی بیاورند و حالِ باقی به بقای الهی را در خود پیدا كنند. خوشا به حال کسانی كه سراسر زندگی را در راستای اُنس با خدا و تحقق حالت بقیت اللّهی ادامه می دهند. این ها در مشرب شعیبی به حضرت بقیت الله اعظمg می رسند.
هر انسانی هرطور خواست می تواند زندگی كند، ولی زندگی واقعی برای كسی است كه نظر به حضرت بقیت الله و عالم بقیت اللّهی دارد و آن عالم را اصل گرفته است و بر آن اساس زندگی را ادامه می دهد. چنین انسان هایی می دانند باید تمام آرزوهایشان حضرت بقیت الله الأعظمg باشد و تمام عبادات را با نظر به آن حضرت انجام دهند. معنی این که بزرگان دین توصیه می کنند عبادات و زیارات خود را به نیابت امام زمان(ع) انجام بدهید به همین معنی است که افق ما مقام بقیت الله الأعظم(ع) باشد و به بقای بقیت الله الأعظم عمل انجام شود تا آن حقیقیت بزرگ در كارهایمان به صورت آرمان درآید. چون ساحت اقدس بقیت الله تمنای هر انسانی است که نظر به کمال حقیقی دارد، زیرا همچنان که عرض شد هر انسانی در عمق جان خود نوری از عالم بقیت الله دارد كه پرتو نور حضرت بقیّت اللّه الأعظمg است و غفلت از آن نور غفلت از جنبه ی متعالی خودش است.
كسی كه عالم بقیت اللّهیِ خود را نادیده بگیرد و در روزمرّگیها آن را گم كند نمی تواند منتظر بقیت الله اعظم باشد. از آن جایی که بقیت الله اعظم جانِ جانِ ماست باید تلاش کنیم جنبه ی بقیت اللّهی خود را پیدا كنیم و به عهد الهی خود برگردیم. هر اندازه به دنیا و کثرات آن نظر کنیم از بهترین حال كه همان حال بقیّت اللّهی وجودمان است، محروم می شویم و در نتیجه از بهترین مخلوق كه نور چشم همه ی انبیاء و اولیاء است محروم شده ایم. این همان تأکیدی است که در روایات داریم که اگر از امام زمانمان محروم شدیم، به مرگ جاهلیت مرده ایم، زیرا در آن حال نه عبادتمان، عبادت است؛ نه زندگیمان، زندگی. وقتی انسان از ذات خود یعنی از بقیت الله گسسته شد درآخرالزمان کاملاً بی هویت می ماند و گرفتار فریب دجّال می شود. منتظر حضرت بقیت الله الاعظمgبودن موجب می شود تا آن نوری كه شدیداً در این ظلمات به آن نیاز داریم در جان ما طلوع کند و به نور حضرت صاحب الأمر و الزمانg به بقای با حق وارد شویم.
قرآن از زبان حضرت شعیب(ع) به ما خبر می دهد دُرّی در جان شما هست که باید با انصراف از سودپرستی آن را پیدا کنید و با نظر به بقیت اللّهی که در نزد خود دارید بتوانید به بقیت الله اعظمg برسید زیرا اگر نتوانیم به بقیت اللهِ جان خود نظر کنیم نمی توانیم به جام جم که قلب مبارک انسان کامل است نزدیک شویم. در همین رابطه حافظ می فرماید:
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جم نکند سود وقت بی بصری
کسی که چشم دیدن نور بقیت الله را در جان خود پرورش نداده است نمی تواند به حضرت بقیت الله اعظمg نظر کند و منتظر ظهور باشد و از ظهور بهره مند گردد.
همان طور كه یك انسان باید با اختیار خود به انتهای كمال خود - كه قرب به حق است - دست یابد، جهان نیز باید به توحیدی ناب برسد تا بیشترین بهره را از خداوند ببرد و هر اندازه در رسیدن به توحید ناب بیشتر تلاش شود حضرت بقیت الله اعظم(ع) با حجاب کم تر جلوه می کنند و انسان ها به این معنی می توانند ظهور را جلو و عقب بیاندازند. اگر چه تحقق ظهور حتمی است، آنچه نور ظهور را شدت می بخشد، شدت انتظار ما است و تا این اندازه روحیه ی انتظار کارساز و ارزشمند است. مگر به سادگی می شود مقام عالَم، مقام اتصال واقعی به توحید ناب گردد و به مقام ظهور حضرت بقیت الله الاعظم برسد؟ ابتدا باید موانع ظهور را برطرف نمود و بزرگ ترین مانع در درون ما است که عبارت باشد از ضعف های معرفتی و اخلاقی. همه ی پیامبران آمدند تا بشر را آماده ی ظهور بقیت الله الاعظمg کنند و با ظهور حضرت است که جهان معنی حقیقی خود را پیدا می کند و زحمات انبیاء و اولیاء به ثمر می رسد و با توجه به عظمت و ارزش ظهور حضرت است که حجابِ ظهور سخت آزاردهنده می باشد و با تمام تلاش باید در رفع آن کوشید و در دفع موانعِ بیرونیِ ظهور نیز نهایت تلاش را کرد و از تقابل با آن هیچ گونه خستگی به خود راه نداد.
در رابطه با تقویت روحیه ی آمادگی جهت رفع موانع ظهور، حضرت صادق(ع) می فرمایند: «لَیُعِدَّنَّ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْماً فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا عَلِمَ ذَلِكَ مِنْ نِیَّتِهِ رَجَوْتُ لِأَنْ یُنْسِئَ فِی عُمُرِهِ حَتَّى یُدْرِكَهُ فَیَكُونَ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِه »[32] هریك از شما باید خود را براى خروج قائم آماده كند و لو با یك تیر كه چون خداى تعالى بداند كه هرکدام از شما چنین نیّتى دارد امیدوارم كه عمرش را به تأخیر اندازد تا آن كه آن حضرت را درك كند و از اعوان و انصارش گردد. این که در روایت ها داریم حضرت در مقابله با مخالفانشان - که مانع تحقق حاکمیت توحید اند- جز با شمشیر معامله نمی کنند،[33] به جهت اهمیت موضوع است. امام ظهور می کنند تا مظهر بقای الهی باشند و شرایط بقای به حق را در عالم ظاهر کنند و معلوم است از این جهت مظهر اسم «الواحد القهار» خواهند بود و به کسی اجازه نمی دهند تا در مقابل حق خود را بنمایاند. در آن شرایط حجاب ها به كلی برطرف می شوند و جلوه ای از قیامت ظهور می کند که خداوند در رابطه با آن می فرماید: «لِّمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ».[34] در این روز ملک از آن کیست؟ و آنچنان نور توحیدِ ناب جلوه گر شده که هیچ ذی وجودی نیست که جواب دهد مگر خود حضرت حق که می فرماید: «لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»[35] ملک در این روز از آنِ خدای واحدِ قهار است. زمان ظهور حضرت مهدی(ع) تا حدّی شبیه این چنین شرایطی است ولی در حدّ نازل تر.
وظیفه ی ماست که با توجه به معنی عالم بقیت اللّهی شاهراه ورود به آن عالم را که رجوع به توحید ناب است، باز كنیم. تمام درس های توحیدی نهج البلاغه، قصه ی رجوع به عالم بقیت الله و ورود به عالم باقی و بودن به بقای الهی است. و از آن طرف هر بحثی كه ما را از عالَم بقیت اللّهی غافل كند و به خود مشغول نماید حجاب توحیدی است که باید با نور حضرت بقیت اللهg ظاهر شود، مگر این كه آن درس ها مقدمه باشد. با برگشت به توحید نهج البلاغه و قرآن، عالَم بقیت الله شروع می شود و عطش ظهور حضرت رخ می نمایاند و نور بقیت اللّهی که در جان شما کاشته شده به بار می نشیند وگرنه نه منتظر امام زمان(ع) خواهید ماند و نه جهت رفع موانعِ ظهورِ حضرت پاکبازی می کنید چون حضرت را به عنوان قطب جانتان نشناخته اید.
با شناخت «عالَم بقیت اللّهی» است كه ظهور محقق می شود و حضرت به صحنه ی جامعه پای می گذارند زیرا علت غیبت حضرت چیزی جز به حجاب رفتن معنی بقیت الله نیست. همین كه معنی عالَم بقیت الله پیدا شد و از آن دیدگاه تمنّای ظهور حضرت در جامعه نهادینه گشت و روشن شد نور حضرت سراسر عالَمِ وجود را پر كرده است، غیبت برطرف می شود و جامعه تا مرتبه ی ظهورِ حضرت بقیت الله ارتقاء می یابد.
در زمان غیبتِ بقیت الله مردم وقتی هم که قرآن می خوانند، در حدّ معنی و مفهوم متوقف می شوند! در حالی که حقیقت قرآن همان عالَم بقیت الله و باقی ماندن به بقای الهی است و وسیله ی اتصال با حق. در همین رابطه حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «یُعَلِّمُونَ النَّاسَ الْقُرْآنَ كَمَا أُنْزِلَ»[36] در زمان ظهور مهدیg قرآن را آن طوركه خدا نازل كرده به مردم تعلیم می دهند. معلوم است قرآن در فضایی که حضرت بقیت الله(ع) ظهور می کنند حقیقت خود را می نمایاند و از این طرف به اندازه ای که نظر به عالم بقیت الله بشود و با این رویکرد به قرآن رجوع گردد ما به مقصد اصلی می رسیم و عالَم بقیت الله برای ما ظهور می کند. اگر آن عالَم را بشناسیم ظهور محقق می شود. ملت ایران به واقع به این نکته رسیدند كه شاه و نظام شاهنشاهی وسیله ی سقوط ملت است، همین امر زمینه ی خروج شاه شد. و اگر مردم در همان سال 1342 حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» را یک پارچه شناخته بودند و به دنبال ایشان حرکت می کردند خیلی زودتر نظام شاهنشاهی سقوط می کرد. مردم همین كه در سال 1357 انگیزه ی رهبر خود را شناختند و خود را با انگیزه ی او هماهنگ كردند او آمد.
ما عموماً منتظریم ولی آن طور که شایسته ی فرهنگ انتظار است منتظر نیستیم و در نتیجه اگر امام زمانg تشریف بیاورند همان طور با حضرت برخورد می کنیم که بسیاری از یاران امام حسن مجتبی(ع) با حضرت برخورد کردند و به کار حضرت ایراد گرفتند. وقتی جایگاه تکوینی و تشریعی حضرت مهدی(ع) را نشناسیم هنوز وارد فرهنگ انتظار نشده ایم تا به نتایج آن نایل شویم. ابتدا باید برای ورود به فرهنگ انتظار، معنی بقیت الله را بفهمیم و تا اسیر حسّ و ماهیّات هستیم نمی توانیم از حقیقت بقیت اللّهی رفع حجاب کنیم و لذا وقتی حضرت قائمg نهضت خود را شروع می کنند و می فرمایند: ای اهل عالم «اَنَا بَقِیه اللّه فی ارضه» من آن کسی هستم که از خدا در زمین باقی مانده، نمی دانیم از چه چیز سخن می گویند چون به «وقت بقیت الله» وارد نشده ایم. عرفایی مثل حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» زحمت های زیادی کشیدند تا وارد این «وقت» شدند و نور بقیت اللّهی برایشان تجلی کرد.
دورانی که حضرت بقیت اللهg ظهور کنند تمام عالم در حالت بقاء قرار می گیرد، حالتی که عرفا تحت عنوان «وقت» از آن یاد می کنند. شناخت «وقت» موجب می شود تا علاوه بر شناخت مقام بقیت اللّهی که در هر کدام از ما هست، به مقام اصلی عالم بقیت الله که مربوط به حضرت صاحب الأمرg می باشد آشنا شویم. به اهل ایمان توصیه شده است «وقت» خود را پیدا کنند و در آن قرار گیرند تا آزاد از حجاب گذشته و آینده در «حال» و در «حضور» مستقر شوند. «وقت» عبارت است از حالتی که سالک از ماضی و مستقبل آزاد شده و آماده ی تجلی واردات قلبی بر سرّ ضمیر خود می شود. اول باید خود را از گذشته و آینده آزاد کنیم تا «صاحب وقت» شویم و در این حالت از نیستی به هستی وارد شویم. مولوی در باره ی آن می گوید:
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
غزالی می گوید:
«هرکس با خدا اُنس گیرد و خداوند دل او را تصرف کند و ابن الوقت شود و دائم جمال حق را ببیند، او را به زمان مستقبل التفاتی نماند، پس او را خوف و رجا نباشد، بلکه حالِ او عالی تر از خوف و رجا شود».[37]
پس چنانچه ملاحظه می فرمایید اگر سعی شود از حجاب مفاهیم آزاد شویم و نظر به «وجود» نماییم، «وقت» سراغ انسان می آید که در این صورت وظیفه ی اوست تا آنچه موجب می شود که آن «وقت» برود انجام ندهد وگرنه همچنان که گفته اند: «الوقت سیف»، «وقت» چون شمشیر است و سریعاً می گذرد. از طرف دیگر اگر انسان خود را از گذشته و آینده آزاد کند، صاحب «وقت» می گردد. پس اگر به حق بنگرد، صاحب «وقت» می شود و اگر صاحب «وقت» گردد بدون حجاب به حق می نگرد و از برکات آن برخوردار می شود.[38] حقیقت انسان که همان روح او باشد یک حقیقت مجرد است و موجود مجرد، از زمان و مکان آزاد است و لذا هرچه انسان بتواند خود را از زمان آزاد کند، به حقیقت خود نزدیک شده و در شرایط بی زمانی و بی مکانیِ روشن تری سُکنی خواهد گزید.[39] و به همین جهت آزادشدن از زمان و مکان امری نیست که ذات انسان از آن بیگانه باشد و نتواند به آن دست یابد و یا اگر بدان دست یابد به چیزی غیر از حقیقت خود دست یافته باشد. بلکه بر عکس؛ هرچه از زمان و مکان آزاد شود به خودِ واقعی خود نزدیک شده، همان خودی که بی واسطه می تواند با خدا روبه رو شود.
صاحب «وقت»شدن یک نحوه گذشتن از خودِ مجازی به سوی خودِ حقیقی است تا در منظر خودِ حقیقی، در مقام جمعِ بین گذشته و آینده، در «حال»، با عالَم بقاء مرتبط شویم و در این شرایط از نیستی به هستی وارد شده ایم و آنچه را اراده کنیم، اراده به سوی هستی است و نه اراده به سوی ماهیات و نیستی ها. پس وقتِ عمل، وقتی است که انسان از گذشته و آینده آزاد باشد وگرنه عمل او عین پوچی است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «إنّ ماضِیَ عُمْركَ أجَلٌ و آتِیَهُ أمَلٌ وَ الْوَقْتُ عَمَلٌ»[40] گذشته ی عمر تو وعده ای است به سر آمده، و آینده تنها یک «امید» است ودیگر هیچ، فقط «وقت»ی که در آن هستی عمل است.
چون ذات انسان در واقع در «وقت» قرار دارد و ذهن انسان است که با تصوراتی از آینده و گذشته او را از «وقت» خارج می کند و گرفتار افکار حصولی و مفاهیم می نماید، پس چنانچه خود را از گذشته و آینده آزاد کنیم، به خودی خود، «وقت» به سراغ ما می آید. اگر عمر ما آزاد از زمان و مکان نباشد عملاً عمرمان در دو امر فانی، از بین رفته است و عملی انجام نداده ایم، هرچند عمر را گذرانده ایم. در رابطه با حفظ وقتِ باقی و فاصله گرفتن از زمان فانی و حذرکردن از اعتماد به آن، حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «ماضی یَوْمِكَ فَائِتٌ و آتِیهِ مُتَّهَمٌ وَ وَقْتُكَ مُغْتَنِمٌ فَبادِرْ فِیه فُرْصَةَ الإمكان و إیّاكَ أنْ تَثِقَ بِالزَّمان»[41] روزی که گذشت، فوت شده، و آینده تهمت زده و غیر قابل اعتماد است، و« وقتِ» تو مغتنم و قابل استفاده است پس مبادرت کن در فرصتی که برایت هست، و بر حذر باش که به زمان اعتماد کنی.
عرفا وقتی می گویند: «دَم غنیمت شمر» به معنی حفظ «وقت» است. در حالی که دم غنیمت شمرِ بشر امروز یک نحوه نیست انگاری است، چون «وقت» ندارد و در بی عالَمی به سر می برد، چون نه عالَم بقاء را می شناسد و نه سَروری حضرت صاحب العصر و الزمانg را پذیرفته و نه منتظر اوست تا آماده ی پذیرش او شود و لذا حجابِ نور «بقیت الله» است، چون از زمان باقی که صاحب آن حضرت بقیت اللهg است بیگانه است، و حتی با او دشمنی می کند، همچنان که آزادی بشر غربی آزادی و جدایی از حضور و قرب است، نه آزادی برای انتخاب قرب الهی. بشر غربی همان طور که آزادی شیطانی دارد، «وقت» او نیز شیطانی است. «وقتِ» او به جای آن که برای او آرامش به همراه آورد، عجله پدید می آورد و «اَلْعَجَلَةُ لِلشّیطان»[42] عجله از شیطان است و لذا اگر به اسم «حضور» وارد یک نوع بی غمی و بی دردی می شود، آن حضور، حضور و اتحاد با شیطان است.
بشری که در دیدار، غربزده است هرگز نمی تواند زمانِ باقی را بیابد تا به شوق زمانِ باقی، خود را از زمان فانی آزاد کند، گرفتار زمان یا گرفتار مَکْرِ لَیْل و نَهار است. غرب می کوشد وقت شیطانی خود را به همه ی ملل سرایت دهد تا متون مقدس را با وقت غربی بخوانند و این فاجعه ی دوران ما است و موجب شده تا از متون دینی و نظر به حضرت بقیت اللهg بهره ی کافی نبریم.
اگر ملاحظه می شود جوانان امروز به دنبال حال و حضور هستند، به جهت آن است که در عمق فطرت خود نور زمانِ باقی و «وقت» را می شناسند و متأسفانه مصداق آن را با بی غمی های لیبرالیسم و یا فرقه های صوفی زده ی اَلَکی خوشِ حاصل لیبرالیسم اشتباه گرفته و به همین جهت اگر با عالَم بقیت اللهی آشنا شوند به سوی آن سرعت می گیرند.
قبل از ظهورِ حضرت، یك «وقتِ» جزییِ بقیت اللّهی برای منتظران پیدا می شود و سپس صاحب اصلی آن می آید و تمام عالَم منور به نور بقیت اللّه می شود و انتظار به انتهای خود می رسد. مگر می شود كسی عالَم بقیت اللّهیِ خود را بشناسد و منتظر نباشد تا صاحب اصلی آن عالَم بیاید؟ و مگر می شود جامعه ای به واقع منتظر نور عالم بقیت الله بشوند و آن انتظار بی جواب بماند؟
در زمان تحقق نور بقیت الله(ع) است که اصلِ اصلِ انسانیت ظهور می کند و حضرت به عنوان مظهر شخصیت و حقیقت انسان به میدان می آیند، در آن زمان است كه اسم اعظم تجلی کامل خواهد کرد، اسمی كه انسان حقیقی با ظهور آن محقق می شود. عالم محل ظهور اسم اعظم می گردد. در آن حال دیگر از این حرف ها و از این نقص ها خبری نیست. همه چیز ظرفیت لازمِ خود را پیدا می کند. امام زمان(ع) كه تشریف می آورند یك كلمه می گویند و در آن یک کلمه همه ی آن هایی که متوجه نور بقیت الله بودند مطلوب خود را می یابند و می بینید چگونه تمنّای آن ها همین حضرت بقیت الله بود. می گویید: آقا! ما بسیار زحمت كشیدیم! سال ها، نماز شب خواندیم! منِ یهودی! منِ مسیحی! زحمت ها كشیدم! صد بار تورات خواندم! هزار بار انجیل خواندم! دنبال یك بقیت الله بودم! فدای شما بشوم! تو اصل تورات و انجیل و قرآن هستی. مردمی كه بقیت الله فهم اند، آن چنان حضرت را می پذیرند كه تمنّایی بالاتر از او را تصور هم نمی کنند.
همه ی حرف بنده آن است که آیا مقام بقیت اللّهیِ جانتان را پیدا كرده اید تا منتظر بقیت الله الاعظمg باشید؟ عده ای دارند آن مقام را پیدا می كنند، یهودی و نصرانی و مسلمان هم ندارد. از تمام ملل عده ای به دنبال بَقیّت الله اند و می خواهند از همه ی مظاهر دجّال آزاد شوند و می دانند این فقط با بقیت الله(ع) ممکن است و در راستای ظهور حضرت است که همه ی ارزش های دروغین خنثی می شود و بقیت الله شناسان اعلام می کنند که آن حضرت همان مطلوب اصلی ماست! هیچ فکر و فرهنگ دیگری نمی تواند این چنین راه نجات را بنمایاند، مردم گمشده شان را پیدا می كنند و همه و همه می بینند عجب! این آدم پسر هیچ یك ازمردم زمانه ی ما نیست. مادرش هیچ كدام از مادرانی كه فعلاً در عالم هستند نیست. شما حساب كنید الآن هركس زیر این آسمان بیاید، بگوید من بقیت الله هستم، نه منطقش، منطق بقیت اللّهی است، نه نسلش. بنده الان نعوذ بالله ادعا كنم، می گویند برو بابا! ترا كه بابایت را می شناسیم! یعنی تمام افراد جهان اگر بخواهند مدعی بقیت الله الاعظم باشند رسوا می شوند، غیر از وجود مقدس حضرت بقیت اللهg، این از نظر نسل. از نظر رسم هم، چیزی می گویدكه هیچ كس نمی گوید. شما یك كمی از آن حالت را در دوران هشت ساله ی دفاع مقدس تجربه کردید و دل به آن سپردید، چون جنس آن احوالات با بقیه ی احوالات فرق می کرد. در جبهه های دفاع مقدس روح بقیت اللّهی حاكم بود و انسان ها از زمان فانی به زمان باقی وارد شده بودند. باید عنایت داشت که:
فرهنگ امام مهدی(ع) بیش از آن كه یك قدرت نمائی بزرگ باشد، یك حرف بزرگ است كه بشر با تمام وجود، آن را از درون خود می شناسد و می طلبد، هرچند عده ای مستكبر كه روح بقیت اللّهی خود را دفن کردند به مقابله با آن فرهنگ می پردازند و طبیعی است که امام در مقابله با چنین حجاب هایی هیچ رحمی به خود راه ندهد زیرا او یك آرزوی بزرگ است كه بشریت سال های سال آن را می طلبیده.
انقلاب اسلامی در ابتدای امر به گونه ای ظهور کرد که توانست به سرعت موانع تجلی ظهور کامل نور مهدیg را یکی بعد از دیگری عقب براند و می رفت که پایه های ظلمات آخرالزمان را ویران نماید که ما سست شدیم و به جای عبور از تمدن غربی طالب آن شدیم و در نتیجه به همان اندازه با شرایطی روبه رو شدیم که امروزه جهانِ استکبار برای ما نقشه می کشد. در حالی که انقلاب اسلامی در ابتدای پیروزیِ خود می رفت که با زیر سؤال بردن حیات ضد قدسی فرهنگ غربی، توان مقابله برای آن باقی نگذارد. در حدّی که در كنفرانس ونیز چند ماه قبل از شروع جنگِ صدام با ما، خانم تاچر نخست وزیر انگلستان و آقای ژیكاردستن رئیس جمهور فرانسه و كارتر رئیس جمهور آمریکا می خواستند كاری بكنند تا از زیر فشاری که انقلاب اسلامی با نور مهدیg پیش آورده نجات پیدا كنند و کودتای نوژه و جنگ تحمیلی را برنامه ریزی کردند، ما آن زمان فعّال بودیم و آن ها منفعل ولی رگه های غرب زدگیِ بعضی از مسئولان تا حدّی معادله را به هم زد.
تجربه ی سال های اول انقلاب نشان داد كه با نور مهدیg می توان نقشه ی سیاسی دنیا را عوض كرد و آن توانایی هنوز در ما هست. عمده آن است كه بدانیم باید دوباره زمینه سازی کنیم و تلاش نماییم با فرهنگ انتظار از نفوذ ظلمات آخرالزمان بکاهیم و امید دشمنان را به یأس تبدیل کنیم. مطمئن باشید همین جوانانی که ظاهرشان دشمن را خوشحال می کند با نور مهدی(ع) و با ورود به عالم بقیت اللّهی، سربازان اردوگاه مهدیg خواهند شد، چیزی که در دوران دفاع مقدسِ هشت ساله تجربه کردیم.
عالَمِ انتظاری که امام خمینی«رضوان الله علیه» گشودند سال های سال یارگیری خواهد کرد و گسترش می یابد و نشان می دهد تنها راه نجات همین عالَمِ انتظارِ حضرت مهدیg است و وقتی همه ی چشم ها به این راه دوخته شد ظهور نهایی حتمی است، از فرهنگ انتظار غفلت کردیم که ظلمات آخرالزمان بر ما غلبه کرد و هر روز غلیظ تر شد و بر همین اساس بنده اصرار می کنم با آماده شدن برای تحقق انقلاب جهانی و تغییر نقشه ی سیاسی جهان از همه ی این مشکلات نجات می یابیم، ولی اگر معنای فرهنگ انتظار فراموش شود و در راستای تحقق حكومت جهانی تلاش نشود همچنان باید با این مشكلات دست و پنجه نرم كنیم.[43] در غلبه ی فرهنگ ظلمانی غرب، قرآن می خوانیم ولی برای حفظ نظام لیبرال دموکراسی، در حالی كه نور قرآن، نور نفی جهان سیاسیِ موجود است. این همان مردن به مرگ جاهلیت است که در اثر نشناختن امام زمانg پیش می آید. از طریق انتظارِ امام زمانg است كه می توان از عبادات خود بهره برد، چون چشم ها و دل ها به جایی فوق رسم زمانه می افتد. براین اساس است که تأکید می کنم و تذکر می دهم اگر با این جهان درگیر نشوید نه تنها فرزندانتان به فساد می گرایند بلکه به کلی جهت زندگیِ ایمانی را از دست می دهید. مگر همین فرزندان شما نبودند كه چون با نور امام زمان(ع) مأنوس بودند حماسه هشت سال دفاع مقدس را آفریدند و حالا با گرایش به فرهنگ لیبرال دموكراسی طمع دشمنان ما را برانگیخته اند؟ باز به سخن حضرت شعیب گوش فرا دهید که فرمود: «بَقیَّةَ الله خَیرٌ لَکُم»، نسبت به آنچه خودتان برای خود پیشه کرده اید، آنچه با رجوع به خدا برایتان می ماند بهتر است و حال حضرت مهدیg می آیند تا بگویند: «انا بقیه الله» منم آن بقیت اللهی که رجوع به آن برای شما از همه چیز بهتر است و تمام مشکلات دنیایی و حجاب های ظلمانی را از جلو شما برطرف می کند تا بتوانید مسیر قرب الی الله را طی کنید.
یا صاحب الزمان! یک نور باقی به بقای حق در ما هست ولی آن نور از خیلی دورها سوسو می زند، داریم فراموشش می كنیم، صاحب آن نور شمائید، با نظر مبارک شما متذکر آن نور می شویم و می توانیم حقیقت خود را پیدا کنیم پس نظر خود را از ما دریغ مدارید.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
بسم الله الرحمن الرحیم[44]
سَلَامُ اللَّهِ الْكَامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعَامُّ وَ صَلَوَاتُهُ الدَّائِمَةُ
وَ بَرَكَاتُهُ الْقَائِمَةُ عَلَى حُجَّةِ اللَّهِ وَ وَلِیِّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بِلَادِهِ
وَ خَلِیفَتِهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ سُلَالَةِ النُّبُوَّةِ وَ بَقِیَّةِ الْعِتْرَةِ
وَ الصَّفْوَةِ صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ مُظْهِرِ الْإِیمَانِ وَ مُعْلِنِ أَحْكَامِ الْقُرْآنِ
مُطَهِّرِ الْأَرْضِ وَ نَاشِرِ الْعَدْلِ فِی الطُّولِ وَ الْعَرْضِ
الْحُجَّةِ الْقَائِمِ الْمَهْدِیِّ وَ الْإِمَامِ الْمُنْتَظَر[45]
سلام كامل و تمامِ خداى متعال و صلوات دائم و برکات پایدار او بر حجت خدا و ولى او در روى زمین و شهرهاى او و بر خلیفه ی او بر خلق و بندگان خدا، بر خلاصه ی نبوت و باقی مانده ی عترت و انتخاب شده، حضرت صاحب الزمان و آشكار كننده ی ایمان و نمایاننده ی احكام قرآن و پاك كننده ی زمین از جور و طغیان و برافرازنده ی عدل در طول و عرض جهان. حجت قائم و مهدى منتظَر.
با توجه به این که بنا است بنده در خدمت عزیزان بحثی را در رابطه با پایان تاریخ از منظر اندیشه ی اسلامی مطرح کنم و به فرهنگی بپردازم که متوجه ظهور حضرت بقیت اللهg در مرحله ی اصلی تاریخ زمین است، بحث خود را در یازده قسمت عرضه می دارم.
در مورد پایان تاریخ از حدود 70 سال پیش در غرب و در اوج قدرت نمایی فرهنگ مدرنیته، فكری توسط بعضی از نخبگان غرب مثل اشپنگلر[46] و هایدگر[47] مطرح شد كه به صورت كلاسیك و با نگاهی فلسفی متذکر شدند: جهان در ظلمت مدرنیته گرفتار شده است. اسوالد اشپنگلر با جدیت تمام به میدان آمد تا خبر انحطاط غرب را در سال 1918 در کتابی با همین عنوان به جهان خبر دهد و شوكی در مورد پایان مدرنیته به جهان وارد نماید و آرام آرام موضوعِ پایان مدرنیته در كنار بحث پایان تاریخ در ادبیات جدید وارد شد و هایدگر با موضوع پرسش از تکنولوژی و استیلای آن، غفلتِ بزرگ جهان غرب را گوشزد نمود. اندیشه ی نقد تمدن هایی مثل تمدن غربی در مبانی تفكر دینی به صورتی بسیار عالی موجود است، ولی به شکل جدید حدود صد سال پیش در غرب مدوّن شد و موجب گردید تا تفکر دینی در شرایط جدیدِ دنیای مدرن متذکر نقش حساس خود و سرمایه ی عظیمی که در درون خود دارد بشود و معلوم گردد فرهنگ انتظارِ حضرت بقیـت اللهg برای عبور از ظلمات مدرنیته چه اندازه کارساز است.
حدود صد سال پیش در دنیای مدرن، یک نوع پیش بینی نسبت به پایان تاریخ و افول فرهنگ مدرنیته مطرح شد- که از بسیاری جهات ناپخته و عقیم است- و نهایتاً یک نوع آمادگری را به همراه دارد. این را مقایسه کنید با فرهنگ مهدویت که نگاهی است عمیق برای رجوع به مقصدی که وَلایت و وِلایت در آن متحد است و تکوین در خدمت تشریع قرار می گیرد، و این موضوع از اول مدّ نظر بوده و هست، به طوری که به تعبیر امام باقر(ع) در آن شرایط زمین گنج های خود را برای مهدیg ظاهر می سازد.[48]
آنچه در فرهنگ انتظار مطرح است، رجوع به انسان کاملی است که یک حقیقت آسمانی است و واسطه ی فیضِ بین زمین و آسمان می باشد و تعالی و شکوفایی تمام ابعاد انسان ها را مدّ نظر خود قرار می دهد، در حالی که در مباحث پایان تاریخ که امروزه در دنیا مطرح است چنین مقصدی مدّ نظر نیست و نهایتاً آنچه از افکار امثال اشپنگلر و هایدگر استفاده می شود، در عین آن که در جای خود قابل تقدیر است، یک نوع آمادگری است جهت عبور از مدرنیته که این قابل مقایسه با اعتقاد به مهدویت نیست. هر چند در رابطه با شناساندن ظلمات مدرنیته و ایجاد انگیزه جهت عبور از آن فرهنگ، تفکر هایدگر و زبان مخصوصِ آن تفکر بسیار مفید است و طبیعی است هر تفکری زبان مخصوص به خود را دارد و تفکر عبور از غرب بدون زبان مربوط به خود ممکن نخواهد بود و با طرح تفکر عبور از غرب، زنده بودن فرهنگ انتظار به خوبی روشن می شود چیزی که فرهنگ مدرن سعی دارد آن را کهنه و مرده نشان دهد زیرا تمام توان فرهنگ غربی آن است که القاء کند پایان تاریخ همین تمدن غربی است و در چنین فضایی غیر منطقی ترین اندیشه، اندیشه ی انتظار است که چیزی غیر از تمدن غربی را انتها و بلوغ تاریخ می داند.
با سلطه و احاطه ی روح غربی بر روان انسان ها اندیشه ی انتظار به حاشیه می رود و به همان اندازه زبان فرهنگ انتظار برای انسان ها اندیشه ای غریب و مبهم خواهد بود. این اولین مشکل برای کسانی است که بنا دارند جامعه را وارد فرهنگ انتظار نمایند و در نظر دارند فرهنگ انتظار، فعّال و با نشاط در صحنه بیاید. گفت:
من گنگ خواب دیده و عالَم، تمام كر
من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش
یعنی در دل ظلمتکده ی دنیای مدرن، ما نمی دانیم چگونه از فرهنگ مهدویت و معنیِ حقیقیِ پایان تاریخ با یکدیگر سخن بگوئیم و اندیشه ای را به میدان آوریم که تاریخ ساز باشد. اگر متوجه این نقیصه نباشیم یا مجبوریم با روح فرهنگ مدرنیته سخنان خود را مطرح کنیم که جز سخنانی مرده چیز دیگری نخواهد بود و یا سکوت کنیم که در هر دو صورت به نفع فرهنگ مدرنیته تمام شده است، مگر آن که اساس را بر نفی فرهنگ مدرنیته بگذاریم و گفتمان خود را بر این مبنا شروع کنیم.
ما تا متوجه زبان مخصوصِ تفکر نشویم هیچ قدمی در تاریخ بر نمی داریم. فرهنگ غربی طوری بر اندیشه ها احاطه دارد که هرگونه انتقاد به غرب یک نوع بی خردی و نقص عقل به حساب می آید، آیا در چنین فضایی می توان اندیشه ای را مطرح کرد که مقصد اصلی آن عبور از غرب است و یا باید ابتدا اساس اندیشه ی غربی را مورد انتقاد قرار داد؟ استیلای فرهنگ غربی در سیاست، هنر و تکنولوژی کاری کرده که در هوایی هم که استنشاق می کنیم روح غرب موج می زند و همگی را آرزومند غربی شدن نموده و لذا تا شهامت عبور از غرب شروع نشود کلمات همچنان بی روح اند و هیچ پیامی را به دنبال نمی آورند مگر آن که به عالَمی ماوراء عالَم غربی فکر کنیم و سخن را از آنجا آغاز نمائیم وگرنه ما نیز به جای آن که در وقایع آینده ی جهان توان عمل داشته باشیم قربانی وقایع خواهیم بود.
با عبور از غرب، ما علت وقایع تاریخ خواهیم شد و نه معلول آن، به شرطی که با اندیشه ی انتظار به اهدافی بلندتر از آنچه غرب در مقابل بشر قرار داده، نظر کنیم تا فرهنگ انتظار بر دل ها دست یابد و دل ها را زیر و رو کند و روحیه ها را دگرگون سازد.
سرنوشت ما در تار و پودی قرار گرفته که از یک طرف گرفتار غرب است و از طرف دیگر به انتظارِ فرج نظر دارد و اگر عظمت موقعیت خود را درک نکنیم نه اندیشه ی نجات از غرب شروع می شود و نه روح رجوع به مهدیg طلوع خواهد کرد. دو قطبِ قوت و ضعف، ما را دعوت می کند که از ضعف تاریخ گذشته ی خود آگاه شویم و قوت آینده ای را که می تواند در انتظار ما باشد فراموش نکنیم تا شاید زبان بیداری طلوع کند و با فرهنگ انتظار که ریشه در گذشته ی ما دارد، آینده ی خود را بسازیم و نگذاریم به آن فرهنگ اَنگ کهنه بودن بزنند. باید سجیه و خصلت انتظار را که به عنوان شیعه همچون نطفه ای در خون خود داریم بیدار کنیم و بپرورانیم.
فرهنگ انتظار به خودی خود جرأت لازم را به ما می دهد. ایران به عنوان مهد فرهنگ انتظارِ حضرت بقیت اللهg مانند یک جزیره دور افتاده در گوشه جهان نیست. اگر ما نسبت خود را با دنیا مهم ندانیم و اگر نسبت خود از فرهنگ غربی را بزرگ ترین معضل خود به حساب نیاوریم فشار چرخ های فرهنگ غربی ما را از نَفَس می اندازند و در خستگی نمی توان به راه ادامه داد، هر چند هدف مقدس باشد. ایران به جهت فرهنگ انتظار، سرزمینی است که تکلیف دنیای آینده وابسته به آن است و این به شرطی است که معنی انتظار و عالَم بقیت الله فهمیده شود و زبان آن فکر ظهور کند، زبانی که در آن زبان، روح مادی غلبه ندارد و رجوع به معنویت، با وِلایت امامی معصوم مدیریت می شود تا بتوان از چنگال معنویت های سکولار رهایی یافت.
آیا می دانیم آخرالزمان که مورد نظر اسلام است یک عالَمی است که با ارتباطِ انسان ها با آن عالَم، انسان ها معنای حقیقی خود را می یابند و از یوغ غلبه ی عنصر مادی می رهند؟ توجه جدّی به آخرالزمان ساز و کار هایی را می طلبد و تا نظر به عالَم بقیت الله ظهور نکند زبان مخصوصِ آن عالَم نیز طلوع نمی کند و ذهن و فکر افراد را بر نمی گیرد و واژه ها اصالت لازم را پیدا نخواهند کرد. به عنوان مثال همه ی شیعیان معتقد به معاد جسمانی اند ولی اگر تفکری در باطن واژه ی جسمانی بودن قرار نداشته باشد جسمانی بودن از مادی بودن تفکیک نمی شود و فکر می کنند همین که گفته می شود معاد جسمانی است یعنی مادی است. غافل از آن که جسم یا مادی است - مثل کوه و درخت- و یا غیر مادی است - مثل صورت هایی که در خیال و در عالم مثال هست- ولی وقتی تفکر در میان نباشد با شنیدن جسمانی بودنِ معاد، مادی بودن آن را تصور می کنند و اگر علمای بزرگی همچون ملاصدرا و علامه ی طباطبایی«رحمه الله علیهما» بگویند لازم نیست جسمِ قیامتی مادی باشد، فراریان از تفکر نتیجه می گیرند پس این ها به معاد جسمانی معتقد نیستند؛ چون هنوز بین جسم و جنس تفاوتی نمی بیند و گمان دارند هرجا جسمی هست آن جسم باید جنس مادی داشته باشد. [49] به این جهت علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» می فرمایند: حوزه های علمیه هنوز آماده ی طرح معاد نیست. یعنی معادی را كه شیعه و سنی باید قبول داشته باشند هنوز در دستگاه تفکر امروز نمی تواند خود را بنمایاند و زمانه باید آماده ی تفکری عمیق شود تا معنی معاد جسمانیِ اسلامی روشن گردد و واژه ی جسمانی بودن، با اندیشه ای دقیق تر فهمیده شود. حضرت سجاد(ع) می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَكُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآیَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِیدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور»[50] خداوند می دانست در آخرالزمان اقوام متعمّقی می آیند که برای آن ها سوره توحید و شش آیه اول سوره حدید را نازل کرد. این خبر نشان می دهد برای فهم سوره ی توحید و شش آیه ی اول سوره ی حدید نیاز به روح آخرالزمانی است. نتیجه این که واژه ها هر اندازه هم که مقدس باشند تنها در گرو تفکری که به آن ها رجوع می شود بزرگی و قداست خود را می نمایانند و فکر می کنم ما هنوز در شرایطی نیستیم که واژه های «مهدویت» و «آخرالزمان» و «پایان تاریخ»، معنی خود را درست بنمایانند تا منشأ تفکر شوند، مگر آن که به فرهنگی رجوع شود که این واژه ها در درون آن فرهنگ معنی خود را بیابند و دل ها را زیر و رو کنند.
تأکید بنده بر روی بی روح شدن واژه ها به این جهت است که احساس می کنم بسیاری از پیش فرض های ما موجب شده تا رابطه مان با مقام بقیت الله که یک حقیقت بزرگ است، قطع شود. در جلسه ی قبل سعی شد روح واژه ی «بقیت الله» را از درون سخن حضرت شعیب پیدا کنیم و راز آن که حضرت مهدیg در هنگام ظهور اعلام می کنند: ای اهل عالم منم آن بقیت الله، روشن شود. آیا روح فرهنگ مدرنیته اجازه داد که بحث به نتیجه برسد و روشن شود «بقیت الله» نظر به زمان باقی دارد و از زمان فانی که هیچ بقایی در آن نیست، گذشته است؟ آیا روشن شد «بقیت الله» مقام «جمع» و «حال» و «وجود» است و نه مقام «فرق» و «عدم» و «اعتبار»؟
زمان فانی ساحت عالم ماده است و انسان مادی گرفتار آن می باشد. هم اکنون كه این جا هستیم، یك دقیقه قبل فعلاً رفت و زمانِ بعد هم كه هنوز نیامده و چون آمد، می رود و ما همواره بین قبلی که رفت و بعدی که نیامده مانده ایم، عملاً هرگز «حال» در صحنه نیست، چون هر چه هست یا زمانی است که نیامده و یا زمانی است که رفته و همین که می خواهید به «حال» نظر کنید، با گذشته روبه روئید، بدون آن که بقایی در میان باشد. در عالم زمان زده همواره قضیه همین طور است و ما با هیچ بقایی روبه رو نیستیم مگر این که با عالَمی روبه رو شویم که «عالم بقیت الله» است و حضرت شعیب(ع) به مردم روزگار خود فرمودند: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَكُمْ»[51] آنچه در رابطه با خدا برای شما می ماند از همه ی منافع دنیایی برای شما بهتر است. زیرا در حالت بقیت اللهی به جای نظر به دنیا که عین حرکت و زمان و عدمِ بقاء است، به خدا نظر می شود که عین بقاء و حضور است. در همین راستا حضرت مهدیg خود را «بقیت الله» معرفی می کنند تا رجوعِ انسان ها به عالَمی معطوف شود که ماوراء روزگار زمان زده است و تنها کسانی می توانند به حضرت بقیت اللهg نظر کنند که با عبور از زمان فانی، بقیت الله را بشناسند و معنی باقی به بقاء الهی را درک کنند وگرنه با احاطه ی زمان فانی بر روح ها انتظار ظهور حضرت بقیت اللهg انتظاری مبهم و غیر قابل دسترس خواهد بود چون حقیقتِ مورد انتظار مدّ نظرها نیست. آیا می توان منتظرِ چیزی بود که آن را نمی شناسیم؟ آیا می توان طالب چیزی بود که نمی دانیم آن چیست؟ به قول شاعر:
سَبحه بركف،توبه بر لب،دل پراز شوق گناه
معصیـت را خنده می آید ز استـغفار مـا
یعنی تسبیح به دست گرفته ام، توبه هم بر لب دارم، ولی دلم از گناه نبریده است و هنوز طلب زندگیِ جدا شده از گناه را ندارم؛ آیا این استغفار است؟ آیا انتظار بدون فهم عالم بقیت اللّهی ممکن است؟
كسی كه هنوز در عالَم زمان زده به سر می برد و نمی تواند در عالَم «بقا» حضور یابد و «وقتِ» محمدیf ندارد و «وقت» او همان «وقت» اهل زمین است، چگونه می خواهد حضرت بقیت الله(ع) را بفهمد؟ حضرت محمدf می فرمایند: «لی مع الله وَقتٌ لا یَسَعَنی فیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌّ مُرسَلٌ»[52] مرا «وقت»ی با خدا بود که در آن «وقت» و آن حال ، نه ملکِ مقرب و نه نبیّ مرسل، هیچ کدام جای نمی گرفتند. این «وقت»، وقتِ حضورِ بی واسطه با حق است. اگر كسی از این «وقت»، هیچ آگاهی نداشته باشد نمی تواند به مقام بقیت اللّهی عالَم نظر كند، زیرا بقیت الله یك مقام است و فقط انسان کامل در آن مقام قرار دارد و هركس به اندازه ای كه از نور بقیت الله برخوردار است دارای «وقت» است زیرا از زمان فانی گذشته و امکان تماس با مقام انسانُ الكل برایش فراهم شده است.
آینده ی این عالم به سوی شرایط ظهور بقیت الله است که از ظلمتِ «گذشته و آینده» آزاد شده و به عالمی که مقام بقاء است نزدیک گشته و به همین جهت هم بقیت الله است و شرایط ظهور خاص خود را می طلبد و با حاصل شدن «وقت» برای انسان ها رخ می نمایاند.
شرایط فاصله گرفتن از زمان فانی و نزدیک شدن به زمان باقی در وقتِ ظهور حضرت بقیت اللهg را امام صادق(ع) چنین توصیف می کنند؛ «تَطُولُ لَهُ الْأَیَّامُ وَ اللَّیَالِی حَتَّى تَكُونَ السَّنَةُ مِنْ سِنِیهِ مِقْدَارَ عَشْرِ سِنِینَ مِنْ سِنِیكُم »[53]روزها براى آن جناب طولانى و دراز شود به طورى كه هرسال از سال هاى زمانِ او برابر ده سال از سال هاى شما باشد. معلوم است هر اندازه عالم از مرتبه ی مادی بودن و زمان فانی فاصله بگیرد و به بقای حق نزدیک گردد، به همان اندازه از زمانمندی و مکانمندی اش کاسته می شود و در این رابطه نیز حضرت صادق(ع) می فرمایند: «فَتَصِیرُ إِلَیْهِ شِیعَتُهُ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ تُطْوَى لَهُمْ طَیّاً حَتَّى یُبَایِعُوه »[54] پس شیعیانِ آن حضرت از اطراف زمین به سویش رهسپار شوند و زمین زیر پایشان به سرعت پیچیده شود تا خدمتش رفته با او بیعت كنند. این نوع روایات می رساند؛ نظامی كه شرایط ظهور بقیت الله است، در عین این كه مانند قیامت كاملاً از قید زمان و مكان آزاد نیست، ولی شرایطی است که زمین و زمان با هویت كاملاً مادیِ خود حاكمیت ندارند و روح زمانه نسبت به روزگار ما از تنگنای زمین و زمان آزادتر است، به طوری كه اهل قبر و برزخ نیز امكان ورود به آن عالَم را پیدا می كنند و به اصطلاح «رجعت» می نمایند.
آنچه می خواهیم دنبال کنیم فهم دقیق تر عالَم بقیت اللّهی است تا معلوم شود در انتظارِ خود منتظر چه هستیم، ابتدا باید بدانیم ظهور امام مهدیg به چه عالَمی اشاره دارد و چرا در آن «وقت» و آن عالَم، به راحتی هویت ظلماتِ جبهه ی کفر روشن و نابود می شود؟ مگر امکان دارد که شعور عمومی در همین حدّی باشد که امروز هست و حضرت بتوانند جایی در این عالم برای خود باز کنند؟
قرآن در امور فردی می فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُم فُرقاناً»[55] ای مؤمنین اگر تقوا پیشه کنید برای شما بصیرتی را قرار می دهیم تا به خوبی خیر را از شرّ و حق را از باطل باز شناسید. گاهی روح زمانه مثل قلب انسانِ متقی دارای بصیرت می شود و به مقام فرقانِ حق از باطل دست می یابد و این شرایطی است که حضرت بقیت اللهg می توانند در آن مدیریت کنند تا آن جایی که «الحَجَرُ وَ الشَّجَرُ یَقُولُ: یا مُؤمِنُ تَحتی كافِرًٌ اقتلهُ»[56] سنگ و درخت می گویند: ای مؤمن! در بطن من كافری هست، او را به قتل برسان! وقتی سنگ و درخت تا این حدّ احساس یگانگی با یاران حضرت مهدیg دارند و جمادات در این حدّ متعالی شده اند، در نظر بگیرید در آن شرایط انسان ها تا کجا رشد کرده اند. باید توجه را به آن عالم انداخت تا گمشده ی انسان معنی خود را پیدا کند و علت ضعف ها و پوچیِ کارهایمان شناخته شود.
عالم بقیت الله افقی است برای انسان ها تا آن ها معنی واقعی زندگی را بشناسند و بدانند خداوند آن نوع زندگی را برای بندگان خود پسندیده است. در آشفتگیِ ظلمات آخرالزمان بشر نمی تواند با خود خلوت كند، نمی داند چگونه فكر كند و چگونه در سیر روحانی خود فرایض و نوافل را به جا آورد، این هم از حیله های فرهنگیِ دجّال است كه بشرِ امروز در عین بی وَرَعی و بی تقوایی و با این كه نه عالَم بقیت الله را می شناسد و نه «وقت» را و بدون داشتن تفكرِ حضوری كه اساس تفكر دینی است، به دنبال امامی است که سبب اتصال بین زمین و آسمان است.
مشكل اساسیِ محرومیت از حضرت بقیت اللهg، بی عالَمی و ماندن در چنگال های زمان فانی است. روح فرهنگ مدرنیته حركت و سرعتِ هرچه بیشتر است در حالی که در سرعت، عدمِ بقا حاكم است و انسان را گرفتار بی عالَمی و بی «وقت»ی می کند. روح عالَمِ غیب، بقا و ثبات است. عالَم بقیت الله، عالَم رجوع به غیبِ جهان و آزادشدن از مکانمندی و بُعد است و بر این اساس عالَمِ جمع شدن گذشته و آینده است، بر عکسِ عالَم دنیا که عالَم حركت و جداییِ گذشته از آینده است. بیشترین سرعت و پیرو آن غلیظ ترین زمانمندی در فرهنگ مدرنیته ظهور کرده است و به این دلیل عرض می کنم هر چه بیشتر به فرهنگ مدرنیته نزدیك شوید از عالَم بقیت الله فاصله می گیرید و اگر این قاعده درست شناخته شود معنی آخرالزمان و جایگاه حضرت بقیت اللهg در عالم درست شناخته می شود.
در مباحث معرفتی به اثبات رسیده که هر چه انسان به خدا نزدیك شود از زمان گذشته و آینده آزاد می گردد و راحت تر در حضور قرار می گیرد و هر چه به عالم ماده نزدیك شود، به «زمان فانی» یعنی گذشته و آینده و به عدم بقاء نزدیك می شود و از آن جایی که در گذشته و آینده، هیچ حضوری نیست، انسان در بی قراری خواهد ماند.
طبق قاعده ی فوق است که عرض می شود فرهنگ مدرنیته به جهت سرعت افراطی اش حجابِ كامل ظهور مقدس حضرت بقیت اللهg است و هركس به اندازه ای كه به دنیای مدرن نزدیك شود از مقام بقیت الله دور می گردد. فرهنگ مدرنیته نه تنها حجاب نور امام است بلکه همان «حجاب اکبر»ی است که تحت عنوان ظلمات آخرالزمان از آن نام می برند. مدرنیته با تمام ابعادِ فرهنگی اش مقابل عالم بقیت الله قرار گرفته و بی پرده به جنگ انقلاب اسلامی آمده تا هیچ ظهوری از ظهورات حضرت صاحب الزمانg در صحنه نماند و لذا هرگونه مخالفت با فرهنگ مدرنیته با اتهام مخالفت با تجدد و پیشرفت روبه رو می شود و این موضوعِ ظلمات دوران ما است که اگر آن را درست بشناسیم و به آن فکر کنیم گشایش موعود رخ می نمایاند.
عرض شد عالَم بقیت اللّهی هم اکنون در جان همه ی انسان ها و در عالم هستی موجود است ولی انسان ها نسبت به آن در حجابند. وجود مقدس پیامبرf فرمودند: «یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ إِنِّی إِنَّمَا بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَیْنِ قَالَ ثُمَّ ضَمَّ السَّبَّاحَتَیْن »[57] اى مسلمانان بعثت من با قیامت مانند این دو انگشتم توأم است- و دو انگشت سبّابه خود را كنار هم قرار دادند- این روایت روشن می کند حقیقتی توأم با ظهور پیامبرِ آخرالزمان یعنی حضرت محمدf در عالم واقع می شود تا دروازه ی ورود قیامت باشد و آن حقیقت، عالَم بقیت الله است که از جهتی در دنیا واقع می شود و از جهتی شبیه قیامت است و هر جریانی که به چنین عالمی نظر دارد دروازه ی رجوع به عالم بقیت الله است. آیا امام خمینی«رضوان الله علیه» دروازه ی ظهور عالَم بقیت اللّهی نبود؟ و جداشدن از نگاه حضرت امام«رضوان الله علیه»، دورشدن از آن مقامی نیست كه خودشان فرمودند: «اَلَیسَ الصُّبحُ بِقَریبٍ»[58] آیا صبحِ ظهور نزدیك نیست؟ از این قاعده غفلت نفرمائید كه حقایقِ عالَم، نسبت به مراتب پایین تر موجودات، تقدم ذاتی دارند، و لذا حقیقتِ مراتب پائین ترِ وجود، در مراتب بالاترِ عالمِ وجود قرار دارد. بر این اساس باید متوجه بود که حقیقت زندگی زمینی، زندگی در عالم بقیت الله است كه در مرتبه ی بالاترِ عالمِ وجود قرار دارد، هرچند زماناً برای زمین و بعضی از اهل زمین متأخر خواهد بود و در آینده ظهور می کند ولی نفسِ معرفت و شناخت عالم بقیت الله موجب نزدیكی به آن حقیقت آسمانی می شود. به همین جهت رسول خداf و ائمه ی هدیh می توانند به آن مقام نظر کنند و از آن خبر دهند. طبق روایات، ائمه ی هدیh که از ظهور حضرت مهدیg و چگونگی آن خبر می دهند، آن واقعیت را همراه با تجلیات آن در عالم ارض می بینند و از آن خبر می دهند. آری؛ از آن جایی که شرط دیدن آن عالَم، آزادشدن از زمان و «گذران» و وارد شدن در بقاء است، باید از حجاب هایی که مانع اتصال به عالم بقیت اللّهی است آگاهی كامل پیدا کرد.
عرض شد ظلمات آخرالزمانی ظلماتی است كه انسان نمی تواند در آن خلوت داشته باشد. چون لازمه خلوت داشتن، آزادشدن انسان از زمان فانی و رجوع به حقیقتِ مجرد نفس ناطقه است که عین اتصال به حضرت حق است و حضرت حق عین بقاست و بقاء با حركت و سرعتِ موجود در جهانِ امروز ناسازگار است در حالی که انسان برای تفكر حقیقی نیاز به محیطی دارد که محیط بقیت اللّهی است. درست است كه ارسطو و فارابی معتقدند انسان موجودی اجتماعی است؛ اما در اجتماعِ دینداران است که انسان به حقیقت خود نزدیک می شود، اجتماعی که در عین جمع بودن، در زیر سایه ی روحی واحد به سر می برند و ما به چنین محیطی محیط بقیّتُ اللّهی می گوییم و این غیر از محیط خلوتِ فردیِ عارف عزلت گزین است.
انسانِ حكومتِ بقیت اللّهی، انسانی است كه افق نگاه و محل استقرار او از محل وجودِ شتاب و سرعت های غیر طبیعی بالاتر است و با عالَم در مقام جمع زندگی می کند و لذا آنچه را فرهنگ مدرنیته ندارد و با سرعت زیاد می خواهد به آن برسد و نمی رسد، انسان بقیت اللّهی بدون سرعت به آن رسیده و این خصلت ذاتی انسان است زیرا که حقیقت اش کُلِّ ما سِوَی الله است. انسان به جهت روح مجرد و مقام جامعیتِ اسمائی اش، بذاته حكومت بقیت اللّهی را می خواهد و این آرمانی است که فقط با حاكمیت امام معصوم برای انسان هایی كه از دجّالِ مدرنیته توانسته اند فاصله بگیرند، محقق می شود. بر این اساس ما باید دو کار انجام دهیم یکی این که خود را آماده كنیم تا به عالم بقیت الله نزدیك شویم و دیگر این كه ذهن و فکر جامعه را متوجه آن عالم نمائیم وگرنه در قسمت ظلمانی آخرالزمان زندگی خواهیم کرد و نه در ساحت بقایِ بقیت اللّهی آن و همچنان بی وقت خواهیم ماند.
در ارتباط با عالم بقیت اللّهی است که انسان متوجه گمشده ی خود خواهد شد و با رجوع به حقیقت نفس ناطقه، همه چیز معنی خود را می یابد. عمده آن است كه طلب و تمنّای بشر طوری عوض شود که بفهمد چگونه عالم بقیت الله با ذات او همخوانی دارد.
اولین چیزی كه در رابطه با عالم بقیت اللّهی باید مطرح باشد این است كه آیا آنچه می خواهیم همین است كه هست و اگر چنین نیست آنچه می خواهیم چیست؟ فرهنگ انتظار گمشده ی بشر را حضرت بقیت الله«صلواةالله علیه» می داند و معلوم می کند هر اندازه که بشر از زمانِ فانی فاصله بگیرد به گمشده ی خود نزدیک می شود و هر اندازه جامعه ی بشری زمان فانی و ظلمت غلیظ آخرالزمان را دقیق تر بشناسد و نظر را از آن عالَم برگرداند، عالَم بقیت الله زودتر برایش رخ می نمایاند.
امروز اكثر مردمِ دنیا آنچه را كه هست نمی خواهند ولی فکر می کنند با برنامه های دنیای مدرن به آن چیزی كه می خواهند می رسند. ایوان ایلیچ در كتاب «عدالت و سرعت» می گوید ما از طریق سرعتی که در تکنولوژی مدرن پیدا شد از خیلی چیزها محروم شدیم و بعد با ایجاد سرعتِ بیشتر می خواهیم آنچه را كه از دست داده ایم به دست آوریم و این حیله ی دیگری از فرهنگ مدرنیته است که علت مشکل را وسیله ی رفع مشکل معرفی می کند.
هایدگر در تفکر فلسفی خود پیام می دهد که ما از طریق سرعت، از زمین و طبیعت که خانه ی اَمن ما بود فاصله گرفتیم؛ هواپیما نمی گذارد ما با خاك مأنوس باشیم، تلویزیون نمی گذارد ما بدون واسطه ی شیشه ی تلویزیون، با طبیعت در ارتباط باشیم. درختی كه در تلویزیون هست جنسش جنس نور لامپ شیشه ای است اما درخت بیرونی، عین طبیعت است و از جنس ما است، جان ما با خاك مَحرم است و با آن سخن می گوید؛ گوش شنوایی می خواهد كه بتوان پیام طبیعت را شنید. انسان شتابزده هرگز نمی تواند با طبیعت ارتباط پیدا كند و پیام آن را بشنود و دل خود را به آن بدهد.
در دنیای جدید طبیعت آغوشِ ارتباط انسان با خدا نیست تا انسان بتواند با عالَمِ بقاء مأنوس باشد و لذا انسانِ تجددزده نمی تواند «بقیت الله» را بشناسد و نظر به بقیت الله اعظم داشته باشد، چون جنبه ی وجودی و حضوریِ پدیده های عالم را نمی شناسد. وقتی با روحیه ی شتابزده از جنبه ی وجودی و حضوری طبیعت فاصله گرفت به کلی از عالم بقیت اللّهی فاصله می گیرد و از فرهنگ انتظار بیرون می افتد، با ماشین می دَود و با تلویزیون می بیند و در نتیجه با دوری از طبیعت از هرگونه آرامشی محروم می شود، آرامشی که دریچه ی اُنس با بقیت الله عالم می باشد. نورِ چشم ائمهh حضرت بقیت اللهg است؛ و همواره آرزوی دیدار آن مقام و آن شخص را داشته اند، زیرا حضرت مرحله ی نهایی عالَم و آدم می باشند. انسان ها چه از نظر فردی و چه از نظر اجتماعی باید از بسیاری از حجاب ها عبور کنند تا آن حقیقت نهایی برایشان به ظهور آید. آن حقیقت نهایی هم اکنون موجود است و اگر طلب و تمنّای بشر عوض شود به ظهور می آید ـ چه برای فرد و چه برای جامعه ـ حافظ خطاب به حضرت عرضه می دارد:
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غایب از نظری
هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت
که هر صباح و سما شمع مجلس دگری
سپس به ما توصیه می کند اگر بتوانی خود را از این زمان زدگی آزاد کنی و نظر به بقیت الله را در خود بیابی می توانی با جام جم که قلب عارف کامل یعنی حضرت بقیت اللهg است مرتبط شوی و بهره ها بگیری. می گوید:
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جم نکند سود وقت بی بصری
باید بتوانید راز این جمله ی حضرت صادق(ع) را پیدا کنید که در خطاب به حضرت مهدی عرضه می دارند «سَیِّدِی غَیْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ ابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی»[59] اى آقاى من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است.
شما هیچ كاری نمی خواهد بكنید، کافی است برسید به این كه آنچه می طلبید غیر از این است كه در حال حاضر روبه روی شماست و آنچه را هم كه می خواهید همان عالم بقیت الله است و نه چیز دیگر، در آن صورت در افق جان شما نور بقیت الله شروع به طلوع می کند و انتظار حقیقی که منجر به فرج می شود شروع می گردد. با غفلت از نور بقیت الله ممکن است به قصد این که می خواهید از وضع موجود دور شوید به چیزی دل ببندید که چهره ی دیگری از مدرنیته باشد. امروزه عده ای هستند که می خواهند از فرهنگ مدرنیته عبور کنند ولی همان طور که عده ای با عبور از امویان به بنی عباس رجوع کردند و به ظلماتی دیگر گرفتار شدند، عده ای هم با غفلت از بقیت اللهg به زعم خود می خواهند از غرب عبور کنند ولی به چهره ای دیگر از غرب پناه می برند و از مدرنیسم به پست مدرنیسم امیدوار می شوند در صورتی که آن اندیشه ای كه انسان را آماده می كند برای نظام بقیت اللّهی، اندیشه ای است كه به کلی حجاب ظلمات آخرالزمان را می شكافد تا نور عالم بقیت اللّهی سرازیر شود، این است تمنّای حقیقی انسان ها که امثال امام صادق(ع) و حضرت علی(ع) نیز در طلب و تمنای آن هستند.
با ظهور حضرت بقیت الله اعظمg همه چیز غیر از آن خواهد بود که در دنیای مدرنیته هست. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در توصیف آن عالَم می فرمایند: «لَتَعْطِفَنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَى أَهْلِ الْبَیْتِ كَمَا تَعْطِفُ الضَّرُوسُ عَلَى وَلَدِهَا»[60] دنیا به ما رو مى آورد مانند ماده ی شتر كه به فرزند خود روى مى آورد، آن ماده ی شترى كه كمال حمایت را از فرزند خود دارد.
این روایت حکایت از شرایطی دارد که عالَم، عالَم لطف خواهد شد و خدا با اسم لطف با بشر روبه رو می شود مثل روز عید فطر برای نمازگزاران یا مثل رویارویی خدا با حجاج در مكه و منی و عرفات، با این تفاوت که در آخرالزمان و در عالم بقیت الله غلبه با لطف خدا است ولی در عالم موجود که حجابِ بین انسان ها و خدا غلیظ شده غلبه با قهر الهی است، چون انسان ها در عالمی به سر می برند که از بقیت الله جدا هستند و همه چیز طوری به صحنه آمده كه انسان ها را از لطف خدا دور كند. اکثراً گرفتار زمان فانی اند و از «وقت» محمدیf دور شده اند، در بیشتر مناسبات، قهر و عدم وحدت حکم فرما است، انسانِ منتظر می تواند دریچه های عالَمِ لطفِ بقیت اللّهی را بر روی خود و جامعه بگشاید، مشروط بر آن که در انتظار حقیقتی قرار گیرد و امام زمان خود را بشناسد.
در عالم بقیت اللّهی و شرایط انتظارِ بقیت الله به این دلیل خدایِ لطف به سراغ انسان می آید که انسان حقیقتاً به حق رجوع کرده و از زمان زدگی که عین عدم است، فاصله گرفته و به مقام بقاء که عین قرارگرفتن در ذیل سایه ی رحمت الهی است، رجوع کرده. هر چقدر انسان به زمان فانی نزدیک شود در بیابانِ دوری از خدا گرفتار خواهد شد و جایی برای تجلی نور لطف و رحمت خدا باقی نمی ماند.
خداوند در قرآن در وصف قیامت می فرماید: «وَالأمْرُ یَومَئِذٍ ِلله»[61] یعنی امر در آن روز از آنِ خداست. از خودتان نمی پرسید مگر هم اکنون امر از آن غیر خداست كه می فرماید فردا امر از آنِ خداست؟ آری همیشه امر از آن خدا است ولی در دنیا خداوند بعضی امور را به واسطه ها و اسباب و اراده ی انسان ها واگذار می کند اما در قیامت واسطه ها و اسباب در میان نیست و خداوند در وصف آن عالم می فرماید: «وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ»[62] وسیله ها از انسان ها منقطع و برداشته می شود. با توجه به این نكته است که گفته می شود مقام این عالم، مقام دوری از خداست و هر اندازه حضور خدا شدیدتر شود و حجاب واسطه ها و اسباب و منیت ها رقیق تر گردد، حضور خداوند بیشتر می شود و عالَمِ بُعد به عالمِ قرب تبدیل می گردد. حضرت حق در قیامت ندا می کند «لِمَنِ الْمُلْكُ الْیوم؟» امروز ملک از آن کیست؟ خودِ خداوند جواب می دهد «لِلّهِ الواحِدِ القَهّار»[63] از آنِ خدای واحد قهار است. به این معنی که در آن شرایط موجودیتی برای کسی نمی ماند تا جواب دهد و با تجلی واحد قهار هرگونه واسطه ای از میان می رود، برعکسِ این دنیا که اجازه داده انسان ها با اراده های خود عمل کنند ولی باید بدانید به همان اندازه که به خود تکیه کنند از خدا دور می شوند. بر این مبناست که می توان گفت این دنیا از جهتی، مقامش مقام دوری از خداست و ظرفیت ظهور مالکیت مطلق خدا را ندارد و این در حالی است که در نظام بقیت اللهی انسان ها خود را به حاکمیت خدا می سپارند و با حاکمیت امام معصومg، خدا حکومت می کند و از این جهت آن عالم یک نحوه نزدیکی به عالم قیامت دارد و درجه ی وجودیِ حضور الله در آن عالم نزدیک به درجه ی وجودی قیامت است و به اعتباری می توان گفت آن عالم مرز بین دنیا و قیامت می باشد.
یکی از شاخصه های قیامت آن است که خداوند در آن عالم ندا سر می دهد «وَامْتازُوا الْیَوْمَ اَیُّهَاالْـمُجْرِمُون»[64] ای مجرمین، امروز از مؤمنین فاصله بگیرید. و این نشان می دهد در قیامت نظامی حاکم می شود كه نفاق نمی تواند حضور داشته باشد و از آن جهت که نظام بقیت اللّهی نیز نظامی است كه در آن نفاق رو سیاه است و مرز بین اشقیا و سُعدا کاملاً جدا است، شبیه قیامت است و به این معنی حضرت گردن شیطان را می زنند.[65] شیطان امکان اخلال در نظام بقیت اللّهی را ندارد، همان طور که شیطان در برزخ و قیامت فرصت اغوای بندگان را ندارد و از این جهت آخرالزمان یکی از «اَشْراطُ السّاعَة» یعنی از شرط های تحقق قیامت می باشد، هرچند ممكن است میلیون ها سال طول بكشد تا قیامت محقق شود.
آخرالزمان به معنی شكوفائی نهایی همه ی حیات دنیایی با خصوصیات خاص خود می باشد. خداوند در وصف قیامت در قرآن می فرماید: «وَیَوْمَ یَقُولُ كُن فَیَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّوَرِ»[66] قیامت روزی است که خداوند می گوید: بشو و می شود و این سخن او حق و محقق شدنی است، روزی که در صور دمیده می شود مُلک از آن خدا است. یعنی در آن شرایط صورت لطف خدا همه ی عالم را فرا می گیرد. حال عده ای که به جهت زندگی باطلِ دنیایی نمی توانند خود را با آن «وقت» و حال تطبیق دهند خودشان برای خود مشکل ایجاد کرده اند. عالم بقیت اللّهی عالم نزدیکی به قیامت است یعنی عالَم نزدیکی به خدایی که بدون اسباب و با «کُنْ» کارها را انجام می دهد، حال اگر کسی در عالَم بقیت اللّهی زندگی نکرد، گرفتار واسطه ها است و در عالَم دوری از خدا به سر می برد، چنین کسی نماز شب خواندنش هم ادامه ی همان دوری از خدا است که با غفلت از عالم بقیت الله برای خود ایجاد کرده است.
آن کس که در ظلمات آخرالزمان به عشق و انتظارِ نظام بقیت اللّهی زندگی می کند روزنه ای از فضای نورانیِ عالم بقیت اللّهی در زندگی خود باز نموده و از نسیم جانفزای آن عالم بهره مند می گردد. در آن حال و «وقت»، فارغ از گذران آینده و گذشته به سر می برد. مگر قیامت تماماً عالَم آزادی از زمان نیست؟ و مگر آخرالزمان شرط نزدیکی به قیامت نمی باشد؟ و مگر ظهور كامل حضرت بقیت الله، در آخرالزمان محقق نمی شود؟ پس چگونه آن کس که «وقت» ندارد می تواند در آخرالزمان در نور بقیت اللّهی به سر برد، در حالی که از ظلمتِ سرعت و شتاب، به نور بقاء سیر نکرده است؟
از خود نمی پرسید چرا در حال حاضر جهان اسلام در نشان دادن حقایق آسمانی این اندازه ضعیف است؟ چرا آن هایی که در آسمان ضعیف نشده اند و در زمین ضعیفشان کرده اند و مستضعفین فی الارض هستند، حاکمان زمین نیستند تا زمین را به آسمان متصل کنند؟ چه شرایطی باید فراهم شود تا ضعیف شدگانِ در زمین- که در آسمان مورد احترام اند- امکان ظهور حقایقی را داشته باشند که اهل زمین از ظلمات به در آیند و از بی تفاوتی نسبت به حقایق آسمانی دست بردارند؟
خداوند در قرآن می فرماید: «و نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرض وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین»[67] اراده كرده ایم تا منت گزاریم برآن هایی كه در زمین ضعیف شده اند و آن ها را رهبران مردم و وارثان زحمات همه ی انبیاء قرار دهیم. می فرماید عده ای در زمین هستند که ارزش آن را دارند که در معادلات قدرت نقشی اساسی ایفاء کنند ولی فرهنگی در میان است که این ها را مستضعف کرده و با این که ضعیف نیستند از دایره ی تصمیم گیری و تأثیرگذاری بر جهان پیرامون خود خارج شان نموده اند، خداوند می فرماید: ما اراده کرده ایم ارزش این انسان ها را به آن ها برگردانیم و آن ها را رهبران جهان قرار دهیم. حضرت علی(ع) در مورد آیه ی مذکور می فرمایند: «هِی لَنَا وَ فِینَا»[68] این آیه برای ما و درباره ی ما است و نیز پس از خواندن آن آیه همچنان که عرض شد فرمودند: «لَتَعْطِفَنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَى أَهْلِ الْبَیْتِ كَمَا تَعْطِفُ الضَّرُوسُ عَلَى وَلَدِهَا»[69] دنیا به ما رو مى آورد مانند ماده شتری كه به فرزند خود روى مى آورد، آن ماده شترى كه كمال حمایت را از فرزند خود دارد.
خداوند در آیه ی فوق می فرماید: ما اراده كرده ایم در زمان بقیت الله یعنی زمانی که ملاک ها دیگر نزدیک به قیامت است و از زمان زدگی آزاد است، آن هایی كه در منظر اهل زمین مستضعفند حاکمان زمین شوند. اعم از حضرت مهدیgو یا آدم های الهی كه در عالم بقیت اللّهی زندگی می كنند و منتظر حضرت هستند و معنی و افق انتظار را می شناسند و سعی دارند معنی انتظار را به عنوان یک فرهنگ، وارد ادبیات جهان بنمایند. از خودتان نمی پرسید چرا در حال حاضر جاهل ترین افراد بر بشر حکومت می کنند و نقشه ها ی سیاسی و تربیتی جهان را ترسیم می نمایند؟ مبنای چنین سرنوشتی که فعلاً بر بشر جاری شده چیست، چرا خدا با ما قهر كرده است؟ چرا خدای لطف با ما ارتباط ندارد؟ چه كنیم كه خدا سراغ ما را بگیرد؟ چه باید كرد تا امام منتَظَر به سراغ آدم ها بیاید؟ در جواب همه ی این حرف ها می خواهم این نکته را عرض کنم که:
تا وقتی زمانِ باقی سراغ انسان نیاید و انسان از زمان فانی، خود را آزاد نكند اصلاً كسی به فكر انقلاب جهانی نمی افتد و تا وقتی كسی به فكر انقلاب جهانی نباشد وضع موجود را می پذیرد و وقتی وضع موجود پذیرفته شد عالم بقیت اللهی به سراغ ما نخواهد آمد و شرایط حاكم شدن مستضعفان در زمین، فراهم نمی گردد.
در کتاب «عالَم انسان دینی» روشن شد انسان به جهت ذات مجردش استعداد آن را دارد كه از گذشته و آینده آزاد شود و در «حال» زندگی كند. همان طور که مایلید در نمازِ خود در «حال» باشید؛ و نه گذشته سراغتان بیاید و نه آینده ، فقط خودتان باشید و خدا. چون خدا آزاد از هر زمانی در «حال» قرار دارد؛ همین كه سراغ گذشته و آینده رفتید دیگر در محضر خدا نیست. امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
مافاتَ مَضی وَ ماسَیَأتِی فَاَیْن
قُمْ فَاغْتَنِمِ الفُرصَه بَینَ العَدَمَین
یعنی گذشته كه رفت، آینده هم كه نیامده است، پس در بین دو عدم بپا خیز و آن را غنیمت شمار و از گذشته ای که رفته و آینده ای که نیامده خودت را نجات بده و «حالِ» بین این دو عدم را از دست نده. این «حال» را مقام بقیت اللّهی می گویند همین طور که انسان فقط در ارتباط با خدا در «حال» واقع می شود و اگر در «حال» قرار گیرد خدا را در منظر خود می یابد و اگر حال را شناخت دیگر گذشته و آینده گرفتارش نمی كند. مولوی به صورت شکایت از گرفتاری اش در چنگال های گذشته و آینده می گوید:
عمر من شـد فدیه ی فردای من
وای از این فردای نا پیدای من
می گوید: این فردا فرداگفتن ها عمر من را فانی كرده و همواره نظرم را از حضور در «حال» به ناکجاآباد مشغول کرده است. وقتی فردا فرداگفتن وارد زندگی ها شد هرگز زندگی به نتیجه ی مطلوب نخواهد رسید. در ادامه می گوید:
هین مگو فردا كه فرداها گذشت
تا از این هم نگذرد ایام كَشـت
فردا فرداگفتن بس است، بسیاری از فرداها گذشت و تو هنوز گرفتار فردا هستی. فردا فردا گفتن یا تسویف را رها کن تا بتوانی همین حالا در قیامت و ایامِ کشتِ زندگیِ ابدی قرار بگیری. به تعبیر امیرالمؤمنینu: «فَارْفُضِ الدُّنْیَا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیَا یُعْمِی وَ یُصِمُّ وَ یُبْكِمُ وَ یُذِلُّ الرِّقَابَ فَتَدَارَكْ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِكَ وَ لَا تَقُلْ غَداً وَ بَعْدَ غَدٍ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ بِإِقَامَتِهِمْ عَلَى الْأَمَانِیِ وَ التَّسْوِیفِ»[70] پس دنیا را ترك كن و بدان كه محبت دنیا انسان را كور و گنگ و كر مى سازد، دوستى دنیا گردن ها را -از سر حقارت- پائین مى آورد، پس از عمرِ باقی مانده استفاده كن و نگو فردا و پس فردا، هر کس قبل از شما هلاك شد به خاطر آرزوها و فردا فرداگفتن ها بود.
اگر كسی توانست آرام آرام به مقام «بقاء» فكر كند و از زمان فانی به زمان باقی بر گردد، اولین قدمِ ارتباط با مقام بقیت اللهی و شناختن ظلمت آخرالزمانی را برداشته و زشتی فرهنگ مدرنیته که سراسر گرفتار زمان فانی است برایش روشن می شود و به همین جهت نمی توان به هر کسی که ادعا دارد با فرهنگ غربی مخالف است اعتماد کرد مگر آن که با عبور از زمان فانی توانسته باشد راهی به مقام بقیت اللّهی در جان خود باز کند. تا كسی نفهمد زمان فانی، عمر او را فانی می كند نمی تواند زشتی مدرنیته را درست بشناسد و در همان راستا معنی پایان تاریخ را که همان بلوغ بشریت است، نمی فهمد.
درک پایان تاریخ به عنوان شرایط بلوغ بشریت، به معنای شكوفا شدن همه ی استعدادهای عالم و آدم است و هرکس به اندازه ای که در طول تاریخ آن شرایط را بشناسد و به آن نظر کند به شکوفایی و بلوغ می رسد و در آن حال با انبیاء و اولیاء در طول تاریخ زندگی کرده است. از منظر فرهنگ مدرنیته که متوجه نظام حکیمانه ی خداوند نیست، پایان تاریخ، پایان همه چیز است در حالی که پایان تاریخ، شرایط ظهور همه ی آن چیزهایی است که امکان ظهور در زمین را داشته اند و حجاب زمان مانع ظهور آن ها شده است و به همین جهت مرحله ی اصلی تاریخ در آخرالزمان ظهور می کند و هرکس به آن نظر کند با اصل زندگی زمینی مرتبط است و به تعبیر امام باقر(ع) گویا با مهدی(ع) زندگی می کند.[71]
تمام آرزوی فردی و اجتماعیِ هر انسانی، ظهور وجود مقدس امامی است که شرایط آخرالزمان را به همراه می آورد و مقامش مقام بقیت الله اعظم است و جهان را به حالت بقیت اللهی می کشاند.
عنایت داشته باشید مقام بقیت اللهg مقامی است كه امام صادق(ع) آرزوی درک آن را دارند و می فرمایند: «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی »[72] اگر او را درک کنم تمام عمر در خدمتش قرار می گیرم. زندگی در پرتو نور بقیت اللّهیِ حضرت مهدیg نهایت اُنس با خدا را فراهم می سازد و در چنین بستری است که امامان رجعت می کنند و به نور بقیت الله، عالم را مدیریت می نمایند.
تا زمان فانی به زمان باقی تبدیل نشده، مستضعف و مستكبر وجود دارد و سعی بر استعلای نفس امّاره است ولی در نور بقیت الله همه ی تلاش ها برای بروز نفسِ بندگی است.
در زمان باقی و عالم بقیت الله همه چیز نزد شماست لذا انسان در زمان باقی به هیچ وجه طالب قدرت نیست؛ او طالب ارتباط و اُنس با خدا می باشد و این با نفی هر گونه استکبارِ روحی حاصل می شود. انسان در زمان فانی تلاش برای توسعه ی «زمان» دارد لذا طالب قدرت می باشد، ولی با رجوع به حضرت بقیت اللهg و تحقق زمان باقی همه چیز در نزد شما است، قدرت و استعلا به کار نمی آید، به همین جهت خطاب به حضرت بقیت الله اعظمg باید گفت:
ای جمـال تـو جــواب هـر سـؤال
مشكل از تو حل شود بی قیل و قال
اگر مقام بقای محمدیf طلوع کرد، در جمعِ همه ی خوبی ها قرار می گیرید و خواهید گفت:
آن كه عمری در پی او می دویدم كو به كو
ناگهانش یافتم با دل نشسته روبه رو
در چنان شرایطی سعی در بقاء دارید و به زمان فانی هیچ نظری نمی کنید و با تمام وجود به حق که عین بقاء است، خود را متصل می گردانید. قدرت و استعلا برای تغییر است و در آن شرایط کسی طالب قدرت و استعلا نیست تا مستضعف و مستکبر به وجود آید. با تمام وجود تمنای بقاء دارید و از هرچه شما را از این «وقت» خارج کند فراری می باشید و می فهمید کبر بر بندگان خدا چه اندازه شما را از حالت بقیت اللّهی محروم می کند، به خود می گوئید:
عشقِ آن زنده گزین كو باقی است
کز شراب جان فزایت ساقی است
اگر کسی در عالم بقاء نباشد و به آن نیز نظر نداشته باشد مسلّم به دنبال قدرت خواهد رفت و سعی می کند قدرتمند دیگری را از مقامش پایین بیاورد تا خودش قدرتمند شود. تا حالا این مستضعف بود و شخص دیگر مستكبر، حالا او مستکبر می شود و شخص دیگر مستضعف، با ادامه ی این معادلات هرگز انقلاب واقعی در عالم صورت نمی گیرد چون عالَم تغییر نمی کند. انقلاب واقعی آن است که با رجوع به عالم بقیت الله دیگر مستکبر و مستضعف در میان نباشد و عدالت طوری حاکم باشد که کسی را پیدا نکنند که زکات به او بدهند، چون در عالم بقیت الله حرص می میرد و هر کس به آن حدی که برایش کافی است راضی می شود.
فقط یك راه برای نجات جهان از استكبار و استضعاف باقی است و آن عبارت است از ورود انسان به زمان باقی، تا انسان سرمایه های وجودی خود را در اتصال با عالم قدس و معنویت بیابد. در چنین شرایطی انگیزه ای برای مستكبرشدن نمی ماند و شیعه معتقد است زندگیِ زمینی چنین استعدادی را دارد، کافی است رجوع غالب، رجوع به عالم بقیت الله و شخص حضرت بقیت الله اعظمg باشد. از حضرت باقر(ع) روایت داریم: «حَتّی إِذْ قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ وَ یَأْتِی الرَّجُلُ إِلَى كِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ لَایَمْنَعُه »[73] تا آن جا که چون قائم قیام کند رفاقت و دوستی خالصانه رایج گردد و اگر مردی دست در جیب برادرش کند و به اندازه ی نیازش بردارد، او را منع نکند. به این معنی که دیگر فقر معنی نمی دهد و همه در خدمت همدیگرند، چون عالَم عالَم دیگری شده و بشریت باید تلاش کند به چنین عالمی برسد و برای تحقق آن انرژی صرف كند و بداند:
تا زمانِ فانی به زمان باقی تبدیل نشود حتماً مستضعف و مستكبر وجود دارد، چون اراده های افراد به سوی قدرت است و نه به سوی عبودیت.
در حال حاضر مستضعفان می خواهند به جای مستکبران باشند این مستضعفان آن مستضعفانی نیستند که قرآن در موردشان فرمود مستضعفینی هستند كه فقط در زمین مستضعف اند و نه در آسمان، در این شرایط اگر انقلاب هم بشود یا انقلاب کارگری روسیه است و یا انقلاب کشاورزان چین که ادامه ی ظلمات است به دست عده ای دیگر. چون افق این انقلاب ها نظر به بقیت الله ندارد بلکه با تحقق آن ها فقط جای مستضعف و مستكبر عوض می شود و نباید نام این نوع تحولات را انقلاب نامید، انقلابِ حقیقی وقتی صورت می گیرد که بشر از زمان فانی عبور کند و به سوی «وجود و بقاء» سیر نماید.
حالت استقرار در زمان باقی و به نشاط آمدن با آن را در بعضی از برهه های انقلاب اسلامی می توانستید احساس کنید، زیرا ذات انقلاب اسلامی دریچه ی رجوع به آن عالم است. به همین جهت هم هرکس معنای عالم بقیت الله را بفهمد به انقلاب اسلامی دل می بندد. انسان در فضای انقلاب اسلامی بهتر می تواند به جایی برسد كه از عالمِ ماهیات آزاد شود و در عالم «وجود» به سر برد و این برای کسانی که می فهمند رجوع به وجود یعنی چه، مژده ی بزرگی است. زندگی در عالم «وجود»، زندگی در بیکرانه ای است که هیچ محدودیتی در آن نیست مگر شدت و ضعفِ وجود. دیگر چیستی رخت بربسته و «هستی» به میان آمده.[74]
عرفایی كه دل در گرو عالَم بقاء دارند سخت مواظب اند چیستی ها در جان آن ها جای هستی را نگیرد و ارتباط حقیقی آن ها با عالم و آدم قطع شود و به جای آن ارتباط، ارتباط خیالی و ذهنی به میان آید. وقتی دل ها متوجه «وجود» و «عالم بقاء» شد هرچیزی دریچه ی نظر به هستی است بدون آن که اشیاء از خود اصالتی داشته باشند. در فلسفه روشن می شود که اشیاء یك چیستی دارند و یك هستی که چیستی یا ماهیت آن ها اصالت ندارد و صرفاً در رابطه با ذهن ما معنی پیدا کرده است. در دنیای امروز هر چه به فرهنگ مدرنیته نزدیك تر شویم به چیستی عالم نزدیك شده ایم و به آن اصالت می دهیم به همین جهت گفته می شود فرهنگ مدرنیته، فرهنگ توهُّم است و انسان ها را گرفتار مُد ها و نسبت ها می کند، که تفاوت هایی است در ظاهر اشیاء، ولی انسان ها گمان می کنند واقعیت آن اشیاء متفاوت است. انسانِ توهُّم زده در ذهن خود برای ماشین سواری با مدل بالاتر یک واقعیت دیگری قائل است در حالی که فرق آن ها در چیستی آن ها است و نه در هستی شان، این یکی سپرهایش به طرف پایین كج شده و آن دیگر به شكل دیگری انحناء پیدا کرده! بشر هر اندازه که از مقام بقیت اللّهی و از وجود و بقاء دور شد، به همان اندازه گرفتار چیستی ها گشت و مدرنیسم عنان او را بیشتر در دست گرفت. در كتاب «گزینش تكنولوژی از دریچه ی بینش توحیدی» سعی شده روشن شود چگونه انسان در فرهنگ مدرنیته مطلقاً از نظر به واقعیاتِ عالم نابینا می شود و در كتاب «علل تزلزل تمدن غرب» علت این نابینایی تبیین گشته زیرا با انقطاع از عالم قدس انواع نابینایی ها نسبت به حقیقتِ عالم ظهور می کند و با انتظار فرج جهت گیری ها تصحیح می گردد و رجوعِ به وجود و بقیت الله شروع می گردد. رابطه ی عجیبی بین انتظار فرج و بصیرت نسبت به «وجود» هست و در این مسیر انسان به خوبی می فهمد چگونه فریب ماهیات و چیستی ها را می خورد. انتظار فرج بصیرتی به شخصِ منتظر می دهد كه دیگر دنبال مدگرایی و چیستی ها نیست و با پشت کردن به آن ها زندگی را شروع می کند، انسانِِ گرفتار چیستی ها هرگز نمی تواند زندگی كند چون با عدم مأنوس است و با عدم نمی توان زندگی كرد. راستی انسانی كه با عدم زندگی می كند به كجا روی می آورد؟[75]
شاید جوانان كم تر در باره ی انجمن حجتیه سخنی شنیده باشند، آن ها گروهی بودند به ظاهر مذهبی اما به شدت متجدد و با رویکرد اصالت دادن به فرهنگ غرب، با ادعای ارادت به حضرت مهدیg. آدم های سوپر دولوكس و مد زده ای بودند که می گفتند منتظر امام زمانg هستند. امام خمینی«رضوان الله علیه» در رابطه با آن ها می فرمایند:
«دیروز مقدس نماهاى بی شعور مى گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مى گویند مسئولین نظام كمونیست شده اند! تا دیروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براى ظهور امام زمان« ارواحنا فداه» را مفید و راهگشا مى دانستند، امروز از این كه در گوشه اى خلاف شرعى كه هرگز خواست مسئولین نیست رخ مى دهد، فریاد «وا اسلاما» سر مى دهند! دیروز «حجتیه اى»ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه ی مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصابِ چراغانىِ نیمه شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابى تر از انقلابیون شده اند! «ولایتى»هاى دیروز كه در سكوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریخته اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شكسته اند و عنوان ولایت برایشان جز تكسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى خورند!»[76]
آخر این چه انتظاری است که شخص منتظِر از بقیه ی مردم عادی هم بیشتر گرفتار مُد و ماهیات و فرهنگ غرب می شود؟ این ها بدون آن که با رجوع به «وجود» نظر به بقیت الله بکنند ادای منتظران را در می آورند و نتیجه ی چنین حجابی آن شد که با انقلاب اسلامی به مقابله برخاستند و حسرت نظام شاهنشاهی را می خورند.
در فرهنگ انتظار ابتدا باید از زمان فانی عبور کرد و به «وجود» یا «وقت» رسید و با نظر به زمان باقی راه ورود به عالم بقیت الله را برای خود گشود تا از آن طریق دریچه ی ارتباط با خدا بر قلب ها گشوده شود، هیچ راهی برای ارتباطِ قلبی با خدا، غیر از ارتباط با حضرت بقیت اللهg وجود ندارد، چون مقام مقام انس با «وجود» و سیر به سوی وجود مطلق است.
در بحث «نحوه ی حضور حضرت حجتg در هستی» در کتاب مبانی معرفتی مهدویت عرض شد فقط از طریق ارتباط با انسان کامل می توان از انسانیت بهره مند شد زیرا او عین الانسان است همچنان که برای دست یابی به رطوبت باید با عین تری یعنی آب ارتباط داشت. چون به اصطلاح فلاسفه از آنجایی که هر ما بِالْعَرَضی به ما بِالذّاتی منتهی می شود، انسانیت ما با ارتباط با ذاتی که عین الانسان است به دست می آید و هرکس به هر اندازه که با عین الانسان ارتباط دارد از انسانیت برخوردار است و وارد عالم بقیت الله می شود و در زمان باقی قرار می گیرد.
امروزه در دنیا بحثی تحت عنوان «فتوریسم» یا اعتقاد درباره ی آخرالزمان مطرح است كه آیا این دنیا به انتهایی می رسد یا نه و اگر به انتها می رسد در انتها چه خصوصیاتی پیدا می کند، عالم ویران می شود یا به خصوصیات دیگری وارد می گردد؟ «اسکاتولوژی» یا غایت شناسی که شاخه ای از الهیات است، به بررسی پایان جهان می پردازد مثل پرداختن به پایان بدن. می دانید كه بدن در آخرین مراحل حیات خود از نظام ارگانیكی اش خارج می شود و در دل طبیعت تجزیه می گردد. آیا آخر دنیا هم همین طور است یا این كه مثل انسان به ساحت دیگری سیر می کند و آخر دنیا یک ظهوری است بعد از ظهور قبلی؟ همین طور که نفس ناطقه ی انسان از طریق فعالیت هایی که با «تنِ» خود انجام می دهد کامل می شود و در نهایت، تن را رها می کند و در ساحتی فوق عالم ماده ادامه ی حیات می دهد، عالم هم در نهایتِ کمال و بلوغ خود به عالمی دیگر تبدیل می شود. بدن، ابزار نفسِ ناطقه ی انسان است تا نفس از طریق به كار بردنِ بدن كامل شود زیرا «تن» وسیله ی استكمال «نفس» است و وقتی نفس در استعدادهای انسانی یا حیوانیِ خود کامل شد بدن را رها می کند، حال یا با انتخاب ها و اراده های خود، شقاوت خود را کامل کرده و یا سعادت خود را، در هر دو حال نفس ناطقه، بدنِ خود را رها می کند و به مرگ طبیعی می میرد که البته این غیر از حالتی است که بدن مریض می شود و یا تصادف می کند و نفس ناطقه چون دیگر نمی تواند بدن را تدبیر کند آن را رها می نماید. بحث بر سر مرگ طبیعی انسان است که عرض شد نفس ناطقه یا در شقاوت، کامل می شود و یا در سعادت و در هر دو حال بدن خود را رها می کند. چون بدن ابزار نفس است، هروقت از نظر تکوینی دیگر به آن نیاز نداشت آن را رها می نماید مثل وقتی که شما با ارّه و چکش یک صندلی می سازید، معلوم است که وقتی صندلی را به صورت کامل ساختید ابزارها را كنار می گذارید. هر انسانی دارای دو بُعدِ حیوانی و انسانی است، اگر بُعد انسانی او كامل شد «تن» را رها می کند همچنان که اگر بُعد حیوانی او کامل شد، تن را رها می نماید. در آخرالزمان نیز جهان آماده ی به کمال رسیدن دو بُعد شقاوت و سعادت در انسان ها است و لذا شقی ترین اشقیاء و سعیدترین سُعداء در دو جبهه ی مختلف مقابل یکدیگر می ایستند. در حال حاضر هنوز جنبه های حیوانی و انسانیِ افراد مخلوط است و حق و باطل به طور کامل از هم جدا نشده اند و فرد فردِ انسان ها نیز در شقاوت به نقطه ی نهایی کمال خود دست نیافته اند، با ظهور نور بقیت الله هر دو جبهه به کمال مربوط به خود می رسند. تا آن جا که از حضرت صادق(ع) داریم: «وَ إِنَّ الرَّجْعَةَ لَیْسَتْ بِعَامَّةٍ وَ هِیَ خَاصَّةٌ لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضا»[77] رجعت مربوط به عامه ی مردم نیست بلکه مربوط به مؤمنین محض و مشرکین محض است.
تصور فرمائید این جهان با این هویت در آخر چه خصوصیاتی پیدا خواهد کرد. با عنایت به این که آخرالزمان پایان جهان نیست بلكه به معنی آخرین پله ی سیر عالم است به سوی کمال مطلوب، آخرالزمان یعنی شروع حقیقی عالم. در آخرالزمان ملاحظه خواهید کرد چگونه مظاهر تامّ شهوت و غضب و حیله یک طرف و مظاهر ایمان و عدالت و فرشته منشی طرف دیگرند و در چنین فضایی تازه جهان شروع می شود. جهان را برای تحقق این شرایط خلق كرده اند و عقل می فهمد باید آخرالزمان با آن خصوصیات ظهور کند تا خلقت عالم به غایت مخصوصش برسد و این غایت، چیزی نیست که از دسترس من و شما دور باشد و نتوانیم وارد آن عالم شویم. عمده آن است که بدانیم در آخرالزمان منتظر چه هستیم تا همواره با آن عالم مرتبط باشیم و از گوهر اصلی انتظار غافل نگردیم تا متوجه آن آخری باشیم که از اول باید منتظر آن بود همان طور که حضرت صادق(ع) به آن نظر دارند و می فرمایند: «لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامِ حَیاتی»[78] اگر مهدی را درک کنم تمام عمر در خدمتش خواهم بود و یا می فرمایند: «سَیِّدِی غَیْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ ابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی سَیِّدِی غَیْبَتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِی بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ یُفْنِی الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَى مِنْ عَیْنِی وَ أَنِینٍ یَفْتُرُ مِنْ صَدْرِی عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَایَا وَ سَوَالِفِ الْبَلَایَا إِلَّا مُثِّلَ بِعَیْنِی عَنْ غَوَابِرِ أَعْظَمِهَا وَ أَفْضَعِهَا وَ بَوَاقِی أَشَدِّهَا وَ أَنْكَرِهَا وَ نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِكَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِك »[79] اى آقاى من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است. اى آقاى من! غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابدى پیوند داده، و از دست دادنِ یكى پس از دیگرى، جمع و شمار را نابود كرده است، من دیگر احساس نمى كنم اشكى را كه از دیدگانم بر گریبانم روان است و ناله اى را كه از مصائب و بلایاى گذشته از سینه ام سر مى كشد، جز آنچه را كه در برابر دیدگانم مجسّم است و از همه ی گرفتاری ها بزرگ تر و جانگدازتر و سخت تر و ناآشناتر است، ناملایماتى كه با غضب تو در آمیخته و مصائبى كه با خشم تو عجین شده است. ملاحظه می کنید که این غیبت چه غیبتی است که خواب را از دیدگان حضرت صادق(ع) ربوده آیا این همان عالم بقیت اللّهی نیست که سراسر عالم را به نور توحید منور می کند و حضرت مشتاق آن هستند؟
این یک حقیقت مسلّم است که اگر نور عالَم بقیت اللهg طلوع نمود آن نور آنچنان عظیم است که جایی برای سایر تمدن ها باقی نمی گذارد و آنچنان دل ها را به سوی خود جذب می کند که هیچ توجهی به سایر مکتب ها صورت نمی گیرد. همان طور که در صدر اسلام با ظهور اسلام به سرعت تمدن های رُمی و ایرانی از صحنه ی تصمیم گیری برای جهان خارج شدند و به زباله دان تاریخ افتادند. تمام هویت فرهنگ امانیستیِ رُم و فرهنگ ناسیونالیستی ایران مثل برگی پوسیده از صحنه ی حیات بشری خارج گشت. چون نور اسلام یعنی نورِ بقا آمد و همه ی اندیشه های وَهمی را نفی کرد. البته بعد از آن که از فرهنگ معاد و فرهنگ بقیت اللّهی غفلت شد دوباره چیزی از آن تمدن های رفته جان گرفت هر چند حضور مجدد آن تمدن ها چیزی نیست که کار آن ها به پایداری و بقاء بینجامد. در طلوع انقلاب اسلامی که در حدّ خود ظهور نور بقیت اللّهی در عالم بود ملاحظه فرمودید چگونه غرب دچار چالش و پوسیدگی شد و می رفت که زمینه ی ظهورنهایی نور بقیت الله فراهم شود که روشنفكران غرب زده تا حدّی انقلاب را در حجاب بردند و به همان اندازه غرب جان گرفت ولی هرگز کارش به پایداری و بقاء و برگشت نمی انجامد بلکه با رجوع به انقلاب اسلامی باز غروبِ فکر غربی شروع شد. همواره تاریخ یا محل انكشاف و یا محل خفای عالَم بقیت الله بوده است و همین طور که در طول عمرِ انقلاب اسلامی تجربه کرده اید، انقلاب همواره بین خفا و ظهورِ نور بقیت اللّهی در حالت شدت و ضعف قرار می گیرد، ظهور عالم بقیت الله نیز همین طور است. در حال حاضر عالَم، عالَم بقیت اللّهی است منتها در بسیاری مواقع و در بسیاری از مکان ها آن نور در خفاست، با ظهور و طلوع انقلاب اسلامی آن نور تا حدّی ظهور کرد هرچند در طول حیات انقلاب اسلامی با شدت گرفتن تجدد غربی در بعضی زمان ها نور بقیت الله در حجاب رفت ولی انقلاب اسلامی حقیقتی از نور بقیت الله را با خود آورده که حجاب غربی را به کلی می شکافد و هرچه شرایط آماده ی ظهور باشد آن حقیقت شدیدتر ظهور می کند. البته و صد البته به صحنه آمدن ظهور كامل، شرایط و آدابی دارد که ما تحت عنوان «عالَم بقیت الله» از آن یاد می کنیم و بسیار باید تلاش کرد تا خود را به آن عالَم برسانیم. به تعبیر حضرت باقرu؛ «هَیْهَاتَ هَیْهَات وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَحَّصُوا هَیْهَاتَ وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَیَّزُوا وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُغَرْبَلُوا وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاسٍ وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى یَشْقَى مَنْ شَقِیَ وَ یَسْعَدَ مَنْ سَعِد».[80] دور است، دور است تا آن چیزی گردن هاى خود را به سویش مى كشید و منتظر آن هستید به زودی واقع شود تا این كه پاكسازى شوید و آنچه گردن هاى خویش را به سوى آن مى كشید واقع نمى گردد تا این كه باز شناخته و از یکدیگر جدا شوید و آنچه گردن هاى خود را به سویش مى كشید واقع نخواهد شد تا این كه غربال شوید و آنچه گردن هاى خویش را به جانب آن مى كشید واقع نخواهد شد مگر پس از نومیدى و آنچه به جانبش گردن هاى خود را مى كشید واقع نخواهد شد تا كسى كه اهل نگون بختى است به سیه روزى و آن كه اهل سعادت است به نیك بختى رسد.
اگر به جای برقراری جلسات جهت رفع شبهه نسبت به فرهنگ مهدویت، می توانستیم نوری را در صحنه بیاوریم که جوانان متوجه عالَم بقیت الله شوند، بسیاری از شبهات به راحتی رخت بر می بست. کاری که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» با انقلاب اسلامی و شهداء با مدیریت حضرت روح الله«رضوان الله علیه» به میان آوردند. همه ی این شبهات به خاطر این است كه انسان ها گرفتار ظلمات آخر الزمان شده اند و از نور بقیّت اللّهیِ خود غافل اند. تأکید بنده آن است که فكر و فرهنگ دیگری را باید دنبال كرد كه در آن فکر و فرهنگ این شك و شبهه ها جا ندارند. گفت:
ای جمــال تو جــواب هر سؤال
مشكل از تو حل شود بی قیل و قال
چرا آن طور که شایسته است منتظر عالَم بقیت اللّهی نیستیم، چرا متوجه نیستیم همه ی ظلمات با ظهور آن عالَم، برطرف می شود؟ ما روی ظهور حضرت بقیت اللهg كم سرمایه گذاری می كنیم، ما آن طور که شایسته است منتظر حضرت بقیت الله«روحی لتراب مقدمه فداء» نیستیم زیرا عالم بقیت الله را با جان خود احساس نکرده ایم. این یک قاعده ی کلی است که چون روح دین به میان آمد، كفر بیرنگ می شود و چهره ی مدعیان دین و دین داری، ولی شیفته ی فرهنگ غرب، برای همه روشن می شود. پس موضوعِ از بین رفتن كفر با به صحنه آمدن اصل دین، نکته ی بسیار مهم و قابل تأملی است و در آن شرایط به خوبی مدعیان دین داری كه دین ندارند، شناخته می شوند و این است که «در نظام مهدویت دیگر كفر و نفاق نمی تواند رشد كند» و غلبه با انسانی است که عالمِ بقا را شناخته است.
انسان در ظلمات آخرالزمان خود را گم كرده است و در نتیجه دل در هوای عالم بقاء و عالم بقیت اللّهی ندارد، و برعکس، سعی دارد آن حقیقت بزرگ را در حجاب ببرد و با این کار ماهیت ظلمانی خود را شدیدتر نماید و در آخرالزمان که اشقیایِ کامل نیز رجعت می کنند، این انسان با چنین ماهیتی رجعت می كند. به جهت ظلمات خاص آخرالزمان فرهنگ نفاق در ریزترین رگه های شخصیت مذهبی ما حضور دارد ولی ما به جهت غفلت از نور بقیت الله نمی توانیم آن را بشناسیم و بزرگان دین هم که آن نفاق را می شناسند نمی توانند آن را بگویند، زیرا دینداران بر نمی تابند. چه کسی باور می کرد امثال مهندس مهدی بازرگان و یا انجمن حجتیه ای ها در ظلمت آخرالزمان فرو رفته اند؟ با ظهور انقلاب اسلامی که نوری از نور بقیت الله به همراه داشت، این فکر رسوا شد. با مقابله ی تمام عیار با این انقلاب اسلامی بود که ظلمت آخرالزمانیِ این نماز شب خوان هایِ طالب غرب ظاهر گشت، پس بیشتر به فكر حضور فرهنگ مهدویت و عالم بقیت اللّهی باشید تا رازهای بسیاری در امرِ فهمِ نفاق از یک طرف و درک نور زمانه از طرف دیگر برای شما نمایان گردد و مشكلات با روشی درست مرتفع گردد.
در راستای فهم نفاق به کمک نور حضرت بقیت اللهg، همان طور که از قول حضرت صادق(ع) عرض شد در آخر الزمان دو نوع رجعت داریم: یكی رجعت سعداء و دیگر رجعت اشقیا، به جهت آن که با ملاک نور بقیت الله می توان فهمید هرکس چه اندازه از حقیقت فاصله دارد. امروزه ما به جهت حجاب ظلمانی آخرالزمان نمی دانیم بدی واقعی چیست؟[81] در رجعتِ انسان های سعید معنی ظهور عالم بقیت الله در جمال اولیاء الهی مشخص می شود. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» در حین برگشت از پاریس در جواب خبرنگاری که از ایشان پرسید چه احساسی دارید؟ فرمودند: هیچی. این حکایت از عالم بقیت اللّهی حضرت ایشان دارد که از جنس دیگری است و در آخرالزمان زمینه ی ظهور آن فراهم می شود و بر همین اساس می توان گفت حضرت روح الله«رضوان الله علیه» رجعت می کند تا پرتوهای نوری حضرت بقیت اللهg در عالم به نمایش در آیند. خوشا به حال آن ها که نور بقیت الله را می شناختند و بر آن اساس حضرت امام را درک کردند و او را آینه ی جمال حضرت بقیت اللهg دیدند.
ظهور حضرت بقیت اللهg، ظهور اصل الانسانیت است با تمام استقراری که در مقام اُنسِ با خدا در جان حضرت هست. او مظهر شخصیت و حقیقت انسانیت می باشد. مگر می شود پرتوهای انسانیت هم اکنون در میان باشد و خود او اكنون موجود نباشد و مگر می شود آن حقیقت بزرگ ظهور نكند؟
عرض شد همان طور كه ریشه ی هر تری و رطوبت، «عین تری» یعنی آب است، اصل انسانیتِ هر انسانی عین الانسان یعنی حضرت صاحب الامرg است و خودِ حضرت موضوع را چنین تبیین می کنند که «نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدَ صَنَائِعِنَا»[82] ما ساخته و پرداخته ی پروردگارمان هستیم و خلق در مرتبه ی بعد، ساخته ی ما می باشند. و لذا هر انسانی به اندازه ای كه منور به نور انسانیت است و خوك و گرگ نیست، به عین الانسان نزدیك است و در همین راستا است که گفته می شود هركس امام زمان ندارد در ذات خود هیچ انسانیتی ندارد. که این بحثی دقیق و منطقی است و در جای خود بحث شده، تأکید بنده بر این نکته است که بفهمیم چگونه ظهور حضرت بقیت الله به انسانیت انسان و حقیقت او مربوط است.
با تحقق کامل عالم بقیت الله اسم اعظم خداوند تجلی می کند و آن اسمی كه در واقع مجلای ظهور انسان کامل است به صحنه می آید و حقیقت «عَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ کُلَّها»[83] جاری می گردد و از آن جهت که حاکمیت بقیت اللهg ظهور می کند از همان جهت زمانه محل ظهور اسم الله که اسم اعظم است می شود و عالم هستی به غایت خود دست می یابد و محل تجلی نور الله می گردد، همان طور که جمال رسول خداf محل تجلی اسم «الله» شد و در آن رابطه فرمود: «مَن رَآنی فَقَد رَأَى الحَقّ»[84] هرکس مرا بنگرد حق را نگریسته است. همان طور که خداوند در جمال محمدیf توانست خود را با تمام اسماءاش بنمایاند، در آخرالزمان و با ظهور بقیت الله خداوند با تمام اسمائش به صحنه می آید و رسول خداf و ائمه ی هدیh از طریق روایات گوناگون وجهی از آن عالم را می نمایانند که به عنوان مثال تعدادی از آن روایات را خدمت عزیزان عرضه می داریم به امید آن که بتوانیم در دل این روایات فهمی از عالم بقیت اللّهی را درک کنیم: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) فَإِنَّمَا سُمِّیَ الْمَهْدِیَّ لِأَنَّهُ یَهْدِی لِأَمْرٍ خَفِیٍّ یَسْتَخْرِجُ التَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ كُتُبِ اللَّهِ مِنْ غَارٍ بِأَنْطَاكِیَّةَ فَیَحْكُمُ بَیْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْإِنْجِیلِ بِالْإِنْجِیلِ وَ بَیْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِالْفُرْقَانِ وَ تُجْمَعُ إِلَیْهِ أَمْوَالُ الدُّنْیَا كُلُّهَا مَا فِی بَطْنِ الْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا فَیَقُولُ لِلنَّاسِ تَعَالَوْا إِلَى مَا قَطَعْتُمْ فِیهِ الْأَرْحَامَ وَ سَفَكْتُمْ فِیهِ الدِّمَاءَ وَ رَكِبْتُمْ فِیهِ مَحَارِمَ اللَّهِ فَیُعْطَى شَیْئاً لَمْ یُعْطَ أَحَدٌ»[85] ازحضرت باقر(ع) هست که آن حضرت را به این خاطر «مهدى» نامیده اند كه مردم را به امر مخفى و نهانى هدایت مى فرماید، آن جناب تورات و تمام كتب آسمانى دیگر را از غارى كه در انطاكیه هست بیرون آورده و بین اهل تورات به تورات و بین اهل انجیل به انجیل و بین اهل زبور به زبور و بین اهل فرقان به فرقان حكم مى فرماید، تمام اموال دنیا در خدمتش گرد مى آید، اعم از آنچه در دل زمین بوده یا روى آن باشد، سپس به مردم مى فرماید: بیایید به سوى آن چیزى كه به واسطه اش قطع ارحام نموده و خون ها ریخته و حرام هاى الهى را مرتكب شده اید. سپس به آن ها آن قدر مال اعطاء كند كه قبل از او احدى این مقدار اعطاء نكرده باشد. ملاحظه فرمایید با نور حضرت بقیت اللهg چگونه از یک طرف حقیقت ادیان ظاهر می شود و همه در ذیل نور مهدی به دیانت خود متعهد و متدین می شوند و از طرف دیگر دنیا و مال دنیا از ارزش فرو می افتد.
ابوبصیر از كامل و از امام باقر(ع) روایت كرده كه آن حضرت فرمود: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ دَعَا النَّاسَ إِلَى أَمْرٍ جَدِیدٍ كَمَا دَعَا إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِf وَ إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِیباً وَ سَیَعُودُ غَرِیباً كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاء»[86] قائم ما چون قیام كند مردم را به امر نوینى دعوت خواهد نمود همان گونه كه رسول خداf دعوت فرمود و اسلام غریبانه آغاز شد و باز همچنان كه شروع شده غریب خواهد گردید، و خوشا به حال غریبان. چون ساحت بقیت اللّهی ساحتی است فوق اسلامی که مردم به شکل عادت پذیرفته اند، ساحت نور بقیت الله آزادی از زمان فانی است و این برای مردم عادی ساحت غریبی است.
راوی از امام صادق(ع) در مورد روش حضرت مهدىg سؤال می کند حضرت می فرمایند: «یَصْنَعُ كَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِf یَهْدِمُ مَا كَانَ قَبْلَهُ كَمَا هَدَمَ رَسُولُ اللَّهِf أَمْرَ الْجَاهِلِیَّةِ وَ یَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِیدا»[87] چنان مى كند كه رسول خداf رفتار مى كرد، آنچه قبل از او بوده همه را ویران مى كند- همان گونه كه رسول خداf شالوده ی دوران جاهلیّت را ویران ساخت- و اسلام را از نو آغاز مى كند. بسیار باید به این موضوع فکر کرد که چه افقی برای بشریت گشوده می شود که شرایط موجود ظرفیت ظهور آن را ندارد.
امام صادق(ع) می فرمود: «لَا تَذْهَبُ الدُّنْیَا حَتَّى یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنِّی یَحْكُمُ بِحُكُومَةِ آلِ دَاوُدَ وَ لَا یَسْأَلُ بَیِّنَةً یُعْطِی كُلَّ نَفْسٍ حَقَّهَا»[88] دنیا پایان نیابد تا آن كه مردى از فرزندان من بیرون آید كه طبق حكومت آل داود حكم كند، گواه نخواهد و حقِّ هركس را به او عطا كند. این روایت خبر از آن می دهد که زمانه امکان توجه به باطن را به میان آورده که وقتی به ظاهر هم حکم شود نظر به باطن شده است. در همین رابطه حضرت صادق(ع) می فرمایند: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ مَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِشِیعَتِنَا فِی أَسْمَاعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ حَتَّى لَا یَكُونَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقَائِمِ بَرِیدٌ یُكَلِّمُهُمُ فَیَسْمَعُونَ وَ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی مَكَانِه»[89] هنگامى كه قائم ما(ع) قیام كند خداى عزّ و جلّ در گوش ها و دیدگان شیعیان ما چنان نیروى رسانایى بنهد كه دیگر میان آن ها و حضرت قائم(ع) پیكى نباشد و آن حضرت از فاصله ی دور با آنان سخن بگوید و آنان بشنوند و او را در همان جایى كه هست ببینند.
آری موضوع عالم بقیت الله موضوعی است که زمانه ما هنوز آن را آن طور که شایسته است نمی شناسد. باید در جلساتی طولانی و به روش سلوکی بر روی آن تأمل کرد تا إن شاء الله برای ظهور حضرت بقیت اللهg زمینه سازی شود.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
منابع
قرآن
نهج الفصاحه
نهج البلاغه
غررالحكم
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی
تفسیر المیزان، علامه طباطبایی«رحمه الله علیه»
اسفار اربعه، ملاصدرا«رحمه الله علیه»
بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان
فصوص الحکم، محی الدین بن عربی
الکافی، ابی جعفر محمدبن یعقوب کلینی، چاپ دار الكتب الاسلامیه
امالی، شیخ صدوق
مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه، امام خمینی«رحمه الله علیه»
شرح مقدمه قیصری، سید جلال الدین آشتیانی
ارشاد، محمدبن محمدبن النعمان، چاپ كنگره شیخ مفید
کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، چاپ دارالكتب الاسلامیه
منهاج النجاح فی ترجمه مفتاح الفلاح، على بن طیفور بسطامى
المعجم الموضوعی لاحادیث لامام مهدیg، الکورانی
الاربعون حدیثا، شهید اول
دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان، سید احمد فردید
علل الشرائع
جامع الأسرار، سید حیدر آملی
صحیفه ی امام خمینی«رحمه الله علیه»
أمالی المفید
غیبت نعمانی، محمد ابن ابراهیم نعمانی
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده
· گزینش تكنولوژی از دریچه بینش توحیدی
· علل تزلزل تمدن غرب
· آشتی با خدا ازطریق آشتی باخود راستین
· جوان و انتخاب بزرگ
· ده نكته از معرفت النفس
· كربلا، مبارزه با پوچی ها (جلد 1و2)
· زیارت عاشورا، اتحادی روحانی با امام حسینu
· فرزندم این چنین باید بود (شرح نامه حضرت علی به امام حسن«علیهما السلام»، نهج البلاغه، نامه 31)
· فلسفه حضور تاریخی حضرت حجتg
· مبانی معرفتی مهدویت
· مقام لیله القدری فاطمهi
· از برهان تا عرفان (شرح برهان صدیقین و حركت جوهری)
· جایگاه رزق انسان در هستی
· زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان
· فرهنگ مدرنیته و توهّم
· دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی
· معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی
· بصیرت فاطمه زهراi
· جایگاه و معنی واسطه فیض
· امام خمینی و خودآگاهی تاریخی
· انقلاب اسلامی، برون رفت از عالَم غربی
· انقلاب اسلامی، باز گشت به عهد قدسی
· جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم
· مبانی نظری و عملی حب اهل بیتh
· ادب خیال، عقل و قلب
· عالم انسان دینی
· جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر در عالم
· هدف حیات زمینی آدم
· آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود
· صلوات بر پیامبرf؛ عامل قدسی شدن روح
· زن، آن گونه كه باید باشد
· خطر مادی شدن دین
· چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی
· هنر مردن
· راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
· تمدن زایی شیعه
· حقیقت نوری اهل البیت
· امام و امامت در تکوین وتشریع
· بصیرت و انتظار فرج
· آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی
· اسماء حسنا، دریچه های ارتباط با خدا
· امام و مقام تعلیم به ملائکه