باسمه تعالی
1- با توجه به این که در صحنه ی کربلا انوار الهی در آینه ی جمال انسان کامل یعنی حضرت سیدالشهداءu، با تمام جلوات اش ظهور کرده می توان با رویکرد به جامعیت آن حقیقت، بر تک تک آن جلوات نظر کرد و راه های رجوع به حق و حقیقت را در جلو خود گشوده یافت. از جمله ی این راه و روش ها، راه و روش عملِ به هنگام است که سخنران تلاش نموده تا آن جا که ممکن بوده آن را در اصحاب امام حسین(ع) نشان دهد و راهی را برای حضورِ به موقع در آینده ی تاریخ ما بگشاید و بدین لحاظ ما پیشنهاد می کنیم مطالعه ی این کتاب را منحصر به محرم و جریان کربلا ننمایید.
2- آن چه در این کتاب بر آن تأکید شده معنای جایگاه تاریخی حادثه ها است و این که چگونه حادثه های بزرگ، تاریخِ آینده را فتح می کنند، و این یکی از نکات حساسی است که ما امروز بدان نیاز داریم تا بدانیم چگونه به انقلاب اسلامی بنگریم و از جایگاه تاریخی آن غفلت نکنیم.
3- نویسنده روشن می کند هنر اصحاب بزرگوار امام حسین(ع) فهم جایگاه تاریخی نهضتی است که حضرت سیدالشهداء(ع) آن را پدید آوردند و چون اصحاب می دانستند چه کار بزرگی به دست آن ها در شرف انجام است تا آخرین ساعت های روز عاشورا با تمام امید شمشیر می زدند و شهادت را جزیی از این کار بزرگ می دانستند.
4- کتابی که در پیش رو دارید، راز بصیرت اصحاب بزرگوار امام حسین(ع) را روشن می کند و نگاه ما را به بیست سال خون دل خوردن و مأیوس نشدن آن اصحاب در زمان حاکمیت معاویه، می اندازد و این همان صبر و شکیبایی است که در هر نهضتی مورد نیاز است.
5- از نکات مهمی که نویسنده به آن پرداخته است موضوع وقت شناسی است. به عنوان نمونه؛ وقت شناسی ابوثمامه ی صاعدی را در توجه به اوقات نماز به وقت شناسی تاریخی او ربط می دهد و نسبت این دو وقت شناسی را روشن می کند.
6- توجه به این نکته که نهضت حضرت اباعبدالله(ع) جهان اسلام را از روح امویان آزاد کرد نکته ای است که کتاب به خوبی به آن پرداخته و با طرح نظرات علماء اهل سنت در رابطه با نهضت اباعبداللهu، شواهدی را ارائه داده است تا معلوم شود اگر امام حسین(ع) در کربلا آن اقدام را نمی کردند امروز تمام جهان اسلام گرفتار تفکر وهابیون بود.
7- سخنران با نظر به موضوعِ عملِ به هنگام در کربلا به سیره ی امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» پرداخته و نشان داده چگونه حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» در جریان کاپیتولاسیون با عملِ به هنگامِ خود، اسلام را از حاکمیت نظام شاهنشاهی نجات داد.
8- وقتی جایگاه نهضت حضرت اباعبدالله(ع) و یاران بزرگوارشان درست فهمیده می شود که بفهمیم معاویه یعنی چه و لذا کتاب سعی نموده ابعاد مختلف شخصیت معاویه را ترسیم کند تا معلوم شود بهترین روش برای عبور از معاویه همان روشی بود که حضرت سیدالشهداء(ع) شکل دادند و از آن مهم تر این که اصحاب آن حضرت به خوبی متوجه عظمت و تأثیر آن روش بودند.
9- تا وقتی متوجه نباشیم در رویارویی با فرهنگ معاویه باید به نوعی خاص از پیروزی فکر کرد که آن پیروزی ماوراء پیروزی نظامی است، نه نهضت کربلا را خواهیم شناخت و نه نهضتی که با 15 خرداد سال 42 ظهور کرد و این نکته ای است که در کتاب به آن پرداخته شده است.
10- باز تأکید می کنیم که شاید بتوان گفت آن چه این کتاب را منحصر به فرد کرده، توجه به معنای گشوده شدن تاریخ است و این که اگر بتوانیم جایگاه تاریخی حادثه های بزرگ را بفهمیم می توانیم در تاریخ آینده ی خود حاضر شویم.
11- در بحث آفت آسان پنداری حادثه ی رازگونه ی کربلا، به مخاطبان گوشزد می شود تا رویکردشان از ابتدا رویکرد رازبینی به آن حادثه باشد تا بتوانند به لایه هایی از آن حادثه ی آسمانی آگاه شوند، حادثه ای که مافوق گفتار و حرکات است ولی می تواند عامل تغذیه ی جان انسان گردد.
12- وقتی در عرف جهانِ بشری شکست ها همیشه با کشته شدنِ سربازان یک جبهه همراه بوده، کربلا ظهور می کند تا برای ملّتی که مکتبی الهی دارد این معادله را بر هم بزند و پیروزی را در سبقت هرچه بیشتر در شهادت جستجو کنند و نه تنها به شیعیان بفهمانند چگونه مرعوب اسلحه های مهیب دشمن نشوند، برای مردم اهل سنت غزّه نیز روشن شود راز پیروزی خود بر رژیم صهیونیستی را در کجا بیابند، کربلا به این معنا حادثه ای تاریخ ساز است.
13- یاران بزرگوار امام حسین(ع) نشان دادند برای حضور در تاریخی که سایه ی استکبار در میان نباشد باید تا مرز فداکردن جان هزینه داد و انعکاس این فرهنگ را در سیره ی پدر بسیجیان عالم مشاهده کردید که چگونه در فرهنگ پانزده ی خردادی خود فرمود: «من اكنون قلب خود را براى سرنیزه هاى مأمورین شما حاضر كردم، ولى براى قبول زورگویی ها و خضوع در مقابل جباری هاى شما حاضر نخواهم كرد».[1]
14- کربلا بستری است که انسان ها مافوق دست و بازوی قوی، می توانند نقش خود را ایفا کنند. در این صحنه پیران سالخورده همراه جوانان پاک باخته، سلحشوری ها کردند تا تاریخ معنای پیروزی را با نگاهی دیگر بنگرد.
15- در کربلا عرفان و اقدام در هم آمیخت تا سلوک محمدیf دوباره خود را بنمایاند و روشن کند چگونه در کنار ابلاغ وَحی باید از شمشیرِ جهاد جدا نشد و به خانقاه خزید. برای فهم چنین فرهنگی در این دوران راه طولانی باید طی کرد تا بفهمیم انقلاب اسلامی همان کربلا است، کربلایی که نشان داد: «اَلْجَنَّةُ تَحْتَ ظِلالِ السُّیوف»[2] بهشت در زیر سایه ی شمشیرها قرار دارد و لذا انقلاب اسلامی با نظر به کربلا توانست عارفانی شمشیر به دوش را در جبهه های دفاع مقدس پرورش دهد و این راه را در فرهنگ مقاومت در مقابل استکبار گشود تا راه ملکوت که گم شده بود به زندگی ها برگردد و این است اتصالی که باید بین کربلا و زندگی امروز ما برقرار شود و کتاب روبه روی شما متذکر آن است.
به امید آن که توانسته باشیم قدمی هرچند کوچک در راستای تعالی فرهنگ جامعه ی خود برداریم.
گروه فرهنگی المیزان
بسم الله الرحمن الرحیم
«السَّلامُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِكَ»
هنر ما در این دوران این است که بتوانیم حقیقت کار حضرت سید الشهداء(ع) و اصحاب آن حضرت را در آن مرحله از تاریخ درک کنیم تا بتوانیم در تاریخ خودمان نقشی را که خداوند به عهده ی ما گذاشته است به خوبی انجام دهیم. همان طور که ملاحظه می فرمائید در زیارت های رسیده از ائمه ی معصومینh در کنار سلام به حضرت سید الشهداءu، به اصحاب آن حضرت هم سلام می دهید. این نشان می دهد که مقام اصحاب امام مقام فوق العاده ای است که در کنار آن حضرت شایستگی چنین سلامی را دارند. چون سخن امامان معصومh هیچ وقت اعتباری نیست تا بگوئیم آن ها یک تعارفی کرده اند. ممکن است بنده به کسی سلام کنم بدون این که در نظر بگیرم آیا آن فرد ظرفیت سلام الهی را دارد یا ندارد ولی سلام امام معصوم این طور نیست. سلام امام، سلام به مقامی است که ظرفیت تجلی اسمِ سلامِ الهی را دارا است، به همین جهت باید روی مقام اصحاب امام حساس باشیم و مقام و حرکات و سکنات آن ها را در کربلا مسئله ی ساده ای نگیریم. با توجه به این امر در زیارت ناحیه ی مقدسه ملاحظه می کنید وجود مقدس صاحب الامرg نام تک تک اصحاب امام حسین(ع) را می آورند و نام قاتلانشان را نیز متذکر می گردند تا از این طریق به ما جهت دهند که برویم و از یک طرف شخصیت اصحاب حضرت سید الشهداء(ع) را و از طرف دیگر شخصیت قاتلان آن ها را دنبال کنیم. این قاتلان هر کدام به صورت خاص و متناسب با سجایای آن شهیدی که این ها او را به قتل رساندند، دارای خباثت های خاص بودند.
سلام هایی که به تک تک اصحاب امام در زیارت ناحیه ی مقدسه می کنیم، سلام به شخصیت های خاصی است که اولاً: هنر این را داشته اند که زمانه ی خود را بشناسند -که این کار بسیار ظریفی است- ثانیاً: متوجه بوده اند که در ذیل امام حسین(ع) چه فتح تاریخی مهمی را می توانند به وجود آورنند. بنده گاهی در درک موضوع دوم که عرض کردم اینقدر خودم را ناتوان می بینم که به یاد این روایت می افتم که می فرمایند: «یأتی القرآن یوم القیامه بکرا» روز قیامت قرآن می آید در حالی که دست نخورده است. یعنی این همه تفسیر و تذکر هنوز، برای ورود به قرآن کافی نیست، هرچند هرکدام در جای خود مفید و لازم است. ولی قرآن دارای جایگاه رفیعی است که به راحتی دست بشر به آن نمی رسد. آدم حس می کند اگر کسی کمی به جریان کربلا با تعمق نگاه کند و جوانب مختلف آن را بررسی نماید، حیرت می کند. حیرت از آن جهت که چگونه عده ا ی قلیل توانستند بفهمند امام می خواهند کار مهمی در تاریخ ایجاد کنند و آن ها می توانند در آن کار شرکت نمایند. هنوز هم فکر نمی کنم اگر زیر این آسمان بخواهد کربلایی واقع بشود بیش از آن عده ی قلیل به صحنه بیایند. کربلا چیز عجیبی بوده است. درست است وقتی یک مکتب الهی ظهور کند با موانعی روبه روست ولی بعد از مدتی ذهن ها را به خود جلب می کند و عده ی زیادی به آن رجوع می کنند و در همین رابطه قرآن می فرماید: «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»[3] وقتی نصرت الهی و فتح و پیروزی فرا رسد، مردم به صورت گروه گروه داخل در دین الهی می شوند. اما وقتی همین نهضت بخواهد از یکی از تنگناهایی که در پیش رو دارد بگذرد که مسلمانان در تاریخ خود با آن تنگناها سال های متمادی روبه رو بوده اند، دین داران کم خواهند بود، در حالی که ناگزیر در مقابل اهدافی که آن دین در پیش رو دارد، تنگناهایی هست که آن مکتب باید برای شکوفاشدن در نقطه ی آرمانی خود، آن ها را یکی بعد از دیگری پشت سر بگذارد.
اسلام در ابتدای امر با ابوسفیان روبه روست، حالا که ابوسفیان به ظاهر مسلمان شده، با ابوسفیانی روبه روست که در چهره ی معاویه و پس از آن در چهره ی یزید بن معاویه مدّعی مقام امیرالمؤمنینی جامعه ی اسلامی است. گذشتن از این تنگنا -که ریشه در تاریخ جاهلیت داشت- کار بسیار مشکلی است و به همین جهت ملاحظه می کنید همان هایی که تا دیروز برای حاکمیت دین اسلام مبارزه می کردند و خون می دادند حالا که باید از یکی از تنگناهای جاهلیت که اسلام با آن روبه روست عبور نمایند همراهی نمی کنند و امام حسین(ع) تنها می شوند. چون مردم باور ندارند مکتب الهیِ اسلام نظر به آرمان هایی فوق رسم زمانه دارد. تعبیر امام حسین(ع) در رابطه با برگشت جامعه ی اسلام به عهد اموی پس از مدتی که از مسلمانی شان گذشته این است که می فرمایند: «إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ- وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا- فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصَابَّةِ الْإِنَاءِ- وَ خَسِیسُ عَیْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ- وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَى عَنْهُ- لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً- فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَیَاةَ- وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً- إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا- وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ - یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ- فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون»[4] این دنیا تغییر كرده و منفور شده است، خوبی هایش رفته و باقى نمانده از دنیا مگر ته مانده اى، همچون كاسه اى كه در ته آن مختصرى از رطوبت بماند. همچون چراگاه وَبازده. مگر شما مشاهده نمی كنید كه به حق عمل نمی كنند و از باطل گریزان نیستند، شایسته است مؤمن در این حالت دل به لقاء پروردگار خود ببندد. من مرگ را جز حیات و زندگى نمى بینم و زنده ماندن با ستمگران را جز بدبختى نمی بینم، در حال حاضر مردم بنده ی دنیایند و دین بر سر زبان هاى آن ها می چرخد و تا وقتی زندگی شان بر محور دین بگردد، در پی آن اند، اما وقتی به وسیله ی «بلا» آزمایش شوند، دین داران اندک می شوند.
وقتی به عظمت یاران امام حسین(ع) پی می بریم که بفهمیم اسلام پس از شصت سال از هجرت رسول خداf به چه صورتی در آمده است و آنها متوجه شدند این اسلام آن اسلامی نیست که باید باشد. شرایطی فراهم شده بود که به تعبیر برادر عزیزمان جناب آقای رحیم پور ازغدی: «مردم رو به قبله نماز می گذاردند، اما طعم اسلام تغییر کرده بود، مردم مسلمان بودند و نبودند، حرف از اسلام و پیامبر بود و نبود».
در بیست سال حکومت معاویه یارانِ هوشیار امیرالمؤمنین(ع) متوجه انحرافاتی بودند که همچنان با ایجاد زاویه ی بیشتر و بیشتر از اسلام جای پای خود را در جامعه ی آن زمان باز می کرد. حقیقتاً جامعه ی اسلامی آن زمان یک دوره ی بیست ساله ی انحراف را طی کرده بود و به تدریج همه ی راه ها برای نجات اسلام بسته می نمود مگر آن چه در کربلا اتفاق افتاد و آن راهی که امام حسین(ع) و اصحاب بزرگوار آن حضرت انتخاب کردند.
انحرافِ به ظاهر کوچکِ قبلی که در سقیفه واقع شد، به تدریج زمینه ی وقوع فجایع بزرگ بعدی را فراهم کرد. این طور نبود که یک مرتبه جامعه پذیرای یزید شده باشد و موقعیت فرزندان پیامبرf با فرزندان ابوسفیان جا به جا شود. این آن نکته ای است که مردم معمولی متوجه نبودند و اصحاب امام حسین(ع) متوجه آن بودند.
از آنجایی که حکایت چنین شهدایی، حکایت فروزندگی انسان هایی است که فرهنگ فروزندگی را در تاریخ نهادینه کردند و با خون خود نامه ای برای ما نوشتند که با یاد آن ها و توجه به بصیرت تاریخی آن ها، همواره آن نامه را بخوانیم، هر سال به سیره ی بعضی از آنان نظر می کنیم.
ابوثمامه صائدی: از جمله ی اصحاب امام حسین(ع) جناب ابوثمامه ی صائدی است، وظیفه ی ما است که حساس باشیم تا در دل تاریخ کربلا جایگاه تاریخی و شخصیت خاص او را پیدا کنیم. او یکی از شخصیت هایی است که بحمدلله تاریخ به خوبی به ما نشان داده است. آنچه که شما در کلیات قضیه از او سراغ دارید همان شخصی است که نزدیک شدن نماز ظهر عاشورا را به حضرت متذکر می شود. هنوز وقت نماز نرسیده و مسلّم امام به موقع اش اقدام لازم را انجام می دهند و ابوثمامه هم می گوید: «دَنَا وَقْتُها» وقت آن نزدیک است. آنچه ما باید به آن توجه کنیم این روحیه است که در وسط آن غوغا که همه تهدید می شوند و از صبح تا آن وقت عده ای از لشکر امام کشته شده اند، متوجه نزدیک شدن وقت نماز است، از این جا می فهمید روحی که در کربلا حاضر است، چگونه متوجه می باشد باید با ارتباط با عالم ملکوت تغذیه شود تا گرفتار عمل زدگی نگردد.
ابوثمامه ی صائدی از جمله کسانی است که با روحیه ای ایمانی نسبت به زمانه ای که در آن قرار داشت خوب فکر کرده بود و توانست در موقعی که باید به امام بپیوندد اقدام لازم را انجام دهد. او از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) بود و با شهادت امام حسن(ع) تا مرگ معاویه خون دل ها خورد چون می دید در زمان معاویه چگونه به نام حاکمیت اسلام ارزش های اسلامی یکی بعد از دیگری زیر پا گذاشته می شود و به همین جهت منتظر اقدام به هنگام بود تا جهان اسلام را از این ورطه نجات دهد.
یکی از خصوصیات یاران امام حسین(ع) زمانه شناسی است و بنده تا آنجایی که توان داشته باشم تلاش می کنم روی این نکته عرایضی داشته باشم. شما عزیزان خوب می دانید که بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) و شش ماه حکومت امام حسنu، معاویه بیست سال به عنوان حاکم مطلق جهان اسلام هر کاری توانست کرد و به تدریج کار را به جایی رساند که فرهنگ امویان با همان ارزش های جاهلی قبل از اسلام ملاک ارزیابی شخصیت ها شد و عملاً در صدد بودند شکستی را که در جنگ بدر از پیامبرf و علی(ع) خورده بودند نه تنها در صفین بلکه به طور جدّی تر در کربلا جبران کنند، بدون آن که جامعه ی اسلامی متوجه شود چه چیزی دارد اتفاق می افتد و چگونه با کینه ها و اَحْقادِ بَدْرِیه و خَیبَرِیه و حُنینیه، فرزند معاویه می خواهد فرزند حضرت علی(ع) را به بهانه ی مخالفت با دولت قانونی اسلامی!! به قتل برساند. فهم این موضوع که همان کسانی که تا دیروز در جنگ بدر با «زنده باد هُبل» به جنگ اسلام آمده بودند، امروز با «الله اکبر» به انتقام خون پدرانشان به جنگ همان اسلام آمده اند و در همان راستا با امام حسین(ع) می جنگند، کار هرکسی نیست. جز کار آن عده ی معدودی که در کربلا خود را به حسین(ع) رساندند تا در یک حرکت بزرگ تاریخی، اسلام را از آن بلیه رهائی بخشند. اصحاب امام حسین(ع) در این بیست سال ناظر بودند چه اتفاقی در حال وقوع است و منتظر بودند راهی گشوده شود تا این بن بست شکسته شود.
برای این که فضای آن زمان را احساس کنید به عنوان نمونه قضیه ای را عرض می کنم که مسعودی درمروج الذهب از قول مُطَرِّفِ بْنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ آورده است. مُطَرّف می گوید:
«وَفَدْتُ مَعَ أَبِی الْمُغِیرَةِ عَلَى مُعَاوِیَةَ وَ كَانَ أَبِی یَأْتِیهِ فَیَتَحَدَّثُ مَعَهُ ثُمَّ یَنْصَرِفُ إِلَیَّ فَیَذْكُرُ مُعَاوِیَةَ وَ یُعْجَبُ بِمَا یَرَى مِنْهُ إِذْ جَاءَ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَأَمْسَكَ عَنِ الْعَشَاءِ وَ رَأَیْتُهُ مُغْتَمّاً مُنْذُ اللَّیْلَةِ فَانْتَظَرْتُهُ سَاعَةً وَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ لِشَیْ ءٍ حَدَثَ فِینَا وَ فِی عَمَلِنَا فَقُلْتُ مَا لِی أَرَاكَ مُغْتَمّاً مُنْذُ اللَّیْلَةِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ جِئْتُ مِنْ عِنْدِ أَخْبَثِ النَّاسِ قُلْتُ وَ مَا ذَاكَ قَالَ قُلْتُ لَهُ وَ قَدْ خَلَوْتُ بِهِ إِنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ سِنّاً یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَلَوْ أَظْهَرْتَ عَدْلًا وَ بَسَطْتَ خَیْراً فَإِنَّكَ قَدْ كَبِرْتَ وَ لَوْ نَظَرْتَ إِلَى إِخْوَتِكَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ فَوَصَلْتَ أَرْحَامَهُمْ فَوَ اللَّهِ مَا عِنْدَهُمُ الْیَوْمَ شَیْ ءٌ تَخَافُهُ فَقَالَ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ مَلَكَ أَخُو بَنِی تَیْمٍ فَعَدَلَ وَ فَعَلَ مَا فَعَلَ فَوَ اللَّهِ مَا عَدَا أَنْ هَلَكَ فَهَلَكَ ذِكْرُهُ إِلَّا أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ أَبُو بَكْرٍ ثُمَّ مَلَكَ أَخُو بَنِی عَدِیٍّ فَاجْتَهَدَ وَ شَمَّرَ عَشْرَ سِنِینَ فَوَ اللَّهِ مَا عَدَا أَنْ هَلَكَ فَهَلَكَ ذِكْرُهُ إِلَّا أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ عُمَرُ ثُمَّ مَلَكَ عُثْمَانُ فَمَلَكَ رَجُلٌ لَمْ یَكُ أَحَدٌ فِی مِثْلِ نَسَبِهِ وَ فَعَلَ مَا فَعَلَ وَ عُمِلَ بِهِ مَا عُمِلَ فَوَ اللَّهِ مَا عَدَا أَنْ هَلَكَ فَهَلَكَ ذِكْرُهُ وَ ذِكْرُ مَا فُعِلَ بِهِ وَ إِنَّ أَخَا بَنِی هَاشِمٍ یُصَاحُ بِهِ فِی كُلِّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَأَیُّ عَمَلٍ یَبْقَى بَعْدَ هَذَا لَا أُمَّ لَكَ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا دَفْناً دَفْنا»؛[5]
با پدرم بر معاویه[به شام] وارد شدیم، پدرم مرتبا نزد او رفت و آمد داشت و در هر جلسه اى كه نزد او بود با وى به گفتگو مى پرداخت و پس از ترك مجلس به نزد من باز مى گشت و برایم بازگو مى نمود و از او به خوبى یاد مى كرد و بر عقل و درایت او آفرین مى گفت. در یكى از شب ها كه به خانه آمد، خیلى ناراحت بود و از خوردن شام امتناع كرد، ساعتى گذشت كه نه او چیزى مى گفت، نه من، ولى این سكوت در نظرم بى علت نبود، فكر كردم شاید سكوت به خاطر عملى ناپسند، یا حركتى بر خلاف ادب از سوى من بوده از این رو به خود جرات دادم و از ناراحتى او پرسیدم، در جوابم گفت: فرزندم امشب از نزد پلیدترین و خبیث ترین مردم روى زمین آمده ام! گفتم: او كیست؟ گفت: معاویه! گفتم: چرا؟ گفت: پس از ساعتى كه با او صحبت مى كردم، از او خواستم یا امیرالمؤمنین، اكنون كه عزت تو بالا گرفته و به حد عالى رسیده است اگر عدالت را ظاهر کنی و خیر را گسترش دهی بزرگی کرده ای. و اگر این برادرانت از بنى هاشم را كه مدت زمانى است در حكومت تو مظلوم زیسته اند، مورد لطف و مرحمت قرار دهى و صله ی رحم به جا آورى بسیار به جا و مناسب است! زیرا آنان در حال حاضر پناهگاهى كه از آن هراس داشته باشى ندارند! معاویه گفت: هیهات هیهات! چنین پیشنهادى نزد من قابل قبول نیست، زیرا فردى از قبیله ی تیم(ابوبكر) قدرت به دست گرفت و با عدل رفتار نمود و كرد آنچه را كه باید بكند، ولى به خدا سوگند دیرى نگذشت كه از دنیا رفت و زیر خاك پنهان شد و نامش نیز مدفون گردید و اگر گه گاهى از او یاد مى شود، فقط مى گویند: ابوبكر چنین و چنان كرد. سپس این حكومت به دست یكى از افراد تیره ی بنى عَدْى (عمر) رسید؛ وى دامن همت را بالا زد و در مدت ده سال حكومتش با جدیّت و تلاش مستمر، خدماتى ارزنده انجام داد، ولى به خدا سوگند! دیرى نگذشت كه نامى و نشانى از او نماند و اگر گاهى از او نامى به میان آمد، می گویند: عمر چنین و چنان كرد. سپس زمام امر به دست عثمان از قبیله ی بنى امیه كه كسى در نسب مانند او نیست، رسید! و كرد آنچه كرد، اما به خدا قسم دیرى نگذشت كه از دنیا رفت و نامى و نشانى از او و عملكردش باقى نماند اما این برادر بنى هاشم - یعنى رسول خدا- كه ملك به دستش آمد هر روز پنج بار بر مأذنه هاى مساجد، نام او، به عظمت یاد مى شود و مردم «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» بر زبان جارى مى كنند! آیا امیدى براى من باقى است كه این نام شنیده نشود، تو را مادرى مباد كه چنین پیشنهادى به من دادى! نه به خدا سوگند هرگز آرام نمى شوم، مگر زمانى كه این نام دفن گردد و اثرى از آن باقى نماند.
ملاحظه کنید امام حسین(ع) به خوبی متوجه اند نقشه ی معاویه چیست و در این ده سال پس از شهادت امام حسن(ع) خودشان ناظر نقشه های معاویه برای رسیدن به چنین هدفی هستند که می خواهد نامی از رسول خداf بر صحنه تاریخ نماند. از آن طرف حضرت همواره فکر کرده اند که راه نجات اسلام در چنین شرایطی چه باید باشد و لذا پیام رسول خداf را خوب گرفتند که فرمودند: «یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاكَ قَتِیلا»[6] ای حسین! حرکت کن، خدا می خواهد تو را کشته ببیند. همان طور که یک عارف وقتی خوب تمرکز كرد و قلبش مستعد شد، به حقیقتی منکشف می شود.
همه ی آن هایی که سوز دین داشتند خیلی زودتر از مغیره می دانستند معاویه چه در سر دارد ولی با آن حکمتی که داشتند به دنبال یک راه حل الهی بودند. چقدر سخت است که ببینید نظام اسلامی گرفتار افرادی شده که از نظر اسلام بدترین افراد هستند و وظیفه دارید حتماً کاری بکنید و از طرف دیگر نمی توانید به کاری دست بزنید که اثربخش باشد و شرایط از آن که هست بدتر نشود. این خون دل خوردن وقتی به خوبی خود را نشان می دهد که ملاحظه کنید قاضی زمان امیرالمؤمنین(ع) یعنی شُرَیح قاضی، فتوای قتل امام حسین(ع) را می دهد و این بدین معناست که شرایطی پیش آمده بود که روح اسلام قربانی کالبدش شده و در عین حال که محتوا حذف گشته شکل ظاهری حفظ شده است.
اسلامی به صحنه آمده بود که دیگر با گنج قارون و تخت فرعون کاری نداشت و هیچ کس هم نمی توانست بگوید این عین اسلام نیست. خون دل خوردن در چنین شرایطی بصیرتی را به همراه می آورد که در نتیجه آن خون دل خوردن، انسان می تواند پیام امام حسین(ع) را بفهمد و راه حلی را که امام مطرح می کنند درک کند.
بنده معتقدم علت این که بعضی از جوانان مفتخر شدند که یار انقلاب اسلامی باشند این بود که در زمان شاه به خوبی خون دل خوردند و علت این که همان عده به خوبی در دفاع مقدس وارد شدند و به طور عالی حماسه سازی کردند و بسیاری از آن ها شهید شدند، این بود که به وقتش خون دل ها خوردند که باید می خوردند، این نوع خون دل خوردن معجزه می کند. چون نه مأیوس شدند و نه انتحار کردند، زیرا در آن شرایط چاره ی کار آن نبود که عده ای فریاد بزنند: مرگ بر معاویه و بعد هم کشته شوند، همان طور که اگر مأیوس هم می شدند و تصور می کردند دیگر کار در دست معاویه افتاده و تمام شده، هنرمندانه فکر نکرده بودند. دستگاه تبلیغاتی معاویه و یزید به یک نوع تقدس قلابی و عرفانی که عملاً روح معنوی و حماسی اسلام را خراب می کرد، دامن می زد و امام حسین(ع) برای تقابل با اسلامِ جعلی اموی شهید شد.
امام و اصحاب بزرگوارشان نه دست به انتحار سیاسی زدند و نه گرفتار یأس شدند، با اعتماد به گشایش الهی منتظر بهترین فرصت بودند و این سخت ترین تصمیم بود، در حالی که امثال عبدالله بن عمر در همان زمان به بهانه ی آن که نمی توان کاری کرد گرفتار یأس شدند. عبدالله بن عمر به امام حسین(ع) نصیحت می کرد اگر نمی خواهی با یزید بیعت کنی در خانه بنشین و بیعت نکن.
ابوثمامه از جمله کسانی است که بعد از شهادت امام حسن(ع) تا مرگ معاویه در مقابل آنچه پیش می آمد خون دل ها خورد و ناظر بود چگونه به نام حاکمیت اسلام ارزش های اسلامی یکی بعد از دیگری زیر پا گذاشته می شود، به جهت آگاهی از آنچه از طریق معاویه در حال وقوع بود منتظر بود تا در زمانی مناسب و با اقدامی به موقع مسیر را تغییر دهد. ما نیز تا نفهمیم این چه موقعیتی است که انسانی همچون ابوثمامه در آن قرار می گیرد ولی مأیوس نمی شود، معنای ایمان واقعی به حقایق و سُنن عالم را نمی فهمیم. یعنی اگر معتقد نباشید که در تنگنای حاکمیت کفر، شرایطِ گشایش و راه خروج جامعه از آن تنگنا حتماً فراهم می شود و باید خود را برای آن شرایط آماده کنید، هنوز ایمانتان کامل نیست و گمان خواهید کرد دنیا دست آمریکا و اسرائیل و نقشه ها و توطئه های آن ها است.
اگر کسی امروز هم فکر کند ادامه ی اسرائیل همین است که فعلاً هست و همواره او مردم فلسطین را به قتل می رساند و زمین های آن ها را تصاحب می کند، باید در ایمان خود به حضور خدا در عالم شک کند. اما اگر کسی بداند در این مرحله باید خون دل خورد و مناسبات الهی با جهان امروز را رصد کرد و آماده ی حیات جدیدی برای عالم شد، این آدم به خوبی در گشایشی که در آینده ی تاریخ ما پیش می آید خود را وارد می کند و می فهمد دوره ی گذشته تمام شده است، چون متوجه هنر خدا در همه ی صحنه های تاریخ است.[7]
شهدای کربلا به جهت بصیرتی که با خون دل خوردن در شرایط حاکمیت معاویه پیدا کرده بودند و با توجه به عمق فاجعه ای که او پیش آورده بود به این نتیجه رسیدند که با کشته شدن در کنار امام حسین(ع) می توانند مشکل زمانه ی خود را حل کنند تا ادبیات صدر اسلامی یعنی ادبیات بدر و احد و خیبر و فرهنگ تقوی و جهاد دوباره به جامعه برگردد. زیرا وقتی در فضای اشرافیتِ پیش آمده، آرمان های بزرگ بی معنا شود هیچ راهی جز شهادت برای برگشتِ اوضاع نمی ماند. همان بزرگوارانی که در زمان معاویه مواظب بودند بهانه دست معاویه ندهند وگرنه بدون تأثیری که باید شهادت آن ها داشته باشد، فقط کشته می شوند حالا شدیداً تلاش دارند با شهادت خود اقدام لازم را انجام دهند.
ابوثمامه ی صائدی بعد از مرگ معاویه از کوفه با امام حسین(ع) مکاتبه کرد و معنای منتظربودن خود را نشان داد، به همین جهت نباید این مکاتبه ها را ساده بگیریم، باید تاریخی را که امام حسین(ع) در آن تاریخ صعود کردند عمیقاً مطالعه کنیم تا بفهمیم این مکاتبه ها در فرهنگ خاصی و با مبنای خاصی انجام شده است. بین شیعیانی که امیرالمؤمنین(ع) را درک کرده بودند این روحیه جریان داشت که باید برای حاکمیت جامعه ی خود شخصیت امیرالمؤمنین(ع) را با حاکمیت دیگر امامان ادامه بدهند. این نوع مکاتبات غیر از مکاتباتی است که عده ای فرصت طلب انجام دادند که آقا تشریف بیاورید باغ های ما پر از میوه است، در حالی که همین افراد با فشار عبیدالله وارد لشکر عمر سعد شدند. ولی افق نگاه امثال ابوثمامه ی صائدی به چیز دیگری است این ها در تلاش بودند وارد نهضتی بشوند که از قبل روی آن فکر کرده اند لذا این طور نیست که این ها امام را به کوفه کشانده باشند، بلکه برعکس چون می دانستند امام برنامه دارند نامه نوشتند که ما هم در خدمتتان هستیم و به خوبی می دانند که امام چه برنامه ای دارند. ابوثمامه با حضور مسلم بن عقیل در کوفه به او پیوست و مأمور خرید اسلحه برای مسلم بود. وقتی مسلم شهید شد با همه ی سختی ها و خفقانی که عبیدالله ایجاد کرده بود، خود را به امام حسین(ع) رساند. او فوق العاده هوشیار و زرنگ است. عمر سعد شخصی را می فرستند تا با امام حسین(ع) صحبت کند، ابوثمامه به فرستاده ی عمر سعد که شخص خونخواری بوده می گوید باید شمشیر خود را بدهی و بروی با امام صحبت کنی -که یک مرتبه امام را غافلگیر نکند- و او راضی نمی شود. ابوثمامه پیشنهاد می کند حدّاقل باید بگذارد که او دستش را روی شمشیر آن فرد بگذارد، که باز راضی نمی شود و مجبور می شود برگردد، دقت دارد که هرکسی به امام نزدیک نشود. این ها را به عنوان مثال عرض کردم تا نسبت اصحاب با امام معلوم شود که چگونه مواظب امام بودند تا کوچک ترین خطری برای حضرت پیش نیاید و غافل گیرانه به حضرت حمله نشود.
شخصیت ایمانی و متعادل ابوثمامه ی صائدی وقتی خود را نشان داد که در هنگامه ی ظهر عاشورا به حضرت اباعبدالله(ع) نزدیک شد و عرض کرد: «یا أباعبداللّه! نفسی لك الفداء» جانم فدای شما باد. ملاحظه کنید این نوع برخورد با امام یا این تعبیر نسبت به امام نشانه ی چه فهمی است از امام. او می گوید ای پدر بندگان خدا! همه ی وجودم مال شما باد. یک وقت کارمندی می خواهد یک ریال به حقوقش اضافه کنند به رئیس می گوید آقا ما فدای شما هستیم. ولی برای کسی که آمده است تا در کنار امام اش شهید شود و شب قبل حضرت خبر شهادت همه را داده اند، و از صبح تا حال تعدادی به شهادت رسیده اند دیگر در چنین حالتی هیچ انگیزه ای در گفتن چنین جمله ای نیست مگر اظهار اعتقاد درونی. او رسیده است به این که حیات برترش در فنای ذیل وجود مقدس امام ممکن است. در ادامه عرض می کند: «انی أرى هؤلاء قد اقتربوا منك» می بینم که این قوم به شما نزدیک شده اند. «و لا و اللّه لا تقتل حتى اقتل دونك إن شاء اللّه» ولی به خدا سوگند شما کشته نخواهی شد مگر آن که إن شاءالله من در مقابل شما به قتل برسم. «و احب أن القى ربّى و قد صلّیت هذه الصلاه التی دنا وقتها»[8] اما دوست دارم که پروردگارم را که می خواهم در این شهادت ملاقات کنم، این نمازی که وقتش نزدیک است را بخوانم. ما از نوع برخورد ابوثمامه با وقت نماز در آن موقع می توانیم فضای صحنه ی کربلا را تا حدّی لمس کنیم. درست است که هنوز وقت نماز نرسیده تا خود امام متوجه شوند ولی با این حال امام حسین(ع) سرشان را بلند كردند و فرمودند: نماز را یاد كردى، خدا شما را از نمازگزاران و یادكنندگان خویش قرار بدهد! آرى، الآن اوّل وقت نماز است. آنگاه فرمودند: از آنها بخواهید دست نگه دارند تا ما نماز بخوانیم. شخص خبیثی است به نام حصین بن تمیم، خدا کمک کند دشمنان امام را هم بشناسیم تا امام را درست تر بشناسیم، هرچند همه آن هایی که در لشکر عمر سعد بودند دشمن امام نبودند و از سر ترس آمده بودند ولی یکی از آن هایی که حقیقتاً از دشمنان امام بود همین حصین بن تمیم است، در جواب امام می گوید: شما نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر در پاسخ اش می گوید: آیا نماز خاندان رسول اللهf پذیرفته نمى شود و نماز تو قبول مى شود، اى الاغ؟ بر سر این گفتگو جنگ سختی درگرفت که ابتدا حبیب و سپس حرّ ریاحی شهید شدند. حبیب با سلحشوری تمام جنگید و عده ای را به درک واصل کرد و همین طور حرّ و سپس نماز خوف برگزار شد.
ابوثمامه بعد از نماز برای اجازه گرفتن جهت جهاد با دشمنان، به امام عرض کرد: می خواهم خود را به همراهانم برسانم و نگرانم عقب بمانم و ناظر تنهایی و شهادت شما باشم. مبنای عقیدتی اصحاب امام در کربلا این بود که باید تمام ابعاد وجودشان در ذیل شخصیت امام فانی شود تا آنچه در تکوین جاری است که همه ی عالم در ذیل وجود مقدس واسطه فیض امام وجود دارند و همه ی وجودشان متعلق به مقام واسطه فیض امام است، در تشریع نیز همان حالت به وقوع بپیوندد. و بحمدالله می توانستند تشریع خود را با آن حقیقت تکوینی متحد کنند. با این جملات از امام اجازه خواست و حضرت نیز فرمودند: «تَقَدَّم فَاِنّا لَاحِقُونَ بِکَ سَاعَة» برو ما نیز بعد از ساعتی به تو می پیوندیم.
هوشیاری و خرد ابوثمامه در تشخیص این فرصتی است که پیش آمده و فعلاً اساسی ترین اقدام را انجام دهد و همین وقت شناسی به هنگام است که ابوثمامه را ابوثمامه کرد، چون می دانست چه اتفاقی در کنار این شهادت در شرف وقوع است. یک حسّ ششم و یک بصیرت خاص در این بندگان بود که به آن ها می گفت: چیز بزرگی در پیش است که بهای تحقق آن، شهادت است و هرکسی صلاحیت چنین حضوری را در این صحنه ندارد. خصوصیات امثال ابوثمامه این بود که می فهمند وقتی فرصتی به وجود آمد باید از آن فرصت به عنوان یک شرایط طلایی برای تحقق آرمان های متعالی استفاده کرد و به زیباترین شکل آن را آراست. همین روحیه ی وقت شناسی به هنگام است که در هنگام جنگ، ابوثمامه را از وقتِ نماز باز نمی دارد. این ها چون از هر فرصتی که پیش آید استفاده کرده و به بهترین نحو با آن برخورد می کنند توانستند در فرصت فوق العاده ای که پیش آمده و می توانند تمام خون دل هایی را که این بیست ساله خوردند به ثمر برسانند، اینچنین جانانه و مردانه در کنار حسین(ع) آن صحنه را پدید آوردند. همین روحیه در فرصت اقامه ی نماز، فرصت مناجات با پروردگار را غنیمت می شمارد و مواظب است این فرصت نیز از دست نرود.
هنگامه ی جنگ، ابوثمامه را از فرارسیدن وقت نماز باز نداشت و با گفتار و رفتارش معنویت اسلام را مجسم ساخت و به همین جهت شایسته ی شهادت در کنار امام معصوم گردید. و تلاش های خود را برای قرب الهی به ثمر رساند، زیرا امیدوار به سخن حضرت امیرالمؤمنین(ع) بودند آنگاه که در بدرقه اباذر به تبعیدگاه ربذه به ابوذر فرمودند: «وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجا»[9] اگر همه ی درهاى زمین و آسمان به روى كسى بسته بشود و او تقوا بورزد، خداوند، راه خروج از بن بست ها را به او نشان خواهد داد. اگر آن خون دل ها و آن وقت شناسی های ممتد و آن مناجات با خدا نبود امروز نمی توانستند در این صحنه حاضر شوند، توجیهی می آوردند و می گفتند إن شاءالله بعد. ولی این ها جایگاه دعوت امام را می فهمند و می فهمند در چه زمانی قرار گرفته اند.
یکی از مشکلاتی که ما باید از طریق نظر به سیره ی اصحاب امام حسین(ع) در خودمان برطرف کنیم فهم زمانه است و اقدامِ به هنگام. این نیاز به بصیرتی دارد که با اُنس با شخصیتِ تاریخی اصحاب امام حسین(ع) در کربلا به دست می آید. همان بصیرتی که 9 دی سال 88 را به وجود آورد که عملاً یک فتح قدسی بود برای آینده ی انقلاب اسلامی و تجلی بارزی بود از همان نوری که اصحاب امام حسین(ع) از آن برخوردار بودند. مردم در 9 دی ماه سال 88 با بصیرت الهی و خدادادی متوجه ابعاد مختلف فتنه شدند و اقدامی را نمودند که سال های سال تاریخ ما را تغذیه می کند و به همین جهت مقام معظم رهبری«حفظه الله» تأکید بر حفظ آن حادثه در تاریخ ما دارند.
علت این که امثال نهضت آزادی نتوانست با انقلاب همراهی کند آن بود که اعضای آن گروه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را در دوران معاصر نفهمیدند، تصورشان آن بود که نقش انقلاب اسلامی فقط در آن حد است که ما را از دیکتاتوری نظام شاهنشاهی آزاد می کند تا مثل اروپا یک کشور مدرن داشته باشیم، با این تفاوت که آن ها مسیحی هستند و ما مسلمان. خون دل خوردن های این آقایان در زمان شاه و تحمل زندان برای آن بود که عرض شد ولذا منتظر انقلاب اسلامی به آن معنایی که امام مطرح کردند نبودند که حالا از آن استقبال کنند و برای آن شهید بدهند. آن ها حرفشان این بود که «شاه باید سلطنت بکند نه حکومت». آقای بازرگان می گفت: «ما اسلام را می خواهیم برای ایران». حضرت امام در مقابل این حرف فرمودند: « ایران براى اسلام قیام كرد. از اول فریاد زد كه ما اسلام را مى خواهیم ».[10] مشکل بعضی از مذهبی ها این است که جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را نمی فهمند و به همین جهت نمی توانند آن طور که شایسته است همراهی کنند. حالا هم آن هایی که به جهت تنگناها و بداخلاقی ها خون دل نمی خورند بعداً که گشایشی برای عبور از این مشکلات ظهور کرد آن گشایش را به رسمیت نمی شناسند تا از آن استقبال کنند و بر اساس «وقت»ی که ظهور می کند اقدام کنند. عده ای از مذهبی های ما مشکل شان این بود که چرا همسر شاه بی حجاب است وگرنه عیب دیگری در او نمی دیدند، این ها از آفات آن نظام چیزی نمی دانستند که با ظهور «وقتِ» انقلاب بتوانند سرباز فداکار انقلاب اسلامی باشند. آن آقایی که چون گفته بود گوشت یخ زده حرام است، تبعیدش کرده بودند که منتظر انقلاب اسلامی به آن معنایی که حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» مدّ نظر داشتند نبود که حالا بتواند فدای انقلاب بشود.
امروز هم تفاوت ما با بعضی از برادران اهل سنت در تفاوت نظر به جایگاه کل اسلام است در مناسبات جهانی و امور اجتماعی. ما می گوئیم اسلام یعنی حاکمیت خدا در تمام مناسبات سیاسی، اقتصادی و تربیتی، ولی آن ها اسلام را برای حاکمیت حکم خدا در امور شخصی، مثل نماز و روزه پذیرفته اند و اما امور سیاسی، اقتصادی جامعه را به حاکمانی سپرده اند که به شدت سکولاراند، اکثر مردم کشورهای اسلامی می دانند که حاکمان شان فاسداند ولی بر همین اساس مسئله ای با آن ها ندارند.
در مورد جایگاه تاریخی حرکت حضرت اباعبدالله(ع) وقتی می توانیم درست فکر کنیم که بفهمیم اگر حرکت حضرت واقع نشده بود و روح فرهنگ اموی به اسم اسلام حاکم می شد امروز تمام جهان اسلام در شکل و محتوا، همان طوری بود که شما امروز در وهابیون ملاحظه می کنید. در حالی که امروز نه تنها شیعه بلکه همه ی جهان اسلام فاصله ی اساسی با وهابیت دارند. اگر امویان امکان ادامه ی حکومت پیدا می کردند امروز همه ی جهان اسلام وهابی بودند و در آن حال اسلامی در میان نبود. ما با این امید که جهان اسلام تحت تأثیر نهضت اباعبدالله در عمق روح خود حسینی است تلاش می کنیم در دوران غلبه ی فرهنگ مدرنیته جهان اسلام را به حیات دینی خودش برگردانیم. شما نگاهی به نظرات دانشمندان مهم جهان اسلام نسبت به حرکت امام حسین(ع) بیندازید تا روشن شود تا چه اندازه این نهضت عمیقاً جهان اسلام را از چنگال امویان نجات داده و حسینی کرده، به نظرات عالمان اهل سنت بنگرید که چگونه تحت تأثیر حضرت سید الشهداء(ع) می باشند.
شهید سید قطب در تفسیر آیه ی 51 سوره ی غافر که خداوند می فرماید: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهاد» در تفسیر «فی ظلال القرآن» می گوید:
«مردم معنای پیروزی را در قالب مشخصِ شناخته شده برای خود محدود کرده، نگاهی نزدیک بین به پیروزی دارند، در حالی که پیروزی شکل های گوناگونی دارد. گاهی اوقات، در دید انسان های کوته نگر، برخی پیروزی ها به شکل شکست جلوه گر می شود. ابراهیم uدر آتش افکنده می شود ولی از عقیده و دعوت الهی خود برنمی گردد. آیا این موضع پیروزمندانه است یا موضع شکست؟ بدون شک در منطق عقیده، ابراهیم در حالی که به آتش افکنده می شد، در اوج قله ی پیروزی بود، همچنین وقتی از آتش نجات یافت، بار دیگر پیروز شد. این چهره ای از پیروزی است و آن هم چهره ای دیگر. در ظاهر فاصله ی زیادی با پیروزی دارد ولی در حقیقت بسیار نزدیک به پیروزی است. حسین - که رضوان الهی شامل حالش باد- با چنین عظمتی و در عین حال به چنین شکل فاجعه آمیزی به شهادت می رسد، شهادت حسین پیروزی بود یا شکست؟ با نگاه ظاهربین و معیارهای کوچک، شهادت حسین شکست بود ولی در حقیقت خالص و بی شائبه، و بر اساس معیارهای بزرگ، عین پیروزی است. زمین برای تمامی شهدا، با عشق و محبّت بال می گشاید، قلب ها برای شهید به تپش و با غیرت به جوشش می افتد. فداکاری باید مانند حسین - رضوان الهی شامل حالش باد- باشد. شیعیان و غیر شیعیان، حتی بسیاری از غیر مسلمانان در این فداکاری یکسان هستند.
چه بسیار شهیدانی که اگر هزارسال هم زندگی می کردند، آن گونه که با شهادتشان عقیده را یاری کردند، نمی توانستند به عقیده شان خدمت کنند. هیچ چیز مانند آخرین خطبه ای که شهید با خون خود می نویسد، نمی تواند این همه معنا را در قلب ها جا دهد و هزاران نفر را به انجام کارهای بزرگ وادارد. شهید همواره جنبش آفرین و حرکت بخش فرزندان و نوادگانش و چه بسا حرکت بخش و جنبش آفرین در طول تاریخ و برای تمامی نسل ها باقی خواهد ماند».
شیخ عبداللّه علایلی از علمای سنی لبنان درباره ی قیام امام حسین(ع) می نویسد:
«برای همه ی متفکران مسلمانِ آن روزگار، ثابت شده بود که یزید با توجّه به اخلاق خاص و تربیت مشخص آن چنانی، شایستگی در دست گرفتن زمام جامعه اسلامی را ندارد. برای هیچ مسلمانی سکوت در آن موقعیت هرگز جایز نبود و وظیفه ی آنان مخالفت و اعتراض آشکار بود. در این صورت قیام حسین(ع) در حقیقت اعلام نامزدی خود برای حکومت نبود؛ بلکه ذاتاً و بیش از هرچیز این کار اعتراض به ولایت یزید به شمار می رود. گواه این ادعا گفتار خود امام حسینu به ولید است وقتی از امام حسین(ع) درخواست کرد که با یزید بیعت کند، حضرت فرمودند: یزید فاسقی است که فسقش نزد خدا آشکار است».
توفیق ابوعلم، از علمای معروف اهل سنت مصر می نویسد:
«... امام حسین (ع) قصد کربلا کرد تا از یک سو دست به قیام بزند و از سوی دیگر از بیعت با یزید خودداری کند. هرچند برای او روشن بود که این قیام و امتناع از بیعت با یزید منجر به قتل او خواهد شد؛ زیرا اگر او با یزید بیعت می کرد یزید در صدد به وجود آوردن تغییرات اساسی در دین اسلام بر می آمد و بدعت های زیادی را بنا می نهاد. به همین دلیل است که گفته اند: حسین خود و خانواده و فرزندانش را فدای جدش کرد و ارکان حکومت بنی امیه هم جز با قتل او متزلزل نمی شد... بنابراین حسین برای طلب دنیا و مقام و... قیام نکرد؛ بلکه می خواست احکام خدا را به اجرا درآورد».
خالد محمّد خالد، از علمای اهل سنت مصر، قیام امام حسین(ع) را صرفا برای حفظ دین اسلام معرفی کرده، می نویسند:
«امام حسین (ع) برای حفظ دین دست به فداکاری زد. از آن جا که اسلام پایان بخش و در یک کلمه عصاره ی همه ی ادیان است، لذا حفظ آن هم از اهم کارهایی است که مؤمنان باید بدان اهتمام بورزند. تلاش های صادقانه ی پیامبر اکرمf و ائمه ی اطهارh و اولیای بزرگوار همه و همه برای حفظ این دین بوده است. بنابراین موضوعِ قیام عاشورا نیز حفظ دین بود؛ چرا که در آن زمان نیاز زیادی به حفظ دین احساس می شد... پس امامu برای انجام دادن امور عاطفی یا حتی کمک به دیگران فداکاری نکرد؛ بلکه هدف اصلی او فداکاری برای حفظ دین خدا بود».
محمدعلی جناح، رهبر فقید پاکستان، می گوید:
«هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنچه امام حسین نشان داد در عالم پیدا نمی شود. به عقیده ی من تمام مسلمین باید از شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، پیروی نمایند».
عباس محمود العقّاد نویسنده و ادیب بزرگ مصری، می نویسد:
«جنبش حسین از بی نظیرترین جنبش های تاریخی است که تا کنون در زمینه ی دعوت های دینی یا نهضت های سیاسی پدیدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نیافت و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت».
عبدالحمید جوده السّحار، نویسنده مصری، می گوید:
«حسین (ع) نمی توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت بر فسق و فجور صحه می گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم می کرد و نسبت به فرمان روایی باطل تمکین می نمود. امام حسین به این کار راضی نمی شد، گرچه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند».
العُبَیدی مفتی موصل می گوید:
«فاجعه ی کربلا در تاریخ بشر نادره ای است، هم چنان که مسببّین آن نیز نادره اند... حسین بن علی(ع) سنت دفاع از حقِ مظلوم و مصالحِ عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن وظیفه ی خویش دید و در انجام دادن آن تسامحی نورزید. هستی خود را در چنین قربانگاه بزرگی فدا کرد و بدین سبب نزد پروردگار «سرور شهیدان» محسوب شد و در تاریخ پیشوای اصلاح طلبان به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود رسید و بلکه به برتر از آن کامیاب گردید».
اقبال لاهوری(متوفای 1938 م) فلسفه ی عاشورا را در حریت بخشی می داند. از دید اقبال، قیام امام حسین(ع) و یارانش برای حفظ آزادگی و گریز از بندگی طاغوت و غیر خدا و اثبات بندگی نسبت به خدا و برخوردارساختن دیگران از آزادی در سایه ی تعبد الهی بود.
سلیمان كتانی می گوید:
«قیام حسینی جز انقلابی معنوی برای درهم كوبیدن ظلم و جهالت نبود، دیروز برادرش حسن الگویی سپید عرضه كرده بود و امروز او الگویی سرخ ارائه می كرد و هر دو الگو از مصدری واحد مشتق شده بودند كه مصدر بزرگ تری برای برپاساختن جامعه ای استوار بود؛ جدّ او و پدرش چنین خواسته بودند و اساس وصیت و امامت چنین بود و امامت درونی او قیامی سرخ را از او می طلبید.» وی كتاب خویش را با این كلمات پایان می دهد: «قهرمانانه و مردانه، تیغ سپید به دستی و تهدید سرخ به دست دیگر، پیكار كرد تا آن گاه كه از پای در افتاد و از خون سرخش نه تنها سیراب شد بلكه آن را برای مردی به امانت گذاشت كه بیش از دوهزارسال دیگر می آمد تا قلم خود را از آن مركب رنگین كند و حماسه ای دیگر جز ایلیاد بزرگ او بنگارد و بیانی زنده از حماسه ای انسانی باشد كه اینك كربلا آن را روایت می كند.»[11]
یاران امام در ادامه ی جنگ، سخت مواظب بودند فضای دینی و معنوی حرکت به حاشیه نرود و سعی داشتند مانند فرشتگان که حقایق اسلام را در جامعه نازل می کنند تا دل ها را متوجه عظمت شریعت الهی نمایند، نگاه معنویِ از دست رفته دوباره به جامعه برگردد. این روحیه، روحیه ای بسیار ارزشمند بود که می خواستند تمام حرکات و سکنات و نظرهای جامعه ی اسلامی به ملکوت باشد و در همین رابطه می توان گفت اگرچه حاکمان اموی بعد از عاشورای سال 61 به ظاهر سر قدرت ماندند ولی در باطن شکست خوردند و از آن به بعد از هیچ جایگاهی در جامعه برخوردار نبودند تا نظامی را که مدّ نظر داشتند برپا کنند. از آن به بعد در موضع دفاعی بودند تا منقرض شدند.
انضباط کامل و مراعات وقت و خود را در صحنه ی جنگ و جدال نباختن و اهتمام به وظیفه ی آسمانی و مراوده با ملکوت در همه حال، سیره ی یاران امام حسین(ع) است و از این طریق نشان دادند خردمندترین انسان های تاریخ اند و راه خردمندی صحیح را به بشریت نیز نشان دادند. خداوند آنان را چون خورشید بر روی زمین قرار داد تا نور معنویت همواره درخشان بماند و معلوم شود مؤمنین واقعی برای حفظ اسلام تا کجا آماده ی فداکاری هستند.
ابوثمامه و توجه او به وقت نماز به انسان می فهماند که وقت اُنس با خداوند و نظر به آسمان حتی در حین دفاعی آنچنان طاقت فرسا نباید به تعویق افتد و وقت اُنس با خدا تنها نباید به نماز محدود شود.
راز ماندگاری نهضت کربلا را باید در چنین روحیه هایی جستجو کرد که چگونه همه چیز را در اُنس با خدا جستجو می کنند. هرچه هست در عالم معنا نهفته است و انقطاع از عالم معنا عمر انسان را در تفریحات و سرگرمی های جاهلانه تمام می کند. قالب نماز و جهاد، قلبی دارد که هرگز نباید این قالب ما را از آن قلب باز دارد و کربلا نشان داد چگونه اسلام انسان هایی تربیت کرده که حتی در موقع جهاد تنها در قالب جهاد نماندند و در هر حال نظر به حقیقت داشتند. گرچه حقیقت در دسترس همگان است و کافی است با قلبی سلیم به آن نظر کنند ولی اتفاقاً به علت در دسترس بودن حقیقت، بسیاری از انسان ها از اُنس با آن محروم می شوند و خدا را در منظر خود نمی یابند.
حقیقتِ دین، نوری است اسرارآمیز که در عین متعالی بودن قابل دسترس است و تنها شخصِ دارای معنویت می تواند آن نور را احساس کند و با نماز و جهادِ خود پلی بین زمین و آسمان بزند و در هر حال چشم خود را از آسمان برندارد تا شهادت را انتخاب کند.
تجربه ی گذشته ی انقلاب اسلامی نشان داد جریان هایی که در انقلاب بر معنویت و ارتباط با عالم قدس تأکید نداشتند نتوانستند در زیر سایه ی انقلاب اسلامی و ولایت فقیه بمانند، زیرا این انقلاب ادامه ی انقلاب امام حسین(ع) است، برای عبور از ظلمات معاویه ی قرن بیستم. بعضی ها هنوز مشغول دشمن کهنه ای هستند که سال 61 امام را شهید کرد، در حالی که دشمنان عدالت و معنویت همیشه موجودند. خدا رحمت کند شهید مطهری را که می فرمودند: یزید زمانه موشه دایان است که آن زمان وزیر جنگ اسرائیل بود. اگر بخواهیم دشمن کهنه را به روز کنیم باید متوجه جریان هایی باشیم که در مقابل هر گونه عقلانیت و معنویت و عدالت می ایستند و تنها نباید در بیرون جامعه ی اسلامی به دنبالش گشت، معاویه یک فکر است و این فکر چهره ها و لایه هایی دارد، باید همه ی چهره ها و لایه هایش را بشناسید وگرنه از در بیرون می رود و از پنجره برمی گردد. ملاک روشن امروزِ تاریخ ما برای ارزیابی جریان های دوست و دشمن، حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» است، شخصیتی که عقلانیت و معنویت و عدالت آنچنان یک جا در او جمع شده که با ملاک قراردادن شخصیت و سیره ی ایشان به خوبی می توان به بصیرت لازم که امروز به آن نیاز داریم برسیم، زیرا شما هرگز نمی توانید سیره ی ایشان را در مسائل سیاسی و مسائل نظامی، از آن روحانیتِ خاصِ ملکوتی اش جدا کنید.
آیت الله خاتم یزدی می فرمایند: هنگامی که منزل امام در محاصره ی بعثی ها بود کسانی از مراجع که انتظار می رفت احوالی از امام بپرسند یا لااقل تلفنی بزنند، حتی سراغی از ایشان نگرفتند لذا رفقا و دوستان امام که سخت متأثر بودند امکان داشت از ناراحتی گاهی سخنی راجع به آنان بگویند. امام به آنها فرمودند: «شاید رفقا یک قدری عصبانی بشوند، قدری ناراحت بشوند، بگویید من راضی نیستم از کسی غیبت کنید یا حرف کسی را در بیرونی من بزنید».[12]
آیت الله مظاهری می فرمایند: من سی سال با استاد بزرگوارم رهبر عظیم الشأن انقلاب بودم، به جان این شخصیت بزرگوار قسم می خورم مطلبی که شبهه ی غیبت باشد از ایشان ندیدم. غیبت که نه، شبهه ی غیبت هم ندیدم. فراموش نمی کنم یک وقت ایشان برای درس گفتن به مسجد سلماسی آمدند، نَفَس ایشان به شماره افتاده بود، فرمودند: «والله تا حال اینقدر نترسیده ام» و افزودند: «نیامده ام که درس بگویم، آمده ام که قدری حرف بزنم.» من که تقریبا ده پانزده سال درس ایشان می رفتم هیچ وقت یک جسارت از ایشان به طلبه ها ندیدم، امّا در این حالت بود که فرمودند: «اگر علم نداری، اگر عقل نداری، اگر دین نداری، عاقل باش و نخواه که هویت انسانیت را به هم بزنی». بعد هم به خانه رفتند و تب مالت ایشان عود کرد و سه روز برای تب مالت در خانه ماندند.
همه ی این قضایا برای این بود که شنیده بودند طلبه ای پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده بود. امام خودش غیبت نکرده بود بلکه یک طلبه پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده اما نَفَس او به شماره افتاده بود!»[13]
از این موارد که حضرت امام مواظب رعایت دقیق دستورات شرعی بودند یکی، دو تا نداریم، این روحیه ای است که در شخصیت ایشان نهادینه شده بود و اگر این شخصیت را ملاک تشخیص حق و باطل زمانه ی خود قرار دادید از بین نمی روید و به معنویت و بصیرت لازم می رسید و ماهیت الهی خود را حفظ می کنید تا راه کربلا را در آینده ی تاریخ گم نکنید، زیرا برای انسان بودن باید متوجه حقیقتی مافوق انسان بود. انسان برای تعالی بخشیدن به خود خلق شده و در این راستا به دنبال خدا است و باید در همه ی امورش برای اُنس با خدا اولویت خاص قائل باشد و هیچ چیزی را جایگزین خدا نکند وگرنه در زندگی مشغول بازی با چیزهایی می شود که رو به فنا هستند و از این طریق تیشه به ریشه ی خود می زند.
وقتی کربلا را می فهمیم که بدانیم انسان موجودی است دارای موهبت گرانبهای هدایت الهی که آن هدایت می تواند او را به سوی قلمروی روحانی، ماوراء عالم محسوسات، برساند و از این جهت دارای مسئولیتی است که از آن گریزی نیست، مسئولیت ساختن نظامی که یزید بر آن نظام حاکم نباشد و فرامین خدا بر جامعه حاکم باشد.
وقت شناسی آن است که انسان بداند وقتی خورشید و ماه و ستاره، زمان عبادت با خدا را به ما گوشزد می کنند، در زمان هایی که در طول عمرمان انوار الهی در جامعه تجلی می کند نیز به کمک نور امام معصوم یا زعیمی الهی، از غافله ی امام و زعیم که مظهر تجلی نور الهی است غافل نباشیم. حقیقت این است که امام و نماز دو مقوله نیست، همان طور که شما در نماز نظر به ملکوت دارید و می خواهید از ظلماتِ زندگی زمینی راهی به سوی آسمان معنویت بگشایید، امام آمده است تا با نظام سازی، تمام زندگی را به نماز تبدیل کند و در نتیجه همه ی زندگی ما نماز باشد. اگر انسان به خوبی به نماز و وقتِ آن نظر کند و تجلیات معنویت را در نماز خود احساس نماید، به راحتی متوجه امام می شود. زیرا در وقت نماز، آسمان دارد می گوید این خورشید بالا آمد تا وقت تجلی انوار غیب را که باید به طور خاص بر قلب انسان ها بتابد، نشان دهد و در این راستا باید اوقات نماز را نگه داشت، زیرا هرکدام از آن اوقات به نحوی نظر به شرایط تجلی خاص الهی دارند. نگه داشتن اوقات یعنی مواظب باشید وقت ها از دست نرود و نه تنها وقت نماز که وقت رسیدن به خدا از طریق امام حسین(ع) هم باید از دست نرود. ابوثمامه دست پرورده و تربیت شده ی این فکر و فرهنگ است. آری باید وقت ها از دست نرود. به خصوص وقتی بناست امام حسین(ع) تاریخ جدیدی را ایجاد کند تا حقیقتِ گمشده به زندگی ها برگردد و سقوط انسان، نوعی پیشرفت و ترقی به حساب نیاید.
فرهنگ معاویه نور وجود انسان را خاموش می کند و دفاع از حقیقت حتماً مستلزم درگیری با ظلمات است، ظلماتی که میراث روحانی حضرت محمدf را در زیر پای فرهنگ جاهلی قربانی کرد و منکر آن است که انسان خلیفه ی خدا است و موجودی است روحانی و باید نظامی بسازد که همه ی شئون آن معنوی و الهی باشد. ابوثمامه و بقیه ی یاران امام حسین(ع) با توجه به این امر کنار امام هستند.
راستی وقت شناسی و عمل به هنگام چه معجزه ی بزرگی است. امیدوارم بتوانم معجزه ی شناخت وقت و عملِ به هنگام را به نور حضرت سید الشهداء(ع) روشن کنم. همان طور که حضرت علی(ع) به محمد بن ابابکر می فرمایند: «صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لَا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لَا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَال »[14] نماز را در وقت خودش به جاى آر، نه این كه در بیكارى زودتر از وقتش بخوانى، و به هنگام درگیرى و كار آن را تأخیر بیندازى. این فکر و فرهنگ را باید در سایر امور نیز رعایت کرد. به همین جهت در روایت های زیادی داریم مؤمن وقت را از دست نمی دهد، این منحصر به وقت نماز نیست حتی اگر وقت هرسخن را نشناسیم جایگاه حرکات و گفتار اولیاء الهی را هم درست تشخیص نمی دهیم که چرا یک جا کوتاه می آیند و یک جا سخت جلو می روند. در زمان یزید هم تأکید می شد که مردم قرآن بخوانند و مواظب باشند که قرائت قرآن ترک نشود بدون آن که نظرها به قرآنِ مجسّم باشد، در چنین فضایی قرآن مجسّم شهید می شود و هیچ کس نمی فهمد چه بر سر قرآن دارد می آید ولی زمینه ی فهم یک نکته ی مهم فراهم شده و آن این که این قرآن خواندن هایی که در کنار آن می توان یزید شرابخوار را تحمل کرد، آن قرآن خواندنی نیست که مسلمانان به دنبال آن هستند، در حالی که در زمان معاویه امکان گفتن حتی این تذکر نبود. آیا راز قرآن خواندن سر مبارک حضرت سید الشهداء(ع) یکی این نیست که ای قرآن خوان ها آن قدر به خواب رفتید که قرآنِ مجسّم شهید شد و شما نفهمیدید؟
در هر صورت آنچه بنده امیدوارم عزیزان به راحتی از آن نگذرند توجه به «وقت» در همه ی صحنه ها و توصیه به وقت شناسی است و اگر اقتضائات هر زمانی را بشناسیم از طریق مکتب اسلام عظمت های غیر قابل تصوری را ملاحظه خواهیم کرد. مقام معظم رهبری«حفظه الله» نیز تأکید دارند که هنر حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» این بود که می دانست زمان هر اقدامی چه وقت است. اعتراض حضرت امام به لایحه ی کاپیتولاسیون و تبعید ایشان خیلی شبیه جریان کربلا است که به ظاهر امام را تبعید کردند ولی با همان جهت گیری، بنیادِ نهضتی شروع شد که به انقلاب اسلامی منتهی گشت.
ممکن است سؤال بفرمائید چگونه انسان متوجه وقتِ عمل شود؟ اگر مثل اصحاب امام حسین(ع) بنا را بر آن گذاشتید که در حفظ اسلام هیچ کوتاه نیایید و به دنبال بهترین فرصت باشید و خود را گرفتار تعلقات دنیایی نکنید و خردمندی را نیز از کف ندهید، نسبت به دعوت حسین زمانتان شنوا خواهید شد، دیگر نه گرفتار توجیه انحرافات می شوید و نه بدون فکر دست به هر عملی می زنید. امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» مثل جدّشان امام حسین(ع) وقتی باید عمل می کردند کوتاه نیامدند. ملاحظه کنید در موقع برخورد با لایحه ی کاپیتولاسیون چطور برخورد کردند. در چهارم آبان سال 1343 مصادف با تولد امام صادق(ع) وارد مدرسه فیضیه شدند و این طور شروع کردند:
بسم الله الرّحمن الرّحیم، إنّا لله و إنّا إلیه راجعون . عید ایران را عزا كردند، من تأثرات قلبى خودم را نمى توانم اظهار كنم. قلب من در فشار است. این چند روزى كه مسائل اخیر ایران را شنیده ام خوابم كم شده است [گریه ی حضار]. ناراحت هستم [گریه ی حضار]. قلبم در فشار است [گریه ی حضار]. با تأثرات قلبى روزشمارى مى كنم كه چه وقت مرگ پیش بیاید [گریه ی شدید حضار]. ایران دیگر عید ندارد [گریه ی حضار]. عید ایران را عزا كرده اند [گریه ی حضار]؛ عزا كردند و چراغانى كردند [گریه ی حضار]؛ عزا كردند و دسته جمعى رقصیدند [گریه ی حضار]. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، و باز هم چراغانى كردند؛ .. قانونى در مجلس بردند؛ در آن قانونْ اولاً: ما را ملحق كردند به پیمان وین؛ و ثانیاً: الحاق كردند به پیمان وین [تا] مستشاران نظامى، تمام مستشاران نظامى امریكا با خانواده هایشان، با كارمندهاى فنى شان، با كارمندان ادارى شان، با خدمه شان، با هر كس كه بستگى به آنها دارد، اینها از هر جنایتى كه در ایران بكنند مصون هستند! اگر یك خادم امریكایى، اگر یك آشپز امریكایى، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور كند، زیر پا منكوب كند، پلیس ایران حق ندارد جلوى او را بگیرد! دادگاه هاى ایران حق ندارند محاكمه كنند، بازپرسى كنند، باید برود امریكا! آنجا در امریكا ارباب ها تكلیف را معین كنند!...آقا، من اعلام خطر مى كنم! اى ارتش ایران، من اعلام خطر مى كنم! اى سیاسیون ایران، من اعلام خطر مى كنم! اى بازرگانان ایران، من اعلام خطر مى كنم! اى علماى ایران، اى مراجع اسلام، من اعلام خطر مى كنم! اى فضلا، اى طلاب، اى مراجع، اى آقایان، اى نجف، اى قم، اى مشهد، اى تهران، اى شیراز، من اعلام خطر مى كنم! ... آقا! اگر این مملكت اشغال امریكاست، پس چرا این قدر عربده مى كشید؟! پس چرا این قدر دم از «ترقى» مى زنید..آقا فكرى بكنید براى این مملكت؛ فكرى بكنید براى این ملت. هى قرض روى قرض بیاورید؟! هى نوكر بشوید! البته دلارْ نوكرى هم هست! دلارها را شما مى خواهید استفاده كنید، نوكریش را ما بكنیم! اگر ما زیر اتومبیل رفتیم، كسى حق ندارد به امریكایى ها بگوید بالاى چشمت ابرو! لكن شماها استفاده اش را بكنید؛ مطلب این طور است. نباید گفت اینها را؟ آن آقایانى كه مى گویند كه باید خفه شد، اینجا هم باید خفه شد؟ اینجا هم خفه بشویم؟ ما را بفروشند و خفه بشویم؟! قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ و الله، گناهكار است كسى كه داد نزند؛ و الله، مرتكب كبیره است كسى كه فریاد نكند [گریه ی شدید حضار]. اى سران اسلام، به داد اسلام برسید [گریه ی حضار]. اى علماى نجف، به داد اسلام برسید [گریه ی حضار]. اى علماى قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام [گریه ی شدید حضار]. .. ما زیر چكمه ی امریكا برویم، چون ملت ضعیفى هستیم؟! چون دلار نداریم؟! امریكا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریكا بدتر، شوروى از هر دو بدتر. همه از هم بدتر؛ همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و كار ما با این خبیث ها است! با امریكا است. رئیس جمهور امریكا بداند- بداند این معنا را- كه منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما. یك همچو ظلمى به دولت اسلامى كرده است، امروز قرآن با او خصم است؛ ملت ایران با او خصم است.[15]
امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در آن تاریخ که مجلس شاه لایحه ی کاپیتولاسیون را تصویب کرد، متوجه اند وقت اقدام فرا رسیده است و می توان آن تاریخ جدیدی را که باید شروع شود مدیریت کرد و آن کار بزرگ شروع شد. عده ای از مذهبی ها متوجه نبودند که اگر تاریخ جدیدِ ما شروع نشود با تداوم نفوذ فرهنگ مدرنیته از طریق دولت شاه، همه ی آن اسلامی هم که مانده از بین می رود. می گفتند مشکل آن قدرها بزرگ نیست که حضرت امام این اندازه ناراحت اند. بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» سعی کردم روشن کنم چرا بقیه می گفتند مشکل نیست و امام متوجه مشکل بزرگی بودند که در حال وقوع بود. آن ها که می گفتند مشکل نیست می دیدند بازاری ها که می آیند خمس شان را می دهند، مردم هم که نمازشان را می خوانند پس دینداری برقرار است، ولی امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» می دیدند اگر همین طور جلو برود 10 سال دیگر زمینه های فرهنگی ما به کلی مقهور فرهنگ غربی می شود و در آن صورت نه دیگر از آن بازاری های متدین خبری است و نه از آن نمازخوان ها. این که می فرمایند: «ای علمای نجف به داد اسلام برسید اسلام رفت» ممکن است یک آدم ساده بگوید اسلام کجا رفت؟ همه در حال انجام فرائض اند و قرآن هم سر جایش است، نمی فهمد حضرت امام نگران آن است که نظام اجتماعی ما مقهور نظام غربی بشود.
نگاه امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» به نظامی است که باید براساس اسلام اداره شود. این که کسی بفهمد چه چیزی دارد پیش می آید یک بصیرت خاص می خواهد و تا کسی متوجه نظام سازی اسلام نباشد به این بصیرت نمی رسد. با این صحبت و اعتراضی که به کاپیتولاسیون شد به ظاهر امام را تبعید کردند ولی زمینه ی نظام سازی ولایت فقیه فراهم شد، چون معلوم شد حضرت امام در مقابل نظام شاهنشاهی نظر به نظام دیگری دارند و لذا رژیم شاهنشاهی او را تحمل نکرد و تبعید نمود.
اگر ما جایگاه تاریخی کربلا را بفهمیم، جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را که پرتوی از کربلا است نیز می فهمیم. به ظاهر حضرت سیدالشهداء(ع) را شهید کردند ولی ملاحظه کردید که همه قبول دارند در این تقابل، تاریخ نظام اموی تمام شد. به گفته ی شهید مطهری: «از آن به بعد امویان جهت ادامه خود به بن بست رسیدند و دائماً باید از خود دفاع می کردند.» وقتی یک نظام از جهت فکری زیر سؤال رود و در موضع دفاع قرار گیرد انحطاطش شروع می شود و در همین رابطه مقام معظم رهبری«حفظه الله» در جمع اساتید دانشگاه و علماء جهان اسلام فرمودند:
«امروز استكبار جهانى با ابزار پول و سلاح و علم دارد بر دنیا فرمانروائى می كند؛ اما در خلأ فكر قرار دارد، در خلأ اندیشه ى راهنما قرار دارد. امروز استكبار جهانى این مشكل بزرگ را دارد؛ فكرى ندارد كه به بشریت ارائه دهد؛ هیچ ایده اى ندارد براى ارائه كردن و راه نشان دادن به توده هاى مردم، به خواص مردم، به روشنفكران. اما شما دارید؛ شما اسلام را دارید. وقتى فكر داریم، وقتى نقشه ى راه داریم، می توانیم هدف هامان را ترسیم كنیم، می توانیم بایستیم »[16]
مبنای این که بعضی از بزرگان معتقدند فرایند سقوط غرب فرا رسیده بر همین مبنا است که غرب در حالی به تمامیت خود رسیده و همه ی استعدادهای آن فکر و فرهنگ را ظاهر کرده که در هیچ بُعدی جواب گوی نیازهای منطقی بشریت نیست و در مقابل هزاران سؤالِ بی جواب قرار دارد. فهم درست موقعیت تاریخی فرهنگ مدرنیته باعث می شود متوجه شوید در حال حاضر چه کاری می توانید انجام دهید و موضع گیری تان به چه سمت و سوئی باید باشد. حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» در سخنرانی علیه کاپیتولاسیون نشان می دهند چقدر خوب زمانه را تشخیص داده اند، هم از جهت آن که چه چیز در حال وقوع است و هم از جهت آن که در فرصت پیش آمده چه کاری باید انجام دهند و ظرفیت پیش آمده برای هدف مقدس حاکمیت حکم خدا را از دست ندهند.
توجه به اوقات شبانه روز به این معنا است که انسان بداند شرایطی برای تجلی انوار خاص الهی بر قلب عبادت گران پیش آمد تا انسان ها از تاریکی زندگی زمینی خود به در آیند و سیری به سوی راه های آسمان معنویت در پیش گیرند.
اصحاب حضرت در زمان خود در بصیرتی قرار داشتند که آن بصیرت آن ها را متوجه کرد امام حسین(ع) همان افق سپیدی است که پس از شبی ظلمانی، بشارت تجدید حیات معنوی را به بشریت می دهد. شما با درک چنین سنتی نماز صبح می خوانید، زیرا می دانید هر ظاهری باطنی دارد، همان طور که امام سجاد(ع) در راستای نظر به باطن مناسک حج از شبلی می پرسند: آیا به «میقات» فرود آمدی و جامه های دوخته را از تن درآوردی و غسل کردی؟ شبلی گفت: آری. امام(ع) فرمود: آن گاه که به میقات فرود آمدی و جامه هایت را درآورده و «غسل احرام» کردی و خواستی «لباس احرام» بپوشی آیا چنین نیت کردی که «لباس گناه» را نیز از خویشتن دورگردانی و «جامه اطاعت خداوند» را در برکنی؟ شبلی گفت: نه! امام(ع) فرمود: آن هنگام که جامه های دوخته را از تن بیرون می آوردی، آیا قصد کردی که از ریا و نفاق و امور شبهه ناک نیز به درآیی؟ شبلی گفت: نه! امام(ع) فرمود: هنگامی که آلودگی های بدن خویش را با غسل می زدودی، آیا در این اندیشه بودی که خویشتن را نیز از رذیلت ها و گناهان بشویی؟ شبلی گفت: نه! امام(ع) فرمود: پس، نه به میقات فرود آمده ای و نه از لباس دوخته جدا شده ای و نه غسل کرده ای![17] چون شبلی با انجام ظاهر اعمال نظر به باطن آن ها نداشته است.
اگر کسی از طریق نظر به طبیعت متوجه نشود در هر ظلماتی اُفقی سفید و روشن ظهور می کند تا ما را به ملکوت راهنمایی نماید، نه نماز خوانده و نه حسین(ع) را شناخته و نه انقلاب اسلامی را و نه می تواند متوجه ادامه ی انقلاب اسلامی باشد که در هر مرحله ای پس از مرحله ای دیگر به افق های سفیدی می رسد تا ما را به مرور از ظلمات دوران عبور دهد و به صبح ظهور حضرت صاحب الأمرg برساند.
این که ابوثمامه متوجه وقت نماز می شود و دل را برای اُنس با عالم ملکوت آماده می کند به جهت نور حسین(ع) است، زیرا مگر می شود کسی در کنار امام حسین(ع) باشد و نماز را که رجوع به ملکوت است فراموش کند؟ آری احوالات ابوثمامه انعکاس نور حسین(ع) است که قلب او را طالب رجوع به ملکوت کرده است. این قرآن است که می فرماید امام عین نماز است، می گوید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ»[18] ما آن ها را امام قرار دادیم، به امر و اراده ی تکوینی «کن فیکون» بشریت را هدایت می کنند و فعل خیر و اقامه ی نماز را بر آن ها وحی کردیم، یعنی فعل آن ها و نماز آن ها عین وحی الهی است و این غیر از آن است که بفرمایند نماز بخوان. «اوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ» یعنی فعل خیر و اقامه ی نماز را به آن ها وحی کردیم، نه این که وحی کردیم بروند فعل خیر انجام دهند و اقامه ی نماز کنند، به همین جهت عرض می کنم مقام امام، عین نماز است.
مگر می شود کسی در کنار حسین(ع) باشد و نماز را فراموش کند؟ حسین(ع) آشناترین کس به اسرار جهان است و هرکس در کنار او باشد می فهمد تحولات پنج گانه ی افق، حکایت از تجلیات مدیریت رب العالمین دارد و آسمان در پنج موقع، موقعیت اُنس با ملکوت عالم را گوشزد می کند تا به پیشواز حقیقتی بروید که در اوقات خاص از شب و روز خود را می نمایاند، حقیقتی که بنا دارد ما را از تنگنای تاریک زمین به گلستان ملکوت رهبری کند. بر مبنای چنین سنتی نور حضور امام حسین(ع) در ظلمات دورانِ یزید معنا می دهد و ابوثمامه ها توانستند جایگاه تاریخی امام حسین(ع) را درک کنند.
قصه ی نماز و امام حسین(ع) قصه ی راهی است که انسان را از هبوط در زمین به بهشت سوق می دهد. در روایت است که پیامبر خداf «كَانَ یَنْتَظِرُ دُخُولَ وَقْتِ الصَّلَاةِ وَ یَقُولُ أَرِحْنَا یَا بِلَال »[19] انتظار داخل شدن وقت نماز را مى كشیده اند و خطاب به بلال مى فرمودند: «أرِحْنا یا بلال » اى بلال با اذانی که می گویی و نمازی که برپا می شود ما را آسایشى ببخش.
همان طور که جایگاه نماز در هستی این است که بدانیم در هر ظلماتی و کدورتی که در زندگی پیش می آید، تجلی نوری در میان است و باید خود را در آن حضور در آوریم و تحولات پنج گانه ی عالم، سنت ورود به انوار الهی است، جایگاه حضور امام حسین(ع) بعد از امام قبلی، تحقق سنتی است که تحولات روزگار پیش می آورد تا راه رجوع به ملکوت در مقابل بشریت بسته نشود و اگر این سنت را نشناسیم نمی توانیم در زمان حاکمیت ظلمانی معاویه، منتظر امام حسین(ع) بمانیم و مقهور ظلمات زمانه می شویم و اصحاب امام متوجه چنین سنتی بودند که شتابان به سوی امام آمدند.
رازی که ابوثمامه را در کنار حسین(ع) قرار داد همان رازی است که در تحولات پنج گانه ی عالم می دید، او از آینه ی حسین(ع) به جایگاه نماز می نگریست و از آینه ی نماز به جایگاه حسین(ع) و امام را گُل خندانی می دید که می خواهد از انسانی ضعیف مثل ابوثمامه، بزرگمردی تاریخی بسازند. خدایا! چگونه می شود در یک نیمه روز انسان هایی به تاریخ عرضه شوند که هنوز نمی توان بزرگی آن ها را درک کرد!
اصحاب امام حسین(ع) انسان هایی بودند که به راحتی توانستند از پیچ و خم تاریخ عبور کنند، پیچ و خم هایی که معاویه با آن همه نبوغِ شیطانی اش ایجاد کرده بود. بنده هر اندازه در کار معاویه بیشتر مطالعه کرده ام بیشتر معتقدم تاریخ کمتر بشری به پیچیدگی معاویه دیده است. به طوری که امروزه مورخین غربی با ملاک هایی که خودشان دارند او را یکی از زمامداران بزرگ تاریخ می دانند و دانشگاه اکسفورد یکی از سوژه هایی که برای پایان نامه ی دکترای تاریخ تعیین می کند بررسی ابعاد گوناگون شخصیت معاویه است. در یک بررسی مختصر می توان گفت: معاویه در دوران بیست ساله ی حكومت خود با یك سیاست عمیق سه جانبه بر سراسر بلاد وسیع اسلامیِ آن روز كه از آفریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود، مسلط گردید. از یك جانب، با ملایمت و بذل و بخشش فراوان، سران عرب و دانشمندان مهاجر و انصار را تا آن جا كه ممكن بود فریفت و در اطراف خود جمع كرد و وسایل راحتی و رضایت آن ها را فراهم ساخت و در محیط شام یك حوزه به ظاهر آبرومند بر اساس ترویج اسلام و قرآن و تشویق علماء و دانشمندان قرآن فراهم ساخت و در محیطی بركنار از سیاست، مسجد و قرآن را بسیار رونق داد و متصدیان آن را تشویق كرد و عوام را از این راه فریفت و طرفدار خود نمود و به آسانی مخالفین خود را در برابر قرآن و مسجد و اسلام قرار داد. و از جانب دیگر، با كمال هوشیاری و خرده بینی، مخالفین جدی و دانشمند و بصیر خود را زیر نظر داشت و با سیاستی بی رحمانه برآن ها می تاخت وآن ها را با آهن وآتش می گداخت و بی محاكمه و بی حساب و بدون توجه به قانون و دستورات اسلامی آن ها را به قتل می رساند و تار و مار می كرد و افسرانی سخت دل مانند حجاج آدم كش و زیادبن ابیه خون ریز را برجان و مال آن ها حكمروا می كرد و هیچ ملاحظه و انصافی مدّ نظر نمی نمود و از این طریق مخالفین خود را در برابر شمشیری بُرّان قرار داده بود. و از جانب سوم، دستگاه تبلیغاتی بسیار وسیع و عمومی تشكیل داده بود كه اساس آن، شعر شاعران و حدیث محدثان و تفسیر مفسرانِ قلابی و سودجو بود و هر روز و هر هفته و هر ماه آنچه را می خواست از زبان شاعرانی كه اخطل نصرانی سرجنبان آنها بود از گفته ی محدثانی كه ابوهریره مربی آن ها بود و از بیان مفسرانی كه كعب الاحبار یهودی مدرس آنان بود، در بازار مسلمانان نشر می داد.
بیست سال فرصتی بود كه معاویه محیط اسلامی را به دلخواه خود درآورد و بنی امیه را بر همه ی امور مسلمانان مسلط نماید و یزید را به تخت حكومت بنشاند. تنها امام حسین(ع) بود كه كمر همت بسته و در انتظار فرصت نشسته تا اساس این سیاست سیاه بیست ساله را به هر قیمت شده واژگون كند و تنها در سایه ی مخالفت امام بود که راهی برای دیگران باز شد و امام و اصحاب بزرگوار او می دانستند درهم شكستن سیاستِ بیست ساله ی معاویه جز با فداكاری و تحمل مظلومیت ممکن نیست. و از همین طریق امام با تحمل سخت ترین مصایب و بذل خون پاك خود تاج یزید را كه اقیانوس ها نمی توانستند غرق كنند، غرقه كرد و سرانجام سلطنت شوم بنی امیه را سرنگون نمود.
حلبى در كتاب «سیره» خود می گوید: هركس بر آنچه كه بین او و معاویه رخ داد آگاهى یابد از وفور عقل و زیركى او دچار شگفتى خواهد شد.[20]
به گفته ی صاحب الغدیر: از مطالعه ی ماجراى گرفتن بیعت برای یزید روشن مى شود كه آن بیعت در محیطى خفقان آور و با تهدید و ارعاب و تطمیع و رشوه و با تهمت و افترا و دروغ و حیله صورت گرفته است. معاویه براى انجام بیعت ولایتعهدى یزید یكى را تهدید مى كند و دیگرى را به قتل مى رساند و آن دیگری را استاندار مى سازد و استانى را تیول و ملك او مى گرداند و پول بر دامن آدم هاى ضعیف النفس و فرومایه و دنیاپرست مى پاشد.[21]
حال در نظر بگیرید از تنگنای معاویه گذشتن نیاز به چه ابر مردهایی دارد و این که بنده عرض می کنم اگر بفهمید از طریق حضرت امام حسین(ع) در تاریخ چه اتفاقی افتاد می توانید در تاریخ خود هزاران فتنه را که دشمنانتان به وجود می آورند پشت سر بگذارید. در رابطه با عبوری که حضرت سید الشهداء(ع) از تنگناهای ظلمانی معاویه انجام دادند و ما را برای همیشه از یأس تاریخی رهانیدند روزهای پی در پی باید فکر کرد.
امام حسین(ع) و نماز، انسان را با ملکوت عالم آشنا می کند و در این حالت چهره ظلمات به هر شکل که خود را بیاراید، نازیبا جلوه می کند و دوران گذار را هموار می نماید. در همین رابطه به سخن خداوند نظر کنید که فرمود: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[22] چون وقتی انسان از طریق نماز با نور آشنا شد زشتی گناهان را احساس می کند و از آن ها فاصله می گیرد، هرچند آن فحشاء و منکر در دوران مدرنیته خود را در لباس های مختلف پنهان کرده باشد.
اصحاب امام حسین(ع) معنای نجات زمانه از ظلماتِ بنی امیه را فهمیدند و در عین آن که در زمانه ی معاویه خون دل خوردند و اقدامی نکردند همواره روحیه اقدام به موقع را در خود زنده نگه داشتند تا وقتش رسید و در موقع معین دیگر هیچ مانعی حتی خفقان عبیدالله مانع آن ها نشد. هر چند خفقان عبیدالله بن زیاد بسیار طاقت فرسا بود.[23] این هایی که از کوفه به امام پیوستند بسیار شجاع و متفکر بودند که توانستند از همه ی موانع بگذرند و خود را به امام برسانند و از شبکه ی امنیتی گسترده عبیدالله عبور کنند.
عملِ به موقعِ خردمندانی که در کنار امام حسین(ع) گرد آمدند از آن جایی شروع شد که خبر حرکت امام را از قیس بن مسهر شنیدند و وقتی شنیدند امام را در منطقه ی کربلا متوقف کرده اند سراسیمه خود را به امام رساندند. عمرو بن خالد، سعد رفیق عمرو و مجمع بن عبدالله و فرزندش و جناده ابن حرث و واضعِ تُرک به راهنمایی طِرِّماح بن عدی طائی، با طی بیش از چهل فرسخ در بیراهه خود را به امام رساندند تا در اقدامی به موقع که وقت اش فرا رسیده وارد شوند، اقدامی که آن ها نیز مانند امام هر روز انتظار آن را می کشیدند و چشمانشان به آن انتظار سفید شده بود.
این بزرگان دو چیز را می دانستند. یکی این که می دانستند معاویه چه برنامه هایی را برای آینده ی جهان اسلام پایه گذاری کرده است و درحقیقت پای هدم اسلام ایستاده بود و هرگز فریب حرکات به ظاهر دینی او را نخوردند، دیگر آن که می دانستند خداوند راه عبور از این ظلمات را از طریق امام حسین(ع) فراهم کرده است. اصحاب امام حسین(ع) خوب می فهمیدند که در زمان حیات معاویه وقت مقابله ی مستقیم با معاویه نیست و اگر دست به مقابله ی مستقیم بزنند نه تنها نتیجه ای نمی گیرند بلکه با انگ تندروی زمینه ی حرکتِ به موقع آن ها نیز از بین می رود و این یکی از ظرایف نهضت امام حسین(ع) است. وقتی بعضی از افراد دلسوز به حضرت پیشنهاد مقابله با معاویه را می کردند می فرمودند: «قرارداد صلحى بین ما معاویه وجود دارد و گرچه خوشایند من نیست اما تا معاویه زنده است در انتظار باشید، پس آن گه كه بمیرد ما و شما تجدید نظر مى كنیم.»[24]
و یا به یارانشان می فرمودند: «هذا ما لا یكون و لا یصلح»؛ قیام بر ضد معاویه در چنین شرائطى نه امكان دارد و نه صلاح است. چون اگر «قیام بر ضد معاویه» را یك فعل بدانیم، زمانى وجوب پیدا مى كند كه مصلحت تامّه داشته باشد، در حالى كه امام در پاسخ امثال سلیمان صُرد خزاعى فرمودند این كار فاقد مصلحت است. در حقیقت امام هم وجوب قیام را نفى كردند و هم استحباب و جواز آن را. چرا كه ظاهر كلام ایشان این است كه هیچ مصلحتى در این قیام وجود ندارد. خصوصیات و ویژگی هاى معاویه روشن می کند چرا مصلحت نبود که در زمان معاویه قیامی صورت گیرد. زیرا خون مردم ریخته می شد بدون آن که نتیجه ای به دنبال داشته باشد چون او در برخورد با خلفاى سه گانه و امام على(ع) و امام حسن(ع) نشان داد که چگونه عمل می کند. او توانسته بود سه خلیفه را تحت تأثیر خود قرار دهد و امام على(ع) را وادار به پذیرش حَكَمیت كند و با آن حضرت بیعت نكند و به شكل حاکمی عصیان گر وخودمختار در شام حكومت نماید و نه تنها به او تعرّض نشود بلكه تعرّض هم داشته باشد. تبلیغات او به گونه اى به كار افتاد كه نام حضرت على(ع) را سیاه جلوه داد، به گونه اى كه بعضى درخواست تعویض نام خود را از على به نام دیگر كنند! بعضى تحت تأثیر همین تبلیغات به حضرت امام حسین(ع) مى گفتند چه اشكال دارد كه با تو خوب باشیم ولى علی را دشمن بداریم! حتى قبر حضرت على(ع) هم تا مدت ها مخفى بود. به هر حال امام حسین(ع) شاهد بودند كه چگونه در رویارویىِ سیاست الهى امیرالمؤمنین(ع) و سیاست شیطانى و ماكیاولیستى معاویه، پدرشان مجبور شدند حَكَمیت را بپذیرند. و نیز شاهد بودند كه برادرشان امام حسن(ع) چگونه به صلح تحمیلى تن دادند. آیا صلح تحمیلى و جنگ تحمیلى و حكمیت تحمیلى و تلخ، تجربه ی گرانى براى امام حسین(ع) نبود كه اگر ایشان هم بخواهند با معاویه درگیر شوند، گرفتار زور و زر و تزویر معاویه شوند و این مثلت شوم مثل چنگال وچنگك آرمان ها را به اسارت بكشد؟ بنابراین همه می فهمیم آن سابقه ای که امام حسین(ع) نسبت به معاویه داشتند مانع از قیام در زمان معاویه شد زیرا می دانستند ماشین تبلیغاتى و موتور رسانه اى معاویه با قدرتِ تحریف، همه ی نتائج را به نفع خود و بنى امیه مصادره می كند. معاویه با نام اسلام به فتوحاتى دست یافته بود و به ظاهر باعث توسعه ی سرزمین های اسلام بود که على رغم نیت قدرت طلبی و همراه بعضى مفاسد اخلاقى و شنیع كه هنگام فتح ها واقع مى شد، تصور این بود که آن فتح ها كمك به اسلام می کند. در نتیجه قیام علیه چنین كسى خالى از مصلحت مى شود، به خصوص که معاویه به شعائر دینى در ظاهر اهمیت مى داد و چند بار به حج رفت و امامت جمعه ی شهر شام را به عهده داشت و در شام مسجد بزرگى ساخت و نام رسول خداf را به احترام مى برد و به حسین بن على(ع) هم در ظاهر احترام مى گذاشت. لذا در نگاه جامعه به ویژه شامیان، اسلام نمائى او بر اسلام ستیزى او مى چربید و عوام فریبى و اسلام نمائى او اندك و براى بسیارى قابل تحمّل بود. در چنین فضایى، قیام حضرت امام حسین(ع) قیامى بى حاصل بود. از دیگر عواملی که قیام را خالی از مصلحت می کرد، سلطه ای بود که معاویه بر مردم داشت. این سلطه در مردم شام بسیار قوى تر بود به ویژه كه آن ها اولین بار كه مسلمان شدند اسلام را در چهره یزیدِ بن ابى سفیان و معاویه بن ابى سفیان دیدند و دیگران را نمى شناختند[25] یا به رسمیت نمى شناختند. وجود رژیم مسلّط و مقتدری كه در عرض مدّت طولانى ریشه گرفته و از لحاظ تشكیلاتى و نظامى به گونه اى مغزهاى مكارى مثل عمروعاص و زیاد بن ابیه و مغیره بن شعبه را در خدمت گرفته بود، عامل دیگری بود که نشان می داد درگیری با معاویه به تعبیر امام حسین(ع) نه ممكن است و نه مصلحت.
گاهی طوری تاریخ را برای ما گزارش می دهند که حوادث از همه ی جوانب بررسی نمی شود و تنها بُعدی از ابعاد آن حادثه مدّ نظر ما قرار می گیرد. وقتی ما در تاریخ می خواندیم که حضرت امام در سال های 1342 در سخنانشان فرموده بودند: «ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم»[26] در فضای سال های 1350 می گفتم ای کاش این سخن را نگفته بودند، کاش با شاه تندتر برخورد می کردند در حالی که متوجه نبودیم در سال های 42 شرایط طوری بود که حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» ابتدا باید ذهن ها را آماده می کردند تا مردم بتوانند از شاه عبور کنند، نه این که در کشور یک جبهه طرفدار نظام شاهنشاهی درست شود و یک جبهه طرفدار امام. اگر در سال 42 که هنوز بسیاری از مردم متوجه جنایات رژیم پهلوی نبودند کشور تبدیل به دو جبهه ی طرفدار شاه و مخالف شاه می شد هرگز کار به اخراج شاه نمی کشید. شما ملاحظه کنید با این همه ظلمی که شاه کرد هنوز یک عده ای سلطنت طلب اند و آه دوران شاه را می کشند که ای کاش شاه برمی گشت. هنر حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» این بود که به ملت کمک کردند تا بتوانند از شاه و نظام شاهنشاهی عبور کنند و به همین جهت ملاحظه می کنید در آن تاریخ باید به شاه نصیحت می کردند تا مردم متوجه باشند شاه نصیحت پذیر نیست پس باید برود.
ملاحظه فرمودید که معاویه چگونه با ظرافتی خاص شعارهای اسلام را به سوی جاهلیت منحرف کرده بود بدون آن که توده مردم متوجه این انحراف بشوند و لذا اصحاب امام حسین(ع) باید در انتظار شرایطی باشند که آن انحراف به صورت ملموسی ظهور کند تا جامعه بتواند به شعارها و اهدافی برگردد که اسلام بر آن تأکید داشت و مردم بتوانند از 20 سال حاکمیت معاویه عبور کنند. یاران بزرگوار امام حسین(ع) در راستای فرهنگی که این عبور را ممکن می کند از مولایشان امام حسین(ع) آموخته بودند که برای به هم زدن جوّی که معاویه پدید آورده باید به چیزی ماورای پیروزی نظامی فکر کنند. زیرا حضرت سید الشهداء(ع) درست وقتی که می خواستند از مکه خارج شوند و همه چیز حکایت از موفقیت مسلم بن عقیل می کرد فرمودند: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»[27] هركس می خواهد خون جان خود را در راه ما نثار كند و آماده ی حركت است، همراه ما كوچ كند كه من إن شاءالله صبح گاهان حرکت خواهم نمود. متأسفانه کمتر روی این نکته کار شده که چرا اصحاب کربلا در موضوع کشته شدن هیچ مسئله ای نداشتند، خوب می کشتند و خوب کشته می شدند، نمی کشتند که کشته نشوند. هنر قهرمانان کربلا این بود که می خواستند چیزی ماورای پیروزی نظامی بر دشمن تحمیل کنند و خداوند در این راستا برایشان تقدیری بالاتر از حذف یزید اراده کرده بود و این ها این را خوب می دانستند. در همان ابتدای نهضت در جواب دغدغه ی امام حسین(ع) که چگونه حضرت با مرگ معاویه باید نهضت را شروع کند، خداوند از طریق رسول خداf در خواب به امام حسین(ع) رساند که: «یَا حُسَیْنُ! اُخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاكَ قَتِیلا»[28] اى حسین! خارج شو، همانا خداوند خواسته است تو را كشته ببیند. و لازمه ی ویران کردن فکر اموی چنین حرکتی بود. بنده امیدوارم که عزیزان در کتاب «راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه» این مسئله را که امویان چه پدیده ای بودند مطالعه کرده باشند تا معلوم شود اگر جهان اسلام در ادامه ی تاریخ خود همچنان گرفتار امویان بودند چگونه اسلام به کلی از بین می رفت.
موضوع عبور از فکر اموی آن قدر مهم بود که اصحاب امام به راحتی برای عبور از آن فکر، شهادت را پذیرفته بودند. هر انسان بصیری می فهمد برای عبورِ یک ملت از آن نوع فکر، باید خون دل خورد و خود را و آبرو و آسایش خود را خرج کرد. انصافاً یکی از الطافی که خدا به ملت ما کرده است همین هوشیاری تاریخی و فهم تاریخی مقام معظم رهبری«حفظه الله» است که متوجه اند چگونه ما باید از تنگناهای تاریخی عبور کنیم. نمونه های زیادی می توانم خدمتتان عرض کنم ولی همین موضوعِ «سبک زندگی» را که در بجنورد در جمع جوانان مطرح کردند ملاحظه کنید؛ بدون آن که خود را با آن فکری که سعادت جامعه را صرفاً توسعه به روش غربی می دانست، درگیر کنند، فرمودند: «آن پیشرفت هایی که در بخش اول کردیم نمی تواند ما را رستگار کند... همچنان که می بینید در دنیای غرب نتوانسته» بعد فرمودند بخش اصلی تمدن نوین اسلامی آن است که سبک زندگی خود را اصلاح کنیم و فرمودند «البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست... باید آسیب شناسی کنیم»[29] ملاحظه کنید چگونه می خواهند ما را از تنگنای بزرگ تاریخی که همان غرب زدگی فرهنگی است عبور دهند.
انقلاب اسلامی می تواند به اهدافش برسد به شرط آن که ما راه کارِ عبور از تنگنا ها را بدانیم و متوجه باشیم برای عبور از تنگناهای تاریخی مان از هر کوششی نباید دریغ کنیم. آن وقتی که فهمیدیم چه معادلاتی باید در میان آید تا بشود ماورای طرحی که فرهنگ غربی برای زندگی بشر امروز کشیده اقدام کرد، متوجه آن نوع از زندگی می شویم که مدّ نظر تمدن نوین اسلامی است. وقتی معنای عبور از تنگناهای تاریخی را فهمیدیم، می فهمیم بنای انقلاب ما هرگز مذاکره با آمریکا به معنای اصالت دادن به آن فکر و فرهنگ نیست، بنای انقلاب ما نابودی هر نوع استکبار است. بعضی از این بندگان خدا که تحت عنوان مذاکره با آمریکا شعار می دهند و آمریکا هم به آن ها امیدوار است، نمی فهمند اهداف انقلاب اسلامی چیست و جایگاهش در امروزِ تاریخ کجا است. ما باید جایگاه انقلاب اسلامی را تبیین کنیم و معنای عبوری که انقلاب در درون خود دارد را بفهمیم تا معلوم شود این حرف ها چقدر از حیات دینی امروز جهان فاصله دارد. مقام معظم رهبری«حفظه الله» در سال های قبل فرمودند: در مذاکره با آمریکا، آمریکا می خواهد انقلاب را از ما بگیرد بدون آن که چیزی داشته باشد که بخواهد به ما بدهد. انقلاب اسلامی به لطف الهی توان این را دارد که از آمریکا عبور کند. حال اگر بفرمائید آیا می شود یک زمانی ما با آمریکا مذاکره کنیم، بنده عرض می کنم بله ولی به این معنا که ثابت کنیم دوره امپراطوری آمریکا تمام شده است. محتوای سخنرانی اوباما در مورد ایران این بوده که آمریکا می خواهد با ایران مذاکره کند. چون تاکتیک آمریکا آن است که تبلیغ کند روش ایران روش عدم مذاکره است. به همین جهت مقام معظم رهبری و مسئولان کشور نگفتند ما مذاکره نمی کنیم، گفتند به روش عادلانه مذاکره می کنیم، یعنی برای آمریکا حقی اضافه تر از آن که یک کشور است همانند ما، قائل نیستیم. و لذا تبلیغات آن ها برای خدشه دار کردن چهره ی انقلاب خنثی شد.
ما باید حواسمان باشد که جایگاه تاریخی این انقلاب جایگاه خاصی است، بعضی ها متوجه نیستند معنای اظهارات اوباما چیست. فکر می کنند با مذاکره با آمریکا قیمت دلار به جای اولش برمی گردد تا آن ها بتوانند یک زندگی مرفه داشته باشند. آن نوع زندگی که عبور از حاکمیت نظام استکباری در متن آن نبود هرگز نیاز به مقاومت در مقابل صدام حسین را نداشت که به نیابت استکبار جهانی برای نابودی انقلاب اسلامی به ما حمله کرد.
تفکر شهدای کربلا مثل تصور کسانی نبود که به امام حسین(ع) پیشنهاد دادند با یزید مذاکره کند، پیشنهاد دهندگان مذاکره با یزید فکر می کردند دعوا بر سر موضوعات ساده ای است که می شود امام حسین(ع) با یزید مذاکره کنند و موضوعات مرتفع شود، در حالی که برنامه حضرت آن بود که اسلام را از چنگال فرهنگ اموی نجات دهند و بحمدالله موفق شدند چون معنای عبور را می فهمیدند حتی اگر به شهادت همه ی یارانشان بینجامد.
عرض کردم اصحاب امام مثل خودِ امام متوجه بودند باید چیزی ماورای پیروزی نظامی بر دشمن تحمیل کنند و خداوند در این راستا برایشان تقدیری بالاتر از حذف یزید اراده کرده بود و لازمه ی آن تقدیرِ بالاتر که پاک کردن جهان اسلام از روح اموی بود، شهادت است و لذا آن ها نه تنها از شهادت فراری نبودند بلکه به استقبال آن می رفتند. بنده فکر می کنم خداوند در رابطه با انقلاب اسلامی نیز تقدیری بالاتر از حذف شاه که به دَرَک واصل شد، برای ما اراده کرده است و اگر ما این کاری را که شروع کرده ایم با مقاومت ادامه دهیم به لطف الهی می توانیم تمام معادلات جهان را به نفع اسلام به هم بزنیم، بدون آن که لازم باشد همه ی مردم جهان شیعه شوند، حداقل این است که از این به بعد دلار تعیین کننده ی ارزش پول ملی ملت ها نیست، کاری که می توانستیم در دفاع هشت ساله انجام دهیم و نکردیم. خداوند در قرآن به مسلمانان می گوید شما قبل از جنگ بدر به این راضی بودید که تنها مانع تجاوز قریش باشید «وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ»[30] و مایل بودید بدون درگیری های سختِ نظامی مسئله را حل کنید. «وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِینَ» و خدا اراده کرده بود که در راستای تحقق سنت الهی، حق حاکم گردد و ریشه ی کافران را از بین ببرد. اگر ما در راهی که از طریق انقلاب اسلامی وارد شده ایم مقاومتِ لازم را به کار گیریم خداوند تقدیر کرده است که از طریق ما معادلات جهان را به نفع حق تغییر دهد. تنها باید متوجه باشیم در کجای تاریخ قرار داریم و جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی کجا است، چیزی که اصحاب امام حسین(ع) و سرداران شهید ما فهمیدند.
چون اصحاب امام حسین(ع) متوجه رسالت تاریخی خود شدند، احساس کردند خداوند برایشان تقدیری بالاتر از حذف یزید اراده کرده و در این راستا باید خوب بکشند و کشته شوند. این چند تن که در ابتدای عرایضم نام بردم در همان ابتدای جنگ به دشمن حمله بردند و همچنان تاختند و در دریای لشکرِ دشمن جلو رفتند تا آن که در وسط لشکر محاصره شدند، حضرت امام حسین(ع) به جناب عباس(ع) دستور دادند برو و این ها را از محاصره آزاد کن. جناب عباس به تنهایی چنین کرد ولی آن ها در اثنای برگشت همه دست به شمشیر بردند و یک دل و یک دست و هماهنگ با همه ی جرأت به دشمن تاختند و در جنگی سخت همگی در یک مکان شهید شدند. جناب عباس(ع) آن ها را واگذاشت و همواره می گفت: «یرْحَمُهُمُ اللّه» خدا آن ها را رحمت کند.[31] نمی دانم این چند نفر چه اندازه نیمه شبان اشک ریختند که خداوند چنین شعوری و چنین سرنوشتی را نصیب آن ها کرد. تا دیروز اگر این کار را می کردند حرکت آن ها افراطی بود ولی امروز صحیح ترین کاری بود که باید انجام می دادند و لذا شامل دعای جناب عباس(ع) قرار گرفتند. این ها می دانستند باید از طریق شهادت، معادله ای را که امویان شکل داده اند به هم بزنند. حضرت ابالفضل(ع) هم نگفتند چه آدم های تندی بودند بلکه چند بار فرمودند: «یرْحَمُهُمُ اللّه». راستی چه اندازه ایمان و خرد و عملِ به هنگام در این صحنه باید در میان می بود تا انسان بتواند به چنین کاری دست بزند و بفهمد چه کاری دارد می کند. اگر در مقابل جنایات معاویه طاقت از کف داده بودند و بدون در نظرگرفتن شرایط، به مبارزه برمی خواستند و کشته می شدند آیا در گشایش تاریخی که کربلا به عهده داشت حضور می یافتند؟ به نظرم شما به خوبی متوجه این امر هستید که از طریق نهضت امام حسین(ع) و اصحاب حضرت در کربلا آن گشایش تاریخی که باید محقق می شد به خوبی محقق شد. به همین جهت ملاحظه می فرمائید چیزی نمی گذرد که شرایط برای فعالیت فرهنگی حضرت امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» طوری فراهم می شود که چهار هزار دانشمند از جهان اسلام - نه فقط شیعه- پای درس امام صادق(ع) می آیند و جهان اسلام با معارف آن حضرت تغذیه می شود. عمده، جریان یافتن معارف اهل البیتh در جهان اسلام است، چه شیعه بشوند و چه نشوند، این همان معنای گشوده شدن تاریخ بود برای آن که معارف الهی وارد جهان اسلام شود. بر این مبنا عرض می کنم امام حسین(ع) و اصحابشان تاریخی را گشودند که جهان اسلام از امویان عبور کند و این غیر از آن است که بخواهند بر یزید بن معاویه پیروز شوند.
آیا می توان منکر آن شد که باید در یک فرایندی خاص - و نه یک لحظه و نه با یک جنگ - از معاویه عبور کرد؟ عرض بنده بر روی فرایند بودن حرکت است. فرایند عبارت است از مجموعه ی عملیات و مراحل لازم برای رسیدن به یک هدف مشخص. واژه لاتین آن «پروسه» است که برای یک برنامه ریزی استراتژیک به کار می رود، امام و اصحاب امام در کربلا خوب می دانند که در یک فرایندی باید به اهداف خود برسند لذا ابتدا باید مراحلی را پشت سر بگذارند تا مراحل بعدی شروع شود و با این دید کار خود را شروع کردند، کاری که نتیجه ی زودرس در آن معنا نمی دهد هر چند هر قدمی که برمی دارند به همان اندازه به اهداف خود نزدیک می شوند.
کربلا به ما نشان داد اگر خداوند در کسی و یا گروهی روحیه ی فداکاری ببیند راه های نتیجه بخشی را در مقابل آن ها می گشاید. با این که ما این را در کربلا دیدیم، متأسفانه فراموش می کنیم و امیدورانه جلو نمی رویم. در کربلا دیدیم اگر به وقت اقدام کنیم و روحیه ی فداکاری -که لازمه ی عبور از ظلمات دوران است- در میان باشد، راه های رسیدن به نتیجه حتماً گشوده می شود. نتیجه ای به این زیبایی که امام حسین(ع) بتوانند معاویه را در نقشه هایش ناکام کنند، راه ساده ای نبود که خداوند در مقابل حضرت و اصحابشان گشود؟ لشکر عمر سعد می خواست امام حسین(ع) را در همان ابتدای روز عاشورا دستگیر کند و تحویل یزید بدهد، ولی ملاحظه فرمودید که نشد. زیرا روحیه ی فداکاری اصحاب در میان بود و لذا خداوند مددهای خود را در جای جای آن نهضت به صحنه آورد، چون آن انسان های فداکار چیزی را اراده کرده اند که خداوند نیز به همان کار نظر دارد، انسان در چنین زندگی تا قرب الهی جلو می رود. آری طی کردن راه خدا که قربِ به خدا و آگاهی از غیب را به همراه دارد، هر نوع فداکاری را در انسان پدید می آورد تا آن حدّ که از تقویت عضلاتِ خود نیز کم نمی گذارد و لذا ملاحظه می فرمایید که بعضی از اصحاب امام حسین(ع) با این که حدود 80 سال سن داشتند به خوبی جنگیدند و کشتند و کشته شدند. چند نفر از اصحاب امام حسین(ع) از اصحاب پیامبرf بودند که در جنگ های پیامبرf شرکت داشتند. اگر این افراد در زمان رسول خداf 20 سال هم داشته باشند در سال 61 هجری که نهضت کربلا واقع شد این ها حدود هشتاد سالشان است. تاریخ می گوید انس بن حرث ابروهایش را به پیشانی می بندد و کمرش را هم با پارچه ای محکم می کند و 15 نفر را به قتل می رساند.
انسانی که پای در مسیر فداکاری در راه خدا گذاشت در هر چه پیش آمد و با هر کاری که روبه رو شد سعی می کند محبوب خود را انتخاب کند، لذا راه را گشاده می بیند و همواره رو به تکامل می رود تا اراده ی الهی در مرکز وجودِ او حاکم شود و به نور ثبات الهی ثابت قدم گردد.
آیا راهی نزدیک تر از راه فداکاری در راه خدا برای نزدیکی به خدا سراغ دارید؟ چقدر از راه خدا دورند عزلت نشینانی که در زمان فداکاری، خدا را در کوچه پس کوچه های فرار از غوغا جستجو می کنند! دریغا از این گمراهی! این ها به دنبال شرایطی هستند که به زعم آنان هنوز فراهم نیست، اینان بیش از آن که به دنبال خدا باشند به دنبال تأمین خود می باشند تا گرفتار درد سر نشوند.
امروز سلحشورترین عرفا کسانی هستند که در مسیر دین داری و جبهه مقابله با ستم ایستاده باشند.
راهرو راه خدا آن کسی است که در ناحیه ی دل همواره یک نقطه را روشن بدارد که ضامن بقای رابطه ی او با خدا باشد تا در زمان سازگاری و ناسازگاریِ روزگار گرفتار دوگانگی شخصیت و عمل نگردد. عبدالله عمر به امام نصیحت می کند تقوا پیشه کنید و بروید بنشینید عبادتتان را بکنید. خودش هم یکی از عُبّاد است. این که شخصیت انسان چطوری جلو برود که در وقتی که باید نمازش را بخواند نمازش را بخواند و وقتی هم که باید شمشیر بکشد بتواند شمشیر بکشد چیز دیگری است. چنین انسانی آن زمان که باید آتش میل های سرکش را فرو نشاند چنین می کند و آن زمان که باید اعضا و عضلات را به فرمان خدا و در اجرای اراده او به کار وا دارد، از خود سستی نشان نمی دهد. این انسان به منزله ی چراغی، تاریخ را روشن می گرداند و اصحاب بزرگوار امام حسین(ع) چنین بودند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَلسّلامُ عَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ»
عرض شد هنر شیعه این است که سعی کرده کربلا را با آن عمق رازگونه اش، زنده و فعّال نگه دارد. شکی نیست که کربلا راز و رمزهای بسیار عمیقی دارد که به راحتی برای ما ظهور نمی کند، به اندازه ای که ما رویکردمان به حادثه کربلا رویکرد رازبینی باشد رازهای آن برای ما رخ می نمایاند. عمده این اعتقاد است که بفهمیم راز بزرگی از طریق حضرت سیدالشهداء(ع) و یاران حضرت در کربلا ظهور کرده است. اساساً هر وقت رازی در عالم محقق بشود در تاریخ، امکان ادامه دارد.
برای ما مسلّم است که حضرت سیدالشهداء(ع) با این امید که می توانند رازهایی از نظام الهی را در کربلا بنمایانند کربلا را شکل داده و مدیریت کردند، در حالی که راز چیزی نیست که به راحتی بتوان با آن روبرو شد، باید تلاش کرد تا با اشارات و شواهدی که از آن ظهور کرده است به حقیقت آن منتقل گشت. به همین جهت یکی از عواملی که کمک می کند تا رازهای کربلا را بفهمیم، تدبّر و تأمل در شخصیت یاران حضرت سیدالشهداء(ع) است. چون حرکات و گفتار خود حضرت در افقی بسیار متعالی قرار دارد که در عین سادگی به این راحتی نمی توان به آن افق دست رسی پیدا کرد. در همین رابطه شما در عرف مؤمنین ملاحظه می کنید که رجوع آن ها به حضرت اباالفضل(ع) و اُنسِ با کربلا از طریق نظر به حرکات و سکنات حضرت ابالفضل(ع) راحت تر برایشان عملی می شود. این بدین جهت است که در جمال مبارک حضرت اباالفضل(ع) حقیقت حسینی نازل شده است ولی در همان جا هم اگر کسی با آن نگاهی که باید به حضرت اباالفضل(ع) داشته باشد، نگاه کند هیبت حقیقت آن عبد صالح او را سرگردان می کند، مگر آن که در آن آینه الهی نیز رجوعمان رازگونه باشد.
اساساً اگر چیزی دارای باطن باشد و جنبه هایی از راز در آن نهفته باشد، در معرض فهم انسان قرار نمی گیرد. باید بدانیم در فهمِ رمز باید آمادگی خاصی را در خود ایجاد کنیم و شیعه زحمت زیادی کشیده تا تشیّع از نظر به راز در امور دین محروم نباشد و این تفاوت اصلی و اساسی تشیع با سایر فرق اسلامی و با سایر ادیان است، به طوری که اگر کسی تصور کند تفاوت چندانی بین اسلامی که به اهل البیتh نظر جدّی دارد با اسلامی که چنین نظری ندارد، نیست، باید بداند هیچ اطلاعی از حقیقت تشیع ندارد و اگر کسی تصور کند تقابل پیش آمده پس از رحلت رسول خداf یک اتفاق عادی بوده باید بداند هیچ بهره ای از تشیع نبرده و اگر کسی فکر کند درگیری پیش آمده ساخته ی شیعیان است باید بداند از فهم تفاوت اسلامی که باید در متن خود رازهای نهفته داشته باشد، با اسلامی که از سطح عبور نکرده، عاجز است.
همین طور که اگر ما نتوانیم تشیّع را درست بفهمیم ضرر کرده ایم، اگر با چشمِ رازبین به تشیع ننگریم نتوانسته ایم تشیع را بفهمیم تا معلوم شود سراسر دین راز است. امام صادق(ع) می فرمایند: «اِنَّ اَمْرَنا سِرٌّ فی سِرّ وَ سِرٌّ مُسْتَتِر وَ سِرٌّ لایَفیدُهُ اِلّا سِرّ وَ سِرٌّ عَلی سِرِّ وَ سِرٌّ مَقْنَعٌ بِسِرّ»؛[32] امر ما اهل البیت سرّی است در سرّ، و سرّی است پنهان شده در سرّ. سرّی است كه نمی تواند از آن فایده گیرد مگر سرّ. حال عنایت کنید با چه نگاهی باید وارد دین شویم تا گرفتار آسان پنداری نگردیم و متوجه باشیم عملاً با آسان پنداری، دری از درهای ملکوت را در مقابل خود می بندیم. نمی دانم آن هایی که به بهانه ی آسان کردن دین، دین را سطحی می کنند چه جوابی در مقابل حدیث فوق دارند که حضرت صادق(ع) این همه تأکید دارند که امر دین پیچیده به سرّهایی است که درک نمی شوند مگر با سرّ. آیا این آن نقطه نجاتی نیست تا بشریت را از این همه تلاش در سطح نجات دهد و به خلوتی قدسی رهنمون باشد؟ تلاش در سطح تا کجا ما را جلو می برد؟ این همه دانستن و این همه خواندن و این همه سرعت و این همه تنوع، آیا جواب گوی روح بشری هست که به راز، نیاز دارد تا در خلوت خود جان خود را تغذیه کند؟
انسان معاصر بیش از همیشه می داند اما نمی داند چه باید بداند، دانایی هایش مانع آن شده که بفهمد به چه چیزی باید بیندیشد تا به استقراری اطمینان آور برسد. زندگی مدرن در ابتدا با حاکمیت عقل تکنیکی بر جهان، به آینده خوش بین بود ولی با دو جنگ جهانی در مهد سرزمین های دنیای مدرن، همه ی خوش بینی هایش از بین رفت ولی علت شکست خود را ندانست و باز به همان سبک قبلی تلاش خود را ادامه داد و به نام پشت کردن به اسطوره و افسون، از بنیادهای روحانی فاصله گرفت و غرق در ذهنیات خود شد و از سطح ارضای تمایلات جنسی و کسب درآمد مادی و سرگرمی های وَهمی، فراتر نرفت تا بتواند متکی بر بنیادهای معنوی، زندگی خود را ادامه دهد. همه چیز زمینی شد و عملاً انسانِ معلّقی پدید آمد که نه به آسمان وصل است و نه می تواند در زمین پناهی داشته باشد. هر روز خود را فریب می دهد و چون می داند که خود را فریب می دهد نمی تواند به آن فریب دلخوش باشد و روزگار خود را بسازد. زیرا راهی را که باید از درونِ خود به حقایق رجوع کند گم کرده است و ندای مرگِ خدا و مرگ انسان سر می دهد و چون از ساختن زندگی باز مانده رشته های آینده پژوهی تأسیس می کند تا خود را در آینده جستجو کند و از خطر فرو پاشی ذاتِ آدمی سخن به میان می آورد زیرا از رازهای عالم که پایدارترین بنیادهای عالم است بیگانه است و راه های نظر به آن بنیادها را گم کرده .
برای نزدیک شدن به حقیقت کربلا باید سعی کنیم به یاران حضرت نظر کنیم و مطلب را در چند کلمه خلاصه نکنیم. باید کاری کرد تا حقایقی که در کربلا گفتنی نبوده ولی روح ها را به خودش جلب کرده برای ما ظهور پیدا کند و نظر به یاران حضرت زمینه ی آن ظهور را فراهم می نماید، چون خود اصحاب با درک آن حقیقت این چنین در کنار امام حسین(ع) جانبازی کردند.
عرض شد از آنجایی که حکایت شهیدان، حکایت فروزندگی انسان هایی است که فروزندگی را به انتها رساندند و از طریق خونِ خود نامه ای برای ما نوشتند. ما همواره باید در هر سال با یاد آنان آن نامه را بخوانیم تا از فروزندگی عقب نمانیم. با توجه به این امر مطالب خود را در 12 نکته عرض می کنم.
1- عرض کردم یاران حضرت به صورت های گوناگونی به حضرت سیدالشهداء(ع) پیوستند. در بین یاران حضرت، یک مجموعه ی هفت نفری هستند که خیلی مشهورند که از جمله آن ها مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر و اَنَس بن حرث است. این هفت نفر بعد از این که عبیدالله آن خفقان را در کوفه ایجاد می کند و حرکت مسلم بن عقیل به ظاهر شکست می خورد، با یک زرنگی و ترفندهایی خودشان را پنهان می کنند و بالأخره خود را به کربلا می رسانند. این ها علی رغم ممانعت دشمن و راه های بسته، نشان دادند کسی که به پشتوانه ایمان و خرد، متوجه زمانه ای شود که انسان را دعوت به مهم ترین اقدام می کند، هیچ مانعی را به رسمیت نمی شناسد تا از راه خود برگردد.
این خیلی مهم است که بفهمیم چه موقع ممانعت های نظامِ حاکم نباید به رسمیت شناخته شود. حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» قبل از انقلاب فرمودند که این حقوق بشر، حقوق بشرِ مستکبران است. در سال 1356 فرمودند:
«اعلامیه ی حقوق بشر را اینهایى امضا كرده اند كه سلب آزادى بشر را در همه ی دوره هایى كه كفیل بودند و دستشان به یك چیزى رسیده است، كرده اند... اینها مى گویند آزادند بشر! براى تخدیر توده ها، كه حالا دیگر نمى شود تخدیرشان كرد. قضیه ی این چیزهایى كه مى گذرانند، كه یكى اش هم همین اعلامیه حقوق بشر است، این براى اغفال است نه این كه یك واقعیتى دارد. یك چیز خیلى خوش نماى با زَرْق و برقى را مى نویسند، سى ماده مى نویسند كه همه اش موادى است كه خوب به نفع بشر است و یكى اش را عمل نمى كنند! در مقام عمل، یكى اش عمل نمى شود. این اغفال است».[33]
یا قبل از این ها در سال 1344 می فرمایند:
«دستگاه هاى خارجى، از قبیل سازمان ملل و غیره، جز اشخاص دست نشانده نیستند كه براى مصالح ممالك بزرگ و اغفال ممالك كوچك ایجاد شده است و اشخاص سیاسى از ممالك اسلامى كه در خارج زندگى مى كنند، تماس با آنها به صلاح روحانیت و اسلام نیست ».[34]
در آن سال ها برایمان سخت بود بپذیریم سازمان ملل برای حفظ مستکبرین تشکیل شده، گمان می کردیم می توانیم ذیل همین حقوق بشرِ دنیای مدرن و سازمان ملل دنیای مدرن ندای حق خواهی خود را به گوش جهانیان برسانیم. بعدها که روشن شد چگونه سازمان ملل برای دفاع از اسرائیل جلسه تشکیل می دهد ولی هیچ وقت برای دفاع از مردم مظلوم فلسطین و بچه های غَزّه جلسه تشکیل نمی دهد، بهتر متوجه سخنان حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» شدیم. این یک بصیرت بزرگ است که انسان بفهمد زمانه، زمانه ای است که نهادهای رسمی حاکم به نفع حق و حقیقت عمل نمی کنند و لذا ممانعتی که از طرف آن ها برای اقدام بزرگی که در پیش است ایجاد می شود نباید به رسمیت شناخته شود. دولت شاه در یازدهم بهمن سال 1357 حکومت نظامی اعلام کرد، این حکومت نظامی برای حفظ خودش بود، امام«رضوان الله تعالی علیه» فرمودند: لازم نیست حکومت نظامی رعایت شود و واجب است بریزید در خیابان ها. عده ای که هنوز برای نهادهای رسمی آن زمان جایگاه قائل بودند در ابتدا متوجه راز حرکت حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» نشدند، نمی دانستند اقدامی که از طریق حضرت امام در شرف انجام است ماورای مناسبات حاکم است.
اگر کسی فهمید که در کجای تاریخ قرار دارد موانعی که به او تحمیل می گردد، مانع اقدامش نمی شود. این ممانعت ها در شرایط تاریخی خودشان ممنوع بود، حالا تاریخ در شرایط دیگری قرار گرفته و رعایت این ممنوعیت موجب استحکام نظام حاکم می شود. فهم این نکته که با حضور امام حسین(ع) قوانین نظام حاکم مشروعیت ندارد و تفکیک بین این حرکت با آنارشیسم تنها هنر انسان های بصیر است وگرنه نهضت با بن بست روبه رو می شود و تهمت نظام حاکم مبنی بر این که این ها بر نظام حاکم خروج کرده اند، جا باز می کند و این یکی از نکات ظریفی بود که یاران بزرگوار آن حضرت توانستند تشخیص دهند.
2- آن کس که رغبتش به امام و مولای خود به اندازه رغبتش به حقیقت شد دیگر دنیا را غباری بیش نمی بیند، غباری که تنها با پراکنده شدنش، حقیقت به بهترین شکل رخ می نمایاند لذا این گروه خود را مانند ذره ای به دامن امام انداختند و با کانون حقیقت او متحد شدند، حقیقتی که آنان را با آغوش باز پذیرفت و در قرب خود - که قرب الهی است - جای داد.
داستان اصحاب کربلا از این جهت یک اشاره مهم است که این بزرگان مواظب بودند در هر شرایطی نسبتشان را با حقیقت حفظ کنند. حاکمیت آداب اموی و تبلیغات آن ها علیه سیره ی حضرت علی(ع) این ها را از تعلق به حقیقت باز نداشت و وقتی انسان با حقیقت آشنا باشد حقیقتِ زمانه ی خود را نیز به خوبی می شناسد و از این لحاظ اصحاب حضرت توانستند بفهمند حقیقت مجسم در آن روزگار حسین(ع) است. همین طور که مردم در ابتدای انقلاب اسلامی، بخصوص بسیاری از پیر مردها و پیر زن ها، حقیقت را در سخنان حضرت امام یافتند و فرهنگ رضاخانی نتوانسته بود آن ها را از حقیقت بیگانه کند و تحت تأثیر خود قرار دهد. ملاحظه کردید وقتی حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» ندای خود را بلند کردند چگونه مردمِ حقیقت شناس فهمیدند این صدا از جنس حقیقت است در حالی که در همان زمان بعضی از روشنفکرها و تحصیل کرده ها که مقهور فرهنگ غربی بودند آن حقیقت را درک نکردند. تا آنجایی که در 15 خرداد سال 1342 عده ای از همین روشنفکرها و دانشگاهی ها و حزب توده، گفتند این سخن، سخنِ ارتجاع است. چون تنها کسانی می توانند با حقیقت مرتبط باشند که دنیا در مقابلشان همچون غباری ناپایدار باشد. نظام حاکم در تبلیغاتش القاء می کند که دنیای مدرن شما را به رسمیت نمی شناسد، اصحاب حسین(ع) را چه باک. می گویند: دنیا حرف شما را نمی پذیرد، حسنیان می گویند: نپذیرد. «مگر بیش از این است كه فرزندان عزیز اسلامِ ناب محمدىf در سراسر جهان به چوبه هاى دار مى روند، مگر بیش از این است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله به اسارت گرفته مى شوند؟ بگذار دنیاى پست مادیت با ما چنین كند ولى ما به وظیفه ى اسلامى خود عمل كنیم».[35]
این که می بینیم دنیا در مقابل انقلاب اسلامی کاری از پیش نمی برد به جهت فرهنگی است که امام حسین(ع) پایه گذار آن بوده اند. امام حسین(ع) کاری کرده است تا این ملت ماورای قراردادهای دنیای مدرن، فکر کند و تصمیم بگیرد. امام حسین(ع) با ملت ما کاری کرده تا ملت نگران تهمت های جهان استکبار نباشد و ماهواره ها و سایت ها و رسانه های آن ها را به چیزی نگیرد، چون مولایشان حسین(ع) ماورای تهمت های هیئت حاکمه ی آن زمان، آنچه را حق بود انجام داد و از ملامت هیچ ملامتگری هراس به خود راه نداد.
اگر کسی رجوع به حقیقت کرد در وقتی که حقیقتِ مجسم یعنی امام معصوم ظهور می کند، به خوبی می تواند با او متحد شود و با امام زمان خود یگانگی پیدا کند. قرآن در رابطه با تقابل قوم حضرت موسی(ع) با فرعون می فرماید: «وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ كَانُواْ یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَكْنَا فِیهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَآئِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ یَعْرِشُونَ»[36] و ما آن قومی را که نظام فرعونی به حساب نمی آورد وارث شرق و غرب سرزمین مقدس نمودیم و سنت به فعلیت رساندن غلبه بنی اسرائیل بر دشمنانشان را جاری کردیم به جهت آن که بنی اسرائیل در مقابل فرهنگ فرعونی مقاومت پیشه کردند و خود را نباختند و لذا آنچه را فرعونیان به پا کرده بودند ویران نمودیم. ملاحظه کنید چگونه وقتی فرهنگ الهی به صحنه آید آن گروهی را که فرهنگ کفر را چیزی به حساب نمی آورد وارث تمدن آینده جهان می کند.
3- این بزرگان، پنهانی از شهر کوفه بیرون می آمدند تا به صحنه ای فوق العاده حساس در تاریخ پای گذارند. ایمان و خرد آنچنان در وجودشان در هم آمیخته بود که به خوبی توانستند بفهمند چه کار بزرگی را در ذیل شخصیت امام حسین(ع) می توانند به عهده گیرند و در دشت کربلا، تاریخی به وسعت همه ی حقیقت پدید آوردند.
هنوز که هنوز است بشر نمی فهمد در کربلا چه چیزی واقع شد. اگر می خواهید ببینید در کربلا چه خبر شد از خودتان بپرسید راز پیروزی خون بر شمشیر در کجا است. چطور می شود ملتی کشته بدهند ولی شکست نخورند. در مورد مردم غَزّه گفته بودند آن ها شیعیانی هستند که دست بسته نماز می خوانند. چون فرهنگی که بتواند در مقابل کشته شدن پایداری کند و احساس شکست نکند فرهنگی است که امام حسین(ع) به بشریت آموخت و ما در 15 خرداد سال 1342 آن را تجربه کردیم و پایه ی انقلاب اسلامی خود را گذاشتیم. همیشه در دنیا این طور بوده که اگر یک جبهه کشته بیشتری می داده آن جبهه، جبهه ی شکست خورده ای بوده و راز بقای مستکبرین نیز در همین موضوع بوده است در حالی که در کربلا این معادله به هم خورد. توجه کنیم که در کجای تاریخ داریم زندگی می کنیم. مطابق عرف جهان ما باید شکست را در کشته شدن احساس کنیم. در کربلا چیز دیگری توسط حضرت سیدالشهدا(ع) واقع شد و اولین کسانی که این را فهمیدند اصحاب امام حسین(ع) بودند و راز سبقت در شهادت در اینجا نهفته بود که آن ها می دانستند دارند جبهه ای را در تاریخ می گشایند که شهادت با پیروزی همراه است.
درست است که هر کشته شدنی شهادت نیست و لازمه ی شهادت اصرار بر حاکمیت حق و نفی باطل است ولی وقتی پای شهادت به همان معنای واقعی آن به میان آید پیروزی حتمی است و این را شما در امیدواری یاران امام حسین(ع) در عصر عاشورا ملاحظه می کنید. از یک طرف می دانند تا ساعاتی دیگر همه شهید می شوند و از طرف دیگر با تمام امید شمشیر می زنند. اگر آن بزرگوران به پیروزی خود امیدوار نبودند هرگز نمی توانستند با چنین حرارتی شمشیر بزنند و شهید شوند. آن ها فهمیده بودند سبقت در شهادت، سبقت در پیروزی است و تلاش می کردند از این پیروزی عقب نمانند. در همین راستا حضرت اباالفضل(ع) به برادران خود یعنی عبدالله و جعفر و عثمان که مادر همه ی آن ها ام البنین بود رو کرد و گفت: «جانم فدای شما، پیش بروید و از آقایتان حمایت کنید تا در راه او کشته شوید» و آن ها چنین کردند. زیرا عباس(ع) می خواست در جبهه ای که گشوده شده است عزیزانش بی نصیب نباشند و آن ها هم خوب فهمیدند برادرشان عباس چه می گوید، بی درنگ استقبال کردند.
موضوع به این سادگی نیست که تصور شود لشکریان عمر سعد می خواهند امام را اسیر یا شهید کنند و اصحاب تلاش می کنند زودتر از امام کشته شوند. اصحاب بزرگوار حضرت خوب می فهمیدند چه کار بزرگی به دست آن ها در حال انجام است. باید در حرکات و گفتار امام و یاران امام، کربلا را پیدا کنید، کربلائی که موجب می شود امروز ملتی به نام ملت ایران بر خلاف همه ی تصمیماتی که استکبار می خواست تا رژیم صهیونیستی را در منطقه حاکم کند و فلسطین را از نقشه جهان پاک کند، تصمیم می گیرد و همه ی معادلاتی را که آن ها برای خود ساخته بودند به هم می زند، تا جایی که سازمان ملل فعلاً کشور فلسطین را به عنوان عضو افتخاری می پذیرد. این به جهت روحیه ای است که ایران در تاریخ معاصر شکل داده است. اگر نتوانید نسبت آنچه را امروز در مقابل استکبار عملی می شود با امام حسین(ع) پیدا کنید در تاریخ خودتان زندگی نمی کنید. برای از بین بردن فرهنگ مقاومت در فلسطینیان، پادشاه قطر به عنوان وامدار صهیونیست ها رفت و با آقای اسماعیل هنیه صحبت کرد که با سقف آهنینی که صهیونیست ها نصب کرده اند مقاومت شما بی فایده است، پس در مقابل صهیونیست ها کوتاه بیائید. سوریه هم که دیگر توانی ندارد که بتواند کمک تان بکند، شما یک کار بیشتر نمی توانید بکنید و آن این است که اسرائیل را به رسمیت بشناسید و فکر این که شما کشور مستقل باشید را از سر بیرون کنید، ما هم گذرگاه ها را برایتان باز می کنیم تا در همین کناره ی غزّه به زندگی خود ادامه دهید. از برخورد بعدی صهیونیست ها معلوم می شود اسماعیل هنیه پیشنهاد شاه قطر را نپذیرفت. به همین جهت بمباران ها شروع شد و با شهادت آقای احمد الجعبری فرمانده برجسته گردان های عزالدین قسام، تصورشان آن بود که چند روزه کار غزه را یک سره می کنند و در دور دومِ ریاست جمهوری اوباما مسئله ی فلسطین به کلی تمام می شود و رژیم صهیونیستی برای همیشه از موضوع فلسطین آزاد می گردد و فلسطین به عنوان یک کشور کوچک و بدون ارتش در زیر سایه ی رژیم صهیونیستی قرار می گیرد. ولی به جهت عمل به موقع مقام معظم رهبری«حفظه الله» نتیجه، برعکس شد و اگر موشک های و الفجر 5 نبود و اگر جریان مقاومت در غزه شکست می خورد، روحیه ی انقلابی مسلمانانِ به پا خاسته در شمال آفریقا به شدت ضربه می خورد و عملاً سوریه امکان ادامه مقاومت در مقابل جنگی که بر آن تحمیل شده است را نداشت. این جاست که باید متوجه باشیم یاران امام حسین(ع) چرا متوجه اند بهترین نحوه ادامه حیات اسلام شهادت است، شهادتی که از هزاران حیات بالاتر است. تا این نکته به خوبی درک نشود نمی توانیم بپذیریم چرا گفته می شود کربلا یک راز بزرگ است که گفتنی نیست ولی کشف کردنی است. اگر بر روی آن تدبر کنید إن شاءالله حقیقت آن برایتان کشف می شود، به همان معنایی که در آخر زیارت جامعه از خداوند می خواهید شما را جزء شاهدین قرار دهد تا با رفع حجاب های بین شما و حقیقت، حقیقت برای شما آشکار شود، عرض می کنید: «رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدینَ»[37] پروردگارا ما به آنچه نازل کردی ایمان آوردیم و از رسول پیروی نمودیم پس ما را در زمره ی شاهدین قرار ده. اگر بخواهید کربلا را خلاصه کنید برای همیشه از کربلا محروم می شوید، باید کربلا را پیدا کنید.
عرض کردم: آن اصحاب به صورتی پنهانی از شهر کوفه بیرون می آمدند تا به صحنه ی فوق العاده حساسی در تاریخ پای گذارند، از این نکته به راحتی عبور نکنید.
ما باید با همدیگر صحبت های زیادی داشته باشیم تا روشن شود چرا می گوئیم اصحاب حضرت می دانستند صحنه ی فوق العاده حساسی را در تاریخ شروع خواهند کرد. عنایت دارید که ما قرن ها است با کربلا زندگی می کنیم. اگر مسئله ی ساده ای بود که می توانستیم به راحتی آن را جمع بندی کنیم حتماً تمام می شد و دیگر هر سال تلاش نمی کردیم چهره ی دیگری از آن را رونمایی کنیم. یکی از چهره های آن در دفاع مقدس هشت ساله ی ما ظاهر شد و آن همه برکت به همراه آورد. این همه حماسه که در دفاع مقدس ظهور کرد جز آن است که از چشمه جوشان کربلا آب می خورد؟ در کربلا چه چیزی نهفته است که می توان از طریق آن این همه حماسه آفرید و به قول شهید آوینی:
«حرم عشق کربلا ست و چگونه در بند خاک بماند آن که پرواز آموخته است و راه کربلا می شناسد و چگونه از جان نگذرد آن کس که می داند جان بهای دیدار است. بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری در میان شهرها و یا نامی در میان نام هاست، نه! کربلا حرم حق است و جز یاران امام حسین(ع) را به آن راهی نیست. حُبّ حسین(ع) سِرُّالاسرار شهداست. فَاَینَ تَذْهَبُون؟!! اگر صراط مستقیم می جویی بیا از این مستقیم تر راهی پیدا نمی شود، حُبّ حسینu.جنگ بر پا شده بود تا ازجبهه های ما دروازه هایی به کربلا باز شود و شهدای ما خود را به قافله عاشورایی سال ۶۱ هجری ابا عبدالله الحسین(ع) برسانند».
گاهی در احوالات اسراء که می خوانید می بینید، الله اکبر! نمی دانم شهدای دفاع مقدس بیشتر قد عَلَم کردند در کربلای ایران و شهید شدند، یا اسراءدفاع مقدس قهرمانان اصلی کربلای ایران بودند. این همه فهم و حضور و نشاط که در اسراء دیده می شود انسان را به اعجاب وا می دارد! ریشه ی این راز را ما باید در کجا پیدا کنیم؟
ایمان و خرد در وجود اصحاب امام حسین(ع) در هم آمیخته بود که به خوبی می توانستند بفهمند چه کار بزرگی در ذیل شخصیت امام معصوم در حال وقوع است و شهدا و اسرای دفاع مقدس نیز در چنین فضایی تنفس کردند که اینچنین تاریخ ساز شدند.
این خیلی مهم است که بفهمیم ذیل شخصیت چه کسی حیاتمان را معنا کنیم و شکل دهیم. اگر ملت های زیادی در طول تاریخ هلاک و ساقط شدند برای این بود که در ذیل شخصیت قهرمانانی قرار گرفتند که حقیقتاً قهرمان نبودند. اگر یک تئوری و نقشه ی راه درستی در اختیار یک ملت باشد جهت ادامه ی حیاتش کافی نیست، باید شخصیتی در میان باشد که صورتِ به فعلیت در آمده ی آن تئوری و نقشه ی راه باشد تا آن ملت بتواند خود را در ذیل شخصیت او معنا کند. به همین جهت پیامبر خداf در عین آن که حامل وحی اند، انسان معصومی می باشند که حقیقت وَحی را نمایان می سازند. متأسفانه غفلت از این نکته در برادران اهل سنت موجب شده که نتوانند از شریعت الهی آن طور که باید در امور اجتماعی و سیاسی خود استفاده کنند، چون آن ها معتقدند پیامبرf فقط در گرفتن وحی معصوم اند. در حالی که پیامبر خداf در گفتار و رفتار از همه ی جهات مجسمه ی کامل دین و دینداری است، چون وحی الهی بر قلب مبارک آن حضرت نازل شده و همه ی شخصیت او را در بر گرفته، به همین جهت می توان ذیل شخصیت چنین انسانی قرار گرفت و کارهای بزرگی در تاریخ انجام داد.
راز موفقیت شیعه در طول تاریخ در این نکته است که خود را در ذیل شخصیت امامان معصوم قرار داده و در این رابطه خود را معنا کرده و لذا جوانان غزه با این که به ظاهر سنی مذهب اند ولی شخصیت پذیرفته شده ی خود را سید حسن نصرالله قرار داده اند. این یعنی نزدیکی به شیعه و به فرهنگ امامان معصوم. چون شیعه تمام توجه خود را به امامان معصوم معطوف داشته و در پرتو وجود مقدس آن ذوات مقدس، اگر انسان هایی را یافت که بهترین نمودِ شخصیت امامان معصوم در زمان غیبت اند، در ذیل شخصیت آن ها قرار می گیرد و از این طریق تاریخ خود را در زمان غیبت نیز ادامه می دهد تا از تاریخی که ریشه در حقیقت دارد باز نماند.
اصحاب امام حسین(ع) در کربلا در ذیل شخصیت آن امام معصوم، تاریخی به وسعت همه ی حقیقت پدید آوردند و این ممکن نبود مگر از همان طریقی که آن ها متوجه شده بودند.
همان طور که بعضی از سوره های قرآن مظهر کامل تری از اسماء الهی هستند و حق را با جامعیت بیشتری نسبت به اسماء حسنایش ظاهر می کنند، بعضی از حادثه ها نیز چنین توانایی را در خود دارند و در کربلا حقیقتاً حضرتِ حق با تمام اسماء حسنایش ظهور کرد و بر این اساس به جرأت می توان گفت همه ی حقیقت در کربلا است. هنر ما آن است که خود را شایسته ی دیدن آن حقیقتِ جامع کرده باشیم. به گفته ی سنایی:
صوفیان در دمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند
همه نمی فهمند کربلا یعنی چه و نمی دانند چطور باید کربلا را دید، الحمدلله شیعه متوجه است امام معصومی کربلا را مدیریت کرده و لذا به جای آن که به دنبال نقد آن حرکت باشد به دنبال این است که به حقیقت آن وصل شود و این به خودی خود یک جهش تاریخی است.
4- انس بن حرث: از جمله کسانی که با تلاش زیاد و علی رغم خفقانی که عبیدالله بن زیاد ایجاد کرده بود، خود را به امام رساند انس بن حرث است. او از کسانی است که رسول خداf را دیده و از آن حضرت روایت کرده، از جمله می گوید: خودم از رسول خداf شنیدم - در حالی که حسین(ع) در کنارش بود- اشاره به حسین(ع) کرد و فرمود: «إِنَّ ابْنِی هَذَا یُقْتَلُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ فَمَنْ أَدْرَكَهُ مِنْكُمْ فَلْیَنْصُرْه »[38] این فرزندم به سرزمینی از زمین های عراق کشته می شود، هر کس از شما در آن موقع حضور داشته باشد باید او را یاری کند. یعنی حسین(ع) برنامه ی مهمی دارد باید بروید در کنارش و آن برنامه را عملیاتی کنید.
انس بن حارث، مقارن فرودآمدن امام حسین(ع) به کربلا، به کربلا آمد و شبانه با حضرت ملاقات کرد. نصف شب به کربلا می رسد، طاقت ندارد تا صبح شود همان وقت می گوید حسین را به من نشان بدهید. شب روز هفتم با حضرت ملاقات می کند و عهد الهی خود را تجدید می نماید.
در روز عاشورا پس از اِذنِ نبرد از مولایش با آن که پیری کهن سال بود - از اولین جنگ تا آخرین جنگ با پیامبرf بوده - ابروان را با دستمالی بر پیشانی بست و کمر خود را نیز با پارچه ای محکم نمود. در حین رفتن به سوی دشمن، امام به او می نگریست و اشک می ریخت و می فرمود: «شکر الله لک، او سعیک یا شیخ»[39] خداوند از تو و کوشش تو تشکر کند ای پیر بزرگ. در زیارت ناحیه آمده: «السَّلَامُ عَلَى أَنَسِ بْنِ كَاهِل الْأَسَدِیِ ». این نکته مهمی است که یک شخصی در همه ی جنگ های پیامبرf حضور داشته و حالا در کربلا در کنار امام حسین(ع) است. این شخص اگر وقتی کنار رسول خداf بوده 20 سالش باشد، سال 61 که حادثه کربلا اتفاق افتاده باید حدوداً 80 سالش باشد. یک آدم 80 ساله که به طور طبیعی باید از غوغاهای اجتماع به دور باشد با چه انگیزه ای آن هم به این شکل بلند می شود و می آید تا در نهضت امام حسین(ع) شرکت کند؟ تا این نکته به خوبی حل نشود ممکن نیست کربلا درست شناخته شود. حضرت اباالفضل(ع) در صحنه ی کربلا 34 سال دارند. می توان گفت آن حضرت در کنار اهداف قدسی، شور جوانی نیز در سر داشتند، اما به راحتی نمی توان حرکت انس بن حرث را تحلیل کرد مگر آن که کربلا را به طور خاصی بنگریم تا هم ابوالفضل را درست دیده باشیم و هم انس بن حرث را.
5- خردمندی و ایمان را بنگرید که حتی کهولت سن مانع اقدامِ به موقع نمی شود. اینان نیامدند تا با قدرت بازوان دشمن را شکست دهند، البته مردانی جنگ دیده اند و همین انس بن حرث با کِبَر سن، هشت نفر را از پا در آورد اما چهره اصلی این مرد این نیست تا ما بخواهیم از این زاویه به او نگاه کنیم. او آمده بود تا در فتحی تاریخی که حسین(ع) آن را پدید آورده شریک باشد.
بنده با تمام وجود از خدا برای خود و برای شما تقاضا دارم که شعور فهم فتح تاریخی امام حسین(ع) در کربلا و اقدام به موقع آن حضرت را به ما بدهد تا احساسمان، احساس یاران امام حسین(ع) در کربلا باشد و اگر این را فهمیدیم خیلی چیزها را می فهمیم. اگر این را فهمیدید آنجا را هم می فهمید که حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در سال 1343 در اعتراض به لایحه ی کاپیتولاسیون بالای منبر فریاد می زنند و می گویند:
«آن آقایانی که می گویند باید خفه شد اینجا هم باید خفه شد؟ اینجا هم خفه شویم؟ ما را بفروشند و خفه بشویم؟ قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ و الله گناهکار است کسی که داد نزند. و الله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند».[40]
همان امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» که در امور فرعی و آنجا که شخص خودش در میان است اهل مدارا است، به اینجا که می رسد و باید برای حفظ اسلام اقدام کند، یک لحظه کار را به عقب نمی اندازد و فریاد می زند: «ای سران اسلام به داد اسلام برسید، علمای نجف به داد اسلام برسید، اسلام رفت.» اگر حضرت امام در آن زمان این اقدام را نکرده بودند، با این که به قیمت تبعیدشدن شان تمام شد، اسلام رفته بود. به این معنا که اسلام شیعیان هم به اسلامی تبدیل می شد که فعلاً در جهان اسلام هست. در حالی که اگر امروز جهان اسلام تحرکی دارد با حیات اسلامی شیعه و حرکات امام«رضوان الله تعالی علیه» آن اسلام احیا شده است. این یعنی اگر ما نتوانیم کربلا را درست پیدا کنیم امروز هم در تاریخی که هستیم متوقف می شویم. و از آن اقدامی که باید در وقت مناسب انجام دهیم باز می مانیم.
انس بن حرث با این موانع به خصوص با کِبَر سن تلاش می کند تا در فتحی تاریخی که امام حسین(ع) آن را پدید آورده اند شریک شود و این یعنی کربلا و اصحاب حسین(ع) حقیقت کربلا را شناختند که توانستند به این خوبی عمل کنند. هنر ما باید این باشد که تلاش کنیم این شهدا با این شخصیت و این شعور در کربلا دیده شوند و در حاشیه ی تاریخ نروند زیرا در آن صورت کربلا درست دیده نشده است. همین طور که اگر شخصیت شهدای انقلاب را درست نشناسیم، امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» و انقلاب اسلامی را درست نشناخته ایم. در کتاب همپای صاعقه در رابطه با شخصیت محسن وزوایی«رحمه الله علیه» داریم:[41]
«صدای زوزه ی باد نیمه های شب در فضا پیچید همه ی نیروها امیدشان به گردان «حبیب بن مظاهر» بود. اما گردان در تاریكی شب ناپدید شد. سرنوشت كلِ عملیات به خطر افتاد، حاج احمد متوسلیان آرام و قرار نداشت. «محسن وزوایی» فرمانده آن گردان بود، وحشت عجیبی سراپایشان را فرا گرفت. محسن به گوشه ای رفت و به نماز عشق ایستاد و زیر لب زمزمه نمود: «خدایا اگر می دانی نیت های ما خالص و فقط برای توست یاریمان كن! راه را نشانمان بده! خدایا تو برای موسی(ع) دریا را شكافتی و به امر تو عنكبوتی در مقابل غاری كه حضرت محمدf در آن پنهان شده بود تار تنید. خدایا به حق امام زمانg به حق نیایش خمینی، به حق حسین(ع) قَسَمت می دهیم، ما بندگان حقیر را از این درماندگی نجات بده. سپس برخاست. بچه ها را صدا زد و خود به راه افتاد. همه مطمئن از تصمیم او آماده شدند. ساعتی بعد گردان حبیب مقابل تپه «تانک» بود و عملیات به خوبی به نتیجه رسید. ملاحظه کنید آن شهید بزرگوار چه نگاهی به کربلا دارد که در وصیت نامه ی خود می گوید:
«باید بر مكتب تكیه كرد و دقیقاً روی موازین مكتبی حركت نمود. دشمن می خواهد با توطئه های گوناگون مردم را خانه نشین كند و با بعضی مصلحت كاری ها و سیاست بازی ها ضربه به انقلاب بزند. باید اجازه ی این كار را به او نداد. باید به وظیفه ی الهی و اسلامی كه روی دوش ما گذاشته شده است عمل كنیم و اصلاً نباید فكر كنیم كه شاید شكست بخوریم. باید رابطه ی خود را با ملل جهان به خصوص مسلمانان و نهضت های آزادیبخش برای صدور انقلاب افزایش دهیم و از آنان پشتیبانی كنیم و كانال های انحرافی از قبیل ملی گرایان و امثال آنها را بشناسیم و نگذاریم به انقلاب ضربه بزنند.... من كربلا را برای خود نمی خواهم بلكه برای انسان های بعدی می خواهم، ما برای خودمان فعالیت و مبارزه نمی كنیم. برای نسل های بعدیِ این مملكت می جنگیم، برای هفت هشت سال دیگر... با اعتقاد به اسلام و ولایت فقیه تا آخرین قدم پیش می رویم تا جائی كه قدرت اسلام با متصل شدن به حكومت مهدی(ع) در سرتاسر جهان مستقر شود و عدل الهی برقرار گردد. امروز در شرایطی هستیم كه لحظه ای غفلت، خیانت به اسلام و قرآن است. باید با هم برای خدا تا آنجا كه جان در توان داریم كوشش كنیم. امروز تمامی مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامی پرداخته اند، و در رأس آن به تعبیر امام، شیطان بزرگ آمریكا و در دنبال او تمامی وابستگان دیگرش. پس از خدا غافل نشوید كه پشیمانی سودی ندارد ... شما فرزندانی تربیت نموده اید كه شهادت را بالاترین سعادت خود می دانند و فقط روی پشتوانه الهی حساب می كنند و شكست در راه چنین حركتی مفهومی ندارد، خدا را شكر می كنم كه نعمت زجر كشیدن در راهش را نصیبم نمود. از خدا می خواهم كه شهادت در راهش را نصیبم گرداند و آنگاه كه به مشیت الهی از این دنیای فانی رفتم در زمره شهدا به حساب آیم ».
چگونه یک جوان 23 ساله این را می فهمد که «امروز در شرایطی هستیم که لحظه ای غفلت، خیانت به اسلام و قرآن است» این سخنِ بسیار بلند که حکایت از شعوری خاص دارد موجب انتخابی بزرگ می شود و لذا به راحتی جان خود را بر سر این اعتقاد می گذارد تا در فتح تاریخی امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» شرکت کند چون به خوبی می فهمد دارد خبری در عالم صورت می گیرد. شما در سخنان این سرداران بزرگ با این نوع جملات زیاد روبه رو می شوید، به این معنا که این ها ابتدا متوجه شدند در کجای تاریخ قرار دارند و سپس سرداری این جبهه ها را به عهده گرفتند. عین اصحاب امام حسین(ع) که متوجه اند می توانند در ذیل شخصیت آن حضرت در فتحی تاریخی که امام حسین uپدید آورده اند شریک باشند، و به خوبی می فهمیدند اگر شهید شوند این فتح تاریخی محقق می شود، همین طور که فهمیدند چرا رسول خداf به امام حسین(ع) می فرمایند: «یَا حُسَیْنُ ! اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاكَ قَتِیلا»[42] ای حسین! از مدینه برای نهضتی که اراده کرده ای خارج شو، خداوند می خواهد تو را کشته ببیند.
انصافاً ما بعد از هزار و چهار صد سال یاد هر کدام از شهیدان کربلا را که بکنیم نظر به نور امام حسین(ع) می کنیم. چون یک نحوه اتحادی با حضرت پیدا کرده اند و در همین رابطه حضرت می فرمایند: این ها در روز قیامت با من هستند. شما در سلام خود در کنار سلام به امام حسینu، سلام بر روح هایی می دهید که در کنار آن حضرت فرود آمدند و عرضه می دارید: «وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِكَ» و سلام بر روح هایی که در آستانه ی تو فرود آمدند.
در شرایطی که انسان می تواند به اسلامی تعلق گیرد که ذیل شخصیت امام معصوم معنا می یابد، باید سخت تلاش کند در میدان باشد، خواه جوان باشد و خواه پیر، خواه توان جنگیدن داشته باشد، خواه نداشته باشد، انس بن حرث با چنین وقت شناسی با خون جگر و غمخواری برای امام، امام را یاری کرد. زیرا شرایط شرایطی است که:
باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر بال و نه پر، داشته باشد
کوه است دل مرد، ولی کوه، نه هر کوه
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد
شما این تعبیر را در مورد حضرت اباالفضل(ع) در زیارت آن حضرت، از حضرت صادق(ع) دارید که: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ وَ أَعْطَیْتَ غَایَةَ الْمَجْهُودِ» شهادت می دهم که شما دلسوزی را به کمال رساندی و نهایت تلاش را عطا کردی. این یعنی همان خون جگرخوردن، چون آن مرد بزرگ به خوبی می فهمد امام حسین(ع) برای اسلام غم طولانی خورده و حالا خداوند توفیق رفع آن غم را فراهم کرده است. مکرر عرض کرده ام یکی از بهترین زوایای رجوع به امام حسین(ع) فهم غم امام حسین(ع) در 20 سالی است که معاویه حاکم بود و حضرت صلاح نمی دانستند اقدامی بکنند. شما در بعضی از دوره های بعد از انقلاب اسلامی در حدّ محدودی غم به حاشیه رفتن شعارهای انقلاب را احساس کرده اید در حالی که به هیچ وجه قابل مقایسه نیست با شرایطی که امام حسین(ع) در آن قرار داشتند و حضرت با چشم خود ملاحظه می کردند معاویه چه بر سر اسلام می آورد. این اصحاب بزرگ از این جهت همراه با امام حسین(ع) خون دل خوردند و از جمله ی این غمخواران بزرگ ابوالفضل(ع) است.
6- انس بن حرث از آبروی خود - به عنوان صحابی پیامبرf - در آن جوّ آشفته سرمایه ای برای نهضت امام حسین(ع) ساخت و تعلق خود به نبوتِ نبی را به امامتِ ولی الله متصل کرد. در زمانی که اصحاب پیامبرf اسناد معتبر دین پیامبرf بودند، هر لشکری که در آن روزگار چند صحابه در خود داشت مانند چراغی درخشان در انظار دوست و دشمن نمایان بود، وجود آن ها موجب اعتماد و پشت گرمی لشکریان می شد و بودنِ انس بن حرث و حبیب و مسلم بن عوسجه و عبدالرحمن عبد ربه[43] در لشکر امام حسین(ع) در انظار عمومی بر اهمیت نهضت کربلا می افزود، هر چند امام حسین(ع) به خودی خود میزان حق و باطل بود ولی با بودن صحابه ی رسول خداf در لشکر او، دعوت او در عرف جامعه ی آن روز معنویت بیشتری پیدا می کرد، با توجه به این امر که در لشکر دشمن هیچ صحابه ای از اصحاب رسول خداf نبود. این چند صحابه همگی خود را به زحمت به لشکر حسین(ع) رسانده بودند تا با حضور خود هشدارباشی باشند در اهمیت موقعیت پیش آمده.
این صحابه بزرگوار در شرایطِ پیش آمده تلاش کردند نگذارند فرصت از دست شان برود. از طرفی همراهی با رسول خداf را به زیباترین شکل به انتها رساندند و از طرف دیگر در کهن سالی که هوا و هوس و شور جوانی فرو نشسته، روشن کردند چگونه از صحنه ای که امام حسین(ع) آراسته است نمی توانند عقب بمانند. این ها از نظر سنی در شرایطی بودند که اگر جبهه ی امام حسین(ع) بزرگ ترین جبهه ای نبود که باید در آن قرار می گرفتند، هرگز به دشت کربلا پا نمی گذاشتند. از شتاب و تعجیلِ این پیرانِ پخته می توان فهمید کربلا یعنی چه. آن ها خوب فهمیده بودند در آن زمان یک ساعت توقف برابر است با یک عمر پشیمانی.
این شعور اصحاب امام حسین(ع) را وقت شناسی می گویند، از این جهت که انسان های این چنینی می فهند در کدام شرایط، چه اقدامی لازم است، کجا باید خون دل خورد و زمینه های فرهنگی را شکل داد و کجا باید اقدام عملی نمود. چیزی که در انقلاب اسلامی نیز شدیداً به آن نیازمندیم زیرا از جهت برخورد با آمریکا لحظه ای نباید در عمل غفلت کرد و کار را عقب انداخت، همان طور که شهید محسن وزوایی می فهمد اگر در صحنه مبارزه با صدام کوتاه بیاید فرصت از دست می رود. ولی از جهت فرهنگی در درون انقلاب موضوع فرق می کند و برای رسیدن به بلوغ فرهنگی شدیداً نیاز است خون دل بخوریم تا امکان تفکر، آن طور که شایسته است در جامعه فراهم شود و شرایطِ نظر به «وجود» ظهور کند تا با نظر به «وجود» بتوانیم به مقام واسطه ی فیض نظر کنیم، در این راستا صبر و شکیبایی و خون دل خوردن مقام معظم رهبری برای تعالی فرهنگی جامعه بسیار ستودنی است.
اهمیت وقت شناسی را در نتیجه ی عملِ اصحاب حضرت امام حسین(ع) می توان فهمید که چقدر عمل آن ها مؤثر واقع شد. آن ها علاوه بر آن که عموماً از افراد متمکّن و از سران قبیله خود بودند، به عنوان صحابه ی پیامبرf از بیت المال حقوق دریافت می کردند و لذا از نظر امکانات اقتصادی نه تنها کمبودی نداشتند بلکه صاحب امکانات زیادی بودند ولی چون نسبت خود را تنها با ارتباط با اسلام و پیامبر خداf معنا کرده بودند، در هر زمان بهترین کار را انتخاب می کردند و به این معنا انسان های وقت شناسی گشته بودند و فهمیدند با حضور امام حسین(ع) در کربلا یک لحظه نباید درنگ کنند و لذا نیمه شب هم که بود خود را به امام حسین(ع) رساندند و اعلان حضور کردند. همچنان که حاجیان برای رفتن از عرفات به سرزمین منا برای انجام قربانی، سختی حرکت شبانه در سرزمین مشعر را بهانه نمی کنند تا از ادامه ی راه باز ایستند.
عزیزان مستحضرند که حاجیان بعد از وقوف در سرزمین عرفات باید بعد از غروب روز نهم ذیحجه به سرعت با طی سرزمین مشعر خود را به پشت سرزمین منا برسانند و با طلوع آفتاب وارد سرزمین منا شوند. نمی شود بگوئید خسته ام و یا بهانه بیاورید که چگونه در دل تاریکی شب این سرزمین را طی کنم. اساساً نام مشعر را مشعر گذاشتند یعنی محل یافتن شعوری که در دل تاریکی ها باید به آن بررسی و لذا نباید معطل تاریکی شوی تا به روشنی تبدیل شود، باید در دل همان شبِ تاریک سنگ ریزه هایی با اندازه مشخص پیدا کنی و فردا با همان ها به نماد شیطان بزنی و او را از زندگی خود رَمْی کنی. اصحاب امام حسین(ع) در کربلا نیز خواب شب هنگام را رها می کنند و همچنان در سرزمین مشعرِ دوران خود حرکت می کنند. زیرا وقتی مقصدِ انسان امام حسین(ع) است که منتظر حضور آن ها است، توقف حتی برای خوابیدن، روا نیست، زیرا که صبح در پیش است، صبحی که بشریت برای همیشه در آن زندگی جدیدی را شروع می کند و امکان رَمی شیطان در هر دورانی برای بشر فراهم می شود حتی با پیروزی خون بر شمشیر.
7- بیست سال توقف برای شناخت و شناساندن زشتی معاویه و اثبات حقانیت اهل البیتh کافی بود، باید در زیر سایه ی امامی که متذکر شریعت الهی است، بین «عرفان» و «اقدام» ترکیب کرد، جمع این دو صفت کار دشواری است زیرا آن هایی که اهل شمشیر اند اهل عرفان نیستند و آن هایی که اهل عرفان اند اهل شمشیر نیستند. در حالی که در مورد امیرالمؤمنین(ع) ملاحظه می کنید که چگونه آن حضرت در اوج عرفان، اوج حماسه را در خود جمع کردند و کربلا ادامه همان فرهنگ است. انقلاب اسلامی دوباره همان فرهنگ را به تاریخ ما برگرداند و پس از سال ها که عرفان و حماسه بنا به اقتضائات زمانه از هم جدا بود، با همدیگر آشتی کردند تا حقیقتاً فرهنگ اهل البیتh به صورتی واقعی به جامعه ی ما برگردد. بارها به رفقا عرض کرده ام امروز اگر می خواهید در سلوک عرفانی قرار بگیرید نمی شود مثل سلوک عرفانی دویست سال پیش عمل کنید. امروز اگر مرحوم حاج علی آقای قاضی هم زنده بودند به روش شهدا و سرداران بسیجی سلوک می کردند. امروز تنها آن سیر عرفانی نتیجه می دهد و حجاب های بین سالک و حضرت حق در آن مرتفع می شود که ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» انجام گیرد، حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» سلوک حقیقی محمدیf را به تاریخ ما برگرداندند، در پیام خود به رزمندگان می فرمایند:
آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه ها و پشتیبانان آنان... به خضوع وادار مى كند، بُعد معنوى آن است كه با هیچ معیارى نمى توان سنجید و با هیچ میزانى نمى توان عظمت آن را دریافت. ما عقب ماندگان و حیرت زده گان، و آن سالكان و چله نشینان و آن عالمان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهان بینان و آن جامعه شناسان و انسان یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسأله را تحلیل مى كنند كه از جامعه مسمومى كه در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود... چگونه در ظرف سال هاى معدود از بطن این جامعه و انقلاب - كه خود نیز اگر معیارهاى عادى را حساب كنیم باید كمك به فساد كند- یك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام، كه پیران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به جلوه اى از آن نرسیده اند، بسازد؟ [44]
در کربلا، عرفایی شمشیر به دست به صحنه آمدند و این یعنی رجوع الی الله در عرفان و اقدامِ به موقع در مقابل ظلمات زمانه. این را دوستان در جای خود دنبال کنند که اگر امروز می خواهید در سیر و سلوک عرفانی درستی قرار گیرید بدانید سیری که خداوند در این زمانه برایتان تقدیر کرده، سلوکی است با روحیه ی ستیز با استکبار و اگر در کنار معارف عالیه ی عرفانی، خود را در چنین ستیزی وارد نکنید نمی توانید در راه سلوک الهی جهت نظر به ملکوت عالم قدم درستی بردارید. باز تأکید می کنم اگر مرحوم ملا احمد کربلائی و مرحوم حسینقلی همدانی و مرحوم قاضی طباطبائی امروز بودند به روشی که شهدا و سرداران ما عمل کردند، عمل می کردند و در همین رابطه حضرت آیت الله جوادی«حفظه الله» در درس شرح فصوص الحکم می فرمودند: تربت این شهداء در آینده محل توسل عرفای بزرگ خواهد شد و حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» در همین رابطه می فرمایند:
«ما براى درك كامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانى را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه كرده است. خون شهیدان براى ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا مى داند كه راه و رسم شهادت كور شدنى نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند كه به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاك شهیدان است كه تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود. »[45]
شما به همان شکلی که به یکی از این اصحاب امام حسین(ع) متوسل می شوید و راه های ملکوت را در مقابل خود می گشائید اگر به شهدای انقلاب اسلامی متوسل شوید و با خواندن قرآن و نماز برایشان مسیر توجه آن ها را به خود بگشایید، می یابید چگونه شما را با حقایق ملکوت مأنوس می کنند و به عنوان دارُ الشّفای عبور از ظلمات دنیا، کارهای بزرگی را به عهده دارند.
این کار را ساده نگیرید که انس بن حرث انجام داد. او همین که پای امام به عراق رسید خود را به امام رسانید و همان شب با حضرت دیدار کرد، او می خواست در زمانه ای که بسیاری از مسلمانان قبله ی خود را گم کرده اند یک لحظه از قبله ی حقیقی به جای دیگری نظر نکرده باشد.
امروز هم متأسفانه عده ای قبله ی دوران خود را گم کرده اند و امید است از طریق اصحاب امام حسین(ع) در کربلا، متوجه شوند قبله ی امروزشان چه کسی و در کجا است؟ چرا بعضی ها با تعصب های حزبی و گروهی به رهبر قدسی تاریخ امروزشان آن طور که شایسته است نظر نمی کنند و تمام دل خود را به او نمی سپارند تا شایسته ی عملی شوند که امروز باید انجام دهند؟ چرا بعضی از مدعیان ولایت مداری همه ی میل های خود را در سخنان رهبرِ قدسی خود مستغرق نمی کنند تا با رهنمودهای رهبر امروزِ خود، موفق به عملِ به هنگام شوند؟
8- در فضایی که همه ی دستگاه های رسمی حاکم، بر ضد امام حسین(ع) شعار می دهند، تعظیم شعائر بدون صرف آبرویی که با همراهی با رسول خداf به دست آمده، صورت نمی پذیرد. انس بن حرث چرا به دنبال حفظ آبروی خود به نحوی باشد که عبیدالله می خواهد به عنوان صحابه ی پیامبرf به او بدهد ولی امام را شهید کند.
در همان زمان که بنا دارند امام حسین(ع) را شهید کنند، اصحابی از پیامبرf بودند که دستگاه حاکم یزیدی احترام زیادی به آن ها می گذاشت. شخصیت عبدالله بن عمر مشهور است به طوری که در بعضی روایات هست یزید با تقاضای عبدالله بن عمر دستور داد عبیدالله، مختار را از زندان آزاد کند. این شخص همان زمان که امام حسین(ع) از مکه به سوی کوفه حرکت می کنند در مکه است و حتی به امام نصیحت می کند که با یزید بیعت کنند، این ها به اسم صحابه ی رسول خداf مورد احترام دستگاه حاکمه هستند و به امام می گوید چرا با حاکم جامعه ی اسلامی درگیر می شوی. درست است پیامبر خداf فرمود نباید با حاکم جامعه اسلامی درگیر شوید و اگر درگیر شدید و بر او خروج کردید حکمتان قتل است ولی کدام حاکم و با چه خصوصیاتی؟ آن ها اول آمدند حاکم زمانه را که بنا بود امام معصوم باشد تغییر دادند و حالا می خواهند آن حکمی را اجرا کنند که در صورت حاکمیت امام معصوم باید اجرا می شد! ملاحظه کنید چه کلاهی بر سر جامعه اسلامی گذاردند. عین همین کار را جناب عثمان انجام داد. به این صورت که در قرآن در آیه 41 سوره انفال داریم: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ» که یک پنجم غنائم از آن خدا و رسول خدا و نزدیکان حضرت و یتیمان و مساکین و در راه ماندگان است. با توجه به این که ذی القربای پیامبر، امامان معصوم اند و باید از طریق آن غنائم، اقتصاد جامعه را مدیریت بکنند و یک نوع تعادل اقتصادی در جامعه ایجاد نمایند. عثمان آمد و جهت آیه را تغییر داد و گفت ذی القربا در آیه یعنی نزدیکان خلیفه و لذا شروع کرد خمس غنائم را بین داماد و سایر نزدیکانش تقسیم کند. اول ذی القربا را وارونه معنا کرد و بعد همان حکم که باید در مورد معصومین اجرا می شد را برای خودشان اجرا کردند و در نتیجه تعادل اقتصادی جامعه ی اسلامی به کلی به هم خورد.[46] عبد الله بن عمر متوجه نیست آن حاکمی که اگر کسی بر او خروج کرد حکمش قتل است امام معصوم است نه یزیدِ میمون باز شراب خوار.
عرض بنده این بود که گاهی مستکبران شرایطی فراهم می کنند که شما برای حفظ آبرویی که آن ها برای شما قائل اند با آن ها درگیر نشوید و از انحرافات آن ها چشم پوشی نمائید وگرنه در آن جامعه از احترام خبری نیست و نه تنها به امام حسین(ع) تهمت خارجی بودن می زنند بلکه نسبت به اصحاب پیامبر هم که در کنار امام حسین(ع) هستند همین تهمت ها را روا می دارند. ولی آن هایی را که مثل اصحاب بزرگوار امام حسین(ع) برای تعظیم شعائر الهی به آبرو نظر ندارند از این تهمت ها چه باک؟ چرا به دنبال حفظ آبرویی باشند که عبیدالله می خواهد به عنوان صحابه ی پیامبرf به آن ها بدهد ولی همان عبیدالله می خواهد امام را شهید کند؟ اینقدر این نکته مهم است و درک جوانب آن دقیق است که تا صبح قیامت جای حرف دارد. مگر امروز همین کار را فرهنگ استکباری نمی کند؟ به هنرمندانی احترام می گذارد که هیچ تعلقی به انقلاب نداشته باشند و هنرمندان انقلابی را ابداً به عنوان هنرمند به رسمیت نمی شناسد و نادیده می گیرد. همچنان که کسانی را سیاستمدار می دانند که بر مبنای نگاه فرهنگ غربی مسائل را تحلیل کنند. قداست های دروغین و کاذب را به رسمیت می شناسند ولی انبیاء الهی را مسخره می کنند. اما وقتی ما در ذیل حیات دینی قرار گرفتیم دیگر به این نوع آبروها نظر نمی کنیم در نتیجه طوری در فتح تاریخی روزگار خود قرار خواهیم گرفت که حتی به دنبال تأیید زمانه ای نیستیم که در آن قرار داریم و این را امام حسین(ع) و اصحاب بزرگوار آن حضرت به ما آموختند و از این طریق همواره با امام حسین(ع) و اصحاب آن حضرت زندگی می کنیم.
در شرایطی که یزید حاکم است قانع شدن به عنوان صحابی پیامبرf کافی نیست، باید سیره ی رسول خداf را در یاری امام حسین(ع) دنبال کرد. اینجا حقِّ مطلق زمانه یعنی امام معصوم در زیر سایه ی وارثان دروغینِ دین رسول خداf تهدید به قتل می شود، بهای ماندن در سیره ی رسول خداf چیزی جز ماندن در کنار امام حسین(ع) نیست، و لو بَلَغَ ما بلغ. هر چه می خواهد پیش آید.
حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» بعد از کشتاری که رژیم پهلوی در مدرسه فیضیه در 2 فروردین سال 1342 در قم انجام داد اعلامیه معروف خود را تحت عنوان «شاه دوستى یعنى غارتگرى» منتشر ساختند. در این اعلامیه كه یكى از تندترین بیانیه هاى سیاسى امام خمینى است، رژیم شاه به محاكمه كشیده شده و در پایان آن تأكید شده بود كه در این شرایط تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب (و لو بلغ ما بلغ). در همین اعلامیه است كه امام خمینى خطاب به شاه و عمّالش مى نویسند: من اكنون قلب خود را براى سرنیزه هاى مأمورین شما حاضر كردم، ولى براى قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهاى شما حاضر نخواهم كرد»[47]
«و لو بَلَغَ ما بلغ» به این معنا است که در این راه هر چه می خواهد پیش آید. همان حرفی که حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» در آخرین روزهای عمر خود زدند و فرمودند:
«مگر بیش از این است كه فرزندان عزیز اسلام ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه هاى دار مى روند؟ مگر بیش از این است كه زنان و فرزندان خردسال حزب اللَّه در جهان به اسارت گرفته مى شوند؟ بگذار دنیاى پست مادیت با ما چنین كند ولى ما به وظیفه اسلامى خود عمل كنیم.»[48]
از این نوع موضع گیری های حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» می فهمیم در جای خاصی از تاریخ خود قرار داریم و بنا است مانند کاری که حضرت سیدالشهدا(ع) و یاران بزرگوار آن حضرت انجام دادند، در یک حیات نوینی پای گذاریم که منجر به فتح تاریخ جدیدی می شود. ما در فتح تاریخ جدید نباید در گوشه ای بنشینیم و فقط نگاه کنیم. باید جان را کف دست گذاشت و از این که فرهنگ ظلم آبروی ما را نشانه می رود و ما را متهم به ضد پیشرفت می کند، هیچ هراسی به خود راه ندهیم. در فتح تاریخ جدید آبروی انسان ها معنای دیگری پیدا می کند به طوری که همان امام حسینی که متهم به عصیانگری است، قبله ی نهضت ها و انسان های انقلابی می گردد تا جایی که بنی عباس شعار خود را «یا لثارات الحسین» قرار دادند و هنگامی که از آنان در مورد حاکم پیشنهادی سؤال می کردند در جواب می گفتند: «الرضا من آل محمد» حاکمی که مورد رضایت آل محمد باشد مورد قبول ما است، هر چند حیله گرانه سخن می گفتند ولی ملاحظه کنید که شرایط چگونه برگشته که بنی عباس نیز باید با ارزش نهادن به امام حسین(ع) به قدرت برسند.
9- اگر چه امروز امام حسین(ع) در عصر ما نیست ولی دفاع کردن از هر حقی، ماندن در کنار امام حسین(ع) است.
امام خمینی«رضوان الله علیه» می فرمایند:
«آری شعار نه شرقی و نه غربیِ ما، شعار اصولی انقلاب اسلامی در جهان گرسنگان و مستضعفین بوده. و ترسیم كننده ی سیاست واقعىِ عدم تعهد كشورهاى اسلامى و كشورهایى است كه در آینده نزدیك و به یارى خدا اسلام را به عنوان تنها مكتب نجات بخش بشریت مى پذیرند و ذره اى هم از این سیاست عدول نخواهد شد.»[49]
می فرمایند: «و در یك كلام، مصلحت پابرهنه ها و گودنشین ها و مستضعفین، بر مصلحت قاعدین در منازل و مناسك و متمكنین و مرفهین گریزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامى مقدم باشد و نسل به نسل و سینه به سینه شرافت و اعتبار پیشتازان این نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند و باید سعى شود تا از راه رسیده ها و دین به دنیافروشان، چهره ی كفرزدایى و فقرستیزى روشن انقلاب ما را خدشه دار نكنند و لكه ی ننگ دفاع از مرفهین بی خبر از خدا را بر دامن مسئولین نچسبانند و آنهایى كه در خانه هاى مجلل، راحت و بى درد آرمیده اند و فارغ از همه ی رنج ها و مصیبت هاى جانفرساى ستون محكم انقلاب و پابرهنه هاى محروم، تنها ناظر حوادث بوده اند و حتى از دور هم دستى بر آتش نگرفته اند، نباید به مسئولیت هاى كلیدى تكیه كنند، كه اگر به آن جا راه پیدا كنند چه بسا انقلاب را یك شبه بفروشند، و حاصل همه ی زحمات ملت ایران را بر باد دهند، چرا كه این ها هر گز عمق راه طى شده را ندیده اند و فرق و سینه ی شكافته نظام و ملت را به دست از خدا بی خبران مشاهده نكرده اند و از همه ی زجرها و غربت هاى مبارزان و التهاب و بیقرارى مجاهدان كه براى مرگ و نابودى ظلم بیگانگان دل به دریاى بلا زده اند، غافل و بیخبرند. [50] یك موى سر این كوخ نشینان و شهیددادگان به همه ی كاخ و كاخ نشینان جهان شرف و برترى دارد.»[51]
عرض شد اگر چه امروز امام حسین(ع) در عصر ما نیست ولی دفاع کردن از هر حقی، ماندن در کنار امام حسین(ع) است و موجب گشودن راهی است که انسان را به حق می رساند. هر چند احزاب و قبایل سیاسی شما را مانند حسین(ع) خارجی بخوانند. خون حسین(ع) در هر جایی که از حق دفاع شود، جاری است و به همان اندازه که این صحابی، حسین(ع) را بزرگ داشتند و بزرگ ترین آیت الهی را تعظیم کردند ما می توانیم با دفاع از حق، شعائر الهی را تعظیم کنیم و آن را بزرگ بشماریم. باید به همان شکل از حق دفاع کرد و برای آن احترام قائل شد که اصحاب حضرت در کربلا از امام شان دفاع کردند، به طوری که گویا کربلا را از نو شروع کرده ایم.
بنده هنوز نتوانسته ام در رابطه با زمان شناسی این مردان بزرگ حرفم را بزنم و آرزومندم به نحوی که خدا می خواهد این موضوع روشن شود و این به شرطی است که در ابتدا فهمیده باشیم هر کاری در هر زمانی محقق نمی شود منتها اولاً: در هر شرایطی نباید اندیشه انجام کارهای بزرگ را به فراموشی سپرد، هر چند زمان تحقق آن کارها در امروزِ تاریخ فراهم نباشد. ثانیاً: وقتی که شرایط طوری است که تا حدی می شود آن کار را انجام داد مواظب باشیم عقب نیندازیم وگرنه همه چیز را می بازیم و انس بن حرث می خواهد هر دو نکته را به ما بگوید و اعلام کند که او در دو مرحله از زندگی اش به ما گفته است:
نقطه ی عیش نمودم به تو هان سهو مکن
ورنه چون بنگری از دائره بیرون باشی
این که وقتی فرصت اقدام عمل فرا رسید آن را به عقب نیندازیم نمونه اش تظاهرات 9 دی در تهران بود. بنده شب قبل از روز 9 دی به عزیزان عرض کردم اگر بنده را بین حضور در حج مستحب و حضور در تظاهرات 9 دی در تهران مخیر کنند، حضور در آن تظاهرات را ترجیح می دهم، چون حضور در آن تظاهرات عملِ به موقع بود و اگر ملت آن عمل را در آن روز انجام نداده بودند 30 سال نقشه ی دشمن عملیاتی می شد. این یک شعور کربلایی بود و به تعبیر مقام معظم رهبری: عملی بود خودجوش. سینه هایی که با حسین(ع) عهد بسته بودند عالی ترین تصمیم را گرفتند. مقام معظم رهبری فرمودند:
مطمئن باشید كه روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یك روز متمایزى شد. شاید به یك معنا بشود گفت كه در شرائط كنونى - كه شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حركتِ مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ كار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فكر می كند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على(ع) را مى بیند. این كارها كارهائى نیست كه با اراده ى امثال ما انجام بگیرد؛ این كار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور كه امام در یك موقعیت حساسى - كه من بارها این را نقل كرده ام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا.»[52]
بعضی ها اصلاً نمی فهمند در دنیایی که در آن زندگی می کنند چه می گذرد، معنای زندگی را آن می دانند که غذایی بخورند و تفریحی بکنند، این ها بیرون تاریخ زندگی می کنند و احساساتی ماورای میل های مربوط به تن مادی ندارند، این ها با همین محدودیت و تنگی شخصیتِ همراه با حرص ها و محدودیت هایش به سر می برند، این ها را مقایسه کنید با شخصیت حضرت علی(ع) که می فرمایند: «هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ»
وَ حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ
وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِد[53]
هیهات كه هواى نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وا دارد كه طعام هاى لذیذ برگزینم، در حالى كه در «حجاز» یا «یمامه» كسى باشد كه به قرص نانى نرسد، و یا هرگز شكمى سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شكم هایى باشد كه از گرسنگى به پشت چسبیده، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد، یا چنان باشم كه شاعر گفت: «این درد تو را بس كه شب را با شكم سیر بخوابى و در اطراف تو شكم هایى گرسنه و به پشت چسبیده باشند».
با همین فرهنگ که علی(ع) متذکر آن هستند و خود را مطابق با آن پرورانده اند، امام حسین(ع) و اصحاب بزرگوار آن حضرت در تاریخِ خود حاضر بودند و تحمل یک ظلم در اقصا نقاط کشور را نداشتند که بر انسانی وارد شود. وسعت این انسان ها را وقتی در قیامت حاضر می شوند ملاحظه کنید که قرآن چگونه موقعیت آن ها را وصف می کند و بهشت آن ها را شرح می دهد، وقتی می فرماید: «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقین »[54] و شتاب كنید براى رسیدن به مغفرت الهی و بهشتى كه وسعت آن، آسمانها و زمین است؛ و براى پرهیزکاران آماده شده است. بهشتی که عرض آن آسمان ها و زمین را شامل می شود بهشت انسان هایی است که در زندگی خود در همه ی تاریخ حاضر بوده اند و خود را از خودخواهی ها و اکنون زدگی ها رهانیده اند.
10- آیا انسان عاقل برای حفظ آبرو و شخصیت خود محلی بهتر از دفاع از حق می شناسد تا آن آبرو را در آن مسیر خرج کند؟ جهادی، که انسان بدون نگرانی از اتهامات فرهنگ حاکم و جوّ ایجاد شده، آبروی خود را خرج حق و حقیقت کند، جهادی است بزرگ تر از جهاد با بازوان توانمند و این است معنای حقیقی شهادت در کنار امامی که زندگی و مرگ را معنا می کند.
برای دفاع از حق، آبرو را به میان آوردن و از آن گذشتن، هنر می خواهد. و به واقع این شهادتی است بزرگ تر از آن شهادتی که شما جانتان را به میان می آورید. شما را متهم می کنند که عقب افتاده ای، آخوندها فریب ات داده اند، دولتی هستی، چون از انقلاب و رهبری و مسئولان می ترسی از آن ها دفاع می کنی و حتی جوّ را طوری در دست می گیرند که به واقع آبروی شما نزد دوستان خودتان هم به خطر می افتد. آیا در این فضا می توانی به امام حسین(ع) و اصحاب بزرگوار او اقتدا کنی و بگویی ما را از بی آبرویی در این راه چه باک، من باید از حقی که نادیده گرفته شده دفاع کنم حتی اگر مثل مولایم حسین(ع) متهم به عصیانگری شوم و بگویند از دین و انقلاب خارج شده است؟
11- انس بن حرث ابروان را بر پیشانی بست تا دشمن را درست ببیند و شمشیر خود را به جای فرودآوردن بر سر باطل، بر سر حق فرود نیاورد، پیام او آن است که تو نیز ابروانِ غفلت و تعلق را از جلوِ دیدگان بالا بزن تا حق را بهتر ببینی و عملِ مفسدان را با هر عنوانی که باشد، توجیه ننمایی و در مقابل دوستان و دلسوزان انقلاب قرار نگیری.
از این بزرگانِ اهل تقوا که فهمیدند باید در جبهه حسین(ع) قرار گیرند وگرنه در جبهه یزید هستند، باید درس ها آموخت. تفکیک جبهه ی خودی از جبهه ی غیر خودی چندان آسان نیست و حتماً نیاز به گوهر آزاداندیشی دارد وگرنه هر کس را که مثل ما فکر نکند، هر چند مسلمان ولایی باشد در مقابل خود می بینیم. راز این همه نصیحت که امام حسین(ع) و زهیر و حرّ و بُریر در روز عاشورا به جبهه ی مقابل می کردند این بود که می دانستند امویان آن ها را به جان هم انداخته اند تا دلسوزان خود را ننگرند. باید متوجه باشیم امروز دیگر امویان دشمنان کهنه ای هستند که نباید مشغول آن ها شد و از دشمنانی که در حال حاضر فرزندان انقلاب را - که همه آماده اند در ذیل ولایت فقیه تلاش کنند- در مقابل همدیگر قرار داده اند، غافل شد. دشمنِ امروزِ اسلام، جریان هایی اند که با تعصب های حزبی و گروهی هیچ کس جز خود را به عنوان مسلمان و انقلابی بر نمی تابند و اگر کسی بیرون از معادلات سیاسی آن ها ظهور کرد اسلامیت و اصول گرایی او را نیز نفی می کنند. اینجاست که اگر همچون انس بن حرث ابروان را بالا نزنیم، در دوران پیری، با آن همه سابقه ی زندان و شکنجه، شمشیر را بر فرق یاران انقلاب فرود می آوریم و امروز بالا زدن ابروان همان تأکیدی است که مقام معظم رهبری«حفظه الله » در رابطه با «آزاداندیشی» مطرح کردند و فرمودند:
«اگر بخواهیم در زمینه ی گسترش و توسعه ی واقعىِ فرهنگ و اندیشه و علم حقیقتاً کار کنیم، احتیاج داریم به این که از مواهب خدادادى و در درجه اوّل آزاداندیشى استفاده کنیم .... امروز ما احتیاج مبرمى داریم به این که تفکّر آزاداندیشانه - که با آن فرهنگ و علم تولید خواهد شد و گسترش و توسعه ی واقعى پیدا خواهد کرد- در جامعه رشد پیدا کند و بتواند استعدادهاى افراد را به سمت خود جذب نماید.[55] .... براى مهار هرج و مرج فرهنگى بهترین راه، همین است که آزادى بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام نهادینه شود. براى علاج بیمارى ها و هتاکى ها و مهار هرج و مرج فرهنگى نیز بهترین راه، همین است که آزادى بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام، حمایت و نهادینه شود.
شما تجربه ى این پدر پیرتان را در این زمینه داشته باشید. آنى که کمک می کند به پیشرفت کشور، آزادى واقعىِ فکرهاست؛ یعنى آزادانه فکرکردن، آزادانه مطرح کردن، از هو و جنجال نترسیدن، به تشویق و تحریض این و آن هم نگاه نکردن.[56]
عبیدالله بن زیاد امروز آن دشمن جدیدی است که به هر شکلی مانع آزاداندیشی در بین نیروهای انقلاب و ولایی است. یکی از کارهای دشمن این است که ما را به جان هم انداخته است در حالی که در شرایطی هستیم که باید فوق این مسائل جزئی، به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فکر کنیم و مواظب باشیم از عملِ به هنگامی که باید انجام دهیم باز نمانیم. مقام معظم رهبری در صحبتی که با عزیزان بسیجی داشتند فرمودند این تفاوت سلیقه که هست چیز بدی نیست ولی چرا یقه همدیگر را می گیرید. لازمه ی آن که از این نگاه های جزئی آزاد شویم آن است که بفهمیم خداوند اراده کرده است از طریق ما کار بزرگی در این تاریخ انجام گیرد و چاره اش این است که با همین سلیقه های متفاوت در این کار بزرگ شرکت کنیم. رهبر معظم انقلاب با توجه به همین امر که باید همه ی سلیقه ها که اراده کرده اند سرباز انقلاب اسلامی باشند، در صحنه بمانند می فرمایند:
«اگر به نام عدالت خواهى و به نام انقلابیگرى، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر كرده ایم؛ از خط امام منحرف شده ایم. اگر به نام انقلابیگرى، به نام عدالت خواهى، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به كسانى كه از لحاظ فكرى با ما مخالفند، اما می دانیم كه به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت كردیم، آنها را مورد ایذاء و آزار قرار دادیم، از خط امام منحرف شده ایم. اگر بخواهیم به نام انقلابیگرى و رفتار انقلابى، امنیت را از بخشى از مردم جامعه و كشورمان سلب كنیم، از خط امام منحرف شده ایم. در كشور آراء و عقاید مختلفى وجود دارد. اگر چنانچه یك عنوان مجرمانه اى بر یك حركتى، بر یك حرفى منطبق شود، این عنوان مجرمانه البته قابل تعقیب است؛ دستگاه هاى موظف باید تعقیب كنند و می كنند؛ اما اگر عنوان مجرمانه اى نباشد، كسى است كه نمی خواهد براندازى كند، نمی خواهد خیانت كند، نمی خواهد دستور دشمن را در كشور اجرا كند، اما با سلیقه ى سیاسى ما، با مذاق سیاسى ما مخالف است، ما نمی توانیم امنیت را از او دریغ بداریم، عدالت را دریغ بداریم؛ «و لایجرمنّكم شنئان قوم على الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور می دهد و می گوید: مخالفت شما با یك قومى، موجب نشود كه عدالت را فرو بگذارید و فراموش كنید. «اعدلوا»؛ حتّى در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهید. «هو اقرب للتّقوى»؛ این عدالت، نزدیكتر به تقواست. مبادا خیال كنید تقوا این است كه انسان مخالف خودش را زیر پا له كند؛ نه، عدالت ورزیدن با تقوا موافق است».[57]
ما در این انقلاب به همه ی آن هایی که ذیل رهنمودهای مقام معظم رهبری«حفظه الله « حاضرند ادامه ی حیات دینی بدهند، نیاز داریم و حتی اگر با بنده یا جنابعالی مخالف باشند اما در ذیل رهنمودهای رهبری حیات دینی خود را تعریف کرده اند، باید تحمل شوند. این را از زهیر بن قین باید آموخت که چگونه وقتی در ملاقات با امام حسین(ع) متوجه شد می تواند در ذیل اسلام قرار گیرد همه ی آن نسبت ها را که با طرفداران عثمان داشت رها کرد و نسبت خود را با امام حسین(ع) تعریف کرد و به همین جهت وقتی عده ای از لشکر عمر سعد به زهیر خطاب کردند تو که از ما بودی. در جواب گفت: می بینید که حالا دیگر از شما نیستم. از عظمت زهیر همین بس که حاضر نیست در هیچ تعریفی یا نسبتی بماند مگر در نسبتِ با حق و همین امر موجب حُسن عاقبتش شد. زهیر با این که هم شمشیر زن قوی بوده و هم سخنوری توانا، و هم در بین طرفداران عثمان صاحب آبرو بود همه را ذیل شخصیت امام حسین(ع) خرج کرد تا آنجایی که در رابطه با سخنرانیش با لشکر عمر سعد، حضرت می فرمایند: زهیر تمام کردی حدّ سخنرانی را. و درست در راستای اهداف آن نهضت بزرگی که حضرت در نظر داشتند حق مطلب را اداء کرد.
وقتی انسان ابروان غفلت و تعلق را از جلو دیدگانش عقب زد حق را بهتر می بیند و عملِ طرفداران حزب خود را با هر عنوانی که باشد، توجیه نمی نماید و جای دوست را با دشمن عوض نمی کند وگرنه خوبی های دوستان انقلاب را - اگر از گروه و حزب او نباشند- نمی بیند همان طور که ضعف های هم حزبی های خود را نادیده می گیرد با این که به ما توصیه شده است: «ضَعْ أَمْرَ أَخِیكَ عَلَى أَحْسَنِهِ»[58] عمل برادرت را حمل بر صحت كن .
دشمن هر روز برای نظام و انقلاب ما مسائل و مشکلات گوناگون اقتصادی و اجتماعی درست کرده و می کند، اگر ما این شرایط را نشناسیم به جای این که همگی برای عبور از این تنگناها متحد بشویم و دشمن را ناامید کنیم به جان همدیگر می افتیم و به جای آن که فعل برادران خود را در مسئولیت ها حمل بر صحت کنیم به نکته گیری از هم مشغول می شویم، در این صورت از خردورزی و عمل به هنگام غافل شده ایم. باید توجه داشت که مسئولان اجرائی در اجرای قوانین با هزاران مشکل روبرویند و باید کمکشان کرد تا بتوانند آن موانع را پشت سر بگذارند و این را بنده به جهت مسئولیت های اجرائی که داشته ام تجربه کرده ام. حالا حساب کنید چه چیزی برای کشور می ماند اگر هر روز مسئولین اجرائی را زیر سؤال ببریم و از نسبتی که همه در رابطه با انقلاب داریم غافل شویم و دلسوزی ها و صداقت و تعهد مسئولان را نادیده بگیریم. به نظرم می آید در سال 59، 60 بود که عده ای از انقلابیون شروع کردند به انتقاد از دولت، بدون آن که محدودیت های دولت را در نظر بگیرند، امام فرمودند: اگر می خواهید ریشه ی انقلاب را بکنید این انتقادها را ادامه دهید. این طوری انقلاب تضعیف می شود. طبیعی است که بعضی برنامه ها با موفقیت انجام نمی شود، باید فرصت تجدید نظر به مسئولین دلسوز داد. مگر ما در عملیات رمضان شکست نخوردیم؟ حالا باید یقه ی فرماند هان را بگیریم یا بپذیریم برنامه ای ریخته شد و دشمن زودتر از عملیات، دست ما را خوانده بود. جنگ همین است، هم پیروزی دارد و هم شکست. کارهای اجرائی هم همین طور است باید با مسئولان همدلی کرد وگرنه ابروان را بالا نزده ایم و دوست را از دشمن تفکیک نکرده ایم و به یاران بزرگوار امام حسین(ع) اقتدا ننموده ایم. معلوم است که دشمن از نقطه ضعف های ما وارد می شود ولی باید مثل مقام معظم رهبری با بصیرتِ کامل دوست را از دشمن تشخیص داد و با دلسوزی به موضوعات نظر کرد تا انتقام تنگناهایی که دشمن ایجاد کرده است را از دوستان انقلاب نگیریم.
12- این شهیدانِ سالخورده، رشیدانه همچون جوانان، برخاستند و کمر خود را بستند تا نگذارند حسین(ع) در این دشت تنها بماند، که در آن صورت حقیقت تنها مانده است. خود را در منظر آن حضرت تا مرز شهادت جلو بردند و حضرت از آن ها تشکر کرد و دعایشان نمود تا شما نیز همواره در منظر رهبرِ قدسی امروزتان زندگی در میدان مبارزه با ظلمات دوران را با هیچ چیز دیگر عوض نکنید و از دعای رهبری بهره مند شوید.
کسانی که امروز متوجه انگشت اشاره ی رهبر قدسی خود نیستند و گرفتار محافل حزبی و قبیلگی خود شده اند مطمئناً فرصت عملِ به هنگام را از دست می دهند. با نظر به نوری که خداوند به اصحاب بزرگوار امام حسین(ع) داد سعی کنید آن طور نباشید که بر مبنای تعلق به حزب و گروهتان به رهبری تان رجوع نمائید. رزمند گان که اکثراً شهید شدند به ما آموختند ماورای دعواها و شلوغی های گروه ها و افراد، نظر را باید از ولیّ فقیهِ زمانه بر نداریم و به همین جهت آن ها توانستند بهترین انتخاب را داشته باشند و آن شهدا امروز زیر سایه ی حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه»، در برزخ چه قهقه هایی دارند. چون در زمان حیات خود با آن نورانیت خاص، تنها مقابل دشمن اسلام و مدافع نظام اسلامی بودند.
انس بن حرث آن صحابی نورانی بر بام تاریخ آمد تا پیام دهد!
«ای رهگذر اینک که من در خاک کربلا خفته ام به محمدییین بگو سرفرازی آن است که همواره در کنار قرآن، به دودمان محمدf وفادار باشید و در این مکتب، عشق و شور بیندوزید تا دریچه های رجوع به حقیقت همواره برایتان گشوده بماند.»
در چنین فضایی که اصحاب امام ایجاد کردند همواره با امام حسین(ع) زندگی خواهید کرد و نفس مطمئنه تان بر نفس امّاره تان حاکم می ماند و در جنگ بین وَهم و عقل، به نفع عقل عمل می کنید.
برای حاکمیت قوه ی عاقله بر قوه ی واهمه باید به امام حسین(ع) رجوع کرد تا با روحیه جهادی بر واهمه غلبه یابیم. سخت ترین وَهم، ترس از مرگ است. وقتی ترس از مرگ ریخت تمام وَهم ها می ریزد و این با روحیه ی جهادی که از حضرت سیدالشهداء(ع) می گیرید ممکن می شود.
پروردگارا! به حقیقت رازهایی که بر اصحاب کربلا نمایاندی، ما را از بصیرتی که در این دوران نیاز داریم محروم مگردان.
پروردگارا! به حقیقت حسین(ع) ما را از تشعشعات حسینی که موجب تقویت عقل و ایمان و عاطفه ی معقول ما می شود، محروم مگردان. و به حقیقت آن حسینی که اصحاب بزرگوار آن حضرت با نسبت دادن خود به او، مسّ وجود خود را طلا کردند، نسبت ما را از امام حسین(ع) روز به روز افزون بدار.
پروردگارا! به حقیقت حضرت اباالفضلu، رسم وفاداری و مردانگی را به ملت ما عطا بفرما.
پروردگارا! به حقیقت زینبi، نور عاطفه و ایمان و عقل را به زنان ما مرحمت بفرما.
پروردگارا! به حقیقت یاران حسین(ع) ما را در این زمانه در ذیل انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری موفق به بهترین عمل بگردان.
پروردگارا! این انقلاب لطف بزرگ توست به این ملت، به حقیقت حسین(ع) و اصحاب حسین ما را در درک این انقلاب و سربازی این انقلاب موفق بدار.
الهی! مسئولینی که با بصیرت تمام، آزاد از حزب بازی ها و باند بازی ها، با زمان شناسی و درک شرایط تاریخی، خود را وقف خدمت گذاری به انقلاب و به ثمررساندن اهداف آن کرده اند، موفق و مؤید بدار.
پروردگارا! مقام معظم رهبری، این زبان هدایت تو در این قرن را در پناه خودت از همه ی بلیات سمایی و ارضی محفوظ بدار.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
منابع
قرآن
نهج البلاغه
بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی«رحمه الله علیه»
الکافی، ابی جعفر محمدبن یعقوب کلینی«رحمه الله علیه»
تحف العقول، ابن شعبه حرانى
توحید صدوق
إرشاد القلوب إلى الصواب، شیخ حسن دیلمى
وسائل الشیعه، شیخ حرّعاملی
اعتقادات امامیه، شیخ صدوق و شیخ مفید
عنصر شجاعت یا هفتاد و دوتن و یک تن ، حاج میرزا خلیل کمره ای
مستدرك الوسائل، حسین نوری طبرسی
امام شناسی، آیت الله حسینی تهرانی«رحمه الله علیه»
کنزالعمال، متّقى هندى
احتجاج، ترجمه ی غفارى مازندرانى
فضائل الشیعة، شیخ صدوق
الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد بن على طبرسى
فضائل پنج تنh در صحاح ششگانه اهل سنت، محمد باقر ساعدى
فرائدالسمطین، شیخ الاسلام حموئى
كنز الفوائد، ابو الفتح كراجكى
عقبات الانوار فی امامة الأئمة الأطهار
الفین، علامه حلى، ترجمه ی وجدانى
منتهی الآمال؛ شیخ عباس قمی
عوالی اللّالی؛ ابن ابی جمهر احسائی
احقاق الحق، شهید قاضی نور الله شوشتری
الارشاد، شیخ مفید
كمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق
عیون اخبار الرضاu، شیخ صدوق
شفاء الصدور فی شرح زیاره العاشور، میرزا ابوالفضل تهرانی
مروج الذهب، مسعودی
اُسْدُالغالب، ابن اثیر
مسند، احمد حنبل
تاریخ ابن كثیر شامی
كتاب «صفین»، نصربن مزاحم
مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری
الریاض النضره ، محب طبری
تاریخ الخمیس، الامام الشیخ حسین بن محمد بن الحسن الدیار
فی معرفه حجج الله على العباد، قوشجی
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید
ینابیع المودة، قُنْدُوزی شافعی
كشف المحجه لثمره المهجة، سید ابن طاووس
مقتل الحسینu، خوارزمی
معانی الاخبار، شیخ صدوق
اللهوف علی قتلی الطفوف، سیدبن طاوس
مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور
امالی، صدوق
مقتل مقرّم
حدیقه الشیعه، محقق اردبیلی
الامام الحسین، عبدالله علایلی
تاریخ یعقوبی
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده
· معرفت النفس و الحشر (ترجمه و تنقیح اسفار جلد 8 و 9)
· گزینش تكنولوژی از دریچه بینش توحیدی
· علل تزلزل تمدن غرب
· آشتی با خدا ازطریق آشتی باخود راستین
· جوان و انتخاب بزرگ
· ده نكته از معرفت نفس
· كربلا، مبارزه با پوچی ها (جلد 1و2)
· زیارت عاشورا، اتحادی روحانی با امام حسینu
· فرزندم این چنین باید بود
· فلسفه حضور تاریخی حضرت حجتg
· مبانی معرفتی مهدویت
· مقام لیله القدری فاطمهi
· از برهان تا عرفان (شرح برهان صدیقین و حركت جوهری)
· جایگاه رزق انسان در هستی
· زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان
· فرهنگ مدرنیته و توهّم
· دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی
· معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی
· بصیرت حضرت فاطمهi
· جایگاه و معنی واسطه فیض
· آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود
· صلوات بر پیامبرf؛عامل قدسی شدن روح
· عوامل ورود به عالم بقیت اللهی
· اسماء حسنا، دریچه های نظر به حق
· امام خمینی و خودآگاهی تاریخی
· امام و امامت در تکوین و تشریع
· امام و مقام تعلیم به ملائکه
· خویشتن پنهان
· جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم
· مبانی نظری و عملی حب اهل بیتh
· ادب خیال، عقل و قلب
· عالم انسان دینی
· جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر در عالم
· هدف حیات زمینی آدم
· زن، آن گونه كه باید باشد
· خطر مادی شدن دین
· چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی
· هنر مردن
· راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
· تمدن زایی شیعه
· حقیقت نوری اهل البیت
· بصیرت و انتظار فرج
· آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی
· سلوک ذیل شخصیت امام خمینی
· رمضان دریچه رؤیت