+
-
بسم الله الرحمن الرحیم

دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی

فهرست دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی


مقدمه

باسمه تعالی

از آن جایی که بسیاری از شیعیان به راهنمایی ائمه معصومینh هر صبح جمعه از طریق دعای ندبه حیات معنوی خود را در گستره زندگی فردی و تاریخی، زنده نگه می دارند و متوجه اند که راه تحقق عالی ترین آرمان بشری، یعنی ظهور حضرت بقیه الله اعظمg فراموش نشود، جا داشت که این سنت بسیار نیکو هر چه بیشتر با محتوای کامل تری برقرار گردد تا عالی ترین نتیجه را به بار آورد و لذا بر آن شدیم با ارائه شرحی از دعای ندبه که توسط استاد طاهرزاده تهیه شده است، تا حدّی وظیفه خود را نسبت به توجه بیشتر به هدف اصلی این دعایِ بزرگ ایفاء کرده باشیم. امید است که از جهت اصلی و رسالت مهم این دعای جلیل القدر غفلت نشود، چرا که وقتی نگاه و نظر نسل جوان و تحصیل کرده ما متوجه فردای نورانی تاریخ شد، دیگر تحت تأثیر ظلمات زمانه قرار نمی گیرد و از تحرک و نشاط برای فردای نورانی خود و جامعه خود باز نمی ایستد، و یکی از رسالت هایی که دعای ندبه متذکر آن است چنین نکته ای است. علاوه بر آن، این دعا برای مسلمانان روشن می کند که اگر هنوز ما به عظمت هایی که در اسلام عزیز نهفته است دست نیافته ایم به جهت آن است که به اسلام اهل البیتh رجوع نکرده ایم و در واقع این دعا راه برگشت به عظمت اسلام را گوشزد می کند و انسان را در عبادتی پاک و هوشیارانه وارد می نماید تا قلب او همواره در سوز نور مقدس حضرت بقیه اللهg منوّر بماند و از بهره های وجودی آن حضرت در زمان غیبت نیز محروم نباشد.

به امید هرچه بیشتر نزدیک شدن به فرهنگ معنوی و پرباری که دعای ندبه در اختیار ما قرار می دهد.

گروه فرهنگی المیزان



مقدمه مؤلف

باسمه تعالی

دعای ندبه؛ مرامنامه انسان هایی است که شهادت به پویایی و جهت دار بودنِ تاریخ می دهند و معتقد به جهت گیری خاصِ حق و حقیقت در دل ظلمت به سوی نور هستند.

دعای ندبه؛ یادآور این نکته دقیق است که زخم های ستم دیدگانِ مظلوم نه تنها فراموش نشده، بلکه آن مظلومیت ها مقدمه به بارنشستن همه زحمات انبیاء و اولیاءh است در بلوغ تاریخ زمین و با ظهور امام معصومg، همچنان که؛

صد هزاران طفلْ سر بُبْریده شد

تا کلیم الله صاحبْ دیده شد

یعنی هیچ ظلمی بی جواب نمی ماند و هیچ مظلومیتی بی حاصل نخواهد بود و خون مظلومان و ناله ستمدیدگان زمینه ظهور آن حضرت را فراهم خواهد کرد.

دعای ندبه؛ قصه دل همه آگاهان به حقانیت حاکمیت حق است که به وعده خداوند ایمان دارند و هرگز ظلم روزگاران را به رسمیت نمی شناسند و یک روز از زندگی را بی امام خود نخواهند گذراند و اگر از ظهور او محروم اند نگذاشته اند که از نجوای با او محروم شوند.

دعای ندبه؛ متذکر جریان نورانی تاریخ است که از حضرت آدم(ع) شروع شده و از طریق سایر انبیاءh همواره تاریخ را درمی نَوَردد و جلو می رود، و معتقدان به این جریانِ نورانی را از مهلکه های ظلمات روزگارشان رهایی می بخشد. در مقابل این جریان نورانی، جریانی است که همواره گرفتار ظلمات زمانه خود است و نه تنها از آن غافله بزرگ که نهایتی بس نورانی دارد عقب می افتد بلکه گرفتار پوچی و بی ثمری خواهد شد.

دعای ندبه؛ گویای حقیقتی است که همه مسلمانان و حتی غیر مسلمانان نیز می توانند بر محور آن به منزل های امیدبخش آینده بشر نایل شوند.

فرهنگ غرب می خواهد بگوید و بر آن اصرار دارد که تاریخ بشر سیری داشته که به فرهنگ غرب ختم شد و آن فرهنگ، نهایت تاریخ است.[1] ولی وقتی شما از طریق دعای ندبه روشن نمودی این حرف، حرف مطلقی نیست، عملاً همه غرب را ویران کرده ای و روشن نموده ای فردای تاریخ نه غربی است و نه ادامه غرب.

به فرمایش آیت الله مرعشی«رحمه الله علیه»: «دعای ندبه از پر رازترین ادعیه است که بنده گناهکارِ خداوند را به ساحل آرامش می رساند و از جمله ادعیه معتبر و از توسلاتِ عالیه الْمضامین می باشد که آن را شیخ بزرگوار محمدبن مشهدی در مزار و سیدجلیل، ابن طاووس در مصباح الزائر و علامه مجلسی در بحارالانوار و آقامیرزاحسین نوری در تحفه الزائر نقل فرموده اند».[2]

آری! معارف بسیار بلند و عمیق این دعا دلیل روشنی است که جز از سرچشمه زلال امامان معصومh صادر نشده است و به قول معروف «مَتْنُهُ دَلیلٌ عَلی صِحَّتِه» و از استحکام آن همین بس که تمام مضامین مطرح در این دعا منطبق بر قرآن و یا روایاتی است که در بین همة مسلمانان - اعم از شیعه و سنی - مورد اعتماد و اطمینان می باشد.[3]

دعای ندبه؛ نه تنها در همین امروز، ما را متوجه جایگاه عقیدتی تاریخی مان می نماید، متذکر این نکته دقیق است که مواظب باشیم هدف گم نشود و در نتیجه گرفتار روزمرّگی ها شویم، و از ثمردهی جریان نورانی حرکات انبیاءh در سراسر تاریخِ بشر غفلت کنیم، و جهان را برای جولان ستمگران باز بگذاریم و از وعده بزرگ خدا، که حاکمیت جبهه نور بر جبهه ظلمت است باز بمانیم.

دعای ندبه؛ دعوت انسان است برای قرارگرفتن در جبهه مثبت و نورانی تاریخ و فاصله گرفتن از جبهه منفی و ظلمانی آن، و با اطمینان و ایمان به وعده خداوند و با قرارگرفتن در جبهه مثبت تاریخ، خود را برای ظهور نور نهایی آماده کنیم. چرا که حضرت أبی الحسن(ع) فرمودند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»[4] یعنی همین که نظر خود را از آن فرج نهایی بر ندارید، هم اکنون در فرج و گشایش هستید و ظلمات آخرالزمان، شما را نمی رباید. و توجه به دعای ندبه عامل قرارگرفتن در چنین فرجی است.

در این دعا به ما آموزش داده اند در عین این که در هیچ شرایطی از موضوع حقانیت مسیر اهل البیتh عدول ننمایید و همواره سعی کنید آن را زنده نگهدارید. در این راه به گونه ای حرکت کنید که موجب اختلاف در جامعه مسلمین نشود و به واقع این دعا الگوی مناسبی است جهت معنی کردن انسجام اسلامی، چرا که معنی انسجام اسلامی به معنی نفی حقانیت شیعه نیست، بلکه به این معنا است که این حقانیت نباید منشأ اختلاف بین مسلمانان باشد و فرهنگ تشیع که می تواند بهشتی از معارف اسلامی را در اختیار جهان اسلام قرار دهد نباید عامل دوگانگی در جهان اسلام شود.

تذکر: همچنان که ملاحظه خواهید کرد دعای ندبه دارای نظم و ترتیب دقیقی است که از توجه به ارسال رسولان یعنی از آدم(ع) شروع می شود و پس از طرح نقش تاریخی هر یک از انبیاءh ما را متوجه نقش تاریخی و هدایتگرانه حضرت محمدf می نماید و جایگاه تاریخی حضرت علی(ع) را مطرح می نماید و در نهایت ما را متوجه ابعاد مختلف تاریخی و تکوینی و هدایتگرانه حضرت مهدیg می کند، و چون دقت در متن دعا موجب می شود تا بهتر از آن استفاده شود آن دعا در نُه فصل تنظیم شد تا موضوع هر فرازی جداگانه مورد توجه قرار گیرد.

طاهرزاده

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ وَ مُبیرِ الْكافِرینَ﴾

﴿اَلسَّلامُ عَلَی مَهْدِیِّ الْاُمَم.. اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر﴾

﴿وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر، اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیَّةِ اللهِ فی بِلادِهِ﴾[5]

سلام بر امامی كه موجب احیاء مؤمنین و نابودی كافران خواهدشد.

سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظَر و عدل مورد نظر...

سلام بر بقیه الله، در هرجایی كه آن جا شهر خدا خواهد بود.




[1] - به کتاب «پايان تاريخ و آخرين انسان» از «فوکوياما»، ترجمه موسي غني نژاد رجوع فرماييد.
[2] - وصيت نامه آيت الله مرعشي«رحمه الله عليه»
[3] - در رابطه با سند دعاي ندبه به اطلاع مي رسانم که مرحوم مجلسي در مجلد 102 بحارالانوار از دو کتاب دعاي معروف و معتبر علماي قرن 6 و 7 نقل مي کند. ابتدا در صفحه 104 همان مجلد از کتاب مصباح الزائر سيدبن طاووس «متوفاي 667» مي آورد و در صفحه 110 مي گويد: «محمدبن مشهدي(از علماي قرن 4) در مزار کبير از محمدبن علي بن ابي قرّه نقل مي کند که او مي گويد: من اين دعا را از کتاب ابوجعفرمحمدبن حسين بن سفيان نقل کردم. مرحوم محدث قمي در کتاب هديه الزائرين صفحه 507 ، دعاي ندبه را از سه کتاب مزار نقل مي کند و در اين سه مزار، دعاي ندبه از کتاب ابن ابي قرّه نقل شده که او از حسين بن سفيان بزوفري نقل کرده، شايد او نيز از پدرش که از علماء و راويان بزرگ قرن چهارم و در زمان غيبت صغري بوده نقل کرده و او هم به وسيله نوّاب اربعه از راه مکاتبه و توقيع با حضرت صاحب الامرg در ارتباط بوده و اين دعا را هم در کتاب خود نقل کرده و به دست فرزندش رسيده است.
[4] - بحارالانوار، ج 52، ص 130.
[5] - مفاتيح الجنان قسمتي از زيارت مخصوص امام زمانg

قدسي بودن سراسر تاريخ

می خواهیم از طریق نظر به دعای ندبه ظرائفی از سنن الهی را که منجر به ظهور حضرت صاحب الامرg می شود عرض نماییم. قبلاً در بحثی تحت عنوان «فلسفه حضور تاریخی حضــرت حجتg» با نظر به دعای ندبه عرایضی مطرح شد که در این بحث همان را پیگیری می نماییم و وسعت می دهیم. در مباحث «مبانی معرفتی مهدویت» دلایل وجود امام زمانg و این كه چرا جهان، انسان كامل می خواهد و نقش انسان كامل در هستی و در قلب ما چیست مورد بحث قرار گرفت، در این جا محور بحث ما تأملی در دعای ندبه است به عنوان یك متن بسیار ارزشمند و دقیق که متذكر می شود هویت بشر در آینده تاریخ چگونه خواهد بود، تا متوجه شویم تاریخ، هم مبدیی الهی داشته و هم بستر تاریخ به وسیله انبیا همواره با حالتی الهی و معنوی در سیر بوده است، و هم غایت تاریخ به عنوان عصاره كار همه انبیاءh به ثمر می نشیند و آنچه مورد نظر آن ها بوده است، در بلوغ تاریخ ظاهر می شود. یعنی اگر انسان بفهمد كه «ابتدا»، «بستر» و «انتهای تاریخ»، الهی و قدسی است و خدا به كل حیات زمینی بشر یك توجه خاص دارد، جایگاه خودش را در هیچ زمانی جدای از سنت های عالَم و یك چیز فراموش شده و اتفاقی نمی داند. البته ما به تبعیت از سیر دعای ندبه بیشتر می خواهیم به مرحله سوم تاریخ یعنی بلوغ آن، که شرایط مدیریت وجود مقدس حضرت صاحب الامرg است توجه كنیم، ولی برای این كه جایگاه بحث روشن تر شود همچنان که دعای ندبه راهنمایی کرده است، توجه به شروع تاریخی حیات انسان و سیر حرکت انبیاء و اولیاء در طول تاریخ ضروری است.



فصل اول فلسفه ارسال رسولانh

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیما اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَی مَا جَرَی بِهِ قَضَاؤُكَ فِی أَوْلِیَائِكَ الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِینِكَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِی لا زَوَالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِكَتَكَ وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرِیعَةَ إِلَیْكَ وَ الْوَسِیلَةَ إِلَی رِضْوَانِكَ فَبَعْضٌ أَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ إِلَی أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْهَا وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْكِكَ وَ نَجَّیْتَهُ وَ مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِرَحْمَتِكَ وَ بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِكَ خَلِیلا وَ سَأَلَكَ لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ فَأَجَبْتَهُ وَ جَعَلْتَ ذَلِكَ عَلِیّا وَ بَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْلِیما وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ رِدْءا وَ وَزِیرا وَ بَعْضٌ أَوْلَدْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَبٍ وَ آتَیْتَهُ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ كُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِیعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهَاجا وَ تَخَیَّرْتَ لَهُ أَوْصِیَاءَ مُسْتَحْفِظا بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَّةٍ إِلَی مُدَّةٍ إِقَامَةً لِدِینِكَ وَ حُجَّةً عَلَی عِبَادِكَ وَ لِئَلا یَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ یَغْلِبَ الْبَاطِلُ عَلَی أَهْلِهِ وَ لا یَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولا مُنْذِرا وَ أَقَمْتَ لَنَا عَلَما هَادِیا فَنَتَّبِعَ آیَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزَی

اگر شما در دعای شریف ندبه دقت كنید؛ ملاحظه می فرمایید که با حمد پروردگار نظر بر زیبایی های سنت خداوند دارد و آن دعا به این شكل شروع می شود كه:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیما».

پس از حمدِ خدا و نظر به زیبایی های عالَم وجود و صلوات بر محمد و آل اوf عرض می كنی:

«اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلی ما جَری بِهِ قَضائُكَ فِی اَوْلِیائِكَ الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُم لِنَفْسِكَ وَدِینِكَ».

در این فراز که معارف بسیار عمیقی را در رابطه با سنن الهی در بر دارد، می گویی:

خدایا! بنای تو این است كه همواره عده ای از اولیای خود را برای خودت و دینت برمی گزینی، حمد تو را به جهت چنین قاعده و قضایی كه جاری فرمودی تا یک روز هم بشر از راهنمای انسان های آسمانی محروم نباشد و سپس علت انتخاب پیامبرانh را چنین اظهار می داری:

«إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِی لا زَوَالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا، فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِكَتَكَ وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ».

آن گاه كه نعیم گسترده و باقی و بی زوالِ ابدی را كه نزد توست، برای آن راهنمایان اختیار كردی، البته این لطف بزرگ بعد از آن بود كه زهد و دوری از مقامات و دوری از لذّات و زینت و زیورهای دنیایِ دون را با آن ها شرط فرمودی، آن ها هم بر این شرط متعهد شدند، و تو هم می دانستی كه به عهد خود وفا خواهند كرد، پس آنان را مقبول و مقرب درگاه خود قرار دادی و برای آن ها علوّ ذكر و بلندی نام و ثنای خاص و عام را از پیش خود عطا كردی و ملائکه را بر آن ها فرو آوردی و از طریق نزول وَحی آن ها را گرامی داشتی و با علم خودت آن ها را میزبانی نمودی.

در این فراز اولاً؛ متذکر می شوید نعمت نبوت که به انبیاء داده می شود نعمت بزرگ و بی زوالی است. ثانیاً؛ آن نعمت بر اساس حکمت خاص الهی به انبیاء داده می شود، و آن عبارت است از توجه به شایستگی خاصی که در انبیاءh موجود است.

«وَجَعَلْتَهُمُ الذَّرِیعَةَ اِلَیْكَ وَالْوَسیلَةَ اِلی رِضْوانِك»

حمد تو را كه این اولیاء و پیامبران را به عنوان وسیله ای برای نزدیكی بندگان به سوی خودت، و برای فراهم كردن راه كسبِ رضوان و رضایت خودت، قرار دادی.

پس روشن می شود كه جایگاه پیامبران و اولیاء الهی و از جمله امام زمانg در زندگیِ همیشگی بشر برای این است كه «اَلذَّریعَةَ اِلَیْكَ» یعنی؛ وسیله هستند به سوی تو ای خدا! و این که آن ها برای به دست آوردن رضوان و رضایت الهی، واسطه بین انسان ها و خدا باشند. در این فراز از دعا، ما خداوند را حمد می كنیم كه هیچ روزی، بشریت را تنها نگذاشته تا راه به سوی معبود خود را گم كنند و از مقصد اصلی خود كه كسب رضایت پروردگارشان است محروم گردند. معلوم می شود خداوند در هیچ روز از روزهای زندگیِ بشر راضی به مسیر غیر از حق و حقیقت برای بشریت نبوده است، حال چه در امور فردی و چه در امور اجتماعی، و حمدکردن خدا در این راستا نشانه توجه به چنین نعمت بزرگی است.



شروع زيباي تاريخ

پس از این كه در آغاز دعا، خدا را به جهت شروع زیبای تاریخِ انسانی حمد كردی، شروع می كنی حضور انبیا و نقش آن ها را در مرحله مرحله تاریخ متذکرشدن. ابتدا در رابطه با حضرت آدم(ع) می گویی:

«فَبَعْضٌ اَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ اِلی اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها».

از جمله انبیاءh، یكی را در بهشتِ خود جای دادی تا آن جا كه از آن خارج نمودی.

این فراز؛ قصه آدم(ع) را متذكر می شود، می گویی:

خدایا! حالا كه یك عده ای را برای خودت و دینت خالص كردی، یكی از آن ها حضرت آدم(ع) است.

«وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْكِكَ وَ نَجَّیْتَهُ وَ مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِرَحْمَتِكَ».

و یكی از آن انبیاءh یعنی حضرت نوح(ع) را با كشتی حمل كردی و او و یارانش را بر اساس رحمتی كه بر بندگان مرحمت کردی، از هلاكت نجات دادی.

«وَ بَعْضٌ اِتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِكَ خَلیلاً وَ سَأَلَكَ لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ فَأَجَبْتَهُ وَ جَعَلْتَ ذَلِكَ عَلِیّا».

و یكی دیگر از آن ها یعنی حضرت ابراهیم(ع) را برای خودت دوست و خلیل قرار دادی و به مقام خُلَّتِ خود برگزیدی و درخواستش را كه از تو خواستن لسان صدق در اُمم آخر باشد اجابت كردی و او را به مقام بلندی رساندی.

این قسمت اشاره به آیه 84 سوره شعراء است كه حضرت ابراهیم از خدا تقاضا كرد: «وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» و مرا در میان آیندگان زبان صدق و راستی قرار بده كه همان وجود مقدس حضرت محمدf و دین اسلام باشد و لذا پیامبر اسلامf می فرمودند: من دعای ابراهیم هستم.

علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» در رابطه با این آیه و تقاضای حضرت ابراهیم(ع) می فرمایند: «و ابراهیم عرض کرد؛ پروردگارا! در قرون آخرالزمان فرزندی عطایم کن که زبان صدق من باشد و منویات مرا بگوید، همان طور که زبان من، منویات و نیات درونی مرا می گوید. یعنی دعوت من بعد از من باقی بماند و خداوند رسولانی بدین منظور مبعوث فرماید».

در این فراز از دعای ندبه متذکر چنین برخوردی از طرف خداوند با حضرت ابراهیم(ع) می شوی و به خداوند عرضه می داری که تقاضای حضرت ابراهیم(ع) را در مرتبه ای بلند قرار دادی که همان مبعوث کردن رسول اللهf است.

«وَبَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْلیماً وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ رِدْءا وَ وَزِیرا».

و یكی دیگر از آن انبیاء، حضرت موسی(ع) است که از طریق درخت با او سخن گفتی، آن هم چه سخن گفتنی، و نیز برادرش را وزیر و كمك وی قرار دادی.

اشاره به آخر آیه 164 سوره نساء است که می فرماید: «وَ کَلَّمَ اللهُ مُوسی تَکْلیماً» و خدا با موسی(ع) سخن گفت، آن هم سخن گفتنی ناب و کامل. و نیز اشاره دارد به آیات 29 و 30 سوره طه که حضرت موسی(ع) از خداوند تقاضا می کند «وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی»؛ برادرم هارون را کمک کار من قرار ده.

در این فراز متذکر این نوع مددها به حضرت موسی(ع) هستی و این که خداوند پیامبران خود را با ظریف ترین تجهیزات برای هدایت بشر مجهّز کرده است.

«وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَیْرِ اَبٍ وَ آتَیْتَهُ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ».

و از دیگر انبیاء، حضرت عیسی(ع) را بدون پدر متولد كردی و به كمك روح القدس به او كمك نمودی.

آیه 110 سوره مائده در این رابطه می فرماید: «إذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسی ابْنَ مَرْیَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِی عَلَیْكَ وَعَلَی وَالِدَتِكَ إِذْ أَیَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَكَهْلاً...» آن گاه که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! یاد آور نعمت مرا بر خودت و بر مادرت آنگاه که از طریق روح القدس به تو مدد رساندم و سخن گفتی با مردم در گهواره و در هنگام پیری.



پيامبران؛ مستقر کنندگان حق در تاريخ

بعد از متذكر شدن سنت عنایت الهی به اولیائش، از طریق آن دعا جمع بندی می كنی و عرضه می داری:

«وَكُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَریعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهَاجاً وَ تَخَیَّرْتَ لَهُ أَوْصِیَاءَ مُسْتَحْفِظا بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَّةٍ إِلَی مُدَّةٍ إِقَامَةً لِدِینِكَ وَ حُجَّةً عَلَی عِبَادِكَ»

و برای هر كدام از این پیامبران یك شریعت و راهی مقرر کردی و جانشین هایی برای آن ها تعیین نمودی، برای آن كه یكی بعد از دیگری در مدت معین، مستحفظ دین و نگهبان آیین و حجت بر بندگانت باشند.

تا بشریت در طول حیاتش گمراه نشود. پس بشر حتی یك روز از زندگی را بدون وسیله برای ارتباط با عالم بالا نبوده است؛ سپس می گویی خدایا به این دلیل این چنین كردی که:

«وَ لِئَلّا یَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ یَغْلِبَ الْبَاطِلُ عَلَی أَهْلِهِ وَ لا یَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً مُنْذِراً وَ أَقَمْتَ لَنَا عَلَما هَادِیاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزَی».

برای این كه یك روز هم كه شده، حق از جایگاهش گم نشود و باطل بر حق طلبان چیره گردد. و تا حجت بر مردم تمام شود و كسی نگوید چرا برای ما پیامبر و انذاردهنده ای نفرستادی تا نشانه هدایت ما را بر پا بدارد و نگذارد ما خوار و ذلیل شویم.

لذا خداوند در سراسر تاریخ بشر كاری كرد تا همواره مردم برای تشخیص حق از باطل ملاك داشته باشند. اصلاً صحنه زندگی بشر این طور نبوده است كه در برهه ای از تاریخِ حیات او حق برایش پنهان باشد.

در ادامه وارد فراز دیگری می شوی که متذکر انتخاب آخرین پیامبر یعنی حضرت محمدf است.



فصل دوم نقش تاريخي و هدايت گرانه حضرت محمدf

إِلَی أَنِ انْتَهَیْتَ بِالْأَمْرِ إِلَی حَبِیبِكَ وَ نَجِیبِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَكَانَ كَمَا انْتَجَبْتَهُ سَیِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ وَ صَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَیْتَهُ وَ أَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَیْتَهُ وَ أَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ قَدَّمْتَهُ عَلَی أَنْبِیَائِكَ وَ بَعَثْتَهُ إِلَی الثَّقَلَیْنِ مِنْ عِبَادِكَ وَ أَوْطَأْتَهُ مَشَارِقَكَ وَ مَغَارِبَكَ وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُرَاقَ وَ عَرَجْتَ بِهِ [ بِرُوحِهِ] إِلَی سَمَائِكَ وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا یَكُونُ إِلَی انْقِضَاءِ خَلْقِكَ ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِیلَ وَ مِیكَائِیلَ وَ الْمُسَوِّمِینَ مِنْ مَلائِكَتِكَ وَ وَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دِینَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ وَ ذَلِكَ بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّأَ صِدْقٍ مِنْ أَهْلِهِ وَ جَعَلْتَ لَهُ وَ لَهُمْ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبَارَكا وَ هُدًی لِلْعَالَمِینَ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنا وَ قُلْتَ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرا ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی كِتَابِكَ فَقُلْتَ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرا إِلا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ قُلْتَ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ وَ قُلْتَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلا فَكَانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْكَ وَ الْمَسْلَكَ إِلَی رِضْوَانِكَ

«اِلی اَنِ انْتَهَیْتَ بِالْاَمْرِ اِلی حَبیبِكَ وَ نَجِیبِكَ مُحَمَّدٍf».

تا این كه كارِ برانگیختن پیامبران و حق نمایی را به حبیب خودت محمد مصطفیf ختم نمودی.



جايگاه آخرين پيامبرf در هستي

بعد از طرح سیر انبیاءh در طول تاریخ بشر و علت حضور همیشگی آن ها، در این دعا شروع می كنی راجع به جایگاه و مقام پیامبر اسلامf مفصّل سخن می گویی كه آخرین پیامبرf در عالم بشری و در تاریخ چه جایگاهی داشته است، متذکر مقام معراجی و وسعت شخصیت آن حضرت و گستره علم آن حضرت می شوی و این که خداوند به او وعده داد که «دشمنان تو را مرعوب تو می نمایم،[6] و از طرف ملائکه مقرب، تو را و دین تو را حفظ و بر همه ادیان پیروز می گردانم».[7] و نکات ظریف دیگر که در پیش خواهد آمد و آن عبارت است از:

«فَكَانَ كَمَا انْتَجَبْتَهُ سَیِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ وَ صَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَیْتَهُ وَ أَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَیْتَهُ وَ أَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ».

و او یعنی آخرین پیامبرf چنان او را به رسالت برگزیدی، که سید و بزرگ خلایق بود و عصاره پیامبرانی كه به رسالت انتخاب فرمودی، و افضل از هركس كه برگزیده توست وگرامی تر از تمام پیامبرانی كه معتمد تو بودند.

زیرا مقام آخرین پیامبر، مقامِ جامعیت همه اسمائی است که خداوند بر همه پیامبرانش متجلی نموده و او مقام جامعیت برزخ کبری است. به طوری که همه اسماء الهی به نحو جامعیت در مقام آن حضرت جمع است بدون آن که اسمی بر اسمی غلبه داشته باشد، همان طور که ربّ آن حضرت که «اسم اعظم الله» است چنین است.[8]

«قَدَّمْتَهُ عَلَی أَنْبِیَائِكَ وَ بَعَثْتَهُ إِلَی الثَّقَلَیْنِ مِنْ عِبَادِكَ وَ أَوْطَأْتَهُ مَشَارِقَكَ وَ مَغَارِبَكَ».

بدین جهت او را بر همه رسولانت مقدم داشتی و بر تمام بندگانت از جن و انس مبعوث گردانیدی و شرق و غرب عالمت را زیر قدم فرمان رسالتش گستراندی.

در همین رابطه آن حضرتf می فرمایند: «زُوِیَتْ لِی الْاَرْضُ فَأُرِیتُ مَشارِقَها وَ مَغارِبَهَا وَ سَیبْلُغُ مُلْکُ اُمَّتی مَا زُوِیَ لِی مِنْها».[9] زمین برای من جمع شد، پس شرق و غرب آن به من نشان داده شد، و به زودی سلطه و اقتدار امتم به آن چه برای من نمایان شد، خواهد رسید.

در این فراز متذکر وسعت زمینی و زمانی و تاریخی و جغرافیایی اسلام خواهی بود. و سپس عرضه می داری:

«وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُرَاقَ وَ عَرَجْتَ بِهِ (بِرُوحِهِ) إِلَی سَمَائِكَ وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا یَكُونُ إِلَی انْقِضَاءِ خَلْقِكَ».

و براق را مُسَخَّر او فرمودی و به وسیله آن او را به سوی آسمان خود به معراج بردی و علم گذشته و آینده، تا انقضاء خلقت را در جان او به ودیعت سپردی.

این فراز به معراج آن حضرت اشاره دارد که اول سوره إسراء متذکر آن شده است و ما را متوجه این قاعده مهم می گرداند که پیامبرِ دینی که باید تا قیامت تمام مناسبات بشریت را مدیریت کند چگونه از همه اسرار عالم آگاه شده و بر اساس همان آگاهی ها دین خود را به بشریت اعلام فرموده است.

«ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِیلَ وَ مِیكَائِیلَ وَ الْمُسَوِّمِینَ مِنْ مَلائِكَتِكَ وَ وَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دِینَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ».

و آنگاه او را با ایجاد رعبی که در دل دشمنانش ایجاد فرمودی، بر آن ها پیروز گردانیدی و جبرئیل و میكائیل و دیگر فرشتگانِ با اسم و رسم و مقام را گرداگردش فرستادی، و به او پیروزی دینش را بر تمام ادیان عالم، بر خلاف میل مشركان، وعده فرمودی.

در این فراز متوجه اراده خداوند می شوی نسبت به مددهایی که به پیامبر اسلامf و به اسلام نموده است، تا به عنوان آخرین و کامل ترین دین، جایگاه خود را در کلّ زمین محکم نماید. عرضه می داری؛ آن پیامبر را با رعب و ترسی که در دل دشمنانش انداختی و می اندازی، یاری نمودی و یاری می کنی. که اشاره است به قسمتی از آیه 12 سوره انفال که خداوند می فرماید: «سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعب»[10] به زودی در قلب کافرانی که با تو مقابله می کنند، رعب و وحشت ایجاد می کنم.

در همین راستا پیامبر خداf در حدیثی که خصوصیات دین خود را بر می شمارند، می فرمایند: «.... وَ نُصِرْتُ بِالرُّعْب ...»[11] و از طریق رعبی که خداوند در دل دشمنان اسلام می اندازد من یاری شدم.

و در ادامه این فراز از دعا متذکر مددهای ملائکه الهی می شوی که نمی گذارند این دین در توطئه دشمنانش دفن شود تا آن جایی که بر خلاف میل و نقشه مشرکان، بر همه ادیان پیروز می گردد.[12] که این اشاره به ظهور نهایی آن دین در آخرالزمان با حاکمیت نور چشم انبیاء و اولیاء یعنی حضرت صاحب الزمانg است.[13]

«وَ ذَلِكَ بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّءَ صِدْقٍ مِنْ أَهْلِهِ وَ جَعَلْتَ لَهُ وَ لَهُمْ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبَارَكا وَ هُدًی لِلْعَالَمِینَ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنا».

و این وعده پیروزی پس از آن بود كه او را - هجرت اجباری از مکه - با فتح و ظفر به جایگاه و خانه صدقِ اهل بیت یعنی كعبه باز گردانیدی، و برای او و اهل بیتش خانه مكه را اولین بیت و نخستین خانه برای عبادت بندگان مقرر فرمودی و وسیله هدایت عالمیان گردانیدی، خانه ای كه مبارك و عامل هدایت عالمیان بود و آیات و نشان های آشكار ایمان و مقام ابراهیم خلیل(ع) در آن نمایان است و محل امن و امانی است بر هر كس كه در آن داخل می شود.

این فراز اشاره به آیات 96 و 97 سوره آل عمران دارد، که می فرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًی لِّلْعَالَمِینَ * فِیهِ آیَاتٌ بَیِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا .....»؛ اولین خانه ای که جهت عبادتگاه مردم بنا شد، مکه بود که در آن برکت و هدایت عالمین است و در آن آیات روشن و مقام ابراهیم قرار دارد و هرکس در آن محل وارد شود در امنیت است. این فراز از دعا به این قضایا و آیات اشاره دارد.




[6] - سوره انفال، آيه 12.
[8] - براي روشن شدن مقام آخرين پيامبرf به بحث مقام منذِر بودن رسول خدfا در تفسير سوره مبارکه «ق» جلسات 2 و 3 رجوع فرماييد.
[9] - بحارالانوار، ج 18، ص 136.
[10] - آيات ديگر مثل آيه 26 سوره احزاب و يا آيه 2 سوره حشر نيز به اين نکته اشاره دارد.
[11] - بحارالانوار، ج 16، ص 308.
[12] - اشاره به آيات 33 سوره توبه و امثال آن دارد.

جايگاه اهل بيت پيامبرh

سپس در ادامه عرضه می داری:

«وَ قُلْتَ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرا».

و درباره خاندان آن حضرت فرمودی فقط خداوند اراده کرده تا شما اهل بیت را از هرگونه رجس و ناپاكی دور سازد و آن هم پاك بودنی خاص.

این قسمت حاوی نکات مهم معرفتی است و اشاره دارد به قرآن که می فرماید:

«...اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیرا...»[14]

ای اهل البیت! فقط و فقط خداوند خواسته تا شما را از هرگونه پلیدی بزداید و اعتقاد باطل و اثرعمل زشت را از شما پاك كند و شما را به موهبت عصمت اختصاص دهد.

با دقت در آیه تطهیر نكات زیر مورد توجه قرار می گیرد.

1- «رِجْس» از نظر لغت چون با «ال» آمده ، به معنی هرگونه پلیدیِ جسمی و روحی است.

2- بیش از 70 حدیث كه بیشتر از اهل سنت است اقرار دارد كه «اهل البیت» شامل ، رسول خداf و حضرت علی(ع) و فاطمه زهراi و امام حسن و امام حسین«علیهماالسلام» می باشد.[15]

3- اُمّه سلمه می گوید: بعد از آمدن آیه تطهیر، رسول خداf عبای خود را برسر حضرت علی و همسر او و حسنین«علیهماالسلام» انداختند و بعد گفتند: بارالها ! این ها آل محمداند. من گوشه عبا را بالا زدم كه وارد شوم، حضرت آن را از دست من كشیدند و گفتند: تو بر خیر هستی،[16] (یعنی؛ تو زن خوبی هستی ولی جایت این جا نیست).

سؤال: چرا آیه شامل زنان پیامبر نمی باشد ؟

جواب: اولاً: هیچ كس تا به حال قائل به عصمت زنان پیامبر نشده است، در حالی كه آیه خبر از عصمت «اهل البیت» می دهد و از جریان مباهله هم روشن می شود که زنان پیامبرf معصوم نیستند و لذا در كنار اهل البیت پیامبرf جهت مباهله یك نفر از آن ها هم وارد مباهله نشده است.[17]

ثانیاً: همه روایات از سنی و شیعه پنج تن مذكور را به عنوان اهل البیت معرفی كرده اند.

ثالثاً: اگر آیه مربوط به زنان پیامبر بود از ضمیر «عَنْكُنَّ» كه قبل از آیه به صورت جمع مؤنث بود، باید استفاده می شد و نه این كه بفرماید «عَنْكُمْ» یعنی ضمیر را عوض كند .

4- بنا به روایات و هم چنین با توجه به سیاق آیه، جای اصلی آیه این جا نبوده و با وَحی جبرائیل به دستور پیامبرf بعد از نزول، به این صورت تنظیم شده است، و این روش در كلیه آیات مربوط به اهل البیتh هست كه در بحث مستقلی باید به آن پرداخته شود.

5- از همه مهم تر چون اراده برای تطهیر را در آیه منحصر به اهل البیتh كرده و گفته است «اِنَّما»، اولاً: این تطهیر، آن تطهیر عمومی كه خداوند برای همه مسلمین اراده كرده است نمی باشد، و اگر همان تطهیر بود که برای عموم مردم اراده کرده، دیگر مقام خاصی برای اهل البیتh محسوب نمی شد. ثانیاً: چون خداوند تشریعاً طهارت و تزكیه را برای همه خواسته است، پس این طهارت، طهارت تشریعی نبوده، بلكه طهارت تكوینی می باشد. یعنی طهارت و عصمتی است موهبتی كه در اثرآن، نیروی فوق العاده باطنیِ عصمت در آن ها ایجاد شده است، تا آن ها نمونه كامل زندگی صحیح برای بشریت باشند.

6- خداوند در قرآن فرمود: «اِنَّهُ لَقُرْانٌ كَریم* فی كِتابٍ مَكْنُونٍ* لا یَمَسُّهُ اِلاّ الْمُطَهَّرُون »[18] فقط مطهرون مقامشان، مقام تماس با قرآنی است كه در كتاب مكنون است كه همان مقام غیبی قرآن است. از طرفی در آیه تطهیر فرمود: فقط شما اهل البیت به تمام معنی مطهرید، پس در واقع فقط اهل البیت مترجمان واقعی قرآن اند و بقیه باید قرآن را از آن ها یاد بگیرند. از طرفی فرمود: آن قرآن كریم را كه در كتاب مكنون است غیر مطهرون نمی توانند «مَسّ» كنند، و متوجه هستید كه نفرمود: غیر مطهرون نمی توانند بدانند، بلكه فرمود: غیر مطهرون نمی توانند با آن حقیقت غیبی قرآن تماس بگیرند. این نشان می دهد كه حقیقت قرآن یك امر وجودی و واقعی است و نه اعتباری، و شرط تماس با آن حقیقت مطلق، داشتن طهارت مطلق است، و بقیه به اندازه ای كه از نظر طهارت به اهل البیت نزدیك باشند از قرآن بهره دارند. البته لازم است عزیزان متوجه باشند كه فرهنگ اهل البیت، فرهنگ طهارت است و از طریق طهارت می توان با قرآن ارتباط داشت. یعنی علمشان را با حفظ طهارت تكوینی خود پایدار نگه می دارند و فلسفة وجود آن همه عباداتی که ما در سیره پیامبر و اهل بیتh می بینیم برای حفظ همین طهارت تکوینی است.

شما در فرازی از دعای ندبه كه گذشت متوجه چنین نکته ای یعنی طهارت خاص اهل بیت پیامبرh می شوید و آن را اظهار می دارید که خدایا! ما به چنین مسأله ای ایمان و اعتقاد داریم و سپس در فراز بعدی اظهار می داری:




[14] - سوره احزاب، آيه 33.
[15] - به کتاب امام شناسي، ج 3، از آيت الله سيدمحمدحسين حسيني تهراني رجوع شود.
[16] - امام شناسي، ج 3، ص 144، نقل از غايه المرام، ص 287.
[17]- ابن جرير و طبراني آورده اند كه رسول خداf فرمود: «اُنْزِلَتْ هذِهِ الْايةُ في خَمْسَةٍ: فِيَّ وَ في عَلِيٍّ وَ الْحسن وَ الْحسين وَ فاطِمه» يعني فرمودند: اين آيه در مورد پنج كس نازل شده (در زمان نزول) كه عبارتند از من و علي و حسن و حسين و فاطمهh. از طرفي در سوره تحريم خداوند دو تا از زنان پيامبرf را به باد انتقاد مي گيرد و مفسرين عامه آن را عايشه و حفصه معرفي مي كنند. حال چطور مي توان چنين تطهيري را به زنان پيامبرf نسبت داد. در ضمن اصل روايت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل البيت معرفي كرده است.
[18] - سوره واقعه، آيات 77 تا 79.

نتايج محبّت به اهل بيتh

«ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی كِتَابِكَ فَقُلْتَ «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»[19] وَ «قُلْتَ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»[20] وَ «قُلْتَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلا»[21] فَكَانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْكَ وَ الْمَسْلَكَ إِلَی رِضْوَانِكَ»

آنگاه تو ای پروردگار! در قرآنت اجر و مزد رسالت پیغمبرت را محبت و دوستی امت نسبت به ذی القربای آن حضرت، یعنی اهل بیت قرار دادی، و به پیامبرت فرمودی که بگو: من از شما امت اجر رسالتی جز مودّت نزدیکان و خویشاوندانم، چیز دیگری نمی خواهم و باز فرمودی: همان اجرِ رسالتی را هم كه خواستم باز به نفع شما خواستم، و باز فرمودی بگو: من از شما امت اجر رسالتی نمی خواهم جز آن كه شما راه خدا را پیش گیرید. پس اهل بیت رسول، همان طریق و مسیر رسیدنِ بندگان به خوشنودی تو می باشند.

چنانچه ملاحظه می فرمایید؛ پس از توجه به مقام طهارت تکوینی اهل البیتh و روشن شدن این نکته که خداوند عده ای را در بین انسان ها طوری پرورانده است تا امت اسلام ملاک عملی حق و باطل را بشناسند. در این فراز متذکر چند آیه از قرآن در مورد اهل البیت و ذِی القربای پیامبر«صلواه الله علیهم» می شوید. خداوند در سوره شوری آیه 23 به پیامبرش دستور داد که «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرا إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»؛ بگو اجر رسالت مرا نمی دهید مگر این که ذِی القربی را مورد مودّت خود قرار دهید.

خلاصه نظر علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» در تفسیر قیم المیزان در این رابطه عبارت است از:

«ای پیامبر! در رابطه با اجر رسالت هم بگو: اجری در رابطه با آن نمی خواهم مگر دوستی نزدیکانم -که استثناء در این جا منقطع است- و با توجه به این که در سوره سبأ آیه 48 می فرماید: همان اجر رسالتی را هم كه خواستم باز به نفع شما خواستم. پس معلوم است که این اجر و مودّتِ ذی القربی باز در رابطه با استجابت دعوت رسول اللهf و ادامه دین داری امت اسلام است. زیرا اسلام هرگز مردم را دعوت نمی کند به این که خویشاوندان پیامبرf را به خاطر این که خویشاوندان او هستند دوست بدارند، بلکه این محبت، «محبت فی الله» است بدون این که مسئله خویشاوندی، کمترین دخالتی در آن داشته باشد. و صله رحم غیر از محبت به رحم است، چون اسلام بر هر محبتی به جز محبت به خدا خط بطلان کشیده است و با توجه به اخبار زیادی که از طریق شیعه و سنی وارد شده همه آن ها آیه را به مودّت عترت تفسیر کرده اند. و طایفه دیگر روایات که مردم را در جهت فهم کتاب خدا به اهل البیتh ارجاع داده است، کمک می کند تا متوجه باشیم منظور از واجب کردن مودّت اهل البیت و اجر رسالت قراردادن آن مودّت، تنها این بوده است که این محبت وسیله ای گردد تا مردم را به ایشان رجوع دهد و اهل البیت مرجع علمی قرار گیرند. لذا مودّتی که اجر رسالت فرض شده است چیزی ماورای خود رسالت و دعوت دینی و بقاء و دوام آن نیست. در واقع همان است که بگوید: «من هیچ اجری نمی خواهم» و با توجه به آیه 90 سوره انعام که می گوید: «...قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَیٰ لِلْعَالَمِینَ» بگو: این اجری که در برابر رسالتم به شما پیشنهاد می کنم که همان مودت فی القربی باشد، چیزی نیست جز «ذکْریٰ لِلْعالمین»، تذکر و هشیارباشی است برای عالمیان، و وسیله ای برای بشریت است تا مردم معارف دین را از اهل البیتh بگیرند، نفعی است که عاید خود بشر می شود نه عاید عترت. مضافاً که در آیه 57 سوره فرقان می فرماید: «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً» یعنی مزد من در انجام رسالت این است که اگر یکی از شماها بخواهد راهی به سوی پروردگارش اتخاذ کند و دعوت مرا به اختیار بپذیرد، همین مزد من است. پس در دعوت به مودّت ذِی القربی چیزی جز خود دعوت در کار نیست».(پایان سخن علامه طباطبایی«رحمه الله علیه»).

چنانچه ملاحظه می فرمایید در آیه 57 سوره فرقان می فرماید: «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلاً»، ای پیامبر بگو: در مورد قرآن و رسالت خود چیزی نمی خواهم مگر آن کسی که بخواهد راه پروردگارش را بگیرد، یعنی اجر رسالت من همان کسی است که به سوی پروردگارش سیر می کند، یعنی شکرانه این کار از ناحیه خدا، خود این شخص است که راه پروردگار را پیشه کرده است. پس از طرفی فرمود: اجر رسالت من مَودّه فی القربی است، از طرفی دیگر می فرماید: اجر رسالت من آن کسی است که راه خدا را پیشه کند. پس معلوم است ذی القربی راه خدایند و هر کدام همان کسی هستند که به نحو مطلق راه الهی را پیشه کرده اند، چون کسی که در حدّ محدودی راه الهی را پیشه کرده است نمی تواند اجر رسالت باشد، چون اجر رسالت و قرآن باید چیزی در حدّ قرآن و رسالت باشد و کسی که تماماً و در تمام ابعاد اتخاذ سبیل اِلی رَبّه کرده باشد مصداق کامل اجر رسالت است که همان ائمه معصومینh و در حال حاضر حضرت صاحب الزمانg هستند.

ابن عباس نقل می کند که چون آیه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرا إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» نازل شد، اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! أقربای شما که خدای تعالی مودّتشان را بر ما واجب کرده چه کسانی اند؟ حضرت فرمودند: علی و فاطمه و فرزندان ایشان، و این مودّت را که نام بردم، مزد من نیست بلکه برای آن است که به وسیله آن، از آنان پیروی شود و موجبات سعادت دنیا و آخرت خود را فراهم سازند و لذا فرمود: «... مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ ...» و این مودّت اقربای من برای شماست.[22]

با تدبر در همین آیات است که در آخر این فراز از دعا به خداوند عرضه می داری: این خانواده هستند که راه به سوی تو و وسیله جلب رضایت تو می باشند.

پس از توجه به مقام نبوت نبی اکرمf و عنایاتی که خداوند به آن حضرت فرمود و امکاناتی که برای حفظ و ادامه دین او مرحمت فرمود، دعای ندبه وارد فراز بعدی می شود که آن عبارت است از توجه به مقام علی(ع) و نقش آن حضرت در حفظ و ادامه اسلام.




[19] - سوره شوري، آيه 23.
[22] - کفايةالخصام، ص 395، نقل از شرح دعاي ندبه آقاي علوي طالقاني.

فصل سوم جايگاه تاريخي و نقش هدايتگرانه حضرت عليu

فَلَمَّا انْقَضَتْ أَیَّامُهُ أَقَامَ وَلِیَّهُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا هَادِیا إِذْ كَانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ فَقَالَ وَ الْمَلَأُ أَمَامَهُ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ قَالَ مَنْ كُنْتُ أَنَا نَبِیَّهُ فَعَلِیٌّ أَمِیرُهُ وَ قَالَ أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَقَالَ لَهُ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ وَ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلا بَابَهُ ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِكْمَتَهُ فَقَالَ أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِینَةَ وَ الْحِكْمَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی لَحْمُكَ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُكَ مِنْ دَمِی وَ سِلْمُكَ سِلْمِی وَ حَرْبُكَ حَرْبِی وَ الْإِیمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ أَنْتَ غَدا عَلَی الْحَوْضِ خَلِیفَتِی وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ شِیعَتُكَ عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِیرَانِی وَ لَوْ لا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی وَ كَانَ بَعْدَهُ هُدًی مِنَ الضَّلالِ وَ نُورا مِنَ الْعَمَی وَ حَبْلَ اللَّهِ الْمَتِینَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ لا یُسْبَقُ بِقَرَابَةٍ فِی رَحِمٍ وَ لا بِسَابِقَةٍ فِی دِینٍ وَ لا یُلْحَقُ فِی مَنْقَبَةٍ مِنْ مَنَاقِبِهِ یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا وَ یُقَاتِلُ عَلَی التَّأْوِیلِ وَ لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنَادِیدَ الْعَرَبِ وَ قَتَلَ أَبْطَالَهُمْ وَ نَاوَشَ ذُؤْبَانَهُمْ فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَادا بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُنَّ فَأَضَبَّتْ عَلَی عَدَاوَتِهِ وَ أَكَبَّتْ عَلَی مُنَابَذَتِهِ حَتَّی قَتَلَ النَّاكِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ

سپس در ادامه دعا اظهار می داری:

«فَلَمَّا انْقَضَتْ اَیّامُهُ اَقامَ وَلِیَّهُ عَلِیَّ بْنَ اَبیطالِب (صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا) هَادِیاً إِذْ كَانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ فَقَالَ وَ الْمَلَأُ أَمَامَهُ «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» وَ قَالَ «مَنْ كُنْتُ أَنَا نَبِیَّهُ فَعَلِیٌّ أَمِیرُهُ».

و هنگامی كه دوران عمر پیغمبرت سپری گشت، وصی و جانشین خود یعنی علی بن ابی طالب«صلوات الله علیهماوآلهما» را به هدایت امت برگماشت. چون آن پیامبرf منذر بود و برای هر قومی هادی و هدایت گری هست. پس رسول اكرمf در حالی كه همه امت در پیش او بودند فرمود: «هركس كه من مولا و سرپرست و پیشوای او بودم، پس از من علی مولای او خواهد بود. بارالها دوست بدار هر كه علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر كه علی را دشمن بدارد و یاری كن هر كه علی را یاری كند و خوار ساز هر كه علی را یاری نكند و نیز پیامبرت فرمود هركس من پیامبر او هستم علی، امیر و فرمانده اوست».

چنانچه در تاریخ ملاحظه فرمایید؛ بعد از این كه فرصت پیامبرf تمام گشت؛ كار امیرالمؤمنین(ع) شروع شد و آن حضرت را بنا به دستور خداوند جانشین خود قرار داد تا راهنمای امت باشد، زیرا او تنها بیم دهنده امت بود و هر قومی را راهنمایی است.[23]




[23] - امام باقر(ع) درباره آيه 7 سوره رعد که مي فرمايد: «اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» فرمودند: «منذر، رسول خداf است و هادي، علي(ع) است، و در هر زماني امام و پيشوايي از ما، مردم را به آنچه که پيامبرf آورده است هدايت مي کند. (بحارالانوار، ج 23، ص 5)

غدير؛ وعده خداوند براي حفظ اسلام ناب

پس از آن كه پیامبرf در آخرین حج در هر فرصتی که پیش می آمد توجه مردم را متوجه عترت خود می فرمود و به عدم انفكاك بین كتاب خدا و اهل البیت متذکر می شد، بالاخره حضرت جبرائیل(ع) نازل شد و دستور خدا را اعلام داشت كه ای پیامبر؛ حرف اصلی را بزن كه فرصت دارد از دست می رود و لذا در 18 ذیحجه سال دهم هجری آیه نازل شد كه: «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللهَ لا یَهْدِی القَوْمَ الْكافِرین».[24]

ای رسول خدا، برسان به مردم آنچه بر تو نازل شده از طرف پروردگارت و اگر نرسانی، رسالت خود را انجام نداده ای، و خدا تو را از مردم و خطرات و توطئه های آنان حفظ می كند، كه خدا كافران را هدایت نمی كند و نمی گذارد نقشه های شان به نتیجه برسد.

از این آیه نكات زیر به دست می آید:

1- آیه دستوری است به رسول اللهf همراه با تأكید و تهدید، كه اگر آنچه باید ابلاغ كنی، انجام ندهی و ابلاغ نكنی، كاررسالتت را انجام نداده ای. و نیز وعده ای به رسول اللهf هم هست، كه خدا او را از خطر مردم محفوظش می دارد، حال سؤال این است كه آن خطر چه بوده است؟

الف- خطر اهل كتاب نیست ، چون در سال دهم هجری اهل كتاب دیگر قدرتی نداشتند. و از طرفی مسلّم خطری بوده است كه رسول اللهf را نگران كرده و خدا هم نفرمود خطری نیست، بلكه فرمود: او را از خطر حفظ می كند.

ب- خطر از برای جان خودشان هم نبوده است، چون پیامبرf در طول حیات خود ثابت كردند هرگز از فداكردن جان خود هراس نداشته است.

ج – پس باید خطرِ سركشی و عصیان اعراب متعصب بوده باشد كه برایشان ارزش های قومی و مادی ملاك بوده است و نه ارزش های الهی. و لذا پیامبرf نگران بودند كه با طرح رهبری علی(ع) مقابله آن عده از مسلمانانِ متعصب در قومیت، نگذارد كار به نتیجه برسد، و به ظاهر هم پیش بینی پیامبرf درست بود، ولی خداوند حضرت را امیدوار كردند كه در نهایت نقشه آن ها خنثی می شود و نمی توانند مسیر هدایتی را كه به عهده حضرت علی(ع) و فرزندان آن حضرت است از مسیر اسلام جدا كنند و خداوند در واقع به آن حضرت امید داد که بالاخره سخت گیری های جریان سقیفه، راه را به انتها نمی برد.[25]

2- به تعداد 119 نفر از صحابه و از جمله مالكی، طبری، ثعلبی اذعان دارند كه آیه در شأن علی(ع) نازل شد و پس از نزول آیه رسول خداf همه را در محل غدیر جمع كردند و فرمودند : «اَلَسْتُ أولی بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ» آیا من - طبق آیه 6 سوره احزاب كه می فرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»، - نسبت به شما بـرای تعیین تكلیف شما از شما مقدم و اَوْلی نیستم -كه مسلّم این اولویت، اولویت از تمام جهات است و در مورد ولایت علی(ع) هم همین ولایت اراده شده است- و همه فریاد زدند «بلی یا رسول الله»، باز جمله را تكرار فرمودند و مردم هم همان جواب را دادند. سپس فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِی مَولاه، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، هرکس من سرپرست و ولی او هستم پس این علی هم سرپرست اوست. خداوندا! ولایت کسی را بر عهده بگیر که او ولایت علی را بر عهده دارد و دشمن باش کسی را که علی را دشمن دارد و یاری کن کسی را که علی را یاری کند، و یاور مباش کسی را که علی را یاری نکند.

به گفته علامه امینی«رحمه الله علیه» آنچنان سند این روایت در متون روایی اهل سنت محکم است که اگر بنا باشد حدیث غدیر مورد شبهه قرار گیرد، در دنیا هیچ امری قابل اثبات نیست، چون هیچ قضیه ای مانند قضیه غدیرخم روایات و اسانید ندارد.[26]

مولوی در این باره می گوید:

زیـن سبـب پیغمبـــرِ بــا اجتــهاد

نام خود و آنِ علی مولا نهـــاد

گفت: هركس را منم مولا و دوست

ابن عمّ من علی، مولای اوسـت

كیســت مـولا، آن كـه آزادت كنـــد

بنــد رِقیّــت زپایـت بـركنــــد

چون به آزادی نبوت هادی اســت

مؤمنان را زانبیاء آزادی اســت

ای گروه مؤمنـــان شادی كنیـــد

همچو سرو و سوسن آزادی كنید

و نیز اشعار حسّان بن ثابت در مورد غدیر كه همان روز سروده و خدمت رسول خداf عرضه می دارد، شرایط روحی و فكری و فرهنگی آن زمان را نشان می دهد كه به عنوان نمونه نظر شما را به چند بیت آن جلب می نماییم.

یُنــادِیهِمْ یَـوْمَ الْغَدیرِ نَبِیُّهُـمْ

بِخُـمّ فَاَسْمِعْ بِالرَّسُـولِ مُنادِیا

در روز غدیر خم، پیغمبر این قوم، قوم را ندا می كند، و چقدر ندای این پیغمبر كه منادی است، شنیدنی است.

وَ قَدْ جاءَهُ جَبْرِیلُ عَنْ اَمْرِ رَبِّهِ

بِاَنَّكَ مَعْصُــومٌ فَلا تَكُ وانِیـا

در حالی كه جبرائیل به امر پروردگارش آمده بود و چنین اعلام كرده بود كه تو در مصونیت خدا هستی، پس در ابلاغ امر سستی مكن.

وَ بَلِّغْهُمْ ما اَنْزَلَ اللهُ رَبُّهُمْ اِلَیْك

وَ لا تَخْـشَ هُنـاكَ الْاَعـادیـا

و برسان به مردم آنچه كه از طرف پروردگارشان به تو نازل شده است، و در آن جا از دشمنی دشمنان مترس.

تا آن جا كه پیامبرf می فرمایند:

فَیا رَبِّ اُنْصُر ناصِرِیهِ لِنَصْرِهِم

اِمامَ الهُدیٰ كَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیاجِیا

ای پروردگار من! تو یاری كن كسانی را كه علی را یاری می كنند، به جهت یاری كردنشان، آن پیشوای هدایت را كه همچون ماه شب چهاردهم ظلمت ها را می شكافد و تاریكی ها را نور می بخشد.

و حضرت پیامبرf در آن محل خطبه مفصلی را بیان نمودند[27] و پس از آن چون عمر با علی(ع) دیدار كرد گفت: «هَنیئًا لَكَ یَاابْنَ اَبیطالِب! اَصْبَحْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلَی كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ»[28] یعنی مبارك باد تو را در حالی كه مولای من و مولای هر زن و مرد مؤمن شدی.

ابوسعید خُدری می گوید: «به خدا سوگند هنوز از زمین غدیر حركت نكرده بودیم كه آیه- 3 سوره مائده- نازل شد؛ و فرمود: «...الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ، اَلْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ دِینـاً...»، حال كه شرایط ادامه دین - توسط انسان معصوم - فراهم شد و كفار از نابودكردن اسلام مأیوس شدند، دیگر نگران آن ها نباشید بلكه از من بترسید و ترس خدا را در جان خود تقویت كنید. امروز دین شما را كامل كردیم و نعمت خود را تمام نمودیم و راضی شدیم كه چنین اسلامی دین شما باشد».[29]

سؤال: طبق آیه فوق كه می فرماید: «امروز» هم دین به حد نهایی كمال رسید و شرایط ادامه حیات را یافت، و هم نعمت الهی به حد تمامیت رسید و هم خدا در این شرایط راضی است كه اسلام دین شما باشد، حال سؤال این است « امروز یا اَلْیَوم » چه روزی می تواند باشد؟

جواب: عده ای گفته اند «الیوم» روز فتح مكه و یا روز قرائت سوره برائت یا روز بعثت و... است در حالی كه طبق مضمون آیه و گواهی تاریخ، هیچ كدام از روزهای فوق نمی تواند مصداق «الیوم» در آیه فوق الذكر باشد. لذا می ماند نظر دیگری كه اكثر دانشمندان اهل سنت و علماء شیعه معتقدند و آن این كه: طبق جنبه های تاریخ و صراحت روایاتِ در حد تواتر «الیوم»؛ روز «غدیرِخمّ» است و عقل هم می پذیرد كه كمال دین با تعیین رهبری كه بتواند دین را درست ادامه دهد، عملی می شود. زیرا همه امید كفار به اضمحلال اسلام بعد از رحلت پیامبرf بود و با تعیین رهبری، عملاً كفار مأیوس شدند.

طبق اسناد تاریخی بعد از امام علی(ع) سایر ائمهh جهت اثبات امامت علی(ع) به آیه فوق و به حدیث غدیر احتجاج می كردند و مخالفان هم سخنی علیه آن مطلب، طرح نمی كردند .

3- در آیه می فرماید: حیات رسالت تو ای پیامبر به این مطلب است كه آن را ابلاغ كنی ! آیا انصاف نیست كه هرمسلمانی پیرامون مطلبی با این اهمیت تحقیق كند كه چه مطلب و حقیقتی است كه می گوید اگر آن را نگویی رسالتت را انجام نداده ای ! آیا همچنان كه تاریخ گواه است چیزی غیر از ادامه رهبری كه حیات و بقاء دین به آن است می تواند باشد؟[30]

در ادامه دعای ندبه اظهار می داری:

«وَ قَالَ أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی».

و نیز رسول خداf فرمود من و علی هر دو شاخه های یك درختیم و سایرین از درخت های مختلفند.

این فراز اشاره به سخن رسول خداf دارد که به علی(ع) فرمودند: «مردم از درخت های مختلف و متفرق اند و من و تو از یک درختیم ....».[31] و این نشانه وحدت جنبه روحی آن دو بزرگوار است و این که با راهنمایی های علی(ع) امکان ادامه دین اسلام عملی است.

«وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَقَالَ لَهُ «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی»

و پیغمبرf مقام و منزلت علی(ع) را نسبت به خود، شبیه مقام هارون(ع) نسبت به موسی(ع) معرفی فرمود جز آن كه فرمود پس از من پیغمبری نیست.

موضوع از این قرار بود که وقتی پیامبر fبه منظور حركت برای جنگ تبوك، حضرت علی(ع) را در مكه جانشین خود قرار دادند و در بیرون مدینه جهت آماده شدنِ لشگر اردو زدند. عده ای از منافقان جوّ را مسموم كردند كه چرا پیامبر داماد خود را جهت جنگ نمی برد و با این نوع گفتار عمل معنوی پیامبر خداf را زیر سؤال بردند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) خود را به پیامبرf رساندند و تقاضا كردند كه با آن حضرت به جنگ بروند كه پیامبرf فرمودند: «اَما تَرْضی اَنْ تَكُونَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هاروُنَ مِنْ مُوسی اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی»[32] یعنی؛ ای علی: آیا راضی نیستی كه نسبت تو به من ، همچون نسبت هارون به موسی باشد ؟ مگر این كه بعد از من پیامبری نیست. كه در این حدیث نكات دقیقی جهت هدایت مسلمانان نسبت به جانشینی پیامبرf مطرح است و ائمه در مقابل مخالفین خود بدان اشاره می كردند.

در این حدیث به نکات زیر می توان توجه نمود:

1- از جمله نکات دقیق، قسمت آخر حدیث است كه فرمودند: «اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی» یعنی؛ تفاوت نسبت حضرت هارون با موسی«علیهماالسلام»، با نسبت تو ای علی با من فقط در این است که بعد از موسی(ع) باز پیامبری بود، ولی بعد از من پیامبری نخواهد بود. از این مطلب متوجه می شویم كه اگر استثناء دیگری بین پیامبرf و علیu نسبت به موسی و هارون«علیهماالسلام» بود، حضرت پیامبرf آن استثناء را هم ذكر می فرمود. پس نتیجه می گیریم تمام مناصب حضرت هارون(ع) كه قرآن ذكر كرده، برای حضرت علی(ع) نیز هست كه آن مناصب در آیات 29 تا 32 سوره طه، عبارتند از:

الف- وزارت هارون : «وَاجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ اَهْلی هارونَ اَخی»؛ در این آیه حضرت موسی(ع) عرض كرد: خدایا! هارون را كه از اهل و خانواده من است به عنوان همكار من در امر نبوت قرار بده.

ب- شركت درامر رسالت: «وَاشْرِكْهُ فی اَمْری» خدایا او را در امر رسالت شریك من قرار ده.

ج- تقویت و تأیید موسی: «اُشْدُدْ بِه اَزْری» او را قدرت و پشتیبان من قرار ده.

د- خلافت و جانشینی موسی: «وَ قالَ مُوسی لاَخیهِ هاروُنَ اخْلُفْنی فی قومی...»[33] موسی به برادرش هارون گفت: تو در بین امت من جانشین من باش.

2- پس همه مناصب و مقامات فوق را حضرت امیرالمؤمنین(ع) در اسلام دارند، و انصافاً مگر او با عمل و گفتار ثابت نكرد كه تالی تِلْوِ و همراه پیامبرf بود؟ برای بررسی بیشتر در مورد این حدیث به جلد دهم كتاب امام شناسی علامه تهرانی رجوع فرمایید.

3- این نكته نیز قابل توجه است كه در عینی كه حضرت هارون(ع) قبل از حضرت موسی(ع) رحلت فرمود، ولی پس از رحلت حضرت موسی(ع) مقام وصایت حضرت موسی(ع) را موقتاً به جناب یُوشع بن نون سپردند تا امامت را به شُبَیْر و شُبَّر دو پسران حضرت هارون بسپارد. و در همین راستا است كه در روایات داریم: پیامبرf فرمودند: خداوند نام فرزندم حَسن را حسن گذارد كه نام فرزند اول هارون است و به زبان عِبری به آن شُبَیْر گویند. و نام فرزند دوم را حسین گذارد كه به عبری به آن شُبَّر گویند.[34] شهرت حدیث منزلت به قدری بین کلیه مسلمانان روشن بوده که عموماً ائمه معصومین در احتجاج با مخالفان خود بدان استناد می کردند و آن ها هم حرفی بر خلاف آن نداشتند.[35]

وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ وَ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلاّ بَابَهُ»؛

و نیز رسول اكرمf دختر گرامیش كه سیده زنان عالم است به علیu تزویج فرمود و نیز حلال كرد برای علی(ع) از دخول در مسجد و بازبودن در خانه آن حضرت به صحن مسجد، آنچه بر خود پیغمبرf حلال بود، و تمام درهای منازل اصحاب را كه به صحن مسجد رسول خداf باز بود، به حكم خدا بست، غیر از درِ خانه علیu.[36]

ابوالمُؤیّد موفّق بن أحمد خوارزمی مكّی با سند خود از جابربن عبدالله روایت كرده است كه : رسول خداf فرمود: یَا عَلِیُّ! إنَّهُ یَحِلُّ لَكَ فِی المَسْجِد مَا یَحِلُّ لِی وَ إنَّكَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هَاروُنَ مِن مُوسَی إلاّ أ نَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی ! وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إنَّكَ تَذُودُ عَن حَوْضِی یَوْمَ القِیَامَةِ رِجَالاً، كَما یُذَادُ البَعِیرُ الاجْرَبُ عَنِ المَاءِ بِعَصاءٍ لَكَ مِن عَوْسَجٍ كَأَنِّی أنظُرُ إلی مَقَامِكَ مِن حَوْضِی .[37]

«ای علی ! درِ مسجد من «مسجد النبّی » برای تو حلال است آنچه برای من حلال است ! و منزلت تو با من ، منزلت هارون است با موسی ، به جز نبوّت كه پس از من نبوّتی نیست ! سوگند به آن كس كه جان من در دست اوست ، تو در روز قیامت عصائی از چوب عَوسَج (درخت معروف خاردار) در دست داری ، و همچون كسی كه شتر جَرَبْ دار را از آب دور كند؛ تو مردانی را با این عَصا، از اطراف حوض من می رانی و دور می كنی ! گویا من اینك دارم مَوقِف تو را از حوض خودم ، می نگرم ».

مسأله اجازه بازبودن درِ خانه علی(ع) به مسجد پیامبرf که متون اهل سنت همگی آن را تأیید می کنند، موضوع قابل تأملی است که جهان اسلام را به این اندیشه وا می دارد که راستی چرا علی(ع) نسبت به بقیه صحابه استثناء شده اند و این موضوع موجب شد که ذهن عموم مسلمانان متوجه فضیلت علی(ع) شود.

مرحوم سید بن طاووس در «طرائف»[38] از كتاب فقیه شافعی ابن مغازلی در كتاب «مناقب» خود با اسنادش به نافع غلامِ پسر عمر روایت می كند كه گفت: من به ابن عمر گفتم- و می دانیم كه نظریه ابن عمر با خود عمر در این گونه مسائل یكی است - مَنْ خَیْرُ النّاسِ بَعْدَ رَسُولِ الله (ص) ؟ «بهترین مردم بعد از رسول خدا كیست؟» ابن عمر گفت: مَا اَنْتَ وَ ذاكَ، لا اُمّ لَكَ؟ «تو را به این پرسش چكار ای بی مادر؟» سپس گفت: أسْتَغْفِرُالله، خَیْرُهُم بَعْدَهُ مَن كانَ یَحِلُّ لَهُ مَا یَحِلُّ لَه، و یَحْرُمُ علیه مَا یَحْرُمُ عَلَیه. «من از خدا مغفرت می طلبم، بهترین مردم پس از رسول خداf آن كسی است كه برای او حلال است آنچه برای رسول خدا حلال بوده است و حرام است برای او آنچه برای رسول خدا حرام بوده است.» گفتم: آن كیست؟! گفت: علی بن ابیطالب (ع). سَدَّ اَبْوابَ الْمَسْجدِ وَ تَرَكَ بابَ عَلِی وَ قال لَهُ: لَكَ فِی هذَا الْمسجدِ ما لِی وَ عَلَیْكَ فِیه مَا عَلَیَّ، وَ اَنْتَ وارثی و وصِیّی، تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِداتِی وَ تَقْتُلُ عَلی سُنّتی، كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أنَّهُ یُبْغِضُكَ وَ یُحِبُّنی. «پیغمبرf دستور داد درهای مسجد را بستند و در علی(ع) را بازگذارد و به او گفت: برای تو در این مسجد جایز است آنچه برای من جایز است، و تو وارث من هستی و وصی من هستی، دَین مرا أدا می كنی و به وعده های من وفا می نمایی و بر سنّت من جنگ می كنی، دروغ می گوید كسی كه می پندارد تو را دشمن دارد و مرا دوست دارد».

پس چنانچه ملاحظه می کنید این مسأله یک نکته مهم عملی در رابطه با نقش منحصر به فرد علی(ع) است که در جوامع روایی اهل سنت نیز بر آن تأکید شده و شما در دعای ندبه متذکر آن می شوی و سپس می گویی:

«ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِكْمَتَهُ فَقَالَ أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِینَةَ وَ الْحِكْمَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا».

آنگاه رسول خداf اسرار علم و حكمتش را نزد علی(ع) به ودیعه گذاشت و فرمود: من شهر علمم و علی دروازه آن است، پس هر كه بخواهد در این مدینه علم و حكمت وارد شود باید از دروازه آن وارد شود.

در روایت داریم که حضرت علی(ع) می فرمایند: «پیامبراکرمf هزار باب از حلال و حرام، از گذشته و آنچه واقع می شود تا روز قیامت، مرا تعلیم داد، که از هر بابی از آن، هزار باب گشوده می شود، به طوری که مقدّرات و گرفتاری ها و قدرت تجزیه و تحلیل و تمیز حق از باطل را دانستم».[39] و راستی مگر می شود خلیفة رسول خداf عالم به همه وقایع تا روز قیامت نباشد و بتواند درست تصمیم بگیرد و جامعه را رهبری کند؟

از «مناقب » ابن مغازلی فقیه شافعی ، با قرائت او بر أبوالحسن أحمد بن مظفّر بن أحمد عطّار فقیه شافعی ، و اقرار أبوالحسن بر این قرائت در سنه 434 با سند متّصل او از عبدالرّحمن بن نَهْبان ، از جابربن عبدالله أنصاری روایت است كه : «أخَذَ النَّبِیُّf بِعَضُدِ عَلِیٍّ(ع) وَ قَالَ: هَذَا أمِیرُ الْبَرَرةِ، وَ قَاتِلُ الْكَفَرَةِ، مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ، مَخْذولٌ مَنْ خَذَلَهُ، ثُمَّ مَدَّ بِهَا صَوْتَهُ، فَقَالَ: أنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَابَ.»[40]

«رسول خداf بازوی علیّ(ع) را گرفت و گفت : این است أمیر نیكوكاران ، و كشنده كافران ، مورد نصرت خدا قرار گیرد هركه وی را نصرت كند، و مورد خذلان و پستی خدا قرار گیرد هركه وی را مخذول و بی یاور گذارد. سپس صدای خود را بدین گفتار بلند كرد كه : من شهر علمم و علیّ دَرِ آن است ، بنابراین هر كه طالب علم باشد باید از این دَرْ بیاید!»

و نیز ابن مغازلی با سه سند، و خوارزمی و حمّوئی هر یك با یك سند متّصل از أبو معاویه ، از أعمش ، از مجاهد، از ابن عبّاس روایت كرده اند كه او گفت : «قَالَ رَسُولُ اللهُf: أنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَابَ.»[41]

و نیز در كتاب «الْمَناقبُ الفَاخِرَةُ فِی العترةِ الطّاهره » از مبارك بن سرور، با سند متّصل خود از دِعْبِل بن علیّ بن سعید بن حَجّاج از ابن عبّاس روایت كرده است كه او گفت : رسول خداf گفت :

أنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَابَ. ثُمَّ قَالَ: یَا عَلِیُّ أنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ أنْتَ الْبَابُ؛ كَذَبَ الَّذِی زَعَمَ أنْ یَصِلَ إلَی الْمَدِینَةِ إلاّ مِنَ الْبَابِ.[42]

«من شهر علم هستم ، و علیّ دَرِ آن شهر است . پس كسی كه علم را می خواهد باید از درش داخل شود. و سپس گفت : ای علیّ من شهر علم هستم و تو دَرِ آن شهر هستی ، دروغ می گوید كسی كه گمان می كند كه می تواند به شهر برسد، مگر آن كه از درش وارد شود.»

سپس در ادامه دعا عرضه می داری:

«ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی لَحْمُكَ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُكَ مِنْ دَمِی وَ سِلْمُكَ سِلْمِی وَ حَرْبُكَ حَرْبِی وَ الْإِیمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ أَنْتَ غَداً عَلَی الْحَوْضِ خَلِیفَتِی وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ شِیعَتُكَ عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِیرَانِی».

پروردگارا! آنگاه رسول خداf به علی(ع) فرمود: تو برادر من و وصی من و وارث من هستی، گوشت و خون تو گوشت و خون من است. صلح و جنگ با تو، صلح و جنگ با من است و ایمان (به خدا و حقایق الهیه) چنان با گوشت و خون تو آمیخته شده كه با گوشت و خون من آمیخته است و تو فردا جانشین من برحوض كوثر خواهی بود، و پس از من تو اداء قرض مرا به عهده داری و وعده هایم را انجام خواهی داد و شیعیان تو در قیامت بر كرسی های نور با روی سفید در بهشت ابد گرداگرد من قرار گرفته اند و آن ها در آن جا همسایه من هستند.

از ابن عباس روایت است كه : رسول خداf به اُمِّ سَلَمَه گفتند:

یَا اُمَّ سَلَمَةَ عَلِیُّ مِنِّی وَ أنَا مِن عَلِیٍّ! لَحْمُهُ لَحْمِی ! وَ دَمُهُ مِن دَمِی ؛ وَ هُوَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هَارونَ مِن مُوسَی ! یا اُمَّ سَلَمَةَ! اسْمَعِی وَاشْهَدِی ! هَذَا عَلِیُّ سَیِّدُ المُسْلِمِینَ.[43]

«ای ام سلمه ! علی از من است ؛ و من از علی هستم ! گوشت او از گوشت من است ؛ و خون او از خون من است ؛ و نسبت او با من نسبت هارون است با موسی ؛ ای اُمّ سَلَمه ؛ بشنو و گوش فرا دار؛ و شاهد باش كه : این علی سیّد و سالار و پیشوای مسلمین است .»

و در «مناقب » از جابربن عبدالله آورده است كه گفت : از رسول خداf درباره علی(ع) مطالبی را شنیدم ، كه اگر تنها یكی از آن ها در كسی یافت شود، از جهت شرف و فضیلت كافی است كه او را شریف و با فضیلت بنماید. این که فرمود: «عَلِیٌّ مِنِّی كَنَفْسِی ؛ طَاعَتُهُ طَاعَتِی ؛ وَ مَعْصِیَتُهُ مَعْصِیَتِی»، «نسبت علی با من مانند جان من است با من ؛ طاعت از او طاعت از من است ؛ و سرپیچی از او سرپیچی از من ».و این که فرمود: «حَرْبُ عَلِیٍّ حَرْبُ اللهِ؛ وَ سِلْمُ عَلِیٍّ سِلْمُ اللهِ». «جنگ علی جنگ خداست ؛ و صلح علی صلح خداست ». و این که فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ القُرْآنِ وَالقُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ». «علی با قرآن است ؛ و قرآن با علی است ؛ و هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند».و از «مسند» احمد حَنبل ، و تِرمَذی و نسائی و ابن ماجه از حُبشی بن جُناده آورده است كه :«عَلِیُّ مِنِّی وَ أنَا مِن عَلِیٍّ وَ لا یُؤدِّی عَنِّی إلاّ أنَا أوْ عَلِیُّ». علی از من است و من از علی هستم و از طرف من أدا نمی كند و نمی رساند؛ مگر خود من و یا علی . و نیز فرمود: «عَلِیُّ تَقضِی دَینِی» [44]علی است كه دَین مرا ادا می كند.

و ابن أبی الحدید می گوید: علی در روز شوری گفت :«أفِیكُم أحَدٌ قَالَ لَهُ رَسولُ اللهِf أنتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارونَ مِن مُوسَی إلاّ أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی، غَیرِی ! قالوا: لا!»[45]

«آیا در میان شما هست یك نفر كه رسول خداf به او گفته باشد؛ نسبت تو با من مثل نسبت هارون است با موسی ؛ با این تفاوت كه فقط بعد از من پیغمبر نیست ؛ غیر از من ؟ گفتند: نه !»




[24] - سوره مائده، آيه 67.
[25] - براي بيشتر روشن شدن اين موضوع مي توانيد به بحث «يک قدم تا ظهور ، ص 249» از کتاب «جايگاه و مقام واسطه فيض» رجوع فرماييد.
[26] - ترجمه الغدير، ج 1، ص 307.
[27] - براي بررسي بيشتر اصل مسئله و خطبه مربوطه و ارتباط آيه به جريان غدير از زبان علماء اهل سنت، به كتاب امام شناسي از آيت الله حسيني تهراني جلد 7 دروس 94 تا 97 و الغدير، ج 1 رجوع بفرماييد.
[29] - تفسير ابوالفتوح، ج 2، ص 193.
[30] - ابن اسحاق نقل مي کند که: عامه مهاجران و تمامي انصار هيچ ترديدي نداشته اند که پس از رحلت رسول خداf علي(ع) صاحب «امر» خواهد بود (الموفقيات، ص580، و شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ص 273).
[31] - تفسير برهان، ذيل آيه 24، سوره ابراهيم(ع) و بحارالانوار، ج 15، ص 19.
[32] - بحارالانوار، ج 2، ص 225.
[33] - سوره اعراف، آيه 142.
[34] - امام شناسي، آيت الله تهراني، ج 10، ص 417. سنائي در همين رابطه مي گويد: هشت بستان را کجا هرگز تواني يافتن جز به حبّ حيدر و شبير و شبّر داشتن
[36] ـ «غايه المرام »، ص 142 و ص 143، حديث پنجاه و يكم از خاصّه .اصل داستان بستن درهاي مسجد را احمد بن حنبل در مسند خود با اسنادمتّصل خود از حذيفه چنين آورده است كه : چون اصحاب رسول خدا از مكّه به مدينه هجرت كردند، خانه اي نداشتند كه شب در آنجا بخوابند، و در مسجدمي خوابيدند؛ و چه بسا محتلم مي شدند. پس از اين ، براي خود در اطراف مسجد خانه هائي بنا كردند و درهاي آن را به مسجد باز كردند؛ رسول خداf معاذبن جبل را به نزد آن ها فرستاد، و ابوبكر را صدا زد وگفت : خداوند تو را امر مي كند كه از مسجد خارج شوي ! گفت : سَمْعاً و طاعه ً مي شنوم و اطاعت مي كنم ! و ابوبكر درِ خود را بست و از مسجد خارج شد؛ وپس از آن معاذ را به نزد عمر فرستاد و گفت : رسول خدا تو را امر مي كند كه درخانه ات را ببندي و از مسجد خارج شوي ! عمر گفت : سَمْعاً و طاعه ً و درِ خانه خود را بست و از مسجد خارج شد؛ و سپس به نزد حمزه فرستاد و درِ خانه او را بست و او نيز گفت : سَمْعاً وطاعه ً لله و لرسوله و در اين بين علي ّ متردّد بود و نمي دانست كه آيا او هم بايد خارج شود، و يا باقي مي ماند؟ و رسول خدا براي علي ّ در مسجد خانه اي در ميان خانه هاي خود بنا كرده بود. رسول خدا به علي گفت : اسكن طاهراً مطهّراً تو در مسجد ساكن باش كه طاهر و مطهّر هستي ! پاك و پاكيزه شده مي باشي ! آنچه را كه رسول خدا به علي گفت ، به گوش حمزه رسيد! و به رسول خدا گفت : يا محمّد تو ما را بيرون مي كني و طفلان علي ّ را نگه مي داري ؟! رسول خدا گفت : اگر امر به دست من بود، من غير از شما هيچ كس را نمي گذاردم ! سوگند به خدا كه اين مقام را به علي ّ جز خدا كسي نداد؛ وليكن تو بر خير هستي هم از طرف خدا و هم از طرف رسول خدا! بشارت باد تو را! پيامبر او را بشارت داد و در روز واقعه اُحُد شهيد شد. جا دادن علي در مسجد برخي از مردان را به حَسَد با علي برانگيخت و در درون ناراحت شدند زيرا فضيلت علي بر آن ها و بر غير آن ها جميعاً روشن شد. اين ناراحتي اصحاب به گوش پيامبر رسيد و به خطبه برخاست و گفت : بعضي ازمردان در نفس خود غضبناك شده اند كه من علي ّ را در مسجد مسكن داده ام . سوگند به خدا كه نه من او را سكني داده ام ؛ و نه من ديگران را بيرون كرده ام ؛خداوند به موسي و برادرش وحي فرستاد كه : «ان تبوَّا لقومكما بمصر بيوتاً و اجعلوا بيوتكم قبله ً و اقيموا الصَلوة» ، و به موسي امر كرد كه هيچ كس در مسجد او سكني نكند و نكاح نكند مگر هارون و ذرّيّه او، و أن ّ عليّاً بمنزله هارون من موسي ، و اوست برادر من ، نه سايرين از اهل من ، و در مسجد من جايز نيست كه با زنان آميزش كند مگر علي ّ و ذرّيّه او. و كسي كه از اين حكم بدش بيايد پس اين جا شام است و با دست خود اشاره به سوي شام كرد. (غايه المرام ، ص 113، حديث 45، از عامّه ).
[37] - ينابيع المودة، ج 1، باب 6، ص 51 - و به همين مضمون در بحارالانوار، ج 37، ص 260 ثبت شده است.
[38] - «طرائف»، طبع مطبعه خيام، ص 133. «مناقب»، ابن مغازلي، ص 261 و «بحار الانوار»، ج 39، ص 33.
[39] - بحارالانوار، ج 40، ص 130.
[40] - امام شناسي، آيت الله تهراني، ج 11، ص 65، نقل از غايه المرام ، ج 2، باب 29، ص 520، حديث اوّل. از عامّه : «مناقب » ابن مغازلي ، ص 80، حديث شماره 120 و در اين جا راوي را عبدالرّحمن بن بَهمان ذكر كرده است . و سيوطي در «اللالي المصنوعه » ج 1، ص 330 از طبع بيروت آورده است .
[41] - «غايه المرام »، ج 2، ص 520، حديث شماره 2، 4، 5، 8 و 9 از عامّه . و «تاريخ دمشق » ترجمه الامام أميرالمؤمنين(ع) ،ج 2، ص 466 و 467 حديث 985، 986 و 987، «مناقب » ابن مغازلي ، ص 81 تا 83، حديث 121، 123 و 124.
[42] - «غايه المرام »، ج2، ص 521، حديث شماره 11 از عامّه.
[43] - «ينابيع المودّه » ج 1 ، باب 7 ، ص 55 . در زوائد مسند عبدالله حَنبَل ، از يحيي بن عيسي ، از أعمش ، از عبايه اسدي .
[44] - «جامع الصغير»، چاپ چهارم، مطبعه مصطفي البابي الحلبي و أولاده ،باب عين ، ص 66.
[45] - «بحار الانوار» ج 40 ، ص 88.

اَسراري از علي(ع) که رسول خداf پنهان داشت

ابن ابی الحدید از «كنز الفوائد» كَراجكیّ با سند متّصل خود، از جابربن عبدالله انصاری روایت كرده است كه : چون علی(ع) خیبر را فتح نموده ؛ و به نزد رسول خدا (ص) آمد، پیغمبر به او گفت :

« لَو لاَ أن تَقُولَ فِیكَ طَائِفَةٌ مِن اُمَّتِی ما قَالَتِ النَّصَارَی فِی المَسِیحِ ابنِ مَرْیَمَ؛ لَقُلْتُ فیكَ الیَوْمَ مَقالاً لا تَمُرُّ بِمَلاء إلاّ أخَذُوا التُّرابَ مِن تَحتِ قَدَمَیكَ وَ مِن فَضْلِ طَهُورِكَ فَاستَشفَوا بِهِ؛ وَلكِنْ حَسبُكَ أن تَكُونَ مِنِّی وَ أنَا مِنكَ! تَرِثُنِی وَ أرِثُكَ. وَ أنتَ مِنِّی بِمَنزِلةِ هَارونَ مِن مُوسَی إلاّ أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی ! وَ إِنَّكَ تُبْرِءُ ذِمَّتِی وَ تُقاتِلُ عَلَی سُنَّتِی ! وَ إنَّكَ غَداً فی الاخِرَةِ أقرَبُ النّاسِ مِنِّی ! وَ إنَّكَ أوَّلُ مَن یَرِدُ عَلَیَّ الحَوْضَ وَ إنَّكَ عَلَی الحَوْضِ خَلِیفَتِی ! وَ إنَّكَ أوّلُ مَن یُكْسَی مَعی ! وَ إنَّكَ أوَّلُ دَاخِلٍ الْجَنَّةَ مِن أُمَّتِی ! وَ إنَّ شِیعَتَكَ عَلی مَنَابِرَ مِن نُورٍ مُبیضَّةً وَجُوهُهُم حَوْلی ؛ أشْفَعُ لَهُمْ وَ یَكُونُونَ غَداً فِی الجَنَّةِ جیرانِی ! وَ إنَّ حَرْبَك حَرْبِی ! و إنَّ سِلْمَكَ سِلمی ! وَ إنَّ سَرِیرَتَكَ سَرِیرَتِی ! وَ عَلانِیتَكَ عَلانِیَتِی ! وَ إنَّ وُلدَكَ وُلدی . وَ إنَّكَ مُنجِزٌ عِدَاتِی ! وَ إنَّكَ عَلِیُّ! وَ لَیسَ أحَدٌ مِنَ الاُمَّةِ یَعدِلُكَ عِندِی ! وَ إنَّ الحَقَّ عَلَی لِسَانِكَ، وَ فِی قَلبِكَ، وَ بَینَ عَینَیكَ! وَ إنَّ الایمَانَ خَالَطَ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ، كَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی ! وَ إنَّهُ لا یَرِدُ الحَوْضَ مُبغِضٌ لَكَ! وَ لا یَغِیبُ مُحِبٌّ لَكَ غَداً عَنِّی حَتَّی یَرِدَ عَلَیَّ الحَوْضَ مَعَكَ یَا عَلِیُّ!

فَخَرَّ عَلِیُّ(ع) سَاجِداً؛ ثُمَّ قالَ: الحَمدلِلَّهِ الَّذی مَنَّ عَلَیَّ بِالإسْلامِ؛ وَ عَلَّمَنی القُرآنَ؛ وَ حَبَّبَنِی إلَی خَیْرِ البَرِیَّةِ: خَاتَمِ النَّبِیِّینَ، وَ سَیِّدِ المُرْسَلِینَ، إحْسَاناً مِنهُ إلَیَّ وَ فَضلاً مِنهُ عَلَیَّ.

فَقَالَ رسول الله (ص): یَا عَلِیُّ لَوْ لا أنتَ لَم یُعْرَف المُؤمِنُونَ بَعْدِی .[46]

«اگر درباره تو گروهی از امّت من نمی گفتند آنچه را كه نصاری در باره عیسی بن مریم گفتند؛ من امروز درباره تو گفتاری می آوردم ، كه به پیرو آن بر هیچ جماعتی عبور نمی نمودی ؛ مگر آن كه خاك را از زیر دو قدمت می گرفتند و بر می داشتند؛ و زیادی و غُساله آب وضوء و غسل تو را می گرفتند؛ و آن ها را وسیله شفای خود قرار می دادند؛ ولیكن همین قدر كافی است كه من درباره تو بگویم كه : تو از من هستی ؛ و من از تو هستم ؛ تو از من ارث می بری و من از تو ارث می برم !

و نسبت تو بامن ، همانند نسبت هارون است با موسی ؛ جز آن كه پس از من پیامبری نیست ! و تو حقّاً ذِمِّه مرا إبراء می كنی ! و بر آئین و سنّت من كارزار می نمائی ! و حقّاً فردا در آخرت نزدیك ترین مردم به من هستی ! و حقّاً تو اوّلین كسی می باشی كه در حوض كوثر بر من وارد می شود؛ و تو خلیفه و نماینده من بر حوض كوثر هستی ! و تو اوّلین كسی هستی كه با من لباس و حُلِّه بهشت و خِلعَت الهی می پوشد! و از امّت من اوّلین كسی می باشی ، كه وارد بهشت می گردد! و حقّاً پیروان و شیعیان تو، بر منبرهایی از نور بالا رفته ؛ و با چهره های روشن و تابناك گرداگرد من هستند؛ و برای ایشان من در پیشگاه حضرت خداوند شفاعت می نمایم ! و در فردای قیامت در بهشت همسایگان و هم جواران من می باشند! و جنگ تو جنگ من است و صلح تو صلح من است ؛ و باطن و نیّات و پنهانی های تو، باطن و نیّات و پنهانی های من است ! و ظاهر و هویدایی های تو ظاهر و هویدایی های من است ! و حقّاً فرزندان تو فرزندان من هستند! و حقّا تو وفا كننده عُهود و پیمان های من هستی ! و حقّاً تو بزرگوار و بلند مقام ، و رفیع الدرجه می باشی ! و هیچ یك از افراد امّت من ، هم میزان و هم رتبه و هم درجه تو نیستند! و حقّا حقّ بر زبان تو جاری است ، و در دل تو است ؛ و در برابر چشمان تو است ؛ و ایمان با گوشت و خون تو به هم درآمیخته است ؛ همان طور كه با گوشت و خون من به هم در آمیخته است ! و كسی كه بُغض و عداوت تو را داشته باشد، داخل حوض كوثر نمی شود؛ و دوست تو در فردای قیامت ، از من پنهان نخواهد بود؛ تا این كه با تو ای علی ، در حوض كوثر وارد شود. علی(ع) چون این گفتار را از رسول اللهf شنید، به سَجده افتاد و گفت : حمد و سپاس مختصّ خداوندی است كه بر من به اسلام منّت نهاد؛ و قرآن را به من آموخت و محبّت مرا در دل بهترین مردم جهان : خاتم پیامبران و سیّد و سالار رسولان - از إحسانی كه به من نمود؛ و فضل و رحمتی كه شامل حال من كرد - قرار داد. پیغمبرf گفت : ای علی ! اگر تو نبودی ؛ مؤمنان بعد از من شناخته نمی شدند!»

چنانچه ملاحظه فرمودید در این روایت طولانی که خاصه و عامه آن را نقل کرده اند بسیاری از مضامین مطرح در این قسمت از دعای ندبه مطرح است و وجود مقدس رسول خداf اصرار داشتند که اصحاب آن حضرت با چنین خصوصیاتی حضرت علیu را بشناسند.

در این فراز اخیر از دعای ندبه که ما به شرح آن مشغولیم می فرماید: وجود امیرالمؤمنین(ع) در عالم یك معنایی داشت. حضور آن حضرت در عالم به عنوان یك انسان عادی و یك حادثة صرفاً تاریخی نبود، یك معنایی مشخص در تاریخ داشت. می گویی: خدایا! آنچه را كه باید در خزینه تاریخ می گذاشتی تا معنای متعالیِ حیات بشر را محقق كنی با علی(ع) محقق كردی و لذا همچنان که در آخر روایت مذکور هم مطرح است، پیامبرf فرموده:

«وَلَوْلا اَنْتَ یا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ المُؤْمِنُونَ بَعْدی» یعنی ای علی اگر تو در عالم نبودی، بعد از من، مؤمنان از غیرمؤمنان شناخته نمی شدند و خط هدایت تاریخی گم می شد.

در نظر بگیرید خدا بنا دارد؛ تاریخِ حیاتِ بشر را با انسان های خاص به محتوای حقیقی برساند و آن را به سوی کمال هرچه بیشتر جهت دهد. پیامبرf می فرمایند: تو یکی از همان مصداق های اراده خدا برای جهت دهی به تاریخ هدایت بشر هستی و اگر تو بعد از من نبودی خط ایمان شناخته نمی شد. بعد در ادامه دعای ندبه می گوید: با این كه حضور اجتماعی سیاسی امیرالمؤمنین(ع) در اجتماع، با فراز و نشیب هایی همراه بود و آن حضرت برای انجام وظایف خود با كارشكنی هایی روبه رو شد، ولی با این همه خط هدایت گم نشد، هر چند آنچه باید می شد هنوز تحقق نیافته است.

رسول خدا (ص) به امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «اَنْتَ اوَّلُ داخِلِ الْجَنَّةِ مِنْ اُمَّتِی، و اِنَّ شیعَتك عَلَی مَنابِرَ مِنْ نورٍ مَسْرورونَ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُم حَولی، اَشْفَعُ لهم فَیَكونون غداً فی الْجَنَّةِ جیرانی».[47] تو اولین كسی هستی از امت من که داخل بهشت خواهی شد، و شیعیان تو همگی بر منبرهائی از نور بالا خواهند رفت، همگی خرسند و خشنود با صورت های سفید و چهره های درخشان اطراف من اند، من شفیع آنها خواهم شد، و همه آن ها در فردای قیامت همسایگان من خواهند بود».

خوارزمی در «مناقب » فصل سیزدهم با سند متصل خود فرمایش رسول خداf را در خیبر راجع به امیر المؤمنین(ع) ذكر می كند تا می رسد به این جمله كه آن حضرت فرمود: «وَ اِنَّكَ اَوَّلُ داخلٍ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ من اُمتی و شیعتُكَ عَلی منابِرَ من نورٍ رِواءً مَروییّن[48] مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُم حَوْلی، اَشْفَعُ لَهُمْ فَیَكُونُونَ غَداً فَی الْجَنَّةِ جیرانی»[49] «ای علی از امت من فردای قیامت اولین كسی كه داخل بهشت شود تو هستی، و شیعیان تو جملگی بر منبرهائی از نور بالا روند و با چهره های تابناك و سیمای درخشان، اطراف من گرد آیند.من درباره آنها شفاعت كنم، و آنها فردا همسایگان من خواهند بود».

و در ادامه دعا عرضه می داری:

«وَ كَانَ بَعْدَهُ هُدًی مِنَ الضَّلالِ وَ نُوراً مِنَ الْعَمَی وَ حَبْلَ اللَّهِ الْمَتِینَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ لا یُسْبَقُ بِقَرَابَةٍ فِی رَحِمٍ وَ لا بِسَابِقَةٍ فِی دِینٍ وَ لا یُلْحَقُ فِی مَنْقَبَةٍ مِنْ مَنَاقِبِهِ یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ«صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمَاوَآلِهِمَا»

آن حضرت بعد از رحلت رسول خداf امت را از ضلالت و گمراهی و كفر و نابینایی به مقام هدایت و بصیرت راهنما بود و او رشته محكم خدا و راه مستقیم حق برای امت بود.

كسی بر او سبقت نیافت، نه در قرابت از نظر رحم -که آن حضرت هم پسر عموی پیامبرf بود و هم داماد آن حضرت، آن هم از طریق فاطمه زهراi که در عظمت او هیچ کس شک نداشت- و نه در اسلام از نظر ایمان کسی بر او سبقت گرفت، و نه كسی در مناقب و اوصاف به مرتبه و كمال او خواهد رسید.[50] آن حضرت قدم به قدم در پی رسول اكرمf بود -كه درود خدا بر هر دو و بر آل اطهارشان باد-

و سپس در ادامه دعا می گویی:

«وَ یُقَاتِلُ عَلَی التَّأْوِیلِ وَ لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ»

و علی(ع) برای تأویل و برگرداندن اسلام به مقام اولیه خود، جنگ ها و مبارزه ها نمود و در راه رضای خدا از ملامت و سرزنش سرزنش کنندگان هیچ سستی به خود راه نداد و با تمام قدرت در مقابل کسانی که می خواستند ارزش های اسلام را به ارزش های جاهلیت تبدیل کنند، ایستاد.

رسول خداf به اباذر در باره موضوعی که در این فراز مطرح است خبر داده بودند که «قسم به آن که جانم در دست اوست در میان شما کسی است که برای تأویل قرآن می جنگد همچنان که من برای تنزیل آن می جنگم، در صورتی که آن گروه کلمه توحید را بر زبان جاری می کنند ولی بیشترشان بدان ایمان ندارند، کشتن این گروه بر مردمان گران آید تا آن جا که به ولی خدا افترا زنند و از عملش ناراضی و رنجیده خاطر گردند»[51]

قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنَادِیدَ الْعَرَبِ وَ قَتَلَ أَبْطَالَهُمْ وَ نَاوَشَ ذُؤْبَانَهُمْ فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُنَّ فَأَضَبَّتْ عَلَی عَدَاوَتِهِ وَ أَكَبَّتْ عَلَی مُنَابَذَتِهِ حَتَّی قَتَلَ النَّاكِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ.

و این علاوه بر آن است که در زمان خود رسول خداf در راه خدا خون های صنادید و گردنكشان عرب را بر زمین ریخت و پهلوانان و گردنکشانشان را به قتل رسانید و سركشان را مطیع و منقاد كرد و دلهایشان را پر از حقد و كینه از واقعه جنگ بدر و حنین و خیبر و غیره ساخت و در اثر همان كینه های پنهانی بود که بعد از رحلت رسول خداf به دشمنی با او قیام كردند و به مبارزه و جنگ با او هجوم آوردند تا آن كه ناگزیر، او هم با «ناکثین» یا عهد شكنان امت و هم با «قاسطین» یا ظالمان و ستمكاران و هم با «مارقین» یا خوارج مرتد از دین، در نهروان به قتال برخاست.

در باره مقابله حضرت علیu با سران کفر همه تاریخ گواه است که دلاوری های آن حضرت در جبهه جنگ منحصر به فرد بوده به طوری که عمر گفت: «لَوْ لا سَیفِهِ کَما قامَ عَمُودُ الْإسلام»[52] اگر شمشیر علی نبود، عمود اسلام بر پا نمی شد. به طوری که از هفتاد و چند نفری که در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شدند حدود سی و هفت نفر آن ها به دست حضرت علیu بوده و آن هم کشتن سران و دلاوران قریش، و یا در جنگ احزاب و کشته شدن عمربن عبدود به دست علیu که در واقع سرنوشت جنگ را عوض کرد، و یا در جنگ خیبر و کشته شدن مرهب خیبری به دست آن حضرت، همه و همه گواه بر آن است که علی(ع) با تمام وجود و پاک بازی فوق العاده که حکایت از ایمان خاص آن حضرت داشت در صحنه دفاع از اسلام تلاش کرد. و معلوم است که کینه بازماندگان قریش و یهود پس از رحلت رسول خداf سر بر آورد و مقابل آن حضرت قد علم کند.

در تفسیر صافی در ذیل آیه شریفه « .... یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ...»[53] (آن هایی که در راه خدا مبارزه کردند و از ملامت ملامت گران ترسی به خود راه ندادند.) روایت از حضرت امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» هست که مراد از مؤمنان در این آیه امیرالمؤمنین(ع) و اصحاب آن حضرت می باشند که با منافقان از «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» جنگ کردند.

«ناکثین» مثل طلحه و زبیر که با آن حضرت نقض عهد نمودند و جنگ جمل را به راه انداختند، و «قاسطین» مثل معاویه که در مقابل ارزش های اسلامی و عدالت ایستادند و سعی داشتند جامعه را به همان نظام ارزشی جاهلیت برگردانند، و «مارقین» مثل خوارج که در تندروی و سطحی نگری کار را به جایی رساندند که با امام زمان خود به جنگ پرداختند.




[46] - «بحار الانوار»، ج 37 ، ص 272 و 273 . و متن اين حديث مبارك را در «غايه المرام » قسمت اوّل ، ص 115 و ص 116 تحت شماره 60 از خوارزمي در «فضائل » باسند متصل خود از ابراهيم بن عبدالله بن العلاء از پدرش ، از زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب ، از پدرش از جدّش ، از علي(ع) روايت كرده است . و عبارات آن همين عبارات است و نيز اضافه دارد كه : وإنّ أعدائَك غداً ظِمَاءٌ مُظْمَئونَ مُسْوَدةٌ وجوهُهُم يفتحمونَ مُقمَحونَ ! يُضرَبون بالمَقامِعِ و هي سياطٌ من نارٍ مُفْتَحِمينَ ! و أنت باب علمي ! و همچنين در «غايه المرام » مختصر اين حديث را از خوارزمي در «مناقب » ، از ناصر للحق در ضمن حديث طويلي روايت كرده است . و نيز در «غايه المرام » اين حديث را بطوله از كتاب «المناقب الفاخره » با سند متّصل خود از جابربن عبدالله روايت كرده است و در پايان حديث اين جملات را اضافه دارد كه : يا عليُّ لقد جعل َ الله ُ نسلَ كلِّ نبيٍّ من صُلبه ؛ و نسلي من صُلبك ! فأنت أعزُّ الخلقِ لَدَيَّ؛ و أكرمُهم لَدَيَّ و مُحِبُّوك اكرم عَلَيَّ من اُمّتي . و نيز در «غايه المرام » ؛ قسمت اوّل ص 127 حديث شماره 4 از طريق خاصّه از شيخ صدوق با اسناد متّصل خود از جابربن عبدالله با عين عبارات مذكوره آورده است . (امام شناسي، ج 10، ص 78 به بعد).
[47] - «مجمع الزوائد»، ج 9، ص 131 و «كفايه الطالب » ص 135.
[48] - رواء جمع ريان است يعني سيراب، و برگ هاي سبز درخت را كه بسيار سبز و با طراوت اند ريّان گويند، و شخص سر حال و فربه و نيز شخص بشاش و خوش چهره را ريّان گويند. مَروييّن از ماده رَوِي يَرْوٰي است يعني سيراب شد، مرويين اسم مفعول و جمع است يعني سيراب شدگان.
[50]- بنا به روايت اهل سنت پيامبرf فرمودند: در ايمان به موسي(ع) يوشع بن نوح و در ايمان به عيسي(ع) صاحب يس (مؤمن آل يس) و در ايمان به محمدf علي(ع) از ديگران سبقت گرفتند (کفايه الخصام، باب 336، نقل از شرح دعاي ندبه، علوي طالقاني).
[51] - بحارالانوار، ج32، ص 295.
[52] - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 12، ص 82 و الامام علي في آراء الْخلفاء، ص 129.
[53] - سوره مائده، آيه 54.

فصل چهارم از شهادت علي(ع) تا غيبت حضرت مهديg

وَ لَمَّا قَضَی نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَی الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهَادِینَ بَعْدَ الْهَادِینَ وَ الْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَی مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلَی قَطِیعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وُلْدِهِ إِلا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَی لِرِعَایَةِ الْحَقِّ فِیهِمْ فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَ أُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ وَ جَرَی الْقَضَاءُ لَهُمْ بِمَا یُرْجَی لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ إِذْ كَانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ فَعَلَی الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا فَلْیَبْكِ الْبَاكُونَ وَ إِیَّاهُمْ فَلْیَنْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوعُ وَ لْیَصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یَضِجُّ الضَّاجُّونَ وَ یَعِجُّ الْعَاجُّونَ أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ أَیْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَیْنِ صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ أَیْنَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ أَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ أَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ أَیْنَ الْأَقْمَارُ الْمُنِیرَةُ أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ أَیْنَ أَعْلامُ الدِّینِ وَ قَوَاعِدُ الْعِلْمِ

«وَ لَمَّا قَضَی نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَی الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهَادِینَ بَعْدَ الْهَادِینَ وَ الْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَی مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلَی قَطِیعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وُلْدِهِ إِلاّ الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَی لِرِعَایَةِ الْحَقِّ فِیهِمْ».

و چون نوبت أجل آن حضرت فرا رسید و شقی ترین خلق از پسینیان به پیروی از شقی ترین خلق از پیشینیان او را به شهادت رساند، امر رسول خداf در باره هادیان خلق یکی پس از دیگری امتثال و پیروی نشد و هرکدام را بعد از دیگری منزوی نمودند، و امت همه کمر بر دشمنی آن ها بستند و متفق شدند بر قطع رَحم پیامبرf و دورکردن اولاد طاهرینش، مگر قلیلی از مؤمنان حقیقی که حق اولاد رسول خداf را رعایت کردند.

رسول خداf فرمود : «یا عَلِی اَشْقَی الْاَوَّلینَ عاقِرُ النّاقَةِ وَ اَشْقَی الْاخِرین قَاتِلُكَ» ای علی! شقی ترین پیشینیان پی كننده و كشنده ناقه صالح است و شقی ترین پسینیان كشنده تو است .[54]

و نیز رسول خداf حضرت علی(ع) را اجمالا به این امر مطلع نموده بود، چون به ثبوت رسیده است كه رسول خدا fبه او گفت: «سَتُضْرَبُ عَلی هذا» به زودی ضربه ای این جا می خورد- و اشاره به سر اوكرد - «فتُخضَبُ منها هذه »، و از آن ضربه این جا خون آلوده می شود - و اشاره به محاسن او نمود-[55]

و نیز به ثبوت رسیده است که پیامبر fَ به امیرالمومنین(ع) فرمودند:

«مَنْ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ قَالَ: عَاقِرُ النَّاقَةِ قَالَ: صَدَقْتَ فَمَنْ أَشْقَى الْآخِرِینَ قَالَ: قُلْتُ لَا أَعْلَمُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الَّذِی یَضْرِبُكَ عَلَى هَذِهِ وَ أَشَارَ إِلَى یَافُوخِهِ».[56]

می دانی شقی ترین افراد از پیشینیان کیست؟ عرض کردند: آن کسی است که ناقه حضرت صالح(ع) را پی کرد و کشت. آیا می دانی شقی ترین افراد از پسینیان چه کسی است؟ گفت: نه. حضرت رسولf فرمود: آن کسی است که بر اینجا ضربه می زند، وبه سر حضرت اشاره کردند.

بالاخره همچنان که تاریخ گواه است آنچه باید بعد از رحلت رسول خداf با ادامه حاکمیت علی(ع) واقع می شد، محقق نشد و در مسیر هدایت تاریخی بشر انحراف ایجاد گشت. ولی ما می دانیم آنچه باید بشود، حتماً می شود. در این فراز می گویی: پروردگارا! مسیر تاریخ را خواستند از مسیری که تو برای بشریت اراده کرده بودی منحرف بكنند، تلاش هایی هم به زعم خود انجام دادند و از آن طریق در عرصه امتحان در زندگی زمینی، شخصیت هرکس معلوم شد، ولی شأن انسان، شأنی است كه نمی تواند بدون راه و رسم و فرهنگ علی بن ابیطالب(ع) به سر ببرد و لذا باز به مقصدی كه اسلام به او وعده داده است خواهد رسید و ما غم خود را از تغییر مسیری که واقع شد مطرح می کنیم تا روشن شود از سر اهداف خود باز نگشته ایم. آری!

«فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَ أُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ وَ جَرَی الْقَضَاءُ لَهُمْ بِمَا یُرْجَی لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ إِذْ كَانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ».

تا آن که به ظلم ستمکاران گروهی کشته، گروهی اسیر و جمعی دور از وطن شدند و قضای الهی بر آن خاندان مطهر جاری شد، به امید آن که در ازاء آن سختی ها، حسن ثواب و پاداش نیكو برای آن ها باشد، زیرا که زمین ملك خداست و به هر كدام از بندگان که خداوند مقدر کرده از آن بهره می دهد و آن ها را وارث ملك زمین خواهد كرد و عاقبت نیكِ عالم برای اهل تقوی است و تسلط ظالمین پایدار نیست. و پروردگار ما از هر نقصی پاك و منزه است و وعده او قطعی و محقق الوقوع خواهد بود و ابداً در وعده پروردگار خلاف نیست و او عزیز و حکیم است و لذا هیچ قدرتی در مقابل قدرت و اراده او وجود ندارد و هیچ واقعه ای بدون حکمت و مصلحت خاص خداوند، در نظام عالم انجام نمی گیرد.




[54] - در مورد روايت فوق ابن شهراشوب گويد : ثعلبي و واحدي با اسناد خودشان از عمار و از عثمان بن صهيب از ضحاك موضوع فوق را روايت نموده اند و همچنين ابن مردويه با اسناد خودش از جابربن سمره روايت كرده است و نيز طبري و موصلي از عمار و از ابن عدي و از ضحاك روايت كرده اند و نيز خطيب در «تاريخ بغداد» از جابر بن سمره و احمد بن حنبل از ضحاك روايت كرده اند (مناقب، طبع سنگي، ج 2، ص 79).
[55] - بحارالانوار، ج 42، ص 237. همچنان که در روايت داريم؛ حضرت رسول اکرمf در خطبه اي که در فضيلت ماه رمضان ايراد مي فرمودند خبر شهادت آن حضرت را دادند که متن روايت چنين است: «عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فِي خُطْبَةِ النَّبِيِّ ص فِي فَضْلِ شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ(ع) فَقُمْتُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بَكَي فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَبْكِي لِمَا يُسْتَحَلُّ مِنْكَ فِي هَذَا الشَّهْرِ كَأَنِّي بِكَ وَ أَنْتَ تُصَلِّي لِرَبِّكَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَي الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ شَقِيقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَكَ ضَرْبَةً عَلَي قَرْنِكَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْيَتَكَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي فَقَالَf فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ ثُمَّ قَالَf يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ وَ اصْطَفَانِي وَ إِيَّاكَ وَ اخْتَارَنِي لِلنُّبُوَّةِ وَ اخْتَارَكَ لِلْإِمَامَةِ فَمَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَكَ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَبُو وُلْدِي وَ زَوْجُ ابْنَتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَي أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَوْتِي أَمْرُكَ أَمْرِي وَ نَهْيُكَ نَهْيِي أُقْسِمُ بِالَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ جَعَلَنِي خَيْرَ الْبَرِيَّةِ إِنَّكَ لَحُجَّةُ اللَّهِ عَلَي خَلْقِهِ وَ أَمِينُهُ عَلَي سِرِّهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَي عِبَادِهِ» (بحارالانوار، ج 42، ص 190 و 191).
[56] - بحارالانوار، ج 11، ص376.

حقيقت نبايد فراموش شود

فَعَلَی الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا، فَلْیَبْكِ الْبَاكُونَ وَ إِیَّاهُمْ، فَلْیَنْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ [فَلْتُذْرَفِ] فَلْتَذْرِفِ الدُّمُوعُ وَ لْیَصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یَضِجَّ الضَّاجُّونَ وَ یَعِجَّ الْعَاجُّونَ».

پس شایسته است بر پاكان اهل بیت پیغمبر و علیh گریه كنندگان، گریه کنند و بر آن مظلومان عالم، ندبه و افغان نمایند و برای مثل آن بزرگواران اشك از دیدگان جاری سازند و باید ناله کنندگان ناله و زاری نمایند و ضجه و شیون کنندگان، ضجه و شیون از دل بركشند.

چون چنین انحرافی، انحرافی نیست که بتوان از آن گذشت. زیرا انحرافی است در جهت اصلی مسیر تاریخ و منحرف کردن سرنوشت بشریت و باید با هر وسیله ای متذکر آن انحراف شد و دائماً راه سعادت بشریت را مدّ نظر انسان ها قرار داد. اگر امروز جوانان دلسوز جهان بپرسند چرا خداوند برای ما راه نجات قرار نداده است، باید متذکر شوند راه نجات توسط اهل قدرت و سلطه بر انسان ها در انزوا است و باید به آن رجوع کرد. اگر نمی توانید اسلام را در همه مناسبات بشری حاکم کنید لااقل نگذارید فراموش شود و این ندبه ها و شیون ها یک نحوه توجه به حقیقتی است که از منظر بشریت کنار رفته است. و به همین جهت در ادامه عرضه می داری:

«اَیْنَ الْحَسَنُ اَیْنَ الْحُسَیْنُ اَیْنَ اَبْناءُ الْحُسَیْن»؛

کجایند امام حسن و امام حسین و فرزندان امام حسینh

شما در دعای ندبه این نکته را با خودتان در میان می گذارید كه پس حالا چی؟ این كه می گویید: «اَیْنَ الْحَسَنُ اَیْنَ الْحُسَیْنُ اَیْنَ اَبْناءُ الْحُسَیْن»؛ یعنی كجاست سیره و روش حسن و حسین«علیهما السلام» و فرزندان معصوم آن ها؟ پس معلوم است شما نمی پذیرید كه زندگی انسان بدون مدیریت این ذوات مقدسه معنی پیدا می کند. اگرچه دشمنان این خاندان، عده ای را كشتند و عده ای را تبعید و اسیر كردند ولی شما هنوز می گویید: «اَیْنَ الْحَسَنُ اَیْنَ الْحُسَیْنُ اَیْنَ اَبْناءُ الْحُسَیْن» چون تا سیره معصوم در مناسبات بشری جاری و حاکم نشود، خسارت بزرگ تربیتی و روحی بشر جبران نمی گردد، و ادامه می دهید كه:

«صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ أَیْنَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ».

كجایند انسان های صالح و صادقِ پیوسته تاریخِ هدایت الهی؟ كجایند راه های پیوسته هدایت كه یكی بعد از دیگری برای هدایت بشر گمارده شده بودند؟

شما با گفتن این جمله دارید اعلام می كنید راهی را جهت به ثمررسیدن استعدادهای بشر در تاریخ می شناسید كه این راه با حاکمیت معاویه و یزید و مأمون عباسی و امثال آن ها محقق نمی شود، و این خیلی فهم می خواهد كه انسان بداند راهی هست با خصوصیات خاص، و فرهنگِ جهانخواران، بر خلاف اراده الهی، فرهنگ پوشاندن آن راه نورانی است و شما می خواهید به حکم وظیفه الهی و بر خلاف اراده جهانخواران، عامل تحقق راه حاكمیت اولیاء الهی باشید.

«سیره و روش انسان های معصوم؛ مطلوب همه انسان های شایسته است، چرا كه معنی انسان و معنی زندگی، به كمك آن ها روشن می شود و برعكس، هركس به غیر از چنین انسان هایی و به حاكمیتی به غیر از حاكمیت آن ها آرام بگیرد، به بدترین نحو خود را تسلیم فساد می كند، فسادی كه سراسرِ زندگی و روح او را فرا می گیرد، و شیعه و همه انسان های هوشیار بر این مسئله واقف اند كه نباید این راه را گم كنند.»

روی این نكته فكر كنید كه امام زمانg فقط برای آخر دنیا نیست. هر كس در زمانی كه مناسبات اجتماعی اش در تحت حاكمیت حق نیست و منتظر آن حاکمیت نباشد و تسلیم حاكمیت باطل بشود، تمام فساد را در رگ و ریشه خود و افراد جامعه خود فرو كرده است و لذا شیعه این توجه هوشیارانه را دائم مدّ نظر دارد كه می گویید:

«أَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ أَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ أَیْنَ الْأَقْمَارُ الْمُنِیرَةُ أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ اَیْنَ اَعْلامُ الدّین وَ قَواعِدُ الْعِلْم».

كجایند آن هایی كه برگزیدگان خدا برای مدیریت نظام بشر بودند، كجا رفتند خورشیدهای تابان و اقمار فروزان و ستارگان درخشانِ حیات بشری،كجایند نشانه های دین داری و پایه های اندیشه و علم.

در این فراز از دعا موضوعِ توجه به رشته هدایت الهی مورد نظر است و وجود آن ها مورد سؤال شما است و شما در بستر تاریخ به جستجو می پردازید كه: كجایند نشانه های دین داری و قاعده های دانایی؟ چون می دانید هیچ وقت خداوند بشریت را به خود وانگذاشته، بلكه همواره چراغ هدایتی در پیش راه او قرار داده است و حالا كه حاكمان ظالمِ جهان مانع ظهور آن نور هدایت شده اند، شما نارضایتی خود را از وضع موجود اعلام می دارید. چون می دانید نظام اَحسنی که اراده حکیمانه خداوند آن را خلق کرده ظرفیت حاکمیت امام معصومی را دارد که قلب او ظرف معارف قرآن است و مقام باطنی قرآن را که در کتاب مکنون هست آن خانواده اهل عصمت و طهارت می شناسند و چون جهان ظرفیت حاکمیت چنین کسانی را دارد و خداوند نیز چنین خواسته است، هرکس به کمتر از این قانع شود، به خداوند و به خودش جفا کرده است.[57] امام صادق(ع) می فرمایند: «زمین پا برجا نمی ماند مگر آن که باید روی آن عالِمی باشد که حق را از باطل تمیز دهد».[58] و در راستای همین معارف است که نظر خود را به ذخیره ای از هدایت گران الهی می اندازی و به حضرت بقیه الله اعظمg نظر می کنی.

عمده آن است که متوجه باشیم حکمت خداوند اقتضا می کند که هیچ نیاز و میلی در نظام الهی لغو و بی جواب نمی ماند، حتی نیاز و میل به جنس مخالف را خداوند با خلق کردن جنس مخالف جواب می دهد، چه رسد نیاز به رهبری که بتواند تمام ابعاد فردی و اجتماعی انسان ها را در مسیری صحیح قرار دهد و لذا مسلّم جواب چنین نیاز مهمی را با به وجودآوردن انسانی معصوم و آگاه به همه حقایق، داده است. و از همین قاعده مهم یعنی توجه به حکمت الهی است که بزرگان فرموده اند، چون جامعه در زمان غیبتِ امام معصوم نیاز به رهبری أعْلم و أتْقی و أشْجَع دارد، خداوند چنین فردی را می پروراند و نظر به ولایت فقیه را بر همین اساس قرار داده اند و معتقدند خبرگان ملت باید تلاش کنند چنین فردی را که خدا پروریده است کشف نمایند. البته أعلمیت و تقوا و شجاعتِ بالای آن فرد باعث می شود که خود به خود افراد طالب حق به کمک خداوند او را بیابند. پس متوجه وجود حضرت بقیه الله بودن و از خداوند ظهور او را طلب کردن حاکی از یک بصیرت و شعور بالایی است که شیعیان بحمدالله از آن برخوردارند و در دعای ندبه متذکر آن هستند و در راستای چنین بصیرتی است که می گویی: «اَیْنَ بَقِیَّةُاللهِ الَّتی لا تَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَه».




[57] - براي بررسي بيشتر موضوع فوق به بحث «نظام اَحسن و آخرالزمان» از کتاب «جايگاه و معني واسطه فيض» رجوع فرماييد.

فصل پنجم نقش تاريخي امام مهديg

أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتِی لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهَادِیَةِ أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَةِ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ أَیْنَ الْمُرْتَجَی لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِیعَةِ أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الْكِتَابِ وَ حُدُودِهِ أَیْنَ مُحْیِی مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ أَیْنَ قَاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدِینَ أَیْنَ هَادِمُ أَبْنِیَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفَاقِ أَیْنَ مُبِیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْیَانِ وَ الطُّغْیَانِ أَیْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَیِّ وَ الشِّقَاقِ أَیْنَ طَامِسُ آثَارِ الزَّیْغِ وَ الْأَهْوَاءِ أَیْنَ قَاطِعُ حَبَائِلِ الْكِذْبِ وَ الافْتِرَاءِ أَیْنَ مُبِیدُ الْعُتَاةِ وَ الْمَرَدَةِ أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنَادِ وَ التَّضْلِیلِ وَ الْإِلْحَادِ أَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیَاءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْدَاءِ أَیْنَ جَامِعُ الْكَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی أَیْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِی مِنْهُ یُؤْتَی أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیَاءُ أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَیْنَ صَاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ نَاشِرُ رَایَةِ الْهُدَی أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَ الرِّضَا أَیْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَبْنَاءِ الْأَنْبِیَاءِ أَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ أَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی عَلَیْهِ وَ افْتَرَی أَیْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذِی یُجَابُ إِذَا دَعَا أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُو الْبِرِّ وَ التَّقْوَی أَیْنَ ابْنُ النَّبِیِّ الْمُصْطَفَی وَ ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ ابْنُ خَدِیجَةَ الْغَرَّاءِ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْكُبْرَی

«اَیْنَ بَقِیَّةُاللهِ الَّتی لا تَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَه»

كجاست آن «بقیّه اللّهی» كه عالَم از عترت طاهره هدایت گران خالی نیست.

از «بَقِیَّةُالله» ساده رد نشوید؛ یعنی خدا یك نوری از انوار خودش را در این عالم باقی گذاشته است و ما را بدون آن نور كه جلوه و خلیفه اوست در این عالم رها نكرده است، یك انسان کاملی را گذاشته است كه ما از حضور خدا در زندگی محروم نباشیم و خدایی بودن خود را می توانیم به كمك آن «بقیّه الله» تأمین كنیم.[59] كجاست آن كه خداوند باقی اش گذارده برای بلوغ تاریخ بشر كه؛ «لاتَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَه»، زمین از او که از سلسلة عترت هدایت گران و خانواده پیامبرf است خالی نیست[60] و نه تنها از قبیله ستمگران نیست، بلكه؛

«اَلْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِالظََّلَمَة».

كسی است كه ریشة ظالمان را قطع می کند و نسل ستمگران به وسیله او منقطع می شود.

باید هوشیاری به خرج بدهید و كمی حوصله كنید تا جملاتی را كه در فرهنگِ دینی ما تكرار می شود درست بفهمیم، روح این جملات را متأسفانه بعضاً متوجه نمی شویم و چون نمی فهمیم آن طور که باید و شاید به نشاط نمی آییم، سعی كنیم آرام آرام بفهمیم و به نشاط آییم و به سادگی از آن ها نگذریم.

«آری همان طور كه خیانت است ، انسان ها را به آرزوها و آرمان های خیالی مشغول كنیم و از واقعیات زندگی خارج نماییم، این نیز خیانت بزرگی است كه انسان را از واقعیات بزرگِ زندگی غافل نگه داریم و به بهانه ارتباط با واقعیت، انسان را در پایین ترین سطح واقعیت قرار دهیم و نگذاریم استعدادها و انرژی های عقلی و قلبی او به سوی عالی ترین واقعیات و آرمان های بزرگ سیر كند.»




[59] - ابن حجر در صواعِقُ الْمُحْرِقِه ص 98 آورده که رسول خداf فرمودند: «لَيبْعَثُنَّ اللهُ رَجُلاً مِنْ عترتي ....يمْلَأُ الاَرْضَ عَدْلاً» خداوند مردي از اهل بيت مرا بر مي انگيزاند ... و زمين را از عدل پر مي کند.

آثار غفلت از موعودِ موجود

توجه به ربوبیت خدا و توجه به نبوت و امامت و توجه به حضور امام زمانg، توجه به واقعیّات موجوداست ولی توجه به واقعیّاتی که در عین موجودبودن، متعالی است. امام مهدیِ ما، موعودِ موجود است. فرهنگی كه گفت موعود هست ولی این موعود؛ الآن موجود نیست، در ساختار معرفتی خود دچار مشکل می شود و در ادامه فرهنگ معنوی خود دچار تناقض شده است. تقریباً همه ادیان معتقد به موعود هستند، ولی این عقیده به تنهایی، بشر امروز را و امروز بشر را نجات نمی دهد! موعود خداوند غایت زندگی فردی و اجتماعی بشر است و غایت هر چیز در مرتبه خودش موجود است و افراد و جوامع باید تلاش كنند تا به آن مرتبه دست بیابند.

آری! واقعیتِ متعالیِ موجود، زمینه ظهور می خواهد نه آن كه بعداً موجود شود و بیاید. موعود ما الآن هست،[61] شما موانع را برطرف كنید تا او ظاهر شود ولی در هر حال و در عین غیبت، در حال تأثیر گذاری است، چون موجود است. بشر وقتی كه از موعودِ موجودش - كه خدا او را در زندگی بشر گذارده - غفلت كند در واقع از زندگی واقعی محروم می شود، و این مسئله روشن است. آن هایی كه انسان را از واقعیّات متعالی جدا می كنند، خودشان برای خود بزرگی های دروغین می سازند و به كمك تبلیغات، آن را به بشر تحمیل می كنند و می خواهند كه انسان ها از آن ها تبعیت كنند. آن هایی كه ما را از افق بلند تاریخِ زندگیِ انسانِ معنوی فاصله می دهند آیا خودشان پیشنهادی جز پذیرفتن وضعیت موجود جهان دارند؟ پذیرفتن وضع موجود جهان كه پذیرفتن زشتی ها و پلشتی هاست! آیا تسلیم شدن در مقابل قدرت های دروغین جهان و در نتیجه انحطاط انسان در همه ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیست؟ پس واقعیّات بزرگ و متعالیِ موجود در عالم را كه وعده بزرگ الهی است، نباید فراموش كرد. یکی از آثار ظهور حضرت بقیه اللهg به عنوان وعده بزرگ خدا؛ ریشه کن کردن موانع خداپرستی است و لذا بر مبنای تمنّای تحقق این وعده ندا سر می دهی: «اَینَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِالظََّلَمَة».آنچه ممكن است از آن غفلت شود این است كه متوجه نباشیم همین كه تسلیم قدرت های غیرالهی، به عنوان «واقعیت» شدیم، فقط تسلیم نشده ایم، بلكه تمام فرهنگ زشت آن ها را، فرهنگ حقیقی پنداشته ایم؛ به این دلیل است كه می گوییم این جهان در شرایطی كه هم اکنون در شرایط غفلت از موعودِ موجود به سر می برد، چون خود را از انتخاب های آینده ساز، محروم می کند در واقع، خود را از بین می برد. جهان بی موعود – به جهت انتخاب های غلطی که انجام می دهد - در همان لحظه شروعش، رو به نابودی است و جهانی كه موعود خودش را بشناسد و نظر خود را از او بر نگیرد، هر لحظه زنده است، زیرا انسان ها همین حالا دو شكل زندگی می كنند و آن كه موعودِ موجود ندارد، همین حالا گرفتاربودن در پوچی ها را زندگی پنداشته است.

پس واقعیّات بزرگ عالم هستی را نباید فراموش كرد، به همین جهت شما در دعای ندبه می گویید:

«اَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِاِقامَةِ الْاَمْتِ وَ الْعِوَج»

كجاست آن امیدی كه منتظریم هر كجی و انحرافی را راست كند.

این توجه، توجه به واقعیتی بسیار فعّال و مؤثّر و جهت دهنده است، حال چه این توجه به «حضور» غائبانه او باشد، و چه این توجه و امید به «ظهور» او در آینده باشد. این قسمت از دعای ندبه موجب می شود تا از واقعیت های متعالی زندگی غافل نباشیم و تسلیم ظلمات آخرالزمان نگردیم.

همین حالا یك نگاهی داشته باشید به جوانی كه به معنای واقعی منتظِر است. ملاحظه كنید او هم اکنون چه احساسی در زیر این آسمان دارد. وقتی دل انسان به وجود مبارك امام منتظَرg به عنوان آرمانی ترین انسان که در اوج كمال انسانی است، نظر كند - امامی كه هم اكنون هست، نه این كه بعداً می آید- چنین دلی با جلب نظر مبارك آن حضرت، هم اكنون در مبادی میل خود از كجی راست می گردد. اگر شما می بینید انتظار برای بعضی ها حیات بخش نیست برای این است كه یا اصلاً جایگاه موعود را در زندگی فردی و اجتماعی نمی شناسند، یا چگونگی موجودبودنش را نمی فهمند. انتظار حقیقی همین حالا مبادی میل انسان منتظِر را عوض می كند. همین كه نظر به وجود مبارك موعود بیندازد و معنی او را بفهمد و روی این اعتقاد كار كند و جایگاهش را در هستی پیدا كند، به کمک نور مقدس آن حضرت كجی هایش راست می شود اصلاً جنس امام موعود در همه هستی اقامه اَمْت و عوَج، یعنی راست كردن هر كجی و عیب است، چه در شخصیت فرد و چه در گستره اجتماع و چنین انسان منتظِری شایستگی برای سربازی در ركاب موعود، بعد از پایان غیبت او را پیدا می كند. چنین دلی را زشتی ها و كجی های زمانه نمی رباید. آیا چنین انسانی را تهاجم فرهنگی می تواند بدزدد؟




[61] - براي روشن شدن اين مطلب كه امام مهديg هم اكنون موجودند، مي توانيد به كتاب «مباني معرفتي مهدويت» رجوع بفرماييد.

احساس حضور در اردوگاه حاكميت حق

«دل جوان منتظرِ امام زمانg، هم كجی ها را می شناسد - چون با زمانه غافل از امام معصوم آشتی نكرده و به آن تن نمی دهد- و هم خود را عضو فعال مدیریت بزرگ الهی برای حاكمیت حق در متن تاریخ می شناسد و خود را در چنین اردوگاهی احساس می كند».

این حرف نباید فقط در یك قالب احساساتی برای ما مطرح باشد. اول باید وجود امام زمانg برای ما ثابت شود و بعد چگونگی وجود و حضور آن حضرت در هستی بررسی گردد، تا نقش انتظار در زندگی ما مؤثر بیفتد. تنها با شعار دادن، چیزی حل نمی شود. دعای ندبه؛ فرهنگ عده ای است كه بودِ امام را می شناسند و عزمشان، عزم ارتباط واقعی با سیره و سنت امام زمانg است.

«انسانی كه احساس حضور در اردوگاه حاكمیت حق را داشته باشد، این انسان هم اكنون خودش یك اَبَرمرد است. او خودش را سرباز آن كسی می داند كه عصاره همه رهبری های باشكوه و حق گرای تاریخ است».

برخی از جوانان عزیز كه هم اکنون در حالت حضور در اردوگاه حاکمیت حق به سر می برند، در چهر ه شان نور شكوه رهبری الهی با همه كبریایی اش نمایان است. مسلّماً سرباز چنین كسی كه عصاره همه پیامبران و اولیاء است، خودش اَبَرمرد است. آیا چنین سربازی همان اراده مصمّم و زلالی نیست كه چون پاره های فولاد تیز و برنده است؟[62] و لذا روی این جمله باید فكر شود كه:

«در دوران غیبت - وقتی كه امام معصوم حاكم نیست - هركس، به غیر از منتظران واقعی، یا زبون و منفعل و ستم پذیراست و یا ستمگر.»

هركس که می خواهد باشد، اگر به چیزی پایین تر از برترین وعده خدا، خودش را مشغول كرده باشد، نمی تواند ستمگر و یا ستم پذیر نباشد. مسئله ولایت فقیه و نظام اسلامی بر این اساس كه نباید هضم اردوگاه كفر جهانی شد، به وجود آمده است كه لااقل حالا كه خود امام معصومg حاكم نیست، فكر ائمهh توسط كارشناس آگاه به احادیثِ آن عزیزان یعنی فقیه، در جامعه جاری باشد و انتظار، از این طریق معنی عملی به خود بگیرد و زمینه حاکمیت امام معصوم(ع) فراهم گردد.

«اَیْنَ الْمُرْتَجی لِاِزالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوان»؛

كجاست او كه امید داریم اساس ستمگری ها و دشمنی ها را از بین ببرد؟

آیا كسی هست كه با جان و دل این جمله را نگوید و بتواند زیر این آسمان، جان و قلبش را زنده نگهدارد و گرفتار سیاه كاری های ستمگران نشود؟ این یك جمله نیست، یک فرهنگ بزرگ در این جمله مطرح است. در این فراز از دعا می گویی: كجاست آن امید ما برای از بین بردن ستم و ستمگران و هرگونه دشمنی با حق. این سخن كسی است كه متوجه است تاریخ زنده است و به سوی یك حقیقت نهایی سیر می كند و لذا به واقعیات ساخته دست ستمگران، به عنوان سرنوشتی كه نمی توان از آن فرار كرد، تن نمی دهد. شما برای این كه بفهمید از این جمله چقدر كار می آید یك نگاه به دنیای امروز بیندازید. چطور شد كه بشریت به این روز افتاد؟ ریشه این همه تسلیمِ فرهنگِ باطلِ غرب شدن، در كجاست؟ همه مردم دنیا كه نمی خواهند این قدر بد باشند و حقیقتاً این قدر بد نیستند، ولی چرا ستم این همه قوت دارد و تمام مناسبات انسان ها را تحت تأثیر خود قرار داده است؟ چرا ستم چهره حقّانیّت به خود گرفته است؟ برای این كه طلب و تمنّای نابودی ظلم و دشمنی در بشر فرو نشسته و هركس مشغول زندگی خود شده است، لذا برای این كه تو گرفتار این فرسودگی و پوچی نشوی، می گویی:

«اَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرائِضِ وَ السُّنَن».

كجاست آن كس كه برای تجدید و احیاء فرائض و سنن الهی ذخیره شده است؟

وقتی چنین آینده ای در صحنه آرزوها و آرمان های انسان ها زنده ماند، هرگز ستم و دشمنی پا نمی گیرد. شما در این جمله می گویید: كجاست آن ذخیره الهی كه برای برگشت جهان به سوی سنن و آداب و قوانین خدا ذخیره شده است. آری این سخن، سخن چشمِ واقعیت بینی است كه واقعیت ها را فقط در حد حركات وضع موجود نمی نگرد، بلكه كمی سرش را از واقعیت های وضع موجود بالاتر برده است و به ذخیره های عالم هستی نیز نظر انداخته است و تلاش می كند زمینه تأثیر آن حضرت را در نظام بشری هر چه بیشتر فراهم كند تا إن شاءالله به ظهور و تأثیر نهایی آن حضرت منجر شود. همچنان که در این فراز متذکر می شوید، ما معتقدیم جهان ظرفیت حاکمیت امامی را دارد که واسطه فیض بین زمین و آسمان است و خداوند آن حضرت را برای بشریت ذخیره کرده، و بشر هنوز خود را برای ظهور نهاییِ آن ذخیره بزرگ آماده نکرده، هرچند استعدادِ داشتن چنین حاکمیتی را دارا است، و توجه به دعای ندبه وسیله به فعلیت درآوردن آن استعدادهاست که منجر به ظهور مقدس امام زمانg می شود که ظهور مجدد دینداری است با آن لطایفی که اهل البیتh متذکر آن هستند، و نه دینداری خشک و تند و قالبی که امثال سلفی ها و طالبانی ها می خواهند به صحنه بیاورند. لذا در ادامه می گویی:

«أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِیعَةِ، أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الْكِتَابِ وَ حُدُودِهِ، أَیْنَ مُحْیِی مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ».

كجاست آن کسی كه برای برگردانیدن ملت و شریعتِ مقدس اسلام به مسیر اصلی اش، برگزیده شده است؟ كجاست آن کسی كه آرزومندیم قرآن و حدود و قوانین آن را در فرهنگ بشری زنده و احیا کند؟ كجاست زنده کننده نشانه های دین و اهل آن؟

امام باقر(ع) فرمودند: «خداوند زمین را پس از موت، به وسیله قائم زنده می گرداند و مراد از موت زمین، کفر و جور اهل آن است و شخص کافر همان مرده است».[63]

از امیرالمؤمنین(ع) داریم: «وَ یُحْیِی مَیِّتَ الکِتابِ وَ السُّنَّةِ»[64] مهدیg کتاب و سنت را که مرده است، زنده می کند.

در عصر مهدوی، جهان با احیای اسلامی جدید و نوسازیِ دینی مواجه خواهد شد. امام صادق(ع) می فرمایند: «یَهدِمُ ما قَبْلَه كما هَدَمَ رسول الله و یَسْتَانِفُ الاسْلامَ جَدیداً».[65] مهدی(ع) بدعت های ساختگی قبلی را به کلی نابود می نمایند و آن طور که رسول اللهf رسوم قبلی را نابود فرمودند و طوری اسلام به صحنه می آید، که گویا اسلام جدیدی آورده است.

راستی اگر دین از مسیر خود خارج نشده بود و تبیین و اجرای آن در خانه وحی قرار می داشت، امروزه سرنوشت جهان اسلام این چنین بود که هست؟ آیا اسلام توان و قدرت آن را ندارد که مسلمانان را به قله عظمت و کمال برساند، و یا اسلام آن طور که باید و شاید در مناسبات مسلمانان حاکم نیست؟ ما در این فراز به دو نکته اشاره داریم؛ یکی این که اسلام از مسیر اصلی خود خارج و لذا ملت و شریعت از نشاط و تحرک خود خارج گشته است، دیگر این که اگر حضرت بقیه اللهg ظهور کنند ملت و شریعت احیاء می شوند و اسلام در بستر اصلی خود قرار می گیرد و عظمت های اسلام در همه ابعاد خود به نمایش می آید. عمده آن است که دائماً توجه خود را به وجود مقدس آن حضرت جلب نماییم.




[62] - حضرت امام باقر(ع) در توصيف حضرت ولي عصرg و يارانشان مي فرمايند:«و مثل اين که من آنان را مي بينم در حالي که عده نفراتشان حدود سيصد و خرده اي است که به سمت نجف به طرف کوفه سرازير مي شوند، دل هايشان از نظر نيرو و قدرت همچون پاره هاي آهن سخت و محکم است و جبرئيل از سمت راست و ميکائيل از سمت چپ، آن حضرت را ياري مي کنند، ترس و وحشت به فاصله يک ماه راه، پيشاپيش او و پشت سر او، دشمن را فرا مي گيرد و خداوند او را با پنج هزار فرشته علامت دار کمک و ياري مي کند(بحارالانوار، ج52، ص 343).
[63] - کمال الدين و تمام النعمه، صدوق، ص 376.
[64] - نهج البلاغه، خطبه 138.
[65] - بحارالانوار، ج52، ص352- نعماني، الغيبة، باب 13، ص231.

امام زمانg خشم بزرگ خدا براي كفار

«اَیْنَ قاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدین

كجاست آن خردكننده شوكت و شكوه تجاوزگران.

اَیْنَ هادِمُ اَبْنِیَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفاق

كجاست منهدم كنندة سازمان های شرك و نفاق.

أَیْنَ مُبِیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْیَانِ وَ الطُّغْیَانِ

كجاست نابودکنندة اهل فسق و عصیان و ظلم.

أَیْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَیِّ وَ الشِّقَاقِ

كجاست آن كه نهال گمراهی و دشمنی و عناد را از زمین بر می كند.

در این جا هست که متوجه می شویم نباید با حاکمیت اسلام، دشمنی ها در جامعة جهانی غلیظ تر شود، چرا که اسلام حقیقی پیام آور صلح و دوستی است. آری اگر عده قلیلی می مانند که بر خشونت دامن می زنند، ولی در شرایطی که اسلام ناب حاکم شود مرز آن عده قلیل از بقیه مردم جدا می شود، چگونه می توان پذیرفت که عده ای به نام بازگشت به اسلام هرکسی که به غیر آن ها فکر می کند را واجب القتل بدانند و یا عده ای آنچنان در توهّم خلوص فرو روند که فقط خود را شیعه بدانند و از آن صفا و صمیمیت که باید بین مسلمانان باشد، هم خود را محروم کنند و هم جامعه را؟

أَیْنَ طَامِسُ آثَارِ الزَّیْغِ وَ الْأَهْوَاءِ

كجاست آن كه آثار اندیشه باطل و هواهای نفسانی را محو و نابود می سازد.

أَیْنَ قَاطِعُ حَبَائِلِ الْكِذْبِ وَ الإفْتِرَاءِ.

كجاست آن كه نابودکنندة دام ها و دسیسه های دروغ و افتراء.

أَیْنَ مُبِیدُ الْعُتَاةِ وَ الْمَرَدَةِ.

کجاست هلاک کننده و نابودکننده متکبّران و سرکشان عالم.

اَیْنَ مُسْتَأصِلُ اَهْلِ الْعِنادِ وَ التَّضْلیلِ وَ الْاِلْحاد»

كجاست آن كه هر عناد و لجبازی و گمراهی و بی دینی را ریشه كن می كند؟

همه این ها می رساند که زندگی زمینی اگر بر اساس اسلام حقیقی مدیریت شود، بهشت پاکی ها و صمیمیت ها و تعالی ها است.

حضرت ولی عصرg فقط نسبت به کفار معاند مظهر صفات جلال حق می باشند که چون آن حضرت قیام کنند قدرت دروغین اهل کفر و نفاق در هم می ریزد. همچنان كه قبلاً عرض شد؛ راوی از امام صادق(ع) در باره سیره و روش حضرت مهدیg سؤال می کند؛ حضرت می فرمایند: «همان کاری که رسول خداg انجام داد او هم انجام می دهد، آنچه از آثار بدعت و شرک و گمراهی پیش از ظهور او پدید آمده از میان می برد، همچنان که رسول خداf اساس جاهلیت را منهدم کرد.»[66]

راستی این بی حرمتی به خدا نیست كه تصور كنیم خدا انسان ها را با ستمگران واگذارده و برنامه ای برای دفع ستمگران و حاکمیت حق نریخته است؟ و آیا این بی حرمتی به گوهر انسان نیست كه امنیت ستمگران را به بهانه این كه «خشونت به هر شكل مردود است»، پذیرا شویم؟ آیا خداوند جریانی را در این عالم قرار نداده است تا ریشه این شرك و نفاق و عناد را بكَند، تا ما با او همدست و همداستان شویم؟ شما در این سخنان بر این اعتقاد بزرگ باقی مانده اید و پای می فشارید كه جریانی در عالم هست و این جریان ریشه همه بدی ها را می كَند و ما در عین آمادگی، در انتظار همراهی با او هستیم، جریانی كه خداوند در بنیه تاریخ بنا نهاده و انسان ها منتظر اویند.

امام زمانg فریب این شعارها را نمی خورد كه «همه جا باید لبخند باشد و دوره خشونت گذشته است». شما می دانید كه در دوره امام زمانg ستمگران ریاكار اگر توبه هم بكنند توبه شان پذیرفته نیست؛[67] دیگر در آن زمان به اهل کفر فرصت داده نمی شود، همه آن هایی كه تا آن زمان هنوز بر فساد خود باقی اند، كشته می شوند[68] و همان گونه كه افرادِ منتظِر تمام آرزوهایشان را ظهور امام زمانg قرار داده اند و نمی توانند به طرف ایشان جلب نشوند، طرف مقابل هم دیگر نمی تواند پابه پا و تعلّل كند. آن زمان، زمانی است كه ظلم باید ریشه كن شود و نفاق نمی تواند حیات داشته باشد. چون بشر طالب شرایطی است که به پاکی زندگی کند و به پاکی عبادت نماید.

فرهنگ معنوی بشر فرهنگی است كه باید به ثمر برسد. شما روی این مطلب فكر كنید كه در زمان ظهور، كارهای نیمه كاره انبیا و اولیا باید به نتیجه نهایی برسد. آن جا دیگر قصه، قصه ابوسفیان نیست كه به این طرف خندق بیاید و منافقانه انقلاب پیامبرf را برباید. آن هایی كه به خدا چنین گمان زشتی دارند و معتقدند در این دنیا، هم ما هستیم و هم این ستمگران و باید یك طوری با آن ها کنار بیاییم و آن ها را به رسمیت بشناسیم، آیا به جهت چنین پندار زشتی نیست كه چوب ستم را بر سر و پشت خود می پذیرند؟ آیا واقعاً خدا چنین كاری را بنا گذاشته است، یا ما خودمان برنامه حاكمیت ستم را پذیرفته ایم؟ آیا كسانی كه گمان كرد ه اند خدا آن ها را به ستمگران واگذاشته است و به حیاتی بالاتر نمی اندیشند، خودشان بهترین وسیله برای تحقق فرهنگ ستم نیستند؟ مبلّغ حاكمیت ستم كسی است كه معتقد باشد دیگر خدا ما را با همین ستمگران واگذاشته است. این شخص قدرت موجود ستمگران را می پذیرد، نه قدرت معهودِ الهی را.

حضرت علی(ع) در وصف حضرت مهدیg می فرمایند: «او میل ها و هواهای نفسانی را به هدایت و رستگاری برمی گرداند، موقعی که مردم هدایت را به هوای نفس تبدیل کرده باشند، و رأی را به قرآن برمی گرداند موقعی که مردم قرآن را تابع رأی و میل خود قرار داده باشند».[69] پس ملاحظه می فرمایید که خداوند به ما افق دیگری را نشان داده است كه در آن افق، برتری با اولیای خداست و نه با دغل كاران و خون ریزان. لذا با تمام امید می گوییم:

«اَیْنَ مُعِزُّ الْاَوْلیاء وَ مُذِلُّ الْاَعْداء»

كجاست آن کسی كه اولیای خدا را عزیز و دشمنان خدا را خوار می كند؟

«اَیْنَ جامِعُ الْكَلِمَةِ عَلَی التَّقْوی»

كجاست آن كسی كه مردم را بر گرد نور تقوی و ایمان جمع می كند؟

کجاست آن کسی که فرهنگ انسانِ با تقوی را جهت مناسبات انسان ها در جامعه، تدوین می کند؟ زیرا ما نمی توانیم فرهنگ كفر را به عنوان فرهنگ اصلی تاریخ بپذیریم و نسبت به حاكمیت حق بی تفاوت باشیم. در چنین فرهنگی است كه انسان اگر نتواند وضع كفر را به هم بزند لااقل هرگز همرنگ كفر نمی شود و در آن صورت یك قدم به سوی رهایی به جلو برداشته است و می فهمد حاكمیتی در پیش است كه حكم خدا را از آسمان برای بشر می آورد و نمی گذارد همانند وضع موجود، راه بشر به سوی آسمان بسته شود، بلكه جهان را براساس تقوی حركت می دهد.

غفلت از دو چیز فاجعه آمیز است. غفلت از ناپایداربودنِ فرهنگ ظلم، و غفلت از حتمی بودن حاکمیت جهانی اسلام. این دو غفلت موجب سستی در تصمیم گیری و عامل ادامة بحران خواهد بود و در نتیجه به آن شرایطی که زمینه ظهور تمدن اسلامی توسط حضرت مهدیg است دست نمی یابیم و در فرازهای اخیر دعا خود را از این خطر می رهانیم، چون می دانیم خداوند چنین سرنوشتی را برای جهان اسلام اراده کرده است که اولیاء الهی عزیز و دشمنان خدا ذلیل و شرایط حاکمیت تقوا فراهم گردد. پس باید خود را هرچه بیشتر برای تحقق آن شرایط آماده کنیم، شرایطی که امام سجاد(ع) در وصف افراد آن می فرمایند: «وقتی که قائم آل محمد«صلوات الله علیهم» قیام کند خداوندU هرگونه نقاهت و بی حالی را از شیعیان ما برطرف می کند و دل هایشان را همچون قطعات آهن سخت و محکم می گرداند که نیروی هریک از آنان نیروی چهل مرد می باشد و آنان فرمانداران و بزرگان روی زمین اند».[70] و یا همان طور که امام باقر(ع) می فرمایند: «وقتی که امر ما انجام گیرد و مهدی ما آید، هریک از شیعیان ما از شیر دلیرتر و از نیزه چابک تر و مؤثرترند، و دشمنان ما را به زیر دو پای خود می آورند و پایمال می کنند ...».[71]




[66] - بحار الانوار، ج 52، ص 352.
[67] - بحارالانوار، ج52، ص176.
[69] - ينابيع الموده، ص 437.
[70] - بحار الانوار، ج 52، ص 317.

چرا همه چيز از قداست افتاد؟

«اَیْنَ بابُ اللهِ الَّذی منِْهُ یُوْتی»

كجاست آن آستانة الهی كه از طریق او بندگان خدا با پروردگارشان مرتبط می شوند؟

امامِ معصوم؛ باب الله است و باید با حاكمیت امام معصوم راه جامعه به سوی خدا باز شود و مردم بتوانند در همه مناسبات خود - اعم از فردی و اجتماعی- با خدا مرتبط باشند.

این فراز در جای خود معارف بلندی را به همراه دارد كه باید به طور جداگانه به آن پرداخته شود، چون به مقام وجود مقدس حضرت صاحب الامر توجه دارد. همین قدر بدانید كه اسم «الله» به عنوان اسم جامع الهی، مثل هر اسم دیگری مظهری دارد و مظهر «اسم الله»، انسان كامل است كه متعلَّم به همه اسماء الهی است و لذا هركس خواست با «الله» ارتباط پیدا كند از طریق امام زمانg این كار برایش ممكن می شود و لذا او را «باب الله» می نامند و انسان از طریق نظر به مقام آن حضرت راه ارتباط با خدا برای اُنس با همه اسماء الهی برایش باز می شود.[72] فهم مقام «باب الله» بودن آن حضرت گام بلندی است که در معارف الهی برداشته شده است.

«اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء»

كجاست آن وجه الهی كه اولیاء و دوستان خدا به جانب او روی می آورند تا از طریق او به خدا مربوط می شوند؟

حضرت رضا(ع) فرمودند: مراد از «وجه الله»، پیامبران و حجت های الهی هستند که مردم توسط آنان متوجه خدا می شوند».[73]

و از حضرت صادق(ع) روایت است كه :

«مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِلَّهِ وَجْهًا كَالْوُجُوهِ فَقَدْ أَشْرَكَ، وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِلَّهِ جَوَارِحَ كَجَوَارِحِ الْمَخْلُوقِینَ فَهُوَ كَافِرٌ بِاللَهِ فَلاَ تَقْبَلُوا شَهَادَتَهُ وَ لاَ تَأْكُلُوا ذَبِیحَتَهُ! تَعَالَی اللَهُ عَمَّا یَصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِینَ؛ فَوَجْهُ اللَهِ أَنْبِیَآؤُهُ وَ أَوْلِیَآؤُهُ».[74]

«كسی كه گمان كند كه خداوند مانند مخلوقین صورت و سیمائی دارد و وَجه دارد، به خدا شرك آورده است . و كسی كه بپندارد از برای خدا اعضاء و جوارحی است مانند اعضاء و جوارح مخلوقات ، به خدا كفر ورزیده است ؛ شهادت او را قبول نكنید و ذبیحه او را نخورید! بلند مرتبه و عالی درجه است خداوند از آن صفات مخلوقات كه مُشبِّهون به او نسبت می دهند و به صفات مخلوقات تشبیه می كنند؛ وجه خدا أنبیای او و أولیای او هستند.»

در این فراز جهت جان را متوجه وجود مقدس آن حضرت به عنوان «وَجه الله» می نماییم. و می گویی: «اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء».

مسلّم «اَینَ، اَینَ» یعنی؛ کو، کوهای ما بی جواب نخواهد ماند و خود این کو، کو، گفتن های ما إن شاءالله موجب توجه جامعه ما به سوی آن حضرت خواهد شد. گفت:

بس بگفتم کو وصال و کو نجاح

برد این کوکو مرا در کوی او

از لب اقبال و دولت بوسه یافت

این لبان خشک مدحت گوی او

شادبخشی که غم او قوت اوست

پهلوانی کوفتد پهلوی او

جست و جویی در دلم انداخت او

تا ز جستجو روم در جوی او

خاک را هایی و هویی کی بدی

گر نبودی جذبِ های و هوی او[75]




[72] - براي بررسي بيشتر به کتاب «مباني معرفتي مهدويت» صفحات 175 به بعد رجوع فرماييد.
[73] - توحيد صدوق، چاپ مکتبه الصدوق، ص 117.
[74] - بحارالانوار، ج 2، ص 287.
[75] - کليات شمس تبريزي، غزل 2225 با اندکي تغيير.

توجه به نماد کامل شعور حضوري و قلبي

«اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّماء»

كجاست آن کس که وسیلة اتصال بین زمین و آسمان است؟

قال الصادقu: «نَحْنُ السَّبَبُ بَینَکُمْ وَ بَینَ اللهِ عزّوجل»[76] ماییم سبب و طریقِ بین شما و خدایU .

ما معتقدیم بین خداوند و سایر موجودات باید انسان کاملی واسطه قرار داشته باشد تا به عنوان صادره اول در مقام جامع جمیع کمالات الهی قرار گیرد. مگر در راستای همین معارف نیست که در زیارت جامعه خطاب به ائمهh عرضه می داریم: «بِکُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِکُمْ یَخْتِم ...» به واسطه وجود شما خدا باب فیوضات و خیرات را می گشاید و به وسیله شما آن را به انتها می رساند؟ که اشاره به همین مقام واسطه فیضی ائمه معصومینh دارد.

شاید برای اُنس با این فراز از دعا یك عمر تلاش نیاز است. مستحضر باشید که وقتی مردم گرفتار زمین شدند و از سبب هایی که آن ها را به آسمان معنویت وصل می نمود غافل گشتند، متأسفانه عده ای شعار «هیچ چیز مقدّس نیست»[77] سر می دهند و به واقع این شعار در بین مردمِ بریده از آسمان معنا پیدا می كند. آری! وقتی ما از آسمان منقطع شدیم واقعاً هیچ چیز مقدّس نیست؛ ولی باید پرسید چه شده است که دیگر هیچ چیز مقدّس نیست، و همه مقدّسات مرده است؟ چرا فضای جامعه طوری بشود كه كسی بیاید بگوید هیچ چیز مقدّس نیست؟ آیا وقتی مردم گرفتار زمین شدند و شعار هیچ چیز مقدّس نیست معنا پیدا كرد ما هم باید به شعار هیچ چیز مقدّس نیست تن دهیم، یا ببینیم چه شده است كه همه چیز زمینی و غیر مقدّس شده است و چرا آن شرایطی كه زمین را به آسمانِ قدس وصل می كند و همه چیز مقدّس می شود، از بین رفته است؟

«آن کسی كه در زمان غیبت، منتظِرِ تجلی و ظهور سبب متصل بین آسمان و زمین در مناسبات بشری نیست و فرهنگ ظلمات آخرالزمان را پذیرفته است، حتماً از نامقدّسی وضع موجود جهان نگران نیست و بدون آن که خودش بداند، گرفتار جاهلیت دوران است. آری! گرفتار جاهلیت دورانی كه دیگر هیچ چیز مقدس نیست.»

آیا شما نمی خواهید تمام مناسباتتان قدسی گردد، به طوری که درس خواندن، و سیاست و حكومت و اقتصادتان، بیداری و خوابتان، همه و همه راه ارتباط با عالَم قدس باشد؟ اگر چنین زندگی مقدسی را می خواهید، باید زندگی زمینی تان به آسمان معنویت وصل شود و این امر با به صحنه آمدن واسطه فیض هستی یعنی حضرت صاحب الامرg ممكن می شود. این است كه حتماً باید یكی از اهداف و تمنّاهای بزرگ ما این باشد كه از خدا بخواهیم: «اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّماءِ» یعنی؛ چشممان به كسی باشد كه زندگی زمینی را از نامقدّسی در می آورد و به عالم قدس متصل می كند. تا او كه واسطه فیض بین خدا و بندگان است در صحنه زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، تصمیم گیرنده باشد.[78] در آن شرایط است كه تمام مناسبات زندگی انسانی با نور وِلایت آن حضرت، نورانی و مقدس می شود.

«باید به فرهنگی فكر كرد كه جبهه سیاه نامقدس و شیطانی شده وضع موجود را فتح كند و پرچم های هدایت به سوی قدسی شدن را برافراشته سازد.»

فرهنگ غرب متوجه شد که انقلاب اسلامی به دلیل رویکرد ویژه اش به «عالم غیب و غیب عالم» آن تمدن را نشانه رفته است و لذا با شعار هیچ چیز مقدس نیست در جبهه فرهنگی، حمله خود را شروع کرد و تنها راه مقابله با آن فرهنگ، توجه به معنویت بزرگ عالم هستی یعنی وجود مقدس حضرت صاحب الامرg است. هرچه قداست های حقیقی جدّی تر گرفته شود، خطر دشمن راحت تر مرتفع می گردد و ظهور نهایی نزدیک تر می گردد. عمده آن است که هرگز نظرها از آن «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّماءِ» برداشته نشود که او خود به خود فرهنگِ خود را به همراه خواهد آورد.

در شرایطی که وجود مقدس بقیه الله الاعظمg مدیریت جهان را به عهده بگیرند و عالم صغیر و عالم کبیر هماهنگ شوند، روابط قلبی و حضوری جان انسان ها را تغذیه می کند، چون کسی در صحنه مدیریت جهان فعّال است که نماد کامل شعور حضوری و قلبی است.




[76] - بحارالانوار، ج 23، ص 101.
[77] - اين سخن در فرهنگ هاي پشت به دين كرده غرب مطرح است، ولي متأسفانه عده اي از روشنفكران ما با طرح آن خواستند روحانيت و مرجعيت را از صحنه خارج كنند.
[78] - نظام ولايت فقيه شروع فرهنگ مباركي است جهت آن ظهور مبارك.

مقام واسطه فيض

امام خمینی«رحمه الله علیه» در کتاب «مصباح الهدایه الی الخلافه و والولایة» در رابطه با مقام واسطه فیض بودن حضرت ولی الله الاعظمg در سی و سومین مصباح می فرمایند: - از آن جایی که هر اسمی لازمی را اقتضا می کند - نخستین اسمی که اقتضای لازم کرد «اسم اعظم الله» بود که ربّ عین ثابت محمدی در نشئه علمی بود. پس عین ثابته انسان کامل نخستین ظهور در نشئه اعیان ثابته بوده و به واسطة حبّ ذاتی که در حضرت الوهی بود عین ثابت انسان کامل سرسلسله کلیدهای خزائن الهی و گنجینه های پنهانی گردید». سپس در مصباح سی و چهارم می فرماید: «ظهور سایر لوازم اسمائیه در حضرت اعیان به توسط عین ثابت انسان ظهور می یابد، همان طور که ظهور ارباب آن اسماء در حضرت اسمائیه به توسط ربّ انسان کامل یعنی اسم الله اعظم بود. پس این عین ثابت را نیز بر همه اعیان خلافت هست و در همه مراتب اعیان نفوذ دارد و بر همه مقامات اعیان ثابته نزول کرده است، پس عین ثابت انسان در صورت های اعیان ثابته ظهور نموده و در حقیقتِ آن ها ساری است و در منازلشان نازل است. و ظهورالاعیان پیرو ظهور عین ثابت انسان است، هر کدام حسب مقامشان، از محیط بودن و محاط بودن و اوّلیت و آخریت، حسب آنچه ارباب شهود به آن رسیده اند، و از حدّ نوشتن در کتاب ها بیرون است».

ملاحظه فرمودید که مسئله واسطه فیض بودن انسان کامل و معارف مربوط به آن معارف بسیار عمیق و دقیقی است که حکایت از حضور انسان کامل در اولین صدور از خالق متعال تا نازل ترین صدور دارد و تمام عالم در منظر و مرآی وجود مقدس آن ذات معنی و وجود پیدا کرده اند و او در عالم تجلی کرده و عالم از ریزترین تا بزرگ ترین، همه و همه به نحوی ظهور و تجلی آن مقام است. که بحث در مورد آن به درازا خواهد کشید.



جايگاه علم امام

آنچه نباید از آن غفلت شود جمع بین دو مقام از مقامات ائمه دینh است. که یکی مقام عادی و جنبه بشری آن عزیزان است که سعی دارند چون بقیه افراد بشر زندگی کنند و یک مقام هم مقامی است که بهترین تعبیر برای آن مقام «واسطه فیض» بودن آن هاست و تفاوت این دو مقام موجب شده که بعضی از شیعیان نتوانند آن طور که شایسته است موضوع واسطه فیض بودن آن ذوات مقدسه را بشناسند. در این راستا شیخ كلینی در اصول کافی آورده كه سدیر گفت: « من و ابوبصیر و یحیی بزّاز و ... در مجلس حضرت صادقu بودیم، ناگهان آن حضرت با حال غضب در مجلس وارد شدند و چون در جای خود قرار گرفتند، گفتند: عجیب است از گروهی كه گمان می كنند ما علم غیب داریم «قال: یا عَجباً لِاَقوامٍ یَزْعُمُون اَنّا نَعْلَمُ الْغَیْب، لا یَعْلَمُ الْغَیْبَ اِلاَّ اللهُ عَزّوجل»[79] جز خدا كسی عالم به غیب نیست، من قصد داشتم كه كنیز خود را با زدن ادب كنم از دست من فرار كرد و من ندانستم در كدام یك از اطاق های خانه مخفی شده است! سدیر می گوید: چون حضرت برخاستند و به طرف منزل رفتند من و ابوبصیر و میسّر به منزل آن حضرت رفتیم و عرض كردیم: فدایت شوم ما امروز در باره آن كنیز از شما شنیدیم كه چنین و چنان فرمودید و ما نمی خواهیم به شما نسبت علم غیب دهیم، ولیكن ما می دانیم كه حقاً شما علوم بسیار فراوانی دارید!

حضرت فرمودند: ای سَدیر آیا قرآن می خوانی؟ عرض كردم بلی. فرمودند: هیچ این آیه را خوانده ای كه «قال الَّذی عِنْدَهُ علمٌ مِنَ الْكِتاب اَنا اتیكَ بِه قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْكَ طَرْفك»[80] عرض كردم « آری كه حضرت سلیمان به اطرافیان فرمود كدام یك تخت بلقیس را برای من می آورید؟ «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنّ اَنَا آتیك بِه قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ اِنّی علیه لَقَویٌ اَمینٌ» عفریتی كه از طایفه جن بود گفت: قبل از اینكه از جایت بلند شوی می آورم، «قالَ الَّذی عِنْدَهُ علمٌ مِنَ الْكِتاب اَنا آتیك بِه قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْكَ طَرْفُك» و عاصف بن برخیا از مبادی دیگری عمل كرد. حضرت فرمودند: آیا دانستی كه او چقدر از كتاب الهی علم دارد؟ عرض كردم شما برای من بیان بفرمایید. حضرت فرمودند: به اندازه یك قطره نسبت به اقیانوس ، به این مقدار آصف بن برخیا از كتاب الهی علم داشت… ای سَدیر آیا در كتاب خدا این آیه را یافته ای كه می فرماید: «… قُل كَفی بالله شَهیداً بینی و بینَكُمْ وَ مَنْ عندهُ علم الْكِتاب»[81] ای پیامبر! بگو کافی است این که خدا شهادت می دهد به رسالت من و آن کسی که «علمِ کتاب» نزد اوست. سدیر گفت: بلی این آیه را هم خوانده ام. حضرت فرمودند: آیا کسی که تمام کتاب را می داند با فهم تر است یا کسی که بعضی از آن را می داند؟ عرض کردم؛ بلکه کسی که تمام علم کتاب را می داند. آنگاه حضرت با دست خود اشاره به سینه شان نمودند و فرمودند: به خدا سوگند «علم کتاب» نزد ماست، به خدا سوگند «علم کتاب» نزد ماست، امام از طریق این آیه ما را متوجه مقام خود نمودند. [82]

پس معلوم است از آن جهت كه امام اند و واسطه فیض، مقام شان فوق جبرائیل و میكائیل است، و از آن جهت كه می خواهند به صورت عادی زندگی كنند و علمی را از خدا طلب نمی كنند، مسئله پنهان بودن محل كنیز برای آن حضرت مطرح است. عمده آن است كه متوجه شویم امام(ع) علم ذاتی را می خواهند از خود نفی كنند. لذا است كه آن را مربوط به خدا می دانند ولی نفی آن علم بدین معنی نیست كه هر علمی را امام بخواهد خداوند به ایشان ارزانی ننماید.




[79] - كافي، ج 1، ص 257- بحارالانوار، ج 26، ص 70.
[80] - سوره نمل، آيه 40.

مقام اوّل ما خَلَق الله

در راستای موضوع واسطه فیض بودن پیامبرf و ائمه معصومینh رسول اللهf فرمودند:

«اول چیزی که خداوند خلق نمود نور من است که از نور خودش بیرون آورد و از جلال عظمتش جدا نمود. سپس شروع کرد که حول قدرت طواف کند تا این که در طول هشتادهزارسال به جلال عظمت رسید و سپس از روی تعظیم به خدا سجده نمود. پس از آن خداوند نور علیu را از آن جدا نمود، پس نور من پیوسته عظمت را فرا گرفته بود و نور علی(ع) قدرت را. سپس خداوند عرش و لوح و خورشید و روشنایی روز و نور دیدگان و عقل و معرفت و دیده بندگان و گوش ها و قلب هایشان را از نور من خلق نمود، در حالی که نور من از نور او جدا شده بود. پس ماییم آن گروه اول و ماییم آن دسته آخر و ماییم آن پیش گرفتگان و ماییم آن تسبیح کنندگان و ماییم آن شفاعت کنندگان و ماییم کلمة خدا و ماییم خاصّان خدا و ماییم دوستان خدا و ماییم وجه خداوند و ماییم جنب خدا و یمین خداوند و ماییم امینان خداوند و ماییم مخزن های وحی خداوند و ماییم حجاب و واسطه غیب خداوند و ماییم معدن تنزیل و معنی تأویل و در خانه های ما جبرئیل فرود آمد و ماییم مکان های حلول قدس خدا و ماییم چراغ های حکمت و ماییم کلیدهای رحمت و ماییم چشمه های نعمت و ماییم شرف امت و ماییم سروران پیشوایان و ماییم صاحبان سرّ خدا در روزگار و صالحین زمان و ماییم سرور بندگان و ماییم نگهدارندگان سرزمین ها و ماییم مایه بی نیازی خلق و سرپرستان و حامیان و سیراب کنندگان و امیران راه نجات. و ماییم آن راه و آن سلسبیل و ماییم آن مسیر پایدار و آن راه مستقیم، هرکس به ما ایمان آورد به خدا ایمان آورده و هرکس ما را ردّ کند خدا را ردّ نموده. و آن کس که به ما شک کند در خدا شک کرده و هرکس ما را بشناسد خدا را شناخته و هر آن کس از ما روی گرداند از خدا روی گردانده و هرکس ما را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده. و ماییم آن وسیله به سوی خدا و آن عامل اتصال به رضوان الهی. و آن عصمت و خلافت و هدایت از آن ما است و در ما است نبوت و ولایت و امامت و ماییم معدن حکمت و درِ رحمت و شجره عصمت و ماییم کلمه تقوی والْمَثَلُ الْأعْلَی و حجت عظمی و ریسمان مورد اعتمادی که هرکس بدان چنگ زند نجات یابد».[83]

چنانچه ملاحظه می فرمایید؛ رسول خداf با صراحت كامل، جایگاه واسطه فیض عالم را روشن نمودند.

و درهمین راستا امام رضا(ع) از پدران بزرگوار خود و آن ها از امیرالمؤمنینh نقل می فرمایند که؛ رسول خداf فرمود:

«خداوند هیچ خلقی را افضل و اکرم از من نزد خود خلق نکرد. علی(ع) عرض کرد؛ ای رسول خدا! تو افضلی یا جبرائیل؟ پس حضرت فرمود: ای علی! خداوند تبارک و تعالی برتری داد انبیاء خود را بر ملائکه مقرب و مرا بر همه رسولان برتری عطا نمود و بعد از من برتری از آنِ تو و امامان بعد از تو است و همانا ملائکه قطعاً خدمتگذاران ما و خدمتگذاران دوستداران ما هستند. ای علی! آن هایی که حاملان عرش و آن هایی که اطراف عرش در حال تسبیح و حمد پروردگارشان هستند، ... و پیوسته استغفار می نمایند، آن هایی اند که به ولایت ما ایمان آورده اند. ای علی! اگر ما نبودیم، نه آدم خلق می شد و نه حوّا و نه بهشت و آتش و آسمان و زمینی، پس چطور ما برتر از ملائکه نباشیم در حالی که ما از آن ها در معرفت پروردگارمان و تسبیح او و تهلیل و تقدیسش پیشی گرفته ایم، چرا که اول چیزی که خدا خلق نمود ارواح ما است، پس ما را به یگانه نامیدن و ستودنش گویا نمود و پس از مدتی ملائکه را خلق نمود، پس چون ارواح ما را یک نور واحد دیدند، امرمان را عظیم شمردند. پس ما خدا را تسبیح کردیم تا ملائکه بدانند که ما خلق خدا و مخلوق اوییم و حضرتش از صفات ما منزّه است. سپس ملائکه هم خدا را به تسبیح ما تسبیح نمودند و از صفات ما منزّهش دانستند.

پس همین که بزرگی شأن ما را دیدند، ما تهلیل کردیم تا ملائکه بدانند که خدایی جز خدای یگانه نیست و ما بندگانیم و نه خدایانی که واجب است همراه با حضرت حق و یا در مرحله ای پایین تر از او پرستش شویم. پس آن ها «لا اله إلاّ الله» گفتند. پس همین که بزرگی مقاممان را مشاهده نمودند، ما به بزرگی خدا اقرار کردیم تا ملائکه بدانند خدا بزرگ تر از آن است که به بزرگی مقام نایل شود مگر به مقام خویش. پس همین که دیدند آنچه را که خدا از عزّت و قوت برای ما قرار داده، گفتیم: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللَّهِ» تا بدانند که قدرت و قوتی برای ما نیست مگر به او. سپس چون آنچه خدا به وسیله آن بر ما نعمت گمارد و آن وجوب اطاعتی که برای ما قرار داده را دیدند، گفتیم: «الحمدلله»، پس آن ها به وسیله ما به شناخت توحید خدا و تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجید او هدایت شدند. سپس خداوند آدم را خلق نمود و مارا در صلب او به ودیعت قرار داد و به ملائکه دستور داد تا به خاطر بزرگداشت و تکریم ما به او سجده نمایند و سجده آن ها از روی عبودیت خدا و به جهت اکرام و اطاعت از آدم به خاطر وجود ما در صلب او بود، پس چگونه برتر از ملائکه نیستیم و حال آن که همه ملائکه بر آدم سجده نمودند. در آن هنگام که من به آسمان عروج داده شدم جبرئیل اذان گفت در حالی که دو به دو بودیم و اقامه گفت در حالی که دو به دو بودیم. سپس گفت: جلو بیا ای محمد، پس گفتم: بر تو مقدم شوم؟ گفت: بله چرا که خدای تبارک و تعالی انبیائش را بر همه ملائکه اش برتری داده و تو را برتری خاص بخشیده. پس بر آن ها مقدم شدم و همراهشان نماز خواندم و البته این فخری نیست. پس چون به حجاب های نور رسیدم، جبرئیل به من گفت: پیش برو ای محمد، و خودْ از من عقب افتاد. به او گفتم ای جبرئیل در این چنین موضعی از من جدا می شوی؟ پس گفت: ای محمد! پایان محدوده ای که خداوندU مرا در آن قرار داده تا این جاست، پس اگر از این حد پا فرانهم بال هایم به خاطر تجاوز از حدود پروردگارم خواهد سوخت.

پس من آنچنان در نور انداخته شدم تا رسیدم به آن علوّ مُلکی که خدا می خواست، پس ندا آمد ای محمدf! گفتم؛ لبیک ای پروردگار من، تو متعالی و با برکت هستی. ندا آمد ای محمدf! تو عبد من و من پروردگار توام، پس فقط مرا عبادت کن و تنها بر من توکل نما، چرا که تو نور من در بندگانم و فرستاده ام در نزدم و حجت من در مخلوقاتم هستی. فقط برای تو و برای آن که از تو تبعیت نماید بهشت خود را خلق نمودم و آتش خود را تنها برای مخالفان تو آفریدم و کرامت خویش را برای اوصیائت بر خود واجب نمودم و ثوابم را برای شیعیانشان بر خویش فرض کردم. پس گفتم: پروردگارا! اوصیاء و جانشینان من چه کسانی هستند؟ پس ندا آمد ای محمدf! نام اوصیاء و جانشینان تو بر ساق عرش نگاشته شده. پس نگاه کردم (درحالی که مقابل پروردگار بودم) به ساق عرش و دوازده نور را دیدم که در هر نور خطی سبز بود که بر آن اسم جانشینی از جانشینان من نگاشته شده بود. اول آن ها علی بن ابیطالب و آخرشان مهدیh امتم بود. پس گفتم: اینانند جانشینان بعد از من؟ پس ندا آمد ای محمد! ایشان اولیاء من و اوصیاء و اصفیاء و حجت های من بعد از تو برای خلق هستند و ایشان جانشینان و خلفاء تو و بهترین مخلوقین بعد از تو هستند. قسم به عزّت و جلالم که حتماً دین خود را به وسیله این ها ظاهر خواهم کرد و کلمه خویش را به دست ایشان بلند می نمایم و هر آینه زمین را به دست آخرین آن ها از دشمنانم پاک می نمایم و او را بر شرق و غرب زمین تمکن و سیطره خواهم داد و برای او بادها را مسخر نموده و ابرهای سخت را فرمان بردار او می کنم و اسباب را برای او نرم و آسان قرار می دهم و با لشکریانم یاریش می نمایم و به وسیله ملائکه ام به او مدد می رسانم تا این که دعوتم فراگیر گشته و خلق بر توحید اجتماع کنند. سپس ملکش را قطعاً پایدار کرده و روزگار را تا روز قیامت به دست اولیاء خود دست به دست می گردانم.[84]

چنانچه ملاحظه می فرمایید در این روایات و امثال آن پیامبر خداf و ائمه معصومینh می خواهند ما را متوجه مقام حقیقی خود بکنند که مقامی است فوق ملائکه مقرب و باید متوجه بود که از این جهت آن ذوات مقدسه دیگر یک حقیقت اند که وقتی آن حقیقت تجلی کند در شخص نبی و ولی تجلی می نماید و باید متوجه آن حقیقت بود تا بتوان این نوع روایات را تصدیق نمود و از آن بهره گرفت. این مقام غیر از آن مقامی است که نظر به خود می کنند و اقرار می نمایند، «أنَا اَقَلُّ الْاَقَلّین و أذَلُّ الْاَذَلّین».[85]

امیدوارم با توجه به این دو حدیث طولانی كه نقل آن گذشت معنی و جایگاه واسطة فیض برای عزیزان تا حدّی روشن شده باشد و با تمام امید از خدا تقاضا كنیم «اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّماء»، و پس از آن از خدا تقاضا كنیم.




[83] - قَالَ رَسُولُ اللَّهِf: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اشْتَقَّهُ مِنْ جَلالِ عَظَمَتِهِ فَأَقْبَلَ يَطُوفُ بِالْقُدْرَةِ حَتَّي وَصَلَ إِلَي جَلالِ الْعَظَمَةِ فِي ثَمَانِينَ أَلْفَ سَنَةٍ ثُمَّ سَجَدَ لِلَّهِ تَعْظِيماً فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِيٍّ ع فَكَانَ نُورِي مُحِيطاً بِالْعَظَمَةِ وَ نُورُ عَلِيٍّ مُحِيطاً بِالْقُدْرَةِ ثُمَّ خَلَقَ الْعَرْشَ وَ اللَّوْحَ وَ الشَّمْسَ وَ ضَوْءَ النَّهَارِ وَ نُورَ الْأَبْصَارِ وَ الْعَقْلَ وَ الْمَعْرِفَةَ وَ أَبْصَارَ الْعِبَادِ وَ أَسْمَاعَهُمْ وَ قُلُوبَهُمْ مِنْ نُورِي وَ نُورِي مُشْتَقٌّ مِنْ نُورِهِ فَنَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ وَ نَحْنُ السَّابِقُونَ وَ نَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ وَ نَحْنُ الشَّافِعُونَ وَ نَحْنُ كَلِمَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ خَاصَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ أَحِبَّاءُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ جَنْبُ اللَّهِ وَ نَحْنُ يَمِينُ اللَّهِ وَ نَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ وَ نَحْنُ خَزَنَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ سَدَنَةُ غَيْبِ اللَّهِ وَ نَحْنُ مَعْدِنُ التَّنْزِيلِ وَ مَعْنَي التَّأْوِيلِ وَ فِي أَبْيَاتِنَا هَبَطَ جَبْرَئِيلُ وَ نَحْنُ مَحَالُّ قُدْسِ اللَّهِ وَ نَحْنُ مَصَابِيحُ الحِكْمَةِ وَ نَحْنُ مَفَاتِيحُ الرَّحْمَةِ وَ نَحْنُ يَنَابِيعُ النِّعْمَةِ وَ نَحْنُ شَرَفُ الْأُمَّةِ وَ نَحْنُ سَادَةُ الْأَئِمَّةِ وَ نَحْنُ نَوَامِيسُ الْعَصْرِ وَ أَحْبَارُ الدَّهْرِ وَ نَحْنُ سَادَةُ الْعِبَادِ وَ نَحْنُ سَاسَةُ الْبِلَادِ وَ نَحْنُ الْكُفَاةُ وَ الْوُلَاةُ وَ الْحُمَاةُ وَ السُّقَاةُ وَ الرُّعَاةُ وَ طَرِيقُ النَّجَاةِ وَ نَحْنُ السَّبِيلُ وَ السَّلْسَبِيلُ وَ نَحْنُ النَّهْجُ الْقَوِيمُ وَ الطَّرِيقُ الْمُسْتَقِيمُ مَنْ آمَنَ بِنَا آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْنَا رَدَّ عَلَي اللَّهِ وَ مَنْ شَكَّ فِينَا شَكَّ فِي اللَّهِ وَ مَنْ عَرَفَنَا عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّي عَنَّا تَوَلَّي عَنِ اللَّهِ وَ مَنْ أَطَاعَنَا أَطَاعَ اللَّهَ وَ نَحْنُ الْوَسِيلَةُ إِلَي اللَّهِ وَ الْوُصْلَةُ إِلَي رِضْوَانِ اللَّهِ وَ لَنَا الْعِصْمَةُ وَ الْخِلَافَةُ وَ الْهِدَايَةُ وَ فِينَا النُّبُوَّةُ وَ الْوَلَايَةُ وَ الْإِمَامَةُ وَ نَحْنُ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ وَ بَابُ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةُ الْعِصْمَةِ وَ نَحْنُ كَلِمَةُ التَّقْوَي وَ الْمَثَلُ الْأَعْلَي وَ الْحُجَّةُ الْعُظْمَي وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَي الَّتِي مَنْ تَمَسَّكَ بِهَا نَجَا». (بحارالانوار، ج 25، ص 22 به بعد).
[84] - عَنِ الرِّضَا uعَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَh قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِf؛ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنِّي وَ لَا أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنِّي قَالَ عَلِيٌّ(ع) فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَنْتَ أَفْضَلُ أَوْ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ(ع) يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ عَلَي مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ فَضَّلَنِي عَلَي جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الْفَضْلُ بَعْدِي لَكَ يَا عَلِيُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا يَا عَلِيُّ الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ... وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِوَلَايَتِنَا يَا عَلِيُّ لَوْ لا نَحْنُ مَا خُلِقَ آدَمُ وَ لَا حَوَّاءُ وَ لَا الْجَنَّةُ وَ لَا النَّارُ وَ لَا السَّمَاءُ وَ لَا الْأَرْضُ فَكَيْفَ لَا نَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَي مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَ تَسْبِيحِهِ وَ تَهْلِيلِهِ وَ تَقْدِيسِهِ لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ أَرْوَاحَنَا فَأَنْطَقَنَا بِتَوْحِيدِهِ وَ تَحْمِيدِهِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً اسْتَعْظَمُوا أَمْرَنَا فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّا خَلْقٌ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ مُنَزَّهٌ عَنْ صِفَاتِنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا. وَ نَزَّهَتْهُ عَنْ صِفَاتِنَا فَلَمَّا شَاهَدُوا عِظَمَ شَأْنِنَا هَلَّلْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّا عَبِيدٌ وَ لَسْنَا بِآلِهَةٍ يَجِبُ أَنْ نُعْبَدَ مَعَهُ أَوْ دُونَهُ فَقَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَمَّا شَاهَدُوا كِبَرَ مَحَلِّنَا كَبَّرْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّ اللَّهَ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُنَالَ عِظَمَ الْمَحَلِّ إِلَّا بِهِ فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا جَعَلَهُ لَنَا مِنَ الْعِزِّ وَ الْقُوَّةِ قُلْنَا لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنْ لَا حَوْلَ لَنَا وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَيْنَا وَ أَوْجَبَهُ لَنَا مِنْ فَرْضِ الطَّاعَةِ قُلْنَا الْحَمْدُ لِلَّهِ لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ مَا يَحِقُّ لِلَّهِ تَعَالَي ذِكْرُهُ عَلَيْنَا مِنَ الْحَمْدِ عَلَي نِعَمِهِ فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَبِنَا اهْتَدَوْا إِلَي مَعْرِفَةِ تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ تَسْبِيحِهِ وَ تَهْلِيلِهِ وَ تَحْمِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي خَلَقَ آدَمَ فَأَوْدَعَنَا صُلْبَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لَهُ تَعْظِيماً لَنَا وَ إِكْرَاماً وَ كَانَ سُجُودُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُبُودِيَّةً وَ لآِدَمَ إِكْرَاماً وَ طَاعَةً لِكَوْنِنَا فِي صُلْبِهِ فَكَيْفَ لَا نَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ قَدْ سَجَدُوا لآِدَمَ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ وَ إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَي السَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ مَثْنَي مَثْنَي وَ أَقَامَ مَثْنَي مَثْنَي ثُمَّ قَالَ لِي تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَهُ يَا جَبْرَئِيلُ أَتَقَدَّمُ عَلَيْكَ فَقَالَ نَعَمْ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ عَلَي مَلَائِكَتِهِ أَجْمَعِينَ وَ فَضَّلَكَ خَاصَّةً فَتَقَدَّمْتُ فَصَلَّيْتُ بِهِمْ وَ لَا فَخْرَ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَي حُجُبِ النُّورِ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ وَ تَخَلَّفَ عَنِّي فَقُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ فِي مِثْلِ هَذَا الْمَوْضِعِ تُفَارِقُنِي فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ انْتِهَاءَ حَدِّيَ الَّذِي، وَضَعَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ إِلَي هَذَا الْمَكَانِ فَإِنْ تَجَاوَزْتُهُ احْتَرَقَتْ أَجْنِحَتِي بِتَعَدِّي حُدُودِ رَبِّي جَلَّ جَلالُهُ. فَزُخَّ بِي فِي النُّورِ زَخَّةً حَتَّي انْتَهَيْتُ إِلَي حَيْثُ مَا شَاءَ اللَّهُ مِنْ عُلُوِّ مُلْكِهِ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَعْدَيْكَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ عَبْدِي وَ أَنَا رَبُّكَ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ فَإِنَّكَ نُورِي فِي عِبَادِي وَ رَسُولِي إِلَي خَلْقِي وَ حُجَّتِي فِي بَرِيَّتِي لَكَ وَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ خَلَقْتُ جَنَّتِي وَ لِمَنْ خَالَفَكَ خَلَقْتُ نَارِي وَ لِأَوْصِيَائِكَ أَوْجَبْتُ كَرَامَتِي وَ لِشِيعَتِهِمْ أَوْجَبْتُ ثَوَابِي فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَ مَنْ أَوْصِيَائِي فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ أَوْصِيَاؤُكَ الْمَكْتُوبُونَ عَلَي سَاقِ عَرْشِي فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ إِلَي سَاقِ الْعَرْشِ فَرَأَيْتُ اثْنَيْ عَشَرَ نُوراً فِي كُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ عَلَيْهِ اسْمُ وَصِيٍّ مِنْ أَوْصِيَائِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمْ مَهْدِيُّ أُمَّتِي فَقُلْتُ يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ أَوْصِيَائِي مِنْ بَعْدِي؟ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ أَوْلِيَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَصْفِيَائِي وَ حُجَجِي بَعْدَكَ عَلَي بَرِيَّتِي وَ هُمْ أَوْصِيَاؤُكَ وَ خُلَفَاؤُكَ وَ خَيْرُ خَلْقِي بَعْدَكَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُظْهِرَنَّ بِهِمْ دِينِي وَ لَأُعْلِيَنَّ بِهِمْ كَلِمَتِي وَ لَأُطَهِّرَنَّ الْأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَائِي وَ لَأُمَكِّنَنَّهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّيَاحَ وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ وَ لَأُرَقِّيَنَّهُ فِي الْأَسْبَابِ وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِي وَ لَأُمِدَّنَّهُ بِمَلَائِكَتِي حَتَّي تَعْلُوَ دَعْوَتِي وَ تَجْمَعَ الْخَلْقُ عَلَي تَوْحِيدِي ثُمَّ لَأُدِيمَنَّ مُلْكَهُ وَ لَأُدَاوِلَنَّ الْأَيَّامَ بَيْنَ أَوْلِيَائِي إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ». (بحارالانوار، ج 26، ص 335 به بعد).
[85] - دعاي عرفه امام سجاد(ع) .

چشم دوختن به افقي برتر

«اَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ نَاشِرُ رَایَةِ الْهُدی».

كجاست صاحب روز فتح و روز آزادی از ظلمات گمراهی و روز برافرازنده پرچم هدایت به سوی آنچه باید باشد.[86]

همین كه می گویید: «اَیْنَ» به معنی کجا است، می رساند که الآن آنچه باید باشد نیست ولی در جستجوی آن هستی، چون امكان شدن آن وجود دارد.

«سال هاست برای پوساندن ما در وضع موجودِ زندگی حیوانی، به ما گفته اند كه باید حالت متوقّع و انتظارِ وضع برتر، نداشته باشید، چون خواستند ما كسانی را بپذیریم كه حجاب حقیقت اند.»

از روزی كه درِ خانه اهل البیت را بستند، حاكمان روم و حاكمان بغداد همه یك پیشنهاد داشتند و آن این كه ما را بپذیرید و به دور ما بگردید و اگر هم باید انتظار چیزی را بكشید انتظارتان همین باشد كه ما زندگی حیوانی شما را رونق بیشتر ببخشیم و بس. نهایتاً ما را به لذت دنیا مشغول می كنند تا از هدایت و فتح حقایق غیبی دم نزنیم. ولی هدایتگران معصوم به ما آموختند كه بگویید: «اَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ نَاشِرُ رَایَةِ الْهُدی» این جمله یعنی این كه وقتی كسانی ما را به پاسداری فرهنگ ستم مشغول كرده اند و ما را نگهبان زندگی سیاهِ زمینی خود نمود ه اند، روح بیدار انسان فرهیخته در یك بیدار باش، بر خلاف همه این القائات، ندا سر می دهد كه چه نشسته اید؟ به افق برتر و اصیل و پاك و به صاحب روز پیروزی حق بر باطل، چشم بدوزید و بگویید:

«أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَ الرِّضَا»

كجاست آن كس كه پریشانی های خلق را اصلاح می کند و دل ها را خشنود می سازد.

«اَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُوْلِ الْاَنْبِیاءِ وَ اَبْناءِ الْاَنْبِیا»؛

كجاست آن كس كه ظلم و ستمِ امت بر پیغمبران و اولاد پیامبران را دادخواهی می كند.

معنی اصلی و فلسفه وجودی امامg در این قسمت به خوبی نهفته است: می گویی كجاست اصلاح كننده امور امت و خواهان انتقام انبیاء و فرزندان انبیاء؟ انبیاء آمدند و در مزرعه حیات بشر بذرهای هدایت پاشیدند، ولی موفق به خوشه چینی نهایی نشدند. و عموماً در راه تحقق فرهنگ توحید شهید گشتند ولی راه خود را منقطع نمی دانستند، و موحدان تاریخ منتظر بودند تا انتقام گیرنده خون های ریخته شده آن ها به صحنه بیاید و انتقامشان را بگیرد. آیا گمان كرده اید سیر تاریخیِ حضور انبیاء، یك حركت كور و بی ثمر بود؟ آیا این عالی ترین فیض خدا بر بشریت، یعنی حضور انبیاء در لحظه لحظه تاریخ بشر، یك حادثه گذشتنی است و یا یك حضور دائمی است كه صورت نهایی دارد؟ یك درخت در عین حالی كه رشد می كند خبر از این می دهد كه من تا رسیدن به میوه هنوز جا دارم كه حركت كنم. انبیا یك لحظه ما را تنها نگذاشتند زیرا آن ها ادامه فیض خدا بر بستر زندگی زمینی بشر بودند. در زندگی باید به صورت و افق نهایی نگریست و امروز هم اگر پیامبراسلامf زنده بودند به حضرت مهدیg می نگریستند. پیامبرf فرمودند: «وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ بَشیراً، لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنیا اِلّا یَوْمٌ واحدٌ لَأطالَ الله ذالِكَ الْیَوم حَتّی یَخْرُجَ فیهِ وَلَدی الْمَهدی» قسم به خدایی كه مرا مبعوث كرد تا از خوبی ها خبر بدهم اگر از دنیا نمانده باشد مگر یك روز، خدا آنقدر آن روز را طولانی می كند تا این كه مهدی كه فرزند من است، ظهوركند. «فَیَنْزِلَ روحُ اللهِ عیسَی بنُ مَریَمُ فَیُصَلّی خَلْفَهُ» عیسی بن مریم«علیهماالسلام» نازل می شود از آسمان و پشت سر فرزندم نماز می خواند، «وَتُشْرِقُ الْاَرضُ بِنورِ رَبِّها». زمین به نور ربش نورانی می شود. «وَ یَبْلُغُ سُلطانُهُ الْمَشرِقَ وَ الْمَغْرِبَ» حاكمیت فرزندم كه حاكمیت اسلام نهایی است، مشرق و مغرب را فرا می گیرد. [87]

اگر در روایاتی كه از طریق ائمه معصومینh به ما رسیده است دقت كنیم می بینیم كه همه انبیاء و اولیاء به ظهور نهایت حركت توحیدی خود نظر دارند.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «قائم ما كه بیاید»،[88] حضرت امام صادق(ع) می فرمایند: «قائم ما كه بیاید».[89] همه پیامبران می فرمایند: «مهدی ما كه بیاید».... پس زحمات همة انبیاء و اولیاء به صورت نهایی و کاملِ آن با ظهور حضرت مهدیg به ثمر خواهد رسید.




[86] - امام صادق(ع) فرمودند: «پرچم قائم همان پرچم رسول خداf است که جبرئيل آن را در جنگ بدر آورده است و به خدا قسم اين پرچم از پنبه و کتان و ابريشم و حرير نيست، بلکه از برگ بهشت است... »(بحارالانوار، ج52، ص360) روايت نشان مي دهد که پرچم هدايت آن حضرت به معني تجليات انوار معنوي است که موجب مي شود دل هاي طالب حقيقت پاکي آن را احساس کنند و به طرف آن حضرت جذب شوند.
[87] - بحارالانوار، ج51، ص71.
[88] - قال عليu: «يا كميل! ما مِنْ عِلْمٍ اِلاّ وَ اَنَا اَفْتَحُهُ وَ ما مِنْ سِرٍّ اِلاّ والْقائمُ يَخْتِمُهُ»، اي کميل! هيچ علمي نيست مگر اين که من آن را گشودم، و هيچ سرّي نيست مگر آن که قائم آن را به انتها مي رساند. (تحف العقول ص260)

روزگار ثمردهي کار انبياء و اولياءh

نگاه به نهایی ترین مرحله تاریخ، شرط صحیح نگاه كردن به پرتو ربوبیت و هدایت خدا در همه تاریخ است.

آیا نباید منتظر برآیند كارهای انبیاء و اولیا بود؟ آیا خون حسین(ع) و اصحاب بزرگ او به عنوان یك درخشش بزرگ فرهنگ هدایت گر، در انتهای تاریخ، خود را به نمایش نخواهد گذاشت؟ مگر یك مادر برای تولد فرزندش نباید صبر كند تا آن فرزند آماده تولد گردد؟ مگر نه این است كه او بعد از نُه ماه، فرزند به دنیا می آورد؟ مگر مادرِ روزگار در حیات دائمی خود اجازه می دهد كه نطفه هایی كه بهترین بندگان خدا یعنی پیامبران و اولیاء معصومینh در زمین آن كاشته اند بی ثمر بماند؟ نگاه كن به واقعی ترین صحنه تاریخ یعنی به مهدی موعودg روحی لِتراب مقدمه الفداء، و بگو:

«اَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتولِ بِكَرْبَلا»

كجاست آن كس كه انتقام خون های ریخته شده در كربلا را خواهد گرفت.

این یك اعتقاد بزرگ توحیدی است كه خون شهدای كربلا منشأ ظهور حضرت مهدیg می شود و آن حضرت انتقام آن خون ها را از فرهنگی كه به قتل حسین(ع) و اصحاب او مبادرت ورزید می گیرد. اگر نتوانیم این نكته را به خوبی در عقیده خود جای دهیم، یا خدا را نمی شناسیم، یا امام حسین(ع) را، یا حضرت حجتg را. امام حسینu خوب می داند این خونی كه در كربلا برزمین ریخت در ثمره نهایی تاریخی خود غوغا می كند؛ حسینu قدر اعتقاد توحیدی خود را می داند و به همین جهت خون ها را به آسمان می پاشید و راوی می گوید: به خدا قسم یك قطره از آن خون هایی كه به آسمان پاشید به زمین برنگشت. یعنی این خون ها، اصلاً زمینی نیست كه پس از مدتی فراموش شود، بلكه منشأ تحولی بزرگ خواهد شد و زمینه ظهور حجت خدا را فراهم می كند و لذا بر اساس همین عقیده می گویی: كجاست آن گوهر نتیجه كار همه انبیاء و اولیاء كه عملاً خون های شهدای كربلا را به ثمر خواهد رسانید؟

در مورد آیه 33 سوره إسراء که خداوند می فرماید: «... وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا»؛ کسی که مظلومانه کشته شود، ما برای ولیّ او امکان قصاص قرار دادیم، پس در خون ریزی زیاده روی نکنید و البته او مورد نصرت و یاری است. حضرت امام باقر(ع) فرمودند: «مصداق آن مظلوم در آیه، حسین(ع) است و ماییم ولی خون او، و چون قائم ما قیام کند خون بهای او را طلب می کند، و می کشد تا آن که گفته می شود او در قتل اسراف می کند، مقتول، حسین(ع) است و ولی او، قائمg است و اسراف در قتل، آن است که غیر قاتل کشته شود، و «اِنَّه منصوراً» یعنی دنیا به سر نیاید تا این که شخصی از آلِ رسول خداh قیام کند و بر دشمنان پیروز شود و زمین را از قسط و عدل پر کند، همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد».[90]

این روایت می رساند که با فرهنگی که مقابل فرهنگ توحیدی حسین(ع) است، حتماً مقابله می شود و هرکس و هر تعداد که در آن فکر و فرهنگ جای گرفته باشند، کشته می شوند، تا روح عدالت و معنویت دوباره مورد تهدید ظالمان قرار نگیرد و این منطقی ترین انتظاری است که باید از نتیجه کار اولیاء و انبیاء داشت و مسلم فرهنگ مهدیg با پیروزی کامل به صحنه می آید تا زحمات موحّدان تاریخ به ثمر بنشیند. به همین جهت یکی از القاب آن حضرت «المنتقم»[91] است و شعار اصحاب آن حضرت «یا لَثاراتِ الْحسین» است.[92]

امام حسین(ع) به فرزندشان حضرت سجاد(ع) می فرمایند: «سوگند به خدا که خون من از جوشش باز نمی ایستد تا این که خداوند مهدی(ع) را برانگیزد، آن حضرت به انتقام خون من از منافقانِ فاسقِ کافر، هفتادهزار نفر را می کشد.[93]

«أَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی عَلَیْهِ وَ افْتَرَی»

كجاست آن كه خداوند او را بر معتدیان و مفتریان و ستمكارانش پیروز و منصور می گرداند.

معنی پیروزی نهایی نیز به همین معنی است که بالاخره معادله حاکمیت حق پس از تلاش تاریخی جبهه باطل به دست قائم آل محمدg محقق می شود. دیگر دروغ پردازی و افتراء تأثیر خود را از دست می دهد، زمان اغفال بشریت به سر می آید و به خوبی متوجه می شوند که باید فرهنگ غدیر به صحنه بیاید و امام معصومg مدیریت مناسبات بشری را به عهده گیرد. عاقلانه ترین تجزیه و تحلیل تاریخی همین است که متوجه به نتیجه رسیدن معادله حق علیه باطل باشیم تا در همین امروزمان درست فکر کنیم و درست زندگی نماییم.

«أَیْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذِی یُجَابُ إِذَا دَعَا»

كجاست آن مضطری كه وقتی با دعایش خدا را بخواند اجابت شود.

مأموریت حضرت مهدیg آنچنان بزرگ است که نه تنها او، بلکه همه پیامبرانh در انجام آن مأموریت، مضطرّ خواهند بود. کدام اضطرار از آن بیشتر که آن حضرت ببینند سراسر جهان را فرهنگ کفر به نفع خود مصادره کرده و مانع حاکمیت قرآن شده است.

به همین جهت از امام صادق uداریم: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا ما تَذَكَّرُونَ»، در مورد مهدی از آل محمد نازل شده است، به خدا سوگند مضطر اوست. و لذا می فرمایند:

«إنَّ الْقائمَ إذا خَرَج، دَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرام فَیَسْتَقْبِلُ الْكَعْبةَ وَ یَجْعَلُ ظَهْرَه إلی الْمَقام، ثُمَّ یُصَلّی رَكْعَتین ثُمَّ یَقُوم، فَیَقُول: یا أیُّهَا النّاس أنَا أوْلَی النّاسِ بِآدَمَ، یا أیُّهَا النّاسُ أنَا أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ، یا أیُّهَا النّاس أنَا أوْلَی النّاسِ بإسماعیلَ، یا أیُّهَا النّاس أنَا أولَی النّاس بِمُحَمَّدf. ثُمَّ یَرْفَعُ یَدَیْهِ إلَی السَّماء فَیَدْعُو وَ یَتَضَرَّعُ حَتّی یَقَعَ عَلی وَجْهِهِ، وَ هُوَ قَوْلُه عَزَّوَ جَلَّ «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا ما تَذَكَّرُونَ».[94]

چون حضرت قائمg قیام کند، وارد مسجدالحرام می شود و رو به کعبه نموده و پشت به مقام کرده دو رکعت نماز می خواند، سپس می ایستد و می گوید: ای مردم من نزدیک ترین شخص به آدم و ابراهیم و اسماعیل و محمد هستم. سپس دست های خود را به آسمان بلند می کند و دعا و تضرع می نماید و به سجده می رود و آن حضرت مصداق همان سخن خدایU است که فرمود: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا ما تَذَكَّرُونَ»[95] آیا جز خدا کسی هست که دعای مضطر را هنگامی که دعا می کند، برآورده سازد و بدی ها را مرتفع سازد و شما را خلفاء و حاکمان زمین قرار دهد، آیا خدایی جز الله هست، چه اندازه کم اند آن هایی که متذکر این نکته باشند.[96]

در این فراز با توجه به چنین معارفی که از معصوم صادر شده می گویی کجاست آن مضطرّی که چون به وقتش دعا کند، دعایش مستجاب می شود و برای به بلوغ کشاندن تاریخِ هدایت به صحنه می آید.




[90] - بحارالانوار، ج44، ص218.
[91] - نجم الثاقب، باب اسماء و القاب حضرت مهديg.
[93] - مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 85 - بحارالانوار، ج 45، ص 299.
[94] - بحارالانوار، ج51، ص 59 - تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 94- الغيبه، ص 181، ج 30.
[95] - سوره نمل، آيه 62.

نظر به جامعه آرماني

أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُو الْبِرِّ وَ التَّقْوَی أَیْنَ ابْنُ النَّبِیِّ الْمُصْطَفَی وَ ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ ابْنُ خَدِیجَةَ الْغَرَّاءِ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْكُبْرَی»

كجاست آن امام قائم و صدر نشین عالم و اهل نیكوكاری و تقوی. كجاست فرزند پیغمبر، محمد مصطفیf و فرزند علی مرتضی(ع) و فرزند خدیجه بلند مقام و فرزند فاطمه بزرگ .

مگر می شود در بین آدمیان یک آدم با تمام جنبه های کمالِ آدمی نباشد؟ آیا جز این است که خالق آدمیان به آن صورت کمالی نوع بشر نظر کرده و بقیه را برای سیر به سوی آن صورت کمالی خلق نموده و هدایت کرده است؟ همچنان که انسان، قطب و مقصد نهایی دارد که آن انسان کامل(ع) است، جامعه و تاریخ بشری نیز نقطه نهایی دارد که در آن نقطه تاریخی کامل ترین نحوة اجتماع محقق می گردد و هم او که صدر خلایق بشر و صاحب نیکی ها و تقوا است، مدیریت جهان را به دست می گیرد و در آن حال است که عالم کبیر با عالم صغیر یگانه می شوند و وجه آرمانی خلقت با فعلیت کامل خود به نمایش می آید. وقتی عالم صغیر بر عالم کبیر احاطه کامل یابد، روح بر جسد احاطه یافته و هستی معنی حقیقی خود را یافته است، و لذا عالم کبیر نیز منتظر است تا خداوند روح خود را بر آن بدمد. آری! کمال عالَم به واسطه انسان کامل و با مدیریت او محقق می شود و از همین روی ظهور مهدیg هدف اصلی عالم هستی و رکن آن است و بدون ظهور او عالم به نتیجه نرسیده است و امکان ظهور رحمتِ جامع، عملی نمی گردد.



عصاره هدايت تاريخي خدا

عنایت داشته باشید در این قسمت های از دعا چه سخنانی را بر زبان می رانید. در واقع با گفتن این جملات اظهار می دارید ما در بستر سنن جاری حضرت رب العالمین در حال انجام نقش خود هستیم و هیچ حركتی در این عالم سرگردان و بی حساب نیست و هركس در شرایط تاریخی خود می تواند از جنبه ظلمانی روزگارِ خود فاصله بگیرد و به جنبة مثبت و نورانی تاریخ خود بپیوندد و یك لحظه نظر خود را از نور نهایی برنگرداند.

آن كس كه غایت تاریخ را می شناسد و می فهمد كه عصاره كار همه انبیا و اولیا با ظهور انسانی كامل و رهبری بزرگ، در زمین محقق می گردد، دیگر به هیچ كار بی ریشه ای در زمین دل نمی بندد و همه كارها را براساس ظهور آن امام ارزیابی می كند و خود را هرگز از زنجیره جهت دارِ كار حضرت آدم(ع) تا حضرت مهدیg خارج نمی كند و خارج نمی پندارد.

امروز ما در كجای تاریخ هستیم؟ مگر ما در دل یك زنجیره ای نیستیم كه به اراده خدا از آدم شروع شده است و دارد به انتهای خود می رسد؟ امروز ما زنده ایم به وجود فردایی كه میوه تاریخ است و هم اكنون داریم با آن فردا و در آن فردا زندگی می كنیم و خود را در چنین زنجیره ای احساس می نماییم.

در روایت از امام باقر(ع) داریم که:

«مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إمامٌ فَمَوْتُهُ مِیْتَةٌ جَاهِلِیَّةٌ وَ لا یُعْذَرُ النّاسُ حَتّی یَعْرِفُوا اِمامَهُم وَ مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ لِإمامِهِ، لا یَضُرُّهُ تَقَدُّمُ هذَا الْاَمْرِ أَوْ تَأَخُّرُهُ وَ مَنْ مَاتَ عَارِفًا لإمَامِهِ كانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فی فُسطاطِهِ«صلوات الله علیه وعلی آبائه»[97]

هركس بمیرد و برای او امامی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است و هیچ عذری ندارد و هیچ چیز از او در عدم شناخت امام قبول نمی شود، و اگر كسی بمیرد و امام زمان خود را بشناسد جلو و عقب افتادن ظهور امام زمانg به او ضرر نمی زند و هرکس بمیرد و امام خود را شناخته باشد، مثل آن است که با حضرت قائمg در کنار او در زیر خیمه او زندگی کرده است. و نیز امام صادق(ع) می فرمایند: «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَاالْاَمْرِ كانَ كَمَنْ كانَ مَعَ الْقائمِ فی فُسْطاطِهِ لابَلْ كانَ كَالضّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رسولِ اللهِ بِالسَّیْفِ»[98] هرکس در حال انتظار ظهور حضرت مهدی بمیرد، مثل آن است که در کنار حضرت قائم در زیر خیمه او زندگی کرده باشد، و نه، حتی مثل كسی است كه در پیش روی رسول خداf شهید گردد.

در روایت دیگر از امام باقر(ع) هست: «مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنْتظِراً لِاَمْرِنَا اَلاَّ یَمُوتَ فِی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمهدی و عَسْكَرِهِ».[99] یعنی؛ ضرر نكرده كسی كه در حال انتظار امر ما رحلت كرده، از این كه میان خیمه مهدی و لشكر او نمرده است. چون در طول زندگی افق خود را در شرایط ظهور آن حضرت قرار داده است.

اگر شیعه همواره با امام زمانش در تماس نیست لااقل به او و مقصد او خوب می اندیشد، تا نه دلش از نور مهدیg محروم باشد و درنتیجه دلش هرزه و بی ثمر گردد، و نه كارش، كار بی ریشه و پوسیده ای گردد، چرا كه حضور مهدیg در نهایت كار، معنی دهنده به سراسر تاریخ، و به همه انسان ها است و آن كس كه از او جدا شد خود را در بی مقصدی و پوچی گرفتار خواهد كرد.

همه هستی در سیر و در شوق به سوی انتهای پرثمر خود هستند؛ زمین محصول تمام و کمال خود را در زمان مهدیg ظاهر می کند، پس اگر انسان به آن مقصد نیندیشد به قله ثمردهی خود نظر نكرده است و حالت بی ثمری خود را پذیرا شده است و غفلت از این مقصد بزرگ، برابر است با مرگ در زندگی و سوء ظن به خدا. وقتی آدم ها به تمام وجوهِ نهایی زندگی زمینی خودشان فكر نكنند و به وضع موجودشان تسلیم شوند، به پایان انسانیت خود رسیده اند.

شما در روایات دارید كه در زمان حضرت امام مهدیg زمین به نهایی ترین ثمره خود می رسد،[100] این را ساده نگفته اند، به واقع این طور است. همان طور كه در روایات داریم یاران امام مهدیg روی هر قسمتی از زمین كه راه بروند آن قسمت از زمین نسبت به زمین كنار خود فخر می كند كه یاران مهدیg بر روی من راه می روند.[101] چرا؟ مگر این زمین برای چه به وجود آمده است؟ مگر نه این است كه تمام عالم باید بستر پروریدن عالی ترین نحوه وجود انسانی بشود؟ معلوم است كه زمین به چنین انسانی افتخار می كند، چون خلقت زمین هم برای همین بوده است.

شما مطمئن باشید عدم انسجام عالم به جهت عدم مدیریت انسان کامل، به فروپاشی حتمی نزدیک است و هیچ حیله ای هم جلوگیر آن نخواهد شد، چرا که بسیار فرق است بین حفظ اعضای گسسته ای که نخواهیم فرو ریزد و بین حفظ اعضاء منسجمی که باید مواظب بود گسسته نگردد. و امروز وضع جهان، وضع اعضاء گسسته ای است که در حال فروریختن است و تلاش های جهانخواران برای جلوگیری از فروریختن به جایی نمی رسد. درست است که همواره انسان مسئول است ولی مسئولیت دروغینِ حفظ وضع موجود کجا و مسئولیت به وجود آوردن وضع آرمانی حیات بشر با حاکمیت انسان کامل کجا. و به این دلیل است كه با توجه به این مقدمات با یك دنیا امید نظر به آن آرمانی ترین انسان داریم، انسانی که تمام وجودش برکت است و تمام برکات با ظهور او در صحنه زندگی انسان ها ظاهر می شود. امام صادق(ع) در وصف آن شرایط می فرمایند: «و یذهبُ الزِّنی و شربُ الخمرِ و یَذهبُ الرِّبا و یُقْبِلُ النّاسُ عَلی العباداتِ وَ تُؤَدّی الامانات».[102] روابط نامشروع، مشروبات الكلی و رباخواری از بین می رود، مردم به عبادات و اطاعت روی می آورند، امانت ها اداء شده و به صاحبانشان برگردانده می شوند. همچنان که امام باقر(ع) می فرمایند: «اذا قام القائمُ جائَتْ المُزامَلَةُ و یَأتی الرَّجُلُ الی كِیسِ اَخِیه فَیَأخُذُ حاجَتَه لا یَمْنَعُه».[103] هنگامی كه قائم(ع) قیام كند، رفاقت و دوستی خالصانه رایج می گردد و اگر مردی دست در جیب برادرش فرو برد و به اندازه نیازش بردارد، برادرش او را منع نمی كند.

با توجه به وجود با برکت حضرت صاحب الامرg، در فراز بعدی با آن حضرت به نجوا می نشینی و عظمت های وجودی آن حضرت را بر زبان می رانی.




[97] - بحارالانوار، ج 23، ص 77- کمال الدين، ج 2، ص 412.
[98] - كمال الدين، ج 2، ص 338 - بحارالانوار، ج 52، ص 146.
[99] - الکافي، ج 1، ص 372.
[100] - امام صادق(ع) مي فرمايند: در دولت مهديg رودخانه ها پر آب مي شود و چشمه سارها به جوشش آمده و لب ريز مي گردد و زمين چند برابر محصول مي دهد(بحارالانوار، ج52، ص304) – و نيز علي(ع) مي فرمايند: «لَوْ قَدْ قامَ قائمنا .... لَذَهبَتِ السَّحناءُ مِن قلوبِ العباد». چون قائم ما قيام كند، كينه ها از دل ها بيرون رود.(بحارالانوار، ج 52، ص 316- خصال، ج 2، ص 254، ح 1051)
[102] - منتخب الاثر، ص474.

فصل ششم مهديg و فرهنگ مهدويت

بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی لَكَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَی یَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِینَ یَا ابْنَ النُّجَبَاءِ الْأَكْرَمِینَ یَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّینَ یَا ابْنَ الْخِیَرَةِ الْمُهَذَّبِینَ یَا ابْنَ الْغَطَارِفَةِ الْأَنْجَبِینَ یَا ابْنَ الْأَطَائبِ الْمُطَهَّرِینَ یَا ابْنَ الْخَضَارِمَةِ الْمُنْتَجَبِینَ یَا ابْنَ الْقَمَاقِمَةِ الْأَكْرَمِینَ یَا ابْنَ الْبُدُورِ الْمُنِیرَةِ یَا ابْنَ السُّرُجِ الْمُضِیئَةِ یَا ابْنَ الشُّهُبِ الثَّاقِبَةِ یَا ابْنَ الْأَنْجُمِ الزَّاهِرَةِ یَا ابْنَ السُّبُلِ الْوَاضِحَةِ یَا ابْنَ الْأَعْلامِ اللائِحَةِ یَا ابْنَ الْعُلُومِ الْكَامِلَةِ یَا ابْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ یَا ابْنَ الْمَعَالِمِ الْمَأْثُورَةِ یَا ابْنَ الْمُعْجِزَاتِ الْمَوْجُودَةِ یَا ابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ [الْمَشْهُورَةِ] یَا ابْنَ الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِیمِ یَا ابْنَ النَّبَإِ الْعَظِیمِ یَا ابْنَ مَنْ هُوَ فِی أُمِّ الْكِتَابِ لَدَی اللَّهِ عَلِیٌّ حَكِیمٌ یَا ابْنَ الْآیَاتِ وَ الْبَیِّنَاتِ یَا ابْنَ الدَّلائِلِ الظَّاهِرَاتِ یَا ابْنَ الْبَرَاهِینِ الْوَاضِحَاتِ الْبَاهِرَاتِ یَا ابْنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَاتِ یَا ابْنَ النِّعَمِ السَّابِغَاتِ یَا ابْنَ طه وَ الْمُحْكَمَاتِ یَا ابْنَ یس وَ الذَّارِیَاتِ یَا ابْنَ الطُّورِ وَ الْعَادِیَاتِ یَا ابْنَ مَنْ دَنَا فَتَدَلَّی فَكَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی دُنُوّا وَ اقْتِرَابا مِنَ الْعَلِیِّ الْأَعْلَی

«بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی لَكَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَی»

پدر و مادرم فدای تو و جانم نگهدار و حامی ذات پاك تو باد.

در این فراز می گویی آنچنان روحم آماده فانی شدن در شما است که از خدا می خواهم اگر بناست بلایی به شما روی آورد، جان خود و پدر و مادرم را فدای شما کنم تا شما زنده بمانید. زیرا وجود مقدس حضرت ولی عصرg اصل و اساس جان و قلب هر انسان است و هر اندازه که انسان از نَفْس محدود خود به در آید و آن را در سیر به سوی آن حضرت فانی کند، در واقع به خودِ اصیل خود نزدیک شده است. گفت:

هیزم بُوَد آن چوبی که نسوخت

چون سوخته شد، باشد شرری[104]

پس هنر ما در همین است که انسان کامل را بیابیم و تمام وجود خود را در وجود عالی او فانی کنیم و آن را در وجود او بسوزانیم، چرا که باید همه جان او بشویم، جانِ جان ما اوست و هرچه او بر جان ما حاکم شود ما به عالی ترین سعادت دست یافته ایم. گفت:

سلطان منی، سلطان منی

واندر دل و جان، ایمان منی

در من بِدَمی من زنده شوم

یک جان چه بود، صد جانِ منی[105]

نظر می کنی به مقام آن حضرت از آن جهت که تربیت شده و پرورده فرهنگی است بسیار متعالی و می گویی:

«یَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِینَ یَا ابْنَ النُّجَبَاءِ الْأَكْرَمِینَ»

ای فرزند بزرگانِ از مقربان درگاه الهی، ای فرزند اصیل و شریف و بزرگوارترین اهل عالم.

تو ساخته و پرداخته شده فرهنگی هستی که بهترین انسان ها در آن نقش داشته اند.

«یَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّینَ، یَا ابْنَ الْخِیَرَةِ الْمُهَذَّبِینَ، یَا ابْنَ الْغَطَارِفَةِ الْأَنْجَبِینَ»[106]

ای فرزند هادیان هدایت یافته، ای فرزند بهترین اشخاص پاکیزه سرشت، ای فرزند مهتران و بزرگواران شرافتمند.

«یَا ابْنَ الْأَطَائبِ الْمُطَهَّرِینَ یَا ابْنَ الْخَضَارِمَةِ الْمُنْتَجَبِینَ یَا ابْنَ الْقَمَاقِمَةِ الْأَكْرَمِینَ».[107]

ای فرزند نیكوترین پاكان عالم، ای فرزند جوانمردان و سروران برگزیده گان، ای فرزند مهم ترین و گرامی ترین خلق.

«یَا ابْنَ الْبُدُورِ الْمُنِیرَةِ یَا ابْنَ السُّرُجِ الْمُضِیئَةِ یَا ابْنَ الشُّهُبِ الثَّاقِبَةِ یَا ابْنَ الْأَنْجُمِ الزَّاهِرَةِ یَا ابْنَ السُّبُلِ الْوَاضِحَةِ یَا ابْنَ الْأَعْلامِ اللائِحَةِ».

ای فرزند ماه های تابان و چراغ های فروزان، ای فرزند راه های روشن خدا، ای فرزند نشان های آشكار حق.

می گویی تو فرزند و حاصل همه عوامل پاک عالم هستی، همه خوبی ها دست به دست هم داده است تا تو به وجود آمدی، زیرا وقتی بخواهد همه خوبی ها در یک انسان جمع شود باید تمام عوامل پرورش چنین انسانی در نهایت سلامت و تعادل و تکامل باشند، از عوامل و شرایط مادی بگیر تا عوامل و شرایط معنوی. شما در این فرازهای دعای ندبه، متوجه چنین نکته دقیقی هستید. از طرفی وقتی مثلاً می گویید: تو فرزند سُبل واضحه و راه های روشن هستی، مثل آن است که حضرت سجاد(ع) فرمودند: «من فرزند مکه و منی هستم» یعنی فرهنگ جاری در طواف کعبه و وقوف در منی عامل پروریدن من شده است. پس فرزند سُبل واضحه یا راه های روشن بودن به این معنی است که عصاره و نتیجه سنن الهی و شریعت الهی در جمال آن حضرت متعین گشته است.

«یَابْنَ الْعُلوُمِ الْكامِلَة»

ای عصاره همه علوم كامل و صحیح.

مگر نه این است که هر حقیقتی یک فراز و جنبه نهایی دارد؟ حالا متوجه شدی که جنبه نهایی علوم، آن حضرت است. علوم کامله ای که انسان را متوجه حقایق می نماید و از حجاب های غفلت نجات می دهد، زیرا در جای خود ثابت شده که همه مراتب علوم که عامل هدایت انسان ها است در اختیار ائمهh است، آن ها وارث علم رسول خدا و علم همه پیامبران اند.[108]

«یَابْنَ السُّنَنِ الْمَشْهوُرَة»

ای عصاره تمام سنت ها و روش های قابل پذیرش.

سنت های مشهور، یعنی روش هایی که فطرت سالم هر انسانی آن را می پذیرد. در این فراز می گویی؛ تو نمایش راه های صحیح فطری هستی و لذا با نظر به شما متذکر ابعاد عمیق معنوی خود خواهیم شد و حضور شما در نظام اجتماعی بشر موجب سیراب شدن انسان از نیازهای فطری اش می شود.

«یَابْنَ الْمَعالِمِ الْمَأْثوُرَة»

ای عصاره همه نشانه های هدایت و آثار ایمان كه در آثار گذشتگان مذكور است.

همین طور كه خلفای الهی آرام آرام در طول تاریخ براساس ظرفیت زمانه، علوم و سنن و معالم الهی را در فرهنگ بشر كاشتند و پایه ریزی كردند، در کامل ترین صحنه تاریخ و همراه با ولیّ الله الاعظم، همه آن علوم و سنن و معالم، در کامل ترین شكل به صحنه می آید تا قاعده «هُوَالاَوَّلُ وَالاخِر» محقق شود.

برهان بسیار روشنی است؛ مگر می شود كه این تلاش ها به انتهایی ترین و کامل ترین شكل خود نرسد؟[109] آدمیت باید در ظهور نهایی، به حكمِ «یا آدَمُ اَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»[110] که خداوند فرمود: ای آدم بنمایان اسماء و حقیقت همه هستی را، در عالی ترین نحوه ظهور حقایق، به صحنه آید. حال وقتی مقام تعلیم همه اسماء به نحو كامل و تمام، حضرت محمدf و اهل بیت آن حضرت اند.[111] در واقع؛ «یا آدَمُ اَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ» خطاب خداوند به حضرت مهدیg است تا تمام آنچه را كه در اول بوده در آخر نمایش دهد. خداوند به حقیقت آدمیت در بهشتِ برزخ نزولی دستور داد. در آن مقام مورد خطاب، مقام آدمیت است كه تمام اسمای حسنای الهی را گرفت. و انسان كامل در آخرین منزل ظهورش؛ عالی ترین مظهر نمایش تمام اسمایی است كه در ابتدا پذیرفت و آدمیت در ظهور نهایی حكمِ «یا آدَمُ اَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ» همه اسماء الهی را در صحنه نهایی تاریخ به نمایش می گذارد. بالاخره آدم به عنوان حقیقت همه انسان ها، تمام اسماء را آموخته است و به دستور خداوند باید آن ها را به نمایش بگذارد؛ چون حضرت حق فرمود: «اَنْبِئْهُمْ» یعنی آن ها را بنمایان، و آن دستور در آخرالزمان عملی می شود و آن هم به دست حضرت مهدیg.

روایاتی كه می فرماید: «تمام علوم در زمان حضرت ظاهر می شود»[112] از همین مقوله است، به خصوص علومی ظاهر می شود كه امروز در زمره علوم غیبی و پنهانی است. در زمان امام مهدیg سراسر زمین را «لااله الاالله» احاطه می كند.[113] همان طور كه هرگز نباید نگاه را از صراط مستقیم در طول حیات منحرف كرد، نباید نسبت به مظهر تامّ صراط مستقیم یك لحظه غافل بود. در ادامه می گویی:

«یَا ابْنَ الْمُعْجِزَاتِ الْمَوْجُودَةِ یَا ابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ»

ای فرزند معجزات محقق، و موجود، ای فرزند راهنمایان حق و مشهود خلق.

آن حضرت نمایش همه عظمت هایی است که خداوند برای راهنمایی بشر، به بشریت ارائه کرده که از همه آن ها مهم تر خودِ قرآن است. معجزه بودن قرآن به آن معنی است که نمی شود چنین معارف بلندی از غیر پیامبر خداf صادر شود، حال حاصل و نمایش آن قرآن وجود مقدس مهدیg است. یعنی اَحدی در حدّ او نیست و او هم ادعایی به جز بنده خدابودن و تربیت شده توسط قرآن ندارد و آن حضرت همچون پدران بزرگوارشان دلیل حقانیت اسلام و سیره پیامبرf می باشند، چرا که اگر مکتب دیگری حق بود باید دست پرورده های آن مکتب برتر از این ذوات مقدس باشند.

«یَابْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقیم»

ای عصاره تامّ و نمایش كامل صراط مستقیم.

صراط مستقیم؛ راهی است که رونده خود را به مقصد می رساند و به بیراهه نمی کشاند. کدام قرائت از اسلام است که به واقع نتیجه بخش بوده و پیروان آن را به آنچه اسلام می خواسته هدایت کرده است؟ آیا اسلامی که امثال امام خمینی«رحمه الله علیه» را تربیت کرده است، اسلام کامل است یا بقیه قرائت ها از اسلام؟ حال امام خمینی«رحمه الله علیه» خود را خاک پای حضرت مهدیg می داند، پس آیا شایسته نیست که نظرمان را بر وجود مبارک آن حضرت بیندازیم و اقرار کنیم که ای نمایش دهنده راه مستقیم! برای ما بسیار سخت است از تو فاصله داشته باشیم.




[104] - کليات شمس تبريزي، ص 1248.
[105] - کليات شمس تبريزي، ص 1249.
[106] - غطارفه، جمع غِطريف و غطراف به معناي سيد و بزرگوار و «انجبين» جمع اَنْجَبْ صفت تفضيلي از نجبه به معناي در خور ستايش.
[107] - خضارمه و خضارم جمع خِضْرم به معناي سَرور و زياد بخشنده و منتجَب، اسم مفعول از باب افتعال به معناي برگزيده شده و قماقمه جمع قَمقام به معني سيد و سرور.
[108] - كافي، باب مولد ابي جعفرu، ح 3 - ج 1، ص 470.
[109] - به نوشتار «آخرالزمان، ظهور باطني ترين بُعد هستي» رجوع بفرماييد.
[112] - اصول کافي، ج 1، ص 10.

نظر به حجت خدا

«یَا ابْنَ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»

ای فرزند نبأ عظیم.

در متون روایی «نبأ عظیم» را امیرالمؤمنین(ع) معرفی کرده اند.[114] در این فراز ابتدا باید جایگاه امیرالمؤمنین(ع) را از زاویه نبأ عظیم بودن آن حضرت، متوجه شد و سپس نظر به مقام مقدس حضرت مهدیg نمود و او را به عنوان فرزند و نمایش سنت نبأ عظیم بودن علوی مورد خطاب قرار داد.

مقام «نبأ عظیم» بودنِ امیرالمؤمنین(ع) همانی است که قرآن در مورد آن می فرماید: «اَلَّذی هم فیه مُخْتَلِفُون» همان کسی که بسیاری در پذیرفتن آنچنان مقامی برای او به اختلاف می افتند که او همان یوْمُ الْفصل و ملاک حق و باطل و نمایش قیامت در جمال انسان است و جلوه فتح و انکشاف حقایق غیبی است. که برای روشن شدن مقام علی(ع) از منظر «نبأ عظیم» بودن آن حضرت لازم است به تفسیر سوره نبأ رجوع فرمایید. حالا از این زاویه به حضرت بقیه الله(ع) نظر می کنی و می گویی: «یَا ابْنَ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» ای پروریده شده در فرهنگ نبأ عظیم، و سپس خطاب به آن حضرت ندا می کنی:

«یَا ابْنَ مَنْ هُوَ فِی أُمِّ الْكِتَابِ لَدَی اللَّهِ عَلِیٌّ حَكِیمٌ»

ای فرزند كسی كه او در اُمُّ الكتابِ نزد خدای علی و حكیم است.

حضرت امام رضا(ع) می فرمایند: «اُمُّ الکتاب» که در قرآن آمده،[115] علی بن ابی طالب(ع) است.[116] شما در خطاب به حضرت مهدیg متوجه چنین معارف و مقامی هستی. اولاً؛ می فهمی هر جلوه کمالی، اَعم از قرآن و یا امام معصومu یک مقام عالی در نزد خدای تعالی دارد که همان «اُمُّ الکتاب» است. ثانیاً؛ با نظر به حضرت صاحب الامرg متوجه مصداق عملی و تعین بشری آن مقام شده ای.




[114] - در تفسير بيان السعاده در ذيل سوره نبأ آمده است: «سُئِلَ الباقر(ع) عن تفسير عَمَّ يتَسائَلون. فقال: هي في اميرالمؤمنينu»؛ از امام باقر(ع) در رابطه با عَمَّ يتَسائَلون سؤال شد فرمودند: آن در مورد علي(ع) است. و نيز در کتاب کفايه الخصام در باب 110 و 111 رواياتي از خاصّه و عامه نقل کرده که مراد از «نباء عظيم» عليu است.(نقل از شرح دعاي ندبه از علوي طالقاني، ص 286).
[115] - «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» (و اين که او در اُمّ الکتاب نزد ما مقامي بلند و حکيمانه اي دارد) سوره زخرف، آيه 4 .

نظر به حجت کامل خداوند

«یَا ابْنَ الْآیَاتِ وَ الْبَیِّنَاتِ یَا ابْنَ الدَّلائِلِ الظَّاهِرَاتِ یَا ابْنَ الْبَرَاهِینِ الْوَاضِحَاتِ الْبَاهِرَاتِ یَا ابْنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَاتِ یَا ابْنَ النِّعَمِ السَّابِغَاتِ یَا ابْنَ طه وَ الْمُحْكَمَاتِ یَا ابْنَ یس وَ الذَّارِیَاتِ یَا ابْنَ الطُّورِ وَ الْعَادِیَاتِ».

ای فرزند آیات و حقایق هدایتگر، ای فرزند ادلّه روشن حق، ای فرزند برهان های واضح و آشكار خداوند، ای فرزند حجت های بالغ و رسای الهی، ای فرزند نعمت های عام پروردگار، ای فرزند طه و محكماتِ قرآن و یاسین و ذاریات، ای فرزند سوره طور و عادیات.

وقتی پذیرفتیم ربّ و پرورش دهنده انسان ها همواره بهترین شرایطِ به ثمررسیدن انسان ها را فراهم می نماید و متوجه شدیم خداوند در راستای همین ربوبیت و پرورش دهندگی اش یک روز هم بشریت را بدون حجت و راهنما به معنی واقعی کلمه رها نکرده است، می فهمیم که حجت حق تمام آنچه برای هدایت کامل انسان نیاز است در بر دارد و لذا مواظب خواهیم بود چشممان از دیدن همه کمالات حجت پروردگار غفلت نکند.

در این فراز از دعا قصه رؤیت خود را اظهار می داریم تا به قلب خود بفهمانیم با چه وجود گرانقدری روبه روست، او حاصل و فرزند همه کمالاتی است که برای هدایت بشر نیاز است، از دلایل روشن و حجج بالغه بگیر تا تجسم عینی آیات و سوره های قرآن مثل طه و یس و ذاریات و غیره. او حجت خدا برای بشریت است، عصاره کمالات همه حقایق عینی و غیبی است و جانِ جانان همه بشریت است. در خطاب به او باید گفت:

ای رهیده جانِ تو از ما و من

ای لطیفه روح اندر مرد و زن

مردوزن چون یک شود، آن یک تویی

چون که یک جا محو شد، آنَکْ تویی

پیامبر خداf فرمودند: «اهل بیت مرا شما به منزله سر نسبت به بدن و به منزله دو چشم از سر بدانید که بدن جز به سر و سر هم جز به دو چشم هدایت نمی شود».[117] و نیز حضرت باقرu فرمودند: «نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ عَلَی مَنْ دوُنَ السَّماء وَ فَوْقَ الْاَرْضِ»[118] ماییم حجت بالغه خداوند بر هر آن کس که زیر آسمان و روی زمین است. ولی خود ائمه اطهارh ما را متوجه آن حجت نهایی می کنند، به طوری که رَیّانِ بن الصلت می گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم؛ «آیا شما صاحب الامر هستید؟» فرمودند: «من صاحب الامر هستم، اما نه آن صاحب الامری که زمین را بعد از پرشدن ظلم از عدل سرشار می سازد، با این ضعف بدنی که در من می بینی چگونه می توانم آن صاحب الامر باشم؟ قائم؛ آن کسی است که وقتی خروج کند، در سن پیران، دارای سیمایی جوان و اندامی قدرتمند است به طوری که اگر دست دراز کند، بزرگ ترین درختِ روی زمین را از جا می کَند و اگر در بین کوه ها فریادی بکشد، صخره های کوه ها در هم شکسته و از هم می پاشد.»[119]

منظور این که همه کمالات جسمی و روحی در وجود مقدس حضرت صاحب الامرg ظاهر می گردد و شما در این فرازها نظر به چنین نکته ای دارید.

«یَابْنَ مَنْ دَنی فَتَدَلّی فَكانَ قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی، دُنُوّا وَ اقْتِرَابا مِنَ الْعَلِیِّ الْأَعْلَی»

ای فرزند معراج، ای فرزندِ مقام قرب به حق، قربی که در نزدیكی با خدا در حدّ نزدیکی دو سر كمان و یا از آن هم نزدیك تر شد.[120]

این مقام، مقام معراج محمدیf است. می گویی من منتظر توهستم كه فرزند فرهنگ معراج و حامل فرهنگ قرب نهاییِ با حق هستی، تا همه حقایق را در صحنه زمین به نمایش در آوری و زمین را در مدیریت آسمان وارد کنی، چون صعود حضرت تا عالی ترین مرتبه نزدیکی به حق میسر است. پس در واقع در مقام جامعیت همه اسماء الهی و با آن جامعیت، مدیریت خود را إعمال می کند.

توجه به چنین شخصی که پروریده شده قرآن و فرهنگ نباء عظیم علوی و معراج محمدیf است، اقتضا می کند که طالب ارتباط با او باشی که در فراز بعدی قصه همین تقاضا است.




[117] - بحارالانوار، ج 23، ص 121.
[120] - اشاره به سوره نجم، آيات 8 و 9 دارد، که مي فرمايد: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي* فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي».

فصل هفتم نظر به آرزوي بزرگ بشريت

لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَی بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَی أَ بِرَضْوَی أَوْ غَیْرِهَا أَمْ ذِی طُوًی عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُرَی وَ لا أَسْمَعَ [أَسْمَعُ ] لَكَ حَسِیسا وَ لا نَجْوَی عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِكَ دُونِیَ الْبَلْوَی وَ لا یَنَالَكَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لا شَكْوَی بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا بِنَفْسِی أَنْتَ أُمْنِیَّةُ شَائِقٍ یَتَمَنَّی مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَكَرَا فَحَنَّا بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ عَقِیدِ عِزٍّ لا یُسَامَی بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ أَثِیلِ مَجْدٍ لا یُجَارَی بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضَاهَی بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَصِیفِ شَرَفٍ لا یُسَاوَی إِلَی مَتَی أَحَارُ فِیكَ یَا مَوْلایَ وَ إِلَی مَتَی وَ أَیَّ خِطَابٍ أَصِفُ فِیكَ وَ أَیَّ نَجْوَی عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أُجَابَ دُونَكَ وَ أُنَاغَی عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَبْكِیَكَ وَ یَخْذُلَكَ الْوَرَی عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ یَجْرِیَ عَلَیْكَ دُونَهُمْ مَا جَرَی هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُكَاءَ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلا هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَیْنِی عَلَی الْقَذَی هَلْ إِلَیْكَ یَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَی هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنَا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظَی مَتَی نَرِدُ مَنَاهِلَكَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوَی مَتَی نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِكَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَی مَتَی نُغَادِیكَ وَ نُرَاوِحُكَ فَنَقِرَّ عَیْنا مَتَی تَرَانَا وَ نَرَاكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَی أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِكَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلا وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَكَ هَوَانا وَ عِقَابا وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِینَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

از این جا به بعد سیاق جملات عوض می شود و شما پس از آن كه می گویید: ای عصاره حضور تامّ و تمام در قرب نهایی! ناله سر می دهی و غم جدایی خود را با جانِ جانان در میان می گذاری و می گویی:

«لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَی، بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَی أَ بِرَضْوَی أَوْ غَیْرِهَا، أَمْ ذِی طُوًی».

كاش می دانستم كه كجا و در چه شرایطی دل ها به ظهور تو قرار و آرام خواهد یافت، به كدام سرزمین اقامت داری، آیا به زمین رَضْوا یا غیر آن یا به دیار ذوطوی متمكن گردیده ای.

اَیا سرکرده از جانم تو را خانه کجا باشد

اَلا ای ماه تابانم تورا خانه کجا باشد

اَلا ای قادرِ قاهر ز تن پنهان به دل ظاهر

زهی پیدای پنهانم تورا خانه کجا باشد

تو گویی خانه خاقان بود دل های مشتاقان

مرا دل نیست ای جانم تورا خانه کجا باشد

بود مَه سایه را دایه به مَه چون می رسد سایه

بگو ای مه نمی دانم تورا خانه کجا باشد

نشان ماه می دیدم به صد خانه بگردیدم

از این تفتیشْ بِرْهانم تورا خانه کجا باشد

در این که وجود مقدس آن حضرت به عنوان انسان کامل از نظر مرتبه وجودی از ملائک هم بالاترند و به عنوان واسطه فیض تمام عالم مادون در نزد ایشان است، بحثی نیست، ولی از آن جهت که به عنوان یک شخص نیز متعین به یک انسان خاص هستند و محل و مأوایی نیز دارند، یک عقیده منطقی و عقلانی است و بنا به روایات از جهتی مأوای آن حضرت کوه رَضْوی و یا درّه ذی طُوی است. به طوری که عبدالاعلی مولی آل سام می گوید: همراه امام صادق(ع) از شهر خارج شده به منطقه روحاء رسیدیم، امام(ع) در حالی که از کوه بالا می رفت نگاهی به آن انداخت و به من فرمود: «این کوه را می بینی، این کوه رَضْوی از کوه های فارس است، چون ما را دوست داشته، خداوند آن را به نزدیک ما منتقل کرده است، ...محل امنی است برای کسانی که بیمناک اند، بدان که صاحب الامر در این کوه دو غیبت دارد، یکی کوتاه و یکی طولانی».[121] و نیز عبدالاعلی حلبی گوید: «امام باقر uفرمود: صاحب الامر در یکی از دو درّه غیبتی خواهد داشت، سپس با دستش به بخشی از ذی طُوی اشاره کرد...».[122] در ضمن سلام بن ابی حمزه از امام باقر uنقل می کند که فرمودند: «صاحب الامر خانه ای دارد که «بیت الحمد» گفته می شود، در آن جا چراغی است که از روز ولادت آن حضرت تا روزی که به وسیله شمشیر قیام می کند می درخشد و خاموش نمی شود».[123] این روایات به خصوص روایت اخیر جنبه تأویلی دارد و اشاره به محل و مأوای باطنی حضرت می کند که آن خانه، محل نمایش کمالات حق است و نوری از انوار الهی در آن هست که خاموش پذیر نیست. و حضرت در چنین مأوایی در مقام بقاء و حفظ هستند و هیچ مکتبی و سخنی نمی تواند از غیبت آن حضرت سوء استفاده کند و نور آن حضرت را خاموش نماید، چرا که در بیت الحمد همه زیبایی ها جمع است و چیزی برای دلرباییِ بقیه مکتب ها نمی ماند. عمده آن است که با یادآوری آن مکان ها که لااقل جای پایی از وجود مبارک آن حضرت را با خود دارد جهت دل به وجود قدسی آن حضرت متوجه می شود و لذا در فراز بعدی اصل حرف دل خود را می زنی و می گویی:

«عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُرَی»

بسیار سخت است بر من كه خلق را ببینم و تو دیده نشوی.

در حالی که تمام مقصد و مقصود جان ما توجه به وجود مقدسی است که قدرت انتقال به پروردگارمان را دارد. پس:

پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش

خورشید را برای ظهور آفریده اند

«وَ لا أَسْمَعَ لَكَ حَسِیسا وَ لا نَجْوَی»

و هیچ از تو صدایی، حتی آهسته هم به گوش من نرسد.

ملاحظه بفرمایید که این رؤیت و این شنیدن، رؤیت و شنیدن عادی نیست. این رؤیت، رؤیت انسان کامل است که از طریق ملاقات با او با مظهر اسماء جامع الهی روبه رو می شوید و اگر کسی در رؤیت آن حضرت چنین مطلبی را دنبال نکند و صِرفاً یک رؤیت جسمانی مدّ نظر او باشد، عملاً بهره ای نصیب او نخواهد شد، همان طور که مشرکین با رؤیت وجود مقدس نبی اکرمf هیچ بهره ای نبردند. به گفته مولوی:

هر که را روی بهبود نبود

دیدن روی نبی سود نبود

تقاضای رؤیت حضرتg برای ظهور آن حضرت است تا مناسبات جهان را به سوی فرهنگ توحید بکشاند و نیز نظر مبارکشان را به قلب ما بیندازند و مبادی میل ما را اصلاح کنند تا همسنخ قلب منوّر آن حضرت شویم و یا تقاضای شنیدن صدا و نجوای آن حضرت، تقاضایی است جهت این که جهان بشری ما تحت تأثیر فرمان توحیدی آن حضرت واقع شود و گوش جان ما نیز تحت تأثیر صدا و نجوای آن امام معصوم(ع) قرار گیرد و به راه آید و از هدایت باطنی آن حضرت متأثر گردد و لذا از راه هایی که موضوع رؤیت آن حضرت را به روش انحرافی مطرح می کنند باید حذر نمود، وگرنه مقصد گم می شود.[124]

جستجویی در دلم انداخت او

تا ز جستجو روم در جوی او

«عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِكَ دُونِیَ الْبَلْوَی وَ لا یَنَالَكَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لا شَكْوَی».

بسیار سخت است بر من که رنج و گرفتاری، تو را احاطه كند به طوری که ناله و زاری من هم به تو نرسد و نتوانم به تو شِکوه کنم.

وقتی انسان به آن درجه از شعور و بصیرت رسید که متوجه شد عالی ترین مرتبة انسانیت و مجسمه تمام عیار تقوا و بندگی در این عالم حاضر است ولی غایب است و ظاهر نیست به واقع از غم دقّ می کند، مگر نه این که برای مؤمن هیچ چیز بهتر از ایمانش نمی باشد و در راه ایمان حتی جانش را فدا می کند تا ایمانش در صحنه قلبش بماند، و مگر نه این است که امام زمانg مجسمه کامل ایمان هستند و مقصد نهایی ایمان هر انسان مؤمنی اوست؟ پس چگونه می شود با تمام وجود امام زمان خود را دوست نداشت؟ و چطور می شود او را دوست داشت و او در عالم حاضر باشد ولی از منظر ما غایب باشد و ما شیون نکنیم؟

دل ناظر جمال تو، آنگاه انتظار؟

جان مست گُلْستان تو، آنگاه خارِ خار؟

ای امام عزیز! ما نمی توانیم با دیگری جز شما دل خوش باشیم.

هرکس به جنس خویش درآمیخت ای نگار

هرکس به لایق گُهر خود گرفت یار




[121] - ظهور نور، از سعادت پرور، ص 129، نقل از اثبات الهداة، ج 3، ص 500 ، حديث 282.
[124] - براي بررسي بيشتر موضوع ملاقات با حضرت صاحب الزمانg، به بخش «ملاقات با امام زمانg، خطرها و غفلت ها» از كتاب «جايگاه و معني واسطه فيض» رجوع فرماييد.

مگر مي شود اين دوري را تحمل کرد؟!

صد بار مُردم ای جان، وین را بیازمودم

چون بوی تو بیامد، دیدم که زنده بودم

صد بار جان بدادم، وز پای در فتادم

بار دگر بزادم، چون بانک تو شنودم

اندر دو کونْ جانا، بی تو طرب ندیدم

دیدم بسی عجایب، چون تو عجب ندیدم

من چون زمین خشکم، لطف تو اَبر و مَشکم

جز رعد تو نخواهم، جز جعد تو نگیرم

آوازه جمالت از جان خود شنیدم

چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدم

اندر جمال یوسف گر دست ها بریدند

لختی نظر به من کن بنگر چها بریدم[125]

رسول خداf فرمودند: «بنده به مرتبه ایمان نمی رسد مگر این که من از خود او برای او محبوب تر باشم و خاندان من از خاندان خودش برای او محبوب تر باشد و عترت من نزد او از عترت خودش محبوب تر باشد».[126] آری!

سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج مراد

که من این خانه به سودای تو ویران کردم

به واقع جا دارد بر زمین و زمان اعتراض کنم که چگونه تحمل این شرایط را دارند، در حالی که همة ایمان در نقاب غیبت است و به واقع در غیبت آن خورشید منوّر است که سایه ها گردن درازی می کنند. ای امام عزیز!

اگر سایه کند گردن درازی

رخ خورشید آن دم در نقاب است

و این برای ما بسیار سخت و گران است.

«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا».

جانم فدایت كه تو آن حقیقت پنهانی كه از ما دور نیستی، جانم فدای تو ای آن شخص غایب از مایی كه ابداً از ما جدا نیستی.

این حجاب های افراد و اجتماع است که امام را از منظر آن ها پنهان داشته و قلبشان همراه چشمهایشان از انوار مقدس او محروم گشته است، پس بیش از آن که او از ما غایب باشد، ما از او غایب هستیم. داری به او می گویی:

دلم از مهر در ماتم نشسته است

عجب در مهر دل، دلدار چون است

تو را ای دوست، من چون یار غارم

سری در غارکن، کین غار چون است[127]

«بِنَفْسی اَنْتَ اُمْنِیَّةُ شَائِقٍ یَتَمَنّی، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَكَرا فَحَنّا»،

جانم به فدایت، تو تمام آرزوی قلبی هر مشتاق آرزومند، از هر مرد و زن هستی، که تو را یاد آورند و ناله سر دهند.

چون همان طور که عرض شد خودِ برین هر انسان، امام زمانg است و مگر می شود انسانی باشد و آرزو و اشتیاق رسیدن به مرتبه عالی تر وجود خود را نداشته باشد؟ اگر انسانی حقیقت خود را زیر پا نگذارده باشد و هنوز انسان مانده باشد نمی تواند دل در شوق انسان کامل، که مذکّر مرتبه عالیه وجود اوست، نداشته باشد.

در این فرازِ بسیار دقیق از دعا، خطاب به وجود مقدس حضرت بقیه اللهg می گویی: تو آن آرزوی قلبی و تمنّای هر زن و مرد مؤمنی هستی كه تو را یاد می آورد و از این جدایی ناله سر می دهد و لذا نه تنها هرگز فراموشت نمی نمایند بلکه از این جدایی شکایت ها دارند. اگر كسی سنت ربوبیت خدا را در زندگی درست بفهمد، و بداند خداوند همواره برای هدایت و سعادت انسان ها حجتی قرار داده است، هرگز امام مهدیg برایش از یاد رفتنی نیست، چون به آینده ای می اندیشد که می خواهد خود و جامعه اش ماوراء روزمرّگی ها به قرب الهی نایل شوند، زیرا آینده ای كه ادامه حال باشد، آینده نیست، بلكه حال است. شما اگر الآن به یاد ظهور امامg، در بلوغ آینده تاریخ زندگی كنید، همین الآن در آن آینده هستید. چرا كه «انتظارِ» حاکمیت حکم خدا در تمام مناسبات بشری، توسط امام معصومg؛ یك مقام و یك بقاءِ بسیار پر برکتی است، نه یك خیال. انسان منتظر؛ همین حالا در صحنه بلوغ تاریخ زنده است و زندگی می كند، برای همین هم با امامش محشور می شود.[128]

در ادامه این دلدادگی اظهار می داری:

«بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ عَقِیدِ عِزٍّ لایُسامی»

جانم فدایت؛ تو آن سررشته عزتی كه هیچ كس همسان تو نیست تا بتوان بدون تو با او به سر برد.

اظهار می کنی که من از طریق ارتباط با شما، در جنبه نورانی همه تاریخ - چه در گذشته و چه در آینده- و با همه انبیا و اولیا به سر می برم، و به واقع منتظر ظهور حضرت حجتg بودن یعنی وفاداری به سیره و سنت همه انبیاء و اولیاء و با آن ذوات مقدس به سربردن در تمام طول زندگی. و لذا در این فراز و با توجه به چنین بصیرتی است که به حضرت عرضه می داری من هیچ نوع از انواع زندگی را با این نوع از زندگی که نظر به ظهور شما داشته باشم، عوض نخواهم كرد.

«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ أَثِیلِ مَجْدٍ لا یُجَارَی، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضَاهَی».

جانم به فدایت، تو ركن اصیلِ مجد و شرافت هستی كه هیچ كس همانندت نخواهد گردید، جانم به فدایت كه تو از آن نعمت های خاص و اساسی هستی كه مثل و مانند نخواهد داشت.

اگر انسان نتواند از بین خوبان، آن خوب ترین را که اصل و اساس خوبی در موطن بشریت هست بیابد، جهت زندگی را گم می کند و به هر جمعیتی نالان می شود و یک روز مصاحب و جفت بدحالان است و یک روز جفت خوش حالان و عملاً در دست یابی به جهتِ کمالی خود حیران می ماند. انسان کامل مقام جامع اسماء و حقیقت جمع الجمعی انسانیت است به طوری که همه کمالات انسانی در او به صورت جامعیت حاضر است و به تعبیر عرفا مقام آن حضرت «کون جامع» یا مقام «نیستان وجود آدمی» است و لذا است که هر عارف بصیری که از آن مقام جدا شود برای اتصال به آن مقام ناله سر می دهد و به گفته مولوی قصّه و حکایت و ناله هر انسان آزاده ای، حکایت دوری از آن مقام جمعی و نیستانی انسان کامل است و لذا می گوید:

بشنو از نی چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت می کند

کز نِیستان تا مرا ببریده اند

وز نفیرم مرد و زن نالیده اند

توجه به آن ذات مقدس و اظهار کمالات او وسیله سیر به سوی اوست و لذا در ادامه می گویی:

«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَصِیفِ شَرَفٍ لا یُسَاوَی»

جانم فدایت؛ كه تو از آن خاندان عدالت، و قرین شرف هستی، كه احدی در عالم برابر با شما نیست.

این اظهارات، اظهار یک عقیده اساسی است، چرا که اَحدی جز انبیاء و اولیاء که نشان داده اند تمام حرکات و سکناتشان از سر صدق است، ادعای عصمت نکرده است، حال با توجه به چنین قاعده ای، اگر انسان ها امام معصوم را که صاحب امر و زمان است، رها کنند و به غیر معصوم دل بسپارند، آیا به همان اندازه در کمال خود خلل وارد نکرده اند؟ و آیا چنین خللی ما را به همان اندازه از کمال مطلق یعنی خداوند، جدا نمی کند. آری یک وقت امام معصوم را می شناسیم و افتان و خیزان از او پیروی می کنیم، ولی یک وقت اصلاً در افق خود امام معصوم را نمی شناسیم و لذا به اعمالی که حق نیست اصالت می دهیم. این حالت دومی بسیار خطرناک است و محرومیت کلی ایجاد می کند، در حالی که در حالت اول با همه سستی هایی که ممکن است در میان باشد، به حق اصالت می دهیم و خود را در مواقعی که از حق پیروی نمی کنیم، سرزنش می نماییم و در نتیجه در طول زندگی آرام آرام با مدّ نظر قراردادن کمالات امام معصومu، به جبران آن ضعف ها می پردازیم. ولی در نوع دوم اساساً جهت اصلی به سوی کمال واقعی نیست. و این است که در این فراز خبر از عقیده دقیقی می دهی که متوجه «یطَهِّرَکُم تَطْهیراً»[129] و طهارت مطلق این خانواده گشته ای و مقام عبودیت، آن ها را که با جمیع اسمای الهی حق را می شناسند و عبادت می کنند می فهمی و بر این اساس می گویی تو از خانواده با شرافتی هستی که هیچ کس با شما برابری نمی کند، چون می دانی همان طور که آب عین تری است و همه تری ها باید برای ادامه رطوبت خود به آب متصل باشند، امام زمانg عین انسان است و همه انسان ها برای ادامه انسانیت خود و آزادشدن از گرگ صفتی و خوک صفتی، باید به انسان کامل یا عین الانسان متصل باشند.[130]

«اِلی مَتی اَحارُ فیكَ یا مَوْلایَ»

تا كی حیران و سرگردان تو باشم ای مولای من؟

ما با گفتن این فراز داریم خبر از عطشی می دهیم كه فوق طاقت انسان است.

«نه از تو روی گردانیم، و نه به كمتر از تو قانعیم، و نیز نه غیبت تو برای ما قابل تحمل است، و نه آن غیبت می تواند عامل غفلت از تو شود.»

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرحِ درد اشتیاق

آتش عشق است کاندر نی افتاد

جوشش عشق است کاندر می افتاد

محرم این هوش جز بیهوش نیست

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

آری! هر کس نمی فهمد جهانِ بدون ظهور امام زمانg چقدر ظلمانی است، اگر گوشی نباشد که این نکته را بفهمد زبان با که سخن بگوید؟ «مر زبان را مشتری جز گوش نیست».

شما جامعه ای را كه به یأس از كمالات رسیده است، روانكاوی كنید؛ این جامعه در عینی كه حتماً در چنگال ستمگران بلعیده می شود، به راحتی به انواع فسادها تن می دهد. آن وقت از آن طرف، خدای شما همان طور كه برای شما یك دین آورده است كه دینداری كنید و گرفتار چنگال ستمگران نگردید، برای این كه این دینداری همواره معنای نهایی خودش را بدهد، امامی گذاشته است، و از این رو هیچ وقت زمین بدون امام نمی شود. در روایت داریم: «اَلْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ»[131] یعنی حجت خدا قبل از خلق و همراه خلق و بعد از خلق، همواره موجود است. یا در روایت دیگر داریم: «لَوْ بَقِیَتِ الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَتْ»[132] یعنی اگر حجت خدا نباشد زمین از بین می رود. خیلی به این جمله فكر كنید. اصلا جهان بدون امام، محقق نمی شود. پس هر كس كه بی امام در جهان زندگی كند در جهان زندگی نكرده است، در خیالات خودش زندگی كرده است. مثل این است كه بگوییم در این اتاق بدون چراغ نمی توان زندگی كرد، بعد یك كسی چشم برهم گذارد و اشیاء و اطراف این اطاق را نبیند و بگوید ببینید من دارم زندگی می کنم، این شخص عملاً نمی تواند در این اطاق زندگی كند، فکر کرده است نفس کشیدن زندگی است، در حالی که هیچ وجه از وجوه اطاق را نمی شناسد تا درست با آن ها برخورد کند و به کمک آن ها اهداف خود را دنبال نماید، چون چشمش را بسته است. آری! «لَوْ بَقِیَتِ الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَتْ» اگر حجت خدا روی زمین نباشد زمین ویران می شود. پس حالا كه زمین ویران نشده است! حتماً حجت الهی در عالم حی و حاضر است، و اگر تو بی حجت خدا زندگی می كنی، تو در زمین و در عالم واقعیت زندگی نمی كنی بلكه در خیالات خودت زندگی می كنی؛ نمونه اش هم همین اهل دنیا كه با آن ها روبه رویید.

«ای امام زمان! وقتی تنها انتظارِ ظهور شما، وسیله ریزش فیض فرشتگان بر جان ماست، اصل حضور و ظهور مبارك شما، ای همه بزرگی در قامت یك انسان، چه غوغایی در جان ما و در جامعه ما به پا خواهد كرد.»

روایت داریم كه انتظار فرج افضل عبادات است[133] و عبادت موجب آرامش و زنده دلی می گردد. پس با انتظار فرجِ وجود مقدس حضرت صاحب الامرg همین حالا ما زنده دل می شویم. مگر انتظار به معنای واقعی، ما را با شرایطی كه منتظر آن هستیم، متحد نمی كند؟

شما شنیده اید جناب ربابi همسر امام حسینu با این كه یك سال بعد از شهادت حضرت رحلت كرده است، ولی در این یك سال پس از شهادت حضرت اباعبداللهu، در واقع با اباعبداللهu زندگی كرد. چون اباعبداللهu گرسنه بودند و شهید شدند، ایشان هم هیچ وقت سیر غذا نخورد. اباعبدالله(ع) تشنه بودند و شهید شدند، رباب هم هیچ وقت خودش را سیراب نكرد. اباعبدالله(ع) در آفتاب شهید شد، ایشان هم هیچ وقت زیر سایه به استراحت نپرداخت. حالا آیا ایشان جزء شهدای كربلا نیست؟ شما خودتان قضاوت كنید، مگر می شود او را در كنار حسینِ شهید ندید؟ همان طور كه اگر صحنه ای از تاریخ گذشت و ما به آن صحنه وفادار ماندیم، در آن صحنه هستیم، اگر هم صحنه ای كه می آید، آن را بشناسیم و با آن نفس بكشیم، در آن صحنه خو اهیم بود، هرچند آن صحنه از نظر تاریخی هنوز واقع نشده باشد.




[125] - کليات شمس، غزل 1689.
[126] - بحارالانوار، ج 27 ، ص 76.
[127] - کليات شمس تبريزي، غزل شماره 358.
[128] - امام صادقu مي فرمايند: «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَاالْاَمْرِ كانَ كَمَنْ كانَ مَعَ الْقائمِ في فُسْطاطِهِ لابَلْ كانَ كَالضّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رسولِ اللهِ بِالسَّيْفِ» هرکس در حالي بميرد که منتظر امر ظهور مقدس حضرت بقيه اللهg باشد، مانند کسي است که با حضرت قائمg و در خيمه گاه حضرت زندگي کرده، بلکه از اين هم بالاتر؛ مثل کسي است که در کنار رسول خداf مبارزه نموده است. (كمال الدين، ج 2، ص 338). در روايت ديگر از امام باقرu در جلد اول کافي صفحه 372 هست: «مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنْتظِراً لِاَمْرِنَا اَلاَّ يَمُوتَ فِي وَسَطِ فُسْطاطِ الْمهدي و عَسْكَرِهِ». يعني؛ «ضرر نكرده كسي كه در حال انتظار امر ما رحلت كرده، از اين كه ميان خيمه مهديg و لشكر او نمرده است». چون در طول زندگي افق خود را در شرايط ظهور آن حضرت قرار داده است.
[129] - سوره احزاب، آيه 33.
[131] - كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ج1، ص 221، باب 22، حديث 5.
[133] - « اَفْضَلُ الْعِبادَه اِنْتِظارُ الْفَرَجِ » بحارالانوار، ج 52، ص 125. و نيز مي فرمايد: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ اَعْظَمِ الْفَرَج» بحار الانوار ج 36 ص 386 يعني منتظر فرج بودن از بالاترين گشايش ها است. و يا مي فرمايند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» بحار الانوار ج 52 ص 130 يعني؛ نفس انتظارِ فرج، خودش يك نحوه فرج و گشايشي را به وجود مي آورد.

انتظار؛ عامل وصل

«دیگر قصّه؛ قصّه رسیدن به وادی آتشین و مبارك انتظار نیست، بلكه قصّه ما قصّه انسانی است كه در آتش این انتظار ذوب می شود.»

بنابراین ما صِرفاً پیشنهاد نمی كنیم منتظر ظهور مقدس حضرت صاحب الامرg بمانید. بلکه بنده عرض می کنم چرا به كمك فرهنگ انتظار هم اکنون ما به آن ظهور سراسر نور، وصل نباشیم؟ چرا ما هم اكنون با امام مهدیg در حكومت جهانی مهدوی و برای نمایش همه خوبی ها، و هدم همه بدی ها زندگی نكنیم؟ سخت نیست، روایت هم به شما كمك كرده[134] تازه مژده ای که در رجعت برای منتظران حضرت داده اند راه را به خوبی باز گذاشته است، برای این كه انسان فقط به انتظار آن صحنه، دیگر به هیچ چیز دیگر قانع نباشد و اگر هم مُرد باز برگردد.[135]

«ما بیش از آن كه بخواهیم تورا ببینیم می خواهیم تو ما را ببینی تا با نظر مبارك تو تمام درهای بهشت بر قلب ما گشوده شود و در آن حال آنچه ماندنی است - و نه آنچه رفتنی است- سرمایة جان ما گردد.»[136]

«وَ اِلی مَتی وَ أَیَّ خِطَابٍ أَصِفُ فِیكَ وَ أَیَّ نَجْوَی»

تا به كی و با چه نوع خطابی تو را توصیف كنم و با چه زبانی با تو راز دل بگشایم؟

«عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أُجَابَ دُونَكَ وَ أُنَاغَی»

ای مولای من! بر من بسی سخت و مشكل است كه پاسخ طلب خود را از غیر تو یابم.

«عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَبْكِیَكَ وَ یَخْذُلَكَ الْوَرَی»

سخت و دشوار است بر من كه بر تو بگریم و خلق از تو دست کشیده و تو را واگذارده اند.

عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ یَجْرِیَ عَلَیْكَ دُونَهُمْ مَا جَرَی».

بر من سخت دشوار است که این غیبت ممتد بر تو وارد شده و نه بر دیگری.

همان طور که عرض شد این نوع فراق را کسی می فهمد که بداند با حضور آن حضرت چه غوغایی در مناسبات انسانی پدید می آید و چگونه راه آسمان به سوی بشر گشوده می شود. خداوند به جهان هستی استعداد و ظرفیت مدیریت امام معصوم(ع) را داده است و تنها در آن شرایط است که جهان به بلوغ خود می رسد و برکات آسمان و زمین برای بشریت گشوده می شود و انسان ها به معنی واقعی زندگی در زمین و آمادگی برای ابدیت دست می یابند. حالا که هنوز چنین شرایطی به وجود نیامده است، آیا این اندازه بی تابی کمترین کاری نیست که باید انجام داد تا عزمی در ما و لطفی در آن امام شروع شود و شرایط ظهور آن حضرت به لطف الهی محقق گردد؟

«هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُكَاءَ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلا»

آیا كسی هست كه مرا یاری كند تا بسی ناله فراق و فریاد و فغانِ طولانی از دل بركشم؟ كسی هست كه جزع و زاری كند و چون تنها باشد من هم او را در جزع و زاریش یاری کنم؟

«هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَیْنِی عَلَی الْقَذَی»

آیا چشمی می گرید تا چشم من هم با او مساعدت كند و زار زار بگرید.

هَلْ إِلَیْكَ یَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَی هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنَا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظَی».

ای فرزند پیغمبر! آیا به سوی تو راه ملاقاتی هست که به حضورت تشرف حاصل شود؟ آیا امروز به فردایی می رسد كه به دیدار جمالت محظوظ شویم؟




[134] - قبلاً عرض شدکه؛ امام صادق(ع) مي فرمايند: كسي كه در حال انتظار فرج صاحب الامر از دنيا برود، نه تنها مثل كسي است كه با امام قائم، در كنار او در اردوگاهش است، بلكه همچون مجاهد جنگاوري است كه در ركاب پيامبرf شمشير مي زند.(كمال الدين، ج 2، ص 338 و بحارالانوار، ج52، ص 146).
[136] - براي معني واقعي رؤيت و نتايج آن به کتاب «زيارت آل يس؛ نظر به مقصد جان هر انسان» از همين نويسنده رجوع فرماييد.

نظر به آينده اي حياتي

«مَتَی نَرِدُ مَنَاهِلَكَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوَی»

كی شود كه بر جویبارهای رحمت درآییم و سیراب شویم؟

«مَتَی نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِكَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَی»

كی شود كه از چشمه آب زلال تو ما بهره مند شویم؟ كه عطش ما طولانی گشت.

«مَتَی نُغَادِیكَ وَ نُرَاوِحُكَ فَنَقِرَّ عَیْنا»

كی شود كه ما با تو صبح و شام كنیم تا چشم ما به جمالت روشن شود؟

«مَتَی تَرَانَا وَ نَرَاكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَی».

كی شود كه تو ما را و ما تو را ببینیم، هنگامی كه پرچم نصر و پیروزی در عالم برافراشته ای؟

راستی غم دوری تو را چگونه تحمل کنم، مگر این دوری یک دوری عادی است، چگونه انسان می تواند از همه زندگیِ خود جدا باشد، ای همه زندگی. گفت:

در غم ما روزها بی گاه شد

روزها با سوزها همراه شد

اگر خودت را نمی بینم، در جانم آتش شوق و توجه به تو بسیار شیرین است و خدا نکند این شوق نماند.

روزها گر رفت، گو رو، باک نیست

تو بمان ای آن که جز تو پاک نیست

تو امام معصوم من هستی و نمایش همه پاکی ها، آن که زندگی را می فهمد از توجه به تو خسته نمی شود، مگر ماهی از آب خسته می شود؟

هر که جز ماهی، زآبش سیر شد

هرکه بی روزی است، روزش دیر شد

مگر می شود خود را تماماً تشنه وجود مبارک شما نبینم و این شور و عشق به شما را خاموش کنم، آن وقت دیگر در این دنیا چه کاری هست که قابل انجام دادن باشد؟ من همه پاکی و تقوا را در همین شوق به شما یافته ام.

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب، کلی پاک شد

راستی توجه به وجود مقدس شما چقدر زیباست، ای وعده حتمی خدا.

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علت های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

اگر عشق و محبت، عشق و محبت به امام معصومِ حاضر غایب باشد، همه رذائل را می زداید و خاک وجود آدمی را به اوج افلاک سیر می دهد.

جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

جمله معشوق است و عاشق پرده ای

زنده معشوق است و عاشق مرده ای

چون نباشد عشق را پروای او

او چو مرغی ماند بی پَر، وای او

آری! کسی که با عشق زندگی نکند مثل مرغ بی پر و بالی است که قدرت پرواز ندارد، آن هم بی عشق به امام معصوم، که جواب واقعی به عشقی است که جان به دنبال آن است و لذا در این فراز، سراسرِ شعله عشق خود به امام را به نمایش گذارده می گو یی.

«أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِكَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلا وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَكَ هَوَانا وَ عِقَابا وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِینَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».

آیا خواهی دید كه ما به گرد تو حلقه زده و تو پیشوای جماعت باشی و زمین را از عدل و داد پر کنی؟ و دشمنانت را كیفرِ خواری و عقاب بچشانی و سركشان و كافران و منكران خدا را نابود گردانی. و ریشه متكبران عالم و ستمكاران جهان را از بیخ بركنی و ما با خاطری شاد به ذکر الحمدلله رب العالمین لب برگشاییم؟

توجه به آرمان های حقیقی از یک طرف مانع فرو افتادن انسان و جامعه در روزمرّگی ها است، و از طرف دیگر مانع پایدارماندن امنیت برای ستمگران عالم است و نیز عامل تغییر سرنوشت انسان ها از حاکمیت ستمگران به حاکمیت حق در تمام مناسبات بشری است. روح آماده برای تحقق وعده حق به خودی خود زمینه تحقق وعده حق را فراهم می کند. گفت:

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک

چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند

در این فراز؛ روحِ آماده خود را به امام خود و خدای خود ارائه می دهیم و از نتایج همه جانبه آن برخوردار می شویم.

در همین راستا حضرت رضا(ع) می فرمایند: «طُوبی لِشیعَتِنَا اَلْمُتَمَسِّكینَ بِحُبِّنا فِی غَیْبَةِ قائِمِنَا اَلثّابِتِینَ عَلی مُوالاتِنا وَ الْبَراءَةِ مِنْ أعْدائِنَا اُولئِكَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أئِمَّةً وَ رَضِینا بِهِم شِیْعَةً وَ طُوبی لَهُم، هُمْ وَاللهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقیامة».[137] چقدر شرایط خوبی است برای شیعیان ما، آن هایی كه در غیبت قائم ما به محبت ما متمسك اند و بر ولایت ما و دوری از دشمنان ما ثابت قدم اند. آن ها از ما هستند و ما از آن ها، آن ها از این كه ما امامان آن ها هستیم، راضی اند و ما از این كه چنین افرادی شیعیان ما هستند، راضی هستیم، خوشا به حال آن ها، به خدا سوگند در قیامت این ها در درجه ما قرار دارند.

آری! این است نتیجه فرازی که گذشت. فرازی که در آن نظرت را به پیشوایی امام معصوم دوخته ای و این که در اثر پیشوایی آن حضرت، حقْ حاکم و کفر سرنگون گردد.إن شاءالله




[137] - بحارالأنوار، ج 51، ص 151.

فصل هشتم بهترين تقاضا از خداوند

اللَّهُمَّ أَنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَی وَ إِلَیْكَ أَسْتَعْدِی فَعِنْدَكَ الْعَدْوَی وَ أَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْیَا فَأَغِثْ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ عُبَیْدَكَ الْمُبْتَلَی وَ أَرِهِ سَیِّدَهُ یَا شَدِیدَ الْقُوَی وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَی وَ الْجَوَی وَ بَرِّدْ غَلِیلَهُ یَا مَنْ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی وَ مَنْ إِلَیْهِ الرُّجْعَی وَ الْمُنْتَهَی اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِیدُكَ التَّائِقُونَ إِلَی وَلِیِّكَ الْمُذَكِّرِ بِكَ وَ بِنَبِیِّكَ خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلاذا وَ أَقَمْتَهُ لَنَا قِوَاما وَ مَعَاذا وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِمَاما فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّةً وَ سَلاما وَ زِدْنَا بِذَلِكَ یَا رَبِّ إِكْرَاما وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنَا مُسْتَقَرّا وَ مُقَاما وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِیمِكَ إِیَّاهُ أَمَامَنَا حَتَّی تُورِدَنَا جِنَانَكَ وَ مُرَافَقَةَ الشُّهَدَاءِ مِنْ خُلَصَائِكَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ جَدِّهِ رَسُولِكَ السَّیِّدِ الْأَكْبَرِ وَ عَلَی أَبِیهِ السَّیِّدِ الْأَصْغَرِ وَ جَدَّتِهِ الصِّدِّیقَةِ الْكُبْرَی فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی مَنِ اصْطَفَیْتَ مِنْ آبَائِهِ الْبَرَرَةِ وَ عَلَیْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ وَ أَتَمَّ وَ أَدْوَمَ وَ أَكْثَرَ وَ أَوْفَرَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِكَ وَ خِیَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاةً لا غَایَةَ لِعَدَدِهَا وَ لا نِهَایَةَ لِمَدَدِهَا وَ لا نَفَادَ لِأَمَدِهَا

«اللَّهُمَّ أَنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَی وَ إِلَیْكَ أَسْتَعْدِی فَعِنْدَكَ الْعَدْوَی وَ أَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْیَا فَأَغِثْ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ عُبَیْدَكَ الْمُبْتَلَی وَ أَرِهِ سَیِّدَهُ یَا شَدِیدَ الْقُوَی وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَی وَ الْجَوَی وَ بَرِّدْ غَلِیلَهُ یَا مَنْ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی وَ مَنْ إِلَیْهِ الرُّجْعَی وَ الْمُنْتَهَی».

ای خدا! تو برطرف كننده غم و اندوه دل هایی، من از تو داد دل می خواهم كه تویی دادخواه و تو خدای دنیا و آخرتی. باری به داد ما برس ای فریادرس فریادخواهان، بنده ضعیف و بلا رسیدة خود را دریاب و سید و مولای او را برای او ظاهر گردان، ای خدای بسیار مقتدر و توانا! لطف كن و ما را به ظهورش از غم و اندوه و سوز دل بِرَهان و حرارت قلب ما را فرو نشان، ای خدایی كه بر عرش، استقرار ازلی داری و رجوع همه عالم به سوی توست و همه چیز منتهی به حضرت تو می باشد.

وقتی مقصد و هدف بسیار بزرگ است برای نیل به آن، همه بزرگی ها باید به صحنه آید تا آن هدف بزرگ محقق شود. راستی چه هدفی بزرگ تر از ظهور عصاره همه خلقت برای هماهنگی عالَم کبیر با عالم صغیر، پس برای تحقق آن، از یک طرف؛ باید بشریت تا آن حدّ که ممکن است آمادگی لازم را در خود پدید آورد و عده ای امام شناس آماده یاری کامل او باشند، و از طرف دیگر -که این دومی مهم تر است- برای تحقق آن هدف بزرگ باید تقاضای عاجزانه و مستمر از خدا داشت، آن هم با اسامی خاص، همان اسامی که در این فراز مطرح است. اول خداوند را به اسمِ «کشّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوی» قسم می دهی، بعد به عنوان «عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» او را یاد می کنی و سپس متوجه «غیاث المستغیثین» بودن حق می شوی از یک طرف، و از طرف دیگر متوجه عبودیت خود می گردی در نهایت بلازدگی، آن هم بلای بی امامی، و با چنین شرایطی در دعای خود تقاضای فرج آن حضرت را می نمایی، مطمئناً چنین دعایی برای چنین امری مستجاب خواهد شد. در داستان بنی اسرائیل آمده است که چون از شدت ظلم فرعون به تنگ آمدند، شبی در بیابان اجتماع کردند و به درگاه حق تعالی جهت دفع فتنه فرعون تضرّع نمودند. خداوند دعایشان را اجابت فرمود و فرج آن ها را زودتر ظاهر ساخت. چون اولاً: از خدا که صاحب همه قدرت است تقاضا کردند. ثانیاً: چیزی را می خواستند که جهان ظرفیت تحقق آن را داشت و آن دفع فرعون و ظهور حضرت موسی(ع) بود. و شما در این فراز از دعای ندبه بهترین چیز یعنی ظهور حضرت صاحب الامرg را از خداوند می خواهید، مطمئناً مستجاب می شود.

«اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِیدُكَ التَّائِقُونَ إِلَی وَلِیِّكَ الْمُذَكِّرِ بِكَ وَ بِنَبِیِّكَ»

ای خدا! ما بندگان تو، مشتاق ظهور وَلیِّ توایم كه او یادآور تو و رسول توست

«خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلاذا»

تو او را آفریده ای برای عصمت و نگاهداری و پناه دین و ایمان ما.

«وَ أَقَمْتَهُ لَنَا قِوَاما وَ مَعَاذا وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِمَاما»

و او را برانگیخته ای تا قوام و حافظ و پناه خلق باشد و او را برای اهل ایمانِ از ما بندگانت، پیشوا قرار دادی.

«فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّةً وَ سَلاما وَ زِدْنَا بِذَلِكَ یَا رَبِّ إِكْرَاما وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنَا مُسْتَقَرّا وَ مُقَاما»

پس تو از طرف ما به آن حضرت سلام و تحیت برسان و بدین واسطه آن سلام را عامل ازدیاد كرامت ما گردان، و مقام آن حضرت را برای ما شیعیان مقام و منزل قرار ده تا ما با اماممان هم منزل باشیم.

«وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِیمِكَ إِیَّاهُ أَمَامَنَا حَتَّی تُورِدَنَا جِنَانَكَ وَ مُرَافَقَةَ الشُّهَدَاءِ مِنْ خُلَصَائِكَ».

و به واسطه پیشوایی او بر ما، نعمتت را بر ما تمام گردان، تا آن بزرگوار به هدایتش ما را در بهشت های تو داخل سازد و با شهیدان راه تو و دوستان خاص تو رفیق گرداند.

در این فراز؛ به نکات بسیار دقیقی اشاره می نمایی. اول این که متوجه هستی هنوز شرایط متذکربودن به خدا و پیامبر در عالم ریشه دار است و ولیّ خدا یعنی حضرت مهدیg به وجودآورنده آن شرایط خواهد بود و خداوند او را جهت حفظ ما در جهت ادامه دینداری قرار داده است که یکی از نکات مهم در موضوع امامت است، و پس از آن از خدا می خواهیم که سلام ما را به او برساند، تا اولاً: از سرچشمه لایزال حضرت حق، این سلام بر قلب مبارک امام زمانg برسد، ثانیاً: ارادت و آمادگی خود را اظهار کرده باشیم و نیز از قاعده تکوینی قرب خدا که او از همه چیز به مخلوقش نزدیک تر است، استفاده کرده باشیم و از این جهت خدا را واسطه سلام خود به اماممان قرار دهیم، همان طور که امام(ع) را جهت قرب خود به خداوند، واسطه قرار می دهیم. در این فراز متوجه هزاران برکتِ تُو در تُو در راستای توجه به امام هستیم، می دانیم می شود تا آن جا جلو رفت که در زیر سایه آن امام، در افقی قرار گرفت که امام(ع) در آن افق قرار دارد و لذا تقاضا می کنی مقامِ استقرار و قرار آن حضرت را برای ما نیز قرار بده، چرا که «اَلْمَرْءُ عَلی دینِ خلیلِهِ و قَرینِهِ» انسان بر دین یار و همدوش خود می باشد، پس چنین تقاضایی، تقاضای لغوی نیست، و بعد از آن متوجه هستی که کامل کردن نعمت الهی برای جامعه در آن است که امام آن جامعه، انسان کامل، یعنی انسان معصومی باشد که تمام ابعاد انسان و جهان هستی را می شناسد. و لذا تقاضا می کنی او را امام ما قرار ده تا از طریق رهبری آن حضرت، ما در زمره شهداء واقعی قرار گیریم و حجاب های بین ما و خداوند مرتفع گردد و با تمام وجود جذب جلوات حضرت پروردگارمان بشویم.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ جَدِّهِ رَسُولِكَ السَّیِّدِ الْأَكْبَرِ وَ عَلَی أَبِیهِ السَّیِّدِ الْأَصْغَرِ وَ جَدَّتِهِ الصِّدِّیقَةِ الْكُبْرَی فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی مَنِ اصْطَفَیْتَ مِنْ آبَائِهِ الْبَرَرَةِ وَ عَلَیْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ وَ أَتَمَّ وَ أَدْوَمَ وَ أَكْثَرَ وَ أَوْفَرَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِكَ وَ خِیَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاةً لا غَایَةَ لِعَدَدِهَا وَ لا نِهَایَةَ لِمَدَدِهَا وَ لا نَفَادَ لِأَمَدِهَا».

ای خدا! درود فرست بر محمد و آل محمد، و باز هم درود فرست بر محمد جدّ امام زمانg كه رسول تو و سید و بزرگ ترین پیغمبران است، و بر علی(ع) جد دیگرش كه سید و سرور دیگر ما است و بر جدّه او صدیقه كبری فاطمه دختر حضرت محمدf، و بر آنان كه تو برگزیدی از پدران نیكوكار او بر همه آنان و بر او بهترین و كامل ترین و پیوسته و دائمی و بیشتر و افزون ترین درود و رحمتی را فرست كه بر هر یک از برگزیدگان و نیكان از مخلوقاتت چنین رحمتی را عطا كردی، و باز رحمت و درود فرست بر او، رحمتی كه شمارشش بی حد و انبساطش بی انتها و زمانش بی پایان باشد.

یکی از عواملی که موجب می شود تا انسان خدایی شود و در افق ملائکه قرار گیرد، صلوات بر پیامبر و آل آن حضرتh است چرا که قرآن فرمود: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»[138] یعنی؛ خدا و ملائکه او بر پیامبر صلوات می فرستند، پس ای مؤمنان شما هم صلوات بفرستید و با تمام وجود تسلیم دستورات آن حضرت باشید. و نیز از طریق صلوات بر اولیاء معصومینh در واقع جهت جان را به سوی انسان های معصوم قرار داده ایم و در نتیجه در تشخیص حق و باطل و عمل به حق و دوری از باطل به بحران و انحراف نمی افتیم و به بهترین نحو اعمال خود را انجام می دهیم. به همین جهت حضرت رضا(ع) می فرمایند: «اَثْقَلُ ما یوضَعُ فِی الْمیزانِ، الصّلاةُ عَلی محمّدٍ وَ عَلی اَهْلِ بَیتِهِ»[139] سنگین ترین چیزی که در میزانِ عمل نهاده می شود، صلوات بر محمد و اهل بیت اوستh. چون این عمل جهت زندگی را شکل می دهد و این مهم تر از آن است که یک کار نیک انجام دهیم. از طرفی بعد از دعاهایی که انجام شد صلوات فرستادیم تا إن شاءالله خدایی که حتماً این صلوات ها را مستجاب می کند، آن دعا ها را نیز مستجاب نماید، و لذا در این فراز، صَلَواتی همه جانبه به همه جوانب وجود مقدس حضرت مهدیg اظهار داشتی تا جزء غافلان نباشی.

پس از طرح عالی ترین و زیباترین تقاضاها برای اطمینان به استجابت دعاها، آن را به صلوات ختم نمودی. چون وقتی خداوند بر اساس سنت خود، صلوات ما بر محمد و آل اوh را اجابت می فرماید از اجابت مقدمات آن صلوات، نیز دریغ نمی كند. إن شاءالله




[138] - سوره احزاب، آيه 56.

فصل نهم با چشم يار مي نگرم روي يار را

اللَّهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ وَ أَدْحِضْ بِهِ الْبَاطِلَ وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِیَاءَكَ وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْدَاءَكَ وَ صِلِ اللَّهُمَّ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ وُصْلَةً تُؤَدِّی إِلَی مُرَافَقَةِ سَلَفِهِ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ وَ یَمْكُثُ فِی ظِلِّهِمْ وَ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ وَ الاجْتِهَادِ فِی طَاعَتِهِ وَ اجْتِنَابِ مَعْصِیَتِهِ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِرِضَاهُ وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَیْرَهُ مَا نَنَالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِكَ وَ فَوْزا عِنْدَكَ وَ اجْعَلْ صَلاتَنَا بِهِ مَقْبُولَةً وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَةً وَ دُعَاءَنَا بِهِ مُسْتَجَابا وَ اجْعَلْ أَرْزَاقَنَا بِهِ مَبْسُوطَةً وَ هُمُومَنَا بِهِ مَكْفِیَّةً وَ حَوَائِجَنَا بِهِ مَقْضِیَّةً وَ أَقْبِلْ إِلَیْنَا بِوَجْهِكَ الْكَرِیمِ وَ اقْبَلْ تَقَرُّبَنَا إِلَیْكَ وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَةً نَسْتَكْمِلْ بِهَا الْكَرَامَةَ عِنْدَكَ ثُمَّ لا تَصْرِفْهَا عَنَّا بِجُودِكَ وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِكَأْسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیّا رَوِیّا هَنِیئا سَائِغا لا ظَمَأَ بَعْدَهُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

پس از آن همه راز و نیاز که از اول دعا تا این جا با خدا نمودی و سنتِ ارسال رُسل و اولیاء معصوم را در طول تاریخ متذکر شدی، حال می خواهی همه چیز تو در منظر امام زمانg قرار گیرد، هم آنچه از خدا به تو می رسد - مثل رزق - از منظر پاک آن حضرت به تو برسد، و هم آنچه از تو بناست به سوی قرب الهی صعود کند - مثل نماز- از منظر امام زمان به طرف خدا صعود کند، تا در همه این احوالات امامی معصوم واسطه بین ما و خدایمان قرار داشته باشد. لذا این طور شروع می کنی:

«اَللّهُمَّ وَ اَقِمْ بِهِ الْحَقّ وَ اَدْحِضْ بِهِ الْباطِل»

خدایا به وجود او، حق را پایدار و باطل را محو بگردان.

خدایا! تمنّا و طلب ما این است كه با آوردن آن امام بزرگ، حق در جامعه ما و در روابط اجتماعی ما به صحنه بیاید و باطل نابود شود، زیرا تا امام معصوم در صحنة تصمیم گیری جامعه نقش اصلی را نداشته باشد، بشریت معنی واقعی زندگی را نمی شناسد. آن حقی زیباست که از مسیر امام معصوم به ما برسد و رفتن باطل، وقتی به واقع رفتنی است که با نور امام معصوم انجام گیرد وگرنه باطلی می رود و باطلی دیگر جای آن را می گیرد.

«وَاَدِلْ بِهِ اَوْلِیائَكَ وَ اَذْلِلْ بِهِ اَعْدائَكْ»

خدایا! ما از تو خواهش می كنیم كه به وسیله وجود مقدس حضرت صاحب الزمانg اولیاء خودت حاكمان زمین بشوند و حاكمان جامعه و آن كسانی كه برای مردم تصمیم می گیرند، از اولیاء تو باشند و از همان طریق، دشمنانت خوار گردند، زیرا هیچ مؤمنی نمی پسندد دشمنان تو حاكم بر زمین و حاكم بر اموراتشان باشند.

و علاوه بر آن نمی خواهیم دستی که جهت خواری دشمنانت به میان می آید، دستی غیر از دست امام معصوم(ع) باشد، وگرنه باز ظلم می ماند و ظلمی جایگزین ظلم دیگر شده است.

در سایه عزت اولیاء و خواری دشمنان خدا است که حق حاکم شده است، زیرا شرط اطاعت از خدا، پیروی از امامان معصوم است، همان هایی که ریسمان مطمئن پروردگار و وسیله سیر به سوی خدایند،[140] پس خدایا! شرایطی این چنین را فراهم کن که فرمانده ما امام معصوم باشد تا با فرمانبرداری از او، از تو فرمان برده باشیم.

« وَ صِلِ اللَّهُمَّ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ وُصْلَةً تُؤَدِّی إِلَی مُرَافَقَةِ سَلَفِهِ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ وَ یَمْكُثُ فِی ظِلِّهِمْ»

و ای خدا! بین ما و او را پیوند و اتصالی ده كه منتهی شود به ارتباط بیشتر ما با پدرانش و ما را از آن كسان قرار ده كه چنگ به دامان آن بزرگواران زده است و در سایه آنان زیست می كند.

تقاضای اتحاد روحانی با آن حضرت و یگانه شدن با انبیاء و اولیاء قبلی، واردشدن به بهترین عالَمی است که بشر می تواند در آن وارد شود، اتحاد روحانی با آن حضرت خود یک قیامت کبری است.

هر که مانَدْ زین قیامت بی خبر

تا قیامت وای او، ای وای او

هر که ناگه از چنان مَه دور ماند

ای خدایا! چون بُوَد شب های او

خیمه در خیمه، طناب اندر طناب

پیش شاه عشق و لشگرهای او

خیمه جان را ستون از نورِ پاک

نور پاک از تابش سیمای او

عشقْ شیر و عاشقان اطفال شیر

در میان پنجه صدتای او

در کدامین پرده پنهان بود عشق

کس نداند، کس نبیند جای او

عشق، چون خورشید ناگه سر کند

برشود تا آسمان غوغای او[141]

تقاضای اتحاد روحانی با آن حضرت، که ناگهان با لطف و کرم حضرت پروردگار چون برآورده شد، مثل طلوع ناگهانی خورشید تمام زندگی انسان را شور و غوغای آن عشق پر می کند.

به همین جهت حضرت جواد(ع) می فرمایند: «خدای سبحان کار او [قائم] را یک شبه اصلاح می کند و اوضاع را به نفع او تغییر می دهد، چنان که کار موسی(ع) را یک شبه اصلاح کرد. او برای گرفتن پاره ای آتش برای خانواده اش رفت، ولی هنگام بازگشت به شرافت رسالت و افتخار نبوت نایل شده بود. آن گاه حضرت جواد(ع) فرمودند: «اَفْضلُ اعمالِ شیعَتِنا اِنْتظارُ الْفَرَج»، بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است».[142]

«وَ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ وَ الاجْتِهَادِ فِی طَاعَتِهِ وَ اجْتِنَابِ مَعْصِیَتِهِ».

و ما را بر اداء حقوق حضرتش و جهد و كوشش در طاعتش و دوری از عصیانش، یاری فرما.

خدایا! اگر مفتخر شوم به رعایت حق امامتِ آن امام و در طاعت او تلاش نمایم و از نافرمانی او فاصله بگیرم، به معنیِ واقعی ترین زندگی دست یافته ام، چرا که مبادی میل خود را به مبادی میل امام معصوم(ع) نزدیک کرده ام و در آن حال همه حجاب های ظلمانی از قلبم رخت بربسته اند.




[140] - پيامبرf فرمودند: «اَلْاَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَين(ع) مَنْ اَطاعَهُمْ فَقَدْ اَطاعَ اللهَ وَ مَن عَصاهُم فَقَدْ عَصَي اللهَ، هُمُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقي وَ الْوسيلةُ اِلي الله»(تفسير صافي، ذيل آيه 35 سوره مائده و بحارالانوار ج 36، ص 244)؛ امامان از نسل حسينu هستند، کسي که آنان را فرمان برد، خدا را فرمان برده است و کسي که آن ها را نافرماني کند، خدا را نافرماني کرده است، آنان ريسمان مطمئن الهي و راه رسيدن به خدا هستند.
[141] - کليات شمس تبريزي، غزل شماره 2224.
[142] - بحارالانوار، ج 51، ص 156.

عالي ترين تقاضا

«وَ امْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ»

خدایا بر ما منت بگذار و رضایت او را شامل حال ما كن.

تا آن معصومِ كل، از ما راضی باشد، و آنچنان شویم كه با قلب امام معصوم، ناهماهنگ نباشیم. شاید این بالاترین تقاضایی است كه یك انسان اندیشمند می تواند داشته باشد. از خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک تر است، تقاضا می کنیم که قلب سلطان قلب ها را از ما راضی گرداند، چون دل واقعی، دل اوست، اگر قلب آن حضرت از ما راضی بود در واقع خدا از ما راضی است. خداوند بر دل آن حضرت می نگرد و جایگاه ما را ارزیابی می کند، پس باید دلی که امام زمان(ع) از آن راضی است به خداوند عرضه داریم تا خداوند به ما نظر کند. به گفتة مولوی:

صد جوال زر بیاری ای غنی

حق بگوید، دل بیار، ای منحنی

گر ز تو راضی است دل، من راضی ام

ور به تو مُعْرِض بود، اِعراضی ام

ننگرم در تو، در آن دل بنگرم

تحفه آن را آر، ای جان در برم

مادرِ دل ها، دل آن حضرت است، باید دل آن حضرت از تو راضی باشد، تا خدا هم از تو راضی باشد.

با تو او چون است؟ هستم من چنان

زیر پای مادران باشد جنان

مادر و بابا و اَصل خلق، اوست

ای خنک آن کس که دل داند زپوست

تو بگویی نَک دل آوردم به تو

گویدت این دل نیرزد یک تِسو

آن دلی آور که قلب عالم است

جانِ جانِ جانِ جانِ آدم است

از برای آن دلِ پر نور و بَر

هست آن سلطان دل ها منتظَر

و لذا در این فراز از خدا می خواهی قلب آن حضرت را از ما راضی گردان، تا تو از ما راضی گشته باشی، زیرا به گفته حضرت سیدالشهداء(ع) «رِضَا الله رِضَانا اهلَ البیتِ». رضای خدا در گرو رضای ما اهل البیت است. و قرآن در مورد رضایت خداوند فرمود: «ذلک الْفَوْزُ الْعَظیم».[143]

«وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَیْرَهُ مَا نَنَالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِكَ وَ فَوْزا عِنْدَكَ»

و خدایا! رأفت و مهربانی و دعای خیر و بركت وجود مقدسش را به ما موهبت فرما، تا بدین واسطه ما به رحمت واسعه و فوز سعادت نزد تو نایل شویم.

راستی اگر نظر پاک آن انسان بی منتها، بر پیمانه کوچک جان ما فرود آید و از سر رأفت بر ما بنگرد، در قلب ما چه غوغایی بر پا می شود، چقدر زیبا جهت آن قلب به سوی پاکی ها و پرهیزکاری ها قرار خواهد گرفت. وقتی آن قلب پاک، دعای خیرش را بر ما روا دارد، در آن حال به میهمانی رحمت و رستگاری الهی نایل خواهیم شد. در آن حال تنگیِ زندگی به فراخیِ مأنوس شدن با خدا تبدیل می شود و اینْ همه عشق است با ذات بی منتها.




[143] - سوره توبه، آيه 72.

تعادل بي منتها

«وَاجْعَلْ صَلَوتَنا بِهِ مَقْبولَةً».

نماز ما را به نور وجود آن حضرت به نمازی قابل قبول تبدیل فرما.

می دانید كه صورت تامّه نماز، نمازی است كه حضرت صاحب الامرg اقامه می كنند و به عبارت دیگر، نماز فقط نماز امام زمانu است.[144] پس هر كس از دریچه وجود مبارك ایشان نمازش را بگیرد، آن نماز مقبول است، و هركس توانست از دریچه وجود مبارك او به خدا نظر كند، این نظر؛ نظر حقیقی است، و هر كس به امامش دل ببندد و در فضای دلبندیِ به آن امام معصوم(ع) عبادت كند، این نماز و عبادت، نماز و عبادتِ وسیع و واقعی است. پس خدایا! نماز ما را با اتصال به نور او برای ما قابل قبول فرما. مطمئن باشید این یك حالت بسیار عزیز و شدنی است، و لذا جا دارد در طلب آن اصرار کنیم. چون امام زمانg از قلب انسان ها دور نیست و لذا اگر ما آماده باشیم او از درون ما نور خود را جهت اصلاح عبادات ما بر ما می افشاند.

«وَ ذُنوُبَنا بِهِ مَغْفوُرَه وَ دُعائَنا بِهِ مُسْتَجاباً وَ اجْعَلْ اَرْزاقَنا بِهِ مَبْسوُطَه وَ هُموُمَنا بِهِ مَكْفِیَّة»

خدایا! گناهان ما را به نور امام معصوم، بر ما ببخش و دعاهای ما را به نور آن حضرت، مستجاب كن و رزق ما را به نور آن امام، وسعت بده و نگرانی های ما را با توجهات آن حضرت بر قلب ما، كفایت كن.

این نمازها و استغفارها و دعاها و رزق ها و نگرانی ها، همه و همه، فقط با نور امام(ع) به سامان می رسد و در بستر اصلی اش قرار می گیرد، چون هرچیز در حوزه وجود انسان كامل در جای خودش قرار دارد و لذا با ظهور مبارك آن حضرت، نه میل ها سركشی می كنند كه منجر به گناه شوند و نه دعاها، دعاهای غیرقابل استجابت خواهند بود.

تا عصا در دست حضرت موسی(ع) نباشد اژدها نمی شود و تا دل انسان در دست انسان کامل قرار نگیرد، نه نمازش نماز است و نه زندگی اش به پاکی سیر می کند. گفت:

جانا تویی کلیم و منم چون عصای تو

گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو

دردست فضل و رحمت تو یارم و عصا

ماری شوم چو افکَنَدم اصطفای تو[145]

اگر امام زمانِ ما، ما را برگزید، دیگر ما چوب خشک روزمرّگی ها نخواهیم بود، به حیات و جست و خیز خواهیم آمد. یک دل است که به واقع از همه غم ها و اندوه های پوچ به کلی رهیده است و آن دلِ انسان کامل است و فقط با نظر مبارک آن حضرت و یک نحوه یگانگی با آن دل است که از همه غم ها آزاد می شویم.

ای باقی و بقای تو بی روز و روزگار

شد روز و روزگار من اندر وفای تو

«وَحَوائِجَنا بِه مَقْضِیَّة»

و خدایا! حوائج ما را با نور آن حضرت و ظهور مبارك او برآورده گردان.

زیرا انسان ها آرمان ها و استعدادهای بلندی دارند كه فقط با نور وجود انسان كامل، آن آرمان ها محقق و آن استعدادها بالفعل می شوند.

ما با تمام وجود تشنه خوبی ها هستیم و حاجت اصلی ما نیز خوب شدن است و این تمنّا آن گاه برآورده می شود که خانه جان و جهان ما به نور انسان کامل منوّر گردد. کشتی بی سکّانِ بی هدف، به امید یافتن مأوایی به هر جزیره ای برخورد می کند و باز ناکام می ماند و حاجاتش هرگز برآورده نمی شود، مگر به کمک کسی که هرگز به خطا نرود و او در درون جان و جهان ما ظهور کند و کشتی جان ما و جامعه ما را سُکان داری نماید.

«وَاقْبَلْ عَلَیْنا بِوَجْهِكَ الْكَریم، وَاقْبَلْ تَقَرُّبَنا اِلَیْك»

و از همه مهم تر؛ خدایا! حاجت اصلی ما که از تو تقاضا داریم که به نور آن حضرت برآورده سازی، این است که با وجه کریم خودت بر ما نظر کنی و نزدیکی ما را به سوی خودت از ما بپذیری و تقرب ما را به سوی خودت پذیرا شوی.

ملاحظه بفرمایید که بالاترین طلب، فقط در چنین فضایی که در مدّ نظر امام زمانg قرار دارید، امكان دارد و لذا تقاضا می كنیم، خدایا! با وجه كریمت بر ما نظر كن، و كریمانه و بزرگوارانه بر ما بنگر تا به بزرگواری تو، بزرگ شویم، همان نظر كریمانه ای كه بر بنده خالص خودت، حضرت صاحب الامرg می اندازی، چون ما نور او را با خود آورده ایم.

من خَس بی سر و پایم كه به سیل افتادم

او كه می رفت مرا هم به دل دریا برد

این كه حالا ما به نور مهدیg آمده ایم به طرف تو، خدایا! حالا به تقرّب او، تقرّب و نزدیكی ما را نیز بپذیر. به خاطر گناهانمان رابطه خود را با ما قطع نكن، بلكه به خاطر تقرّب ما به امامِ مقرَّب، تقرّب ما را به خودت پذیرا باش.

منگر اندر ما، مکن در ما نظر

اندر اکرام و صفای خود نگر

خدایا! چگونه با نظر کریمانه و با صفای خود بر امام زمانg نظر داری، ما را هم با چشمی که بر اماممان می اندازی نظر بفرما، چون خودت گفتی: « ...وابْتَغُوا اِلَیهِ الْوَسیله ...»[146] به سوی خداوند وسیله های ارتباط با خدا را انتخاب کنید، حال ما امام معصومی که واسطه فیض بین تو و خلق است انتخاب نمودیم. پس «وَاقْبَلْ عَلَیْنا بِوَجْهِكَ الْكَریم، وَاقْبَلْ تَقَرُّبَنا اِلَیْك» با وجه کریم خود بر ما نظر بفرما و تقرب و نزدیکی ما را به سوی خودت پذیرا باش.

«وَانْظُرْ اِلَیْنا نَظْرَةً رَحیمَةً نَسْتَكْمِلُ بِهَاالْكِرامَةَ عِنْدَكَ»

و بر ما از سر رحمت و لطف نظر فرما، تا ما به نور آن نظر، كرامتی را که نزد تو است و به بندگانت ارزانی می داری، برای خود دریافت کرده آن را به كمال برسانیم.

خدایا! یك كرامت و بزرگواری خاصی نزد تو موجود است که مربوط به ذات کریمانة تو است، حال ما آن را می خواهیم؛ خدایا بر ما از سر رحمت رحیمیه خود نظر كن، تا از آن طریق کرامت تو بر من به انتها برسد.

«ثُمّ َلا تَصْرِفها عَنّا بِجوُدِك»

سپس این توجه كریمانه را از ما مگیر و بر ما همواره بر اساس آن فیض بزرگ بنگر، به حق جود و بخششت.

گفت:

بی عنایات حق و الطاف حق

گر ملک باشد سیه باشد ورق

حال چگونه می شود ما بدون رحمت رحیمیه حق به مقام توجه کریمانه پروردگار نایل شویم؟ و باز چگونه می شود اگر ادامه لطف او نباشد آن لطف بزرگ برای ما پایدار بماند؟ چون وقتی انسان به کمالی دست یافت، هنر اصلی اش در حفظ آن است و حفظ قلب برای پایدارماندن بر معنویات خون جگرها می خواهد. گفت:

محنت قرب ز بُعد افزون است

جگر از محنت قربم خون است

نیست در بُعد جز امید وصال

هست در قرب همه بیم زوال

و به همین جهت است که باید از خدا تقاضا کنیم:

لطف و انعام خودت را وامگیر

نُقل و باده جام خود را وامگیر

این تقاضای دوم به قدری اساسی است که همواره قسمتی از دعاهای اولیاء الهی جهت قسمت دوم بوده است که «ثُمّ َلا تَصْرِفْها عَنّا بِجوُدِك»، سپس بعد از آن که با نظر خاصِ رحمت رحیمیه بر ما نظر کردی، آن نظر را باز مگیر. به گفته مولوی:

ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن

چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن

خلق را مسکین و سرگردان مکن

بر درختی کاشیان مرغ توست

شاخ مشکن مرغ را پرّان مکن

این طناب خیمه را بر مگسلان

خیمه توست آخر ای سلطان، مکن

نیست در عالم ز هجران تلخ تر

هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن

جمع و شمع خویش را بر هم مزن

دشمنان را کور کن شادان مکن

آن کس که ارزش واقعی نظر رحمت رحیمیه ربّ را، آن هم با نور کریمانه او می داند، می فهمد برای حفظ آن سخت باید از خدا مدد بگیرد تا به کمک اعمال الهی، آن نور برایش بماند.

«وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّه صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِكَأْسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً هَنِیْئاً سائِغاً لاضَمَأَ بَعْدَه یا اَرْحَمَ الرّاحِمِین».

و خدایا! از حوض جدّ امام مهدیg ما را سیراب كن، با كاسه و به دست جدّ او، سیرابی كامل و با آب گوارائی كه هیچ نقصان و تشنگی بعد از آن برای ما نباشد، ای ارحم الراحمین.

آیا كمالی بالاتر و برتر از اُنس با جان و قلب نبی اكرمf وجود دارد؟ آیا بالاتر از سیرابی از چشمه وجود معنوی پیامبر خاتمf ممكن است؟ گفت:

تو چه دانی صدای مرغان را

كه ندیدی شبی سلیمان را

كسی معنی این دعا را می فهمد كه جایگاه قلب محمدیf را در هستی درك كرده باشد، و لذا ندا سر می دهد:

مرا تا جان بود در تن بكوشم

مگر از جام او یك جرعه نوشم

حالا در آخر دعا؛ همه تقاضاها را جمع كرده و آن را یك تقاضا كرده ای و می گویی: از حوض جدّ امام مهدیf ما را سیراب كن، آن هم سیرابیِ پایدار كه همواره در محبت محمد و آل اوh پایدار بمانیم، چرا كه به ما گفته اند:

در این خاك، در این خاك، در این مزرعه پاك

به جز مهر، به جز عشق، دگر تخم نكارید

و آن هم عشق و مهر به پاكانِ معصوم، یعنی:

عشقِ پاكان در میانِ جانْ نشان

جان مده اِلاّ به مهر سرْ خوشان

سر خوشان، یعنی صاحبان كاسه محبت الهی كه صاحب اصلی آن كاسه، حضرت «اَوَّلُ ما خَلَقَ الله» یعنی ذات اقدس محمدیf است و در این فراز از دعا می خواهی خداوند به كاسه او و به دست او تو را سیراب كند و چقدر سخت است وقتی دل از آن سیرابیِ بزرگِ معنوی به دست معنوی ترین انسان هستی محروم باشد. گفت:

آتش بگیر تا كه بدانی چه می كشم

احساس سوختن به تماشا نمی شود

آبی که از جان منوّر انسان کامل به قلب شیعیانشان جاری می شود؛ اولا: قلب را به بهشت متصل می کند، آن هم نهر خاصی از نهرهای بهشت، نهری که از زیر عرش الهی جاری است و منشأ آن کامل ترین اسماء الهی می باشد،[147] که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر و از سرشیر لطیف تر است، و به آن هایی که نور پیامبر و اهل بیت او را یافتند، می رسد،[148] از شیر سفیدتر است چون آلوده به هیچ جهلی نیست، و از عسل شیرین تر است، چون با نشاط قلبی همراه است و از نوع شعور و بصیرت حضوری است و نه حصولی چون تماماً منطبق بر فطرت انسان بوده و ملائم عمق جان انسان است، و از سرشیر لطیف تر است چون مطابق فطرت است و فطرت انسانی به راحتی آن را می پذیرد. راستی اگر زندگی به چنین انتهایی ختم نشود انسان چگونه ابدیت خود را ادامه دهد؟ شریعت محمدی راه ارتباط با قلب آن حضرت است و نوشیدن از جام معنویِ جان آن حضرت. خدا کند ما از مشتاقان پرشور چنین جامی باشیم و نه از کُندرُوانِ کم توان.

جای خستگی و خاموشی نیست، باید مواظب بود فرج به دست ما به تأخیر نیفتد. دعای ندبه خبر از تاریخ پویایی می دهد که در انتهای آن سیراب شدن جان و جهان از چشمة معنوی قلب محمدیf در منظر نور مهدی g است.

باید عزیزان؛ روی این دعا وقت بگذارید. از جمال امام مهدیg می توان طوری مدد گرفت كه این دعاها برای جان ما محقق گردد.

اجازه بدهید بحث را در همین جا تمام كنیم و از خدا بخواهیم بر ما منت بگذارد و توفیقمان دهد تا این دعا را آن طور که شاید و باید بفهمیم و به قلب خود برسانیم و آن را وسیله ظهور وجود مقدس حضرت صاحب الامرg قرار دهیم. به امید آن كه به نور مهدیg تمنّاهای خود را تا افق های متعالیِ وجود، وسعت دهیم. إن شاءالله[149]

«اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْكَ فِی دَولَةٍ كَرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَاالاسْلامَ وَ اَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَاالنِّفاقَ وَ اَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعاةِ اِلَی طاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ اِلی سَبیلِكَ»[150]

خدایا! ما طالب دولت كریمه ای هستیم كه در آن اسلام و مسلمین عزیز شوند و نفاق و منافقین ذلیل گردند و ما در آن دولت در طاعت تو و در طاعت راهنمایان به راه تو قرار داشته باشیم.

خدایا! حضرت یعقوب(ع) در هیچ حالی یاد یوسف(ع) را از قلب خود خارج نکرد، حتی آن گاه که خبر دستگیری حضرت بنیامین را آوردند که به زعم برادران به جرم سرقت در مصر، دستگیر شده است، یعقوب(ع) فرمود: نفس شما موضوع را برایتان مشتبه کرده است، و روی از آن ها برگرداند و ناله سر داد: « ... یَا أَسَفَی عَلَی یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ»[151] ای دریغا بر دوری یوسف. و از این چشم به راهی و حزن، دیدگانش سفید شد در حالی که صبر پیشه کرده بود، چون می دانست با آمدن یوسف همه مناسبات تغییر می کند. لذا فرمود: «یا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَ لاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»[152] ای فرزندانم بروید و در جستجوی یوسف و برادرش باشید و از کمک خاص الهی ناامید نگردید، چرا که کافران که منکر وعده و فرج الهی هستند، از کمک خاص الهی مأیوس هستند. و یعقوب(ع) به نور بصیرت توحیدی اش درست پیش بینی می کرد و خدایا تو امیدِ او را در زمان حیاتش برآورده کردی. پروردگارا! ما هم یعقوب وار چشم به راه امامی هستیم که چشم همه انبیاء و اولیاء ات به اوست، به حقیقتِ همان لطفی که به یعقوب(ع) نمودی، ما را از ظهور با برکت امام زمانمان محروم مگردان.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[144] - براي روشن شدن اين نكته به کتاب «زيارت آل يس، نظر به مقصد اصلي جان انسان» قسمت «السلام عليكَ حينَ تُصَلّي وَ تَقْنُت» رجوع فرماييد.
[145] - کليات شمس تبريزي، غزل 2246.
[146] - سوره مائده، آيه 35.
[147] - براي توضيح آن به کتاب «مقام ليله القدري حضرت فاطمهi » رجوع شود.
[149] - در کتاب «جايگاه و معني واسطه فيض» بعضي از فرازهاي دعاي ندبه به تناسب موضوع بحث به نحو مفصل تر بحث شده است، ولي در شرح دعاي ندبه(همين كتاب) به جهت ارتباط فرازها، از شرح مفصل هر فراز پرهيز شد.
[150] - مفاتيح الجنان، اعمال ماه رمضان، دعاي افتتاح.
[151] - سوره يوسف، آيه 84.