باسمه تعالی
1- شرایط ظهور حضرت مهدیg به قدری عجیب و عظیم است که اندیشه های زیادی را جهت درک آن شرایط به خود مشغول می کند تا انسان متوجه شود چگونه با ظهور آن حضرت، ابعاد پنهان و باطنی عالم به ظهور می آید و سنگ و درخت با یاران مهدیg سخن می گویند.
2- بیش از آن که تصور شود حضرت مهدیg از عالم غیب به عالم شهود می آید باید به این نکته توجه شود که عالم شهود نیز آنچنان صعود می کند که می تواند ظرف ظهور ابعاد غیبی حضرت مهدیg گردد.
3- رابطه ی بین ظهور پیامبر آخرالزمانf به عنوان حامل آخرین و کامل ترین دین و ظهور آخرین ولی خدا به عنوان حامل آخرین اسرار الهی ما را به این تأمل دعوت می کند که در آخرالزمان باطنی ترین ابعاد هستی ظهور خواهد کرد.
4- وقتی حضرت سجاد در وصف منتظران حضرت مهدیg می فرمایند: «اَلْغیبةُ عِنْدَهُم بِمَنْزِلَةِ الْمُشاهده»[1] غیبت نزد آن ها همانند مشاهده است، می فهمیم زمانه جهت ظهور مهدیg باید آنچنان اوج بگیرد که دیگر عالم ماده حجاب بین انسان ها جهت رؤیت عالم غیب نباشد و این می رساند که ضروری است معارف خاصی به میان آید که بتواند انسان ها را به حضور عالم غیب سیر دهد تا زمینه ی ظهور آن حضرت فراهم گردد. اولین قدم، روی برگرداندن از تمدنی است که تماماً حسّی و حسّی زده است.
5- اعتقاد به توحید و نافذبودن توحید، اقتضا می کند که متوجه باشیم توحید الهی همچنان تاریخ را در می نوردد و جلو می آید و روز به روز بیشتر ظهور می کند تا منجر به توحیدی ترین شرایط و حاکمیت موحد ترین انسان شود و در نتیجه در آخرالزمان انسان ها با تجلی کاملی از توحید الهی روبه رو خواهند شد و این یعنی ظهورِ ابعاد باطنی عالم هستی و پشت کردن به ظلماتی که مانع تجلی چنین توحیدی است.
این ها از نکاتی است که در این کتاب مورد بحث و بررسی قرار گرفته و فرهنگ انتظار را معنی کرده است تا معلوم شود باید منتظر چه چیزی بود و چگونه خود را برای چنان شرایطی آماده کرد. به امید آن که قدمی به سوی ظهورِ باطنی ترین بُعد هستی برداشته باشیم.
گروه فرهنگی المیزان
بسم الله الرحمن الرحیم
)السَّلامُ عَلَیْكَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ(
سلام بر تو ای بقیه الله در زمین خدا!
)السَّلامُ عَلَیْكَ یَا مِیثَاقَ اللَّهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ(
سلام بر تو، ای میثاق و پیمان خدا، آن میثاقی كه خداوند از جان و فطرت بندگان گرفت و آن را محكم نمود.
)السَّلامُ عَلَیْكَ یَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِی ضَمِنَهُ(
سلام بر تو ای وعده ی خدایی كه خداوند آن وعده را تضمین كرده!
بهترین نظر، نظری است که بر ذخیره ی عالم امكان، واسطه ی فیضِ حضرت حق و حامل ولایت تامّه ی الهی، بیفتد و بتوان همواره در ذیل سایه ی مبارک و حریم درگه آن حضرت به سر بُرد، به گفته ی حافظ:
وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه ی دل
حریم درگه پیر مغان پناهت بس
امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ لِلْقَائِمِg غَیْبَةً قَبْلَ أَنْ یَقُومَ»[2] برای قائم قبل از آن که قیام کند غیبتی است. زُراره می پرسد: فدایت شوم اگر به آن دوران رسیدم چه کنم؟ حضرت فرمودند: این دعا را بخوانید: «اَللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَـمْ تُـعَرِّفْنی نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِفْ نَبِـَّیك اَللّهُمَّ عَرِّفنی رَسوُلَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لمَ تُعَرِّفْنی رَسوُلَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَتَكَ، اَللّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَک فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَن دینی»[3] خدایا خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی پیامبرت را نخواهم شناخت، خدایا رسول خود را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت و اگر حجت خود را به من نشناسانی در دینم گمراه خواهم شد.
در دعای فوق به خدا عرض می کنی اگر خودت را به من نشناسانی از آن جایی كه باید بوی تو را در پیامبرت بیابم، پیامبرت را هم نخواهم شناخت. باز عرضه می داری حجتت را به من بشناسان، چون نور وجود غیبی ترین مرتبه ی عالم وجود یعنی مقام حضرت حجتg بالاتر از آن است که با عقل و فكر عادی بتوان به آن نزدیک شد و از نور آن حضرت بهره مند گشت. هر انسانِ بصیری متوجه است که موضوع شناخت حجت الهی بالاتر از آن است كه خودش به تنهایی بتواند آن راه را طی کند، لذا از طریق دعا از خدا می خواهد در ظلمات آخرالزمان نظرش را بر نور وجود حضرت حجت بیندازد و در ذیل سایه ی مبارک ایشان به سر برد.
وقتی متوجه شدیم حضرت امام زمانg در مقامی هستند که دل ها برای درک انوار آن حضرت باید آماده شوند در آن صورت نهایت تلاش را انجام می دهیم تا خدا لطف كند و آن حضرت را به ما بشناساند تا معلوم شود نورِ وجود آن حضرت بسیار بالاتر از آن چیزی است كه خودمان با فكر بتوانیم به آن برسیم. این موضوع نه تنها یک موضوع ضد عقلی نیست بلکه ماوراء آن مفاهیمی است که الفاظ بتوانند آن را توصیف کنند، به همین جهت حضرت صادق(ع) توصیه می فرمایند: از خدا بخواهید تا در راستای شناساندن خودش و پیامبرش، حجت خود را نیز به شما معرفی کند.
باید این آمادگی در ما پیدا شود تا نور حجت الهی بر جان ما تجلی نماید به طوری که حضرت صادق(ع) می فرمایند: «لَا یَكُونُ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقَائِمِ بَرِیدٌ یُكَلِّمُهُمُ فَیَسْمَعُونَ وَ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی مَكَانِه»[4] چون قائم ما قیام کند، میان مردم و او پیکی واسطه نیست، او سخن می گوید و همه می شنوند و او را در همان جایی که هست می بینند. این روایت نشان می دهد همیشه حضرت در چنین شرایطی هستند که با تجلی وجودِ خود، قلب انسان ها را با دستور خدا منور می کنند، باید انسان ها آمادگی لازم را پیدا کنند تا تحت تأثیر دستورات نورانی حضرت قرار گیرند.
اگر پیامبر (ص) قرآنی با آن همه عظمت به صورت معجزه نیاورده بود ما نمی توانستیم ایشان را به عنوان کسی که از طرف خدا مبعوث شده بشناسیم. خداوند چنین لطفی به ما دارد كه علاوه بر شناساندن خود، پیامبرش را نیز به ما بشناساند. اگر خداوند فقط به رسول اكرمf وَحی می کرد و حضرت می فرمودند: من پیامبر خدا هستم، چگونه ما مطمئن می شدیم او پیامبر خدا است؟ صرف این که آن حضرت انسان راستگو و درستکاری بودند برای اثبات نبوتشان کافی نیست. به فرمایش علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» برای اثبات نبوت حتماً معجزه نیاز است، حتی اگر عقل هم قانع شود که باید آن شخص پیامبر باشد كافی نیست مگر این که معجزه ای به میان آید تا معلوم شود آن پیامبر چیزی با خود آورده که در حدّ توانایی هیچ بشری نیست. لذا ملاحظه می کنید قرآن معجزه ی عظیمی است. هندسه ی کلمات و آهنگ خاص و محتوای عجیب قرآن، همه حکایت از آن دارد که محال است بشریت بتواند چنین کاری را انجام دهد. همچنان كه عصای موسی(ع) به این معنی معجزه است.
همان طور که خداوند كمك می کند تا ما پیامبر را بشناسیم، كمك می نماید تا حجت و ولیِّ او را بشناسیم. زیرا اگر حجت خدا را نشناسیم به کلی از مسیر دینداری منحرف می شویم همانگونه که با غفلت از مقام علی(ع) در صدر اسلام عده ای دچار انحراف شدند. باید از خود بپرسید این چه نگاهی است كه اگر انسان چنین نگاهی به حجت خدا نداشته باشد، نه قرآن به کارش می آید و نه معرفت خدا و نه معرفت نبیّ؟ با این که معرفت خدا و پیامبرf ضروری است ولی امام می فرمایند: به خدا بگو اگر حجّتت را به من نشناسانی به انحراف می افتم و مقصد اصلی خود را گم می کنم. پس اولاً: باید نسبت به شناخت اماممان جدّی باشیم. ثانیاً: باید آمادگی داشته باشیم تا لطف بزرگی از طرف خدا به ما برسد و بتوانیم امام زمان مان را بشناسیم. این بزرگ ترین لطف خدا است و موجب می شود تا جهت اصلی شخصیت انسان شکل بگیرد و به زندگی و مرگ جاهلیت گرفتار نگردد.
وقتی روشن شد شناخت حجت خدا چه برکاتی به همراه دارد، باید خود را آماده کنیم تا خداوند خودش آن حضرت را به ما بشناساند. یکی از معانی «انتظار» برای فرج، فرجِ شناختن حجت خدا است و تا چنین فرجِ فردی تحقق نیابد، شرایط تحقق فرج عمومی فراهم نمی شود. حضرت سجاد(ع) می فرمایند: «انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَج»[5] انتظار فرج از بزرگترین فرج ها است. فرصت زیادی نیاز است تا مبنای معرفتی این روایت مورد بحث قرار گیرد ولی آنچه فعلاً مورد نظر است توجه به این نکته است که نقش انتظارِ فرج چه اندازه است، می فرمایند: بالاترین پیروزی را در نفسِ انتظاری جستجو کن که از خدا می خواهی حجت خود را به تو بشناساند که در نتیجه ی چنین شناختی مقام حضرت در عالم و نحوه ی «حضور خاصِ» ایشان روشن می شود، چون حضرت علاوه بر «حضور عام»، دارای حضوری خاص هستند که برای منتظرانشان محقق می گردد.
وارد شدن در عالَم انتظار موجب تجلی حضور خاص بر قلب انسان منتظِر می شود تا حجت خدا را بشناسد و از عالم ماده بالاتر رود. اگر نظر به امام مهدیg را جدّی نگیریم وقتی ظهور عام آن حضرت واقع شود معلوم نیست چیزی به ما برسد، همین طور که بعضی ها با ظهور آخرین پیامبر چیزی به دست نیاوردند زیرا همچون سلمان نبودند که منتظر آمدن حضرت باشند و معنی جهان را طوری نفهمیدند كه متوجه شوند وجود چنین پیامبری ضروری است.
پس باید بعد از معرفت به جایگاه حضرت حجتg با تمام وجود نظرها را به ظهور او انداخت. اگر كسی نفهمد این جهان در بلوغ خود به ظهور حجت الهی می رسد معنی زندگی در زمین را نفهمیده. چنین شخصی نه می تواند منتظر باشد و نه وقتی حضرت ظهور کنند، می تواند با آن حضرت ارتباط برقرار نماید.
ظهور خاصِ حضرت، نوری است از انوار الهی که به تجلی رحمانی بر قلب سالکانِ مقید به شریعت محمدیf تابانده می شود. گفت:
هرچه روی دلت مصفاتر
زو تجلی تو را مهیاتر
با تجلیِ نور خاص حضرت، جان انسان معنی جایگاه حضرت در عالم را می چشد و مسلم هرکس از آن نور بهتر چشانیده شد بهتر او را می شناسد و در همین رابطه عرفا فرموده اند: «مَنْ لَمْ یذُقْ لَمْ یعْرِف»[6] آن کس که نچشد نخواهد شناخت. آن کس که نور تجلی خاص حضرت را چشید با تمام اشتیاق طالب ظهور عالَم حضرت خواهد بود تا تمام عالم را منور به نور حضرت بنگرد.
اگر انسان از طریق ظهور خاص به امامg معرفت پیدا کرد وقتی ظهور عامِ حضرت واقع شود به خوبی ایشان را می شناسد و از وجود آن حضرت بهره مند می شود و حتی چنانچه ظهور عام حضرت در زمان حیات شما واقع نشود تمام نتایج آن ظهور برای شما محقق می شود به طوری که راوی از حضرت صادق(ع) می پرسد چه می فرمائید درباره ی کسی که در حال انتظارِ حضرت قائمg بمیرد؟ حضرت فرمودند: «هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ، ثُمَّ سَكَتَ هُنَیْئَةً ثُمَّ قَالَ هُوَ كَمَنْ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِf»[7] مقام او مانند مقام کسی است که در خیمه ی حضرت قائم باشد، سپس کمی تأمل کرده و فرمودند: مانند کسی است که در کنار رسول خداf بوده است.
وقتی توحیدِ خدا را شناختیم و متوجه شدیم معنی توحید یعنی نفی غیر خدا، به خوبی متوجه می شویم سیر عالم به سوی ظهورِ هر چه بیشترِ توحید است و لازمه ی آن ظهور، حاکمیت انسانِ موحدِ كامل است که نه تنها در درون نفس خود در مقام توحید محض مستقر است، از بیرون نیز به حاکمیت توحید مبادرت می ورزد. عمده آن است که متوجه حضور توحید الهی در عالم باشیم و به نحوه های متفاوت ظهور آن توحید نظر کنیم، که گفت:
دیده آن باید كه باشد شه شناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
مسلّم شاهِ هستی یعنی خدا در لباس ولیّ مطلق، یعنی حضرت حجتg، ولایت مطلق خود را به نمایش می گذارد تا توحید در عالمِ ارض نیز به صورت کامل ظهور کند و زمین به بلوغ خود برسد. محال است كسی خد ا شناس باشد و منتظر حجت خدا به عنوان موّحد کامل كه حامل اِعمال ولایت مطلق خداوند در آخرالزمان است، نباشد و محال است جایگاه نوری و آسمانی امام را بفهمد و وجود مقدس امام(ع) را در همه ی عالم، انگشت اشاره به حضرت حق نبیند. این دو یعنی توحید خدا و ظهور توحید در عالم از یک طرف و پیاده شدن آن در عالم توسط موحدی کامل از طرف دیگر به هم ربط دارد. آن کس كه ظهور توحید حق را می خواهد حتماً به دنبال امام زمانg است و آن كه امام را یافت، حتماً منتظر ظهور او در عالم است، چون می داند حق باید به طور كامل در صحنه ی هستی حاكم شود و در نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعیِ عالم ظهور نماید.
تأكید ما این است كه ابتدا باید اعتقادمان نسبت به حضرت مهدی(ع) درست باشد تا معنی حاکمیت احکام الهی در عالم روشن گردد وگرنه همان طور که خیلی ها در صدر اسلام، وقتی با پیامبرf روبه رو شدند آن حضرت را به عنوان پیامبر خدا پذیرفتند ولی چون عمق توحیدی دین را درک نکردند ندانستند چگونه باید راه و رسم توحیدی زندگی کردن را ادامه دهند، ما هم وقتی متوجه حضور توحید در عالم نباشیم چگونه منتظر بمانیم تا حقیقتِ توحید توسط انسانی کامل ظهور کند؟ غفلت از حضور توحیدیِ حق موجب می شود تا عملاً نتوانیم منتظر بمانیم تا حقّ در همه ی مناسبات بشر حاکم شود. تا انسان به درجه ای از شعور توحیدیِ ناب نرسد در زمره ی منتظران قرار نمی گیرد، به همین جهت حضرت سجاد(ع) در وصف منتظرانِ امام دوازدهم(ع) می فرمایند: آن هایی كه در زمان غیبت او قائل به امامت او و منتظر ظهور اویند، برترین مردم همه ی زمان هایند، چون خداوند به آن ها شعور و فهمی می دهد كه غیبت او نزد آن ها همانند مشاهده ی اوست و خداوند این ها را در آن زمان همانند مجاهدان در كنار رسول اللهf قرار می دهد، این ها مخلصان حقیقی و شیعیان راستین ما و دعوت گران به سوی دین خدا در نهان و آشكار هستند.[8]
رسول خداf به علی(ع) فرمودند: ای علی! بدان که شگفت انگیزترین مردم از جهت ایمان و عظیم ترین آن ها از روی یقین، مردمی هستند که در آخرالزمان خواهند بود، پیامبر را ندیده اند و از امام نیز محجوبند، اما به سوادی که بر بیاضی نوشته شده ایمان دارند.[9] این که چنین انسان هایی انتظار فرج را موضوعی مهم و مؤثر و سازنده می دانند به جهت آن شعور توحیدی نابی است که دارند و نه تنها متوجه آینده ای متعالی برای عالم بلکه متوجه وجود حقیقتی بزرگ در عالم هستند و آن حقیقت بزرگ عبارت از آن است که غیبی ترین گوهر در عالم هستی، در آخر الزمان ظهور می كند. رسیدن به چنین معرفتی بصیرتی خاص به انسان می بخشد.
یك قاعده ی عقلی می گوید: «اَلنَّهایاتُ هِىَ الرُّجوعُ اِلَی الْبِدایات»[10] یعنی آنچه در انتها در عالمِ خارج ظاهر می شود، برگشتش به آن ابتدائی است که در عالم علمی و غیبی بوده. مثل این که آنچه در انتها به صورت یک صندلیِ کامل با آن روبه رو می شوید مطابق است با صورت ذهنی و علمیِ سازنده ی آن كه در ابتدا در ذهن خود داشت و بر اساس آن صورت ذهنی و علمی، صندلی را طراحی كرد و با تهیه ی اجزاء صندلی و اتصال آن اجزاء، صندلی را ساخت. در حین ساختن ممكن است چهار پایه اش را ساخته باشد ولی هنوز آن صندلی كه در ذهن و در علم خود داشت به وجود نیامده باشد مگر در آخر و نهایت. پس در واقع نهایت هر چیزی برگشت دارد به ابتدای آن چیز، منتها یك طرف آن چیز جنبه ی علمی و ذهنی و غیبی آن است و یك طرف دیگر آن جنبه ی عینی و خارجی آن می باشد. حال با توجه به این قاعده یك نبوت در عالم خارج داریم كه شروعش از حضرت آدم(ع) است و ختمش به محمد مصطفیf می باشد، از طرفی چون مقام نبوت حضرت محمدf نهایتِ نبوت است طبق آن قاعده باید به نبوتی در عالم غیب ربط داشته باشد که فوق نبوت های موجود در عالم عین و خارج است تا آنچه در عالم خارج در نهایت موجود شد برگشت کند به آنچه در ابتدا در عالم غیب موجود بود. در همین رابطه رسول خداf می فرمایند: « كُنتُ نَبِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّینِ»[11] من پیامبر بودم در حالی که آدم هنوز بین آب و گِل بود و به دنیا نیامده بود. حضرت در این روایت به مقام غیبی نبوتِ خود اشاره دارند. زیرا آن مرحله ی نبوت كه از نظر غیبی اول است، از نظر عینی آخر خواهد بود. آری! آدم(ع) در عالم عین و خارج اولین نبی است ولی اولین نبی در عالم غیب که کامل ترین نبوت است، مربوط به حضرت محمدf می باشد و مسلّم آن نبوت در عالم عین و خارج آخرین خواهد بود.
علمای اسلامی بحثی را مطرح می کنند مبنی بر این که «ولایت باطن نبوت است»[12] به این معنی که هر پیامبری ابتدا ولیّ است و سپس به پیامبری خدا مبعوث می شود، زیرا مقام ولایت، مقام قرب و اتحاد خاص بین عبد با رب است، از طرفی وقتی متوجه باشید آن پیامبری که در موطن غیبی، اول بود در موطن عالم شهود، آخر است، آن بُعد از این نبی یعنی ولایت که باطن اوست در آخرین مرحله از سیرِ کمالی شریعت ظهور می یابد به این معنی که طبق قاعده ی «النّهایات هِی الرُّجوع الی البدایات» وقتی کامل ترین جلوه های اسلام بنا است ظهور کند آنچه در باطن رسول خداf بود یعنی «ولایت» در آخرین مرحله در عالمِ خارج، ظهور پیدا می کند. و در آن زمان غیبی ترین بُعدِ وجودی پیامبر اسلام یعنی ولایت، ظهور خارجی می یابد. حتماً این روایت را شنیده اید كه حضرت رسول اكرمf دو انگشت مبارک شان را پهلوی هم گذاشتند و فرمودند: «یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ إِنِّی إِنَّمَا بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَیْنِ »[13] ای مردم! بعثت من و قیامت از نظر فاصله مثل فاصله ی این دو انگشت است. یعنی همین كه من آمدم آخرالزمان که مقدمه قیامت است، شروع شد. پس آن پیامبری که در عالم غیب ابتدا بود چون ظهور کرد نهایت پیامبری ظهور کرده دیگر پیامبری بعد از او نیست و از این به بعد، زمان ظهور بُعد غیبیِ آخرین پیامبر است که همان ولایت تامّه است. و لذا آن بُعدی از نبوت که در سایر انبیاء به صورت سِرّی بود در مورد آخرین پیامبرf به صورت آشکارا در جمال علی(ع) ظاهر می شود، به طوری که رسول خداf در این رابطه می فرمایند: «لِكُلِّ نَبِیّ صاحِبُ سِرٍّ وَ صاحِبُ سِرّى عَلیّ بن أبی طالب»[14] برای هر پیامبری صاحب سرّی هست و صاحب سرّ من علی بن ابی طالب می باشد. و نیز از حضرت امیر(ع) هست که فرمودند: «كُنتُ مَعَ جَمیع الأَنبیاء سِرّاً وَ مَعَ الخاتمf جَهراً»[15] من با همه ی انبیاء به صورت باطنی و با خاتم پیامبرانf به صورت آشکارا هستم. همچنان که از حضرت ختمى مرتبتf روایات شده: «بَعَثَ علىٌ مَعَ كُلِّ نَبیّ سِرّاً وَ مَعی جَهراً».[16] علی با هر پیامبری به صورت باطنی بر انگیخته شد و با من به صورت ظاهر.
زمان بعثت آخرین نبی، با زمان ظهورِ باطن او یعنی ولایت، همراه است. این ولایت در ابتدا دارای وجود غیبی بود و هم اکنون ظهور آن شروع شده و هر روز این باطن، ظاهرتر می شود. همان طور كه «نبوت»ِ کسی که در ابتدا به عنوان حقیقت محمدیf در عالم غیب بود در آخر ظهور کرد و نبوت، به کامل ترین شکل ظاهر شد، در مورد ولایت نیز آنچه در ابتدای نبوتِ آخرین پیامبرf ظاهر شد همچنان ادامه می یابد تا در آخرین مرحله ی کمال شریعت محمدیf در جمال حضرت مهدیg به کامل ترین شکل ظهور کند و این است معنی ظهور غیبی ترین بُعد هستی در آخرالزمان از طریق وجود مقدس امام مهدیg.
ملاحظه فرمودید که ظهور ولایت از علی بن ابیطالب(ع) شروع شد و همچنان ادامه می یابد تا ظهور مهدیg و اگر رسول خداf فرمودند: «عَلِیٌّ نَفْسِی»[17] علی جان و نفس من است، آن نفس در عین آن که در باطن رسول خداf است، به جلوه ی علی(ع) ظاهر می شود، همان طور که خداوند در معراج با زبان و صوت علی(ع) با پیامبرf سخن گفت. چون نفس هرکس در آن شرایطِ باطنی، ظهور می یابد و لذا حضرت حق برای رسول خداf با زبان و صوت باطن آن حضرت یعنی علی(ع) سخن می گوید. یکی از اصحاب از رسول خداf سؤال کرد با چه لغتی پروردگار شما در شب معراج با شما سخن گفت؟ فرمودند: «خاطَبَنی بِلُغَةِ علی بن ابی طالب وَ اَلْهَمَنی» با لغت علی به من خطاب کرد و الهام فرمود تا این که من عرض کردم پروردگارا! تو با من سخن می گویی یا علی؟ فرمود: ای احمد من چیزی چون اشیاء نیستم و با مردم و اشیاء قیاس نمی شوم. تو را از نور خود خلق کردم و علی را از نور تو و او را بر باطن قلب تو تابانیدم و در قلب تو کسی را دوست داشتنی تر از علی بن ابی طالب نیافتم پس با زبان او با تو سخن گفتم تا قلب تو را آرامش بخشم.[18] همان طور که رسول خداf در جریان مباهله با مسیحیان نجران آنجایی که خداوند به رسول خداf می فرماید: بگو بیایید فرزندان و زنان و نفس های خود را بخوانیم و سپس به دروغ گویان لعنت کنیم،[19] در ازاء نفس خود، علی(ع) را آوردند تا معلوم شود امیرالمؤمنین(ع) به جهت مقام ولایت، جان پیامبر یعنی باطن نبوت است.
وقتی روشن شد ولایت به عنوان جنبه ی باطنی نبوت با علی(ع) ظهور یافت و با ظهور حضرت مهدیg در نهایتِ خود به کمال می رسد معلوم می گردد چرا امام صادق(ع) عاشق امام زمانg هستند و می فرمایند: «لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّام حَیاتی»[20] اگر مهدی را درک کنم تمام عمر در خدمت او قرار می گیرم. امام صادقu، جنبه ی نهایی ولایت خود را در امام زمانg می دیدند. گریه می كنندكه آیا می شود چشم من به جمال فرزندم مهدی، روشن بشود![21] امام حسین(ع) نقل می فرمایند: «مردی نزد پدرم آمد و از اوصاف مهدیg پرسید. حضرت وقتی صفات او را ذکر کرد با حالتی سرشار از عشق و شیدایی آهی کشید و از شدت اشتیاقی که به ایشان داشت؛ «أوْمَأ بِیدِهِ إلی صَدْرِهِ شوقاً إلی رُؤْیتِهِ» به سینه ی خود اشاره فرمود و گفت: وه كه چه مشتاق دیدارش هستم ».[22] این روایت خبر از آن دارد که ائمهh حقیقتی دارند که به عنوان باطنِ نبوت باید به طور كامل ظهور كند و هنوز زمینه ی ظهور كامل آن حقیقت فراهم نشده است و لذا خود ائمهh هم منتظر ظهور و مشتاق آن حقیقت باطنی هستند كه در امام زمانg محقق می شود.
حضرت مهدیg طوری حقایق را می نمایانند که هیچ چیز در حجاب نمی ماند و لذا در روایت داریم حضرت در هیچ امری کوتاه نمی آیند. در جواب نامه ی اسحاق بن یعقوب كه توسط محمدبن عثمان عَمری به آن حضرت رسید، نوشتند: «وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَیْبَةِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ»[23] إِنَّهُ لَمْ یَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی إِلَّا وَقَعَتْ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّی أَخْرُجُ حِینَ أَخْرُجُ وَ لَا بَیْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِیتِ فِی عُنُقِی وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِی فِی غَیْبَتِی فَكَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَیَّبَهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ وَ إِنِّی لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَأَغْلِقُوا أَبْوَابَ السُّؤَالِ عَمَّا لَا یَعْنِیكُمْ وَ لَا تَتَكَلَّفُوا عَلَى مَا قَدْ كُفِیتُمْ وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم».[24] و اما علت آن که غیبت واقع شده بر اساس همان فرمایش پروردگار است که فرمود: «ای مؤمنان! چیزی را نپرسید که اگر برای شما روشن شود ناراحت می شوید». و حال قضیه از این قرار است که هیچ یک از پدران من نبودند مگر آن که بیعتی از طاغوتِ زمانشان بر گردنشان بود و من در شرایطی خروج می کنم که بیعت هیچ طاغوتی بر عهده ام نیست، پس شما با دعایی که جهت فرج می کنید آن شرایط را فراهم نمایید که فرجِ شما به آن دعاها و آن شرایط است.
ابی سعید عقیصا می گوید: چون حسن بن علی«علیهماالسلام» با معاویه مصالحه کرد، مردم به نزد او آمدند و برخی از آن ها امام را به واسطه ی بیعتش مورد سرزنش قرار دادند. پس حضرت فرمودند: «وای بر شما! می دانید چه کردم؟ به خدا سوگند! این عمل برای شیعیانم از آن چه آفتاب بر آن بتابد و غروب کند بهتر است، آیا نمی دانید من امام مفترض الطاعه بر شما هستم و به فرموده رسول خداf یکی از دو سروران بهشتم؟ گفتند: آری ... فرمود: «أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِی یُصَلِّی رُوحُ اللَّهِ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ(ع) خَلْفَهُ ...» آیا می دانید که هیچ یک از ما ائمه نیست جز آن که بیعت طاغوتِ زمانش بر گردن او است مگر قائمی که روح الله، عیسی بن مریم پشت سر او نماز می خواند؟ خداوند ولادت او را مخفی سازد و شخص او نهان شود تا آن گاه که خروج کند، پس بیعت احدی بر گردن او نباشد، او نهمین از فرزندان حسین است و فرزند سرورکنیزان. خداوند عمر او را در دوران غیبتش طولانی گرداند...».[25] به این معنی است که عرض شد حضرت مهدیg طوری حقایق را می نمایانند که هیچ حجابی در مقابل او مانع جلوه ی حقیقت نیست، و بر این اساس تأکید می کنیم ظهور تامّ ولایت مربوط به آخرین قسمت از باطن نبوت است.
با ظهور آخرین ولیّ خدا كه تامّ الولایه است، همه ی ابعاد ولایت و همه ی ابعاد باطنِ نبوت در جمال پرجلال حضرت مهدیg ظاهر می شود و زمانه به انتهای کمال خود می رسد و از این جهت آخرالزمان به تمام معنی واقع می گردد. چون آخرالزمان یك شروع و یك انتها دارد. شروعش با آخرین پیامبرf و انتهایش با آخرین ولیّ واقع می شود تا همه ی آنچه غایب است و امکان ظهور دارد در دنیا ظاهر شود. از آن به بعد دنیا، دنیایی است که جنبه ی غیبی آن بر جنبه ی مادی آن غلبه دارد و دروازه های قیامت بر روی بشر گشوده می شود، به همین جهت ظهور حضرت یکی از «اِشْراطُ السّاعة» یعنی شرایط تحقق قیامت است و همان طور که در قیامت کفار از مؤمنین جدا می شوند و ندا می آید: «وَ امْتازُوا الْیَومَ اَیُّهَا الْمُجرِمونَ»[26] ای مجرمان از مؤمنان جدا شوید.[27] در زمان ظهور حضرت مهدیg تا حدّی عالم به صورتی که آیه ترسیم می کند در می آید و اشقیاء به طور كلی در یك طرف و اصفیاء و سعداء در طرف دیگر و در جبهه ی دیگری هستند و امکان ادامه ی زندگی منافقانه از بین می رود. امام صادق(ع) می فرمایند: امیرالمؤمنین(ع) در جنگ، همه ی کسانی را که در مقابل شان بودند به قتل نمی رساندند. راوی از امام می پرسد: نمی توانستند؟ می فرمایند: می توانستند. می گوید پس چرا نمی كشتند؟ می فرمایند: چون گنج های پنهان آشكار نشده بود. یعنی در باطن و صُلب این افرادی كه مقابل امام بودند، آدم های خوبی بودند که هنوز متولد نشده بودند همچنان که همه ی آدم های شقی هم ظاهر نشده بودند. می فرمایند: فرزندم مهدی است كه نه توبه می پذیرد و نه رَحْم می كند. چون كسی كه در مقام امام زمانg است تماماً در كفر به سر می برد و به فرمایش امام صادق(ع) همه ی گنج ها ظاهر شده و سُعداء در یك طرف و اشقیاء در طرف دیگر قرار می گیرند.[28] حضرت باقر(ع) می فرمایند: آن که منتظرش هستید ظاهر نمی شود مگر پس از آن که از همه مأیوس شوید و آن که منتظرش هستید ظاهر نمی شود تا آن که شقی در شقاوتش و سعید در سعادتش تثبیت گردد. «وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَحَّصُوا هَیْهَاتَ وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَیَّزُوا وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُغَرْبَلُوا وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاسٍ وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى یَشْقَى مَنْ شَقِیَ وَ یَسْعَدَ مَنْ سَعِد».[29] آنچه گردن هاى خود را به سویش مى كشید و منتظر آن هستید واقع نخواهد شد تا این كه پاكسازى شوید و آنچه گردن هاى خویش را به سوى آن مى كشید واقع نمى گردد تا این كه باز شناخته و از یك دیگر جدا شوید و آنچه گردن هاى خود را به سویش مى كشید واقع نخواهد شد تا این كه غربال شوید و آنچه گردن هاى خویش را به جانب آن مى كشید واقع نخواهد شد مگر پس از نومیدى و آنچه به جانبش گردن هاى خود را مى كشید واقع نخواهد شد تا كسى كه اهل شقى است به شقاوت و آن كه اهل سعادت است به سعادت رسد.
با توجه به این که ولایت، باطن نبوت است و با ظهور آخرین نبی، آخر الزمان شروع می شود، با ظهور آخرین ولیّ و ظهور تامّ ولایت، حجابی مثل «زمان فانی» که مانع ظهور کامل حقایق است از صحنه خارج می شود[30] و مخلوقات از آن جهت كه حجاب حق اند در میان نخواهند ماند و جنبه ی خلقیِ عالَم به جنبه ی ملكوتی عالَم تبدیل می شود، چون شرایط ظهورِ باطنی ترین غیب ها در میان است شرایطی که تا تحقق قیامت یک قدم بیشتر فاصله ندارد، قیامتی که قرآن در وصف آن می فرماید: «وَالْاَمرُ یَومَئذٍ لِلّه»[31] در آن روز همه چیز در قبضه ی خداوند است و حق به کلی ظاهر گردد و هر گونه حجابی مرتفع شود. آخرالزمان دروازه ی ورود به چنین شرایطی است و به همین جهت به شرایطی که در قیامت واقع می شود بسیار نزدیک است. در قیامت زمانِ گذشته و آینده به صورتی که در دنیا هست موجود نیست، آن جا «یَوْمَ التَّلاق»[32] است و گذشته و آینده در آن جمع می شوند، آخرالزمان هم تا حدّی از چنین شرایطی برخوردار است. هر اندازه زمانه از دنیا و ظلمت آن فاصله بگیرد، زمان رقیق تر می شود و گذران که خاصیت زمان است جای خود را به ثبات و بقاء می دهد، عالَم تا حدّی شبیه قلب عرفا می گردد که فوق گذشته و آینده، در «حال» مستقر است. صورت کامل چنین قلبی؛ قلب نبی اکرمf است که حضرت در توصیف آن فرمودند: «اَلْاَنَ قِیامَتِی قَائِم»[33] هم اکنون قیامت من قائم است.
با ظهور حضرت مهدیg آنقدر عالَم شبیه قیامت می شود که حضرت با هر قومی با کتاب خودِ آن قوم صحبت می کند همچنان که قرآن در وصف قیامت می فرماید: «یَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ كِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَئِكَ یَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»[34] قیامت روزى است كه هر گروهى را با امامشان فرا مى خوانیم پس هر كس كارنامه اش را به یمین او دهند آنان كارنامه خود را مى خوانند و به قدر نخك هسته خرمایى به آنها ستم نمى شود. تا این حدّ حق و باطل از هم متمایز می شود.
خداوند در وصف امام زمانg مطابق لوح حضرت زهراi می فرماید: «عَلَیْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ سَیِّدُ أَوْلِیَائِی »[35] او دارای كمال موسی و درخشش عیسی و صبر ایوب و سرور اولیاء من می باشد. ملاحظه می فرمائید که تمام کمالات معنوی پیامبران خدا در امام مهدی(ع) ظاهر می شود. همچنان که خود حضرت چون ظهور کنند می فرمایند:
«یَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى آدَمَ وَ شَیْثٍ فَهَا أَنَا ذَا آدَمُ وَ شَیْثٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى نُوحٍ وَ وَلَدِهِ سَامٍ فَهَا أَنَا ذَا نُوحٌ وَ سَامٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ فَهَا أَنَا ذَا إِبْرَاهِیمُ وَ إِسْمَاعِیلُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى مُوسَى وَ یُوشَعَ فَهَا أَنَا ذَا مُوسَى وَ یُوشَعُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى عِیسَى وَ شَمْعُونَ فَهَا أَنَا ذَا عِیسَى وَ شَمْعُونُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ«صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا» فَهَا أَنَا ذَا مُحَمَّدٌf وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ».[36]
ألا اى اهل عالم! هركس می خواهد آدم و شیث را ببیند بداند كه من همان آدم و شیث هستم، هركس می خواهد نوح و پسرش سام را ببیند بداند كه من همان نوح و سام می باشم، هركس می خواهد ابراهیم و اسماعیل را ببیند بداند كه من همان ابراهیم و اسماعیل هستم، هركس می خواهد موسى و یوشع را ببیند بداند كه من همان موسى و یوشع هستم، هركس می خواهد عیسى و شمعون را ببیند بداند كه من همان عیسى و شمعون هستم، هركس می خواهد محمّدf و امیرالمؤمنین(ع) را ببیند بداند كه من همان محمّد و على هستم .
با دقت در این دو روایت متوجه می شویم همه ی ابعاد معنوی و غیبیِ عالم که در هر پیامبری به صورت مجزا هست، همه به شکل جامع و یک جا در آخرالزمان در جمال حضرت مهدیg ظاهر می شود. حضرت ظرفیت ظهور همه ی کمالات را به تنهایی دارند تا زمینه ی انتقال دنیا به نشئه ی قیامت فراهم شود، نشئه ای که به جهت یوم الحشربودن، ظرفیت جمعِ همه ی کمالات و همه ی انسان ها را یک جا دارد. لذا نباید در مورد خصوصیات آخرالزمان از این موضوع غفلت کرد وگرنه طوری آن را تصور نمی کنیم که بتوان روایات مربوط به آخرالزمان را تصدیق نمود.
انسان ها دارای دو نوع مرگ هستند، یکی مرگ طبیعی و دیگری مرگ غیر طبیعی، در مرگ غیر طبیعی، بدن طوری ناکارآمد می شود که نفس ناطقه دیگر نمی تواند آن را تدبیر کند، مثل این که انسان وقتی تصادف سختی بکند و بدن او متلاشی گردد نفسِ ناطقه ی او بدن او را ترک می کند، در این حالت نفس ناطقه به خودی خود - بدن را مثل مرگ طبیعی ترک نمی کند- ولی چون از طریق آن بدن و به صورت تکوینی نمی تواند به کمال مورد نظرش برسد، بدن را رها می کند. در حالی که در مرگ طبیعی، نفس ناطقه استفاده ی لازم را از بدن كرده و در نتیجه به طور طبیعی آن را رها می كند و به عالم غیب و قیامت منتقل می شود.
در موضوعِ به انتهارسیدن دنیا باید بدانیم دنیا مثل بدنی که تصادف می کند، به انتها نمی رسد بلکه شبیه بدنی است که روح به طور طبیعی آن را ترک می کند. در مرگ طبیعی نفس ناطقه آرام آرام آنچه بالقوه دارد را به فعلیت در می آورد - چه در جنبه ی انسانی و چه در جنبه ی حیوانی- و در نهایت بدن را ترک می کند. بر این اساس می توان گفت مرگ عبارت است از شرایطی که جنبه های غیبی انسان بر جنبه های جسمی و مادی او غلبه می کند و انسان بیشتر جنس غیب و قیامت می شود و پس از آن به عالم قیامت سیر می کند. در مورد دنیا و سیر آن به سوی قیامت نیز می توان همین شرایط را در نظر گرفت که دنیا با ظهور و غلبه ی جنبه های غیبی، آماده ی قیامتی شدن می گردد.
از آن جایی که در مرگ طبیعی، یا جنبه ی حیوانیت انسان ها كامل می شود و یا جنبه ی انسانیت آن ها. در آخر الزمان نیز «اَسْعَدُ السُّعَداء وَ اَشْقَی الْاَشْقِیاء» هر دو ظهور می کنند و رو در روی هم می ایستند و هركدام از افراد با جنبه ی به تكامل رسیده ی خود، در انسانیت و یا در حیوانیت در صحنه اند به طوری که بدترین آدم ها، و بهترین آدم ها به صحنه می آیند؛ به همین دلیل عده ای كه در زندگی خود فرصت ظهور شخصیت خود را نداشته اند تا چهره ی نهایی خود را آشکار کنند و مایلند آن چهره را بنمایانند اجازه ی رجعت دارند، عده ای مأمور می شوند بر سر قبر مؤمنین بروند و به آن ها بگویند: «یَا هَذَا إِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صَاحِبُكَ فَإِنْ تَشَأْ أَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ وَ إِنْ تَشَأْ أَنْ تقم فِی كَرَامَةِ رَبِّكَ فَقُم »[37] اى فلانى! امام و صاحب تو ظهور كرده اگر مى خواهى به او ملحق شوى، ملحق شو و اگر مى خواهى نزد کرامتِ پروردگارت اقامت كنى، چنین كن . در روایت داریم که حضرت صادق(ع) می فرمایند: «إِنَّ الرَّجْعَةَ لَیْسَتْ بِعَامَّةٍ وَ هِیَ خَاصَّةٌ لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضا»[38] رجعت عمومى نیست بلكه افراد خاصى به دنیا برمی گردند كه یا مؤمن خالص و یا مشرك محض باشند. پس ملاحظه می فرمایید که هم در بین اشقیاء و هم در بین سعداء رجعت هست. به این معنی شاید بتوان گفت هم هیتلر برمی گردد چون متفقین مانع شدند تا همه ی نقشه هایش را عملی کند و هم امام خمینی«رضوان الله علیه» بنیانگذار انقلاب اسلامی برمی گردند تا دعای مردمی که می گفتند «خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار» مستجاب شود. امام خمینی«رضوان الله علیه» در یك جا می فرمایند حیف كه این انقلاب 14 سال عقب افتاد! از این جمله معلوم است كه خیلی حرف داشتند و حقایقی بر قلب ایشان متجلی شده بود که امکان ظهور نیافت.
از آن جایی که همه ی كمالات معنوی كه در هر پیامبری بنا به شرایط زمان خودش، تا حدی ظهور كرده، در آخرالزمان و در امام مهدی(ع) ظهور می كند، پس باید مردمی در میدان باشند که ظرفیت فهم و درک و ارتباط با آن کمالات را داشته باشند و خودشان در آن وادی قدم زده باشند. به همین جهت پیامبرf فرمودند: یا علی! بدان شگفت انگیزترین مردم از نظر ایمان و بلند مرتبه ترین آن ها در یقین، مردمی هستند كه در آخرالزمان می آیند؛ پیامبر را ندیده اند و حجّت خدا هم از دیده ی ایشان پنهان است اما فقط از طریق نوشته هایی كه به دستشان رسیده ایمان آورده اند. حضرت سجاد(ع) در وصف منتظران امام دوازدهم(ع) می فرمایند: «إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِهِ الْقَائِلُونَ بِإِمَامَتِهِ الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِf بِالسَّیْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قَالَ(ع) انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَج »[39] آن هایی كه در زمان غیبت او قائل به امامت او و منتظر ظهور اویند، برترین مردم همه ی زمان هایند، چون خداوند به آن ها شعور و فهمی می دهد كه غیبت او نزد آن ها همانند مشاهده ی اوست و خداوند این ها را در آن زمان همانند مجاهدان در كنار رسول اللهf قرار می دهد، این ها مخلصان حقیقی و شیعیان راستین ما و دعوت گران به سوی دین خدا در نهان و آشكار هستند. به این دلیل منتظران حضرت باید بهترین آدم ها باشند چون آخرالزمان شرایطی است که باید به آن شرایطِ متعالی صعود کرد و به تعبیر روایت «الْغَیْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ»[40] غیبت نزد آن ها همانند مشاهده است. همین طور که وقتی شما فهمیدید این جهان بدون حضور نبی و نبوت معنا نمی دهد و با توجه به یقینی که به وجود پیامبرf دارید به سیره و سخن او می نگرید و عمل می کنید و جلو می روید، به ظهور نهایی حضرت نیز همین طور می نگرید و امیدوارانه زندگی می کنید. به این جهت حضرت رسول خداf می فرمایند: مردم آخرالزمان در بلندترین مرتبه از یقین هستند چون متوجه اند حتماً این جهان به ظهور امام زمانg خواهد رسید، و لذا طول انتظار، مسئله ی امید به ظهور حجت حق را برای آن ها منتفی نمی كند. در همین رابطه حضرت سجاد(ع) در قسمت آخر روایت فرمودند: انتظار فرج از بالاترین فرج ها و گشایش ها است. چون روح انسان را آنچنان گسترش می دهد که همه ی کمالات در او شکوفا می گردد.
رسول خداf می فرمایند: «إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ(ع) إِمَامُ أُمَّتِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْهَا بَعْدِی وَ مِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِی یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً إِنَّ الثَّابِتِینَ عَلَى الْقَوْلِ فِی زَمَانِ غَیْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِیتِ الْأَحْمَر»[41] على بن ابى طالب امام امت من و جانشین من بر آن ها می باشد، قائم منتظَر از فرزندان اوست كه زمین را پس از ظلم و جور از عدل و داد پر خواهد كرد، به خداوندى كه مرا براستى برانگیخت معتقدینِ به امامتِ وى در زمان غیبتش از كبریت احمر گران بهاتر هستند. می فرماید كسانی كه در دوره ی غیبت حضرت مهدیg براعتقاد به او استوار هستند، از كبریت احمر نایاب تر و ارزشمندترند. به این معنی که منتظران مهدیg بسیار بلندمرتبه هستند چون كسانی كه با سنت های جاری در عالم مرتبط باشند، می فهمند همان طور كه این جهان بی پیامبر نمی شود بی امام زمان هم نمی شود؛ زیرا ولایت الهی مظهر می طلبد و در نتیجه نظر می کنند و مظهر آن ولایت را می یابند و در این مسیر هر اندازه حجاب های عقل و قلبِ خود را بهتر کنار بزنند بهتر او را حسّ می کنند و با حقیقت وجود او راحت تر اُنس می گیرند.
ابتدا باید با تمام وجود به این نکته رسید که هم اكنون ولیّ اللهِ مطلق(ع) در مقام خود حاضر است، با عقل می توان متوجه وجود حضرت شد و با آمادگی قلبی می توان از دستگیری های آن حضرت بهره مند گشت و طالب ظهور کامل آن حضرت در همه ی عالم شد تا موعودِ موجودِ ما بر کون و مکان ظهور یابند و دیگر موانعی که برای سایر ائمهh بود و امکان ظهور کامل حقیقت آن ها را نمی داد برطرف شود. چون رسول خداf از همان ابتدا می دانستند زمانه ظرفیت ظهور حقایق اسلام را ندارد و دوازدهمین امام پس از غیبتِ طولانی ظهور می کند، خبر غیبت طولانی حضرت را دادند.
وظیفه ی هر انسانی است تا تلاش كند مقام امام را بشناسد وگرنه با تصورات غلطی که نسبت به امام پیدا می کند، منكر وجود حضرت می شود. منكران وجود امام تصورشان آن است که لازمه ی وجود امام آن است که آن حضرت در جلو آن ها باشند و ایشان را ببینند. این ها مقام حضرت را نمی شناسند و متوجه نیستند در آخرالزمان علاوه بر بدن، مقام حضرت است که ظهور می كند و عالم ظرفیت ظهور روحانیت امام را می یابد.
باید به این شعور رسید كه جهان یك باطن مباركی دارد که اگر امکان ظهور آن فراهم شود حضرت ظهور می کنند، همین طور که تن شما باطنی به نام «من» دارد و اگر سالم بود اراده های شما در تن ظهور می کند. جهان نیز باطنی موجود ولی غایب دارد و هرچه به آخرالزمان نزدیك شویم زمینه ی ظهور آن باطن فراهم تر می شود. به همین جهت ملاحظه می کنید كه آخرالزمان جمع اضداد است و همین شرایط موجب ظهور حضرت می گردد، چون از یک طرف حجاب های ظلمانی همه جا را فرا می گیرد و از طرف دیگر روح هایی در میدان می آیند که آمادگی عبور از آن همه حجاب را در خود پرورانده اند و زمینه ی اقدام حضرت مهدیg را در خود فراهم نموده اند و نشان داده اند دیگر هیچ دجّالی یارای فریب آن ها و تنهاگذاشتن امام را ندارد. این است راز ظهور مهدیg كه از طرفی آدم ها آن چنان محجوب می شوند كه به تمام كفر گرفتار می گردند و از طرف دیگر در دل این كفر روح هایی ظهور می کند که توان عبور از همه ی چهره های کفر را در خود پرورانده اند و برای عبورِ هرچه بیشتر از ظلمات کفر خود را نیازمند امامی می دانند که رهبری این حرکت بزرگ جهانی را به عهده گیرد و با چنین انتظاری از ظلمات زمانه فاصله می گیرند و به نور نزدیک می شوند. در رابطه با چنین روحیه و آمادگی است که حضرت باقر(ع) می فرمایند: «مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنْتظِراً لِاَمْرِنَا اِلاَّ یَمُوتَ فِی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمهدی و عَسْكَرِهِ»[42] ضرر نكرده كسی كه در حال انتظارِ امر ما رحلت كرده، از این كه میان خیمه ی مهدی و لشكر او نمرده است. چون در طول زندگی، افق خود را در شرایط ظهور آن حضرت قرار داده است. همین که ملاحظه می کنید عده ای می فهمند امام زمان یعنی چه، زمینه ظهورِ هر روز، بیشتر از روز پیش فراهم می شود.
هرچه كفر و حجاب ظلمانی بیشتر می شود ضرورت وجود امام زمانg جهت رفع آن بیشتر معلوم می گردد و این که جهت رفع این ظلمات باید با جدّیت کامل نظرها را به حضرت انداخت تا وقتی امام می آیند بتوان معنی راهنمایی هایشان را فهمید و جایگاه آن هایی را که روبه روی ظهور عمیق ترین حقایق عالم می ایستند درست تشخیص داد. كسی كه آمادگی ارتباط با غیب را ندارد و گرفتار كثرات زمانه شده، با ظهور حضرت به قدری احساس بیگانگی می کند که ناخودآگاه به دعوت دشمنان حضرت لبیک می گوید که نمونه ی آن را با ظهور حاکمیت فقیه ملاحظه کردید.
ما در زمانه ی خود متوجه شدیم در عین آن که بعضی ها به كلی نمی توانند بفهمند ولایت فقیه یعنی چه، برعکس، عده ای به خوبی جایگاه ولایت فقیه را در این دوران فهمیدند. شاید صد سال پیش بسیاری از مردمِ عادی ضرورت ظهور ولایت فقیه را نمی فهمیدند، چون ظلمات فرهنگ غربی به عنوان ظلمات آخرالزمان، چهره ی خود را نمایان نکرده بود ولی هرچه زمان گذشت زمینه ی رشد استعداد فهم ضرورت ولایت فقیه بیشتر پیدا شد و مردم متوجه شدند در این شرایط فقط دین می تواند نجات دهنده باشد و مردم را در مسیر تعالی فطری جلو ببرد. شرایط طوری شده که از یک طرف فرزانگان به خوبی ولایت فقیه را می پذیرند و از طرف دیگر عده ای با تمام وجود به مقابله با آن برخاسته اند تا زندگی حیوانی خود را ادامه دهند و این نشانه ی آن است كه زمانه محل ظهور جمع اضداد شده و بستری فراهم گشته که در آینده جبهه های حق و باطل هر روز بهتر از قبل از یکدیگر جدا گردند.
با توجه به رویکرد هر چه مادی تر شدن جهانِ موجود، كسی كه منتظر تجلی کامل انوار غیب است حتماً به وضع موجود «نه» می گوید. انسانِ منتظر آنقدر بصیرت دارد که تكنیك و نظم و بهداشتِ فرهنگ غربی حجاب او نگردد و متوجه است رویکرد فرهنگ غربی به حجاب بردن عالم غیب است و نتیجه ی چنین فرهنگی آن است که باطنی ترین حقیقتِ غیبی یعنی حضرت صاحب الأمرg در غیبت می ماند، چون قداست ها از معنی فرو افتاده و این ظلمانی ترین حادثه ی تاریخ است که با شناخت آن، اولین قدمِ رجوع به امامت واقع خواهد شد. ولی اگر در عین رعایت آداب دینی نتوانیم به فرهنگ غربی «نه» بگوییم هرگز امکان رجوع به امامی که مقام او غیبی ترین مقام ها است، برایمان پیش نمی آید تا آن جا که ممکن است در اردوگاهی قرار بگیریم که آن اردوگاه مقابل حضرت صاحب الامرg است، همچنان که بعضی از مقدس مآب ها با حضرت روح الله«رضوان الله علیه» به مقابله ایستادند و اصالت را به فرهنگ غربی دادند.[43] انسان منتظر از یک طرف باید معنی ظهور حضرت بقیه اللهg در آخر الزمان را بشناسد و بفهمد در آن شرایط چه چیزی ظهور می کند و چگونه زمانه امکان ارتباط با باطنی ترین بُعد هستی را پیدا می نماید و از طرف دیگر بفهمد ظلمات آخرالزمان چگونه و با چه هویتی می تواند انسان را از ارتباط با آن حقیقتِ غیبی محروم و به خود مشغول کند. به عبارت دیگر انسان منتظر باید وضع موجود و وضع مطلوب را عمیقاً بشناسد تا بتواند درست عمل کند و دنیای مدرن را با نگاه عبرت بنگرد و نه با نگاه حسرت. باید روشن شود چون ما از حضور در محضر حقایق غیبی چشم برداشتیم مظهر عمیق ترین ابعاد غیبی، غیبت خود را ادامه می دهد و تا چشم ها و نگاه ها و قلب ها خود را در محضر عالم غیب نبرد حضرت صاحب الامرg به ظهور نمی آیند. بسیار ضرورت دارد تا حضرت با آن شخصیت قدسی در عالَم ظهور کنند و لذا باید عالَم خود را به مرتبه ای سیر دهیم که امکان ظهور آن حقیقت غیبی فراهم شود، زیرا بنا نیست با ظهور آن حضرت دوباره همان شرایطی تکرار شود که پدران او با آن روبه رو بودند.
دنیایی که غیب را نمی شناسد هرگز جایگاه قداست ها را نخواهد شناخت تا روبه سوی آن عالم کند و شخصیت علمی حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» را زمینه ساز ظهور ولایت حضرت صاحب الزمانg بیابد، آن قدر گرفتار حجاب ظلمات دوران و غلبه ی آن بر امور می باشد که منتظر است حضرت روح الله«رضوان الله علیه» به موزه ی تاریخ سپرده شود. این ها گرفتار روح شیطانیِ دجّالی هستند كه با یك چشم همه چیز را می بیند، همان طور که دجّال یك چشم دارد و بدون توجه به ابعاد غیبی عالم، یك بُعد از ابعاد عالم را می نگرد.[44] مسلّم كسی كه کاستی ها و نقص های دجّال را نشناسد گرفتار او می شود و از شرایط ظهور غیب چیزی درک نمی کند و در این زمان، اصالت را به فرهنگ غرب می دهد، غافل از این که نور غیبیِ ولایتِ تامّه در حال ظهور است تا همه ی غرب را به موزه بسپارد. این است تفاوت اساسی انسان منتظر با انسانی که از فرهنگ انتظار بیرون است و هرگز به انتظاری که به خودی خود فرج است دست نمی یابد.
«نه»گفتن به وضع موجود، وقتی ممكن است كه اولاً: جایگاه تاریخی وضع موجود را نسبت به ظهور باطنی ترین بُعد هستی بشناسیم. ثانیاً: نسبت به جایگاه تاریخی وضع مطلوب، خود آگاهی كامل داشته باشیم و تحقق آن را با تمام وجود حس كنیم تا آن حدّ که به تعبیر امام صادقu: «كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِه»[45] مانند کسی باشیم که در جبهه ی حضرت قائمg با آن حضرت به سر می برد. در این صورت است که گرفتار فریب های دوران نخواهید شد. مگر جز این است كه دجّال غیب را پنهان می كند و ما را به ظواهر عالمِ محسوس مشغول می نماید؟ پس اگر کسی با حقایق غیبی آشنا باشد چگونه فریب پیشنهادهای یک بُعدی او را می خورد؟ و معنی شناخت امام زمانg نه تنها به معنی توجه به حقایق غیبی بلکه به معنی شناخت باطنی ترین ابعاد غیب می باشد و تنها از این طریق می توان از تردستی های دجّال رها شد و متوجه گشت دنیای موجود با همه ی جذابیت هایش به اندازه ی تریِ عطسه ی بزی ارزش نخواهد داشت و این شروع مبارکی است که با شناخت وضع موجود و حجابی که نسبت به غیب پدید آورده کلید می خورد و تعجب می کنیم چگونه بعضی ها ولایت کفر را به رسمیت می شناسند و از نظام وِلایی که ولایت الهی را محقق می کند گریزانند. نظام ولایی، نظامی است كه در آن نقش غیبِ عالم در همه ی روابط و ارزش ها غلبه دارد و همه ی نظرها به غیب است، ابزارهای دنیا در حدی ارزش دارند كه حجاب عالم غیب نشوند و محبوب غایبِ ما را در غیب نگه ندارند.
با توجه به جنبه ی ظلمانی جهان امروز وظیفه ی ما است که تلاش کنیم ذات فرهنگِ به اصطلاح مدرن شناخته شود زیرا آن فرهنگ حجاب ظهور حضرت صاحب الامرg است. این به آن معنی نیست که از فردا به ابزارهای دنیای مدرن پشت كنیم، اصلاً این کار در حال حاضر شدنی نیست، عمده آن است که متوجه باشیم فرهنگی که در باطنِ تكنیك غربی نهفته است فرهنگ انقطاع از عالم قدس و معنویت است و غیب عالم را در حجاب می برد و بشر را از حضور در عالم غیب محروم می کند. اگر از این نکته غافل شویم به جای استفاده از تکنولوژی غربی، مسحور تكنیك می شویم و نظرهایمان از وضع مطلوب برداشته می شود. این یك قاعده است كه اگر انسان كفر را که حجاب حقیقت است نبیند، كفر او را اشغال می كند و این است معنی شناخت انحراف های وضع موجود.
نور قرآن به جدّ ما را متوجه حجاب های دنیای مدرن می كند، قرآن آمده است كه به ما نشان بدهد كفر، حجاب حق و حقیقت است. مگر می شود كفر را نشناسید و به ایمان رجوع کنید؟ وقتی كفر شناخته شد و معلوم شد چگونه حجابِ حقیقت می شود و وقتی وضع مطلوب را درست تصور کردیم بصیرت واقعی طلوع می کند.
امام صادق(ع) می فرمایند: هرچه این امر، یعنی زمان غیبت، نزدیك تر شود، تقیّه شدید تر می گردد. زیرا آن چنان حق در حجاب می رود كه شما نمی توانید آن را اظهار کنید. تقیّه فقط این نیست كه برای حفظ جان خود و دیگران عقاید خود را اظهار نکنید بلکه اگر ملاحظه کردید جامعه حرفِ حق شما را نمی فهمد، باید از اظهار آن خودداری نمائید. حضرت در آن روایت می فرمایند هرچه به زمانِ غیبت نزدیك تر می شویم آن چنان غفلت از غیب برعالم حاكم می شود و کثرات همه ی توجه ها را به خود جلب می کند كه مؤمنین چاره ای جز تقیّه ندارند. در این صورت بیشتر باید منتظر فرجی بود که به کمک آن چشم دل انسان ها گشوده می شود و در همین رابطه حضرت صاحب الامرg به محمد بن عثمان توصیه می فرمایند: «وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم »[46] برای تعجیل فرج، بسیار دعا كنید كه فرجِ شما در آن است. با توجه به این امر باید دعا کرد مردم متوجه عالَمی شوند که آن عالَم فقط با ظهور حضرت صاحب الامرg محقق می شود.[47]
باید مردم توان فهم جایگاه امام را داشته باشند و بدانند مطلوب آن ها چیزی است که بدون حاکمیت امام معصوم محقق نمی شود. این که فرمودند: فرج شما در این است که جهت تعجیل فرج، دعا کنید برای این است كه در فرج الهی شعوری پیدا می شود که مردم می توانند امام را درک کنند و چون هم اکنون امام، حیّ و حاضرند باید بتوانیم از نور ولایت آن حضرت در دوره ی غیبت شان در امر تعجیل فرج استفاده كنیم. چون حضرت هم اکنون هستند و آماده اند به زندگی ها روشنی ببخشند تا شایستگی حضور در محضر امام برای جامعه حاصل شود و حضرت ظهور کنند و مردم بتوانند با باطنی ترین بُعد هستی مرتبط شوند.
در راستای فهم مقام امام می توان به آینده امیدوار بود و شرایط طوری شده که اگر یک طرف ظلمات محض است، طرف دیگر خبر از طلوع نور می دهد. در حال حاضر زمانه تا حدّی زمینه ی فهم ولایت فقیه را پیدا کرده به طوری که منكرین ولایت فقیه هم می فهمند ولایت فقیه یعنی چه و مجبور شده اند در مورد آن فکر کنند چون موضوعی است که اندیشه ی اندیشمندان را مخاطب خود قرار داده و نه سیاستمداران را.
در مورد موضوع مهدویت و ظهور امام زمانg نیز موضوع از همین قرار است که اندیشه ها را مخاطب خود قرار داده و بحث ظهورِ باطنی ترین بُعد هستی جهت مدیریت جهان در میان است تا همه ی ابعاد بشر به سوی کمال خود هدایت شوند. از تئوریسین های تمدن جدید بپرسید كدام بُعد از ابعاد بشر را شما در این تمدن جواب می دهید؟ آیا این ها جز به ارضای امیال نفس اماره مثل شهوت و شكم و غضب پرداخته اند؟ وقتی یک مکتب اندیشه ی انسان ها را مورد خطاب قرار داد، آن مکتب صاحب آینده است. دیگر نباید گفت تعداد ما شیعیان كم است. این حرف، حرفِ منتظران امام زمانg نیست. باید ملاحظه شود آیا سخن رقیب شما منطقی است یا نه؟ اگر 313 نفر انسان پیدا بشوند كه به واقع منطق شان را بتوانند با امام معصوم تطبیق بدهند و امام را بفهمند، امام ظهور می کند.
اگر روحِ زمانه، توان فهم جایگاه حضرت ولیّ الله را داشته باشد و بتواند نظر به ابعاد غیبی عالم بکند، حضرت ظهور می كنند. ظهور امام مشروط به فهم و درك مقام امام است که در موطن غیب مستقر می باشد. وقتی اندیشه ها طوری رشد کرد که آن حقیقتِ غیبی زمینه ی ظهور پیدا کرد همه ی عالم تسلیم اراده ی او هستند، همان طور که دست من تسلیم اراده ی نفس ناطقه ی من می باشد. در این شرایط كم و زیادبودن افراد ملاك نیست، عمده چنین ظهوری است که همه ی تاریخ منتظر آن بوده و در زمان پیامبر خداf و ائمه h نیز محقق نشد. آن شرایط، عالی ترین شرایط برای زمین و زندگی زمینی است. دیگر این سؤالات که چند سال حضرت بعد از ظهور زنده اند؟ سؤالی نیست که اندیشه را بپروراند.
مهم این است كه بفهمیم از طریق امام زمانg عالم غیب ظهورِ خاصی در این جهان پیدا می کند که منجر به بلوغ همه چیز می شود. فهم چنین شرایطی همین حالا هم ما را در زمره ی حاضران در اردوگاه حضرت قرار می دهد. بعضی از سؤال ها، سؤال های كسی است كه می خواهد با قضیه ساده برخورد كند. حضرت امیرالمؤمنینuمی فرمایند: «لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا لَأَنْزَلَتِ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ لَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا وَ ذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ وَ اصْطَلَحَتِ السِّبَاعُ وَ الْبَهَائِمُ حَتَّى تَمْشِیَ الْمَرْأَةُ بَیْنَ الْعِرَاقِ وَ الشَّامِ لَا تَضَعُ قَدَمَیْهَا إِلَّا عَلَى نَبَاتٍ وَ عَلَى رَأْسِهَا زَنْبِیلُهَا لَا یُهَیِّجُهَا سَبُعٌ وَ لَا تَخَافُه »[48] اگر قائم ظهور كند آسمان بارانش را بباراند و زمین گیاهش را برویاند و كینه و دشمنى از دل بندگان برود و گرگ و میش با هم آشتى كنند تا آنجا كه زنى از عراق به شام رود و جز بر روى گیاه گام ننهد و سبدش بر سرش باشد و درنده به او آزار نرساند و از آن نترسد.
این روایت شریف خبر از آن می دهد که مقام عالم، مقام صلح می شود. اما فرهنگ انتظار به مسئله ای بالاتر اشاره دارد که عبارت از شرایط تجلی حقایق غیب در پرتو وجود مقدس حضرت صاحب الامرg است. مهم توجه و ارتباط با چنین شرایطی است، همین طور که اگر شما خدا را به واقع شناختید دیگر به مطلوب خود رسیده اید و معنی نمی دهد بگوئید چند سال باید خدا را بشناسم. وقتی به آن شناخت دست یافتید به مطلوب خود رسیده اید- چه امروز بمیرید، چه صد سال دیگر- در هر حال حق را در منظر خود دارید و حضرت حق همواره برای جان شما ظهور دارد. وقتی در پرتو نور امام معصومg جهان به بلوغ خود رسید بشریت به مطلوب خود خواهد رسید. دیگر نباید نگران باشد كه چند سال در آن شرایط با امام زندگی می كند؛ چون با ظهور ولایت تامّه، عالم از نظر وجودی، غرق نعمت می شود و منتظران وارد چنین عالَمی می گردند. همان طور که با بعثت پیامبرf آن هایی که به دنبال دین بودند نجات پیدا كردند در حالی که بقیه یا با دینِ تحریف شده یهودیت و مسیحیت زندگی می کردند و یا گرفتار ظلمات بی دینیِ جاهلیت بودند. اسلام كه آمد همه چیز برای آن هایی که به دنبال دین بودند روشن شد، دیگر فرق نمی کرد یك ماه مسلمان باشند و بمیرند یا یک قرن. حضرت صاحب الامرg که ظهور کنند باطنی ترین حقیقت غیبی هستی ظهور کرده و بشریت به همه چیز رسیده، در آن حالت بَعد و بَعد مطرح نیست تا سؤال شود پایان آن ماجرا چه موقعی است.
هر كه او ماهی نباشد، جوید او پایان آب
هر كه او ماهی بود كی فكرت پایان كند
همه در عالَم اُنس با آن نور قرار می گیرند، زمانِ دنیایی و زمان فنا به آخر می رسد و زمان دیگری که زمان بقاء است و بَعد و بَعد در آن مطرح نیست شروع می شود. آن کس که این را بفهمد و منتظر چنین شرایطی باشد عملاً دل خود را به آن عالَم برده و در آن شرایط زندگی می کند و اگر با چنین عالَمی بمیرد همانند کسی است که با حضرت صاحب الامرg زندگی کرده است. عمده مطلب معرفتِ حضوری به آن شرایطی است که حضرت ظهور می کنند و باطنی ترین بُعد هستی به صحنه می آید. حال از خود بپرسید آیا امام نازل می شوند در حدّ مردم، یا مردم صعود می کنند در حدّی که منور به تجلی نور امام می گردند؟ برای جواب به این سؤال خوب است بحثی که گذشت را با دقت بیشتری بازخوانی کنیم تا بتوانیم موضوع را ادامه دهیم.
1- روشن شد «ولایت» باطن نبوت است و از آن جهت که حضرت علی(ع) مظهر ولایت است با همه ی پیامبران بوده است، همان طور كه پیامبر اسلامf فرمودند: «عَلِیُّ نَفْسی»[49] علی نفس و جان من است ، و در جریان مباهله هم كه خداوند به پیامبرf دستور دادند: «فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبنائَنا وَ اَبْنائَكُم وَ نِسائَناوَ نِسائَكُم وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكم...» بگو: ما فرزندان خود را می آوریم و شما هم فرزندان خود را بیاورید و ما زنان خود را می آوریم و شما هم زنان خود را بیاورید، ما نَفْس ها و جان های خود را می آوریم و شما هم جان های خود را بیاورید». پیامبرf به جای «اَنْفُس» یعنی جان خود، امیرالمؤمنین(ع) را آورند. خودِ امیرالمؤمنین (ع) نیز می فرمایند: «كُنْتُ وَلِیاً وَ آدَمُ بَیْنَ الماءِ وَ الطّین»[50] من ولیّ بودم و آدم بین آب و گل بود. یا این كه حضرت رسول خداf می فرمایند: «خَلَقَ اللهُ روحیِ وَ روحَ عَلِیّ بن ابیطالب قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ الْخَلقَ بِاَلْفِی عامٍ» [51] خداوند روح من و روح علی را دو هزار سال قبل از خلقت خلق، آفرید. یعنی آن ذوات مقدس قبل از ظهور عالم در باطن عالم موجود بودند، منتها یكی به عنوان نبیّ و دیگری به عنوان ولیّ. یا این كه پیامبرf می فرمایند: «بُعِثَ عَلِیٌّ مَعَ كُلّ نَبِیٍّ سِرّاً وَ مَعِیَ جَهْراً »[52] علی با هر پیامبری به صورت سرّی بود امّا با من به حالت آشکارا برانگیخته شد. چون با ظهور آخرین پیامبرf كه ظهور سرّ و باطن همه ی انبیاء است، زمینه ی ظهورِ سرّ بقیه ی انبیاء نیز فراهم می شود تا آن باطن از طریق ظهور حضرت مهدیg به ظهور تامّ خود به صحنه آید و اول به آخر سیر کند و همان طور که امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «أَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ وَ أَنَا الْبَاطِنُ وَ أَنَا الظَّاهِرُ وَ أَنَا بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ»[53] من اول و آخر و باطن و ظاهر هستم و به هر چیز آگاه هستم. این مطلب در قاعده ی فلسفیِ «اَلنَّهایات هِی الرّجوعُ اِلَی البدایات» مطرح شد به طوری که آنچه در آخر در عالمِ عین ظاهر می شود، برگشت به حقیقت غیبیِ خودش دارد كه در ابتدا بوده و نیز روشن شد غیبی ترین حقایق عالم، مقام ولایت تامّه است كه در آخرالزمان این حقیقتِ غیبی تحت عنوان دوران مهدی g و به نور آن حضرت ظاهر می شود و حضرت حامل آن حقیقت اند و ولایت الهی را در تمام ابعادش ظاهر و حاكم می كنند.
از آن جایی که این موضوع یک موضوع عقلی و معرفتی است، اندیشمندان دنیا زمینه دارند كه به آن توجه کنند به خصوص به آن زیبایی كه در شیعه مطرح است و برای آن مصداق تعیین کرده است، به طوری كه پروفسور كربن استاد دین شناسی دانشگاه سوربن می گوید: به عقیده ی من تشیع تنها مذهبی است كه رابطه ی هدایت الهی را میان خدا و خلق برای همیشه نگه داشته است و به استمرار ولایت اعتقاد دارد ... تنها مذهب تشیع است كه می گوید: نبوت، با رحلت حضرت محمدf ختم شد، اما ولایت كه همان رابطه ی هدایت و تكمیل است، پس از رحلت آن حضرت هم چنان باقی است. مهدی، حقیقتی زنده است كه هرگز نظریه های علمی نمی توانند او را از خرافات بشمارند و او را از فهرستِ حقایق حذف كنند.[54]
شیعه با بحث امام زمانg و موضوع مهدویت، حقانیت خود را به جهان ثابت می كند. بشر از خود خواهد پرسید مگر می شود جهان در نهایت به ظهوری کامل از حقیقت دست نیابد و مگر می شود آن حقیقت هم اكنون بالفعل موجود نباشد تا موجب جذب عالم به سوی آن انتهای معنوی گردد؟[55]
2- نكته ی دیگری كه باید از مباحث گذشته روشن شده باشد فعّال بودن عقیده ای است که متوجه ظهور حضرت مهدیg است. انسانِ معتقد به ظهور مهدیg به فردایی می اندیشد كه امروزش سخت به آن مربوط است و در نتیجه همین امروز در فرج است و ماوراء سایه ی سیاه زمانه زندگی می کند و زندگی خود را بزرگ تر از محدوده ی امروز تعیین کرده و با عقیده ای بزرگ به زندگی ادامه می دهد. توجه به این كه در متن هستی، چنین حقیقتی هم اکنون موجود است و در حال ظهور می باشد انسان را به سوی ابعاد غیبی عالم سوق می دهد و گستردگی زندگی معنی پیدا می کند.
3- روشن شد در آخرالزمان جبهه های حق و باطل به صورتی پررنگ تر از گذشته ظاهر می شوند، جبهه ای كه یك طرف آن توحید خالص است با حضور همه ی موحدان تاریخ، حتی آن هایی که رحلت کرده اند رجعت می كنند به طوری که هیچ نفاقی نمی تواند خود را در آن جبهه جای دهد؛ و جبهه ای در مقابل آن جبهه که كفر محض است، و هیچ نوری از توحید در آن نیست، و در چنین شرایطی همه ی ابعاد الهی و غیر الهی عالم ظهور می کند در حالی که حاکمیت با حق خواهد بود و روح های شیطانی امکان حیله گری را از دست می دهند و به این معنی حضرت باقر(ع) فرمودند: «وَ یُهْلِكُ عَلَى یَدِهِ كُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ»[56] هر شیطان سرکشی به دست حضرت قائمg هلاک می شود.
4- در مورد تحلیل و تصور درست از ظهور حضرت مهدیg باید دانست اگر روح زمانه به درك معارف بلند نرسیده باشد نمی توان آن معارف را در مجامع عمومی طرح كرد، چون جای خود را در بین افكار عمومی باز نمی کند تا اندیشه ها بتوانند موافقت یا مخالفت كنند. در چنین موقعیت هایی باید زمینه های فرهنگی را رشد داد تا آرام آرام آن معارف جای خود را باز کنند و به صورت کاربردی در زندگی مردم وارد شوند. در نظر بگیرید اگر کسی در زمان ناصرالدین شاه که تصور عمومی آن بود که حاكمیت فقط باید مربوط به شاه باشد، مطرح می کرد که در مسائل سیاسی و نظامی و اقتصادی باید دین حاكم باشد، سریعاً از این جمله چنین برداشت می کردند که شما معتقدید روحانیون باید شاه بشوند، چون تصوری تحت عنوان این که امکان دارد قوانین در جامعه حكومت كنند و مسئولان كشور هم كارگزار و مجری قوانین باشند، معنی نداشت ولی آرام آرام زمانه توانست تصور حاكمیت قانون را به جای حاکمیت شخص شاه بفهمد. در این حالت است كه می توان مطرح کرد: «حالا كه باید قانون حكومت كند، بهترین قانون، قانون خداست» و طرح ولایت فقیه در شرایط جدید اندیشه ها را به خود واداشت.
غیبت حضرت صاحب الأمرg واقع شد تا تصور صحیح و معنی درستی از ظهور ولایت تامّه ی حق در همه ی ابعاد زندگی بشر به وجود آید و معنی چنین ولایتی برای اندیشه ها روشن گردد.[57] همان طور كه امروز معنی ولایت فقیه برای موافق و مخالف روشن است و مخالفان هم می توانند معنی درست آن را تصور كنند. طرح ولایت فقیه در مسیر تاریخِ معاصر آرام آرام جای خود را باز كرد، به طوری که امروزه می توان به عنوان یک گفتمان با افراد صحبت كرد و آن را در مجامع علمی طرح نمود که چگونه می شود حكم خدا در نظام اقتصادی، سیاسی، تربیتی یک جامعه جاری باشد و روشن کرد تفاوت آن با حاکمیت اندیشه ی بشر بر امور سیاسی، اقتصادی، تربیتی در چیست، از نظر تاریخی تا این جاها جلو آمده ایم و در حال حاضر مشکل تاریخی ما در چگونگی اجرای حكم خداست نه در پذیرش حكم خدا. در حال حاضر افکار عمومی نمی گویند: مگر روحانیون هم می شود شاه شوند؟ چون می فهمند معنی حاكمیت حكم خدا توسط فقیه به معنی حاکمیت سُنن معنوی عالم است در قالب تشریع الهی. در نظر بگیرید اگر همین روند فكری- فرهنگی ادامه پیدا كند، حاكمیت حكم خدا توسط امام معصوم چه اندازه معنی خود را می یابد و عموم مردم آماده ی نظر به باطنی ترین بُعد هستی می گردند. این است كه گفته می شود در دل فهم ولایت فقیه، شوق انتظارِ ظهور حضرت مهدیg پایه ریزی می شود.
معنی آماده شدن زمانه از نکات بسیار ظریف و عمیقی است که تحت عنوان «انتظار فرج» باید مورد توجه قرار گیرد و از شخص منتظر، انسان حکیمی می سازد که بداند در چه زمانی باید چه اقدامی انجام دهد تا منجر به حضور افراد جامعه در محضر غیبی ترین بُعد هستی گردد.[58]
موضوع سیرِ جدایی جبهه ی حق از جبهه ی باطل در مسیر تاریخ از نکته های قابل توجهی است، به طوری که مقابله با رژیم ناصرالدین شاه با این كه شاهِ یك كشور شیعه بود، با مقابله با نظام اسلامی كه ولیّ فقیه بر رأس آن است یك شكل نیست و به یک اندازه مقابله ی حق با باطل به حساب نمی آید. این است معنی پررنگ ترشدن تقابل جبهه ی حق و جبهه ی باطل که حضرت صادق(ع) در موردش می فرمایند: «فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَیَّامُ غَیْبَتِهِ لِیُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ یَصْفُوَ الْإِیمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِینَتُهُ خَبِیثَةً مِنَ الشِّیعَةِ »[59] غیبت قائمg طولانی خواهد شد تا حقِ محض عیان و آشکار گردد و با ارتداد شیعیانی که دارای سرشت پلید هستند، ایمان از آلودگی پاک گردد.
شاه عباس بر سر فقها تا آسمان منت می گذاشت تا به شهرها نامه بنویسد که حكم شیخ بهایی و محقق کرکی به عنوان شیخ الاسلام نافذ باشد، ولی سیر تاریخی در حال حاضر به جایی رسیده است که ولیّ فقیه حكم رئیس جمهور را تنفیذ و قابل اثر می كند و این همان معنی جهت گیری عالَم است به سوی غلبه ی همه جانبه ی ولایت حق و ظهور ولایت تامّه ی الهی از طریق امام مهدیg به طوری که اگر مانعی در این مسیر پیش بیاید چون آن مانع بی ریشه است محكوم به فنا می باشد و هرگز امکان ندارد جهت گیری عالَم به سوی ولایت کامل الهی تغییر کند. زیرا تحقق ظهور ولایت تامّه ی الهی جزء لاینفك عالم هستی است و رسول الله (ص) بر همین مبنا می فرمایند: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْیَوْمَ حَتَّى یَبْعَثَ اللَّهُ فِیهِ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی »[60] اگر یك روز از عمر دنیا باقی باشد آن روز آن قدر طولانی می شود تا مردی از فرزندان من برانگیخته شود.
معنی پر رنگ شدن جبهه ی حق و باطل هم اکنون ظاهر شده و باطل بسیار جذاب گشته و تنها از طریق حقِّ محض و آن هم در نهایتِ پررنگی یعنی خلوص همه جانبه، قابل دفع است و منتظران واقعی کسانی اند که در امر نزدیکی به حق، نهایت تلاش را در عقیده و عمل داشته باشند. اگر در یك دین داری ضعیف و نیم بند هستید معلوم نیست در این شرایط که باطل این چنین پُررنگ و جذاب است، سر به سلامت ببرید. باید به صورتی عمیق حساب خود را از باطلِ زمانه جدا كنید و اگر به كفر زمانه با آن همه ظاهر تكنیكی اش، «نه» گفته نشود در زیر سایه ی ولایت امام زمان g قرار نخواهیم گرفت، همچنان كه انجمن حجتیه ای ها قرار نگرفتند، چون در عین پذیرش همه ی تجملات دنیای مدرن می خواستند طالب ولایت امام زمانg باشند و نتیجه آن شد که روبه روی انقلاب اسلامی ایستادند.[61]
5- ابراهیم کَرخی از حضرت امام صادق(ع) پرسید:
أَلَمْ یَكُنْ عَلِیٌّu قَوِیّاً فِی دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ: بَلَى. قَالَ فَكَیْفَ ظَهَرَ عَلَیْهِ الْقَوْمُ وَ كَیْفَ لَمْ یَدْفَعْهُمْ وَ مَا یَمْنَعُهُ مِنْ ذَلِكَ؟ قَالَ آیَةٌ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنَعَتْهُ قَالَ قُلْتُ وَ أَیَّةُ آیَةٍ هِیَ قَالَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً»[62] إِنَّهُ كَانَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَدَائِعُ مُؤْمِنُونَ فِی أَصْلَابِ قَوْمٍ كَافِرِینَ وَ مُنَافِقِینَ فَلَمْ یَكُنْ عَلِیٌّ(ع) لِیَقْتُلَ الْآبَاءَ حَتَّى یَخْرُجَ الْوَدَائِعُ فَلَمَّا خَرَجَتِ الْوَدَائِعُ ظَهَرَ عَلَى مَنْ ظَهَرَ فَقَاتَلَهُ وَ كَذَلِكَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَنْ یَظْهَرَ أَبَداً حَتَّى تَظْهَرَ وَدَائِعُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا ظَهَرَتْ ظَهَرَ عَلَى مَنْ یَظْهَرُ فَقَتَلَه »[63]
آیا حضرت على(ع) در دین خدا نیرومند و جدى نبود؟ حضرت فرمودند: آری. عرض کرد پس چرا آن مردم بر او غلبه كردند و چرا از اصحاب خود دفاع نكرد و چه مانعى در مقابل خود داشت؟ فرمود آیه اى در كتاب خداى عز و جل او را مانع شد. گوید عرض كردم آن كدام آیه است؟ فرمود گفته خداى عز و جل که می فرماید: «اگر مؤمنان و کفار از هم جدا می شدند، آن كسانى كه كافرند را عذابی دردناك می کردیم» به درستى كه براى خداى عز و جل مؤمنانى باشند كه در اصلاب مردم كافر و منافق امانت هستند، على(ع) پدران را نمی كشت به انتظار این كه امانت ها بیرون آیند و چون امانت ها بیرون آمدند غلبه خواهد شد بر كسانى كه باید با آن ها جنگید و بر این اساس قائم ما اهل بیت هرگز ظهور نكند تا امانت هاى خداى عز و جل از پشت كفار ظاهر گردد و چون ظاهر گردند غلبه کند بر آن هایی که باید بر آن ها غلبه کند و پیروز گردد، پس آن ها را به قتل برساند.
این روایت به خوبی نشان می دهد در زمان ظهور حضرت مهدیg شرایط طوری شکل می گیرد که مرزهای حق و باطل به خوبی از هم جدا است و امام مهدیg محذوریت امیرالمؤمنین(ع) را ندارند تا ملاحظه كنند كسی كه به جنگ حضرت آمده مثلاً نسل دهمش مؤمن است و لذا باید كشته نشود، چون اولاً: در آخرالزمان تمام كفر در مقابل حضرت است. ثانیاً: همه ی امانت ها از پشت پدرانشان خارج شده است. معلوم است که چنین جبهه ای شكوفایی خاصی در نمایاندن حق دارد و حتماً باید ظهور كند تا «حق» در همه ی جلوه هایش ظهور كرده باشد.
6- ظلمات آخرالزمان آن چنان غلیظ است كه هرگونه غیبی را انكار می كند، در چنین شرایطی هركس نظر به باطنی ترین بُعد هستی یعنی امام زمانg نداشته باشد یك نحوه نسبت و سنخیتی با ظلمات آخرالزمان پیدا خواهد کرد و به همان اندازه از حضرت مهدیg که حقیقت خالص است فاصله دارد، حتی كسی كه امام زمانg را قبول دارد ولی نه از آن جهت که حضرت در حال حاضر موجود باشند بلكه موعودی است که بعداً می آید، و از این طریق از ارتباط حضوری با آن حقیقت غیبی خود را محروم می کند، به وَهمیات حاصل از ظلمات آخرالزمان گرفتار خواهد شد. باید از او پرسید چگونه امامی كه مقصد عالم است هم اکنون در افق عالم غیب موجود نیست، در حالی که تمام عالم به او متصل است و از پرتو انوار وجود او بهره می گیرند؟ مگر می شود خودِ امام منفعل عالم باشند و وجود او منوط به زمین و زمانِ خاص گردد؟ این فكر نشانه ی گرفتاری در ظلمات آخرالزمان است که هرگونه غیبی را انکار می کند و در واقع یك نوع انكار ولایت حق در عالم است.
7- به اندازه ی آماده شدن جامعه برای ظهور امام زمان g، جامعه خود را به غیب و قیامت نزدیك می كند و بستر تحقق هرچه زودترِ آن غیبِ نهایی فراهم می گردد زیرا نفسِ پایداری در انتظار، موجب صعود جامعه به سوی غیب خواهد شد و مدت غیبتِ آن حضرت را كوتاه می كند و عالم غیب را به ظهور تبدیل می نماید. یهودیان در مورد انتظار از حضرت عیسی(ع) گرفتار ارتجاع سیاه شدند، همان چیزی که بعداً مسیحیان بدان گرفتار شدند و چون هیچ کدام منتظر انوار غیبی نبودند، نور حضرت محمدf را ندیدند. در اسلام هم اکثر مسلمانان روحیه ی انتظار از حضرت مهدیg را در خود شعله ور نگه نداشتند تا بتوانند ماوراء وضع موجود، به افقی برتر نظر کنند، همان طور که بعضی شیعیان وارد اردوگاه منتظران نشدند و نتوانستند نور انقلاب اسلامی را که شروع طلوع ظهور است، بنگرند.
8- در رابطه با این که با ظهور حضرت مهدیg همه ی کمالاتی که امکان ظهور در دنیا را دارد، محقق می شود و انبیاء گذشته هرکدام تلاش می کردند بعضی از آن ها را ظاهر کنند، حضرت امام حسین(ع) می فرمایند: «فِی التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِی سُنَّةٌ مِنْ یُوسُفَ[64] وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ هُوَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ یُصْلِحُ اللَّهُ تَعَالَى أَمْرَهُ فِی لَیْلَةٍ وَاحِدَة»[65] در نهمین فرزند من سنّتى از یوسف و سنّتى از موسى بن عمران است، او قائم ما اهل البیت است و خداى تعالى امر او را در یك شب اصلاح فرماید و در همین رابطه از امام صادق(ع) نقل است كه فرمودند: «إِنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَیْبَةً یَطُولُ أَمَدُهَا» «قائم ما غیبتی دارد كه طولانی می شود». سُدیر می پرسد: یابن رسول الله: علت آن چیست؟ می فرمایند خداوند نمی خواهد این امر انجام شود مگر این كه سنت هایی كه پیامبران در غیبت شان داشته اند، در این غیبت نیز انجام گیرد. پس ای سُدَیْر باید تمام مجموع غیبت های پیامبران، در آخرین غیبت وجود داشته باشد و سنت های گذشتگان در مورد شما جاری شود.»[66]
وقتی بنا است آن سنتی که در غیبت سایر انبیاء واقع شده جمعاً در غیبت حضرت مهدیg جاری شود پس باید زمان ظهور امام زمان g نیز شرایطی فراهم گردد که امکان ظهور تمام حقایقی كه پیامبران می خواستند واقع شود به میان آید و از این لحاظ امام زمان g عصاره ی ظهور حقایق همه ی انبیاء است و به تعبیر امیرالمؤمنینu: «وَ یحْیی مَیتَ الکِتابِ وَ السُّنَّةِ»[67] یعنی؛ مهدیgکتاب و سنت را که مرده است، زنده می کند. در عصر مهدوی، جهان با احیای اسلامی جدید و نوسازیِ دینی مواجه خواهد شد. امام صادق(ع) می فرمایند: «یَهْدِمُ مَا قَبْلَهُ كَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِf وَ یَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِیدا».[68] همانند رسول خدf آنچه قبل از اوست همه را منهدم می کند و اسلام جدیدی به میان می آورد. و نیز حضرت می فرمایند: «إِنَّ دَوْلَتَنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَمْ یَبْقَ أَهْلُ بَیْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مَلَكُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا یَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِیرَتَنَا إِذَا مَلَكْنَا سِرْنَا بِمِثْلِ سِیرَةِ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین ».[69] همانا دولت ما پایان دولت ها است و هیچ خاندانى كه بخواهند بدولت و سلطنت رسند بجاى نمانند جز اینكه پیش از ما به سلطنت رسند، تا اینكه چون راه و روش ما را ببینند نگویند: چون ما به سلطنت رسیم مانند اینان رفتار كنیم و همین است معناى گفتار خداى تعالى: «و پایان كارها از آن پرهیزكاران است»[70] و نیز می فرمایند: «... و در میان خلائق به طریق داوود و محمدf حكم می كند، در این وقت زمین خزینه های خود را ظاهر و بركات خویش را آشكار می گرداند...»[71] و نیز می فرمایند: «هنگامی كه قائم ما قیام كند، زمینی باقی نمی ماند مگر آن كه ندا در آن سر داده می شود كه «اشهد ان لا اله الاّ الله و اَنَّ محمّد رسول الله»[72] می فرمایند: «و یذهبُ الزِّنی و شربُ الخمرِ و یذهبِ الرِّبا و یُقْبَلُ النّاسُ عَلی العباداتِ وَ تُؤَدّی الامانات»[73] روابط نامشروع و مشروبات الكلی و رباخواری از بین می رود و مردم به عبادات و اطاعت روی می آورند و امانت ها را به خوبی رعایت می كنند. امام باقر(ع) می فرمایند: «إِذْ قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ وَ یَأْتِی الرَّجُلُ إِلَى كِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ لَا یَمْنَعُه »[74] هنگامی كه قائم(ع) قیام كند، رفاقت و دوستی خالصانه رایج می گردد و اگر مردی دست در جیب برادرش فرو برد و به اندازه ی نیازش بردارد، برادرش او را منع نمی كند.
علی(ع) می فرمایند: «لَوْ قَدْ قامَ قائمنا...لَذَهبَتِ السَّحناءُ مِن قلوبِ العباد»[75] چون قائم ما قیام كند، كینه ها از دل ها بیرون رود. این خبرها حکایت از همان موضوعی دارد که با ظهور حضرتg همه ی کمالاتی که زمین امکان بروز آن را دارد به وقوع می پیوندد.
9- یعقوب ابن منقوش می گوید: خدمت امام عسکری(ع) رسیدم، عرض كردم جانشین شما چه كسی است؟ حضرت در جواب من پرده ای را که جلو اطاق بود عقب زدند، «فَخَرَجَ إِلَیْنَا غُلَامٌ خُمَاسِیٌّ لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِكَ وَاضِحُ الْجَبِینِ أَبْیَضُ الْوَجْه »[76] یك جوان بسیار نورانی که در ظاهر حدود هشت، ده ساله بود از پشت پرده ظاهر شد - حضرت پنج سال بیشتر نداشتند ولی رشدشان بیشتر از معمول بوده- آن جوان آمد امام فرمودند: این امام شماست و پس از صحبت هایی به دستور امام عسکری (ع) به آن اطاق برگشت. راوی می گوید: پس از این حضرت عسکری روی خود را به طرف من کردند و فرمودند: در اطاق چیزی می بینی؟ من داخل شدم و کسی را در آنجا ندیدم.[77] آنچه از امثال این اخبار استفاده می شود غلبه ی جنبه ی غیبی امام بر جنبه ی جسمانی آن حضرت است. آن هم در زمانی كه هنوز نه غیبت صغرای امام شروع شده و نه غیبت كبرای آن حضرت، با این همه غلبه ی غیبِ حضرت بر ظهورشان بیشتر است.
در نمونه ی دیگر در تاریخ داریم؛ حكیمه دختر امام جواد (ع) كه عمه ی امام عسکری(ع) هستند، می گوید: در خانه ی امام عسکری(ع) بودم عصر روز چهاردهم شعبان سال 255 خواستم به منزل خود بروم، حضرت فرمودند عمه نروید امشب بمانید، امشب نرگس خاتون می خواهد فرزند به دنیا بیاورد. می گوید: «فَقُلْتُ لَهُ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاكَ مَا بِهَا أَثَر»[78] گفتم خداوند مرا فدای تو کند در او اثری از حمل نیست. فرمودند مطلب همین است که گفتم. آن شب را در آن جا ماندم و در تمام طول شب منتظر شدم ولی خبری نشد، در ذهن خودم داشتم تردید می كردم كه یك وقت امام عسکری(ع) از داخل اطاق، با صدای بلند فرمودند: عمه جان شك نكن، ولادت نزدیك است و در طلوع فجر تولد واقع شد.[79] ظرایفی در تولد حضرت هست كه مورد بحث ما نیست. آنچه ملاحظه می كنید غلبه ی جنبه ی غیبی حضرت نسبت به جنبه ی جسمانی حضرت است حتی موقعی كه در شكم مادرشان هستند از نظر ظاهر معلوم نیست. در همین راستا در روایت داریم حضرت عیسی(ع) در آخرالزمان با ظهور امام مهدی g از آسمان نزول می كنند و به امام مهدیg اقتدا می نمایند. با توجه به این که اولاً: جنبه ی غیبی حضرت عیسی(ع) در آن حدّ است كه از طریق جبرائیل به عنوان یك ملكِ مقرب، مادرشان حامله شده است. ثانیاً: به آسمان غیب صعود كردند و نمرده اند، این نشان می دهد مقام اصلیِ غلبه ی جنبه ی غیبی بر جنبه ی جسمانی مربوط به حضرت مهدیg است چون اقتدای انسان های معصوم به همدیگر مثل قراردادهای اعتباری ما نیست بلکه ریشه در حقیقت آن ها دارد. و اقتدای حضرت عیسی(ع) بر حضرت مهدیg حکایت از ظهور حقیقت تکوینی خاص حضرت مهدیg دارد و این که حضرت مأمورند باطنی ترین بعد هستی را بر عالم جسم حاکم کنند.
در یك كلام: در آخرالزمان به نور حضرت مهدیg آنچه در حال حاضر در دنیا غیب است، تا آنجا كه ممكن است به ظهور می آید و موانع ظهورِ غیب و ظهور حق برطرف می شود. خداوند به ما كمك كند آمادگی پذیرش نورِ پاك غیبی را در خود و در جامعه ایجاد كنیم و از این طریق نظر جامعه به وجود مقدس امام زمان g را فراهم نمائیم زیرا حضرت، صاحب اصلی مقام غلبه ی غیب بر عالم جسم اند.
سؤال: با توجه به این که فرمودید در زمان ظهور حضرت مهدیg شرایط رجعت فراهم می شود این سؤال پیش می آید که رجعت در چه زمانی و برای چه كسانی صورت می گیرد؟
جواب: ظاهراً در متن ظهور حضرت، رجعت به عنوان شرایط تکمیل انسان ها شروع می شود در همین رابطه در روایت داریم كه وقتی ظهور واقع می شود، اهل قبر به یکدیگر مژده می دهند که ظهور واقع شده. حضرت صادق(ع) می فرمایند: «هنگاهی که حضرت قائمg قیام کنند، بر سر قبر مؤمن می آیند، پس به او گفته می شود: فلانی؛ امام ات ظهور کرده. «فَاِنْ تَشَاءَ اَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ ...» اگر می خواهی به او ملحق شوی به او ملحق شو و اگر می خواهی همین جا در ذیل کرامت پروردگارت بمانی چنین کن»[80] خبر ظهور حضرت را به اهل برزخ می دهند تا آن هایی که اجازه دارند به دنیا برگردند اگر خواستند برگردند. البته معلوم است كسانی از آن ظهور خوشحال و جهت رجعت به دنیا آزادند که در زندگی دنیایی منتظر ظهور امام زمانg بوده اند، مثل این که یك كتاب ارزشمند را یك روزه به کسی قرض دهند و او در آن یک روز نكاتی از آن را نخوانده است ، حال اگر بعد از مدتی به او بگویند یك روزِ دیگر فرصت دارد آن كتاب را مطالعه کند اگر احساس کند حق مطلب را ادا نكرده است و هنوز روحیه ی مطالعه ی كتاب برایش هست از آن فرصت استقبال می کند، ولی كسی كه بیش از آن نمی توانسته از آن کتاب استفاده كند از فرصت پیش آمده استقبال نمی کند. «رجعت» یك فرصت است برای آن مؤمنینی كه هنوز جای تعالی دارند. در همین رابطه حضرت صادق(ع) می فرمایند: هفت نفر از اصحاب کهف و یوشع بن نون و سلمان فارسی و ابودجاجه ی انصاری و مقداد و مالک اشتر با حضرت قائم هستند.[81] اشقیائی هم که طالب شقاوت بیشتر بودند رجعت می کنند تا خود را در شقاوت به فعلیت كامل برسانند.[82] رجعت باید در دنیا محقق بشود تا زمینه برای تمام كسانی كه به فعلیت كامل نرسیده اند و نیاز به فرصت دارند، فراهم شود. به همین جهت معنی ندارد افراد متوسط رجعت كنند، چون آن ها در جبهه های شقاوتِ كامل و یا سعادت كامل جایی ندارند.
سؤال: در عصر ظهور كه حق و باطل هر دو پر رنگ می شود آیا با ظهورِ حق، ارزش ایمان آوردن، بیشتر می شود یا كم تر؟
جواب: ارزش ایمان آوردن، بیشتر می شود چون انسان ها باید در آن شرایط به عالی ترین انتخاب ها دست بزنند و اساساً آن هایی که در جبهه ی حق قرار می گیرند حتماً اراده ای قوی داشته اند که توانسته اند از ظلمات آخرالزمان با آن همه جذابیت فاصله بگیرند و به مقابله برخیزند. باید همّت بالائی داشته باشند که آمده اند افق عالیه ی ظهور حضرت را درك كنند. در روایت داریم كه سوره ی «قل هوالله احد» و شش آیه ی اول سوره ی حدید را خداوند برای آخرالزمان نازل كرد.[83] چون این آیات دارای عمق توحیدی فوق العاده ای است و نشان می دهد در آخرالزمان فهم و درک بالایی در مؤمنین هست که آیات مذکور برای آن ها نازل شده. در آن شرایط کسی نمی تواند مؤمن متوسط و ساده ای باشد، چون جبهه ی ساده ای نیست که او در آن قرار گیرد، دو جبهه ی پر رنگِ حق و باطل در صحنه است و معنی ندارد که کسی در عین داشتن عقیده ا ی باطل صورت ایمان به خود بگیرد. امروز اکثر مردم نمی دانند دشمن شان چه اندازه خطرناک و منحرف است، این امر با ظهور حضرت معلوم می شود. مگر زیبایی جهان به این نیست كه دروغ و نفاق معلوم شود؟ در حال حاضر گاهی انسان ها متوجه نیستند چه چیزی را انتخاب می كنند وگرنه به انتخاب آن دست نمی زدند و اگر شرایط شفاف شود حق را انتخاب خواهند کرد. زیباترین شرایط برای جهان، شرایطی است كه حق و باطل روشن باشد و خداوند با ارسال رسولان و آوردن شریعت و پروراندن انسان های معصوم خواسته است چنین جهانی به بشریت هدیه کند ولی انسان ها آن طور که باید و شاید از آنچه خداوند برایشان فراهم کرد استفاده نکردند.
سؤال: در آخرالزمان که عالم و آدم به رشد نهایی خود می رسند رابطه ی ظاهر عالَم با باطن آن چگونه است؟
جواب: ظاهر و باطن عالَم به هم نزدیك می شوند. نشئه ی اصلی که در آن نشئه آنچه باطن است ظاهر می شود نشئه ی قیامت است به طوری که ظاهر و باطن در آن نشئه یکی می گردد و باطن، همان ظاهر خواهد بود. برعکسِ دنیا که حقایق باطنی محجوب هستند و صورت های دنیایی حجاب عالم غیب و معنویت اند ولی هرچه به قیامت نزدیک تر شویم زمینه ی ظهور عالم غیب فراهم تر می شود. در آن زمانی که حضرت آدم(ع) ظهور کرد به همان اندازه عالم غیب امکان ظهور داشت که حضرت آدم(ع) آن را می نمایاندند ولی هر چقدر جلو می آیید امکان ظهورِ باطن، بیشتر می شود تا به حضرت محمد مصطفی (ص) می رسد که اوج نمایش سرّی ترین ابعاد عالم غیب است. به این معنی باطن، ظاهر می شود و ظاهر و باطن به یکدیگر نزدیک می گردند تا زمان ظهور حضرت مهدیg که باطنی ترین بُعد هستی ظاهر می شود و دنیا از حالت دنیایی اش - که به حجاب بردن حقایق معنوی بود- به حالت قیامتی نزدیک می شود، تا آن جا که حتی ساکنان عالم قبر و برزخ امکان حضور در دنیا را پیدا می کنند و شمه ای از قیامت - که در آن مردگان از قبرها بیرون می آیند- نمایان می گردد. اصل ظهور باطن مربوط به قیامت است و قرآن در وصف آن می فرماید: «تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَة»[84] افئده جمع فؤاد به معنی قلب و جنبه ی باطنی انسان است. می فرماید آنچه در قلب ها است طلوع می کند و ظاهر می شود و عملاً جنبه های غیبی انسان ها، ظهور می یابد.
از ابتدای خلقت همین طور سنتِ ظهور باطن ادامه دارد تا در آخرالزمان و با ظهور حضرت صاحب الامرg به اوج خود می رسد. به طوری که در اوج خفا، اوج ظهور محقق می شود. آخرالزمان چنین شرایطی است که اگر از جهت ظلمات، در جبهه ی اشقیاء هرگونه معنویتی مورد انکار قرار می گیرد و فرماندهی آن جبهه با دجّالی است که یک چشم دارد و فقط محسوسات را می نگرد، در جبهه ی سُعداء نیز فرماندهی با کسی است که حقیقت او در باطنی ترین بُعد هستی جای دارد و از آن جایگاه ظهور کرده است. در چنین شرایطی که باطن ها آشکار می شود منافق نمی تواند به نفاق خود ادامه دهد و باطنش آشکار می شود. به طور کلی شرایط طوری خواهد شد که جنبه هایی از مخلوقات که عالم غیب و باطن را به حجاب می برند ضعیف و جنبه های ظهور بواطنِ غیبی شدید می گردد و بر این اساس آخرالزمان را مرز بین دنیا و قیامت می دانند. اكثر مردم دنیا اگر بفهمند در آخرالزمان چه اتفاقاتی واقع می شود طالب آن هستند، مگر کافران. انسان های مؤمن به حقایق معنوی آرزو می کنند كه آخرالزمان هر چه زودتر واقع شود تا در عالمی گسترده تر از عالمی که فعلاً در آن هستند زندگی کنند و جلوات حاکمیت حق در امور فردی و اجتماعی را درک نمایند.
سؤال: آیا می توان گفت ظهور حضرت مهدی g، به جهت اعمال و عقاید شیعیان عقب و جلو می افتد، اگر این طور است چگونه ما می توانیم در نزدیک شدن ظهور آن حضرت اقدام کنیم؟
جواب: بله؛ حضرت صاحب الامرg برای شیخ مفید می نویسند: «وَ لَوْ اَنَّ اَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلی اِجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقائِنا وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَكْرَهُهُ، وَ لا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ، وَاللهُ الْمُسْتَعان»[85] اگرشیعیان ما، که خداوند به طاعت خودش، موفقشان کند، قلب هایشان در وفای بر توجّه به ما و توجّه به عهد با ما همدل بود، برکتِ همراه با ملاقات ما، از آن ها به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار همراه با حقِّ معرفت و صحیح بودن آن به سوی آن ها می شتافت، پس ما را از آن ها پوشیده نمی دارد مگر همان چیزهایی كه از آن ها به ما می رسد كه ما آن كارها را دوست نداریم و چنین اعمالی را از شیعیانمان نمی پسندیم، و خدا مدد كننده است.
حضرت مهدیg منتظر آمادگی ما می باشند، منتظر این كه دل های ما از پرده ی غیب در آید. این نكته ی بسیار مهمی است که در عین حتمی بودن ظهور، زمان ظهور بستگی به شخصیت افراد جامعه ی اسلامی دارد. همین طور که در عین حتمی بودن اجل مُسمّی، امکان تقدم و تأخر آن به اعمال ما بستگی دارد، هر اندازه انسان ها به ورع نزدیک شوند و نظرها به آن امام معصوم معطوف گردد، امکان تسریع در ظهور بیشتر می شود. اگر سطح فرهنگ انتظار را پائین بیاوریم و انتظارِ خود را از باطنی ترین بُعد هستی به چراغانی و شربت و شیرینی تقلیل دهیم، ظهور حضرت را عقب می اندازیم. با سطحی شدن انتظار عملاً از حضرت می خواهیم تشریف بیاورند و همین كارهایی را که ما می کنیم بپذیرند و این موجب می شود جلوی ظهور گرفته شود. حضرت صادق(ع) می فرمایند: قائم در میان کم تر از «فئه» خروج نخواهد کرد و فئه ده هزار کمتر نیست.[86] از آن طرف داریم كه یاران حضرت، سیصد و سیزده نفرند. به این معنی است که آن ده هزار نفر صاحب بیرق نیستند ولی سیصد و سیزده نفر صاحب بیرق و از تئوریسین های آن مكتب می باشند که حرف حضرت صاحب الامرg را می فهمند و تا زمینه ی پرورش و نفوذ چنین افرادی فراهم نشود چگونه حضرت می توانند در عالم مدیریت کنند؟ اگر ما نتوانیم زمانه را آماده كنیم كه عده ای از مردم زبان امام و زبان آن سیصد و سیزده نفر را بفهمند، امام باز منتظر می مانند. البته بحمدالله احساس می شود آن اندیشه های نورانی در حال شکل گیری است.
باید تلاش کرد از عمق فرهنگ انتظار کاسته نشود تا زبان امامg بسته نگردد. سعی کنیم در کنار ارادت صادقانه و عواطف پاک، تفقّهِ در دین نیز به میان آید. زمانه ای را كه امام می طلبند تشریح کنیم، همان طور که اگر روح اُموی و عباسی برای مردم به خوبی روشن می شد، حاکمیت امامان معصوم خیلی زودتر برپا می گشت به طوری که حضرت صادق(ع) در این رابطه می فرمایند: «كَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِیَّ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ یَفْعَلُ بَعْدُ فِی ذُرِّیَّتِی مَا یَشَاء»[87] این امر یعنی ظهور دولت آل محمد را خداوند در من قرار داده بود، ولى آن را به تأخیر انداخت و بعد از من هر طور صلاح بداند، در باره ی ذریه ام عملى می سازد. یا حضرت امام باقر(ع) می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِی السَّبْعِینَ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِینَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِیثَ وَ كَشَفْتُمْ قِنَاعَ السِّتْرِ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ وَ قُلْتُ ذَلِكَ لِأَبِی عَبْدِاللَّهِ(ع) فَقَالَ قَدْ كَانَ ذَاك »[88] خداوند مدت ناراحتى را تا هفتاد سال قرار داده بود ولى چون امام حسین(ع) كشته شد، غضب الهى بر مردم روى زمین شدت یافت وآن مدت را تا سال صد و چهل به تأخیر انداخت. ما این مطلب را بشما گفتیم و شما این راز را آشكار نمودید، خداوند هم آن مدت را یعنی صد و چهل سال را هم به تأخیر انداخت. و دیگر وقتى براى آن تعیین نكرد. «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» خداوند آنچه را بخواهد از میان می برد و آنچه را بخواهد باقى می گذارد و اُمّ كتاب در نزد اوست.
انقلاب اسلامی كمك زیادی كرد تا جهت گیری ها به سوی ظهور حضرت مهدیg اصلاح شود و بر همین اساس حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» فرمودند: «من امیدوارم كه این كشور با همین قدرت كه تا این جا آمده است و با همین تعهد و با همین بیدارى، كه از اول قیام كرده است و تا این جا رسانده است، باقى باشد این نهضت و این انقلاب و قیام، تا صاحب اصلى ان شاء اللَّه، بیاید. و ما و شما و ملت ما امانت را به او تسلیم كند»[89] این جمله را دست كم نگیرید. هیچ وقت آرزوی حكیمان الهی، آرزوی لغوی كه بی مصداق باشد نیست، آرزوی معنی دار است.
باید روی این موضوعات فكر كنیم كه اولاً: بهترین چیز و بهترین هدیه ی خدا ظهور امام زمانg است. ثانیاً: سرعت ظهور حضرت به همّت ما بستگی دارد و این که سعی کنیم جهت زندگی خود را در جهت ظهور حضرت تنظیم کنیم، در آن صورت اگر قبل از ظهور هم بمیریم به مقصد خود خواهیم رسید، اصل این است كه این ارتباط برقرار شود.
سؤال: در راستای توجه به فرهنگ انتظار و عمق بخشیدن به آن، همّت خود را بیشتر در ایجاد آمادگی جامعه صرف کنیم یا در اصلاح امور فردی تلاش نماییم؟
جواب: عنایت داشته باشید که انتظار فرج یک فرهنگ است، آن هم فرهنگی كه تحت عنوان فرهنگ اهل البیتh مطرح است، باید ابتدا معنی فرهنگ اهل البیتh برای تک تک افراد جامعه تبیین شود تا معلوم گردد رجوع به حضرت صاحب الامرg رجوع به چه فرهنگی است. در این مسیر بیش از آن که بخواهید عده ی زیادی را متوجه آن فرهنگ بنمائید، باید سعی شود عمق آن فرهنگ درست روشن شود تا خودش جایگاه تاریخی خود را بیابد. بالأخره جایگاه تاریخی فرهنگ مهدویت مشخص است. هر وقت آن فرهنگ درست مطرح شد به خودی خود جای خود را در تاریخِ مخصوص به خود باز می کند.
اگر فرهنگ اهل البیت(ع) به همان عمقی که هست تئوریزه شود، به خودی خود جای آن در عالم پیدا می شود و ظهور محقق می گردد. تلاش بفرمائید برای مردم روشن شود خداوند خانواده ای را با اراده ای خاص به عنوان خلفاء خود در زمین قرار داده و آن ها را با علمِ موهبتی و لدُنّی پرورانده تا زمین بدون حجت نماند و راه و رسم درست زندگی کردن گم نشود. بشریت باید این خانواده را بشناسد و جایگاه آن ها را در هستی بفهمد تا بتواند خود را به آن ها بسپارد و در زندگی زمینی به ثمر برسد.[90] همین طور که ملاحظه کردید چگونه فرهنگ ولایت فقیه - که طلوع همان فرهنگ مهدویت است- جایگاه تاریخی خود را پیدا کرد و با آن همه فتنه که جهت حذف آن می شود به حرکت تاریخی خود ادامه می دهد. علت موفقیت های پی در پی ولایت فقیه در تبیین درست آن توسط انسان بزرگی چون امام خمینی«رضوان الله علیه» بود. آیا فرهنگ مهدویت کمتر از فرهنگ ولایت فقیه است که می خواهیم سرسری از آن بگذریم؟ همین که تصور درستی از ولایت فقیه در بین اذهان پدید آمد همه ی ذهن ها به سوی آن روی آورد، چون در ابتدا تبلیغ کرده بودند ولایت فقیه، ولایت آخوندها است، وقتی معلوم شد اساساً آن ولایت، ولایت شخص نیست، ولایت فقه است و حاکمیت حكم خدا به روش امامان معصومh، دل ها و زبا ن ها یک پارچه به سوی آن روی آوردند و دشمنان با آن همه تهمت نتوانستند آن را از تاریخ بیرون کنند بلکه برعکس، زمینه ی بی تاریخی و گسسته شدن از تاریخ را برای خود فراهم نمودند. برای رجوع به فرهنگ مهدویت ابن عباس شدن کافی نیست او چون جایگاه امام معصوم را نمی دانست وقتی حضرت امیرالمؤمنین(ع) معاویه را عزل كردند گفت: علی اشتباه كرد! ، باید مالك اشتر شد كه جایگاه امام را می فهمد و امروزه بحمدالله اگر ابن عباس هایی وجود دارند، مالک اشترهای فراوانی نیز در حال پروریدن می باشند به طوری که جوانان ما دیگر از حرف های سطحی جهت تبیین دین خسته شده اند و به اندیشه ای نظر دارند که عقل و دل را یک جا قانع کند و نمونه ی عالی چنین فرهنگی در آثار حضرت روح الله«رضوان الله علیه» به خوبی پایه ریزی شده است.
مردم به خوبی آماده اند كه بفهمند جایگاه واسطه ی فیض در هستی چگونه است، از ما نه تنها دلیل می خواهند بلکه امكان اتصال به آن مقام را جستجو می کنند. آمادگی به این معنی است که امروزه جوانان ما فهمیده اند حرف های فرهنگ مدرنیته حجاب حقیقت است و باید از آن به سوی فرهنگ مهدویت عبور کرد و به تمدن اسلامی نظر نمود. آن جوان هایی که نسبت به دین بی تفاوت شده اند به جهت این است كه تصور می کنند آنچه در دین مطرح است اندیشه های بزرگ و عمیق را مخاطب قرار نداده. آیا احساس نكرده اید كه بعضی از این جوانان و حتی آن هایی که لاابالی گری پیشه کرده اند آمادگی یك نحوه عارف شدن را در خود دارند؟ فكر می كنید اکثر این ها اگر حق را به همان صورتِ همه جانبه که حضرت امام«رضوان الله علیه» مطرح کردند، بیابند نمی پذیرند؟ تمام این مشکلات با مطرح کردنِ صحیح مهدویت رفع می شود و در ذیل طرح درست چنین اندیشه ای تاریخ به کلی ورق می خورد.
سؤال: کدام یک از ابعاد انسانی است که باید بیشتر رشد کند تا تاریخ مهدیg شروع شود؟
جواب: دو چیز است که همیشه تاریخ ساز بوده یکی به صحنه آوردن «دل» و دیگری ایجاد روحیه ی انقلابی. همین طور که مسلمانان صدر اسلام با این دو شاخصه تاریخ اسلام را پایه ریزی کردند. عقل چیز خوبی است ولی کافی نیست، عقل کمک می کند که راه از چاه تشخیص داده شود ولی دل است که باید حرکت کند. از طرفی اگر روح انقلاب در ما رشد نکند دل را در مسیر شکستن حجاب های ظلمانی به کار نمی گیریم. امروزه در جوانان ما «دل» در صحنه است و به همین جهت به دنبال شور و شعف هستند و با شعار «مهدی جان، مهدی جان» می خواهند نیاز به شور و شعف خود را ارضاء كنند كه البته اگر جهت گیری معرفتیِ عمیقی پیدا كنند منجر به روحیه ای عارفانه خواهد شد. این که عده ای از جوانان ما می خواهند با موسیقی به شور و وَجْد بیایند چون می خواهند با دل خود زندگی کنند. روح زمانه، روحِ به صحنه آوردن «دل» است. اگر دل درست به صحنه آمد گمشده اش كه «سلطان دل ها» است، یعنی امام زمانg را پیدا می كند و فرهنگ اهل البیتh چنین ظرفیتی را دارد که دل ها را به صورتی صحیح تغذیه کند. همان مطلبی كه پروفسور كُربن می گوید كه « آنچه غزالی در آخر عمر به آن رسید- كه با قلبش باید زندگی دینی را ادامه دهد- امامان شیعه از اول روی آن تأكید می كردند» با توجه به این امر آیت الله جوادی«حفظه الله تعالی» می فرمایند: «هرچه حرف حسابی غزالی دارد مربوط به آخر عمرش است كه شیعه شده است».
به هر حال امروز فرهنگ شیعه که رجوع به اهل البیتh است و به صحنه آمدن دلِ ایمانی، نیاز زمانه است و باز تأکید می کنم نمونه ی عینی آن حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» می باشد. حضرت امام ابتدا دل خود را با نور اسلام و حُب اهل البیتh زنده كردند و از همان طریق با خطاب قراردادن دل مردم، با مردم حرف می زدند. شاید این جمله ی شهید آوینی« رحمه الله علیه» كه می گوید: «مردم بیش از آن كه با عقلشان زندگی كنند، با دل شان زندگی می كنند» حرف امروز تاریخ ما است و به واقع باید روح زمانه را شناخت و آن را هدایت كرد، یعنی شور و وَجْدِ موجود را با تغذیه ی دل از طریق فرهنگ معصوم جواب داد، چون اساساً فرهنگ معصوم، فرهنگ قلب است، آن ها قلب مطهّر خود را در معرض حق قرار دادند و خداوند هم « دل» آن ها را نورانی كرد، پس دل باید در صحنه باشد ولی این دل باید از آلودگی پاك گردد تا به وَجْد و شعف حقیقی دست بیاید و این یعنی رجوع به فرهنگ ائمه ی معصومین h كه سراسر دارای دل مطهر هستند و با چنین دلی باید شور انقلابی خود را تا آخر محفوظ نگه داشت و در ایجاد تاریخ مهدیg سر از پا نشناخت.
پس باید جرأت كنیم به كل جهانِ موجود «نه» بگوییم و زمانه را جهت ظهور باطنی ترین بُعد هستی آماده نماییم. ان شاء الله.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
منابع
قرآن
نهج البلاغه
بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی
فصوص الحکم، محی الدین بن عربی
الکافی، ابی جعفر محمدبن یعقوب کلینی، چاپ دار الكتب الاسلامیه
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید
امالی، شیخ صدوق
تفسیر عیاشی، محمدبن مسعود عیاشی، چاپخانه علمیه تهران
شرح مقدمه قیصری، سید جلال الدین آشتیانی
ارشاد، محمدبن محمدبن النعمان، چاپ كنگره شیخ مفید
کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، چاپ دارالكتب الاسلامیه
تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، چاپ انتشارات جامعه مدرسین
المعجم الموضوعی لاحادیث لامام مهدیg، الکورانی
ظهور نور، علی سعادت پرور
نجم الثاقب، میرزا حسین نوری
سیمای حضرت مهدیg در قرآن، هاشم بحرانی
استراتژی انتظار، اسماعیل شفیعی سروستانی
امام مهدیg، سید محمد صدر
منتخب الاثر، لطف الله صافی گلپایگانی
مجله انتظار
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی
مجلة موعود
ینابیع المودة، قندوزی
اثبات الهداة
غیبت نعمانی، محمد ابن ابراهیم نعمانی
شرح بر زادالمسافر،سید جلال الدین آشتیانی
مشارق الدراری، سعیدالدین سعید فرغانی
الخرائج و الجرائح، قطب راوندى
كشف الغمه فی معرفه الأئمة
جامع الاسرار،سید حیدر آملی
الأربعون حدیثا،شهید اول
تشیع و انتظار، محمدتقی خلجی
تاریخ ما بعدالظهور، محمد صدر
إعلام الورى بأعلام الهدى، شیخ طبرسى
صحیفه ی امام خمینی«رضوان الله علیه»
الرّیاض النضره، محبّ طبری
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده
· آشتی با خدا ازطریق آشتی باخود راستین
· جوان و انتخاب بزرگ
· ده نكته از معرفت النفس
· فلسفه حضور تاریخی حضرت حجتg
· مبانی معرفتی مهدویت
· مقام لیله القدری فاطمهi
· زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان
· دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی
· بصیرت فاطمه زهراi
· جایگاه و معنی واسطه فیض
· امام خمینی و خودآگاهی تاریخی
· انقلاب اسلامی، باز گشت به عهد قدسی
· جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم
· مبانی نظری و عملی حب اهل بیتh
· آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود
· راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
· تمدن زایی شیعه
· حقیقت نوری اهل البیت
· امام و امامت در تکوین و تشریع
· امام و مقام تعلیم به ملائکه