باسمه تعالی
1- کتاب «رمضان دریچه رؤیت» با رویكرد سیر الی الله در سایه ی جوع، صوم و ماه رمضان، حاصل سلسله ی مباحث استاد طاهرزاده جهت آمادگی روح انسان در راستای اُنس قلب با انوار الهی است. این کتاب در صدد است ما را متذکر راه هایی نماید که می توانیم از حاکمیت نفس امّاره رها شویم.
ابتدا به نحوه ی وجود انسان در عالم می پردازد که آیا انسان در ذات خود چنین استعدادی را دارد که بتواند با حقایق عالَم اَعلا ارتباط پیدا کند، اگر می تواند چگونه باید عمل کند تا آن ارتباط برقرار شود؟ روشن می کند با توجه به جایگاه و وسعت نفس ناطقه ی انسان، انسان موجودی است بالاتر از بدن مادی و مقصد تمام دستورات دین و تکلیف های الهی بر این اساس است که انسان در صحنه ی عمل از خودِ برتر و جنبه ی معنوی و روحانی خود غافل نشود وگرنه قالب زندگی می ماند و قلب آن می رود و بر این مبنا جایگاه «جوع» و «صوم» را مشخص می نماید. هنر این نوشتار آن است که ابتدا بین «جوع» و «صوم» و «ماه رمضان» تفکیک قائل شده تا خواننده بتواند از هرکدام بهره ی لازم را نصیب خود بنماید.
2- کتاب متذکر این نکته است که حقایق، پدیده های نوری عالم هستند که به جهت نحوه ی وجودیِ برتری که دارند همواره در تجلی اند و لذا اگر انسان بتواند حجاب های بین خود و آن ها را کنار بزند جان او تحت تأثیر تجلیات نور آن حقایق قرار می گیرد و از کمالات مخصوصی که هر حقیقتی با خود دارد بهره مند می شود. سپس به این نکته می پردازد که روزه داری از موضوعاتی است که اگر در زندگی انسان ها جای خود را باز کند موجب می شود تا آنچه عقل فهمید، دل احساس کند.
3- سخنران محترم بر این نکته تأکید دارد که اگر کسی زیبایی زندگی را در گرسنگی ندید هنوز سالک نیست و نمی تواند حرکت به سوی مسیری را شروع کند که به مقصد متعالی جان او راه دارد و نشان می دهد آن هایی که به جایی رسیده اند تمام عمر با گرسنگی مأنوس بوده اند، آن ها غذا نمی خوردند که سیر شوند، غذا می خوردند که برای ادامه ی بندگی، قوّت بگیرند. می گوید: امیرالمؤمنین(ع) یکی از خصوصیات شیعیان را آن می دانند که به جهت روزه داری شکم هایشان به پشتشان چسبیده است.[1] و خداوند نیز به رسول خودf می فرماید: «یَا مُحَمَّدُ مَا أَبْغَضْتُ وِعَاءً قَطُّ كَبُغْضِی بَطْناً مَلْآنا»[2] اى محمّد! من هرگز ظرفى را مانند شكمِ پر دشمن نداشته ام.
4- از جمله نکات مهمی که کتاب با خواننده ی خود در میان می گذارد این نکته است که وقتی در زندگیِ انسان رجوعِ به «جوع» شروع شد و برکات آن معلوم گشت، انسان به دنبال زیباترین و کامل ترین شکلِ جوع خواهد بود و لذا از خود می پرسد مرز جواب به میل هایش کجاست و چگونه باید بر میل ها حاکم شود و در این مسیر متوجه «صوم» می شود که شکل مدیریت شده ی جوع در ذیل شریعت الهی است و وقتی خواست در پرتو صوم به بالاترین منازل معنویت برسد به «ماه رمضان» دل می بندند که حضرت سجاد(ع) مشخصه ی آن ماه را داشتن محرّمات فراوان می دانند و می فرمایند: «جَعَل لَهُ مِنَ الْحُرُماتِ الْمَوْفُورَةِ و الْفَضائِلِ الْمَشْهُورَةِ» خداوند برای آن ماه محرّمات فراوان و فضایل مورد توجهی قرار داد و بر این مبنا مشتاقانِ صعود به عالم اعلا احترام خاصی برای ماه رمضان قائل اند.
5- معلوم است که وقتی امیال نفس امّاره به میان آمد، ما از ارتباط با عالم بیکرانه ی معنویت محروم می شویم. حال اگر بفهمیم چگونه نفس امّاره، منبعِ بزرگی از شعف و مهربانی و رحمت، یعنی ارتباط با خدا را از ما می گیرد، متوجه می شویم با جدّیت تمام باید مسئله مان را با نفس امّاره حل کنیم. زیرا «نزد اهل دل آشکار است که نیل به جایگاه بلند معنویت ممکن نیست مگر با ریاضت های روحی و عقلی و با اندیشه های مقدس قلبی، پس از آن که جان آدمی از پلیدی های عالم طبیعت، پاک و پاکیزه شود» و روزه مرحله ی پاک کردن پلیدی های طبیعت را از جان آدمی به عهده دارد. و با این نگاه شما در این کتاب إن شاءالله مقصد روزه داری را خواهید شناخت و مقصد ما نیز در ارائه ی این کتاب به خوانندگان جز این نیست به امید آن که بذری باشد در زمین مستعد جان روزه داران.
گروه فرهنگی المیزان
باسمه تعالی
بنده نکاتی را به عنوان مقدمه عرض می کنم به امید آن که عزیزان بتوانند اصل آن نکات را در کتاب دنبال بفرمایند.
1- ازآن جایی که ما باید خود را برای ابدیت بسازیم لازم می آید راه کارهای مخصوصی را دنبال کنیم که صرفاً به بدن و جسم نظر ندارند و با «جوع» و «صوم» راه کار عبور از حاکمیت بدن و پرورش یافتن در حیاتی متعالی تر از حیات دنیایی را می توان شروع کرد.
2- حاکمیت امیال بدن بر انسان، از جمله موانع «لِی مَعَ الله»بودنِ بشر و صاحب «وقت»شدن است. با «جوع» و «صوم» است که این موانع برطرف می شود و معراج انسان شروع می گردد زیرا:
برگشاده روح بالا بال ها
تن زده اندر زمین چنگال ها
3- «جوع» و «صوم» از آن نوع درمان هایی است که درد عشق را درمان می کند و بُعد را به قرب تبدیل می نماید و انسان در راستای رجوع به «جوع» و «صوم» به خود می گوید:
فکر بهبودِ خود ای دل ز ره دیگر کن
درد عاشق نشود بِهْ ز مداوای حکیم
4- حاکمیت بر بدن، انسان را از دنیا آزاد می کند و زهد در دنیا را که از جمله ی بهترین عبادات است به انسان برمی گرداند تا انسان بر فراز دنیا از تنگنای زندگی آزاد گردد و از سنگ هایی که با پرخوری همواره بر پاهای پرواز خود می بندد نجات یابد. زیرا به ما گفته اند:
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
5- انسان روزه دار با روزه داری، عهد قدیم خود با خدا را تجدید می کند و با ظهور این عهد بقیه ی عهدها نیز ظهور خواهند کرد و به همین جهت رسول خداf فرمودند: «لکل شیئ بابٌ و باب العباده الصوم»[3] با روزه داری دیگر عبادات نیز رونق می گیرند و استوار می شوند.
6- روزه داری امید نجات از بحران های اخلاقی را در انسان تقویت می کند و انسان می فهمد حدّ بشر تنها آن اندازه ای نیست که جسمِ انسان به انسان تحمیل می کند.
7- خردمندان، عمل زده نیستند هرچند تنها عملی، عمل است که خردمندان انجام دهند. روزه آن نوع عملِ خردمندانه ای است که با یک نوع بی عملی همراه است ولی بیکاری و تنبلی را به همراه نمی آورد.
8- از آن جایی که دلبستگی به حق در ذات انسان نهفته است، اگر دلبستگی به بدن بخواهد دلبستگیِ ما را نسبت به حق تحت تأثیر خود قرار دهد وظیفه داریم با «جوع» و «صوم» آن عهد ذاتی را تازه کنیم و به خود آییم و ناخود را خود نپنداریم.
9- وقتی پذیرفتیم هرگز نباید تسلیم زندگی سرد و منجمد دنیا شویم و زندگی را تنها در برآوردن حوائج بدن محدود کنیم، از طریق «جوع» و «صوم»، چشم دل را به افق های بلند معنویت می دوزیم تا مفتخر به دیدار انوارِ آشنایی شویم که از جنس جان است و نه از جنس تن. در این حال درست است که تنهائیم ولی احساس غربت نمی کنیم. گفت:
وصال حق ز خلقیّت جدایی است
ز خود بیگانه گشتن آشنایی است
چو ممکن گَرد امکان بر فشاند
به جز واجب دگر چیزی نماند
10- نجات از همان جایی می آید که خطر از آن جا آمد یعنی با گرفتارشدن در لذّات بدنی، با روزمرّگی ها و تنگناهای زندگیِ دنیایی روبرو می شویم و با آزادشدن از لذات بدنی از طریق «جوع» و «صوم»، نجات را در همان جایی جستجو خواهیم کرد که خطر از آن جا آمد.
این شما و این کتابی که می خواهد نجات را از همان جایی جستجو کند که خطر نیز در آن جا قرار دارد.
طاهرزاده
بسم الله الرحمن الرحیم
همین طور که شما با حسّ خود متوجه وجود واقعیت های محسوس می شوید و به طور بدیهی می دانید حسّ شما به شما دروغ نمی گوید، همین طور می دانید که با تعقل متوجه وجود حقایق معقول در عالم می شوید و درک می کنید عقل تان به طور بدیهی واقعیت های معقول را می یابد و به شما دروغ نمی گوید. در همین راستا انسانی که عقل خود را درست به کار گیرد می تواند متوجه واقعیت های معقول باشد. معقولاتِ عالم هستی حقایقی هستند از جنس مجردات و چون در تغییر نیستند به آن ها حقایق می گویند، بر عکس پدیده های مادی که محقق و پایدار نیستند و دائماً در تغییر می باشند.
حقایق، پدیده های نوری عالم هستند که به جهت نحوه ی وجودی برتری که دارند همواره در تجلی می باشند، اگر جان انسان بتواند حجاب های بین خود و آن ها را کنار بزند جان انسان تحت تأثیر تجلیات نور حقایق قرار می گیرد و از کمالات مخصوصی که هر حقیقتی با خود دارد بهره مند می شود.
پس از آن که به کمک عقل متوجه وجود حقایق شدیم، قدم بعدی آن است که انسان به کمک قلب آمادگی ارتباط با حقایق را در خود ایجاد کند. عقل، متوجه وجودِ حقایقی مثل خدا و ملائکه و اسماء الهی و سنن جاری در هستی می شود، ولی علم به وجود آن حقایق یک بحث است و ارتباط پیدا کردن با آن ها بحث دیگری است. عقل هدیه بزرگی است که خداوند به بشر مرحمت فرموده تا بشر متوجه وجود حقایق شود، اما دل چیز دیگری است که اگر به کار گرفته نشود آن طور که شاید و باید از آن چه از طرفِ عقل به دست آورده، بهره ی کافی نمی برد. زیرا آنچه ارزش وجودِ حقایق را برای ما ملموس می کند، ارتباط و اُنس با حقایق است و چون عقل می فهمد نورانیت حقایق مطلوب جان انسان است، مسیر ارتباط با حقایق را نیز متذکر می شود تا بعد از فهم حقایق زمینه ی ارتباط با حقایق را با پای عبودیت فراهم کنیم و جان مان هماهنگی لازم با عالم اعلا را در خود ایجاد کند.
عبودیت مجموعه ای از حالات عقلِ عملی است تا آن چه را عقل به آن نظر کرد و متوجه وجود آن شد، جان انسان با آن ارتباط برقرار کند. در این حالت است که انسان آهنگی خاص علاوه بر آنچه عقل نظری به دست آورد، در خود احساس می کند که به آن تعبّد می گویند. تعبّد، حیاتی روحانی است که موجب تحرک عقل نظری می شود و آن را به ثمر می رساند. تعبّد نحوه ای از حیات است که موجب عزمی خاص در انسان می گردد تا انسان در آن حالت اراده کند رابطه ای بین او و حقایق ایجاد شود و جان او در مرتبه ای خاص از عالم وجود قرار گیرد که تحت تأثیر پرتو انوار غیبی باشد.
دانستنِ حقیقت، کار عقل است و انسان از طریق عقل آگاه می شود چه حقایقی در عالم هستی وجود دارد، اما آن اراده ای که سبب می شود تا انسان به دانایی های متعالیِ خود بسنده نکند و با آن ها اُنس بگیرد، مربوط به روحیه ی عبودیت انسان می باشد و اُنس با حقایق با به صحنه آمدن قلب، عملی می شود. اُنس با حقیقت و اتحاد با آن کار قلب است و از طریق تعبد محقق می شود و تفاوت فلسفه و عرفان در همین نکته است که عرفان روح اُنس با حقایق را در انسان تقویت می کند.
وقتی معنای تعبد روشن شد و توانستیم جایگاه آن را بشناسیم و به عنوان یک مبنا جهت فعلیت دادن به باورهای خود آن را وارد زندگی کردیم، در طول مباحث دائماً از زوایای مختلف متذکر آن خواهیم شد که چگونه شریعت الهی در صدد است انسان ها از طریق تعبد با حقایق مرتبط شوند.
یکی از موضوعاتی که اگر در زندگی انسان ها جای خود را باز کند موجب می شود تا آنچه عقل فهمید دل احساس کند، روزه داری است.
اگر مبانی عقلی و قلبیِ روزه در کنار هم مطرح شود قلب و قالبِ روزه وارد زندگی انسان ها می شود و بهره ای که خداوند برای بندگانش اراده کرده ظهور می کند و مسلّم این هدیه ی بسیار ارزشمندی است.
ابتدا باید روشن شود نحوه ی وجود انسان در عالم چگونه است، آیا انسان در ذات خود چنین استعدادی را دارد که بتواند با حقایق عالَم اَعلا ارتباط پیدا کند؟ اگر می تواند بر چه اساسی است و چگونه باید عمل کند تا ارتباط برقرار شود؟ همه ی عزیزان مستحضرند که با توجه به جایگاه و وسعت نفسِ ناطقه ی انسان، انسان موجودی بالاتر از بدن مادی است و مقصد تمام دستورات دین و تکلیف های الهی بر این اساس است که انسان از خودِ برتر و جنبه ی معنوی و روحانی خود در صحنه ی عمل غافل نشود وگرنه قالب زندگی می ماند و قلب آن می رود.
وقتی انسان متوجه شد دارای یک جنبه ی روحانی و قدسی و یک جنبه ی زمینی است و هر کس در عالمِ «ترکیب» قرار دارد، قدم بعدی آن است که در عالم ترکیب، جای هر یک از بدن و روح را تعیین کند. در این صورت است که جای اصل و فرع مشخص می شود و بدنی که در حدّ یک ابزار است جهت تعالی روح، به جای مقصد انسان قرار نمی گیرد و امیال بدن هدف زندگی نمی شود. وقتی عقل و قلبِ انسان متوجه شد که جنبه روحانی او اصل است و دارای استعدادی است که تا همنشینی خدا امکان صعود دارد و مقامش مقام فوق ملائکه است و حقیقت او از روح صادر شده و خداوند به جهت عظمت آن روح، آن را به خود نسبت داده و می فرماید: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی »[4] و از روح خود در کالبد انسان دمیدم. می فهمد باید مواظب باشد جایگاه خود را پایین نیاورد.[5] خداوند بنیاد انسان یعنی روح او را به خودش نسبت داد تا از عظمت و جایگاه متعالی آن خبر دهد. حافظ می فرماید:
چگونه طوف کنم درفضای عالَم قدس
که در سراچه ی «ترکیب» تخته بندِ تنم
حافظ می داند باید در این زندگی که ترکیبی از روح و جسم است، غلبه ی جسم کم شود تا بتواند در فضای عالم قدس و معنا سیر کند و طواف نماید. او حاضر نیست از حقیقت قدسیِ خود بگذرد و به تن و امیال آن قانع شود. متوجه است در سراچه ی ترکیب قرار دارد و مثل فرشتگان نیست که بدون انتخاب، به اقتضای ذات خود عمل کند، از خود می پرسد چرا من در این عالمِ ترکیب، تخته بند تن خود شده ام و طواف در عالم قدس را فراموش کرده ام، متوجه است باید برنامه ای بریزد تا از حقیقت خود محروم نشود و خود را در آن استعدادی وارد کند که می تواند همنشین خدا شود لذا ندا سر می دهد:
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
هرچند می داند این کار خون دل خوردن می خواهد و باید از میل های تن دل بکند و لذا در ادامه می گوید:
اگر ز خون دلم بوی شوق می آید
عجب مدار که همدرد ناقه ی ختنم
سعی می کند با هر خون دلی که شده جای این تنی را که حجاب حقیقت اوست تعیین کند. این جاست که پای جوع و صوم و رمضان پیدا می شود و شوق رسیدن به محبوب در انسان شعله می کشد و می بیند شأنی دارد که می تواند بر اساس این شأن تا همنشینی خدا جلو برود و در این منظر است که «طلب»، شعله می کشد و سیر شروع می شود و تا کسی به طلب نرسد نمی تواند در راستای عبور از امیال تن به سوی حقیقت قدسی، قدم بردارد.
هر سالکی ابتدا با عقلش متوجه می شود استعدادهای بسیار متعالی دارد که امکان حضور در عالم معنا را به او می دهند و می فهمد برای حضور در آن عالم باید تکلیف تن خود را مشخص کند و نگذارد تن او برای او تکلیف تعیین نماید و این شروعِ «فنا» است. زیرا «فنا» چیزی نیست جز عزمی که انسان حکم خدا را بر حکم نفس امّاره اش ترجیح دهد. انسان در راستای حاکمیت حکم خدا، آرام آرام روح خود را به تعادل نزدیک می کند و متوجه گوهری می شود که در جانش نهفته است و برای نزدیکی به آن گوهر، «طلب» شروع می شود و آن با تقیّدِ بیشتر به احکام الهی، زبانه می کشد و بهتر احساس می کند این تن مزاحم است و باید با روزه و جوع مزاحمت آن را کم کرد. زیرا در راستای مقابله با تن است که هرچه بهتر معلوم می شود انسان باید گوهر آسمانی خود را بر بُعد غیر قدسی اش ترجیح دهد. با توجه به این امر است که مولوی ندا سر می دهد:
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده ام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریده ام
دل را ز خود برکنده ام با چیز دیگر زنده ام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده ام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهدکه ترساند مرا پنداشت من نادیده ام
من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده ام
حبس ازکجا من ازکجا مال که را دزدیده ام
پوسیده ای درگور تن رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دَم کزگور تن ریزیده ام
حافظ با توجه به حضور قدسی نفس ناطقه ی انسان در عالم غیب به خودش تذکر می دهد:
تو را ز کنگره ی عرش می زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
او راز محرومیت خود را با خود در میان می گذارد که چرا و چگونه شد که در دام دنیا گرفتار شده ای در حالی که می توانی در گلستان عالم عرش و معنا حضور داشته باشی.
مولوی راز محرومیت را دل بستن به لقمه های دنیایی می داند و برای رهایی از آن به خود می گوید:
بهر لقمه گشت لقمانی گرو
وقت لقمان است ای لقمه برو
زیرا لقمانِ جان انسان در جایی بالاتر از این دنیا آشیان دارد و باید همچون حضرت خلیل دل را متوجه آن عالَم بگرداند و از امور فانی و ناپایدار به عالم بقاء و ثبات نظر کند، همچون عارف نامدار عبدالرحمن جامی به خود می گوید:
تویی آن دست پرور مرغ گستاخ
که بودت آشیان بیرون از این کاخ
چه شد زان آشیان بیگانه گشتی
چو دونان مرغ این ویرانه گشتی
خلیل آسا دم از ملک یقین زن
نوای لا اُحِبُّ الْآفلین زن
عارف سالک نیمه های شب بلند می شود و به خود می گوید: چرا مشغول دنیا شدی؟ خجالت نکشیدی که دنیا را مقصد گرفتی؟ آخر چرا اینجائی شده ای در حالی که مال این جا نیستی؟ و با این تذکرات، «طلب» شروع می شود و شوق به سوی منزل اصلی سر بر می آورد و در آن حال خود را با تنی خاکی و جسمی گوشتی روبه رو می بیند که سنگینی می کند و با گرسنگی می تواند آن را بتراشد و از این طریق شوقِ به جوع شروع می شود. جوع یعنی این که انسان خود را از سنگینیِ جسم که مانع پرواز روح می شود، آزاد کند به همین جهت به خود می گوید:
نان گِل است و گوشت، کمتر خور از این
تا نمانی همچوگِل اندر زمین
انسان چون گِلِ خوار شد به زمین می چسبد و برای آزادی از زمین باید خود را از میل تن بیرون کند و بگوید: «صد جان شیرین داده ام تا این بلا بخریده ام» بلای گرسنگی را ارزان نخریده ام که به راحتی زیر پا بگذارم. اسیربودن در امیالِ جسم، عین فروافتادن در گور تن است که با نظر به چیزی بالاتر از تن و با روزه داری، جان در معرض صوراسرافیل قرار می گیرد و از گورِ خود آزاد می شود. گفت:
پوسیده ای درگور تن، رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دَم کزگور تن ریزیده ام
در این حال میل به جوع شروع می شود و گرایش به دنیا سرد می گردد.
اگر طلبِ رجوع به حقیقت آسمانی در کسی به وجود آمد دیگر نمی تواند دنیا را دوست داشته باشد، گرمای جذبه های دنیایی در او سرد می شود، نه دیگر به امور دنیایی گوش می دهد و نه به آن ها نظر می اندازد. تجلی شوقِ به حق آن است که نمی تواند دنیا را بخواهد، دیگر دنبال کسی که از دنیا سخن می گوید راه نمی افتد. چشمش دیگر به دنیای زودگذر نیست و راز توصیه ی قرآن را می فهمد که می فرماید: «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِه أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فیه»[6] چشمان خود را به بهره هایی که به مردان و زنان کافر دادیم - که آن بهره ها شکوفه های زودگذر زندگی دنیا است- خیره مکن. با رعایت دستوری که در این آیه هست نور خداوند به قلب انسان می رسد و دیگر نمی تواند دنیا را با نگاه خریداری نگاه کند. نشانه ی تجلی عدمِ میل به دنیا و توجه به حق، علاقمندی به جوع و گرسنگی است، تا انسان را از دنیادوستی آزاد کند و امکان پروازِ روح را به سوی عالم ملکوت فراهم سازد.
جوع یا گرسنگی شروع لازمی است، هیچ کس به جایی نرسید مگر این که خورش او جوع باشد. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ی160 نهج البلاغه در وصف پیامبران می فرمایند: «به موسی(ع) بنگر، از سبزیِ زمین می خورد، چندان که به خاطر لاغری، رنگ آن سبزی از پوست تُنک شکم او نمایان بود و به عیسی بنگر که سنگ را بالین و جامه ی درشت بر تن می کرد و خورش او گرسنگی بود، مرکب او دو پایش و خدمتگزار وی دست هایش بود. پس به پیامبر خود اقتدا کن که از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا ننگریست چندان که گوشه ی چشمی بدان افکند، شکم او از همه خالی تر ... در زندگی رسول خداf برای تو نشانه هایی است که تو را به زشتی ها و عیب های دنیا راهنمایی می کند، چه او با نزدیکان خود گرسنه به سر می بردند ... از دنیا برون رفت و از نعمت های آن سیر نخورد و به سلامتی به آخرت وارد شد و گناهی با خود نبرد، سنگی بر سنگی ننهاد تا جهان را ترک گفت».
با دقت در سیره ی بزرگانِ دین می توان نتیجه گرفت: اگر کسی زیبایی زندگی را در گرسنگی ندید هنوز سالک نیست و نمی تواند حرکت به سوی مسیری را که راه به سوی مقصد متعالی جان او دارد شروع کند. آن هایی که به جایی رسیده اند تمام عمر با گرسنگی مأنوس بوده اند، غذا نمی خورند که سیر شوند، غذا می خورند که برای ادامه ی بندگی، قوّت بگیرند. امیرالمؤمنین(ع) یکی از خصوصیات شیعیان را آن می دانند که به جهت روزه داری شکم هایشان به پشتشان چسبیده است. «قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا سِیمَاءُ الشِّیعَةِ قَالَ صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ عُمْشُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُكَاءِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیَامِ حُدْبُ الظُّهُورِ مِنَ الْقِیَام » از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدند: نشانه ی شیعه چیست؟ فرمودند: زردى چهره ها از بی خوابى، ترى چشم ها از گریه، خشكى لب ها از تشنگى، لاغرى شكم از روزه، خم شدن پشت ها از نماز.[7] در روایتی قدسی خداوند خطاب به رسول خود می فرماید: «یَا مُحَمَّدُ مَا أَبْغَضْتُ وِعَاءً قَطُّ كَبُغْضِی بَطْناً مَلْآنا»[8] اى محمّد! من هرگز ظرفى را مانند شكمِ پر دشمن نداشته ام. گرسنگی فقط در آن حدی که انسان را از پای در آورد برای انسان تقدیر نشده و تحت عنوان «اَکْلِ مَا لَابُدّ مِنه» از آن نام برده اند یعنی آن مقداری که از آن چاره ای نیست که انسان بخورد، زیرا جوع در جای خود جهت امور دنیایی و آخرتیِ ما چیز مطلوبی است. امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «قِلَّةُ الْغِذَاءِ أَكْرَمُ لِلنَّفْسِ وَ أَدْوَمُ لِلصِّحَّة» كمى غذا گرامى تر است از براى نفس، و پاینده تر است براى صحت. «مَنْ قَلَّ أَكْلُهُ صَفَى فِكْرُه » هركس خوراکش كم باشد فكر او صاف گردد. «نِعْمَ الْإِدَامُ الْجُوعُ» چه خوب خورشی است گرسنگى . «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى أَشَرِ النَّفْسِ وَ كَسْرِ عَادَتِهَا التَّجَوُّعُ» چه خوب یاوری است گرسنگی در سختگیری بر نفس و شكستن عادت آن».[9]
از رسول خداf روایت شده که فرموده اند: «جاهَدوا أنْفُسَكم بِالْجُوع و العطش، فإنّ الأجرَ فی ذلك كَأجْرِ الْمجاهد فی سبیل اللّه و إنّه لیس مِن عمل أحبّ إلى اللّهِ مِن جوع و عطش».[10] با تشنگى و گرسنگى با نَفْس هایتان مبارزه كنید، همانا پاداش این كار همانند پاداش مبارزه در راه خداست و عملى دوست داشتنى تر از گرسنگى و تشنگى در نزد خدا نیست. و نیز حضرت فرموده اند: «أَفْضَلُكُمْ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَطْوَلُكُمْ جُوعاً وَ تَفَكُّراً وَ أَبْغَضُكُمْ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى كُلُّ نَئُومٍ وَ أَكُولٍ وَ شَرُوب »[11] برترین شما روز قیامت در نزد خدا كسى است كه گرسنگى بیشترى كشیده و تفكر بیشترى نموده باشد و منفورترین شما نسبت به خداوند هر پرخواب و پرخورد و خوراک است. حضرت به اُسامه فرموده اند: «إن استطعت أن یأتیك ملك الموت و بطنك جائع، و كبدك ظمآن فافعل، فإنّك تدرك بذلك أشرف المنازل، و تحلّ مع النبیّین، و تفرح بقدوم روحك الملائكة، و یصلّى علیك الجبّار».[12] اگر می توانی در حال گرسنگى و تشنگى ملك الموت را ملاقات كنی پس این کار را بکن چرا که به بالاترین مقام ها رسیده و با پیامبران هم منزل شوى و ملائكه از دیدن روحت شادمان شوند و خداوند بر تو درود فرستد. و نیز می فرمایند: «أَجِیعُوا أَكْبَادَكُمْ، وأعروا أجسادكم لعلّ قلوبكم ترى اللّه عزّ و جلّ »[13] گرسنگى بكشید و بر بدن هایتان سخت بگیرید شاید دل هایتان خداوند متعال را ببیند.
وقتی در زندگی انسان رجوعِ به جوع شروع شد معلوم است که انسان به دنبال زیباترین و کامل ترین شکل آن است، به این معنا که می خواهد زیر نظر انسان کاملی این کار را انجام دهد. تا به بهترین شکل از زمینی بودن خود کم کند و به سوی آسمانِ معنویت سفر نماید. یک مرتبه متوجه می شود از طرف حضرت حق از طریق رسول خداf فرمان می آید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[14] این آن جوعی است که می تواند زیر فرمان حضرت رحمان به واسطه ی رسول خداf انسان را به تقوا برساند و او را حاکم بر امیال نفسانی خود کند. شما ابتدا باید به حقیقت جوع رسیده باشید تا معنی این آیه برایتان روشن شود و گرفتار افراط و تفریط نگردید و گرنه بعضی آنچنان در جوع و گرسنگی افراط می کنند که روزی یک بادام می خورند چون از یک طرف متوجه اند گرسنگی و جوع چه اندازه حیات بخش است و با گرسنگی چه حالات خوبی به دست می آورند و از طرف دیگر چون در ذیل شریعت الهی عمل نمی کنند، هماهنگ با سایر عوامل موجود در هستی نیستند و لذا به مطلوب حقیقی نمی رسند. اینجاست که من نمی دانم وقتی آیه ی فوق در رابطه با روزه آمد از فرط شادی چه حالی به پیامبرf و مؤمنین دست داد. معلوم است که خداوند مسیر ارزنده ای را در جلو مسلمانان گشودند و با آن قسمت که فرمود: «كَما كُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ» روشن نمودند این مسیری است که انسانیتِ انسان ها اقتضای آن را دارد و هیچ سالکی در هیچ دوره ای از آن مستثناء نیست. خداوند با قسمت اخیر آیه سلوک مسلمانان را به همه ی موحدان تاریخ متصل کرد تا مسلمانان گمان نکنند از آن ها عقب افتاده اند. در آخر آیه روشن می کند؛ هرکس خواست به تقوا برسد و از حاکمیت بُعد ظلمانی خود آزاد شود باید در ذیل شریعت الهی روزه داری کند.
انسان ابتدا باید از خود بپرسد مرز جوابگویی به میل هایش کجاست و چگونه باید برآن ها حاکم شود تا معنی «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» که آخر آیه آمده است را بفهمد و بداند به او خبر دادند از این طریق امکان کنترل میل ها فراهم است و مرز كنترل میل ها نیز مشخص می شود. در این آیه می فرماید: امید است چنین ملکاتی برای شما حاصل شود که بتوانید بر امیال خود حاکم گردید. گفت:
آنقدر ای دل که توانی بکوش
گرچه بهشتت نه به کوشش دهند
در حدیث معراج داریم که خداوند خطاب به پیامبر اکرمf می فرماید: «یَا أَحْمَدُ! إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَكُونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَةِ». ای احمد! اگر دوست داری پارساترین مردم باشی، نسبت به دنیا بی رغبت و به آخرت تمایل داشته باش.
«فَقَالَ: یَا إِلَهِی! كَیْفَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُ فِی الْآخِرَةِ؟ قَالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیَا خِفّاً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَى ذِكْرِی».
پس رسول خداf پرسیدند: ای پروردگار من! چگونه در عمل نسبت به دنیا کاملاً بی رغبت باشم؟ پس پروردگار فرمود: از خوردنی ها و نوشیدنی ها و پوشیدنی ها به کمترین مقدار بسنده کن و برای فردای خود چیزی ذخیره ننمای و دائماً به یاد من باش. تا آن جا که خداوند به رسول خود می فرماید: «اجْعَلْ لَیْلَكَ نَهَاراً وَ نَهَارَكَ لَیْلًا، قَالَ: یَا رَبِّ كَیْفَ ذَلِكَ؟ قَالَ: اجْعَلْ نَوْمَكَ صَلَاةً وَ طَعَامَكَ الْجُوعَ» شبت را چون روز نگه دار و روزت را چون شب قرار بده. آن حضرت پرسید: چگونه این چنین کنم؟ خداوند فرمود: خوابت را نماز و طعامت را گرسنگی قرار بده. می فرماید کسی که گرسنگی را روشنی چشم و شادی قلب خود محسوب کند، وارد بهشت می سازم.
در ادامه می فرماید: «یَا أَحْمَدُ لَوْ ذُقْتَ حَلَاوَةَ الْجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الْخَلْوَةِ وَ مَا وَرِثُوا مِنْهَا؟» ای احمد! ای کاش مزه ی گرسنگی و سکوت و خلوت و تنهایی و آنچه که به خاطر این اعمال حاصل می شود را می چشیدی. «قَالَ: یَا رَبِّ مَا مِیرَاثُ الْجُوعِ؟ قَالَ الحِكْمَةُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَیَّ وَ الْحُزْنُ الدَّائِمُ وَ خِفَّةُ الْمَئُونَةِ بَیْنَ النَّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَا یُبَالی عَاشَ بِیُسْرٍ أَوْ بِعُسْرٍ» پس گفت: پروردگارا! میراث و حاصل گرسنگی چیست؟ پروردگارش فرمود: حکمت و راه یابی به حقایق، و حفظ قلب از وسوسه های شیطان، و تقرب و نزدیکی به من و حزن دائم و نجات از شادی های مستانه، و کم خرجی بین مردم، و اظهار گفتار حق، و آزادشدن از نگرانی از این که زندگی او به سختی بگذرد یا به آسانی.
«یَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی بِأَیِّ وَقْتٍ یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ. قَالَ: إِذَا كَانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِداً». ای احمد! آیا می دانی بنده ی من در چه شرایطی از همه وقت به من نزدیک تر است؟ گفت: پروردگارا، نه. پروردگارش فرمود: آن گاه که گرسنه یا در حال سجده باشد.
شاید سؤالی به بزرگی این سؤال برای انسان وجود نداشته باشد که بخواهد بداند بهترین شرایط برای نزدیکی به خدا کدام است؟ چون هدف اصلی و اساسی هرکس خداوند است و حالا حضرت رسول اکرمf برای رسیدن به این هدفِ بزرگ سؤال می کنند و خداوند «گرسنگی» و «سجده» را بهترین شرایط جهت قرب بنده به خود معرفی می کند. زیرا هر اندازه که انسان، «خود» و میل های خود را نفی کند، به همان اندازه نزدیکی به حق را در خود احساس می نماید. انسان از طریق گرسنگی می تواند میل های خود را نفی نماید که به آن نفیِ أنانیّت گویند و از طریق سجده، احساسِ هست بودن در مقابل خدا در انسان از بین می رود. همه ی این دستورات برای آن است که انسان به گوهر قدسی خود دست یابد و از طبع حیوانی خود آزاد گردد زیرا تا انسان بر طبع حیوانی خود حاکم نگردد نمی تواند با حقایق عالم مرتبط گردد. گفت:
توکز سرای طبیعت نمی روی بیرون
کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد
جایگاه روزه عبارت است از غلبه بر طبع حیوانی جهت رسیدن به حقایق قدسی، دائماً باید به خودمان گوشزد کنیم «تو که از سرای طبیعت بیرون نمی روی، به کوی حقیقت راهت نمی دهند». در شب قدر کسی به کوی حقیقت نظر می کند که حدّ اقل با بیست و چند روز روزه داری بر طبع خود غلبه کرده باشد و با رعایت حرام و حلال الهی یک نحوه هماهنگی باحضرت صاحب الزمانg که صاحب شب قدر است، به دست آورده باشد که این مقام حتی از مقام ملائکه هم بالاتر است، زیرا حقیقت انسان روح است که مقامش مقام همنشینی با خداست.
خداوند در سوره ی قدر مژده می دهد كه اگر سیر و سلوک خود را درست طی کنی و جوع خود را در ذیل برنامه ی شریعت الهی با صوم، مدیریت نمایی و صوم خود را در حریم ماه رمضان شکوفا کنی، به لطف و کرم الهی، به طواف کعبه ی شب قدر نایل می شوی، کعبه ای که محورش آن روحی است که در شب قدر بر قلب انسان کامل نازل می شود. با واردشدن به ماه مبارک رمضان امید رسیدن به چنین احوالی در مسلمانان زنده می شود.
روزه ی ماه مبارک رمضان جهت رسیدن به حقایق معنوی، راه بسیار فوق العاده ای است، از همان ابتدا نیت خود را گسترده کنید تا بیشترین نتیجه را به دست آورید. آن قدر این ماه مقدس است که می فرماید تا روزه نیستی وارد نشو - مگر این که عذری داشته باشی- بدون روزه اجازه ی ورود نمی دهند. عین سرزمین حرم الهی است که اگر انسان مُحرم نباشد اجازه ی ورود ندارد، این یک نحوه نفی انانیّت است تا انسان از خود فانی شود و بتواند به حق باقی گردد. محروم شدن از امیال نفس امّاره، شرط ورود به حرم است تا انسان از برکات مسجد الحرام و کعبه بهره مند شود، جهت ورود به سرزمین رمضان نیز باید روزه دار باشی وگرنه راهتان نمی دهند و ملائکه الله به استقبالتان نمی آیند. وقتی با رعایت آداب مربوطه وارد شدید امید داشته باشید به این که در ماه رمضان انواری از حقیقت بر عقل و قلب شما بریزد و شایسته ی درک شب قدر شوید، با آن خصوصیاتی که آن شب دارد و انسان را از گذشته و آینده آزاد می کند تا به حضور حقایق آسمانی در آید.
از احوالات نورانی که إن شاالله می توانید در ماه رمضان در خود احساس کنید آن نکته ای است که وجود مقدس پیامبرf در رابطه با بسته بودن شیطان مطرح می فرمایند که: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَبْوَابَ الْجِنَانِ فِی هَذَا الشَّهْرِ مُفَتَّحَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا یُغَلِّقَهَا عَلَیْكُمْ وَ أَبْوَابَ النِّیرَانِ مُغَلَّقَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا یُفَتِّحَهَا عَلَیْكُمْ وَ الشَّیَاطِینَ مَغْلُولَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا یُسَلِّطَهَا عَلَیْكُم»[15] اى مردم درهاى بهشت در این ماه باز است، از خداوند بخواهید كه آن ها را بر شما نبندد و درهاى جهنّم بر شما بسته است، از خداوند بخواهید كه آنها را بر شما باز نكند، و شیاطین در بند هستند، از خداوند بخواهید كه آنان را بر شما مسلّط ننماید.
این را می توانید در خودتان احساس کنید که چگونه در شروع ماه از وسوسه های شیطان آزاد هستید. ما گاهی این حالت را نمی شناسیم و تصور می کنیم یک حالت عادی است که برایمان پیش آمده در حالی که خداوند می خواهد ما در ماه رمضان، زندگیِ بدون شیطان را تجربه کنیم. یکی از مشکلاتی که بعضی از دوستان دارند، تصور ناصحیح از حالات معنوی شان است و نمی دانند اگر خودشان علت این حالات خوش هستند چرا این حالات از قبل نبود، در حالی که انسان فعلی همان انسان قبلی است.
بستن شیطان تجربه ای است برای درون ما تا کشش های عبودی برایمان شیرین شود و دنبالش را بگیریم، در شروع هر ماه رمضانی چنین حالتی را به شما لطف می کنند تا آن را بشناسید و دنبال آن را بگیرید و برنامه ریزی کنید تا شیطانِ بسته شده باز نگردد. اگر در ابتدای ماه رمضان دقت بفرمایید متوجه می شوید حالتی در رکوع برایتان پیش می آید که قبلاً نبود، از خود بپرسید این حالت درركوع و سجده ی امروزی کجا بود؟ این رکوع و سجده را به شما دادند که بگویند اگر در زندگی درست سیر کنید بعد از چهل، پنجاه سال به این حالت می رسید. بعضی اوقات زندگیِ آزاد از وسوسه ی شیطانی را به ما می دهند اما می گویند آن را نگه دارید. عموماً ما چون تخته بند تن هستیم کمی از آن را نگه می داریم. اما به کمک شریعت الهی این امکان را فراهم می کنند که اگر دنبال آن را بگیریم به مرور آن حالات تا مرحله ی کاملِ صدق عبودیت جلو می رود تا به صورت کامل به صدق و عبودیت برسیم.
این یک قاعده ای است که همیشه هدایت و فیض از خدا شروع می شود و انسان ها باید آن را دنبال کنند، همین طور که فیض ماه رمضان از خدا شروع شد و شیطان را در آن ماه بر ما بستند ولی ملاحظه می فرمائید که به جهت عهد قلبی که با دنیا داریم، عموماً شیطانِ بسته، باز می شود، عده ای بعد از عید فطر شیطان شان باز می شود. عده ای هم متأسفانه همان هفته ی اول ماه به سراغ شیطان می روند. عده ای از هفته ی دوم دیگر روزه نمی گیرند، بعضی ها هم بعد از بیست و سوم ماه به مسجد نمی آیند. در حالی که در روزهای اول ماه تصمیم دیگری داشتند. به گفته ی حافظ:
عکس روی تو چو در آینه ی جام افتاد
عارف از خنده ی وی در طمع خام افتاد
آینه ی جام یعنی قلب. خنده یعنی شور و نشاطی که در قلب انسان ایجاد می شود. می گوید: چون عکس روی انوار الهی با بستن شیطان، بر قلب انسان می افتد، آدم در طمع خام قرار می گیرد و گمان می کند این حالات تا آخر از همین قرار است، در حالی که این لطف خدا است که بدون استحقاقِ بنده اش، به او ارزانی داشته است و باید آن را برای خود حفظ کند و زندگی را بر اساس حفظ حالات معنوی شکل دهد. انسان در آن حالاتِ خوب ماه رمضان پیش خود می گوید: پس ما می توانیم این کارهایی که در این ماه انجام می دهیم ادامه دهیم و زندگی را با همین حالات و اعمال بگذرانیم، غافل از این که اگر انسان ها به این راحتی خوب می شدند که همه پس از مدتی از اولیاء الهی بودند. این طور نیست، باید بدانید این حالات به جهت بستن شیطان است و از طرف خدا شروع شد. باید برنامه ریزی کنید و عوامل ورود شیطان را از زندگی خود بیرون کنید. اگر یاد بگیرید آن را ببندید، وقتی هم که باز شود با رجوع به عبودیتِ پروردگار، دوباره او را خواهید بست. تلاش کنید زندگی را با ماه رمضان معنا کنید تا از وسوسه های شیطانی که عمر شما را مشغول وَهمیات می کند، نجات یابید.
ماه مبارک رمضان به ما کمک می کند تا بفهمیم بعضی از دغدغه های ما پایه و اساس ندارند و مانع سیر ما به سوی مقصدهای متعالی هستند، از ابتدای ماه رمضان مقصد اصلی خود را رجوع الی الله تعیین کنید تا إن شاءالله با انوار اسماء الهی روبه رو شوید، وقتی مقصد اصلی شما رجوع الی الله شد، با رفع موانع به آن مقصد نظر خواهید کرد. این لطف بزرگی است که با بستن شیطان خداوند امکان تصمیم های بزرگ را برای شما فراهم کرده، سعی کنید تصمیم های بزرگ بگیرید زیرا خداوند به اندازه ی انتظار شما از او به شما لطف می کند. انتظار ما از روزه کمتر از لقاء او در روز عید فطر نباشد. گفت:
روز عید است و من مانده بر این تدبیرم
که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم
ساغرِ محبت به حضرت حق، دریچه ی ورود به زندگی دینی است و در راستای محبت به خودش محبت به اهل البیتh را مرحمت می فرماید. اگر احساس کردید محبت به اهل البیتh در شما ظهور کرد بدانید دریچهی لقاء خود را برای شما گشوده است. همان طور که کلیم خود موسی(ع) را به پیامبر خود یعنی حضرت شعیب(ع) داد. رسول خداf می فرمایند: «بَكَى شُعَیْبٌ(ع) مِنْ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا كَانَتِ الرَّابِعَةُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا شُعَیْبُ إِلَى مَتَى یَكُونُ هَذَا أَبَداً مِنْكَ إِنْ یَكُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَجَرْتُكَ وَ إِنْ یَكُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ أَبَحْتُكَ قَالَ إِلَهی وَ سَیِّدی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی مَا بَكَیْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ عَقَدَ حُبُّكَ عَلَى قَلْبی فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاكَ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِ أَمَّا إِذَا كَانَ هَذَا هَكَذَا فَمِنْ أَجْلِ هَذَا سَأُخْدِمُكَ كَلیمی مُوسَى بْنَ عِمْرَان». [16] شعیب(ع) از حبّ خداى عزّ و جلّ آن قدر گریست تا نابینا شد، پس حقّ تعالى بینایى را به او برگرداند، سپس آن قدر گریست تا بینایى خود را از دست داد، باز خداوند چشمانش را به او بازگرداند، پس از آن باز آن قدر گریست تا نابینا گردید، این بار نیز خداى عزّ و جلّ بینایى را به وى برگرداند، پس چون بار چهارم شد حقّ تعالى به او وَحى نمود و فرمود: اى شعیب تا كى این طور مى كنى، اگر از خوف جهنّم گریه مى كنى، تو را از آن آزاد و رها كردم و اگر به جهت شوق به بهشت گریه مى كنى، بهشت را برایت مباح نمودم. شعیب(ع) عرض كرد: پروردگارا، تو مى دانى كه نه از خوف جهنّم مى گریم و نه به خاطر شوق بهشت اشک مى ریزم بلكه حبّ و شوق تو قلبم را فرا گرفته به طورى كه صبر نمى توانم نمود مگر آن که تو را ببینم. خداوندY به او وحى نمود و فرمود: حال كه چنین است كلیم و هم سخنم موسى بن عمران را به زودى خادم تو قرار مى دهم.
این روایت شریف روشن می کند که چگونه حبّ الهی منجر به حبّ به اولیاءالهی می شود و چگونه با حبّ اولیاء الهی مسیر حبّ به خداوند و لقاء او به فعلیت می رسد. بزرگی می گفت: از خدا تقاضا کردم که خدایا محبت تو را می خواهم و خداوند محبت حضرت علی(ع) را به من هدیه فرمود و سراپای وجودم را با آن محبت پر کرد، فهمیدم حقیقتاً دعایم را اجابت فرمود. یقیناً اگر کسی محبت خدا را بخواهد از مسیر محبت اهل البیتh کارش حل می شود، این که عزیزان می پرسند چگونه برکات ماه مبارک رمضان را حفظ کنیم؟ جواب آن است که از طریق ارتباط با مؤمنینی که متذکر نور الهی و نور اهل البیتhاند، می توان روح عبادات را در خود حفظ کرد، به شرطی که موانعی مثل کبر و حسد و غضب و امثال آن ها را رقیق کرده باشیم تا راه به سوی جنبه ی باطنی و تکوینی جانمان باز باشد. در این صورت راه پیدا می شود، راه که پیدا شد احساس می کنید می شود سیر کرد و با انوار عالم غیب مرتبط شد و جان را تغذیه کرد. در آن حالت، سیرِ «اِلَیهِ راجِعُون»؛ صورت خود را می نمایاند، و محبوبتان در منظر شما قرار می گیرد و با امید به لطف و رحمت او سیر خود را ادامه می دهید وگرنه از آن جایی كه هیچ کس نیست که به نحوی سیری به سوی خدا نداشته باشد، اگر خود را اصلاح نکنیم خداوند با اسم قهر و غضبِ خود ما را به سوی خود می کشد و طوری وارد جنبه ی باطنی خود می شویم که هیچ بهره ای از نسیم جانفزای عالم غیب و معنویت نصیب ما نمی گردد.
شما به لطف الهی «ابْتِغَاءً لِوَجْهِ اللَّهِ» برای نظر به وجه الله وارد ماه رمضان شدید و اگر دقت بفرمایید خداوند هم به معنی واقعی از طریق محبت به ائمهh ما را به وجه الله می رساند. حضرت باقر(ع) در همین رابطه فرمودند: «نَحْنُ واللهِ وَجْهُه»[17] به خدا قسم مائیم وجه خداوند و خداوند در این صورت جزای روزه ی ما را به ما داده، همان طور که خودش می فرماید: «الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أُجْزَى بِهِ»[18] روزه برای من است و خودم جزای آن هستم. حال وقتی بخواهد خودش را به ما بدهد قلبی به ما عطا می فرماید که بتوانیم در سیره ی اهل البیتh، اسماء الهی را بنگریم. از طرف دیگر وقتی بخواهد خودش را به ما بدهد باید کاری با ما بکند که ما دیگر انانیتی نداشته باشیم و این نهایت نجات یک انسان است که ما و منیِ او را از او بگیرند و فقط خدا را در منظرش قرار دهند، انسان از این طریق آشنای ساحت الهی می شود و میهمان عالم قدس می گردد. مولوی قصه ی زیبایی را در این مورد نقل می کند که:
آن یكى آمد درِ یارى بزد
گفت یارش كیستى اى معتمد
گفت من، گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانى مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
كِى پزد، كِى وا رهاند از نفاق
رفت آن مسكین و سالى در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گِرد خانه ى همباز گشت
حلقه زد بر در به صد ترس و ادب
تا بِنَجْهَدْ بى ادب لفظى ز لب
بانگ زد یارش كه بر در كیست آن
گفت بر درهم تویى اى دلستان
گفت اكنون چون منى اى من در آ
نیست گنجایى دو من را در سرا
باید به لطف الهی از طریق روزه با توجه به آن روایت قدسی به جایی برسیم که بین خود و خداوند دوگانگی احساس نکنیم، چیزی جز حضور حضرت حق و اراده ی او در جای جای زندگی خود نخواهیم و نیابیم. اگر احساس کردید امسال هنوز راهتان ندادند بدانید هنوز خام هستید و هنوز برای خود نقش قائلید. هنوز اراده ی شما چیزی غیر از اراده ی حضرت حق است. وقتی پخته شدید جهان شکل دیگری برای شما خواهد شد. سال بعد می آیید به در خانه ی خدا و عرضه می دارید: خدایا! خودت روزه داری را به ما یاد دادی، خودت کمک کن که به کمک خودت آن طور که تو می خواهی روزه بگیریم. مگر شما در نماز نمی گویید «اِیّاکَ نَعْبُدُ» فقط تو را عبادت می کنیم. «وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِین» و فقط از تو کمک می خواهیم که بتوانیم فقط تو را عبادت کنیم؟ پس باید توفیق روزه داریِ مطلوب را از خودش خواست، مثل میهمانی که منتظر است تا میزبان هرطور خودش می خواهد پذیرایی کند. دو سال بعد که در خانه را می زنید و می پرسد کیست؟ می گوئید تویی. تا دیروز هر چه می پرسید کیست که در می زند؟ می گفتی منم و راهت نمی داد چون «نمی گنجد دو «من» در یک سرا». اگر امسال رسیدید به این که بناست با روزه داری خود را نفی کنید و او فرموده: «أَنَا أُجْزَى بِهِ» خودم جزای روزه دار می شوم و خودم جای سمع و بصر روزه دار می نشینم دیگر نباید چیزی برای خود باقی گذارده باشید.
روزه ی حقیقی منیّت و انانیت انسان را ذوب می کند و اراده ی حق به جای آن می نشیند. چطور گاهی فلان عالم با یک ذکر، مریض را که در حال مرگ بود به سلامت کامل می رساند؟ چون پشتوانه ی ذکر او اراده ی حق است. هیچ چیزی به اندازه ی روزه، منیّت را مضمحل نمی کند تا حق به جای منیّت ما بنشیند. به همین جهت در روایت داریم «إنّ لِكُلِّ صائمٍ دَعْوَةٌ مستجابة»[19] برای هر روزه داری دعای اجابت شده ای هست. قرآن به ما توصیه می کند «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»[20] از صبر و نماز کمک بگیرید. از ائمه ی ما نقل شده «اِنَّ الْمُرادَ بِالصَّبْرِ، الصّوم»[21] مراد از صبر، روزه است. و این نشان می دهد اگر کسی روزه ندارد و اهل امساک نیست، نماز ندارد. در همین رابطه در روایت داریم: «لِکُلِّ شَیٌ بَابٌ وَ بَابُ الْعِبَادَه الصَّوم»[22] برای هر چیزی بابی هست و باب عبادت روزه است، نفرمود باب عبادت نماز است زیرا عبادتِ خداوند به این معنا است که به خدا بنمایی که من نباشم و تو باشی و من در مقابل تو هیچ باشم، با روزه داری این نحوه ی نفیِ خود به بهترین شکل واقع می شود. از روزه به مدد حضرت حق در راستای نفی منیت کارهایی می آید که از چیزهای دیگر بر نمی آید.
ملاحظه فرمودید که حضرت حق می فرماید: «الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أُجْزَى بِهِ»[23] روزه مال من است و خودم جزای روزه دار می شوم. معلوم است که اگر من به خودم نظر داشته باشم خدا جزای من نمی شود. معنیِ این که می فرماید: خودم جزایش می شوم این است که خودم را به او می دهم. نتیجه این می شود که گفت:
شمعِ رخ او زبانه ای زد
هم عقل بسوخت هم عبارت
اگر شمع رخ او زبانه بزند و خودش را به جان ما بدهد، هم عقل می سوزد و هم سخن گفتن. خداوند مشاعر و ادراکات عبد را در اختیار می گیرد، در حدّی که به بنده ی خود یعنی رسول خداf می فرماید: «ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى »[24] آنگاه که تو تیر می انداختی تو نبودی که تیر انداختی، خدا بود. این قاعده را داشته باشیدکه محال است تا هیچ نشوید خدا را بیابید زیرا خداوند بی نهایتِ مطلق است و اگر موجودی در کنار خدا باشد به این معنا است که او بی نهایتِ مطلق نیست چون با وجود شما در کنار خود نهایت پیدا کرد. در این حالت خدا هرگز به عنوان یک حقیقت بی نهایت در منظر شما ظهور نمی کند. اگر خدا بی نهایتِ مطلق است و من هم خودم را در مقابل خدا حس کنم دیگر خدا بی نهایت نیست، و در این صورت خدا را نپرستیده ام. اگر بخواهیم خدا را بپرستیم باید نظر به خود را به نظر به خدا تغییر دهیم و این کار برای خود شرایطی دارد، یکی از آن شرایط روزه داری است. یقین بدانید اگر روزه را شروع کنید آرام آرام نظرِ نفس ناطقه به خود کم می شود و به همان اندازه نور خداوند در افق جان شما ظهور می کند. قاعده ی ظهور خدا در افق جان انسان ها آن است که بدانیم در مقابل بی نهایت، هر وجودی، وجود حقیقی نیست و در مقابل خدای بی حدّ، هر چه باشد، حقیقت ندارد و به آن نباید به عنوان یک واقعیتِ مستقل نظر کرد. در این راستا باید خودمان را در محضر حق، هیچ بدانیم و از این لحاظ خود را بنده ی حق و بندِ به حق احساس کنیم که هویت ما عین تعلقِ به حق است. مولوی می گوید:
پیش بی حد هر چه محدود است لاست
کُلُّ شَیءٍ غَیْرَ وَجْهَ الله فناست
هر موجود محدودی در مقابل خدا از نظر واقعیت، هیچ است. اگر شما در مقابل خدا خودت را چیزی حساب کردی، خدا که محدود نمی شود، ولی شما بی خدا می شوید و با وَهمیات خود زندگی را ادامه می دهید. ولی اگر از نظر به خود - به عنوان واقعیتی مستقل- منصرف شدید و به حضرت حق نظر کردید، تا جان شما محل تجلیات انوار الهی گردد، همه ی انانیت ها می سوزد و بندگی شما فعلیت می یابد. می گوید:
چون تجلی کرد اوصاف قدیم
پس بسوزد وصف حادث را گلیم
ما موجوداتی هستیم که حادث شده ایم و حضرت حق ذاتی است که همواره بوده و خواهد بود. حادث هرگز در مقابل قدیم هویتی ندارد و اگر قدیم تجلی کرد دیگر وصفِ حادث بودن حادث آتش می گیرد و فانی در قدیم می شود و هرکس بدون نظر به خود، تماماً بر حقیقتی که عین قدیم بودن است نظر می کند، کافی است بدانید:
هر چه اندیشی پذیرای فناست
آن که در اندیشه ناید او خداست
آزاد از فکر و اندیشه، دل را متوجه او کنید و این با نفی خود و نفی اندیشه های علمِ حصولی ممکن است. حضرت حق در وادی اَیْمن برای آن که برای حضرت موسی(ع) تجلی بفرماید، فرمود: «إِنِّی أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» من پروردگار تو هستم نعلین خود را درآور که تو در وادی مقدس طور هستی. بعضی از مفسرینِ می فرمایند به حضرت موسی(ع) دستور دادند نعلینِ عقلِ عملی و عقل نظری خود را درآور که این جا جای عقل نیست، جای دل است.
بکُن ای موسیِ جان خلع نعلین
که اندر گلشن جان نیست خاری
در مسیر رؤیت حق که با دل باید طی کنی، خاری نیست که تو نیاز داشته باشی با کفش عقل نظری و عملی آن را طی کنی. اینجا فقط دل است و نظر به حق و سیر به سوی او.[25]
منظورم این است که اگر قاعده ی روزه داری را که نفی خود است حفظ کنید به مقصد اصلیِ روزه داری که لقاء الهی است دست می یابید. حضرت صادق(ع) می فرمایند: «لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل »[26] روزه دار را دو شادى است، یكى موقع افطار -که توانسته است وظیفه ی الهی خود را انجام دهد- و دیگرى به هنگام ملاقات خداى عزّ و جلّ. در این روایت حضرت روشن می کنند روزه داری، انسان را تا لقاء الهی پیش می برد. همچنان که رسول خداf از قول خدای تعالی در حدیث قدسی می فرمایند: «كُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ هُوَ لَهُ غَیْرَ الصِّیَامِ، هُوَ لِی وَ أَنَا أُجْزِی بِهِ وَ الصِّیَامُ جُنَّةُ الْعَبْدِ الْمُؤْمِنِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ كَمَا یَقِی أَحَدَكُمْ سِلَاحُهُ فِی الدُّنْیَا وَ لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْیَبُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ رِیحِ الْمِسْكِ وَ الصَّائِمُ یَفْرَحُ بِفَرْحَتَیْنِ حِینَ یُفْطِرُ فَیَطْعَمُ وَ یَشْرَبُ وَ حِینَ یَلْقَانِی فَأُدْخِلُهُ الْجَنَّة»[27] بنی آدم هر عملى انجام دهد از آن خودش است جز روزه كه از آن من است و من خود پاداش آنم، و روزه نگه دارِ بنده ی مؤمن است در روز قیامت، همان طور كه یكى از شما را در دنیا اسلحه اش نگه دارى می كند. و بوى دهان روزه دار خداى را خوش تر آید از بوى مشك، و روزه دار دو قسم شادى دارد یكى هنگام افطار كه می خورد و مى آشامد و دیگرى موقع دیدار من كه در بهشتش جاى خواهم داد.
انسان با روزه داری به یک معنا به صفات الهی نزدیک می شود و از صبح تا شام نیاز به غذا را در خود فرو می نشاند و بر سکوت خود می افزاید، به این معنا به مقام توحید صمدی یعنی بی نیازی از غیر، نزدیک می شود و در آن راستا که از خود فانی و به حق باقی می گردد، شرایط اتصال خود به خدا را فراهم می کند. گفت:
در خدا گم شو وصال این است و بس
گم شدن گم کن کمال این است و بس
در رجوع به روزه باید این نکته به خوبی مدّ نظر باشد که هر اندازه به میل های غیر منطقیِ خود جواب دهیم به همان اندازه خود را در مقابل خدا قرار داده و از فنای فی الله محروم گشته ایم، لذا خدا از منظر ما به خفا می رود. با دنبال کردن امیال غیر منطقی عملاً نفس امّاره اعلام می کند من هم هستم، شما با روزه داری به او بگویید تو کسی نیستی، چون متوجه اید ما در مقابل خدا هیچیم، هیچ. پس جایی برای نفس امّاره نمی ماند که ما بخواهیم امیال آن را برآورده کنیم. شما با روزه داری سعی می کنید به لطف الهی این نفسی که کاردش تا استخوان شما رسیده است، از زندگی حذف كنید تا دیگر زندگی تان میدان وسوسه های آن نباشد. گفت:
ره لقمه چو بستی ز هر حیله برستی
وگر حرص بنالد بگیریم کری ها
حقیقتاً اگر با روزه داری این حرص های بی جا را بی محلی کنید از حاکمیت نفس امّاره آزاد می شوید، نگذارید نفس امّاره دروغ های خود را به عنوان نیازهای زندگی به شما تحمیل کند. کمالاتی مثل کنترل هوس و طهارت روح و صفای دل، هدف های متوسط روزه است. هدف اصلی روزه داری نفی انانیت است تا جان، شایسته ی تجلی انوار الهی شود. در هر عملِ عبادی اهداف متوسط و اهداف عالی داریم نباید با نظر به اهداف متوسط از اهداف عالی آن خود را محروم کنیم. خداوند می فرماید: «أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَر»[28] نماز را برپا دار، كه نماز انسان را از زشتی ها و گناه بازمى دارد، و یاد خدا بزرگ تر است . در ابتدای آیه می فرماید: نماز بخوانید برای این که نماز، شما را از زشتی ها و گناهان باز می دارد ولی در آخر آیه متذکر می شود، یاد خدا از دوری از گناه و فحشاء بالاتر است و نماز چنین نتیجه ای هم دارد. زیرا در جای دیگر می فرماید: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْری»[29] نماز بپا دار برای آن که به یاد من باشی. و این هدفِ اصلی نماز است، هرچند هدف متوسط آن «تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَا وَ الْمُنْکَر» است یعنی با اقامه ی نماز وقتی که «تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَا وَ الْمُنْکَر» محقق شد، به هدف اصلی آن بیندیش که یاد خدا است و در آیه ی «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى یَأْتِیَكَ الْیَقِینُ»[30] به آن متذکر می شود و می فرماید: بندگی خدا را تا آنجا ادامه ده که به یقین برسی، یقین یعنی ارتباطِ بی حجاب با خدا. ملاحظه فرمودید که قرآن گاهی هدف متوسط را متذکر می شود تا ما آن را بگیریم و جلو برویم و سپس ما را متوجه هدف نهایی می کند و این امر در روزه نیز مورد نظر است به همین جهت عرض می شود هدف نهایی در روزه نفی خود است و حاکمیت حکم خدا بر میلِ نفس امّاره. وقتی وارد عالَمی شدیم که حکم خدا را بر حکم نفس امّاره ترجیح دادیم، وارد بندگی خدا شده ایم، چه در امور فردی و چه در امور اجتماعی.
در برهان صدیقین به طور مفصل روشن می شود وجود همه ی موجودات از جمله وجود شما، عین ربط به حق است و اگر ربط ما به حق قطع شود، هیچ می شویم، این نشان می دهد هرچیز و هرکس در ذات خود بنده است، اگر خواست مطابق ذات و هستی خود عمل کند باید در زندگیِ خود نیز عین بندگی باشد تا ربط خود را در این ساحت از خدا قطع نکند و آنچه را خدا برای او اراده کرده است اختیار نماید، در راستای نفی دوگانگی بین خدا و بنده گفته می شود:
دو مگو و دو مدان و دو مخوان
بنده را در خواجه ی خود محو دان
و در این حال که انسان تماماً حکم حق را بر جان خود حاکم کند و چیزی برای خود باقی نگذارد می توان گفت:
بنده جز سایه وار کی باشد
بنده را اختیار کی باشد
با رجوع به روزه داری، انسان بندگی خود را به صورت بالفعل محقق می کند و در عمل اظهار می دارد: خدایا! من هیچِ هیچم جز عین اتصال به تو و این عالی ترین مرتبه ی تقواست که خداوند وعده فرمود و اگر از عهده ی روزه ی ماه رمضان برآیید این اتصال به عنوان پاداش به روزهدار، نصیب شما می شود. باید با شنیدن جمله ی «لَعَلَّکُم تَتَقُون» قهقهه بزنید زیرا خداوند مژده داده است كه امکان رسیدن به مقصد اصلی را در این حکم در شما فراهم کرده ام. بگو «مژده بده مژده بده یار پسندید مرا» به من و شما فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[31] ای مؤمنان! روزه داری را بر شما نگاشتم همان طور که بر اولیاء الهی و مؤمنانِ قبل از شما این راه را گشودم، به امید آن که به مقام تقوا برسید. می فرماید: این روزه داری را برای مؤمنینی که در گذشته بوده اند نگاشتم و اگر آن ها به جایی رسیدند و مقام تقوا را درک کردند، به جهت همین روزه داری بود. پس به هر کس چنین تکلیفی نمی کند، باید انسان ها به درجه ای برسند که شایسته ی خطاب «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا» باشند تا بتوانند به وادی روزه داری راه یابند و در مسیر محمدf و یاران آن حضرت قرار گیرند، آن هایی که روزه داری را جزء زندگی خود قرار دادند.
رسول خداf تمام سه ماه رجب و شعبان و رمضان را روزه دار بودند. ام سلمه می گوید: «أَنَّ النَّبِیَّ (ص) لَمْ یَكُنْ یَصُومُ مِنَ السَّنَةِ شَهْراً تَامّاً إِلَّا شَعْبَانَ یَصِلُ بِهِ رَمَضَان »[32] رسول خدا (ص) در هیچ ماهى تا پایان ماه روزه نمى گرفت مگر ماه شعبان كه آن را به ماه رمضان متّصل مى كرد. و می فرمودند: مردم از ماه شعبان که بین دو ماه رجب و رمضان است غفلت می کنند. زیرا عموماً مومنین نسبت به روزه ی ماه رجب حساس بوده اند.
وقتی ملّتی توانست با گرسنگی زندگی کند نه تنها از حاکمیت نفس امّاره در امور فردی اش آزاد می شود، از حاکمیت نظام های سیاسیِ شرک آلود نیز نجات می یابد. خداوند رسول خداf و یاران او را در شعب ابیطالب گرسنه نگه داشت تا آن شوند که شدند، آنچنان گرسنه بودند که یک تکه پوستِ خشکیده ی شتر را می گذاشتند در آب بماند تا کمی از رمقش به آب سرایت کند و بعد آن آب را می نوشیدند. این گرسنگی برای ملّتی که می فهمد روح چگونه با گرسنگی به تعالی می رسد مطلوب است، زیرا زمینه ی اُنس جامعه و افراد را در اُنس با خدا فراهم می کند، امیدوارم در ما نیز استقبال از روزه و گرسنگی ظهور کند.
هرکس تجربه کرده است که پرخوری و سیری چه اندازه روح را تاریک می کند و میل دوری از گناه را در انسان ضعیف می نماید تا آن جایی که بزرگی می فرماید: «هرگز نشد سیر شوم و معصیتی مرتکب نشوم یا قصد معصیت نکنم.» به همین جهت باید قلب را دائماً بیدار نگه داشت و این با روزه داری محقق می شود، اگر از گرسنگی و تشنگی که در روزه داری پیش می آید استقبال کنید متوجه می شوید که روزه انسان را تا کجا جلو می برد و چگونه به راحتی شرایط نجوا با خدا در انسان ظهور می کند، این یکی از معجزات روزه است. در جوابِ ظهور چنین حالتی است که اولیاء دین به ما توصیه می فرمایند: در دل شب های ماه رمضان با خدا مناجات کنید، دعای سحر و دعای ابوحمزه، قصه ی طلبِ پروازی است که روزه داری به وجود می آورد. وقتی از روزه داری استقبال کردید نه تنها در شما طلبِ پرواز ظهور می کند بلکه إن شاءالله کم کم بال هم می زنید و پرواز می کنید و نتایج آن بال زدن آن حالاتی است که تنها بین شما می ماند و خداوند.
خداوند إن شاءالله به من و شما کمک کند تا بتوانیم در ماه رمضان مان با امیدواری زیاد به رحمت واسعه ی او، از «خود» فانی و به نور او «باقی» گردیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَلْحَمْدُاللّهِ الَّذی هَدانا لِحَمْدِهِ وَ جَعَلْنا مِنْ اَهْلِهِ ... وَالْحَمْدُلِلّهِ الَّذی جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ، شَهْرَ رَمَضان، شَهْرَالصّیام، وَ شَهْرَالاِسْلام، وَ شَهْرَالطَّهُور، وَ شَهْرَالتَّمْحیصِ، وَ شَهْرَ الْقیامِ، اَلَّذی اُنْزِلَ فِیهِ الْقُرآن، هُدیً لِلنّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ. فَاَبانَ فَضیلَتَهُ عَلی سائِرِالشُّهُورِ بِما جَعَل لَهُ مِنَ الْحُرُماتِ الْمَوْفُورَةِ و الْفَضائِلِ الْمَشْهُورَةِ... اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آله، وَ اَلْهِمْنا مَعْرِفَةَ فَضْلِهِ وَ اِجْلالَ حُرْمَتِهِ».[33]
حمد خدایی را كه ما را راهنمایی نمود تا حمدش كنیم و ما را از اهل چنین حمدی قرار داد ... و حمد خدایی را كه راه رضایت خودش را به ما نمایاند و یكی از آن راه ها را ماه رمضان قرار داد. ماه روزه، ماه اسلام، ماه پاكیزه شدن، ماه تصفیه، ماه به پاخاستن برای عبادت، ماهی كه در آن قرآن جهت هدایت و روشنگری و هدایت مردم نازل شد. پس آشكار نمود برتری آن ماه را با قراردادن محرّمات فراوانی كه در ماههای دیگر حرام نیست ... پروردگارا! بر محمّد و آل او درود بفرست و ما را متوجه بزرگی آن ماه و بزرگداشت حرمت آن، بگردان.
عیدُ اللهِ اكبر، عید اولیاء خدا، ماه مبارك رمضان بزرگ تر از آن است که به سادگی با آن برخورد کنیم، امیدوارم همچنان كه حضرت حق در رابطه با نتیجه ی روزه فرمود: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» و دل ما را به تحقق تقوا امیدوار كرد، اعمال ما نیز در راستای رسیدن به تقوای مورد نظر خداوند انجام شود.
چنانچه ملاحظه می فرمایید حضرت سجاد(ع) مشخصه ی ماه رمضان را داشتن محرّمات فراوان می دانند و می فرمایند: «جَعَل لَهُ مِنَ الْحُرُماتِ الْمَوْفُورَةِ و الْفَضائِلِ الْمَشْهُورَةِ» خداوند برای آن ماه محرّمات فراوان و فضایل مورد توجهی قرار داد. و بعد می فرمایند: «فَحَرَّمَ فِیهِ ما اَحَلَّ فِی غَیْرِهِ اِعْظاماً» در راستای بزرگداشت این ماه، چیزهایی كه در غیر این ماه حلال بود، حرام كرد «وَ حَجَرَ فِیهِ الْمَطاعِمَ وَ الْمَشارِبَ اِكْراماً» و جهت اِكرام و بزرگواریِ این ماه، خوردنی ها و نوشیدنی ها را منع نمود.
برای ملاقات با حضرت پروردگار مانعی داریم که باید برطرف شود. آن مانع را پیامبرخداf به ما معرفی كردند و فرمودند: «اَعْدی عَدُوَّكَ نَفْسَكَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْك»[34] دشمن ترین دشمنانت، نفس خودت است كه در بین دو پهلویت قرار دارد. از این طریق مانع اصلیِ ارتباط با معبود بشر را به بشریت معرفی نمودند و حالا برای این كه این مانع برطرف شود باید مطلوبات آن را كنترل كرد و تمنّیات نفس امّاره همان هایی است كه در حین روزه در ماه رمضان از آن ممنوع شده ایم.
این که حضرت سجاد(ع) می فرمایند: محرّمات و موانعِ فراوانی را خداوند در این ماه قرار داد، نظر به محرّمات و موانعی دارند که مربوط به نفس امّاره است و خداوند از طریق روزه و اعمال ماه رمضان اراده فرموده بین مطلوبات حقیقی بنده ی خود و بین مطلوبات نفس امّاره ی او جدایی بیفكند و این اولین قدم انسان است جهت راه افتادن به سوی خدا و روشن شدن جایگاه روزه در ماه رمضان.
وقتی دوگانگی تمناهای نفس امّاره با جان ما روشن شد، عبادات معنی خود را پیدا می كند وگرنه چه بسا كه عبادت می كنیم ولی نفس امّاره از آن بهره برداری می كند.
پیامبرخداf فرمود: «لِكُلِّ شَیْئٍ بابٌ وَ بابُ الْعِبادةِ الصَّوم»[35] هر چیزی را دری است و محل ورود به عبادت، روزه است. چون از طریق روزه مقابل نفس امّاره می ایستیم و إن شاءالله، آرام آرام دشمنی آن برایمان آشكار می شود و در همین راستا است كه خداوند می فرماید: «اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»[36] برای نجات از نفس امّاره از صبر و نماز كمك بگیرید. امام صادق(ع) می فرمایند: «بِالصَّبْرِ، اَلصَّوم»[37] صبر در این جا به معنی روزه است. خداوند در آیه ی فوق روزه را از نماز مقدم داشت و از آن جایی که روزه طریق جدایی جان انسان است از تمناهای نفس امّاره، باب همه ی عبادات محسوب می شود.
تا ما جایگاه عباداتمان را نشناسیم از آن ها بهره ی لازم را نمی بریم. پیامبر و ائمهh بیش از آن كه صورت یك عمل عبادی را به ما توصیه كنند، نیّت و جایگاه آن را به ما توصیه می فرمایند. اگر فرمودند: «نیّت، سخت تر از عمل است»[38] به جهت شناخت جایگاه نیتْ یا جهت اصلی عبادت است و این كه جایگاه اعمال عبادی را چگونه در قلب خود بیابیم و به واقع این کار از خودِ عمل سخت تر و مهم تر است.
آنچه بنده می خواهم عرض كنم و بعد شاهد عرایضم را خطبه ی شعبانیه ی حضرت رسول اللهf قرار دهم، رسیدن به این شعور است تا بدانیم ما نفس امّاره ای داریم كه سعی دارد میل خود را به جای میل اصلی ما قرار دهد و لذا ابتدا باید مسئله ی خود را با نفس امّاره مان حل كنیم، با این که این موضوع كار می برد و تلاش زیادی می طلبد ولی برکات آن بسیار زیاد است.
هر كار الهی كه بخواهیم انجام دهیم نفس امّاره به میان می آید تا ما را از آن كار منصرف كند و یا آن را به نفع خودش تمام نماید ولی وقتی عزمی در شما به وجود آمد كه بخواهید مسئله ی خود تان را با نفس امّاره تفکیک كنید بیداری یا یَـقْـظِـه شروع شده است، به این معنی که تازه بیدار شده اید كه چه كار باید کرد. پس اولین قدم در اصلاح خود از وقتی شروع می شود كه مخالفت با نفس امّاره در دستور کار قرار گیرد. به گفته ی مولوی:
مر هوا را تو وزیر خود مساز
كـه برآیـد جــانِ پـاكـت از نمـاز
هین مرو اندر پی نفس چو زاغ
كو به گورستان برد، نِی سوی باغ
هرکس به جایی رسید از آن موقعی بود که بین خود و نفس امّاره اش تفکیک قائل شد و رضایت و نشاط نفس امّاره را رضایت و نشاط خود ندانست. البته این کار احتیاج به مراقبه دارد تا در اثر مراقبه این حالت را در خود احساس كنید كه میل هایی مخالف حکم شریعت در شما هست و در عین حال آن میل ها خود را از ما می دانند و متأسفانه طوری می شود که هر تصمیمی می گیریم در ذیل جواب گوئی به آن میل ها است مگر این که بتوانیم جای خود را در جایی جدای از جایگاه نفس امّاره پیدا کنیم. حضرت روح الله، امام خمینی«رضوان الله علیه» در نامه ای عرفانی که به یکی از شاگردان خود می نویسند، می فرمایند: «همت تو باید در همه ی حرکات و سکنات و اندیشه و فکرت در توجه به خداوند متعال و ملکوت او باشد، چرا که به سوی خدای متعال مسافری و ممکن نیست در این سفر با قدم نفْس راه پیموده شود. پس چاره نیست جز آن که با قدم خدا و رسول سفر کنی که مهاجرت از سرای نفس با گام های آن نتوان. پس تا هنگامی که با قدم نفس ره می سپاری، هنوز از دیار نفس خارج نشده و به سفر نپرداخته ای».[39]
اگر انسان به این شعور رسید كه باید با نفس امّاره اش مقابله کند و نظر جان خود را به انوار الهی و اسماء ربانی معطوف دارد، سلوکش شروع شده است زیرا در این حال است که متوجه می شود نفس امّاره به گونه ای با او برخورد می كند كه خودش را جای او قرار داده. نفس امّاره آنچنان خود را وارد زندگی ما می کند که اگر دقت نکنیم به ما القاء می کند که اصلاً من خود تو هستم. به گفته ی صاحب مثنوی:
حیله كرد انسان و حیله اش دام بود
آنچه جان پنداشت، خون آشام بود
در ببست و دشمـن اندر خانه بـود
حیله ی فـرعـون از ایــن افسانه بـود
همه ی بدبختی فرعون در همین یك نكته نهفته بود كه دشمن خود را دوست خود گرفت و آنچه را که خون آشام او بود جان خود پنداشت.
با توجه به این نکته است که تأکید می شود اولین مسأله و اولین قدم در اصلاح نفس، این است كه باید جنگ با نفس امّاره را شروع كنیم و مواظب باشیم حیله های او را توجیه ننماییم و او را مبرّی از اتّهام نپنداریم و هماهنگ با یوسفِ جان خود بگوییم: «وَ ما اُبَرِّءُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لَاَمّارَةٌ بِالسُّوء ...»[40] من نفس خود را از این كه برایم نقشه بكشد و به سوی هلاكت بكشاندم، مبرا نمی دانم، زیرا او كارش دستوردادن به بدی ها و زشتی ها است.
مطمئن باشید سفر از نفس امّاره به سوی خدا، بدون كمكِ خدا و توسل به پیامبر و ائمهh محالِ محال است. اگر كسی دست توسل به خدا و پیامبر و ائمهh دراز نكند نمی فهمد نفس امّاره اش غیر از حقیقت اوست، چه رسد که بخواهد با آن درگیر شود.
در دعای صباح، حضرت امیرالمؤمنین(ع) در محضر حق عرضه می دارند: «اِنْ خَذَلَنِی نَصْرُكَ مُحارَبَةِ النَّفسِ وَ الشَّیْطانِ فَقَدْ وَكَلَنِی خِذْلانُكَ اِلی حَیْثُ النَّصَبِ وَ الْحِرْمانِ» ای خدا! اگر در راه مقابله و مبارزه با نفس امّاره و شیطان دست از یاری ام بكشی، حتماً این عدم یاری ات مرا به سوی سختی و محرومیت از سعادت سوق می دهد.
همه ی حرف اولیاء الهی این است كه خدایا! اگر مرا در تشخیص حیله های نفس امّاره و مبارزه با آن به خودم وابگذاری هیچ كاری نمی توانم بكنم. مولوی هم در همین راستا از خدا تقاضا می كند:
بازخَرْ ما را از این نفس پلید
كاردش تا استخوانِ ما رسید
فهم این مسئله که باید با نفس امّاره جنگی اساسی داشت، چیزی نیست که بتوان از آن ساده گذشت، این درگیری در عین آن که آسان نیست ولی شروع مباركی است زیرا از این طریق انسان در جاده ای قرار می گیرد که هرچه جلو برود به مقصد نورانی خود نزدیک می شود. مولوی می گوید:
مادرِ بت ها، بتِ نفـس شـما است
زآن كه آن بت،مار و این بت اژدهاست
بت شكستن سهل باشد، نیك سهل
سهل دیدن نفس را جهل است، جهل
وقتی امیال نفس امّاره به میان آمد، ما از ارتباط با عالم بیکرانه ی معنویت محروم می شویم. بعضی اوقات با تمام وجود خدا را طلب می کنید و با مناجات با خدا، دل را در حضور حق نگه می دارید و از انوار او بهره مند می شوید در همان حال یك مرتبه متوجه می شوید، نفس امّاره جلو آمد و هماهنگ با شما القاء می کند که بسیارخوب است ادامه بده تا بلكه فلان مشكلت حل شود و بتوانی از رقبایت جلو بزنی. این همان دشمنی است که در درون ما تلاش دارد قلب را از جهت اصلی اش خارج كند. با طرح موضوعی فرعی؛ ذوقِ حضور و ارتباط با حق را در ما از میان می برد. اگر بفهمیم چگونه نفس امّاره، حقیقت بزرگی از شعف و مهربانی و رحمت یعنی ارتباط خدا را از ما می گیرد، آن وقت متوجه می شویم با جدّیت تمام باید مسئله مان را با نفس امّاره حل کنیم. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» برای فاصله گرفتن از امیال نفس امّاره و باقی ماندن بر فطرت الهی می فرمایند: نزد اهل دل آشکار است که نیل به چنین جایگاه والا ممکن نیست مگر با ریاضت های روحی و عقلی و با اندیشه های مقدس قلبی پس از آن که جان آدمی از پلیدی های عالم طبیعت پاک و پاکیزه شود... و نیل به این مقصود حاصل نشود جز آن که آدمی همّت در کسب معارف الهی بگمارد و نظر را در آیات و اسماء ربوبی منحصر کند، به دنبال آن که انسان شرعی شد، بعد از آن که انسانِ بشری بلکه طبیعی بود.[41]
اگر فهمیدیم با تبعیت از نفس امّاره از چه چیز بزرگی محروم می شویم، می فهمیم كه با چه چیز باید جنگ كنیم و چرا باید جنگ كنیم. می فهمیم در اثر این جنگ از ذوق حضور و ارتباط داشتن با حضرت حق، كه مقصد و مقصود همه ی اولیاست، بهره مند می گردیم.
ملاحظه فرمودید که چگونه نفس امّاره حتی وقتی كه با خدایمان حرف می زنیم به وسط می آید و می خواهد ارتباطِ ما با خدا را به نفع خودش تغییر می دهد تا چیزی برای ما باقی نگذارد. وقتی نفس امّاره تا آن جا نقش دارد که مانع ارتباط انسان با خدای خود می شود و ارتباط انسان را با مقصد و معبودش قطع می كند، پس راهی جز مقابله ی جدّی با آن نیست. حال این سؤال پیش می آید چگونه باید با نفس امّاره برخورد كرد. دوباره فكر كنید که با به میان آمدن نفس امّاره، ما از چه چیز بزرگی محروم می مانیم. مگر اُنس با خدا، چیز كمی است كه بتوان محرومیت از آن را تحمل كرد؟ در حالی که منشأ آن محرومیت خودمان هستیم كه به امیال نفس امّاره میدان دادیم و در مقابل آن مقاومت نكردیم.
حرف دین، غیر از حرفِ بقیه است. دین حقایق و ظرائفی را در جان ما می شناسد و گوشزد می كند كه بقیه از فهم آن ها غافلند و به این جهت که انسان ها متوجه ظرائف دین الهی نیستند، بعضی از سر دلسوزی، ما را به پذیرفتن فرامین نفس امّاره تشویق می كنند. این ها چه بخواهند و چه نخواهند به نحوی منكر حیله های نفس امّاره و وجود شیطان در انسان می باشند. در حالی که غفلت از حیله های نفس امّاره و شیطان، از تسویلات - باطل را حق جلوه دادن- نفس امّاره و وسوسه های شیطان است. به قول مولوی:
فلسفی كو دیو را مُنكِر بُوَد
در همان دم، سُخره ی دیوی بُوَد
منظور از فلسفی در این جا معتزلیان هستند نه فیلسوفان بزرگی مثل ابن سینا و سهروردی. می گوید کسانی که منکر نقش شیطان اند در همان زمان تحت تأثیر شیطان اند و در اثر وسوسه های شیطان، منکر شیطان هستند.
اگر تسویلات نفس امّاره و وسوسه های شیطان را احساس نمی کنیم به جهت آن است كه در درون آن تسویلات و وسوسه ها زندگی می کنیم. گاهی انسان آن قدر مشغولِ یك میل و هوس شده که متوجه آفات آن نیست. ابتدا از طریق دین، می توان متوجه وجود نفس امّاره و شیطان شد و سپس برای مقابله با آن برنامه ای را در زندگی خود پیاده كرد تا آرام آرام نور فطرت ظهور کند و وجود نفس امّاره و تسویلات آن را و وجود شیطان و وسوسه های آن را احساس کرد. با فاصله گرفتن از حجاب هایی که نفس امّاره ایجاد می کند، توجه قلب به حقایق عالم می افتد و دل طالب نظر به خدا می گردد، چون با روزه داری سعی کرده از نفس امّاره عبور کند و دیگر مشغول امیالی نباشد که او را به خود دعوت می کند، در نتیجه انسان در افق جان خود چیز دیگری را احساس می کند. خدا در قرآن به رسولش می فرماید وقتی بندگان من در آن حال سراغ مرا گرفتند؛ «اِنّی قَریبٌ، اُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ» من نزدیك هستم و می توانند با من ارتباط برقرار كنند و تقاضاهایشان را با من در میان بگذارند تا برآورده سازم. با اعتماد به وعده ی الهی در این آیه، جهت جان را از توجه به امیال نفس امّاره به چیزهایی بیندازید که در نزد خدا است. قرآن می فرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَیْرٌ لَّوْ كَانُواْ یَعْلَمُونَ»[42] اگر آن ها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند قطعاً پاداشی که از جانب خدا مى یافتند بهتر بود اگر مى دانستند. و یا می فرماید: «وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»[43] و نماز را به پا دارید و زكات را بدهید و هرگونه نیكى كه براى خویش از پیش فرستید آن را نزد خدا باز خواهید یافت، آرى خدا به آنچه مى كنید بیناست. می فرماید: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ»[44] آنچه نزد خدا است برای نیکان -که از امیال نفس امّاره عبور کرده اند و به خداوند نظر نموده اند- بهتر است.
خداوند در آیه ی 186 سوره ی بقره اول به پیامبرش می فرماید: «اِذا سَئَلَكَ عِبادی عَنّی» وقتی بندگان من از تو در باره ی من می پرسند، خودم نزدیك هستم «اِنّی قَریبٌ». نفرمود ای پیغمبر! بگو: من نزدیكم، بلكه فرمود: من نزدیكم. اگر فرموده بود؛ «بگو: من نزدیكم»، یعنی در آن شرایط نیز بین ما و خدا، پیامبرf واسطه بودند. ملاحظه می كنید که آن ها را با صفت «عبادی»، نام برد، چون روزه دار در ماه رمضان دیگر از بندگیِ نفس امّاره ی خود خارج شده و به بندگیِ خدا وارد شده است. در این حالت خداوند در منظر جان او قرار می گیرد.
با روزه می توان ستون فقرات نفس امّاره را شكست و با ورود به عالم روزه داری، جنگ با نفس امّاره - كه اساسی ترین مانعِ بین عبد و رب است- شروع خواهد شد. روایت هایی كه در كتاب های اخلاق در رابطه با «روزه» و «جُوع» هست موجب تقویت نیّت مقابله با نفس امّاره می شود. در طول ماه های رجب و شعبان و رمضان این روایات را مطالعه بفرمایید تا انگیزه ی مقابله با امیال نفس امّاره در شما شدت پیدا کند و روزه ی شما از نظر درجه ی وجودی شدید شود. چون روزه گرفتن یك بحث است، روزه ی شدید و عمیق گرفتن، بحثی دیگر. كتاب هایی مثل «مهجه البیضاء»، «جامع السعادات»، «معراج السعاده» و «مصباح الشریعه» در رابطه با شدت دادن به جوع و روزه مفیداند. در کتاب «روزه؛ دریچه ای به عالَم معنا» تعدادی از این روایات به امید شدیدترشدن عزمِ روزه دار آورده شده است.
وقتی متوجه شدید که روزه، ستونِ فقرات نفس امّاره را می شكند، ملاحظه خواهید کرد چگونه روایات مربوط به این امر دست های نفس امّاره را كوتاه و إن شاءالله قطع می كند و آن را از حاکمیت بر جان و قلب ما عزل می نماید. در این رابطه باید با دقت کامل به سخنان حضرت پیامبرf در آخرین جمعه ی ماه شعبان توجه فرمائید که چگونه حضرت برای آمادگیِ مؤمنین جهت ورود به ماه رمضان و رسیدن به بهترین نتایج، راه کارهای عملی نشان داده اند.
گاهی این سؤال پیش می آید كه «مگر زمان ها با هم فرق می كنند که اعمال عبادی در ماه رمضان با اعمال در سایر ماه ها تفاوت می کند؟» این از حرف هایی است كه بالاخره شیطان می زند. شیطان، گاهی وقت ها حرف های به ظاهر علمی می زند كه، چه فرقی بین مثلاً ماه رمضان و ماه شوال هست؟! مگر زمان ها فرق می كنند؟! آری زمان ها فرق نمی كنند، ولی حضرت حق اراده كرده است این ماه، این خصوصیات را داشته باشد. همچنان كه اراده كرده است چشم من خواصی داشته باشد كه آن خواص را، كف پای من ندارد، هرچند همه ی اعضای بدن من و شما اعم از چشم و دست و پا، از جنس ماده هستند، ولی خواصی كه چشم در نمودن قوای بینایی دارد، كف پا ندارد.
آنچه انسان را وارد نعمت بزرگ ماه مبارک رمضان می كند، علاوه بر خاصیت خاص آن ماه، همّت و اراده ی انسان هایی است که به استقبال آن ماه می روند. عزم و اراده ی ورود به ماه رمضان و شروع احكامِ مربوط به این ماه، موجب ورود در شهرُالله یا ماه خدا می شود و این كارِ بزرگی است. هر چند ظاهرش هیچ كاری نیست ولی ملاحظه کنید چند درصد از آدم ها وقتی ماه رمضان فرا رسید، اراده می كنند وارد ماه رمضان بشوند؟! این یک توفیق است که زمینه اش اعمال و عقاید پاکی است که از قبل در شما شکل گرفته و در این راستا آیات و روایات تأکید بر اهمیت استقبال از این ماه دارد. مثل نماز، همین كه اراده می كنید وارد نماز شوید، احوالاتتان احوال معنوی می شود و جهت جانتان به عالمی دیگر سوق پیدا می کند. اراده ی استقبال از ماه رمضان و اعتماد به برکات این ماه، به جهت خواصی که در این ماه هست، ما را وارد احوالاتی می كند که آن احوالات در سایر ماه ها محقق نمی شود.
احساس می کنید در ماه رمضان احوالات خاصی نصیبتان می شود، سؤال می کنید چرا در ماه های دیگر این احوالات نیست؟ از خود بپرسید مگر در ماه های دیگر می توانیم اراده كنیم وارد ماه رمضان بشویم؟ آری اگر ماه رمضان برسد ولی شما اراده نكنید وارد آن ماه بشوید نتایج مربوط به این ماه را به دست نمی آورید ولی نمی شود ماه رمضان نباشد و شما اراده کنید از برکات ماه رمضان برخوردار شوید. بهره مندی از برکات این ماه نیازمند دو طرف است، یکی وسعت ظرف مخصوص یعنی انسانی که وارد ماه رمضان می شود، و دیگری مظروف یعنی زمان خاص ماه رمضان است. پس هم باید ماه رمضان فرا برسد و هم ما آماده باشیم و با اعتماد به برکات مخصوص این ماه کار را شروع کنیم. اگر بگوییم ماه رمضان، ماه رحمت و مغفرت و بركت است، ولی در روح خود باور نکنیم این ماه با ماه های دیگر فرق می كند، معلوم است که نتایج مربوطه را نخواهیم گرفت، وقتی به رحمت و مغفرت و بركت این ماه دست می یابیم كه بدانیم: اولاً؛ خدا این ماه را ماه مغفرت و رحمت قرار داده است. ثانیاً؛ اراده كنیم كه وارد ماه رمضان بشویم.
خطبه ی شعبانیه که بناست در این جلسه و جلسه بعد بر روی آن تأمل کنیم، تماماً یك روایت است كه راوی آن حضرت امیرالمؤمنین(ع) هستند. ایشان می فرمایند: «اِنَّ رَسولَ اللهf: خَطَبَـنا ذاتَ یَوْمٍ، فَقالَ اَیُّـهَاالنّاس! اِنَّهُ قَدْ اَقبَلَ اِلَیْكُمْ شَهْرُاللهِ» روزی - ظاهراً، همان جمعه ی آخر ماه شعبان است - حضرت پیامبرخداf برای ما خطبه ایراد فرمودند: كه ای مردم ماه خدا به سوی شما آمده - بر روی واژه ی «شهرالله» التفات داشته باشید- این ماه را که ماه روزه و کنترل میل نفس امّاره است ماه خدا نامیدند، یعنی اگر نفس امّاره را در این ماه، زمین بگذارید خودِ خدا به سوی شما روی می آورد. وگرنه همه ی ماه ها ماه خدا است ولی این ماه را ماه خدا نامیدند زیرا خداوند در این ماه رابطه ای خاص با انسان ها پیدا می کند.
رسول خداf می فرمایند: ماه خدا به سوی شما آمد: «بِالْبَـرِكَةِ وَالرَّحْـمَـةِ وَالْمَـغْفِرَةِ» با این سه خصوصیت به سوی شما آمده تا شما را در چنین شرایطی قرار دهد و زمینه ی رجوع به سوی خدا را برای شما به بهترین نحو فراهم کند. اولاً: این ماه دارای «برکت» است و ظرایفی خاص از معنویت را به همراه دارد. - بِرْكه، جایی را می گویند كه آب در آن باشد. موهای نرم جلوی سینه ی شتر را كه خیلی نرم است نیز بَرَك گویند- ماه رمضان ماهی است كه جان شما را سیراب می کند و با شما تماس خاصی که همراه با نرمی و ملایمت است پیش می آورد، بهتر است معنی كنیم این ماه برای جان شما فرح انگیز است. ثانیاً: این ماه دارای «رحمـت» است و حق با اسم «رحمان» برای انسان ها ظهور می کند. رحمت، لطفی است از خداوند كه شامل كافر و مؤمن می شود، پس در این ماه گنا هان و حتی استحقاق ها را در نظر ندارند، بدون در نظر گرفتن این موانع شروع می کنند تا انسان ها را متوجه حقایق عالم بنمایند. ثالثاً: این ماه دارای «مغفرت» است. به طوری که گذشته ها را می بخشند تا انسان ها سبک بال بتوانند به سیر خود ادامه دهند. گاهی تجربه کرده اید که در تاریكی هستید، هیچ حال معنوی در خود احساس نمی کنید طالب حالتی هستید که شرایط را عوض کنید، پیش خود می گوئید:
بُوَد آیا كه درِ میكده ها بگشایند؟!
گره از كار فرو بسته ی ما بگشایند؟!
گشودن درِ میکده به معنی بازكردن درِ مغفرت است. ما در این دنیا گیر افتاده ایم، باید درِ میكده ها را بگشایند تا گره از كار فروبسته ما باز بشود. مغفرت الهی موجب می شود که افق جان انسان آن چنان متوجه حق شود كه گناهان، مزاحم ارتباط او با حق نگردد و حجاب گناه را از سر راه انسان برمی دارند. در مناجات معجزه آسای ابوحمزه از خداوند تقاضا می كنید: «فَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ ذَنْبِیَ الْمانِعِ» خدایا بین من و بین گناهی که مانع ارتباط بین من و خودت هست، جدایی بینداز. مغفرت، رفعِ آن ذنبِ مانع است، و با رفع حجاب بین عبد و ربّ از طریق «مغفرت»، مانع از میان برداشته می شود و ماوراء گناهان، مسیر ارتباط با حق را برای ما باز می كنند. آری این طور نیست که فكر می كنید بناست ما تا آخر همین طور در تاریكی زندگی كنیم، مغفرت او می آید و راه را روشن می کند تا بتوانیم با نشاط و سرور جلو برویم، گفت:
این كه بینی مرده و افسرده ای
زان بُوَد كه ترك سَرْوَر كرده ای
سَروَر را با اسمِ غفّار بخوان و بگو «یا غفّار» زیرا او در این ماه با غفّاریتش به میدان آمده است تا ما را از تاریكی های روحمان نجات دهد. وقتی حضرت پیامبرf می فرمایند: در این ماه بركت، رحمت و مغفرت به سراغ شما می آید باید آماده بود که بیشترین بهره را در آن راستا ببریم. سعی كنید به نتایج بسنده نکنید. گفت:
هرچه در این راه نشانت دهند
گر نستانی، بِه از آنت دهند
از خدا مغفرت بخواهید تا حضرت ربّ هم با غفاریتش با شما برخورد کند، خداوند به دنبال بهانه است که رحمت و مغفرت و برکتِ خود را سرازیر نماید. بچّه وقتی بهانه می گیرد و هر اسباب بازی که به او بدهند رد می کند، آخرش بابا خودِ بچه را بغل می كند، در این ماه می توان تا مقام قرب الهی پیش رفت، کمتر از قرب الهی طلب نکنید تا رحمت و برکت و مغفرتِ او به نتیجه ی نهایی برسد. مغفرتِ خدا را از آن جهت بخواهید تا حجاب بین شما و خودش را برطرف كند و در مقام قربِ با حضرت حق قرار گیرید. آری:
از جمع كتب نمی شود رفع حُجُب
در رفع حجب كوش،نه در جمع كتب
رسول خداf در ادامه ی خطبه می فرمایند: «شَهْرٌ هُوَ عِنْدَاللهِ اَفْضَلُ الشُّهُور» ماه رمضان، ماهی است كه نزد خدا برترینِ ماه هاست، زیرا ظرفیت بیشترین ارتباط با خداوند را در خود دارد، مثل شرایط خاص مسجدالحرام است كه به جهت ظرفیتی كه خداوند در آن مکان قرار داده هر نمازی در آن وسعت ده هزار نماز می یابد.
«وَ اَیّامُهُ اَفْضَلُ الاَیّام، وَ لَیالیهِ اَفْضَلُ اللَّیالی، وَ ساعاتُهُ اَفْضَلُ السّاعاتِ» روزهای این ماه بهترین روزها و شب هایش بهترین شب ها و ساعاتش بهترین ساعات است. از یک جهت به جعلِ خداوند چنین ظرفیتی در این ماه ایجاد شده است و در نتیجه حجابِ بین عبد و ربّ تا آن جا كه ممكن است برداشته شده، و از جهت دیگر به سبب نیّت شما كه عزم كرده اید وارد ماه رمضان شوید و حرمت آن را پاس دارید حجاب ها برطرف می شود. به همین جهت حضرت سجاد(ع) از خداوند تقاضا می كردند: «وَ اَلْهِمْنا مَعْرِفَةَ فَضْلِهِ وَ اِجلالَ حُرْمَتِهِ»[45] خدایا! شناخت برتری و حرمت این ماه را به قلب ما الهام كن.
ماه رمضان دو خصوصیت دارد: یكی این كه خداوند این ماه را به خودش اختصاص داده و یكی هم این كه شما با روزه وارد آن می شوید، آ ن هم با روزه ی ماه رمضان كه روزه ی فریضه است و نه روزه ی مستحب، زیرا روزه های فریضه بیشتر از روزه های مستحب مورد نظر خداوند است، در واقع روزه های مستحبی مقدمه می شود تا روزه های فریضه به طور كامل واقع شوند.
در جلسه قبل عرض شد آن قدر ماه رمضان محترم است كه هیچ انسان مكلّفی حق ندارد بدون روزه وارد آن شود، مثل سرزمین مقدس حَرَم الهی كه شرط واردشدن در آن، مُحْرِم شدن است. این جا هم شرط واردشدن به زمان مقدس رمضان، روزه دار بودن و وارد محرّمات خاص الهی شدن است، همچنان كه مُحْرِم در حرم اَمن خدا نباید به شهوات نزدیك شود و یا عطر مصرف كند و یا لباس دوخته بپوشد و كلاه بر سر بنهد و یا جدال كند، زیرا برای رسیدن به مواهب عظیم حجّ بیت الله باید امیالی كه نفس امّاره طالب آن هاست زیر پا گذاشته شود، در ماه رمضان هم شرط رسیدن به لقای الهی، رعایت محرّمات خاصی است كه خداوند آن ها را برای روزه دار ممنوع نموده است.
رسول خداf در ادامه فرمودند: «وَ هُـوَ شَهْـرٌ دُعیـتُـمْ فیـهِ اِلی ضیـافَتِ اللـه» و آن ماهی است که خداوند شما را به میهمانی خود دعوت كرده است تا حضرت حق كه جامعِ جمیع صفات عالیه است به عنوان میزبان، صفات خود را به بنده اش که میهمانی او را پذیرفته، بدهد، زیرا میزبانِ کریم از آنچه دارد بهترین را به میهمان خود می دهد و در این رابطه روزه دار در ماه رمضان مفتخر به صفات الهی می گردد.
ماه رمضان، ماه میهمانی خدا نامیده شده چون انسان با رعایت آداب این ماه به درجه ای نایل می شود كه به عنوان میهمان خدا، هم نشین خدا می گردد. زیرا حائلِ بین انسان و خدا نفس امّاره ی اوست كه با تزكیه های مطرح شده در این ماه این مانع إن شاءالله برطرف می شود. آیت الله جوادی«حفظه الله» می فرمایند: شهر رمضان را شهرالله نامید، اگر انسان در شهرالله به لقاء الله نرسد به باطن روزه نرسیده است، بلكه روزه ای در سطح طبیعت گرفته است.[46]
رسول خداf در ادامه می فرماینــد: «وَ جُعِلْتُمْ فیهِ مِنْ اَهْلِ كَرامَةِ اللّـهِ»[47] شما را در این ماه از اهل كرامت الهی قرار داده است. كرامت، مقابل دنائت است. گفته می شود اهل دنیا، اهل دنائت اند. «كـریم» کسی است که خود را بالاتر از دنیا قرار داده. حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: خدا، پیامبرf را در این دنیا كریم كرد كه آلوده به دنیا نشود. شما در قرآن دارید «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللـهِ اَتْـقاكُمْ»[48] بزرگوارترین شما نزد خدا متقی ترین شما است. یعنی؛ هركس از شما متقی تر است، كریم تر است. پیامبرخداf می فرمایند خدا در این ماه شما را از اهل كرامت قرار داده، یعنی از دنیا بالاتر برده است. در قرآن داریم ملائكه «كِرامَ الْكاتِبیـن» اند[49] یعنی اهل كرامت اند، معلوم است كه در این ماه بنده به صفات فرشتگان مفتخر می شود. فرشته خود را در مقام بقاء احساس می کند. إن شاءالله به لطف الهی از طریق روزه، نفس ما به چنین مقامی نایل می شود و در مقام بقاء و حضور در محضر حق قرار می گیرد.
در ادامه می فرمایند: «اَنْفاسُكُـمْ فیـهِ تَسْبیحٌ» نَفَس تان در این ماه تسبیح خداست. چون اراده به روزه و رعایت حرمت ماه رمضان، انسان را وارد عالَمی می كند كه به جنگ نفس امّاره می رود. در آن حال هر نقطه از حیات انسان، حیاتی است که عین تسبیح خداوند است. همان طور كه می دانید جنس ملائكه، جنس تسبیح است یعنی جنس توجه به حق و بزرگ داشتن او و ندیدن خود، و روزه دار وارد چنین عالَمی می شود.
وقتی انسان به برزخ برود آنچنان از زمان و مكان آزاد می شود كه دیگر گذران زمان در آنجا معنا ندارد، در آن جا شب نیست كه روز بشود و یا روز نیست كه شب بشود. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ی 221 این مطلب را به خوبی ترسیم می کنند، با توجه به این كه در فرهنگ دینی، قبر همان برزخ است.[50] حضرت مولی الموحدین(ع) می فرمایند: در برزخ همسایه ای نیست كه بتوان با آن اُنس گرفت، نه شب وعده ی دیدارِ صبح و نه روز قرار بازدید شب را می گذارند. فقط آنجا «بودن» است و حیاتی فوق گذشته و آینده و بناست شما در این دنیا و با نگه داشتن حرمت ماه رمضان، به «بودنی» برسید كه فوق گذشته و آینده است. بناست در ماه رمضان خود را از آنچه ما را در حلقه های زمان گرفتار می کند آزاد كنیم. در این ماه مشغولیات دنیایی برای خود درست كردن مكروه است، تا جایی كه باید آدم خودش را در این ماه از مشغولیات آزاد كند، این نوع «بودن» در ماه رمضان، برای اهلش یك حالت بقاء به وجود می آورد، توصیه ی نشستن در مسجد هم در همین راستا است که انسان در حالت حضور و «بقاء» قرار گیرد.
حضرت در ادامه می فرمایند: «وَ نَوْمُكُمْ فیهِ عِبادَةٌ» خواب شما در این ماه عبادت است. زیرا با نیت اكرامِ ماه رمضان، وارد روزه داری شده اید و جنبه ی ملکوتی خود را بر جنبه ی حیوانی غالب نموده اید و از زمان زدگی فاصله گرفته اید، در این حالت خواب شما هم خوابِ كسی خواهد شد که همچون ملائکه در حال بقاست. مگر نه این كه هر فكر و حال و خیالی كه در بیداری داریم، با همان فكر و حال و خیال در خواب می رویم؟! گفت:
هر خیالی كآمد و در تو نشست
هر كجا كه می گریزی با تو هست
تـو نتـانی زان خیـالت وارَهــی
یا بخُسبی تا ازآن بیرون جهـــی
هر شخصیت و هر خیالی که در بیداری دارید، با همان فکر و خیال در خواب می روید. إن شاءالله در این ماه با اراده به رعایت حریم مقدس ماه رمضان و با روزه، وارد فكر و شخصیت و خیالِ باقی به بقای حق و حاضر در محضر حق می شوید و با همین حالت به خواب می روید، در واقع حضرتf خبر می دهند که اگر با عالَمی که مخصوص ماه رمضان است بخوابید، خوابتان هم عبادت خواهد شد.
«وَ عَمَلُكُمْ فیهِ مَقْـبُولٌ» و عمل تان دراین ماه مورد قبول خداوند قرار می گیرد. انسان در این ماه می تواند به مقامی برسد که بین او و پروردگارش هیچ حجاب و مانعی واقع نشود و تمام توجهش به خدا باشد، عملِ نامقبول عملی است كه در آن عمل دلِ انسان در گرو خلق باشد، در ماه رمضان با انواری که از طرف خداوند بر قلب روزه دار تجلی می کند، دل انسان در گرو حق قرار می گیرد و عملش، عملی می شود برای خدا. اگر توانستیم ماوراء موانع و حجاب های بین خود و خدا، در ماه میهمانی خدا توجه خود را به حق معطوف کنیم عمل ما به سوی حق سیر می كند و إن شاءالله مقبول خواهد شد.
«وَ دُعاؤُكُـمْ فیـهِ مُسْتَجابٌ» و دعایتان در این ماه، مستجاب است. حال كه چنین است، دعاهایتان را عالی كنید تا نتایج عالی نصیب خود نمایید و به همین جهت پیامبرخداf در ادامه می فرمایند: «فَاسْئَلُوااللـهَ رَبَّكُـمْ بِنِیّـاتٍ صادِقَـةٍ وَ قُلُـوبٍ طاهِـرَةٍ» پروردگار خود را با نیّت های صادق و قلب های پاك بخوانید. نیّت صادق نیّتی است كه فقط به خدا اعتماد کند و قلب پاك، قلبی است که میل به گناه در آن نباشد. فقط خدا را بخواهید و هرگز به میل های آلوده میدان ندهید و با این دوسرمایه، از خدا بخواهید كه، «اَنْ یُوَفِّقَكُمُ اللهُ لِصِیامِهِ وَ تِلاوَةِ كِتابِه» شما را در روزه داری و تلاوت کتابش موفق گرداند تا در انجام روزه، روزه را با تمام ابعادش انجام دهید و در خواندن قرآن، یعنی؛ خواندن كتابِ یاد خدا، بهترین عبرت ها و هدایت ها را نصیب خود گردانید. معلوم است توفیق در انجام روزه و تلاوت کتاب خداوند بسیار مهم است كه باید با نیّتی صادق و قلبی پاک از خدا تقاضا کنیم.
باید به درگاه الهی التماس كنیم و از او بخواهیم آن طور روزه بگیریم که مفتخر به نتایج آن شویم و طبع حیوانی ما به طبع الهی ما تبدیل شود. سالکی در جواب مریدانش که از کثرت روزه داری او گله مند بودند گفته بود: اگر یك بار بتوانید روزه بگیرید، دیگر نمی توانید دست بردارید. اگر آن حالِ خوش روزه داری برای آدم پیش آمد كه توانست وارد صفات و حالات ملائكه شود، دیگر نمی تواند از روزه داری دست بردارد. قُوْتِ ملائكه در ذات خود، ذكر است، روزه دار نیز چنین حالتی پیدا می کند. حالِ ملائكه حالی است که خود را تماماً در محضر حق احساس می کنند، انسان در چنین حالتی از بودنش كیف می كند، برعکسِ مواقعی که بودنتان برایتان آزاردهنده است، زمین و زمان برایتان تنگ شده، از خودتان خجالت می کشید، سعی می کنید خودتان را در کارهای بیهوده پنهان کنید. وقتی خود را در محضر حق در حالت «بقاء» احساس کردید آنچنان وسعت می یابید که هیچ آرزویی جز باقی ماندن بر این حالت ندارید. انسانی که گرفتار عالم ماده و بُعد مادیِ خود شده به جهت فطرت الهی که دارد، ادامه ی آن زندگی را نمی خواهد، سعی می کند به کمک مدركی، پولی، شغلی، پُزی، از آنچه هست فرار کند، در واقع با این چیزها می خواهد خودش را، در زیر این عنوان ها پنهان كند، ولی انسانی که فرشته گونه شد بودنش برایش عین صفاست، بدون این كه بین او و حق چیزی واسطه باشد خود را در آغوش پروردگارش احساس می کند، چنین انسانی مجبور نیست به کارهای بیهوده پناه ببرد.
كتاب خدا را خواندن به این معنا است که بتوانیم در نامه ی پروردگار که به سوی بندگانش فرستاده، تدبّر کنیم، در همین رابطه به ما دستور داده اند وقتی كتاب خدا را می خوانید حالتان این گونه باشد كه احساس کنید خدا دارد با شما حرف می زند. قلب در ابتدای امر نمی تواند به راحتی وارد چنین حالتی بشود، ولی در ماه رمضان از همه جهات زمینه ی ورود به چنین حالتی فراهم است. معلوم است که از طریق الفاظ مقدس كتاب ِ خدا با حضرت حق مرتبط شدن آسان نیست ولی با پشت کار فتح باب می شود، اگر چنین حالتی محقَّقْ نمی شد رسول خداf این طور نمی فرمودند که از خدا توفیق تلاوت کتابش را بخواهید و رهنمودهای آن را دنبال کنید. قرآن محل ظهور فضل و كرم خداوند به بندگانش است پس اگر توفیق تلاوت آن را پیدا کردیم با انوار فضل و کرم او روبرو می شویم تا در صعود روحانی خود شکست نخوریم.
حضرتf در ادامه می فرمایند: «فَاِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرانُ اللهِ فی هذَاالشَّهْرِالعظیم» بدبخت كسی است كه در این ماه از غفران الهی محروم بشود. به این صورت كه تلاش نکند برای ارتباط با حق، با نفی رذائل اخلاقی، خود را آماده لقاءکند و هنوز فكر دنیا بر روح و روان او غلبه داشته باشد. می فرمایند: كسی كه در ماه رمضان نتواند آن سِیری را كه خداوند برای بشریت قرار داده است تا به پروردگارش برسد، پیدا کند، بدبخت ترین آدم ها است زیرا در این ماه:
درهای گُلْسِتان ز برایت گشوده اند
در خارزار، چون روی ای برهنه پای؟
شرایط به قدری آماده است که کافی است انسان قدمی جلو بگذارد، وارد گلستان معنویت می شود. گفت:
ای دل به سوی یار گذاری نمی کنی؟
اسباب جمع داری و کاری نمی کنی؟
می فرمایند: «اُذْكُرُوا بِجُوعِكُمْ وَ عَطَشِكُمْ فیهِ جُوعَ الْقیامَةِ وَ عَطَشَهُ» وقتی در این ماه گرسنه و تشنه می شوید، این گرسنگی و تشنگی برای شما یك ذكر باشد جهت انتقال به گرسنگی و تشنگی قیامت. زیرا در روز قیامت روح انسان گرسنه و تشنه است نه شكمش، چون میل به غذا را با خود برده، هرچند بدنی كه غذا نیاز دارد را با خود نبرده باشد. قلب انسان با یاد حق سیر می شود و احساس گرسنگی نمی کند ولی جسم با غذا سیر می گردد. چنانچه در دنیا قلب خود را با ذكر خدا سیر نكرده باشیم، در قیامت احساس گرسنگی و تشنگی می كنیم. همین طور وقتی در دنیا گرسنگیِ کاذب سراغ شما می آید اگر بتوانید یاد حق را بر قلب خود حاکم کنید آن گرسنگی می رود. در ماه رمضان به جهت تقویت جنبه ی روحانی انسان، گرسنگی قدرت چندانی ندارد و قلب انسان به آن توجه نمی كند. مولوی می گوید:
ره لقمه چو بستی، زِ هرحیله بِرستی
وگر حرص بنالد، بگیریم كری ها
همچنان که حضرت پیامبرf می فرمایند، گرسنگی و تشنگیِ قیامت یك اصل است كه باید فكری برای آن كرد، در حین روزه داری موقعی که انسان گرسنه و تشنه است باید با یاد خدا متوجه گرسنگی و تشنگی قیامت شود و با تحمل این گرسنگی و تشنگی روحیه ای در خود ایجاد کند که آن گرسنگی و تشنگی- که روحی است و نه جسمی- قابل تحمل گردد. اگر فکری برای گرسنگی و تشنگی قیامت نکنیم، در آن روز بسیار به خود می پیچیم، چون دل و جانمان گرسنه و تشنه است و تنها با یاد حق و با غذاهای روحانی جای خلأِ گرسنگی قیامتی پر می شود. اگر در صحرای محشر ملکه ی یاد حق در قلب كسی نباشد از گرسنگی و تشنگی شیون می زند. با یاد حق یك نوع سیریِ نابِ معنوی به آدم می دهند. رسول خداf متذکر می شوند که روزه را مقرر فرمودند تا دائماً بگوئید: خدایا! من می خواهم به كمك تشنگی و گرسنگیِ دنیایی، تشنگی و گرسنگی در قیامت را از من رفع كنی. چون همان طور که عرض کردم در قیامت میل به غذا هنوز مانده است، بدون آن كه غذا باشد و با روزه در دنیا این میل از حاكمیت می افتد و در سیر «الیه راجعون» که باید به سوی خدا برگردید از این جهت در زحمت قرار نمی گیرید.
حضرت در ادامه می فرمایند: «وَ تَصَدَّقُوا عَلی فُقَرائِكُمْ وَ مَساكینِكُمْ، وَ وَقِّرُوا كِبارَكُمْ، وَارْحَمُوا صِغارَكُمْ، وَ صِلُوا اَرْحامَكُمْ» به فقراء و مساكین خود كمك كنید، بزرگانتان را محترم بشمارید و به كودكانتان ترحم كنید و صله رحم نمائید.
عنایت بفرمائید که این دستورات، روح را لطیف می كند زیرا ما در اصلاح خود و جهت رسیدن به بهترین نتیجه در رابطه با روزه، دو نوع دستور داریم، یك نوع دستور برای انجام روزه و نیّت روزه داری است كه باید تلاش کنیم آن عمل برای خدا باشد. یك نوع دستور از نوع اخیر است که رابطه و نسبت ما را با اطرافمان تصحیح می کند و عشق به انسان ها را در ما رشد می دهد، زیرا «در سینه ی پُركینه، اَسرار نمی گنجد». روح لطیف می تواند به حق نظر كند و برای لطیف كردن روح فرمودند: «تَصَدَّقُوا عَلی فُقَرائِكُمْ وَ مَساكینِكُمْ» در این ماه به فقرا و مساکین کمک کنید تا رذیله ی بخل را در خود بكُشید. دلی كه بخیل است به خود نظر دارد و نمی تواند با خدا ارتباط برقرار كند، انسانی كه غم فقراء را نمی خورد دارای روح خشن و سختی است.
این که فقرا را از مساکین جدا نام بردند به جهت آن بود که متوجه شویم دو نوع نیازمند داریم. محمدبن مُسْلم می گوید از امام باقر(ع) یا از امام صادق(ع) از تفاوت بین فقیر و مسکین پرسیدم، حضرت فرمودند: «الْفَقِیرُ الَّذِی لَا یَسْأَلُ وَ الْمِسْكِینُ الَّذِی هُوَ أَجْهَدُ مِنْهُ الَّذِی یَسْأَل »[51] «فقیر» كسی است كه سؤال نمی کند و «مسکین» کسی است که نیاز او از فقیر بیشتر است و مجبور شده برای رفع نیازش سؤال کند. وقتی حضرتf می فرمایند: باید به فكر فقیران و مساكین بود، نظر دارند به این نکته که هوشیاری به خرج دهیم و متوجه شویم در اطراف ما کسانی هستند که در عین نیازمندی، اظهار نمی کنند ولی باید در امور آن ها دقت کرد و نسبت به رفع نیازشان کوشا بود تا از طریق صفایی كه بدان وسیله نصیب روح و قلب انسان می شود، آرام آرام لطائف و مواهب مربوط به ماه رمضان در جان شما تجلی كند.
فرمودند: «وَ وَقِّرُوا كِبارَكُمْ» به بزرگان تان احترام بگذارید. تا از کبر و خودبزرگ بینی آزاد شوید و به تعادل لازم دست یابید و روحیه ی حكمت و تأمل در شما رشد می كند و از دریای سینه ی پر از حکمت پیران جامعه خود را محروم نگردانید.
«وَارْحَمُوا صِغارَكُمْ» كودكان را دوست داشته باشید و از سر محبت و ملاطفت به كودكان نظر كنید. وقتی روحیه ی ترحم و عطوفت نسبت به كودكان را در خود رشد دادیم دل هایمان لَیِّن و نرم می شود و در نتیجه زمینه ی تجلی نور لطف خدا در آن ها فراهم گردد و به واردات قلبیه ی ارزشمندی دست می یابیم.
«وَ صِلُوا اَرْحامَكُمْ» در این ماه صله رحم كنید. «رَحِم» جلوه ی رحمت رحمانیّه حق است. هركس كه با ارحامش ارتباط نداشته باشد، با «رحمان» ارتباط ندارد.[52] در روایت هست كه روز قیامت رَحِم می آید سرپل صراط می ایستد و به هركس كه از او ناراضی باشد اجازه ورود به بهشت نمی دهد. «ارحام» آن عده ای هستند كه به وسیله ی یك مادر به هم وصل اند، این ها را ارحام می گویند. این ارتباط دو نوع است. گاهی مستقیم است و آن ها ارحام نَسَبی هستند و گاهی غیر مستقیم است و آن ها ارحام سببی هستند. در روایت داریم كه خداوند می فرماید: به این علت من اسم خودم را روی رَحِم گذاشتم، كه رَحِم محل ارتباط و انس انسان هاست. قضیه ی ارتباط با رَحِم به همین سادگی ها نیست. لذا حق مادر، حق پدر، حق برادر و خواهر حقوقی است كه اگر كسی رعایت نكند در مسیر غفرانی كه باید به دست آورد قرار نمی گیرد. اگر گاهی احساس می کنید تاریك هستید بدانید كه ارحام شما به شكلی از شما گله منداند.
پیامبرخداf در این قسمت از تذكر خود می خواهند ما نسبت به این مسئله مهم، دقت لازم را داشته باشیم تا در استفاده كردن از ماه رمضان به نهایت موفقیت دست یابیم.
می فرمایند: «وَاحْفَظُوا اَلْسِنَتَكُمْ» زبان های خود را نگه دارید. چون اگر این زبان حرّافی كند، دل مشغول می شود، دلی هم كه مشغول شد از واردات قلبی که موجب سیر به سوی حضرت حق می شود محروم می گردد، چون انسان گرفتار الفاظ خود می شود و روحش دیگر آزاد نیست تا به عوالم غیب سر بزند و چیزی از انوار آن عوالم به دست آورد. به گفته مولوی:
خامشی بحر است و گفتن همچو جو
بحـر می جوید تو را، جو را مجو
از اشـارت هـای دریـا ســر متــاب
پس سخن كوتـاه باید، والسـلام
حضرت پیامبرf در ادامه خطبه ی خود فرمودند: «وَغَضُّوا عَمّا لا یَحِلُّ النَّظَرُ اِلَیْهِ اَبْصارَكُمْ، وَ عَمّا لا یَحِلُّ الْاِسْتِماعُ اِلَیْهِ اَسْماعَكُمْ» چیزی را كه دیدنش حرام است، نبینید - چشم خود را در كنترل بگیرید- و سخنی را كه شنیدنش حرام است نشنوید. این فراز دستوری بسیار كارساز است، چون آنچه بیش از همه قلب را مشغول می كند نگاه كردن های حرام و گوش دادن های حرام و بی هدف است، این کار ها جهت گیری روح انسان را منحرف می كند و خیالات پراكنده را به صحنه ی قلب می آورد و تمام عمر انسان را از بین می برد. خدا كمكمان كند اگر می خواهیم ماه رمضان، ماه صعود ما باشد این دستورالعمل را با عزم و تصمیمِ كامل عمل كنیم، حضرت راه را نشانمان داده اند نباید كوتاه بیاییم. به خصوص توصیه ی ما این است كه در این روزها سعی كنید در موضوعات و در جاهایی كه قلب و ذهنتان به مسائل جزییِ زودگذر مشغول می شود، وارد نشوید، و به جدّ هم وارد نشوید، حیف من و شماست كه توفیقات ماه رمضان مان را از دست بدهیم و خیالات خود را مشغول امور واهی بکنیم، هر اندازه این فراز از دستور رسول خداf را عمل کنیم به همان اندازه به خیالِ پاک می رسیم و زمینه ی ارتباط قلبی با حقایق در ما فراهم می شود.
در ادامه می فرمایند: «وَ تَحَنَّـنُوا عَلی اَیْتامِ النّاسِ، یُتَحَـنَّنَ عَلی اَیْتامِكُمْ» برای یتیم های مردم دلسوزی كنید تا برای یتیم هایتان دلسوزی شود.
محبت به یتیمان آثار وضعی بسیار زیادی دارد و یك نوع روحیه ی ملاطفت و رقّتِ قلب در انسان به وجود می آورد و از بی تفاوتی نسبت به کسانی که نیاز به محبت دارند ما را نجات می دهد، به خصوص اگر این کار در ماه رمضان صورت گیرد که شرایط آماده است تا خداوند نسبت به ما ملاطفت خاصی بفرماید. وقتی ما نسبت به بندگان خدا كه به ظاهر بی پشت و پناه اند دلسوزی از خود نشان دادیم و آن ها از این طریق احساس كردند مورد توجه هستند، خداوند هم به بی پشت و پناهی ما رحم می کند و در نتیجه در نظام هستی احساس پشت و پناه داشتن می كنیم و بر همین مبنا بر فرضِ یتیم شدن فرزندانمان نگران بی پشت و پناهی آن ها نیستیم.
در ادامه فرمودند: «وَ تُوبُوا اِلَی اللهِ مِنْ ذُنُوبِكُمْ» از گناهان خود به سوی خدا توبه كنید. این دستورالعملی است برای اصلاح قلب و بهره مند شدن از برکات خاص ماه رمضان. در دل این توصیه دو نكته وجود دارد. اولاً: وقتی بنا گذاشتید از گناهان خود توبه كنید تازه متوجه می شوید گناهانی دارید و همین امر موجب می شود تا از سر به هوایی نسبت به انجام گناه نجات یابید. ثانیاً: وقتی متوجه گناهانتان شدید عزم توبه کردن در انسان شدت می یابد. همین طور که وقتی کتابی در دست مطالعه ندارید فكر می كنید كتابی نیست كه مطالعه کنید اما وقتی یک کتاب را مطالعه کردید تازه متوجه می شوید چقدر كتاب هست كه باید مطالعه کرد! توبه عیناً همین طور است. اول كه آدم می خواهد توبه بكند می گوید: آخر چه گناهی كرده ام كه توبه كنم؟! بعد كه تصمیم به توبه نمود و شروع كرد از گناهان خود توبه كند و با نظر به آن ها گفت: الهی العفو، تازه خداوند برای پاک کردن او از گناهان، نشانش می دهد كه چه لغزش هایی داشته، آن جا به بندگان خدا بی محلی كردی و رعایت آبرویشان را ننمودی، آن جا طرف را سبك كردی، آن جا خودخواهی و خودنمایی نمودی، هرچه شما زلال تر شوید، گناهانتان را بیشتر حس می كنید و وقتی توبه شروع شد و روح انسان نسبت به گناهان حساس شد سلوک او شروع می شود و ماه رمضان و شب قدر را درست درک می کند.
مریدانِ یكی از اهل کرامت نقل می كنند: تصمیم گرفتیم با حاج آقا جهت دعا و نیایش به كوه «بی بی شهربانو» برویم. بنا شد نان و پنیر و خیار هم ببریم آن بالا بخوریم. نان و پنیر و خیار را خریدیم و مقداری نمك - به اندازه ی یک قاشق- از وسایل فروشنده برداشتیم و رفتیم. وقتی با حاج آقا شروع به دعا كردیم، آقا گفتند: بلند شوید، بروید پول نمك ها را بدهید و بیایید، خداوند حال دعا را به جهت آن نمک ها سلب نموده. او متوجه شد به خاطر نمكی كه بدون اجازه برداشته شده، روح ها گرفتار است.
پیغمبر خداf كه می خواهند ما از ماه رمضان بهره ا ی كامل ببریم و از سنگینی گناه آزاد شویم با توجه به این امر می فرمایند: «تُوبُوا اِلَی اللهِ مِنْ ذُنُوبِكُمْ» از گناهانتان به سوی خدا توبه كنید، خودِ خداوند گناهان را به یاد بندگانش می آورد تا آن ها را جبران كنند و در همین رابطه به قلب آن آقا انداخت که مشکل بی حالی در دعا، نمک هایی است که بدون اذن صاحب مغازه برداشته شده، این نشان می دهد می خواهند دعای ما را قبول كنند که به قلبمان می اندازند: ببین فلان جا سربه سر مردم گذاشتی. یعنی برو این مسأله را حل كن و بیا، می خواهیم به تو توجه كنیم ولی شرطش رفع موانع است.
مرحوم فیض کاشانی می فرماید: توبه از گناه و بازگشت به سوی ستار العیوب و علام الغیوب آغاز راه سالکین و سرمایه پیروزمندان و نخستین گام مریدان و مَطلَع برگزیدگان و برگزیده ی مقربان است و توبه نقش اساسی در دین دارد، چرا که دین، انسان را به جداشدن از بدی ها و بازگشت به خیرات دعوت می کند و حقیقت توبه هم جز این نیست.[53]
عالم فرزانه ملااحمد نراقی، معنای اصطلاحی توبه را چنین بیان کرده است:
«توبه به معنای بازگشت به خداست، با خالی ساختن دل از قصد معصیت و رجوع کردن به درگاه الهی و نزدیک شدن به او و تصمیم بر ترک گناه در حال، و انجام ندادن آن و عزم بر ترک گناه در آینده».[54]
توبه کاران واقعی، خود را از مجالس گناه دور می دارند و از عواملی که گناه را وسوسه و تداعی می کند، برحذر می باشند.
توبه باعث محو گناهان می شود و آن ها را نابود می کند. قرآن کریم می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَه نَصُوحاً عَسى رَبُّکمْ أَنْ یکفِّرَ عَنْکمْ سَیئاتِکمْ»[55] ای کسانی که ایمان آورده اید توبه ی نصوح به درگاه الهی بکنید، امید است با این کار، پروردگارتان گناهان شما را بپوشاند. نه تنها توبه گناه را می پوشاند و از بین می برد، بلکه آن را مبدّل به حسنه می کند. قرآن کریم می فرماید: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِک یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ» مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات تبدیل می کند.
امام صادق(ع) می فرماید: «هر گاه توبه کاملاً خالص باشد، خداوند آن چنان آثار گناه را می پوشاند که حتی فرشتگانی را که مأمور ثبت اعمال او هستند به فراموشی واداشته می شوند و به اعضای پیکر او که مأمور گواهی بر اعمال وی در قیامت اند دستور داده می شود که گناهان او را مستور بدارند و به زمین که گناه بر آن کرده و گواه بر عمل او در قیامت است نیز فرمان می دهند که آن عمل را کتمان کند، به گونه ای که روز قیامت هنگامی که در صحنه ی رستاخیر حضور می یابد، هیچ کس و هیچ چیز برضدّ او گواهی نخواهد داد.[56]
در ادامه فرمودند: «وَارْفَعُوا اِلَیْهِ اَیْدِیَكُمْ بِالدُّعاءِ فی اَوْقاتِ صَلَواتِكُمْ فَإنّها اَفْضَلُ السّاعاتِ یَنْظُرُاللهُ عَزَّوَجَلَّ فیها بِالرَّحْمَةِ اِلی عِبادِهِ» در موقع نماز دست هایتان را بالا ببرید كه بهترین اوقات و شرایطی كه خدا از سر رحمت به بنده اش نظر می كند در همین اوقات است.
در شرایطی كه خداوند موانع ارتباط با خودش را از میان برداشته راهی را به سوی او بگشایید تا در مواقع دیگر با شناختی که از آن راه پیدا کرده اید با خداوند ارتباط برقرار كنید و این فلسفه ی عبادت در زمان ها و مكان های مقدس است. زیرا در زمان ها و مكان های مقدس شرایط ارتباط با خداوند بهتر فراهم است و لذا روح انسان راحت تر می تواند با حضرت پروردگار ارتباط پیدا كند و عملاً در آن شرایط راهی به سوی حق برای عبد باز می شود و چون راه باز شد، انسان در سایر شرایط هم می تواند از طریق راهی كه به دست آورده با خداوند ارتباط برقرار كند و اگر از طریق راه گشوده شده، ارتباط با خداوند را ادامه داد، دیگر نه تنها برای ارتباط با خداوند به زحمت نخواهد بود بلکه همواره راه های بهتری برایش گشوده می شود و در برزخ و قیامت مشکلی جهت رجوعِ إلی الله ندارد.
آنگاه حضرتf فرمودند: «وَ یُجیـبُهُـم اِذا ناجُوهُ، وَ یُلَبّیـهِمْ اِذا نادُوهُ، وَ یَسْتَجیـبُ لَهُمْ اِذا دَعَوْهُ» در چنین شرایطی وقتی دعا می كنید، دعایتان را اجابت می كند و وقتی ندا می دهید، به شما لبیك می گوید و وقتی كه می خوانیدش، استجابت می كند.
عمده آن است كه از این شرایط استفاده كنیم. این ها راه ها و شرایط ساده ولی پرنتیجه ای است، مواظب باشید سادگی آن موجب نشود از اهمیت آن غافل بمانیم. هنر انسان های متقی این بوده است که نسبت به ماه رمضان و عظمت و حرمت آن غافل نبوده اند. به همین جهت حضرت صادق(ع) به ما توصیه می کنند در این ماه در تعقیب هر نماز، خود را متذكر ماه رمضان و عظمت آن كنید و بگوئید: «وَ هذا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَی الشُّهُورِ، وَ هُوَ شَهْرُالَّذی فَرَضْتَ صِیامَهُ عَلَیَّ، وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضان...»[57] خداوندا! این ماه را ماه با عظمت و با کرامت و با فضیلت قرار دادی و روزه را در این ماه بر من واجب كردی. چون ممكن است روزمرّگی ها ما را نسبت به شرایطی كه در آن قرار داریم غافل كند و در نتیجه استفاده هایی را كه می توان به دست آورد، از دست بدهیم.
رسول خداf در ادامه می فرمایند: «اَیُّهَاالنّاسُ! اِنَّ اَنْفُسَكُمْ مَرْهُونَةٌ بِاَعْمالِكُمْ، فَفُكُّوها بِاسْتِغْفارِكُمْ، وَ ظُهُورَكُمْ ثَقیلَةٌ مِنْ اَوْزارِكُمْ، فَخَفِّفُوا عَنْها بِطُولِ سُجُودِكُمْ» ای مردم! جان های شما در رهن اعمالتان است، با استغفار آن را از رهن و گرفتاری آزاد كنید و پشت های شما به جهت گناهانتان سنگین شده است، با سجد ه های طولانی از سنگینی آن بكاهید.
پیامبر خداf در این فراز دو دستورالعمل اساسی را مطرح می فرمایند كه می توان به صورت عملی به كار بست. یكی این كه می فرمایند: ای مردم! جان هایتان گرفتار عمل هایتان شده است. جان های ما مثل آن وقتی که یك چیزی را رهن می دهیم و مقداری پول می گیریم و بعد تا آن پول را ندهیم، آن چیز را به ما برنمی گردانند و آن را آزاد نمی كنند،گرفتار و رهن اعمال مان شده اند و برای نجات از گرفتاری آن اعمال، خداوند راهی را قرار داده كه در این ماه تأثیرش صدچندان است و آن استغفار است تا از خودش بخواهید آثار سوء آن اعمال را بر ما بپوشاند و از ما بگذرد، این همان طلب غفران است. لذا می فرماید: «فَفُكُّوها بِاسْتِغْفارِكُمْ» جان هایتان را با استغفار آزاد كنید. این عالی ترین و بالاترین دستورالعملی است که انسان را به راه می آورد، زیرا استغفار چیز عجیبی است، اولاً: باید برسی به این كه گرفتار اعمالت هستی. ثانیاً: باید به خدا خیلی اعتماد داشته باشی و بدانی خداوند كارِ نشدنی را هم شدنی می كند. بعد از خدا بخواه از گناهانت بگذرد. یعنی خدایا كاری از دست من برنمی آید و من نمی توانم با اراده ی خود مشكل را حل كنم، من نمی توانم كاری بكنم كه دلم به راحتی با تو ارتباط داشته باشد، چون گرفتار بی مبالاتی هایم هستم، «فَاسْتَغْفِرُالله» پس از خدا طلب آمرزش می كنم تا از گناهانم بگذرد و اثر آن ها را از صحنه ی نفس و قلبم پاك بگرداند و با قلبی پاك با او روبه رو شوم «وَ اَتُوبُ اِلَیْـهِ» یعنی با حالت ناله و انابه به سوی او آمدم. خلاصه استغفار یكی از حالات خوب عبد است در مقابل ربّ، با چنین اعتقادی كه می دانیم می توانیم از خدا بخواهیم از گناهان ما بگذرد، اراده می کنیم به سوی او روی کنیم تا او پذیرای ما شود.
استغفار؛ غبار بین عبد و ربّ را می زداید تا رابطه ی فطریِ بین عبد و ربّ ظهور کند. پیامبر خداf می فرمایند: «لَیُغانُ عَلی قَلْبی وَ اَنِّی لاَسْتَغْفِرُاللهَ فِی كُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّة»[58] گاهی قلبم را گَرد و غبار می گیرد و من هر روز هفتاد بار استغفار می كنم تا غبار و گَردش برود. آری اگر قلب پیامبرِ خداf را گرد می گیرد و شدت اُنس او با خدا کم می شود، قلب ما ظلمت می گیرد و از اُنس با پروردگارمان محروم می شویم ولی در هر صورت استغفار است که آن گرد و غبار و این ظلمت را برطرف می كند. از استغفار کارهای مهمی برمی آید! به شرط اعتماد به حضرت حق كه غفار است و گناهان را رفع می كند.
امام رضا(ع) در تمثیل زیبایى، استغفار را تشبیه مى كنند به تكانى كه بر درختى وارد مى شود و برگ هاى آن را بر زمین مى ریزد: می فرمایند: «مَثَلُ الإِسْتِغْفارِ مَثَلُ وَرَق عَلى شَجَر تَحَرّكَ فَیَتَناثَرُ»[59] مَثَل استغفار، مَثَل برگ بر درخت است که حركت باد یا طوفان آن را بر زمین مى افكند.آرى طلب آمرزش از خداوند ، درخت عمل انسان را تكان مى دهد و برگ هاى سیاه گناه را از شاخه هاى آن جدا مى سازد و آمرزش خداوند را براى او به ارمغان مى آورد.
امیرالمؤمنین(ع) مى فرمایند: «تَعَطَّروا بِالإِسْتِغْفارِ، فَلا تَفْضَحَنَّكُم رَوائِحُ الذُّنُوبِ»[60] با استغفار و آمرزش خواهى از خداوند، خود را معطّر كنید، تا بوى بد گناهان شما را رسوا نكند.
رسول خداf در ادامه فرمودند: پشت های تان به جهت گناهان سنگین است و فشار هایی به روحتان می آورد که امکان صعود برایش نمانده، با طول سجود آن سنگینی ها را سبك كنید. سجده؛ نزدیك ترین حالت عبد به ربّ است،[61] چون حقیقتِ عبد در مقابل ربّ، نمایش هیچ بودن او است در مقابل پروردگارش، و در سجده و آن حالتِ به خاك افتادن در مقابل پروردگار، عبد حقیقت خود را به نمایش می گذارد و وقتی عبد خود را هیچ دید، عظمت ربّ بر قلب او تجلی می كند و حق را در جان خود احساس می نماید، چون در آن حالت خود را موجودی در مقابل خداوند نمی بیند، بلكه خود را در مقابل حضرت ربّ، هیچ می كند و متذكر عظمت و سبحانیت حضرت ربّ می شود. گفت:
ما كه باشیم ای تو ما را جانِ جان
تا كه مـا باشیـم با تـو در میــان
در این حالت است كه انسان فقرِ محض بودن خود را به نمایش می گذارد و به قابلیت کامل جهت قبول فیض الهی نایل می شود. چنانچه رسول خداf فرمودند: «اَلْفَقْرُ فَخری وَ بِهِ اَفْتَخِر»[62] فقر، فخر من است و به آن افتخار می كنم.
كشكول فقر شد سبب افتخار ما
ای یار دلفریب بیفزای افتخار
طبق دستور حضرت رسولf دو كار باید کرد، یكی استغفار، جهت آزادشدن از تنگناهایی كه اعمال مان برایمان به وجود آورده و دیگر سجده های طولانی، جهت سبك شدن روح از بار گناهان. زیرا هر وقت كسی مرتكب گناهی شد در واقع منیّت خود را در مقابل حضرت پروردگار مطرح كرد و حالا با سجده در مقابل پروردگار، آن منیّت را نفی می كند در نتیجه آثار آن هم كه همان گناهان باشد، محو می شود و در رابطه با پاک شدن سرّ انسان از طریق سجده ، حضرت صادق(ع) می فرمایند: «آن کسی که سجده های خود را نیکو سازد، هرگز از خدا دور نمی ماند»[63] زیرا خداوند سجده را زمینه ساخته تا بنده از این راه با قلب و روح و سرّ خویش به او تقرّب جوید.
عنایت داشته باشید زمینه ی انجام دستوراتی که رسول خداf می دهند در طول ماه رمضان بسیار فراهم است و نتیجه ی آن ها هم بسیار زیاد است، کوتاهی نکنید.
حضرت رسولf در ادامه می فرمایند: «وَاعْلَمُوا اَنَّ اللهَ جَلَّ ذِكْرُهُ ، اَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ اَنْ لا یُعَذِّبَ الْمُصَلّینَ وَ السّاجِدینَ وَ اَنْ لا یُرَوِّعَهُمْ بِالنّارِ یَوْمَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ» مردم بدانید! خدا به عزتش قسم خورده است، آن روزی كه همه در محضر حق ایستاده اند نمازگزاران و ساجدین را به آتش عذاب نمی كند و آن ها را از آتش نمی ترساند.
نمازگزاران و ساجدین كسانی اند كه ملکه ی آن ها سجده های طولانی و قیام به نماز در مقابل پروردگارشان شده. در روزی كه همه در صحرای محشر در مقابل رب العالمین به پا ایستاده اند و نگران عذاب آتش اند، آن ها را از عذاب ترسی نیست زیرا به کمک اُنسی که در دنیا - در اثر قیام به نماز و سجده طولانی- با پروردگارشان پیدا کرده اند از هرگونه فزع و دلهره ای آزادند و این هدیه بزرگی است كه خداوند با سجده و نمازِ مکرر در ماه رمضان برای انسان ذخیره می کند.
در ادامه می فرمایند: «اَیُّهَاالنّاسُ مَنْ فَطَّرَ مِنْكُمْ صائِماً مُؤْمِناً فی هذَاالشَّهْرِ كانَ لَهُ بِذلِكَ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِما مَضی مِنْ ذُنُوبِه» ای مردم! آن كس كه در این ماه، مؤمنِ روزه داری را افطاری بدهد، با این كار از یک طرف برای او ثوابِ آزادكردن بنده ای را منظور می دارند و از طرف دیگر گناهان گذشته ی او را می بخشند.
موارد زیادی در روایات داریم كه با اطعام فقرا عمده ی مشكلات انسان ها مرتفع می شده است. پس مسلّم اطعام مشكل گشاست و نفسِ اطعام به فقرای مؤمن ثواب زیادی دارد، چه رسد به اطعامِ در ماه رمضان به مؤمن روزه دار. البته همین طور كه اطعام ثواب دارد، پذیرفتن دعوت مؤمنین نیز ثواب دارد. اما مواظب اطعام هایی كه ادارات می دهند باشید، اگر رئیس اداره ای از پول خودش و حقوق خودش دعوت كرده، بسیار خوب مانعی ندارد به شرطی كه پول آب و برقی هم كه در آن زمان در اداره مصرف می شود بدهد. خلاصه مواظب باشید از مال بی شبهه افطار كنید، این بی احتیاطی ها، بیش از آن حدی كه فكر می كنید خطرناك است. خدا رحم كند، چه طوری جرأت می كنند با پول كل مردم به عده ای خاص و بدون ملاكِ مشخص افطاری بدهند؟! حتی اگر هم بودجه ی آن هم پیش بینی شده باشد، مگر ما حق داریم بی محابا خرج كنیم؟! این ها مال پیر زن ها و پیر مردها و بچّه های بی سرپرست و فقرای گرسنه ی این كشور است باید در هر تصمیمی منافع آن ها مدّ نظر باشد.
مواظب باشید از غذایی که پولش با رودربایستی از مردم گرفته شده، افطار نكنید. پدر دانش آموزی می گفت: اولیاء مدرسه جهت تهیه ی جایزه برای فرزندانمان پولی را از ما گرفتند، بعد متوجه شدیم با نصف آن پول جایزه ها را خریده اند و با بقیه ی آن افطاری داده اند! مگر پدران این دانش آموزان راضی بودند؟ این ها حرامِ بَیِّن است.
چند چیز را مواظب باشید؛ پیامبرf می فرمایند: نسبت به امامی كه در نماز به او اقتدا می كنید توجه داشته باشید. مگر می شود به هركسی اقتدا كرد؟! این كه شنیده اید می گویند امام جماعت را بشناسید، نه این كه خصوصیات شناسنامه ای اش را بدانید. می فرمایند: «اِنَّ اَئِمَّـتَكُمْ وَفْدُكُمْ اِلَی اللهِ فَانْظُروا مَن تُوفِدوُنَ فی دینكُمْ وَ صَلَواتِكُمْ»[64] آن امامی كه جلوی شما می ایستد، رسولِ شماست به سوی خدا، توجه كنید ببینید چه كسی را در دینتان و در نمازتان جلو می فرستید. از چیزهای دیگری كه می گویند باید بشناسید طعام است، «فَلْیَنْظُرِالاِنْسان اِلی طَعامِه»[65] باید انسان بر طعام خود بنگرد، ببیند از كجا آمده است؟ پس نباید از سخن رسول اللهf در مورد افطاری دادن به مؤمنین سوء استفاده شود و با پول های شبهه ناک این کار انجام گیرد. بعضی از این افطاری دادن ها از مسیر اصلی خود خارج شده، باید ما گرفتار آن ها نشویم. منظور از افطاری دادن به مؤمنین این است كه در یك فضای ایمانی مؤمنین افطار كنند و بعد قلب های یكدیگر را نسبت به وظایف الهیِ خود متذكر نمایند و فضای تذكر و تَنَبُّه به وجود آید. آری اگر به واقع بتوانیم آن افطاردادنی كه پیامبرخداf می فرمایند را عمل كنیم، نه تنها ثواب آزاد کردن بنده ای را به همراه دارد نتیجه ی دیگرش عبارت است از: «مَغْفِرَةٌ لِما مَضی مِنْ ذُنُوبِه» مغفرت از گناهان گذشته. در این فراز به ما نشان می دهند اگر می خواهید دل تان از گناهان پاک و زلال شود، به روزه داران اطعام بدهید، اگر می خواهید ثواب آزادكردن یك بنده را نصیب خود كنید، به مؤمنِ صائم افطاری بدهید. رسول خداf در جایی دیگر می فرمایند: خداوند اطعام در راه خدا را دوست دارد و كسی را كه در راه خدا اطعام می كند نیز دوست دارد، و ورودِ بركت در خانه چنین کسی از فرو رفتن كارد در كوهان شتر سریع تر است.[66] ولی افطاردادن كجا، مجلس گپ زدن و وقت گذرانی به پا کردن كجا! شب های ماه رمضان برای عبادت و مناجات است و نه برای شب نشینی.
پس از آن که رسول خداf از برکات اطعام به روزه داران سخن گفتند مردم پرسیدند یا رسول الله! اكثر ما امكانات چنین كاری را نداریم «فَقیلَ یا رَسُول الله وَ لَیْسَ كُلُّنا نَقْدِرُ عَلی ذلِكَ، فَقالَf». حضرت فرمودند: « اِتَّقُواالنّار وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ اِتَّقُواالنّار وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ ماءٍ» خود را از آتش آزاد كنید ولو به نصف خرما و یا به شربتی آب.
منظور این است كه ما مایل باشیم روزه داران را محترم شماریم و در افطاردادن به آن ها همت کنیم چنانچه با ساده برگزاركردن افطاریدادن، مقصد برآورده می شود هم ثواب آن را برده ایم و هم از آفت سفره های رنگین نجات پیدا کرده ایم.
در ادامه می فرمایند: «اَیُّهَاالنّاسُ مَنْ حَسَّنَ مِنْكُمْ فی هذَا الشَّهْرِ خُلْقَهُ كانَ لَهُ جَوازٌ عَلَی الصِّراطِ یَوْمَ تَزِلُّ فیهِ الْاَقْدامُ» هر کس توانست در این ماه اخلاق خود را نیكو كند، آن خُلق نیکو جواز عبور از صراط است در روزی كه قدم ها در صراط لغزان است و امكان سقوط در جهنم بسیار.
پل صراط بر روی جهنم است و به بهشت ختم می شود، اگر كسی در آن بلغزد در جهنم سقوط می كند. می فرمایند: هرکس سیر معنوی به سوی بهشت را می خواهد، شرطش این است كه در این ماه خُلق خود را نیكو كند. زیرا عالی ترین مرحله برای نجات، اخلاق نیكو است و در ماه رمضان زمینه ی رسیدن به چنین صفاتی بیشتر فراهم است. رسول خداf می فرمایند: «برترین مؤمن کسی است که بهترین اخلاق را داشته باشد»[67] و نیز می فرمایند: «حُسن خُلق مانند خورشید که یخ را ذوب می کند، گناهان را ذوب می نماید»[68] می فرمایند: «هرچه در قیامت در میزان انسان بگذارند به حُسن خُلق نخواهد رسید».[69] آیا در شرایطی که می توان به چنین روحیه ای نایل شد نباید همّت خود را به کار گیریم؟
سپس می فرمایند: «وَ مَنْ خَفَّـفَ مِنْكُمْ فی هذَاالشَّهْرِ عَمّا مَلَكَتْ یَمیـنُهُ، خَفَّفَ اللهُ عَلَیْهِ حِسابَهُ» هركس از شما تكالیف افرادی را كه زیردست شمایند و با شما ارتباط دارند، سبك كند، خداوند حساب او را آسان می نماید.
به همسرتان كم تر دستور داده و انتظاراتتان را از همدیگر کم کنید، همین طور به هر کس که به نحوی با شما ارتباط دارد باید آسان بگیرید، بار سنگین بر دوش افرادِ تحت نظرتان نگذارید، تا زمینه ی سبكبالیِ تان فراهم شود.
در فراز بعدی می فرمایند: «وَ مَنْ كَفَّ فیهِ شَرَّهُ، كَفَّ اللهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَوْمَ یَلْقاهُ» كسی كه در این ماه شرّش را از بقیه كم كند، روز قیامت كه خداوند او را ملاقات می كند، غضبش را از او باز می دارد. إن شاءالله در این ماه سعی كنیم به مقامی برسیم كه سایر مردم از دست و زبان ما اَمن باشند و روحیه ی محبت و خدمت نسبت به مردم را در خودمان رشد دهیم. هر اندازه به خدا نزدیك تر شویم علاقه به بندگان خدا در ما بیشتر می شود و هر اندازه به بندگان خدا بیشتر ابراز علاقه کنیم زمینه ی قرب خود به خدا را بیشتر فراهم کرده ایم.
متأسفانه ارتباط اكثر ما با اطرافیان بدون نیش و كنایه نیست، چون روحمان در صلحِ كل با بندگان خدا قرار ندارد. حضرت در این فراز می فرمایند: روحیه لجبازی را كنار بگذارید و عصبانیّت نسبت به خلق خدا را رها كنید، تا خداوند هم غضب خود را از شما بر دارد. نگو غضب من نسبت به آن كس كه به او غضب كرده ام منطقی است و واقعاً به جهت كارهای غلطِ طرف نسبت به او غضب كرده ام، غضب خدا نسبت به گناهان تو حتماً منطقی تر است، عرض بنده این است؛ آنگاه كه بنا دارید از سر لجبازی و یا به هر دلیل دیگر، فردی را اذیت كنید، به خاطر بزرگداشت ماه رمضان چنین كاری را انجام ندهید زیرا سایه ی رقابت ها، شما را از نوشیدنِ نور حق باز می دارد، خود را از لجبازی ها و رقابت ها و کینه ها آزاد كنید تا نور حق نصیب شما شود. گفت:
این سخن های چو مار و کژدمت
مار و کژدم می شود گیرد دمت
این ها نمی گذارد به عالم قرب و معنویت صعود کنید. وقتی از خودخواهی و خودبینی آزاد شدیم لطف حق در جان ما منعکس می شود. گفت:
بودِ من ابر است و پرده است و كثیف
ز انعكاس لطف حق او شد ضعیف
حالا باید با پذیرفتن دستور پیامبرf و به دست آوردن اخلاق نیكو، آن نوع بودنی را كه مانع انعكاس لطف حق در جانمان می شود، تغییر دهیم.
در دعای مكارم الاخلاق از امام سجاد(ع) داریم كه حضرت از خدا تقاضا می كنند به ایشان توفیق دهد به آن هایی كه از او بریده اند با سرزدن به آن ها جواب دهد، «وَ اُكافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصلة» و در مورد آن هایی كه پشت سر حضرت غیبت كرده اند، نه تنها غیبت شان را نكند، بلكه ذكر خیرشان را بگوید «وَ اُخالِفَ مَنِ اغْتابَنِی اِلی حُسْنِ الذِّكر» و نسبت به آن هایی كه اموال حضرت را تهدید كرده اند و او را از اموال خود محروم كرده اند، نه تنها محروم شان نكند، بلكه به آن ها بخشش هم بكند «وَ اُثیبَ مَنْ حَرِمَنی بِالْبَذْل». این را می گویند نیكوگردانیدن خلق و خوی. پس توصیه ی پیامبرخداf را در این ماه فراموش نكنید كه فرمودند: هركس در این ماه خُلق خود را نیكو گرداند، برای او جواز عبور از صراط هست، در روزی كه قدم ها از صراط لغزان است. إن شاءالله بناست در این ماه خُلق ما خیلی نیكو بشود، وگرنه چنین دستوری به ما نمی دادند.
ما با اندك بهانه ای دشمن سازی می كنیم. اخلاق مان طوری است كه اگر آن آقا برای ما جا باز نكرد، از دستش عصبانی می شویم. یا اگر سلیقه اش با ما نخواند، مایلیم نابود شود. ما چنین روحیه ای داریم، قبول كنید كه ماها خیلی زود با همه دشمن می شویم. حضرت می فرمایند: بیا در ماه رمضان، طوری خود را تغییر بده كه با همه رفیق بشوی. زیرا اگر روحیه انسان طوری شد که شرّش را از بقیه برداشت خداوند در روز قیامت غضبش را از او برمی دارد. آری، ما با اندك بهانه ای تحت تأثیر وسوسه های شیطان، دشمن سازی می كنیم و بعد قلب خود را گرفتار آن دشمنی ها می نماییم، در حالی كه دشمن را به دوست تبدیل كردن، كار اصحاب رمضان است و همّتی رمضانی می طلبد.
مقام معظم رهبری«حفظه الله» در بیست و دومین سالگرد رحلت امام خمینی«رضوان الله علیه» توصیه می کنند:
«اگر به نام انقلابی گرى، به نام عدالت خواهى، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به كسانى كه از لحاظ فكرى با ما مخالفند، اما می دانیم كه به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت كردیم، آن ها را مورد ایذاء و آزار قرار دادیم، از خط امام منحرف شده ایم. اگر بخواهیم به نام انقلابی گرى و رفتار انقلابى، امنیت را از بخشى از مردم جامعه و كشورمان سلب كنیم، از خط امام منحرف شده ایم. در كشور آراء و عقاید مختلفى وجود دارد. اگر چنانچه یك عنوان مجرمانه اى بر یك حركتى، بر یك حرفى منطبق شود، این عنوان مجرمانه البته قابل تعقیب است؛ دستگاه هاى موظف باید تعقیب كنند و می كنند؛ اما اگر عنوان مجرمانه اى نباشد، كسى است كه نمی خواهد براندازى كند، نمی خواهد خیانت كند، نمی خواهد دستور دشمن را در كشور اجرا كند، اما با سلیقه ى سیاسى ما، با مذاق سیاسى ما مخالف است، ما نمی توانیم امنیت را از او دریغ بداریم، عدالت را دریغ بداریم؛ «و لایجرمنّكم شنئان قوم على الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور می دهد و می گوید: مخالفت شما با یك قومى، موجب نشود كه عدالت را فرو بگذارید و فراموش كنید. «اِعْدِلُوا»؛ حتّى در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهید. «هو اقرب للتّقوى»؛ این عدالت، نزدیك تر به تقواست. مبادا خیال كنید تقوا این است كه انسان مخالف خودش را زیر پا له كند؛ نه، عدالت ورزیدن با تقوا موافق است. همه هوشیار باشیم، همه بیدار باشیم. این بُعد هم نباید ابعاد دیگر را در سایه قرار بدهد».[70]
قرآن می فرماید: «اِدْفَعْ بالَّتی هِیَ اَحْسَن، فَاِذَاالَّذی بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ كَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ»[71] بدی را با خوبی - آن هم با بهترین نوع خوبی- دفع کن كه در این حالت بین تو و آن كسی كه دشمنِ تو بود دوستی- آن هم گرم ترین نوع دوستی ها- ظهور می کند. در این رابطه دعای شریف مکارم الاخلاق از حضرت سجاد(ع) بسیار کارساز است.[72] بدانید حُسن خُلق سرمایه ی بزرگی است و در ماه رمضان می توان آن را برای خود ایجاد كرد و در آن حال انوار همه ی بهشت ها در قلب ما تجلی می کند، إن شاءالله.
حضرت در ادامه می فرمایند: «وَ مَنْ اَكْرَمَ فیهِ یَتیماً، اَكْرَمَهُ اللهُ یَوْمَ یَلْقاهُ» هركس در این ماه یتیمی را اكرام كند، خداوند روزی كه او را ملاقات كند، اكرامش خواهد كرد. زیرا در عالَم قیامت آن گاه که حضرت حق با وجه «واحد قهار» ظهور می کند همه در محضر او خوار و كوچك خواهند بود مگر آن هایی كه حضرت حق اراده كرده تا مورد احترام باشند و پیامبرf می فرمایند: راه اكرام در قیامت، اكرام یتیمان است. وقتی انسان پشت و پناه كسانی باشد كه پشت و پناهشان را از دست داده اند، در آن روزی كه انسان هیچ پشت و پناهی ندارد، خداوند پشت و پناه او خواهد بود. در قرآن به آن هایی كه فكر می كنند مال دنیا وسیله ی كرامت و بزرگی است، می فرماید: «كَلاّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیَتیم»[73] چنین نیست، شما در ارزیابی هایتان نسبت به اموالی كه در اختیار دارید، غلط فکر کرده اید زیرا آن اموال را وسیله ی اكرام یتیمان و اطعام مسكینان قرار نداده اید. ملاحظه کنید که فرمود: یتیم را اكرام نکردید چون یتیم نان نمی خواهد، احترام و پشت و پناه می خواهد. در مورد مسكین فرمودند: اطعام كنید، ولی یتیم را فرمود: احترام و اكرام نمایید، و در آیات 15 و 16 سوره ی مبارك فجر می فرماید: ملاک های ارزش گذاری هایتان را تغییر دهید تا افراد به جهت ثروت شان مورد احترام نباشند. در این ماه باید یك كاری بكنیم كه حرمت و احترام یتیمان در چشم و قلب ما بالا برود. هركسی باید یك كاری بكند، ما باید كاری كنیم كه حرمت یتیمان در این ماه به شكلی چشم گیر ذهن ها را اشغال كند و در مورد یتیمان تجزیه و تحلیلی الهی پیدا كنیم تا مورد احترام ما باشند و نه مورد ترّحم ما. به ما فرمود: یتیمان را اكرام كنید. اشتباه از ما است كه سریعاً جای اكرام، اطعام می گذاریم، خود خدا كه می توانست بگوید اطعام كنید، ولی می فرمایـد: «كَلاّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیَتیم، وَ لا تحاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْكِین» شما در مورد جایگاهِ دارایی هایتان اشتباه می كنید و لذا یتیم را اكرام نمی نمایید و از آن طرف هم تشویق نمی كنید تا مردم مسكینان را اطعام كنند . به هر حال حضرت توصیه می كنند كه هركس در این ماه یتیمی را اكرام كند در قیامت كه خداوند را ملاقات می كند مورد تكریم خداوند قرار می گیرد. عمده دقت در برنامه ریزی ها است جهت اكرام یتیمان و از این کار سرسری نگذریم.
می فرمایند: «وَ مَنْ وَصَلَ فیهِ رَحِمَهُ، وَصَلَهُ اللهُ بِرَحْمَتِه یَوْمَ یَلْقاهُ وَ مَنْ قَطَعَ فیهِ رَحِمَهُ، قَطَعَ اللهُ عَنْهُ رَحْمَتَـهُ یَوْمَ یَلْقاهُ» هركس در این ماه به رَحِم و آشنایان خود وصل شود، خداوند او را در روزی كه ملاقاتش می كند، به رحمت خودش متصل می گرداند و هركس در این ماه با ارحامش قطع رابطه كند، خداوند رحمت خود را در قیامت از او قطع می كند.
با توجه به این كه این دستور را دوباره تكرار می كنند معلوم است رمزی در آن است و كمال خاصی در این كار در ماه رمضان نهفته است. به طوری كه حضرت می فرمایند: ارتباط با ارحام در این ماه موجب ظهور رحمت حضرت پروردگار در ابدیت انسان می شود، معلوم است كه یك عنایت خاصی به صله ی رَحِم در این ماه دارند و این كار كمالات خاصی را در پی دارد. ما وقتی جایگاه پربركت صله ی رحم را می فهمیم كه آثار شوم قطع رحم را متوجه باشیم، طبق دستور الهی ما حتی با محارم گناهكار خود باید طوری برخورد كنیم كه منجر به قطع رحم نشود. شما در نظر بگیرید؛ وقتی فرزند یکی از خلفا به امام می گوید: پدرم به امیرالمؤمنین علی(ع) توهین كرده است، حكمش چیست ؟ حضرت می فرمایند: حكمش قتل است. می گوید: اجازه می دهید او را به قتل برسانم؟ می فرمایند: تو، نه! چون عمرت كوتاه می شود. اتفاقاً پدرش را كشت و بعد از یك سال هم خودش كشته شد. ملاحظه کنید امام معصوم می فرمایند: حكم این ملعون قتل است، با این همه وقتی پسرش حكم خدا را اجراكرد و ثواب آن را برد از آثار وضعی مقابله با رَحِمِ خود در امان نماند. پیامبر خداf می خواهند ما از محرومیتی که با قطع رَحِم پیش می آید، نجات پیدا كنیم. همان طور که اگر كسی در این ماه صله رَحِم بكند، خداوند روز قیامت با او از سر رحمت برخورد می كند، قطع رَحِم موجب محرومیت از رحمت حضرت حق می شود، آن هم در قیامت و در آن شرایط ابدی گویا قطع رحم، رحمت حضرت حق را تا ابد از انسان قطع می كند.
سپس پیامبرf می فرمایند: «وَ مَنْ تَطَوَّعَ فیهِ بِصَلوةٍ كَتَبَ اللهُ لَهُ بَرائَةً مِنَ النّارِ» اگر كسی در این ماه یك نماز مستحبی بخواند، خداوند دوری از آتش را برای او می نویسد.
شرطش آن است كه با اعتماد به سخن خدا و پیامبرf، كار را شروع كنیم و این که بدانیم در این ماه زمینه ی صعود اعمال فراهم است. پس باید فرصت را غنیمت شمرد و از طریق نماز، راهی را كه خداوند در این ماه به سوی بندگانش باز كرده، بر جان خود بگشائیم و پس از گشوده شدن آن راه، تلاش کنیم مسدود نشود.
می فرمایند: «وَ مَنْ اَدّی فیهِ فَرْضاً كانَ لَهُ ثَوابُ مَنْ اَدّی سَبْعیـنَ فَریضَةً فیما سِواهُ مِنَ الشُّهُورِ» اگر كسی در این ماه عمل واجبی را انجام بدهد، ثواب آن عمل هفتاد برابر آن عمل در ماه های دیگر است.
چون حجاب ها در این ماه برداشته شده و لذا روح به راحتی با حقیقتِ واجبات ارتباط برقرار می كند و برای انسان زمینه را در ماه های دیگر فراهم می نماید.
حضرت رسولf در ادامه می فرمایند: «وَ مَنْ اَكْثَرَ فیهِ مِنَ الصّلَواةِ عَلَیَّ ثَقَّل اللهُ میزانَهُ یَوْمَ تَخَفُّ الْمَوازینُ» اگر كسی در این ماه بر من صلوات بفرستد، در روزی كه میزان ها سبك است، میزان او سنگین است.
از آن جایی که در قیامت فقط حق سنگین است، اگر كسی در آن عالَم میزانش سنگین بود، یعنی جانش از انوار الهی بهره مند است. حیف كه ما همین طور از این دستورات، ساده می گذریم. فكر می كنیم پیامبرf همین طوری این ها را گفته اند. در حالی كه باید متوجه باشیم نور وجود مقدس پیامبرf همان حقیقت دنیا و آخرت است و بر این اساس تمام دستوراتشان در رابطه ی با دنیا و آخرت ما داده می شود.
صلوات بر پیامبر و آل پیامبرf هزاران هزار بركت دارد. روح انسان را با خدا و ملائكه الهی هماهنگ می كند. خداوند می فرماید: «اِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبی، یا اَیُهَاالَّذینَ آمنوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً»[74] خداوند و ملائكه بر پیامبر صلوات می فرستند، ای مؤمنان شما هم بر او صلوات بفرستید و با تمام وجود تسلیم فرامین او باشید. صلوات بر پیامبر و آل اوh، یك نحوه سپاس گزاری از آن هاست كه چگونه تلاش كردند تا قلب مبارکشان دریچه ی رحمت بزرگ الهی به سوی خلق باشد و خداوند از طریق آن ها دینش را به ما برساند. صلوات بر پیامبر و آل اوh اظهار یك نوع وفاداری است كه با فرستادن صلوات بر آن ها اعلام می كنیم: ما دائماً نسبت به شما وفاداریم. صلوات عامل یك نوع ارتباط قلبی با آن ذوات مقدسه خواهد شد. و بسیاری نكات دیگر كه باید در جای دیگر مورد بررسی قرار گیرد.[75] عمده آن است كه با صلوات، رابطه مان را با پیامبرf و اهل بیت آن حضرتh حفظ كنیم و میزان خود را در قیامت سنگین نمائیم، چون قرآن می فرماید: «فَاَمّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ، فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیةٍ»[76] آن هایی در قیامت از حیات ابدیِ خود راضی اند كه موازینشان در آنجا سنگین باشد.
خوارزمی در مناقب از ابوعلقمه نقل کرده که روزی پیامبرf نماز صبح را با ما گزارد و بعد رو به ما کرد و فرمود: «ای یاران! من دیشب عموی خود حمزه و برادرم جعفر را در خواب دیدم، از ایشان پرسیدم؛ فدایتان شوم کدام اعمال را برتر یافتید؟ گفتند: بهترین اعمال را در سه چیز یافتیم: صلوات بر شما، آب دادن به تشنگان و دوستیِ علی بن ابی طالب(ع) .
همین قدر معلوم است كه صلوات فرستادن برپیامبرf یکی از عوامل رونق بخشیدن به حیات ابدی ما است و میزان مان را سنگین و گشایش هایی در زندگی قیامتی برایمان ایجاد می نماید.
حضرت در ادامه در خطبه ی شعبانیه می فرمایند: «وَ مَنْ تَلا فیهِ أیَةً مِنَ الْقُرانِ، كانَ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ خَتَمَ القُرانَ فی غَیْرِه مِنَ الشُّهُورِ» و هركس در این ماه آیه ای از قرآن تلاوت كند، برای او برابر پاداش كسی است كه در ماه های دیگر ختم قرآن كند.
زیرا در این ماه حجابِ بین عبد و ربّ به لطف حضرت پروردگار، برداشته شده تا عبد بدون موانع با كتاب خدا و كلمات حضرت حق ارتباط پیدا كند. وقتی خداوند بنده اش را آماده ارتباط با پروردگارش كرد، آن بنده نكاتی از كتاب خدا را متوجه می شود كه در شرایط دیگر برای به دست آوردن آن نكات باید تلاش بیشتری می كرد و از طرفی چون در ماه رمضان به اشارات و حقایق كتاب خدا آگاهی یافت، در سایر ماه ها از آن بهره برداری می كند و به همین جهت باید بدانیم فرصتِ ارتباط با قرآن در این ماه، فرصتی است استثنایی و نباید آن را از دست داد.
می فرمایند: «اَیُّهَاالنّاسُ! اِنَّ اَبْوابَ الْجِنانِ فی هذَاالشَّهْرِ مُفَتَّحَـةٌ، فَاسْئَلُوا رَبَّكُمْ اَنْ لایُغَلِّقَها عَلَیْكُمْ، وَ اَبْوابَ النّیرانِ مُغَلَّقَةٌ، فَاسْئَلُوا رَبَّكُمْ اَنْ لا یُفَتِّحَـها عَلَیْكُمْ، وَ الشَّیاطینَ مَغْلُولَةٌ، فَاسْئَلُوا رَبَّكُمْ اَنْ لا یُسَلِّطَها عَلَیْكُمْ» ای مردم! در این ماه درهای بهشت گشوده شده است، از پروردگار خود بخواهید كه آن را بر شما نبندد و درهای دوزخ بسته است، از پروردگار خود بخواهید كه آن را بر شما نگشاید. و شیطان ها در زنجیرند، از پروردگار خود بخواهید كه آنان را بر شما مسلط نسازد.
چنانچه ملاحظه می فرمایید تمام شرایط جهت ارتباط با حقایق معنوی فراهم است هم از آن جهت كه راه ارتباط با حقایق را گشوده اند و هم از آن جهت كه موانع را برداشته اند، تا انسانِ روزه دار با راحتی هرچه تمام تر بتواند به نور حق دست یابد و قلبش، حق را بشناسد. در معنیِ گشودن درهای بهشت و بستن درهای جهنم در کتاب «روزه، دریچه ای به عالم معنی» عرایضی مطرح شده، اجازه دهید آن نکات را این جا تكرار نكنیم، ولی به این نکته عنایت کنید كه چگونه خداوند شرایط صعود بنده اش را در این ماه در حدّ نهایی آن، فراهم كرده است. باید تلاش كرد با آسودگی خاطر از این شرایط استفاده كنیم و با دقت تمام، دستورات رسول خداf را در زندگی خود عملی سازیم و إن شاءالله به نتایج سرشار آن دست یابیم.
راویِ این روایت که خدمتتان عرض شد حضرت علی(ع) هستند، ایشان می فرمایند: «فَقُمْتُ فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللهِ ما اَفْضَلُ الْاَعْمالِ فی هذَاالشَّهْرِ ؟ فَقالَ یا اَبَاالْحَسَنِ! اَفْضَلُ الْاَعْمالِ فی هَذاالشَّهْرِ، اَلْوَرَعُ عَنْ مَحارِمِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ...» برخاستم و عرض كردم: ای رسول خدا! بهترین اعمال در این ماه چیست؟ فرمودند: ای اباالحسن! بهترین اعمال در این ماه پرهیز از حرام های خدای سبحان است. اجازه دهید این مسئله را در مبحث بعد تحت عنوان «ورع؛ گوهر اصلی ماه رمضان» خدمتتان عرض کنم. زیرا سؤال كننده انسان فوق العاده ای است و جواب دهنده نیز پیامبرخداf است و مسلم جواب پیامبرخداf به حضرت علی(ع) جای بحث عمیقی دارد.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
بسم الله الرحمن الرحیم
امیرالمؤمنین(ع) در آخر خطبه ی رسول خداf که در رابطه با ماه رمضان ایراد فرمودند از پیامبر خداf سؤالی کردند که حکایت از عطشی می کند که در حضرت مولی الموحدین(ع) نسبت به عالی ترین عمل در این ماه دارد. حضرت سؤال می کنند یا رسول الله: «مَا اَفْضَلُ الْاَعْمَالِ فی هَذَا الشَّهر؟» بهترین اعمال در این ماه چیست؟ از فضای سؤال به دست می آید که انسان هوشیار باید همواره در هر شرایطی بگردد ببیند بهترین کار چیست؟ وقتی فرصت نداریم همه ی کارهای خوبی را که در ماه مبارک رمضان آمده است انجام دهیم، پس به دنبال بهترین اعمال باشیم، هرچند هر کس بنا به ظرفیت خود باید اعمال مناسب روح و جسم خود را انتخاب کند، زیرا ممکن است یک عمل برای من طاقت فرسا باشد ولی عملی با یک درجه پایین تر برایم قابل تحمل باشد. در هر حال باید همّت کنیم و خود را محدود به آن عملی که برای مردم عادی توصیه می شود، نکنیم و در حدّ طاقت خودمان طالب افضل اعمال باشیم.
سؤال حضرت مولی الموحدین(ع) از رسول خداf نشان می دهد؛ هرکس باید این دغدغه را داشته باشد که در هر شرایطی با بهترین عمل بیشترین بهره را ببرد.
جوابِ وجود مقدس پیامبرf با توجه به فضای حاکم بین این دو انسان معصوم ما را دعوت می کند تا از آن جواب استفاده ی اساسی بکنیم. پیامبرf در جواب سؤال علی(ع) می فرمایند: «یَا اَبَا الْحَسَن اَفْضَلُ الْاَعْمَال فی هَذَا الشَّهر اَلوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللّه» ای اباالحسن! بالاترین اعمال در این ماه پرهیز از محارم الهی است. ملاحظه کنید در ماهی که آنقدر ظرفیت دارد که تلاوت یک آیه ی آن ثواب یک ختم قرآن را دارد، رسول خداf علی(ع) را به اصولی ترین مسیر سوق می دهند تا نه تنها از یک آیه ی قرآن ثواب یک ختم قرآن را نصیب خود کنند بلکه شخصیتی برای خود شکل دهند که تمام لحظات زندگی برای ایشان رجوع به حق باشد - که إن شاءالله با شرح واژه ی «ورع» این موضوع روشن می شود- حواسمان باشد این جمله از پیامبر خداf خطاب به امیرالمؤمنین(ع) صادر شده است، تا علی(ع) علی بماند و در عالی ترین افق های دینداری مستقر باشد به همین جهت باید بر روی این جمله خیلی حساس بود. این ورع چیست و چگونه به دست می آید که در ماه ضیافت الله بهترین عمل است و مسلّم بهترین نتیجه را در پی دارد؟
وقتی امام باقر(ع) می فرمایند: «إِنَّ أَشَدَّ الْعِبَادَةِ الْوَرَعُ»[77] سخت ترین عبادت ورع است. معلوم می شود «ورع» چیزی بالاتر از عمل به اعضاء و جوارح است، بلکه باید در سخت ترین میدان که میدان قلب است وارد شد و در آن حوزه عمل نمود و شخصیت خاصی را برای خود شکل داد. در واقع «ورع» بیش از آن که یک عمل باشد ایجاد یک «عالَمی» است برای خود که خصوصیات خاص خود را دارد. حضرت صادق(ع) برای رسیدن به عالَم «وَرع» می فرمایند: «الْمُتَوَرِّعُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثَةِ أُصُولٍ، الصَّفْحِ عَنْ عَثَرَاتِ الْخَلْقِ أَجْمَعَ وَ تَرْكِ خَوْضِهِ فِیهِمْ وَ اسْتِوَاءِ الْمَدْحِ وَ الذَّم»[78] شخصی که اهل ورع است باید سه اصل اساسی را رعایت کند، از لغزش های مردم کاملاً چشم پوشی کند، در امور مردم دخالت و تجسس نمیکند و مدح و نکوهش مردم برایش مساوی است. حضرت در ادامه می فرمایند: «أَصْلُ الْوَرَعِ دَوَامُ الْمُحَاسَبَةِ وَ صِدْقُ الْمُقَاوَلَةِ وَ صَفَاءُ الْمُعَامَلَةِ وَ الْخُرُوجُ مِنْ كُلِّ شُبْهَةٍ وَ رَفْضُ كُلِّ عَیْبَةٍ وَ رِیبَةٍ وَ مُفَارَقَةُ جَمِیعِ مَا لَا یَعْنِیهِ وَ تَرْكُ فَتْحِ أَبْوَابٍ لَا یَدْرِی كَیْفَ یُغْلِقُهَا وَ لَا یُجَالِسُ مَنْ یُشْكِلُ عَلَیْهِ الْوَاضِحُ وَ لَا یُصَاحِبُ مُسْتَخِفِّی الدِّینِ وَ لَا یُعَارِضَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَا یَحْتَمِلُ قَلْبُهُ وَ لَا یَتَفَهَّمُهُ مِنْ قَائِلٍ وَ یَقْطَعَ مَنْ یَقْطَعُهُ عَنِ اللَّه » اصل ورع آن است كه انسان همواره به حساب خود برسد و راست سخن بگوید و ارتباط خود را با مردم نیك سازد، از شبهات دورى كند، شك و شبهه و عیب ها را از خود جدا سازد، از هرگونه لغوی خوددارى نماید، درهائى را به روى خود باز نكند كه بعد نتواند آن ها را ببندد، با كسى كه او را خوب نمى شناسد هم نشین نگردد. با كسانى كه دین را سبك مى شمارند رفاقت نداشته باشد، در مسائلى كه تحمل آن را ندارد و دلش آن ها را قبول نمى كند معارضه نداشته باشد، اگر سخنى را از گوینده اى نفهمید با او مخالفت نكند و گفته ی كسى را كه از خدا قاطعانه سخن مى گوید بشنود.
وقتی انسان در چنین عالَمی که روایت فوق متذکر آن است قرار گرفت، در عالَم «ورع» وارد شده و نتیجه ای نصیب او می شود که همه ی اسلام برای تحقق آن نتیجه آمده است. رسول خداf می فرمایند: «مَن لَقَی اللّهَ سُبْحانَهُ وَرعاً أعْطاهُ اللّهُ ثَوابَ الإسلام كُلّه»[79] هرکس در حالی که دارای ملکه ی «ورع» است، خدا را ملاقات کند خداوند ثواب تمامی اسلام را به او عطا می فرماید. به همین جهت حضرت صادق(ع) می فرمایند: «عَلَیْكُمْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْوَرَع »[80] بر شما باد که «ورع» پیشه کنید زیرا به دست نمی آید آنچه نزد خدا است مگر از طریق «ورع».
این یک قاعده است که با «تمرکز» بر پاکی ها و نظر به عالم معنویت و دوری از گناه، آرام آرام ملکه ی وَرع در جان انسان ظهور می کند. «ورع» بالاتر از تقواست و حالتی از حذر است که اگر در انسان شکل گرفت او را بسیار محتاط می نماید تا آنجا که نه تنها از گناه که حتی از شبهه هم بیمناک و فراری است و حریمی را در اطراف خود ایجاد می کند که روایات در وصف آن به سپر نام برده اند و امیرالمؤمنین(ع) در این رابطه می فرمایند: «الْوَرَعُ جُنَّةٌ مِنَ السَّیِّئَات »[81] ورع همچون سپر است در مقابل گناهان و زشتی ها. در حالی که برای تقوا تعبیر لباس را به کار می برند و می فرمایند: «لِباسُ التَّقْوَی» یعنی تقوا لباس است.
اصل قضیه از این قرار است که ابتدا باید با تمرکز و توجه قلب بر روی وظیفه و اوامر و نواهی الهی، روحیه ی نگهداریِ خود از لغزش ها در ما ایجاد شود. اگر توجه انسان بر روی حرام الهی شدید شد و مواظب بود گرفتار گناه نشود آرام آرام ملکه ی «ورع» در او ظهور می کند. ورع دریچه ای است بسیار متعالی و آنچنان انسان را از حجاب های بین خود و پروردگارش آزاد می کند که تا ملاقات خداوند و نظر به اسماء حسنای او جلو می برد.
تا تمرکز قلبی و روحیه ی نگهبانی از خود نسبت به محارم الهی در انسان پیدا نشود، «ورع» شروع نمی شود در همین رابطه در حدیث قدسی داریم: «ابْنَ آدَمَ اجْتَنِبْ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْكَ تَكُنْ مِنْ أَوْرَعِ النَّاس »[82] ای فرزند آدم! از آنچه بر تو حرام شده اجتناب كن تا با ورع ترین مردم باشى. یک وقت ممکن است ما قالب و صورت ظاهری گناهان را بشناسیم و انجام ندهیم، مثل آن که دزدی نمی کنیم، ولی یک وقت دل ما بر دوری از گناه تمرکز دارد و از خود طوری نگهبانی می کند که به گناه نزدیک نشود، در این حالت است که «وَرع» ظهور می کند. با توجه به مجموعه ی روایات می توان این طور نتیجه گرفت که «ورع» آن توانایی و قدرتی است که به توفیق حق، اجتناب از گناه و دوری از محرمات را در نفس انسان پدید می آورد تا انسان بتواند در ساحت آن ورع، مراتب ترقی و کمال را با سرعت طی کند و به کسب فضائل بیشتری نائل آید و به مقام قرب الهی برسد.
انسان مؤمن و ملتزم، معمولا در انجام واجبات کم نمی گذارد حتی سعی می کند برخی مستحبات را نیز انجام دهد با این حال نتیجه ی لازم را نمی گیرد زیرا قلب خود را در ترک محرمات تربیت نکرده تا به ورع برسد. فرق وَرع با تقوی نیز در همین نکته است، تقوی عبارت از انجام واجبات و ترک محرمات است ولی وَرع یک نوع پرهیز خاصی است از محرمات که انسان به واقع با روح و روان خود از محرمات دوری می کند، در این حالت است که انجام واجبات اثر مطلوبِ خود را می گذارد. به همین جهت رسول خداf فرمودند: «وَ خَیْرُ دِینِكُمُ الْوَرَعُ»[83] بهترین دین شما ورع است. باید متوجه باشیم قرب الهی بدون ورع محقق نمی شود. در حدیث قدسی آمده: ای احمد! ورع زینت مؤمن و ستون دین است، مَثَل ورع مانند کشتی است، همان طور که از دریا کسی نجات پیدا نمی کند مگر به وسیله ی کشتی، همچنین پارسایان نجات پیدا نمی کنند مگر به وسیله ی ورع. [84] باید متوجه باشیم نجات و رستگاری از تلاطم دریای زندگی تنها به وسیله ی ورع امکان پذیر است. امروزه می گویند: بهداشت بهتر از درمان است، ورع در واقع بهداشت است تا انسان به گناه آلوده نشود و مجبور باشد انرژی زیادی صرف کند تا از آن گناه نجات یابد و از صورت های خیالیه ی آن رها شود. رسول خداf خواستند حضرت علی(ع) در چنین عالَمی مستقر باشند و استقرار در چنین حالتی بالاترین عبادت در ماه رمضان است و زمینه ی درک شب قدر را برای انسان آسان می کند.
لازمه ی تحقق وَرع در جان انسان تمرکز قلبی و توجه کامل بر روی حرام الهی است و این که انسان طوری خود را نگهبانی کند که به نواهی الهی نزدیک نشود، به همین جهت امام علی(ع) می فرمایند: «الْوَرَعُ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَة»[85] وَرع متوقف شدن در امور شبهه ناک است. یعنی ملکه ای که انسان را هنگام برخورد با امر شبهه ناک متوقف می کند. این نوع نگهبانی نسبت به اعمال شبهه ناک، قلب را به صحنه می آورد و روح انسان را از هر آنچه امکان دوری از خدا را به همراه دارد متنفر مینماید.
با توجه به این که رسول خداf در حدیثی که عرض شد فرمودند: اگر کسی خدا را ملاقات کرد در حالی که در مقام وَرع بود خداوند ثواب همه ی اسلام را به او می دهد. این سوال پیش می آید که چه کار کنیم تا وقتی در قیامت به ملاقات خدا می رویم یک انسان با ورع باشیم؟ معلوم است که در قیامت ملکات ظهور می کند پس باید کاری کنیم تا ملکه ی وَرع در ما پیدا شود و این به وجود نمی آید مگر آن که قلب را به مقام پرهیز از چیزهای شبهه ناک برسانیم و بدانیم بنا به سخن امام باقر(ع) «إِنَّ أَشَدَّ الْعِبَادَةِ الْوَرَع»[86] شدیدترین عبادت «ورع» است. چون انسان باید وارد عالَمی شود که تماماً تحت ولایت احکام الهی است و چون وارد عالَمِ عنداللهی شد بنا به روایتی که از حضرت صادق(ع) ذکر گردید، آنچه را پیش خداست با ورع به دست می آورد. یعنی با اسماء الهی مرتبط می شود.
حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» در رابطه با تمرکز قلبی و تفهیم ذکر و تفهیم حرام و حلال الهی به قلب می فرمایند: «یكى از آداب قلبیّه ی عبادات، خصوصاً عبادات ذكریّه، «تفهیم» است. و آن چنان است كه انسان قلب خود را در ابتداء امر چون طفلى پندارد كه زبان باز نكرده و آن را مى خواهد تعلیم دهد؛ پس، هر یك از اذكار و اوراد و حقایق و اسرار عبادات را با كمال دقّت و سعى به آن تعلیم دهد و در هر مرتبه اى از كمال هست، آن حقیقتى را كه ادراك نموده به قلب بفهماند. پس، اگر اهل فهم معانى قرآن و اذكار نیست و از اسرار عبادات بى بهره است، همان معناى اجمالى را كه قرآنْ كلام خدا است و اذكارْ یادآورى حق است و عباداتْ اطاعت و فرمانبردارى پروردگار است تعلیم قلب كند و به قلب همین معانى اجمالیّه را بفهماند. و اگر اهل فهم معانى صوریه ی قرآن و اذكار است، همان معانى صوریّه را، از قبیل وعد و وعید و امر و نهى، و از علم مبدأ و معاد به آن مقدار كه ادراك نموده به قلب تعلیم دهد. و اگر كشف حقیقتى از حقایق معارف یا سرّى از اسرار عبادات براى او شده، همان را با كمال سعى و كوشش به قلب تعلیم كند و آن را تفهیم نماید. و نتیجه ی این تفهیم آن است كه پس از مدّتى مواظبتْ زبان قلب گشوده شود و قلبْ ذاكر و متذكّر گردد. در اول امر، قلب متعلّم بود و زبانْ معلّم و به ذكر زبانْ قلبْ ذاكر مى شد و قلب تابع زبان بود، و پس از گشوده شدن زبان قلبْ عكس گردد: قلب ذاكر گردد و زبان به ذكر آن ذكر گوید و به تبع آن حركت كند. بلكه گاه شود كه در خواب نیز انسان به تبع ذكر قلبى ذكر لسانى گوید، زیرا كه ذكر قلبى مختص به حال بیدارى نیست و اگر قلب متذكّر شود زبان كه تابع آن شده ذكر گوید و از ملكوت قلب به ظاهر سرایت نماید... و علامت آن كه زبان قلب گشوده شده آن است كه تعب ذكر و زحمت آن مرتفع شود و نشاط و فرح رخ دهد و خستگى و رنج زایل گردد.»[87]
آفت بحث در این مورد آن است که معنی «ورع» را پایین بیاوریم و انتظار خود را بالا ببریم. همین طور که بعضی ها نماز را آنقدر پائین می آورند که به واقع دیگر نماز نیست و بعد می گویند چرا نمازمان موجب دوری از گناه نمی شود. خداوند به ما فرمود: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْری»[88] نماز را به پای دارید جهت ذکر و یاد من. یعنی باید نماز طوری به صحنه آید که موجب احساس حضور نمازگزار در محضر حق گردد، آیا این نماز با این خصوصیات که موجب تجلی یاد خدا در قلب می شود، جایی برای میل های نفس امّاره در انسان باقی می گذارد که باز انسان به سوی گناه کشیده شود؟ لازم است که عزیزان متوجه باشند تقلیل دادن جایگاه حقایقِ دینی ضررهای اساسی به جامعه می زند. باید از خود پرسید چه ورعی است که حضرت امام باقر(ع) می فرمایند: سخت ترین عبادت است و بعد حضرت صادق(ع) می فرمایند: اگر کسی بخواهد آنچه را پیش خداست به دست آورد فقط با ورع می تواند به دست آورد. معلوم است که این وَرع یک نگهبانی خاصی است نسبت به دستورات خداوند. ائمهh مثل اساتید بزرگ عرفان، آنچه را که سالک در آخر به آن می رسد در ابتدا به او معرفی نمی کنند، چون سالک تصوری از آن ندارد، تازه حیرت هم می کند، لذا می آیند راهی نشان او می دهند که اگر آن راه را درست برود به آن چیزی می رسد که در ابتدا باور نمی کرد. وَرع آن ملکه ای است که اگر انسان مطابق آن جلو برود به چیزی می رسد که ثوابش همه ی اسلام است.
توجه کاملِ قلبی نسبت به دوری از حرام خدا، همان تفکر و تمرکز دینی است که با سایر تمرکزها و تفکرها که در ریاضیات و یا در فلسفه دارید فرق می کند، هر چند مزاحم هم نیستند. در تمرکز ریاضی، شما کمّیت ها و رابطه ی بین آن ها را مدّ نظر دارید و با محاسبه های دقیق، ظریف ترین وسایل را می سازید ولی هرگز از این نوع تفکر، «ورع» مورد بحث حاصل نمی شود، هر چند همچنان که عرض کردم این تفکر مزاحم ورع نیست. در تفکر و تمرکز منطقی و فلسفی مفاهیم مورد نظر قرار می گیرند. مثل مفهوم خدا و اثبات خدا از نظر فکری. این تفکر به خودی خود موجب ظهور «ورع» در انسان نمی شود، هر چند می تواند دریچه ی ورود به «ورع» باشد. علاوه بر تفکر و تمرکزهایِ از نوع ریاضی و فلسفی، تمرکز دیگری داریم که قلب انسان نسبت به حرام های الهی متمرکز می شود و خود را نگه می دارد. توجه به حرام ها ناخودآگاه انسان را در تفکری خاص وارد می کند که اولاً: دائم خدا را مدّ نظر دارد نه خود را. ثانیاً: موضوعات را از جنبه ی حرام بودن و از آن جهت که آن عمل را خدا نهی کرده، دنبال می کند و نه از جنبه ی مضر بودن، از این طریق است که قلب انسان به درجه ای از توحید می رسد و می تواند در عوالم اعلا سیر کند، چون توحید نافذ است و قلب توحیدی چنین خاصیتی پیدا می کند. امام خمینی«رضوان الله علیه» در باره ی مرحوم قاضی«رضوان الله علیه» فرموده بودند: «قاضی کوه توحید است.» به این معنی که قلب خود را تماماً در معرض اوامر و نواهی خداوند قرار داده و قلب خود را در این امر سخت نگهبانی کرده است.
رسول خداf در وصیت خود به علی(ع) می فرمایند: «یَا عَلِیُّ ثَلَاثَةٌ مَنْ لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِنَّ فَهُوَ مِنْ أَفْضَلِ النَّاسِ مَنْ أَتَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَا افْتَرَضَ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ وَ مَنْ وَرِعَ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ النَّاسِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاسِ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیّ ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ یَكُنَّ فِیهِ لَمْ یَتِمَّ عَمَلُهُ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ وَ خُلُقٌ یُدَارِی بِهِ النَّاسَ وَ حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ إِلَى أَنْ قَالَ یَا عَلِیّ الْإِسْلَامُ عُرْیَانٌ وَ لِبَاسُهُ الْحَیَاءُ وَ زِینَتُهُ الْعَفَافُ وَ مُرُوءَتُهُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ وَ عِمَادُهُ الْوَرَع »[89] اى على! سه چیز است كه هر كه با آن ها خدا را ملاقات كند از بهترین مردم باشد: هركه انجام دهد آنچه را خدا بر او واجب كرده است از عابدترین مردم باشد، و هر كه از حرام هاى الهى پرهیزكند از با ورع ترین مردم باشد، و هركه قناعت و كفایت كند به آنچه خدا روزیش كرده است از بى نیازترین مردم باشد. سه چیز است كه هر كه دارا نباشد عملش تمام و كامل نمى شود: ورعى كه از معاصى الهى بازش دارد و خُلقى كه به آن با مردم مدارا کند و حلمى كه به آن جهلِ جاهل بر طرف شود، تا این كه فرمود: اى على! اسلام برهنه است و جامه اش حیا و شرم است و زیورش پاكدامنى است و مردانگی اش عمل صالح است و شالوده اش ورع است .
تفکر دینی همان تفکر و تمرکز بر روی حقایق است برای این که ملکه ی نگهبانی ما نسبت به نواهی الهی قوت بگیرد و آن نوع نگهبانی و تمرکز که از طریق ورع و توجه به حرامِ خدا در قلب انسان ایجاد می شود، به صحنه آید و توحید انسان، توحیدی قلبی شود که آن توحید شالوده و پایه ی همه ی اسلام است. وقتی دل متوجه حرام الهی شد دیگر برخورد انسان با موضوع فرق می کند و نحوه ی پرهیزکاری انسان از جنس سیر به سوی حقیقت است و ورع برای انسان منجر به رجوع الی الله می شود، چون وقتی دل مواظب حرام الهی بود آرام آرام راه می افتد و سیر انسان شروع می شود.
برای این که موضوع درست تصور شود عنایت داشته باشید که در رعایت حرام های خداوند یعنی ورع، نگهبانیِ عمیقِ همه جانبه ای در میان می آید که اصطلاحاً به آن «حواس جمعی» می گوئیم که در مقابل آن مشغله هایی است که در زندگی های روزمرّه برای روح و روان انسان ها پیدا می شود. بعد از رسیدن به این نوع حواس جمعی که با نظر به حکم خدا و نگهبانی از آن حکم، شروع می شود، مرحله ی بعدی یعنی نگهبانی از حکم خدا زیر نظر حضرت حق به میان می آید و این است آن وَرع حقیقی.
قهرمانان ورزشیِ دنیا آدم هایی هستند که در امور مربوط به رشته ی ورزشی خود فوق العاده تمرکز دارند و تا در رشته ی ورزشی خود وارد عالَم تمرکز نشوند قهرمان نمی شوند زیرا قهرمان شدن در یک رشته غیر از ورزشکار شدن است. قهرمانان در رشته ی خود نگهبانی خاصی دارند، آن ها بر روی یک فن و حرکتی خاص تمرکز می کنند و بعد بدنشان را برحسب آن شکل می دهند و تربیت می کنند تا آن حرکت به آن شکلِ خاص برایشان ملکه شود و بتوانند در هنگام مسابقه با رقیب، حرکاتشان مطابق ملکاتشان اجرا شود. مثلاً ابتدا بر روی حرکت خاصی که باید ماهیچه های خود را طبق آن تربیت کنند متمرکز می شوند، سپس طبق آن حرکت، بدن خود را به کار می گیرند و مدت ها براساس آن صورت ذهنی، بدن خود را به حرکت وا می دارند، بعد از مدتی شکل ماهیچه ها همان طور می شود که می خواستند، از این به بعد بدن آن ها را آن صورت ذهنیه می تواند مدیریت کند. در مورد نگهبانیِ قلب جهت دوری از محرمات و آن چه شبهه ناک است، اگر انسان وارد این نوع از تمرکز شود می تواند قلب خود را شکل دهد تا قلب او بر اساس آن حضوری که نسبت به محرمات دارد همواره متذکر باشد. به همین جهت عرض می شود تمرکز، شرط ورود به ملکه ی ورع است، در ورع، انسان یک نوع نگهبانی خاصی نسبت به حرام خدا دارد. اولش کمی مشکل است و اگر فرمودند ورع اَشدُ العباده است، ورود به این نوع نگهبانی را مدّ نظر داشته اند. نمونه اش حضور قلب در نماز است که بسیار مشکل تر از انجام حرکات و الفاظ نماز است و بهترین جا برای اینکه ببینیم چقدر در وادی نظر به حضرت حق هستیم، نماز می باشد. البته بنده معتقدم اگر ورود به ملکه ی وَرع، درست انجام بشود إن شاءالله آن چیزی را که گاهی از به دست آوردن آن مأیوس می شوید، در نماز به دست می آورید. مشکل ما این است که چگونگی موضوع و راه تحقق آن را نمی شناسیم ولی می خواهیم آن را به دست آوریم و چون موفق نمی شویم مأیوس می گردیم.
عرض شد بعد از ایجاد نگهبانیِ عام و آزادشدن از مشغله های دنیایی، انسانی می شویم که می توانیم وارد نگهبانی خاص از حرام یعنی «ورع» شویم. این نوع نگهبانی که نگهبانی از خود جهت وارد نشدن به حرام خدا است، از طریق توجه قلبی به آن حرام، در ذیل نور حضرت پروردگار، فراهم می شود و نتیجه اش این می گردد که آرام آرام شما را در حضور می برد و این عالی ترین نتیجه ای است که می توان از اعمال ماه رمضان به دست آورد، در این حال در عین این که انسان خود را با حضرت رب همنشین و مؤانس احساس می کند، در اثر آن ورع دیگر به آنچه از دنیا در دست مردم است هیچ نظری ندارد. رسول خداf در این رابطه می فرمایند: «لَا یَكُونُ الرَّجُل ... عَالِماً حَتَّى یَكُونَ عَامِلًا بِمَا عَلِمَ وَ لَا یَكُونُ عَابِداً حَتَّى یَكُونَ وَرِعاً وَ لَایَكُونُ وَرِعاً حَتَّى یَكُونَ زَاهِداً فِیمَا فِی أَیْدِی النَّاس »[90] انسان عالم نمی شود تا آن که به آن چه می داند عمل کند و عابد نمی شود تا این که اهل وَرع باشد و اهل وَرع نمی گردد مگر آن که به آن چه در دست مردم است بی رغبت شود. چون چنین انسانی به آن چه در نزد خدا است نظر دارد و با آن مأنوس است.
ابتدا باید از خودِ مادونِ مایلِ به گناه و امور شبهه ناک به خودِ مافوق و آزاد از گناه سیر کرد و اصالت را به امیال خودِ مادون نداد و متوجه بود ارضای امیال نفس امّاره انسان را از مقصد اصلی عقب می اندازد. وقتی انسان بفهمد نگهبانی از محرمات، انسان را تا کجا سیر می دهد و چگونه انسان، با وَرع از محارم الهی، خود را در محضر حق احساس می کند، به راحتی از امیال نفس امّاره می گذرد و نه تنها خوشحال نمی شود که نفس امّاره ی خود را ارضاء کرده بلکه با تنفر از امیال نفسانی، از خدا تقاضا می کند:
باز خَر، ما را از این نفس پلید
کاردش تا استخوان ما رسید
انسان در اثر وَرع به جایی می رسد که گناه نکردن را زندگی می داند، زیرا از آن طریق وارد یک نوع زندگی در ساحتی فوق ساحت زندگی های معمولی می شود، ساحتی که اهل دنیا نمی توانند آن را تصور کنند. آری یک وقت است که آدم مایل به گناه است ولی مواظب است به آن نزدیک نشود و خود را کنترل می کند، این بسیار خوب است و وَرع از همین جا شروع می شود ولی هنوز منِ مادون در صحنه است، مثل اسبی است که دائم باید افسارش را در دست بگیرد که به بیراهه نرود و او را در سنگ لاخی به زمین نزند. اما یک وقت آن اسب آنچنان رام شده که عملاً در دست شما است، هر کاری که شما مایل بودید انجام می دهد، در این حالت منِ عالی شما اصالت پیدا کرده و منِ مادون به حاشیه رانده شده است. بر همین مبنا بزرگان سلوک برای ورع مراتب قائل شده اند. یک مرتبه از ورع این است که شخص از آنچه بر او شبهه ناک است پرهیز کند و آن را ترک گوید، چه رسد به محرمات و گناهان قطعی. مرتبه ی دیگر، ورعِ اهل دل است که دلِ خود را طوری تربیت کرده اند که از هر شبهه ناکی کراهت دارند. وقتی کسی به مرحله ی ورعِ دل رسید مورد عنایت خاص خداوند قرار می گیرد و هر آنچه که مصلحتش باشد از خزانه ی غیب به او عطا می گردد. در این مرحله است که قرب الهی برقرار می گردد و آن منتهای ایمان است. سالک در این مرحله محو جمال الهی شده و تنها رضایت او برایش ملاک است، قانع به رزق الهی است و در راه خدا از هیچ ملامتی هراسان نیست، هر چه جلال و جمال الهی اقتضا کند رفتارش را بر آن اساس منطبق می کند. او با گذشتن و شکستن دیوارهای نفس امّاره ، خود را به بالاترین مقامات معنوی رسانده است.
وَرع نه تنها دوری از گناه بلکه دوری از زمینه ی گناه است به طوری که اگر انسانِ متقی از کوچه هایی که امکان دارد گناهی در آن باشد، رد می شود اما مرتکب گناه نمی شود، انسان با ورع حتی از آن کوچه ها عبور هم نمی کند تا به کوچک ترین میلِ نفس امّاره ی خود نیز توجهی نکرده باشد، به همین جهت می توان گفت: ورع انسان را وارد عالَمی می کند که دیگر میلش میل گناه نکردن است، چون منِ عالی خود را به صحنه آورده و این با تمرکز و نگهبانی قلب نسبت به محرمات الهی به دست می آید.
امام صادق(ع) در توصیف اباذر«رضوان الله تعالی علیه» می فرمایند: «كَانَ أَكْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّه خَصْلَتَیْنِ، التَّفَكُّرَ وَ الِاعْتِبَار»[91] بیشترین عبادت اباذر دو خصلت بود یکی تفکر و دیگر عبرت گرفتن از حادثه ها. چشم بصیری می خواهد که آدم متوجه شود در همه ی واقعه های عالم جای عبرت گرفتن است، به معنیِ عبور از ظاهر یک حادثه به سنتِ باطنی آن حادثه. ملاحظه می فرمائید که حضرت می فرمایند: اباذر اهل تفکر بود و این بیشترین عبادت اباذر بود و این را امام معصوم می فرمایند و آن کار را تأیید می کنند. از خود باید پرسید اباذردر این کار به چه چیزی رسیده و این تفکر چه تفکری است که بیشترین عبادات اباذر را تشکیل می داده است؟ این همان تفکری است که با ورع و از طریق ورع به دست می آید. آری، توجه و حضور قلب نسبت به این که مواظب باشیم گناهان وارد زندگی مان نشود و عبرت بگیریم از سرنوشت آن هایی که با بی مبالاتی نسبت به حرام الهی، چگونه هلاک شدند، یک نوع تفکر به حساب می آید. این حالت بیشترین عبادت اباذر بوده و او را به قرب الهی می رسانده و قلب او را در کنترل اوامر و نواهی پروردگارش قرار می داده و یک نوع همنشینی با پروردگارش برایش حاصل می شده است، این همان نگهبانی و تمرکزی است که منجر به احساس حضورِ انسان در محضر پروردگار می شود.
بی تقوایی حالتی است که انسان را از حضور در محضر حق غافل می کند و موجب می گردد تا افراد نسبت به حرام الهی غفلت کنند و آن را به چیزی نگیرند. غفلت از حرام خدا همان عدم نگهبانی و تمرکزی است که باید در مقابل حضرت پروردگار داشته باشیم. وقتی به کسی می گوئید مشروب نخور، نگاه به نامحرم نکن و دروغ نگو، در واقع دارید او را از سر به هوایی به تمرکز و نگهبانی دعوت می کنید و می خواهید به او بفهمانید سر به هوایی خسارت زیادی به همراه دارد، کسی می فهمد سر به هوایی چه اندازه ضرر دارد که برکات ورع و تقوا را بفهمد. انسان هایی که به هر کاری دست می زنند ابتدا پذیرفته اند که نسبت به هیچ عملی و هیچ صفتی نباید تمرکز داشته باشند و خود را مواظبت کنند و به عبارت دیگر با سر به هوایی ها خود را وارد هلاکت کرده اند. پس می توان گفت: ورع یعنی دوری از عوامل غفلت نسبت به آنچه موجب هلاکت انسان و اجتماع می شود و باید نسبت به آن حساسیت نشان داد و متمرکز شد. اگر انسان نسبت به افکار و اعمال خود حساس شد می رسد به این که این حساسیت را به بهترین نحو مدیریت کند و آرام آرام به مرحله ی تقوا و ورع وارد می شود و قلب او طوری شکل می گیرد که متوجه حضور حق در عالم می گردد همین طور که اگر توانست خود را در محضر حق احساس کند مرتکب گناه نمی شود. پس از یک طرف نگهبانی نسبت به محرمات الهی قلب انسان را شایسته حضور در محضر حق می کند و از طرف دیگر احساس حضور حق، انسان را از انجام محرمات باز می دارد. با توجه به این امر می توان نتیجه گرفت با تمرکز و توجه نسبت به دوری از حرام الهی، آسان ترین راه جهت توجه به حضور در محضر حق را برای خود پدید آورده ایم و آنقدر نتیجه ی کار بزرگ است که وقتی به آن رسیدیم باورمان نمی شود با رعایت این دستورات این همه نتیجه حاصل شود. مسلّم دستوالعمل رسول خداf به امیرالمؤمنین(ع) در رابطه با ورع از محارم الهی، نتیجه ای کم تر از احساس حضور در محضرش ندارد و دستورالعمل آیت الله بهجت«رضوان الله تعالی علیه » که در ذیل شریعت محمدیf می فرمایند: «گناه نکن» از همین جنس است، ظاهرش یک دستورالعمل ساده است ولی چون ریشه در تکوین عالم دارد، نتیجه اش قابل تصور نیست. چون انسان با رعایت آن دستورالعمل به بصیرتی می رسد که گناه را می شناسد و راه را از چاه تشخیص می دهد. دستورالعملی که رسول خداf و یا علمای بالله در ذیل شریعت محمدیf می دهند، برای ما حکم استاد راهنمایی را دارد که به مقصدمان می رساند. کار استاد خیلی مهم است، زیرا او تصور ما را نسبت به اعمال دینی تصحیح می کند. شما هزار بار هم بگویید «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ»[92] آن نتایجی که باید بگیرید نمی گیرید ولی اگر استادِ ره رفته ای شما را به عالَم این ذکر ببرد، هر چه این ذکر را بگویید نتیجه می گیرید. پس معلوم است از استاد خیلی کار برمی آید، حال استادی مثل آیت الله بهجت«رضوان الله تعالی علیه » می فرمایند: «علم تو استاد تو است» زیرا می دانند که با تحقق انقلاب اسلامی و حضور شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه » در منظر انسانها، شما در شرایطی هستید که اگر به آنچه می دانید عمل کنید، نوری جلوی شما گشوده می شود که قلبتان می تواند مسیر خود را پیدا کند، کافی است عزم ما گناه نکردن و دوری از اعمال شبهه ناک بشود و جمله ی پیامبر خداf به امیرالمومنین(ع) برای رسیدن به چنین ملکه ای است که با نگهبانی و تمرکز، از ورعِ خود محافظت نمایند. تا آدم وارد آن نوع نگهبانی و کنترل نشود نتیجه اش را نمی فهمد، تصوری که در ابتدا دارد با آن چه پیش می آید فرق می کند، دنیا برایش معنی دیگری پیدا می کند، به یک نوع حضور خاصی در محضر حق می رسد و توحید را درست می فهمد. این را ما از حرکات و گفتار بزرگان دین می توانیم بفهمیم که چگونه با دوری از حرام الهی و امور شبهه ناک در دنیای دیگری زندگی می کنند.
باید کلیه ی دستورات دینی را در فضای خودشان فهمید و بر روی نتیجه ای که دین الهی دنبال می کند متمرکز شد. ما در فضای حاکمیت مدرنیته، واژه های دینی را گم کرده ایم، به ما فرموده اند: «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة»[93] یک لحظه تفکر، از عبادت یک سال بهتر است. این چه تفکری است؟ آیا می توان گفت منظور از تفکر در این روایت، تفکر فلسفی و یا تفکر ریاضی است؟ یا تفکری است که انسان را از کثرت به وحدت سیر می دهد و همه ی فیلسوفان و ریاضی دانان هم به دنبال آن هستند؟ همان تفکری که شیخ محمود شبستری در وصف آن می فرماید:
تفکر رفتن از باطل سوی حق
به جز واندر بدیدن کلّ مطلق
در راستای گمشدن معنی حقیقی واژه های دینی، معنی آن ورعی که پیامبر خداf به علی(ع) متذکر می شوند نیز گم شده و عالَم آن قابل احساس نیست. راستی رسول خداf، حضرت علی(ع) را که قهرمان دوری از محارم الهی است، به چه وَرعی دعوت می کنند، می خواهم عرض کنم همان طور که تفکر در دین سیری است از کثرت به سوی وحدت و راه به حضور رفتن است، آن وَرعی که مورد نظر دین است یک نوع نگهبانی از عصمت است تا انسان به گناه آلوده نشود.
همان طورکه وقتی کسی در «ذِن» رفت و در تمرکز قرار گرفت - به جهت غلبه ی قوای نفس ناطقه بر جسم- کارهایی را که هیچ وقت یک بدن عادی نمی تواند انجام می دهد او انجام می دهد. حضرت علی(ع) در رابطه با کندن در خیبر -و غلبه ی قوای الهی بر جسم مبارکشان- می فرمایند: «وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ بِقُوَّةٍ جِسْمَانِیَّةٍ وَ لَكِنْ بِقُوَّةٍ رَبَّانِیَّة»[94] به خدا سوگند من در خیبر را به قوت ربّانی کندم و نه به قوه ی جسمانی. منظور حضرت توجه به عالم وحدانی است و قوت گرفتن از طریق عبور از کثرت به سوی وحدت. آنجا هم که علی(ع) بر سر مرهب خیبری شمشیر می زنند و کلاه سنگی او را دو نیم می کنند و فرق سر او را می شکافند، با قدرت تفکر و تمرکز و سیر از کثرت به سوی وحدت انجام می دهند. این نوع تفکر و تمرکز و سیر به عالم وحدانی آنچنان قدرتی به انسان می بخشد که می تواند به خوبی بر نفس امّاره ی خود حاکم شود و خود را از گناهان و اعمال شبهه ناک حفظ کند، زیرا این نوع تفکر موجب تجلی نور حق بر جان انسان می شود و هر چیزِ غیر حقی را - چه در بیرون و چه در درون- دفع می کند.
انسان نیاز به یك نوع توجّه و حضور نسبت به محارم الهی دارد تا بتواند ورع را در خود حفظ كند. باید روی دستورات خدا تمركزِ روحی و قلبی كنیم، همین جا مؤكداً عرض می كنم كه این تمركز و تفكر و تعقل بر روی اوامر و نواهی الهی، كار ساده ای نیست. در یك روایت داریم كه پیامبراكرمf خطاب به امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «یَا عَلِیُّ إِذَا تَقَرَّبَ الْعِبَادُ إِلَى خَالِقِهِمْ بِالْبِرِّ فَتَقَرَّبْ إِلَیْهِ بِالْعَقْلِ تَسْبِقْهُمْ»[95] ای علی! آن گاه که بندگان جهت قرب به خالق شان به نیکی ها متوسل می شوند تو با عقل به سوی خالقت نزدیکی بجوی تا از آن ها سبقت گیری. رسول خداf، در این روایت امیرالمؤمنین(ع) را به تعقل و تفکر نسبت به حضرت خالق دعوت می کنند تا سیر از کثرت به وحدت ملکه ی ایشان شود.
اگر ملاحظه می کنید شیعه در تفكر و تعقلِ در دین نسبت به سایر مسلمانان پیش تاز است و رشد بیشتری كرده به جهت روشی است كه امام شیعیان(ع) پیشه كرده اند و شیعه ی امیرالمؤمنین(ع) نسبت به موضوعات دین، عقل و قلب خود را به کار می گیرد و كثرت عبادات در شیعه اصل نیست، بلكه اصل آن است که با فعّال نگه داشتنِ عقل و قلب، خدا عبادت شود.[96] پیامبرخداf می فرمایند: «ما قَسَمَ اللهُ لِلْعِبادِ شَیْئاً اَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ، فَنَوْمُ الْعاقِلِ اَفْضَلُ مِنْ سَهْرِ الْجاهِل...»[97] خداوند هیچ چیز را بین بندگان خود برتر از عقل تقسیم نكرد، پس خوابِ عاقل از بیداریِ جاهل افضل است. هر چند مؤمنی كه عقلی رشدیافته و دل پاک دارد، با هر عبادتی، بسیار رشد می كند. ولی نباید ظاهر و قالب عبادات برای ما محور گردد. امیرالمؤمنین(ع) با عقل و دل امیرالمؤمنینی هر شب هزار ركعت نماز می خواندند ولی توصیه ی پیامبرf این است که ای علی! اگر با آن عقل قدسی، یك نماز بخوانی، برابر هزار ركعت نتیجه می گیری، حال اگر هزار ركعت بخواند ببین چقدر نتیجه به دست می آورد.
خداوند خطر غفلتِ قلبی و عقلی نسبت به احکام الهی و نبوت انبیاء را این طور گوشزد می کند که: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا»[98] ای پیامبر این ها که نبوت تو را نفی می کنند آیا سیری در زمین کرده اند تا با توجه به سرنوشت منکران نبوت، قلبی پیدا کنند که به کمک آن تعقل کنند؟پس در فرهنگ دینی، یک نوع تعقل هست که قلبی است. می فرماید: «فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها» اگر به سرنوشت منکران نبوت نظر کنند برای آن ها قلبی ایجاد شود که بتوانند تعقل کنند. ما اسم این قلب را قلب محمدیf می گذاریم. این عقلی است که از نور قلب، منور است. به همین جهت در عین تعقل، دارای احساسی است که حضور حق را در می یابد و قلبی که حضور حق را به دست می آورد، اهل ورع می باشد. علی(ع) می فرمایند: «العقلُ شجرةٌ أصلُها اَلتُّقی، و فرعُها ألحیاءُ، و ثَمرَتُها ألوَرعُ» عقل درختی است که ریشه ی آن تقوا و شاخه ی آن حیا و میوه ی آن ورع است.[99]
یک وقت ما براساس دستوراتی که از طرف حزب و گروهمان می آید چیزهایی را برای خود حرام می کنیم، این حرام و حلالِ حزبی است و منجر به آن نوع وَرعی که قلب را آماده نظر به حق می کند نمی شود. این آن نیست که قرآن در موردش می فرماید: «فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها» که انسان دارای شعوری شود که بین فهم و کشف جمع کند. امیرالمومنین(ع) این طور عاقل بودند که بین فهم و کشف جمع می کردند و توصیه ی رسول خداf به حضرت که فرمودند به کمک عقلِ خود جلو برو توصیه به این نوع تعقل بود و شما آثار آن را در نهج البلاغه ملاحظه می کنید که حضرت چگونه حکمت و شهود را در سخنان خود جمع کرده اند.
از امام صادق(ع) داریم «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِی اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِهِ»[100] بالاترین عبادت، تفکرِ دائمی در خدا و در قدرت او است. حضرت ما را دعوت به تفکر فی الله می کنند و این غیر از این است که فکر کنیم جای خدا کجاست و جنسش چیست، این ها نشانه ی بی تفکری است. کسی که نمی فهمد تفکر چیست این گونه سؤال می کند. تفکر در خدا عبارت است از سیر در اسماء و صفات الهی، تا انسان قلب خود را از حجاب ها آزاد کند و زمینه ی تجلی انوار اسماء الهی را بر جان خود فراهم نماید. ورع از محارم الله با چنین تفکری حاصل می شود و با این تمرکز و تفکر است که انسان به حقیقت ورع در ماه رمضان دست می یابد و می رسد به جایی که سراغ خدا را می گیرد، وقتی از پیامبر خداf سراغ خدا را گرفت خدا بدون هیچ واسطه ای با او حرف می زند و می فرماید: «اِنّیِ قَریب» من نزدیکم.
«تفكر دینی» در بین شیعه جاری و حاكم بوده است و حالا دارد از آن غفلت می شود. ما باید ابتدا بفهمیم؛ تفكر دینی یعنی چه، تا إن شاءالله معنی «وَرَع از محارم خدا» برایمان روشن شود. همچنان که عرض شد، اولاً؛ فكر دینی از فكر ریاضی جداست. شما در علم ریاضی، محاسبه می كنید كه وزن و سنگینی این ستون را بر روی چه پایه و سطحی استوار كنید كه سقف فرو نریزد، این كار، کار فكر ریاضی است و موضوعش به بیرون از وجود شما ربط دارد. ثانیاً؛ فكر دینی در عین این كه یك امر درونی است، ارتباط بین«عبد» و «رب» را تعیین می كند. این با فكر ریاضی فرق دارد. فكر دینی، هم خیلی آسان و هم خیلی سخت است. فكر ریاضی را باید با درس خواندن یاد گرفت، امّا فكر دینی تمركز و توجّه بر روی حقایق را می طلبد. فكر دینی را ابوذرِ بی سواد داراست امّا ابوسفیانِ با سواد دارا نیست. فكر دینی طوری است كه گاهی آدم های ساده از آن برخوردارند امّا ممكن است یك استاد دانشگاه از آن بی بهره باشد. فكر دینی یعنی حضور و توجّه قلبی نسبت به حقایق عالم و نسبت به اوامر و نواهی الهی.
تمركز و توجه قلبی به «حقایق» و «اوامر و نواهی الهی»، با فراموش كاری، سهل انگاری، هر دم به كاری و بی بند و باری، جمع نمی شود. تمركز، وحدت قلبی می خواهد. مولوی می گوید: این بی تمركزیِ فكرها و عدم توجه به حقایقِ موجود در آدم ها، مثل كار یك موش است كه ده تا سوراخ را می شناسد و از این سوراخ به آن سوراخ می رود و همیشه در سوراخ های دنیا می خواهد سر بكشد و از مرز حس ، پا را بیرون نمی گذارد. چنین آدمی همه ی حوزه ی زندگی اش در محدوده ی كثرات دنیایی است و همه ی استعدادهایش را هم صرف آباد كردن همین دنیا می كند و دنیا را وطن خود گرفته است. می گوید:
مرغ جانش موش شد سوراخ جو
چون شنید از گربکان، او عَرَّجوا[101]
ز آن سبب جانش وطن دید و قرار
اندر این سوراخ دنیا موش وار
چون متوجه عالم غیب و معنا نشد، همین دنیا را محل قرار و آرامش خود قرار داد، مثل موش.
هم در این سوراخ بنایى گرفت
در خور سوراخ دانایى گرفت
پیشه هایى كه مر او را در مزید
كاندر این سوراخ كار آید گزید
حتی كارها و وظایفی را برای خود کار دانست كه در حدّ همین سوراخ دنیا به كار می آیند.
ز انكه دل بر كند از بیرون شدن
بسته شد راه رهیدن از بدن
كارش به جایی رسید كه راه رهیدن از این بدن برایش بسته شد و دیگر وَرع را نمی شناسد تا بخواهد به آن بپردازد.
بر عكسِ چنین تفكری، تفكر ایمانی است. فكرِ ایمانی بیشتر غیب گراست؛ یعنی تمركز و سیرش به سوی حقایقِ عالی است كه با دل می توان با آنها ارتباط پیدا كرد. گفت:
باغ سبز عشقْ کو بی منتهاست
جز غم و شادی در آن بس میوه هاست
عاشقی زین هر دو حالت برتر است
بی بهار و بی خزان سبز و تَر است
و این حالت را از درون می طلبد. عقل ایمانی می گوید:
این جهان خود حبس جان های شما است
هین روید آن جا که صحرای شما است
صحرای شما باغ غیب است. تمركز روی «حقایق» و «اوامر و نواهی الهی» با هردم به كاری و فراموش كاری به جهت اشتغالات زندگی سازگار نیست و اگر زندگی مان طوری است كه خودمان را خیلی در مشغله های دنیایی انداخته ایم، بدانید كه تمركزِ مورد نیازِ زندگی دینی را از دست می دهیم و وَرعِ اساسی و كارسازی به دست نمی آوریم. وَرع با تعمّق ممكن است و نیاز به نگهبانیِ عمیقِ همه جانبه ی درونی دارد. درباره ی «ورع» كه در بسیاری موارد با تقوا به یك معنی به كار می رود، نقل است که از سالکی پرسیدند تقوا چگونه است؟ گفت: هرگاه در زمینی وارد شدی که در آن خار وجود دارد چه می کنی؟ گفت: دامن برمی گیرم و خویشتن را مواظبت می نمایم. گفت: در دنیا نیز چنین کن که تقوا این گونه است.[102] پس ملاحظه می كنید كه در آن حال، مجبور هستی با تمام دقت، لباس بلند خود را جمع كنی و بالا بگیری. انسان متّقی نسبت به گنا هان در این دنیا این گونه زندگی می كند و به این معنا ورع و تقوا، حواس بسیار جمعی را طلب می کند. پس اوّلاً؛ ورع نیاز به یك نوع نگهبانی عمیق و همه جانبه دارد. ثانیاً؛ این نگهبانی، نگهبانی و توجّه نسبت به حكم خداست؛ به طوری که دائماً انسان باید متوجّه حكم خدا باشد. ثالثاً؛ در این مسیر متوجّه خودِ خدا باشد تا بتواند به آن ورعِ مطلوب دست یابد. زیرا اگر انسان بخواهد متوجّه خدا باشد باید نسبت به نحوه ی حضور توحید در عالم فکر کند و تفکر دینی چیزی جز توجّه به حضور حضرت حق در عالم و رعایت احکام و دستورات او جهت قرب به ساحت الهی نیست.
این یک قاعده است که اوّل مردم بی فكر می شوند و سپس بی تقوا. و همیشه ریشه ی بی بند و باری و بی دینی، بی فكری است. این بی فكری غیر از آن بی فكری است که مردم عادی نسبت به كامپیوتر دارند، آدم بی بند و بار می تواند یك برنامه منظمّ برای كامپیوتر به شما بدهد، امّا چون فكرِ توجه به حضور حضرت حق را ندارد، بی بند و بار است و نمی تواند امیال خود را مدیریت کند. فكری که منجر به ورع می شود فکر خاصی است و انسان تا وقتی وارد آن فكر و تمركز نشود از برخورد جدّی با خودش محروم است و نمی تواند با خودش گرم و جدّی باشد و حتّی نمی تواند مانع میل هایی شود که عقلاً نمی خواهد انجام دهد. انسان در این حال هیچ راهی ندارد، مگر این كه بتواند برروی دستورات خدا متمركز شود و توجّه به حضرت حق پیدا كند، در آن حال به مرور و كم كم می تواند این كاری را که عقلاً نمی خواهد انجام دهد، ولی انجام می دهد را ترك كند.
در سرزمین روزه، رسیدن به تمركزی که عرض شد بیشتر از سایر ماه ها فراهم است و می توانیم پایه ی این نوع تمركز را در ماه رمضان بگذاریم در حالی که اگر از ماه رمضان خوب استفاده نكنیم به چنین تمرکزی نمی رسیم، در ماه رمضان است كه اگر بخواهیم می توانیم آن ورعی را كه امیر المؤمنین(ع) مأمور حفظ آن هستند، با تمركز بر روی حقایق معنوی و توجه به اوامر و نواهی الهی، پیدا كنیم. روزه داری، زمینه ای است كه این ورع با تمركز و تفكّری كه روزه خودبه خود به وجود می آورد، رشد كند و به بار نشیند. آن وقت دیگر نمی گویید فهم معارف الهی و معارف اهل البیتh سخت است، بلكه چون از صرف كردنِ فكر برروی موضوعات سطحی آزاد شده اید و روی موضوعات عالی و الهی متمركز هستید از آن ها لذت می برید. از امام صادق(ع) داریم كه: «اِنَّ اَمْرُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا یَحْتَمِلُهُ اِلاّ مَنْ كَتَبَ اللهُ فِی قَلْبِهِ الْاِیْمان»[103] امر ما، سختِ پیچیده به سختی ها است و نمی تواند تحمل كند آن را مگر كسی كه خداوند ایمان را در قلب او نگاشته است. جامعه ای كه آمادگی تفكر و تمركز بر روی حقایق و اوامر و نواهی الهی را ندارد و از اندیشه های عمیق گریزان است، آینده اش در خطر است! و ملاحظه فرمودید چگونه گریز از تفكّر و تعمّق در مسائل دینی، مبدأ بی ورعی و بی تقوایی شده است.
انسان غیرمتّقی، متوجه بی فکری خود نیست و حتّی اگر به او تذكر دهی كه در تفكر صحیحی قرار نداری، بدش می آید. اگر به مهندسی كه می تواند چندین نقشه ی پیچیده را در یك روز بكشد، بگویید كه فكر نداری، می گوید: پس چطور این نقشه ها را می كشم؟ نمی داند كه فكر اساسی كه عبارت باشد از فكرِ توجه به حضور حق، در او به حاشیه رفته است. گفت:
قیمت هر کاله دانی که چیست
قیمت خود را ندانی، احمقی است
جان جمله علم ها این است، این
که بدانم من کی ام، فی یوم دین
این جهان پوشیده گشتی و غنی
چون از این جا می روی،چون می کنی؟
هر اندازه نسبت به حضور حق بیشتر توجّه داشته باشیم، بیشتر در تفكّر و تأمّل معنوی وارد شده ایم. حیف نیست كه بعضی جوانانِ ما با آن همه آمادگی که در پذیرش معارف دینی دارند، اهل تفكر و تأمل و كشیك نفس كشیدن، نیستند؟ این كه تأمل و تفكر معنوی چیز آسانِ سختی است، نكته ی قابل توجهی است. آسان است، چرا كه ابوذرِ بی سواد هم می تواند آن را انجام دهد و سخت است، چون خیلی از با سوادان و افراد مطلع به علوم روز از آن محروم اند. زیرا باید از خودِ مادون پا را بالاتر گذاشت و نظر را به مرتبه ی دیگری از عالَم وجود انداخت.
هر چه نسبت به حضور حق بیشتر توجّه داشته باشیم، بیشتر تفكّر و تأمّل داریم و به همان اندازه از محارم الهی فاصله می گیریم. ملاحظه كرده اید كه بعضی ها ابداً دروغ نمی گویند. چون با تأمل و توجه به حضور حضرت حق، حرام بودن این عمل سراسر قلبشان را پر كرده است ولی بعضی ها نمی توانند به نامحرم نگاه نكنند، میل آن ها از اختیارشان خارج است، همین كه با نامحرمی روبه رو شدند، بدون هیچ توقف و كنترلی به او چشم می دوزند. آن هایی که قلب و توجه خود را مشغول حضور حضرت حق کرده اند، حضور نامحرم آن چنان برایشان بی رنگ و غیر قابل توجه است كه میل آن ها نمی تواند در درونشان تحركی داشته باشد و آنها را به سوی نگاه به نامحرم بكشاند.
در زمان خلافت عثمان عموماً وقتی اباذر«رحمه الله علیه» از صحرا برمی گشت، چون خود را موظف می دانست كه به امور مسلمین نظر كند، به سراغ دار الإماره می رفت تا از امور مطلع شود. یک روز می بیند در حالی كه روز به انتها رسیده، مقدار زیادی درهم و دینار را در بیت المال گذاشته اند و می خواهند بروند. به عثمان می گوید كجا می روی؟! عثمان می گوید: دارالإماره تعطیل است، می خواهیم برویم. ابوذر می گوید: یادت هست یك شب كه همراه یكدیگر در كوچه های مدینه می رفتیم، دیدیم برخلاف معمول، چراغ خانه ی پیامبر اكرمf روشن است، وقتی نزد ایشان رفتیم، عرض كردیم آیا امری دارید؟ حضرت فرمودند: دو درهم از بیت المال نزد من مانده بود، می خواستم این ها را به صاحبانشان برسانم و بعد بخوابم، و آن پول ها را به ما دادند تا به فقرا برسانیم؟ عثمان می گوید: آری؛ یادم هست. ابوذر می گوید: پس كجا می روی، این اموال را به صاحبانشان برسان. كعب الاحبار یعنی آن یهودیِ به ظاهر مسلمان كه در كنار عثمان بود، به ابوذر می گوید: از امیر المؤمنین عثمان نمی ترسی كه این طور حرف می زنی. ابوذر می گوید: این قدر قلبم از ترس خدا پر است كه جایی برای ترس از عثمان نمانده است.
منظور از نقلِ این واقعه، جمله ی اخیر ابوذر«رحمه الله علیه» است و حالی که جناب ابوذر«رحمه الله علیه» در آن به سر می برده است. به آن حال «وَرع» می گویند. حالتی که در قلب انسان جز حضور حق و حضور حكم حق هیچ چیزی ارزش ندارد و یك حالت نگهبانی از حكم خدا تمام وجود انسان را اشغال كرده است ، عرض شد امام صادق(ع) می فرمایند: «كانَ اَكْثَرُ عِبادَةِ اَبی ذَرِّ رَحِمَهُ الله، التَّفَكُّرُ وَ الاِعْتِبار»[104] اكثر عبادت ابوذر«رحمه الله علیه» عبارت بود از تفكر و عبرت گیری. تأکید مجدد بنده این است تفكری كه حضرت می فرمایند، چه تفكّری است كه اكثر عبادات ابوذر«رحمه الله علیه» را تشكیل می داده است. این تفكر، نه تفكّر ریاضی است و نه تفكّر فلسفی؛ بلكه تفكّرِ توجّه به حضور حضرت حق است و چنین تفكری موجب پدیدآمدن «وَرع» می گردد و رسول خداf می فرمایند: بالاترین اعمال در ماه رمضان همین وَرع از محارم الهی است كه عبارت است از یك حالت نگهبانی و توجه قلبی نسبت به محارم الهی كه منجر به سیر قلبی به سوی خدا می شود.
حضرت حق از همه چیز به ما نزدیك تر است و توجه به این نزدیکی و حضور، همان تفكر دینی است و هر چه این تفكر و احساسِ حضور بیشتر باشد، امكان وَرع ورزیدن بیشتر است. پس وقتی كه در دین صحبت از «تفكر» می شود یعنی آن فكری كه خودش عبادت است، و اباذر«رحمه الله علیه» در آن قرار دارد، در واقع یك نوع سیر قلبی است به سوی حق. به همین جهت هم اصرار داریم كه عزیزان متوجه باشند، فكر دینی یك تفكّر خاصّی است غیر تفكر ریاضی یا فلسفی.
همه می دانیم حضرت حق از همه چیز به ما نزدیك تر است، از طرفی قبول داریم توجّه به حضور حق، همان تفكر دینی است، ولی چون به این مسئله حساس نیستیم که لازم است به حضور حق توجّه كنیم و قلبمان را دائماً در احساس حضورِ حق، بیدار نگه داریم، خود را از تفکر دینی محروم می کنیم و چون قلبمان را مشغول چیزهای دیگر كرده ایم، تفکر دینی برایمان سخت شده در حالی که بر اساس فطرت انسان از بس این کار، كار آسانی است، سخت شده، مثل این كه گاهی از بس سؤالات امتحان آسان است نمی توانیم آن ها را جواب دهیم.
هر قدر حضور و قرب حق را كمتر احساس كنیم بیشتر به بی فكری و پراكندگیِ قلب دچار می شویم و بیشتر از نزدیکی حق غافل خواهیم شد، در آن صورت از واقعی ترین واقعیات كه همان نزدیكی حق است به ما، غافل شده ایم، ریشه ی این غفلت، بی فكری و بی توجهی حقیقی است. و ملاحظه فرمودید، هر چیز كه ما را به خودش مشغول كند و موجب شود تا ما حق را در جان خود احساس نكنیم، زمینه ی بی تقوایی ما را فراهم می کند. عمده ترین نکته آن است که مشخص شود چه چیز منشأ بی تقوایی و چه چیزی عامل تقوا است و متوجه باشیم، هر فکر و عملی كه ما را از توجّه به حضور همیشگی حق باز دارد، حتماً زمینه ی بی تقوایی ما خواهد شد. اگر ما تماماً مشغول ساختمان و ماشین و مدرک و حقوق شدیم، نتیجه اش این می شود كه حضور حق را در جان خود كمتر درك می كنیم و عملاً میدان را به نفس امّاره می دهیم و پس از مدتی گرفتار گناهانی می شویم که تصور آن را هم نمی کردیم. چه بسا آدم هایی كه در ابتدا مؤمن بوده اند و رعایت آداب دینی را می كردند، ولی مشغول روزمرّگی ها شدند و قلبشان از احساسِ حضورِ حق، غافل شد، یك دفعه آنچنان از دین فاصله گرفتند که گویا حرامی در عالم برای آن ها نیست. كارمندی داشتیم كه اوّل انقلاب، واقعاً مرد مؤمنی بود، امّا آرام آرام تحت تأثیر اطرافیان به دنیاداری و ریخت و پاش افتاد. بعداً برای ادامه ی آن نوع زندگی، كم آورد و اموالی كه مربوط به بیت المال بود را برای خود فروخت. ما ابتدا باورمان نمی شد این كار را كرده باشد ولی با نظر به زندگی او متوجه شدیم وقتی انسان زندگی را طوری شكل دهد که قلب او فقط به کثراتِ دنیا نظر کند و متوجه حضور دائمی حق نباشد، كارش به این جاها كشیده می شود. این شخص كه عرض كردم، ابتدا مشغولیات غیرالهی برای خود فراهم كرد و به همان اندازه از احساس حضور حق غافل شد، با غفلت از احساس حضور حق، بی تقوایی ها شروع خواهد شد. این است كه وقتی به انسان می گویند هشت ساعت كار، هشت ساعت عبادت و هشت ساعت استراحت، در هشت ساعت عبادت، مگر یكی از بهترین عبادات تفكّر نیست؟ من تضمین می كنم كه اگر عزم دوری از محارم الهی در ماه مبارك رمضان در شما شکل گرفت، ناخود آگاه فكر حضور حق شما را می رباید و زمینه ای به وجود می آید که مطلوب شما اُنس بیشتر با خدا می شود. شما با ورع از محارم الهی خود را آماده کنید، احساس حضور حق از طرف خدا به شما لطف می شود و چیزهای جدیدی نصیب شما می گردد.
ورع؛ یعنی دوری از عوامل غفلت زا نسبت به حضور حق تا از آن طریق مانع حاکمیت امیال نفس امّاره بر جان و روان خود شویم. به عزیزی كه می گفت؛ «دستِ خودم نیست، نمی توانم پسِ خودم بربیایم» عرض کردم؛ خودت نمی خواهی از پس خودت برآیی، چون نمی خواهی نسبت به حضور حضرت حق، تمركز كنی. همین كه فرصتی پیدا کردی خود را با چیزی مشغول می کنی تا هیچ وقت فرصت فکرکردن نداشته باشی، چون نمی خواهی با خودت باشی کارت به جایی می رسد که در اختیار امیال نفس امّاره قرار خواهی گرفت.
انسان ها تا روحی شجاع نداشته باشند، نمی توانند مسائل خود را حل كنند، باید قدرت برخورد با غفلت ها را در خود ایجاد نمایند. آدم هایی مثل ابوذر«رحمه الله علیه» اجازه نمی دهند تا حادثه ها آن ها را از جا بركنند و توجه قلبی شان به حضرت حق را از آن ها بربایند، شجاعت واقعی همین است. اگر فرمودند:«تَّفَكُرُ ساعَةٍ اَفْضَلُ مِنْ عِبادِةِ سَبْعینَ سَنَة»؛ تعجّب نكنید که چرا لحظه ای تفكر، از هفتاد سال عبادت بالاتر است، چون در اثر این تفكر، تذكری برای انسان حاصل می شود که متوجه حضور دائمی حضرت معبود می گردد و در نتیجه ابوابی از معارف و حقایق برای قلب انسان باز می شود كه با عبادات هفتاد ساله حاصل نمی شود و انسان را چنان متوجه حضرت معبود می كند كه با اعمال دیگر چنین نتیجه ای به دست نمی آید و به همین جهت ارزش آن را دارد كه تمام تلاش خود را جهت رسیدن به آن حالت به كار گیریم تا صورت قلب، صورت حضور حق گردد. در این حال دیگر گناه كردن جایی نخواهد داشت، چون نورِ احساس حضور حضرت حق در قلب، به اعضاء و جوارح سرایت می كند و تمام اعضاء تحت تأثیر آن حضور قرار می گیرند. مولوی در رابطه با تحت تأثیر قرارگرفتن تن به جهت حضور حق و عقل و عشق، می گوید:
لطف شاهنشاه جانِ بی وطن
چون اثر کرده ست اندر کُلّ تن؟
لطف عقل خوش نهاد خوش نسب
چون همه تن را در آرد در ادب؟
عشق شِنگ بی قرار بی سکون
چون در آرد کل تن را در جنون؟
پس اگر قلب متذكر حضور حق شد، اعضاء و جوارح مؤدّب به حكم حضرت حق می شوند و به وَرع نایل می گردند. آری، وَرعِ حقیقی، همان سیر قلبی است از عالَم كثرت به سوی حضرت حق و در ماه رمضان باید در این میدان قدم گذاشت و خود را استوار نمود.
برای احساس حضور حق باید بسیار زحمت كشید. تمركز به این معنی بسیار مشكل است. آیت الله قاضی«رحمه الله علیه» که یكی از قهرمانان تفكّر الهی بوده اند، بعد از رسیدن به اجتهاد، بیشتر مطالعه شان تمركز بوده است چون متوجه بودند این که گفته شده لحظه ای تفكر از هفتادسال عبادت بهتر است، نشان می دهد پس تفكّر یك نوع سلوك و در راه بودن است به سوی مقصدی حقیقی و اگر مشكل نبود این همه پاداش بر آن مترتب نمی شد و از طرف دیگر اگر ممكن نبود، نمی گفتند انجام دهید. عمده ی حرف بنده این است كه عزیزان عنایت داشته باشند، «تفكّر» یك قلب صاف می خواهد. آدم بی غلّ و غش می تواند تمركز كند، ولی آدمی كه فكرش صد جا گرفتار است دیگر برایش تفكر مقدور نیست و امید رسیدن به وَرع برایش نمی ماند. گفت:
از شیشه ی بی مِیّ، مِیِ بی شیشه طلب كن
حق را ز دلِ خالی از اندیشه، طلب كن
یعنی اول باید خود را از این دلواپسی های دنیا آزاد كنی تا بتوانی متوجه حضور حق گردی، اگر كسی بتواند با قلب سالم توجّه به حضور حق داشته باشد، آنگاه حق به او توجّه می كند و در نتیجه چیزهایی در خود می یابد كه تصدیق می كند با بركت ترین كارها تفكر است و یكی از نتایج آن نوع تفکر، تجلی نور ورع از محارم است.
همچنان که عرض شد قرآن مشكل منكران وَحی را نداشتن قلبی می داند که امکان تعقل ندارند، وگرنه می فهمیدند علت هلاكت ملت های گذشته چه بوده است. پس بشر می تواند یك نوع تفكر و تعقلی داشته باشد كه به كمك آن روحیه ی تسلیم در مقابل حكم خدا در او ایجاد شود[105] و در ماه رمضان زمینه ی تحقق چنین حالتی فراهم است، همان حالتی كه حضرت امام صادق(ع) در رابطه با آن می فرمایند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِدْمانُ التَّفَكُّرِ فِی اللهِ وَ فی قُدْرَتِهِ»[106] بالاترین عبادت، ادامه دادن تفكر در رابطه با خدا و در رابطه با قدرت اوست. بزرگان سیر و سلوك گفته اند آنچه به دست آورده ایم و موجب كنترل ما از گناهان شده، همه را از دامن فكر به دست آورده ایم. عرفا برای تمركز و تفكر قلبی، زانوی خود را بغل می كنند و به حالت تمركز فرو می روند. مولوی در مورد بركت تفكر در این حالت می گوید:
چون دبیرستان صوفی زانو است
حل مشكل را به زانو جادو است
یعنی اَدَبِستان و دبیرستان صوفی، آن حالت تفكری است كه با بغل كردن زانو به دست می آورد و می گوید چنین حالتِ تفكری در رفع مشكل، جادو می كند.
كسانی هستند كه مطالعه ی زیادی ندارند، ولی بنده و امثال بنده به شدّت از علوم آنها استفاده می كنیم و نیازمند این علوم هستیم، چون یاد گرفته اند تمركز قلبی داشته باشند و در این راه زحمت هم كشیده اند و از جهت معارف الهی به دقایق خوبی رسیده اند و در واقع این ها به حقیقتِ وَرعِ از محارم الله دست یافته اند.
نگهبانی قلب نسبت به حضور خدا از یك طرف و توجّه به محرمات الهی از طرف دیگر، همان تفكری است که مؤمنین باید در ماه رمضان در خود به وجود آوردند. و این دو - یعنی نظر به حضور حق و دوری از محارم الهی- به همدیگر كمك می كنند، پس اگر بخواهیم تمركز را شروع كنیم و قلبمان را متوجه حضور حضرت حق نماییم باید مواظب گناهان باشیم و اگر بخواهیم گناه نكنیم، باید قلب را متوجه حضور دائمی حق بنماییم تا از نزدیکی به گناه متنفر گردیم.
ماه مبارك رمضان، ماه عجیبی است. روحانیت ماه رمضان به لطف خدا ریشه ی اشتغالاتی را كه باعث غفلت از حضور حق می شود، در ما از بین می برد. در بقیّه ماه های سال وقتی كه صبح از خواب بیدار می شویم می خواهیم ببینیم كه صبحانه چه بخوریم و وقتی صبحانه خوردیم، در پی آن هستیم كه ظهر چه بخوریم و ناهار كه خوردیم ذهن مان مشغول است كه شام چه بخوریم. امّا در ماه مبارك رمضان از ابتدای صبح زمینه را خداوند طوری فراهم نموده است که به روزه توجّه داشته باشیم و فكر افطار هم نكنیم، چون دشت پرمعنویت روزه در پیش روی مؤمنین است و آنقدر جهت های معنوی غلبه دارد كه فكر افطار هم نخواهند بود و هنگام افطار هم چون گرسنه اند به فکر این نیستند چه نوع غذایی برای افطار بخورند. امیر المؤمنین(ع) می فرمایند: آنقدر نفسم را گرسنه نگه داشته ام كه به یك تكه نانِ خشك جُوین راضی است. وقتی روزه می گیرید، نفس شما به یك تكه نان راضی می شود و در نتیجه دیگر انواع غذاها برایتان رخ نمی نمایانند تا ذهن مشغول آن ها شود.
در دشت روزه، داشتن اراده ی گرسنگی جهت امورِ معنوی، و روحیه ی انصراف از غذا، آنقدر انسان را مشغول می كند كه دیگر به بقیّه ی اشتغالات نمی پردازد و این به جهت گرسنگی خاصی است كه در راه خدا اراده كرده است. به عنوان رعایت یك حكم واجب برای خدا، گرسنگی می كشید، پس دیگر به هیچ چیز فكر نمی كنید و این خود زمینه ی حضور قلب در محضر خدا را فراهم می کند. خداوند در ماه رمضان و با دستور به روزه داری، شرایط زندگی معنوی را فراهم آورده است، این هنر ما است كه بتوانیم از آن شرایط استفاده ی كامل بكنیم.
با توجه به نکات فوق عرض می شود در این ماه، شرایطِ احساس حضور حق را می توان پایه گذاری كرد، در همین راستا بزرگان توصیه می کنند اگر می توانید مشغولیات دنیایی و كسب و كارتان را در این ماه سبك كنید و در شب های این ماه با خود تنها باشید و در جلساتی كه شرایط و حالت روحانیِ ماه رمضان را از شما می گیرد، شركت نكنید وگرنه قلبتان از دستتان می رود و ماه مبارك رمضان هم تمام می شود و هیچ چیز دریافت نكرده اید.
ضرر و خسران زیادی است اگر خود را در این ماه طوری مشغول كنیم كه حال تفكر كردن در ما از بین برود و در نتیجه از سیر روحانی به سوی حقایق عالَم غیب محروم شویم. باید طوری برنامه ریزی كرد كه فرصتی برای تفكر باقی بماند. آن احساس حضور حق كه در ماه رمضان إن شاءالله برای قلبتان پیش می آید، حالت حقیقی ایمانی است كه هر انسانی به دنبال آن است. پس اطعام كردن مؤمنین و امثال آن در ماه رمضان، فرع است و مقصد و هدف اصلیِ شما در ماه رمضان نیست. اگر احساس حضور حق را برای خود حل كردید، بقیّه فرع ها هم با ارزش و با بركت می شوند.
اگر خواستید قلب شما در حالت احساس حضور حق قرار گیرد، دستور العمل جامعِ حضرت آیت الله بهجت«رضوان الله تعالی علیه » كاملاً كارساز است. از ایشان می پرسند: كه چه كار كنیم كه حالات اولیاء را به دست آوریم، با ملائكه همنشین شویم، شهود داشته باشیم، بهشت را در همین دنیا ببینیم و در رؤیاها اهل البیتhرا ملاقات كنیم؟ آیت الله بهجت«رضوان الله تعالی علیه » همه ی این ها را در این جمله جواب می دهند: «گناه نكنید!» اگر اراده كنید دستور ایشان را عمل كنید، خدا می داند آنچه به اولیاء بزرگ رسیده است - كه عبارت باشد از احساس حضور حق - به شما هم می رسد. اگر بخواهیم گناه نكنیم، باید نگهبان خود باشیم، اگر بخواهیم نگهبان خود باشیم، باید تمركز كنیم، اگر بخواهیم متمركز باشیم، باید فكر كنیم، اگر بخواهیم به واقع فكر داشته باشیم، باید متوجه حضور حق باشیم و غیر از این هم راهی نیست.
ما می توانیم به یاری خدا گناه نكنیم و اگر بتوانیم گناه نكنیم، خوابمان، خواب نورانی، بیداریمان بیداری نورانی و روحمان، روح رحمانی می شود و نعره ی مستانه ی مراوده با حق، سر می دهیم. راهش خیلی آسان است. البته در ابتدا اگر بخواهیم همین طوری گناه نكنیم ممكن نیست، امّا راهش این است كه احساس حضور حق را با تمركز و تفكر در خودمان ایجاد نماییم تا اعضاء و جوارح ما مؤدّب شوند. یك نفر خدمت آیت الله بهجت«رضوان الله تعالی علیه » عرض می كند: «آقا می خواهیم كه گناه نكنیم امّا نمی شود». ایشان فرموده اند: «روغنْ چراغ كم است» - روغن چراغ؛ یعنی معرفت به خدای حیّ و حاضر- معرفت به خدا یعنی حق را حاضردیدن، پس باید حق را حیّ و حاضر بدانیم و بعد به حیّ و حاضربودن حق توجّه كنیم، آنگاه گناه نمی كنیم. چه اشكالی دارد كه شما نصف شب بلند شوید و به تأمّل و تفكر فرو روید، در خود تأمل كنید، به آسمان پرستاره نظر كنید، و این آیه را تکرار کنید که خداوند می فرماید: «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا»[107] خلق نکردیم آسمان و زمین و هرچه بین آن ها است باطل و بی هدف. احساس می کنید دوتا چیز در شما پیش آمد، یکی «احساس حضور حق» و دیگر «توجّه قلبی به این حضور»؛ در آن حال میلتان به گنا هان كم و به عبادات زیاد می شود و حالا اگر بتوانید عبادات را وسیله ی تفكر قراردهید، همان عبادات مانع انجام گناه می شود. شما وقتی می گویید: «سبحان الله»، اندیشه تان را از امور دنیایی بالاتر می برید و به حضور متعالی حضرت حق متوجه می شوید. این یك فكر است؛ اگر كسی به واقع یك سبحان الله واقعی بگوید، آیا می تواند بنشیند و غیبت كند؟ این است كه إن شاءالله دستورالعمل ایشان مبنی بر گناه نکردن در ماه مبارك رمضان را می توانید در شخصیت خود پیاده كنید. ماه مبارك رمضان فرصت خوبی است. كاری بكنید فرصتِ تمركز و احساسِ حضور حق را در خود نهادینه نمایید.
در مسیر رسیدن به وَرع از محارم الهی یک وقت می گویی من فعلا بر چشمم می توانم مسلط باشم ولی هنوز بر قلبم نمی توانم مسلط باشم و لذا وقتی با نامحرمی روبه رو شدید چشم خود را کنترل می کنید، اما بدانید اگر این حالت را ادامه دادید به لطف الهی به مرحله ای می رسید که قلب از حرام بدش می آید و انسان دیگر تمایل به حرام ندارد و این حالت آن صورت نهایی ورع است که عبارت باشد از شدت خودداری از محارم الهی و مقصد اصلی دین داری همین است که انسان به اینجا برسد. رسول خداf می فرمایند: «أَصْلُ الدِّینِ الْوَرَعُ كُنْ وَرِعاً تَكُنْ أَعْبَدَ النَّاس »[108] اصل دین وَرع است با ورع باش تا در عالی ترین درجه ی عبودیت قرار گیری. کار خوبی است که انسان از کنترل جوارح شروع نماید بعد از این مرحله یک نحوه احساس حضور حق را در خود می یابد و چون تفکر و نگهبانی نسبت به محارم الهی در شما ظهور کرد، این تفکر و تمرکز، تفکر و تمرکزِ زیر فرمان حضرت رب است و نتیجه اش این می شود که احساس می کنید حق نزدیک است و از انوار او برخوردار می شوید و حرصِ آن که غذای بیشتر بخورید در شما می میرد. در روایت از رسول خداf داریم: «الْمُؤْمِنُ یَأْكُلُ فِی مِعَاءٍ وَاحِدَةٍ وَ الْمُنَافِقُ یَأْكُلُ فِی سَبْعَةِ أَمْعَاءٍ»[109] منافق با هفت شکم غذا می خورد و مؤمن با یک شکم. علت این که انسانِ مؤمن می تواند برخلاف میلهای افراطی خود عمل کند، نور ایمانی است که از طرف حضرت حق به او می رسد و بر آن اساس به اندازه ی نیازش غذا می خورد نه بیشتر و راحت می تواند هوس غذاخوردنِ بیشتر را پس بزند. وقتی می خواهید غذای اضافی را پس بزنید ملاحظه کنید که نوری از طرف پروردگارتان به کمک تان می آید که حاصل همان وَرعی است که انتخاب کردید و آن ورع قدرت دفع هر نقصی را به شما می دهد. امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «كُنْ وَرِعاً تَكُنْ زَكِیّاً»[110] با ورع باش، پاک ترین انسان ها خواهی بود. این طور نیست که گمان کنید تا آخر عمر دائما مایل به غذای زیاد هستید و باید با همان شدتِ اولیه حرص خود را کنترل کنید، پس از مدتی با تجلی نور پروردگار، انسان از حاکمیت امیال نفس امّاره آزاد می شود. همان طور که عید فطر را عید آزادی از خود قرار داده اند، عید است چون انسان از دست خود آزاد شده و حقیقتاً جای شادمانی دارد. به گفته ی مولوی:
رقص آن جا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بَر کنی
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
مطربانْشان از درون دف می زنند
بحرها در شورشان کف می زنند
می گوید مردان الهی چون از دست خود راحت شوند کف می زنند و خوشحال می شوند.
امیدوارم به این نکته رسیده باشیم که «تمرکز» یک نوع وحدت در شخصیت انسان پدید می آورد و عدم تمرکز انسان را گرفتار تزلزل شخصیت می نماید، و تمرکز بر روی حلال و حرام خداوند، وحدت مناسب خود را که یک نحوه یگانگی با خدا است، به همراه دارد. چون انسان در این حال به وحدتی دست یافته که موضوع آن موضوع حقیقی است و او را هم سنخ حضرت احد می کند و لذا در خود می یابد که جانش با خدا ارتباط پیدا کرده است، آن هم ارتباطی وجودی.
مقصد دینداری قرب الی الله است و بهترین دینداری آن است که بهترین قرب را نصیب انسان بکند. رسول خداf می فرمایند: «خَیْرُ دِینِكُمُ الْوَرَع»[111] بهترین دین برای شما ورع است، چون شدیدترین قرب را نصیب انسان می کند. آیا بالاتر از این هم در دنیا جایی هست؟ جایی که انسان کنار محبوب حقیقی اش منور به سیر به سوی باطن و ملکوت عالَم گردد؟ پیامبرf با این که این همه حرف دارند، در جواب بهترین انسان - یعنی حضرت علی(ع) - برای بهترین ماه خدا، موضوع وَرع از محارم الهی را پیش می کشند، زیرا بهترین نتیجه که همان اُنس با خدا باشد در وَرع از محارم الهی پیش می آید ولی با فاصله گرفتن از ورع کوشش ها بی ثمر خواهد بود. حضرت صادق(ع) می فرمایند: «وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا یَنْفَعُ اجْتِهَادٌ لَا وَرَعَ فِیه »[112] بدان که تلاشِ بدون ورع سود نبخشد. در راستای متخلق بودن به ورع است که روح و جان انسان با امامان معصوم همراهی خواهد داشت و با آن ها احساس نزدیکی می کند. امام صادق(ع) می فرمایند: «إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مُؤْمِناً حَتَّى یَكُونَ لِجَمِیعِ أَمْرِنَا مُتَّبِعاً مُرِیداً أَلَا وَ إِنَّ مِنِ اتِّبَاعِ أَمْرِنَا وَ إِرَادَتِهِ الْوَرَعَ فَتَزَیَّنُوا بِهِ یَرْحَمْكُمُ اللَّهُ وَ كِیدُوا أَعْدَاءَنَا بِهِ یَنْعَشْكُمُ اللَّه »[113] ما شخصى را مؤمن نمى شماریم مگر این كه از همه ی امر ما پیروى کند و از تبعیت امر ما، ورع و پرهیزكارى است، پس خود را به آن آراسته كنید تا خدا شما را رحمت كند و به واسطه ی پارسائى و ورع بر دشمنان ما غلبه كنید تا خدا شما را رفعت و بزرگى بخشد. همچنان که حضرت می فرمایند: «إِنَّمَا أَصْحَابِی مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ هَؤُلَاءِ أَصْحَابِی »[114] اصحاب و یاران من كسانى هستند كه داراى ورع شدید باشند و عملشان براى پروردگارشان باشد و امید به ثواب خداوند داشته باشند، اینان اصحاب من اند. به امید آن که با رعایت وَرع از محارم الهی وارد عالَمی شویم که در زمره ی اصحابِ ذوات مقدس اهل البیتh قرار گیریم و از آن طریق دریچه های اُنس با پروردگارمان را بر جان خود بگشاییم. إن شاء الله.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
بسم الله الرحمن الرحیم
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[115]
مستحضرید به اندازه ای که به مبادی عقلیِ دستورات عبادی نزدیک شویم به همان اندازه زمینه ی قلبی شدن آن ها راحت تر فراهم می شود و اعمال ما در حد قالب نمی ماند و امکان ارتباط با صورت های ملکوتی اعمال بهتر پیش می آید. تعقل در عبادات به ما نشان می دهد افق این عبادت در کجا است. در چنین شرایطی است که قلب راه می افتد تا خود را به آن افق برساند. در این رابطه از طرف اولیاء دین تأکید می شود تا آنجا که ممکن است جان خود را با عقل به حقیقتِ عبادات نزدیک کنیم. پیامبر خداf در توصیه ای که به امیرالمؤمنین(ع) دارند می فرمایند: «یَا عَلِیّ إِذَا تَقَرَّبَ الْعِبَادُ إِلَى خَالِقِهِمْ بِالْبِرِّ فَتَقَرَّبْ إِلَیْهِ بِالْعَقْلِ تَسْبِقْهُمْ»[116] ای علی! آن گاه که بندگان، جهت قرب به خالق شان به نیکی ها متوسل می شوند تو با عقل به سوی خالقت نزدیکی بجوی تا از آن ها سبقت گیری. باید این توصیه اصلِ کلی در کارهای عبادی ما باشد تا همواره جنبه ی عقلانی مباحث دینی مدّ نظرمان قرار گیرد و إن شاءالله جنبه ی قلبی آن ها ظهور کند وگرنه با جنبه ی خیالیِ عقاید و اعمالِ خود به سر می بریم که امکان آلوده شدن به خرافات در آن هست.
در بحث «روزه؛ مسیر فنای فی الله» در ابتدای کتاب، جایگاه جوع و روزه تا حدّی روشن شد و ملاحظه فرمودید که چگونه اگر جوع و گرسنگی جهت دار باشد انسان را تا فنای از خود و بقای به حق جلو می برد و ملاحظه فرمودید که ماه مبارک رمضان منزلی است که اگر کسی در سلامت باشد ولی روزه دار نباشد حق توقف در این منزل را ندارد و عملاً بیرون از این مقام زندگی می کند. منزل ماه مبارک رمضان کمالاتی به مقیم خود می دهد که هیچ کس در هیچ جای دیگری در هیچ زمانی به آن کمالات نایل نمی شود، شرطش آن است که در عین روزه دار بودن، سایر دستوراتی که پیامبر خداf در خطبه ی مشهور به خطبه ی شعبانیه، توصیه کرده اند مدّ نظر قرار گیرد. عمده آن است که متوجه باشیم در ماه رمضان می توان به کمالاتی دست یافت که مخصوص همین ماه است و خداوند آن کمالات را برای چنین موقعیتی مقرر فرموده است.
در آیه ای که در ابتدای بحث عرض شد خداوند روشن می فرماید در ماه رمضان در نظام عالم تحولی خاص در راستای تجلی توحید الهی روی می دهد که اقتضا می کند هماهنگ با آن تحول انسان ها نیز با روزه داری، جنبه ی وحدانی خود را بر جنبه ی جسمانی خود غالب کنند. تلاش بنده در این بحث نظر به شواهدی است که نشان می دهد «زمان» در ماه رمضان ظرفیت خاصی به خود گرفته که در اثر آن ظرفیت ،کثرات در «وحدت» جمع گشته و شما می توانید در هرچیز حقایق گسترده ی معنوی را بیابید و به این معنا به مقام توحید دست یابید و حقیقت را در هر چیز به صورت جامع درک کنید. در این راستا پیامبر خداf در آستانه ی ماه رمضان می فرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»[117] این جمله خبر از وقوع شرایطی خاص می دهد که برکت و رحمت و مغفرت را به همراه دارد . در این ماه به ظرایفی از حقایق غیبی نایل می شوید که مخصوص به خودش است. همان طور که کُرک های زیر سینه ی شتر با لطافت خاصی که دارد را بَرَکَه گویند، در ماه رمضان رحمت الهی که الطاف ماورای استحقاق شما است، به شما می رسد و چشم را بر گناهانتان نیز می بندند تا زمینه ی صعود معنوی شما تماماً فراهم شود و نگران هیچ چیز از گذشته ی خود نباشید چون خداوند در این ماه با نور رحمت و مغفرتش با شما برخورد می کند. هنر ما آن است که ادب این ماه را رعایت کنیم تا از نتایج تکوینی که در این ماه در عالم واقع می شود بهره مند شویم.
امام سجاد(ع) در دعای 44 صحیفه که دعای ورود به ماه رمضان است، دستوراتی می دهند که به ما کمک می کند تا ادب ورود به ماه رمضان را قلباً و قالباً رعایت کنیم. حضرت ابتدا حمد خدا را می گویند که چگونه به ما لطف کردی و ما را به چنین شرایطی رساندی،عرضه می دارند: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّیَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ، وَ شَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، هُدىً لِلنَّاسِ، وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقان » حمد برای خدایی که از راه های رسیدن به خود، ماه خود، ماه رمضان را قرار داد که ماه روزه داری و ماه اسلام و ماه پاکیزه کنندگی و ماه خالص کردن و ماه قیام است، ماهی که قرآن در آن نازل شد تا هدایتی برای مردم باشد و حقایق روشنی است از هدایت و بصیرت و سپس در ادامه می فرمایند: «فَاَبَانَ فَضیلَتَهُ عَلَی سَائِرِ الْشُّهُورِ بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ، وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ» پس آشکار کرد برتری آن را از سایر ماه ها به جهت حرمت ها و حرام های فراوان و فضائل مشخص که در آن ماه قرار داد. حضرت دلایل برتری این ماه را چند چیز می دانند یکی از آن دلایل «الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ» است به این معنا که در این ماه چیزهای فراوانی حرام است. و دیگر دلیل بر فضیلت این ماه «الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ» فضیلت های مشخصی است که جان انسان ها می تواند آن ها را بشناسد و به آن دست یابد، از جمله وجود شب قدر در این ماه. در ادامه جهت تبیین موضوع می فرمایند: «فَحَرَّمَ فِیهِ مَا اَحَلَّ فِی غَیْرِهِ اِعْظَامَاً» به جهت عظمت این ماه چیزهایی که در بقیه ی ماه ها حرام نیست، در این ماه حرام است. از سر تعظیم به این ماه هر کاری در این ماه نمی توان انجام داد، مثل این که شما در محضر انسان بزرگی ادب نگه می دارید و حرکاتی را که در سایر مکان ها انجام می دهید در آنجا انجام نمی دهید. و لذا «وَ حَجَرَ فِیْهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ اِکْرَامَاً» و انسان در این ماه از خوردن و نوشیدن به جهت احترام به این ماه منع شده است. تا آماده ی پذیرش هدایت خاصه گردد.
حضرت سجاد(ع) در صدد اند نسبت به این ماه به ما نگاه دقیق و عمیقی بدهند و راز محرمات این ماه را تبیین کنند. زیرا امکان ظهور حقایق در این ماه برای انسانی که نظر خود را از دنیا و خوردنی ها و آشامیدنی های آن منصرف کرده باشد فراهم است فقط باید از بعضی کارها که در بقیه ی ماه ها مجاز بود که انجام دهد، خودداری نماید.
این یک قاعده است که حقایقی در این عالم هست، اگر توانستیم حرمت مخصوصی که مربوط به تجلی آن حقایق است، نگه داریم جان ما آماده ی تجلی انوار آن حقایق می شود، به شرطی که آیات عظیم خدا را پائین نیاوریم بلکه پرده ی غفلتمان را نسبت به جایگاه آن ها عقب بزنیم و حریم آن ها را حفظ کنیم و بر حیرتمان نسبت به آن ها بیفزائیم و توجه خود را به سوی آن ها بیندازیم و جان خود را به آن ها نزدیک کنیم بدون آن که از عظمت آن ها بکاهیم.
یکی از ضربه هایی که دنیای مدرن به دین زد این بود که دین را تقلیل داد و از حیرت انسان نسبت به دین کاست. پیغمبر خداf در دعای خود از خدا می خواهند که: «رَبِّ زِدْنِى فِیكَ تَحَیُّراً»[118] خدایا حیرتم را در مورد خودت زیاد کن. تا بتوانم جلال تو را حس کنم. یک وقت است به جای این که انسان به آیات الهی نگاه کند و از این همه عظمت حیران شود، مطلب را آن قدر پائین می آورد که از عظمت می افتد. مثلاً به جای نظر به زیبایی های گل و این که چگونه این همه زیبایی یک جا جمع شده، می گوید: "گل چیزی جز مجموعه ی سلول های نباتی و سلولز نیست" و به این راحتی نگاه ما را نسبت به گل تقلیل می دهد و از نگاه به کیفیت های موجود در گل غافل می کند. طوری گُل را به ما معرفی می کند که فقط جنبه های نظم ریاضی گونه ی آن مدّ نظر باشد، در این حال گُل با اسکلت فلزی یکی می شود، بر نظم فوق العاده ی ریاضی گونه ی گُل تأکید می کنند بدون آن که به عقل قدسیِ جاری در آن نظر کنند و زیبایی ها و لطافت های موجود در آن را ببینند. یک اسقف غربی در نقد نگاه مدرنیته می گوید: مدرنیته ماه را که واقعاً ماه بود و در سقف نیلگون آسمان در یک مجموعه ای زیبا، روح و روان را تغذیه می کرد و با نگاه به آن به رابطه ی عجیبی که در آسمان به هم پیوسته شده بود و عقل را حیران می کرد منتقل می شدیم، از ما گرفت و آن را به کره ای سنگی تبدیل نمود که نور خورشید به آن می خورد و به زمین منعکس می شود. از خود باید بپرسیم واقعیت عالم کدام است؟ آیا آسمان آن مجموعه ی زیباست که ماه نیز در آن زیبایی نقش دارد تا زیبایی هایی را بنمایاند، یا آسمان چیزی نیست جز کره های سنگیِ کوچک و بزرگ که اکسیژن و هیدرژن و نیتروژن آن ها را فرا گرفته؟ آیا واقعیت گل همین اجزایی است که علم تجربی از آن حسّ می کند و یا کیفیاتی دیگر هم هست که آن ها را دل می فهمد و در مقابل شکوه آن خاضع می شود؟ پیامبرf می فرمایند: «رَبِّ زِدْنِى فِیكَ تَحَیُّراً» از خداوند تقاضا می کنند چشم دلشان را بگشاید تا کیفیات و شکوه موجود در عالم را بنگرند و حیرتشان نسبت به عظمت خداوند زیادتر شود که چگونه این همه زیبائی را خلق نموده است. مولوی در توصیه های خود می فرماید:
زیرکی بفروش و حیرانی بخر
زیرکی ظن است و حیرانی نظر
زیرکی چون کبر و باد انگیز توست
ابلهی شو تا بماند دل درست
عقل را قربان کن اندر عشق دوست
عقل ها باری از آن سویَست کوست
زیرکی و رندی این است که خود را حاشا کنی، و نشانِ خودْ گم کنی، تا از حقیقتْ نشان بیابی.
حضرت سجاد(ع) در نگاه به ماه رمضان متوجه عظمت های آن ماه می شوند و راز وجود محرمات در آن ماه را عظمت آن ماه می دانند که باید حرمت نگه داشت و آن را مثل سایر شعائر عظیم داشته تا مفتخر به تقوای قلب شویم. خداوند یک جا می فرماید: «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ»[119] صفا و مروه از شعائر الهی است و در جای دیگر می فرماید: «وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»[120] و کسی که شعائر الهی را بزرگ بدارد نشانه ی آن است که از تقوای قلب بهره مند است و قلبش از دسیسه های شیطانی آزاد است. این نشان می دهد که قلبِ آزاد از دسیسه های شیطان، می تواند شعائر الهی را بشناسد و آن ها را بزرگ بدارد و ساده از کنار آن ها نگذرد. از جمله شعائر الهی ماه رمضان است که مثل حضور در حرم الهی چیزهایی در آن حرام است که در غیر آن ماه حرام نیست. فلسفه ی محرمات در زمان ها و یا مکان های خاص به جهت آن است که آن مکان ها و زمان ها دارای ملکوت خاصی هستند و شرط اتصال به آن ملکوت حرمت نگه داشتن است[121] و در راستای اتصال با ملکوت ماه رمضان، رعایت دستورات این ماه آسان می شود. چون به شکوهِ این ماه نظر کردید هر میلی که مانع تجلی انوار آن شود کوچک خواهد شد، همین طور که اگر درست به دریا نگاه کنید با شکوه دریا مرتبط می شوید و نه باصدف های کنار ساحل.
در راستای نظر به حقایق ملکوتی عالم از طریق حضور قلب حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» می فرمایند:
«عبادات و مناسك و اذكار و اوراد در وقتى نتیجه كامله دارد كه صورت باطنه ی قلب شود و باطن ذات انسان به آن مخمّر گردد و دل انسان صورت عبودیّت به خود گیرد و از خودسرى و سركشى بیرون آید... از اسرار و فوائد عبادات یكى آن است كه اراده ی نفس قوى شود و نفس بر طبیعت چیره شود و قواى طبیعتْ مسخّرْ تحت قدرت و سلطنت نفس گردد و اراده ی نفس ملكوتى در ملك بدن نافذ گردد، بطورى كه قوا چون ملائكةالله نسبت به حق تعالى شوند كه «عصیان آن نكنند لمحه اى، و عمل كنند به آنچه فرمان براى آنها صادر مى شود» ....یكى از اسرار عبادات و فوائد مهمّه، كه همه مقدّمه ی آن است، آن است كه جمیع مملكت باطن و ظاهر مسخّر در تحت اراده ی الله و متحرّك به تحریك الله شود و قواى ملكوتیّه و ملكیّه ی نفس از جنود الله شوند و همگى نسبت به حق تعالى سِمت ملائكه الله را پیدا كنند. و این خود یكى از مراتب نازله ی فناى قوا و ارادات است در اراده ی حق. و كم كم نتایج بزرگ بر این مترتّب شود و انسانِ طبیعى الهى گردد و نفس ارتیاض به عبادت الله پیدا كند و جنود ابلیس یكسره شكست خورده منقرض شوند و قلب و قواى آن تسلیم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز كند. و نتیجه ی این تسلیمِ اراده به حق در دار آخرت آن شود كه حق تعالى اراده ی او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مَثَل اعلاى خود قرار دهد و چنانچه خودِ ذات مقدّس هر چه را بخواهد ایجاد كند به مجرّد اراده موجود شود، اراده ی این بنده را هم آن طور قرار دهد؛ چنانچه بعضى از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اكرم (ص) راجع به اهل بهشت كه ملكى مى آید پیش آنها؛ پس از آن كه اذن ورود مى طلبد وارد مى شود و نامه اى از جناب ربوبیّت به آنها مى دهد بعد از آن كه از خداى تعالى به آنها سلام ابلاغ نماید و در آن نامه است براى هر انسانى كه مخاطب به آن است: «مِنَ الْحَىِّ القَیُّومِ الَّذى لا یَموُتُ الَى الْحَىِّ القَیُّومِ الَّذى لا یَمُوتُ. امّا بَعْدُ، فَانّى اقُولُ لِلشَّىْ ءِ كُنْ فَیَكُونُ. وَ قَدْ جَعَلْتُكَ تَقولُ لِلشَّىْ ءِ كُنْ فَیْكونُ. فقال صلى اللَّه علیه و آله: فلا یَقولُ احَدٌ مِنْ اهْلِ الجَنَّةِ لِلشَّىْ ءِ كُنْ الّا وَ یَكُون.»[122] از حىّ قیّومى كه نمى میرد، به سوى حىّ قیّومى كه نمى میرد. اما بعد، من چون به هر چیز گویم «باش»، پس موجود مى شود و تو را نیز چنان قرار دادم كه به هر چیز بگویى« باش» موجود شود. آن گاه رسول اللهf فرمودند: «احدى از اهل بهشت به چیزى نمى گوید «باش» مگر آن كه موجود شود.» و این سلطنت الهیّه ای است كه به بنده دهند از براى ترك اراده ی خود و ترك سلطنت هواهاى نفسانیّه و اطاعت ابلیس و جنود او »[123]
ماه رمضان برای قلب هایی که سراسر منور به تقوای الهی هستند در نهایت شکوه است تا راه قلب ها را به سوی بیکرانه ی عالم غیب و معنویت بگشاید، هر اندازه حرمت آن را رعایت کنیم شکوه آن ظهور می کند و برکات رعایت محرمات این ماه نصیب ما می گردد، مثل حضور در مسجد الحرام و رعایت آداب و دستوراتی که در آن مکان وارد شده؛ با حضور در آن مکان احساس می کنید فضای جان شما تغییر کرد زیرا در مکانی قرار دارید که باطن آن بیت المعمور یعنی محل حضور ملائکه است[124] و شما با رعایت آداب و دستورات مربوط به آن مکان شایسته ی ارتباط روحانی با بیت المعمور می شوید.
إن شاءالله این برای عزیزان یک قاعده باشد که با رعایت حرمت زمان ها و مکان های مقدس، زمینه ی ارتباط قلب خود را با جنبه های ملکوتی آن ها فراهم کنید و مواظب باشید با بی تفاوتی از کنار چنین زمان ها و مکان ها نگذرید به همین جهت عملاً برای حضور و ورود در فضای معنوی آن زمان ها و مکان ها توصیه می کنند غسل کنید.
باطن ملکوتی زمان ها و مکان های مقدس به عرش متصل می باشد و عالم عرش منور به اسماء الهی است. از حضرت صادق(ع) پرسیده شد: «أَنَّهُ سُئِلَ لِمَ سُمِّیَ الْكَعْبَةُ كَعْبَةً قَالَ لِأَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَتْ مُرَبَّعَةً قَالَ لِأَنَّهَا بِحِذَاءِ بَیْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَ الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَ الْعَرْشُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّ الْكَلِمَاتِ الَّتِی بُنِیَ عَلَیْهَا الْإِسْلَامُ أَرْبَعٌ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»[125] چرا كعبه، كعبه نامیده شد؟ فرمودند: چون چهار گوش است، گفته شد: چرا چهارگوش شده؟ فرمودند: چون در برابر بیت المعمور است كه چهار گوش است، و گفته شد: چرا بیت المعمور چهار گوش است؟ فرمودند: چون در برابر عرش است كه چهار گوش است، گفته شد؟ چرا عرش چهار گوش شده؟ فرمودند: زیرا اسلام بر چهار اسم بنا شده که عبارت است از سبحان الله، و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللَّه أكبر. ملاحظه بفرمائید چگونه انسان در طواف خانه ی خدا محاذی بیت المعمور قرار می گیرد که محاذی عرش است و عرش الهی منور به اسماء چهارگانه ای است که دریچه ی نظر به حضرت حق می باشند. به همین جهت گفته می شود انسان در سفر حج به ملاقات خداوند نایل می گردد.
حفص بن غیاث می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: «أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» كَیْفَ أُنْزِلَ الْقُرْآنُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ إِنَّمَا أُنْزِلَ الْقُرْآنُ فِی مُدَّةِ عِشْرِینَ سَنَةً أَوَّلُهُ وَ آخِرُهُ فَقَالَ(ع) أُنْزِلَ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً فِی شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَى بَیْتِ الْمَعْمُورِ ثُمَّ أُنْزِلَ مِنَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ فِی مُدَّةِ عِشْرِینَ سَنَة»[126] به من خبر ده از گفته ی خداى عزّ و جلّ که می فرماید: «ماه رمضان، ماهى است كه نازل شده در آن قرآن» چگونه قرآن در ماه رمضان نازل شده در حالی که قرآن در مدت بیست سال از اول تا آخرش نازل شده؟ فرمود همه ی قرآن در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شده و در مدت بیست سال از بیت المعمور نازل شده است.
ما از طریق رعایت آداب و دستورات ماه رمضان با بیت المعمور که مقام جامعیت قرآن در آن قرار دارد مرتبط می شویم.
با رعایت محرماتِ ماه رمضان، نفس امّاره در کنترل شما در می آید و از این طریق حجابِ بین شما و باطن ملکوتی زمان ها و مکان های مقدس رفع می شود. در همین رابطه به ما توصیه می شود به زیارت ائمهh و امام زاده ها بروید، ورود به حرم ائمهh مثل ورود به ماه رمضان است، فرقش آن است که ماه رمضان به سراغ ما می آید ولی ما باید به سراغ مکان های مقدس برویم تا با زیر پاگذاردن نفس امّاره و تحمل سختیِ راه در فضای روحانی مخصوص به آن مکان ها قرار گیریم.
مشکل بشر در ابتدای امر آن است که امیال نفس امّاره اش را امیال خودش می داند، غافل از آن که حقیقت او از جنس ملکوت است ، ناخود را خود گرفته و نفس امّاره ی او کاملاً خود را به جای خودِ واقعی او جا زده و به این راحتی ها هم آدم نمی فهمد چه کلاهی سرش رفته است. یک مرتبه بعد از ده سال انسان متوجه می شود به جای رجوع به حقیقتِ معنوی خود که عین بندگیِ خدا است، در قالب زندگیِ دینی به دنبال ارضای امیال خود بوده است. حتی ممکن است متوجه شود تمام کشف و شهودهایش، کشف و شهودِ نفس اش بوده است، نظر می کرده تا این بیمار شفا پیدا کند و شفا پیدا می کرده، فکر می کرده فانی در خود شده و به حق باقی گشته و مظهر اسم شافی خداوند شده است، بعد متوجه شده نفس اش قوی بوده و با قوت نفس آن بیماری را بهبود می بخشیده و قدمی در مسیر عبودیت الهی برنداشته است ، عبدالنفس بوده ، نه عبدالله و به همین جهت به هیچ قربی نرسیده است. این قدر کار سخت است، ولی بحمدالله برای رهایی از این خطر، جلوی ما راه قرار داده اند، راهش این است که آدم کاری بکند تا نفس امّاره اش را از خودش جدا ببیند. وجود مقدس پیامبرf فرمودند: «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک»[127] دشمن ترین دشمنانت همان نفسی است که از همه به تو نزدیک تر است. «بَیْنَ جَنْبَیْک» را اگر آسان بخواهیم معنا کنیم یعنی پیش خودت. پس معلوم است که دشمن ما همچون دیوی در پیش ما است، به این معنی که احتمال این خطر هست که خودتان ضد خودتان بشوید. دشمن درونی شما خود را به اسم شما مطرح می کند و شما می توانید از طریق رعایت محرمات الهی از آن فاصله بگیرید و این بهترین وسیله ای است که نفس امّاره را از فطرتمان جدا کنیم.
باید بدانیم در ماه مبارک رمضان بنا است با درگیری با نفس امّاره، حقیقت خود را از دست و چنگال آن نجات دهیم تا در فضایی دیگر تنفس کنیم و به عالم ملکوت متصل شویم. اگر دقت بفرمائید تمام دستورات شریعت به طور کلی و در ماه رمضان بخصوص، برای جدایی نفس امّاره از حقیقت خودمان است تا آن را خود به حساب نیاوریم. اگر کسی این فاجعه را که به کرّات نفس امّاره ی خود را خود گرفته، حس نکند نمی فهمد دستور العمل های ماه رمضان که پیامبرf در خطبه ی شعبانیه می فرمایند چه اندازه اساسی است. به قول مولوی:
حیله کرد انسان و حیله اش دام بود
آن که جان پنداشت خون آشام بود
انسان ها با زرنگی های نفس امّاره نقشه می کشند به این امید که از دام ها رها شوند، در حالی که در فضای عملِ مطابق نفس امّاره، همان نقشه ها دام است و آن چه را به عنوان راحتیِ جان می پندارند، خون آن ها را می آشامد.
در ببست و دشمن اندر خانه بود
حیله ی فرعون از این افسانه بود
در را به امید آن که دشمن وارد خانه نشود بست، غافل از این که دشمن در خانه بود و خود را جای صاحب خانه جا زده و صاحب خانه به قصد جای دادن به خود، به دشمن خود جای داده و این راه و رسم همه ی فرعونیان است. فرعون مقابل حضرت موسی(ع) ایستاد تا نور حضرت وارد زندگی او نشود، زیرا چیزی را به جای خود گرفته بود که دشمن بود. به جای این که آن را بیرون کند و حضرت موسی(ع) را بپذیرد، به مقابله با حضرت برخاست. ما عموماً همین طور عمل می کنیم که دشمن را به جای دوست می گیریم و دوست را از خود دور می کنیم تا بالأخره با طلوع ماه رمضان، یوسف زندانی سر برسد و به توصیه عزیز مصرِ جان از زنان حیله گرِ هوس بازِ امیال نفس امّاره بپرسد: «مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ»[128] آن گاه که یوسف را به سوی خود دعوت کردید جریان چه بود؟ «قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ»[129] گفتند منزه است خدا ما هیچ عیبی در او ندیدیم. در این هنگام زلیخا - به عنوان مظهر کامل و تمام نفس امّاره- گفت: «الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ»[130] الآن حق آشکار شد، من بودم که او را به سوی خود دعوت می کردم و خداوند با ظهور حق، زلیخا و زنان مصر را به اقرار واداشت، همان طور که رسول خداf شیطان خود را تسلیم خود کردند.[131] با طلوع ماه رمضان شیطان بسته و نفس امّاره از تحرک باز می ایستد و یوسف جان شما ندا سر می دهد: «وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ»[132] من خود را از عیب ها بری نمی دانم، کار نفس دعوت به بدی ها است مگر آن که پروردگارم رحم کند؛ و حالا شرایط رحمت پروردگار فرا رسیده. یعنی آدم در چنین شرایطی باید مواظب باشد که یک جریانی در درون خود دارد که هر لحظه امکان ایجاد غفلت از محرمات ماه رمضان را در او پدید می آورد. یوسف(ع) می فهمد یک ناخودی در درون دارد که باید به آن سوء ظن داشت و لذا اظهار می دارد: «وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی» من از خودم بیمناکم، یک خودِ دروغ گویی آمده جای خود راستین نشسته و می خواهد امیال خودش را به ما تحمیل کند.
با این نیت که خداوند اراده کرده است تا با دستورات ماه مبارک رمضان ما را از دست نفس امّاره برهاند به آن دستورات رجوع فرمائید تا نفس امّاره نتواند خود را به جای ما بنشاند. وقتی در چنین فضایی قرار گرفتیم آن می شود که رسول خداf در وصف آن فرمودند: «اَنْفَاسُکُمْ فِیْهِ تَسْبیح» شرایطی فراهم می شود که نَفَس کشیدن هایتان حکم تسبیح حضرت پروردگار را پیدا می کند. زیرا وقتی انگیزه ی انسان متعالی شد صِرف بودن او در آن انگیزه، او را در حالتی روحانی قرار می دهد. اگر وارد ماه رمضان شدیم و در عین روزه داری متوجه مقام و عظمت آن ماه گشتیم و حریم آن را رعایت کردیم، عادی ترین حرکاتِ ما که نفس کشیدن باشد تسبیح الهی خواهد بود. مثل وقتی که در مسجد الحرام وارد می شوید که اولاً: باید مُحرم باشید و محرمات آن مقام را رعایت کنید. ثانیاً: متوجه باشید در سرزمین حرم الهی هستید. در ماه رمضان به ما دستور داده اند این نکته را هر روز و هر شب چند بار تکرار کنید که این ماه که ما در آن قرار داریم ماهی است که روزه بر آن واجب شده، تا روزمره گی ها ما را فرا نگیرند. می فرمایند بگو: «وَ هَذَا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ وَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی فَرَضْتَ صِیَامَهُ عَلَیَّ وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرْآنَ هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ وَ جَعَلْتَ فِیهِ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ جَعَلْتَهَا خَیْرا مِنْ أَلْفِ شَهْر» با متذکر شدن به چنین موقعیتی که در آن هستید «اَنْفَاسُکُمْ فِیْهِ تَسْبیح» نفس کشیدن هایتان در افق دیگری قرار دارد و «نَوْمُکُمْ فِیْهِ عِبَادَة» خوابیدن هایتان در این ماه عبادت است. ملاحظه کنید وقتی انسان در فضای آزاد از حاکمیت نفس امّاره قرار گرفت چگونه ساده ترین کارهایش نتیجه بخش خواهد بود چه رسد به کارهایی که با اراده ی خود انجام می دهد. و «عَمَلُکُمْ فِیهِ مَقْبُول» و عمل هایتان که جهت رضایت الهی انجام می دهید مورد قبول حضرت حق قرار می گیرد. زیرا حجاب های بین عبد و رب بسیار رقیق شده و انسان ها امکان نظر به حق را در اعمال خود پیدا کرده اند. خداوند در این ماه به نحو خاصی حجاب های بین خود و بنده اش را برطرف می کند تا راهی را که بندگان می طلبند تا بین خودشان و مولایشان گشوده شود، باز شود و برای یک بار هم که شده مزه و معنی ارتباط با خداوند را تجربه کنند. رسول خداf می فرمایند: «وَ مَنْ أَدَّى فِیهِ فَرْضاً كَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَدَّى سَبْعِینَ فَرِیضَةً فِیمَا سِوَاهُ مِنَ الشُّهُورِ» اگر کسی یک واجب در این ماه انجام بدهد مثل آن است که هفتاد واجب در ماه های دیگر انجام دهد. «وَ مَنْ تَلَا فیهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فی غَیْرِهِ مِنَ الشُّهُورِ» و اگر کسی یک آیه در این ماه تلاوت کند مثل این است که در ماه های دیگر قرآن را ختم کرده است. ملاحظه فرمائید ظرفیت زمان در این ماه چقدر زیاد است، زیرا خداوند اراده کرده است رابطه ی بنده با پروردگارش به کامل ترین شکل هموار شود تا بندگان راه قرب به سوی خدا را پیدا کنند. پس از آن که راه پیدا شد، در سایر عبادات و در زمان های دیگر جهت گیری ها مشخص است و انسان سرگردان نیست، زیرا قلب می شناسد به کدام سمت جهت گیری کند.
رسول خداf می فرمایند: «صَلَاةٌ فِی مَسْجِدِی تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ عَشَرَةَ آلَافِ صَلَاةٍ فِی غَیْرِهِ مِنَ الْمَسَاجِدِ إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَإِنَّ الصَّلَاةَ فِیهِ تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلَاة»[133] ثوابِ نماز در مسجد من (مسجد النّبى) برابر ده هزار نماز در مساجد دیگر، جز مسجد الحرام است، زیرا ثواب نماز در مسجد الحرام برابر ثواب یك صد هزار نماز در مساجد دیگر است. این بدین معنی است که اگر هزار رکعت نماز در مسجدِ محل زندگی تان بخوانید و نتایجی در راستای اُنس با خدا نصیبتان شود در مسجد النبی شرایط طوری فراهم است که با دو رکعت نماز به آن نتایج می رسید. و تا این اندازه حجابِ بین شما و خدا رقیق می شود و اگر صد هزار نماز در مسجدِ محل سکونت خود بخوانید و به نتایج فوق العاده ای برسید، در مسجدالحرام شرایطی فراهم است که با دو رکعت نماز به آن نتایج دست می یابید. شما صد هزار رکعت نماز می خوانید تا حجاب های بین شما و خدا رقیق شود و قلبتان راحت تر بتواند به خداوند رجوع کند، خداوند در مسجدالحرام شرایطی فراهم کرده است که این رجوع به عالی ترین شکل فراهم گردد تا شما بتوانید راه را پیدا کنید و با عالم اعلا بهتر مأنوس شوید تا حدّی که معنی قلم اعلا و لوح محفوظ را بفهمید و برایتان روشن شود در حضور حق قرارگرفتن به چه معنی است و لطیفه ی ربانی چگونه است.
همین طور که بعضی از مکان ها چنین توانایی هایی دارند، بعضی از زمان ها آنچنان پر برکت اند که انسان را تا رجوع به وجود مطلق و ضیافت الله صعود می دهند به همین جهت رسول خداf در رابطه با ماه رمضان فرمودند: «شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَیَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَیَّامِ وَ لَیَالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیَالِی وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ» ماهی است که در نزد خدا برترین ماه ها است و روزهای آن برترین روزها و شب های آن برترین شب ها و ساعات آن برترین ساعات است، ماهی است که شما را به میهمانی خداوند دعوت کرده اند و شما را در زمره ی اهل کرامتُ الله به حساب آورده اند. زیرا وقتی قلب انسان در میهمانی خداوند با خداوند ملاقات می کند و در معرض پرتو علم ذاتی الهی قرار گیرد، به جهت واقع شدن در زمره ی اهل کرامت الهی، در معرض تجلیات انواری قرار می گیردکه از مطلق ذات تجلی می کند و از این طریق روزه دارِ ماه رمضان با علم و حیات الهی آشنا می گردد و می بیند سراسر عالم صورت علم اوست و وحدت موجود در بین اشیاءِ عالم را با جان و دلِ خود احساس می نماید. آیا خداوند به میهمانش که بخواهد اکرامش کند کمتر از این می دهد؟!
انسان در این ماه به علم قلوبِ اهل الله منور می گردد و راز ادعیه ای مثل دعای سحر و دعای ابوحمزه بر قلبش گشوده می شود و می فهمد این دعاها انعکاس آثار میهمانی خدا است و تنها قلبی آن ها را می فهمد که خودش اهل این میهمانی باشد و از ارتباط با اعلا علیین بیگانه نباشد. نفرمائید ما از این جنس نیستیم، این جفا به سخن رسول خداf است. زیرا حضرت کسی را استثناء نکردند و فرمودند: «فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِیَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَةٍ أَنْ یُوَفِّقَكُمْ لِصِیَامِهِ وَ تِلَاوَةِ كِتَابِهِ» با نیت های صادق و قلب های پاکیزه از خداوند بخواهید که در روزه داری برای او و تلاوت کتاب او شما را موفق گرداند. کافی است شما امیدوار به او باشید و لا غیر. در ابتدا ممکن است فکر کنید حضور در ماه رمضان و روزه داری چیزی نیست ولی وقتی ماه رمضان می رود و احساس خلأ آن را در خود می یابید متوجه می شوید چقدر شرایط با حالا فرق دارد، پس در حال حاضر امیدوار باشید که به میهمانی خدا وارد شده اید و راز این همه شادی و سروری که حضرت سجاد(ع) در دعای چهل و چهارم صحیفه ی سجادیه دارند را همین بدانید، چون حضرت به واقع مطمئن اند این ماه، ماه میهمانی خدا است و میزبان، میهمان خود را به اسماء و صفات خود نایل می کند و اسرار عالم وجود را بر قلب او می گشاید، آزاد از زمان گذشته و آینده، در بیکرانه ی عالم وجود راهش می دهد و به مقام جمع توحید می رساندش تا هر گونه شرکی را نجاست حساب کند و هرگز اجازه ندهد شرک وارد قلب اش شود و جهت جان او را به غیر خداوند بیندازد.
این که توفیق دارید و چشم خود را به ماه رمضان دوخته اید حکایت از آن دارد که قلب تان آماده ی گشایشی است که ماه رمضان برایتان آورده و خداوند شما را متذکر آن گشایش کرده است. این یک محبت خاص است که خداوند به دوستان خود دارد که آن ها را به مقام جمع توحیدی می رساند و راز آن را رسول خداf آن جا فاش نمودند که فرمودند: «وَ مَنْ تَلَا فیهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فی غَیْرِهِ» هر کس در این ماه یک آیه از قرآن تلاوت کند اجر او برابر است با این که در ماه های دیگر قرآن را ختم کند. زیرا روزه دار در ماه رمضان به نور توحید با مقام جامعیت قرآن مرتبط می شود و می تواند در هر آیه ای همه ی قرآن را بیابد. در رابطه با نظر به جامعیت قرآن علامه طباطبائی«رحمه الله علیه» می فرمایند: من همه ی قرآن را در یک سوره ی کوچک قرآن می یابم.
در ماه رمضان آنچنان قلب ها از کثرات به سوی وحدت سیر می کند که با رجوع به یک آیه، حقیقت وحدانی قرآن بر قلب روزه داران تجلی می کند و اوج این حالت در شب قدر است که همه ی قرآن در مقام وحدانی آن، برقلوب مستعد نازل می گردد به طوری که آن قلوب با نظر به مقام تفصیلی قرآن که طی 23 سال نازل شده، به مقام وحدانی آن منتقل می شوند، البته صورت کامله ی این حالت، قلب مبارک پیامبرf و امام(ع) است که دارای علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است. بنده خواستم این نکته روشن شود که چرا رسول خداf می فرمایند: در این ماه یک آیه ثواب یک ختم قرآن دارد و انجام یک فریضه ثواب هفتادسال در غیر این ماه را دارد. گفت:
بیا این بار ای دل در بکوبیم
بیا این بار محکم تر بکوبیم
چون همه ی شرایط و ابزار کار فراهم است. از خود بپرسیم:
ای دل به سوی یار گذاری نمی کنی؟
ابزار جمع داری و کاری نمی کنی؟
شرایط تجلی نور توحید به عالی ترین صورت فراهم است تا راهِ عبور از کثرت به سوی وحدت گشوده شود. اگر راه را پیدا کردید بعد از ماه رمضان سرگردان نیستید. اگر قلب، راهِ رجوع إلی الله را پیدا کرد دیگر بدون انقطاع جلو می رود و به چیزهایی می رسد که در هیچ کتاب و مدرسه ای پیدا نمی شود. این آیه را ساده نگیرید که می فرماید: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» چرا یک شب از هزار ماه بهتر می شود؟ جز این است که در آن شب قلب می تواند راهی را بیابد که پس از آن هرچه می رود به مقصد نزدیک تر می شود؟ و جز این است که راهِ نظر به حقیقت وحدانی عالم را یافته و در رجوع به وجود، از سرگردانی در بین ماهیات و کثرات نجات یافته است؟ هزار ماه سرگردانی بین ماهیات کجا و یک شب راه یافتن به حقیقت وجود کجا. وقتی قلب راهِ رجوع به حضرت «الله» را پیدا کرد آرام آرام برای راه افتادن برنامه ریزی می کند و در این حالت است که هرچه برود به مقصد نزدیک تر می شود. از عجایب ماه رمضان آن است که اگر ادب نگه دارید راه رجوع إلی الله پیدا می شود، این از الطاف رحمت رحمانیه ی خداوند است که او شروع کننده است و آنچه را باید انسان به دست آورد به نحوی به او نشان می دهد تا بفهمد چنین چیزی هست و بعد او را دعوت می کند که باید تلاش کند در طول عمر به آنچه به او نشان داده اند برسد. این همان میهمانی است که خداوند در این ماه انسان ها را به آن دعوت کرده و حقایق عالم قدس را در منظر آن ها قرار می دهد تا بتوانند به قلم اعلای الهی و لوح محفوظ نظر کنند و رازها برای آنها گشوده شود. رسول خداf در همین راستا فرمودند: «هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ اِلیَ ضِیَافَتِ اللّه» آن ماه، ماهی است که در آن به میهمانی خدا دعوت شده اید، معلوم است که میزبان کریم عالی ترین خورش ها را برای میهمان می آورد تا نشان دهد چه در نزد خود دارد. میزبان کریم هرچه از آن بهتر است را برای میهمان می آورد. فرمود: «و لِلّهِ الْاَسْمَاءُ الْحُسْنَیَ»[134] خدا را اسماء حسنایی است، پس خداوند آنچه دارد، یعنی انوار اسماء حسنایش را در این ماه به قلب میهمان متجلی می کند تا فهم تقدیرات الهی توسط قلم اعلا و پذیرش مشیت های خداوند از طریق لوح محفوظ، برای روزه داران ممکن گردد و از این طریق معنی با خدا به سربردن در دیگر ماه ها را بشناسند زیرا در حدیث قدسی فرمود: روزه از آن من است و «اَنَا اُجْزَی بِهِ»[135] من خودم جزای آن هستم. یعنی خودم را به او می دهم. این سیره ی اولیاء الهی است که هر آنچه در خانه دارند برای میهمان می آورند. حضرت علی(ع) می فرمایند: «أَفْضَلُ الْجُودِ بَذْلُ الْمَوْجُود»[136] بالاترین بخشش بذل آن چیزی است که موجود است. اولیاء الهی این رسم را از خدا دارند و از خدا آموخته اند که چگونه خداوند به میهمان خود همه ی اسماء خود را می دهد تا انسان در همه ی عالم و در همه ی مظاهر، اسماء خدا را بنگرد و با او مأنوس باشد.
قبلا عرض شد که رسول خداf می فرمایند: «وَ اذْكُرُوا بِجُوعِكُمْ وَ عَطَشِكُمْ فیهِ جُوعَ یَوْمِ الْقیَامَةِ وَ عَطَشَهُ» هنگام احساس گرسنگی و تشنگی در ماه رمضان به یاد گرسنگی و تشنگی روز قیامت باشید، می خواهند بفرمایند از گرسنگی و تشنگی دنیا دریچه ای باز کنید به گرسنگی و تشنگی قیامت که از جنس دیگری است. گرسنگی و تشنگی قیامت ظهور نیاز شدید جان انسان ها است به آب گوارایِ عقیده ی توحیدی و غذای مصفای اعمال صالح. جان انسان در قیامت شدیداً در عطش تجلی انوار الهی است تا خلأ جدایی از خدا را پر کند و انسان از ملاقات خداوند سیراب گردد. گرسنگی و تشنگی در آن جا، گرسنگی و تشنگی به جهت پُرنبودنِ جان از معارف الهی و اعمال صالح ربانی است، باید در میهمانی خدا جهت جان را به سوی میزبانِ کریم انداخت و با استمرار بر روزه داری قلب را آماده کرد تا معارف لَدُنی بر آن تجلی کند. گرسنگیِ قیامت گرسنگی روح است که با انوار الهی جبران می شود مثل وقتی که جسم شما به غذا نیاز ندارد ولی قوه ی واهمه ی شما موجب می شود که شما میل به غذا داشته باشید. این جا قوه ی واهمه گرسنه است ولی راه سیرشدن را اشتباه گرفته و می خواهد آن نیاز را با غذاهای جسمانی جبران کند، غافل از این که این نیاز از جنس دیگری است. اگر انسان در این دنیا از طریق انسِ با انوار معنویِ الهی این خلأ را جبران نکند همین حالت را به قیامت می برد. در قیامت بدنی که نیاز به غذای جسمانی داشته باشد نداریم، بدنی داریم که دست آن سخن می گوید و خداوند در وصف آن فرمود: «تُكَلِّمُنا أَیْدیهِمْ»[137] دست آن ها با ما سخن می گوید. ولی اگر روحی را که عادت به غذاخوردن دارد و با غذا و آب کیف می کند، به قیامت ببریم به شدّت اذیت می شود. در ماه رمضان می توان قوه ی وهمیه ای را که عادت کرده است با غذا خوردن به نشاط بیاید، طوری با روزه گرفتن ادب کرد که با یاد خدا به نشاط آید. رسول خداf در آن روایت توصیه می کنند با گرسنگی و تشنگیِ ماه رمضان سعی کنید وَهمیه را ادب کنید که نشاط خود را به خوردن نداند، به آن تفهیم شود با چند ساعت غذا نخوردن هیچ کس نمی میرد، و از این طریق زیباترین جبهه های مقابله با فریب کاری های نفس امّاره را در جان خود بگشایید.
قوه ی واهمه از آن فضول هایی است که به کرّات در زندگی ما دخالت کرده و ما را از رجوع به واقعیات محروم نموده است. آنچه باید در ماه رمضان به دست آورد فهم حیله های واهمه است. نیاز به آب داشتن و تشنه بودن یک چیز است ولی هوسِ آب خوردن و کیف کردن چیز دیگری است. آنچه باید با روزه داری ادب شود هوس آب خوردن و غذاخوردن است و اگر این هوس کنترل نشود در قیامت به شدت ما را به زحمت می اندازد، مثل معتادی که مواد مخدّر در دست ندارد ولی اعتیاد به آن مواد را در خود دارد.
همچنان که در جلسات قبل ملاحظه کردید رسول خداf در خطبه ی شعبانیه دستورالعمل هایی می دهند تا ماه رمضان بیشترین نتیجه را برای ما داشته باشد. بعضی از فرازهای خطبه دستورالعمل هایی است که روح را لطیف می کند تا آمادگی بیشتری برای جذب انوار الهی داشته باشد، بعضی از دستورالعمل ها جهت کنترل خیال است و بعضی برای آزادشدن نفس از گناهان. آن جا که می فرمایند: «وَ تَصَدَّقُوا عَلَى فَقُرَائِكُمْ وَ مَسَاكِینِكُمْ وَ وَقِّرُوا كِبَارَكُمْ وَ ارْحَمُوا صِغَارَكُمْ وَ صِلُوا أَرْحَامَكُمْ» در این ماه به فقرا و مساکین صدقه دهید، سالمندان خود را احترام کنید و کودکان را ترحم نمایید و صله ی رحم به جا آورید، می خواهند روح و روان انسان از حجاب بخل رهایی یابد و از آن جایی که؛ «در سینه ی پر کینه اسرار نمی گنجد» باید با ارحامِ خود مرتبط باشید تا غباری از کینه و تفرقه در میان نباشد. بعضی ها فقیرند و ستون فقرات زندگی شان شکسته است ولی بعضی ها مسکین اند و چرخ زندگی شان فعلاً ساکن است با اندک کمکی دوباره به راه می افتند این ها را باید بشناسید و هرکدام را مناسب موقعیت آن ها کمک شان کنید تا روحتان لطیف شود و زیبایی غمخوار نیازمندان بودن، در شما طلوع نماید. صِرف غم خواری نیازمندان، دل را لطیف و نورانی می کند، همین طور که احترام به سالمندان و ترحم به کودکان قلب را شایسته ی قبول تجلیات ربّانی می نماید و اسم «ربّ» سراسر وجود جان را پر می نماید.
رسول خداf می فرمایند: «اَلرَّحِمُ شَجْنَةٌ مِنَ الرَّحْمَن عَزَّ وَ جَلَّ مَن وَصَلَهَا وَصَلهُ اللّه وَ مَن قَطَّعَهَا قَطَعَهُ اللّه تَعَالى»[138] رحم های شما رشته ای از حضرت رحمان است، کسی که به ارحامش وصل بشود به خدا وصل شده است و هرکس آن را قطع کند از خدا خود را منقطع کرده است. روح های متعادل می توانند مفتخر به صله ی رحم باشند، برخلاف انسان های نامتعادل که ساعت ها با رفقایشان گپ می زنند ولی هیچ التفاتی به ارحام خود ندارند. با رعایت حقوق ارحام و ارتباط با آن ها، روح به تعادل می رسد تا شایسته ی تجلیات انوار الهی شود. حضرت در ادامه می فرمایند: «وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ غُضُّوا عَمَّا لَا یَحِلُّ النَّظَرُ إِلَیْهِ أَبْصَارَكُمْ وَ عَمَّا لَا یَحِلُّ الِاسْتِمَاعُ إِلَیْهِ أَسْمَاعَكُمْ» زبانتان را باید کنترل کنید و چشم و گوش خود را از آنچه حلال نیست به آن نظر کنید و یا به آن گوش دهید، فرو بندید. زیرا نگاه کردن و گوش دادن، خیال انسان را مشغول می کند و از سیر به سوی اهداف معنوی باز می دارد. رسول خداf علاوه بر این برای رقّت قلب پیشنهاد مهمی دارند، زیرا تا قلب رقیق نشود انسان تحت تأثیر باورهایش قرار نمی گیرد و توصیه های معنوی تأثیر لازم را بر قلب نمی گذارد، می فرمایند: «وَ تَحَنَّنُوا عَلَى أَیْتَامِ النَّاسِ حَتَّى یَتَحَنَّنَ عَلَى أَیْتَامِكُمْ» بر یتیمان مردم مهربانی کنید تا به یتیم هایتان مهربانی کنند. ملاحظه کنید چگونه روحِ خودبینی را از ما می زدایند تا شخصیت انسان به وسعت همه ی انسان ها وسیع شود و جان انسان به رحمت شامله ی الهی دست یابد. زیرا یتیمان ممکن است فقیر نباشند ولی در هر حال انسان هایی هستند جدا افتاده از شفقت و مهربانی پدر یا مادر که با ارتباط و دلجویی از آن ها فشار یتیمی از روح آن ها کم می شود. به همین جهت در قرآن که می فرماید مساکین را اطعام کنید، در مورد یتیمان می فرماید آن ها را اکرام نمایید.[139] باید در حوزه ی زندگی خود دلجویی از یتیمان را وارد نماییم و نگذاریم آن ها برکه های جداشده از جامعه باشند، وگرنه خودخواهی ها و خودبینی های ما همچنان پایدار می ماند و از عالمِ جمعِ وجود در مسیر توحید بیرون می مانیم.
بعد از این مقدمات موضوع اصلی را که رجوع إلی الله است مطرح می کنند و می فرمایند: «وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكُمْ» به گناهان خود پشت کنید و به سوی خدا رجوع نمایید زیرا «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَكُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِكُمْ» ای مردم! در رجوع إلی الله جان شما گرفتار اعمال تان شده و از پرواز خود باز ایستاده است. «فَفُكُّوهَا بِاسْتِغْفَارِكُمْ» آن را با استغفار و طلب غفران الهی آزاد کنید. «وَ ظُهُورُكُمْ ثَقِیلَةٌ مِنْ أَوْزَارِكُمْ» و در رجوع إلی الله پشت های شما از گناهان سنگین شده و قلب تان به جای نظر به حق به خود نظر دارد. «فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِكُمْ» با سجده های طولانی بار خود را سبک کنید تا نفس شما خود را هیچ و حق را همه چیز بداند و تمام نظر خود را به حق بیندازید. با سجده های طولانی منیّت خود را خاک کنید، آن قدر که خودتان را هم نبینید که هرچه بلا بر سر ما می آید از همین خودبینی است، به طوری که به جای نظر به خدا، تماماً خودمان را در منظر خود داریم و با سجده های طولانی إن شاءالله از این بلا رها می شویم.
در بعضی موارد ما نمی فهمیم دستوراتی که از طرف شریعت الهی به ما می رسد چه برکاتی دارد ولی اگر با اعتماد کامل به انجام آن ها مبادرت کنیم به نتایجی می رسیم که خودمان هم فکر نمی کردیم. می گویند: کودکی به همراه پدرش به صحرا رفته بود، کودک سنگی را تکان داد و یک مار خوش خط و خال از زیر سنگ نمایان شد. پدر کودک به او گفت: بابا فرار کن. کودک با تعجب از خود می پرسید چرا فرار کنم و حیوانی به این زیبایی را برای خود بر ندارم در حالی که از هر اسباب بازی هم زیباتر است. مانده بود حرف پدرش را بشنود یا نظر خودش را. بالاخره حرف پدرش را شنید و همراه پدر فرار کرد و خطر از او رفع شد. در مورد نقش و تأثیر سجده های طولانی ممکن است ما چیزی نفهمیم ولی وقتی حضرتf می فرمایند با سجده ی طولانی سنگینی گناه را از پشت خود بکاهید رازی را برای ما آشکار می کنند که در تکوین ما نهفته است و تأثیر تکوینی آن نصیب کسانی می شود که به آن عمل کنند حال یا با ذکر «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» و یا با ذکر سجده ی یونسیه. به جهت تأثیر عمیق سجده است که حضرت در ادامه می فرمایند: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أَنْ لَا یُعَذِّبَ الْمُصَلِّینَ وَ السَّاجِدِینَ وَ أَنْ لَا یُرَوِّعَهُمْ بِالنَّارِ یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ» بدانید که خداوند به عزّت خود قسم یاد کرده که نمازگزاران و ساجدین را به آتش قیامت عذاب نمی کند و آن ها را آن وقتی که همه در محضر رب العالمین ایستاده اند، ازآتش قیامت نمی ترساند.
در آخر خطبه حضرت می فرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَبْوَابَ الْجِنَانِ فِی هَذَا الشَّهْرِ مُفَتَّحَةٌ» درهای بهشت در این ماه گشوده شده و امکان حضور در ذیل انوار الهی برای جان انسان ها فراهم است. چون بهشت درهای گوناگون دارد و هرکس باید بر طبق شخصیتی که برای خود ساخته از در مخصوصی وارد می شود. مثل آن که حضرت علی(ع) می فرمایند: «فَإنَّ الْجهادَ بابٌ مِنْ ابواب الْجَنّة»[140] جهاد دری است از درهای بهشت و یا رسول خداf می فرمایند: «علیکُم بِالصّدق فَاِنَّهُ بابٌ مِنْ ابواب الْجَنّة»[141] بر شما است راست گویی زیرا که آن دری است از درهای بهشت. یکی از درهای بهشت دری است که برای کسانی باز می شود که حاضر شدند برای خدا تشنگی بکشند. رسول خداf می فرمایند: «إِنَّ لِلْجَنَّةِ بَاباً یُدْعَى الرَّیَّانَ لَا یَدْخُلُ مِنْهُ إِلَّا الصَّائِمُون »[142] براى بهشت درى هست به نام «ریان» هیچ كس از آن در وارد بهشت نمى شود، مگر روزه داران.- و سبب نامیده شدن این در به «ریّان» این است كه روزه دار را تشنگى زیاد، بیشتر به زحمت مى اندازد تا گرسنگى، پس روزه دار چون از این در وارد شود آنچنان سیرآبى به او دست مى دهد كه دیگر بعد از آن هرگز احساس تشنگى نكند. حضرت می فرمایند در این ماه همه ی درهای بهشت باز است به این معنا که زمینه ی رسیدن به همه ی سجایای اخلاقی فراهم است، یعنی مسیر هر راهِ خوبی که بخواهید به آن برسید برایتان باز شده است. «فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا یُغَلِّقَهَا عَلَیْكُمْ» از خدا بخواهید آن ها را بر شما مبندد. «وَ أَبْوَابَ النِّیرَانِ مُغَلَّقَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا یُفَتِّحَهَا عَلَیْكُمْ» و درهای آتش بر روی شما بسته است از خدا بخواهید به رویتان گشوده نشود تا میل به انواع گناهان و رذایل در شما ظهور نکند. آری حسادت شما در این ماه از تحرک می افتد، تعجب می کنید با این خویشاوند که چندین ماه است قهر بودید و یک سلام هم حاضر نبودید به او بکنید، حالا در درون شما تمایلی پیدا شده که پیش خود می گویید خوب است برویم یک سری به او بزنیم. این حالت یعنی درِ بهشت به سوی جان شما باز شده است. می فرمایند: «وَ الشَّیَاطِینَ مَغْلُولَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا یُسَلِّطَهَا عَلَیْكُمْ» شیاطین را بسته اند از خدا بخواهید آن ها را بر شما مسلط نکند تا جان شما بتواند آزاد از وسوسه ی شیطان، نَفَسی بکشد و تصمیم های بزرگی بگیرد که سعادت دنیا و آخرت شما در آن باشد.
ملاحظه می فرمایید که همه ی شرایطِ کمال در این ماه فراهم است خود را وارد چنین موقعیتی بکنید تا آرام آرام بعد از ماه رمضان بتوانید به کمک تصمیماتی که گرفتید خود را جلو ببرید.
ملاحظه کردید که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در انتها از رسول خداf می پرسند: «یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ» افضل اعمال در این ماه چیست؟ ملاحظه کنید سؤال کننده شخص امیرالمؤمنینuاند با آن ظرفیت بالایی که دارند و لذا رسول خداf اساسی ترین دستورالعمل را به ایشان ارائه می دهند و می فرمایند: «یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» ای ابالحسن! افضل اعمال در این ماه «ورع» از محارم الهی است. که این توصیه نه تنها گوهر اصلی ماه رمضان است، بلکه گوهر اصلی زندگی است ولی نطفه ی آن را می توان در ماه مبارک رمضان گذاشت و روحیه ی دوری از آنچه را خداوند حرام نموده است در این ماه شکل داد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) که مزه ورع را به خوبی چشیده اند می فرمایند: «اَلْوَرَعُ اساسُ التَّقْوی»[143] ورع؛ اساس تقوی است. همچنان که در جای دیگر می فرمایند: «الْوَرَعُ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَة»[144] «ورع»، متوقف شدن در شبهات است به این معنی که وقتی امری برایمان مشتبه است و به حقانیت آن مطمئن نیستیم، وارد آن کار نشویم. پس اساس قدم در سیر إلی الله، «ورع» است که به کمک آن انسان خود را از هرگونه لغزش به سوی گناه نجات می دهد، چون به نور ورع به زمینه هایی که موجب فروافتادن در گناه است نزدیک نمی شود و این سیره ی بزرگان بوده است که از پل صراطِ دنیا به خوبی گذشتند و جذب آتش آن نشدند. با اقتدا به امیرالمؤمنین(ع) إن شاءالله مسیر رسیدن به «ورع» را بر خود آسان می کنیم و از ظلمات آخرالزمان سرافراز بیرون می آییم. تاکید بنده در این جلسه بر روی آن سخن رسول خدا بود که فرمودند خواندن یک آیه از قرآن در این ماه مثل خواندن یک ختم قرآن در ماه های دیگر است و حضرت خواستند حقیقتی را برای ما روشن کنند که چگونه در عوالم معنوی، حقایق جمع می شود، همچنان که همه کمالات در خداوند جمع بود. وقتی توانستیم در ماه رمضان نفس ناطقه خود را به معنویت نزدیک کنیم و به مقام جمع حقایق نایل شویم، معنی میهمانی خدا در قلم اعلی و لوح محفوظ را احساس می کنیم.
خداوندا به نور ماه رمضان و به نور اسم رحمانت، آن نوع توحیدی را که منجر می شود در تمام عالم و در تمام عمر با همه ی اسماء تو مأنوس باشیم به ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ اِذا سَأَلَكَ عِبادی عَنِّی فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ»[145]
و هنگامى كه بندگان من، از تو در باره ی من سؤال كنند، من نزدیكم ، جواب آن کس که مرا بخواند می دهم.
به امید آن كه با نگهبانیِ بیشتر بتوانیم آنچه را كه در حریم عظیم ماه خدا برای ما قرار داده اند حفظ كنیم و با قلبِ سلیم و پاك، به قلب صاحبِ شب قدر نزدیك بشویم و از مواهب عالیه ی شب قدر محروم نگردیم.
در ابتدای راه، «روزه؛ دریچه ای به سوی عالم معنا» خواهد بود و در انتها، روزه داری در بستر ماه رمضان منجر به «رؤیت و لقاء الهی» می شود. سالک از آیات روزه در ماه رمضان می فهمد که کار به رؤیت ختم می شود. قبل از این که به آیات نظر بیندازیم تا روشن شود چگونه طبق وعده ی پروردگار می توان به تماشای خدا نشست، بهتر است رؤیت را بشناسیم تا معلوم شود رؤیت در فرهنگ دینی چگونه است و موضوع قابل رؤیت چه خصوصیاتی دارد که باید به دنبال دیدن آن بود.
رؤیت در فرهنگ دینی غیر از رؤیت در فرهنگ فلسفی است، زیرا یک رؤیت عقلی داریم و یک رؤیت قلبی. رؤیت عقلی همان است که عقل با مفهوم حقایق عالم و خدا آشنا می شود و مفهوم حقایق کلی را درک می کند، در این جا عقل با خدا روبه رو می شود اما در حدّ مفهوم خدا. در رؤیت قلبی، جان انسان به تماشای انوار الهی و اسماء حسنای او نایل می شود و پرتو نور حضرت حق را از طریق مظاهر در جان خود احساس می کند.
یک وقت حادثه ای رخ می دهد و صدایی به گوش شما می رسد، از این طریق می فهمید چیزی در بیرون هست که عامل این صدا شده، ولی یک وقت ناظر آن حادثه هستید. موضوع تماشاگری انوار الهی را در خطبه های توحیدی نهج البلاغه می توانید ملاحظه کنید که چگونه حضرت امیرالمؤمنین(ع) حق را تماشا می کنند و طوری موضوع را توصیف می کنند که ما را هم به تماشا می کشانند. حضرت در آن خطبه ها خبر از رؤیت خود نمی دهند بلکه قلبِ مخاطب خود را متوجه حقایقی می کنند که خودشان در حال رؤیت آن هستند.
شما اشیاء را به واسطه ی نوری که بین شما و اشیاء هست می بینید، هرچند متوجه این نور نباشید ولی آن نور در منظر شما هست، کافی است کسی شما را متذکر وجود آن نور بکند. در نتیجه نظر شما از اشیایی که می بینید به نوری می افتد که سراسر محیط را پر کرده است. برای این که نور را ببینید باید ساحت خود را از ساحتی که در آن ساحت، اشیاء را می بینید عوض کنید زیرا «نور» مثل دست نیست که در کنار بقیه ی اشیاء آن را ببینید، باید از استعداد دیگری از نفس ناطقه ی خود استفاده کنید اگر استعدادِ خاصِ نظر به نور را به میان نیاورید، نور در منظر شما ظاهر نمی شود. وقتی شما را متذکر وجود نور کردند، با استعداد خاصی آن را می بینید، اما نه به آن نحوی که دست من را می بینید. دست من را به کمک نور و با چشم می بینید ولی نور را با خودش و از طریق نفس ناطقه می بینید. فیلسوفان در تعریف نور می فرمایند: «النُّورُ ظاهِرٌ بِنَفسِه، مُظهِرٌ لِغَیرِه» نور به ذات خود ظاهر است و در عین حال عامل ظهور بقیه می باشد، و چون به ذات خود ظاهر است شما هم با ذات خود یعنی نفس ناطقه تان آن را می یابید و نه با چشم تان. نفس ناطقه نظر می کند و آن را احساس می نماید، چشم انسان کمک می کند تا نفس با ذاتِ نور مرتبط شود ولی مثل دیدن دست من نیست که چشم، تصویری از آن دست بر روی لکه ی زرد شبکیه بیندازد و پس از انتقال عصب به مغز، نفس ناطقه آماده شود تا صورتی مناسب آن در خود ابداع کند، بلکه نفس ناطقه با ذاتِ نور مرتبط می شود. به این معنی می گوئیم نور را با ساحتی دیگر ملاحظه می کنید. چون نور چیزی است که خودش عین پیدایی است و شما استعدادی دارید که با عین پیدایی، ارتباط برقرار می کنید و جانتان آن را حس کند.
یک نوع رؤیت است که با کتاب و درس و استدلال برای انسان واقع می شود به نام رؤیت عقلی، اما یک نوع رؤیت است که با تغییر ساحت برای انسان حاصل می شود، حال اگر موضوعِ قابل رؤیت، حقایق مجرد باشند نه تنها انسان باید با تغییر ساحتِ خود به آن ها نظر کند، بلکه باید بتواند از غلبه ی حجابِ بدن آزاد شود و روزه چنین کاری را به عهده دارد. در ابتدای دعای فوق العاده عظیم ابوحمزه ی ثمالی به خدا عرض می کنید: «بِکَ عَرَفتُکَ» به تو، تو را شناختم. یعنی به خدا خطاب می کنید در این رؤیت برای شناخت تو غیر از پیدایی خودت چیز دیگری در میان نیست.
وقتی اصطلاح رؤیت را برای حقایق مجرد به کار می بریم ابتدا باید معنای این رؤیت مشخص شود که مثل رؤیتِ در و دیوار نیست، تا معلوم شود چگونه روزه ما را به رؤیت خدا می رساند. من نمی دانم آیات روزه با جان پیامبرf چکار کرده است، ولی این آیات مژده ی بزرگی است به کسانی که آیات روزه را می خوانند و از درون آن آیات با این آیه روبه رو می شوند که خداوند می فرماید: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»[146] و هرگاه بندگان من از تو در باره ی من بپرسند من نزدیكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت مى كنم، پس مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند، امید است كه به حقیقت راه یابند. این آیه خبر می دهد که از طریق روزه، معبودِ انسان «از علم به عین و از گوش به آغوش» خواهد آمد. قبل از این حالت انسان خدا را به علم حصولی و مفهومی می شناخت ولی حالا به جایی رسیده که خدا از علم به عین آمده و علم الیقین به عین الیقین تبدیل شده است. قبلاً برای انسان خبری از خدا در عالم بود، حالا حضور او را احساس می کند و سراسر عالم را آینه ی وجود او می یابد، بدون آن که مخلوقات، برای انسان، حجاب حق باشند. راه به تماشا نشستن حضرت پروردگار را در اسماء او از طریق مظاهر تنها راهی است که انسان را در این دنیا به نشاط می آورد و از تنهایی نجات می دهد و کتاب و درس و مدرسه مقدمه است تا جان انسان متوجه حقایق عالم شود و از چشمه ی آن حقایق بچشد و به نشاط آید. مولوی به انسان گِله می کند که:
ای همه دریا چه خواهی کرد، نَم؟
ای همه هستی چه می جویی، عدم؟
علم جویی از کتب های فسوس؟!
ذوق جویی تو ز حلوای سبوس؟!
جوهر است انسان و چرخ او را عرض
جمله فرع و سایه اند و تو عرض
آفتاب از ذرّه کی شد وام خواه؟
زهره ای از خمره کی شد جام خواه؟
جان بی کیفی شده محبوس کیف
آفتابی حبس عقده، اینت حیف
انسان ها تا وقتی راه به سوی عالم بیکرانه ی ملکوت نبرده و به سوی ملاقات الهی قدم برنداشته اند، در کتاب هایی که افسانه هایی بیش نیستند به دنبال علم می باشند و از حلوای سبوس به دنبال عشق می گردند. در حالی که قرآن می فرماید: «فَمَن كَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[147] هرکس طالب لقاء پروردگار خویش است باید به عمل صالح مبادرت ورزد و در عبادت پروردگار خود به هیچ چیزِ دیگری نظر نداشته باشد. ولی چون بعضی ها می خواهند به چیزهای دیگری جز خداوند دلخوش باشند، راه را پیدا نکرده اند.
با روزه داری به رؤیت خدا نائل می شوید و با نظر به رؤیت خدا روزه داری می کنید و این نوع رویکرد به رؤیت خدا است که نفس امّاره را می کُشد و شما میدان حضور آن را در خود تنگ می کنید. اگر با انواع برهان ها خدا را اثبات کنید ولی با نور قلب به خدا رجوع نداشته باشید و به رؤیت خدا نایل نگردید به آن عشقی که موجب زیر پاگذاردن وسوسه های نفس امّاره می شود نمی رسید. گفت:
پوزبند وسوسه عشق است و بس
ور نه کی وسواس را بسته ست کس؟
آن خدایی که آدم ها به راحتی حاضرند به خاطرش روزه بگیرند و منیّت شان را زیر پا بگذارند خدایی است که می توان به تماشای او رفت و مفتخر به لقاء او شد و با اُنس با انوارِ اسماء او به تمام خوشی های عالم دست یافت، این خدا غیر از آن خدایی است که شاعر در وصف او می گوید:
در کف شیر نر خون خواره ای
غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟
آیا این خدای پیامبران است؟ این خدای علی(ع) و شیعیان آن حضرت است؟ خدایی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) خطاب به او عرضه می دارند: «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك »[148] معبودا ! عبادت و پرستش من از جهت ترس از آتشِ دوزخ نیست و به انگیزه ی طمع و دستیابى به بهشت هم نیست، فقط چون تو را سزاوار عبادت و پرستش یافته ام عبادتت می کنم. سخن حضرت به این معنا است که با عبادت است که به پروردگار خود عشق می ورزم. این است آن خدایی که با جهاد اکبر به دست می آید و استدلال، تنها می تواند مقدمه باشد. در رابطه با یافتن چنین خدایی مولوی می گوید:
عاشق شده ای، ای دل سودات مبارک باد
از جا و مکان رستی، آنجات مبارک باد
از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور
تا مُلک و مَلَک گویند، تنهات مبارک باد
ای پیشرو مردی، امروز تو برخوردی
ای زاهد فردایی فردات مبارک باد
کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد
حلوا شده ای کلی، حلوات مبارک باد
در خانقهِ سینه غوغاست فقیران را
ای سینه ی بی کینه غوغات مبارک باد
ای عاشق پنهانی آن یارْ قرینت باد
ای طالب بالایی بالات مبارک باد
ای جانِ پسندیده جوییده و کوشیده
پرهات بروییده پرهات مبارک باد
خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی
کالای عجب بردی کالات مبارک باد
امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «اِنَّ اللّهَ قَد اِحْتَجَبَ عَنِ الْعُقُول کَمَا اَحْتَجَبَ عَنْ الْاَبْصَار»[149] خداوند همان طور که از چشم ها محجوب است از عقل ها محجوب می باشد. حضرت مولی الموحدین(ع) نمی خواهند ما را از رؤیت حق مأیوس کنند بلکه می خواهند ما را متوجه ساحتی از جان خودمان بنمایند که با آن ساحت می توان خدا را ملاقات کرد. ساحتی که با جهاد اکبر ظهور می کند و قلب را به صحنه می آورد. حضرت علی(ع) در جواب ذِعلب که از آن حضرت پرسید «آیا خدایت را هنگام عبادت دیده اى؟» فرمودند: «مَاكُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ» من آنچنان نیستم که پروردگاری را عبادت کنم که او را نمی بینم.آنگاه پرسید «یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ كَیْفَ رَأَیْتَهُ» چگونه او را دیده اى؟ «قَالَ یَا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»[150] فرمود: دیدگان او را هنگام نظر افكندن درك نمى كنند ولى دل ها با حقایقِ ایمان او را در مى یابند. زیرا دلی که منور به نور ایمان شد متوجه است هر موجودی از کدام وجه آیت حق است و از کدام وجه خلق است و مخلوق. هر موجودی از حیث حقیقت و ذات و وجود، آیت حق است و از حیث تعیّن و تشخّص، خلق است، در این حال می یابد که «كُلُّ شَیْ ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»[151] هرچیزی از جهت جنبه ی خلقی هیچ است هیچ، مگر آن که آن چیز آینه ی نمایش حق و تنها محل ظهور اسماء الهی است و این مشاهده ی عظیمی است زیرا حق را در خلق و خلق را در حق یافته، بدون آن که یکی حجاب دیگری شود. این است معنی این که قلب ها حق را به حقیقت ایمان مشاهده کنند و در هر منظری به مشاهده ی وجه الله نایل آیند و آیه ی شریفه را با جان و دل تصدیق کنند که فرمود: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه »[152] به هرجا نظر کنی آن جا وَجه الله است و کثرتی نیست مگر به حسب آینه که اسماء الهی را نشان می دهد.
حضرت علی(ع) در باره ایمان به خدا و ارتباط قلبی با حضرت حق می فرمایند: «لاتُدْرِكُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»[153] چشم ها او را نمی بینند و لکن قلب ها به کمک حقایق ایمانی، او را درک می کنند. لذا چنانچه انسان بتواند قلب خود را در مشاهده ی حضرت پروردگار به صحنه بیاورد و ارتباط مفهومی او به ارتباط قلبی و حضوری تبدیل گردد، می گویند آن فرد در مقام ایمانِ به خدا، محقَّق شده است و شهود قیام خلق کند به حق و شهود وحدت کند در کثرت.
قرآن هم می فرماید: «مَا كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأىَ»[154] قلب نسبت به آن حقایقی که می یابد، دروغ نمی گوید. پس به واقع قلب توان درک حقایق را دارد. همان مکتبی که می گوید «اِحْتَجَبَ العقول» عقل ها خدا را نمی بینند، می فرماید قلب ها می بینند. آری باید راه ارتباط با حقایق را در خود زنده کرد و آن را به صحنه آورد، ملاحظه فرمودید که قرآن آن راه را قلب و فؤاد می داند و رسول خداf در رابطه با نقش روزه و به صحنه آمدن قلب جهت رؤیت حق، می فرمایند: «أَجِیعُوا أَكْبَادَكُمْ ،وأعروا أجسادكم لعلّ قلوبكم ترى اللّه عزّ و جلّ »[155] گرسنگى بكشید و بر بدن هایتان سخت بگیرد شاید دلهایتان خداوند متعال را ببیند. حضرت امام جواد(ع) راه نشان می دهند و می فرمایند: «الْقَصْدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِالْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنْ إِتْعَابِ الْجَوَارِحِ بِالْأَعْمَال »[156] سیر به سوی خدا به وسیله ی قلب ها رساتر است و انسان را زودتر به مقصد می رساند تا این که اعضاء و جوارحِ خود را به زحمت بیندازد. آری با سیر قلبی زودتر و راحت تر به انوار الهی می توان نزدیک شد. سیر قلبی نیاز به حرکت بدن و به کارانداختن آن ندارد، سیر قلبی با گرسنگیِ جهت دار محقق می شود و به همین جهت رسول خداf در روایتی که ملاحظه کردید از رابطه ی بین گرسنگی و رؤیت قلبی خبر می دهند. گفت:
نیک بنگر ما نشسته می رویم
می نبینی قاصد جایِ نویم
سیر قلبی، سیر از عالمی به عالم دیگر و از ساحتی به ساحت دیگر است تا انسان از عالم کثرت به سوی عالم وحدت سیر کند و در نهایت با عالم وحدانی مأنوس گردد و از نوری به نوری نظر کند که اصطلاحاً به آن «سیر مِنَ الله فِی الله» می گویند که انسان در این مقام در صفات الهی سیر می کند و از سمیع به بصیر و از بصیر به علیم و از علیم به محیی و از اسمی به اسمی سیر می نماید و انوار الهی یکی بعد از دیگری قلب او را منور می کند.
در ابتدایِ روزه قلب انسان با عالم معنا آشنا می شود ولی در نهایت قلب او چشم دیدن حقایق را به دست می آورد و به لقاء الهی می رسد، آن روزه ای که تا این جاها انسان را جلو می برد، روزه ی ماه مبارک رمضان است با آن ملکوتی که مخصوص این ماه است و حضرت سجاد(ع) در دعای 45 صحیفه با آن ملکوت سخن می گویند که در بحثِ «ماه میهمانی در قلم اعلا و لوح محفوظ» بحث شد.
شما با روزه ی ماه رمضان وارد عالم معنا می شوید و ادب روزه را رعایت می کنید و به دستور پیامبرf نهایت ادب یعنی ورع از محارم الهی را مدّ نظر قرار می دهید، در چنین مسیری است که إن شاءالله به آن رؤیت مخصوص که در ماه مبارک رمضان محقق می شود نائل می گردید. زیرا ماه مبارک رمضان دارای ملکوت و حقیقتی است که برای اُنس با آن ملکوت باید روزه دار بود و چنانچه نتوانیم روزه بگیریم باید عزم کامل ما روزه داری باشد. در ماه رمضان و با توجه به ملکوت خاص این ماه، مقام رؤیتِ حق نصیب سالک می شود زیرا وارد شرایطی شده اید که به تعبیر امام جواد(ع) وارد «قصدِ إلی الله بِالقلوب» و سیر به سوی خدا از طریق قلب شده اید. ورود به وادی قلب تغییر جهت دادن می خواهد، نه تغییر مکان. ملاحظه کردید برای دیدن نور، جهت چشم خود را تغییر ندادید بلکه قلب خود را متوجه نور کردید، اگر انسان توانست از کثرت ها متوجه وحدت الهی در عالم شود، عمل قلبی شروع شده است و حقیقت عالم را در منظر خود می یابد. گفت:
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
کسی که نتواند از خدا به خدا و از پیدایی خدا به پیدایی خدا پی ببرد، خودش گمشده است چگونه می تواند گمشده ها را راهنمایی کند.
وقتی انسان با حقیقتِ وحدانی عالم روبه رو شد دیگر برای ارتباط با او جایی نمی خواهد برود، او را در همه جا در پیش خود دارد. در این حالت فقط به تماشا نشستن می ماند و بس. گفت:
بیش از این گرحرف گویم احمقی است
زان که فهم آن ورای آگهی است
لاجرم کوتاه کردم من زبان
گر تو خواهی از درون خود بخوان
اگر باز سؤال شما این باشد که چطور به رؤیت حق می رسیم، این نشان می دهد که یا ما در ارائه ی مطلب ناتوان بوده ایم یا شما در گرفتن آن ناتوان هستید، می خواهید با همان ساحتی که دست مرا می بینید، حقیقت وحدانی عالم را بنگرید و قلب خود را به میان نیاورده اید.
مژده ای که عرض کردم در آیات روزه مطرح است از آیه ی 183 سوره ی بقره شروع می شود که می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» خداوند با مؤمنین سخن می گوید که شما را شایسته دیدم و روزه داری را برایتان نگاشتم، برای هر کس و ناکسی نمی شود روزه داری را نگاشت، همین طور که به کودکان و دیوانگان روزه تکلیف نشده، چون مقصدی در روزه داری مطرح است که هرکس آن را نمی فهمد و آن مقصد در جمله ی آخر آیه است که می فرماید: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» شمایی که به دنبال تقوی هستید، شاید با روزه داری در ماه رمضان گم شده ی خود را به دست آورید.
آن کسی که تقوی را نمی فهمد و نمی داند شرط ورود به عالم معنا تقوی است، چون عالم معنا را نمی شناسد، نمی تواند روزه دار باشد، مگر معنی روزه داری را می فهمد که بخواهد به آن دست یابد؟ مخاطب این آیه باید دو چیز را بداند یکی این که از تقوا چه کاری برمی آید، دیگر این که چه چیزی به ما کمک می کند که ما متقی شویم. در خطاب به آن هایی که ارزش تقوا را در یگانه شدن با حقیقت هستی می شناسند، می گوید برنامه ای برایتان ترتیب داده ام که از طریق آن برنامه به تقوا برسید. آیا این آیه برای اهلش مژده ی بزرگی نیست؟ هر انسانی تمایل دارد امیال سرکش خود را کنترل نماید و از پراکندگیِ شخصیت نجات پیدا کند تا با یک روح یگانه و یک دله، با عالم معنا مرتبط شوید ولی راه و روش آن را نمی داند، او نمی داند ذاتش چگونه ساختاری دارد تا بتواند به یگانگی شخصیت، یعنی تقوا برسد، خداوند در این آیه مژده می دهد که راه کار رسیدن به تقوا را به او ارائه داده است.
هرکس مایل است در تصمیمات خود استحکام داشته باشد و بازیچه ی خیالات اش نشود، باید تقوا پیشه کند، زیرا تقوا همان خود نگهداری است در مقابل وزش حرص و هوس و باعث می شود تا انسان اسیر تزلزلِ شخصیت نباشد. کسی که مشکلات فراوانِ تزلزل در تصمیم گیری ها را تجربه کرده و می فهمد تقوا درد او را دوا می کند، جایگاه آیه ی مربوط به روزه داری در ماه مبارک رمضان را می شناسد. کسی که بلای بی تقوایی را می شناسد این آیه برایش مژده ی بزرگی است. بی تقوایی درجاتی دارد، در این آیه تقوای عادی به معنی آن که از دزدی و حرام خواری حذر شود، مورد نظر نیست زیرا خطاب آیه به مؤمنین است که از این ضعف ها عبور کرده اند. می فرماید: ای مؤمنین روزه بگیرید، شاید متقی شوید و بر خطورات ذهنی که عزم شما را ضعیف می کند فائق آیید. چون خداوند می داند دغدغه ی مؤمنین در چگونگی رجوع الی الله است. در همین رابطه مرحوم آیت الله ملکی تبریزی در کتاب «المراقبات» می فرمایند:
«روزه؛ قلب را آماده ی تفكرى كه باعث شناخت مى شود، مى كند. از رسول اكرمf روایت شده است: «مَنْ أجاعَ بَطنه عَظُمَتْ فِكْرَتُه.» كسى كه شكم خود را گرسنه نگهدارد اندیشه اش تربیت مى شود. انسان نمى تواند فایده ی تفکر را درست درک کند. به همین جهت درباره ی تفكر روایت شده است: «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سبعین سنة» یك ساعت تفكر بهتر از هفتاد سال عبادت است. پس ملاحظه می کنی که «أنّ الصوم لیس تكلیفا بل تشریف یوجب شكرا بحسبه، و ترى أنّ المنّه للّه تعالى فی إیجابه، و تعرف مكانه نداء اللّه لك فی كتابه فی آیه الصوم و تلتذّ من النداء إذا علمت أنّه نداء و دعوه لك لدار الوصول، و تعلم أنّ الحكمه فی تشریعه قلّه الأكل و تضعیف القوى» روزه تكلیف نیست بلكه خداوند به وسیله ی آن تو را بزرگ داشته و به خاطر واجب نمودن آن بر ما منت دارد. و به همین جهت شكر آن واجب است. و ارزش دعوت خداوند به روزه را در كتابش، در آیه ی روزه مى فهمى و اگر بدانى كه این خطاب، دعوتِ تو به سراى پیوستن به خداست، از آن لذّت برده و مى فهمى كه علت واجب كردن آن كم خوردن و ضعیف كردن نیروهاست. وقتى ارزش كارى را كه از تو خواسته شده، فهمیدى، براى رسیدن به نتیجه ی خوب، در جهت انجام درست و اخلاص در آن، تلاش مى كنى. هنگامى كه هدف از واجب شدن روزه را دانستى، مى فهمى كه چه چیزى باعث صفا و روشنى یا تیرگى آن مى شود، و معنى این حدیث را مى فهمى كه «روزه فقط خوددارى از خوردنى و آشامیدنى نیست و هنگامى كه روزه گرفتى، گوش، چشم و زبانت نیز باید روزه بگیرد.» مى فهمى كه شایسته نیست نیت و هدف روزه، فقط مجازات نشدن یا به دست آوردن پاداش و بهشت و ناز و نعمت باشد، گرچه با روزه این دو نیز به دست مى آید بلكه سزاوار است هدف و نیت روزه نزدیكى انسان به خداوند و همسایگى و خوشنودى او باشد. و حتى از این حدّ هم بالاتر آمده و خودِ این عمل را به خاطر این كه انسان را از صفات حیوانى خارج و به صفات روحانى نزدیك مى گرداند، نزدیك شدن به خدا بداند، نه وسیله اى براى نزدیك شدن به او. بعد از درك این مطالب با كمى تأمل مى توانى بفهمى كه هر كار یا حال یا سخنى كه تو را از مقام هاى بلند حضور در درگاه خدا دور سازد، مخالف مراد مولایت از مشرّف نمودن تو به این دعوت و میهمانى است. و راضى نمى شوى در خانه ی میهمانىِ این پادشاه بزرگ از او روى بگردانى در حالى كه به تو روى كرده است.» [157]
به مؤمنین می فرماید: روزه بگیرید تا آن تقوایی را که به دنبالش هستید به شما نشان بدهم. کسی این مژده ی الهی را می فهمد که در راه رسیدن به آن تقوایی که عرض شد تلاش ها کرده باشد و باز به نتیجه ی مطلوب خود دست نیافته باشد.
در شروع نماز اراده می کنید نماز خود را با حضور قلب بخوانید، همین اراده سبب عدم حضور قلب می شود و ذهن ما را مشغول خودش می کند، به طوری که اراده ی شما ضد آن هدفی می شود که می خواستید دنبال کنید. این به جهت آن است که هنوز به یگانگی لازم نرسیده اید تا کاری شما را از کاری باز ندارد و خداوند در آیه ی مذکور به چنین یگانگی که تقوایِ خواص است مژده می دهد، نتیجه آن می شود که وحدت شما شدت می یابد و به راحتی در حضور حضرت حق قرار می گیرید و کثرت ها در آن وحدتی که قلب شما به آن دست یافت، مضمحل می شوند. اگر بگویی چنین تقوایی را نمی توانم به دست آورم، حضرت پروردگار می فرماید راهی به تو نشان دادم که بتوانی به آن تقوا برسی. این تقوا را کسی می فهمد که قبلا فهمیده باشد کنترل و حفاظت از طریق خودش محال است و از طرفی شدیداً به آن نیاز دارد.
ملاحظه کردید که پیامبر خداf فرمودند: «أَجِیعُوا أَكْبَادَكُمْ، و أعروا أجسادكم لعلّ قلوبكم ترى اللّه عزّ و جلّ »[158] گرسنگى بكشید و بر بدن هایتان سخت بگیرد شاید دل هایتان خداوند متعال را ببیند. این روایت تفسیر آیه ی 186 سوره ی بقره است. زیرا بعد از آیه ی 183 سوره بقره چند آیه هست که به بیان احکام روزه ی مسافر و مریض و عدم طاقت افراد می پردازد و پس از آن می فرماید: وقتی مؤمنین روزه گرفتند و احکام آن را رعایت کردند می رسند به جایی که طالب رؤیت خدا می شوند. از اول تا حالا فکر می کردید زندگی دینی همین است که دستورات الهی را رعایت کنید تا أن شاءالله به بهشت برسید ولی در ماه رمضان و در همین دنیا طلب دیگری در شما سر برمی آورد. انسان روزه داری که همه ی محدودیت ها را رعایت کرده است نزد پیامبرf می آید و سراغ خدا را می گیرد. خداوند به پیامبرش می فرماید: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» اگر بندگان من از تو سراغ مرا گرفتند، من نزدیکم، جواب کسی را که مرا بخواند می دهم. حالا روزه دار به جایی رسیده که خداوند در موردش به رسولش می گوید: ای پیامبر اگر بنده ی من از تو در باره ی من سؤال کند «فَإِنِّی قَرِیبٌ» من نزدیکم، پیش اویم. از طریق روزه ی ماه مبارک رمضان بنده ی من کاری با خود کرده که می تواند بی واسطه مرا احساس کند. آن خدایی که برایش روزه گرفتید طوری در دل شما جلوه کرده که به غیر از او هیچ چیز دیگری را نمی خواهید. به جایی رسیده اید که از پیامبر سراغ خدا را می گیرید و خدا هم بدون واسطه خود را در جان شما حاضر می کند و می فرماید: «فَإِنِّی قَرِیبٌ». فرمود: «من نزد شما هستم» نه این که به پیامبر بگوید؛ «به آن ها بگو من نزد شما هستم»، تا رسول خداf در این شرایط بین بندگان و خدا واسطه باشد. پای قربِ بدون واسطه و لقاء الهی به میان آمده، همان لقائی که حضرت صادق(ع) بدان متذکر می شوند و می فرمایند: «لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلّ»[159] برای روزه دار دو نشاط هست یکی هنگام افطارش و دیگری هنگام ملاقات خدا. روزه دار در هنگام افطار به مقام کنترل امیال خود موفق شده و لذا جای خوشحالی دارد و از این مهم تر مسیر لقاء الهی را برای خود گشوده است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) هنگام اصابت ضربت شمشیر به فرق مبارکشان فرمودند: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه» یعنی شصت سال با این نفس امّاره ام جنگیدم و حالا در همان مسیر شهید شدم، مثل این که شما یک اسب چموش را با زحمت زیاد رام کنید و به جایگاهی که می خواهید برسانید. حضرت در جمله ی «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه» دارند خبر می دهند که ای آدمها بعد از شصت سال حاکمیت بر نفس اماره دیگر راحت شدم، رستگار شدم از این که یک لحظه بر من حاکم نشد، شصت سال او را زیر منگنه ی حاکمیت دستورات الهی نگه داشتم. شما در افطار خوشحالید از این که نفس اماره نتوانست در طول روز مقاومت شما را بشکند، خوشحالید که نگذاشتید نفس امّاره دهان، چشم، گوش و قلب شما را تسخیر کند و خوشحالی بعدی از آن جهت است که خود را از حجاب های ظلمانی و نورانی عبور دادید و به رؤیت حق نایل شدید. حضرت آیت الله جوادی«حفظه الله تعالی» در شرح مناجات شعبانیه فرمودند: این که تقاضا می کنید: «إِلَهِی هَبْ لِی كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» خدایا! نهایت انقطاع به سوی خود را به من ببخش تا آن جایی که حجاب های نوری نیز پاره شود. به این معنی است که حجاب های نوری، مثل عقل در میان نباشد، چون عقل، ما را تا نزدیک دریا جلو می برد از آن جا به بعد جای عقل نیست، دل باید به صحنه بیاید، روزه از اندیشه، یعنی دل بدون اندیشیدن، به حضرت حق نظر کند. امام صادق(ع) در رابطه با ذکر «الله اکبر» می فرمایند به آن معنا است که خداوند «أَكْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف»[160] بالاتر از آن است که وصف شود. چون اگر معنی «الله اکبر» آن باشد که خدا بزرگ تر است، لازم می آید چیزهای دیگری هم باشند و خدا از آن ها بزرگ تر است. عقل از واژه ی بزرگ تر غیر از این نمی فهمد که نسبت به بقیه چیزها بزرگ تر است ولی دل از نسبت و مقایسه آزاد است و بزرگی حق را طوری می نگرد که حق بالاتر از آن است که بشود آن را وصف کرد. حرف مولوی دقیق است که می گوید:
عقل گوید شش جهت حدّ است ودیگر راه نیست
عشق گوید راه هست و رفته ایم ما بارها
عقل نظرش به نسبت ها است ولی دل نظرش به «وجود» است، وجود که بالا و پائین ندارد، بالا و پائین مربوط به ماهیت است. با دل می توان به حضرت حق نظر کرد و روزه صفایی به دل می بخشد که زمینه ی نظر به حق در آن فراهم می شود و حقایق برایش روشن می گردد، در حالی که «عقل» در اینجا خودش حجاب نوری است و تا از آن نگذرید و ماوراء آن به حقایق نظر نکنید، حقایق رُخ نمی نمایند.
همان طوری که باید دهان را ببندیم تا حرف بی جا نزنیم و باید چشم را کنترل کنیم تا چشم دل باز شود، باید از نگاه عقلِ نسبت نگر نیز عبور کرد تا دلِ وجودبین ظهور کند.
وقتی مشخص شد لازمه ی رؤیت قلبی انصراف از کثرت به وحدت است، باید بدانیم این رؤیت، ادب خاص و الفبای مخصوص دارد و با ریاضت حاصل می شود، شما در حد رعایت دستورات شریعت به میدان بیائید بقیه اش مربوط به خداوند است. نفرمود: ای روزه داران من می آیم نزد شما، فرمود: من که پیش شمایم. این نشان می دهد حاصل روزه داری آن است که انسانِ روزه دار با رفع حجاب های ظلمانی و نورانی، خدایی را که از هر چیز حاضرتر است را می یابد. امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در شعری که در مدخل ماه مبارک رمضان سروده اند می فرمایند:
ماه رمضان شد میّ و میخانه برافتاد
عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد
افطار به میّ کرد برم پیر خرابات
گفتا که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد
می فرمایند پیر خرابات از طریق روزه داری و صیقل دادن دل، با دل نورانیِ خود نظر به حق کرد و بدین شکل افطار کرد و حضرت حق برایش روشن نمود که روزه ی تو به نتیجه رسید، چون توانست با به صحنه آوردن دل، به مقام رؤیت و شهود برسد و این همان عید فطر است که حافظ در وصف آن می گوید:
روز عید است و من مانده بر این تدبیرم
که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم
این یک فرهنگ است که عرفای ما متذکر آن هستند و حاصل یک ماه روزه داری را ساغری می دانند که از میِّ رؤیتِ حق توسط قلب پُر شده است، همان وعده ای که خداوند در آیه ی «إِنِّی قَریبٌ» به روزه داران داد. اشکال کار در خودِ ما است که باورمان نیامده می توانیم با حضرت معبود ملاقات کنیم، هنوز تصورمان آن است که از معلول و مخلوق می توان به وجود علت و خالق پی برد در حالی که به ما توصیه شده:
خود هنر دان دیدن آتش عیان
نی گپ دَلّ علی النّار دُخان
هنر آن است که خود آتش را بنگری نه این که در گپ و گفتگوی آن باشی که وجود دُود دلیل بر وجود آتش است.
وقتی متوجه شدیم که رؤیت حق با تزکیه حاصل می شود، می فهمیم چگونه از طریق روزه داری به کلاس تعلیمِ رؤیت برویم. مشکل عمده ی ما این است که در بسیاری اوقات می خواهیم از راهی به سوی خدا برویم که هرگز به لقای خدا ختم نمی شود و منظور حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» توجه به این امر است که می فرمایند:
در میخانه گشایید به رویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که از دست بت میکده بیدار شدم
در این غزل نظر به روش قلبی و برکاتی دارند که از این طریق حاصل می شود، زیرا در این روش انسان باید به کمک ریاضت های شرعی حجاب بین خود و پروردگارش را پاره کند به همین جهت می گویند:
فارغ از خود شدم وکوس اناالحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
این که حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» مقامِ «فارغ از خود شدن» را مطرح می کنند چون این یک مکتب است، یک سیر است، باید روی آن وقت گذاشت. اگر به آن توجه کافی شود جای خود را باز می کند تا آن جایی که تقاضا می کنید:
از در خویش خدایا به بهشتم نفرست
که سرکوی تو ازکون و مکان ما را بس
به خدا می گوییم می خواهیم پیش تو باشیم، ما روزه نگرفته ایم که به بهشت برویم، معلوم است آدمی که پیش خدا بیاید خدا بهشت هم به او می دهد ولی در عین این که او را سر کوی خود نگه می دارد، در بهشت جای می دهد.
روزه شروعِ مقیم شدن در سر کوی خدا است تا روزه دار به جایی برسد که به لقاء خداوند نایل شود. این آیه ای که مستحب است قبل از خواب بخوانید جهت شما را به سوی لقاء الهی روشن می کند. خداوند در آن آیه می فرماید: «فَمَن كَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[161] هرکس که می خواهد با پروردگارش ملاقات کند، باید عمل صالح انجام دهد و هیچ کس را در عرض پروردگارش قلمداد نکند. یعنی انسان علاوه بر انجام اعمال شرعی مثل رعایت حرام و حلال الهی، پروردگار خود را محور همه ی امور قرار دهد و هیچ کس و هیچ چیزِ دیگر را در میان نیاورد، در آن حال خداوند را در منظر جان خود می یابد و همه ی افقِ روح او را حضور پروردگارش پر می کند. این آیه نشان می دهد که حجاب وقتی در صحنه است که نظرها به غیر خدا باشد و اعمال انسان شرعی نباشد. آری حافظ درست فرمود «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها» برای این که راه بیفتید موانع بسیاری در میان است. بهترین جایی که آدم می تواند خود را بشناسد وقتی است که قلب او بنا دارد بگوید «الهی العفو» تا آن وقتی که نیامده ایم بگوئیم «الهی العفو»، در راه نبودیم حالا که راهِ رجوع به مقصد را پیدا کردیم قلب نمی داند چگونه به سوی این مقصد حرکت کند. آیه ی آخر سوره ی کهف می گوید چگونه عمل کن و چه رویکردی داشته باش تا در شب قدر بتوانی بگویی «الهی العفو» و قلب نیز همراهی کند.
تعلقات طوری است که جان انسان را خسته می کند چون با دل سپردن به تعلقات دنیایی، رویکرد جان به سوی کثرات و اهداف پراکنده خواهند بود، همان طور که کینه ها نمی گذارند قلب به صحنه بیاید و به مقام توحیدی برسد و حقیقت هزار ماه را در یک شب بیابد و توحید را بفهمد. مثل خدا که یکی است که همه ی حقیقت است، اگر جان انسان با رفع تعلقات به توحید رسید در شب قدر ظرفیت جمعِ روح و ملائکه را در جان خود یک جا دارد، در آن صورت راه هشتاد و چند ساله را به لطف الهی یک شبه طی می کند و اگر سال های بعد هم به همین صورت طی شد، در پنجاه سال زندگی، هزاران سال زندگی کرده ، شرطش آن است که همه ی نظرها به حق باشد تا در توحیدی ترین شرایط یعنی شب قدر، حقیقت به جامع ترین شکل بر قلب شما تجلی کند. به خودتان بگوئید:
ای دل! ار محنت وفاداری
بر خدا اعتمادها داری
لطف هایی که کرد چندین گاه
یادآور اگر وفاداری
هر سحر مر تو را ندا آید
سوی ما آ، که داغ ما داری
پیش از این تن، تو جان پاک بُدی
چند خود را از آن جدا داری؟
جان پاکی، میان خاک سیاه
من نگویم، تو خود روا داری؟[162]
رسول خداf می فرمایند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ فَضَیِّقُوا مَجَارِیَهُ بِالْجُوع »[163] شیطان چون خون در تن آدمى روان است، پس راه او را به گرسنه ماندن تنگ كنید. این روایت روشن می کند چگونه خود را از وسوسه های شیطان آزاد کنیم تا قلب در مسیر رجوع الی الله قرار گیرد. وقتی انسان آرام آرام از بدن و مشغولیات مربوط به آن آزاد شد و سپس از خیالات واهی عبور کرد، روزه ی روح شروع می شود تا آنجایی که انسان می فهمد چه اعمال و افکاری رابطه ی او با پروردگارش را مختل می کند، به این صورت حساسیت های معنویِ انسان ظهور می کند و انسان وارد یک میدان دیگر می شود. و این همان تقوا است و اگر این حساسیت را حفظ کند قلب به مقام رؤیت نایل می شود.
یکی از حساسیت هایی که از طریق روزه در آدم ایجاد می شود سخن نگفتنِ «مَا لا یَعْنِیه» است یعنی حرفی که به درد نمی خورد نمی زند. این یک قاعده است که اگر انتخاب کردیم که سخن بی جا نگوئیم خدا سخن گفتن با قلب ما را شروع می کند. رسول خداf می فرمایند: «مِنْ حُسْنِ إِسْلَامِ الْمَرْءِ تَرْكُهُ مَا لَا یَعْنِیه »[164] از نیکویی اسلام انسان آن است که چیزهای بی جا و بی فایده را رها کند.
با آزادکردن روح از پرحرفی، آرام آرام انسان چیزهایی را درک می کند که قبلاً چنین درکی را نداشت. به ما توصیه می شود که به جای سخن گفتن گوش دل را به میان آورید تا اسرار الهی را بشنوید. گفت:
گوش دل را یک نفس این سو بدار
تا بگویم با تو از اسرار یار
وقتی جان با اسرار الهی آشنا شد به خوبی می فهمد چه چیزی واقعی است و چه چیزی وَهمی است و اگر توانستیم در این دنیا از وَهم آزاد شویم سیر ما در برزخ و قیامت به سوی حقیقت، خیلی سریع خواهد شد.
مرحوم آقای نخودکی به قبرستان رفته بودند و صدای شخصی را که در دنیا خیار فروش بوده و حالا سالهاست مرده، شنیده بود که در قبر دارد داد می زند «گُل به سر دارد خیار» یعنی هنوز از عادت های دنیایی و اوهام زندگی زمینی آزاد نشده است. اگر با روزه توانستیم از وَهم آزاد شویم در همین دنیا به جای متوقف شدن در ملکات وَهمیه، به سوی حقیقت سیر می کنیم. تقوا عامل عبور از وَهم است و روزه عامل ایجاد تقوا است. و نتیجه ی نهایی آن، رؤیت پروردگار می باشد. وقتی قلب انسان پروردگار خود را ملاقات کرد همه ی خیالات وَهمی دور ریخته می شود و انسان آزاد از حجاب هایی که مانع اُنس با پروردگارش می شد، زندگی می کند.
با توجه به مطالبی که گذشت خواستم عرض کنم حال و هوای انسانِ روزه دار در ماه رمضان طوری می شود كه طلب قربِ به معبود برایش طلوع می کند و این طلب، طلب صحیحی است زیرا رجوع به حق دارد، روح او متوجه شده خبرهایی در عالم بالا هست؛ لذا باید عرض کرد كسی كه از روزه كمتر از رؤیت حق انتظار داشته باشد طلوع طلب قربِ به حق را در خود خاموش کرده است. خودش باید خودش را ملامت کند. ملاحظه فرمودید که رسول خداf روشن فرمودند: انسانِ روزه دار تا لقاء و رؤیت پروردگارش می تواند پیش رود و در رویارویی با حق كه مقصد و آرمان همه ی آفرینش است، چه شادی ها به او دست می دهد.
عنایت کردید که اول فرمود: برشما روزه گرفتن در ماه رمضان را واجب كردم، و خودِ خدا می داند كه در اثر این روزه داری، مردم طالب رؤیت حق می شوند و از پیامبرخداf سراغ خدا را می گیرند. حال می فرماید: ای پیامبر! وقتی سراغ مرا گرفتند، «من كه نزدیك هستم». یعنی این ها از طریق روزه داری به جایی رسیده اند كه می توانند بدون واسطه با خدا روبه رو شوند؛ چون نفرمود: ای پیامبر بگو من نزدیكم، بلكه گفت: «فَاِنّی قَریب» یعنی ای بنده ی من كه دلت هوای مرا كرده و از پیامبر سراغ مرا می گیری، نگاه كن، ببین من كه نزدیكم.
عرض بنده به عزیران این است كه اگر امکان داشت معنی رؤیت را با گفتگو و مطالعه بفهمیم خودشان به ما می گفتند، و دیگر نیاز نبود روزه بگیریم تا به آن برسیم. فرقِ دین داری با تدریس و تعلیم این است كه معلم در كلاسِ درس، می تواند مسائل قابل تعلیم و تدریس را طرح کند و دانش آموز و دانشجو و طلبه هم آن ها را بفهمند، اما بسیاری از مسائلِ دین گفتنی نیست، به جنبه ی «شـدنی» ما بستگی دارد، باید تغییراتی در وجود و شخصیت انسان پدید آید تا به آن حقایق برسد. پس خطاب به ملکوت ماه رمضان همنوا با حضرت سجادu بگو:
ای ماه رمضان! چه خوش آمدی! ای آسمان نور! از سیاهیِ خوردن، بسی خسته شده ایم، ما را به سوی روشناییِ رؤیت بكشان.
وقتی با روزه داری، امساک از خوردن محقق شد و از آنچه باید امساک کنیم، امساک کردیم و بدن به مقام روزه داری وارد گشت، روزه ی روح شروع می شود، كه عبارت است از نظر نكردنِ روح به هر چیزی كه مخالف رضای خداست.
شاید بتوان گفت نخوردن از مقدمات روزه است. زیرا بعد از نخوردن، حقیقت و بركات روزه برای قلبِ سالك ظهور می کند. بزرگان دین می گویند: پس از آن که شما وارد روزه ی بدن شدی، تازه روزه ی روح شروع می شود كه آن عبارت است از پرهیز از نظر و توجه كردن به آنچه كه رضایت خدا در آن نیست، چون گفتیم مقصد روزه، رؤیت است پس باید برای رسیدن به رؤیتِ حق از رؤیت های غیرالهی، روزه بگیریم. چرا كه روزه از خداست و باید تمام توجه به خدا باشد تا تَشبُّه به خدا حاصل شود. در آن روایت قدسی فرمود: «الصَّوْمُ لی وَ أنَا اُجْزی بِه»[165] روزه از من است و خود من جزای روزه دار هستم. وقتی خدا می خواهد خودش را به ما بدهد، حجاب بین ما و او رفع می شود و توان نظر به اسماء الهی برایمان حاصل می شود. آیا نتیجه و پاداشی از این بالاتر برای انسان سراغ دارید؟! همه ی آرزویمان این است كه «ای خدا! خودت را به ما بده» حافظ می گوید: خدایا! وقتی من سراغ تو آمدم، من را به بهشت حواله نده كه از ارتباط با خودت محرومم كنی:
از درِ خویش، خدایا به بهشتم نفرست
که سرکوی تو از کون و مکان ما را بس
خیلی فرق است که آدم روزه بگیرد تا به بهشت برود با این که روزه بگیرد تا به اسماء الهی برسد و جانش در معرض اسماء الهی قرار گیرد[166] بنده قصد ندارم از مقامات و مراتبی بگویم كه به من و شما مربوط نیست، آنچه عرض می کنم همه اش به من و شما مربوط است؛ این جا از قول بزرگان دین قول می دهم اگر شما از روزه، انتظار رؤیت حق را داشته باشید و بفهمید رؤیت حق چگونه واقع می شود، چیزی نمی گذرد كه احساس می کنید نسبت به حضور اسماء الهی در جانتان بیگانه نیستید و به یک معنی به مقام تجلیِ یاد خدا در جانتان نایل شده اید.
«با یاد خداست كه باید جان بگیریم و به نشاط آییم؛ دیگر بس است شادی به وسیله ی سفره ی رنگین: وقت لقمان است، ای لقمه! برو.»
فراموش نکرده اید که خداوند در آیه ی 110 سوره ی كهف می فرماید: «مَنْ كانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ، فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لایُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أحَداً» هركس می خواهد به لقاء پروردگارش برسد، باید عمل صالح انجام دهد و در انجام عمل صالح تمام مقصدش نظر به حق باشد. یعنی اگر می خواهد هر چه می بیند، وجه الله ببیند و كس دیگری در صحنه ی زندگی برایش «كس» نباشد؛ و فقط ربّ خود را بنگرد، و با دیدنِ آثار ربّ به ربوبیت ربّ منتقل شود و هیچ چیز حجاب او نگردد، باید در انجام اعمال صالح هیچ گونه شركی در جان او ظهور نداشته باشد و به توحید رسیده باشد و از آیات روزه برمی آید که با روزه داری به چنین مقامی می توان رسید.
غرض از توجه به این آیه این است كه التفات داشته باشید خداوند طرح «لقاء پروردگار» را به میان كشیده، منتها برای رسیدن به آن شروط و آدابی را مطرح فرموده است.
پیامبرخداf می فرمایند: «لِكُلِّ شَیْئٍ بابٌ وَ بابُ الْعِبادةِ اَلصّوم»[167] برای هر چیزی دری است و باب عبادت، روزه است. یعنی اگر روزه در زندگی انسان نیاید سایر عبادات محقق نمی شود. زیرا عبادت حالتی است که انسان می تواند از طریق آن خودخواهیِ خود را نفی کند و خداخواهی را در خود پدید آورد. با روزه داری انسان وارد حالتی می شود که تمام توجهش متوجه پروردگار شود. زیرا «روزه حالتی است پنهانی در نزد بنده و خدا، كه جز خدا از آن اطلاع ندارد». ما وقتی نماز می خوانیم بقیه هم نماز خواندن ما را می توانند ببینند ؛ چون ركوع و سجود دارد. همچنین وقتی زكات می دهیم لااقل آن كسی كه زكات را می گیرد می فهمد ما زکات داده ایم، در این نوع عبادات ناخودآگاه نظر به شخص یا اشخاصی که غیر از خدا هستند در میان است و وجهی از توجه ما را - حتی ناخواسته - به خود جلب می كند. اما در روزه این چنین نیست روزه داری هیچ شكلی برای نمایش به غیر ندارد و انسان روزه دار راحت می تواند در عبادت خودش با خدایش باشد و بر همین اساس از سخن رسول خداf می توان فهمید چرا می فرمایند؛ «تا روزه واقع نشود، عبادتی واقع نمی شود» زیرا انسان در روزه داری معنی عبادت را می فهمد و سعی می کند در سایر اعمال عبادی نیز بر همان اساس عمل کند که تماماً نظر خود را بر خدا بیندازد.
بعضی از مؤمنین چقدر تلاش می کنند که با خلوص نیت عملی را انجام دهند، مثلاً می خواهند هم به نماز جماعت حاضر شوند و هم در این امر غیرخدا مشغول شان نكند! این یكی از مقامات عالیه ای است كه امیدوارم خدا نصیب من و شما بكند، مقام «لایَشْغَلُهُ اَمْرٌ عَنْ أمْرٍ» كاری او را از كاری باز نمی دارد و تماماً در حضور است، هرچند در میان مردم باشد. این از صفات انسان هایی است كه متخلِّق به اخلاق الهی شده اند، می فرماید: خداوند آنچنان است كه كاری او را از كاری باز نمی دارد، یعنی در او غفلت راه ندارد. انسان های الهی به این حالت نزدیك می شوند و روزه، ورود به چنین حالتی است، چون عبادتی است كه در آن جایی برای توجه به غیر نمی ماند.
وقتی فهمیدیم شیطان تقویت نمی شود مگر به واسطه ی شهوات، متوجه می شویم كه گرسنگی چگونه شهوات را كه ابزار شیطان است می شكند. و وقتی شهوت رفت، ما می مانیم و خدا، بدون مزاحمت وسوسه های شیطانی. در همین رابطه حضرت پیامبرf فرمودند: مجاری ورود شیطان را با گرسنگی تنگ كنید و گرسنگی یك مصداق جامع دارد كه روزه ی ماه مبارك رمضان است.
هرکس متوجه توحید و یگانگی خدا باشد مایل است بین او و خدا هیچ خیال و غبارِ مَنیّـتی در میان نباشد زیرا هیچ آرامشی به اندازه ی این آرامش كه آدم با خدا باشد و فقط خدا در منظرش باشد نیست و این حالت هرچند راحت به دست نمی آید ولی با روزه ی ماه رمضان امکان حصول آن فراهم می شود زیرا از آن جهت که روزه، قدرت تنگ كردن حضور و فعالیت شیطان را در فکر و خیال ما دارد، پیامبر خداf می خواهند ما را متوجه این مسأله بنمایند تا تلاش کنیم از طریق روزه ی ماه رمضان، زندگیِ بدون وسوسه های شیطان را تمرین كنیم، وقتی وسوسه های شیطان در میدان قلب ها حاکم نبود، آرام آرام صدای الهام ملائكه به گوش خواهد رسید.
1- شكم خالی؛ مقدمه ی صعود: نفس ناطقه وقتی گرفتار هضم غذاهایی که در معده انبار شده نبود، آرام آرام متوجه عهدی می شود که فطرتاً با خدای خود داشته و روحیه ی یگانه شدن و اُنس با یگانه ی مطلق در او تقویت می شود.
از اواسط ماه رمضان نفس بین دو عهد سرگردان می شود یکی عهدی که با خدا داشته و به جهت فاصله گرفتن از بدن، به یاد آن می افتد و دیگر عهدی که از طریق بدن و امیال آن، با نفس امّاره دارد و به یاد می آورد قبل از ماه رمضان چقدر راحت ظهرها غذا می خورد، در این حالت چموش می شود زیرا از یک طرف می خواهد پرواز كند و از طرف دیگر با خاک و زندگی خاکی مأنوس است. اینجاست که باید اولاً: كنترل بیشتری بر خود اِعمال کنید و نگذارید روحیه ی معنوی شما با پرخوری و پرحرفی ضعیف شود. ثانیاً: وقتی خیالات عجیب و غریب سراغتان آمد، سعی کنید یاد خداوند و مسیری را که به رؤیت الهی ختم می شود را به خود تذکر دهید. این كه شنیده اید تهذیب هایی مثل چلّه نشینی خطرناك است، برای این است كه وقتی نفس از بدن و خیالات و افكار روزمرّه آزاد شد و مدّتی در تنهایی و روزه داری به سر برد و آماده ی پرواز شد و عزم عبور از زندگی زمینی در او به وجود آمد، عهد زندگی زمینی نیز سر بر می آورد و نفس انسان چموش می گردد. اگر بتوانیم در این حالت نفس را جهت بدهیم توجه آن به عالم معنویت می افتد و حالاتی را احساس می کند که به دنبال آن بود. ولی اگر مواظب نباشیم و حالت معنوی خود را حفظ نکنیم شوق برگشت به چیزهایی كه كمی از طریق روزه از آن ها آزاد شده ایم دوباره در قلب ما سر بر می آورد و نسبت به گرسنگی بی قرار می شویم. چون این گرسنگی، فقط گرسنگیِ از غذا نیست، یک نوع میلِ به سیربودن روحی و روانی است و ریشه در قوه ی واهمه ی ما دارد و نه در نیاز طبیعی بدن. مثل وقتی که دل بهانه ی غذا می گیرد بدون آن که گرسنه باشد.
در وسط صحرای محشر هم با این بدن دنیایی که طالب غذا است روبه رو نیستیم، در آن جا دلی که گرسنگی در ماه رمضان را زیر پا نگذارده، به شدت هوس نان و آبِ دنیا را می كند، در این حالت بسیار اذیت می شود زیرا اذیت دل اذیت روحی است و نه «اذیت و عذاب بدنی»؛ با نظر به این موضوع می فرمایند: با تشنگی و گرسنگیِ روزه، به یاد گرسنگی و تشنگیِ قیامت بیفتید و با مقاومت در مقابل این گرسنگی و تشنگی خود را از آن حالت که در قیامت برایتان اتفاق می افتد نجات دهید. گرسنگی و تشنگیِ دنیا در مقابل گرسنگی و تشنگی قیامت که از روح انسان ها سرچشمه می گیرد چیز اندکی است. این که دلمان هوای نان بكند غیر از این است كه بدنمان نان بخواهد. در ماه رمضان بعضی مواقع با دلی روبه رو می شوید که هوس نان کرده است، اگر توانستید این میل را پشت سر بگذارید بر میل خود مسلط شده اید و حجابِ بین خود و عالم معنویت را رقیق کرده اید، این میل است كه جلوی پرواز روح را می گیرد و برنامه ی ما در روزه گرفتن باید این باشد که بر این میل مسلط شویم زیرا نیاز خود به غذا را در افطار و سحر برآورده می کنیم.
وقتی كه انسان روزه گرفت و روح انسان از تن آزاد شد اگر دارای نگاه توحیدی باشد، مسیر نزدیکی به حقایق را شروع می کند. می فرمایند: در ماه رمضان قرآن بخوانید و اذکاری را که نظر به اسماء و صفات الهی دارد به قلب متذکر شوید، تا پرواز نفس ناطقه به سوی حقایق درست انجام گیرد. البته و صد البته «معارف الهی»، قبل از تدبّر در قرآن و تکرار اذكار معنوی باید برای عزیزان روشن باشد.
2- پرحرفی؛ مانع تمركز در یاد حق: از دیگر شروط تحقق روزه ی واقعی روزه ی زبان است.
«باید مریم وار در جایی كه نیاز نیست، سخن نگوییم و سكوت پیشه كنیم، تا عیسای جان در گهواره ی خود به كلام آید؛ زیرا دیگر وقت رؤیت است نه وقت گفتن، و رسول خداf فرمودند: كسی كه خدا را شناخت، زبان و نطق او لال و گنگ می شود.»
خداوند در خلوتی که با رسول خود در معراج داشت او را متذکر برکات گرسنگی و سکوت و خلوت نمود و فرمود: « یَا أَحْمَدُ لَوْ ذُقْتَ حَلَاوَةَ الْجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الْخَلْوَةِ وَ مَا وَرِثُوا مِنْهَا »[168] ای احمد! خوب بود که شیرینی گرسنگی و سکوت و تنهایی و آن چه در اثر آن پیش می آید را می چشیدی. و سپس برای حضرت روشن نمود که نتیجه ی جوع، حکمت و حفظ زبان و تقرب به خدا است و سپس فرمود: «اوّلُ الْعِبادةِ الصُّمتُ وَ الصّوم» ابتدای عبادت، سکوت و روزه داری است. آری: «یا با جوع هم آغوش شو یا سخن ات را كم كن تا با حق هم آغوش گردی». زیرا سخن گفتن، پراكندنِ گَرد و غبار است بین عبد و مولا.
این كه می فرمایند زبان باید روزه باشد، به این معنا نیست که فقط نباید سخنان رکیک بگوید و از گفتن چنین سخنانی امساک کند بلکه باید از سخن مباح نیز امساک کند، مگر وقتی در ماه رمضان معده ی ما از غذا خالی است، از غذای حرام خودداری می کنیم که در این ماه باید از سخن حرام خودداری کنیم؟ روزه ی زبان مثل روزه ی غذا، کم کردن سخن است حتی از آنچه مباح است گفته شود. زیرا صِرفِ سخن گفتن - بیشتر از آن چه چاره ای از آن نیست- ما را از نتایجی که می توانیم در ماه رمضان به دست آوریم، عقب می اندازد.
امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَاؤُهُ وَ مَنْ كَثُرَ خَطَاؤُهُ قَلَّ حَیَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّار»[169] هركس پر حرف شد خطایش هم زیادتر مى گردد، و هركس این چنین باشد حیائش كم مى گردد و ورعش كاسته می شود، و هر كس ورعش کم شد دلش مى میرد و هر كس دلش مرد وارد آتش مى گردد.
در ماه رمضان زمینه ی رسیدن لطف هایی به روزه داران فراهم می شود كه باید شرایط رسیدن به آن ها را فراهم کرد، یکی از آن لطف ها نسیمی است که بر قلب شما می وزد و در نتیجه حرصِ سخن گفتن در شما فرو می نشیند و بیش از آن که مایل باشید با سخن گفتن خود را به میان آورید، دل خود را به میان می آورید، مثل اهل بهشت. در بهشت دل ها با همدیگر سخن می گویند. اگر احساس می کنید روح تان آماده است كه سخن نگوید، گمان نكنید چیزی گم كرده اید، متوجه باشید درجه ای از روحانیت در شما ایجاد شده است.
باید متوجه بود حال كه نفس ناطقه از گرفتاری در هضم غذایِ شكم آزاد شده، با «تمركز در یاد خدا» آن را به بالاها پرواز دهید، و از پرحرفی که مانع آن پرواز است عبور کنید.
در روزه ی زبان روزه دار به جایی می رسد كه دیگر جهت روحش از میل های زمینی عبور کرده و طالب انوار آسمانی شده. گفت:
زین خورش ها اندک اندک باز بُر
کان غذای خر بود، نی آنِ حُرّ
تا غذای اصل را قابل شوی
لقمه های نور را آکل شوی
انسان از طریق زبان و سخن گفتن، به غیرِ خود تعلق پیدا می كند. همین که بنده در خدمت شما هستم و سخن می گویم، وقتی به خانه می روم مشغولیات این سخن گفتن را با خود می برم، چون همین كه می خواهم مطلب خود را خدمت شما طرح کنم قلبم مشغول می شود، این است كه فرموده اند نفْسِ «سخن گفتن» مزاحم است. با روزه ی زبان آماده می شوید تا روح، مشغول آدم ها نشود، و به سوی خدا سیر كند. به قول مولوی:
خامشی بحراست و گفتن همچو جو
بحر می جوید ترا، جو را مجو
از اشارت های دریا سر متاب
ختم کن، و الله اَعلم بالصواب
تا انسان همچون جوی آب محدود است، پرحرف است. اگر به سوی دریایِ وجود و كمالات نامحدود سیر كرد، دیگر سكوت بر او غلبه دارد.
به عیسى(ع) گفتند: «ما را به كارى راهنمائى كن كه به وسیله ی آن به بهشت رویم. فرمود: هرگز سخن مگوئید ، گفتند: نمى توانیم. فرمود: جز به نیكى و خیر سخن مگوئید» و نیز فرمود: «عبادت ده جزء است، نه جزء آن در خاموشى است». و فرمود: «در غیر ذكر خدا سخن بسیار مگوئید، زیرا كسانى كه در غیر ذكر خدا بسیار سخن مى گویند دل هاشان را قساوت فرا گرفته است و خود نمى دانند»[170]
پیامبرخداf می فرمایند: «إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً وَقُوراً فَادْنُوا مِنْهُ فَإِنَّهُ یُلْقِی الْحِكْمَة»[171] چون مؤمنی را دیدید که كم سخن می گوید و دارای وقار است به او نزدیك شوید، زیرا كه به او حكمت تلقین می شود.
رسول خداf به اباذر فرمودند: «أَ لَا أُعَلِّمُكَ عَمَلًا ثَقِیلًا فِی الْمِیزَانِ خَفِیفاً عَلَى اللِّسَانِ قَالَ بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الصَّمْتُ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ تَرْكُ مَا لَا یَعْنِیك »[172] آیا تو را عمل و كردارى نیاموزم كه بر زبان آسان و در میزان سنگین باشد؟ عرض كرد بلى اى رسول خدا. حضرت فرمودند: آن عمل سكوت و خوش خلقى و ترك نمودن حرف هاى بى فایده است.
3- امساك از حرام و حلال: از دیگر شروط روزه ی واقعی پس از امساكِ زبان از کثرت کلام، امساك از مباح است، یعنی امساک از آنچه حلال است ولی ضروری نیست.
خداوند فرمود از طریق روزه ی ماه رمضان امکان رسیدن به تقوا را در خود ایجاد کنید. انسان «متّـقی» كسی است که با کنترل امیال خود از هر چیزی كه مانع صعود روحانی اش شود فاصله می گیرد که مصداق کامل آن روزه داری در ماه رمضان است. عنایت دارید که در آخر آیه ی 183 سوره ی بقره که وجوب روزه ی ماه رمضان را مطرح کرد، می فرماید: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» یعنی از طریق روزه ی ماه رمضان امکان دارد به آن تقوایی که به دنبال آن هستید دست یابید. همان طور که عرض شد اگر درست در اطراف این آیه فکر کنیم متوجه می شویم در آخر آیه مژده ی بزرگی به آدم می دهند. ما تا وقتی كه نسبت به روزه، به عنوان برنامه ی خدا برای نجات بشر، اطمینانِ كاملی پیدا نكرده ایم، آن طور که شایسته است به استقبال روزه داری نمی رویم. عجیب است؛ عده ای به سراغ شیخ و مرشد می روند و طالب دستورالعمل از آن ها هستند تا جنبه ی روحانی خود را رشد دهند، حالا رب انسان ها دستورالعملی جهت متقی شدن ارائه فرموده و ما با تمام وجود به آن دستورالعمل و نتیجه ی آن اعتماد نکنیم! همان طور كه شما می دانید؛ فقط در مقام تقواست كه هر عملی نتیجه بخش است و خداوند در همین رابطه می فرماید: «إنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِین»[173] خداوند از متقین هر چیزی را قبول می کند و چون كار متقین را قبول می كند، خودِ متقین را هم قبول كرده است، زیرا انسان از كار و نیت خودش جدا نیست. روزه داری در ماه رمضان موجب تقوا می شود و تقوای کامل با اجتناب از آنچه مباح است ولی ضروری نیست، شكل اصلی خود را نشان می دهد و انسان را در حصاری فوق العاده نورانی از انسجام توحیدی وارد می كند. در چنین فضایی انسان ها به جایی می رسند که خداوند در وصف آن ها فرمود: «ألَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»[174] آن ها كسانی اند که از لغو روی گردانند و می فهمند هر چیزی كه برای حیات معنوی آن ها نقش اساسی ندارد نباید دنبال کنند.
امیرالمؤمنین(ع) به یکی از اصحاب خود در مورد تقوا می فرمایند: «فَإِنَّ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ وَ قَوِیَ وَ شَبِعَ وَ رَوِیَ وَ رُفِعَ عَقْلُهُ عَنْ أَهْلِ الدُّنْیَا فَبَدَنُهُ مَعَ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ قَلْبُهُ وَ عَقْلُهُ مُعَایِنُ الْآخِرَةِ فَأَطْفَأَ بِضَوْءِ قَلْبِهِ مَا أَبْصَرَتْ عَیْنَاهُ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا فَقَذِرَ حَرَامَهَا وَ جَانَبَ شُبُهَاتِهَا وَ أَضَرَّ وَ اللَّهِ بِالْحَلَالِ الصَّافِی إِلَّا مَا لَا بُدَّ لَهُ مِنْ كِسْرَةٍ مِنْهُ یَشُدُّ بِهَا صُلْبَه »[175] هرکس تقوای الهی داشته باشد، عزیز و قدرتمند و سیر و سیراب شود و در حالی که بدن او با مردم است، او از مردمِ زمانه ی خود بالاتر خواهد بود و عقل و قلب او آخرت را می نگرد و با نور قلب خود جاذبه ی آن چه از حب دنیا با چشم خود دیده، خاموش کرده. حرام دنیا را وامی گذارد و از آن چه شبهه ناک است فاصله می گیرد و به خدا قسم مال حلال دنیا را برای خود مضّر می داند مگر به اندازه ای که چاره ندارد تا بدان سدّ جوع کند.
روزه از آنچه مباح است ولی ضروری نیست باعث می شود كه جهت جان انسان ها از دنیا به سوی پروردگارشان سوق پیدا کند، عمده آن است كه نفسِ خوردن و حرف زدنِ بیش از ضرورت را، یک نحوه همسفره شدن با شیطان بدانیم و برسیم به این حقیقت كه هر اندازه از شیر شیطان فاصله بگیریم، حلوای معرفت و قرب به ما می دهند. گفت:
گر ز شیر دیو، تن را وابُری
در فطام او بسی حلوا خوری
شرطش آن است که معنی روزه از مباح را بفهمیم و بدان عمل کنیم، این به خودمان بستگی دارد که می خواهیم در چه درجه ای از روزه داری قرار بگیریم؟
4- امساك گوش از سخنان غیرمعنوی: از دیگر شروط روزه ی واقعی، امساک از گوش دادن است به آنچه ضرورت ندارد، زیرا این کار مقدمه ای می شود جهت وزیدن حقایقِ معنوی بر قلب و جان انسان. در قرآن داریم: «وَ إذا رَأیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا، فَأعْرِضْ عَنْهُمْ»[176] ای پیامبر! اگر ملاحظه کردی عده ای به جای فهم و تدبّر در آیات خدا، خود را مشغول اشکال کردن به آیات خدا کرده اند، از آن ها فاصله بگیر. حتی در فهم قرآن هم باید به دنبال گوهر اصلی آن بود. حیفِ این دل است كه روزه باشد و در عین آن که آماده ی اُنس با حقایق معنوی است، گوش خود را به سخنان بیهوده بسپارد. هدف این است که روزه بگیرید تا از نتایج عالیه ی آن برخوردار شوید، این كه آدم روزه بگیرد تا فقط جهنم نرود، ظلم به روزه و به خودش است. به خودتان توجه کنید ببینید در اثر روزه داری چه روح با صفایی پیدا كرده اید؛ روحی پیدا کرده اید كه می تواند تا ملاقات انوار الهی پرواز كند، حال اگر گوش به حرف لغو سپردید این روح جهتش به سمت همان مقاصد ی كه حرف های لغو به آن ها اشاره دارد، تغییر می کند.
در ماه رمضان روحیه ی تدبّر و تفکر در شما زیاد می شود تا با مطالعه ی موضوعات معنوی جواب صفای روح را بدهید، اما شیطان جهت مطالعه را با دل سپردن به مطالب لغو عوض می کند و این هم یک نوع گوش سپردن به سخنان لغو است. روحی که می تواند با گوش دادنِ دل به نداهای ملکوتی، پرواز کند زمینه ی چنین صعودی را با توجه به سخنان لغو، از دست می دهد. هیچ چیز اساسی تر از آن نیست كه گوش دلتان را با توجه به حقایق غیبی، آماده ی نوازش سخنان غیبی كنید و حقایقی را که فوقِ الفاظ، به جان شما می رسد، بشنوید. گفت:
باقی این نکته آید بی زبان
در دل آن کس که دارد نور جان
گفتند: روزه دار گوش خود را از سپردن به سخنان عادی کنترل کند تا آماده ی وزیدن حقایق معنوی گردد و با تمام قوا در الهی شدن اعضاء خود بکوشد تا از سیاهیِ خودبینی به روشنایی خدابینی برسد و روزه ی او برای او دریچه ی رؤیت حق و حقیقت گردد.
طالبان تقوا روزه می گیرند برای این كه از خود فاصله بگیرند و به خدا نزدیک شوند، پس باید از كاری كه نظرشان را به غیرخدا می اندازد خودداری نمایند و برای این كار لازم است بیرون و درون خود را پاك كنند، پاک کردن بیرون با مواظبت از گوش ندادن به حرف لغو محقق می شود. مکرراً تجربه كرده اید که چگونه سخن لغو قلب را مشغول و آشفته می كند، در حدّی كه آدم تعجب می کند چقدر سخن لغو ویران گر است. باید در ماه رمضان تمرین کنیم چگونه می توان جهت گوش دادن را عوض کرد و گوش دل را به سوی سروش غیبی سپرد. گفت:
گوش دل را یک دمی این سو بیار
تا بگویم با تو از اسرار یار
اگر جهت گوش دادن را عوض كردیم و خود را از توجه به حرف های لغو آزاد نمودیم و گوش قلب را به كار انداختیم، گوشِ قلب؛ اسرار یار را خواهد شنید.
5- روزه ی اندیشه: از دیگر شروط تحقق روزه ی واقعی، روزه ی اندیشه است. وقتی آرام آرام روزه در تن و اعضا محقق شد، انسان آماده ی روزه ی اندیشه می شود تا فكر او در مسیر نور قرارگیرد و تفكر او الهی گردد به طوری که علم الیقینِ او عین الیقین شود و به علم حضوری با حقایق قدسی متحد گردد و به این معنا از اندیشه های حصولی امساک کند.
روزه ی بدن و اعضاء، مثل روزه ی گوش و چشم، مقدمه می شود تا جان انسان وارد میدانی بزرگ تر شود و با کنترل اندیشه از افکار لغو و پوچ، زمینه ی تجلی افکار متعالی در او فراهم گردد. امیر المومنین(ع) می فرمایند: «صیامُ القَلـبِ عَنِ الفِکرِ فِی الاَثامِ اَفضَلُ مِن صیامِ البَطنِ عَنِ الطَّعام» [177] روزه قلب از فکر کردن نسبت به گناهان برتر است از روزه شکم از طعام.
انسان زمینه ی آن را دارد كه یك ساعت تفكرش از هفتاد سال عبادت بهتر باشد، هرچند به سادگی نمی توان به این جاها رسید ولی راه بسته نیست. تفکری که از هفتاد سال عبادت برتر است، یک نوع تفکر توحیدی است که انسان را تا قرب الهی جلو می برد، انسان در چنان حالتی هیچ مانعی جهت نظر به حضرت حق در خود ندارد.
ما همین که بخواهیم تفکر کنیم با هزاران خیال روبه رو می شویم از غصه ی نان و آب بگیر تا نگرانی از آبروی خود در آینده های نیامده. آیا با این خیالات جایی برای آن تفکری که رجوعش الی الله باشد برای ما می ماند؟ در حالی که اگر درست روزه بگیریم و اندیشه ی ما نیز از فرورفتن در موضوعات لغو کنترل شود و نگذاریم آرزوهای بلند دنیایی تفکر ما را به خود مشغول کند، به شکلی غیر قابل تصور این نوع خیالات از صحنه ی جان ما می روند و امکان نظر به حضرت حق فراهم می شود، بحمدالله اندیشه ی شما به چیزهایی مشغول می شود كه قبلاً تصور آن ها را هم نداشتید. دیگر نه نگران نان و آب هستید و نه نگران آینده، متوجه می شوید همه ی این ها در دست خدا است. در این حالت تفكرِ شما هم وارد وادیِ امساک از خیالات باطل شده است.
همان طور كه روزه ی بدن مقدمه ی روزه ی اعضاء و قوای بینایی و شنوایی می شود و گوش و چشم ما راحت تر از شنیدن سخنان لغو و مناظر باطل، آزاد می گردد، روزه ی بدن مقدمه می شود تا اندیشه ما راحت تر از خیالات باطل آزاد گردد و جان، بتواند در عالم غیب و معنویت وارد شود و به شعوری نایل آید كه در هیچ كتاب و مدرسه ای یافت نمی شود و به هیچ لفظ و سخنی نمی آید. در وصف این حالت است که گفته اند:
آن که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و لبانش دوختند
آری این طور نیست كه شما فكركنید در وادی روزه اگر کسی به جایی رسید می تواند داستان رسیدنش را بازگو کند.
6- روزه از وهمیّات: در راستای روزه از تفکر و تلاش برای در حضور رفتن، روزه از وَهمّیات مطرح است. یکی از نتایج روزه آن است که قلب از تأثیر وهمیّات آزاد می شود و با زنده شدن قلب، دشمنی ها و دوستی هایِ بی جا جان و روان انسان را اشغال نمی کند. زیرا همان طور که قلب با کثرتِ طعام می میرد و با جوع و روزه داری زنده می شود، قلبِ زنده تحت تأثیر وهمیات قرار نمی گیرد زیرا با حقایق مأنوس است. رسول خداf می فرمایند: «نُورُ الْحِكْمَةِ الْجُوعُ وَ التَّبَاعُدُ مِنَ اللَّهِ الشِّبَع »[178] نور حكمت در گرسنگى است و سیرى آدمى را از خداوند دور مى كند. و در ادامه می فرمایند: «لَا تُمِیتُوا الْقُلُوبَ بِكَثْرَةِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ إِنَّ الْقُلُوبَ تَمُوتُ كَالزُّرُوعِ إِذَا كَثُرَ عَلَیْهِ الْمَاء» دل هاى خود را با پرخوردن و زیاد آشامیدن نمیرانید، دل ها هم مانند زراعت از آب زیاد تباه مى گردند.
قلبِ انسان با نظر به حق و اُنس با پروردگار عالم، از تأثیرِِ وهمیّات نجات می یابد، همچنان که با گرسنگی و جوع منوّر به نور حکمت می شود، در این حالت از دشمنی بی جا و دوستی بی جا رها خواهد شد، همچنان که اگر انسان توانست خود را از دشمنی و دوستی های بی جا آزاد کند آرام آرام متوجه حق می گردد و قلب او به حالت تعادل در می آید و رؤیت حق را در منظر خود احساس می کند. پس می توان گفت حالاتی متقابل در میان است، از یک طرف با خودداری از دشمنی ها و دوستی هایِ بی جا قلب منوّر به نور حق می شود و از طرف دیگر اگر قلب به نور حق منور شد از وهمیات و دشمنی ها و دوستی های بی جا و آرزو های بلند آزاد می شود و از این جهت روزه زمینه ی آزادی از «وَهم» را در انسان ایجاد می کند و می تواند وَهمیات را بشناسد و از آن ها آزاد شود و از نفس امّاره به سوی نفس مطمئنّه سیر کند. همان حالتی كه خداوند خطاب به انسان می فرماید: «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی» ای بنده ی من در زمره ی بندگان خاص من قرار بگیر. زیرا همان طور که مستحضرید روزه باب عبادت است و می تواند شرایطی باشد تا خطابِ «عبادی» به انسان روزه دار تعلق بگیرد.
متأسفانه ما به راحتی به این بصیرت نمی رسیم كه چقدر گرفتار وَهم هستیم، نمی دانیم که بسیاری از تصمیم های ما براساس وهمیّات ما است، كلیه ی رقابت ها انگیزه ی وَهمی دارند. ترس از بی آبرویی و بی رزقی را باید در وَهم زدگی خود جستجو كنیم، صاحبان بصیرت تا آنجا انسان را جلو می برند كه بفهمد توجه به ابزارها و اعتباریات اكثراً ریشه در وَهم دارند و روزه دریچه ای است كه بسیاری از این وَهمیّات را به ما می شناساند.
وقتی انسان به اندیشه ای وارد شد که آن اندیشه محل جَوَلان خیالات واهی نبود قلب او صحنه ی حضور حقایق نورانی می گردد. بناست از طریق فاصله گرفتن از غذاهای جسمانی، غذاهای دیگری به ما بدهند تا إن شاءالله به رؤیت برسیم به شرطی که از کنترل خیالاتِ واهی غافل نباشیم.
همه ی مشكلات انسان از آنجا شروع می شود كه خیالات خود را ادب نکرده است. گاهی تصور می كنیم آدم خوبی شده ایم بعد با ظهور یك فكرِ غلط آنچنان اعمال ناپسند، سرتاپای شخصیت ما را فرا می گیرند كه تصور آن را هم نمی كردیم، در حدّی که ممکن است آن تصورات بدن ما را هم تحت تأثیر خود قرار دهد، زیرا رابطه ی متقابلی بین بدن و روح وجود دارد.
اگر روزه ی بدن محقق شد و سپس چشم و گوش هم کنترل شد و توانستید اندیشه ی خود را از پراکندگی نجات دهید و از وَهم و خیال آزاد شدید، به حالتی می رسید که گویا تمام قدرت ها در نزد شما است. در ابتدا برای این كه بفهمید چقدر در مقابل هجوم وهمیات ضعیف هستید تصمیم بگیرید نمازتان را با حضور قلب بخوانید، آن وقت می فهمید که چقدر در این امر ناتوانید. آن كسی كه به دنبال حضور قلب در نماز نیست نمی فهمد چقدر در مقابل وَهمیات ضعیف است. وقتی انسان می خواهد حضور قلب داشته باشد تازه متوجه می شود چقدر نیاز دارد در امر پاک کردن اندیشه بکوشد. از این به بعد است که متوجه می شود چرا امام صادق(ع) می فرمایند: «إِذَا صُمْتَ فَلْیَصُمْ سَمْعُكَ وَ بَصَرُكَ وَ لِسَانُكَ مِنَ الْقَبِیحِ وَ الْحَرَامِ وَ دَعِ الْمِرَاءَ وَ أَذَى الْخَادِمِ وَ لْیَكُنْ عَلَیْكَ وَقَارُ الصِّیَامِ وَ لَا تَجْعَلْ یَوْمَ صَوْمِكَ مِثْلَ یَوْمِ فِطْرِكَ سَوَاء»[179] هنگامى كه روزه می گیرى باید گوش و چشم و زبان تو از كار حرام و زشت، روزه باشند و مجادله با خدمتكار و اذیت او را ترك كن، باید وقار روزه داری با تو باشد ، و روزى كه روزه دار هستى با روزى كه روزه دار نیستى یكسان نباشد .
اگر در هنگام روزه داری سعی کنید مواظب چشم و گوش و زبان خود باشید، وقتی می خواهید با حضور قلب نماز بخوانید، احساس می کنید تا حدی آن کار برایتان ممكن شده، چون خداوند قول داد با روزه گرفتن شما را به تقوا می رساند، پس «اِمْتِثالاً لِاَمْرِالله و قربةً الی الله» روزه بگیرید، یعنی روزه بگیرید چون خدا گفته است و اعتماد دارید به قدرت خدا، این روزه، روزه ی حقیقی می شود و نتایج خود را به میان می آورد. مطمئن هستیم آن خدایی كه می خواهد بندگانش با ربوبیت او متعالی شوند دستور داده روزه بگیرند و سمع و بصر و سایر اعضایشان را کنترل کنند تا اندیشه ی آن ها را از وَهمیات پاک نماید. اندیشه ی ما در اختیار ما نیست؛ همین که تصمیم می گیریم با اندیشه ای آزاد از خیالات و با حضور قلب نماز بخوانیم، می بینیم كه همان تصمیم موجب «غفلت» شد. و همان نیت، عین عدم حضور شد. وقتی می خواهیم قلب را به صحنه بیاوریم متوجه می شویم چگونه در خیالات خود گیر افتاده ایم ولی اگر آن مسیری که امام صادق(ع) فرمودند را عمل کنیم و سعی نماییم روزی که روزه هستیم شبیه روزی نباشد که روزه نیستیم، متوجه می شویم در دلِ روزه داری و رعایت آن دستورات، آن حضوری که می خواستیم رخ نمود، از این جهت می توان گفت کار سختی نیست. باید خود را موظف کنیم بر گوش و زبان و چشممان تمركز داشته باشیم و نگذاریم هرز بروند. قسمت سخت کار، حضور قلب است، خدا با لطف خودش آن را آسان می كند. خداوند دنبال بهانه است كه آن حضور را بدهد؛ یك باره شما می بینید: عجب! احساسِ حضور در محضر حق در شما ظهور کرد، احساسِ یک نوع ارتباط با خدا در شما پیش آمد. در آن صورت خطاب به تو می گوید:
کفرت همگی دین شدتلخت همه شیرین شد
حلوا شده ای کلی، حلوات مبارک باد
حضرت صادق(ع) می فرمایند: «الْجُوعُ إِدَامٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ غِذَاءٌ لِلرُّوحِ وَ طَعَامٌ لِلْقَلْبِ وَ صِحَّةٌ لِلْبَدَن »[180] گرسنگى؛ خورش مؤمنان و غذاى روح و طعام قلب و عامل سلامت بدن است. پس گرسنگی برای قلب همچون غذا است تا از غذاهای دروغین یعنی آرزوهای دنیایی و وَهمیات نجات یابد و به همین جهت می توان گفت: در مسیر روزه داری اندیشه ی انسان به لطف الهی به جایی می رسد که دیگر خیالات واهی بر آن حكومت نمی كند. اگر در دفع خیالات وقت گذاشته باشید و نسبت به مزاحمت آن ها حساس باشید ملاحظه می کنید خیالات واهی چه اندازه آزار دهنده اند، در آن صورت است که به اهمیت راه های دفع آن پی می برید. قهرمانان اصلی آن هایی هستند که بر خیالات و وَهمیات خود مسلط شده باشند. وقتی بنا بود چشم علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» را عمل كنند، به ایشان می گویند: باید بی هوش تان كنیم چون باید بیست دقیقه پلک نزنید، می فرمایند: نیازی نیست من چشم خود را باز نگه می دارم و ایشان حدود نیم ساعت چشم خود را باز نگه داشتند تا آن را عمل کنند. ما یك خار و خاشاك نزدیك چشم مان می آید آنچنان واهمه فعال می شود که بر خلاف اختیارمان، چشم مان بسته می شود، حالا می خواهند چشم علامه«رحمه الله علیه» را جرّاحی كنند آقا چشم خود را باز نگه می دارند! كسی می تواند این اندازه روی چشم خود تمركز كند كه دلش جای دیگری نرود و کاملاً در اختیار اراده اش قرار داشته باشد. بنده اگر بخواهم الآن روی موضوعی تمركز كنم، همین كه می خواهم تمركز كنم خطوراتی وارد می شود و بر خلاف اراده ی من ذهنم را متوجه اموری دیگر می کند و همین منجر به آن می گردد که تمركزم از دستم برود. اگر كسی بخواهد نیم ساعت تمركز كند كه چشم خود را باز بگذارد، باید قلب خود را در مقابل وَهمیات و خطورات، در كنترل كامل داشته باشد. این نشان می دهد که می شود قلب را در كنترل گرفت، راهش انصراف نفس ناطقه است از امور کثیر به حقیقت واحد هستی- یعنی خدا - و در ذیل نظر به حضرت حق و به دستور او، نفس ناطقه را از نظر به غذا آزاد کردن که همان روزه داری است، در این راستا است که گفته می شود: «اگر رویکردمان از كنترل غذاخوردن به كنترل اندیشیدن باشد دیگر خیالات مزاحم نیست».
ما به اندازه ای كه نمی توانیم تمركز كنیم، ضعیف هستیم. زیرا در عدم تمرکز، خودمان در اختیار خیالات و وَهمیات هستیم و از رجوع به حقیقی ترین حقایق، یعنی حضرت اَحد، محرومیم. قهرمانان اصلی کسانی هستند که خیالات و وَهمیات خود را در اختیار گرفته باشند.
وای به حال كسی كه قوه ی خیال خود را ادب نكرده است! و خوشا به حال آن كس كه با روزه ی اندیشه خود را آرام آرام از ظلمت خیال راحت كرده و از دستِ خیالاتِ چموش آزادشده و مشغول رؤیت گشته!
ممكن است بفرمائید: مشکل را گفتی امّا راه حل را نگفتی! عرض بنده آن است که راه حل در دل فهم درست مسأله نهفته است؛ این سیر را دنبال كنید، بقیه اش گفتنی نیست. گفت:
بیش از این گر شرح گویم ابلهی است
چون که فهم آن ورای آگهی است
تا اینجایی كه دست شماست بروید، و مطلوبتان این باشد كه اندیشه تان مشغول پراكندگی های بیرون نباشد. همین كه شما اندیشه را تا آنجا كه می توانید در اختیار حكم خدا بگذارید، آرام آرام بقیه اش درست می شود.
چگونه من وقتی به این لیوان نگاه می كنم به راحتی می توانم متمركز بشوم؟! اگر قلب وارد برنامه ی رؤیت خدا شد، تمركز پیش می آید، در نتیجه رؤیت به صورت ملموس تر نصیب انسان می شود. این رؤیت را خودِ خدا می دهد زیرا از زبان پیامبرش فرمود: «لِلصّائِمِ فَرْحَتان، فَرْحَةٌ عِنْدَالْاِفْطار وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقاءِ رَبِّه»[181] برای روزه دار دو شادی هست، یکی موقع افطار، و دیگر موقع لقاء حق، روزه دار در طریق روزه داری تا آن جا جلو می آید که منوّر به لقاء حق می شود. شادی حقیقی در روزه، رؤیت و لقاء حق است. عمده آن است كه خود را وارد برنامه ی رؤیتِ حق كنیم، ابتدا با شروع روزه یك رؤیت اجمالی محقق می شود، سپس با نور همین رؤیتِ اجمالی توجه اولیه ای به خدا حاصل می شود و تمركز قلبی شروع می گردد، با روزه ی اندیشه این تمركز به رؤیت نسبتاً روشن تری بدل می شود و نتیجه ی آن تمركز قلبیِ شدیدتری خواهد بود که منجر به رؤیت روشن تر می گردد و همین طور مطلب ادامه می یابد. عمده عزم و اراده ای است كه بخواهیم خود را وارد برنامه ی رؤیت بكنیم و قلب را در این مسیر جلو ببریم. نمی گویم آسان است، عرض می كنم رسیدن به این مقام ممكن است. آری:
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
او به ما نیاز ندارد، ولی همه ی مقصد و مقصود ما اوست و لذا راه كوتاه نیست، به همین جهت حافظ«رحمه الله علیه» در دستور سلوكی خود می گوید:
شرح شکن زلف خَم اندر خَم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
هركس می خواهد بدون خونِ دل خوردن و بدون باقی ماندنِ دائمیِ جهت قلب در تمركز، به رؤیت خدا برسد، بداند نمی رسد. باید تمام دیده ی دل را به سوی حق معطوف کرد و به كمك روزه ی چشم، چشم خود را از همه چیز، غیرِ خدا باز دارد تا رؤیت شروع شود. حافظ«رحمه الله علیه» در رابطه با چشم برداشتن از همه ی عالم و بازشدن دیده به سوی رخ حضرت حق می گوید:
بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده ی من بر رخ زیبای تو باز است
و این که بتوانیم چشم خود را از همه ی عالم باز داریم و نظر به رخ زیبای پروردگارمان بیندازیم، به کمک روزه عملی است.
رسول خداf به اُسامه می فرمایند: «یَا أُسَامَةُ عَلَیْكَ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ قُرْبَةٌ إِلَى اللَّه »[182] ای اُسامه! از روزه غافل مباش که آن نزدیکی به خدا است و حضرت صادق(ع) می فرمایند: «ثَلَاثَةٌ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، التَّهَجُّدُ فِی اللَّیْلِ بِالصَّلَاةِ وَ لِقَاءُ الْإِخْوَانِ وَ الصَّوْم »[183] سه چیز است که از مددهای خاص خداوند است، نماز شب و ملاقات برادران ایمانی و روزه داری. با توجه به این دو روایت جای آن روایت قدسی معلوم می شود که رسول خداf می فرمایند: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أُجْزَى بِهِ»[184] خدا فرمود: روزه از برای من است و من جزای آن هستم. زیرا در روزه داری هوای نفس به کنار می رود و قلب انسان که محل رجوعِ به حق است به صحنه می آید. حضرت صادق(ع) می فرمایند: «فَالصَّوْمُ یُمِیتُ هوى النَّفْسِ وَ شَهْوَةَ الطَّبْعِ وَ فِیهِ حیات الْقَلْبِ»[185] روزه خواهش هاى نفس و لذّت هاى بدنى را مى میراند و به وسیله ی آن حیات قلب ظهور می کند. وقتی قلب زنده شد با خدا مأنوس می شود و عملاً همان می شود که در حدیث قدسی فرمود که خداوند خودش را به روزه دار می دهد. آیا چیزی بالاتر از این می توان تصور کرد که خداوند خود را به ما بدهد و ما خدا را داشته باشیم؟ مگر همه ی مصیبت های ما این نیست كه غیر خدا وارد قلب ما می شود و ما را مشغول خودش می کند و نمی گذارد ما خودمان باشیم؟ با اطمینان به این روایات عرض می کنیم: خدایا! تو گفتی خودت را به ما می دهی، اگر خودت را به ما بدهی و ما فكرمان به تو متوجه بشود، دیگر این قدر در زیر خیالات واهی خُرد نمی شویم، پس توفیق روزه داریِ واقعی را به ما عطا کن. آیا نگران نیستیم كه عمرمان سر هیچ و پوچ می رود، خیالات بی جا، میل های بیخود، غم های پوچ، شادی های احمقانه، دشمنی های غیر واقعی، دوستی های بیخود، همه ی فرصت ها و استعدادهای ما را از بین می برد؟ خداوند می فرماید من با این روزه نجاتت می دهم و خودم را به تو می دهم. إن شاءالله وقتی كه خودش را به ما بدهد و ما هم منور به رؤیت حق شویم. با «مشاهده ی خودش» مسأله ی ما حل می شود. گفت:
ای جمال تو جواب هر سؤال
مشکل از تو حل شود بی قیل و قال
آن كه از میل های غیرالهی بُرید و یك دله شد، همه چیز را از خدا -كه او همه چیز است- می گیرد، و فقط با او به نشاط می آید و جانش با او فربه می شود.
ما اگر با یاد خدا به نشاط نمی آییم، برای این است كه هنوز زشتی غفلت از خدا را نمی شناسیم و عزم رجوع به خدا را در خود شعله ور نکرده ایم. با چیزهایی خوشحالیم كه ارزش خوشحالی ندارند و بعد از مدتی معلوم می شود چه خوشحالی های احمقانه ای بود! خسران از این بالاتر كه بعد از مدتی آدم بفهمد این همه وقتی كه صرف كرد تا با آن چیز به خوشحالی برسد، خوشحالی مسخره ای بود؟ آیا همان خوشحالی به غم تبدیل نمی شود؟ ولی اگر كسی با خدا باشد؛ و با اُنس با خدا نشاط پیدا کند و نه با میل های خود، همه چیز دارد و هرگز پشیمان نمی شود و این نوع بودن طبق آن روایت قدسی با روزه محقق می گردد، زیرا با روزه داری توانسته است خود را زیرپا گذارده و خدا و حكم او را بر جان و دلش حاكم كند، به همین جهت باید آیه ی 45 سوره ی بقره را ساده نگیریم كه می فرماید: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنَّها لَكَبیرَةٌ اِلاّ عَلَی الْخاشِعین» از صبر و نماز كمك بگیرید و این كار مشكلی است، مگر برای خاشعین. خاشعین یعنی آن هایی كه میل های خود را زیر پا گذارده اند و قلب خود را در مقابل حكم خدا خاشع و پذیرا كرده اند، برای این افراد استعانت به صبر و نماز ممكن می شود، و امام صادق(ع) می فرمایند: مراد از «صبر» در آن آیه همان «روزه» است.[186] یعنی دریچه ی نماز هم روزه است، اول با روزه به معنی مقابله ی مستقیم با طبع حیوانی، شروع كن تا نمازت هم نماز بشود و نتیجه بدهد. چون نماز مقام رؤیت حق است، و بر همین اساس فرمود: «أقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرِی»[187] نماز را اقامه کنید برای آن که به یاد من باشید. در حالی که با روزه داری مژده داد که «فَإِنِّی قَریبٌ»[188] من به تو نزدیکم و می توانی مرا ببینی. یعنی اگر روزه داری پیشه کردید نمازتان هم نماز می شود. آیا تجربه نکرده اید در ماه رمضان و در فضای روزه داری چگونه می توان به نماز مورد نظر نزدیک تر بود؟ زیرا زمینه ی یاد و حضور خدا در این ماه فراهم تر است.
ما در ماه رمضان چون خود را به زحمت های بی جا گرفتار می كنیم، آن طور كه باید و شاید روزه نمی گیریم، با خیالات واهی و خوردن غذای اضافی از نتایج روزه می کاهیم. خیالات واهی روح و روان و قلب ما را خسته می كنند؛ گوش دادن های بی جا و نگاه كردن های بی جا جهت روح را که با روزه داری می تواند به سوی حقایق عالیه سیر کند، منحرف می نماید و نمی توانیم نفس ناطقه ی خود را از کوچه های تاریک دنیا بیرون بیاوریم و طعم گوارای حقایق معنوی را به آن بچشانیم.
بی احتیاطی در غذاخوردن نتایج روزه ی ما را کم می کند و شوق ادامه روزه داری را از بین می برد. در غذا خوردن باید كاملاً مواظب باشیم؛ یك غذای مفیدِ متوسط بخوریم. آری کم خوردن، نفس را پریشان می کند و روحیه ی نظر به عالم غیب را از آن می ستاند ولی زیادخوردن هم موجب می شود نفس انسان تا عصرِ همان روز مشغول هضم غذاهایی باشد که در سحر خورده است، پس چه موقع این نفس به سوی عالم قدس سیر کند؟! بر همین اساس است كه كنترل غذایِ ماه رمضان کار سختی است، چه در افطار و چه در سحر. شاید یكی از دعاهایی كه باید در حق همدیگر بكنیم، تعادل در غذاخوردن در ماه رمضان است؛ اگر زیاد بخورید از یک جهت عقب می افتید، كم هم بخورید یک طورِ دیگر نفس انسان مضطرب می شود. مهم آن است که کاری بکنیم تا نفس ناطقه ی انسان به بدنش مشغول نشود، ممکن است در ماه رمضان مدتی كه روزه گرفتید، مشغول بدن تان شوید و هرچه می خواهید با حضور قلب نماز بخوانید حواس تان پرت شود و درست موقعی كه باید نتیجه بگیرید به مشکل بیفتید و بی طاقت یا کسل شوید، این به جهت آن است که در روزهای گذشته یا زیاد خورده اید و یا کمتر از حد معمول از غذا استفاده کرده اید.
پس از آن که مبانی فلسفی روزه داری معلوم شد و متوجه شدیم وقتی نفس ناطقه تا حدّی از بدن و امور کثیره ی دنیا منصرف شد می تواند به خود آید و با جنبه ی وحدانی خود به حقیقت وحدانی عالم نظر کند، پس از آن اگر به روایات صادر شده از معصومینh نظر کنیم تذکر خوبی جهت نورانی تر شدن روزه خواهد بود. به همین جهت پیشنهاد می کنم:
اولاً: روایات مربوط به روزه را در ماه رمضان مطالعه كنید، بر روی كتاب های اخلاقی مثل «معراج السعاده»، «جامع السعادات»، «مصباح الشریعه»، و كلاً روی كتاب هایی كه روایات روزه را مطرح کرده اند نظر كنید، صیقلِ خوبی برای قلب خواهد شد. دیدن روایات مربوط به روزه، دل را زنده نگه می دارد و به مقاصد عالیه ای سوق می دهد. روزه داری واقعی، دل را به جاهایی می برد كه در ابتدا فكر نمی كردید می شود آدم به این جاها برسد. باید همین تذكرها را داشت، باید تذكرها را حفظ كرد. قلب با ذكر زنده می ماند، آن هم با ذكر قلبی.
ثانیاً: به قرآن توجه کنید و با تدبّر در آن و با صوتی حزین آن را قرائت نمائید و با این كار به دل تفهیم کنید، كه ای دل! متوجه باش خدا دارد با تو حرف می زند، دوباره بخوانید و به دل تنبّه دهید، كه ای دل با كلام خدا بیدار شو.
ثالثاً: نماز را که از عوامل بیداری دل است با حضور قلب اقامه کنید. با اقامه ی نماز، خود را در محضر خدا وارد كنید و آماده ی تجلی اسماء و صفات الهی به سوی قلب خود باشید. با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» گفتن، با «الحمدلله رب العالمین» گفتن، با «سبحان ربی العظیم و بحمده» گفتن، به اسماء الهی نظر بکنید و عملاً خدا را با این صفات به سوی قلب خود دعوت نمایید تا نور «الله» و «رحمان» و «رحیم» و «مقام سبحانی حق»، قلب شما را بگیرد.
رابعاً: علاوه بر روایات مربوط به روزه، از عوامل بیداری دل، خواندن روایات اخلاقی و سلوکی است، مثل روایات كتاب «ایمان و كفر» اصول كافی و کتاب تحف العقول و امثال آن .
خامساً: از عوامل زنده نگه داشتن دل، اذکاری مثل «لااله الاّ الله» و صلوات و استغفار است. عزیزان این نكات را برای به فعلیت رساندن روزه فراموش نفرمایند.
خداوند به لطف و كرمش ما را به روزه ای كه مورد رضایتش است، نایل بگرداند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت حق در آیه ای که جهت روزه داری در ماه رمضان، مؤمنین را مورد خطاب قرار می دهد، می فرماید: «یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیَامَ، كَمَا كُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[189] می خواهد بفرماید: اگر رسیده اید به این كه برای نظر به حقیقتِ وَحدانیِ عالم، شدیداً به تقوا نیاز دارید، یك راه فوق العاده آسان برایتان مقرر شده و آن روزه داری در ماه رمضان است و این راهی است که برای سایر مؤمنین در ملت های گذشته نیز مقرر بوده است.
كسی كه متوجه شده است برای نگهبانی خود از کثرت گرایی و سیر به سوی وحدتِ حق، نیاز به تغییر ساحت دارد تا در دلِ کثرت متوجه حضرت اَحدی شود و به بصیرتی برسد که برای ممکن الوجود چیزی بیش از آینه ی نمایش انوار الهی قائل نباشد، بسیار خوشحال می شود كه راه نگهبانی از خود را خداوند با دستورالعملی این چنین آسان فراهم کرده است. بعضی ها تا این جاها نرسیده اند كه نیاز حقیقی انسان آن توحیدی است که بتواند در عالم ممکنات با حق مرتبط باشد و جلب وجود نورانی حق گردد، هر صورتی از صُوَر ممکن الوجودها آن ها را به خود جلب می کند، با خیالی به این طرف می روند و با تصوری دیگر از واقعه ها به طرف دیگر سوق پیدا می کنند. مثل یك پرِ كاه، دائماً در آشفته بازارِ خیالات و صُوَرِ متکثره جابه جا می شوند و نمی دانند از آن جایی که از خدایند و به سوی خدا برمی گردند، باید در عالم توحید به سر ببرند. وطنی برای خود نمی شناسند تا بررسی کنند چقدر به آن وطنِ توحیدی نزدیك اند. اینها مسلّم جایگاه هدیه ی روزه ی ماه رمضان را نمی توانند بشناسند. نهایتش این است كه در عین اکراه، روزه می گیرند تا از معصیتِ ترك روزه كه موجب ورود آن ها درآتش می شود خود را رها كنند، خدا هم «أرحمُ الرّاحِمین» است و نتیجه ای را كه این ها از روزه می خواهند به آن ها می دهد، در حالی که سیاق آیه ی مذکور چیز دیگری است و حالت مژده دارد تا مؤمنین از آن طریق بالا بیایند و ساحت خود را با تقوایِ لازم و با نظر به حقیقت وحدانیِ عالم، متعالی کنند.
وقتی انسان متوجه شد هیچ ثباتی در شخصیت خود ندارد، به طوری که هر خیالی او را می جنباند و نمی تواند با این خیالاتی كه همه ی زندگی اش را پُركرده و او را هیچ و پوچ کرده است، مقابله كند و به ناتوانی خودش پی برده كه در آن فضایی که هست کاری نمی تواند انجام دهد، از یک طرف از وضع موجودش ناراضی است و از طرف دیگر راهی برای رهایی نمی شناسد، چنین كسی وقتی این سخن خدا را می شنود كه می فرماید: «روزه بگیرید شاید متقی شوید» بسیار خوشحال می شود و امید بزرگی در قلبش احساس می كند. این که فرمود: «لَعَلَّكُمْ»؛ یعنی بالاخره چیزی به شما می دهند، به اندازه ای كه روزه ی واقعی بگیرید منوّر به نور تقوا و یگانگی شخصیت می شوید. با «لَعَلَّ» معلوم کرد که تقوا یک حقیقت تشکیکی است و شدت و ضعف دارد همان طور که روزه داری یک حقیقت تشکیکی است و شدت و ضعف بر می دارد، مثل سایر اعمال عبادی حتی إذْنِ دخول جهت ورود به حرم ائمهh داری شدت و ضعف است و به بعضی ها کامل ترین اذن یا افضل اِذن را می دهند تا با کم ترین حجاب با نور امام مرتبط شوند و به بعضی اذن کمتری می دهند. در اذن دخول حرم اولیاء معصومh تقاضا می کنید: «فَأْذَنْ لِی یَا مَولای فِی الدُخُول اَفْضل مَا اَذِنْتَ لِاَحَدٍ مِن اَوْلِیَائِک» ای سرور من به من اجازه ی دخول بدهید آن هم بالاترین اجازه ای که به دوستان خود می دهید.
با توجه به موضوع تشکیکی بودن روزه و تشکیکی بودن نتیجه ی آن که تقوا است، تلاش ما باید آن باشد که با شدیدترین روزه به شدیدترین تقوا برسیم. کسی به دنبال شدیدترین تقوا است که می فهمد چگونه با تقوای شدید تمام دل او به حق معطوف می شود و حجاب های بین او و محبوبش برطرف می شود. با توجه به این امر چون زمینه ی رسیدن به حقیقت تقوا در ماه رمضان فراهم است انسان از رسیدن به شدیدترین روزه غفلت نمی کند و سعی می نماید در کنار نگه داشتن شکم و شهوت، چشم و گوش و دل را از همت های پست نگه دارد و تماماً به حضرت حق یعنی آن وجود منبسطی که تمام عالم آینه ی نمایش اوست، نظر نماید، این نتیجه ی تقوا است.
اساسی ترین حقیقت، حضرت حق است، زیرا وجود هر واقعیتی از اوست و لذا او عین وجود است، در دعای جوشن کبیر اظهار می دارید: «یَا مَنْ كُلُّ شَیْ ءٍ مُوجُودٌ بِهِ» ای کسی که هر چیزی به او موجود شده است. پس رجوع به حق، رجوع به حقیقی ترین حقایق عالم وجود است و اگر به هر چیز دیگر هم رجوع کنیم باید آن چیز را آینه ی نمایش حق بنگریم و بنای ما آن باشد که از طریق آن مخلوق به حق نظر کنیم و لازمه ی چنین رجوعی تقوا است زیرا انسان متقی از کثرت ها نظر به وحدت که همان حضرت اَحد است دارد. مقابل این نگاه، نگاه انسان هایی است که نمی دانند چگونه حاکم بر امیالشان شوند و وسوسه ها را از میدان شخصیتشان بیرون کنند تا به جای جذب شدن توسط اشیاء، به خالق اشیاء نظر نمایند. با محروم شدن از نگاه وَحدانی، همین كه می خواهیم به حق نظر کنیم و مظاهر را آینه ی او بنگریم، اولاً: اراده ی ما در رجوع به حق در زیر وسوسه ها و گرایش به امور کثیره، سست و پراکنده می شود. ثانیاً: به جای آن که حق را اساسی ترین حقیقت بدانیم، با ماندن در انواع آرزوها، جهت جان را از حق به سوی مقاصد وَهمی سیر می دهیم، مقاصدی که هیچ بهره ای از حقیقت و «وجود» در آن ها نیست. کار تقوا این است كه دل انسان را به سوی حضرت حق سوق می دهد و کار روزه ایجاد چنین تقوایی است.
گفت: «هر كه را طاووس خواهد جور هندوستان كشد» اگر كسی به دنبال چنین تقوایی است باید روزه ای در همان راستا بگیرد، به این معنا که روزه ی خود را در مسیر رسیدن به تقوا نگهبانی کند. رسول خداf می فرمایند: «إنَّمَا الصَّوْمُ أمَانَةٌ، فَلْیَحفِظْ أحَدُكُم أمانَتَهُ»[190] روزه امانت است پس باید كه هركدام از شما امانت پروردگار خود را حفظ كند تا ضایع نشود و از نتیجه ای که مترتب آن است محروم نگردد. شیطان تلاش می کند روزه را از آدم برباید و نظر ما را به غیر حق معطوف دارد. از خصوصیات روزه به عنوان عبادت الهی، همه جانبه بودن آن در طول روز است و روزه دار می تواند در تمام طول روز بر آن باقی باشد؛ نماز را وقتی تمام كردیم، دیگر نماز نمی خوانیم، ولی روزه در تمام روز برای روزه دار باقی است و عبد را در حضور مولا قرار می دهد، به همین جهت اگر در ماه رمضان یک لحظه اراده كردید «روزه نباشید»، روزه تان باطل است؛ زیرا حیات روزه ی ماه رمضان - به عنوان روزه ی واجب- به بقای آن در تمام روز است. این روزه با چنین شخصیت خاصی كه دارد باید حفظ شود و این كارِ مشكلی است، البته نتیجه اش بسیار زیاد است. روزه ی ماه رمضان در طول روز، نور خود را به روزه دار می دهد و او را به تقوای مطلوب می رساند. وقتی انسان در تمام ماه رمضان و در طول هر روز در مقام روزه داری مستقر باشد و روزه ی او نورخود را به قلب او برساند، گشایشی نصیب او می شود که در روز عید فطر، جشن گشایشِ نظر به توحید می گیرد. عید فطر برای او عید وصال است زیرا از کثرت عبور کرده و به حضرت حق نایل شده و با مِیّ وصال افطار کرده، امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» با نظر به چنین رجوعی می فرمایند:
افطار به مِیّ کرد بَرم پیر خرابات
گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد
و یا حافظ در رابطه با عبور از کثرتِ سی روزه و نظر به شراب وحدتِ حق که قلب را سیراب می کند، می گوید:
روز عید است و من مانده بر این تدبیرم
که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم
رسول خداf می فرمایند: «إِذَا صُمْتَ فَلْیَصُمْ سَمْعُكَ وَ بَصَرُكَ وَ لَا تَكُونَنَّ یَوْمَ صَوْمِكَ كَیَوْمِ فِطْرِك »[191] چون روزه می گیری، باید که گوش و چشم تو نیز روزه باشد، طوری عمل کن که روزی که روزه ای حالات و حرکاتت مانند روزی که روزه نیستی نباشد. باید چشم و خیال و سایر اعضاء هم روزه باشند.[192] عجب است که تأکید اولیاء دین بر روزه دار بودنِ سایر اعضاء و قوا را که مربوط به ابعاد روحانی ما است ساده می گیریم و غذا نخوردن را جدّی می گیریم و دهان خود را ده، دوازده ساعت می بندیم و غذا نمی خوریم و فکر می کنیم کار تمام است، در حالی كه آب و غذا نخوردن اول كار است نه تمام كار. رسول خداf می فرمایند: «خَمْسَ خِصالٍ یُفَطِّرْنَ الصَّائِم و ینقضن الوضوء: الكذب و الغیبه و النّمیمه و النّظر بشهوة و الیمین الكاذبة»[193] پنج كار است كه روزه را باطل می كند و وضو را می شكند، دروغ و غیبت و سخن چینى و نظر شهوت و قسم دروغ. و یا می فرمایند: «چه بسیار روزه داری كه فقط گرسنگی برایش می ماند» درست است که با این روزه داری ممکن است جهنم نروند اما این روزه آن روزه ای نیست كه از نتایج عالیه اش به ما خبر داده اند.
اگر تلاش کنیم روزه ی خود را شدت ببخشیم متوجه می شویم نتایج آن چقدر عجیب است و تا کجاها ما را سیر می دهد. رسول خداf در رابطه با چنین نتایجی می فرمایند: «سِیَاحَةُ اُمَتیِ اَلصیام»[194] سیاحت و سیر امت من روزه داری است. روزه ای كه برای ما مقرر فرموده اند، ما را تا عرش سیر می دهد و جان ما را با انوار اسماء الهی مرتبط می کند، همین كه می فرمایند: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» یعنی با روزه داری امکان متقی شدن برایتان هست، این بدین معنی است که همه ی آن چیزهایی كه انسان می خواهد در نهایت از آن ها برخوردار شود و برای آن ها خلق شده، به او داده می شود. ما آمده ایم در این دنیا كه با تقوا شویم. می فرماید: «یا أیُّهَا النَّاسُ اُعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُمْ وَالَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[195] ای مردم! پروردگاری را عبادت كنید كه شما و انسان های قبل از شما را آفرید، شاید در راستای این عبادت، متقی شوید. پس كل فلسفه ی حیات، برای این است كه ما متقی شویم. در آیه ی وجوبِ روزه، همین تقوا را برای روزه دار متذكر می شود، به این معنا که با روزه داری و تقوای مربوط به آن، زندگیِ زمینی معنی واقعی پیدا می کند تا در قیامت و رجوع الی الله، روح و قلب ما زمینه ی ارتباط با عالم غیب را داشته باشد. مولوی در همین رابطه توصیه می کند:
لب فرو بند از طعام و از شراب
سوى خوان آسمانى كن شتاب
دم به دم بر آسمان مى دار امید
در هواى آسمان رقصان چو بید
جهد كن تا این طلب افزون شود
تا دلت زین چاهِ تن بیرون شود
خلق گوید مُرد مسكین آن فلان
تو بگویى زنده ام اى غافلان
گر نخواهد بى بدن جانِ تو زیست
فِی السَّماءِ رِزْقُكُمْ روزىِ كیست ؟
معلوم است رزقی غیر از رزقی که در زمین هست برای ما گذاشته اند و آن رزق، رزق جان ما است و بدون این بدن می توانیم به آن رزق برسیم.
چنان كه فرمودند: «الجوع طعام اللَّه یحیى به ابدان الصدیقین» گرسنگی طعام الهی است و بدن های صدیقین به کمک آن زنده می شود. یا فرمودند: «فى الجوع طعامُ اللّه» در گرسنگی طعام الهی نهفته است و قول رسول خداf که فرمودند: «أَبِیتُ عِنْدَ رَبِّی یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِی »[196] شبی نزد پروردگارم بیتوته کردم، او مرا طعام می داد و نوشیدنی می نوشاند. همه ی این ها نشان می دهد طعامی غیر از طعام جسمانی در عالم هست که با روزه داری به اهلش می دهند. مولوی در رابطه با برکات روزه و گرسنگی می گوید:
وارهى زین روزى ریزه ى كثیف
در فُتى در لوت و در قوت شریف
از طعام اللَّه و قوت خوش گوار
بر چنان دریا چو كشتى شو سوار
باش در روزه شكیبا و مُصِر
دم به دم قُوْت خدا را منتظر
كان خداى خوب كارِ بُردبار
هدیه ها را مى دهد در انتظار
هر گرسنه عاقبت قوتى بیافت
آفتاب دولتى بر وى بتافت
ضیفِ با همّت چو آشى كم خورد
صاحب خوان آش بهتر آورد
سر بر آور همچو كوهى اى سند
تا نخستین نورِ خُور بر تو زند
كان سر كوه بلندِ مستقر
هست خورشید سحر را منتظر
آن كه از روزه ی بدن برای روزه ی جوارح نردبانی ساخت و چشم و گوش خود را نیز به وادی روزه وارد كرد، آرام آرام به روزه ی قلب می رسد، تا قلب را از فكر و وسوسه های مختلف به مشاهده ی حق و مظاهر حق بكشاند.
تشخیص بین وسوسه و الهام ساده نیست، اگر امیال نفس امّاره با ترک خوشی ها به ویژه به وسیله ی روزه ی یک ماهه ی ماه رمضان بُریده شود، چشم دل متوجه عالم معنا می گردد به طوری که قلب انسانِ روزه دار منوّر به معارف حقیقی شده و ریشه ی وسوسه ها را می شناسد و از آن ها فاصله می گیرد. انسان به جایی می رسد كه فقط حق را می بیند. روایتی که می فرماید برای روزه دار دو شادی هست یكی «عِنْدَ الإفْطَارِ» و دیگری «عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّه»[197] مؤید این مطلب است که در دل روزه داری لقاء پروردگار نهفته است. باید متوجه باشیم روزه ی بدن یك نردبان است تا آدم به پشت بام برسد، باید از نردبان استفاده كرد و خود را به بام رساند، وقتی انسان به بام رسید و به لقاء الهی نایل شد با گسترده ترین حقایق مرتبط می شود چون به ساغرِ ولایت رسیده است. حافظ در مورد انسان محجوب از حقایق می گوید: «دلش بس تنگ می بینم مگر ساغر نمی گیرد؟» زیرا اگر به ساغرِ توحید رسیده بود دیگر این همه تنگ نظر نبود که نتواند بسیاری از حقایق را یک جا جمع کند. در اثر روزه، روح و قلب انسان شدت یافته، افق برای او طور دیگری می شود و خواهد گفت:
آن که عمری می دویدم در پی او کو به کو
ناگهانش یافتم با دل نشسته روبه رو
همان طور که عرض شدآیه ی 186 سوره ی بقره همین موضوع را تصدیق می کند و می فرماید: ای پیامبر! حال كه بندگان من روزه گرفتند و یك رؤیت اجمالی نصیب شان شد و طالب رؤیت تفصیلی شدند و از تو سراغ مرا می گیرند «فَاِنّی قَریب» من نزدیكم. روزه، روزه دار را تا این جا می كشاند که می تواند مخاطب خدا قرار گیرد و حضرت حق، ماوراء صورت های ممکنات، حقیقت وحدانی خود را به او بنمایاند و با نور توحیدش نزدیکی خود را برای او قابل احساس کند.
رؤیت حقیقت وحدانیِ حق در صورتی برای قلب قابل احساس می شود که نه تنها در مقابل خداوند برای عالم ممکن الوجود هیچ وجود استقلالی قائل نباشیم، بلکه قلب طوری به صحنه بیاید که از فکر هم بگذرد و طالب خدای دیدنی باشد و نه طالب خدای فهمیدنی. فكر در عین این كه چیز خوبی است ولی در رجوع به حضرت حق باید قلب را به میان آورد. اسب تا جایی خوب است که آدم را به دریا برساند از آن به بعد باید با کشتی راه را ادامه دهیم. فکر تا مراحلی به کار می آید که ما را متوجه وجود حق کند ولی بعد از آن، «حق» و نظر به او باید در میان آید. وقتی متوجه می شویم فكر مزاحم است كه در محضر حق، فكر بخواهد نظر دهد، در حالی که «سوار چون كه به منزل رسد پیاده شود»؛ در محضر حق که جای فکر نیست، جای دل است و دیدن، به همین جهت مولوی می گوید:
فکرت از ماضی و مستقبل بود
چون از این دو رَست مشکل حل بود
فکر طوری است که ما را به گذشته و آینده مشغول می کند و در محضر حق باید از گذشته و آینده آزاد بود تا با خدایی که آزاد از گذشته و آینده است بتوان ارتباط برقرار کرد. باید در «حال» قرار گیریم، چون خدا در «حال» است، او عین وجود و بقاء است در صورتی که گذشته و آینده موجود نیستند - یا رفته است و یا نیامده است - خدای موجود نمی شود در عدم باشد، پس در «حال» است.
اگر احساس کردید فكرِ کارهای فردا آمد تا شما را از «حال» بیرون ببرد، بگو: «چو فردا رسد فكر فردا كنیم»، در محضر حق باید تماماً در توجه بود و توجه را به هیچ چیز دیگر نباید تبدیل کرد، این جا جای فکر نیست، جای نگاه است، در چنین حالتی متوجه می شوید عجب! این «فكر» كه در زندگی عادی به ما كمك می کرد تا برای آینده برنامه ریزی كنیم، حالا چه حجابی شد! در این شرایط است که مولوی می گوید:
هرچه اندیشی پذیرای فناست
وآن که در اندیشه ناید آن خداست
موضوعی که می توان به آن فکر کرد و اندیشه نمود، «مفهوم» است و مفهوم تنها حکایت از «وجود» می کند و ما می خواهیم با «وجود خدا» مرتبط باشیم و لذا باید از اندیشه هم روزه بگیری و از آن بگذری تا به ضیافت الله برسی، در ضیافت الله خداوند اراده کرده است خود را به میهمان نشان دهد، روش میزبانِ کریم آن است که از آنچه دارد بهترین را برای میهمان بیاورد، آیا بهتر از خودِ خدا هست که خداوند به میهمان خود بدهد؟ فرمود: «روزه مال من است و خودم جزایش هستم»[198] وقتی او می خواهد خودش را به ما بدهد ما باید قلب خودمان را به محضر او بیاوریم، حال آیا درست است در چنین محضری به معلومات خود رجوع کنیم؟ ما همه کار کردیم که خدا را داشته باشیم حالا در محضر او نظر خود را به کجا بیندازیم؟ از این جهت باید در ماه رمضان و در شب های قدر به اموری دل سپرد که حق را در منظر جان ما قرار می دهند، باید در این ماه طالب یار بود، گفت:
اگر كه یار نداری، چرا طلب نكنی؟!
وگر به یار رسیدی،چرا طرب نكنی؟!
همه ی زندگی ما آن است که او را بیابیم و با او زندگی کنیم و این با تقوا پیش می آید. گفت:
اول قدم آن است که او را یابی
آخر قدم آن است که با او باشی
این ماه، وقت شیدایی و به سربردن با یار است. این كه می بینید ماه رمضان ماه دعا و ذكر و نماز و قرآن است، برای این است كه انسان در این ماه به مقصد خود رسیده است؛ قرآن می خوانی چون در قرآن خدا با بنده اش حرف می زند، نماز می خوانید چون در نماز بنده ی خدا با خدا سخن می گوید و در دعا اوج ارتباط با پروردگار را به صحنه می آورید. دعاهای این ماه ارتباط فوق العاده ای را بین عبد و مولا ایجاد می کند. خدا به حق خودش به ما كمك كند تا در این ماه از طریق دعا بتوانیم ارتباطمان را با خودش به عالی ترین درجات برسانیم و حقِ ماه رمضان را اداء کنیم.
یك چشم زدن غافل از آن یارنباشید
شاید كه نگاهی كند، آگاه نباشید
به لطف و كرم الهی در ماه رمضان ما را به ضیافت الله خوانده اند و ملاحظه فرمودید که در ضیافت الله شدیدترین توحید نصیب میهمان خدا می شود، از این رو ماه رمضان از این جهت با دو ماه رجب و شعبان با آن همه برکات که در آن دو ماه هست، متفاوت است و آن دو ماه مقدمه بود تا انسان را شایسته ی میهمانی در این ماه بکند. بزرگان دین به ما فرموده اند: آن دو ماه را روزه بگیرید تا برای ماه رمضان آماده شوید. به قول بعضی ها ماه رجب و شعبان برای ماه رمضان مثل اذان و اقامه برای نماز است و مقصد اصلی، ماه رمضان است و اگر رجب و شعبان را پاس داریم از نتایج عالیه ی ماه رمضان محروم نمی شویم.
اگر خداوند فرصت هایی را در ماه رمضان برایتان پیش آورد تا بتوانید با دلی آرام به روزه و دعا و نماز بپردازید بدانید لطف بزرگی نصیب شما شده است و از شکر چنین لطفی غافل نباشید، و فراغتی را که جهت اُنس بیشتر با خودش برایمان فراهم کرده است، کم نگیرید. ملاحظه می کنید پیش از ظهر یا بعد از ظهرِ ماه رمضان فرصتی پیدا کرده اید که به دعاهای آن روز بپردازید این فرصت به این معنا است که خدا لطف و كرمی به ما كرده و ما را در فراغت قرار داده است تا در آن فرصتِ تنهایی به بهترین نحو میهمانش باشیم، معونه ی ارتباط با خدا دو چیز است: یكی «گرسنگی» و دیگری «تنهایی» و این هر دو در ماه رمضان فراهم است تا میزبان به بهترین نحو از میهمان پذیرائی کند.
«وقتی انسان در میدان ماه رمضان به جایی رسید كه از مشاهده ی غیر حق روزه گرفت و رسید به این که: «لَیْسَ فِی الدَّارِ غَیْرُهُ دَیّار» در عالم هستی غیر از او دیّاری وجود استقلالی ندارد و با تمام وجود احساس کرد جز او هیچ مؤثری در عالم نیست، و متوجه شد همه جا او حاكم است و با کمال تعجب این حقیقت را ملاحظه کرد که: «إنّا لله وَ إنّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ» همه از خداییم و همه به سوی او در سیر هستیم، در این حال انسان به توحید رسیده است».
آیا برای انسان زشت نیست كه وقتی مُرد، تازه به خدا برسد؟! اگر همین امروز در وسط خیابان حادثه ای اتفاق افتاد مگر جز این است كه آن حادثه به دست خدا بود و به او برمی گردد؟! پس باید همواره در منظر خود متوجه این حقیقتِ توحیدی باشید که «إنّا لله وَ إنّا إلَیْهِ رَاجِعُون» همه ی ما با همه ی لوازمِ زندگی از خدائیم و به او برمی گردیم و این مربوط به فردا نیست. این یک حقیقت است که همیشه در همه ی امور عالم در جریان است. این که فعلاً ما اینجا نشسته ایم لطف خداست، این لطف از اوست و به او برمی گردد. وقتی نور لامپ اتاق را روشن می كنید نور از لامپ تشعشع می کند و همین حالا به لامپ وصل است. رابطه ی تمام موجودات عالم نسبت به خدا، حقیقتاً همین طور است. این عالم که همواره و در حال حاضر به سوی شما می آید، از خدا منشأ می گیرد و همین حالا به خدا برگشت دارد و قلب شما تصدیق می کند که هیچ چیز از حق منقطع و مستقل نیست. جایگاه روزه این است و چنین نتایجی را به همراه دارد که انسان به شدیدترین شکل به خدا نزدیک می شود و می یابد که «لَیْسَ فِی الدَّارِ غَیْرُهُ دَیّار» غیر او هیچ واقعیت مستقلی نیست، زیرا موجودات در ذات خود ممکن الوجود اند و ممکن الوجود لا اقتضا است، نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم، پس آنچه در عالم واقعیت دارد نور جمال حضرت حق است که از آینه ی ممکن الوجود ها نمایان شده، هنر ما آن است که در هر منظری متوجه آن حقیقت یگانه ای شویم که خود را به آن شکل ظاهر کرده است. گفت:
در هر چه بنگرم تو پدیدار آمدی
ای نانموده رخ، تو چه بسیار آمدی
روزه ی ماه رمضان چگونه چنین معجزه ای را در رابطه با توحید ایجاد می کند، من نمی دانم؛ ولی می دانم كه در ماه ضیافت الله چنین وعده ای را به روزه دار داده اند و خلف وعده نمی کنند. خودتان می دانید؛ هركس به هرجا رسید از قلب توحیدی رسید. زیرا واقعی ترین واقعیات، حضرت حق است که «عین وجود» است و هر کس از خداوند دور شد گرفتار وَهمیّات و خیالاتِ غیر واقعی می شود و هرکس به آن اندازه ای که به خدا نزدیک شد به حقیقت نزدیک شده و از اصالت دادن به غیر خدا آزاد گشته است، تا آن جاکه کمال انبیاءh به درجه ی توحیدی آن ها مربوط است، و در همین رابطه قرآن می گوید: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»[199] بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم. چون هیچ حقیقتی غیر از خدا اصالت ندارد و هر چیز در رابطه با خدا و در ازاء آن که مظهر اسماء و انوار الهی هست اصالت پیدا می کند. ده، دوازده ساعت گرسنگی این چنین توانایی را در توحیدی کردن انسان ندارد، این خاصیتی است كه خداوند به روزه ی ماه رمضان داده است؛ خداوند به دنبال این است كه نور توحید خود را به ظهور آورد و قلب انسان روزه دار در ماه رمضان محل تجلی آن توحید است تا آن حدّی که قلب انسان آیه ی شریفه ی «إنّا لِلّه وَ إنّا إلَیْهِ رَاجِعُون» را به خوبی تصدیق می کند و به خدا اظهار می دارد:
غیر تو هرچه هست سراب ونمایش است
کانجا نه اندک است و نه بسیارآمده
روزه دار در این مرحله در همه چیز نور وحدانی او را مشاهده می کند و خواهد گفت:
این جا حلول، کفر بود، اتحاد هم
کین وحدتی است لیک به تکرار آمده
آری وحدت است که در مظاهرِ ماهیات خود را می نمایاند بدون آن که حلول یا اتحاد در میان باشد.
یک صانع است وصنع هزاران هزار بیش
جمله زنقد علم نمودار آمده
عکسی ز زیرِ پرده ی وحدت عَلَم زده
در صد هزار پرده ی پندار آمده
یک پرتو او فکنده، جهان گشته پرچراغ
یک تخم کِشته این همه پر بار آمده
در ماه ضیافت الله، معرفت به حقیقتِ توحید برای قلب سالک محقق می شود و قلب سالک، حقیقت توحید را تصدیق می كند، چون به تقوایی رسیده که تماماً به حقیقت یگانه ی عالم نظر دارد و با آن چشمِ توحیدی می فهمد همواره داستان عالم عبارت است از: «إنّا لِلّه وَ إنّا إلَیْهِ رَاجِعُون».
از آنجایی که تنها با توحیدِ قلبی است که جان انسان متوجه خدا می شود و از آنجایی که شخص مشرك عبادتش صحیح نیست، پس درواقع هرکس به اندازه ای که روحش توحیدی است روزه اش به ثمر می رسد و نور توحیدش از قوه به فعلیت مبدل می شود.
همه معتقدیم روزه ی کسی که مشرك است صحیح نیست زیرا قُربةً إلی الله روزه نگرفته است. اگر ملاک قبولی اعمال عدم شرک است، و اگر خداوند می فرماید: «وَمَا یُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ»[200] اکثر آن هایی که مدعی ایمان به خدا هستند مشرک اند. چون از جهتی برای غیر خدا نقش استقلالی قائل اند و با همین روحیه در ماه میهمانی خدا روزه می گیرند، معلوم است که نباید جایی برای این نوع روزه داری باز کرد زیرا به همان اندازه روزه ی ما قبول می شود که عقیده ی توحیدی ما در میان باشد و ایمان آلوده به شرک روزه ای در حد خودش دارد با همان نتایج محدود، ولی اگر کسی در عمق جان خود به خدایی معتقد است که همه ی عالم منظر نمایش نور اوست با روزه داری این عقیده برایش فعلیت می یابد و آن توحیدی را که می طلبد، می یابد و خطاب به پروردگارش خواهد گفت:
ای آن که به جز تو نیست در هر دو جهان
برتر ز خیالی و مبرا زگمان
هر چند که عین هر نشانی لیکن
این است نشانت که تو را نیست نشان
با توجه به نکته ی فوق می توان گفت: روزه دار اصلی امام زمانg هستند که قلب مبارک شان توحید محض است و بقیه به اندازه ای كه به امام زمان شان نزدیك اند روزه دار می باشند. مثل این که «تر»یِ اصلی، مربوط به آب است، بقیه چیزها به اندازه ای كه با آب ارتباط دارند از تری و رطوبت بهره مند می شوند پس ما به اندازه ای كه اعمال مان در محضر امام زمانg است و به آن حضرت و مقام آسمانی آن حضرت نظر داریم، اعمالمان قبول است و این كه می فرمایند هر دوشنبه و پنج شنبه اعمال ما را در محضر امام می برند، به این معنا است که در هر دوشنبه و پنج شنبه پرده عقب می رود و هر کس می تواند اعمالش را در مقایسه با آن قلب موحدِ مطلقِ حیّ و حاضر، بازشناسی کند و بفهمد چه كاره است.
روزه دار اصلی، انسان كامل است و بقیه به اندازه ای كه به انسان كامل نزدیك اند روزه شان روزه است، هر کس با نزدیکی به امام زمانg به سرّ روزه دست می یابد، به خصوص اگر متوجه باشیم امام زمانg در قلب هرکس حیّ و حاضر است و هرکس می تواند با نور حضرت ارتباط پیدا کند و خود را ارزیابی نماید و ببیند چقدر به توحیدِ مجسّم نزدیک است.
این كلید را همه ی ما داریم که حقیقت هر عبادتی به سرّ و باطن آن است و نه به قالب آن. هركس به اندازه ای كه سرّ هر عبادت را بشناسد و از طریق رعایت ظاهر، با باطن آن ارتباط پیدا كند، آن عبادت را انجام داده است. حضرت ولی عصرg سرّ روزه را می دانند و با آن مرتبط هستند و از طرفی آن حضرت امام ما هستند و محل رجوع قلب ما به صورت کامل به اماممان است و خداوند جای او را در سِرّ ما قرار داده است. با توجه به این امر می توان گفت: «كسی كه از سرّ روزه بی خبر است، از روزه بی خبر است. و آن كه به امام خود نزدیك نیست به همان اندازه از سرّ روزه بی خبر خواهد بود».
وقتی انسان بخواهد با سرّ روزه آشنا شود، باطن خود را به میدان می آورد، همان باطنی که در حشر به میان می آید، از طرفی راه رسیدن به باطنِ هر عبادتی توجه کامل به توحید محض است، چون جایگاه هر عبادتی در توحید محض نمایان می شود، آن وقت است که انسان می فهمد سرّ روزه انصراف از هر چیزی است که او را از خدا غافل کند و نظر روزه دار به حضرت حق است و در نتیجه امامِ خود را که مظهر کامل توحید است می شناسد و به او با تمام وجود نظر می کند، این است معنی «حُبّ عَلِیّ عِبَادَة» که دوست داشتن علی(ع) را عبادت می داند.
قرآن می فرماید: «وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ»[201] ما برای عده ای جهت زندگی در بین مردم، نوری قرار دادیم. این ها در بین مردم نورافشانی می کنند، چون همه ی رفتارشان نور است. این ها همان صراط اند که باید پیدایشان کرد - هر چند از مو باریک تر و از شمشیر تیزترند- و رسول خداf در همین رابطه فرمودند: علی(ع) صراط مستقیم است. و فرمودند: «مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَ بَرَاءَةً مِنَ النِّفَاقِ وَ جَوَازاً عَلَى الصِّرَاطِ وَ أَمَاناً مِنَ الْعَذَاب ».[202] هرکس دوستدار علی(ع) باشد خداوند برای او دوری از آتش و دوری از نفاق و امکان عبور از صراط و امان از عذاب را مقرر می دارد.
وقتی انسان به اعمال عبادی با نظر به توحید نظر کرد متوجه باطن و سرّ آن اعمال می شود، در آن حال به خوبی می فهمد که مثلاً وضوگرفتن برای پاک شدن از آلودگی های باطنی است تا موانع بین او و خدا از بین برود. در همین رابطه است که امام باقر(ع) می فرمایند: «دروغ گفتن یا ظلم کردن یا سرودن اشعار باطل وضو را نقض می کند»[203] همچنان که در طرف مقابلِ آن، نماز موجب می شود تا آتش اعمال زشت را که هرکس بر پشت خود انباشته کرده خاموش کند[204] و انسان بتواند سیر توحیدی خود را ادامه دهد. ممکن است بفرمائید نظر به سرّ روزه و یا نظر به سرّ سایر عبادات مشکل است، آری اگر امام زمانg نداشتیم سخت بود ولی به اندازه ای كه در ذیل شخصیت امام عصرg با نظر به شخصیت و اهداف آن حضرت به او نزدیك شویم، روزه مان روزه می شود و شب قدرمان به ثمر می نشیند. شب قدر در قلب ماه رمضان یعنی از نیمه ی دوم به بعد است همان طور که قلب قرآن یعنی سوره ی «یس» از نصفه به بعد یعنی در جزء 23 قرآن است، کسی به قلب رمضان می رسد كه با پشت سرگذاشتن دوسوم ماه رمضان از ظاهر به باطن سیر کرده باشد و آماده ی نظر به قلب عالَم هستی یعنی باطنی ترین و سرّی ترین مخلوق هستی شده باشد.
سلطان قلب ها، قلبِ مبارک امام زمانg است. از آن جایی که اصل هرچیزی قلب آن است. اصل انسان، انسان كامل یعنی امام زمانg است، روزه ی ایشان اصل روزه ها است و با نظر به شخصیت ایشان و قرارگرفتن در ذیل شخصیت ایشان به روزه ی واقعی نزدیک می شویم و حال و هوای روزه داری به خود می گیریم. با توجه به حضور حضرت در هستی و با نظر به ایشان و اهداف آن حضرت، از پرتو وجودی شان برخوردار خواهیم شد. می پرسید چگونه می توانم روزه ام را در ذیل شخصیت ایشان قرار دهم؟ بدانید که هراندازه در وادی توحید قدم بردارید و شخصیت وحدانی امام را مدّ نظر قرار دهید، به آن حضرت نزدیك می شوید و به طور متقابل همان طور که قبلاً عرض شد به اندازه ای كه سعی بفرمائید روزه ای صحیح داشته باشید؛ به توحید نزدیك می شوید. زیرا توحید حقیقتی است که نسبت به سالک حالت تشکیکی و یا اجمالی و تفصیلی دارد، با توحیدِ خود به مقام انسان كامل نظر می اندازید و صورت تفصیلی آن را در حرکات و سکنات امامان می یابید و سپس از طریق آن ها متوجه حضرت حق می شوید زیرا آن ها آینه ی نمایش توحید الهی هستند. به ما دستور داده اند به آن ها محبت بورزیم، این محبت یک محبت عاطفیِ ساده نیست، بلکه نظر به انوار متعالیِ ساق عرش است که آن ها مظهر آن مرتبه هستند و به همین جهت محبت به آن ها موجب می شود تا بتوانیم بدون هیچ حجاب و واسطه ای به حق نظر کنیم. حضرت باقر(ع) می فرمایند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا یَكُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ یَنْظُرَ اللَّهُ إِلَیْهِ فَلْیَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ یَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه »[205] هرکس مایل است بین او و خدا حجابى نباشد تا او خدا را ببیند و خداوند او را مشاهده كند باید آل محمّدh را دوست بدارد و از دشمنانشان بیزار باشد و پیرو امامی از این خانواده گردد. اگر چنین بود او خدا را مى بیند و خدا نیز او را مى بیند. عرفا بر مبنایی که در این روایت مطرح می شود، موضوع «هویت ساریه» و یا «حقِّ مخلوقٌ بِه» را مطرح می کنند و روشن می نمایند خداوند خود را در آینه ی مخلوقات نمایانده و انسانِ موحّد از آینه ی مخلوقات به حضرت حق نظر می کند. آینه ی تمام نمای حق انسان های کامل اند.
همان طور که انسان کامل - که قلب عالم هستی است- یک حقیقت جامع است و همه ی اسماء الهی در قلب توحیدی او جمع شده و یکی است که حامل این همه کمال است و از این جهت توحید را نشان می دهد، شب قدر نیز چنین رتبه ای دارد که ظرفیت جمع انوار روح را یک جا دارد - انواری از حقیقت را که هزار ماه امکان دریافت و ظهور آن را ندارند- در راستای تحقق تفصیلِ بعد از اجمال حتماً مهدیg ظهور می کند و شب قدر به مطلع فجر می رسد، شب قدر شب است چون حقایق در آن شب در عین نزول، به صورت اجمال هستند همان طور که قرآن در شب قدر به صورت اجمال نزول کرد و آن اجمال در عرض بیست و سه سال به تفصیل در آمد.[206]
شب قدر، شبی است كه باید به فجر سالم برسد و توحید به معنی «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» تحقق یابد، كل زندگی یك شب است، برعکس قیامت که روز است؛ قرآن می گوید: «یومُ القیامة» ولی در مورد دنیا می گویند «وَ الَّیْلِ إذَا عَسْعَس»[207] سوگند به شبی که ناپایدار و «عَسْعَس» است، دائماً می رود. ولی در مورد صبح، حرفی از رفتن نزد، فرمود: «وَ الصُّبْحِ إذَا تَنَفَّس»[208] یعنی آنگاه كه صبح شروع می شود. چون دیگر شب تمام است، فقط روز است. كل زندگی یك شب است؛ اگر كسی توانست از این شب با جمع حقایق به صورت اجمال، به توحید برسد، در انتها که فجر محقق می شود با حقایق به شکل تفصیل روبه رو می گردد که همان بهشت است. بعضی ها به هیچ صبحی نمی رسند؛ دنیا آن ها را می رباید، در قیامت هم كه آن ها را می آورند با ظلمتِ زندگی در دنیا به قیامت می آیند چون در شب قدر ملائکه و روحی بر آن ها نازل نشد تا به توحید برسند، به توحید نظر نداشتند تا حقایق عالم غیب به صورت جامع در جان آن ها تجلی کند.
انسانی که در این شب به حقیقتِ صبح می رسد و آن شب برای او «سَلامٌ» است، امام زمانg می باشند، ایشان صاحب اصلی شب قدراند، چون حضرت در دنیا تحت تأثیر دنیا نیستند، آماده ی تجلی انوار ملائکه و روح می باشند و همچنان خود را در حالت پاكی و عصمت نگه می دارند. «حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» تا وقتی كه فجر طلوع کند و حقیقت هر چیز ظاهر گردد و نیز هر کس که در مسیر امام زمانg قرار گرفت به توحیدی می رسد که منور به صبح ظهور حقایق است.
رسول خداf از اصحاب شان پرسیدند: آیا بعد از من هم ماه رمضانی هست؟ عرض کردند: بله یا رسول الله. پرسیدند: با توجه به این که شب قدر در ماه رمضان است و در شب قدر قرآن نازل می شود، آن قرآن بر چه کسی نازل می شود؟[209] وقتی كل قرآن در شب قدر نازل می شود باید قلبی باشد كه ظرفیت كل قرآن را داشته باشد و چنین كسی همان حجت خدا است که در مقام عصمت قرار دارد. معصوم كسی است كه هیچ نقص عقلی و عملی ندارد تا استعداد کسب همه ی حقیقت قرآن را داشته باشد. من اگر - بر فرض - نصف قرآن را بگیرم هنوز ناقصم، پس معصوم نیستم. رسول خداf پرسیدند در شب قدر قرآن بر چه کسی نازل می شود؟ عرض کردند: خدا و رسول خداf داناترند. امیرالمؤمنین«روحی له الفدا» آن جا تشریف داشتند، پیامبر دست شان را بر روی سر حضرت علی(ع) گذاشتند و فرمودند: بعد از من بر ایشان و اولاد ایشان نازل می شود. فرمودند: «آمِنُوا بِلَیْلَةِ الْقَدْرِ فَإِنَّهُ یَنْزِلُ فِیهِ أَمْرُ السَّنَةِ وَ إِنَّ لِذَلِكَ وُلَاةً مِنْ بَعْدِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِه »[210] به شب قدر ایمان بیاورید كه در آن شب، كارهاى سال مقدر مى شود و همانا براى خلافتِ پس از من على بن ابى طالب و یازده تن از نسل او خواهند بود. در همین رابطه امیرالمؤمنین(ع) به ابن عباس فرمودند: «إِنَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ فِی كُلِ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ یَنْزِلُ فِی تِلْكَ اللَّیْلَةِ أَمْرُ السَّنَةِ وَ لِذَلِكَ الْأَمْرِ وُلَاةٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِf فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ مَنْ هُمْ قَالَ أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِی أَئِمَّةٌ مُحَدَّثُونَ»[211] همانا شب قدر در هر سالى هست و در آن شب امر آن سال فرود مى آید و براى آن امر بعد از رسول خداf سرپرستانى است. ابن عباس گفت: آن ها كیانند؟ فرمود: من هستم و یازده تن از فرزندان صلبى من كه امامان محدَّث باشند، یعنی کسانی که با عالم غیب مرتبط اند.
صاحب شب قدر امام زمانg هستند و شب قدر برای ایشان «سلام» است و ایشان زندگی را بدون هیچ نقصی به صبح می رسانند، برای این که ما نیز شب قدرِ زندگی را به سلامت به صبح برسانیم امامی معصوم نیاز داریم، بدون امام چنین سیری ممکن نیست، با نظر و توجه به امام و توسل به آن حضرت و اطاعت از او و امید به مدد آن حضرت، شب قدر به سلامت به طلوع فجر می رسد. خودِ امام عصر(ع) می فرمایند: «إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِكْرِكُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاء»[212] ما در رعایت حال شما كوتاهى نمى كنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم و اگر جز این بود از هر سو گرفتارى به شما رومى آورد و دشمنانتان، شما را از میان مى بردند. معلوم می شود از طرف امام هیچ گونه کوتاهی نیست ما باید خود را آماده کنیم. به ما خبرداده اند امام پشت ابرِ غیبت هم كه باشند نورشان به ما می رسد، ایشان بیشتر از آنچه ما آن حضرت را بخواهیم ما را می خواهند، ما هم كه رسیده ایم به این كه روزه ی بی امام، روزه نیست. زیرا قلب امام همه ی توحید است و هر قلبی به اندازه ای که از شرک فاصله دارد و به توحید نزدیک است، عباداتش مورد قبول است. پس فقط روزه امام اصل و امامِ روزه ها است، هر «جزئی» اگر به «كل» نرسد، نابود می شود، همان طور که رطوبت ها و نم ها به آب برمی گردند، روزه ی ما به اندازه ی نظرکردن به قلب امام زمانg روزه است؛ پس باید از امام بخواهیم که كمك كنند و قلم مبارک خود را بر لوح دل ما بنگارند. امام صاحب قلب اند و هرکس به اندازه ای که در اعمال خود حضور قلب داشت به قلب امام رجوع کرده است زیرا قلب، آینه ی اسم جامع الهی است، کافی است فعّال شود به گفته ی امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» «وقتی قلب الهی شد، همه چیز انسان الهی می شود»[213]
با توجه به نکاتی که عرض شد می خواستم دو نتیجه بگیریم: یكی این كه از روزه باید شدیداً نگهبانی كرد چون می توان از آن استفاده ها ی فراوان نمود، دوم این كه این نگهبانی به كمك نظر امام زمانg ممكن است، به کمک امامی که در مقام فعلیتِ همه ی ابعاد دین هستند، و نظر به چنین مقامی عقاید و اعمال ما را متعادل می کند و جهت می دهد. از چنین امامی تقاضای کمک می کنیم تا بتوانیم روزه ی خود را حفظ کنیم و به مقام متقین برسیم و با حضور قلب در اعمال، زمینه ی رجوع به امام فراهم می شود. آن وقت روشن می شود «روزه داری كه از همه چیز روزه گرفت، در هر فعل و صفت و ذات، حق را می یابد».
موحد یعنی کسی که توانسته است به درجه ای برسد که «کثرت را در وحدت و وحدت را در کثرت» بنگرد زیرا توحید مشاهده ی جمع است در عین تفصیل، و مشاهده تفصیل است در عین جمع، که همان تمیز حق است از خلق و فانی نمودن خلق است در حق و همه ی عالم را در حیطه ی علم خدا دانستن و تصدیق این آیه شریفه که فرمود: «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلاّ یَعْلَمُها»[214] هیچ برگی فرو نمی افتد مگر این که خداوند به آن علم دارد و در حیطه ی اختیار او است. اگر فعلی در عالم واقع شود و اگر صفتی ظهور کند همه و همه آینه ی نمایش انوار و اسماء الهی هستند. انبیاءh می خواهند از طریق عبادات الهی ما را موحد کنند تا جز حق را نبینیم. خدا هم در بسیاری امور نشان مان می دهد كه ببینیم همه ی کارها به دست اوست. ملاحظه کرده اید چگونه به همه ی افراد امید داشتیم و کارمان حل نشد و بر خلاف همه ی كسانی كه به آن ها امیدوار بودیم، خداوند مسأله ی ما را حل كرد، پس او را باید دید. حیف كه باز یادمان می رود و از زیباترین عقیده که همان توحید است و قرآن برای آن نازل شده، محروم می شویم. اگر شیطان همین توحید را از ما بگیرد همه چیز را از ما گرفته است و با بسته شدن شیطان در ماه رمضان إن شاءالله به مرور با روزه به جایی می رسیم كه همه چیز را از خدا می دانیم، یا به عبارت دیگر در ضیافت الهی به جایی می رسیم كه خدا خود را به ما می دهد.
این روایت را در ماه رمضان فراموش نفرمائید و امیدوارانه کار را دنبال کنید كه حضرت حق فرمود: «برای هر نیكی ده برابر تا هفتصد برابرِ آن پاداش است مگر روزه، كه آن برای من است و من پاداش آن هستم.»[215] به وعده ی الهی امید داشته باشید و معنی ضیافت الهی هم به همین معنی است.
وقتی انسان علاوه بر انجام واجبات و ترك محرمات در حدّ توان خود، از آنچه مباح است و ضروری نیست اجتناب كند و برای نیل به جوار حق و رضوان او از آنها دوری جوید و به خواسته های مجاز و مباح خود نیز جواب ردّ دهد و قلب خویش را از یاد اغیار باز دارد و با تمام وجودش در طلب مقصود باشد، در حقیقت خود را كنار می زند و خود را نادیده می گیرد و خداوند را به صحنه می آورد و این معنی توحیدی است که قرآن برای تحقق آن نازل شده است و پیامبران و امامانh شخصیت های فعلیت یافته در این توحید هستند.
در مقام کنارگذاشتن خود و به صحنه آوردن حق است كه انسان در باطنِ امر به جوار قدس ربوبی راه می یابد و لایق جوار او می گردد و در جوار او قرار می گیرد و از افاضات او بهره مند گشته و از طعام و شراب پاكِ ربوبی محظوظ می شود و به واقع در ضیافت الهی قرار می گیرد و اگر پرده ها كنار رود این ضیافت ربوبی برایش مشهود می شود و می فهمد در اثر روزه و در اثر قرارگرفتن در ماه میهمانی خدا، چگونه خداوند انوار خاص خودش را به میهمانش داده است.
برای این كه بحث به انتهای خوبی برسد و این سؤالِ عزیزان هم كه بالاخره اگر بخواهیم از طریق روزه به رؤیت حق نایل شویم، چه باید بكنیم، جواب داده شود؛ به این کلام متذکر می شوم که حضرت حق می فرماید: «مَنْ طَلَبَنی وَجَدَنی، وَ مَنْ وَجَدَنی عَرَفَنی، وَ مَنْ عَرَفَنی أحَبَّنی، وَ مَنْ أحَبَّنی عَشَقَنی، وَ مَنْ عَشَقَنی قَتَلْتُهُ، وَ مَنْ قَتَلْتُهُ فَعَلَیَّ دِیَتُهُ، وَ أنا دِیَتُهُ» کسی که مرا طلب کرد می یابدم و آن کس که مرا یافت می شناسدم و آن کس که مرا شناخت دوستدارم می شود و آن کس که دوستدارم شد، عاشقم می گردد و آن کس را که عاشقم شد می کشم و هرکس را که کشتم دیه ی او بر من است و خودم دیه ی او هستم. حرف روی نکته ی آخر است که می فرماید خودم دیه ی او می شوم یعنی خودم را به او می دهم.
ممکن است هنوز این سؤال باقی باشد که چطور دامن امام زمان مان را بگیریم؟! خداوند در سخن فوق می فرماید: كافی است تو خدا را مطلوب خود قرار دهی و بخواهی او را پیدا کنی، او را می یابی و این یک قاعده است که اگر نفس ناطقه، حقایق قدسی را مطلوب خود را قرار داد، به جهت وسعتی که نفس دارد، آن حقایق را می یابد[216] و نه تنها حقایق را می یابد و جایگاه قدسی آن ها را می شناسد، بلکه چون با عالی ترین مرتبه ی وجود روبه رو شده به آن ها علاقمند می شود. زیرا این طور نیست که شناخت حقایق قدسی مثل شناخت های حصولی باشد که انسان تحت تأثیر انوار آن ها قرار نگیرد، وقتی انسان از نور حقایق قدسی چشید با تمام وجود دل به آن ها می بندد و عاشق آن ها می شود و دیگر خودی برای خود نمی خواهد و تماماً خود را در مقابل نظر به آن ها فراموش می کند و می سوزاند. این که فرمود: «قَتَلْتُهُ» او را از خودش خلاص می كنم، خداوند او را از نفس امّاره اش می گیرد و به خودِ حضرت حق مشغول می كند. همان چیزی که حافظ از خدا طلب می کند و از او می خواهدکه:
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوخته گان را تو بگو باد ببر
خداوند سالکِ طالب را به جایی می رساند که او دیگر جز به خدا نظر ندارد، چون خودش سوخته است و این است معنی آن که فرمود خودم را دیه ی او قرار می دهم و خدا سرمایه ی قلب و جان او می شود. عمده آن است که انتظار خود را از روزه داری ماه رمضان تصحیح کنیم و راه رسیدن به مقصد را نیز به کار گیریم و قلب را همواره در صحنه داشته باشیم. گفت:
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق پرده ای
نباید بپرسی چطور به امام زمانg برسم و از طریق آن حضرت روزه بگیرم كه موجب رؤیت شود. همه ی این كارها با «طلب» و «تمنا» محقق می شود.
این فراز از آخر دعای ابوحمزه ی ثمالی راهنمای ماست که اظهار می دارید: «...حَبِّبْ اِلَیَّ لِقائِكَ وَ اَحْبِبْ لِقائِی وَاجْعَلْ لی فی لِقائِكَ الرّاحَهَ وَالْفَرَجَ وَالْكَرامَهَ» خدایا لقاء و رؤیت خودت را برایم دوست داشتنی بگردان و تو نیز ملاقات مرا محبوب خود بدار و رؤیت خودت را برای من زمینه ی راحتی و گشایش و كرامت قرار ده
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
منابع
قرآن
نهج البلاغه
بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی«رحمه الله علیه»
الکافی، ابی جعفر محمدبن یعقوب کلینی«رحمه الله علیه»
صحیفه ی سجادیّه
مفاتیح الجنان
نهج الفصاحه
اسفار اربعه، ملاصدرا«رحمه الله علیه»
فصوص الحکم، محی الدین بن عربی
سرّالصلوه معراج السالكین و صلوه العارفین، امام خمینی«رضوان الله علیه»
مصباح الهدایه الی الخلافه و والولایة، امام خمینی«رضوان الله علیه»
شرح دعای سحر، امام خمینی«رضوان الله علیه»
آداب الصلواة، امام خمینی«رضوان الله علیه»
چهل حدیث، امام خمینی«رضوان الله علیه»»
تفسیر سوره ی حمد، امام خمینی«رضوان الله علیه»
صحیفه ی امام خمینی«رضوان الله علیه»
تفسیر المیزان، علامه طباطبایی«رحمه الله علیه»
کلیات شمس تبریزی، مولانا جلال الدین محمد بلخی
دیوان حافظ، شمس الدین محمد شیرازی
مثنوی معنوی، مولانا محمد بلخی
احیاء علوم الدین، ابوحامد غزالی
سلسله مباحث امام شناسی، آیت الله حسینی تهرانی
تحف العقول، ابومحمدحسن، حرانی، معروف به ابن شعبه
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای
ارشادالقلوب دیلمی
معانی الاخبار، شیخ صدوق
مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنینu، حافظ برسى
اعیان الشیعه، سید محسن امین عاملی
حلیه الاولیاء، ابونعیم، احمد بن عبدالله
الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد
غرر الحكم و درر الكلم
إقبال الأعمال، سید بن طاووس
الغدیر، علامه ی امینی
الخصال، شیخ صدوق
الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد بن على طبرسى
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، محمد بن الحسن طوسى
أمالی، صدوق
كنزالعمال، علاءالدین علی بن حسام معروف به متقی هندی
البرهان فی تفسیر القرآن، محدث بحرانی
كتاب الغیبة، شیخ طوسی
مستدرك الوسائل، حاج میرزا حسین نوری، مشهور به محدث نوری
بلد الامین، کفعمی
عیون أخبار الرضاu، شیخ صدوق
جامع الأسرار، سید حیدر آملی
مجموعه آثار، شهید مطهری
المراقبات، آیت الله ملکی تبریزی
الشهاب الاخبار، قاضی قضاعی
جامع السعادات، المولى محمد مهدی النراقی
مصباح الشریعة،ترجمه عبد الرزاق گیلانى
مستدرك الوسائل، حاج میرزا حسین نوری، مشهور به محدث نوری
محجه البیضاء، فیض کاشانی
جامع الأخبار، تاج الدین شعیرى
حکمت عبادات،آیت الله جوادی آملی
معراج السعاده، ملا احمد نراقى
عده الداعی و نجاح الساعی، ابن فهد حلى
علل الشرائع، شیخ صدوق
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق
مشكاه الأنوار فی غرر الأخبار، فضل بن حسن حفید شیخ طبرسى
كشف الغمه فی معرفه الأئمة، ابوالحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح اربلی
معانی الأخبار، شیخ صدوق
تحریر المواعظ العددیه، علی مشکینی
بصائرالدرجات، ابوجعفر محمد بن حسن بن فرخ صفار قمی
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده
· معرفت النفس و الحشر (ترجمه و تنقیح اسفار جلد 8 و 9)
· گزینش تكنولوژی از دریچه بینش توحیدی
· علل تزلزل تمدن غرب
· آشتی با خدا ازطریق آشتی باخود راستین
· جوان و انتخاب بزرگ
· ده نكته از معرفت نفس
· كربلا، مبارزه با پوچی ها (جلد 1و2)
· زیارت عاشورا، اتحادی روحانی با امام حسینu
· فرزندم این چنین باید بود (شرح نامه حضرت علی به امام حسن«علیهما السلام»، نهج البلاغه، نامه 31)
· فلسفه حضور تاریخی حضرت حجتg
· مبانی معرفتی مهدویت
· مقام لیله القدری فاطمهi
· از برهان تا عرفان (شرح برهان صدیقین و حركت جوهری)
· جایگاه رزق انسان در هستی
· زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان
· فرهنگ مدرنیته و توهّم
· دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی
· معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی
· بصیرت حضرت فاطمهi
· جایگاه و معنی واسطه فیض
· آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود
· صلوات بر پیامبرf؛عامل قدسی شدن روح
· عوامل ورود به عالم بقیت اللهی
· اسماء حسنا، دریچه های نظر به حق
· امام خمینی و خودآگاهی تاریخی
· امام و امامت در تکوین و تشریع
· امام و مقام تعلیم به ملائکه
· خویشتن پنهان
· جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم
· مبانی نظری و عملی حب اهل بیتh
· ادب خیال، عقل و قلب
· عالم انسان دینی
· جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر در عالم
· هدف حیات زمینی آدم
· زن، آن گونه كه باید باشد
· خطر مادی شدن دین
· چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی
· هنر مردن
· راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
· تمدن زایی شیعه
· حقیقت نوری اهل البیت
· بصیرت و انتظار فرج
· آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی
· سلوک ذیل شخصیت امام خمینی