+
-
بسم الله الرحمن الرحیم

مقام لیله القدری حضرت فاطمه سلام الله علیه (ویرایش جدید)

فهرست مقام لیله القدری حضرت فاطمه سلام الله علیه (ویرایش جدید)


مقدمه

باسمه تعالی

1- كتابی كه در پیش رو دارید سلسله مباحث استاد طاهرزاده در رابطه با وجه باطنی و مقام قدسی حضرت زهراi است. سخنران محترم با توجه به متون روایی و وقایع تاریخی ما را دعوت می كند تا از دو وجه به حضرت زهراi نظر افكنیم. یك وجه نظر به حقیقت باطنی آن حضرت است و روایات دقیقی كه این بُعد از ابعاد حضرت را معرفی می كنند و دیگر وجه نظر به نقش تاریخی حضرتi است که پس از رحلت پیامبرf ظهور کرد و حضرت زهراi مانع شدند که اسلام در ادامه ی خود گرفتار بن بست شود.

2- سخنران محترم جهت تأمل و توجه به نقش تاریخی حضرت زهراi، ما را به كتاب «بصیرت حضرت زهراi» و شرح خطبه ی آن حضرت در مسجد مدینه رجوع می دهند. حضرت زهراi در مسجد مدینه در آن خطبه ی تاریخی، نهضتی را شروع كردند که همچنان ادامه دارد و در پرتو آن نهضت است که اسلام حقیقی به فراموشی سپرده نمی شود و امروز مرز اسلام ناب از اسلام آمریکایی جدا می شود. این وجه از شخصیت تاریخی زهرای مرضیهi در کتاب مذکور مورد تحلیل قرار می گیرد. ولی استاد طاهرزاده معتقد است تا حقیقت باطنی و نوری حضرت زهراi درست شناخته نشود معنی و جایگاه نقش تاریخی آن حضرت نیز درست تحلیل نخواهد شد و آن چه فاطمه زهراi را فاطمه كرده است، حقیقت باطنی آن حضرت است و با شناخت آن حقیقت، انسان وارد معارفی بسیار گرانقدر می شود كه امثال افلاطون با طرح «مُثُل» و فارابی با طرح «عقل فَعّال» به دنبال شناخت آن حقیقت بودند و به عبارتی می توان گفت: آن كاری كه حكیمان با روش عقلی آرزوی انجام آن را داشتند، پیامبران از طریق وَحی عملی كردند. حضرت فاطمهi از جهت بُعد باطنی یكی از آن حقایق قدسی است كه ارتباط با بُعد باطنی آن حضرت موجب رسیدن به بصیرت هایی بس بزرگ در عالم معنا خواهد شد و در این كتاب طیّ مباحثی سعی شده تا این بُعدِ اخیر مورد توجه خوانندگان عزیز قرار گیرد.

3- سخنران محترم در دو فصل از این کتاب یعنی «حقیقت نوری فاطمهi» و «مقام لیله القدری فاطمهi» سعی دارد با دقت به روایاتی که به مقام قدسی حضرت زهرای مرضیهi نظر دارند جایگاه آن حضرت را در عالمِ معنا بنمایاند و روشن كند معنی چنین روایاتی چیست و سپس در بحث «فاطمهi؛ رازی پیدا و ناپیدا» به كمك مباحث قبلی می خواهد راه ارتباط با چنین رازی را بگشاید و روشن كند ارتباط با رازها و حقایق عالَم، آداب خاص خود را دارد و اگر برای استفاده از آن آداب تلاش لازم را ننماییم، معلوم نیست در عین ارادت به آن ذات مقدس بهره ی لازم را از وجود نوری آن حضرت ببریم.

4- در روایات آمده است که خداوند سرّی را در نزد حضرت زهرای مرضیهi به ودیعت نهاده که تنها با نگاه رازبین می توان به آن مقام نظر کرد، در این راستا اهل البیتh برای تقویت این نگاه، در روایات این موضوع را برای ما تفصیل داده اند. مولف محترم در کتابهای «حقیقت نوری اهل البیتh»، «امام و مقام تعلیم به ملائکه» و «امام و امامت در تکوین و تشریع» با توجه به این نوع روایات خواسته اند ما را در آن امر کمک کنند هرچند سرّ در مقام سرّ بودنش همواره باقی است. بر این اساس پیشنهاد می شود برای تکمیل و تفصیل مباحث فوق به کتابهای مذکور مراجعه شود.

امید است توجه به حضرت فاطمهi از منظری كه در این کتاب مطرح شده، فتح بابی گردد كه ما را در شناخت حقیقت ذوات مقدس معصومینh چند گامی جلو ببرد. إن شاءالله

گروه فرهنگی المیزان



مقدمه ی مؤلف

باسمه تعالی

1- میراثی که وجود مقدس زهرای مرضیهi در متن تاریخ اسلام بر جای گذاردند بسی ظریف تر از آن است که با عقل حسابگر و اندیشه های معمولی بتوان آن را درک کرد، وجود قدسی حضرت زهراi به تعبیر رسول خداf حوریه ای است که در صورت انسانی ظاهر شده و حقیقتاً آنچنان جنبه ی آسمانی او بر جنبه ی زمینی او غلبه دارد که هرگز نمی توان با اندیشه های عادت کرده به زمین او را درک کرد.

2- حضرت زهرای مرضیهi نحوه ای از حضور و ظهور در جهان اسلام دارند که بیشتر به حضور اسرار می ماند به طوری که اگر نتوان او را شناخت هیچ سرّی از اسرار نبوت و امامت شناخته نمی شود و در همین رابطه حضرت صادق(ع) فرمودند: «إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[1] او را از آن جهت فاطمه نامیدند که خلق از معرفت به او بازداشته شده اند.

3- همچنان که هیچ دینی نمی تواند بدون یک سنت عقلیِ فعّال بقایی داشته باشد و شکوفا شود، هیچ دینی بدون معانی عمیق رمزی و رازآمیز نمی تواند خلوت مؤمنین با خدا را معنا ببخشد و راه بشر را به نجوای درونی اش با خدا بگشاید و زهرای مرضیهi جنبه ی رازآمیز دین پدرش حضرت محمدf است و از این جهت فاطمهi اُمّ ابیها است. و نه تنها طبیب جان رسول خداf است که پیامی است در جان کسانی که به دنبال ندای رستگاری باطنی هستند برای سیر به سوی حقایق بیکرانه ی متعالی.

4- وجود قدسی زهرای مرضیهi نشان داد چگونه عده ای در کنار پیامبر خداf هیچ بهره ا ی از اسلام نبرده اند و تنها با اسلامی قالبی زندگی می کنند که هیچ قلبی ندارد، قالبی از دین که مسلمانان را در افقی تیره و مبهم و مه آلود و بی مقصد متوقف می کند یعنی با غفلت از امام معصوم به زودی عهد خود را نه تنها با پیامبر خداf که با اصل اسلام فراموش می کنند و این معجزه ی وجود حضرت زهراi در تاریخ بعد از رحلت رسول خداf بود و سرمایه ای برای همیشه ی تاریخ.

5- در هیچ دوره ای به این اندازه که ما در آن هستیم ماشین های شتابناک و زندگیِ بیرون از معنویت، گلوی بشر را فشار نداده و به همین جهت در هیچ دوره ای به اندازه ی دوره ی ما روشن نیست که چقدر انسان به اسلامی نیاز دارد که فاطمهi نیز باید پاره و بضعه ای از آن باشد و به همین جهت ضرورت شناخت ابعاد قدسی زهرای مرضیهi امروز بیش از پیش به چشم می خورد.

6- وقتی بشر قبله ی قدسی خود را از دست داد و با مجسمه ی پاکی و طهارت بیگانه شد، شرم و حیاء را فرو می گذارد و در نتیجه حرمت و حریم عفت و عصمت شکسته می شود و اگر شیعه بر فاطمهi تأکید دارد به جهت آن است که می داند تنها وقتی حیاء و شرم در جامعه می ماند که نمود اصلی طهارت یعنی فاطمهi در میان باشد، تا شرمِ آگاهی و حیاء جامعه را از بی بند و باری نجات دهد.

7- مسلَّم دین اسلام، مردم را به خدا بازگشت می دهد تا سعادت مند شوند ولی آنچه سعادت حقیقی مسلمانان را تأمین می کند تنها بازگشت به خدا نیست، بلکه چگونگی بازگشت به خدا است و اسلام فاطمی، اسلامی است که ما را به دینی می رساند که باطن و ظاهر در آن جمع است، این است آن اسلامی که حرف های بسیاری برای سالکان کوی دوست دارد و برای حقایق باطنی عالم اهمیت بیشتری قائل است و منشاء آن نوع زندگی است که خدا و رسولش اراده کرده اند.

8- سعی بنده در این مباحث آن بوده که چشم ها را متوجه چیزی کنم که مسلّم به حسّ نمی آید و عقل جزوی از درک آن عاجز است، حضور فاطمهi در اسلام بیشتر شبیه یک سنت است تا یک حادثه و روحی است که بر کالبد اسلام و نبوت دمیده شده تا این کالبد به صورت رمزآلود زنده بماند و زندگی ببخشد و از آن جایی که بسیاری از مردم نمی توانند ماورائ حادثه ها به سنت های الهی که روح حادثه ها است نظر کنند، در نظر به نور زهرای مرضیهi به مشکل افتاده اند. امید است توانسته باشم بفهمانم چه چیزی را از فاطمهi نمی دانیم و نمی بینیم.

طاهرزاده




[1] - بحارالأنوار، ج 43، ص 65.

جلسه ی اول حقیقت نوری فاطمهi

بسم الله الرحمن الرحیم

«السَّلَامُ عَلَیْكِ یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِی خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَكِ وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صَابِرَة»[2]

سلام بر فاطمهi، آن حقیقتی كه قبل از خلقتِ زمینی اش، پروردگارش او را برای كاری بس عظیم امتحان كرد و آن حقیقتِ نوریّه ی غیبیّه به خوبی نسبت به آن امتحان صابر بود و نشان داد از عهده ی آن برخواهد آمد.

و سلام بر فاطمه زهرایی كه حقیقت نوریّه اش شهره ی آسمان غیب است و هركس به آن حقیقت نوری توسل جوید، به گوهر گرانمایه ای دست یافته است.

آن چه در این جلسه به لطف خداوند می خواهیم مورد توجّه عزیزان قرار دهیم، مجموعه روایت های نوریه در مورد حضرت فاطمهi است، روایاتی كه خبر از اسرار بزرگی در عالم خلقت می دهند. اگر خداوند كمك كند و مقصد این روایات تا حدّی برای ما مشخص شود، آن وقت توصیه ی ائمه ی معصومینh كه به ما می فرمایند در سخنان و حقیقت ما تدبّر كنید، تا حدّی عملی شده است. همچنان كه فرموده اند: برای شناختن ما و معارف ما باید تفقّه نمایید، یعنی از سطحی دیدن سیره و سخنان آن ها، دوری گزینیم.

از جمله روایاتی که قابل تفقّه بسیار است، روایت های مربوط به حقیقت نوری حضرت فاطمهi است كه اگر بر روی آن ها دقّت شود، معارف عظیم و عمیقی در امر الهیات، نصیب انسان می کند. شما نیز سعی بفرمایید بر روی این چند روایتی كه بناست خدمتتان عرضه شود، با حوصله تدبّر كنید تا إن شاء الله تفكری بالاتر از معرفت های مردم معمولی نصیبتان گردد. جامعه ای که تحت فرهنگ سطحی و حسیّ مدرنیته باشد از چیزهایی فرار می كند كه باید سخت به آن ها روی آورد، شما مواظب باشید این طور نباشید تا خداوند شما را میهمان حقایق ملکوتی خود نماید.




[2] - ابن طاووس، على بن موسى ، جمال الأسبوع، ص 32.

مقام نوری فاطمهi، تجرّدی فوق مجرّدات آسمانی

سُدَیر صیرفی از امام صادق(ع) و آن حضرت از پدران بزرگوارشh نقل می كند كه رسول خداf فرمودند:

«خُلِقَ نُورُ فاطِمَةi قَبْلَ اَنْ یُخْلَقَ الْأَرْضُ وَ السَّماء، فَقالَ بَعْضُ النّاسِ: یا نَبِیَّ الله! فَلَیْستْ هِیَ اِنْسِیَّةٌ؟ قال: فاطِمَةُ حَوْراءُ الْإِنْسِیَّةُ، قالُوا: یا نَبِیَّ اللهُ! وَ كَیْفَ هِیَ حَوْراءُ اِنْسِیَّة؟ قالَ: خَلَقَهَا اللهُ-عَزّ وَجَلّ- مِنْ نُورِهِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ آدَم، اِذْ كانَتِ الْاَرْوَاحَ، فَلَّمَا خَلَقَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ عُرِضَتْ عَلَی آدَمَ قیلَ: یا نَبِیَّ الله! وَ اَیْنَ كانَتْ فاطِمَةُ؟ قالَ: كانَتْ فی حُقَّةٍ تَحْتَ ساقِ الْعَرْش، قالُوا: یا نَبِیَّ اللهُ! فًما كانَ طَعامُها؟ قالَ: اَلتَّسبیحُ وَ التَّقْدیسُ وَ التَّهْلیلُ وَ التَّحْمیدُ».[3]

رسول خداf فرمودند: نور فاطمهi پیش از خلقت زمین و آسمان آفریده شده. بعضی از حاضران پرسیدند: مگر او انسان نیست؟ حضرت فرمودند: فاطمهi حوریه ای انسان گونه است. حاضران سؤال كردند: چگونه او حوریه ای انسان گونه است؟ حضرت فرمودند: خداوند - عزّ و جلّ- پیش از آن كه آدم را بیافریند، فاطمه را از نور خود آفرید، آن هنگام كه تنها ارواح بودند و چون خداوند - عزّ و جلّ- آدم را آفرید فاطمه را به او عرضه نمود. سؤال كردند: فاطمه در آن هنگام كجا بود؟ فرمودند: در حُقّه و جایگاهی در زیر ساقه ی عرش. پرسیدند ای پیامبر خدا! غذای او چه بود؟ فرمودند: غذای او «تسبیح» و «تقدیس» و «تهلیل» یعنی لااله الاالله و «حمد و ثنای الهی» بود.

برای روشن شدن این حدیثِ كلیدی، باید نكاتی را در نظر داشته باشید، از محتوای حدیث معلوم می شود پیامبراكرمf این حدیث را برای كسانی فرموده اند كه اهل درك حقایق غیبی بوده اند، و این نكته از سؤال كردن آن ها نیز مشخص است.

این یك قاعده است كه تقدّم وجودی هر مخلوقی در خلقت، نشانه ی شدّت وجودی آن مخلوق است و خبر از آن می دهد كه آن موجود از درجه ی وجودی بالاتری برخوردار است. از این رو وقتی حضرتf می فرمایند: نور فاطمهi قبل از خلقتِ زمین و آسمان واقع شده است، متوجّه می شویم كه اوّلاً: درجه ی وجودی آن حضرت از آسمان ها و زمین بالاتر است و از آن جایی که اوّلیت و قبلیّتِ در خلقت، اوّلیت و قبلیّت زمانی نیست پس تقدّم وجودی حضرت نسبت به آسمان ها و زمین تقدم رتبی و بالشَّرف است. ثانیاً: از آن جهت که درجه ی وجودی آن حضرت از آسمان ها و زمین بالاتر و شدیدتر است، حضرت زهراi بر آسمان ها و زمین تأثیر می گذارند، زیرا هر موجودی که در درجه ی وجودی بالاتری نسبت به مراتب پایین تر باشد، مراتب پائین تر تماماً در احاطه و تحت تأثیر او هستند. ثالثاً: این روایت خبر می دهد که شدّت نورانیت حضرت فاطمهi حتّی نسبت به ملائكه بیشتر است، چون رسول خداf می فرمایند: خلقت حضرت زهراi بر خلقت آسمان ها و زمین تقدّم داشته است و آسمان در این گونه روایات به معنای مرتبه ای است که ملائکه در آن قرار دارند و زهرای مرضیهi از این مرتبه بالاتر است به تقدم وجودی.




[3] - شیخ صدوق، معانی الاخبار، انتشارات جامعه ی مدرسین، ص 396.

تأثیر وجودی حضرت زهراi در هستی

همان طور كه عرض شد این روایت با طرح تَقَدُّم وجودی آن حضرت از آسمان ها و زمین، خبر از شدّت درجه ی وجودی آن حضرت می دهد، مثل آن که می گوئیم اولین مخلوق به عنوان تَقَدُّم در خلقت، کامل ترین مخلوق است و رسول خداf جهت تذکر به چنین حقیقتی فرمودند: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی»[4] اولین چیزی که خداوند خلق کرد نور من بود. و از آن جایی كه هر اندازه درجه ی وجودی موجودی شدیدتر باشد، شدت حضور و تأثیر او در عالم بیشتر است، نتیجه می گیریم كه حضور و تأثیر حضرت زهراءi در عالم شدیدتر از حضور ملائكه است و نه تنها تکویناً نور زهرای مرضیهi در زمین و آسمان ها حاضر و نافذ است، حتی اگر کسی رابطه ی تشریعی با آن حضرت برقرار کند و متوسل به نور آن حضرت بگردد از الطاف خاص آن حضرت برخوردار می شود و این چیزی است که شما در سیره ی بعضی از علماء و عارفان ملاحظه می کنید که با معرفت به مقام نوری حضرت و توسل به آن حضرت چه مراتب ارزشمندی را یافته اند.

همان طور که درجه ی وجودی نفس ناطقه ی انسان از جسم و بدن انسان بالاتر است و بر این اساس بر تمام جسم او احاطه دارد و نه تنها در جسم خود حضور همه جانبه دارد بلکه می تواند در هر قسمت از جسم خود که بخواهد تأثیر خاص بگذارد و مثلاً دست خود را بالا ببرد. خداوند كه در مقام وجود مطلق است و دارای حضور مطلق است در تمام مراتب هستی حاضر است و از این جهت از خود انسان به انسان نزدیک تر است و قرآن در این رابطه می فرماید: «اِنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمرءِ وَ قَلْبِهِ»؛[5] یعنی خداوند بین خود انسان و قلب اوست، و این به معنی نزدیكی خدا است به انسان، حتّی نزدیك تر از خود انسان به خودش. حال در نظر بگیرید وقتی حضرت زهراi در آن درجه ی وجودی هستند كه از همه ی ملائكه بالاترند، چه نحوه حضور و تأثیر و احاطه ای بر آسمان ها و زمین دارند و چگونه اولیاء الهی می توانند با توسل به آن حضرت از بهره های مخصوص به آن حضرت برخوردار شوند.

هنگامی كه پیامبر خداf از چنین حقیقت قدسیه ی غیبیه ای برای حضرت فاطمهi خبر می دهد، معارف فراوانی را در اختیار بشر می گذارد و ما را به این نتیجه می رساند كه اولاً؛ چنین انسانی در عالم هست كه درجه ی وجودی او از زمین و آسمان ها بالاتر است. ثانیاً؛ می توانند قطب جان اولیاء الهی باشند و به عنوان حوریه ای انسان گونه، راه اتصال به عالم قدس را در مقابل ما بگشایند و ما را به نور پروردگارمان متصل نمایند، زیرا رسول خداf فرمودند: خداوند زهراi را از نور خود آفرید. وقتی هنوز آدم خلق نشده بود و فقط روح ها در عالم موجودیت داشتند و وقتی آدم به عنوان اولین موجودی که صورت جسمانی به خود گرفت، خلق شد زهرای مرضیه به آدم عرضه شد تا آدم بستر ظهور نور زهرای مرضیه در بستر تاریخ باشد و حوریه ای انسان گونه حالت جسمانی به خود بگیرد و اگر آدم خلق نمی شد همواره زهرای مرضیهi در مقام نوری و عرشی خود باقی می ماند.

بعد از این كه مشخص شد زهراi چه مقامی دارد و برای چه هدفی خلق شده، به زنان و مردان می فرمایند رابطه تان را با آن وجود مقدس محکم كنید تا از انوار وجودی او بهره گیرید، به زهرایی نظر کنید که از آسمان معنویت به زمین آمده تا شما را در جامعیت بین عرش تا فرش قرار دهد، او سیاستمداری تماماً قدسی و حوریه ای اِنسی است.




[4] - بحارالانوار، ج 25، ص 22.
[5] - سوره ی انفال، آیه ی 24.

فاطمهi و اتّصال دائمی به بهشت

پیامبراكرمf مخاطبان خود را متوجه مقام نوری حضرت فاطمهi فرمودند که در آن مقام قبل از خلقت آدم و وقتی در عالم تماماً روح ها حاضر بودند، خداوند او را از نور خود آفرید. اصحاب سؤال كردند: ای پیامبر خدا! آیا او از جنس بشر نیست؟ چون اصحاب متوجّه بودند كه اگر موجودی فوق زمین و آسمان ها باشد، باید از نوع انسان نباشد، زیرا لازمه ی وجود انسان، وجود زمین و آسمان است، پیامبر خداf آنچه را اصحاب فکر کرده بودند نفی نکردند ولی با طرح یك نكته ی دقیق حقیقت بزرگی را در مقابل اهل اندیشه گشودند و جواب دادند: «فاطِمَةُ حَوْراءُ الْإِنْسِیَّةُ»؛ یعنی فاطمهi در مقام خود یك جنبه ی حورایی و بهشتی و یك جنبه ی انسانی و زمینی دارد و این غیر از آن است که هر انسانی به طور تکوینی دارای یک نفس و یک بدن است. فاطمهi شخصیتی است خاص که این دو جنبه ی آسمانی و زمینی یعنی جنبه ی فرشته بودن و انسان بودن را در خود جمع نموده و هرکس بتواند به آن مقام نظر کند تحت تأثیر انوار آن حضرت، منوّر به جنبه ی فرشته بودنِ حضرت می شود.

یك وقت شما در اثر عبادت و معارف الهی، جنبه ای از وجود خود را تا آن حد متعالی می كنید كه پس از جدایی از بدن به سوی بهشت سیر نمائید و در بهشت جای گیرید، یعنی مقام شما از ابتدا بهشتی نبود، بلكه به كمك شریعت الهی، نَفْسِ خود را بهشتی كردید، ولی طبق این روایت، فاطمهi وجهی دارد كه آن وجه از سنخ بهشت و بالاتر از بهشت است و در عین داشتن آن وجه، در زمین زندگی می كند و لذا همواره حالات اتّصال به بهشت و بالاتر از بهشت در او هست، این وجه را وجه حورایی حضرت زهراi می گویند و انسان ها با دقّت در حركات و سكنات و سخنان فاطمهi می توانند با آن جنبه ی حورایی حضرت یعنی با بهشت ارتباط پیدا كنند.

با دقت در این که رسول خداf فرمودند: «فاطِمَةُ حَوْراءُ الْإِنْسِیَّةُ» است، به عنوان حوریه ای اِنسی، وسعتش از آسمان تا زمین و از زمین تا آسمان است. پیامبر خداf با توجه به این نکته مخاطبان خود را متوجه كردند که زهرای مرضیهi یک شخصیت آسمانی است که تا زمین نازل شده و ما وظیفه داریم چنین حقیقتی را در معارف خود مورد توجه قرار دهیم و بر این مبنا نظریه پردازی نمائیم. وقتی ما متوجّه وجود چنین موجودی در عالم شدیم، جایگاه رسول خداf و ائمه معصومینh را نیز خواهیم شناخت و می فهمیم چهارده معصومh انسان هایی اند با باطنی خاص و همراه با تجلیاتی که از عالم قدس و معنا به بشریت ارزانی می دارند.

چهارده معصومh در وجه انسانی خود همه ی اقتضائات زندگی زمینی را دارند، منتها عظمت آن ها در این است كه در عین زمینی بودن، به جهت وجه باطنیِ بالفعلیِ که دارا هستند، مظهر حقایقی می باشند مافوق آسمان ها و ملائکه الله. تأکید بنده بیشتر بر روی بالفعل بودن جنبه ی قدسی آن ذوات مقدس است که شخصیت تک تک آن ها را تشکیل می دهد و زهرای مرضیهi صورت مشخص آن نوع شخصیتی است که بدون هیچ مانعی می توان به او نظر نمود.[6]

وقتی ما متوجه وجود چنین مقامی در عالم شدیم و طالب ارتباط با حقایق عالم وجود گشتیم، با رجوع به شریعت الهی در ذیل نظر به مقام حضرت زهراi و ائمه ی هدیh، می توانیم هدف خود را عملی كنیم. گوهر رسیدن به این هدف یعنی طلب اُنس با حقایق، با نظر به چهارده معصوم و حبّ به آن ها ممکن است. نظر به انسان معصوم با این رویکرد نظر به جنبه ی متعیَّن هدف نهاییِ هر انسانی است که به دنبال اُنس با حقایق قدسی است و در این راستا محبت خود را درست جلو برده ایم و مواظب بوده ایم که گرفتار محبوب های مجازی نگردیم.




[6] - مقام نبوت حضرت محمدf و مقام امامت ائمهh مانع می شود تا ما به شخصیت قدسی آن ها نظر کنیم و جنبه ی بالفعلِ حضور قدسی آن ها را بنگریم، در نظر به حضرت زهراi از این منظر امکان نظر به جنبه ی بالفعلِ حضور قدسی سایر چهارده معصومh فراهم می گردد. چرا که در پیامبر اکرمf مقام نبوت و در امامان مقام امامت نیز مطرح است.

فاطمهi تجلّی آرمانی متعالی

ملاحظه فرمودید که در روایتی که رسول خداf مطرح فرمودند، فاطمه زهراi یك آرمان خیالی و ذهنی نیست بلكه به عنوان یک انسان زمینی تجلّیِ یك آرمان و هدف متعالی و واقعی است که قلب انسان با نظر به سیره ی آن حضرت می تواند به آن مقام منتقل شود، همان طور که ما از طریق الفاظِ دارای معانی به معنای آن الفاظ منتقل می شویم.

شما وقتی الفاظی را از زبان یك انسان حكیم می شنوید به آن معانی که در باطن آن الفاظ نهفته است منتقل می شوید و اگر این الفاظ محسوس نبود، ارتباط با آن معانی كه در ذهن گوینده بود، برای شما ممکن نمی شد. حضرت زهراi و سایر چهارده معصوم، مَثَلشان، مَثَل الفاظ دارای معانی است كه از یك جهت بشرند و همه می توانند حركات و گفتار ایشان را ببینند و از جهت دیگر همین حالا و بالفعل حامل حقایق غیبی می باشند و سراسر حرکات و سیره ی آن ها بستر ظهور حقایق آسمانی است، مِثل شکل خاص الفاظ که همان شکل، صورتِ معنایِ مربوطه است. اگر كسی خواست با حقایق عالم قدس مرتبط شود می تواند از طریق چهارده معصومh با حقایق عالم غیب ارتباط پیدا كند، کافی است انسان با هدفِ نظر به عالم قدس به اهل البیتh نظر کند، همان طور که شما با هدفِ یافتن معانیِ مربوط به الفاظ به الفاظ نظر می کنید، بدون آن که بخواهید تنها صوت الفاظ را بشنوید.

حضرت زهراi نمونه ای از انسان هایی است كه در وجود آن حضرت حقایقِ فوق زمین و آسمان تجلّی كرده است و نمایش آن حقایق می باشند، باید با نظر به سیره و سخنان آن حضرت متوجه سرّ فاطمی آن حضرت شد که در دعای خود با توجه به آشنایی که نسبت به این سرّ دارید می گوئید: «اللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِفَاطِمَةَ وَ اَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِرِّ الْمُسْتَودِعِ فِیهَا»[7] خدایا! از تو به حقیقت فاطمه و به حقیقت پدر و همسر و فرزندان فاطمه و به حقیقت سرّی که در نزد فاطمهi به ودیعت گذاشته شده چنین تقاضایی دارم. و سپس تقاضای خود را از خداوند بیان می کنید. ملاحظه کنید که در این دعا نیز متوجه وجود حقیقتی هستید که مانند موجودات مادی محسوس نیست و حالت سرّی و غیبی دارد - مثل معانی که در الفاظ نهفته است- و باید با نظر به آن حقیقتِ غیبی، از طریق آینه ی وجود مقدس زهرای مرضیهi با آن حقایق مأنوس شد. کاری که علمای بزرگ انجام دادند و بهره های فراوانی بردند.

ملاحظه فرمودید اصحاب در ادامه از حضرت رسول خداf سؤال نمودند كه چگونه او حوریه ای بشرگونه است!؟ آن ها از این طریق می خواستند بدانند زهراi چه جایگاهی در مراتب هستی دارد و از چه خلق شده است؟ حضرت رسول اللهf با توجه به آمادگی خاصی که در آن محفل بوده فرمودند: «خَلَقَهَااللهُ- عَزّ وَجَلّ- مِنْ نُورِهِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ آدَم، اِذْ كانَتِ الْاَرْواح»؛ خداوند او را از نور خود خلق كرد، قبل از آن كه آدم را خلق كند، آن هنگام که تنها ارواح بودند و هنوز زمین و آسمان به وجود نیامده بود.

عرض شد این فراز از روایت سرّ بزرگی را گوشزد می كند و به خودی خود معارف عظیمی را در پی خواهد داشت که جا دارد به کمک نظریه های علمایی مثل میرداماد و ملاصدرا و حضرت علامه طباطبائی«رحمه الله علیهم» و حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» آن معارف را در علوم انسانی خود وارد کنیم. چون اوّلاً؛ این قسمت از روایت بحث خلقت نوری حضرت زهراi را توسط حضرت حق متذكّر می شود و این غیر از نوع خلقتی است که در مورد سایر انسان ها اِعمال شده و حکایت از حضور باطنی و بالفعلی در عالم ارواح برای حضرت دارد در حالی که سایر انسان ها در علم خدا به صورت امکان موجود بودند. ثانیاً؛ ما را متوجه تقدّم خلقت آن حضرت نسبت به خلقت آدم ابوالبشر(ع) می نماید در حالی که تقدم در عالم مجردات تقدم اعتباری و یا زمانی نیست بلکه در آنجا تقدّمِ بِالشَّرف مطرح است و حاكی از تقرّب وجودی حضرت زهراءi به خدا است نسبت به حضرت آدمu.

ما باید این نكته و امثال آن را که در روایات داریم، از اساسی ترین نكات معارف خود بدانیم و متوجّه باشیم كه یك نوع خلقت در عالم تحقّق یافته، در حالی كه هنوز آدم ابوالبشر(ع) به عنوان اوّلین آدم، خلق نشده بوده و متوجّه باشیم چگونه موجودی دارای خلقت نوری می باشد و پس از مدّت ها خلقت زمینی و جسمانی او ظاهر می شود. در صورت دقّت بر روی این مسئله متوجّه می شویم كه بعضی از انسان ها به صورت بالفعل دارای ذاتی مقدس و باطنی هستند که آن باطنِ معنای واقعی همه ی انسان ها است و معنای «حَوْراءُ الْإِنْسِیَّةُ» را نباید از این جهت از نظرها دور داشت. اگر نسبت به این نكته حسّاس شویم إن شاء الله دریچه هایی از معارف الهی از طریق این احادیث و امثال آن نصیب خود و جامعه مان کرده ایم.




[7] - معجم صحیفه الزهراء، شیخ جواد قیمی.

فاطمهi و مقام قرب محض

حاضران با هوشیاری تمام سؤال كردند: ای رسول خدا! در آن هنگام فاطمه كجا بود؟ حضرت فرمودند: «كانَتْ فی حُقَّةٍ تَحْتَ ساقَ الْعَرْش»؛ یعنی در آن حالت نوری، فاطمهi در جایگاهی در زیر ساقه ی عرش قرار داشت. از این فراز متوجّه می شویم كه رتبه و مقام باطنی حضرت زهراi در کجا قرار دارد، چون مقام عرش، مقام تجلّی و ظهور اسماء اعظم الهی است تا خداوند سلطه و مدیریت خود را بر آسمان ها و زمین اِعمال کند. این حدیث می فرماید: جایگاه حضرت زهراءi در محلی زیر ساق عرش بوده، یعنی آن حضرت در مقام نوری خود بی واسطه با اسماء اعظم الهی ارتباط و اتحاد دارند، چون امام صادق(ع) فرموده اند پایه های عرش الهی چهار اسمِ «سبحان الله»، «الحمدلله»، «لااله الا الله» و «الله اكبر» است.[8] پس فاطمهi در مقام ارتباط مستقیم و بی واسطه با این چهار اسم الهی است و - مقدم بر خلقت زمینی- در چنین جایگاهی قرار دارند و بعد از خلقت هم مظهر این چهار اسم می باشند، چون عظمت ذوات مقدس معصومینh در همین است كه در عین زمینی بودن ارتباط خود را با حقیقت خود محفوظ می دارند و حالا حضرت زهراi در عین این كه در زمین هستند مظهر اسماء اعظم الهی اند و آن اسماء در وجود عینی حضرت صدیقه كبریi تجلّی كرده است. حال حساب كنید فاطمهi چه بركتی است بر روی زمین برای آن هایی که زمینه ی نظر مبارک آن حضرت را در جان خود فراهم کنند و چگونه از طریق حضرت زهراi میهمان انوار عرش الهی خواهند بود. آیا می توان جایگاه جامعه ای را که فاطمی شده است تصور کرد؟




[8] - من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 124 – ترجمه ی المیزان، ج 8، ص 210.

قلب فاطمهi محل تجلی اسماء اعظم الهی

سؤال كنندگان -كه رحمت خدا بر آنان باد- سؤال خود را ادامه می دهند که ای رسول خدا! غذایش چه بود؟ حضرت فرمودند: غذای آن وَجه نوری حضرت زهراi عبارت بود از «تسبیح» و «تنزیه» و «تقدیس» و «تهلیل». این فراز اسرار فوق العاده ای از معارف عالم اعلی را در اختیار ما می گذارد. «تسبیح» یعنی نظر به مقام سبحان الهی و شکوه حضرت «الله» و چنانچه قلب کسی محلّ تجلی این اسم گشت، قلب او در نظر به حضرت الله با جلوه ی سبحان الهی و شکوه او روبه رو می شود، و «تقدیس» یعنی نظر به مقام قدوسی و پاکی از هر نقصی که در عالم امکان است به حضرت «الله» و قلب از طریق تجلی انوار الهی از طریق این اسم، با جلوه ی طهارت مطلق پروردگار روبه رو می شود و از هر گونه محدودیت نفسانی آزاد می گردد، و «تهلیل» یعنی نظر به مقام یگانگی حضرت الله که ذکر «لاإله إلاّالله» متذکر آن است، انسان در مقام تهلیل، به مقام وحدانی حضرت حق نظر می کند و او را معبود خود قرار می دهد و از هرگونه تعلّق قلبی به غیر خدا آزاد می گردد و با انوار الهی یگانه می گردد، و «تحمید» یعنی نظر به جمال و كمال حق و توجّه به همه ی خوبی هایی كه در حضرت الله به نحو جامعیت هست و با نظر به جمال حق و آماده شدن جهت تجلی انوار جمالی، نهایت اُنس و علاقه نسبت به حق در انسان شعله ور می شود. هزاران نكته ی ظریف در «تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمیدِ» حق برای انسان هست كه در جای خود باید مورد بحث قرار داد، چه غوغایی در قلب مبارک حضرت زهراi در ساق عرش جریان داشته! خدا می داند.

با توجه به این که جایگاه حضرت زهراi در تحت ساق عرش بوده و طعام آن حضرت در آن مقام تسبیح و تحمید و تهلیل و تكبیر الهی بوده و جان آن حضرت با نظر به مقام قدسی حضرت حق با تجلیات الهی سیراب می شده و تغذیه می گشته، می توان نتیجه گرفت مقام نوری حضرت دائماً تحت تجلّیات اسماء اعظم الهی بوده و هست و آن مقام از آن طریق همواره بقاء می یابد و تا قیامت به بقای تسبیحی و تحمیدی و تهلیلی و تقدیسی خود ادامه می دهد و مستعدین را مدد می رساند و به میهمانی طعامی که خود از آن بهره می گیرد می برد تا به عالی ترین درجه از توحید نائل شوند و به مقام توحیدی برسند که جمع بین تنزیه و تشبیه است.



معنی تغذیه ی روحانی

عرض شد این فراز از حدیث، اسرار فوق العاده ای را در بردارد، زیرا ما از طریق این حدیث، معنی تغذیه ی روحانی را می فهمیم و متوجّه می شویم چگونه ابعاد روحانی هر موجودی با تجلّیات انوار حضرت ربّ، تغذیه می شود. آنچه برای مؤمنینِ كامل، در برزخ و قیامت در راستای لقاء الهی پیش می آید، همین سنخ تغذیه ای است که زهرای مرضیهi به نحوه ی کامل تر در تحت ساق عرش داشتند. آن هایی كه در دنیا توجه روح و قلب خود را به سوی اسماء الهی انداخته و از تجلّیات آن اسماءِ مقدس بهره برده اند، جان آن ها در برزخ و قیامت به نحو كامل از نور آن اسماء بهره مند می شود و از آن ها تغذیه می کند و شعف حقیقیِ اهل بهشت در تغذیه ی روحانی آن ها از اسماء الهی است.

رسول خداf خبر دادند كه چگونه روح فاطمهi با تجلّیات اسماء الهی، تغذیه می شود و این یكی از رازهای وجودی انسان های كامل است و در واقع راه رسیدن به قرب الهی، از طریق اسماء الهی، راهی است که شخصیت آن ها به بشریت نشان داده و وسعت انسان ها از طریق نظر به سیره ی اهل البیت پیامبرh تا این جاها ممكن است گسترش یابد به طوری كه غذای جانشان تجلیات انوار اسماء الهی باشد. انسان های کامل در مقامی هستند که جان خود را با اذکار دینی تغذیه می كنند و زنده نگه می دارند و شما نیز در ذیل وجود مقدس آن ها می توانید قلب خود را با اذکار الهی تغذیه کنید.

فراموش نفرمائید که حقیقت ما فقط قلب ما است، حال اگر قلب ما با نظر به سیره ی حضرت زهراi به حقیقت آن حضرت نزدیك شود چگونه با «تسبیح» و «تقدیس» و «تهلیل» و «تحمید» جان می گیرد و نورانی می گردد.

زندگیِ حقیقی در این دنیا تغذیه ی قلب است با تجلی جلوات انوار اسماء الهی. مؤمنین با یاد خدا و توجّه به اسماء الهی، زنده اند و نزد پروردگارشان تغذیه می شوند. اگر خواستید در برزخ و قیامت توان توجّه به اسماء الهی را داشته باشید و از تجلّی اسماء الهی برخوردار شوید، باید در این دنیا راه تغذیه ی قلبی با اسماء الهی را بیابید و آن راه، راهی است که چهارده معصومh نمایان کردند، در چنین مسیری سعی کنید در حین اقامه ی نماز، خود را در برزخ احساس كنید و با گفتن اذكار نماز، عملاً اراده تان این باشد كه به حضرت حق رجوع کرده اید برای تجلّی اسماء الهی که بر قلبتان تجلی کند. سراسر شخصیت زهرای مرضیهi نمایاننده ی راه رجوع إلی الله و تغذیه از انوار اسماء الهی است.

پیامبرخداf با طرح این روایت خواستند به ما خبر دهند حضرت زهراi در مقامی فوق مقام جبرائیل و اسرافیل و میكائیل و عزرائیلh به سر می برند و در آن مقام در استقرار و بقاء اند و حركات و سكناتشان متذكّر چنین مقامی است و شما می توانید با یاد حضرت زهراi و آن چه در زمین انجام دادند و گفتند و در عین حال با نظر به جنبه ی باطنی آن حضرت، به آن مقام منتقل شوید.

حضرت رسول اكرمf مقام حضرت فاطمهi را به عنوان یك نمونه مطرح می فرمایند تا اوّلاً؛ بشریت متوجه ی حضرت زهراi باشد و بفهمد او حامل چه حقایقی است و چرا رضا و غضب او، رضا و غضب الهی است و چگونه مظهر مدیریت عرشی خداوند در عالم هستی می باشد، تا هرکس خواست به دنبال حقیقت باشد بداند باید چشم از فاطمه (س) بر ندارد. راستی خداوند از طریق ظهور زمینی حضرت فاطمهi چه لطف بزرگی به بشریت کرد و چه راه روشنی را در جلو او گشود، چرا بعضی ها از ایشان چشم برداشتند و عملاً برای همیشه از رمز و راز قدسی شدن محروم گشتند؟ ثانیاً؛ رسول خداf با توجه دادن اصحابِ خود به مقام حضرت فاطمهi، فكر و فرهنگی را به بشریت معرفی كردند تا بشر بفهمد انسان هایی در عالم هستند كه وجودشان به صورت بالفعل فوق وجود جسمانیِ شان می باشد. آری؛ به گفته ی ملاصدرا«رحمه الله علیه»: «النَّفْسُ جِسْمانِیَّةُالْحُدُوث وَ رُوحانِیَّةُ الْبَقاء»؛[9] یعنی نفسِ هر انسانی از طریق حدوث بدن و در بستر بدنِ او حادث می شود و انسان ها قبل از بدن خود دارای یك شخصیت خاص و متعیّنی نبوده اند،[10] ولی در مورد اهل البیتh قضیه فرق می كند زیرا آن ها علاوه بر نفسی كه دارند و مثل سایر انسان ها «جِسْمانِیَّةُ الْحُدُوث وَ رُوحانِیَّةُ الْبَقاء» است، دارای مقام نوری می باشند که حضرت باقر(ع) در آن رابطه می فرمایند: «خَلَقَ اللهُ مَحَمَّداً وَ عِتْرَتَهُ اَشْباحُ نُورٍ بَیْنَ یَدَیِ الله»، قُلْتُ: وَ مَا الْاَشْباحُ؟ قالَ: «ظِلُّ النُّور، اَبْدانٌ نُورانِیَّة، بَلْ اَرْواحٌ»؛[11] خداوند محمّد و عترتش را به صورت شبح های نورانی در برابرش خلق كرد. راوی می گوید: عرض كردم: اشباح چیست؟ حضرت فرمود: سایه ی نور، بدن های نورانی، بلكه ارواحی نورانی. ملاحظه می کنید که این روایت روشن می کند که شخص رسول خداf و عترت پاك آن حضرت همگی دارای حقیقت نوری بوده اند و حضرت باقر(ع) می فرماید اشباحِ نوری آن ها، سایه های نوری بودند، به معنی بدن های نورانی، بدن هایی كه به یك اعتبار روح بوده اند، چون در آن مقام، جسم ها، جسم هایی اند از جنس روح، نه جسم هایی از جنس ماده و جرم، بلكه سایه هایی كه نمایش جلوه ی اسماء الهی اند. اساساً مگر می شود پیامبر و عترت مطهرشh قبل از خلقت عالم و مقدم بر آن، در حقیقت غیبیه نباشند و باز بتوانند بر عالم تصرف كنند؟ علاوه بر این، هدف غایی در عالَم غیب مقدّم و در عالَم عین مؤخّر است، تا بشریت در عالم عین، به سوی آن حقیقت که در عالم غیب به صورت بالفعل موجود است سیر كند، چون غایت مفقود، محال است.[12] پس در واقع رسول خداf از یك قاعده ی اساسی كه در عالم تحقّق دارد خبر می دهند كه در جای خود بحث شده است.

عظمت کار از آن جهت است که رسول خداf و ائمه ی هدیh سعی دارند اصحاب خاص خود را متوجه چنین معارفی بنمایند که چگونه اولیاء الهی ماوراء خلقت آسمان ها و زمین، دارای مقام روحی و نوری هستند که در آن مقام جسم ها در عین جسم بودن، دارای جنس روحی و معنوی هستند. جابر بن یزید از اصحاب خاص امام باقر(ع) می گوید؛ حضرت فرمودند: «یَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ خَلَقَ مُحَمَّداًf وَ عِتْرَتَهُ الْهُدَاةَ الْمُهْتَدِینَ فَكَانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا الْأَشْبَاحُ؟ قَالَ: ظِلُّ النُّورِ، أَبْدَانٌ نُورَانِیَّةٌ بِلَا أَرْوَاحٍ وَ كَانَ مُؤَیَّداً بِرُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ هِیَ رُوحُ الْقُدُسِ فَبِهِ كَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ وَ عِتْرَتُهُ وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ حُلَمَاءَ عُلَمَاءَ بَرَرَةً أَصْفِیَاءَ یَعْبُدُونَ اللَّهَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ السُّجُودِ وَ التَّسْبِیحِ وَ التَّهْلِیلِ وَ یُصَلُّونَ الصَّلَوَاتِ وَ یَحُجُّونَ وَ یَصُومُون »[13] اى جابر! همانا خدا در اول آفرینش، محمدf و خاندان هدایت شده ی او را آفرید، و آن ها در برابر خدا اشباح نور بودند. جابر می پرسد: اشباح چیست؟ حضرت فرمودند: سایه ی نور، پیكرهاى نورانى بدون روح، و همه تنها به یك روح مؤید بودند و آن روح القدس بود كه او و خاندانش به وسیله ی آن روح خدا را عبادت می كردند و از این جهت خدا ایشان را خویشتن دار، دانشمند، نیكوكار و برگزیده آفرید، با نماز و روزه و سجود و تسبیح و تهلیل، خدا را عبادت می كردند و نمازها را می گزاردند و حج می كردند و روزه می گرفتند.

ملاحظه کنید که چگونه حضرت باقر(ع) در روایت فوق ما را متوجه حقیقت قدسی چهارده معصومh می کنند که همه مؤید به یک روح بودند و نه روح های مختلف.




[9] - برای روشن شدن این موضوع به کتاب «از برهان تا عرفان»، بحث «حركت جوهری» از همین نویسنده رجوع فرمایید.
[13] - الكافی، ج 1، ص 442.

سابقه ی تاریخی نظر به حقایق عالَم غیب

در مورد وجود حقایق غیبی، متفكران تاریخ بشر هر كدام به نوعی متوجه وجود آن ها شده اند و از وجود آن ها خبر داده اند. افلاطون در بحث اثبات وجود «مُثُل» سعی فراوان كرده تا از طریق عقل و استدلال متوجه نحوه ی وجود حقایق غیبی عالم بشود و در این راه درحد خود موفقیت های خوبی به دست آورده است. او می گوید:

«كلیاتی كه ما در فكر در می یابیم، فاقد مرجع غیبی نیستند، و فكر باید به كلیات تعلق داشته باشد و اگر كلیات واقعیت نداشته باشند، چگونه فكر به آن ها تعلق داشته باشد و از كلیات با خبر شود؟ مُثُل؛ حقایق عینی یا كلیاتی در عالم متعالی هستند كه در مقرّ آسمانی خود جای دارند».[14]

چنان چه ملاحظه می فرمایید افلاطون توانسته است تا این حد بفهمد كه حقایقی در عالم غیب هست كه انسان های اندیشمند اگر بتوانند با آن حقایق ارتباط پیدا كنند به حكمت و معرفت دست می یابند. پس از افلاطون در حوزه ی تفكر اسلامی، جناب فارابی از طریق عقل و استدلال متوجه حقایق غیبی می شود و تحت عنوان «عقل فعّال» از آن خبر می دهد و سخن را تا آن جا جلو می برد كه روشن می کند انسانِ حكیم می تواند به مرتبه ای از عقل برسد كه دائم از عقل فعّال بهره مند گردد و این مقام را كه انسان بتواند از عقل فعّال بهره گیری كند به نام «عقل بالمستفاد» می نامد.[15]

البته و صد البته حدّ فلسفه بیش از این نیست كه بفهمد حقایقی در عالم بالا هست و اگر هم انسان بتواند با آن حقایق ارتباط پیدا كند به بصیرت و حكمت می رسد، ولی به گفته ی سنت توماس آکوئیناس «آن چه آرزوی فیلسوفان بود، پیامبران عملی كردند». و به واقع آن بصیرت پیامبرf است كه حقایق را جداجدا می شناسد و از هر كدام خبر می دهد و راه ارتباط با آن ها را به بشریت می نمایاند. از جمله ی آن حقایق كه پیامبرf در آسمان اعلا می بیند و از آن خبر می دهد و به ما راه می نمایاند كه چگونه با آن مرتبط شویم، حقیقت نوری حضرت زهراi و ائمه ی هدیh است، به این معنا که مصداق عینی کلیات افلاطون و عقل فعّال فارابی در عالم غیب حقیقت بالفعلِ ذوات مقدس چهارده معصومh است.




[14] - برای بررسی كامل نظر افلاطون در مورد مُثُل می توانید به كتاب «تاریخ فلسفه ی غرب» اثر فردریك كاپلستون جلد 1 ص 229 ترجمه «سیدجلال الدین مجتبوی» رجوع فرمایید.
[15] - برای بررسی نظر فارابی در این مورد به كتاب «تاریخ فلسفه در اسلام» ج 1، ص 639 از م، م شریف رجوع شود.

نور فاطمهi همان بهشت است

در راستای نظر به حقیقت نوری چهارده معصوم و راه عملی برای نزدیکی به آن انوار مقدس، رسول خداf فرمودند: «هنگامی كه خداوند بهشت را خلق نمود، آن را از «نور وَجه خود» آفرید، سپس آن نور را گرفت و بیفشاند «فَأَصابَنی ثُلْثُ النّور، وَ اَصابَ فاطِمَةَ ثُلْثُ النّور، وَ اَصابَ عَلِیّاً وَ اَهْلِ بَیْتِهِ ثُلْثُ النّور، فَمَنْ اَصابَهُ مِنْ ذلِكَ النّور اهْتَدی اِلی وِلایَةِ آلِ مُحَمَّد وَ مَنْ لَمْ یَصِبْهُ مِنْ ذلِكَ النّور ضَلَّ عَنْ وِلایَةِ آلِ مُحَمَّد»؛[16] چون خداوند آن نوری را كه نور وجه الهی بود بیفشاند، ثلث آن به من و ثلث آن به فاطمه و ثلث آن به علی و اهل بیتش رسید، پس به هركس- از طریق پیامبر و فاطمه و علی و اهل بیتشh- آن نور برسد، به ولایت محمّد و آل محمّد هدایت شود و به هركس آن نور نرسد از ولایت آل محمّد گمراه شود و بهره نگیرد.

با توجّه به این روایت و با توجّه به این كه ظهور بهشت از تجلیّات اسماء و صفات جمالی حق است و این كه می فرمایند: همان نور را گرفت و افشاند و به ذوات مقدسه ی اهل البیتh رسید، معلوم می شود انوار مقدس این بزرگواران نیز به تمام معنی بهشتی و از همان تجلّیات است که در ذات خود نور وجه الله است.

اسماء الهی كه در بهشت تجلّی می كنند، اسماء رحمانی است، حالا همان اسماء رحمانی به صورت ذوات مقدس اهل البیتh تجلّی نموده است و عجیب است كه نور فاطمهi یكی از سه قسمِ آن اسماء است و روایت «فاطِمَةُ بِضْعَةُ مِنّی» با توجّه به این حدیث معنی خاصّی پیدا می کند و می رساند كه نور فاطمهi پاره ای از همان نور است كه نور محمّدیf است و می رساند كه اگر اسلام را به صورت جامع می خواهید باید از نور فاطمه و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و اولاد فاطمه به صورت جمعی بهره مند شوید، یعنی پاره ای از نبوّت محمّدیf، فاطمهi است و پاره ای از آن نیز امامت است و اگر بهشت جامع و كامل می خواهید باید از پرتو این سه نور بهره گیرید.

بعضی از بزرگان را ملاحظه كرده اید كه چگونه تلاش می كنند خود را به نور فاطمهi نزدیک کنند و بحمدالله موفق بوده اند. بحث هایی که بنده سعی دارم خدمت عزیزان عرض کنم برای این است كه این راه در مقابل قلب ما گشوده شود و بتوانیم خود را به نور حضرت فاطمه زهراi نزدیک کنیم تا تعقل ما در کنار تعقلی باشد که عین نورانیت و بصیرت است و از این طریق جامعه ی دینی سامان می گیرد و به مبادی قابل قبولی دست می یابد.




[16] - «بحارالانوار»، ج43، ص44.

حضرت زهراi؛ شاهراه هدایت

با توجّه به روایات فوق و این که رسول خداf می فرمایند: به هر کس آن نور برسد متوجه حقیقت آل محمدh می شود و به سوی ولایت آن ها هدایت می شود، متوجه می شویم اگر وارد عالَم فاطمی شدیم و به آن نور نظر کردیم، دیگر آن شخص قبلی نیستیم و با هدایت به سوی ولایت آل محمدh از طریق حضرت زهراi، دریچه هایی خاص از لطف الهی و بصیرت ربّانی به سوی ما باز می شود كه آن را در هیچ مسیر دیگری نخواهید یافت. زیرا در این روایت نور حضرت زهراi را به صورت خاص مطرح فرموده پس معلوم است می توان به صورتی خاص به نور آن حضرت نظر کرد. آیت الله بهاء الدینی«رحمه الله علیه» فرموده بودند: «مادرمان فاطمهi فوق العاده است». همان طور كه با اتّصال به نور پیامبرخداf یا نور ولایت ائمهh وارد عالَم خاصّی از معنویت می شوید و عملاً به ابعادی از بهشت متّصل می گردید، می توان با اتّصال به نور فاطمهi به ابعادی از بهشت به عنوان وجه الله، دست یافت. عظمت مسئله آن است که یک سوم نور بهشت را تنها زهرای مرضیهi تشکیل می دهد در حالی که نور محمدf با تمام ابعاد شریعت آن حضرت، یک سوم نور بهشت است و نور ولایت علی(ع) و اهل بیت آن حضرتh یک سوم دیگر آن است.

تدبّر در سیره و سخن حضرت زهرا iو نظر به حزن خاصّی كه داشتند،[17] موجب ارتباط با حضرت یعنی ارتباط با ثلث وجه الهی و اتّصال به اصل بهشت است و این می رساند با فهم جایگاه حضرت زهراi متوجه شاهراهی از هدایت می شویم که دارای ظرائف خاصی است. همان طور که فهم غم فاطمهi در مورد حذف حاكمیت علی(ع) و خطبه ی عالمانه ی آن حضرت در مسجد مدینه، بصیرت ها و هدایت های تاریخی بزرگی را به همراه آورد و با زیبایی تمام سیر تاریخ را به سوی حقیقت کنترل نمود و معنای حاكمیت جور را به خوبی روشن فرمود. حضرت زهراi در آن خطبه رازهای بزرگ تاریخ آینده ی بشر را به صورت قدسی و معنوی روشن فرمود تا شما امروز بتوانید آن نور را در حرکات و گفتار حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» مشاهده کنید و معنای ادامه ی فاطمهi در تاریخ را بفهمید.

حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در رابطه با شخصیت ملکوتی زهرای مرضیهi می فرمایند:

«تمام ابعادى كه براى زن متصور است و براى یك انسان متصور است، در فاطمه ی زهراi جلوه كرده و بوده است. یك زن معمولى نبوده است؛ یك زن روحانى، یك زن ملكوتى، یك انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه ی انسانیت، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان. او زن معمولى نیست؛ او موجود ملكوتى است كه در عالم به صورت انسان ظاهر شده است؛ بلكه موجود الهىِ جبروتى در صورت یك زن ظاهر شده است... تمام هویت هاى كمالى كه در انسان متصور است و در زن تصور دارد- تمام- در این زن است... زنى كه تمام خاصه هاى انبیا در اوست. زنى كه اگر مرد بود، نبى بود؛ زنى كه اگر مرد بود، به جاى رسول اللّه بود... معنویات، جلوه هاى ملكوتى، جلوه هاى الهى، جلوه هاى جبروتى، جلوه هاى مُلكى و ناسوتى- همه- در این موجود مجتمع است. انسانى است به تمام معنا انسان؛ زنى است به تمام معنا زن.»[18]

حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» با نظر به جمع بین سیاست و دیانت به روش فاطمهi می فرمایند:

«این خانه ی كوچك فاطمهi و این افرادى كه در آن خانه تربیت شدند كه به حسب عدد، چهار- پنج نفر بودند و به حسب واقع، تمام قدرت حق تعالى را تجلى دادند، خدمت هایى كردند كه ما را و شما را و همه ی بشر را به اعجاب درآورده است. خطبه ی فاطمه ی زهراi در مقابل حكومت و قیام امیرالمؤمنینu و صبر امیرالمؤمنین(ع) در مدت بیست و چند سال و در عین حال كمك كارى به حكومتِ موجود و بعد هم فداكارى در راه اسلام و فداكارى دو فرزند عزیزش، امام مجتبى(ع) كه یك خدمت بسیار بزرگ و دولت جابر اموى را با آن خدمت رسوا فرمود و خدمت بزرگ برادر ارجمندش حضرت سیدالشهداu، چیزهایى بود كه همه مى دانید و مى دانیم. و با این كه عُده ی كم و اسباب و ابزار جنگ پیش آن ها كم بود، لكن روح الهى و روح ایمان آن ها را آن طور كرد كه بر همه ی ستمكاران عصر خودشان غلبه پیدا كردند و اسلام را زنده كردند و براى ما و شما برادرهاى عزیز الگو شدند كه ما از كمى عِده و كمى عُده و كمى ابزار جنگ در مقابل تمام قدرت هایى كه امروز با ما به جنگ برخاسته اند، مقاومت كنیم، و همان طورى كه اولیاى ماh نشان دادند كه در مقابل مستكبران گاهى با تبلیغ و گاهى با اسلحه باید ایستاد و مستكبران را باید به جاى خودشان نشاند، ما هم الگوى آنها را، تبعیت از آنها را مى پذیریم ».[19]

شخصیت اصلی حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» را باید در سیره ی زهرای مرضیهi جستجو نمود که چگونه روح حماسه و عرفان را در خود جمع کرد. قصد ما در این بحث، توجّه به حقیقت نوری فاطمهi است، لذا به وجوه دیگر حضرت نمی پردازیم، به امید آن که عزیزان نسبت به حقیقت نوری آن حضرت حسّاس شوند تا إن شاء الله بركات خاصِ مربوط به آن مقام نصیب شان گردد. در سخنان حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» کمی تأمل کنید و از خود بپرسید ایشان چگونه زهرای مرضیهi را می بینند که می فرمایند: «زنی که تمام خاصه های انبیاء در اوست، زنی که اگر مرد بود نبی بود». در حالی که آن چه از نظر ظاهر از حضرت زهراi قابل مشاهده است چنین مقامی را نشان نمی دهد، مگر آن که با چشم رازبینی بتوانیم متوجه مقام قدسی زهرای مرضیهi شویم، چیزی که بنده تلاش می کنم متذکر آن گردم.

ارتباط با مقام قدسی زهرای مرضیهi ارتباط خاصّی است و آداب خاصّ خود را دارد. درست است كه وجود مقدس پیامبرخداf و ائمه ی هدیh سراسر رازاند، ولی حقیقت وجود مقدس فاطمهi رازِ پوشیده به راز است و این است كه بسیاری از شیعیان، محمّدی و علوی و حسینی شده اند ولی هنوز فاطمی نشده اند. توجّه به این نكته كه امامت یك حقیقت است و در هر زمانی، امام معصومی در صحنه است، اعتقاد ذی قیمتی است و بحمدالله شیعه مفتخر به چنین شعوری است، ولی توجّه به حقیقت نوری زهرای اطهرi آن چنان پنهان است كه به راحتی در اختیار همه ی شیعیان قرار نمی گیرد، باید روحانیتِ خاصی در انسان حاصل شود تا آماده ی فیض چنین اعتقادی گردد. شاید از طریق آشنا شدن با روایاتِ بیشتر در این مورد و تدبّر در آن روایت، قلب ها آرام آرام بتواند به آن مقام منیع نظر کند.




[17] - در مورد حزن حضرت، به بحث «ریشه ی اصلی غم فاطمهi» رجوع فرمایید.
[18] - صحیفه ی امام، ج 7، ص 337.
[19] - صحیفه ی امام، ج 16، ص 87.

مقام فاطمهi در غامض علم الهی

امام عسكری(ع) به نقل از پدران بزرگوارشان می فرمایند كه رسول اللهf فرمودند: «هنگامی كه آدم و حوّا داخل بهشتِ فردوسِ اعلی شدند، چشمشان به خانمی افتاد كه بر بساطی از بساط های بهشت نشسته و بر سرش تاجی از نور و در دو گوشش دو گوشواره از نور بود و از نور جمالش بهشت ها نورانی است، آدم پرسید: محبوبم جبرائیل! این خانمی كه بهشت ها از نور جمالش برافروخته و نورانی است، كیست؟ جبرائیل گفت: او فاطمه، دختر محمّد، پیامبری از فرزندان تو است كه در آخر الزمان می آید. سپس آدم پرسید: این تاجی كه بر سرش هست، چیست؟ عرض كرد: شوهرش علی بن ابی طالب است، پرسید: دو گوشواره ای كه بر دو گوشش آویخته شده چیست؟ عرض كرد: دو فرزندش حسن و حسین هستند. سپس آدم فرمود: محبوبم جبرائیل! «أَخُلِقُوا قَبْلی»؛ آیا ایشان قبل از من خلق شده اند؟ عرض كرد: «هُمْ مَوْجُودُونَ فی غامِضِ عِلْمِ اللهِ قَبْلَ اَنْ تُخْلَقَ بِأَرْبَعَةِ آلافِ سَنَةٍ»[20] آن ها چهارهزارسال، پیش از آفرینش تو، در فشرده ی علم الهی موجود بوده اند.

روایت فوق می فرماید: «هنگامی كه آدم و حوّا داخل بهشت فردوسِ اعلی شدند»؛ معلوم است این بهشت غیر از آن بهشتی است كه آدم و حوّا در آن بهشت به شجره ی ممنوعه نزدیك شدند، چون اوّلاً؛ روایت، تعبیر «فردوس اعلی» دارد، در حالی كه آن بهشتِ دارای شجره ممنوعه، بهشت برزخ نزولی است و آن را تعبیر به فردوس اعلی نمی كنند. ثانیاً؛ از آن جایی که در عالم معنا بین مشاهده شونده و مشاهده كننده سنخیت هست، باید آدم و حوّا ماوراء بهشت برزخی در بهشتِ فردوسِ اعلی مفتخر به این ملاقات شده باشند و در آن مقام بتوانند وجود نوریِ مُتُمَثَّلِ فاطمهi را مشاهده كرده باشند، به خصوص كه در ادامه ی روایت از مقام حضرت زهراi با هزار مرتبه ی وجودی بالاتر از مقام آدم و حوّا، خبر می دهد كه بحث آن خواهد آمد.

روایت می فرماید: از نور جمال فاطمهi بهشت ها نورانی بود. پس اگر كسی به نور فاطمهi نزدیك شود، بهشت ها برایش نورانی می شود. همان طور که شما در مسیر بندگی خود بهشت ها می سازید، مثل بهشتِ توكّل، بهشتِ روزه، بهشتِ صبر، ... اگر خواستید روزه و توكّل و صبر و عباداتتان در این دنیا نورانی شود و در آن دنیا بهشتِ روزه و توكّل و صبرتان نورانی گردد، باید با معرفت و محبّت به حضرت زهراi به آن اعمال بپردازید.

در ادامه ی روایت هست كه آدم از جبرئیل پرسید، این خانم كه بهشت ها را با نور جمالش بر افروخته، كیست؟ یعنی وجود مقدس حضرت آدم(ع) در آن حدّ نبوده اند كه خودشان در مقامِ شهود، فاطمهi را بشناسند مگر به كمك جبرائیل، این نشانه ی علوّ مقام حضرت زهراi است. باز آدم می داند كه آن تاج و گوشواره ها در آن مقام رمز و رازی دارد و حكایت از حقایقی در وجود فاطمهi می كند که ظهور کرده است[21] و لذا می پرسد: تاجی كه بر سر اوست چیست؟ و جبرئیل عرض كرد: شوهر او علی بن ابی طالب است، یعنی مقام ازدواج با علی(ع) و ماندن بر عهد شوهری چون علیu، در عالم نور و معنویت، صورت تاجی است با آن خصوصیت و خبر از شكوه معنوی برای حضرت زهراi است. گوشواره های حضرت در آن عالم، صورت زحماتی است كه در تربیت امام حسن و امام حسینh كشیدند. زینت ها در آن عالَم صورت یك نحوه شخصیت معنوی است و حكایت از معنویت باطنی فرد دارد و در همین رابطه قرآن می فرماید: «خُذُوا زینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»[22] بروید زینت های خود را در مساجد كسب كنید. چون زینت حقیقی ما، زینت روح ما است، و زینتِ روح، معنویاتی است كه در مساجد به دست می آید و لذا زینت های عالم غیب، صورت اعمال و نیّات معنوی دنیا است.

سپس آدم سؤال كرد: آیا اینان - یعنی فاطمه و علی و حسنینh - قبل از من خلق شده اند؟ حضرت جبرائیل(ع) عرض كرد: اینان چهارهزار سال قبل از آفرینش تو، در فشرده ی علم الهی موجود بوده اند. همچنان كه عرض شد، تقدّم در عالم غیب، تقدّم بالشَّرف است و این حكایت از مرتبه ی وجودیِ برتر آن عزیزان دارد، مثل نوری كه از چراغ صادر می شود، آن نوری كه اوّل از چراغ صادر می شود، شدّت نورانیتش نسبت به نورهایی كه در مراتب بعدی قرار دارند بیشتر است. لذا این روایت خبر از تعالی مرتبه ی وجودی آن بزرگان می دهد، آن هم مراتبی بسیار عالی كه از آن به چهارهزار سال تعبیر شده است و ملاحظه فرمودید به همان اندازه ای كه درجه ی وجودی آن ها بالاتر است و تجرّد آن ها بیشتر است، احاطه و تأثیر آن ها بر عالم مادونِ خود بیشتر است و این حاكی از ولایت كامل تكوینی آن ها نسبت به عالم مادون خود می باشد.

جناب جبرائیل(ع) فرمود: آن ها چهار هزار سال پیش از آفرینش تو در غامض علم الهی موجود بوده اند، تعبیر غامض الهی حکایت از مقام جامعیت و وحدتی دارد در علم خدا كه هنوز صورت كثرت نیافته و این از عمیق ترین موضوعات معارف الهی است و فرصت مفصّلی نیاز دارد كه بدان پرداخته شود تا روشن گردد هرچه موجود متعالی تر باشد، جنبه ی كثرت در او ضعیف و جنبه ی وحدت آن شدیدتر می شود و در جمالِ یك شخص مثل فاطمهi همه ی این مقامات جمع است که به صورت تاج و گوشواره ظهور کرده و این که می فرماید همه ی آن ها در غامض علم الهی موجود بودند، نشان می دهد كه ذوات مقدس معصومینh در آن مقام؛ همه یك حقیقت اند، در عین این كه هركدام، خودشان اند.




[20] - «بحارالانوار»، ج43، ص52.
[21] - تمام آنچه در عالم غیب به صورت جسم ظهور می کند حکایتی از حقیقت باطنی آن ها است که مُتُمَثَّل می شود.

حضرت زهراi و بالاترین شرافت

اگر ما بتوانیم قواعد عالم وحدت را بشناسیم و با حضرت زهراi از طریق آن معارف مرتبط شویم نوری عظیم نصیب خود و جامعه ی خود نموده ایم. متوجّه باشید كه این ها خانواده ی كرم اند و سائل را ردّ نمی كنند و اگر كسی توانست با معارف خاص به آن ها رجوع کند و طالب تجلّی انوار مقدس از آن ها شد، او را محروم برنمی گردانند، آن ها تصرّف می كنند و تصرّف آن ها، انسان را آسمانی می كند. قلبی كه غذایش تسبیح و تحمید و تهلیل و تقدیس است، اگر به ما نظر كند، قلب ما مفتخر به تسبیح و تحمید و تهلیل و تقدیس خداوند می شود! چنین قلبی به حقایقی می رسد كه با هزاران هزار كتاب و استاد نمی توان به آن ها رسید عمده آن است که بتوانیم به آن ها نظر کنیم و لازمه ی نظرکردن به آن مقام معارف خاصی است که حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در کتاب «مصباح الهدایة الی الخلافه و الولایه» مطرح فرموده اند.

روایت فوق روایت عجیبی است و اگر درست فهمیده شود به خوبی تصدیق می گردد، چقدر باید تأسف خورد که فرهنگ اهل البیتh حتی در بین شیعیان شان به حاشیه رفته چه رسد به غیر شیعیان. از خود پرسیده اید چرا باید آدم و حواء را به فردوس اعلا ببرند و چرا باید آن دو را با فاطمهi آشنا کنند و چرا باید آن ها علی(ع) و فرزندان زهراi را از منظر فاطمه بنگرند تا درست نگریسته باشند؟ آیا این نشان نمی دهد اگر ما علی(ع) و امام حسن و امام حسین«علیهماالسلام» را بدون توجه به نسبت شان به فاطمهi بنگریم آن ها را درست ندیده ایم. این ها سؤالاتی است که فهم آن نیاز به معارفی خاص دارد و تا آن معارف به صحنه نیاید از وجود چنین مقاماتی بهره ی لازم را نمی بریم.

امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در نظر به مقام حضرت زهراi می فرمایند:

من راجع به حضرت صدیقهi خودم را قاصر مى دانم كه ذكرى بكنم، فقط اكتفا مى كنم به یك روایت كه در كافى شریفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روایت این است كه حضرت صادق(ع) مى فرمایند: فاطمهi بعد از پدرش 75 روز زنده بودند در این دنیا، بودند و حزن و شدت برایشان غلبه داشت و جبرئیل امین مى آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض مى كرد و مسائلى از آینده نقل مى كرد[23]. ظاهر روایت این است كه در این 75 روز مراوده اى بوده است؛ یعنى، رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم كه غیر از طبقه ی اول از انبیاى عظام درباره ی كسى این طور وارد شده باشد كه در ظرف 75 روز جبرئیل امین رفت و آمد داشته است و مسائل را در آتیه اى كه واقع مى شده است، مسائل را ذكر كرده است و آنچه كه به ذریه ی او مى رسیده است در آتیه، ذكر كرده است و حضرت امیرu هم آن ها را نوشته است، كاتب وحى بوده است حضرت امیر، همان طورى كه كاتب وحى رسول خدا بوده است- و البته آن وحى به معناى آوردن احكام، تمام شد به رفتن رسول اكرم- كاتب وحى حضرت صدیقه در این 75 روز بوده است. مسئله ی آمدن جبرئیل براى كسى یك مسئله ی ساده نیست. خیال نشود كه جبرئیل براى هركسى مى آید و امكان دارد بیاید، این یك تناسب لازم است بین روح آن كسى كه جبرئیل مى خواهد بیاید و مقام جبرئیل كه روح اعظم است، چه ما قائل بشویم به این كه قضیه ی تنزیل، تنزل جبرئیل، به واسطه ی روح اعظم خود این ولىّ است یا پیغمبر است. او تنزیل مى دهد او را و وارد مى كند تا مرتبه ی پایین یا بگوییم كه خیر، حق تعالى او را مأمور مى كند كه برو و این مسائل را بگو. چه آن قسم بگوییم كه بعض اهل نظر مى گویند و چه این قسم بگوییم كه بعض اهل ظاهر مى گویند، تا تناسب ما بین روح این كسى كه جبرئیل مى آید پیش او و بین جبرئیل كه روح اعظم است نباشد، امكان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل كه روح اعظم است و انبیاى درجه ی اول بوده است مثل رسول خدا و موسى و عیسى و ابراهیم و امثال این ها، بین همه كس نبوده است، بعد از این هم بین كسى دیگر نشده است. حتى درباره ی ائمه هم من ندیده ام كه وارد شده باشد این طور كه جبرئیل بر آن ها نازل شده باشد، فقط این است كه براى حضرت زهراi است كه آن كه من دیده ام جبرئیل به طور مكرر در این 75 روز وارد مى شده و مسائل آتیه اى كه بر ذریه ی او مى گذشته است، آن مسائل را مى گفته است و حضرت امیر هم ثبت مى كرده است. و شاید یكى از مسائلى كه گفته است، راجع به مسائلى است كه در عهد ذریه ی بلندپایه ی او حضرت صاحبg است، براى او ذكر كرده است كه مسائل ایران جزو آن مسائل باشد، ما نمى دانیم، ممكن است. در هرصورت من این شرافت و فضیلت را از همه ی فضایلى كه براى حضرت زهرا ذكر كرده اند- با این كه آن ها هم فضایل بزرگى است- این فضیلت را من بالاتر از همه مى دانم كه براى غیر انبیاءh آن هم نه همه ی انبیا، براى طبقه ی بالاى انبیاءh و بعض از اولیایى كه در رتبه ی آن ها هست، براى كس دیگر حاصل نشده. و با این تعبیرى كه مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، براى هیچ كس تا كنون واقع نشده و این از فضایلى است كه از مختصات حضرت صدیقهi است.[24]

امام صادق(ع) می فرمایند: «وَ كَانَتْ فَاطِمَةُi تَنْهَجُ فِی الصَّلَاةِ مِنْ خِیفَةِ اللَّه »[25] حضرت فاطمهi در نماز از ترس خداوند متعال به هیجان مى آمد.

از امام حسین(ع) سؤال كردند: پیامبر خداf دختران بسیاری داشته اند و آن ها بیشتر از فاطمهi با پیامبرf به سربرده اند، ولی چرا این همه عظمت، مخصوص فاطمهi است؟ امام حسین(ع) می فرمایند: به جهت خلوص فاطمهi؛ یعنی حضرت زهراi تمام وجودشان محو حق بوده و چنین وجود مقدسی كه مظهر حق و متذكّر به حق است می تواند ما را حقّانی كند.

حضرت باقر(ع) می فرمایند: «بَیْتُ علِىٍّ وَ فاطِمَةَ حُجْرَةُ رَسولِ اللَّهf، وَ سَقْفُ بَیْتِهمْ عَرْشُ رَبِّ الْعالَمینَ. و فی قَعْرِ بُیُوتِهِمْ فُرْجَةٌ مَكْشوُطَةٌ الَى العَرْشِ مِعْراجُ الوَحْی؛ و المَلائِكَةُ تَنْزِلُ عَلَیْهِمْ بالوَحْىِ صَباحاً وَ مَساءً وَ كُلَّ ساعةٍ وَ طَرْفَةِ عَیْنِ. و الملائِكَةُ لا یَنْقَطِعُ فَوْجُهُمْ: فَوْجٌ یَنْزِلُ، وَ فَوْجٌ یَصْعَدُ. وَ انَّ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى كَشَفَ لإِبْراهیمَ(ع) عَنِ السَّماواتِ حَتّى ابْصَرَ الْعَرْشَ؛ وَ زادَ اللَّه فِی قُوَّةِ ناظِرِه. و انَّ اللَّه زادَ فی قُوَّةِ ناظِرِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَیْنِh، و كانوا یُبْصِروُنَ العَرْشَ وَ لَا یَجِدُونَ لِبُیُوتِهِمْ سَقْفاً غَیْرَ العَرْشِ؛ فَبُیوُتُهُمْ مُسَقَّفَةٌ بِعَرْشِ الرَّحْمنِ. وَ مَعارِجُ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ امْرٍ سَلامٌ. قَالَ، قُلْتُ: مِنْ كُلِّ امْرٍ سَلامٌ؟ قالَ: بِكُلِّ امْرٍ. فَقُلْتُ: هذا التّنزیلُ؟ قال: نَعَم »[26] خانه ی على و فاطمه حجره ی رسول اللّهf است و سقف خانه شان عرش رب العالمین؛ و در انتهاى خانه هاشان شكافى است كه از آن تا عرش، پرده از معراج وَحى برداشته شده؛ و ملائكه صبح و شام و هر ساعتى و هر لحظه با وَحى بر آنان نازل مى شوند و رشته ی فوج ملائكه نازل شده قطع نمى شود؛ گروهى فرود مى آیند و دسته اى بالا مى روند. همانا خداوند تبارك و تعالى براى ابراهیم از آسمان ها پرده برداشت تا آن كه عرش را دید و خدا به قوّتِ دیده ی او افزود؛ و همانا خداوند بر قوّتِ دیده ی محمد، على، فاطمه، حسن و حسینh نیز بیفزود و عرش را مشاهده مى كردند و جز عرش سرپوشى براى خانه هایشان نمى دیدند؛ خانه هاشان به عرش رحمان مسقف است و معراج هاى ملائكه و روح در خانه هاى ایشان است، به اذن پروردگارشان «مِنْ كُلّ أَمْرٍ سَلامٌ». راوى مى گوید پرسیدم: «مِنْ كُلّ أَمْرٍ سَلامٌ؟» فرمود: «بِكُلّ أَمْرٍ». عرض كردم: «این چنین نازل شده؟» فرمود: «آرى».

پیامبر fدرباره ی حضرت فاطمهi مى فرمایند: «إِنَّ ابْنَتِی فَاطِمَةَ مَلَأَ اللَّهُ قَلْبَهَا وَ جَوَارِحَهَا إِیمَاناً إِلَى مُشَاشِهَا تَفَرَّغَتْ لِطَاعَةِ اللَّه »[27] دخترم فاطمه، قلب و تمام جوارحش مملوّ از ایمان و یقین گشته، وى بدون دغدغه، مشغول عبادت پروردگار مى باشد. «مَا كَانَ فِی الدُّنْیَا أَعْبَدَ مِنْ فَاطِمَةَi كَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَتَوَرَّمَ قَدَمَاهَا»[28] هیچ كس عابدتر از فاطمهi نبود، او آن قدر براى راز و نیاز و نماز خواندن بر روى پاهایش مى ایستاد كه پاهایش ورم كرده بود. این روایت میزان علاقه ی حضرت فاطمهi را به مقام ربوبى، و درجه ی ایمان و خلوص یقین او را به طور كامل نمایان مى سازد، و از سوى دیگر جلوه اى از شخصیت عبادى حضرت فاطمهi را به نمایش مى گذارد. امام حسن مجتبى(ع) در این مورد مى فرمایند: «رَأَیْتُ أُمِّی فَاطِمَةَi قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا لَیْلَةَ جُمُعَتِهَا فَلَمْ تَزَلْ رَاكِعَةً سَاجِدَةً حَتَّى اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْح »[29] مادرم فاطمهi را دیدم كه در شب جمعه از بستر خویش جدا شده تا طلوع خورشید مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار بود و لحظه اى از ركوع و سجود دست برنمى داشت.




[23] - اصول كافى، ج 1، ص 457، ح 1.
[25] - عده الداعی و نجاح الساعی، ص 151.
[26] - بحارالأنوار، ج 25، ص 97.
[27] - زندگانى حضرت زهراi (روحانى)، ص 291، متن عربى، ص 29.

تمام عالم هستی فاطمهi را می شناسد

در قسمتی از حدیثی كه حضرت امام موسی بن جعفر از پدران بزرگوارشانh درباره ی مكالمه ی رسول خداf در شب معراج نقل می كنند، آمده است كه حضرت حق سبحانه فرمود: «اِنّی خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ مِنْ شَبَحِ نُورٍ، ثُمَّ عَرَضْتُ وِلایَتَهُمْ عَلَی الْمَلائِكَةِ وَ سائِرِ خَلْقی وَ هُمْ اَرْواحٌ، فَمَنْ قَبِلَها كانَ عِنْدی مِنَ الْمُقَرَّبین، وَ مَنْ جَحَدَها كانَ عِنْدی مِنَ الْكافِرین»[30] ای احمد! ... من، تو و علی و فاطمه و حسن و حسین را از شبح و سایه ی نور خلق كردم، سپس ولایت ایشان را بر ملائكه و سایر مخلوقاتم، در حالی كه روح بودند، عرضه داشتم، پس هركس ولایت ایشان را پذیرفت، نزد من از مقرّبین محسوب گردید و هركس انكارشان كرد از كافرین است.

این روایت روشن می کند باطن همه ی مخلوقات با نور پنج تن آشنا هستند، از بین موجودات، جمادات آگاه ترین ارواح نسبت به گیاهان و حیوانات هستند که از خود هیچ تدبیری ندارند و فقط بر فطرت خود عمل می کنند و فرشتگان نیز به همین حالت اند ولی ارواح انسانی که مقید به عقل اند و باید در بین امیال و کشش های مختلف یکی را انتخاب کنند از نور پنج تن محجوب اند و باید خود را از کثرات عالم آزاد کنند تا نور علم به انوار ائمه ی معصومینh در آن ها ظهور کند. عظمت این روایت از آن جهت است که ما را متوجه می کنند که همه در عمق جان خود آن ها را می شناسیم. کافی است به سیره ی آن چهارده نور مقدس نظر کنیم تا به یاد آوریم و دستورات شریعت الهی نیز وسیله ی یادآوری هر چه بیشتر آن آشنایی است.

اگر حجاب های نفسانی انسان كنار رود جان انسان به حقّانیت ولایت پنج تن اقرار می كند زیرا شناخت و معرفت و اتّصال به آن ها در درون ما هست، پس «آشنایی نه غریب است كه جان سوز من است» اگر ما آن ها را نمی شناختیم، به ما نمی گفتند با آن حقایقِ عالمِ قدسِ ارتباط برقرار كنید. ما به جهت اشتغال به عالم كثرت با آن ها غریبه شده ایم و آن ها را فراموش كرده ایم و این روایات متذكّر ماست تا از آن عهد معنوی و روحانی خود غافل نمانیم و بدانیم چون ما خودمان را از ارتباط با حقایق عالم وجود محروم كرده ایم، از خود می پرسیم چگونه با آن ها ارتباط برقرار كنیم. كافی است انسان خود را از مشغولیت های بی خود و پوچ آزاد كند، یك مرتبه متوجّه می شود كه نسبتی با این پنج تنh دارد، و لذا هر اندازه انسان خود را از كثرات پاك تر كند، این نسبت آشكارتر می شود.

با توجّه به این که نظر به مقام نوری حضرت زهراi در جان ما هست، باید موانع ارتباط را برطرف نمود، به همین جهت علی(ع) می فرمایند: «اَلطُّهُور نِصْفُ الایمان»؛[31] یعنی نصف ایمان با از بین بردن حجاب های دنیایی و نفسانی حاصل می شود و نصف دیگرش خود به خود به لطف الهی محقّق می گردد. مثل این است كه برای تشعشع نور آفتاب در درون شیشه ها را پاك كنیم و این نصف كار است، نصف دیگرش که تجلّی نور آفتاب است خود به خود محقّق می شود و لازم نیست نور آفتاب را هم به اتاق بكشانیم. به همین جهت روایت می فرماید: نصف ایمان به عهده ی شما است كه عبارت است از رفع حجاب های نفسانی و اخلاق رذیله، نصف دیگر آن كه عبارت باشد از تجلّیات انوار الهی بر قلب انسان، به لطف الهی محقّق می شود. این روایت شریف این سؤال را جواب می دهد كه چه كار كنیم تا انوار اهل البیتh بر قلب ما تجلّی كند. در جواب می گوید شما نمی خواهد كاری بكنید، خداوند آنچه باید بكند را كرده است، شما موانع تجلّی این انوار را برطرف نمایید، در آن حال می بینید چقدر با آن ها آشنایید!




[30] - بحارالانوار، ج26، ص307، روایت71.
[31] - مستدرک الوسائل، ج 1، ص 357.

ولایت چهارده معصوم بر كلّ هستی

مفضّل می گوید: حضرت صادق(ع) فرمودند: «اِنَّ اللهَ تَبارك وَ تَعالی خَلَقَ الْاَرْواحَ قَبْلَ الْاجْسادِ بِاَلْفَیْ عامٍ، فَجَعَلَ اَعْلاها وَ اَشْرَفَها اَرْواحَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الائِمَةِ بَعْدَهُمْh فَعَرَضَها عَلَی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ الْجِبالِ، فَغَشِیَها نُورُهُمْ...»[32] خداوند تبارك و تعالی، ارواح را دوهزار سال قبل از اجسام خلق نمود، و بالاترین و شریف ترین آن ها را ارواح محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه ی بعد از آن ها قرار داد، سپس آن ها را بر آسمان ها و زمین و كوه ها عرضه داشت و نور ایشان همه ی سماوات و ارض را فراگرفت.

چنانچه ملاحظه می فرمایید، این روایت شریف اوّلاً؛ ما را متوجّه ی رتبه ی وجودی ارواح می كند كه نسبت به اجسام تقدّم وجودی دارند و این که تقدّمِ خلقت روح ها، تقدّم زمانی نیست بلكه تقدّم رتبه ای است. ثانیاً؛ می فرمایند: ارواح، دو هزار سال قبل از اجسام آفریده شدند، شاید عدد دو هزار سال حاكی از زیادی مرتبه ی روح ها نسبت بر بدن ها باشد. ثالثاً؛ می فرماید: در بین روح ها كه بلند مرتبه تر از جسم ها هستند، تازه ارواح چهارده معصومh از همه ی آن ها برتر و بالاترند. رابعاً؛ آنچه از همه مهم تر است قسمت آخر روایت است كه می فرماید: خداوند ارواح شریف چهارده معصومh را بر آسمان ها و زمین و كوه ها عرضه كرد، پس نور آن ها همه ی آسمان ها و زمین و كوه ها را فراگرفت، كه از احاطه ی تكوینی آن انوار مقدس بر كلّ موجودات خبر می دهد و این همان ولایت كلّیه ی آن هاست که اگر انبیاء و اولیاءh مجهز به آن نباشند، هیچ معجزه و كرامت و تصرفی از طرف آن ذوات مقدس صورت نخواهد گرفت و هنر انسان ها این است كه ولایت تكوینی الهیِ اولیاء معصومh را با انتخاب خود، در جان خود جاری كنند تا تكوین و تشریع در آن ها هماهنگ شود و بتوانند به عنوان موجوداتی مختار، آن ولایت تکوینی را بر شخصیت خود جاری سازند.

حال كه به اراده ی الهی، انوار مقدسه ی چهارده معصومh بر عالم هستی حاكم است، چرا ما آن انوار را بر قلب خود حاكم نكنیم و حركات و سكنات و افكار خود را به كمك آن انوار مقدس، مطابق نظام هستی و مطابق اراده ی الهی قرار ندهیم؟ خداوند از طریق به صحنه آوردن چهارده نور مقدس چنین هماهنگی را برای ما آسان كرده است، ما فقط باید جان خود را در معرض تصرّف انوار آن عزیزان قرار دهیم تا چنین مقصدی برایمان محقّق شود.

بشریت چه ضرر بزرگی در كلّ زمین كرده است كه خود را از تصرّف این ذوات مقدس در امور تشریعی - اعم از امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی- محروم كرده است. شما تصوّر كنید اگر كسانی بر امور زندگی بشر حاكم باشند كه كلّ هستی در تصرّف آن هاست و دستوراتی را به بشر بدهند كه مطابق تبعیت آسمان ها و زمین و كوه هاست، آیا آن زندگی با زندگی امروزین بشر قابل مقایسه است؟ خداوند زندگی دنیایی را برای ما طور دیگری رقم زده است ولی ما خودمان را از آنچه خدا برای ما خواسته محروم كرده ایم.[33] و راز زمین خوردن ما در همین نکته است که آثار شوم اندیشه های سکولارزده را نمی بینیم که چگونه انسان مدرن از نداشتن معیارهای صحیح در زندگی رنج می برد و فهم خود را ناتوان از فهم حقیقت می پندارد، زیرا از دینی که عقل درونی انسان را برانگیزاند خود را محروم کرده است.

در این زمان كه بشریت راه های ارتباط با حقایق عالم تكوین و تشریع را بر روی خود بسته است، بندگان واقعی كسانی اند كه دست توسّل و اطاعت از دامن این چهارده ذوات مقدس برندارند و خود را آماده ی شرایطی نگهدارند که إن شاء الله امام زمان(ع) ظهور کنند و وحدت بین تكوین و تشریع در عالم محقّق شود که این اوج شکوفایی و بلوغ عالم خواهد بود. با توجّه به روایاتی که گذشت و امثال آن ، متوجّه می شویم با توسّل واقعی به ذات مقدس فاطمهi، راه هماهنگی بین تشریع و تکوین در آن حدّ که امکان دارد، هموار می شود و معنی زندگی روی زمین بر جان ما تجلّی خواهد كرد و در آن حدّ که ممکن است جامعه ی ما شکوفا خواهد شد، این است راهی که حضرت روح الله خمینی«رضوان الله تعالی علةه» بر روی بشر امروز گشود و اعتماد به پیروزیِ هرچه بیشترِ این راه، منطقی ترین موضع گیری است که باید در این دوران داشته باشیم و بدانیم این تصور کودکانه ای است که گمان کنیم لیبرال دموکراسی عمر جاودانه خواهد داشت، این یک نوع بی خبری است از آن چه خداوند برای بشریت رقم زده است و نمی دانیم این همه مشکلات که جهانِ امروز در آن فرو رفته همه بازتاب غفلت از ضرورت هماهنگی تکوین با تشریع است.




[32] - «بحارالانوار»، ج26، ص320، روایت 2.
[33] - در رابطه با نقش امام معصوم در هماهنگی جامعه با عالم تکوین به کتاب «امام و امامت در تکوین و تشریع» از همین مؤلف رجوع شود.

تسبیح ملائكه به تسبیح پنج تن

ابی سعید خُدری می گوید: نزد رسول خداf نشسته بودیم كه مردی رسید و عرض كرد: ای پیامبر خدا! مرا از گفتار خداوندU آن جا كه به ابلیس فرمود: «اَسْتَكْبَرْتَ اَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالین»؛[34] آیا تكبّر می ورزی یا از «عالین» بودی؟ خبر دهید كه «عالین» چه كسانی هستند كه از ملائكه ی مقرّب هم بالاترند؟ رسول خداf فرمودند: «اَنَا وَ عَلِیٌّ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ كُنّا فی سُرادِقِ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللهَ، فَسَبَّحَتِ الْمَلائِكَةُ بِتَسْبیحَنا، قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ اللهُ U آدَمَ بِاَلْفَیْ عامٍ...»[35] عالین، من و علی و فاطمه و حسن و حسین هستیم كه دو هزار سال پیش از این كه خداوند- عزّو جلّ- حضرت آدم را بیافریند، در پرده سرای عرش الهی پیوسته مشغول تسبیح الهی بودیم و ملائكه به تسبیح ما تسبیح گوی شدند.

در قرآن داریم ای شیطان! چرا بر آدم سجده نكردی؟ آیا تكبّر كردی یا از «عالین» بودی؟! «عالین» گروهی از مخلوقات عالم غیب می باشند که مبهوت حضرت حق اند و التفاتی به غیر حق ندارند كه ملتفتِ خطاب خداوند به ملائکه شوند و به همین جهت از سجده كردن بر آدم معذور بوده اند و این از خود آیه برمی آید که به شیطان خطاب می کند آیا در مقابل فرمان خدا استکبار کردی یا از عالین بودی؟ در این روایت رسول خداf برای پنج تنh مقام عالین را قائل اند و این که آن ها در سراپرده ی عرش الهی مشغول تسبیح الهی بودند و ملائكه ی الهی قبل از خلقت آدم، به راهنمایی تسبیح این پنج نور مقدس، تسبیح می گفتند. از این روایت نه تنها شما متوجه تقدّم رُتبی آن انوار مقدس از ملائکه می شوید، از آن مهم تر متوجه می شوید حقیقت مقام ائمهh در مقام تسبیح خداوند است و سایر موجودات، حتّی ملائکه به تبع آن ها تسبیح گوی خداوند شدند.[36] ملاحظه كنید ریشه ی انوار مقدس پنج تن در سلسله مراتب عالم وجود تا كجاست و آن ها دارای چه جامعیتی هستند.

رسول خداf فرمودند: ما در سراپرده ی عرش تسبیح خدا می گفتیم. همچنان كه عرض شد، حضور اهل البیتh در تحت عرش الهی به آن معنا است که آن ها با تدبیر الهی توسط اسماء حسنای خداوند، یک نحوه اتحاد دارند و بدون هیچ واسطه با اسماء اعظم الهی مأنوس اند و با تسبیح خداوند، عظمت و تمامیت حضرت حق را در شخصیت خود محفوظ می دارند. تسبیح حق ، یك نحوه توجّه به عظمت و تمامیّت حق است به گونه ای كه انسان هیچ مؤثری را داخل در تأثیر نداند و تسبیح تامّ و تمام مخصوص ذوات مقدس چهارده معصومh است كه تسبیح کامل است به جامعیت تسبیح. زیرا این ذوات مقدس، خداوند را با جمیع صفات و اسماء می شناسند و بر اساس همین معرفتِ جامع، تسبیح می گویند. در همین رابطه در دعای روزهای ماه رجب می خوانیم «اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ بِمَعانِیَ جَمیعِ ما یَدْعُوكَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِكَ...» خداوندا! از تو تقاضا می كنم به حق جمیع آن معانی كه اولیاء امرت، تو را بر اساس آن معانی می خوانند. چون این ذوات مقدسh خداوند را در جمیع معانی و صفات می شناسند و او را بر اساس همان معرفتِ جامعی كه دارند می خوانند و تسبیح می كنند، صاحب اصلی تسبیح حق اند و حقیقت تسبیح اند.

هرکس به اندازه ای که حقیقت تسبیح الهی را شناخت تسبیح می کند و ملائکه با نظر به تسبیح جامع ائمهh و به نور آن تسبیح، تسبیح گوی خداوند شدند. ملائكه ای كه هر كدام با اسم خاصّ الهی ارتباط دارند و اگر با نظر به خودشان می خواستند خدا را تسبیح کنند عملاً آن طور که شایسته ی خداوند بود او را تسبیح نمی کردند. تسبیح جامع مثل جامعیت نور بی رنگ است كه در عین وحدت و یگانگی، جامع همه ی نور ها است، و چون از منشور عبور كرد، هفت نور می شود كه هركدام رنگی دارند، غیر از دیگری، در حالی كه همین رنگ ها در نور بی رنگ بودند، ولی نه به صورت كثرت، بلكه به صورت وحدت. پس نورهای متفاوتِ بعد از منشور همه و همه در نور بی رنگ و به صورت جامع موجودند، وقتی از منشور عبور كردند، به حالت مجموع درآمدند، آن هم به چندگانگی، و نه به یگانگیِ قبل از عبور از منشور. ملائكه هر كدام در مقام خود نظر به یکی از اسماء الهی دارند ولی ائمهh به همه ی اسماء الهی نظر دارند و با همان جامعیت، خدا را تسبیح می کنند. و بر همین مبنا در دعای ماه رجب به حضرت حق عرضه می دارید: «یَعْرِفُكَ بِها مَنْ عَرَفَكَ»؛ هركس تو را شناخت، از طریق ذوات مقدس معصومین شناخت.

هدف بنده در این جلسه آن بود که روشن شود اشرفیت ذوات مقدس معصومینh تنها در عالم مادّه نیست، بلكه عالم ماده آخرین مرحله ی ظهور خلقت نورانی آن هاست، در حالی که انوار كریمانه ی آن ها سراسر عالم را احاطه كرده است و چون آن ها حقایق كریمی هستند، طالبان فیض متعالی را هرگز محروم نخواهند كرد، در واقع همواره و در تمام طول حیات زمینی شان ندا می دادند:

گوش دل را یك دمی این سو بیار

تا بگویم با تو از اسرار یار

امیدوارم در حدّ محدودی جایگاه نوری فاطمهi روشن شده باشد و معلوم گردد چرا با رجوع به زهرای مرضیهi می توانیم راه رجوع به سایر ائمهh را به روی خود بگشائیم. در بحث آینده إن شاءالله باز به مسئله ی چگونگی ارتباط با ذات مقدس حضرت صدیقه ی كبری، زهرای مرضیهi خواهیم پرداخت.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[34] - سوره ی ص، آیه ی 75.
[36] - تفصیل بحث را در کتاب «امام و مقام تعلیم به ملائکه» از همین مؤلف دنبال بفرمائید.

جلسه ی دوم مقام لیله القدری حضرت فاطمه زهراi

بسم الله الرحمن الرحیم

«اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرةً»[37]

سلام بر تو ای فاطمه زهرا! ای امتحان شده توسط خالقت، قبل از آن كه خلق شوی! پس خداوند تو را در آن امتحان صابر و شکیبا یافت و تو نیز حقیقتاً از عهده ی آن امتحانِ عظیم برآمدی.

به كمك بصیرت و نگاهی که امام صادق(ع) از حضرت فاطمهi به ما می دهند می خواهیم در مورد شناخت حضرت فاطمهi بحث كنیم. محور بحث؛ روایتی است از امام صادق(ع) كه می فرمایند: «مَنْ اَدْرَكَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتَها فَقَدْ اَدْرَكَ لَیْلَةَ الْقَدْر»[38] هركس آن طور كه باید و شاید حضرت فاطمهi را شناخت، مسلّماً شب قدر را درك كرده است. پس چنانچه ملاحظه می فرمایید همان طور كه شب قدر یك حقیقت غیبی و معنوی است كه با حدود بیست روز، روزه گرفتن در ماه رمضان امكان درك آن برای انسانِ مؤمن فراهم می شود، باید برای شناخت حضرت زهراi نیز آمادگی های روحی و قلبی خاص به دست آورد و ابعادی از انسان رشد كرده باشد تا امكان درك حقیقت آن حضرت برایش ممكن گردد. لذا بنده ابتدا در باره ی ابعاد متفاوت ادراكی انسان صحبت می كنم تا إن شاءالله عزیزان آمادگیِ لازم را برای طرح اصل موضوع به دست آورند.




[37] - «مفاتیح الجنان»، زیارت فاطمه زهراi در روز یكشنبه.
[38] - «بحارالانوار»، ج43، ص 65.

واقعیات عالَم

همه می دانیم كه واقعیت های عالم دوگونه است؛ واقعیات «ظاهری و محسوس»، و واقعیات «پنهان و معقول». به حقایقی كه قابل دیدن و حس كردن هستند، «عالم شهادت» و به واقعیت هایی كه دیدنی نبوده، ولی هستند، «عالم غیب» می گویند. ارتباط با عالم غیب نیاز به شرایطی دارد. ممكن است كسانی به كمك عقل بفهمند كه حقایقی هست، اما از طریق عقل با آن حقایق روبه رو نمی شوند مگر روح های ریاضت كشیده و زحمت كشیده و پروریده شده توسط خداوند که خداوند چشم قلب آن ها را باز کرده، آن ها حقایق بالاتر از محسوسات را می یابند و شهود می كنند. توجه داشته باشید كه بین «شهودكردنِ» حقایق و «فهمیدنِ» حقایق تفاوت است. چون در فهمیدن حقایق؛ عقل انسان مفهوم حقایق را درک می کند ولی در شهود حقایق؛ قلب انسانی با خودِ حقیقت روبه رو و مأنوس می شود.

باید عزیزان بدانند چیزهایی در عالم هست كه یافتن آن ها و ارتباط مستقیم با آن ها احتیاج به تلاش بیشتری دارد، آن هم نه از نوع تلاش های دنیایی و حسّی، بلكه تلاش های عقلی و قلبی؛ لذا برای ارتباط با آن حقایق، همّتی برتر از همّت های معمولی نیاز هست. وقتی شما ارتباط با خداوند را در نظر بگیرید، می بینید كسی كه برتر از حسّ خود سیر كرده، خداوند را یافته است ولی كسی كه همّت خود را جلوتر از ارتباط با عالم محسوس نبرده، نتوانسته است متوجّه ی وجود خداوند شود، چه رسد به این كه با او ارتباط برقرار كند. چون خداوند متعال حقیقتی است كه در عین این كه «هست»، روح های متعالی، یعنی روح های آزادشده از پراكندگی ها و روزمرگی ها و آشفتگی ها، می توانند او را بیابند و به مقام لقاء الهی برسند، چون هستی خداوند آن نوع از هستی نیست كه از طریق حسّ در دسترس انسان ها قرار بگیرد.

انسان برای فهم و درک و شهود حقایق غیبی ابعادی دارد كه آرام آرام می تواند آن ابعاد را رشد دهد و به كمك آن ها، با حقایقی برتر از عالم محسوس ارتباط برقرار كند. به عبارت دیگر انسان استعدادهای برتری دارد كه به كمك آن استعداد می تواند عوالم متعالی را درك كند، همان طور كه به كمك حواس پنجگانه، عالم حس و محسوسات را درك می كند، و چون قوّه حس به راحتی در دسترس انسان است، محسوسات نیز به راحتی در اختیار انسان قرار می گیرد و می تواند با آن ها ارتباط برقرار کند، ولی بعضی از ابعاد و استعدادهای انسان به راحتی در اختیار او نیست و برای او جنبه ی بالقوه دارند و با ریاضت های عقلی و قلبی به فعلیت می آیند و در اختیار انسان قرار می گیرند، در همین راستا، عالم هستی هم دارای حقایق و واقعیت هایی است كه راحت در اختیار انسان قرار نمی گیرند و لازم است انسان ابعاد متعالی خود را رشد دهد تا بدان حقایق دست یابد.

انسان های ره رفته كه جنبه های بالقوه ی استعداد های متعالی خود را به فعلیت رسانده اند دارای شخصیتِ به وحدت رسیده ای شده اند که عوالم بالا را می یابند و این از نتایج ریاضت های عقلی و قلبی است.

انسان برای درك حقایق، علاوه بر حسّ، دارای ابعاد «عقلی» و «قلبی» است، این ابعاد همان طور كه عرض شد برخلاف چشم و بقیه ی حواس پنجگانه كه به راحتی در اختیار انسان است، در اختیار انسان نیست. «عقل» بُعدی است كه انسان برای در اختیارگرفتنش باید ریاضتِ عقلی بكشد، به این شكل كه ابتدا از متمركزشدن روی محسوسات فاصله بگیرد و سپس در مورد قواعد عالم - كه این محسوسات صورت آن قواعد است- تعقّل كند و جنبه ی مشترك جلوه های متكثره را تجرید نماید، تا بُعد عقلیِ وی شكوفا شود. «قلب» نیز یکی از ابعاد انسان است، اگر انسان تلاش کند و تعلقات خود را نسبت به کثرات دنیا کم کند و به انوار اسماء الهی نظر نماید بُعد قلبی اش شکوفا می شود. خلاصه؛ اگر ابعاد برین انسان اعم از عقل یا قلب در اختیارش آمد با واقعیات برین عالم ارتباط پیدا می كند حالا یا با مفاهیم حقایق، به كمك عقل و یا با وجود حقایق، به كمك قلب.



انسان برین

همان طور كه انسان ابعادی دارد که به راحتی نمی تواند به آن ها دست یابد، عالم هستی نیز حقایقی دارد که به راحتی نمی توان به آن ها دست یافت. درکِ حقایق برین عالم هستی با تلاش های برتر انسان ممکن می گردد. انسانِ برین انسانی است كه از ابعاد مادون خودش پلكان بسازد و به ابعاد مافوق خود دست پیدا كند. باید از اسارت عالم مادون رها شد تا ابعاد عالیه آن رخ بنمایانند، در واقع حقایق عالم، ما را به سوی برترشدن از خودِ مادون دعوت می كنند تا خودشان را به ما بنمایانند. نمونه اش شرط ارتباط با خداست كه خود حضرت حق می فرماید: «فَمَن كَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[39] هرکس می خواهد به لقاء پروردگار خود برسد باید به اعمال صالح دست بزند و در عبادت پروردگار خود احدی را شریک نگرداند. اوّل باید به یگانگی و اَحدیت پروردگارت نظر نمایی و از عالم كثرات و تصورِ مؤثربودن آن ها بگذری تا بتوانی به حق و علم و حیات و قدرت مطلق او توجه نمایی. یا می فرماید: «قُوُلوا لا اِلهَ اِلاّ الله تُفْلِحُوا»؛ عقیده و عمل ات آن باشد که ماوراء این کثرت ها و تأثیرات ظاهری، به معبود یگانه ای که در عالم هست نظر کنی تا رستگار شوی. شرط رسیدن به سعادتِ اُنس با پروردگار، عبور از اعتماد و توجه به کثرت هاست. و این نیاز به همّت عقلی و قلبی دارد تا آن مرتبه ی عالی برای نفس انسان پیش بیاید.

به اندازه ای كه انسان از مادون خودش گذر كند، به مراتب مافوق خود دست می یابد و آماده می شود تا با مراتب مافوق عالم ماده اُنس پیدا كند و به اندازه ای كه با مافوق عالم مأنوس شد روح او وسعت می یابد و به بزرگی و عظمت واقعی خود می رسد. زیرا بزرگی روح انسان به شدّت یافتن در وجود است و با اُنس و اتحاد با مراتب عالی وجود شدت می یابد. اگر شما صد آجر یا هزار آجر را به عنوان ثروت خود داشته باشید، هنوز در دنیا هستید و هنوز با دنیا و آجرهایش در ارتباط می باشید، بدون آن كه این نوع دارائی و ثروت درجه ی وجودی شما را شدت ببخشد. ولی اگر از دنیا گذر كردید و به ملکوت رسیدید، روح شما با عالمی با درجه ی وجودی شدیدتری متحد شده و به همان اندازه وسعت یافته است. به جهت آن که انسان ها استعداد چنین اتحادی را با عالم ملکوت دارند خداوند در قرآن می فرماید: «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ»[40] آیا در ملكوت آسمان ها و زمین و ملکوت هر چیزى كه خدا آفریده است ننگریسته اند. ما براساس ملاک هایی که شریعت الهی در اختیارمان گذارده كسانی را بزرگ می دانیم كه از عالم محسوس به عالم معنا و ملکوت دست پیدا كرده اند، عالم ملکوتی كه قابل مقایسه با عالم محسوسات نیست.




[39] - سوره ی کهف، آیه ی 110.
[40] - سوره ی اعراف ،آیه ی 185.

ارتباط با حقایق عالی

حقیقت این است كه اُنس با «حقایق عالی» با «همّت عالی» و با جهت دادن روح از عالم محسوس به عالم معنا به دست می آید و در همین راستا انسان های وارسته که از كثرت دنیا و از سطحی نگری آزاد شده اند، از طرف خداوند مأمور اند تا نظر ما را به اسرار و حقایقی در این عالم جلب كنند كه از طریق اُنس با آن حقایق، جان ما وسعت و شدّیّت می یابد و در نتیجه با عالمی متعالی تر از عالم ماده مرتبط خواهیم شد. اولیاء الهی حقایقی را دیده و متوجّه شده اند كه انسان های عادی از آن حقایق و رمز و رازشان بی خبرند در حالی كه همگی نیاز دارند كه از حقایق باخبر شوند و جانشان با آن حقایق مأنوس گردد. گفت:

گرچه در خشگی هزاران رنگ هاست

ماهیان را با یبوست جنگ هاست

این جهان خود حبس جان های شماست

هین روید آن سو که صحرای شماست

این جهان محدود و آن خود بی حد است

نقش و صورت پیش آن معنی سد است

انبیاء و اولیاء آمده اند تا ما را از حقایق و رمز و رازهای عالم بالا با خبر كنند و تذکر دهند که حقیقت هرچیزی جنبه ی ملکوتی آن چیز است، به ما انذار دهند كه چشمتان تماماً بر زمین و عالم ماده دوخته نباشد، كمی به عالم بالاتر چشم بدوزید تا آرام آرام به تماشای آن عالم بیكران دست یابید و در ابدیت خود با آن عالم مأنوس باشید و اگر خود را مستعد اُنس با حقایق ملکوتی عالم نگردانید در برزخ و قیامت که از عالم ماده خبری نیست در ظلمات خواهید بود.

به كسانی كه به لطف خدا سرشان را بالا كردند و حقایق عالی را دیدند و مأمور شدند ما را با آن حقایق مأنوس کنند، «هادی» می گویند. یعنی هدایت گرانی كه از سطح روزمرگی های دنیا بالاتر آمده و حقایقی را دیده اند. این ها به لطف خدا قلب های آزادشده ای دارند كه به توحید رسیده و حقایق را دیده اند و می توانند راه ارتباط با آن حقایق را به ما گوشزد كنند. هرگز ممکن نیست كسی از خودِ مادون به خودِ متعالی سیر نکند و حقایق متعالی را بیابد و قبول كند؟! هدایتگران، خودشان با آن حقایق روبه رو شده اند و راه اُنس با آن حقایق را از طریق عبور از خود مادونمان به ما می شناسانند و به همین جهت نه تنها از آن ها به ما خبر می دهند، بلكه به ما كمك می كنند تا ما هم سرمان را بالا ببریم و در حدّ وسع خودمان با حقایق عالم هستی مأنوس شویم و آهسته آهسته از زمین به سوی آسمان سیر کنیم.



حضرت فاطمهi؛ حقیقتی قبل از خلقت زمین و آسمان

یكی از کسانی كه پیامبراكرمf از او به ما خبر دادند تا بتوانیم با معرفت و ارادت به او، از زمینی بودن آزاد شده و آسمانی شویم، حضرت فاطمه زهراi است. ایشان دارای وجود غیبیِ غیرمحسوس اند که پیامبر خدا و امامان معصومh آن حقیقت غیبی را مشاهده کرده اند كه چگونه قبل از خلقت زمین و آسمان وجود داشته و به ما خبر داده اند و ما را به دیدن جنبه ی ملکوتی زهرای مرضیهi دعوت كرده اند. رسول خداf می فرمایند: «خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَi قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْأَرْضَ وَ السَّمَاء»[41] نور فاطمهi قبل از خلقت آسمان ها و زمین خلق شده. که این حاکی از جنبه ی ملکوتی حضرت است و از رتبه ی وجودی برتری که آن حضرت در عالم هستی دارند خبر می دهد.

اگر انسان بتواند نظر كند و مقام ملکوتی حضرت زهراi را بیابد، یكی از عالی ترین حقایق عالم را یافته است. باید ابتدا به معرفتی رسید که آن معرفت نحوه ی وجود حقایق را برای ما تبیین می کند و سپس به سیره و گفتار آن حضرت توجه نمود تا به مقام قدسی او منتقل گشت. تعلیم و تزکیه و توسل در این مسیر شرط اصلی است تا إن شاءالله حجاب ها برطرف شود.

انسان به اندازه ای كه با مقام ملکوتی اولیاء مأنوس شود بُعد محسوس اش مغلوب بُعد معقول اش می گردد، چنین انسانی دنیایش دنیای ارتباط با فاطمه زهراi می شود و با نور حضرت زندگی می کند. سیر از عالم محسوس به عالم معقول و عالم ملکوت از طریق نور فاطمه زهراi و ارادت به آن حضرت بسیار کارساز است و راهی را که نبوت نبیf به عهده دارد با نظر به مقام زهرای مرضیهi به سرعت می توان طی کرد و بــه همیـن جهـت پیـامبـرخــداf نقـــش فاطمه ی زهراi را قسمتی از وظیفه ی رسالت و نبوّت خود می دانند و می فرمایند: «فاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّی»؛[42] یعنی فاطمه زهراi پاره و قسمتی از موضوع شخصیت من یعنی نبوّت است، نبوّتی كه آمده است انسان ها را آسمانی كند.

دین آمده است تا ابعاد مادون انسان را كه عموماً بر انسان غالب است، پایین آورده و ابعاد مافوقش را به تحرّك درآورد تا از طریق تحرّكِ ابعاد عقلانی و معنوی، حقایق عالیه ی مافوق عالمِ محسوس را بیابد و با آن ها ارتباط پیدا كند و در انتها با آن حقایق متّحد گردد و انسان زمینی، آسمانی شود و به یک معنا در همین دنیا قیامتی گردد تا در قیامت نسبت به عالم قیامت غریبه نباشد. كسی كه در عالم قیامت غریبه است، قیامت برایش جهنّم است و كسی كه در قیامت از قیامت غریبه نیست با ورود به آن عالم متوجه می شود به مقصد و مقصود خود رسیده است. انسان های بزرگ، انسان های قیامتی هستند و بزرگی این انسان ها به گوشت و پوست و لباس شان نیست، اگر لباس پیامبرf برای ما عزیز و مقدس است، به جهت آن روح بزرگ و مقدسی است كه پشت این لباس است. همین لباس را اگر یك آدم معمولی پوشیده باشد، برای ما هیچ قداستی ندارد، آنچه اصالتاً مقدس است، روح غیبیِ قیامتی اولیاء الله است. اگر شما بخواهید به عالم غیب دست پیدا كنید و غیبِ وجودتان رشد كرده و سر برآورد و فوران كند و بر جسم و خیالتان غالب شود، راهش توجّه به اسرار غیبی عالم است. یكی از آن اسرار غیبی «فاطمه زهراi» است.




[41] - بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج 43، ص 4.
[42] - «بحارالانوار»، ج43، ص23.

فاطمه زهراi؛ راهِ ادراك لیله القدر

ملاحظه فرمودید که از امام صادق(ع) روایت شده: «مَنْ اَدْرَكَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِها فَقَدْ اَدْرَكَ لَیْلَةَ الْقَدْر»[43] هركس فاطمهi را حقیقتاً درك كند، به واقع لَیْلَةالْقَـدْر را درك كرده است. معلوم است که مقام حضرت فاطمهi یك حقیقت بزرگی است كه شناخت آن مثل شناخت شب قدر است و به صِرف این كه بدانیم او دختر پیامبرf و یا همسر علی(ع) و مادر حسنینh است، او را نشناخته ایم. درست است كه حادثه ها در نظام تشریع خبر از وجود حقایق تكوینی می دهند و همسر علیuشدن یك موضوع اتّفـاقی نیست، با این همه با دقت بر روی روایــت فوق معلوم می شود حضرت صادق(ع) ما را دعــوت به شناخت حضرت فاطمهi به صورت خاصی کرده اند که آن نوع شناخت منجر به درك شب قدر می شود.

فرات كوفى در تفسیر شریف خود دارد: «عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ أَنَّهُ قَالَ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» اللَّیْلَةُ «فَاطِمَةُ» وَ الْقَدْرُ «اللَّهُ» فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[44] از امام جعفر صادق (ع) روایت می كند كه آن حضرت فرمودند: معنى كلمه ی «لیله» كه در آیه ی یكم سوره ی مباركه ی قدر آمده یعنی «فاطمه» و معنى كلمه ی قدرْ یعنى «خدا»، پس كسى كه فاطمه را آن طور كه باید و شاید بشناسد «لیله قدر» را درك نموده است و فاطمه بدین لحاظ فاطمه نامیده شد كه خلق از شناساییِ او بازداشته شده اند.

در تفسیر عرائس البیان ناظر به این مطلب در تفسیر انفسى گوید: «لیله القدر هى البنیةُ المحمدیه حال احتجابه علیه السّلام فى مقام القلب بعد الشهود الذاتى لان الانزال لا یمكن الا فى هذه البنیه فى هذه الحالة. و القدر هو خطره علیه السّلام و شرفه اذ لا یظهره قدره و لا یعرفه هو الا فیها». لیلةالقدر بنیه ی محمّدیf است که به واسطه ی آن به مقام «قلب» احتجاب شده است، پس از شهود ذاتی. چرا که انزال قرآن صورت نمی گیرد، مگر بر چنین قلب و سینه ی منشَرَح. قدر؛ بزرگی منزلت و جایگاه و شرف آن حضرتf می باشد و چنین سینه ای شایستگی آن را دارد که قرآن بر آن نازل شود.[45]

و نیز در بیان السعاده از بنیه ی محمدیّه تعبیر به صدر محمدf شده و گفته است: «فى لیله القدر التى هى صدر محمدf»، قرآن در قلب محمدf نازل شد که آن قلب، همان لیلةالقدر است.

بر مبنایی که لیلةالقدر مقام قدسی فاطمهi باشد و یا بنیه ی محمدیf که قرآن به صورت جامع بر آن مقام نازل شده، می توان فهمید شخصیت جامع الابعاد و بلکه جامع الاضداد انسان کاملی همچون فاطمه زهراi و وجود نورانی و الهی آن انسان معصوم قابل ادراک به تمام معنا نیست و تشابه وجودی لیلةالقدر و فاطمه زهراi در همین نکته ی بلیغ در آیه ی مربوطه نهفته است که می فرماید: «لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْر» تو چگونه لیلةالقدر را می توانی به راحتی درک کنی و از جهتی می توان همین تعبیر را داشت وقتی حضرت صادق(ع) می فرمایند: «اِنّما سُمّیت فاطمةُ لاَنّ الخَلْقَ فُطِموا عَن معرفتِها» و از آن جایی که لیلةالقدر مراتب پذیر و مشکّک است فاطمهi نیز از حیث وجودی دارای درجات وجودی است که باید هرکس برای ادراک او به قدر ممکن در هستی وسعت یابد تا به مقام لیلةالقدر فاطمی تقرّب پیدا کند و خدای سبحان عقل و دل انسان را مستعد و شایسته ی معرفت به اسوه های جمال و جلالی فاطمهi قرار داد تا هرکس در پرتو هدایت و ارشاد و اشارت او سیر صعودی خود را در عوالم وجود طی نماید.




[43] - «بحارالانوار»، ج43، ص65.
[44] - كوفى، فرات بن ابراهیم ، تفسیر فرات الكوفی، ص 581.
[45] - به نقل از: حسن حسن زاده آملی، انسان و قرآن، ص216ـ217 / همو، فصّ حکمه عصمتیّه فی کلمه فاطمیّة، ص 24.

فاطمهi عامل بازیابی هویت دینی انسان ها

به تعبیر آیت الله جوادی«حفظه الله»:

انسان های تشنه ی کمال و مشتاق دیدار حضرت حق سبحانه، راهی جز ورود به دارالشهود شخصیت بی همتای انسان کاملی چون صدیقه ی طاهرهi ندارند... و نسل جدید و جوانِ جامعه ی جهانیِ امروز برای خروج از بحران هویّت یعنی از خود بیگانگی باید با شخصیتی همچون فاطمهi، که در حکمت علمی و عینی و عرفان نظری و عملی و درک و درد دینی، سرآمد و الگوی جاودانه و تمام نانشدنی و به تعبیر شیرین و دلنشین قرآن کریم، «کوثر» یا خیر و نعمت فزاینده و ابدی است، انس ذهنی، ذاتی و عملی و وجودی یافته، آن انسان برتر و نمونه را سرمشق حیات معقول و سرلوحه ی زندگی پاک خویش قرار دهد تا با فاطمه شناسی و فاطمه گرایی، حیات طیّبه یابد و به فطرت خویش بازگردد و «از کجا آغاز کنیم» را که پرسشی عقلانی و تکامل گرایانه است با «از فاطمه» پاسخ دهد تا بازگشت به خویشتن را درست تجربه کند و دو سَرِ حلقه ی هستی و آغاز و انجام نظام وجود را دریابد، و یاد و حقیقت نوری فاطمهi در صحنه ی حشر اکبر و نغمه ی ملکوتی و غریو رحمانی «اَین الفاطمیون»[46] به فرجام حیات ابدی و جاودانه ی انسان به هم سرشته گردد و در ظلّ توجهات آن انسان هادی، این انسان ها به مقام صعود در هبوط بپردازند و مصداق «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه»[47] قرار گیرند تا در سایه سار شجره ی پاک و پرثمر ایمان و عمل صالح، به کمال امکانی خویش نایل گردند و آیه ی «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِن ذَکَر أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَة»[48] را در فکر، فعل و انگیزه ی خویش متجلّی سازند و چنین انسان هایی هویّت مدار و شناسنامه دار و حقیقی شده در دارِ وجود، مفقودالاثر و بی هویّت و بی برکت نباشند، بلکه در هر مکان و هر زمان، مبارک گردند و کوثرشناسِ کوثرمنش، کوثر روش و کوثر گرایش و خود کوثری شوند که از هرچه تکاثر و کثرت است رهایی یابند و به مقام کوثر و وحدت دست یازند.

غرض این است که انسانِ وامانده در طبیعت و سرگشته ی کوی مادیت و طوفان زده در صحرای حیرت و فارغ از هویّت و هستی خویش، ولی تشنه ی آب حیات و شیفته ی کمال، طمأنینه، سکونت و یقین و سعادت حقیقی و خوش بختی واقعی در پرتو بصیرت و تفقّه الاطراف فاطمهi و تأسّی به بینش، منش و روش زندگی او، در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی، راه نجات، رشد، فلاح، صلاح و رستگاری در پیش گیرد و با قراردادن آیینه ی فاطمی پیش روی خویش و تابلوی زیبا و نورانی و ماندگار آن یادگار پیامبر خدا محمّد مصطفیf، به خویشتن شناسی، خویشتن یابی، بازشناسی و بازسازی وجود خود پرداخته، به خودیابی و بازیابی خویش و نقد و تأویل هستی و حیاتش بپردازد. چه این که فاطمهi در همه ی ساحت های عقلانی، نفسانی و جسمانی و ابعاد برهانی و عرفانی، بینش اسلامی و بصیرت دینی و معرفت اجتماعی و عدالت خواهانه و ولایت شناسی و ولایت یابی الگویی کامل است و علم و عمل، ایمان و خردورزی، و عقل و عشق را در حیات نورانی خود به ظهور رسانده است. پس معیار کمال هر چیزی همانا هستی اوّلی و ذاتی شیء است، نه هستی مادی ثانوی و عرضی آن. زیرا حقیقت هر چیزی را صورت نوعیّه ی آن ترسیم می کند که حاکی از نحوه ی هستی اوست، نه اوصاف بیرونی اش که ترجمان نحوه ی ارتباط او به خارج از حقیقتش می باشند. و کمال ذاتی انسان، که همان هستیِ آگاه و فعّال اوست، به نحوه ی اندیشه های صحیح است که از مبادی عالی دریافت می کند و به نحوه ی نیّت و اراده ی تدبیر بدن و جهان طبیعت است که همان عقل نظری و عقل عملی او را تشکیل می دهد. و اگر حضرت فاطمهi سیده ی زنان جهانیان است و غیر از حضرت علی(ع) احدی همتای او نمی باشد تنها به لحاظ کمال وجودی آن بانوست، نه به لحاظ پیوندهای اعتباری او.[49]

وقتی روشن شود فاطمه زهراi انسان کاملی است که به عنوان «لیله القدر»، قرآن و فرشتگان بر او نازل شده اند معلوم می شود چرا گفته اند: تمام فرشتگان طواف کننده ی فاطمهi در شب قدرند و شب قدر تکرارشونده خواهد بود و اساساً فرشتگان با اراده ی انسان کاملی همچون فاطمهi نیز نزول و عروج دارند و در خدمت اویند. پس در لیلةالقدر، تقدیر و سرنوشت نظام وجود رقم می خورد و فاطمه ی زهراi ظرف تحقق و تعیّن این تقدیر الهی است و واسطه ی فیض و فضل الهی به عالم و آدم و جهان غیب و غیب جهان است و همه چیزِ هستی از مدار وجودی او و مجرای هستی اش تشخّص می یابد.

شب قدر هم از حیث هویّت وجودی و ماهیت مجهول است و به آسانی فهم حقایق آن روزیِ هر کسی نخواهد شد - مگر صلاحیت علمی و عملیبرای سالک کوی قدر- و هم حقیقت ذات و وجود فاطمهi مجهول است، مگر برای اوحدی از انسان ها که در درجه ی اول، انسان های کامل هستند و آن گاه با حفظ مراتب وجودی، اولیای الهی و بندگان صالح و صاحب مقام ولایت در درجه ی دوم.

به جهت مراقبت از شب قدر، شب قدر مخفی است تا بهترین و بیشترین بهره برای اهلش حاصل آید. و نیز به جهت عظمت آن شب و میزان تأثیرگذاری آن در جهان خلقت و شریعت مخفی می باشد، و بدین سان، اولیاءالله در میان خلق و مؤمنان پنهان هستند و فاطمه زهراi نیز در زمان حیات ظاهری اش، مجهول و مظلوم واقع شد و پس از ارتحال از جهان فانی به سوی جهان باقی نیز قبر مطهّرش مجهول و ناشناخته است و این خود حکایتی از عظمت و اهمیت این شخصیت ممتاز اسلامی در سرنوشت فرهنگی سیاسی جهان اسلام دارد و این که او آیتی بر حقّانیت اسلام، امامت، ولایت و اندیشه، و انگیزه و عمل شیعه خواهد بود تا هماره عقول و قلوب را به سمت خویش معطوف دارد و تاریخ بشریت را از گذشته تاکنون و آینده، متوجه خویش سازد و این خود سِرّی از اسرار آفرینش و رازِ سر به مهر کتاب خلقت و شریعت و جهان تکوین و تشریع است.

حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در کتاب عظیم الشان «مصباح الهدایه» می فرمایند: «و قال شیخنا و استاذنا فی المعارف الالهیه، العارف الکامل، المیرزا محمد علی الشاه آبادی الاصفهانی، ادام الله ایام برکاته، فی اول مجلس تشرفت بحضوره و سالته عن کیفیه وحی الالهی، فی ضمن بیاناته ان «ها» فی قوله تبارک و تعالی «انا انزلناه فی لیله القدر» اشاره الی الحقیقه الغیبیه النازله فی بنیه المحمدیه التی هی حقیقه لیله القدر». در اولین مجلسی که شرف حضور در محضر استاد عرفانشان (آیت الله شاه آبادی) یافته اند از ایشان درباره ی کیفیت وحی پرسیده اند و ایشان در ضمن پاسخ شان اشاره می کنند که ضمیر «ه» در آیه ی شریفه ی مذکور اشاره به هویت غیبیه دارد و لیله القدر، «حقیقت محمدیهf» می باشد. یعنی هویت غیبیه ی احدیه در حقیقتِ امام معصوم نازل شده است و از این جهت می توان فهمید قرآن در هویت شب قدری اش که به صورت جامع نازل می شود در حقیقت فاطمی نیز جاری است.




[46] - زینب فواز العاملی، معجم، اعلام النساء، ج 3، ص 1216.
[49] - آیت الله جوادی آملی، سرچشمه ی اندیشه، قم، اسراء، 1382، ج 2، ص 68 -70.

برکات نظر به مقام قدسی و سیره ی فاطمه زهراi

می دانیم که برای شناخت و درك لیله القدر باید یک نوع آمادگی خاصی در ما ایجاد شود تا قلب ما محل تجلی انوار ملائکه و روح شود و از این طریق در ذیل وجود مقدس امام زمانg شب قدر را درک کنیم. معلوم است وقتی انسان شب قدر را درك می کند که قلب او آماده ی نزول همه ی ملائكه و حتی «روح»، كه فوق ملائكه است، شده باشد. روایت حضرت صادق(ع) روشن می کند که مقام فاطمه زهراi مثل شب قدر، یك حقیقت پنهان و بسیار متعالی است که باید جان انسان آماده شود تا آن حقیقت متعالی بر قلب انسان تجلی کند. با نظر به مقام قدسی حضرت و توجه به سیره ی ایشان آمادگی لازم فراهم می شود و حضرت صادق(ع) می فرمایند: شناخت او راهی است برای ادراك شب قدر و آماده شدن برای پذیرش نزول ملائكه و روح بر قلب انسان و این فرهنگ خاص خود را دارد.

همه می دانیم که شب قدر ظرف یك حقیقت است و ارزش آن به مظروفی است که در این ظرف واقع می شود. آن شب؛ اوّلاً: در بین شب های سال پنهان است، و بالاتر از آن است كه هر ذهن و ذكری بتواند آن را درك كند. ثانیاً: حقیقتی است كه برای درك آن تزكیه و بصیرت و تعالی نیاز است و یك سال آمادگی از یک طرف و حدود بیست روز روزه داری در ماه مبارک رمضان از طرف دیگر می خواهد. مستحب است به امید دركِ بهتر این شب، در تمام طول سال در نمازهای واجب، سوره ی «قدر» را بخوانیم. این شب به قدری ارزش دارد كه یك سال به قلب خود القاء می كنیم این شب از هزار ماه بهتر است، تا روح ما دائماً متذكر آن باشد، که می توان با درک شب قدر به آنچنان شعور و بصیرتی رسید که به طور معمول با هشتاد سال زندگی نمی توان به آن شعور دست یافت. با درك یك شب، زندگی انسان به اندازه ی یك عمر متعالی می شود، چون اگر ملائكه بر قلب كسی نازل شوند، روحش آسمانی می شود. وقتی از «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوُح» در شب قدر خبر دادند و فرمودند: در آن شب ملائكه و روح نازل می شوند. یعنی كسی كه مفتخر به نزول ملائكه و روح، بر قلبش شد، دیگر زمینی نیست و جنبه های معنوی وجودش با حقایق عالیه ی هستی ارتباط پیدا كرده است. امام معصوم(ع) می فرمایند: اگر كسی فاطمه زهراi را آن طور كه حقّ معرفتش هست، درك كند و بشناسد، مثل این است كه شب قدر را درك كرده است. یعنی همه ی آن بركاتی را كه شب قدر برای روح انسان به وجود می آورد و به اندازه ی یك عمر او را متعالی می كند، با درك و شناخت فاطمه زهراi به دست می آید، معلوم است که باید مثل ارتباط قلبی با شب قدر، ارتباطی قلبی با حضرت زهراi پیدا کرد، منتها چون حضرت زهراi صورت خارجی و متعیَّن دارند با نظر به سیره و مقام آن حضرت انتقال به مقام آن حضرت ممکن تر است تا درک مستقیم شب قدر در حالی که صورتی متعیّن از آن نداریم تا به کمک آن صورت، به حقیقت آن شب منتقل شویم و این از برکات مهم نظر به مقام قدسی و سیره ی فاطمهi است.



حضرت زهراi یك مقام است

وقتی متوجه شدیم شناخت حضرت زهراi چه بركاتی دارد و می تواند انسان را به شعوری برساند که شب قدر را درک کند و به حضور حقایق عالم بالا نایل گردد. می فهمیم كه آن حضرت در جای خود یك مقام معنوی هستند که باید برای درک آن مقام، معرفت و تزکیه ی لازم را در خود ایجاد کنیم. پیامبری كه چشم بصیرت دارد و حقایق عالیه ی عالم هستی را می شناسد، به ما از مقام آن حضرت خبر می دهند تا ما توجه جانمان را به سوی آن حقیقت عالیه بیندازیم و جانمان را آماده کنیم تا حقیقت قدسی فاطمی بر جان ما تجلی کند و از طریق تجلی آن مقام، بوی بهشت را به جان خود برسانیم.[50] معلوم است كه برای درک مقام فاطمهi باید خود را در ساحتی غیر از ساحتی قرار داد که با عالم ماده روبه رو می شویم، همان ساحتی که برای درک شب قدر لازم است. به این معنا که باید شایستگی خاصی در خود ایجاد کرد و با چشمی دیگر و فهمی دیگر به میدان آمد. گفت:

غیر فهم و جان که در گاو و خر است

آدمی را فهم و جان دیگر است

برای درک حقایق متعالی باید با شعوری بالاتر از شعور طبیعی که در حیوانات هم هست به آن حقایق نظر کرد و لازمه اش آن است که بتوانیم از کثرت و ماهیت عبور کنیم و به «وجود» نظر نماییم. گفت:

بس بلا و رنج بایست و وقوف

تا رهد آن روح صافی زین حروف

هركس می خواهد بدون رنج به شناخت مقام فاطمه زهراi نایل شود الفبای سلوك و ریاضت را نمی فهمد. فاطمه زهراi را سالكان راه رفته می یابند. آیت الله بهاء الدینی«رحمه الله علیه» بعد از عمری سلوک و آمادگی برای تجلی مقام زهرای مرضیهi می فرمایند: «مادرمان فاطمهi فوق العاده است». پس ابتدا از خدا بخواهیم ما را از این پندارها كه تصوّركنیم فاطمه زهراi را می شناسیم، خارج كند و برسیم به این نكته كه باید برای درك آن حضرتi سلوك نمود تا گشایشی حاصل شود. آری از خدا بخواهیم از این پندارها خارجمان کند تا امكان درك آن مقام اعظم برایمان فراهم آید.




[50] - رسول خداf می فرمایند: «فاطِمَةُ حَوْراءُ اِنْسِیَّةٌ، فَإِذا اشْتَقْتُ اِلَی الْجَنَّةِ، شَمَمْتُ رائِحَةَ فاطِمَةَ» فاطمه فرشته ای است بشرگونه، هر وقت مشتاق بهشت می شوم، بوی فاطمهi را استشمام می كنم. (بحارالأنوار، ج43، ص5)

شرط ارتباط

باید بدانیم وقتی بحث مقام فاطمه زهراi مطرح است، باید ابتدا حال روحانی خود را متناسبِ ارتباط با آن مقام شكل دهیم و سپس در عالم معنا به دنبال آن مقام بگردیم، تا إن شاءالله از پرتو پربركت آن مقام بهره مند شویم. هنر ما در این رابطه آن است که از نظر به سطحِ واقعیات عبور کنیم و به باطن واقعیات نظر کنیم، در نظر به باطن واقعیات است که متوجه مقام حضرت زهراi می شویم. با نگاهی که انسان های کامل با آن نگاه دیده نمی شوند زهرای مرضیهi نیز دیده نمی شود. فرهنگ غربی آن هایی را که خدا ساخته و پرورانده بود به حاشیه راند تا دیده نشوند و کسانی را که آن فرهنگ پرورانده بود مدّ نظر ما قرار داد و اگر خودمان را از دیدگاه غربی آزاد نکنیم نمی توانیم به مقام انسان های قدسی چشم بدوزیم.

چه اشكال دارد یك عمر تلاش كنیم و روح خود را برای نظر به مقام قدسی حضرت زهراi - که هم اکنون در عالم حاضر است- آماده نمائیم تا إن شاءالله وقتی در حال مرگ هستیم و از عالم ماده خارج شده ایم، با مقام باطنی حضرت فاطمه زهراi روبه رو شویم و از انوار عرشی آن حضرت جان خود را روشن نمائیم. مگر بركت چنین نتیجه ای قابل تصوّر است و مگر بالاتر از این می شود که جان ما به نور حضرت زهراi منور شود و در ابدیت خود با آن نور ادامه ی حیات دهد؟

چقدر خوب است كه به لطف الهی با نظر به سیره و سخن حضرت زهراi در دنیا، چشم خود را به مقام حضرت بیندازیم و جان را آماده کنیم تا پس از آزادی از بدن به تجرّدی دست یابیم كه شایسته ی ارتباط با آن حضرت است، اصل زندگی ما در عالم قیامت و ابدیت است، چه افتخاری از این بالاتر كه بتوانیم در جنبه ی ابدی خود با نور آن حضرت در ارتباط باشیم و جان خود را شدّیّت ببخشیم. ارتباط با آن منصوره ی آسمانی و فاطمه ی زمینی، نیاز به نوعی تجرد دارد که با تأمل روی سیره و سخن آن حضرت و نظر به غم مقدس او ظهور می کند، اشکی که برای زهراi ریخته می شود آنچنان عجیب است که همه ی حجاب های بین ما و آن مقام را می زداید و قلب را آماده می کند تا حرکت خود را به سوی عالم معنا و نور فاطمی آغاز کند . از طریق اشک برای آن حضرت نور دولت شهود حقایق به انسان برمی گردد. گفت:

دارم امید بدان اشکِ چو باران که مگر

برق دولت که برفت از نظرم باز آید

جبرائیل(ع) در وصف حضرت زهراi عرض کرد: «الْمَنْصُورَةُ فِی السَّمَاءِ وَ هِیَ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَه »[51] او در آسمان منصوره است و در زمین فاطمه. و نیز داریم که صلب پیامبر خداf پس از چهل روز روزه داری محل اخذ نور فاطمه زهراi شد.[52] برای ارتباط با آن مقام قدسی نیاز به تجردی است که انسان بتواند سنخیتی با آن عالم قدس و معنویت در خود ایجاد کند هر چند به صورت نازله.

ما در این دنیا توجّهات بدنی و غرایز حیوانی و دغدغه ی جواب دادن به نیازهای دنیایی مان را داریم كه همه مانع فعلیت یافتن تجردی است که بتوانیم عالم قدس و معنویت را احساس کنیم ولی اگر جهت روح خود را به سیره و سخن زهرای مرضیهi انداختیم و معنی غم آن حضرت را احساس کردیم و فهمیدیم چرا حضرت حاضرند این همه مصیبت ببینند ولی از آنچه باید دفاع کنند کوتاه نیایند، وقتی روحمان وارد سكرات شد و به سوی قیامت جهت گیری كرد و تعلّقاتمان نسبت به بدن ضعیف گشت، سیر روح به سوی فاطمه زهراi شروع می شود و می تواند به سوی آن مقام سیر كند و إن شاءالله آنقدر نزدیك شود كه در ذیل پرتو نور آن حضرت در ابدیت خود زندگی كند، زندگی با نور زهرای مرضیهi در حیات ابدی.




[51] - معانی الأخبار، ص 396.

فاطمهi ظهور عبادت كامل

عمده این است كه بدانیم مقام فاطمه زهراi در این دنیا، مقام بندگی کامل خدا است، همان هدفی كه انبیاء الهی جهت تحقّق آن در بین انسان ها از طرف خدا مأمور بودند و فاطمه زهراi آن را در خودشان به نحو كامل به فعلیت و ظهور رساندند، به طوری كه پیامبرخداf می فرمایند: «أَوَّلُ شَخْصٍ تَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَاطِمَة»[53] اوّلین كسی كه وارد بهشت می شود، فاطمه است. از آنجایی که شرط ورود در بهشت، بندگی خدا است پس فاطمهi مظهر کامل بندگی خداوند است. فعلاً بحث این است كه چه كنیم و چگونه در زندگی به سوی او جهت گیری كنیم كه بهره ای از انوار عبودیت آن حضرت به ما برسد و رجوع ما به سوی بهشت و لقاء الهی باشد، چون وقتی پیامبر خداf می فرماید: اوّلین كسی كه وارد بهشت می شود، فاطمهi است، یعنی اگر جهت روح انسان به سوی فاطمهi و سیره و سخن آن حضرت باشد، در واقع جهتِ او به سوی بهشت است.

با توجه به فرمایش حضرت امام صادق(ع) که روشن می کنند که هر کس بتواند فاطمهi را درک کند یقیناً شب قدر را درک کرده، می فهمیم كه درك مقام حضرت زهراiكار بسیار بزرگ و پرارزشی است و متوجّه می شویم كه نوع توجّه به آن حضرت باید از نوع توجّهی باشد كه به «لیله ی قدر» داریم. یعنی در نگاه به حضرت باید حقیقتی را در ایشان درک کنیم و حضرت را صرفاً یك شخص ندانیم و حتّی عظمت آن حضرت را در آن حد كه دختر رسول خداf و یا همسر علی(ع) و یا مادر یازده امام است، خلاصه نكنیم - هر چند این نسبت هایی كه بین رسول خداf و علی(ع) و ائمهh با فاطمه زهراi هست ساده و اتفاقی نیست و ریشه در مقام تکوینی آن ها دارد-[54] بلكه متوجّه باشیم حضرت فاطمهi یك مقامی است در عالم وجود و باید تلاش كرد آن مقام والا را درك كرد، به همان سنخ كه باید تلاش كرد شب قدر را درك كنیم، و این دیگر با كتاب و درس و مدرسه محقق نمی شود، باید روح ما جهت خود را به سوی مقام باطنی آن حضرت بیندازد، مقامی كه معنی زمینی اش به فعلیت درآمدن عبودیت و بندگی خدا است. چطور وقتی متوجّه شدید شب قدر از هزار ماه بهتر است و ملائكه و روح در آن شب نازل می شوند، قلب خود را در شب قدر بیدار نگه می دارید تا از پرتو نورانی ملائكه و روح بهره بگیرید؟! باید چنین رابطه ای را با مقام قدسی حضرت زهراi در قلب خود ایجاد كرد تا مثل شب قدر بهره های لازم را به ما لطف كنند و از آن مهم تر برای درک شب قدر می توان راه درک مقام فاطمهi را پیشه کرد. این فاطمه ی زمینی با سیره و سلوکی که نمایان کرده آینه ای شده تا ما به آن ذات مقدّسِ آسمانی منتقل شویم و به راحتی در درک شب قدر نیز موفق باشیم. گفت:

صورتش دیدی، زمعنی غافلی

از صدف دُرّ را گزین گر عاقلی

کسی که خود را در مسیر عبودیت پرورانده باشد و احساس عبودیت پروردگار را در خود به صحنه آورده باشد، عبودیت را در هر منظری می شناسد و با نظر به هر منظری که مظهر عبودیت است به حقیقت عبودیت منتقل می شود. در این رابطه سیره ی زهرای مرضیهi عالی ترین منظر برای انتقال به عالی ترین مرحله ی عبودیت است. در این وادی در هر فعلی و سخنی که از حضرت زهراi می شنوی به آن عبودیت متعالی منتقل می شوی و از این منظر راه درک شب قدر نیز آسان می شود، چون در عالَمی وارد شده اید که کوچک ترین شرایط امکان انتقال شما را به عالم معنویت فراهم می کند.




[53] - بحارالأنوار، ج 43، ص 44.
[54] - رسول خداf فرمودند: «فَإِنَّ كُلَ نَسَبٍ وَ سَبَبٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُنْقَطِعٌ إِلَّا نَسَبِی»(وسائل الشیعه، ج 7، ص: 207) در قیامت هر نسبت و سببی که بین انسان ها هست از میان می رود مگر نسبت من با اهل بیتم. و این نشان می دهد نسبت آن ها مثل نسبتی که بین سایر انسان ها هست، اعتباری نیست بلکه نسبتی حقیقی و تکوینی است.

علم حضرت فاطمهi از خزینه ی نبوت

وقتی پیامبر خداf می فرمایند: «فاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّی»؛ فاطمه پاره ای از من است، خبر از حقیقتی بزرگ می دهد، زیرا رسول خداf كسی نیستند كه صرفاً بر اساس عاطفه ی پدری، چنین سخنی را بگوید، چون اوّلاً؛ دخترانِ دیگری هم داشته اند و چنین حرف هایی در مورد آن ها نفرموده اند. ثانیاً؛ خداوند در مورد پیامبر اكرمf می فرماید: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»؛ یعنی او از سر میل خود سخن نمی گوید. پس باید دقّت كرد تا ببینیم ایشان با گفتن: «فاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّی» چه پیامی را به بشریت داده و چه رازی را برای انسان ها گشوده اند.

به گفته ی مالك بن اَنس؛ پیامبرf در حالی كه با اصحاب خود نشسته بودند، سؤال كردند: چه كسی می داند بهترین زن چه کسی است - چون سؤال از بهترین زن بود- علی(ع) سؤال را با فاطمهi در میان گذاشت، فاطمهi فرموند: «خَیْرُ النِّسَاءِ أَنْ لَا یَرَیْنَ الرِّجَالَ وَ لَا یَرَاهُنَّ الرِّجَالُ»[55] بهترین زن آن است كه نامحرمی او را نبیند و او هم نامحرمی را نبیند؛ كه بحث روی این جمله فرصت دیگری را می طلبد. به هرحال امیر المؤمنین(ع) آمدند و جواب فاطمه زهراi را مطرح كردند، پیامبر خداf سؤال كردند: این جواب را از چه كسی آموختی؟ حضرت علی(ع) عرض كردند: از فاطمه. پیامبرf در حالی كه از آن جواب به شعف آمده بودند، فرمودند: «فاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّی» یا «اِنَّها مِنّی» فاطمه پاره ای از من است و یا از من است. چون رسول خداf می فهمند جایگاه این جواب كجاست. در واقع رسول اللهf می خواهند بفرمایند علم فاطمهi از خزینه ی نبوّت و رسالت است که می داند جایگاه هر مخلوقی کجا است و جایگاه زن از این قرار است. این می رساند که شعور فاطمه زهراi در كنار شهود معنوی پیامبرخداf می تواند حکم هر مخلوقی را تعیین کند و عجیب است كه علی(ع) هم از چنین مقامی در فاطمهi آگاهی دارند و لذا به جای این كه خودشان جواب رسول خداf را بدهند، می دانند در این موضوع كشف فاطمهi معتبر است و لذا به ایشان رجوع می كنند و از حقیقتی كه فاطمهi به دست آورده است استفاده می نمایند و به محضر رسول خداf ارائه می دهند.

شاید برایتان سؤال پیش آید كه چرا بالأخره اصحاب نظر خودشان را نگفتند، و یا چرا لااقل امیر المؤمنین(ع) نظر خودشان را نفرمودند، و چرا فاطمه زهراi به راحتی نظر دادند. یادتان باشد در محضر پیامبر خداf كسی حق نظر دادن دارد كه مطمئن باشد نظرش حق است، با گمان ها و احتمال ها كه نمی توان در محضر رسول خداf اظهار نظر كرد. كسی در آن محضر حقِ نظر دارد كه در مقام كشف حقیقت باشد و متوجّه باشد كه آن كشف، كشف معصومانه است، اظهار نظر صریح و بدون تأمل فاطمه زهراi نشان می دهد كه خداوند حقیقت چنین موضوعی را علاوه بر پیامبرf، در اختیار فاطمه زهراi قرار داده است. پیامبر و اهل بیت پیامبرh اگر چیزی را از عالم غیب نگیرند هرگز نظر نمی دهند، آن ها مثل ما نیستند كه اگر چیزی به نظرشان آمد به راحتی اظهار نظر كنند. ما هر چه را فكر كنیم درست است می گوییم، معلوم است كه حضرت امیر المؤمنین(ع) هم در جواب آن سؤال نظر به عالم غیب كرده اند و برایشان کشف شده که حقیقت این امر نزد فاطمهi است، چراكه خداوند بعضی از حقایق را به بعضی از اولیاء خود می دهد. چنانچه در مورد صحیفه ی حضرت فاطمه زهراi داریم كه فاطمه زهراi آن حقایقی را كه كشف می نمودند، املاء می کردند و حضرت علی(ع) می نوشتند و در قرآن نیز داریم كه خداوند علمی را به حضرت خضر(ع) داد و به موسی(ع) فرمود: برو از او بیاموز؛ كه داستانش مفصل است،[56] البته علم امامت و رهبریِ جامعه بعد از پیامبرخداf در اختیار علی(ع) است و در این مورد فاطمه زهراi هم تابع علی(ع) هستند، ولی عرضم این بود كه ملاحظه كنید چگونه گاهی كشف فاطمهi از حقایق عالم غیب طوری است كه پیامبر خداf می فرمایند: از نوع كشف من است و فاطمه پاره ای از من است. آری، خداوند شریعت را به موسی(ع) داد و از جهت شریعت، موسی(ع) محتاج حضرت خضر نیست، ولی علاوه بر شریعت، علم هایی هست كه در اختیار خضر است و اگر حضرت موسی(ع) خواست از آن علوم بداند باید از كشف حضرت خضر استفاده كند و متذكّر شود. در مورد فاطمه زهراi نیز چنین است و حتی به خود پیامبرخداf و علی(ع) چیزهایی غیر از شریعت و امامت داده شده است، حضرت رسو ل (ص) در معراج یافتند آنچه یافتند و لذا در سوره ی نجم، آیه ی 10 می فرماید: «فَاَوْحَی اِلی عَبْدِهِ ما اَوْحَی» خداوند در معراج وحی كرد به بنده اش آنچه را كه وحی كرد. به گفته ی مفسرین؛ چیزهایی به ایشان وحی كرد كه گفتنی نیست، یعنی جزء اسرار است و لذا در رابطه با فاطمه زهراi با خدا كه سخن می گویید، عرضه می دارید: خدایا! به حق فاطمه و پدرش و همسرش و فرزندانش و «السِرِّالْمُسْتَوْدَع فیها» و آن سرّی كه در نزدش به ودیعه گزارده ای. پس معلوم است سرّی را خداوند در نزد فاطمهi به ودیعه گزارده است. بحث ما در باره ی همین مقام فاطمه زهراi است وگرنه بحث این نیست كه بخواهیم بگوییم مقام ایشان بالاتر از وجود مقدس پیامبرf و یا علی(ع) است.[57] بحث این است كه توجّه كنید؛ خود فاطمه زهراi هم دُرّی است گرانمایه و ذاتی است قدسی كه اولیاء الله در كنار توجّه به سایر ذوات قدسی، از ذات مقدس این بانوی بزرگ غافل نبوده اند و چه بهره ها از آن مقام گرفته اند که بدون بهره مندی از آن به سلوک کاملی نمی رسیدند و بهره ی لازم را از دین نبرده بودند. آیا امثال حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» بدون رجوع به مقام فاطمهi می توانستند انقلابی اینچنین جامع به بشریت ارائه دهند تا معلوم شود اگر ارتباط معنویت و عدالت با هم نباشد، بی دینی و دینداری یکی است؟




[55] - شیخ حسن فرزند شیخ طبرسى ، مكارم الأخلاق، ص 233.
[56] - سوره ی كهف، آیه ی 65.

حضرت فاطمهi هدف خلقت

در قرآن داریم: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ اِلاّ لِیَعْبُدُونَ»[58] یعنی؛ هدف خلقتِ جن و انس، عبادت و بندگی خدا است. و از طرفی حضرت حق در حدیث قدسی می فرماید: «یا اَحْمَد! لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِیٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»[59] ای احمد! اگر تو نبودی آسمان و زمین را نمی آفریدم و اگر علی نبود، تو را نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود، شما دو نفر را نمی آفریدم. ممکن است در برخورد اول تصور کنیم که مقام حضرت فاطمهi از مقام پیامبر خداf و علی(ع) برتر است در حالی که اگر توجه بفرمایید ملاحظه خواهید کرد این روایت نظر به نبوت حضرت محمّدf و امامت حضرت علی(ع) دارد و این که هدف نبوت و امامت، ظهور عبودیت انسان ها است و به اعتبار نبوت حضرت محمدf و امامتِ حضرت علیu، هدف از خلقتِ حضرت محمّد و حضرت علی«علیهماالسلام»، حضرت فاطمهi است، آن هم به عنوان مظهر بندگی كامل خدا. یعنی حال كه هدف خلقت انسان ها، بندگی خداست و از طرفی هدف از خلق نبیf - به اعتبار نبوتش - و هدف از خلق امام - به اعتبار امامتش - همه و همه، ظهور آن بندگی است كه خداوند هدف خلقت انسان ها قرار داده است، و حال كه فاطمه زهراi مظهر بالفعل آن بندگی است كه نبوت و امامت برای ظهور آن پدید آمده اند، پس اگر نظر به فعلیت كامل بندگی كه همان فاطمه زهراi است نبود، اصلاً خداوند نبوّت و امامتی را اراده نمی كرد و لذا است كه می توان نتیجه گرفت فاطمه زهراi مظهر كامل بندگی است.

باید توجّه داشت كه این روایت نمی خواهد مقام عبودیت پیامبر و علیh را نفی كند، زیرا خداوند در توصیف رسول اللهf صفت «عَبْدُهُ» را بر صفت «رَسُولُهُ» مقدم می دارد و در واقع عبودیت محض رسول اللهf را تأیید كرده است، ولی در پیامبرخداf عبودیت و نبوت و در علی(ع) عبودیت و امامت جمع است و چون خداوند در خلقت انسان ، نظر به عبودیت او دارد و فاطمه زهراi نمونه ی صریح و روشن آن عبودیت است، روایت می فرماید: مقصد خلقتِ نبوّت و امامت، خلقت فاطمه زهراi است و در واقع فاطمهi مظهر همان عبودیت پیامبر خداf است و محبت شدید پیامبر خداf به فاطمه زهراi در همین راستا است كه در آینه ی وجود فاطمهi عبودیت خود را می یابد و در عبودیت او مظهری از حقایق را می بیند و لذا پیامبرf می فرماید: «فَاطِمَةُ حَوراءُ اِنْسِیَّةٌ، فَكُلَّما اَشْتَقْتُ اِلی رائِحَةِ الْجَنَّةِ، شَمَمْتُ رائِحَةَ اِبْنَتی فاطِمَةَ»[60] فاطمه حوریه ای بشرگونه است، هر زمان مشتاق بوی بهشت می شوم، دخترم فاطمه را می بویم. در حدیث دیگری می فرمایند: «فَما قَبَّلْتُها قَطُّ اِلاّ وَجَدْتُ رائِحَةَ شَجَرَةِ طُوبی مِنْها»[61] هرگز فاطمه را نمی بوسم، مگر این كه بوی درخت طوبی را از او استشمام می كنم. پس فاطمه زهراi مظهر جامعیت بهشت است و حضرت پیامبرf وقتی می خواهند به بهشت و شجره ی طوبی منتقل شوند و از آن حقایق غیبی بهره گیرند، به فاطمهi نظر می كنند و او را می بویند و ارادت به مقام فاطمه زهراi و توجّه به مقام آن حضرت، قدرت چنین انتقالی را برای ما نیز به همراه خواهد داشت، البته در حدّ خودمان. توجه به این گونه مقاماتِ حضرت زهراi مقدمه برای معرفت به آن حضرت خواهد شد و زمینه ی درك شب قدر می شود.




[58] - سوره ی ذاریات، آیه ی56.
[60] - بحارالانوار، ج43، ص4.

حضرت فاطمهi مقام جمع حقایق

لیله القدر، شبی است كه محدودیت های عالم مادّه را ندارد و ظرفیت آن بیشتر شبیه عالم معنا است، چراكه می فرماید: از هزار شب بهتر است، یعنی ظرفیت خوبی های بیش از هزارشب در آن جمع است، مثل قیامت كه ظرفیت اعمال یك عمر ما در آن جمع می شود و جلوی ما قرار می گیرد. حالا می فرماید: هر كس فاطمه زهراi را آن طور كه حقّ معرفت اوست، درك كند، لیله القدر را درك كرده است. یعنی فاطمه زهراi مقامی است كه حقایق بسیاری را در خود یك جا جمع كرده است و با نظر به او می توان آن حقایق را یك جا دید و از این جهت گفته می شود انسان در مسیر معرفت به زهرای مرضیهi ره صد ساله را یک شبه طی می کند.

این جملات برای اهل سلوک معنا می دهد که قواعد عالم غیب را می دانند و می فهمند چگونه در عالم غیب، حقایق به صورت جامع و در حالت وحدت هستند. در روایت داریم که: ابن عباس می گوید: «سَمِعْتُ مِنْ عَلِیٍّ(ع) حَدِیثاً لَمْ أَدْرِ مَا وَجْهُهُ وَ لَمْ أُنْكِرْهُ، سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِf أَسَرَّ إِلَیَّ فِی مَرَضِهِ فَعَلَّمَنِی مِفْتَاحَ أَلْفِ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ یَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ»[62] حدیثی از علی شنیدم که چیزی از آن نفهمیدم ولی انکارش هم نکردم. شنیدم که گفت: رسول خداf در بیماری اش کلید هزار باب از علم را به من به صورت سرّی داد که از هر بابی هزار باب باز می شد. این یعنی تجلی یک حقیقت اجمالی از طریق رسول خداf به جان حضرت امیرالمؤمنین(ع) و حضرت علی(ع) از این طریق یک شبه ره صدساله را طی کرده اند، مثل این که در شب قدر به قلب افرادِ آماده ، حقایق را به صورت اجمالی می دهند و کلیّت نور هزار ماه و بهتر از هزارماه به آن هایی که آمادگی دارند می رسد.

مسلّم آن علمی که به حضرت علی(ع) داده شده به صورت جامع بوده است. همین طور که گفته می شود: توحید حقیقتی است «اجمالی در عین کشف تفصیلی» یعنی از یک جهت در مقام اجمال و وحدت است و از یک جهت در مقام ظهور و نمایان شدن در آینه ی مخلوقات است.

این تعریف از توحید در بین عرفا و حکما تعریف مشهوری است که توحید «حقیقت اجمالی است در عین کشف تفصیلی» مثل آن که شما یک عکس را نگاه می کنید و از یک جهت فقط رنگ می بینید ولی در عین آن که رنگ هایی را می بینید، رنگ ها را به صورت لب و دهان و چشم می بینید، به طوری که نمی توانید بگوئید این لب است و آن رنگ است، چون همان رنگ ها به صورت لب در آمده، یعنی در عین این که رنگ ها به صورت اجمالی است ولی همان ها به شکل تفصیل به صورت لب و دهان در آمده، اجمالاً رنگ است، در عین کشف تفصیلی که آن رنگ به صورت لب و دهان ظهور کرده است، حقایق وقتی به صورت جامع بر قلب کسی تجلی کند، اجمالی است در عین کشف تفصیلی. یعنی همه ی حقایق یک جا در جان انسان جمع می شود، در عین آن که شما می توانید به هرکدام از نمودهای آن نظر کنید. مقام قدسی زهرای مرضیهi مقامی است که انسان را در آن چنان فضایی می برد که قلب انسان همچون شب قدر جامع حقایق هزارماهه می شود.




[62] - كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص 801 .

فاطمهi دریچه ای به عالم غیب

وقتی پیامبرخداf می فرمایند: «فاطِمَةُ بِضْعَةُ مِنّی» از مقامی برای آن حضرت خبر می دهند كه آن مقام محل ظهور بواطن غیبِ نبوت است و پاره ای از حقایق باطنی نبوت را به صورت تفصیلی برای انسان می گشاید تا اگر كسی می خواهد به آن حقایق دست یابد، به مقام فاطمه زهراi نزدیك شود و در آن راستا از اقیانوس معنویتِ مقام نبوت بهره گیرد. عمده آن است كه دید خود را نسبت به فاطمه زهراi تصحیح كنیم و او را به عنوان یكی از دریچه های ورود به عالم غیب بنگریم. در این صورت یك مرتبه متوجّه می شوید كه عجب! به واقع فاطمهi محل ظهور بواطن غیبِ نبوت بوده است و این راه و رسم تجلی هر حقیقت غیبی است که به وقتش بر قلب انسان تجلی می کند.

مشكل ما این است كه حقایق و انسان های قدسی را تقلیل می دهیم و با این كه به ما می فرمایند: با چشمی که لیله القدر را می نگرید فاطمه زهراi را ببینید، ما در نظر به زهرای مرضیهi نگاه خود را همچنان سطحی نگه می داریم. مگر می شود ما بالا نیاییم و بالایی ها در منظر جان ما ظهور کنند؟ در تقلیل امور قدسی درست همان كاری را می کنیم كه با معرفت به خدا انجام می دهیم و جنبه ی صمدیت و حضور حضرت حق در جای جای هستی را تقلیل می دهیم و آن عقیده ی متعالی را با یك عقیده ی ساده محدود می نمائیم. مگر كسی كه منظرش بیشتر به عالم حسّ است می تواند توحید صمدی را بفهمد و یا معنی حضور غیبی فاطمه زهراi را در عالم درك كند و او را دریچه ی رابطه ی هر انسانی با عالم عبودیت ببیند و از آن ذات مقدس استفاده كند؟ همچنان كه انسانِ گرفتار حسّ هرگز نمی تواند شب قدر را درك كند. شب قدری که با درك آن به شعوری می رسد که تمام عمر می تواند از آن شعور تغذیه نماید.

اگر بخواهیم مقام فاطمه زهراi را درك كنیم، ابتدا باید خود را از زمینی بودن نجات دهیم، تا ابعاد آسمانی مان ظهور کند و بتوانیم با حقایق آشنا شویم در آن صورت در بین حقایق آسمانی، مقام سرّ الله بودن فاطمه زهراi آرام آرام ظاهر می گردد و مددهای غیبیِ آن حضرت که مجسمه ی عبودیت است، تأثیر خود را بر ما مرحمت می كند.

راه ارتباط با حقایق قدسی همان راه ارتباط با خدا است که ابتدا از طریق تفكر متوجّه می شوید این مخلوقات، خالق می خواهند و با نظر به انواری که مخلوقات در آینه ی خود می نمایانند آرام آرام جهت قلبتان به خدای حیِّ حاضرِ سمیعِ بصیر متوجه می شود و احساس حضور حضرت حق برای قلبتان بیشتر و بیشتر می شود و با تجلی نور اسماء الهی بر قلبتان منور به نور پروردگار می شوید. درست است که این مسیر سال ها طول می كشد تا دل را به سوی محبت به حق برسانید و از ذکر و یاد خدا جان خود را تغذیه کنید ولی مگر غیر از این است که در مسیر نظر به خداوند كارتان به جایی می كشد كه دیگر نمی توانید جهان را بی خدا تصور كنید و به واقع دیگر نمی توانید خدا را نفهمید؟ این به جهت آن است كه مسیر را درست شروع كردید و در آن متوقف نشدید. شناخت فاطمه ی زهراi نیز باید در چنین مسیری باشد كه ابتدا متوجه حقیقت آسمانی آن حضرت بشویم و سپس جهت جان را به سوی آن حضرت بیندازیم و آرام آرام از طریق باطن و جان خود از نور باطنی حضرت بهره بگیریم. إن شاءالله

حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در رابطه با حضرت زهراi می فرمایند:

«زنى كه افتخار خاندان وحى [است ] و چون خورشیدى بر تارك اسلام عزیز مى درخشد. زنى كه فضایل او همطراز فضایل بى نهایت پیغمبر اكرم و خاندان عصمت و طهارت بود. زنى كه هر كسى با هر بینش درباره ی او گفتارى دارد و از عهده ی ستایش او بر نیامده - كه احادیثى كه از خاندان وحى رسیده به اندازه ی فهم مستمعان بوده- و دریا را در كوزه اى نتوان گنجاند، و دیگران هرچه گفته اند به مقدار فهم خود بوده، نه به اندازه ی مرتبت او».[63]

و در جای دیگر در باره ی مقام زهرای مرضیهi می فرمایند:

«زنى كه تمام خاصه هاى انبیاء در اوست. زنى كه اگر مرد بود، نبى بود؛ زنى كه اگر مرد بود، به جاى رسول اللّه بود».[64]

آیا ما نیز نباید به چنین نگاهی برسیم که حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در سلوک عرفانی خود به آن نگاه رسیدند؟




[63] - صحیفه ی امام، ج 12، ص 274.
[64] - صحیفه ی امام، ج 7، ص 337.

حضرت فاطمهi؛ مقصد گمشده ی انسان ها

انگشت اشاره پیامبرخداf به فاطمه زهراi كافی است كه ما توجّه خود را به مقام آن حضرت بیندازیم وآن مقام را با جنبه ی باطنی خود بنگریم، از این طریق است كه نور فاطمه زهراi به عنوان یک حقیقت آسمانی، بر قلب ما تجلّی می كند و خود را به ما می شناساند، آن وقت می یابید که آن حضرت نور جان ما است، با تمام وجود احساس می کنید او گمشده ی ما است و ما از قدیم با آن حضرت آشنا بوده ایم. به قول شاعر «آشنایی نه غریب است كه جان سوز من است». باید درست نظر كرد و حضور ذوات قدسی را در هستی دید و متوجّه شد كه آن ها در همه ی عوالم حاضرند، باید نظر كرد و آن ها را یافت. حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» با چنین نگاهی به حقیقت ملکوتی زهرای مرضیهi نظر می کنند و می فرمایند:

«تمام ابعادى كه براى زن متصور است و براى یك انسان متصور است در فاطمه زهراi جلوه كرده و بوده است. یك زن معمولى نبوده است؛ یك زن روحانى، یك زن ملكوتى، یك انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه ی انسانیت، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان. او زن معمولى نیست؛ او موجود ملكوتى است كه در عالم به صورت انسان ظاهر شده است؛ بلكه موجود الهى جبروتى در صورت یك زن ظاهر شده است... تمام هویت هاى كمالى كه در انسان متصور است و در زن تصور دارد -تمام- در این زن است... زنى كه تمام خاصه هاى انبیاء در اوست... معنویات، جلوه هاى ملكوتى، جلوه هاى الهى، جلوه هاى جبروتى، جلوه هاى مُلكى و ناسوتى - همه- در این موجود مجتمع است. انسانى است به تمام معنا انسان؛ زنى است به تمام معنا زن. از براى زن ابعاد مختلفه است؛ چنانچه براى مرد، و براى انسان. این صورت طبیعى، نازل ترین مرتبه ی انسان است و نازل ترین مرتبه ی زن است و نازل ترین مرتبه ی مرد است؛ لكن از همین مرتبه ی نازل، حركت به سوى كمال است. انسان، موجود متحرك است؛ از مرتبه ی طبیعت تا مرتبه ی غیب، تا فنا در الوهیت. براى صدیقه ی طاهرهi این مسائل، این معانى حاصل است. از مرتبه ی طبیعت شروع كرده است، حركت كرده است؛ حركت معنوى؛ با قدرت الهى، با دست غیبى، با تربیت رسول اللّهf مراحل را طى كرده است تا رسیده است به مرتبه اى كه دست همه از او كوتاه است».[65]

وقتی در احوال حضرت فاطمه زهراi تأمّل بفرمایید، احساس می کنید گویا آن حضرت آشنایی است كه از او فاصله گرفته اید و سخت طالب ارتباط با او هستید. اشك برای آن حضرت حکایت از چنین شعور باطنی دارد. چون وقتی دل انسان متوجّه محبوب خود شد و سپس دوری خود را نسبت به او احساس كرد، اشك اش جاری می شود و از طریق اشک، سوزِ دوری از محبوب را اظهار می نماید تا همان اشک ها در عالم روحانی قدم هایی شوند برای نزدیکی به آن محبوب باطنی.

فاطمه زهراi در همه ی حركات و سكناتشان نمایش عبودیت محض در مقام انسانی هستند، درست همان چیزی كه خداوند ما را برای آن خلق كرده است. حقیقت هر انسانی عبودیت است و فاطمه زهراi مظهر همان عبودیت است كه حقیقت انسان را تشکیل می دهد و همه ی انسان ها در عمق جان خود به دنبال آن هستند و در این راستا حضرت زهراi مأمورند تا حقیقت مطلوب هر انسانی را به او بنمایانند تا انسان از حقیقت خود دور نماند.

مگر نه این است كه زندگی وقتی معنی پیدا می كند كه انسان به هدف حقیقی خود دست یابد؟ و مگر نه این است كه هدف حقیقی هر انسانی عبودیت خدا است؟ و مگر نه این كه فاطمهi مظهر بالفعل این عبودیت است؟ پس فاطمه زهراi مقصد و مقصود همه ی انسان ها است و هر انسانی از عمق جان، طالب نزدیكی به آن مقام است و كسی به واقع به سروسامان خواهد رسید كه به هدف اصلی خود برسد و فاطمه و فرزندان فاطمه و پدر فاطمه و همسر فاطمه h نه تنها تماماً به هدف اصلی خود دست یافته اند، بلكه خودشان هدف شده اند، پس تنها خانواده ای که حقیقتاً با سروسامانی کامل به سر می برند، اهل بیت پیامبرh می باشند. لذا اگر این خانواده به هركس نظر كنند، آن فرد، یا آن خانواده دارای سروسامان واقعی می شود و این جاست كه ما سخت به توجّه و نظرِ فاطمه زهراi محتاجیم.




[65] - صحیفه ی امام، ج 7، ص 337.

از علی(ع) می توان فاطمهi را شناخت و از فاطمهi علی(ع) را

عرض شد خداوند فرمود: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ اِلّا لِیَعْبُدُونَ» خلق نکردم جن و انس را مگر برای بندگی. و روشن شد فاطمهi مظهر کامل بندگی خدا است، یعنی آن حضرت به آن هدفی كه برای آن خلق شده است، رسیده است و سروسامان داشتنِ یك زندگی هم به همین است. خانواده ی رسول خداf به عنوان کسانی که در بندگی خدا کامل شده اند، به آنچه كه می خواستند برسند، به واقع رسیده اند، در آن صورت نه شهادت در كربلا و نه دربه دری در بین خار مغیلان در غروب عاشورا، هیچ كدام این خانواده را از آن سروسامان واقعی خارج نمی كند و به همین جهت هم آن همه مصیبت برایشان قابل تحمل است و از این دیدگاه باید گفت: با سروسامان ترین خانواده ی تاریخ، اهل بیت پیامبرh هستند كه به خوبی همدیگر را یافتند و همه در جهتِ مقدس بندگی به همدیگر كمك نمودند، همچنان كه به بشریت كمك كردند.

پیامبر خداf می فرمایند: «لَوْلا عَلِیٌّ ، لَمْ یَكُنْ لِفاطِمَةَ كُفْوٌ»[66] اگر علی(ع) نبود، همسری همطراز فاطمهi وجود نداشت. در این روایت مقام علی(ع) را در نظر بگیرید كه مقام ولایت كلیّه ی حضرت پروردگار است[67] و چنین انسانی شایسته ی همسریِ فاطمه زهراi است، یعنی این ذوات مقدس یك نوع هم سنخیِ تكوینی با همدیگر دارند كه بر اساس همان هم سنخیِ تكوینی، تشریعاً با هم ازدواج كرده اند و این جاست كه می توان از مقام علی(ع) پی به مقام فاطمه زهراi برد و از مقام فاطمه زهراi پی به مقام علی(ع) برد.

پیامبرخداf با توافق فاطمه زهراi و علی مرتضیu، كارهای خانه را به دوش فاطمهi گذاردند و كارهای بیرون منزل را به عهده ی علی(ع) قرار دادند. می دانید كه در آن زمان آب در منازل نبود و باید با مشك از بیرون آب می آوردند و كارهای خارج از منزل هم كه به عهده ی حضرت علی(ع) بود، پس چرا شانه ی دختر پیامبرf از بند مشك پینه بسته بود؟! معلوم است كه حضور علی(ع) در جنگ ها و فعالیت های مربوط به تحقّق اسلام طوری بود كه همه ی كارها بر دوش فاطمهi قرار می گرفت ولی با این همه نه تنها زهرای مرضیهi هیچ اعتراضی نداشتند و هرگز كوچك ترین گله ای از ایشان شنیده نشد و با طیب خاطر همه ی كارها را پذیرفته بودند، بلكه كارهای خانه، ایشان را از كارهای مهم تر كه تربیت فرزند و عبادات طولانی بود باز نداشت و تاریخ گواه است كه خانه ی ایشان، خانه ی تربیت بهترین انسان های تاریخ و خانه ی عبادت و نیایش گشت، به طوری كه خداوند در مورد آن خانه و امثال آن خانه آیه نازل فرمود كه: «فی بُیُوتٍ اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْكَرَ فیهَا اسْمُهُ، یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْاصال»[68] یعنی چراغ هدایت و نور الهی در خانه ی عبادت آویخته است، خانه هایی كه خداوند اجازه داده رفیع المقام باشند و در آن خانه ها همواره - صبح و عصر- نام خدا برده می شود، حضرت باقر می فرمایند: آن خانه ها، خانه ی انبیاء و خانه ی علی است.[69] و در شناخت حضرت فاطمهi از این مسئله هرگز نباید غفلت كرد که چگونه انوار الهی در آن فضا حضور و ظهور داشته اند و چگونه عالم تکوین در اختیار آن ها قرار داشته، در رابطه با در اختیارداشتن نظام تکوین در خبر داریم که «ابوذر» روایت كرده است: رسول خداf مرا گسیل داشت تا على(ع) را به حضور حضرتش بخوانم. به این منظور به خانه ی حضرت على(ع) رفتم. او را به بیرون از خانه خواندم، پاسخى نداد. بازگشتم و جریان را به عرض رسول خداf تقدیم داشتم. رسول خداf فرمود: باز گرد و على را كه در خانه است به سوى من بخوان. براى بار دوّم، به خانه ی آن حضرت رفتم و او را به خارج از خانه دعوت كردم، در این حال صداى آسیاى دستى كه به آردكردن مشغول بود، به گوشم رسید. از شكاف در نگاه كردم دیدم آسیا به كار خود مشغول است و كسى آن را حركت نمى دهد. در همین موقع، على (ع) را صدا كردم و ایشان پاسخ مرا داد و با كمال خوشروئى از خانه بیرون آمد. گفتم: رسول خداf تو را به سوى خویش مى خواند. على(ع) با سرعت به حضور پیغمبر اكرمf شتافت. پس از ورود به حضور مبارك پیامبر، من به رسول خداf مى نگریستم و رسول خدا (ص) هم به سوى من مى نگریست. در این هنگام پیغمبرf فرمود: اى اباذر! در ضمن انجام مأموریت خویش چه دیده اى؟ « فقلت: یا رسول اللّه عجیب من العجب، رأیت رحى تطحن فى بیت علىّ و لیس معها أحد یرحى»، گفتم: كار شگفت آورى كه تاكنون ندیده بودم؛ در خانه ی على(ع) دیدم كه آسیاب حركت مى كند ولى كسى آن را حركت نمى دهد! رسول خدا (ص) فرمود: اى اباذر! همانا براى خداى تعالى فرشتگانی هستندکه گِرد جهان می گردند ایشان را موظف داشته تا آل محمّدf را یارى كنند».[70]




[66] - بحارالانوار، ج 43، ص145.
[68] - سوره ی نور،آیه ی 36.

تسبیحاتی آسمانی، عامل نمایش گوهر فاطمهi

اساس تربیت؛ خانه و خانواده است و محال است غیر از مادر كس دیگری بتواند نیازهای تربیتی روح كودك را برآورده سازد و لذا فاطمه زهراi می خواهد به عنوان یك مادر نهایت همّت را در تربیت فرزندان خود به كار ببندد و در این رابطه تصور فرمود اگر كمك كاری داشته باشد در امر تربیت، موفق تر است. در همان زمان كنیزی را به پیامبرf هدیه كرده بودند و لذا فاطمه زهراi تقاضا كرد چنانچه ممكن است آن كنیز جهت كمك به امور خانه در كنار فاطمهi باشد - در شرایطِ سخت زندگی آن زمان، داشتن خدمتكار برای اکثر خانواده ها معمول بوده است- ولی پیامبرخداf فاطمه زهراi را در افقی دیگر جستجو می كنند و لذا از فاطمهi سؤال فرمودند: «آن كنیز را به تو بدهم یا چیز بهتری را؟!» معلوم است كه انسان های بزرگ از هر چیزی، آن وجه عالی و افضل را می طلبند، حتی نمازی را هم كه می خوانند، آن عالی ترین بُعد روحانی نماز را طلب می كنند، به طوری كه فاطمه زهراi از شدت قیام پاهای مباركش ورم می كند. حالا در جواب پیامبر خداf نیز می گویند: چیز بهتر از كنیز می خواهم. پیامبرخداf فردای آن روز به خانه ی آن حضرت می آیند و می فرمایند: جبرئیل(ع) برای شما این ذكر را آورد. و تسبیحات مشهور به تسبیحات فاطمه زهراi را به حضرت آموزش می دهند.[71]

عرض بنده روی این نكته است كه خداوند متعال و پیامبرخداf و جبرئیل(ع) چه گوهری در فاطمهi سراغ دارند كه می خواهند در درون همه ی مشكلات، با چنین اذكار آسمانی، گوهر فاطمی به تعالی کامل برسد و لذا نه تنها رسول خداf آن كنیز را به او ندادند، در عینی که زهرای مرضیهi در آن مشكلات باقی بودند، ذكری از آسمان برای او فرستادند تا زهراi را در قامتی به نهایت افراشته تر از قبل در بندگی کامل خدا، به بشریت بنمایانند و گوهر وجود او را راهنمایی قرار دهند برای کسی که می خواهد در عین تحمل بار مشکلات در زندگی، با ملکوتِ این عالم زندگی کند.

خدا و رسولشf چون جان فاطمه زهراi را مستعد تحقّق بخشیدن حقیقت آن اذكار دیدند چنین اذكاری را برای او فرستادند. در تسبیحات زهرای مرضیهi با تحقق ذکر «الله اكبر»، قلب حضرت فاطمهi محل تصدیق و اظهار کبریایی پروردگار خواهد بود و تمام قلبِ حضرت را نور کبریایی حق فرا می گیرد تا هرکس خواست به مقام فهم كبریایی حضرت «الله» وارد شود از روح فاطمه زهراi مدد بگیرد و این ذكر را 34 مرتبه بگوید و با تحقق ذکر «اَلْحَمْدُلله»، قلب حضرت فاطمهi به طور کامل محل تجلی جمال الهی می گردد و حضرت با تکرار آن ذکر آن را تصدیق می کنند و معلوم است هركس خواست به مقام تصدیق و اظهار «حمدِ» حضرت الله برسد و قلب او محل تجلی نور جمال الهی گردد، باید از روح فاطمه زهراi مدد بگیرد و آن ذكر را 33 مرتبه بگوید. و با تحقق ذکر «سُبْحانَ الله»، قلب حضرت فاطمهi محل تجلی اسم جلال حق می گردد و حق را از هرگونه نقصی منزه می دارد و هرکس خواست قلب او بهره مند از نور اسم جلال الهی شود باید در ذیل شخصیت ملکوتی زهرای مرضیهi 33 مرتبه آن ذکر را تکرار کند.

ملاحظه می فرمائید: در این اذكار که خداوند به فاطمهi هدیه فرمود رمز و رازی نهفته است كه اهلش نباید از آن غافل شوند تا از آینه ی مقدس فاطمه زهراi در فهم اسرارِ آن اذكار بهره ی لازم را ببرند.




[71] - من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 211، ح 32.

ظرفیت حقیقت وجودی فاطمه زهراi

با توجّه به آنچه حضرت صادق(ع) می فرمایند که: «فَمَنْ عَرَفَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتَها، فَقَدْ اَدْرَكَ لَیْلَةَ الْقَدْر»؛[72] باید به رازی نظر کنیم که از طریق معرفت به فاطمهi بر ما گشوده می شود و با توجه به این امر باید با نگاه و فرهنگ خاصی به فاطمه زهراi نگریست تا در شخصیت روحانی آن حضرت، لیله القدر را درک کرد، لیله القدری كه خداوند در رابطه با آن به پیامبرشf می فرماید: «وَ ما اَدْریكَ ما لَیْلَةُ الْقَدْر» تو چه می توانی دریابی از لیله القدر. یعنی آن چنان مقام آن شب بلندمرتبه است كه به راحتی نمی توان به حقیقت آن دست یافت. حال حساب كنید چقدر باید آمادگی روحانی پیدا کنیم تا ابعاد وجودی حضرت فاطمهi در منظر ما قرار گیرد و همچون شب قدر که ظرفیت نمایاندن حقایقی را دارد که در هزار ماه ممکن نیست، بتوانیم با نور فاطمهi راه صد ساله را یک شبه طی کنیم. یك زن می تواند در ذیل بندگی خدا در متن شریعت محمدیf، از نظر وجودی وسعتی به وسعت قرآن بیابد و قلب او محل نزول ملائكه و روح گردد که حقیقت هر امری را بر آن قلب نازل می کنند زیرا فرمود: «مِنْ كُلِّ اَمْر». امام صادق(ع) در تأویل آیه ی «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر» فرمودند: اَللَّیْلَةُ «فاطِمَةُ»، وَالْقَدْرُ «اَللهُ»، با این حساب نور حضرت «الله» تمام وجود و شخصیت زهرای مرضیهi را فرا گرفته و نه تنها هركس فاطمهi را حقیقتاً شناخت، شب قدر را درك نموده بلکه نور حضرت الله را شناخته. علت نام گذاری فاطمهi به این نام آن است كه او نیز مثل شب قدر به راحتی قابل درک نیست و حقیقتاً بسیاری از مخلوقات از معرفت او باز گرفته شده اند و عقول خلق به کنه معرفت او نخواهند رسید.

حقیقت قرآن به صورت دفعی در شب قدر بر قلب مبارك پیامبرf نازل شده و حالا فاطمهi همان شب است كه قرآن بر قلب او نازل گشته و ظرف وجودی او وسعت پذیرش همه ی قرآن را در خود دارد. عمده آن است كه از طریق این روایات متوجه ظرفیت وجودی حضرت زهرای بتولi شویم تا بتوانیم در هماهنگیِ قلبی با آن حضرت نهایت تلاش را بکنیم.

مسلّم ظرفیت تکوینی حضرت در آن حدّ بوده که یازده امام که همگی عِدل قرآن اند، مستقیم و غیر مستقیم از او متولد شوند. با این تفاوت که سیره و سخن امامان، قرآنِ مجسم است و کسی نمی تواند در سیره ی آن ها تفسیر به رأی کند، در حالی که در قرآن صامت امکان تفسیر به رأی هست. قرآن خودش معصوم است، اما چون ساکت است ممکن است عده ای در آن انحراف ایجاد کنند و لذا نیاز به کسانی دارد که آن را به نطق آورند، فاطمه زهراi منشأ چنین انسان هایی بودند که در مقام خود قرآن ناطق اند. معاویه توانست با قرآن به جنگ قرآن آید ولی این طور نیست که با نظر به سیره ی علی(ع) به جنگ علی رفت، سیره ی آن حضرت امکان سوء استفاده را کم می کند و به همین جهت علی(ع) در توصیه ی خود به ابن عباس وقتی بنا است با خوارج محاجّه کنند، می فرمایند: از طریق قرآن برای آن ها حجت نیاور، زیرا قرآن دارای وجوه مختلف است، تو چیزی می گویی و خصم تو چیز دیگر، لیکن به سنت رسول خداf با آن ها گفتگو کن که در این صورت راه توجیهی برای آن ها نمی ماند.[73] همین برکت برای ما در سیره ی اهل البیتh نیز هست.




[72] - بحارالانوار، ج43، ص65.
[73] - نهج البلاغه، نامه ی 77.

راز دوستی پیامبرf با فاطمه (س)

راستی پیامبر خداf در آینه ی جان فاطمهi چه می بینند كه هر وقت می خواهند از مدینه خارج شوند آخرین كسی را كه ملاقات می كنند فاطمه زهراi است و هر وقت به مدینه برمی گردند، اوّلین كسی را كه ملاقات می فرمایند، فاطمه زهراi است. آیا باید برای همیشه چشم دوستداران این خاندان از راز و رمز این نوع ارتباط بسته باشد؟ آیا سیره ی رسول خداf حکایت از آن ندارد که باید در ابتدا و انتهای امور نظرها به فاطمهi باشد تا زندگیِ زمینی به کمک آن حوراء انسی به آسمان و ملکوت متصل گردد و همواره رائحه ی ملکوت مدّ نظر ما باشد؟

اویس قرنی سخت مشتاق ملاقات با رسول خداf بود و مادرش می دانست اگر اویس به محبوبش رسید دیگر از او چشم برنمی دارد، با فرزندش شرط كرد که بیش از یك روز در مدینه نماند و اویس با پذیرش این شرط از یمن به سوی مدینه حركت كرد و وقتی به مدینه رسید که رسول خداf در مدینه نبودند و در آن یک روز موفق به دیدار پیامبرخداf نشد و طبق قولی كه به مادرش داده بود به یمن برگشت و چون پیامبرخداf وارد مدینه شدند، فرمودند: «اِنّی لَاَ جِدُ نَفَسَ الرّحمنِ مِنْ قِبَلِ الْیَمَن»[74] من بویی از نَفَس رحمان را از طرف یمن استشمام می كنم. عرض بنده این است كه خیلی ها به مدینه می آمدند و می رفتند ولی وجودشان مظهر ظهور نَفَس رحمان نبود تا پیامبرخداf از آثار وجودی آن ها بوی نَفَس رحمانی را بیابند و توجّه خاص پیامبرخداf به فاطمه زهراi در همین راستا است و در همین رابطه می فرمایند: «فَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ فَكُلَّمَا اشْتَقْتُ إِلَى رَائِحَةِ الْجَنَّةِ شَمِمْتُ رَائِحَةَ ابْنَتِی فَاطِمَة»[75] فاطمه حوریه ای انسانی است که هر وقت می خواهم بوی بهشت را استشمام کنم دخترم فاطمه را می بویم. علاوه بر این كه پیامبرخداf در همان حال از طریق فاطمه زهراi با بهشت ارتباط دارند، عمل آن حضرت تذكری است برای ما، كه چگونه بر فاطمه زهراi بنگریم و چگونه از طریق آن حضرت بهشتی شویم و جهت گیری خود را به سوی بهشت به فعلیت در آوریم.

آیا حیف نیست ما از فاطمه ای كه پیامبر خداf از طریق او به بهشت منتقل می شوند، به سادگی بگذریم و به جای این كه مقام متعالی او را درك كنیم و خود را بالا ببریم، آن حضرت را پایین بیاوریم و از توسل به آن مقام قدسی متعالی محروم شویم؟ در حالی که پیامبر و ائمهh كه مقام های بالا را می بینند از بالا بودن مقام آن حضرت خبر دادند و مسلّم برای ارتباط با آن مقام، باید كمی همّت كرد و از حالت عادی قدمی بالاتر گذاشت.

پیامبرخداf آن قدر فاطمه زهراi را بزرگ می بینند كه راضی نمی شوند گردی از دنیا بر چهره ی قدسی دخترشان بنشیند، به طوری كه وقتی از سفری برگشتند و به سوی خانه ی فاطمه زهراi رفتند و با پرده ای نقش دار که بر درِ خانه آویزان بود روبه رو شدند، كمی گرفته گشته و برگشتند. خبر به فاطمه زهراi رسید، پرده را جمع كردند و خدمت پیامبرf فرستادند، و پیامبرخداf همین كه كار او را ملاحظه كردند فرمودند: «همانی كرد كه می خواستم و سه بار فرمودند: پدرش فدایش باد، دنیا از محمّد و آل محمّد نیست».[76] آری آن قدر آینه ی فاطمه زهراi در نشان دادن حق و حقیقت پرتلألؤ است كه پیامبرخداf حاضــر نیستـنـد حتـی چیــزهای مباحی - همچون پرده ی گلدار- این آینه ی پر رمز و راز را كدر نماید. دنیا برای خاندانی كه واسطه ی فیض حضرت پروردگارند نمی تواند مطلوب باشد و در ادامه فرمودند: «لَیْسَتِ الدُّنْیَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ لَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوْ كَانَتِ الدُّنْیَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْخَیْرِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ مَا سَقَى مِنْهَا كَافِراً شَرْبَةَ مَاءٍ »[77] دنیا برای محمد و آل محمد نیست و اگر دنیا به مقدار بال مگسی ارزش داشت، هیچ كافری به مقدار یك جرعه ی آب از آن برخوردار نمی شد. و پیامبرخداf پس از ‎آن كه برخورد فاطمهi را دیدند، برخاستند و به سوی خانه ی فاطمهi حركت كردند.




[74] - علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه(ط – قدیم) ح 1، ص 261.
[76] - امالی شیخ صدوق، ص 235.

راه محبت به فاطمهi

مقصود من آن است که عزیزان ملاحظه كنند كه پیامبر خداf چه نگاهی به فاطمه زهراi دارند و در حرکات و گفتار رسول خداf نسبت به زهرای مرضیهi چه رازی نهفته است که باید توجّه خود را به كار گیریم تا از اشارات پیامبر و ائمهh در برخورد با مقام فاطمه زهراi به حقیقت آن راز دست یابیم، رازی که در ظاهر و به صورت عادی قابل دسترسی نیست. از آن جایی که فاطمهi یک زن است و زن مأمور است که خود را در حجاب نگه دارد تا در معرض نامحرمان قرار نگیرد، حقیقتی هم که در نزد زهرای مرضیهi هست بیش از آنچه در بقیه ی معصومین هست، باطنی است و با اشارات رسول خداf می توان متوجه آن مقام شد و هر کس توانست کاری برای خود بکند از همین طریق بوده است. همین اندازه می دانم که اگر توانستیم نسبت خود را با آن حضرت درست کنیم إن شاءالله آن محبتِ نابی كه به دنبال آن بودیم در قلبمان ظاهر می شود. زیرا محبت پیداكردن دست ما نیست ولی درست نگاه كردن و از اشاراتی که رسول خدا و ائمه ی معصومینh نسبت به زهرای مرضیهi داشته اند سرسری نگذشتن، دست ما است. و با این مقدمات إن شاءالله محبتِ به آن ذات مقدس خودبه خود پیش می آید. همان گونه كه شما در ابتدا نمی توانید اراده كنید به خدا محبت بورزید، بلكه با معرفت به حضرت ربّ العالمین و با زهد در دنیا و خارج کردن محبتِ دنیا از قلب، محبت به حضرت پروردگار خودبه خود ظهور می کند.

وقتی معنی محبت پیامبرf به فاطمه (س) روشن شد و متوجه شدیم قلب پیامبری كه در سلامت محض است و از هرگونه شركی خالی است، به فاطمهi اینچنین محبت می ورزد، متوجه می شویم جهت هر قلبِ سالمی که به حضرت محمدf نزدیک است به سوی محبت به فاطمهi است و در ذیل نور محمدf هر اندازه از محبت به دنیا فاصله بگیریم، به محبت فاطمهi نائل می گردیم و از جنبه های باطنی عالم وجود آگاهی می یابیم. اگر نور فاطمه زهراi بر قلبی افتاد، آن قلب وارد نحوه ای از عبودیتِ حضرت پروردگار می شود که در مشرب زهرای مرضیهi نهفته است، مشربی که در رجوع الی الله از همه ی مشرب ها سریع تر عمل می کند، به آن معنایی که رسول خداf اینطور از آن خبر دادند که «أَوَّلُ شَخْصٍ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَاطِمَة»[78] اولین شخصی که داخل بهشت می شود فاطمه است. ملاحظه بفرمائید که این اولیت یک اولیت و تقدم عادی نیست بلکه تقدم وجودی و تکوینی است، به این معنا که زهرای مرضیهi در عالی ترین مرتبه ی توحیدی قرار دارند و به همه ی جوانب حضور حق در هستی که یک انسان می تواند برسد، رسیده اند. و از آن جایی که مقصد همه ی انسان ها در بندگی باید توحید باشد و كسی به سروسامان می رسد كه به مقصد حقیقی خود برسد، پس فاطمه زهراi باسروسامان ترین انسان ها است. گفت:

هرکه بی سامان شود در راه عشق

در دیار دوست سامانش دهند

هرکه نَفْس بُت صفت را بشکند

در دل آتش گلستانش دهند




[78] - مناقب آل أبی طالبh (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص 329.

فاطمهi را ندیدند

گستردگی توحید زهراi و سروسامانی که پیرو آن به تاریخ می دهد برای هرکس روشن نیست و به همین جهت فاطمهi را بی سروسامان می بینند، پریشانی های ظاهری آن حضرت را در درون بندگیِ آن حضرت نسبت به پروردگار و اُنس و آرامش با خدا را نمی یابند و به همین جهت نه در دنیا فاطمهi را درست دیدند و نه در قیامت می توانند آن حضرت را ببینند. رسول خداf می فرمایند: «إِذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ تُقْبِلُ ابْنَتِی فَاطِمَةُ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَیْنِ خَطْمُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ رَطْبٍ قَوَائِمُهَا مِنَ الزُّمُرُّدِ الْأَخْضَرِ ذَنَبُهَا مِنَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ عَیْنَاهَا یَاقُوتَتَانِ حَمْرَاوَانِ عَلَیْهَا قُبَّةٌ مِنْ نُورٍ یُرَى ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا وَ بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا دَاخِلُهَا عَفْوُ اللَّهِ وَ خَارِجُهَا رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَى رَأْسِهَا تَاجٌ مِنْ نُورٍ لِلتَّاجِ سَبْعُونَ رُكْناً كُلُّ رُكْنٍ مُرَصَّعٌ بِالدُّرِّ وَ الْیَاقُوتِ یُضِی ءُ كَمَا یُضِی ءُ الْكَوْكَبُ الدُّرِّیُّ فِی أُفُقِ السَّمَاءِ وَ عَنْ یَمِینِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ عَنْ شِمَالِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ جَبْرَئِیلُ آخِذٌ بِخِطَامِ النَّاقَةِ یُنَادِی بِأَعْلَى صَوْتِهِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ (ص) فَلَا یَبْقَى یَوْمَئِذٍ نَبِیٌّ وَ لَا رَسُولٌ وَ لَا صِدِّیقٌ وَ لَا شَهِیدٌ إِلَّا غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ فَتَسِیرُ حَتَّى تُحَاذِیَ عَرْشَ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ»[79] چون روز قیامت شود دخترم فاطمه بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت به محشر رو كند كه دو پهلوی آن شتر حریرهای بهشتی آویزان است و مهارش از لؤلؤ مرطوب و چهارپایش از زمرد سبز و دمش از مشك اذفر و دو چشمش از یاقوت سرخ است، بر پشت آن قبه ای است از نور كه برونش از درونش دیده شود و درونش از برونش، درون آن گذشتِ خداست و برونش رحمت خدا، فاطمه تاجى بر سر دارد که دارای هفتاد رکن است و هر ركنى مرصّع به دُرّ و یاقوت است، بدرخشد چنانچه بدرخشد اختر فروزان در افق آسمان و بر سمت راستش هفتاد هزار فرشته باشد و بر چپش هفتاد هزار فرشته و جبرئیل مهار آن ناقه را گرفته و به بانك بلند فریاد كشد: دیده بر هم نهید تا فاطمه دختر محمد بگذرد. نماند در آن روز پیغمبر و رسول و نه صدیق و شهیدى جز آن كه همه دیده بر هم نهند تا فاطمه بگذرد و خود را برابر عرش پروردگارش «جلّ جلاله» رساند.

حتماً می دانید که قیامت در مقام خود شرایطی است كه حقیقت هرچیز به طور كامل ظاهر می شود و حقیقت زهرای مرضیهi آن قدر متعالی است که حتی انسان هایی آنچنان بزرگ نتوانسته اند تا آن حدّ چشم حقیقت بین پیدا کنند که حقیقت فاطمهi را کامل درک نمایند. همان طور كه عده ای چون در دنیا تمام افق جانشان و هدفِ دیدن هایش، دنیا و امور دنیا بوده و چشم خدابین برای خود به وجود نیاورده اند، در آن عالم چشمی ندارند كه آیات الهی را ببیند، عده ای هم تا آن حدّ حقیقت بین نشده اند که با حقیقت زهراi آشنا باشند. اگر انسان در دنیا فقط دنیا را دید و چشمِ دیدن حقایق معنوی را تقویت نكرد، در قیامت نابینا محشور می شود زیرا آنچه در قیامت هست با چشم خدابین دیده می شود و آنچه هم که در دنیاست به آن شکلی که در دنیا است در قیامت نیست. خداوند در قرآن در همین رابطه می فرماید: «وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَاِنَّ لَهْ مَعیشَةً ضَنْكا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ اَعْمی»[80] كسی كه در دنیا از یاد من روی برگرداند زندگی سختی خواهد داشت و در قیامت كور محشور می شود. در ادامه ی آیه هست كه طرف می پرسد: «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی اَعْمی وَ قَدْ كُنْتُ بَصیراً» ای پروردگار من! چرا مرا كور محشور كردی، در حالی كه در دنیا بینا بودم. می فرماید: قضیه چنین بود كه آیات ما برای تو آمد و تو آن ها را فراموش كردی و چشم خدابین در خود ایجاد ننمودی. اگر كسی در دنیا چشم دلش را باز نكند و خدابین نشود در قیامت كور محشور می شود و چشمی ندارد كه در آن جا بتواند آن عالم را كه سراسر حقیقت است ببیند.

معلوم است که اهل محشر چشم فاطمه بین با خود نیاورده اند كه دستور داده می شود چشم خود را برگردانید، شما فاطمه بین نیستید. از آن جایی که در قیامت هر دستوری براساس درجه ی وجودی افراد صادر می شود و دستورات آن جا، دستورات وجودی و تكوینی است و نه اعتباری، پس باید عده ی کمی بتوانند در دنیا به مقام درک فاطمهi رسیده باشند. مثلاً وقتی خداوند در قیامت به عده ای دستور می دهد: «اِخْسِئُوا فیها وَ لاتُكَلِّمُوا»[81] «چخ! - نهیبی كه به سگ می زنند- هیچ سخن نگویید»، معلوم است به واقع سگ شده اند. چون در آن جا كلمات جنبه ی اعتباری ندارند بلكه جایی است که واقعیت هركسی ظهور می یابد از این جهت باید متوجه باشیم در دستوری كه به اهل محشر می دهند كه روی خود را برگردانید، چون فاطمه زهراi می خواهد عبور كند، رازها و رمزهایی را گوشزد می كنند. اگر كسی در دنیا با ریاضت در بندگی خدا، خود را به عالم بندگی نكشانده باشد و به جنبه های باطنی ترِ دین نظر نداشته باشد، از دیدن نور حضرت فاطمهi محروم است و عملاً از بسیاری از حقایق محروم است. مگر ما در روایت از معصوم نداریم «خیرالعمل» یعنی اعمال فاطمهi و فرزندان آن حضرت؟[82] پس اگر كسی فاطمه بین نشد، خیرالعمل را گم می كند، چون عبودیت در مشرب فاطمی را گم می كند و از مطلع انوار ملکوتی در تعیّن انسانی، در جمال عصمت کبری، محروم می شود و از ادراک و ارتباط با لیله القدرِ متعیَّن که ظرف قبول همه ی قرآن به صورت جامع است، بی بهره می ماند.

به جامعیت قرآنی که در لیله القدر نازل می شود فکر کنید تا معنای باطنی بودن حقیقت زهرای مرضیهi روشن شود و بفهمیم همان طور که با بندگی و روزه داری و شب زنده داری می توان لیله القدر را درک کرد و به تقدیرات الهی که در آینده پیش می آید بصیرت پیدا نمود، به همان روش می توان زهرای مرضیهi را درک کرد و به آن بصیرتی دست یافت که تنها در وصف آن بصیرت می توان گفت: نور جامعی است که تنها از مقام فاطمهi می تواند به بشریت برسد.




[79] - أمالی الصدوق، ص 18.
[80] - سوره ی طه، آیه ی 124.
[81] - سوره ی مؤمنون، آیه ی 108.

حکمت عصمتی در کلمه ی فاطمی

حضرت آیت الله حسن زاده در کتاب «مُمِدّ الهِمَم در شرح فصوص الحكم» در فصّ حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه، می فرمایند:

«نبوت ِِّّ مقامى نیست که تنها به مردان اختصاص داشته باشد بلكه مردان و زنان در آن مساویند: خداى تعالى فرمود: «هنگامى كه ملائكه گفتند اى مریم! خداى تو را برگزید و پاك گردانید و تو را بر زنان عالمیان برترى داد».[83] (اگر مقام مریم چنین است) پس در باره ی مقام خامس اصحاب كساء كه لیله ی قدر بوده و از كسانى است كه خداى تعالى پلیدى را از آن ها پاك نموده چه مى اندیشى؟

تعبیر بسیارى از آیات و روایات بر تغلیب است مثل سخن خداى تعالى در باره ی مریمi که می فرماید: «اى مریم! پروردگارت را مطیع باش و سجده نما و با ركوع كنندگان ركوع نما». و سخن دیگرِ حق تعالى در باره ی مریم که می فرماید: «مریم كلمات پروردگار خود و كتاب هاى آسمانى او را با كمال ایمان تصدیق كرد و از بندگان مطیع خدا به شمار آمد».[84]

سپس هنگامى كه نفس ناطقه ی انسانى، خواه مرد و خواه زن آماده شود، صور مَلَكى و ملكوتى برایش متمثّل مى شود. خداى سبحان در باره ی مریم فرمود: «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا»[85] پس جبرائیل برای او به صورت بشری وارسته متمثّل شد و حضرت زكریاu، ضامن مصالح او گردید و او را پروراند، و فاطمه را اشرف انبیاء محمدf پروراند در حالی که مادر او خدیجه ی كبرى است.

در كافى به اسناد خویش از امام ابى عبدالله(ع) روایت كرد كه آن حضرت فرمودند: «فاطمهi بعد از رسول خداf هفتاد و پنج روز زندگى كرد و اندوهى شدید در فراق پدر بر وى وارد شد و جبرئیل به نزد وى مى آمد و باعث حُسْن صبر و دلجویى آن حضرت بر پدرش مى شد و نفس او را آرام مى ساخت و از پدرش و مكان و منزلت وى به حضرت فاطمه خبر مى داد و به وى خبر مى داد كه در ذرّیه ی وى چه اتفاقى خواهد افتاد و على(ع) آن را مى نوشت».[86] و در علل الشرایع به اسنادش از عیسى بن زید بن على نقل شده است كه وى گفت: از ابوعبدالله(ع) شنیدم كه مى فرمود: فاطمه از آن رو محدّثه نام گرفت كه ملائكه از آسمان فرود مى آمدند ملائكه مى گفتند: (اى فاطمه خداى تعالى تو را برگزید و پاك ساخت و تو را بر زنان عالمیان برترى داد. اى فاطمه پروردگارت را مطیع باش و سجده نما و با ركوع كنندگان ركوع كن، وى با ملائكه سخن مى گفت و ایشان با وى سخن مى گفتند. شبى فاطمه به ایشان فرمود: «آیا برتر از همه زنان عالمیان مریم دختر عمران نیست» ملائكه پاسخ دادند: «مریم سیده زنان عالم خویش بود ولى خداى عز و جل تو را سیده زنان عالم تو و عالم وى و سیّده زنان اولین و آخرین قرار داد».[87]

خاصّه و عامّه روایت كرده اند كه این سخن حق تعالى که می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً»[88] ابرار از جامى كه ممزوج با كافور است مى نوشند»، تا آن جا که می فرماید: «كَانَ سَعْیُكُم مَّشْكُوراً»[89] از تلاش شما سپاسگزارى مى شود. در حقّ على و فاطمه و حسن و حسین و كنیز ایشان به نام فضّه نازل شده است. پس حق سبحان در باره ی ایشان فرمود: «و پروردگارشان شراب پاكیزه به ایشان نوشانید» امام جعفر بن محمد با این سخن قویم این آیه را تفسیر فرمود كه: «مراد آن است كه آن شراب ایشان را از هرچیز جز خدا تطهیر مى كند زیرا جز خدا هیچ كس از تدنّس و آلودگى به كائنات پاك و طاهر نیست».[90] پس به شأن غایت حركت ایجادى و وجودى و معدن حكمتِ فاطمه فرزند رسول اللّهf نظر كن.

پس بدان كه مر شهود را مراتب است: یكى رؤیت بصرى یعنى دیدن با چشم سر است، و دوم رؤیت به بصیرت در عالم خیال است و سوم رؤیت به بصر و بصیرت هر دو است. و چهارم ادراك حقیقى حقایق مجرد از صور حسّى است تا این كه شهود، به ذروه ی توحید صمدى منتهى شود و مرزوق به شهود از زمره ی كسانى كه «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» گردد، پس بخوان و بالا برو.»[91]

چنین نگاهی به ذات مقدس فاطمه زهراi در روایات ما به خوبی مطرح است، ما باید مواظب باشیم سطح آن روایات را پایین نیاوریم وگرنه؛ نه لیله ی قدر را درك خواهیم كرد كه از هزار ماه بهتر است و نه دیگر آیات الهی را.




[83] - سوره ی آل عمران، آیه ی 42.
[84] - سوره ی تحریم، آیه ی 12.
[85] - سوره ی مریم، آیه ی 17.
[86] - کافی، ج 1، ص 241.
[88] - سوره ی انسان، آیه ی 5.
[91] - ممد الهمم در شرح فصوص الحكم، ص 682.

فاطمهi بر حادثه ها اثر گذاشت

عمده آن است كه ما موضوعات قدسی را درست ببینیم و آن را سطحی و حسی نكنیم.

در آخر باید عرض کنم: نظر به مقام فاطمه زهراiیك وجه دیگر هم دارد كه بنده در این بحث فقط باب آن را باز می كنم و اصل بحث در کتاب «بصیرت حضرت فاطمهi» مطرح شده است. برای نظر به بُعد تاریخی حضرت زهراi حقیقتاً می توان گفت: «فاطمه (س) بعد از رحلت رسول خداf نسبت به آنچه پیش آمد، اثر گذاشت، بدون این كه منفعل حادثه های آن روزگار شود و از اقدام لازم و به جا خودداری نماید.

پس از رحلت رسول اللهf جوّ عمومی به طرفی رفت كه نباید می رفت و فاطمهi یك تنه در مقابل انحراف ایستاد و در شرایطی كه حضرت علی(ع) امکان حق خواهی برای به دست گرفتن حاکمیت جامعه ی نوپای آن زمان را نداشتند.[92] فاطمهi به صحنه آمد، زیرا اگر علی(ع) در آن شرایط سخن می گفت، او را متّهم می كردند كه حبّ ریاست دارد و اگر فاطمهi سكوت می كرد، حق برای همیشه در تاریخ گم می شد. در چنین شرایطی فاطمهi به خوبی وظیفه ی خود را تشخیص داد و به عالی ترین شکل آن را عملی نمود و یك زن یك تنه جلوی آن همه فتنه ایستاد. عظمت مسئله آن است كه همه انتظار داشتند حضرت فاطمهi مثل بسیاری از زنان آن زمان، نسبت به فضای عمومی جامعه منفعل شوند، ولی فاطمهi به جهت آن كه ملاك حق و باطل بودنِ جریان های اجتماعی را در دست داشت، نه تنها منفعل نشد و نه تنها سكوت نكرد، كه فریاد زد، فریاد رسایی كه به گوش همه ی تاریخ رسید و هنوز هم آن صدا كارهایی در پیش دارد.[93] انسانی كه هدف زندگی را می شناسد و معنی خود را در زندگی درست فهمیده هرگز در مقابل حادثه ها و فتنه ها، هرچند بزرگ باشد، خود را نمی بازد و حتی وقتی همه ی جامعه یك طرف می روند، او راه خود را ادامه می دهد و حضرت فاطمهi نشان داد فرزند خانه ی توحیدِ محمّدیf، چگونه در روزگار خود قد علم می کند و راهی را در مقابل شیعیانشان می گشاید تا شاگردان مکتب فاطمهi هر حادثه ای را در زمانه ی خود با منطق دین و دینداری ارزیابی نمایند و جایگاه آن را بشناسند و نسبت به آن بهترین موضع گیری را داشته باشند و سخت از این جمله كه گفته می شود: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» فاصله بگیرند. اگر امام زمانg می فرمایند: بهترین اسوه و الگوی من فاطمه، دختر رسول خداi است[94] و اگر می بینید اهل البیتh همرنگ جماعت و تابع خلفای جور نشدند، این ها همه و همه به جهت جبهه ای بود كه فاطمه زهراiآن جبهه را پس از رحلت رسول خداf گشود. هنر ما آن است كه تمام حركات آن حضرت را - حتی حرکات اجتماعی و تاریخی او را - در آینه ی مقام لیله القدری او بنگریم تا إن شاءالله حضرت فاطمهi را درست نگریسته باشیم و معنا و جایگاه حرکات تاریخی اجتماعی اولیاء الهی را جدای از مقام فنای فی الله بودن آن ها نبینیم.

هنوز ابعادی از بحث مقام لیله القدری حضرت مانده است كه إن شاءالله در بحث «حضرت زهراi رازی پیدا و ناپیدا» دنبال خواهیم كرد.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[92] - امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ی 5 نهج البلاغه می فرمایند: «فَاِنْ اَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلْك وَ اِنْ اَسْكُتْ یَقُولُوا جَزَعَ مِنَ الْموت» اگر از حق خود دفاع كنم، می گویند: بر مُلك حریص است، و اگر ساكت باشم، می گویند: ترسو است و از مرگ می ترسد.

جلسه ی سوم فاطمه زهراi؛ رازی پیدا و ناپیدا

بسم الله الرحمن الرحیم

«اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرةً»[95]

سلام بر تو ای فاطمه! كه خداوند قبل از خلقتت، تو را امتحان كرد و تو را نسبت به وظایف سختی كه باید بر دوش بگیری صابر و توانمند یافت.

مطلبی که خدمتتان عرض می كنم، ادامه ی بحث «مقام لیلةالقدری حضرت زهراi» است. عرض شد از روایات می توان این طور استنباط کرد که شناخت حضرت فاطمه زهراi شناخت ساده ای نیست تا آنجا که حضرت صادق(ع) می فرمایند: «اِنَّما سُمِّیَتْ فاطِمَةَ، لِاَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِها»[96] او را فاطمه نامیدند زیرا خلق از شناخت او باز داشته شده اند. با توجه به اشاراتی که این گونه روایات دارند می فهمیم بحث در شناخت حضرت زهراi بیشتر باید بحث در شناخت یك مقام غیبی باشد و از آنجایی که حقایقِ غیبی مثل پدیده های مادی، محسوس نیستند تا بتوانیم با آن ها از طریق حواس پنجگانه ارتباط پیدا كنیم، شناخت آن ها ساز و کار و آمادگی مخصوصی را می طلبد تا عقل از یک طرف متوجه وجود آن حقایق شود و قلب از طرف دیگر آمادگی اُنس با آن مقام را پیدا کند و عملاً دریچه ای به سوی عالم معنویت و اسماء الهی بر روی جان خود بگشاید.




[95] - «مفاتیح الجنان»، زیارت روز یكشنبه.
[96] - بحارالانوار، ج 43 ص 65.

فاطمهi، دریچه ای به عالم غیب

ملاحظه کردید که پیامبر خداf می فرمایند: «فَكُلَّما اشْتَقْتُ اِلی رائِحَةِ الجَنَّةِ، شَمَمْتُ رائِحَةَ ابْنَتی فاطِمَةَ»[97] هروقت مشتاق بوی بهشت می شوم، دخترم فاطمه را می بویم. چنانچه در این سخن تدبّر كنید می فهمید رسول خداf از طریق فاطمه زهراi دریچه ای به سوی عالم غیب و بهشت الهی برای قلب خود بازکرده اند. این نوع ارتباط را که در این روایت هست، کشف شمّی می گویند زیرا انوار غیب بر قوه ی بویائی رسول خداf تجلی می کرده است. همان طور که آن حضرت کشف صوری دارند و انوار غیب در آن کشف با صورتی خاص بر قوه ی بینائی سالک تجلی می نماید و یا کشف سمعی که انوار غیب از درون جان سالک بر قوه ی سامعه ی او تجلی می کند.

اگر راه ارتباط با حقایق را از طریق مظاهر عالیه بشناسید، با اندک توجه به مظاهر عالیه امکان انتقال به حقیقت آن ها فراهم می شود، کافی است شما خبردار شوید چنین مظهری با آن خصوصیات در عالم هست، تا انتقال به سوی آن ها انجام شود. رسول خداf به این دلیل از این قضیه به ما خبر می دهند که به ما کمک کنند با نظر به مقام قدسی زهرای مرضیهi بتوانیم به انوار بهشت منتقل شویم.

ممکن است این سؤال برای عزیزان پیش آید که چگونه وقتی ما فاطمه ی زهراi را ندیده ایم می توانیم به نور و حقیقت آن حضرت منتقل گردیم. برای رسیدن به جواب سؤالتان نظرتان را به روایت جلسه ی قبل در مورد اُویس قرنی جلب می کنم که رسول خداf با این که هیچ وقت اُویس را ندیده بودند همین که وارد مدینه شدند به حضور اویس که در قبل اتفاق افتاده بود نظر کردند و فرمودند: نسیم نور رحمان را از جانب یمن احساس می کنم. زیرا همین که حضرت بتوانند با نفس ناطقه ی خود به نفس ناطقه ی اویس نظر کنند، نفس آن دو همدیگر را ملاقات می کنند و نفس اویس که مظهر نور اسم رحمان بود خود را بر جان حضرت می نمایاند. در مورد زهرای مرضیهi کافی است بتوانیم با یاد آن حضرت، از طریق نفس ناطقه ی خود، به مقام نوری آن حضرت نظر کنیم و از تجلیّات انوار بهشتی آن حضرت بهره مند گردیم.[98]

آنچه در روایت فوق باید مورد توجه قرار گیرد این است که اولاً: بعضی از انسان ها مظهر حقایق غیبی هستند و می توان از طریق آن ها با حقایق مرتبط شد. ثانیاً: بدانیم یكی از راه های ارتباط با عالم غیب و حقیقت، وجود مقدس حضرت فاطمه زهراi است، آن هم حقیقتی در حدّ بهشت که جامع همه ی انوار الهی است. تلاش بنده در این جلسه آن است که به كمك روایاتِ پیامبرf و ائمه ی معصومینh راهی به سوی فاطمه زهراi؛ پیدا کنیم تا از اسرار عالم غیب محروم نمانیم. زیرا وقتی حضرت رسول اللهf می فرمایند: «فاطِمَةُ حَوْراءٌ اِنْسِیَّةٌ»[99] و فاطمهi را فرشته ای معرفی می کنند که به صورت بشر ظاهر شده، به این نتیجه می رسیم كه می شود از طریق فاطمه زهراi به اسراری از عالَم فرشتگان منتقل شد، البته ابتدا باید راه این گونه منتقل شدن را یافت، سپس تلاش كنیم با آمادگی کامل جهت جان خود را بدون هیچ حجاب و مانعی، به سوی حقیقت نوری آن حضرت سیر دهیم. گفت:

تا خون نکنی دیده و دل پنجه سال

از قال تو را ره ننمایند به حال

إن شاءالله با تأسّی به سیره ی حضرت محمدf به جایی می رسید که از اصالت دادن به ماهیات و کثرات آزاد می شوید و از هر چیزی به جنبه ی وجودی و حقیقی آن چیز نظر می کنید، در آن صورت فاطمهi را برای انتقال به حقایقِ جامع عالم غیب و معنویت بهترین دریچه ای می یابید که هیچ کلمه ای توان توصیف آن را ندارد. همین قدر خواهی گفت:

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

در بحث مقام لیلةالقدری حضرت زهراi، در این حدیث تدبّر کردید كه حضرت صادق(ع) می فرمایند: «مَنْ عَرَفَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعرِفَتِها، فَقَدأدْرَکَ لَیْلَةَ القَدرِ»[100] و روشن شد چرا امام صادق(ع) می فرمایند: هركس فاطمه را آن طور كه هست بشناسد، حقّاً شب قدر را درك کرده است. در حالی که شب قدر شب نزول ملائکه و روح الهی در همه ی امور است و دارای جامعیت خاصی است در تجلی حقایقی که در هزار ماه نمی توان به آن حقایق رسید. حضرت در واقع در این روایت می فرمایند شیوه ی خاصی برای معرفت به فاطمه زهراi باید در میان باشد که اگر آن شیوه پیدا شود و به کمک آن زهرای مرضیهi شناخته شود، شناخت شب قدر نیز ممکن می گردد. از آن طرف می توان ابتدا به لیلةالقدر و چگونگی درک آن به صورت اجمالی فکر کرد تا شیوه ی معرفت به حضرت زهراi به صورت تفصیلی ظهور کند و سپس به نور معرفت زهراi به درک لیلةالقدر به صورت تفصیلی نایل شد.

خداوند به پیامبرش می فرماید: «وَ ما اَدْراكَ ما لَیْلَةُ الْقَدْر»؛ تو از لیلةالقدر چه درک می کنی که آن چیست؟! درك لیلةالقدر تا آن حدّ مشکل است كه باید برای درک آن به حقایقی نظر کرد که در آن شب نازل می شوند و به همین جهت در ادامه ی آیه می فرماید: ملائکه و روح در آن شب در همه ی امور نازل می گردند. ملاحظه می کنید که شب قدر چیزی نیست که امام و پیامبرh به راحتی بتوانند به آن اشاره کنند بلکه می فرمایند: خود را به آمادگی های خاص روحی مجهز کنید و آن چند شب را بیدار بمانید تا حقیقت شب قدر را درک کنید و به شعور خاصی که مربوط به آن شب است نایل شوید، زیرا آن شعور شخصیتی برای شما می سازد که در آینده ی شما و حوادثی که برای شما پیش می آید مؤثر است. حال با این شعور که به صورت اجمالی است و عامل درک حقیقت است، اگر به سیره ی حضرت زهراh نظر کنید به صورتی تفصیلی به نور زهرای مرضیهi منتقل می شوید و نفس ناطقه ی شما در مقام بیکرانه ی عالم هستی تحت تأثیر انوار وجود مقدس حضرت زهراi قرار می گیرد و به آنچنان تفصیلی می رسد که پس از آن، شب قدر برایتان معنای دیگری می دهد و می فهمد نزول قرآن در یک شب یعنی چه.

عرض شد اگر کسی لیلةالقدر را درک کند، قلبش محل تجلی انوار روح و ملائکه می شود، و اگر کسی قلبش محل نزول نور ملائکه و روح شد، همه ی اسرار عالم را می فهمد؛ چون فرمود: نزول ملائکه و روح «فی کُلِّ أمر» در همه ی امور خواهد بود. یعنی؛ حقیقت همه ی امور عالم که ملائکه و روح مدبّر آن ها هستند بر قلب انسان نازل می شود و آن ها حقیقت همه ی امور را به قلب انسان می رسانند ولی چون انسان ها چنین آمادگی را ندارند که انوار ملائکه را که در همه ی امور تجلی کرده است درک کنند، تنها به صورت اجمالی آمادگی فهم حقایقی را پیدا می کنند در حالی همه ی آن حقایق در زهرای مرضیهi یک جا جمع است و از آن جایی که درک درست حقایق وقتی انجام می شود که حقایق به صورت جامع باشد، با نظر به مقام نورانی زهرای مرضیهi - به همان صورت که عرض شد- می توان به صورت کامل به حقایقی منتقل شد که در شب قدر نازل می شود. و از آن جایی که جان رسول خداf و ائمهh نیز جامع همه ی حقایق است، از طریق معرفت به مقام زهراi نه تنها به درک شب قدر نایل می شوید، بلکه به مقام نوری رسول خداf و ائمه ی معصومینh نیز نایل می گردید و به این جهت مستقیم نمی توان به مقام جامع جان رسول خداf و ائمهh نظر کرد که در جمال آن ها نبوت و امامت نیز متجلی است.

ملاحظه می فرمائید که حضرت صادق(ع) با طرح آن روایت می خواهند ما برای زندگی خود راهی پیدا کنیم تا بتوانیم إن شاء الله به معارف و مقاماتی بالاتر از معارف سطحی دست یابیم. توسل به فاطمه زهراi به معنای حقیقی آن که با معرفت همراه است، راه بسیار ارزشمندی است تا نفس ناطقه ی انسان یا قلب او بتواند در بیکرانه ی عالم هستی جهت قلب خود را به سوی آن ذات مقدس سیر دهد و از تجلیات غیبی انوار پربركت آن حضرت - که رسول خداf فرمودند؛ رائحه ی بهشت است- بهره مند شود. اولین شرط در این رابطه معرفت است و دومین شرط اصلاح نفس است تا نفس بتواند از کثرات و ماهیات به سوی حقایق منتقل شود. به واقع اگر معرفتی به مقام زهرای مرضیهi نداشته باشیم و قلب توان انتقال به حقایق فاطمی را در خود شکل نداده باشد، قلبِ خود را به کدام سوی بیندازیم؟




[97] - بحارالانوار، ج43، ص4.
[98] - بحث چگونگی حضور نفس های ناطقه ی انسان ها در عالم و اُنس آن ها با همدیگر را در کتاب «چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی» از همین مؤلف دنبال کنید.
[99] - بحارالانوار، ج43 ص4.
[100] -بحارالانوار، ج43، ص65.

اتّحاد اسم اولیاء با ذات آن ها

تا این جا بحث بر روی مقامی بود كه اگر آن مقام درك شود، شب قدر درك شده و انسان در شرایطی قرار می گیرد که ظرفیتی بیشتر از ظرفیت هزارماه پیدا می كند و بركاتی كه در طول هزارماه ممکن بود به انسان برسد، یك شبه به او می رسد که امیدوارم توانسته باشم توجه عزیزان را به چنین حقیقتی جلب کنم تا آرام آرام قلب خود را برای اُنس با آن مقام آماده کنید وگرنه اگر نتوانیم آن مقام را مدّ نظر قرار دهیم و اگر ساحت خود را تغییر ندهیم، هرگز نه فاطمهi را درک می کنیم و نه شب قدر را. به همین جهت عزیزان را دعوت می کنم از زاویه ی دیگر به مقام فاطمه زهراi بنگرید تا إن شاء الله راز این نکته را بفهمیم که چرا حضرت صادق(ع) در ادامه ی روایت می فرمایند: «إنَّما سُمِّیَتْ فاطِمَةُ، لِأنَّ الْخَلقَ فُطِمُوا عَنْ مَعرِفَتِها» او فاطمه نامیده شد زیرا خلق را از معرفت و شناسایی او باز گرفته اند. زیرا شناخت مقام قدسی زهرای مرضیهi کار هرکس نیست. در روایت داریم که خدا به وسیله ی جبرئیل اسم ایشان را فاطمه زهراi گذاشت.[101] عنایت داشته باشید كه ما اسامی فرزندانمان را بر اساس سلیقه مان تعیین می كنیم، اما اسم اولیاء با ذات اولیاء و شخصت اولیاء منطبق است و در همین رابطه در روایت داریم خداوند اسم خود را بر علی(ع) گذاشت، یعنی رابطه ای بین شخصیت آن حضرت و اسم او برقرار است. وقتی می فرمایند خلق از معرفت به مقام حضرت فاطمهi بازداشته شده اند می خواهند بفرمایند حضرت زهراi رازی هستند در این عالم و کسانی می توانند به معرفت آن حضرت نایل شوند که خود را آماده ی درک راز و «وجود» کرده باشند و از اصالت دادن به ماهیات آزاد باشند.




[101] - «بحارالانوار»، ج 43، ص 4.

شرط درك حضرت فاطمهi

ملاحظه فرمودید اگر فاطمه زهراi را درک كنید و آن طور که شایسته ی درک است بتوانید به آن شخصیت آسمانی - كه جلوه ای زمینی به خود گرفته- معرفت پیدا نمائید، شب قدر را که یک حقیقت توحیدی است درك می كنید و از بركات آن شب که همه ی حقایق یک جا و در همه ی امور در آن جمع است، بهره مند می شوید. وقتی بفهمیم مقام جامعیت چه مقامی است و چگونه حقایق در یک جا جمع می شوند، وارد فرهنگی شده ایم که می فهمیم شب قدر یعنی چه و زمینه ی درک شب قدر شروع می شود.

درك شب قدر بسیار مشكل است زیرا در عین وحدت همه حقایق در آن جمع است و به راحتی نمی توان آن را درک کرد. از این رو حضرت صادق(ع) به ما خبر می دهند راهی خداوند برای کشف شب قدر گذاشته و آن معرفت به مقام فاطمهi است، زیرا فاطمهi حقیقتی است آسمانی که با ظهور زمینی همراه است و درست برعکس شب قدر که حقایق از آسمان بر زمین نازل می شوند او با ظهور خود در زمین شما را به آسمان صعود می دهد و بشریت را به حقایق آسمانی متصل می گرداند. این معلوم است که بشرِ زمینی از طریق اُنس با مظهر حقایق آسمانی که در زمین است، راحت تر به آسمان متصل می شود و خود را آماده می کند تا حقایق آسمانی بر قلبش نازل گردد و از این جهت امکان معرفتِ شب قدر از طریق زهرای مرضیهi برای بشر بیشتر فراهم است هرچند امام صادق(ع) فرمودند کشف حقیقت فاطمهi چیزی نیست که کسی به راحتی بتواند به آن دست یابد ولی از یک طرف می فرمایند هر کس خواست شب قدر را درک کند باید بتواند فاطمهi را درک کند و از طرف دیگر می فرماید او را فاطمه نامیدند تا خلق را از معرفت به او باز دارند. با دقت در این دو فراز از روایت می فهمیم در عین آن که از طریق فاطمهi امکان درک شب قدر بهتر فراهم است ولی این کار برای انسان های عادی خیلی مشکل و یا محال است.

باید بپرسیم ای امام عزیز! اگر راهی برای شناخت فاطمهi نیست، چرا بحث شناخت او را مطرح می فرمایید و می فرمایید کسی که او را درک کند می تواند شب قدر را درک کند؟! و اگر راهی هست، پس چرا این قدر سخت است که خلق از شناخت او باز داشته شده اند. حضرت می خواهند ما را متوجه نمایند که «تا جنینی کار خون آشامی است» تا هنوز در ساحت ماهیات و کثرات هستید هرگز به آن شناخت دست نمی یابید زیرا رازی در میان است که تا روحِ رازبینی را در خود تقویت نکنید او را که دریچه ی نظر به رازهای آسمانی است نمی توانید بشناسید. اگر می خواهید رازشناسی پیشه کنید حورائی انسی در میان است که از یک جهت آسمانی است و از جهتی دیگر انسی و زمینی است و می تواند با ظهور زمینی اش شما را به عالم معنا و حقایق آسمانی منتقل کند. علت آن که مردم معمولی را از شناختن آن حضرت بازداشته اند آن است كه فقط نهنگان می توانند به قعر اقیانوس راه یابند. گفت:

زآبِ خُرد، ماهیِ خُرد خیزد

نهنگ، آن به كه در دریا ستیزد

با نگاه سطحی هرگز رازها خود را به کسی نمی نمایانند و زندگی های معمولی راه به رازهای عالم نمی گشایند و این پیام بسیار مهمی است که چرا خلق از معرفت به فاطمهi باز داشته شدند، زیرا زندگی های معمولی به باطن نظر ندارند، زندگی های عادی مثل یک فیلم است که یک دختر و پسر با همدیگر آشنا می شوند و بعد ازدواج می کنند و فیلم تمام می شود. همه ی انسان ها آن فیلم را می فهمند، چون انعکاس زندگی خودشان است، آن فیلم در بین مردم عامی طرفداران زیادی دارد. ولی اگر کارگردان بخواهد پیامی را مطرح کند كه از حدّ تصویر و حركات بازیگران بالاتر باشد کار مشکل می شود و تماشاگران همراهی نمی کنند و حركات و پیام های سمبلیك در آن فیلم مفهوم نمی شوند مگر این كه تماشاگران قدمی از شخصیت ابتدائی خود به جلو برداشته باشند و از عالم ماده که دارای ابعاد است به عالم معنا که فراتر از ابعاد است سیر کنند.

ملاحظه فرموده اید که گُنبد مساجد قدیم چهار پایه ی مربع شکل داشت ولی از نیمه به بعد استوانه ای می شد تا به گنبدی کره ای می رسید که به آسمان ختم می گشت. گنبد حالت نیم کره ای دارد، كره در مقایسه با سایر اشكال هندسی، مثل مكعب و استوانه و ... كمترین سطح را نسبت به حجم خود دارد و از طرفی اگر دو مکعب را به هم بچسبانیم با سطح زیادی با هم تماس می گیرند ولی اگر دو کره را به هم بچسبانیم به اندازه ی یک نقطه با هم تماس پیدا می كنند. هنرمند دینی در این نوع بناها می خواهد بگوید: گنبد، نمادِ رفتن از سطح به بی سطحی و از عالم ابعاد به عالم معناست و از این رو مساجد قدرت انتقال به عالم معنا را در خود دارند و اگر انسان آماده باشد می تواند در فضایی که آن مساجد ایجاد می کنند به عالم معنا منتقل شود.

حوراء اِنسی بودن حضرت زهراi به این معنا است که اگر پایی در زمین دارد شخصیتی است که در تمام حرکات و سکنات به آسمان معنویت اشاره می کند و تنها کسانی می توانند او را درک کنند که از قالب سطحی نگری آزاد شده باشند.

اساساً اگر چیزی دارای باطن باشد و جنبه هایی از راز در آن نهفته باشد. در معرض فهم هر انسانی قرار نمی گیرد و خلق از معرفت به او باز داشته شده اند. در روایت هست؛ اوّلین چیزی که در عالم مادّه ظاهر شد، مکّه بود. مکّه یعنی چیزی كه مکعب است و این یعنی عالم مادّه با ظهورِ سطح آغاز شد، هر قدر از سطح درآیید از مادّه در می آیید، در رجوعِ به کعبه از سطح شروع می کنید ولی به باطن معنوی آن که بَیْتُ الْمعمور است منتقل می شوید.

معماران سنتی که روح خود را با عالم ملکوت آشنا کرده بودند با ساختن آن گونه مساجد کاری می کردند که شما اگرچه با نظر به عالم ماده به مسجد رجوع می کردید ولی به غیب وصل می شدید و هر اندازه انسان ها خود را آماده می کردند که رازبین باشند از فضای آن مساجد استفاده می نمودند، فضایی که در انسان احساس حضور در عالم ملکوت ایجاد می کند. عجیب است که مهندسین امروزی آن قدر از معماری سنتی بیگانه شده اند که اگر بخواهند گنبد هم بسازند از ابتدا بنا را با حالت استوانه ای شروع می كنند، شاید این آقای مهندس فكر می كرده معمارهای گذشته نمی توانسته اند مساجد را از پایه ی استوانه ای بسازند!

عرض بنده آن است که باید بدانیم در فهمِ رمز باید آمادگی خاصی را در خود ایجاد کنیم و شیعه زحمت زیادی کشیده تا تشیّع از نظر به راز در امور دین محروم نباشد و این تفاوت اصلی و اساسی تشیع با سایر فرق اسلامی و با سایر ادیان است، به طوری که اگر کسی تصور کند تفاوت چندانی بین اسلامی که به فاطمه زهراi نظر جدّی دارد با اسلامی که چنین نظری ندارد، نیست، باید بداند هیچ اطلاعی از حقیقت تشیع ندارد و اگر کسی تصور کند تقابل پیش آمده با زهرای مرضیهi پس از رحلت رسول خداf یک اتفاق عادی بوده باید بداند هیچ بهره ای از تشیع نبرده و اگر کسی فکر کند درگیری پیش آمده ساخته ی شیعیان است باید بداند از فهم تفاوت اسلامی که باید در متن خود رازهای نهفته داشته باشد، با اسلامی که از سطح عبور نکرده، عاجز است.

همین طور که اگر ما نتوانیم تشیّع را درست بفهمیم ضرر کرده ایم، اگر با چشمِ رازبین به تشیع ننگریم نتوانسته ایم تشیع را بفهمیم تا معلوم شود سراسر دین راز است. امام صادق(ع) می فرمایند: «اِنَّ اَمْرَنا سِرٌّ فی سِرّ وَ سِرٌّ مُسْتَتِر وَ سِرٌّ لایَفیدُهُ اِلّا سِرّ وَ سِرٌّ عَلی سِرِّ وَ سِرٌّ مَقْنَعٌ بِسِرّ»؛[102] امر ما اهل البیت سرّی است در سرّ، و سرّی است پنهان شده در سرّ. سرّی است كه نمی تواند از آن فایده گیرد مگر سرّ. امر ما سرّی است بر سرّ و سرّی است پوشیده شده به سرّ. حال عنایت کنید با چه نگاهی باید وارد دین شویم تا گرفتار آسان پنداری نگردیم و عملاً با آن آسان پنداری، دری از درهای ملکوت را در مقابل خود ببندیم. نمی دانم آن هایی که به بهانه ی آسان کردن دین، دین را سطحی می کنند چه جوابی در مقابل حدیث فوق دارند که حضرت صادق(ع) این همه تأکید دارند امر دین پیچیده به سرّهایی است که درک نمی شوند مگر با سرّ. آیا فاطمهi آن نقطه نجاتی نیست تا بشریت را از این همه تلاش در سطح نجات دهد و به خلوتی قدسی رهنمون باشد؟ تلاش در سطح تا کجا ما را جلو می برد؟ این همه دانستن و این همه خواندن و این همه سرعت و این همه تنوع، آیا جواب گوی روح بشری هست که به راز نیاز دارد تا در خلوت خود جان خود را تغذیه کند؟ انسان معاصر بیش از همیشه می داند اما نمی داند چه باید بداند، دانایی هایش مانع آن شده که بفهمد به چه چیزی باید بیندیشد تا به استقراری اطمینان آور برسد. زندگی مدرن در ابتدا با حاکمیت عقل تکنیکی بر جهان، به آینده خوش بین بود ولی با دو جنگ جهانی در مهد سرزمین دنیای مدرن، همه ی خوش بینی هایش از بین رفت ولی علت شکست خود را ندانست و باز به همان سبک تلاش خود را ادامه داد و به نام پشت کردن به اسطوره و افسون، از بنیادهای روحانی فاصله گرفت و غرق در ذهنیات خود شد و از سطح ارضای تمایلات جنسی و کسب درآمد مادی و سرگرمی های وَهمی فراتر نرفت تا بتواند متکی بر بنیادهای درونی، زندگی خود را ادامه دهد. همه چیز زمینی شد و عملاً انسان معلّقی پدید آمد که نه به آسمان وصل است و نه می تواند در زمین پناهی داشته باشد، هر روز خود را فریب می دهد و چون می داند که خود را فریب می دهد نمی تواند به آن فریب دلخوش باشد و روزگار خود را بسازد زیرا راهی را که باید از درونِ خود به حقایق رجوع کند گم کرده است و ندای مرگ خدا و مرگ انسان سر می دهد و چون از ساختن زندگی باز مانده رشته های آینده پژوهی تأسیس می کند تا خود را در آینده جستجو کند و از خطر فرو پاشیِ ذاتِ آدمی سخن به میان می آورند زیرا از رازهای عالم که پایدارترین بنیادهای عالم است بیگانه اند و راه های نظر به آن بنیادها را گم کرده اند.

اگر ذات انسان مرجع ثابتی نداشته باشد باید منتظر سرگشتگی و حیرانی بود. چنین انسانی همان طور که با انواع داروهای مسکن، دردهای جسمانی خود را پنهان می کند، رنج های روحی خود را نیز با انواع سرگرمی های حسی و سطحی می خواهد پنهان نماید و این در حالی است که می داند در حال فریب دادن خود است و با خودآگاهی نسبت به این خودفریبی هیچ چیز تغییر نمی کند. انسانِ سرگشته می داند در آن حال سرگشتگی رفتن به سفر و دیدن مسابقه و شنیدن موسیقی، گریز از خودی در بی خودی است و بدون رجوع به راز و رازبینی هیچ قوامی سراغ او نمی آید. انسان بدون اندوه بزرگ و با فاصله گرفتن از رازهای عالم، نجات نمی یابد و فاطمهi متذکر راه نجات بشرِ معاصر است.




[102] - «بصائرالدرجات»، ص 48 ، «بحارالانوار»، ج2، ص71.

رازبینی، حضور در منظری دیگر

با مقدّماتی که گذشت إن شاءالله به این نتیجه رسیدیم كه چرا می گوییم فاطمه زهراi یک راز است و ما را به ساحتی ماوراء زندگی سطحی دعوت می کند، فاطمه یک راز است اما نه رازی که از درکش ناامید بشویم؛ بلکه رازی است که باید با چشم رازبین بر او نگریست، باید ساحت درك خود را از عالم محسوس به عالمی دیگر ارتقاء داد.

شما در حال حاضر در حال دیدن بدن بنده هستید بدون آن که متوجه باشید قبل از دیدن بدن بنده نوری را می بینید که در اتاق هست و عامل دیدن بنده شده، با توجّهی كه بنده نسبت به آن نور به شما می دهم، متوجه نوری می شوید که در اتاق است ولی تا من شما را متوجه وجود آن نور نکرده بودم متوجه آن نبودید چون نظرتان به جای دیگری بود و جهت ادراكِ خود را به سوی نور نینداخته بودید در حالی که نور در معرض دید شما بود، کافی بود ساحت خود را از نظر به بدن بنده به نظر به نور تغییر می دادید، در آن صورت نور را در معرض خود می یافتید ولی از ساحتی دیگر، به همین جهت حالا هم كه متوجه ی نور شده اید این طور نیست که نور را به همان صورتی كه این میز را می بینید، ببینید، به راحتی چشم خود را به میز می اندازید و آن را رؤیت می كنید ولی نور را با نگاه و ساحت دیگری می بینید که مثل میز قابل اشاره نیست و اگر کسی از شما پرسید نور کو؟ شما نمی توانید مثل میز به نور اشاره کنید و آن را نشانش بدهید چون سؤال کننده بر مبنای ساحتی سؤال می کند که در آن ساحت نور در معرض او قرار نمی گیرد.

نگاه به خدا و حقایق غیبی، مثل ائمه ی معصومینh و به خصوص حضرت فاطمه ی زهراi، با ساحتی ماوراء ساحتی که حسّ و حتی عقل در صحنه است، میسر است. آنان حقایقی هستند كه در عین محجوب بودن از منظر حسّ ما، در همه جا هستند، یك نگاه دیگری نیاز است تا انسان بتواند با آن ها مواجه شود. عمده آن است كه ما بتوانیم متوجه ی ابعاد غیبی و حقایق معنوی آن ها بشویم، همین كه ما متوجه ی نحوه ی وجود غیبی آن ها شدیم، با توجّه به این كه ما استعدادی داریم كه به كمك آن می توانیم با حقایق مواجه گردیم در صورت رجوعِ درست، برایمان ظاهر می شوند، همین طور كه وقتی متوجّه وجود نور شدید و توانستید با نفس ناطقه با آن مواجه شوید آن برای شما ظاهر شد. امیرالمؤمنین(ع) در دعای صباح كه با خدا مناجات می كنند، عرضه می دارند: «یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِه» ای كسی كه ما را از طریق ذات خودش به خودش راهنمایی می كند. به این معنا که برای دیدن خدا، خود خدا كافی است و خودش نمایانگر خودش است، کافی است ما بتوانیم نظر کنیم، او را ظاهر می یابیم. ما اگر متوجّه باشیم که امامانِ ما به عنوان حقایق باطنیِ عالم و واسطه های فیض بین خلق و خالق، راز و یا به تعبیر خودشان «سرّ» هستند، تلاش می کنیم با چشمِ رازبین به آن ها نگاه کنیم و ساحتی را در خود به صحنه بیاوریم که شایسته ی مواجهه با آن ها باشد.

ملاحظه فرمودید اگر بخواهید نور خورشید را با چشم حسّی ببینید و از این ساحت که میز را می بینید بالاتر نیایید پیش خود می گویید: «نور كو؟!» - چون مثل صندلی آن را حسّ نمی كنید- لباس من را به خوبی می بینید و به واسطه ی نور هم می بینید، ولی حسّ شما از آن ساحت که لباس من را می بینید می پرسد نور کو؟ با این که برای نفس ناطقه ی شما وجود نور مسلّم است ولی چون طوری نیست كه بشود به آن اشاره کنید نمی توانید جواب حسّ خود را بدهید با این که می دانید نور هست و از ساحت دیگری به آن می نگرید و آن را می یابید.

در مورد برخورد با راز باید بدانیم كه اگر نگاه مان را درست کنیم با آن مواجه می شویم ولی باید متوجه باشیم همان طور که نورها را با ساحتی غیر از ساحتی که دیوار را می بینید، می یابید، حقایق عالم را نیز با ساحت دیگری باید دید و از آنجایی که حقایق محدودیت زمانی و مکانی ندارند و مجرداند خودشان خودشان را نشان می دهند، به شرطی كه بتوانیم به آن ها نظر کنیم. اگر شما از من بخواهید این نوری را که در اتاق هست به شما نشان دهم، نمی توانم این کار را بکنم اما می توانم بگویم: نگاه کنید تا ببینید. «راز» را هم کسی نمی تواند به کسی نشان دهد، فقط می تواند متذكّر آن باشد تا او با ساحت مناسبِ نظر به آن راز، به آن نظر کند و آن را بیابد. همان طور كه می توان متذكّر نور شد.



راز؛ خودش، خودش را نشان می دهد

همه ی عرض بنده آن است که برای دیدن راز، روحِ رازبین باید در میان آید و باید خود را از حجاب کثرات و اصالت دادن به ماهیات آزاد کرد تا خودش ظهور کند. اگر بفهمیم فاطمه و پدر فاطمه و همسر و فرزندان فاطمهh راز هستند و قبل از خلقت آدم(ع) در عالم حاضر بوده اند و بتوانیم خود را آماده کنیم تا با ساحتی مناسبِ نظر به راز، به آن ها بنگریم، آن ها خودشان، خودشان را به ما نشان می دهند، مثل نور که خودش خودش را می نمایاند. شما این دیوار را با نور می بینید، اما نور را با خودش می بینید. همان طور که خدا را با خودش می یابید و چیزی بالاتر و نورانی تر از خدا نیست که خدا را بنمایاند. خود خدا نور خود را می نمایاند و در همین رابطه در دعای ابوحمزه عرضه می دارید: «بِكَ عَرَفْتُكَ»؛ با خودت، خودت را شناختم، حتی با فکر نمی شود خدا را یافت، تنها با فکر می توانیم وجود خدا را برای خود و دیگران اثبات کنیم ولی معرفت به خدا و یافتن خدا چیز دیگری است. به قول مولوی:

هرچه اندیشی، پذیرای فناست

وانكه در اندیشه ناید، آن خداست

خدا، خودش خودش را به ما نشان می دهد، چون نور آسمان ها و زمین است. کافی است ما بخواهیم دلِ خدابین داشته باشیم، خدا خودش را به ما نشان می دهد. شما می گویید: «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ» یعنی خدایا! خودت خودت را به من نشان بده. چون چیزی روشن تر و حاضرتر از خدا نیست كه آن بتواند خدا را به ما نشان دهد، ولی برای نگاه به خدا باید چشم و هوش دیگری به صحنه بیاورید. به گفته ی مولوی:

گوش را بگذار و آنگه گوش دار

هوش را بگذار و آنگه هوش دار

فلاسفه در تعریف نور فرموده اند: «ظاهرٌ بِنَفْسِهِ، مُظْهِرٌ لِغَیرِه» یعنی نور در عین آن که به خودی خود پیداست ظاهرکننده ی بقیه ی چیزها هم هست. این خاصیت نور است، آن وقت انوار فاطمه زهرا و ائمهh در این رابطه همین نقش را در عالم دارند با آن درجه ی وجودی عرشی که برای آن ها هست. خداوند قرآن را به عنوان نور معرفی می کند[103] و اهل البیت پیامبرh هم كه قلبشان طبق آیه ی 79 سوره ی واقعه، قرآن است پس در واقع یک پارچه نور اند و از این جهت باید آن ها را به عنوان انوار معنوی مدّ نظر داشت که «ظاهِرٌ بِنَفْسه و مُظْهِرٌ لِغَیرِه» هستند. برای نظر به انوار معنوی باید روح و قلب خود را نورشناس کرد.

وقتی از ساحتِ مناسب نظر به نور، به نورِ موجود در اتاق نظر کردید، خواهید گفت: از اول - و قبل از دیدن شما - نور را می دیدم، هرچند تصورم آن بود که تنها اشیاء را می بینم! در حالی که نور بود که به اشیاء بر می خورد و بنده آن ها را می دیدم. اول نور بود، اما از بس روشن و همه جایی بود، از آن منظر که انسان میز و دیوار را می بیند، ظاهر نبود.

اگر این قدم اوّل را كه عرض كردم با ما بیایید آماده ی جلو گذاشتن قدم دوم می شوید. قدم دوم آن است که متوجّه می شوید اساس و روحِ رازبینی در اسلام تشیّع است و در این فضا است که چهارده معصوم را باطنی ترین بُعد خود می یابید که در بیرون متعیَّن و بالفعل هستند. هر چیزی که باطنی تر باشد، رازناک تر است و از آن جایی که انسان ها تلاش می کنند با انجام واجبات الهی و دوری از محرمات از گناه آزاد شوند و به نحوه ای از عصمت دست یابند، نقطه ی آرمانی خود را شخصیتی می دانند که از هرگونه گناه و حرامی مبرا است و در قله ی عصمت است، یعنی باطنی ترین بعد شخصیت خود را انسان معصومی می دانند که در شخصیت چهارده معصومh ظهور یافته و آن ها همه ی باطن او و راز اصلی شخصیت او می باشند و با محبت به آن ها به عمیق ترین مرحله ی تعالی خود نظر دارند و محبت به آن ها را مسیر رجوع به کمال خود می دانند و به این معنا راز اصلی شخصیت خود را در آن ها می جویند و می یابند.

شما در زیارت ائمهh كه در روزهای هفته به تماشای عظمت آن ها می نشینید، و این نحوه رجوع را مدّ نظر دارید، مثلاً در روز سه شنبه عرض می كنید: «اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلادَ رَسُولِ اللهِ اَنَا عارِفٌ بِحَقِّكُم، مَسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُم، مُعادٍ لِاَعْدائِكُم، مُوالٍ لِاَوْلِیائِكُم، بِأَبی اَنْتُمْ وَ اُمّی صَلَواتُ اللهِ عَلَیْكُم، اَلّلهُمَّ اِنّی اَتَوالی آخِرَهُمْ كَما تَوالَیْتُ اَوَّلَهُمْ وَ اَبْرَءُ مِنْ كُلِّ وَلیجَةٍ دُونَهُمْ...»؛ سلام بر شما ای فرزندان رسول خدا! من متوجّه ی حقّانیت شما هستم، و به شأن و مقام شما آگاهی دارم و با دشمنان شما دشمنم و با دوستان شما دوستم، پدر و مادرم فدای شما باد! سلام و صلوات خدا بر شما! بعد نظر می كنید به خداوند و عرض می كنید: خدایا! من با تمام وجود تمام این خانواده را دوست دارم - از اوّل تا آخر- و از هر محبوبی غیر از این خانواده، دل كنده ام. منظور من جمله ی آخر است كه می گویید از هر «وَلیجَة» و از هر محبوبی دل كنده ام و راه ارتباط با آرمانی ترین حقیقت را فاطمه ی زهرا و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و فرزندان اوh قرار داده اید که شاخصه ی اصلی آن ها عصمت است و جهت دل را از طریق محبت به آن ها به سوی آن ها انداخته اید و در این حالت به ابعاد رازگونه ی آن ها که راز اصلی درون ما است نظر انداخته اید. این اصل حرف بنده بود در باره ی این كه چگونه باید حضرت فاطمه زهراi را دید و با چنین دیدی سخنان و حركات آن حضرت را مدّنظر قرار داد، وگرنه ما هم مثل خیلی ها كه به واقع آن حضرت را ندیدند، او را نخواهیم دید.




[103] - سوره ی اعراف، آیه ی 157.

مردم؛ بعد از پیامبرf فاطمه زهراi را ندیدند

دیدن ابوسفیان سخت نیست، همچنان كه دیدن دیگر مظاهر دنیایی سخت نیست. ولی دیدن امیرالمؤمنین علی(ع) سخت است، و حقیقتاً تا قیامِ قیامت هم نمی توان علی(ع) را به طور کامل دید. اگر برای عموم مسلمانان امکان داشت با همین شعور عادی حضرت علی(ع) را ببینند، در صدر اسلام یک لحظه دست از دامن او برنمی داشتند و از آن عجیب تر فاطمهi را که در قداست و آسمانی بودن شهره ی خاص و عام بود و رسول خداf او را «حوراء انسیه» معرفی کردند، ندیدند. گیرم که نتوانستند قداست علی(ع) را در زیر برق شمشیرش ببینند ولی چرا فاطمهi را ندیدند؟

باید از خود بپرسیم در صدر اسلام چه ذهنیتی بر مردم حاكم بود كه نتوانستند با آن همه توجّهی كه پیامبرخداf به مردم نسبت به فاطمه زهراi دادند، او را ببینند؟ چه ذهنیتی بر روان ها حاکم بود که نور فاطمهi برایشان ناپیدا می نمود، نوری که می توانستند در پرتو آن ولیّ الله زمان خود، یعنی امیرالمؤمنین علی(ع) را نیز ببینند کجا بود؟ عجیب است با آن همه تأکیدی که رسول خداf در معرفی حضرت فاطمهi به کار بردند، ایشان نادیده گرفته شد. راویِ مشهور و مورد اعتماد یعنی مجاهد می گوید: روزی پیامبرخداf از منزل خارج شدند در حالی كه دست فاطمه (س) را گرفته بودند، فرمودند: هركس ایشان را شناخته كه می شناسد و هركس وی را نشناخته بداند كه او فاطمه دختر محمّد است، و پاره ای از جان من است، او قلب و روحِ میانِ دو پهلوی من است، هركس او را بیازارد، مرا آزرده و هركس مرا بیازارد، خدا را آزرده است.[104] این كه پیامبرf می فرمایند: فاطمهi روح و قلب من است و هركس او را بیازارد، عملاً خدا را آزرده است. خواستند بگویند: ای مردم! فاطمهi چراغ روشن آینده است تا مردم به کمک آن حضرت بتوانند در فتنه های آینده حق را از باطل تشخیص دهند. خواستند بگویند: ای مردم! وقتی در آینده شرایطی پیش آمد كه خودتان نتوانستید به حقیقت موضوع آگاهی پیدا كنید، لااقل از نقش فاطمهi كه جداکننده ی جبهه ی حق از باطل است، غافل نباشید، با چشم او حادثه ها را ارزیابی كنید. و هنر شیعه بیش از آن نبود و نیست که با چشم فاطمهi حادثه های بعد از رحلت پیامبرخداf را ارزیابی كرد و بحمدالله از راه پر بركت اهل البیتh بیرون نیفتاد.

بر مبنای نظر به مقام قدسی زهرای مرضیهi شیعیان واقعی به شعار شیعه بودن قانع نیستند که تنها از نظر سیاسی در اردوگاه اهل البیتh باشند بلکه در تلاش اند که با تقویت روحیه ی رازبینی، به نور تشیّع منور باشند، نوری كه به كمك مقام قدسی فاطمهi می توان به آن نظر کرد و به همین منظور پیامبر خداf مکرراً فاطمهi را به مردم معرفی كردند تا راه های رجوع به حقیقت در زندگی زمینی و سلوک آسمانی گم نشود و از این جهت هر کس فاطمهi را شناخت و پیرو او شد از آتش جهنم ایمن است زیرا توانسته است به همه ی پاکی ها رجوع کند. ابن عباس در روایتی طولانی می گوید رسول خداf در وصف حضرت زهرای مرضیهi فرمود:

«ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ نُورُ عَیْنَیَّ وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی إِذَا قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا ظَهَرَ نُورُهَا لِلْمَلَائِكَةِ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا مَلَائِكَتِی انْظُرُوا إِلَى أَمَتِی فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ إِمَائِی بَیْنَ یَدَیَّ وَ هِیَ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِی أُشْهِدُكُمْ أَنِّی قَدْ آمَنْتُ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ»[105] دخترم فاطمهi سرور زنان جهانیان، از خلق اولین و آخرین است و او پاره ی تن و نور چشم و میوه ی دل من است، هنگامى كه در محرابش مى ایستد، نورش براى فرشتگان آشكار مى شود، سپس خداى عزّ و جلّ مى فرماید: اى فرشتگان من! به بنده ی من فاطمه بنگرید، كه سرور زنان در جوار من است و او از ترس من، بدنش مى لرزد، و با دلش به عبادت من روى آورده، گواه باشید كه پیروانش را از آتش ایمن مى گردانم.




[104] - «خَرَجَ النَّبِیُّf وَ هُوَ آخِذٌ بِیَدِ فاطِمَةi فَقالَ: مَنْ عَرَفَ هذِهِ فَقَدْ عَرَفَها، وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْها فَهِیَ فاطِمَةُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنّی، وَ هِیَ قَلْبی وَ رُوحِی الَّتی بَیْنَ جَنْبیَّ، فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذانی، وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذَیَ الله» (بحارالانوار، ج43، ص54).
[105] - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص: 295

حوادث بعد از رحلت پیامبرf در منظر فاطمهi

برای این که به فاطمه زهراi نزدیك شویم و جزء محبّین آن حضرت قرار بگیریم و إن شاء الله از آتش جهنّم نجات یابیـم،[106] باید به مقام حضرت معرفت پیدا كرد و در راستـای معـرفت به فاطـمه (س) - جهت درك شب قدر- باید با چشم فاطمهi حوادث بعد از رحلت پیامبرf را نیز بنگریم. به همین خاطر نظر شما را به چند جمله از كلمات حضرت در مسجد مدینه جلب می کنم تا معلوم شود چرا پیامبرخداf اصرار داشتند مردم پیروی از فاطمه زهراi را رها نكنند و نیز معلوم شود چه فکری موجب شد نور فاطمهi و علی(ع) در آن زمان به حاشیه رود و هنوز جهان اسلام نتواند به آن شایستگی که باید برسد، برسد.

حضرت به مسجد رفتند و مردم را به حقایقی که مورد نیاز دنیا و آخرتشان بود هدایت كردند و به واقع سراسر این خطبه هدایت جامعه است به آن چه مردم باید انجام دهند تا الطاف آسمانیِ پروردگارشان از زندگی زمینی شان قطع نشود. و حقیقتاً مجموعه ای از حقایق علمی و عملیِ اسلام به صورت کامل در این خطبه است.[107] می فرمایند:

«خدا ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت و تبیین کتاب خدا را به عهده ی ما قرار داد. حجّت های آن کتاب آشکار است و آنچه درباره ی ماست پیداست.»

همه می دانستند که پیامبر خداf نسبت به حضرت فاطمه (س) توصیه های زیادی کرده اند و شاخص بودن آن حضرت در بین مسلمانان پنهان نبود. تاریخ می گوید بارها پیامبر خداf از درِ خانه ی فاطمه ی زهراi رد می شدند و می گفتند که «ای فاطمه! غضب تو غضب خداست و رضایت تو رضایت خداست»، این را هم یک بار نگفتند که فقط یک عدّه بشنوند، پس این ادّعا كه حضرت می فرمایند: تبیین كتاب خدا به عهده ی ما گذاشته شده، بی دلیل نیست و كسی هم منكر آن نشد.

آن گاه در وصف قرآن ادامه می دهند: «و برهان آن روشن و از تاریکی و گمان بر کنار است» یعنی این طور نیست که اگر کسی اهل فهم قرآن باشد، در ابهام و گمان گرفتار شود؛ پس اگر از ما اهل البیت فاصله بگیرید، دیگر قرآن با شما حرف نمی زند و عملاً بهره ی لازم را كه باید از اسلام ببرید، نخواهید برد، زیرا: «وَ نَحْنُ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفنا عَلَیْكُمْ وَ مَعَنا كِتابَ الله» ماییم كه برای هدایت شما بعد از پیامبر خداf جایگزین شده ایم و كتاب خدا با ما است. آن وقت آیا می دانید كه در حال جدا شدن از این مسیر هستید؟

بعضی از عزیزان تعجب می کنند چرا ما روایت های مختلفی راجع به یک موضوع داریم؟! علّتش آن است كه پیامبرf در هر فرصتی كه پیش می آمده آن موضوع را به صورت های مختلف مطرح می كردند. و با تکرار و با زاویه های مختلف آن موضوع را در فرهنگ جامعه نهادینه می نمودند. مثلاً شما ببینید پس از نزول آیه ی تطهیر كه خدا می فرماید: اراده كردیم شما اهل البیتh را از هرگونه آلودگی تطهیر کنیم.[108] انس بن مالک می گوید به مدت شش ماه پیامبر خداf از جلوی خانه ی فاطمه زهراi عبور می كردند و آن آیه را می خواندند[109] تا مردم بدانند وقتی خدا در قرآن می گوید «اهل البیت»، منظور چه كسانی هستند و فاطمه زهراi بر مبنای پیام های مكرر رسول خداf كه در آن زمان در جامعه نهادینه شده بود سخن می گویند.

حضرت زهراi در ادامه ی خطبه می فرمایند: «حجّت قرآن بر شما تمام است و پیروی اش برای شما راه گشاست». بعد می فرمایند: «خداوند پیروی ما را مایه ی وفاق و اتّحاد، و امامت ما را مانع افتراق و جدایی کرد.» حال ای مردم! شما از چه كسانی فاصله می گیرید؟! ای مردم! شما به ابوالحسن پشت کردید و کس دیگر را پذیرفتید، بدانید به چه روزی دارید می افتید».[110] بعد فرمودند: «پدرم رسالت خود را به گوش مردم رساند و شوکت بت و بت پرستان را در هم شکست». پیغمبری که من دخترش هستم، فرهنگ توحید را در این جامعه محکم کرده است، حالا می خواهید کجا بروید؟! بعد می فرمایند: «گاهی که ضلالت سر بر می داشت یا مشرکی دهان به بیهودگی باز می کرد، پیامبرخداf برادرش علی را در کام آنان می انداخت و علی باز نمی ایستاد تا بر سر و مغز مخالفان می کوبید و کار دشمنان را می ساخت و شما در آن روزها در زندگیِ آرام و امن بودید.» این جا حضرت در آن خطبه مفصل بحث می کنند؛ در واقع حضرت دارند می گویند: حواستان کجاست؟! آن هایی که پایه های اسلام را محكم كرده اند، دارند منزوی می شوند! و آن هایی که وقتی باید از اسلام دفاع می کردند، زیر سایه ی راحت و رفاه نشسته بودند، حالا آمده اند در صحنه ی جامعه، سوابق این ها نشان می دهد بیش از آن كه دلسوز اسلام باشند، دلسوز خودشان اند. پس اسلامی که باید حفظ شود با این ها حفظ نمی شود.

حضرت فاطمه زهراi فرهنگ حفظ اسلام را به ما یاد می دهند و روشن می نمایند: تنها آن هایی از اسلام دفاع می کنند که با تمام جان در خدمت اسلام باشند و دختر رسول خداf در آن مرحله از تاریخ وظیفه ی هدایت گری خود را انجام دادند و برای همیشه روشن شد چرا رسول خداf این همه اصرار داشتند کمالات زهرای مرضیهi به گوش همگان برسد. علاوه بر آن که قصّه ی فاطمه زهراi قصه ی هر روز ماست؛ ما هر روز باید مواظب باشیم که اسلام و انقلاب در دست جریان ها و قبیله های سیاسی قرار نگیرد که بیش از آن که به فکر اسلام و انقلاب باشند به فکر باند و گروه خود هستند. تنها با روح فاطمی است که می توان با تمام وجود نسبت به حضور حقیقتِ اسلام در همه ی مناسبات جامعه حساس بود. دائماً باید مواظب باشیم كسانی كه نان را به نرخ روز می خورند، به میدان حاكمیت اسلامی پای نگذارند، همان كسانی كه در دوران سختی كلاه خود را گرفته بودند تا باد نبرد، با نور آسمانی زهراi می توان سیاهی های سیاست زدگان زمینی را دید و فریب آن ها را نخورد.




[106] - رسول خداf فرمودند: «اِنَّما سَمَّیْتُ فاطِمَةُ لِأَنَّ اللهَ فَطَمَها وَ مُحِبّیها عَنِ النّار»؛ فاطمه را فاطمه نامیدم زیرا خداوند او و دوستدارانش را از آتش باز می دارد. (كنز العمال، ج6، ص219).
[107] - شرح اصل خطبه را در کتاب «بصیرت حضرت فاطمهi» از همین مؤلف می توانید دنبال كنید.
[108] - سوره ی احزاب، آیه ی 33.
[110] - یعقوبی مورّخ مشهور در تاریخ خود در ج2 ص172 می نویسد: ابوذر خطاب به مردم می گفت: ای امّتی كه پس از رسول متحیّر مانده اید، اگر كسی را كه خدا مقدّم داشته، مقدّم می داشتید و كسی را كه خدا مؤخّر داشته، مؤخّر می داشتید و ولایت و وراثت را در اهل بیت پیامبرتان می نهادید، از همه ی نعمت ها از هر سویی بهره مند می شدید.

آفات غفلت از حساسیت های معنوی

همان طور که می دانید، مردم عربستان قبل از اسلام این قدر فقیر بودند که هسته ی خرما را آرد می کردند و با آن نان می پختند. آرد هسته ی خرما طوری است كه وقتی آن را خمیر می كنند، مثل خمیرِ گندم نیست که خودش را بگیرد. به همین خاطر زن هایی که موهایشان بلند بود، موهای سرشان را می چیدند و با خمیرِ آردِ هسته خرما مخلوط می کردند تا خمیرها خودش را بگیرد، به طوری که به شپش خواران مشهور شده بودند، چون موهایشان را که با آردِ هسته ی خرما مخلوط می کردند، شپش هم داشت. حضرت در این خطبه در اشاره به آن زندگی می گویند که آب گندیده و لجن می خوردند در حالی که اسلام آمد و از آن زندگی نجاتشان داد و با آمدن اسلام حتی از نظر دنیایی کارشان به جایی رسید كه به عنوان مثال، طلحه و زبیر وقتی از دنیا رفتند، تبر آوردند و طلاهایشان را برای تقسیم ارث تکه تکه کردند، با این که خداوند برای زندگی معنوی آن ها بیش از این ها شرایط را فراهم كرد، ولی از یک طرف فریب دنیا را خوردند و از طرف دیگر نور و پیام فاطمهi را که متذکر فضای فریب کاری شد به چیزی نگرفتند.

به کمک اسلام و به کمک جانبازی های حضرت علی(ع) اسلام حاکم شد و پیرو آن امنیت به وجود آمد و آبادانی به جامعه برگشت تا زمینه ی تعالی معنوی فراهم شود ولی متأسفانه با چشم برداشتن از علی(ع) گرفتار رفاه زدگی شدند همان طور که امروز وقتی چشم از آسمان برداشتیم زندگی زمینی برایمان زیبا جلوه کرد. وقتی شعور دیدنِ فاطمهi و پیام او از جامعه ای رفت دنیا طلبی و حزب بازی می آید و فاطمه زهراi این خطر را می دید و به همه ی بشریت نمایاند و این نگاه زهرای مرضیهi در شخصیت آسمانی او ریشه دارد، همان طور که ریشه ی سیاست مداری فرزندش حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» در عرفان و شب زنده داری او نهفته است. راستی چرا عده ای بعد از رحلت رسول خداf رفاه در زندگی زمینی آنچنان در چشم شان جای باز کرد که همه ی همت خود را در دنیاداری قرار دادند؟ آن قدر وضع دنیایشان بعد از رحلت رسول خداf رونق پیدا کرد که خود شخص در مدینه زندگی می کرد در حالی كه غلامانش روی هزاران جریب زمین در عراق و مصر کار می کردند و فقط كیسه های طلا برای او می آمد. كسی كه تمام مقصدش را در به دست آوردن همین پول ها قرار داده، آیا می تواند دغدغه ی حذف حاكمیت علی(ع) را داشته باشد؟

فاطمه زهراi چه چیز می دیدند که راضی به حاكمیتی کمتر از حاکمیت علی(ع) نبودند و چرا مردم تا آن حدّ که لازم بود در آن زمان بصیر نبودند و از فاطمه(ع) پیروی نکردند؟ چه چیزی مدّنظر مردم بود كه اعتراض فاطمهi را نفهمیدند؟ آیا جز این بود که مردم گمان می کردند بدون ارتباط با آسمانِ معنویت می توان در زمین زندگی کرد؟ و غم اصلی فاطمهi نیز همین بود که چرا مردم متوجه چنین خطری نیستند که اگر دین گرفتار انواع تعلق های زمینی شد دین داران در ظلمات زمین به تجارت پیشه گانی تبدیل می شوند که به دنبال قدرت اند و به عقب برمی گردند و گرفتار ایست مغزی گشته و در نهایت مدعی می شوند: با دین نمی توان جامعه را مدیریت کرد. ولی از خود نمی پرسند مگر آن ها به دین خدا رجوع کردند که امروز مدعی عدم توان اداره ی دین و سر و سامان دادن به جامعه توسط دین هستند؟

اگر امروز هم جامعه ی ما چشم فاطمه بین نداشته باشد و از رازهای آسمان بیگانه گردد به راحتی تسلیمِ وعده ها و شخصیت هایی می شود که می خواهند با عقل زمینی و منقطع از آسمان، جامعه را مدیریت کنند. امنیت و فتوحات و ثروت های پیش آمده بعد از رحلت رسول خداf حجاب اسلامیت جامعه ی اسلامی شد. سرزمین های زیادی فتح شد اما برای فهم حقیقت اقدام در خوری نشد، آنچه به اختفا می رفت تجلی انوار الهی بود که در زمان رسول خداf سراسرِ حیات جامعه را در بر گرفته بود و در ورای زندگی ظاهری بر همه جا حاکم بود و زهرای مرضیهi متوجه بود تاریخی در حال وقوع است که در آن تاریخ امرِ حیاتیِ رجوع به خدایِ حضوری مورد غفلت قرار می گیرد.

با نادیده گرفتن شخصیت رازگونه ی زهراi، تاریخ فراموشیِ نظر به حقیقت و تجلیات دائمی آن شروع شد و مسلمانان از درک بنیاد دینداری که همان نظر به اسماء الهی است در فرهنگ اهل البیتh محروم شدند و عملاً تفکر به معنای واقعی آن در حجاب رفت و از آن به بعد در جوامع دینی از انکشاف حقیقت خبری نبود. در چنین شرایطی «راز»، موضوع دشواری خواهد بود، در حالی که رازگونه بودنِ دین داری تنها حالتی است که سراسر وجود آدمی را احاطه می کند و همواره راه های کشف ناشده را در روح و روان انسان می گشاید و کردار او را حیات می بخشد، تنها در این فضا انسان با انوار الهی مأنوس است و به اخلاقی مناسبِ حفظ دائمی چنین انسی مبادرت می ورزد. این نوع زندگیِ رازآلود، پرستشی روشن است که خداوند در آن نقش دارد و نه یک نوع پرستش مبهم که انسان را از ارتباط با خدا دور نگه دارد.

حیات فعّال در هر دوره از تاریخ تشیع نیز به اندازه ای بوده است که شیعیان توانسته اند به نحوه ی حیاتِ رازگونه ی زهرای مرضیهi پاسخی مثبت دهند و درصدد تقلیل زهراi در نیایند. سقوط وقتی واقع می شده که شیعیان نگاه به شخصیت رازگونه ی حوراء انسیه ی عالم را از دست دادند و او را در حدّ یک بانوی مصیبت زده فرو کاستند و حماسه سازی و تاریخ سازی او را ندیدند و سرگرم جدال هایی شدند که عملاً یک انحراف بود در نظر به شخصیت رازگونه ی زهرای مرضیهi، در حالی که حقیقت موضوع همچنان پنهان نگه داشته شده است.



فرق اسلام دوستی فاطمهi با جریان مقابل

نه تنها شخصیت زهرای مرضیهi یک راز است تا خلوت انسان ها با خدا رونق خاص خود را پیدا کند، حتی حضور تاریخی آن حضرت در صحنه هایی که وارد شدند سراسر راز است و آن هم رازی بسیار عظیم و لذا اگر انتظار دارید آن راز را از زبان بنده بشنوید که این دیگر راز نخواهد بود، باید بتوانیم با رویکردِ نظر به راز، توجه خود را به حرکات و سکنات و گفتار آن حضرت بیندازیم. یک ملت در طول تاریخِ خود می تواند به نور زهراi زنده بماند. حضرت در آن خطبه می فرمایند: «چون پیامبرf رحلت کرد، دورویی و نفاق در شما آشکار شد: - ظَهَرَتْ فیكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ - و کالای دینْ بی خریدار گشت و هر انسان گمراهی دعویِ دینداری ساز کرد» ملاحظه کنید حضرت چگونه شرایط پس از رحلت رسول خداf را برای مردم جهان تحلیل می كنند تا معلوم شود چشمی در آن مرحله از تاریخ نگران وضعی بود که پیش آمده و می دانست چه چیز در حال وقوع است. البته همیشه با ظهور هر دینی افرادی که به حقیقت آن دین آگاهی نداشته اند بوده اند و خواهند بود ولی مشکلی که زهرای مرضیهi را نگران کرد این بود که حاکمیت و هدایت جامعه از دست دین شناسان واقعی بیرون رفت و حقیقتاً غفلت از نظر به علی(ع) با ندیدن راز و سرّ مستودع در شخصیت فاطمهi آغاز شد و عده ای در مقام خلیفه ی رسول خداf بیگانه از هرگونه رازاندیشی، عملاً هر قداستی را نادیده گرفتند. در چنین شرایطی اگر زهرای مرضیهi به صحنه نمی آمد مصیبت بزرگی جهان اسلام را فرا می گرفت، وای اگر اسلام، فاطمه نداشت.[111] مشکل جامعه ی دینی این نیست که افراد منافق و دورو در آن هستند، منافق همیشه بوده و خواهد بود، مشکل جامعه ی دینی این است که مردم نسبت به حضور فعّال چنین افرادی در امور اجرایی و فرهنگی حساس نباشند. این بود آن مشکلی که زهرای مرضیهi با آن روبه رو بود و متوجه شد فکری در میدان آمده که معنویت و ارتباط انسان های جامعه با آسمان غیب، مسئله ی اصلی اش نیست و این اساس ویرانی یک جامعه ی دینی است.

فاطمه زهراi از آن جایی که مانند همه ی اولیاء الهی نظر به حقیقت و «وجود» دارند، به چیزی ما فوق حادثه های جزئی نظر دارند و به رسالتی می اندیشیدند که در مقابل حادثه ی پیش آمده می بایست آن را به عهده بگیرند. و آن عبارت از گشودن جبهه ای بود که به مبارزه ای مقدس منجر شود تا روح رفته از اسلام به اسلام برگردد و نظمی دوباره بین انسانِ زمینی و حیات معنویِ آسمانی برقرار شود و جهان کنونی به بلوغ و کمال خود برسد و پایان یابد.

بعد از رحلت رسول خداf حاکمیتی به میان آمد که اسلام را پذیرفته بود و آن را دوست می داشت، اما اسلام را صرفاً برای آبادی دنیا می خواست در حالی که فرهنگ فاطمی در عین علاقمندی به اسلام، انسانی را می پروراند که حیات خود را در فداشدن برای اسلام می خواهد و نه فداشدن اسلام برای خود. در فرهنگ فاطمی عزم ما آن است که ما در تملّک اسلام باشیم، نه اسلام در تملک ما.

عرض کردم غفلت از نظر به علی(ع) با نادیده گرفتن رازِ مُسْتَودَع در شخصیت فاطمهi آغاز شد و با برگشت به شخصیت فاطمهi، برگشت به سیره و سنت علی(ع) و اهل البیت پیامبرh آغاز می شود و بالأخره بشریت در جایگاه صحیح خود قرار می گیرد و از غیبت هزار و چهار صدساله ی رازِ زهراi نجات می یابد و دوباره رازاندیشی به بشریت برمی گردد و آنچه پس از رحلت رسول خداf ناپدید شد ظهور می کند.[112] مواجهه با راز یا «وجود» که عین حیات است و پرستش، تنها در آن حالت محقق می شود و معنای خود را باز می یابد. دیگر انسان ها اسلام را برای خود نمی خواهند بلکه خود را برای اسلام می خواهند. فاطمه زهراi در همین راستا حاضر شدند همه ی مصیبت ها را برای اسلام تحمل کنند، بنی امیه و بنی عباس هم اسلام را می خواستند تا به نام اسلام و به عنوان خلیفه ی پیامبرf بر مردم حکومت کنند و نفس امّاره ی خود را ارضاء نمایند، ولی اهل البیتh خود را برای اسلام می خواستند و در حدّ فداکردن جان از آن دفاع كردند و همه در راه اسلام شهید شدند و نگذاشتند نگاه وجودی از متن اسلام به نسیان رود و به همین جهت هنوز در زبان مسلمانان نظر به راز به چشم می خورد، رازی که با انقلاب اسلامی با درخشندگی بیشتر ظهور کرد و انقلاب اسلامی تنها با چنین نگاهی حفظ می شود و ادامه می یابد و فاطمهi به ما فهماند مواظب باشیم دنیاطلبی ها چشم های ما را از آسمان معنویت به زمین معطوف نگرداند.

وقتی حضرت صادق(ع) می فرمایند: خلق از شناخت فاطمهi باز داشته شده اند، معلوم می شود شناخت آن حضرت کار هرکسی نیست و باید بدانیم این بازداشته شدنِ خلق از شناخت فاطمهi نه تنها نسبت به مقامات معنوی حضرت مطرح است حتی در موضع گیری های سیاسی ایشان هم رازها و رمز ها نهفته است كه به راحتی نمی توان به كُنه آن ها دست یافت. زیرا حقیقتاً نگاه سیاسی حضرت، حضور جاودانه ای است در طول تاریخ و از نگاه های سیاسی زودگذر بسیار متمایز است. این سیاست، همان ایده ی دگرگون ناپذیری است که در هستی ریشه دارد ولی عموماً به سادگی از آن می گذرند و از این جهت از منظر خلق ناپدید می شود و خلق از فهم آن باز داشته شد، همان طور که از فهم ذات لایتغیر الهی محرومند. زیرا شناخت چنین حقایقی حیاتی دیگر را طلب می کند که همان ذات بینی است و مواجهه و زیستن با راز و حقیقت را می طلبد.

هرچند نسیان نسبت به «راز» با رحلت رسول خداf و غفلت از فرهنگ اهل البیتh آغاز شد اما با حضور فاطمهi در تاریخ، مسلمانان و به خصوص بسیاری از شیعیان، توانستند در درون افقِ گشوده شده توسط زهراi در رمز میان ظهور و خفایِ راز قرار گیرند و از این رو زبان عرفا هنوز نشانی از راز دارد و آن فرهنگ از فهم حضور تاریخی زهرای مرضیهi محروم نیست و بر این اساس حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» در کنار فقه و فلسفه بر عرفان نیز تکیه دارد.




[111] - صاحب كتاب «فاطمةالزّهرا بهجه قلب المصطفی» در ص115 از امیر المؤمنین(ع) نقل می كند كه فرمودند: «... وَ لَعمری لَولا فاطِمَةi لَمْ یُعْرَفِ الْمُنافِقُونَ الضّالوُن...»؛ یعنی به جان خودم سوگند، اگر فاطمه نبود، منافقین گمراه شناخته نمی شدند...».
[112] - همچنان که قبر زهرای مرضیهi آشکار می شود در حالی که در آن زمان حضرت زهراi به حضرت علی(ع) فرمود بودند: «وَ ادْفِنِّی لَیْلًا فِی قَبْرِی بِهَذَا أَخْبَرَنِی حَبِیبِی رَسُولُ اللَّهِf » على جان! مرا شبانه به خاك بسپار، این نحوه را پدرم پیغمبر خداf به من خبر داده.

غدیر افقی که گشوده شد

حضرت زهراi در خطبه ی خود در مسجد مدینه می فرمایند: «ای همه ی مردم! بدانید؛ عدّه ای که تا دیروز زیر سایه ی رفاه می نشستند و علی(ع) می رفت سرِ اژدهای فتنه را می ترکاند، امروز میدان دار جامعه شده اند!» فاطمهi در این جمله معلوم می کنند در شرایطی که امکان پیروزی حق شدیداً غیر ممکن بوده و تنها کسانی حاضر بودند با باطل مقابله کنند که چشم بر ملکوت عالم دوخته باشند - تا بتوانند اُبهت اهل باطل را به چیزی نگیرند- علی(ع) پا به میدان می گذاشت. علی(ع) بود که نشان داد واقعی ترین واقعیات و حقیقی ترین حقیقت خدا است و حیات خود را در ارتباط با خدا جستجو می کرد و نه در فرار از شمشیرها. ولی اگر در ادامه ی کار، خدا در خفا رود و امیال انسانی جای خدا نشیند، پایه های دینداری سست می شود و تأکید بر غدیر برای آن است که خدا در خفا نرود و انسان به عنوان فاعل همه ی کارها در جای خدا بنشیند. مقام معظم رهبری«حفظه الله تعالی» در سالگرد غدیر فرمودند: «غدیر؛ یعنی گزینش علم و تقوا و جهاد و ورع و فداکاری در راه خدا و سبقت در ایمان و اسلام ... این یک قضیه ی ارزشی است».[113]

فرق غدیر با سقیفه در این است كه یك جریان به حاكمیت نیروهای ارزشی حسّاس است و لذا بر فرهنگ غدیر تأكید دارد و یك جریان چیزهای دیگری غیر از حاكمیت ارزش ها برایش مهم است. «غدیر» یعنی حاكمیت كسی که فدایی اسلام است و این غیر از حاكمیت سیاسیون اقتصادمحور است، آن هم نه اقتصادی كه به نفع مردم باشد، بلكه رفاه و اقتصادی كه به نفع طبقه ا ی خاص است، یعنی حاكمیت ویژه خواران اقتصادی و قدرت طلبان سیاسی، البته با حفظ شخصیت دینی و نه حفظ ارزش های دینی.

سقیفه یعنی حاكمیتی که می تواند بیشتر فتح کند و بیشتر پول درآورد و در این راستا معلوم است كه اگر امیرالمؤمنین علی(ع) بر سرِ کار آیند، ویژه خواران این چنین ثروتمند نمی شوند. چون حضرت مو را از ماست می کشیدند.

حضرت فاطمهi در ادامه، خطاب به آن هایی که می گویند اگر علی(ع) حاکم می شد در جامعه فتنه بر پا می گشت و ما کار را به عهده گرفتیم تا فتنه را بخوابانیم، می فرمایند: «شما کجا و فتنه خواباندن کجا؟!» «اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ»؛ برای عمل خود بهانه آوردید كه از فتنه می ترسیدیم. به تعبیر امروزی اش می گفتند اگر امیرالمؤمنین(ع) و پیرو آن جوانان حزب اللّهی و بسیجی و روحانیون سر کار بیایند، روشنفکرها زیر بار نمی روند و فتنه می شود. لذا کسی را حاکم کردند که طبقه ی روشنفکرِ لائیک زمینه ی پذیرش او را داشته باشند، غافل از آن که وقتی بر ارزش ها تأکید نشود کار به جایی می رسد که یزید شراب خوارِ میمون باز حاکم می شود و حاصل آن شهادت امام حسین(ع) خواهد بود![114]

زهرای مرضیهi در آن فضا روشن کردند روحی که به حضور حضرت حق در جامعه حساس نیست و به خفارفتن و ناپدیدشدن حق را نمی فهمد، اشخاص معنوی را برنمی تابد، حالا آن شخص چه علی باشد و چه حسین باشد و چه فاطمهh. راز این مسئله در آن جاست که وقتی انسان خود را به عنوان اساس هستی تصور کرد، «وجود» به عنوان راز همه ی عالم، در خفا می رود و زندگی دیگر با خلوت و تنهایی با خدا همراه نخواهد بود و با شهادت حضرت سید الشهداء(ع) اوج غیبت تجلیات انوار الهی آشکار شد و معلوم شد چرا باید فاطمهi به عنوان حوراء انسیه همواره در متن مناسبات فردی و اجتماعی مسلمانان حاضر باشد و خسارتِ به حاشیه راندن شخصیت رازگونه ی زهراi چه اندازه زیانبار است.

عجیب است كه جهان اسلام هنوز از نحوه ی حضور و خفای زهراi عبرت لازم را نگرفته است. در حالی که «راز» در عین آن که خود را ظاهر می کند در همان حال امتناع می کند. تا هرکس نتواند آن را درک کند و این خاصیت هر رازی است که در عالم وجود دارد و تنها کسانی می توانند در ذیل فرهنگ غدیر در نظام اسلامی درست انجام وظیفه کنند که قاعده ی ظهور و خفایِ راز را بفهمند و اگر یک چشم به برنامه های خود دارند چشم دیگر را از نحوه ی حضور رازها در عالم بر ندارند تا گرفتار ناپایداری در برنامه هایشان نشوند و سرنوشتشان به سرنوشت فرهنگ مدرنیته و بی آیندگی آن گره نخورد و عملاً از هدایت گری الهی در امور محروم شوند و حضرت حق - به عنوان اساس راز- آن ها را به خود واگذارد.

به خود واگذاشتگی نه تنها منجر به آتش زدن خانه ی فاطمهi می گردد بلکه به تصمیم هایی منجر می شود كه فردای آن روز حسین(ع) را شهید کنند. جامعه ای که با چشم برداشتن از فاطمهi و غفلت از رازهای عالم ملکوت، توسعه به صورت غربی برایش مهم شد و تجلی ایمان بر قلب ها را به چیزی نگرفت به کمتر از شهادت امام حسین(ع) راضی نمی شود، زیرا او را و طرز تفكّر او را مزاحم خود می داند و معنای پیدا و ناپیدابودن راز را نمی فهمد تا جایگاه شخصیت های معنوی را در هستی بفهمد و به تعادل لازم برسد. لذا حضرت زهراi در ادامه می فرمایند: شما كه می گویید برای دفع فتنه، علی را حذف كردید «اَلا؛ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْكافِرین»؛ بدانید كه خودتان با این كار در فتنه سقوط كردید و جهنّم بر كافران محیط است. با این کلمات رازهای مهمی در امور سیاسی روشن شد و شیعه معنا پیدا کرد. سیاسیون عالم، فتنه ای را مطرح می نمایند و یا فتنه سازی می کنند تا حاكمیت ارزش ها را از بین ببرند و شیعه تنها مکتبی است که در چنین فضایی از مقاومت دست بر نمی دارد، زیرا می داند فتنه سازان خودشان فتنه اند و مانع حاكمیت ارزش ها خواهند بود و اگر هم عدّه ای شعارهایی ضدّ ارزش های الهی می دهند به پشت گرمی آن هایی است که به جهالت نسبت به حقایق غیبی رسمیت می بخشند و آن شعارها را در مقابل دیانت معتبر می شمارند و اندیشه هایی را که از ارزیابی و فهم جسم انسان و جسم طبیعت بالاتر نرفته است، غایت علم انسان به حساب می آورند، در حدّی که بیرون کشیدن فسیل های موجوداتِ منقرض شده در زمین را بیشتر به عنوان علم به رسمیت می شناسند تا ظهور دادن حقایق موجود در عالم غیب و معنا را.




[113] - بیانات در تاریخ 20/4/1369.
[114] - برای بررسی بیشتر این موضوع می توانید به کتاب «راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه» از همین مؤلف (قسمت «چه شد كه كار به قتل امام حسین(ع) كشیده شد؟») رجوع فرمایید.

هدایت مردم، به دست مسئولین است

در ادامه فرمودند: «فَهَیْهاتَ مِنْكُمْ!» از شما این كار خیلی بعید بود و «چه زود رنگ پذیرفتید!»؛ حاکی از آن که اصحاب رسول خداf در ابتدا همراه با آن حضرت راهی را شروع کردند که انتظار نمی رفت در ادامه ی راه انتخاب دیگری نمایند و این نکته نیز در این جمله نهفته است که اگر در جامعه انسان های پاک مسئولیت ها را به عهده داشته باشند، مردم رنگ مسئولان، را می پذیرند و پاک و پاك تر می شوند و اگر انسان های سطحی و دنیا طلب مسئولیت ها را به دست گیرند مردم نیز به سرعت رنگ آن ها را می پذیرند. پس می توان با پاکیِ مسئولان، مردم را پاک نگه داشت و این غیرممکن است که حاکمیت جامعه به دست انسان های متعالی و متّقی باشد و مردم به تقوا و تعالی گرایش نداشته باشند و جامعه با انواع انحرافات روبه رو شود. بر همان مبنا حضرت فاطمه زهراi می فرمایند: این قدر که مردم به مسئولان شان شبیه اند به پدر و مادرشان شبیه نیستند و حساسیت آن حضرت با توجه به چنین امر مهمی است و گریه های آن حضرت به آن جهت است که با حذف حاکمیت علی(ع) چیزی نمی گذرد که نسلی گمراه شاکله ی جامعه را تشکیل می دهد. زیرا وقتی حاکمان حقوق شهروندی مثل زهرای مرضیهi را رعایت نکنند و به مالکیت افراد احترام نگذارند باید منتظر خطرات بسیار بزرگ تر بود. حضرت دارند با انتقاد از تملک فدک توسط هیئت حاکمه فرایند آینده ی جهان اسلام را متذکر می شوند که در آن حال هیچ حقوقی به رسمیت شناخته نمی شود. اگر کسی یک تومان از من برداشت و شما از اعتراضی که من به او کردم ساده عبور کردید -که یک تومان پول قابل توجهی نیست- به فرهنگ تجاوز به حقوق دیگران رسمیت بخشیده اید. حساسیت حضرت فاطمهi بر روی فدک، شعار آن حضرت است تا روشن کنند هیئت حاکمه نمی تواند پاسدار حقوق افراد باشد و در چنین شرایطی به آینده ای پیشرفته امید نداشته باشید و بدانید این گونه آرمان گرایی و خوشبینی که شما با حذف امام معصوم دنبال می کنید جز ناکامی به همراه ندارد و هر گامی که در این فضا برای ساختن جامعه ی خود برمی دارید حرکتی است در جهت پایان زندگی آرمانی که اسلام برای شما آورده بود.

ظرافت موضع گیری حضرت فاطمهi در نتیجه ای است كه با طرح اعتراض به تملک فدك به هیئت حاکمه پیش می آید، و روشن نمودن توهّمی است که جامعه گرفتار آن شده بود و حضرت پیش بینی می کنند در اثر آن حاکمیت، جامعه با چیزی مواجه می شود که تلاش داشت از آن عبور کند و حركات و سكنات فاطمه زهراi از آن طریق راز و رمز ناکامی جهان اسلام را متذکر شد، راز و رمزی كه فقط انسان های دقیق و راز بین به عمق آن دست یافتند، که انسان در هنگامی توفیق ساختن خود و جامعه را دارد که در کنار کتاب وَحی، انسانی را در صحنه ی مدیریت جامعه مدّ نظر خود داشته باشد که واسطه ی بین ارض و سماء است.

معنای آن که می گوئیم فاطمهi در سراسر شخصیت خود رازی پیدا و ناپیدا است از این جهت است که از یک طرف به راحتی می توانی او را نادیده بگیری، بدون آن که به ظاهر آبی از آبی تکان بخورد و از طرف دیگر اگر او را نادیده بگیری تمام تلاش هایت بی ثمر و پوچ خواهد بود و در ناکامی کامل فرو می افتی. کسانی که متوجه قرب و بُعد معنوی هستند می فهمند نادیده گرفتن فاطمهi چه خسارت های زیان باری برای فرهنگ یک جامعه پیش می آورد، جامعه ای که نیاز دارد ماوراء عالم محسوسات، به حقایق نظر کند تا در تعادلی که نیازمند آن است زندگی نماید و محرم سرّ عالم و آدم شود.



معنای مقابله با فاطمهi

ملاحظه فرمودید كه مقابله با فاطمهi، با هر بهانه ای که باشد، خبر از شرایطی می دهد که بر روی معنویتِ راز، چنگال کشیده شد و وجود فاطمهi در تاریخِ صدر اسلام و با نقشی که حضرت به عهده گرفتند چنین خبری را به گوش ها رساند و روشن شد چگونه با رحلت رسول خداf انفصالی بین جامعه ی آن زمان با حقیقت به وجود آمد و یک نوع تمایلات کاسبکارانه جای تمایلات معنوی نشست و عربیت به جای اسلامیت جان گرفت.

معلوم شد در پشت آتش زدن آن خانه یک فکر نهفته بود و نه یك شخص و به همین جهت در ابتدای امر نمی توان فاطمهi را شناخت مگر این که بتوانیم اندیشه ی دشمنان حضرت را بشناسیم زیرا آنچه واقع شد تقابل دو فکر بود. گفته اند: «تُعرَفُ الأشیاءُ بِأضدادِها»، یعنی چیزها را به كمك ضدّ آن ها بهتر می توان شناخت، آری این قاعده در شناخت نسبیِ موضوعات، قاعده ی خوبی است، و می توان از طرز فکر و عمل دشمنان زهراi که در طول سال های متمادی ظهور کرد، بفهمیم فاطمهi چگونه بوده است که اینان شخصیت او را بر نتابیدند و این چنین عجولانه با او برخورد کردند.

عرض شد نحوه ی حضور فاطمه زهراi و همه ی اهل البیتh در جامعه، مثل حضور نور است و به همین جهت شناخت آن ها مشكل است، همین طور که اگر از اولِ روزگار تا آخر روزگار خورشید همچنان می درخشید کسی نمی فهمید نور یعنی چه، ولی وقتی خورشید غروب کرد و دوباره طلوع نمود از مقایسه ی بین «تاریکی» و «روشنایی» معلوم می شود «نور» چیست و این معنیِ «تُعْرَفُ الاَشْیاءُ بِاَضْدادِها» است. دشمنان فاطمه زهراi در راستای تحمیل حاکمیت خود بر علی(ع) ریسمان به گردن آن حضرت انداختند و با تمام عصبانیت درِ خانه ی فاطمه ی زهراi را آتش زدند.[115] دهکده ی فدك را تملک كردند، حرمت فاطمه (س) را شکستند، فاطمه ای كه رسول اللهf در مورد ایشان فرمودند: «آزار او آزار من است و آزار من، آزار خدا است». اگر معنی این نوع دشمنی ها درست تحلیل شود معنی حضور تاریخی فاطمه (س) روشن خواهد شد. اگر موضوع، موضوع ساده ای است و هیئت حاکمه در جایگاه محکمی تکیه زده است و از هویت و مشروعیت لازم برخوردار است و حضور و عدم حضور فاطمهi چیز عمده ای نیست، این همه حساسیت چه معنایی دارد که از طریق هیئت حاکمه نسبت به علی(ع) و فاطمهi اظهار می شود؟ اگر فاطمهi به عنوان ملاک رضایت خدا در صحنه ی جامعه به صورتی فعّال حاضر نمی باشد و نسبت به آن چه باید اعتراض کند، سکوت می کرد، آیا تصور مسلمانان در جهان اسلام از مسلمانی همانی می شد که صدیقه ی طاهرهi با اعتراض خود آن را نشان داد؟ مسلّم چیزی نمی گذرد که با بازخوانیِ تاریخی که در آن تاریخ، فاطمهi با حرکات خود جایگاه جریان های صدر اسلام را روشن نمود، تاریخ قدسی ما شروع می شود و دوباره زندگیِ همراه با راز به بشریت برمی گردد.

عرض شد «ما از این که بر چهره ی فاطمه ی زهراi چنگال کشیدند فهمیدیم شرایط طوری بوده که با راز و معنویت دشمنی می شده» و این خبر حکایت از آن دارد که تاریخ غیر قدسی ما در جهان اسلام از آن جا شروع شده و این در حالی بوده که تمام مردم مدینه می دانستند پیامبرf فرموده اند: «فاطمه پاره ای از جان من است، هرکس او را رعایت كند، مرا رعایت كرده و هر كس او را آزار دهد، مرا آزار داده است»،[116] و همین مردم شنیدند حضرت فاطمهi بعد ازملاقات با خلیفه اول و دوم، فرمود: «من از این دو پیش خدا شکایت می کنم و من نسبت به آن ها غضب دارم» و مردم از آنچه باید انجام می دادند کوتاهی کردند و از این جهت تاریخی که با قداست تمام در زمان رسول خداf شروع شد در خفا رفت و از آن به بعد دیگر از تجلیات انوار الهی در قلب ها خبری نیست و خداوند مردم را به خود واگذاشت و مردم نیز به جای جستجو از خدا گرفتار جستجوی دنیای بیشتر شدند.




[115] - در مورد آتش زدن درِ خانه ی حضرت فاطمهi و آن برخورد عجیب با حضرت علی(ع) علاوه بر متون شیعه، حتّی مورخین اهل سنّت كه سخت تحت فشار بودند نیز هرچند ناقص، واقعه را ذكر كرده اند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (ج1، ص134 و ج2، ص19) پس از ذكر سند می گوید: ابابكر به دنبال علیu فرستاد و از او بیعت خواست، و علی(ع) بیعت نكرد و با عمر شعله ای از آتش بود. فاطمهi عمر را در خانه خود دید و گفت: «یَابْنَ الْخَطّاب! اَراكَ مُحَرِّقاً عَلَی بابی؟ قالَ: نَعَمْ، وَ ذلِكَ اَقْوی فیما جاءَ بِهِ اَبُوكِ وَ جاءَ عَلِیٌّu فَبایع»؛ ای پسر خطاب! می بینم كه می خواهی درِ خانه ی مرا آتش بزنی؟ گفت: آری، و این آتش زدن در آنچه پدر تو آورده، استوارتر است، و علی(ع) آمد و بیعت كرد. با توجه به این كه مورخین اهل سنّت عادتشان آن است كه در آنچه روایت می كنند، از ذکر آنچه برایشان مشکل ایجاد می کند خودداری می کنند و اگر متوجّه شوند در روایت تاریخی خود، علیه خلفاء روایت می كنند از روایت خود دست می كشند، باید در چنین فضایی روایات آن ها را بررسی كرد. چنانچه ابراهیم بن سعیدثقفی با طرح سند روایت می گوید: «وَاللهِ ما بایَعَ عَلِیٌّ حَتّی رَأی الدُّخان قَدْ دَخَلَ بَیْتِهِ»؛ یعنی به خدا سوگند علی با ابابكر بیعت نكرد، مگر این كه دید دود داخل خانه شد. (امام شناسی، آیت الله حسینی تهرانی، ج 10، ص395).
[116] - «صحیح بخاری»، ج7، ص37، باب ذَبِّ الرجل عن ابنته فی الغیره و الانصاف.

برگشت به فاطمهi، برگشت به تاریخ محمدیf

ابن قتیبه متوفای سال 270 هجری به عنوان یك مورخ اهل سنّت در كتاب الامامه والسیاسه آورده: «قالَ عُمَرُ لِأبی بَكْرِ اِنْطَلِقٍ بِنا اِلی فاطِمَةَ فَإنّا قَدْ اَغْضَبْناها، فَانْطَلَقا جَمیعاً، فَاسْتَأذَنا عَلی فاطِمَة، فَلَمْ تَأْذَنَ لَهُما، فَأتِیا عَلِیّاً فَكَلَّماهُ فَاَدَخَلَهُماها، فَلَمّا قَعَدا عِنْدَها حَوَّلَتْ وَجْهَها اِلَی الْحائِطِ فَسَلَّما عَلَیْها فَلَمْ تَرُدُّ عَلَیْهماالسَّلام»؛ یعنی عمر به ابابكر گفت: با من بیا تا برویم به سوی فاطمه كه او را ناراحت و غضبناك كرده ایم. هر دو آمدند و از فاطمه اجازه ی ورود خواستند، حضرت اجازه ندادند، خدمت علی(ع) آمدند و با او صحبت كردند و حضرت را واسطه كردند، بالاخره چون داخل شدند، نزدیك فاطمهi نشستند، فاطمه زهراi صورت خود را از آن ها برگرداند و روی به سوی دیوار كرد. ابن قتیبه در ادامه می گوید: ابابكر شروع به سخن كرد تا علّت برنگرداندن فدك را به فاطمه توجیه كند، فاطمهi فرمود: آیا بخوانم برای شما سخنی از رسول خداf كه بدانید و به آن عمل كنید؟ هر دوی آن ها گفتند: آری. فاطمهi فرمود: «اَنْشَدُكُمَا الله اَلَمْ تَسْمَعا رسول اللهf یَقُول: رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضایَ وَ سَخَطِ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطی، فَمَنْ اَحَبَّ فاطِمَةَ اِبْنَتی فَقَدْ اَحَبَّنِیّ وَ مَنْ اَرْضی فاطِمَةَ اَرْضانی وَ مَنْ اَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ اَسْخَطی؟»؛ شما را به خدا قسم می دهم آیا از رسول خداf نشنیدید كه می گفت: رضایت فاطمه، رضایت من است و خشم فاطمه، خشم من است و هركس فاطمه دختر مرا دوست دارد، مرا دوست داشته و هركس فاطمه را راضی كند، مرا راضی كرده و هركس به خشم آورد فاطمه را، مرا به خشم آورد. آیا این سخن رسول خداf را نشنیدید؟ گفتند: آری، این را از رسول خداf شنیدیم، فاطمهi فرمود: «فَإنّی اُشْهِدُااللهَ وَ مَلائِكَتَهُ: اِنَّكُما اَسْخَطْتُمانی وَ ما اَرْضَیْتُمانی وَ لَئِنْ لَقیتُ النَّبِی لَاَشْكُوتُكُما اِلَیْه»[117] خدا و ملائكه را شاهد می گیرم كه شما به جای این كه در رضایت من كوشا باشید مرا به خشم آوردید و چون پیامبرf را ملاقات كنم، شكایت شما را به سوی او خواهم برد. و بدین طریق و با این برخورد حضرت فاطمه ی زهراi نشان دادند که با رحلت رسول خداf و تشکیل هیئت حاکمه ای غیر از علیu، تاریخ دیگری شروع شده که ادامه ی تاریخ محمدf نیست و اینجاست که تا ما معنای بیرون رفتن از تاریخ مقدسِ محمدیf را نفهمیم نمی توانیم آنچه در جهان اسلام می گذرد را درست تحلیل کنیم و نیز نمی فهمیم چرا تا به فاطمهi برگشت نکنیم به تاریخ مقدس محمدیf برگشت نکرده ایم.

همه ی مردم مدینه می دانستند فاطمهi آن قدر مقدس است که به هرکس غضب کند، روی بهشت را نخواهد دید و با این همه مردم مدینه نتوانستند در شرایط پیش آمده نقش مردمی خود را در آن مرحله از تاریخ درست انجام دهند و گلایه ی زهرای مرضیهi از انصار از همین جهت بود که چرا نسبت به خزان پیش آمده بعد از بهار تاریخی، ساکت و سست شده اند. در حالی که نقطه ی عزیمت بهار تاریخی اسلام را شمشیرهای همین انصار به ظهور رساند و با جهادی روحانی امکاناتی را آشکار نمودند که سال های سال جهان اسلام از آن تغذیه کرد و معلوم نیست چرا یک مرتبه در شرایط پیش آمده این چنین سست عمل می کنند و از گذشته ی خود در مقابل خواص قریش پاسداری نمی کنند.

این ها رازهایی است كه فاطمه زهراi در متن تاریخ به جای گذارده، آیا قبر پنهان فاطمه زهراi نمونه ای از شخصیت پیدا و ناپیدای او نیست و این كه شخصِ خودِ حضرت وصیت می كنند: مرا شبانه دفن كنید[118] بهانه ای باشد تا از این طریق صدای او در سرتاسر تاریخ بپیچد و اعلامیه ای باشد كه در آن مرز بین ایمان به حقایق قدسی و اسلام کاسب کارانه، تا قیامت در آن ترسیم شده باشد؟!




[117] - الغدیر فى الكتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 307 نقل از الصحاح ما أتى به ابن قتیبه و الجاحظ(الإمامه و السیاسة: 1/ 14[ 1/ 20]، أعلام النساء: 3/ 214[ 4/ 123- 124].)
[118] - در ارشادالقلوب ص 263 و صحیح بخاری ج 3، ص 55 باب غزوه الخیبر هست كه: «علی، فاطمه را در شب دفن نمود و خود بر او نماز گزارد و ابوبكر را خبر نكرد. در اختصاص شیخ مفید ص 5 هست كه علی(ع) فرمود: هفت نفرند كه به واسطه ی عظمت و جلالت و سعه ی روح آن ها، زمین برای حمل نمودن آن ها تنگی می كند و استعداد تحمل آن ها را ندارد، به واسطه ی فیض وجود آن هاست كه به شما روزی می رسد و مورد اعانت قرار می گیرید و باران بر شما می بارد، از ایشان است سلمان و مقداد و ابوذر و عمار و حُذیفه و من امام آن ها هستم و ایشان از آن هایی هستند كه بر فاطمهi نماز گزاردند.

فهم فاطمی

اعتراض فاطمه زهراi به حذف علیu، اعتراض به اندیشه ای است که به خود اجازه می دهد اسلام را به زعم خود تصحیح کند و سیره ی رسول خداf را که حقیقتاً امری قدسی بود، پشت سر بگذارد و این آغاز فراموش کردنِ معنویت است و فاطمهi با آن بصیرت آسمانی خود اصل قضیه را خوب متوجه شد و لذا جبهه ای با مشخصه ی مقدس دانستن قرآن و سنت در مقابل سکولارکردن دین و دینداری گشود تا جوانه های قرائت هایی که بسیاری از ابعاد دین را نادیده می گیرند بر اسلام بخشکاند.

فاطمهi نمی تواند ساکت بنشیند تا احترامش محفوظ بماند و نگاهی که سیره ی رسول خداf را عصری می داند و مدعی است دوره ی آن حضرت گذشته است، عدالت و معنویت سکولارشده را جایگزین عدالت و معنویت حقیقی بکند.

بعد از رحلت رسول خداf کسانی به میدان آمدند که شخصاً مذهبی بودند ولی شخصیتاً مذهبی نبودند و در عین رعایت آداب دین، نسبت به همه ی آموزه های دین آگاهی لازم را نداشتند و به زعم خود عزم اصلاح اسلام را در سر می پروراندند، همان طور که در زمان رسول خداf به آن حضرت امر و نهی می نمودند و این همان خط لائیک سازی بود که امروز جهان اسلام به آن گرفتار است و زهرای مرضیهi از ابتدا متوجه آن بود و آن ها به خوبی می فهمیدند فاطمهi چه می گوید و چون در مقابل او استدلال مشخصی نداشتند به تقابل فیزیکی دست زدند.

در خلال رفتارها و گفتارهای پیامبرf در قبال فاطمه زهراi، به خوبی معلوم می شود رسول خداf نقش خاصی برای حضرت زهراi در ادامه ی اسلام قائل اند. و مسلمانان می توانستند به خوبی به این موضوع پی ببرند كه او مورد عنایت خاص رسول خداf است ولی گویا به راز مسئله پی نبردند که رسول خداf متوجه اند فاطمهi در آینده مانع انحطاط اسلام خواهد شد و مانع می شود سیاست اسلام از دیانت آن جدا گردد.

فاطمهi روشن کردند هیئت حاکمه آن طور که شایسته است به نبوت اعتقاد ندارد و فهم نکته ای که زهرای مرضیهi گوشزد کردند نه تنها برای آن دوران بلکه برای این دوران نیز بسیار سخت است ولی این در کلمات فاطمهi ظاهر شد و به همین جهت بعد از خطبه ی حضرت زهراi خلیفه در مسجد مدینه بالای منبر رفت و گفت: «مردان در خانه نشسته اند و زنان را می فرستند، مثل طحال[119] که جز به فحشا علاقه ندارد، این ها نیز جز به فتنه علاقه ندارند؛ و زنان را می فرستند. مردم! این که این حرف ها را زد، روباهی بود که دمش شاهدش بود».[120] و این عکس العمل بهترین گواه است بر حقانیت سخن فاطمهi که هیئت حاکمه ؛ دوره ی رسول خداf را تمام شده می داند و با شكستن حریم دختر پیامبر، حریم پیامبرf خدا را به راحتی زیر پا می گذارد، راستی آن همه توصیه ی پیامبرf در مورد فاطمه (س) برای چنین روزی نبود تا فاطمهi راز بیداری جهان اسلام گردد؟ ما رابطه ی بین رسول خداf و فاطمهi را رابطه ی بین اجزاء یک کلِّ شگفت انگیز می بینیم که انسان ها را به نقطه های عمیقی از حقیقت می کشانند تا راه رستگاری در همه ی دوران ها معلوم باشد.




[119] - فاحشه ی مشهوری كه در عصر جاهلیت به سر می برده.

فاطمهi و اتمام حجّت برای همه

شرایط برای تصمیم گیری مردم سخت شده بود زیرا از یک طرف هیئت حاکمه به عنوان صحابه ی پیامبر، خود را به رسول خداf منتسب می کردند و در طرف دیگر فاطمه ای قرار داشت که از همه ی جهات حجت را بر همگان تمام می کرد، چه در سخنان منطقی که بر زبان آورد و چه در نسبتی که با رسول خداf داشت و چه در سخنانی که رسول خدا (ص) در باره ی او به همگان گفته بود. مورخین نوشته اند: خلیفه ی اوّل یک خانه ی محقری بیرون مدینه داشت. روزی که خلیفه شد، خواستند با شمع او را همراهی کنند تا خطری تهدیدش نکند، گریه کرد و گفت: «وای بر من! خلیفه شدم که از شمع بیت المال مصرف کنم؟! من هستم و یک بز». تا آخر عمرش هم به ظاهر از بیت المال هیچ حقوقی نگرفت، یک بز داشت که شیرش را می خورد، در یک زمین کوچک هم می کاشت، و از محصولش استفاده می کرد و حال مسلمانان در آن مرحله از تاریخ باید بین او و فاطمهi یکی را انتخاب کنند و این انتخاب، انتخاب آسانی نیست مگر آن که بتوانند متوجه رسالت تاریخی خود بشوند و منشأ اعمال آن دو را بشناسند تا دینداری افراد را در حدّ ظاهر اعمال آن ها دنبال نکنند و بدانند دین باید به کامل ترین شکل در صحنه باشد تا آیندگان را درست تغذیه کند و تنها با انسانی که معصوم باشد چنین چیزی ممکن خواهد بود. و این شاخصه ی روح فاطمی است و پیامبرf با این نگاه مردم را متوجه فاطمه زهراi نمود، چون می دانست تنها اوست که می تواند مردم را در چنین شرایط فتنه انگیزی نجات دهد. فاطمه ی زهراi زنده ماند تا این پیام را به مردم برسانند و حجّت را برای همگان تمام كنند و وقتی مسئولیت خود را به پایان رساند دیگر طاقت ماندن در این دنیا را در خود ندید. از آن به بعد هرکس بخواهد خطا نکند راه را می شناسد و می داند سرچشمه ی قدرت حقیقی در روحی است که به حقیقت متصل است، این چیزی بود که شیخ فضل الله نوری با تأسی به زهرای مرضیهi فهمید و بر مشروطه ی مشروعه تأکید کرد و خطر اعدام شدن را چیز مهمی ندانست.

عرض کردم؛ فاطمه ی زهراi متوجه شدند هیئت حاکمه اگر شخصاً مسلمان اند شخصیتاً در صدد تغییر اسلام اند که نمونه های آن را می توان در تاریخ مشاهده کرد.[121] و فاطمهi فهمید چیزی بنا است جانشین وَحی الهی شود و بر ارزش هایی تأکید گردد که به حاشیه رفته بودند و اراده ی بشری بر اراده ی الهی حاکم شود. در حاکمیت اراده ی الهی همه ی خودخواهی ها می شکند تا همه خود را در دریای حق خواهی غرق کنند و همه همان را بگویند که خدا می گوید و مردم با زبان انبیاء با یکدیگر سخن بگویند، این آن چیزی بود که زهرای مرضیهi برآن تأکید داشت، در چنین شرایطی اگر كسی حیاتِ رازگونه ی فاطمه ی زهراi را نشناسد نمی تواند بین آن کسی که بر اراده ی بشری تأکید دارد و بین آن کسی که بر اراده ی الهی پای می فشارد تفاوت قائل شود. چنین کسی به درك لیله القدری که سرنوشت یک ملت را رقم می زند دست نمی یابد. اگر كسی توانست شخصیت تاریخی فاطمهi را پیدا کند در شب های ظلمانیِ همه ی تاریخ بیدار می ماند تا به مطلع فجر آن برسد.

آن که دغدغه ی تحقق ولایت خدا را در تمام ابعاد حیات خود دارد، تمام تلاشش آن است که دین برپا شود و همه ی ابعاد زندگی انسان ها را اشغال کند، تا ولایت خدا بر زندگی ها سایه افکند.

مسلمانی که ولایت خدا را در جامعه نمی شناسد و اقامه ی دین را در همه ی ابعاد آن به عهده نمی گیرد عملاً سرپرستی امور مسلمانان را به یاوه می گیرد و رهبری مردم را از دیگر امور عبادی جدا می داند و آن را امری عادی و در اختیار هر فردی قرار می دهد و کرامتی برای هدایت خلق و تدبیر امور آنان قائل نیست. چنین مسلمانی در حقیقت انسان را نشناخته و خود نیز به حریم ارزشمند انسانیت قدم نگذاشته در همین رابطه امام باقر(ع) در مورد لبیک گویانِ بی امام می فرمایند: «أَ تَرَى هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یُلَبُّونَ وَ اللَّهِ لَأَصْوَاتُهُمْ أَبْغَضُ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَصْوَاتِ الْحَمِیر»[122] آیا ملاحظه نمی کنید این هایی که در حال لبیک گفتن اند؟ به خدا سوگند خداوند از صدای آن ها بیشتر از صدای الاغ متنفر است. زیرا آن کس که ولایت نیمه کاره ی خدا را برای جامعه ی خود پذیرفت، ولایت مطلق خدا را نمی فهمد و از ولایت خدا مطلقاً بی بهره است، چرا که ولایت خدا مطلق است.

دین امکانی است که به انسان داده می شود تا از تنگنای خود فراتر رود و به حقیقت بپیوندد و حضرت فاطمهi متوجه این امر اند و متوجه اند این امر در حال فراموشی است و در نیایش خود با رسول اللهf عرضه می دارند:

«یَا أَبَتَاهْ انْقَطَعَتْ بِكَ الدُّنْیَا بِأَنْوَارِهَا وَ زَوَتْ زَهْرَتُهَا وَ كَانَتْ بِبَهْجَتِكَ زَاهِرَةً فَقَدِ اسْوَدَّ نَهَارُهَا فَصَارَ یَحْكِی حَنَادِسَهَا رَطْبَهَا وَ یَابِسَهَا» پدرجان! بعد از رفتن تو نورهاى دنیا منقطع شد، دنیا آن تر و تازگى را كه با بودن تو داشت از دست داد و روزگار تیره و تار گردید، تاریكى هاىِ دنیا تر و خشك آن را فرا گرفت. «یَا أَبَتَاهْ مَا أَعْظَمَ ظُلْمَةَ مَجَالِسِكَ فَوَا أَسَفَاهْ عَلَیْكَ إِلَى أَنْ أَقْدِمَ عَاجِلًا عَلَیْك »[123] پدرجان! آن مجالسى كه تو داشتى (با رفتن تو) دچار ظلمت بزرگى شده اند، چقدر نگرانم برای زحمات تو تا این كه به همین زودى نزد تو بیایم .

حضرت فاطمه ی زهراi به عنوان رازی كه هم پیدا بود و هم ناپیدا، پیامشان را دادند و رفتند. وقتی آن حضرت رحلت كردند، امیر المؤمنین(ع) ایشان را به طور پنهانی به خاك سپردند و آثار قبر آن حضرت را از میان بردند، سپس رو به مزار پیامبرخداf كردند و گفتند: «ای پیامبر خدا! از من و از دخترت كه به دیدن تو آمده و در كنار تو زیر خاك نهفته است، بر تو سلام باد! خدا چنین خواست كه او زودتر از دیگران به تو بپیوندد، بعد از او شكیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری من از دست رفته... اكنون امانت به صاحبش رسید، زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید... او خواهد گفت كه امّتت پس از تو با وی چه ستم ها كردند...»[124]

زندگی حضرت فاطمهi همراه با قبرش كه رازی است پیدا و ناپیدا، در تاریخ جهان معنی خاصی به خود گرفته و همگان را دعوت می کند بدان بیندیشند. او با قبر پنهان خود، خود را معنی كرد و خود را به ما گوشزد نمود كه چگونه او را ببینیم. من رازی به پیدایی حضرت فاطمهi، آن فرشته ی بشرگونه نمی شناسم، پس بی جا نفرمودند: «مَنْ عَرَفَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعرِفَتِها، فَقَدأدْرَکَ لیله القَدرِ» هرکس فاطمه را آن طور که شایسته است بشناسد، حقیقتاً توانسته است شب قدر را درک کند.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»

منابع

قرآن

نهج البلاغه

بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی«رحمه الله علیه»

الکافی، ابی جعفر محمدبن یعقوب کلینی«رحمه الله علیه»

ممد الهمم در شرح فصوص الحكم، فصّ حکمه عصمتیّه فی کلمه فاطمیّة، حسن حسن زاده آملی

فصوص الحکم، محی الدین بن عربی

الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه، ملاصدرا«رحمه الله علیه»

مثنوی معنوی، مولانا محمد بلخی

انسان شناسی در اندیشه ی امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»، مؤسسه ی تنظیم و نشرآثار امام خمینی

مصباح الهدایه الی الخلافه و والولایة، امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»

معاد از دیدگاه امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»

تقریرات فلسفه، امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»

شرح دعای سحر، امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»

آداب الصلوات، امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»

چهل حدیث، امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»

تفسیر سوره ی حمد، امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»

صحیفه ی امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»

ولایت فقیه، امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»

البیع، مؤسسه اسماعیلیان، امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»

مقالات، آیت الله محمد شجاعی

انسان و خلافت الهی، آیت الله محمد شجاعی

معاد یا بازگشت به خدا، آیت الله محمدشجاعی

پنج رساله، آیت الله محمد شجاعی

روح مجرد، آیت الله حسینی طهرانی«رحمه الله علیه»

امام شناسی، آیت الله حسینی تهرانی«رحمه الله علیه»

توحید عملی و عینی، آیت الله حسین حسینی طهرانی«رحمه الله علیه»

إقبال الأعمال، سید بن طاووس

علامه ی امینی«رحمه الله علیه»، الغدیر

شیخ طوسی، كتاب الغیبة

کفعمی، بلد الامین

كمال الدین و تمام النعمة، محمد بن علی بن بابویه معروف به شیخ صدوق

شهید مطهری، مرتضی؛ مجموعه ی آثار

اصول فلسفه و روش رئالیسم ، علامه ی طباطبایی«رحمه الله علیه»

بدایه الحکمه و نهایه الحکمه، علامه ی طباطبایی«رحمه الله علیه»

معنویت تشیع، علامه طباطبائی«رحمه الله علیه»

تفسیر المیزان، علامه طباطبایی«رحمه الله علیه»

رساله الولایه، علامه طباطبایی«رحمه الله علیه»

احیاء علوم الدین، ابوحامد غزال

ابن سینا، شفاء، چاپ تهران

کتاب محمدf از نظر دیگران

مسند، احمد حنبل

صحیح مسلم

عبقات الأنوار، میر حامد حسین

تاریخ طبری

منتخب الاثر، تألیف لطیف الله صافی

مناقب مرتضوی، کشفی ترمدی حنفی

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

سید نورالله حسینی مرعشی شوشتری، احقاق الحق

شهید اول، اربعون حدیثنا

ابن طاوس، الطرائف

جامع الاصول

صواعق ابن حجر

موطأ مالك

معرفت النفس و الحشر، ترجمه ی جلد هشتم و نهم اسفار اربعه، طاهرزاده

راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه، طاهرزاده

خطر مادی شدن دین، طاهرزاده

امام و امامت در تکوین و تشریع، طاهرزاده

امام و مقام تعلیم به ملائکه، طاهرزاده

کمالالدین و تمام النعمه

دُرالمنثور

قطب الدین راوندى، الخرائج و الجرائح،

تفسیر نورالثقلین

تحف العقول، ابن شعبه حرانی«رحمه الله علیه»

عبد الواحد تمیمى آمدى ، تصنیف غرر الحكم و درر الكلم

رساله ی لقاءالله، ملکی تبریزی

مصباح الشریعة

التوحید، شیخ صدوق«رحمه الله علیه»

الخصال، شیخ صدوق

من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق

معانی الأخبار، شیخ صدوق

اعتقادات الإمامیه، شیخ صدوق

إرشاد القلوب إلى الصواب

عدة الداعی و نجاح الساعی، ابن فهد حلى

كتاب سلیم بن قیس الهلالی

الخرائج و الجرائح، قطب راوندى

وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی

تفسیر نورالثقلین، شیخ عبدالعلى عروسى حویزى

علم الیقین، فیض کاشانی

روضه الواعظین و بصیره المتعظین، فتال نیشابورى

محاسن، برقی

فلاح السائل، نجاح المسائل، سید بن طاوس

الإحتجاج، طبرسی

معجم صحیفه الزهراءi، شیخ جواد قیمی

طریحی، مجمع البحرین

تاریخ فلسفه ی غرب، فردریك كاپلستون

تاریخ فلسفه در اسلام، م، م شریف

زندگانى حضرت زهراi (روحانى)

زینب فواز العاملی، معجم، اعلام النساء

آیت الله جوادی آملی، سرچشمه ی اندیشه، قم، اسراء

شیخ حسن فرزند شیخ طبرسى ، مكارم الأخلاق

محمد باقر ساعدى ، فضائل پنج تنh در صحاح ششگانه ی اهل سنت

تفسیر نورالثقلین

مناقب آل أبی طالب(ع) (لابن شهرآشوب)

فاطمه الزّهراi بهجه قلب المصطفی

آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده

· معرفت النفس و الحشر (ترجمه و تنقیح اسفار جلد 8 و 9)

· گزینش تكنولوژی از دریچه بینش توحیدی

· علل تزلزل تمدن غرب

· آشتی با خدا ازطریق آشتی باخود راستین

· جوان و انتخاب بزرگ

· ده نكته از معرفت نفس

· كربلا، مبارزه با پوچی ها (جلد 1و2)

· زیارت عاشورا، اتحادی روحانی با امام حسینu

· فرزندم این چنین باید بود

· فلسفه حضور تاریخی حضرت حجتg

· مبانی معرفتی مهدویت

· از برهان تا عرفان (شرح برهان صدیقین و حركت جوهری)

· جایگاه رزق انسان در هستی

· زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان

· فرهنگ مدرنیته و توهّم

· دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی

· معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی

· بصیرت حضرت فاطمهi

· جایگاه و معنی واسطه فیض

· آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود

· صلوات بر پیامبرf؛عامل قدسی شدن روح

· عوامل ورود به عالم بقیت اللهی

· اسماء حسنا، دریچه های نظر به حق

· امام خمینی و خودآگاهی تاریخی

· امام و امامت در تکوین و تشریع

· امام و مقام تعلیم به ملائکه

· خویشتن پنهان

· جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم

· مبانی نظری و عملی حب اهل بیتh

· ادب خیال، عقل و قلب

· عالم انسان دینی

· جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر در عالم

· هدف حیات زمینی آدم

· زن، آن گونه كه باید باشد

· خطر مادی شدن دین

· چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی

· هنر مردن

· راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه

· تمدن زایی شیعه

· حقیقت نوری اهل البیت

· بصیرت و انتظار فرج

· آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی

· سلوک ذیل شخصیت امام خمینی

· رمضان دریچه رؤیت

· چه نیازی به نبی




[121] - به کتاب «معنویت تشیع» از علامه طباطبائی«رحمه الله علیه» و یا به کتاب «خطر مادی شدن دین» از همین مؤلف و یا به کتاب «الغدیر علامه ی امینی» و بدعت هایی که خلفاء مطرح کردند، رجوع شود.
[122] - الكافی، ج 4، ص 541.
[123] - بحارالأنوار، ج 43، ص 176.
[124] - «اصول كافی»، ج2، ص459.