+
-
بسم الله الرحمن الرحیم

بصیرت حضرت فاطمه سلام الله علیه

فهرست بصیرت حضرت فاطمه سلام الله علیه


مقدمه

باسمه تعالی

خطبه حضرت فاطمه زهراi در مسجد مدینه پس از حاكمیت ابابكر و زیر پاگذاردن پیام غدیر، یك دائره المعارف عقیدتی، كلامی و سیاسی است كه حكایت از بینش توحیدی و سیاسی دختر پیامبرi دارد. همچنان که سخنران محترم تأکید دارد «فاطمهi بنیانگذار نهضتی است که هنوز ادامه دارد». یعنی فاطمهi در مقابل جریانی که پیام غدیر را زیر پا گذارد، جبهه ای را گشود که بالاخره اسلام را به مسیر خود برمی گرداند و به همین جهت شعار حضرت مهدیg چون ظهور فرماید، عبارت است از «وَ فِی اِبْنَةِ رَسولِ اللهِ لی اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[1] یعنی؛ الگو و اُسوه من در این راه دختر رسول خداf است.

سخنران محترم در تحلیل خطبه حضرت فاطمهi نخواسته است واقعه ای را شرح کند که اتفاق افتاد و از دست رفت، بلکه همان طور که در سایر آثار ایشان مشهود است، شنونده و خواننده و گوینده، همه و همه در آن حادثه حاضر می شوند و با یک نگاه حضوری مسئله تحلیل می گردد و نه یک نگاه غایبانه و صرفاً ناظر بر حادثه. گویا ما هستیم که با روح فاطمی سخن می گوییم و فاطمهi سوز دل ما را بر زبان می آورد.

امید وافر داریم با مطالعه این كتاب، همان طور که إن شاءالله و به نور حضرت فاطمهi بینشی دقیق نصیب ما گردد، عزمی جدید و جدّی نسبت به فرهنگ دینداری در ما به وجود آید و رمز پایداری در دین برایمان معلوم گردد.

فاطمهi با آن تیزنگری خاص که فرهنگ توحیدی اسلام به آن حضرت داده به خوبی آفت عدم حاکمیت معصوم را می فهمد و می فهماند و جایگاه اعتراض خود را روشن می کند، که بحث نه بحث حاکمیت شخص خلیفة اول است و نه شخص دیگر. بحث، بحث حاکمیت فرهنگی است که ارتباط بشر را از آسمان قطع کرده و چنین بشری دیگر نمی تواند زندگی خود را به ثمر برساند و گرفتار دیوارهای تنگ و سیاه زمین می گردد و معنی زندگی زمینیِ خود را گم خواهد کرد، شاید هنر سخنران محترم در نشان دادن این نکته مهم در عمق خطبه حضرت فاطمهi باشد و اگر به واقع این نکته اساسی برای بشر امروز روشن شود، همه چیز برایش روشن شده است.




[1] - «بحارالانوار»، ج53، ص 180.

روش ما در ویرایش این كتاب

شاید در ابتدا انتظار عزیزان این باشد كه مباحث كتاب به صورت یك مقاله علمی كه عموماً هم معمول است، ارائه شود. ولی همچنان كه ملاحظه می نمایید به دلایل زیر تلاش شده است در ویراستاری متنِ كتاب فضای گفتاری آن حفظ شود.

1- فـرق متـون دینـی با مقاله های صرفاً علمی این است كه متون دینی - از جمله این كتاب- باید علاوه بر آن كه جنبة اطلاع رسانی داشته باشد، جنبه حضوری و بازی گرانه مخاطبِ خود را نیز حفظ كند، زیرا هدف دین تربیت انسان است و نه آموزش او، و جایگاه باورهای دینی قلب انسان است و نه ذهن او. در این روش است كه انسان، متذكر و متأثر می گردد و مطالب دینی، او را در تغییر رفتار یاری می كند، و لذا باید ارتباط حضوریِ متون دینی با مخاطَب خود حفظ شود و آنچه توسط سخنران در حالت حضور بیان شده است با همان حال و هوا به صورت نوشتار در آید تا همان سیر و سفر حضوری در قلب خواننده محقق گردد.

2- در دریافت "حصولی" از واقعیات به هیچ وجه پیوندی میان ما و واقعیات برقرار نمی شود و آن هایی كه عادت كرده اند در حدّ آگاهی از واقعیات، متوقف شوند انتظار دارند در موضوعات مورد بحث، یك مقاله شُسته و رُفته خدمتشان عرضه شود، ولی ما تلاش می كنیم عقل و قلبِ مخاطب، در محضر خودِ حقیقت قرار گیرد و از پرتو مقدس آن بهره مند گردد و این كار با علم حصولی نسبت به حقایق مقدس، ممكن نیست. آری «زِگوهر سخن گفتن آسان بود» ولی آن را یافتن و در حضور آن قرارگرفتن و از تَلَؤلؤِ آن بهره مندگشتن، راه دیگری می خواهد، آن هم راهی كه بس طولانی است، راه سیر از مفهومِ وجود، به سوی خودِ وجود، راهی كه عارف در وصف آن می گوید:

رهرو منزل عشقیم و زسر حدّ عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

3- خصوصیات متون دینی می طلبدكه یك نحوه «از خویش برون آمدن» را درپی داشته باشد، تا عزم عمل در خواننده شعله ور شود كه گفت:

شهر خالی است زعشاق، بود كز طرفی

مردی از خویش برون آید و كاری بكند

به تعبیر دیگر در متون دینی رابطه «من - تویی»[2] بین خواننده و متن برقرار است یعنی انسان با كلِّ وجود خود با متن مرتبط می شود و درون رابطه قرار می گیرد.

4- متون بزرگ دینی كه منشأ تحول در اقوام و ملل شده و می شود چیزی جز مخاطبه و محاوره متقابل گوینده با خواننده نیست، آن هم با ارائه انبوه مثال ها. مسلّم مولوی بنا ندارد در مثنوی و یا در دیوان شمس تبریزی اطلاعات خود را با خواننده در میان بگذارد، بلكه تلاش او این است كه راهی در مقابل مخاطبِ خود بگشاید و او را نسبت به خود فعال نماید. لذا نمی تواند به نحوه دیگری غیر از نحوه ای كه مثنوی یا دیوان شمس را ارائه داده است، سخن بگوید و اگر حسام الدین چلپی سایه به سایه مولوی اشعار او را می نویسد، حالت مخاطبه و محاوره متقابل آن ها را نیز حفظ می كند، و به همان اندازه كه انسان دارای ابعاد گوناگون و تو در توست، باید مولوی هم - كه انسان را مخاطب خود قرار داده است - تو در تو حرف بزند، هرچند تصور بعضی در ابتدای امر این باشد كه مثنوی نظم ندارد و مولوی پراكنده سخن گفته است؛ مگر انسان سنگ است كه یك وجه داشته باشد و عقل و خیال و عاطفه و فطرت او هركدام بر دیگری تنیده نباشد؟

حتماً مستحضرید كه تفسیر قیّم المیزان نیز حاصل محاوره و مخاطبه علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» با شاگردان خاص ایشان در شب های جمعه در منزلشان و روزهای چهارشنبه در مدرسه حجت بود و حضرت علامه«رحمه الله علیه» حاصل آن مخاطبه و محاورة بینابینی را با وسعت بیشتر تدوین نمودند و همین موجب می شود كه در خواندن آن تفسیر گرانقدر حالت حیات و «از خویش برون آمدن» در خواننده ایجاد شود.

از همه مهم تر خود قرآن است كه سراسر محاوره و مخاطبه با خواننده خود است و آن هم محاوره ای با ابعاد گوناگون و با شخصیتِ تو در توی انسان - انسانی كه عقل و خیال و عاطفه و فطرت او تماماً بر هم تنیده شده است - به طوری كه هركس می خواهد با قرآن به عنوان یك كتاب علمیِ صِرف برخورد كند - و نه كتابِ به باوركشیدن روح و قلب انسان - ممكن است سؤال كند كه چرا مثلاً داستان حضرت موسی(ع) را این همه پراكنده و هر وَجه آن را در جایی گفته است؟ از نظر چنین فردی شاید قرآن نظم یك مقاله علمی را نداشته باشد، ولی اگر متوجه شد قرآن كتاب تربیت است و هرلحظه با تمام ابعاد انسان سخن می گوید و در مثال حضرت موسی(ع) در هر موقعیتی وجهی را پیش می كشد كه مربوط به همان وجه مخاطَب قرآن است و بقیه وجوه در فضای محاوره و مخاطبه ای دیگر باید به میان آید، می فهمد كه قرآن به اندازه انسان منظم است.

5- وقتی مجموعه ای از سخنرانی های استاد طاهرزاده به صورت نوشتار درمی آید ایشان پس از بررسی آن، حذف و اضافاتی را اِعمال می نمایند تا خوانندگان محترم بتوانند بیشترین استفاده را ببرند و لذا چون بعضاً مطالب مفصلی به بحث اضافه شده است ممكن است در هنگام مطالعه كتاب احساس شود در بعضی از قسمت ها حالت سخنرانی بودن بحث تغییر كرده است، كه از آن گریزی نیست. ولی به طور كلی چون معتقدیم هدف متون دینی تربیت انسان است و نه صرفاً آموزش او و جایگاه تربیت قلب است و نه ذهن، سعی شده است تا حدّ امكان فضای محاوره ای محفوظ بماند.

گروه فرهنگی المیزان




[2] - تعبیر «من و تو» برگرفته از نام كتاب مارتین بوبر نویسنده اتریشی است.

مقدمه نویسنده

باسمه تعالی

1- به طور مسلم انبیاء و اولیاءh محورهای اصلی سیاست های سالم بشری هستند و این امر هیچ استثنایی نخواهد داشت. عمده آن است كه سیاست مداریِ اولیاء خدا را از سیاست بازی اهل دنیا تفكیك كنیم، چرا كه اگر سیاست مداری یعنی ایجاد نقش مفید در سرنوشت اجتماعی انسان ها، بیشترین تعیین نقش در تاریخ را باید به انبیاء و اولیاءh داد و هرگز نباید در تحلیل مواضع و سخنان آن بزرگان از این منظر غفلت نمود.

2- از جمله حركات نقش آفرین در تاریخ، نقش فاطمه زهراi پس از رحلت رسول خداf است كه علاوه بر حركات و گفتارهای آن حضرت در مواقع مختلف كه هر كدام عامل كنترل انحرافی و یا جهت گیری مهمی در صدر اسلام شده است، خطبه آن حضرت در مسجد مدینه یك دائره المعارف از دقت های عقیدتی، سیاسی، تاریخی، جامعه شناختی است، به طوری كه انسان نسبت به دقت های آن حضرت حیران می شود و به واقع حضرت زهراi در این خطبه - در آن شرایط خاص- جبهه ای را در راستای انحرافِ به وجود آمده پایه گذاری كردند و جهتی را نشان دادند كه امام عسكری(ع) در این رابطه فرمودند: « نَحْنُ حُجَجُ اللهِ عَلی خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَیْنا»[3] یعنی؛ ما (امامان) حجّت های خدا بر مردم هستیم، - تا راه را از بیراهه نشان دهیم- و جَدّه ما فاطمه، حجّت است بر ما.

و حضرت مهدیg نیز در اولین سخن خود پس از ظهور می فرمایند: «وَ فِی اِبْنَةِ رَسُولِ اللهِ لی اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[4] یعنی؛ اسوه و راهنمای من در این نهضت، دختر رسول خدا است. و این سخن نشان می دهد نظامنامه حكومت جهانی مهدیg مبتنی بر سیره فاطمهi است.

3- تمام تلاش این كتاب برای روشن نمودن مسائلی است كه فاطمهi در جهت گیری اصلی خود مقابل ظهور انحراف در صدر اسلام به كار برده است و راهی را به بشریت عرضه نموده است كه به ظهور حضرت مهدیg منتهی خواهد شد.

دقّت ها و تحلیل های فاطمه زهراi در ریشه یابی انحراف و شناخت آن، در نهضت اسلامی، برای امروز ما بسیار كارساز است. امید است خوانندگان عزیز با حوصله زیاد و دقت فراوان نسبت به جزء جزء مطالب عنایت داشته باشند تا إن شاءالله بتوانند از دختر‍ِ خانه توحیدi بینش سیاسی صحیحی را اخذ كنند كه در همه مراحل زندگی به كارشان آید.

4- مسلّم دیانت از سیاست جدا نیست، ولی آن سیاستی كه منشأ اعمال حكیمانه شود و در هر مرحله ای از تاریخ بهترین موضع گیری را انجام دهد، مخصوص اهل البیت عصمت و طهارتh است و ما معتقدیم با دقت هرچه بیشتر در جملات حضرت زهراi در دو خطبه مطرح شده در این كتاب معنی سیاست مداریِ واقعی و اصیل را دریافت خواهیم كرد.

5- فاطمهi به جهت قداستی كه در نزد قاطبه جهان اسلام دارد می تواند منشأ وحدت جهان اسلام گردد. چون وقتی جوانان اهل سنت متوجه شوند كه فاطمه ای كه رضایتش میزان رضایت رسول اللهf و رضایت خدا است[5]، چگونه در صدر اسلام، پس از رحلت رسول خداf به عنوان مخالف جریان موجود، موضع گیری می كند؟ به فكر فرو می روند و مسلّم در نگاه و نظر خود به وقایع صدر اسلام تجدید نظر می نمایند، و ما در جای جای كتاب برای چنین هدفی مداركی را از متون اهل سنت ارائه داده ایم و معتقدیم فاطمهi می تواند در ابتدا محور تقریب مذاهب اسلامی قرار گیرد و در نهایت به عنوان تنها قرائت صحیح از اسلام، موجب ظهور اسلام ناب محمدیf در سراسر جهان اسلام گردد و در راستای چنین قرائتی از اسلام، عزت اسلامی به جهان اسلام باز گردانده خواهد شد.

6- یك روز وظیفه شیعیان عبارت از آن بود كه مواظب باشند در فضای گسترده اسلام اهل سنت هضم نشوند و لذا سعی می شد با موضع گیری و انتقاد به اسلامِ اهل سنت خود را نگهدارند، ولی در قرن اخیر قضیه شكل دیگری به خود گرفته و آن این كه: اولاً؛ شیعه و سنی هردو وظیفه دارند اسلام را از خطر هضم شدن در فضای سكولارِ مدرنیته حفظ نمایند و ثانیاً؛ امروز وظیفه شیعیان به جای مقابله با اهل سنت ارتباط فعّال با آن هاست تا كمالات و دقایق مكتب تشیع را به گوش جوانان اهل سنت برسانند. امروز دیگر خطر هضم تشیع از بین رفته است ولی وظیفه شیعه برای احیاء فرهنگ اهل البیتh باقی مانده است، و شرط موفقیت در این امر مهم پرهیز جدّی از هرگونه حركتی است كه موجب اختلاف شود تا بتوانیم در یك گفتگوی فرهنگی حقانیت اهل البیتh را به گوش برادران خود برسانیم و سخن حضرت زهراi كه فرمود: «وَ اِطاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ» امت اسلامی با اطاعت از ما منسجم می شوند و با قبول امامت ما از تفرقه مصون می مانند، محقق شود.

7- امروز اگر جوانان اهل سنت از خود بپرسند چرا جهان اسلام از آن شایستگی كه باید داشته باشد عقب افتاده است، ما آن ها را به خطبه حضرت زهراi در مسجد مدینه راهنمایی می كنیم، آن جایی كه حضرت به نحوه ای بسیار روشن از چنین فاجعه ای خبر دادند و روشن نمودند اگر به ابی الحسن برگردید عزت دنیا و آخرت خود را باز خواهید یافت. پس از توجه دادن جوانان به خطبه حضرت زهراi منتظر می مانیم تا جوانان اهل سنت به كمك فاطمهi، واقعه صدر اسلام را بازخوانی كنند و لذا است كه ما در ارائه مطالب در عین این كه به شیعه نظر داشته ایم، گوشه چشمی نیز به غیر شیعه داریم، امید است كه این كار شروع خوبی باشد.

8- چیزی كه تأكید بر آن را ضروری می دانم؛ قدرت تحلیل درست مسائل اجتماعی است. متأسفانه جهان روشنفكری و فرهنگ ژورنالیستی آن چنان ملاك های خود را در تحلیل مسائل حاكم كرده است كه گویا نگاه دیگری برای تحلیل حادثه ها وجود ندارد و عملاً طلاب و دانشجویان عزیزِ ما در پیله های تحلیل های مادی گرایانه جهان معاصر گرفتار آمده اند. یكی از اهداف اصلی این كتاب آشناكردن عزیزان است با تحلیل های سیاسی، دینی كه در آن ها ملاك های دیگری نیز مورد توجه است و انتظار داریم عزیزان بر اساس همین موضوع، مطالب كتاب را دنبال نمایند. امید است خوانندگان عزیز پس از اتمام كتاب در فضایی از تجزیه و تحلیل مسائل قرار گرفته باشند كه فاصله بین تحلیل های دینی با تحلیل های سیاسیِ صرف به خوبی برایشان روشن شده باشد.

9- وقتی نور اسلام - تنها دینی كه نورش هنوز با تحریف و انحراف خاموش نشده بود- پس از رحلت پیامبرf به شدت ضعیف شد، دیگر سراسر تاریخ را ظلمت فرا گرفت و «دین» به جای وسیله تعالی انسان ها، وسیله رام كردن مردم در مقابل نفس امّاره حاكمان گشت. و اگر در خطبه حضرت فاطمهi دقت بفرمایید، آن حضرت در سخنانش به ما می آموزد چگونه تاریخ را ارزیابی كنیم و مرز بین ظلمات و نور را تشخیص دهیم.

10- با ظهور اسلام زمینه تولد بشر فراهم گشت. بشری كه اولاً: با شوق حضور، نظر به آسمان دارد و می خواهد با عالم قدس تماس بگیرد. ثانیاً: با «الله» یعنی با اسم جامع الهی می خواهد آشنا شود، تا بتواند تمام اوصاف متعارض با اوصاف الهی را بشناسد و ظلمات آخرالزمان را كه همه حجاب های ظلمانی را به صحنه می آورد، پاره كند. ولی با حذف اهل البیتh كه صورت تامّ چنین حضور و چنین مقصدی بودند، همه چیز واژگون شد و ما بیش از هزارسال است كه در واژگونگی اسلام به سر می بریم، و با برگشت جهان اسلام به فاطمهi این واژگونگی هرچه سریع تر تغییر خواهد كرد، و ظهور انقلاب اسلامی شروع مبارك آن برگشت است و مایة امیدواری، كه گویا تاریخ در حال تغییر مسیر است و امروز بیش از دیروز فاطمهi نقش آفرین خواهد بود. و همچنان كه مقام معظم رهبری«حفظه الله تعالی» فرمودند: در عین تأكید بر حقانیت غدیر هرگز نباید واقعه غدیر را وسیله اختلاف بین شیعه و سنی نمود، سخنان فاطمه زهراi نیز نباید وسیلة اختلاف بین جهان اسلام شود، بلكه باید رهنمود و هشیارباشی برای احیاء هرچه بیشتر جهان اسلام باشد. إن شاءالله

طاهرزاده




[3] - «تفسیر اطیب البیان»، ج13، ص223.
[4] - «بحارالانوار»، ج53، ص 180.
[5] - «صحیح بخاری»، طبع مطبعه امیریه بولاق، سنه 1312، ج7، ص37.

خطر حاكمیت آدمیان بر یكدیگر

بسم الله الرحمن الرحیم

}السَّلام عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ{

} وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِه صابِرةً …{[6]

سلام بر تو ای فاطمه! ای امتحان شده ای كه خالق تو قبل از خلق كردنت، تو را امتحان نمود و تو را بر آن امتحان صابر و شكیبا یافت.

خطبه حضرت زهراi در مسجد مدینه كه بناست خدمت عزیزان مورد بحث قرار گیرد، از نظر سند علاوه بر متون شیعه، از جمله در قدیمی ترین کتب اهل سنت نیز آمده است.[7]

پس از هجرت پیامبرf به مدینه، مسجد مدینه همواره مرکز اجتماع مسلمین بود و دختر پیامبر«سلام الله علیهما» كه می بیند با رحلت رسول خداf نزدیک است حکومت در اسلام، باز رنگ قبیله ای و نژادگرایانه به خود بگیرد، این خطبه را در آن جا ایراد می فرماید كه ما در صدد تأمّل و دقّت بر روی فرازهای آن هستیم.

مشهور است كه حضرت زهراi با این خطبه می خواهند فدك را مطالبه كنند، ولی با دقت در محتوای خطبه متوجه می شویم، اگر فاطمهi حق خود را مطالبه می کند و مسئله فدک را پیش می کشد از آن جهت که فدک را از دست ایشان خارج كرده اند نیست. بلکه حضرتi می خواهند از آن طریق، مشکل بزرگی را كه پس از رحلت رسول خداf بر جامعه مسلمین حاكم شد، گوشزد کنند، و آن فكری است که در مقابل سخن رسول خداf از خود اجتهاد می کند. حضرت فاطمهi می خواهند مردم را متوجه این امر نمایند كه وقتی اجتهاد در مقابل نص شروع شود، فردا اجتهادهای دیگری در مقابل نص[8] ظاهر می شود و اگر نسبت به خطر اجتهاد در مقابل نص عنایت بفرمایید؛ ملاحظه خواهید كرد، حضرت فاطمهi خطر بزرگی را گوشزد کرد كه فوق العاده مهم است.

تاریخ می گوید: حضرت فاطمه زهراi در حالی که جمعی از زنانِ خویشاوندانش اطراف وی را گرفته بودند، روانه مسجد مدینه شد و این اولین بار است که پس از رحلت پیامبرخداf به مسجد می آید. نوشته اند: چون به مسجد می رفت راه رفتن او به راه رفتن پدرش پیغمبرf می ماند. ابوبکر که حالا بر منصب جانشینی پیامبرخداf قرار گرفته، با گروهی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود، میان فاطمهi و حاضران چادری آویختند. دختر پیغمبر نخست ناله ای کرد که مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادند. سپس لحظه ای خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و خروش ها خوابید، آنگاه سخنان خود را آغاز کرد.[9]

ابتدا یك تصویر كلّی از خطبه طرح می كنیم و سپس مختصری روی تک تک جملات حضرت با دقت بیشتری می مانیم. لذا كلّ خطبه را شماره گذاری كرده ایم تا راحت تر بتوانیم آن را مورد بحث و توجّه قرار دهیم.

این خطبه دارای فرازهای متعدّد و ابعاد گوناگونی است كه تحلیل و فهم آن نیاز به معارف گسترده و فرصت طولانی دارد، به همین جهت به عزیزان توصیه می كنیم كه روی فهم این خطبه وقت بیشتری بگذارند و به عرایض محدود بنده اكتفا نكنند.

شما در نظر بگیرید انسان بزرگی مثل حضرت صدیقه طاهرهi به ظاهر رفته است تا به جریانی اعتراض كند كه می خواهد تداوم نظام اسلامی را مختل كند، تا مخاطبانش متذكّر شوند كه با پیدا شدن ماهیت این جریان چه فاجعه بزرگی به وجود آمده است، ولی می بینید فضای خطبه در چنین اعتراضی خلاصه نمی شود، و حضرت نظر خود را فقط به بُعد سیاسی و اجرایی قضیه محدود نكرده، بلكه تمام ابعاد و جهت های فاجعه - به خصوص ابعاد معنوی - را مورد توجّه قرار داده است و افق های دورِ مسئله را می بیند و نشان می دهد، یعنی به ما می آموزد كه در موضع اعتراض نیز چگونه باشیم.




[6] - «مفاتیح الجنان»، زیارت فاطمه زهراi در روز یكشنبه.
[7] - «بلاغات النساء»، ابوالفضل احمدبن ابی طاهر مروزی، متولد 204 و متوفی 280 هجری قمری و «شرح ابن ابی الحدید»، ج4، ص93 و« اعلام النساء»، ج3، ص1208.
[8] - نص در اصطلاح فقهی بر قول خدا(قرآن) و رسول اطلاق می شود، البته در فقه شیعه قول ائمه نیز به آن منضم می گردد. و اجتهاد در مقابل نص به این معنی است كه در مقابل نظر مستقیم قرآن و پیامبرf كسی نظر دیگری بدهد.
[9] - «الاحتجاج»، ج 1، ص 253 و «بلاغات النساء»، چاپ بیروت، ص 23.

فرازهای كلّی خطبه

ابتدا حضرت یك بحث عمیق و نسبتاً طولانی راجع به توحید می كنند، چراكه نباید مسئله غصب خلافت، عمق توحیدی این خطبه را محدود كند. پس از آن، بحث عمیقی دربارة نبوّت دارند كه متذكّر نقش نبوّت در زندگی بشر می شوند در این جا تأثیر حضرت رسول اكرمf را در بین مردم بیان می كنند.

آنگاه مردمِ آن زمان را مورد خطاب قرار می دهند و می گویند: «شما برای اسلام خیلی زحمت كشیدید» تا حقّ زحماتی كه مردم جهت برپایی اسلام متحمل شدند، در این زمینه ضایع نشود. سپس آن ها را به جهت سستی ها و غفلت هایشان در رابطه با بی تفاوتی نسبت به نحوه حاكمیتِ بعد از رحلت پیامبراكرمf به شدّت مورد انتقاد قرار می دهند. در این فراز جامع نگری و جمعیت خاطر شخصیت اندیشمند فاطمه زهراi را می بینید. از آن جهت كه مردم زحمت كشیدند و انقلابی به نام انقلاب اسلام را در جزیرةالعرب به پا كردند، آن ها را مورد توجه قرار می دهند و از آن جهت كه همین مردم نسبت به ادامه انقلاب، غفلت كردند و تداوم اسلام را در مدیریتِ اجرایی یك انسان معصوم نمی بینند، به آن ها متعرض هستند و خطر آن را گوشزد می كنند.

در فراز بعدی متذكّر می شوند كه قرآن در میان شماست و خصوصیاتش را بیان می كنند و می فرمایند: چرا به قرآن عمل نمی كنید و روشن می کنند كه اگر از قرآن تبعیت کنید به راحتی به سوی علی(ع) به عنوان امامی معصوم راهنمایی می شوید.

در قسمت بعد؛ فلسفه احكام را بیان می كنند تا روشن شود این خانواده به باطن دین دسترسی دارند. و سپس؛ خودشان را معرفی می كنند كه این هم جای تأمّل دارد كه چرا حضرت به معرّفی خود می پردازند؟ مگر مردم ایشان را نمی شناختند؟ گویا اشاره به سخنان پیامبرf دارند که بارها در مورد فاطمهi با مردم حرف زدند و حضرت می خواهند بگویند كه ای مردم! من همان فاطمه ام. در قسمت بعدی؛ دوباره نقش پیامبراكرمf را از نظر جامعه مكّه و مدینه ارزیابی می كنند. در بخش بعدی دست می گذارند روی صفات كسانی كه انقلاب را به وجود آوردند و می گویند: پیامبراكرمf با چنین افرادی انقلاب كردند. سپس شرایطی را كه در آن شرایط انقلاب محقق شد و موقعیت مردمِ قبل از انقلاب را ارزیابی می كنند و عجیب آن كه در طول تاریخ هر وقت انقلاب دینی به وجود آمده است، مردم همین موقعیت ها را داشته اند. آنگاه نقش پیامبراكرمf و به خصوص علی(ع) در تحقّق انقلاب و این كه منهای حضرت علی(ع) این انقلاب محقّق نمی شد و دلایل قوی و نمونه های تاریخی را در این باره ذكر می كنند.

حضرت در فراز بعدی خصوصیات ابابكر و عمر را در دفاع از اسلام و به وجود آمدن اسلام و جایگاه آن ها را در مقایسه با علیu، بیان می كنند. به این نكته توجّه كنید كه فاطمه زهراi نیامده است صرفاً به آن ها حمله كند، بلكه آمده است تا یك فكر نظام مندی را ایجاد كند كه بشر بتواند همواره در طول تاریخِ حیات خود، از آن تغذیه كند و خود حضرت هم خطاب به حاضران در مسجد می فرماید: من این حرف ها را برای شما نگفتم، چرا كه شما اصلاً متوّجه این كه بخواهید از طریق سخنان من نهضت را ادامه بدهید، نیستید.

سپس جایگاه نفاق و خصوصیات نفاق و علت سر برآوردن چهره نفاقِ بعد از رحلت پیامبراكرمf را بیان می كنند.[10] آنگاه عملكرد و روش غصب خلافت را روشن می كنند. سپس دروغ آن ها و باطن شعارهایشان را آشكار می سازند و یك هوشیاری اجتماعی به ما می دهند كه همیشه در ظاهر روند خیانت، شعارهای جذّابی هست كه اگر نتوانید جایگاه این شعارهای زیبا و جذّاب و مردم پسند را بشناسید، حیله و مكر نفاق شما را فرا می گیرد.

در فراز بعدی، قصّه پشت كردن به قرآن را مطرح می كنند و خطاب به صحابه پیامبراكرمf می فرمایند: شما رسماً به قرآن پشت كردید. آن گاه انگیزه اصلی مخالفان حاكمیت علی(ع) را، به عنوان مخالفان حاكمیت امامی معصوم مطرح می كنند. سپس نمونه ای از مكر حاکمان را در مسئله فدك مطرح می نمایند، و از طرفی هم مواظب هستند كه فدك در سخنانشان اصل نشود- در حالی كه دشمن دانا و دوستِ ساده هر دو، مسئله غصب فدك را در خطبه حضرت زهراi اصل كردند، درست بر عكس سیره اهل البیتh[11]- حضرت می خواهند عمل غصب فدك را به عنوان نمونه ای از ضعف های خلیفه آشكار كنند تا معلوم شود چه خطر بزرگی جهان اسلام را تهدید می کند. عرض شد كه حضرت خوب فهمیدند این اجتهادِ مقابل نص، آخرین اجتهاد نیست، فردا اجتهادهای دیگری پیش می آید و همچنین ادامه می یابد و پیش بینی فاطمهi درست بود. چهل سال پس از این حادثه، تغییراتی بنیادی در حکومت در جهان اسلام پدید آمد و عملاً اصل اسلام به فراموشی سپرده شد.

پس از آن به ابابكر نظر می كنند و در یك مباحثه علمی منطق او را كه منكر ارث بردن فاطمهi از پدرشان است، از طریق طرح آیات قرآن نقض می كنند تا روشن شود كسی كه قرآن و دین را نمی فهمد، چگونه خلیفه مسلمین شده است؟ و دوباره تأكید می كنند كه بحث اصلی، بحث فدك نیست.[12] ما فدك را نخواستیم، ولی ای ابابكر! با پشت كردن به قرآن عملاً عذاب قیامت را برای خودت خریدی. حضرت از این طریق قداستِ دروغین خلیفه مسلمین را كه به مبنای عمل به قرآن نیست، زیر سؤال می برند. این سخن از طریق فاطمه ای که پیامبرخداf در مورد او فرمود: «اِنَّ اللهَ لَیغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ، و یرْضی لِرِضاها»[13] یعنی خداوند با غضب فاطمه، غضبناک و با رضایت او راضی است، سخنی است كه نمی توان به راحتی از آن گذشت. و لذا سخن فاطمهi در طول تاریخ برای ابابکر نقطه تاریکی است که قدرت تجزیه و تحلیل درستی را به آیندگان می دهد.

البته امروزه كه همه وجوهِ مدینه فاضله مورد فرضِ سقیفه، نمایان شده قضاوت در آن چه آن ها مطلوب می پنداشتند راحت تر است و می توان حدس زد اگر از همین طریق اسلام ادامه یابد به كجا خواهد رسید و لذا است كه سخنان دلسوزانه فاطمهi امروز حامل پیامی است كه جهان اسلام در امروزِ تاریخ خود تصمیمی جدید اتخاذ كند و گوهر آن اعتراض را بشناسد، كه ما در سیر تحلیل خطبه آن حضرت به آن می پردازیم.

حضرت در بخش بعدی به سران قوم نظر می كنند و می فرمایند: حواستان كجاست؟ بنا بود اسلام را تماماً روی كار بیاورید. اسلامِ نیمه كاره، اسلام نیست. می فرمایند: مشكلات روحی و اخلاقی شما سبب شده تا عوامل دوام اسلام را درست تحلیل نكنید، زیرا زاویه ایجادشده، در ابتدا چندان چشم گیر نبود تا نتایج آن انحراف مشاهده شود - شاید خود خلیفه هم نمی دانست كار به كجاها كشیده خواهد شد- ولی بصیرت فاطمهi انتهای این انحراف را می دید و سایرین را و حتی خلیفه را متذكر شد. سپس ذهن ها را به عمق مصیبتِ رحلت پیامبراكرمf توجّه می دهند و در راستای توجه به این خطر كه سران مبارزه و ایثار بگویند: وقتی پیامبراكرمf رحلت كرد، دیگر مبارزه تمام شده است، می فرمایند: شما را چه شده است كه مبارزه نمی كنید، در حالی كه اشخاصی دارند در اسلام انحراف ایجاد می كنند؟ آنگاه به خود انصار توجّه می كنند و می فرمایند: شما طبق شرایط و سوابق تان می توانید از اسلامِ حقیقی دفاع كنید و توانایی ایجاد هسته مقاومت برای برگرداندن انحراف را دارید، پس چرا اقدام نمی كنید؟ پس از آن می فرمایند: این را متوجه باشید، اگر اكنون شمشیر و قدرت تان ارزشمند شده به جهت این بود كه زیر نظر مدیریت ما اهل البیت عمل كردید و شمشیر زدید. بنابراین حالا كه ما را رها كرده اید مطمئن باشید اگر شمشیر هم بكشید جهت صحیحی نخواهد داشت و لذا قدرت و هیبتی برای شما به ارمغان نمی آورد. آن گاه به نحوی دقیق و عمیق تحلیل می كنند ریشه سستی امروزین شما كجاست كه در بحث های آینده به آن می پردازیم. در قسمت بعد می فرمایند: چرا كسی را كه حقّ حاكمیت دارد، یاری نمی كنید؟ با این سستی ها تمام زحمات گذشته شما بی ثمر می شود. در این جا می خواهند این نکته را متذکر شوند که نظام دینی اگر به آرمان های اصیل خود فكر نكند و آن ها را دائماً مدّنظر نداشته باشد، مبارزات قبلی اش نیز جهتی بی محتوا و پوچ پیدا می كند.

در پایان می فرمایند: من همه این مطالب را برای اتمام حجّت گفتم، تا چراغ هدایت و عامل تغذیه انسان های هوشیار تاریخ باشد. من روانكاوی شما را می دانم و خودِ من هم گفتم كه شما نمی توانید به پا خیزید و از این نهضت دفاع كنید. این دین با نشانه های خاصّی به نتیجه می رسد و یارانی را طلب می کند که هوشیاری و تقوا را، همراه با دوری از رفاه زدگی داشته باشند و شما مطمئن باشید با روحیه رفاه زدگی و ثروت اندوزی که پیشه کرده اید، نه دیگر می توانید از اسلام دفاع كنید و نه در این راهی كه پیشه كرده اید به نتیجه می رسید.

شما اگر برای فهم خطبه حضرت زهراi كه در مسجد مدینه ایراد فرمودند، وقت بگذارید، می بینید گویا این خطبه؛ مادرِ نهج البلاغه است. نهج البلاغه ای كه بسیار فصیح و بلیغ و عمیق است. این خطبه وقتی بیان شده كه صاحب نهج البلاغه هنوز سخنی نگفته است. اكثر خطبه های نهج البلاغه در زمانی ایراد شده است كه حضرت علی(ع) حاكم بودند، ولی فاطمه زهراi این صحبت ها را در همان ابتدای رحلت پیامبر اكرمf ایراد كرده اند. ما در سلسله بحث های خود در شرح این خطبه سعی در توجه به منظر سیاسی و جامعه شناختی و تاریخی آن داشته ایم، در حالی كه این خطبه ظرفیت توجه به آن را از مناظر دیگر نیز دارد.




[10] - برای بررسی بیشترِ نفوذ نفاق در پیكر مدیریت اجرایی بعد از رحلت رسول خداf ، به تفسیر المیزان ج29 ص233 ذیل بحث روایی در رابطه با آیه 55 سوره نور رجوع فرمایید.
[11] - به برخورد امام كاظم(ع) با مهدی عباسی كه مدعی است می خواهد فدك را به حضرت برگرداند در كتاب بحارالانوار ج48 ص156 مراجعه فرمایید كه حضرت حدود فدك را از كوه اُحد تا عریش مصر و از سیف البحر(دریای خزر) تا دومه الجندب(عراق) می دانند.
[12] - امیرالمؤمنین(ع) در این رابطه می فرمایند: «وَ مَا اَصْنَعُ بِفَدكٍ وَ غَیْرِ فَدَكٍ، وَ نَفْسُ مَظَانُّها فِی غَدٍ جَدَثٌ» یعنی؛ و مرا با فدك و غیر فدك چه كار، در حالی كه فردا جایگاه نفس، گور است(نهج البلاغه نامه 45)

نگاهی به سوی آسمان معنویت

شما باید از خودتان بپرسید كه چرا حضرت در خطبه شان با این که بنای اعتراض به وضع سیاسی زمانه خود را دارند، چشم ما را به سوی آسمان می اندازند؟ از این کار حضرت باید بفهمیم كه اگر شیعه هم باشیم و با تفكر شیعی هم حاكم شویم، ولی چشممان زمینی باشد، کنار فاطمهi نخواهیم بود، نهایتاً همان بنی عباس هستیم. بنی عباس علوی اند و طرف حاكمیت علی(ع) بودند، ولی زمینی اند؛ پس باید مواظب این خطر بزرگ زمینی شدن باشیم. لذا اوّلین پیامی كه خطبه حضرت دارد، قبل از این كه وارد مسائل دیگر شوند، این است كه می بینید حضرت چشم خود را به آسمان انداخته اند و سخن خود را با «اَلْحَمْدُللهِ عَلی مَا اَنْعَمَ ..... » شروع می کنند، یعنی می خواهند بگویند: «ای انسان ها! ساحت حیات شما باید آسمانی باشد.» غفلت از رجوع به شریعت آسمانی و خطر اداره امور دنیوی بر اساس عقل غیر دینی كه امروز به سكولاریسم مشهور است، خطر بزرگی است كه فاطمه زهراi دارند متذكّر آن می شوند.

ابتدای خطبه مملو از معاشقه با حق است. ما اگر آدم سیاسی و عجولی باشیم و كسی بخواهد برای ما مسئله ای مثل جنگ تحمیلی را تحلیل كند، ولی ابتدا وارد بحث معاشقه و انس با حق بشود و مدتی در این حالت بماند و حق را ثنا کند و متذکر نعمت های حق گردد، صدای اعتراضمان بلند می شود كه آقا! مسئله جنگ را چرا نمی گویی؟ چون نمی توانیم زمین را به آسمان وصل کنیم، و تمام حوادث زمین را در پرتو انوار آسمان معنویت بنگریم. حال به یاد بیاورید جمله امام خمینی«رحمه الله علیه» را كه فرمودند: «من دست و بازوی رزمندگان را بوسه می زنم كه جای بوسه ملائكه است»، امام خمینی«رحمه الله علیه» این حرکات ظاهری رزمندگان را وصل به حقایقی باطنی می بینند، به عبارت دیگر در واقع امام«رحمه الله علیه» دارند سنت «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمی»[14] و نقش ملائكه در حركات رزمندگان را مشاهده می کنند. در این نوع نگاه به مسائل اجتماعی سیاسی، وجوه غیبی این تحرکات مورد غفلت قرار نمی گیرد و لذاست که در همه امور، اوّل باید متوجّه بود، اگر در کارها و تحلیل هایمان ساحت آسمانی انسان گم شود، بشر به بحران می افتد، حتّی اگر آن کارها و تحلیل ها به اسم شریعت باشد.

دقّت كنید ببینید نگرانی فاطمه زهراi از چیست؟ مگر ابابكر نگفت: «اسرار پیامبر اكرمf پیش علی(ع) است»[15] پس اصل مسئله چیست که علی(ع) را از حاکمیت حذف می کنند؟ اصل مطلب این است كه در فكر و فرهنگ سقیفه نیازی به علی(ع) در اداره امور دنیوی جامعه نیست. ملاحظه کنید كه آن ها چگونه وارد قضیه شده اند. معلوم نیست كه اگر ما هم در آن شرایط بودیم، هوشیارتر از كسانی بودیم كه در آن شرایط فریب خوردند، مگر این كه فرهنگ پیامبر اكرمf را در عمق جان و فكرمان داشته باشیم. شما تصوّر نكنید همه شیعیان امروز از نظر بینش سیاسی، بینش فاطمهi را دارند، اكثر اهل سنّت هم محبّت به فاطمهi را دارند. ما باید آن بصیرت فاطمی را پیدا كنیم تا متوجّه شویم امور دنیوی باید براساس احكام الهی اداره شود. شما ببینید چند درصد از مردم ما از این جهت فاطمی اند؟ و چند درصد از خانواده های ما فرزندانشان را بر اساس حكم معصوم تربیت می كنند؟ ما تربیت فرزندانمان را به دست حرف های كارشناسانی داده ایم که هیچ بهره ای در کار خود از فرهنگ معصوم نبرده اند و با این حال برای فاطمه زهراi هم گریه می كنیم. پذیرفتن ولایت اهل البیت به گریه و محبّت صِرف نیست، ولایت اهل البیت؛ یعنی پذیرفتن مدیریت حكم خداوند از طریق فرهنگ معصوم در تمام ابعاد زندگی، اعم از فردی و اجتماعی.




[14] - سوره انفال، آیه 17.
[15] - در زمان حاکمیت ابابکر، گروهی از رُم آمدند تا در رابطه با اسلام سؤالاتی بکنند. آن گروه بر خلیفه آن زمان یعنی ابابکر وارد شدند، در حالی که اکثر صحابه از جمله علی(ع) در جلسه حاضر بودند. ابابکر روی بر آنهایی که از رُم آمده بودند کرد و گفت: اگر در مورد مسائل حکومتی اسلام سؤال دارید از من بپرسید و اگر در مورد اسرار دین اسلام سؤال دارید از این شخص بپرسید - و به علی(ع) اشاره کرد- (برای اطلاع از امثال چنین محاوره هایی به ترجمه الغدیر ج11 ص309 و ج12 ص98 رجوع فرمایید). در كتاب انساب الاشراف ج3 ص 183 هست كه: سلمان از این كه علی(ع) زنده است و مردم از او بهره نمی جویند، تأسف می خورد و می گفت: به خدا سوگند، پس از او هیچ كس شما را از اسرار پیامبرتان آگاه نخواهد كرد. ( كه در كتاب محققانه الغدیر اثر محقق دانشمند آیه الله امینی و كتاب شریف امام شناسی اثر آیه الله حسینی تهرانی از این موارد بسیار ذكر شده).

ریشه اصلی فاجعه

اگر محور اداره امور دنیوی انسان صرفاً عقل بشری شد، سیل بحران ها در سراسر زندگی بشر جاری می شود. وقتی ابابكر آمد و بالای منبر نشست، ابتدا گریه كرد، بعد چنین گفت:

«پیامبر اكرمf در اتخاذ تصمیمات و ادارة امور مستظهر به وحی بود، ولی اکنون که وَحیِ آسمانی با رحلت نبی اکرم قطع شده است ناگزیریم در اتخاذ تصمیمات لازمه به اجتهاد و صواب دید فکری خود عمل کنیم»

و بعد گفت:

«ما نیز مانند شما گاهی نظر صحیح و گاهی راه خطا می پیماییم اگر در امری اشتباه کردیم تذکر دهید و اشتباه ما را اصلاح کنید».[16]

یعنی می خواهد بگوید؛ هر وقت برای پیامبرf مشكل پیش می آمد از وحی استفاده می كرد. حالا من هم تا آن جا كه بتوانم با استفاده از وحی، مشكل جامعه را حل می كنم. ولی آن جا كه نتوانم، خودم فكر می كنم و به نظر و صواب دید خودم عمل می كنم. این جملات را در حالی می گفت كه در بالای منبر به جهت رحلت رسول خداf اشك هم می ریخت. این جا است كه فاطمه زهراi متوجه است چه مصیبتی بر سر اسلام آوردند! اوّل معصوم را كنار گذاشتند، بعد گفتند با فكر خودمان جامعه را اداره می كنیم. كسی را كه می تواند حكم خدا را از طریق غیب بگیرد و به باطن قرآن نیز آگاهی دارد، از حاكمیت حذف كردند و بعد گفتند: هر جا حکم خدا را ندانستیم به نظر و صواب دید خود عمل می کنیم. آخر مگر خدا ما را بدون برنامه خلق کرده است که به صواب دید خلیفه زندگی کنیم؟ آری معصوم را حذف کردند، تا بتوانند میل خود را در جامعه پیاده كنند. و بدین وسیله اسلام تأثیرگذار به اسلام انفعالی تبدیل شد و اسلامی كه خداوند وعده داده بود به وسیله آن «یُریدُ اللهُ اَن یُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرین»[17] یعنی حق را حاكم و ریشه كفر را از بین می برد، آری چنین اسلامی به اسلامی تبدیل شد كه امروزه زیر چكمه كفر دست و پا می زند.

راوی می گوید: وقتی امام محمّد باقر(ع) رحلت فرمودند خیلی غمگین شدیم، چون می دیدیم ایشان گاهی كه سخن می گفتند از قول جدّشان رسول اكرمf روایت نقل می كردند، بعد رفتیم خدمت امام صادقu، دیدیم ایشان می فرمایند: «قال الله تبارك و تعالی» و شروع می كنند به صحبت كردن. این جا بود كه نگرانی وغصّه مان برطرف شد، چون دیدیم كسی اماممان شده است كه مستقیماً می گوید: قال الله. منظور عرضم این است كه انسان هایی را از حاکمیت جامعه حذف کردند که باطن قرآن را می شناختند و می توانستند حقایقی را از خدا بگیرند و به انسان ها بدهند[18] - البته این غیر از وَحی است كه مخصوص نبی است- در كتاب اصول كافی و در بحار آمده است كه از زمان رحلت پیامبر اكرمf تا روز شهادت فاطمه زهراi، جبرائیل با حضرت فاطمه زهراi مراوده، یعنی رفت وآمد، داشته است.[19] از امام صادق(ع) روایت داریم كه آسمانِ عرش جلوی ما باز است. در جای دیگر می فرماید: ما با فوق جبرائیل و میكائیل ارتباط داریم.[20] البته توجّه دارید كه این سخنان به معنای دریافت وحی و آوردن شریعت نیست.

وقتی ثابت شود كه بعد از رحلت پیامبراكرمf انسان معصومی در روی زمین هست كه با عرش ارتباط دارد، آیا كسی حق دارد بگوید: وقتی مشكل را نتوانستم با قرآن حل كنم، از عقل خودم استفاده می كنم؛ این سخن یعنی با این كه می توان بشر را با بودن انسان های معصوم از طریق حقایق آسمانی هدایت كرد، آن ها را خانه نشین می كنیم و عدّه ای را كه راهی به سوی حقایق آسمانی ندارند، بر سر كار می آوریم. عمق فاجعه چنین فكری هنوز روشن نیست، و تا این روشن نشود نمی فهمیم دنبال چه چیزی باید باشیم. به عنوان مثال؛ بعضی ها نمی دانند انقلاب اسلامی دنبال چه چیزی است، لذا انقلاب اسلامی را چیز مهمّی نمی بینند، در حالی كه ما معتقدیم بعد از حذف حضرت علی(ع) امید فاطمه زهراi به امثال انقلاب اسلامی است. اگر انقلاب اسلامی درست جلو برود، می تواند آن آرزویی را كه فاطمه زهراi داشتند برآورده كند، و شرایطی را فراهم نماید كه حكم خدا در جامعه حاكم وجاری باشد و نه نظر افراد، و اسلام تأثیرگذار خود را بنمایاند و در آن حال است كه نظام ارزشیِ جهان بشری را اسلام تعیین می كند.




[16] - «معنویت تشیع»، مقاله اول، ص 33و 34- «ترجمه الغدیر»، ج13، ص24- «مسند احمد»، ج1، ص14- «كنزالعمال»، ج3، ص14 - «الامامه و السیاسة»، ج1، ص16.
[17] - سوره انفال، آیه 7.
[18] - قرآن در سوره واقعه می فرماید: « اِنَّهُ لَقُرْانٌ كَریم. فِی كِتابٍ مَكْنُون. لا یَمَسُّهُ اِلاّ الْمُطَّهَرُون» یعنی آن وجه مكنون و باطنی قرآن را مطهرون می یابند. و در آیه 33 سوره احزاب هم می فرمایند: مطهرون؛ همان اهل البیت هستند.

عقل بشر به جای وحی؟!

باید این مسئله خوب تحلیل شود و همه جوانب آن ارزیابی گردد که اگر در اداره امور دنیویِ بشر، عقل بشری حاکم شد - حتّی عقل بشرِ به ظاهر متدیّن- بحران های عظیمی در زندگی بشر حادث می شود و البته فهمیدن این مطلب خیلی مشكل است. امروز بشر چون بیش از همیشه از وَحی فاصله گرفته، در بحرانی ترین بحران های تاریخِ حیات خود است، ولی چون حقیقت گم شده است، كسی قبول ندارد و نمی داند كه در بحران است. حتی اگر به او بگویی در بحران هستی اصلاً نمی فهمد چه می گویی چون زندگی حقیقی را نمی شناسد. تا نگاه و نور دین به صحنه عملی زندگی بشر نیاید و لااقل معنی زندگی حقیقی را تصور نکند، اصلاً نمی فهمد چقدر منحرف است، به طوری كه فراموش كرده برای چه هدفی به زمین آمده است و این گم كردن هدف، ریشه اصلی بحران هاست.

اگر محور اداره امور دنیوی بشر، مرجعیت آسمانی شد، یعنی بشر امور دنیویِ خود را به کمک شریعت آسمانی گذراند، از بحران های بزرگ نجات پیدا می كند. چون کثرت ها به کمک وحدت تدبیر می شوند، مثل سلول های بدن انسان که به کمک روح انسان تدبیر می گردد. وقتی روح انسان از بدن انسان جدا می شود، تمام نظام سلولی او به هم می ریزد و دیگر محال است شما بتوانید آن ها را در انضباطی که نیاز هست درآورید و پس از مدتی همة آن ها می گندند و متعفن می شوند. همین جا دقّت كنید؛ گفتیم: وقتی مرجعیت بشر، آسمانی شد، یعنی در زمان غیبتِ امام معصوم هم بشر باید از طریق فقیه به حكم معصوم رجوع كند، تا بتواند بستر زندگی اش را از شریعت بگیرد. البته مسلّم است كه فقیه احتمال اشتباه دارد، ولی وقتی مرجعیت بشر آسمانی شد، اشتباهات جزئی، او را از مسیر اصلی خارج نمی كند.

آری؛ سخن ابابكر این است كه وقتی وحیِ آسمانی سخنی برای ما ندارد، بر اساس اندیشه خودم عمل می كنم، یعنی عقل بشر جای قانون آسمانی را بگیرد. باید از آنها پرسید چرا كاری كردید كه تصور كنید وَحی آسمان برایتان سخن ندارد و مجبور شدید با فكر خودتان عمل كنید و به این ترتیب حاكمیت معصوم حذف شود. حضرت علی(ع) در آن روز از صحنه حاكمیت جامعه اسلامی حذف شد، شاید هنوز که هنوز است بشر نفهمیده حاكمیت فرهنگی معصوم كه از صحنه سیاسی اجتماعی زندگی بشر حذف شد یعنی چه و حذفِ حاكمیتِ فرهنگ معصوم چه نتیجه ای به بار می آورد.

خلیفه گفت: هر جا نتوانستم از وحی استفاده كنم، از عقل خودم استفاده می كنم و فکر کرد حرف خوبی هم زده و جانب انصاف را هم رعایت کرده است. ولی در این حرف قتل همه انبیاء نهفته است چرا كه بشر از هدف اصلی زندگی اش ساقط شد. نمونه اش این كه به ابابكر گفتند: خالد بن ولید زنا كرده، باید مجازات شود. او گفت: من حاضر نیستم شمشیری را كه در راه خدا به كار رفته قطع كنم و در غلاف فرو برم.[21] این جمله؛ یعنی عقل ابابكری بالاتر از عقل الهی است. این جاست كه می گوییم: فاطمه زهراi معنی این جمله ابابكر را فهمیدند، ولی بقیّه نفهمیدند و هنوز هم بشریت در فرهنگ خود معنی این جمله را نفهمیده است و لذا جایگاه اعتراض حضرت فاطمهi را نمی شناسد. اگر به او بگویند: ای ابابكر! حكم خدا در رابطه با زناكار كه در وحی الهی روشن بود، پس چرا طبق حكم خدا عمل نكردی؟! مسلّم ابابكر خواهد گفت: عقل من حكم می كند كه چه چیزی مهم است و به نظر من حكم خدا این جا نباید اجرا شود، چون صلاح نیست. ای ابابكر! مگر خدا نمی توانست جایی كه حكمش نباید اجرا شود، بگوید. همان طور که در مورد روزه فرمود: اگر مریض هستید یا در سفر هستید روزه نگیرید، اگر در جای دیگری هم بنا بود دین خدا اجرا نشود می فرمود. پس در واقع با دقت در كار ابابكر این سؤال پیش می آید كه؛ آیا ابابكر بنده دینِ خداست، یا دینِ خدا بنده اوست؟! این جاست كه می گوییم: فاطمه زهراi از آن جمله ابابكر همه بحران های جهان اسلام را تا آخر پیش بینی كرد و جریانی که سقیفه را به وجود آورد و امام معصوم را حذف کرد چیزی جز همین اندیشه را پیگیری نمی کرد. یعنی یک طرز فکر بود که علی(ع) را حذف کرد، و نه چند نفر. طرز فكری كه پس از خلیفه اول، خلیفه دوم پی گیری نمود و از جمله این كه قوشجی در شرح تجرید می گوید: عمر بالای منبر گفت: «ایّها النّاس ثلاث كنّ علی عهد رسول اللهf و انا انهی عَنْهُنَّ وَ اُحَرِّمُهُنَّ و اُعاقِبُ عَلیهِنَّ، مُتْعَةُ النِّساء وَ مُتْعَةُ الحجّ وَ حیِّ علی خیرالعمل» یعنی ای مردم سه چیز در زمان رسول الله بود كه من آنها را نهی كرده و حرام می نمایم و هركس به انجام آنها مبادرت نماید عقوبت می كنم كه عبارتند از «متعه نساء» و «متعه حج» و «گفتن حیِّ علی خیرالعمل» در اذان.[22]




[21] - «تاریخ الخمیس»، ج2، ص 233، موضوع مالك بن نویره. واقعه عجیب آن را می توانید در كتاب امام شناسی آیت الله سیدمحمدحسین تهرانی ج2 ص 60 پیگیری نمایید.

حاكمیت انسان بر انسان به جای حاكمیت خدا بر انسان

روی كار آمدن ابابكر شروع فرهنگی بود كه در آن آدمیان به فكر حاكمیت بر یكدیگر افتادند. حاكمیت خدا بر مردم تبدیل شد به حاكمیت مردم بر مردم. بر اساس بعثت نبی اکرم بنا بود پیامبرخداf حکم خدا را به مردم بنمایاند تا مردم با تدبّر در حکم خدا، تلاش کنند هر چه بهتر آن را در جامعه خود پیاده کنند. آری باید مسلمانان مجلس شورای اسلامی هم تشکیل دهند تا قوانینی را برای به وجودآمدن بستر اجرای حکم خدا فراهم آورند، ولی آنچه باعث استحکام و بقای جامعه می شود حاکمیت حکم اَحد بر کثرت ها است. شروع حاكمیت ابابكر، شروع حذف حاكمیت خدا بود. لذا به بهانه این که مردم علی(ع) را نمی خواهند حاكمیت امام معصوم را از جامعه حذف كردند.[23] یعنی پای مردم را به میان کشیدند تا بدین بهانه حضور خدا را حذف کنند. بر فرض هم چنین بود که گفتند، آیا نباید شرایط پذیرش علی(ع) را فراهم می کردند؟

گریه فاطمه زهراi باید به گوش فلك می رسید، باید می آمدند، می گفتند: ای فاطمه یا روز گریه كن یا شب! باید بشریت عمق فاجعه را بفهمد. دوباره به این جمله دقّت كنید؛ «روی كار آمدن ابابكر شروع فرهنگی بود كه آدمیان به فكر حاكمیت بر یكدیگر افتادند». بنا بود علی(ع) حاكم شود و حاكمیت علی(ع) یعنی حاكمیت معصوم، و معصوم؛ یعنی كسی كه نفس امّاره ندارد و عبد محض خداست. یعنی هر چه خدا به قلب مبارک او می نهد می تواند بدون این که نفس امّاره اش در آن تصرف کند به بشریت بدهد. اگر قرار شد آدمیان بر یكدیگر حكومت كنند، هر كس كه حاكم شد، باید قدرتش از بقیّه بیشتر باشد. ولی اگر خدا حكومت كند، كسی كه حاكم می شود، اصلاً قدرت ندارد؛ چراكه به مردم بدهكارتر می شود. امیر المؤمنین(ع) گریه می كرد كه خدایا! مرا ببخش، نكند كوتاه آمده باشم. داستان آن زن را شنیده اید كه مشك آبی را به دوش می کشید و به حضرت علی(ع) نفرین می كرد، حضرت از او پرسیدند: مگر چه شده است که به علی نفرین می کنی؟ گفت شوهرم شهید شده است و كسی كمكم نمی كند (ظاهراً شوهرش در لیست شهدای جنگ از قلم افتاده بود). حضرت، مشك آب را برایش به خانه بردند و سریعاً برگشتند مقداری آرد و گوشت و خرما برایش بردند. قرار شد آن زن آرد را خمیر كند تا نان بپزند و حضرت گوشت ها را كباب كردند و دهان بچّه ها می گذاشتند و می گفتند: علی را ببخشید. بعد حضرت مشغول پختن نان شدند و در این حال صورتشان را نزدیك آتش می بردند و می گفتند: ای علی! از آتش جهنم بترس و در حق یتیمان کوتاهی نكن. آری معصوم نه تنها قدرتی برای خود قائل نیست، بلکه دائماً خود را بدهکار می داند.

با روی كار آمدن ابابكر آدمیان به فكر حكومت بر یكدیگر افتادند و خودشان دست به قانون گذاری زدند و قانون آسمانی را به نفع قانون زندگی زمینی كنار گذاشتند. اگر تمام پیامبران در یك شهر جمع شوند، چون قلب همه آن ها قلب الهی و جایگاه سخن حق است، دیگر حكومت مردم بر مردم و حكومت خدا بر مردم، فرقی ندارد و مردم سالاری دینی یعنی همین. چرا که در آن صورت قلب مردم پذیرفته است که حکم خدا در جامعه حاکم باشد، در این صورت حاکمیت دین خدا، همان حاکمیت خواست مردم است. امّا جایی كه قلب اكثر انسان های یك جامعه پر از هوس است، حكومت مردم بر مردم بدون نظارت و تنظیم حاكمیت حكومت دین، حكومت هوس بر هوس است. به قول اندیشمندان منتقد به دموكراسی غربی «این دموكراسی؛ حاكمیت كثرت هوس های سرگردان است» و لذا در رسیدن به نتایجی كه از آن انتظار داشتند، به بن بست رسیده است.

ابابكر آمد و گفت: ای فاطمه! مردم خواستند من سر كار بیایم. در حالی كه اوّلاً: چنین نبود، ثانیاً: باید در جواب گفت: حالا كه انسان ها آنچنان الهی نشده اند كه تماماً یك روح واحد باشند - چون همچنان که عرض شد وحدت واقعی با نزدیك شدن به اَحد ممكن است- چگونه می توان گفت مردم من را خواسته اند، مگر بنا بود مردم بر مردم حكومت كنند؟ باید حكم خدایِ مردم برمردم حكومت كند تا دل ها الهی شود و وقتی دل ها الهی شد و هر دلی حكم خدا را سر داد، چه فرقی می كند كه بگویی خدا بر مردم حكومت كند یا مردم بر مردم حكومت كنند. ولی ابابكر به بهانه این كه مردم مرا انتخاب كرده اند، حكم خدا را كه در غدیر معلوم شده بود و با حكومت علی(ع) می توانست جاری شود، حذف كرد. راستی آیا همه مردم به ابابكر رأی دادند؟ و اگر همه مردم هم به ابابكر رأی داده بودند آیا برای او حجّت بود تا امام معصومی را كه خدا در غدیر نصب كرده بود، كنار زند؟ و آیا خلیفه دوم به رأی و نظر مردم بر جامعه حاكم شد؟ چرا در نصب خلیفه دوم دیگر رأی مردم جایی نداشت، همین كه خلیفه قبلی او را نصب كرد كافی بود؟




[23] - روزی عثمان در زمان خلافتش به علی(ع) گفت: اگر قریش تو را دوست نمی دارند، گناه من چیست؟ تو كسان زیادی از آنان را به قتل رسانده ای كه چهره شان چون طلا می درخشید(نثرالدر ج2 ص 68، معافه الصحانه، نقل از تاریخ تحول دولت و خلافت، رسول جعفریان ص 69) و بدین وسیله بهانه حذف علی(ع) را توجیه می كردند، آیا این جرم است كه علی(ع) در مقابل كفار كوتاه نمی آمد؟

اعتراضی در حال شعف الهی

این مقدمات را خدمتتان عرض كردم تا ببینید عظمت فاطمه زهراi تا كجاست و به جهت آتش بزرگی كه در قلب ایشان شعله ور كرده اند، قاعدتاً نباید طاقتی برای ایراد این خطبه برایشان مانده باشد، چون این خطبه با معاشقه با خدا شروع می شود و بعد، آن بحث های دقیق اجتماعی سیاسی را پیش می کشند. پس معلوم می شود حضرت همه چیز را در بستر الهیِ آن نظاره می كند. آقای سلیمان كتانیِ مسیحی در کتاب «فاطمه زهرا، زهی در نیام» می گوید: «درست است كه دختر پیامبر اكرمf می خروشید، ولی با یك آرامش تاریخی می خروشید» به واقع هر كس به این خطبه دقّت كند، انگار تمام بهشت ها در وجود فاطمهi شكوفا شده و مست معنویّت و شعور است و حالا در چنین حال معنوی دارد اعتراض می كند. اگر مقام فاطمهi مقام فنای فی الله نبود این جمله رسول خداf معنی نداشت كه می فرماید: «اِنَّ اللهَ لَیَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ، وَ یَرْضی لِرِضاها»[24]

و نیز بخاری آورده[25] است که رسول خداf فرمود: «فاطمه بضعةُ منّی یریبُنی ما اَرابها و یؤذینی ما آذاها».

نكته ای كه در آخر این جلسه خواستم عرض كنم تا اصل خطبه را از چیزهایی که ممکن است مربوط به خطبه نباشد جدا کنیم، در مورد سخنانی است كه بعضی از مورّخین در رابطه با موضوع بعد از این خطبه آورده اند. بعضی از مورخین نوشته اند: چون دختر پیامبر اكرمf آن گفتار را در مسجد مدینه فرمود و ابابكر با او برخوردی بی ادبانه كرد و حتّی به علی(ع) توهین كرد كه در خانه نشسته و از زنان كمك می گیرد،[26] حضرت به خانه آمد و به شوهر خود چنین گفت:

«پسر ابوطالب! تا كی دست ها را به زانو بسته ای، و چون تهمت زدگان در گوشه خانه نشسته ای؟ مگر تو نه همان سالار سرپنجه ای؟! چرا امروز در چنگ اینان رنجه ای؟ پسر ابوقحافه، پرده حرمتم را درید و نان و خورش فرزندانم را برید!...».

چنانچه ملاحظه می فرمایید؛ جمله فوق حالت سجع و آهنگین دارد، یعنی نظم خاصّی بر آن حاکم است.

جناب آقای دكتر شهیدی در كتاب زندگی فاطمه زهراi می فرماید:

«چگونه چنین چیزی ممكن است که فاطمهi با علی(ع) این طور سخن گفته باشد؟ شیعه برای این دو بزرگوار مقام عصمت قائل است، آیا می توان پذیرفت دختر پیامبر این چنین شویش را سرزنش كند، آن هم برای نان و خورش فرزندانش؟ آنچه می بینید این است كه این قسمت از گفتار پر از آرایش معنوی و لفظی است؛ اعم ازاستعاره، تشبیه، كنایه، طباق و سجع. اگر خطبه از چنین آرایش ها برخوردار باشد، زیور آن است، سخنی است كه برای جمع گفته می شود، باید در دل شنونده جا كند. در چنین گفتار، خطیب در عین حال كه به معنی توجّه دارد، به زیبایی آن و نیز به آرایش لفظ باید توجّه داشته باشد، امّا گفتگوی گله آمیز زناشویی آن هم در خانه خود، چرا باید چنین باشد؟ مگر دختر پیامبرf می خواست قدرت خود را در سخنوری به شوهر خویش نشان دهد؟»[27]

ظاهراً حق با جناب آقای دکترشهیدی است كه این قسمت را بعداً به كلمات حضرت اضافه كرده اند. و می توان امکان داد برای از بین بردن پیام اصلی خطبه فاطمه زهراi که عالی ترین ابعاد معرفتی و سیاسی را گوشزد می کند، چنین پیرایه هایی را بدان وصل کرده باشند.

إن شاءالله وقتی در حدّ توانمان در جلسات آینده به اصل خطبه توجه کنیم، خواهیم دید حضرت زهراi چگونه جبهه ای را گشوده اند که تا نهایت تاریخ، سرنوشت ساز خواهد بود و مسئله بصیرت حضرت فاطمهi خیلی از این حرف های عادی كه در مورد حضرت می زنند، بالاتر است.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[24] - «بحار الانوار»، ج43، ص19، روایت 2.
[25] - «صحیح بخاری»، ج7، ص37، در باب ذبّ الرجل عن ابنته فی الغیرة وَ الاِنْصاف.
[26] - «شرح نهج البلاغه»، ابن ابی الحدید، ج16، ص 214.
[27] - »زندگی فاطمه زهراi»، دکترشهیدی، ص 142.

اهل البیت و علم به فلسفه احكام

بسم الله الرحمن الرحیم

}السَّلام عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ{

} وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِه صابِرةً …{[28]

همانگونه كه مستحضرید؛ شرط نزدیك شدن به قلب حضرت زهراi این است كه عقاید حضرت را بشناسیم و آن ها را به قلبمان نزدیك كنیم. از این رو می خواهیم خطبه حضرت زهراi را كه دائره المعارفی است شامل عقاید و قواعد توحیدی، عرفانی، اجتماعی، تاریخی و سیاسی مورد توجه و تعمّق قرار دهیم.

در جلسه قبل در خصوص فضای كلّی خطبه بحث كردیم و گفتیم: فرازهای اول خطبه از جایی كه می فرماید: «الحمدلله عَلی ما اَنْعَم و لَه الشُّكْرُ عَلی ما اَلْهَمَ» تا آن جا كه می فرماید: « وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِه» یك دیدگاه توحیدی ناب و عمیقی را مطرح می كند كه احتیاج به بحث طولانی دارد و در این سلسله بحث ها ما قصد نداریم به آن بپردازیم. بعد از آن، باب نبوت را باز می كنند كه در منظر ایشان جایگاهی بسیار عالی دارد. می فرمایند: هنوز عالَم و آدم خلق نشده بودند كه خداوند برنامه تربیت پیامبرf را ریخته بود «اِذِ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَكْنُونَة» (آنگاه كه هنوز مخلوقات در حجاب غیب بودند) و ظهور پیامبرf، ظهور آن قائدی است كه از قبل امضاء شده بود آنگاه حضرت زهراi معنی پیامبری و نقش پیامبر را در عالم تبیین می كنند كه در جای خود بحث خواهد شد.

عرض شد؛ خطبه فاطمه زهراi مادرِ نهج البلاغه است، چون این خطبه را حضرت زهراi بعد از رحلت پیامبراكرمf ایراد كرده اند، ولی نهج البلاغه در سال های حكومت حضرت علی(ع) بیان شده است.

به فضای كلام حضرت زهراi دقت كنید. اگر ایشان می خواستند فقط یك بحث سیاسی بكنند این همه حرف های عرفانی، نورانی و شهودی، آن هم مستغرق در عالم ربوبی برای چیست؟ تمام حرف های این خانواده بر اساس استغراق در عالم غیب است. دل این ها، دل توكل محض است و مثل ما نیستند كه در مقابل حوادث سیاسی زود جا بخوریم و دلمان جوش بزند كه ای وای در جامعه انحرافی ایجاد شد و این گروه و این دسته بُردند و آن دسته باختند. در فرازهای ابتدای خطبه می بینید حضرت در حال سیر در عالم دیگری هستند، گویا خودشا ن هستند و خدا و دیگر هیچ. در قسمت بعد هم كه مردم را مورد خطاب قرار می دهند طرز كلام و صحبت شان بسیار عجیب است و ما بحث خود را از همین قسمت فرمایش آن حضرت شروع می كنیم.




[28] - «مفاتیح الجنان»، زیارت فاطمه زهراi در روز یكشنبه.

وظیفه امت پس از پیامبرf

65 - «ثُمَّ الْتَفَتَتْ اِلی اَهْلِ الْمَجلِسِ وَ قالَتْ:» آنگاه حضرت، مردم حاضر در مسجد را كه بیشتر آن ها از اصحاب پیامبرf بودند، مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:

66 - «اَنْتُمْ عِبادَاللهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ» شما ای بندگان خدا! پرچمداران امر و نهی او هستید.

67 - «وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ» حاملان دین خدا و وحی او می باشید.

68 - «وَ اُمَناءُ اللهِ عَلی اَنْفُسِكُمْ» و امین های خدایید نسبت به یكدیگر.

69 - «وَ بُلَغاؤُهُ اِلیَ الاُمَمِ» مبلغان اویید به سوی امت ها.

70 - «زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیكُمْ» زمامدار حق ، خود در میان شماست.

71- «وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ اِلَیْكُمْ» و عهدی كه به شما واگذار كرده.

72 - «وَ بَقِیَّةٌ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْكُمْ» و باقی مانده ای كه برای شما باقی گذارده تا اسلام را زمین نگذارید.

حضرت گفتند: ای مردم شما زحمت كشیدید تا اسلام به این جا رسید. كسانی كه در مسجد پای صحبت حضرت بودند همان مسلمانانی بودند كه با مبارزه و جنگ و جهاد آن ها اسلام در مكه و مدینه و جزیره العرب پای گرفته بود. حالا یك دفعه می خواهند اسلام را نیمه كاره رها كنند. این مسئله مهمی است كه باید با نور فاطمهi روشن شود. حضرت می خواهند این ها را متوجه و بیدار كنند كه ای عزیزان؛ اسلامی كه شما شناختید و تصور می كنید تمام شده است، اسلامِ منهای حاكمیت معصوم است و این در واقع اسلام نیست، و با این كار اسلام ادامه نمی یابد، این چه اشتباه بزرگی است كه شما دارید به آن تن می دهید؟ نمونه این اشتباه را در طول تاریخ اسلام بسیار داشته ایم كه مردم فكر می كنند بدون سیاست اسلامی می توانند دیانت اسلامی داشته باشند. در حالی كه دین منهای سیاست اصلاً دین نیست، مثل نماز نیمه كاره است. ما چون می خواهیم دیندار باشیم باید نماز را با تمام ابعادش اقامه كنیم تا به بهترین نحو بُعدی از دینداری مان محقق شود. در مسائل اجتماعی هم مسئله به همین شكل است كه اگر حكم خدا در آن جاری نباشد و ما در صدد تحقق حكم خدا در روابط اجتماعی مان نباشیم، عملاً بُعد مهمی از دین تحقق نیافته است.

حضرت به حاضران در مسجد می فرمایند: ای مردم؛ ای بندگان خدا! شما نمونه و تابلوی امر و نهی خدا هستید. ای مسلمانانی كه انقلاب كردید و اسلام را كمك كردید، شما تابلوی امر و نهی خدایید، باید در تحقق آنچه خدا خواسته و در نفی آنچه خدا نخواسته است، تلاش كامل از خود نشان دهید. شما حاملان دین خدا و وحی او هستید. شما امینان خدایید نسبت به همدیگر. شما مبلّغان دین خدا به امت های دیگر هستید - مواظب باشید اسلامتان نیمه كاره نباشد- هم زمامدار حق در میان شماست و هم عهد و پیمانی از خدا نزد شماست. یعنی خدا تعهّدی را بر دوش شما گذاشته است كه نباید با رحلت رسول خداf آن را تمام شده بدانید. و اسلام را برای شما به جای گذاشته است تا شما حافظ و میراث دار آن باشید.

ملاحظه می كنید كه در این فراز؛ فاطمه زهراi مردم را متوجه وظیفه ای كه نسبت به اسلام دارند، می نمایند. خطر تمام شده دانستن كار را به آن ها گوشزد می كنند كه اگر فكر كنید كار تمام شده است، اسلام از دست می رود. ولی اگر بدانید كه بسیاری از كارها مانده است حتماً به كسی رجوع می كنید كه بتواند كاری چنین بزرگ را ادامه دهد.



مقام قرآن و چگونگی دست یابی به آن

می فرماید: خداوند چیزی را برای شما باقی گذارد كه عبارت است از:

73 - «كِتابُ الله النّاطِقُ» كتاب ناطق خدا

74 - «وَالْقُرانُ الصّادِقُ» و قرآن صادق

75 - «وَ النُّورُ السّاطِعُ» و نور فروزان

76 - «و الضِّیاءُ اللاّمِعُ» و شعاع درخشان

77- «بَیِّنَةٌ بَصائِرُهُ ، مُنْكَشِفَةٌ سَرائِرُهُ» بیان و حجت های آن روشن و اسرار باطن و لطائف دقیق آن آشكار است.

78 - «مُتَحَلّیَةٌ ظَواهِرَهُ» با ظواهری زیبا و قابل پذیرش

حضرت زهراi شروع می كنند از قرآن و خصوصیاتش نكاتی را بیان كنند. وقتی جامعه ای قرآن را آن گونه كه حضرت بیان می كنند مورد توجه قرار دهد، حتماً سیر جامعه به آن جایی كه حضرت انتظار دارند كشیده می شود و جامعه به بینش اهل البیتh نزدیك می شود و لذا اگر می بینید مردم به بینش اهل البیتh نرسیده اند به دلیل آن است كه قرآن را به نحو صحیح مورد توجه قرار نداده اند. تعبیرهای حضرت در رابطه با قرآن مثل تعابیر حضرت علی(ع) در خطبه 2 نهج البلاغه است[29] كه به طور اجمال به آن می پردازیم.




[29] - به سلسله بحث های شرح نهج البلاغه؛ شرح خطبه شماره 2 از همین مؤلف رجوع فرمایید.

چگونگی استفاده از قرآن بعد از رسول خداf

حضرت می فرمایند: قرآن نوری است كه شما را بصیر می كند و افق بینش و تحلیل های شما را روشن می نماید و كمك می كند تا شما آینده و نهایت جریانات مختلف را همین حالا ببینید. بصیرت دادن قرآن كاملاً آشكار است. از طریق ارتباط صحیح با قرآن، اسرار عالَم برایتان آشكار می شود. یعنی قرآن بصیرتی به شما می دهد كه واقعاً می توانید مسائل جامعه و خانواده و دنیا و آخرت را درست تحلیل كنید. در واقع حضرت توصیه می كنند كه قرآن را رها نكنید، ظواهر آن بسیار جذاب است و دل و روح انسان را جذب می كند. از طریق همین جذابیت، شما را به حقایق معنوی و صفای روحانی می كشاند. پس این طور نیست كه فكر كنید تا وَحی تمام شد شما دیگر چیزی كم ندارید، بلكه برعكس؛ باید با این قرآن آشنا شوید و از حقایق آن بهره بگیرید و لذا جامعه را باید آماده درك و فهم قرآن كنید و این كار با رجوع به كسانی انجام می شود كه حقایق قرآنی را می شناسند. این كه شما به امثال خلیفه اول رجوع كرده اید به جهت آن است كه فكر می كنید كار تمام شده است و در نتیجه گمان كرده اید هر كسی می تواند در رأس امور باشد.[30] در حالی كه چنین قرآنی با چنین توانایی در بین شما هست، قرآنی كه شما را بر اَسرار عالَم آگاه می كند. آیا شما تصور می كنید هركس می تواند اَسرار قرآن را بشناسد و بشناساند؟ یا زعیمی از طرف خداوند نیاز است كه پیامبرخداf آن را به شما معرفی كرده و شما باید كار را به دست او بسپارید؟

79 - «مُغْتَبِطٌ بِهِ اَشْیاعُهُ» پیروان قرآن مورد غبطه جهان اند.

80 - «قائِدٌ اِلیَ الرِّضْوانِ اِتْباعُهُ» و تبعیت و پیروی از آن، انسان را به سوی رضوان الهی می كشاند.

81 - «مُؤَدٍّ اِلَی النَّجاةِ اِسْتِماعُهُ» سخن شنوی از آن، همان راهِ به سرانجام نجات است.

82 - «بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ» به وسیله قرآن به حجت های نورانی خدا می توان دست یافت.

83 - «وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ» و به فرائضی كه خدا واجب فرموده رسید.

84 - «وَ مَحارِمُهُ المُحَذَّرَةُ» و به محارمی كه انسان ها را از ارتكاب آن ها باز داشته است، علم یافت.




[30] - بنا به نقل كتاب «مسند احمد»، ج1، ص 14 ابابكر گفت: «من دوست داشتم كه این جایگاه را كسی جز من داشت و شما اگر با من بخواهید چون پیامبرتانf رفتار كنید، من تاب آن را ندارم او از دسترس شیطان دور بود و از آسمان بر او وحی می آمد» و یا بنابر طبقات ابن سعد ج3 ص 151 می گوید: «به خدا سوگند من بهترین شما نیستم و البته من نشستن بر این جایگاه را ناخوش می داشتم و مایل بودم كسی از میان شما به جای من برای این كار انتخاب می شد. اگر می پندارید من در میان شما با برنامه رسول خداf رفتار می كنم اكنون من بر آن شیوه نمی توانم عمل كنم، رسول خدا به یاری آسمان از لغزش ها بر كنار می ماند و با او فرشته ای بود، ولی من شیطانی دارم كه مرا تحت تأثیر قرار می دهد، پس چون به خشم آمدم از من دوری كنید تا بر پوست و موی شما پا نگذارم، مرا بپایید، اگر به راه راست رفتم یاری ام كنید و اگر پرت افتادم مرا به راه راست آورید». آیا سزاوار بود چنین كسی جانشین پیامبرf باشد؟ و وقتی بر علم و كمال خلیفه تأكید نشود، هركس به خود حق می دهد كه حاكم جامعه اسلامی باشد تا آنجا كه معاویه برای یزید هم چنین حقی را قائل است به طوری كه می گوید: «من می ترسم پیروان محمد را برای پس از خود همچون رمه ای از میش های بی شبان رها كنم» (تاریخ طبری ج 6 ص 170- الغدیر ج 13 ص 270). و در همین راستا كار را به جایی رساندند كه باقلانی در تمهید ص 186 می نویسد: امام از سِمت خود بر كنار نمی شود، هرچند تبهكاری و ستمگری كند و به هیچ روی نباید بر او شورید، چون پیامبرf فرمود: باید از امامان پیروی كرد هرچند ستمگری نمایند. و حدیث های بسیاری در این راستا ساختند ولی در مقابله امیرالمؤمنین(ع) گویا امثال عایشه و طلحه و زبیر این احادیث را فراموش كردند.

تزلزل در تصمیم گیری

حضرت می فرمایند: پیروان قرآن مورد غبطه جهانند. یعنی اگر ملتی تفكرش تفكّر قرآنی شود، به نحوه ای از خصوصیات اخلاقی و شرایط اجتماعی دست می یابد كه دیگران غبطه او را می خورند. چون به كمالاتی می رسد كه مطلوب حقیقی همه انسان هاست. شما به اندازه ای كه قرآنی فكر كنید سرمایه دارها و زرنگ ها و اهل دنیا همه می گویند ای كاش ما هم این طور می شدیم ، هر چند شیطان عموماً به آن ها اجازه نمی دهد كه به سراغ قرآن بیایند.

حضرت می فرمایند: ملتی كه از قرآن تبعیت كند مسیرش به سوی رضایت الهی است، و اگر ملتی قرآن را بپذیرد نجات پیدا می كند و وسوسه ها و فتنه ها نمی توانند آن را خسته كنند و از راه منصرف نمایند. اگر به قرآن نزدیك شوید به دلیل ها و حجّت های الهیِ نورانی آن، نایل می شوید و به انجام واجبات الهی توفیق پیدا می كنید و نیز به همّت های بلندی دست می یابید تا به آنچه حرام است و نباید انجام دهید فائق آیید.

آقای نیل پستمن جامعه شناس مذهبی آمریكایی می گوید: «غربی ها چون عقیده ثابتی ندارند نمی دانند چه كاری را باید حتماً انجام دهند و چه كاری را حتماً نباید انجام دهند و به چه دلیل بایدها و نبایدهای زندگی خودشان را باید بپذیرند». او می گوید: «مردمِ امروزِ غرب نسبت به قرون وسطی كه دین نیم بندی داشتند در تصمیم گیری بسیار ناتوان هستند». حالا قرآن عكس آن است، مثلاً می گوید: این كار را نباید انجام دهی، آدم هم می فهمد كه نباید انجام دهد، این چیز ساده ای نیست. وقتی انسان و جامعه، قرآن داشته باشد، از استحكام خوبی در تصمیم گیری برخوردار می شود البته حضرت زهراi متوجه است كه شرط آن، حاكم شدن كسانی است كه قرآن را به خوبی می شناسند.



توجه فاطمهi به جایگاه قرآن

حضرت فاطمهi در این فراز به جامعه متذكر می شوند كه با قرآن می توانید قلّه های دنیا و آخرت را فتح كنید به شرط این كه دست به دامن قرآن شناسی بزنید كه در بین شما نامشخص نیست. به روایت اهل سنت داریم كه یك اعرابی سؤالاتی از خلیفه دوم كرد و او به علی(ع) رو كرد و آن سؤالات را از حضرت پرسید، و حضرت هم جواب گفتند. اعرابی به عمر اعتراض كرد كه تو امیرالمؤمنین هستی چرا جواب مرا ندادی؟ عمر گفت: «وَیْحَكَ ما تَدْری مَنْ هذا؟ هذا مولایَ وَ مَوْلی كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مَنْ لَمْ یَكُنْ مَوْلاهُ فَلَیْسَ بِمُؤْمِنٍ» یعنی: وای بر تو ، آیا می دانی این مرد كیست ؟ این مرد مولای من و مولای هر مؤمنی است و كسی كه علی مولای او نباشد مؤمن نیست.[31] پس آن كس كه قرآن را بشناسد در بین مردم معلوم بود، ولی مردم غفلت كرده بودند كه با تمام شدن وَحی، تازه كار شروع شده است و از این به بعد یك قرآن شناس می خواهیم كه فرهنگ قرآن را در جامعه و جهان پیاده و نهادینه كند. و فاطمه زهراi ضرورت چنین ارتباطی را با قرآن متذكر می شوند تا مردم بفهمند با چه كسی باید ارتباط پیدا كنند و چه بینشی باید حاكم باشد؟

85 - «وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ» و روشنگری هایش محكم و واضح است.

86- «وَ بَراهینُهُ الْكافیةُ» و براهین قرآن كافی و بی نقص است و شما را نیازمند به چیز دیگری نمی كند.

87- «وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ» و فضائلش پسندیده است.

88- «وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ» و رخصت ها و اجازه هایش از سر لطف است.

89- «وَ شَرائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ» و دستوراتش قابل دسترسی است.

روشنگری های قرآن یك روشنگری واقعی است. در حالی كه تجربه های تاریخی سراسر گواه اند، تحلیل ها و روشنگری های غیر قرآنی پس از مدتی غلط از آب در می آیند. در حالی كه در رابطه با قرآن هر چه جلوتر می روید حقّانیّت بیّناتش بیشتر آشكار می شود. براهین قرآن به گونه ای است كه نیاز به علم دیگری نیست كه نقص های آن را برطرف كند و یا مكمل آن باشد، كافی است قرآن شناس را پیدا كنی و به كمك او جهت هایی را كه قرآن متذكر آن است به دست آوری، به همه چیز می رسی و از طریق او به فضیلت های سراسر پسندیدنی اش دست می یابی. قرآن شما را به صفاتی می رساند كه واقعاً و دائماً پسندیدنی است. بعضی از اشخاص را دیده اید كه صفات عجیبی دارند ولی پس از مدتی كه با آن ها مأنوس شدید می بینید پسندیدنی نیستند. در حالی كه قرآن به انسان صفاتی می دهد كه هم شما آن صفات را برای خودتان می پسندید، هم دیگران آن صفات را برای شما می پسندند. قرآن در بعضی از موارد كارهایی را برای ما جایز می گرداند، یعنی رخصت و اجازه می دهد. حضرت فاطمه زهراi می فرمایند: این رخصت ها یك لطف بزرگ است كه در انجامِ بایدهای زندگی سرگردان نشوید. به قول آقای نیل پستمن «انسان غربی كه از دین فاصله گرفته است گاهی فكر می كند حتماً این كار را نباید بكند و آن كار را باید انجام دهد، ولی در عین حال بدنش می لرزد و نگران است كه آیا باید این كار را بكند یا نكند». قرآن است كه به شما می گوید: چه كاری باید بكنی و چه كاری نباید بكنی و چه كاری را می توانی بكنی و چه كاری را باید نكنی. و بعد حضرت در ادامه می فرمایند: قرآن واجباتش طوری است كه می توان به آن دست یافت، یعنی مكتوب و مشخص و پایدار است.

تا این جا حضرت به ما یك بینشی نسبت به قرآن دادند كه ای مردم! پیامبرf از بین شما رفت ولی قرآن هست؛ آن را حفظ و نگهداری كنید و به این امتیازات مخصوصِ آن توجه كنید و برای استفاده از آن برای خود برنامه ریزی نمایید و اگر بنا دارید از قرآن بهره لازم را ببرید ببینید باید چه كارهایی بكنید. شما دیدید كسانی كه قرآن را جدّی نگرفتند همة تصمیم ها و كارهایشان بی نتیجه ماند. آری اگر بناست قرآن را فقط با صوت خوب بخوانیم، خیلی ها می توانند بخوانند، ولی اگر بخواهیم بفهمیم و در زندگی خود پیاده كنیم، در این صورت است كه قرآن شناس واقعی نیاز است، در همین راستاست كه خلیفه دوم می گفت: قرآن را مجرد كنید و آن را تفسیر نكنید،[32] چون اگر باب تفسیر قرآن باز می شد معلوم می گشت چه كسی به واقع توان این كار را دارد و چه كسی ندارد.[33]

حضرت در قسمت بعدی خطبه شان فلسفه احكام دین را مطرح می كنند تا اولاً: یك روشنگری بكنند كه آدم بداند كه این دین همه ابعاد نیازهای ما را براساس احكامش برآورده می كند. ثانیاً: معلوم شود كه فلسفه احكام را فقط این خانواده می دانند و اگر فردی یا جامعه ای دین را از طریق این خانواده نگیرد به فلسفه احكام راه پیدا نمی كند. مثلاً شما می دانید باید حجّ را انجام داد، اما چرا باید انجام داد؟ و چرا این گونه كه هست باید انجام داد؟ این ها را نمی دانید. آگاهی به فلسفه احكام در رسیدن به سعادت و هدایت مردم بسیار مؤثر است. حضرت می فرمایند : فلسفه احكام نزد معصوم است. شما كه جای معصوم نشسته اید و می خواهید منهای معصوم، احكام را اجراء كنید، نمی توانید درست اجراء كنید چون فلسفه اش را نمی دانید. مثل همه متحجران كه ظاهر احكام و قالب اعمال را می گیرند و روح آن را رها می كنند و عملاً به آن نتایجی كه می توانستند به كمك همین اعمال برسند، نمی رسند.




[31] - كتاب «مقام الامام امیرالمؤمنین عند الخلفاء»، ص 29 و نیز امام احمد در باب فضائل می گوید: سبب این كه عمر گفت: «اعوذ بالله من معضله لیس لها ابوالحسن» یعنی پناه می برم به خدا از مشكله ای كه ابوالحسن در آن نباشد؛ این بود كه پادشاه روم به عمر نامه ای نوشت و از او مسائلی را پرسید. پس عمر آن مسائل را برای صحابه گفت، پس جوابی نزد آن ها نیافت، آن سؤال ها را نزد علیu معروض داشت. پس آن حضرت در اندك مدت پاسخ گفت. ملك روم به نام بنی الاصفر پرسیده بود: 1- آن چیست كه خدا آن را خلق نكرده؟ 2- آن چیست كه خدا آن را نمی داند؟ 3- آن چیست كه نزد خدا نیست؟ 4- آن چیست كه تمامش دهان است؟ 5- آن چیست كه تمامش پا است؟ 6- آن چیست كه تمامش چشم است؟ 7- آن چیست كه تمامش بال است؟ 8- خبر بده از مردی كه برایش فامیل نیست 9- خبر بده از چهار چیزی كه رَحِم و شكمی آن ها را حمل نكرده 10- خبر بده از چیزی كه نفس می كشد، ولی روح در آن نیست 11- صوت ناقوس چه می گوید؟ 12- خبر بده از حركت كننده ای كه یك بار حركت كرد 13- خبر بده از درختی كه سواره صدسال در سایه اش می رود و تمام نمی شود، مثلش در دنیا چیست؟ 14- خبر بده از مكانی كه خورشید یك بار بیشتر بر آن نتابید 15- خبر بده از درختی كه بدون آب روئید 16- مَثَل اهل بهشت كه می خورند و می نوشند و برایشان مدفوع و بولی نیست، در دنیا چیست؟ 17- مَثَل سفره گسترده بهشتی كه در آن قدح هایی است و در هر قدح انواع رنگارنگ غذا است كه مخلوط به هم نمی شوند، در دنیا چیست؟ 18- مَثَل حوریّه ای كه از سیبی در بهشت بیرون می آید و چیزی از آن كم نمی شود، در دنیا چیست؟ 19- خبر بده از كنیزی كه در دنیا برای دو مرد است، ولی در آخرت برای یك مرد است 20- خبر بده از كلیدهای بهشتی.Z [علی(ع) نوشتند: اما بعد؛ من از نامه تو آگاه شدم و جواب آن را به مدد و بركت خدا و بركت پیامبرمان محمّدf می دهم: 1- اما آن چیزی كه خدای تعالی آن را نیافریده، قرآن است چون آن كلام خدا و صفت اوست و همین طور كتاب های نازل شده و خدای سبحان قدیم است و همچنان صفت های او. 2- اما چیزی كه خدا نمی داند، قول شماست كه برای او فرزند و همسر و شریك قرار دادید، در حالی كه او «لَمْ یَلِد و لم یولد» است. 3- اما چیزی كه پیش خدا نیست، ظلم و ستم است. 4 تا 7- اما آنچه تمامش دهان است، آتش است. آنچه تمامش پا است، آب است. آنچه تمامش چشم است، خورشید است و آنچه تمامش بال است، باد است. 8- اما آن كس كه فامیلی برایش نیست، حضرت آدم(ع) است. 9- اما آن كه شكمی آن را حمل نكرد، چهار چیز است؛ آدم- حواء- قوچ ابراهیم(ع) و عصای موسیu. 10- اما آن كه بدون روح نفس می كشد، صبح است و لذا خداوند فرمود: «وَالصُّبْحِ اِذا تَنَفَّس». 11- اما ناقوس می گوید: «طقّاً طَقّاً، حَقّاً حَقّاً، مَهلاً مَهلاً، عدلاً عَدلاً، صِدقاً صِدقاً، اِنَّ الدّنیا قَدْ غَرَّتْنا وَاسْتَهْوَتَنا، تَمْضِی الدّنْیا قَرْناً قَرْناً، ما مِنْ یَوْمٍ یَمْضِی عَنّا اِلاّ اَوْهی مِنّارِكْنا، اِنَّ الموتَ قَدْ اَخْبرنا، اِنّا نرحل فاستوطَنّا» یعنی؛ حق است، حق است، فرصتی، فرصتی، عدل است، عدل است، صدق است، صدق است، قرن می گذرد، هیچ روزی از ما نمی گذرد جز این كه ركنی از ما را سست و خراب می كند، به راستی مرگ ما را خبر داده كه ما خواهیم رفت، پس ما سرای فانی را وطن قرار دادیم. 12- اما حركت كننده ای كه یك بار حركت كرد، طور سینا بود هنگامی كه بنی اسرائیل عصیان نمودند و بین آن كوه و ارض مقدس چند شبانه روز فاصله بود، پس خداوند قطعه ای از آن را كَند و برای آن دو بال از نور قرار داد، پس آن كوه را روی سر آن ها نگهداشت، و این است قول خدای تعالی « وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّواْ أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُواْ مَا آتَیْنَاكُم.......» و زمانی كه ما بلند كردیم كوه را بالای سر آن ها، مثل سایبانی بود و پنداشتند كه آن كوه بر آن ها فرود می آید، و چون توبه كردند كوه به جای خود برگشت.Z [13- اما مكانی كه نتابید بر آن آفتاب مگر یك مرتبه، آن زمین دریا بود وقتی برای بنی اسرائیل شكافت. 14- اما درختی كه در سایه اش سواره صدسال می رود، درخت طوبی است و آن سدره المنتهی در آسمان هفتم است و به سوی آن منتهی می شود اعمال بنی آدم و نظیرش در دنیا خورشید است كه مثل شجره طوبی اصلش یكی است و نورش همه جا است. 15- اما درختی كه بدون آب روئیده شده، پس آن درخت یونس بود و خداوند فرمود: «وَ اَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطین» و ما برای او درختی رویاندیم از كدو. 16- مَثَل غذاهای اهل بهشت در دنیا غذای جنین است در رحم مادر كه او از بند ناف خود تغذیه می كند بدون بول و مدفوع. 17- مَثَل انواع غذاهایی كه در یك ظرف مخلوط نمی شوند در دنیا، تخم پرندگان است كه دو رنگ زرد و سفید مخلوط نمی شوند. 18- اما حوریه ای كه از سیب بیرون می آید، نظیرش در دنیا، كرم است كه از سیب بیرون می آید در حالی كه سیب تغییر نمی كند. 19- اما كنیزی كه بین دو نفر است و آن درخت خرمایی است كه در دنیا برای مؤمنی مثل من و كافری است مثل تو، ولی در آخرت فقط مال من است، برای آن كه تو در بهشت داخل نخواهی شد. 20- كلیدهای بهشت، لا اله الاّ الله و محمّد رسول الله است. ابن مسیب گوید: چون قیصر نامه را خواند، گفت: این جواب ها صادر نشده مگر از خانه نبوت (تذكره خواص الامه، سبط ابن جوزی حنفی، ص87- الغدیر ج12 ص98).
[32] - «شرح ابن ابی الحدید»، ج3، ص120، نقل از «ترجمه الغدیر» ج12، ص192.

فلسفه احكام

حضرت می فرمایند:

90- «فَجَعَلَ اللهُ الایمانَ تَطْهیراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ» پس خداوند ایمان را برای تطهیر شما از شرك قرار داد.

91 - «وَ الصَّلوةَ تَنْزیهاً لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ» و نماز را برای پاك كردن شما از كبر مقرر فرمود.

یعنی خدا ایمان را در قلب ما قرار داد تا دل ما را از چندگانه گرایی نجات دهد. دلِ شما دوست دارد كه با یك محبوب نابِ یگانه، ارتباط پیدا كند. اما اگر ایمان نداشته باشد، از یك طرف با همه ارتباط دارد و از طرف دیگر با این همه ارتباط، قانع نمی شود. شرك؛ یعنی مقصدهای پراكنده داشتن. می فرمایند: ای مردم! خداوند ایمان به خود را قرار داده است تا شما از افق های پراكنده نجات پیدا كنید. وقتی فلسفه ایمان را ندانید چگونه می خواهید ایمان بیاورید و آن را بشناسید و بشناسانید؟[34]

حضرت در رابطه با فلسفه احكام می فرمایند: خدا نماز را گذاشته است كه خودبینی از تو بر طرف شود، حق بینی جایِ خودبینی را بگیرد. تفسیر«اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْری» همین است. وقتی می توانی یادخدا باشی كه یاد خود نباشی، یعنی خودت برای خودت مهم نباشی. خودبینی وخودخواهی و خودپسندی ریشه همه انحراف هایِ از حق است، و نماز آمد تا كبر را یعنی همه آن نگاه های بر خود را به سوی خدا و بندگی خدا بكشاند و دیدید وقتی اهل البیتh از مسند حكومت و هدایت جامعه حذف شدند، ظاهر نماز ماند ولی هیچ یك از نتایجی كه باید از نماز به دست می آمد نماند، جامعه گرفتار قبیله گرایی شد و از آن به بعد هركس خود و قبیله اش را برتر می دانست.

92 - «وَ الزَّكاةَ تَزْكِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ» و خداوند زكات را برای پاك كردن جان و رشد و نمو رزقتان قرار داد.

93 - «وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ» و روزه را تشریع فرمود جهت تثبیت و محكم نمودن اخلاص.

می فرمایند: خداوند زكات را قرار داد تا نفس انسان از حبّ دنیا تزكیه و پاك شود و رزق انسان نموّ پیدا كند. امروزه انسان هاعموماً در ادای زكات آن اشتیاقی كه باید داشته باشند ندارند، و در نتیجه رزق ها چه بسیار تنگ و خسته كننده اند. مثلاً هجده ساعت كار می كند و چند برابر دیگران هم حقوق می گیرد، اما رزقش نموّ ندارد، تنگ و خسته كننده است، چون زكات نمی دهد- زكات در این جا به معنای عام آن است كه عبارت است از زكات اصطلاحی و خمس و سهم امام و سایر انفاقات- می فرماید: دستور پرداخت زكات برای اصلاح انسان هاست ، علاوه بر این رزق را هم پر بركت می كند. بعد می فرمایند: خداوند روزه را قرار داد تا ملكه اخلاص در ما تثبیت شود. یعنی ما باشیم و خدا، این كار با روزه محقق می شود. روزه برای رسیدن به مقام خلوص است، یعنی مقام یگانه شدن با خدا، و سرّ این مسئله در اختیار اهل البیت است. به همین جهت هم باید مسائل روزه را از آن ها پرسید و آن ها طوری ما را راهنمایی می كنند كه از آن مقصد اصلی محروم نشویم.[35] با عقل و محاسبات خودمان نمی توانیم مسئله را بفهمیم و مشكل علمای اهل سنت این است كه به اندازه كافی متون روایی در اختیار ندارند.

94 - «وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ» و حج را برای استحكام بخشیدن به دین مقرر فرمود.

95 - «وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ» و عدل تنظیمی است برای قلوب انسان ها.

می فرمایند: از طریق حج، دینتان شدت پیدا می كند. چرا كه حج؛ نمود همه دین است، عصاره دین را جلوی شما قرار داده اند. می فرمایند: ای مردم! خداوند؛ حج را قرار داد تا شما با دینداریِ شدیدتری زندگی را ادامه دهید و به نتایج كامل تری برسید. عجیب است وقتی به مكه می روید در اطراف كعبه، روبه روی حجرالاسود كه عالی ترین ركن است به نماز می ایستید، وقتی كه از حج برگشتید، از این به بعد هر چه نماز می خوانید، به نور آن نماز، نماز می خوانید.[36]

بعد حضرت می فرمایند: خداوند عدل را برای انضباط گرفتن قلب ها قرار داد. یعنی قلب شما باید انضباط داشته باشد، این انضباط با عدل پیدا می شود. ارسطو می گوید: «اگر خواستید شهوت و شكم بر شما حاكمیت نداشته باشند باید عدل را بر جانتان حاكم كنید». وقتی عدل حاكم شد شهوت را كنترل می كند، عفت پیدا می شود. هم چنین غضب را كنترل می كند، شجاعت پیدا می شود. حاكمیت عدل باعث می شود كه قلب شما انضباط پیدا كند. حضرت زهراi می فرمایند: اگر می خواهی قلبت از افراط و تفریط نجات پیدا كند، باید به عدل فكر كنی. مثلاً مواظب باشید بین فرزندانتان عدالت را رعایت كنید، در خرید و فروش مواظب عدل باشید، این مسئله، شما را انضباط می بخشد. حالا شما وقتی فهمیدید كه با این عدل چه قلبی پیدا می كنید، عاشق عدل می شوید. اما آن خلیفه ای كه اصلاً نمی داند عدل برای چیست و فلسفه عدل كدام است؟ هر روز باید مردم را به چوب بزند و بترساند تا عدل را رعایت كنند و تازه نه آن عدلی كه در منظر حضرت علی(ع) مطرح است كه انسان را متعالی می كند، بلكه عدلی كه بیشتر به تحجّر شبیه است.

تا این جا حضرت در مورد احكام می خواستند بفرمایند: علم به فلسفه احكام لازمه اجرای صحیح آن احكام است و بگردید ببینید این علم در اختیار كیست؟ آیا خلیفه ای كه برسر كار آمده است چنین ادعایی دارد كه فلسفه احكام را می داند؟ مسلّم نه. [37]




[34] - بارها خلیفه دوم حكمی می كرد كه اصحاب به او اعتراض می كردند كه دستور رسول خداf خلاف آن بود و او می گفت: «مرا دست زدن در بازارها از آن حضرت غافل كرد»(صحیح مسلم ج2 ص 234) برای بررسی بیشتر می توانید به ترجمه الغدیر ج11 رجوع بفرمایید. در یك جا می گوید: «كُلُّ النّاسِ اَفْقَهُ مِن عُمر حتّی رباب الحجال» یعنی همه مردم از عمر فقیه ترند، حتی زنان پرده نشین.
[35] - برای بررسی بیشتر در مورد روزه، و سخنان معصومینh در این باره به كتاب «روزه؛ دریچه ای به عالَم معنی» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
[36] - برای بررسی بیشتر موضوع حج، به نوشتار «حقیقت حج» رجوع فرمایید.
[37] - ابابكر می گفت: «من دوست داشتم كه این جایگاه را كسی جز من داشت و شما اگر با من بخواهید چون پیامبرتانf رفتار كنید، من تاب آن را ندارم او از دسترس شیطان دور بود و از آسمان بر او وحی می آمد» (مسند احمد ج1 ص 14- كنزالعمال ج3 ص 126- الغدیر ج 13 ص 245).

فلسفه امامت اهل البیت در بین جامعه اسلامی

96 - «وَ اِطاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ» و اطاعت از ما خانواده را سبب نظم یافتن امت اسلام و دین اسلام قرار داد- در فرهنگ دین ، ملت به معنی دین است-.

97 - «وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ» و امامت و رهبری ما را برای در امان ماندن امت اسلامی از تفرقه قرار داد.

حضرت می فرمایند: ای بندگان خدا؛ همان طور كه خداوند نماز و روزه و حج و .... را برای شما قرار داده است و در آن رمز و رازی هست، اطاعت ما را هم برای شما واجب كرده است تا امت و دیانت نظم پیدا كند و اختلافات در جامعه از بین برود. یكی از دانشمندان اهل سنّت می گوید: اگر حضرت علی(ع) بعد از رحلت پیامبرf حاكم شده بود در جامعه اسلامی هیچ اختلافی به وجود نمی آمد.[38] همین كه خلیفه اول سركار آمد، مهم ترین اصحاب پیامبرf اعتراض كردند. اما اگر حضرت علی(ع) سركار آمده بودند همه می گفتند: حق با علی است، كسانی هم كه مخالفت می كردند دلیلی برای مخالفتشان نداشتند.[39] ولی وقتی خلیفه اول سر كار آمد مخالفان او دلیل های محكم و قانع كننده ای داشتند. اِبْن اَبِی الحدیدمعتزلی در شرح نهج البلاغه می گوید: وقتی خبر خلافت ابابكر به سلمان رسید، گفت: «پیر مرد را انتخاب كردید؟! اما در مورد اهل البیت پیامبرf به خطا رفتید». یعنی اگر علی(ع) را برمی گزیدند كسی مخالفت نمی كرد.[40] و مخالفت معنای منطقی نداشت و دیگر فرقه های حنبلی و شافعی و مالكی و حنفی در اسلام به وجود نمی آمد. در شرایط حذف اهل البیت بود كه هركس و هرفرقه ای می گفت: من درست می گویم و دلم این طور گواه می دهد و خود را بر حق می دانست، چرا كه باید یك وجود مقدس معصوم در صحنه باشد تا این ها عقاید و افكار و احوالاتشان را با او بسنجند، و چنین وجود مقدسی را خدا برای مردم در جامعه تعیین فرمود، ولی او را حذف نمودند، لذا هرج و مرج فكری و اخلاقی و عملی در همه جا پیدا شد.

حضرت فاطمه زهراi قبل از این كه اختلافات و هرج و مرج ها به وجود آید درست همان روزهای اول خلافت ابابكر می فرمایند: «اِطاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ » ای مردم اگر از ما اطاعت كنید شیرازة دینتان حفظ می شود و تفرقه از بین می رود. ما خانواده ای هستیم كه خداوند به ما یك لطفی كرده است برای شما. حال كه مشخص است اختلاف هایی كه پس از رحلت پیامبرخداf در جهان اسلام پیش آمد همه و همه ریشه در این داشت كه كس دیگری غیر از علی(ع) خلافت بر مسلمین را تصاحب كرد، آیا مسلمانان برای نجات اسلام، راهی جز این دارند كه به فرهنگ اهل البیت برگردند؟ امام خمینی«رحمه الله علیه» در وصیت نامه شان می فرمایند: «فاطمه زهرا(سلام الله علیها) برای همه اسلام حجت است». اهل سنت الان هم قبول دارند كه سند این خطبه صحیح است وطبق روایت های خودشان هم قبول دارند كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمودند: فاطمه پاره ای از من است، هركه او را آزار دهد، مرا آزار داده است.[41] فرمودند: رضایت فاطمه رضایت من است. و توصیه كردند باید رضایت فاطمهi را به دست آورید و فرمودند: فاطمه زهراi حوریّه انسیّه[42] است یعنی فرشته ای است به صورت بشر، و برای شما حجت است. پس با طرح دقیق و عمیق این خطبه می توانیم جهان اسلام را نجات دهیم.

بعضی از جنگ های زمان ابابكر با كسانی بود كه نمی خواستند زكات را به غیر از اهل البیت بدهند.[43] با رحلت پیامبراكرمf عده ای گفتند: اسلام هم رفت پس ما زكات نمی دهیم. عده ای هم گفتند: ما زكات را باید به اهل البیت و جانشینان واقعی پیامبر بدهیم نه به ابابكر. حالا ابابكر با هر دو گروه به اسم خروج از دین جنگید، گروه دوم را هم به اسم این كه از دین خارج شده اند كشتند. این اختلاف ها عملاً جامعه اسلامی را تكه تكه كرد و سرخوردگی به وجود آورد و آن امیدواری اولیه ای كه امكان داشت با بودن حكیمانی مثل سلمان و اباذر و مقداد در كنار اهل البیت، یك اسلام پسندیدنی را در جهان گسترش دهد از بین رفت.

با روی كار آمدن ابابكر یك امید بزرگی كه بین بزرگان جامعه بود از بین رفت. یعنی اسلامی به صحنه آمد كه در این اسلام حضرت علی(ع) باید از صحنه می رفت و لذا كسانی میدان دار شدند كه از فرهنگ اهل البیت فاصله گرفته بودند. مثلاً پسر ابوسفیان یعنی برادر معاویه حاكم دمشق شد، یعنی مسیر حاكمیت در اسلام منحرف گشت. همان طور كه قبلاً عرض شد اساساً تنها راه نجات جامعه حاكمیت حكم خداست نه نظرات افراد متكثّر. با آمدن ابابكر فرهنگ خطرناك حاكمیت میل مردم به صحنه آمد. در حالی كه اگر علی(ع) بر سر كار آمده بود حاكمیت حكم خدا بر مردم به صحنه می آمد. چرا كه در قلب امام معصوم جز حكم خدا چیز دیگری نیست. آدم خوب هر چه هم خوب باشد آخرش حكمش همان حكم مردم است نه حكم خدا. در فرهنگ اسلامی بنا بود كه معصوم یعنی كسی كه قلبش ظرف حكم خداست حاكم باشد ولی با ابابكر و فرهنگ غیر معصوم كه سر كار آمد، همه تاریخ آخرالزمان تغییر كرد. غم فاطمه زهراi غم عظیمی است و این غم و این خطبه بر همه مسلمین حجّت است كه اسلام از مسیر اصلی خود فاصله گرفته و گرفتار تفرقه شده است.[44] حضرت در ادامه خطبه شان می فرمایند:

98 - «وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ» و خداوند جهاد را جهت عزت اسلام مقرر فرمود.

99 - «وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ» و صبر را برای كمك در استحقاق فرد مقدر فرمود.

100 - «وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ» و امر به معروف را وسیلة اصلاح عمومی قرار داد.

101 - «وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایةً مِنَ السُّخْطِ» و نیكی به پدر و مادر را سپر حفظ از خشم خدا قرار داد.

102 - «وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْماةً لِلْعَدَدِ» و صله رحم را وسیله رشد و نمایش كثرت خانواده قرار داد.

حضرت می فرمایند: جهاد به شما عزّت می دهد و صبر در دینداری باعثِ زیادشدن اجر شماست و عملاً با صبرِ در دینداری، دینداریِ ما از حالت بالقوه به حالت بالفعل می رسد و ارزش اجر دادن پیدا می كند و امر به معروف، عموم جامعه را نجات می دهد و برّ و نیكی به والدین شما را از خشم الهی نجات می دهد، وصله رحم شما را رشد و هیبت می دهد. این فرهنگ و چشم بصیرت فاطمی است كه می تواند ریشه آتش خشم خدا به بعضی از خانواده ها را در عدمِ برّ به والدین ببیند. حضرت می فرمایند: اگر صله رحم كنید با شكوه و گسترده و رشد یافته می شوید و هیبت پیدا می كنید. اگر صله رحم نكنید هر كدام از شما یك فرد تنهای بدون هیبت هستید و حقیر و ضعیف و بی پشتیبان می مانید.

103 - «وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ» و قصاص وسیله حفظ خون هاست.

104 - «وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ» و وفای به نذر وسیله ای است جهت قرار گرفتن در معرض مغفرت الهی.

105 - «وَ تَوْفِیةَ المَكاییلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ» و رعایت وزن و اندازه ها موجب تغییر رذیله صفت بخل است.

106 - «وَالنَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ» و نهی از شراب خواری را سبب پاكیزگی از آلودگی های شخصیت قرار داد.

107 - «وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ» و دوری گزیدن از تهمت زدن را برای دور ماندن از لعنت الهی قرار داد.

حضرت می فرمایند: قصاص باعث حفظ خون ها می شود. وفای به نذر باعث بخشش گناهان می گردد. ببین آیا وقتی كه به نذرت وفا می كنی دلت مصفّی و نورانی نمی شود؟ حضرت می فرمایند: كم فروشی نكن و به اندازه وزن كن تا خفّت شخصیت و پستی بخل در تو از بین برود. مشروب نخور تا شخصیت تو آلوده نشود، شراب خواری انسان را پست و رذل و سبك می كند.

نوع نگاه حضرت را دقت كنید! بعضی ها می گویند: مشروب كبد و بدن تو را خراب می كند، پس مشروب نخور. یعنی نگاه صرفاً بدنی و مادی به احكام الهی دارند. در حالی كه حضرت می فرمایند: مشروب نخور تا از پستی و خواری آزاد شوی. از تهمت زدن دوری كن چرا كه تهمت تو را از رحمت خدا محروم می كند. یعنی با انجام ظاهر این عبادات، روح انسان دارای كمالات معنوی می شود كه خیلی ارزش مندتر از نتایج ظاهری است و باید افق نیت خود را در انجام این وظایف و احكام الهی به بالاتر از این نتایج ظاهری سوق داد.

108 - «وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِفَّةِ» و ترك سرقت موجب ایجاد ملكه عفت خواهد شد.

109 - «وَ حَرَّمَ الشِّرْكَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّةِ» و شرك را حرام فرمود برای ایجاد اخلاص و جان را یكسره به اعمال ربوبیت حق گماردن.

یعنی دزدی نكن تا شخصیت تو عفّت پیدا كند و در روحانیتی كه روح تجاوز و دریدگی را از بین می برد قرار گیری. آدم وقتی حریم اموال دیگران را حفظ كرد، بقیه حرمت ها را هم حفظ می كند. ولی كسی كه جسور شد و مال دیگران را سرقت كرد كم كم بقیه ابعاد شخصیت های انسان ها را هم زیر سؤال می برد. بعد حضرت می فرمایند: خداوند شرك را حرام كرد برای این كه تو بتوانی رب عالمین را رب خود بشناسی. تو باید به این جا برسی كه تو صاحب داری و اگر كسی به این مرحله رسید اصلاً مضطرب نیست. با «اخلاص»، راحت می توانی پروردگار داشته باشی. آدمی كه صاحبش را از دست داده است، وقتی می خواهد ذكر بگوید خیالات هجوم می آورند و لذا نمی تواند ذكر بگوید. وقتی شرك از بین رفت با صاحب عالَم و ربِّ عالَم راحت تر می توانی ارتباط برقرار كنی. اخلاص یك مقام بسیار نفیس و ارزش مندی است كه برای به دست آوردنِ آن، جا دارد انسان همه چیزش را خرج كند. حال می فرماید: شرك نورزیدن و آرام آرام از چنگال شرك های جلی و خفیّ آزاد شدن، ما را به اخلاص می رساند.




[38] - بنا به نقل ابن اسحاق: عامه مهاجران و تمامی انصار هیچ تردیدی نداشته اند كه پس از رحلت رسول خداf، علی(ع) صاحب امر خواهد بود (الموفقیات ص580، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج2، ص 273).
[41] - «صحیح بخاری»، كتاب النكاح، باب: ذب الرجال عن ابنته.
[43] - رجوع كنید به جریان مالك بن نویره در صفحات 60 به بعد كتاب امام شناسی، ج 2، از آیت الله حسینی تهرانی.
[44] - برای بررسی بیشتر این نكته می توانید به نوشتار «ریشه اصلی غم فاطمه (س)» رجوع فرمایید.

علت افراط و تفریط در دین

اگر جهان اسلام به این سخنان دقت كند، خواهد پذیرفت آن خانواده ای كه از اسرار احكام الهی با خبر است به واقع باید مجری اصلی احكام در جامعه باشد و دیگران باید با تبعیت از آنان نظام اسلامی را به جریان درآورند. شما ببینید «ولایت فقیه» می گوید: كار ولی فقیه این است كه حكم معصوم را برای شما بیابد و بیان و اجرا كند، نه این كه فكر و اندیشه خود را برای شما بیاورد. همه باید از طریق معصومی كه فلسفة احكام را می داند زندگی خود را سیر دهند.

هرگاه ستون و محور آسیای جریان احكام الهی از صحنه خارج شود، اجرای احكام به افراط و تفریط كشیده می شود و ملاك حقّانیّت و صحت امور گم می شود و هر كس بر اساس فكر خود عمل می كند. همان طور كه عرض شد: مالك ابن نویره گفت من فقط به اهل البیت زكات می دهم. خالدبن ولید را فرستادند كه یا زكات بگیرد یا با او بجنگد. خالد، مالك بن نویره را كشت و همان شب با همسر او همبستر شد. اگر مالك و همسرش كافر هم بودند باید خالد صبر می كرد تا عدّه همسر مالك تمام شود. وقتی قضیه به گوش ابابكر رسید و به ابابكر اعتراض كردند كه باید حدّ زنا بر خالد جاری شود. ابابكر در جواب گفت: شمشیری را كه در راه خدا به حركت در آمده است نمی گیرم.[45] یعنی آیا شمشیر خالد، شمشیر خداست! آیا این افراط در طرفداری از كسی نیست كه حكم خدا را زیر پا گذارده است؟ این از یك طرف كه چگونه حدّ خدا تعطیل شد. از طرف دیگر شیخ مفید در ارشاد آورده كه: به عمر خبر رسید، فلان زن شش ماهه بچّه به دنیا آورده است. عمر گفت: باید حدّ زنا را بر او جاری كرد چون قبلاً با كسی همبستر شده است. حضرت علی(ع) گفتند: چه كار می خواهید بكنید ؟ چرا به او تهمت می زنید ؟ مگر در قرآن نمی فرماید كه حمل و شیردادن 30 ماه است؟[46] از طرفی در جای دیگر می فرماید: شیردادن 24 ماه است،[47] پس امكان دارد كه كسی شش ماهه بچّه به دنیا آورد، این جا بود كه خلیفه گفت: «لَوْ لا عَلیُّ لَهَلَكَ عُمَر».[48] البته؛ در فرصت بعدی مفصلاً این موضوع را تجزیه و تحلیل خواهیم كرد، ولی عرض بنده این است؛ فرهنگی كه ابابكر و عمر به صحنه آوردند فرهنگ افراط و تفریط است و فرهنگی كه از معصوم جدا شود و فلسفة دین را نداند دائم در افراط و تفریط است. لذا حضرت فاطمه زهراi در خطبه خود به طور مفصّل فلسفه وجودی هر حكمی را بیان می كنند تا مدعیان خلافت رسول اللهf در اجرای دین، خود را اندازه بزنند و ارزیابی كنند ببینند آیا در جای درستی قرار گرفته اند؟!

در ادامه فرمودند:

110 - «فَاتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» پس تقوای الهی پیشه كنید و از خدا آن گونه كه شایسته است، بترسید و از دنیا نروید مگر آن كه مسلم شده و در مقام تسلیم حق قرار گرفته باشید.

111 - «وَ اَطیعُوا اللهَ فیما اَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهاكُمْ عَنْهُ» و خدا را در آنچه بدان امر كرده و در آنچه از آن باز داشته است اطاعت كنید.

112 - «فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» فقط دانشمندان از خدا می ترسند و قلبشان در خشیّت است.

ای مردم! تقوا را حفظ كنید، مواظب باشید بی دین از دنیا نروید و یا قبل از آن كه تمام ابعاد شخصیت خود را تسلیم حكم خدا كنید از دنیا نروید، و دستورات خدا اعم از امر و نهی الهی را اطاعت كنید همانا فقط بندگان عالِم از خدا می ترسند و لذا هركس از علم واقعی برخوردار است بیشتر در مقابل دستورات الهی خاشع و متواضع است.

آنگاه حضرت می فرمایند:

113- 114- 115- «اَیّهَاالنّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی مُحَمَّدٌf» ای مردم! بدانید كه من فاطمه ام و پدرم محمدf است.

چرا حضرت در این میان خودشان را معرفی می كنند؟ از این جمله متوجه می شویم كه تمام تلاش سقیفه سازان این بود كه فاطمهi را نبینند و حتی گوششان را نسبت به این كه فاطمهi آمده است با آن ها سخن بگوید، به نشنیدن بزنند، همان طور كه با آن همه تأكیدات پیامبرf در معرفی وجود مقدس فاطمهi خود را به نشنیدن زدند. با این كه اكثر روایات شیعه در باره حضرت فاطمه زهراi در كتاب های اهل سنت هست، ولی باز هم این ها تلاش دارند فاطمهi را نبینند. چرا كه گاهی سلیقه و گرایش های جامعه آن قدر انحرافی می شود كه منطقی ترین حرف را كاملاً نشنیده می گیرد و غیر منطقی ترین حرف ها را با گوش باز می شنود . ظاهراً جامعه در آن زمان در گرداب چنین مشكلی افتاده است و سعی دارند خبری از او نداشته باشند و فاطمه را ناشناخته ای گمنام در عبودیت بپذیرند، ناشناخته ای همچون قبر پنهانش. آری درست است كه حقیقت فاطمهi آنقدر بزرگ است كه دیدن او نزدیك به غیرممكن است و آن حضرت ناشناخته ای است همچون لیله القدر، ولی مثل لیله القدر كه در عین پنهان بودن وجود دارد و هر سال مردم در دهه سوم ماه رمضان تحت تأثیر آن شب بزرگ هستند، فاطمه زهراi آنچنان نبود كه نتوان از او متأثر شد و از او استفاده كرد.

می خواهم عرض كنم؛ این كه حضرت زهراi خودشان را معرفی می كنند یك پیام تاریخی دارند تا زمانه ای را ترسیم كنند كه بنای نشناختن فاطمهi را گذاشته بودند. بعد ادامه می دهند:

116 - «اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً» آنچه ابتدا گویم همان را در انتها به زبان آورم و خلاصه حرف اول و آخر یك نكته بیش نیست.

117 - «وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً» آنچه می گویم غلط و مغالطه نیست، و آنچه را هم انجام می دهم ظلم و پراكنده گویی نیست.

آنچه را در ابتدا می گویم همان را در انتها می گویم. از ابتدا تا حال برای شما از توحید و قرآن و پیامبر و فلسفه احكام و..... گفتم، حالا هم كه در ادامة حرفم می خواهم از خلافت و ولایت حرف بزنم همان ها را می گویم و جلوه قرآن و اسلام را در صورت دیگری عرض می كنم. آنچه می گویم غلط و پرت و پلا نیست با آرامش كامل و بدون عصبانیت هم می گویم، آنچه می گویم ظلم وجور هم نیست - پس بر مبنای یك رسالت سخن می گوید نه به جهت عصبانیت و خشم - سلیمان كتانی نویسنده عربِ مسیحی در كتاب «فاطمهi زهی در نیام» می گوید: خطبه فاطمه زهراi در عین این كه یك شور و حماسه بسیار عالی در بردارد، به نقل تاریخ در یك آرامش كامل بیان شده است.

حضرت در ادامه می فرمایند:

118 - «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» اشاره به آیه 128 سوره توبه است كه خدا می فرماید: رسولی از طرف خدا از بین خودتان برایتان آمد، بر او سخت است آنچه شما را آزار می دهد، برسعادت و ایمان آوردن شما حریص است و نسبت به مؤمنین در مهربانی و رحمت خاص قرار دارد.

119- «فَاِنْ تَعْرِفُوهُ تَجِدوُهُ اَبی دوُنَ نِسائِكُمْ» پس اگر پدرم را بشناسید می دانید كه من پدری دارم كه هیچ یك از زنان شما چنین پدری ندارد.

120 - «وَ اَخا اِبْنَ عَمّی دوُنَ رِجالِكُمْ» و آن پیامبر، برادرِ پسر عموی من بود، نه برادر مردان شما.

121 - «وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ اِلَیْهf» و چه خوب است با او نسبت داشتن.

ای مردم! پیامبری از خود شما به سوی شما آمد كه رنج های شما بر او گران است و دلسوز بر شماست و بر مؤمنین مهربان و رئوف است. اگر شما نسب پیامبر را دنبال كنید او پدر من است و هیچ یك از زنان شما چنین پدری ندارد. و برادرِ پسر عموی من بود و نه برادر مردان شما. چون پیامبراكرمf وقتی به مدینه هجرت كردند با حضرت علی(ع) عقد اُخوّت بستند، و چه خوش نسبتی است نسبت با پیامبرf و با علیu. یعنی یك فرهنگی است كه این فرهنگ در رابطه با ما به جامعه می آید ، شما حواستان باشد كه دارید از این فرهنگ منصرف می شوید و در واقع دلسوز های واقعی خود را رها كرده اید كه آزار شما برای آنها سخت و طاقت فرسا است.

حقایق بسیاری در وجود حضرت فاطمهi به وقوع پیوست و از او نمایان شد، مثل صبر بر سختی ها، عبودیت حق، كه در بحث «فاطمهi مظهر عبودیت» تا حدّی بحث شده است در آن جا عرض كرده ایم فاطمهi مقصد خلقت است، بر اساس روایات هم می گوییم.[49] بصیرت و شجاعت « اُمِّ اَبیها » و « اُمِّ بَعْلِها » از دیگر خصوصیات اوست. فاطمهi نه تنها امّ ابیها بود، بلكه اُمّ بَعْلِها هم بود. یعنی هم تسلّی خاطر پیامبرf بود و فرهنگ پیامبرf را می شناخت، هم تسلّی خاطر ولایت بود. فرهنگی كه نگذاشت از ولایت غفلت شود، هرچند دشمن می خواست مسئله ولایت را پنهان كند. او دختر خدیجه بزرگi، مظهر بزرگی ها و ایثارها و از جان گذشتگی های مادرش است. كسی كه زندگی را طوری تنظیم كرد كه همواره به سوی حوادث بزرگ گام برمی داشت و نه به سوی زندگی سرد و ساكت. دامنی كه پرورنده حسنین، سیّدیْ شباب اهل الجنّه است. محور خانه ای كه حضرت رسول اللهf فرمودند: ستارگان امان آسمانند و اهل بیت من امان اهل زمین. همسر كسی كه حضرت فرمود: یا علی! اساس اسلام، دوستی من و خانواده من است همان طور كه در مورد خانواده فاطمهi به ما فرمود: استوارترین شما بر صراط كسی است كه محبت خاندان مرا بیشتر داشته باشد. در نتیجه فاطمهi مادر و محور خانواده ای است كه جهانِ از هم گسسته به آن نیازمند است.

فرمود: پس چه نیكو پیامبری است آن كه من با او نسبت دارم. پس ای مردم! طبق این فرهنگ باید متوجه شوید كه دنبال چه كسی باشید و نسبت خود را با علی(ع) قطع نكنید همچنان كه پیامبرf نسبت خود را با علی(ع) برقرار نمود. إن شاء الله در جلسه آینده این موضوعات را با نكاتی كه حضرت صدیقه طاهرهi در خطبه خود در مسجد مدینه می فرمایند، پیگیری می كنیم.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[45] - «تاریخ الخمیس»، ج2، ص233- «ترجمه الغدیر»، ج13، ص 312.
[49] - «جنه العاصمه»، ص 168 به نقل از كشف اللئالی با ذكر سند حدیث.

نقش حضرت علی(ع) در ایجاد اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿السَّلام عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ﴾

﴿وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِه صابِرةً …﴾[50]

سلام بر تو ای فاطمه! ای امتحان شده ای كه خالق تو قبل از خلق كردنت، تو را امتحان نمود و تو را صابر یافت.

همان طور كه مستحضرید خطبه حضرت فاطمهi در مسجد مدینه، یك دائرةالمعارف از فرهنگ اسلامی است و یكی از ذخیره های عالی برای تفكر بشر است و باید با حوصله و آمادگی فكری با آن برخورد كرد.

عرض شد كه حضرت فاطمه زهراi در این فراز از خطبه ابتدا خود را معرفی می كنند و می فرمایند: «اَیُّهَاالنّاسُ، اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَة......» این كار حضرت ، یك روش سندسازی تاریخی است ، چرا كه خود حضرت در آخر خطبه می فرمایند : من این سخنان را گفتم تا برای همه انسان هایی كه می خواهند در مسائل سیاسی درست بیندیشند، حجّت باشد. و در واقع می خواهند سخنانشان چراغ تفكر بشر در طول تاریخ باشد. این است كه اگر با یك حوصله طولانی روی خطبه حضرت دقت شود ذخیره بسیار عمیقی برای تفكر ما و برای تحلیل كردن جریان های سیاسی زمانه خودمان، خواهد بود. حضرت بعد از آن كه نسبت خود را با پیامبر و علی«علیهماالسلام» طرح نمودند و فرمودند: «وَ لَنِعْمَ المَعْزیُّ اِلَیْه» چه نیكو بزرگواری است آن كس كه من با او چنین نسبتی دارم، سپس در باره پیامبراكرمf می فرمایند:

122 - «فَبَلَّغَ بِالرِّسالَةِ صادِعاً بِالنَّذارَةِ» رسالت و مسئولیت خود را به نحو اَحسن انجام داد و نبوت را با «اِنذار» آغاز كرد.

123 - «مائِلاً عَلی مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكینَ» در حالی كه راهش را از پرتگاهی كه مشركین در آن در حال سقوط بودند، جدا كرد.

124- «صارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِاَكْظامِهِمْ» مشركینی كه شمشیر بر فرق آنان نواخت و گلوگاه آنان را گرفت و فشرد.

می فرمایند: پیامبرf در صحنه زندگی شما آمد و نگاه جدیدی به شما داد و موانع و پرده های درست اندیشیدن را كنار زد و رسالتی را كه به عهده ا ش بود به نحو كامل به انجام رساند و هشدارها و خطراتی را كه باید متذكر می شد، تذكر داد و جهت خود را از مشركین جدا كرد و نظامی را به وجود آورد كه شرك در آن دارای نقش نبود و گردن مشركین را زد و گلوگاه تنفس شان را گرفت. حضرت می فرمایند: اساساً جوّ شرك جوّی بود كه اصلاً اجازه درخشش به تفكر و اندیشه نمی داد ، و پیامبرf آمد و گلوگاه شرك را فشار داد و فرهنگ آن را از درخشش و نقش آفرینی بازداشت.

بعضی وقت ها آدم فراموش می كند كه در زمان ظهور اسلام چه شرایط و فضایی بر بشریت حاكم بوده است. مرحوم كاشف الغطاء می گویند: وقتی یهودیت و مسیحیت داشتند كهنه و بی آبرو می شدند ، اسلام ظهور كرد و حتی یهودیت و مسیحیت را كه تماماً به عنوان یك دین از ارزش ساقط شده بود، دوباره به عنوان دین، زنده كرد و آن ها به عنوان ادیان توحیدی آبرومند شدند. یعنی وقتی چشم اندیشه بشر به ارزش دین باز باشد بقیه ادیان هم معنی رفته خود را باز می یابند. امروزه با تمام تنوع و كثرت اندیشه های بشری كه در دنیا هست تقریباً بیشترین مشغله ذهن بشر در بخش اندیشه، بر روی مسائل دینی است. وقتی نهضت دینی به پا شد بیشترین دغدغه بشر دغدغه دین و دینداری می شود.




[50] - «مفاتیح الجنان»، زیارت حضرت فاطمه زهراi در روز یكشنبه.

اسلام؛ دین آینده جهان

به گفته یكی از اساتید علوم سیاسی دانشگاه ماساچوست: انقلاب اسلامی ایران در صحنه تاریخ معاصر درست وقتی به صحنه آمد كه تبلیغاتِ چهارصدساله اخیر مدعی بود دوره دین گذشته است و دیگر دین ذهن بشر را نمی تواند قانع كند، و با ظهور خود تبلیغات چهارصدساله جهان غرب را نقش بر آب كرد و یك مرتبه جهان از طریق انقلاب اسلامی متوجه شد كه نه تنها دوره دین نگذشته است ، بلكه غرب مجبور شده نسبت به دین واكنش نشان دهد و دین را در نظام غربی دوباره معنا و بازخوانی كند. اگوست كنت در اوایل قرن 19 ندا سر داد كه دوره دین گذشته است و دین مربوط به زمانی بود كه بشر به علوم تجربی و جامعه شناسی دست نیافته بود. او تلاش می كرد ثابت كند دین مربوط به دوره خرافه پرستی و اُسطوره گرایی بشر است. این حرف ها به جهت آن است كه امثال اگوست كنت جایگاه دین خدا را در هستی نمی شناسند. شما هرگز تصور نكنید امروز دین در جهان غرب از بین رفته است، بلكه به جهت برداشت ها و تفسیرهای غلط كلیسا در جهان غرب نسبت به دین یك سرخوردگی ایجاد شده است و آن ها در واقع طالب یك دین واقعی هستند كه نیازهای آن ها را جواب دهد. سرخوردگی ها از دین خرافی را نباید پشت كردن به اصل دین تعبیر و تلقی كرد. جوامع بشری در مجموع و بر اساس فطرت الهی شان،گرایش به دین دارند، هر چند طرز تلقی و ارتباط ارباب كلیسا با دین، در آنها سرخوردگی نسبت به دین ایجاد كرده است و قدرت اُسطوره زدایی اسلام و روح توحیدی ناب آن همه انحرافاتی را كه به اسم دین به بشر تحمیل كرده اند می زداید. آری به فرمایش فاطمهi ، پیامبرf از طریق اسلام، فرق شرك را شكافت و این شرك زدایی تا انتهای تاریخ ادامه خواهد یافت.



ناامیدی در اردوگاه شرك

125- «داعِیاً اِلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» و بشریت را با زبان حكمت و موعظه حسنه به راه خدا دعوت نمود.

126- «یَكْسِرُ الْاَصْنامَ» بت ها را در هم شكست.

127- «وَ یَنْكُتُ الْهامَ» سركردگان شرك را منكوب كرد.

128- «حَتّی اِنْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرِ» تا آن جایی كه جمعیتشان منهزم شد و از میدان گریختند.

129- «حَتّی تَفَّرَی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ» تا صبح صادق از زیر پرده شب به در آمد.

130 - «وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ» و چهره حق از نقاب بیرون شد و حق خالص جلوه گر گشت.

می فرمایند: پیامبرf آمد و از طریق حكمت و موعظه راه رسیدن به خدا را نشان داد، رسول اللهf دعوت كننده مردم به سوی پروردگارش بود آن هم از طریق «حكمت» یعنی دلیل ها و براهین روشن عقل پسند، و از طریق «موعظه» یعنی تحریكات عاطفیِ فطری شیدا كننده و روح افزا. و وقتی پیامبرf به صحنه حیات بشری آمد «تَكْسِرُالْاَصْنام» بت ها را شكست. بت یعنی هر چیزی كه حجاب حق و مانع ارتباط انسان با خدا است، حالا چه سنگ باشد، چه پول، چه فكر و فرهنگ انحرافی، و چه حزب و گرایش های قبیلگی. پیامبرf با آوردن دین اسلام، همه این حجاب ها را رسوا كرد و زشتی وجودشان را نمایاند. امروزه وقتی اسلامِ حقیقی به صحنه مقابله با مكتب های دیگر می رود، با نور توحیدی خود انحراف هایی را روشن می كند كه واقعاً عقل نمی تواند بپذیرد ولی آن ها پذیرفته اند. حضرت فاطمهi می فرمایند: پیامبر اكرم (ص) آمدند و فضای بت پرستی و سران بت پرستی را سركوب كردند. به طوری كه اتحاد مشركان شكسته شد و از میدان فكر و فضای جامعه حذف شدند و فرهنگ بت پرستی و عوامل حجاب حق، بی آبرو شد. هرچند كه همیشه در هر جامعه ای افكار غلط و آدم های فاسد وجود دارد ولی با آمدن دین حق، این ها بی آبرو و بی ارزش می شوند. وقتی پیامبرf آمد صبح صادقِ دیانت دمیده شد و حق به شكل ناب آن جلوه كرد و از آن به بعد تا قیام قیامت سیاستِ شرك، تاب پایداری را از دست داده است و فرهنگ شرك هرگز امیدوارِ ماندن نخواهد بود.

131- «وَ نَطَقَ زَعیمُ الدّینِ» آری زمامدار دین به نطق آمد.

132 - «وَ خُرِسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ» و عربده های شیاطین خاموش گشت و همه شان لال شدند.

133 - «وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ» و خار نفاق از راه برداشته شد و دیگر نمی تواند مانع اصلی باشد.

134- «وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشِّقاقِ» و گره های كفر و شقاق از هم گشوده شد.

حضرت می فرمایند: پیامبر اكرمf فرهنگی را به وجود آوردند كه فریادهای شیطانی خاموش شد یعنی حرف هایِ دینیِ انسان دیندار در جامعه معنی دار گشت. مثلاً وقتی پیامبراكرمf فرمودند: «قُولُوا لا اِلهَ اِلاّ الله تُفْلِحُوا» در جواب گفتند: چرا پیامبر اُلاغ سوار می شود، آن هم بدون پالان؟ شاید شما الآن بگویید این ها چه ربطی به آن سخن دارد؟! جواب این است كه در فرهنگ شرك آلودِ جاهلیت كسی باید حرف حسابی بزند كه پول دار باشد و اسب سوار شود و …، حالا كه اسلام فرهنگ كل جهان را متأثر كرده است شما متوجه می شوید كه تقواداشتن و حرفِ حسابی زدن ربطی به ثروت و قدرت داشتن ندارد. حضرت موسی(ع) وقتی برای تبلیغ دین خدا به دربار فرعون رفتند، درباریان به ایشان اعتراض كردند كه چرا دستبند طلا نداری؟[51] یا در قرآن داریم كه عده ای از یهودیان آمدند پیش پیامبر زمان شان و گفتند رهبری برای ما بفرست تا برویم با جالوت بجنگیم. پیامبرشان می فرماید خداوند حضرت طالوت را برای شما برگزیده است تا به كمك او بروید و با جالوت بجنگید. آن ها در جواب می گویند طالوت كه نه ثروت دارد و نه موقعیت اجتماعی، چگونه می تواند رهبر ما باشد.[52] شما ببینید فرهنگ های وحشیِ بی منطق گاهی ذهن بشر را آنچنان اشغال می كرده كه اصلاً اجازه نمی داده است به تعالی فكر كنند.

فرهنگ پیامبراسلامf كه آمد، عربده های شیطانی اعم از فكر و تبلیغات و مانور سیاسی و اجتماعی آن زمان، گنگ و خاموش شد و پوچی و بی منطقی اش هویدا گشت و از این طریق خارهای فرهنگ نفاق كنده شد. یعنی میدان فرهنگ نفاق با نور توحیدی كه پیامبراسلامf آورد از بین رفت و دیگر نتوانست سایه ای راحت برای ادامه حیات خود پیدا كند تا بتواند به راحتی اندیشة بشریت را در دست بگیرد.




[51] - «فَلَوْلا اُلْقِیَ عَلَیْهِ اَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ» چرا افكنده نشده بر او دست بندهایی از طلا؟ (زخرف آیه 53)

فاطمهi ماوراء تاریخ

این جملات حضرت را باید در گستره تاریخ نگاه كرد و احتیاج به شرح و بسط طولانی دارد. من و شما باید خطبه حضرت زهراi را به عنوان یك كتاب درسی برداریم و چندین بار بخوانیم و بعد از آن با یك روش عمیق و دقیق بررسی كنیم تا بتوانیم تفسیر و تحلیل زندگی امروزمان را از طریق این خطبه به دست آوریم. برای این كه تحلیل صحیحی از زمانه خود پیدا كنیم باید با عقل فاطمه زهراi زندگی كنیم. شما در دقت آن حضرت عنایت داشته باشید كه این چه بینشی است كه در جریان حاكمیت خلیفه اول انحراف كلی اسلام را می بیند در حالی كه خلیفه اول، صحابی پیامبرf و یار غار آن حضرت است. در ادامه خطبه خواهید دید كه حضرت می فرمایند: با انحراف از حاكمیت امام معصوم، همه كفر بر سرِكار آمده است. این چه بصیرت و چه جرأتی است كه می فهمد آن چه بر سركار آمده ،كفر و شرك است، و از آن جایی كه اسلام مكتب نفی هرگونه شیطنتی است - اعم از كفر و نفاق - این جریان را نفی و رسوا می كند و با این سخن نه تنها به مسلمانان واقعی نوید انهدام این جریان را در آینده تاریخ می دهد، بلكه ما را به نزدیكی بیشتر به اسلام واقعی دعوت می كند تا ما هم بتوانیم در ادامة انقلاب اسلامی جریان كفر و نفاق را بشناسیم و در هم بكوبیم.

شما این را بدانید كه به فاطمه زهراi نزدیك نمی شوید مگر این كه به عقیده حضرت نزدیك شوید. یعنی فاطمه زهراi یك قلب است كه این قلب، هم فكر دارد، و هم شوق و شور عبادی و هم شعور سیاسی و هركس به اندازه ای كه به این عقیده و شوق و شور و شعور نزدیك شود، به حضرت نزدیك شده است و ماوراءِ تاریخ زمان خود، جایگاه حوادث را می شناسد. به همین دلیل تأكید می كنیم كه باید فرصت مناسبی را برای فهم خطبه و تحلیل جملات حضرت بگذارید تا آرام آرام با تدبّر و تعمّق روی خطبه، زوایایی از آن روشن شود. باید فهمید جایگاه فرهنگی شرك و نفاق در فرهنگ بشری پس از ظهور اسلام كجاست و چگونه می توان با آن روبه رو شد، این ها را فاطمه زهراi به ما می آموزد. شما مطمئن باشید بنده خیلی راحت تر هستم كه چند تحلیل سیاسی از فرمایشات حضرت بكنم و شما نیز خوشتان بیاید؛ ولی در نهایت بر بینش و بصیرت شما افزوده نمی شود، بلكه فقط یك خاطره برایتان می ماند. پس باید نوع نگاه و برخورد ما با این خطبه به عنوان یك مرجع تفكرِ همیشگی مدّ نظر باشد كه دائم به آن رجوع كنیم و از آن در اندیشه سیاسی و تاریخی خود تفكر و هدایت بگیریم.

حضرت می فرمایند: وجود دین اسلام باعث شد كه گروه ها و باندهای نفاق و كفر از هم بپاشد. به عنوان مثال همین حالا در جامعه ببینید هر قدر نور توحیدی اسلام ضعیف شود، باندها و گروه های كفر و نفاق و ستم بیشتر می شود. این قاعده همیشگی تاریخ است. اخیراً سوابق یكی از گروه های سیاسی را مرور می كردم دیدم این ها یك زمانی نور امام خمینی«رحمه الله علیه» را پذیرفته بودند و جهت صحیحی داشتند ولی هرچه از نور و خط امام«رحمه الله علیه» فاصله گرفتند حرف هایی زدند كه آدم خجالت می كشد بگوید كه این حرف ها، حرف های یك انسان مسلمان است. شاید فكر می كردند با فاصله گرفتن از امام و اسلام ناب می توانند برای خودشان یك قدرت و پایگاهی پیدا كنند، ولی نفهمیدند كه اسلام، نفاق و كفر آن ها را بر ملا می كند و خیلی زود ناكام می شوند. قاعده همه این حادثه ها در سخنان حضرت زهراi هست.



خلوص؛ شرط احیاء دین

حضرت در ادامه فرمودند:

135 - «وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْلاصِ» و به كمك پیامبرf دهان های شما به كلمه اخلاص باز شد.

136 - «فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ» در میان گروهی كه سپیدروی و شكم به پشت چسبیده بودند.

حضرت می فرمایند: شما آرام آرام با نور دین پیامبراكرمf به جایی رسیده اید كه سخن از توحید می گویید ، مگر این چیز ساده ای است. شما به جایی رسیده اید كه وقتی مشكلی برایتان پیش می آید متوجه می شوید پای خدا در كار است و تذكری است الهی. وقتی نعمتی به شما می رسد می بینید پای خدا در كار است و می خواهد امتحانی را اجرا نماید. این كه آدم بفهمد فوق جریانات زندگی و حوادث روزگار، یك نیروی لایزالِ قدرتمندِ حكیمِ عادلِ مدبّر در كار است یك شعور پیامبری است و این از طریق دین به ما رسیده است. اخلاص یعنی همه چیز را به خدا ربط دادن و او را تمام مقصد و مقصود خود گرفتن.

حضرت می فرمایند: این دین و این فرهنگِ توحیدی و اخلاص را پیامبراكرمf با كسانی به صحنه آورد كه روسفیدان شكم تهی بودند ، یعنی مسلمانان نورانی كه شكم پُر و عشرت زده و عیاش نبودند. یعنی هیچ وقت دین از طریق مرفّهین روی كار نمی آید. به تعبیر امام خمینی«رحمه الله علیه»: «مبارزه، با رفاه طلبی سازگار نیست». «تنها آن هایی تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محرومیت را چشیده باشند».

حضرت فاطمه زهراi خصوصیات سینه چاكان دین و پایه گذاران دین را تبیین می كنند: روسفیدانی متدین و متعبد، كسانی كه شكم چران نیستند، اهل شهرت و شهوت نیستند. اصلاً خدا به كسانی كه اهل هوس و شهوت اند توفیق ایجاد نظام توحیدی و اسلامی را نمی دهد. این موضوع برای شما عبرت هم باشد كه اگر می خواهید در احیاء دین به معنای واقعی نقش داشته باشید باید نگهبان شكم و شهوت تان باشید. انسانی كه عبودیت را از دست داد غیر ممكن است بتواند كار حسابی بكند، كارهایش برای جامعه بیش از آن كه خدمت باشد، ضرر است، چون خداوند هرگز به او توفیق خدمت نخواهد داد.

حضرت فاطمه زهراi در این خطبه قواعدی را به بشر ارائه می دهند كه بشر می تواند تا قیام قیامت از آن استفاده كند. ابن ابی الحدیدمعتزلی می گوید: وقتی با پسر زیدبن علیّ ابن الحسین - نوه امام سجاد(ع) - روبه رو شدم پرسیدم شما راجع به این خطبه چه می دانید؟ او در جواب گفت: كه این خطبه در بین ما اهل البیت دست به دست می گردد. یعنی خطبه حضرت بین خانواده پیامبر به عنوان یك كتاب فكری و فرهنگی بوده و بر روی تك تك عبارات آن ستونی از تفكر می ساخته اند. ما فعلاً نگاهی اجمالی و گذرا به این خطبه انداخته ایم تا شمای كلّی خطبه را ارائه بدهیم.



راز عزّت و ذلّت ملت ها

137- «وَ كُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ» و شما بر كناره پرتگاهی از آتش بودید.

138- «مُذْقَةَ الشّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطّامِعِ» مانند جرعه ای آب ( كه به سادگی شما را می توانستند بنوشند) و آنقدر ضعیف كه هركس طمع به چیزی داشت به سراغتان می آمد.

139- «وَ قُبْسَةَ الْعَجْلانِ» و آتش زنه ای بودید كه بلافاصله خاموش می شد و نمی توانست جایی را روشن و گرم كند .

140- «وَ مَوْطِی ءَالْاَقْدامِ» و مثل محل لگدكوب شدن روندگان، زیرِ پا له شده بودید.

141 - «تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَفْتاتُونَ الْقِدَّ وَ الْوَرَقَ» از آبی كه شتران در آن رفته و آن را آلوده می كردند، می آشامیدید، و از پوست حیوانات و برگ درختان غذا می گرفتید .

142 - «اَذِلَّةً خاسِئینَ» خوار بودید و مطرود .

143 - «تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ» می ترسیدید كه اطرافیان، شما را بربایند.

حضرت می فرمایند: ببینید چه فكر و فرهنگی به صحنه آمد و شما را تا كجا اوج داد و شما قبل از آن، در چه شرایطی بودید، مگر شما در لبه پرتگاه سقوط در آتش نبودید؟ قبل از این كه اسلام برای شما بیاید زندگی شما از نظر ناامنی مانند حالتی بود كه هر لحظه خطر سقوط در آتش را احساس می كردید. شما همانند «مَذْقَةَ الشّارِب» آب بسیار اندك و قلیلی بودید كه در یك گوشه گودال جمع شده و هر كس می خواست به راحتی از آن كمی برمی داشت و می برد و هیچ وقت هم كسی نمی گفت چرا برداشتی و كجا بردی. موقعیت شما مثل موقعیت چنین آبی بود. شما مثل لقمه ای بودید كه هركس می خواست می توانست به راحتی بخورد و به اصطلاح، شما را یك لقمه كند و آب هم از آب تكان نمی خورد. راستی این هیبت و قدرت امروزی را از كجا به دست آوردید؟ كه نه تنها دیگر لقمه نیستید بلكه تعیین كننده سیاست های منطقه نیز شده اید.

یكی از دانشمندان می گوید: « عربستان آن قدر بی ارزش بود كه ارزش مستعمره شدن توسط یكی از دو قدرت آن روز یعنی ایران و روم را هم نداشت ». حضرت می فرمایند در ناپایداری و بی هویتی همانند یك جرقه آتش بودید كه اصلاً حضور پایدار و اثر سازی برایش مطرح نیست. شما به راحتی لگد كوب می شدید و كسی هم در بین شما نبود كه تصمیمی بگیرد. شما از آب آلوده می آشامیدید، همان آبی كه حیوانات در آن وارد می شدند و آن را آلوده می كردند و می خوردند. شما در بدترین شرایط ذلّت آن قدر بی مقدار بودید كه هر لحظه امكان ربوده شدنتان می رفت. توجه داشته باشید حضرت نمی خواهند به كسی توهین كنند، قصد حضرت این است كه فضای زمان ظهور اسلام را برای آنها ترسیم كنند تا سرّی از اسرار فاطمی را آشكار نمایند. هركس به واقع دقت كند و خداوند یاری اش نماید متوجه خواهد شد كه یك قدرت غیر منتظره ای در ملتی كه به واقع به اسلام روی آورد ، به وجود می آید و اگر مسلمانان مبنای این قدرت و هیبت را متوجه نشوند آن را طبیعی می دانند و سعی نمی كنند با ادامه حیات اسلامی حفظش كنند و لذا پس از مدتی آن عزت را از دست خواهند داد. حضرت نقش اسلام را در این عزت مندی گوشزد می كنند كه كمال و عُلوّی كه مسلمانان پیدا نمودند در اثر رابطه با پیامبرf بود. اگر پس از پیامبرf این رابطه -كه به صورت ربط با امام می تواند باقی بماند- از بین برود، هم جاهلیت گذشته و هم خواری و ضعف، دوباره برمی گردد، و چقدر پیش بینی حضرت زهراi درست از آب در آمد.[53]

144- «فَاَنْقَذَكُمُ اللهُ تَعالی بِمُحَمَّدٍf» تا آن كه خدای محمدf از طریق اسلام شما را نجات داد.

حضرت می فرمایند حالا شما ببینید به وسیله چه كسی نجات پیدا كردید؟ حضرت این خطبه را در شرایطی ایراد می كنند كه مكه و مدینه یكی از قطب های جهان آن روز به حساب می آید. طبق اسناد تاریخی آن قدر جزیره العرب قبل از اسلام بی مقدار بود كه پادشاه ایران به فرماندار یمن نامه می نویسد، شنیده ام كسی در عربستان ادعای پیغمبری كرده است، برو او را دستگیر كن، بیاور این جا، یا او را بكش. ببینید چقدر جزیره العرب را بی مقدار می دیدند. حالا در آخرین روزهای حیات پیامبرf امپراطوری روم نیرو تهیه كرده است تا با مسلمانان بجنگد و پیامبرf به مسلمانان دستور داده اند، به طرف منطقه موته بروید و آماده جنگ شوید. یعنی آن قدر مسلمانان توانا شده بودند كه می خواهند با روم بجنگند. یكی از دانشمندان می گوید: « روم شرقی - مصر امروز- كه سپاه مسلمانان در مدت بسیار كمی فتح كردند، دژی داشت كه امروز به جهت بزرگی و وسعت داخلی این دژ، جهت بازدید توریست ها چند ایستگاه تاكسی درست كرده اند؛ این دژ را مسلمانان تقریباً به مدت 25 روز فتح كردند». حالا این توانایی و این جسارت از كجا بود؟! یكی از دانشمندان می گوید: این كه اسلام به اراده خدا می آید در پایین ترین منطقه های جهان از نظر فكری و فرهنگی - یعنی عربستان- نهضت خود را شروع می كند شاید سرّش این باشد كه می خواهد توانایی اسلام را در تغییردادن شرایط نشان دهد. به عنوان مثال شهید حاج مهدی عراقی می گوید شهید نواب صفوی در ابتدای كارش سراغ لختی هایِ یكّه بزنِ تهران رفت و گفت من روی این ها كار می كنم تا به دو نتیجه برسیم، یكی این كه مردم از شرّ بدی های این ها راحت شوند، دیگر این كه به بقیه ثابت كنم كه اسلام در اصلاح انسان ها چه قدر توانایی دارد.

اگر شما شرایط ایران را در جهانِ قبل از انقلاب اسلامی بررسی كنید، می بینید در واقع ایران یك مستعمره بسیار ضعیف برای آن قدرت های استعماری بود. به عنوان مثال: اگر عكس خم شدن شاه ایران را در برابر كِندی و بعد از آن در مقابل كارتر ببینید، به خوبی پیداست كه شاه در مقابل رئیس جمهورهای آمریكا از ركوع هم كمی پایین تر رفته است. «سولیوان» سفیر آمریكا در ایران در خاطراتش می نویسد: شاه ایران دائم با من در تماس بود كه حالا چكار كنم ؟ حتی كوچك ترین كارها را از من می پرسید[54] می گوید تنها كسی كه در كشور ایران كاره ای نبود شاه بود و همه تصمیمات برای كشور توسط آمریكایی هایی مثل سولیوان و كیسینجر و برژیسنكی گرفته می شد. یكی از اساتید دانشگاهی ما در سال 1354 می گفت در دنیا طبقه دانشگاهی، كشوری به نام ایران نمی شناختند. او می گوید وقتی در آن سال ها در دانشگاه های فرانسه از من پرسیدند از كجا آمده ای؟ می گفتم از IRAN ، می گفتند: هان از IRAQ آمده ای. یعنی عراق بیشتراز ایران مشهور بود، ولی با شروع انقلاب اسلامی یكی از پرتصویرترین شخصیت ها روی تلویزیون های جهان، امام خمینی«رحمه الله علیه» بود و ایران به نحو بی سابقه ای بر سر زبان ها افتاد و عزّت پیدا كرد. حتی خبرگزاری های استكباری تلاش می كردند تا اولین خبرشان را از امام«رحمه الله علیه» بیاورند و به زعم خودشان او را مورد هجوم تبلیغاتی خود قرار دهند. بعد از مدتی متوجه شدند كه از طریق همین هجوم تبلیغاتی به طور ناخواسته امام«رحمه الله علیه» یكی از چهره های معروف و محبوب جهان شده است. به همین جهت امروزه تلاش می كنند مقام معظم رهبری«حفظه الله تعالی » را در یك بایكوت خبری قرار دهند، یعنی در اخبارشان از ایران سخنان و موضع گیری هركسی را بیان كنند جز مقام معظم رهبری را. حتی رادیوی بی بی سی اگر در بخش فارسی اش بعضی مواقع سخنان مقام معظم رهبری را طرح می كند، در بخش انگلیسی و عربی اش آن خبر را حذف می كند، مگر در مواردی كه دیگر چاره ای ندارند. حالا چرا ما روی این نكته تأكید می كنیم؟ می خواهیم شما این مسئله را مورد توجه قرار دهید كه امروز ما به پشتوانه اسلام برای استكبار مسئله دار شده ایم و دغدغه دائمی آن ها مسئله انقلاب اسلامی ایران شده است و نه تنها دیگر نمی توانند در سرنوشت ملت ما دخالت كنند، به جهت مواضع قاطع نظام اسلامی، در بقیه جهان هم به راحتی نمی توانند دخالت كنند. چرا وقتی رئیس جمهور ایران به سازمان ملل می رود، خانم آل برایت وزیر امور خارجه وقت آمریكا در جلسه شركت می كند و از اول تا آخر به سخنرانی او گوش می دهد، بعد هم كلینتون رئیس جمهور سابق آمریكا می گوید: ببخشید من برای استماع سخنرانی دیر رسیدم. سؤال من این است كه این عزّت از كجاست؟ این عزت را كه ما قبلاً نداشتیم، پس این عزت به جهت اسلام است. گاهی اوقات ما به روشنفكران می گوییم بی انصافی نكنید، اگر هم امثال رادیو بی بی سی به شما تلفن می زنند تا با شما مصاحبه كنند، به علت عظمت و عزت اسلام است، این را پای خودتان نگذارید. چرا كه قبل از انقلاب اسلامی اساساً متوجه مردم ما نبودند، چه رسد بخواهند با آن ها مصاحبه كنند و سعی داشتند نام اسلام را هم بر زبان نرانند. ولی حالا كه مسلمانان دست به دامان اسلام زدند و عظمت اسلام كمی روشن شده، می بینید آن قدر مهم شده است كه «جان هیگ» اُسقف معروف آمریكایی و استاد دانشگاه، كتابی در سطح جهان می نویسد كه با طرح پلورالیسم دینی بگوید مسیحیت هم مثل اسلام یك دین است. یعنی می خواهند از طریق عزت اسلام، به مسیحیت خود هم عزت دهند و طرح می كنند همه ادیان در عرض همدیگرند و همه حق اند. یك زمانی حرف دنیا این بود كه اصلاً اسلام دین نیست، اسلام حزبی است كه با شمشیر پیامبرf و ثروت حضرت خدیجه (س) به صحنه آمده است. ولی وقتی انقلاب اسلامی ایران آغاز شد و مردم دست به دامان اسلام زدند، اسلام مطرح شد و مسیحیت و یهودیت در درجه دوم قرار گرفت، حالا می گویند دین یهودیت و مسیحیت و اسلام هر سه دین هستند، در عرض یكدیگر و بحث پلورالیسم دینی یعنی حقانیت همه دین ها را مطرح می كنند. تا دیروز می گفتند اسلام دین نیست، مسیحیت و یهودیت دین است. ولی وقتی اسلام در انقلاب اسلامی ظهور و جلوه كرد و مسلمانان عزت پیدا كردند، می خواهند خودشان را به عزت اسلام عزتمند كنند و لذا بحث پلورالیسم دینی را مطرح كردند.

حال روی فرمایش حضرت فاطمه زهراi دقت كنید كه چرا می گویند: این عزت را مردم از اسلام دارند و گوشزد می كنند مواظب باشید با حذف جریان صحیح اسلامی، نقطه عزت خود را تیرباران خواهید كرد. نكته بسیار مهمی است، ای كاش مسلمانان متوجه این نكته می شدند. سپس می فرمایند:

145- «بَعْدَ اللَّتَیّا وَ الَّتی» بعد از چنین وچنان (بعد از حوادث زیادی كه بر سرحضرت محمّدf آمد).

146- «بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ» و بعد از آن كه حضرت بلاهایی از دست قلدران و گردنكشان كشید.

147- 148 - «وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ» «وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْكِتابِ» هم از گرگ های عرب و هم از سركشان اهل كتاب.

149- «كُلَّما اَوْ قَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللهُ» هرگاه كه آتش جنگ برافروختند ، خدا خاموشش فرمود.

150- «اَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطانِ» یا هر هنگام كه شاخ شیطان سربرآورد.

151- «اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ» یا اژدهایی از مشركین دهان باز كرد.

152- « قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها» رسول خداf برادرش-علی(ع) - را در كام اژدها و گلوگاه آن افكند.

سیر بحث حضرت فاطمهi را دقت كنید. در ابتدا از سبك و بی ارزش بودن ملت قبل از گرایش به اسلام سخن گفتند، بعد فرمودند عزت پیدا كردید و این عزتی كه پیدا كردید از اسلام و پیامبراكرمf است. حال می فرمایند این عزّت به راحتی و سادگی به دست نیامد، بعد از خونِ دل خوردن ها و مجاهده كردن ها و مبارزه كردن با سران كفر و گرگ های عرب و سركشان اهل كتاب، اسلام به صحنه آمد و حالا می تواند شما را از حقارت و پستی نجات دهد و عزت بخشد. هروقت آتشی برافروخته می شد خدا آن را از طریق مجاهده های پیامبر خاموش می كرد و وقتی شاخی از شیطان سر برمی كشید یا دهان اژدهایی از مشركان باز می شد پیامبراكرمf برادرش علی(ع) را در دل این آتش می انداخت . مگر جز این است كه دشمن دائم حمله و توطئه و نقشه های گوناگون علیه پیامبرf و اسلام داشت، حالا با كدام شجاعت ها و مبارزات بود كه این توطئه ها فرو نشست كه امروز شما قدرت و عزت پیدا كردید؟ مگر جز با مبارزات علی(ع) این كار، عملی بود؟




[53] - به كتاب «حزب علوی و حزب اموی» از حجت الاسلام دكتر محسن حیدری، یا به كتاب «تاریخ تحول دولت و خلافت» از حجت الاسلام رسول جعفریان رجوع كنید.
[54] - به خاطرات آقای فَردوست یا به خاطرات ارتشبد باتمان قیلیچ رجوع كنید.

روش حضرت علیu

حضرت زهراi بعد از این مقدمات، امیرالمؤمنین(ع) را ترسیم می كنند. حال ببینید چقدر این ترسیم برای امروزه جهان اسلام راه گشاست. حضرت زهراi می فرمایند: وقتی به امیرالمؤمنین(ع) مأموریتی داده می شد، انقلاب را از خودش می دانست، نمی گفت این كار شدنی نیست و یا به كس دیگری واگذار كنید. آنچه باعث ماندگاری دین اسلام شد پاكبازی یاران اصلی اسلام بود كه در رأس آنها علی(ع) قرار داشت به طوری كه خلیفه دوم نیز اقرار می كند «لَولا سَیفُهُ لَمَا قامَ عَمُودُ الاسلام»[55] و حضرت فاطمهi در این فراز رمز به وجودآمدن اسلام و هرانقلابی را متذكر می شوند، تا ما امروز بتوانیم صاحبان اصلی انقلاب را از فرصت طلبان و وارثان دروغین جدا كنیم و بدانیم «علت مُبْقیه همان علت مُحدثه است». یعنی با همان روحیه ای كه اسلام و انقلاب به وجود آمد، با همان روحیه و افرادی كه همان روحیه را دارند، اسلام و انقلاب پایدار می ماند.

همیشه با هردینی سه نوع برخورد می شود: برخورد مقابله و مخالفت، برخورد رندانه و فرصت طلبانه و برخورد مادرانه و دلسوزانه. عده ای صریحاً مخالف دین و مخالف حاكمیت دستورات آن هستند. عده ای مخالف دین نیستند ولی دین را از خودشان نمی دانند، اگر دین محقق شد می گویند: ما هم هستیم، شاید دلشان هم می خواهد اسلام محقق شود، حالا محقق هم كه نشد شخصیتشان را با اسلام گره نزده اند كه بخواهند تمام وجودشان را خرج اسلام بكنند. عده ای هم مدافع سرسخت اسلام هستند و زندگی را با بندگی حق و دفاع از دین خدا معنادار می بینند كه در رأس آن ها علی(ع) است. علی بن ابی طالب(ع) تمام وجودش را خرج اسلام می كرد تا فتنه ها و توطئه هایی را كه مانع تحقق اسلام است دفع كند. حضرت فاطمه زهراi خصوصیات امیرالمؤمنین(ع) را بیان می كنند و می پرسند شما چطور بودید؟ مگر جز این بود كه شما در راحتی و رفاه نشسته و نظاره گر بودید؟ به تحلیل تاریخی فاطمه زهراi دقّت كنید، شما دیده اید بعضی ها دلشان می خواهد اسلام و انقلاب پیروز شود ولی به گونه ای عمل می كنند كه در آخر سینه چاكان اسلام و انقلاب شكسته شوند و از صحنه خارج گردند، تا خودشان بیایند و میراث خوار انقلاب و اسلام شوند. حالا حضرت می فرمایند خوب چشم تان را باز كنید و بدانید كه اسلام فقط و فقط با این خصوصیاتی كه در علی(ع) هست می ماند. یعنی شما آمده اید وارث دینی شده اید كه این دین هنوز هم زیر حمله دشمنان است، حالا خودتان بگویید آیا حاضرید از دین آنچنان دفاع كنید كه خودتان بروید ولی دین بماند؟ سابقه شما نشان می دهد كه این چنین نیستید. پس بدانید در حمله هایی كه به دین می شود شما دین را می دهید و خودتان را حفظ می كنید، بنابراین با حاكمیت شما دین از بین می رود.

حضرت فرمودند هر وقت مشكلی پیش می آمد و اژدهایی دهان باز می كرد پیامبراكرمf برادرش علی(ع) را در دل آتش می انداخت. همین جا به یكی از شبهاتی كه گاهی مطرح می شود اشاره بكنم. می پرسند چرا پیغمبر اقوام خودش را امام قرار داد ؟ و یا ائمه فرزندان خودشان را به عنوان امام تعیین می كردند؟ جواب این است كه حالا با این مسئولیت كه به عهده آن ها گذاشتند، نقل و نبات تقسیم فرزندانشان كردند؟ یا خود و فرزندان خود را تا شهادت جلو بردند؟ ائمهh كه از آینده خبر داشتند پس این تهمت كه آقا پارتی بازی شده درست نیست بلكه برای این كار مهم، پاكبازان و سینه چاكانی نیاز بود كه همه چیزشان را در طبق اخلاص بگذارند و ارائه دهند و این روحیه در ائمه معصومینh به نمایش درآمد. آیا انتخاب پیامبر و بقیه ائمهh عالی ترین انتخاب نبود ؟ آیا ائمهh تا پای جانشان در دفاع از اسلام ایستادگی نكردند ؟! و آیا برای حفظ اسلام تنها همین روحیه ها نیاز نبود؟ فاطمه زهراi این فرزند مكتب شعور و بصیرت روی این نكته انگشت می گذارد كه این اسلام با سینه چاكی های علی(ع) ماند و فقط با علی(ع) می تواند ادامه یابد و اگر او را از مسند حاكمیت حذف كنید پس از مدتی نه آن عزتِ آمده می ماند و نه از آن اسلامِ شور آفرینِ قدسی دیگر خبری خواهد ماند.

از طریق عامّه نیز تایید شده است كه علی(ع) در تبعیت از حكم پیامبرf بی چون و چرا بود، مورد زیر را به عنوان نمونه عرض می كنیم.

حافظ محمدبن موسی شیرازی در كتابی كه از مجموع دوازده تفسیر از معاریف اهل سنت است نقل می كند كه اَنس بن مالك گفت ما در محضر رسول اكرمf نشسته بودیم و از مردی یاد می كردیم كه نماز می خواند و روزه می گرفت و زكات می داد. حضرت رسول اكرمf به ما فرمود من او را نمی شناسم. گفتیم ای رسول خدا او بنده خداست و خدا را به وحدانیت یاد می كند. حضرت فرمودند من او را نمی شناسم. در این بین آن مرد ناگاه ظاهر شد. عرض كردیم این است آن مرد مؤمن و عابد. حضرت رسول الله به ابابكر نظری كردند و گفتند: این شمشیر را بگیر و به دنبال او برو و گردن او را بزن، چون او اول كسی است از حزب شیطان كه فتنه می انگیزد. ابابكر داخل مسجد شد، دید آن مرد در حال ركوع است، با خود گفت: سوگند به خدا كه این مرد را نخواهم كشت، چون رسول الله ما را از كشتن نمازگزاران منع نموده است. برگشت خدمت رسول اكرم و عرض كرد یا رسول الله من او را در حالت نماز دیدم، حضرت فرمود بنشین تو اهلیت كشتن او را نداری. برخیز ای عمر ، شمشیر را از ابابكر بگیر و برو در مسجد و گردن او را بزن. عمر می گوید شمشیر را از ابابكر گرفتم و داخل مسجد شدم، دیدم آن مرد در حالت سجده است، با خود گفتم قسم به خدا كه من او را نخواهم كشت چون كسی كه از من بهتر بود ( كنایه از ابابكر) او را نكشت، پس به خدمت رسول الله برگشتم و گفتم ای پیغمبر خدا آن مرد درحالت سجده بود. حضرت فرمودند بنشین ای عمر تو اهلیت نداری. برخیز ای علی، تو كشنده او هستی اگر او را یافتی، او را بكش و در این صورت بین امت من هرگز اختلافی پدیدار نخواهد شد. امیرالمؤمنین گوید: من شمشیر را گرفتم و داخل مسجد شدم، او را ندیدم. برگشتم خدمت رسول الله و عرض كردم یا رسول الله او را ندیدم.[56]

این آقا همان ذُوالْخُوَیْصِر رئیس خوارج است كه یكی از تربیت شدگانش ابن ملجم است كه فاجعه قتل امیرالمؤمنین(ع) را به وجود آورد. و حالا شما روحیه ابابكر و عمر را ببینید كه ظاهرِ ركوع و سجده آن فتنه گر مانع اجرای حكم صریح رسول خداf می شود. و فاطمه زهراi تفاوت بین روحیه امیرالمؤمنین(ع) و روحیه خلیفه اول و دوم را گوشزد می كنند. و آخر هم پیش بینی پیامبرf به وقوع پیوست و علی(ع)، ذُوالْخُوَیْصِر را در جنگ نهروان به دَرَك واصل كردند.

حضرت در ادامه همین نكته می فرمایند:

153- «فَلا یَنْكَفِئُ حَتّی یَطَأَ صِماخَها بِأَخْمَصِهِ» و او (علی(ع)) برنمی گشت تا آن كه فرق سر آنان را پایمال شجاعت خود می گردانید.

154- «وَ یُخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ» و آتش آن ها را به آب شمشیرش خاموش می كرد.

155- «مَكْدُوداً فی ذاتِ اللهِ» در هر تلاش و كوشش برای خدا متحمّل رنج های فراوان می گشت.

156- «مُجْتَهِداً فی اَمْرِاللهِ» علی آن مرد پر تلاش و كوشش گر در امر الهی.

157- «قَریباً مِنْ رَسُولِ اللهِ» برای نزدیكی به پیامبرخداf از هیچ كوششی فروگذار نمی كرد.

158- «سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللهِ» آن علی ای كه در میان اولیاء خدا و تربیت شدگان مكتب وَحی، سرور و آقای همه بود.

159- «مُشَمِّراً، ناصِحاً، مُجِدّاً، كادِحاً» پیگیر، دلسوز، پرتلاش و خستگی ناپذیر.

حضرت می فرمایند وقتی علی بن ابیطالب(ع) به صحنه نبرد می رفتند، سرِ دشمن را با تمام وجود لگد كوب می كردند، نه این كه حالا می رویم ببینیم چه می شود، خیر! با تمام وجود برای مبارزه می رفتند. سرِ خود را به خطر می انداخت ولی كوتاه نمی آمد و شعله های فتنه را با شمشیرش خاموش می كرد. صحابه پیامبرf زیاد بودند اما حضرت علی(ع) صحابی خاصِ اخص بودند و پیامبرf می دانستند وقتی او را برای انجام مأموریتی می فرستند از جان و دل مایه می گذارد. چون تمام وجود علی(ع) این بود كه خدا را داشته باشد و تمام تلاشش این بود كه امر خدا را حاكم كند. می خواست به قلب رسول اللهf نزدیك شود، او سروری از اولیاء خدا بود. علی(ع) بسیار پیگیر و زرنگ و دلسوز و تلاشگر و كوشش كننده بود. ملاحظه می كنید كه تمام آن خصوصیاتی كه موجب به وجودآمدن اسلام شد در علی(ع) بود. بعد از این توصیفات، فاطمه زهراi مقایسه ای بین حضرت علی (ع) و بقیه می فرمایند تا عمق خطرِ پیش آمده را بشناسانند.

160- «وَ اَنْتُمْ فی رِفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ» و شما در آن هنگامه در خوشی و رفاه زندگی می كردید.

161- «وادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ» در مهد امن، متنعّم می بودید و در اندیشه لذت های بیشتر، بدون آن كه معنی ترس را بشناسید.

162- «تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ» و منتظر بودید كه جریان ها برضد ما تغییر جهت دهد.

163- «وَ تَتَوَكَّفُونَ الْأَخبار» و گوش به زنگ اخباری بودید كه خبر از نابودی ما بدهد.

164- «تَنْكُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ» هنگام كارزار عقب گرد می كردید.

165- «وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ» و به هنگام نبرد فرار می نمودید.

حضرت پس از بیان خصوصیات حضرت علی(ع) خطاب به مستمعین می گویند؛ حالا شما در مقایسه با علی(ع) چه خصوصیاتی دارید؟ شما كه آمده اید حكومت اسلامی را در دست بگیرید، در وقتی كه باید جانانه از آن دفاع می كردید، نشسته بودید مشغول رفاه و آسایش زندگی تان بودید. دین ، زندگی تان نبود. تعبیرات حضرت را نگاه كنید: « وادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ » (نشستگان در جای خوش و اَمن). یك زن جوان تربیت شده در مكتب اسلام این گونه حرف می زند. این فرهنگ، فرهنگ یك زن است یا فرهنگ یك دین است كه پشت این قلب خوابیده است؟ حضرت می فرمایند شما در كشاكش دفاع از اسلام كه شمشیرها بر سر مسلمانان می بارید،كاملاً در امن و راحتی بودید، دلتان نمی لرزید و نگران نبودید. كسی نگران شكست اسلام است كه بقاء اسلام برایش مسئله است. دقیقاً نگرانی فاطمه زهراi از همین جاست كه وارثان حاكمیت حتی یك سیلی برای اسلام نخورده اند. آیا این ها می توانند اسلام را حفظ كنند؟[57]

شما منتظر بودید كه چرخ روزگار از ما رو برگرداند و مصیبت ها بر جان ما بیافتد. این جملات را فاطمه زهراi به كسانی می گوید كه فعلاً حاكم جامعه اسلامی شده اند. می فرماید تحلیل شما این بود كه پیامبر و حضرت علی«علیهماالسلام» با روش جدّیت دینی كه دارند، نهایتاً شكسته می شوند و بعد شما حاكم می شوید و می گویید علی(ع) بیخود كارها را سخت می گرفت ما آسان می گیریم. حضرت می فرمایند شما گوش به زنگ بودید ببینید ما چه موقع سقوط می كنیم. شما اهل جهاد و مبارزه نبودید، آماده فرار از جنگ بودید. در جنگ بدر مشركین 70 كشته دادند. «واقدی» یكی از تاریخ نویسان معتبر سنّی می گوید نصف بیشتر این ها را حضرت علی(ع) كشته است ، بقیه را هم امثال بلال و سلمان كشتند، ولی آن هایی كه بعداً سركار آمدند یك نفر هم نكشتند. چرا؟ آیا قدرت نداشتند یا حساب دیگری می كردند ؟ می گویند: حضرت علی(ع) می دیدند اگر این مشرك را به هلاكت نرسانند اسلام پیروز نمی شود و لذا می كشتند و كاری نداشتند كه پدر و مادر این مشرك كیست. ولی آن ها حساب خط و طایفه اش را می كردند. این جاست كه حضرت فاطمهi می فرمایند شما در صحنه نبرد یا فرار می كردید ، یا در حاشیه می ایستادید و نظاره گر بودید و جرم علی(ع) آن است كه در راه دفاع از اسلام هیچ ملاحظه ای نمی كرد.

ابن ابی الحدید می نویسد قریش، علی(ع) را قاتل عزیزان خود می دانستند و این خون ها گرچه برای اسلام ریخته شده بود، اما از شمشیر علی(ع) چكیده بود.[58] در تاریخ هست كه در زمان خلافت عثمان روزی عثمان به امام علی(ع) گفت اگر قریش تو را دوست نمی دارند، گناه من چیست؟ تو كسان زیادی از آنان را به قتل رسانده ای كه چهره شان چون طلا می درخشید.[59] پس ملاحظه می كنید كه حضرت فاطمهi نیز مشكل را در شمشیر علی(ع) می دید و خوب فهمیده بود انحراف دركجا ریشه دارد.

براساس همین فرهنگ فاطمی بود كه امام خمینی«رحمه الله علیه» فرمودند نگذارید ایثارگران جبهه و جنگ منزوی شوند، چون اگر آن ها منزوی شدند عزتی كه امروز به كمك ایثار آن ها داریم از دست می رود. جریانی كه نتوانسته است برای انقلاب اسلامی از خود، ایثار داشته باشد، نمی تواند برای ما عزّت بیاورد. آن پیر زن فقیری كه چند عدد تخم مرغ به جبهه كمك می كرد او اهل ایثار است، نباید او در انقلاب اسلامی فراموش شود و اروپا نشینان دیروز، امروز محور تصمیم گیری قرار گیرند، چون برای اسلام فرهنگ جنگ و ایثار ملاك است، آن ها می فهمند كه باید همواره در صحنه دفاع از دین باشند. این عزت را كسانی كه از فرهنگ جهاد فرار می كنند از شما می ربایند، مگر این كه میدان حاكمیت را از آن ها خالی كنید.

پیامبرf در راه حصار سازی برای رسالت و ادامه دادن زندگی دینی به هیچ كس اعتماد و اطمینان نداشت جز به آن مردی كه در راه تحقق دین دوش به دوش پیامبرf از همه چیز خود گذشت و در حكم نَفْس پیامبرf قرار گرفت و پیامبرf محبت كامل خود را به هیچ كس عطا نفرمود جز به آن بانویی كه پاره قلب پیامبرf بود، فرمود: «فاطِمَةُ بِضْعَةُ مِنّی» و برای پیامبرf هیچ امیدی به آینده شكل نگرفت، جز با آن اهل بیتی كه اركان و پایه گذار نهضت محمدیf بودند به همین جهت هم این ها اهل كِساء هستند. حق آن بود كه پیشوایی امت پس از پیامبرf در قلمرو عصمت و علم و عدالت قرار می گرفت. حق آن بود كه پیشوایی امت در دست باب علم و حكمت می ماند تا مردم را وارد شهر علم وحكمت محمدیf كند. - چون پیامبرf فرمود: اَنَا مدینةُ الْعِلم وَ عَلِیٌّ بابُها-[60] حق آن بود كه پیشوایی امت در دست كسی باشد كه در كنار رسول خداf یك لحظه به چیزی جز پیروزی اسلام فكر نكرد و هرگز نگران طعنه سران قریش نشد، تا از هجوم دشمنان انبوه كشته گان نسازد و كوتاه بیاید. و مسلّم چنین كسی است كه در خلافت هم فقط به اسلام فكر می كند و نه رضایت سران بزرگ قریش. عباس عموی پیامبر می گوید عمر به من گفت: «علت عزل كردن علی این بود كه سران قریش با علی بد بودند». این حرف درست نیست، چرا كه عمر می خواهد با این جمله خودش را از شرمندگی درآورد. درحالی كه سؤال این است كه شما چرا بازیچه سران قریش شدید؟ حق آن بود كه پیشوایی امت در دست كسی بود كه اسلام را در همه جوانبش می شناخت و بدان عمل می كرد و در این صورت بود كه اسلام در همه ابعادش برای امت می ماند، ولی چنین نشد. و حضرت فاطمهi بیش از همه فهمید چه خسارت بزرگی به اسلام وارد شد و غم فاطمهi غم بزرگی است، او می دید همه این صفات آشكارا در وجود علی(ع) بروز كرده و همه این توطئه ها برای این است كه علی(ع) در مسند پیشوایی امت نباشد، در حالی كه پیشوایی و امامت فقط در علی(ع) منحصر بود. انحراف از علی(ع) یك انحراف بزرگ است و در مسیر تاریخ، همیشه خط انحراف به صورت های مختلف به آن انحراف بزرگ دامن زده است.

راستی آیا امروز مقابله با روحانیت اصیل و پاك و متعهد، همان گرفتاری و انحراف بزرگ نیست؟ آیا قصه نیاز به حاكمیت معصوم قصه گذشته است یا امروز هم باید معصوم حاكم باشد؟ اگر خود معصوم در صحنه نیست آیا سخن معصوم و متخصص كشف سخن معصوم هم در صحنه نیست؟ آیا در زمان غیبت امام معصوم، متخصص كشف سخن معصوم ، ولایت فقیه نیست؟ پس هنوز هم اندیشه های بیدار متوجه اند چرا خط انحراف، مسئله ولایت فقیه را نشانه گرفته است. چون وقتی فرهنگ معصوم حاكم باشد تمام آن سینه چاك ها و پاكباز ها كه لازمه حفظ اسلام و انقلاب هستند به صحنه می آیند و باز دفاع مقدس هشت ساله به نمایش گزارده می شود و در این حال مرفهین بی درد نمی توانند میراث خوار انقلاب شوند و لذا است كه باید علی(ع) و فرهنگ علی(ع) حذف گردد.

خطبه فاطمه زهراi هشدار باشی است به همه زمان ها تا مسلمانان در مراحل گوناگون زندگی دینی و دفاع جانانه از دین، مواظب باشند از پشت خنجر نخورند.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[55] - «شرح نهج البلاغه»، ابن ابی الحدید، ج12، ص82 و «الامام العلی فی آراء الخلفاء»، ص129.
[56] - «بحار الانوار»، ج8، ص239، نقل از امام شناسی، آیت الله حسینی تهرانی، ج3، ص49.
[57] - مرحوم علامه امینی«رحمه الله علیه» در الغدیر ج14 ص57 پس از آن كه متذكر می شود كه ابابكر و عمر هر دو در مقابله با مرحب یهودی گریختند، در یك تحقیق تاریخی و نقد روایات ساختگی به این نتیجه می رسد كه «در هیچ صحنه بزرگی كه نیازمند بوده است مسلمانان جانفشانی كنند، خبری از ابابكر نیست.
[58] - «شرح ابن ابی الحدید»، ج 13، ص 300.
[60] - به كتاب هایی چون: عبقات الانوار، المراجعات، الغدیر، احقاق الحق رجوع فرمایید كه مجموعه ای از احادیث نبوی در مورد علی(ع) را بر اساس اسناد اهل سنت جمع آوری كرده اند.

لرزش در ساختمان نو بنیاد اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ﴾

﴿فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرةً...﴾[61]

سلام بر تو ای فاطمه زهراi! ای امتحان شده توسط خالقت، قبل از آن كه خلق شوی! و خداوند دید تو در آن امتحان صابری و از عهده آن امتحانِ عظیم برآمدی.




[61] - «مفاتیح الجنان»، زیارت حضرت زهراi در روز یكشنبه.

پاكبازی علی(ع)، عامل پیروزی و شرط بقاء اسلام

خطبه حضرت زهراi یك دایره المعارف كامل مسائل عقیدتی، اجتماعی، سیاسی و تربیتی است. حضرت بعد از آن كه جمع حاضر را توجه دادند كه اسلام با چه زحماتی به دست آمد، و به سران قوم -كه عمدتاً در مسجد مدینه جمع بودند- فرمودند: خودتان می دانید عرب در چه خواری و خفّتی به سر می برد و اسلام آمد و به شما عزت داد، و این عزت با زحمات پیامبر و برادرش علی به دست آمد. بعد از آن كه خصوصیات امیرالمؤمنین(ع) را در این عزت دهی مطرح كردند و روشن نمودند علی بن ابیطالب(ع) این گونه نبود كه در كنار اسلام، دستی برای آن تكان داده باشد و بس، بلكه تمام جانش را خرج حاكمیت اسلام كرد. حضرت خطاب به آن هایی كه تازه بر سرِ كار آمده بودند، فرمودند: شما نشسته و نظاره گر و منتظر بودید كه جریان برگردد و شما بیایید و میدان را به دست بگیرید و ارزش های قومی و قبیلگی را حاكم كنید، ولی با ظاهر اسلامی.

سپس حضرت این مسئله را روشن كردند: آن هایی كه تمام جانشان برای دفاع از اسلام نیست، اگر در حكومت اسلامی حاكم شدند، آن وقتی كه اسلام به خطر می افتد، همه جانشان را خرج حكومت اسلامی نمی كنند و به دشمن باج می دهند و ارزش های كفر را می پذیرند، و لذا كسانی باید بر سرِ كار بیایند كه وقتی انقلاب به خطر می افتد، مثل گذشته تمام وجود خود را به خطر بیندازند تا اسلام بماند، آن هایی كه در سراسر زندگی شان ثابت كرده اند دلواپس اسلام اند، نه دلواپس خود. تعبیر حضرت این است:

160 - «وَ اَنْتُمْ فی رِفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ» و در آن حال شما در یك زندگی مرفّه بودید.

شما خودتان را گرفتار اسلام نكردید و به حاكمیت اسلام گره نخوردید، به واقع تاریخ گواه است كه همین طور بود.

سیری كه در این چند جلسه داریم، گذر مختصری نسبت به این خطبه است تا إن شاء الله خدا به همه ما توفیق دهد، یك بحث مفصل با حوصله ای مطلوب، برای شرح این خطبه بگذاریم تا روشن شود چه حرف های عمیق و دقیقی در دل این خطبه نهفته است.

اثبات حقانیت فاطمه زهراi، خودِ سخنان حضرت است. اگر ملاحظه كنید كه در هیچ جای دنیا این حرف ها با چنین عمقی نیست، می فهمید او همان است كه پیامبرخداf درباره اش می فرمایند: «خداوند قلب و جوانح و جوارح دخترم را از ایمان و یقین پر كرده است ».[62] یا می فرمایند: «فاطمه زهراi عالمه ای است كه خداوند علمِ بِما كانَ وَ هُوَ كائِن وَ ما لَمْ یَكُنْ را تا قیامت به او عطا كرده است». اگر ما به این مطلب برسیم كه فاطمه زهراi مجسمه اندیشه و علم و فهم و شعور است، با دل سپاری به سخنان آن حضرت، اسرار زیادی به دست می آوریم. در جلسه قبل یكی دو نمونه عرض كردیم كه گاهی یك جمله فاطمه زهراi قاعده ای است برای بررسی مسائل شخصی و اجتماعی.




[62] - قال رسول اللهf: «اِنَّ ابْنَتِی فاطِمَةَ مَلَأَ اللهُ قَلْبَهَا وَ جَوارِحَها اِیْماناً وَ یَقیناً» (بحارالانوار، ج43، ص 29).

چگونگی حضور نفاق در جامعه

فرازی كه در این نوبت می خواهیم بحث كنیم، این است كه حضرت بعد از خطاب به كسانی كه فعلاً در نظامِ حاكمیت وارد شدند، خطاب به مردم می گویند: مردم! چه شده است كه نفاق می تواند در نظام فكری شما جا پیدا كند؟

جمله حضرت این است:

168- «ظَهَرَتْ فیكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ» در بین شما خار و خاشاك نفاق فرو رفته است.

حضرت در شرایط خاص آن زمان موضوعی را مطرح فرمودند كه مسلّم از غیر ایشان ساخته نبود، ایشان روشن نمودند، یك جریان منافقانه در میان است كه نمی گذارد شما نسبت به حاكمیت ابابكر اعتراض كنید.

شما می دانید منافق یعنی كسی كه قلبش ایمان را دوست نمی دارد، بلكه دنیا و تكبر را دوست دارد، ولی ظاهرش نمایش ایمان دوستی است، فرق منافق با كافر این است كه كافر ظاهرش نمایش ایمان دوستی نیست ولی هر چه منافق، منافق تر باشد، ظاهرش بیشتر نمایش ایمان دوستی است و به همان اندازه باطنش بیشتر اهل كفر و حبّ دنیا است. چون می خواهد از طریق تظاهر به ایمان، مسلمانان را فریب دهد و در دل آن ها جا باز كند. حضرت می فرمایند: چه شده است كه نفاق می تواند در اندیشه شما منزل كند؟ عمده این جاست كه ما متوجه باشیم وقتی مردم، مؤمن باشند، اما حدّ ایمانشان در حدی نباشد كه همة وجودشان را به بندگی تبدیل كند، جا برای حضور نفاق در روح آن ها باز خواهد بود. ولی كسی كه تمام وجودش بندگی شد، اصلاً هیچ وجه اشتراكی با منافق ندارد، بنابراین منافق هیچ گاه نمی تواند با او ارتباط برقرار كند و خلاصه این كه منافق هیچ وقت امید ندارد نسبت به كسی كه تمام وجودش حبُّ الله است تأثیر بگذارد.

جمله حضرت را در باره امیرالمؤمنین(ع) قبلاً عرض كردیم كه می فرمایند: «مَكْدُوداً فی ذاتِ اللهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِاللهِ» یعنی امیرالمؤمنین(ع) تمام تلاشش توجه به حق است. جریانی كه به امیرالمؤمنین(ع) امید دارد نمی تواند جریان منافق باشد. مثلاً اگر شخصیت خودمان را بررسی كنیم، می بینیم به اندازه ای كه دنیا دوست هستیم، كبر داریم، به همان اندازه مشتركاتی با نفاق داریم. آری در ابتدای امر حبّ دنیا به كلی از قلب انسان ریشه كن نمی شود، طول می كشد، نباید هم نگران بود، خطر موقعی است كه فكر و فرهنگی بر سر كار بیاید كه جنبه هایی از حبّ دنیای باقی مانده در قلبِ ما را تحریك كند، در آن حالت است كه یك نحوه هم سنخی با دشمنان اسلام در ما ایجاد می شود و از این طریق پذیرای دشمن اسلام می شویم.

حرف حضرت این بود كه آیا حالا وقت این كار بود؟ شما می خواستید بگذارید این شتر آرام بشود. این نظام به یك بستری بیافتد و روح ایمانی مردم شكل بگیرد؛ آن وقت اگر یك جریان منفی هم می خواست بر سرِكار بیاید، مردم و نظام اسلامی منفعل آن نمی شدند و اصل نظام منهدم نمی گشت. مشكل این جاست كه جریانی وارد نظام تصمیم گیری اجتماع شد كه به تعالی جنبه های معنوی مردم آشنا نبود و هدف خود را چنین مسئله ای قرار نداده بود. مردم منافق نبودند ولی مثل همین حالا، می بینید این مردمی كه این طور از اسلام و انقلابشان دفاع می كنند آن چنان خود ساخته نیستند كه نفاق در آنها امكان نفوذ و تحرك نداشته باشد، ولی اگر بستری صحیح در مقابل آن ها قرار گیرد، روز به روز جایگاه نفاق تنگ تر می شود. این معمّا را چگونه فاطمه زهراi حل كرد كه گروه انصار از طرفی با تمام وجود از اسلام و پیامبرf دفاع كردند، از طرف دیگر حالا كه برای نجات اسلام از انحراف باید شمشیر بكشند، تحت تأثیر جریان نفاق، شمشیرها را غلاف كرده اند ؟ این معمّای پیچیده ای است كه چرا نفاق می تواند در جمعیتی كه از اسلام دفاع كردند، وارد شود و آن ها را در جای خود متوقف نماید. حضرت قبلاً به همین گروه فرمودند: «اَنْتُم عبادَاللهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ» شما قبلاً ریسمان بندگی خدا را به گردن انداختید و تابلوی امر و نهی خدا بودید «وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ» حامل دین و وحی خدا بودید. حالا به همین مردم می فرماید: خصوصیاتتان طوری شده كه شیطان می تواند در زندگی شما تأثیر بگذارد.

166- «فَلَمَّااخْتارَاللهُ لِنَبِیِّهِf دارَ اَنْبِیائِهِ» حالا كه خدا پیامبرش را انتخاب كرد و جایی بُرد كه بقیه انبیائش را بُرد.

167- «وَ مَأْوی اَصْفِیائِهِ» همان محلی كه محل اصفیائش بود، یعنی در قیامت.

168- «ظَهَرَتْ فیكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ» در شما خار و خاشاك نفاق پیدا شد.

ببینید حضرت نمی گوید شما منافق بودید، می گوید: ضعف هایی داشتید كه آن ضعف ها با رحلت پیامبراكرمf عامل پیدایی خار و خاشاك نفاق شد. یعنی فرهنگ نفاق آمد و جای خود را در زندگی شما باز نمود. شما در نظر بگیرید ملتی كه با انگیزه های خوب یك كار بزرگ الهی را شروع كند و بعد فراموش كند كه باید آن را به ثمر برساند چه وضعی خواهد داشت. این ملت برای پیروزی اسلام در شرایط جاهلیت بسیار زحمت كشیدند! برای پیامبر و دین پیامبرf همه چیزشان را دادند. یعنی همان مردمی كه مالشان را با مهاجرین نصف كردند، حالا اكثر قریب به اتفاق آن ها پذیرفتند كه امیرالمؤمنین(ع) حذف شود. فكر نكنید آن هایی كه در حذف علی(ع) نقش داشتند از آن طرف مرزها آمده بودند، همان انصاری كه مالشان را با مهاجرین نصف كردند و بعداً هم كه وضع مالی مهاجرین خوب شد و خواستند مال آن ها را پس بدهند، گفتند: نه ! ما پس نمی گیریم، ما برای برادرانمان دادیم، حالا از دفاع از خط اصلی اسلام شانه خالی می كنند.

حضرت زهراi روی این نكته دست گذاشته اند كه این ها ضعف هایی در عمق قلب خود داشتند كه آن ها را از بین نبرده بودند، و حالا با رحلت پیامبرf به جهت همان ضعف هایی كه در خود از بین نبرده بودند، فرهنگ نفاق توانست رنگ خود را به این ها بزند و آن ها هم پذیرفتند. خصوصیاتی كه این ها در خود نكُشته بودند چه بود؟ پاكباز اسلام نشدن، در عین دوست داشتن اسلام، و نیز عبودیت ناب را پیشه نكردن، در عین مسلمان بودن. این ها مبارزه می كردند، مسلمان هم بودند، اسلام را هم دوست می داشتند، اما رفاه و تجمل را نیز دوست داشتند و به ارزش های غیر الهی هم افتخار می كردند. دنیادوستیِ بعضی از اصحاب پیامبرf را عنایت داشته باشید كه: مثلاً «زبیربن عوّام» در جنگ اُحد در دفاع از پیامبرf بدنش 25 زخم برداشت، یعنی جلوی دشمن ایستاد و در دفاع از پیامبرf شكمش پاره شد، با یك دست شكمش را گرفته بود كه روده هایش بیرون نریزد و با دست دیگر از حضرت دفاع می كرد. ولی این آقا چندین سال بعد از رحلت رسول خداf كارش به جایی رسید كه وقتی مُرد، به اندازه ای طلا داشت كه تبر آوردند و طلاهایش را تقسیم كردند، او 50 هزار دینار و 1000 اسب و 700 شتر و حدود 1000 برده داشت و در مصر و بصره و كوفه املاك زیادی در اختیار داشت[63] در حالی كه خودش در مدینه بود. چه چیزی درون این آقاست كه وقتی شرایط حبّ دنیا برای او پیش آمد این چنین مردود می شود؟ تازه؛ زبیر در روزهای اول رحلت پیامبرf هنوز مدافع علی(ع) است. زبیر یكی از آن هایی است كه در جریان آتش زدن درِ خانه حضرت زهراi ، در خانه فاطمهi و در كنار علی(ع) بود، و شمشیر می كشد و می گوید فقط با علی(ع) بیعت می كنم، كه او را محكم كتك می زنند، آن وقت كوتاه می آید. چون اهل سقیفه حساب كرده بودند با هر كس چطور برخورد كنند، فقط اعتراض بزرگ فاطمه زهراi را نتوانسته بودند پیش بینی كنند. این ها فكر می كردند همه در حد زبیرند، لذا پیش بینی نوع برخورد با آن ها و چگونگی وصل كردن آن ها به خود را، كرده بودند.

آری! حضرت فاطمهi می فرمایند: نفاق درون شما راه پیدا كرده، و سپس ادامه می دهند:

169- «وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ» و لذا لباس دین كهنه شد.

این تعبیرات واقعاً خیلی عالی است. چون با رحلت رسول خداf عده ای تصورشان این بود كه دیگر دوره دین گذشت. انسان گاهی مسائلی را می بیند كه گویا فاطمه زهراi دارند قاعده همه زمان ها را در آن صحنه بازگو می كنند. فرهنگ نفاق وقتی می آید طوری تبلیغ می كند كه آدم حس می كند قصه دین مال دیروز بود و دوره اش گذشته است. آن ها برای این كه درخشش دین را ضعیف كنند به شما می گویند شما هنوز در سال 57 زندگی می كنید. نكته ای كه نباید در خطبه حضرت زهراi از آن غفلت كنیم این است كه نفاق همیشه در جامعه مسلمین فعال است، و منافقانه هم فعال است و نه آشكار. اگر إن شاءالله این مسأله درست روشن بشود، به فكر و فرهنگ فاطمه زهراi نزدیك می شوید. كسی مثل صدام كه به طور صریح و آشكار دشمن من و شماست كارش منافقانه نیست. نفاق، منافقانه فعال است یعنی اصلاً ظاهرش خصمانه نیست، بلكه از همه دوستان واقعی هم دوستانه تر است، تشخیص این مسئله خیلی مشكل است. چون در عین ظاهر اسلامی، ریشه و اصل را نشانه می رود، علی(ع) را هدف می گیرد، دیگر مهم نیست چه كسی حاكم شود. مهم این است كه اسلام تأثیرگذار یعنی اسلامی كه علی(ع) می شناسد به صحنه نیاید، نفاق با هر اسلام دیگر می تواند ادامة حیات دهد.

ابن مسعود می گوید: ما مسلمانان در صدر اسلام فكر می كردیم هیچ انگیزه غلطی در بین ما نیست. تا وقتی بعد از جنگ بدر آیه آمد «تُریدُون عَرَضَ الدُّنْیا وَاللهُ یُریدُ الْاخِرَة»؛[64] یعنی؛ شما بهره دنیا را می خواهید و خداوند بهره آخرت را برای شما می خواهد، متوجه نقص های درون جامعه خود شدیم. یك فضا و جوّی بود كه همه فكر می كردند همه خوبند. در این شرایط است كه نفاق، خودش را پنهان می كند و با ظاهر اسلامی-آن هم با ظاهر اسلامی خیلی غلیظ- حرف خود را در افكار مسلمانان می پراكند. بعد امثال من و شمای مسلمان فكر می كنیم؛ این فكر و فرهنگِ خود ما مسلمانان است، واقعاً فكر می كنیم این حرف ها كه در دهان مردم افتاده، حرف خودمان است و تحلیل خودشان به این شكل است. نمی فهمیم فرهنگ نفاق در پشت این حرف ها نهفته است. فرهنگ نفاق در دل جامعه مسلمانان می آید و خود را به اسم اسلام جا می اندازد و به اسم مسلمانان سخن می گوید. می گوید: ما مسلمانان به این شكل معتقدیم، ولی آن موضوعی را كه به اسم اسلام در جامعه مطرح می كند، ربطی به ذات اسلام ندارد. مثلاً مطرح می كند؛ هرچه ادارات دولتی می گویند همان حكم اسلام است. شما می گویی عجب!! ما كه دیروز این طور معتقد نبودیم. ما دیروز فكر می كردیم كه ولایت فقیه یعنی حكم خدا روی زمین و فقیه به عنوان كارشناس تشخیص حكم خدا مطرح است. می گویند نه؛ ما معتقدیم اصلاً ولایت فقیه یعنی ولایت دولت و هر چه دولت بگوید همان ولایت فقیه است. این جریان از كجا پیدا شد؟ طوری مسئله را مطرح می كنند و لعاب اسلامی به آن می دهند كه شما باورتان نمی آید این صدای مسلمانان نیست، در حالی كه نفاق است كه آمده، ولی ظاهر حرفش هم اسلامی است. شما باید یادتان نرود كه منافق، منافقانه می آید، یعنی ظاهرش اسلامی است و باطن حرفش غیر اسلامی و دنیاگرایی است، و سنگر به سنگر جلو می آید تا آن نقطه و ریشه اصلی را بزند. اول نمی گوید ولایت فقیه را نمی خواهیم، اول آن را تضعیف می كند تا ناكارآمد شود، آن وقت می گوید ولایت فقیه نتیجه ای ندارد پس آن را رها كنید، یعنی درست راز عزت و رستگاری ملت اسلام یعنی علی(ع) را نشانه می رود.

ائمه معصومینh به ما گفته اند سخن ما را از عالمانِ به سخن ما بگیرید. از كسانی روایت های ما را بگیرید كه عالِم به علم ما هستند. حالا جریان نفاق بدون این كه به ظاهر با این جمله مخالفت كند، مردم را به سوی دیگران می كشاند و ذهن و اندیشه مردم را به حرف ها و فكرهای دیگران مشغول می كند. نمی گوید من ولایت فقیه را قبول ندارم، اگر این طوری بگوید كه حضور نفاق نیست. ولی در داخل فرهنگ اسلامی و با همان واژه ها، به گونه ای حرف می زند كه شما می بینید عملاً دیگر ولایت فقیه هیچ نتیجه ای برای مدیریت جامعه ندارد و دیگر هیچ حضور مفیدی هم نخواهد داشت. و شما هم فكر كرده اید كشور را فقه می گرداند و انتظاراتی هم دارید كه برآورده نمی شود و لذا از اسلام مأیوس می شوید و خواست جریان نفاق نیز همین است. این مثال را زدیم برای این كه پیچیده بودن مسئله روشن شود. اگر خواستید ببینید نفاق حضورش فعال است یا نه، ببینید فرهنگی كه الآن مطرح است چیست؟ فرهنگی كه الآن مطرح است این است كه آقا! درست است اسلام خوب است، ولی دوره اسلام گذشته است و دیگر قابل عمل نیست. و این است آن سخنی كه مبارزان دیروز را متوقف می كند، و اگر زمینه های چنین سخنانی را در خود ریشه كن نكرده باشند در آن ها اثر می گذارد و همه زحمات چندین ساله شان را بر باد می دهند و حضرت زهراi خطاب به مبارزان دیروز همین نكته را تذكر می دهند و سپس در ادامه می فرمایند:

170- «وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوینَ» ساكت گمراهان به سخن درآمد.

171- «وَ نَبَغَ خامِلُ الْأَقَلّینَ» و پست رتبه گان، با قدر و منزلت شدند.

می فرماید: آرام آرام می بینید در فضای فكری و فرهنگی جامعه آن كسی كه به گمراهی و بی دینی مشهور بود و اسلام او را ساكت كرده بود، حالا آمده است برای شما سخنران دین شده است. ابوسفیان و مروان حكم - این ها جزء طلقا بودند، یعنی پیامبرf فرمودند: شما را از این كه محاكمه كنم، آزاد كردم، بروید ولی وارد امور جامعه نشوید- كسانی كه تا رسول خداf در حیات بودند مشهور به بی دینی بودند و شور و نشاط اسلام آن ها را منزوی كرده بود. پس از رحلت رسول خداf چیزی نگذشت كه به میدان آمدند و مثلاً یزیدبن ابوسفیان حاكم حساس ترین منطقه اسلام، یعنی شام شد. اگر می خواهید حضور نفاق را تشخیص دهید، باید ببینید فضای جامعه، فضای«وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوین» شده است یا نه. یعنی آدم گمراهِ ساكتی كه اسلام خفه اش كرده بود، حالا سخنگو و مقاله نویس شده است یا نه. در فراز 132 حضرت می فرمودند: وقتی فرهنگ اسلامی سر كار آمد «خُرِسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ. شیاطین اصلاً به خود جرأت نمی دادند حرف بزنند و پیامبرf عربده های شیطان را گنگ كرد. بعد فاطمه زهراi می فرمایند: چه شده است كه با رحلت پیامبرf، «نَبَغَ خامِلُ الأقلّینَ» آن كسانی كه به وسیله انقلاب ماهیتشان روشن شد و فرومایه شدند، (نبغ) زبان در آورده اند، خودشان را بروز می دهند و دارای ارزش شده اند. [65]

172- «وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ» و شتر ناز پرورده اهل بطلان به صدا در آمد.

تعبیر عجیبی است. «هَدَرَ» یعنی این كه شترِ مست خود را تكان بدهد. «فنیق» یعنی كسی كه خیلی ناز و كرشمه دارد. یعنی اشراف زادگان پوچ، برای ما زبان باز كرده اند. حضرت می گویند: كسانی سرِكار آمده اند كه هیچ وقت هیچ كاری نمی كرده اند. «مُبطل» این جا یعنی كسی كه هیچ باری به دوش نگرفته و هیچ زحمتی نكشیده است. تعبیر مقام معظم رهبری در جواب به بعضی آقایان این بود: كسانی كه یك روز با انقلاب نبودند، در اطراف شما راه پیدا كرده اند . یك گروهی بودند كه به «ایران وِل» معروف بودند. یعنی این ها در ایران هیچ كاری نداشتند، یك سر توی دفتر این آقا، یك سری توی دفتر آن وزیر، كارشان القاء افكار خاصی بود كه با صفای ایمانی همخوانی نداشت. همیشه اطراف مراكز تصمیم گیری - اعم از اداری و حوزوی - وِل بودند و هیچ مسئولیتی هم نمی گرفتند، همه اش دنبال این بودند كه مهره ها را از خط و گروه خودشان بگذارند. این نوع افراد را فاطمه زهراi تعبیر كرده اند به «فَنیقُ الْمُبْطِلینَ» یعنی كرشمه داران پر تكبّرِ بیكاره، و می فرمایند: حالا با رحلت رسول خداf و حاكمیت خلیفه اول، این ها به میدان آمده اند و با آن طرز فكر، نظام حكومتی را در دست گرفته اند. حالا هم كه امور را در دست گرفته اند، برای كاركردن نیامده اند، بلكه آمده اند تا رانت خواری، و استفاده های كلان، برای این ها و كار كردن برای كارگرها باشد. این آن چیزی است كه حضرت روی آن دست گذاشتند تا بفهمانند بعد از رحلت رسول خداf چه پدیده ای ظهور كرد.

173- «فَخَطَرَ فی عَرَصاتِكُمْ» و آن روحیه در خانه ها و عرصه های زندگی تان در آمد.

آن وقت این فرهنگ نفاقی كه هیچ كاره و در عین حال پُر رو و بی دین و بی مسئولیت است و قیافه دین گرفته و سینه چاك خط امام شده، در زندگی تان خطور كرده است. به همین جهت عرض كردم؛ می بینی كه خودت داری حرف جبهه نفاق را می زنی و متوجه نیستی! فرزند و دوستت حرف جبهه نفاق را می زنند، بدون آن كه متوجه باشند! حضرت می گویند: مسلمان ها! خودتان دارید فرهنگ نفاق را در دلتان می پذیرید، حواستان كجاست؟ شما خودتان زبان نفاق شده اید، فرهنگ نفاق در زندگی تان آمده و با آن گره خورده اید. چرا كه ریشه گرایش به حاكمیت غیر معصوم یك سلیقه نیست، بلكه یك انحراف عقیدتی، اخلاقی است. می فرمایند:

174- «وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ» و شیطان سر خویش را از مخفی گاه خود بیرون آورد.

حالا بستری فراهم شده كه شیطان از پنهان گاهش، سر بیرون آورده، طلوع كرده است و میدان داری می كند. فكر و فرهنگی كه با نور اسلام از صحنه جامعه و دل های مردم بیرون رفته بود، با جریان حاكمیتِ بعد از رسول خداf دوباره احیاء شد. تعبیر حضرت این است كه: شیطان در دل شما آمده است و شما شرایطی پیدا كرده اید كه حالا او می تواند با شما هم سخن شود و برنامه ریزی كند و شما كه تا دیروز برای انقلاب شمشیر می كشیدید، دارید برنامه شیطان را اجرا می كنید، و او از خود شما بهره گیری می كند.

عبدالله علایلی می نویسد: « طایفه بنی تمیم با تسلط ابوبكر در جریان سقیفه، به پیروزی نرسیدند، بلكه این اموی ها بودند كه به تنهایی پیروز شدند، و به همین سبب، دولت را با رنگ خود رنگ آمیزی كردند و در سیاست گزاری تأثیر تامّ نهادند. این در زمانی بود كه هنوز خلافت را به دست نگرفته بودند...، و از ابتدای سلطه ابابكر، بنی امیه تلاش خود را جهت زمینه سازی در راستای كودتایی كه در نهایت قدرت را به دست گرفت، آغاز نمودند. هر ناظری كه حركات ابوسفیان را بنگرد به خود تردیدی راه نمی دهد كه ابوسفیان با همّتی خستگی ناپذیر، فعالیت خود را برای صاف كردن شرایط، بر طبق نظر دلخواه خود شروع كرده است...».[66] حضرت در ادامه می فرمایند:

175- «هاتِفاً بِكُمْ» شیطان ندای تان در داد.

176- «فَاَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ» دید كه شما پاسخگوی دعوت او هستید.

177- «وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ» و برای آن كه فریب او را بخورید، آماده اید.

می فرمایند: بدون این كه متوجه شوید، در موضعی قرار گرفتید كه شیطان دعوتتان كرد، او می بیند شما به خوبی می آیید و بستر برنامه های او می شوید.

چندین سال پیش مقام معظم رهبری«حفظه الله» فرمودند؛ نگذارید سایه وَهمیِ این خطی و آن خطی شما را گرفتار كند. در دل این خطی و آن خطی شدن، حتماً شیطان را در كنار خودتان دارید و ناخودآگاه زبان شیطان می شوید. قرآن می فرماید: «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللهِ اَتْقیكُمْ»[67] ملاك برتری در نظام اسلام، تقوی است. ذهن های تنبل و سطحی نگر، افراد را به حزب و خط می شناسند. ذهنی كه تصفیه شده و عمق پیدا كرده است نمی گذارد سایه های وَهمی طبقه بندی كردن مردم، بر او حاكم شود.

شخصی آمد گفت یا علی! شما حق هستید یا كسانی كه در جنگ جمل دارند با شما می جنگند؟ از یك طرف شما حق هستید چون یار پیامبر و داماد او هستید. از طرفی آن كه مقابل شما است، عایشه همسر پیامبر است، او هم به اصطلاح خیلی همراه پیامبر بوده است، من از كجا متوجه شوم كدام یك از شما بر حق هستید؟ حضرت فرمودند: چرا می خواهی حق را براساس آدم ها بشناسی؟ تو در ارزیابی اشخاص می گویی این طبقه خوبند من هم دنبال این طبقه می روم، آن طبقه بدند، من هم به دنبالشان نمی روم. امیرالمؤمنین(ع) می گویند این نوع ارزیابی ها تو را به نتیجه نمی رساند، بلكه «اِعْرفِ الحَقّ تَعْرفْ اَهْلَه» یعنی حق را بشناس - ملاك شناخت حق را داشته باش- بعد هر كس را بر اساس حق بشناس. گروه و خط نمی گذارد حق را بشناسی و نفاق هم بستر حضور خود را در آن شرایط به راحتی می گستراند، چون می تواند بر اساس ذوق این گروه داخل این گروه شود و بر اساس ذوق آن گروه داخل آن گروه برود.

حضرت می فرمایند نفاق آمد كنار زندگی تان نشست و حالا شما را می خواند، و شما را در پذیرش دعوتش آماده می بیند. چون عبودیت برایشان اصل نبود، نتوانسته بودند ریشه فرهنگ نفاق را در خود بسوزانند. میدان نفاق از طریق گرایش های غیر عبودی، در زندگی شان جا باز كرد. فرهنگ نفاق به این شكل وارد زندگی انسان ها می شود كه مثلاً بیایند به شما بگویند؛ شما كه خیلی متدین اید، چه اشكالی دارد زندگی تان شكوه داشته باشد تا دشمنان نگویند مسلمانان خیلی فقیر و عقب افتاده اند؟ از این طریق عملاً روح عبودیت در شما فرو می نشیند و روحیه رقابت با اهل دنیا در شما رشد می كند. شما را تحریك می كنند كه از امكانات اداره دولتی به نفع آینده فرزندتان شرایطی را فراهم كنید و با یك عنوان به ظاهر مصلحت گرایانه، روح دنیاداری را وارد زندگی بكنید و یك مرتبه متوجه می شویم كه شما با هر روحیه انقلابی مخالفت می كنید و همة تلاشتان آن است كه آب از آب تكان نخورد تا امكاناتی كه دارید به جیب می زنید همچنان محفوظ بماند. با همین فكرهاست كه حتی بعضی از انقلابی ها و نیرو های جبهه و جنگ، آلوده شدند. وقتی انسان دلش با دنیا بود شیطان از همان راهی كه آن دل به دنیا رو كرده است، می آید. جمله حضرت این است كه شما خام بودید، شیطان آمد. «وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ» و برای آن كه فریب او را بخورید، آماده اید. طبق فرمایش حضرت، همان یاران پیامبرf كه در راه اسلام شمشیر زدند، گرفتار شدند، البته نه امثال اباذر و مقداد و سلمان، كه همیشه آدم های متعبدی بودند و با زیر پا گذاردن حبّ دنیا، زمینه فریب شیطان را از خود پاك كرده اند.

حضرت می فرمایند شما برای فریب خوردن از شیطان، آماده بودید و فریب او دلتان را بُرد، شیطان طوری با شما حرف زد و شما طوری به دنیا گرایش پیدا كردید، كه دیدید انگار ارزش دارد حرف هایش را گوش كنید.

178- «ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ (ناهضین) خِفافاً» آن گاه تحریكتان كرد، دید چه راحت می آیید، و چه راحت در مقابل حریف نرمید.

179- «وَ اَحْمَشَكُمْ فَأَلْفاكُمْ غِضاباً» گرم و داغ و غضبناكتان كرد و دید كه آتشینید.

شیطان گرمتان كرد، گرم شدید. به تعبیر یكی از مترجمین: «آتش در خرمن سینه ها و میل هایتان انداخت و دید چه زود شعله ور شدید.»

حضرت به این ها می گویند: در كجای شخصیت شما ضعف وجود داشت كه شیطان توانست از آنجا شما را تحریك كند؟ شما دلی داشتید كه شیطان توانست از طریق گرایش های آن دل، شما را تحریك كند.




[63] - «مروج الذهب»، مسعودی، ج2 ص 341.
[64] - سوره انفال، آیه 67.
[65] - در رابطه با زد و بندهای بین هیئت حاكمه و جریان های مخالف اسلام، تاریخ نكات فراوانی را گوشزد كرده است كه گوشه ای از آن ها را جناب حجت الاسلام دكترمحسن حیدری در كتاب«حزب علوی و حزب اموی» جمع آوری نموده اند كه به عنوان نمونه نكاتی از آن را از صفحات 131 تا 133 كتاب مذكور به اطلاع می رسانیم. ایشان می نویسند: ابن ابی الحدید از معامله خلفا با ابوسفیان این گونه پرده برمی دارد: « عمر؛ وقتی كه موضع خشن ابوسفیان را نسبت به آنان دید، با ابوبكر صحبت كرد كه ابوسفیان به مدینه برگشته است و ما از شرّ او ایمن نیستیم. پس از آن ابوبكر آن چه را كه ابوسفیان از زكات با خود آورده بود به او بخشید، لذا ابوسفیان هم به خلافت آنان راضی شد.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 130). در تاریخ طبری آمده است كه ابوبكر، صدقاتی را كه در دست ابوسفیان بود به او بخشید(تاریخ طبری ج 2 ص 202). ایشان در ادامه می نویسند: اما آیا وجه المصالحه بین ابوسفیان و دستگاه خلافت، فقط همان مقدار محدود زكات به ابوسفیان بود! و قرار و مدارهای دیگر نبود؟ شاید كسی كه فقط این دو مدرك تاریخی را ملاحظه بكند، به چنین نتیجه ای برسد، ولی نگارنده یقین دارد كه قضیه، فراتر از این مسایل بوده است؛ در پشت پرده و به دور از چشم اغیار، زد و بندهای خطرناكی در باره دخالت دادن امویان در دستگاه حكومت خلفا صورت گرفته است. این مطلب، یعنی توافق و سازش خلفا با بنی امیّه، برای یك مطالعه كننده بصیر و دقیق در تاریخ صدر اسلام، مثل آفتاب در روز روشن است و نیازی به استدلال ندارد. در عین حال، خوب است به نكات ذیل توجه شود: 1- ابوسفیان با آن داعیه های بزرگی و ریاست بر قریش و سابقه دشمنی خصمانه با اسلام، وقتی كه مجبور شد در برابر آیین جدید، خضوع كند، هرگز حقیقتاً از روی اخلاص بدان گردن ننهاد. او با تظاهر به اسلام، تاكتیك مبارزه با آن را عوض كرد، و در خفا، همان استراتژی مبارزه با اسلام و كسب قدرت و رسیدن به ریاست را پیگیری كرد و برای رسیدن به اهداف، آمال و آرزوهای بلند خویش، برنامه ریزی نمود. حوادثی كه در طیّ كمتر از سیزده سال بعد از رحلت پیامبرf واقع شد، بیانگر همین مطلب است. «عبدالله علایلی» می نویسد ابوسفیان در روز بیعت عثمان خطاب به بنی امیه گفت: «یا بنی امیة! تلقّفوها تلقّف الكرة، فوالذی یحلف به ابوسفیان مازلت ارجوها لكم ولتصیرن الی صبیانكم»؛ ای فرزندان امیّه! توپ(كره) خلافت را بچاپید (وبه یكدیگر پاس دهید)، سوگند به آن چیزی كه ابوسفیان به آن قسم می خورد(قاعدتاً به بت قسم یاد می كرده)، من از قبل، همچنان آرزوی رسیدن شما را به خلافت داشتم و (حال كه به آن دست یافته اید) باید آن را به فرزندان خودتان برسانید(موروثی گردد!)». عبدالله علایلی اضافه می كند: «قول او «مازلت ارجوها لكم» می تواند دلیلی باشد بر این كه: حزب اموی از قبل وجود داشته و در پشت پرده و مخفیانه كار می كرده و در تاریكی تار می تنیده است و الاّ به چه دلیل ابوسفیان خلافت را برای آنان آرزو می نمود؟ در حالی كه هیچ سابقه ای در اسلام و كار فوق العاده ای جز ضدیت با خدا و رسول، نداشتند»(عبدالله علایلی، الامام الحسین(ع)،سمو المعنی فی سموالذات، ج5 ص 3). ابوسفیان با این وضعیتی كه گفته شد، زیرك تر از آن بوده است كه با دریافت مقداری زكات، فریب خلفا را بخورد و دست از داعیه های بزرگ قدیمی و بلندپروازانه خود بردارد. 2- تاریخ اسلام، از نمونه های سازش زیادی كه «سقیفه داران» انجام دادند، پرده بر می دارد. از جمله در همان روز سقیفه، وقتی ابوبكر و عمر با مخالفت انصار روبه رو شدند، در برابر شعار آنان كه می گفتند: مِنّا اَمیرٌ و مِنْكُم اَمیرٌ؛ از طرف ما یك امیر(خلیفه) و از طرف شما هم یك امیر باشد، ابوبكر و عمر، شعار: نحن الاُمَراء و انتم الوزراء؛ خلفا از ما(قریش) باشند و وزراء از شما(انصار) را مطرح نمودند، و انصار را دعوت به سازش و توافق بر سر تقسیم خلافت و اداره امور امّت اسلامی كردند. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1 ص 128). همچنین برای تضعیف جناح امیرمؤمنان(ع) و جدا كردن عباس بن عبدالمطلب از آن جناح، نقشه كشیدند و به اصطلاح وارد مذاكره و معامله سیاسی با عباس شدند. ابن ابی الحدید در این زمینه می نویسد: «ابوبكر و عمر، كسی را دنبال ابوعبیده و مغیره بن شعبه فرستادند و با آنان در باره كیفیت برخورد با طرفداران حضرت علی(ع) مشورت كردند. مغیره گفت: به نظر من باید عباس را ببینید و برای او و فرزندانش نصیبی در امر خلافت و فرمانروایی قرار دهید تا بدین ترتیب جناح علی(ع) تضعیف گردد. ابوبكر و عمر، نظر مغیره را پسندیدند و لذا به همراه آن دو در شب دوم بعد از وفات پیامبرf نزد عباس رفتند و آن پیشنهاد را مطرح كردند تا در برابر آن تطمیع، به خلافت آنان گردن نهد. اما عباس ضمن محكوم كردن موضع آنان گفت: آنچه را می خواهید به ما بدهید، اگر حق شماست پس آن را برای خود نگهدارید و اگر این حقّ مؤمنین است پس شما حق ندارید در آن حكم برانید، و اگر حقّ ماست، ما به بعضی از آن قانع نیستیم و همه آن را می خواهیم» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1 ص 74). وقتی كه سقیفه سازان، جهت رسیدن به آرزوی بزرگ و دیرینه خویش و تحكیم بخشیدن پایه های خلافت خود، حاضر به سازش سیاسی با این و آن شدند، چگونه از این گونه سازش ها با امویان، غافل بودند؟
[66] - عبدالله علایلی، الامام الحسین(ع) سمّو المعنی فی سُمّوالذات ص191 نقل از كتاب «حزب علوی و حزب اموی»، از دكترمحسن حیدری، ص136.
[67] - سوره حجرات، آیه 13.

مبنای انحراف

اولین عاملی كه مبنای انحراف بود، ایجاد دوگانگی و طرح جبهه اموی و هاشمی بود. به جای توجه به اصلاح قلب، جبهه درست كردند و تمام فكر خود را متوقف گروه خود نمودند. اموی و هاشمی در آوردند و در دل این جوّ یك مرتبه گفتند مگر می شود از یك گروه هم پیامبر باشد و هم خلیفه پیامبران! یعنی امویان به وادی دیگری رفتند و از ملاك های اسلام خود را جدا كردند. اسلام می گوید: «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللهِ اَتْقیكُمْ» هر كس به اندازه تقوایی كه دارد، ارزش دارد و باید مورد توجه باشد، چه هاشمی باشد، چه اموی.

گفتند مگر می شود هم حاكمیت از این گروه باشد، هم رسالت؟ دقت كنید این طوری شیطان می آید. كوچه ما، شهر ما، شغل ما، ما و ما و ما،آمدن همان و آمدن شیطان همان. اگر گفته بودند «اِنَّ اَكْرمَكم عندالله اَتْقیكُم»، كه دیگر نمی گفتند از یك خانواده هم پیغمبر و هم خلیفه نمی شود. گفتند حالا كه پیامبری از ما نبود، پس خلافت باید مال ما باشد. و روی همین حرف شیطانی هم ایستادند. حضرت می فرمایند: شیطان تحریكتان می كند. نتیجه اش این شد كه:

180- «فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِكُمْ» پس داغ و نشان زدید بر غیر شترتان.

داغ؛ علامت مخصوصی بود كه هر كس به شترهای خودش می زد تا معلوم شود شترهای او كدام است. حالا وقتی من داغ خود را به شترهای شما بزنم، معنایش این می شود كه شتر شما مال من است. می فرمایند: نتیجه آن نفاق و این شیطان گرایی این شد كه داغتان را به شتری زدید كه مال خودتان نبود. و پایتان را جایی گذاشتید كه نباید می گذاشتید.

قبلاً نیز عرض كردیم كه متأسفانه خطبه حضرت زهراi با این همه وسعت به دعوای فدك تبدیل می شود. فدك یك نمونه است كه حضرت با توجه به آن، حرفشان را بزنند، نه این كه حرفشان بحث فدك باشد. و لذا دقت های آسمانی حضرت را برای تبیین ریشه انحراف جامعه نباید از دست داد. شما ملاحظه كنید در این فراز از سخنشان چقدر دقیق علت تغییر مسیر خلافت را ریشه یابی می كنند و ریشه انحراف را تفسیر می نمایند. و لذا در ادامه می فرمایند:

181- «وَ اَوْرَدْتُمُوها غَیرَ شِرْبِكُمْ» و بر آبی كه سهم شما نبود وارد شدید.

كینه ها نسبت به علی(ع) از یك طرف، و تحرك نفاق از طرف دیگر، باعث شد كه نفهمیدند در میدانی آمدند كه نباید می آمدند. بعد حضرت می فرمایند كه چه مصیبت بزرگی بر خودتان و بقیه وارد كردید، چون خلیفه پیامبرf از قبل، از طرف خدا تعیین شده بود و در واقع با حذف علی(ع) یك نحوه مقابله با خدا صورت گرفت.

182- «هذا وَالْعَهْدُ قَریبٌ» این گونه بود در حالی كه از آن عهد و قرار، چیزی نگذشته بود.

می فرمایند این كارها را در حالی انجام دادید كه چیزی از عهدی كه با پیامبر خداf نسبت به بیعت با حضرت علی(ع) بستید، نگذشته بود. حساب كنید از غدیر، یعنی از 18 ذی الحجه تا رحلت پیامبرf كه 28 صفربود، بیش از دو ماه و چند روز نگذشته است. حضرت می فرمایند: انحراف در حاكمیت نظام اسلامی را شروع كردید در حالی كه چیزی از عهدتان با علی(ع) نگذشته بود.[68]

183- «وَالْكَلْمُ رَحیبٌ» و این انحراف در حاكمیت در حالی صورت گرفت كه موضع شكاف زخمِ رحلت رسول خداf خیلی وسیع بود.

هنوز خون زخم رحلت پیامبرf بند نیامده، این كار را كردید. چون رحلت پیامبرخداf روح همه را جریحه دار كرد و مردم مایل بودند به رسول خداf وفادار باشند، ولی سیاسیون آخرین تذكرات رسول خداf را زیر پا گذاردند.

184- «وَ الْجُرْحُ لَمّا یَنْدَمِلْ» دهن زخم هنوز به هم نیامده بود.

185- «وَالرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ» و پیغمبر هنوز به قبر سپرده نشده بود.

در تاریخ هست كه؛ پیامبرخداf در روز دوشنبه رحلت كردند، ولی روز سه شنبه بعد از نماز مغرب و عشاء به خاك سپرده شدند. در این مدت چكار می كردند؟ داشتند خلیفه تعیین می كردند. حضرت می فرمایند: هنوز پیامبر را به خاك نسپرده بودید كه شروع كردید به تعیین خلیفه، معلوم است كه شما حساس بودید تا جریان به طور طبیعی پیش نرود، در حالی كه خلیفه از قبل تعیین شده بود.




[68] - برای یك محقق هیچ شكی نمی ماند كه مسئله خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) در جامعه آن زمان به خوبی روشن بوده و لذا تغییر جهت جامعه از علی(ع) به طرف غیر، یك جریان كاملاً سیاسی و حزبی و بر خلاف انتظار جامعه به شمار می آمده و فاطمهi بیان كننده انتظار مردم جامعه است. در این مورد می توانید به جلد اول كتاب ارزشمند الغدیر مراجعه فرمایید، مؤلف محترم با مدارك كافی از متون برادران اهل سنت این موضوع را اثبات نموده اند.

به بهانه فرار از فتنه، در فتنه اید

186- «بِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ» برای عمل خود بهانه آوردید كه از فتنه می ترسیدیم.

«اَلا: فِی الْفِتْنَةِ سَقَطوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْكافِرینَ» ولی به راستی كه در فتنه افتادید و راستی كه جهنم بر كافران محیط است.

می فرماید حواستان كجاست؟ خودتان به فتنه افتادید. خودتان عامل فتنه شده اید، بعد می گویید كه از فتنه می ترسید. با این كه اسلام در ابتدای راه بود، آمدید خلافت را بدون دلیل به دست گرفتید و در اثبات غیر طبیعی بودن كار شما همین بس كه پیامبرf را هنوز به خاك نسپرده، به دنبال خلافت رفتید. « براء بن عازب» می گوید: چند بار آمدم به حضرت علی(ع) گفتم یا علی! در سقیفه دارند خلیفه تعیین می كنند. حضرت می فرمودند: من فعلاً زیر این آسمان ، بر اساس حكم خدا، وظیفه ام دفن پیامبرf است.[69] عباس عموی پیامبرf می گوید: یا علی! دستت را بده تا با تو بیعت بكنم.[70] حضرت می فرمایند: نه، فعلاً وظیفه ام این است كه پیامبر را غسل بدهم. روحیه علی(ع) را ببینید، به هیچ چیز جز وظیفه الهی فكر نمی كند و نتیجه اش این شد كه علی(ع) برای ما می ماند و زندگی ما را تا قیامت معنی می بخشد و جهت می دهد.

اگر حضرت علی(ع) هم غسل و كفن پیامبرf را رها كرده بودند و رفته بودند جزء سقیفه، كه دیگر او علی نبود با این همه افتخار. علی(ع) به اعتبار این كه صحیح ترین كار را زیر آسمان كرده است، علی است. علی ای كه دنبال قدرت باشد كه دیگر علی بن ابیطالبی نیست كه امروز می تواند من و شما را تغذیه كند. مثل خیلی ها كه نتوانستند بشریت را تغذیه كنند، او هم نمی توانست تاریخ را جهت دهی نماید.

حضرت فاطمهi می فرمایند شما گفتید كه می ترسید با حاكمیت علی(ع) فتنه بشود، مگر چه می شد؟ هیچ چیز نمی شد. می گفتند چون اوس و خزرج رفتند در سقیفه و می خواهند خلیفه تعیین بكنند، عمر و ابابكر رفتند تا مانع شوند. اولاً: همه انصار كه نرفته بودند، چهار تا آدم سیاسی از انصار رفته بودند. ثانیاً: اگر شما وسوسه نشده بودید و قریشیان دنبالتان نیامده بودند و دستپاچه نشده بودید آن ها چیزی نبودند، بعد هم مردم به راحتی آن ها را كنار می زدند. این ها بهانه است و خودتان می خواستید كار را در دست بگیرید، و لذا دنبال زمینه بودید.

ورود به قضیه خلافت بعد از درگذشت پیامبرf از مسیری غیر از مسیر اصلی خود، لرزشی را در جامعه پدید آورد كه آن لرزش برای اركان آن ساختمانِ نوبنیاد، بسیار شدید بود. حضرت همین را متذكر می شوند. می فرمایند حالا وقت این كار بود؟

187- «فَهَیهاتَ مِنْكُمْ!» خیلی دور بود این پیش افتادگی از شما. كار شما خیلی عجیب بود.

188- «وَ كَیْفَ بِكُمْ» چطوری حاضر شدید این كار را بكنید؟




[69] - امام علی بن ابیطالب، ج 1، ص 237، از دكتر عبدالفتاح عبدالمقصود.

عامل لرزش رأی عمومی

189- «وَ اَنّی تُؤْفَكُونَ» این همه انحراف چرا؟ فهمیدید دارید چكار می كنید؟

این جملات حضرت در آن موقع كه هنوز آثار انحرافات ظاهر نشده بود، خیلی معنا دارد و چقدر بیدار كننده است، می فرماید: چطور دست به چنین عملی زدید؟ شأن شما این همه تغییر عقیده نبود.

بی تردید اجتماع از این لرزش پیش آمده به تزلزل افتاد. چرا؟ بدین گونه كه رأی عمومی دوباره تكان خورد. عنایت داشته باشید؛ در آن جامعه تا قبل از حاكمیت اسلام و به صحنه آمدن انسان معصومی به نام پیامبرf در صحنه حاكمیت، هركس ادعای ریاست داشت. «قبیلة اوس» ادعای ریاست بر مدینه را داشت، رئیسِ «قبیله خزرج» نیز همین طور. هر قبیله ای از قریش ادعای ریاست داشت، هیچ كس بلد نبود زیر فرمان دیگری برود. یك فرهنگی بود مخصوص خودش!! هیچ وقت كل عربستان تا قبل از حاكمیت پیامبر خداf یك حاكم نداشته است. چون فرهنگی كه افراد آماده باشند زیر فرمان یك نظام اجتماعی خود را اداره كنند مطرح نبوده است . علت این كه عبدالله بن اُبَیّ بن بنی سلول، سركرده منافقان در مدینه، تا آخر از دست پیامبرf ناراحت بود به این جهت است كه بعد از كشتارهای صدساله، اوس و خزرج به این نتیجه رسیدند كه خوب است كسی را به عنوان شاه مدینه انتخاب كنیم، تا هرچه او دستور بدهد عمل شود. وقتی پیامبرf آمدند و همه به طرف پیامبر رفتند، عبدالله بن اُبَیّ ناراحت شده بود كه اگر پیامبر نمی آمد مرا به عنوان شاه انتخاب می كردند، حالا در عمل چه می شد موضوع دیگری است. حال در چنین منطقه ای با چنین روحیه هایی كه هنوز ده سال نیست حاكمیت اسلامی به میدان آمده و همه بر حاكمیت پیامبرf تن داده اند و پیامبرf هم به حكم خدا، حاكم دیگری را كه دارای مقام عصمت است تعیین كرده است. در چنین جامعه ای اگر بنابر این شد كه مردم حاكم را تعیین كنند، هركس می گوید چرا من حاكم نباشم؟ این ها نفهمیدند كه دارند چكار می كنند. تا حالا حرف این بود كه خدا پیامبر خود را حاكم كرده است. دیگر كسی به خود اجازه نمی داد كه بگوید پس من باید حاكم باشم! بعداً هم كه مشخص بود خدا و پیغمبر خداf، حضرت امیرالمؤمنین(ع) را انتخاب كردند كار به طور طبیعی در مسیر خودش پیش می رفت ولی یك مرتبه از طریق دسیسه های پشت پرده، عده ای گفتند خودمان برویم یك حاكم تعیین كنیم.[71]

بنا به نقل ابن اسحاق، عامه مهاجران و تمام انصار هیچ تردیدی نداشتند كه پس از رحلت پیامبرf علی(ع) صاحب امر خواهد بود.[72] و به همین جهت در تاریخ هست كه اباذر پس از حذف علی(ع) از حاكمیت جامعه می گفت ای امتی كه پس از رسول خداf متحیر مانده اید، اگر كسی را كه خدا مقدم داشته، مقدم می داشتید و كسی را كه خدا مؤخر داشته، مؤخر می داشتید و ولایت و وراثت را در اهل بیت پیامبرتان می نهادید، از همه نعمت ها از هر سو بهره مند می شدید.[73]

این است كه عرض می كنم؛ بدین گونه رأی عمومی دوباره تكان خورد، هركس چهار تا، پنج تا قبیله را به دنبال داشت و آماده شد تا خود زمام كار را به چنگ آورد، بدون آن كه بداند چگونه جامعه اسلامی را مدیریت كند. قبلاً ده، بیست نفر خانواده یك جا جمع می شدند و یكی هم حاكم بود، حالا هركسی مدعی است كه من باید حاكم باشم، آن هم حاكم مملكت اسلامی، معلوم است كه جامعه به هم می ریزد.

عرض كردیم؛ آمدن ابابكر بر سر كار، آمدن یك شخص و طرح یك شخص نبود. آمدن ابابكر بر سر كار، یعنی طرح شعار حاكمیت فكر یك انسان بر مردم در مقابل حاكمیت حكم خدا توسط «ولیّ الله» بر مردم. حاكمیت علی(ع) بر مردم، حاكمیت یك فردی از مردم نبود كه چون خوب مردی است پس باید حاكم جامعه باشد، بلكه حاكمیت خدا بود. امیرالمؤمنین(ع) ، یعنی «ولیّ الله»، یعنی حاكمیت امام «معصوم». و انسان معصوم یعنی انسانی كه یك حكم هم از خودش نمی گوید. هرچند خلیفه اول، آدم خوبی باشد اما حاكمیت او، یعنی حاكمیت انسانی بر انسان ها، نتیجه اش این بود كه تمام جهان تكان خورد و به هم ریخت، چون فرهنگ عمومی كه پذیرش حكم خدا بود بر انسان ها، به پذیرش حكم انسانی بر انسان ها تبدیل شد و به واقع سرنوشت تاریخ از مسیر شكوفایی اش باز ایستاد.

اگر حاكمیت امیرالمؤمنین(ع) واقع شده بود و به تعبیر حضرت سلمان، مردم را از اسرار پیامبر آگاه می كرد،[74] دیگر این بحث ها نبود كه در كشورهای اسلامی هم اگر مثل كشورهای اروپایی حاكمیت انسان بر انسان ها نباشد، مردم چكار كنند؟ آن كشورها راه دیگری ندارند. كلیسا كه این قدر از كتاب مقدس فاصله دارد و آنچنان انجیل موجود گرفتار تحریف شده است كه نمی تواند ادعا كند توان حاكمیت حكم خدا را دارد، مردم اروپا چون هیچ الگوی قابل قبولی نداشتند مجبور شدند به حاكمیت میل مردم تن دادند. ما مسلمانان هم كه الگوی خودمان را از صدر اسلام خانه نشین كردیم - الگویی كه می توانست به جای حاكمیت انسانی بر انسان ها عامل حاكمیت خدا بر انسان ها شود- به این روز افتاده ایم كه می بینید. اگر امیرالمؤمنین(ع) حاكم شده بودند، در حاكمیت سیاسی امروز، فرهنگ و گفتمان دیگری مطرح بود.

گفتمان سیاسی امروز «حكومت مردم بر مردم» است. در حالی كه «مردم» واژه مبهمی است. ایرانیان به عنوان مردم مسلمان انقلاب كردند كه اهداف و برنامه های كشور شان، اهداف و برنامه های اسلامی باشد. یعنی یك مردم سالاریِ دینی مدّ نظرشان بود. به این معنی كه اراده عمومی، برنامه های اسلامی را انتخاب كرد و راهنمایی های امامان معصوم را مورد توجه قرار دادند و با این كار از بسیاری از حیله ها خود را آزاد كردند. در صدر اسلام مطرح كردند مردم ابابكر را انتخاب كردند و حتی بعدها كه عثمان خلیفه بود به امام علی(ع) می گفت: «اگر قریش تو را دوست نمی دارند گناه من چیست؟ تو كسان زیادی از آنان را به قتل رسانده ای كه چهره شان چون طلا می درخشید».[75] و خلاصه با واژه «مردم» هركس خود را نماینده مردم می داند و ملاك حق و باطل را خواست مردم معرفی می كند، ولی وقتی بحث «مردم سالاری دینی» به میان آید، ملاك های حق و باطل را دین معین می كند و مردم مسلمان آن ملاك ها را پذیرفته اند.

رؤسای قبایل، دوباره لجام خلایق را به چنگ آوردند، و به همین جهت است كه می بینید همین كه خلیفه اول سرِكار آمد، تمام تلاشش را گذاشت برای این كه جنجال های به پا شده را بخواباند. چون تا حالا در موضوع حاكمیت جامعه، بحث قداست پیامبرf بود كه به عنوان نمایندة خدا بر جامعه حاكم است، حالا خلیفه مدعی است نماینده مردم است و مردم او را انتخاب كرده اند، لذا بقیه می گویند پس چرا ما نماینده مردم نباشیم. ولی در ولایت آسمانی امیرالمؤمنین(ع)، موضوع فرق می كرد، باز بحث آسمانِ قدس به میان بود نه صِرف آراء مردم.

حضرت فاطمهi می گویند: این قرآن كه جلوی شما بود. همین قرآن به خوبی روشن می كند، چه كسی را باید به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب كرد. قرآن می فرماید:«اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذِینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[76] مردم! قرآن كه خودش گفته ولیّ شما فقط خدا و رسول او و كسی است كه در حین نماز و در حالی كه در ركوع است، زكات می دهد. این كه معلوم است چه كسی است. شیعه و سنی می گویند: مصداق «وَیُؤْتُونَ الزَّكوه وَ هُمْ راكِعون»[77] امیرالمؤمنین(ع) است. پس ای مردم! چرا راهنمایی قرآن را رها كردید و كسی را كه خدا برای شما تعیین كرده بود، ولیّ و سرپرست جامعه خود نگرفتید؟ قرآن كه می گوید: «اَطیعُوااللهَ وَ اَطیعُواالرَّسُولَ وَ اولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ»[78] در حالی كه اولی الامر حتماً باید معصوم باشد چون خداوند نمی گوید از كسی كه معصوم نیست اطاعت كنید. از طرفی هیچ كدام از این خلفاء سه گانه ادعا ندارند كه معصوم هستند، پس بروید معصوم را پیدا كنید. حضرت فاطمه زهراi می فرمایند: «شما كافی است قرآن یادتان نرود، به قرآن رجوع كنید می بینید كه گُم كرده تان چه كسی است».

اجازه دهید بحث اخیر با وسعت بیشتر، در جلسه آینده مطرح شود.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[71] - به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج4، ص453، یا بحارالانوار، ج8، ص33 رجوع شود كه پس از ماجرای غدیر گروهی پیمان بستند، مانع حكومت علی(ع) پس از رحلت رسول خداf شوند و پیمان نامه ای با 34 امضاء تهیه و آن را به ابوعبیده جرّاح دادند و امیرالمؤمنین(ع) در ماجرای بیعت اجباری در مقابل ابابكر به آن اشاره نمودند(غایه المرام قسمت دوم، ص552).
[72] - «الموفقیات»، ص 580، شرح ابن الحدید، ج2، ص 273.
[74] - صاحب انساب الاشراف در ج 2 ص 183 می نویسد: سلمان از این كه علی(ع) زنده است و مردم از آن بهره نمی جویند، تأسف می خورد و می گفت: «به خدا سوگند؛ پس از او هیچ كس شما را از اسرار پیامبرتان آگاه نخواهد كرد.»
[75] - «تاریخ تحول دولت و خلافت»، رسول جعفریان، نقل از »نثرالدر»، ج 2، ص 68. و «معرفه السحابه»، ابونعیم اصفهانی، ج 1، ص 301.
[76] - سوره مائده، آیه 55.

جدایی از قرآن؛ عامل جدایی از حاكمیت معصوم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ﴾

﴿فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرةً...﴾[79]

سلام بر تو ای فاطمه زهرا (س)! ای امتحان شده توسط خالقت، قبل از آن كه خلق شوی! و خداوند دید تو در آن امتحان صابر و شكیبایی و از عهده آن امتحانِ عظیم برآمدی.




[79] - «مفاتیح الجنان»، زیارت حضرت زهراi در روز یكشنبه

شرط بهره بردن از قرآن

خودتان مستحضرید كه خانواده پیامبراكرمf، خانواده عقل و شعور و توحیداند. بنابراین به اندازه ای كه بر گفتار و رفتار این خانواده تأمل كنیم، اندیشه مان بارور می شود.

یكی از حیله های شیطان این است كه اگر توانست ما را تماماً از اسلام منصرف می كند و اگر نتوانست تا آن جایی كه می تواند نمی گذارد ما به گوهر اصلی اسلام دست پیدا كنیم. اسلام منهای ارتباط با قرآن آن اسلامی نیست كه انسان از طریق آن به گوهر اسلام رسیده باشد. حالا اسلام به اضافة قرآن ولی منهای تدبُّر و تفكر در قرآن باز آن راه و رسمی نیست كه ما را به گوهر اسلام نزدیك كند. یكی از بزرگان می گوید: «بهره شیطان از شما این است كه شما را از طریق مشغول كردن به عبادت پایین تر، از عبادت بالاتر غافل كند». شیطان وقتی نتوانست شما را از اصل اسلام منصرف كند، درجه ارتباطتان را با اسلام كم می كند. مثلاً تدبُّر در قرآن را از شما می گیرد. همچنان كه در جلسه گذشته عرض شد، حضرت فاطمه زهراi در این خطبه خطاب به كسانی كه در مسجد مدینه بودند می فرمایند: مگر این قرآن جلوی روی شما نبود؟ مگر مسائل آن روشن و آشكار نبود، پس چه شد كه منحرف شدید؟ یعنی اگر مسلمانان صدر اسلام در قرآن تدبُّر لازم را می كردند، متوجه می شدند كه ادامه اسلام منوط به حاكمیت امام معصوم خواهد بود و نه كس دیگر.

یكی از ضربه هایی كه شیعه خورده است عدم تدبُّر در سخنان معصوم است. دشمنان ابتدا تلاش می كنند محبت به معصوم را از ما بگیرند و اگر نتوانستند این كار را بكنند، سعی می كنند تدبُّر و تعمق در سخنان و حركات ائمه معصومh را از ما بگیرند، تا جایی كه شیعیان باورشان نمی آید كه با تدبُّر در سخنان این ذوات مقدسه می توانند به یك عقل برتر برسند. یكی از چیزهایی كه ما در این مباحث خیلی به آن امید داریم این است كه باب تدبُّر در سخنان حضرت فاطمهi باز شود، ساعت ها باید بر روی سخنان آن حضرت تدبُّر نمود تا معلوم شود این خانواده عین شعور و حامل عقلِ قدسی اند. آن ها، حقّانیت خودشان را در عمل و گفتار ثابت می كنند، مثل قرآن اند، اگر قرآن را چیز دیگری ثابت كند آن چیز اصل است و نه قرآن، در حالی كه خود قرآن، خودش را ثابت می كند، به همین جهت تنها شرط فهمیدن قرآن، تدبُّر در آن است، می فرماید: «اَفَلا یَتدبَّرون الْقُرآنَ»[80] آیا در قرآن تدبُّر نمی كنند؟ بعد می فرماید در اثر تدبُّر در آن، خودشان متوجّه می شوند، اگر آن كتاب و كلمات از طرف خدا نبود، آن انسجام توحیدی كه در اثر تدبُّر در قرآن متوجه آن می شوید در آن نمی یافتید، «لَو كانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدوا فِیهِ اِختِلافاً كَثیراً»؛[81] قرآن برای اثبات حقّانیت خود ملاكِ منطقیِ زیبایی ارائه می دهد، می گوید اگر شما خواستید ببینید این قرآن از مقام اَحد نازل شده یا نه، ببینید انسجام توحیدی و اَحدی دارد یا نه.




[80] - سوره محمدf آیه 24

چه كنیم كه ائمه h با ما حرف بزنند؟

عین این ملاك را كه در مورد قرآن عنایت كردید، در خصوص سخنان ائمه معصومینh باید تعقیب كرد. بارها تجربه كرده اید، حرف های كسی كه شخصیت عمیق توحیدی ندارد، نه پایه محكم و انسجام توحیدی دارد، نه ارتباط عمیق و عالی با عالم معنا در آن سخنان به چشم می خورد، ولی شما وقتی با خطبه حضرت زهراi به لطف الهی آشنا شوید، می بینید این سخنان، اصلاً حرف های یك آدم صرفاً متفكر نیست، بلكه سخنان یك قلب به اَحد رسیده است، قلبی كه قرب اَحدی پیدا كرده است. و اگر خواستید این نكته برایتان ثابت شود باید در سخنان آن حضرت تدبُّر كنید. عمده تأكید ما این است كه چه كار كنیم و چه روشی را داشته باشیم كه ائمهh با ما حرف بزنند؟ عرض بنده این است كه شرط ارتباط با ائمهh، پیدا كردن فرهنگ تدبُّر در تفكرات آنهاست. خود اهل بیتh می فرمایند: سخنان ما مثل قرآن بطن و بطن ها دارد. همچنان كه می فرمایند: «اَمْرُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لایَحْتَمِلُهُ اِلّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ اَوْ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ بالایمان»؛[82] یعنی فهم سخنان ما، سخت و عمیق است، مثل اسب سركشی است كه به راحتی رام نمی شود، هرچند وقتی رام شد، شما را به كرانه های دور از عالم اندیشه و تفكر سیر میدهد. لذا در ادامه می فرمایند؛ آن را نمی فهمد مگر فرشته ای مقرّب یا پیامبر مرسل یا مؤمنی كه خداوند قلبش را به ایمان امتحان كرده باشد.

حضرت فاطمهi در سخنانشان به مردم به خصوص به انصارگفتند شما زحمت كشیدید و اسلام را با زحمت و خون دل خوردن روی كار آوردید ولی حالا به جهت ضعف هایی كه نتوانستید آن ضعف ها را جبران كنید، زحمت تان از دست می رود، یعنی در شرایط فتنه و نفاق نتوانستید راه را درست تشخیص دهید. شهیدمطهری«رحمةالله علیه» در كتاب سیره نبوی می فرمایند خود پیامبراكرمf هم می دانستند مسلمانان به آن رشدی نرسیده اند كه در آن شرایط، نفاق خزیده در فضای جامعه را كه نبض جامعه را به دست گرفته است، هوشیارانه بشناسند، و لذا حضرت در این مسیر چراغ های هدایتی قرار دادند تا پس از رحلتشان مردمی كه چهره پیچیده نفاق را نمی شناسند گمراه نشوند. مثلاً بنا به نقل قندوزی فرمودند: «عَلِیٌّ مِنّی وَ اَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَلِیٌّ كُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدی»[83] یعنی؛ علی از من است و من از علی هستم، او سرپرست و صاحب ولایت هر مرد و زن مؤمن بعد از من است. یا بارها فرمودند: «رضایت فاطمه رضایت من است و غضبش غضب من».[84] حالا جالب است بدانید كه همه مردم مدینه به این روایت اقرار داشتند، به همین جهت هم وقتی خلیفه اول سركار آمد و مردم مدینه متوجه شدند كه فاطمهi از دست او ناراحت است، جریان حاكم با فشار سنگینی رو به رو شد و لذا ابابكر و عمر، خدمت حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمدند و درخواست ملاقات با حضرت فاطمهi را داشتند. چرا خلیفه می خواهد رضایت فاطمهi را به دست آورد؟ چون فضا برای حكومتش سنگین و سخت شده است. همه می دانستند خشم و خشنودی فاطمهi ملاك خشم و خشنودی خدا است، حالا خلیفه می خواهد با ملاقات با فاطمهi خود را از زیر غضب فاطمهi بیرون آورد و از سنگینی جوّ عمومی بكاهد كه البته موفق نشد.[85]




[82] - «بحار الانوار»، ج26، ص273- «بصائر الدرجات»، ص24، حدیث16.
[83] - «ینابیع الموده»، ص235 (امام شناسی، ج1، ص117).

تحرّك عنصر نفاق پس از رحلت رسول خدا (ص)

در جلسه قبل اشاره كردیم كه فاطمه زهراi می فرمایند: «ظَهَرَت فیكُم حَسْكَةُ النِّفاقِ»؛ یعنی وقتی پیامبرf رحلت كرد، خار و خاشاك نفاق در شما ظاهر شد، لذا پروژه های نفاق در پنهانِ شخصیت اجتماعی شما دارد جا باز می كند. عرض من این است كه پیامبرf می دانستند كه مردم نمی توانند آن پیچیدگی های چهره نفاق را بفهمند، چون نفاق می آید و می گوید من از همه شما مسلمان تر هستم، شما كه جرأت نمی كنید بگویید من مسلمان تر از تو هستم، چون می دانید اگر چنین سخنانی را بگویید، ریا كرده اید و ریا، تمام دین شما را ضایع می كند، پس نگران از دست دادن اخلاصتان هستید، ولی نفاق چنین نگرانی را ندارد و اصلاً از همین زاویه پیش می آید، كارهای خیر را هم كه انجام نداده مدعی انجام دادنش است. حالا شما چگونه می خواهید با این نفاق روبه رو شوید. اگر مردم ما همین نكته را می فهمیدند كه همواره بعد از پیروزی هر نهضت مذهبی یك جریان نفاقِ فعّال وارد نظام جامعه می شود، نسبت به خیلی از توطئه ها بیدار می شدند، ولی عموما متوجه نمی شوند. چون نفاق با چهره منافقانه خود می آید، یعنی زیر پوشش تمام ارزش هایی كه شما قبول دارید می آید و حرفش را می زند. شما می بینید حرف ها همان حرف های دین است ولی نتیجه عكس می دهد. حالا چه تعدادی از مردم چنین هشیاری دارندكه بفهمند در آن حالت، چهره نفاق به بهترین نحو خودش را به شكل دین در آورده و به صحنه جامعه آمده است و تلاش دارد در زیر واژه های دینی درست ضد ارزش های دین و انقلاب نتیجه بگیرد؟

قرآن در سوره آل عمران آیه 118 می فرماید: «یا اَیُّهَا الّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذوا بِطانَةً مِن دُونكم ...»[86] یعنی؛ ای مؤمنان! آنهایی كه از خودتان نیستند را به خود نزدیك نكنید.

«بطانه» یعنی چیزی كه در داخل و بطن است، مثل زیر پیراهن. می فرماید: اگر مواظب نباشید نفاق در بطانه شما می آید و خانه می كند، از آن جایی فعالیت خودش را شروع می كند كه نزدیك ترین پایگاه به مركز تصمیم گیری است. می فرماید غیر خودی ها را به عنوان بطانه و صاحب سرّ خود قرار ندهید. و در همین رابطه حضرت فاطمهi می فرمایند ای مردم! نفاق وارد نظام اجتماعی شما شده، و در تصمیم گیری در امور اصلی شما جا باز كرده است، چرا نمی بینید؟[87]




[86] - سوره آل عمران، آیه 118
[87] - علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» در المیزان می فرمایند: بنا به شهادت قرآن و ادلة تاریخی، یك ثلث اهل مدینه منافقین بودند، و پس از رحلت رسول خداf به گفته حذیفه نفاق از بین رفت. حال با رحلت رسول خدا (ص) نفاق هم از دل آنان رفت، و یا آن هایی كه همواره منتظر بودند، با رحلت رسول خداf رأیشان نسبت به حكومت برگشت؟ (ترجمه المیزان، ج29، ص233 ذیل بحث روایی در رابطه با آیه 55 سوره نور).

هشدار برای ورود فرهنگ نفاق در جامعه

البته عنایت دارید كه در آن شرایط قضیه بسیار پیچیده بود و یك فاطمه با آن بصیرت و شجاعت می خواست تا روبه روی چنین جریانی بایستد و در حضور آن همه اصحاب پیامبرf بگوید: نفاق وارد نظام جامعه دینی شده است و همه زندگیتان را هم اشغال كرده است. اینجا است كه می خواهم عرض كنم قصه این خطبه قصه هر روز ماست، برای بیدار شدن، برای حفظ اصول و ارزش های الهی و برای این كه حیاتمان بازیچه فرهنگ نفاق قرار نگیرد و برای این كه دوست را دشمن، و دشمن را دوست نگیریم. خود حضرت در آخر خطبه می فرمایند من این سخنان را برای همه تاریخ گفتم، نه برای شما مردمی كه الآن روبه روی من هستید و گرفتار فضای نفاق شده اید و چهره های نفاق را نمی شناسید.

سؤال این است اگر هم چهره نفاق را نمی شناختند چرا شاخصه های هدایتی را كه پیامبر اكرمf تعیین نمودند، رها كردند؟ چرا فاطمه زهراi كه خشم و خشنودی اش ملاك خشم و خشنودی خدا بود و چرا علی(ع) را كه محور حق بود رها كردند؟ اهل سنت این روایت را از قول پیامبراكرمf نقل می كنند كه حضرت می فرمودند: «اَلْحَقُّ مَعَ عَلیٍّ وَ عَلیٌّ مَعَ الْحَقّ».[88] این مسئله كه علی(ع) حق است برای عایشه و دیگران بسیار روشن است.[89] پیامبر اكرمf فرهنگی را در جامعه تثبیت نمودند كه اگر مردم به دنبال حق بودند، حق در آن جامعه گم نشود. جامعه اسلامی با شاخصه هایی كه پیامبراكرمf قبل از رحلت خود تعیین نموده، چرا باز راه هدایت را گم می كند و منحرف می شود. در این جا تحلیل حضرت فاطمهi خیلی عجیب است، می فرمایند: اولاً: شما ضعف هایی داشتید كه نفاق در فكر و زندگیتان نفوذ كرد. ثانیاً: شیطان هم به شما امیدوار شد، چون كبر داشتید. شیطان همیشه از طریق كبر حكومت می كند. خود شیطان استكبار كرد «اَبَی وَ اسْتَكْبَر» ابوطالب مكی در كتاب قُوت القلوب می گوید: شیطان وقتی وارد شخصیت كسی می شود، اول نقب می زند، بعد می گردد تا دستگیره ای پیدا كند و از طریق آن دستگیره انسان را به طرف خود بكشاند. حالا اگر دستگیره ای پیدا نكرد برمی گردد. یكی از بهترین دستگیره ها برای شیطان در شخصیت ما «كبر» است. حالا به جمله حضرت فاطمهi توجه كنید:

177- 174: «وَاطْلَعَ الشَّیطانُ رِأسَهُ مِن مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِكُم، فَاَلْفاكُم لِدَعوَتِهِ مُستَجیبین، وَ لِلغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظین»؛ یعنی شیطان سرخود را از مخفی گاه بیرون آورد و ندایتان در داد، دید كه پاسخگوی دعوت او هستید و برای فریب خوردن آماده اید.

با تامل روی همین قسمت از فرمایش آن حضرت متوجه می شویم چگونه شیطان و نفاق می توانند یك جامعه را از دست دلسوزان بگیرند و آن جامعه را بر اساس نیّات خود بچرخانند وقتی ریشه این قضیه روشن شد ما می توانیم خود و جامعه را از حیله شیطان و نفاق نجات دهیم. برای فرهنگ شیعه، یأس از نجات اصلاً معنی نمی دهد. چون شیعه امامان معصومی دارد كه همیشه بر سبیل نجات و هدایت بوده اند و هیچ گاه حیله شیطان و نفاق نتوانسته است بر آنها نفوذ كند. شرایط شما هرچه هم كه سخت باشد سخت تر از شرایط امام حسین(ع) نمی شود. راوی می گوید همه لشكرِ ستم دور حضرت را گرفته بود ولی هرچه زمان شهادت حضرت نزدیك تر می شد حضرت امیدوارتر به صحنه مبارزه می آمد و نشاط و شادابی در چهره حسین به سبقت نشسته بودند. در كتاب «كربلا مبارزه با پوچی ها» عرض شد كه حسین(ع) امیدوارترین شخصیت تاریخ است، در شرایطی كه همه ناامیدی ها در صحنه است. امام حسین(ع) به حضرت زینبi می فرمایند مواظب باشید شیطان صبرتان را نرباید، با توجه با چنین امامانی، اگر در رهنمودهای آن ها تدبّر داشته باشید نه تنها توسط شیطان و نفاق اغفال نمی شوید، بلكه به كمك آن ها جهت نجات جامعه از دست شیطان و نفاق، خیلی زود نتیجه می گیرید.




[88] - «ینابیع الموده»، ص 90.

جنگاورانی كه تزكیه نكرده اند

چنانچه ملاحظه می كنید فاطمه زهراi تحلیل می كنند كه چرا جامعه نمی تواند چهره نفاق را بشناسد و این عدم شناخت به گفته ایشان، جامعه را به جایی می برد كه نباید بروید. تعبیرشان این است:

180- «فَوَسَمْتُم غَیْرَ اِبِلِكُم» پس داغ و نشان زدید بر شتری غیر شترتان.

181- «وَ اَوْرَدْتُموها غَیْرَ شِرْبِكُم» و بر آبی كه سهم شما نبود وارد شدید.

یعنی شما حكومتی را به دست گرفتیدكه نباید به دست می گرفتید. و حقوق مردمی را كه حقشان بود امام معصوم بر آن ها حكومت كند را ضایع كردید.

اصلاً چطور می شود كه من حق شما را برای خودم می خواهم و حاضر نیستم در جای خود باشم؟ این یك مسئله اخلاقی و روحی است. چطور شد كه خلیفه اول حاضر شد جای حضرت علی(ع) را بگیرد؟ مسئله را ریشه دار نگاه كنید. حضرت می فرمایند ریشه اش این بود كه شما نتوانستید آن گونه كه باید و شاید خود را تصفیه كنید. این خطر برای من و شما هم هست. گاهی آدم می بیند این جایگاه، جای او نیست، حق او نیست، و این كار از او برنمی آید، اگر در اصلاح خود تلاش كرده باشد، به راحتی می گوید من توانایی این كار را ندارم. چنین فرهنگی فرهنگ دینی است. حالا چطور می شود كه از این فرهنگ غفلت می كنیم و دیگران را پس می زنیم و جای آن ها را اشغال می كنیم؟ قصه صدر اسلام قصه نمایش همه انسانیت و همه ضد انسانیت است. حضرت می فرمایند شما یك شعار وحشتناك دارید و آن این كه وقتی می گوییم چرا این جایگاه را گرفتید؟ جواب می دهید ترسیدیم فتنه ایجاد شود، خواستیم فتنه نشود، در حالی كه خودتان همان فتنه اید.

به عنوان مثال؛ گاهی در سرراهتان شیئ گران قیمتی افتاده است، از نظر اسلام نباید آن را بردارید، به خصوص اگر می دانید كه پیدا كردن صاحبش در حد شما نیست. چون باید به مدت یك سال با شرایط خاصی به مردم اعلام كنید، تا صاحبش بفهمد و بیاید آن را از شما بگیرد و اگر صاحبش پیدا نشد شرایط دیگری دارد كه در كتاب های فقهی مطرح شده است. وقتی شما آن شیء را برندارید دیگری هم برندارد، بالاخره صاحبش متوجه گم شده اش می شود و می آید در مسیری كه رفته است، جستجو می كند و آن را پیدا می كند. ولی آدم غافل در حالی كه نمی تواند شرایط لازم برای پیداكردن صاحب آن شیی را رعایت كند، می گوید: اگر من بردارم می روم خرج مسجد می كنم ولی اگر دیگری برداشت ممكن است آن را خرج مشروب خوردن بكند، پس بهتر است من بردارم، در حالی كه این یك حرف بدون دلیل است. دین به ما گفته است دست به آن مال نزن تا صاحبش برگردد و آن را بردارد، این حرف ها دیگر حرف های بی دلیلی است، آن شیئ مال ما نیست كه به آن دست بزنیم، این توجیه ها چیست كه برای برداشتن آن می كنیم؟ بالاخره چیزی كه از آن ما نیست اگر برداریم هم برای خودمان زحمت درست كرده ایم و هم برای صاحبش.

تعبیر حضرت را نگاه كنید، می فرمایند به این ها گفتیم چرا حكومت را به دست گرفتید؟ بنابود امیرالمؤمنین(ع)، یعنی آن عصمت كل، خط اسلام و حكومت الهی را ادامه دهند. در جواب می گویند ترسیدیم فتنه شود. ترسیدیم كس دیگری بیاید و امور را به دست بگیرد، لذا خودمان حكومت را بدست گرفتیم. منطق آقایان را نگاه كنید! شما می گویید ما ترسیدیم حاكمیت به دست نااهل بیفتد و لذا حاكمیت را صاحب شدید! فاطمه زهراi می گویند اگر شما این كار را نكرده بودید اتفاقاً این كارِ باطل در جامعه اسلامی تبدیل به یك فرهنگ نمی شد، كه هركس به خود حق بدهد حاكم جامعه اسلامی شود و سنت حاكمیت انسان های قدسی بر امور مردم زیر پا گذارده شود.



به بهانه دفع فتنه، در فتنه اید

حضرت می فرمایند:

186- «بِداراً زَعَمْتُم خَوفَ الفِتْنَةِ» برای عمل خود بهانه آورید كه از فتنه می ترسیدیم.

«اَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطُوا وَ انَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالكافرینَ» ولی به راستی كه در فتنه افتادید و راستی كه جهنم بر كافران محیط است.

187- «فَهَیهاتَ مِنْكُم» خیلی از شما دور بود این پیش افتادگی. اصلاً چنین كار زشتی از یك انسان مسلمان انتظار نمی رفت.

حضرت می فرمایند چه سریع حاكمیت را به دست گرفتید و گفتید می ترسیدیم فتنه ای به پا شود. در حالی كه خودتان در فتنه افتادید و در جهنم فرو رفتید و همین حالا گرفتار جهنم شدید. خیلی عجیب بود از شما كه به چنین كار زشتی دست زدید و گرفتار چنین فتنه ای شدید! ادعا می كنید ما می توانیم حكومت اسلامی برپا كنیم در حالی كه كار شما خارج كردن جامعه است از حاكمیت اسلام. چرا كه جامعه اسلامی را باید با عقل قدسی اداره كرد و خداونداز قبل برای آن برنامه ریزی كرده است.

آیا من و شما می توانیم خانواده مان را درست تدبیر كنیم و یا تربیت فرزندانمان را با عقل جزیی خودمان برعهده بگیریم؟ هركس چنین ادعایی بكند و از این نكته غفلت كند كه انسان دارای ابعاد پیچیده ای است كه فقط خالق او می تواند همه آن ها را به طور هماهنگ رهبری كند، در همان ورطه ای می افتد كه خلیفه اول و دوم در آن افتادند. چرا؟ چون شما از كجا می دانید كه این طرح و تئوری و روش شما فردا درست نتیجه بدهد؟ باید اصول برنامه ها را فقط به دست خالق بشر، كه آینده بشر را هم می داند، بدهید تا درست نتیجه بگیرید. به عنوان نمونه شما به قرارداد صلح حدیبیه دقت كنید؛ بنا بود مسلمانان برای انجام مراسم حج به مكه بروند، مشركین مكه مانع شدند. پس از مذاكراتی كه انجام گرفت، صلح نامه ای منعقد شد كه چند بند داشت، یكی این كه قرار شد مسلمانان به مدینه برگردند و سال آینده آزادانه به زیارت خانه خدا بیایند. حالا مسلمانان با شتر و گوسفند خود كه برای قربانی كردن آورده بودند، باید برمی گشتند. شرط دیگر در آن صلح نامه این بود كه اگر یكی از افراد قریش اهل مكه اسلام آورد و بدون اذن بزرگ تر خود از مكه فرار كرد و به مسلمانان پیوست، پیامبرf باید او را به سوی قریش بازگرداند، ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بگریزد، قریش موظف نیست او را به مسلمانان تحویل دهد. عده ای از یاران پیامبرf به ایشان اعتراض كردند كه این چه شرطی است؟ گفتند ای پیامبر: آیا این وَحی است یا نظر خودتان؟ حضرت فرمودند: نظر خودم است. این ها گفتند ما این شرط را قبول نداریم، ما با این شرط در مقابل مشركین خوار و ذلیل شدیم. این ها توجه نداشتند كه پیامبراكرمf طبق وحی الهی از روی هوا و هوس حرف نمی زنند.[90] پیامبراكرمf فرمودند: مسلمانی كه از زیر پرچم اسلام به سوی شرك فرار كند عملاً اسلام را از جان و دل نپذیرفته و به درد ما نمی خورد ولی پناهندگان به مدینه را اگر تحویل می دهیم اطمینان داریم كه خدا وسیله نجات آنها را فراهم می كند. بالاخره حرف پیامبرf را پذیرفتند. مدتی گذشت و یكی از كسانی كه در مكه مسلمان شده بود و تحت فشار بود به نام «ابوبصیر» از مكه فرار كرد و به مدینه آمد، قریش بلافاصله پشت سر او كسانی را به سوی مدینه فرستادند كه باید طبق قرارداد او را تحویل دهید. حضرت هم تحویل دادند. هرچه مسلمانان التماس كردند كه او را تحویل ندهید، پیامبرf طبق تعهدشان او را برگرداندند. ابوبصیر پس از تحویل، در راه برگشت به مكه دید حالا دوباره به زیر شكنجه قریش برده می شود، در وسط راه یكی از آن دو نفری كه مراقب او بود را كشت و دیگری هم فرار كرد. ابوبصیر به محلی بین مكه و مدینه رفت و در آنجا مسكن گزید. بقیه مسلمانان دربند مكه، وقتی فهمیدند چنین جایی درست شده است، از مكه فرار كردند و به آنجا رفتند و قافله های تجاری قریش را مصادره نمودند. چیزی نگذشت كه خود قریش تقاضای لغو این بند از قرار داد را نمودند و درخواست كردند مسلمانان فراری از مكه در همان مدینه جای داده شوند.

حرف ما این است؛ همه باید به عنوان نمونه از این واقعه متوجه شویم كه ابعاد عمیق انسان را نمی شناسیم، خالق انسان هم كه نیستیم، پس چگونه می خواهیم برای انسان برنامه ریزی كنیم. نمونه اش دنیای امروز و خود غربی ها هستند، از آنها بپرسید آیا به آن چیزی كه می خواستید دست پیدا كردید. به عنوان مثال آقای روژه گارودی در كتاب ها و سخنرانی هایش، فریادش از دست مدیریت موجود جهان بلند است. فعلا روی این موضوع نمی خواهم بحث كنم- نویسندگان منتقد فرهنگ غرب یكی و دو تا نیستند- می خواهم عرض كنم ببینید فاطمه زهراi از این جا نگران است كه ای بشر! در حالی كه خداوند اسلام را به عنوان برنامه ای همه جانبه برای تو آورده، تو چه طور می خواهی بـرای خودت و دیگران برنامه ریزی كنـی؟ - منظور؛ برنامه ریزی انسانی و افق گرایی و ایجاد انگیزش های متعالی است- این ها كار خداست. البته خود خداوند از طریق دین حیطه برنامه ریزی شما را مشخص كرده است. مثلاً احداث خیابان و ساختمان و ...، اموری است كه خودتان برنامه ریزی می كنید.

فاطمه زهراi می فرمایند: این بینش باطلِ شما بود كه شما را ساقط كرد. شما می گویید ما می خواستیم جلوی فتنه را بگیریم. یعنی برای این كه اوس و خزرج حاكم نشوند، حضرت علی(ع) را به عنوان یك انسان معصوم، كه اندیشه اش همان حكم خداست، كنار گذاشتید. خوب شما كه با این كار در همان فتنه حاكمیت غیرمعصوم سقوط كردید. وقتی امام معصوم حاكم نباشد، چه فرقی بین حاكمیت قریشی و غیر قریشی است؟ این جاست كه حضرت فاطمهi می فرمایند:

187 - «فَهَیْهَاتَ مِنْكُم» خیلی دور بود از شما این پیش افتادگی، چون اگر اسلام نبود و خداوند ما را به خودمان واگذار كرده بود، بالاخره باید كاری می كردید ولی حالا كه اسلام آمده و خودتان هم می دانید این دین حقیقتی دارد كه فقط اهل بیت پیامبرh از آن آگاهی دارد، چه شد كه مسیر استفاده از اسلام را به هم ریختید؟[91]

188 - «وَ كَیْفَ بِكُمْ» و چطور این كار را كردید؟

189 - «وَ اَنَّی تُؤْفَكُون؟» و به كجا به غلط روی می آورید؟

حضرت می فرمایند: چه طور شما بعد از 23 سال مسلمانی هنوز نرسیده اید به این كه نباید برنامه های كلی و اساسی جامعه را كه جهت و مسیر انسان و جامعه را تعیین می كند به عقل خودتان واگذار كنید؟ البته عقل بشر باید تلاش كند تا حكم خدا را به دست آورد. یعنی انسان باید به كمك عقل در دین اجتهاد كند. عقل را نباید تعطیل كرد ولی نباید هم آن را تنها رها كرد. اگر عقل به تنهایی می توانست انسان را به تعالی برساند دیگر بشر نیازی به پیامبر نداشت. پیامبران آمدند تا عقل ها را برانگیزانند و مورد خطاب قرار دهند. غزالی می گوید عقل واقعی می فهمد كه بدون نبوت ناقص است و اگر عقل مسیرش را درست طی كند می فهمد كه خیلی از چیزها را نمی فهمد و پیامبرf از طریق وحی الهی خیلی از چیزها را می فهمد، این جاست كه حضرت فاطمهi می فرمایند در حالی كه كتاب خدا برایتان نازل شده بود آیا كافی نبود تا منحرف نشوید.

190 - «وَ كِتَابُ اللهِ بَیْنَ اَظْهُرِكُمْ» در حالی كه كتاب خدا در میان شما و در منظر شماست به جریانی غیر از جریانی كه به كتاب خدا حكم می كند روی آوردید.

191 - «اُمُورُه ظَاهِرَةٌ» مطالبش هویدا است و جای ابهام ندارد.

192 - «وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ» احكامش درخشان است.

193- «وَ اَعْلاَمُهُ بَاهِرَةٌ» علائم هدایت آن ظاهر و آشكار است.

194 - «وَ زَواجِرُهُ لائِحَةٌ» نواهی آن به چشم می آید و راه گشا است.

195 - «وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ» دستوراتش روشن و واضح است.

اگر احكام و امر و نهی قرآن را متوجه نمی شوید، به جهت آن است كه خود را از امام معصوم كه حقیقت قرآن در نزد اوست جدا كردید.




[90] - قرآن در سوره نجم آیه 3 می فرماید: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی».
[91] - صاحب كتاب ینابیع الموده از سلمان روایت می كند كه «قال رسول اللهf لِكُلِّ نَبِیٍّ صاحِبَ سِرٍّ وَ صاحِبُ سِرّی عَلیُّ بْنُ ابیطالب»، یعنی؛ برای هر پیامبری صاحب سرّی است و صاحب سرّ من علی بن ابیطالب است(ینابیع الموده، ص 235).

چگونه به قرآن پشت كردند

196 - «وَ قَدْ خَلَفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُم» با رها كردن امام معصوم عملاً قرآن را پشت سر انداختید، چرا كه قرآن از شما خواسته بود علاوه بر اطاعت خدا و رسولش، از «اولی الامر» هم اطاعت كنید و مسلّم خدا ما را به اطاعت غیر معصوم امر نمی فرماید. پس اولی الامری كه باید از آن اطاعت می كردید، امام معصومی بود كه خدا برای شما تعیین كرده بود، آیا رها كردن او، پشت سر انداختن قرآن نیست؟

با این همه وضوح و روشنی كه مطالب و احكام و اوامر و نواهی قرآن برایتان دارد، چه شد كه قرآن را پشت سر انداختید و به این مشكلات گرفتار شدید. حالا سؤال این است كه ای فاطمه زهراء! مگر در قرآن چه مطلبی هست كه اگر مردم قرآن را به واقع گرفته بودند به این مشكلات نمی افتادند؟ یكی از دانشجویان اهل سنت در درس معارف اسلامی وقتی به بحث امامت رسیدیم مدعی بود كه همه عقیده شان را از آیات قرآن گرفته اند، بنده هم گفتم در بحث امامت فقط ازآیات قرآن برای اثبات امامت استفاده می كنیم. آیه ولایت را مطرح كردم كه قرآن می فرماید: « اِنَّما وَلیُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُه وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[92]، كلمه «اِنَّما» نشانه حصر است یعنی ولیّ شما فقط خدا و پیامبر و كسانی اند كه ایمان می آورند و اقامه نماز می كنند و درحال ركوع زكات می دهند. خدا و رسول خدا كه مشخص است، این جاست كه می بینیم مفسرین اهل سنت می گویند شخصی كه در عین ایمان و اقامه نماز در حال ركوع زكات داده، غیر از علی بن ابیطالب(ع) كسی نیست و این حضرت علی(ع) بود كه درحال ركوع انگشترش را به شخص فقیر زكات داد. حتی فقهای اهل سنت به استناد همین قضیه، حركات قلیل را در نماز جایز می دانند و می گویند: «عَلی فِعْلِ عَلیّ» معنای كلمه « ولیّ» در این جا بر اساس سیاق آیه مشخص است، می فرماید از همان جهت كه خدا و رسولش «ولیّ» شما هستند حضرت علی(ع) هم ولیّ شماست. خدا و رسول از چه جهت ولیّ ما هستند؟ آیا به معنی رفاقت و دوستی ولیّ ما هستند یا از جهت حاكمیت بر امور ما؟ از خود آیه روشن است كه بحث حكم و فرمان است. باز به عنوان نمونه می توان به آیه مباهله اشاره نمود. مباهله حادثه تاریخی خیلی عجیب و جالبی است. خداوند به پیامبر اكرمf می فرماید: حالا كه مسیحیان نجران حاضر نشدند مسلمان شوند، بگو برای مباهله، زنان و فرزندان و اَنْفُس خود را بیاورند. می فرماید: «فَمَنْ حَآجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِینَ»[93] یعنی؛ حالا كه موضوع پسر خدا نبودن حضرت عیسی(ع) روشن شد، پس هركس هنوز زیر بار نمی رود بگو بیایید ما فرزندانمان را بیاوریم، شما نیز فرزندانتان را بیاورید، ما زنانمان را بیاوریم، شما هم زنانتان را بیاورید، ما جان هایمان را بیاوریم، شما نیز جان هایتان را بیاورید، سپس نفرین كنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

ما می بینیم پیامبر اكرمf در اِمتثال فرمان الهی در ازاء زنان فقط حضرت فاطمهi و در ازاء اَنفس، فقط حضرت علی(ع) و در ازاء ابناء، فقط، امام حسن و امام حسین«علیهما السلام» را به میدان مباهله می آورند. یعنی خود حضرت علی(ع) مصداق اَنفس یا جان رسول اللهf بودند و امام حسن و امام حسینh مصداق ابناء و فرزندان رسول اللهf بودند، و حضرت فاطمهi مصداق نساء بودند. و با این كه خدا می فرماید «زنان» را بیاور و آن را به صیغه جمع می آورد، ولی رسول خداf برای امتثال فرمان خدا مصداق دیگری را در زنان امت پیدا نكرد كه مقامش، مقام «جعل لعنت الهی» بر دروغگویان باشد، و اگر زن دیگری بود كه دارای چنین مقامی باشد و پیامبرخداf او را نیاورده بود و امتثال فرمان حق نشده بود و نیز خداوند می گوید «اَنْفس» خود را بیاور، كلمة انفس جمع است ولی پیامبرf فقط حضرت علی(ع) را می آورند، حالا اگر شخص دیگری در حد جان پیامبرf بود و حضرت نبرده بودند گناهی بزرگ مرتكب شده بودند. ایشان در انجام فرمان خدا درصورتی می توانند یك نفر را ببرند كه در زیر این آسمان كس دیگری به عنوان مصداق اَنْفس و جان رسول اللهf نباشد. پس معلوم می شود كه فقط حضرت علی(ع) در حدّ جان پیامبرf است. و معلوم است كه جامعه باید به وسیله كسی كه در حدّ جان پیامبرf است هدایت و رهبری شود.

وقتی این بحث را برای آن دانشجوی اهل سنت عرض كردم، ساكت شد و بعد از كلاس گفت این بحث ها را كسی برای ما نگفته بود. این كه می گویند با اهل سنت اختلاف نكنید برای این است كه شرایط آماده شود و در یك فضای مناسب حرفمان را بزنیم و حقایق برای آن ها روشن شود. ما در شرایط آماده، به قدری حرف منطقی و مستدل و قرآنی داریم كه نیازی به جوّسازی و رقابتِ خطی و حزبی نداریم. ما می گوییم با شما دعوایی نداریم، بیایید ببینیم این آیه قرآن چه می گوید، مفسرین خودتان و عقل خودتان را هم قبول داریم. چون شیعه به جهان اسلام فكر می كند و سایر مسلمانان را هم پاره تن اسلام می داند و سنگینی مسؤلیت وحدت جهان اسلام را بر دوش خود حسّ می كند. در جای دیگر اشاره كرده ایم كه ما برای اثبات عظمت و حقانیت حضرت فاطمهi به یك روایت از شیعه هم نیازی نداریم. همان روایات اهل سنت كافی است. چون مسئله آن قدر بزرگ بوده است كه حالا اگر حاكمانی مثل معاویه، صدها روایت را هم پنهان می كردند بالاخره یكی از آنها آشكار می شده و مورّخی در كتابش یكی از آن روایات را نقل می كرده است. مسلماً فضای حذف اهل البیت بسیار عجیب بوده است ولی بالاخره تمام مسئله را نتوانستند پنهان و كتمان كنند و خود مردم مسلمان در گوشه و كنار سعی می كردند تا آن جا كه برایشان ممكن است تعدادی از آن روایات را حفظ كنند.

از خودتان سؤال كنید چرا حضرت فاطمهi می فرمایند:

197 - «اَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُون؟» آیا بی رغبتی به قرآن را می طلبید.

198 - «اَمْ بِغَیْرِه تَحْكُمُون؟» یا به غیر قرآن حكم می كنید و خط و اندیشه اداره جامعه را می خواهید از غیر قرآن بگیرید؟

می فرمایند آیا شما بنا گذاشتید به قرآن پشت كنید؟ چون اگر به قرآن پشت نكنید نمی توانید این جریان حاكم را بپذیرید. برای این كه قرآن به شما می گوید: «اَطیعُوا الله وَ اَطیعُوا الرَّسول وَ اوُلِی الاَمرِ مِنْكُم».[94] یعنی از خدا اطاعت كنید و از رسول او و از «اولی الامرتان» اطاعت كنید. حالا خدا و رسول كه مشخص اند، اُولِی الْاَمْر چه كسانی هستند و خصوصیاتشان چیست؟ آیا امكان دارد معصوم نباشند و خداوند به ما دستور پیروی مطلق از آنها را بدهد؟ در این صورت به اندازه ای كه معصوم نباشند امكان خطا و اشتباه و انحراف دارند. پس از آن جایی كه خداوند پیروی از خطا و انحراف را به ما دستور نمی دهد و از ما نمی پذیرد باید «اولی الامر» حتماً معصوم باشد تا بتوان از او پیروی مطلق نمود. از طرفی هیچ وقت خلیفه اول و دوم و سوم نگفتند ما معصوم هستیم. در كتاب های اهل سنت آمده است كه عمر چندین بار گفت: «لَولا عَلِیٌّ لَهَلَكَ عُمَر».[95] پس؛ از یك طرف هیچ كدام از این سه خلیفه نمی گویند ما معصوم هستیم، از طرف دیگر؛ خدا در آیه فوق می فرماید علاوه بر اطاعت از خدا، از رسول و از «اولی الامر» اطاعت كنید و اولی الامر هم كه باید معصوم باشد و مسلّم مصداق اولی الامر، آن سه خلیفه نیستند پس این كه حضرت فاطمهi می فرمایند: چرا به غیر قرآن حكم می كنید معنی اش مشخص است، چون همه افراد جامعه مقام و منزلت علی(ع) را می دانند و مسلّم است اگر جامعه باید از كسی تبعیت كند كه در آیه فوق اطاعتش كنار اطاعت رسول خداf آمده است آن شخص كسی جز علی نیست، چرا كه خود خلیفه اول بارها به افضلیت علی(ع) اقرار دارد به طوری كه صاحب الصواعق المحرقه می نویسد؛ روز ششم بعد از وفات پیامبرf چون ابابكر و علی جهت زیارت قبر پیامبرf آمدند «قال علیٌ لِاَبی بكر: تقدّم. یعنی؛ شما بفرمایید. فقال اَبوبَكر: لا اَتَقَدَّمُ رَجُلاً سَمِعْتُ رسول اللهِ یقول فیه، عَلِیٌّ مِنّی كَمَنْزِلَتی مِنْ رَبّی»[96] ابابكر گفت: من هیچ گاه جلوتر از مردی قدم نمی گذارم كه از رسول خدا شنیدم كه در باره او می فرمود: نسبت علی با من مثل منزلت من است نسبت به خدای من. یا داریم كه ابابكر گفت: «هركس دوست دارد كه نزدیك ترین مردم و شایسته ترین آن ها را از لحاظ منزلت و مقام نسبت به رسول خدا، و عظیم ترین آن ها را در نزد خدا از جهت تحمل زحمات دین خدا ببیند به این مرد نگاه كند، و با دست خود اشاره به سوی علی بن ابیطالب كرد...».[97]

پس ملاحظه می كنید روح جامعه اسلامی سراسر بر نزدیكی علی(ع) به رسول خدا و داشتن كمالات خاصی كه منحصر به آن حضرت است، اقرار دارد، حالا حضرت زهراi بر همین نكته انگشت می گذارند كه اگر می خواستید قرآنی عمل كنید باید در رابطه با حاكمیت جامعه اسلامی به سوی علی(ع) روی می آوردید. سپس می فرمایند:

199- «بِئسَ لِلظّالِمینَ بَدَلاً» ظالمین كه آمدند به جای قرآن، چیز دیگری را قرار دادند، بد چیزی را بَدَل قرآن قرار دادند و این برای آنها بد بَدَلی است.

200- «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرینَ» و هر كس غیر از اسلام دینی را بپذیرد هرگز از او پذیرفته نمی شود و در آخرت از زیانكاران خواهد بود.

حضرت می فرمایند اگر از قرآن و اسلام و فكر قرآنی فاصله بگیرید حتما از خدا دور می شوید و كارتان را خدا از شما نمی پذیرد و لذا بدبخت و زیانكار می گردید. «خاسر» یعنی كسی كه همه چیزش را از دست بدهد، هم سود و هم سرمایه از دستش برود. بعد می فرمایند: چرا چنین كردید؟ چه شد كه چنین كردید؟ چه شد كه كاری این چنین بزرگ را با این عجله سروته آن را هم آوردید. هنوز پیامبرf دفن نشده بود كه رفتند در سقیفه بنی ساعده نشستند و خلیفه تعیین كردند. مگر تعیین خلیفه چیز ساده ای است. خلیفه یعنی كسی كه با بصیرت كامل و با شعور كامل قرآنی، جهت كلی نظام اسلامی را مشخص می كند. حتی مسئله خلیفه غیر از ولایت فقیه است، ولیّ فقیه یعنی كسی كه تلاش می كند حكم خدا را از قرآن و سنت و سخنان ائمه معصومینh استخراج كند. اما خلیفه پیامبر یعنی امامی كه باید خودش معصوم باشد. پذیرفتن ولایت فقیه یعنی در زمان غیبت امام معصوم به كارشناس كشف حكم معصوم رجوع كردن. ولی بعد از رحلت رسول خداf موضوع رجوع به انسان معصومی است كه جامعه را در مسیر اسلام جلو ببرد. آری در زمان غیبت امام معصوم، كه سرمایه سخنان امامان در طول تاریخ امامت برای ما مانده است می شود مقداری از راه را به كمك اجتهاد ولی فقیه جلو برد ولی روز اول، جامعه اسلامی شدیداً نیاز به امام معصوم دارد تا ادامه اسلام و تبیین آن به نحوه درستی ممكن گردد، به همین جهت است كه می گوییم جریان ولایت فقیه بعد از گذشت این مدت زیاد، قلب جریحه دار فاطمه زهراi را خنك كرد، چون در راستای حاكمیت حكم امام معصوم است.

پس از این كه حضرت فرمودند هركس از غیر اسلام تبعیت كند خداوند آن را از او قبول نمی كند و در آخرت از زیانكاران است و تأكید كردند شما از این طریق كه غیر امام معصوم را جهت حاكمیت جامعه اسلامی پذیرفته اید، عملاً اسلام را حذف كرده اید، می فرمایند:

201- «ثُمَّ لمَ تَلْبَثُوا اِلاّ رَیْثَ اَنْ تَسكُنَ نَفرَتُها» سپس آن قدر درنگ نكردید كه این دل رمیده آرام گیرد، و سوز رحلت رسول خدا، از جان ها فرو نشیند و جامعه به تعادل لازم برسد و در بستر اندیشه اسلامی به رشد لازمه دست یابد، آن وقت برای حاكمیت جامعه نقشه می كشیدید.

202- «وَ یَسْلَسَ قِیادُها» و لااقل می گذاشتید تا كشیدن افسار جامعة اسلامی سهل گردد و كارها از طریق امام معصوم در مسیر صحیح خود قرار گیرد.

203- «ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَها وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها» پس از آن آتش گیره ها را افروخته می كردید و به آتش دامن می زدید تا آتش را شعله ور كنید، لااقل بعد از آن كه اسلام در جامعه نهادینه می شد این فتنه ها را برپا می كردید.

204- «وَتَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیطانِ الْغَوِیِّ» در حذف حاكمیت امام معصوم شرایط شما طوری بود كه برای اجابت كردن بانگ شیطانِ گمراه، آماده بودید.

205- «وَاِطفاءِ اَنوارِ الدّینِ الْجَلی» وگویا برای خاموش نمودن انوار دین روشن خدا روزشماری می كردید.

206- «وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبیِ الصَّفِیّ» و در از بین بردن سنن پیامبر برگزیده خدا انتظار می كشیدید.

شما هیچ درنگ نكردید، هنوز قلب ها از غم رحلت پیامبر اكرمf در تلاطم بود كه رفتید به سراغ تعیین خلیفه و حاكمیت را به دست گرفتید، اگر جامعه را متلاطم نكرده بودید، مردم جریان غدیر را فراموش نمی كردند. نه تنها جریان خلافت را به دست گرفتید بلكه دائماً جوسازی كردید و آتش روشن نمودید، و شیطان هم شما را تحریك كرد و لذا نور سنت پیامبرf را خاموش كردید. گویا اصلاً پیامبرf سخنی در رابطه با رهبری آینده اسلام به زبان نیاورده اند.




[92] - سوره مائده، آیه 55.
[94] - سوره نساء، آیه 59.

افشای حیله بزرگ

حضرت جمله ای می فرمایند كه نشان می دهد به واقع همه بصیرت و هوشیاری را خداوند در قلب ایشان قرار داده، و آن جمله این است:

207 - «اَتَشِْربُونَ حَسواً فِی ارْتِغاءٍ» به بهانه خوردن كف، شیر را زیر لب پنهانی می خورید.

ارتغاء یعنی كف های روی شیر را سركشیدن. حضرت فاطمهi می فرمایند: شما گرفتن كف شیر را از شیر بهانه كردید، ولی پنهانی، خودِ شیر را خوردید. شما می گویید ما كاری با خلافت نداریم و چیزی نمی خواهیم، فقط می خواهیم مشكلات را حل كنیم، در حالی كه آمدید و جای دین نشستید. و تاریخ نشان می دهد كه وقتی خلیفه حاكم شد طبق حكم خودش جامعه را اداره نمود، نه طبق حكم خدا. در ظاهر هم به خود حق می داد و لذا می گفت: «من با وحی الهی ارتباط ندارم پس بر اساس نظر و اجتهاد خودم حكم می كنم».[98]

برای روشن شدن آثار این حرف به كتاب «معنویت تشیع» از علامه طباطبائی«رحمه الله علیه» رجوع كنید تا آثار حرف خلیفه اول را متوجه شوید. این جاست كه شما جهان اسلام را می بینید در طول قرن ها به چه مشكلاتی گرفتار آمد و فاطمه زهراi همه این ها را در همان ابتدای كار تشخیص داد و با آن بصیرت فوق العاده خود روشن نمود كه چرا امروز، جهان اسلام نمی تواند آن طور كه شایسته است از اسلام استفاده كند و به بركاتی كه به واقع اسلام برای پیروانش آورده است، دست یابد.[99]




[98] - به طبفات ابن سعد، ج3، ص151 و الامامة و السیاسة، ج1، ص16 رجوع شود.
[99] - در «امالی»، شیخ طوسی، چاپ نجف، ج 2، ص 175 هست كه امام حسن(ع) در مقابل معاویه در خطبه ای غرّا می فرماید: «وَ اُقْسِمُ بِاللهِ لَوْ اَنَّ النّاسَ بَایَعُوا اَبی حِیْنَ فَارَقَهُمْ رَسُولُ اللهf لَاَعْطَتْهُمُ السَّماءُ قَطْرَهَا وَ الاَرْضُ بَرَكَتَها؛ وَ ما طَمِعْتَ فیها یا مُعاوِیَةُ! فَلَمّا خَرَجَتْ مِنْ مَعْدِنِها تَنَازَعَتْها قُرَیْشٌ بَیْنَها فَطَمِعَتْ فِیْها الطُّلَقاءُ وَ اَبْناءُ الطُّلَقاءِ اَنْتَ وَ اَصْحابُكَ: وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللهِf: ما وَلَّتْ اُمَّةٌ اَمْرَها رَجُلاً وَ فیهِمْ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ لَمْ یَزَلْ اَمْرُهُمْ یَذْهَبُ سَفالاً حَتَّی یَرْجِعُوا اِلی ما تَرَكُوا. فَقَدْ تَرَكَتْ بَنُواZ [اسرائیلَ هارونَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ اَنَّهُ خَلیفَةُ مُوسی فیهِمْ وَ اتَّبَعُوا السّامِرِیِّ وَ قَدْ تَرَكَتْ هَذِهِ الْاُمَّةُ اَبی وَ بایَعُوا غَیْرَهُ وَ قَدْ سَمِعُوا رَسُولَ اللهِf یَقُولُ: اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ مُوسی اِلاّالنُّبُوَّةَ ». «و قسم یاد می كنم به خداوند كه: چون رسول خداf از دنیا رحلت كرد، و از میان مردم پنهان شد، اگر مردم با پدرم بیعت می كردند، هرآینه آسمان رحمت، تمام قطرات باران خود را به آنها عنایت می كرد؛ و زمین بركت خود را بر ایشان می پاشید؛ و دیگر ای معاویه؛ تو در آن طمعی نداشتی! ولیكن چون اِمارت و ولایت از معدن خود بیرون رفت؛ برای ربودن آن، قریش با هم به نزاع برخاستند؛ و در این حال آزادشدگانِ جدّم رسول خدا در فتح مكه و پسران آزادشدگان در ربودن آن طمع كردند؛ كه تو هستی ای معاویه، و اصحاب تو ! و در حالی كه تحقیقاً رسول خداf گفته بود هیچ وقت امتی امر زعامت و اِمارت خود را به دست كسی نمی سپارد كه در میان آن امت از آن شخص داناتر و اعلم به امور بوده باشد؛ مگر آنكه پیوسته امر آنها رو به سستی و تباهی می رود؛ تا آنچه را كه ترك كرده اند، دوباره بدان روی آورند. بنی اسرائیل هارون، وصیّ موسی را ترك گفتند؛ با آن كه می دانستند: او خلیفه موسی است در میان آنها؛ و از سامِرِی پیروی كردند؛ و این امت نیز پدرم را ترك گفتند؛ و با غیر او بیعت نمودند؛ با آن كه از رسول خداf شنیده بودند كه به علی می گفت نسبت تو به من همانند نسبت هارون است به موسی، بدون نبوت».

این همه طاقت

بنده گاهی فكر می كنم اگر ماآنچه را حضرت فاطمهi در جریان انحراف اسلام فهمید، می فهمیدیم، آیا یك ساعت طاقتِ ماندن داشتیم؟ بعد می گویم چقدر طاقت فاطمهi زیاد بود كه توانست این همه عمر كند. تو به من نگو فاطمهi خیلی زود بعد از رحلت رسول خداf رحلت فرمود، به من بگو دیدن این همه انحراف و یك روز طاقت ماندن داشتن، طاقت بزرگی نیست؟ حضرت علی(ع) كه در این صحنه مسئولیتی نمی توانست داشته باشد، چرا كه اگر سخنی به اعتراض می گشود، متهم می شد كه نسبت به حكومت حریص است.[100] ولی فاطمه زهراi كه در چنین مشكلی نبود، چه كند؟ اگر خدا شعور فهم این انحراف بزرگ را به او نداده بود كه در فشاری چنین بزرگ قرار نمی گرفت و حال كه چنین شعوری را دارد و در پیرو آن مسئولیتی بزرگ به دنبالش هست، راستی پس از انجام آن مسئولیت خطیر و آن اعتراض جانانه، آیا دیگر طاقت ماندن در این دنیا برای او مانده بود؟ سلام بر تو ای فاطمه كه نسبت به آن مأموریتِ بزرگِ خود چقدر صبورانه عمل كردی:

«وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صابِراً»

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[100] - حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «اِنْ اَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلْكِ وَ اِنْ اَسْكُتْ یَقُولُوا جَزَعَ مِنَ الْمُوت» (نهج البلاغه، خطبه 3) یعنی؛ اگر سخنی بگویم می گویند بر خلافت حریص است و اگر ساكت شوم می گویند از مرگ می ترسد.

طرح فدك؛ سند دعوتی برای بازخوانی صدر خلافت

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ﴾

﴿فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرةً...﴾

سلام بر تو ای فاطمه زهراi! ای امتحان شده توسط خالقت، قبل از آن كه خلق شوی! و خداوند دید تو در آن امتحان صابر و شكیبایی و از عهده آن امتحانِ عظیم برآمدی.

فاطمه (س) در شرایطی كه پس از رحلت رسول اللهf پیش آمد، آن امتحان عظیم الهی را به نمایش گذاشت و مسئولیت بزرگِ نشان دادن انحراف وحشتناك از اسلام را با تمام وجود گوشزد كرد.



حسّاسیت بر انحراف بزرگ

آنچه در خطبه فاطمه زهراi خوب است عزیزان دقّت بفرمایند، آن حسّاسیت اصلی فاطمه زهراi، به عمق فاجعه است. گاهی انحرافی بزرگ در جامعه پیش می آید، ولی ما نمی دانیم چقدر باید نسبت به آن حسّاس شویم و گاهی برعكس، بی دلیل روی یك مسئله ساده، حسّاسیتِ بیش از اندازه نشان می دهیم، این جاست كه باید برای متعادل كردن حسّاسیت های خود از معصومینh كمك بگیریم. گاهی انحرافی به وسعت انحراف در كلّ تاریخ صورت می گیرد، به طوری كه انسان باور نمی كند چطور همه چیز دست به دست هم داد و چنین واقعه ای پدید آمد. انحراف های بزرگ عموماً در زمان خودش به خوبی قابل درك نیست، مگر توسط انسان های بزرگی كه از همه تاریخ بزرگ ترند و مأمورند تاریخ را در جهت صحیح به حركت درآورند. خطبه فاطمه زهراi، ما را متوجّه تحقّق فاجعه ای بزرگ در صدر اسلام می كند و انسان می فهمد كه آن حضرت با بصیرتی فوق العاده دقیق و عمیق، متوجّه آن شده اند. فاجعه بسیار عمیق تر از آن است كه بتوان در یك نگاه معمولی به ابعاد آن پی برد.



انتهای فاجعه

یك وقت كسی می آید شیشه پنجره منزل شما را می شكند، شما هم ناراحت می شوید و این كار را تقبیح می كنید، امّا یك وقت یك كسی می آید و زن و فرزندان شما را به قتل می رساند، در این حالت هم ناراحت می شوید و آن كار را تقبیح می كنید و فوق العاده این كار را بد می شمارید و نهایت تلاش را برای برخورد با آن می نمایید، ولی این كار شما در عین بزرگی انتهای ناراحتی در این مورد نیست. حال اگر كسی زن و فرزند شما را منحرف كند و به فساد بكشاند، این حادثه اصلاً قابل مقایسه با آن دو حادثه قبل نیست، چراكه نهایتاً با كشتن آنان بدن آن ها را از بین برده است و شما هم می توانید به كمك قصاص، بدن قاتل را از بین ببرید، ولی روح زن و فرزند شما به حیات خود ادامه می دهد، امّا وقتی آن ها را منحرف كرد همه وجودشان را منحرف كرده است، حالا چقدر هوشیاری می خواهد كه انسان بفهمد در عینی كه به قتل رساندن زن و فرزند خیلی وحشتناك است ولی منحرف كردن آن ها چیز دیگری است كه قابل مقایسه با به قتل رساندنشان نیست. چون وقتی آن ها را منحرف كرد، دیگر جهت انسانی آن ها مختل شده است، این دیگر قابل تحمّل نیست و این را انتهای فاجعه می گویند؛ حالا فاطمه زهراi پس از آن همه تلاشِ پیامبر اكرمf و حضرت علی(ع) و اصحاب بزرگوار، با انتهای فاجعه نسبت به اسلام روبه رو شده اند.



عجیب و غیرمنتظره بود

در فرازهای شماره (187و188و189) خطبه، حضرت می فرمایند: «فَهَیْهاتَ مِنْكُمْ وَ كَیْفَ بِكُمْ وَ اَنّی تُؤْفَكُونَ»؛ یعنی خیلی عجیب و غیرمنتظره بود. چطور این كار را كردید، با این كار به كجا می خواستید برسید؟ حضرت خطاب به خلیفه اوّل و دوم می گویند: اصلاً آدم فكرش را هم نمی كرد كه شما دست به چنین انحرافی بزنید. اگر ابوسفیان این كار را می كرد برای حضرت تعجّب نداشت، ولی این ها می گویند ما مسلمانیم، حدّاقل مسلمانی برای خودداری از چنین عملی كافی بود. راستی چه كاری واقع شده است كه فاطمه زهراi انتظار دارند كسی با حداقل اسلامیت هم نباید به آن كار دست بزند. یعنی چه چیزی است كه آنقدر بدیهی است كه هر مسلمانی با حداقل اسلامیت باز به آن دست نمی زند و فاطمه زهراi تعجّب می كنند كه چرا خلیفه اوّل و دوم به آن دست زدند و به آن تن دادند؟ به عنوان مثال؛ وقتی ما دیده باشیم جنابعالی آب را می شناسید و تر و مرطوب بودن آن را تجربه كرده اید، حالا بگویید: آب، تر نیست! می گوییم: اصلاً از شما انتظار چنین سخنی نمی رفت، چون حداقل ارتباط با آب كافی است كه شما متوجّه شده باشید آب تر است، لذا به جنابعالی می گوییم این چه حرفی است كه می زنید، از شما اصلاً چنین انتظاری نداشتیم.

حضرت فاطمه زهراi به همین اندازه از حركات خلیفه اوّل و دوم تعجّب كرده بودند، می فرمایند:«كَیْفَ بِكُم»: چطور شد این كار را كردید«اَنّی تُؤْفَكُونَ»: كجا دارید با چنین انحراف بزرگی می روید.(اِفْك یعنی عملی كه مطابق واقع و مطابق حق نیست)

پس معلوم است طبق سخنان حضرت فاطمه زهراi در این خطبه بحثِ یك انحراف بزرگ و جهت گیری ناحق و باطلی است كه انتظار نمی رفت مدّعیان اسلامیت به آن دست بزنند، و حضرت تمام حسّاسیت خود را روی این موضوع قرار داده اند و بحث غصب فدك و این ها را برای نمونه می آورند تا انحراف اصلی را نشان دهند.



نتیجة هماهنگی با حساسیّت فاطمه زهراi

اوّلاً: عنایت بفرمایید فاطمه زهراi روی چه چیزی حسّاس اند. ثانیاً: فراموش نكنید، وقتی آن حضرت بر روی موضوعی از خود حسّاسیت نشان دادند، در واقع حسّاسیتِ حقّی است كه برای همه بشریت حجّت است؛ چراكه شیعه و سنّی قبول دارند كه رسول اللهf می فرمودند:«اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالی یَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ وَ یَرْضی لِرِضاها»[101] یعنی؛ خدای تبارك وتعالی با غضب فاطمه غضبناك می شود و با رضایت فاطمه - از هر چیزی- از آن چیز راضی می شود. پس حسّاسیت فاطمه زهراi ملاك حق و باطل بودن آن چیز است، حال ملاحظه كنید با توجّه به این موضوع حضرت بر روی چه چیزی حسّاسیت نشان می دهند، و اگر من و شما روی آن مسأله حسّاس نبودیم و یا كم حسّاس بودیم، بدانیم از قلب مطّهر فاطمه زهراi فاصله گرفته ایم و در نتیجه از فهم حقایق محروم شده ایم. بحث ما یك بحث اخلاقی نیست كه صفاتی عارض بر ذات انسان بشود و شخصیتش با آن فضائل متّحد گردد، بلكه باید انسان در فضائل متحقّق بشود و بر این اساس عرض می كنم كه اگر با گم كردن حسّاسیتمان نسبت به آنچه حضرت به آن حسّاسند، از فاطمه زهراi فاصله بگیریم، دیگر آن وجود شدید و آن شخصیّت متعالی را كه می توانستیم به دست بیاوریم، از دست می دهیم، یعنی توجّه به خطبه فاطمه زهراi و هماهنگ شدن با حسّاسیت مقدّس آن حضرت ما را در یك حیطه و ساحت متعالی می برد كه آن ساحت برای ما ارزش دارد و مقصد و مقصود ما از تبعیت از این خانواده در همین راستا است.[102]

پیام فاطمه زهراi در این خطبه، پیام امروز زندگی ماست، یعنی اگر می خواهید به جایی برسید و به یك ساحت متعالی دست یابید باید این پیام را بگیرید و آن پیامی است بسیار بزرگ كه اگر با ظرفیت مناسب با آن روبه رو نشویم از هدیه بزرگی محروم شده ایم. و آن یك اعتراض بزرگ است كه اگر صدای این اعتراض را بشنویم، امروز خودمان و ملّتمان را از این سیاهچال بی انتها نجات داده ایم. این كه می بینید بسیاری از مسلمانان از اسلام عزیز آن نتیجه لازم را نمی گیرند، ریشه اش را باید در نداشتن آن حساسیت بزرگی دانست كه دختر رسول اللهi آن را پایه گذاری كردند. این حساسیت را می توان با تدبّر عمیق بر روی كلمات و سكنات فاطمه زهراi به دست آورد.




[101] - به كتاب الامامه و السیاسه از ابن قتیبه دینوری متوفی سال 270 فصل خلافت ابابكر رجوع شود.

انفجار بمب در قلب اسلام

درست در روز دوشنبه 28صفر سال 11هجری، یعنی روز رحلت پیامبر اكرمf در سقیفه بنی ساعده بمبی در قلب عالم اسلام منفجر شد كه آثار و تركش های آن به مرور تمام عالم اسلام را ویران كرد. یعنی اگر ما امروز از بركات همه جانبه مسلمان بودن بهره نمی بریم به خاطر سقیفه است. نگویید بحمدلله ما حبّ امیر المؤمنین(ع) داریم؛ متوجّه باشید ما نیاز داشتیم فرهنگ اهل البیت در همه ابعاد زندگی ما و در سراسر جهان حاكم شود و این نشد، و نباید از این مسئله مهم كه فاطمه زهراi متوجّه آن شدند، غفلت كرد.

یكی از ضربه هایی كه به ما شیعیان می زنند همین است كه یا به دست خودمان و یا به دست دشمنان، موضوع اعتراض و غم فاطمهi را منحرف می كنند، در آن صورت هم به شخصیت عظیم فاطمه زهراi ضربه خورده و هم حسّاسیت اصلی آن حضرت فراموش شده است. موضوع را در این حد متوقّف كردن كه در به پهلوی مقدّس آن حورای اِنسیّه خورد، خطرناك است؛ آری؛ چنین ظلم بزرگی واقع شد.[103] ولی فاجعه بزرگ چیز دیگری بود، چنین برخوردی با فاطمه زهراi و شكستن پهلوی دختر رسول اللهi یك انتقام بود كه می خواستند از آن حضرت بگیرند. بگو مگر حضرت چه كار كرد كه این همه دشمنان را پریشان نموده كه حالا می خواهند با زهرای مرضیهi چنین برخوردی بكنند؟ و مواظب باشید آن مسئله اصلی گُم نشود، وقتی مسئله اصلی گم شد، خیلی چیزها از دست می رود و غصب فدك می شود محور واقعه و موضوع اصلی گُم می شود و اشك ها و اعتراض های حضرت زهراi از معنی اصلی خود خالی می گردد.

خدا إن شاء الله به من و شما و به جامعه ما حوصله كافی بدهد تا بتوانیم این خطبه بزرگ را با دقّت و با موشكافی لازم به بحث بگذاریم، آن وقت می فهمیم زهراi یعنی چه؟ تك تك جملات حضرت در این خطبه یك دائره المعارف معنا است كه در هر حال با دقّت لازم با خطبه برخورد كردن را به آینده باید موكول كرد.




[103] - به كتاب جنّه المأوی از شیخ محمدحسین آل كاشف الغطاء، ص 156 و نیز به كتاب امام علی(ع) از دكتر عبدالفتاح عبدالمقصود، ج1، ص343 رجوع كنید.

خطری كه فاطمه زهراi گوشزد نمود

از اوّل خطبه تا این جا بحث حضرت این است كه با حذف امیر المؤمنین(ع) یك شخص از صحنة سیاست خارج نشده، بلكه خطری بزرگ پیش آمده است كه عملاً دیگر قرآن آن تأثیر حقیقی را در بین جامعه مسلمان نمی تواند داشته باشد و در واقع فاطمه زهراi جبهه ای را در صدر اسلام گشودند، كه تا قیام قیامت می تواند انحراف از اسلام را بشناساند و نقشه های اسلام نماهایی را كه جهت اصلی شان اسلام نیست بر ملا كند و برگشت به اسلام - به معنی واقعی كلمه - را پیشنهاد نماید. آن وقت است كه می توان متوجّه شد چرا به وجود مقدّس حضرت این همه كینه ورزیدند و خواستند از او انتقام بگیرند. آری دلی كه از این انتقام و مصیبت های وارد برآن وجود مقدّس نسوزد، دل نیست ولی از جبهه عظیم و دقیقی كه حضرت گشودند و از این طریق همة محاسبات دشمن به هم خورد و از خطر هدم اسلام جلوگیری شد، غفلت نكنید.

اشاره حضرت فاطمهi به حضرت علی(ع) اشاره ای است كه در خاطره تاریخ ماندگار خواهد بود، تا آن وقت كه جهان اسلام از خود پرسید چگونه از اسلام باید استفاده كرد كه وعده های خدا در مورد بركات اسلام محقق شود، اشاره آن حضرت راه كار را نشان دهد.



علّت سعه وجودی امام خمینی«رحمه الله علیه»

توسّل به وجود مقدّس این خانواده به خصوص فاطمه زهراi سیر انسان را بسیار سریع می كند، امّا بدانید ما باید بین عارف بزرگی مثل امام خمینی«رحمه الله علیه» با یك صوفی و عارف ساده، خیلی فرق بگذاریم، چون امام خمینی«رحمه الله علیه» سعه وجودی شان تا قیام قیامت دست بشر را می گیرد و او را نجات می دهد، زیرا ایشان فاطمه زهراi را فقط از یك بُعد ندیده بودند، در كنار مظلومیت فاطمه زهراi و ظالمیت دشمنان آن حضرت، شور و شعور و خروش و اعتراض آن حضرت را نیز دیده و خودشان در واقع فاطمی شده بودند، این جاست كه مكتب امام خمینی«رحمه الله علیه» صوفی ساده و محدود نمی سازد، بلكه عارف محمّدیf و فاطمیi می سازد.

عرض شد در سقیفه، یعنی در شرایط انحراف از حاكمیت معصوم همه اسلام لطمه دید، و عملاً جامعه اسلامی را به دو قسمت مجروح و دست و پا شكسته كوفی و شامی تبدیل كرد، و این ضربه كمی نبود. یك دانشمند سنّی اهل سوریه می گوید: «اگر در ابتدا حاكمیت جامعه اسلامی از اهل البیت پیامبر اكرمf خارج نشده بود، هرگز اختلافاتی كه بعداً در جهان اسلام به وجود آمد، پدیدار نمی شد» اصلاً چرا یك كوفه پیدا شد و یك شام؟ چرا عدّه ای مسلمان به نام علویّون با مركزیت كوفه و عدّه ای به نام امویان با مركزیت شام و تحت نظر معاویه به وجود آمد؟ اگر جریان حقّی كه خدا و پیامبراكرمf بر آن تأكید داشتند حاكم می شد، مخالفت با آن، راه به جایی نمی برد. ولی وقتی یك جریان باطل به وجود آید، حتّی جبهه گیری های ناحق در برابر آن، حالت منطقی به خود می گیرد و اختلاف ریشه دار می شود. اگر اهل البیتi حاكم می شدند، ممكن بود چند اموی مخالفت می كردند؛ اما این ها نمی توانستند جبهه قدرتمندی در مقابل حاكمیت اسلام باشند، ولی با آن انحراف اوّلیه و تقویت جریان های غیر اسلامی دیدید كه اهل شام با حكومت امویان روبه روی اصل اسلام ایستادند و برای اسلام برنامه ریزی كردند، مدینه و مكّه هم كه هیچ، گویا خوابشان برده بود كه دارد در جهان اسلام چه می گذرد.

«و نسل های آینده را از رهگذر خون هایی بی ثمر ریخته و سیراب ناشدنی، به انقلاب های پشت سر هم كشاند.»

همین طور جنگ و باز هم جنگ و دشمنی، دامن جهان اسلام را گرفت، گویا جنگیدن مسلمانان با همدیگر جزء لاینفك زندگی شان شده بود، حال چه جنگ جمل باشد و چه جنگ نهروان، و چه جنگ زید بن علی بن الحسین؛ دیگر فرق نمی كند، گویا خصومت و دوگانگی از مرز حقّ و باطل بودن جبهه ها، به اصل دشمنی و مبارزه تبدیل شده بود. در دینی كه پیروانش را دعوت به یگانگی و وحدت و اخوّت می كند و می گوید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً»[104] چرا كار به این جا كشیده شد؟!




[104] - سوره آل عمران، آیه 103.

ریشة ضعف امروزین اسلام؟

«خصومت های پشت سر هم، اسلام را آنچنان ضعیف نمود كه ما در دهه های گذشته یك مرتبه با واقعه فلسطین روبه رو شدیم. ریشه این ضعفی را كه شما از جهان اسلام نسبت به فلسطین می بینید باید در انحراف اوّلیه جستجو كنید، انحرافی كه فاطمه زهراi آن را به همه گوش زد كرد.»

شما كمی روی این مسأله تفكّر كنید، آخر چه شده است كه اقلّیّتی صهیونیست در قلب جهان اسلام با نهایت بی پروایی این همه ظلم می كنند و جهان اسلام با این همه قدرت، نمی تواند این ظلم را دفع كند.

«امروزه پیكر مجروح جهان اسلام در سرزمین های متعدد و در میان سواحل جدا از هم تكه تكه شده، و هر قسمت به شخصی تعلّق گرفته است و به راحتی مورد حمله قرار می گیرد. چون بعد از رحلت رسول خداf جریان حاكمیت درست ادامه پیدا نكرد.»



راه نجات؟

«و جهان اسلام امروز دغدغه همه چیز دارد جز دغدغه اسلام؛ چون در سقیفه برنامه ریزان حاكمیتِ بعد از رحلت رسول اللهf دغدغة همه چیز داشتند جز دغدغه بر جا ماندن خود اسلام، فاطمه و علی«سلام الله علیهما» هم كه فقط دغدغه اسلام را داشتند، مورد خشم و حذف و تهمت قرار گرفتند، ولی برای نجات جهان اسلام هنوز گفتار فاطمه زهراi زنده ترین و تازه ترین راه نجات ملّت مسلمان است و هیچ راهی جز برگشت به دعوت دختر رسول الله«صلوات الله علیهما» در بین نیست و همواره باید همه مسلمانان را به آن فرا خواند و پیامبرf در كلّ جهان اسلام راه رجوع به فاطمه (س) را هموار نمود.»

چیز عجیبی كه بحمدالله در جهان اسلام- اعم از شیعه و سنّی- نهادینه شده، اعتبار فوق العاده فاطمه زهراi است، و این خطبه هم خطبه ای نیست كه فقط شیعه نقل كرده باشد. كتاب «بلاغات النساء» كه از كتب اهل سنّت است یكی از سندهای این خطبه است و لذا هم گوینده خطبه و هم اصل خطبه مورد احترام جهان اسلام است و امروز می توانیم از طریق فاطمه زهراi جهان اسلام را متوجه انحرافی بكنیم كه ریشه همه مشكلات بعدی است و از طریق دانشمندان دلسوز، جهان اسلام را بیدار نماییم تا بفهمند چه شده كه كار به این جاها كشیده است و چگونه باید جهان اسلام را از این مشكلات نجات داد. در فراز شمارة190خطبه، حضرت می فرمایند: «وَ كِتابُ اللهِ بَیْنَ اَظْهُرِكُمْ»؛ یعنی كتاب خدا مقابل شماست، چرا در ادامه حاكمیت جامعه اسلامی به كتاب الله رجوع نمی كنید تا ببینید جز امامی معصوم، نمی تواند جهان اسلام را رهبری كند؟ برای اثبات این كه بعد از رحلت پیامبر اكرمf حكم امام معصوم باید در جامعه جریان داشته باشد، خود قرآن به راحتی مسئله را روشن می كند؛[105] پس در واقع در آن حال از علی(ع) منحرف نشدند، بلكه از اصل قرآن منحرف شدند، لذا در فراز 197خطبه شان می فرمایند: «اَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُون»؛ آیا از قرآن منصرف شده اید و آن را پشت سر انداختید؟«وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُم» در ادامه می فرماید:«اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْكُمُون»؛ یا نكند می خواهید در ادامه زندگی به غیر قرآن حكم كنید؟ اگر عنایت بفرمایید متوجّه خواهید شد حضرت با هوشیاری و دقّت دارند روشن می كنند، جریانی كه پس از رحلت پیامبرf حاكمیت جهان اسلام را به دست گرفت، جریان غیر قرآنی است؛ یعنی در چنین حاكمیتی دیگر در این جامعه قرآن حكم نمی كند و در ادامه می فرماید:«بِئْسَ لِظّالِمینَ بَدَلاً»؛ چقدر كار ظالمانه ای است كه چیز دیگری را جایگزین قرآن می كنید و چقدر به مردم در این راستا ظلم خواهد شد. و بعد اشاره می كنند به آیه 85 سوره آل عمران كه می فرماید:«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرین»؛ یعنی هر كس دینی غیر از دین اسلام برگزید، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانكاران خواهد بود، یعنی با این كاری كه كردید و عملاً خود را از اسلام خارج نمودید، گرفتار یك بی ثمریِ ابدی گشتید: «ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلی رَیْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُها» یعنی حتّی در انحراف از دین، آنقدر صبر نكردید كه این دلِ رمیده، آرام بگیرد؛ یعنی یك روز هم از رحلت رسول خداf نگذشته بود كه به چنین انحراف بزرگی دست زدید. گویا از قبل، همه برنامه ها را ریخته بودید و به دنبال زمان عملی كردن آن می گشتید و زمان رحلت رسول اللهf را بهترین زمان یافتید. در واقع حضرت می خواهند بفرمایند شما درباره مسئله به این بزرگی كه جهت اسلام را به كلّی تغییر می دهد، یك دقیقه هم درنگ نكردید، تا دل ها آرامش لازم را بیابد و سپس كشیدن افسار خلافت به سوی شما آسان شود، لذا فرمود؛ «وَ یَسْلَسَ قِیادُها» یعنی؛ و كشیدن افسار آن آسان گردد، و شما این كار را نكردید، بلكه با دست پاچگیِ تمام نقشه خود را عملی نمودید تا هیچ كس فرصت فكر كردن و تصمیم گرفتن و انتخاب كردن نداشته باشد. بعد می فرمایند:«ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها»؛ پس از آن كه حكومت را بلافاصله به دست گرفتید، شروع كردید آتش به پا كردن و آتش فتنه های نهفته را شعله ور نمودن. یعنی شرایطی فراهم كردید كه مردم فرصت فكر كردن نسبت به كار شما را نداشته باشند و همین هم كه خواستند فكر كنند با انواع فتنه های پنهان كه سربرآورده، خود را روبه رو دیدند؛ فتنه هایی كه اسلام در طول بیست وسه سال، آرام آرام آن ها را فرو نهاده بود، باز سر برآورد و حاكمیت شما موجب شعله ور شدن آن ها گشت.




[105] - به عنوان نمونه نظر عزیزان را به آیه59 سوره نساء جلب می كنیم كه قبلاً به طور مختصر شاهد آوردیم و تفسیر قیّم المیزان در این راستا ما را متوجّه نظر قرآن به ادامه حاكمیت اسلام توسط امامی معصوم، می نماید. قرآن می فرماید: «یا اَیُّهَاالَّذِینَ ءَ امَنُوا أَطِیعُوااللَّهَ وَ أَطِیعُواالرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ، فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ، ذَلِكَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً» (نساء/59) یعنی ای مؤمنان خدا را اطاعت كنید و رسول خدا و اولی الامرِ از خودتان را اطاعت كنید، پس اگر در موردی اختلاف كردید آن اختلاف را به خدا و رسولش ارجاع دهید، اگر به خدا و به قیامت مؤمن هستید، كه این كار خیرِ بسیار، وعواقب نیكویی دارد. اولاً: آیه اطاعت خدا و رسول خدا و اولی الامر را واجب شمرده است. ثانیاً: لفظ «اَطیعُوا» یعنی اطاعت كنید را یك بار در مورد « خدا » و یك بار در مورد « رسول خدا و اولی الامر» به كار برده است. حال مراد از اطاعت از خدا پیروی از احكامی است كه به عنوان وحی بر پیامبرf نازل شده است. ولی اطاعت از رسول خدا دوجنبه دارد، یكی اطاعت از او در بیان احكام الهی، چنانچه خود خداوند به پیامبرش می فرماید: قرآن را بر تو نازل كرده ایم تا برای مردم تبیین و روشن كنی. «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ»(نحل/44) و یك جنبه دیگرِ اطاعت، اطاعت از رسول خدا به عنوان مدبّر جامعه اسلامی در اجرای احكام و جهاد و دفاع و عزل و نصب فرمانداران است، چنانچه خداوند می فرماید: ما قرآن را به حق برای تو نازل كردیم تا بین مردم بر اساس آنچه خدا برای تو روشن كرده است حكم كنی: «اِنّا اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما اَریكَ الله»(نساء/105) پس با وجود آنكه اطاعت از رسول خدا در حقیقت اطاعت از خدا است، ولی به آن جهت قرآن لفظ « اَطیعُوا » را دوبار تكرار كرد كه در عین حال اطاعت از خدا یك معنا دارد و اطاعت از رسول خدا همچنان كه گفته شد، معنایی دیگر دارد. مثل تبیین آیات و اجرای احكام در جامعه. ثالثاً: اطاعت از «اولی الامر» را در كنار اطاعت از رسول خدا واجب شمرده است كه نشان می دهد وجه مشتركی بین اطاعت از «رسول خدا» و اطاعت از «اولی الامر» هست و آن عبارت است از تبیین و تبلیغ احكام الهی و اجرای احكام دین خداوند. ولی طبق ادامه آیه كه می فرماید: «اگر اختلافی پیدا كردید آن اختلاف را به خدا و رسول خدا ارجاع دهید». از این كه لفظ «اولی الامر» را نیاورده، معلوم می شود كه «اولی الامر» منصب تشریع ندارد، یعنی در منازعات باید به كتاب خدا و سنت رسول خدا رجوع كرد. توضیح آن كه؛ افرادی كه مورد خطاب این آیه هستند مؤمنین اند و مسلماً نزاع آنها با غیر اولی الامر است. زیرا بعد از اینكه اطاعت اولی الامر واجب شد دیگر رأی اولی الامر محل نزاع و تردید واقع نمی شود. از طرفی قول «اولی الامر» در فهم كتاب و سنت، حجیت دارد و از آن جایی كه آیه شریفه اطاعت آنها را بدون قید و شرط لازم داشته، لذا قول و گفتار آنان مطابق با واقع و خالی از خطا و لغزش است. و در یك كلمه باید علاوه بر پیامبر، انسان های معصوم دیگری باشند، چرا كه خداوند بنده های خود را به اطاعت كسی كه دارای خطا باشد و امت را در اثر آن خطاها گمراه كند، امر نمی فرماید، و اطاعت او را در كنار اطاعت پیامبرش قرار نمی دهد.

سقیفه و انتخاب آزاد!

«عبد الفتاح عبد المقصود» از مورخین معاصر اهل سنّت در جلد اوّل كتاب امام علی(ع) كه شرح مبسوطی از جریان سقیفه را مطرح می كند، می گوید: پس از به خلافت رساندن ابابكر در سقیفه، عمر و ابوعبیده جرّاح دو طرف ابابكر را گرفتند و در كوچه های مدینه حركت می كردند، هر كس را می دیدند دستش را می گرفتند و با فشار هم كه شده می چسباندند به دست ابابكر و می گفتند: بدین وسیله تو با ابابكر بیعت كردی، مواظب باش بیعت خود را نشكنی! و در چنین فضایی، از درون سقیفه، خلیفه خود را بیرون آوردند و با چنین شكلی از مردم بیعت گرفتند. حال ما از جهان اسلام می پرسیم؛ راستی اگر به راحتی و مطابق خواست مردم ابابكر تعیین می شد، پس این دست پاچگی و این جوّ خفقان برای چه بود؟! و فاطمه زهراi درست دست را می گذارند بر روی نقطه ضعف اصلی، و چگونگی تعیین خلیفه را به چالش می كشند و حالا این ها متوجّه شده اند كه جبهه سترگی در مقابل خود دارند و باید او را به هر قیمتی از جلوی خود بردارند.

راستی اگر مسیر خلافت با خواست عمومی انجام شده بود و اراده عمومی طالب حاكمیت ابابكر بود، وجود فدك در دست فاطمه (س) چه خطری است كه باید سریعاً از او گرفته شود و چه نیاز بود كه برای سركوب كردن چند نفر كه در خانه فاطمه (س) جمع شده اند، باید خانه را آتش زد؟ تاریخ گواه است كه تعداد افرادی كه در آن خانه جمع شده بودند از ده نفر كمتر بودند، اگر جامعه حكومت سقیفه را پذیرفته است، این چند نفر چگونه می توانند برای آن حكومت تهدید باشند كه عمر می گوید بیرون بیایید و گرنه خانه را آتش می زنم، و وقتی یكی از یاران او با تعجّب می پرسد به واقع می خواهی خانه فاطمه (س) را آتش بزنی؟! او می گوید آری! حتماً آتش می زنم.[106] چرا برای حكومتِ سقیفه ساخته، وجود چند نفر در خانه فاطمهi مانع بزرگی به حساب می آید كه باید با تمام وجود و همراه با عصبانیت كامل با آن مقابله كرد؟

صاحب كتاب «عقد الفرید» از علمای اهل سنّت در صفحه53 از جلد دوم كتابش می گوید:

«ابابكر همین كه به خلافت رسید یك مقدار پول بین مهاجرین و انصار تقسیم كرد-جالب است ابابكری كه در طول زندگی اش در مدینه به گفته مورخان اهل سنّت صاحب چند بز و قطعه زمینی برای كشاورزی بوده، حالا بین مردم مدینه پول تقسیم می كند- به زنی از انصار یك مقدار پول رسید، زن گفت:این پول كجا بوده است؟! گفتند: ابابكر پول تقسیم كرده و این مقدار قسمت تو شده است، زن گفت: می خواهید در امر دین به من رشوه بدهید! نمی خواهم و پول را نگرفت.»

حالا كمی روی این موضوع فكر كنید. راستی اگر مسئله خلافت در مسیر پاك خود قرار گرفته بود، به این همه بی قراری برای ماندن بر سر آن نیاز بود؟! خلیفه اوّل به عباس عموی پیامبرf پیغام داد كه سهمی هم برای تو در نظام در نظر گرفته ایم، جناب عباس فرمود: خلافت حقّ علی(ع) است، شما می خواهید حقّ او را تقسیم كنید و یك قسم آن را هم به من بدهید؟!




[106] - به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص19 رجوع كنید. و در سند دیگر هست كه عبدالرحمن بن عوف می گوید: در بستر بیماریِ ابابكر با او بودم. پس از مقدماتی گفت: دوست داشتم سه كار انجام نداده بودم و سه كار انجام می دادم، كه از جمله سه كاری كه از انجام آن پشیمان است این كه می گوید: ای كاش خانه فاطمه را برای هیچ چیز بازرسی نمی كردم، هرچند درِ آن را برای نبرد با من می بستند(تاریخ طبری، ج4، ص52- ترجمه الغدیر، ج14، ص2).

حساب فاطمه زهراi را نكرده بودند

آن ها با اعتراض حضرت فاطمه (س) خوب فهمیدند در مقابلشان نهضتی بسیار ظریف - به ظرافت روح بزرگ فاطمه (س) - قرار گرفته است. حساب این را نكرده بودند كه این بار یك زن، آن هم زنی به قداست فاطمه، نغمه های نهضتی را در مقابل آن ها به صدا درخواهد آورد. از شواهد تاریخی برمی آید كه حساب هر چیزی را كرده بودند و نقشه مناسب مقابله با آن را هم از قبل تهیّه نموده بودند، ولی اصلاً تصوّر نهضت فاطمی را نمی كردند، زهرایی كه تا حال گوش نامحرمی صدای او را نشنیده بود، حالا سردار نهضتی شده كه دل شیران را آب می كند و لذاست كه اوّل باید از او انتقام گرفت كه چهره انحراف را آشكار نمود و نگذاشت ابابكر را در لعاب قداست، به عنوان خلیفه رسول خدا جا بزنند.

حساب كرده بودند مردم معمولی كه سرشان به كار خودشان است و یا مشغول عزاداری برای رسول خداf هستند و لذا نیرویی نخواهند بود كه در مقابل شان بایستند. دو قبیله قدرتمند اوس و خزرج هم با پیامبراكرمf عهد بسته بودند كه از او دفاع كنند و حالا كه پیامبرf رحلت كرده اند، می شود بـه راحتی آن ها را از صـحنه خـارج كــرد -همان طور كه كردند و چیزی هم نشد- قریش هم كه صاحب نفوذ و قدرت است در اصلِ مسئله خلافت با خلیفة اوّل و دوم شریك اند و لذا بدنه قریشِ مهاجر، مقابله نخواهند كرد. علی(ع) كه مدعی اصلی است، به چند دلیل كاری از پیش نمی برد؛ اولاً جوّ می سازیم كه دنبال قدرت است و برای خودش به سر و مغزش می زند و در نتیجه از آن عظمت و قداستی كه موجب توجّه قلب ها به اوست، خارجش می كنیم[107] و اگر هم به جدّ به مقابله برخاست و قبایل اوس و خزرج هم به كمكش آمدند، نهایت این می شود كه مملكت اسلام دو قسمت می شود، نیمی برای ما و نیمی برای بنی هاشم و طرفداران علی (ع). غافل از این كه علی(ع) به اسلام می اندیشد و متوجه است كافی است یك جنگ داخلی در بین مسلمانان صورت بگیرد، در آن صورت دیگر اصل اسلام از دست می رود. و لذا وقتی ابوسفیان در همان روزهای اول خلافت ابابكر به علی(ع) گفت دست بیعت به من بده تا در پشتیبانی تو تمام این صحرا را از لشگر پر كنم. حضرت فرمودند: «امواج فتنه را با كشتی نجات بشكافید و ...»[108] و حضرت دعوت او را كه بیشتر قصد تفرقه در بنای نوپای جامعه اسلامی داشت، پس زدند. به هر حال می خواهم عرض كنم كه حساب هر چیزی را كرده بودند و برای خنثی كردن هر كدام هم برنامه ای داشتند، ولی یك حساب را اصلاً نكرده بودند و آن حضور فاطمه زهراi بود، یك مرتبه فاطمه زهراi با آن قداست خاصّی كه همه در مقابل آن سر تعظیم فرود می آوردند، به صحنه آمد و همه نقشه ها را در هم ریخت و ابابكر و عمر را سخت عصبانی كرد، به طوری كه هم ابابكر از تعادل ظاهری خودش خارج شد و آن توهین بسیار دور از ادب را به حضرت فاطمه زهراi كرد و هم عمر با فاطمه زهراi آنچنان برخورد كرد كه شنیده اید و به واقع قابل گفتن نیست.

«سولیوان» سفیر آمریكا در اواخر دوران محمدرضاشاه در ایران به سران آمریكا نوشته بود: «آقای خمینی یك آدم مذهبی مقدّس است كه اگر به حكومت برسد خیلی خودش را با سیاست درگیر نمی كند و اگر اجازه بدهید كار را به دست بگیرد، ما دوباره جای خودمان را در ایران باز می كنیم». تحلیل خلیفه اوّل و دوم هم در مورد فاطمه زهراi این بود كه فاطمه زهراi یك مجسمه قداست و نور است و به واقع هم همین بود. شیعه و سنّی معتقدند پیامبر اكرمf در مورد فاطمه (س) فرمود: «او سیده نساء العالمین است» حال فاطمه (س) كه مجسمه حیا و قداست و عفّت است، مگر می شود صدایش را بلند كند و در مقابل انحراف آن ها ایستادگی كند؟ و بیاید وسط مسجد مدینه و با همان عفّت و حیا چون شیران بغرّد و این حرف های كوبنده و افشاگرانه را به زبان بیاورد؟

در جلسه اوّل عرض شد، مورخین می گویند: «وقتی فاطمه زهراi در مسجد مدینه در مقابل ابابكر و اطرافیانش صحبت می كردند، با یك آرامش خاصِّ روحانی، حرف های پرشور و شعور خود را با آن همه بلاغت و زیبایی اداء می كردند و این عجیب است كه چگونه در كلمات حضرت، بلاغت و فصاحت و شور و انتقاد جمع شده است؛ آری سقیفه سازان، این فاطمه را با چنین هیبتی پیش بینی نكرده بودند و لذا با نهایت خصومت و انتقام با آن حضرت برخورد كردند.




[107] - در راستای همین تبلیغات در جامعه اهل سنّت است كه مولوی در دفاع از علی(ع) می گوید: آن كه او تن را بدین سان پی كند حرص میری و خلافت كی كند زان به ظاهر كوشد اندر جاه و حكم تا امیری را نماید راهِ حكم تا امیری را دهد جانی دگر تا دهد نخل خلافت را ثمر

در نهایت صدای فاطمه زهراi جهان اسلام را متأثّر می كند

ممكن است گفته شود كه مگر باز همان حكومت ادامه نیافت، و مگر بالاخره علی(ع) خانه نشین نشد؟ فراموش نفرمایید كه سقیفه سازان بنای دیگری داشتند و فاطمه زهراi آن بنا را ویران نمود، این ها فقط حاكمیت را نمی خواستند در دست بگیرند، بلكه خلیفه رسول الله بودن را برای خود تهیّه دیده بودند و به دنبال قداستی بودند كه خلیفه رسول الله بالتبع خواهد داشت و با چنین شخصیتی بنا داشتند برای همیشه حاكمیت جهان اسلام را در دست داشته باشند و درست در همین هدف اصلی خود، با برخوردی كه فاطمه زهراi كرد، ناكام شدند و این است كه همه بنای خود را فرو ریخته یافتند و برای این كه خود را از تنگنا درآورند- نه آن طور كه می خواستند، بلكه آن طور كه مجبور بودند- حكومت را ادامه دادند و به همین جهت عرض می كنم: «فاطمه زهراi نغمه های نهضتی را به صدا درآورد كه هر چه تاریخ جلوتر می آید آن صدا بیشتر و دقیق تر به گوش خواهد رسید» و در نهایت صدای فاطمه زهراi همه جهان اسلام را متأثّر خواهد كرد.



نقشة قبلی برای خاموش كردن نور دین

عظمت كار فاطمه زهراi وقتی روشن می شود كه جوانب توطئه را درست بررسی كنیم. آقای دكتر شریعتی به عنوان استاد تاریخ در یكی از تحقیقات خود می گوید: اساساً مسلمان شدن خلیفه اول و دوم و اطرافیانشان مثل اباعبیده جرّاح و سالم- غلامِ حذیفه - در مكّه و در یك زمان خاص و به شكل گروهی، یك نقشه سیاسی بود نه یك انتخاب قلبی و الهی. در واقع ایشان می خواهد بگوید این ها از اوّل با یك تحلیل سیاسی كه نسبت به آینده اسلام، داشتند. به صورت باندی مسلمان شدند، تا رهبری آینده را به دست گیرند و به همین جهت هم از همان اوّل برای چنین كاری برنامه ریزی كرده و جوانب كار را برای خود آماده نموده بودند، ولی در برنامه شان جانب اعتراضِ قداست شكن فاطمه زهراi را در نظر نگرفته بودند و لذا غافلگیر شده و مجبور شدند عكس العمل های تندِ پیش بینی نشده ایِ از خود نشان دهند.

فاطمه زهراi در سخنان خود بعد از آن كه فرمود: شما نه تنها نگذاشتید شرایط آماده شود، بلكه شعله ور شدن آتش های فتنه را دامن زدید، می گوید:«وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِیِّ»؛ یعنی و برای اجابت كردن بانگ شیطانِ گمراه، آماده بودید. یعنی شما اولاً؛ در یك جریان شیطانی قرار گرفتید. ثانیاً؛ از قبل این آمادگی را در خود به وجود آورده بودید «وَ اِطْفاءِ اَنْوارِ الدّینِ الْجَلِیِّ» و از قبل برای خاموش كردن انوار دین روشن الهی آماده بودید. گفتن این جمله در آن شرایط خیلی جرأت می خواهد. كافی است كمی روی شخصیت امثال خلیفه اول در آن زمان فكر كنید تا ببینید این جملات چه قدر نقش آفرین بود. مورّخین در رابطه با سیمای ابابكر می نویسند كه او ظاهری آرام و مقدّس داشت، به راحتی اشك می ریخت و بقیّه را تحت تأثیر قرار می داد و به اصطلاح ما، پیرمرد خیلی نورانی بوده است، او در جامعه به عنوان پیرمردی ظاهر الصلاح و واجب الاحترام مطرح است و به همین جهت هم مردم به خود جرأت اعتراض نمی دادند، چه رسد كه به او بگویند آمده ای تا انوار دین خدا را خاموش كنی! و این جاست كه می فهمیم چقدر باید در كلمات فاطمه زهراi دقّت كرد. اوست كه حق را می شناسد و فریب این ظواهر را نمی خورد و اوست كه می فهمد چه خطر بزرگی دارد رخ می دهد، می گوید با آمدن شما، نور دین خدا خاموش می شود «وَ اِخْمادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ» و سنّت های پیامبر برگزیدهf از بین می رود. حالا می فهمیم كه اگر فاطمه زهراi زبان به اعتراض نگشوده بود و این چنین روشن، نقشه دین براندازی را افشا نكرده بود، قداست ظاهری ابابكر چه بر سر اسلام می آورد، خود آن ها هم بعد از موضع گیری فاطمه (س) دیگر جرأت نكردند خود را به آن شكلی كه می خواستند بنمایانند. آری! پس از آن، معاویه برای بازسازی چهره خلیفه اول و به خصوص برای عثمان دستور داد احادیث زیادی ساختند، ولی بسیاری از علماء اهل سنت به آن احادیث اعتنایی ندارند.



سخنان پیامبر اكرمf در مورد علی(ع) را نشنیده گرفتند

كاملاً برای همه مردم روشن شده بود كه باید بعد از رحلت پیامبر خداf، علی(ع) جانشین او شود و از سال ها قبل این مسأله در بین جامعه پذیرفته شده بود و جریان غدیر در كمتر از هفتاد روز قبل از رحلت پیامبر اكرمf برای نصب كلّی و معرفی همگانی بود، وگرنه پیامبر خداf در طول زندگی، دائماً مردم را متوجّه عظمت علی(ع) می كردند. شیعه و سنّی نقل كرده اند كه پس از معرفی علی(ع) در غدیر مردم به دستور پیامبر اكرمf شروع كردند به تهنیت گفتن به علی(ع) و از جمله صحابه كه تهنیت گفت عمربن خطاب بود كه گفت: «هَنیئاً لَكَ یَابْنَ اَبی طالِب! اَصْبَحْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلَی جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِنات»[109]؛ یعنی گوارایت باد ای پسر ابی طالب! مولای من و مولای همه زنان و مردان مؤمن گشتی. ولی همه آنچه پیامبر اكرمf فرمود و آنچه خود انجام دادند را نادیده گرفتند، چون برنامه شان چیزی دیگر بود و انسان محقق باید از این زاویه كتاب های تاریخ را ورق بزند، كاری كه مرحوم علامه امینی در الغدیر انجام داد و بسیاری از دانشمندان با انصاف اهل سنت را به اعجاب و سپاس واداشت.[110]

همه مورخین اهل سنّت قضیه یوم الإنذار را نوشته اند كه پس از نزول آیه214 سوره شعرا كه فرمود: «اَنْذِرْ عَشیرَتَكَ الْاَقْرَبینَ» یعنی؛ خویشاوندان نزدیكت را از خطر كفر بترسان - هنوز پیامبر اكرمf دعوت عمومی را شروع نكرده بودند- آشنایان خود را دعوت فرمودند و اعلام كردند من پیامبر خدا هستم و مأمورم كه ابتدا شما را به اسلام دعوت نمایم و اوّل كسی كه از بین شما دعوت مرا بپذیرد، وصیّ و جانشین من خواهد بود كه از میان حضّار هیچ كس جز علی(ع) - در هر چند بار كه پیامبرf تكرار فرمودند- جواب مثبت نداد. در آخر پیامبر اكرمf فرمود: «بعد از من تو وصیّ و وزیر و خلیفة من خواهی بود»[111] و این موضوع و چندین واقعة امثال آن اعم از «حدیث منزلت» و جریان غدیر و «حدیث ثقلین»، همه و همه در ذهن مسلمانان بود و اصلاً موضوع خلافت بعد از پیامبر اكرمf توسط علی(ع) را حل شده می دانستند، ولی با رحلت رسول اللهf فتنه های پنهان ظاهر شد و مسیر خلافت را كه حیات اسلام در گرو آن بود، تغییر داد.

پس برای فاطمه زهراi روشن است كه این كار ها موجب می شود تا اسلام منهدم گردد و مردم هم خوب می دانند پیامبرf چه گفتند و خوب هم می دانند تأكید پیامبر اكرمf بر روی علی(ع) به جهت آن است كه او كاملاً می خواهد همه اسلام را پیاده كند و این جاست كه جریان نفاق در تمام طول حیات رسول خداf با علی(ع) در تضاد است. این ها اسلامی را می خواهند كه با نفس امّاره شان كاری نداشته باشد و لذا همه حرف های پیامبر اكرمf را نشنیده گرفتند. مثل همین قضیه در حدّ بسیار نازل تر، موضع گیری امام خمینی«رحمه الله علیه» در مورد نهضت آزادی است؛ مطمئن باشید همین سیاسیّونی كه حالا می خواهند از روی حرف امام«رحمه الله علیه» با بی تفاوتی رد شوند كاملاً منظور امام را می دانند و خوب هم می فهمند چرا امام«رحمه الله علیه» فرمودند این ها حتّی از منافقین هم خطرناك ترند؛ ولی یكی از فنون سیاست این است كه خود را در بعضی موارد به نشنیدن بزنند كه گویا اصلاً چنین حرفی نبوده است. همان طور كه پس از رحلت رسول اللهf گویا اصلاً نه غدیری و نه یوم الإنذاری و نه حدیث ثقلین و نه حدیث منزلتی مطرح بوده و پیامبرf هیچ سخنی در مورد رهبری آینده مطرح نفرموده است. ما نباید در برخورد با این مسأله عصبانی شویم، بلكه باید كاری كنیم كه این فرهنگ نقد شود. خلیفه دوم معتقد بود پیامبر اكرمf بیهوده بر روی علی(ع) تأكید می كند[112] و همین طور كه سیاسیون ما معتقدند امام خمینی«رحمه الله علیه» بیخود نهضت آزادی را از منافقین بدتر می دانستند - البته باز تأكید می كنم كه امام خمینی«رحمه الله علیه» با پیامبر اكرمf قابل مقایسه نیست- ولی این كه كسانی در كنار پیامبر اكرمf و یا در كنار امام خمینی«رحمه الله علیه» بودند كه پیامبر اكرمf و یا امام خمینی«رحمه الله علیه» را باور نداشتند، قابل تأمّل و عبرت است.[113]




[109] - «روضه الصفا»، ج2 ، واقعه حجّه الوداع، «حبیب السیر»، ج1، جزء3، ص411، »الغدیر»، ج1، ص271 (نقل از امام شناسی علامه طهرانی، ج7، ص76).
[111] - «تاریخ طبری»، ج2، ص62 و63 (نقل از امام شناسی علامه طهرانی ج1 درس5)
[112] - ابن ابی الحدید به نقل از كتاب «تاریخ بغداد» اثر احمدبن ابی طیفور نقل می كند كه ابن عباس گفت: زمانی در آغاز خلافتِ عمر بر وی وارد شدم ، او به خوردن خرما مشغول بود و مرا دعوت به خوردن كرد و من خرمایی برداشته و خوردم. از من پرسید ای عبدالله؛ از كجا می آیی؟ گفتم از مسجد. گفت: پسر عمت را چگونه ترك كردی؟ من گمان كردم مقصودش عبدالله بن جعفر است، اما او گفت كه مقصودش «عظیم اهل البیت» است. من گفتم: مشغول آبیاری نخل های بنی فلان بود و در همان حال قرآن می خواند. پرسید: آیا در سر او هنوز در باره خلافت، اندیشه ای هست؟ گفتم: آری. گفت: آیا بر این باور است كه رسول خداf او را منصوب كرده است؟ گفتم: آری؛ به علاوه من از پدرم (عباس) در این باره پرسیدم، او نیز تأیید كرد. عمر گفت: آری از رسول خداf در باره وی مطلبی بود كه حجت نتواند بود. آن حضرت هنگام بیماری، سر آن داشت تا به اسم او تصریح كند، امام من به خاطر اسلام از این كار ممانعت كردم، زیرا هیچ گاه قریش بر او اجتماع نمی كردند، و اگر بر سر كار می آمد عرب از سراسر نقاط به مخالفت با او می پرداخت. رسول خداf از تصمیم درونی من آگاه شد و از این كار خودداری كرد (نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج12، ص21).

این توهین به پیامبرf نیست؟

پیامبر اكرمf برای ادامه رهبری جهان اسلامی به خوبی برنامه ریزی كرده بودند تا كار به اینجا كشیده نشود، ولی وقتی پیام غدیر و امثال آن را نادیده بگیرند نتیجه چنین می شود كه پیامبر خداf برای آینده امّتش برنامه ریزی نكرده است و این به واقع یك نوع توهین به پیامبرf و نادیده گرفتن حكمت و درایت آن حضرت است، آیا عقل و اندیشه می پذیرد كه دین جامعی چون اسلام، برنامه ای برای ادامه رهبری جهت آینده اسلام نریخته باشد و با توجّه به واقعیّات آن زمان و شرایط فكری و قبیلگی عربستان برنامه قاطعی را طراحی نكرده باشد؟

پیامبری كه خودش فرموده: «هر كس امام زمان خودش را نشناسد، با عقیده جاهلیت مرده است» حال امكان دارد كه امام زمان مسلمین را تعیین نكند و این مسئله بزرگ را به عهده امّت بگذارد و بعد هم امّت گرفتار چنین اختلافی شوند؟ سوز و ناله فاطمه زهراi از این جسارت به پیامبر اكرمf كه او را نسبت به آینده امّت بی تفاوت نشان دهند بیشتر است از آن همه بی حرمتی كه به خود فاطمه (س) شده، این كه می بینید می فرماید: «شما با این جریانی كه به وجود آوردید، بنا دارید قرآن را به كلّی حذف كنید و سنّت پیامبرf را خاموش نمایید» به این جهت است كه با عمل جریان حاكمیت بعد از رحلت رسول خداf ، چهره ای از آن حضرت به جهان اسلام معرفی می شود كه با این همه خطراتی كه می شد برای آینده اسلام پیش بینی كرد، رسول خداf هیچ برنامه ای نداشتند و به واقع این عمل همان است كه فاطمه زهراi فرمود كه: «اِخْمادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ» شما بنا دارید سنّت پیامبر برگزیده خدا را خاموش كنید و بعد در جمله بعدی همه چیز را به وضوح برای همه تاریخ روشن می كند و می گوید: «تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ» عرض شد؛ اِرْتِغاء یعنی كف را از روی شیر گرفتن و خوردن. حضرت می فرمایند: شما به بهانه این كه می خواهید كف را بگیرید، پنهانی شیر را زیرِ لب می خورید. و به واقع دقیقاً همه مطلب برای تحلیل جریانِ به وجود آمده در این جمله حضرت نهفته است، چون این ها در مواقعی كه هیچ جوابی برای توجیه خلافت خود نداشتند، می گفتند شرایط برای حاكمیت علی(ع) مساعد نیست. حرفشان این بود كه قبول داریم حاكمیت، حق علی(ع) است، ولی ما داریم شرایط را آماده می كنیم، فاطمه زهراi دارند جواب این حرف را می دهند كه شما در این حرف نقشه دارید، به بهانة گرفتن كف از روی شیر، قصدتان خوردن خود شیر است، یعنی اصل حكومت بر مسلمین و گرفتن جای پیامبرf مقصد و مقصود شماست كه موجب محرومیت بزرگی برای جهان اسلام خواهد شد و مردم از بركات اسلام واقعی محروم می شوند و امكان درخشش اسلام از بین می رود. بعد می فرمایند:

208 - «وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرّاءِ» یعنی؛ و شما برای برخورد با خانواده رسول اللهf در پشت تپّه ها و درختان كمین گرفته اید و در حال حركت هستید.

دختر رسول خداi خیلی روشن نقشه ها را آشكار می كند و عجیب است كه آینده تاریخ روشن نمود كه چقدر خوب فاطمه زهراi تشخیص داد كه ادامه آن حاكمیت به كجا خواهد انجامید؛ یعنی ما می دانیم برنامه اصلی این است كه وارثان اصلی حاكمیت دین اسلام را -كه فقط با حاكمیت آن ها اسلام به معنی واقعی خود می ماند و اثربخش خواهد بود- به هر نحوی نابود كنید. «ابن عساكر» در تاریخ دمشق در شرح حال امیر المؤمنین(ع) جزء سوم ص98 نقل می كند كه مروان بن حكم به علی بن الحسین(ع) گفت:«ما كانَ فِی الْقَوْمِ اَدْفَعُ عَنْ صاحِبِنا مِن صاحِبِكُم! قُلْتُ: فَما بالُكُمْ تَسُبُّونَهُ عَلَی الْمَنابِرِ؟ قالَ: لا یَسْتَقیمُ لَنا الْاَمْرُ اِلّا بِذلِك»؛ یعنی «در میان اهل مدینه و شورشیانِ بر علیه عثمان، هیچ كس نبود كه از صاحب ما - عثمان- بهتر از صاحب شما - علی(ع)- دفاع كند. حضرت می فرمایند: گفتم پس چرا او را بر سر منابر سبّ و لعن می كنید؟ گفت چون حكومت بدون سبّ علی برای ما باقی و پایدار نمی ماند». ملاحظه می كنید كه فاطمه زهراi چه آینده ای را پیش بینی كردند. بعد فرمودند امّا بدانید كه موضع ما هم در مقابل این جریان كاملاً روشن و تزلزل ناپذیر است.



پایداری تاریخی

209و210 - «وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ الْمَدی، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِی الْحِشی» یعنی و ما هم بر این مسئله پایداری و شكیبایی خواهیم نمود مسئله ای كه مثل خنجر بُرّان بر ما فرود آمده است و مثل فرورفتن نیزه در درون ما خواهد بود. یعنی اولاً؛ بدانید نقشه ها و برنامه ریزی هایی كه برای هدم اسلام انجام شده است برای ما پوشیده نیست و هیچ خوش بینی در كار شما وجود ندارد و خانواده رسول خدا را طعمه نیزه ها و شمشیرهای شما می بینیم، ثانیاً؛ خود را نمی بازیم و در چنین شرایطی موضع خود و وظیفه خود را می شناسیم.



جایگاه فدك در خطبه فاطمه زهراi

بعد از این كه فاطمه زهراi خطر حذف حاكمیت امام معصوم را خوب روشن نمود و جایگاه حاكمیت بعد از رسول خداf را خوب به جامعه آن زمان و به تاریخ نشان داد، حالا با طرح یك موضوع ساده، یك ضعف بزرگ را برای آن ها ثابت می نماید. حضرت می خواهد با پیش كشیدن جریان فدك به همه اهل قرآن - اعم از سنی و شیعه - نشان دهد كسانی جای خلیفة پیامبرf تكیه زده اند كه از ساده ترین مسائل اسلام و قرآن بی اطلاعند، و چیزی را به اسلام و به پیامبرf نسبت می دهند كه با این كار جهل خود را نسبت به قرآن اثبات كرده اند. این جاست كه از عزیزان خواهشمندم دقّت كنید كه جایگاه بحث فدك در خطبه فاطمه زهراi كجاست. جریان حاكم به هر دلیلی نمی خواست فدك در دست فاطمه زهرا و فرزندان آن حضرتh باشد، چون حدّاقلش این بود كه درآمدی در اختیار آن ها قرار می گرفت كه ممكن بود در تبلیغ اسلام مؤثر باشد و حاكمان تحمّل همین را هم نداشتند، در حالی كه نه با داشتن فدك امكان انقلاب در مقابل حاكمان بود و نه فدك قدرتی بود در مقابل خلیفه ای كه بیت المال مسلمین را در اختیار داشت، ولی همین كه بر سر كار آمدند، فدك را از دست فاطمه زهراi گرفتند و كارگران آن حضرت را هم از آن زمین بیرون كردند، به بهانه آن كه پیامبر اكرمf از خودشان ارث باقی نگذاشتند، و وقتی جواب شنیدند كه پیامبر اكرمf در زمان خودشان آن را به فاطمه زهراi بخشیده اند، این سخن را نشنیده گرفتند و باز حرف خودشان را تكرار كردند، با این كه طبق گزارش تاریخ، كارگران فاطمه زهراi روی آن زمین كار می كردند؛ پس اگر مالِ پیامبر اكرمf بود، چرا كارگران فاطمه زهراi روی آن كار می كردند و مورخین اهل سنّت هم می نویسند كه كارگران فاطمه (س) را خلیفه از آن زمین اخراج كرد.

گفتند فدك مال پیامبر اكرمf بوده و چون پیامبرf فرموده: من ارثی از خود باقی نمی گذارم؛ پس نمی شود فدك به عنوان ارث به اولاد او برسد.[114] این جاست كه فاطمه زهراi وارد میدان می شود و در یك محاكمه تاریخی، می فرماید اولاً بر اساس چه سندی می گویید پیامبرf فرمود از من ارثی باقی نمی ماند؟! ابوبكر گفت من خودم از او شنیدم. فاطمه زهراi فرمود پس طبق این حرف كه تو می گویی، یا باید بگویی پیامبر اكرمf دروغ گفته است و یا تو دروغ می گویی و یا قرآن! حضرت از قرآن دلیل می آورند كه هر پیامبری ارثی برای بازماندگان خود گذارده و هیچ كجا هم نگفته كه آخرین پیامبر از این قاعده استثناء است، چون قرآن كه كتاب جامعی است اگر استثنایی وجود داشت حتماً متذكّر می شد؛ پس ای ابابكر! بر اساس حرف تو كه می گویی پیامبر اكرمf چنین گفته است، لازم می آید كه آن حضرت خلاف قرآن سخنی گفته باشد، كه این تهمت به پیامبر اكرمf است و یا این كه پیامبر اكرمf سخن حق را گفته، ولی قرآن ناحق گفته است، كه این هم تهمت به قرآن است. در حالی كه هیچ كدام از این دوحالت ممكن نیست؛ پس یك حالت بیشتر نمی ماند و آن این كه تو بر پیامبر خداfدروغ بسته ای. به جملات حضرت عنایت بفرمایید:

211 - «وَ اَنْتُمْ - اَلْآنَ- تَزْعَمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا» یعنی شما در حال حاضر می پندارید كه برای ما ارثی نیست.

212 - «اَفَحُكْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ؟» آیا به احكام زمان جاهلیت برگشت نموده اید؟ و آنچه را در زمان جاهلیت حاكم بود، مبنی بر این كه دختران ارث نمی برند، در دین خدا جاری می كنید؟

213 - «وَ مَنْ اَحْسَنُ ِمنَ اللهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُون، اَفَلا تَعْلَمُون»[115]؛ برای اهل ایمان و یقین چه حكمی بالاتر و پسندیده تر از حكم خداست، آیا این را نمی دانید؟

214 - «بَلَی تَجَلّی لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ اَنّی اِبْنَتُهُ» آری! برای شما مانند آفتاب روشن است كه من دختر اویم.

215 - «اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلی اِرْثی؟» ای مسلمانان! آیا سزاوار است كه ارث مرا از من بگیرند؟ آیا شما راضی به این حق كشی شده اید؟ ابابكر می گوید من فدك را برای خودم برنداشتم و به مسلمانان داده ام؛ پس بدانید حقّ من پیش همة شماست و همه شما در این حق كشی شریك هستید و سپس رو به ابابكر كردند و فرمودند:

216و 217 - «یَابْنَ اَبی قُحافَه! اَفی كِتابِ اللهِ اَنْ تَرِثَ اَباكَ وَ لااِرْثَ اَبی؟» یعنی ای پسر ابی قحافه! آیا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ تو بر اساس كتاب خدا به چنین نتیجه ای رسیدی كه عمل كردی؟

218- «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً» چه امر تازه و زشتی آورده ای، یك حرف نوظهور خلاف دین خدا و غیرقابل پذیرش را پیش كشیده ای.

219- «اَفَعَلی عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُم؟» یعنی آیا به عمد و دانسته، كتاب خدا را ترك كرده و آن را پشت سر می اندازید؟ آیا می دانید با این كارتان كتاب خدا را رها كرده اید؟ و یا نمی دانید؟! اگر نمی دانید كه كار شما پشت كردن به كتاب خداست، من برای شما روشن می كنم. از این جا به بعد حضرت شروع می كنند دلایل قرآنی حرفشان را گوشزد كنند، می فرمایند:

220و 221 - «اِذْ یَقُولُ: وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»[116]؛ یعنی آنگاه كه قرآن می فرماید و سلیمان از داود ارث برد. حال سؤال می شود چه چیز از داود را ارث برد؟ آیا بدن داود را ارث برد؟ این كه نمی شود، آیا نبوّتش را ارث برد؟ نبوّت كه ارثی نیست، پیامبری و نبوت را خدا انتخاب می كند، آیا جز این است كه طبق این آیه، یعنی سلیمان از مال و زندگی پدرش ارث برد؟ باز حضرت نمونه دیگری از قرآن می آورند و می فرمایند:

222 - «وَ قالَ- فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَكَریّا-» و باز در آیه دیگر آنجا كه خبر زكریّا را بازگو می كند و می گوید.

223 - «إذْ قالَ فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب»[117]؛ آن وقتی كه زكریّا گفت: پروردگارا مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و آل یعقوب ارث ببرد. و باز فاطمه زهراi به آیه 75سوره انفال استناد می كنند و می فرمایند:

224و 225 - «وَ قالَ وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی كِتابِ اللهِ» و خداوند فرمود ارحام بعضی بر بعضی در بردن ارث مقدّم اند، بنابراین من كه فرزند پیامبرم، در ارث بردن از او نسبت به دیگران مقدّم هستم.

226و 227- «وَ قالَ یُوصیكُمُ اللهُ فی اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»[118]؛ و خداوند نیز فرمود خدای تعالی به شما درباره اولاد وصیّت می فرماید كه بهره پسر دو برابر بهره دختر است. آیا در این آیه فرزندان پیامبر را استثناء كرده كه بر فرضِ حرف شما كه فدك ارثی است كه پیامبرf باقی گذارده، باید من كه فرزند پیامبرم از آن محروم شوم؟

و حضرت در ادامه استدلالشان، آیه 180سوره بقره را مطرح می فرمایند كه می فرماید:

228و229 - «وَ قالَ اِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْاَقْرَبینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقینِ» و خدا فرمود هنگامی كه مرگ یكی از شما فرارسد و مالی باقی گذاشته اید، بر شماست كه برای والدین و نزدیكان وصیّت كنید، كه این حكمی است حق برای متّقین؛ پس هركس متّقی است باید تكلیف مال خود را برای والدین و نزدیكان خود مشخص كند و حق افراد متّقی است كه مالشان را برای والدین و فرزندان خود بگذارند، حالا آیا پیامبرf هم جزء متّقین هست یا نیست؟ پس آیا حقّ پیامبرf هم هست كه برای فرزندان خود ارث بگذارد؟ آیا این آیه پیامبر اكرمf را استثناء كرده است؟

230 - «وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لاحَظْوَةَ لی وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی؟» با این همه آیا جا دارد كه شما می پندارید مرا بهره ای از مال پدرم نیست و سهمی از پدرم نمی برم؟

اگر قرآن ملاك است، پس طبق قرآن، شما تماماً مخالف قرآن نظر داده و عمل كرده اید و اگر می گویید پیامبر اكرمf چنین گفته كه مسلّم پیامبر اكرمf هرگز خلاف قرآن عمل نمی كند؛ پس یك احتمال بیشتر نمی ماند و آن این كه شما برای به كارگیری توطئه تان حتّی حاضرید دامن پیامبرf را نیز آلوده كنید. آیا در این حال شما شایسته جانشینی پیامبرf خواهید بود؟

ملاحظه فرمودید كه فاطمه زهراi چگونه از طریق موضوع فدك مشروعیت حاكمیت جریانِ خلافتِ بعد از رحلت رسول خداf را زیر سؤال برد و چقدر زیبا در این كار عمل كرد و موفّق شد و چقدر روش جهان اسلام را از این طریق می توان نسبت به صدر تاریخ خلافت به بازخوانی دعوت كرد.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[114] - نظر شما را در مورد مسأله فدك در متون اهل سنت به نظرات حجت الاسلام سیدمحمدحسینی قزوینی در جزوه «فدك» از انتشارات «مركز جهانی علوم اسلامی» جلب می كنیم. اهل سنت معتقدند كه پیامبرf ارثی از خود به جای نمی گذارند، چون ابابكر از رسول خداf نقل كرده كه پیامبرf فرمود: «اِنّا مَعَاشرالْاَنبیاء لا نُورث، ما تركناه صدقه» در حالی كه با دقت در اسناد اهل سنت می بینیم این روایت را از میان 114 هزار صحابه فقط ابابكر نقل كرده و اَحدی - حتی فاطمه و علی«علیهماالسلام» - این روایت را از پیامبر نشنیده اند. ابوالقاسم بغوی متوفی 317 و ابوبكر شافعی متوفی 354، ابن عساكر، سیوطی، ابن حجرمكی، متقی هندی، همه صراحت دارند به جز ابابكر اَحدی این روایت را از رسول خداf نشنیده. بعضی از علماء اهل سنت مثل عَدی صاحب كتاب الكامل فی الضعفا در مورد این حدیث می گوید: «هذا حدیث باطلٌ». ابن عدی از علماء بزرگ اهل سنت می گوید: «قلتُ لابن خراج حدیث ما تركناه صدقه. قالوا: باطل» و نیز ذهبی در تذكره الحُفاظ، ج2، ص684 و در سیره اعلام النُبَلاء ج13 ص510 و ابن حجرقسلانی در لسان المیزان، ج2، ص44 این حدیث را باطل دانسته اند.Z [در سیره حلبی ج2 ص485 و ج3 ص362 طبع احیاء التراث العربی هست كه: فاطمه دختر رسول خداf به نزد ابابكر آمد و او بر سر منبر بود، فاطمه گفت: ای ابابكر آیا در كتاب خدا است كه فرزند تو از تو ارث می برد و من از پدرم ارث نمی برم؟ پس ابابكر گریه كرد و از منبر پایین آمد و فدك را به او برگرداند. عمر وارد شد و به ابابكر گفت: این چیست؟ ابابكر گفت: نوشته ام ارث فاطمه از پدرش را به او بدهند. عمر گفت: اگر فدك را بدهی با كدام بنیه مالی می خواهی حكومت كنی در حالی كه همه عرب علیه تو قیام كرده اند؟ پس نامه را گرفت و پاره كرد.
[115] - سوره مائده، آیه 50.
[116] - سوره نمل، آیه 16.
[117] - سوره مریم، آیات 5و6.
[118] - سوره نساء، آیه 11.

رحلت پیامبرf بهانه سستی مجاهدان نیمه كاره

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ﴾

﴿وَكُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِه صابِرةً﴾

سلام بر تو ای فاطمه كه خداوند قبل از خلقتت، تو را امتحان كرد و تو نسبت به وظایف سختی كه باید بر دوش بگیری صابر و توانمند بودی.

سلام بر فاطمه زهراi كه معلم نمایش خط حقیقی اسلام از خط انحرافی آن شد.

وظیفه ماست كه تلاش كنیم در حدّ توان، حقایقِ خطبه فاطمه زهراi را دریابیم و خودمان را از این دایره المعارف عمیق فرهنگ اسلامی محروم نكنیم.



حكومت دینی؛ حاصل تدبّر در قرآن

در ادامه شرح خطبه حضرت زهراi رسیدیم به این جا كه نباید از قرآن غفلت كنیم تا فتنه ها و نفاق در جامعه میدان دار شوند، و در این رابطه حضرت سخن را خطاب به حاضران در مسجد مدینه به آن جایی كشاندند كه اگر شما می بینید در مسئله حكومت اسلامی گرفتار مصیبت های بزرگی شدید و از جهت اصلی آن كه ولایت حضرت علی(ع) بود غفلت كردید، به جهت آن است كه تدبّر در قرآن و در آیات الهی را مورد توجه قرار ندادید. یعنی انسان به اندازه ای كه با فرهنگ قرآن آشناست، می فهمد كه مسیر زندگیِ زمینی باید با برنامه خدا منطبق باشد. چون هم در مسیر درونی، قلب باید با برنامه خدا ادب شود، هم در مسیر اجتماعی، مسائل جامعه باید با برنامه خدا تنظیم گردد، وگرنه شیطان در قلب و در جامعه میدان دار می شود.

چرا اهل دنیا در مشكل و مصیبت زندگی می كنند؟ چرا هوس ها بر اهل دنیا حكومت می كند؟ چون ادب الهی را بر قلب و جامعه شان، حاكم نمی كنند. اگر دوستی و دشمنی، محبت و نفرتِ قلب، با برنامه خدا منطبق شد، قلب، ادب الهی پیدا می كند و با حكم خدا حیات خود را ادامه می دهد و در نتیجه به ثمر می رسد، وگرنه كارش به پوچی و یأس و بی ثمری خواهد كشید. عین همین مسئله را نسبت به نظام خانواده می توانیم داشته باشیم. اگر خانواده ای براساس حكم خدا عمل نكند، به وحدت حقیقی نمی رسد و هزاران معضل و مشكلِ غیر قابل حلّ برایش پیش می آید.

به عنوان مثال؛ فرزند شما وقتی متوجه شود كه شما براساس میل خودتان روی یك مسئله حساس هستید و با او مخالفت می كنید، با كمی اصرار و قهركردن و التماس و... نظر شما را تغییر می دهد، خودتان هم می پذیرید كه باید كوتاه بیایید، چون دلیلی بر حقانیت نظر خود ندارید. یعنی وقتی «نه» و «آری» گفتن شما، موافقت و مخالفت شما، «نفسانی» شد، فرزند شما هم امیدوار می شود كه بر شما و حرف و نظرتان حاكم شود. اما اگر شما در حوزه خانواده خود، «نه» و «آری» خود را «الهی» كردید و براساس حكم خدا، خانواده را اداره نمودید، و حكم توحید را در خانواده جاری كردید، او دیگر امید تغییردادن نظر شما را ندارد، چون می داند كه شما براساس نظر و حكم خدا این حرف را زده اید، و دیگر جسارت پیدا نمی كند كه مقابل شما بایستد. او وقتی جسور می شود كه می بیند شما نظر و حكم خود را در خانه حاكم كرده اید و لذا زیر بار نظر شما نمی رود و امید تغییر آن را دارد. چون اصلاً بنا نبود كه او زیر بار حكم شما برود، بناست همه ما حكم و نظر خدا را بر قلب خود و خانواده و جامعه حاكم كنیم.

در این جا است كه خواهید دید وقتی حكم خدا از صحنه زندگی بیرون رفت، خانواده و زندگی انسان به نتیجه حقیقی نمی رسد و اختلافات ظاهر می شود. چون هوس ها جایگزین فرمان خدا می شوند و نظام خانواده از مقام وحدت و یگانگی خارج می گردد. زیرا مقام هوس، مقام كثرت و در نتیجه اضمحلال است. ولی خانواده ای كه حكم خدا را اصل قرار داد، اگر فرزندی هم مزاحم حیات دینی خانواده شد، این فرزند باید از خانواده بیرون برود، ولی اصل خانواده حفظ می شود، چون با حضور حكم خدایِ واحد، آن خانواده یگانگی و انسجام خود را حفظ می كند و اساساً حكمی كه از مقام «اَحد» صادر شود خاصیت انسجام بخشیِ حقیقی را دارد.

عین همین مسئله در نظام اجتماعی انسان ها صدق می كند. انحراف بزرگی كه پیش آمد و حضرت فاطمهi متوجه شدند، ولی بسیاری از مسلمانان این انحراف را نفهمیدند، این بود كه اگر اداره جامعه براساس حكم خدا و از طریق انسان معصوم نباشد، آن جامعه به ثمر نمی رسد. چون همان طور كه در مورد خانواده عرض شد، شرط انسجام و هماهنگی؛ ارتباط كثرت ها با حضرت اَحد است، و حكم حضرت اَحدی توسط كسی كه واسطه بین عالم ارض و سماء است در جامعه و عالمِ كثرت جاری می شود.



وقتی جامعه بی ثمر می شود

علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» در تفسیر المیزان ذیل آیه 200 سوره آل عمران، بحث مفصّلی در همین رابطه دارند.[119] ایشان می گویند: جامعه به این جهت تشكیل می شود كه نیازهای انسان به تنهایی برآورده نمی گردد و از طریق اجتماعِ افراد آن نیازها برآورده می شود، پس فلسفه پدیدآمدن جامعه، رفع نیازهایی از انسان ها است كه به صورت فردی امكان برآوردنش مشكل است. حال اگر در جامعه حكم خدا جاری نباشد، اصلاً جامعه به حوائج خود نمی رسد و تازه خود جامعه مزاحم حیات و اهداف انسان ها می شود. به عنوان مثال؛ یك زمانی مدارس ما وسیله رشد و تعالی فرزندان ما می شد. یعنی كسی كه ادب نداشت و رعایت حقوق خواهر و برادرش را نمی كرد، وقتی به مدرسه می رفت در اصطكاك حقوق ها می دید كه باید مرز خود را بشناسد، و لذا كم كم مؤدّب می شد. اما در حال حاضر به همان اندازه ای كه نسبت انسان ها با خداوند ضعیف شده و حال و هوای مدرنیته در روابط ما نفوذ كرده، شما می بینید شرایط برعكس شده است. یعنی فرزند ما وقتی به مدرسه می رود، سوء ادب و سوء اخلاق پیدا می كند. یعنی جامعه ای به نام مدرسه دیگر شما را به هدفی كه از آن انتظار داشتید نمی رساند. این است كه علامه«رحمه الله علیه» می فرمایند: اگر جامعه ای بر اساس حكم خدا اداره نشود، دقیقاً عكس آن مقصدی كه بر اساس آن مقصد، جامعه را به وجود آوردید، نتیجه می دهد.

این كه شما می بینید در كشورهای اروپایی حدود پنجاه سال است گرایشی پیدا شده است كه به ساختن دهكده های خانوادگی روی آورده اند، به جهت همین احساس بی ثمر شدن جامعه است. یعنی وقتی انسان می بیند در جامعه اش همه چیز خراب است، از جامعه جدا می شود و با زن و فرزندش به گوشه ای می رود و همان جا زندگی می كند و از طریق آموزش رسانه ای، فرزندانش را تعلیم می دهد. البته این نوع زندگی كردن راه حل اساسی و اصلی نیست، چون از این طریق نمی توان همه مقاصد خود را برآورده كرد. راه اساسی این است كه كاری كند جامعه اش، جامعه بی ثمری نباشد.

حضرت فاطمه زهراi در این خطبه می فرمایند: اگر شما حاكمیت دین خدا را در جامعه از طریق انسان معصوم نپذیرید، به شدت به مشكل می افتید، به نحوی كه حتی آن حداقل رشد و تعالی را هم كه از جامعه انتظار داشتید به دست نمی آورید و اصل و اساس اِصرار فاطمه زهراi و بقیه ائمهh بر این كه می گویند باید امام معصوم بر جامعه حاكم باشد، همین نكته است. چرا كه در شرایط حاكمیت حكم خدا از طریق امام معصوم؛ الطاف الهی برجامعه انسان ها سرازیر می شود و جامعه نمایش جلوات حق می گردد و هیچ انسان عاشقِ حقّی نیست كه طالب چنین جامعه ای نباشد و نسبت به ایجاد آن بی تفاوت باشد.




[119] - به نوشتار «تئوری اداره جهان بشری از دیدگاه علامه طباطبایی رحمه الله علیه» از همین نویسنده رجوع شود.

مسئله فدك و عدم آگاهی خلیفه از حكم خدا

سیر بحث در شرح خطبه در جلسه گذشته به این جا رسید كه حضرت فاطمه زهراi از طریق عملی كه آنها در رابطه با فدك انجام دادند، نمونه خوبی به دست آوردند تا روشن كنند خلیفه ای كه حاكم شده است نمی تواند حكم خدا را بفهمد و سپس در جامعه جاری كند و لذا مردم بدانند از این به بعد هر چه پیش می آید به پای اسلام ننویسند، و نیز بدانند اسلام توانایی های رفع همه مشكلات جامعه را دارد ولی حاكمان مانع از حاكمیت اسلام اند. نگرانی حضرت این است كه وقتی حكم خدا جاری نشود مردم در جامعه به مشكل می افتند و زندگی شان بی ثمر می شود و حضرت از طریق مسئله فدك به خلیفه ثابت كردند كه حكم خدا را نمی تواند بفهمد.

قبلاً نیز اشاره گردید؛ متأسفانه موضوع غصب فدك، از طرف بعضی از سخنرانان ما طوری مطرح می شود كه محور اصلی سخنان حضرت فاطمهi در آن گم می شود. در جلسه قبل عرض شد كه پیامبراكرمf در زمان حیاتشان فدك را به فاطمه زهراi بخشیدند. چون آیه نازل شد كه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسكینَ وَ ... »[120] یعنی؛ حق نزدیكان و مساكین و ... را بده.

اكثر مفسّرین شیعه و سنّی می گویند با نزول این آیه، پیامبرf فدك را به حضرت فاطمهi دادند.[121] وقتی خلیفه اول سركار آمد این قضیه را نادیده گرفت و با وجود این كه كارگران حضرت زهراءi در فدك كار می كردند - و نه كارگران حضرت محمدf- آنها را از فدك بیرون كرد و گفت فدك مالُ التَّرَكه پیامبرf است و پیامبرf هم گفته است كسی از من ارث نمی برد. خلیفه در ابتدا فدك را به عنوان ارث مطرح كرد، سپس گفت پیامبرf هم فرمود كسی از من ارث نمی برد. در نتیجه؛ فدك از آن مسلمین است و من می خواهم به مسلمین برگردانم. همین طور كه ملاحظه می كنید ظاهرِ استدلال خلیفه، مردم پسند است و از این طریق؛ علاوه بر این كه فدك را از فاطمه زهراi گرفت، به گونه ای وانمود كرد كه به نفع مردم دارد كار می كند.[122]

حضرت فاطمهi در این خطبه مسئله فدك را به میان می كشند تا به حكم وظیفه، مردم را در همیشه تاریخ متوجه كنند؛ خلیفه ای كه زمام امور مسلمین را به دست گرفته، نه قرآن را می فهمد و نه در گفتار خود صادق است، و خلیفه ای كه قرآن را نمی فهمد نمی تواند خلیفه مسلمین باشد، چون نمی تواند قرآن را در جامعه جاری كند.[123]




[120] - سوره اسراء، آیه 26.
[121] - تفسیر مجمع البیان در ذیل همین آیه از قول ابوسعید خدری نقل می كند كه چون این آیه نازل شد، پیامبرf فدك را به فاطمهi دادند.
[123] - به گفته علامه امینی«رحمه الله علیه»؛ راستی اگر ابابكر به روایتی كه از قول پیامبرf نقل كرده معتقد است، چرا بنا به قول سیرة حلبی ج3 ص391، با كار خود آن را بی ارج نمود و نامه ای برای حضرت فاطمهi نوشت تا فدك را به آن حضرت برگردانند، تا آن كه عمر بر خلیفه وارد شد و پرسید این چیست؟ پاسخ داد نامه ای نوشتم تا فاطمه آنچه را از پدرش مانده بستاند. گفت: پس هزینه مسلمانان را از كجا می آوری؟ آن گاه عمر نامه را گرفت و پاره كرد. (ترجمه الغدیر ج14 ص44).

اثبات انحراف پیش آمده در حاكمیت

پیام فاطمه زهراi به ابابكر در واقع این است كه: تو اگر صحابه پیامبرf و یار غار پیامبرf هستی و از این جانب مورد احترام می باشی، ولی قرآن را نمی توانی بفهمی تا در جامعه جاری كنی، پس نباید در جایگاه خلیفه پیامبرf قرار گیری. حضرت فرمودند:

216 - «یَابْنَ اَبی قُحافَة!» ای پسر ابی قحافه(ابی قحافه، لقب ابوبكر است)

217 - «اَفِی كِتابِ اللهِ اَنْ تَرِثَ اَباكَ وَ لا اَرِثَ اَبی؟!» آیا در كتاب خدااست كه تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟

به سؤال حضرت خوب دقت كنید؛ می فرمایند: ای ابوبكر اگر بگویی پیامبرf گفته من از او ارث نبرم، لازمه اش این است كه پیامبر خلاف قرآن سخن گفته باشد، كه این محال است چون پیامبرf خلاف قرآن سخن نمی گوید. پس معلوم است كه تو بنای تهمت زدن به پیامبرf را داری.

در واقع مسئله اصلی حضرت فاطمهi فدك نیست، هرچند مسئله اصلی ابوبكر این است كه می خواست این منبع اقتصادی و مالی را از دست این خانواده خارج كند تا تحرك اجتماعی و اقتصادی آنها را محدود نماید. بنابراین با یك روایت ساختگی خواستند فدك را از دست اهل البیت پیامبرf خارج كنند. ولی غافل از این كه حضرت فاطمهi او را با قرآن روبه رو می كنند. حضرت فرمودند:

218 - «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً» عجب امر تازه و نوظهوری آورده ای، چه كار من درآوری را پیش كشیده ای!

219 - «اَفَعَلی عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ؟» آیا دانسته و به عمد كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر می اندازید؟

220 - «اِذْ یَقُولُ» آن وقتی كه قرآن می گوید:

221 - «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» سلیمان از داود ارث برد.

222 - «وَ قالَ - فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَكَریّا - اِذْ قالَ» و در آیه دیگر آنجا كه خبر زكریا را بازگو می كند كه:

223 - «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیّاً یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» زكریا عرض كرد: پروردگارا مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و آل یعقوب ارث ببرد.

224- «وَ قالَ» و آنجا كه قرآن فرمود:

225 - «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللهِ» خویشاوندانِ رحمی، نسبت به ارث بردن، بعضی از بعضی مقدم اند.

226 - «وَ قالَ» و آنجا كه قرآن فرمود:

227 - «وَ یُوصیكُمُ اللهُ فی اَوْلادِكُمْ لِلذَّ كَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ» خدای تعالی به شما در باره اولاد وصیت می فرماید كه برای پسر دو برابر بهره دختر است.

228 - «وَ قالَ» و می فرماید:

229 - «اِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ» هنگامی كه مرگ یكی از شما فرا رسد بر شما نوشته شده است كه وصیت كنید برای والدین و نزدیكان، و این حكمی است حق، برای متّقیان.

230 - «وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی وَ لا آرِثُ مِنْ اَبی؟» و شما با این همه، گمان می برید كه مرا بهره ای نیست و سهمی از ارث پدرم نمی برم؟

231 - «اَفَخَصَّكُمُ اللهُ بِآیَةٍ اَخْرَجَ مِنْها اَبی؟» آیا خدا شما را مخصوص به آیه ای فرمود و پدرم را از آن بیرون كرده است؟ یعنی آیا آیاتِ مربوط به ارث بردن از پدرانتان برای شما آمد و پدر مرا از این كه فرزندانش می توانند از او ارث ببرند خارج نمود؟

232 - «اَمْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟» یا آن كه می گویید اهل دو كیش از یكدیگر ارث نمی برند؟

233 - «اَوَلَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟» و یا من و پدرم را اهل یك كیش نمی دانید؟

234 - «اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟» و یا شما به خصوص و عموم قرآن از پدر و عموزاده من - علی(ع) - داناترید؟[124]

حضرت با این مقدمات خواستند بفرمایند؛ حال كه معلوم شد هیچ كدام از این فرض ها صادق نیست، شما از گرفتن فدك قصد دیگری دارید، و به واقع اگر كسی - اعم از شیعه و سنی - عقل و انصاف را به صحنه بیاورد و بر این چند جمله حضرت تدبّر كند، بسیاری از مسائل برای او روشن می شود. فاطمه زهراi با بصیرت و درایت فوق العاده مسئله را طوری به میان می آورند كه هیچ راهی جز اثبات زیر پا گذاردن قرآن توسط حاكمیتی كه مدعی است می تواند خلیفه پیامبرf باشد، باقی نمی گذارد. پس از طرح آیات مربوط به ارث و این كه حاكمیت مدعی است در مورد پیامبرf مورد استثنایی وجود دارد، می فرماید: این مورد استثنا را از كجای قرآن در آوردید؟ آیا شما قرآن را بهتر می فهمید یا پدر و عمو زاده من؟

پس از این كه به طرز زیبا موضوع اتهام به قرآن را ثابت كرد، حالا می فرماید:

235 - «فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً» اینك این تو و این شتری كه مهار زده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر.

اینجاست كه حضرت زهراءi می فرمایند كه نه! قضیه هیچ كدام از این ها نیست. شما می خواستید نقشه حذف خانواده پیامبرf را اجرا كنید، و اهل بیت او را كه تنها جریانی اند كه می توانند وسیله حفظ اسلام باشند، به كلی از سر راه بردارید و با اخذ فدك حتی رمق اقتصادی نداشته باشند تا بتوانند تحركی بكنند. خوب بفرمایید؛ این شما و این فدك، آماده برای شما. بنابراین بحث حضرت محدود به فدك نیست، بلكه بحث اثبات انحرافی است كه در حاكمیت پیش آمده است. حاكمیت توسط كسی كه نمی تواند دین را بفهمد تا آیندگان وقتی می پرسند راستی چرا خداوند كه به مسلمانان وعده می دهد: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ»[125] یعنی؛ هیچ سستی و نگرانی به خود راه ندهید كه شما اگر در ایمان خود پایداری كنید از بالاترین امت ها هستید. آری! وقتی پرسیدند چرا وعده خدا عملی نشد، بدانند اصلاً اسلامی در صحنه نیامد تا مدد الهی به صحنه آید، و تا مسلمانان بدانند وعده الهی مشروط به پایداری در ایمان به اسلام و قرآن است. ولی در صدر اسلام حاكمیت جهان اسلام به قرآن پشت كرد.

فدك فاطمهi فقط یك قطعه زمین نیست، بلكه سندی است بر پیشانی حاكمیت خلفای صدر اسلام تا جهان اسلام، تاریخ را بازخوانی كنند.

ملاحظه می كنید كه حضرت فاطمهi چه جریانی را می خواهند در طول تاریخ شكل بدهند. به همین جهت سال ها پس از شهادت آن حضرت هرگاه به فدك توجه شده است حقانیّت و درخشندگی سخنان فاطمه زهراءi و انحراف خلفا مشخص گشته است. به طوری كه وقتی عمربن عبدالعزیز حاكم شد با این كه از قوم بنی امیه است، ولی نسبتاً آدم منصفی است، گفت: فدك مال حضرت زهراءi است و ما اشتباه كردیم آن را تصاحب نمودیم، آن را به اولاد فاطمهi برگرداند.[126] خوب دقت كنید؛ آیا عمربن عبدالعزیز فقط فدك را به عنوان قطعه زمین، به فرزندان فاطمه زهراi برگرداند؟ یا با این كار، موضوع اعلان غصب خلافت، دوباره تكرار شد؟ همیشه این قاعده هست كه اگر از طریق اهل البیت روی موضوعات حق، محكم بمانید، آخرش حقانیت حق و در نتیجه حقانیت شیعه ثابت می شود.

حضرت فاطمه زهراءi كجا و عمربن عبدالعزیز كجا؟ بیش از هزار ماه بعد از جریان غصب خلافت، او آمد و گفت ما اشتباه كردیم و با این كار عملاً اذعان نمود خلفای اول و دوم با آن همه قداستی كه بین اهل سنت دارند، به حقوق فاطمهi تجاوز كردند، و آن كسی كه چنین تجاوزی را به حقوق فاطمه زهراi روا می دارد، چگونه می تواند شایسته جانشینی پیامبرf باشد. چون جانشین پیامبر خداf كه باید قرآن را در جامعه پیاده كند؛ نمی شود چنین باشد.

این به خودی خود یك فرهنگ می باشد تا آن گاه كه از مسیر اهل البیتh با صفات خاص خود بر روی موضوعی تأكید كردید حتماً حقانیت شما در آن موضوع ثابت می شود، هرچند ممكن است در ابتدا با سختی هایی همراه باشد. وقتی با روشنگری های فاطمه زهراi اثبات شد اخذ فدك حق نبوده، فردا نیز ثابت خواهد شد، اَخذ خلافت نیز حق نبوده است و در آن حال باید دوباره تاریخ را بازخوانی كنیم، و در آن شرایط است كه سرنوشت مسلمین به صورت دیگری رقم خواهد خورد، و بُرد حاكمیت در جهان اسلام، تا حاكمیت انسان معصوم اوج خواهد گرفت. در راستای اثبات حقانیت اهل البیت در مسیر تاریخ، یزید هم مجبور شد بگوید: «خدا عبیدالله بن زیاد را بكشد، من نگفتم حسین را بكشید، دوست داشتم یكی از پسرانم كشته می شد ولی حسین كشته نمی شد».[127] با این كه یزید دروغ می گفت، ولی روش اهل البیت به گونه ای است كه حقانیت خود را، حتی با زبان دشمنان خود ثابت می كند.

بنی امیه بعد از مدتی برای این كه از آبروریزی تاریخی صدر خلافت جلوگیری شود، دوباره فدك را از فرزندان فاطمهi غصب كردند. باز پس از مدتی ابوالعباس سفّاح سركار آمد و دوباره فدك را به فرزندان حضرت برگرداند. خلیفه بعدی دوباره پس گرفت و همین طور. بدین وسیله حضرت به صورت راستگوی قرون درآمد تا خلیفه اول به حضرت نگوید شاهدی بیاور كه نشان دهد فدك مال شماست. و بالاخره روشن شد كه حاكمیت بعد از رحلت رسول خداf شایستگی هدایت جامعه را ندارد، و روشن شدن این موضوع، روشن شدن موضوعی نیست كه به گذشته تعلق داشته باشد، بلكه یك بیدارباشی برای جهان اسلام است تا مسلمانان بفهمند از كجا ضربه خورده اند، و چرا از بركاتی كه اسلام وعده داده است، محروم اند. یعنی روشن شدن موضوع انحراف خلافت، مسیر تاریخ اسلام و مسلمانان را همین امروز تغییر خواهد داد و به تبع آن، مسیر كلّ تاریخ عوض خواهد شد. راستی اگر امروز یك خاور میانه شیعه، همانند شیعیان انقلابی ایران و لبنان داشتیم، اسرائیلی در دل خاور میانه وجود داشت؟ و آمریكا این چنین در كشورهای اسلامی برای جهان اسلام تعیین تكلیف می كرد؟

حضرت پس از آن كه فرمودند: اینك شتری كه مهارزده و رحل نهاده شده است را برگیر و ببر؛ در ادامه می فرمایند:

236 - «تَلْقاكَ یَوْمَ حَشْرِكَ» با تو در روز رستاخیز و حشر ملاقات خواهد كرد.

237 - «فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللهُ» چه نیكو داوری است خداوند.

238 - «وَالزَّعیمُ مُحَمَّدٌf» و چه نیكو دادخواهی است محمدf

239 - «وَالْمَوْعِدُ الْقِیامَة» و چه خوش وعده گاهی است قیامت.

240 - «وَعِنْدَ السّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ» و در قیامت اهل باطل زیان می برند.

241 - «وَ لا یَنْفَعُكُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ» و آن وقت دیگر ندامت و پشیمانی، شما را سودی نرساند.




[124] - جالب است كه همین گروهی كه مدعی بودند پیامبرf ارث برای بازماندگانش نمی گذارد، آن هنگام كه امام حسین(ع) برای دفن امام حسن، در كنار قبر جدش رسول خدا آمد، عایشه بر استر سوار شد و فریاد كرد! «دفن نكنید در خانه من، كسی را كه به او علاقه ای ندارم». و در این باره ابن عباس به عایشه، چند بیت شعر كه مشهور است گفته؛ تجملت تبغَلت و لو عشت تفیَلت لك التسع من الثمن و بالكل تصرَفت یعنی روزی سوار بر شتر شدی و اینك سوار بر استر می شوی، و اگر زنده بمانی بعید نیست كه بر پیل هم سوار شوی، تو تنها یك نهم از یك هشتم را داری، ولی تمام میراث را تصرّف كردی، راستی چگونه عایشه كلّ خانه پیامبر را به ارث می برد با این كه حضرت، نُه همسر داشته است، و اگر پیامبرf میراثی بر جای نمی گذارد همان طور كه خود ابوبكر بدان شهادت داد و ارث حضرت فاطمهi را از پدرش منع كرد. پس چگونه عایشه ارث می برد؟ («آنگاه كه هدایت شدم»، دكتر تیجانی، ص 230).
[125] - سوره آل عمران، آیه 139.
[126] - به فتوح البلدانِ بلاذری ص39 تا 41 و تاریخ یعقوبی ج3 ص48 رجوع شود. در سنن بیهقی ج6 ص301 آمده است كه پس از خلیفه اول و دوم، عثمان فدك را جزو تیول مروانِ حكم قرار داد. در زمان معاویه یك سوم آن را تیول مروان بن حكم و یك سوم آن را به عمروبن عثمان و یك سوم آن را تیول یزیدبن معاویه قرار داد. سپس مروان همه آن را به پسرش عبدالعزیز داد و او هم آن را به فرزندش بخشید. چون عمربن عبدالعزیز خلیفه شد، در خطبه ای اعلام كرد خداوند فدك را به پیامبرf داد و مسلمانان برای به دست آوردن آن، نه اسبی دوانده اند و نه سپاهی به كار گرفتند. پس فاطمه آن را از پدر درخواست كرد و حضرت پیامبرf گفت: هرگز نمی شود تو از من چیزی درخواست كنی و من آن را برآورده نكنم. این بود كه فاطمه درآمد آن را هزینه فقرا می نمود. و گواه باشید من آن را برگرداندم برای همان هزینه هایی كه از ابتدا برای آن بود. پس تا عمربن عبدالعزیز زنده بود فدك در دست فرزندان فاطمه بود تا یزید پسر عبدالملك بر سر كار آمد و آن را به مروانیان برگرداند و چون ابوالعباس سفاح بر تخت نشست آن را به عبدالله بن حسن بن حسن بن علی(ع) بازگرداند، سپس ابوجعفر منصور از آن ها پس گرفت، سپس مهدی بن منصور به نوادگان فاطمه پس داد، سپس موسی پسر مهدی و برادرش آن را از فاطمیان پس گرفتند. تا مأمون در سال 210 آن را به فاطمیان پس داد و متوكل آن را پس گرفت.
[127] - «پس از پنجاه سال»، دكتر جعفرشهیدی، ص 196.

متمایزشدن جبهه حق از باطل

متمایزكردن جبهه حق از باطل كار هركسی نیست، فرهنگ فاطمی را می طلبد. چه كسی می تواند برای آیندگان آن راه پیچیده انحراف را روشن كند؟ اگر فرهنگ فاطمی نبود بسیاری از باطل ها، حق جلوه می كرد و بسیاری از حق ها مطرود می شد. یكی از نقشه های دشمنِ فرهنگِ اهل البیت این است كه حق را از چشم مردم بیندازد و افراد باطل را به عنوان چهره های مورد پسند جامعه نشان دهد. روح فرهنگ فاطمی مواظب است همواره جبهه حق و باطل از هم متمایز باشند، حال یا جبهه حق فعلاً می تواند حاكم باشد و یا نمی تواند، این كار بعدی است، عمده این است كه این دو جبهه مخلوط نشوند. ائمه معصومینh همه در جبهه ای فعالیت كردند كه فاطمه زهراi در ابتدا گشود و با دقت و شجاعت خدا دادی، درست در موقعیتی بسیار حساس، جبهه ای را كه اهل البیتh باید پس از آن در آن فعالیت كنند گشود، بیخود نیست كه حضرت امام عسگری(ع) می فرمایند: «ما حجت های خدا بر خلق هستیم و جدّه ما فاطمه (س) حجت خدا بر ما است».[128] یكی از مشكلات بزرگی كه جوانان امروز در فضای فرهنگ مدرنیته دارند این است كه ملاك تشخیص حق و باطل را از دست داده اند، حالا اگر روح فاطمی پیدا كنند می توانند باطل را حتی در ظاهرالصلاح ترین شكل آن تشخیص دهند.

حضرت در این جمله « وَعِنْدَ السّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ» می فرمایند: مردم! مواظب باشید كه آن ها با این همه ظاهرآراسته و سابقه ای كه در اسلام دارند، در مسیر باطل اند و در قیامت به ضرری بنیادی گرفتار خواهند شد. «وَ لا یَنْفَعُكُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ» ای كسانی كه حاكم جامعه شده اید، وقتی پشیمان خواهید شد كه دیگر پشیمانی بی فایده است و نفعی برایتان ندارد.




[128] - تفسیر اطیب البیان، ج13، ص 223.

ریشه بصیرت فاطمهi

اگر در خانه ایمان و قناعت یعنی خانه پیامبر و فاطمه«سلام الله علیهما» این همه بصیرت و شجاعت پروریده می شود، پس زنده باد ایمان و قناعت.

راستی ای فاطمه ! اگر تو نیازمند فدك بودی، چرا بر خلیفه این چنین شوریدی؟! چرا تملق او را نگفتی؟! یا نه، تو محتاج فدك نبودی، بلكه فدك را بهانه كردی تا انحراف را معرفی كنی؟! ای فرزند خانه ایمان و قناعت! اگر تو نیازمند به پاره خشتی از دنیا بودی، نه این همه بصیرت داشتی كه خط انحراف را روشن كنی و نه این همه شجاعت داشتی كه این چنین روبه روی باطل بایستی.

همه می دانید كه حبّ دنیا چشم انسان را كور می كند «حُبُّ الشَّیْءِ یُعْمی وَ یُصِمّ» یعنی حبّ هرچیزِ دنیایی، انسان را كور و كر می كند. ولی كسی كه چشم و دلش را از دنیا بركَنَد، خیلی زود بصیر می شود و مسیر انحراف را می شناسد، اگر ما هم مواظب خودمان نباشیم،گرفتار دنیادوستی می شویم و جریانات انحرافی و باطل را از جریان حق تشخیص نمی دهیم و حق را گم می كنیم. فاطمه زهراi به جهت این كه حبّ دنیا ندارد، هم بصیر است و هم شجاع.

تو همان فاطمه ای كه به سلمان فرمودی: ای سلمان! ما در خانه، یك تكّه پوستین داریم كه به هنگام صبح در یك طرف آن به حیوانات علف می دهیم و به هنگام شب روی طرف دیگر آن می خوابیم. خدایا! بصیرت فاطمه را به مردم ما عطا كن تا انحراف را در هرجایی بشناسند و شجاعت فاطمهi را نیز عطا كن تا در مقابل باطل، دم فرو نبندند. خدایا! توفیقمان بده كه فاطمی بیندیشیم و فاطمی عمل كنیم.

حضرت در ادامه می فرمایند:

242 - «وَ لِكُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیم» و برای هر خبری كه دین خدا از آن ما را آگاهی داده، قرارگاهی است، پس خواهید دانست كه عذابِ خواری، بر سرِ چه كسی فرود خواهد آمد و عذاب همیشگی بر چه كسی حلول خواهد كرد.

این جاست كه حضرت می فرمایند خودتان می دانید؛ هرخبری كه آمده است یك وقت و یك محل استقراری دارد. عذاب هایی را كه خداوند وعده داده است وقت و زمانی دارد و خیلی زود معلوم می شود چه كسی اهل عذاب است. یعنی حضرت با این جملات دارند اعلام می كنند: خطای بزرگی رخ داده است و برای بشریت روشن كردند جایگاه حاكمانی كه به جای امام معصوم(ع) عنان نظام اسلامی را به دست بگیرند،كجاست.



ای یاران دیروز اسلام، چرا نشسته اید؟

سپس حضرت روی خود را به طرف انصار كردند و گفتند: ای گروهِ انصار! حواستان كجاست؟ مگر شما مسلمان نیستید؟ مگر شما برای اسلام مبارزه نكردید؟ چه شده است كه در موضوع انحراف از اسلام، ساكتید؟! چرا نشسته اید تا باطل، حقْ و حقْ باطل جلوه كند؟! شما باید روی مسئله حق و باطل از خواب بیدار شوید و با اخذ فدك، ملاك خوبی پیدا شده است، بهانه خوبی به دستتان آمده است، پس چرا ساكتید؟ بهانه مسئله فدك را از دست ندهید و از این طریق علیه باطل قیام كنید.

چرا كه اگر كسی به دنبال دفاع از حق و مقابله با باطل باشد، خداوند در طول زندگی اش شرایطی برای تحقق این نیّت فراهم می كند، و حالا هم از طریق غصب فدك، خداوند آن شرایط را فراهم كرده است. حضرت فاطمه زهراi به همین نكته اشاره می فرمایند كه ای گروه انصار شرایط مساعدی است، چرا متوقف شده اید و از حق دفاع نمی كنید؟

امام خمینی«رحمه الله علیه» قبل از سال 1342 هم می دانستند كه شاه، فاسد و فاسق وآمریكایی است، اما بهانه ای برای این كه جبهه حق و باطل برای مردم به خوبی روشن شود در میان نبود، لذا با شاه درگیر نمی شدند ولی به دنبال فرصت بودند. در سال 41 كه شاه لایحه «انجمن های ایالتی و ولایتی» را به مجلس برد، بهانه خوبی به دست آمد تا جبهه ها روشن شود و این جا بود كه زمینه مبارزه با شاه پیدا شد. در این لایحه آمده بود كه نمایندگان مجلس به هنگام قسم خوردن به جای قسم به قرآن، بگویند: « قسم به كتاب مقدسی كه اعتقاد دارم». ظاهراً چیز مهمی به چشم نمی خورد، چرا كه به جای قسم به قرآن، قسم به كتاب مقدس را گذاشتند، اما در پشت آن كار، یك نقشه بزرگ طرّاحی شده بود كه اجرای آن حذف قرآن و اسلام را به دنبال داشت. با این لایحه، هر مسیحی و یهودی و بهایی و كافری هم می توانست به اسم نماینده كل مردم ایران به مجلس برود. فهم این جریان، شعور فاطمی می خواهد كه اولاً: متوجه شود دشمنان قرآن و ائمه با تغییر یك جمله -كه به ظاهر هم خیلی فرق ندارد- چه توطئه ای را دنبال می كنند. ثانیاً: بتواند از فرصت ها به خوبی استفاده كند و جریان باطلی كه ظاهری حق به خود گرفته، در آن فرصتِ به دست آمده رسوا نماید.

امروزه هم در جامعه ما از این حیله ها بسیار هست، لذا شما حساس باشید كه چرا فلان كلمه یا جمله را برداشتند و جمله دیگری به جای آن گذاشتند. مردم مسلمان؛ انقلاب كردند برای این كه اسلام حاكم باشد، بنابراین اهداف اسلام و مسلمانان باید حاكم شود نه اهداف یهود و نصاری. گاهی شعارهایی داده می شود كه هرچند ظاهرش به جایی بر نمی خورد ولی در باطن آن توطئه نهفته است. مقام معظم رهبری«حفظه الله تعالی» فرمودند؛ كسی كه شرایط حاكمیت آمریكا را در این كشور فراهم كند، غیر خودی است، یك عده ای صدا بلند كردند كه ما، خودی وغیر خودی نداریم، همه خودی هستند. در حالی كه قرآن می فرماید: «اَنَّ الْاَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحون»[129] یعنی در نهایت، بندگان صالح را وارث زمین می كنیم، تا حكم خدا را بر آن حاكم كنند و ملت مسلمان ایران در راستای همین هدف الهی، انقلاب كردند. گاهی كسانی پیدا می شوند كه می خواهند با شعارهای مردم فریب، جهت انقلاب اسلامی را به عقب برگردانند، این جاست كه اگر ما شعور فاطمی داشته باشیم باطن این شعارها را می بینیم و ملت خود را از توطئه می رهانیم.

قضیه فدك هم برای فاطمه زهراi بهانه خوبی بود تا نهضت خود را شروع كنند. حضرت می فرمایند: ای مسلمانان! شما جهت اعتراض به وضعی كه پیش آمده نمونه خوبی به نام غصب فدك دارید. فرصت دفاع از حقِ بزرگی كه ضایع شده است، الآن در دست شماست، پس بلند شوید و قیام كنید. لااقل حقی از من ضایع شده است، چرا شما نشسته اید و فریاد برنمی آورید؟ ای نیروهای مذهبیِ متدیّنی كه در این شرایط، گیج و سست شده اید و تحلیلی برای ادامة كار ندارید، حالا كه با قضیه غصب فدك مسئله برایتان روشن شد، الآن وقت قیام است. حضرت با این جملات، آن ها را تشویق و ترغیب به قیام می كنند.




[129] - سوره انبیاء، آیه 105.

هان ای انصار! چه جای سكوت؟

243 - «ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها نَحْوَ الْاَنْصار فَقالَت» آنگاه رو به طرف انصار كرده و فرمودند:

244 - «یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ!» ای آدم های وارسته !

245 - «وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ» ای یاران ملت اسلام.

246 - «وَ حَضَنَةَ الْاِسْلام» ای حافظان اسلام

247 - «ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی؟» این ضعف و غفلتِ دفاع از حق من كه، در شما به وجود آمده برای چیست؟

شما را چه شده است كه نسبت به حق من چشم پوشی می كنید؟ حضرت نمی خواهند بگویند كه شما بیایید و فدك را پس بگیرید و به من برگردانید. بلكه می فرمایند: فدك نمونه خوبی است برای این كه شما بلند شوید و اعتراض كنید و در نتیجه جبهه حق و باطل روشن می شود.

248 - «وَالسِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟!» چرا نسبت به ظلمی كه به من شده سهل انگاری و سستی می كنید.

چرا كه دفاع از حق فاطمهi دفاع از حق انسان بزرگی است كه دفاع از او حق را به نهایت زیبا می نماید. و اگر انصار واقعاً حرف حضرت را شنیده بودند از یك خفّت بزرگ كه بعداً گریبانگیرشان شد و حتی رهبرشان را به طرز مرموزی كشتند، نجات پیدا می كردند.

همین جا یك نمونه برایتان عرض كنم. شما گاهی می بینید همه نگران یك قضیه هستید و اعتراض دارید ولی نمی دانید اعتراضتان را چگونه مطرح كنید. مثلاً همه از سازمان یا اداره ای شكایت دارند ولی نمی دانند به چه كسی و چگونه اعتراض كنند؟ می بینید بعضی از متعرضین در خیابان جمع می شوند و اعتراض می كنند و چند نفوذی از دشمن هم داخل آن ها می شود و چندجا را آتش می زند، نتیجه اش هم این می شود كه به جهت روش غلط آنها دیگر كسی جرأت اعتراض به آن سازمان یا اداره را ندارد. به نظر من دشمن هم برای این كه صدای اعتراضِ حقِ مردم را منحرف كند و مردم را مأیوس نماید، در آن قضیه خودش را در دل اعتراض مردم قرار می دهد، و جهت آن اعتراض را منحرف می كند. بنابراین هركسی كه انقلاب اسلامی را بیشتر دوست می دارد، هم باید مواظب جریان های انحرافی باشد، هم باید با انحراف ها به گونه ای برخورد كند كه نتیجه اش مقابله با انقلاب اسلامی نشود، و دشمن هم سوء استفاده نكند. الآن با مشكلاتی كه ایجاد كرده اند مردم و به خصوص جوانان را به تحلیلی رسانده اند كه بگویند اگر انقلاب نباشد وضع ما بهتر خواهد شد. در صورتی كه این جوان نمی داند اگر انقلاب نباشد دیگر خودش هم نخواهد بود. كاری شده است كه به جای این كه این جوان توانایی های الهی و عظیم این انقلاب را بشناسد و با پشتیبانی از ولایت فقیه و جریان های معنوی انقلاب، به اصلاح امور بپردازد، به دشمنان انقلاب دل بسته شود و بخواهد از طریق دشمن، مشكلات را حل كند.

آری! كسی نباید از انحراف های موجود راضی باشد، هر كس از رشوه و رانت و غارت بیت المال و بی عدالتی راضی باشد، خودش جزو غارتگران است. هر جا عدالت نیست یقین بدانید اسلام نیست. البته باید مواظب باشید در راستای اعتراض به انحرافات، دوست و دشمن را خوب بشناسید تا با صدای اعتراض شما دشمن برنامه خودش را عملی نسازد، و لذا شناخت شرایط اعتراض بسیار مهم است.

حضرت فاطمه زهراi در این جملات خطاب به انصار می فرمایند: چرا نشسته اید؟ چرا اعتراض نمی كنید؟ عدالت گم شد، شما هم كه می توانید فریاد عدالت خواهی تان را بلند كنید الآن هم كه وقت اعتراض است، جریان غصب فدك هم كه نمونه خوبی برای اعتراض است، پس چرا نشسته اید؟!

در همین راستا سخنان دانشمند مسیحی لبنانی جناب آقای سلیمان كتانی برندة جایزه حوزه علمیه نجف، به جهت تحقیقاتش راجع به فاطمه زهراi را از كتاب «فاطمه زهراi زهی در نیام» خدمتتان عرض می كنم. ایشان با اقتباس از این قسمتِ خطبه حضرت فاطمه زهراi كه خطاب به انصار است، از قول حضرت چنین سخن می گوید:

مگر هرچه عزّت دارید از این دین نبود؟

مگر این همه فضائلِ روبه روی شما كه برای همیشه تاریخ شما را شكوهمند كرد، به جهت گردآمدن به گِرد این دین نبود؟

چه شده است كه به بهانه ای اندك، می خواهید به آن پشت كنید؟

همه می دانید؛ اگر به گِرد علی نگردید، به گِرد هركس دیگر بگردید، به گِرد دین نگشته اید.

شما مگر خودتان با تلاش ها و خون دادن ها بهای به پاشدن این دین را نپرداختید، پس چرا به جاهلیت گذشته روی برگردانده اید؟

گویا رنج هایی كه از روح طاغوت و جاهلیت برده اید فراموش كرده اید، همان روحی كه شما را در زندگیِ خیالی وارد كرده بود و دختران و پسران شما در آرزوهای واهی، عمرشان به پوچی كشیده می شد.

چرا از دین خدا برگشته اید و می خواهید بیشتر هم برگردید؟

گویا حق و عدالتِ موجود در این نهضت، ارزش های انسانی نبودند، گویا شما در زیر سایه ای غیر از حق و عدالت زندگی خود را می جویید كه به منادیان مخالف نهضت اسلامی نزدیك تر شده اید.

راضی بودن منافقان از حاكمیت جدید قابل پذیرش است، اما سكوت رضایتمندانه شما كه تا دیروز برای اسلام شمشیر می زدید، دل را می سوزاند. چرا؟

همه خوب می دانید كه اگر علی حاكم نباشد تفرقه شروع می شود، و در حاكمیت علی است كه سایه اتحاد و یگانگیِ قلب ها، همه جا را فرا می گیرد و در چنین شرایطی همه افرادِ جامعه به مقاصد انسانی خود خواهند رسید. نگذارید وحدتی را كه این جزیره، تازه به خود دیده است، ناقص و نیمه تمام از دست برود.

كدام قدرتی می تواند نور یگانگی را به جامعه برگرداند؟ مگر آن كسی كه حتی برای حفظ وحدت، به سادگی از حق خود خواهد گذشت؟

گویا آن همه تبعیض و مشقت و قبیله سالاری، شما را آزرده نكرده بود كه باز در دامن خود در حال پروراندن همان آداب هستید، در حالی كه امروز در دامن اسلام می توانید فرهنگی بزرگ و معنوی بپرورانید كه شما را از خاك به افلاك و از سیاهی به صفا برساند.

گویا فكر كرده اید این رسالت و نهضت، هدفی جز این نداشته كه گروهی از شما را حاكم كرده و غریزه ریاست طلبیِ بعضی ها را اشباع نماید.

چرا دارید این همه انوار الهی را كه به سوی شما آمده است، ارزان می فروشید؟

استخوان های پوسیده را برای پیروی از عادات گذشته زنده می كنید و گویا در این جزیره نهضتی الهی صورت نگرفته، و می خواهید بر عادات و افكار قبل از اسلام تن دهید. [130]

حضرت در ادامه می فرمایند: مگر پیامبرf نفرمود حرمت بازماندگان پیامبر را نگاه دارید، پس چرا دنبال ما نمی آیید؟!

249 - «اَما كانَ رَسُولُ اللهf اَبی یَقُولُ» آیا پدرم رسول خداf نمی فرمود:

250 - «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِه» حفظ احترام به فرزندِ هركس، احترام به پدر اوست.

251 - «سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ» چه به سرعت رنگ باختید و تحت تأثیر جوّ قرار گرفتید.

252 - «وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةً» چه با عجله، آب از دهان و دماغ این بُز لاغر ریخت، و چه زود شما نسبت به دفاع از حق سست و بی حال شدید.

چطور جوّی كه سقیفه سازان به وجود آوردند، شما را گرفت؟! ملاك داشته باشید، جای ترس و غفلت نیست، خیلی زود سست شدید.

ملت ما هم باید بدانند كه باید تمام زندگی شان را تبدیل به یك مبارزه تمام عیارِ نظامی، فرهنگی و اقتصادی با دشمنان اهل بیت بكنند وگرنه همچون انصارِ مبارزِ سلحشورِ یار اسلام و پیامبرf، با اندك حیله ای حذف می شوند و به چه مصیبت هایی كه گرفتار نمی گردند.

253 - «وَ لَكُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ» شما تواناییِ آنچه را من در راه آن می كوشم و به شما محول می كنم دارید.

این كه مقام معظم رهبری می فرمایند شما ای ملت برای این كه عزیز و عزتمند شوید توان مقابله با انحرافات را دارید، روی این مبناست كه سرمایه دین الهی و فرهنگ فاطمی را دارا هستید. فرهنگ نفاق دائم جوّسازی می كند كه شما توان مقابله با انحراف را ندارید. فاطمه زهراi و فرهنگ فاطمی می گوید شما با داشتن چنین دینی، می توانید، حالا كه می توانید پس چرا انجام نمی دهید؟

254 - «وَ قُوَّةٌ عَلی ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ» و در شما قوّت آن چیزی را كه از شما انتظار دارم، هست.

حضرت به انصار می گویند: شما توان قیام را دارید، این كه فكر می كنید نمی توانید، از القائات دشمن و نفاق است كه به شما القاء شده است.

كار نفاق در بین شما و در بین جامعه اسلامی القاء ضعف و ناتوانی است. اگر قدرت ملت مسلمان ایران چیزی نیست، چرا ترجیع بند فكر و ذكر رؤسای جمهور آمریكا هر روز، انقلاب اسلامی ایران بوده و هست؟ اگر ملت شیعه چیزی نیست، پس این همه نقشه توسط مستكبران برای حذف فرهنگ شیعه در جهان برای چیست؟! اگر ما چیزی نیستیم، پس چرا با یك تظاهرات مردمیِ ما و یا با یك حضور فعّال در انتخابات، آمریكا حرف هایش را پس می گیرد؟!

در اوایل سال 1358، كارتر رئیس جمهور سابق آمریكا و ژیسگاردستن رئیس جمهور سابق فرانسه و خانم تاچر نخست وزیر سابق انگلستان در كنفرانس وِنیز در باره آینده انقلاب اسلامی ایران جلسه گرفتند و به این نتیجه رسیدند كه اگر انقلاب اسلامی ایران را رها كنند، بر تمام مردم جهان اثر می گذارد. لذا برای این كه انقلاب را كنترل و نابود كنند، ابتدا طرح كودتای داخلی مشهور به كودتای پادگان نوژه را تنظیم كردند و طرح آن ها این بود كه اگر كودتا شكست خورد، جنگ تحمیلی عراق به ایران را راه بیندازند و هشت سال با تمام امكانات به صدام كمك كردند، و بعد از آن هم یك روز از توطئه علیه این انقلاب شیعی باز نایستادند. چرا این همه توطئه ضدّ انقلاب اسلامی راه انداختند؟ چون می دانند انقلاب اسلامی حرفی دارد كه اگر آن حرف جهانی شود، آنها دیگر نمی توانند بمانند. این جاست كه ما باید قدرت فرهنگ انقلاب اسلامی را كه ریشه در فرهنگ فاطمی دارد، به خوبی بشناسیم. این مطلب را فاطمه زهراi در صدر اسلام می فرمایند، كه ای مسلمانان! شما از توانایی هایی كه دین اسلام به شما داده است غفلت نكنید. مواظب باشید چشم شما را ظاهر دشمن و توطئه های آن، از توانایی عظیمی كه به جهت اسلام به دست آورده اید، برنگرداند.




[130] - گزینش همراه با كمی تغییر از كتاب «فاطمه زهراi زهی در نیام» از سلیمان كتانی، ترجمه جعفرطباطبایی، انتشارات طوس، سال 1349.

دین خدا كه رحلت نكرده!

بعد حضرت می فرمایند: مواظب باشید گرفتار این فكر غلط نشوید كه با رحلت پیامبرf دین اسلام هم از بین می رود.

255 - «اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌf» آیا می گویید كه محمدf مرده است؟

این یك نقطه ضعف بزرگ است كه عده ای فكر می كردند با رفتن پیامبرf دین هم می رود. براساس همین تفكر غلط كسانی را كه بعد از پیامبرf حاكم می شوند، آدم های محترم و لایقی می پندارند. دو گروه این تفكرِ غلط را داشتند. یك گروه منافقین زمان پیامبرf كه بعد از رحلت پیامبرf دیگر زكات هم نمی دادند، می گفتند ما فقط با محمد قرارداد بسته بودیم كه زكات بدهیم و فكر می كردند با یك شخص قرارداد بسته اند. گروه دیگر امثال خلیفه اول و ادامه دهندگان فكر وی بودند كه گفتند حالا كه پیامبرf رحلت كرد، ما باید با فكر و تشخیص خودمان جامعه را اداره كنیم.[131] یعنی عملاً تصورشان این بود كه با رحلت رسول خداf و ختم نبوت، رابطه خدا با بشر قطع شده است و دیگر كسی نیست كه از طریق ارتباط با عالم غیب از اسرار اسلام و قرآن آگاهی یابد.

زمانی كه به حجّ مشرّف شده بودم در صحن مسجدالنّبی دیدم یك مسلمان سنّیِ پاكستانی پشت دیواری كه مقبره پیامبرf داخل آن بود ایستاده است و با پیامبرf معاشقه می كند. یكی از روحانیون وهّابی رسید و به او گفت: آیا با دیوار حرف می زنی؟ او در حالی كه اشك از چشمانش جاری بود در جواب گفت: نه؛ با رسول الله حرف می زنم، بین من و رسول اللهf دیوار نمی تواند حائل باشد. آن وهّابی یك دفعه گفت پیغمبر مرده است. من خیلی ناراحت شدم و شروع كردم آیاتی را در ردّ نظر او خواندن. بعد دیدم این ها چه قدر بی فكر هستند كه معتقدند هم خود پیامبرf رحلت كرده و مرده است و دیگر هیچ حضوری در عالم ندارد، هم حرف های حضرت مرده است. در طول تاریخ این فكر غلط چه ظلم هایی كه نكرده است، شروع كردند روایات پیامبرf را سوزاندن، گفتند دوره پیامبرf گذشته است، مگر می شود حرف پیامبرf تا قیام قیامت جاودانه باشد؟[132] اگر ملت ما هم غفلت كند تحت تأثیر همان فكری كه در صدر اسلام، اسلام را از مسیر اصلی خود منحرف كرد، یك دفعه می بینید گرفتار چنین تصور باطلی می شود كه مثلاً دوره اسلام گذشته است و اسلام دیگر كهنه شده است. همین نوع برخورد را ممكن است با انقلاب اسلامی و امام خمینی«رحمه الله علیه» داشته باشند، در حالی كه امام خمینی«رحمه الله علیه» مظهر فقه آل محمدh در قرن حاضر است، هرچند نهضت او تكامل یافتنی هست تا إن شاء الله به انقلاب حضرت مهدیg ختم شود، ولی كهنه شدنی نیست. آنهایی كه سیر جریان حق در طول تاریخ را نمی شناسند می گویند: وقتی امام«رحمه الله علیه» رفت، انقلاب اسلامی هم رفت. این همان فكر باطلی است كه فاطمه زهراi در صدر اسلام روی آن دست گذاشتند. حضرت فاطمهi فرمودند: شما می گویید پیامبراكرمf رحلت كرده است، آری رحلت پیامبرf مصیبت خیلی بزرگی است، ولی این را كه خود قرآن گفته است كه همه می میرند و پیامبرf هم می میرد.

حضرت فاطمهi می فرمایند آیا گفتید محمدf مرد و دینش بی كس و كار شد؟، «فَخَطْبٌ جَلیلٌ»، آری رحلت پیامبرf مصیبت بزرگی بود، «اِسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ»، مصیبتی در نهایت وسعت، «وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ»، مثل قلعه ای كه شكافش وسعت یابد.

259 - «وَانْفَتَقَ رَتْقُهُ» و با رحلت رسول خداf درز و شكاف دوخته شده قلعه اسلام شكافته شد.

260 - «وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ» و سراسر زمین بر اثر غیاب او تاریك شد.

261 - «وَ كُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ» و ستارگان در مصیبت از دست دادن پیامبرf بی فروغ گردیدند.

262 - «وَ اَكْدَتِ الآمالُ» آرزوها به ناامیدی گرایید و آرمان های بلندی كه با نور مقدس پیامبرf می توانست روبه روی بشر ترسیم شود، پایمال گردید.

263 - «وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ» كوه ها از جا فرو ریخت و اندیشه های بزرگ فرو افتادند.

264 - «وَ اُضیعَ الحَریمُ» حرمت حریم شكسته شد و ملاك های حق و باطل پایمال گردید.

265 - «وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ» و احترامی برای افراد شایسته پس از وفات او باقی نماند و حریم ها بی پناه ماند.

266 - «فَتِلْكَ وَاللهِ النّازِلَةُ الْكُبْری» و به خدا قسم این مصیبت بزرگترین پیش آمد بود، و معنی رحلت رسول خداf به واقع پدیدآمدن این حادثه هاست.

267 - «وَ الْمُصیبَةُ الْعُظمی» و مصیبت بزرگ همین از بین رفتن حریم آنهایی است كه باید حریمشان رعایت می شد تا محمدf بماند.

268 - «لا مِثْلُها نازِلَةٌ» كه پیش آمدی مانند آن نیست.

269 - «وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ» و بلای جانگذاری در این دنیا به پایة آن نمی رسد كه آخرین و كامل ترین دین، كه امید همه انسان های حق خواه و مستضعف است، از مسیر اصلی خود خارج شود.

270 - «اَعْلَنَ بِها كِتابُ اللهِ - جَلّ ثَنائُهُ - فی اَفْنِیَتِكُمْ» كتاب خدا –همان قرآن كه در خانه هاتان دارید- آن را آشكار كرده كه پیامبرf هم می میرد.

271 - «فی مُمْساكُمْ وَ مُصْبِحُكُمْ» همان كتابی كه در مجالس شبانه و روزانه تان.

272 - «هُتافاً وَ صُراخاً» آرام یا بلند

273 - «وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً» با تلاوت و لحن، آن را می خوانید

274 - «وَ لَقَبْلُهُ ما حَلَّ بِاَنْبیائِهِ وَ رُسُلِهِ» كه پیامبران پیش از او نیز رحلت كردند.

275 - «حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ» حكمی است حتمی و قضایی است قطعی.

276 - «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاكِرِینَ»[133] یعنی؛ قرآن می فرماید: محمدf نیست مگر پیامبری كه پیش از وی پیامبران دیگری بودند و در گذشتند، پس اگر او بمیرد و یا كشته شود به عقب برمی گردید و آن كس كه به عقب برگردد به خدا زیانی نمی رساند و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد داد.

فاطمه زهراi می فرمایند رحلت پیامبرf را كه خود قرآن خبر داده است، پس چرا شما از دین خدا رو بر می گردانید؟ رحلت پیامبرf چه ربطی به برگشتن از دین خدا دارد؟! دین اسلام كه رحلت نكرده است، پیامبرf رحلت كرده است و اسلام از طریق اهل بیت می تواند ادامه پیدا كند.

اگر روی این مسئله فكر و تأمل كنید؛ معنی این كه می توانید همیشه بر اساس روح فاطمه زهراi زندگی كنید، پیدا می شود. حضرت می فرمایند: مگر جز این است كه حیات اسلام به حاكمیت اسلام است، و حاكمیت اسلام هم فقط توسط كسی ممكن است كه حقایق قرآن در دست اوست و او جز علی(ع) كسی نیست. پس چرا از ادامه اسلام با رحلت پیامبرf باز ماندید؟ درست است كه برای ادامه اسلام باید كسی در صحنه باشد كه مثل پیامبرf سراسر وجودش اسلام باشد، ولی مگر علی(ع) چنین نیست؟

ببینید تاریخ چقدر دقیق تكرار می شود. اخیراً كسانی كه از فرهنگ فاطمی محروم اند در باره امام خمینی«رحمه الله علیه» و انقلاب اسلامی چه حرف هایی می زنند. این ها می گویند بنیانگذار انقلاب اسلامی یك شخصیت افسانه ای(كاریزما) بود كه به موزه سپرده شد و دیگر قصه امام و انقلاب تمام شد. آری اگر امام خمینی«رحمه الله علیه» از خودشان حرفی داشتند، تمام شدنی بودند، ولی امام خمینی«رحمه الله علیه» حرف پیامبر و ائمهh را بیان می كردند. البته حرف پیامبر و ائمهh هم حرف خداست و دوره حرف خدا هیچ وقت تمام شدنی نیست. حرف كسی تمام شدنی است كه اندیشه اش از حرف خدا فاصله گرفته است.

هوشیاری فاطمه زهراi را بنگرید كه می دانند جامعه الآن به چه انحرافی گرفتار شده است. آنها می گویند با رحلت پیامبرf دوره ایشان گذشت. این حیله دشمن بود كه انگیزه دفاع از زندگی دینی را كه تنها وسیله نجات ملت هاست، از بین ببرد.

مدت هاست كه بعضی از دانشمندان غربی متوجه شده اند دوره فرهنگ لیبرال دموكراسی - كه با میل مردم می خواهد جامعه را اداره كند - گذشته و باید به دین خدا رجوع كرد. ولی سران فاسد دنیا اجازه نمی دهند حرف دین اسلام و انقلاب اسلامی به خوبی به گوش مردم جهان برسد، وگرنه حرف، همان حرف فاطمهi است كه هیچ وقت دوره دین، یعنی حاكمیت حكم خدا تمام نمی شود. روزنامة اشپیگل از هایدگر می پرسد شما كه دموكراسی را حكومت هوس های سرگردان می دانی و دموكراسی را برای ملت اروپا خطرناك می شماری چه راه حلّی داری؟ او در جواب می گوید: « اگر خدایی بیاید و كاری بكند» و او وصیت می كند تا زنده هستم، مصاحبه مرا - كه این جمله در آن بود - چاپ نكنید. چون هنوز زمانه به این نكته نرسیده كه باید به خدایی نزدیك شوند كه حاكمیت جامعه را در دست گیرد و آن خدا، خدای كلیسا نیست، باید یك خدای دیگری بیاید و كاری بكند. كه به نظر ما آن خدایی است كه فاطمه زهرا و اهل بیت پیامبرh متذكر آن هستند.

حالا اگر ما از حاكمیت حكم خدا در جامعه غفلت كنیم دچار خسران بزرگی خواهیم شد. و لذا نباید از ارزش انقلاب اسلامی غافل شویم و از آن دست برداریم، و صدای بلند فاطمه زهراi را در گستره تاریخ نشنیده انگاریم.




[131] - به طبقات ابن سعد ج3 ص151 و الامامه و السیاسه ج1 ص16 رجوع شود.
[132] - به كتاب «معنویت تشیع» از علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» رجوع كنید.
[133] - سوره آل عمران، آیه 144.

خطر بسته شدن راه های آسمان

بعد از رحلت پیامبرf طرز تفكری حاكمیت را در دست گرفت كه به خودی خودش، تهدیدی در جهت به هدردادن حقایقی بود كه پیامبرخداf برای پدیدآوردن آن رنج های فراوان كشیده بودند، و در راه عملی كردن آن حقایق و در راه تثبیت آن ها، قربانی های فراوان داده شد، و فاطمهi با خودآگاهیِ تاریخیِ مخصوص خود و با آن روح آشنای به عالم قدس، خطر فردایی را می دید كه راه های آسمانی شدن انسان ها، به بهانه های واهی بسته می شود، و بشر را تماماً زمینی می كنند. آسمانی كه آخرین دین خدا در پیش روی بشر آخرالزمان گشوده بود باید تا آخر گشوده می ماند. و اصلاً دین اسلام برای همین آمده بود، ولی می رفت كه جهان از دین اصیل اسلامی محروم بماند و یك اسلام قلاّبی جای آن را بگیرد و فاطمهi متذكر این انحراف و آن محرومیت شد.

به طور مسلّم اجتماعی كه ممارست طولانی با فرهنگ اسلام ندارد، خیلی زود با زنده كردن بعضی از تعصب ها از مسیر اصلی خارج می شود، و این است كه باید پس از پیامبرf كسانی پیشوایی این امت نوپای را به عهده بگیرند كه با رحلت پیامبرf رابطه شان با آسمان قطع نگردد و با روح تماماً توحیدیِ خود از همه تعصب ها و قبیله گرایی ها آزاد شده باشند و گرنه در شرایط قبیله گرایی، به راحتی جریان های منحرف جای خود را باز می كنند و می رود كه به كلی جامعه اسلامی را از جای خود بركَنند و ریشه كن نمایند. همچنان كه با انتخاب یزیدبن ابوسفیان[134] برای حاكمیت شام، كه به قبیله خود فكر می كرد و نه به اسلام، راه برای حضور برادرش یعنی معاویه بر حاكمیت شام باز شد و دیگر از این به بعد ملاك شرافت و عدم شرافت، قبیله بنی امیه بود و نه اسلام، و فاطمه زهراi، از این انحراف قبل از به وقوع پیوستن آن، آگاه بود كه چه خواهد شد.




[134] - تمام فرزندان ابوسفیان، در مخالفت سرسختانه با اسلام و مسلمین اشخاص سابقه داری بودند، یكی از آنها یزید، برادر معاویه بود. او در جریان فتح مكه به اسارت گرفته شد، ولی متأسفانه همین فرد توسط خلفاء به ولایت و حكمرانی شام كه مهم ترین منطقه استراتژیك و هم مرز با ابر قدرت روم بود، منصوب شد. (الكامل فی التاریخ ج2 ص83)

فاطمهi با همه تاریخ سخن می گوید

اگرچه خطبه فاطمه زهراi در مسجد مدینه و در مقابل حاضران در آن جلسه ایراد شد، ولی آن حضرت نظرش را به افق ها و فضاهایی دورتر از دیواره های مسجد دوخته بود، و به همین جهت در عین حالت اعتراض، از آرامش خاصی برخوردار بود، گویا با همه تاریخ سخن می گفت و فقط جمع حاضر در مسجد در جلو او نبودند.

انقلاب فاطمه زهراi اظهار رنجی بود كه پس از رحلت حضرت رسولf بر بشریت وارد شده بود. دردی كه حضرت فاطمهi هم، علل و عوامل آن را درك كرده و هم سنگینی های آن را لمس نموده بود. فاطمه زهراi با همه وجودِ خود احساس كرد، مرگی كه آن مرد بزرگ را ربود، اینك دست خود را به جانب محصول بزرگ او نیز دراز كرده و خوب می دانست آینده اسلام در حالی كه نامادری ها به جای وارثان آن نشسته اند چه خواهد شد.

آیا اگر شما هم به جای فاطمهi بودید، از خود سؤال نمی كردید چرا این ها این همه توصیه و وصیت پیامبر خداf را نادیده می گیرند؟ آیا به این نتیجه نمی رسیدید كه موضوع؛ فراموشی نیست، بلكه قصد نشنیدن دارند و به دنبال فرصتی بودند كه كار خود را عملی كنند و به خیال خود با رحلت پیامبرf آن فرصت فراهم شده است.

حضرت فاطمهi همچون لیله القدر؛ ناپیدا و سرنوشت ساز است. ظاهراً او یك اعتراض بود و مقداری اشك، ولی تكلیف همه ائمه معصومینh را در مقابل آن انحراف بزرگ تا آینده تاریخ روشن نمود و در واقع حركات ائمهh همه ادامه راهی است كه فاطمهi گشود. و لذا امام عسگری(ع) فرمودند: «نَحْنُ حُجَجُ اللهِ عَلی خَلْقِه وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَیْنا» یعنی ما حجّت های خدا بر مردم و جدّ ما فاطمهi حجّت خدا بر ما است.[135] حضرت فاطمهi در آن شرایطِ بحرانی جبهه ای گشود كه تاریخ را از ظلمات آزاد نماید و این جبهه هنوز گشوده و در حال حركت است.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[135] - «تفسیر اطیب البیان»، ج 13، صفحه 223( نقل از شرح «فَصّ حكمةٍ عِصْمَتِیَّةٍ فی كلمةٍ فاطمیّه»، از آیت الله حسن زاده آملی ص 159).

خطر بی تفاوت شدن مجاهدان دیروز

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿السَّلام عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ﴾

﴿وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِه صابِرةً …﴾[136]

سلام بر تو ای فاطمه زهرا (س)! ای امتحان شده توسط خالقت قبل از آن كه خلق شوی! و خداوند دید تو در آن امتحان صابر و بردباری و از عهده آن امتحانِ عظیم بر خواهی آمد.

فاطمه (س) صبر بزرگی است كه توانست در شرایط پس از رحلت رسول اللهf، آن امتحان عظیم الهی را به نمایش گذارد و در نشان دادن انحرافی وحشتناك با تمام وجود، موفّق شود.

بحثمان در رابطه با خطبه روشنگرانه حضرت فاطمه زهراi است. در این جلسه فراز دیگری از كلمات حضرت را ادامه می دهیم. حضرت خطاب به انصار، یعنی انسان های مذهبی آن زمان كه نسبت به جریان حاكمیت بعد از رسول خداf سكوت كرده بودند، می فرمایند: ای گروه انصار! از شما انتظار نبود كه فضا و جوّی كه در جامعه ساخته شد، تحت تأثیرتان قرار دهد.

همیشه افراد غیرمؤمن و یا انسان های سست ایمان، جوّی را می سازند و افرادِ مؤمن ساده را منفعلِ طرح و برنامه خود می كنند. به عنوان مثال اگر در سال های اخیر دقّت كرده باشید، عدّه ای فضایی را در رابطه با توسعه اقتصادی و سیاسی ساختند ولی بیشتر دنیاپرستی و سیاست زدگی را تبلیغ كردند و جمع كثیری از افراد انقلابیِ ساده را نیز منفعل نمودند. جریان ها و شریان های فرهنگی و اقتصادی جامعه را با آن شعارها به دست گرفتند و هرچه خواستند به انقلاب اسلامی تحمیل كردند. و متأسفانه بسیاری از افراد متدیّن و مؤمن هم ایستادند و نظاره كردند.

فاطمه زهراi در آن زمان با این مسئله روبه رویند كه جریانی با نقشه قبلی عنان جامعه اسلامی را به دست گرفته و به هرجا كه می خواهد می برد. ولی مشكل اصلی كه به جامعه آن روز و به آیندگان ضربه زد، از جایی شروع شد كه مذهبی های سینه چاكِ مبارزِ جنگجو، فقط نگاه می كردند و هیچ كاری در مقابل این جریان انجام ندادند. حضرت خطاب به آن ها می فرماید:




[136] - «مفاتیح الجنان»، زیارت فاطمه زهراi در روز یكشنبه.

هان ای گروه انصار

244 - «یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْإِسْلامِ» ای انجمن نقبا و بازرسان! ای بازوان ملّت و ای حافظان اسلام! ای كسانی كه خودتان محل و تكیه گاه اسلام بودید و اهل مبارزه، چرا نشسته اید؟ و این چه فكر اشتباهی است كه شما تصوّر می كنید چون حضرت محمّدf رحلت كرده است، پس دیگر كاری نمی توان كرد، و از این طریق میدان را به غیر خودی ها داده اید؟

255 - «اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّد» آیا می گویید حضرت محمّدf رحلت كرده است، مگر پیامبر اكرمf كه رحلت كند، باید بنشینیم و نقشه های انحراف از اسلام را نگاه كنیم، تا هر كس هر بلایی خواست بر سر اسلام بیاورد؟ حضرت می فرمایند: خداوند در قرآن هم فرموده است كه پیامبر رحلت می كند و معلوم است كه رحلت پیامبر خیلی سخت است. آری؛ با رحلت پیامبر است كه:

260 - «اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ» بر اثر غیبت او زمین سراسر تاریك گردید.

261 - «وَ كُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ» در مصیبتش ستاره ها تاریك شدند. ولی مگر با رحلت پیامبر اكرمf در عین بزرگیِ مصیبت باید از اسلام دست بردارید و در دفاع از اسلام كوتاه بیایید و منفعل جریانِ جریان سازهای بعد از رحلت او شوید؟ چرا حواستان جمع نیست؟ شما نمی توانید به بهانه رحلت پیامبر اكرمf نسبت به حاكمیت حق و حذف باطل در جامعه كوتاه بیایید. این است آن خطر بسیار بزرگ كه در واقع رحلت پیامبر اكرمf را به مصیبت تبدیل كرده است.



در هر شرایطی باید مسلمان بود

فاطمه زهراi تكلیف را برای ما روشن می كنند كه ای مسلمانان! شما در هر شرایطی باید مسلمان باشید و هیچ چیز حتّی رحلت پیامبر اكرمf نمی تواند بهانه شود كه نسبت به حاكمیت حق در جامعه بی تفاوت گردید.

حضرت می فرمایند: اوّلاً؛ چرا نسبت به انحرافی كه در مسیر اسلام ایجاد شده است بی تفاوت شدید؟ ثانیاً؛ اگر بی تفاوت نیستید و واقعاً می خواهید قیام كنید و به دنبال بهانه ای منطقی برای حركت و قیام هستید، بهانه خوبی در دست شماست و آن عبارت است از دفاع از حقِّ دختر رسول خداf پس حركت و قیامتان را شروع كنید.

گاهی انسان برای بیان حق، نیاز به بهانه ای منطقی و شرایط مناسب دارد، مثلاً كسی را می شناسید كه در عین بی دینی، نسبت به اسلام عناد هم دارد ولی به راحتی نمی توانید بی دین بودن او را روشن كنید، چون خود شما را به بی دینی متّهم می كنند، امّا ممكن است او كاری كند كه زمینه ای برای بیان بی دینی او ایجاد می شود، در این جاست كه بهانه خوبی به دست شما آمده است تا وظیفه دینی تان را نسبت به او انجام دهید. حضرت فاطمه زهراi در حین سخن خود روشن كردند كه خلیفه گرفتار مواعظ غلط شده و ثابت كردند كه او نمی تواند احكام خدا را از قرآن استخراج كند، حالا به گروه انصار می فرماید: اگر برای قیام خود بهانه ای منطقی و شرعی می خواهید، اعتراض به مسأله فدك و قیام برای گرفتن حقّ من از خلیفه، می تواند بهانه خوبی برای شما باشد. موضوع فدك بهانه ای بود تا كسانی كه می خواهند قیام كنند، به راحتی بتوانند بگویند ما می خواهیم حقّ دختر پیامبر اكرمf را بگیریم. دختری كه پیامبر اكرمf درباره او فرمود: «فاطِمَةُ بِضْعَةُ مِنّی»؛ فاطمه پاره ای از من است.

حضرت، خطاب به انصار می فرمایند:

277 - «اَیْهاً بَنی قَیْلَةَ!» ای پسران قیله![137]

278 - «أَاُهْضَمُ تُراثَ اَبی؟» آیا من نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم؟!

279 - «وَ اَنْتُمْ بِمَرْاَی مِنّی وَ مَسْمَعٍ» و شما سخن مرا می شنوید و به من نگاه می كنید؟!

280 - «وَ مُنْتَدَیً وَ مَجْمَعٍ» ودر حالی كه دارای انجمن و اجتماعید؟!

281 - «تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ» صدای دعوت من شما را فراگرفته است و همه شما آن را می شنوید.

282 - «وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ» از هر جهت از حال من آگاهی دارید و خبر من به شما رسیده است كه حقّ مرا ضایع كرده اند.

283 - «وَ اَنْتُمْ ذَووُ الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ» و شما با نفرات و آمادگی هایی كه دارید،

284 - «وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ» و این كه دارای ابزار و قوّه اید.

285 - «وَ عِنْدَكُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ» و در حالی كه اسلحه و زره و سپر نزد شما هست و بهانه ای برای دفاع نكردن ندارید، پس چرا ساكت نشسته اید؟

فاطمه زهراi شرایط و زمینة مقابله انصار و مجاهدین با خلیفه را فراهم می كنند. رهنمود می دهند و لذا هیچ حجّتی برای سستی و بی تفاوتی باقی نمی ماند.

وقتی بنی صدر رئیس جمهور شد، بزرگان انقلاب متوجّه شدند كه او از جهات مختلف دارای مشكل است و لذا دنبال شرایط و زمینه ای بودند تا اعتراض و تنفّر خود را نسبت به كارهای او آشكار كنند. وقتی امام خمینی«رحمه الله علیه» حكم فرماندهی كلّ قوا را از او سلب كردند، در واقع بهانه را به دست مردم دادند تا اعتراضشان را شروع كنند و به دنبال آن، مجلس شورای اسلامی هم او را عزل كرد. این كمكی بود كه امام خمینی«رحمه الله علیه» به كسانی كردند كه به دنبال بهانه بودند خیلی ها در آن فضای رُعبی كه پس از سقیفه پیش آوردند، بیعت كردند و با اندك تأملی به خود آمدند، و حالا حرفشان این بود كه وضع موجود را نمی پسندیم، ولی نمی دانیم چكار كنیم. فاطمه زهراi رهنمودهای خود را دادند و بهانه خوبی برایشان فراهم كردند تا هم اكنون كه متوجّه شدند حق و باطل چیست و قدرت دفاع از حق را هم دارند، حركت خود را شروع كنند.

با رحلت پیامبر اكرمf جبهه حق و باطل در هم آمیخت و مردم نمی دانستند حق و باطل كدام است. فاطمه زهراi می خواهند به مردم كمك كنند تا جبهه حق و باطل را روشن ببینند، آن وقت وظیفه مردم دفاع از جبهه حق است و اگر وظیفه شان را انجام ندهند و كوتاه بیایند، از بركات واقع بودن در جبهه حق، محروم می شوند. این جاست كه حضرت خطاب به انصار می گویند:

286 - «تُوافیكُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ؟» صدای دعوت من به طور كامل به شما رسیده است، چرا جواب نمی دهید؟

287 - «وَ تَأتیكُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُعینُونَ؟» ناله من به گوش شما رسیده است، چرا كمك نمی كنید؟

288 - «وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِِ» در حالی كه شما به شجاعت و جنگاوری معروفید.

ای گروه انصار! شما هم قدرت یاری مرا دارید، هم شخصیتِ فهمِ معنی دفاع از دختر پیامبرf در شما هست. سوابقتان نشان می دهد كه آدم هایی هستید كه ارزش دفاع از حق را می شناسید و به آن عمل كرده اید.

289- «مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ» به خیر و صلاح معروفید.

290 - «وَ النُّخْبَةُ اّلَّتی اُنْتُخِبَتْ» شما برگزیدگانی بودید كه توسط پیامبرf برای دفاع از اسلام انتخاب شدید.

291 - «وَ الْخِیَرَةُ الَّتی اُخْتُیِرَتْ» شما برای مبارزه در راه اسلام انتخاب شدید.

292 - «قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ» با عرب پیكار كردید و تحمّل رنج و زحمت نمودید.

293 - «وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ» با امّت ها به رزم پرداختید.

294 - «وَ كافَحْتُمُ الْبُهَمْ» با پهلوانان به نبرد تن دادید.

چه شده است كه نشسته اید؟ گویا آن همه تبعیض و قبیله بازی های قبل از اسلام شما را آزرده نكرده است كه باز در دامن خود در حال پروراندن همان فرهنگ و همان فتنه ها هستید. مگر نمی بینید اگر اسلام حاكم نباشد و اگر حاكمیت به دست امام معصوم نباشد و دوباره، غیر از معصوم سركار آید، جریان ها را به همان حركت منفیِ طاغوتیِ جاهلی برمی گرداند؟ در حالی كه امروز در دامن اسلام می توانید فرهنگی بزرگ و الهی بپرورانید، تا شما را از خاك به افلاك ببرد و از سیاهی به صفا و پاكی برساند؟ گویا فكر كردید این رسالت و انقلاب، هدفی جز این نداشت كه گروهی را حاكم كند و غریزه ریاست طلبیِ بعضی ها را اشباع نماید، آیا این انقلاب آمد تا یك گروه بیاید و گروه دیگر برود، یا اسلام آمد كه حق حاكم باشد؟! حق از طریق امام معصوم حاكم می شود. چرا این چنین نور الهی را كه به سوی شما آمده است ارزان می فروشید؟ آیا باید بنشینید تا دشمن و منافق هر كاری كه دلش خواست بكند تا نابود شوید، استخوان های پوسیده را برای پیروی از عادات جاهلیت گذشته زنده می كنید؟ مگر یادتان رفت كه بنا بود پیامبر و فرهنگ پیامبر حاكم شود، چرا دوباره بحث قبیله گرایی به صحنه اندیشه جامعه رسوخ كرده است؟




[137] - قیله، مادربزرگ اوس و خزرج بود.

حیله برگشت به ایران باستان

كسی كه امیر المؤمنین(ع) را در فرهنگ و اندیشه خود دارد، در مقابل ارزش های اسلامی دیگر چه نیازی به زنده كردن كاوه آهنگر و برگشت به ایران باستان دارد؟ وقتی نشستید و نگاه كردید، ولی قیام نكردید، دشمنان دین خدا، یعنی كفّار و منافقین، فرهنگ خود را به صحنه جامعه می آورند. مجسمه رضاخان را كه خجالت می كشند به میدان بیاورند، به جای آن در وسط شهر اسلامی مجسمه كاوه آهنگر را به میدان می آورند. منظور این نیست كه كاوه آهنگر آدم بدی است، منظور این است كه گاهی به میدان آوردن فرهنگ كاوه آهنگر، به معنی حذف فرهنگ علی(ع) است؛ چون وقتی فرهنگ علوی در عالم نیامده بود، می توانستید به فرهنگ كاوه رجوع كنید، ولی وقتی فرهنگ علوی در صحنه حیات بشر عرضه شده است، ذهن جامعه را به كاوه آهنگر مشغول كردن، باعث نادیده گرفتن فرهنگ معصوم می شود. این یك قاعده است، دیروز و امروز هم ندارد. مشاوران رضاخان هم به او پیشنهاد كردند برای حذف اسلام، فرهنگ ایران باستان را جایگزین كند.

با رحلت رسول خداf و منصرف كردن ذهن های جامعه از اهل بیت پیامبرf و حاكم شدن خلیفه اوّل و دوم، شما آرام آرام می بینید دوباره همان قبیله گرایی به میدان آمد. قبیله بنی امیّه و قبیله بنی هاشم مطرح شد. همان فرهنگ و افتخارات جاهلیت دوباره سر بر آورد، البته در ظاهری اسلامی. اسلام حقیقی آمد و این حرف ها را از صحنه جامعه حذف كرد و بعد از رحلت پیامبر اكرمf اگر علی(ع) حاكم نشود، دوباره فرهنگ جاهلی برمی گردد و استخوان های پوسیده را برای پیروی از عادات گذشته زنده می كنید و طوری می شود كه گویا در جزیره العرب اصلاً انقلابی صورت نگرفته است و انگار می خواهید به فرهنگ قبل از اسلام تن دهید. تمام این جریان ها را فاطمه زهراi پیش بینی كرده بود. می فرمایند: ای انصار! مگر شما به میدان نیامدید؟ ای مبارزان؛ ای زندان رفته ها؛ ای جبهه دیده ها! مگر به كمك ما نیامدید تا اسلام را در همه جا حاكم كنید و بینی مشرك را به خاك بمالید و چنین هم كردید، پس چرا امروز كه خطر حذف اسلام ظاهر شده است، ساكت نشسته اید؟!

295 - «لانَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ نَأْمُرُكُمْ فَتَأتَمِرُونَ» ما همواره فرمانده بودیم و شما همیشه فرمانبر بودید؛ یعنی ما امر می كردیم و شما تسلیم امر ما بودید.

حضرت می فرمایند: مگر این طور نبود كه ما دستور می دادیم و شما اطاعت می كردید؛ خدا حكمش را از زبان ما جاری می كرد و شما عمل می كردید، چراكه سخن پیامبر و اهل البیتh سخن خداست. مگر تبعیت از سخن خدا از زبان پیامبرf برای شما ضرر داشت كه ادامه آن سخن و فرهنگ را در حضرت علی(ع) جستجو نمی كنید؟

296 - «حَتّی إذا دارَتْ بِنا رَحَی الْاِسْلامِ» تا این كه به كمك مدیریت ما آسیای اسلام به گردش افتاد، و در سایه آن مدیریت از یك طرف و شجاعت و ایثار شما از طرف دیگر، اسلام پیروز گردید.

297 - «وَ دَرَّ حَلَبُ الْأَیّامِ» و پستان روزگار به شیر آمد و بركت وارد جامعه شد.

298 - «وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْكِ» و نعره های شرك آمیز فروكش كرد.

299 - «وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْإِفْكِ» و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد.

با آمدن اسلام همه با هم رفیق شدند، همه به همدیگر محبّت پیدا كردند و كینه ها فروكش كرد. همه در جامعه اسلامی دوست دار عدالت بودند و همه نگران فقرا؛ مگر جز در سایه فرهنگ معصوم به اینجا رسیدید؟ پس چه شده است كه حالا از چنین فرهنگی غافل شده اید؟

300 - «وَ خَمُدَتْ نیرانُ الْكُفْرِ» و آتش كفر خاموش شد.

301 - «وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ» و دعوت و ندای هرج و مرج آرام گرفت. هر كس می خواست فتنه ای ایجاد كند، شما او را با پذیرش حكم خدا از بین بردید.

302 - «وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ» و نظام دین كاملاً ردیف شد و شرایط به ثمر رسیدن اهداف جامعه اسلامی فراهم گشت.

303 - «فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ؟» پس چرا بعد از اقرارتان در دینداری، اكنون حیران و سرگردان شده اید؟

فاطمه زهراi از قرآن شاهد آوردند كه «اَفَإِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابِكُم»[138]؛ یعنی خداوند می فرمایند: اگر پیامبر رحلت كرد یا كشته شد. شما به كفر و بی دینی گذشته تان برمی گردید؟! مگر شما هر چه عزّت و كرامت دارید، از همین دین نبود؟ مگر این همه فضائلی كه روبه روی شماست و می تواند تاریخ شما را برای همیشه شكوهمند كند، به جهت روی آوردن به دین خدا و پیامبر خدا و اهل البیت او نبود؟ چه شد كه به بهانه رحلت پیامبرخداf می خواهید به آن دین پشت كنید؟ همه می دانید كه اگر به علی(ع) روی نیاورید، به هر كس دیگری روی آورید، به فرهنگ معصوم پشت كرده اید؟ مگر خود شما با تلاش ها و مجاهدت ها و خون هایی كه دادید، بهای به پا شدن این دین را نپرداخته اید؟ پس چرا دوباره به سوی جاهلیت گذشته جهت گرفته اید؟ گویا رنج هایی كه از فرهنگ طاغوت و جاهلیت برده اید، فراموش كرده اید. همان فرهنگی كه شما را در زندگی خیالی وارد كرده بود و زندگی دختران و پسران شما را در آرزوهای پوچِ واهی به پوچی و تباهی كشید. چرا می خواهید به همان فرهنگ برگشت كنید و چرا می خواهید دوباره به همان پوچی برگردید؟ بعد از روشن شدن ارزش دین الهی و روشن شدن توانایی های دین در زندگی فردی و اجتماعی و خانوادگی، چرا عقب نشینی كرده اید؟! «فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ؟».

304 - «وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ» و چگونه بعد از آشكار كردن دفاع خود از اسلام، همكاری خود را نهفته كردید؟

305 - «وَ نكَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدامِ» و بعد از آن پیش قدمی، عقب نشینی كردید؟

306 - «وَ اَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ» و بعد از ایمان، شرك آوردید؟

307 - «اَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا اَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» چرا با آن گروهی كه عهد دینی خود را شكستند و برای خارج كردن رسول خداf همدست شدند، به مبارزه بلند نمی شوید؟ در حالی كه مقابله با دین را آن ها ابتداً شروع كردند، آیا از آن ها می ترسید؟ در حالی كه شایسته است - اگر شما از مؤمنان هستید- از خدا بترسید.




[138] - سوره آل عمران، آیه 144.

چگونه به حكم خدا پشت شد

حضرت فاطمه زهراi در واقع می خواهند بگویند چرا به حكم خدا پشت كرده اید؟ در زمان فاطمه زهراi چه كسی به حكم خدا پشت كرد؟ مگر فرهنگ جایگزینی انسان غیر معصوم به جای امام معصوم جهت اداره جامعه چیزی جز پشت كردن به دین خدا است؟ و فاطمه زهراi همین جریان را، فرهنگ پشت كرده به حكم خداوند معرفی می كند.

امروز كیست كه به فرهنگ خدا پشت كرده است؟ كسی كه می گوید از دفاعِ در جنگ 8 ساله پشیمانم، و یا می گوید فرهنگ امام خمینی«رحمه الله علیه» به موزه ها رفته است، به حكم خدا پشت كرده است، كسی كه فرهنگ مدرنیته چشمش را پر كرده است و در مقابل آن، فرهنگ الهی را بی رنگ می بیند، به خدا پشت كرده است. پس چرا شما اعتراض نمی كنید، چرا می ترسید؟ كسانی كه تلاش می كنند فرهنگ دین خدا را بی رنگ كنند و خانه و مدرسه را مشغول فرهنگ غرب كنند و از فرهنگ الهی غافل نمایند، به خدا پشت كرده اند، آن ها كه می گویند چرا با آمریكا - در عین روحیه استكباری اش- كنار نمی آیید، و می خواهند فرهنگ رسول خدا را از این كشور خارج نمایند، به فرهنگ الهی پشت كرده اند. حالا شما چرا كوتاه می آیید، چرا نشسته اید و با این ها مبارزه نمی كنید؟ فاطمه زهراi ما را دعوت می كنند به مبارزه با كسانی كه عهد الهی شان را شكستند و نقض پیمان كردند، می فرمایند:«اَتَخْشَوْنَهُمْ»؛ آیا از آن ها می ترسید، «فَاللهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ»؛ خداشایسته تر است كه از او بترسید.

308 - «اَلا قَدْ اَری اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَی الْخَفْضِ» می بینم شما به پستی و تن آسایی رو كرده اید، «وَ دَكَنْتُمْ اِلَی الدِّعَة»؛ و به سایه خوش رخت بربسته اید، «فَعُجْتُم عَنِ الدّین»؛ پس از دین خسته شده اید.



آن گاه كه اسلام ضعیف می شود

309 - «وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ» و كسی را كه سزاوار بر قبض و بسط امور جامعه و حكومت بر مسلمین بود، از زمامداری دور كردید. و عملاً با این كار شرایط نمایش توانایی های عظیم اسلام را محدود نمودید، و از اسلامی كه می تواند قدرت اصلی روی زمین باشد، یك دین لاغر و ضعیف و دست دوم ساختید و لذا دیگر مسلمانان تعیین كننده معادلات جهانی نخواهند بود.

حضرت خطاب به انصار می فرمایند: شما حضرت علی(ع) را از حكومت دور كردید، هر چند به ظاهر سقیفه سازان، ابوبكر را برسر كار آوردند و علی(ع) را نادیده انگاشتند، ولی خطاب حضرت فاطمه زهراi در این قضیه به انصار است، چون انصار با راضی شدن به انحرافی كه سقیفه سازان طراحی كردند، زمینه را برای دور كردن حضرت علی(ع) از حاكمیت جهان اسلام، فراهم نمودند. به این جمله خیلی دقّت كنید؛ حضرت جریان انحراف از معصوم را بسیار عالی تبیین می كنند تا جای هیچ ابهامی و هیچ بهانه ای باقی نماند. می فرمایند: كافی بود یك اعتراض ساده می كردید، فتنه ها خاموش می شد. به عنوان مثال وقتی در شهر و اداره ما كسی كار خلافی انجام داد و فقط ما یك كلام می گفتیم آقا چرا این كار حرام را انجام می دهی؟ جریان فساد و بی عدالتی این همه گسترش پیدا نمی كرد.

فاطمه زهراi چراغ همیشه تاریخ است. می فرمایند شما با این سكوتتان تمام زحمات گذشته خود را از دست دادید، در حالی كه شما مرد عمل و مبارزه بودید، ولی حاصل همه آن زحمات از دست رفت.

310 - «وَخَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ» با راحتی و رفاه خلوت كردید.



نظر به افق های دور

شما راضی شدید به این كه فعلاً نانی بخورید و فرزندانتان را هم به دانشگاه بفرستید و... امّا غافل از این كه پشت سر این بی تفاوتی نسبت به دین و حاكمیت دین، چه بلایی به سرتان می آید. همان طور كه به سر مردم مدینه آمد، در ابتدا كه مردم مدینه می گفتند مگر چه شده است و چه خطری پیش می آید كه علی(ع) كنار زده شود و ابوبكر حاكم گردد؟ ابوبكر كه آدم بدی نیست. این ها همین مقطع را دیدند، ولی وقتی سیر تاریخ را نگاه كنید، می بینید كار به جایی رسید كه وقتی یزید بن معاویه حاكم شد، بعضی از بزرگان مدینه رفتند وضع شام را دیدند و آمدند برای مردم مدینه نقل كردند و اعتراض بالا گرفت. یزید به مدینه لشگر كشید و به لشگریانش گفت به مدّت سه روز مال و ناموس مردم مدینه بر شما حلال است. فاطمه زهراi فرمودند: حالا را نگاه نكنید كه راحت و آسوده آرمیده اید، وقتی حضرت علی(ع) و فرهنگ معصوم حاكم نباشد، منتظر مصیبت های بعد از آن باشید. قبل از این كه بمیرید، مصیبت بی امام بودن و بی توجّه بودن به معصوم را خواهید دید. از زمان سقیفه تا زمان حاكمیت یزید حدوداً پنجاه سال فاصله است. بسیاری از آن هایی كه نسبت به حاكمیت امام معصوم بی توجّه شدند، در آخر عمرشان هنوز نمرده بودند كه دیدند چه فلاكتی به دنبال نادیده گرفتن حاكمیت فرهنگ معصوم، باید بكشند و بچشند. تازه این غیر از محرومیت از عظمتی است كه با حاكمیت اسلامِ تأثیرگذار نصیب مسلمانان می شد.

هر گاه من و شما در مقابل حق كوتاه آمدیم، هنوز نمرده باید در این دنیا مقدّمات كیفرش را پس بدهیم. و هر گاه از حق دفاع كردیم و سختی آن را تحمّل كردیم، هنوز نمرده، نتیجه اش را در این دنیا می بینیم. به عنوان مثال شما به زندگی امام خمینی«رحمه الله علیه» نگاه كنید، ایشان وقتی از حقّ دفاع كردند، شاه ایشان را به زندان و تبعید و تهمت گرفتار كرد. ولی امام«رحمه الله علیه» نتایج همه زحماتشان را در سن 80 سالگی دیدند. این یك قاعده است كه اگر از حق به خوبی دفاع كردی، از پیامبرf و اهل البیتh به درستی دفاع كردی، بركات و نتایج آن را چندین برابر می بینی. امام خمینی«رحمه الله علیه» در سال های 1343و 1342 می خواستند شاه كاپیتولاسیون را لغو كند و لذا به شاه نصیحت می كردند. ولی اصلاً باورشان نمی آمد كه در سال 1357 خدا شاه را كنار بزند و ایشان را رهبر كشور اسلامی ایران نماید و حاكمیت اسلامی را به دست ایشان محقّق كند. آرزوی امام این بود كه فقه و فقاهت، یعنی فرهنگ معصوم را حاكم كند و خدا این آرزو را برآورده كرد. غم امام«رحمه الله علیه» در قرن اخیر همان غم فاطمه زهراi در صدر اسلام بود و امام خمینی«رحمه الله علیه» تا حدّی موجب تشفّی قلب فاطمه زهراi شد. البته كسانی كه در مقابل این انقلاب اسلامی مانع تراشی و ایجاد مزاحمت می نمایند خودشان می دانند چه بلایی بر سر خود خواهند آورد. مجازات این كفران نعمتی كه به كمك زحمات و زندان ها و تبعید های امام خمینی«رحمه الله علیه» و یاران او و خون شهدا به دست آمده، بسیار شدید خواهد بود. حتّی وضعیتشان بدتر از شاه می شود، چون شاه بسیاری از بركات این انقلاب را ندیده بود و مخالفت می كرد. جنگی با این همه عظمت، شهدایی به این بزرگی فدای این انقلاب شدند. خدا در این انقلاب حجّت را تمام كرد.

حضرت فاطمه (س) می فرمایند: ای مردم! شما دارید علی(ع) را حذف می كنید، مگر می شود چنین كاری كرد؟ مگر این كار، كاری است كه بدون مجازات بتوانید از آن بگذرید؟



خطابه ای به همه تاریخ

گرچه خطابه حضرت در مسجد مدینه ایراد شده است، ولی نظر حضرت به فضاهایی دورتر از دیوارهای مسجد مدینه دوخته شده بود و به همین دلیل در عین غرّش و اعتراض، آرامشی خاص در آن خطبه بر حضرت حاكم بود. حضرت كه نیامده بودند صرفاً با حاكمان آن زمان درگیر شوند، حضرت برای من و شما و تمام تاریخ سخن می گویند. اعتراض فاطمه زهراi اظهار رنجی بود كه بر پشت بشریت وارد شده بود. علی(ع) حذف شد و به تبع آن حكم خدا در جامعه جهانی حذف شد. عنایت داشته باشید؛ جایی كه خدا حاكم نباشد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، نفس امّاره حاكم خواهد شد.

انقلاب حضرت فاطمهi مقابله با دردی است كه همه تبعات و لوازم آن را درك كرده بود و همه سنگینی آن را لمس نموده بود. فاطمه زهراi است كه می فهمد این خطر، موجب چه مشكل عمیق و گسترده ای در جهان اسلام خواهد شد.

فاطمهi می داند اسلام چقدر بزرگ و توانمند است و اگر شرایط ظهورش با حاكمیت امام معصوم بروز كند سرنوشت بشر بر روی كره زمین و در طول تاریخ دگرگون می شود و این است علت اصلی غم فاطمهi.



نامادری ها به جای مادر

فاطمه زهراi این بصیرت را از كجا آوردند؟ تمام مشكلاتی را كه امروز مسلمانان در فلسطین دارند و فردا در جاهای دیگر خواهند داشت فاطمه (س) می شناسد و می داند ریشه اش از كجاست. او می فهمد كه چطور اعتراض كند و چرا اعتراض باید كرد. او با تمام وجودش احساس كرد مرگی كه پیامبر اكرمf را در ربود و اینك مرگْ دستِ سرد خود را بر جانب محصول بزرگ آن مرد بزرگ دراز كرده است، چه خطراتی را بر جهان اسلام تحمیل می كند و چه بركات اساسی را از آن می گیرد. حضرت فاطمهi متوجه شدند اسلام، در حال نابودشدن است، و آینده این نهضت و انقلاب در این حال كه نامادری ها به جای وارثان حقیقی آن به صحنه آمدند، چه خواهد شد.

ای كاش می فهمیدیم كه هر انقلابی هم مادرِ واقعی دارد و هم نامادری. مادر حاضر است خودش را فدای فرزند كند، امّا نامادری فرزند را فدای خود می كند، از اسلام برای خودش خرج می كند و نه خود را خرج اسلام نماید. این كه امام خمینی«رحمه الله علیه» فرمودند:«نامحرمان را بشناسید و نگذارید عنان انقلاب را به دست گیرند»، از فاطمه زهراi درس و الگو گرفتند. امام خمینی«رحمه الله علیه» خاك پای فاطمه زهراi بود. چرا بعضی ها این همه توصیه و وصیّت های بنیانگذار انقلاب را در رابطه با توجّه بر مستضعفان و ساده زیستی و مقابله با مستكبران نادیده می گیرند؟ آیا نشنیده اند و یا بنای نشنیدن گذاشتند و به دنبال فرصت بودند؟ و حال به خیال خام خود آن فرصت را به دست آوردند. این ها نامادری هایی هستند كه به جای مادر نشسته اند و تلاش دارند اسلام تأثیرگذار خمینی«رحمه الله علیه» را به اسلام لاغر و ضعیفی تبدیل كنند كه فقط نقش ضعیفی در عبادات فردی ایفا كند و بس. به عنوان نمونه شما نگاه امام خمینی«رحمه الله علیه» را به اسلام و موضع آن نسبت به مستضعفان و مستكبران بنگرید تا معلوم شود چه كسی نسبت به انقلاب، مادری می كند و چه كسی چون نامادری عمل می كند.



چرا فدك را عمده می كنیم تا پیام فاطمه زهراi را نشنویم؟!

باز عرض می كنم؛ حضرت فاطمه زهراi فدك را بهانه كردند تا حرف خود را بزنند و از انحراف بزرگ خبر دهند و در برابر آن انحراف، قیام كنند. عدّه ای در كلمات فاطمه زهراi فدك را عمده كردند تا فاطمهi را نادیده بگیرند. گاهی ما شیعیان هم حواسمان نیست كه فدك مسئله اصلی نبود. فدك نمونه و ملاكی بود برای اثبات انحرافی كه در امر خلافت رسول خدا(ع) صورت گرفت. پیام فاطمهi را باید گرفت كه می گویند اگر معصوم و فرهنگ معصومین علاوه بر روابط فردی، بر نظام اجتماعی شما حاكم نباشد، همه چیزتان از دست رفته است و از بركات اصلی مكتب اسلام محروم خواهید شد. ولی عدّه ای فدك را در كلمات فاطمه زهراi عمده كردند تا حرف های او را نشنوند، چون این ها برای اسلام آن نقشی را كه فاطمهi برای اسلام قائل بود، قائل نیستند.

ای فاطمه بزرگ! رهنمودهای تو در این خطبه همچون شب قدر، ناپیدا و پربركت است. از خدایی كه در لیله القدر، قرآن را نازل فرمود، بخواه تا ما تو را درك كنیم تا لیلةالقدر را درك كرده باشیم. تا تو را كه در بین انسان ها، همچون لیله القدر بین شب ها هستی، درك كرده باشیم. از امام صادق(ع) روایت هست كه: «مَنْ اَدْرَكَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِها فَقَدْ اَدْرَكَ لَیْلَةَ الْقَدْر»[139]؛ یعنی هر كس فاطمهi را چنان كه شایستة مقام اوست درك كند، شب قدر را درك كرده است.




[139] - «بحار الانوار»، ج43، ص65.

چه شد روح حماسی مسلمانان؟!

حضرت فاطمهi خطاب به انصار و به یك اعتبار خطاب به همه مسلمانان تاریخ می گوید: شما را چه شده است كه در راه دین داری و دفاع از حق، سست گشته اید، می فرمایند راحتی در خلوت ها شما را سست كرده است، به آن ها نهیب می زند كه چرا روح حماسی تان را از دست داده اید؟ مگر می شود روزی مسلمانان روح حماسی و انقلابی شان را از دست بدهند و باز اسلام به عنوان یك دین اثرگذار در امور فردی و اجتماعی مسلمانان بماند؟

شما فكر می كنید وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد و شاه رفت، مبارزه تمام شد؟ دیدید كه تمام نشد و همان روزهای اوّل پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر دشمنی آمریكا، در داخل جبهه مقابله با انقلاب، در چهره نهضت آزادی به صحنه آمد و به طور ظریفی با انقلاب مقابله كرد، بالاخره انقلاب آن ها را دفع كرد. سپس جبهه منافقین و بنی صدر در صحنه مقابله با انقلاب ظاهر شدند، انقلاب آن ها را نیز دفع كرد. جنگ 8 ساله و صدام و سپس لیبرالیست ها و مدعیان پلورالیسم دینی جلو آمدند و در جبهة دیگر، در دل فعالیت های سازندگی پس از جنگ، غارت گران بیت المال آمدند. پس همواره دشمن هست و همواره باید روح مبارزه در ملّت، فعّال و سرزنده باشد. روح حماسی ملّت بود كه توانست مخالفان گذشته را كنار بزند. به این قاعده همیشه توجّه داشته باشید كه تا زمانی كه مسلمان هستید باید مبارز باشید. دشمن چهره ضد اسلامی خود را عوض می كند و هر روز میدان مبارزه جدیدی را در مقابل اصل اسلام پیش می كشد، شمشیرهای دشمن عوض می شود ولی دشمنی اش ثابت است. بعد از جنگ 8 ساله تهاجم فرهنگی شروع شد، دیدید كه مبارزه سخت تر شد و تلفات آن هم بیشتر شد. ولی خوشا به حال مسلمانانی كه مبارزه را فراموش نكردند و هوشیارانه مقابل این توطئه ها نیز ایستادند. شناختن توطئه های فرهنگی، بسیار سخت تر از شناخت صدام متجاوز بود. شما اگر خط ولایت فقیه را دنبال كنید، به خوبی چشمتان این خطرات را می بیند و راه مبارزه را نیز می شناسید. سرداران جبهه فرهنگی علمای بزرگی هستند كه كارشان خیلی بزرگ تر و حساس تر از كار سرداران عزیز جبهه جنگ با صدام است. عمده آن است كه روح مبارزه در همه جبهه ها را در خود زنده نگه داریم، چنان چه امام خمینی«رحمه الله علیه» در آخرین روزهای عمر، در پیامشان تحت عنوان «منشور بیداری» فرمودند: «جنگِ بین «فقر» و «غنا» تا قیام قیامت ادامه دارد» و فاطمهi متذكر همین نكته به همه مسلمانان تاریخ می باشند.



انقلاب اسلامی تا قیام قیامت ادامه دارد

خطاب فاطمه زهراi به انصار، یعنی به مبارزان انقلابی، این است كه چه شد كه تن به حاكمیت حاكمانی دادید كه جهت اصلی مبارزه اسلام با كفر و نفاق را منحرف می كند؟ یادتان رفت كه جنگ ادامه دارد، چشم ها را نبندید و به خواب فرو نروید و به خلوت و رفاه میل نكنید كه راه دفاع از اسلام و مقابله با دشمنان اسلام به انتها نرسیده است، بلكه جبهه جدیدی در دفاع از انقلاب اسلامی به روی شما گشوده شده است.

311 - «وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضّیقِ بِالسِّعَةِ» و از تنگنای زندگیِ سخت به فراخنای آسایش آن رسیده اید.

شما فكر كرده اید كه از سختی ها درآمده اید و به آسودگی رسیده اید و نتیجه گرفتید كه دیگر مبارزه تمام شد؟ پیش خود گفتید كه اگر علی(ع) حاكم شود، دوباره اوّل ماجراست، لذا او را رها كردید و كسانی را جای او نشاندید كه دیگر راحت باشید؟ غافل از این كه اگر دست از علی(ع) كشیدید، از اسلام و از عزّت و كرامت حقیقی دست كشیده اید. بعضی ها همین امروز وقتی می خواهند به كاندیدهای مجلس یا ریاست جمهوری رأی بدهند، می گویند: اگر این حزب الهی ها رأی بیاورند، نه خودشان نان حسابی می خورند، نه اجازه می دهند ما نان حسابی بخوریم، پس باید به كسی رأی بدهیم كه هم خودش بخورد و هم چیزی به ما برسد. حالا نتیجه این تصوّرات و خیالات چیست؟ ممكن است یك بهره اندكی از دنیا عایدشان شود ولی خودشان و خانواده شان روسیاه و بی آبرو می شوند، زن و دخترشان كم كم از عفاف و پاكدامنی خارج می گردند و پسرشان به افتضاح دیگری كشیده می شود و زندگی شان سراسر آلوده می گردد. در حالی كه این ها قبلاً اهل مبارزه و جنگ و جهاد و ایثار بودند ولی فراموش كردند كه سختی حكومت علوی نجات دهنده و آرامش بخش است و زندگی در زیر سایه چنین حكومتی عزّت حقیقی و رفاه واقعی را به دنبال دارد و آن عین اسلام است.

313 - «وَ دَسَعْتُمُ الَّذی تَسَوَّغْتُمْ» و آنچه را فرو برده بودید، استفراغ كردید.

314 - «فَإِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ»[140] اگر شما و هر كس در زمین است، كافر شوید، خدا از همگان بی نیاز و ستوده است.

شما آن دینی را كه ابتدا پذیرفتید، هم اكنون رها كردید. شما اسلامتان را با سكوت در مقابل انحراف و رفاه و راحت طلبی خراب نمودید، ولی این را بدانید كه اگر همه شما هم كافر شوید هیچ ضرری به اسلام نزده اید، خودتان ضرر كرده اید و از راه اسلام و راه دفاع از آن كه راه سعادت دنیا و آخرت شما بود، جدا شده اید.




[140] - سوره ابراهیم آیه 8

جبهه ای كه فاطمهi گشود

315 - «اَلا وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ عَلی مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخَذْلَةِ الَّتی خامَرَتْكُمْ وَ الْغَدْرَةِ الَّتی اِسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ» بدانید آنچه من گفتم با معرفت كامل بود به سستی كه در خوی شما پدید آمده و انسی كه قلب شما به بی وفایی و خیانت گرفته است.

من آنچه شرط بلاغت بود به شما گفتم، و سستی و بی وفایی موجود در شما را مورد خطاب قرار دادم، بلكه بیدار شوید و اگر هم بیدار نشدید این سخنان، چراغ راهنمای بشریت خواهد ماند كه مسلمانان همواره مواظب باشند در چنین ورطه هایی سقوط نكنند و روحیة انقلابی خود را از دست ندهند.

حضرت فرمودند من این ها را برای شما گفتم و می دانستم شما به یاری من قیام نمی كنید. امّا برای این كه از این طریق جبهه ای را به روی بشریت باز گشایم، این سخنان را گفتم.

شاید این سؤال برای شما پیش آید كه حضرت فاطمه زهراi كه به خوبی می دانستند این ها قیام نمی كنند، چرا اصلاً این مطالب را در آن شرایط بیان فرمودند؟ اوّلاً؛ حضرت می خواهند روش نقد و بررسی را به ما یاد بدهند، مثلاً بگوییم ای آقایی كه زحمت كشیدی و لانه جاسوسی آمریكا را تسخیر كردی، آفرین به این شجاعت تو، ولی حالا كه رفته ای با همان آمریكایی هایی كه در لانه جاسوسی به اسارت گرفته ای، سر میز مذاكره نشسته ای، می بینم كه آن سوابق عالی خود را با این كارهایت ضایع می كنی. روش اهل البیت روش هنرمندانه ای است. ببینید فاطمه زهراi چگونه با انصار حرف می زنند. می فرمایند: می دانم دیروز مبارزه كردید و سختی كشیدید، ولی امروز نتایج آن زحمات را دارید از دست می دهید؛ یعنی این طور نیست كه مبارزان دیروز، امروز در هر راهی قدم گذاشتند باز به معنی ادامه دادن انقلاب باشد. ثانیاً؛ حضرت انحرافی را كه بعد از رحلت پیامبر اكرمf پیش آمد، برای همیشه تاریخ روشن می كنند. این هنر الهی است كه شما جریان تاریخ را از صدر اسلام تا ظهور امام زمانg بتوانید تحلیل كنید. اگر ما از در خانه اهل البیت كنار برویم و تاریخ گذشته و حال خود را درست تحلیل نكنیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم دشمنِ اسلام تحلیل هایی را كه به نفع خودش است در ذهن ما جای می دهد. به عبارت دقیق تر؛ فاطمه زهراi در این فراز از فرمایششان، نظام و ناموس تاریخ را برای ما بیان و تحلیل می نماید، تا فریب تحلیل های بیگانه از اسلام را نخوریم.



چه كسی می تواند عامل وحدت باشد؟

حضرت می فرمایند: گویا حق و عدالت موجود در نهضت پیامبر اكرمf از ارزش های اسلامی نبودند و گویا شما در زیر سایه ای غیر از حق و عدالت زندگی را می جویید كه به منادیان مخالف با نهضت، نزدیك شده اید. راضی بودن منافقان از حاكمیت جدید قابل پذیرش است، امّا رضایت و سكوت شما كه تا دیروز شمشیر می زدید و دل می سوزاندید قابل قبول نیست. چراكه همه خوب می دانید اگر علی(ع) حاكم نباشد، تفرقه و بی ثمری شروع خواهد شد. و در حاكمیت علی(ع) است كه سایه وحدانیِ ذات احدی ظهور می كند و جامعه قرار و آرامش حقیقی به خود می گیرد و همه به مقصد خود خواهند رسید. نگذارید وحدتی را كه این جزیره به خود دیده است، ناتمام و ناقص بماند و از دست برود. تنها قدرت الهی است كه می تواند نور یگانگی به جامعه بدهد و تاریخ گواه است كه این در پرتو شخصیت علی(ع) متجلی می گردد.

جنس هوس، پراكندگی است و جنس اَحد، یگانگی است. كسی كه دلش به سوی اَحد نیست هر قدر هم به ظاهر آدم بی آزاری باشد، وقتی حاكم شود جنس كارش تفرقه است. این طور تبلیغ كردند كه ابابكر آدم ظاهرالصلاحی است، آدمی كه به ظاهر به كسی آزاری نمی رساند، عمری هم از او گذشته، چون سر كار بیاید، هیچ دعوایی به پا نمی شود. ولی چرا تاریخ عكس آن را ثابت كرد؟ چرا دعواها و اختلاف ها تا آن جا كشیده شدكه مجبور شدند خانة دختر پیامبرf را محاصره كنند و آتش بزنند؟ چرا خالدبن ولید را به جنگ طایفه سلیمان فرستادند و او همه مردان را در محلی جمع كرد و آتش زد؟ چرا قبیله مالك بن نویره را قتل عام و غارت نمود؟! همه و همه به جهت آن است كه جریانی حاكم شد كه جهت اصلی قلب او، اَحد نبود. شما این قاعده را فراموش نكنید؛ هر كس دلش با اَحد نیست، دلش با هوس است. و دل هوس زده پراكنده است. با هوس كه نمی توان در جامعه وحدت حقیقی را پایه ریزی كرد. ظهور وحدت با نور احدی تحقّق پیدا می كند و كسی كه نور احدی در دلش تابیده است می تواند برای حفظ وحدت، از همه حقّ خود چشم بپوشد، همان طور كه علی(ع) عمل كرد. حالا اگر آن حضرت در منصب خلافت قرار گیرد با نور اَحدی جامعه را جلو می برد و چه استعداد های نهفته ای كه بیدار می شود.

اجازه بدهید در قسمت آخر صحبتم در این جلسه، صحبت هایی را كه امام حسن(ع) در مقابل معاویه فرمودند عیناً عرض كنم تا روشن شود روح سخنان فاطمه زهراi چگونه در خانواده آن حضرت تجلّی كرده و چقدر زیبا حضرت امام حسن(ع) علّت مشكلات جهان اسلام را تحلیل می كند.

حضرت در مقابل معاویه در خطبه ای غرّا می فرماید:

«وَ اُقْسِمُ بِاللهِ لَوْ اَنَّ النّاسَ بَایَعُوا اَبی حِیْنَ فَارَقَهُمْ رَسُولُ الله (ص) لَاَعْطَتْهُمُ السَّماءُ قَطْرَهَا وَ الاَرْضُ بَرَكَتَها؛ وَ ما طَمِعْتَ فیها یا مُعاوِیَةُ ! فَلَمّا خَرَجَتْ مِنْ مَعْدِنِها تَنَازَعَتْها قُرَیْشٌ بَیْنَها فَطَمِعَتْ فِیْها الطُّلَقاءُ وَ اَبْناءُ الطُّلَقاءِ اَنْتَ وَ اَصْحابُكَ وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللهِf: ما وَلَّتْ اُمَّةٌ اَمْرَها رَجُلاً وَ فیهِمْ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ لَمْ یَزَلْ اَمْرُهُمْ یَذْهَبُ سَفالاً حَتَّی یَرْجِعُوا اِلی ما تَرَكُوا. فَقَدْ تَرَكَتْ بَنُوا اسرائیلَ هارونَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ اَنَّهُ خَلیفَةُ مُوسی فیهِمْ وَ اتَّبَعُوا السّامِرِیِّ وَ قَدْ تَرَكَتْ هَذِهِ الْاُمَّةُ اَبی وَ بایَعُوا غَیْرَهُ وَ قَدْ سَمِعُوا رَسُولَ اللهِf یَقُولُ: اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ مُوسی اِلاّالنُّبُوَّةَ ».[141]

«و قسم یاد می كنم به خداوند كه: چون رسول خداf از دنیا رحلت كرد، و از میان مردم پنهان شد، اگر مردم با پدرم بیعت می كردند، هرآینه آسمانِ رحمت، تمام قطرات باران خود را به آنها عنایت می كرد؛ و زمین بركت خود را بر ایشان می پاشید؛ و دیگر ای معاویه؛ تو در آن طمعی نداشتی!

ولیكن چون اِمارت و ولایت از معدن خود بیرون رفت؛ برای ربودن آن، قریش با هم به نزاع برخاستند؛ و در این حال آزادشدگانِ جدّم رسول خدا در فتح مكه و پسران آزادشدگان، در ربودن آن طمع كردند؛ كه تو هستی ای معاویه، و اصحاب تو ! و در حالی كه تحقیقاً رسول خداf گفته بود. هیچ وقت امتی امر زعامت و اِمارت خود را به دست كسی نمی سپارد كه در میان آن امت از آن شخص داناتر و اَعْلم به امور بوده باشد؛ مگر آنكه پیوسته امر آن ها رو به سستی و تباهی می رود؛ تا آنچه را كه ترك كرده اند، دوباره بدان روی آورند. بنی اسرائیل حضرت هارون، وصیّ موسی را ترك گفتند با آن كه می دانستند او خلیفه موسی(ع) در میان آن ها است؛ و از سامِرِی پیروی كردند؛ و این امّت نیز پدرم را ترك گفتند و با غیر او بیعت نمودند؛ با آن كه از رسول خداf شنیده بودند كه به علی می گفت: نسبت تو با من همانند نسبت هارون است به موسی، بدون نبوت».

خدایا! به ما توفیق بده كه اولاً؛ رمز ضعف جهان اسلام را بشناسیم. ثانیاً؛ همت احیاء اسلام را با برگشتن به توصیه حضرت فاطمهi در خود رشد دهیم.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[141] - «امالی»، شیخ طوسی، چاپ نجف، ج 2، ص 175.

فاطمهi، بنیانگذار نهضتی كه هنوز ادامه دارد

بسم الله الرّحمن الرّحیم

﴿السَّلام عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ﴾

﴿وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِه صابِرةً…﴾[142]

سلام بر تو ای فاطمه زهرا! ای امتحان شده توسط خالقت، قبل از آن كه خلق شوی! و خداوند دید تو در آن امتحان صابر و بردباری و از عهده آن امتحانِ عظیم برآمدی.

یا باید خداوند آن شعور را به فاطمه زهراi نمی داد، تا نفهمد چگونه اسلام عزیز با حذف علی(ع) دارد از دست می رود، و یا باید صبر او را قبل از خلقتش می آزمود، و اگر او را صابر نمی دید، خلقش نمی كرد، چرا كه این همه شعور در تشخیص چنین فاجعه ای بس بزرگ، بدون این همه صبر و شكیبایی ممكن نیست. فاجعه ای كه اگر كسی متوجه عمق آن می شد و صبر فاطمی نداشت منفجر می گشت.




[142] - «مفاتیح الجنان»، زیارت فاطمه زهراi در روز یكشنبه.

مسؤلیت جهانی شیعه

در ادامه سیر شرح خطبه حضرت فاطمه زهراi در مسجد مدینه امیدوارم با دقّت در ابعاد عمیق این خطبه، خداوند به نور بصیرت آن حضرت، بصیرتی نصیب جهان اسلام كند تا ما مسلمانان بفهمیم چگونه حوادث روزگار گذشته و امروزِ خود را تحلیل كنیم و بهترین برخورد را با حادثه ها داشته باشیم. ما شیعیان در شرایطی نیستیم كه سعی كنیم كلاه خودمان را بگیریم تا باد نبرد و نسبت به سرنوشت جهان اسلام بی تفاوت باشیم، بلكه ما وظیفه داریم به نور فاطمهi جهان اسلام را متوجه مسیری كنیم كه اسلام بتواند در آینده به درخشش لازم خود درآید و آن مسیر، مسیری است كه فاطمهi پیشنهاد می كند.



انقلابی ماندن هنر است

در آخرین فراز خطبه، پس از آن كه حضرت خطاب به انصار كه مجاهدان سینه چاك اسلام در زمان حیات رسول خداf بودند، صحبت فرمودند و یادآوری كردند كه چگونه آن ها تحت فرمان رسول خداf جهت پیروزی اسلام زحمت ها كشیدند و آتش كفر را خاموش و نظام اسلامی را برقرار كردند، می گویند: چرا این روحیه و عزم را نیمه كاره رها كردید؟ و خطر چنین كاری را گوشزد می كنند و به همه بشریت نهیب می زنند كه، انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن هنر است، در واقع حضرت می خواهند متذكّر شوند، اگر در غرور زحمات گذشته خود متوقف شدید، نه تنها زحمات گذشته خود را بی حاصل خواهید كرد، بلكه خطر بازگشتِ شخصیت خود و جامعه را به قبل از اسلام نیز پایه ریزی نموده اید.

فاطمه زهراi سعی دارند زشتی حركات دینیِ نیمه كاره و مواضع بی ریشه و احساساتی را در چهره و عملِ عدّه ای از انصار نشان دهند، كسانی كه عملاً بدون توجه، آب به آسیابِ دشمن اسلام می ریزند. آن گروهی كه از اوّل مقابل اسلام وانقلاب بودند كه خطری برای اسلام نیستند و اگر می توانستند اسلام و انقلاب اسلامی را از بین ببرند تا حالا از بین برده بودند. خطر از آن جا شروع می شود كه بانیان برقراری اسلام حالا كار دفاع از اسلام و انقلاب را متوقف كنند، اسلام و انقلاب اسلامی از جانب چنین روحیه ای ضربه اصلی را خواهد خورد و باید قبح چنین عملی همواره در فرهنگ جامعه مطرح باشد.

حضرت زهراi خطاب به انصار می فرمایند: «تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَة»؛ یعنی شما در برابر مخاصمه با من كه می دانید مخاصمه با اسلام است،[143] حیرت زده شده اید و وظیفه خود را گم كرده اید، در حالی كه شما قدرت مبارزه دارید و اسلام از طریق شما نیرو و قدرت گرفته است، شما كسانی بودید كه «وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْكِ»؛ نعره شرك را فرو نشاندید و خاموش كردید «اَلا قَدْ اَری اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَی الْخَفْضِ»؛ امّا بهوش باشید كه حالا می بینیم كه سست شده اید و به رفاه و تن آسایی دل بسته اید «وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ»؛ و آن كس را كه سزاوار قبض و بسط امور مردم بود از زمامداری دور كردید.

ای مبارزان دیروز! شمایی كه اهل جنگ و جبهه و تلاش برای حفظ اسلام بودید، چه كسی برای اصلاح امور مردم شایسته بود. مسلّم تمام مردم حرف حضرت فاطمه زهراi را تصدیق می كردند كه جامعه پس از رحلت رسول خداf نیاز به علی(ع) دارد. مورّخان اهل سنّت می گویند: «عامه مهاجران و تمامی انصار هیچ تردیدی نداشته اند كه پس از رحلت پیامبرخداf، علی(ع) صاحب امر خواهد بود»؛[144] لذا حضرت فاطمه زهراi در ادامه می فرماید: «وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ»؛ و با راحتی و رفاه خلوت كردید و گرفتار خوش گذرانی های دنیا شدید و لذا دفاع از حق برایتان از اصالت افتاد، «وَ نجَوْتُمْ مِنَ الضَّیْقِ بِالسِّعَةِ»؛ از سختی هایی كه لازمه یك زندگی دینی است، به رفاه و راحتی سقوط نمودید.




[143] - چرا كه پیامبر خداf بارها فاطمه زهراi را ملاك حق و باطل معرفی كرده بود. در روایت داریم كه: «خَرَجَ النَّبِیُّ (ص) وَ هُوَ آخِذٌ بِیَدِ فاطِمَةَi فَقالَ: مَنْ عَرَفَ هذِهِ فَقَدْ عَرَفَها، وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْها فَهِیَ فاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ، وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنّی، وَ هِیَ قَلْبی وَ رُوحِی الَّتی بَیْنَ جَنْبیَّ، فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذانی، وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذَیَ الله»؛ یعنی پیامبر خداf آمدند در حالی كه دست فاطمهi در دستشان بود، پس گفتند: آن كس كه این زن را می شناسد كه می شناسد، و آن كس كه او را نمی شناسد، بداند فاطمه دختر محمّد است، او پاره ای از جان من است، او قلب و روح موجود در سینه من است، هر كس او را آزار دهد، مرا آزار داده و هر كس مرا آزار دهد، خدا را آزار داده است. (بحار ج43 ص54).
[144] - «الموفقیات»، ص580 و «شرح ابن ابی الحدید»، ج2، ص273. به نقل از ابن اسحاق می نویسند: عامه مهاجران و تمامی انصار هیچ تردیدی نداشته اند كه پس از رحلت رسول خداf، علی(ع) صاحب امر خواهد بود. آری بعدها برای توجیه كاری كه شده سعی كردند احادیثی در رابطه با فضیلت خلفا بسازند و به ظاهر چهره واقعیت را تغییر دهند. ولی در روزی كه در سقیفه بحث كمالات ابابكر به میان آمد هیچ كدام از این احادیث در میان نبود چون سازندگانش یا هنوز به دنیا نیامده بودند و یا دست به كار نشده بودند.

پشت پا زدن به زحمات دیروز

حالا می خواهند اساسی ترین حرف خود را با مجاهدان دیروز كه امروز گرفتار سستی شده اند، بزنند، می فرمایند:

312 - «فَمَجَجْتُمْ ما وَعَیْتُمْ»؛ یعنی شما با این شیوه ای كه پیشه كردید، آنچه را كه برای خود به دست آورده بودید چون آب دهان بیرون انداختید، شما با این سستی ها دیگر چه افتخاری برای خود باقی گذاردید، چه افتخاری برایتان خواهد ماند كه در صحنه امتحان امروز، با پشت كردن به اسلام و ولایت نتوانستید آن را حفظ كنید، گذشته شما دیگر به چه كار شما می آید.

313 - «وَ دَسَعْتُمُ الَّذی تَسَوَّغْتُمْ»

314 - « فَاِن تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ»؛ آنچه فرو برده بودید، بیرون ریختید و مسیر كفر پیشه كردید در حالی كه اگر شما و همه اهل زمین كافر شوید خودتان ضرر می كنید، كه خدا غنی و حمید است. درست است كه برای اسلام زحمت كشیدید، ولی اكنون در حالی كه توان دفاع از اسلام و ولایت را دارید، دست از دفاع برداشته اید، و لذا آن زحمات دیروزتان نیز بی ارزش شد، مثل كسی كه غذای مقوّی را خورده باشد، ولی قبل از این كه هضم بدنش شود آن را استفراغ كند.

حضرت زهراi جامعه را متوجّه چالشی بسیار ظریف می كنند كه پیرمردی ظاهر الصلاح را می آورند و علی(ع)،آن دانا به اَسرار اسلام را حذف می كنند و چنین فریب ظریفی را به مردم تحمیل می نمایند و آن هایی هم كه باید اعتراض كنند، فقط نظارت می كنند، حتّی می بینی اكثر شمشیر زنان دیروز، در چنین شرایطی متوقّف می شوند، چراكه تا دیروز هر وقت مجاهدان دست به شمشیر می بردند در مقابل خود كافر و مشرك می دیدند و حالا در مقابل خود شیخ كهن سالی را كه ادعای اسلامیت دارد، می بینند و حالا فاطمه (س) می گوید باید مثل دیروز به پا خیزید و با چنین جریانی مقابله كنید و این بن بست تاریخی را بشكنید، وگرنه همة زحمات گذشته تان بر باد خواهد رفت. آری؛ در چنین جبهه ای قرارگرفتن كار مشكلی است، ولی در موقعی مشكل و خطرناك است كه فاطمه (س) كه خدا و رسول خدا متذكّر عصمت او شده اند جلودار چنین جبهه ای نباشد.

چه كسی متوجّه است كه این فرد ظاهر الصلاح بدون آن كه خود متوجه باشد، همان نقشی را ایفا خواهد كرد كه دیروز دشمنان اسلام می خواستند عملی سازند، جز فاطمه (س) ؟ و چه كسی جرأت مبارزه با چنین جریانی را به خود می دهد جز فاطمهi ؛ این سخن علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» كه ممكن است قبلاً هم خدمتتان عرض كرده باشم را عنایت بفرمایید كه می فرمایند:

«تاریخ گواه است كه منافقان در زمان حیات رسول خداf بسیار حضرت را اذیت می كردند و حتّی نقشه قتل پیامبر خداf را كشیدند و تا آخر عمرِ آن حضرت هم از پای ننشستند، ولی بعد از رحلت آن حضرت و با بر سر كار آمدن ابابكر، دیگر هیچ مخالفتی با حاكمان وقت از خود نشان نمی دهند. حالا این مسئله چند حالت باید داشته باشد، یا با رحلت رسول خداf همه منافقان هم مردند، و یا همه شان مؤمن شدند و یا نظامی به صحنه آمد كه موافق نظر آن ها بود و لذا مزاحمتی نباید برای آن ایجاد كنند»[145]

و حضرت زهراi روی همین نكته دست می گذارند كه شما نباید به شخص ابابكر بنگرید و احساس امنیّت كنید، بلكه باید به جریانی بنگرید كه از آن طریق پا به صحنه تاریخ اسلام می گذارد و اسلام را از پایه ویران می كند و لذا در ادامه سخن خود به آیه 8 سوره ابراهیم(ع) اشاره می كنند كه می فرماید: «فَإِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ» یعنی؛ اگر همه شما و همه آن هایی كه روی زمین زندگی می كنند، به خداوند كافر شوند، هیچ مشكلی پیش نمی آید، چراكه خداوند غنیّ و حمید است. پس ای مسلمانان! شما نیازمند خدایید و اگر درست از دین خدا بهره گیری كنید، به خدای غنیّ و حمید نزدیك می شوید و از غنای حقیقی و كمال واقعی برخوردار می گردید. حضرت فاطمه زهراi علاوه بر این كه با طرح این آیه اشاره ای به افتادن جریان حكومت در دست انحراف را به آن ها متذكّر می شوند، در دفع این توهّم هم می كوشند كه عدّه ای منّت بر سر اسلام و رسول خداf نگذارند كه ما بودیم كه اسلام پیروز شد. لذا اشاره به فراز «فَاِنَّ اللهَ غَنِیٌّ حَمید» می فرمایند؛ یعنی خداوند بی نیاز مطلق است و برای تحقّق اراده خود نیاز به هیچ كس ندارد، بلكه شما انسان ها هستید كه به خداوند نیاز دارید و باید خود را در معرض اراده های الهی قرار دهید تا به «غَنِیٌّ حَمید» نزدیك شوید. پس یك عدّه ای فكر نكنند اگر حالا ما كنار بكشیم، اسلام و انقلاب از بین می رود و مغرور شوند به این كه زحمت های ما بود كه اسلام را تا این جا پیش آورد، برعكس، حضرت دارند متذكّر می شوند كه با عقب نشینی شما در دفاع از اسلام، شما روسیاه می شوید و زحمت های گذشته تان نیز به كارتان نخواهد آمد، چون در عمل كار را تمام نكردید، پس در باطن هم كاری برای شما نخواهد ماند. آنهایی كه دغدغه نزدیكی به خدا دارند بدانند باید تلاش كنند تا راه رسیدن به خدا را با همه ظرائف آن پیدا كنند و مسلم با حاكمیت امثال علی(ع) این راه محقق می شود و نه از طریق كسانی كه در فهم اسلام و قرآن جزء افراد معمولی هستند.




[145] - «ترجمه المیزان»، ج29، ص232 ذیل بحث روایی در رابطه با آیه 55 سوره نور، با شرح بیشتر.

ریشه طمع به حذف علی(ع)

315 - «اَلا قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ عَلی مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخَذْلَةِ الَّتی خامَرَتْكُمْ وَالْغَدْرَةِ الَّتی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ» یعنی؛ بدانید آنچه من گفتم با معرفت كامل بود به سستی ای كه در خوی شما پدید آمده و با آشنایی كامل بود نسبت به آنچه قلب شما با بی وفایی و خیانت حاصل نموده است.

حضرت پدیده طمع به حذف علی(ع) را در سستی مبارزان و بی وفایی آن ها نسبت به ارزش ها و آرمان های اصلی اسلام می دانند و می فرمایند تحلیل من از این حادثه چنین چیزی است. «بِالْخُذْلَةِ الَّتی خامَرَتْكُمْ»؛ اشكال كار را در این سستی باید دانست كه در شما فرورفته است، شما هوس كرده اید به زندگی اشرافی برسید و لذا «وَالْغَدْرَةِ الَّتی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُم»؛ قلب هایتان نسبت به آن اهداف بزرگ معنوی بی وفایی پیشه كرده، از سروسامان واقعی -كه ‎آن دفاع از اسلام است- فاصله گرفتید و به سروسامان های اشرافی دل بستید و لذا همه چیز دارد از دست می رود و بی وفایی شما هر امیدی را تباه می نماید، ولی این بی وفایی انگیزه روشن كردن موضوع را از من نمی گیرد، چراكه این ها كه من می گویم جوشش دل اندوهگین من است.

320-316 - «وَ لكِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ خَوَرُ الْقَنا، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ»؛ آری آنچه گفتم جوشش دل اندوهگینی است كه نارضایتی خود را برملا می سازد و آنچه را كه روحم نمی تواند بپذیرد، برای همگان آشكار می كنم، جوششی است از سینه، و تمام كردن حجّت است تا آنچه را باید بگویم گفته باشم و تا آنچه را در سینه دارم برای همگان درمیان بگذارم. صدای نارضایتی خود را به گوش بشر برسانم تا حال كه برای جهان اسلام روشن است: غضب فاطمهi، غضب خداست، همه آگاه باشند كه شما با آن همه ظاهری كه برای خود ساختید و با آن سابقه ای كه در اسلام داشتید، نتوانستید فاطمه را فریب دهید، من آنچه را باید بگویم گفتم و حجّت را تمام كردم تا آن كس كه می خواهد گمراه نشود، راه را از بی راهه بازشناسد.

حضرت زهراi از یك طرف با جریان امثال خلیفه اول و دوم روبه رو هستند كه شخصیت آن ها از قبل برای حضرت روشن بود، ولی از یك طرف با انصار روبه رو هستند كه تحت تأثیر جوّ موجود قرار گرفته اند و واقعاً در آن شرایط حیران شده اند و لذا بیشتر روی سخن را به آنها كرده اند و آنها را متوجه انحراف بزرگ می كنند و از آنها انتظار دارند اقدامی مناسبِ شأن خود انجام دهند و سپس علت كوتاهی آنها را به میان می كشند كه رفاه زدگی شما، شما را سست كرده و لذا از اخذ تصمیمی كه می دانید حق است، محروم شده اید.



آینده جهان اسلام

شما عزیزان بدانید امروز هم جهان اسلام برای فاطمه (س) احترام خاص قائل است و احترام جهان اسلام به فاطمه (س) همراه با این خطبه كه دانشمندان اهل سنت آن را نقل كرده اند.[146] حتماً یك هوشیاری و خیزشی را به همراه خواهد داشت. بالأخره ما این خطبه را طبق متون دینی خود برادران اهل سنت جلویشان قرار می دهیم و می گوییم شما نسبت به عدم رضایت فاطمه (س) در آن زمان چه نتیجه ای خواهید گرفت؟ آیا این بدین معنی نیست كه از همان ابتدا در مسیر اسلام، انحراف پیدا شده و لذا اسلام از مسیر اصلی و نتیجه بخشی اش آن طور كه باید نتیجه بدهد، خارج گشت؟ و آیا همین امر موجب عدم ظهور اسلام حقیقی در كلّ جهان نشده است؟ آیا راهی جز برگشت به مسیر اهل البیت در پیش است؟ ان شاء الله شرایط پذیرش مسیر اهل البیتh در كلّ جهان آماده می شود و لذا است كه باید تلاش كنیم مشاجره و مخاصمه ای با اهل سنّت پیش نیاید تا در یك فضای تفاهم و حق جویی بتوانیم حرف فاطمهi را بزنیم و فاجعه بزرگی را كه بر سر اسلام آمد و كمر دختر رسول خداf را خم كرد، جبران كنیم. تعبیر حضرت زهراi را دوباره در رابطه با شرایط بعد از رحلت رسول خداf توجّه بفرمایید، می فرمایند: «خَوَرُ الْقِنا»؛ یعنی خم شدن و ضعیف شدن نیزه؛ یعنی این فاجعه حذف ولایت علی(ع) از جامعه، كمرم را خم كرد!! مگر ولایت امام معصوم چیز ساده ای است كه بشود شخص دیگری را جایگزین او كرد؟ حضرتi می گوید تا همه بدانند بر فاطمه (س) چه گذشته و چگونه این فاجعه، كمر دختر خانه توحید را كه مظهر عبودیت محض خدا است، شكسته است، تا هركس كه ذرّه ای غیرت دینی دارد، بداند نمی توان نسبت به این انحراف بزرگ بی تفاوت گذشت و آن را شامل مرور زمان كرد و فكر كند واقعه ای بوده كه گذشته است. اگر همین امروز، جهان اسلام نسبت به حرف حضرت زهراi هوشیاری به خرج بدهد، به كلّی سرنوشت جهان اسلام متحوّل می شود، پس قصّه، قصّه دیروز نیست و فاطمهi این را خوب می داند و لذا می بینیم آن حضرت نظر خود را به فضاهایی دورتر از چهاردیواری مسجد دوخته است. می فرماید: «وَ تَقدِمَةُ الْحُجَّةِ»؛ اتمام حجّتی بود تا هركس بداند چه باید بكند، راهی را بر شما گشودم كه در راه نمانید و جوّی كه به وجود آمد شما را مرعوب نسازد، من كه ملاك بودم، وظیفه خود را انجام دادم و انتقام كریمانه خود را از عاملان انحراف خلافت گرفتم.

حضرت در نگاه و منظری وسیع به وسعت قلب همه انسان های تاریخ سخن گفت و به آیندگان فهماند اگر رنجی بر پشت خود احساس می كنید و اگر از حاكمان خود جفاكاری می بینید، بدانید ریشه اش كجاست، خداوند برنامه ای برای شما ترسیم نموده است كه نه تنها شما ظلم ظالمان را تحمل نكنید، بلكه حاكمان شما سختی ها را بر خود حمل كنند تا شما راه به سوی خدا را در زندگی زمینی، به راحتی طی نمایید، ولی در صدر اسلام این مسیر تغییر كرد و اسلامِ تأثیرگذار به اسلام انفعالی تبدیل شد. اسلامی كه می توانست تمام كاخ های جهان را فتح كند و بشریت را در پرتو خود به تعالی برساند، خودش تبدیل شده است به یك اسلام انفعالی كه هر روز زیر چكمه های ستمِ ستگران دست و پا می زند.




[146] - به «بلاغات النساء» از ابن طیفور ص 12 و شرح ابن ابی الحدید ج4 ص93 و اعلام النساء ج3 ص 1208 رجوع كنید.

پشت شتر خلافت زخم دارد

حضرت زهراi پس از آن كه با بهانه كردن مسأله فدك، حرف هایشان را به گوش همگان رساندند و جهت آیندگان را روشن نمودند، فرمودند:

321 - «فَدُوُنكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ»؛ یعنی خلافت را بگیرید، ولی بدانید كه پشت شتر خلافت زخم دارد.

ما آنچه باید در فرهنگ جامعه پایه ریزی كنیم، كردیم و جایگاه این خلافتی را كه شما به دست آوردید، روشن نمودیم، ولی بدانید این خلافتی كه شما از این طریق به دست آوردید آنچنان نیست كه به راحتی از آن استفاده كنید و به اهدافتان برسید، آری، پشت آن زخم است و به راحتی به شما سواری نمی دهد.

322 - «نَقِبَةَ الْخُفِّ»؛ و پای آن تاول كرده و سوراخ است.

چون حق شما نبوده كه بر آن سوار شوید و لذا بر وفق میل شما حركت نمی كند، همواره متوقف می شود و شما را ناكام می گذارد و شما مردم را از نتایجی كه حاكمیت حق برای آن ها داشت، محروم كردید.

حكومتی كه برسركار آمد، تهدیدی بود در جهت به هدر دادن حقایقی كه پیامبر خداf برای آن رنج های فراوان كشید و در راه تثبیت آن قربانی های فراوانی داد ولی با تغییر جهت آن، حضرت زهراi با خودآگاهی تاریخی مخصوص به خود، خطر فردایی را می دید كه راه های آسمانی شدن انسان ها به بهانه های واهی بسته می شود و بشر را تماماً زمینی می كنند. اكتشاف زمینی جدید به بهای فراموش كردن آسمان -آسمانی كه آخرین دین در پیش روی بشر قرار داد- خسارتی است بسیاربسیار بزرگ. و فاطمهi با تمام وجود تلاش كرد تا راه معنویتی كه آخرین دین در پیش روی بشر قرار داد، بسته نشود و به واقع تنها در جبهه ای كه فاطمهi به كمك فرزندانش گشوده است، این راه هنوز باز است.

انسان هایی كه در زندگی خود ممارست طولانی با فرهنگ آسمانی اسلام ندارند، به سرعت با زنده كردن تعصّب ها از مسیر اصلی خارج می شوند، و این بود كه باید پس از پیامبرf كسی در جایگاه پیشوایی این امّت قرار گیرد كه از همه جبهه گیری ها و قبیله گرایی ها آزاد شده باشد وگرنه در آن شرایطی كه هنوز عهد جاهلیت نمرده است، كوچك ترین انتخابِ انحرافی به زودی جای خود را باز می كند، همچنان كه با انتخاب یزید بن ابوسفیان (برادرِمعاویه) در زمان خلیفه اول، راه حضور بنی امیه بر كلّ جامعه اسلامی هموار شد و فاطمهi قبل از به فعلیت رسیدن چنین فاجعه ای از آن آگاه بود و در حاكمیت ابا بكر، حاكمیت بنی امیه را می دید و این است كه حضرت زهراi می فرماید: ننگ این عملِ شما باقی خواهد ماند و این مسیر به كارهای زشتی خواهد كشید.

323 - «باقِیَةَ الْعارِ» یعنی؛ ننگ این عملِ شما باقی خواهد ماند. چیزی را شروع كردید كه خودتان هم از نتایج آن گریزانید، ولی متوجّه نتایج زشت آن نمی شوید. پس از چندی ابابكر گفت: «اَقیلُونی فَلَسْتُ بِخَیْرِكُمْ وَ عَلِیٌّ فیكُمْ»[147] یعنی؛ مرا رها كنید كه من بهتر از شما نیستم، در حالی كه علی در بین شماست. ولی این حرف هرگز به معنی ترك خلافت نبود، بلكه وسیله ای بود برای خارج شدن از مسئولیتی كه به دوش می كشید و لذا عمر در زمان خلافت خود گفت: «اِنَّ بَیْعَةُ اَبی بَكْرٍ فَلْتَةٌ فَقَدْ كانَتْ كَذلِكَ غَیْرَ اَنَّ اللهَ وَقی شّرَّها»[148] یعنی؛ بیعت با ابابكر یك اشتباه بود، خدا ما را از شرّ آن در امان دارد. صاحب عِقدالفرید می نویسد: «چون عمر خنجر خورد، به او گفتند: ای كاش برای خود خلیفه ای معین می كردی. گفت: پس از آن كه آن سخنان را بر شما گفتم، تصمیم داشتم كه سزاوارترین مردی را كه اگر بر شما حكومت كند شما را بر طریق حق حمل كند كه علی بن ابی طالب است، برای ولایت امر شما نصب كنم، پس دیدم كه من تاب نمی آورم، چه در زمان حیاتم و چه در زمان مرگم كه او را رئیس بر شما ببینم»[149] سپس عثمان حاكم شد.

فاطمهi چنین آینده ای را می دید كه فرمود: پشت شتر خلافت زخم است و پای آن تاول دارد، و لذا شما را به اهدافی كه در آن می جویید نمی رساند و برایتان چیزی باقی می ماند كه چون با آن روبه رو شوید از آن فراری هستید، و حقیقتاً همه آنچه او گفته بود، تماماً تحقّق یافت، در حالی كه اگر خلافت در جای خود قرار می گرفت، هرگز كار به این جاها كشیده نمی شد و در آن حال، نه پشت شتر خلافت زخم برمی داشت و نه پای آن تاول می زد و نه نتیجه، این چنین ننگ آلود می شد، عین همین پیش بینی را ما در سال های بعد از انقلاب می توانیم تجربه كنیم كه هر وقت مسئولان ما و برنامه ریزان اقتصادی، فرهنگی و سیاسی كشور در مسیر ولایت فقیه حركت كردند، برای خود و برای مردم مفید بودند و هر وقت خود را از مدیریت ولایی خارج كردند، هم خودشان روسیاه شدند و هم مردم را به سختی و بحران دچار نمودند. به عنوان نمونه دولت شهید رجایی و دولت بنی صدر را مقایسه كنید می بینید در دولت شهید رجایی كه سخت مقیّد به ولایت فقیه بود، مردم آرمان های منطقی خود را قابل دسترس می دیدند و محیط هم جهت یك زندگی معنوی آماده بود، ولی در دولت بنی صدر همواره تشنّج بود و حادثه، به طوری كه مردم احساس می كردند برای همیشه دارند اهداف منطقی خود را از دست می دهند و در آخر كار خود بنی صدر هم مجبور شد با خواری از ایران فرار كند. خداوند حاكمیت را مخصوص خود می داند و می فرماید: «فاللهُ هوَ الْوَلی»[150] یعنی؛ فقط خدا ولیّ است، پس هر خلیفه ای كه مسیر خلافتش، جریان ولایت حضرت پروردگار است، خلافتش حق است و كارش نتیجه می دهد، و چنین كسی یا باید خود امام معصوم باشد و یا باید كسی باشد كه فرهنگ امام معصوم را حاكم و جاری كند، وگرنه خلافتش حق نیست و لذا به نتیجه ای كه باید برساند، نمی رساند، چه خلافت باشد، چه غیر خلافت. لذا حضرت زهراi در ادامه می فرمایند:

325،324- «مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ»یعنی؛ این نوع حاكمیت، نشان از غضب خدا دارد و موجب ننگ ابدی است.

حالا تا چه موقع در كشورهای اهل سنت می توان از فضای نقد و بررسی حادثه صدر اسلام جلوگیری كرد؟ بالاخره اگر جوانان مسلمان اهل سنت روح جستجوگر خود را به كار ببرند، می توانند نه تنها گرفتار اختلاف بین شیعه و سنی نشوند، بلكه ماوراء این اختلاف ها به احیاء اسلام راستین فكر كنند و به جای اصرار بر مشروعیت حق حاكمیت خلفا، سعی در بازبینی موضوع نمایند. بعدها بسیار تلاش شد تا چهره خلیفه اوّل و دوم و سوم را بازسازی كنند و حتّی روایاتی را كه پیامبرf در مورد علی(ع) فرموده اند را جعل و برای خلفا هم مطرح كردند،[151] ولی سخنان فاطمهi را چه می توان كرد.[152] و لذا است كه می فرمایند این كار شما ننگ و شنار ابدی را به همراه خواهد داشت و برگ سیاهی است در تاریخ اسلام و این چنین موضوع را به نقد كشیدند.




[147] - «تاریخ طبری»، ج2، ص442.
[150] - سوره شوری، آیه 9.
[151] - در مقابل حدیث قرطاسی كه شیعه و سنّی نقل كرده اند، مبنی بر این كه پیامبرf در روزهای آخر عمر شریفشان در حال احتضار، كاغذ و قلمی خواستند كه علی(ع) را به عنوان خلیفه خود انتخاب كنند.(بخاری، كتاب العلم ج1 ص22) در مقابل این حدیث از قول عایشه حدیث ساختند كه پیامبرf در حال احتضار فرمودند: «كتفی بیاورید تا برای ابابكر نوشته ای بنویسم تا یك نفر درباره او اختلاف نكند» آیا در آن جلسه در حالی كه پیامبر خداf در حال احتضارند، فقط عایشه بود؟! و آیا اگر چنین حدیثی واقعیت داشت، چرا در سقیفه كه سخت همه در جستجوی عاملی برای ارجحیت ابابكر بودند، آن حدیث مطرح نشد؟

راهی كه فاطمهi گشود

326 -«مَوْصُولَةً بِنارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْافْئِدةِ»؛ چیزی است كه شما را به آتش الهی وصل می كند، آتشی كه از درون قلب ها شعله می كشد.

ملاحظه می كنید كه حضرت زهراi موضوع را چگونه تحلیل می كنند و كار انحراف خلافت از مسیر عصمت و طهارت، را تا كجا می كشانند. حضرت می گویند: با این كار، شما در عین به ظاهر مسلمان بودن، سرنوشت كفّار را برای خود رقم زدید، و اگر بصیرت فوق العاده آن حضرت نبود و اگر به افقی كه مسلمانان باید به آن برسند نظر نداشت، مگر می شود به صحابة پیامبرخداf چنین نسبتی داد، آن هم از طرف فاطمه ای كه مجسمه تقوا و پرهیزكاری است و یك كلمه بیش از آنچه باید بگوید بر زبان نمی آورد. راستی اگر آن حضرت برای انحراف خلافت سرنوشتی جز سرنوشت كفّار سراغ داشتند، چنین كلماتی را بر زبان می آوردند؟!

این جاست كه عرض می كنم؛ فاطمهi از طریق این اعتراض ها جبهه ای را گشود كه امام عسگری(ع) در این رابطه می فرمایند: «نَحْنُ حُجَجُ اللهِ عَلی خَلْقِهِ وَجَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَیْنا»[153] یعنی؛ ما حجّت خداوند بر خلق هستیم و جدّه ما فاطمه حجّت است بر ما. یعنی راه را به ما نشان داد و جبهه ای را كه باید ما پس از رحلت رسول خداf و حذف حاكمیت علی(ع) در آن قرار گیریم، بر ما نمایاند و به اصطلاح فاطمه نگذاشت پس از رحلت پیامبر تاریخ اسلام به بن بست بیفتد، و لذا راه رسیدن به افق اصلی مورد نظر اسلام را گشود و صحیح ترین موضع گیری را نسبت به آن جریان نشان می دهد، تا مردم برای همیشه تاریخ، معنی حاكمیت صحیح را گم نكنند و فكر نكنند اگر حاكمی حاكمیتش، در مسیر حاكمیت حكم خدا نیست ولی ظالم هم نیست، می توان او را تحمل كرد. در واقع حضرت می گوید: اگر حاكمیتی در مسیر اجرای حكم خدا نیست و خواست به نظر خود عمل كند، جریان كفر است،[154] حال چه به نماز ایستاده باشد و چه به شراب نشسته باشد.

ابوبصیر نقل می كند كه با حضرت باقر(ع) در مسجد بودیم، عمربن عبدالعزیز داخل مسجد شد. پس آن حضرت فرمود: به خدا سوگند این جوان به سلطنت می رسد و دادگری می كند، ولیكن زندگی كوتاهی خواهد داشت، اهل زمین در مرگش اشك می ریزند، ولی اهل آسمان لعنتش می كنند.[155] چون باید حاكمیت را در اختیار امام معصوم قرار می داد.

حضرت ابتدا آمدند خط انحراف را خوب روشن كردند و سپس جایگاه آن را تحلیل نمودند و در نهایت فرمودند عملاً شما كاری كردید كه در قیامت سرنوشت شما با سرنوشت كفّار یكی خواهد بود، بعد می فرماید:

327 - «فَبِعَیْنِ اللهِ ما تَفْعَلُونَ»؛ آیا متوجّه اید در منظر خدای عالم چه می كنید؟

آیا كاری بدتر از این كار بود كه بخواهید تمام زحمات رسول خداf را از بین ببرید؟ چراكه وقتی صورت و قالب اسلام بماند ولی روح و نور اسلام برود، مردم به امید نتایجی كه می توانند از نظر مادّی و معنوی از اسلام بگیرند، به آن روی می آورند، ولی نتیجه مورد انتظار نصیبشان نمی شود و لذا یا فكر می كنند خداوند تا این حدّ مواظب بندگانش نبوده است كه همه ابعاد وجودی آن ها را هدایت فرماید و اسلام در همان حدّی است كه خلفاء نشان داده اند، و یا فكر می كنند پیامبر خداf در نشان دادن دین خدا و راه استفاده كردن از آن كوتاهی كرده است و در هر دو حال چه بدانید و چه ندانید به جنگ خدا رفته اید. «فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِباً...»؛[156] چه كسی ظالم تر از آن است كه به خدا افتراء ببندد.




[153] - «تفسیر طیب البیان»، ج،13 ص223 (نقل از شرح «فَصّ حكمةٍ عِصْمَتِیَّةٍ فی كلمةٍ فاطمیّه»، از آیت الله حسن زاده، ص159).
[155] - «اثبات الهداه»، ص 315.
[156] - سوره كهف، آیه 15.

با نام اسلام، ولی غیر اسلام

حضرت در ادامه می فرماید:

328 - «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»[157]؛ خیلی زود ظالمان خواهند دانست كه به كدام بازگشت گاهی بازخواهند گشت. ملاحظه می كنید كه قرآن این آیه را در رابطه با كسانی مطرح می كند كه شیاطین بر آن ها نازل می شوند، «... مَنْ تَنَزَّلُ الشیاطین»[158] و در آن آیه می خواهد بفرماید این روش ظالمانه پایدار نیست و به زودی از بین می روند. حالا حضرت زهراi این آیه را خطاب به جریان حاكم مطرح می فرماید، تا جایگاه چنین كاری را در سنّت الهی روشن كند و آن ها را متذكّر فرماید كه به صحابی بودنِ خود مغرور نشوید كه هیچ جای امنی در نظام الهی برای خود باقی نگذارده اید.

آن فضای خفقانِ بعد از سقیفه ، گروه انصار هم كه عموماً با اهل البیتh بودند را، مرعوب كرد، حضرت این گونه قداست دروغین ساخته شده را می شكند و نمی گذارد با نام اسلام، اسلام را از حقیقت خارج كنند، تا لااقل روشن شود آنچه به نام اسلام به صحنه خلافت پاگذارده است، اسلام نیست و خانواده پیامبرh آن را به رسمیت نمی شناسند و مردم هوشیار باشند كه روش حذف اسلام، روش پیچیده و غیر علنی است، درست است كه از ابابكر به عنوان صحابه پیامبر (ص) شروع شد ولی به معاویه ختم می شود.[159] جریان نفاق از اوّل كه نمی تواند ابوسفیان و باند اموی را به صحنه حاكمیت بیاورد، ولی طوری برنامه ریزی می كنند كه كار در نهایت در دست پسر ابوسفیان می افتد، و واقعاً این طور شد یا نشد؟ وقتی كسانی برسر كار آمدند كه مددهای غیبی را پشتوانه خود نداشتند، مجبورند به پشتوانه های دنیایی امید پیدا كنند، به طوری كه ابابكر، صدقاتی را كه در دست ابوسفیان بود و باید به بیت المال می داد، به او بخشید[160] و از همین طریق حاكمیت به سوی باطل سیر می كند و این ها چیزهایی است كه از چشم دختر رسول خداh پنهان نیست هر چند بعضی ها علّت موضع گیری به ظاهر تند حضرت را نمی فهمند، چون آن ها ابتدا و ظاهر را می بینند و دختر رسول خداh انتها و باطن را می نگرد.




[157] - سوره شعراء، آیه 227.
[159] - به كتاب «تاریخ تحول دولت و خلافت» از حجت الاسلام رسول جعفریان، ص143 رجوع فرمایید، كه مؤلف محترم نظر لامنس را مطرح می كند كه سقیفه را توطئه یك گروه می داند.

فاطمهi انتهای كار را می نگرد

فاطمهi در همان ابتدا حیله ها و ظلم های معاویه را می بیند، چراكه هر جا و در هر حاكمیتی اگر حكم خدا جاری نباشد، به هر صورت كه حاكمان ظاهر خود را بسازند، در نهایت نتیجه همان فرهنگ ظالمانه معاویه است و در بقیه نظام ها هم شما با چنین قاعده ای در طول تاریخ روبه رو بوده اید، شما ابتدای روی كار آمدن نظام هایی را كه در آخر ظالم بودنشان برای همه مسلّم است مطالعه بفرمایید، خواهید دید همیشه با شعارهای جذّاب و از طریق افراد ظاهر الصلاح شروع شده اند، حتّی با ظاهر شیعه علی(ع) آمدند، ولی چون قاعده تشیّع را نپذیرفتند كه باید مبانی نظام و قوانین اصلی آن از طریق فقیه آگاه به فرهنگ امامان معصوم، تدوین شود، سر در ظلم و حتی هدم اسلام برآوردند و حضرت فاطمهi با ما در این رابطه ها سخن دارد و به جای نشانه رفتن به جبهه ای خاص، سعی در نشان دادن فاجعه ای دارد كه بارها در تاریخ تكرار خواهد شد.

رضاخان برای حذف اسلام و روحانیت به كمك كارشناسانش، خواست فرهنگ ایران باستان را زنده كند، همچنان كه بعد از انقلاب توسط دشمنان ولی به دست دوستان نادان چنین تلاش هایی می شد و با طرح مجسمه كاوه آهنگر، آرم «الله» را از سر میادین برداشتند و مجسمه كاوه آهنگر را به جای آن نصب كردند، و حضرت فاطمهi از ما انتظار دارند كه نگویید مگر كاوه آهنگر بد بود و اگر بد نبود چه اشكال دارد كه مجسمه او را بر سر میادین بگذارند؟ بلكه بفهمید چه چیز را با چه چیزی حذف می كنند! و در چنین وقتی است كه می فهمید چرا حضرت زهراi حاكمیت بعد از رحلت پیامبرf را یك جریان ظالمانه می دانند و آیه «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»؛ را مطرح می كنند، چون این ها پای نابودی اصل اسلام ایستاده اند، ولی زیر پوشش ایران باستان یا كاوه آهنگر و یا هر شیخ ظاهر الصلاح دیگر، و زهرای مرضیه در ادامه می فرماید:

329 - «وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَكُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدِ» یعنی؛ من دختر آن كسی هستم كه شما را از عذاب دردناكی كه در پیش رو دارید برحذر داشت. و من از خطر كار بزرگی كه برای خود پیش آوردید خبر دادم و گفتم كه این كارِ شما یك نحوه ظلم و كفر است و چنین بصیرت دادن نسبت به آینده سیره ما خانواده است و لذا انتظار نداشته باشید من سیره پدرم را رها كنم و عافیت طلبانه ناظر بر چنین انحراف بزرگی باشم.

در آن شرایطی كه اسلام تازه پای گرفته و قلب جامعه آماده پذیرش رهنمودهای معنوی علی(ع) است، اگر علی(ع) به صحنه آید، خدایی در قلب افراد جامعه حاضر می شود كه در نهج البلاغه به بشریت معرفی شده و در نتیجه جامعه موفق به اُنس با خدایی می شود كه چون علی(ع) می شود با آن خدا مناجات كرد، و سراسر وجود افراد جامعه را محبّت به آن خدا اشغال می كند و عبودیتی همراه با معنویت به جامعه می رسد - به جای یك عبادت خشك و قالبی- خانواده پیامبرh فرهنگی را می شناسند كه در آن فرهنگ، ظاهر قرآن به باطنش وصل است و اگر این خانواده در صحنه باشند، دیگر قرآن در حدّ الفاظ در جامعه مطرح نمی شد و لذا با حاكمیت علی(ع) جامعه به شعوری دست می یافت كه موجب توكّل و پارسایی عظیمی در روابط انسان ها با خود و با دیگران می شد، چرا كه اگر توانستیم خداوند را درست بیابیم و درست با او ارتباط برقرار كنیم، حتماً به مرتبه یقین خواهیم رسید و در آن حال، روحی در جامعه حاكم است كه انسان ها همواره احساس می كنند در مركز عالم وجود قرار دارند و زندگی معنیِ حقیقی خود را پیدا خواهد كرد و حضرت زهراi دیدند چنین شرایطی از دست مسلمانان صدر اسلام رفت.[161] و حالا كه با سخنان حضرت زهراi عمق فاجعه روشن شد و معلوم شد چه چیزی از دست رفت و چه آیندة پردردسری برای حاكمان خواهد ماند، بالأخره بشریت به خود می آید و معنی سخنان دختر پیامبر خداf را می فهمد.




[161] - برای فهم زندگی در «مركز عالم وجود» می توانید به بحث «معنی و عوامل ورود به عالم بقیه الله» رجوع بفرمایید.

فاطمهi و نجات تاریخ از بن بست

330 - «فَاعْمَلُوا اِنّا عامِلُونَ، وَانْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُونَ» یعنی؛ شما هر چه می خواهید انجام دهید، ما هم آنچه باید انجام دهیم، انجام خواهیم داد، شما منتظر بمانید، ما هم منتظر خواهیم ماند.

حضرت زهراi خواستند بگویند ما جبهه خود را مشخص كردیم و جبهه ای را برای نجات اسلام پایه ریزی نمودیم و اجازه نمی دهیم شما به اسم اسلام هر كاری خواستید بكنید. اشاره می كنند به آیه ای كه خداوند می فرماید: «وَ قُلْ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلی مَكانَتِكُمْ، اِنّا عامِلُون وَانْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُون»[162] یعنی؛ ای پیامبر! به آن هایی كه ایمان نیاوردند بگو: آنچه می توانید بر اساس توانتان انجام دهید، ما هم آنچه می توانیم انجام می دهیم، شما منتظر نتایج اعمالتان باشید، ما هم منتظر نتایج اعمالمان هستیم. چنانچه ملاحظه می كنید در این آیه خداوند به پیامبرش می فرماید: بر مواضع خود پایدار باش! حالا حضرت زهراi خود را در چنین شرایطی احساس می كنند و همان سخنان را بر زبان می آورند كه پیامبر خداf به امر خدا مطرح می فرماید و عملاً با این سخنِ حضرت زهراi، جریان پایداری و مقاومت در مقابل انحراف صدر اسلام شروع شد و نه تنها نهضت فاطمهi پس از اظهار این خطبه تمام نشد، بلكه تازه شروع گشت، و خلیفه اول به خوبی متوجّه شد كه با مسئله ساده ای روبه رو نیست، متوجّه شد پایه نهضتی گذارده شد كه مبارزان را می تواند نسبت به آینده دلگرم كند و برای خود برنامه ریزی نمایند و احتمال این برنامه ریزی در بین انصار بیشتر بود، لذا پس از اتمام خطبه حضرت زهراi او سریعاً بالای منبر رفت و گفت:

«مردم! چرا به هر سخنی گوش می دهید؟ چرا در روزگار پیامبر چنین خواست هایی نبود؟ هر كس از این مقوله چیزی شنیده بگوید. هر كس دیده گواهی دهد. روباهی را مانَد كه گواه او دُم اوست. می خواهد فتنه خفته را بیدار كند. از درماندگان یاری می خواهد. از زنان كمك می گیرد. امّ طحال[163] را مانَد كه بدكاری را از همه چیز بیشتر دوست داشت. من اگر بخواهم می گویم و اگر بگویم آشكار می گویم! لیكن چندان كه مرا واگذارند خاموش خواهم بود.

ای گروه انصار! سخن نابخردان شما را شنیدم! شما بیشتر از دیگران باید رعایتِ فرموده پیامبر را بكنید! چون شما بودید كه او را پناه دادید و یاری كردید. من دست و زبانم را از كسی كه سزاوار مجازات نباشد كوتاه خواهم داشت.»[164]




[162] - سوره هود، آیات121و122.
[163] - زن روسپی كه در عصر جاهلیت بوده است.
[164] - گویا ابن ابی الحدید هم باور نمی كرده كه ابابكر بعد از خطبه حضرت زهراi این چنین علی(ع) را به باد انتقاد گرفته باشد لذا در «شرح ابن ابی الحدید»، ج16، ص215 داریم كه ابن ابی الحدید می گوید این سخنان را برای نقیب ابویحیی، یعنی یحی بن ابوزیدبصری خواندم و گفتم ابوبكر به چه كسی كنایه می زند؟ گفت كنایه نمی زند به صراحت می گوید. گفتم اگر سخن او صریح بود از تو نمی پرسیدم. خندید و گفت: مقصودش علی است. گفتم یعنی روی همه این سخنان تند به علی است؟ گفت بله! پسركم! حكومت است! انصار چه گفتند؟ از علی طرفداری كردند، اما ابابكر ترسید فتنه برخیزد و آنان را نهی كرد.

حاكمیت خط فاطمهi به كلّ جهان

از جملات ابابكر به خوبی برمی آید كه خلیفه پس از سخنان فاطمهi خطری احساس كرده است كه باید به نظر خود آن خطر را در نطفه خفه كند، غافل از این كه آنچه فاطمهi پایه گذاری كرد، وسعتش بیشتر از وسعت یك جبهه محدود نظامی است كه با تهدید سركوب شود. ایجاد امیدی است برای پایه ریزی مبارزه ای عمیق و همه جانبه تا فعلاً اساس اسلام معنی خود را گم نكند و آرام آرام جای خود را بیابد و همچنان كه عرض شد این ها حساب همه چیز را كرده بودند مگر حساب فاطمه زهراi را،[165] آن هم حساب چنین زهرایی را نكرده بودند، كه آمده است و می گوید: «فَاعْمَلُوا اِنّا عامِلُونَ وَانْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُونَ» یعنی؛ بدانید شما كار خود را كردید، ما هم آنچه باید بكنیم، می كنیم، شما منتظر باشید، ما هم منتظر خواهیم ماند. حضرت زهراi آمده است تا فرهنگ مبارزه با خلیفه را اعلام كند و به همین جهت هم رقیبان حضرت زهراi به نظر خودشان با آن ضرباتی كه به حضرت زدند، از حضرت زهراi انتقام گرفتند، چون با موضع گیری حضرت زهراi همه برنامه هایشان آن طور كه فكر می كردند، به بن بست رسید.آن ها این وضعیت را نمی خواستند كه یك طرف، خط علی(ع) باشد و یك طرف دیگر خط خلفاء، آن ها همه اسلام را برای خود می خواستند و حالا با چیز دیگری روبه رو شدند و شیعه به عنوان یك جریانِ اصیل فكری كه رهنمودهای فاطمهi را پیگیری می كند، شكل گرفت. به طوری كه از جهتی حاصل این جریان، امام صادق(ع) است با آن همه مبانی فكری و فرهنگی، كه هر چهار امام اهل سنّت اعم از مالك انس، ابوحنیفه، احمد حنبل و شافعی اقرار دارند كه مستقیم یا غیرمستقیم از امام صادق(ع) استفاده كرده اند. و از جهت دیگر حاصل این جریان حسین(ع) است و فرهنگ عاشورایی پیروزی خون بر شمشیر.




[165] - پس از جریان غدیر گروهی هم عهد شدند كه پس از رحلت رسول خداf مانع حاكمیت علی(ع) شوند. در این راستا، پیمان نامه ای با امضای 34 نفر تهیه و آن را به ابوعبیده جراح دادند، در آن پیمان نامه همه چیز را پیش بینی و برنامه ریزی كردند. برای اطلاع از مفاد آن به بحار ج8ص33، و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج4 ص454 رجوع بفرمایید.

ظهور حكومت شیعه

جبهه ای كه فاطمهi آن را بنیانگذاری كرد، همواره در طول تاریخ در حال پیشروی است، دیدند با منطق كه نمی توان شیعیان علی(ع) را از صحنه بیرون كرد، دست به كار تهمت شدند. معاویه رسماً اعلام كرد كه هیچ كس حق ندارد از مناقب علی بگوید و شروع كردند به جرم شیعه علی(ع) بودن، افراد را كشتن. اگر شیعه جریان زنده و فعّال نبود كه نباید تا این حدّ برای نابودی اش جلو می آمدند، آری بنی امیه و بنی عباس، زندان ها را از شیعیان پركردند، سقف زندان را برسر عدّه زیادی از آن ها خراب كردند و در همان جا آن ها را زنده به گور نمودند، ولی باز شیعه با تمام نشاط جلو می آمد به طوری كه مأمون عباسی برای استحكام خلافتش حیله گرانه امام رضا(ع) را ولیعهد خود قرار داد تا بلكه از طریق نزدیك كردن امامان به خود، مسیر ائمه شیعه را عوض كنند و جریان شیعه را به زعم خود از بین ببرند، باز نشد. از این مرتبه به بعد، یعنی پس از جواب ندادن طرح ولیعهدی امام رضاu، امامان شیعه را در پادگان ها زیر نظر گرفتند و در جوانی آن ها را شهید كردند، ولی یك مرتبه می بینند در عمق امپراطوری عثمانی، حكومت شیعه اعلان وجود می كند و دولت صفویه به میدان تاریخ پا می گذارد و باز فرهنگ شیعه با ظهوری بهتر از ظهوری كه در صفویه نمایان شد، لایه های تاریخ را شكافت و در انقلاب مشروطه خود را نشان می دهد و در این حال باید هر قانونی كه در مجلس شورای ملی تصویب می شود مجتهدان فقه آل محمدh تأیید نمایند، و مژده «كوثر» بودن فرهنگ فاطمی، كمی محقّق شد، و در انتها، شیعه در انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی«رحمه الله علیه» آرایش سیاسی كشور خود را به گونه ای شكل می دهد كه دیگر فرهنگ تشیّع در كنار شاه نیست، بلكه فقه آل محمّدh حاكم می شود و حكم ریاست جمهور را هم باید ولیّ فقیه تنفیذ كند و معلوم است كه شیعه باز هم جلو می آید تا در نهایت، خود امام معصوم(ع) یعنی حضرت بقیه الله اعظمg حكومت را به دست بگیرند و این مژده ای بود كه پیامبر خداf به فاطمهi دادند و فرمودند: «مهدی این امّت، از فرزند تو است»؛ یعنی جریانی كه تو شروع می كنی، آرام آرام جای خود را در تاریخ آینده جهان باز می كند تا در نهایت، اسلامی كه تو می خواهی بر فرهنگ جهان حاكم شود و لذا همچنان كه قبلاً عرض شد، وقتی حضرت مهدی(ع) قیام خود را شروع می كنند، در ابتدای قیام می فرمایند: «وَفی اِبْنَةِ رَسُولِ الله لی اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[166] یعنی؛ الگو و اسوه من در برنامه ای است كه دختر رسول خداf پایه ریزی كرد.




[166] - «بحار الانوار»، ج53، ص180

ریشه عدم بصیرت روشنفكران ما نسبت به دشمن

در نظام انقلاب اسلامی معلوم شد وقتی با فرهنگ حضرت فاطمهi جامعه اداره شود، جامعه توان فوق العاده پیدا خواهد كرد؛ شما نمونه اش را در دفاع مقدّس هشت ساله ملاحظه كردید، در حالی كه در آن جنگ تقریباً تمام جهان به كمك صدام آمد، از دو ابرقدرت آن روز بگیرید تا همه كشورهای اروپایی و عربی به غیر از سوریه، همه و همه می خواستند ایران را شكست دهند ولی نتوانستند، همچنان كه این همه توطئه از اوّل انقلاب تا حالا موفق نشد، این در حالی است كه هنوز ما با تحقّق كامل فرهنگ حضرت زهراi خیلی فاصله داریم، حالا حساب كنید وقتی وجود مقدّس مهدیg ظهور می كنند و شرایط تحقّق كامل فرهنگ فاطمی فراهم می شود، چقدر سریع كار امام زمان(ع) جلو می رود، چون فرهنگ فاطمی در هیچ حالی هضم شرایطی كه ظالمان فراهم می كنند نمی شود، ابتدا پس از رحلت رسول خداf در مقابل فرهنگ سقیفه قد عَلَم كرد و كار خود را شروع نمود و همچنان جلو می رود و هرگز یأس به خود راه نمی دهد، آن هم با بصیرتی كه فاطمهi در ریشه یابی حادثه ها به شیعیانش می دهد.

همچنان كه قبلاً نیز عرض شد، شما به عنوان نمونه ملاحظه كنید؛ نظام شاهنشاهی در سال 1341 لایحه «انجمن های ایالتی و ولایتی» را تصویب كرد، در ظاهر خلاف شرعی در آن به چشم نمی خورد و نظام شاه هم تلاش كرده بود تا در عین تحقّق اهداف فاسد خود، طوری لایحه را بنویسد كه كسی متوجّه اصل قضیه نشود، ولی در یكی از بندهای آن به جای این كه نمایندگان به قرآن قسم بخورند، نوشته بودند: «قسم به كتاب مقدّسی كه اعتقاد دارم»؛ در ظاهرِ قضیه ممكن است كسی بگوید «كتاب مقدّس» برای جامعه اسلامی همان قرآن است، ولی امام خمینی«رحمه الله علیه» متوجّه شدند از این طریق هر غیرمسلمانی هم می تواند به عنوان نماینده ملّت ایران وارد مجلس شود و لذا روی آن حساسیت نشان دادند، بقیه علماء هم كه شاگرد بصیرت فاطمهi بودند همراهی كردند. مرحوم آقای فلسفی«رحمه الله علیه» در تهران منبر رفت و فرمود: مردم! می دانید معنی و هدف این لایحه چیست؟ معنی آن كشتن امام حسین(ع) است!!.

ممكن است انسانی كه بینش عمیق فاطمی نداشته باشد، تعجب كند كه مگر چه شده است؟! چه فرقی می كند كه نمایندگان بگویند: «قسم به كتاب مقدّسی كه اعتقاد دارم»، یا بگویند: «قسم به قرآنی كه اعتقاد دارم»؟. وقتی شاگردان مكتب فاطمهi از ظاهر تا عمق مسئله سیر می كنند، به خوبی متوجّه می شوند چه حیله ای پشت این جمله خوابیده است و لذا امام خمینی«رحمه الله علیه» با روشنگری خود، رژیم شاه را مجبور كردند كه لایحه را پس بگیرد. این یك مثال بود تا ببینید فاطمهi به شیعیان واقعی خود چگونه بصیرت و دقّت می دهد. باید ببینیم چه می شود كه بعضاً مردم ما از این گونه بصیرت ها محروم می شوند؟ اصلاً چرا روشنفكرانِ تحصیل كرده غرب، از رضاخانِ مزدورِ انگلستانِ استعمارگر استقبال كردند و وابسته بودن رضاخان را نتوانستند ببینند، حتّی شخصی مثل دكتر مصدّق شش سال مشاور رضاخان است و تا آخر هم به سلطنت سلسله پهلوی وفادار بود، ولی مرحوم مدرس«رحمه الله علیه» به خوبی از همان اوّل می بیند كه رضاخان مأمور مشخص انگلیس است كه به كمك آیرُن ساید - مأمور مخفی انگلستان- به ایران و انقلاب مشروطه تحمیل شده است. شهید مدرس«رحمه الله علیه» این بصیرت را با نزدیكی به فرهنگ حضرت زهراi به راحتی به دست آورده است؛ و برعكس، تحصیل كرده های ما كه همه جا رفته اند، ولی از فرهنگ حضرت زهراi فاصله گرفته اند، همواره چه خودشان بخواهند، و چه نخواهند از طریق دشمن بازی خورده اند و همواره از خودآگاهی تاریخی زمانه خود محروم بوده اند. باز نمونه خودآگاهی تاریخی را در امام خمینی«رحمه الله علیه» می بینید و در مهندس بازرگان نمی بینید، چون اسلام مهندس بازرگان، اسلامی نیست كه از فرهنگ فاطمهi نور گرفته باشد، سراسر كتاب های ایشان را ملاحظه كنید، گویا اصلاً فاطمهi و موضع گیری آن حضرت وجود خارجی نداشته است، نتیجه اش هم این می شود كه وقتی دانشجویان خط امام«رحمه الله علیه» به سفارتخانه آمریكا در زمان دولت موقتِ آقای بازرگان حمله می كنند، آقای بازرگان استعفا می دهد كه چرا به سفارتخانه آمریكا حمله كرده اید، چون او آمریكا را یك دولت می داند، كنار بقیة دولت های دنیا، در حالی كه دانشجویان ما متوجّه توطئه های آمریكا زیر پوشش سفارتخانه می شوند. چرا دانشجویان خط امامی می فهمند این سفارتخانه یك جاسوسخانه است و امثال بازرگان و بنی صدر و قطب زاده نمی فهمند؟ ریشه مسئله را در نزدیكی و دوری به بصیرت فاطمهi باید جستجو كرد و هوشیاری خاص آن حضرت كه جایگاه هر حادثه ای را در متن تاریخ می بیند و نه در شعارها و شخصیت های آن حادثه.

حضرت زهراi خطر فردایی را در خلافت ابابكر دیدند كه وقتی یزید بن معاویه برسر كار آمد، در حالی كه سر حضرت اباعبدالله(ع) جلویش بود، گفت:

لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا

خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْیٌ نَزَلْ

بنی هاشم با مُلك و حاكمیت بازی كردند، وگرنه نه خبری از غیب در كار بود و نه وحی ای از آسمان نازل شد.

آیا وقتی خلیفه اول با نظر خود حكم صریح خدا را در مورد خالدبن ولید كه با همسر مالك بن نویره همبستر شده است، اجراء نمی كند؟[167] و آیا وقتی خلیفه دوم به صراحت می گوید: «دو متعه در عهد رسول خدا جاری بود كه من آن را نهی می كنم و هركس بدان عمل كرد شكنجه خواهد شد»[168] و از این طریق در مقابل حكم خدا و حكم رسول خداf برای خود حق نظر قائل می شود، كار به این جا نمی كشد كه یزید منكر كلّ وَحی شود؟




[167] - «تاریخ الخمیس»، ج 2، ص 233 - «ترجمه الغدیر»، ج13، ص230.

ریشه حاكمیت یزید

ملاحظه كنید با حضور یزید بر حاكمیت مسلمین، مسیر خلافت پیامبر خداf به كجا كشید، وقتی بناست بدون هیچ امتیاز معنوی، ابابكر خلیفه رسول خداf باشد، یزیدِ كافرِ فاسق هم به خود اجازه می دهد این پُست را اشغال كند، و بر ضدّ دین پیامبری سخن بگوید كه به اسم همان پیامبر بر سركار آمده است، چرا چنین شد؟ چون وقتی غیر امام معصوم حاكم بر جامعه شود، یعنی راه های ارتباط زمین با آسمان بسته شود دیگر جهت قلب انسان های جامعه از طریق حاكمانشان به سوی آسمان معنویت دوخته نمی شود، بلكه با تأسّی به حاكمان، هر چه بیشتر زمینی خواهند شد و نهایتاً متدیّنین در فضای چنین اسلامی، كسانی خواهند بود كه قالب اسلام را حفظ می كنند، بدون این كه اسلامِ آن ها قلب و روح داشته باشد، تا حدّی كه هر كسی خواست از طریق عبادات خود سیر معنوی انجام دهد، كارش بی معنی خواهد شد، و لذا مورخین می نویسند: «عمر نمازگزاری را كه با خشوع نماز می گزارد، به اتهام نفاق كتك زد»[169] چون خود خلیفه هم اسلام را در حدّ یك صورت می شناسد و هیچ راهی به باطن آن ندارد و آن هایی هم كه باطن اسلام را می شناسند، منزوی می شوند، آن هایی كه قرآن در معرفی آن ها فرموده: «اِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ، فی كِتابٍ مَكْنُونٍ، لا یَمَسُّهُ اِلّا الْمُطَهَّرُون»[170] یعنی؛ آن قرآن بلندمرتبه ای كه در كتابی پنهان قرار داده شده است، نمی توانند آن را لمس كنند مگر مطّهرون، آری؛ آن هایی هم كه راه به باطن قرآن دارند، از مسیر حاكمیت بر جامعه اسلامی به كلّی حذف شدند و از این طریق راه های آسمانِ معنویت به سوی بشر بسته شد و در واقع با خلافت ابابكر برای فراموش كردن آسمان، یك زمین جدیدی مقابل انسان ها گذاشتند و خواستند مردمِ تازه مسلمان، آسمان را فراموش كنند و به همین زمین مشغول شوند. كشورگشایی زمان خلیفه دوم نه از آن جهت بود كه چشم مردم بقیه كشورها را نیز به سوی آسمان معنویتِ اسلام بگشاید، بلكه كشف كردن زمین دیگر بود، در مقابل مردم جزیره العرب، تا آسمانی را كه اهل البیتh متذكّر آن بودند، طلب نكنند و اگر حضرت زهراi پا به میدان نگذارده بودند و معنی «فاطِمَةُ بِضْعَةُ مِنّی» را به اثبات نرسانده بود و روشن نشده بود فاطمهi پاره ای از رسالت محمّدیf است، گویا دین محمّدf برای همیشه در گرد و غبار سقیفه دفن می شد.




[169] - «راه دشوار هدایت»، دكتر ادریس حسینی- ترجمه الغدیر، ج 12، ص 185 به بعد.

وقتی حاكمان از باطن قرآن آگاهی ندارند

اجتماعی كه از طریق مكتب انبیاء ممارست طولانی با آسمان معنویت ندارد، به راحتی با زنده كردن تعصّبات و عادات گذشته، از مسیر دینداری خارج می شود و این است كه باید پس از پیامبر خداf كسی پیشوایی امّت را به عهده گیرد كه دستی بر زمین و دستی نیز در آسمان داشته باشد و خودش از همه قبیله گرایی ها و عادات من درآوری انسان ها، آزاد بوده و معنی و حقیقت دین را بشناسد، تا بتواند در هر شرایطی ظاهر و باطن دین را حاكم كند و مقهور و منفعل شرایط نگردد، وگرنه اهل دنیا با آداب و رسوم من درآوری، چهرة جامعه اسلامی را محجوب و نور خدا را در زیر آداب و رسوم جاهلیت پنهان می دارند و خلیفه ای كه دین خدا را صرفاً مجموعه ای از آداب و رسوم می داند، در جایگزینی آداب و رسومی، به جای آداب و رسوم دیگر مقاومتی نخواهد كرد و می بینید خلیفه سوم در اجرای حدّ الهی بر ولید بن عقبه حاكم بصره كه در حالت مستی آمده بود در محراب مسجد و نماز صبح را هم چهار ركعت خوانده بود، طفره می رود تا این كه علی(ع) در یكی از كوچه های مدینه حدّ خدا را بر او اجرا می كنند و می فرمایند: به خدا قسم! تا زنده ام نمی گذارم حدود الهی تعطیل شود. [171]

شیخ مفید در ارشاد آورده است كه: عده ای نزد خلیفه دوم آمدند و گفتند این خانم شش ماه بعد از ازدواجش فرزند به دنیا آورده است. خلیفه دوم دستور داد او را به حكم زنا سنگسار كنند. خبر را به علی(ع) رساندند، حضرت به عمر فرمودند: این چه دستوری است كه داده ای، مگر در قرآن نداریم؛ «...وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلثُونَ شَهْراً»[172] یعنی؛ شروع حملِ فرزند تا از شیر برداشتنش سی ماه خواهد بود؟! و باز مگر نداریم: «وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ كامِلَیْنَ لِمَنْ اَرادَ اَنْ یُتِمَّ الرِّضاعَةَ»[173] یعنی؛ بر مادران است كه اگر خواستند شیر دادن به فرزند خود را به انتها برسانند، دو سال او را شیر دهند؟! حال اگر دوسال شیر دادن را از مجموع سی ماه حمل و شیردادن كم كنیم، شش ماه می ماند، پس چه اشكالی دارد كه مادری پس از شش ماه بارداری، فرزند به دنیا آورد؟ خلیفه دوم متقاعد شد و گفت: خدا روزی را نیاورد كه ای علی! من باشم و تو نباشی.[174] آری؛ وقتی خلیفه آن طور كه باید و شاید از باطن قرآن آگاهی نداشت، ظاهر قرآن را هم درست متوجه نبود، به اسم خلیفه جامعه اسلامی حكم قتل بی گناهی را صادر می كند. همچنان كه در زمان عثمان چنین اتفاقی افتاد و قبلاً عرض شد كه عثمان دستور سنگباران آن زن را صادر كرد. وقتی خبر این قضیه را برای علی(ع) آوردند، علی(ع) به نزد عثمان آمد و احتجاج خود را گفت. عثمان گفت: سوگند به خدا كه من به فهم این مطلب نرسیده بودم، اینك بروید و زن را نزد من بازگردانید، چون رفتند، دیدند كارش تمام شده و زیر سنگ ها جان داده است. و آن زن در حالی كه به سوی محل سنگسار برده می شد به خواهرش گفت: ای مهربان خواهر! مطمئن باش من كاملاً عفت خود را حفظ كرده ام و هیچ كس جز شوهرم با من آمیزش ننموده است، ولی او را سنگسار كردند و بعداً كه آن كودك بزرگ شد، همه اقرار داشتند كه كاملاً شبیه پدرش است و مرد هم اقرار كرد آن فرزند من است. آن مرد كه نسبت ناروا به زن خود داد، تمام اعضای بدنش پاره پاره بر رختخواب ریخت.[175] و خلیفه زن عفیفه ای را سنگسار كرد. این ها نمونه هایی است از ظلمی كه وقتی امام معصوم حاكم نشود، بر مردم می رود و عذر خود را عدم علم به كتاب و سنّت می دانند، ولی آنچه بیش از همه موجب نگرانی است این كه به اسم اسلام و به اسم اجرای احكام اسلام، چنین ظلمی جاری می شود.

وقتی حاكمان نتوانستند از دین خدا كمك بگیرند، مجبور می شوند چیزهایی را به جای ارزش های اسلامی جایگزین كنند، چه آن چیزها عربیت باشد، چه ایرانیت؛ نمی آیند مستقیم اسلام را حذف كنند، بلكه با جایگزینی های ظریف، ذهن ها را از اصل اسلام دور می كنند و در نتیجه بعد از مدتی مردم نسبت به دستورات اسلام آنچنان بیگانه می شوند كه اگر بخواهی دستورات اسلام را مطرح كنی، می گویند: این حرف ها عملی نیست!! یك نفر هم نیست از آن ها بپرسد: این خرافات من درآوری كه به نظر شما عملی است، اوّلاً: چه شد كه عملی شد؟! ثانیاً: چه نتایج حقیقی تا حال برای شما داشته است؟! و همه این ها خسارتی است كه ملّت از جانب حاكمانی می بینند كه نه معصومند و نه فرهنگ معصوم را می شناسند و نه اراده ای جهت حاكمیت حكم خدا در جامعه دارند، و حساسیت حضرت زهراi به همین جهت بود كه حاكمان غیرمعصوم چگونه جامعه را به ورطه هلاكت و پوچی می كشانند و بر حاكمیت افكار پراكنده خودشان اصرار می ورزند، در حالی كه قرآن به پیامبرش می فرماید: «حق و دین خدا به سوی مردم آمد، ولی اكثر آن ها از پذیرفتن آن كراهت داشتند، ولی نمی شود حق را رها كرد و از هوس های مردم پیروی نمود، بلكه برعكس ما به یاد آن ها بودیم كه حق را برایشان آوردیم و با تأكید بر حق، آن كراهتشان نسبت به حق، از بین می رود»؛[176] یعنی حاكمان باید حق را بشناسند و بر آن تأكید نمایند تا آرام آرام روح جامعه به سوی آن متمایل شود.

حاكمانی كه روح و قلب یگانه علی(ع) را ندارند، جامعه را با روح متشنّج خود، به اضطراب و پراكندگی می كشانند، چون خودشان با خدای اَحد یگانه نشده اند تا در استحكام اجرای حكم خدا و توكّل بر او باشند و همان استحكام و توكّل را در جامعه حاكم كنند و لذا از قدرت ابوسفیان كه به شیخ قریش مشهور است، می ترسند و برای حفظ حكومت، ابابكر یزیدبن ابوسفیان را حاكم شام می كند و چون او مُرد، برادرش معاویه را به جای او گذاردند، با این كه خلیفه دوم بارها نظر به معاویه می كرد و می گفت: «هذا كِسْرَی الْعَرَب» یعنی؛ این پادشاه عرب خواهد بود و خلافت را به سلطنت تبدیل می كند،[177] ولی همین خلیفه دوم نیز او را ابقاء كرد و پس از معاویه، پسرش یزیدِ شرابخوارِ میمون باز، حاكم جهان اسلام شد و بدین شكل جهان اسلام هزارماه گرفتار بنی امیه گردید، به جهت یك انحراف كه در صدر اسلام پدید آمد و معلوم است كه حضرت زهراi همه این انحراف ها را در جریانِ پدیدآمده توسط سقیفه می دید، اشك های آن حضرت خبر از فاجعه بزرگی می داد كه سال های متمادی طول می كشد تا جبران گردد.

فكر می كنم این كه امامان معصومh در زیارت حضرت زهراi، در سلام به فاطمهi روی صفت «صبر» او دست می گذارند، نكته دقیقی به همراه دارد، چون فهمیدن چنین فاجعه بزرگی اگر همراه با صبر خاصی نباشد، معلوم نیست چه خطراتی را برای فاطمهi به همراه خواهد داشت. در سلام به حضرتi به ما آموخته اند كه بگوییم:

«اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً» سلام بر تو ای بانویی كه خالق تو قبل از این كه تو را خلق كند، تو را امتحان كرد و تو را نسبت به آن امتحان، صابر و بردباردید. لذا یا باید خداوند آن شعور را به حضرت زهراi نمی داد تا نفهمد اسلام بزرگ چگونه با حذف علیu به چنین خطر بزرگی گرفتار می شود و یا باید صبر او را قبل از خلقت می آزمود، چون چنین شعوری، بدون صبری بزرگ، فاطمهi را از پا درمی آورد.




[171] - «مروج الذهب»،مسعودی، ج2، ص 345.
[172] - سوره احقاف، آیه 15.
[176] - سوره مؤمنون، آیات 70 و 71.
[177] - «العقد الفرید»، ج3، ص365 - «نثر الدر»، ج2، ص61.

فاطمهi در گذرگاه تاریخ

سوز فاطمهi از آن بود كه چگونه این همه خوبی را نادیده می گیرند و عملاً به اسلام پشت می كنند، ولی شكیبایی او نیز بدان جهت بود كه می دانست آن ها به هدفی كه دارند نمی رسند. اگر دیروز خلیفه سخنان فاطمهi را به هیچ گرفت، فاطمهi خوب می دانست كه با ایراد این خطبه، عملاً در آینده تاریخ ایستاده است و به ملّت ها نهیب می زند كه مواظب باشید میل هایتان آنچنان سرگردان نگردد كه به حكومتی غیر از حكومت حق و عدل قانع شوید.

فاطمهi بذر مبارزه ای را در فرهنگ بشری پاشید كه هدفش قراردادن حاكمیت بر محور حق و عدل است و نه سود و ظلم. اگر سخنان فاطمهi پذیرفته شده بود، امروز جهان اسلام با این همه تفرقه و دوگانگی روبه رو نبود كه هر قطعه از آن را حاكمی خودفروخته تصاحب كرده و تمام تلاش و مأموریتش آن است كه ملّت اسلام كمر راست نكند.

آیا این همه مشكلات جهان اسلام از اسلام عزیز است و یا از دوری از اسلام؟! آیا دوری از اسلام نتیجه همان انحراف اوّلیه نیست كه فاطمهi نسبت به آن هشدارباش داد؟! آیا اگر جامعه دیروز پس از رحلت رسول خداf و نیز امروز، با حساسیتی كه حضرت زهراi به یادگار گذارد، از خود حساسیت نشان می داد، امروز سرنوشت ملّت اسلام چنین بود كه هست؟! و اگر در انقلاب اسلامی حساسیت فاطمهi خاموش شود، فردا چه خواهد شد؟!

مرور زمان نمی تواند با سخنان حضرت زهراi مقابله كند و آن ها را در خود دفن نماید، بلكه برعكس؛ هر روز بیشتر و بهتر از دیروز، نطق فاطمهi به گونه ای عمیق به گوش ها خواهد رسید و بدین گونه او در همه تاریخ قدم گذارد و بیم دهنده ای شد تا خفتگان همواره بعد از هر انقلابی نسبت به انحراف انقلاب و بی ثمر شدن آن، بیدار بمانند.

اگر حضرت زهراi در آخرین جمله از خطبه شان با تأسّی به همه پیامبران تاریخ نفرموده بود: «شما هر چه می توانید انجام دهید، ما هم آنچه می توانیم انجام خواهیم داد، و شما منتظر نتایج كار خود باشید، ما هم منتظر نتایج كار خود خواهیم بود». «فَاعْمَلُوا اِنّا عامِلُونَ، وَانْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُونَ»؛ آری اگر چنین جمله ای نفرموده بود، ما هم در مقابل جریان حاكمیت بعد از رحلت رسول خداf این سخنان را بر زبان نمی آوردیم و جرأت چنین تحلیلی را به خود نمی دادیم.

و اگر در جواب اُمّ سلمه كه در عیادت و احوال پرسی از حضرت نفرموده بود: «اَصْبَحْتُ بَیْنَ كَمَدٍ و كَرْبٍ، فَقْدِ النَّبِی وَ ظُلْمِ الْوَصِی»؛[178] ای اُمّ سلمه! در حالی صبح كردم كه بین دو غم قرار دارم؛ حزنِ رحلت نبیّ و ظلم به وصیّ او!! ما نیز نباید سخنی می گفتیم، ولی وقتی از كلمات فاطمهi فهمیدیم؛ آن هایی كه خواهان مقام خلافت رسول خداf بودند، خلافت را ضایع و تباه ساختند و مسیر بشر را از عالَم معنا به سوی عالم خاك تغییر دادند، علّت سیاه روزی امروز جهان اسلام را فهمیدیم و راه نجات از آن را نیز از فاطمهi آموختیم و معنی فدك خواستن آن حضرت را نیز شناختیم و از این طریق با جوانان جهان اسلام - اعم از سنی و شیعه - به درد و دل نشستیم، تا هم مشكل دیروز جهان اسلام را بشناسیم و هم راه نجات فردای جهان اسلام را پیدا كنیم.

مهدی عباسی از حضرت امام موسی كاظم(ع) خواست كه حدّ فدك را معیّن بفرمایید تا آن را به فرزندان فاطمهi برگرداند. حضرت هم حدّ فدك را همه جهان اسلام تعیین كردند كه حدّ اوّل آن عَدَن، و حدّ دوم آن سمرقند، و حدّ سوم آن ساحل دریا تا ارمنستان بود.[179] یعنی؛ فدك، اسلام است و آن هایی كه فدك را از دست اهل البیت خارج كردند، عملاً اسلام را از دست آن ها خارج نمودند و فهمیدیم تأكید فاطمهi بر برگرداندن فدك، تأكید بر برگرداندن اسلام است از دست كسانی كه نباید خلیفه رسول خداf باشند وگرنه آن كه نظر به آسمان های غیب دارد، كلّ زمین را می خواهد چه كند، چه رسد به قطعه ای از آن را.[180]




[178] - «بحارالانوار»، ج43، ص156.
[179] - «بحارالانوار»، ج 48، ص 156.

معنی انتظار فاطمهi

دختـر پیامبـرf خطـر را گوشـزد كـرد و راه حـل را نشـان داد و رفت- سلام و صلوات خدا بر او باد- و درنهایت فرمود: «وَانْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُونَ»؛ یعنی هم شما منتظر باشید و بدانید با سقوط برنامه هایتان روبه رو می شوید و هم ما منتظر خواهیم بود تا صبح طلوع كند.

حال اگر ما خود را در جبهه فاطمهi قرار دهیم، خود را وارد «عالَم انتظار» كرده ایم و چشم هایمان را بر افق معنویتی دوخته ایم كه حتی امروز تصوّر كاملی از آن نخواهیم داشت، ولی اگر با قرارگرفتن در ساحت دیانت و معنویت، به شكوفایی آزادیِ راستین و عدالت اجتماعی و تحقّق حاكمیت حكم خدا در تمام ابعاد زندگی، بیندیشیم، می توانیم امروز به شكل گیری صورت ناقص و نسبی جامعه معنوی دست یابیم و همچنان در انتظار كه «افضلِ اعمال امّت» است، باقی بمانیم.

جمله «اِنّا مُنْتَظِرُونَ»؛ كه حضرت زهراi مطرح می كنند، به این معنی است كه حاكمیت سیاه دنیامداران، تمام افق آینده زندگی را پر نكرده است و آینده آبستن شرایطی است، غیر از آنچه حاكمیت های غیرالهی برای آینده ترسیم می كنند.

باید چشم در افق معنویت دوخت تا سیاه كاری امروزین سیاه كاران، همه ساحات روح ما را اشغال نكند و همراه با فاطمهi ببینیم كه «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»؛ حاكمیت ظلم، آینده ندارد، و طبق همین سنّت بود كه پس از چندی به علی(ع) رجوع شد و جمعیت دور او را پوشاند ولی باز او را شهید كردند و حجاب ظلمانی معاویه فكر كرد دیگر همه چیز به كام او خواهد بود، ولی پس از چندی به امام صادق(ع) رجوع شد و چهارهزار دانشمند از جهان اسلام - اعم از شیعه و سنّی- از سرتاسر عالم به سوی آن حضرت آمدند و این بار سخنان علی(ع) را از زبان امام صادق(ع) شنیدند و جهان اسلام، خواسته یا ناخواسته از طریق نور اهل البیت، به یك نحو از حیات معنوی دست یافت، ولی باز ظلمات بنی عباس خواست این نور را خاموش كند، اما همین سلسله بنی عباس مجبور می شود امام رضا(ع) را به عنوان ولیعهدِ جهان اسلام مطرح كند، درست است كه آن ها حیله كردند، ولی متوجّه باش چرا نمی توانند این نور را خاموش كنند!! و بالأخره در دل حاكمیت عثمانیان، حكومت شیعه با ظهور سلسله صفویه پاگرفت. درست است كه حاكمان صفوی آنچنان كه باید و شاید مطلوب نبودند، ولی متوجّه باش كه نور غدیر از دل همین حادثه ها همچنان به جلو آمد و لایه های تاریخ را درنوردید و در نهایت به انقلاب اسلامی رسید!! آری؛ اگر در زمان صفویه، این پادشاه است كه باید به امثال «كَرَكی ها» و «شیخ بهایی ها» اجازه دهد تا فقه شیعه را حاكم كنند، ولی در انقلاب اسلامی این فقیه است كه حكم ریاست جمهور را تنفیذ می كند و به او اجازه می دهد تا كشور را اداره نماید، و بدین شكل آن نور، لایه های تاریخ را درمی نوردد و جلو می آید، تا به ظهور نهایی خود برسد و حضرت مهدیg ندا سردهد كه «وَ فی اِبْنَةِ رَسُولَ اللهِ لی اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[181] یعنی؛ من خط خود را در روش دختر رسول خداf می جویم كه بهترین روش است و این است معنی «وَانْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُونَ»؛ و معنی قرار گرفتن در مسیری كه آن مسیر،كوثر و ماندنی است و نتیجه نهایی اش حتماً ظهور حضرت بقیّه الله الاعظمg خواهد بود. «إن شاء الله»




[181] - «بحارالانوار»، ج53، ص180.

سخنی با برادران اهل سنت

در آخر شرح این خطبه بنده سخنی با برادران اهل سنت دارم و آن این كه: در جوامع روایی اهل سنت به تواتر داریم كه پیامبر خدا iفرمود: «هركس بدون این كه امامی بالای سرش باشد بمیرد، به حال جاهلیت مرده است».[182]

پس لازمه مسلمانی، داشتنِ امام است؛ با توجه به این كه حضرت فاطمهi - كه به حكم قرآن از هر گناهی منزه است و به فرمایش رسول خداf، خداوند و پیامبرi از خشمش به خشم می آیند و با رضایتش، خوشنود می شوند- در حالی از دنیا رفت كه بیعت ابابكر را بر عهده نداشت و علیu نیز به مدت شش ماه تا وقتی فاطمهi زنده بود[183] از بیعت با خلیفه خودداری نمود و در صحیح مسلم و صحیح بخاری هست كه: «مردم تا فاطمه زنده بود برای علی احترام قائل بودند، اما چون فاطمه درگذشت رابطه مردم با علی تیره گشت».[184]

قرطبی در «اَلْمُفَهَّم» می نویسد: «مردم در دوره زندگی فاطمه به احترام او به علی احترام می گذاردند، چون فاطمه پاره ای از جان رسول خدا بود و علی همسر و عهده دار زندگی فاطمه. اما وقتی فاطمه رحلت كرد، تا آن وقت علی با ابابكر بیعت نكرده بود، مردم آن احترام را فرو گذاشتند و مانعی ندیدند كه او را واداربه قبول تصمیم عمومی سازند و نگذارند وحدتشان به هم بخورد».

در این جا سه احتمال بیش نیست؛ یا این كه فاطمهi به وظیفه خود عمل نكرده و باید با خلیفه وقت بیعت می كرد و نكرد. یا این كه آن احادیث كه می گوید فاطمهi با ابابكر بیعت نكرد، صحیح نیست، در حالی كه شیعه و سنی در صحت آن اتفاق نظر دارند. و یا این كه حضرت صدیقه طاهرهi خلافت ابابكر را به رسمیت نمی شناخته و با علی(ع) هم عقیده بوده است. حال كه دو فرض قبلی نمی تواند درست باشد، پس نتیجه می گیریم فاطمهi كه ملاك رضایت خدا و رسول خداf است، خلافت ابابكر برایش پذیرفته نیست و هر مسلمانی كه قائل به جایگاه فاطمهi است كه رضایت او رضایت خدا است باید در موضع آن حضرت باشد، آیا باز هم برای شیعیان ملامتی هست و یا آن برادران عزیز باید در موضع خود تجدید نظر كنند؟

به لطف خدا جهان آینده از آن فاطمهi است و شیعه تنها مكتب آینده دار جهان است.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[182] - «مجمع الزوائد»، ج5، ص224 و 225 (در ترجمه جلد 20 الغدیر ص244 به بعد روایات آمده).
[183] - بنا به تاریخ مورد قبول اهل سنت

شرح خطبه حضرت فاطمهi با زنان مهاجر و انصار



فاطمهi، عامل شكستن جوّ خفقان سقیفه سازان

بسم الله الرّحمن الرّحیم

}اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الله ُ الذَّی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ{

}فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَة{[185]

سلام بر تو ای فاطمه زهراi! ای امتحان شده توسط خالقت، قبل از آن كه خلق شوی! و خداوند دید تو در آن امتحان شكیبا خواهی بود.

حضرت زهراi در خطبه تاریخی شان در مسجد مدینه در مقابل بعضی از سران مدینه، مسائلی را مطرح فرمودند كه می توان گفت تا قیام قیامت ما می توانیم از مطالب آن، در راستای تحلیل مسائل اجتماعی خود، بهره بگیریم كه بحمدلله تا حدّی مسائلی در شرح آن خطبه مطرح شد.

حال حضرت در جبهه ای دیگر و با مخاطبانی دیگر فرصت را غنیمت شمرده اند و نكات ماندنی دیگری را مطرح می كنند كه بسیار روشنگر و بیداركننده است و ما امیدواریم با طرح سخنان آن حضرت در این خطبه كوتاه، جوانان كشورهای اسلامی- اعم از شیعه و سنّی- بتوانند نسبت به وقایع صدر اسلام یك بازخوانی جدیدی انجام دهند تا به لطف الهی شاهد به صحنه آمدن اسلام تأثیرگذار در جهان اهل سنت - به جای اسلام منفعل امروزی- باشیم، اسلامی كه فاطمهi می شناسد و تلاش می كند مورد فراموشی قرار نگیرد تا مسلمانان را به اوج كمال معنوی و عزّت اجتماعی سوق دهد.

آنچه در ابتدا باید مورد توجّه قرار گیرد و همین موجب امیدواری ما نسبت به آینده جهان اسلام است، شخصیت و قداست پذیرفته شده حضرت زهراi در جهان اسلام است. جهت روشن شدن این امر به عنوان نمونه چند روایت از متون مورد قبول اهل سنّت درباره حضرت فاطمهi به شرح زیر می آوریم:

1- از عایشه نقل است كه می گفت: راستگوتر از فاطمه كسی را ندیدم.[186]

2- شیخ سلیمان حنفی ِقندوزی روایت كرده كه رسول خداf فرمود: «خَیْرُ رِجالِكُمْ عَلِی ُّبْنُ اَبی طالِبٍ، وَ خَیْرُ شَبَابِكُم الْحَسَن ُوَ الْحُسَیْنُ وَ خَیْرُ نِسائِكُمْ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد»[187] یعنی؛ بهترین مردان شما علی بن ابی طالب و بهترین جوانان شما حسن و حسین و بهترین زنان شما فاطمه دختر محمّدf است.

3- از بسیاری صحابه نقل است كه؛ رسول اللهf فرمودند: «یا فاطِمةُ اِنَّ اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِكِ وَ یَرْضَی لِرِضاكِ»[188] یعنی؛ ای فاطمه! خداوند با غضب تو غضبناك و با رضایت تو راضی می شود.

4- قال رسول اللهf: «فاطمه پاره ای از من است، هركس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده».[189] ابن حجر بر اساس این حدیث گفته: از این حدیث باید استدلال كرد كه اگر آزار كسی آزار پیامبرf باشد، آزار او حرام است، پس هركس رفتاری از او سر زند كه فاطمهi را آزار رساند به گواهی این حدیث، پیامبرf را آزار داده و چیزی سهمناك تر از این نیست كه با آزار فرزندان زهراi خود وی را آزار دهند و مكافات این اعمال هرچه زودتر در دنیا داده خواهد شد و البته كیفر آخرت سخت تر است.

پس ملاحظه می فرمایید كه سخنان فاطمهi جهت بازبینی وقایع صدر اسلام برای كلیه مسلمانان یك حجت بی انكار و قابل پذیرش است و این است كه می توان از طریق آن حضرت جهان اسلام را از ضعف ها و گرفتاری هایی كه نصیبش شده نجات داد و در راستای همین شخصیت انكار ناپذیر صدیقه طاهرهi بود كه علی(ع) آن حضرت را پس از جریان سقیفه بر در خانه اهل مدینه برد تا آن حضرت حجت را در اثبات حقانیت علی(ع) تمام كند.




[185] - «مفاتیح الجنان»، زیارت روز یكشنبه.
[186] - «حلیه الاولیاء»، ج 2، ص42 - «الاستیعاب»، ج2، ص751.
[187] - «موده القربی».
[188] - ابونعیم اصفهانی در فضائل الصحابه و بسیاری از صحابه آن را نقل كرده اند، به ترجمه الغدیر ج5 ص302 رجوع فرمایید.
[189] - مرحوم امینی«رحمه الله علیه» در ترجمه الغدیر جلد 14 ص 106 تا 111 سند این حدیث را در 59 مرجع از اهل سنت بر می شمارد.

شرایط تاریخی ایراد خطبه

تاریخ می گوید بعد از اقداماتی كه حضرت صدیقه كبریi جهت روشن شدن انحراف توسط جریان سقیفه انجام دادند و توهین هایی كه از خلیفه اوّل شنیدند و ضربه ای كه با برنامه ریزی خلیفه دوم به ایشان رسید، بیمار شدند[190] و فضای مدینه در جریان موقعیت دختر پیامبرf قرار گرفت، مردم مدینه متوجّه شدند فاطمهi عدم رضایت خود را از ابابكر و عمر اعلام كرده و نیز به جهت برخوردی كه با او كرده اند، بیمار شده است، لذا زنان سران حاكم كه در آن حال حكومت را به دست گرفته اند و یا به نحوی در حاكمیت شریك شده اند - اعم از مهاجرین و انصار- تصمیم گرفتند برای شكستن این جوّ به عیادت حضرت زهراi بروند، حضرت كه بنا داشتند كسی را نپذیرند و بهانه ای به دست كسی ندهند،[191] شرایط را مغتنم شمردند و چون متوجّه بودند گروهی كه به ملاقات آمده اند می توانند خودشان صدایی جهت خبر اعتراض حضرت فاطمهi در بین جامعه و تاریخ باشند، آن ها را پذیرفتند و با اوّلین سخنی كه آن ها شروع كردند، صدای اعتراض خود را نمایاند، به این قرار كه آن ها عرض كردند: ای دختر رسول خدا! حالتان چطور است؟ حضرت پس از حمد خدا و صلوات بر پدر بزرگوارشان، در جواب فرمودند: «أصْبَحْتُ وَ اللهِ عائفةً لِدُنیاكُنَّ، قالِیَةً لِرِجالِكُنَّ» یعنی؛ طوری صبح كردم كه به خدا سوگند نسبت به دنیای شما خیلی بی میل و نسبت به مردان شما بسیار غضبناكم. سپس شروع كردند به كالبد شكافی جریان انحرافیِ پیش آمده و پیش بینی نتایج شومی كه در پی آن به جامعه اسلامی می رسد.




[190] - ما در شرایط تاریخیِ سخت آن زمان انتظار نداریم مورخینِ اهل سنت آنچه را كه نسبت به فاطمهi واقع شده بالصراحه بنویسند، ولی به همان اندازه ناقص هم كه اشاره كرده اند خواننده را متوجه اصل قضیه می نماید. به عنوان مثال: ابن ابی الحدید در ج1 ص134 و ج2 ص 19 شرح نهج البلاغه پس از ذكر سند می گوید: ابابكر به دنبال علی فرستاد و از او بیعت خواست و علی بیعت نكرد، و با عمر شعله ای از آتش بود، فاطمه عمر را در درب خانه خود دید و گفت: «یَابْنَ الْخَطّاب! اَتُراكَ مُحَرِّقاً عَلی بابی؟ قالَ نعم، و ذلك اَقوی فیما جاءَ بِهِ اَبُوكَ وَ جاءَ عَلِیٌّ فَبایَعَ» یعنی؛ ای پسر خطّاب! می بینم كه می خواهی خانه مرا آتش بزنی؟ گفت: و این آتش زدن در آنچه پدر تو آورده استوارتر است، و علی آمد و بیعت كرد. و نیز ابراهیم بن سعیدثقفی با طرح سند روایت می گوید: «واللهِ مَا بایِعَ عَلِیٌّ حَتّی رَآی الدُّخانَ قَدْ دَخَلَ بَیْتِه» یعنی؛ به خدا سوگند علی بیعت نكرد مگر این كه دید دود داخل خانه شد(امام شناسی از آیت الله حسینی تهرانی ج10 ص395). و نیز عبدالفتّاح عبدالمقصود در ج1 كتاب امام علی(ع) ص 343 می نویسد: فاطمه به سلمی گفت: «بستر مرا در وسط خانه بگستران» و در ادامه گفت: «در این ساعت روح از بدنم مفارقت می كند، شستشو كرده ام، دیگر كسی بازوی مرا برهنه نسازد».

كالبدشكافی حادثه

به بیان دیگر حضرت می خواهند بفرمایند پس از رحلت رسول خداf شرایطی فراهم نشده كه یك انسان متدین كه رضایتش نشانه رضایت خدا است، بتواند آن را بپذیرد و شرایط موجود آن چنان نیست كه انسان ها بتوانند به مقصد خلقت خود، یعنی بندگی خدا دست یابند.

عزیزان باید عنایت داشته باشند كه سخنان دختر رسول خداf دارای پیام تاریخی است. بعضی از گویندگان محترم در فضایی این جملات را مطرح می كنند كه نتیجه سوء به بار می آورد، گویا حضرت زهراi در حین ایراد سخنان، یك انسان دل مرده و شكست خورده ای است كه دارد در مقابل زنان مهاجر و انصار كه به عیادتشان آمده اند، ناله و افغان سر می دهند، در حالی كه فضای سخن، فضای اعتراض و روشنگری و احساس مسؤلیت نسبت به آینده اسلام است. ایشان پس از رحلت رسول خداf احساس می كند باید اسلام را از بحرانی كه پیش آمده به سلامت حفظ كند و به جلو ببرد. حضرت زهراi می خواهند بفرمایند آن شرایطی كه با حضور مقدّس پیامبر خداf پایه ریزی شد كه می تواند انسان خاكی را تا اوج افلاك بالا ببرد و با روی كار آمدن علی(ع) ادامه می یافت با عدول از علی(ع) از میان رفت، تا آیندگان بفهمند به خودی خود اسلام كارآیی لازم را برای رشد انسان و اصلاح اجتماع انسان ها دارد، منتها اگر از مسیر اصلی خود منحرف نشود. اگر فردا در جامعه اسلامی با انسان های سطحی و جامعه بحران زده روبه رو شدید، ریشه آن را درست بشناسید و آن را به ذات اسلام نسبت ندهید. و چه كسی غیر از حضرت زهراi با آن شخصیت مورد احترام جامعه اسلامی می تواند این نكته را گوشزد كند؟

پس از آن كه حضرت فرمود: «قالِیَةً لِرِجالِكُنَّ» یعنی؛ نسبت به عملی كه مردان شما به بار آوردند غضبناكم، فرمود: «لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ» یعنی؛ بعد از آن كه آن ها را بررسی و مزمزه شان كردم، از دهان بیرونشان انداختم.

ملاحظه كنید حضرت در بستر بیماری چگونه سخن می گوید و چگونه وضع موجود را برای آیندگان تحلیل و ترسیم می نماید. می فرماید: از مردان شما انتظاراتی داشتم، امكان انجام كاری بزرگ را در آن ها می دیدم، ولی در عمل امتحان بدی دادند و آنچه را خداوند بر عهده شان گذارده بود و آن ها هم می توانستند انجام دهند و با دفاع از حقِ من در مقابل غصب حاكمیت ایستادگی كنند، رها كردند.

«وَ شنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ»؛ و چون در حالاتشان تعمّق ورزیدم و آن ها را بررسی كردم، آن ها را نامناسب و بد دیدم.

چون آن ها در پایه ریزی دین اسلام به پیامبر خداf كمك كردند، ولی حالا كه او رحلت فرموده، در نگهداری آن مكتب كوتاهی می كنند و عملاً در موقعیتی هستند كه به نابودی زحمات پیامبر خداf و تلاش های خودشان دامن می زنند. حالا كه وقت حفظ اسلام توسط مبارزان است و خط حفظ اسلام هم كاملاً روشن است، بازیچة سیاست بازان شده اند. به عنوان مثال؛ شما می بینید بعضی از رزمندگان دفاع مقدس هشت ساله بعد از آن همه تلاش و ایثار، عملاً خودشان كارگزاران شبیخون فرهنگی شده اند، درست از آن هایی كه انتظار می رفت در مقابل این تهاجم فرهنگی غرب بایستند، می بینید عامل تهاجم فرهنگی شدند و این جای نگرانی بسیار زیادی دارد.

با رحلت پیامبراكرمf یك كودتای سیاسی در سقیفه توسط یك جریان قلیل پیش آمد، و نیروهای اسلامی كه باید آن را می شناختند و با آن مقابله می كردند خودشان طعمه كودتا شدند. حضرت زهراi می فرماید: این كار آن ها مورد تنفر من شد، تا دیروز برای حفظ اسلام ایستادگی كردند، سختی های شعب ابی طالب در مكه و فشارهای كندن خندق و مشكلات جنگ بدر و اُحد را به خوبی پشت سر گذاشتند، حالا كه وقت هوشیاری و بصیرت و دفاع از اسلام است و شمشیرهایشان باید در چنین موقعیتی، نتیجه نهایی را به صحنه بیاورد، مات و حیران بازیچه سیاست بازان شده اند، گویا اصلاً شمشیرزدن و مبارزه كردن در راه اسلام را فراموش كرده اند، چون بصیرتی كه باید می داشتند را از دست داده اند.



زشتی كندی شمشیرها

در ادامه می فرمایند: «فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدَّ»؛ یعنی چه زشت است كندی شمشیرها.

چون حالا جای كوتاه آمدن نیست، چرا روحیه انقلابی و مبارزبودن را فرو نشاندند؟! این ها كه به خوبی می دانند مسیر صحیح اسلام كدام است، چرا در دفاع از آن كوتاه می آیند؟! این جا وقت كندی شمشیرها نیست، این جا وقت دفاع جانانه است، دشمن مدّت ها منتظر رحلت رسول خداf بود تا نقشه هایش را عملی كند و اگر شما همچنان شمشیرهای خود را برّان و آماده داشتید، آن نقشه ها عملی نمی شد. اگر آن ها می دیدند یاران اسلام، شمشیر به دست پشت علی(ع) هستند، خیلی ها عقب نشینی می كردند و كار به این جا نمی كشید كه حاكمیتی به نام اسلام به صحنه بیاید كه هدف اصلی اش اسلام نیست. همیشه دشمن امیدش به بیرون رفتن نیروهای انقلاب از مواضع انقلابی شان است، همین كه شعارها و شمشیرها كُند شد، تهاجم سیاسی، فرهنگی شروع می شود. آن هایی كه در ابتدا به یاری اسلام و انقلاب آمدند، انتظار بود و هست مواظب باشند در دامی كه دشمن برای آن ها گسترانده فرو نیفتند و در دفاع از انقلاب، حیران و سرگردان گردند. یك روز انقلابی بودن و یك روز طعمه بازی دشمن انقلاب و اسلام شدن، پدیده خطرناكی است و چنین موضع گیری هایی خبر از آن می دهد كه این نوع مسلمانان نه بصیرت لازم جهت فهم انحراف را دارند و نه از كسانی كه ملاك های تشخیص حق از باطل اند، درست پیروی می كنند، به عبارتی؛ نه خود بصیرند و نه بصیر شناس.

می گویند: شخصی سه پسر داشت؛ یكی تماماً انسان راستگویی بود و دیگری تماماً دروغ می گفت و سومی گاهی راست می گفت و گاهی دروغ، به اوّلی دعا می كرد و برای دومی هم از خدا طلب هدایت می نمود، ولی به سومی نفرین می كرد، چون معلوم نبود چه موقع راست می گوید و چه موقع دروغ. حالا قصّه بعضی از مسلمانان و انقلابیون از دسته سوم است، گاهی با دشمن اند و به راحتی دشمن از آن ها نردبان صعود برای خودش می سازد و گاهی هم انقلابی هستند. فاطمهi از دشمنان انتظار نداشت، ولی از این هایی كه سوابق انقلابی داشتند نگران و گله مند است، چون كسی كه ضدّ انقلاب است، از ابتدا جایگاهش مشخص است، ولی كسانی كه مدّعی طرفداری از اسلام و انقلاب هستند، چرا با مواضعی كه می گیرند وسیله امیدواری و حاكمیت دشمن می شوند.

فردای روزی كه با آن وضع فجیع حضرت علی(ع) را به مسجد بردند و از او بیعت گرفتند، گروهی از مهاجر و انصار به سوی امام آمدند و گفتند: به خدا سوگند تو امیر مؤمنانی و برای خلافت از همه شایسته تری، ما آماده جان فشانی برای تو هستیم. امام فرمودند: فردا صبح همگان با سرهای تراشیده در بیرون مدینه حاضر شوید. آن ها پذیرفتند و متفرق شدند و فردا كه امام به میعاد رفت، جز سلمان و ابوذر و مقداد كه با سرهای تراشیده آمده بودند، كسی را نیافت. آن سه نفر پس از بدرقه امام بازگشتند.[192] از این حادثه به این نكته پی می بریم كه طرفدارانی كه فقط ادعا می كردند و در وقت عمل به میدان نمی آمدند، زیاد بوده اند.

و فاطمهi ادامه دادند: «وَ اللَّعْبَ بَعْدَ الْجِدَّ»؛ یعنی چه زشت است سستی مردان شما پس از تلاش و كوششی كه داشتند.

ابتدا به میدان آمدند و مبارزه را شروع كردند و اسلام را به جاهایی رساندند ولی یك مرتبه در چنین بحران بزرگی، پشت اسلام را خالی كرده و رهبر اصلی اسلام را در میدان حوادث رها نموده و نظاره گر توطئه سقیفه سازان شده اند و در نتیجه به خانه نشینی علی(ع) راضی گشته اند، آری؛ چه زشت است كندی شمشیرها و سستی ها بعد از تلاش های اوّلیه، چون موجب بی پناه شدن اسلام توسط كسانی می شود كه زمانی پناه اسلام بودند و اسلام روی آن ها حساب كرده بود. در ادامه می فرمایند:

«وَ قَرْعِ الصَفاةِ وَ صَدْعِ القَناةِ» یعنی؛ چه زشت است سر بر سنگ خارا زدن و چه زشت است شكاف برداشتن نیزه ها.

می فرماید شما با این سستی ها سر خود را بر سنگ كوبیدید و تمام هویت خود را خرد كردید، چون مجاهد راه خدا بودن خصوصیات مخصوص به خود را دارد و باید در عهدی كه در این راه با خدا بسته است تا آخر پایدار بماند. چرا كه آنچه كار را نتیجه بخش می كند، صبر و پایداری در مبارزه است، وگرنه هر آدم احساساتی ممكن است بر اساس تحریك احساساتش چند روزی به میدان بیاید، ولی كسی را مجاهد فی سبیل الله می گویند كه خود را تا غلطیدن در خون خود برای دفاع از اسلام، آماده كرده است و چنین شخصی تمام ابعاد این راه را می شناسد و سختی ها و فشارهای این راه را، قبل از روبه رو شدن با آن ها، بر جان خود خریده است. به اصطلاحِ فیلسوفان «علت مُحدِثه، همان علت مُبقیه است»؛ یعنی همان انگیزه ای كه اسلام را به میدان آورد، می تواند آن را پایدار و باقی بگرداند و با نیزه های شكاف برداشته نمی توان اسلام را ادامه داد و با سرهای به سنگ خورده و پشیمان از مبارزه نمی توان سابقه درخشان دفاع از اسلام و انقلاب را برای خود حفظ كرد، آنچنان سستی می كنند كه در اثر آن، شرایطی فراهم می آید تا دشمنان كاندیداهای خود را بر جامعه تحمیل كنند.




[192] - «تاریخ یعقوبی»، ج2، ص 116، نقل از كتاب «اسرار و آثار سقیفه بنی ساعده»، حشمت الله قنبری.

عوامل اضمحلال جامعه

«وَ خَطَلِ الْآراءِ، وَ زَلَلِ الْأَهْواءِ»؛ یعنی چه زشت است فساد آراء و انحراف انگیزه ها.

می فرماید: دو چیز است كه جامعه اسلامی را مضمحل می كند؛ یكی عقاید و اندیشه های فاسد و دیگری میل های منحرف. عقیده سالم، انسان را متوجّه واقعیات در تمام مراتب هستی می كند. عقیده سالم نه از زمین غافل است و نه از آسمان، می فهمد در عالم وجود چه امكاناتی هست، نه به امكانات زمین بیش از حدّ امیدوار است و نه از مددهای آسمان غافل و لذا اگر از امكانات زمین هم استفاده كند -كه باید بكند- بیشتر به مددهای معنوی امیدوار است. عقیده سالم، انسان را امیدوار و پایدار نگه می دارد و لذا با كمترین امكانات، امید ادامه حیات دارد. یك وقت شما متوجّه اید كه برای احیاء اقتصاد جامعه به امید خدا باید خودتان همّت كنید و حاضرید نان خالی بخورید ولی به غیر مسلمانان امید نداشته باشید، این فكر و فرهنگی است كه شهید رجایی را پروراند و این شرایطی است كه مردم حاضرند حتی با دست خود و بدون داس، گندم درو كنند و به امید خدا آینده كشور را بسازند، و انصافاً در دوران شهید رجایی بسیاری از مشكلات مردم مرتفع شد و امید به آینده، سراسر كشور را گرفت. فرهنگ دیگری هم هست كه می گوید: چرا به خودمان سختی بدهیم، ما از بانك جهانی وام می گیریم و با این وام چندین كمباین می خریم و گندم هایمان را درو می كنیم. آری؛ از نظر اقتصاد روز، این تئوری بد نیست، بنده هم مخالف آن نیستم، ولی با روحیه ای كه به دنبال آن وارد اذهان می شود چه باید كرد. آن روحیه ای كه می خواست به امید خدا از خود شروع كند، كشور را به جاهایی می رساند، در حالی كه تئوری دوم مردم را از آن روحیه محروم و به بانك جهانی امیدوار و به نظام جهان وابسته می كند - همان طور كه كرد- مسئله، مسئله ظریفی است. یك وقت می گوییم مردم را در امور شركت دهیم تا مردم با سرمایه های خودشان كارهای خودشان را انجام دهند، یك وقت با همین بهانه سرنوشت مردم و كشور را در اختیار چند نفر سرمایه دار بی رحم قرار می دهیم كه مردم را بچاپند. نمونه اش مدارس غیرانتفاعی است كه بنا بود عده ای به صورت «غیرانتفاعی» آری؛ غیرانتفاعی، آموزش جوانان را به عهده بگیرند، ولی دیدید كه در بسیاری از موارد خود این كار یك دكان سودجویی، آن هم طلب سودهای كلان شد، چون عقاید باطلی پشت قضیه قرار داشت، چون فرهنگی كه كنار آن آمد آنچنان امید به زمین داشت كه اصلاً از مددهای آسمان غافل شد، وگرنه باید همه مدارس غیرانتفاعی ما شبیه مدارسی باشد كه بنیانگذارانش جهت احیاء فرهنگ دینی آن را تأسیس كردند.

حضرت می فرمایند: دو چیز عامل همه مشكلات است؛ یكی عقیده فاسد و دیگری انگیزه های انحرافی. وقتی ما با توجّه به معاد و معنویت، میل های خود را جهت ندهیم، میل ها و انگیزه ها جهت انحرافی به خود می گیرند و در این حالت تمایل به خوبی ها در قلب انسان نمی ماند تا در جهت دفاع از خوبی ها بخواهد جانبازی كند، این جاست كه به علت آن عقیده فاسد و این انگیزه انحرافی، دفاع از علی(ع) متوقف می شود و مسلمانان به وعده های خلیفه و اطرافیانش دل می بندند، در حالی كه شایسته بود در مسیر دفاع از حق، امیدوار مددهای بیكران و همه جانبه الهی بودند.

وقتی عقیده فاسد شد و انگیزه ها منحرف گشت، تحلیل های غلطِ دشمن اسلام برای نفس انسان زیبا جلوه می كند، به عنوان مثال بعضی از سیاسیون در كشاكش دفاع مقدس هشت ساله، برای جوانان ما چنین تحلیل می كردند كه آمریكا خودش جنگ را درست كرد، خودش هم باید آن را تمام كند، ما با جنگیدن خود كاری از پیش نمی بریم. در حالی كه درست است كه آمریكا جنگ را خودش درست كرد، ولی ما باید آن را با شكست صدام تمام كنیم نه این كه ما هیچ كاری انجام ندهیم و دشمن اسلام را به اهدافش برسانیم. عملاً با امثال این تحلیل ها یك عده ای نسبت به دفاع مقدس هشت ساله بی تفاوت شدند، چون این تحلیل با گرایش منحرف آن ها هم خوانی داشت.

ملاحظه می كنید؛ اگر كسی عقیده فاسد و انگیزه فرار از جنگ داشته باشد، چقدر سریع امثال تحلیل فوق در او نفوذ می كند و اگر مردم گرفتار این تحلیل ها شده بودند، امروز ما چنین عزّتی نداشتیم و حضرت زهراi ما را متذكر همین نكته می كنند كه چقدر زشت است فساد آراء و انحراف انگیزه ها كه سبب شد جریان جانشینی پیامبر خداf به سوی دیگر سوق داده شود، كسی كه سوابق دینداری او هرگز در حدّ سوابق مؤمنان متدین نبود،[193] و در چنین شرایطی هرگز بشر به آرمان های بلند الهی اش نخواهد رسید، بلكه آنچنان گرفتار مشكلات می گردد كه اهداف بلند آسمانی اش به فراموشی سپرده می شود.

حضرت سپس فرمود: «وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ»؛ مردان شما چه ذخیره های بدی برای خود پیش فرستادند.

چون با این كندی شمشیرها و سستی بعد از تلاش، و فساد آراء و انحراف انگیزه ها، جهت گیری اسلام به سوی هدایت و رستگاری انسان ها متوقف شد و نقشه دشمنان عملی گشت، و از طرفی با حذف علی(ع) دیگر شخصیت حماسی و ایمانی آن حضرت به عنوان یك نیروی ارزش گرا، مانع اعمال و امیال منحرفین نبود و لذا هزاران مشكل جهان اسلام را فرا گرفت، چون كسانی در صدر حكومت اسلامی تكیه زدند كه از حقیقت اسلام اطلاع كافی نداشتند و لذا می خواستند یك اسلام قالبی و بی روح را حاكم كنند و چون راه تحقّق اسلام را نمی دانستند، دست به دیكتاتوری زدند و از اسلام چهره ای خشن و غیرقابل پذیرش ارائه دادند و مردم را مجبور به پذیرش آن كردند.[194]

وقتی حقیقت در صحنه است و همه زیبایی های خود را به نمایش گذارده، اگر كسی در مقابل آن ایستاد، مسلّم باید با او برخورد كرد و به همین جهت از پیامبر خداf نقل شده است: هركس از دین خدا خارج شد باید كشته شود و هر كس مرا سَب كرد باید كشته شود و...؛ ولی حاكمان وقت این سخن پیامبر خداf را بهانه كردند و عدم بیعت علی(ع) با خلیفه را نشانه شورش آن حضرت بر جامعه اسلامی و خلیفه مسلمین قلمداد نمودند و تصمیم بر كشتن علی(ع) گرفتند، در حالی كه جای موضوع كاملاً عوض شده بود.

آری؛ اگر امام معصومی بر مسند خلافت قرار داشته باشد و همه زیبایی های اسلام و عدالت اسلامی را به نمایش گذارد، شاید بتوان چنین حكمی را اعمال نمود، در حالی كه پس از قتل عثمان كه حضرت علی(ع) به خلافت رسیدند و عدّه ای با ایشان بیعت نكردند - از جمله عبدالله بن عمر- آن ها را آزاد گذاردند. حالا می خواهند علی(ع) را به جهت عدم بیعت با ابابكر به قتل برسانند! حساب همه كارها را هم كرده بودند كه اگر علی(ع) مخالفت كرد، به عنوان شورشی بر خلیفه مسلمین، به قتلش می رسانیم و دیگر برای همیشه قائله می خوابد ولی حساب اعتراض ها و موضع گیری های حضرت زهرای مرضیهi را نكرده بودند، چراكه قداست فاطمهi آنچنان بود كه نه می توانستند با او برخورد كنند و نه می شد حرف هایش را نشنیده و از كنارش رد شد، به همین جهت هم حرف های فاطمهi در تاریخ ماند و مورد توجّه مورخین قرار گرفت، لذا چنین خانمی جریان حاكمیت را به چالش كشید و نقشه هایی را كه می خواستند به اسم قداست خلیفه، همه چیز را به نفع خود تمام كنند، به هم ریخت و در نتیجه جوّ مصنوعی قداست خلیفه شكست و از این به بعد است كه خلیفه به عنوان یك انسان معمولی خلافت را ادامه می دهد.

با انتقادهای حضرت زهراi اوّلاً؛ برای همیشه مشخص می شود ریشه انحراف های جوامع را در كجا باید پیدا نمود. ثانیاً؛ برای آیندگان روشن می شود در صدر اسلام انحراف از كجا پیدا شد، تا اگر بعدی ها از خود پرسیدند چرا اسلام آنچنان كه باید و شاید توانایی های خود را نمی نمایاند، جواب را در سخنان فاطمهi پیدا كنند در سخنان فاطمه ای كه ملاك حقیقت بود.[195] لذا متوجّه باشید كه اعتراض های حضرت زهراi را در فضای تاریخی مخصوص به خودش ارزیابی كنید و نه آن كه آن را یك ناله و گلایه ساده و زودگذر بپنداریم.

راستی اگر خلفا با لعاب قداستِ خلیفه رسول خداf بودن، حكومت می كردند، چه چهره ای از اسلام باقی می ماند؟ آیا امكان اعتراض های بعدی پیدا می گشت؟ و اگر خلیفه رسول خداf با لعاب قداست پیامبرf در صحنه می آمد، در اعتراض هایِ به او، به جای این كه آن اعتراض ها به شخص خلیفه باشد، به عنوان اعتراض به اسلام تلقی می شد، كاری كه تا حدّی با مسیحیت انجام گرفت.

این ها می خواستند كار را تا آن جایی جلو ببرند كه هركس با خلیفه برخورد كند متهم شود كه با پیامبرخداf برخورد كرده است، ولی آیا در مورد اعتراض فاطمهi می توانستند چنین اتهامی را مطرح كنند؟ بعدها سعی كردند چنین جوّی را حاكم كنند تا روحیه سؤال و اعتراض را در جامعه اسلامی متوقف نمایند و بیشتر یك نحوه جبرگرایی را تبلیغ نمودند. ولی در صدر تاریخ خلافت، با موضع گیری های حضرت زهراi بنیانِ كاری گذاشته شد كه آینده تاریخ اسلام را تغذیه كرد و بازار خفقان های در پوشش قداست خلیفه را بر باد داد. این كه مانع هرگونه سؤالی از خلیفه می شدند چون می دانستند اگر زمینه سؤال كردن فراهم شود نه آن ها از نظر علمی جواب گو هستند و نه از نظر اجتماعی می توانند مشروعیت حاكمیت خود را اثبات كنند، لذا سعی می كردند هرگونه سؤالی را تقبیح نمایند.

عبدالله بن عمر می گوید: مردی به نزد ابوبكر آمد و پرسید: تو بر آنی كه زناكاری سرنوشت من بوده است؟ پاسخ داد: آری! گفت: آیا خداوند این كار را سرنوشت من گردانیده و آنگاه مرا به كیفر آن شكنجه می كند؟ گفت: «آری! ای پسر زن گندیده...! به خدا اگر كسی نزد من بود فرمان می دادم تا دماغت را بكوبد و آن را بشكند».[196]

انس بن مالك می گوید: در زمان خلافت ابابكر، یك یهودی از ابابكر سؤالاتی كرد، ابابكر نتوانست جواب دهد، مسلمانان خواستند به او آسیبی برسانند كه ابن عباس گفت: با این مرد به عدالت رفتار نكردید، اگر پاسخ او را دارید به او بدهید وگرنه ببریدش به نزد علی(ع) تا پاسخ او را بدهد و علی(ع) پرسش های او را جواب داد.[197]

و نیز از انس بن مالك روایت شده كه: عمربن خطاب، صبیغ كوفی را به جهت سؤال از مشكله های قرآن، آن قدر شلاق زد تا خون در پشتش جاری شد و از زُهری رسیده كه عمر به جهت پرسیدن صبیغ كوفی از حروف قرآن او را زد تا خون از پشتش جاری شد.[198]

از ابی العدیس روایت شده: ما نزد عمر بودیم كه مردی آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! «اَلْجَوارِ الْكُنَّس» چیست؟ پس عمر شلاق بر عمامه او زد تا عمامه از سرش افتاد و گفت: آیا حَروری هستی.[199]

حال شما در نظر بگیرید در چنین شرایطی شعور جامعه و طرح معارف اسلامی تا چه اندازه سطحی می شود. چنین فضایی را مقایسه كنید با جامعه شیعه كه در آن به راحتی امكان سؤال و نقادی وجود دارد، چون چیزی پنهان نیست كه با اعتراض و نقد بر ملا گردد، آری؛ نقد كردن غیر از تهمت و توهین است، یك معلم بی سواد امكان سؤال و نقادی را به دانش آموزش نمی دهد، برعكسِ یك معلم باسواد كه اجازه نمی دهد فضای علمی كلاس به فضای توهین و تهمت تبدیل شود. عرض بنده این است كه وقتی حاكمیت نه توان علمی دارد و نه مشروعیت دینی، جلو هر سؤالی را می گیرد و در این راستا سعی بر ایجاد خفقان دارد. حال با این مقدمات جایگاه تاریخی اعتراض حضرت زهراi فراموش نشود و از بركات این اعتراض برای جهان اسلام در حال و آینده غافل نگردیم.

حضرت در ادامه فرمودند: «وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ»؛ یعنی چه بد ذخیره هایی مردان شما برای خود پیش فرستادند، آینده اسلام را تیره و تار كردند، چون از خط اصیل تداوم اسلام یعنی علی(ع) دفاع نكردند.

در ادامه می فرمایند: «أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ»؛ یعنی خداوند به جهت این كارشان بر آن ها خشم گرفت و در عذابی جاودانه خواهند ماند.

چون این كار یك گناه عادی نیست، بلكه به خطر انداختن اصل اسلام است، و به همین جهت در ادامه فرمودند: «لاجَرَمَ لَقَدْ قَلَّدَتْهُمْ رِبْقَتَها»؛ یعنی بدون شك قلّاده این مسئولیت بر گردنشان خواهد بود.

«وَ حَمَّلْتُهُم أَوْقَتَها»؛ و از نظر من سنگینی و مسئولیت آن به دوش آنان است.

«وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِم عارَها»؛ و من ننگ و زشتی آن را به پای آنان می گذارم.




[193] - مرحوم علامه امینی«رحمه الله علیه» در ترجمه الغدیر، ج 13 از صفحه 204 به بعد می فرمایند: در صحیح مسلم بخش اَشربه از زبان انس بن مالك هست كه جمع زیر باده گساری می كردند وZ [انس بن مالك پیاله گردان آن ها بود، كه عبارت بودند از 1- ابابكر پسر ابوقحافه كه در آن روز 58 ساله بوده. 2- عمر پسر خطاب كه 45 ساله بوده. 3- ابوعبیده جراح كه 48 ساله بوده... كه جمعاً یازده نفر بودند. این باده گساری در سال فتح مكه است كه هشت سال از هجرت ابابكر به مدینه می گذشته تا بالاخره آیه 91 سوره مائده نازل شد و عمر گفت: دست برداشتیم، دست برداشتیم! «اِنْتَهَیْنا، اِنْتَهَیْنا».
[194] - سقیفه با حذف امام معصوم، زمینه گسترش اندیشه های التقاطی را در میان مسلمانان فراهم كرد و چون مشروعیتی نداشت سه جریان دوش به دوش، عامل تقویت سقیفه شد كه عبارت باشند از: 1- جریان ضرب و شتم مخالفان دستگاه خلافت(به ترجمه الغدیر ج 12 ص185 به بعد مراجعه شود). 2- جریان تبلیغاتی 3- جریان جعل حدیث با پنهان داشتن احادیث نبوی و جلوگیری از نشر آن و در مقابل، نشر احادیث مشكوك و ساختگی (به ترجمه الغدیر ج 10 رجوع فرمایید).
[195] - بنا به قول صحیح بخاری ج7 ص37 رسول خداf فرمود: «فاطِمَةُ بِضْعَةُ مِنّی یُریبُنی ما اَرابُها وَ یُؤْذینی ما اَذاها» یعنی، «فاطمه پاره ای از جان من است، هرکس او را رعایت كند، مرا رعایت كرده و هركس او را آزار دهد، مرا آزار داده است» و حال آن كه آزار رسول خدا عامل غضب الهی است. و عدم رضایت فاطمهi از آن وضعی كه پیدا شد برای آینده جهان اسلام راهنمای خوبی است.
[196] - «تاریخ الخلفاء»، سیوطی، ص65 - «ترجمه الغدیر»، ج13، ص305.
[197] - «المجتنی»، ابن دریه، ص35 - «ترجمه الغدیر»، ج14، ص18.
[198] - «سنن دارمی»، ج1، ص54 - «الفتوحات السلامیه»، ج2، ص445.
[199] - «كنز العمال»، ج1، ص229 - «ترجمه الغدیر»، ج12، ص185 به بعد.

رازِ خواری مسلمانان

«فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ سُحْقاً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»؛ پس بینی آن ها بریده باد و ستمكاران دور از رحمت حق باشند!

چرا نهضتی بدین عظمت را حفظ نكردند! مگر رهبری اسلام چیز ساده ای بود كه بتوان آن را به دست هر كسی داد؟ و مگر سستی عدم حفظ آن گناه ساده ای است تا بگوییم اگر مقداری از آن رفت اشكالی ندارد، و فكر كنیم حالا همین كه حاكمان افرادی مسلمان اند، كافی است، همه اسلام را هم ندانند عیب ندارد؟ این طور گفته ها همه به جهت نشناختن اسلام است و عدم اطلاع از كمالاتی كه در پیرو تحقّق كامل اسلام محقّق می شود. تصوّر كردند می شود با انجام بعضی از قسمت های اسلام از بركات آن بهره برد، در حالی كه قرآن قبلاً گوشزد كرده بود یهود به جهت همین فكر به ذلّت و خواری افتادند، می فرماید: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ»؛[200] یعنی ای قوم یهود! آیا به بعضی از كتاب ایمان می آورید و به بعضی از آن كافر می گردید؟ پس چیست جزای كسی از شما كه چنین كند غیر از خواری در زندگی دنیایی، و در قیامت وارد شدن به شدیدترین عذاب.

عرض بنده همین است كه زیبایی اسلام و بركات آن وقتی ظاهر می شود كه همه ابعاد اسلام در جامعه و در زندگی فردی انسان ها پیاده شود و این كار در حدّ علی(ع) بود و مردم از این مسئله غفلت كردند و تصور نمودند با پیاده شدن بعضی از قسمت های اسلام باز تا حدّی مسلمان اند و از اسلام بهره می گیرند، در حالی كه قرآن می فرماید این كار در دنیا موجب خواری و ذلّت و در آخرت موجب عذاب سخت الهی می شود، یعنی چنین اسلامی هیچ بهره ای برای شما ندارد، نه در دنیا و نه در آخرت، آری؛ یك وقت تمام اسلام را با تمام ابعادش پذیرفته ایم و به آن ایمان آورده ایم و واجبات آن را عمل می كنیم و مستحبات را هم در حدّ وُسع خود عمل می كنیم، این عیبی ندارد، ولی یك وقت پذیرفته ایم كه ابعادی از اسلام حذف شود، این است حرف آیه فوق و اعتراض حضرت زهراi، و در راستای همان تذكری است كه آیه می فرماید و لذا ما هرگز نباید به چنین چیزی راضی شویم كه قسمتی از اسلام تعطیل شود.

در تاریخ داریم كه سخنگوی قبیله بنی عامر بن صعصعه به رسول خداf گفت: آیا حاضری اگر به دین تو درآییم و خداوند تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، ریاست و خلافت را بعد از خودت به ما برگردانی؟ رسول خداf فرمود: «خلافت در دست خداست، به هر كس بخواهد می دهد.»[201] ملاحظه می فرمایید كه رسول خداf چگونه دین را به عنوان یك حقیقت در همه ابعادش حفظ می كنند و برای مسلمان شدن عدّه ای از بُعدی از ابعاد آن صرف نظر نمی كنند.

عدّه ای در انقلاب اسلامی مایل بودند ما از بعضی از اهداف انقلاب دست برداریم تا مرفهین و سرمایه داران هم به انقلاب بپیوندند. امام خمینی«رحمه الله علیه» فرمودند: «آن هایی هم كه تصوّر می كنند سرمایه داران و مرفهان بی درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه می شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان كمك می كنند، آب در هاون می كوبند...» یعنی نهضت اسلامی با كوتاه آمدن از بعضی قسمت هایش به ثمر نمی رسد و اگر هم كوتاه بیایید باز مرفهین بی درد به نهضت نمی پیوندند و اگر از اهداف انقلاب و اسلام كوتاه بیاییم، به همان ذلّتی دچار می شویم كه متأسفانه امروزه عده ای از حاكمان جهان اسلام در مقابل آمریكا به آن دچار شده اند. فاطمهi برای امروز ما حرف دارد كه اگر روحیه سلحشوری و حماسی خود را از دست بدهید، دیگر اسلام شما اسلامی نیست كه لرزه بر اندام دشمنانتان بیندازد و لذا یك روز هم شما را راحت نمی گذارند، چون آن طور كه باید و شاید از اسلام استفاده نكردید.

حضرت زهراi در ادامه می فرمایند: «وَیْحَهُم! أَنّى زَحْزَحُوها عَنْ رَواسِی الرِّسالَة؟ وَ قَواعِدِ النُّبُوَّه وَ الدِّلالَة» وای بر شما! چه چیز مردان شما را از پایه های استوار رسالت و بنیان های نبوّت و هدایت گری دور ساخت؟

آن ها جریان حاكمیت اسلام بر جامعه را چگونه از كوه استوار رسالت و نبوّت جدا كردند؟

«وَ مَهْبِطَ الرُّوحِ الْأَمینِ»؛ از محلّ فرود و نزول روح الامین، خانه ای كه فرهنگ معنویت آسمان بر آن حاكم بود.

«وَ الطِبین بِأُمُورِ الدُّنْیا وَ الدّین»؛ با افرادی كه به امور دین و دنیا آشنا بودند و می دانستند چگونه جامعه را رهبری كنند كه بركات دین و دنیای آن ها تأمین شود.

«أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»؛ حال بدانید آن ضرر آشكار كه نباید بدان می رسیدید، همانی است كه بدان دست زدید، همان خسرانی است كه تمام حیات شما را گرفتار بی ثمری و عذاب می كند.

«خُسْران مُبین» آن ضرری است كه همه چیز انسان را بر باد دهد، و جدایی از اسلام شناسان واقعی چنین ضرری را به همراه دارد، چون قالب اسلام می ماند ولی قلب و حیات آن می رود، به طوری كه انسان احساس نمی كند از اسلام بی بهره است در حالی كه هیچ بهره ای از آن ندارد، چون به حجّت الهی كه خداوند برای چنین روزی برای نجات بشر پرورانده است پشت كردید. ملّتی كه برای شناخت حق از باطل حجّتی نداشته باشد، چگونه می تواند حق را بشناسد و با اطمینان خاطر به آن عمل كند و از بركات تبعیت از حق بهره گیرد؟

درست است كه در زمان خلفا بارها مجبور شدند به علی(ع) رجوع كنند و خلیفه دوم كارش تا آن جا كشید كه گفت:«لَوْلا عَلِیٌّ لَضَلَّ عُمَر»؛[202] یعنی اگر علی(ع) نبود عمر گمراه می شد، ولی چقدر فرق است بین این كه حجّت خداوند میدان دار نظام اجتماع مسلمین باشد تا این كه كسانی حاكم باشند كه بعضی موارد كه كارشان جلو نمی رود به حجّت خدا رجوع كنند، آن هم نه به عنوان حجّت الهی، بلكه به عنوان یكی از صحابه دانشمند پیامبر خداf. فاطمهi می خواهد بفرماید: شما با حذف علی(ع) از یك جهت خدا را نیز متّهم كرده اید كه برای ادامه راه مسلمانان حجّت قابل اطمینانی قرار نداده است و مردم را نیز از معرفت بزرگی محروم كردید و آن این كه متوجّه نباشند خداوند همواره امام معصومی را در عالَم قرار داده است تا یك روز بشریت بی حجّت نباشد.

ابی الطفیل می گوید: «پس از چند روز كه تازه عمر خلیفه شده بود، یك یهودی از یهودیان مدینه پیش او آمد كه یهودیان مدینه آن یهودی را از فرزندان هارون برادر موسی«علیهما السلام» می دانستند، گفت: كدام یك از شما داناتر به پیامبرتان و كتاب پیامبر هستید تا از او سؤال كنم؟ عمر به علی(ع) اشاره كرد و گفت: این اعلم به پیامبر ما و قرآن پیامبر ما است و آن یهودی پرسید آنچه پرسید.»[203]

حال جا دارد از خود بپرسیم چرا نباید كسی خلیفه پیامبر خداf باشد كه اَعلم به سنت پیامبرf و اَعلم به قرآن است و آیا این همان خسران مبین نیست كه فاطمهi به آن اشاره كرد؟! آیا چنین انحرافی موجب نشد كه یزید فاسقِ فاسد نیز به خود حق بدهد كه خود را خلیفه پیامبر خداf بداند؟! چون وقتی لازم نیست خلیفه پیامبر خداf اَعلم به سنّت پیامبر و قرآن باشد، هركس برای خود حقّ حاكمیت قائل است و در راستای چنین انحرافی بود كه امام حسن(ع) در مقابل معاویه فرمود: «به خدا سوگند اگر آن هنگام كه رسول خداf رحلت كرد، مردم با پدرم بیعت كرده بودند هم بركات طبیعت نصیب آن ها می شد و هم تو و امثال تو در حاكمیت مسلمین طمع نمی كردید...»[204] به همین جهت حضرت زهراi پس از آن كه فرمودند: «أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»؛ می فرمایند: «وَ مَاالَّذی نَقِمُوا مِنْ أَبی الْحَسَنِ؟» یعنی؛ چه چیز باعث شد كه از ابی الحسن علی(ع) روی بگردانید؟!

اجازه دهید ادامه بحث به جلسه بعد موكول گردد.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[200]- سوره بقره، آیه85.
[201] - «سیره ابن هشام»، ج2، ص33 - «ترجمه الغدیر»، ج10، ص275.
[202] - «تمهید باقلانی»، ص199 - «ترجمه الغدیر»، ج12، ص255.
[203] - «زین الفتی»، حافظ عاصمی، در شرح سوره هل اتی.
[204] - «امالی»، شیخ مفید، چاپ نجف، ج2، ص175.

فاطمهi مقام شعور و صبر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الله ُالذَّی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ﴾

﴿فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَة﴾

سلام بر تو ای فاطمه زهراi! ای امتحان شده توسط خالقت، قبل از آن كه خلق شوی! و خداوند دید تو در آن امتحان شكیبا خواهی بود.

اصل و اساس شعور فاطمهi همان اسلام و سیره محمّدیf است، لذا اگر فاطمهi خلق نمی شد، اسلام به عنوان بهترین هدیه خدا به بشریت، طوری به دست نااهلان می افتاد كه اصلاً معلوم نبود از مسیر خود خارج شده است و لذا از مسیر تأثیرگذاری و هدایت گری اش در آینده تاریخ به كلی خارج می گشت. فاطمهi در همان صدر اسلام و پس از رحلت رسول خداf با تمام تیزبینی متوجّه اوضاع شدند كه چه می شود. آن قدر فاجعه بزرگ بود كه بقیه مسلمانان متوجّه آن نبودند و اگر هم متوجّه می شدند طاقت تحمل چنین فاجعه ای را نداشتند و نه تنها كاری از پیش نمی بردند، بلكه نمی توانستند آن را تحمل كنند و خودشان از بین می رفتند، لذا است كه خداوند از قبل، فاطمهi را در یك شعور فوق العاده و یك صبر مطلق پرورانده است؛ شعوری برای فهم اسلام و تشخیص اسلام حقیقی از اسلامی كه در سقیفه پایه گذاری شد، و فاطمهi هم نشان داد شایستگی چنین پرورشی را دارد. حضرت از یك طرف در مقابل ربودن اسلام حقیقی، از خود صبر و شكیبایی نشان داد، و از طرف دیگر به فكر راه كار و چاره افتاد. این دو خصوصیت از فاطمهi انسان فوق العاده ای ساخته كه شیعه در زیارتی كه در مقدمه عرض شد بدان اشاره می كند، و شما با توجّه به همین صفات به او سلام می دهید كه خداوند برای چنین مأموریتی به دنبال انسان بزرگی بود و ای فاطمه! تو را امتحان كرد و دید برای این كار صابر و شكیبا هستی و از عهده انجام آن برمی آیی. و معلوم شد در مقابل مصیبت بزرگ حذفِ اسلام از مسیر ولایت، می توانی خود را نبازی، بلكه نقش آفرینی كنی - درست همان كاری كه دختر فاطمهi یعنی حضرت زینبi در كربلا انجام داد كه در مقابل شهادت حضرت سید الشّهداءu و یارانش، نه تنها خود را نباخت، بلكه فهمید چه باید بكند- فاطمهi نیز یا باید شعور فهم اسلام را نداشته باشد كه دیگر فاطمهi نیست، و اگر می تواند اسلام حقیقی را از اسلام غیرحقیقی بازشناسد، باید بتواند در مقابل نقشه حذف اسلام حقیقی خود را نبازد همان طور كه زینب شاگرد مكتب فاطمهi با كشتن حسینu ، آن هم حسینی كه زینبi می شناسد، خود را نباخت، تازه حسین(ع) حاصل اسلام عزیز است و حالا در زمان فاطمهi اصل اسلام در خطر است و دارند اسلام را به قتلگاه می برند. آری؛ باید فاطمهi قبل از خلقت، امتحان می شد تا معلوم شود آیا از عهده چنین كاری برمی آید یا نه. و معلوم شد او مجسمه صبر و شكیبایی است و چنین تعبیری در متون دینی مربوط به فاطمهi است و در مورد آن حضرت آورده اند: «وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَة»؛ و لذا می فهمیم كه فلسفه خلقت فاطمهi برای نجات اسلام در آن برهه خاص بوده است.



جایگاه تاریخی اشك های فاطمهi

حالا كه روشن شد فاطمهi نمایش صبر و شكیبایی و برنامه ریزی برای نجات اسلام حقیقی در مقابل اسلام انحرافی است، پس آن همه حزن و بی تابی و اشك را نباید نشان از بی صبری آن حضرت دانست،[205] بلكه باید متوجّه بود كه اوّلاً؛ فاجعه آن قدر بزرگ است و آن قدر مصیبت سوزناك است كه این چنین برخوردی كه حضرت انجام دادند، كم ترین عكس العمل در مقابل آن فاجعه است. ثانیاً؛ این اشك ها قسمتی از آن مأموریت است كه خداوند به عهده او گذارده، تا اگر فردا مردم به سراغ تاریخ رفتند از عكس العمل فاطمهi درس ها بیاموزند، و كسانی كه در بین برادران اهل سنت از وضع فكری و عقیدتی امروز جهان اسلام نگرانند و از طرفی توجّه شدیدی به خلفای سه گانه دارند بنشینند بررسی كنند چرا فاطمهi از آن جریانی كه منجر به روی كار آمدن آن سه خلیفه شد ناراضی است؟ و از این طریق نسبت به آن چه بعد از رحلت رسول خدا (ص) انجام شد بازنگری كنند، و در این راستاست كه ما معتقدیم در آینده اشك های فاطمهi نه تنها اختلاف بین شیعه و سنی را مرتفع می كند، بلكه موجب یگانگی جهان اسلام خواهد شد و لذا او عامل نجات جهان اسلام خواهد بود.

اشك انسان های بزرگ پیام بزرگ به همراه دارد، آری؛ درست است كه دوست نادان و دشمن دانا سعی كرد اشك های فاطمهi را به معنی ظهور ناتوانی آن حضرت قلمداد كند، ولی كسی كه سخن پیامبر خداf را می شناسد كه فرمود: «فاطمه پاره ای از رسالت من است و هركس او را بیازارد مرا آزار داده و هركس مرا آزار داده، خدا را آزار داده است»؛ می فهمد فاطمهi در مقام فنای فی الله است، از خود چیزی ندارد جز هر چه خدا اراده كند. در این حال اشك های فاطمهi یك حرف دیگر است و در یك فرهنگ دیگر باید ارزیابی شود و این اشك، اشك خردمندانه ای است تا كسی كه از كم ترین اندیشه برخوردار است، به تأمّل بنشیند و با خود بگوید مگر چه حادثه ای رخ داده كه باید فاطمه زهراi به جهت آن اشك بریزد؟ به همین جهت ما در دعای ندبه در راستای معنی اشك حضرت زهراi ندا سر می دهیم «فَعَلَی الْاَطائِبِ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ«صَلّی الله عَلَیْهِما وَآلِهِما» فَلْیَبْكِ الْباكُون وَ اِیّاهُمْ فَلْیَنْدُبِ النّادِبُون وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوع وَ لْیَصْرُخِ الصّارِخُون....»[206] یعنی؛ هركس كه می تواند اشك بریزد برای حذف حاكمیت انسان های معصومی از اهل بیت محمد و علیh، باید اشك بریزد، و هركس كه می تواند ناله سر دهد، ناله سر دهد، پس برای مانند چنین فاجعه ای باید اشك ها روان گردد و شیون ها به پا گردد. چون با وقوع آن انحراف، خطر این كه همه اسلام از صحنة زمین برود بود. پس اشك فاطمهi اشك معنی داری است و پیام بزرگی را در پی دارد. آن اشك و اعتراض، پایه نهضتی شد كه تا انتهای تاریخ، جهان را به حركت وامی دارد و همچنان كه عرض كردم حضرت مهدیg در شعار انقلاب خود می فرماید: «وَ فی اِبْنَةِ رَسُولِ الله لِی اُسْوَةٌ حَسَنَة»[207] یعنی؛ الگوی مورد پذیرش من دختر رسول خداf است. پس فاطمهi بنیانگذار جبهه ای است كه حاكمیت حق را در كلّ زمین محقّق می كند چیزی كه آرزوی همه انبیاء و اولیاء بوده و هست.

نه تنها فاطمهi در آن شرایط باید اشك بریزد، بلكه هر كس هم كه می فهمد چه بر سر اسلام آمد، باید همراه او اشك بریزد، این اشك نشانه شعور و بیداری از وقوع فاجعه ای بزرگ در فرهنگ بشریت است. اگر انسان های بزرگ در مقابل حادثه های كوچك اشك نمی ریزند، چون حادثه كوچك است، اشك خود را در جایی جاری می كنند كه مصیبت بزرگ اتفاق بیفتد، و حالا حذف امام معصوم از صدر حاكمیت، همان مصیبت بزرگ است، این اشك، پرچم بزرگ شیعه است كه نمی گذارد مردم مسلمان از انحراف بزرگی كه در مسیر اسلام به وجود آمد غافل شوند. چقدر خوب بود اگر مردم جهان از عمق جانشان معنی اشك های فاطمهi را می فهمیدند. فاطمهi همچنان كه اشك می ریخت روبه روی قبر رسول خداf می گفت:

ای پدر! سر از خاك بر آر و بنگر قرآنِ تو را فانی كردند، محل نزول آیات الهی و مهبط جبرائیل و محل میكائیل را مخروبه ساختند، اوضاع دگرگون شد.....

ای پدر! منبر تو بعد از تو به وحشت مبتلا شد و محراب از مناجات های تو تهی گشت.... ابوالحسن، آن شخص مورد اعتمادت را بنگر چگونه مصیبت زده و خانه نشین شده، آن كه برادر تو و دوست و حبیب تو بود..... عزا و مصیبت خاندانت را در خود گرفته....اسلام گریان است، زیرا پس از تو در میان مردم غریب شده، چشم بگشا و منبرت را بنگر كه بعد از نور، تیرگی و ظلمت از آن بالا رفته است.[208]

در این حال مردم همراه فاطمهi اشك می ریختند.

از رسول خداf داریم: روز قیامت چون فاطمهi خواست از صحرای محشر بگذرد، منادی از پشت پرده ندا می كند: ای اهل محشر! چشمان خود را از دخت محمّدf بپوشانید تا عبور كند؛ «یا مَعْشَرَ الْخَلائِق! غُضُّوا اَبْصارَكُمْ حَتّی تَجُوزَ فاطِمَة».[209] این روایت می رساند كه هیچ كس از مردم معمولی، در دنیا قدرت دیدن حقیقت فاطمهi را نداشته و مردم نتوانسته اند در دنیا مقام آن حضرت را درك كنند كه در فردای قیامت كه با چشم دل، مقام انسان ها دیده می شود، بتوانند فاطمهi را ببیند، چون لازمه درك مقام و پیام حضرت، داشتن یك شعور ناب است. فاطمهi به خوبی فهمید آنچه پس از رحلت رسول خداf بر سر كار آمده است، اسلام واقعی نیست و عملاً به هر نحوِ ممكن پیام خود را به گوش مسلمانان رساند، ولی بسیار اندك بودند كسانی كه پیام فاطمهi را بفهمند، این ها در صحرای محشر هم از رؤیت فاطمهi محرومند و واقعاً اگر فاطمهi نبود پاره ای از رسالت پیامبر خداf كه روشن كردن اسلام انحرافی از اسلام حقیقی است، زمین می ماند.




[205] - امام باقر(ع) می فرمایند: «مَا رُئِیَتْ فاطمةi ضاحِكَةً قَطُّ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللهِf حَتَّی قُبِضَت»(بحارالانوار ج43 ص155) یعنی؛ هرگز فاطمهi بعد از رحلت رسول اللهf خندان دیده نشد تا این كه رحلت فرمود.
[206] - فرازی از دعای شریف ندبه.
[208] - «بحارالانوار»، ج43، ص174 قسمتی از گزارش طولانی فضّه نسبت به جریان هایی كه بر حضرت فاطمهi گذشت.
[209] - «بحار الانوار»، ج43، ص220.

فاطمهi جوّ خفقان را می شكند

شرایط را طوری آراسته بودند كه هیچ كس قدرت انتخاب نداشت، همه را جوّ گرفته بود، به عنوان نمونه؛ ابن قتیبَه دینوَری می گوید:

چون علی را به مسجد برای بیعت بردند و او را به بیعت امر کردند، آن حضرت گفت: «الله الله یا مَعشَرالْمهاجرین! لا تَخْرِجُوا سلطانَ محمدٍ فی الْعرب عن داره و قَعْرِ بَیْتِهِ اِلی دُورِکُم و قُعُورِ بیوتِکُمْ وَ لا تَدْفَعُوا اَهْلَه عَنْ مَقامِه فی النّاس وَ حَقِّه.....»

خدا را در نظر بگیرید! خدا را در نظر بگیرید! ای جماعت مهاجرین! قدرت و سلطه و اقتدار محمد را از خانه او و از بیخ و بُن اطاق و مسکن او، به خانه ها و در بیخ و بن اطاق های خود نبرید! و اهل او را از مقام و منزلت او در میان مردم و از حق او برکنار مکنید و دور نیندازید و ممانعت به عمل نیاورید. سوگند به خدا ای جماعت مهاجرین! ما از همه مردم به پیامبر سزاوارتریم، چون ما اهل بیت او هستیم و ما در امر امامت و حکومت از شما اَوْلی و اَحَق هستیم. آن كس كه در میان امت، قاری کتاب خدا و فقیه و بصیر در دین خدا و عالم به سنت های رسول خدا و قوی و استوار در امر رعیت، و مدافع گزندها و آسیب های ناگوار از آنان، و قسمت کننده حقوق مسلمین بین آنها به طور عدل و مساوی است، سوگند به خدا در میان ما اهل بیت است، پس شما از هوای نفس خویشتن پیروی منمایید که از راه خدا گمراه خواهید شد.

بشیربن سعدانصاری گفت: ای علی اگر این سخنان را طایفه انصار قبل از بیعت با ابوبکر شنیده بودند همگی با تو بیعت به امامت می کردند به طوری که دو نفر که با هم اختلاف داشته باشند یافت نمی شد.[210]

چنانچه ملاحظه می كنید: با توجه به جمله بشیربن سعدانصاری؛ معلوم می شود در آن شرایط، امكان ارتباط علی(ع) با مردم و ارتباط مردم با حضرت را از بین برده بودند. ابتدا باید بفهمیم چه جوّ خفقانی حاكم بوده است، تا بفهمیم نقش فاطمهi در شكستن آن جوّ چقدر ارزشمند و كارساز است. ابن ابی الحدید راجع به این که امیرالمؤمنین(ع) با طوع و رغبت بیعت نکرد، می گوید: بلاذری از مدائنی از مَسْلمه بن محارب از سلیمان تصیمی از ابوعون روایت کرده است که: ابوبکر به دنبال علی(ع) فرستاد و از او بیعت خواست، و علی(ع) بیعت نکرد - و همراه عمر شعله ای از آتش بود- فاطمهi عمر را در خانه خود دید و گفت: یابن الخطابِ؛ «اَتُراک مُحرقاً عَلَی بابی؟ قال نعم، و ذلک اَقوی فیما جاءَ به ابوکَ، و جاء علی(ع) فبایعَ».[211] یعنی؛ ای عمر! می خواهی درِ خانه مرا آتش بزنی؟ گفت: آری، و این كار به دینی كه پدرت آورده است نزدیك تر است. و علی را آوردند و او بیعت كرد.

درست است مورخان در شرایط حاكمیت بنی امیه جرأت صریح نوشتن واقعه را نداشتند، ولی همین اندازه هم كه نوشتند خبر از رفتار عجیبی می دهد كه با علی(ع) شده است.

در چگونگی برخورد با علی(ع) نوشته اند: ریسمان به گردن علی(ع) انداختند «كَالْجَمَلِ الْمَخْشُوش»؛ مانند شتری كه استخوان بینی او را از عرض سوراخ كرده اند و در آن خشاش كه چوبی مخصوص است، قرار داده اند، تا كاملاً در كنترل باشد. حالا شما حساب كنید؛ در چنین فضایی چه كسی جرأت نفس كشیدن دارد؟! حالا حضرت زهراi عملاً و قولاً صدای اعتراض خود را بلند می كند.




[210] - «الامامه و السیاسة»، ابن قتیبه متولد 213 و متوفی 276، طبع مصر، سنه 1328 هجری، ص 12 و 13.
[211] - «شرح ابن ابی الحدید»، ج1، ص 134 و ج2، ص 19 و «تلخیص الشافی»، سیدمرتضی، ج3، ص 76.

خطر حذف كارشناسان اسلام

چنانچه ملاحظه كردید؛ علیu خطاب به جمع مهاجر می فرمایند: ای جمعیت مهاجر! اقتدار محمدf یعنی دین اسلام را، از خانه او خارج نكنید. حضرت این جا اشاره به آیه قرآن دارد كه می فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا»؛[212] خداوند در این آیه از طهارت خاصی برای اهل البیت پیامبرh خبر می دهد و در اثر همین طهارت است كه هدایت واقعیِ جامعه عملی می شود و مزه اسلام به قلب و جان مردم می رسد، این كه می فرمایند: ما از همه مردم به پیامبر خداf سزاوارتریم و در امر امامت و حكومت از شما اَوْلی و اَحَق هستیم، می خواهند مردم را از اسلام انحرافی نجات دهند.

این غم، غم دوری از اسلام است و نه نگرانی برای خودشان، خانواده ای كه از هر آلودگی مبرّاست كه خودی ندارد تا خودخواهی داشته باشد، حضرت نگران قرائت های انحرافی بودند كه به اسم اسلام مطرح می شد و می شود، قرائت هایی كه به اسم اسلام است ولی حجاب اسلام است. یعنی ای مردم! اگر به واقع می خواهید از اسلام استفاده كنید باید به طرف ما بیایید و از طریق ما اسلام را بگیرید تا بتوانید از آن استفاده ببرید. این حساسیت بزرگ اهل البیتh از این كه اسلام انحرافی به جای اسلام واقعی خود را جا نزند، تمام ارزش فاطمه و همسر فاطمه و فرزندان فاطمهh است، تا امروز هم، غرب زده ها برای ما مفسّر اسلام نشوند و بگویند: «هم شیعه حق است و هم سنّی حق است.»!! و تحت عنوان «صراط های مستقیم» بخواهند حق و باطل را درهم آمیزند، كه در آن صورت، باطل است كه میدان دار می شود. آری؛ همیشه اسلام عزیز بوده، ولی همیشه اسلام درست مطرح نشده است و اهل البیتhجبهه حساسیت نسبت به اسلام انحرافی را گشودند تا هر فرنگ برگشته ای ادعای اسلام شناسی نكند و اسلام را در حجاب نبرد و از حقیقت خود خارج ننماید. وقتی كه خداوند می فرماید: «اهل بیت پیامبر را از هر آلودگی پاك كردم». یعنی؛ هر چه اهل البیتh می گویند حق است و نه هر چه هر كس بگوید. وقتی قرآن می فرماید: «مطهّرون به حقیقت قرآن آگاهند»،[213] و فقط اهل البیتh در مقام طهارت خاص هستند؛[214] پس هر چه اهل البیتh می گویند حق است و نه هر چه هركس از قرآن بگوید. آری؛ علماء ما به راهنمایی فرهنگ اهل البیتh در قرآن تدبّر می كنند و گوهرهای گرانقدری را ارائه می دهند، چون خود ائمه معصومینh فرمودند:«عَلَیْنا بِاِلْقاءِ الْاُصُول وَ عَلَیْكُمْ بِالتَّفْریع»؛ یعنی بر ماست كه اصول را بگوییم و بر شماست كه حول آن اصول، مسائل را مطرح كنید. ولی خطر از آن جا شروع شد كه پس از رحلت رسول خداf در مقابل نظر اهل البیتh عصمت و طهارت فكری پیدا شد، و حتّی آن خانواده را حذف نمود. آری؛ همیشه اسلام عزیز بوده ولی همیشه اسلام درست مطرح نشده است و فاطمهi حساسیت جامعه مؤمنین نسبت به اسلام انحرافی را پدید آورد تا خلیفه اوّل بالای منبر نگوید: «من به نظر خودم عمل كردم»![215] كه در این صورت حاكمیتِ به میدان آمده به اسم اسلام خواهد بود، ولی نمایش اسلام نیست و لذا نتیجه اش دوری و دلسردی مردم از اسلام خواهد شد و این تصور پیدا می شود كه اسلام كارآیی لازم را برای اداره امور جامعه ندارد.

این ضربه ای بود به اسلام، كه فاطمهi خوب فهمید و در صدد خنثی كردن آن بر آمد، و امروز هم وقتی شما متوجّه این مسئله شدید نمی گویید كسی حق نظر دادن ندارد، بلكه می گویید كارشناسانه نظر بدهید. آری؛ همان طور كه فقهای ما پس از سال ها تلاش و مطالعه بر روی آیات و روایات نظر می دهند و مردم مسلمان هم از جان و دل آن نظرات را می پذیرند، شما هم كه می خواهید در مورد اسلام نظر بدهید، بفرمایید، در متون آیات و روایات تعمق كنید و بعد نظر دهید تا ملت مسلمان از جان و دل نظرات شما را هم بپذیرند. ولی افسوس و صد افسوس كه جامعه روشنفكری ما از كسی كه در مورد زمین نظر بدهد، بدون آن كه زمین شناس باشد، سخنی نمی پذیرند، ولی اگر كسی در مورد اسلام نظر بدهد، بدون آن كه در آن مسئله تحقیق لازم را انجام داده باشد، به راحتی می پذیرند، و این همان فاجعه ای است كه فاطمهi نسبت به آن حساسیت نشان داد. قرآن ما را راهنمایی كرده است كه اوّل مسیر خود را به سوی اهل البیت عصمت و طهارتh بكشانید و اهل البیت هم اصل را در اختیار ما می گذارند و سپس «عَلَیْكُمْ بِالتَّفْریع» یعنی؛ پس از آن، حول آن اصل، تدبر كنید و سخن خود را بگویید. همین طور كه یك لیسانس فیزیك، اصول را از دكترای فیزیك می گیرد و می داند تا كسی در رشته ای دكترا نداشته باشد، اصل مطلب آن رشته در اختیارش نیست، در دین هم تا كسی در موضوعات اسلامی، اعم از فقه و تفسیر و كلام و فلسفه و عرفان مجتهد نباشد به اصل مطلب تسلط ندارد و اگر كسی بدون ارتباط با صاحب نظران اصلی، نظر بدهد، افراد را به انحراف می كشاند. مضافاً این كه صاحب نظر و مجتهدشدن در مسائل اسلامی علاوه بر تحقیق و تلاش و مطالعه، یك ملكه خاص به نام اجتهاد هم نیاز دارد كه خداوند به همه كس نمی دهد، به همین جهت هم بعضی ها سال ها مدرس حوزه هستند ولی مجتهد نشده اند، با این كه بعضی از مجتهدان نزد این ها درس خوانده اند، چون اجتهاد پس از تلاش و مطالعه، پدید آمدن یك جمع بندی خاص فكری است كه خداوند به بعضی ها می دهد و خود فرد و نیز بقیه افراد در برخورد با او متوجّه می شوند كه این آقا دیگر دارای ملكه اجتهاد شده است.




[212] - سوره احزاب، آیه33.
[213] - اشاره به آیه 79 سوره واقعه.

علت اصرار علی(ع) بر حاكمیت خود

عنایت كردید؛ چرا علی(ع) در آن شرایطی كه به زور ایشان را آورده اند تا از او برای ابابكر بیعت بگیرند، باز اصرار دارد كه مردم باید اسلام را از ما بگیرند؟ چون وقتی مبنا را از كسی گرفتید كه با حقایق عالم بالا ارتباط دارد و به واقع سبب متصل بین ارض و سماء است، دیگر افق تحقیق روشن شده و جهتِ سیر به سوی حقایق تعیین گشته است، حالا هر چه جلوتر برویم، به نتیجه بهتری می رسیم. مثلاً امام معصوم(ع) می گویند: هر كس سؤال قبر را انكار كند از ما نیست. با این جمله ما را متوجّه وجود عالم برزخ و حیات برزخی می كنند؛ لذا بر عكس خیلی مسلمانان می فهمیم كه نفس ما با مرگ نابود نمی شود و پس از آن در قیامت زنده شود، بلكه همواره زنده است، منتها از این دنیا به برزخ منتقل می شود و سپس از برزخ به سوی قیامت سیر می كند. حالا شما حساب كنید چقدر نكات ظریف از این سخن امام معصوم حاصل می شود! تفكر در بقیه نكات حاشیه این سخن را به عهده ما گذارده اند، این جاست كه حضرت علی(ع) اصرار دارند - حتّی در آن وقتی كه ریسمان به گردن مبارك حضرت انداخته اند- كه مردم باید اسلام را از ما بگیرند، چون در آن صورت همه جامعه به سوی حق رفته است و امروز ما با جهان اسلامِ پاره پاره روبه رو نبودیم. اقرار به حقّانیت علی(ع) اقراری نیست كه منحصر به شیعه باشد. ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: رسول خداf در ملأ عام و در حضور مردم در مورد همسر فاطمهi فرمود: «یا ایهاالنّاس! اوصیكم بحبّ ذی قُربَیها، اخی وابن عمی علی بن ابیطالب، فانّه لا یحبّه الاّ مؤمن و لا یبغضه الاّ منافق، من احبّه فقد احبّنی وَ مَنْ ابغَضَه فقد ابغضنی»[216] یعنی؛ ای مردم! توصیه می كنم شما را به دوستی همسر فاطمه كه عبارت باشد از برادرم و پسرعم ام علی بن ابی طالب، و به درستی كه او را دوست نخواهد داشت مگر مؤمن و بر او كینه نخواهد ورزید مگر منافق، هركس بر او محبت ورزد بر من محبت ورزیده و هركس بر او دشمنی كند بر من دشمنی كرده است.

عمر می گوید: هیچ كس دارای فضائلی همانند فضائل علی نیست كه صاحبش را به سوی هدایت رهنمون باشد و از پستی و ضلالت بازش دارد.

یا می گوید: اگر آسمان های هفت گانه در كفه ای گذارده شود و ایمان علی در كفة دیگر، قطعاً ایمان علی فزونی خواهد گرفت.

حال چگونه است كه با این حرف ها، عمر هنگامی كه ضربت می خورد می گوید: «اگر سالم، غلامِ بنی حذیفه زنده بود خلافت را به شورا نمی گذاشتم.[217] یا آرزو می كند ای كاش ابوعبیده زنده بود تا او را خلیفه قرار می دادم.[218] آیا علی(ع) در حدّ ابوعبیده، گوركن مدینه هم كارآیی نداشت؟

عمر به ابن عباس گفت: خودم شنیدم رسول خداf به علی بن ابیطالب گفت: «مَن احبّك احبنی و من احبّنی احبّ الله و من احبّ الله ادخله الجنه مُدِلاّ».[219] یعنی؛ هركس ترا دوست دارد مرا دوست داشته و هركس مرا دوست دارد خدا را دوست داشته و هركس كه خدا را دوست دارد با احترام داخل بهشتش كنند.

با توجه به این سخن اگر این علی، حاكم مسلمین بود، امروز ما در عین این كه یك جامعه یك پارچه مسلمان داشتیم، از اسلامی برخوردار بودیم كه علی(ع) معلم آن بود. ابن قتیبه می گوید: عمر در بستر بیماری اش در مورد شش نفری که برای خلافت بعد از خود معرفی نمود، گفت: سعد؛ دارای غلظت و شدت است، و عبدالرحمن؛ فرعون این امت است، و زبیر؛ در هنگام رضا زود نرم و ملایم و در وقت غضب بسیار سخت است، و در مورد طلحه گفت: دارای نخوت و تکبر است، و عثمان دارای عصبیت و محبت نسبت به اقوامش است، و بعد رو به علی کرد (چون همه جز طلحه در جلسه بودند) و گفت: «وَ ما یَمْنَعُنِی مِنکَ یا علی اِلاّ حِرْصُکَ علیها، و اِنَّکَ اَحْرَی الْقَوْمِ اِنْ وَلِیَّتَهَا اَنْ تُقیمَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبینِ وَ الصِّراطِ الْمُسْتَقیم» (ای علی! آنچه مانع من برای تعیین جانشینی تو بود، حریص بودن تو برای امامت است و حقاً تو از همه این ها سزاوارتر و لایق تری، که در صورت حائزشدن امارت، امت اسلام را بر صراط مستقیم و بر حق مبین و آشکارا رهبری نمایی و بر این نهج قیام نمایی).[220]

عمر نمی تواند بفهمد اصرار و پافشاری علی(ع) بر خلافت به چه معنی است، ولی اقرار او به صلاحیت علی(ع) در هدایت جامعه گواه بر آن است كه فاطمهi در مقابل جریان حذف علی(ع) نباید بی كار می نشست و اصرار ما نیز در تبیین این مطالب برای توجّه به آینده ای است كه آبستن تمدن اسلامی است، تا معلوم شود چه تفكری باید در جهان اسلام، مسلمانان را هدایت نماید.

وقتی كار به انحراف كشید و امثال خلیفه اول و دوم برای خود حق حاكمیت قائل شدند دیگر نمی توانند علی(ع) را به مردم به عنوان حاكم جامعه مسلمین معرفی كنند، هر چند به فضائل علی(ع) اقرار هم داشته باشند. صاحب عِقد الفرید می نویسد: چون عمر خنجر خورد به او گفتند: ای کاش برای خود خلیفه ای معین می کردی. گفت: پس از آن که آن سخنان را بر شما گفتم تصمیم داشتم که سزاوارترین مردی را که بر شما حکومت کند و امیدوار باشم که شما را بر طریق حق حمل کند که علی بن ابیطالب است، برای ولایت امر شما نصب کنم ولی سپس دیدم که من تاب نمی آورم، چه در زمان حیاتم و چه در زمان مرگم که او را آمر و رئیس بر شما ببینم.[221]

چون با نقشه بر سر كار آمدند حالا خودشان هم همان نقشه را باید ادامه دهند. آقای رسول جعفریان می گوید: قراینی وجود دارد که انتخاب خلیفه اوّل، حکایت از نوعی توطئه قبلی و یا حداقل تفاهم و هماهنگیِ حزب مخالف بنی هاشم پیش از بیعت دارد و می گوید: عبدالعزیز الدوری عقیده لامنس را که سقیفه را توطئه سه نفره، عمر و ابوبكر و ابوعبیده می داند، رد می کند، امّا اصل تفاهم قبلی حزب مخالف بنی هاشم را می پذیرد.[222]




[216] - «الریاض النضره»، ج2، ص 214 - «تذكره السیط»، ص 17 - «شرح ابن ابی لحدید»، ج2، ص 451 - «الغدیر»، ج 12، ص 230.
[217] - «التهمیدباقلانی»، ص 204 - «طبقات ابن سعد»، ج3، ص248.
[219] - «كنزالعمال»، ج6، ص391 - «شرح ابن ابی الحدید»، ج3، ص105 - الغدیر، ج12، ص291.
[220] - «الامامه و السیاسة»، ابن قتیبه، ص 23.
[221] - «عِقدالفرید»، طبع اول، ج 3، ص 71.
[222] - «تاریخ تحول دولت و خلافت»، رسول جعفریان، ص 143 به مقدمه «فی تاریخ صدرالاسلام» ص 56 رجوع كنید.

آینده جهان از آن فاطمهi است

حدود هزار و چهارصد سال است كه جهان اسلام گرفتار نقشه ای است كه فاطمهi همان روز اوّل متوجّه شد و حتّی علی(ع) بدان اشاره كرد[223] و كتاب شریف الغدیر مرحوم علامه امینی در واقع گفتگوی دلسوزانه ای است با اهل سنّت كه نسبت به آن توطئه آگاه شوند و در روایات و متون تاریخی خود به آن چیزی كه فاطمهi نسبت به آن حساسیت نشان داد آگاه گردند، و در انتخاب اسلامِ خود بازخوانی نمایند. و بحمدالله آرام آرام آثار كار تاریخی علامه امینی«رحمه الله علیه» در الغدیر در محافل علمی اهل سنّت دارد خود را نشان می دهد و واقعاً دیگر آن دوره سپری شده است كه بشود جامعه اهل سنّت را از حقایق صدر اسلام دور نگه داشت و تصوّر كنیم آینده جهان اسلام باید ادامه گذشته آن باشد كه شیعه و رهروان فاطمهi به عنوان مجوسِ ضد اسلام معرفی شوند و ضرغاوی افتخار كند 132 شیعه را در عراق به دست خودش سر بریده است، چراكه به نظر او شیعیان از آمریكا خطرناك تر و منحرف ترند.

اینك نوبت فاطمهi است كه با جهان اسلام سخن بگوید و إن شاءالله همه چیز به نفع اسلام فاطمیi ورق بخورد و جوانان مسلمان اهل سنّت اسلام گم شده خود را از دست فاطمهi بگیرند و آرام آرام اشك های فاطمهi نقش خود را بنمایاند، چراكه از همان اوّل معلوم بود آینده از آنِ فاطمهi است. این همه كشتن فرزندان فاطمهi در طول تاریخ توسط امویان و عباسیان برای جلوگیری از ظهور آینده ای است كه فاطمهi صاحب آن خواهد بود.

انقلاب اسلامی اوّلین آرزوی فاطمهi است كه بر اساس آن، جامعه در سیاست گذاری هایش به جای نظر اشخاص، نظر امامان معصوم را از طریق ولیّ فقیه، حاكم كند، این انقلاب بنا دارد نه تنها جهان تشیع، بلكه جهان اسلام را نجات دهد، به طوری كه در اوّلین طلیعه های تأثیر آن، فلسطینی كه در حال محو شدن از روی نقشه جهان بود، احیاء شد و نهضت فلسطین قدرت گرفت و تا ایجاد دولت مردمی حماس - با همه كارشكنی های اسرائیل- جلو آمد و می رود كه جوانان جهان اسلام كشورهای خود را از چنگال حاكمان غیراسلامی و به ظاهر مسلمان برهانند و گام های بعدی را شروع كنند.

هنر ما آن است كه بفهمیم در كجای تاریخ قرار داریم و در این صورت است كه می توانیم جایگاه نقشه های دشمن اسلام را بشناسیم و نیز از عامل پیروزی خود بر آن نقشه ها آگاه باشیم و هنر حضرت زهراi فهم همین دو موضوع بود. قبلاً عرض شد نقشه این بود كه می خواستند اسلام را به یك مرام عربی تبدیل كنند، آن هم در حدّی كه هر اندازه از آن را كه خواستند عمل كنند و هر اندازه از آن را هم كه صلاح ندانستند تغییر دهند، به طوری كه مالك در موطاء می نویسد: «عمر خودداری می كرد از این كه یكی از عجم ها را میراث دهد مگر آن كه در عرب به دنیا آمده باشد.»[224] حالا شما حساب كنید اگر اسلام در آن حدّ كه یك دین عربی است و با نظر خلیفه هر قسمت از آن قابل تغییر است، معرفی می شد، امروز دیگر اثری از اسلام باقی بود؟ فضایی كه فاطمهi ایجاد كرد امكان چنین جسارت ها به شدت گرفته شد و حساسیت ها در توده مسلمین در رابطه با اجتهاد در مقابل نص، روز به روز بیشتر شد و ائمه معصومینh بدون حضور مستقیم در امور، مانع بسیاری از انحراف ها بودند.[225]

امیر المؤمنین(ع) قبل از واقعه صفین در رابطه با واقعه بعد از رحلت رسول خداf سخنانی فرمودند كه حادثه را به خوبی تحلیل می كند؛ می فرمایند: «اِنَّ الْعَجَبَ كُلُّ الْعَجَبْ مِنْ جُهّالِ هذِهِ الْاُمَّةِ وَ ضُلالِها وَ قادَتِها وَ ساقِیها اِلَی النّار...»[226] یعنی؛ تعجب و شگفت به تمام معنای كلمه از جاهلان این امت است، از گمراهانشان و سردمداران، كه این امّت را به سوی آتش سوق دادند، این ها از پیامبر خداf به طور مكرّر شنیدند كه می فرمود: هیچ امّتی زمام امور خود را به مردمی نسپرده است كه در میان آن امّت مرد داناتر و فهیم تر و عالم تر وجود داشته باشد، مگر آن كه آن امت رو به پستی و تباهی و خرابی گرائیده شده باشد، الاّ این كه بر گردند به همان دانای قبلی، و این امت قبل از من امور خود را به سه نفر سپردند كه هیچ یك از آن ها كسی نبود كه قرآن جمع كرده باشد[227] و یا این كه ادعا كند به كتاب خدا و سنّت پیامبر او عالم تر است، آن ها می دانستند من عالم ترین امّت به كتاب خدا و سنّت پیامبر او هستم، و بصیرترین آن ها به قرائت قرآن و عارف ترین آن ها به قضاوت به حكم خدا من بودم...».

به چند نكته در حدیث فوق عنایت فرمایید: اوّلاً؛ ریشه تباهی امور مسلمین به خوبی روشن است و علت مشكلات را باید در حذف انسان شایسته ای به نام علی(ع) از صدر امور دانست. ثانیاً؛ حضرت علی(ع) به حكم وظیفه مجبورند نظرهای جامعه و تاریخ را متوجّه خود كنند تا لااقل راه آیندگان مشخص باشد كه باید برای سر و سامان دادن جامعه به چه طرز تفكری رجوع كنند و راه اهل البیتh را رها نكنند. ثالثاً؛ می فرمایند از آن سه نفری كه قبل از من بودند كسی نبود كه قرآن را جمع آوری كرده باشد، چون به واقع لازمه جمع آوری قرآن این است كه اوّلاً: ارتباط دائم با رسول خداf داشته باشد تا تمام قرآن را بدون هیچ كم و كاستی بگیرد. ثانیاً: به خوبی قرآن را بشناسد و لذا نقش علی(ع) در حفظ و نگهداری قرآن، نقش اساسی است. و در نهایت بر این نكته تأكید می كنند كه داناترین و فقیه ترین ایشان به قرائت قرآن و عارف ترین آن ها در قضاوت به حكم خدا من بودم. اعلان این مطالب تكلیف انسان های محقق را در همیشه تاریخ روشن می كند كه بتوانند سؤالات زیادی را كه از حادثه بعد از رحلت رسول خداf برایشان پیش می آید، جواب دهند. راستی؛ چرا این سه خلیفه با این كه از پیامبر خداf بارها فضائل علی(ع) را شنیده بودند كار را به علی(ع) واگذار نكردند؟! و این اساسی ترین سؤالی است كه اگر روشن شود برگشت اساسی جهان اسلام به سوی مكتب تشیع شروع خواهد شد.




[223] - در مورد پیمان نامه ای كه در آن عده ای تعهد كردند مانع حاكمیت علی(ع) شوند به بحارالانوار ج8 ص33، و طبقات كبری ابن سعد ج3 ص61 ، و شرح ابن ابی الحدید ج4 ص 454 رجوع فرمایید (نقل از كتاب اسرار و آثار سقیفه بنی ساعده تألیف آقای حشمت الله قنبری).
[224] - «موطاء مالك»، ج2، ص12.
[226] - «تاریخ سلیم بن قیس»، ص148.

آنگاه كه نظام ارزشی جامعه فرو می ریزد

شما از سخن رسول خداf در حدیث فوق ساده نگذرید. حضرت با بیان این نكته كه «باید داناترین و فهیم ترین افراد، زمام امور مسلمین را در دست بگیرد» می خواهند نظام ارزشی جامعه در شرایط و بستر صحیح به سیر خود ادامه دهد. حالا اگر جامعه ای حتّی یك قدم از این موضع كوتاه بیاید، تمام نظام ارزشی صحیح آن جامعه فرو می ریزد، چون وقتی كسی كه در درجه دوم فهم و دانایی است، بر بالاترین رتبه از مراتب جامعه قرار گیرد، معنایش این است كه ملاك برتری ها فهم و دانایی نیست و با این عمل تمام دیوار ارزش دادن به دانایی و فهم فرو ریخته است و از این به بعد هیچ كس نمی تواند بر ارزش ها تأكید كند و چنین فكری چون خوره در تمام ابعاد جامعه رخنه خواهد كرد و در نظام ارزشی جامعه هرج و مرج حاكم خواهد شد تا حدّی كه كار به جایی می كشد كه امام الحرمین جوینی برای توجیه این مشكل می گوید: از شرایط امام نیست كه اهل اجتهاد و استنباط باشد...!![228]

حال مشكل این است كه از یك طرف می گویند لازم نیست امام یا خلیفه اَعلم باشد و لذا از این طریق جواب اشكالی كه می گوید خلفای سه گانه كه اَعلم امّت نبودند، چرا حاكم بر امور مسلمین شدند، را می دهند و از طرف دیگر سراسر كتب اهل سنّت پر است از فتاوای عمر و سخنان او كه به عنوان حجّت در امور فقهی مبنای احكام است. حالا شما حساب كنید ریشه این هرج ومرج از كجا پیدا شد و با توجّه به این سخن پیامبر خداf كه علی(ع) بر آن تأكید فرمودند، بسیاری از مشكلات آینده تفاوت فقهی بین شیعه و سنّی مرتفع خواهد گشت. چون وقتی معلوم شود عمر اَعلَم امت نیست، پس باید سخنان او مبنای فقه برادران اهل سنت نباشد و همین كافی است تا فقه شیعه و سنی به هم نزدیك شود.

باز بر مبنای همین انحراف سخن ابن ابی الحدید است كه در عین اقرار به فضیلت علی(ع) می گوید این كار خدا است كه مفضول را از افضل مقدّم داشت و لذا اوّل آن سه خلیفه را بر مسند امور مسلمین قرار داد سپس علی«(ع) را كه افضل آن ها بود. در حالی كه این حرف، متهم كردن خدا است و ایشان متوجّه نیست كه با صحه گذاردن بر این عمل، چه بلای بزرگی بر سر جامعه می آید، وقتی حكم كسی در جامعه جاری شود كه آن حكم عالی ترین حكم نیست كه خدا برای آن جامعه قرار داده است باید انتظار چنین هرج و مرج فرهنگی را نیز در جوامع اهل سنت داشته باشیم. علت این گونه قضاوت های جاهلانه به جهت نفهمیدن عمق اعتراض حضرت زهراi است و این كه چنین واقعه ای چه تخریب بزرگی در نظام ارزشی جامعه پدید می آورد.

این زهرای مرضیهi است كه می فهمد حادثه فوق یعنی گُم شدن حقیقت، چون وقتی ناقص به جای كامل نشست، دیگر نقصِ ناقص به عنوان نقص تلقی نمی شود و همان شخصِ ناقص به عنوان ملاك و ارزش برای افراد جامعه تلقی می گردد و از طرفی در نظام هستی آنچه به سوی راه نجات سیر می كند، غیر ناقص است و لذا چنین جامعه ای هرگز به راه نجات واقعی دست نمی یابد، مثل صورتی كه همه اعضایش - اعم از چشم وابرو و دهان- زیبا باشد ولی بینی او زیبا نباشد، در این حالت همه صورت نازیباست. اگر ملاك و الگوی جامعه ای كه باید جامعه به سوی آن سیر كند، مظهر همه كمالات انسانی نباشد ولی جای الگویی بنشیند كه مظهر همه كمالات انسانی است، چنین جامعه ای به نجات و رستگاری دست نمی یابد، همچنان كه زشتی یك عضوِ صورت، موجب می شود كه همه صورت زشت تلقی شود، همچنان انسانی هم كه همه خصوصیاتش خوب بود، ولی فقط یك صفت رذیله داشت، اگر در صدد اصلاح آن نبود و آن را به رسمیت شناخت، همان یك صفت رذیله تمام شخصیت او را غیراخلاقی می كند و عملاً بقیه صفات اخلاقی هم او را به نتیجه نمی رساند.

اعتراض حضرت زهراi بر مبنای چنین مسائلی است ولی جامعه متوجّه عمق فاجعه نبود. حضرت در ادامه سخن خود به زنان مهاجر و انصار می فرمایند: «أَنّى زَحْزَحُوها عَنْ رَواسِی الرِّسالَه وَ قَواعِدَ النُّبُوَّه وَ الدِّلالَه وَ مَهْبِطَ الرُّوحُ الْأَمین» یعنی؛ مردان شما چگونه خلافت رسول خداf را از موضع ثابت و بنیان های نبوّت دور ساختند؟ و آن را از خانه ای كه جبرائیل(ع) در آن فرود می آمد به خانه دیگری بردند؟




[228] - «الارشاد الی قواطع الادله فی اصول الاعتقاد»، ص426.

ریشه سرگردانی بشر

خلیفه رسول خداf باید مجسمه دینداری و حامل علمی باشد تا مقصد نبوّت را درك كند و با فرهنگ نزول حضرت جبرائیل(ع) آشنا باشد. درست است كه پس از رحلت وجود مقدس رسول خداf دیگر وحی الهی قطع شد، ولی ارتباط با ملائكه قطع نشد و رابطه جبرائیل(ع) با این خانه قطع نگشت، چنانچه مصحف فاطمهi از ارتباط جبرائیل(ع) با حضرت زهراi تهیه شده و یا این كه حضرت صادق(ع) می فرمایند: «پس از رحلت رسول خداf، جبرائیل با حضرت زهراi مراوده داشته است».[229] و در همین راستا امام خمینی«رحمه الله علیه» می فرمایند:«سابقه نداشته است كه جبرائیل جز با طبقه اوّل انبیاء عظام این چنین آمد و شدهای مكرر با كسی داشته باشد.»[230] حالا حضرت زهراi اشاره به همین مسئله دارند كه چرا خلافت رسول خداf را از خانه ای حذف كردید كه «مَهْبِطَ الرُّوحُ الْأَمین» بود، به طوری كه حضرت صادق(ع) می فرمایند: ملكی كه با ما ارتباط دارد فوق جبرائیل و میكائیل است، و مگر می شود برای هدایت مسلمین، انسان هایی نباشند كه با اسرار وَحی ارتباط داشته باشند؟ این خطای بزرگی است كه بشریت گرفتار آن شده است كه گمان می كند خودش به خودی خود می تواند مبنای هدایت خود باشد و یا خودشان به خودی خود می توانند از قرآن، خطوط اصلی را بگیرند. همین فكر بود كه علی(ع) را حذف كرد و گفت:«حَسْبُنَا كِتابَ الله»؛ یعنی ما را كتاب خدا بس است.

آری؛ من و شما می توانیم به كمك جهت كلّی كه امام معصوم(ع) در فهم قرآن روشن می كند، با قرآن به نحو صحیح تماس بگیریم، یا به كمك آیات و روایات ائمه معصومینh نظام سیاسی جامعه را در زمان غیبت، به كمك كارشناس فهم آیات و روایات، یعنی ولیّ فقیه، اداره كنیم. ولیّ فقیه هم هیچ وقت ادعا ندارد كه خودش به خودی خود چنین توانی را دارد، و جهان اسلام و به تبع آن، جهان بشری هرچه ضربه خورد، در غفلت از این موضوع نهفته بود، و لذا شما ملاحظه می كنید كه تمام بشریت در تمام قاره ها، در سرگردانی به سر می برند، چون آن ها در حاكمیت اجتماعی از كسی كه قلبش در ارتباط با عالم غیب و ملائكه است محروم شده اند. كسی را از صدر جامعه خارج كردند كه به تعبیر حضرت زهراi: «وَ الطِبین بِأُمُورِ الدُّنْیا وَ الدّین»؛ به امور دین و دنیا آگاه بود. و می فرماید: حذف چنین كسی «أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ» همان زیانِ بسیار روشن است، همانی كه امروز هم بشریت به آن گرفتار است. می فرماید:«وَ مَا الَّذی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ؟»؛ یعنی چه باعث شد كه از علی(ع) روی برگردانید و بر او عیب بگیرید. «نَقِمُوا مِنْهُ وَ اللهِ نَكیرَ سَیْفِه»؛ از او عیب گرفتند، ولی به خدا سوگند عیب او این بود كه شمشیر او در مقابله با باطل، آشنا و غریبه نمی شناخت و رعایت رئیس قبیله و غیر آن را نمی كرد.




[229] - امام صادق(ع) فرمودند: فاطمهi بعد از رسول خداf هفتاد و پنج روز در دنیا ماند و حزن و اندوه شدیدی به خاطر دوری پدر بزرگوار به او روی آورده بود. جبرئیل خدمتش می رسید و او را تسكین می داد و از پدرش و جایگاه وی در بهشت خبر می داد و از آن چه بعد از او برای ذریّه اش پیش می آید آگاه كرد و علی(ع) آن را می نوشت(بحارالانوار ج43 ص156).

بازگشت از ایمان به كفر

ابن ابی الحدید می نویسد: «قریش، علی(ع) را قاتل عزیزان خود می دانست. این خون ها گر چه برای اسلام ریخته شده بود، امّا از شمشیر علی(ع) چكیده بود.»[231] و شما در دعای ندبه در رابطه با حضرت علی(ع) همین نكته را متذكرمی شوید و عرضه می دارید: «وَ لاتَأْخُذُهُ فِی اللهِ لَوْمَةُ لائِم، قَدْ وَتَرَ صَنادیدَ الْعَرَب وَ قَتَلَ اَبْطالَهُمْ وَ ناوَشَ ذُؤْبانَهُم فَاَوْدَعُ قُلُوبَهُمْ اَحْقاداً بَدْرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُنَّ...»؛ یعنی علی(ع) آنچنان بود كه در راه خدا نگران سرزنش سرزنش كننده ای نبود، راه را بر دلاوران عرب تنگ نموده و قهرمانانشان را كشت و گرگانشان را دستگیر كرد و در نتیجه بر دل هایشان كینه های بدر و خیبر و حنین و غیره ماند... .

در تاریخ داریم: عثمان در عهد خلافت خود، به علی(ع) می گفت: «اگر قریش تو را دوست نمی دارند گناه من چیست؟ تو كسان زیادی از آنان را به قتل رسانده ای كه چهره شان چون طلا می درخشید.»[232] در حالی كه غضب آن حضرت غضب الهی بود، و نه غضب حفظ منافع شخصی.

حضرت فاطمهi در ادامه در وصف علی(ع) می فرماید: «وَ قِلَّةِ مُبالاتِهِ بِحَتْفِه» نسبت به مرگ بی اعتنا بود؛ «وَ شِدَّةَ وَطْأتِهِ وَ نَكالَ وَقْعَتِهِ» و با دشمنان با تمام قدرت برخورد می كرد و به آن ها امان نمی داد و «وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذاتِ اللهU»؛ و غضب او در راه رضای خدا بود.

بعد كه حضرت زهراi علی(ع) را توصیف می كند و همه را متوجّه ریشه كینه ای كه حاكمان و سران با علی(ع) داشتند، می نماید این موضوع روشن می شود كه حذف علی(ع) یك نوع بازگشت از ایمان به كفر است و جرم علی(ع) آن است كه هیچ نقطه امیدی برای كفر نگذاشته كه بتوانند با حاكمیت او به برگشت به كفر قبلی امید داشته باشند.

می فرمایند: «وَاللهِ لَوْ تَكافُّوا عَنْ زَمامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللهِ اِلَیْهِ لَاعْتَلَقَهُ» یعنی؛ سوگند به خدا اگر مردان شما مانع می شدند كه زمام امور از دست علی(ع) خارج شود و زمام امور خود را كه پیامبرخداf به او واگذارده بود، به دست او سپرده بودند «وَ لَسارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً»؛ آن را به ملایمت و سهولت راه می برد «لا یَكْلَمُ خَشاشُةُ»؛ و این شتر را سالم به مقصد می رسانید «وَ لا یُتَعْتِعُ راكِبُهُ»؛ و حركت آن، حركتی رنج آور و سراسر دارای بحران نمی شد «وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً صافِیاً رَوّیا فَضْقاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتاهَ وَ لا یَتَرَنَّقَ جانِباه»؛ و آنان را به آبشخوری رهبری می كرد كه سراسر دارای آب صاف و فراوان بود، و آنچنان پُر و وسیع می بود كه سرریز می گشت و هرگز رنگ كدورت و ماندگی به خود نمی گرفت «وَ لَأَصْدَرَهُم بِطاناً»؛ و آنان را از آن آبشخور سیراب می كرد.

چون وقتی جامعه بر اساس حكم خدا اداره شود، تشریع و تكوین هماهنگ خواهد شد و به حكم آیه: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ یَكْسِبُونَ»[233] یعنی؛ اگر مردم شهرها ایمان می آوردند و متّقی می شدند، هر آینه بركات آسمان ها و زمین را برای آن ها می گشادیم، ولكن آیات الهی را تكذیب كردند و در نتیجه خداوند آن ها را به جهت اعمالشان به سختی و عذاب دنیایی و آخرتی گرفتار كرد. اگر حضرت علی(ع) بر مسند حكومت جامعه قرار می گرفت، چنین نقشی را كه آیه از آن خبر می دهد، در ایجاد بركات زمینی و آسمانی در جامعه ایجاد می كرد. و حضرت زهراi متوجّه همین قاعده قرآنی است، چون نظام حكومتی امام معصوم، متذكر ایمان و تقوی است و در چنین شرایطی بركات آسمان ها و زمین بر جامعه سرازیر می شود و همه، هم از طبیعت، بیشترین بهره را می گیرند و هم از آسمان عالی ترین معنویات را می یابند.

حضرت زهراi در ادامه؛ در رابطه با بركات حاكمیت امام معصوم می فرمایند: «وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرًّا وَ إِعْلاناً»؛ یعنی اگر علی(ع) حاكم بود، خیر و نیكی را در نهان و آشكار برای آن ها دوست می داشت.

حاكمان عموماً به فكر خودشان اند و اگر هم مدعی دلسوزی برای مردم اند، چون می خواهند رأی آن ها را غارت كنند، نه این كه نسبت به آن ادعا صادق باشند، ولی مؤمنین واقعی كه در رأس آن ها پیامبر خداf و ائمه معصومینh هستند، دوستدار مردم اند و غم مردم را می خورند، چون این كار جزئی از ایمان است و هر كس ایمانش بیشتر است، غم خلق خدا را بیشتر دارد، چراكه دل آن ها محلّ تجلّی محبت خدا به مردم است و لذا مؤمن واقعی مظهر محبت خدا به مردم می شود، چون بیش از همه خالق انسان ها به فكر انسان ها است و لذا ولیّ فقیه، وكیل مردم نیست، بلكه محلّ حاكمیت دین خدا است، دینی كه بر اساس عشق به مردم نازل شده، به طوری كه خداوند می فرماید: «لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْكُمْ كِتَابًا فِیهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»[234] یعنی؛ ما كتاب را به سوی شما نازل كردیم، ما در آن به فكر و به یاد سعادت شما بودیم، آیا در آن تعقّل نمی كنید تا راه سعادت خود را بجویید؟ حالا قلب علی(ع) محلّ تجلّی چنین محبّتی است.

حضرت زهراi در وصف علی(ع) ادامه می دهند كه «وَ لَمْ یَكُنْ یَتَحَلّی مِنَ الْغِنى بِطائلٍ»؛ اگر علی(ع) در محلّ زمامداری می نشست، هیچگاه از بیت المال برای خود ثروت نمی اندوزید. «وَ لا یَحْظی مِنَ الدُّنْیا بِنائِلٍ»؛ و از ثروت دنیا جز به اندازه نیاز برنمی داشت«غَیْرَ ریِّ النّاهِلِ»؛ مگر به اندازه آبی كه عطش را فرونشاند «وَ شَبْعَةِ الْكافِل»؛ و به اندازه طعامی كه رفع گرسنگی نماید. چون مؤمن واقعی می داند برای چه هدفی در این دنیا آمده است. او نیامده است كه صاحب دنیا شود، آمده است كه رابطه خود را با خدا هر چه بیشتر اصلاح كند و به لطف الهی به مقام قرب حق، نائل گردد و حاكمیت اسلام بر جامعه را جزیی از ایمان می شناسد، نه این كه صِرف حاكمیت خود را بر جامعه اراده كند كه جزیی از پیروی نفس امّاره است. و لذا در آن شرایط كه حاكم به فكر خود نباشد، سیر منافع موجود در كشور به سوی مردم سرازیر می شود و اصرار علی(ع) بر حاكمیت خود این بودكه می خواست تا قبل از آن كه روش های انحرافی در مدیریت نظام اسلامی ریشه كنند، حاكمیت صحیح را بنمایاند و آن را نهادینه كند و به علت همین اصرار بود كه متأسفانه از طریق دشمنانش متّهم به حرصِ بر حكومت شد.[235]

یكی از مشكلات سیاسی جهان آن است كه حاكمان جهان امكانات كشور را كه متعلّق به مردم است، از آنِ خود می دانند و شیعه باید پرچم برگشت به سیره علی(ع) را به دوش گیرد و نه تنها كشور شیعه و جهان اسلام، بلكه همه جهان را از این معضل نجات دهد و از این طریق تمدن آینده بشر را پایه ریزی كند و عزاداری برای حضرت زهراi یعنی شناخت غمِ همراه با بصیرتی كه آن حضرت داشت، شناخت این غم موجب می شود كه اولاً؛ با تلاش برای حاكمیت حكم خدا در جامعه، نسبت به رفع آن حساس باشیم، ثانیاً؛ با تذكردادن این موضوع در جلسات، پسندیده ترین عزاداری را برای صدیقه كبریi انجام دهیم، و اشكی كه پس از این شناخت از چشم جاری می شود نه تنها به دنیا، كه به دنیا و آخرت می ارزد، و این همان محبتی است كه انسان ها را از آتش نجات می دهد و رسول خداf در آن رابطه فرمودند: «اِنَّی سَمَّیْتُ اِبْنَتِی فاطِمَةَ لِاَنَّ اللهَ - عزّوَجلّ - فَطَمَها وَ مَن اَحَبَّهَا مِنَ النّار» [236] یعنی؛ بدین سبب نام دخترم را فاطمه نهادم، زیرا خداوند عزّ وَ جلّ او را و دوستداران او را از آتش باز می دارد.

پروردگارا! ما را از محبّین واقعی فاطمهi بگردان.

خدایا! به حقیقت سرّ فاطمهi -كه اولیاء و انبیاء از آن بهره می گیرند- ما را از فهم پیام فاطمهi محروم نگردان.

پروردگارا! جهان اسلام را در فهم پیام فاطمهi موفق بگردان.

خداوندا! این انقلاب را كه برای تحقّق آرزوهای فاطمهi پایه ریزی شده، در پناه خودت محفوظ بدار.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[231] - «شرح نهج البلاغه»، ابن ابی الحدید، ج13، ص300.
[232] - «نثر الدرج»، ج2، ص68 - معافه الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج1، ص301 - نقل از تاریخ تحول دولت و خلافت، رسول جعفریان، ص69.
[233] - سوره اعراف، آیه96.
[234] - سوره انبیاء، آیه10.
[235] - مولوی در دفاع از علی(ع) در این رابطه می گوید: آن كه او تن را بدین سان پی كند حرص میری و خلافت كی كند زان به ظاهر كوشد اندر جاه و حكم تا امیری را نماید راهِ حكم تا امیری را دهد جانی دگر تا دهد نخل خلافت را ثمر
[236] - «كنزالعمال»، ج6، ص219.

فاطمهi، تجسم شعور و صبر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الله ُالذَّی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ﴾

﴿فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَة﴾

سلام بر تو ای فاطمه ! ای امتحان شده توسط خالقت قبل از آن كه خلق شوی! و خداوند دید تو در آن امتحان صابر و شكیبایی و از عهده آن امتحانِ عظیم بر خواهی آمد.

آری؛ سلام بر فاطمهi كه گوهر صبر و شكیبایی اش انگیزه خلقتش بود، این مظهر شعور و شكیبایی، هم از همه بهتر فهمید كه خطری بزرگ، آخرین دین خدا را تهدید می كند و هم در مقابل این خطر خود را نباخت و دست و پای خود را گم نكرد، بلكه با آگاهی به عمق فاجعه، برای خنثی كردن آن، برنامه ای عمیق و درازمدت را تدارك دید و نگذاشت اسلام پس از رحلت رسول خداf در بن بست قرار گیرد.

اگر جریان حاكم با چنین شدتی با علی(ع) برخورد می كند و آشكارا با شمشیرِ كشیده او را تهدید به قتل می كند،[237] در واقع با شخصیتی برخورد می كند كه مجسمه وفاداری به اسلام است و این جریان پیام عجیبی در بر دارد، و لذا فاطمهi عمق فاجعه را می بیند. راستی چه كسی است كه با تمام وجود نلرزد وقتی می بیند با رحلت رسول خداf جریانی - با نقشه های از قبل تعیین شده- [238] حاكمیت را قبضه كرده است كه نه تنها از اسلام هیچ اطلاعی ندارد بلكه با اهل البیت پیامبرh كه عالمان واقعی به اسلام هستند؛ با یك نحوه خصومت برخورد می كند. فاطمهi فهمید اسلام دارد حذف می شود و آن اسلامی كه خداوند وعده پیروزی آن را داده بود از دست بشر بیرون می رود، و در این شرایط، اگر نقشه آن ها خنثی نمی شد، افق آینده بشر سیاه می شد، لذا فاطمهi با همان صبری كه شاخصه ایشان است برای خنثی كردن این جریان برنامه ریزی كرد. موقعیت بسیار حساسی بود و باید با حساسیت تمام با آن مقابله می شد، چراكه اگر كوچك ترین سهل انگاری صورت می گرفت همه چیز از دست می رفت، خداوند فاطمهi را برای این صحنه خلق كرده كه هم عمق فاجعه را می شناسد و هم با نهایت دقت و هنرنمایی نمی گذارد حاكمان، اسلام حقیقی را دفن كنند و در نتیجه آیندگان نتوانند به اسلام حقیقی دست یابند. آن حضرت كاری كرد كه آیندگان بتوانند ریشه ناتوانی جهان اسلام را در سقیفه جستجو كنند نه در اصل اسلام. با دقت در سخنان فاطمهi ؛ - چه در مسجد مدینه و چه با زنان مهاجر و انصار - عزمِ نشان دادن آن انحراف به خوبی به چشم می خور د و نشان می دهد بنا دارد عمق فاجعه را بنمایاند و روشن كند نمی شود علی(ع) را به بهانه كسی كه بر خلیفه طغیان كرده، به قتل رساند و او را از صحنه حذف نمود.

در تاریخ هست كه وقتی درِ خانه فاطمهi را آتش زدند و حضرت زهراi ضربه دیدند و محسن شان سقط شد و بی هوش گشتند و به گفته اِبْن ابی الحدید: «ثُمَّ دَخَلَ عُمَر، فَقالَ لِعَلِیٍّ قُمْ فَبایِعْ! فَتَلَكَّأ وَاحْتَبَسَ فَأَخَذَ بِیَدِهِ فَقالَ قُمْ، فَاَبَی اَنْ یَقُوم، فَحَمَلَهُ وَ دَفَعَهُ...»؛[239] یعنی سپس عمر داخل خانه شد و به علی(ع) گفت: برخیز و بیعت كن! و علی(ع) كندی كرد و توقف نمود، پس عمر دست او را گرفت و گفت: برخیز! پس حضرت ابا كرد از این كه بلند شود، پس او را بلند كردند و او را باغلظتی تمام به مسجد بردند تا به جرم عدم بیعت با خلیفه، او را به قتل برسانند.

پس چون فاطمهi به هوش آمد و متوجّه شد علی(ع) را برده اند، در حالی كه ناله می كرد و ولوله می زد و زنان بنی هاشم و غیرهاشمیِ زیادی همراه او بودند، به سوی مسجد به راه افتاد و آمد تا نزدیك درِ حجره خود در مسجد ایستاد و ندا سر داد: ای ابابكر! چه زود بر اهل بیت رسول الله یورش بردی. عمر به ابابكر گفت: چرا معطلی؟! اگر علی بیعت نمی كند او را به قتل برسان و ابابكر اشاره به حضرت زهراi كرد - بدین معنی كه تا آن حضرت این جاست چنین كاری ممكن نیست- از این طریق به كمك فاطمهi نقشه از میان برداشتن علی(ع) خنثی شد.




[237] - به كتاب الاماه و السیاسه ج1، ص13 و امام شناسی، ج2، ص199 رجوع شود.
[239] - «شرح نهج البلاغه»، ابن ابی الحدید، ج2، ص19 و ج1، ص134.

اگر زهراi سكوت كرده بود!

حضرت زهراi در سخنانشان با زنان مهاجر و انصار، به توطئه ای اشاره می كنند كه برای حذف علی(ع) در كار بود. حضرت با اعتراض خود، نقشه آن ها را رسوا می كنند و عملاً حكومت ساختگی را از مشروعیت می اندازند. راستی؛ اگر در آن شرایط بحرانی فاطمهi زانوی غم بغل می گرفت و خود خوری می كرد چه می شد؟ در حالی كه اگر علی(ع) كوچك ترین اعتراضی می نمود، می گفتند حرص بر حكومت دارد،[240] آیا اگر فاطمهi سكوت می كرد، جز این بود كه حاكمیت سقیفه با تمام قداست، خود را صاحب جان و مال مردم می دانست و به اسم جانشین پیامبر خداf تمام قداست ها و اختیارات پیامبر خداf را برای خود قائل می شد؟ پس این جا بود كه باید فاطمهi وظیفه سنگین و حساسی را به عهده می گرفت، گویا همه كارها در آن شرایط به او واگذار شده كه حداقل اگر نمی تواند جریان حاكمیت را تغییر دهد، آن را از مشروعیت و قداست كاذب بیندازد، و فاطمهi در مقابل فاجعه بزرگی كه همه صبرها و طاقت ها را به یأس بدل می كند، ثابت كرد در آن شرایط نیز كسی هست كه پایداری كند و حضرتi فرهنگی را پایه گذاری می كند كه نمونه ای از آن را در كربلا توسط حسین(ع) در مقابله با لشكر عمرسعد، یا در شام توسط حضرت زینبi در مقابله با یزید می بینید. وای اگر فاطمهi در مقابل حاكمیت بعد از رسول خداf اعتراض نمی كرد. نظر بنده این است كه این موضوع آن طور كه باید و شاید تحلیل نشده است و عزیزان باید با عنایت بیشتر مسئله را بررسی نمایند كه اگر فاطمهi اعتراض نمی كرد، آینده تاریخ چگونه بود؟




[240] - امیرالمؤمنین(ع) بعدها در رابطه با شرایط بعد از رحلت پیامبرf در خطبه پنجم نهج البلاغه می فرمایند: «اِنْ اَقُلْ، یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلک وَ اِنْ اَسْکُتْ، یَقُولُوا جَزَعَ مِنَ الْموت». یعنی؛ اگر چیزی در دفاع از حقِّ حاكمیت خود می گفتم، متهم می شدم كه بر حكومت حریص است و اگر سكوت می كردم می گفتند: از مرگ فرار می كند.

فاطمهi حافظ پیام غدیر

در واقع ما با سلامی كه به فاطمهi می دهیم، و با توجه به محتوای مخصوص آن سلام، داریم می گوییم: ای فاطمه! هدف از خلقت تو صبر و پایداری در مقابل انحراف بزرگی بود كه در صدر اسلام به وقوع پیوست و اگر تو نبودی اسلام یك نقص بزرگ داشت، همچنان كه اگر اسلام سید الشّهداء، حضرت حسین(ع) را نداشت از فكر و فرهنگ بزرگی خالی بود. همان خدایی كه اسلام را به بشریت داد، عوامل حفاظت و تكمیل آن را نیز از قبل آماده كرد تا به وقتش نقش خود را ایفاء كنند.

در روایت داریم قبل از این كه امام حسین(ع) به دنیا بیاید و حتّی اسلام در جزیره العرب ظاهر شود، پیامبران به سرزمین كربلا می آمدند و می گفتند: تو گوهر بزرگی را در خود دفن خواهی كرد![241] پس معلوم است در كشف و نگاه آینده نگر پیامبران، حادثه كربلا به عنوان یكی از حلقه های حفظ اسلام مشهود بوده است و خداوند نقش بزرگی را به عهده حسین(ع) می گذارد و لذا است كه آن حضرت مورد توجّه خدا و پیامبر خداf است.

اسلام برای ماندنش فاطمهi را می خواهد و فاطمهi نیز باید خصوصیاتی خاص داشته باشد تا بتواند در آن شرایط خاص اسلام را درست حفظ كند. فاطمهi از روز اوّل نزول قرآن با قرآن است و همین كه وَحی به اتمام رسید و رسول خداf رحلت فرمودند، چیزی نمی گذرد كه فاطمهi نیز از دنیا می رود، این زن، آخرین قسمت های حیاتش، حافظ پیام آخرین قسمت های قرآن است، چون وقتی خداوند در آخرین جمله های وحی فرمودند:«یا اَیُّهَا الرَّسُول بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه...»[242] یعنی ای پیامبر! ولایت علی(ع) را به گوش مردم برسان و اگر چنین نكنی در واقع رسالت خود را انجام نداده ای، و پیامبر خداf نگران بودكه مردم این حكم را نپذیرند و در مقابل آن ایستادگی كنند، و آن را برای همیشه دفن نمایند و آینده اسلام و مسلمین تماماً تیره و تار گردد. و این فاطمهi بود كه عملاً نگرانی پیامبر خداf را برطرف كرد و با اعتراض های خود نگذاشت پیام غدیر دفن شود و در واقع فاطمهi همان مژده ای بود كه خداوند به پیامبرش داد و فرمود: «وَالله یَعْصِمُكَ مِنَ النّاس»؛ یعنی خداوند پیام تو را از خطری كه نگران آن هستی حفظ می كند، و عملاً از طریق حضرت زهراi اصل نقشه خنثی شد و می رود كه از طریق فرزندان فاطمهi پیام غدیر در دل تاریخ بیش از پیش جای اصلی خود را باز كند. پس این كه خداوند به پیامبر خداf تسلّی داد كه نگران آیندة پیامت در غدیر مباش، چشم بر فاطمهi دوخته است، چون فاطمهi، قبل از خلقتش برای انجام رسالتی خاص امتحان شده و معلوم گشته از عهده چنین كار بزرگی برمی آید، پس جا داشت كه خداوند وعده حفظ پیام غدیر را به پیامبرش بدهد.

ای فاطمه! هدف خلقت تو، صبر و اعتراض در مقابل آن انحراف بزرگ بود. تو در این عمر كوتاه چقدر خوب راه اصلی ادامه اسلام را گشودی. اگر اباذر در مقابل انحراف عثمان به او اعتراض كرد و او را به چیزی نگرفت، آموزش تو بود، و نه تنها اباذر، اگر راه اعتراض بر خلافت تا قیام قیامت گشوده ماند، همه و همه از آموزش تو بود، و اگر تو قدسی نبودی، جرئت در هم ریختن قداست های واهی را نداشتی. آنچنان اعتراض به جریان حاكمیت توسعه یافت كه وقتی پدر ابابكر در طائف شنید كه ابابكر خلیفه شده است، پرسید چرا او را برای این كار برگزیدند؟ گفتند: چون از همه پیرتر بود. گفت: من كه پیرتر بودم، چرا مرا خلیفه نكردند؟[243]

از این به بعد مجبور شدند به زبان راویان برای خلیفه، قداست بسازند و آن را به مردم تحمیل كنند. پیامبری كه مردم اجازه نمی دادند آب وضویش بر زمین بریزد و این چنین او را مقدس می شمردند، حالا برای خلیفه از زبان راویان ساختند كه پیامبر خداf فرمود: «مرا كه به آسمان ها بالا بردند، بر هیچ آسمانی نگذشتم مگر یافتم كه در آن نوشته بودند محمد برانگیخته خدا است و ابابكر جانشین من».[244] درست است كه محدثین اهل سنّت مثل نسایی، حاكم، محب طبری،... بر ساختگی بودن این حدیث و امثال آن گواهی دادند، ولی ملاحظه كنید كار به جایی كشیده می شود كه باید چنین عناوینی را برای خلیفه دست و پا كنند.[245] با ساختن چنین احادیثی فضایی ساختند كه هیچ كس جرأت كوچك ترین اعتراضی را به خلیفه نداشته باشد. حالا شما حساب كنید اگر اعتراض های دختر پیامبرخداf كه در قداست و عظمت زبانزد دوست و دشمن بود، انجام نمی شد، و هیچ جریان اعتراضی در صحنه نبود، كار به كجا می كشید، آن قدر اسلام خشن و دوست ناداشتنی می شد كه دیگر امروز هیچ اثری از اسلام در صحنه نمانده بود، بالأخره اعتراض های حضرت زهراi با همه تلاشی كه حاكمان برای پنهان نمودن آن كردند، در جهان اهل سنت كار خود را كرد و آن جوّ شكسته شد و به همین جهت محدثین اهل سنّت جرأت كردند در مقابل مقداری از این احادیث ساختگی بایستند. اگر فاطمهi بستر اعتراض به خلیفه ای را كه جای پیامبر خداf نشسته است و انتظار دارد همچون پیامبر خداf با او برخورد كنند، فراهم نكرده بود، دیگر هر اعتراضی حكم گناه كبیره را پیدا می كرد.




[241] - «كامل الزیارت»، قسمت ثواب زیارت امام حسینu.
[242] - سوره مائده، آیه 67.
[243] -« احتجاج طبرسی»، ج1، ص 115 (نقل از كتاب امام شناسی، ج8، قسمت دوم)
[244] - «سفرالسعادة»، فیروزآبادی - ترجمه الغدیر، ج12، ص193.

اعتراض حكیمانه

جریان حاكم با برنامه هایی كه به صحنه آورد، امید داشت صبر فاطمهi را برباید، حال یا فاطمهi در مقابل جریان واقع شده زانوی غم در بغل بگیرد كه برای آن ها نِعْمَ الْمطلوب، و یا مثل زنان معمولی، با جیغ و فریاد، اعتراضی خارج از صبر و شكیبایی پیشه كند، در آن صورت با رگبار انتقادهایی كه نثار آن حضرت می كردند، عملاً از فاطمهi قداستی باقی نمی گذاردند كه بخواهد برای مردم حجّت باشد و سخنانش ملاك ارزیابی مردم قرار گیرد. ولی آن ها فاطمهi را نشناخته بودند، همان طور كه اسلام را نمی شناختند، آن ها اوج پیروزی را در قبضه كردن قدرت سیاسی می دیدند و به افق های دوری كه فاطمهi همواره در آن ها حاضر خواهد بود، نمی توانستند بنگرند.

برخوردهای اهل البیتh در مقابل انحراف ها، فرهنگ خاصی را همراه خود دارد، نه اعتراضی است خشن، كه به طرف مقابل بهانه تندروی داده شود و نه انزوا و گوشه نشینی است كه میدان برای رقیب باز باشد و هر طور خواست اسب بتازاند، واقعاً روش مبارزه معصومینh با دشمنانشان رقیب را مستأصل می كند به طوری كه نمی داند چه كار كند.[246]




[246] - متوكّل در باره امام هادی(ع) بارها می گفت: وای بر شما! كار ابن الرضا مرا از پا انداخته، «وَیْحَكُمْ قد اعیانی امر ابن الرّضا...» (الارشاد، شیخ مفید، ص312).

اعتراض بلند ولی خاموش

ابن قتیبه دینوری می گوید: مورّخین و اهل تحقیق چنین گفته اند كه: جماعتی از اصحاب پیغمبرf با هم جمع شدند و نامه ای نوشتند كه در آن، آنچه عثمان بر خلاف سنّت رسول خداf و سنت دوخلیفه قبل از خودش عمل كرده بود، ذكر كرده بودند. این ها پس از نوشتن آن نامه با همدیگر هم پیمان شدند كه آن را به دست عثمان بدهند و ایشان ده نفر بودند. و از جمله كسانی كه در جریان این نامه حضور داشت عَمّارِبن یاسر و مِقدادبن اَسْوَداند. و چون خارج شدند كه نامه را به دست عثمان بدهند یكی یكی شروع به پنهان شدن نمودند و نامه به دست عمّار بود. همگی رفتند و عمار تنها ماند و به راه خود ادامه داد تا به خانه عثمان رسید.

عمار از عثمان إذن دخول خواست، و او اجازه دخول داد، در روزی كه هوا سرد بود. او داخل شد و در نزد عثمان، مروان بن حَكَم و اهل او از بنی اُمیّه نیز حاضر بودند؛ نامه را به عثمان داد.

عثمان نامه را خواند و گفت: تو این نامه را نوشتی؟ عمار گفت: آری! عثمان گفت: غیر از تو، چه كسی با تو همراه بوده ؟ عمار گفت: با من چندین نفر بودند كه در راه از ترسِ سطوت تو جدا شدند! عثمان گفت: ایشان چه كسانی هستند؟! عمار گفت: من نام آنها را نمی برم. عثمان گفت: پس تو چگونه در میان آنها چنین جرأتی داشتی؟! مروان گفت: ای امیرمؤمنان: این غلام سیاه چهره(یعنی عمار) مردم را بر علیه تو متجرّی كرده است؛ و اگر تو او را بكشی درس عبرت برای دیگران خواهد بود، كه چون او را به یاد آورند عمل او را تكرار نكنند.

عثمان گفت: او را بزنید. او را زدند و عثمان هم خودش با آنها عمار را می زد تا شكمش را پاره كردند و او بی هوش شد. جسد او را روی زمین كشیدند و به درِ خانه انداختند.

اُمّ سَلمه؛ زوجه پیغمبرf دستور داد تا او را در منزل خود آوردند، و چون عمار هم پیمان با قبیله بنومُغیره بود، بنومُغیره بر عثمان خشمناك شدند. همین كه عثمان برای نماز ظهر از منزل بیرون رفت، هِشام بن ولیدبن مغیره، سر راه او را گرفت و گفت: سوگند به خدا اگر از این ضربت، عمار بمیرد، من مرد بزرگی از بنی اُمیّه را خواهم كشت. عثمان گفت: تو آنجا نیستی!

سپس عثمان به مسجد آمد. دید علی در مسجد است؛ سرش به شدّت درد می كند و بر سر خود دستمال بسته است. عثمان گفت: سوگند به خدا ای ابوالحسن نمی دانم آیا آرزوی مرگ تو را داشته باشم یا آرزوی زندگی تو را؟! سوگند به خدا اگر تو بمیری من دوست ندارم پس از تو برای غیر تو زنده باشم! چون همانند تو كسی را نمی یابم، و اگر زنده باشی پیوسته یك طاغی را می یابم كه تو را نردبان و بازوی خود گرفته و كهف و ملجأ و پناه خود قرار داده است؛ هیچ مانعی برای من نسبت به از بین بردن او نیست مگر موقعیتی كه او در نزد تو دارد و موقعیتی كه تو در نزد او داری! و بنابراین مثال من با تو، مثل پسر عاقّ است با پدر خود. اگر پسر بمیرد، او را به فراق خود مصیبت زده و دردناك می كند، و اگر زنده باشد مخالفت و عصیان او را می نماید. آخر یا راه سلامت پیش گیر تا ما نیز راه مسالمت را بپیماییم! و یا راه جنگ و ستیز را، تا ما به جنگ و ستیز در آئیم! مرا بین آسمان و زمین بلاتكلیف مگذار! سوگند به خدا اگر مرا بكشی همانند من كسی را نمی یابی كه به جای من بنشیند! و اگر من تو را بكشم همانند تو كسی را نمی یابم كه مقام و موقعیت تو را داشته باشد! و آن كس كه فتنه را ابتدا كرده است هیچگاه به ولایت امر امت نمی رسد!

علی گفت: در این سخنانی كه داشتی هریك را پاسخی است، ولیكن اینك من گرفتار سردرد خودم هستم، از پاسخ گفتن به گفتار تو! من همان جمله ای را می گویم كه عبد صالح گفت: « فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَاللهُ الْمُسْتَعانُ عَلَی ما تَصِفُونَ»[247]

با دقت در این جمله عثمان خطاب به علیu: «آخر یا راه سلامت پیش گیر تا ما نیز راه مسالمت را بپیماییم، و یا راه جنگ را پیشه كن تا ما به جنگ و ستیز درآییم، مرا بین آسمان و زمین بلاتكلیف مگذار!»؛ می توان فهمید كه روش اهل البیتh چقدر دقیق است، به طوری كه نه عثمان می تواند با علی(ع) بجنگد و نه می تواند او را نادیده بگیرد و از همین طریقِ نامرئی، اهل البیتh همیشه در صحنه های تاریخ اسلام حضور داشته اند و همه حرف ما در مورد روش فاطمهi همین نكته است و این روش عجیبی است كه حتماً دشمن خود را از پای درمی آورد ولی خود از پای درنمی آید.

ابوسفیان فكر می كرد می تواند با پشتیبانی از علی(ع) در مقابل ابابكر جبهه ای مانند جبهه های سیاسی نظامیِ طول تاریخ درست كند و لذا به علی(ع) گفت: ای علی! دست خود را بده تا با تو بیعت كنم و سپس این صحرا را در دفاع از تو پر از لشكر نمایم. و علی(ع) در جواب او فرمودند:«اَیُّهَا النّاس، شُقُّوا اَمْواجَ الْفِتَن بِسُفُنِ النَّجاة...»[248] ای مردم! امواج فتنه ها را با كشتی های نجات بشكافید، و در واقع حضرت(ع) نگذاشتند نقشه ابوسفیان عملی شود، چون در آن صورت دو لشكر بودند كه در مقابل هم ایستاده بودند، در حالی كه جبهه علی و فاطمهi جبهه ای است كه باید تاریخ را تغذیه كند و باید آداب و رسوم خاصی داشته باشد، همان آداب و رسومی كه عمر را با آن همه خشونتی كه نسبت به فاطمهi اعمال كرد، مجبور نمود به ابابكر بگوید: «بیا به سوی فاطمه برویم كه او از ما غضبناك است...»[249] و باز در همان جلسه، حضرت فاطمهi طوری با آن ها برخورد كرد كه بهترین تعبیر برای آن برخورد، «انتقام كریمانه» است. به طوری كه آن ها از خانه حضرت طوری بیرون آمدند كه گویا از اوّل هم برایشان بدتر شد و از طرفی هم حضرت هیچ بهانه ای به دست آن ها ندادند كه بحث آن ملاقات، درجلسات گذشته عرض شد.

نظام جمهوری اسلامی هم در مقابله با كفر جهانی وقتی موفق بوده كه به روش فاطمهi عمل كرده است. تحلیل گر رادیو اسرائیل گفته بود: «علی رغم همه نقشه هایی كه ما برای سرنگونی جمهوری اسلامی می كشیم، جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه می دهد و مردم بقیه كشورها را هم تحت تأثیر خودش قرار می دهد.»؛ البته آن ها به عنوان خطر جمهوری اسلامی این طور حرف می زنند كه گروه خود را مجهز كنند و كار برخورد با ما را یك سره كنند، ولی تا روش ما روش اهل البیتh است، همچنان به لطف الهی جلو می رویم، چون ولایت فقیه، یعنی حاكمیت فقهی كه از سیره و سخن معصومین گرفته شده است كه نه روش آن انفعال است و نه آنارشیست بازی. مسّلم اعتراض هایی كه بیشتر شبیه خودكشی است تا اعتراض، ربطی به روش اهل البیتh ندارد، همان طور كه سكوت هایی كه بیشتر تأیید ظلم است، ربطی به روش اهل البیتh ندارد، در بحث «كربلا، مبارزه با پوچی ها» عرض شد، راه بین این دو راه، بسیار دقیق و حساب شده است و ما نام آن را «حكمت حسینی» می گذاریم.

آری ای فاطمه! اگر اعتراض تو همراه با طمأنینه و معنویتی مملوّ از خداخواهی نبود، آن اعتراض نیز سرنوشتی به مانند همه شورش های كور تاریخ داشت و دیگر امروز تو نبودی كه بتوانی تاریخ امروز و فردای ما را تغذیه كنی، تو جبهه ای را گشودی كه به جهت مشخصات خاص خودش تا رسیدن به نتیجه نهایی باز است، و آن جبهه ای است كه حق خواهی را در پوششی از متانت و حق نمایی و قداست پوشاند، و بی خود نیست كه آن دانشمند مسیحی وقتی می خواهد تو را وصف كند می گوید:«فاطمه زهرا، زهی در نیام»[250] است، یعنی همچون تیری كه زهی در نیام و شكاف آن قرار داده اند تا آن را رها كنند، فاطمهi آن تیری است كه می رود تا در طول تاریخ رقیبان خود را یكی پس از دیگری از پای درآورد و اسلام حقیقی را در تاریخ حاكم كند، ولی با فرهنگی خاص، مثل همان مقابله و برخوردی كه از طریق قبر پنهان خود با رقیبان خود انجام داد، اعتراضی بلند ولی خاموش.

خوشا به حال آن هایی كه قبر گمشده فاطمهi را در ماوراء زمین و خاك می جویند، خوشا به حال آن هایی كه پس از رحلت رسول خداf فهمیدند اسلام حقیقی چون قبر فاطمهi گم شد و به جای آن كه در زمین به دنبال قبر بگردند، تاریخ را بكاوند و در تحقق فرهنگ غدیر، قبر فاطمهi را پیدا كنند، چراكه قبر فاطمهi در سقیفه گم شده است و چه نادان بودند آن هایی كه گمان كردند اسلام منهای اهل البیتh باز اسلام است و همه مصیبت از این جا شروع شد. راستی اسلامی كه در قلب ها جای ندارد، چگونه به قلب های دیگر سرایت می كند؟! اسلامِ كتاب و درس و مدرسه اگر مقدمه برای ایمان قلبی نباشد، چنین مورد خطاب قرار می گیرد كه: «...قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ...»؛[251] یعنی شما ایمان نیاورده اید بلكه به آداب ظاهری اسلام خود را بسته اید و هنوز ایمان در قلب های شما وارد نشده است. آری؛ اهل البیتh هستند كه بدون درس و مدرسه به علم لدنّی كه علمِ قلبی به قرآن و باطن آن است، عالم اند و تا پای قلب وسط نیاید، پای ایمان به وسط نیامده است و لذا راه و رسم ایمان دار شدن، در این خانواده قرار دارد وگرنه اسلام عبارت از اعمال قالبیِ خشكی خواهد بود كه بیش از آن كه جذاب باشد، آزاردهنده است.




[247] - «الامامه و السیاسة»، ص 30 و 31.
[248] - نهج البلاغه، خطبه5.
[250] - عنوان فوق، نام كتابی است كه آقای سلیمان كتانی در مورد حضرت فاطمهi نوشته اند.
[251] - سوره حجرات، آیه14.

فاطمهi راه هدایت آینده جهان اسلام

وقتی رسول خداf فرمود: «فاطمه پاره ای از من است، هر كس او را به خشم درآورد مرا به خشم آورده»[252] خبر از آن می دهد كه فاطمهiدر مقام فنای فی الله است و همه خودیت ها را نفی كرده و انسانی خدایی شده و چنین راهی، راه قلب است و نه راه فكر، و چنین فكر و فرهنگی، فرهنگ اهل البیتh است و نتیجه این راه «ایمان» است - و نه یك مجموعه آداب قالبی صِرف - روایت در واقع می گوید: فاطمهi به جایی رسیده كه اذیّتش، اذیّت رسول خداf و به تبع آن، اذیّت خدا است، یعنی فاطمهi نماد عصمت است و میزان نمایش حق و باطل، پس نمی شود اسلامِ غیر از اسلام فاطمهi را اسلام دانست و در همین راستا وقتی فاطمهi به حاكمیت پس از رسول خداf اعتراض می كند، و آن را انحرافی به سوی كفر معرفی می كند، نباید آن را ساده گرفت. كسی این اعتراض ها را می كند كه میزان نمایش حق و باطل است، دیگر نباید گفت آن ها هم نماز می خواندند و روزه می گرفتند، به من بگو آیا به اشاره فاطمهiكه اشاره به غدیر بود، توجّه كردند؟ آیا به حاكمیت ارزش ها كه علی(ع) مجسمه آن بود، توجّه نمودند؟ راستی اگر به غدیر توجّه می شد كار به جایی می كشید كه ملاكِ دادن مسئولیت، حَسب و نَسب باشد، به طوری كه جانشینی رسول خداf در زمان عثمان به جایی بكشد تا یك نفر مسئولی كه اموی نباشد بر رأس كارهای جامعه مسلمین قرار نداشته باشد؟

محمد بن ابی بكر وقتی به معاویه و برخوردهای تندی كه با علی(ع) دارد، اعتراض می كند، معاویه در جواب او می نویسد: « زمانی كه پدر تو در میان ما بود، ما به فضل و برتری فرزند ابوطالب آگاه بودیم و بر خود لازم می دانستیم كه حق او را رعایت كنیم، ولی بدان كه پدر تو و عمر نخستین كسانی بودند كه حق علی را پایمال كردند و با او به مخالفت برخاستند، بنابراین اگر راهی را كه درپیش گرفته ایم باطل است، پدرت بنیانگذار آن بود و ما آن را ادامه دادیم، اگر پدرت در گذشته آن گونه عمل نمی كرد، ما نه تنها با فرزند ابوطالب مخالفت نمی كردیم بلكه دستورات وی را اطاعت می نمودیم ولی چون برخورد پدرت را در آن زمان با ایشان ملاحظه كردیم ما نیز به همان شیوه رفتار نمودیم.»[253]

پس ملاحظه می فرمایید كه دوست و دشمن اعتراف دارند كه انحراف از كجا شروع شد و حضرت زهراi در همان ابتدای كار، باطل بودن آن را گوشزد فرمود و معلوم شد انصراف از علی(ع) به كس دیگر، انصراف از مسلمانی به مسلمان دیگر نیست، بلكه انصراف از علی(ع) كار را به حاكمیت یزید می كشاند و لذا است كه باید فهمید هركس فكر كند می تواند منهای غدیر، اسلام را ادامه دهد، او بین اسلام علی(ع) و اسلام یزید فرقی قائل نیست و پیام فاطمهi درست همین نكته است.

امروز حاكمیت ولایت فقیه مقدمه ای است تا غدیر احیاء شود و زمینه ظهور امام معصوم(ع) فراهم گردد و اسلام چهره واقعی خود را بنمایاند و ایمان به صحنه بیاید و در ایمان، قلب و قالب با همدیگر متّحد گردند و تمدن اسلامی شروع گردد و سراسر جهان را شور معنویت فرا گیرد. درست است كه ولایت فقیه مقدمه مباركی برای ظهور حاكمیت امام معصوم(ع) است، ولی این مقدمه با خود موضوع بسیار متفاوت است و به همین جهت امام خمینی«رحمه الله علیه» می فرمودند: ان شاء الله صاحب این انقلاب می آید و آن را به صاحبش تقدیم می كنیم. چون در حاكمیت امام معصوم(ع) عالَم و آدم در شرایط دیگری قرار می گیرند، شرایطی كه قابل وصف نیست. نگو مگر در زمان پیامبرf و در چهارسال حكومت علی(ع) معصوم حاكم نبود، پس چرا آثار خاصی كه می گویید ظاهر نشد؟! چرا كه در زمان رسول خداf نهایتاً ارائه وَحی الهی محقّق شد و اصلاً فرصت پیاده كردن آن در روح جامعه آن طور كه باید و شاید به دست نیامد و در زمان حاكمیت علی(ع) نیز آن حضرت را تماماً مشغول سه جنگ بزرگ كردند، ولی با این همه می رفت بستر بسیاری از كمالات فراهم شود كه آن حضرت را شهید كردند. گویا بشر باید برای آسمانی كردن زندگی اش، بیش از آنچه آماده بود، آماده گردد و در عطش آن شرایط به واقع بسوزد تا آنگاه كه آن شرایط با حضور و ظهور امام معصومg محقّق شد، به خوبی قدر آن را بشناسد. كسی كه فهمید حاكمیت امام معصوم یعنی چه، در راستای تحقّق آن، علاوه بر آمادگی شخصی، با تمام وجود اشك می ریزد و ضجّه می زند و لذا در دعای عزیز ندبه می خوانی: «فَلْیَبْكِ الْباكُون وَ اِیّاهُم، فَلْیَنْدُبِ النّادِبُون وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوع وَ لْیَصْرُخِ الصّارِخُون وَ یَضِجَّ الضّاجُّون وَ یَعِجَّ الْعاجُّون»؛ یعنی؛ آن هایی كه - همچون فاطمهi- جایگاه اشك را می شناسند، باید اشك بریزند و با آنان كه اهل ناله اند باید ناله كنند، و برای مانند آنان باید اشك ها روان گردد و آن هایی كه می توانند یاری طلب نمایند، باید طلبِ یاری كنند.

چنین اشكی جهت زندگی را فراموش نكرده است و پایداری شیعه در چنین اعتراض كریمانه ای است كه به افق های بزرگ نظر دوخته است و عواطف و حق خواهی را درهم آمیخته است تا بتواند با آن مقصد بزرگ روبه رو شود.

اگر نظر عزیزان باشد در سخنان فاطمهi با زنان مهاجر و انصار، حضرت بركات حاكمیت علی(ع) را گوشزد نمودند، كه در حاكمیت آن حضرت بركات دنیایی و آخرتی نهفته است، چون علی(ع) نمی خواست قدرت را تسخیر كند، بلكه قدرت را برای خدمت می خواست و اساساً پیامبر خداf و اهل البیتh دین داری را در خدمت راستین به مردم می دانند و لذا شیعه ناب، شیعه ای است كه تحملِ در رنج بودن مردم را ندارد و ذوب در خدمت به مردم می شود. مقام معظم رهبری فرمودند: «معنی ذوب در ولایت یعنی ذوب در اسلام و خدمت به مردم» و رقیبِ حاكمیت علی(ع) عكس آن را عمل می كند. فاطمهi گوشزد نمود اگر علی(ع) حاكم می شد: «وَ لَبانَ لَهُمُ الزّاهِدُ مِنَ الرّاغِبِ»؛ زاهدان واقعی از حریصان شناخته می شدند و معلوم می شد چه كسی اهل خدمت است و چه كسی اهل خودخواهی. «وَ الصّادِقُ مِنَ الْكاذِب»؛ و مؤمنین صادق از مدعیان ایمان بازشناخته می شدند و فضایی به وجود می آمد كه كسی به راحتی نمی توانست به اسم اسلام مردم را چپاول كند.

تاریخ می گوید در آن مختصر زمانی كه علی(ع) پس از عثمان حكومت را در دست گرفتند، با وجود آن همه موانعی كه برای عملی شدن برنامه های حضرت پیش آوردند، فضایی از معنویت و سادگی و محبّت به وجود آمده بود كه خودبه خود هركس به روش علی(ع) عمل نمی كرد، طرد می شد. این مسئله همیشه باید مدّنظر ما باشد كه اگر خواستیم جامعه به طور طبیعی به سوی سلامت سیر كند، باید همه و همه بر روی ارزش های اسلامی تأكید كنند و به اسم جذب انسان ها، نفس امّاره آن ها را رشد ندهند و بیش از همه این وظیفه مهم به عهده رادیو و تلویزیون و نظام آموزشی كشور است و در این حالت است كه همچون فاطمهi بر غدیر، یعنی بر حاكمیت ارزش ها و به میدان آوردن فرزندان حقیقی انقلاب تأكید كرده ایم.

حضرت زهراi در ادامه صحبت شان با زنان مهاجر و انصار به عنوان شاهد سخن خود، به قرآن اشاره كردند كه می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ یَكْسِبُونَ»؛[254] یعنی اگر مردم ایمان می آوردند و تقوی پیشه می كردند، بركات آسمان ها و زمین را بر آن ها می گشادیم، ولی راهنمایی های انبیاء را تكذیب نمودند، پس ما هم آن ها را به اعمال زشتی كه انجام دادند، گرفتیم. سپس حضرت آیه دیگری را قرائت فرمودند كه می فرماید: «فَأَصَابَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلَاء سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُم بِمُعْجِزِینَ»؛[255] یعنی این هایی كه ظلم كردند و به دین خدا پشت نمودند آثار زشت كارهایشان به زودی به آن ها خواهد رسید و آن ها نمی توانند ما را در این كار ناتوان كنند.

ملاحظه كنید كه حضرت زهراi در جریان انحراف از حاكمیت امام معصوم، چه می بیند كه آن را برابر مقابله با دین می داند و خبر از عذاب الهی به میان می كشد، حال این نگاه را مقایسه كنید با نگاه بعضی از متدیّنین كه حاكمیت شاه و ولایت فقیه، برایشان یكسان است! آیا این ها از مكتب فاطمهi بهره ای برده اند؟! آیا در معیارهای فاطمی می توان نام این ها را متدیّن گذاشت؟ آخر وقتی فرهنگ امام معصوم در جامعه جاری نیست، چگونه می توان مرز حق را از باطل شناخت؟

حضرت در ادامه صحبت با زنان مهاجر و انصار فرمودند:«أَلا هَلُمَّ فَاسْتَمِعْ»؛ پس اكنون بیایید و بشنوید و سنگینی آنچه را بر دوش گرفته اید خودتان حمل كنید. «وَ ما عِشْتَ أَراكَ الدَّهْرَ عَجَباً»؛ یعنی در طول زندگی با چه چیزهای عجیبی روبه رو خواهی شد. «وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ»؛ اگر می توانی تعجب كنی، گفته آن ها در حذف علی(ع) تعجب آور است. «لَیْتَ شِعْری إِلى أَیِّ سِنادِ اسْتَنَدُوا؟ وَ عَلى أَیَّ عِمادٍ اعْتَمِدُوا؟ وَ بِأَیَّه عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا؟ وَ عَلى أَیَّه ذریَّه أَقْدَمُوا وَ احْتَنَكُوا؟»؛ یعنی ای كاش می دانستم چه چیزی را در حذف علی(ع) بهانه كردند و به چه منطقی اطمینان نمودند و به كدام ریسمان تمسك جستند و بر كدام نسلی پیشقدم شدند! بر هیچ و هیچ.

«لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِیر» یعنی؛ چه بد كسانی را به ولایت و چه بد كسانی را به همراهی برای خود برگزیدند. «و بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا» یعنی؛ برای ظالمین چه جایگزینی بدی است كه بهترین را رها و بدترین را انتخاب می كنند. در واقع حضرت دارند به زنان مهاجر و انصار پیام می دهند كه شوهران شما باطل را آوردند و حق را رها كردند. «اِسْتَبْدِلُوا وَ اللهِ الذُّنابا بِالقَوادِمِ»؛ به خدا سوگند به جای پرهای قابل پرواز، پرهای ضعیف و ناتوان را انتخاب نمودند و جلوداران و یاوران مردم در مشكلات را كنار گذاشتد و ضعیفان را جلو انداختند. «وَ الْعَجُزَ بِالْكاهِلِ»؛ و به جای سواری بر پشت اسب، دم اسب را انتخاب نمودند. «فَرَغْماً لِمُعاطِسِ قَوْمٍ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛ به خاك مالیده شد بینی قومی كه چنان كرد، كه خیال كرد با این كار، كار خوبی انجام داده است. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا یَشْعُرُونَ»؛ بدانید كه چنین افرادی دست به فساد زده اند بدون آن كه بدانند و بدون آن كه قدرت فهم عمق چنین فاجعه ای را داشته باشند. «وَیْحَهُم!»؛ وای بر آن ها و ارتكاب چنین ظلم بزرگی. «أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى، فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ»؛[256] آیا آن كس كه به سوی حق هدایت می كند شایسته است كه پیروی شود، یا آن كس كه هدایت نمی كند مگر آن كه خودش هدایت شود. شما را چه شده است، چگونه دارید حكم می كنید؟! این آیه از آیات مهم قرآن است در رابطه با این كه كسی باید رهبری جامعه را به عهده داشته باشد كه دارای علم لدنّی باشد، چون خداوند در این آیه دو شخص را روبه روی هم گذارده است یكی آن كس كه به سوی حق هدایت می كند و دیگر آن كسی كه پس از هدایت شدن توسط استاد، می تواند هدایت كند. یعنی نفرمود آیا كسی كه به سوی حق هدایت می كند شایسته پیروی است یا آن كس كه به سوی باطل هدایت می كند؟ تا شما به راحتی جواب دهید، معلوم است آن كس كه به سوی حق هدایت می كند، بلكه می گوید كسی كه به سوی حق هدایت می كند شایسته پیروی است یا آن كس كه هدایت نمی تواند بكند مگر این كه خودش هدایت شده باشد و در واقع می خواهد بفرماید شما باید در مقابل این دو نوع فرد بگویید كدام را انتخاب می كنید، حال معلوم است كه طرف اوّلِ آیه اطمینان بخش است، چون به سوی حق هدایت می كند، فرمود: «یَهْدی الی الْحَقّ» ولی مقابل آن، طرف دوم آیه است كه «نمی تواند هدایت كند مگر این كه هدایت شود» در باره این دومی ها نفرمود: « یَهْدی اِلَی الْحَقّ» یعنی تازه معلوم هم نیست این علم آموخته ها به سوی حق هدایت كنند، منتها طبق قسمت اول آیه گروهی هستند كه بدون آموزش، عالِم به حقیقت می شوند. پس طبق این آیه عدّه ای هستند كه علم لدنّی دارند و به سوی حق هدایت می كنند و عده ای هم هستند كه این ها با آموزش گرفتن از بقیه می توانند نكات هدایت آمیز را ارئه دهند. حال این آیه مسلمانان را دعوت می كند كه متوجّه باشید هدایت خود را از چه كسانی بگیرید و حضرت زهراi جامعه را متذكّر این آیه كردند و علت انحراف جامعه را در انحراف از پیام این آیه اعلام فرمودند.[257]

حضرت زهراi پس از این كه روشن نمودند بسیار فرق است بین هدایتی كه در دامن حاكمیت علی(ع) صورت می گیرد، با هدایتی كه جدای از این خاندان است، فرمودند: «أَما لَعَمْری! لَقَدْ لَقَحَتْ»؛ امّا به جانم سوگند! نطفه این فساد تازه بسته شد. «فَنَظِرَةٌ رَیْثَما تُنْتِجُ»؛ مهلت دهید و منتظر بمانید تا آثار بیماری اش در تمام پیكر اجتماع منتشر شود. و آثار چنین انحرافی جهت كلّی جامعه مسلمین را ویران نماید. به طوری كه پس از مدّتی ما با جامعه ای به نام جامعه اسلامی روبه روییم كه هیچ رجحانی با جامعه غیراسلامی ندارد و این جاست كه اسلام متوقف می شود و دیگر نمی توان هیچ ملّتی را به اسلام دعوت كرد.

بعد فرمود: «ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْ ءَ الْقَعْبِ دَماً عَبیطاً»؛ سپس از پستان آن شتر - به جای شیر- خون خواهید دوشید. «وَ ذُعافاً مُبیداً»؛ و زهری كه به سرعت هلاك می كند. «هُنالِكَ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ»؛ و در این جاست كه گروندگانِ به باطل با ضرر و زیانی همه جانبه روبه رو خواهند شد. حضرت از ظاهر این سوارشدن بر شتر خلافت، به سقوطی دردناك خبر می دهد و می فرماید حتّی نتیجه ای كه به دنبال آن هستید نخواهید گرفت، همچنان كه بعدها ابابكر در بستر بیماری پشیمانی های شش گانه خود را مطرح كرد.[258]

فاطمهi در ادامه می فرماید: «وَ یُعْرِفُ التالُونَ غِبَّ ما أسَّسَ الْأَوَّلُون»؛ و مسلمانان بعدی آثار گرد و غباری را كه اوّلی ها انجام دادند خواهند شناخت. «ثُمَّ طیبُوا عَنْ دُنْیاكُمْ أَنْفُساً وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جأشاً»؛ اكنون كه به مراد خود رسیدید، از دنیای خود خوش باشید و قلبتان آماده فتنه هایی باشد كه خواهد آمد. «وَ أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صارِمٍ وَ سَطْوَةِ مُعْتَدٍ غاشِمٍ»؛ بشارت باد شما را به شمشیرهای برنده و قدرت متجاوزی كه نهایت ظلم و تجاوز را به روی شما روا می دارد.

راستی اگر ما از برادران اهل سنّت بپرسیم چنانچه اسلام اهل البیتh در جهان اسلام جاری می شد جهان اسلام امروزه در مقابل ظلم اسرائیل شبیه جبهه مقاوت حزب الله لبنان بود با این همه عزت، یا شبیه آنچه فعلاً سایر كشورهای اسلامی، در آن هستند؟! چه جوابی خواهند داد؟ اسلامی كه عین عزّت و سربلندی است در كدام یك از این دو اسلام بیشتر جاری است؟ اگر اسلام اهل البیتh حاكم بود، آیا این همه ظلمی كه جهان اسلام از حاكمان بنی امیه و بنی عباس كشیدند واقع می شد؟! آیا شأن جهان اسلام همین سستی و خواری است كه فعلاً هست؟! ریشه این عقب ماندگی را فاطمهi در صدر اسلام می شناسد و ما هم معتقدیم جهان اسلام با بازنگری تاریخی می تواند به شكوه و عزّت و حیاتی كه شایسته آن است دست یابد. شما امروزه ملاحظه می كنید مسلمانان گرفتار حاكمانی هستند كه بویی از اسلام نبرده اند، ریشه این عدم حساسیت نسبت به عدم تقوایِ حاكمان در كجاست؟ اگر بر اساس فرهنگ غدیر جامعه اسلامی شروع می شد، مسلّم امروز افراد غیر متدینی كه بدون هیچ ابائی گناه می كنند، بر جوامع اسلامی حكومت نمی كردند.

حضرت فرمودند: منتظر شمشیرهای برّان و تجاوز تجاوز گران «و هَرَجَ شامِلٍ»؛ و هرج و مرج امور باشید. «وَ اِسْتِبْدادٍ مِنَ الظّالِمین»؛ شرایطی كه ستمگران مستبدانه بر شما حكومت كنند. «یَدَعُ فَیْئَكُمْ زَهیداً»؛ آنچه از حقوق شما رعایت می كنند بسیار اندك و غیر قابل توجّه است. «وَ جَمْعَكُمْ حَصیداً»؛ و حاصل زحمات شما را درو می كنند.

فكر كردند این انحراف در همین حدّ می ماند كه به جای علی(ع) ابابكر حاكم شود؟ غافل از این كه نظام ارزشی جهان اسلام درهم ریخت و با این كار ستون فقرات اسلام شكست. «فَیا حَسْرَةً لَكُمْ»؛ پس حسرت و اندوه بر شما «وَ أَنّى بِكُمْ؟»؛ به كدام سو هستید، كارتان به كجا خواهد انجامید. «وَ قَدْ عُمِّیَتْ عَلَیْكُمْ»؛ در حالی كه حقایق امور بر شما پنهان است. و فكر كردید خسارتِ پشت كردن به غدیر در حدّی است كه حالا به جای علی(ع) ابابكر بر سر كار می آید، غافل از این كه پشت كردن به غدیر، یعنی جایگزینی فرهنگی به جای فرهنگ دیگر؛ حذف نقش غدیر در جامعه به معنی این است كه خداوند نسبت به آینده جهانِ اسلام بی تفاوت است و برای هدایت جهان اسلام مردم را به خودشان واگذار كرده، و این فكر ریشه همه مصیبت های جهان بشری است، چون در فرهنگ جدا شده از غدیر، اقتصاد و سیاست و فرهنگ جامعه در ارتباط با آسمان نیست و بشر در عالَم كثرت است، بدون آن كه عالَم كثرت به عالَم وحدت متصل گردد و حضرت در آخرین جمله، همه حرف خود را زدند و فرمودند: «أَنُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ»؛ آیا ما شما را ملزم كنیم بر حاكمیت امام معصوم، در حالی كه شما نسبت به آن كراهت دارید؟!

جمله فوق جمله عجیبی است، خبر از زمانه ای می دهد كه حقیقت به راحتی قربانی می شد و نخبه گان با بی تفاوتی ناظر بر این فاجعه بزرگ بودند، فاجعه ای كه سخت سرنوشت مردم را درهم می پیچد و زیبایی های زندگی زمینی را به زشتی تبدیل می كند و شخصی مثل فاطمهi به روشنی همه چیز را می بیند ولی هیچ كاری نمی تواند بكند، مگر این كه در آخرین جمله خود به ما بفرماید: ما هر كاری توانستیم كردیم ولی نمی شود كسانی را كه نمی خواهند بیدار شوند و به راه بیفتند، بیدار كرد و به راه انداخت، ما هدف و مقصد دیگری را برای جهان اسلام در پیش داشتیم كه در راستای آن مقصد، بركات آسمان ها و زمین نصیب ملّت مسلمان می شد، ولی «أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ»؛ آیا ما می توانیم شما را ملزم به كاری كنیم كه خودتان نمی خواهید؟ هر چند آن كار در حدّ اتصال زندگی زمینی انسان ها به آسمان باشد؟!!

ای دختر خانه توحید! ای فاطمه بزرگ! هر آنچه باید می گفتی، گفتی. در سخنانت در این دو خطبه یك دائره المعارف شعور و بصیرت بر جای گذاشتی.

به امید آن كه سیاستمداران ما با فهم هرچه بیشتر این سخنان طرح نهایی تمدن اسلامی را كه تو امیدوار تحقق آن بودی و هستی، پایه ریزی كنند و در آن حال با نور فاطمهi با جهان اسلام یك پارچه و متحد و فاطمی روبه رو باشیم. إن شاءالله

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[252] - در ترجمه الغدیر، ج14، ص106 تا 111، سند حدیث را به 59 مرجع از متون معتبر اهل سنت رسانده است.
[253] - مراجه شود به «مروج الذهب مسعودی» و كتاب «بنات النبی» از بنت شاطی (نقل از «راه دشوار هدایت»، ادریس حسینی، ص189).
[254] - سوره اعراف، آیه96.
[256] - سوره یونس، آیه 35.
[258] - «تاریخ طبری»، ج4، ص52، ترجمه الغدیر، ج14، ص2. گفته بود: ای كاش سه كار را نمی كردم و سه كار را می كردم، از جمله گفته بود: ای كاش خانه فاطمه را برای هیچ چیز بازرسی نمی كردم.