+
-
بسم الله الرحمن الرحیم

مبانی معرفتی مهدویت

فهرست مبانی معرفتی مهدویت


مقدمه ناشر

باسمه تعالی

وجود مقدس حضرت حجتg آن چنان پر رمز و راز است كه هرگز نمی توان در شناخت او به یك منظر بسنده كرد، هزاران نگاه نیاز است تا شمه ای از آن حقیقتِ «واسطه فیض بین ارض و سماء» را بتوان نگریست و به مقام افتخارآمیز شناخت حجت خدا وارد گشت و امیدوار مژده آن ذوات مقدس بود كه برای عارفانِ به حقشان، بركات زیادی را قائل اند.

در سلسله بحث های استادطاهرزاده درباره حضرت حجتg تلاش شده تا آن جا كه ممكن است در این وادی تلاش شود و خواننده تا حدّی به عظمت چنین وجودی در هستی پی ببرد و سعی كند در راستای شناخت امام زمانg نهایت تلاش را بنماید و با اطلاعات سطحی موضوع شناخت امام(ع) را تقلیل ندهد،دراین كتاب تا آن جاكه ممكن بوده تلاش شده از خلال نصوص و روایات و با تبیین مبانی كلامی و عرفانی آن ها، پیام روایات روشن شود.

در این كتاب كه اولین كتاب از سلسله بحث های استاد دررابطه بامباحث مهدویت است مباحث زیر را خدمتتان عرضه می داریم:

1- امام زمانg، قلب عالَم هستی؛ در این بحث سعی شده خواننده محترم تصور صحیحی از وجود مقام آن حضرت(ع) در هستی، به دست آورد.

2- نحوه حضور حضرت حجتg در هستی؛ در این بحث خواننده محترم متوجه دلایل عقلی وجود حضرت حجتg و نحوه حضور آن حضرت در هستی می شود.

3- نحوه ظهور حضرت حجتg؛ در این بحث علاوه بر توجه به دلیلی عقلی دیگر بر وجود حضرت حجتg به معنی ظهور توجه شده است.

4- مقام و تأثیر حضرت حجتg؛ در این بحث نقش و حضور فعّال حضرت در زمان غیبت مورد بررسی قرار گرفته است.

5- امام زمانg، مرشدِ سالكان حقیقی؛ در این بحث مقام وِلایی حضرت مدّ نظر قرار گرفته و این كه شناخت امام(ع) خودبه خود یك نحوه سلوك و سیر به سوی حقایق عالمِ غیب را به همراه دارد.

امید است توانسته باشیم در شناخت وجود مقدسی كه مقصد انبیاء و اولیاء بوده است گامی برداشته باشیم و بدانیم وقتی به ما دستور شناخت آن مقام داده شده است پس در راستای شناخت صحیح آن حضرت باید نهایت تلاش را انجام داد، چراكه اگر تصور ما صحیح شد، مسلم مسئله را تصدیق خواهیم كرد، آن هم به همان صورتی كه واقع است.

نكته ای كه توجه به آن در طول مباحث مطرح شده در این كتاب، لازم است مدّ نظر قرار گیرد دقت به نكاتی است كه به ظاهر در مباحث مختلف تكرار شده است، در حالی كه اگر با دقت، آن موضوعِ به ظاهر تكراری را مدّ نظر قرار دهید، آن موضوع، مقدمه قرار گرفته تا نتیجه جدیدی به مبحث قبلی اضافه شود.

انتشارات لُبّ المیزان



امام زمان قلب عالم هستی

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ وَ مُبیرِ الْكافِرینَ. اَلسَّلامُ عَلی مَهْدیِّ الْاُمَم..﴾

﴿اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلی بَقِیَّةِ اللهِ فی بِلادِهِ﴾[1]

سلام بر آن امامی كه موجب احیاء مؤمنین و نابودی و بی ثمری كافران خواهد شد. سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظر و عدل مورد نظر... سلام بر بقیه الله در هرجایی كه آن جا شهر خدا خواهد بود.

در این نیمه ماه شعبان، یعنی ماه رسول اللهf ، تولّد ولایت عظمی یعنی حضرت صاحب الامرg را تبریك عرض می نماییم. امید است كه در این ماه, محبّت پیامبراكرمf همراه با توجّه حضرت صاحب الامر, در جان ما شعله ور گردد.

به دلیل عظمت مسئله وجود مقدس حضرت صاحب الامر، برای هرگونه بحث در مورد آن حضرت احتیاج به تأمّلی طولانی و تفكّری عمیق می باشد. در ابتدای بحث این قول پیامبراكرمf را كه در روایت فریقین آمده است دقیقاً مدّنظر داشته باشید كه حضرت فرموده اند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَةَ الْجاهِلِیَّة»[2] یعنی؛ هر كس بمیرد و امام زمانِ خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. در واقع معنی حدیث این است كه اگر قرآن بخوانی و روزه بگیری، ولی امام زمان خود را نشناسی، هنوز با عقاید اسلامی زندگی نكرده ای و لذا بت پرست هستی و اگر بمیری بت پرست مرده ای، زیرا مرگ جاهلیت یعنی مرگ بُت پرستانه.




[1] - «مفاتیح الجنان»، زیارت مخصوص امام زمانg.
[2] - «مسند»، احمد حنبل، ج4، ص96.

امام زمانg یك حقیقت معنوی

حتماً خودتان فكر كرده اید كه باید امام زمانg یك حقیقت و یك مقام فوق العاده معنوی باشد كه شناخت آن حقیقت و آن مقام این همه بركت دارد و در صورتی كه آن حقیقت شناخته نشود امكان فهم قرآن و استفاده از آن برای مسلمانان وجود ندارد، چون این روایت را زمانی پیامبراكرمf فرموده اند كه در بین مسلمانان قرآن بوده و از آن استفاده هم می كردند و با این همه حضرت فرموده اند: اگر كسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.

از طرفی باید متوجّه بود پیامبر اكرمf در عین این كه پیامبر خدا بودند، امام نیز بودند. چون لازمه مقام امامت دو چیز است: از نسل ابراهیم(ع) بودن است، كه پیامبراكرمf از نسل حضرت اسماعیل فرزند ابراهیم اند، و دیگری معصوم بودن است. چراكه خداوند در آیه 124سوره بقره در جواب حضرت ابراهیم(ع) كه سؤال می كنند،آیا امامت، به نسل من هم داده می شود، جواب می دهد: این مقام به آن هایی كه ظالمند داده نمی شود؛ یعنی باید هیچ گونه ظلمی نداشته باشند و این به معنی معصوم بودن است. پس همچنان كه عرض شد، وجود مقدّس پیامبر اكرمf هم از نسل ابراهیم(ع) هستند و هم بنا به صراحت آیه قرآن در اوّل سوره نجم كه در مورد پیامبراكرمf می فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی» آن حضرت معصوم هستند، پس نتیجه می گیریم مقام «امامت» علاوه بر مقام نبوّت به وجود مقدّس حضرت محمّدf داده شده است.



شناخت امام، شناخت یك حقیقت

به ما دستور داده اند كه امام خود را بشناسیم و گفته اند كه امام شناسی از اصول دین است؛ یعنی ابتدا باید با فكر و تعقّل بدان رسید، همان گونه كه توحید و نبوّت را ابتدا با استدلال می پذیریم یعنی همان گونه كه برای وجود خداوند برهان داریم، برای امام شناسی هم برهان داریم.

مسئله این است كه شناخت امام، یك شناخت معمولی نیست. از خود بپرسید: این چه شناختی است كه اگر نماز بخوانی، روزه بگیری، حج بروی؛ ولی نسبت به امام زمان خود معرفت نداشته باشی؛ دینداری تو زیر سؤال می رود؟! پس این شناخت، صرفاً شناخت اسمی و لفظی و خانوادگی نیست، بلكه شناخت یك مقام است. امام یك مقام است و سن و اسم حضرت نسبت به شناخت حقیقتشان بسیار فرع است.

بسیاری از سؤالاتی كه جوانان عزیز از ما دارند، به جهت این است كه تصوّر واقعی و صحیحی نسبت به امام ندارند. اگر ما بتوانیم به گونه ای صحیح امام(ع) را به این نسل معرفی كنیم، اصلاً این سؤالات و این شك ها مطرح نمی شود كه آیا امام زمانg وجود دارند یا خیر؟ و اگر وجود دارند چرا این همه عمر می كنند و اصلاً چرا ظاهر نمی شوند؟ روش ما این نیست كه ثابت كنیم آیا امام زمانg وجود دارند یا خیر؟ بلكه نحوه بودن امام را بیان می كنیم و توضیح می دهیم، آنگاه هر قلب مستعدی در خودش قبول می كند. البته انتظار نداشته باشید كه امام شناسی آسان باشد. نه توحید شناسی و نبوّت شناسی و معادشناسی آسان است و نه امام شناسی و بنا هم نیست كه مسلمانان به طور سطحی متوجّه امور و مبانی دین باشند. مسلمان باید اندیشه اش بلند باشد و به حقایق بلند موجود درهستی دست یابد.



امام واسطه فیض بین خدا و مخلوقات

لازم ترین موضوع، درك و تصور صحیح از مقام امام زمانg است و اگر تصور ما صحیح شد بسیاری مسائل بعدی خود به خود روشن می شود.

در دعای شریف ندبه می خوانیم:

«اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأرْضِ وَ السَّماءِ»؛ یعنی كجاست آن سببی كه بین زمین و آسمان عامل اتّصال مادون به مافوق است.

این همان مفهوم واسطه فیض است؛ یعنی امام(ع) واسطه بین خدا و كلّ عالم هستی است و اگر متوجّه شویم كه امام(ع) یك حقیقت و یك مقامند در عالم، می رسیم به این كه حتّی ملائكه هم وجود خود را از امام می گیرند. وقتی فهمیدیم امام واسطه فیض است و واسطه فیض بودن؛ یعنی از نظر حقیقت از همه موجودات حتّی از ملائكه مقرّب هم بالاتر است. برای این كه روشن شود معنای واسطه فیض بودن یعنی یك حقیقت، به این روایت كه در جوامع روایی فریقین از پیامبر اكرمf نقل شده، توجّه كنید كه حضرت فرمودند: «كُنْتُ نَبِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّین»[3]؛ یعنی من نبیّ بودم و آدم بین آب و گل بود. همچنین در روایت از امیر المؤمنین(ع) داریم كه حضرت فرمودند: «كُنْتُ وَصِیًّا وَ آدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّین»[4] یعنی من وصیّ پیامبرf، بودم وقتی آدم هنوز در بین آب و گل بود. این دو روایت همدیگر را تأكید می كنند. باید مفهوم این روایات روشن شود تا بتوان فهمید امام یعنی چه؟ و امام زمان دوستی و توسّل به امام زمانg یعنی چه؟ و این كه ما به وجود امام زمان زنده ایم چه مفهومی دارد؟

این كه پیامبر اكرمf می فرمایند: «آدم هنوز به دنیا نیامده بود كه من پیامبر بودم»؛ منظور این است كه مقام حضرت قبل از خلقت عالم، وجود داشته است، قبل از این كه حضرت آدم(ع) خلق شود و نسل های متمادی به دنیا بیایند و بعد بدن و نفس پیامبر اكرمf به دنیا بیاید، قبل از همه این ها مقام پیامبر اكرمf وجود داشته است. معنی این كه گفته می شود پیامبر اكرمf یك مقام است، به همین معنی است. و روایت دوم هم كه حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند، خبر از همان نكته می دهد كه امام یك مقامی است فوق جسم و جسمانیات.

از قول پیامبر اكرمf نقل شده است كه فرموده اند: «شعبان ماه من است، پس روزه بدارید در این ماه برای محبّت پیغمبر خود»[5] یعنی با انجام این دستور، به مقامی می رسیم كه محبّت پیامبر اكرمf در قلبمان ایجاد می شود. این حالت را نمی توان با كتاب خواندن به دست آورد. با خواندن صد كتاب تاریخ اسلام و زندگی پیامبرf نمی توان پیامبرشناس شد. چون پیامبرf یك مقام است، برای نزدیكی به مقام رسول اللهf و دوست داشتن پیامبرf باید ریاضت كشید، از نوع ریاضت هایی كه در ماه شعبان به ما دستور داده اند، مثل روزه و دعا و استغفار.

همچنین در روایت آمده است كه با زحمت و ریاضت می توان امام زمانg را رؤیت كرد، چون امام زمانg یك مقام است. برای ارتباط با آن مقام باید توجّه جان انسان از دنیا و تعلّقات دنیایی قطع شود و به غیب نظر كند؛ یعنی اگر بخواهی بُعدی از ابعاد آن عصمت كل را دریابی، باید در بعدی از ابعاد، یك هم سنخی و هماهنگی با مقام عصمت در خود ایجاد كنی. این كه فرموده اند: «اگر چهل روز خالصانه صبح كنی و قلب خود را آماده نمایی، حضرت را می بینی»؛ به این معنا است كه اگر خود را از هرگونه رذیلت خالص كردی و قلب را برای پذیرش حكم خدا آماده كردی و مقام انسانی ات از حدّ دنیا و جسم و خشم و شهوت بالا و بالا و بالاتر آمد روحت زلال می شود و به مقامی از كمال می رسد كه حضرت(ع) بر او نظر كند و انسان نیز ایشان را در منظر خود مشاهده نماید، و از این جاست كه سیر روح و تعالی آن انسان شروع می شود، چون هدفش را پیدا كرده است.




[3] - «بحار الانوار»، ج 16، ص 403.
[5] - «مفاتیح الجنان»، در فضیلت ماه شعبان.

امامِ غایب و نه مخفی

منظور از غیبت امام زمانg این نیست كه حضرت جایی مخفی شده باشند، بلكه باید متوجّه بود كه حضرت غایب شده اند، نه مخفی. باید در مورد این دو مفهوم تأمل كنیم و مفهوم غایب را بفهمیم. متأسفانه بعضی ها مقام غیب امامg را با مخفی كردن یكی گرفته اند و در معرفت نسبت به امام به اشتباهاتی گرفتار شده اند. درك این مقام به آسانی میسّر نیست، همان طور كه خود ائمه می فرمایند: «اَمْرُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»[6] ؛ یعنی امر ما بسیار مشكل و رام ناشدنی است. و در جایی دیگر می فرمایند: «امر ما سرّ در سرّ است»[7] یعنی امر ما سرّی است پنهان در سرّ ؛ پس باید با كمی تلاش آماده درك این مقام شد و بدون تلاشِ فكری و قلبی حقیقت موضوع به دست ما نمی آید.

مخفی شدن؛ یعنی كسی این جا هست و در عرض ما هم هست، امّا مثلاً پشت دیوار پنهان شده است، ولی غایب بودن؛ یعنی كسی فوق هستیِ مادّی است، مثل ملائكه كه در غیب هستند و در مقامی بالاتر از عالم مادّه جای دارند. مقام غیب امام زمانg به جهت واسطه فیض بودن حضرت است و هستی در قبضه مقام غیبی حضرت است و اساساً هر مرحله و مرتبه پایینی در قبضه مرتبه بالاترِ غیبی اش قرار دارد. برای روشن شدن واسطه فیض بودن حضرت باید بتوان اثبات كرد كه امام زمانg از نظر درجه وجودی از تمام ملائكه مقرّب بالاتر است، امّا مخلوق خداست. به قول بزرگان «كُلُّ ما سِوَی الله» است؛ یعنی غیر از خدا هر چه در هستی، كمال محسوب می شود، همه در آن مقام جمع است و مراتب وجود در آن حضرت به صورت جامع وجود دارد.[8]




[6] - «خصال»، ج2، ص624، ص183.
[8] - حتماً عنایت دارید كه جامعیت حضرت با وجود شخصی وی منافات ندارد، چون وجود او كلّیِ سِعِی است و نه یك كلّیِ مفهومی و انتزاعی.

معنی«واسطة فیض بودن»

برای روشن شدن مفهوم واسطه فیض مثالی می زنیم. شما، «من» و «تن» خود را در نظر بگیرید. چه كسی صحبت می كند؟ مسلّم «من»، اما از زبان و صوت كمك می گیرد. چه كسی می بیند؟ «من»، امّا از طریق چشم. آن كه همه كاره است، یعنی می بیند و می شنود و راه می رود و قلبش تپش دارد، «من» یا نفس انسان است. اگر «من» نباشد، قلب هم تپش ندارد، امّا آیا این «من» حاضر است یا غایب؟ «من»حاضرِ غایب است، به یك اعتبار از همه اعضای بدن در خود بدن «حاضر»تر است، ولی برای شما و حسّ شما بدن «ظاهر» است. پس ملاحظه می كنید كه منِ شما و تنِ شما در كنار هم و در عرض هم نیستند، بلكه در اصطلاح فلسفه، در طول یكدیگرند. یعنی «منِ» شما فوق «تنِ» شماست نه پهلوی تنِ شما. «منِ» شما از نظر درجه وجودی بالاتر از تنِ شماست. درجه وجودی موجود غایب همیشه از عالم مادّه بالاتر است، مثل «منِ» شما نسبت به تنِ شما. همچنین عالَم غیب، از خود مادّه در مادّه حاضرتر است، مثل حضور فعّال «من» شما در چشم و گوش شما كه عملاً اوست كه می بیند، منتها از طریق چشم شما. الآن، آن كه می شنود «منِ» شماست كه می شنود، نه گوش شما. امّا آن كه در صحنه «ظاهر» است تن شماست با اعضایش، و آن كه در صحنه «حاضر» است، «منِ» شماست. «منِ» شما در همه جای تن شما حاضر است، امّا چون مجرّد است، محدود به بدن نیست. پس اگر می گوییم «منِ» شما واسطه بین «تنِ» شما و عالم اعلی است، به این معنا است كه اولاً؛ بودنِ آن واسطه فیض، بودن در مرتبه وجودی بالاتری است و لذا «غایب» است، چون مرتبه اش بالاتر است. ثانیاً؛ تمام مرتبه مادون در قبضه آن واسطه فیض قرار دارد.



فرق «حضور» با «ظهور»

مثال دیگری می زنیم: خدا «حضور» مطلق است؛ یعنی در همه جا از همه چیز حاضرتر است؛ امّا حضورش مثل دیوار و سنگ و... نیست. اگر بخواهد مثل دیوار حاضر باشد كه دیگر خدا نیست، بلكه یك دیوار است. حاضر بودن در جایی غیر از ظاهر بودن است. مثلاً این لیوان در این جا «ظاهر» است و شما می توانید آن را ببینید، علّتش هم این است كه یك جا هست و جاهای دیگر نیست، پس می توانید آن را ببینید؛ امّا اگر همه جا بود، دیگر ظاهر نبود.

اگر چیزی شكل داشته باشد، یعنی در یك مكان هست و در مكان دیگر نیست؛ امّا اگر حدّ و مرز و شكلی نداشته باشد، همه جا می تواند باشد. چیزی كه «ظاهر» است، محدود است و چیزی كه «حاضر» است، ولی ظاهر نیست، حقیقتی است فوق محدودیت های مكان، پس محدود هم نیست. ذات خداوند از آن نظر كه همه جا هست، «ظاهر» نیست، اگر ظاهر بود كه دیگر ذات خدا نبود؛ زیرا خداوند وقتی بخواهد ظاهر باشد، باید محدودیت هم داشته باشد.

تا این جا دو مطلب «ظاهر بودن» و «حاضر بودن» را در نظر داشته باشید كه «ظاهر بودن» محدودیت می آورد و «حاضر بودن» وسعت می آورد. حال سؤالی مطرح می شود كه «منِ» من چقدر در تنِ من حضور و نقش دارد؟ جواب این سؤال این است كه همه تنِ من در قبضه «منِ» من است؛ زیرا «منِ» من فوق «تن» من است و چون مجرّد است، همیشه مادون یعنی بدن را قبضه می كند و در اختیار دارد و لذا اگر من اراده كرد دستش را بالا بیاورد، دست نمی تواند مقاومت كند. این فوق بودن درجه وجودی من از تن، فوق بودن حقیقی است، نه نسبی. مانند سقف اتاق نیست كه نسبت به كف اتاق، بالا باشد، ولی نسبت به شخصی كه روی سقف ایستاده، پایین محسوب شود. پس «منِ» من، حقیقتاً از نظر درجة وجودی بالاتر و فوق «تنِ» من است؛ به همین جهت تمام تن در قبضه من است. در واقع«من» یا نفس انسان است كه می شنود و می گوید و حرف می زند و راه می رود، منتها اعضاء تن را به عنوان ابزارهای خود به كار می گیرد. «تن» مثل عصاست در دست «من». إن شاءالله با تأمّل در مثال «من» و «تن»، معنی واسطه فیض بودن امام زمانg در هستی روشن می شود كه مَثَلِ امام زمانg در كلّ هستی، مثَلِ «من» است در «تن».

این نوع مطالبی كه عرض شد به عنوان مقدّمات امام شناسی است و باید در دبستان فرهنگِ فكری تشیّع، بررسی و تدریس شود. ما حق نداریم بدون آن كه امام را بشناسیم از این دنیا برویم. از امام كاظم(ع) روایت هست كه فرمودند: «هركس بمیرد و امامش برایش مشخص نشده، به مرگ جاهلیت مرده، و مردم معذور نیستند تا این كه امامِ خود را بشناسند و كسی كه بمیرد و امام خود را بشناسد، مثل كسی خواهد بود كه در كنار حضرت قائم(ع) در چادر آن حضرت بوده است»[9]؛ اگر بتوانیم در مورد امام شناسی وقت بگذاریم، تمام معارف دین به نحوی بسیار روشن برایمان حل می شود.

در دعای ندبه داریم كه: «اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء»؛ كجاست آن وجه خدا كه اولیاء الهی به سوی او نظر دارند، یعنی حضرت امام زمانg وجه الهی هستند و نمایش كامل صفات الهی می باشند، یعنی امام از ملائكه هم بالاتر است. امام حقیقتاً به جهت مقام جامعیت اسمائی اش از ملائكه هم بالاتر است. همان طور كه «من» حقیقتاً فوق «تن» و حتّی فوق قوای «بینایی» و «شنوایی» است.

با این مقدمات إن شاء الله معنی غیب بودن امام را متوجّه شدید، یعنی كلّ هستی زیرپای امام و در قبضه امامg است. امام غایب اند، نه یعنی در سرداب سامراء گم شده اند. عرض شد كه جهان در قبضه امام است، مثل این است كه بدن در قبضه «من» یا نفس انسان است. وقتی می گوییم امام واسطه فیض است؛ یعنی رابطه اش با هستی یك رابطه طولی است، یعنی مقام حضرت بالاتر است و بقیّه عالم، در قبضه وجود حضرت اند. مقام امام زمانg در هستی طولی است، مثل مقام منِ شما كه تنِ شما مادون آن است و آن تن در طول وجود «من» است و وقتی معنی حضور طولی حضرت را نسبت به عالم متوجّه شدید، ملاحظه خواهید كرد، همان گونه كه تن شما در قبضه من شماست، هستی در قبضه اراده امام است.




[9] - «بحار الانوار»، ج 23، ص77.

غایبِ حاضر

امام(ع) غایب اند، یعنی اوّلاً؛ مقام امام، فوق عالم است. ثانیاً؛ در تمام عالم حاضراند. همچنان كه عرض شد وقتی متوجّه باشیم مرتبه موجودی بالا است، تمام مرتبه پایین در قبضه اوست، و به مرتبه پایین محدود نیست. مثلاً خورشید در صورتی می تواند همه جا را روشنی ببخشد كه بالا باشد، امّا اگر پایین بود دیگر نمی توانست همه جا را روشن كند. حضور ملائكه در هستی به گونه ای است كه آن ها را كاری از كاری باز نمی دارد، مثل خورشید كه روشن كردن شهر ما آن را از روشن كردن شهر دیگر باز نمی دارد. در مورد حضور و نقش امام(ع) نیز چنین است كه امام(ع) را كاری از كار دیگر باز نمی دارد. مقام امام، مقام عظمایی است كه همه عالم را تدبیر می كند و همه جا در قبضه اوست بدون این كه از آن مقامِ اعلای خود خارج شوند. اصلاً اگر پایین بودند و در عرض سایر موجودات بودند كه نمی توانستند عالَم را تدبیر نمایند.



امامu حاكم بر تن خود هستند

سؤالی مطرح می شود كه آیا مثل سایر انسان ها، تن امام حاكم بر «من» ایشان است؟ یعنی این طور كه تن ما یك محدودیتی برای ما دارد كه به راحتی نمی توانیم اراده هایمان را عملی كنیم، تن امام هم برای امام چنین است؟ و یا من ایشان بر تن خود و بر كلّ جهان حاكم است؟

شما می دانید كسی كه اندكی ریاضت بكشد تا حاكم بر بدنش شود، می تواند طیّ الارض كند؛ یعنی وقتی بدن انسان در قبضه «من» انسان درآید، هر جا بخواهد می تواند بدن را ایجاد كند، نه این كه بدن را از جایی به جای دیگر حركت دهد، زیرا بردن و حركت دادن محتاج زمان است. شاگرد مرحوم قاضی طباطبایی می گوید: دیدم كه جناب قاضی به تنها اتوبوس مسیر سامراء به نجف نرسیدند. ما حركت كردیم و رفتیم. ولی با كمال تعجّب در نجف دیدم كه مرحوم قاضی(رحمه الله علیه) در حرم هستند یعنی آقا با طیّ الارض به نجف آمده بودند. طیّ الارض كه برای نوكران امام(ع) واقع می شود، در مقام امام(ع) چیزی نیست.

امام چون حاكم بر بدن خویش است، می تواند هر وقت كه خواست تن خود را حاضر كند. در روایت است كه وقتی حضرت(ع) ظهور می كنند، همه مردم ایشان را می شناسند؛ چراكه بین مردم بوده اند، نه این كه فقط بین مردم اصفهان یا تهران یا جای دیگر بوده اند، بلكه همه جا حاضرند و به هر نحوه كه خواستند با بدنی كه اراده كنند ظاهر می شوند و به هیچ جا محدود نمی شوند.

آصف بن برخیا، قصر بلقیس را كه در یمن بود، در اورشلیم ایجاد می كند، چون می گوید: «اَنَا آتیكَ بِهِ قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْكَ طَرْفُكَ»[10]؛ یعنی من قصر را قبل از این كه پلك چشمتان به هم بخورد، حاضر می كنم و این نوع آوردن كه كمتر از چشم به هم زدن است، دیگر حركت دادن نیست، بلكه ایجاد كردن است[11] . حال در نظر داشته باشید كه قرآن می فرماید: این شخص یعنی جناب آصف بن برخیا مقداری از علم كتاب را در اختیار داشت «عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب» و امام صادق(ع) می فرمایند: «همة علمِ كتاب در نزد ماست»[12]. و خداوند در قرآن به پیامبر اكرمf می فرمایند: «خداوند و آن كسی كه همه علم كتاب در نزد اوست، شهادت می دهند كه تو پیغمبر هستی»[13] كه مفسرین شیعه و سنّی اذعان دارند آن كسی كه در زمان پیامبر اكرمf شهادت به نبوّت آن حضرت داشته و همه علم كتاب در نزد اوست، علی(ع) است؛ یعنی مقام امام در تصرّف عالم، خیلی گسترده تر از این حرف هاست، چه برای بدن خود و چه برای بقیّه عالم. عمده آن است كه ما بتوانیم مقام امام(ع) را به آن شكلی كه قرآن معرفی می كند بشناسیم. قرآن، مقام امام را چنین می داند كه: «وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرات»[14]؛ یعنی ما آن ها را امام قرار دادیم و فعل خیر به آن ها وحی كردیم. پس طبق این آیه، فعل آن ها، عین وحی الهی است و این مقام عجیبی است كه عمل آن ها عیناً وحی الهی است، نه این كه به آن ها دستوری داده باشند و آن ها طبق دستور عمل كنند. این مسئله ای است جدا، ولی مقام امام چیز دیگری است، همان است كه قرآن می فرماید: «اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرات» یعنی «فعل خیر» را به آن ها وحی می كنیم، نه این كه دستور بدهیم فعل خیر انجام دهند، و مقام امام زمانg از این نوع مقام است، چون همان طور كه در تفسیر آیه124 سوره بقره مطرح است، ائمه شیعه كه فرزندان ابراهیم(ع) هستند، همگی دارای مقام امامتی هستند كه قرآن از آن سخن می گوید.




[10] - سوره نمل، آیه40.

مبنا و چگونگی رؤیت امامu

انسان با ریاضت كشیدن لایق رؤیت می شود. روحش بالا و بالاتر می رود و می تواند حضرت را رؤیت كند، البته این بدین معنا نیست كه هركس مدعی رؤیت حضرت شد مورد تأیید باشد و ما از نقش خیالات این افراد غافل باشیم. ولی چنانچه به واقع رؤیت آن حضرت واقع شد این رؤیت ناگهان تبدیل به غیبت حضرت می گردد. سؤالی كه مطرح می شود این است كه امام در آن حالت كه یك مرتبه غایب شدند كجا رفتند؟ آیا پشت سنگ و دیواری مخفی شدند؟ جواب این است كه خیر! امام هیچ جا مخفی نشدند، بلكه همان طور كه از افق جان آن فرد ظهور كردند، از همان افق غایب شدند، حضرت از درون آن فرد طلوع كردند و آن فرد با چشم باطن حضرت را دید و با گوش باطن، صدای حضرت را شنید و از همان افق هم غایب شدند. البته امام، هرجا اراده كنند، ظاهر می شوند. در خبر داریم كه امیر المؤمنین(ع) در یك شب در چهل جا حاضر و ظاهر بودند، البته می توانند اگر بخواهند در یك میلیارد جا ظاهر شوند چراكه مقام امام طوری است كه توجّه و ظهور در هر یك از این مكان ها، مانع توجّه و ظهور در مكان دیگر نمی باشد؛ زیرا ایشان را كاری از كار دیگر باز نمی دارد و همه چیز در قبضه ایشان است. مثلاً وقتی شما به حرف های كسی گوش می دهید، در عین حال او را می بینید و صدایش را می شنوید و به حرف هایش هم فكر می كنید؛ چون شما وجود مجرّد و فوق عالم مادّه هستید، دیدنتان مانع شنیدن و فكر كردنتان نیست. شما شنوا و بینا هستید، امّا ذات شما شنوایی و بینایی نیست، چون در عین این كه خودتان تماماً می بینید و فكر هم می كنید، «منِ» شما در تنتان حضور «كامل» و «تمام» دارد[15] و عرض شد مَثَل امام در هستی، مَثَل منِ شما در تنِ شماست؛ پس امام(ع) از همه موجودات در عالم حاضرتر است در عین این كه خودش در جای خودش می باشد. و چنانچه عرض شد، وجود امام حتّی از ملائكه هم برتر و حاضرتر است.




[15] - برای بررسی موضوع حضور كامل و تمام به نكته های 6و7 كتاب «ده نكته از معرفت نفس» رجوع بفرمایید.

امام عین انسانیت است

اگر در موضوع شناخت امام دقّت بفرمایید، متوجه می شویم خداوند برای هدایت انسان ها، عین الانسان را كه همان امام باشد خلق فرموده تا هركس كه بخواهد به انسانیت واقعی دست یابد با توجّه به امام معصوم این كار برایش ممكن گردد كه البته اصل این بحث و حواشی آن را در جای دیگر باید دنبال بفرمایید.[16] ولی مطلبی را كه در مورد عین الانسان در این جا مطرح می كنیم با مثال آب به عنوان عین تری شاید بتوان تصوّر موضوع را به ذهن نزدیك كرد. مثلاً ما برای سیراب شدن باید به عین تری رجوع كنیم و یا اگر بخواهیم چیزی را شور كنیم، باید به عین شوری یعنی نمك رجوع كنیم؛ زیرا خداوند نمك را برای شور كردن خلق كرد. برای انسان شدن هم فقط و فقط یك راه وجود دارد و آن این است كه به عین انسان رجوع كنیم. امام زمانg عین الانسان می باشند. من و شما به اندازه ای كه به امام زمانِ خود نزدیك شویم، بهره ای از انسانیت داریم.

انسانیت یك حقیقت است. چیزی كه حقیقت است منشأ همه چیزهایی است كه از آن حقیقت بهره دارند، یعنی هر چیزی به مطلقش برمی گردد؛ همان طوركه هر شوری به عین شوری برمی گردد. به اصطلاحِ فلسفه، انسانیت تشكیك بردار است؛ یعنی مثل نور شدّت و ضعف می پذیرد. هرچیزی كه دارای شدّت و ضعف است، حقیقت دارد و ساخته ذهن ما و یا از اعتبارات بشر نیست. نمی توان گفت كه مثلاً این ستون از ستون دیگر ستون تر و یا شدیدتر است؛ یعنی نمی توان برای ستون بودن شدّت و ضعف قائل شد، چون این ها اعتبارات بشر است و ستون حقیقتی ندارد؛ ولی در مورد وجود و علم و انسانیت، شدّت و ضعف مطرح است، پس این ها دارای حقیقت هستند، و لذا چون برای انسانیت می توان شدّت و ضعف قائل شد، و گفت فلان آقا از رفیقش انسان تر است. پس انسانیت دارای حقیقت است و هر چیزی كه حقیقت دارد، به مطلقش برمی گردد، همان طور كه می گوییم وجود به عین الوجود برمی گردد و خداوند عین الوجود است. انسانیت انسان ها هم به عین الانسان برمی گردد و امام زمانg هم عین الانسان است و برای رسیدن به مقام انسانیت فقط باید به عین الانسان رجوع كرد، همان طور كه همه وجودها از نظر وجودی به عین الوجود یعنی خداوند رجوع دارند و وجودشان را از حضرت حق دارند. به همین دلیل هم در دعاهایمان می گوییم: خدایا بر ما منت بگذار و قلب امام زمانg را از ما راضی كن![17] خداوند برای این كه ما آدم شویم، آدمیت مطلق را آفریده است، پس هركس كه به امام زمانg نزدیك تر است، انسان تر است و هر كه از او دورتر است، از انسانیت دورتر است و در واقع آدم نیست، بلكه ظاهرش، ظاهر آدم است، به همین دلیل است كه در روایات داریم هر كه امام ندارد، به مرگ جاهلیت مرده است، یعنی در حقیقت انسان نیست و در قیامت به صورت انسان محشور نمی شود، حال كسی كه انسان نیست، هرقدر می خواهد نماز بخواند، روزه بگیرد و... ارزشی ندارد(مثل بچّه ای است كه از سر تقلید از بزرگ ترها و بدون شناخت، نماز شب می خواند.)

روایات شیعه می فرماید: در بدو ورود به برزخ اوّل از عقیده سؤال می شود و بعد از اعمال. اوّل از ولایت و امام سؤال می كنند بعد از نماز و روزه ؛ یعنی آیا به امام زمانت نظر داشته ای یا نه؟ اگر امام زمانت را نشناسی، تو اصلاً كاری نكرده ای، چون به مقصد خود كه عین الانسان است نظر نداشته ای.

امامت از اصول دین است، ابتدا باید با تحقیق و تعقّل بر وجود امام، برهان داشته باشید. روایت ها در واقع كمك می كنند به شناخت امام، ولی امام شناسی را باید با دلیل عقلی و كشف قلبی به دست آورد.




[16] - رجوع شود به نوشتار «نحوه حضور حضرت حجّت در هستی» قسمت «امام یا اصل الانسان».
[17] - «وَامْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ» قسمت آخر دعای ندبه.

امام زمان یا قلب كلّ

تا این جا مباحث «واسطه فیض بودن» ، «نحوه غیبت امام» و «عین الانسان بودن امام» را بحث كردیم. بحث بعدی راجع به حقیقت انسان است كه عبارت است از قلب. می خواهیم عرض كنیم كه انسان یعنی قلب، امّا نه قلب گوشتیِ واقع در قفسه سینه. انسان به جهت جنسیت و گوشت و چشم و گوش و خیال، انسان نمی باشد؛ چراكه حیوانات همه این ها را دارند، ولی انسان نیستند. بلكه انسان یعنی قلب. قلب یعنی آن حقیقتی از شما كه تمام احوالات و اراده ها و میل ها و عواطف را به آن نسبت می دهید، می گویید: خواستم ببینم و لذا چشم خود را به كار گرفتم، پس چشم تحت تأثیر آن حقیقت شما كه خواست ببیند، دیدن را شروع كرد. یا می گویید: خواستم معرفت خود را نسبت به امام زیاد كنم، لذا تعقّل و تفكّر كردم، پس مركز اراده ها و خواستنی ها یك چیزی است به نام قلب.

آن وقت خودتان ملاحظه كرده اید آنچه مطلوب غریزه و كشش های جسمی است رفتنی است، یعنی هرچه برای غریزه انجام می دهیم، نابودشدنی است و در جان انسان نمی ماند، زیرا حقیقت انسان غریزه و شهوت نیست، امّا آنچه كه با قلب انجام داده ایم، باقی می ماند. نمازهایی كه با حضور قلب خوانده اید، باقی است و آثارش همواره بركات به همراه دارد. و آنچه با نیّت قلبی انجام نداده اید، نابود شده است، یعنی سرمایه ای برای آخرت -كه حقیقت انسان به صحنه می آید- نشده است. پس باید متوجّه باشید، شما غریزه و شهوت نیستید، شما قلب اید و آنچه قلبی است، سرمایه حقیقی شماست.

حقیقت انسان همان بعد قلبی اوست، از طرفی چون انسان كامل حقیقت انسان و اصل انسانیت هر انسانی است، پس او قلب كل است؛ یعنی قلب حقیقی در هستی، امام زمانg است. هر كس به هر اندازه كه در قلب امام زمانg جا دارد، حقیقت دارد و خودش است و با خیالات و غرایزش كه حقیقت او نیست، به سر نمی برد، یعنی واقعیت هر كس به اندازه ای است كه با قلب عالم هستی ارتباط دارد، چون هر كس به اندازه ای كه در قلبش حاضر است، واقعیت دارد و هر كس هم به اندازه ای قلب دارد كه از قلب كل بهره گرفته است؛ پس هر كس با قلب امام زمان ارتباط ندارد، با خود واقعی اش در ارتباط نیست و با خود وَهمی و خیالی به سر می برد.

در روایت آمده است كه اعمال ما روزهای دوشنبه و پنج شنبه خدمت امام زمانg ارائه می گردد، یعنی اعمال ما به انسانیت كل، كه ملاك ارزیابی هر انسانی است، ارائه می گردد. هر اندازه كه عقاید و اعمال و اخلاق ما انسانی باشد، پذیرفته می شود و هر اندازه كه حیوانی باشد، پذیرفته نمی شود، چون قلبی نبوده تا به قلب كلّ هستی وصل باشد و باقی بماند. مثل این كه اعمال غریزی برای ما پایدار نیست، غذاخوردن هایمان مثل احوالات معنوی در قلب ما برای ما نمی ماند. این ها سرّ اهل البیت است، باید بفهمیم. اگر انسانیت بخواهیم باید اولاً؛ به امام زمانg نزدیك شویم و ثانیاً؛ كارهایمان را مطابق امام زمانg انجام دهیم، پس تو هر چه در قلب امام زمانg هستی، هستی؛ و هر چه در قلب امام زمانg نیستی، نیستی. ای كاش آدم ها می آمدند و بحث های امام شناسی را محكم كار می كردند تا ببینند چه بركاتی نصیبشان می شود، چرا ما كتاب جامعه شناسی و روانشناسی و داستان بخوانیم، ولی امام شناسی كار نكنیم.

خداوند فقط به قلب شما می نگرد

روایتی از شیعه وسنّی نقل شده: «اِنَّ اللهَ لا یَنْظُرُ اِلی صُوَرِكُم وَ لا اِلی اَعْمالِكُمْ وَ لكِنْ یَنْظُرُ اِلی قُلُوبِكُمْ»[18] ؛ یعنی خداوند به ظاهر شما و به اعمال شما نمی نگرد، بلكه به قلب شما می نگرد. از طرفی قلبِ كل، امام زمانg است؛ پس هرقدر به امام شبیه تر هستید، خدا به شما نظر می كند، چون خدا فقط به امام نظر می كند و هر كس به اندازه ای كه از «قلب» بهره دارد، مورد نظر حضرت حق قرار می گیرد.

مولوی در دفتر پنجم در مورد همین نكته از زبان حضرت حق می گوید:

من ز صاحبدل كنم در تو نظر

نه به نقش سجده و ایثار زر

یعنی من به تو و سجده و ایثار تو نظر نمی كنم، بلكه از طریق صاحب قلبِ كل یعنی صاحبدل به تو نظر می كنم، اگر تو درآن قلبِ كل بودی، آنگاه سجده ات مورد نظر قرار می گیرد و إن شاء الله مورد قبول واقع می شود. در ادامه می گوید:

تو دل خود را چو دل پنداشتی

گفتگوی اهل دل بگذاشتـی

اگر تو نظرت به قلب كل و صاحب دلِ مطلق نبود و خودت را دل گرفتی، از مسیر نظر حق به خودت ، كه همان دل صاحب دل است، محروم می شوی، مثل تری این لباس است كه به تری مطلق وصل نباشد چیزی از تری آن نخواهد ماند.

صاحبِ دل، آینه شش رو بود

حق در او از شش جهت نازل بود

صاحبِ دل یعنی امام زمانg كسی است كه همه ابعاد وجودش رو به سوی خدا است و بنده محض اوست و نظر مطلق خداوند به او است.

هر كه اندر شش جهت دارد مقرّ

كی كند در غیر حق یك دم نظر

هر كس كه تمام ابعادش را خدا فرا بگیرد، تنها به خدا نظر دارد، پس عصمت دارد، یعنی معصوم است.

گر كند ردّ، از برای او كند

ور قبول آرد، همو باشد سند

اگر صاحبدل كه تمام ابعادش را خدا گرفته، یعنی امام زمانg اعمال ما را قبول كند، خدا قبول كرده است و اگر ردّ كند، خدا ردّ كرده است، او سند ردّ و قبول خداوند است.

چون كه او حق را بود در كلّ حال

برگزیده باشد او را ذوالجلال

خداوند امام زمانg را به جهت آن كه در تمام حالات در پیش خود دارد، برگزیده است و بقیه را با معیار امام زمانg سنجش می كند.

هیچ بی او حق به كس ندهد نوال

شمّه ای گفتم ز اصحاب وصال

بدون مسیر وجود مبارك امام زمانg پروردگار به هیچ كس هیچ بهره ای نمی دهد و آن هایی كه به مقام وصال رسیده اند، با همین قاعده رسیده اند.

این همان مفهوم واسطه فیض است، یعنی هر چه بخواهی از خدا بگیری باید از امام زمانg بگیری و چون مفهوم این حقیقت را كه امام واسطه فیض است همه مردم نمی فهمند و ممكن است كج فهمی و سوء تعبیر شود، تنها شمّه ای گفته است. این ها از اسرار است. بدون مقدّمه نمی توان گفت.

موهبت را بر كف دستش نهد

وز كف اش آن را به مرحومان دهد

خداوند به هر كس كه بخواهد رحمت كند، به واسطه امام زمانg او را مورد رحمت قرار می دهد.

با كف اش دریای كل را اتّصال

هست بی چون و چگونه در كمال

همه مخزن غیب در دست مبارك امامg است، خزینه دار عالم غیب است، چراكه بی چون و چرا، عین كمال انسانی است.

صد جوال زر بیاری ای غنی

حق بگوید دل بیار ای منحنی

هر چه می خواهی صدقه و اطعام كن، حضرت حق می بیند كه آیا از دل برخورداری، دلی كه به صاحب دل مطلق وصل است.

اگر دل امام زمانg را به دست نیاوری و جانت به قلب هستی نظر نداشته باشد، اگر چه صدها مسجد بسازی و چراغانی كنی، سودی نمی بخشد. البته همه زحمات عزیزان إن شاء الله برای وصل شدن به دل وجود مقدّس حضرت است. اگر چه بعضی از مداحان اهل البیت مورد تأیید نیستند، امّا همین كه صدای خوب خود را به روش صحیحی در این مسیر به كار می گیرند یك توفیق است. حضرت حق می فرمایند:

گرزتوراضی است دل، من راضی ام

ور به تو مُعرِض بود، اعراضی ام

یعنی اگر آن دل مطلق از تو راضی است، من هم راضی ام و اگر او از تو روی گردان است، من هم روی گردانم. پس اوّلاً؛ یك دل حقیقی در عالم هست كه همه دل ها باید توجّهشان به او باشد. ثانیاً؛ ملاك ارزیابی هر كس نزد خدا، هماهنگی با او و جلب رضایت او را نمودن است.

ننگرم در تو در آن دل بنگرم

تحفه آن را آر، ای جان در برم

به اندازه ای كه به امام زمانg نزدیك هستی، آدم هستی و دل داری، خدا فقط به دلِ كلّ نگاه می كند، هر دلی كه عشق به پیامبر اكرمf و امام(ع) دارد، به حق نزدیك است. یعنی تو وقتی عملاً چیزی در محضر حضرت حق برده ای تا بهره ای از رضایت حق نصیب خود كنی، تو را به دل امام زمانg حوالت می دهند كه:

با تو او چون است؟ هستم من چنان

زیر پای مادران باشد جنان

هر طور كه امام زمانg با تو هست، من هم كه خدای تو هستم، همان طورم با تو؛ پس زیر این آسمان یك قلب كلّی هست كه ملاك رضایت و غضب خدا است و هر كس باید خود را با او هماهنگ كند، همچنان كه در روایت داریم كه بهشت زیر پای مادران است؛ پس اگر می خواهی به بهشت بروی، باید مادرت از تو راضی باشد. اگر می خواهی ببینی كجای بهشت هستی، ببین كجای قلب مادرت هستی، حالا همین را در مورد رضایت و عدم رضایت امام زمانg قیاس كن.

مادر و بابا و اصل خلق، اوست

ای خنك آن كس كه دل داند ز پوست

مادر حقیقی و پدر حقیقی كه منشأ انسانیت ماست، اوست. خوشا به حال كسی كه پدر و مادر حقیقی اش را از پدر و مادر پوست و بدنش می تواند تفكیك كند. آن حضرت اصلِ اصل و قلبِ قلب هر انسانی است.

توبگویی نك دل آوردم به تو

گویدت این دل نیرزد یك تِسو

اگر تو در محضر حضرت حق، دل جدای از قلب امام زمانg بیاوری، یعنی دلی كه به انسان كامل وصل نباشد، آورده باشی، اصلاً خداوند برایش هیچ ارزشی قائل نمی باشد.

آن دلی آور كه قلب عالم است

جانِ جانِ جانِ جان آدم است

می فرماید: باید دل خود را غرق دل آن حضرت كرده باشی و در واقع با رضایت قلب حضرت آمده باشی. قلبی كه قلب عالم و اصل ِ اصلِ اصل همه است.

از برای آن دلِ پر نور و بَر

هست آن سلطان دل ها مُنتظَر

به جهت آن دل پربركت و نور است كه امام زمانg را «مُنتظَر» نام نهاده اند؟ یعنی دلی كه خداوند هم منتظِر اوست و هر كس هر دلی را نزد خداوند بیاورد، خداوند انتظار دارد بهره ای از آن دلِ سلطان دل ها، یعنی دل امام منتظَر را با خود آورده باشد، از برای آن كه دل قطب عالم، فقط دل است و همه منتظِر آن دل هستند.

تو بگردی سال ها در سبزه زار

آن چنان دل را نیابی ز اعتبار

به این راحتی كسی به آن نمی رسد، ریاضت ها و ارادت ها باید پیشه كرد.

پس دل پوسیده پژمرده جان

بر سر تخته نهی آن سوكشان

بیا و این دل بدون ارتباط با امام زمانg را كه پوسیده و پژمرده است به طرف دل آن حضرت بكشان تا اعتبار گیرد و زنده شود.

گویدت این گورخانه است ای جَری

كه دل مـرده بــه آن جا آوری

تا دل تو مرده است در واقع در قبر زندگی می كنی. اگر خواستی این دنیا برایت قبر نباشد، باید دست را از این حالت مردگی با پیوست به سلطان دل ها زنده گردانی.

رو بیاور آن دلی آن شاه جوست

كه امان سبزه وارِ كون از اوست

برو دلی را به دست بیاور كه به دنبال امام زمانg باشد، آن دلی كه عالم كون و وجود به جهت وجود مقدّس او در امان و بقاء و طراوت هستند، چراكه در روایت داریم: «لَوْ بَقِیَتِ الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَتَ»[19]؛ اگر حجّت خدا نباشد، زمین فرو می ریزد، چون هستی بدون قلب نمی شود، در واقع وجود آن حضرت عامل امان و حیات عالم است، پس تو هم باید به آن حضرت وصل شوی تا از وسوسه ها و انحرافات امان یابی.




[18] - «بحار الانوار»، ج 84، ص 88 .
[19] - «اصول كافی»، ج1، ص253.

اوغایب نیست، ما غایبیم

تمام مشكلات ما ناشی از این است كه از امام زمانg دور شده ایم. نجات یك ملّت به امام زمانg وابسته است. امام زمانg انسان كامل است. كافی است كه نظر مباركشان بر جان ما بیفتد تا ما انسان شویم، یعنی مبادی میل ما اصلاح شود زیرا كه وجود ائمه تكوینی است، غیب و شهود ندارد، بودنِ هستی به وجود آن حضرت است و هر كس به اندازه نزدیكی به نظر او بقاء و واقعیت می یابد و معنی دار می شود.

امام زمانg در زمان غیبت مثل خورشیدی كه نورش پشت ابر است، فیض می رساند. علّت عدم بهره برداری از فیض آن حضرت خودمان هستیم. امام غایب نیست، ما غایبیم. ماییم كه دنیایی شده ایم. اگر یك زندگی دینی را آغاز كنیم، با یك نظر امام زمانg جوهر ما عوض می شود و مسّ وجودمان كیمیا می گردد. مزّه آدم شدن را اگر بچشیم، چیز دیگری برای ما مزّه دار نخواهد بود.

عمده آن است كه معنی واقعیِ انسان بودن را كه به نزدیكی به امام زمانg است درك كنیم و بدانیم مسلّم هر كس به هر جا رسید از دریچه نظر آن حضرت رسید. خدایا به حقیقت امام زمانg، قلب ما را متوجّه آن حضرت و قلب آن حضرت را از ما راضی بگردان.

ما را موفق به حیاتی بكن كه نتیجه اش قرب به آن حضرت باشد.

خدایا! مقام معظم رهبری را در پناه امام زمانg مؤیّد بدار.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»



نحوه حضور حضرت حجت در هستی

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ وَ مُبیرِ الْكافِرینَ. اَلسَّلامُ عَلَی الْمَهْدِی الْاُمَم..﴾

﴿اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیَّةِ اللهِ فی بِلادِهِ﴾[20]

سلام بر آن امامی كه موجب احیاء مؤمنین و نابودی و بی ثمری كافران خواهد شد. سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظر و عدل مورد نظر... سلام بر بقیه الله در هرجایی كه آن جا شهر خدا خواهد بود.

تولّد قطب عالم امكان، انسان كامل، بقیه الله الاعظم ، حضرت حجّت(ع) را به همه عزیزان تبریك عرض می كنم.

درك نحوه حضور و ظهور مقام خاتم ولایت، بسیار ظریف و به اصطلاح موضوعی صراط گونه است. در وصف پل صراط گفته اند: «اَدَقُّ مِنَ الشَّعْر وَ اَحَدُّ مِنَ السَّیْف»، یعنی؛ از مو باریك تر و از شمشیر تیزتر است و چنین صراطی است كه رونده هایش را به بهشت می رساند. بعضی از معارف اسلامی صراط گونه است، یعنی به قدری دقیق است كه انسان برای دریافتش باید بیش از حد، اندیشه هایش را جمع كند و جلو برود.

در زمینه امامت و مسئله حضور و تأثیر و نقش حضرت مهدیg، بسیاری از مسلمین، مسائلشان حل نشده است. اگرچه در زمینه معاد وتوحید بیشتر توانسته اند مسائل خود را حل كنند، ولی در امامت كه به سرمایه فكری و تحقیق بیشتری نیاز دارد، حلّ این موضوع كمتر به چشم می خورد. اگر كسی در مورد امامت و مهدویّت، در فكر و اندیشه اش سرمایه گذاری نكند، به شناخت صحیحی از اسلام دسترسی پیدا نمی كند. این گونه نیست كه بتوان گفت آن اندازه كه می توانیم توحید را در حدّ خالقیت درك كنیم، امامت را هم باید درك كنیم. معارف غیبی همه در یك حد نیستند كه اندیشه ما بتواند به راحتی و در حدّ مساوی به آنها نزدیك شود. گفت:

نظر را نغز كن تا نغز بینی

گذر از پوست كن تا مغز بینی

درك مغز عالم هستی كه ما اسمش را امام زمانg می گذاریم، احتیاج به اندیشه عمیق و دقیق دارد. یكی از مصیبت هایی كه بر سر اندیشه اعتقاد به امام زمان و انسان كامل یعنی حضرت مهدیg آمده است، همین است كه با خرافه عجین شده است. به طوری كه عدهّ ای از سر زودباوری مسئله را پذیرفتند، در حالی كه آنچه این ها پذیرفتند، اصلاً امام نیست و عدّه ای هم از سر عدم تحقیق آن را رد كرد ه اند. مشكلی كه در ارتباط با شناخت امامت و به خصوص امام به معنی «حجّت خدا» داریم این است كه برای شناخت آن حضرت نیازمند به مبانی عمیق استدلالی و قلبی هستیم و باید آن ها را در مكتب تشیّع جستجو كرد. چون تشیّع، برداشت راستین و برین از اسلام است به طوری كه افق این مكتب، درك مقام امامت است.

در اثبات امامت مبانی علمی و استدلالی وجود دارد و نمی توان در شناخت امام تقلید كرد، یعنی جزء اصول دین است و در اصول دین تقلید جایز نیست. یعنی در اصول یك مكتب باید اندیشه نمود، تا آن عقیده به دست آمده برای ما كارساز باشد.




[20] - «مفاتیح الجنان»، زیارت مخصوص امام زمانg.

مبانی نظری امامت

مبانی علمی و استدلالی حضور حضرت مهدیg را در این فرصت محدود به طور مفصل نمی توان مطرح كرد، ولی به لطف الهی باب بحث را باز می كنیم تا عمق موضوع تا حدّی روشن شود. به همین جهت ابتدا صورت مسئله را مطرح می كنیم و انتظار هم نداریم همه مسئله را شما بپذیرید. انتظار داریم به عنوان یك تئوری به آن نظر كنید. چون تئوری برای هر موضوعی وسیله ای است كه ما افق اندیشه مان را متوجّه آن موضوع كنیم. اگر اندیشة ما مبانی عقلی آن تئوری را یافت، آن را می پذیریم. البته؛ از محضر عاشقان اهل البیت عذر می خواهم كه این مسئله را به عنوان یك تئوری دینی مطرح می كنم نه به عنوان یك عقیده.

پس صورت تئوری را عرض می كنم و فكر می كنم به قدری موضوع زلال است كه هر قلب سالمی آن را تصدیق می كند. صحبت هایی كه امروز برای شما عرض می كنیم، تقریباً تمامی آن را محقّقین اهل سنّت از جمله «محی الدین بن عربی» مورد توجّه قرار داده و قبول دارند. مطلب از این جا شروع می شود كه آیا می شود جهان بدون انسان كامل باشد یا خیر؟ اتفاقاً اوّلین كسی كه واژه «انسان كامل» را به عنوان شخصی كه در عالم، حیّ و حاضر است، به كار می برد «محی الدین ابن عربی» است[21] . بعداً شیعه و سنّی آن واژه را تقویت كردند. عمده آن است كه اصل مسئله امامت را دنبال كنیم تا به حضرت حجّتg به عنوان میراث دار مقام امامت تا آخر الزمان برسیم.

از جمله علماء اهل سنت كه به متولد شدن امام زمانg اذعان دارد، ابن صباغ مالكی در كتاب «الفصولُ الْمُهمة» در فصل یازدهم در اواخر ترجمه احوال حضرت امام عسكری(ع) است. وی می گوید:

«ابومحمدالحسن از خود فقط یك پسر به جای گذاشت، اوست حجّت قائم منتظَر برای دولت حق. و به جهت صعوبت وقت و خوف سلطان و تعقیب سلطان از شیعیان و حبسشان و گرفتن و دستگیر نمودن آنان، میلادش را مخفی داشت و امرش را پنهان نمود»[22]




[21] - شیخ بهایی(رحمه الله علیه) در كتاب اربعین خود در خاتمه حدیث 36 در مورد اندیشه محی الدین بن عربی نسبت به امام زمانg می گوید:«حقیقتاً مرا به شگفت می آورد در این مقام گفتاری را كه شیخ عارف كامل محیی الدین ابن عربی در كتاب فتوحاتش آورده است. وی در باب 336 آن كتاب می گوید: «اِنَّ لِلّهِ خَلیفَةً یَخْرُجُ مِنْ عِتْرَةِ رَسُولِ اللهِ مِنْ وُلْدِ فاطمةَ، یُواطِئُ اسْمُهُ اسْمَ الرَّسولِ، جَدُّهُ الْحُسَیْنُ بْن عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِب، یُبایِعُ بَیْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقامِ، یُشْبِهُ رَسُولَ الله(ص) فی خَلْقِهِ وَ یَنْزُلُ عَنْهُ فِی الْخُلْقِ...»؛ یعنی خداوند خلیفه ای دارد كه خروج می كند، وی از عترت رسول اللهf، از پسران فاطمهi می باشد كه نامش با نام رسول اللهf مطابقت دارد. جدّ او حسین بن علی بن ابی طالب(ع) است، مردم با او در میان ركن و مقام بیعت می نمایند. در خلقتش با رسول خداf شباهت دارد و در خُلقش از او پایین تر است....(فتوحات مكیّه / جلد 2/ باب366 / صفحه 327/ از دارالكتب عربیه مصر/ چهار جلدی و در صفحه 366 از همین باب سطر7-13 به طور پراكنده). ملاحظه می كنید كه در آغاز عبارت می گوید«اِنَّ لِلّهِ خَلیفَةً یَخْرُجُ...»یعنی برای خداوند تعالی شأنه خلیفه ی موجودی است كه بعد از این ظهور خواهد كرد. همچنان كه عبدالوهاب شعرانی در كتاب «یواقیت» كه خلاصه «فتوحات» است، داستان حضرت مهدیg كه فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسگری(ع) است، با شمردن یك یك اجداد آن حضرت تا امیر المؤمنین(ع) آورده است(1ز صفحه142-145طبع مكتبیه مصطفی البابی الجلی سنه1378).
[22] - از جمله علماء اهل سنت كه ولادت امام زمانu را ذكر كرده اند، می توان افراد زیر را نام برد. تاریخ ابن خلكان در قسمت ترجمه آن حضرت– ابن حجر در «الصواعق» ص 100 و 114– محمدبن طلحه شافعی در «مطالب السئول» ص 89 طبع ایران- قندوزی در «ینابیع المودّة»- محمدبن یوسف گنجی در«كفایه الطالب»- محمدبن یوسف مذكور در «البیان فی اخبار صاحب الزّمان»- سبط ابن جوزی در«تذكره الخواص» ص 204- عبدالوهّاب شعرانی در«الیواقیت» در مبحث شصت وپنجم- سویدی بغدادی در «سبائك الذّهب» ص 76- ابن اثیر در«الكامل» ج7ص90 و تاریخ ابوالفداء» ج2ص52 (نقل از امام شناسی، علامه طهرانی(رحمه الله علیه) ج16 و17 ص 222).

امام یا اَصْلُ الانسان

اوّل اجازه دهید ما تصوّر خود را از وجود مقدّس حضرت به طور مختصر روشن كنیم و سپس در اثبات وجود آن حضرت بحث كنیم.

با توجّه و دقّت به روایات می رسیم به این كه امام، اصل الانسان است و مقام او مقام حقیقت انسانیت است و هر كس به اندازه ای كه به امام نزدیك است، در واقع به انسانیت نزدیك است. در كتاب شریف بحار الانوار در جلد53 صفحه 178 در آخر توقیع شریف حضرت حجّتg می فرمایند: «...وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا»؛ یعنی «ما امامان، ساخته و پرداخته پروردگارمان هستیم؛ و خلق، در مرتبه بعد، ساخته و پرداخته ما هستند». با دقّت در این حدیث، متوجّه می شویم آن حضرت، ذات و حقیقتی است الهی و بقیّه باید خود را به مدد آن ذات اصلاح كنند، مثل این كه هر كس خواست رطوبت و تری به دست آورد، باید به ذاتِ آب رجوع كند كه مسلم آن آبْ تری اش را از چیز دیگری نگرفته، بلكه وجودی است كه عین رطوبت و تری است و البته وجودش را از خداوند گرفته است. حال با ترسیم مختصر از تصوّر خود نسبت به مقام امام زمانg عرایض خود را مطرح می كنیم:

بحث اوّل این است كه شما حتماً قبول دارید كه هر «مابالعرض» به «مابالذّات» منتهی می شود، به اصطلاح می گویند: «این قاعده امری بدیهی است»؛ یعنی شما به طور بدیهی قبول دارید كه هر امرِ عرضی، ضرورتاً به یك امرِ ذاتی منتهی می شود، مثلاً شوری آب، به عین شوری، یعنی نمك ختم می شود. آبی كه شور است دو فرض دارد؛ یكی این كه آن آب، خودش عین شوری باشد، كه معنای این حرف آن است كه آبِ غیرشور در دنیا نباید وجود داشته باشد، ولی چون آبِ غیرشور هم یافت می شود، بنابراین آب، عین شوری نیست. حالت دیگر این است كه چون خود آب، عین شوری نیست، پس شور بودنِ آب، باید به ذاتی كه عینِ شوری است ختم شود. این قاعده بدیهی را به این شكل تنظیم كرده اند كه: «كُلُّ ما بِالعَرَضِ لابُدَّ اَنْ یَنْتَهِیَ اِلی ما بِالذّات»؛ یعنی هر آنچه «عرضی» است - مثل شوری برای آب، یا تری برای زمین- حتماً به آنچه «ذاتی» است - مثل شوری برای نمك، یا تری برای آب- منتهی یا ختم می شود و خلاصه چیزی كه عرضی است باید به یك امر ذاتی ختم شود. یعنی عقل هر انسانی می پذیرد كه هر شیرینی باید به عین شیرینی ختم شود و هر شوری باید به عین شوری ختم شود و هر تری باید به عین تری ختم شود.



«انسانیت»؛ واقعیتی غیر محسوس

حال طبق همین قاعده، آیا انسانیت انسان ها مثل حسن و حسین و بتول... یك واقعیّت هست یا خیر؟ مشكل این جاست. دقّت بفرمایید آیا انسانیت هم یك حقیقت است یا خیر؟! یعنی؛ یك مفهوم ساخته ذهن است یا واقعاً یك حقیقت است، منتها حقیقتی فوق مادّی؟! شما می فرمایید: حسن انسانیت دارد. معنی این حرف آیا این است كه فقط جسم دارد؟! در این صورت كه فرقی با سایر اجسام نمی كند. یا می گویید: این حسن، نموّ و تحرّك دارد، گیاه و حیوان هم این خصوصیات را دارند. چه چیزی باعث امتیاز و افتراق حسن از سایر موجودات می شود؟ حسن چه چیزی دارد كه شخصیت انسانی به آن اطلاق می شود؟ در حالی كه «نموّ» و «حركت» و «حس» عامل انسانیت نیست، از طرفی نمی توانیم بگوییم «انسانیت» چون محسوس نیست، پس وجود ندارد، چراكه وجودات غیبی از آن جهت كه وسیع تر از مادّه هستند، محسوس نیستند؛ نه این كه چون محسوس نیستند، موجود نباشند.

یكی از موضوعات در تفكر توحیدی این است كه باید در ماورای پدیده های كثیرِ محسوس، حقیقتِ واحدِ غیرمحسوس را بیابیم و اصل اساسی بینش دینی، توحید و توجّه به حضور حقیقت واحدی است كه در ماوراء كثرات، موجود است. حال مگر بدون بینش توحیدی، می توان مقام امام را در هستی فهمید؟! كسی كه قدمش در وادی توحید سست است، در وادی فهم مقام امامت در هستی، حتماً سست تر است. مگر در مباحث توحید نخوانده اید كه در عالَم، وجوداتی غیبی هستند كه از بس وجودشان شدید است، ملموس و محسوس نیستند؟ مانند وجود ملائكه. و از طرفی خوانده ایم كه ملائكه اشاره به ذات اَحدی خداونددارند. اوّلین شرط دریافت هدایت از قرآن این است كه شما غیب را باور كرده باشید، لذا در اوّل سوره بقره می فرماید: «ذلِكَ الْكِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقین٭الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ...»؛ یعنی كسی كه نظام فكریش این قدر نازل است كه بالاتر از افق مادّه هیچ دریافت برتری ندارد، این شخص هیچ ارتباطی با قرآن نخواهد داشت و از قرآن نمی تواند هدایت بگیرد و به عرصه دین پا بگذارد. یعنی بر آستانه بارگاه دین نوشته شده، هر كس معرفتش تا غیب صعود نكرده است، وارد نشود.

پس یك وقت شما در مبانی- كه مهم ترین آن توحید است- به باور نرسیده اید، معلوم است كه در امامت هم به باور نخواهید رسید. ولی زمانی مدّعی هستید كه مبانیِ منطقی دارید، آن وقت است كه از این مبانی می توانید نتیجه بگیرید. آیا وقتی چیزی ملموس و محسوس نیست، یعنی نیست؟ یا اگر دلیل عقلی بر وجود آن دارید، پس آن چیز هست، ولی وجودش به طور معقول و غیبی هست. خداوند چون ملموس و محسوس نیست، آیا نیست؟! یا چون دلیل عقلی بر وجودش داریم، پس هست، حتّی اگر مثل پدیده های مادّی، ملموس نباشد، دلیلی بر عدم وجودش نیست. «منِ» انسان مثل پدیده های مادّی ملموس نیست، امّا دریافتش برای هر كس ساده و آسان است. و هركس قبول دارد كه علاوه بر «تن»، یك «من» هم دارد.

حال برگردیم به اصل بحث كه بالأخره آیا «انسانیت» یك واقعیّت است یا واقعیّت نیست؟



انسانیت از مقوله وجود است

برای انسانِ حسّی، «گوش» یك چیز واقعی است؛ ولی آیا انسانیتِ حسن و بتول هم یك چیز واقعی است؟ در ابتدا با توجه به چند صفت انسانی می توان روشن كرد كه علاوه بر این جسم ظاهری كه قابل دیدن است، هر انسانی جنبه ای از وجود به نام «انسانیت» هم دارد و آن انسانیت یك بعد وجودیِ فوق مادّی است. یعنی انسانیتْ خود یك پدیده و واقعیّت است، منتها واقعیتی است غیرمادّی؛ به طوری كه انسانیتِ حسن از آن جهت است كه یك نحوه شجاعت دارد، كه آن شجاعت از بی باكی گرگ متمایز است، همچنین انسانیت حسن یك نحوه میل دارد كه غیر از شهوت خوك است و نیز یك ویژگی به نام تعقّل دارد كه آن را حیوان ندارد. این نحوه خصوصیات در انسان ها را كه غیر از خصوصیات موجود در گرگ و خوك است- هر چند انسان از نظر حیات و ادراك با حیوان مشترك است- «انسانیت» می نامیم، بنابراین اولین نكته ای كه باید مورد توجه قرار گیرد این كه انسانیت یك واقعیّت است.

حال از آن جایی كه انسانیت در خود انسان ها نیز شدّت و ضعف بردار است، مثلاً می گوییم فلانی انسانیتش بیشتر است، لذا انسانیت از مقوله وجود است، چون وجود شدّت و ضعف بردار است و در همین راستا است كه ثابت می شود انسانیت، خود یك وجود است، برعكس «ماهیت» كه شدت و ضعف بردار نیست و مقوله ای عدمی است.

نكته دیگر این كه همان طور كه عرض شد؛ هر چیزی كه صفتی را دارد یا باید آن چیز، ذاتاً دارای آن صفت باشد یا به چیزی ختم شود كه آن ذاتاً دارای آن صفت باشد[23]؛ مثلاً هر چیز شوری باید یا خود عین شوری باشد یا به عین شوری ختم شود. هر انسانی نیز یا باید تمام انسانیت را داشته باشد یا انسانیت او به عین الانسان ختم شود و چون انسان ها تمام رفتارهایشان انسانی نیست و رفتارهای حیوانی از خود نشان می دهند، و تا حدّی شهوت و غضبشان جنبه حیوانی به خود می گیرد و صورت عقل كامل نیستند، پس عین انسانیت نیستند. آری؛ نمودهای غیرانسانی در رفتارهای انسان ها دیده می شود و این نشان می دهد كه عین الانسان نیستند و از طرفی تا حدّی از انسانیت برخوردارند. پس از نظر انسانیت باید به یك عین الانسان ختم شوند و این عین الانسان همان انسان كامل و یا به فرمایش دین، امام زمانg است.

خوب دقّت بفرمایید؛ مشكل ما در همین قسمت است كه متوجّه باشیم اوّلاً: انسانیت، یك واقعیت است و ما انسان ها به جهت برخورداربودن از آن واقعیت، انسان هستیم؛ ثانیاً: عین انسان نیستیم؛ ثالثاً: چیزی كه انسان است و عین انسان نیست باید به عین الانسان ختم شود و آن عین الانسان نمی شود كه موجود نباشد، چراكه «انسانیت»، حقیقتی تشكیكی است، یعنی شدّت و ضعف بردار است و لذا هم از مقوله وجود است و هم در راستای شدت و ضعف داشتن، یك حدّ تام دارد كه همان انسان كامل است.

شما ملاحظه می كنید كه همه ادیان؛ یعنی همه آن هایی كه حسّ برین خود را به كار انداخته اند، به یك انسان برین كه كلّ انسانیت از او سرازیر می شود، معتقدند. حالا به روش های مختلف می توان متوجه وجود مبارك و مقدس آن حضرت شد. در این بحث به این طریق وجود حضرت را مورد توجه قرار دادیم. در بحث «آخرالزّمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی» مبانی نظری وجود حضرت حجتg را از زاویه دیگر مورد بحث قرار داده ایم، همان طور كه در مقدمه بحث «نحوه ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه» برهان دیگری را ارائه نموده ایم.




[23] - «كُلُّ ما بِالعَرَضِ لابُدَّ اَنْ یَنْتَهِیَ اِلی ما بِالذّات».

انسانیت؛ حقیقت یا اعتبار؟

در راستای بحثی كه در این برهان داریم عرض می كنم؛ ما اگر یك مقایسه ای بین دو انسان معمولی كه یكی از دیگری برتر است، انجام دهیم، ملاحظه می كنیم در عین این كه هر دونفر آن ها انسان معمولی هستند و هیچ كدام هم معصوم نیستند، تفاوت هایی دارند و تفاوت اساسی انسانی كه از دیگری برتر است، در داشتن حركت و حسّ و ادراك و بدن انسانی نیست؛ بلكه در «انسانیت» است كه او در انسانیت رشد بیشتری دارد ولی آن دیگری در همین صفت ضعف دارد. یعنی در همان حالتی ضعف دارد كه ابعاد دیگر انسان را جهت می دهد به طوری كه آن كسی كه از انسانیت بهره بیشتری برده است، شهوت و غضبش انسانی است و نه حیوانی؛ یعنی غضب دارد، ولی نه غضبی همچون غضب گرگ؛ شهوت دارد، ولی نه شهوتی همچون شهوت خوك. امّا كسی كه از انسانیت بهره ای نبرده است، شهوت و غضبش انسانی نیست، بلكه حیوانی است؛ پس نتیجه می گیریم كه انسانیت یك حقیقتی است كه اگر در شخصیت كسی تجلّی كرد و در حدّ مناسبی به فعلیّت درآمد، به همان اندازه او را از حیوانیت جدا می كند.[24] و لذا می توان گفت: «انسانیت، یك حقیقت متقن است و نه یك مفهوم اعتباری».

از طرفی همان طور كه روشن است و قبلاً هم عرض شد «انسانیت» حقیقتی است كه در افراد مختلف شدّت و ضعف برمی دارد و به اصطلاح فلاسفه، قابل «تشكیك» است، مثل «وجود» و یا مثل «علم»، كه شدّت و ضعف بردار است. و همان طور كه وجود، شدّت و ضعف برمی دارد و وجود ضعیف داریم مثل عالم مادّی، و وجود شدید داریم مثل عالم مجرّدات، یك وجود مطلق هم داریم كه همان ذات احدی است، پس نتیجه این شد كه: در عالم وجود، انسانیت یك واقعیّتی است كه به طور شدید و ضعیف در انسان ها وجود دارد و علاوه بر این، یك وجه مطلق كه عالی ترین و شدیدترین وجه آن است موجود است، كه همان عین الانسان یا انسان كامل است كه آن انسان كامل،[25] خودش یك وجود است، همان گونه كه تری یك وجود است و همه تری ها از عین تری است؛ همة انسانیت انسان های معمولی در عین شدت و ضعفی كه در انسانیت دارند، هم از عین الانسان است و مثل عین شوری كه تمام درجات شوری به آن ختم می شود تمام درجات انسانیت در یك جا جمع است به نام انسان كامل. حالا به این جمله توجّه بفرمایید:

همچنان كه هر مقیّدی به مطلق ختم می شود و همچنان كه هر مابالعرضی به مابالذّات خود ختم می شود، «انسانیت موجود در وجود هر انسانی یك حقیقتی است كه به انسان الكلّ و یا عین الانسان و یا انسان كامل ختم می شود.

یعنی انسانیت، یك حقیقت معنوی است با درجات مختلف كه یك اصلی دارد كه همان انسان كامل است.[26]

به طور مختصر باید عرض كنم كه ما چند نوع هستی فوق مادّه داریم؛ یكی مقام ملائكه كه مجرّدند و هر كدام حامل اسمی از اسماء الهی هستند، یكی هم مقام ذات احدی كه فوق این حرف هاست، یكی هم مقام انسان كامل كه مقام جامعیت اسماء الهی است و قرآن در مورد آن فرموده: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ كُلَّها»[27] بعد از ذات احدی، مقام انسان كامل است. پیامبر اكرمf فرمودند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نُوری»؛ یعنی اوّلین چیزی كه خداوند خلق كرد، نور من بود. این نور، مقام انسان كامل، یعنی حضرت رسول اكرمf است و ناظر بر جنبة مادّی و جسمانی پیامبر نیست. این «من» كه در روایت می فرماید؛ ناظر بر «منِ» انسان كامل و انسانیت پیامبرf است، نه «منِ» جسمانی پیامبرf. مقام نبوی قبل از ظهور در عالم مادّی به عنوان رسالت نبوی، خود یك حقیقت موجود در هستی است به نام «انسان كامل»، و همین حقیقت یعنی انسان كامل در بستر تاریخ، ظهورات مختلفی در شخصیت سایر پیامبران و ائمه داشته تا در نهایت با ظهور كامل خود، حضرت مهدیg به صحنه می آیند.

«عزیز الدین نسفی» كه شافعی مذهب است در كتاب انسان كامل می گوید:

«ای درویش! تمام عالم همچون ظرفی است پر از افرادِ موجودات و از این موجودات هیچ چیز و هیچ كس را از خود و از این ظرف خبر نیست مگر انسان كامل، كه از خود و از این ظرف خبر دارد و مُلك و ملكوت و جبروت هیچ چیز بر او پوشیده نیست، اشیاء را كَما هِیَ[28] و حكمت اشیاء را كَما هِیَ می داند و می بیند».

«آدمیان زبده و خلاصه كائنات اند و انسان كامل زبده و خلاصه ‎آدمیان است، موجودات به یك بار در تحت نظر انسان كاملند، هم به صورت و هم به معنی.»

«ای درویش! هر چیزی را مغزی است كه بیش از یكی هم نباشد و انسان كامل، مغز عالم هستی است كه بیش از یكی هم نیست.»




[24] - انسانیت در هر انسانی در ابتدای امر بالقوّه موجود است، ولی به اندازه ای كه آن فرد خود را آماده نمود و زمینه پذیرش خود را افزایش داد، جنبه بالقوه او به بالفعل تبدیل می شود و آن حقیقت در جان او تجلّی می كند.
[25] - باز نظر شما را به بحث « امام یا اصل الانسان» جلب می كنیم كه حضرت می فرمایند: ما ساخته و پرداخته خدا هستیم و خلق، ساخته و پرداخته ما (البته اگر خلق بخواهند كه به انسانیت خود نزدیك و از حیوانیت فاصله بگیرند).
[26] - در راستای همین موضوع است كه حضرت امام باقر(ع) می فرمایند: «اِنَّ اللهَ خَلَقْنا مِنْ اَعْلی عِلِّیینَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنا مِمّا خَلَقَنا وَ خَلَقَ اَبْدانَهُمْ مِنْ دُونِ ذلِكَ، قُلُوبُهُمْ تَهْوِی اِلَیْنا، لِاَنَّها خُلِقَتْ مِمّا خُلِقْـنا» (اصول كافی ج1ص290). خداوند ما را از اعلی علییّن آفرید و دل های شیعیان ما را از آنچه ما را آفرید، آفرید و بدن هایشان را از درجه پایینش آفرید. از این روی دل شیعیان به ما متوجّه است؛ زیرا از آنچه ما آفریده شده ایم، آفریده شده اند. چنانچه ملاحظه می فرمایید حضرت نكته فوق العاده دقیقی را مطرح می نمایند مبنی بر این كه خلقت آن ذوات مقدسه، خلقتی است از اعلی علیین كه همان مقام انسان كامل یا حقیقت الانسان است. و بعد می فرمایند: شیعیان ما نیز بهره ای از آن حقیقت انسانی دارند و لذا می توان نتیجه گرفت؛ هركس به همان مقدار كه به انسان كامل نزدیك است، از انسانیت بهره دارد.
[27] - سوره بقره، آیه 31.
[28] - «كَما هِیَ» یعنی همان طور كه هست و همان طور كه مقصد و مقصود خداوند بوده است.

مقامات انسانی

مقام انسان، در مراتب وجود، مقام جمع است؛ یعنی هر سه مرتبه وجودی را دارد.

مقام تعقّلش به ازاء عالم جبروت است و مقام تخیّلش به ازاء عالم ملكوت است، و مقام و مرتبه بدنی اش به ازاء عالم ماده یا عالم ناسوت است. پس؛ انسان، هر سه مقام هستی را یك جا دارد، منتها به شدّت و ضعف، یعنی مقام عقل انسانی، مظهری از عقل كل است، و مقام مثال و خیال انسانی، مظهری از مقام و عالم مثال منفصل و یا برزخ است و انسان در هنگام خواب كه جنبه بدنی و مادّی آن ضعیف می شود، به نشئه مثال می رود و همین انسان در جنبه بدنی اش در مقام مادّی و طبیعت، در عالم مادّه است.

این حالت را كه انسانْ بِوَحْدَتِهِ در هر سه مقام و مرتبه عقل و خیال و بدن حاضر است، حالت جمع گویند، این است كه به اصطلاح عرفان انسان دارای مقام «كون جامع» است و به عبارت دیگر، انسان در مقام «حضرت خمس» است كه حضرت و مقام جامع است.[29] از آن جایی كه انسان كامل جامع این مقام ها به نحو اَتَمّ می باشد، محور همه این مقام ها است. دقّت بفرمایید! «مقام انسان، مقام كون جامع است؛ یعنی مقامی كه همة مراتب هستی را یك جا دارد».

عین الانسان، یعنی انسان كامل كه مغز و عصاره كلّ هستی است، حقیقت این مقامات است و سه نشئه عالم عقل و عالم مثال و عالم ارض را مطلقاً در قبضه دارد.

برای تقریب به ذهن می توان گفت: مَثَلِ انسان كامل در عالم هستی، مَثَل نفس است در بدن.[30]

به سیطره ای كه نفس بر بدن دارد دقّت بفرمایید. ملاحظه می كنید كه بدن شما به طور كامل در قبضه نفس شماست. ابتدا خود شما، یعنی نفس شما كاری را اراده می كند، سپس بدن آن را انجام می دهد. شما چگونه بر بدن خود سیطره و قدرت دارید؟ شما بدنتان را تماماً در اختیار دارید و در همه جای آن هم تماماً حاضرید. انسان كامل هم تمام هستی را در قبضه خود دارد، همان گونه كه نفس، بدن را در قبضه خود دارد. از طرفی دو نحوه حضور برای نفس در بدن هست: یكی این كه در همه جای بدن حضور«كامل» دارد، یعنی در همه جای آن حاضر است و جایی از بدن نیست كه نفس در آن جا حاضر نباشد، دیگر این كه در همه جای بدن «تماماً» وجود دارد. یعنی همه جا هست و همه جا تماماً وجود و حضور می یابد، پس حضوری كامل و تمام دارد. یعنی شما می گویید: «من تماماً خودم می بینم و تماماً خودم می شنوم»، این طور نیست كه یك طرفِ نفس شما ببیند و طرف دیگر آن بشنود، بلكه نفس شما تماماً در همه اعضای بدن خود حاضر است.[31] انسان كامل كه محور هستی است، حضور كل است. قطب عالم امكان است، حضور كل است، یعنی جایی نیست كه نباشد و یا درآن جا حضورش «تمام» نباشد. ممكن است شبهه شود كه پس تفاوتش با خدا چیست؟! می گوییم تفاوت در این است كه انسان كامل مخلوق خدا است، منتها یك مخلوق برین و برتر؛ و البته حفظ مراتب سر جای خودش محفوظ است، و حضرت حق حضور اَحدیِ ذاتی در عالم دارد، و انسان كامل، حضور انسانی در عالم دارد.




[29] - حضرات خمس به این اعتبار است كه چهار حضرت داریم كه انسان به عنوان یك واقعیّت جامعِ واحد، به تنهایی جامع این چهار حضرت است و به آن حضرات خمس گویند كه آن چهار حضرت عبارت است از: 1- «حضرت ذات» كه از آن به غیب الغیوب و عُنْقاءِ مُغْرَب تعبیر كرده اند، در این مقامِ شامخ نه از اسم خبری است و نه از اعیان و مظاهر، همان مقام احدیت است كه به مقام «اَوْ اَدْنى » تعبیر می كنند. 2- عالم «شهادت مطلقه» عالم ملك و ناسوت است كه مقابل مرتبه غیب الغیوب است. بین عالم غیب مطلق و شهادت مطلقه را «حضرت غیب مضاف» گویند كه خودش نیز دو عالم و یا دو حضرت است، یكی از آن جهت كه نزدیك است به غیب مطلق كه «عالم ارواح جبروتیه و ملكوتیه» است، یعنی عالم عقول و نفوس مجرد كه این سومین عالم است. و یكی از آن جهت كه نزدیك به عالم شهادت است كه «عالم مثال» است كه چهارمین عالم محسوب می شود. تا این جا چهار عالم یا حضرت شد. پنجمین حضرت كه جامع چهار عالم مذكور است، عالم «انسان كامل» است و آن را حقیقت محمدیf می نامند. و در همین راستا و با اشاره به مقام جامع آن حضرت است كه گفته اند: دو سر هر دو حلقه هستی به حقیقت به هم تو پیوستی انسان كامل، كتابی است جامع جمیع كتب الهیه، به اعتبار روح و عقل اش، مقام ام الكتاب دارد، و به اعتبار قلبش كتاب لوح محفوظ است و به اعتبار نفسی كه تعلق تدبیری به بدن دارد «كتاب محو و اثبات» است.
[30] - احاطه وجود مافوق در نظام طولی، نسبت به وجود مادون از احاطه نفس بر بدن حتی بسیار شدیدتر است، چراكه هویت موجودِ مادون نسبت به وجود مافوق در نظام طولی، هویت تعلقی است و تماماً در قبضه موجود مافوق است. مثال دقیق تر برای رابطه بین وجود مقدس انسان كامل با عالَم، مثل رابطه خود انسان است با قوای او.
[31] - به نكته 6 و 7 از كتاب «ده نكته از معرفت نفس» رجوع شود.

معنی «كَوْنِ جامع» بودن انسان

وقتی رسیدید به این كه انسان، «كون جامع» است و كون جامع یعنی حقیقت كلّ هستی؛ و انسان كامل یعنی حقیقت انسان؛ و حقیقت انسان، یعنی حقیقت كلّ هستی؛ و حقیقت كلّ هستی، یعنی باطن كلّ هستی؛ و باطن كلّ هستی، یعنی قطب عالم امكان؛ و حضور قطب عالم امكان در هستی مثل حضور نفس در بدن، دارای حضور كل است؛ متوجه می شویم كه حضور حضرت حجّتg در هستی، حضوری تمام و كامل است. البته حضوری با هویّت انسانی، نه هویّت مَلكی، نه مثل حضور حضرت جبرئیل(ع) كه حضورش به نحو «كَوْن جامع» نیست، بلكه حضور اسم علیمِ حضرت حق است، ولی حضرت حجّتg انسان كامل است نه مَلَك است به تنهایی، و نه جسم است به تنهایی، بلكه كون جامع است. انسانی كه قطب عالم امكان شد، و كَوْنِ جامع گشت، دیگر حضورش كل است. چون باطنی ترین، یعنی جامع ترین مرتبه وجود است و هرچیز كه باطنی تر و مجرّدتر شد، حضورش شدیدتر خواهد شد و جایی نیست كه از حضورش خالی باشد مثل حضور نفس در بدن.

این نحوه حضور و این نحوه وجود، تنها وسیله ارتباط انسانیت انسان با عالَمِ غیب است، و لذا این حالت را واسطه فیض می گویند. چون شما انسانید و برای به كمال رسیدنتان باید در انسانیت، كامل شوید، پس باید از طریق انسانِ كامل، كمالات انسانی خود را از خدا بگیرید و لذا آن حضرت برای شما واسطه فیض است. از آن جا كه او كون جامع است و همه مراتب وجود را در خود دارد و واسطه فیض برای كلّ هستی است، منتها به نحو جدا جدا، به نحوی كه از مرتبه عقل آن حضرت، عالم عقل و عالم جبروت بهره می گیرند و از مرتبه مثال آن حضرت، عالم مثال و ملكوت بهره می گیرند و عالم ناسوت از نزول مرتبه مثالی آن حضرت تحقّق می یابد، ولی آن حضرت واسطه فیض است برای انسان ها به نحو جامع، انسان ها از مقام جامعیت آن حضرت می توانند برخوردار شوند و در انسانیت كامل گردند.



توسّل به ولایت ائمهh یا طریقه ارتباط با غیب عالم

تا این جا تئوری مسئله روشن شد كه یك وجودِ غیبی كلّی به نام عین الانسان در هستی وجود دارد و این عین الانسان هویتی انسانی دارد. شما برای انسان شدنتان یك راه بیشتر ندارید و آن این است كه از طریق باطن، با باطن انسانی و باطن هستی و با محور و قطب هستی مرتبط شوید و انسانیت بگیرید. این را توسّل انسان به ولایت كل گویند.[32]

در تمام ادوار هستی، همیشه انسان كامل داشته ایم با ظهورات مختلف.

در نبیّ آمد بیان راه كرد

در ولیّ از سرّ حق آگاه كرد

و قبل از آن كه در آخر الزمان ظهور كامل كند،

گاه موسی و گهی عیسی شود

گاه كوه قاف وگه عنقا شود

ظهور بیرونی حضرت، وجهی از وجود مبارك اوست، اصل وجودی ایشان كه مدد رسان همة انسان ها می تواند باشد، وجه كلّی غیبی ایشان است. هیچ قلبی در مدد گرفتن از انسان كامل محروم نیست. و هیچ قلبی نیست كه از انسان كامل انسانیت نگیرد. تئوری را دقّت بفرمایید. اگر شما رسیدید به این مسئله كه یك كلّ الانسان یا یك انسان كل در صحنه است، حالا آیا می خواهید انسان شوید یا می خواهید یك قهرمان المپیك باشید؟! انسان كامل، یعنی در تعادل انسانی، یعنی در انسانیت، تعادل محض داشتن. تعادل محض در انسانیت یعنی هیچ بعدی از انسان چنان رشد نمی كند كه مانع از رشد دیگر ابعاد انسانی گردد. اگر انسان در تعادل انسانی، جامع شود، هر استعدادی از او به سطح انسانی رسیده است، و فقط از طریق انسان كامل است كه می توان در تمامی ابعادِ وجودی به سقف نهایی انسانی رسید.[33] حال این انسان كامل چه پیدا باشد و چه پنهان. شما برای مدد گرفتن از وی، نیازمند حیات جسمانی او نیستید؛ یعنی وجود مقدس جسمانی حضرت، تأثیر اصلی را در میزان مدد گرفتن شما از آن وجود مبارك ندارد، هر چند برای طالبان او ظهور و وجود جسمانیِ مقدس آن حضرت، دریچه ارتباط بهتری با آن حضرت است. قرآن در آیه شریفه73 سورة انبیاء می فرماید: «وَ جَعَلْناهُم اَئِمَّة» ما این پیامبران و فرزندان معصوم ابراهیم(ع) را – كه شامل ائمه ما هم می شود- امام قرار دادیم، «یَهْدُونَ بأمْرِنا» كه به امر ما هدایت می كنند، و هدایت به «امر» یعنی هدایتی كه از طریق «كُنْ فَیَكُون» انجام می گیرد، یعنی بدون ابزار و تعلیم و تعلّم های عادی، هدایت كند. یعنی شما را از درون نجات می دهند. فرمود: «بِأمْرِنا»؛ امر، یعنی ایجاد بی زمان، چون در آیه 54 سوره اعراف می فرماید: «اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْر» یعنی بدانید كه خدا را دو ایجاد است؛ ایجاد زمانمند كه به آن «خلق» گویند، مثل خلق زمین یا جسم انسان، و ایجاد بی زمان، مثل روح انسان یا خلق ملائكه كه به آن «امر» گویند. پس «امر»، آن نوع ایجادی است كه شأن آن «كُنْ فَیَكُون» است؛ یعنی با باطن و جنبه بی زمان شما سرو كار دارد كه در آیه 82 سوره یس به آن اشاره دارد و می گوید: «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُون». حضرت حجّتg به عنوان همان مقام «امام» كه در آیه 73 سوره انبیاء مطرح است، مقامشان، مقام هدایت به «امر» یا تصرف در باطن است[34] و امام با چنین مقامی همچنان كه عرض شد، همیشه در صحنه است و مددش هرگز پنهان نیست. كجاست قلبی كه این امدادهای غیبی را بگیرد؟




[32] - در زیارت جامعه داریم:«مَنْ اَرادَ اللهَ بَدَءَ بِكُمْ»، یعنی شما عین بندگی هستید و هركس خواست بنده خدا شود، باید از عین آن بهره گیرد و از شما شروع كند.
[33] - ذوات مقدس معصومین، خودِ برتر انسان است و تا كسی ره به سوی آن بزرگواران پیدا نكند، هنوز راه ایمان را پیدا نكرده است و لذا رسول اللهf می فرمایند:«لا یُؤمِنُ عَبْدٌ حَتّی اَكُونَ اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَكُونَ عِتْرَتی اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ یَكُونَ اَهْلی اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْ اَهْلِهِ وَ تَكُونَ ذاتِی اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْ ذاتِهِ»( بحار الانوار ج27ص86)؛ یعنی هیچ بنده ای ایمان به خداوند ندارد، تا این كه من در نزد خودش، از خودش محبوب تر باشم، و عترت مرا بیش از عترت خودش و خانواده ام را بیش از خانواده خودش ، و ذات مرا بیش از ذات خودش دوست داشته باشد.(چون آنها خودِ برترِ ما هستند)

چگونگی رابطه امام زمانg با عالم

آیا رابطه حضرت با عالم، رابطه ای است كه ما با بدن خود داریم؟ همان طور كه بدن ما روی دست ما مانده و از آن در زحمت هستیم، رابطه امام(ع) با عالم ماده این طور است؟ آن هایی كه سعی كرده اند عمر طولانی حضرت را بر پایه مسائل زیست شناسی توجیه نمایند به حضرت و مقام آن حضرت توجّه كافی نداشته اند چراكه حدّ فهم بحث طولانی بودن عمر شریف آن حضرت، بالاتر از حدّ فهم علم زیست شناسی است. كلّ عالم در قبضه مقامِ واسطه فیض است. او واسطه فیض بین خدا و عالم هستی است، یعنی «السَبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّماء» است. وجود عالم به اعتباری از مقام او سرچشمه می گیرد. و در هر دوره از زمان، مصداق های آن مقام فرق می كند. یك حقیقت است كه جلوه اش تغییر می كند و ظهور ائمهh، مصداق های ظهور آن مقام اند. آیا واسطه فیض مثل من و شما بدنش روی دستش مانده و نمی داند چه كارش كند؟ آیا بدنش برایش مشكل ایجاد كرده است و گرفتار پیری و فرسایش بدنشان هستند؟ یا كلّ هستی در قبضه اوست؟ دقّت بفرمایید.

رابطه حضرت با هستی، رابطه ایجادی است و در یك لحظه در مكان های متعدّدی می تواند باشد و هر جایی هم كه بود، تماماً - جسماً و روحاً- حاضر است. مانند «منِ» شما در بدنتان. شما خودتان تماماً می شنوید و همان زمان تماماً خودتان نیز می بینید. یعنی حضور نفس در بدن به این صورت است كه همه جای بدن تماماً هست. اگر قطب عالم امكان، مغز عالم امكان است، حضورش در عالم، مثل حضور نفس در بدن است. پس حضرت همه جا هست و تماماً هم هست.



نحوة رؤیت حضرتu

حالا اگر برای كسی یا كسانی ظهور كرده است- یعنی ظهور عینی- آیا حضرت پایین می آید یا آن هایی كه حضرت را دیده اند مقام انسانیتشان بالا رفته است؟ آیا حضرت در مقام روح شما ظهور می كند یا در مقام جسم شما؟ اگر در مقام جسم شما ظهور می كند پس چرا باید عبادت كنید تا حضرت را ببینید؟ مگر نه این است كه عبادت كردن یعنی متعالی كردن وجود خود؟! پس جهت وجود شما باید غیبی شود تا با غیب هستی روبه رو گردد. چرا آن هایی كه حضرت را می بینند بعد از این كه یك مرتبه متوجّه می شوند كه نكند این آقا، حضرت امام زمانg باشند، در همان حال دیگر حضرت را نمی بینند؟ اگر بنا بود كه حضرت ظهور مادّی كرده باشد باید وقتی از جلوی چشم شما غایب شدند، بالأخره در گوشه ای در این دنیای مادّی پنهان شده باشند. در موقعی كه شما مفتخر به رؤیت حضرت شده اید، امام، مادّی شده است یا شما با عبادت و ایجاد صلاحیت، غیبی و غیب بین شده اید؟ به نظر می رسد آن هایی كه حضرت را می بینند، حضرت را از بعد غیب می بینند، و ارزش موضوع هم در همین جهت است.

آری؛ آن موضوع دیگری است كه وقتی متوجّه ایم حضرت واسطه فیض اند، هر لحظه اراده كنند هزاران بدن برای خود ظاهر و ایجاد می كنند و هر لحظه هم كه اراده كنند، هر بدن خود را به غیب می برند. این نحوه ظهور جسمی و مادی حضرت برای در راه ماندگان ممكن است و این غیر رؤیتی است كه در اثر شایستگی روحی و قلب برای افراد حاصل می شود. عرض ما فعلاً در مورد رابطه آن حضرت است با عالم و بدن خود كه باید روشن شود، من كه محكوم بدن هستم، بدنم آن چنان در قبضه من نیست كه عالم در قبضة حضرت است. چراكه مقام حضرت، مقام كون جامع است با تمام احاطه كامل بر همه مراتب وجود به طوری كه این احاطه آن قدر زیاد است كه مقام «من» در تنِ من با آن همه احاطه ای كه دارد، در آن حد نیست.

همچنان كه عرض شد؛ مقام ائمهh مقام كون جامع است و در آیه 73 سوره انبیاء فرمود: «وَ جَعَلْناهُم اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأمْرِنا» فرمود: «بأمْرِنا» و در جای دیگر فرمود: «أنَّما اَمْرُهُ إذا اَرادَ شَیئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُون» یعنی امر خدا آن چنان است كه اگر چیزی را اراده كرد كه به وجود آورد، مثل این است كه بگوید: بشو! و می شود. دقّت بفرمایید.

پس حالا كه مقام امام(طبق آیه) مقامِ هدایتِ به «امر» است، و مقام «امر» هم آن چنان است كه بگوید بشو! و می شود، حضرت همین كه اراده بفرماید، بدن برایش خلق می شود. مگر خداوند دنیا را چگونه خلق كرده است؟! مثلاً سنگ های جهان را از كجا آورده است؟ اصلاً از جایی نیاورده است، ایجادشان بر اساس«كُنْ فَیَكُون» است. یعنی فرمود «بشو» و شد. حالا اگر دنیا به آخر رسید خداوند این سنگ ها را چه كار می كند؟ اگر بدانی چگونه خلق كرد، آن وقت می دانی چطور آن ها را می برد. یعنی با یك اراده آنها را ایجاد كرده و با یك اراده هم آنها را هیچ می كند. این روایت را شنیده اید كه می فرماید: «سوره مباركه یس، قلب قرآن است»، دو آیه در این سوره است كه می فرمایند: مغز این سوره این دو آیه است كه می فرماید: «أنَّما اَمْرُهُ إذا اَرادَ شَیئاً أنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُون٭فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْءٍ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُون»[35] می فرماید: «امرِ» خدا - كه عرض شد امر؛ ایجاد بی زمان است و خلق؛ ایجاد كردن با زمان است- آن چنان است كه چون شئ ای را اراده كرد كه به وجود آید، مثل این است كه بگوید: بشو، و آن می شود. سپس درآیه بعد می فرماید: منزّه و بسیار بلندمرتبه است خدایی كه در دست اوست ملكوت هر شیء و به سوی او برگشت می كنند، یعنی برگشت عالم هم برای برگشت به خدا با یك اراده بیشتر نیست. اگر كسی رابطه خداوند را با عالم نفهمد، محال است این برگشت عالَم به سوی خدا را بفهمد. رابطه خداوند با عالم، رابطه كن فیكون است. مثل این كه شما با یك اراده، یك پرتقال در ذهنتان ایجاد می كنید و بعد هم با یك اراده آن چیزی را كه ایجاد كرده اید هیچ می كنید، كافی است از توجه به آن منصرف شوید به كلی از بین می رود. رابطه حضرت حجّتg نیز (درمقام واسطة فیض) با كلّ عالم مادّه، رابطه كن فیكون است. اگر اراده كند، نه تنها بدن خود را بلكه هرچه را خواست خلق می كند. حالا آیا درست است رابطه حضرت را با بدنشان طوری تصوّر كنیم كه این بدن روی دست آن حضرت می ماند؟! مگر این دنیا روی دست خداوند مانده است كه حالا مثلاً اگر قیامت شد این سنگ ها را نداند كه چه كند؟! یا این كه نه؛ سنت «إنّا لله وَإنّا اِلَیْهِ راجِعُون» قانون و نظام هستی است، عالم به اراده حق جلوه كرده است و سپس به سوی حق برمی گردد. در حدیث قدسی داریم: «بنده من! اطاعت مرا بكن تا من تو را مثل خودم قدرت بدهم، من به شئ می گویم بشو، می شود، تو را چنین قرار می دهم كه بگویی بشو، و بشود»[36] حالا در مورد حضرت حجّتg مسئله كاملاً چنین است. دقّت بفرمایید اگر حضرت اراده بفرمایند كه در یك مكان باشند، آیا می شود در همان زمان در جایی دیگر باشند؟ جواب این سؤال را دادیم و گفتیم كه حضور حضرت مثل حضور نفس شما در بدن شماست، كه نفس شما در همه جای بدنتان حاضر است و همه جای بدنتان هم تماماً هست؛ یعنی شما تماماً خودتان می بینید در حالتی كه در همان لحظه تماماً می شنوید و این طور نیست كه با یك طرف نفس تان ببینید و با یك طرف آن بشنوید.




[35] - سوره یس، آیات 83 و82 .

حضرتu بدن خود را ایجاد می كنند

پس ملاحظه كردید كه اراده حضرت كافی است تا بدنشان را ایجاد كنند، نه این كه فكر كنیم مثل بنّا كه اجزای ساختمان را كنار هم می آورد، حضرت(ع) هم این طوری بدنشان را جمع می كنند. چراكه روشن شد مقام حضرت، مقام «اَمْر» است. بنابراین حضرت می توانند هم زمان در چند جا بدنشان را ایجاد كنند و هر جا اراده كنند جسماً و روحاً حاضر باشند و در هر جایی هم با تمام وجود حاضر باشند.[37] به طوری كه اگر الآن این جا باشند و نظر به این جا داشته باشند حواسشان به شما و اطراف شما، از خود شما بیشتر و جمع تر است. و در عین حال همه جا هم هستند و در همه آن جاهایی هم كه هستند از همه افراد حاضر در آن جا حاضرتراند. چون از همه مخلوقات درجه تجردشان بیشتر است، پس حضورشان در هر جا از همه بیشتر است.[38] در واقع همزبان با مولوی باید گفت:

ای غایب از این محضر، از مات سلام الله

ای ازهمه حاضرتر، از مات سلام الله

چون ماه تمام آیی، آنگاه به بام آیی

ای ماه، تو را چاكر، از مات سلام الله

هم جان جهانی تو، هم گنج نهانی تو

هـم امن و امانی تو، از مـات سلام الله




[37] - در مورد این كه انسانِ كامل قدرت ایجاد دارد- اعم از ایجاد بدن خود یا ایجاد هرچیز دیگری را كه اراده كند- محی الدین بن عربی در فص اسحاقی می فرماید: «و بالوهم یخلق كلّ انسانٍ فی قوة خیالیه ما لا وجود له الاّ فیها، و هذا هوالامرالعام، والعارف یَخْلُق بِالْهِمّة ما یكون له وجود من خارجِ محل الهمة».یعنی هر انسانی به كمك وَهم در قوه خیال خود چیزهایی را كه بخواهد خلق می كند، كه این نوع خلق كردن در محدوده خیال واقع می شود و تحقق خارجی ندارد، ولی عارف(كاملِ متصرِف و نه عارف به حقایق) بر اساس همّت و اراده خود، در خارج از خیال خلق می كند، چیزی را كه بخواهد و هرجا كه بخواهد.( چنانچه در بُدَلا مشهور است به این كه در یك زمان در مكان های مختلف حاضر می شوند و حوائج مردم را برآورده می كنند). محی الدین در ادامه می فرماید: «ولكن لا تزال الهمه تحفظه، و لا یَؤُدُها حفظه، اَیْ حفظ ما خَلَقته، فَمتی طَرَأت عَلی العارف غَفْلَةٌ عَنْ حفظ ما خَلَقَ عُدِمَ ذلِكَ المَخْلوق، اِلاّ اَنْ یَكون العارف قد ضبط جمیع الحضرات و هو لا یغفل مطلقاً». یعنی: ولكن زایل نمی شود همت عارف از محافظت آن مخلوق، و برای همت او سخت و سنگین نمی آید حفظ آن مخلوق و پیوسته همت او آن را حفظ می كند، مادامی كه متعلق به همت اوست. پس هرگاه كه عارف از حفظ مخلوقش غافل شود، آن مخلوق معدوم می گردد به جهت انعدام معلول به انعدام علتش. مگر آن كه آن عارف جمیع حضرات را در خود جمع كرده باشد(یعنی حضرات خمسه كلیّه، كه عالم معانی و اعیان ثابته و عالم ارواح و عالم مثال و عالم شهادت باشد كه این مقام انسان كامل است) كه او را مطلقاً هیچ غفلتی نباشد.

ختم نبوت و ختم ولایت

تئوری مسئله «نحوه حضور حضرت امام زمانg در هستی» همراه با دلایل عقلی برای این نسل قابل بحث است، البته؛ همان طور كه در مقدّمه عرض كردم از آن جهت كه عموم ما مقدّمات موضوع را نداریم، ممكن است به خوبی نتوانیم آن را بفهمیم و تصوّر كنیم، ولی این طور نیست كه قابل بحث و اثبات نباشد، آری نیاز به مقدّمات عقلی دارد و تا آن مقدّمات عقلی را نگذارنیم، تصوّر خوبی از موضوع نخواهیم داشت. این موضوع از بس دقیق و ظریف است و موضوعی صراطی است؛ یعنی «از مو باریك تر و از شمشیر تیز تر است»، باید مدّتی از عمرمان را صرف فهم نحوه حضور اماممان در هستی، بكنیم.

به خوبی در جای خودش روشن است كه جان هر انسانی برای اشباع انسانیتش فقط با انسان كامل روبه رو است و باید از او مدد بگیرد و او صاحب ولایت كامله و خاتمة ولایت است. یك ختم نبوّت داریم و یك ختم ولایت. نبوّت از حضرت آدم(ع) شروع شد و به حضرت رسولf ختم گشت و ولایت مخصوص اسلام از حضرت علی(ع) شروع شد و به حضرت حجّتg ختم خواهد شد.

نبیّf به حكم نبوّت، حكم شرعی و تكلیف شرعی به شما می دهد و«ولیّ» مدد غیبی می كند. البته؛ پیامبرf هم «نبیّ» است و هم «ولیّ»؛ امّا امامان فقط «ولیّ» هستند، چه امام مثل حضرت ابراهیم(ع) كه بعد از پیامبری به مقام امامت نائل شدند و چه امام مثل حضرت امیرالمؤمنین(ع) كه بدون آن كه نبی باشند، امام و ولیّ هستند.[39]

زمانی كه مقام امامت به حضرت ابراهیم(ع) داده شدو خدا فرمود: «إنّی جاعِلُكَ للِنّاسِ اِماماً» حضرت خیلی آن مقام را پسندیدند و ملاحظه فرمودند بعد از نبوّت برای درست به نتیجه رساندن نبوّت، مقام «امامت» نیاز است و لذا برای فرزندانشان آن مقام را تقاضا كردند تا این نبوّت را آن ها بتوانند به نتیجه و به ثمر برسانند و گفتند:«وَ مِنْ ذُرّیَّتی؟» یعنی خدایا! آیا ممكن است این مقام «امامت» را به فرزندان من هم بدهی. خداوند وعده داد كه این عهد من به فرزندانی كه ظالم هستند نمی رسد«لایَنالُ عَهدِی الظّالِمین» پس اگر فرزندی از ابراهیم(ع) در هستی باشد كه به هیچ وجه ظالم نباشد، یعنی هیچ نقصی نداشته باشد و به واقع معصوم باشد، طبق صریح این آیه قرآن می شود امام باشد. وقتی از نظر تاریخی، بررسی می كنیم می بینیم حضرت رسولf فرزند اسماعیل(ع) است، و بر طبق قرآن ایشان معصومند و قرآن به عنوان نمونه در مورد حضرت رسول اكرمf می فرماید: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»؛ یعنی هیچ كلامی از روی هوس نمی گوید، فرزندان پیامبر نیز از نسل پیامبرند و طبق آیه تطهیر[40]، اهل البیت پیامبرf از هرگونه رجس و پلیدی و گناهی پاكند. فرمود: «إنَّما یُریدُالله لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً»(ما اراده كردیم شما اهل البیت، در نهایت طهارت، یعنی در مقام عصمت قرار گیرید). طبق این مقدّمات نتیجه می گیریم؛ حضرات ائمه همگی امامند، به همان معنایی كه حضرت ابراهیم(ع) و فرزندانشان مثل اسحاق و یعقوب و.....، امام شدند. (البته در بحث های امامت، روی این مقدّمات و نتیجه گیری باید بیشتر بحث شود).




[39] - مبحث «ختم ولایت» را در بحث «آخر الزمان، شرایط ظهور باطنی ترین بعد هستی» دنبال بفرمایید.
[40] - سوره احزاب، آیه 33.

بركات توجه به امام زمانg

با توجه به این مقدمات؛ مقامِ امام زمانg، مقام ختم ولایت و صاحب ولایت كلیّه الهیّه در زمین است. امامی كه صاحب ولایت الهی است، یعنی كسی كه از طریق باطن شما را مدد می كند. در همین راستا عاشقان حضرت مهدیg بیدارانی هستند كه متوجّه اند یك انسان كاملی جهت افاضه مدد های غیبی و برای ریزش انسانیت بر جان هر انسانی، در هستی هست و خودشان را به او سپرده اند كه البته مفصّل این موضوع در جای خودش بحث شده است.

جامعه ای كه متوجّه قطب برین انسانی بشود، روزمرّگی های اجتماعی را افق خود قرار نمی دهد. یكی از خبرنگاران ایتالیا پس از آن كه ابرقدرت ها، صدام را به سلاح شیمیایی مجهّز كردند و نیروهای انقلاب اسلامی از منطقه فاو عقب نشینی كردند، مصاحبه ای با یكی از مسئولین جمهوری اسلامی انجام داد. خبرنگار می پرسد: «همه می دانند این حرف هایی كه شما می گویید حرف های خوبی است؛ امّا آیا شما فكر می كنید حرف های شما عملی هم هست؟!» توجّه بفرمایید جامعه كنونی دنیا می دانند كه سخن ما دروغ نیست، ولی معتقد است كه عملی نیست. جهان را یأس گرفته است و لذا به باطل تن داده است، چون حق را عملی نمی داند. آن مسئول در جواب او دقیقاً انگشت گذاشتند روی مشكل آن ها و جواب دادند: «ما مثل شما مأیوس نیستیم».

جامعه ای كه متوجّه قطب برین انسانی شود، روزمرّگی های اجتماعی را افق خود نمی گیرد و در تحرّك به سوی حیاتی بلند از پای نمی نشیند. و ظلم طاغوت ها را به عنوان یك واقعیّت پایدارِ در حیات زمینی حك شده نمی داند و این ظلم ها شعله امیدش را خاموش نمی كند.

چون این فكر با اعتقاد به وجود امام زمانg نمی سازد. یأس و سكون و سكوت، چشم برگرداندن است از یك واقعیّتی به نام پیروزی حق بر پیشانی نظام الهی. باید بدانیم كه افق حیات انسانی تاریك نیست و امید به آینده ای روشن، خودفریبی نیست؛ بلكه چشم دوختن به یك واقعیّت مسلّم است و برعكس، نظر را از حضرت حجّتg برداشتن، فرار كردن از یك واقعیّت حتمی است.



یقین؛ مقدمه تحقّق و ایجاد

این یك قاعده است كه اگر به حقیقتی یقین پیدا كردید آن حقیقت محقّق می شود– البته شرطش آن است كه آن چیزی كه ما بدان یقین پیدا می كنیم وجودش حقیقی باشد و نه وَهمی- خدمت حضرت رسول اكرمf مطرح شد كه یاران حضرت عیسی(ع) روی آب راه می رفتند. حضرت فرمودند: «اگر یقینشان بیشتر بود، در هوا سیر می كردند.» این مطلب خود بحثی مفصّل نیاز دارد، ولی پیامبر اكرمf می خواهند بفرمایند در عالم چنین قاعده ای هست، حالا اگر شما هنوز به آن نرسیده اید، نه از آن جهت است كه خداوند چنین قاعده ای خلق نكرده است، بلكه لازمه به دست آوردن آن، یقین بیشتر به چنین لطفی از طرف پروردگار است تا در اثر وجود چنین یقینی آن لطف متعالی واقع شود. توجّه بفرمایید! آیا شما می توانید در حالت عادی اراده كنید و چیزی را در عالم خارج ایجاد كنید؟ در ذهنتان چطور؟ در حالت عادی در ذهن خود می توانید هر چیز را كه خواستید ایجاد نمایید، چون ذهن شما با شما یك ارتباط غیرمادّی دارد. شما به راحتی این كار را می كنید. اگر شما از نظر توحیدی و معنوی خیلی قوی شوید، هر چه را با آن اراده توحیدی خود، اراده كنید در بیرون ایجاد می شود. همان طور كه شما در قیامت این گونه می شوید. كاری كه شما الآن در ذهنتان انجام می دهید، اگر حكم بدن ضعیف شود و یا از بین برود (مثل قیامت) هر چه اراده كنید در بیرون محقّق می شود. چون رابطه شما با خارج و دنیای بیرونی، مثل رابطه شما با ذهنتان می شود. یك عارف سالك كه حكم بدنش را ضعیف كرده است، هر چه را با آن اراده معنوی خود، اراده كند به اذن الهی در بیرون خلق می شود.

در مورد ائمهh نیز حتماً شنیده اید. «ابوهاشم» نقل می كند: به دنبال امام حسن عسگری(ع) سوار مركب بودم و در همان حال به فكر قرض خود افتادم كه موعدش رسیده بود و با خود می اندیشیدم كه آن را از كجا اداء كنم، امام(ع) رو به من كرده و فرمودند: «خدا آن را ادا می كند»، آنگاه حضرت در حالی كه بر زین مركب سوار بودند خم شدند و با تازیانه ای كه در دست مباركشان بود خطی به روی زمین كشیدند و فرمودند: «ای ابوهاشم پیاده شو و بردار و پنهان كن». من پیاده شدم و مشاهده كردم یك شمش طلا است.[41] - نمونه هایی از ایجاد كردن در سیره ائمه معصومینh به خصوص و در بقیّه عرفا به صورت نازل تر به چشم می خورد- رابطه حضرت را با بدنشان و با بقیّه عالم و با قلب مؤمنین، رابطة ایجادی یا «امری» بدانید و خوب مسئله را بشناسید تا به راحتی باور كنید و از این شعور برین یعنی اعتقاد به وجود حضرت خود را محروم نكنید.

اگر ملّتی به واقع و با تمام وجود ظهور حضرت را اراده كند و آن را جزء تقاضای واقعی خود قرار دهد تا خداوند آن حضرت را ظاهر كند، آن غیبِ بزرگِ عالم، ظهور می كند. دوری حضرت، ریشه در ضعف اراده و تقاضای ما دارد. همین باورِ اصیل شیعه خود وسیله ای برای ظهور حضرت است، باید تقاضا را شدید كرد، نظام دینی یك نظام لطیفی است و باید به ظرائف آن توجه داشت.

در جمله قبل عرض كردیم؛ شما برای نجات زندگی اجتماعی، سیاسی خود باید راجع به حضرت فكر كنید. ولی بنده معتقدم تا مسئله از بعد نظری و عقیدتی حل نشود طرح مسئله از جهت اجتماعی، سیاسی مفید نیست. پس باید ابتدا ابعاد وجود مبارك حضرت در هستی، از جنبه های نظری بررسی شود. در روایات با این مضمون داریم كه هر كس راجع به مسائل دینی خوب فكر نكرده است، ولی در مسائل دینی خیلی تحرّك دارد، احتمال بدهید منافق است، چون منافق خوب فكر نمی كند و اهل «تَفَقّه» در دین نیست، ولی خیلی كار می كند. این خطرناك است كه افراد جامعه در مسائل دینی خوب فكر نكنند ولی ادعای دینی داشته باشند. مسئله معرفت به وجود حضرت حجّتg نیز باید از جهت علمی حل شود. بنده؛ این موضوع را در دستگاه فكری خاصّی مطرح كردم. از طریق دستگاه های فكری دیگری نیز می توان مسئله را بررسی كرد. خودِ قرآن برای اثبات امامت، مبانی فوق العاده خوبی دارد؛ چراكه اگر اثبات كردیم قرآن سخن صدق است و نبی حقیقتاً نبی الله است، خود قرآن وسیله ای می شود برای اثبات ادّعاهای بعدی. به قول صدرالمتألهین(رحمه الله علیه) سخن معصومh و قرآن می تواند حدّ وسط قضیه قرار گیرد، به شرطی كه ابتدا برای قلب شما اثبات شود كه قرآن حق می گوید و یا آن سخن، سخن امام معصوم است.[42] بنابراین؛ بعد از معرفت به چگونگی وجود حضرت، جهت سیاسی مسئله هم چیز خوبی است. اعتقاد به جنبه اجتماعی، تاریخی و سیاسی وجود مبارك حضرت كه بقای جامعه را تضمین می كند، نكته ای است كه باید روی آن كار كنید ولی دیگر در این جلسه نمی توان به آن پرداخت.[43]




[41] - «بحار الانوار»، ج50، ص259.
[42] - در این مورد می توانید به تفسیر قیّم المیزان، به خصوص به تفسیر آیات 59 نساء، 44 مائده، 59 آل عمران، 33 احزاب و 124 بقره رجوع فرمایید.

بركات ارتباط قلبی با امام زمانg

تأكید بنده این است كه ارتباط حضوری بین عاشقان ولیّ الله الاعظم، با آن حضرت یك ارتباط ملموس شیرینی است كه هر كس از آن محروم شود از عیش بزرگی محروم شده است. آیا شما در این باره فكر كرده اید كه همین حالا می شود قلباً با حضرت ارتباط داشت؟ آیا روی این مسئله وقت گذاشته اید؟ البته؛ نه به یك شكل ارتجاعیِ انحرافی كه انجمن حجّتیه فقط شعارش را داد و از عقاید خرافی مردم، بنای خود را ساخت، یا این كه امروزه گروه هایی مردم را مشغول این موضوعات كرده اند كه چه كسی امام را ملاقات كرده و در واقع مردم را مشغول افراد می كنند تا متوجه مقام امامu، این نوع برخوردها با موضوع، برخوردهای خطرناكی است. ولذا آن ها عموماً طعمه بازی های سیاسی غرب و استعمار می شوند. از همان ها بپرسید حضرت را چگونه قبول دارید؟ معلوم نیست تصوّر و اندیشه صحیحی از حضرتg داشته باشند.

یك وقت عشق به حضرت حجّتg دكان داری است و یك زمانی یك بیدارباش است. نسل نو كه نسلی بیدار است حیف است كه از ارتباط قلبی با انسان كامل محروم باشد. اگر شما رسیدید به این كه كسی هست كه به شما كمك جدّی می كند، یعنی تمام انسانیت شما را هدایت می كند پس باید با او ارتباط داشته باشید آن هم ارتباطی ارادتمندانه. حداقل روی این مطلب فكر كنید.

عدّه ای هستند كه با چشم باطن، مثل زمانی كه شما در خواب، چیزی را می بینید، حضرت را می بینند، بعضی ها در حدّ رؤیت باطنی نیستند، ولی قلبشان آماده است و از انوار و هدایت های آن حضرت مدد می گیرند. زمان، زمانی نیست كه این دنیا و قراردادهایش، برای زندگی به تنهایی كافی باشد و از امام زمانg محروم باشیم. صاحبِ امر برای مدد به ما انسان ها حضرت حجّتg است. هنگامی كه شما با مقدّماتی توانستید مسئله را برای خودتان حل كنید، آرام آرام، چشم قلب شما نسبت به توجّه به آن مقام عظیم بینا می شود. آن وقت خود امام وجود خودش را برای قلب شما ثابت می كند. مگر خداوند نمی فرماید: «اگر شما با عبادات خود به سوی من آمدید، من آن چنان شما را دیندار می كنم كه به یقین برسید»[44] این وعده حق است كه شما با ایمان بیایید، من شما را به یقین می رسانم. شما مسائل علمی و معرفتی امامت را حل كنید، بعداً از طریق بندگی خداوند، به سمت این قطب عالم امكان بروید، ببینید چه مددهایی می كند كه بنده شرمنده می شوم از این كه از آن مقام برین، به طور سطحی برایتان سخن گفتم، والله شرمنده ام.

مرحوم آیت الله طهرانی از قول آیت الله قاضی طباطبایی(رحمه الله علیه) نقل می كنند كه: «اگر كسی درست سیر و سلوك كند، حتماً خداوند او را به مسیر اهل البیت می كشاند».

در هر صورت، مقام آن حضرت بسیار بالاتر از این ها بود و از حضرت عذر می خواهم چون بنای این بحث، طرح اوّلیه ای از نحوه حضور حضرت است، ولی آنچه شأن موضوع بود آن نیست كه ما گفتیم. ما به عنوان مقدّمه، بحثی را جهت عزیزان مطرح كردیم.

امیر المؤمنین(ع) می فرمایند: «مالِلّهِ آیَةٌ اَكْبَرُ مِنّی»[45] ؛ یعنی برای خداوند آیت و نشانه ای بزرگ تر از من نیست، بنابراین با شناخت مقام و مرتبه امام معصوم-كه در حال حاضر حضرت مهدی اند- بسیاری از مراحل خداشناسی را می توان طی كرد، ولی ابتدا باید به نحوه حضور آن حضرت آگاهی پیدا كرد تا در مراحل دیگر به بی راهه نرویم.

خدایا! بارالها! پروردگارا! ما را به معارف اسلامی بیش از پیش آشنا بگردان.

خدایا! قلب ما را ظرف معارف قرآنی قرار بده.

خدایا! آمادگی برای مدد گرفتن از انسان كامل، حضرت حجّت g را بر ما ارزانی بدار.

خدایا! قلب آن حضرت را از ما راضی بگردان.

خدایا! ما را لیاقت دریافت الطاف غیبیه انسانِ كامل عطا بفرما.

خدایا! فرج پربركت آن حضرت را تسریع بفرما.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[44] - سوره حجر، آیه 99.
[45] - «بحار الانوار»، ج23، ص206.

نحوه ظهور حضرت حجت

بسم الله الرّحمن الرّحیم

﴿ سَلامٌ عَلَی آلِ یس، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا داعِیَ اللهِ وَ رَبّانِیَّ آیاتِهِ ﴾

﴿ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا بابَ اللهِ وَ دَیّانَ دینِهِ ﴾

﴿ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا دَلیلَ اِرادَتِهِ ﴾[46]

سلام بر همه خانواده محمّدf، سلام بر تو ای دعوت كننده به خدا و تربیت شده آیات او، سلام بر تو ای دریچه ارتباط با خدا و دین شناسِ دین او، سلام بر تو ای خلیفه خدا و مددكار حقّ او، سلام بر تو ای حجّت خدا و رهنمای خواست او.

تولد قطب عالم امکان، حضرت بقیه الله، واسطه فیضِ حضرت حق برای همه مخلوقات عالم وجود را تبریک عرض می کنم. بنای ما بر این است که إن شاءالله در این بحث یک توجه و تذکری نسبت به چگونگی ظهور مقدس حضرت بقیه الله الاعظم داشته باشیم، بلکه آرام آرام بتوانیم آن معرفتی را كه نسبت به امام زمانg از ما انتظار است در خود محقق كنیم، چراكه فرموده اند: اگر امامتان را بشناسید، از حضور و غیبت او هر دو، بیشترین بهره را می برید. إن شاء الله با توجه به وجود مقدس آن حضرت چنین چیزی برای همه ما محقق بشود.




[46]- زیارت آل یاسین.

موجود بودنِ موعود

یکی از مسائلی که شیعه به آن معتقد است و یکی از نکات عمیق تفکر شیعه است «موجود» بودن «موعود» است. و این نحوه عقیده، نشانه شعور بزرگ و واقع بینی ارزشمند شیعه است، كه بعداً بدان خواهیم پرداخت. در این مطلب هیچ شکی نیست که همه ادیان تا این جا را معتقدند که موعودی هست و با دجّالِ آخرالزمان می جنگد و جهان را به یک عدالت و معنویت آرمانی می رساند؛ و این عقیده، هم مبانی دینی دارد هم مبانی فلسفی. آنچه شیعه متوجه است و به گفته هانری كُربَن؛[47] همین سبب زنده بودن مكتب تشیع شده این است که آن موعود، هم اكنون موجود است. یعنی این طور نیست که امام زمانg در آخر تاریخ عالَم، موجود شوند و سپس ظهورکنند. بلكه آخرالزمان، ظرف ظهور وجود مقدس امام زمانg است. یعنی وجودی که قبلاً هم بوده، درآخرالزمان ظاهر می شود.

ابتدا باب بحث را از نظر استدلالی تا حدی باز می كنیم و سپس به زوایای دیگر آن می پردازیم، البته در بحث «آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی» و یا در بحث «نحوه حضور حضرت حجتg در هستی» از زاویه دیگری حضور وظهور حضرت را عرض کرده ایم. امید است این نحوه ورود به مسئله، یقین و بصیرتی نسبت به وجود مقدس آن حضرت برای ما پدید آورد.

این یک قاعده عقلی است که همیشه چیزی که درجه وجودی اش بالاتر است، و مسلّم در عالم غیب واقع است، اول به وجود می آید سپس در عالم ماده آرام آرام ظهور پیدا می کند.

ارسطو مثال خوبی می زند؛ می گوید: كودكی که در حال جوان شدن است، درست است که جوانی این كودك هنوز بالفعل نشده و لذا هنوز جوان نشده است، امّا مرتبه و شخصیت جوانی در عالم غیب وجود دارد كه این كودك از نظر بدنی و فعالیت های فیزیولوژیک به آن برسد. اگر جوانی به عنوان یك مقصد و غایت بالفعل موجود نباشد، این بدن به سوی کدام مقصد و غایت می رود؟ پس این بدن به طرف غایت و هدفی می رود که فعلاً موجود هست؛ هرچند که در بدن این كودك هنوز ظاهر نشده است. و این طور نیست كه وقتی این كودك جوان می شود، غایتی به نام جوانی تازه به وجود آید، بلکه وقتی این كودك جوان شد، جوانی موجود در خارج كه به صورت غیبی موجود بود، در بدن او همراه با جسم مادی او، ظاهر می شود.




[47]- كتاب شیعه (مذاكرات و مكاتبات پروفسور هانری كربن با علامه طباطبایی«ره») مؤسسه پژوهشی حكمت و فلسفه ایران.

غایتِ مفقود، محال است

در همین رابطه فیلسوفان قاعده ای دارند که می گویند: «غایت هر شئ، حتماً بالفعل موجود است، که موجب می شود این شئ به طرف آن غایت در حرکت باشد». و بعد می گویند: «مگر می شود شئ به طرف غایت و جهتی برود که آن غایت و جهت موجود نباشد؟»[48] به اصطلاح غایتِ مفقود معنا ندارد همچنان كه حركت بدون جهت معنا ندارد. مثلاً وقتی شما می خواهید از محل كارتان به خانه بروید، باید خانه ای واقعاً موجود باشد تا رفتن شما معنا بدهد. عقل وحکمت نشان می دهد که غایت مفقود محال است.

اگر بر روی این قاعده عقلی فکر کنید، می بینید که این حرف فیلسوفان که می گویند غایت مفقود محال است؛ یك حرف منطقی است. یعنی نمی شود یک جریان طبیعی یا جریان روحانی و یا یک جریان انسانی به سویی حرکت کند که آن سو وآن هدف، موجود نباشد. بنابراین ، قبل از این که به خانه برسیم خانه ای هست تا ما به آن برسیم. یا قبل از این که ما به پیری برسیم، پیری به عنوان یک خصوصیت برای روح و جسم ما در عالم هست ولی این بدن هنوز به این خصوصیت نرسیده است؛ یعنی آن غایتِ موجود برای این بدن فعلاً ظاهر نشده است، نه اینکه در عالم هم محقق و موجود نیست. نتیجه این كه این حالت جوانی برای کودک، یا پیری برای جوان، به عنوان غایت به شکل بالفعل در خارج هست ، هرچند برای این كودك یا جوان به صورت بالقوه موجود است.

عقیده شیعه در مورد حضور حضرت مهدیg بر همین مبنا است كه ظهور حضرت در آیندة تاریخ است و نه این كه حضور حضرت هم مربوط به بعد باشد. متأسفانه اهل سنت ومسیحیت و یهودیت از این قاعده زیبای عقلی که دین هم آن را مطرح فرموده، غافل هستند. مثلا مسیحیان می گویند جهان به سوی مسیح حرکت می کند یا اهل سنت می گویند جهان به سوی مهدی امت حرکت می کند و این مهدی یا مسیحِ موعود، در آینده متولد می شود. ما به آنها می گوییم که کمی فکر کنید؛ چیزی که غایت عالم است ، اگر محقق نباشد ، جهان چگونه دارد به سوی آن پیش می رود؟ چگونه در آخرالزمان مقام مهدیg در دل این جهان ظاهر می شود؟ فقط تا این جا را قبول دارند که مهدی یک مقام است ، یک حقیقت است ، می آید و جهان را از عدل و داد پر می کند.

پس با این مقدمات روشن شد كه ظهورِ غایت، بعداً محقق می شود، نه این که وجودش هم بعداً موجود می شود. بنابراین؛ در عین این كه وجود آن حضرت الآن محقق است، عالم آرام آرام به ظهور مقدس امام زمانg می رسد. البته ارسطو و فیلسوفان امثال او آن قدر دستشان پر نبود كه فكرشان را تا وجود «انسان كامل» به عنوان غایت نظام انسانی، جلو ببرند، این نگاهی است که به كمك دین برای انسان به وجود می آید. ولی متفکرانی مثل ارسطو هم اصل قضیه را می فهمند كه هر غایت حقیقی باید در عالم غیب محقق باشد.

مولوی هم یک نگاهی در این قضیه دارد. او در عین این كه به وجود امام زمانg معتقد است، به امامِ حیّ و حاضر هم معتقد است. تقریباً عرفای اسلام چه شیعه و چه سنی معتقد به وجود امام زمان به نحو موجودِ موعود هستند. به عنوان مثال محی الدین بن عربی سخنانی در این مورد دارد كه در بحث «نحوه حضور حضرت حجتg در هستی» طرح شده است. مولوی در این قضیه شعری دارد که شعر بسیار پخته ای است. معنی ظاهری آن این است که می گوید: در ظاهر باغبانی که درخت را جهت میوه دادن می کارد، از نظر زمانی اول درخت را می کارد، بعد درخت میوه می دهد. ولی در باطن این طور نیست؛ باغبان ابتدا به فکر میوه است که درخت را می کارد. یعنی در باطن معتقد است یک میوه ای هست که اگر این درخت رشد کند، آن میوه در این درخت به ظهور می آید. یعنی این عالَم توانایی این را دارد که اگر درخت آماده شد، آن میوه ای را که درخت می تواند كسب كند به درخت بدهد. پس می گوید از یک جهت میوه اول است و از جهت دیگر درخت اول است:

در زمان، شاخ از ثمر سابق تر است

در هنــر، از شاخ، او فایـق تر است

یعنی در واقع میوه مقدم است و فرمان می دهد و تحریك می كند و سپس درخت كاشته می شود. چه عاملی باغبان را به باغ کشید که بیل بزند و آبیاری کند؟ مسلّم میوه ای که در افق فكری باغبان بود عامل این كارها بود. باغبان می دانست چنین چیزی هست که اگر شرایطش را فراهم کند ، این میوه سرِ درختش ظاهر می شود. مولوی در ادامه می گوید:

چون که مقصود از شجر آمد ثمر

پس ثمر اول بود ، آخر شجر

یعنی چون كه مقصود او از كاشتن درخت، رسیدن به میوه بود، پس میوه اول است، اما در عالم غیب و در عالم ذهنِ باغبان، هر چند که تحرک باغبان و ایجاد درخت از نظر زمان اول بود. مگر این میوه در انتها ظاهر نشد؟ یعنی در ابتدا حرکت به سوی این میوه بود. پس در ابتدا این میوه به عنوان غایت این درخت در خارج و در صورت غیب موجود بود که درخت و آب و آبیاری را باعث می شد. منتها باغبان باید تلاش كند كه آن را بر سر شاخه درخت خود ظاهر كند. اگر این میوه واقعیت نداشت كه حركت به سوی آن معنی نداشت.




[48]- «تاریخ فلسفه غرب»، فردریك كاپلستون، ج اول، بخش ارسطو، ترجمه دكتر سید جلال الدین مجتبوی.

شیعه، هر روز با امام زمانش ارتباط دارد

این که شیعیان معتقدند تمام طول تاریخ را امام زمانg حرکت می دهد، به دلیل همین توجه به حضور حضرت است. می گویند امام زمانg عامل شروع تاریخ، و ادامه بستر تاریخ و شكوفایی انتهای تاریخ است.[49] به همین جهت شیعیان در تمام طول تاریخ در آرزوی ظهور حضرت مهدیg هستند.

پس این یک شناخت ناهماهنگ و غیرمنطقی است که فكر كنیم آنچه غایت عالَم است و همه ادیان هم معتقدند كه آن غایت و هدف عالَم است، بعداً به وجود بیاید. این طرز فكر بنیادش غلط است؛ چراكه غایت هرچیز باید در موطن خودش به صورت بالفعل موجود باشد. حال از برکات همین عقیده شیعه هر روز با امام زمانش حرف دارد و صحبت می کند و استفاده های فوق العاده می برد، و از همه مهمتر به بركت این انتظار همیشه خود را به عنوان یك ملت زنده نگهداشته است.

درنقش وتأثیر امام زمانg باید خیلی بحث شود که آیا حالا که امام زمانg درغیبت اند یعنی نعوذبالله بازنشسته اند؟ علت همه این بدبختی ها این است که ما نمی توانیم حضور غیبی امام زمانg را آن طور كه باید و شاید برای مردم تبیین کنیم تا معلوم شود جهان هستی صاحب دارد و جهان به حال خود رها نشده است.




[49] - به كتاب «فلسفه حضور تاریخی حضرت حجت g» رجوع كنید.

نحوة تحقق ظهور

آنچه را که دوباره به عنوان تأکید بر روی یك اصل در معرفت دینی، می خواهیم بیان کنیم این است که ما باید کاری کنیم این ظهور، که عالی ترین مرحله ظهور حقایق غیبی است، به بهترین نحو محقق شود. باغبان دو کار می تواند بکند. اولاً: این که تمام شرایط را فراهم کند تا بهترین و عالی ترین شكل میوه كه تمام كمالات آن میوه را دارد، ظاهر شود. و اگر شرایط ظهورِ كامل میوه را آماده نکرد، با یک میوه كم رشد و ناقص روبه رو می شود. ثانیاً: آن قدر سستی كند كه اگر هم قرار است میوه كاملی نصیبش شود؛ درخت، آن صورت كامل را خیلی دیر ظاهر كند. همه حرف هم همین است كه این میوه چون در عالم هست، به ظهور می آید و فقط شرایط ظهور را می خواهد. اگر شرایط ظهور فراهم نشود یا فعلاً ظهور نمی كند، و آن ظهور تام به آینده موكول می شود، و یا اگر هم فعلاً ظهور كند، ناقص ظهور می كند و آن تجلی تامّ در آینده نزدیك صورت نمی گیرد.

ما هم ممكن است نسبت به وجود مقدس امام زمانg اشتباه بکنیم و شرایط ظهور را تنگ کنیم ودر نتیجه آن لطف اصلی نرسد. توضیح این که هیچ وقت ملتِ منتظر امام زمانg، نسبت به ظهور آن حضرت محروم کلی نیستند، ولی برخوردار کلی هم نیستند. محروم کلی نیستند چون بالاخره فقها و اولیاء، نایب امام زمانg هستند. ولی چرا مردم تلاش نمی کنند خود امام زمانg را داشته باشند؟ خود فقها و اولیاء هم می گویند ما خاک كف پای امام زمانg هم حساب نمی شویم؛ این ها که بیش از این ادعا ندارند.

اگر مردم زمینه ظهور امام زمانg را فراهم کنند امام زمانg به جِدّ می آیند. همیشه ظهور رحمت حق خیلی غیر منتظره است. به عنوان مثال كسانی که در فعالیت های مبارزاتی انقلاب اسلامی بودند گاهی فکر می کردند باید حدود 20 سال با ارتش شاه جنگید تا آرام آرام و سنگر به سنگر پیروز شد. ولی اصلاً معلوم نشد که چطور یک دفعه شاه رفت، بختیار از ساختمان نخست وزیری فرار کرد و ارتش هم به پادگان ها رفت و انقلاب پیروز شد. ما فكر نمی كردیم كه رژیم شاهنشاهی به این سرعت سرنگون شود. باید حواسمان باشد که ما با اسلحه و مهمات پیروز نشدیم. این ها بهانه بود! حالا اگر چهار تا پاسگاه و کلانتری هم به راحتی تسلیم شدند که این را نباید به حساب زور و قدرت خودمان بگذاریم. این ها مثل این است که آدمی بخواهد بمیرد؛ بالاخره یک طوری می میرد؛ حالا یا از کلیه اش می میرد، یا از قلبش و یا ازمغزش می میرد. شاه بر اساس سنت الهی بنا بود برود، یک طوری رفت. شوروی هم بنا بود برود، یك طوری رفت.

ظهور رحمت حق هم همین طور است، ناگهانی است. این که شما بگویید ما می نشینیم برنامه های پنج ساله تنظیم می کنیم برای این که آقا بیایند و آقا در برنامه پنج ساله تشریف می آورند، این طوری نیست! امام زمانg که رحمت کل حضرت حق به بشریت است یک دفعه تشریف می آورند. عمده این است که ما بدانیم که ظهور و خفای آن نور مقدس دست ماست. مانند همان باغبان است كه می تواند کاری کند که عالی ترین میوه روی درخت ظاهر شود و یا سستی كند و فعلاً عالی ترین ظهور نصیبش نشود، یعنی باغبان به اندازه زحمتش بهره می برد.

شما دیدید ملت شیعه یك مقداری تلاش كرد و یك ظهور و انكشاف نسبتاً با ارزشی به نام انقلاب اسلامی با این همه بركت نصیبش شد. ظهور انقلاب اسلامی و ظهور حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) ظهور خیلی خوب و مباركی بود ولی مگر با ظهور حضرت حجتg قابل مقایسه است؟ ظهور تام یعنی ظهور وجود مقدس امام زمانg.



امامu چگونه می آیند؟

سؤال شما این است که آقا چطور می آیند؟ جواب بنده این است كه همین که ما آماده آمدن حضرت شویم، حضرت می آیند. خوب حالا چطوری آماده شویم که بیایند؟ همین که متوجه باشیم، آنچه آمدنی است، این خصوصیات را دارد و دل به آن شرایط عالی ببندیم، و متوجه باشیم آنچه كه باید برود، همین وضع موجود جهان است و دل به آن نبندیم، در آن صورت آماده شده ایم. دل از یك طرف باید در گرو شرایطی باشد كه امامی معصوم كه امید همه انبیاء و اولیاء است در رأس امور باشد و از طرف دیگر با تمام وجود از وضع كفر جهانی متنفّر باشد و مواظب باشد هیچ گونه دلبستگی به آن پیدا نكند.

مشكل ترین قسمتی كه تا امام زمانg نیاید برای بشر حل نمی شود، چگونه آمدن امام زمانg است. برای این كه این مسئله روشن شود مثالی می زنم، دیگر خودتان روی آن فكر كنید:

بنده یقین دارم كه هیچ كس حتّی خود امام خمینی(رحمه الله علیه) هم نمی دانستند كه شاه چگونه می رود. كمونیست ها كه اصلاً امیدی نداشتند؛ فكر می كردند باید روسیه بیاید و شاه را ببرد. مذهبی های متوسط هم نسبت به سرنگونی نظام شاهنشاهی در شك به سر می بردند. انسان های مؤمنی هم كه به سنت الهی معتقد بودند، می دانستند كه اگر مردم به واقع شاه را نخواهند و حق را بخواهند شاه می رود؛ ولی هیچ كس در این كشور نمی دانست چگونه و چه موقع شاه می رود، و در آخر دیدید که شاه رفت.

امام خمینی(رحمه الله علیه) می دانستند كه زمان نابودی روسیه فرارسیده است و در نامه به گورباچف رئیس جمهور شوروی سابق نوشتند: «دیگر باید سراغ مكتب ماركسیسم لنینیسم را در موزه ها گرفت ».

آیت الله جوادی آملی(حفظه الله) می فرمودند:

«وقتی من پیام امام خمینی(رحمه الله علیه) را برای گورباچف می خواندم، پیام را سطر به سطر می خواندیم تا آن را به او تفهیم كنیم و مترجم هم ترجمه می كرد و گورباچف هم دقیق گوش می داد. وقتی به این جا رسیدیم كه «برای همه روشن است كه از این پس كمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو كرد»، صورت گورباچف مثل تشتِ خون شد؛ هم از طرفی ادبش زیاد بود و می خواست چیزی نگوید و هم از طرفی تحمل این خبر برایش سخت بود، چون این پیام برای آنها توهین بزرگی بود، چراكه معنی اش این بود كه شما دیگر تمام هستید.»

امام خمینی(رحمه الله علیه) تا این جا را می فهمند كه استخوان های مكتب ماركسیسم لنینیسم خرد شده است، ولی نه گورباچف و نه امام(رحمه الله علیه) و نه بقیه می دانستند چگونه این مكتب می رود. فقط امام(رحمه الله علیه) می فهمید که زمانه ، زمانه انكشاف نفی ماركسیسم لنینیسم است.

آنچه تأكید داریم این است كه:

با شناختِ عالم بقیه اللّهی، خودش، خودش را به صحنه می آورد.[50]

این است كه شما باید مواظب باشید خدای ناكرده در رابطه با ظهور حضرت مثل مسلمان هایی نشوید كه در رابطه با انقلاب اسلامی می گفتند نمی دانیم اصلاً انقلاب می شود و شاه می رود یا نه و عملاً هم تا روزی كه شاه نرفته بود خودشان را برای یك نظام اسلامی آماده نكرده بودند. و امروزه هم همین ها هستند كه هر روز در اثر تبلیغات دشمنان انقلاب فریب می خورند. یك روز پنیر ارزان می شود، می گویند نه بابا! جمهوری اسلامی بد نیست، و یك روز که پنیر گران می شود می گویند نه فایده ندارد، می گویند رادیوهای بیگانه گفته اند تا دو هفته دیگر انقلاب اسلامی تمام است. بیست سال است در این حالت خوف و رجا در حال جان كندن اند! چون نمی دانند این انقلاب چگونه و بر چه اساس و سنتی آمده است، فكر می كنند یك حادثه عادی تاریخی است كه با یك حادثه عادی دیگر می رود.

داستان حضرت طالوت را در قرآن دیده اید به یهودی هایی كه بنا شد با جالوت بجنگند فرمود: یك نهرآبی جلویمان است خداوند ما را با آن نهر می آزماید، هركس از آن بخورد از لشكر من نخواهد بود، و هركس از آن نخورد از من است، مگر آن كه با دست خویش یك مشت از آن برگیرد و بنوشد. اكثراً بدون توجه به سخن طالوت از آن نهر خوردند مگر عدّه كمی، پس سه گروه شدند؛ گروهی كاملاً آب خوردند تا سیر شدند؛ حضرت هم به آنها گفت برگردید. عده كمی هم اصلاً آب نخوردند ، چون حضرت طالوت به عنوان نایب پیامبرِ آن زمان گفته بود آب نخورید و یك عده هم یك مشت آب خوردند، چون حكم اولیه حضرت این بود كه آب نخورند و بعد یك مشت از آن را استثناء كرده بودند، اینها هم دنبال حضرت طالوت آمدند و حضرت هم ردشان نكرد.

موقع جنگ با جالوت كه شد و سختی های جنگ، خود را ظاهر كرد، آنها دو گروه شدند؛ یك عده ای گفتند «لا طاقَةَ لَنا الیَوْمَ بِجالوُتَ وَ جُنُودِه»[51] یعنی ما نمی توانیم با جالوت و لشكریانش بجنگیم. این ها همان هایی بودند كه یك كمی آب خوردند و همه ضربه را هم همین ها زدند چون روحیه لشكر را سست كردند. عده ای هم با یك روحیه سرشار از ایمان و استواری گفتند «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرةً بِإِذنِ الله» یعنی این حرف ها چیست؟ چه بسیار اتفاق افتاده است كه به اذن خدا عدّه كمی بر عدّه كثیری غلبه كرده اند، پس ما می توانیم بجنگیم. این ها همان كسانی بودند كه از آن نهر اصلاً آب نخورده بودند هرچند كم بودند، ولی معادله شان در پیروزی و شكست این بود، كه ما می خواهیم حق پیروز شود. كسانی كه آب خوردند گفتند ما دنبال تو آمدیم كه خوش بگذرانیم؛ جالوت را به قتل برسانیم و به اصطلاح خودمان پول نفت را برداریم! چرا شاه و خواهرش پول نفت را بردارند؟ این ها فكر می كردند انقلاب و اسلام برای این است كه جیبشان پر شود، این ها همیشه با انقلاب مشكل داشته وخواهند داشت. عده ای هم این طرف و آن طرف می افتند؛ كمی مذهبی و كمی بی دین اند. این ها هم برای خودشان مضرّاند و واقعاً خیلی از این ها «خَسِرَ الدُّنْیا و الْآخِرَة» می شوند، و هم برای نظام اسلامی مضرّاند.

شما روی این قضیه كمی فكر كنید و مواظب باشید كه از آن مسلمانان نوع دوم انقلاب امام زمانg نشوید. جریان انكشاف ظهور حضرت، درست است که خیلی سخت است، اما امكان فهمش هست و اگر درست فهمیدید یك طور دیگر با آن برخورد می كنید. ما هم تا حالا چیزی نتوانستیم در رابطه با آن ظهور، خدمتتان بگوییم، فقط تلاش می كنیم تا بلكه خودتان بتوانید در خودتان این عالم انكشاف ظهور را دریابید كه این شروع بسیار مباركی است.




[50] - به نوشتار «معنی و عوامل ورود به عالم بقیه اللهی» رجوع فرمایید.
[51] - سوره بقره، آیه249.

ظهور؛ مثل ارتباط با خدا

انكشاف ظهور، مثل ارتباط با خدا است؛ وقتی كسی خدا را عقلاً و قلباً شناخت، می بیند كه هست و می بیند كه ظاهر شد و متوجه می شود كه عجب! تمام مدت عمرش خدا از همه چیز به او نزدیك تر بود، ولی خود را آماده نكرده بود كه حضرت حق برایش ظاهر شود. واقعاً افرادی كه فكر می كنند خدا دنیا را خلق كرده است ولی در دنیا حضور ندارد و خدا در جایی است غیر جایی كه دنیا هست، و دنبال خدا در جاهای دیگر می گردند این افراد هیچ وقت خدا را نمی یابند. این ها دنیا را به عنوان مخلوق و اثر خدا می بینند و می گویند خدا هست. اما عده ای با تزكیه و با معرفت می روند دنبال این كه خدا را با چشم قلبشان بیابند این ها یك مرتبه می بینند خدایی كه در سراسر هستی هست، برایشان پیدا شد:

آن كه عمری در پی او می دویدم كو به كو

ناگهانش یافتم با دل نشسته روبه رو

وجود مقدس حضرت بقیه الله سراسر عالم را گرفته است، او در همه جای عالم حیّ و حاضر است و از همه موجودات عالم هم حاضرتر است. پس زمینه ظهور می خواهد، هرلحظه امكان این ظهور هست، نمی دانیم به چه شكل؟! ولی می دانیم مثل انقلاب اسلامی كه یك مرتبه با آن روبه رو شدیم، یك مرتبه با آن ظهور مبارك تامّ روبه رو می شویم. مثل ظهور حضرت حق برای دلی كه آماده ظهور شد، خدا همیشه بود ولی ظاهر نبود. حضرتg در عالَم غیب حاضرند، جامعه اگر آماده شد، یك مرتبه با وجود مقدس ایشان روبه رو می شود.

اگر ملت شیعه برسند به وجود معنی بقیّةالله الاعظم؛ یك مرتبه می بینند ظهور پیدا و محقق شد. تحقق ظهور به شناختش است و شناختش هم بسیار مشكل است ولی شدنی است. اولین مشکل این است که آنچه ما امروز در جهان داریم، آن نیست که امام زمانg می خواهند بیاورند. روی کلمه «انقلاب» بیشتر فکر کنید. این که می گویند انقلاب امام زمانg، یعنی از ابتدا همه چیز را دگرگون می كنند. از مسجدها که خراب می کنند و از کنیسه ها و کلیساها و حکومت ها گرفته تا چیزهای دیگر. وقتی می فرمایند تمام زیورهای مساجد را بیرون می ریزند، یعنی مساجد به هم می ریزد. وقتی حضرت با فكر حاكم بر مساجد مقابله می كنند، خیلی از این نظام های ارزشی را كه به اسم دین حاكم است، نفی می كنند. دیگر خودتان حساب بقیه را بکنید. قرآن خوان های زیادی را حضرت می کشند. قرآن خوان هایی که قرآن را از زاویه انقلاب جهانی امام زمانg نمی خوانند، بلکه برای تأیید نظام موجود فرهنگ مدرنیته می خوانند، این ها حجاب ظهور حضرت بقیه الله الاعظم اند.[52]

اگر کسی قرآن بخواند و بگوید الحمدلله ما قرآن می خوانیم ولی فکرش این باشد که ما را به دشمن چه کار؟ آنها کارشان را بکنند و ما هم قرآن و نمازمان را بخوانیم ، اینها اولین کسانی اند که سرشان زده می شود.




[52] - برای روشن شدن معنی عالم بقیه الله الاعظم، به نوشتار «معنی و عوامل ورود به عالَم بقیه اللهی» رجوع فرمایید.

عوامل رفع حجاب

اگر إن شاءالله این مقدماتی را كه عرض كردیم؛ آرام آرام نتیجه بدهد و متوجه نظام عالم بقیه الله بشویم، خود این توجه، باعث رفع حجاب ظهور حضرت بقیه الله می شود. اگر مردم کمی همت کنند و برسند به حالتی که فقط بقیةالله الاعظم می خواهند و چاره دردشان از اول تاریخ تا حال او بوده است، جامعه خیلی زیبا می شود. یک مرتبه می بینند به شدت زمینه ظهور فراهم شده است و یک دفعه ظهور واقع می شود. شما دیدید همین كه آرام آرام ملت ایران رسیدند به این كه شاه نمی خواهند، یك مرتبه با نظام جمهوری اسلامی روبه رو شدند.



دو نوع دینداری در زمان غیبت

حالا چطور می شود که غیبت بقیةاللهg شدید می شود و چکار کنیم که این غیبت ضعیف شود و ظهور واقع شود؟

غفلت از فرهنگ انتظار و غفلت از آماده شدن برای انقلاب جهانی باعث می شود که نه قرآن به درد ما بخورد و نه نماز به درد ما بخورد و نه امام زمانg بیایند.

قرآن را دو نوع می شود تفسیر کرد؛ یکی این که بگوییم قرآن آمده و بناست نظام جهان بشری را زیر احكام خود بگیرد و امام زمانg می خواهند با این قرآن حکومت جهانی تشکیل دهند. و یک نوع تفسیر از قرآن هم این که بگوییم الحمدلله قرآن هست و قرآن می گوید همه باید با یكدیگر خوب باشیم؛ ما باید با آمریکا هم خوب باشیم، اسرائیل هم جای خودش باشد، و ما آن ها را به عنوان یک واقعیت بپذیریم.

اگر به فکر این که این جهان باید ویران شود و یک حکومت جهانی الهی بیاید نباشیم ، هم واقعاً از انقلاب امام زمانg محروم می شویم و هم این که عبادات و قرآن خواندنمان به درد نمی خورد. الآن در محافل مذهبی دو شكل قرآن خوانده می شود: یک شكل این که اول پذیرفته اند دنیا همین طور باید باشد که هست؛ زور، زور آمریکا است، اسرائیل هم باشد، ما هم باشیم، پولدارها هم باشند، فقیرها هم در ادامه فقرشان باشند. اینها قرآن را برای حفظ وضع موجود می خوانند؛ این قرآن خواندن به درد نمی خورد چون در جهت خلاف هدف قرآن است كه می خواهد برجهان حكومت كند. اگر خواستی قرآن را بفهمی اول باید به فکر انقلاب جهانی اسلامی امام زمانg باشی، آن وقت این قرآن برای حفظ وضع موجود نیست، بلکه برای نفی وضع موجود است. آن وقت پیامهایش برایمان ظاهر می شود و دستوراتش به حركتمان می آورد، چون هدف را شناخته ایم.



شكستن شیشه عمر دیو جهانِ امروز

همان طور که عرض شد باید در اول یک «نه» به کل این عالم -كه عالم ظلمات آخرالزمان است- گفت. شاید بعضی از عزیزان بگویند با این سن پیری مثل جوان ها حرف می زنی! نه این طور نیست. این مسئله مثل روز روشن است. یعنی شما حساب کنید اگر کسی ده ماه یا پنج ماه قبل از انقلاب اسلامی می گفت پیروزی این انقلاب حتمی است و جنس این عالم این است که این انقلاب به وقوع بپیوندد، نباید به او می گفتند که تو احساساتی هستی، باید به او می گفتند دلیلت چیست؟ امروز مردم دنیا باورشان نمی آید که می شود وضع موجود نباشد ـ نه این که وضع موجود را می خواهند ـ ولی چون فکر می کنند که تغییرش محال است، آن را می پذیرند. به قول یکی از دانشمندان؛ کافی است این تبلیغ دائمی که دنیا همین طور که هست باید باشد از ذهن شما بیرون برود، در آن حال همه دنیای مدرنیته یك مرتبه ویران می شود. تعبیرشان این است که:

«بپذیریم که می شود دنیا غیر از این باشد که هست، همین مسئله را که پذیرفتید، شیشه عمر این دیو دروغی جهانِ معاصر می شکند».

می گوید فرهنگ ظلمانی موجود درجهان یک شیشه عمر دارد که بسیار هم نازک است و با یک فکر می شکند و آن این که روشن شود، لازم نیست دنیا همین طور که هست، باشد، همین. حالا شما خودتان بفرمایید که این مسئله چقدر در شیعه جا دارد؟ امام خمینی(رحمه الله علیه) چقدر تلاش کردند که به ما بفهمانند که می شود شاه نباشد. حتی بعضی از علماء با امام دعوا می کردند که آقا! می خواهی کشور را به هم بریزی؟ به اصطلاح امروزی ها می گفتند: تو چرا خشونت را تئوریزه می كنی؟ اما شاه چگونه رفت؟ همین که ملت به این رسیدند که می شود شاه نباشد، شاه رفت. تا یک سال قبلش می گفتند مگر می شود شاه نباشد؟ و شاه را همین باورها نگه داشته بود. اسلحه که او را نگه نداشته بود! بلکه همین فکرِ مردم او را نگه داشته بود كه مگر می شود شاه برود، و خود شاه این فكر را در ذهن ها انداخته بود ولی مردم تصور می كردند كه این فكر خودشان است. این است که می گوییم:

پناه بردن به این فكر و اندیشه كه طوری نیست وضع موجود باقی باشد، پناه بردن به باطل است. حال اگر نماز و قرآن ما برای نفی وضع موجود نباشد ، نماز و قرآن ما باطل است.

باطل كه نتیجه نمی دهد. شما اگر مسیر خانه تان به طرف شمال باشد ولی به طرف دیگر بروید، می گویید باطل است، یعنی رفتن شما نتیجه نمی دهد.

اعتقاد به انقلاب جهانیِ الهی، فکر بسیار زیبا و عزیزی است؛ مثل اعتقاد به توحید و خداست. ولی باید به خوبی تبیین شود. پس عرضم این است که تسلیم وضع موجود شدن، مثل پناه بردن به باطل است. یعنی باید برسیم به این که این فساد جهان حق نیست. یعنی بگویی که دولت آمریكا غلط می کند که با مردم جهان و حتی با مردم آمریكا ظالمانه رفتار می كند و اگر کسی گفت مگر برای آمریکایی ها هم تو نقشه می کشی بگویی بله! صاحب زمین امام زمانg است؛ باید همه با یك اعتقاد اسلامی زیر نظام الهی امام زمانg باشند و یا این که جزیه بدهند. در روایت داریم که در زمان امام زمانg، كسانی که مسلمان نشوند - كه این فقط برای یهود و نصاری هست- باید جزیه بدهند. یعنی باید زیر نظر اسلام باشند و نظر اسلام بر آنها حاکم باشد (یهود و نصاری تا آخرالزمان هستند، اما نه مستقلاً).



صورت خدایی آینده جهان

وقتی ما پذیرفتیم که تئوریسین های فرهنگ جهان مدرن، بی ریشه اند، دیگر مأیوس نمی شویم و همین که یأسِ ما از بین رفت، خیلی از کارها درست می شود. اگر به انقلاب جهانی ای که صورت خدایی به جهان می دهد فکر نشود، دین و اعمال دینی، وسیله ای می شود برای ارضای نفس امّاره؛ چون امید به بی ریشه بودن فاسدان از بین می رود.

ما الحمدلله دلمان خیلی امن است که این فسادها هر چه زورشان بیشتر شود، بی ریشه بودنشان بیشتر آشكار می شود. و چنین عقیده ای است که از آن کار می آید و ستمگران دنیا نگران همین عقیده اند. این ها که از آن چهار تا روشنفکری که نماز می خوانند و می گویند؛ آمریکا و صهیونیسم هم برای خود اصالت دارند نگران نیستند! نگرانی آنها از عقیده ای است که بگوید کل نظام ستم بی ریشه است. لذا اگرکسی معتقد به انقلاب جهانی نباشد، فساد را می پذیرد؛ نه این که بگوید من می خواهم فاسد باشم، بلکه می گوید این فساد باید باشد و کاری نمی شود با آن کرد، و وسیله ای برای حق جلوه دادن آن می جوید و آیه و روایت پیدا می كند تا نظام لیبرال دموكراسی را اسلامی جلوه دهد. (این دیگر وحشتناک است!)

قبل از انقلاب آدم های مؤمنِ طاغوتی با نیروهای مذهبی انقلابی بحث و دعوا می کردند که چرا با شاه مبارزه می کنید؟ و از آیات قرآن دلیل می آوردند که شاه خوب است و باید باشد. یعنی قرآن؛ وسیله تحقق حقّانیت شاه شده بود! چرا اینها به این وضع افتاده بودند؟ چون پذیرفته بودند که شاه که نمی شود برود، پس باید باشد و حالا که باید باشد ، باید راهی پیدا کنیم که بودنش را شرعی کنیم. مثلاً روایت می آوردند- روایت درستی هم هست- که امیرالمؤمنین(ع) فرموده اند: «لابُدَّ لِلنّاس مِن امیرٍ بِرٍّ اَوْ فاجِرٍ»[53] یعنی جامعه نیاز به حاكم دارد، چه آن حاكم نیكوكار باشد و چه گناهكار. پس طبق این روایت اشکالی ندارد که امیری فاجر حاكم باشد در حالی كه حضرت می فرمایند: جامعه حاکم می خواهد، نه این که حاکم فاجر را تأیید کنند، بلكه جواب آنها را می دهند كه می گویند اصلاً جامعه نیاز به حاكمیت ندارد. ولی این ها همه چیز را رها کرده و برای توجیه حاكمیت شاه ظالم این روایت را پیدا کرده بودند. این را به عنوان مثال عرض كردم كه اگر كسی معتقد به نظام جهانی اسلام نباشد، گرفتار چه توجیهاتی می شود.




[53] - خطبه 40.

باید فراتر از عصر فكر كرد

اگر پذیرفتید که ستم باید باشد و اگر به حکومت جهانی توحیدی فکر نکردید، قرآن و روایات را در خدمت توجیه حاکمیت ستم قرار می دهید، در حالی كه باید فراتر از عصر فکر کرد. شما ببینید چه کسانی بودند که از پیروزی انقلاب اسلامی شوکه نشدند؟ آنهایی که به بعد از انقلاب اسلامی فکر می کردند.

من گاهی آدم هایی را می دیدم که حسرت دوراندیشی و تیزبینی آنها را می خوردم. مثلا امثال شهیدبهشتی(رحمه الله علیه) واقعاً یک آدم های عجیبی بودند؛ همیشه می دانستند که خدا برای بعد، یک ذخیره ای برایشان گذاشته است و به آن فکر می کردند و همیشه هم می دیدید که موفق بودند. مسئله جنگ، در ابتدا به قدری وحشتناک بود که همه می گفتند: همه چیز رفت! امام(رحمه الله علیه) همان شب اول - که در بیمارستان قلب بستری بودند- فرمودند: یک دیوانه ای آمده و سنگی انداخته و فرار کرده است؛ کسی که در جریان بود ولی ایمان نداشت، می گفت: حاج آقا را نگاه کن! عراقی ها آمده اند وفرودگاه مهرآباد را هم زده و رفته اند، آقا می گوید دیوانه ای آمده سنگی انداخته و رفته است. حالا کدامشان درست می گفتند و می گویند؟ آن روشنفکرانی که بعد را نمی بینند و ظاهر قضیه را می بینند و می گفتند چیزی نماند، یا كسانی كه همواره متوجه آن آینده امیدبخش برای زندگی دینی هستند؟

این است که نگاه به نهضت امام زمانg یعنی باید همیشه به فراتر از عصر و زمانه فکر کنیم و افراد پیروز هم همیشه این دسته از افرادند. شما ببینید گاهی جوّ كلی مردم می گوید که دیگر فایده ندارد، کسی دیگر به روحانیت اعتنایی نمی كند و اسلام هم رفت... . مطمئن باشید اگر این ها فكر خود را تغییر ندهند، در زندگی به گمراهی می افتند؛ چون گرفتار جوّ موجود می شوند. اما اگر کسی متوجه باشد که نه؛ جریان چیز دیگری است و فراتر از عصر، فکر کند، این فرد چیزهای دیگری می بیند.



ما در كجای تاریخ ایستاده ایم؟

كسی که به انقلاب جهانی نمی اندیشد، دنبال رنگ و لعاب دادن به وضع موجود است و لذا قرآن را در خدمت اهداف لیبرال دموکراسی قرار می دهد و می خواهد از قرآن، فرهنگ غرب را استخراج کند و همین باعث می شود حتی انقلابیونی که انقلاب اسلامی کردند، ولی به انقلاب جهانی امام زمانg فکر نمی کنند، خودشان آفت زده شوند.

باور کنید بعضی از همین انقلابیون دیروز، روسیاه شدند؛ تا دیروز اهل جنگ و جبهه و مبارزه بودند، ولی الآن به طور وحشتناکی خراب شده اند. چون نتوانستند ادامه این انقلاب را بفهمند. چون نفهمیدند این انقلاب آمده است كه وضع موجود جهان را نفی كند. این ها می خواستند ما یك هلند و ژاپن بشویم.

پس عرضم این جاست که حالا شما با سه گروه در دنیا روبه رو هستید: یک گروه که هیچ تعهدی سرشان نمی شود؛ به یک نفر گفتند که آقا این هندوانه که می خوری حرام است، گفته بود من برای خنکی اش می خورم! یعنی این که من اصلاً نمی فهمم حرام و حلال یعنی چه. این ها نه آتشی اند که جایی را بسوزانند و نه آبی که جایی را تر کنند، تعدادشان هم خیلی زیاد است. در انقلاب جهانی امام زمانg این ها تفاله هستند. بحث ما روی دو گروه دیگر است. عده ای؛ هم معتقد به اسلام اند و هم به واقع متوجه «توحید نهایی آخرالزمان»اند؛ یك عده هم در این وسط، معتقد متوسط اند که باید اینها بیدار شوند. در جامعه جهانی امروز، كسانی هستند که واقعاً آماده اند، تعهد دارند ولی جهت ندارند. ما باید انقلاب جهانی حضرت مهدیg را در جهان مطرح کنیم و روی آن بایستیم و بحث کنیم تا یک بیداری عمومی در جهان در این سطح به وجود بیاید. ما دلیل های روایی، فلسفی، عرفانیِ فوق العاده منطقی و روشن و امیدبخش برای این مطلب داریم و این معتقدین متوسط می توانند برای ظهور حضرت آماده شوند، و اگر ما جایگاه تاریخی خود را در این برهه از زمان درست بشناسیم، به انكشاف آن حقیقت بزرگ كمك كرده ایم.



عالَم امام زمانu یا اوضاع عالم، پس از ظهور

آخرین نکته ای که می خواهم بحث کنم این است که شرایط ظهور امام زمانg چیست که این قدر باید روی آن وقت گذاشت. مثالی می زنم: شما ببینید که عرفا این قدر سختی می کشند که حالشان، حال توحیدی شود. حال توحیدی حال عجیبی است؛ یعنی ابزارهای دنیا برایش ساده و سهل می شود. مثلاً در مورد رزق می داند که رزّاق، خداست. تلاشش را می کند ولی دنبال رزق نمی دود، قدرت به دست می آورد ولی امید به قدرتش ندارد ... . این ها یک حال معنوی فردی است. چرا به این حالت رسیده است؟ چون قلبش توحیدی شده است. عالَم امام زمانg که نور امام در آن عالَم می آید، عالم دیگری است. الآن نصف بیشتر مشکلات ما مگر جز این است که عده ای را حرص گرفته و به جای این که با یک درآمد ساده و یک خانه مكفی بسازند، با چند تا حقوق و چند تا خانه به سر می برند؟ و نتیجه اش هم این می شود كه می بینیم بعضی از جوان ها خانه ندارند. همان طور كه برای قلب توحیدی شده، ابزارهای دنیا ساده می شود و دیگر حرص و ولع در آن قلب جایی ندارد، در جامعه توحیدی امام زمانg، حالت جامعه، مثل حالت قلبِ یك عارف كامل می شود. همچنان كه ظهور حضرت حجتg در قلب عارف یكی از مراتب ظهور آن حضرت است، ظهور آن حضرت هم در جامعه شایسته ظهور حضرت یكی از مراتب ظهور آن حضرت است.

در رابطه با ظهور آن حضرت در قلب عارف، جناب حافظ در تنها غزلی كه نام حضرت مهدیg را برده است، می گوید:

بیا كه رایت منصورِ پادشاه رسید

نوید فتح وبشارت به مهر وماه رسید

جمال بخت زروی ظفرنقاب انداخت

كمال عدل به فریادِ دادخواه رسیـد

یعنی حالا كه قلب آماده شد كه آن حضرت در آن ظهور كند، حجاب عقب رفت و عدل مهدی(ع) به فریاد دل عارف رسید.

سپهرْ دورخوش اكنون كند، كه ماه آمد

جهان به كام دل اكنون رسد، كه شاه رسید

چون آرزوی دل هر عارف باللّهی همین ظهور است، و لذا دیگر هستی مسیرش، مسیر خوشی خواهد بود.

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن

قوافل دل ودانش،كه مرد راه رسید

دیگر با ظهور نور مهدیg در دل عارف، شیاطین كه دزدان راه زن و قاطعان طریق اند، از صحنه خارج خواهند شد.

عزیز مصر به رغم برادران غیور

ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

تلاش میل های شیطانی كه مانع ظهور حضرت بر قلب ها بود، از قعر چاه بیرون آمد، همه حیله ها خنثی شد و آن عزیز ظهور كرد.

كجاست صوفی دجّالْ فعلِ ملحد شكل

بگو بسوز كه مهدیّ دین پناه رسید

دیگر در این حالت همه افكار غلطِ به ظاهر دینی و همه عقاید باطلِ در لباس دین بر باد رفت، چون نور مهدیg كه نمایش كامل دین و دین داری است تجلّی یافت.

صبا بگوكه چه هابرسرم دراین غم عشق

زآتش دل سوزان و دود آه رسید

یعنی ارزان نبود این ظهور، بسیار در آتش فراق سوختم تا چنین ظهوری واقع شد.

زشوق روی تو شاها بدین اسیرِفراق

همان رسیدكزآتش به برگ كاه رسید

همه هستی ام سوخت تا تو را یافتم، در اسارت فراق تو سعی كردم جز به فكر تو به فكر هیچ چیز نباشم تا این دیدار حاصل شد.

مرو بخواب كه حافظ به بارگاه قبول

ز وِرد نیم شب و درس صبحگاه رسید

جامعه ای هم كه شایسته این حالات شود، شایسته ظهور «مهدیّ دین پناه» خواهد شد. إن شاءالله



خدا همه كاره جامعه می شود

اگر قلب مردم با خدا اشباع شود این قدر حرص و ولع پیدا نمی كنند. علت بسیاری از مسائل جامعه این است که جهت گیری و انتخاب ها غلط است. فضای توحیدی امام زمانg طوری است که می گویند گرگ و میش بر سر یک آبشخوار آب می خورند، یعنی آن روحیه گرگی چنان از بین می رود که دیگر طلب دریدن میش را ندارد. الآن مگر گرگ ها به جان جوان های ما و کشور ما نیافتاده اند؟ این ها برای عوض شدنشان یک فضا می خواهند، تا جهت گیری جامعه به كلی عوض شود. مولوی شعر زیبایی در این رابطه دارد. می گوید اگر خواستی نجات پیدا کنی و خدا در جامعه تو حاکم باشد، اول باید این«ما» و «منِ» خود را به دست خدا بدهی:

جمله مـا و مــن به پیـش او نهیـد

مُلک مُلکِ اوسـت، مُلک او را دهید

چـون فقیـر آییــد انـدر راه راست

شیر و صید شیر هم آن شماست

فقیر یعنی این که بگویی خدایا کاری ازما برای نجاتمان بر نمی آید، هر چه تو بگویی آن وسیله نجات ماست. می گوید اگر خود را در مقابل خدا فقیر دانستی و متوجه شدی خدا تو را تنها نگذاشته است و حرص و اضطراب از آینده را از جانت بیرون كردی و بندگی خدا را اصل گرفتی، خدا و تمام مخلوقات او به كمك تو می آیند.



چون نبودی فانی اندر پیش من؟

مولوی ابتدا داستانی می گوید که یک شیری و روباهی و گرگی به صحرا رفتند و یك گاو و بز و خرگوشی شکار کردند. بعد شیر به گرگ گفت این غذایی را که به دست آوردیم تقسیم کن. گرگ ناشی گری کرد و گفت: قربان! شما که خیلی بزرگید، این گاو مال شما باشد. من هم که متوسطم، بز را بر می دارم و این روباه هم که کوچک است، خرگوش مال او باشد. شیر بسیار عصبانی شد، و بالاخره گرگ را کشت.

شیرگفت ای گرگ چون گفتی، بگو

چون كه من باشم تو گویی ما و تو

گفت پیش آ، كس خری چون تو ندید

پیشش آمـد پنجه زد او را دریـد

چون نبـودی فانـی اندر پیش مـن

فرض آمد مر تـو را گـردن زدن

شیر روی به روباه کرد و گفت: حالا تو تقسیم کن.

بعد از آن رو شیـر بر روباه كرد

گفت این را بخش كن از بهرخَورد

سجده كرد و گفت: كاین گاو سمین

چاشت خُورْدَتْ باشد ای شاه مهین

ویـن بـُز از بهــر میــانه روز را

یَخْنِــه ای باشــد شـه پیـروز را

و آن دگـر خرگوش بهر شام هم

شب چره، ای شاه با لطف و كرم

روباه گفت: شما صبح که سرحال هستید گاو را بخورید. ظهر هم بُز را بخورید و شب هم که می خواهید بخوابید، خرگوش را بخورید که غذایتان سنگین نباشد.

اصطلاح «شیر» در عرفان؛ یعنی خدا، و عارف متوجه است همه چیز دست خداست و همه هم مال خداست. در این جا در واقع خداوند به بنده كامل خود كه همه چیز را به خدا نسبت می دهد، می گوید:

گفت ای روبه تو عدل آموختی

این چنین قسمت ز که آموختی

ازکجـا آموختی این، ای بزرگ؟

گفت ای شاه جهان از حال گرگ

گفت که وقتی تو گرگ را دریدی، ما فهمیدیم باید یک طور دیگر زندگی کنیم و فهمیدیم در مقابل تو خودی را ننماییم.

گفت چون در عشق ما گشتی گرو

هر سه را برگیر و بستان و برو

روبها! چون جملگی ما را شــدی

چُونْتْ آزاریم، چون تو، ما شدی

چون گرفتی عبـرت از گـرگِ دَنی

پس تو روبـه نیستـی، شیر منی

بعد مولوی خیلی زیبا می گوید، می گوید مگر خداوند تمام فرعون ها را كه به قدرت و منیّت خود مغرور بودند، چون شیری قدرتمند ندریده است؟ پس:

جمله ما و من به پیش او نهیـد

مُلک مُلک اوست، ملـک او را دهیـــد

چون فقیر آیید اندر راه راست

شیـر وصیدِ شیـر هـم آنِ شمـاست

بگویید که خدایا ما کاره ای نیستیم. اگر شما با فكر و قدرت خودتان بخواهید آبرویتان را با ده تا خانه و فرش و این طور چیزها درست کنید؛ بدبخت می شوید. اما اگر بگویید خدایا آبروی فقیر را هم تو می دهی، در آن حال نجات پیدا می كنید. چون دیگر خداوند همه امكانات عالم را در اختیار شما می گذارد. فرمود: «مَن ‎ْ كانَ لِلّه، كانَ اللهُ لَه» یعنی هركس برای خدا باشد، خدا برای او می شود. بعد شیر به روباه می گوید حالا که این طور تقسیم کردی، همه اش را بستان و برو؛ گاو و بز و خرگوش مال تو، (شیر و صید شیر هم آن شماست).

این قصه ها عموماً بر اساس روایت است. اگر جامعه ای به واقع خدا را همه کاره دید، با نور توحید مهدیg، خدا همه کاره این جامعه می شود. حالا شما بگویید که آیا این جامعه دیگر شکست می خورد؟

این مسئله قاعده دارد. عرضم این بود كه عرفا چگونه روح توحیدی را در شخصیت فردی خود پیاده می کنند و خدا را در همه زندگی خود حاضر می نمایند. حالا حکومت امام زمانg یعنی حاکمیت همین حالت، منتها در جامعه جهانی. لذاست كه می گوییم آینده جهان با ظهور مقدس حضرت مهدیg صورت خدایی پیدا می كند.



انتظارِ منطقی، راه گشا است

شما خودتان فکر کنید. مگر راه دیگری هم هست؟ مگر با این بخشنامه ها بدون نور توحید می شود جامعه را اداره كرد؟ بخشنامه می دهند که می خواهیم ببینیم کدام اداره بهتر کار می کند و ملاك های عجیب و غریب هم برای آن تعیین می كنند، به طوری كه بعضاً بدترین اداره و بدترین مدیر امتیاز می آورند! باید آن نور توحید بیاید. شرطش هم این است که به انتظارِ توحیدِ حضرت مهدیg برای جامعه برنامه ریزی کنیم. حال چه حضرت حالا بیایند و چه بعد. این جهت گیری تنها راه رفع مشكلات خواهد بود، راه دیگری هم نیست.

بنده معتقدم که حتی اگر به فکر ظهور مقدس امام مهدیg نباشیم و بخواهیم که جامعه را توحیدی کنیم، باید حتماً یک افق برین جلویمان باشد و جهت گیری ما به سوی آن باشد تا فعالیت هایمان همین حالا هم فایده داشته باشد و خداوند آن افق برین را برای ما خلق كرده است. بنابر همین اصل است كه ائمه ماh می گویند: کسانی که در انتظار فرج اند، در زمان غیبت نجات پیدا می کنند. می فرماید: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ اَفْضَلُ الْعِبادَة»[54] یعنی انتظار فرج، افضل عبادات است. و نیز می فرماید: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ اَعْظَمِ الْفَرَج»[55] یعنی منتظر فرج بودن از بالاترین گشایش ها است. و یا می فرمایند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»[56] یعنی نفس انتظارِ فرج خودش یك نحوه فرج و گشایشی را به وجود می آورد.

یعنی شما امروز به شرطی می توانید درست زندگی کنید که به فرج فكر كنید و با این حالت زندگی را ادامه دهید و جهت گیری نظام به سوی آن عالم توحیدی باشد وگرنه کافر و بی نتیجه می شوید. این است که جامعه ما هم اگر فرهنگ امام زمانg را بشناسد و به آن جهت و به آن سو حرکت کند، همین الآن هم مشکلاتش حل می شود. اگر فرهنگ اجتماعی به خدا وصل باشد - که از طریق انسان معصوم ممکن می شود- شهرهایمان به آن آبادانی که شدیداً به دنبالش هستیم می رسد، و جهان چنین استعدادی را دارد و قولش را هم داده اند و ما باید منتظر باشیم و شروع کنیم. حال فكر كن وقتی انتظار فرج این همه بركت می تواند داشته باشد، تحقق آن چه قدر بركت دارد.




[54] - «بحار الانوار»، ج 5، ص 317 و ج 52، ص 122.

چراغ های هدایت درآخرالزمان

در این باره روایتی را از حضرت علی(ع) عرض می کنیم که می فرمایند:

«ظلمت آخر الزمان» آن زمانی است که از فتنه ها نجات پیدا نمی کنند، مگر مؤمنانی که بی نام و نشانند.

یعنی کسانی که می خواهند طبق فرهنگ امروزِ دنیا شهرت پیدا کنند، این ها از بین می روند. یعنی موضوعاتی که در فرهنگ امروز دنیا مهم تلقی می شود، در فرهنگ امام زمانg مهم نیست. پس آنهایی که بی نام و نشانند و دنیای امروز؛ آنها و تفكراتشان را مهم حساب نمی کند، نجات پیدا می کنند.

البته اشتباه نشود؛ در بعضی مواقع قلب های ملت ها به سوی کسی تمایل پیدا می کند که آن بحثش جداست. مثلاً امام خمینی(رحمه الله علیه) نهایتاً وقتی هم راضی شده بودند که مرجع تقلید شوند، گفته بودند که من یک قدم هم برای مرجع تقلیدشدن برنمی دارم. این محبوبیت ها غیر از محبوبیت ها و مشهورشدن های مطابق فرهنگ مدرنیته است. کسانی که در این فرهنگ و طبق ملاک های فرهنگ مدرنیته دنیا مشهورند، این ها در ظلمت می روند. ادامه روایت:

«اگر در حضور باشند، شناخته نشوند و اگر غایب گردند، کسی سراغ آنها نمی رود».

این ها را ساده نگیرید؛ شما بدانید گاهی حرف هایتان خریدار ندارد، چون مطابق نظام ارزشی ظلمت آخرالزمان نیست، نه این که حرف هایتان بیخود باشد. پس نباید بترسید. بنای شما باید بر این باشد که مطابق نور امام زمانg، حرف بزنید هرچند در ظلمت آخرالزمان این ها خریدار ندارد. چرا می خواهیم خودمان را واکس بزنیم و مطابق فرهنگ روز جلوه بدهیم؟ به این شكل در ظلمت می مانیم. ادامه روایت:

«آنها چراغ های هدایت و نشانه های روشن اند؛ نه مفسده جو هستند و نه فتنه انگیز. نه در پی اشاعة فحشا می باشند و نه مردم سفیه و لغوگرایند. اینان اند که خداوند درهای رحمتش را به سویشان باز می کند.»[57]

تعبیرمن این است؛ این افراد هستند که إن شاءالله نور انکشاف ظهور، اول به قلبشان می خورد و خداوند سختی ها را از قلبشان بر می دارد.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[57] - «نهج البلاغه»، خطبه 103.

مقام و تأثیر حضرت حجت

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿ سَلامٌ عَلَی آلِ یس، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا داعِیَ اللهِ وَ رَبّانِیَّ آیاتِهِ ﴾

﴿ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا بابَ اللهِ وَ دَیّانَ دینِهِ ﴾

﴿ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا دَلیلَ اِرادَتِهِ ﴾[58]

سلام بر همه خانواده محمّدf، سلام بر تو ای دعوت كننده به خدا و تربیت شده آیات او، سلام بر تو ای دریچه ارتباط با خدا و دین شناسِ دین او، سلام بر تو ای خلیفه خدا و مددكار حقّ او، سلام بر تو ای حجّت خدا و رهنمای خواست او.

تولّد انسان كامل، قطب دایره امكان، اِبْنِ نَبَأِ الْعَظیم، امام زمان و حجّت حق را به همه دل های باطراوت به نور حضرت و منتظران عدالت آن حضرت تبریك عرض می نماییم.

بحثی كه خدمت عزیزان داریم یكی درباره «مقام حضرت» و دیگری درباره «تأثیر حضرت مهدیg» است. در این بحث سعی شده است سخنان بزرگان دین و اندیشه تا حدّ امكان به صورتی آسان و روان آورده شود تا ببینیم ما شیعیان بر چه مبنایی این چنین محكم پای اعتقاد به مقام و تأثیر حضرت حجّتg ایستاده ایم.

از نظر روایت پیامبر اكرمf در مورد این كه دین اسلام به چه كسی ختم می شود، چه در متون روایی شیعه و چه اهل سنّت هیچ مشكلی نداریم. به عنوان مثال احادیثی از پیامبر اكرمf در كتب اهل سنّت هست كه می فرماید: امامان از اهل قریش و از نسل فاطمه زهراi هستند كه آن روایات در كتاب هایی چون عبقات الانوار و الغدیر جمع آوری شده است و یا احادیثی كه نام هر دوازده امام را برده است كه از آن جمله حدیث جابر بن عبدالله انصاری است كه از قول پیامبر اكرمf نام هر دوازده امام را نقل می كند تا حسن بن علی(ع) یعنی حضرت امام عسگری(ع) را، بعد حضرت می فرمایند: و پس از او فرزندش كه نام و كنیه او با نام و كنیه من یكی است، و خداوند او را بر همه جهان حاكم می سازد و اوست كه از نظر مردم پنهان می شود و غیبت او طولانی است تا آن جایی كه فقط افرادی كه ایمان آنان استوار و آزموده و عمیق است، بر عقیده خود در مورد امامت او باقی می مانند.[59]

بنابراین در اثبات وجود و مقام حضرت در روایات، مشكلی نداریم. آنچه كه در این جلسه به آن می پردازیم، دلیل هایی در رابطه با مقام و تأثیر حضرت حجّتg است.

از آن جایی كه نیایش و شعر هم یك نوع تفكّر است و اندیشه را بیشتر از روش های بحثی وسعت و پرواز می دهد. اجازه دهید با زبان نیایش اندیشه را به پرواز درآوریم و سپس همین متون را كه به صورت نیایش نوشته ام كمی شرح دهم.

خدا را سپاس می گوییم كه چشم ما را به حاكمیت و ظهور كسی عطف كرد كه آرزوی دیدارش ما را بی قرار كرده است، لذا از خدا می خواهیم كه به حق خود او ما را از دیدار آن منجی عالم محروم مگرداند.

ای خدای بزرگ! تو را سپاس كه جهانت را بدون راهنما نگذاشتی و تو را سپاس كه وقتی پیامبرانت سخنانشان را گفتند و رفتند و آخرین پیامبرت هم سخنانش را گفت و رفت، ما را به حال خود رها نكردی، بلكه ما را به سوی اهل بیت معصوم پیامبرتh راهنمایی كردی و نگذاشتی در فضای بی سر و سامانیِ بعد از رحلت رسول اللهf طعمه اختلاف سقیفه سازان شویم و از مقصد باز بمانیم.

پیامبر اكرمf فرمودند: «اِنّی تارِكٌ فیكُمُ الثَّقَلَیْنِ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی اَهْلَ بَیْتی ما اِنْ تَمَسَّكْـتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً»[60]؛ یعنی من در بین شما دو چیز گرانبها گذاردم؛ كتاب خدا و اهل بیتم را، تا زمانی كه به آن دو تمسّك جویید، هرگز گمراه نمی شوید. این حدیث به حدیث ثقلین معروف است. چندین و چندبار حضرت رسول اكرمf آن را به صورت های مختلف گفته اند، به همین جهت، به شكل های مختلف روایت شده است. بارها رسول اكرمf فرمودند: من شما را بعد از خودم سرگردان نمی گذارم، كتاب خدا و اهل بیت من با شما هستند و لذا كسی كه واقعاً می خواهد سیره و سنّت پیامبر اكرمf را ادامه دهد، از طریق كتاب خدا و اهل بیت معصومh می تواند این راه را ادامه دهد و تأكید فرمودند، این دو - یعنی كتاب خدا و اهل بیت من - از هم جداشدنی نیستند و لذا همان طور كه خداوند فرمود، قرآن را تا قیامت حفظ می كنم،[61] اهل البیتh هم كه از قرآن جداشدنی نیستند، تا قیامت باقی هستند. از این رو می گوییم كسی كه گفت:«حَسْبُنا كِتابَ الله»[62]؛ یعنی ما را كتاب خدا كافی است، او در واقع كتاب خدا را كنار گذاشت.

هنگامی كه پیامبر اكرمf در حال احتضار بودند، فرمودند كاغذ و قلمی بیاورید تا چیزی بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید كه این موضوع در جوامع روایی شیعه و سنّی به حدیث قرطاس یا یوم الخمیس مشهور است. در چنین شرایطی بود كه خلیفه دوم گفت نیازی به كاغذ و قلم نیست، چون او هذیان می گوید، كتاب خدا ما را كافی است، [63] در حالی كه قرآن درباره پیامبر می فرماید:«ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»[64]؛ یعنی پیامبرf از روی هوی و هوس سخن نمی گوید و آنچه می گوید جزء دین خداست. خدا در آیه 23 سوره شوری به پیامبرf دستور می دهد كه: «قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی»؛ یعنی ای پیامبر! به امّت بگو: من در اِزای رسالتم از شما هیچ چیز نمی خواهم مگر مودّت و محبّت به نزدیكانم. و پیامبرf به دستور خدا بارها فرمودند: اهل بیت من را مودّت و محبّت كنید كه شما را نجات می دهند. بنابراین پیامبر اكرمf به دستور خداوند، چراغ های هدایت را به ما نمایاندند تا بعد از رحلت ایشان به گمراهی و ضلالت گرفتار نشویم و طعمه سقیفه سازان نگردیم. هر چند بسیاری از مسلمانان چون حرف پیامبرf را نشنیده گرفتند، گرفتار اختلاف شدند. پس خدا را شكر كه خداوند چشم ما را متوجّه این خانواده كرد و امروز مثل همه اولیاء آرزومند دیدار آخرین نفر از سلسله هدایتگران معصوم هستیم و در دعای ندبه ندا سر می دهیم: «اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء؟» یعنی كجاست آن وجه حضرت حقّ كه اولیای خدا به سوی او متوجّه اند؟




[58]- زیارت آل یاسین.
[59] - «منتخب الاثر»، لطف الله صافی، ص101. «مناقب مرتضوی»، كشفی ترمذی حنفی، ص56.
[60] - حدیث ثقلین در بین دانشمندان اهل سنّت نیز معتبر است به طوری كه جناب آقای میرحامد حسین(ره) در شش جلد كتاب، سند حدیث را بررسی نموده است.
[63] - ابن ابی الحدید به نقل از كتاب «تاریخ بغداد» اثر احمدبن ابی طیفور، چنین نقل می كند كه ابن عباس گفت: زمانی در آغاز خلافتِ عمر، بر او وارد شدم. او به خوردن خرما مشغول بود و مرا دعوت به خوردن كرد و من خرمایی برداشتم و خوردم. از من پرسید: عبدالله از كجا می آیی؟ گفتم از مسجد، گفت: پسر عمّت را چگونه ترك كردی؟ من گمان كردم مقصودش عبدالله بن جعفر است، اما او گفت كه مقصودش «عظیم اهل البیت» است. من گفتم، مشغول آبیاری نخل های بنی فلان بود و در همان حال قرآن می خواند. پرسید: آیا در سر او هنوز در باره خلافت اندیشه ای هست؟ گفتم: آری. گفت: آیا بر این باور است كه رسول خداf او را منصوب كرده؟ گفتم: آری، به علاوه من از پدرم(عباس) در این باره پرسیدم، او نیز تأیید كرد. عمر گفت: آری از رسول خداf در باره وی مطلبی بود كه حجت نتواند بود. آن حضرت هنگام بیماری، تصمیم داشت تا به اسم او تصریح كند، اما من به خاطر اسلام از این كار ممانعت كردم، زیرا هیچ گاه قریش بر او اجتماع نمی كردند و اگر او بر سر كار می آمد عرب از سراسر نقاط به مخالفت با او می پرداخت. رسول خداf از تصمیم درونی من آگاه شد و از این كار خودداری كرد(ابن ابی الحدید، ج 12، ص 21). بنا به نقل بخاری و ابن واسعه: ابن عباس در حالی كه اشك چونان سیل بر گونه هایش جاری بود می گفت: تمام مصیبت و بدبختی همان است كه با اختلاف و شلوغ كاریِ خود، مانع از نوشتن كتاب، توسط رسول خداf شدند و گفتند: رسول خدا هذیان می گوید(تاریخ طبری، ج3، ص 193).

محرومیت بزرگ و پیشگیری از خطر

ای خدای بزرگ! تو را سپاس كه پس از شهادت یازده امام معصوم و خطرِ به انتها رسیدن سلسله دوازده گانه امامان معصوم و هادیان حقیقی، دوازدهمین امام معصوم را زنده و غایب نگه داشتی تا هر كس همّت كرد، لااقل از راهنمایی های غیبی او محروم نماند.

از زمان امام رضا(ع) به بعد خطر از دست دادن ائمه بیشتر وجود داشت، مثلاً امام هادی(ع) گاهی از پشت پرده با مردم سخن می گفتند، چون هم شرایط خفقان حاكم، اجازه ارتباط امام با مردم را نمی داد، هم امام می خواستند مردم را برای ارتباط غیبی با اما مشان آماده كنند. فلسفه غیبت صغری هم همین است كه به تدریج مردم بفهمند در شرایطی كه در دنیا به وجود آمده، باید از دور و با واسطه - در غیبت صغری – و با وجود غیبی امام در - غیبت كبری - ارتباط داشته باشند. بنابراین دوازدهمین امام با ارتباط غیبی خود، ما را هدایت می كند و این موضوع در عین این كه یك محرومیت بزرگ است كه ما نمی توانیم به راحتی با حجّت خدا(ع) ارتباط مستقیم داشته باشیم، از طرف دیگر هم یك لطف الهی است كه خداوند با غایب نمودن حجّت خود، او را از خطر از بین رفتن نجات داد و بشریت را به محرومیت كامل گرفتار ننمود.



در هر شرایط باید دیندار بود

ای خدا! با یازده امام زندگی صحیح را به ما نمایاندی تا بدون الگوی كامل نمانیم و با دوازدهمین امام هدایت های غیبی ات را بر ما مرحمت فرمودی. الهی شكر! زیرا جان هر انسانی با انسان كامل روبه رو است و از او مدد می گیرد، زیرا كه او صاحب ولایت كامله و خاتم ولایت كلیّه است و هر كس بخواهد به مسیر ولایت وارد شود، باید با بُعد غیبی اش از آن وجود غیبی مدد بگیرد. خدایا! ما را از هدایت های او محروم نگردان.

در این جا نكته اوّل این است كه شرایط شما در این دنیا اگر مثل شرایط حضرت علی(ع) است، باید مثل ایشان زندگی كنید و اگر مثل شرایط امام حسن(ع) است، باید مطابق سیره امام حسن(ع) زندگی كنید، و همین طور یازده امام آمدند تا نمونه زندگی صحیح را در شرایط گوناگونِ تاریخ به ما نشان دهند، تا ما بی الگو و اُسوه نباشیم. یعنی در هر شرایطی از حاكمیت كفر باید در مسیر هدایت بود، چه حكومت معاویه ای باشد، چه یزیدی و چه هارون الرشیدی. بعضی ها تصوّر می كنند اگر شرایط جامعه عوض شد و آن طور كه خواستند، نتوانستند دینداری كنند، باید از اسلام و مسلمانی دست بردارند. در حالی كه همیشه باید مسلمان بود و بندگی خدای را ادامه داد، همچنان كه با تغییر ابزارها و وسایل زندگی، نباید مسلمانی كنار گذاشته شود. مثلاً رعایت حجاب دستور خداست، حالا وقتی رضاخان حاكم شد و گفت زن ها باید بی حجاب شوند و دستور داد چادرها را از سر زنان بردارند، علما فتوا می دهند كه زن ها از خانه هایشان بیرون نیایند تا حجابشان حفظ شود؛ یعنی در شریط رضاخانی هم نباید حجاب، كه حكم خدا است تعطیل شود.



امام، مظهر ولایت تشریعی و تكوینی خداوند

نكته دوم این است كه یكی از ویژگی های امام معصوم، علاوه بر هدایت تشریعی، توانایی هدایت باطنی یا هدایت به امر است. خداوند در آیه 73 سوره انبیاء دربارة فرزندانِ معصومِ حضرت ابراهیم(ع) می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛ یعنی ما آن ها را امامانی قرار دادیم تا به«امر» ما هدایت كنند. علّامه طباطبایی(رحمه الله علیه) در المیزان می فرمایند: مقام «امر»، مقام كن فیكون است، چون خدا در آیه 82 سوره یس می فرماید: «انَِّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولُ لَهُ كُنْ فَیَكُون»؛ یعنی امرِ خدا این گونه است كه هر گاه چیزی را اراده كرد كه بشود، مثل این است كه بگوید: ایجاد شو و ایجاد می شود. با توجّه به این دو آیه كه یك جا می گوید: امام هدایت به «امر» می كند و یك جا می گوید: امر خدا این است كه اگر بخواهد چیزی بشود، مثل این است كه بگوید بشو و می شود. علّامه طباطبایی(رحمه الله علیه) می گوید: مقام امام در هدایت انسان ها، مقام كن فیكون یعنی مقام تحقّق و ایجادِ بدون زمان است. همان طور كه در آیه 54 سوره اعراف می فرماید: «اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»؛ یعنی خداوند را هم ایجاد زمانمند هست كه به آن «خلق» گویند و هم ایجاد بی زمان كه به آن «امر» گویند. امام هم كه خلیفه خداست، مظهر «خلق» و «امر» خداست، یعنی هم ولایت تشریعی دارد و هم هدایت به امر یا هدایت تكوینی دارد. هم شریعت خدا را برای شما تبیین می كند، هم با نظر به جان شما، جانتان را با تجلّی فیض های الهی تغییر می دهد. حالا شما در دوران غیبت امام به یك اعتبار از هیچ كدام محروم نیستید، چون یازده امام معصوم دین را برای شما تبیین كردند و هدایت تشریعیِ الهی را برای شما روشن نمودند و هدایت های غیبی و باطنی هم كه لازمه اش توجّه امام زمانg به قلب شماست كه همین حالا توسط امام غایبِ حیّ حاضر انجام شدنی است. لذا شما از وجود غیبی امام از طریق بُعد غیبی خودتان می توانید مدد بگیرید. البته بُعد غیبی شما باید نورانی شود تا با غیب كلِ در مقام انسانی، مرتبط شود.

این كه شنیده اید در هر زمانی رضایت امام زمانg باعث می شود كه الطاف غیبی الهی به ما برسد، به دلیل این است كه امام زمانg همین كه به قلب ما نظر بفرمایند، ما را از هدایت باطنی برخوردار می كنند. در شرح حال ابراهیم اَدهم كه گویا در خدمت امام سجّاد(ع) یا امام محمّد باقر(ع) بوده، آمده است كه: روزی امام دست مباركشان را بر شانه او گذاشتند و فرمودند بگو: «لا اِلهَ اِلاّ الله». او هم می گوید: «لا اِلهَ اِلاّ الله». می گوید: قبل از این من بارها «لا اِلهَ اِلاّ الله» گفته بودم، ولی وقتی به مدد امام(ع) آن كلمه طیبه را گفتم، دنیا برایم عوض شد و معنی این ذكر برایم چیز دیگری شد. منظور از نقل این واقعه، روشن نمودن نحوه تصرّف باطنی امام(ع) است. حالا بهره گرفتن از این نحوه تصرّفِ باطنی با غیبت وجود مقدّس امام زمانg از صحنه زندگی شیعیانِ طالب آن حضرت، باز ممكن است، همّت می خواهد تا شیعیان بتوانند از آن تصرفات مبارك استفاده كنند.



انسانیت، یك حقیقت وجودی است

باز نكته ای را كه قبلاً متذكر شده ام به یادتان می آورم تا بتوانم بحث را ادامه دهم. سؤال من این است كه از نظر شما انسانیت چیست؟ آیا ظاهر جسمانی شما انسانیت شماست؟ یا انسانیت حقیقتی است كه به اصطلاح فلاسفه «مَقُولِ به تشكیك» است؟ یعنی وجودی است كه شدّت و ضعف دارد، مثل نور كه شدّت و ضعف دارد. در جای خود ثابت شده است، چیزی كه شدّت و ضعف بردار است، حقیقت دارد، ولی چیزی كه شدّت و ضعف بردار نیست، مثل آجر و دیوار كه دارای شدّت و ضعف نیستند، اعتباری است و حقیقتی ندارد. فیلسوفان می گویند: هر چیزی كه تشكیك بردار است، از سنخ وجود است و هر چیزی كه تشكیك بردار نیست، از سنخ ماهیت است. ماهیت هم كه امر عدمی است. به عنوان مثال؛ علم یك حقیقت وجودی است،به همین جهت تشكیك بردار است، یعنی شدّت و ضعف بردار است و لذا می توان گفت این شخصْ عالم تر از آن شخص است و هر چیزی كه تشكیك بردار است، یك مقام مطلق و یا شدّیت محض دارد، مثل «علم» كه یك مطلق دارد كه همان علم خداوند است، ولی نمی توان گفت این دیوار، دیوارتر از آن دیوار است، چون از سنخ وجود نیست. انسانیت نیز یك حقیقت وجودی است و لذا شدّت و ضعف پیدا می كند، یعنی می توان گفت انسانیت این شخص بیشتر از دیگری است. كامل ترین مرتبه انسانیت را انسان كامل یا كلُّ الانسان یا كون جامع و در زبان دین، امام زمانg می گویند.



هیچ عمل خیری بدون امام پذیرفته نیست

متوجه هستید كه كلّ انسانیت، عین انسانیت است، مثل كلّ شیرینی كه «عین شیرینی» یا شكر است و هر شیرینی به هر چیز برسد، ریشه در «عین شیرینی» دارد. لذا هر مرتبه از انسانیت هم به هر كس برسد، از عین انسانیت می رسد. امام زمانg، عین انسانیت است، پس كسی كه از نظر و توجّه امام زمانg به قلبش محروم است، از انسانیت محروم است، هر چند در ظاهر مؤدّب و منظّم و مرتّب به آداب انسانی باشد، ولی او حیوان مؤدّبی است در ظاهری انسانی، چون هیچ یك از حركات و افعالش با پشتوانه انسانیت انجام نمی گیرد. بعضی ها یك گرگ منظم اند، مثل آمریكا كه گرگ دوره دیده است. انگلیسی ها مشهور به منظّم بودن هستند، امّا برای چه هدفی؟ برای این كه آدم شوند یا برای این كه دنیا را بیشتر بخورند و یا مثل یك خوكِ منظّم شهوترانی كنند؟ پس كاملاً عنایت داشته باشید كه آدم شدن، فقط در ارتباط با انسان كامل به دست می آید، همچنان كه هر شیرینی با ارتباط با عین شیرینی برای هر چیزی كه بخواهد شیرین باشد، حاصل می شود. آن نوع مؤدب شدنِ حیوانی خیلی فرق می كند با آدم شدنی كه شیعه به دنبال آن است. مبانی اعتقادی شیعه بالاتر از این حرف هاست كه شما نظم اروپاییان را بخواهید با نظم اهل تقوا یكسان بپندارید. روح نظم اروپایی، دنیای بیشتر داشتن است و روح نظم اهل تقوا قرب الهی پیدا كردن است از طریق ارتباط با انسان كامل، هر چند ممكن است در ظاهر هر دو نظم، یكسان باشد، ولی یكی در یك انضباط جهت دار قرار دارد و به انسان شدن فكر می كند و دیگری به دنیای بیشتر دل بسته است و خود را مجهّز می كند برای هر چه بیشتر از دنیا لذّت بردن و دیگر هیچ.

اگر امام زمانg به كسی نظر كردند زندگی او عوض می شود، یعنی آدم می شود، یعنی حركات و سكناتش انسانی می گردد. به عنوان مثال؛ خیلی از انسان ها دل رحم هستند و وقتی كودك فقیر گرسنه یتیمی را می بینند، دلشان به رحم می آید و حاضرند برای او مقداری پول هم خرج كنند. حالا سؤال این است كه چرا این كارها را می كنند؟ برای رضای خدا، یا برای این كه وجدانشان راحت شود؟ اگر برای قرب به خدا این كارها را می كند، این شخص آدم است و با این كار آدمیت خود را تكرار و تقویت و تشدید می كند. امّا اگر دلش می سوزد و صرفاً از سر ترحّم این كارها را می كند، او مثل بعضی از حیوانات است كه دارای ترحّم هستند. یعنی اگر اخلاق و اعمال ما زیر پرتو نور انسانیت نباشد، در اسلام پذیرفته نیست. معلوم است كه اگر آتشی به دست شما برسد سریعاً آن را دفع می كنید. حالا اگر منظره ای را ببینید كه دلتان بسوزد، سریعاً برای رفع این دل سوختن ، كاری می كنید كه دلتان نسوزد؛ مثلاً پولی به فقیر می دهید تا دل خودتان نسوزد، یعنی شما برای دل خودتان كمكی به فقیر كرده اید و این یك ترحّم صرفاً عاطفی است.

اگر می خواهید آدم شوید، باید در نظم دینی كار كنید. هر وقت بر اساس نظم و دستورات دینی كارهایتان را انجام دادید، همان كارهای هر چند كوچك، شما را در انسانیت شدید می كند و از حیوان شدن نجات می دهد، ولی كارهای بزرگ شما اگر در زیر سایه دین نباشد هیچ بركتی ندارد. فقط خوشحال اید كه كار خیری انجام داده اید و از فشار وجدان راحت شده اید و این كار غیر از این است كه زیر نظر دستورات جامع یك دین الهی عمل كنید. ممكن است بر اساس دستورات دین، همان كار را بكنید كه یك انسانِ صرفاً عاطفی انجام داد، ولی در شرایط تبعیت از دین، عاطفه را در یك دستگاه وسیع انسانی سازماندهی كرده اید و نتیجه اش رشد همه ابعاد انسانی شما خواهد شد و به انسان كامل نزدیك می شوید و آماده ارتباط با امام زمانتان می گردید.



ملاك انسانیت

كسی كه با عین الانسان از هیچ جهت تماس نداشته باشد، نه طالب نظر و رضایت آن حضرت می باشد و نه سعی دارد اعمال و افكار خود را به آن امام معصوم نزدیك كند، چنین انسانی نه قرآن به دردش می خورد و نه نبوّت. چون همان طور كه عرض شد؛ پیامبر اكرمf می فرمایند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَةَ الْجاهِلِیَّة»[65] ؛ یعنی هر كس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. باز فراموش نكنید كه پیامبراكرمf این سخن را زمانی فرموده اند كه دین و قرآن و احكام دین را برای مردم آورده و نماز و روزه و حج را تبیین كرده اند. در چنین شرایطی می فرمایند: اگر انجام این اعمال همراه با شناخت امام زمانتان نباشد و مرگتان فرا برسد، بت پرست مرده اید. حالا به این نكته هم توجّه و دقّت داشته باشید كه منظور از معرفت به امام زمان، اسم و فامیل و شناخت ظاهری نیست. بلكه امام یك مقام است، همان مقام واسطه فیض. پس اگر این مقام را نشناسید و به آن نظر نكنید، هنوز وارد وادی انسانیت نشده اید. حال یك موجودی كه قلبش غیرِ انسان است، هر چه نماز بخواند یا قرآن بخواند، چه سودی می برد؟ كسی كه به عین الانسان ربط پیدا نكرده، هنوز انسان نشده است تا نماز و روزه و سایر اعمالش معنی پیدا كند. امام زمانg عین الانسان است و به اندازه ای كه عین الانسان به شما نظر كند، به همان اندازه واقعاً انسان هستید. مثل این كه شما به اندازه ای كه با «عین تری» یعنی آب ارتباط دارید، از تری و رطوبت برخوردارید.

ممكن است بگویید شناخت امام زمانg مشكل است. امّا مگر ما شیعیان بدون شناخت امام توانسته ایم مشكلاتمان را برطرف كنیم و مگر دنیای متجدّد توانسته است مسائل خودش و بقیّه مردم جهان را حل كند كه بخواهیم خود را از شناخت امام زمانg محروم كنیم. با عدم معرفت به امام زمانg هیچ مشكلی آسان نمی شود. و تا حال هم به اندازه معرفت به امام زمانg مسائلمان حل شده است و از مسیر انسانی به مسیر حیوانی گرفتار نشده ایم، چون او عین الانسان است و من و شما و همه افراد جامعه باید به عین الانسان نظر كنیم تا بتوانیم حیات انسانی داشته باشیم و تكامل و تعالی انسانی پیدا كنیم. و گرنه در مرگِ انسانیت دست و پا می زنیم و هر روز با تحرّك جدیدی كه پیدا می كنیم، در لجن زار انحراف بیشتر فرو می رویم.




[65] - «مسند»، احمد حنبل، ج4، ص96، و «محاسن برقی»، ص156.

امام؛ مغز عالَم هستی است

خدایا! ما می دانیم جهان از حجّت خالی نمی ماند و انسان كامل همیشه در عالم هست و بیش از یكی هم نیست. او مغز عالم امكان است و همچنان كه مغز میوه، اصل میوه است، انسان كامل هم مغزِ میوه عالم هستی است و اقرار می كنیم در این عصر، انسان كامل حضرت مهدیg، خاتم اولیاء، فرزند امام حسن عسكری(ع) است. خدایا! با لطف خودت این اقرار و شهادت را سرمایه نجات دنیا و آخرتمان بگردان.

در روایات هم آمده است كه جهان هیچ گاه از حجّت خالی نمی ماند[66] و همه اهل سنّت هم امام زمانg را در اسلام قبول دارند و نیز در روایات اهل سنّت هست كه مهدی فرزند فاطمهi است. امّا این كه مصداقش كیست و هم اكنون حیّ و حاضر ولی غایب است، این را شیعه متوجّه شده است كه حقیقت انسان هم اكنون باید موجود باشد و او به عنوان فرزند حضرت امام حسن عسكری(ع) متولّد شده است، نه این كه بعداً متولّد شود كه در بحث «نحوه ظهور حضرت حجّتg» دلایل این موضوع بحمدلله آورده شده است و این نكته ارزشمندی است كه باید متوجّه بود، حقیقت هرچیزی بیش از یكی نیست. به اصطلاحِ فیلسوفان «صِرْفُ الشَّیْءِ لا یَتَثَنّی وَ لا یَتَكَرََّر»؛ یعنی صرف و حقیقت هر چیز نه دو تا می تواند باشد و نه تكرار پذیر، و لذا این عقیده شیعه كه یك امام زمانِ حیِّ حاضر در هستی است كه حقیقت او، حقیقت همه امامان است و آن حقیقت، امروز در جمال پر جلال حضرت مهدیg واقع است، عقیده دقیق و ذی قیمتی است.




[66] - «لا تَخْلُو الْاَرْضُ مِنْ حُجَّةٍ ظاهرٍ اَوْ خافٍ مَقْهُور»؛ یعنی زمین از حجّت خدا خالی نمی ماند، چه امامتش آشكار و یا مخفی و مقهور باشد.- اصول كافی ج1ص136.

امام؛ قلب عالَم هستی است

خدایا! اقرار می كنیم كه قلب انسان، اصل انسان است و قلب، بیش از یكی نیست. انسان كامل یعنی امام زمانg، قلب عالم است،[67] و همچنان كه قلب، مركز احساسات و شعور آدمی است، امام زمانg شعور كلّ عالم هستی است و همچنان كه انسان هر چه دارد در رابطه با قلبش دارد، ما هر چه از انسانیت بهره داریم، در رابطه با امام زمانمان خواهیم داشت.

چون همان طور كه عرض شد؛ اگر كسی شیرینی بخواهد، باید از عین شیرینی كه شكر است بگیرد. پس اگر كسی انسانیت بخواهد، باید انسانیت را از طریق ارتباط و توجّه به عین الانسان بگیرد، چراكه هر لطفی از الطاف خدا، مسیر خاصّ خودش را دارد، یعنی همان طور كه شیرینی از طریق خاصّ خودش كه شكر است به ما می رسد، انسانیت هم از طریق خاصّ خودش كه عین الانسان است به ما می رسد و برای همین هم همیشه جهان دارای حجّت الله است تا در هیچ زمانی انسان از گرفتن كمال انسانی از مسیر خاصّ خود محروم نباشد و پس از دقت كامل نسبت به این نكته و این كه متوجه طریق خاص انسانیت انسان ها باید بود، نظر شما را به فراز بعدی جلب می كنیم كه می گوید:

ای خدای بزرگ! شهادت می دهیم انسان خلاصه كائنات و میوه درخت عالم وجود است و انسان كامل یعنی امام زمانg، زبده و اصل و گوهر آدمیت است و انسانیت انسان ها همه در تحت قبضه انسان كامل است، زیرا كه او واسطه فیض بین خدا و خلق است و آدمیّت ما از انسان كامل سیراب می شود، همچنان كه بدنمان از طبیعت فربه می گردد.

گفتیم انسانیت انسان ها در قبضه امام زمانg است و نه وجود انسان ها. وجود ما و وجود امام(ع) و همه موجودات دراثر فیض حق تعالی موجود است، چون او وجود مطلق است. امّا خداوند، امام زمانg را واسطه فیض قرار داده است و به ما هم فرموده است: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوااللهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسیلَة»[68] ؛ یعنی ای مؤمنان! تقوایِ الهی پیشه كنید و در راستای به دست آوردن تقوای الهی، به دنبال وسیله و واسطه های آن تقوا باشید. آری خدا آب را وسیله سیراب كردن ما قرار داده است، حالا برای آدم شدن ما امام زمانg، یعنی انسان كامل را وسیله قرار داده است، پس باید او را و مقام امامت او را شناخت و به او عشق ورزید، چراكه شایسته عشق ورزیدن است و او منِ كامل ما انسان ها است و همان طور كه وجود ما به واسطه وجود مطلق حق، موجود می شود، انسانیت ما نیز به واسطه وجود عین الانسان، یعنی امام زمانg موجود می گردد.




[67] - برای روشن شدن معنی«قلب بودن» بودن حضرت حجّت(ع) می توانید به نوشتار «امام زمانg قلب عالم هستی» رجوع بفرمایید.
[68] - سوره مائده، آیه35.

كمال انسانی در همه ابعاد

ای خدا! اقرار می كنیم همچنان كه همه شیرینی ها به شكر ختم می شود كه عین شیرینی است و همه تری ها به آب ختم می شود كه عین تری است و تری هر چیز از آب است كه عین تری است، انسانیت هر كس، از انسان كامل است كه عین انسانیت است و آن كس كه با انسان كامل در ارتباط نیست، از انسانیت بی بهره است و حیوانی است با همان ادراكات و احساسات حیوانی، هر چند نام انسان بر خود نهد.

شما ببینید آیا كمالات شیعیان واقعی را در این جهان می توان با افراد دیگر مقایسه كرد؟ كمالات امام خمینی(رحمه الله علیه) را با چه كسی در جهان معاصر می توانید مقایسه كنید؟ در طول تاریخ بزرگان و علمای بسیاری بوده اند، حكما و عرفایی از یونان قدیم تا چین و خاور دور بوده و هستند، آیا می شود این همه كمالاتی كه در علمای شیعه واقعی وجود دارد، در آن ها دید؟ ما مرتاض هایی را می بینیم كه می توانند از فاصله هزاركیلومتری خبر بدهند یا از فردا و فرداهای دنیایی خبر بدهند، یا قطاری را از حركت متوقّف كنند، مكتب های دنیا چنین افرادی را پرورانده است، امّا آیا كمالات این ها اصلاً با كمالات كسانی كه سال ها تلاش كرده اند مقام امام زمانg را درك كنند و آدم شوند، قابل مقایسه است؟ این است كه مطمئن باشید بدون امام زمانg نمی توان آدم شد، ولی می توان مرتاضی بسیار قدرتمند شد و یا می توان ریاضی دان بزرگ یا فیلسوف بزرگ شد، امّا همین مرتاض یا ریاضی دان و یا فیلسوف هیچ مقاومتی در مقابل كبر خود ندارد و خودشان هم خوب می دانند كه هیچ یك از این علوم در انسان شدنشان نقش حقیقی ندارد. مردم عادی فكر می كنند این خیلی مهم است كه كسی بتواند قطاری كه در حال حركت است، با نیروی اراده اش متوقّف كند. یعنی فرهنگ عوام طوری است كه مارگیران و مرتاضان و جادوگران را از پیامبران مهمتر می دانند و به تعبیر دیگر مارگیری و جادوگری را ارزشمندتر از پیامبری می پندارند. در حالی كه این كارها برای شیعة واقعی ارزشی ندارد، شیعه، آدم شدن را می خواهد. برای آدم شدن باید تمام ابعاد انسانی شما به كمال برسد و جهت صحیح پیدا كند، حتّی عاطفه ها و احساسات شما جهت صحیح انسانی داشته باشد. مثلاً شیعه وقتی پدرش هم رحلت كند، می گوید: یا حسین! و برای امام حسین(ع) اشك می ریزد. شیعه وقتی حكومتی سركار آید و ببیند شبیه حكومت امام زمانg نیست، ‎آن حكومت را نمی پذیرد. هر چند آن حكومت بخواهد با دادن انواع امكانات اقتصادی و آزادی های جنسی او را ارضاء كند، چون شیعه به آدمیت فكر می كند و طالب كمال در همه ابعاد انسانی است و این شعور و توجّه را با نظر مبارك انسان كامل، یعنی امام زمانg در خود پیدا كرده است.

حاصل معرفت و ارادت به امام زمانg یعنی به انسان كامل، یك شعوری است فوق این شعورهایی كه سایر علوم به انسان می دهد، چون معرفت به انسان كامل، موجب پدید آمدن صفات و حالاتی است كه به كمك آن صفات و حالات، بندگی خداوند در انسان رشد می كند، در حالی كه با علم ریاضی و فیزیك و شیمی آن حالت حاصل نمی شود، به تعبیر مولوی در داستان نحوی و كشتی بان، علم محو چیز دیگری است و علم نحو چیز دیگر، علم محو با نظر كسی كه خود عین محوِ حضرت حق است حاصل می شود.



بصیرت حقیقی

ای خدای بزرگ! چشم بصیر، دنیا را متاع قلیل می بیند و زندگی را فرصتی برای امتحان، و بندگی را فلسفه به زمین آمدن انسان، و قیامت را منزل اصلی، و این ها یافت نمی شود مگر برای كسی كه چشم انسانی داشته باشد، و چشم انسانی با نظر و توجّه انسان كامل یعنی امام زمانg بر قلب آدم ها ایجاد می شود، و این است كه رسولتf در جمله ای پر رمز و راز فرمود: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةَ الْجاهِلِیَّة»[69]. یعنی مرگ بدون توجّه به امام زمانg و شناخت او، مرگی است با روح و روان جاهلیت، شبیه مردم دوران جاهلیت عرب، پس خدایا! نظر امام زمانمان را از قلب های ما برمگردان تا دنیا و آخرت را درست ببینیم.

خداوند در نظام هستی یك امام زمانg قرار داده است و پیامبر خداf هم از وجود او خبر داد و فرمود: مردم! باید آن امام زمان را بشناسید وگرنه انسانِ جهت دار نخواهید بود و گرفتار پرستش بت می شوید و دیگر هیچ بصیرتی نخواهید داشت و به كلّی معنی زندگی را گم می كنید، نه معنی بودنِ در دنیا را خواهید فهمید و نه معنی رفتن از این دنیا را.

قبلاً عرض شد، حكما روشن كرده اند كه هر چیزی كه مقول به تشكیك باشد، از سنخ وجود است و نه از سنخ ماهیت، و انسانیت شدّت و ضعف برمی دارد و مقول به تشكیك است، و لذا از سنخ وجود است، مثل علم و حیات كه تشكیكی است و شدّت و ضعف برمی دارد، و گفتیم هر چیز كه شدّت و ضعف برمی دارد، یك مادون دارد و یك مافوق، و موجود مادون، وجودش را از مافوق می گیرد، پس انسانیت هم كه شدّت وضعف برمی دارد، یك مافوق دارد كه عین انسانیت یا انسان كامل است و بقیّه هر چند بهره از انسانیت دارند، از انسان كامل می گیرند و او دارای جمیع مراتب و مقامات انسانی به صورت تامّ و تمام است.

در مقایسه انسان كامل با انسانیت بقیّه انسان ها، می توان نور بی رنگ را با نور سبز مقایسه كرد؛ نورِ بی رنگ شدّت و ضعف برمی دارد، نور بی رنگ چه ضعیف باشد و چه شدید باشد جامع هفت نور است، در عین وحدتِ آن هفت نور در نور بی رنگ؛ ولی نور سبز-چه شدید باشد و چه ضعیف- یكی از هفت نوری است كه در نور بی رنگ هست. ارتباط با امام زمانg هم در عین ارتباط ضعیف و شدید، ارتباط با وجود جامعی است كه همه كمالات انسانی را به صورت جامع دارد و مقامش مقام جامعیت اسماء الهی است، ولی حتّی ارتباط با ملائك، ارتباط با حقیقت جامع نیست، چون ملائكهh هر كدام حامل یكی از اسماء الهی هستند، مثل نور سبز است. پس هر كس هر قدر هم ریاضت بكشد، اگر حاصل این ریاضاتش ارتباط با ملائكه هم بشود، به مقام جامعیت انسانی دست نمی یابد و همه ابعاد انسانی او به ثمر نمی رسد.




[69] - «مسند»، احمد حنبل، ج4، ص96.

امام زمانg حامل جمیع اسماء الهی است

خدایا! انسان كامل، خلیفه توست و همچنان كه خلیفه و جانشین هر سلطان به اذن سلطان درِ خزائن سلطان را می گشاید، مرحمتی فرما تا از طریق امام زمانمان ما به خزائن غیب تو آشنا شویم و از آن گوهرهای غیبی بی بهره نمانیم.

انسان كامل خلیفه خداست و قرآن در رابطه با انتخاب او به عنوان خلیفه خدا چنین فرمود كه:«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَةً»؛ یعنی هنگامی كه پروردگارت به ملائكه گفت: من می خواهم در روی زمین جانشینی قرار دهم و بالاخره می فرماید: «عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ كَلَّها»، یعنی كل اسماء را به آدم تعلیم نمود، و در واقع خداوند به ملائكه نشان داد آدم ظرفیت پذیرش همه اسماء الهی را دارد. در ارتباط با این آیه، علماء به خصوص علامه طباطبایی(رحمه الله علیه) بحث می كنند كه مقام خلافت الهی، به آدمیت داده شده و خلافت، مقام آدمیت است و این مقام، یك مقام حقوقی است نه شخصی؛ یعنی تعلیم كل اسماء صرفاً برای شخص حضرت آدم(ع) نبود و ملائكه هم صرفاً مأمور سجده بر شخص حضرت آدم(ع) نبودند تا این مقام منحصر به شخص حضرت آدم(ع) باشد، چون شیطان نه تنها بر آدم سجده نكرد، بلكه دشمنی و گمراه كردن فرزندان آدم را نیز پیشه كرد؟ پس معلوم می شود كه فرزندان حضرت آدم(ع) چون در مقام آدمیت اند، مورد دشمنی شیطان قرار دارند[70] و شیطان هم دشمن آدمیت است، و از آن طرف، ملائكه، برعكسِ شیطان كه بر آدمیت سجده نكرد، با تمام وجود بر آدمیت سجده كردند.

سجده ملائكه بر آدم به معنی آدمیت، یعنی تواضع و تبعیت از آدم؛ یعنی ملائكه در تسخیر آدمند. نتیجه این كه؛ ملائكه به مقامی سجده كردند كه این مقام به طور كامل و تامّ در اختیار ائمه معصومینh است و امروز امام زمانg صاحب آن مقام است و ملائكه تماماً فرمانبردار امام زمانg هستند و با توجّه به این كه ملائكه مبادی عالم و خزائن غیبی عالم وجود اند. پس متوجه می شویم؛ از طریق امام زمانg است كه می توانیم با خزائن غیب الهی آشنا و مرتبط شویم و از آن گوهرهای غیبی بهره مند گردیم و چشم دلمان را به روی حقایق هستی باز كنیم.

ملائكه هر كدام یك بُعدی از حقایق عالم را دارا می باشند[71]، یكی در مقام علم است و یكی در مقام حیات است و یكی جلوه اسم مصوِّر خداونداست؛ ولی هیچ كدام جامع همه اسماء الهی نیستند، به همین جهت نمی توانند خلیفه خدا باشند و تمام اسماء الهی را ظهور دهند. این انسان كامل است كه جامع و مظهر همه اسمای حُسنای حق است و توان ارائه همه اسماء را دارد. انسان؛ جامع اضداد است، مثلاً صفت رحمت و خشم در انسان جمع است. خدایی كه جامع اضداد است، هم رحمت دارد و هم غضب دارد، خلیفه اش هم باید جامع اضداد باشد. ملائكه نمی توانند مظهر تمام اسماء الهی باشند، به همین جهت اگر شما بخواهید آدم شوید، كمك ملائكه كافی نیست، چراكه هر كدام از ملائكه یك بعدی و یك جهتی را دارند. آن كسی كه شما را به آدمیت می رساند، آدمِ كلّ است و قرآن در مورد جامعیت آدم فرمود: «عَلَّمَ آدمَ الْاَسْماءَ كُلَّها»[72] ؛ خداوند تمام اسماء را به آدم تعلیم داد، در حالی كه هر ملكی مظهر یك اسم از اسماء الهی است، حتّی ملائكة مقرّبی مثل اسرافیل و جبرائیل از این قاعده استثناء نیستند. مثلاً حضرت عزرائیل(ع) صفتِ قابض الهی را دارد، حضرت اسرافیل(ع) صفت احیاء و اِماته را دارد. امّا انسان كامل همه صفات الهی را دارد. پس اگر كسی خواست با جمیع اسماء الهی ارتباط پیدا كند و خدا را با جمیع اسماء الهی اش عبادت كند، باید به انسان كامل نزدیك شود كه او حامل همه اسماء الهی است و در راستای همین معرفت و شعور است كه در هر روز ماه رجب می خوانید: «اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ بِمَعانِی جَمیعِ ما یَدْعُوكَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِكَ»؛ یعنی؛ «پروردگارا! از تو تقاضامندم به حقیقت جمیع آنچه اولیای تو، تو را به آن می خوانند.» یعنی حالا كه اولیاء و ائمه معصومین، تو را با تمام اسمائت می شناسند و تو را با همه اسمائت می خوانند، ما را نیز از تقاضاهایمان محروم مگردان. پس راه ارتباط واقعی با خدا، خدایی كه جامع جمیع كمالات است، ارتباط با امام زمانg است، امام زمانی كه حامل جمیع اسماء الهی است.




[70] - در آیه 62 سوره اِسراء هست كه شیطان به خدا گفت: اگر به من فرصت دهی تا روز قیامت حتماً بر فرزندان آدم دهنه می زنم، مگر عده ای قلیل از آن ها را.
[71] - برای بررسی این موضوع می توانید به مباحث «ملائكه» در ابتدای سوره فاطر از همین نویسنده رجوع فرمایید.

امام زمانg عامل بقاء عالم

بارالها! برای ما روشن است همچنان كه نفسِ انسانی واسطه فیض بین عالم ملكوت و بدن خودش است، انسان كامل هم واسطه فیض بین تو و عالم مخلوق است، و همچنان كه نفسِ انسان عامل حیات انسان است، قطب عالم امكان هم عامل بقاء عالم هستی است. خدایا! قلب ما را در این عقیده محقَّق و متمكّن بگردان.

در مقدمه عرض شد كه مقام انسان كامل نسبت به تمام مخلوقات، مقام واسطه فیض است؛ یعنی خداوند فیض خود را از طریق انسان كامل به تمام مخلوقات عطا می كند، مثل مقام نفس شما در تن شماست. یعنی نفس شما از عالم ملكوت و عقلتان حقایق را می گیرد و در بدنتان جاری می كند. وقتی قلب شما از شرك و اخلاق رذیله سالم باشد، نور ملكوت بر عقلتان جلوه می كند و از طریق عقل بر زندگی تان جاری می شود. نفس شما فكر و اندیشه اش را از غیب می گیرد، مگر این كه شیطان و هوس ها در آن قلب وسوسه نموده و نفوذ كنند، پس همان طور كه نفس شما واسطه فیض بین غیب و بدن شماست، امام زمانg هم واسطه فیض بین حضرت حق و كلّ عالَم اند.

در روایت داریم كه پیامبر اكرمf فرمودند: «كُنْتُ نَبِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّین»[73]؛ یعنی من پیغمبر بودم در حالی كه حضرت آدم هنوز بین آب و گل بود. و یا حضرت علی(ع) می فرمایند: «كُنْتُ وَصِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّین»[74]؛ یعنی وقتی كه من به پیامبر اكرمf ایمان آوردم و وصیّ آن حضرت قلمداد شدم، حضرت آدم(ع) هنوز بین آب و گل بود. این گونه روایات می گوید مقام پیامبر اكرم و ائمهh فوق خلقت این دنیا است، كه اصطلاحاً به آن مقام، «مقام نور عظمت»[75] گویند. مقام نور عظمت، مقام پیامبر و ائمهh است كه عالم را تدبیر می كند و واسطه فیض خدا بر عالم امكان است. مقام نور عظمت پیامبر و ائمهh غیر از جسم و بدن و نفس آن هاست. نفس پیامبر و امام از مادرشان شروع می شود، همان است كه ملاصدرا(رحمه الله علیه) در رابطه با آن می گوید: «اَلنَّفْسُ جِسْمانِیَةُ الْحُدُوث وَ رُوحانِیَةُ الْبَقاء»؛ یعنی نفس در بستر عالم ماده پدید می آید، به عبارت دیگر وجودش از شكم مادر شروع می شود، ولی به حالت روحانی برای همیشه باقی است.[76] امّا مقام «نور عظمت» همان چیزی است كه پیامبر اكرمf می فرمایند: «اَوَّلُ ما خََلَقَ اللهُ نُوری»؛ یعنی اوّلین چیزی كه خداوند خلق كرد، نور من بود. و در روایت دیگری، همه ائمهh می فرمایند: «كُلُّنا واحِدٌ مِنْ نُورٍ واحِد»[77]؛ یعنی همه ما نور واحدی هستیم، و یا در روایت دیگر می فرمایند: «كُلُّنا مُحَمَّدٌ»؛ یعنی همه ما نور واحد و همه ما نور محمّدf هستیم.[78] البته باید در فهم این مقام و فهم این روایات دقیق باشید و زحمت بكشید. و اگر متوجّه این روایات و مقامات نمی شوید، حداقل سكوت كنید و انكار نكنید. وقتی كسی ظرفیت درك اسرار آل محمّدf را ندارد، نباید برای او این اسرار را گفت. مرحوم كلینی(رحمه الله علیه) در اصول كافی ج1ص275 آورده كه سُدَیْر گفت: من و ابوبصیر با حضرت امام صادق(ع) روبه رو شدیم در حالی كه حضرت ناراحت بودند از این كه مردم گمان می كنند آن حضرت علم غیب دارند و فرمودند: «جز خدا هیچ كس علم غیب ندارد». بعد می گوید به دنبال حضرت رفتیم و پرسیدیم: ولی فدای شما شویم، ما می دانیم كه حقّاً شما علوم بسیار فراوان دارید، حضرت فرمودند: «آری؛ آن علمی كه باعث شد آصف بن برخیا، قصر بلقیس را از یمن به خدمت حضرت سلیمان بیاورد، قطره ای است در مقابل اقیانوس علم ما». ولی ملاحظه می فرمایید كه امامان در مقابل مردم عادی كه نمی توانند مقام امام را درك كنند و امام را در حدّ یك بدن و یك روح می شناسند، هرگز از حقیقت خود سخن نمی گویند و حتّی نفرین هم می كنند بر كسی كه اَسرار آن ها را فاش كنند، امّا اگر افرادی را بیابند كه مستعدِ دركِ حقایق امامت باشند، پرده از اسرار خود برمی دارند و ما هم باید همین روش را داشته باشیم وگرنه امام زمانg لطف خاصشان را از ما دریغ می كنند. گفت:

وگر از عام بترسی كه سخن فاش كنـی

سخن خاص نهان در سخن عام بگو

ور از آن نیز بترسی هِله چون مرغ چمن

دمبـدم زمــزمــه بـی الف و لام بگــو




[73] - «بحارالانوار»، ج 16، ص 403.

نقش واسطة فیض بودن امام زمانg

خدایا! برای ما روشن شده كه هر انسانی از انسان كامل انسانیت خود را می گیرد تا آدم شود و ما هم آمده ایم در زمین تا آدم شویم، پس به حقیقت امام زمانمان ما را از بهره لازمی كه باید از امام زمانمان بگیریم، محروم مگردان.

از یك جهت خداوند نزدیك ترین موجود به مخلوقاتش است و خودش در آیه 186 سورة بقره به پیامبرش فرمود: اگر بندگان من از تو سراغ مرا گرفتند، «فَإنّی قَریبٌ»؛ من كه نزدیكم، و نفرمود؛ بگو من نزدیكم، یعنی حتّی بین ما و پروردگارمان، پیامبر اكرمf هم از جهت وجودی فاصله نیست و لذا در هر روز صبح – در دعای عهد[79] - از خدا، كه نزدیك ترین وجود به ما است، تقاضا می كنیم كه ما را در زمره یاران و اطرافیان و ذوب شدگان مولا و سیّدمان حضرت صاحب الزمان قرار بده، از طرف دیگر حالا اگر خواستی به قرب خاص برسی و بین تو و حضرت حق، همه حجاب ها كنار رود، باید از طریق ذوب شدن در وجود اقدس صاحب الزمان به چنین درجه ای برسی، یعنی از یك جهت خداوند را به كمك می گیری تا به امام زمانg نزدیك شوی و از جهت دیگر امام زمانg را كمك می گیری تا به آن قرب خاصّ الهی كه مخصوص اولیاء الهی هست دست بیابی و بهره خاص ببری.




[79] - «الّلهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ و الذّابّینَ عَنْه......».

جدایی جبهه حق از باطل، كمال زندگی زمینی

خدایا! می دانیم در نهایت، دنیا باید شبیه قیامت گردد تا قیامت شروع شود، خاصیت قیامت «وَامْتازُوا الْیَومَ اَیُّهَا الْمُجْرِمُون»[80] است، یعنی جداشدن كامل حق از باطل. با ظهور حضرت حجّتg نیز جبهه حق با همه یاران تاریخی اش و جبهه باطل با همه ظالمان تاریخی اش، ظهور می كند تا نمایش كامل جبهه حق و باطل، ظهور كند و دنیا معنی حقیقی خود را بیابد، بارالها! ما را از حامیان پایدار جبهه حق قرار بده و در زمره سربازان حجّت خود قلمداد بفرما.[81]

این كه ظهور حضرت حجّتg را یكی از شرایط تحقّق قیامت می دانند و به اصطلاح از «اَشْراطُ السّاعَة» می شناسند، شاید در همین رابطه باشد كه كمال زندگی زمینی به جدا شدنِ جبهه حق از جبهه باطل است، تا دنیا شایستگی قیامتی شدن را پیدا كند، مثل كمال یك انسان كه باید هر چه بیشتر مرز بین بدی ها و خوبی ها را در قلب خود روشن نماید و بدی ها را خوبی نپندارد.

حال كه تحقّق شرایط جدایی جبهه حق از جبهه باطل در زمین حتمی است و زیباترین مرحله زندگی زمینی چنین شرایطی است كه حق و باطل كاملاً از هم جدا شده باشد، جا دارد كه اساسی ترین آرزوی هر انسانی وارد شدن به چنین شرایطی باشد و از خدا بخواهیم در چنین شرایطی با لطف و كرمش ما را در جبهه كاملاً حقِ امام زمانg قرار دهد تا مزه واقعی زندگی دنیایی را بچشیم و از بهره حقیقی زندگی زمینی برخوردار شویم.




[80] - سوره یس، آیه 59.

امید به آینده روشن جهان، امید به واقعیتی مسلّم

آری؛ جامعه ای كه متوجّه قطب برین انسانی بشود، روزمرّگی های اجتماعی افق اندیشه او را اشغال نمی كند و در تحرّك به سوی حیاتی بلند از پای نمی نشیند و ظلم طاغوت ها را به عنوان یك واقعیّت پایدار در حیات زمینی نمی پذیرد و ستم ستمگران، شعله های امیدش را خاموش نمی كند؛ زیرا كه پذیرفتن ستم در این دنیا با نظام الهی و سنّت حق نمی سازد، آن هم نظامی كه امام زمانg دارد، زیرا كه خداوند آینده این جهان را تیره و تار قرار نداده، و امید به آینده ای روشن، یك خودفریبی نیست، بلكه چشم دوختن به یك واقعیّت مسلّم است، و برعكس، نظر را از حضرت حجّتg و ظهور بابركت و حتمی او برداشتن، فرار كردن از واقعیّت حتمی عالم است، و آن یك نحوه تسلیم شدن در برابر یأس و باور ضعیف و خود را به فرسایشِ روزگار سپردن است.[82]

شما وقتی پذیرفتید كه خداوند حكیم است و نظامی كه توسط قادری حكیم به وجود آمده، حتماً اَحسن است و نظام احسن، عالی ترین جواب را به نیازهای انسان می دهد، آنگاه می پذیرید كه نظام بشری بدون یك قطب برینِ انسانی، امكان ندارد كه بتواند به عالی ترین مراتب خود برسد و لذا هرگز هیچ ستمی را در هیچ زاویه ای، اصیل و پایدار نمی دانید تا امید مقابله با آن و انتظار از بین رفتن آن در شما خاموش شود.

وقتی پذیرفتیم نظام عالم اَحْسن است، می فهمیم در نظام اَحْسن انسان ها باید مختار باشند و در راستای اختیارشان اگر خواستند ظلم كنند، و در حدّی كه فقط به خودشان ثابت شود كه ظلم كردن را خودتان انتخاب كردید، آزاداند، ولی آن چنان نیست كه بتوانند با ظلم خود سرنوشت نظام عالم و بشریت را در دست گیرند و آینده هر انسان و آینده كلّ جهان را تیره و تار نمایند؛ پس لازمه نظام اَحْسن، بودنِ فرج برای نجات از هر ظلمی است، چه از ظلم فردی و چه از ظلم عمیق آخر الزمان.[83]




[82] - برای توجه به آینده جهان، به كتاب «فلسفه حضور تاریخی حضرت حجتg» رجوع فرمایید.
[83] - برای تفصیل بیشتر به نوشتار «فرج، حتمی الوقوع ترین حادثه در انتهای تاریخ» رجوع فرمایید.

انتظار، عامل امید و پایداری

نتیجه انتظارِ منجی معصوم در جامعه بشری این است كه نمی گذارد ما از پویایی بیفتیم و در نتیجه بپوسیم و تسلیم رنگ غیرفطری حكومت مداران ظالم گردیم، زیرا دین به ما می گوید یك زندگی ماوراء این زندگی ها در همین دنیا ممكن است و مناسب روح توست. و لذا تسلیم هر فرسایشی به نام زندگی ای كه حاكمان غیر معصوم پدید آورده اند، مباش و خود را تسلیم این پوسیدن ها مگردان و در جهنّم یأس، بی خود، خود را مسوزان، زیرا كه آرزوی داشتن زندگی مطابق با فطرت، فقط یك آرزو نیست، بلكه یك حقیقت ممكن است كه بالأخره اجتماع، در بلوغ خود با حاكمیت انسان كامل اداره می شود و نباید ممكن را ناممكن بپنداری و تسلیم روزمرّگی ها شوی و از عطش - یعنی نیاز به آب- باز بمانی، بدون یافتن آب.

چرا ما باید منتظر باشیم؟ و انتظار چه تأثیری در زندگی ما دارد؟ انتظار كشیدن و منتظر بودن یك فایده و نتیجه بزرگ دارد و آن این كه خشنودی حضرت حجّتg را به دنبال دارد. این وعده بزرگ خداست كه یك امام معصوم برای ما می آید، حالا اگر ما منتظر امام زمانg باشیم، اوّلاً؛ حرف خدا را قبول كرده ایم، ثانیاً؛ قدرت اسلام را پذیرفته ایم و به آن ایمان آورده ایم. یعنی اسلام قدرت دارد كه یك انسان كامل به صحنه بیاورد و به كمك آن حضرت، نور اسلام همه جهان را فراگیرد و عدل را حاكم كند. این منتظر بودن، دلیل دینداری ماست. ولی اگر كسی كوتاه بیاید، معلوم می شود كه اسلام را هنوز نشناخته است. منتظر بودن یعنی پذیرفتن حكم خدا. خود این مسئله عقیده پسندیده ای است.

اگر ما منتظر نباشیم، می گوییم زندگی همین است كه امثال چنگیز و رضاخان و لنین و بوش و سایر ستمگرانِ دنیا، بر ما حاكم شوند. چرا ستمگران و حاكمان ظالم رنگ خود را بر همه مردم و جامعه ها زدند ولی نتوانستند شیعه را رنگ بزنند؟ چرا شیعه قدرت مقاومت دارد؟ برای این كه هر كس هم حاكم شود، شیعه می گوید ما امام زمانg می خواهیم. یعنی مقاومت شیعه در مقابل ستم و ستمگر با اعتقاد به ظهور امام زمانg زیاد می شود.

تجربه های تاریخی از بهترین عبرت ها و ذخیره هایی است كه نشان می دهد شیعه با «انتظار» نجات می یابد. تاریخ گواه است كه زنان و مردان شیعه به جهت انتظار، رنگ حكومت های ستم را به خود نگرفتند. شما مردم مصر یا عربستان را نگاه كنید، با این كه مسلمان هستند و در بسیاری از جهت های اسلامی با ما تفاوت ندارند، ولی چون فرهنگ انتظار در آن ها شعله ور نیست، رنگ حاكمان ستمگر را به خود گرفته اند و دنیاپرستی و دنیاپرستان را پذیرفته اند. چه شد كه آتاتورك در تركیه توانست این همه افكار مردم را تحت تأثیر قرار دهد، ولی رضاخان نتوانست ملّت ایران را به رنگ خود دربیاورد و مدّتی طولانی بماند؟ هدف رضاخان و آتاتورك هر دو هدم اسلام بود، ولی ملّت ایران چون چشمش به حكومت امام زمانش است، همین عقیده نگذاشت به روزگار مردم تركیه دچار شوند.

انتظار باعث می شود كه امیدمان به یأس مبدّل نشود، ولی اگر ما اهل انتظار نباشیم وقتی دیدیم كه دنیا رنگ كفر گرفته است، به خود و دیگران می گوییم حالا كه همه جا را كفر گرفته است، پس ما هم بایدكافر شویم، ولی كسی كه منتظر است، اندیشه اش این است كه دنیا بی خود رنگ كفر به خود گرفته است، باید رنگ حق را بگیرد، حتّی اگر این كفر عالم گیر هم شده باشد.[84]

اگر فرصت داشتیم و اثرات تاریخی انتظار را بررسی می كردیم، متوجّه می شدیم كه نجات امروز من و شما با عشق به این انتظار متحقّق می شود. عشق به حكومت امام زمانg نجات دهنده است به دو دلیل:

1- همین امروز رنگ كفر را نمی پذیریم.

2- منتظر هستیم بلكه فردا بیاید و در كنار او باشیم و این است كه خدای حكیمِ مهربان این لطف را از ما دریغ نمی كند.




[84] - برای بررسی بیشتر به نوشتار «بركات انتظار» رجوع فرمایید.

خطر غفلت از ایده آل های دینی

دنیاداران اوّل بر ملاك های خود پافشاری می كنند و سپس مطرح می كنند: «غیر از این ملاك ها را مردم نمی پذیرند و زمینه پذیرش ایده آل های دینی در مردم نیست، پس دینداران باید از آرمان های خود دست بردارند.» و از این طریق كفر و ستمِ خود را حاكم می كنند و مردم را به سوی جهالتی تاریك و سیاه می رانند.

انتظارِ منجیِ كامل، باعث می شود تا مردمِ منتظر در حیله حیله گران فرو نروند و از خود در راستای وفاداری به آرمان های اساسی خود مقاومت نشان دهند، زیراكه انسانِ منتظر، آینده را در دست دنیادارنِ دنیا پرست نمی داند و در نتیجه همین امروز با فرهنگ انتظاری كه در خود فعّال نگه داشته، از افتادن در ورطه گرداب ستمگران نجات می یابد و هضم حیلة دنیاداران نمی شود و فردا نیز با ظهور منجی عالم(روحی لتراب مقدمه الفداء) مقابل آن حضرت نمی ایستد، بلكه كنار آن حضرت و از سربازان اوست، زیراكه رنگ دنیادارن را به خود نگرفته تا از امام زمانش فاصلة فكری و فرهنگی پیدا كرده باشد.

همه هنرِ فرهنگ ستم در طول تاریخ، این است كه منظرهای روشن و ایده آل زندگی را از افقِ اندیشه بشر محو كند و او را مشغول وضع موجودی بگرداند كه خود ستمگران پدید آورده اند، به طوری كه انسان ها همان زندگیِ زیر سایه ستمگران را زندگی بپندارند و تصوّر كنند زندگی فقط همین است و بس. ولی كافی است كه انسان ها متوجّه شوند خداوند برای آن ها چیز دیگری را اراده كرده است و طالب آن چیزی باشند كه خداوند برای آن ها اراده نموده است و تسلیم آن چیزی كه ستمگران به آن ها تحمیل كرده اند، نشوند، تا تمام هیبت فرهنگ ستم یك باره فرو ریزد و إن شاءالله زمینة ظهور حضرتg هرچه بیشتر فراهم شود.



خداوند زندگی دیگری را برای ما اراده كرده است

پس منتظر امام زمانg بودن نمی گذارد از پویایی بیفتیم و در خود بپوسیم و از حیات خود بهره لازم را نبریم، بلكه متوجّه هستیم یك زندگی، ماوراء این زندگی معمولی ممكن است محقّق شود، پس چرا تسلیم مرگ شویم و زندگیِ سرد و غروب گونه دنیایی را بپذیریم و در جهنّم یأس بمیریم؟ در حالی كه جا دارد زنده و پرحرارت و امیدوار، زندگی كنیم و از انتظار باز نایستیم و انتهای دنیا را تاریك نپنداریم و هم اكنون از پای ننشینیم. آیا سرنوشت كسانی را كه در صحنه فرهنگِ انتظار نیامده اند ملاحظه نكرده اید كه چگونه به راحتی تسلیم فرهنگ فاسد فاسدان شده اند؟

این كه در آمار آمده است در مرّفه ترین كشور جهان یعنی سوئد، از هر ده نفر، یك نفر تصمیم می گیرد خودكشی كند -حال یا موفق می شود و یا نه- و از هر صد نفر، پنجاه نفر به خودكشی فكر كرده اند، می رساند كه آنچه دنیای امروز برای بشر آورده، جوابگوی آرمان حقیقی بشر نیست، ولی چون فرهنگ غربی امكان آن را نداده است كه جوان سوئدی از زندگی مطلوب خود، آگاهی یابد، تصوّر می كند زندگی همین است كه او دارد، از طرفی این نوع زندگی را نمی خواهد، پس بهتر است كه خود را از این زندگی راحت كند. در حالی كه اگر می دانست خداوند برای او افق دیگری را اراده كرده است، اوّلاً؛ تلاش می كرد تا آن افق تحقّق یابد و آن را هر چه بیشتر دست یافتنی می كرد، ثانیاً؛ چون در راستای آن هدف متعالیِ بشری، تلاش می نمود، علاوه براین كه از انوار لطیف امام زمانش، همین امروز بهره می برد، امید به این كه آینده ای واقعی، امروز او را از یأسی این چنین جانكاه نجات می دهد، برای او نهادینه می شد.

انتظار؛ سخن بلند بیداردلانی است كه ندا می دهند چرا ما اسیر فرهنگ باطل دنیاداران شویم و خود را ببازیم، دنیا باید رنگ حق به خود بگیرد و به خود آید.

و در راستای این بیداردلی، هر روز، خود را در اردوگاه امام زمانشان احساس می كنند و در كنار امامشان برای آینده جهان نقشه می كشند، به طوری كه با امام معصوم، هم احساس خواهند شد. به همین جهت از حضرت باقر(ع) نقل شده است: اگر كسی قبل از ظهور حضرت بمیرد ولی نظرش بر امامش باشد و آن امام و آن مقام را بشناسد، مثل كسی است كه در كنار آن حضرت باشد: «... وَ مَنْ ماتَ عارِفاً لِإِمامِهِ كانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فُسْطاطِهِ»[85] یعنی هركس بمیرد و به مقام امامش آگاه باشد، همچون كسی است كه در كنار امام و در زیر خیمه گاه حضرت به سر برده است.




[85] - «بحار الانوار»، ج23، ص77.

تغییر مبادی میل

همچنان كه خداوند طبیعت و زندگی مادّی را با خورشید روشن می كند و اگر ما طالب نور باشیم، باید خود را در معرض آن قرار دهیم، همان خداوند، امام زمانg را خورشید جان ها قرار داد، اگر جانتان نور معنویت می طلبد، باید پنجره جانتان را به سوی او بگردانید و دنیا قبلة جانتان نباشد. و خداوند او را بین خود و ما واسطه قرار داد تا جان ما از طریق آن حضرت از رحمت معنوی پروردگار، سیراب گشته و روحانی شود.

در روایت داریم محال است كسی آداب شب نیمه شعبان را به جا آورد و خداوند او را دست خالی برگرداند. با انجام این اعمال می بینی كه ذوق انسانی پیدا كردی، میل ها و آرزوها و گرایش هایت متعالی می شود. چیزهای بیهوده ای كه طلب می كردی دیگر نمی خواهی، سلیقه ات به سلیقه پیامبر و ائمهh نزدیك می شود. بنا به فرمایش بزرگان «مبادی میل ها عوض می شود» و شاید لطفی به بزرگی این لطف برای انسان نباشد كه میلش هماهنگِ میل امام معصوم شود و این عالی ترین نتیجه ای است كه با ارتباط و انتظار امام زمانg نصیب شخص منتظر می گردد، به طوری كه دستورات دین جزء بدیهیات عقل عملی او می شود، همچنان كه بدیهیات نظری، مبادی عقل نظری اوست.



سالكان مسلّح

وقتی روایات می فرمایند: منتظران حضرت حجّتg اگر در شرق باشند و حضرت در غرب باشد، بدون واسطه، هم حضرت را می بینند و هم همدیگر را؛ متوجّه می شویم مسلّم از طریق دستگاه های مدرن امروزی این ارتباط محقّق نمی شود، چراكه استفاده از دستگاه های مدرن منحصر به شیعیان حضرت نیست، ولی روایت می فرماید شیعیان چنین توانایی را دارند و دیگر این كه روایت می فرماید: «منتظران حضرت مهدیg خود را آماده ظهور می كنند، ولو به یك تیر». می فهمیم یاران واقعی حضرت در عین این كه در سیر و سلوك پیشرفت كرده اند و بُعد مكانی و زمانی را پشت سر گذاشته اند، روحیه جنگاوریِ خود را نیز حفظ كرده اند؛ یعنی یاران واقعی حضرت سالكانی مسلّح هستند.

اگر انسان بخواهد ناقص نماند باید همه ابعادش را رشد دهد، و به پیامبر خدا و ائمه معصومینh اقتدا كند. به پیامبری اقتدا كند كه در راه سیر در عالم معنا تا ارتباط با خدا در معراج، پیش رفته است و در رابطه با دفع ظلم از شمشیرش خون می چكید و این است كه یاران واقعی حضرت چون در تمام ابعادِ انسانی خود را رشد داده اند، سالكان مسلّح می باشند.

انتظار ظهور امامی معصوم در متن حاكمیت جهان، یعنی اعتقاد به قدرت اسلام؛ چراكه شیعه سخت معتقد است كه اسلام قدرت آن را دارد تا همه جهان را زیر سایه اندیشه اسلامی اداره كند.

خدایا! برای این كه انسان ها درست بیندیشند، به آن ها بدیهیاتی را الهام فرمودی كه بدون هیچ تفكّری به راحتی آن را در خود پذیرفته اند و آن را مبانی شناخت خود قرار داده اند؛ یعنی چون به طور بدیهی مثلاً؛ می دانند جمع نقیضین محال است، پس می فهمند حالا كه روز است، همین حالا، همین جا نمی تواند شب باشد. خدایا! برای درست عمل كردن هم امامانی قرار دادی كه عین عمل به حق اند.الهی! ما را آن چنان به آن ها نزدیك كن كه وجود ما سراسر انجام عمل حق گردد و این حاصل نمی شود مگر با نظر مبارك امام زمانg؛ پس خدایا! قلب مبارك آن حضرت را از ما راضی گردان تا نظر آن حضرت بر قلب ما بیفتد. یا الله!

در آخرین فراز یك نكته دقیقی است كه اجازه دهید به طور مختصر شرح دهیم، و آن نكته این است كه هر انسانی یك تعداد بدیهیاتی در اندیشه خود دارد كه آن بدیهیات به او كمك می كنند تا در اندیشیدن به خطا نیفتد و همواره برای اثبات صحیح بودن و یا خطابودن اندیشه ها از آن ها كمك می گیرد. مثل «امتناع اجتماع نقیضین» یعنی این كه انسان به طور بدیهی می داند دوچیزِ نقیض - مثل هستی و نیستی - نمی تواند در یك جا جمع شود. یا به طور بدیهی می دانیم جزء هر چیز از كلّ آن چیز كوچك تر است. این ها موضوعاتی است بدیهی و غیر اكتسابی كه خداوند به هر كس داده است.

این بدیهیات و اولیات را از جایی نیاموخته ایم، بلكه خداوند برای درست فهمیدن به هر انسانی لطف كرده است. حالا باید متوجه بود همان طور كه در اندیشه و تفكر، بدیهیاتی داریم كه عامل هدایت اندیشه و عقل نظری است، خداوند برای تشخیص عمل درست از عمل غلط، نیز انسان هایی قرار داده كه عین درست عمل كردن اند، یعنی معصوم اند، تا انسان در عمل به آنها رجوع كند و از خطای در عمل مصون بماند و باید از خدا خواست تا ما به آنها نزدیك شویم تا در درست عمل كردن موفق گردیم. و توجه به چنین مقامی به عنوان امام زمانg و توجه به چنین نیازی یعنی نزدیكی به آن حضرت، فلسفه تمام تلاش ها و نیایش های شیعه است.

به امید به ظهور پیوستن قدرت واقعی اسلام عزیز در كلّ جهان

«والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته»



امـام زمـان، مرشدِ حقیقی سالکان راستین

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللهِ فِی اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عَیْنَ اللهِ فِی خَلْقِه ﴾

﴿ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا نُورَ اللهِ الَّذی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ عَنِ الْمُؤْمِنِیْن ﴾[86]

سلام بر تو ای حجّت خدا در زمین، سلام بر تو ای دیدبان الهی در بین خلق، سلام بر تو ای نور خدایی كه هدایت طلبان به وسیله آن هدایت یابند و به كمك آن نور، برای مؤمنین فرج حاصل شود.....

سلام بر امام مهدیg كه وسیله هدایت الهی در سراسر زمین است و هیچ هدایت خواهی را تنها نمی گذارد.

بعضی از عقاید فوق العاده دقیق و عمیق است و برای رسیدن به آن باید اندیشه را خیلی جلو برد تا بتوان به آن دست یافت. از جمله آن عقاید دقیق، عقیده و توجه به حضور اولیاء معصوم الهی در طول تاریخ حیات بشر و عقیده به حضور فعّالِ مقصد اولیاء، یعنی حضرت بقیه الله الاعظم است.

عنایت به مطالبی كه بنا است در این بحث مورد ارزیابی قرار گیرد، إن شاءالله ما را متوجه چنین حقیقتی می نماید، تا بتوانیم از انوار عالیه آن وجود مقدس بهره های كافی بگیریم.

اصل و باطن اولیاء معصومh، قرآن است به طوری که خود قرآن می فرماید: «اِنَّه لَقُرْانٌ کَریمٌ. فِی کِتابٍ مَکنوُنٍ. لا یَمَسُّهُ اِلاّ الْمُطَهَّرون»[87] یعنی حقیقت قرآن که مکنون و غیرقابل دسترسی است، توسط مطهرون یعنی اهل البیت پیامبرh قابل دسترسی و لمس است، و لذا اصل و قلب ولیّ الله یعنی ائمه معصومینh، قرآن است. پس هرچه به مقام ولایت نزدیک شویم، به قرآن نزدیک شده ایم. در مورد ولیّ الله، فقط تعبیرها فرق می کند بدین صورت که چه بگوییم پیامبریا امام زمان یا سیدالشهداءh، در اصل یک حقیقت است.

خود معصومین در مورد این که همه دارای یک حقیقت نوری واحدی هستند. می فرمایند: «خَلْقُنَا واحِدٌ وَ عِلْمُنَا واحِدٌ وَ فَضْلُنَا واحِدٌ وَ كُلُّنَا واحِدٌ عِنْدَاللهِ تَعالی»؛ یعنی خلق و ایجاد ما واحد و علم و فضل ما واحد و همه ما در نزد خداوند تعالی واحدیم. و بعد راوی از تعداد امامان از امام صادق(ع) سؤال می كند، حضرت می فرمایند: «نَحْنُ اِثْناعَشَر هكَذا حَوْلَ الْعَرْشِ رَبِّنا عَزّوَجَلَّ فِی مُبْتَداءِ خَلْقِنا، اَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ اَوْسَطُنَا مُحَمَّد وَ آخَرُنا مُحَمَّد»[88]؛ یعنی هر دوازده نفر ما در چنین شرایطی از اول خلقت مان در اطراف عرش پروردگارمان قرار داریم، و اول ما محمّد است و بین ما محمّد است و آخر ما نیز محمّد است. یعنی آنها از نظر مقام تفاوتی با وجود مقدس پیامبرf ندارند. یا می فرمایند: «کُلُّنا واحِدٌ مِنْ نُورٍ واحِدٍ»[89] یعنی همه ما یكی هستیم، از نوری واحد. این حرف ها که اعتباری نیست، بلكه بیان حقایق عالَم غیب است.

شما می بینید انسان حالات گوناگون و متنوع دارد، به همین جهت، دین هم با تمام حالات بشر حرف می زند تا او را به یک مقصد برساند. مقصد یکی است، اما حالات بشر متفاوت است. پس راه هایی كه برای رسیدن به آن مقصد یگانه مطرح می شود، متفاوت است و همه این ها می خواهند ابعاد تعطیل مانده بشر را پر کنند و او را به یگانه مطلق برسانند. این جاست که می بینید در یک جا می گوید به امام زمانg متوسل شوید، در جای دیگر می فرماید به نماز و یا قرآن و ... متوسل شوید.




[86] - «مفاتیح الجنان»، زیارت حضرت صاحب الزمانg در روز جمعه.
[87] - سوره واقعه، آیات 79- 77.
[88] - «بحار الانوار»، ج 2، ص 363.

عهد با امام زمانg

یکی از مواردی که در معارف اسلامی مطرح شده است، تجدید عهد و مداومت بر عرضِ طاعت و تبعیت و ارادت به حضرت حجّتg است. تعبیرهایی که در رابطه با حضرت وارد شده است روی حساب است، تعابیری مثل «ولیّ عصر»، «بقیّه الله»، «وارث انبیاء»، «آیت عظمی»، «قاموس اکبر»، «صاحب غیبت الهی» و «امام زمان» هر کدام از این تعبیرات وجهی از وجوه حقیقت حضرتg را بیان می کند.چون بشر با کلماتی زندگی می کند که ظرفیت محدود دارد و این کلمات توان نمایاندن حقیقت آن مقام عالی غیبی را به طور كامل ندارد به قول مولوی:

یک دهان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم وصفِ آن رَشْک مَلَک

یعنی تمام الفاظ و مفاهیم را باید یك جا جمع کرد تا بشود از وصف کسی سخن گفت که همطراز همه ملائکه هستی است.

اگر اصل مسئله روشن شود که چرا مقام امام زمانg این همه در تغذیه جان ما تأثیر دارد، آن وقت این تجدید عهد با حضرت، به خصوص از طریق دعای عهد جای خود را پیدا می کند و انسان می بیند چه کار مهمی باید انجام دهد. گاهی انسان تصور می کند از کارهای مهم خود باید کم کند و به دعای عهد بپردازد، و حال آن که انسان باید برسد به جایی که ببیند این دعا و این عهدِ با حضرت، چه امر مهمی است و او از آن امر مهم غافل است. برای این که روشن شود اصل تجدید عهد بسیار اهمیت دارد مقدمه ای را خدمتتان عرض می کنیم.



تصور صحیح از مقام امامg

در مباحث قبل به حمدالله روشن شد كه حضرت حجّتg عین الانسان است و هرکس هر درجه ای از انسانیّت را كه داراست از عین الانسان دارد. در این جاست كه باید تصورتان از عین الانسان یک تصور صحیحی باشد تا کم کم مسئله روشن شود. آری؛ امام زمانg عین الانسان است و عین الانسان یک حقیقت مجردِ غیرمادی است و اصلاً انسانیّت هیچ کس ظهور مادی ندارد بلکه اثرش و مشهدش مادی است، عالم مادی مشهد عالم معناست، امّا مجلای عالم معنا نیست. مثلاً سنگ هیچ خبری از عالم معنا نمی دهد یا گرمای خورشید هیچ بویی از عالم معنا ارائه نمی دهد، و اینها به گونه ای نیستند كه محل ظهور کمالات عالم معنا باشند و به اصطلاح بگوییم جلوه عالم معنایند. اصلاً عالم معنا چه ربطی به این چیزها دارد؟! به همین جهت است که عالم ماده را مجلای عالم معنا نمی دانیم. بلکه بیشتر باید به این نكته توجه داشت كه عالم ماده و امور مادی، ظلمت و حجاب عالم معناست. انسانِ کلّ یعنی حضرت حجّت g انسانیت کلّ است و انسانیت کل هیچ گاه مادی نیست و ظهورش را هم شما در ماده نمی بینید، هرچند اثر مبارک آن حضرت همواره عالم ماده را از برکات خود بهره مند می کند.



تفاوت مَجْلا با مشهد

در مورد این كه انسانیت یك حقیقت معنوی است و بدن انسان ظرف ظهور و مجلای آن نمی تواند باشد، در عین این كه مشهد و ظرف ظهور آثاری از آن می تواند باشد، می توان خشم را در نفس انسان مثال آورد كه نفس انسان وقتی غضبناك شد، آن طور نیست كه آن غضب معنوی تجلی كند و صورت نازله اش در بدن آن فرد غضبناك موجود گردد، بلكه آثار آن غضب را شما در چهره انسان غضبناك می بینید. در واقع صورت فرد غضبناك، مشهد و محل شهود آثار آن غضب گشت نه این كه شما با مرتبه ای از خود غضب روبرو شده باشید. مولوی هم در مورد ظهور اثر علت های غیبی در بدن نكته خوبی را مطرح می كند. می گوید:

لطف شاهنشاه جان بی وطن

چون اثر كرده است اندر كل تن

لطفِ عقلِ خوش نهادِخوش نسب

چون همه تن را در آرد در ادب

عشقِ شنگِ بی قرارِ بی سكون

چون درآرد كل تن را در جنون

یعنی ظاهر حركات و سكنات انسانی كه تحت تأثیر لطف خدا و عقل و عشق است، مشخص است و آن حقایق معنوی اثر خود را در تن انسان می گذارد. ولی همان طور كه عرض شد؛ این غیر از تجلّی است، انسانیت یك حقیقت معنوی است و تجلیّات آن هم حقایق معنوی هستند كه درجان و نفس انسان ها موجود می شوند و انسان ها به اندازه ای كه از حقیقت انسانیت بهره داشته باشند، از حیوانیت دور شده و انسان شده اند و در آن حال عقل و شهوت و غضب انسانی دارند، و آثار انسانیت در بدن ظاهر می شود و نه این كه آن انسانیت در بدن نازل شود و شما با وجود نازله آن روبرو شوید.

استدلال و برهان این مسئله با استفاده از حکمت متعالیه و عرفان در بحث «نحوة حضورحضرت حجتg در هستی» و نیز بحث «مقام و تأثیر حضرت حجتg» مطرح شده است، مبنی بر این که انسانیّت یک حقیقت است و از سنخ وجود و مشکّک است. یعنی ذاتی كه شدت و ضعف دارد. و چیزی که مشکّک است از سنخ وجود است، مثل علم که می توان گفت این شخص عالم تر از آن شخص است پس علم، هم ذاتی است كه شدت و ضعف دارد و لذا از سنخ وجود است و به عین العلم ختم می شود. انسانیّت هم که تشکیک بردار است و می توان گفت این آقا از آن آقا انسان تر است، از سنخ وجود است و به عین الانسان ختم می شود. عین الانسان هم یعنی کلُّ الانسان، آن هم یعنی حضرت حجّتg كه إن شاءالله در مباحث قبل به آن عنایت فرموده اید.



نظر به امام معصوم، عامل نجات از پوچی

موضوعی که می خواهیم در این جا مطرح کنیم این است که وقتی متوجه شدیم جان انسان، به انسانیّت اوست و انسانیت انسان ها از عین الانسان سرچشمه می گیرد. آنگاه این نکته معنای خود را پیدا می کند که نظر به امام زمانg، افق جان را از تسلیم شدن به روزمرّگی ها و پوچی و بی هدفی می رهاند و انسان در حقیقت، گم گشته خود را می یابد. مگر هر کدام از ما نمی خواهیم انسان شویم؟ انسان شدن فقط از طریق ارتباط با عین الانسان یعنی ارتباط با حضرت حجّتg امکان دارد و محقق می شود. خداوند هم فقط از طریق امام زمان g است که برای انسان شدنِ ما به ما کمک می کند. خداوند همان طور که برای الطاف خود مجاری خاص قرار داده، آب را مجرای سیرابی مقدّر کرده و حضرت میکائیل(ع) را مجرای رزق مقدّر فرموده، امام زمانg را نیز مجرای انسانیّت انسان ها مقدّر فرموده است.



حقیقت آدمیت، ظرف تجلّی همه اسماء الهی

ما در رابطه با بحث حضرت حجّتg واقعاً حیرانیم که مطلب را از کجا شروع کنیم و به کجا ختم کنیم، از خود حضرت مدد می خواهیم تا بتوانیم با یک انضباط فکری عمیق و دقیقی مطلب را بیابیم و بیان کنیم.

حتماً مستحضرید كه عین الانسان جامعِ جمیع اسماء است، چنانچه قرآن فرمود: «وَ عَلَّمَ آدم الْاَسْماءَ کُلَّها»[90] یعنی خداوند همه اسماء را به آدم تعلیم داد. آن وقت روشن است، ذات خداوندی هنگامی که جلوه می کند با اسماء جلوه می کند. ذات خداوند در مقام تجلّی، همان «اسم» است. بنابراین مقام آدم، مقام همه اسماء الهی است. نیز در جای خود روشن است كه جلوه و تجلی اسماء نیز مراتبی دارد. هرقدر مرتبه این جلوه عالی تر و جامع تر باشد و در مرتبه وجودی شدیدتری قرار داشته باشد، آن جلوه جامع تر است، پس وقتی می فرماید: همه اسماء برای آدم جلوه کرده، یعنی مقام آدم و حقیقت آدم بالاترین مقام در هستی است.

یعنی اوّلین جلوه حق که همه اسماء الهی با آن متحد شده است، مقام «آدمی» است که ظهور کلّش هم در پیامبر اسلامf است. چنانچه خود حضرت فرمودند: «کُنْتُ نَبِیّاً وَ آدمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّینِ»[91] یعنی قبل از وجود عینی و خارجیِ حضرت آدم(ع) حضرت محمدf وجود غیبی و معنوی داشته اند. حالا با این تعبیر است که واسطه فیض بودن پیامبرf و ائمه معنا می شود که این وساطت یک مقام است نه یک شخص یعنی مسئله بیان و طرح یک شخص و یک فرد نیست بلکه موضوع، بیانِ مقامِ جامعِ جمیع اسماء الهی است. به همین جهت ائمهh اصرار دارند روایاتی که متضمّن بیان این حقایق است برای مردم عادی نگویید، چون مردم از پیامبر و ائمهh فقط یک ظاهری را می بینند ولی یک مقامی را که فوق ملائکه است و هستی در قبضه آن مقام است، نمی یابند. مثلاً در حدیث قدسی داریم که «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاکَ» یعنی ای پیامبر اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم. مردم عادی از این حدیث در حدّ غایت و هدف آخرین خلقت، مطالبی را درک می کنند. در حالی که این حدیث هم اشاره به مبدأ دارد و هم غایت. یعنی شروع هستی به حضرت است، غایت هستی هم به حضرت است.[92] سوالی که این جا مطرح می شود این است که آیا عالَم هستی را برای حضرت خلق کرده اند یا خود حضرت واسطه خلقت بقیه عالم هستند؟ این كه می فرماید: اگر تو نبودی خلقت عالَم نبود؛ یعنی عالم را برای تو خلق کردیم یا عالَم را از تو خلق کردیم؟ توجه به مقام واسطه فیض بودن، این مسئله را حل می کند. یعنی تا مقام حضرت نباشد، بقیه هم نیستند، بقیه موجودات از مقام حضرت می ریزند. دقت كنید؛ گفتیم از مقام حضرت، و نه شخص او.

بنابراین مقام امام بالاتر از این حرف هاست که ما بخواهیم او را محدود به مکان و زمان و عالم مادی و حتی محدود به عالم ملائک کنیم. ما در شناخت امام(ع) بیشتر، اسیرِ ذهنیت های خودمان هستیم، مثل مورچه ای که گمان می کند خداوند دو شاخک دارد. بشری که محدود به زمان و مکان و خیالات است، مقام امام را محدود به مکان و زمان می پندارد. امام صادق(ع) می فرمایند: «حَدیثُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا یَحتَمِلُهُ اِلّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِیٌّ مُرسَلٌ اَوْ مُؤمِنٌ اِمْتَحَنَ اللهُ قَلبَهُ لِلْاِیْمانِ»[93] یعنی حدیث ما و فهم مقام و کلام ما، غیرقابل فهم و تحمل است مگر برای ملک مقرب یا پیامبر مرسل یا مؤمنی که خداوند قلبش را با ایمان امتحان کرده باشد. پس ملاحظه می فرمایید که فهم مقام حضرت کار مشکلی است و عموماً مردم امام را در حدّ یک شخص می شناسند، ولی ملائکه و پیامبران که قدرت درک و فهم آن مقام را دارند، امام را و کلام و موقعیت امام را درک می کنند.




[90] - سوره بقره، آیه 31.
[91] - «بحار الانوار»، ج 16، ص 403.
[93] - «بصائر الدرجات»، ص 42، منشورات الاعلمی سال 1374.

شرط قبول ارشاد از امامu

حامل ولایت مطلقه حق، خلیفه اعظم حق است. یعنی همه کارهای پروردگار از طریق حضرت حجّتg انجام می شود.

دو نوع خلیفه داریم خلیفه حقیقی و خلیفه اعتباری. وقتی به کسی بگویند تو به جای ما در این شهر فرمانروایی کن، او خلیفه اعتباری می شود. خلافت حقیقی یعنی حقیقتاً وجودش واسطه بین حق و خلق است یعنی تمام کارهای خدا توسط انسان کامل انجام گیرد، او تکویناً منشأ همه کمالاتی است که حضرت حق اراده کرده است كه به مخلوقاتش برساند.

پروردگار هستی تدبیر جهان را با اسماء حسنای خود به انجام می رساند و آن مقامی که جامع همه اسماء حسنای پروردگار است، مقام انسان کامل یا امام زمانg است. این جاست كه شناخت و فهم این مقام کارساز است و انسان اگر متوجه این مقام شد به آن مقام كه مقام حقیقی امام زمانg است، نظر می کند و آرام آرام ارتباط برقرار می نماید و از او هدایت می گیرد و به راههایی دست می یابد که هرگز تصورش را هم نمی کرد و در واقع توانسته است امام زمانg را مرشد خود بگیرد، ولی همان طور که ملاحظه کردید باید اول مقام آن حضرت را بشناسد تا آداب ارتباط را رعایت کند و اگر مقام امام را نشناسد، با کسی می خواهد ارتباط برقرار کند که اصلاً وجود ندارد، چون این امامی که او در ذهن خود ساخته با وجود مقدس حضرت منطبق نیست و بعضاً كاملاً متفاوت است.



معنی مقام خلیفه اعظم حق

مقام پیامبراکرمf مقام ولایت مطلقه است. پیامبراکرمf دارای سه مقام «ولایت» و «نبوت» و «امامت» هستند. یعنی اوّل «ولیّ» است، بعد «نبیّ» است، بعد «امام» یا ولیّ الله است، برای اِعمال ولایت خداوند بر مؤمنین. که البته این تقدّم و تأخّر، تقدّم و تأخّر زمانی نیست، بلکه از نظر درجه و رتبه این طور است، همان طور که حضرت ابراهیم(ع) ابتدا با زدودن جنبه های نفسانی، خود را با حق یگانه کرد و به مقام «ولایت» یا قرب و نزدیکی دست یافت و سپس در آن مقام قربِ به حق، به پیامبری مبعوث شد و در مسیر پیامبری وقتی از همه امتحانات سرفراز بیرون آمد به مقام«امامت یا ولیّ اللهی» رسید، که بحث ما روی همان امامت است و منظورمان هم از «ولیّ الله» همین معنی امامت است که محل و مظهر ظهور ولایت حضرت حق است، این مقام غیرآن مقام ولایت و یا نزدیکی اولیه است.

حضرت علی و بقیه ائمهh دارای مقام ولایت و امامت هستند. آنچه که اصل است «ولایت» است. ولایت یا امامت بین پیامبر و ائمهh مشترک است. و گفتیم که حامل ولایت مطلقه حق، خلیفه اعظمِ حق است و او قطب اعلی است یعنی هرچه فیض است از او سرازیر می شود، در واقع او عالَم کبیر است، و عالم هستی در مقابل آن حضرت، انسان صغیر است.

آدم حقیقی اوّلین مخلوق خداست که ظرفیت پذیرش و تجلّی تمام اسماء الهی را دارد. حضرت آدم(ع) به عنوان اولین پیامبر و ابوالبشر یک نمونه از مقام انسان کامل و جلوه ای از مقام خلافت اعظم است، به همین جهت پیامبر اکرمf فرمود: «کُنْتُ نَبِیَّا وَ آدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّین»[94] یعنی من پیامبر بودم و آدم هنوز بین آب و گل بود. حضرت علی(ع) هم می فرمایند: «کُنْتُ وَصِیًّا وَ آدمُ بَیْنَ الْماءِ وَالطّین»[95] یعنی قبل از این که آدم از آب و گل خارج شود من وصی پیامبر بودم و به پیامبر اسلام ایمان آوردم. این روایات به مقام پیامبرخداf و حضرت علی(ع) اشاره دارد و یک بحث صراطی است یعنی از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است. عده ای از افراد نفهمیدند و منکر شدند، عده ای هم با ادعای فهم، به کجروی و انحراف و غلوّ کشیده شدند.

گفتیم که آدم حقیقی مخلوق اول است و از او در مجالی مختلف به قلم اعلی تعبیر می شود و عالَم هستی از مقام او ظهور می یابد. به تعبیری اوّلین مخلوق، «عقل» است و به تعبیری «روح» است و به تعبیری «نورمحمدیf» است. هر یک از این تعابیر جلوه ای و شأنی از مقام جامع اسماء الهی یعنی انسان کامل را بیان می کند.




[94] - «بحار الانوار»، ج 16، ص 403.

تصوری قابل قبول از مقام امام

مشکل عمده برای اعتقاد عمیق و فعّال در مورد وجود مقدس امام زمانg همین تصورات ماست که نمی گذارد مسئله برای ما درست حل شود. به نظر بنده بهترین روش حل مطلب، توجه به موضوع «انسانیّت» است. چون هر کس روی هم رفته بهره ای از انسانیّت دارد و می تواند تصور صحیح از آن بكند. به عنوان مثال فرق امام خمینی(رحمه الله علیه) و صدام در انسانیّت است وگرنه در بقیه امور مشترک هستند، هر دو غضب وشهوت دارند اما نتیجه غضب صدام کشتن مردم مظلوم است و نتیجه غضب امام خمینی(رحمه الله علیه) مبارزه با استکبار جهانی و خردکردن دندان های استعمار جهانی است، و اساساً انسانیّت هر انسانی است که جهت و نتیجه غضب و شهوت او را تعیین می کند. امام خمینی(رحمه الله علیه) فرمودند این توهین به مقام حضرت عیسی(ع) است که می گویند او غضب نداشت و اهل صلح و صفا بود. او غضب حیوانی نداشت ولی غضب انسانی داشت وگرنه ناقص بود. این مطلب باید حل شود که انسانیتْ یک مقام است. آنگاه معنای این حرف ها به خوبی روشن می شود که می گویند: آنچه در مقام نزول فیض حق به سالک می رسد از طریق حضرت امام زمانg است. چون فیض انسانیّت از طریق آن حضرت به شما افاضه می شود و همة انسانیّت از «عین الانسان» است. پس هرقدر از کمالات حقیقی که مربوط به حقیقت ما یعنی بُعد انسانی ما است در ما جاری است از طریق امام زمانg بر جان ما جاری می شود، به شرطی که طلب ما، طلب انسانی باشد و توجه ما هم به انسان کامل باشد. همچنان که اگر جامعه بخواهد به روش انسانی آباد شود و بنده های خدا به واقع احیا گردند باید انسان کامل ظهور بفرمایند و لذا در دعای عهد از حضرت حق تقاضا می کنی: «وَاعْمُرِاللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ وَ اَحْیِ بِهِ عِبادَک» خدایا شهرهایت را با نور وجود امام زمانg آباد گردان و بنده هایت را با نور وجود حضرت زنده بدار.

یکی از راه های ارتباط با عین الانسان، دعای عزیز ندبه است. شما در این دعا می خوانید: «اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْارضِ وَ السَّماءِ» وقتی انسان می نشیند و حساب می کند می بیند هیچ چیز به دردش نمی خورد، نه مال نه رفاه و نه مدرک و نه هیچ كدام از این امكانات دنیایی، می بیند که فقط انسانیّت به دردش می خورد که این هم بستگی دارد به نظر حضرت حجّتg به قلب انسان، این جاست که از عمق جان ندا سرمی دهد: «اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْارضِ وَ السَّماءِ» این ندای بنده مضطرّی است که می گوید ای خدا! کو آن واسطه بین آسمان و زمین؟ که حقایق غیبی عالم معنی را به سوی ارض و قلب سالکان سیر می دهد. «اَیْنَ بابُ اللهِ الَّذِی مِنْهُ یُؤْتی» کجاست آن دریچه الهی که از آن می توان به سوی خدا رفت. کو آن دریچه ارتباط من با حق؟



امامu، مسیر هدایت انسانی

ربّ انسان «الله» است. انسانِ کامل، مظهرِ الله است. «الله»، جامع جمیع اسماء الهی است. حالا اگر شما از مظهرِ الله در مقام انسانی غافل شوید و بخواهید از طریق اسم و مظهر دیگری به ربّ العالمین توجه کنید، به هدایت حقیقی که قرب به سوی «الله» است، نرسیده اید. به عنوان مثال؛ ربّ گوسفند و ربّ گرگ که جنبه گوسفندی و گرگی آنها را تدبیر می فرماید، ربّ شما نیست، اگر به ربّ آنها اتصال پیدا کردید به مسیر هدایت انسانی نمی رسید، و لذا گمراه می شوید. حتّی اگر به ربّ ملائکه هم نظر کردید و در آن متوقف شدید ظرفیت حقیقی خود را به نحو جامع جواب نداده اید. ولی «الله» که جامع جمیع اسماء است، ربِّ انسان است و درضمن ربّ العالمین هم هست، منتها برای هر موجودی از موجودات، اسمی از اسماء الهی، تدبیر امر آن موجود را به عهده دارد. حال چون انسان كامل، مظهر جامع جمیع اسماء الهی است، ربوبیت سایر موجودات را هم با اسم خاص مربوط به آن موجود به عهده دارد، پس كل موجودات عالَم، زیر نظر حامل اسماء کل، یعنی حضرت حجّتg است، که واسطه فیض است. چون کلّ اسماء به مقام انسان تعلیم داده شده، از طرفی «الله»، ربّ انسان است که مظهرِآن، انسان کامل است. پس اگر انسان بخواهد تحت تربیت «الله» قرار گیرد و تمام ابعادش تربیت شود، باید خود را تحت تربیت مظهر اسم جامع، یعنی مظهر اسمِ «الله» که انسان کامل است قرار دهد، آن ذات مقدسی كه ظرفیت پذیرش همه اسماء الهی را داشت و لذا همه اسماء را گرفته است.



معنی رؤیت مقام حضرتg

یکی از نکاتی که لازم است با نظر به حضرت حجّتg به قلب خود تفهیم کنیم، احساس فراغ آن حضرت است. شما قبول دارید که ما هیچ چیز نمی خواهیم غیرازاین که حضرت به قلب ما نظر کنند تا ما انسان شویم. پس لازم است احساس فراغ و جدایی نظر حضرت را به خود بفهمانیم و در دوری از این محبوب حقیقی ناله سر دهیم. نکته دوم این است که باید طلب شهود حضرت را داشته باشیم و از طلب شهود غفلت نکنیم. البته به این مسئله التفات داشته باشید که حضرت حجّتg انسان کامل است و انسان کامل یک مقام است نه یک جسم. جسم داشتن و شخص بودنِ حضرت فرع قضیه است. چرا که عالم ماده، عالم تعیّنات و تشخّصات است. هر کسی بخواهد در این عالم ظهور کند باید تشخّص و جسم داشته باشد و کسی که وجودش ناب است تشخّص او هم ناب است امّا این وجه، حقیقت امام(ع) و حقیقت پیامبرf نیست. حقیقت پیامبرf آن است که فرمود: «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاکَ»، یعنی ای پیامبر! اگر تو نبودی، افلاك خلق نمی شد. پس مقام حضرت، مقامِ منشأیت همه هستی است. پس به این مقام و حقیقت باید توجه داشته باشید، آنگاه طالب نظر و شهود آن مقام شوید. امام زمانg، انسان کامل، حامل همه اسماء الهی و واسطة فیض الهی و قلم اعلی است. حالا اگر چنین مقامی به شما نظر کند، به قلب و سِرّ شما نظر می کند. جان شما با چنین مقامی رابطه برقرار خواهد كرد، این نهایت کمال هر انسانی است. کافی است با تمام وجود نظر شما به آن مقام باشد و با تمام وجود نظرتان را از وجودِ محدود خودی و خودیّت آزاد کنید.

آب کوزه چون در آب جو شود

محو در وی گردد و او، جو شود

آب كوزه چون نظرش را از کوزه بودنِ خود برداشت و خود را در جوی رها كرد، به واقع متوجه می شود که به وسعت جوی در آمده است. پس باید با تمام وجود مشتاق رؤیت حضرتg باشیم و بفهمیم رؤیت آن مقام یعنی چه. حالا اگر حضرت را رؤیت هم نکردیم حداقلِ مطلب این است که إن شاءالله قلبمان آماده شده که حضرت به قلب ما نظر کنند. نظر حضرت یک نظر عادی نیست که بتوان از آن صرف نظر کرد. نظر قلبی، کثرت بردار نیست چون مجرّد است و امر مجرّد یک چیزش همه چیز است یعنی جامعیّت دارد هر چند شدت و ضعف هم دارد. حالا حضرت حجّتg مطلق تجرّد در مقام انسانی است. پس نظر او نظر جامعِ شدیدِ مطلقی خواهد بود که جامع همه کمالات ممکنه می باشد، و با نظر او می توان همه چیز را به دست آورد و راه دیگری هم وجود ندارد. یعنی می توان با غیب و با ملائکه ارتباط برقرار کرد ولی از طریقی غیر از طریق ارتباط با حضرت حجّتg نمی توان جامع همه كمالاتِ عوالم غیب ومراتب اسماء الهی شد. نظر ملائکه در عین این که خوب است اما تمام مقصود ما نیست. چرا که ما نمی خواهیم مَلَک شویم. ما می خواهیم آدم شویم و مقام آدمیّت مقام اخذ تمام اسماء الهی است و این مقام را فقط از طریق نظر انسان کامل یعنی حضرت حجّتg می توان درخواست وتمنّا نمود. همچنان که برای دست یابی به «تری» باید از «عین تری» یعنی آب کمک گرفت، برای رسیدن به هر درجه از انسانیّت باید به «عین الانسان» متوسل شد.



شهود جمالِ وجه الله

شهود جمال حضرت، شهود «وجه الله» است. به این نکته عنایت داشته باشید تا ببینید در فرهنگ شیعه چه گوهرهای نابی نهفته است و اكثر ما غافلیم. گفتیم؛ جمالِ انسان کامل، جمالِ کلّ الاسماء الهی است. کلُّ الاسماء، در مقام خداوند، «الله» است و کلّ الاسماء در مقام انسانی، حضرت حجّت g است. بنابراین شهودِ جمال حضرت حجّتg شهود جمال «الله» است از طریق آن «وجه الله». به عبارت «وجه الله» توجه داشته باشید که «وجه الله» غیر از «وجه الرّحمن» یا «وجه الرّحیم» است. همه حقیقت جان ما به «عبدالله» بودن ما است پس باید دنبال «وجه الله» باشیم. «عبدالرحمان» یا «عبدالرحیم» بودن خوب است اما باید «عبدالله» شد تا بتوان به مقام کل الاسماء نظر کرد و «الله» را عبادت نمود.

در دعای ندبه با توجه به همین شعور است كه می گوییم: «اَیْنَ وَجْهُ الله الّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلیاءُ» کجاست آن «وجه اللّه»ای که اولیاء حق به سوی او روی می آورند؟ چون اوّلاً: انسان، «عبدالله» که شد با جمیع اسماء الهی می تواند ارتباط پیدا کند، ثانیاً: آن کسی که حامل جمیع اسماء الهی است مقام انسان کامل یعنی حضرت حجّتg است پس با شهود مقام وجه الهی حضرت، انسان توانسته است با تمام اسماء الهی ارتباط پیدا کند و عملاً از طریق آن حضرت، خدا را به جمیع اسماء بشناسد و خدا را با جمیع اسماء عبادت کند.

باید متوجه باشید که این مقصد و هدف - همان طور که روشن شد- اولاً: خیلی قیمتی و ارزشمند است. ثانیاً: دیردسترس است، پس نه به راحتی به دست می آید، و نه می توان قیمتی بر آن گذارد. به قول حافظ:

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت

که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

گلِ جمال او، محل جذبه به سوی حق است و در مقام طراوت باغِ بندگیِ ناب الهی، ظهور می کند.

این تطاول که کشیـد از غـم هـجران بلبل

تا سراپرده گـل نـعـره زنـان خـواهـد شـــد

این مقام با زحمت به دست می آید و شیون ها به دنبال خود دارد. کسی که بلبل شد به سوی گل می رود. بلبل یعنی کسی که مقام انسانیّت را حسّ کرده است، درست است كه واجد آن مقام نیست ولی آن مقام را حسّ نموده است. کسی که از سر صدق و صفا با یک گم گشتگی و اشتیاق، هر روز صبح جمعه دعای ندبه را می خواند، بلبل نعره زن است، این شخص نه خسته می شود و نه چیز دیگری می خواهد.

باز به دعای ندبه عزیز توجه کنید، می خوانیم: «اَللّهُمَّ اَنْتَ کَشّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوی». خدایا تویی برطرف کننده گرفتاری ها و اندوه دل ها، به خصوص بزرگترین اندوه، یعنی عدم ارتباط با مقام انسان کامل و عدم رؤیت امام زمانg. «وَ اِلَیْکَ اَسْتَعْدِی فَعِنْدَکَ الْعَدْوی». خدایا من به تو روی آورده ام و از تو می خواهم که به داد دلم برسی، چرا که آن کمک های سرّی و پنهانی نزد تو است. «وَ اَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْیا» ، و تویی پروردگار آخرت و دنیا، پس همه چیز دست تو است. «فَاَغِثْ یا غیاثَ المُسْتَغیثین، عُبَیْدَکَ الْمُبْتَلی»، پس ای فریادرس فریادخواهان به فریاد بنده ضعیف گرفتارِ هجران و فراغ، برس. «وَ اَرِهِ سَیِّدَهُ یا شدیدَ الْقُوی» ، و مولا و سیّد او را، ای خدای توانا، به او بنما، تا همه غم ها و سوزد ل هایش که با ارتباط با آن مقام اعلی برطرف می شود، برطرف شود.



نحوه های متفاوت رؤیت حضرتg

دراین جاست که رؤیت جمالِ پرجلال حضرت حجّتg را طلب می کند. شما نگویید ممکن است بخواهیم رؤیت کنیم ولی نیابیم. محال است نیابید، چرا که ممکن است رؤیت در مقام خیال برایتان محقق نشود ولی در مقام قلبتان محقق شود. این مقام چیزی نیست که بتوان از آن دل کند و دل را متوجه جای دیگری نمود. کسی که می فهمد تمام غم و مصیبتش عدم ارتباط با امام زمانش است و به خدایی هم که کَشّافِ کُرَب و بلوا است، و غم ها را برطرف می كند، ایمان دارد و می داند غم بندگانش را می گشاید و می داند بزرگترین گشایش برای هر کس رفع حجاب بین او و امام زمانش است، با تمام امید در محضرش ناله سر می دهد که «فَاََغِثْ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثین» خدایا به فریادم برس و رابطه ام را با امام زمانم برقرار فرما.

بعضی ها می گویند ما چندین سال دعای ندبه را خواندیم ولی رؤیت حضرتg نصیبمان نشد. بنده نظرم این است که محال است انسان امام زمانش را بخواند ولی آن وجود مقدس را نیابد و حضرتg به او نظر نکند. البته ممکن است حضرتg به عقل شما لبیک بگوید، این جاست که عقل شما نورانی می شود و راه را از چاه تشخیص می دهد. ویا به قلبتان لبیک بگوید و قلبتان را نورانی کند و عشقتان به دین و پیامبر و ائمه معصومینh شدید شود. و ممکن است به قوه خیال شما لبیك بگوید و جمال حضرت(ع) را شهود کنید و در شور و شعف مباركی وارد شوید. البته گاهی این مقام شامل مقامات دیگر هم هست. و بعضی وقت ها ممکن است جمال ظاهری و صوری حضرت را شهود کنید اما از بقیه مقام ها خیلی بهره مند نباشید. بعضی ها بدون رؤیت ظاهری، چیزهایی دارند که هرگز در شهود صورت ظاهری حضرت به دست نمی آید. شما نظر مبارک حضرت را جلب کنید حالا آن نظر به قلب شما بیفتد یا عقل شما و یا خیال شما، هرچه بالاتر، بهتر و اگر نظر مبارک حضرت همه ابعاد وجودی ما را فرا بگیرد که بالاترین لطف است و لطفی از آن افزون تر این که با ظهور كلی آن حضرت در جامعه بشری، چشمِ جسمِ انسان ها هم به وجود او منوّر شود، به شرطی که رؤیت جسمی مانع رؤیت قلبیِ مقام آن حضرت نگردد.

در ادامه دعای ندبه ناله سر می دهی که ای خدا! وَ اَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْاَسَی و الْجَوَی، با دیدن روی حضرت، اندوه و سوز دل بنده ات را برطرف کن. وَ بَرِّدْ غَلِیلَهُ یا مَنْ عَلَی الْعَرشِ اسْتَوَی. جوشش دل این بنده ات را فرونشان و قلب او را خنک گردان، ای خدایی که بر عرشِ هستی، استقرار داری. وَ مَنْ اِلَیْهِ الرُّجعی وَ الْمُنْتَهی. ای خدایی که بازگشت و منتهای همه چیز به سوی تو و به دست توست. اَللّهُمَّ وَ نَحْنُ عُبَیْدُکَ التائقُونَ اِلی وَلِیّکَ المُذَکِّرِ بِکَ وَ بِنَبِیِّکَ، ای خدا! ما بندگان تو، مشتاق زیارت ولیّ تو هستیم که او یادآور تو و پیامبر تو می باشد. یعنی نظر حضرت برقلب ما باعث بیداری دل ما و بازشدن چشم دل ماست به سوی حق و به سوی مقام پیامبر خداf. پس باید خود را آماده لقاء و شهود جلوة تامّ جمال و جلال او که جلوه اسم اعظم و وجه اوست کنیم.



بركات ظهور اجتماعی حضرتg

ما حضرت را در تمامی ابعاد می خواهیم هم برای قلب و عقل و خیال خودمان، هم برای اجتماع. یکی از ابعاد ظهور حضرت، ظهور برای جامعه است. شما برای بندگی کردن به جهت وجود حیله های مکّاران و ظلم ظالمان و ستم ستمگران و انحراف های فکری و فرهنگی در جامعه، دغدغه های فراوان دارید. با ظهور حضرتg در جامعه، این نگرانی ها برطرف می شود و به راحتی می توانید بندگی خدا را در قلب خود و جامعه محقق کنید. ظهور حضرتg در جامعه آن چنان شرایطی است که انسان ها به کمک نور آن حضرت که همه ابعاد جامعه را دربر خواهد گرفت، وارد عالَم بندگی می شوند. این است که یکی از ابعاد عشق ورزیدن به حضرت، دعا برای فرج و ظهور اجتماعی آن حضرت است. دعای ندبه هم نمونه خوبی برای درخواست فرج است.

ما اگر معنی ظهور حضرت را درست تصور کنیم، اولاً: متوجه می شویم زندگی زمینی دارای هدف و مقصد فوق العاده ارزشمندی است و تمام انسان های بزرگ در تمام طول زندگی شان، از اول دنیا تا حال، توجهشان به آن شرایطی است که شرایط ظهور بقیّه الله الاعظم است. ثانیا: خود را دائماً برای آن ظهور آماده و در شرایط ظهور، احساس می کنیم و هیچ گاه به کمتر از آن قانع نمی شویم.[96]




[96] - برای بررسی بیشتر موضوع ظهور حضرت به بحث «نحوه ظهور حضرت حجت g» رجوع فرمائید.

شفاعت امام زمانg

مطلب دیگری که لازم است به آن توجه شود، موضوع طلب شفاعت از حضرتg است. شفاعت از کلمة شَفْع، یعنی متحد شدن است. یعنی تلاش کنیم در نور ولایت حضرت قرار گیریم و از آن نور محروم نشویم.

در زیارت جامعه کبیره می خوانیم که «بِکُمْ فَتَحَ اللهُ و بِکُمْ یَخْتِم» یعنی خداوند فتح همه باب های هدایت را به دست شما قرار داده است و ختم و بستن راه های انحراف را از طریق وجود شما عملی ساخته است. «فازَ الْفائِـزُونَ بِوِلایَتِکُم» یعنی رستگاران، به واسطة شما رستگار شدند. یعنی اگر کسی توانست در زندگی دنیایی اش خود را به ثمر برساند به جهت آن بود که شما را به عنوان امام خویش برگزید و حاکمیت شما را به قلب خود رساند و همه ابعاد خود را در اختیار شما قرار داد و شما را شفیع خود گرفت. به عمق معارف دعاها بسیار دقت کنید تا معنای عمیق عبارات را دریابید. به عنوان مثال به کلمه «ولایت» دقت کنید که گرفتار تصورهای غلط و به دنبال آن عقیده باطل نشوید.

امام خمینی(رحمه الله علیه) در پیام «منشور بیداری» می فرمایند: «ولایتی های بی دین که همه را جز خودشان، کافر می دانند و ولایت را وسیله تکسّب و تعیّش خود کرده اند، بسیار به اسلام ضربه زدند.»[97]

متأسفانه همین که می خواهیم عشق به اهل بیت و ولایت معصومینh را تصور کنیم، حرکات و سکنات افراد مدّعی و بی محتوا و ریاکار به ذهنمان می آید و برای دوری از حرکات و افکار آنان، ممکن است به کلی از مسیر ولایت اهل البیتh فاصله بگیریم و از محبت و ولایت آن عزیزان محروم و غافل شویم. در حالی كه منظور از پذیرفتن ولایت ائمه معصومینh نور گرفتن از وجود مقدس آنهاست و این غیر از احساسات سطحی و عوامانه است.

در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه معصومینh می گوییم:

«اِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنـْتُمْ اَوَّلَهُ وَ اَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأویه وَ مُنْتَهاهُ». یعنی اول و آخر و اصل و فرع و معدن و منتهای خیر، شما هستید. چرا که آنها انسان کامل اند و کمال انسان به انسانیّت اوست. هر انسانی، آن وقتی به خیرِ کلّ می رسد که ابعاد انسانی اش تماماً جواب داده شود و جواب آن ابعاد، جز از طریق انسان کامل ممکن نیست.

پس هر کسی به واسطه نور ولایت انسان کامل، به کمال و خیر خود رسیده است . در روایت قدسی داریم که خداوند می فرماید: من به قلب شما نظر دارم نه به ظاهرِ رکوع و سجود شما.[98] مولوی این روایت را در قالب شعر بدین صورت بیان کرده است:

گفـت لا یَنْظُـرُ الـی تَصـویـرکُـم

فَـابْتَغُـوا ذَاالْقَلْـب فـی تَدبیـرکُم

من زصاحب دل کنم درتو نظر

نه به نقش سجـده و ایثار زر

یعنی من از طریق یک قلب انسانیِ کامل، شما را ارزیابی می کنم بروید آن صاحب قلب را جهت امورات خود پیدا کنید، شما به قدری که در قلبِ کلّ، جا داشته باشید، ارزش دارید، من از طریق آن که دلِ کلّ است در تو نظر و نگاه می کنم، به رکوع و سجود و بخشش های تو نظر نمی کنم. حال که چنین است تو هم قلب خودت را نسبت به قلب امام زمانg كه قلب كل است، بررسی کن. ببین چقدر به قلب امام(ع) نزدیک هستی، قلب هم که زمان و مکان نمی خواهد، عشق و ارادت و اطاعت می خواهد. اصلْ این است که قلب حضرتg را به دست آورید، چون حقیقت شما همه قلب است و نه گوشت و استخوان، و اساساً انسان یعنی قلب، و هر کس كه قلب ندارد، انسانیّت ندارد و آن کس که عین الانسان است، عین القلب است. پس هر کس به اندازه ای که به عین القلب نزدیک است از قلب بهره دارد و به همان اندازه حضرت حق به او توجه دارد و از طریق آن قلبی که آورده است به عبادات و اعمال او نظر دارد.




[97] - امام خمینی(رحمه الله علیه)، 3/12/67.
[98] - «بحار الانوار»، ج 74، ص 88 .

رضایت امامu لطف خداست

در انتهای دعای ندبه از حضرت حق تقاضا می کنی که: «وَ امْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ» یعنی ای خدا! منّـت بگذار بر ما به این که امام ما از ما راضی شود و خوشنودی او از ما را، سرمایه جان ما بگردان. این حرف عجیبی است که ما از خدا می خواهیم بر ما منّت بگذارد و رضایت امام زمانg را بر ما ارزانی دارد. چون ما یک ارتباط مستقیم با خدا داریم و یک ارتباط با امام زمانg، و آنچه ما را نجات می دهد این است که با به دست آوردن رضایت آن حضرت، آدم شویم و با جمیع اسماء الهی با خدا ارتباط برقرار کنیم. در ابتدای امر با خداوند، بدون واسطه می توان ارتباط برقرار کرد، چون خدا از امام زمانg در هستی حاضر تر است - هرکه مجرّد تر است حاضرتر است[99]- خداوند با دو جلوه با هر کس ارتباط دارد. یک جلوه با واسطه و یک جلوه بی واسطه، چون او واسع علیم است، پس از آن جلوه خدا، که حیّ و حاضر است واز امام هم حاضرتر است می خواهیم که امام زمانg را از ما راضی کند. می گوییم خدایا قلب امام زمانg را از ما راضی و خشنود گردان. آن وقت دیگر این شبهه پیش نمی آید که امام زمانg که واسطه بین ما و خداوند است آیا بهتر نیست که از خود حضرتg بخواهیم که از ما راضی شود. چون ما یک رابطه مستقیم با پروردگار داریم که نجات ما را در رضایت امام(ع) از ما قرار داده است و با ارتباط با امام زمانg و با ایجاد رضایت در قلب مبارکش، می توان به خدا نزدیک شد و به مقام قرب الهی دست یافت، چون قرب خدا به ما، غیر از قرب ما به اوست. و تا قلب امامg از ما راضی نشود، رابطه با خدا، به عنوان مقصد و مقصود جان هر انسان، ممکن نمی شود. پس از یک جهت، خدا از همه چیز به ما نزدیک تر است ولی از یک جهت، ما از خدا دور هستیم و اگر بخواهیم به خدا نزدیک شویم باید واسطه کاملی که حامل جمیع اسماء الهی است به ما کمک کند. گفت:

یار نزدیک تر ازمن به من است

این عجب بین که من از وی دورم

حالا برای این که حضرت امام زمانg به ما نظر بفرمایند از آن وجهِ نزدیک خدا به همه مخلوقات، کمک می گیریم و می گوییم؛ «وَامْنُنْ عَلَیْنا بِرِضَاه» خدایا بر ما منّت بگذار به این که امام ما را از ما راضی گردانی. حالا از طریق رضایت قلب مقدس امام، آن وجهِ دورِ خودمان از خدا را، به نزدیکی تبدیل می نماییم. إن شاءالله. و در ادامه می گویی:

«وَ هَبْ لَنا رَأفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعائَهُ وَ خَیْرَهُ ما نَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِکَ وَ فَوزاً عِنْدَکَ» یعنی بر ماببخش رأفت و رحمت و دعا و خیر امام زمانg را، آن رأفت و رحمت و دعای خیری که موجب شود، به وسعت رحمت و رستگاری که نزد تو است، دست یابیم. پس رأفت و رحمت امامg دریچه نیل به سعه رحمت و رستگاری حقیقی است که نزد خدا است.

خدایا رأفت امامg را بر ما ارزانی دار. رأفت امام(ع) در جهت انسان شدن است. خدایا توفیقمان بده تا امام به ما نظر کند و ما انسان شویم و در آن حال توانسته ایم در دریای بیکران رحمت تو شناوری نماییم و آن رستگاری که نزد تو است و همه مقصد و مقصود انسان ها است برای ما مقرر گردد.

به واقع آیا می شود بشر وارد چنین فرهنگی نشود و به سعه رحمت حق و فوزی که نزد اوست دست یابد؟

بنا به گفته آیت الله محمدشجاعی:

«سخن این است که باید در دل حضرت راه یافت و در قلب شریف او برای خود جایی پیدا کرد که قلب او فقط قلب است و مورد نظر حق. قلبی که خدای متعال می خواهد، قلبی که مجلای جمال و جلالِ حق اوست، قلبی که اصلِ ایجاد و خلقت برای آن است، قلبی که خداوند جمال خود را در آن نهاده و عشق او به خود و جمال خود، عشق به آن را كه آیینه جمال اوست در بردارد، و این قلب، محبوبِ جناب اوست. هر که به هر اندازه در این قلب برای خود حساب باز کرده باشد به همان اندازه مشمول نظر خواهد بود و از رأفت حق برخوردار»[100]

مولوی می گوید:

صـد جـوال زر بـیـاری ای غنی

حق بـگوید دل بیـار ای منحنی

گرزتوراضی ست دل،من راضیم

ور ز تو مُعرِض بود اعراضیم

ننگرم در تـو در آن دل بـنـگرم

تحفه آن را آر، ای جـان دربرم

با تواوچون است؟هستم من چنان

زیر پای مـادران باشد جنـان

مـادر و بابا و اصـل خلق اوسـت

ای خنک آنکس که دل داند ز پوست

تو بگویی نک دل آوردم به تـو

گویدت این دل نیرزد یک تسو

آن دلی آور که قطب عالم است

جان جان جان جان آدم است

از برای آن دل پر نـور و بــرّ

هست آن سلطانِ دل ها منتظَر

این قسمت از اشعار مولوی در بحث «امام زمانg قلب عالَم هستی» با کمی شرح بحث شد، می توانید به آن رجوع فرمایید.

تمام این بحث مقدمه ای بود برای این که بتوانیم با حضرتg ارتباط برقرار کنیم، اگر مطالبی که عرض شد مورد توجه قرار گیرد انسان با تمام وجود از حضرت حق تقاضا می کند: «اَللّهُمَّ اَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَ الغُرَّةَ الْحَمیدَةَ»[101] چون می فهمد طلعت رشیده بودن حضرت یعنی چه، و چرا او منشأ طلوع تمام اسماء الهی بر روی زمین است و موجب رشد و به ثمررسیدن همه ساکنان زمین می شود و می فهمد آن حضرت جلوه گاه پسندیده خدا است و تمام زیبایی ها در جبین مبارک او به ظهور می رسد.

به امید آن که خود را همراه در عهد با آن وجود مقدس قرار دهیم و بفهمیم با چه مقامی عهد بسته ایم و با ظهور او چه زیبایی هایی در کل عالم ظاهر خواهد شد.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[99] - به نكته هفتم از كتاب «ده نكته از معرفت نفس» رجوع كنید.
[100] - «مقالات»، ج 3، ص 116.
[101] - «مفاتیح الجنان»، دعای عهد.