+
-
بسم الله الرحمن الرحیم

صلوات بر پیامبر (ص) عامل قدسی شدن روح

فهرست صلوات بر پیامبر (ص) عامل قدسی شدن روح


مقدمه ناشر

مسلّم در راستای سلوک الی الله نظر به انسان هایی که سراسر وجود آن ها نمایش پاکی و کمال می باشد بسیار کارساز است، و ذات مقدس رسول خداf و ائمه معصومینh چنین انسان هایی هستند. حال اگر ذکر و فکر انسان تماماً نظر به آن ها باشد، عملاً سیر روحانی او به سوی آن ها خواهد بود و به کمک نور توجه به پیامبرf و امامان معصومh به راحتی از ظلمات دنیا عبور خواهد کرد و با حقایق عالم وجود روبه رو می گردد.

کتابی که در اختیار عزیزان قرار دارد تلاشی است برای نگریستن به ذوات مقدس پیامبر و ائمه معصومینh و چشم برنداشتن از آن ها که توسط استاد طاهرزاده بیان و تنظیم شده است، تا در عین توجه دادن به جایگاه روحانی وجود اقدس رسول خداf معنی صلوات برای آن حضرت و اهل بیت ایشان روشن گردد و إن شاءالله وسیله ای باشد تا عزیزان با معرفت لازم متذکر به ذکر شریف «صلوات» گردند و از برکات فوق العاده آن برخوردار شوند.

گروه فرهنگی المیزان



مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

}إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا[[1]

در مدخل سالگرد بعثت پیامبر اعظمf، مقام جامعیت انسانیت، انسانُ الْكُلّ، مظهر کامل مقام همه انبیاء و اولیاء به ظهور اسم جامع «الله»، آنچه كه شایسته است مورد نظر باشد توجه به مقام آن حضرت است. در چنین شبی توجه ها را به پیامبری بیندازیم که افق انسانیت است، تا روشن شود هرکس از شناخت و تبعیت آن حضرت باز بماند، از خود باز مانده است.

خداوند در قرآن نسبت به پیامبرf یك پیامی و یك وظیفه ای و یك هدایتی برای ما مطرح فرموده است. می فرماید: ای انسان ها! ای همه انسان ها! قضیه از این قرار است که؛ «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»؛ خدا و ملائکه او بر پیامبر صلوات می فرستند، ای مؤمنین شما هم بر او صلوات بفرستید و همگی به طور کامل تسلیم او شوید.

با دقت در آیه مذکور که می فرماید خدا و ملائکه بر پیامبرf صلوات می فرستند، روشن می شود که این یك قاعده كلّی و یك سنت و ناموس جاری در هستی است كه همه كروبیان و همه ملائکه عالم قدس و حتّی خود خداوند، كه جامع همه كمالات است، بر پیامبر خداf درود می فرستند.[2] بعد نتیجه می گیرد که ای مؤمنین! شما هم اوّلاً؛ درود بفرستید، ثانیاً؛ با تمام وجود و به نحو کامل تسلیم او شوید تا شأن شما هم، شأن ساکنان عالم قدس گردد و خدایی شوید. یعنی حال كه دانستید اهل عالم قدس و ملكوت و حتی خود خداوند بر پیامبر خداf درود می فرستند، اگر می خواهید قدسی شوید و جهت جانتان به سوی عالم قدس باشد و شأن شما هم شأن ملائكه گردد و خدایی شوید، «صَلُّوا عَلَیْهِ»؛ شما هم به پیامبرf درود بفرستید.

از این آیه بر می آید که با درودفرستادن بر پیامبر خداf جان و قلب انسان هماهنگ با عالَم الهی خواهد شد و متخلق به صفات الهی می گردد، پس «صَلُّوا عَلَیْهِ» بر او صلوات بفرستید تا با صلوات بر محمّد و آل او، نبض جان شما نیز چون نور جاری در عالم قدس، به سوی حضرت «الله» سیر کند. با این آیه خبر می دهند که اگر شما هم در آن وادی که خدا و ملائکه قرار دارند، وارد شوید، هم سنخ آن عالم می گردید و لذا از پیامبرf روایت است که؛ «هرگاه نام من نزد فردی برده شود و او بر من صلوات نفرستد، از رحمت الهی دور افتد و او را به دوزخ برند». [3]زیرا وجود مقدس پیامبرf دریچه نظر به عالم قدس و بهشت الهی است. حال اگر کسی از آن حضرت روی برگرداند، و وقتی نام آن حضرت در مجلسی برده شود از طریق صلوات بر او، نظر خود را بر وجود مبارک او نیندازد، عملاً به بهشت الهی پشت کرده است.

مقام اسم جامع الهی یعنی «الله» و نیز ملائكه یعنی مظاهر اسماء الهی ، بر پیامبر خداf درود می فرستند و نظر به آن حضرت دارند و در آینه وجود آن حضرت زیبایی ها و کمالات قابل ستایش را می بینند. حال اگر شما می خواهید نزدیك به خدا و هم سنخ ملائكه شوید، «صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»؛ به زیبایی های وجود نورانی آن حضرت بنگرید و نه فقط با شعور قلبی بر آن حضرت درود فرستید ، بلكه در مقام عمل تسلیم کامل او شوید. یعنی هم جنبه قلبی شما با درود بر پیامبر خداf قدسی گردد و چشم تان، چشم الهی شود، هم قوای تحریکی و عقل عملی شما پذیرای قول و فعل پیامبرf گردد، تا آن هماهنگی كه لازمه وجود شما با خداوند است از طریق تسلیم شدن بر پیامبرf كه مقامش مقام وحدت و هماهنگی صِرف با اَحدیت است، در شما نیز ایجاد شود. خوشا آن صلوات و تسلیمی كه موجب تقرب جان به عالم ملائکه و حضرت رب العالمین می شود.

در روایت از ابابصیر داریم که می گوید؛ «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» قَالَ الصَّلَاةُ عَلَیْهِ وَ التَّسْلِیمُ لَهُ فِی كُلِّ شَیْ ءٍ جَاءَ بِه».[4] از امام صادق(ع) از آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» سؤال کردم. فرمودند: یعنی بر او صلوات بفرست و در هر چیزی که آورده تسلیم او باشد. چون تسلیم دستورات خداشدن، یک نحوه هماهنگی با قلب مبارک آن حضرت است، قلبی که محل اسرار عالم هستی است و مورد توجه خدا و ملائکه الهی است.




[1] - سوره احزاب، آیه56.
[2] - وقتی خداوند بر کسی درود بفرستد، نشانه آن است که جمال خود را در آینه وجود او می نگرد، وگرنه «العالی لا یلْتفِتُ اِلی السّافل» عالی هرگز به سافل نظر ندارد. لذا است که فرمود: نظری کرد ببیند به جهان قامت خویش خیمه در مزرعه آب و گل آدم زد یا می فرماید: چو آدم را فرستادیم بیرون جمال خویش بر صحرا نهادیم
[3] - الفین، ترجمه وجدانی، ص 816 .
[4] - «بحار الأنوار»، ج 2، ص 204.

تأثیر صلوات خدا بر رسول خداf

علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» در ذیل آیه 43 و 56 سوره احزاب می فرمایند:

«معنای جامع کلمه «صلوة» - به طوری که از موارد استعمال آن فهمیده می شود- انعطاف است، چیزی که هست این معنای جامع به خاطر اختلاف مواردی که به آن نسبت داده می شود مختلف می شود، به همین جهت بعضی گفته اند: «صلوات از خدا به معنای رحمت و از ملائکه به معنای استغفار و از مردم دعا است».[5] «صلوة» در اصل به معنای انعطاف بوده، و صلوات خدا بر پیامبر به معنای انعطاف او به وی است به وسیله رحمتش، البته انعطافی مطلق، چون در آیه شریفه صلوات را مقید به قیدی نکرده و همچنین صلاه ملائکه او به آن جناب، انعطاف ایشان است بر وی، به این که او را تزکیه نموده و برایش استغفار کنند، و صلاه مؤمنین بر او انعطاف ایشان است به وسیلة درخواست رحمت برای او.

این که قبل از امر به مؤمنین که بر او صلوات بفرستید، نخست صلوات خود و ملائکه خود را ذکر کرد، دلالتی است بر این که صلوات مؤمنین بر آن جناب به پیروی خدای سبحان و متابعت ملائکه اوست و این که کاری نکنند که موجب اذیت آن حضرت شود.[6]

در راستای نقش صلوات خداوند بر پیامبرf و بر مؤمنین، قرآن می فرماید:

«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِیُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا»؛[7]

خداوند و ملائکه بر شما درود می فرستد تا شما را از ظلمات به سوی نور خارج کند و او نسبت به مؤمنین در نهایت لطف و رحمت است.

چنانچه ملاحظه می فرمایید صلوات از ناحیه خدای سبحان کرامت و برای نورانی کردن و رهانیدن از تیرگی و ظلمت است. البته این صلوات نسبت به پیامبرf و اهل بیت اوh که در مقام عصمت هستند عامل دفع و منع هجوم ظلمت به ساحت ایشان است و موجب می شود که در مقام عصمت خود پایدار بمانند، ولی نسبت به دیگران عامل رفع و زدودن تیرگی های موجود در شخصیت آن هاست. با توجه به آیه فوق که نشان می دهد صلوات خداوند و ملائکه موجب خروج مؤمنان از ظلمات به سوی نور است، روشن می شود که وقتی خداوند می فرماید: «...وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ، الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ، أُولَئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»؛[8] به صابران بشارت ده، آن هایی که چون مصیبتی به آن ها برسد، می گویند: ما از خداییم و به سوی او بر می گردیم، بر آنان صلوات و رحمت از طرف پروردگارشان است و آن ها هدایت شده اند.

چنانچه ملاحظه می فرمایید صلوات خدا بر صابران نیز نازل می شود و در نتیجه نورانی و نورانی تر خواهند شد.




[5] - «روح المعانی»، ج 22، ص 43.
[6] - ترجمه تفسیر المیزان، ذیل آیه 56 سوره احزاب.
[7] - سوره احزاب، آیه 43.
[8] - سوره بقره، آیات 155 تا 157.

برکات صلوات رسول خداf بر مؤمنین

در اثر صلوات الهی بر رسول خداf و بهره مندی های خاصی که در اثر این صلوات برای رسول خداf پیش می آید، آن حضرت خود منشأ صلوات برای دیگران می شوند و عامل خروج آن ها از ظلمات به سوی نور خواهند شد. در همین رابطه قرآن می فرماید:

«وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رًحیم»[9]

از اعراب بادیه نشین آن هایی که به خدا و روز قیامت ایمان آورده اند و با انفاق خود قرب الهی و صلوات رسول خداf را به دست می آورند، بدانید كه این انفاق مایه تقرب آنان است، به زودی خدا ایشان را در جوار رحمت خویش درآورد كه خدا آمرزنده مهربان است

نقش صلوات رسول اللهf بر مؤمنان ایجاد آرامش نفس و سکینه است. چنانچه خداوند می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»؛[10] ای پیامبر از اموال آن ها صدقه مربوطه را اخذ کن و از این طریق آن ها را از آلودگی ها پاک گردان، و بر آن ها صلوات بفرست زیرا که صلوات تو عامل آرامش است برای آن ها و خدا سمیع و علیم است.




[9] - سوره توبه، آیه 99.
[10] - سوره توبه، آیه 103.

صلوات؛ عامل بقای الهامات معنوی

یكی از عرفا می فرماید:

«بنده بذاته فقیر است، باید همیشه آرامش و سلام طلب كند، و اگر آرامش و سلام طلب كند، سیر الهامات غیبی در جان او پایدار می ماند و احوالات معنوی در جانش مستقر می شود و دیگر آن الهامات گاهی نمی آید و گاهی برود. حال اگر انسان از طریق تبعیت از دستورات رسول خداf نسبت به قلب رسول خداf به مقام تسلیم رسید، مقام استقرار و تمکّنِ الهامات الهیه نصیب او می شود و این با صلوات بر پیامبرf حاصل می گردد و در این حال چون قطب جانش نظر به جان رسول خداf دارد، دیگر الهامات معنوی چون برق لامع ناپدید نمی شود، بلكه در نفس انسانِ ذاکرِ صلوات پایدار می ماند. به طوری که دیگر مانعی بین او و حقایق عالم قدس نخواهد بود.»



صلوات؛ عامل پاکی از گناه

به تعبیر روایات از طریق صلوات بر محمد و آل او جان انسان مثل روزی می شود که متولد شده و بدین شکل از گناهان پاک می گردد. در روایت داریم؛ عَنِ ابْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِU؛ «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» فَقَالَ الصَّلَاةُ مِنَ اللَّهِU رَحْمَةٌ وَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ تَزْكِیَةٌ وَ مِنَ النَّاسِ دُعَاءٌ وَ أَمَّا قَوْلُهُU؛ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً فَإِنَّهُ یَعْنِی التَّسْلِیمَ لَهُ فِیمَا وَرَدَ عَنْهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَكَیْفَ نُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ قَالَ: تَقُولُونَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ مَلَائِكَتِهِ وَ أَنْبِیَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِیعِ خَلْقِهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلَامُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. قَالَ: فَقُلْتُ فَمَا ثَوَابُ مَنْ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّ وَ آلِهِ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ قَالَ الْخُرُوجُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ اللَّهِ كَهَیْئَتِهِ یَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه .[11]

ابن أبی حمزه گوید: پدرم گفت: از امام صادقu پرسیدم معنی قول خدایU؛ «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیما» چیست؟ فرمود: «صلاة» از خدا، فرستادن رحمت است و از فرشتگان، تزکیه داشتن، و از مردم دعا و طلب رحمت كردن است، و امّا فرمودة خدایU «وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» یعنی؛ فرمان برداری از او در آنچه فرماید. گوید به آن حضرت عرض كردم: پس چگونه بر محمّد و خاندانش درود فرستیم؟ فرمود شما بگوئید: «صلوات اللَّه و صلوات ملائكته، و أنبیائه و رسله و جمیع خلقه علی محمّد و آل محمّد و السّلام علیه و علیهم و رحمه الله و بركاته». گوید عرضه داشتم: پاداش كسی كه بر محمّد و آلش با این تحیّت ها درود فرستد چیست؟ فرمود: به خدا سوگند، مانند پاكی و بی گناهی روزی كه متولّد گشته است، از گناهان بیرون آید.




[11] - «معانی الأخبار»، 368 ص، 367.

قبله واقعی جان انسان ها

مقام پیامبرf، مقام انسان الكل است، مقام جوهره انسانیت است. انسان اگر به همه ابعاد ممكنه وجودِ خود معرفت پیدا کرد و خواست همه منزل هایی را كه باید طی كند، بپیماید، و همه قوّه هایش به فعلیت برسد، و همه مدارج ممكنه را به دست آورد، این انسان، قبله جان خود را رسول خداf و آل اوh می بیند.

مقام پیامبر (ص) اصل هر انسان و مقصد هر انسانی است. در واقع اصل هر انسان، فطرت هر انسان است، فطرت هر انسان، مقام عهد اَلَسْت است، مقام عهد الست، مقامی است كه انسان، آزاد از همه غفلت ها، با خدا روبه رو شده و شنید و دید كه حق از جان او می پرسد: «اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟»[12] آیا من پروردگار شما نیستم؟ با تمام وجود، همه به عنوان یک حقیقت واحد گفتند: آری! می بینیم که چنین است. «قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا» یعنی؛ نه تنها می دانیم تو ربّ ما هستی، بلكه می بینیم كه ربّ ما هستی، هم «بَلی» را گفتیم و هم «شَهِدْنَا» را. هم می فهمیم که تو ربّ ما هستی، و هم می بینیم؛ هم در عالم عقل، و هم در عالم قلب، هم در عالم فهم، هم در عالم شهود. این اقرار و رؤیتِ ربوبیت حق، قصه اصل جان هر انسانی است و مقام پیامبرf جلوه بالفعل و تعین یافته اقرارِ مقام «اَلَسْتِی» هر انسانی است كه در جمال منوّر آن حضرت به فعلیت درآمده و ظهور كرده است. پس اشتیاق هر انسان به پیامبرf، یعنی اشتیاق به خود برین خودمان، و هر كس شوق بر پیامبرf ندارد، خود را گم كرده و از جنبه کمالی خود غافل شده است، و لذا صلوات بر پیامبرf یعنی متذکرشدن نسبت به خود اصیلِ خودمان.

هرکس نظر به پیامبرf و ائمه معصومینh نداشته باشد و هنگام یاد آن ها از صلوات بر آن ها غفلت کند، عملاً راه بهشت را گم کرده است.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ إِذَا صَلَّی أَحَدُكُمْ وَ لَمْ یَذْكُرِ النَّبِیَّ وَ آلَهُf فِی صَلَاتِهِ یُسْلَكُ بِصَلَاتِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْجَنَّةِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِf مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ دَخَلَ النَّارَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ وَ قَالَf: وَ مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَنَسِیَ الصَّلَاةَ عَلَیَّ خُطِئَ بِهِ طَرِیقَ الْجَنَّة.[13]

حضرت صادق(ع) فرمود: هر گاه یكی از شماها نماز بخواند و در نماز خود نام پیغمبرf و آل او را نبرد، با این نماز به راهی غیر از راه بهشت می رود. و رسول خداf فرمود: هر كس كه من نزد او نامم برده شود و بر من صلوات نفرستد به دوزخ رود، پس خدا او را از خود دور كند. و فرمودf: و هر كس كه من نزدش نام برده شوم و صلوات بر من را فراموش كند از راه بهشت به خطا رفته است.

زیرا بهشت محل تجلی اسماء عالیه الهی است، حال وقتی نظر انسان از نور رسول خداf که مقصد اصلی و فطرت متعین انسان ها است منصرف شود، عملاً از بهشت دور شده است.

خوارزمی در مناقب از ابوعلقمه نقل کرده که روزی پیامبرf نماز صبح را با ما گزارد و بعد رو به ما کرد و فرمود: «ای یاران! من دیشب عموی خود حمزه و برادرم جعفر را در خواب دیدم، از ایشان پرسیدم؛ فدایتان شوم کدام اعمال را برتر یافتید؟ گفتند: بهترین اعمال را در سه چیز یافتیم؛ صلوات بر شما، آب دادن به تشنگان و دوستی علی بن ابی طالب(ع) .

لذا می گوییم:

«صلوات بر پیامبر، هم به معنی اشتیاق به كلیت وجود مان است، و هم به مفهوم از قوّه درآمدن مركز عقل و روح و قلب است به سوی فعلیت».

پیامبرf انسانِ مجسّم است بدون هیچ عیب و نقصی، شوق و اشتیاق به پیامبرf یعنی اشتیاق و شوق به خود برتری كه از پستی ها و پیرایه ها آسوده و آزاد شده است. لذا در خطاب به او عرض می کنیم:

ای رهیده جان تو از ما و من

ای لطیفه روح اندر مرد و زن

مرد و زن چون یک شود، آن یک تویی

چون که یک جا محو شد، آنک تویی

اشتیاق به پیامبرf یعنی اشتیاق به انسان الكل، كلیت همه انسان ها یك حقیقت است و اگر همه بخواهند از دریای انسانیت محروم نمانند، باید شوق به پیامبرfداشته باشند و شوق به پیامبرf از طریق صلوات بر او محقق می شود، به همین جهت می گوییم:

«توجه به پیامبرf یعنی رجعت به مبدأ و اصلی كه ما در نهاد خود داریم، و آسودن در مثال اعلای وجود خود، یعنی آسودن در صورت «الستی» و خداسیمایی خود، پس پیامبرf نه فقط انسان كامل است، بلكه انسان القدیم است و بنیاد و بنیان هر انسان.»




[12] - سوره اعراف، آیه 172.
[13] - «الكافی»، ج 2، ص 495.

بازگشت به خودِ گمشده

روزمرّگی ها و پیرایه ها ما را از خود اصیل باز داشته است و ناخود را در ما خود كرده است، پیامبرf آمدند كه انسان خود را خود كند و از ناخودِ خود آزاد گردد. همه بی قراری ها در انسان ها به جهت آن است كه به خود واقعی شان دست نیافته اند و لذا به هر جمعیتی نالان می شوند تا به خود واقعی دست یابند و به اصل خود برسند. بی قراری ها به جهت آن است كه غنای ذاتی و برگشت به خود اصیل را از دست داده اند، آن خودی که بتواند از نسیم های قدسی ملائکه برخوردار شود و جانش به صحنه دلگشای عالم غیب و معنویت سیر کند. صلوات بر پیامبر و آل اوh چنین نیازی را جبران می کند. در روایت از رسول اکرمf داریم:

« مَنْ صَلَّی عَلَیَّ ،صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَلَائِكَتُهُ، وَ مَنْ شَاءَ فَلْیُقِلَّ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیُكْثِر»؛[14] هر كه بر من درود بفرستد خدا و فرشتگان بر او درود می فرستند. پس هر كه خواهد كمتر و هر كه خواهد بیشتر درود بفرستد.

آن هایی که می فهمند صلوات خدا و ملائکه بر جان انسان ها به چه معنی است و چه غوغایی در جان ها به پا می کند و چه شهوداتی به همراه دارد، متوجه هستند روایت فوق چه رمز و رازهایی را برای انسان ها می گشاید. در همین راستا در روایت داریم؛ «عن ابی عبد الله(ع) قال؛ قال رسول اللَّهf: مَا مِنْ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا فِی مَجْلِسٍ فَلَمْ یَذْكُرُوا اللَّهَ وَ لَمْ یُصَلُّوا عَلَی نَبِیِّهِمْ إِلَّا كَانَ ذَلِكَ الْمَجْلِسُ حَسْرَةً وَ وَبَالًا عَلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»[15] هر گروهی كه در مجلسی اجتماع كنند و نام خدا را نبرند و بر پیامبر خود درود نفرستند، آن مجلس مایه وبال و حسرت آنان خواهد شد.

آیا حسرتی بالاتر از آن که انسان راه ارتباط با عالم قدس و معنویت را گم کند؟ انسان هایی که راه هدایت را گم کرده اند، ناخودهای خود را «خود» به حساب می آورند و از خودِ واقعی که انگشت اشاره به افق برتر انسانیت است، محروم می شوند. پیامبرf همان مظهری است كه اگر انسان بخواهد خودش را بیابد و به آن آرامش و قرار حقیقی كه در اثر خودیابی نصیبش می شود برسد، باید به پیامبر و ائمه معصومینh نظر كند. اشتیاق به پیامبرf یعنی اشتیاق به خودی برین كه بی قراری را به قرار، و ناخودی را به خود تبدیل می كند.

به عبارت دیگر نظر به پیامبر و آل اوh، نظر به هزاران نیازی است که جان ما به دنبال آن است تا با برآورده شدن آن ها، از نقص رو به کمال رود. در روایت داریم:

قال رسولf: «مَنْ صَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ مِائَةَ مَرَّةٍ قَضَی اللَّهُ لَهُ مِائَةَ حَاجَة»؛[16] هر كس بر محمّد و آل محمّد صد بار درود بفرستد، خداوند صد حاجت او را بر می آورد.

نظر به ذوات مقدس پیامبر و آل اوh، نظر به فطرت بالفعل هر انسانی است، به همین جهت برکات آن بسیار زیاد و چندین برابر عمل ما خواهد بود.




[14] - «الكافی»، 2/ 492. «الوسائل»، 4/ 1212.
[15] - «الكافی»، 2/ 497. «الوسائل»، 4/ 1180. «تفسیر نور الثقلین»، 4/ 301.
[16] - «مناقب علی بن ابی طالب»، ص 295.

خروج از ظلمات به سوی نور

حضرت صادق می فرمایند: «قالَ أَبُوعَبْدِ اللَّهِ(ع) یَا إِسْحَاقَ بْنَ فَرُّوخَ «مَنْ صَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَشْراً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَلَائِكَتُهُ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ مَنْ صَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ مِائَةَ مَرَّةٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَلَائِكَتُهُ أَلْفاً أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِیُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیما»[17]»؛[18]

هركس بر محمّد و آل محمد ده نوبت صلوات بفرستد، خدا و فرشتگانش صد نوبت بر او صلوات می فرستند. و هركس صد نوبت بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد خدا و فرشتگانش هزار نوبت بر او صلوات می فرستند، آیا كلام خدا را نمی شنوی كه می گوید: «او است كه بر شما صلوات می فرستد و فرشتگانِ او نیز بر شما صلوات می فرستند تا شما را از تاریكی ها به سوی نور بكشانند. و خداوند با مؤمنان مهربان بوده است».

ونیز در همین رابطه داریم که عبد الرحمن بن عوف می گوید: «پیامبر به سجده رفت و آن را طولانی ساخت. از ایشان سبب را پرسیدیم «قَالَ نَعَمْ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ مَنْ صَلَّی عَلَیْكَ مَرَّةً صَلَّی اللَّهُ لَهُ عَشْرَ مَرَّاتٍ فَخَرَرْتُ شُكْراً لِلَّه»[19]

فرمود: جبرئیل فرود آمد و گفت: هر كس بر تو صلوات فرستد، خداوند بر او ده صلوات می فرستد، من به جهت شكراز خدا، سجده كردم.

انسان اگر به خود مشغول شود، هم خودپسند خواهد شد و هم پریشان احوال. حال با توجه به حقیقت کلی انسانیت و تمرکز بر کمالات او، جهت جانش از چنین ظلماتی به سوی نور سیر می کند، و این همان است که در آخر روایت فوق حضرت بدان اشاره فرمودند که صلوات خدا و ملائکه انسان را از ظلمات به سوی نور می کشاند، پس صلوات بر محمد و آل محمدh انسان خاكی را خصلتی افلاکی می دهد. گفت:

بخت جوان یار ماست، دادن جان کار ماست

قافله سالار ما فخر جهان مصطفی است

مسلّم اراده انسان های عادی پریشان است و نسبت به خود، خودپسندانه عمل می کنند، چنین انسان هایی در هر چیز که بنگرند و هر چیزی را که اراده کنند، در همه حال نظر به خودِ مادون دارند، حال وقتی نظرشان به انسانی افتاد که نقطه عطف انسانیت است، با تمام وجود می خواهند با او هم افق باشند. دیگر به جای این که در منظر خود، خود را ببینند، در منظر خود پیامبری را می بینند که تمام توجه او به حضرت اَحد است، و لذا نه تنها از اراده های پریشان آزاد می شوند و پیام رسول خداf را اراده می کنند، بلکه به جای آن که خود را در منظر خود داشته باشند و گرفتار ظلمات خودپسندی باشند، به حق نظر می کنند و مفتخر به حق پسندی خواهند شد و از خودِ پراكنده، به خودی جامع و به سوی حضرت اَحدی سیر می کنند، آزاد از خودی كه در آرزوهای کثیر منفجر شده بود و امیال كثیره را اراده می کرد.




[17] - سوره احزاب، آیه 43.
[19] - « نهج الحق و كشف الصدق»، علامه حلی، ، ص 432.

صلوات؛ عامل غفران

نظر به وجود مقدس پیامبرf و صلوات بر او، یعنی نظر به مقام اراده كلّ - مقامی متمركز به نور اَحد و مجموع شده در زیر حکم توحید- و در نتیجه مشمول رحمت ساکنان حرم قدس شدن، و واردشدن در حرمی که انسان بدون هرگونه کثرتی در تجرد و یگانگی با حق به سر می برد. در همین رابطه داریم؛ «وَ بِمَا رُوِیَ أَنَّهُ (ص) سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی« إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» فَقَالَ هَذَا مِنَ الْعِلْمِ الْمَكْنُونِ وَ لَوْ لَا أَنَّكُمْ سَأَلْتُمُونِی عَنْهُ مَا أَخْبَرْتُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ وَكَّلَ بِی [لِی ] مَلَكَیْنِ فَلَا أُذْكَرُ عِنْدَ مُسْلِمٍ فَیُصَلِّی عَلَیَّ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِكَ الْمَلَكَانِ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ وَ قَالَ اللَّهُ وَ مَلَائِكَتُهُ آمِینَ وَ لَا أُذْكَرُ عِنْدَ [كُلِ ] مُسْلِمٍ وَ لَمْ [فَلَا] یُصَلِّ عَلَیَّ إِلَّا قَالَ الْمَلَكَانِ لَا غَفَرَ اللَّهُ لَكَ وَ قَالَ اللَّهُ وَ مَلَائِكَتُهُ آمِین.»[20]

وقتی كه جمعی از رسول خداf سؤال نمودند از تفسیر آیه: «إِنَّ الله وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»، پس آن حضرت در مقام جواب آن جماعت در آمده فرمودند كه: «این آیه كریمه از جمله علوم مكنون است كه اگر شما از آن سؤال نمی كردید هر آینه من خبر آن را به شما نمی دادم و تفسیر آن را بیان نمی كردم. به درستی كه حضرت ربّ العزّه دو فرشته بر من موكّل گردانیده است كه نزد هیچ یك از شما مذكور نشوم كه او صلوات بر من فرستد مگر آن كه آن دو فرشته از برای او آمرزش خواهند، و در جواب آن كس که صلوات بر من بفرستد، گویند: خداوند تو را بیامرزد. و چون آن دو فرشته برای آن مؤمن طلب آمرزش نمایند، الله تعالی و جمیع فرشتگان بگویند: آمین. و نزد هیچ یك از شما مذكور نشوم كه او صلوات بر من نفرستد مگر آن كه آن ملكین موكّلین او را نفرین كنند و در جواب آن كس گویند كه: خداوند تو را نیامرزد، و خداوند و جمیع فرشتگان بگویند: آمین».

پیامبر خداf با ذکر روایت فوق قاعده جاری در عالم غیب را بر ملا نمودند که چگونه قلب ذاکرِ صلوات از گناهان پاک می شود، و راستی پاداشِ انسانی که از همه دل کنده و نظر خود را به پیامبرf و ائمه معصومینh انداخته باید کمتر از این باشد؟

و نیز در کتب اهل سنت از آن حضرت نقل شده است:

«اَکْثِروا الصّلاةَ عَلَی، فَإنَّ صَلاتَکُمْ عَلَی مَغْفِرَةً لِذُنُوبِکُمْ»[21] صلوات بر من را بسیار کنید. زیرا، صلوات شما بر من مایه آمرزش گناهان است.

و نیز از «ابودرداء» از رسول خداf است که فرمود:

«مَنْ صَلّی عَلَی حینَ یصْبِحُ عَشْراً وَ حینَ یمْسی عَشْراً أدْرَکَتْهُ شَفاعَتی»[22] کسی که در هر صبح و شام ده بار بر من صلوات فرستد، شفاعت من او را فرا گیرد.




[20] - «مفتاح الفلاح»، 39 ، فصل فی الأذان ص37.
[21] - «کنزالعمال»، ج 1، ص 436.
[22] - «کنزالعمال»، ج 1، ص 439.

صلوات؛ عامل رفع حجاب

اشتیاق به پیامبرf یعنی آزادشدن از خود پراكنده و اراده های مضطرب و رسیدن به مقام تمركز وجامعیت، كه مقام وحدت حقّه حقیقیه حقیقت محمّدیهf است. انسان پراكنده كه اراده های پراكنده دارد، مقامش، مقام خاكی است، پیامبرf كه در مقام جامعیت نظر به حضرت اَحد دارند و قلب مبارکشان در تمركز نسبت به آن حقیقت می باشد، اراده ایشان، اراده و انتخاب حقایق ثابت است و لذا مقامشان، مقام افلاكی است. حال اشتیاق به چنین مقامی و نظر به آن مقام از طریق صلوات، انسان خاكی را تبدیل به انسان افلاكی می كند. زیرا در راستای چنین صلواتی تمام عالم هستی از عرش تا فرش حجاب های بین او و حقایق را مرتفع می کنند و او را مشمول صلوات خود قرار می دهند. در روایت داریم؛ رَوَی ابْنُ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّf: أَنَّهُ قَالَ مَنْ صَلَّی عَلَیَّ صَلَاةً وَاحِدَةً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ أَلْفَ صَلَاةٍ فِی أَلْفِ صَفٍّ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَمْ یَبْقَ رَطْبٌ وَ لَا یَابِسٌ إِلَّا وَ صَلَّی عَلَی ذَلِكَ الْعَبْدِ لِصَلَاةِ اللَّهِ عَلَیْه.[23]

ابن عباس از پیامبر خداf روایت کرد که هرکس بر من صلوات بفرستد خداوند بر او هزار صلوات بفرستد، در هزار صف از ملائکه، و هیچ خشک و تری نیست مگر آن که به جهت صلوات خدا بر آن بنده، بر او صلوات بفرستند.




[23] - «بحار الأنوار»، ج 27، ص 259.

پیامبرf و آل اوh یک حقیقت اند

قبل از آن که بحث را ادامه دهم عنایت داشته باشید که پیامبرf و آل اوh یک حقیقت هستند منتهی در مظاهر مختلف، و لذا به عنوان نمونه روایتی را خدمتتان عرض می کنم.

در احتجاجی که حضرت امام رضاu با مخالفان امامتِ حضرت درمجلس هارون داشتند، آن حضرت می فرمایند:

فَقَوْلُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» وَ قَدْ عَلِمَ الْمُعَانِدُونَ مِنْهُمْ أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَرَفْنَا التَّسْلِیمَ عَلَیْكَ فَكَیْفَ الصَّلَاةُ عَلَیْكَ؟ فَقَالَ تَقُولُونَ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ»[24] فَهَلْ بَیْنَكُمْ مَعَاشِرَ النَّاسِ فِی هَذَا خِلَافٌ قَالُوا لَا قَالَ الْمَأْمُونُ هَذَا مِمَّا لَا خِلَافَ فِیهِ أَصْلًا وَ عَلَیْهِ الْإِجْمَاعُ فَهَلْ عِنْدَكَ فِی الْآلِ شَیْ ءٌ أَوْضَحُ مِنْ هَذَا فِی الْقُرْآنِ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ(ع) نَعَمْ أَخْبِرُونِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ، إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ، عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» فَمَنْ عَنَی بِقَوْلِهِ «یس» قَالَتِ الْعُلَمَاءُ «یس» مُحَمَّدٌ (ص) لَمْ یَشُكَّ فِیهِ أَحَدٌ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ(ع) فَإِنَّ اللَّهَ أَعْطَی مُحَمَّداًf وَ آلَ مُحَمَّدٍ مِنْ ذَلِكَ فَضْلًا لَا یَبْلُغُ أَحَدٌ كُنْهَ وَصْفِهِ إِلَّا مَنْ عَقَلَهُ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یُسَلِّمْ عَلَی أَحَدٍ إِلَّا عَلَی الْأَنْبِیَاءِ فَقَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ» وَ قَالَ «سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ» وَ قَالَ «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ» وَ لَمْ یَقُلْ سَلَامٌ عَلَی آلِ نُوحٍ وَ لَمْ یَقُلْ سَلَامٌ عَلَی آلِ مُوسَی وَ لَا آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ قَالَ سَلَامٌ عَلَی آلِ یس یَعْنِی آلَ مُحَمَّدٍf فَقَالَ الْمَأْمُونُ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ فِی مَعْدِنِ النُّبُوَّةِ شَرْحُ هَذَا وَ بَیَانُهُ.[25]

امام رضاu می فرمایند: پس در رابطه با گفتارخداوند که می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»، معاندان چون این آیه نازل شد مقصد آن را دانستند ولی سؤال کردند یا رسول الله ما سلام بر تو را دانستیم ولی چگونه صلوات بر تو فرستیم؟ فرمود بگوئید «خدایا رحمت فرست بر محمد و آل محمد چنانچه رحمت فرستادی بر ابراهیم و آل ابراهیم به راستی تو حمید و مجیدی». سپس حضرت پرسیدند آیا ای گروه مردم! میان شما در این اختلافی است؟ گفتند نه. مأمون گفت در آن خلافی نیست و مورد اجماع است. آیا نزد تو در باره «آل» چیزی واضح تر از این در قرآن هست ای أبو الحسن؟ حضرت فرمودند آری. سپس پرسیدند؛ به من خبر دهید از قول خدایU که می فرماید: «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» مقصود از«یس» كیست؟ علماء گفتند مقصود از آن محمد است و كسی در آن شك ندارد. امام رضا(ع) فرمودند پس خدا به محمد و آل محمد فضلی داده كه احدی به كنه آن نرسد و این برای آن است كه خدا بر كسی سلام نداده جز به پیغمبران و فرموده است «سلام بر نوح در عالمیان» و فرمود «سلام بر ابراهیم» و «سلام بر موسی و هرون». و نفرموده «سلام بر آل نوح» و «سلام بر آل موسی» و «بر آل ابراهیم»، ولی فرمود «سلام بر آل یاسین» یعنی آل محمد - پس معلوم است که برای آل محمد فضیلتی در نظر گرفته که برای آل هیچ پیامبری در نظر نگرفته - مأمون گفت دانستم كه در معدن نبوت شرح و بیان آن موجود است.

در روایت فوق حضرت امام رضاu علاوه بر استناد به روایت مربوطه در رابطه با این که صلوات بر پیامبرf باید همراه با صلوات بر آل او باشد، به آیه قرآن استناد می کنند که در کنار «یس» یعنی محمدf، آل او را آورده و بر هر دو سلام فرستاده، زیرا بین آن ها، دوگانگی نیست.

در راستای امر فوق رَسُولُ اللَّهf می فرمایند: «مَنْ صَلَّی عَلَیَّ وَ لَمْ یُصَلِّ عَلَی آلِی لَمْ یَجِدْ رِیحَ الْجَنَّةِ وَ إِنَّ رِیحَهَا لَتُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ خَمْسِمِائَةِ عَام» [26]

هر كه بر من صلوات فرستد و بر آل من صلوات نفرستد بوی بهشت را كه از مسافت پانصد سال بوئیده شود، نبوید.




[24] - مسلم در صحیح خود روایتی در تأیید امر فوق آورده، صحیح مسلم، ج 1، ص 305 نقل از طرائف از سیدبن طاووس و ترجمه داود الهامی.
[26]- «أمالی صدوق»، المجلس السادس و الثلاثون ، ص 200.

صلوات؛ عامل وسعت جان

وقتی خدا و ملائكه بر پیامبرf صلوات می فرستند، یعنی عالم هستی برآن حضرت نظر دارند، و لذا رسول خداf نفسی وسیع و گسترده دارند كه همه نعمت های عالم بر آن جان جاری است و پیروی از چنین پیامبری موجب گسترش نفس است در برابر نعمت های هستی و عامل قرارگرفتن انسان ذاکر صلوات در معرض فیض حق، است. به طوری که دنیا و آخرت نعمت هایشان را در اختیار او قرار می دهند تا او در ابعاد جسمی و روحی به فعلیت برسد. در روایت داریم که حضرت امام موسی بن جعفر(ع) می فرمودند:

«مَنْ قَالَ فِی دُبُرِ صَلَاةِ الصُّبْحِ وَ صَلَاةِ الْمَغْرِبِ قَبْلَ أَنْ یَثْنِیَ رِجْلَیْهِ أَوْ یُكَلِّمَ أَحَداً «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّیَّتِهِ قَضَی اللَّهُ لَهُ مِائَةَ حَاجَةٍ سَبْعِینَ فِی الدُّنْیَا وَ ثَلَاثِینَ فِی الْآخِرَةِ.

قَالَ قُلْتُ مَا مَعْنَی صَلَاةِ اللَّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ صَلَاةِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ صَلَاةُ اللَّهِ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ صَلَاةُ مَلَائِكَتِهِ تَزْكِیَةٌ مِنْهُمْ لَهُ وَ صَلَاةُ الْمُؤْمِنِینَ دُعَاءٌ مِنْهُمْ لَهُ»[27]

كسی كه پس از نماز صبح و نماز مغرب قبل از این که پا به پا شود و یا سخنی بگوید، بگوید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّیَّتِهِ»؛ خداوند یك صد حاجت او را برآورده می سازد، هفتاد حاجت او را در دنیا و سی حاجت او را در آخرت.

راوی می گوید پرسیدم: مراد از صلاه خدا و فرشتگان خدا و مؤمنان چیست؟! فرمود: صلاه خدا، رحمت خداست و صلاه فرشتگان خدا، به منزله ثنا و ستایش آن ها از رسول خدا (ص) است، و صلاه مؤمنان، دعای آنان در حق اوست.

پس ملاحظه فرمودید که وقتی خدا و ملائكه بر پیامبر fصلوات می فرستند، همه هستی در اختیار پیامبرf است و همه فیض ها و رحمت ها و كمالات بر جان آن حضرت جاری است و نور خود را بر آن حضرت می نمایانند و لذا با صلوات بر آن حضرت و نزدیکی به جان مبارک او، آن نور به جان ذاکر صلوات تجلی می کند تا در دنیا و آخرت از هرگونه ظلماتی مصون باشد.




[27] - «ثواب الأعمال و عقاب الأعمال»، ص 156.

صلوات و نورانیت قبر و صراط و بهشت

پیامبرf فرمودند: «أكثروا الصّلاه علیّ فإنّ الصّلاه علیّ نورٌ فی القبر و نورٌ علی الصّراط و نورٌ فی الجنّة.»[28] بر من بسیار درود بفرستید، زیرا درود فرستادن بر من، نوری در قبر و نوری بر صراط و نوری در بهشت است.

این روایت راز و رمزهای بسیاری را می گشاید، زیرا قیامت باطن دنیا است، پس اگر کسی با صلوات بر پیامبرf در «قبر» و «صراط» و «بهشت» نورانی می گردد و افق های آن عوالم برایش روشن می شود که چنین انسانی در دنیا نیز با حقایق عالم مرتبط خواهد بود و حجاب های بین او و حقایق مرتفع می گردد و با باطنی نورانی در دنیا زندگی می کند. به امید روزی که بتوان به عمق این روایت دست یافت تا به عمق صلوات بر محمد و آل اوh دست یابیم.




[28] - «الحکم الزاهره»، ترجمه انصاری، ص 1500.

مقام جامعیت رسول خداf

عرض شد نفس پیامبرf به وسعت هستی است و اشتیاق بر پیامبرf و نزدیكی به او به معنای نزدیك شدن به قلبی است كه به وسعت هستی است، و این قلب انسان به اندازه ای كه به پیامبرf نزدیك شود، از رحمت كلیه موجودات هستی برخوردار می شود و از نور آن ها بهره مند می گردد. خوشا بر احوالات قلبی كه با نظر صحیح و عارفانه بر پیامبرf احوالاتی از آن قلب قدسی را نصیب خود کرده است.

مقام پیامبرf مقام وجود جامعی است كه همه اسماء الهی در آن مقام به جامعیت موجودند و لذا همچنان که خود حضرت از عرش تا فرش وسعت دارد، زمینی بودن بشر را با عالم غیب الهی تركیب می كند.

در مقام جامعیت، قبلیت و بعدیت معنی ندارد، همه قبلی ها و بعدی ها در آن مقام جمع اند، در نتیجه او وجهه تعادل بخش و هماهنگ كننده عالم هستی محسوب می شود.

ما نباید از موضوع مقام جامعیت پیامبرf به راحتی بگذریم و گرنه بسیاری از روایات برایمان مبهم می ماند، و نمی فهمیم وقتی مقامی در جامعیت اسماء الهی قرار گرفت و شدیت وجود پیدا کرد، چرا ملائکه به او سجده می کنند و در خدمت صلوات فرستندگان به او قرار می گیرند. از طرف دیگر متوجه هستید که مقام دنیا، مقام كثرت و پراکندگی است و لذا علاوه بر قبل و بعد داشتن، طوری نیست که همه چیز در هر نقطه از آن جمع باشد، با توجه به این دو نکته است که عرض می شود؛ پیامبر fاز طریق رحمت محمّدیه، انسان را از حقارتِ پستِ ضعیفِ مادونِ دنیایی، به وحدت ارزشمند الهی دعوت می كند و تسلیم شدگان به خود را به آن مقام می كشاند.

راوی می گوید: به ابوعبدالله صادق(ع) گفتم: من وارد خانه كعبه شدم و هر چه فكر كردم دعائی به خاطرم نیامد جز صلوات بر محمد و آل محمد. ابو عبد الله گفت: این را بدان كه هیچ كس به جایزه ای پربهاتر از جایزه تو دست نیافته است. جدم رسول خداf گفت: هر كس نام مرا بشنود و از صلوات بر من تغافل نماید، خداوند او را از راه بهشت منحرف سازد».[29]

راستی چرا حضرت صادقu می فرمایند آن فردی که در خانه کعبه وارد شده و دعایی جز صلوات نکرده به پر بهاترین بهره ها دست یافته است؟ آیا این بدان جهت نیست که نزدیکی به مقام رسول خداf نزدیکی به حقیقت جامع اسماء الهیه است، مقامی که همه کمالات در جان مقدس او جمع است؟ و آیا این نزدیکی، نزدیکی به پربهاترین بهره ها نیست؟

مقام قدسی پیامبرf مقام جامعیت همه اسماء الهی است، زیرا از طرفی اسم «الله»، اسم جامع حضرت اَحد است و پیامبرf مأمور به دعوت به «الله» است و خداوند به او فرمان داده که؛ «قُلْ هَـذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ»،[30] ای پیامبر! بگو این است راه من که از سر بصیرت دعوت به «الله» بکنم.

وقتی متوجه شدیم «الله» اسم جامع الهی است و پیامبرf مأمور به دعوت بشریت است به اسم «الله»، یعنی هر چه همه پیامبران در مقام نبوت های طول تاریخ دارند و هر کدام وجهی از حقایق را به بشریت عرضه کرده اند، آن حضرت همه را دارند و همه حقیقت را به بشریت ارائه می دهند، حال نزدیكی به پیامبرf یعنی نزدیكی به چنین مقام جامعی. البته و صد البته همان طور که عرض شد این به شرطی است که تمام مظاهر این مقام یعنی اهل بیت آن حضرت نیز مورد توجه باشد. زیرا خود حضرت رسول (ص) می فرمایند: «مَنْ صَلَّی عَلَیَّ وَ لَمْ یُصَلِّ عَلَی آلِی لَمْ یَجِدْ رِیحَ الْجَنَّةِ وَ إِنَّ رِیحَهَا لَتُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ خَمْسِ مِائَةِ عَام»؛ [31] رسول خداf فرمود: هر كس بر من صلوات فرستد و بر آل من صلوات نفرستد بوی بهشت را كه از مسافت پانصد سال بوئیده شود، نبوید. این بدین معنی است که آن مقام را باید در همه مظاهرش مورد نظر قرار داد تا به همه ابعاد آن مقام نزدیک شده باشیم.

با توجه به مقام جامعیت ذات قدسی پیامبرf هیچ مانعی نمی تواند بین او و خالق او قرار گیرد، و هیچ چیزی نمی تواند حجاب بین او و مقصد اصلی هستی یعنی حضرت «الله» باشد و لذا وقتی تقاضایی از حضرت پروردگار در میان باشد اگر آن تقاضا در منظر نور محمدیf با خدا در میان گذارده شود بدون حجاب بالا می رود و پس زده نمی شود، امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «... مَنْ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّf رُفِعَتْ دَعْوَتُه»؛ [32] هر كس صلوات بر پیامبر فرستد دعایش بلند شود.

و یا امام صادقu می فرمایند: «مَنْ كَانَتْ لَهُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةٌ فَلْیَبْدَأْ بِالصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ یَسْأَلُ حَاجَتَهُ ثُمَّ یَخْتِمُ بِالصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ یَقْبَلَ الطَّرَفَیْنِ وَ یَدَعَ الْوَسَطَ إِذَا كَانَتِ الصَّلَاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَا تُحْجَبُ عَنْه». [33]

هر كس به درگاه خدایU حاجتی دارد باید به صلوات بر محمد و آلش شروع كند، و سپس حاجت خود را بخواهد، و در آخر هم به صلوات بر محمد و آل محمد پایان دهد، زیرا كه خدایU كریم تر از آن است كه دو طرف دعا را بپذیرد، و وسط دعا را واگذارد و به اجابت نرساند زیرا صلوات بر محمد و آل محمد از او محجوب نیست.

در همین راستا آن حضرت می فرمایند: «لَا یَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّی یُصَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد».[34] پیوسته دعا محجوب است تا بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود.

و نیز می فرمایند: «مَنْ دَعَا وَ لَمْ یَذْكُرِ النَّبِیَّ (ص) رَفْرَفَ الدُّعَاءُ عَلَی رَأْسِهِ فَإِذَا ذَكَرَ النَّبِیَّf رُفِعَ الدُّعَاء».[35] هر كه دعائی كند و نام پیغمبر را نبرد آن دعا بالای سرش (چون پرنده ای) بچرخد، و چون نام پیغمبرf را برد دعا بالا رود.

و نیز وقتی متوجه جایگاه مقام جامعیت رسول خداf بودیم می فهمیم چرا امام معصوم می فرمایند در میزان اعمال انسان هیچ چیز به وزن صلوات بر محمد و آل او نخواهد بود. روایت می فرماید:

«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا«علیهماالسلام» قَالَ مَا فِی الْمِیزَانِ شَیْ ءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَتُوضَعُ أَعْمَالُهُ فِی الْمِیزَانِ فَتَمِیلُ بِهِ فَیُخْرِجُ (ص) الصَّلَاةَ عَلَیْهِ فَیَضَعُهَا فِی مِیزَانِهِ فَیَرْجَحُ بِه». [36]

محمد بن مسلم از یكی از دو امام باقر و صادق«علیهماالسلام» حدیث كند كه فرمود: در میزان چیزی سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست، و همانا مردی باشد كه اعمالش را در میزان گذارند و سبك باشد، پس ثواب صلوات او درآید و آن را در میزان نهد پس به سبب آن سنگین گردد و بر كفه دیگر بچربد.

زیرا تمام اعمال اگر از منظر نور جامع محمدی انجام گیرد، حقانیت دیگری خواهد داشت و این در حالی است که در قیامت آنچه وزن دارد «حق» است و خدا فرمود: «وَالْوَزْنُ یوْمَئِذٍ الْحَق»[37] در آن روز وزن و سنگینی مربوط به حق است. و با نظر به مقام پیامبرf و اهل بیت آن حضرتh اعمال انسان به عالی ترین شکل خود جهت می گیرد و لذا در نهایتِ حقانیت واقع می شود، و صلوات بر محمد و آل اوh موجب جهت گیری انسان به سوی آن ذوات مقدس حقانی در همه امور خواهد بود.




[29] - «گزیده كافی»، ج 1 ، ص316.
[30] - سوره یوسف، آیه 108.
[31]- «أمالی الصدوق»، المجلس السادس و الثلاثون، ص 200.
[32] - «بحار الأنوار»، الجامعه لدرر أخبار أئمه الأطهار، ج 10، ص 109.
[33] - «الكافی»، ج 2، ص 494.
[34] - «الكافی»، ج 2، ص491.
[35] - «الكافی»، ج 2، ص 491.
[36] - «الكافی»، ج 2 ، ص 494.
[37] - سوره اعراف، آیه 8.

«زهد» و «مجاهده» و «كرم»

شاید بتوان خصوصیات پیامبر خداf را در جمع بندی در سه صفت «زهد» و «مجاهده» و «كرم» مدّ نظر قرار داد.

«زهد»؛ در مقام پیامبرf یعنی حفظ حالت اُنس با خدا، و دوری از هر چیز که اُنس آن حضرت را با خدا قطع كند. پیامبرf از طریق چنین زهدی دائماً توجه قلب خود را نسبت به حضور خداوند حفظ می کردند و قلب را در معرض تجلیات انوار الهی قرار می دادند و در مقام دائمی اُنس و خلوت با حق بودند و لذا هرچیزی که مانع چنین اُنس و ارتباطی بود، یا رهایش می كردند، یا تبدیلش می كردند به چیزی كه سیمای الهی داشته باشد و نه عامل حجاب حق شود، مثل خوردن غذا؛ آن حضرت غذا می خوردند تا بتوانند بندگی خدا را بهتر انجام دهند، نه این که در سیره ایشان نفس غذاخوردن مقصد باشد. لذا وقتی می گوییم مقام پیامبرf مقام زهد است، بدین معنی است که چیزی نمی تواند او را از خلوت با حق بازستاند، و به همین جهت تا آخر عمرشان شرایطشان طوری بود که باران پرنعمت «وَحی» همچنان بر قلبشان سرازیر بود. اگر ازدواج می کنند و همسر اختیار می کنند، ازدواج های قدسی دارند و در پرتو نور الهی وارد چنین اعمالی می شوند، و اگر هم بنا به مصالح اجتماعی آن زمان صلاح اسلام است که از قبیله ای همسری انتخاب کنند و یا زن خاصی را به همسری اختیار کنند، و یا اگر سیاسی هم ازدواج می كنند، سیاست حضرت یک سیاست قدسی است و در راستای توسعه هرچه بیشتر اسلام در آن قبیله و آن خانواده، و نجات آن ها از آتش قیامت است. سیاست در مقام پیامبرf همان حالت قدسی را دارد که نماز و روزه دارد و به همین جهت هم عامل ادامه وَحی به قلب مبارک آن حضرت می شود. اگر ازدواج پیامبرf مثل ازدواج آدم های عادی و با همان حال و هوای دنیایی بود، وَحی الهی قطع می شد و ایشان هم یک آدم عادی می شدند. همین كه وَحی قطع نشده است، دلیل است كه آن ازدواج ها الهی است و آن فعالیت ها حجابِ ارتباط با عالم قدس نیست. پس اگر ازدواج های ایشان سیاسی است، این سیاست قدسی است و حجاب ارتباط با عالم قدس نمی گردد، و اگر از شمشیرشان در مقاتله با کفار خون می ریزد، این همان صفت قهّاریت پروردگار است که از دست و بازوی ایشان ظاهر شده، به عبارت دیگر جان و جسم پیامبرf یك مدینه خداست روی زمین و یك لحظه از خدایی بودن جدا نیست.

صفت دیگری که پیامبرf دارا بودند «مجاهده» است. بدین معنی که ایشان در راه تحقق اراده خدا بر روی زمین در هیچ جایی از پای ننشستند. نشاط دینی خود را با نپذیرفتن رفاه دنیایی، و همواره خانه به دوش بودن، برای حاكمیت اراده خدا، تحقق بخشیدند و حکم خدا را در جامعه گسترش دادند. و به واقع زندگی پیامبرf سراسر چنین بود، در حدّی كه از طرف خدا آیه آمد ای پیامبر! «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ اَلّا یَكُونُوا مُؤْمِنِین»؛[38] نزدیك است خود را به هلاكت اندازی از این كه می بینی مردم ایمان نمی آورند.

«مجاهده» با «فنا» همراه است و فنا به این معنا است که انسان خود را نبیند و خدا را ببیند، و برای تجلی انوار الهی هر حجاب و مانعی را در جان خود بر طرف کند، چه آن حجاب، حجاب خودِ انسان باشد، چه حجابِ وجود مشرکین و کفار باشد. آنچه در مجاهده مطرح است تلاش برای تحقق اراده خداوند و نفی خود و خودیت است.

سومین صفتی که می توان برای رسول خداf بر شمرد، «کرم» است. «كرم» برای اهل ایمان، بهشت است، و برای پیامبرf، خداست. وقتی گفته می شود اهل ایمان كریم اند، بدین معنی است که خودشان را به چیز دیگری جز به بهشت نمی فروشند، و خود را هم سنگ چیز دیگری مثل دنیا و آنچه در دنیاست نمی كنند. ولی «کرم» برای پیامبرf به این معنی است که هیچ چیز- حتی بهشت - هم سنگ آن حضرت نیست. پیامبرf در سیره خود به ما نشان دادند كه مقامشان، مقامی است كه حاضر نیستند خود را هم سنگ كینه ها نسبت به ابوسفیان ها كنند، اگر به ابوسفیان و امثال او می فرماید: «اذهبوا و انتم الطلقاء!» بروید، من شما را رها کردم، نشانه آن است که آن همه فشار و ستم و زشتی و پلشتی ابوسفیان و امثال او را نسبت به خود به چیزی نمی گیرند، چون كرم آن حضرت آنچنان است که چیزی را جز خدا هم سنگ خود نمی دانند و لذا در تمام حرکات و سکناتِ خود یک لحظه توجه جان را از حضرت حق به جایی دیگر معطوف نکردند و در همه چیز خدا را جستجو می نمودند.

هرکس را به آن اندازه که مظهر خداوند بود دوست می داشت و لذا زیر گلوی حسین(ع) را می بوسید، چون این گلو برای حاکمیت حق و نفی باطل بریده خواهد شد. همچنان که دست و لبان فاطمهi را می بوسید چون این دست و بازو به خاطر دفاع از حق تازیانه خواهد خورد، و از این لب ها بزرگ ترین حق که همان دفاع از ولایت علی(ع) است جاری خواهد شد و نیز سر مبارک علیu را می بوسید، چون این سر در جهت دفاع از حق شکافته می شود.

کرم رسول خداf آنچنان بزرگ و وزین است که در ترازوی چنین کرمی، كینه ورزی های ابوسفیانی مقدار ندارد تا بخواهد قلب خود را مشغول آن کند.

شخصیت پیامبرf از لحاظ اعمال دنیوی و روحانی معیاری است انسانی همراه با تعادل کامل. به گفتة مولوی در خطاب به رسول خداf:

نه ملک بودی و نه خسته ز خاک

ای بشیر ما ، بشر بودی و پاک

و در راستای چنین تعادلی، همراه با توجه قلبی به خدا است که می گوییم؛ آن بزرگوار در مقام «تعادل» و «فنا» بود. «تعادل» در جمع كردن قوای انسانی، و «فنا» در مقابل خدا. تعادل در این که مثل بقیه انسان ها غذا می خورد و ازدواج می کند، و فنا در این که هیچ کدام از امور دنیایی او را از نظر به خدا منصرف نمی کرد. به گفته مولوی:

این یکی نقش اش نشسته در جهان

وآن دگر نقش اش چو مه در آسمان

این دها نش نکته گویان با جلیس

وآن دگر با حق به گفتار و انیس

پای ظاهر در صف مسجد صواف

پای معنی فوق گردون در طواف




[38] - سوره شعراء، آیه 3.

شاخصه های شخصیت نبی اکرمf

شاید بتوان صفات پیامبرf را با مثلثی ترسیم كرد که در رأس آن «آرامش و صدق»، و در یك گوشه آن «كرم و شرف» و در گوشه دیگر«قدرت و قناعت» قرار دارد.

«آرامش و صدق» از آن جهت که اگر انسان مطمئن باشد همه چیز نزد خدا و در قبضه او است، و او مدبّرِ حكیم جهان است، از اضطراب نجات پیدا می كند و به آرامش می رسد، و اگر تمام وجود انسان را صدق و راستی فرا گیرد، و اساساً بنای بروز دروغ و پذیرشِ دروغ در جانش نباشد، همه چیز برای او روشن می شود. كسی كه خودش را یا حقیقت را كج نكند و با چشم صدق و صادقانه به حقیقت نظر كند، حقیقت با او صادقانه برخورد می كند. مقام او، مقام كشف و شهود می شود.

بنابراین لازمه رسیدن به كشف و شهود و دیدن هر چیز آن طور كه هست، بسته به دو چیز است: یكی این كه انسان متوجه باشد همه چیز در اختیار خداست، و او مدبّری حکیم است، تا به آرامش برسد. و دیگر این كه با خود و دیگران صادق باشد، تا صدق نصیبش شود، و این دو صفت به نحوی کامل و بارز در وجود اَقدس پیامبرf نمایان بود.

سرمشق گرفتن از پیامبرf مستلزم نزدیکی به چنان بینش و چنین روشی است. یعنی هم متوجه باشیم همه چیز در قبضه خداوند حکیم است، و هم سعی کنیم با رشددادن این عقیده و با تأسی به رسول خداf، آرامش و صدق را در شخصیت خود نهادینه کنیم و از این طریق بتوانیم در شهود محمدیf شرکت جوییم.

قدرت و قناعت: از دیگر صفات مربوط به مثلث شخصیت پیامبرf «قدرت و قناعت» است. قدرت به معنی تسلط بر نفس؛ آن حضرت چنان بر میل های بشری خود مسلط بودند که هرگز هیچ میلی ایشان را به دنبال خود نمی برد، بلكه آن حضرت میل های بشری خود را جهت می دادند. اگر هوس ها انسان را به دنبال خود ببرد، انسان از جامعیت خارج می شود و به افراط و تفریط می افتد. ولی اگر هوس ها به نور توحید و بر اساس حکم خدا، در زیر چتر جامعیت روح انسانی قرار بگیرند، هر میلی در جای خود خواهد بود و در این صورت است که انسان به تعادل می رسد. كسی كه تسلط بر میل ها ندارد، قدرت ندارد، و كسی كه قدرت کنترل میل های بشری را ندارد، مظهر قدرت خدا نیست. كسی كه اراده اش مظهر قدرت خدا نباشد و نتواند میل های خود را تسلیم حق کند، در عدم و پوچی به سر می برد، زیرا قدرت خدا یعنی وجودِ كل، و كسی كه قدرت به معنای حقیقی ندارد، یعنی به قدرت خدا و به وجود مطلق وصل نیست، او عملاً به همان اندازه وجود ندارد، و لذا در وَهم و پوچی به سر می برد. انسانی هم كه نخواهد بر نفس امّاره خود تسلط و قدرت داشته باشد، نمی تواند به پیامبرf نزدیك شود.

ما دو راه بیشتر نداریم: یا با توجه و تأسی به پیامبرf به اصل خود برگردیم، یا با برگشتن به اصل خود، عملاً به پیامبرf برگشت کنیم. به عبارت دیگر یا نهیبی به جان خود بزنیم که نهایت کمال خود را چه می خواهی بگیری؟ در آن حال می بینیم كه پیامبرf برای جان ما آشناست و آن نهایت کمالی که در جستجوی آن هستیم شخصیتی به جز شخصیت جامع رسول خداf نمی تواند باشد. در نتیجه به پیامبرf نزدیكی پیدا می كنیم و در واقع او را آشنای جان خود می یابیم. و یا نظر به پیامبرf می اندازیم می بینیم بهره ای از ایمان به آن حضرت در عمق جان ما هست، پس یا از خود به پیامبرf می رسیم و یا از پیامبرf به خود. حال در هر دو صورت نظر به مقام پیامبرf می كنیم، می بینیم مقام حضرت، مقام جمع كردن میل هاست، در نتیجه نظر به پیامبرf قدرت تسلط بر میل ها را به ما می دهد و موجب پیروی بیشتری نسبت به آن حضرت می گردد.

انسان هایی كه اراده های آن ها از هوس هایشان آزاد نیست، در میان میل هایشان اسیرند و نمی توانند فوق میل ها تصمیم بگیرند، لذا میل ها برایشان تصمیم می گیرند، چنین كسانی اصلاً پیامبرf را نمی فهمند و با افقی که آن حضرت در آن به سر می برند، هیچ آشنایی ندارند.

عرض شد یک گوشه از مثلث شخصیت پیامبرf «قدرت و قناعت» است، حال وقتی انسان با نور قدرت الهی بر میل های خود مسلط باشد، حتماً قناعت در زندگی برایش ظاهر می شود و لاجرم انسان برای سیر به سوی حضرت پروردگار، از دنیا کمترین استفاده را می کند، تا از مقصد اصلی باز نماند. و در همین راستا بود که گفتیم «كرم» یكی از صفاتی است که در سرمشق گرفتن از پیامبرf ضروری است، چون وقتی دنیا گذرگاه بود، از آن در حدّی که بتوانیم بگذریم استفاده می کنیم و لذا روحیه کرم در جان انسان ظاهر می شود. زیرا همچنان که عرض شد؛ كرم یعنی خود را هم سنگ بقیه نكردن و خود را گرفتار حرف و قصه دیگران ننمودن، و عالم را از چشم الهی نگاه كردن، تا آنجایی که حتی عالم را هم سنگ خود ندانیم. كسی كه عالم را هم سنگ خود بداند و مشغول آن شود از انوار غیب و وَحی و الهام الهی محروم خواهد شد. ولی اگر كریمانه در حق دیگران نگاه كند، روح انسان گرفتار حجاب ها و ستیزه ها نمی شود. چنین روحی به راحتی به سوی عالم غیب پر می كشد و سیره و سنت پیامبر fرا می فهمد، و با فهمیدن سیره و سنت پیامبرf او را نزدیک ترین شخصیت نسبت به خود احساس می کند و لذا با تمام وجود سعی می کند سایه به سایه آن حضرت حرکت کند.

فراموش نكنیم غیبی ترین حقیقت در عالم امکان، مقام پیامبر اكرمf است و لذا فرمود: «اوّلُ ما خَلَقَ اللهُ نوری»[39] اولین مخلوقی که خداوند خلق کرد، نور من بود. و چقدر پر بركت است نزدیكی به این مقام منیع، شرایطی که فوق حجاب ها بتوان از آینه وجود رسول خداf، از انوار الهی بهره برد.

عرض شد ریشه آرامش و سكون رسول خداf بدان جهت است که حجاب اشیاء را پشت سر گذاشته و بدون واسطه، همه چیز را در قبضه حق می بینند و لذا دیگر هیچ اضطرابی برای آن حضرت نمی ماند و در این حال دنیا و سبب های دنیایی حجاب جانشان نمی شود كه بخواهند امور را به اسباب لرزان نسبت دهند و از مسبب الاسباب باز بمانند. مقام «اَوَّلُ مَا خَلَقَ الله» از یک جهت به همین معنا است و لذا مقام قرآن كه مقام قلب محمّدیf است، آمده است تا ما را از اصالت دادن به اسباب ها آزاد كند و بدون نفی اسباب و وسایل، متوجه باشیم همه آن ها با همه وجودشان در قبضة حق است. به گفته مولوی:

همچنین ز آغاز قرآن تا تمام

رفع اسباب است و علت والسلام

اصلاً قرآن آمده است به ما بگوید همه كاره هستی خدا است، و ابزارها ظهور اراده حق اند. به تعبیر شهید مطهری«رحمه الله علیه» نقش و تأثیر ابزارها، بسط فاعلیت خداوند است و از خودشان و برای خودشان فاعلیت ندارند.[40] اگر انسان ابزارها و علت ها را این گونه دید مسلّم به مقام آرامش می رسد و شرط این نوع نگاه، آزادشدن از حجاب اسباب ها و ابزارها است. حال اگر كسی با توجه به حضور مطلق خداوند دلواپسِ داشتن و نداشتن ابزارهای لرزان نبود، به مقام آرامش خواهد رسید و چنین کسی پیامبرf را می شناسد و جایگاه او را در عالم می فهمد و می تواند او را اُسوه خود قرار دهد و افقی را که او می نمایاند درک کند و با آن حضرت به سر برد.

خداوند می فرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ...»؛[41] پیامبرf و مؤمنین به آنچه بر رسول خدا نازل شده ایمان آورده اند. به عبارت دیگر آن ها جایگاه و مقام وَحی را می فهمند و در نتیجه به آن ایمان آورده اند، به این معنی که با قلب خود حقانیت آن را تصدیق کرده اند. خودِ پیامبرf به شعوری رسیده اند كه آنچه را برایشان نازل می شود می فهمند و به آن ایمان می آورند. مؤمنین هم در آینه وجود اقدس پیامبرf مقام شعورِ فهمِ وَحی پیامبری را پیدا كرده اند. البته هر كدام در مرتبه خودشان، عمده آن است كه متوجه باشیم می شود در راستای ایمانی که رسول خداf به وحی دارند قرار گیریم و برایمان روشن شود راه ارتباط با قلب پیامبرf - که همان ایمان به وَحی است - بسته نیست، و این ارتباط هم یك ارتباط تكوینی است و نه اعتباری، یعنی یك نوع اتحاد است با قلب رسول خداf در عین حفظ مراتب.

آری! قناعت در برابر دنیا به همان معنی که عرض شد، یكی از صفات پیامبرf است. این قناعت است كه سبب مقام «اَلْفَقْرُ فَخْرِی»[42] می شود، یعنی این قدر خدا را می خواهد كه پیرو آن خداخواهی هیچ چیز دیگر را نمی خواهد و در واقع طالب یک نحوه فاصله گرفتن از دنیا است، و نداشتن دنیا را نردبانی قرار می داد برای بیشتر خواستن خدا. قناعت یعنی از دنیا كم خواستن، نه این که مال دنیا کم در اختیار من است، من هم به آن کم راضی هستم. شخص قانع چه در دریای امكانات دنیایی باشد، و چه در كویر نداشتن، در هر دو صورت از دنیا كم می خواهد، و فوق داشتن و نداشتن زندگی می كند. لذا تأكید ما این است که باید به نور رسول خداf، نسبت به داشتن دنیا قانع شد تا بتوان به صفات پیامبرf نزدیک شد و وَحی را شناخت و مفتخر به مقامی شد که قرآن در مورد آن می فرماید؛ «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ...».

کرم و شرف : سومین زاویه از مثلث شخصیت پیامبرf «کرم و شرف» بود. پیامبرf متوجه بودند به عنوان یک انسان، خداوند خطاب به ایشان فرموده: «... خَلَقَ لَكُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً...»[43] همه عالم را برای شما انسان ها آفریدم، كه برتر از دنیا و ما فیها هستند. و جدّی گرفتن این توجه و شعور و خود را گرفتار دنیانکردن، باعث شد كه شایسته دریافت وَحی الهی شوند.

یكی از بزرگان می گوید:

«وقتی خداوند دید كه پیامبرf اوّلاً؛ برای خودش به ذاته هیچ چیزی قائل نیست، ثانیاً؛ دنیا را آن چیزی نمی داند كه برای خود كسب كند و جذب آن شود، او را شایسته دید كه اراده خود را از طریق وجود صاف و زلال ایشان به بشر برسد.»

پیامبرf برای خودش چیزی قائل نیست كه بخواهدنظر خود را در اراده خدا داخل كند، برای غیر خدا هم چیزی قائل نیست که بخواهد آن ها را هم سنگ فرمان الهی قرار دهد، و لذا در مقام «کرم و شرف» قرار می گیرد.

رمزالرموز شایستگی برای دریافت وحی آن است که حضرت نه تنها خود را هم سنگ کینه ورزی های ابوسفیان ندید، حتی کلّ دنیا را هم سنگ خود نمی بیند و لذا توجه جان خود را به عالم قدس و ملکوت می اندازد و از این طریق انسان زمینی آسمانی می گردد.

ای سراپا عقل خالص روح پاک

از چه جسمی زاده ای روحی فداک

توجه داشته باشید كه هر كس به اندازه ای كه خودش را قیمتی تر از دنیا دید، شرافت وجودی پیدا می کند و دیگر خودش را به دنیا نخواهد فروخت و به راحتی از دنیا و آنچه دنیایی است کریمانه می گذرد. چنین كسی است كه شایسته می شود تا خدا او را بخرد، و قلب او را شایسته ابلاغ پیام خود به بشریت قرار دهد. و از این طرف هم هركس به اندازه ای كه به چنین شعوری از شرف و کرم رسید، جایگاه قرآن را می شناسد و اشارات آن را می فهمد، زیرا خطاب قرآن به آنهایی است که فهمیده اند قیمتی تر از آن هستند که هم سنگ دنیا باشند. می فرماید: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ»[44] این کتاب بدون شک برای اهل تقوا که می خواهند آلوده دنیا نشوند راهنما است، و در واقع غذای جان آن ها است.

قرآن مقام ها و بطن ها دارد، هر كس به اندازه ای كه با برتردانستن خود از دنیا، معنوی شده است، از معنویت و بطن و مقام قرآن برخوردار می شود. پیامبرf كه مطلق معنویت در عالم امکان است، مطلق فهم وَحی را نصیبشان كرده اند.

هركس به اندازه ای كه شرافت وجودی دارد و کریمانه از هر آنچه دنیایی است می گذرد، به همان اندازه قلبش استعداد پذیرش حق را پیدا می کند و لذا از شعور برتر برخوردار می شود و از حیات و شعور حیوانی به حیات و شعور الهی منتقل می شود. به همین جهت خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا یُحْیِیكُمْ...»[45] ای مؤمنین که به دنبال حقایقی برتر از زندگی دنیایی هستید، دعوت خدا و رسول را اجابت کنید، آن گاه که شما را دعوت می کند تا زنده تان گرداند. زیرا:

غیر فهم و جان که در گاو و خر است

آدمی را فهم و جانی دیگر است

شرافت وجودی داشتن یعنی خود را به پستی ها نفروختن و قطب جان را به افقی بسیار بالاتر از ظاهر دنیا سوق دادن. شما بر جمال پرجلال محمّدیf نگاه كنید، آن وقت می بینید كه این جمالِ پرجلال اصلاً خودش را به چیزی کمتر از خدا نفروخت و ارزان هم نفروخت تا به بهشت راضی شود، وگرنه معراج نصیبش نمی شد. گفت:

من فدای آن که نفروشد وجود

جز به آن سلطان با احسان و جود

من فدای آن مس همت پرست

کو به غیر کیمیا نارد شکست

این شما و این سیره حضرت، سراسر وجودشان طلب عالی ترین حقیقت عالم یعنی «الله» است و برای به دست آوردن نور بی واسطه خداوند از هیچ کاری فروگذار نکردند.

توجه به پیامبرf از زاویه فوق، در انتخاب دین و عمل به آن بسیار مهم است و همه حرف دین همین است كه:

ای بلند نظر شاهباز سدره نشین

نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر

ندانمت که در این دامگه چه افتاد ست

آن هایی که خودشان را در مراتب پایین نمی پسندند و در نتیجه به دنیا نزدیك نشدند و هم سنگ دنیا نگشتند، دست به دامان نور محمدیf و وَحی الهی که از سینه مبارک او بر بشریت جاری شد، می زنند. و رسول خداf از این طریق باعث نجات انسان می شوند و شرافت وجودی انسان ها را به آن ها برمی گردانند، و از طریق این برگشت به شرافت وجودی، طریق توجه به حق شروع می شود.

آرامش و صدق: عرض شد یکی از زوایای مثلث شخصیت رسول خداf، «آرامش و صدق» است. عنایت داشته باشید كه پیامبرf مظهر صدق اند، صدق در برابر خدا، به طوری که وجود آن حضرت عین صدق است و هیچ نحوه وَهم و کذبی در عقیده و عمل آن حضرت وجود ندارد، هم غیر واقعی بودن باطل را می بیند و هم حق بودن حق را می شناسد و هم عمل او مطابق واقعیت است. قرآن در توصیف این بُعد از شخصیت حضرت می فرماید: «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی»[46] او از سر میل خود هیچ سخنی نمی گوید، بلکه سراسر وجودش تابع وَحی الهی است. تا آن جا که می فرماید: «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی»[47] قلب او آنچه را دید، دروغ ندید. چون از حجاب منیت آزاد است و لذا فقط به حق نظر دارد. حال از این طرف؛ اگر كسی در ابعاد عقیدتی و عملی به صدق نزدیك شود و سعی کند عقیده حقی پیدا کند که از وَهم و گمان پاک باشد، و اعمالی مطابق با واقعیت داشته باشد، شایسته می شود كه خداوند شوقی در او ایجاد کند تا پیامبرf را سرمشق خود قرار دهد، وگرنه چنانچه انسانی نه دغدغه غیر حق بودن عقایدش را داشته باشد و نه نگران غیر واقعی بودن اعمالش باشد، چگونه می تواند دست به دامن رسول خدا و شریعت محمدیf بزند؟!

اگر انسان از صدق بی بهره شد عملاً چه بخواهد و چه نخواهد از پیامبرf كه رحمه للعالمین است محروم شده است. لذا حضرت امام عسکریu می فرمایند: «جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ كُلُّهَا فِی بَیْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهَا الْكَذِب »[48] همه پلیدی ها در خانه ای نهاده شده و کلید آن دروغ و عدم صداقت است. به همین جهت است که عرض می کنم هرچه از کذب فاصله بگیریم و به صدق نزدیک شویم، به حقایقی که تجسم عینی آن وجود رسول خداf است نزدیک می شویم. باید با توجه به نور وجود مقدس رسول خداf تلاش کرد تا از صدق محروم نگردیم تا از رحمه للعالمین محروم نشویم. به اندازه ای كه ملکه صدق سراسر وجودمان را فرا گرفت، از نور حضرت رحمه للعالمین بهره مندیم و این همان نزدیکی به كسی است كه خدا و ملائكه بر او درود و صلوات می فرستند، كسی كه كروبیان عالم قدس بر او نظر دارند و از انوارشان او را برخوردار می کنند. مقام رحمه للعالمین مقامی است که همه فیض های عالم اَعْلی بر جان او سرازیر است. حال به اندازه ای كه انسان در تمام وجود صادق شد، به رحمه للعالمین - یعنی پیامبری که از یک طرف بستر قبول فیض از عالم قدس، و از طرف دیگر منشأ فیض های بزرگ و فیضان الهی به عالم هستی است - نزدیک می شود.

فراز اخیر را که مثلث شخصیت پیامبر بود به این صورت می توان جمع بندی کرد که:

الف: آرامش و صدقِ حضرت موجب اطمینان به مدیریت حق و عدم نگرانی از جریان های باطل می گردد و این نحوه دیدن، دیدن راستینی است که هیچ حجابی نمی تواند آن حضرت را از حقیقت جدا کند و گرفتار وَهم و منیت نماید.

ب: کرم و شرف آن حضرت موجب می شود تا نظر مبارک خود را از حق به چیز دیگری منصرف نکند و هیچ چیز را هم سنگ اُنس با خدا نداند و لذا برای هرچه بیشتر نزدیکی به خدا، از همه چیز کریمانه بگذرد.

ج: قدرت و قناعت آن حضرت موجب تسلط بر نفس امّاره و میل های سرکش آن حضرت می شود و لذا برای نظر دائمی به حضرت حق به حداقل دنیا قناعت می کنند. زیرا اولاً؛ با تسلط بر نفس امّاره، دیگر میل زیاده خواهی در میدان شخصیت آن حضرت حضوری ندارد. ثانیاً؛ آنچنان نور الهی جذاب و مطلوب است که دنیا در مقابل آن نور، نوری نخواهد داشت که نظر حضرت را به خود جلب کند.

سرمشق گرفتن از پیامبرf به این معنی است که حضرت را، راه زندگی و راه عبور از دنیا به سوی حقایق عالم بدانیم و صفات آن حضرت را مدّ نظر قرار دهیم تا این عبور امکان پذیر شود. همچنان که قبلاً عرض شد آنچه در شخصیت حضرت فوق العاده مهم است هماهنگی این صفات است، به طوری که او در عین بشربودن و برآورده کردن میل های بشری اش، این همه از دنیا به سوی عالم معنا سیر کرده است.




[39] - «بحار الأنوار»، ج 1، ص 97.
[40] - کتاب انسان و سرنوشت
[41] - سوره بقره، آیه 285.
[42] - «بحارالأنوار»، ج 69، ص 30.
[43] - سوره بقره، آیه 29.
[44] - سوره بقره، آیه 2.
[45] - سوره انفال، آیه 24.
[46] - سوره نجم، آیه 3.
[48] - «ترجمه جامع السعادات»، ج 2، ص 427. «بحار الأنوار»، ج 69، ص 263.

پیامبرf؛ تعین توحید

صلوات بر پیامبرf و آل اوh به معنی نظر به چنین شخصیتی است که موجب عبور انسان از همه کاستی ها و نقص ها به سوی کمال انسانی است تا بتواند با استقرار در آن کمال جامع، شایسته قرب به خدا شود.



امامان معصومh تعین اسماء حسنای الهی

در روایتی سراسر رمز و راز وجود مقدس حضرت ثامن الأئمه(ع) راه بسیار با برکتی را نشان می دهند و می فرمایند:

«مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی مَا یُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُكْثِرْ مِنَ الصَّلَوَاتِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً وَ قَالَ(ع) الصَّلَاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «التَّسْبِیحَ» وَ «التَّهْلِیلَ» وَ «التَّكْبِیر».[49]

هركه توانا بر كفاره گناهانش نیست بسیار صلوات بر محمد و آل محمد فرستد كه آن گناهان را منهدم نماید،آن هم انهدامی مطلق. و نیز فرمودند: صلوات بر محمد و آل محمد نزد خدایU برابر با «تسبیح» و «تهلیل» و «تكبیر» است.

اگر به راستی حضرت محمد (ص) و آل اوh مجسمه کامل عصمت و پاکی از هر گناهی اند، چرا رویکرد به آن ها از طریق صلوات، سراسر گناهان را منهدم نکند؟ و از این مهم تر حضرت می فرمایند: صلوات بر محمد و آل محمد برابر است با «تسبیح» و «تهلیل» و «تکبیر» پروردگار. یعنی وقتی نظر جان را به پیامبرf و آل اوh انداختی آن ها را تجسم و تعین تسبیح حق و سبحان اللهی پروردگار می بینی و به عظمت حضرت رب پی می بری و نیز آن ها را نمایش یگانگی خدا می بینی که چگونه با تجلی توحید الهی بر جان آن ها، سراسر وجود آن ها در زیر نور یگانگی حق، به یگانگی و جامعیت رسیده، و نیز آن ها را نمایش کبریایی حق می یابی. این به یک اعتبار همان سخنی است که رسول خداf در باره خود فرمودند: «وَ مَنْ رَانی فَقَد رَأی الحقّ»،[50] هرکس مرا ببیند حق را دیده. آری! اگر کسی به دنبال توحید مجسم و متعین است باید نظر به جان مقدس اهل بیتh بیندازد. تا ببینی:

لطف شاهنشاه جان بی وطن

چون اثر کر د ست اندر كل تن؟

لطف عقل خوش نهاد خوش نسب

چون همه تن را در آرد در ادب؟

عشق شنگ بی قرار بی سکون

چون در آرد کل تن را در جنون؟

هماهنگی مطلق مربوط به ذات خداوند و حضرت «اَحد» است كه همه صفاتش عین ذاتش است، و در عین یگانگی همه کمالات را دارا است، به طوری که او هم «حی» است و هم «علیم» است و هم «قدیر» و... ولی در عین حال یگانه است، و همان طور که عرض شد صفاتش عین ذاتش است و لذا کمال مطلق است و ناقص نیست که بُعدی از او حی باشد و بُعد دیگرش علیم، به همین جهت اَحد فقط خودش را می خواهد، چون غیر اَحد، به هر اندازه که غیر اوست، كثیر است، و دارای یک نحوه نقص و فقدان است، و انسان نیز با هماهنگ کردن میل ها و قوای خود به نور شریعت الهی، شایسته قرب به حضرت اَحد می شود. بنابراین هركس كه به اَحدیت وجودی خود دست پیدا نكرده و هر میلی او را به سویی می کشاند، شایسته قرب الهی نیست. مقام پیامبرf با هماهنگی آن صفات و احاطه بر امیال خود در شرایط اَحدیت انسانی هستند، به طوری که تمام فضائلِ مكمل یكدیگر را در جان خود به تعادل رسانده اند. و جایگاه شریعت محمدی برای چنین تعادلی است تا انسان ها به یگانگی شخصیت برسند و بتوانند به آن یگانه مطلق نزدیك شوند، چنین انسانی به نور محمدیf نسبت به اَحدیت ذاتی در شرایط قرب است.

به پیامبرf نگاه كنید! آن حضرت میل به غذا دارند، میل به همسر دارند، در عین حال در مقام ارتباط با خداوند قرار دارند، به طوری که وَحی الهی بر قلب مبارک ایشان سرازیر می شود، و میل های غریزی ارتباط آن حضرت را با عالم غیب مختل نکرده است. چون همه این میل ها در مقام یگانه قرار گرفته اند و لذا هر میلی جای خودش است و هیچ میلی به افراط نرفته تا میل دیگری به تفریط برود و این نهایت کمال برای مخلوق است. آری! انسان كامل همه میل های طبیعی اش در زیر نور اَحدیِ شخصیتش مقهور است. مقام جامع پیامبرf یعنی مقامی كه تمام تمایلاتشان و تمام فضائلشان در یك هماهنگی کامل و در پناه ذات اَحدی قرار گرفته است، به طوری که آن حضرت همه میل هایی که یک انسان باید داشته باشد را دارند و هیچ کدام را هم سرکوب نکرده اند، ولی چون نظر به حضرت اَحد دارند، این میل ها ایشان را از وحدت شخصیت خارج نمی كند. و لذا راهی شدند تا اگر انسان می خواهد به وحدت شخصیت برسد آن حضرت را مدّ نظر قرار دهد.

صلوات مکرر بر پیامبرf به این معنی است که دائماً آن حضرت را مدّ نظر قرار دهیم. در همین راستا حضرت علی(ع) می فرمایند: «فَأَكْثِرُوا مِنَ الصَّلَاةِ عَلَی نَبِیِّكُمْ «إِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»»،[51] بر پیامبر زیاد صلوات بفرستید، زیرا که خداوند و ملائکه بر او صلوات می فرستند، پس ای مؤمنین شما هم بر او صلوات بفرستید و تسلیم او شوید.

و نیز از حضرت صادق داریم که: إِذَا ذُكِرَ النَّبِیُّ (ص) فَأَكْثِرُوا الصَّلَاةَ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ مَنْ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّ (ص) صَلَاةً وَاحِدَةً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ أَلْفَ صَلَاةٍ فِی أَلْفِ صَفٍّ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَمْ یَبْقَ شَیْ ءٌ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ إِلَّا صَلَّی عَلَی ذَلِكَ الْعَبْدِ لِصَلَاةِ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ صَلَاةِ مَلَائِكَتِهِ وَ لَا یَرْغَبُ عَنْ هَذَا إِلَّا جَاهِلٌ مَغْرُورٌ وَ قَدْ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُ وَ رَسُولُه.[52]

آن هنگام كه پیامبرf یاد شود و از او نامی برده شود، بر او بسیار صلوات فرستید، زیرا به راستی، هر كه بر پیامبرf یك بار صلوات فرستد خداوند هزار بار در هزار صف از فرشتگان بر او درود فرستد و هیچ آفریده ای باقی نمی ماند جز آن كه به سبب درود خدا و فرشتگان بر آن بنده، بر او درود فرستند و هیچ كس از صلوات فرستادن رو برنتابد جز نادان گمراهی كه خدا و پیامبرش از او بیزارند.

آخر حدیث می فرماید از صلوات بر پیامبر روی بر نمی تابد مگر نادان گمراهی که خدا و پیامبرش از او بیزارند. زیرا کسی که آن حضرت را به عنوان اُسوه خود انتخاب نکرد چگونه می تواند با وجود امیال سرکش به وحدت شخصیت برسد؟ لذا می فرماید زیاد صلوات بفرستید تا آن حضرت و آل او قبله محبت جان شما باشند، و بتوانید تماماً تسلیم فرمان شریعت الهی باشید و از جامعیت شخصیت که شرط قرب به نظام احدی است بهره مند گردید.




[49] - «أمالی صدوق»، المجلس السابع عشر، ص 73.
[50] - «شرح دعای صباح»، ملا هادی سبزواری،ص 35.
[51] - «امالی شیخ صدوق»، ص 321.
[52] - «ثواب الأعمال و عقاب الأعمال»، ص 154.

راه نجات از نفاق

از عظمت های توجه به وجود مقدس پیامبرf این است که آن حضرت بشری است كه متوجه ذات اَحدی شده است. بشر در موطن بشری اش گرفتار كثرت ها است و لازمه توجه به ذات اَحدی آسوده شدن از كثرت ها و فانی شدن در وحدت است، و جمع این دو حالتِ متضاد بسیار بسیار مهم است، به طوری که اگر نمونه عینی آن را نمی شناختیم می گفتیم غیر ممکن است. پس عنایت بفرمایید که پیامبرf یعنی انسان خاكی که به واسطه نظر به ذات اَحدی، افلاكی شده است.

جنس عالم ماده حرکت و تضاد است و لذا شتاب و اضطراب لازمه نظام مادی است و بر این اساس است که عرض می کنم؛ از نشانه های اَحدی شدن آن وجود مقدس این كه آن نفس از «آرامش و صدق» و «کرم و شرف» و «قدرت و قناعت»، به نحو کامل برخوردار است. این صفات نشان می دهد قلب آن حضرت در دنیا پراکنده نیست و در عین زندگی در عالم کثرات، از کثرت آزاد است و با صداقت در علم و عمل از همه ناهماهنگی ها با عالم کثرات نجات یافته و آنچنان در این صفات پایدار شده که هیچ حادثه ای او را از آن فضائل خارج نمی کند، و این نشان می دهد که به مرکز اصلی یگانگی یعنی ذات اَحدی متصل است، در غیر این صورت اگر این صفات در رفتار او تصنعی بود بالاخره حادثه ها او را از جا به در می برد و برای یک مرتبه هم که شده چیزی خلاف آن صفات از او سر می زد. به همین جهت است که به ما نیز دستور داده اند از طریق صلوات بر پیامبر و آل اوh روح خود را از نفاق یا دوگانگی بین ادعا و باور آزاد کنید.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِf: «ارْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَیَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاق». [53]

رسول خداf فرمود: صداهای خود را به صلوات بر من بلند كنید، زیرا كه نفاق را برطرف می سازد. می فرماید با صدای بلند بر آن حضرت صلوات بفرست تا جهت گیری شخصیت اجتماعی ات نیز به سوی آن حضرت سیر کند و در درون و بیرونِ وجودت، ارادت به آن حضرت نهادینه گردد و دیگر بین عقیده و عمل شما تضادی نباشد، و به عبارت دیگر نقص دینداری شما برطرف شود.

زراره از امام صادقu نقل می کند که پرداخت زکات فطره، متمم روزه است. مانند صلوات بر پیامبرf که سبب تمامیت نماز است.[54] پس وقتی نقص نماز با صلوات بر پیامبر و آل اوh مرتفع می شود، نفسِ صلوات و توجه به مقام دینداری مجسم، یعنی توجه به پیامبر و ائمه معصومینh موجب از بین رفتن نفاق می گردد و می فرمایند صلوات را بلند اداء کنید تا شخصیت اجتماعی شما به عنوان انسانی که وفادار به خاندان عصمت و طهارت است تثبیت گردد.




[53] - «الكافی»، ج 2 ، ص 493
[54] - «جامع احادیث شیعه»، ج 5 ، ص 335.

پیامبرf؛ گمشده جان انسان ها

هركس كه پیامبرf را بخواهد و نظر به آن حضرت بكند، حضرت را می یابد چون حقیقت وجود مقدس پیامبرf در جان هر انسانی کاشته شده است و در واقع با توجه به پیامبر و فضائل آن حضرت یک نحوه یادآوری برای ما پیش می آید. به گفته حافظ:

آشنایی نه غریب است که دل سوز من است

چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

عمده آن است که متوجه باشیم تا پای خودبینی ها و منیت ها در میان است آن آشنای جان ظاهر نمی شود، ولی اگر به جای نظر به خود، نظر را متوجه وجود نوری پیامبرf کردیم و موجب جلب نظر مبارک آن حضرت شدیم، نظر مبارک پیامبرf به جان هر انسان موجب به خودآمدن او خواهد شد. نظركردن آن حضرت به جان هرکس یعنی بازگشت شرافت به انسان و این که او وارد عالم صداقت گردد، زیرا با توجه به فطرت نورانی هر انسانی اگر جان انسان در تصرف آن شریف قرار گرفت، شریف می شود و اگر در تصرف قدرت محمدیf قرار گرفت، قدرت تسلط بر نفس امّاره را می یابد و عملاً به گمشده خود دست رسی پیدا می کند. كافی است كه حضرت را بخواهی و به او نظر كنی، آنگاه او نظر به تو می كند و با نظر مبارک او خود را می یابی.

در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو

به هواداری آن عارض و قامت برخاست



جایگاه زن در منظر پیامبرf

روش پیامبرf در قبال غذا و خواب «قناعت» است و شیوه ایشان در برابر زنان «كرامت» است، همان نگاهی كه خدا به انسان ها دارد، پیامبرf هم همان نگاه را دارند. شیطان و انسان های شیطانی بر زنان نظری پست دارند و برعكسِ نظر آن ها؛ نظر پیامبرf است، که نظر خاصی بر نساء دارند. این نظر همان نظر كریمانه ای است كه خداوند بر همه انسان ها دارد، محترم شمردن آن نوع از انسان كه مادر همه انسان ها است، انسانی از جنس زن. زن به این اعتبار تشابه به حق دارد، خداوند از یك زاویه منشأ عالم و امّ هستی است، پیامبرf نیز از زاویه دیگری انگیزه خلقت عالم و امّ هستی می باشد و زنان هم از نظر مسیر خلقت انسان ها ظهور امّیت الهی در هستی می باشند، همه انسان ها از زنان هستند و كرامت انسان به كرامت زنان است. از این جاست كه می بینید پیامبرfمی فرمایند:

«حُبِّبَ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا ثَلَاثٌ ،النِّسَاءُ وَ الطِّیبُ وَ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ»[55]

برای من پسندیده شده از دنیا سه چیز: زنان، و بوی خوش، و نور چشم من در نماز است». این نگاه کجا و نگاه آلوده امروز دنیا به زنان کجا؟ به اسم احترام به زنان آن ها را بازی می دهند و هسته توحیدی خانواده را مضمحل می کنند، تا دیگر نه زن، زن باشد و نه مرد، مرد. در حالی که تمام دستورات اسلام در مورد زنان در راستای حفظ کرامت آنان است.[56]

قلبتان را در معرض شوق به پیامبرf قرار بدهید، مثل چشمی است كه در معرض نور قرار داده اید، دیگر لازم نیست به نور بگویید كه بدرخشد، چراكه جنس نور، درخشیدن است. پیامبرf مقام «لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاك»[57] است، و خداوند به آن حضرت خطاب فرمود: اگر تو نبودی، افلاک را نمی آفریدم؛ به این معنی که خداوند در خلقت عالم نظر به نور پیامبرf داشت و بر اساس ظهور مقدس او عالم ایجاد شد تا بستر ظهور نور رسول خداf باشد، لذا نور وجود مقدس حضرت است که به تمام موجودات معنی می دهد و جایگاه هرچیزی را تعیین می کند. در تجربه نیز مشخص شده هر اندازه که انسان ها از آن حضرت فاصله بگیرند گرفتار پوچی و افسردگی و بی هویتی می شوند، و عملاً معنی خود را گم می کنند. حال اگر به مقام رسول خداf نظر كنید، بر جانتان نور می افشاند و راه رسیدن به نقطه کمال را می نمایاند و رعایت شریعت محمدیf وسیله جذب آن نور مبارک است. شریعت اسلام آمده است تا ما را به مقام تعادل اَحدیِ محمّدیf نزدیك كند و از این طریق به همه زندگی ما معنی ببخشد.

شریعت اسلام را باید با این منظر نگاه کرد تا علاوه بر تخلق به فضائل آن حضرت به قلبشان نیز نزدیک شویم و به زندگی خود و به فلسفه وجودی عالم معنی ببخشیم، به خصوص در زمانی که جهان از پوچی و بی معنایی در رنج است.

چون در هنگام ذکر صلوات لازم است ذات مقدس رسول خداf و اهل بیت طاهرینشh را مدّ نظر داشته باشیم، بدان جهت با نقل روایتی در اوصاف آن حضرت، بحث خود را تمام می کنیم و سپس به پرسش هایی که عزیزان فرموده اند، می پردازیم.




[55] - «بحار الأنوار»، ج 73 ، ص 141.
[56] - به نوشتار «عوامل بحران خانواده و راه نجات از آن» رجوع شود.
[57] - «بحار الأنوار»، ج 16، ص405.

سیمای رسول خداf

گفت:

این دهان بربند از هزل ای عمو

جز حدیث روی او چیزی مگو

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (ع) قَالَ: قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ«علیهماالسلام» سَأَلْتُ خَالِی هِنْدَ بْنَ أَبِی هَالَةَ عَنْ حِلْیَةِ رَسُولِ اللَّهِf وَ كَانَ وَصَّافاً لِلنَّبِیِّ (ص) فَقَالَ:

در کتاب عیون اخبارالرضا؛ امام رضا(ع) از پدران بزرگوار خود، از امام مجتبیh نقل كردند كه آن حضرت چنین فرمود: از دائی ام هند بن ابی هاله كه پیامبر اكرم (ص) را خوب وصف می نمود در باره اوصاف و شمائل آن حضرت سؤال كردم، او چنین گفت:

كَانَ رَسُولُ اللَّهِf فَخْماً مُفَخَّماً یَتَلَأْلَأُ وَجْهُهُ تَلَأْلُؤَ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ أَطْوَلَ مِنَ الْمَرْبُوعِ وَ أَقْصَرَ مِنَ الْمُشَذَّبِ عَظِیمَ الْهَامَةِ رَجِلَ الشَّعْرِ إِذَا انْفَرَقَتْ عَقِیقَتُهُ فَرَقَ وَ إِلَّا فَلَا یُجَاوِزُ شَعْرُهُ شَحْمَةَ أُذُنَیْهِ إِذَا هُوَ وَفَّرَهُ أَزْهَرَ اللَّوْنِ وَاسِعَ الْجَبِینِ أَزَجَّ الْحَاجِبَیْنِ سَوَابِغَ فِی غَیْرِ قَرَنٍ بَیْنَهُمَا عِرْقٌ یُدِرُّهُ الْغَضَبُ أَقْنَی الْعِرْنِینِ لَهُ نُورٌ یَعْلُوهُ یَحْسَبُهُ مَنْ لَمْ یَتَأَمَّلْهُ أَشَمَّ كَثَّ اللِّحْیَةِ سَهْلَ الْخَدَّیْنِ ضَلِیعَ الْفَمِ أَشْنَبَ مُفَلَّجَ الْأَسْنَانِ دَقِیقَ الْمَسْرُبَةِ كَأَنَّ عُنُقَهُ جِیدُ دُمْیَةٍ فِی صَفَاءِ الْفِضَّةِ مُعْتَدِلَ الْخَلْقِ بَادِناً مُتَمَاسِكاً سَوَاءَ الْبَطْنِ وَ الصَّدْرِ بَعِیدَ مَا بَیْنَ الْمَنْكِبَیْنِ ضَخْمَ الْكَرَادِیسِ أَنْوَرَ الْمُتَجَرِّدِ مَوْصُولَ مَا بَیْنَ اللَّبَّةِ وَ السُّرَّةِ بِشَعْرٍ یَجْرِی كَالْخَطِّ عَارِیَ الثَّدْیَیْنِ وَ الْبَطْنِ وَ مَا سِوَی ذَلِكَ أَشْعَرَ الذِّرَاعَیْنِ وَ الْمَنْكِبَیْنِ وَ أَعَالِی الصَّدْرِ طَوِیلَ الزَّنْدَیْنِ رَحْبَ الرَّاحَةِ شَثْنَ الْكَفَّیْنِ وَ الْقَدَمَیْنِ سَائِلَ الْأَطْرَافِ سَبِطَ الْعَصَبِ خُمْصَانَ الْأَخْمَصَیْنِ فَسِیحَ الْقَدَمَیْنِ یَنْبُو عَنْهُمَا الْمَاءُ.

حضرت رسول (ص) بسیار با هیبت بودند، چهره ایشان همچون ماه شب چهاردهم می درخشید، با قدّی بلندتر از افراد متوسّط القامه و كوتاه تر از افراد لاغر و بلند قامت، و دارای سری بزرگ بود، موهای آن حضرت نه خیلی مجعّد بود و نه كاملا صاف و نرم، اگر قسمت بافته موهای ایشان باز می شد، حضرت فرق باز می كردند و إلاّ آن را به حال خود گذاشته و در هر حال در مواقعی كه موی خود را بلند می كردند بلندی مو از لاله گوش تجاوز نمی كرد، رنگشان درخشان بود، پیشانی پهن و ابروانی كشیده و كمانی داشتند، و ابروان آن حضرت در عین كشیده بودن، كامل و پر مو بود ولی پیوسته نبود، و هر گاه عصبانی می شدند، رگ میان ابروهایشان متورّم می شد، بینی آن حضرت باریك و در وسط كمی برجسته بود، نورانیّتی داشتند كه همیشه آن حضرت را در بر داشت، به قسمی كه كسی كه در او تأمّل نداشت متكبّرش فكر می كرد.

محاسن آن حضرت كوتاه و پر پشت بود، و گونه هایشان هموار و كم گوشت، دهانشان بزرگ و دندان هایشان سفید و برّاق بود، رشته مویی نازك از گردن یا سینه تا ناف داشتند، گردن او گوئی تنگی نقره فام بود.

خلقتی همگون داشتند، بدنشان فربه بود و در عین حال سینه و شكم در یك سطح قرار داشت، شانه هایی پهن و عضلانی و بدنی سفید و نورانی داشتند.

از زیر گردن آن حضرت تا ناف، رشته مویی نازك مثل یك خط قرار داشت، پایین سینه و شكم مبارك ایشان و سایر قسمت ها عاری از مو بود، و درمقابل، ساعد، شانه ها، و بالای سینه شان پر مو بود، ساق دستشان كشیده، كف دستشان درشت و دست ها و پاهای مباركشان زبر بود، دست و پاهایشان متناسب و استخوان هایشان صاف و بدون كجی بود.

كف پاهایشان كاملا گود بود، قسمت قوزك پا به پایین (كه معمولا داخل كفش قرار می گیرد) خیلی پر گوشت نبود، و آب از روی پایش ردّ می شد و نمی ایستاد.



چگونگی راه رفتن و نظرکردن حضرتf

إِذَا زَالَ زَالَ تَقَلُّعاً یَخْطُو تَكَفِّیاً وَ یَمْشِی هَوْناً ذَرِیعَ الْمِشْیَةِ إِذَا مَشَی كَأَنَّمَا یَنْحَطُّ مِنْ صَبَبٍ وَ إِذَا الْتَفَتَ الْتَفَتَ جَمِیعاً خَافِضَ الطَّرْفِ نَظَرُهُ إِلَی الْأَرْضِ أَطْوَلُ مِنْ نَظَرِهِ إِلَی السَّمَاءِ جُلُّ نَظَرِهِ الْمُلَاحَظَةُ یَبْدُرُ مَنْ لَقِیَهُ بِالسَّلَامِ.

وقتی به حركت درمی آمدند با قدرت قدم بر می داشتند، در حال حركت كمی متمایل حركت می كردند، با وقار و سریع راه می رفتند، گویا در سرازیری به سمت پایین در حركتند، هنگامی كه به چپ و راست رو می كردند با تمام بدن به آن سو رو می كردند، چشمانشان به زیر افتاده بود و نگاهشان به زمین طولانی تر از نگاهشان به آسمان بود، معمولا خیره خیره نگاه نمی كردند، به هر كس می رسیدند، سلام می كردند.



چگونگی برخورد آن حضرتf

قَالَ قُلْتُ صِفْ لِی مَنْطِقَهُ فَقَالَ كَانَ (ص) مُتَوَاصِلَ الْأَحْزَانِ دَائِمَ الْفِكْرَةِ لَیْسَتْ لَهُ رَاحَةٌ وَ لَا یَتَكَلَّمُ فِی غَیْرِ حَاجَةٍ یَفْتَتِحُ الْكَلَامَ وَ یَخْتِمُهُ بِأَشْدَاقِهِ یَتَكَلَّمُ بِجَوَامِعِ الْكَلِمِ فَصْلًا لَا فُضُولَ فِیهِ وَ لَا تَقْصِیرَ دَمِثاً لَیْسَ بِالْجَافِی وَ لَا بِالْمَهِینِ تَعْظُمُ عِنْدَهُ النِّعْمَةُ وَ إِنْ دَقَّتْ لَا یَذُمُّ مِنْهَا شَیْئاً غَیْرَ أَنَّهُ كَانَ لَا یَذُمُّ ذَوَّاقاً وَ لَا یَمْدَحُهُ وَ لَا تُغْضِبُهُ الدُّنْیَا وَ مَا كَانَ لَهَا فَإِذَا تُعُوطِیَ الْحَقُّ لَمْ یَعْرِفْهُ أَحَدٌ وَ لَمْ یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَیْ ءٌ حَتَّی یُنْتَصَرَ لَهُ وَ إِذَا أَشَارَ أَشَارَ بِكَفِّهِ كُلِّهَا وَ إِذَا تَعَجَّبَ قَلَبَهَا وَ إِذَا تَحَدَّثَ قَارَبَ یَدَهُ الْیُمْنَی مِنَ الْیُسْرَی فَضَرَبَ بِإِبْهَامِهِ الْیُمْنَی رَاحَةَ الْیُسْرَی وَ إِذَا غَضِبَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ وَ أَشَاحَ وَ إِذَا فَرِحَ غَضَّ طَرْفَهُ جُلُّ ضِحْكِهِ التَّبَسُّمُ یَفْتَرُّ عَنْ مِثْلِ حَبِّ الْغَمَامِ.

امام حسن (ع) در ادامه می فرمایند: به او گفتم؛ گفتار آن حضرت را برایم وصف كن. گفت:

آن حضرت پیوسته محزون و همیشه در فكر بودند، آسایش و راحتی نداشتند، در جایی كه نیاز نبود سخن نمی گفتند. گفتارشان سنجیده و كامل بود، نه زیاده سخن می گفتند و نه كم، كلامشان متین بود، زشت و سبك صحبت نمی كردند، نعمت و محبّت دیگران هر چند كم، در نظرشان بزرگ بود و چیزی از آن را مذمّت نمی كردند، از طعم غذا، نه تعریف می كردند و نه اظهار ناراحتی می كردند، دنیا آن حضرت را عصبانی نمی كرد، و وقتی پای حقّ در میان بود كسی ایشان را نمی شناخت و چیزی در مقابل غضبشان تاب مقاومت نداشت تا این كه حقّ را پیروز گردانند، برای اشاره كردن با تمام دست اشاره می كردند و در هنگام تعجّب دست خود را برمی گرداندند، و در هنگام صحبت دست راست را به دست چپ نزدیك كرده و با شست راست خود به كف دست چپ می زدند، و در هنگام غضب چهره خود را با ناراحتی برمی گرداندند، و در هنگام خوشحالی، چشم به زیر می انداختند، بیشتر خنده شان تبسّم بود، بسیار زیبا لبخند می زدند و در هنگام خنده دندان های سفیدشان هویدا می شد.

قَالَ الْحَسَنُ (ع) فَكَتَمْتُ هَذَا الْخَبَرَ عَنِ الْحُسَیْنِ (ع) زَمَاناً ثُمَّ حَدَّثْتُهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَبَقَنِی إِلَیْهِ وَ سَأَلَهُ عَمَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَأَلَ أَبَاهُ عَنْ مَدْخَلِ النَّبِیِّf وَ مَخْرَجِهِ وَ مَجْلِسِهِ وَ شَكْلِهِ فَلَمْ یَدَعْ مِنْهُ شَیْئاً.

امام حسن(ع) فرمودند: این حدیث را مدّتی از حسین(ع) پنهان داشتم، سپس به او گفتم و دیدم قبل از من او از جندبن ابی هاله سؤال كرده است، و نیز متوجّه شدم آن بزرگوار از پدر خویش در باره ورود و خروج و نشستن و شكل و سیمای آن حضرت سؤال كرده و چیزی باقی نگذارده بود.



وضع حضرتf در خانه

قَالَ الْحُسَیْنُ uسَأَلْتُ أَبِی(ع) عَنْ مَدْخَلِ رَسُولِ اللَّهِf فَقَالَ كَانَ دُخُولُهُ لِنَفْسِهِ مَأْذُوناً لَهُ فِی ذَلِكَ فَإِذَا أَوَی إِلَی مَنْزِلِهِ جَزَّأَ دُخُولَهُ ثَلَاثَةَ أَجْزَاءٍ جُزْءاً لِلَّهِ تَعَالَی وَ جُزْءاً لِأَهْلِهِ وَ جُزْءاً لِنَفْسِهِ ثُمَّ جَزَّأَ جُزْأَهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ فَیَرُدُّ ذَلِكَ بِالْخَاصَّةِ عَلَی الْعَامَّةِ وَ لَا یَدَّخِرُ عَنْهُمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ كَانَ مِنْ سِیرَتِهِ فِی جُزْءِ الْأُمَّةِ إِیثَارُ أَهْلِ الْفَضْلِ بِإِذْنِهِ وَ قَسَّمَهُ عَلَی قَدْرِ فَضْلِهِمْ فِی الدِّینِ فَمِنْهُمْ ذُو الْحَاجَةِ وَ مِنْهُمْ ذُو الْحَاجَتَیْنِ وَ مِنْهُمْ ذُو الْحَوَائِجِ فَیَتَشَاغَلُ وَ یَشْغَلُهُمْ فِیمَا أَصْلَحَهُمْ وَ أَصْلَحَ الْأُمَّةَ مِنْ مَسْأَلَتِهِ عَنْهُمْ وَ إِخْبَارِهِمْ بِالَّذِی یَنْبَغِی وَ یَقُولُ لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ وَ أَبْلِغُونِی حَاجَةَ مَنْ لَا یَقْدِرُ عَلَی إِبْلَاغِ حَاجَتِهِ فَإِنَّهُ مَنْ أَبْلَغَ سُلْطَاناً حَاجَةَ مَنْ لَا یَقْدِرُ عَلَی إِبْلَاغِهَا ثَبَّتَ اللَّهُ قَدَمَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا یَذْكُرُ عِنْدَهُ إِلَّا ذَلِكَ وَ لَا یَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ غَیْرِهِ یَدْخُلُونَ رُوَّاداً وَ لَا یَفْتَرِقُونَ إِلَّا عَنْ ذَوَاقٍ وَ یَخْرُجُونَ أَدِلَّةً فُقَهَاءَ.

امام حسین (ع) فرمودند: از پدرم (ع) در باره نحوه ورود حضرت رسولf سؤال كردم، پدرم فرمودند:

در موقع ورود آن حضرت به خانه خود از کسی اذن حاصل نمی نمود، ولیکن در موقع ورود به خانه غیر خود اذن می گرفت. وقتی به منزل می رفتند وقت خود را سه قسمت می كردند، یك قسمت برای خداوندY و یك قسمت برای خانواده و یك قسمت نیز برای خود، سپس قسمت خود را بین خود و مردم تقسیم می كردند، و اوّل خواصّ وارد می شدند و پس از آن سایر مردم و چیزی از آن را نسبت به ایشان دریغ نمی فرمود، و در مورد قسمت امّت، روش آن بزرگوار این گونه بود كه اهل فضل را با اجازه دادن به آن ها به اندازه فضلشان در دین، بر دیگران ترجیح می دادند.

بعضی از آنان، یك حاجت داشتند، بعضی دو حاجت و بعضی بیشتر، پس به آن ها می پرداختند و آنان را نیز- به آنچه كه باعث اصلاحشان و اصلاح امّت بود، از جمله با جویاشدن از احوالشان و نیز گفتن مطالب لازم- مشغول می كردند. و می فرمودند: افراد حاضر به افراد غائب ابلاغ كنند و هر كس به من دسترسی ندارد، حاجتش را به من برسانید، زیرا هر كس نیاز نیازمندی را كه خود قادر نیست نیاز خود را به حاكم برساند، در نزد حاكم مطرح نماید، خداوند او را در قیامت ثابت قدم خواهد فرمود.

در نزد آن حضرت فقط همین مطالب مطرح می شد و از هیچ كس چیزی جز این ها قبول نمی فرمود، مردم بر حضرتش وارد می شدند و با دست پر و دین شناس و قادر به هدایت دیگران خارج می شدند.



وضع حضرتf در بیرون خانه

فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَخْرَجِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) كَیْفَ كَانَ یَصْنَعُ فِیهِ فَقَالَ كَانَ رَسُولُ اللهِf یَخْزُنُ لِسَانَهُ إِلَّا عَمَّا یَعْنِیهِ وَ یُؤْلِفُهُمْ وَ لَا یُنَفِّرُهُمْ وَ یُكْرِمُ كَرِیمَ كُلِّ قَوْمٍ وَ یُوَلِّیهِ عَلَیْهِمْ وَ یُحَذِّرُ النَّاسَ وَ یَحْتَرِسُ مِنْهُمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَطْوِیَ عَنْ أَحَدٍ بِشْرَهُ وَ لَا خُلُقَهُ وَ یَتَفَقَّدُ أَصْحَابَهُ وَ یَسْأَلُ النَّاسَ عَمَّا فِی النَّاسِ وَ یُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَ یُقَوِّیهِ وَ یُقَبِّحُ الْقَبِیحَ وَ یُوهِنُهُ مُعْتَدِلَ الْأَمْرِ غَیْرَ مُخْتَلِفٍ لَا یَغْفُلُ مَخَافَةَ أَنْ یَغْفُلُوا أَوْ یَمِیلُوا وَ لَا یَقْصُرُ عَنِ الْحَقِّ وَ لَا یَجُوزُهُ الَّذِینَ یَلُونَهُ مِنَ النَّاسِ خِیَارُهُمْ أَفْضَلُهُمْ عِنْدَهُ وَ أَعَمُّهُمْ نَصِیحَةً لِلْمُسْلِمِینَ وَ أَعْظَمُهُمْ عِنْدَهُ مَنْزِلَةً أَحْسَنُهُمْ مُوَاسَاةً وَ مُوَازَرَةً.

حضرت فرمودند: در باره خروج رسول اكرم (ص) و این كه پس از خارج شدن چه می كردند، از پدرم سؤال كردم. فرمودند:

رسول اكرم (ص) زبان خود را، جز در مواردی كه به ایشان مربوط می شد، حفظ می كردند، در میان مردم تحبیب قلوب می كردند و آنان را از خود نمی راندند، كریم و بزرگ هر قومی را رئیس آنان قرار می دادند، از مردم بر حذر بودند بدون این كه خوشرویی خود را از آنان دریغ كنند، از اصحاب خود سراغ می گرفتند و تفقّد می فرمودند و از مردم در مورد مسائلی كه بین خود مردم بود سؤال می كردند، بدون افراط و تفریط، نیكی را تحسین و تأیید، و بدی را تقبیح و بی ارزش می كردند. میانه رو و یكسان بودند، هیچ گاه غفلت نمی كردند مبادا كه مردم غفلت كنند یا خسته شوند، در حقّ كوتاهی نمی كردند، و از حقّ تجاوز نمی كردند، و اطرافیان حضرتش از بهترین مسلمانان خیّر بودند، و برتر و بالاتر از همه نزد آن حضرت کسی بود كه خیرش به همه می رسید، و هركس نسبت به دیگران بهتر همدردی و كمك می كرد نزد آن حضرت مقام و منزلتی بزرگ تر داشت.



چگونگی مجلس حضرتf

قَالَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَجْلِسِهِ فَقَالَ كَانَf لَا یَجْلِسُ وَ لَا یَقُومُ إِلَّا عَلَی ذِكْرٍ وَ لَا یُوطِنُ الْأَمَاكِنَ وَ یَنْهَی عَنْ إِیطَانِهَا وَ إِذَا انْتَهَی إِلَی قَوْمٍ جَلَسَ حَیْثُ یَنْتَهِی بِهِ الْمَجْلِسُ وَ یَأْمُرُ بِذَلِكَ وَ یُعْطِی كُلَّ جُلَسَائِهِ نَصِیبَهُ حَتَّی لَا یَحْسَبُ أَحَدٌ مِنْ جُلَسَائِهِ أَنَّ أَحَداً أَكْرَمُ عَلَیْهِ مِنْهُ مَنْ جَالَسَهُ صَابَرَهُ حَتَّی یَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِفَ عَنْهُ مَنْ سَأَلَهُ حَاجَةً لَمْ یَرْجِعْ إِلَّا بِهَا أَوْ بِمَیْسُورٍ مِنَ الْقَوْلِ قَدْ وَسِعَ النَّاسَ مِنْهُ خُلُقُهُ وَ صَارَ لَهُمْ أَباً رَحِیماً وَ صَارُوا عِنْدَهُ فِی الْحَقِّ سَوَاءً مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَ حَیَاءٍ وَ صِدْقٍ وَ أَمَانَةٍ لَا تُرْفَعُ فِیهِ الْأَصْوَاتُ وَ لَا تُؤْبَنُ فِیهِ الْحُرَمُ وَ لَا تُثْنَی فَلَتَاتُهُ مُتَعَادِلِینَ مُتَوَاصِلِینَ فِیهِ بِالتَّقْوَی مُتَوَاضِعِینَ یُوَقِّرُونَ الْكَبِیرَ وَ یَرْحَمُونَ الصَّغِیرَ وَ یُؤْثِرُونَ ذَا الْحَاجَةِ وَ یَحْفَظُونَ الْغَرِیبَ.

امام حسین (ع) فرمودند: در مورد نشستن حضرت سؤال كردم؟ فرمود:

در نشستن و برخاستن به ذكر مشغول بودند، در اماكن عمومی اقامت نمی كردند و از این كار نهی می فرمودند، هر وقت به مجلسی وارد می شدند، در آخر مجلس می نشستند و همواره به این كار دستور می دادند، با همنشینان خود یكسان برخورد می فرمود تا كسی گمان نبرد كه دیگری نزد آن حضرت گرامی تر است، هركس با آن حضرت همنشین می شد حضرت در مقابل او آن قدر صبر می كردند كه اوّل خود او بلند شود و مجلس را ترك كند، هركس از آن حضرت حاجتی می خواست یا با دست پر برمی گشت یا در جواب، گفتاری نرم و ملایم دریافت می كرد، خلق و خوی ایشان شامل حال همه بود، برای مردم همچون پدری مهربان بودند، در مورد حقّ، همه در مقابل ایشان یكسان بودند، مجلس ایشان، مجلس حلم، حیاء، صداقت و امانت بود، صدا در آنجا بلند نمی شد و از نوامیس و احترامات افراد هتك حرمت نمی گردید و لغزش كسی بازگو نمی شد، همه از روی تقوی با هم برابر و به هم پیوسته و متواضع بودند، افراد بزرگ تر را احترام می كردند و به اطفال مهربانی می نمودند و افراد حاجتمند را بر خود ترجیح داده و افراد غریب را پناه می دادند.



وضع حضرتf با هم نشینان

فَقُلْتُ كَیْفَ كَانَ سِیرَتُهُ فِی جُلَسَائِهِ فَقَالَ كَانَ دَائِمَ الْبِشْرِ سَهْلَ الْخُلُقِ لَیِّنَ الْجَانِبِ لَیْسَ بِفَظٍّ وَ لَا غَلِیظٍ وَ لَا صَخَّابٍ وَ لَا فَحَّاشٍ وَ لَا عَیَّابٍ وَ لَا مَزَّاحٍ وَ لَا مَدَّاحٍ یَتَغَافَلُ عَمَّا لَا یَشْتَهِی فَلَا یُؤْیِسُ مِنْهُ وَ لَا یُخَیِّبُ فِیهِ مُؤَمِّلِیهِ قَدْ تَرَكَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلَاثٍ الْمِرَاءِ وَ الْإِكْثَارِ وَ مَا لَا یَعْنِیهِ وَ تَرَكَ النَّاسَ مِنْ ثَلَاثٍ كَانَ لَا یَذُمُّ أَحَداً وَ لَا یُعَیِّرُهُ وَ لَا یَطْلُبُ عَثَرَاتِهِ وَ لَا عَوْرَتَهُ وَ لَا یَتَكَلَّمُ إِلَّا فِیمَا رَجَا ثَوَابَهُ إِذَا تَكَلَّمَ أَطْرَقَ جُلَسَاؤُهُ كَأَنَّمَا عَلَی رُءُوسِهِمُ الطَّیْرُ وَ إِذَا سَكَتَ تَكَلَّمُوا وَ لَا یَتَنَازَعُونَ عِنْدَهُ الْحَدِیثَ وَ إِذَا تَكَلَّمَ عِنْدَهُ أَحَدٌ أَنْصَتُوا لَهُ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْ حَدِیثِهِ یَضْحَكُ مِمَّا یَضْحَكُونَ مِنْهُ وَ یَتَعَجَّبُ مِمَّا یَتَعَجَّبُونَ مِنْهُ وَ یَصْبِرُ لِلْغَرِیبِ عَلَی الْجَفْوَةِ فِی الْمَسْأَلَةِ وَ الْمَنْطِقِ حَتَّی إِنْ كَانَ أَصْحَابُهُ لَیَسْتَجْلِبُونَهُمْ وَ یَقُولُ إِذَا رَأَیْتُمْ طَالِبَ حَاجَةٍ یَطْلُبُهَا فَارْفِدُوهُ وَ لَا یَقْبَلُ الثَّنَاءَ إِلَّا مِنْ مُكَافِئٍ وَ لَا یَقْطَعُ عَلَی أَحَدٍ كَلَامَهُ حَتَّی یَجُوزَهُ فَیَقْطَعَهُ بِنَهْیٍ أَوْ قِیَامٍ.

پرسیدم: رفتارشان با همنشینان خود چگونه بود؟ فرمودند:

دائما خوشرو و ملایم و خوش برخورد بودند. سخت گیر و خشن، داد و فریاد كن و بد زبان نبودند، نه عیب جوئی می كردند و نه حمد و ثنای كسی را می گفتند، در مقابل آنچه كه دوست نمی داشتند، خود را به غفلت می زدند و به روی خود نمی آوردند، كسی از ایشان ناامید نمی شد و آرزومندانشان محروم نمی شدند. سه كار را كنار گذاشته بودند:

«مراء و مجادله»، «پرحرفی» و «گفتن حرف های بیهوده و آنچه به ایشان مربوط نمی شد». و سه كار را در مورد مردم انجام نمی دادند: «كسی را مذمّت و تقبیح نمی كردند»، «لغزش ها و مسائل پنهانی افراد را دنبال نمی كردند» و «هیچ وقت حرفی نمی زدند مگر جایی كه امید ثواب داشتند». وقتی صحبت می كردند همه ساكت بودند و كسی كوچك ترین حركتی نمی كرد و هر گاه سكوت می فرمود، دیگران صحبت می كردند. در حضور ایشان، مجال سخن گفتن را از یك دیگر نمی گرفتند، اگر كسی در خدمت آن حضرت صحبت می كرد، بقیه سكوت می كردند تا سخن او تمام شود بعد به كلام اوّلشان بر می گشتند، به هر چه دیگران را می خندانید حضرت می خندید، و از هر چیز كه دیگران تعجّب می كردند تعجّب می فرمود، در مقابل افراد غریبی كه از روی خشونت و تندی سوال می كردند و حرف می زدند، حتّی اگر اصحاب آن حضرت در صدد بودند كه این افراد را از خود برانند، حضرت می فرمودند: وقتی حاجتمندی را دیدید كه در پی برآوردن نیاز خویش است او را كمك كنید و حمد و ثنای افراد ضعیف الایمان و منافق را نمی پذیرفتند، و كلام كسی را قطع نمی كردند مگر زمانی كه خود قطع كند یا وقت بگذرد كه در این صورت كلامش را یا با نهی كردن و یا برخاستن از مجلس قطع می كردند.



سکوت حضرتf

قَالَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ سُكُوتِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ(ع) كَانَ سُكُوتُهُ عَلَی أَرْبَعٍ الْحِلْمِ وَ الْحَذَرِ وَ التَّقْدِیرِ وَ التَّفَكُّرِ فَأَمَّا التَّقْدِیرُ فَفِی تَسْوِیَةِ النَّظَرِ وَ الِاسْتِمَاعِ بَیْنَ النَّاسِ وَ أَمَّا تَفَكُّرُهُ فَفِیمَا یَبْقَی وَ یَفْنَی وَ جُمِعَ لَهُ الْحِلْمُ فِی الصَّبْرِ فَكَانَ لَا یُغْضِبُهُ شَیْ ءٌ وَ لَا یَسْتَفِزُّهُ وَ جُمِعَ لَهُ الْحَذَرُ فِی أَرْبَعٍ أَخْذِهِ الْحَسَنَ لِیُقْتَدَی بِهِ وَ تَرْكِهِ الْقَبِیحَ لِیُنْتَهَی عَنْهُ وَ اجْتِهَادِهِ الرَّأْیَ فِی إِصْلَاحِ أُمَّتِهِ وَ الْقِیَامِ فِیمَا جَمَعَ لَهُمْ مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین.[58]

امام حسین(ع) فرمودند: در باره سكوت رسول خدا (ص) سؤال كردم، پدرم فرمودند:

سكوت آن حضرت در چهار مورد بود: حلم و بردباری، حذر و احتیاط، سنجش و اندازه گیری، و تفكّر. و امّا سنجش و اندازه گیری در یكسان نگاه كردن به مردم و یكسان گوش دادن به سخن های آنان، و تفكّر آن حضرت در امور باقی و امور فانی بود، حلم و بردباری را در عین شكیبائی و صبر دارا بودند، چیزی آن حضرت را عصبانی نمی كرد و از كوره به در نمی برد. و در چهار مورد با دقّت و احتیاط رفتار می كردند: انجام كارهای نیك، تا دیگران به آن حضرت تأسّی كنند، ترك كارهای قبیح، تا دیگران نیز ترك كنند، كوشش و دقّت نظر در اصلاح امّت خویش و اقدام به كاری كه برای همه دارای خیر دنیا و آخرت بود، درود خدا بر او و خاندان پاكش باد.

و در یک کلمه باز می خواهیم بگوییم: ای پیامبر!

نه ملك بودی و نه خسته ز خاك

ای بشیر ما ، بشر بودی و پاك




[58]- «عیون أخبار الرضا (ع)»، ج 1، ص 319.

چگونگی تأثیر صلوات ما بر پیامبرf

سؤال: با توجه به مقام کامل پیامبر و ائمهh، آن بزرگواران چه نیازی به صلوات ما دارند؟

جواب: آیت الله جوادی آملی به نقل از علامه طباطباییf در جواب این سؤال می فرمایند: صلواتی كه ما می فرستیم، اوّلاً؛ از خودمان چیزی اهداء نمی كنیم، بلكه به خدا عرض می كنیم و از او می خواهیم كه بر پیامبر و خاندانش رحمت ویژه خود را بفرستد. ثانیاً؛ گرچه این خاندان به ما محتاج نیستند، ولی به ذات اقدس خداوند نیازمندند و باید دائماً فیض الهی بر آن ها نازل شود. از طرفی ما با تقاضای صلوات خدا بر آن ها، خود را به این خاندان نزدیك كرده ایم. مثل این است كه باغبانی از گل های صاحب باغ یک دسته گل به صاحب باغ هدیه كند، درست است که همه آن گل ها مال صاحب باغ است، ولی آن کار موجب قرب باغبان به صاحب باغ می گردد. چون یك نوع ادب است. و صلوات، ادبِ ما را ثابت می كند، وگرنه ما كه از خود چیزی نداریم، بلكه از ذات اقدس الله مسئلت می كنیم که بر مراتب و درجات این بزرگواران بیفزاید، و همین عرض ادب برای ما موجب تقرّب است.[59]

معنی صلوات این است كه: خدایا! رحمت خود را بر پیامبر و آل او نازل فرما، وقتی رحمت بر آن ها نازل شد، به دیگران هم می رسد، چون آن ها مجاری فیض اند[60] و اگر بخواهد خیری به بقیه برسد، باید به عنوان رحمت خاصه نخست بر آن ها نازل شود، سپس به دیگران برسد. چنانچه عرضه می داری: «بِیمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاء».[61] به برکت وجود آن حضرت مخلوقات روزی دریافت می کنند و زمین و آسمان پایدار می مانند.

همان طوركه در آیه 56 سوره احزاب فرمود: خدا و ملائكه بر پیامبرf صلوات می فرستند، در آیه 43 همان سوره فرمود:

«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِیُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ»؛

خداوند و ملائکه او بر شما مؤمنان درود می فرستند تا شما را از ظلمات به سوی نور خارج کنند.

پس مؤمنان به جایی می رسند كه خدا و ملائكه بر آن ها درود می فرستند و این درود فرستادن، آن ها را به سوی نور می کشاند، حال می توان گفت صلوات خدا و ملائکه برای پیامبر و اهل بیت اوh موجب می شود که آن ها همواره در مقام نوری خود باقی بمانند. همان طور که استغفار ائمه معصومینh جهت دفع گناه است، به طوری که آن ها را در شرایطی قرار می دهد که گناه سراغشان نمی آید. در حالی که استغفار برای امثال ما جهت رفع گناه بوده، موجب می شود تا آثار ظلمانی گناه از جان ما پاک شود. معنی خروج از ظلمات به سوی نور برای ما، در اثر صلوات خدا و ملائکه به همان معنی پاک شدن از آثار ظلمانی گناه است.

از طرفی صلوات بر محمد و آل محمدh از آن جهت که ما آن صلوات را انجام می دهیم فعل ما محسوب می شود و نتایج آن عائد ما می گردد و ما را به مقام عبد شکور وارد می کند بنده ای که توجه به نِعَم عالیة الهی دارد و از حضرت پروردگار تقاضا می کند بر این مجاری عالیه فیض ات که در رساندن حقیقت دین به ما، نهایت تلاش را انجام دادند صلوات خود را برسان و از آن برکاتی که مخصوص اولیاء خاص خودت هست بر آن ها ارزانی دار. در واقع با صلوات خود به وجود مقدس پیامبرf عرضه می داریم:

راند حق این آب را در جوی تو

آفرین بر دست و بر بازوی تو

باید متذکر بود که پیامبر و ائمه معصومینh وسایل وصول اهل معرفت و وسائط نزول برکات و تجلیات حضرت ربوبیت جلّت و عظمته هستند. لذا امام صادق(ع) می فرمایند: «وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ، وَ لَوْ لَا نَحْنُ مَا عُبِدَ اللَّه»[62] به وسیله عبادت و پرستش ما مردم خداپرست شدند، اگر ما نبودیم مردم خدا پرست نمی شدند.

هرکس شمه ای از حقیقت ولایت و رسالت را بداند خواهد دانست نسبت اولیاء الهیh به خلق چه نسبتی است و چگونه از طریق آن ذوات مقدس راه عبادت الهی برای انسان گشوده می شود.

علاوه بر این از طریق صلوات بر این خاندان یک نحوه اتحاد روحانی با آن ها برای ما پیش خواهد آمد و با تکرار صلوات، این اتحاد روحانی را تشدید می کنیم و پایدار نگه می داریم، و از طرف دیگر ذکر صلوات در عین این که یک دعای با محتوا است، یک شعار اسلامی نیز هست زیرا در میان ادعیه تنها دعایی است که مستحب است بلند گفته شود. شاید بلندگفتن آن به این علت است که موجب زنده نگه داشتن نام پیامبرf می شود، در حالی که به ما دستور داده اند؛ «وَاذْكُر رَّبَّكَ فِی نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَكُن مِّنَ الْغَافِلِینَ»[63] و در دل خویش پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس، بدون صدای بلند یاد كن و از غافلان مباش. و نیز همان رسول خدایی که در دعاکردن می فرماید: «لا تَرْفَعُوا اَصْواتِکُم فَإنَّ ربّکم لَیسَ بِاَصَمّ»[64] صدای خود را در حین دعا بلند نکنید که پروردگار شما ناشنوا نیست؛ می فرماید: «ارْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَیَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاق» [65] آوازهای خود را به صلوات بر من بلند كنید، زیرا كه آن نفاق را برطرف سازد.

همه این ها نشان می دهد که صلوات نسبت به بقیه ادعیه وسعت بیشتری دارد و نه تنها موجب یگانگی قلب ذاکر صلوات با روح رسول خداf و هم سنخی با عالم قدس می شود، بلکه یک نحو گسترش نور اسلام و نبوت در جامعه نیز هست.

در راستای برکاتی که صلوات خدا و ملائکه بر پیامبر و آل اوh دارد در روایت داریم؛ معنی صلوات بر پیامبرf به معنی مدح و ثنای او است.

قال ابوبصیر قال: سألتُ ابا عبداللهf عن هذه الآیة، كیف صلوةُ الله علی رسوله؟ قال: «یا ابامحمّد! تَزْكِیَةٌ لَهُ فی السموات العلی»،[66]

ابوبصیر گوید از حضرت صادقu در رابطه با این آیه سؤال کردم که صلوات خدا بر رسول خداf چگونه است؟ حضرت در جواب فرمودند: ای ابامحمد! به معنی ثناء او در عالم اعلا است.

ونیز داریم،عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِیرٍ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی« إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» فَقَالَ صَلَاةُ اللَّهِ [عَلَیْهِ ] تَزْكِیَةٌ لَهُ فِی السَّمَاءِ قُلْتُ مَا مَعْنَی تَزْكِیَةِ اللَّهِ إِیَّاهُ ؟ قَالَ زَكَّاهُ بِأَنْ بَرَّأَهُ مِنْ كُلِّ نَقْصٍ وَ آفَةٍ تَلْزَمُ مَخْلُوقاً . قُلْتُ فَصَلَاةُ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ یُبَرِّءُونَهُ وَ یُعَرِّفُونَهُ بِأَنَّ اللَّهَ قَدْ بَرَّأَهُ مِنْ كُلِّ مَا هُوَ فِی الْمَخْلُوقِینَ مِنَ الْآفَاتِ الَّتِی تُصِیبُهُمْ فِی بِنْیَةِ خَلْقِهِمْ فَمَنْ عَرَّفَهُ وَ وَصَفَهُ بِغَیْرِ ذَلِكَ فَمَا صَلَّی عَلَیْهِ فَقُلْتُ فَكَیْفَ نَقُولُ نَحْنُ إِذَا صَلَّیْنَا عَلَیْهِمْ؟ قَالَ: تَقُولُونَ اللَّهُمَّ إِنَّا نُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ نَبِیِّكَ وَ عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا أَمَرْتَنَا بِهِ وَ كَمَا صَلَّیْتَ أَنْتَ عَلَیْهِ فَكَذَلِكَ صَلَاتُنَا عَلَیْهِ.

راوی پس از آن که معنی صلوات خدا بر پیامبرf را از امام صادق(ع) می پرسد، حضرت می فرمایند: صلوات خدا بر رسولش، تزکیه و ثناءِ او در آسمان است. می گوید: پرسیدم معنی ثناء و تزکیه رسول خداf به وسیله خدا به چه معنی است؟ فرمود: پاک نگه داشتن او از هر نقص و آفتی که لازمه مخلوق است. پرسیدم؛ معنی صلوات مؤمنین چیست؟ فرمود: او را مبرّا بدانند و این طور بشناسند که خداوند او را از کلیه ضعف هایی که در بقیه خلق هست پاک نگه داشته، و کسی که او را جز این بشناسد و وصف کند عملاً بر پیامبر صلوات نفرستاده. پرسیدم؛ چگونه ما بر او و خاندانش صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید؛ «اللَّهُمَّ إِنَّا نُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ نَبِیِّكَ وَ عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا أَمَرْتَنَا بِهِ وَ كَمَا صَلَّیْتَ أَنْتَ عَلَیْهِ فَكَذَلِكَ صَلَاتُنَا عَلَیْهِ»، خدایا! ما بر پیامبرت و بر آل او درود می فرستیم، همچنان که به ما امر کردی و همان طور که خودت بر آن ها درود می فرستی، صلوات ما بر آن ها باد.

این روایت عظیم الشأن و جلیل القدر به ما کمک می کند که با صلوات، جهت جان را متوجه آن ذات مقدسی نماییم که خداوند او را از همه ضعف ها پاک نگه داشته و او را همواره به عنوان پیشوای خود در منظرمان داشته باشیم، و با نظر به آن مقام و اعلان ارادت به ساحت کبریایی آن رسول الهیf از برکات خاص صلوات بر او و خاندان مطهرش بهره مند گردیم.

و نیز در روایت داریم که راوی می گوید از حضرت موسی بن جعفر(ع) پرسیدم؛

«مَا مَعْنَی صَلَاةِ اللَّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ صَلَاةِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ صَلَاةُ اللَّهِ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ صَلَاةُ مَلَائِكَتِهِ تَزْكِیَةٌ مِنْهُمْ لَهُ وَ صَلَاةُ الْمُؤْمِنِینَ دُعَاءٌ مِنْهُمْ لَهُ.»[67]

معنی صلوات خدا و ملائکه و مؤمنین چیست؟ حضرت می فرمایند: صلوات خدا و صلوات ملائکه تزکیه و ثناء آن هاست بر پیامبرf، و صلوات مؤمنین دعای آن هاست برای پیامبرf.

ابن اثیر می گوید: معنی صلوات ما به این صورت است که از خدا تقاضا می کنیم: «عَظِّمْهُ فِی الدُّنْیَا بِأَعْلاءِ ذِكْرُهُ وَ اِظْهَارِ دَعْوَتِهِ وَ اِبْقَاءِ شَریعَتِهِ وَ فِی الْآخِرَةِ بِتَشْفِیعِهِ فِی اُمَّتِةِ وَ تَضْعِیفِ اَجْرِهِ وَ مَثُوبَتِهِ»،[68] خدایا او را در دنیا بزرگ بدار با بلند کردن نام او وگسترش دعوتش و پایداری شریعت اش، و در آخرت نیز به شفاعت در امتش و افزودن اجرو ثوابش او را بزرگ بدار.




[59] - «توصیه ها، پرسش ها و پاسخ ها»، آیت الله جوادی آملی«حفظه الله تعالی»، ج1، ص78.
[60] - «توصیه ها، پرسش ها و پاسخ ها»،آیت الله جوادی«حفظه الله تعالی»، ج1، ص93.
[62] - «بحار الأنوار»، ج 24، ص 197.
[63] - سوره اعراف، آیه 205.
[66] - «مرآه العقول»، ج12، ص116.
[67] - «ثواب الأعمال و عقاب الأعمال»، ص 156.
[68] - «كتاب طرائف»، ابن طاوس، ص330 در مورد صلوات.

چگونگی فرستادن صلوات

سؤال: چگونه صلوات بفرستیم؟

جواب: همچنان که قبلاً عرض شد بنا به نقل شیعه و سنی، رسول خداf تأکید داشته اند که صلوات ناقص و بریده نفرستید به طوری که در کنار صلوات بر آن حضرت «آل» آن حضرت ذکر نشود. چنانچه در روایت داریم:

قال رسول اللهf «لَا تُصَلُّوا عَلَیَّ صَلَاةً مَبْتُورَةً بَلْ صِلُوا إِلَیَّ أَهْلَ بَیْتِی وَ لَاتَقْطَعُوهُمْ فَإِنَّ كُلَّ نَسَبٍ وَ سَبَبٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُنْقَطِعٌ إِلَّا نَسَبِی»،[69]

بر من صلوات ناقص نفرستید، بلکه وصل کنید بر من اهل بیت مرا و آن ها را منقطع نکنید، زیرا که در قیامت هر نَسَب و سببی منقطع است مگر نَسَب من. که این حکایت از آن دارد که آن ذوات مقدسه یک حقیقت واحدند.

و نیز بخاری نقل می کند که وقتی راوی از رسول خداf پرسید؛ یا رسول الله فهمیدیم چگونه بر تو سلام کنیم، حال بفرمایید چگونه صلوات بفرستیم؟ فرمودند: بگویید؛ «الّلهُمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد».[70]

در روایت داریم: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعَ أَبِی رَجُلًا مُتَعَلِّقاً بِالْبَیْتِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ فَقَالَ لَهُ أَبِی یَا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَبْتُرْهَا لَا تَظْلِمْنَا حَقَّنَا قُلِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِه.[71]

امام صادق(ع) می فرمایند: پدرم شنید كه مردی به پرده كعبه در آویخته و می گوید: «اللهم صل علی محمد» (و نامی از آل محمد دنبال آن نمی برد) پدرم به او فرمود: ای بنده خدا بریده اش مكن، و در باره حقِ ما به ما ستم مكن، و بگو: «اللّهم صلّ علی محمّد و أهل بیته».

ثعلبی در تفسیر خود در مورد آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»، آورده است که؛

قُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَلِمْنَا السَّلَامَ عَلَیْكَ فَكَیْفَ الصَّلَاةُ عَلَیْكَ؟ قَالَ قُولُوا «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ وَ بَارِكْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِید».[72]

کتاب «کنزالعمال» از علیu روایت می کند که فرمودند: راوی از رسول خداf سؤال کرد ای رسول خدا سلام کردن به شما را دانستیم، چگونه بر شما صلوات بفرستیم؟ حضرت می فرمایند: بگویید؛ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ وَ بَارِكْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِید».[73]

مرحوم علامه سید مرتضی عسکری«رحمه الله علیه» در جزوه مختصری موضوع فضیلت صلوات و چگونگی آن را بر اساس متون اهل سنت جمع آوری کرده اند که همه روایات حکایت از آن دارد که رسول خداf تأکید داشته اند صلوات بر ایشان را با صلوات بر آل آن حضرت همراه کنند.




[69] - «وسائل الشیعه»، ج 7، ص 207.
[70] - «صحیح بخاری»، ج 6، ص 27 نقل از ظرائف، سیدبن طاووس، ترجمه داود الهامی، ص .33.
[71] - «الكافی»، ج 2، ص 495.
[72] - «بحار الأنوار»، ج 27 ، ص 258.
[73] - «کنزالعمال»، ج 2، ص 176، و «تفسیر درّالمنثور»، ج 5 ، ص 217.

نقش صلوات در استجابت دعا

سؤال: چه رابطه ای بین صلوات بر پیامبرf و استجابت دعا هست که در روایات داریم چنانچه دعای خود را با صلوات همراه کنید مستجاب می شود؟

جواب: همان طور که می فرمایید علاوه بر روایاتی که صلوات را عامل هدم گناهان می داند، روایاتی داریم که می فرماید صلوات موجب برآورده شدن حاجات می شود، مثل این که: رسول خداf می فرمایند:

«من صلّی علی محمّد و علی آل محمّد مائه مرّه قضی اللَّه تعالی له مائة حاجة».[74]

هركس بر محمّد و آل محمّد صد بار درود بفرستد، خداوند صد حاجت او را بر می آورد.

یا روایاتی که می فرماید برای برآورده شدن حاجات خود، همراه آن ها، صلوات بر محمد و آل محمد را قرار ده. از جمله این که امام صادق(ع) می فرمایند:

«مَنْ كَانَتْ لَهُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةٌ فَلْیَبْدَأْ بِالصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ یَسْأَلُ حَاجَتَهُ ثُمَّ یَخْتِمُ بِالصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ یَقْبَلَ الطَّرَفَیْنِ وَ یَدَعَ الْوَسَطَ إِذَا كَانَتِ الصَّلَاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَا تُحْجَبُ عَنْه. [75]

هركس به درگاه خدایU حاجتی دارد باید به صلوات بر محمد و آلش شروع كند، و سپس حاجت خود را بخواهد، و در آخر هم به صلوات بر محمد و آل محمد پایان دهد، زیرا كه خدای عزّ و جلّ كریم تر از آن است كه دو طرف دعا را بپذیرد، و وسط دعا را واگذارد، زیرا صلوات بر محمد و آل محمد محجوب نیست.

یا می فرمایند: «لَا یَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّی یُصَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد».[76]

پیوسته دعا محجوب است (و میان آن و استجابتش حجاب و پرده ای حائل است) تا بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود.

و یا می فرمایند: «مَنْ دَعَا وَ لَمْ یَذْكُرِ النَّبِیَّf رَفْرَفَ الدُّعَاءُ عَلَی رَأْسِهِ فَإِذَا ذَكَرَ النَّبِیَّ (ص) رُفِعَ الدُّعَاء».[77]

هر كه دعائی كند و نام پیغمبر (ص) را نبرد آن دعا بالای سرش بچرخد، و چون نام پیغمبر (ص) را برد دعا بالا رود.

علت چنین قاعده ای را باید در صفاتی دانست که در قلب ذاکر صلوات پدید می آید، به طوری که عملاً گوینده صلوات، با ذکر صلوات با نور پیامبر و ائمهh در محضر خدا حاضر می شود و با چنین حضوری مانعی بین او و فیض حضرت رب العالمین باقی نمی ماند و همان ملائکه ای که با صلوات بر محمد و آل او، به مدد ذاکر صلوات می آیند، در برآورده شدن حاجات او را یاری می کنند.

به امید آن که توانسته باشیم در شناخت مقام نبیf و امامان معصومh قدمی برداشته باشیم و با صلوات بر آن ذوات مقدسه خود را به انوار آن ها نزدیک کنیم.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[74] - «مناقب علی بن ابی طالب»، ص 295.
[75] - «الكافی»، ج 2 ، ص 494.
[76] - «الكافی»، ج 2 ، ص491.
[77] - «الكافی»، ج 2 ،ص 491.