+
-
بسم الله الرحمن الرحیم

زیارت عاشورا اتحادی روحانی با امام حسین(ع)

فهرست زیارت عاشورا اتحادی روحانی با امام حسین(ع)


مقدمه

1- ضروری ترین نیاز بشر ارتباط با عالم ملکوت و آزادشدن از هبوطی است که با نزدیکی به شجره ی ممنوعه در آن قرار گرفت و ارتباط با عالم ملکوت میسّر نمی شود مگر آن که به انسان های ملکوتی که با وجودشان اشاره به آن عالم دارند نظر اندازیم. حضرت سیدالشّهداء(ع) در کربلا چنین راهی را در جلو بشریت گشودند، لذا ما با زیارت آن حضرت به ملاقات آن امام می رویم تا ما نیز نظاره گر ملکوت عالم باشیم و از جرگه ی مسلمانانی که امام را شهید می کنند به در آییم و به جرگه ی گروهی بپیوندیم که در امام ذوب شدند و خون خواهی او را خون خواهی خود دانستند و از خدا خواستند که «أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی...» خون خواهی حسین(ع) را که خون خواهی خودم محسوب می شود، رزق من گردان که جان من جدای از جان مولایم حسین(ع) نیست.

2- انسان دارای چهره های مختلفی است که هر زمان با چهره ای از خود روبه رو می شود و به تماشای آن می نشیند. انسان در کربلا با عالی ترین وجه انسانی روبه رو می گردد و در طلب آن اشک تمنّا سر می دهد و در زیارت عاشورا سعی دارد همه ی حجاب های بین خود و آن چهره ی نهایی انسانی را کنار بزند تا در یگانگی با امام ندا سر دهد «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی» حمد خدا را به جهت مصیبت بزرگ من، آری مصیبت بر امام حسین(ع) را مصیبت خود احساس می کند و شرط یگانگی با امام را به انتها می رساند.

3- زیارت عاشورا اشاره به راهی است که باید طی شود و معراجی است که باید به آن دست یافت. انسان از طریق آن زیارت متوجه می شود طلب در او زنده است و غرایز مانع راه اند، ولی به مدد زیارت حضرت سیدالشّهداءu امکان طی مسیر هست. با نظر به آن حضرت از خداوند تقاضا می کند که؛ «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَكَ وَجِیها بِالْحُسَیْنِu» خداوندا! مرا به حقیقت حسین(ع) پسندیده ی درگاهت قرار بده، تا بتوانم جهت جان خود را به خدا اندازم و در مسیر حقیقت یابی، طریقت حسین(ع) را پیشه ی خود کنم تا همچنان که کربلا را عشق به خدا آفرید من نیز از آن عشق بی بهره نباشم و از هبوط به درآیم و به معیت با حسین(ع) و اصحاب او نایل گردم و بتوانم از خدا تقاضا کنم؛ «أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ» مرا نیز به مقام محمود نایل گرداند.

4- در متن کتاب ملاحظه خواهید کرد کلمه کلمه ی زیارت عاشورا با دقت و ظرافت تمام انتخاب شده و در تکرار مضامین تعمّدی دقت برانگیز مدّ نظر بوده و نام هایی که عنوان شده همه از سر دقت انتخاب شده تا ما بتوانیم زندگی امروز خود را با زیارت عاشورا تغذیه کنیم.

5- با تأمل در زیارت عاشورا معلوم می شود که آن زیارت شناسنامه ی فرهنگی و سلوکی شیعه است و لعن های مطرح شده در آن جهت تولی و تبرّای مسلمانان را روشن می کند تا هر مسلمانی جایگاه خود را در نبرد بی امان حق و باطل تعیین و تعریف کند و از حضور در جبهه ی معنوی حق در هزاره ی سوم محروم نماند و معلوم شود او نیز بخشی از این جبهه است.

6- روشن است که «لعن» گفتن مقوله ای متفاوت از ناسزاگفتن و فحش دادن است، فحش دادن شأن یک مسلمان نیست همچنان که علیu فرمودند: « إِنِّی أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِینَ»[1] به خدا سوگند دوست ندارم شما از دشنام دهندگان باشید. ولی «لعن» کردن یک نوع بیزاری جستن از ظلم و ظالم و فاصله گرفتن از راه سپاه اهل باطل و موجب قرب به جبهه ی امام حسین(ع) می شود و این که در دل ما جایی برای همراهی با ظلم و ظالم نیست. همان طور که خداوند بر اهل کفر لعنت می کند و لعنت لعنت کنندگان را نیز بر آن ها می فرستد و می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتابِ أُولئِكَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ».[2] كسانى كه دلایل روشن، و وسیله ی هدایتى را كه نازل كرده ایم، بعد از آن كه در كتاب براى مردم بیان نمودیم، كتمان كنند، خدا آن ها را لعنت مى كند؛ و همه لعن كنندگان نیز، آن ها را لعن مى كنند.

7- وقتی به عمرسعد «لعنت» کردیم به این معنی است که دیگر در اردوگاهی که شخصیت عمرسعد هست، جای ما آن جا نیست و با توجه به لعنت های جامعی که در آن زیارت هست، راه برای انتخاب جایگاهی در کنار امام حسینu آسان می گردد. پس هرجا که شخصیت های مورد لعن در زیارت عاشورا آن جا نباشند جای ما آن جا خواهد بود که جایگاه همراهی و همدلی با امام حسینu است و در آن حال تولّی و تبرّی از حالت ذهنی خارج می شود و صورت کاربردی به خود می گیرد و این به معنی پاشیدن تخم کینه نیست، بلکه به معنی آن است که پرونده ی کربلا مفتوح است و ما می توانیم با امام حسینu اتحاد روحانی برقرار کنیم و متوجه باشیم «سپر از دست مینداز که جنگ است هنوز» مواظب باش در این جنگ در جبهه ی باطل قرار نگیری.

8- نام هایی که در زیارت عاشورا آمده بیش از آن که نام اشخاص باشد اشاره به شخصیت هایی است که در همه ی زمان ها وجود دارند و زیارت عاشورا پنجره ی روشنی است برای شخصیت شناسی و ملاک هایی می دهد تا انسان در هر زمان یزید و شمر و آل مروان و آل زیاد زمان را بشناسد و جهت روح و روان خود را از آن ها جدا کند تا در اعلام موضع، در نبرد تاریخی حق و باطل، بی موضع و بی طرف نباشد. زیرا بنا به فرمایش قرآن؛ «فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلال »[3] اگر انسان از دایره ی حق بیرون آمد، هرجا باشد در دایره ی گمراهی و کفر است.

9- نصرت طلبیدنِ حضرت اباعبداللهu که فرمود:«هَلْ مِنْ ناصِرٍ ینْصُرنی...» خطاب به لشکریان عمرسعد نیست، خطاب به همه ی آن هایی است که می خواهند در نبرد تاریخی حق با باطل در کنار حسینu باشند و از سیر روحانی و اتحاد با جان نورانی حضرت سیدالشّهداء(ع) عقب نیفتند و همچون امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در جنگ بیرونی و درونی با باطل، جای خود را تعیین کنند و با بازنگه داشتن پرونده ی نبرد تاریخی حق و باطلِ کربلا، جبهه ی زمانه ی خود را مدیریت نمایند و به پویایی اسلامی ادامه دهند.

10- زیارت عاشورا نقطه ی مکرر رجوع به کربلا است و نظر به راهی است که انتخاب حق برای انسان ها سخت و پیچیده نگردد، به شرطی که به کربلا و مقام قدسی امام حسین(ع) درست بنگریم و لذا سعی شده است در کتابی که پیش رو دارید این موضوع مورد غفلت قرار نگیرد.

11- این کتاب بدون ویرایش های معمولی ادبی و با همان روح حضوری که سخنران محترم انجام داده خدمتتان عرضه می شود تا امکان ارتباط روحی با اصل زیارت برای خواننده ی محترم در سرتاسر کتاب باقی بماند و راهی جهت اُنس با مقام حضرت سیدالشّهداء(ع) باشد. از این رو کتاب حاضر کتابی است برای بارها خواندن، گشودن دوباره ی آن آغاز توسلی است به آستان مقدس حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و آن گونه که در متن آمده؛ «بهانه ای است برای سیر در مقام نورانی امام حسین(ع) و اتحاد روحانی با آن ذات مقدس».

گروه فرهنگی المیزان




[1] - نهج البلاغه، کلام 206.
[3] - سوره ی یونس،آیه ی32.

مقدمه مولف

1- بهترین توصیف در رابطه با عظمت زیارت عاشورا متن زیارت است و این که چگونه آن زیارت ابعاد روحانی انسان را برمی انگیزاند و موانع اُنس با شهدای کربلا را برطرف می کند. عمده آن است که بدانیم این زیارت یک نحوه سلوک روحانی است و به صورت کاملاً کاربردی می توان از آن بهره گرفت، إن شاءالله با مطالعه ی کتاب دلیل این ادعا روشن می شود.

2- در مورد سند زیارت عاشورا بزرگان دین سخنان مبسوطی اظهار فرموده اند که بنده فکر می کنم با توجه به تأیید سند زیارت عاشورا توسط حضرت آیت الله شبیری زنجانی که بنا به نظر اهل فن، در موضوع رجال شناسی، اگر نگوئیم بی نظیرند مسلم کم نظیرند، دیگر هیچ شبهه ای بر موثق بودن آن زیارت باقی نمی ماند، ایشان در جواب سؤال از سند زیارت عاشورا با دلایلی که ذکر می فرمایند آن را صحیح می دانند.[4]

زیارت عاشورا در دو كتاب مهم «كامل الزّیارات»، تألیف مرحوم شیخ ابوالقاسم جعفر بن محمدبن جعفربن موسی بن قولویه و «كتاب مصباح المتهجدین و سلاح المتعبدین» نوشته ی مرحوم ابى جعفرمحمدبن الحسن الطوسى، آمده است. مرحوم شیخ طوسى، این كتاب را مختصر نمود و نام آن را مختصرالمصباح نهاد. قابل ذكر است، اگر چه بناى شیخ در این كتاب، بر اختصار بوده ولى از جهت اهمیت زیارت عاشورا، آن را نیز نقل نموده است.




[4] - به استفتاء شماره 4383 دفتر حضرت آیت الله شبیری زنجانی و یا پایگاه اینترنتی تراث،www.toraath.com رجوع شود.

زیارت عاشورا؛ حدیث قدسی

زیارت عاشورا از دو طریق نقل شده است: یکی از طریق امام باقر(ع) که آن را علقمه بن محمد حضرمى و محمدبن اسماعیل از صالح بن عقبه، و او از مالک جهنى از امام باقر(ع) نقل کرده اند. و یکی هم از طریق امام صادق(ع) که آن را صفوان بن مهران جمال (از اصحاب نیک امام صادق و امام کاظم«علیهما السلام») نقل کرده اند. از این طریق دوم استفاده مى شود که زیارت عاشورا؛ حدیث قدسى است. زیرا در این حدیث آمده سیف بن عمیره مى گوید: صفوان گفت امام صادق(ع) فرمود: «همواره این زیارت و دعایش را بخوان، که من بر کسى که این زیارت و دعایش را از دور و نزدیک مى خواند ضامنم که زیارتش قبول گردد، و سعیش مورد تقدیر خداوند شود، و سلام او به امام حسین(ع) برسد، و حاجتش- هرگونه و هرقدر باشد- از سوى خداوند برآورده گردد.» آنگاه امام صادق(ع) به من فرمود: «یَا صَفْوَانُ وَجَدْتُ هَذِهِ الزِّیَارَةَ مَضْمُونَةً بِهَذَا الضَّمَانِ عَنْ أَبِی وَ أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَخِیهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِf عَنْ جَبْرَئِیلَ(ع) مَضْمُونَةً بِهَذَا الضَّمَانِ قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛[5] اى صفوان! من این زیارت را با همین ضمانت - قبولى و تقدیرالهى و وصول سلام- از پدرم، و پدرم امام سجاد(ع) با همین ضمانت از امام حسین(ع) و ایشان با همین ضمانت از برادرش امام حسن(ع) و ایشان با این ضمانت از پدرشان امیرمؤمنان على(ع) و امیرمؤمنانu با همین ضمانت از رسول خداf و ایشان با همین ضمانت از جبرئیل، و او با همین ضمانت از خداوند متعال نقل کردند.

به گفته ی اهل فن به فرض این که سند زیارت عاشورا، قوى نباشد - كه البته سند معتبری دارد- متن قوى و هماهنگى آن با روایات و زیارت هاى دیگر، دلیل بر قوّت آن است. به طور قطع مى توان گفت كه هریك از فرازهاى زیارت عاشورا چه آن جا كه مدح و ستایش و سلام است و چه آن جا كه نفرین و لعن بر دشمنان خداست، با ده ها روایت معتبر، قابل تصدیق و تأیید است. و این در علم اصول ثابت است كه از راه هاى اثبات صحّت یک روایت، مطابقت متن آن با آیات و روایات دیگر است. از آیت الله بهجت درباره ی سند زیارت عاشورا پرسیدند، ایشان گفتند: «متن زیارت عاشورا بر عظمت آن شاهد و گواه است. یعنى چنین متنى، نیاز به سند ندارد. »[6]

توجه بسیارِ مراجع تقلید و خبرگان علم فقه و رجال و مداومت آنان در قرائت زیارت عاشورا از گذشته تا حال، خود دلیل اهمیت و عظمت این زیارت است.

توجه و مداومت بزرگانى چون آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانى (معروف به كمپانى)، آیت الله شیخ صدراى بادكوبه اى، آیت الله حاج میرزا ابوالفضل تهرانى، آیت الله شیخ مرتضى انصارى، علامه ی مجلسى، آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى، عالم بزرگوار شیخ نجفى قوچانى صاحب کتابهای سیاحت غرب و سیاحت شرق، آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى مؤسّس حوزه ی علمیه ی قم و بسیارى از علماى دیگر، بر زیارت عاشورا شاهد بر این مدعاست.

از فرزند علامه ی امینى نقل مى كنند كه: پدرم با كثرت مطالعات و تحقیقاتى كه داشت، بر خواندن زیارت عاشورا مداومت داشت، و من حدود چهار سال بعد از فوتشان، ایشان را خواب دیدم و از ایشان پرسیدم كه چه عملى باعث نجات است، به من گفتند: زیارت عاشورا را به هیچ عنوان و عذرى ترك مكن.

در كتاب شریف نجم الثاقب صفحه ی 464 و نیز كتاب مفاتیح الجنان، حكایت سید رشتى چنین نقل شده است:

«مرحوم سید احمدبن سیدهاشم بن سیدحسن موسوى رشتى، در سفر حج از قافله عقب ماند. حضرت بقیه الله الاعظم، ارواحنا فداه، او را نجات دادند. در این تشرّف، حضرت مهدىg به او مى فرمایند: كه نافله ی شب بخوان تا راه را پیدا كنى، او نماز شب را مى خواند. بعد به او مى فرمایند: جامعه بخوان، مرحوم رشتى جامعه را از حفظ مى خواند. بعد امام زمانg مى فرمایند: عاشورا بخوان. او زیارت عاشورا را نیز با تمام لعن و سلام و دعاى علقمه از حفظ مى خواند. آنگاه حضرت او را سوار بر مركب كرده و به دوستانش مى رسانند و در بین راه، به سید رشتى مى فرمایند: چرا شما نافله نمى خوانید؟ نافله، نافله، نافله. چرا شما عاشورا نمى خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا. چرا شما جامعه نمى خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه».

امام باقر(ع) فرمودند: وقتی این زیارت را با آدابش خواندی؛ «كَتَبَ اللَّهُ لَكَ بِهَا أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْكَ أَلْفَ أَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَكَ مِائَةَ أَلْفِ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ كُنْتَ مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ حَتَّى تُشَارِكَهُمْ فِی دَرَجَاتِهِمْ وَ لَا تُعْرَفُ إِلَّا فِی الشُّهَدَاءِ الَّذِینَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ وَ كَتَبَ لَكَ ثَوَابَ كُلِّ نَبِیٍّ وَ رَسُولٍ وَ زِیَارَةِ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ(ع) مُنْذُ یَوْمَ قُتِل »[7] خداوند متعال براى تو هزارهزار حسنه نوشته و هزارهزار گناه محو مى فرماید و صد هزارهزار درجه مقام و مرتبه ی تو را بالا برده و تو را از كسانى قرار مى دهد كه با حضرت حسین بن على«علیهما السلام» شهید شده اند و بدین ترتیب در درجه ی ایشان قرارت مى دهد و شناخته نمى شوى مگر در زمره ی شهدائى كه با آن حضرت شهید شده اند و ثواب تمام انبیاء و رسولان و كسانى را كه زیارت امام حسین(ع) را از زمان شهادتش تا به الآن نموده اند برایت مى نویسد.

گفته شده که بسیاری از بزرگان و مراجع و عرفا، زیارت عاشورا را با صد بار لعن و سلام می خواندند و از جمله نقل شده كه امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» چنین زیارت می كردند. همچنین حضرت آیت الله العظمی بهجت«رحمه الله علیه» می گویند: «شیخ انصاری زیارت عاشورا را با صد لعن و سلام می خواندند». آری فرموده اند: اگر قرائت صدبار لعن و سلام در هنگام زیارت عاشورا باعث عسر و حرج و یا سبب نخواندن زیارت عاشورا شود اگر چنانچه بعد از هر بخش از لعن ها و سلام ها بگوید: «تِسْعاً وَ تِسْعِینَ مَرَّة» إن شاءالله ثواب زیارت كامل را خواهد داشت. و نیز از امام هادى(ع) نقل شده که فرمودند: «من قرء لعن زیارة العاشورا المشهوره مره واحده ثم قال: اللهم العنهم جمیعا تسعه و تسعین مره کان کمن قرئه ماه مرة، و من قرء سلامها مره واحدة، ثم قال السلام على الحسین، و على على بن الحسین و على اولادالحسین و على اصحاب الحسین تسعا و تسعین مره کان کمن قرئه ماه مره تامة من اولهما الى آخرهما»؛ کسى که در زیارت عاشورا، در فراز لعن، یک بار آن را کامل بخواند (اللهم العن اول ظالم ظلم...)، سپس 99 بار بگوید «اللهم العنهم جمیعا»، مانند آن است که همه ی این فراز لعن را صدبار گفته است، همچنین اگر یک بار فراز سلام را تا آخر به طور کامل بخواند، سپس 99 بار بگوید: «السلام على الحسین، و على على بن الحسین و على اولادالحسین و على اصحاب الحسین » مانند آن است که همه ی فراز سلام را به طور کامل خوانده است.[8]

باز تأکید می شود بهترین توصیف جهت نقش زیارت عاشورا در اصلاح امور فردی و اجتماعی، تدبّر در متن زیارت است، به امید آن که در این راستا قدم کوچکی برداشته باشیم. إن شاءالله.

طاهرزاد




[5] - «مصباح المتهجد»، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى طبق نقل بحارالانوار، ج 101، ص 299 . سید عبد الكریم بن طاوس، فرحةالغری بصرحةالقری .
[6] - «شرح زیارت عاشورا و داستان های شگفت آن»، موسى خسروى، ص 13.
[7] - كامل الزّیارات، ص 176.
[8] - شفاء الصدور فى شرح زیاره العاشور، تالیف میرزا ابوالفضل تهرانى، لؤلؤ النضید نصرالله شبسترى.

زیارت عاشورا اتحاد روحانی با امام حسینu

بسم الله الرحمن الرحیم

}السَّلامُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَیْكَ مِنِّی سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِكُمْ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ{

قصد داریم زیارت عاشورا را از زاویه ای بحث کنیم که إن شاءالله عزاداری برای حضرت اباعبدالله(ع) و توجه به حضرت، سرمایه ای متعالی و حیاتی برین برای روح و قلب ما بشود.

امیدوارم فرصتی پیش آید تا به صورت مفصّل به زیارت عاشورا به عنوان یک دایرةالمعارفِ سلوکی بپردازیم، ولی سعی می شود در این فرصت کوتاه در همان راستا نظری مختصر به آن داشته باشیم تا با توجه به این زیارت شریف نصیبی الهی برای خود به دست آوریم.



یگانه شدن جان

خودتان می دانید هدف این است که انسان به وحدت برسد. ما در این دنیا آمده ایم تا از پراکندگی فکری و میل های پراکنده و هوس های متفاوت آزاد شویم و به وحدت شخصیت برسیم و در انسانیت به یگانگی دست یابیم، نه ملائکه گردیم و نه خدا شویم، بلکه انسان شویم، اما انسانی یک دِله، نه صد دِله. انسانی که کلّ وجود و کلّ اراده هایش یک اراده شود و آن اراده، اراده ی خداخواهی باشد، در آن صورت است که این انسانِ یگانه شده ی فارغ از میل های پراکنده، شأنِ اتّصال به حضرت اَحَد و خدای یگانه را پیدا می کند.

نماز را هم برای همین هدف می خوانیم که جان ما با پشت کردن به کثرت ها، تماماً یک اراده شود و معبود یگانه را قبله ی خود قرار دهد. به همین جهت خداوند می فرماید: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی»؛[9] نماز به پا دار جهت یاد من، به طوری که جهت جانت به سوی من باشد که خدای واحد یگانه هستم و جمله ی «اَللهُ اَکْبَر» را هم به همین قصد می گوییم، تا بزرگی خدا جایی برای بزرگ نمایی غیر، در جان ما نگذارد و جانمان با توجّهات پراکنده به عالَم کثرت، تکّه تکّه نشود. می خواهیم یگانه شویم، آن وقت با یگانه شدنِ جان، به نهایت خود که تقرب به یگانه ی مطلق یعنی حضرت احد است نایل می شویم.

شما یک موجود مجرّد و غیر مادی هستید. حقیقت شما نه بدن شماست و نه خیالات شما. جنس شما این است که می توانید به سوی عالَم غیب سیر کنید. مگر وقتی می گویید «اَللهُ اَکْبَر» چه کار می کنید؟ اگر همین حالا از عمق جان بگویید: «اَللهُ اَکْبَر» همین حالا جان شما متوجه کبریایی حضرت «اَلله» می شود و به سوی عالم غیب سیر می کنید، چون حقیقت شما آن جایی است. پس با گفتن «اَللهُ اَکْبَر» به راحتی در عالم غیب که وطن اصلی شما است و همین حالا باطن شما در آن جا است، سیر کرده اید.[10] چون حقیقت شما حضور در عالم غیب است. به گفته ی مولوی:

ما به فلک بوده ایم، یار ملک بوده ایم

باز همان جا رویم، جمله که آن شهر ماست

خود ز فلک برتریم، وز ملک افزون تریم

زین دو چرا نگذریم، منزل ما کبریااست

عالمِ خاک از کجا، گوهر پاک از کجا

بر چه فرود آمدید، باز کنید این چه جاست

بخت جوان یار ماست، دادن جان کار ماست

غافله سالار ما، فخر جهان مصطفی است

ما گاهی اوقات دارای سیر روحانی هستیم ولی خودمان متوجه نیستیم. در مورد سیر با ذکر «اَللهُ اَکْبَر» ابتدا با تفکر بر روی معنی «اَللهُ اَکْبَر» متوجه کبریایی حضرت «الله» و این که او بالاتر از آن است که به وصف آید می شوید، سپس آرام آرام آن را به قلب می رسانید و ان شاء الله نور «اَللهُ اَکْبَر» در قلب شما تجلی می کند و جان شما با نور کبریایی حضرت پروردگار مأنوس می شود، در چنین شرایطی هروقت جانتان را متوجه این اعتقاد کردید دیگر در مفهوم ذهنی «اَللهُ اَکْبَر» متوقف نیستید بلکه سیر معنوی و غیبی برایتان پیش می آید و لذا حالتان تغییر می کند و منوّر به نور کبریایی آن حضرت می گردد، به عبارتی جانتان- حتی در حدّ محدود- به یک مقام وارد می شود، این دیگر گذر از مفهوم و معنای ذهنی و سیر به سوی اُنس با حقایق است.

در راستای گذر از مفهوم و انس با حق گفته اند در نماز نباید فکر کنید، بلکه در نماز باید با خدا دلدادگی نمایید. باید دل را از طریق نماز به حق داد و قلب را متوجه حق نمود. برای همین فرمودند: در نماز حضور قلب شرط است و نه حضور فکر، نفرمودند بنشینید فقط روی معانی فکر کنید، بلکه فرمودند: بعد از ادراک معانیِ نماز، حضور قلب و سِیر به سوی آن حقایق داشته باشید.

مرحوم مطهری«رحمه الله علیه» می فرمایند: خدمت مرحوم سید هاشم حدّاد«رحمه الله علیه» که از عرفای بزرگ و از شاگردان مرحوم قاضی طباطبائی«رحمه الله علیه» بودند، رسیدم. ایشان به من گفتند: نماز را چگونه می خوانی؟ عرض کردم: کاملاً توجه به معانی کلمات و جملات دارم. آقای حدّاد«رحمه الله علیه» فرموده بودند: پس کی نماز می خوانی؟ در نماز توجه ات به خدا باشد و بس، توجه به معانی مکن! آقای مطهری«رحمه الله علیه» فرموده بودند: انصافاً جمله ایشان حاوی اسرار و دقایقی است و حق مطلب همین طور است که افاده فرمودند.[11] مرحوم هاشم حداد ایشان را متوجّه نکته ی دقیقی کردند که باید در نماز حضور قلب داشت، نه حضور فهم. باید از حضور فهم گذر کرد و به حضور قلب رسید. و معنی سِیر همین است.[12] درک مفاهیم و توجّه به مفاهیم همه باید قبل از نماز انجام شود ولی در نماز باید سیر داشت و در این گفتگو خدا مخاطب انسان باشد، الفاظ و معانی، خود به خود مورد استفاده قرار می گیرد، مثل گفتگوهایی که ما با همدیگر داریم، اگر صرفاً به کلمات و الفاظی که ردّ و بدل می شود توجه کنیم، توجه به مخاطب از بین می رود و مقصد اصلی که ارتباط با مخاطب بود فراموش می شود.




[9] - سوره ی طه، آیه ی 14.
[10] - برای شرح مفصل این موضوع به کتاب «چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی» از همین مؤلف رجوع فرمائید.
[11] - «روح مجرد»،آیت الله حسینی طهرانی، چاپ اول ص 161.

برگشت به مقام عنداللهی

در راستای توجه به عالم غیب عرض بنده آن است که اگر خواستید به عالم غیب سیر کنید، از طریق توجّه به حضرت اباعبدالله الحسینu این سیر به خوبی انجام می گیرد و عملاً سیر روحانی تان را می توانید از آن طریق شروع کنید. از طریق توجّه به یک انسان کامل که حرکات و سکناتش برای ما تا حدّی ملموس است، سیر روحانی مان شروع می شود. چون اولاً: ذات ما یک حقیقت مجرّد است و از جنس عالَم غیب و معنی است و نه از جنس عالم مادّه. ثانیاً: به جهت فطرتی که داریم استعداد اُنس با عالی ترین انسان در ما هست. به جهت مجرد بودن ذاتمان، قطره ای هستیم جدا شده از دریای عالَم معنا و همسنخ آن عالم. اصل ما آدمیت است و خلیفه الله شدن ما به خاطر این که در دنیا آمده ایم و اشخاصی به نام بتول، اکبر، فاطمه، علی و ... شده ایم مورد غفلت قرار گرفت. مگر قبل از این بدن، یعنی قبل از ورود در عالم مادّی، در جواب پروردگارتان که سؤال فرمود: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟» آیا پروردگار شما نیستم؟ نگفتید: «بَلَى شَهِدْنَا»؛ آری، می بینیم که تو پروردگار ما هستی؟ این نشان می دهد حقیقت همه ی ما جوهر عظیم آدمیت را دارا است و همه هم به طور یکسان آن گوهر را دارا هستیم، زیرا همه اقرار به ربوبیت حق کرده ایم. حال که در این بدن های متکثّر مقیم شده ایم و به صورت حسن، بتول، اکبر، فاطمه و علی در آمدیم از آن حضور محروم شدیم.

خداوند در قرآن می فرماید: «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»؛[13] یعنی هیچ شیئی نیست مگر این که خزینه هایش نزد ماست و از آن خزینه ها نازل نکردیم مگر به اندازه ی مشخص و محدود. پس خزینه ی آدمیت هم نزد خداست، که همان مقام امام معصوم و حقیقت الانسان است. در همین رابطه در توقیعی که از ناحیه مقدسه حضرت صاحب امر رسید، حضرت می فرمایند: «وَ نَحْنُ صَنَائِعُ رَبَّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا»؛[14] ما دست پرورده ی مستقیم پروردگارمان هستیم و خلق بعد از آن، دست پرورده ی ما می باشند و از مسیر ما به کمالات لازم می رسند.

همه ی ما دارای یک اصل روحانی و ربانی هستیم که از طریق آن اصل و فطرت با خداوند روبه رو بوده ایم، همان اصلی که خداوند درباره ی آن می فرماید: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا...»؛[15] همه ی فرزندان آدم در مقام قبل از بدن و خارج از نام و نشان در مقام عِنْدَاللّهیِ آدمیتِ محض با حق آشنا شدند و اقرار به ربوبیت او کردند، حال که حسن و اکبر و فاطمه شده اند و نظر به عالم کثرات انداخته اند آن حضور را فراموش کرده اند. به گفته ی مولوی:

متّحد بودیم یک گوهر همه

بی سر و بی پا بُدیم آن دم همه

بی سر و بی پا بُدیم چون آفتاب

بی گره بودیم و صافی همچوآب

چون به صورت آمدآن نور سره

شد عدد چون سایه های کنگره

حال می خواهیم از طریق نظر و محبت به مقامِ امام معصوم و ارتباط با آن مقام، با پای اختیار به مقام عنداللهی خود برگردیم.

عُمّان سامانی«رحمه الله علیه» آن شاعر عارفِ آستان امام حسینu. در کتاب شریف گنجینه الاسرار می گوید: اباعبداللهu در شب عاشورا به اصحاب خود فرمودند که شما آدمیت خود را در حین توجه به روزمرّ گی های زندگی فراموش کرده اید و فردا بناست آن آدمیت را که در عهد الست به آن اقرار کردید، نمایش دهید. می گوید حضرت سیدالشهداءu:

با لب خود گوششان انباز کرد

دُر ز صندوق حقیقت باز کرد

جمله راکرداز شراب عشق مست

یادشان آورد آن عهد اَلَست

گفت شا باش این دل آزادتان

باده خوردستید بادا یادتان؟

یادتان باد ای فراموش کرده ها

جلوه ی ساقی زپشت پرده ها

یادتان باد ای به دِلْتان شور مِی

آن اشارت های ساقی پی ز پی

کاین خمار آن باده را بُد در قفا

هان وهان! آن وعده را باید وفا

یعنی آن تعهّد عَهد اَلَست را که در پنهانِ غیب اقرار کردید حال در آشکارا اظهار بنمایید و اصحاب سیدالشهداء به حق، آدمیت را به صحنه ی کربلا به تمام معنا به نمایش گذاردند. به همین جهت در زیارت عاشورا فقط به اباعبدالله(ع) سلام نمی دهیم، بلکه به اصحاب آن حضرت هم سلام می دهیم و این سلام نشان گر مقام عظیم اصحاب اباعبداللهu است، حتی ائمهh که زیارت عاشورا را اظهار داشته اند، به اصحاب آن حضرت سلام داده اند.

به هر صورت، عرض بنده آن است که ای انسان ها، قبل از آن که اسم و جسمتان مطرح باشد، آدمیت تان مطرح است و تو ای انسان، آدمیت هستی، هر چند فراموش کرده ای. پس به دریای بی نام و نشان آدمیت برگرد و آدمیت یعنی امام معصوم، یعنی انسان کامل. اصلاً وجود امام معصوم نمایش و مُذَکِّر مقام اصلی ما است که در عهد الست در آن وارد شدیم.

باید متوجه مقام اباعبداللهu شد و در آن مقام عزیز سیر کرد. آنگاه آرام آرام ملاحظه می کنید که «آشنایی نه غریب است که جان سوز من است» احساس می کنی با آن حضرت یک آشنایی عمیق روحی و روحانی داری، زیرا از طریق این سیر، به آدمیت دست می یابی، از طریق زیارت عاشورا و نظر به حضرت سیدالشهداء(ع) باید کار به این جا بکشد. کربلا برای این است که آدم ها، آدمیت گمشده ی خود را از طریق دلدادگی به مقام اباعبدالله(ع) و از طریق امثال زیارت عاشورا به دست آورند، بقیه اش فرع است.




[13] - سوره ی حجر، آیه ی 21.
[15] - سوره ی اعراف، آیه ی 172.

امام حسینu گمشده ی بشریت

جریان های سیاسی- تاریخی کربلا فرع قضیه هستند. اما سیر در مقام امام چیز دیگری است. باید این سیرِ قلبی صورت گیرد تا با امام حسینu هم نوا شویم و واقعاً با آن حضرت احساس یگانگی نمائیم. مگر نشنیده اید که پیامبرf و فاطمه ی زهراi قبل از واقعه ی کربلا برای امام حسینu گریه می کردند؟[16] این گریه ها با قصد سیر به سوی مقام امام حسینu انجام می گرفت و نظر به مقامی بود که حضرت سیدالشهداءu متذکر آن بودند. بنابراین سیر در مقام حضرت اباعبداللهu چیز دیگری است و به زمان حادثه محدود نیست. باید روشن شود گریه ی پیامبر و فاطمه زهرا و علی مرتضیh برای امام حسین(ع) حکایتی است از یک نوع دلدادگی نسبت به اباعبدالله(ع) و آنچه از منظر حضرت سیدالشهداء(ع) ظهور کرد. به عبارت دیگر آن گریه ها یک نوع توجه به مقامی است که در شخص حضرت امام حسین(ع) ظاهر شد. در همین رابطه است که حضرت سیدالشهداء(ع) در جواب محمد حنفیه که اصرار داشت حضرت از مدینه خارج نشوند و نگران شهادت حضرت بود فرمودند: رسول خدا را در خواب دیدم که فرمود: «یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاكَ قَتِیلًا»؛ ای حسین خارج شو! زیرا خدا می خواهد تو را كشته ببیند. محمد بن حنفیه گفت:إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. پس این زن و بچه را براى چه همراه خود می برى، در صورتى كه با این حال خارج می شوى!؟ «قَالَ فَقَالَ لِیf إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا- فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ مَضَى »؛[17] فرمود: جدم به من فرموده: خدا می خواهد ایشان را اسیر ببیند. محمد بن حنفیه با امام حسین خداحافظی كرد و رفت. چون متوجه شد امام حسینu مأمورند تا از منظر خود حقایقی را در این عالم بگشایند.

اگر پس از معرفت به مقام امامتِ حضرت اباعبدالله(ع) بر روی سیره ی حضرت تدبّر نمائیم و از طریق توجه قلبی به آن حضرت نظر کنیم گمشده مان را می یابیم. همانی که رسول خداf در موردش فرمودند: «إِنَّ لِلْحُسَیْنِ فِی بَوَاطِنِ الْمُؤْمِنِینَ مَعْرِفَةً مَكْتُومَة»؛[18] مؤمنین در باطن خود یك معرفت نهفته نسبت به امام حسینu دارند. با توجه قلبی به سیره ی حضرت سیدالشهداءu إن شاءالله به مقامی می رسید که به لطف خداوند می توان گفت همه ی بهشت ها در جانتان شکفته می شود و هیچ چیزی بالاتر از اُنس با آن حضرت نمی خواهید، چون آن اُنس را همه ی مقصد و مقصود خود می یابید. رسول خداf فرمودند: «اَلَا وَ اِنَّ الْحُسَین بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ...»؛[19] بدانید که حسین(ع) دری است از درهای بهشت.

اِصرار ما روی این نکته است که باید متوجه این سیر باشیم و از طریق توجه قلبی به سیره ی حضرت اباعبداللهu این سیر انجام می شود. البته باز تأکید می کنم قبل از آن، باید مقام امام و امامت را خوب بشناسیم و متوجه جایگاه عرشی آن ذوات مقدس و نقش و تأثیر آنان بر جان محبانشان باشیم تا قلب مان نسبت به مقام امام کاملاً تسلیم باشد. و آن گاه که اظهار می داریم: «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ»؛ با تمام وجود، جان خود را در معرض فرمان امام قرار داده باشیم. از طرفی کسی می تواند در سیر دادن جان به سوی امام حسین(ع) موفق شود که آرام آرام و به مرور، مشغله های دنیایی اش را کنار گذاشته باشد و مسیرش مسیر اصحاب کربلا باشد. چون یک نوع همسنخیِ ابتدایی باید بین کسی که زیارت عاشورا می خواند با کسانی که او می خواهد از طریق زیارت عاشورا با آن ها متحد شود، وجود داشته باشد تا این سیر برایش ممکن گردد.

زیارت امام حسین(ع) یک عبادت بزرگ است.[20] شاید کمتر عبادتی آن طور که در جوامع روایی ما مطرح است به بزرگی آن باشد. همان طور که سوره ای به عظمت سوره ی اخلاص یعنی «قُلْ هُوَ اللّه»؛ نداریم. این سوره و آن زیارت، هر کدام جای خاصّی در عبادات دارند و عموماً روزهای مخصوص که زمینه ی ارتباط با آسمان معنویت با شدت بیشتر فراهم است، زیارت امام حسین(ع) و سوره ی «قل هو الله احد» بیشتر توصیه شده است.

به عنوان مثال در اعمال روز عرفه هم توصیه به زیارت اباعبدالله(ع) شده و هم توصیه به سوره ی اخلاص؛ که مجموعاً در آن روز این سوره را سیصد و یک بار می خوانید. از طریق خواندن سوره ی اخلاص و نظر به حقیقت اَحدی حضرت «الله» باب اتحاد قلب با حق باز می شود و حجاب های بین انسان و خداوند مرتفع می گردند تا یگانگی او را حس کند و از طریق زیارت امام حسین(ع) باب اتحاد قلب با انسان کامل که مظهر یگانگی حق است، بر انسان گشوده می شود. با قرائت سوره ی اخلاص و توجه دادن قلب به مقام حضرت اَحدی، انسان متخلق به اخلاق الهی می شود و از پراکندگی شخصیت نجات می یابد و با زیارت امام حسین(ع) از طریق زیارت عاشورا و یا سایر زیارات، توجه قلب به آدمیت و انسانیت می افتد و یک نحوه یگانگی و همسنخی با آن حضرت در جان انسان طلوع می کند به طوری که رسول خداf می فرمایند: «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی اللَّهِ حُشِرَ مَعَنَا وَ أَدْخَلْنَاهُ مَعَنَا الْجَنَّة»؛[21] هرکس ما خانواده را برای خدا دوست داشته باشد با ما محشور مى شود و او را با خود به بهشت می بریم . ولی این همسنخی و یگانگی از طریق فکر واقع نمی شود بلکه از طریق توجه قلبی و سیر معنوی در مقام امام محقق می شود. زیرا باید این دل را به آن هایی داد که قرآن به ما فرموده به آن ها مودّت و محبت بورزید.[22]

در محضر اباعبداللهu باید به این درجه از شعور رسیده باشیم که ما در روزمرّگی های دنیا، خودمان را گُم کرده ایم و آمده ایم تا پیدا کنیم، منتهی خودِ حقیقی، یعنی خودِ برتر را، و این خودیابی تنها با فکر به دست نمی آید، باید دل در صحنه باشد و محبوب دل هم انسان کاملی چون حسین(ع) باشد؛ خودی که هنوز از مرحله ی علم حصولی و مفاهیم عبور نکرده و به مرحله ی علم حضوری و قلب نرسیده نمی تواند با دلِ خود با امام(ع) مرتبط شود.

با توجه و تمرکز و حضور قلب و اشک و سِیر در مقام حضرت سیدالشهداء(ع) خودیابی حاصل می شود و خودِ گمشده ی خود را در جمال حسین(ع) می یابیم. چون ما انسانیم، منتهی قطره ای از دریای انسانیت. باید به اصل انسانیت که امام معصوم است وصل شویم و با توجه به کاری که حضرت سیدالشهداء(ع) انجام دادند این کار خود به خود عملی می شود.

روایت می فرماید: «اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لَا تَبْرُدُ اَبَداً»؛[23] در رابطه با شهادت حسینu حرارتی در قلوب مؤمنین هست که هرگز فرو نمی نشیند. حال این حرارت پنهانی در قلب شما از طریق توجه به مقام امام، سر بر می آورد و إن شاءالله تمام صفات رذیله را می سوزاند، به همین جهت هم باید دائماً به یاد حضرت سیدالشهداءu بود. به دلیل این حرارت باطنی و قلبی است که به ما توصیه می شود با نظر به واقعه ی کربلا نسبت به صعود روحانی خود اقدام کنیم و از آنچه می توانیم به دست آوریم غافل نشویم که عبارت است از رشد بیشتر و عمیق تر در دینداری.

همان طور که دین آمده است تا ما را به کمال لازم برساند و به مقاصد عالی انسانی نایل کند، کربلا در همین راستا به صحنه آمده است تا هدف دین در حجاب نرود. پس باید طوری به کربلا و زیارت عاشورا بنگریم که در ایجاد و احیای آدمیتِ خود بهره بگیریم و آرام آرام به نور امام نزدیک شویم، در آن حالت است که مقام بلندی را در خود حس می کنیم و معنی ولایت امام معصوم در جان ما جلوه خواهد کرد.

اگر با چند کتاب و سخنرانی آنچه باید به دست آید به دست می آمد، این همه توصیه به محبت اهل البیتu و عزاداری برای امام حسینu و اشک و بی قراری نمی کردند، بر همین مبنا است که رسول خداf می فرمایند: «لِکُلِّ شَییءٍ اَساسٌ وَ اَساسُ الْاِسْلامِ حُبُّنَا اَهْلَ الْبَیت»؛[24] برای هر چیزی اساسی هست و اساس اسلام حب ما اهل بیت است.




[16] - «اللهوف علی قتلی الطفوف»، سیدبن طاوس، ص 17.
[18] - «بحارالأنوار»، ج 43، ص 272.
[20] - در روایت داریم؛ ثواب هزار حج و هزار عمره و جهاد در کنار رسول خداf دارد.(المزارالکبیر، ص482)
[21] - «بحارالأنوار»، ج 46، ص 202.
[23] - «مستدرک الوسائل»، ج 10، ص 318.
[24] - «بحارالانوار»، ج 27، ص 82 .

جایگاه اشک برای امام حسینu

قضیه ی کربلا یک فرهنگ فوق العاده ای است، انسانِ کاملی به صحنه آمده است و مأمور است در راستای ادامه ی نهضت خود موضوع اشک بر شهدای کربلا را جهت اصلاح بشریت به نحوی خاص جزء مأموریت خود قرار دهد به همین جهت در روایات متعدد روی گریه برای شهدای کربلا تأکید شده است. حتی از قبل مشخص است که حضرت اباعبدالله(ع) چنین مأموریتی را به عهده دارند. در روایت داریم حضرت امیرالمؤمنین(ع) به امام حسینu فرمودند: «یَا عَبْرَةَ كُلِّ مُؤْمِنٍ فَقَالَ أَنَا یَا أَبَتَاهْ؟ فَقَالَ نَعَمْ یَا بُنَی »؛[25] ای عاملِ اشک هر مؤمنی! امام حسینu سؤال کردند، مرا می فرمائید ای پدر؟ حضرت فرمودند: آری ای پسرم. چون این اشک، اشک جبران آن کمالی است که از آن دور افتاده ایم و امام حسینu و اصحاب آن حضرت ما را متوجه آن کمال می نمایند. حضرت سیدالشهداء(ع) می فرمایند: «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْكُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»[26] من كشته ام براى اشك، هیچ مؤمنی یادم نمی كند مگر آنكه گریه خواهد کرد.

اشكی كه در شیعه هست با ناراحتی های عاطفی و احساساتی فرق اساسی دارد، اشك برای حسین(ع) عامل رابطه ی انسان با مقاصد قدسی است و لذا نه تنها شادی و نشاط را از شیعیان نمی گیرد، بلكه شادی و نشاط در زندگی شیعیان موج می زند. ولی نباید آن را با لذت گرایی یكی گرفت، زیرا تفاوت زیادی است بین آن شادی كه با پرهیزگاری همراه است و روح معنوی دارد با آنچه امروز در غرب هست كه لذت گرایی، مقصد و معبود شده است. در شیعه، شور زندگی با یادآوری غمِ غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگِ «مرگ آگاهی» راه خود را از قهقهه های اهل غفلت جدا كرده و سعی دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ كند و اشك بر حسین(ع) طلب آن فرح است و آن هایی كه غمِ غربت در این دنیا را می شناسند، می فهمند حزن مقدس چه حلاوتی دارد و مواظب اند گرفتار لذت گرایی و خوش گذرانیِ اهل دنیا نشوند و از ارتباط با حقایق وجودی عالم محروم نگردند.

از آن جا که همگی ما مرگ را در پیش خود می نگریم ممکن نیست چون غافلانِ از غیب و قیامت از زندگی لذّت مستانه ببریم و راز فرهنگ شیعه در «مرگ آگاهی» و جدایی از قهقهه های مستانه ی اهل غفلت همین است که با حزنی معنوی در فرحِ حضور در محضر حق قرار دارد و متوجه است که ما در مقام موجوداتی معنوی، با این عالم بیگانه ایم و یک نحوه باطن گرایی را دائماً مدّ نظر داریم.

شیعه با پیروی از ائمهh این نکته را دائماً مدّ نظر دارد که این جهان ناقص تر از آن است که بتوان در آن با نور حقیقت به طور کامل ارتباط پیدا کرد. و اگر این غم مقدس نبود عناصر شادی بخشِ افراطی بر زندگی شیعه غالب می شد و به مردمی تبدیل می شدند که بیشتر لذت گرا و خوش گذرانند.

رسول خداf فرمودند: «كُلُّ عَیْنٍ بَاكِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْن» ؛[27] هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى كه در مصیبت حسین(ع) گریه كند.

روایت فوق از شدت تأثیر اشک بر امام حسین(ع) در عمیق ترین ابعاد انسانی خبر می دهد که در قیامت ظاهر می شود.

آن کس که عاطفه ی خود را درست مدیریت کند و بخواهد بهترین مصداق را جهت تغذیه ی عواطف بیابد، می پذیرد اشک برای اباعبدالله(ع) موجب صیقل قلوب و گشادگی روح می شود و عامل رشد ایمان و حفظ آن از یک طرف و دوری از دنیا و صفات رذیله از طرف دیگر می گردد.

اشک برای حسین uنمونه ی به فعلیت رسیدن ایمان است. زیرا ایمانی که به پاک کردن قلب و زلال ساختن دل و دگرگونی آن منتهی نشود، ایمانِ فعلیت یافته نیست و نمی توان به وسیله ی آن ، انس با خدا را از یک طرف و ایثار و فداکاری و جهاد را از طرف دیگر به دست آورد و از نفاق درونی رهایی یافت.

اشک برای حسین(ع) موجب احیاء قلوب و آزادی عقل از اسارت هوس ها و غفلت ها است. در عین عطوف شدن، شجاعت به بار می آورد. و این قصه ی مؤمنی است که «سلاحُهُ الْبکاء» اسلحه ی او اشک است، پس آن اشکی که اسلحه ای برای مقابله با دشمن درونی و بیرونی نباشد، اشک بر حسین(ع) نیست.

بنابراین کربلا و عاشورا یادآوری یک حادثه و واقعه نیست، بلکه حضرت سیدالشهداء(ع) در شرایطی که دین جدّشان در حال به حاشیه رفتن است می خواهند با توجه به حقیقت و با فرهنگ اشک و از طریق سیر قلبی، آن را احیاء کنند. این نوع بازگشت، با کتاب و مقاله به دست نمی آید، بلکه با عزاداری و نوحه و ناآرامیِ قلب به دست می آید. قلب باید بسوزد. گفت:

شرحِ این، در آینه ی اعمال جو

که نیابی فهم آن در گفتگو

حضرت اباعبدالله(ع) با اعمال خود جهان اسلام را متذکر بازگشت به عالم قدس و معنویت نمودند.

مقصد این است که از طریق زیارت عاشورا شرایط تماس با مقام امام حسین(ع) برای ما برقرار شود، مانند نماز. شما در نماز الفاظ و معانی را واسطه می گیرید تا از آن طریق، جانتان به قرب الهی دست یابد. در ابتدای سوره ی حمد، وصف پروردگار را به قلبت القاء می کنی که همه ی حمد ها، حمدِ کمالاتِ خداست، زیرا همه ی کمال ها از او صادر شده است. سپس اظهار می داری «اَلرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»؛ تا مقام اُلُوهِیت خداوند را در تجلی اسماء «رحمان» و «رحیم» در قلب استوار کنی و بعد اظهار مقام بندگی و پرستش و اُنس با پروردگار خود را در میان می گذارید و در انتها شروع می کنید به ارائه ی نیازها. در زیارت عاشورا هم همین کار را می کنی. اول به مقام اباعبداللهu سلام می فرستی و قلب را متوجه مقام سراسر کمال آن حضرت می کنید، که وارث پیامبرf و فرزند علیu و فاطمهi است و ادامه ی آن فرهنگ می باشد. و بعد اظهار ارادت می کنید که مصیبت شما، مصیبت ماست، آن هایی که با شما مقابله کردند مورد تنفّر ما هستند و دوستی شما سرمایه ی ماست. و سپس در خواست هایتان را مطرح می نمائید و مقام مَعیت با آن ها را طلب می کنید و مقام محمود را می خواهید.

فرموده اند زیارت عاشورا را از دور یا نزدیک می توانید بخوانید[28] و نیز فرموده اند زیارت عاشورا در زمره ی زیارات مطلقه است، یعنی اختصاصی به روز خاص ندارد[29] با توجه به این دو امر زیارت را این گونه شروع می کنیم:

}السَّلامُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{

در این جمله در واقع روحتان را به سوی آن مقام سیر می دهید و برای صعود جان خود به عالَم معنا نردبان می سازید و با این نیت بر حضرت سیدالشهداء(ع) سلام می فرستید. همچنان که خداوند بر پیامبرانش سلام می فرستد و به عنوان نمونه می فرماید: «سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ»؛[30] و یا می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»؛[31] یعنی حال که خدا و ملائکه ی او بر پیامبرf سلام و صلوات می فرستند پس شما هم ای مؤمنین بر او صلوات بفرستید و سلام گوئید و تسلیم او باشید. چنانچه ملاحظه می فرمائید سلام بر محمد و آل محمدh دستور خودِ خداوند است[32] سلام به معنی تسلیم محض و عشق و اخلاص و مودت و زیارت است و یک نوع توسل به آن ذات مقدسی است که به زیارتش می پردازید. سلام هم تحیت است و هم اعلام آشتی و هم به معنی تسلیم محض است و خطاب به امام حسین(ع) عرض می کنیم و اعلام می نماییم که با او و مکتب آن حضرت آشتی هستیم و همراه او می باشیم و لذا این سلام موجب مسئولیتی در ما می شود تا جان و مال خود را در اختیار راه امام حسینu قرار دهیم.

سلام بر ائمهh موجب ترفیع درجه از طرف خدا برای آن ها است و به جهت آن که واسطه ی فیض الهی هستند، آن سلام برای ما نیز عامل رفعت درجه خواهد شد. مثل سلامی که در نماز به رسول خداf می دهیم و می گوئیم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکَاتُه».

امام حسین(ع) را با عنوان «اباعبدالله» خطاب می کنی، یعنی پدر بندگان خدا، تا متوجه باشی مشغول زیارت بنده ی مقربی هستی که در اثر بندگی خدا به مقام سلطنت الهی رسیده و شدت مظلومیتش در راه خدا، او را به سرپرستی بندگان خدا نایل کرده است.

}السَّلامُ عَلَیْكَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ{

قلب خود را متوجه امامی می کنی که فرزند پیامبرf و وارث علم آن حضرت است. ولی باز مطلب را به اینجا ختم نمی کنید و به بقیه مقامات آن حضرت نظر می نمائید، از جمله آن که او فرزندِ وارثِ مقامِ ولایت و وصایت است. و می گوییم:

}السَّلامُ عَلَیْكَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ{

سلام بر تو ای حسینu که فرزند به حقِّ امیرالمؤمنینu و فرزند آقا و سرور همه ی وصیینِ رسول اللهf هستی، آن هایی که خداوند به امت توصیه کرد به آن ها مودت و محبت داشته باشند و از آن ها هدایت بگیرند[33] و لذا از این طریق جهت ارادت دل را به سوی آن حضرت رهسپار می نمائید و در ادامه می گوئید:

}السَّلامُ عَلَیْكَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ{

اول نظر می کنیم به مقام عظمای فاطمه ی زهراi که ناگفتنی است و بعد نظر می کنیم به اباعبدالله الحسینu از آن نظر که فرزند و وارث مقام آن بانوی بزرگ اسلام است، بانویی که سیده و سرور همه زنان عالَم است. برای هر زنی هر مقامی که ممکن است به آن دست یابد، حدّ کمالش برای آن بانوی بزرگ اسلام محقق شده و حسینu وارث همه ی آن مقامات است و سلام بر تو ای حسین که وارث آن مقامات هستی و در آینه ی وجود تو کمالات همه ی انبیاء و اولیاء و اصفیا به نمایش آمده است.




[25] - «بحارالأنوار»، ج 44، ص: 280.
[27]- «بحار الأنوار»، ج 44، ص 293.
[28] - «المزار»، ص 178.
[30] - سوره ی صافات، آیه ی 109.
[33] - به کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل البیتu» از همین مؤلف رجوع شود.

خونی که هرگز هدر نمی رود

}السَّلامُ عَلَیْكَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ{

«ثار» اگر به معنی «دَم و طلب دَم» باشد عبارت است از خون ریخته ای که قابل قصاص است و هَدَر نرفته. می گوئی: سلام بر تو ای کسی که خدا خون خواه تو است و ای فرزند کسی که خداوند خون خواه اوست. و اگر «ثار» به معنی حقوق مربوط به خون مظلوم و مقتولی است که در دادگاه توسط وَلِی دم و یا اولیاء مقتول مطالبه می شود، اظهار می داری: سلام بر کسی که حق تعالی حق خود می داند تا انتقام مظلومیت شما را از قاتلانتان بگیرد و خودش ضامن است که خون شما هَدر نرود. در هر صورت تعبیر عمیقی است که از زوایای مختلف باید در آن تأمل نمود. حداقل معنی آن شاید این باشد که نظر می کنی به امام حسین(ع) و اظهار می داری ای خون خدا در کالبد بشریت! چرا که حیات بشر به خون است و تو حیات بشری. ای کسی که خدا خون خواه تو است. خون بهای تو، خداست، زیرا حسینu وسیله احیای دین خدا است و به تعبیری خون خدا است در کالبد جامعه ی بشری، خون تو هدر نرفته، تو «ثارالله» هستی و منتقم تو خدا است. خلاصه از این طریق قلبت را به امام حسین(ع) می سپاری و از این طریق سیر می کنی، می گویی: «وَ ابْنَ ثَارِهِ»؛ ای فرزند «ثَارَ اللَّهِ»؛ چرا که خون امیرالمؤمنینu هم خونی نبود که در اسلام هدر رود، بلکه منتقم آن خون هم، خدا بود و حسین(ع) فرزند آن فکر و فرهنگ بود. و از آن جایی که در بین ائمه ی معصومینh فقط این دو به این نحو شهید شدند و خونشان بر زمین ریخت، صفت «ثارالله» مخصوص این دو است و روشن می شود آن خون ها تا قیام قیامت می جوشد و ظالمین را خوار و نابود می کنند.

}وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ{

مَوْتُور، یعنی کسی که کشته شده ولی هنوز انتقام او گرفته نشده است. ای قتیلی که اَقربای تو را کشتند. ای یگانه شده ای که تعریف و تشبیهی برای تو نیست. ای دلدارِ من، ای حسین! تو آن خون مظلوم و مقتولی که تمامی یاران و مدافعین او را کشتند و تنها و بی کس شد.

با اظهار سلام به حضرت سیدالشهداءu به مقام انسانی آن حضرت نظر می کنیم و قلب را به سوی آن مقام سیر می دهیم، در واقع سلام در اینجا اظهار ارادت و عشق به یک مقام است. باید سعی کرد محبت نهفته در جانمان با اظهار سلام به آن حضرت ظهور یابد. زیرا آن محبت، گمشده ای است که باید آن را پیدا کرد و از طریق زیارت عاشورا به خوبی این کار عملی می شود، مهم آن است که متوجه شویم کربلا حادثه ی ساده ای نبود که ناگهانی اتفاق افتاد. در روایت داریم که چون امام حسین(ع) متولد شدند رسول خداf تشریف آوردند و به اسماء فرمودند: «یَا أَسْمَاءُ هَاتِی ابْنِی فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ فِی خِرْقَةٍ بَیْضَاءَ فَأَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى وَ أَقَامَ فِی أُذُنِهِ الْیُسْرَى وَ وَضَعَهُ فِی حَجْرِهِ وَ بَكَى فَقَالَتْ أَسْمَاءُ قُلْتُ فِدَاكَ أَبِی وَ أُمِّی مِمَّ بُكَاؤُكَ؟ قَالَ عَلَى ابْنِی هَذَا قُلْتُ: إِنَّهُ وُلِدَ السَّاعَةَ قَالَ: یَا أَسْمَاءُ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ مِنْ بَعْدِی »؛[34] اى اسماء! پسرم را بیاور. اسماء می گوید: كودك را در پارچه ی سپیدى پیچیدم و به ایشان دادم. در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه فرمودند. آنگاه كودك را در دامن نهادند و گریستند. مى گوید: به پیامبر گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد، چرا مى گریى؟ فرمودند: بر این پسرم مى گریم. گفتم: اى رسول خدا! او كه هم اكنون متولد شده است. فرمودند: اى اسماء! پس از من گروه ستمگر و سركش او را مى كشند. رسول خداf از همان ابتدا با اشک برای حسینu به حضرت عشق می ورزیدند و متوجه ایثارها و فداکاری های حضرت در راه اسلام بودند.

فاطمه ی زهراi در موقعی که اباعبداللهu را حامله است، متوجه مقام اوست و همچون عاشقی گداخته بر او اشک می ریخته و به او عشق می ورزیده است. بنابراین توجه به این مقام که پیامبرf و فاطمه ی زهراi قبل از واقعه ی کربلا بر آن نظر داشتند بیشتر مورد توجّه است تا حادثه ی کربلا. خداوند حادثه ی کربلا را به وجود آورد تا انسان ها متوجه آن مقام شوند.




[34] - «روضه الواعظین و بصیرة المتعظین» ، فتال نیشابوری، ج 1، ص: 154.

جایگاه اصحاب حسینu

حال بعد از نظر به مقام امام حسینu به یاران آن حضرت که به حق در پاک باختگی بی نظیر بودند، نظر می کنیم و عرضه می داریم:

}السَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِكَ{

فِنا، با کسر (ف) یعنی ساحت و بارگاه. سلام بر تو و روح هایی که در ساحت مقام تو فرود آمدند و پناه گرفتند. در این فراز از زیارت، توجهِ جان را علاوه بر امام حسینu، متوجه روح هایی می کنی که در کنار وجود مقدّس آن حضرت جان فشانی ها کردند. روح هایی که در عین امکانِ عبور از کنار امام حسینu، به جهت معرفتی که به امام داشتند و در عین علم به مرگی که با همراهی امام برایشان حتمی بود، کنار امام ایستادند و آنچه باید بکنند، کردند و در مولایشان ذوب شدند و در پناه حسین(ع) حسینی گشتند. سلام بر آن روح ها می کنی تا همسنخ آن ها شوی، چون آن ها نشان دادند که این راه همچنان گشوده است تا آنجا که زائر در کنار سلام بر حضرت اباعبداللهu بر آن ها نیز «سلام» می کند. این روح ها آنقدر بزرگ هستند که وقتی انسان می خواهد به سوی عالم معنویات سیر کند باید از آن ها مدد بگیرد، اَعم از آن که آن روح ها حضرت ابوالفضل(ع) و علی اکبر(ع) و علی اصغرu باشند یا مسلم بن اوسجه و زهیر بن قین. می گوئی:

}عَلَیْكُمْ مِنِّی جَمِیعا سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ{

بر شما ای روح های بزرگ، بر همگی شما من سلام خدا را می فرستم. سلام خدا بر شما تا من هستم و تا روزگار پا برجاست، یعنی آنچه از سلام خدا در ملکوت برای اباعبدالله(ع) هست، برای همه ی اصحاب و عاشقان آن حضرت از طرف خدا ارزانی باد.

وقتی انسان مزه ی ارتباط با روح اولیاء الهی را چشید، می گوید: سلام خدا از طرف من تا زنده هستم بر شما باد.[35] از این طریق یک نوع سیر و سلوک به سوی مقام اباعبداللهu و اصحاب کربلا را در همه ی زندگی پیشه ی خود می کند. اظهار می دارد حالِ من چنین است که مسیر تسلیم بر شما در من استمرار دارد و به وسیله ی آن همواره روحم را تغذیه می کنم. و به واقع با سلام بر حسینu که به خودی خود یک نحوه زیارت و ملاقات است، روح تغذیه می شود و از نور ولایت آن حضرت بهره مند می گردد. به خصوص که قلب او آماده می شود که سلام خدا را برآن حضرت و یاران او ابلاغ نماید، آن هم سلامی ابدی و بیرون از محدوده ی زمان، تا همواره خود را در جوار حضرت نگه دارد.




[35] - در این فراز زائر حضرت اباعبدالله(ع) واسطه می شود تا سلام پروردگار را بر آن حضرت و اصحاب آن حضرت برساند، و این نشان می دهد زائر حسینu وارد مقامی شده که آن مقام ویژه ی انبیاء و اولیاء و حضرت جبرائیل است.

مدیریت قوه ی غضبیه

}وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْرا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِكَ{

و لعنت خدا بر خط زیاد و مروان، لعنت خدا بر کل جریان بنی امیه و لعنت خدا بر پسر مرجانه ی بی پدر، و بر عمر سعد و شمر، و لعنت خدا بر آن هایی که اسب ها را زین کردند و لگام زدند و برای پیکار با تو نقاب زدند.

خدا می داند اگر می دانستیم این لعنت های جهت دار چه اندازه شکوفایی در جان ما ایجاد می کند و چه بصیرتی را به دنبال دارد، تمام جانمان را یک لعنت می کردیم و آن هم لعنت به قاتلان امام حسین(ع) . قلبی که بی جهت با عدّه ای در ستیز و کینه است، قلب سالمی نیست. قلب سالم قلبی است که در عین محبت به اولیاء الهی، با تنفّر از بدی ها و بَدان، خود را به طهارت و سلامت و شعور می رساند. این است آن قلبی که صاحبش را متعالی می کند. به همین جهت در این فراز از زیارت، لعنت می کنی به همه ی سردمدارانِ ستمگرِ صحنه ی کربلا، حتّی آن هایی که برای مبارزه با امام اسب ها را زین کردند و لگام و نقاب زدند، تا به کلی از همه ی حواشی جریان کفر فاصله بگیری. مقابله با فرهنگی که منکر قداست انسان های قدسی است نیاز جان ما است وگرنه با ملاک های التقاطی در دام یک نوع لیبرالیسم مقدس مآبانه گرفتار می شویم، بدون آن که قوه ی غضبیه ی خود را مدیریت کنیم و جهت بدهیم.

بعد از آن که قلب خود را در محبت و در بغض به تعادل رساندی نظر می کنی به حضرت اباعبدالله(ع) و می گویی:

}بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِكَ{

پدر و مادرم فدایت، واقعاً مصیبت من که همان شهادت شما باشد، خیلی برایم سنگین بود.

عملاً با چنین اظهاراتی عشق به خوبی ها را در خود شعله ور می سازید و اوج محبّتی را که باید به اباعبدالله(ع) داشته باشید به فعلیت می رسانید و مشخص می کنید چه احساسی نسبت به مصیبتی که بر اباعبدالله الحسین(ع) وارد آمده است، دارید. می گویی: «لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِكَ» مصیبت من بزرگ بود به خاطر این که شما به مشکلی این چنین افتادید و این یک نوع اتحاد است بین شما و حضرت اباعبدالله(ع) که با زیارت آن حضرت برای زائر او پدید می آید که مصیبت آن حضرت را مصیبت خود احساس می کند، در راستای اتحاد بین شیعیان با اهل البیتh، رسول خداf می فرمایند: «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی اللَّهِ- حُشِرَ مَعَنَا وَ أَدْخَلْنَاهُ مَعَنَا الْجَنَّةَ»؛[42] هركه ما خانواده را در مسیر الهی دوست داشته باشد با ما محشور مى شود و او را به همراه خود به بهشت می بریم. که این نوعی یگانگی بین مُحب و محبوب است. بعد از یگانگی با نور امام معصوم است که در ذیلِ حب به حضرت سیدالشهداءu اظهار می داری:

}فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَ أَكْرَمَنِی أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ{

از خدایی که مقام شما را بسی بزرگ داشت و مرا هم که در مقام سوگواری و محبت به شما هستم بزرگ داشت، می خواهم که خون خواهی شما را زیر فرمان امامی یاری شده از اهل بیت پیامبرf، رزق من گرداند.

این که می گویید: «أَكْرَمَنِی»؛ حکایت از آن دارد که متوجه اید محبتِ به اهل البیتh و سوگوارِ سیدالشهداء(ع) بودن یک کرامت بزرگ الهی است که خداوند به انسان می دهد و آن وقت از خدا خون خواهی اباعبداللهu را می خواهی. چون با این خون خواهی خدایی می شوی و اراده ات در اراده ی حق فانی می گردد و لذاست که گفته می شود شیعه به این خون خواهی و انتقام زنده است و تاریخ را به سوی حق حرکت می دهد. شیعه در طول حیات تاریخی اش با سوز این انتقام، شُکُوه خود را حفظ کرده و نه تنها با اصحاب کربلا همتاریخ گشته است بلکه خود را در جبهه ای وارد کرده که حضرت مهدیg فرماندهی آن را به عهده دارد، براساس همین اعتقاد است که در دعای ندبه در طلب حضرت مهدیg ندا سر می دهید: «أَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ؟»؛ کجاست آن کسی که طالب خون آن کسی است که در کربلا کشته شد؟ لذا می فرمایند: «اِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ یطْلُبُ بِدَمِ الْحُسَین» چون حضرت قائمg قیام کنند انتقام خون امام حسینu را می گیرند و به این معنی است که جهت عالم به سوی فرهنگ امام حسین(ع) تغییر جهت می دهد. پس ما زنده ایم به این که انتقام خون امامان را بگیریم و آن جریان فکری را که مانع حاکمیت فرهنگ اهل البیتh بوده و هست از صحنه ی تصمیم گیری عالم خارج نمائیم.

مگر می شود جبهه ای که اباعبداللهu در رابطه با مقابله با یزید گشودند بسته شود؟ شیعه زنده است به حفظ و نگه داری این جبهه، تا همواره با اباعبداللهu زندگی کند. امروز بیشتر از دیروز باید با امام حسینu زندگی کنیم، چون ظلمات با شدت بیشتری به صحنه آمده و حق و حقیقت آمادگی ظهور بیشتری را پیدا کرده است. همین طور که ملاحظه می کنید اگر ملّت ما در این دورانِ ظلمات، پرتوی از حیات دارد، به جهت زندگی با حسینu است و هر روز که زندگی با حسینu برای او شدیدتر شد، حیات او شکوفاتر گشته و چهره ای دیگر از حقیقت نمایان شده است. پس تقاضایی که در این فراز جهت انتقام از قاتلان حضرت سیدالشهداء(ع) دارید جهت شرکت در یک حیات فعال است که هیچ وقت شور و نشاطش فرو نمی نشیند به شرطی که زیر نظر امامی انجام گیرد که نصرت یافته از طرف خدا و از اهل بیت پیامبر خداf باشد.[43]




[42] - «بحارالأنوار»، ج 46، ص 202.
[43] - در روایت داریم: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍu فِی قَوْلِهِ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً- فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً- قَالَ هُوَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّuقُتِلَ مَظْلُوماً وَ نَحْنُ أَوْلِیَاؤُهُ- وَ الْقَائِمُ مِنَّا إِذَا قَامَ طَلَبَ بِثَأْرِ الْحُسَیْنِuفَیَقْتُلُ حَتَّى یُقَالَ قَدْ أَسْرَفَ فِی الْقَتْلِ- وَ قَالَ الْمَقْتُولُ الْحُسَیْنُ وَ وَلِیُّهُ الْقَائِمُ- وَ الْإِسْرَافُ فِی الْقَتْلِ أَنْ یَقْتُلَ غَیْرَ قَاتِلِهِ- إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً فَإِنَّهُ لَا یَذْهَبُ مِنَ الدُّنْیَا- حَتَّى یُنْتَصَرَ بِرَجُلٍ مِنْ آلِ رَسُولِ اللَّهِ«عَلَیْهِمُ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ» یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ عیاشی در تفسیرش از امام محمّد باقر(ع) روایت می كند كه در تفسیر آیه ی «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً الى آخره» می فرمایند: منظور از این آیه امام حسین(ع) می باشد، زیرا آن بزرگوار مظلومانه شهید شد و ما امامان خونخواه آن حضرت هستیم. هنگامى كه قائم ما خاندان قیام كند خون امام حسین(ع) را طلب خواهد كرد. او به قدرى از قَتَله ی امام حسین(ع) را می كشد كه خواهند گفت: در قتل اسراف می كند. امام باقر(ع) فرمود: منظور از مقتول، امام حسین و منظور از خونخواه حضرت قائم و منظور از اسراف در قتل كشتن غیر قاتل می باشد و منظور از یارى شدن این است كه از دنیا نخواهد رفت تا این كه مردى از آل رسولf زمین را پر از عدل و داد كند همان طور كه پر از ظلم و ستم شده باشد و او را یارى نماید.( بحار الأنوار ، ج 44، ص: 218)

در اوج یگانگی

در ابتدای زیارت اظهار داشتید «یا ثارَاللّه» و خدا را خون خواه امام حسین(ع) دیدید، در این فراز حضرت مهدیg را خون خواه آن حضرت می یابید که می خواهید شما هم در خدمت آن حضرت باشید ولی کمی که جلوتر رفتید و عوامل دوگانگی به کلی برطرف شد اظهار می دارید: «أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی مَعَ إِمَامٍ هُدًى ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ»؛ یعنی این که خداوند رزق من گرداند خون خواهی خودم را همراه با امامِ هدایت شده ی نمایان و گویای به حق. در این فراز آخر خون خواه، خودِ زائر است و به جایی رسیده که خود را خون خواه امام حسین(ع) می داند و نقش خدا و امامِ منصور را می طلبد و به اوج یگانگی با امام(ع) می رسد.

در ادامه اظهار می دارید:

}اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَكَ وَجِیها بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ{

خدایا حال که می دانم حسینu نزد تو بسیار آبرومند است، پس به آبروی حسینِ عزیز، مرا در نزد خودت در دنیا و آخرت آبرومند و پسندیده گردان.

از خداوند تقاضا می کنید در ذیل نور حسینu مرا نزد خودت آبرو ده و شایسته گردان. هرگز منظورتان آن نوع آبروهای وَهمْی صِرفِ اجتماعی نیست، همچنان که مورد نظر مولایمان امام حسینu چنین آبروهایی نبود، بلکه می خواهی به نور امامی معصوم در پیش خدا آبرو داشته باشی تا به پیروی از امام حسینu نگران آبروهای خیالی در نزد اهل دنیا نباشی همچنان که آن حضرت نگران آبرویش نزد اوباش بنی امیه نبود و به وظیفه ی خود عمل نمود. آری آبرومندی خوب است ولی به شرطی که در پرتو نور امام معصوم آن آبرو به دست آمده باشد و خداوند آن را ایجاد کند.

عنایت بفرمائید این فراز از زیارت جهتِ روح شما را به کجاها می کشاند و وسیله ای که در این راه می خواهی از آن استفاده کنی چیست؟ می خواهی به مدد آبروی حسین(ع) در نزد خداوند آبرو داشته باشی و این حقیقی ترین آبروئی است که در عالم وجود دارد.

شاید یکی از علت هایی که تأکید می شود زیارت عاشورا، به کرّات خوانده شود به جهت توجه به سیره و سنت حیات بخشی است که با نظر به حضرت سیدالشهداءuدر منظر ما قرار می گیرد، به طوری که آبرومند شدن معنی خاص خود را پیدا می کند. از روزی که ما سیره و سنت آن حضرت را فراموش کردیم بیشتر به ظاهر دین مشغول شدیم و از عمق معنویتِ دینی محروم گشتیم، همان طور که آبرومندی در نزد خدا را به آبرومندی نزد اهل دنیا تبدیل نمودیم.

در گذشته اکثر جلسات عزاداری، همراه با معارف اسلامی و طرح مباحث عمیق دینی بوده و دسته های عزاداری بیشتر در روزهای تاسوعا و عاشورا تشکیل می شده است. البته به سر و سینه زدن در سوگ امام حسینu کار عاشقان امام است، چرا که «در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد.» باید هرکاری که نشانه ی ارادت به این خاندان است و در شرع بدان توصیه شده است را انجام داد ولی نباید فقط به ظاهر بسنده کرد. نباید غلبه با دسته و سینه و زنجیر و شام و ناهار باشد و حضور در جلسات عزاداری جهت فهم معارف دین مورد غفلت قرار گیرد. عموماً جلسه ی عزاداری اباعبدالله(ع) صبح ها برگزار می شد. چون در صبح هم مردم آمادگی بیشتری جهت تدبّر در واقعه ی کربلا دارند و هم زمان آن طوری است که یک حال و هوای دیگری را همراه خود می آورد و روح انسان جهت تأثیر پذیری، آمادگی بیشتری دارد. مؤمنین شب ها زود می خوابند تا نیمه شب بیدار شوند. لذا توصیه می کنم مجالس عزاداری که صبح ها برپا می شود را فراموش نکنید و نگذارید از دستتان برود.

به هر صورت تأکید همه ی ما باید این باشد که عزاداری برای سیدالشهداء(ع) در حدّ ظاهرِ صِرف متوقف نشود. زیرا مقصد این بود که شیعیان در جلسه ی عزاداری امام حسینu شرکت کنند تا سیرِ روحانی و یگانگی با روح آن حضرت برایشان واقع شود. و مدّاحان هم لازم است با توجه به چنین مقصد و مقصودی، مرثیه بخوانند تا در برقراری آن سِیر، کمک کنند. به طوری که در کنار معرفت به مقام امام، عاطفه هم به حرکت در آید و شعله ور شود تا سیر ما با سرعت بیشتر محقق گردد. زیرا خودِ آن ها خواسته اند تمام تلاش این باشد که در جلسه ی عزاداری آن حضرت، سیر روحانی به سوی مقام عرشی اهل البیتh به بهترین نحو انجام گیرد و ارادت به آن خانواده که در جان ما نهفته است به فعلیت در آید.[44]

در تاریخ آمده است که ائمهh از مداحانی مثل کُمِیتِ اَسَدی[45] یا دِعْبَلِ خُزائی[46] می خواستند که با اشعار خود مصائب عاشورا را ذکر کنند و افراد را به عمق آن حادثه بکشانند و خودِ ائمهh در آن شرایط آنقدر گریه می کردند که بی تاب می شدند. ملاحظه بفرمائید در این مرثیه خوانی ها بیشتر فکر و سیر و اشک بوده و کمتر دسته و زنجیر و شام و ناهار. اگر مدّاح پرسوزی ما را بدون هیچ حرف اضافی وارد مصائب کربلا کند، به راحتی اشکمان جاری می شود. وقتی انسان روح را متوجّه مقام امام بکند و کمی در آن سیر کند دل بی تاب می شود.

در مورد سیر در مقام اباعبداللهu باید به اندازه ی کافی تأکید شود تا شیعیان متوجه مقام عرشی و نوری آن ذوات مقدس بگردند و با توجه قلبی به آن مقامِ نورانی، بهره های فوق العاده ای نصیب خود بنمایند. از روزی که در دینداری سطحی شدیم و به جهات قدسی و باطنی کمتر توجه نمودیم این سیر فراموش شد و حاشیه ها رشد کرد. بیاییم از خودمان بپرسیم کدام یک از کارها بیشتر جنبه ی عزاداری دارد و ما را به مقصدی که امامان برای ما برنامه ریزی کردند، می رساند؟ آیا این که دسته های طولانی راه بیندازیم و به تدریج تمام ذهن و فکرمان همین چیزها بشود؟ و یا این که در جلسه ای با تعمّق و تفکّر، به کمک واعظ و مداح، در مقام حضرت و واقعه ی کربلا سیر کنیم؟ ما باید روحمان را به اباعبداللهu نزدیک نمائیم. البتّه دسته راه انداختن و سینه زدن هم یکی از راه های این نزدیکی است تا از آن طریق ما سیر خود را همه جانبه کنیم. ولی باید بین اصل و حاشیه فرق بگذاریم، مواظب باشیم که حاشیه بر اصل غلبه نکند و خدای ناکرده از سیره ی اصلی معصوم باز بمانیم.

عرض کردم امامان معصوم از شعرای اهل البیت می خواستند که برایشان از مصائب کربلا بگویند و آن ها هم به حالت عزادار و با صدایی حزن آلود مرثیه می خواندند و امام و خانواده ی حضرت، آن چنان اشک می ریختند که در و دیوار به لرزه در می آمد و آن ها نیز از این طریق زمینه ی سیر به مقام حضرت سیدالشهداء(ع) را برای خود فراهم می کردند و در ذیل آبرویی که آن حضرت نزد خداوند دارند، از خدا می خواستند تا خداوند آن ها را نیز آبرومند گرداند و به شیعیانشان همین راه را آموختند.




[44] - حضرت باقر(ع) می فرمایند: «إِنَّ شِیعَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ یُقْذَفُ فِی قُلُوبِهِمُ الْحُبُّ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُلْهَمُونَ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ إِنَّ الرَّجُلَ یُحِبُّنَا وَ یَحْتَمِلُ مَا یَأْتِیهِ مِنْ فَضْلِنَا وَ لَمْ یَرَنَا وَ لَمْ یَسْمَعْ كَلَامَنَا لِمَا یُرِیدُ اللَّهُ بِهِ مِنَ الْخَیْرِ »؛ حبّ ما اهل البیت در دل های شیعیان ما القاء می شود و محبت ما به آن ها الهام می گردد، ما را دوست می دارند و فضائل ما را تحمل می کنند، در حالی که نه ما را دیده اند و نه کلام ما را شنیده اند. این برکات از آن رو است که خداوند برای آنان اراده ی خیر کرده است. (بحار الأنوار ، ج 24، ص 151)
[45] - چون کمیت اسدی قصیده ی مشهور خود را در مورد مصیبت هایی که برامام حسین(ع) وارد شد برای امام باقر(ع) خواند، حضرت روی به کعبه کردند و سه مرتبه فرمودند: «اَللّهَّمَ اِرْحَمْ الْکُمیتَ وَ اَغْفِر لَه».(بحارالأنوار، ج 46، ص 333)

دریچه های تقرب به خدا

سپس اظهار می داری:

}یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَیْكَ بِمُوَالاتِكَ{

ای اباعبدالله! من از طریق ارادت ورزی به خود شما می خواهم به خدا و رسول خدا و به امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه و امام حسن و به خودتان تقرّب جویم.

ملاحظه بفرمائید! خطاب به امام حسینu می گوئید من با عشق به شما، به خدا تقرّب می جویم، حتی اگر بخواهم به خدا تقرب پیدا کنم، با محبّت به شما ممکن است. همچنین دریچه ی تقرب من به پیامبر و ائمه ی معصومینh، همه و همه از طریق ارادت به شما صورت واقعی به خود می گیرد. چون با زیارت حضرت سید الشهداءu و محبت به آن حضرت به همه ی این تقرب ها می توانیم دست یابیم، و زائر حسین(ع) در چنین عقیده ای است و می داند با این زیارت تا این جاها می تواند سیر کند. می گویند تشیع، مکتب عشق است. یعنی عشقِ شعله ور به حسین(ع) وسیله ی تقرّب به خدا و همه ی مقربان درگاه الهی خواهد شد. حتی با محبت به امام حسین(ع) مسیر قرب به آن حضرت فراهم می شود و حضرت در کربلا کاری کردند که هر قلب سالمی بتواند این محبت را در خود زنده نگهدارد.

از آن جایی که دین جز «حُب و بغض» نیست، اگر در فراز قبلی به جنبه ی «حُبّ» آن توجه فرمودید، در فراز بعدی به جنبه ی «بغض» آن توجه می کنید و به حضرت عرضه می دارید:

}وَ بِالْبَرَائَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ ذَلِكَ وَ بَنَى عَلَیْهِ بُنْیَانَهُ وَ جَرَى فِی ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْكُمْ وَ عَلَى أَشْیَاعِكُمْ{

و با برائت و دوری از همه ی کسانی که پایه ی این تجاوز را بر شما اِعمال کردند، به خدا و رسول خدا و به شما تقرب می جویم.

فراز قبلی که با «إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ»؛ شروع شد دو وجه داشت، در یک وجه اظهار داشتید: ای اباعبدالله! با مودّت به شما، به خدا و رسولش تقرّب می جویم و در وجه دوم جهت تحقق کامل تقرب به خدا موضوع برائت و دوری از دشمنان اهل البیتh را اظهار می دارید، چون می دانید شرط تقرب به خدا حُبّ و بغضی است که بر محور حضرت امام حسینu بگردد. زیرا گرایش دل به اباعبداللهu بدون دوری از دشمنانِ روح حسینی(ع) ممکن نیست و راه تقرّب الهی گشوده نمی شود.

در یک کلمه می توان گفت: زیارت عاشورا یعنی این که با حضور قلب، به حسین(ع) دل بدهی و از خدا نور بگیری. ائمه ی ماh حتی با زیارت امام حسینu بر عالَم مادّه حکومت می کردند. مثلاً اگر می خواستند بدون طی کردن مسافت های عادی بروند قبر رسول اللهf را زیارت کنند، اول قصد زیارت اباعبدالله الحسینu را می کردند و از این طریق طِی الارضِ شان شروع می شد و بعد از زیارت قبر آن حضرت به زیارت قبر پیامبرf می رفتند.

امام کاظم(ع) در بغداد در زندان هستند، علی بْنِ مُسَیّب هَمْدانی را با حضرت گرفته اند و زندانی کرده اند. چون مدّت حبس به درازا می کشد، علی بن مسیب از دوری خانواده اش دلتنگ می شود. حضرت می فرمایند: برو غسل کن. چرا اول غسل کند؟ چون بالأخره «شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام»، طهارت ظاهر، مقدمه ی طهارت باطن است. غسل می کند و می آید. حضرت می فرمایند: چشم بر هم بگذار، سپس فرمودند: چشمت را باز کن. علی بن مسیب می گوید: چون چشمانم را گشودم خود را در کنار قبر امام حسین(ع) یافتم و پس از آن با امام کاظمu کنار مرقد مقدس امام حسینu نماز می گزارند و زیارت می کنند. سپس امام فرمودند: چشمان خود را بر هم بگذار، وقتی مجدداً به امر ایشان چشمانم را باز کردم خود را نزد قبرِ پیامبرf دیدم. امام فرمودند: این قبر، قبر پیامبرf است. پس به نزد خانواده ات برو تجدید دیدار کن و به همین جا برگرد. وقتی بر می گردد دوباره می فرمایند: چشم بر هم بگذار و پس از آن که چشم خود را می گشاید، خود را با آن حضرت در زندان بغداد می یابد.[47]

علی بن مسیّبب دلش برای خانواده اش تنگ شده است و خانواده اش هم در مدینه ساکن هستند و مقصد هم مدینه است، ولی باید از کربلا گذشت و ابتدا باید بر حسین(ع) نظر کرد. یعنی دریچه ی ورود به عوالم غیب، نظر بر اباعبدالله(ع) است.

با توجه به نکته ی فوق، عشق پیامبر و فاطمه hبر امام حسینu را معنی کنید و ببینید آن بزرگواران در حسینu چه می دیدند؟ بدون شک اسراری فوق الفاظ در مسئله ی زیارت امام حسین(ع) پنهان است. اگر ملاحظه کنید می بینید اکثر عبادات با زیارت امام حسین(ع) شروع می شود. به عنوان نمونه: عبادت شب قدر را ملاحظه کنید، اول زیارت امام حسینu است و پس از آن عبادات گرانقدر دیگری که در شب قدر توصیه شده است.

در ادامه ی زیارت عاشورا اظهار می دارید:

}بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْكُمْ مِنْهُمْ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْكُمْ بِمُوَالاتِكُمْ وَ مُوَالاةِ وَلِیِّكُمْ{

ای اباعبدالله! من با دوری از فرهنگی که ظلم به شما را روا داشت، به سوی خدا و به سوی شما خاندان نظر می کنم و با مودّت و محبّت به شما و دوستان شما قرب الهی را می جویم. یعنی شما دریچه های ارتباط با حق هستید.

ملاحظه کنید چرا مسئله ی برائت و تقرب را همچنان تکرارِ می نمائید؟ چون روح انسان با تکرارِ نظر به ابعاد شخصیت امامان معصومh قلب خود را به سوی آن حقایق معنوی سوق می دهد و از آن طریق صعود می کند. تکرارِ نظر در مسایل معنوی موجب استحکام و تجلی هر چه بیشتر آن حقایق در روح فرد می شود. به همین جهت می فرمایند: زیارت عاشورا را زیاد تکرار کنید. چون آن زیارت در بردارنده ی معارفی است که روح به آن ها نیاز دارد و در واقع غذای جان است و مایه ی رشد آن. می گویی: «بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْكُمْ مِنْهُمْ»؛ با تنفّر از جبهه ی ستم که ظلم بر شما کردند، ای اباعبدالله جهت روحم را از آن ها به سوی شما برمی گردانم و خود را از اردوگاه جریان های ضد قدسی به کلی جدا می کنم تا در دام آن ها نیفتم. «وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْكُمْ بِمُوَالاتِكُمْ وَ مُوَالاةِ وَلِیِّكُمْ»؛ و به سوی خدا نزدیک می شوم و سپس با توجّه دادنِ جانم به سوی شما آن هم توجهی همراه با محبت، زندگی می کنم و از طریق آن «برائت» و این «مودّت» زندگی خود را متعادل می نمایم. در این فراز تلاش می کنیم تا اتحادی روحانی با حضرت ایجاد کنیم و در راستای نزدیکی هر چه بیشتر به امام باید مرز خود را به دقیق ترین شکل از دشمنان آن ها به هر شکل و در هر جبهه که باشند جدا کنیم و اظهار می داریم:

}وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ النَّاصِبِینَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ{

تقرب می جویم به سوی خدا با دوری از دشمنان شما و آن هایی که جنگ با شما را برپا کردند و با دوری از اطرافیان و پیروان آن ها. تا روح و قلب انسان نسبت به دشمنان فرهنگ اهل البیتu دوری نجوید، نور ولایتِ خاندان عصمت و طهارتh به جان او نمی نشیند. اساساً شرط سلوک که قرار گرفتن در زیر پرتو نور ولایت امامان معصوم است با برائت از حجاب هایی محقق می شود که مانع ظهور نور آن ها است. لذا می گویی: من از طریق برائت از دشمنان شما و برائت از آن هایی که پایه های مبارزه و دشمنی با شما را ریختند، و با برائت از پیروان و دنباله روهای آن ها، به خدا و شما تقّرب می جویم، هر چند این مقابله هزینه دارد و بلاها و سختی هایی برای من به بار می آورد، زیرا که:

از برای یک بلیٰ کاندر ازل گفته است جان

تا ابد اندر دهد مرد بلیٰ تن در بلا




[47] - کتاب امامت و ولایت، مرکز تربیت معلم، ص 86، نقل از تعلیقه بر رجال کبیر، محقق بهبهانی.

جبهه ای زنده و فعّال

}إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُمْ{

ای اباعبدالله! در راستای رسم دلدادگی، من پذیرنده ی جبهه ی شما هستم و با تمام وجود جان خود را تسلیم شما کرده ام و دشمنی جبهه ای را که با شما بر سر جنگ است از ارکان زندگی خود نموده ام. و دامنه ی این نوع جبهه گیری را تا آنجا گسترش داده ام که دوستدار دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستم.

جبهه ای که حضرت سیدالشهداءu گشودند همواره زنده و فعّال است و با ورود به آن جبهه با حضرت اتّحادی پای بر جا برقرار می شود و اساساً عشق به دوستان اباعبدالله و تسلیم راه و روش اباعبدالله(ع) شدن و تنفّر از دشمنان آن حضرت موجب همان اتحاد روحی است که انسان به دنبال آن است، تا در افقی که حضرت در آن به سر می برند وارد شویم. مگر نه این است که هرکس طالب اتحاد با جان حضرت اباعبدالله(ع) است؟ چنین اتحادی از طریق همین نوع موضع گیری ها به دست می آید به شرطی که زیارت آن حضرت با بصیرت لازم انجام گیرد تا ملائکه ای که تا قیامت برای امام حسینu گریه می کنند به مدد او آیند و او را یاری رسانند. حضرت صادقu می فرمایند: « وَكَّلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ (ع) أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ شُعْثاً غُبْراً یَبْكُونَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ شَیَّعُوهُ حَتَّى یُبْلِغُوهُ مَأْمَنَهُ وَ إِنْ مَرِضَ عَادُوهُ غُدْوَةً وَ عَشِیّاً وَ إِنْ مَاتَ شَهِدُوا جَنَازَتَهُ وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ»؛[48] خداى تبارك و تعالى چهار هزار فرشته ی ژولیده و گردآلود بر قبر حسینu گمارده كه تا روز قیامت بر او می گریند و هر کسی با شناخت کامل آن حضرت را زیارت كند وى را بدرقه كنند تا او را به مأمنش برسانند و اگر بیمار شود بامداد و شامگاه از او عیادت كنند و اگر بمیرد جنازه ی او را تشییع نمایند و تا قیامت براى او آمرزش خواهند. به همین جهت باید مقدمات توجه آن ملائکه را در خود فراهم آورید، ابتدا وضو می گیرید و با آرامش کامل و توجه قلبی، ادب زیارت خواندن را در جان خود فراهم می کنید، چون می خواهید با خواندن زیارت عاشورا زمینه ی کمالات بزرگی را برای خود فراهم نمائید، با حزنی که شرط اولیه ی زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) است، جان را شیفته ی یک انسان کامل کرده اید و آن فراز ها را اظهار می دارید و از تکرارهایی که در بعضی از فرازها هست سرسری نمی گذرید، این تکرارها خیلی قیمتی است و موجب تمرکز روح و رفع حجاب از قلب می شود. با تکرار در موضوعِ اظهار ارادت به آن حضرت و برائت از دشمنانشان یک نوع دلدادگی را تمرین می کنید تا دل همسنخ محبوب شود و مودّت آن حضرت در دل استحکام پیدا کند و آهسته آهسته به مقام اَمْنِ الهی برسد. همان مقامی که امام معصوم صاحب اصلی آن است. و چون آن مقام را بی مؤونه نمی دهند اظهار می دارید:

}فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَكْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِكُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِكُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَكُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ{

حال که حالِ من در اظهار ارادت به اهل البیتh و برائت از دشمنان آن ها چنین است، از خدایی که بر من منّت گذارده و با شناخت شما و دوستان شما و با تنفّر از دشمنان شما مرا گرامی داشته، می خواهم که مرا در دنیا و آخرت در کنار شما قرار دهد.

معلوم است با آن ارادت و این برائت شرایط معیّت با آن ذوات قدسی فراهم می گردد و به جهت فراهم بودن شرایط است که تقاضای معیّت با آن ها را می نمائید و اظهار می داری: ای اباعبدالله، من می خواهم در دنیا و آخرت با شما زندگی کنم، و نمی خواهم با دشمنان شما هم گروه باشم.

چنانچه ملاحظه می فرمائید در جای جای زیارت عاشورا، ابتدا یک فراز جهت عشق ورزیدن به امام در میان است و سپس فرازی جهت تنفّر از دشمنان آن حضرت مطرح می گردد و سپس دعا شروع می شود، زیرا تا جان را با محبت به مطهّرین از یک طرف و برائت از آلودگان از طرف دیگر زینت ندهیم جانمان شایسته ی اجابت آن دعا نمی شود و خدا نظری به ما نخواهد کرد.[49] همان چیزی که قرآن بر آن تأکید دارد و می فرماید: «...فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ...»؛[50] هرکس به طاغوت کفر بورزد و به خدا ایمان بیاورد به دستگیره ی محکمی چنگ زده است. در این جا ابتدا کفر به طاغوت را مطرح می فرماید، همان طور که در زیارت عاشورا ابتدا صد لعن مطرح می شود.

در ابتدای فراز فوق اظهار می دارید معرفت به شما و معرفت به دوستان شما یک کرامت و بزرگی است و خداوند با لطف خود چنین کرامتی را به من مرحمت کرده است همچنان که تنفّر به دشمنان شما را به عنوان کرامتی بزرگ رزق من نموده. حال با داشتن چنین حالی از خدایی که مرا با معرفت به شما و معرفت به دوستان شما بزرگ کرد و کرامت داد و به من رزق برائت از دشمنان شما را داد، می خواهم «أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَكُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»؛ که مرا در دنیا و آخرت در کنار شما قرار دهد. و به مقامی برساند که شایستگی نزدیکی به مقام شما را پیدا کنم و در دنیای شما زندگی نمایم. مقام مَعِیت و یگانگی با امام، بالاتر از این حرف هاست که با گفتگو حقیقتش روشن شود. ولی همین قدر فکر کن چه بهشتی خواهد بود وقتی در عالَم اهل بیتh به سر بریم و در افقی قرار گیریم که امام، عالَم و آدم را در آن افق احساس می کنند.

در ادامه ی همان تقاضا می گویی:

}وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ{

و در راستای معیت با شما از خدا می خواهم که در کنار شما با تمام صدق و صفا استوار بمانم، چه در دنیا و چه در آخرت.

خدایا! زیارت عاشورا چه جرأتی به انسان می دهد که چنین آرزوی بزرگی را بر زبان براند و چه امیدی در ما ایجاد می کند که مقامی این چنین بزرگ را طلب کنیم، نظر کنیم به مقامی که حسینu و اصحاب او در آن مقام بودند و از خدا بخواهیم که در دنیا و آخرت ثابت قدم در کنار آن ها باشیم. اگر بدانیم چقدر دنیای مردم عادی تنگ و پوچ است، می فهمیم که این فراز از دعا چه طلب بزرگی است. چگونه وقتی اسیر دیوارهای تنگ میل ها و کشش ها و جهل های خود هستیم و اصلاً دنیای آزاد و وسیع آن ها را نمی شناسیم، بفهمیم که با حسین(ع) و اصحاب او بودن یعنی چه؟




[48] - أمالی الصدوق، ص: 14.
[49] - در سال های اخیر که عده ای به لعنت ها و تنفرهای زیارت عاشورا اشکال گرفتند کارشان به جایی کشید که در خط دشمنان نظام اسلامی قرار گرفتند و در صدد براندازی نظام اسلامی برآمدند، زیرا وقتی تنفر از دشمنان اسلام در قلب ما نهادینه نشد، آرام آرام محبّت آن ها جای محبّت به اسلام می نشیند.

طلب مقام محمود

گویا زائر حسینu متوجه است در زیارت آن حضرت تمام دریچه های رحمت خدا گشوده است و لذا به خود جرأت می دهد که تقاضای خود را تا آنجا وسعت دهد که اظهار کند:

}وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ{

و در ازای برائت از دشمنان شما و مودّت به شما و در راستای معیت با آن عزیزان، از خدا می خواهم که مرا به مقام محمودی که شما نزد خدا دارید، برساند.

خداوند در قرآن می فرماید: ای پیامبر مقداری از شب را بیدار بمان و به عبادت بگذران بلکه پروردگار تو، تو را به مقام محمود برساند: «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا».[51]

به فرمایش بزرگان، مقام محمود، مقام شفاعت و ولایت است. شما در زیارت عاشورا پس از آن مقدّمات از خدا مقام محمودی را می خواهی که هدیه ی خدا به اهل البیتh است، حق هم داری که چنین جرأتی را به خود بدهی، زیرا که از طریق زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) با همه پیامبران همسو خواهی شد. حضرت صادقu ثواب زیارت امام حسین(ع) را در حدّی می دانند که گناهان هفتاد سال انسان آمرزیده می شود و رسول خداf با او مصافحه می کنند و آن حضرت و حضرات علی و فاطمه و ائمهh برای او دعا می فرمایند.[52]

چون از طریق آن برائت و آن مودّت به مقام معیت با اهل بیتh امید بستی و در نتیجه به نزدیکی به مقامات عظیم آن خاندان امیدوار شدی، می خواهی به مقامی برسی که هیچ نقصی در مقابل حضرت حق در تو نمانده باشد و موانع قرب، تماماً رفع شده باشد و به همین جهت تقاضای مقام محمود می نمایی.

ملاحظه می فرمائید که زیارت عاشورا عبادتی است بزرگ با اهدافی عالی. چون می خواهید در ذیل نور سیدالشهداءu توحیدی شوید و حالاتی را که بر موحدان بزرگ رسیده است آرزو می کنید. زیرا خواندن زیارت عاشورا، توجه به حادثه ای نیست که در گذشته اتفاق افتاده و شما به یادآوری آن می پردازید، بلکه توجه به یک نوع زندگی زیبای دایمی است که در حال تنفس در آن هستید. نظر انداختن و دل سپردن به مقام محمودی است که مقام پیامبر و امامان(ع) است، یعنی از دنیای منجمد مردمِ سرگردان در آمدن و به دنیای روح های بزرگِ موحدین راستین وارد شدن، چرا که بزرگی هر انسان به بزرگی اهداف اوست. به رسم یگانگی با آن روح های بزرگ اظهار می داری:

}وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی مَعَ إِمَامٍ هُدًى ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْكُمْ{

و از خدا می خواهم که رزق من گرداند خون خواهی خودم را در کنار امامی هدایت شده و نمایان که به حق می خواند و آشکارا بشریت را هدایت می کند.

در چنین آرزویی است که انسان فقط ناظر جبهه ی حق و باطل نیست و در تنفّر از باطل و محبّت به امام در حدّ احساسات عاطفی متوقف نمی شود بلکه می خواهد در میدان عمل در اردوگاه پشتیبانی از حق قرار گیرد و فعّالانه این محبّت و آن برائت را در جان خود تثبیت کند و طراوت دفاع از حق را در زندگی خود به فعلیت برساند و عملاً در چنین شور و شعف معنوی وارد شود و حاکمیت حق را تا صحنه های سیاسی و اجتماعی گسترش دهد، زیرا همه جا باید حکم محبوب ما یعنی خداوند حاکم باشد. آن هم در حدّی که زائر سیدالشهداء(ع) به مرتبه ی خون خواهی حضرت نایل شود، که بحث آن در فرازهای قبل گذشت. ابتدا حسینu را «ثارالله» خواند که خداوند خون خواه اوست، با شدت یافتن یگانگی بین زائر و امام، می خواهد در کنار امام منصور، خودش خون خواه حضرت باشد و لذا خود را خون خواه حضرت احساس می کند، و باز با شدت یافتن یگانگی در این فراز اخیر می خواهد خون خواه خود باشد، زیرا دیگر جدایی بین خود و مولایش احساس نمی کند و می گوید: «وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی» و سپس اظهار می دارد:

}وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِی لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ یُعْطِیَنِی بِمُصَابِی بِكُمْ أَفْضَلَ مَا یُعْطِی مُصَابا بِمُصِیبَتِهِ مُصِیبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلامِ وَ فِی جَمِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ{

از خدا تقاضا دارم به حق شما و به حقیقتِ شأن و منزلتی که در نزد خدا دارید، مرا به پاداش اندوه و مصیبتی که از شما دارم، برترین عطائی را که به مصیبت زده ای می کند به من عطا کند به خاطر مصیبتی که چقدر در عالم اسلام و در جمیع آسمان ها و زمین بزرگ بود.

مقام اتّحاد با امام را ملاحظه بفرمائید که چگونه در راستای آن اتحاد و یگانگی از عمق جان اظهار می دارید: مصیبتی که به شما و سختی هایی که بر شما وارد شده است، همه بر من وارد شده است، حال از خدا می خواهم که اَجر آن مصیبت های بزرگ را به من نیز عطا کند. چون شیعه در عمل نشان داده است که با امام حسینu و اصحاب کربلا، همتاریخ شده و لذا هر شمشیری که بر آن ها فرود آمد، آن را بر جان و روح خود احساس می کند.




[51] - سوره ی اسراء، آیه ی 79.
[52] - کامل الزیارات، ص 118.

انتظار پاداشی بزرگ

توجّه کنید چه حالتی را باید در خواندن این جمله در خود ایجاد کنید تا آن را صادقانه بگوئید. باید متوجّه بود که مصیبت بزرگی بر ما وارد شده است زیرا ما پاره ای از جان امام حسینu هستیم، او کلّی است که ما جزئی از پرتو آن کل می باشیم. مگر آن حضرت محبوب جان من و شما نیست؟ پس به اصلِ جان انسان ها یعنی به انسانیتِ کل، مصیبت وارد شده است. امام، جانِ جانِ انسان هاست. و این است که هر مصیبتی بر او وارد شود در واقع به عمق جان انسانیتِ هر انسان وارد شده است. به همین جهت وقتی بر پیامبر و ائمهh صلوات می فرستیم، در واقع بر عمق جان خود صلوات فرستاده ایم و لذا پرتوی از آن صلوات بر جان ما بر می گردد. امام حقیقت هر انسان و جانِ جانِ هر انسان می باشد و هرکس از او غفلت کند از همه ی انسانیتش غافل شده است. به گفته ی مولوی:

هر که مانَدْ زین قیامت بی خبر

تا قیامت وای او، ای وای او

هر که ناگه از چنان مَه دور ماند

ای خدایا! چون بُوَد شب های او

خیمه در خیمه، طناب اندر طناب

پیش شاه عشق و لشکرهای او

خیمه ی جان را ستون از نورِ پاک

نور پاک از تابش سیمای او

عشقْ شیر و عاشقان اطفال شیر

در میان پنجه ی صدتای او

در کدامین پرده پنهان بود عشق

کس نداند، کس نبیند جای او

عشق، چون خورشید ناگه سر کند

برشود تا آسمان غوغای او[53]

امام، شاه عشق و خیمه ی جان انسان است. اگر آن حضرت بر ما نظر کند در واقع جان ما به اصل خودش نزدیک می شود چون انسان کامل جنبه ی کمالی هر انسان می باشد. حال در مصیبتی که بر امام حسینu وارد شده است ملاحظه کن جانِ بیدار چه حالتی خواهد داشت و این مصیبت را برای خود چگونه احساس می کند و وای اگر کسی مصیبت اهل بیتh را در جان خود و برای خود احساس نکند. در این صورت این انسان از خودِ برتَرَش غافل است. می گویی: ای اباعبدالله من این مصیبت را بر خودم وارد می دانم و خود را صاحب عزا حس می کنم. اظهار می دارید: «بِمُصَابِی بِكُمْ»؛ مصیبت من است آن چه به شما وارد شده و واقعاً مصیبت من است. و از آنجایی که آن مصیبت جهت حفظ دین و دینداری است و زیباترین عملِ عبادیِ ممکن در آن زمان به حساب می آید، انتظار پاداشی بزرگ برای آن هست و در این راستا و با توجه به اتحادی که با اصحاب کربلا پیدا کردید، اظهار می دارید پاداش تحمّل مصیبتِ مرا که به شما وارد شده است از خدا می خواهم. «أَفْضَلَ مَا یُعْطِی مُصَابا بِمُصِیبَتِهِ»؛ آن هم کامل ترین پاداشی را که به مصیبت زدگان می دهی. «مُصِیبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلامِ وَ فِی جَمِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ مصیبتی که مصیبت بزرگی است در اسلام و در همه ی آسمان ها و زمین. بزرگی این مصیبت را ما بر جان خود احساس می کنیم. مصیبت فقط بر حضرت زینبi وارد نشده است، بلکه بر هر کسی که احساس اسلامیت دارد و هر کسی که اهل آسمان ها و زمین است، این مصیبت بزرگ بر او هم وارد شد. چه بفهمد و چه نفهمد.

راستی اگر مصیبت وارده بر اباعبداللهu مصیبت وارده بر ما نیست، پس مصیبت بر چه کسی است؟ آری اگر ستمگری در گوشه ای از این دنیا بمیرد، مصیبت ما نیست، مصیبت خودش است و اولِ مشکلاتش. ولی مصیبت بر اباعبدالله(ع) به عنوان بزرگ ترین انسان روزگار خود چنین نیست. هرکس در مصیبتِ وارده بر آن حضرت مجبور است موضع خود را روشن کند و احساس خود را بنمایاند، چون حقیقتاً حسین(ع) یعنی ما، ولی در مرتبه ای که جنبه ی آرمانی ما به حساب می آید. حسین(ع) یعنی ما با وسعتی بیشتر. پس در صحنه ی کربلا ما هستیم که داریم شمشیر می خوریم، و ما را به شهادت کشانده اند، و ما نیز عزادار خود هستیم، چرا که به اعتباری امام پاره ای از جانِ ماست.




[53] - کلیات شمس تبریزی، غزل شماره 2224.

پرواز به سوی افق های برتر

شهادت اباعبداللهu بر عالم هستی گران آمده و مصیبت او بر جمیع آسمان ها و زمین طاقت فرسا بود، زیرا که مقصدِ خلقت هستی، انسان است و اصل انسانیت هم امام معصوم است و عالَم به امام نظر دارد و هر مصیبتی که بر امام وارد شود بر جنبه ی برتر عالَم یعنی بر قلب عالم وارد شده است. و لذا در راستای عزاداری و احساس مصیبت برای حسین(ع) باید یک نوع یگانگی قلبی در این جریان نه تنها با انسانیت، بلکه با عالم هستی در خود ایجاد کنیم و با این حال و هوا می توان با زیارت عاشورا زندگی کرد و از دنیای تنگ روزمرّگی ها به درآمد، وگرنه مصیبت های ما در حدّ مریض شدن فرزندمان و گم شدن کفش و کلاه مان تقلیل می یابد و غم ما غم کهنه شدن فرش هایمان می شود.

با زیارت عاشورا می توان پرواز کرد و بلندتر از این زندگی عادی، به افق های بسیار برتر نزدیک شد، خود را در صحنه ای وارد نمود که صحنه ی مقابله ی جبهه ی حق به فرماندهی امام حسینu در مقابل جبهه ی باطل است و از این طریق با حسینu زندگی کنیم تا با روزمرّگی ها همجوار نگردیم و با پایین و بالا رفتن قیمت کالا های دنیا، شخصیت ما هم بالا و پایین نرود که به تعبیر قرآن این همان خسران مبین و ضرر کامل است.[54] وقتی توانستیم به آن درجه از بصیرت برسیم که مصیبت های وارده بر اولیاء الهی را مصیبت خودمان محسوب کنیم، دیگر بالا و پایین رفتن عوامل زودگذر دنیا، غم ها و شادی های ما را تعیین نمی کنند، گفت:

گرچه در خشکی هزاران رنگ هاست

ماهیان را با یبوست جنگ هاست

این جهان خود حبس جان های شماست

هین روید آن سو که صحرای شماست

این جهان محدود وآن خود بی حد است

نقش و صورت پیش آن معنی سد است

بنای ما براین است که از این دنیا درآییم و به دنیای محمّد و آل محمّدf وارد شویم و نور حسینu راهنما و عامل جهت دهی خوبی است. در همان راستا که شرایط را جهت طرح عالی ترین تقاضاها مناسب دیدید اظهار می دارید:

}اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْكَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ{

خدایا! در این مقام، که مصیبت شهادت امامu بر جانم نشسته، مرا جزء کسانی قرار ده که از طرف تو صلوات و رحمت و مغفرت دریافت کرده اند.

اظهار می دارید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هَذَا»؛ خدایا در مقامی این چنین، یعنی مقامی که از طریق زیارت عاشورا به زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) نایل شده ام و خود را در پرتو یگانگی با آن حضرت قرار داده ام، در مقام برائت از دشمنان امام حسینu و عشق و محبّت به سلطان عشق و یارانش، در مقامی که مقام زندگی واقعی است، مرا شامل صلوات و رحمت و مغفرت خود قرار ده. اگر این زیارت و عزاداری شرایط قابلیت چنین صلوات و رحمت و مغفرتی را فراهم نمی کرد، چنین تقاضایی، تقاضای بیهوده ای بود. پس معلوم است در شرایطی قرار گرفته اید که امکان صلوات و رحمت و مغفرت الهی بر جانتان فراهم است و بر این اساس اظهار چنین تقاضای مهمی را به ما آموخته اند، از طریق این تقاضا از خدا می خواهی تا همه ی نیکی ها را به طور یک جا به شما عطا کند. از خدا تقاضا می کنی! هم صلواتی که بر پیامبر خودت می فرستی، بر جان من بِوَزان، تا جان من بهار شود و هم رحمتت را که بر هستی سرازیر می داری، بر جان من بریز، تا جانم شکوفا گردد و با اتّصال به نور ربوبیت تو سرمست گردد، هم مغفرتت را بر من بیفشان تا موانع اتّصال به مقام قربت رفع گردد.




[54] - قرآن در سوره ی حج، آیه ی 11 می فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ»؛ و از مردم كسانى هستند كه خدا را فقط در حدّ حرف مى پرستند، پس اگر خیرى به آن ها برسد بدان اطمینان یابند و چون بلایى به آن ها رسد روى برتابند، در دنیا و آخرت در خسران اند، این است همان خسران آشكار.

بزرگ ترین تقاضا

بعد از این فراز از دعا که جانتان آمادگی کامل پیدا می کند، در فراز بعدی به خود اجازه می دهید که عظیم ترین تقاضا را بر زبان آورید، بالاترین تقاضایی که ممکن است یک بشر از خدای خود داشته باشد. خدایا، پروردگارا، تمام وجود ما را ذوب گردان و این دعا را در حقّ مان مستجاب بفرما. و آن تقاضا این است که:

}اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ{

خدایا! حیات و مرگ مرا همچون حیات و مرگ محمّدf و آل او قرار بده.

مگر نه این که انسان وقتی به مقصد می رسد که همه ی ابعاد وجودش از نقص رسته باشد؟ و مگر انسانِ معصوم در شعفِ بی نقصی و در طراوتِ اُنس با خدا در همه ی ابعاد وجودی اش به سر نمی برد؟ مگر محمّد و آل محمّدf معصوم نیستند؟ حال ملاحظه کنید چه تقاضای بزرگی را از دریچه ی زیارت عاشورا، با خدا در میان می گذارید. از خدا می خواهید آن طور که انسان های کامل بدون هر حجابی با تو به سر می برند و زندگی خود را می گذرانند شما هم زندگی را بگذرانید و آن طور که امام معصوم به مرگ نظر دارد و با مرگ روبرو می شود، شما هم بر مرگ نظر کنید و با آن روبه رو شوید و از دریچه ی مرگ به سوی ابدیتی بس نورانی سیر کنید. در یک کلمه در این فراز طالب عبودیت محض شده اید، زیرا همه ی حقیقت انسان، همین عبودیت است که منجر به تجلی ربوبیت کامل حق بر قلب ها می گردد. مقام زائر حسین(ع) چه اندازه ارزشمند است که می تواند عالی ترین مقام ممکن را از خداوند تقاضا کند، تمام زیارت عاشورا برای رساندن زائر امام حسین(ع) است به چنین مقامی. کدام تقاضا و آرمان بالاتر از این می تواند باشد که زندگی و مرگ انسان، در فضای زندگی و مرگ بزرگ ترین انسان های هستی قرار گیرد؟ اگر بدانیم انسان های عادی در چه دنیای تنگی زندگی می کنند و اگر بدانیم در این دنیای تنگ دست و پا زدن چقدر آزار دهنده است و اگر بدانیم آنگاه که زندگی از وَهْم ها و خیالات آزاد شد چقدر شیرین و گسترده است و اگر بدانیم زندگی در افقی که معصوم در آن افق زندگی می کند چه اندازه روح افزا است و چه اندازه آزادی از خود و از هوس ها را به دنبال دارد، لحظه ای از این دعا غافل نمی شویم.

انسان های معمولی با ارزش های پیرایه ای و غیر واقعی برای خود عالَم مخصوصی ساخته اند و در آن زندگی می کنند که هیچ نوری از حقایق غیبی بر جانشان نمی تابد و راهی به عالم گسترده ی غیب و معنویت به سوی آن ها گشوده نمی شود و همه با سایه های ذهنی خود مأنوس اند و همین امر موجب می شود تا رابطه شان با حقیقت قطع شود و در این حال به جای رابطه داشتن با یک زندگی واقعی، با سایه ی زندگی رابطه برقرار می کنند و در واقع در سرابِ زندگی می دَوند و هر چه بیشتر از اصل خویش فاصله می گیرند، تا آن جا که دیگر با خود حقیقی شان بی ارتباط می شوند و همه ی زندگی را خرج سایه های زندگی می کنند و دیگر هیچ، و در انتها وامانده و خسته ، زندگی را تمام می کنند، گفت:

جان همه روز از لگدمال خیال

وز زیان و سود و زبیمِ زوال

نِی صفا می ماندش نِی لطف وفَر

نِی به سوی آسمان راه سفـر

زندگی انسان های معصوم درست برعکس، آنقدر که آن ها در آسمان معنویت زندگی می کنند در زمین تنگ و تاریک به سر نمی برند و ما در زیارت عاشورا از خدا زندگی و مرگی همانند زندگی و مرگ معصومین را می خواهیم تا در واقع از اضمحلال و روزمرّگی ها رها شویم. آنقدر افق این فراز از زیارت بلند است که هیچ تقاضایی را نمی توان همطراز آن دانست فقط می توان گفت: خدایا خودت جرعه ای از مزه ی زندگی معصومین را بر جان ما بچشان تا از خاک برآییم و به افلاک در آییم.



غم غربت

پس از طرح آن تقاضای بزرگ، غم غربت خود را در روزگاری که در آن به سر می برید با خدای خود در میان می گذارید و عرضه می دارید:

}اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو أُمَیَّةَ وَ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ اللَّعِینُ ابْنُ اللَّعِینِ عَلَى لِسَانِكَ وَ لِسَانِ نَبِیِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی كُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِیهِ نَبِیُّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ {

خدایا روز عاشورا را مبارک شمردند، بنی امیه و فرزند هند جگرخوار که ملعون است بر زبان تو و زبان پیامبر تو در هر موطن و موقفی که در آن ایستاده پیامبر تو که صلوات خدا بر او و بر آل او باد.[55]

خدایا امروز و امروزه روزگاری شده که بنی امیه و فرزندان هند جگرخوار به جهت آن که فرزند پیامبرشان را شهید کردند جشن می گیرند. خدایا دنیای آن ها دنیایی است که کشتن امام معصوم را وسیله ی حفظ حیات و دنیای خود می دانند. اینان قومی هستند که همواره مورد لعن خدا و رسول خداf بوده اند.

ملاحظه فرمائید که در زیارت عاشورا بنابراین است که چهره ی نفاق بنی امیه رسوا شود نه این که تقابل بین شیعه و سنی شکل گیرد. البته نقش بنی امیه در ایجاد تقابل اهل سنت با شیعه را نیز نباید نادیده گرفت، آن ها سعی کردند مبارزه ی خود با امامان معصومh را به مبارزه ی اهل سنت با امامان و شیعیان تبدیل نمایند. همین کاری که امروزه وهّابیون انجام می دهند.

از آن جایی که در بینش اسلامِ ناب «کُلُّ یوْمٍ عاشُورا وَ کُلُّ اَرْضٍ کَرْبَلا»؛ است و شعار ما شیعیان در طول تاریخ بعد از کربلا چنین بوده، با اظهار این فراز از زیارت، متوجه جبهه های باطلِ زمانه ی خود می شویم که چگونه یزیدیان بر باطل خود تأکید می کنند و حق و حقیقت را به مسلخ می برند، بر همین اساس بزرگان دین همواره زیارت عاشورا می خواندند تا از حرامیان روزگار خود غافل نگردند. تا مهدی امتg ظهور نفرماید هر روز برای ما روز عاشورا است و از ظلمی که توسط استکبار جهانی بر حق و حقیقت روا داشته می شود غافل نخواهیم ماند.

بزرگان دین همواره با زیارت عاشورا مأنوس بودند تا همیشه خود را در جبهه ی کربلاییان به فرماندهی حضرت امام حسینu حفظ کنند، چون متوجه بودند و هستند که این جبهه تا قیام قیامت گشوده است. مگر امروز ستمگران در هر لباسی و به شکل های مختلف با اسلام ناب در جنگ و ستیز نیستند؟ شعار «کُلُّ یوْمٍ عاشُورا وَ کُلُّ اَرْضٍ کَرْبَلا»؛ می خواهد بگوید: روح خود را برای همیشه با فرهنگ اصحاب کربلا متحد نگه دار تا شور اصحاب حسینu در جانت زنده بماند و لحظه ای از وفاداری به حقیقت غافل نمانی. مضافاً این که متذکر می شوید جبهه ی یزیدیان به جهت لعنت دائمی که خدا و رسول خداf بر آن می کنند هرگز سر به سلامت نمی برد و لذا با تکرار این فراز از بی تفاوتی نسبت به حق و باطل - که هلاکت بزرگی است - خود را نجات می دهیم.

با امید به این که تلاش های جبهه ی باطل به جهت لعنت خداوند، به هیچ نتیجه ای نمی رسد، خود را در این لعنت ها شریک می نمائید و تقاضا می کنید:

}اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَةَ وَ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْكَ اللَّعْنَةُ أَبَدَ الْآبِدِینَ{

خدایا بر اباسفیان و فرزند او یعنی معاویه و یزید فرزند معاویه لعنت و دوری از رحمتت را جاری فرما. لعنتی از جانب تو تا ابد بر آن ها باد. تا همیشه سنّت یزید در عالَم رسوا و مطرود باشد و هرگز تنفّر ما نسبت به آن سنّتِ سوء و سیاه فرو ننشیند.

إن شاءالله عزیزان متوجه هستند که نقش این لعنت ها در جهت دهی قلب بسیار مهم است و موجب طهارت آن از گرایش هایی می شود که در نفس امّاره ی انسانی نهفته است. در راستای شکایت از غربت حق اظهار می دارید:

}وَ هَذَا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ{

خداوندا: این روز، روزی است که آل زیاد و آل مروان به جهت قتل حسین(ع) شادی می کنند.

با غفلت از غدیر و عدم رشد معنوی جامعه، احزاب و گروه هایی با آن درجه از شقاوت و پستی شکل گرفتند که به قتل امام حسینu با آن همه صفا و بزرگی و صداقت و ایمان، خوشحال شدند. چقدر باید جامعه از مرزهای انسانیت دور شده باشد که در درون آن جامعه گروه هایی شکل بگیرند که با قتل چنین انسانی که نمایشگاه فضایل بود، خوشحال شوند. الهی! از عمق وجودم از تو تقاضا می کنم جبهه ی ما را از آن ها جدا کن و جان ما را به تنفّر و دوری محض نسبت به این طایفه ها و جریان ها تبدیل فرما و در این راستا اظهار می دارید:

}اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَ الْعَذَابَ{

خدایا! پس لعنت و عذاب خود را بر آن ها بیش از پیش بیفزا.

الهی سراسر قلب من از انسان های خبیث، پرکینه است. پس خدایا لعنت و عذاب خود را بر آن ها بیشتر کن، تا حجاب های بین من و تو رفع گردد و امورم اصلاح شود، زیرا هر پیامبری چون به مشکلی برخورد می کرد با لعنت کردن بر یزید و قاتلان امام حسین(ع) مشکل خود را رفع می نمود. از جمله حضرت آدمu چهار بار یزید را لعنت کرد و حوّا را در عرفات یافت[56] و نوح نیز چهار بار یزید را لعنت کرد و کشتی او از موانع گذشت و به راه خود ادامه داد.[57] امروز نیز جوامع اسلامی در صورتی از موانع خود عبور می کنند که تنفر خود را از دشمنان بشریت اعلام نمایند و جهت خود را متوجه کمالاتی نمایند که اهل البیت(ع) متذکر آن هستند.




[55] - آکلةالاکباد، هند مادر معاویه است، چون در جنگ اُحد وقتی حضرت حمزه را شهید کردند، جگر آن حضرت را در آورد و در دهان گذاشت.
[56] - «بحارالانوار»، ج 44، ص 243.

مدیریت حُبّ و بغض

حال که در مقابل خوشحالی آن ها به جهت شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) از خداوند برای آن ها تقاضای لعنت نمودید در ادامه اظهار می دارید:

}اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْكَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی مَوْقِفِی هَذَا وَ أَیَّامِ حَیَاتِی بِالْبَرَائَةِ مِنْهُمْ وَ اللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوَالاةِ لِنَبِیِّكَ وَ آلِ نَبِیِّكَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ{

خدایا! من به سوی تو در این روز و در این موقف و شرایط، از طریق دوری و برائت و لعنت بر قاتلان حسینu و از طریق محبت به پیامبر و آل اوh، تقرب می جویم.

در این فراز، برائت و لعنت بر قاتلان حسینu را از یک طرف و محبّت و مودّت بر پیامبر و آل او را از طرف دیگر، وسیله ی تقرّب خود به خدا قرار می دهید. چون از طریق چنین برائت ها و مودت ها شخصیت خود را به تعادل می رسانید تا معلوم شود محبت خود را در کجا قرار دهید و غضب خود را به کدام طرف هدایت کنید، زیرا که دینداری کامل در مدیریت حبّ و بغض حاصل می شود. چنانچه حضرت باقر فرمودند: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ»؛[58] آیا دین و دینداری جز حُبّ و بغض است؟ وقتی این نکته به خوبی روشن شد معنی و مقصدِ صد لعن و صد سلام روشن می شود و إن شاءالله با انجام آن لعنت ها و سلام ها بهره، بلکه بهره ها به دست می آورید و از تکرار آن خسته نمی شوید. زیرا از آن طریق دینداری خود را در تعادل قرار داده اید و سیرِ لازم را در خود محقق نموده اید، کسی خسته می شود که این امور را تکراری ببیند، ولی اگر هر بار با لعنت به دشمنان بهترین انسان ها و یا با سلام بر آن انسان های بزرگ، خود را در حال و احوال جدیدی قرار دادید دیگر خستگی به سراغ شما نمی آید، زیرا:

ملالی نیست ماهی را ز دریا

که بی دریا خود او خرّم نباشد

پس صد مرتبه می گویی:

}اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعا{

خدایا! لعنت کن و از رحمت خودت دور گردان اولین متجاوز به حقِّ محمّد و آل او را و آخرین کسی که متابعت کرده اولین ظالم را بر ظلم. خدایا! لعنت کن طایفه ای را که با حسین(ع) به سر جنگ برآمدند و همراهی و بیعت و متابعت بر قتل او کردند. خدایا! بر همه ی این جبهه لعنت بفرست.

به حضرت صادقuگفته شد؛ «إِنَّ فُلَاناً یُوَالِیكُمْ إِلَّا أَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّكُمْ فَقَالَ هَیْهَاتَ كَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَاّ »؛[59] فلان کس به شما ارادت و محبّت دارد ولی نسبت به برائت از دشمنان شما ضعف از خود نشان می دهد. حضرت فرمودند: هیهات! دروغ می گوید کسی که ادعای محبّت ما را داشته باشد و از دشمنان ما تبرّی نجوید.

ملاحظه فرمائید که در «صد لعن و صد سلام» ابتدا لعنت قرار دارد. زیرا تا قلب از توجّه به غیر، پاک نگردد جای توجّه و محبّت به معصوم نخواهد شد. عمده آن است که روشن شود این «صد لعن و صد سلام» یک نوع ریاضت بزرگ قلبی است و قلب را به مراتب عالی می رساند. باید قلب را روی آن متمرکز کنیم و آن را متوجه تنفّر به سوی اولین جبهه ی ظلمی بنماییم که نگذاشت فرهنگ اهل بیتu در زندگی مردم جاری شود، و مردم از طریق انسان هایی که واسطه ی فیض بین خدا و خلق بودند به زندگی معنوی کاملی دست یابند. شرط رجوع به حق کناره گیری از باطل است، در این فراز، قلب در بغض بر عصبیتی قرار می گیرد که مقابل امام حسین(ع) با آن همه صفا و ایمان و آزاد منشی ایستاد و بر آن عصبیتی که شرایط قتل حسین(ع) را فراهم کرد لعنت می کنی و با تمام وجود از آن ها متنفّر می گردی. و در آخر همه ی اراده ها را یک اراده کرده و از عمق جان می گویی: «اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعا»؛ خدایا! بر همه ی ابعاد جبهه ی مقابل حسین(ع) لعنت فرست، چه آن هایی که به طور مستقیم به خاندان پیامبرت ظلم کردند و مردم را از فرهنگ زلال اهل بیت عصمت و طهارتh محروم نمودند، و چه آن گروه هایی که تحمل حاکمیت امامان معصومh را بر جامعه نداشتند.




[58] - «بحارالأنوار»، ج 65، ص: 63.
[59] - «بحار الأنوار»، ج 27، ص: 58.

لعنت های جان بخش

دلی که نسبت به دشمنان اهل بیتh غضب خود را شکل نداده، هنوز دل نشده، و هنوز زنده نگشته است و آن غضب با تکرار لعنت ها احیا می شود. فرمودند لعنت ها را صد بار تکرار کنید تا قلب در آن رابطه استحکام لازم را پیدا کند و چون یک نوع عبادت محسوب می شود و در عبادت، انسان باید قلب خود را در صحنه بیاورد تا آن قلب جهت بگیرد. با فکر نمی شود عبادت کرد، باید قلب در صحنه باشد، به عبارت دیگر باید خود را خرج کنید و با این قصد فرمودند آن قسمت را صد بار تکرار کنید تا به طمأنینه ی لازم برسید و زمینه ی تجلی نفحات الهی بر جانتان فراهم شود.

بعضی ها سریعاً نمازشان را می خوانند و می روند گوشه ای می نشینند و به دیوار تکیه می دهند. این ها چون عبادت را یک عمل می دانند و نه یک سِیر که باید آن را با استمرار و آرامش به دست بیاورند، آن عمل را سریعاً انجام می دهند و لذا بهره ی کافی از نماز خود نمی برند. اگر حق زیارت عاشورا درست ادا شود انسان طوری با نور حضرت مأنوس می گردد که «آنچه اندر وَهم ناید آن شود» (إن شاءالله). آن بزرگان بزرگ که خیلی هم در زندگی شان کار داشتند و هر دقیقه ی عمرشان برای مردم مفید بود، از این زیارت دست نمی کشیدند. خدایا! با لطف و کرم خودت رزق ما را بهره مندی کامل از زیارت عاشورا قرار بده.

وقتی خود امامان معصومh به ما یاد دادند که از خدا بخواهیم «رَزَقَنِی الْبَرَائَةَ»؛ رزق ما را برائت از قاتلان امام حسین(ع) قرار دهد، پس از طریق «صد لعن» باید رزق خاصی نصیب خود کنیم و آن را عامل سیر و سلوک خود گردانیم. در حدیث قدسی روایت شده: «أَنَّ مُوسَى(ع) قَالَ یَا رَبِّ أَخْبِرْنِی عَنْ آیَةِ رِضَاكَ مِنْ عَبْدِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ إِذَا رَأَیْتَ نَفْسَكَ تُحِبُّ الْمَسَاكِینَ وَ تُبْغِضُ الْجَبَّارِینَ فَذَلِكَ آیَةُ رِضَایَ»؛[60] حضرت موسی(ع) گفت: ای پروردگار! به من خبر ده از نشانه ی رضای از بنده ات، پس خداوند به او وحی کرد؛ آن گاه که نفس خود را در حال محبّت به مساکین و بغض بر ستمگران یافتی، آن را نشانه ی رضایت من بدان. پس باید از طریق ایجاد تنفّر در قلب مان از ستمگران و ایجاد محبّت به اباعبداللهu، مقام رضای الهی را برای خود فراهم کنیم.

ملاحظه بفرمائید که چگونه قلب انسان با تنفّر بر متجاوزینِ به استوانه های هدایت بشری جهت می گیرد و در آخر هم گروهی را لعنت کردید که به ظاهر خود را دین دار می دانند ولی به جنایتی دست می زنند که معلوم نیست کافران چنین اجازه ای به خود بدهند. چون این ها با پشتوانه ی برداشت غلطی که از دین داشتند گمان می کردند عمل آن ها حق است و لذا دین را وسیله ی پنهان کردن کفر خود قرار می دادند. عمر سعد«لعنت الله علیه» در روز عاشورا به لشکرش می گوید: «یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْكَبِی وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِی»؛[61] «ای لشکر خدا! سوار شوید و حمله کنید و بهشت بشارت باد بر شما!» چنانچه حضرت امام سجاد(ع) در این رابطه می فرمایند:«لَا یَوْمَ كَیَوْمِ الْحُسَیْنِ(ع) ازْدَلَفَ عَلَیْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ یُذَكِّرُهُمْ فَلَا یَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْیاً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً»؛[62] روزى چون روز حسین(ع) نباشد، سى هزار مرد كه گمان می كردند از این امت اند دور او را گرفتند و هر كدام به كشتن او به خدا تقرب می جست و او به آن ها خدا را یادآور می شد ولی پند نمی گرفتند تا او را به ستم و ظلم و عدوان كشتند.

قلب ما باید از این دینداریِ کور فاصله بگیرد و تنفّر از این نوع انحراف را در خود جدّی بداند تا رویکرد صحیحی نسبت به دین در او ایجاد شود و نقش و جایگاه اهل البیتh در هدایت مسلمین را به خوبی درک کند.




[60] - «بحارالأنوار»، ج 67 ، ص 27.
[61] - «بحارالأنوار»، ج 44، ص 391.

ملاقاتی روحانی

پس از لعنت بر ناپاکانِ تاریخ و طهارت قلب از هر گونه گرایشی به سیره ی آنان، جهت قلب را به سوی پاکان می اندازید و سلام بر آن ها را شروع می کنید. این سلام که یک نوع ملاقات روحی است، برای روح بسیار نشاط آور است و به واقع شرایط تجلیات انوار روحانی اولیاء را بر قلبِ سلام کننده فراهم می کند، می خواهید از طریق سلام به آن حضرت یک نوع اُنسِ خاصی را با آن حضرت برقرار کنید. با سلام به ایشان آن اُنس شروع می شود و با همدردی با آن حضرت، اُنس و یگانگی و اتحادِ روحی ادامه می یابد. عرض می کنید:

}السَّلامُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَیْكَ مِنِّی سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِكُمْ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ{

سلامی از عمق جان بر شما ای اباعبدالله، ای پدر روحانی بندگان خدا و سلام بر روح های پاکی که در ساحت و بارگاه معنوی شما فرود آمدند، سلام خدا از طریق من تا من باقی ام و تا شب و روز باقی است، بر شما باد و هرگز این سلام و زیارت و ارادت بر شما را خداوند آخرین زیارت من قرار ندهد، سلام بر حسین(ع) و بر علی بن الحسین و بر فرزندان و بر اصحاب او.

ملاحظه کنید بین زائرِ آن حضرت با آن حضرت از طریق این سلام چه دلدادگی در میان می آید. انسان بتواند با امامش این گونه معاشقه و مراوده کند، چه توفیق بزرگی برای قلب او پیش آمده است به خصوص وقتی این سلام و ملاقاتِ روحانی را صد بار با تمام وجود بر امام و فرزندان و اصحاب آن حضرت به میان آورد، قلب در چنین شرایطی به نهایت کمال خود دست می یابد.

عرضه داشتید: «عَلَیْكَ مِنِّی سَلامُ اللَّهِ»؛ سلام خدا از جانب من بر شما باد، تا از طریق سلامی که خداوند بر آن حضرت دارد ما نیز بر آن حضرت سلام کرده باشیم، هم یک قدم به خدا نزدیک تر شویم و هم بهترین سلام را بر مولایمان حسین(ع) فرستاده باشیم.



بهترین راه اصلاح نفس

زیارت امام حسینu را با این صد لعن و صد سلام ادامه می دهیم و تمام تلاشمان باید این باشد که با مراقبت کامل، قلب را کنترل کنیم و سعی نمائیم سیر قلبی مان در آن تنفّر و این مودّت حفظ شود. با این الفاظ شروع می کنید تا آن احوال که دنبالش هستید به دست آید و آرام آرام چشم دل به لطف الهی گشوده شود، همان طور که چشمه ی اشک برای اباعبدالله(ع) گشوده می شود. چشمی که برای حضرت اشک بریزد، چشم با برکتی است و در سیر الی الله بسیار به کار می آید، این همه تأکید بر گریه برای اباعبداللهu برای به کمال رساندن مؤمنین است.

پیامبر خداf فرمودند: «اَلا وَ صَلَّی اللّهُ عَلَی الْباکینَ عَلَی الْحُسَین(ع) وَ رَحْمَةً وَ شَفَقَةً»؛[63] یعنی سلام و رحمت و شفقت خدا بر کسانی که بر حسینu گریه می کنند. گریه برای آن حضرت نه تنها در دنیا موجب رحمت و لطف پروردگار می شود، بلکه در آن دنیا که دنیای اَبَد ماست و بسیار به دستگیری نیاز داریم، به کمک ما می آید. چنانچه امام صادق(ع) می فرمایند: «مَا عَیْنٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ وَ لَا عَبْرَةٌ مِنْ عَیْنٍ بَكَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَیْهِ وَ مَا مِنْ بَاكٍ یَبْكِیهِ إِلَّا وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ وَ أَسْعَدَهَا عَلَیْهِ- وَ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِf وَ أَدَّى حَقَّنَا- وَ مَا مِنْ عَبْدٍ یُحْشَرُ إِلَّا وَ عَیْنَاهُ بَاكِیَةٌ- إِلَّا الْبَاكِینَ عَلَى جَدِّی فَإِنَّهُ یُحْشَرُ وَ عَیْنُهُ قَرِیرَةٌ- وَ الْبِشَارَةُ تَلْقَاهُ وَ السُّرُورُ عَلَى وَجْهِهِ- وَ الْخَلْقُ فِی الْفَزَعِ وَ هُمْ آمِنُون »؛[64] هیچ چیزى از چشمى كه براى حسین(ع) گریه كند و اشكى كه براى امام حسینu بریزد نزد خدا محبوب تر نخواهد بود. هیچ كسى براى امام حسینu گریه نمى كند مگر این كه به فاطمهi و به پیغمبر خداf خواهد رسید و حق ما را ادا خواهد كرد. هر بنده اى فرداى قیامت محشور شود چشمانش گریان است مگر آن چشم كه براى جدم حسین(ع) گریان باشد. زیرا او در حالى محشور مى شود كه چشمش روشن است. بشارتى به او داده مى شود و آثار سرور در صورتش نمایان می باشد.مردم در آن روز دچار جزع و فزع هستند غیر از گریه كنندگان بر امام حسین(ع) كه در امان خواهند بود.

معلوم است که اشک بر حسینu چشم دل را نیز می گشاید و رابطه ی جان انسان را با حقایق غیبی فراهم می کند و از فضای نفاق آلودی که اهل دنیا فراهم می کنند، می رهد.

امیرالمؤمنینu مرحبِ خیبری را با آهن کُشتند و با اشک هایشان در دل شب در نخلستان های مدینه همه ی منیّت هایشان را میراندند، همچنان که با سکوتشان همه ی دشمنانشان را نابود کردند. یعنی با آه و اشک است که می توان اخلاق رذیله را دفع کرد و این جاست که اثر گریه برای امام حسین(ع) در رابطه با اصلاح جان برای ما معلوم می شود. البته گریه برای آن حضرت نیاز به تزکیه ی اولیه دارد تا قلب طهارتی پیدا کند و احساس یگانگی با آن حضرت در انسان ایجاد شود. ابتدا باید از سر معرفت به مقام آن حضرت و محبت به آن حضرت کار را شروع کرد تا دل متوجه شود مطلوب و محبوب او حضرت سیدالشهداءu است، در آن صورت دیگر با توجه به مصائب آن حضرت نمی تواند قرار بگیرد و برای اُنس بیشتر با آن حضرت و برای شعله ور کردن عشق به حسینu به راحتی رذایل اخلاقی خود را زیر پا می گذارد و لذا اگر می خواهید کبر و حسد و نفاق را در خود از بین ببرید، بدانید سریع ترین راه، گریه برای اباعبدلله(ع) است. امیرالمؤمنینu عَمْربْنِ عَبْدِوَدْ را با شمشیر کُشتند، ولی نظرشان برای اصلاح خود به اسلحه ی گریه است و لذا در دعای کمیل به خدا اظهار می دارند: «اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُکاء»؛ ای خدا به کسی رحم کن که سرمایه اش امید به رحمت تو، و اسلحه اش گریه است. یعنی گریه یکی از عوامل سرازیر شدن رحمت الهی بر جان ما است. با گریه بر مصیبت های اباعبداللهu می توانیم خودمان را آدم کنیم، زیرا از طریق تواضع است که می توان کبر و حسد و سایر رذایل اخلاقی را از بین برد و ظهور کامل تواضعِ در مقابل حق، گریه است و آن هم گریه ای با جهت گیری دقیق که برای امام حسینu صورت می گیرد.

چون با سلام بر اباعبداللهu قلب جهت گرفت، دیگر نمی خواهد سلام را تمام کند و این صد سلام آنچنان دل را جذب می کند و روح را مملوّ از محبّت به این خاندان می نماید که گویا انسان با همه ی بهشت های عالم مرتبط شده است. چه کسی است که بتواند دل از اُنس با امام حسین(ع) و اصحاب آن حضرت برکَنَد؟ حتماً داستان مکالمه ی حضرت موسی(ع) را با خدا می دانید، که حضرت همچنان دلشان می خواست آن مکالمه را ادامه دهند و دنبال بهانه بودند که مکالمه قطع نشود. خدا از حضرت پرسید: آنچه در دست داری چیست؟ گفت: این عصای من است: «قَالَ هِی عَصای». بعد حضرت موسی(ع) احساس کردند این اندازه حرف زدن کم است، ادامه دادند و گفتند: به آن تکیه می دهم: «أَتَوَكَّأُ عَلَیْهَا»؛[65] باز حضرت احساس کردند نمی توانند دل بکنند، ادامه می دهند که برای گوسفندانم به وسیله ی آن برگ ها را می ریزم «وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی»؛ باز دل کندن برای حضرت مشکل است. ادامه می دهند «وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى»؛ خلاصه به وسیله ی این عصا کارهای دیگر هم می کنم. گفت:

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

شما هم با سلام بر اباعبداللهu به حالی می رسید که به سادگی سلام بر مولایتان را رها نمی کنید و نمی خواهید دل از او بکنید و به چیز دیگر دل بسپارید می گویی:

}السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ{

سلام بر حسین و بر علی بن الحسین[66] و بر اولاد حسین و بر اصحاب حسینh. در این فراز نه تنها بر اهل البیت حضرت سلام می کنید، به اصحاب امام نیز سلام می کنید و از طریق این سلام از اُنس روحانی لازم بهره مند می گردید، اصحابی مثل حبیب بن مظاهر و با توجه به این که این زیارت را امام معصوم خوانده اند، نشان می دهد آن قدر مقام اصحاب امام حسینu بالا است که ائمهh نیز به آن ها سلام می فرستند. چون همه ی اصحاب ذوب در حسینu شدند و از خود فانی و به آن حضرت باقی گشتند.

عجیب است که بعد از سلام بر اصحاب کربلا دوباره لعنت بر قاتلان آن ها به میان می آید، گویا هنوز دل در جهت تنفّر از قاتلان حسین کامل نشده و سراسر وجود ما دوری از سیره و صفت آن ستمگران را دریافت نکرده تا نزدیکی کامل به امام و اصحاب آن حضرت نصیبش شود. اظهار می دارید:

}اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلا ثُمَّ الثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خَامِسا وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْرا وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ{

بارالها! اول ظالم را مخصوص فرما به لعنت از طرف من و ابتدا بفرما لعنت را به او در ابتدای امر، سپس دومی را و سومی و آنگاه چهارمی را، و لعن کن یزید را به عنوان پنجمینِ آن ها و لعن کن عُبیدالله فرزند زیاد و پدرش فرزند مرجانه را و لعن فرما عمر سعد و شمر را و خاندان ابی سفیان و خاندان زیاد و مروان را تا روز قیامت.

شیخ طوسی شیخ الطائفه، چهار نفر اولی را که مورد لعن قرار می گیرند، به این صورت معرّفی کرده: نفر اول، «قابیل» یعنی اوّلین عامل برادرکُشی تاریخ که بنیاد قتل در دنیا را نهاد و نفر دوم، عاقرِ شتر حضرت صالح(ع) یعنی اولین کسی که آیت بزرگ الهی را نادیده گرفت و او را کُشت، و نفر سوم، قاتل حضرت یحیی(ع) یعنی کسی که جسارت یافت پیامبر خدا را به قتل برساند، و نفر چهارم، ابن ملجم قاتل امیرالمؤمنینu، اولین کسی که در اسلام دست به ترور وَلِیّ الله زد.[67] ملاحظه کنید که هر کدام از اشخاصی که در این لعنت آخری مطرح شده اند نماینده ی یک نوع تفکّر و منش انحرافی هستند و یزید پنجمین آن ها است. باید این طرز فکرها را که هرکدام نماینده ی یک نوع خباثت هستند، بشناسید و از عمق جان بر آن ها لعنت بفرستید تا قلب تان مصفّیٰ شود و همواره مواظب خزیدن این طرز فکرها در روح خود و جامعه ی مؤمنین باشید تا از عشق و محبّت هدایت گرانه ی امام حسین(ع) کامل ترین بهره را نصیب خود نمایید.




[63] - «بحارالانوار»، ج 44، ص 304.
[65] - سوره ی طه، آیه ی 18.
[66] - علی بن الحسین اسم سه نفر از فرزندان سیدالشهداءu است، یکی حضرت سیدالساجدین(ع) و دیگری حضرت علی اکبر(ع) سوم علی اصغرu. به احتمال زیاد در این زیارت مراد علی اکبرِ شهید است، چون زیارت مخصوص شهدای رکاب حضرت سیدالشهداء(ع) در میان است.
[67] - «مجالس المؤمنین»،قاضی نورالله شوشتری، ص 291.

زیبایی های کربلا

پس از آن که زیارت و ملاقات با حسینu را به اینجا رساندید به سجده می روید و اظهار می دارید:

}اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِینَ لَكَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ{

بارالها! تو را حمد، آن هم حمد آن هایی که شکرگزاران تواند بر مصیبت خودشان، حمد خدا را بر مصیبت بزرگ من. خدایا! شفاعت حسینu را در روز قیامت روزی من گردان و از برای من قدم صدقی را با حسین(ع) و اصحاب او ثابت کن، همان ها که خون خود را در کنار حسین(ع) و برای آن حضرت بذل کردند.

ای خدایی که در کربلا صحنه آرایی کردی تا بندگی بندگان ناب خود را بنمایانی، تو را سپاس، آن هم حمد و سپاس آن هایی که می دانند چگونه بر مصیبت زدگی شان شاکر باشند و در شهادت حسینu زیبایی های بزرگ را به تماشا بنشینند. حمد خدا را به جهت بزرگی مصیبتم که آنچه بر آن حضرت رفت بر من رفت ولی حمد تو را که حسینu چقدر زیبا صحنه را شکل داد. خدایا! حاصل این زیارت و یگانگی آن باشد که شفاعت حسین(ع) را در هنگامه ی ورود به قیامت، قسمت من بگردانی و قدم صدق و راستی مرا در نزد خودت و همراه حسینu و اصحاب او پایدار بداری. همان اصحابی که خون جگرشان را در کنار حسین(ع) نثار و بذل و بخشش کردند.

الله اکبر از این نوع نگاه بر حادثه ها. به خصوص نگاه به حادثه ی کربلا! ملاحظه کنید امام حسین(ع) به آن صورت شهید شده است، حال به ما آموخته اند که از زیبایی های آن حادثه غافل نمانیم و چون شکرگزاران که در مقابل نعمت ها حمد خدا را فراموش نمی کنند، حمد کنیم، حمد بر عظیم ترین مصیبتی که بر تو وارد شده است. اظهار می داری: خدایا! شاکرینِ درگاهت در هر نعمتی مُنْعِم را می بینند و در مقابل نعمت ها، شکر را فراموش نمی کنند، من نیز تو را در این حادثه حمد می کنم.

حمد در مقابل زیبایی ها و صفات کمال الهی معنی دارد. پس معلوم است شاکرین، این مصیبت را ظهور کمال می بینند و نه یک خسران و ضرر. «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی»؛ خدایا! رزیه و مصیبت خیلی بزرگ است برای من، ولی حمدْ تو را که با هدایت خود آن را به زیباترین شکل مدیریت کردی و سپاس تو را به جهت این که مرا لیاقت عزاداری اصحاب کربلا عطا فرمودی و مقام سیر و اتّحاد با بزرگ ترین بندگانت را به من مرحمت فرمودی.



مقام معیّت با امام حسینu

«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ»؛ خدایا در خاتمه ی این دعا و در حال سجده از تو مقامِ «فنا» می خواهم. یعنی مقام شفاعت و اتّحاد با حسین(ع) در هنگام ورود به درگاه ربوبی ات، همراه با سایر اصحاب حسینu که به مقام اتّحاد و فنا در مولایشان دست یافتند. «شفع» یعنی جفت، و در شفاعت یک نحوه یگانگی و فنا مطرح است. مقام یگانگی با اصحابی که «الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ»؛ خون جگر خود را در کنار حسین(ع) بذل نمودند. در حال سجده، در حالتی که هیچ مَنِیتی برای خود نمی شناسی و خودت را خاک کرده ای، متقاضی اتّحاد با مولایت حسینu هستی و در طلب این معیت، نظر به اصحاب کربلا دارید که خون جگرشان را - و نه فقط خون بدنشان را- یعنی عمق و نهایت علاقه ی قلبی شان به همه چیز را، نثار مولایشان کردند.

حال که روح و جان را با تنفّر بر طبقات ستم در طول تاریخ، از هر گرایش باطلی پاک نمودید، باز توجّه قلب را به کربلا و حضرت حسین بن علی(ع) می اندازید و آن هم در حال سجده که نزدیک ترین شرایط عبد است به رب و بهترین شرایط سیر انسان است به سوی پروردگار، اظهار می دارید: آنچه باید در نهایت بماند مَعِیتْ و اتّحاد با حسینu و اصحاب اوست. مهم آن است که شما خوب متوجه باشید زیارت عاشورا یک عبادت بزرگ است و ما آرزو می کنیم این مطلب از دست ما نرود که می توانیم با زیارت عاشورا یک عبادت بزرگ و یک سیر روحانی انجام دهیم. کجای زیارتِ با برکت عاشورا محدود به یادآوری یک حادثه است و بس؟ مشخص است که این زیارت یک سیر روحانی است برای اتّحاد با امامِ معصومِ شهید، یعنی جانِ جانان، حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسینu.

عنایت داشته باشید که طلب مقام فنا در امام و مَعِیت با آن حضرت در سجده، عالی ترین تمنّایی است که می توان به آن فکر کرد و سیر خود را به آن سو جهت داد. سیر به سوی بزرگ ترین مطلوبی که به دست نمی آید مگر از همین طریق. اگر تمام مقامات عرفانی را طی کنید، این مقام چیز دیگری است، از این طریق هیچ حجابی بین عبد و معبود باقی نمی ماند، چیزی که حضرت باقرu راز آن را گشودند و فرمودند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا یَكُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ یَنْظُرَ اللَّهُ إِلَیْهِ فَلْیَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ یَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه »؛[68] هرکس طالب است که بین او و خداوند هیچ حجابی نباشد که او خدا را بنگرد و خداوند او را، باید محبّت و ولایت آل محمد را در خود ایجاد کند و از دشمنانشان تبری جوید و پیرو امامی از این خانواده باشد، اگر چنین کند خداوند بر او می نگرد و او هم بر خدا می نگرد. چنین حالتی قابل وصف نیست. هر کس قلباً یک آشنایی اجمالی با اباعبدالله الحسین(ع) و اصحاب گرانقدر کربلا دارد. حال، زیارت و تمرکزِ روحی بر حضرت و عزاداری و حضور در جلسات عزاداری اباعبداللهu باعث می شود آن آشنایی قلبی فَوَران کند و در نتیجه چیزهایی را در راستای قرب الهی به دست آورد که سال ها به دنبال آن بود. شرطش آن است که «ره چنان رو که رهروان رفتند» باید مواظب بود شیطان عزاداری ها را تغییر ندهد، کار شیطان این است که هر چیزی که ما را به خدا نزدیک می کند و طریق رسیدن به حق است، از ما بگیرد و در آن کار اخلال ایجاد کند. بنا به فرمایش قرآن «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ»؛[69] شیطان گفت: خدایا! به جهت آن که گمراهم کردی، حتماً در مسیر مستقیمی که به سوی تو ختم می شود می نشینم و بندگانت را از آن مسیر منحرف می کنم. همیشه اختلال شیطان در اموری است که به خدا ختم می شود، آیا راهی مطمئن تر از راه حضرت سیدالشهداء(ع) به سوی خدا هست؟ پس به همان اندازه باید مواظب بود شیطان در این مسیر اخلال ایجاد نکند و مقصد اصلی که قرب الی الله بود فراموش نگردد.

به عنوان مثال یکی از روزهای پر برکت، روز جمعه است که شرایط قرب الهی در آن فراهم تر است، به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) «فَجَعَلَ الْجُمُعَةَ مَجْمَعاً نَدَبَ إِلَیْهِ لِتَطْهِیرِ مَا كَانَ قَبْلَهُ وَ غَسْلِ مَا أَوْقَعَتْهُ مَكَاسِبُ السَّوْءِ مِنْ مِثْلِهِ إِلَى مِثْلِهِ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِینَ وَ تِبْیَانَ خَشْیَةِ الْمُتَّقِینَ وَ وَهَبَ لِأَهْلِ طَاعَتِهِ فِی الْأَیَّامِ قَبْلَهُ»؛[70] خداوند جمعه را روز جمع شما قرار داد و شما را در آن خواند براى آن كه پاك كند و بشوید آنچه را از كردار زشت پیش از جمعه داشته اید و یادآورى براى مؤمنین باشد و ترسى براى پرهیزکاران و مزد كردار بندگان را به آن ها عطا کند، بیشتر از آنچه بخشیده است به اهل طاعت در روزهاى قبل از جمعه. حال تماشا کنید چقدر شیطان تلاش می کند برکت این روز را از ما بگیرد و به بهانه های وَهْمی و خیالی ما را به تفریح و سرگرمی های لغو مشغول کند تا از فیض جمعه و جماعت باز بمانیم.

تأکید بنده آن است که از جمله اموری که برکات فراوانی در آن نهفته است عزاداری برای حضرت اباعبدالله الحسینu است و شک نداشته باشید که شیطان نهایت تلاش خود را می کند تا ما بهره ی حقیقی خود را از آن نبریم و از طریق توجّه به امور سطحی، اصلِ سیر و توجّه و مَعِیت با حضرت را که از راه عزاداری و اشک به دست می آید از ما برباید. آنقدر ما را به فرعیات مشغول می کند که از اصل غافل شویم. به ما خبر داده اند مُهْر نماز اگر از خاک کربلا تهیه شود موجب انکشاف و رفع حجاب می گردد. حالا شیطان ذهن ما را از اصل مسئله می برد روی این که خوب است آن را آرایش بدهید، یک تکه آیینه هم روی آن بچسبانید، درست آن مُهری که وسیله ی سجده کردن بر خاک بود- آن هم خاک کربلا- از انسان گرفته می شود و فرعیات مدّ نظر قرار می گیرد.

وقتی فرعیات و رسوماتِ دست و پاگیر اصل توجه به امام حسین(ع) و کربلا را از منظر عقل و قلب ما به حاشیه برد، دسته های سینه زنی و زنجیرزنی و فقط به ظاهر مساجد پرداختن، و شام و ناهار، اصل می شود در حالی که نباید این امور همه ی فکر و ذکر عزادارِ حضرت سیدالشهداءu را بگیرد و همه ی توجه ها به همین ظاهر جلب شود. آری اگر اصل عزاداری و توجه به آن مقام فراموش نشود این فرعیات هم در حدّ معقول و محدود معنی دار خواهد شد. علمای بزرگی را داشته ایم که روز عاشورا با پای برهنه و موهای پریشان، صورت عزادار به خود می دادند و در دسته های عزاداری اباعبداللهu شرکت می کردند. ولی آن ها سیر با اباعبداللهu را در همه ی این عزاداری ها حفظ می کردند.

همچنان که ملاحظه فرمودید زیارت عاشورا حامل یک فرهنگ عبادی کامل است و نکاتی که بنده عرض کردم خیلی کمتر از آن بود که باید در باره ی آن زیارت گفته می شد و بدان توجه می گردید. همین قدر می توانیم بگوئیم که:

اول قدم آن است که او را یابی

آخر قدم آن است که با او باشی

واقعاً باید با زیارت عاشورا زندگی کرد و در هر فرصتی با آن مراوده داشت و اگر این چنین شد وقتی بر سر قبرمان هم آن زیارت را که سال ها با آن مراوده داشته ایم، بخوانند، ما به وَجد می آییم و به صعود بیشتر می رسیم.

خدایا! شفاعت اباعبدالله الحسینu را در دنیا و آخرت از ما دریغ مدار.

خدایا! به عزت حسین و اصحاب حسینu قلوب ما را ظرف معارف قرآن و معارف و محبت اهل بیتh قرار بده.

خدایا! حیات و مرگ ما را حیات و مرگ پیامبرf و آل پیامبرh قرار بده.

خدایا! توفیق فهم و سیر در زیارت عاشورا را به ما عطا بفرما.

خدایا! این انقلاب حسینی و مسئولانی که در جهت حفظ آن تلاش می نمایند را مؤید بفرما.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»




[68] - «بحارالأنوار»، ج 23، ص 81.
[70] - «بحار الأنوار»، ج 65، ص 63.