+
-
بسم الله الرحمن الرحیم

معاد بازگشت به جدی ترین زندگی

فهرست معاد بازگشت به جدی ترین زندگی


پیشگفتار

باسمه تعالی

اگر یک روز علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» می فرمودند: هنوز حوزه های علمیه آمادگی طرح بحث معاد را آن طور که باید و شاید ندارد[1]، با ظهور انقلاب اسلامی و رشد اندیشه های دینی بحمدالله در شرایط کنونی آنچنان اندیشه ها آمادگی پیدا کرده که نه تنها در حوزه های علمیه بلکه در سطح جامعه مردم آمادگی طرح معاد را به صورتی عمیق د ارند به طوری که اگر یک روز جناب صدرالمتألهین«رحمه الله علیه» با تدبّر در آیات معاد و طرح نظرات خود در مورد معادِ در غربت قرار گرفت، گویا او خوب می دانست که آینده از آن اوست و تفکرات عمیق او در مورد معاد جسمانی در آینده بشر، جایگاهی بس عظیم خواهد داشت و امام خمینی«رحمه الله علیه» در موقعی که مورد انتقاد بودند که چرا آنچنان از ملاصدرا«رحمه الله علیه» تجلیل می کنند فرمودند: «ملاصدرا! وَ ما اَدْریکَ ملاصدرا! او مشکلاتی را که بوعلی به حل آن در بحث معاد موفق نشده بود حل کرد».[2] و امروز همان روزی است که ذهن های تشنه برای تدبّر در معاد از ما سخنانی دقیق و عمیق تر می طلبند. امروز دیگر عموماً بحثِ بود و نبود معاد در میان نیست، بلکه بحث در چگونگی معاد مطرح است و این که با منظری باید به معاد نگریست که منجر به بهترین اعمال و کامل ترین سلوک ها گردد.

کتابی که در اختیار عزیزان قرار گرفته سعی دارد تا با مبانی دقیق جناب صدرالمتألهین«رحمه الله علیه» این اندیشمند بزرگ اسلامی و متدبّر در آیات معاد، معاد را تبیین نماید که با دقت در آن؛ معارف دقیق و عمیقی در مقابل عزیزان گشوده خواهد شد و در عمل ما را به اعمال و اخلاقیاتی می کشاند که عملاً بتوانیم در همین دنیا قیامتی زندگی کنیم و إن شاءالله حجاب های بین خود و عالم برتر را قبل از ورود به آن عالم مرتفع نماییم.

گروه فرهنگی المیزان




[1] - آیت الله جوادی آملی«حفظه الله تعالی» می فرمایند: مرحوم علامه«رحمه الله علیه» آنگاه که درس اسفار به مبحث معاد که بعد از سَفَر نفس است، رسید، دیگر درس اسفار را ادامه ندادند و معاد را به شکل علنی برای طلاب تدریس نکردند و در بیان راز آن می فرمودند: «زمان بحث معاد نرسیده است، هنوز خدای سبحان مسأله معاد را روزی حوزه های علمی نکرده است که انسان بتواند مباحث معاد را علنی تدریس کند. چون هر علمی رزق الهی است و این روزی نیز مربوط به عصری خاص است و مصری و نسلی دارد تا - إن شاءالله - آن ها آماده بشوند و هنوز چنین نشده. گاهی نیز تعارف می کردند که شما مباحث معاد را بنویسید ولی می فرمودند که هنوز وقتش نرسیده است. آن روزها مثل حالا نبود. به برکت انقلاب اسلامی و امام خمینی«رحمه الله علیه» و روشن شدن فضای باز فرهنگی و فضاهای محاوره ای و ده ها مسأله دیگر، اکنون بسیاری از طلاب حوزه ها و جوانان دانشگاه ها، نه تنها از جهت فهم مشکلی ندارند، بلکه تشنه این گونه معارف اند»(مهر استاد، ص119).

مقدمه مؤلف

باسمه تعالی

1- برای تدوین کتابی جهت تدریس موضوع معاد که آزاد از سطحی نگری و همراه تدبّر لازم در آیات قرآنیِ معاد بوده باشد، متون مختلفی بررسی شد. از جمله اسفار ملاصدرا«رحمه الله علیه» (جلد هشتم و نهم)، معادشناسی آیت الله حسینی تهرانی«رحمه الله علیه» و «معاد یا بازگشت به سوی خدا» آیت الله محمدشجاعی.[3] این عزیزان در آثار خود مطلب را چنان وسعت داده بودند و معارف بلند دیگری را ضمیمه بحث نموده بودند که عملاً پیگیری موضوعِ خاصِ بحث معاد در آن کتاب ها ممکن نبود و لذا به کمک تجربه سی ساله ای که در تدریس موضوع معاد به دست آمده بود تنظیم این کتاب را به کمک متون فوق الذکر انجام دادم. بیشترین استفاده از نظر بینش؛ از اسفار ملاصدرا«رحمه الله علیه» جلد هشتم و نهم و از تقریرات امام خمینی«رحمه الله علیه»[4] و از نظر شکل و چارچوبِ ارائه موضوع و نوع تجزیه و تحلیل مطالب از آیت الله محمدشجاعی بوده است. به امید این که در رابطه با معاد، یعنی اساسی ترین و جدّی ترین بُعد زندگی، بصیرتی قابل استفاده به خوانندگان عزیز ارائه کرده باشیم.

2- موضوع معاد اگر درست طرح شود می تواند به خودی خود یک نحوه سلوک باشد و انسان متدبِّر در موضوع معاد، در عین مطالعه آن موضوع عملاً در حالت سلوک الی الله قرار گیرد و حجاب های ظلمانی و نورانی اش رفع و خَرق گردد و به امید چنین نتیجه ای مباحث این کتاب تنظیم شده است. امید است شما خواننده عزیز با چنین قصدی مطالب را دنبال بفرمایید تا إن شاءالله پس از رحلت از این دنیا نسبت به آن دنیا غریبه نباشید و بتوانید خود را به جاهایی که در این دنیا شناخته اید، به راحتی برسانید.

3- نکته ای که باید تأکید کنم و امیدوارم موجب بهره فراوانی برای خوانندگان باشد، نوع برخوردی است که باید با مباحث معاد داشت. اگر اولاً؛ به قصد تدبّر در موضوع معاد، موضوع را دنبال بفرمایید، ثانیاً؛ موضوع را به شکل مباحثه چند نفره در چند سال متوالی دنبال کنید، إن شاءالله حالتی نصیب شما خواهد شد که گویا در این چند سال در حال عبادتی نورانی و در بهشت به سر می برده اید و پس از آن از وزش نسیم انوار آن عالم، بر جان و قلب خود همواره برخوردار خواهید شد.

4- عرفای بزرگ می فرمایند: هیچ چیز در اصلاح نفس به اندازه یاد مرگ کارساز و مؤثر نیست. و از طرفی یاد هر حقیقتی همانند شناخت آن دارای مراتب است و هرگز از شناخت سطحی یاد عمیق و مؤثر بر نمی خیزد و لذا تذکر به عمق معاد فقط مربوط به عارفان دقیق معاد است و این است که هرچه عمیق تر نسبت به حقیقت معاد معرفت پیدا کنیم، عمیق تر به یاد آن خواهیم بود و در اصلاح نفس خود موفق تر خواهیم شد.

حضرت علی(ع) توصیه می کنند: «اَسْمِعُوا دَعْوَتَ الْمَوْتَ اَذانَکُمْ قَبْلَ اَنْ یدْعی بِکُم»[5] بر گوش های خود دعوت و یاد مرگ را بشنوانید، قبل از آن که مرگ شما را فرا خواند. و مسلم معرفت صحیح نسبت به معاد موجب می شود که قلب انسان تحت تأثیر یاد مرگ قرار گیرد و إن شاءالله به درجه بالایی از کمالات انسانی نایل شود، چنانچه قرآن عامل مخلَص شدن انبیاء را خلوصشان نسبت به یاد قیامت معرفی می کند و می فرماید: «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ»[6] ما آن ها را خالص کردیم به جهت خلوص آن ها نسبت به یاد قیامت.

وقتی انسان به درستی متوجه قیامت شد پیش از آن که خود را در این دنیا احساس کند، خود را در ابدیت احساس می نماید و دیگر به جای حالت زمان زدگی دنیا، یک حالت بقاء و آزادی از زمان و مکان به او روی می آورد و در آن صورت زندگی معنی خود را می یابد و افکار و حرکات انسان با حرکات و افکار انسان های دنیازده فرق می کند و حکمت در او شروع می شود، چون خود را در آنچه باید باشد می یابد و نه در آنچه فعلاً هست، و این است آن انسانی که از روزمرّگی ها نجات یافته و می تواند به امکانات عالی خود نظر کند و پیش برود. إن شاءالله

طاهرزاده




[3] - آیت الله شجاعی دو جلد کتاب نفیس در رابطه با برزخ مرقوم فرمودند تحت عنوان «معاد یا بازگشت به سوی خدا» که تمام آن در رابطه با برزخ است. و سپس در رابطه با قیامت، فاضل ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای محمدرضاکاشفی مباحث شفاهی ایشان را به صورت کتبی در چند جلد تحت عنوان «قیام قیامت»، «مواقف حشر» و «تجسم عمل و شفاعت» تنظیم نموده اند که در متن این کتاب مورد استفاده کامل قرار گرفته است.
[5] - نهج البلاغه، خطبه 113.

معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی

بسم الله الرحمن الرحیم

در مسیر انسان به سوی خدا، انسان باید از نظر روحی و جسمی متحول شود تا آمادگی ورود به عالم برتر را کسب کند. یکی از سرفصل های این مسیر «مرگ» است. حال اگر جهت انتخابی انسان در دنیا، حرکت به سوی خداوند باشد؛ با مرگ این حرکت سرعت می گیرد.

این جاست که می توان گفت:

آن دگر گفت: ار نبودی مرگ هیچ

که نیرزیدی جهان پیچ پیچ

خرمنی بودی به دشت افراشته

مهمل و ناکوفته بگذاشته

چون برای کسی که به دنبال مقصد نهایی جان و روح است، مرگ وسیله رفع موانع و نزدیک شدن به مقصد اصلی است و با ورود به عالم برزخ شرایط ظهور اسماء الهی به نحوه ای نورانی تر از دنیا برای قلب انسان ظهور می کند.

پس از ایمان به خدا، حقیقی ترین نكته ای كه انسان باید بدان دست یابد و معتقد شود، ایمان به معاد است تا در ابدیت خود بدون ذخیره نباشد. منشأ اعتقاد به معاد همان توجه به روح مجرد انسان است كه با اندك تأملی انسان متوجه می شود علاوه بر این تن، یك «روح» یا «منی» دارد كه بدون بدن، دارای وجود مستقلی است و بقاء آن به بدن بستگی ندارد که البته در بحث اثبات تجرد روح به این نکته پرداخته می شود. پس از روشن شدن تجرد روح است که انسان به فكر فرو می رود در آن حیات ابدی كه زندگی تمام نمی شود، بلكه شكل آن تغییر می كند، چگونه زیست كنم و ساز و برگ آن زندگی را چگونه فراهم آورم؟

در راستای چنین سؤالاتی است كه مسئله معاد پیش می آید و خداوند به كمك انبیاءh ما را در درست فهمیدن معاد و درست زندگی كردن در دنیا برای آبادانی قیامتِ خود یاری می كند. برنامه پیامبرانh باعث می شود تا انسانی را كه روزمرگی های زندگی از یاد معاد و حیات ابدی غافل می كند، بیدار کند تا از اصلی ترین بُعد زندگی خود غافل نماند.



دلایل وجود حساب و كتاب پس از مرگ

در مورد دلایل وجود معاد به عنوان شرایطی که انسان ها در آن شرایط با حاصل زندگی دنیایی خود و نتایج اراده ها و اعمال خود روبه رو می شوند، دلایل متعددی هست که به طور مختصر و گذرا به بعضی از آن ها می پردازیم.

الف- عدل الهی: قرآن می فرماید: آیا آنان كه مرتكب گناهان می شوند، گمان كرده اند كه ما برای آن ها و برای آن هایی كه ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، زندگی و مرگی مساوی در نظر می گیریم؟ چه بد حكم می كنند؛ «اَم حَسِبَ الّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ اَن نَجْعَلَهُم كالّذینَ آمَنُوا وعَمِلُوا الصّالحاتِ سَوآءً مَحیاهُم ومَماتُهُم سآءَ ما یَحكُمُونَ»[7]

پیام آیه این است که؛ این ها متوجه عدل الهی نیستند كه انتظار دارند انسان ها با اعمال و اخلاق و عقاید متفاوت در ابدیت زندگی مساوی داشته باشند، در حالی كه دنیا نه ظرفیت جزای ظلم ظالمان را دارد كه به عنوان مثال هزاران نفر را به قتل رسانده اند، ونه ظرفیت پاداش بزرگانی را دارد كه در اوج وارستگی و ایثار، كلّ دنیا را پشت سر گذاشته اند، و نه ظرفیت دارد که حساب مظلومان به خوبی در آن داده شود، پس عدل الهی اقتضا می كند كه دنیایی دیگر باشد تا ظرفیت جواب به عمل انسان ها را داشته باشد و به همین جهت علی(ع) می فرمایند:

«اِنَّ اللهَ تعالی لَمْ یَرضِها ثَواباً لاَوْلیائِه و لا عِقاباً لاَعْدائِه»؛[8]

خداوند راضی نیست كه دنیا پاداش اولیائش و یا محل عقاب دشمنانش باشد.

چون در واقع عدل خدا چنین اقتضائی را نمی كند و شرایطی نیاز است كه به راحتی خط كافر را از مؤمن جدا كند و به هركدام نتیجه اعمال خودشان داده شود و لذاست كه در قیامت ندا می آید:

«وَ امْتازُوا الْیَومَ اَیُّها المُجرِمُونَ»؛[9]

امروز ای گناهكاران از بقیه فاصله بگیرید.

البته عزیزان عنایت دارند؛ وقتی قیامت ظرف پاداش اولیاء الهی و جزای ظالمان است دیگر نمی شود مانند دنیا با همین محدودیت ها همراه باشد.

ب- حكمت الهی: از جمله دلایل بر وجود معاد به عنوان شرایط حسابرسی مؤمن و کافر، توجه به حکمت خداوند است. قرآن می فرماید:

«وَ ما خَلَقنا السَّمآءَ و الاَرضَ و ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلكَ ظَنُّ الّذینَ كَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ كفرُوا مِن النّارِ»[10]

ما آسمان و زمین و آنچه بین آن هاست را باطل و پوچ و بی هدف نیافریدیم - اندیشه پوچی خلقت- گمان كسانی است كه حقیقت را پوشانده اند، وای بر آن ها از آتشی كه برای خود تهیه كرده اند.

آری! مسلّم خدای حكیم كار لغو و بی هدف انجام نمی دهد و اگر این جهان به سوی یك نهایت با ثمری سیر نكند، پوچ خواهد بود و لذا باید جهان دیگری باشد كه شرایطِ به نهایت رسیدن سرنوشت انسان ها در آن عملی گردد، یعنی انسان الهی بتواند به قربِ حق و اُنس با حضرت «الله» برسد و انسانی هم كه دوری از خدا را انتخاب كرده با همان نهایت انتخابش كه جهنم است روبه رو گردد، یعنی با غضب الهی مواجه شود. لذا می فرماید:

«و اِنَّ الی رَبِّكَ الْمُنتَهَی»[11]

بازگشت و انتهای هرچیز به سوی پروردگار توست.

از طرفی چون خداوند حکیم است و از خدای حکیم جز نظام اَحسن خلق نمی شود و در نظام اَحْسَن، هیچ میلی بی جواب نمی ماند، میل به جاودانگی نیز باید با بودن نظامی ابدی، جواب داده شود و آن همان انتقال انسان به عالَم قیامت است که در آن مرگ و نابودی نیست.




[7] - سوره جاثیه، آیه 21.
[8] - بحارالانوار، ج 70، ص 132.
[9] - سوره یس، آیه 59.
[10] - سوره ص، آیه 27.
[11] - سوره نجم، آیه 42.

دلایل تجرد روح

در بحث معاد دو موضوع باید مدّ نظر قرار گیرد؛ یکی ابدی بودن انسان است و دیگر این که انسان در زندگی ابدی خود با قواعد خاصی زندگی خود را ادامه می دهد و چنانچه در زندگی دنیایی برای خود عقاید و اعمال و اخلاق حق و صالحی ایجاد نکرده باشد، در قیامت و در آن زندگی ابدی با مشکلات متعددی روبه روست که بحث اصلی این کتاب در مورد مسئله دوم می باشد. و اما بحث تجرد نفس روشن می کند که انسان بدون این بدن دارای وجود مستقل از بدن است و لذا باید متوجه باشد که با مرگ و رهاکردن بدن، زندگی به پایان نمی رسد.

در مورد تجرد روح از دیدگاه های مختلف دلایل متعددی در کتاب های فلسفی و روان شناسی و اخلاق مطرح است. ما در این جا به نحو مختصر و با روش احساس حضور نفس بدون بدن، چند دلیل مطرح می کنیم، ولی پیشنهاد داریم در مورد روشن شدن چگونگی تجرد نفس به کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع فرمایید که به طور مختصر بعضی نکات آن در پاورقی خدمتتان ارائه شده است.[12] اما در مورد دلایل تجرد نفس نظر شما را به نکات زیر جلب می نماییم؛

1ـ همین كه انسان هنگام رؤیای صادقه می بیند در مكان خاصی قرار دارد و دقیقاً احساس می كند خودش در آن مكان است، در حالی كه بدنش در رختخواب است و پس از مدتی در بیداری با بدنش با آن صحنه روبه رو می شود، دلیل بر این است كه بدون این بدن، باز خودش، خودش است وبدنش در حقیقت ِاو دخالت ندارد، بلكه ابزاری در خدمت نفس است.

2ـ همین كه شما بدن خود را درك می كنید دلیل بر آن است كه شما غیر بدنتان هستید، زیرا مُدرِك یا درک کننده، غیر از مُدرَك یا درک شونده است و شما بدنتان را درك می كنید پس شما غیر بدنتان هستید و علاوه بر این چون بدن خود را درک می کنید نشان می دهد كه روحاً مجرد هستید، چون علم و درك، مربوط به ماده نیست و به همین جهت هم بدن شما ، شما را ادراك نمی كند. پس اولاً: معلوم شد شما غیر بدنتان هستید، ثانیاً: روح یا حقیقت شما مجرد است.

3ـ سومین دلیل بر اثبات تجرد روح بر اساس قاعده همسنخی بین عرض و معروض مطرح شده است؛ می گویند: با توجه به این كه غضب و خوشحالی از جنـس ماده نیست، - چون نه بُعد دارد و نه وزن - از طرفی مَن یا به عبارت دیگر نفس انسان غضبناك یا خوشحال می شود ، پس معلوم است كه من یا نفس انسان هم از جنس غضب و خوشحالی است . چون همیشه عَرَض و معروض هم جنس اند، حال که عَرَض، مثل غضب و خوشحالی مجرداند، پس معروضِ آن ها که روح است نیز باید مجرد باشد.

حاصل همه براهین تجرد نفس این است كه آنچه حافظ شخصیت و عامل وحدتِ شخصیت و «مَنِ» هر انسانی است، همان «روح مجرد» اوست و نه جسم او. چرا كه همواره بدن او در طول عمرش در حال تغییر است ولی «منِ» او ثابت است، و «مَنِ» او آنچنان است كه حتی حركت های تكاملی روح ، مَنِ انسان را در طول مسیر آن حركات، از بین نمی برد و باز آن «من» ثابت است وآن حركاتِ تكاملی و یا ضد تكاملی را به من نسبت می دهد. می گوید: «من این كمالات را به دست آوردم و این تغییرات را كردم». و لذا این روحِ ثابتِ انسان پس از جداشدن از بدن، باز به حیات خود ادامه می دهد.

روح وقتی به مرحله بلوغ شرعی می رسد و در مرحله ای خاص از حركت خود قرار می گیرد، باید با اختیار خود مسیر خود را انتخاب كند، بدن او هم در خدمت او و ابزار حركت و عمل اوست و در عین حال آن بدن نیز در مسیر خاص خود به حركت خود ادامه می دهد، ولی نقش اصلی و بقاء ابدی مربوط به روح است البته با بدن خاص خودش، و این روح با آن بدن مخصوص، جاودانه می ماند و مسئول اعمال و عقاید خود می باشد.

حال وقتی متوجه شدیم كه نفس مجرد است، متوجه می شویم كه مجرد از بین رفتنی نیست و لذا همواره خواهد بود و با خودش و اعمالش برای همیشه زندگی خواهد كرد. و معنی اعتقاد به معاد نیز همین مطلب است. می ماند این که چه اعمال و عقایدی را برای خود داشته باشد که در آن حیات ابدی به راحتی بتواند زندگی کند و مانند کسی نباشد که خود را برای حیات ابدی خود آماده نکرده و توشه ای با خود نبرده است تا آن جا به خوبی زندگی کند، بلکه همه انرژی خود را صرف همین زندگی زودگذر دنیایی کرده است.




[12] - نكته اول: انسان یك «تن» دارد و یك «من»، كه حقیقت او همان «من یا نفس» اوست و همه ادراكات، مخصوص و مربوط به نفس است. نكتة دوم: در موقع خواب دیدن و رؤیا، بخصوص در رؤیای صادقه، در عین اینكه بدن و جسمِ ما، در رختخواب است، خود ما در صحنه هایی حاضر می شویم كه بعداً همان صحنه ها در عالم ماده حادث می گردد. یعنی ما بدون این جسم و بدن در صحنه هایی واقعی حاضر می شویم. نكتة سوم: «تن» در قبضه «من» است و در حقیقتِ انسان دخالت ندارد. به همین جهت هم «تنِ» انسان از حالات و تأثّرات « نفس» متأثّر می شود. نكتة چهارم: « نفس» چون بدون بدن می تواند ادراك داشته باشد و حتی بهتر از بدن حوادث را درك می كند و حوادثی را می بیند كه هنوز چشم بـدنی آنها را ندیده، پس بدن انسان نقشی در حیات انسان نداشته و نفس، بدون بدن زنده تر است و حتی می بیند كه می میرد. نكتة پنجم: نفس انسان از طریق به كار بردن «تن» كامل می شود و به همین جهت هم نفس، بدن را تكویناً دوست دارد و آن را از خودش می دانـد و با این حال چون به كمالات لازم خود رسید « تن» را رها می كند، و علت مرگ طبیعی هم همین است كه «روح» تن را رها می كند. نكتة ششم: نفس انسانی فوق زمان و مكان است و در همین راستا است كه در بدن، مكان برایش مطرح نیست. و در عین اینكه حضورِ«كامل» در بدن دارد، در مكان خاصی از بدن جای ندارد، زیرا مجرد از ماده است. نكتة هفتم: همچنان كه «نفس» باطنِ « تن» است، «عالَم برزخ» هم باطنِ «عالَم ماده» است و در هنگام مرگِ انسان؛ زمین، « قبرِ تن» و برزخ، « قبرِ من یا نفس» خواهد بود.

نگرانی از مرگ و دلایل آن

ممکن است این سؤال برای انسان پیش بیاید که اگر انسان جاودانه است و با جداشدن از بدن نابود نمی شود، پس علت نگرانی اکثر مردم از مرگ چیست؟

الف: چون انسان از یک طرف آرزوی خلود دارد و از طرف دیگر مرگ را به غلطْ نابودیِ این آرزو می داند، از مرگ نگران است. در حالی كه آرزوی خلود، خودش نشانه نیستی ناپذیری انسان است، زیرا اگر انسان زندگی موقت داشت آرزوی خلود به صورت میلی اصیل در او به وجود نمی آمد. مشكل انسان این است كه محل جاودانه بودن را اشتباه گرفته و فكر كرده است در همین دنیا باید جاودانه باشد ودر نتیجه مرگ را نابود كننده این آرزو می داند، پیامبرانh آمدند تا او را متوجه كنند که محل تحقق این آرزو دنیای دیگر است و باید خود را برای زندگی خوب در آن دنیا تجهیز نماید.

ب: چون بعضی از انسان ها در اثر ماندن در دنیا وعلاقه مندشدن به آن با دنیا اُنس گرفته اند و مرگ، انیس و همنشینشان را از آن ها می گیرد و به جایی می برد كه برایشان كاملاً ناشناخته است، از مرگ نگرانند.

ج: عده ای از انسان ها معتقد به قیامت هستند ولی چون می دانند گناهانشان منشأ عذاب برایشان خواهد شد ، از مرگ نگرانند.

امام صادق(ع) می فرمایند: «مردی از اباذر پرسید چرا ما از مرگ کراهت داریم؟ فرمود: چون شما دنیا را آباد و آخرت را خراب کردید، پس کراهت دارید از این که از آبادانی به سوی خرابی انتقال یابید».[13]

اگر انسان متوجه شود به كمك انبیاء، «جهان» و «انسان» و «مرگ» درست شناخته می شود، یعنی بفهمد جاودانه است، اما نه در این دنیا، و بداند جهانی غیر این جهان در انتظار اوست كه بسیار برتر از این جهان است، و بشناسد كه مرگ نابودی آرزوها نیست، بلكه وسیله تحقق آرزوهای حقیقی است، مسلّم خود را در این دنیا برای زندگی در آن عالم آماده می کند و نه تنها دیگر نگران مرگ نخواهد بود بلکه ماندنِ بیش از حدّ در این دنیا را نمی پسندد.




[13] - بحارالانوار، ج6، ص 137، روایت 42.

تصور صحیح از مرگ

مشکل اصلی اکثر انسان ها که با مرگ درست برخورد نمی کنند تصور غلطی است که نسبت به مرگ دارند، ولی اگر تصور آن ها تصحیح شود مسلّم مرگ یا انتقال به عالم دیگر را یکی از زیبایی های عالم خلقت می یابند. در تصور صحیح از مرگ به سه نکته اساسی باید توجه کرد که عبارت است از:

1ـ مرگ، نسبی است. یعنی مرگ نسبت به دنیا مرگ است و نسبت به جهانِ پس از دنیا تولد است، پس در واقع یك تحول است، به این معنی كه مرگ پایان قسمتی از زندگی انسان وآغاز مرحله ای نوین از بخش اصلی زندگی است. مثل این است که انسان از مرحله کودکی به مرحله جوانی می آید، که در آن صورت نسبت به کودکی مرده است ولی نسبت به جوانی زنده شده است.

2ـ مرگ، خارج شدن از نظامی است با درجه وجودی ضعیف، و وارد شدن به نظامی است با درجه وجودی شدید كه در شرایط جدید امكان ظهور حقایقی فراهم می شود كه در دنیا امکان آن چنان ظهوری ممكن نبود.

3ـ دنیا مانند رَحِمی است كه انسان را آماده می كند برای دنیای وسیع تر، یعنی قیامت، و مرگ دوره انتقال از این دنیا به آن دنیاست تا در قیامت استعدادهایی مثل خلود و تجرد كه در این دنیا امكان ظهورش نبود ظهور كند.

در طول کتاب إن شاءالله به نحو مستوفی به این سه موضوع می پردازیم. در این جا به فرمایش امام خمینی«رحمه الله علیه» در این رابطه بسنده می کنیم که می گویند:

«معاد امری نیست كه در همین نشئه طبیعت واقع شود، این انكار معاد و رجوع الی الله و تثبیت عالم طبیعت و تخلید آن است. امر معاد مثل فساد و خاك شدن شجره و دوباره به صورت شجره درآمدن همان اجزاء، به مرور زمان با تحولات و انقلابات طبیعت نیست، زیرا تغییر شجره به منزله برگشتن به نشئه دیگر نمی باشد، در صورتی كه ضرورت تمام شرایع این است كه معاد، اثبات نشئه دیگر و اثبات عالم فوق الطبیعه است، و لفظ معاد هم به معنی «عود الی الله» است، عود الی الله دانستنِ معاد، به سبب قربی است كه آن نشئه به عالم الوهیت دارد. تعبیر «رَاجِعونَ» در «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ»[14] به همین معنی است، یا این که فرمود: «كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُون»[15] به همان نحو که از عالم بالا شروع شدید، به همان نحو برمی گردید.[16]




[14] - سوره بقره، آیه 156.

ماهیت مرگ

یکی از دقیق ترین نکاتی که در بحث معاد باید مورد دقت قرار گیرد، موضوع ماهیت مرگ است. قرآن در مورد مرگ كلمه «تَوَفّی» به معنی تمام و كمال گرفتن را به كار برده است و می فرماید:

«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِكُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ»[17]

خداوند نفوس را در حین مرگ، و یا در حین خواب، تمام وكمال می گیرد، پس آن كس را كه مقرر شده بمیرد نگه می دارد و دیگری را تا مدت معینی باز می فرستد.

پس طبق نظر قرآن مرگ نه تنها نابودی نیست، بلكه با دقت در این آیه روشن می شود؛ آنچه شخصیت واقعی انسان را تشكیل می دهد و «مَنِ» واقعی او محسوب می شود بدن او نیست زیرا می فرماید او را در حین مرگ و در حین خواب تماماً می گیریم، در حالی كه بدن او را نگرفته و بدن به جایی نرفته است. پس معلوم می شود همه شخصیت انسان را كه تمام و كمال گرفته، كاری به بدن او ندارد و ملاك شخصیت واقعی انسان همان «نفس» او است. و نیز می فرماید:

«وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ كَافِرُونَ * قُلْ یَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»[18]

كافران به پیامبر گفتند: آیا آنگاه كه ما در زمین پراكنده و گم شدیم، بعداً دوباره در آفرینشی جدید قرار می گیریم؟ در حالی كه حقیقت این است كه این کافران ملاقات پروردگار را منكرند، بگو فرشته مرگ كه بر شما گمارده شده، شما را توفّی می كند و تمام و كمال می گیرد و سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید.

پس این چنین نیست كه پراكنده شوید و دوباره خلق شوید، بلكه از اول گرفته می شوید و هیچ وقت نابود نمی شوید تا دوباره زنده شوید.




[17] - سوره زمر، آیه 42.
[18] - سوره سجده، آیات 10 و 11.

سكرات مرگ

چون مقرر شد نفس انسان از بدن و دنیا منقطع شود و در آستانه مرگ قرار گرفت، حالات مخصوصی به او دست می دهد. از یك طرف جذبه های مرگ كم كم او را فرا می گیرد و در نتیجه آن، از شدت توجهش به دنیا و افراد آن كاسته می شود، از طرف دیگر به جهت اُنس طولانی با دنیا، هنوز توجهش به دنیاست و باز از آن طرف به جهت جذبه مرگ، خود را در عالم دیگر می یابد و همین که وحشتِ روبه روشدن با عالم جدید او را فرا گیرد، باز یک مرتبه خود را در دنیا می یابد، این حالت دوگانه را كه یك لحظه با آن دنیا روبه رو می شود و یك لحظه با این دنیا، به طوری که گویا غرق در مرگ است، سكرات می گویند. قرآن می فرماید:

«وَجَاءتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ»[19]

به راستی و به طور گریز ناپذیری سكره موت فرا می رسد، این همان چیزی است كه از آن روی گردان بودی.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:

«وَ إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَاتٍ هِیَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَةٍ أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَى عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْیَا».[20]

برای مرگ غمرات و گرداب هایی است كه دشوارتر از آن است كه به وصف آید و یا این كه عقل مردم دنیا آن را بفهمند.

چون سکرات از جنس عالم دیگر است با مقیاس های این دنیا نمی توان به واقع آن را معرفی كرد.

حضرت علی(ع) كیفیت حال انسان را در آستانه این جذبات و سكرات چنین بیان فرموده اند:

«هنگامی كه فرزند آدم در آخرین روز از روزهای دنیا و نخستین روز از آخرت قرار می گیرد، «مال»، «فرزندان» و «عمل» او در برابرش مجسم می شوند. او رو به مال خود نموده و می گوید: به خدا قسم من نسبت به تو حریص و بخیل بودم، حال سهم من از تو چیست؟ مال در پاسخ گوید: به اندازه كفن ات از من بردار. پس از آن رو به سوی فرزندان خود كرده و گوید: به خدا سوگند من شما را دوست می داشتم و حامی شما بودم، اكنون بهره من از شما چیست؟ آنان در پاسخ او گویند: ما تو را به قبرت می رسانیم و تورا در آن پنهان و دفن می كنیم. سپس به عمل خود توجه و نظر می كند و می گوید: به خدا سوگند من نسبت به تو بی اعتنا بودم و تو بر من گران و سنگین بودی، اینك بهره و برخورداری من از تو چیست؟ عمل در پاسخ گوید: من در قبر و قیامت هم نشین تو خواهم بود تا هر دو به پیشگاه پروردگار عرضه شویم ...»[21]

این گفتگو و دیدار، گفتگوی زبانی با شكل ظاهری و پیكره مادیِ مال، فرزندان و اعمال نیست، بلكه مواجهه با صورت ملكوتی و برزخی آن هاست و انسان با باطن خود با حقیقت و باطن اشیاءِ مورد علاقه خود كه در بُعد برزخی و مثالی نفس او تجسم یافته اند صحبت می كند.

در آستانه ترك دنیا كم كم پرده ها از جلو چشم انسان كنار می رود و انسان بیشتر از هر موقع دیگر به حقیقت اعمال و خواسته های خود توجه می کند و دیدِ او وسعت زیادتری می یابد. در آن لحظات به سیر در اعمال و عمرِ سپری شده خود می پردازد, دست حسرت و ندامت به دندان می گزد، اما افسوس كه او را فرصت و مهلتی نمانده و مرگ هر لحظه بیشتر او را در خود می گیرد.




[19] - سوره ق، آیه 19.
[20] - نهج البلاغه، خطبه 221.
[21] - تفسیر المیزان، بحث روایی ذیل آیات 157-153 سوره بقره- بحارالانوار، ج6، ص224.

شروع مرگ

حضرت علی(ع) كیفیت حال انسان های غافل را در این لحظات چنین تشریح می فرمایند:

«چگونه چیزی كه به آن جاهل و نادان بودند بر آنان فرود آمد, و حادثه ای كه خود را از آن ایمن می پنداشتند, بدانان روی نمود, و وعده هایی كه در آخرت داده شده بودند پیش آمد, همان چیزهایی كه در وصف نمی گنجد!

دو چیز ناگهان با هم بدان ها روی آورد: یكی «سكرات مرگ» و دیگری «پشیمانی و حسرتِ از دست دادن فرصت». دست و پایشان سست شد و رنگ از چهره ها پرید. پس مرگ بیشتر چنگ انداخت, به طوری كه بین او و گفتارش جدایی افتاد (زبانش از كار افتاد) و او در میان اهل و خانواده خود با چشم می نگرد و با گوش می شنود، در حالی كه هنوز عقل و ادراكش باقی و صحیح است. می اندیشد كه سرمایه عمر را در چه راهی تباه و سپری كرده و روزگارش را چگونه به پایان رسانیده است، به یاد اموالی می افتد كه حلال یا شبهه ناك بوده، از هرجا به دستش رسیده، گرد آورده است و حال وبال جمع آوریِ آن، گریبان گیر او شده است.

اینك در آستانه جدایی و فراق از آن است. اموال او برای كسانی خواهد بود كه پس از او هستند. آنان از نعمت آن برخوردار می گردند و با آن خوش می گذرانند، در حالی كه عواقب و تبعات آن بر دوش او باری گران است و او پابسته و گروگان آن می باشد.

آری از آنچه به هنگام مرگ از حقیقت كارش آشكار می شود, دست ندامت به دندان می گزد و به آنچه در ایام عمر به آن رغبت داشت بی میل می گردد و آرزو می كند چیزی كه به آن رشك می برد و حسرت می ورزید، ای كاش به دیگری تعلق داشت. پیوسته مرگ در كالبدش پیشروی می كند تا وقتی كه گوشش نیز مانند زبانش از كار بیفتد. پس در میان خانواده خود در حالی است كه نمی تواند با زبان سخنی بگوید و با گوش خود چیزی بشنود, لذا باچشم خود به چهره آنان نگاه می كند و جنبش زبان ها را می بیند ولی بازگشت سخنانشان را نمی شنود. سپس مرگ بیشتر در او چنگ می زند، آنگاه دیگر چشمش نمی بیند, همان سان كه گوشش نمی شنود و روح از كالبدش بیرون می رود. در میان اهل و خانواده خود مرداری می شود كه همه از او می رمند و از نزدیكی به او دوری می جویند، نه آن كس را كه می گرید یاری می كند و نه آن را كه او را فرامی خواند اجابت می كند. آنگاه او را به زمینی كه در آن خط كشیده و جای گورش را معین كرده اند، می برند و آن جا او را به كردارش می سپارند و از دیدارش برای همیشه منصرف می شوند».[22]

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«در حال احتضار، قلب مستعد شود برای رؤیت نفحات لطیفه جمال حق و اگر اهل ایمان باشد، قلب حبّ لقاء الله پیدا می كند و آتش اشتیاق جمال محبوب در قلبش افروخته گردد، و اگر اهل حبّ و جذبه ربوبی بود، جز خداوند كس نداند در این تجلی و شوق چه لذّاتی است و اگر اهل ایمان و عمل صالح بوده، از كرامات حق تعالی به او به اندازه ایمان و اعمالش عنایت شود و آن ها را بالعیان در دم احتضار ببیند، پس اشتیاق موت و لقای كرامات حق در او حاصل شود و اگر اهل كفر و نفاق باشد، با قهر و غضب الهی روبه رو شود».[23]




[22] - نهج البلاغه، خطبه 109.
[23] - چهل حدیث، ص461.

تلاش شیطان در سكرات

شیطان در مرحله سکرات، هنوز قدرت وسوسه دارد و لذا بی كار نمی نشیند تا بلكه بتواند دشمنی اش را به انتها برساند و انسان را دست خالی به معاد بفرستد، البته اگر انسان در قلب خود ایمان را نهادینه كرده باشد شیطان كاری از پیش نمی برد ولی اگر ایمانش اساسی نبود و در دنیا با اندك فشاری ایمانش را رها می كرد، شیطان می تواند در این مرحله موفق گردد. از امام صادق(ع) هست كه:

«هیچ كس نیست مگر این که چون در آستانه مرگ قرارگرفت، ابلیس یكی از شیاطین اش را بر او می گمارد تا او را به كفر بكشاند و در ایمانش شك ایجاد نماید، آن كس كه به واقع مؤمن است تحت تأثیر او قرار نمی گیرد».[24]

شیطان از راه تعلّقاتِ انسان وارد می شود و در خیالات انسان تصرف می نماید و آن كس را كه در دنیا صراط عبودیت را وِجهه همت خود قرار نداده است متأثر می كند و در واقع شخصیت اصلی دنیایی آن فرد را به او می دهد.

در این رابطه امام خمینی«رحمه الله علیه» می فرمایند:

«اگر عبادتی چنین باشد كه قلب از آن به هیچ وجه خبر نداشته باشد و از آن آثاری در باطن پیدا نشود، در عوالم دیگر محفوظ نمی ماند و از نشئه مُلك به نشئه ملكوت بالا نرود و ممكن است در شدائد سكرات خدای ناخواسته صورت آن به كلّی از صفحه قلب محو شود و انسان با دست خالی به پیشگاه مقدس حق برود».[25]

شرط جواب گویی به ملائكه عالم قبر، نقش بستن عقاید حقّه در لوح دل است، به نحوی كه آن عقاید، صورت باطن نفس شود این در صورتی است كه به شدت با آن عقاید حقّه مأنوس شده باشد.




[24] - حیات پس از مرگ، علامه طباطبایی«رحمه الله علیه»، فصل اول به نقل از فروع كافی.
[25] - تقریرات اسفار، نقل از ص167 معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمه الله علیه»، آداب الصلوه ص265.

قبض روح و تناسب آن با مُتَوَفّی

قبض روح؛ آخرین مرحله از سكرات موت و اولین مرحله از قدم گذاردن به عالم برزخ است و خداوند از طریق توفّی و قبض روح، جهت كلی روح انسان را از دنیا به برزخ و قیامت می كشاند و در این حالت است كه اگر انسان جهت روحش دنیایی باشد با سختی های طاقت فرسایی روبه رو خواهد شد و بر عكس؛ آن هایی كه عمری در جهت نیل به لقاءالله، صراط عبودیتِ حق را طی می كردند، با قبض روح، به بزرگترین هدف خود دست می یابند و خداوند در این رابطه می فرماید:

«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ طَیِّبِینَ، یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْكُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»[26]

آن هایی كه وقتی ملائكه می خواهند قبض روحشان كنند دارای روحی پاك از هر گونه گناه هستند، ملائکه به آن ها می گویند: سلام و امنیت بر شما باد، وارد بهشت شوید به جهت آنچه در طول زندگی انجام دادید.

و بر عكسِ مؤمنین؛ آن هایی كه فرصت های دنیایی را سوزانده اند و هیچ جهت الهی به جان خود نداده اند، در هنگام قبض روح مورد ضرب و شتم ملائكه هستند. قرآن در این رابطه می فرماید:

«وَلَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ كَفَرُواْ الْمَلآئِكَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ* ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِیدِ».[27]

ای پیامبر اگر بینی سختی حال كافران را هنگامی كه فرشتگان جان آنها را می گیرند، به صورت و پشت آنان می زنند و به آنها می گویند: عذاب سوزنده را بچشید، این عقوبت به جهت اعمال زشتی است كه به دست خود پیشاپیش فرستاده اید و خداوند به كسی ظلم نمی كند.

ملاحظه می كنید كه اولاً این زدن، یك نوع زدن خاص است كه از طریق ملائكه مجرد بر نفسِ مجردِ متوفی وارد می شود. ثانیاً: هم ملائكه او را از پشت می زنند و از دنیا بیرونش می كنند، چرا كه حق دنیا را أداء نكرده است، و هم ملائكه از جلو با او روبه رو می شوند، او را می زنند كه چرا كاری در شأن برزخ و قیامت انجام نداده ای. ثالثاً: این قدر این عذاب سخت است كه ممكن است كسی بگوید این اندازه عذاب، حقِ این شخص نیست و لذا خداوند برای دفع این توهّم در آخر آیه می فرماید: خداوند به كسی ظلم نمی كند بلكه این نتیجه كار خود اوست. فرشته مرگ برای بعضی بسیار زیباست و برای بعضی بسیار زشت و این تفاوت برخورد، ریشه در تعلقات و گناهان افراد دارد. این است كه مولوی در همین رابطه می گوید:

مرگ هركس ای پسر هم رنگ اوست

پیش دشمن، دشمن وبادوست،دوست

پیش تُرك آیینه را خوشرنگی است

پیش زنگی آینـه هـم، زنگی اســت

آنكه می ترسـی زمرگ انـدر فـرار

هم زخودترسـانی ای جان، هوشدار

روی زشـت توسـت، نه رخسارمرگ

جان توهمچـون درخت و مرگ، برگ

در روایت داریم كه:

«چون فرشته مرگ جانِ افراد معاند را به سخت ترین شكل می گیرد، آنگاه به او می گوید: اینك سرت را بالا بیاور و نگاه كن، در این موقع او حضرت رسول اكرم و امیرالمؤمنین و سایر ائمهh را بر تخت هایی در مقابل عرش الهی می بیند، بهشت های الهی را می نگرد كه درهای آن ها گشوده است، كاخ ها و درجات و منزلت هایی را كه در فكر و آرزوی احدی نگنجد، در این حال فرشته مرگ می گوید: اگر تو با اولیاء خدا دوست بودی، روحت به سوی آنان عروج می كرد و جایگاهت در آن بهشت بود. پس از آن، فرشته مرگ پرده دوزخ را كنار می زند و او در دوزخ، انواع بلاها و عذاب و بدبختی ها را ملاحظه می كند و به او گفته می شود: این جا منزل و مأوای تو است ... بدین گونه مرگ او در نهایت حسرت و سختی صورت می گیرد.»[28]

ملاحظه می كنید كه در هنگام مرگ مقام حقیقی خود را می بیند و با مقام فعلی اش مقایسه می كند و این خود برای او یك نوع عذاب است.

از طرف دیگر عنایت داشته باشید که چون فرشته مرگ خواست روح انسان محتضر را قبض کند، اگر قبض و جذب به سوی عالم قیامت برای فرد محتضر شیرین و گوارا بود، صورت آن قبض چون گُلِ خوشبویی جلوه می کند و روح او را از آن طریق به عالم برزخ منتقل می نماید. ولی اگر قبض و جذب برای روح محتضر به سوی عالم برزخ و قیامت ناخوش آیند بود و به جهت تعلقاتی که به دنیا دارد این انتقال را نخواهد، صورت آن قبض و جذب، صورت چنگالی خواهد داشت که با فشار و سختی او را منتقل می کند. و زیبایی جذبه و سختی قبض، هر دو به درجه شوق و یا کراهت انسان نسبت به انتقال به آن دنیا بستگی دارد.




[26] - سوره نحل، آیه32 .
[27] - سوره انفال، آیه 50 و 51.
[28] - بحارالانوار، ج6، ص190.

نظام «إنّا للهِ وَ إنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»

نظام هستی طوری است كه مخلوقات به طور عام و انسان به طور خاص، همچنان كه از خدا خلق شده، باز به سوی او برمی گردد. همچنان كه قرآن می فرماید: «كَما بَدَأَكُم تَعُودوُن»[29] همان طور كه در اول بودید، باز به همان عالَم و مقام برمی گردید.

پس در نظام عالَم، انسان ها به جهت روح مجردشان هرگز زوال نمی پذیرند، بلكه در مرحله ای، روح در تن ظاهر می شود و به صورت شخصیت خاص حادث می گردد، البته این شروع، که شروعی است به صورت شخصیتی خاص، از دوره جنینی آغاز می گردد. پس از زندگی دنیایی روح یا حقیقت انسان، این بدن خاص دنیایِ مادی را رها می كند و در بدن برزخی و سپس در بدن قیامتیِ خود، ظاهر می گردد. كه در واقع این حالت، همان برگشت به نظام الهی است. منتها ابتدا كه در بدن دنیایی ظاهر شد، هیچ گونه شخصیتی به عنوان شخص خاص نداشت، ولی با زندگی در دنیا و همراه با بدن دنیایی به جهت داشتن قدرت انتخاب و به علت انتخاب هایی كه انجام داد، برای خود یك شخصیت خاصی به وجود آورد كه در آن دنیا از بقیه افراد جدا خواهد بود و صورت بدن برزخی و قیامتی او نیز براساس همین انتخاب های خاصی است كه در طول زندگی انجام داده است. و این آمدن و برگشتن را می گویند نظام «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون».[30]

جهت بیشتر روشن شدن معنی نظام «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون» به عملِ رؤیت نفس خود توجه فرمایید كه ابتدا شما اراده می كنید تا مثلاً این گُلِ روبه روی خود را ببینید. پس اراده رؤیت، از نفس شما شروع شد، سپس چشم خود را به طرف گُل مادیِ بیرون از نفس خود انداختید و حاصل آن رؤیت را به سوی خود و در نفس خود، بردید. یعنی ابتدا شما اراده رؤیت كردید تا گل را ببینید، بدون آن كه در آن رؤیت محتوایی باشد، سپس آن رؤیت را به عالَم ماده و به سوی گُل انداختید (مثل این كه نفس شما در این دنیای مادی آمد) سپس رؤیت شما پیش شما برگشت، منتها اكنون رؤیت شما دارای محتوای صورت گُلی است كه در بیرون وجود داشت (مثل این كه به سوی خدا برمی گردید، منتها با شخصیت خاصی كه در اثر انتخاب های خود ایجاد كرده اید). این یك نمونه از نظام «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون» است. البته متوجه هستید كه آن گُلی كه اكنون در نزد نفس شما است نسبت به گُل مادی بیرونی دارای صورتی است با درجه وجودی بالاتر، یعنی در عین این كه همان گُل بیرونی است ولی جنس نفس شما است، نه جنس ماده. یعنی جسم دارد، ولی جنس آن مساوی جنس گُل بیرونی نیست، هرچند جسم آن، همان جسم گُل بیرونی است.

پس می توان گفت باز گشت به سوی خدا با یك نحوه كمال همراه است تا هركس بتواند از شخصیتی كه برای خود ساخته است بهره برداری كند. قرآن می فرماید:

«اِلَیْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمیعاً وَعْدَاللهِ حَقّاً، اِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ بِالْقِسْطِ، وَالَّذینَ كَفَروُا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ اَلیمٌ بِما كانُوا یَكْفُروُنَ»[31]

همه شما به سوی خدا برمی گردید كه این وعده ای است حق، خداوند خلق را به وجود آورد و سپس به سوی او برمی گردند، تا آنان كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند را بر اساس عدالت جزا دهد و برای كافران به جهت كفری كه ورزیدند آبی سوزان و عذابی دردناك است.

ملاحظه می كنید همان خدایی كه خلقت را براساس یك سنت كلی به راه انداخته است، همین خلق را برگشت می دهد تا مخلوق بتواند به مقصد نهایی خود دست یابد.




[29] - سوره اعراف، آیه 29.
[30] - سوره بقره، آیه 156.
[31] - سوره یونس، آیه 4.

قبض روح از باطن انسان

با توجه به این كه در عالم مجردات قرب و بُعد مكانی نیست، پس نزدیك شدن فرشته مرگ به انسان به معنی نظر فرشته مرگ به ملكوت انسان است و لذا صِرف نظر فرشته مرگ – به عنوان مظهر اسم قابض الهی- به بُعد غیر مادی انسان، روح او را جذب می كند. و قرآن در این رابطه می فرماید:

«وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِیبٍ»[32]

ای پیامبر اگر بینی هنگامی كه آنان ترسان و هراسان اند و در آن حال هیچ نابودی نیست، بلكه از مكان نزدیكی گرفته می شوند.

بنابراین قبض روح از باطن انسان صورت می گیرد و قرآن آن را تعبیر می فرماید که از مكانی نزدیك گرفته می شوند. مکان نزدیک یعنی در شرائطی كه دوری برای نفس انسان نسبت به فرشته مرگ مطرح نیست و چون فرشته مرگ مجرد است و مجرد فوق مكان و زمان است, همه جا به طور كامل و تمام حاضر و نزدیک است و فاصله ای بین او و بقیه موجودات مطرح نیست. موجود کامل طوری است که همه وجود او در همه جای هستی حاضر است.[33] و لذا حضرت عزرائیل(ع) جان انسان ها را اخذ کرده و به ساحت و عالَم دیگری سیر می دهد که آن عالَم را عالم برزخ می گویند.




[32] - سوره سبأ، آیه 51.
[33] - برای روشن شدن حضور کامل و تمام موجودات مجرد به نکته شماره 7 از کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع فرمایید.

عالَم برزخ



دلیل وجود عالَم برزخ در قرآن

چون انسان ها از سكرات گذشتند و وارد عالم برزخ شدند و با قواعد آن عالم روبه رو گشتند و عوامل غفلتی كه در دنیا آنها را از ابدیتشان غافل می كرد، همه از مقابل انسان عقب رفت، در آن حال اگر فرد متوفی اهل ایمان نباشد با یك پشیمانی فوق العاده ای روبه رو می شود و از خدا تقاضا می كند خدایا مرا برگردان بلكه عمل صالحی انجام دهم. قرآن در این رابطه می فرماید:

«حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ».[34]

چون آن کفار را مرگ فرا گرفت، تقاضا می کنند؛ پرودگارا مرا برگردان بلکه عمل صالحی در آنچه ترک کرده ام انجام دهم. جواب می شنود دیگر نمی شود و تا قیات مانعی پشت سر آن ها هست كه نمی توانند به دنیا برگردند.

پس معلوم می شود آن ها، اولاً: پس از مرگ و قبل از قیامت در عالمی بین دنیا و قیامت قرار می گیرند. ثانیاً: در آن دنیا هوشیاری و شعور دارند و نتیجه كارهایشان را می یابند كه پشیمان می شوند و تقاضای برگشت به دنیا را می كنند. ثالثاً: این تمنّا در شرایطی است كه فاقد نفس امّاره - كه موجب انجام گناه و غفلت است - هستند، ولی اگر به دنیا برگردند به این جهت كه زندگی دنیایی همواره با نفس امّاره همراه است، دوباره همان كارهایی را انجام می دهند كه در مدت عمر خود انجام دادند و این است كه در جواب به آن ها گفته می شود: «كلّا إنّها كلمةٌ هو قائلُها» نه! راست نمی گویند، این یك حرفی است كه این ها می زنند و لذا خداوند می فرماید:

«و لَو رُدُّوا لَعادوا لِما نُهُوا عَنْهُ و إنَّهُم لَكاذِبُونَ».[35]

اگر آنها برگردند باز به همان كارهایی كه پیامبران در دنیا از کارها بازشان می داشتند، برمی گردند و آنها دروغ می گویند.




[34] - سوره مؤمنون، آیات 99 و 100.
[35] - سوره انعام، آیه 28.

سیر به سوی لقاء

امام خمینی«رحمه الله علیه» می فرمایند:

«وقتی که انسان مُرد، قوای نفس در مرتبه برزخیت جمع خواهند شد و به آن مرتبه رجوع خواهند كرد و قشر خود را كه بدن باشد، خواهند انداخت، یعنی قوا به باطن نفس رجوع خواهند كرد. این است معنی «اِذَا مَاتَ بْنُ آدَمَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ»[36] كه می فرماید: چون فرزند آدم مُرد، قیامتش بر پا می شود، این «قیامت صغری» است. یك «قیامت كبری» هم هست و آن وقتی است كه تمام قوای عالم بر باطن وجود برگشت نمایند.»[37]

قرآن در معرفی قیامت می فرماید:

«یَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیرَ الاَرْضِ والسَّمواتِ، وَ بُرِزُو لِلّهِ الْواحِدُ الْقَهّار».[38]

قیامت روزی است که زمین غیر از زمین می شود و آسمان ها غیر از آسمان می شود، و همه برای خدای واحد قهّار بروز می کنند.

برای تحقق قیامت مقدماتی لازم است، آن مقدماتی که برای انسان و موجودات حالت بین دنیا و قیامت به وجود می آید، عالم برزخ می گویند که برای خود عالَمی است با تمام خصوصیات یک عالَم، و این عالم مقدمه ای است برای رسیدن و روبه روشدن هر موجود با چهره اصلی خود.

آسمان و زمین پس از تبدیل، چهره اصلی خود را نشان داده و با چهره اصلی كه در برابر خدای قهار ظاهر می شوند، بروز می كنند. قبل از وقوع قیامت، آسمان ها و زمین تغییراتی كرده اند تا وقتی تبدیل و تحول به آخر رسید و صورت قبلی شان از میان برخاست و حجاب كنار رفت و صورت اصلی ظاهر گشت، قیامت شروع شود و آسمان ها و زمین هم در برابر خدای متعال قرار می گیرند.

اساساً اصل حركت حاكم بر عالم می فهماند كه كل هستی به معاد می رسد، و هر موجودی در مسیر خاص خود و طبق قوانین و سنن حساب شده به حركت افتاده و پیوسته در حركت می باشد تا به وجود حقیقی كه رسیدن به مبدء متعال است، برسد. در مسیر رسیدن به وجود حقیقی باید از برزخ عبور کرد و هر اندازه انسان ها بیشتر خود را متوجه چنین انتقالی بنمایند و به برزخ ایمان بیاورند و مطابق آن ایمان عمل کنند، راحت تر در برزخ قرار می گیرند و بهتر سیر کرده و از مزایای آن استفاده می نمایند.




[36] - بحار الانوار، ج58، ص7 و ج73، ص67.
[38] - سوره ابراهیم، آیه 48.

تفاوت در لقاء الهی

انكار لقای خداوند مانع حركت عالم به سوی معاد و به سوی لقای مبداء متعال نمی شود، ولی انسانی كه منكر كمال بی نهایت و یا در راه مخالفت با فرمان خداوند است، در مسیر لقای الهی با انسانی كه طالب لقای حق و تابع دستورات حق است، در رویارویی با خداوند متفاوت اند. یكی پروردگار خود را با رحمت پروردگاری ملاقات می كند و یكی در عین لقای رب، از وجه كریمِ پروردگار محجوب است و با اسم غضب حق روبه رو می شود. و این است كه امام سجاد(ع) می فرمایند:

«پروردگارا! در روزی كه همه تو را ملاقات می كنند، چشم ما را به رؤیت خود روشن گردان»[39]

یعنی طوری باشم كه تو با اسم جمال و كمال خود با من برخورد كنی، رنگ هایی به خود نزنم كه با غضب تو روبه رو شوم و از رحمت تو طرد گردم.

این جاست كه خداوند از خود انسان ها می پرسد: آیا آن هایی كه اهل ایمان و عمل صالح بودند را با آنهایی كه در زمین فساد می كردند، مساوی قرار دهم؟ آیا متقین و اهل گناه را یکسان و مساوی بدانم و با یک جلوه و یک اسم با آن ها برخورد کنم؟ «اَمْ نَجْعَلُ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُواالصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدینَ فِی الاَرْضِ اَمْ نَجعَلُ الْمُتَّقِینَ كَالْفُجّارِ».[40]

بهشت عبارت است از آثار لقای حضرت حق، همراه با اسماء رحمت و مغفرت، و جهنم عبارت است از آثار لقای پروردگار با اسماء غضب. در برزخ و قیامت یا غضبی كه تحت عنوان دركات جهنم معرفی شده است انسان را در برمی گیرد، یا رحمت و مغفرت پروردگار. همان رحمتی كه در قرآن به اهل تقوا وعده داده و می فرماید: «...وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَـاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ»[41] رحمت من همه چیز را در بر می گیرد، پس برای اهل تقوا و آن هایی که انفاق می کنند و ایمان به آیات ما دارند، آن رحمت را مخصوص می گردانم. و ما نیز در دعای كمیل از خداوند می خواهیم تا با آن رحمت با ما برخورد كند، آن جایی که می گویی: «اللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ بِرحمَتِكَ الَّتی وَسِعَتْ كُلّ شَیْء» آن رحمتی که همه اشیاء را در برگرفته، ولی برای متقین آن رحمت را پایدار می داری. پس همان رحمت را برای ما ادامه بده و حتی کامل ترش بنما. پس ملاحظه فرمودید که خداوند در برزخ و قیامت با رحمت مخصوصِ خود، انسان های متقی را در بر می گیرد.




[39] - « ... وَ أَقْرُرْ أَعْیُنَنَا یَوْمَ لِقَائِكَ بِرُؤْیَتِكَ ...» مفاتیح الجنان، مناجات الزاهدین.
[40] - سوره ص، آیه 28.
[41] - سوره اعراف، آیه 156.

بدن اخروی؛ صورت كامل تر بدن دنیوی است

در عوالم اخروی، چه در بهشت و چه در جهنم، جسم و بدن، آثار و خصوصیاتی را كه در نظام دنیوی داشته اند، ندارند. چرا كه وقتی قرآن می فرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الارْضُ غَیْرَ الاَرْض...» تمام زمین از این حالت دنیایی اش در می آید و تغییر می كند. پس نباید انتظار داشت كه انسان ها در آن عالم، بدنی با خصوصیات بدن این دنیایی داشته باشند، بلكه بدن اخروی هرکس، چه در برزخ و چه در قیامت متناسب با عوالـم اخـروی - اعم از بهشت یا جهنم - خواهد بود.

عوالم بهشتی و تنعم انسان ها در آن عوالم، زوال پذیر نبوده و دائمی است، لذا قرآن می فرماید: «هُمْ فیها خالِدون» یا می فرماید: «جَنَّةُ الْخُلْد» یعنی بهشتی پایدار.

دوام و زوال ناپذیری بهشت ها و جهنم ها و نبودن پیری و شكستگی و مریضی و دردها در بهشت، همه گویای این حقیقت است كه قوانین حاكم در آن جا غیر قوانین این دنیا است.

از طرفی بنا به فرمایش امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«نفس بتدریج حركت می كند و مادامی كه در طبیعت است، مرتبه به مرتبه با حركت جوهریه، خود را از طبیعت بیرون می كشد، ولی در عین حال كه مرتبه ای از آن تجرد پیدا كرده، مرتبه دیگرش، مرتبه طبیعی است تا به اولین درجه عالم تجرد قدم می گذارد و از عالم شهادت گذشته، به عالم غیب می رسد كه آن را ”مرگ” گویند و این وداعی اجباری است و در موردش فرمود: «فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ».[42]

اگر عنایت نمی شد و انبیاء نمی آمدند، تجرد اغلب مردم در همان حدّ تجرد حیوانی باقی می ماند، ولی به كمك دین می توانند یك موجود مجرد عقلانی شوند.

تعلق روح به بدن بعد از مرگ همان «توجه نفس به حال خود» است، زیرا بعد از این كه سكرات موت رخ داد و ارتباط بدن با نفس قطع شد، مجدداً نفس توجهی به بدن می كند ...، تعلق مذكور به این معنی نیست كه نفس دوباره داخل چیزی كه آن را دور انداخته بود و حالا دیگر چیزی بیش از یك لاشه نیست بشود. نسبت نفس با این جسدی كه خاك شده و می پوسد، مثل نسبت آن با اجسام دیگر است، بلی تنها تفاوت این است كه شرع احتراماتی برای این جسم قائل شده، چراكه سابقاً بدن مؤمن بوده است، ولی غیر از این، نسبت دیگری بین این دو وجود ندارد.»[43]

و باز در همین رابطه حضرت امام خمینی«رحمه الله علیه» می فرمایند:

«چنانچه این لباس صوری ساتر و لباس بدنِ مُلكی است، خودِ بـدن، سـاترِ بدن برزخی است - بدن برزخی الآن موجود است، ولی در ستر بدن دنیایی است - و این بدن برزخی ساتر نفس او است؛ و آن ساتر قلب است و قلب ساتر روح است و روح ساتر سرّ است و آن ساتر لطیفه خفیّه است، الی غیر ذلك از مراتب، هر مرتبه نازله، ساتر مرتبه عالیه است».[44]




[42] - سوره اعراف، آیه34.
[43] - معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمه الله علیه» ص74 ، نقل از تقریرات اسفار.
[44] - آداب الصلواه امام خمینی«رحمه الله علیه» ص 91. در رابطه با این که بدن حقیقی نفس همیشه با آن هست، عارفه بزرگ مرحومه حاجیه خانم امین«رحمه الله علیها» می فرماید: «اگر گفته شود ما به حسّ و عیان می بینیم کسی که مُرد بدنش را زیر خاک کرده و پوسیده می شود، پس با چه بدنی سفر می کند؟ در جواب می گوییم: این بدنی که با مردن از او جدا شده قشر بدنِ حقیقی اوست، بدن حقیقی همیشه و در همه نشئات با روح همراه است ....» (مخزن العرفان ج 12 ص 269). در ضمن ملاصدرا«رحمه الله علیه» در مورد معاد جسمانی در جلد نهم اسفار، بحث مبسوطی مطرح می نماید كه خلاصه آن را می توان به صورت ذیل از زبان استادسیدجلال الدین آشتیانی چنین نقل نمود. «مبدأ بهشت جسمانی اعمال صالحه از قبیل نماز، روزه، حج، جهاد و كسب اخلاق فاضله و ملكات كامله است. نفس ناطقه به اعتبار اكتساب اخلاق فاضله در صقع داخلی خود صُوَری را ایجاد نموده و آن صور منشأ فعلیت نفس و سبب خروج آن از قوه به فعل می باشد. نفس بدون شك متصور به آن صور می شود. بعد از خروج از این نشأه و زوال شواغل مادیه و جسمانیه، جمیع قوایش در قوه واحد محشور می شود و به اعتبار استكمال جوهری و رفع ماده، قدرت بر ایجاد هر شی ای دارد و در ایجاد مشتهیات خود احتیاج به ماده جسمانی ندارد و هرچه در لوح نفس او خطور نماید در نزد او در بیرون حاضر است». و در مورد جسمانی بودن دوزخ و آتش می فرماید: «دوزخ و نار بر دو قسم است؛ نار معنویِ روحانیِ عقلی، و نارِ محسوسِ شبحیِ جسمانیِ مقداری. مبدأ نار عقلی حرمان قوه عقلیه از كمالات نفسانیه و علوم الهیه و معارف ربّانیه و معاندت با معارف حقه و انكار انبیاء و ائمهh و اِعراض از حقایق وارده در كتب آسمانی و شك در مبدأ و معاد و رسوخ عقاید باطله می باشد». علت حصول آتش حسی فرورفتن در شهوات و در دنیا و مادیات می باشد. نفس بعد از استمرار در ایجاد اعمال زشت و پلید، متصور به صُوَر مناسب با اعمال خود شده و به واسطه كثرت اُنس با اعمال حیوانی و شیطانی، مظهر صور مار و عقرب می شود و چه بسا به صورت انسان محشور نشود». (شرح حال وآراء فلسفی ملاصدرا، سید جلال الدین آشتیانی ص 86 و87). دراین رابطه نظر امام خمینی«رحمه الله علیه» را كه دارای معارف عمیق و دقیقی است، در ذیل به صورت خلاصه مطرح می نماییم كه می فرمایند: «با توجه به حركت جوهری، موجود در ذات خود از ضعف رو به قوت و كمال می رود و هیولا مرتبه به مرتبه، به طرف اخذ صور كمالیه حركت می كند تا جایی كه در صفا و شدت، هم سنخِ وجود می شود. یعنی در اثر این حركت و اخذ افاضات، به مرتبه ای از وجود می رسد كه می خواهد به موت طبیعی، از سر شاخه عالم طبیعت بیرون رود و هیولا را رفض نماید و از شجره عالم ماده رهیده، در عالم اكمل و اَعلا ثابت و مستقر گردد و طبق اصل « شیئیتِ شئ به صورتش است، نه به ماده اش » پس اگر صورت اخیر، ماده منضمه را از دست بدهد و جز صورت چیزی باقی نماند، شیئیت شئ محفوظ است، چنانچه تخت بودن تخت به ماده اش كه چوب است، نیست؛ بلكه به صورتش است، و لذا اگر ماده آن یعنی چوب بودن نباشد، باز تخت، تخت است. از طرفی نفس انسان، صورت اخیر اوست و شیئیت انسان به آن است. حـال اگر انسان در عالم طبیعت مسیر كمالی خود را طی كرد به جایی می رسد كه از ماندن در شجره عالم طبیعت مستغنی است و به قدری خوش طعم و خوش رنگ و بو شده كه ملائكه الله، مجذوب نور جمال و عطر وجود او می شوند و آرام آرام، جسم طبیعی را پشت سر می گذارد و در اثر این «حركت جوهری» به جسم مثالی كه حاصل حركت آن جسم طبیعی است نایل می شود و از طبیعت بیرون می رود. این جسم مادام كه در طبیعت است، جسم خالص نیست، بلكه اختلاطی از جسم و لاجسم است ( چون مقرون به هیولا است و هیولا، جسم نیست) و با حركت ذاتی اش به جایی می رسد كه جسم خالص می شود و این یعنی به مرتبه جسم مثالی رسیدن، و وقتی به آن مرتبه رسید، حركت در حقیقت امتدادیه جوهریه اش، توقف پیدا می كند، چون اگر این حركت ادامه یابد دیگر معاد جسمانی نخواهد بود، ولی چون عالم مثال حركت ندارد، جسم مثالی همواره بـرای همه انسان ها باقی خواهد ماند و محال است نباشد، زیرا نبودش بدین معنا است كه انسان مولود طبیعت نباشد. انسانی كه فعلاً در طبیعت است و به تدریج رو به كمال می رود، انسان خالص نیست و تعیّن ندارد، چون در بین قوه و فعل در حركت است و از هر درجه ای كه می گذرد نقص آن درجه را به جای می گذارد، تا روزی برسد كه نقص عالم طبیعت را بر زمین بگذارد و آن آخرین قدم حیات دنیایی و اولین قدم حیات دیگر است. انسان وقتی با حركت، به عالم برزخ رسید و جسم برزخی شد، شخصیت او باقی است (یعنی همان كودكی است كه در اثر حركت جوهریه و استعداد وجود فعلاً جسم برزخی شده است) و هرچه بالاتر رود، وجودش جامع تر و جنبه كثرتش ضعیف تر و جنبه وحدتش قوی تر می شود و لذا یك شخصیت واحد است كه همه شئون مراتب قبل را دارا است، لمس می كند، می بیند، می چشد، و خلاصه همه آنچه در مراتب پایین داشت در مراتب بالاتر همان قدرت و توان را دارا است. نفس، مادام كه در طبیعت است چون هیولا و جنبه بالقوه دارد «قابل» صُوَر جسمیه است، هرچند خودش جسم نیست، ولی بعد از مفارقت از عالم طبیعت و فراغت از تدبیر امور غیر، می تواند اجسام جرمیه را ایجاد نماید و چون قویّ الاراده است و از اشتغالات طبیعت رسته است، هر چه اراده كند ایجاد می نماید (همچنان كه در همین دنیا در ذهن خود صورت اشیاء را اراده و ایجاد می كند) و لذا در نشئه آخرت بدن خود را خودش ایجاد می كند، بلكه آن بدن، بدنی است كه نفس، خودِ آن بدن است و ایجاد و اعدام آن، مساوق اعدام و یا ایجاد خودش می باشد». (معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمه الله علیه» ص 218 تا 226.

لزوم تحول روح و جسم

انسان در سیر معادی خود و در حركت و بازگشت به سوی حضرت حق، در جهت نظام های بالاتر قرار گرفته و به سوی آن عوالم با آن خصوصیات در حركت است. یعنی این نظام ها و عوالم برتر، از نظر رتبه وجودی در جوار حضرت حق و در قرب مبدء وجود هستند و حركت انسان به سوی ذات حق مستلزم ورود انسان به آن عوالم و قرار گرفتن در آن ها است.

روح انسان با این كه از عالم بالا است، ولی در نتیجه ارتباط و تعلق به نظام مادی، رنگ ها برداشته و با یك سلسله از مفاهیم و معیارها و ارزش ها و سنجش ها و ارزیابی های عالَم دنیا آمیخته و متحد گشته و لذا اصالت خود را مختل کرده و تناسب خود را با عالم بالا از دست داده و به صورت موجودی متناسب با نظام دنیوی درآمده است، به طوری كه دریافت عوالم بالاتر و سُنَن جاری در آنها برای روح او ناممكن و غیرقابل هضم شده است. حال انسان با چنین آثاری كه با تعلقات دنیایی برای خود ساخته است، چگونه می تواند در نظام بالاتر كه سنخ آن غیر از سنخ مادی است وارد بشود و منطبق با آن جا شود؟



تکامل در برزخ

تکامل در برزخ برای مؤمنین، برگشت به منزل اصلی روح و آزادشدن از حجاب تعلقات است و این نوع تکامل با تجرد ذاتی روح منافات ندارد، چرا که در این سیرِ تکاملی مثل عالم ماده قوه ها تبدیل به فعل نمی شوند، بلکه از آن جایی که روح آدمی بر اساس تنزلاتی که در قوس نزول داشته، صورت اصلی و قسمت های مهمی از کمالات وجودی خود را از دست داده و آن کمالات در حجابِ توجه به کثرات قرار گرفته است. با ورود به عالم وحدت، از این حجاب ها آزاد می شود، و درواقع با صورت عبودیتی که در دنیا طی کرده بود روبه رو می گردد و در اثر تکامل برزخی شایسته لقای رب با اسماء رحمت و بهشت می شود، چرا که شرایط، شرایطی است که خداوند در باره اش فرمود:

«یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ».[45]

روزی است که در آن روز؛ نه مال کارساز است و نه فرزند، مگر قلبِ سراسر توحیدی و سالم از هرگونه شرک.

و این که حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «فِی حلالِها حسابٌ وَ فِی حَرامِها عقاب»[46] پس؛ باید توجه داشت آدمی چه مقدار تعلق خاطر به مال حلال دارد و آیا آن تعلق خاطر آنچنان ضعیف بوده است که بتواند به راحتی آن را در راه خدا خرج کند و یا باید این نوع تعلقات در برزخ از بین برود و با آزادشدن از توجه به مال حلال، در تزکیه کامل قرار گیرد؟ و این تازه غیر از آن است که با توجه انسان به مال حرام، مسیر برزخی او، مسیر به سوی عقاب و آتش خواهد بود.

مؤمن در برزخ گرفتار صفات رذیله ای است که در دنیا نمی خواسته آن ها را داشته باشد، از عصبانیت بدش می آمده ولی از آن آزاد نشده، در برزخ تحت فشار و عذاب قرار می گیرد تا از این صفات پاک شود و مسیر او به سوی بهشت ممکن گردد. و در همین راستا حضرت صادق(ع) می فرمایند: «چقدر اندک اند کسانی که از فشار قبر نجات یابند....».[47]




[45] - سوره شعراء، آیه 88.
[46] - نهج البلاغه، خطبه 82، ص59.
[47] - بحارالانوار، ج6، ص261.

چگونگی گذراندن برزخ ها

انسان باید خصوصیات و كمالات جدیدی را اكتساب نموده و یك سلسله خصوصیات و معیارها را از دست بدهد تا متناسب با آن عوالم شده و وارد آن عوالم گردد. آری روح با انقطاع از بدن مادی، روی به عالم اصلی خود می آورد ولی این بدان معنی نیست كه روح با انقطاع از بدن بلافاصله در عالم قرب و موطن اصلی خود وارد می گردد، بلكه روح بعد از انقطاع از بدن، در حركت صعودی و برگشت به عالمی بالاتر از عالم ماده وارد می گردد كه از عوالم برزخ است و بعد از طی برزخ ها باید عوالم و منازل را طی نموده تا به قرب اصلی و بهشت برسد.

همان طوری كه روح انسان در تنزلات خود از عالم بالا تا جای گرفتن در بدن، به ترتیب و حساب شده تنزل نموده است، در برگشت و تكامل و تعالی هم باز به ترتیب و حساب شده پیش می رود و همه منازلی را كه در تنزل خود طی نموده است در برگشت و صعود هم باید طی كند.

اول وارد برزخ می شود و سپس وارد حشر می گردد و مواقف و منازل حشر را طی می كند و میزان و حساب و صراط را پشت سر می گذارد و بعد از عبور از این عوالم، به بهشت و عالم قرب و لقاء می رسد كه هر كدام از این ها، نظام و عالم خاصی است و با ورود به هر كدام از این عوالم سرفصل جدیدی از تحول و تكامل را شروع نموده و وارد نظام جدیدی شده و نقائص را كنار زده و كمالات جدیدی را كسب می كند. این عوالم، مثل مكان های مادی نیست، بلكه هر كدام نظام خاص معنوی است كه روح باید با آنها یگانه شود. مثل این كه انسان اگر در دنیا وارد عالَم صداقت می شود، در واقع وارد مكان خاصی نشده، بلكه روح او، كمالاتی پیدا كرده است كه براساس آن كمالات، مناسب رسیدن به عالم صدق و راستی می گردد و از ظلمات كذب آزاد می شود. انسان در هر عالمی از عوالم به مرتبه ای از مراتب وجودی و ذاتی خود می رسد و در نهایت هم به چهره واقعی خود كه قبل از تنزل داشت نایل می شود و روحِ منسوب به خدا می گردد. پس تكامل روح در عالم قیامت به معنی رفع حجاب، قابل قبول است، ولی تکامل به این معنی كه انسان در قیامت هم بتواند اراده های جدیدی بكند و شخصیت خود را تغییر دهد، دیگر ممکن نیست و این است كه حضرت علی(ع) فرمودند:

«وَ اِنَّ اَلْیَوْم عَمَلٌ وَ لا حسابَ وَ غَداً حسابٌ وَ لا عَمَلَ»؛[48]

امروز روز عمل است و روز حساب نیست و فردا روز حساب است و امکان عمل نیست.

دیگر در آن دنیا فرصت عمل و اراده ای جدید وجود ندارد ولی به مرور با چهره های اعمال و نیات و عقاید خود هر چه بیشتر روبه رو می شود.




[48] - نهج البلاغه، خطبه 42.

مرگ، یا تحول بزرگ تكاملی

طبق آنچه گفته شد؛ مرگ و انقطاعِ روح از عالم ماده و برگشت به عوالم بالاتر، به جای خود یك تحول بزرگ تكاملی است و یك سرفصل خاصی است در حركت كلی انسان. یعنی روح انسان در هركدام از عوالم «برزخ» و «حشر» و غیره چهره جدیدی یافته و قدم بزرگی در تكامل برمی دارد.

انسان هایی كه به طرف خدا در صراط مستقیم عبودیت هستند در حشر و مواقفِ آن مشمول تزكیه حضرت حق بوده و خداوند آنان را از ناپاكی ها، پاك می گرداند و از آنچه روی چهره اصلی آنان را گرفته تطهیر می نماید ولی آنانی كه در صراط عبودیت نیستند، از این تزكیه الهی محروم خواهند بود.

قرآن در این رابطه می فرماید:

«اِنَّ الَّذینَ یَشْتَروُنَ بِعَهْدِاللهِ وَ اَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً اُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْاخِرَةِ وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا یَنْظُرُ اِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ لا یُزَكِّیْهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ»[49]

آن هایی كه عهد و پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای كمی بفروشند، حَظّ و نصیبی برای آنان در آخرت از سعادت های اخروی نیست و خدای متعال در روز قیامت با آنها تكلم نمی كند و به نظر رحمت به آنها ننگرد و آنها را پاك نمی گرداند و برای آنهاست عذاب دردناك.

تزكیه خدا که در آیه به آن اشاره می فرماید؛ همان تكمیل روح انسان است و این كه آن تزکیه، روح را تا بهشت و تا لقاء الهی سیر می دهد، و آن هایی كه در دنیا از بندگی خدا خود را محروم كرده اند عملاً از آن سیر و تزكیه و تطهیر محروم هستند.




[49] - سوره آل عمران، آیه 77.

مبنای حرکت در عوالم اُخروی

انسان های مؤمن در دنیا با ترك محرمات و انجام فرائض و با بندگی خدا، به سوی خدا سیر می كنند و در قیامت سیر انسان ها به پشت سر گذاردن عوالم برزخ و حشر و صراط است. یعنی در واقع طریق حركت در عوالم اخروی بر اساس طریق حركت دنیوی است. پس اگر در دنیا مسیر انسان به سوی توحید و طریق الی الله نباشد، هیچ وقت نمی تواند بعد از ورود به برزخ در طریقی كه به سوی خدای متعال پیش می رو د، قرار گیرد. یعنی ورود به طریق الی الله در نظام برزخی، آمادگی و بافت خاصِ روحی را می خواهد كه در اثر پیمودن طریق عبودی در دنیا به دست می آید.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«عبور از منازل حواسّ و تخیلات و تعقلات، و گذر از سرای فریب به سوی غایت الغایات و رسیدن به نفی عینی و علمیِ صفات و رسوم و جهات، ممكن نیست مگر پس از پیمودن تدریجی مراحل وسط، از برزخ های سافل و عالی تا عالم آخرت».[50]

قرآن می فرماید:

«فَاَمَّاالَّذینَ امَنُوا بِاللهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ اِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً».[51]

آنان كه به خدا ایمان آورده و به ریسمان هدایت او چنگ زده اند به زودی آنها را در عالمی كه جلوه گاه رحمت و فضل اوست وارد می كند (بهشت ها) و آنها را به صراط مستقیمی كه به سوی او وقرب بیشتر به او و لقاء كامل تر او پیش می برد، هدایت می نماید.

طبق آیه فوق، دنباله راه ایمان و صراط مستقیم دنیوی، در بهشت ها نیز همان راه ایمان و صراط مستقیم و صراط الی الله است و اگر انسان در دنیا در صراط مستقیم باشد در عوالم بعدی هم در صراط مستقیم در سیر است تا رسیدن به لقای پروردگار. حضرت امام جعفر صادق(ع) می فرمایند: «إنَّ الصُّورَةَ الاْءنْسَانِیَّةَ هِیَ الطَّرِیقُ الْمُسْتَقِیمُ إلَی كُلِّ خَیْرٍ، وَالْجِسْرُ الْمَمْدُودُ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ».[52] «صورت ناطقه نفس انسانی همان صراط مستقیم است به سوی تمام خیرات ، و آن است همان پلی كه در بین بهشت و دوزخ كشیده شده است .» و نیز دنباله ضلالت و انحراف دنیوی در عوالم بعدی همان راه ضلالت و انحراف است. چنانچه قرآن می فرماید:

«اُحْشِرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ اَزواجَهُمْ وَ ما كانُوا یَعْبُدوُنَ»[53]

در قیامت خطاب می شود، ظالمین را با همفکران و هر آنچه جز خدای متعال، معبودشان بود، حاضر كنید و آنها را به راه جهنم هدایت نمایید.

در این آیه با صراحت از هدایت شدن آن ها در اول حشر به راه جهنم و به صراطی كه آنها را به جهنم می رساند خبر می دهد و آیه گویای این حقیقت است كه دنباله راه ضلالتِ انتخاب شده در دنیا، در عوالم اُخروی، راه ضلالت و در صراط به سوی جهنم خواهد بود. این ها دیگر صلاحیت تكوینی این را كه بعد از مرگ به راه هدایت و ایمان بیفتند، ندارند و نمی توانند در طریقی قرار بگیرند كه طریق كمال و طریق الی الله و طریق شمول غفران الهی است. لذا قرآن می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَلاَلاً بَعِیدًا* إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ یَكُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً* إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللّهِ یَسِیرًا»[54]

آنان كه كفر ورزیدند و مانع راه خدا شدند به ضلالت عمیق و بعیدی افتاده اند و حقیقت امر این است كه خدای متعال هرگز نخواسته است كافران و ستمگران را مشمول مغفرت خود بگرداند و مشیت او بر این تعلق نگرفته است كه آنان را بعد از مرگ به راهی مگر راه جهنم هدایت كند، جهنمی كه در آن ابدی خواهند ماند و این برای خدا آسان است.

همچنان که قبلاً عرض شد؛ قرآن می فرماید:

«حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُون».[55]

پس در آن عالم کافران متوجه انحراف و ضرر خود می شوند و تقاضای برگشت می كنند، ولی دیگر فرصت ها از دست رفته است و آنها شخصیتی برای خود ساخته اند كه نتیجه ای جز سیر به سوی جهنم ندارند، هرچند كه در آن عالَم غفلت از بین می رود و فطرت بیدار می شود و می بینند كه چه بلایی بر سر خود آورده اند و خودِ آن پشیمانی نیز عذاب را شدیدتر می كند، ولی جز راهی كه در دنیا انتخاب كرده اند راهی در مقابلشان نیست، و جزئیات افكار و عقاید و اوصاف و اعمال، هر كدام چهره خاص برزخی و قیامتی خود را دارند و همه هم برای او عذاب دهنده و صورتِ راه ضلالتِ زندگی دنیوی است كه در عالم برزخ در آنها قرار می گیرند و با مرگ، آن شرایط عذاب دهنده ظاهر می شود.

انسان منحرف بعد از مرگ هم در راه ضلالت قرار می گیرد و آن راه را با اراده ای که ملکه او شده است - بر خلاف میل فطری اش- ادامه می دهد و معذّب می شود و می فهمد راه نادرستی است و می خواهد از آن فرار كند ولی نمی تواند، چون از شخصیتی می خواهد فرار كند كه در طول عمر ساخته است.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«برزخ ؛ همان بقای انس با طبیعت است... و لذا برزخِ هركس با برزخ سایرین متفاوت است و توقف در عالم قبر به نسبت به انس اشخاص به دار طبیعت بستگی دارد، ولی با این حال منافات ندارد كه همه در قیامت مجتمع باشند، چون در عالم آخرت، مكان و زمان نیست، همه مجتمع اند و اهل جهنّم و بهشت همدیگر را می بینند».[56]




[50] - شرح دعای سحر، ص14.
[51] - سوره نساء، آیه 175.
[52] - تفسیر صافی، ج 1، ص 55، طبع اسلامیه.
[53] - سوره صافات، آیه 22.
[54] - سوره نساء، آیات 167 تا 169.
[55] - سوره مؤمنون، آیات 99 و 100.
[56] - معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمه الله علیه»، ص262 - 261، نقل از تقریرات اسفار.

ادامه راه ضلالت و راه هدایت در آخرت، یكی نیست

پس طبق مباحث گذشته روشن شد؛ صراط مستقیم عبودی كه طریق الی الله است، راه تكامل بوده و از زندگی دنیوی شروع شده است و دنباله اش در عوالم بعد از مرگ به تناسب عوالم، یكی پس از دیگری می آید و انسان موحّد با طی کردن این راه در عوالم اُخروی، از نقائص وجودی و معایب و رنگ ها و تعلق ها و حجاب ها به تدریج پاك شده و چهره اصلی انسانی یافته و متناسب عالم قرب و لقاء می گردد. ولی راه ضلالت و كفر این چنین نیست، و ادامه داشتن آن به صورت تكاملی نیست، بلكه صورت های باطنی راه باطل به ترتیب برای انسان ظاهر می گردد و انسان در هر عالمی از عوالم ضلالت، در صورتی از صورت های باطنیِ راه انتخابی دنیوی خود قرار می گیرد و همچنان سیر می كند تا روز لقای پروردگار، كه در آن روز و در آن عالم صورت اصلی این راه كه طریقی است به سوی غضب حق و آتش جهنم و عذاب های دائمی آن، در برابر انسان منحرف ظاهر خواهد شد.



برزخ یا اولین عالم در برگشت انسان به سوی حق

روح انسان با آماده شدن تركیب مادی بدن در دوره جنینی، در بدن دمیده می شود و از آن سوی تركیب بدنی، یعنی از سویِ عالم غیب، آن روح در بدن دمیده می شود،[57] و این تا وقتی است كه این تركیب مادی بدن صلاحیت پذیرش تجلی روح را در خود دارد و لذا روح به آن بدن تعلق دارد و همین كه به مقتضای علل و عواملی، این صلاحیت از میان رفت، روح هم از این بدن منقطع شده و در نظام دیگری وارد می شود كه به آن «عالم برزخ» یا «عالم قبر» می گویند كه اولین عالم از عوالم بعد از دنیاست و طبق قاعده «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون»[58] برگشت به سوی خدا برای روح شروع می شود. چنانچه قرآن می فرماید: «كَما بَدَأنا اَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ»[59] همان طور كه در ابتدا خلق را ایجاد كردیم و آن ها را تا عالم ماده سیر دادیم، برمی گردانیم.

چنانچه در بحث ماهیت مرگ و با توجه به آیات 99 و 100 سوره مؤمنون ملاحظه کردید: اولاً: انسان ها وقتی می میرند نابود نمی شوند، بلكه در عالمی قرار می گیرند كه حس و ادراك دارند و اگر كافر باشند، از زندگی دنیایی خود پشیمان می شوند و تقاضای برگشت به دنیا را دارند. ثانیاً: آن عالم، عالم قیامت نیست، چون خداوند می فرماید: آن ها تا روز قیامت در آن عالم هستند. پس نشان می دهد در عین این كه آن جا دنیا نیست، قیامت هم نیست، بلكه بین دنیا و قیامت است كه اصطلاحاً به آن برزخ، یعنی عالم بین دنیا و قیامت می گویند. از جهتی هم به آن قیامت صغری می گویند چون بعضی از آثار قیامت را دارد و منظور از قبر همین برزخ است كه برای مؤمن باغی است از باغ های بهشت و برای كافر حفره ای است از حفره های جهنم. چنانچه حضرت سجاد(ع) فرمود:

«وَاللهِ اِنَّ الْقَبْرَ لَروُضَةٍ مِنْ ریاضِ الْجَنَّةِ اَوْ حُفْرَةٍ مِنْ حُفَرِالنّار».[60]

در مورد حضور مؤمنان در عالم برزخ قرآن داستان مؤمن آل فرعون را مطرح می كند كه چون آن مرد الهی در دستگاه فرعون زندگی می كرد و به پشتیبانی حضرت موسی(ع) در آمد، او را كشتند، قرآن از قول آن مرد الهی پس از كشته شدن مطرح می كند كه:

«قالَ یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمون، بِما غَفَرَلی رَبّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُكْرَمین»[61]

ای كاش قوم من می دانستند خداوند چگونه پس از كشته شدن، با من برخورد كرد و مرا مورد غفران خود قرار داد و اكرام نمود.

این برخورد كریمانه پروردگار با او، مسلم در نشئه قیامت نیست، چرا كه هنوز قیامت برپا نشده و این در حالی است كه آن مرد در دنیا هم نیست، پس معلوم است آن عالمی است كه نه دنیا است و نه قیامت، كه به آن برزخ می گویند.

امام صادق(ع) فرمودند: شیعیان ما كلهم به شفاعت پیامبر و اوصیای پیامبر در بهشت اند، ولكن به خدا قسم من نگران آنها در برزخ هستم. كه راوی می پرسد: برزخ كجاست؟ حضرت می فرمایند: « برزخ همان قبر است، از روز مرگ انسان تا روز قیامت». كه این روایت نشان می دهد كه حتی شیعیان برای خالص شدن، مراحل سختی را در برزخ باید پشت سربگذارند.[62]

در مورد حیات بین زندگی دنیا و عالَم قیامت قرآن می فرماید:

«وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ، اَلنّارُ یعْرَضُونَ عَلَیها غُدُوّاً وَ عَشِیاً وَ یوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَونَ اَشَدَّ الْعَذابِ»[63]

عذاب ناراحت کننده آتش، فرعونیان را احاطه کرد، هر بامداد و شامگاه بر آن آتش عرضه می شوند و آن گاه که قیامت به پا شود (گفته می شود) فرعونیان را در شدیدترین عذاب داخل نمایید.

این آیه کریمه دو نوع عذاب برای فرعونیان ذکر می کند، یکی قبل از قیامت که از آن به «سوء العذاب» تعبیر شده است و آن این است که روزی دوبار بر آتش عرضه شوند، بدون آن که وارد آن گردند، دوم عذاب بعد از قیامت که از آن به «اشدالعذاب» تعبیر شده است که فرمان می رسد آن ها را داخل آتش نمایید. پس معلوم است هم اکنون که فرعونیان هر بامداد و شامگاه در عذاب قرار می گیرند، باید نشئه ای باشد که این عذاب هم اکنون واقع می شود و آن نشئه همان برزخ است.

همان طور که امیرالمؤمنین علی(ع) در توضیح و تفسیر این آیه فرموده اند عذاب اول مربوط به عالم برزخ است و در عالم برزخ به تبع عالم دنیا صبح و شام و هفته و ماه و سال هست، برخلاف عذابِ دوم که مربوط به عالم قیامت است و در آن جا صبح و شام و هفته و ماه و غیره وجود ندارد.[64]

در روایات و اخباری که از رسول اکرمf و امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه اطهارh رسیده در باره عالم برزخ و حیات اهل ایمان و عذاب اهل معصیت در این مرحله تأکید فراوان شده است که ذیلاً چند نمونه از آن ها خدمت عزیزان عرضه می شود.

حضرت امام جعفرصادق(ع) فرموده است:

«ارواح مؤمنان در قالب و صورتی مانند پیکر دنیوی در درخت زاری از بهشت قرار دارند، یکدیگر را می شناسند و از همدیگر سؤال می کنند. هنگامی که روح تازه ای بر آنها وارد می شود، می گویند فعلاً او را رها کنید زیرا از هول عظیمی رهایی یافته است. سپس از او می پرسند فلان کس چه شد؟ و فلانی چه شد؟ اگر بگوید از دنیا رفته است، می گویند سقوط کرد، سقوط کرد!»[65]

منظور از هول عظیم، گویا وحشت مرگ است و این که اگر بگوید فلانی زنده بود ارواحِ در برزخ امید واصل شدن او را به بهشت برزخی دارند، اما اگر بگوید که فوت کرده معلوم می شود که چون روحش وارد بهشت نشده، پس لابد به دوزخ برزخی رفته است و بدین علت می گویند که او سقوط کرد.[66]

به گفته امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«عالم برزخ همانند اصل هستی از شدت و ضعف برخوردار است، هر كس شدّت توحیدش افزون باشد، از برزخ، بیشترین بهره را نصیب خود می كند تا نظام «اِلَیْهِ الرّاجِعُونی» او كامل گردد. عمده آن است كه انسان بداند از دار «كرامت الله» آمده است و در دار «عبادت الله» واقع است و به دار «جزاء الله» خواهد رفت و به ذائقه روح بچشاند كه دار طبیعت، مسجد عبادت حق است و برای همین مقصد در این نشئه آمده است».[67]




[57] - آیه 72 سوره ص می فرماید: «فَاِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحی ...» یعنی؛ چون آن بدن را آماده و متعادل گردانیدیم و از روح خود در آن دمیدیم ...».
[60] - خصال صدوق، ج 1، ص 119.
[61] - سوره یس، آیه 27.
[62] - بحارالانوار، ج 6، ص 267، روایت 116، می فرمایند: «اَمّا فِی القِیامَةِ فَلَکُمْ فِی الْجَنَّةِ بِشَفاعَةِ النَّبِی الْمُطاع اَوْ وَصِی النَّبِی، وَلکِنِّی وَ اللهِ اَتَخَوَّفُ عَلَیکُم فِی الْبَرْزَخ، ....». شما شیعیان در قیامت یا به شفاعت پیامبری که از آن تبعیت کرده اید و یا به شفاعت وصی او در بهشت هستید، ولی به خدا قسم برای شما نگرانم به جهت سختی هایی که در برزخ دارید.
[63] - سوره مؤمن، آیات 45 و 46.
[64] - امیرالمؤمنینu در رابطه با این آیه می فرمایند: «وَالْغُدُوُّ وَ الْعَشِی لا یکونانِ فی الْقیامةِ هِی دارُالْخُلُودُ اِنَّما یکونانِ فِی الدّنْیا وَ قالَ الله تعالی فی اهل الْجَنَّةِ وَ لَهُمْ رزقهم بکرةً وَ عَشِیاً وَالْبُکرَةُ وَ الْعَشِی اِنَّما یکونانِ مِنَ الْلَیلِ و النّهار فی جَنّةِالْحَیاةِ قبلَ یوْمِ الْقِیامَةِ وَ قال الله تعالی: لا یرَوْن فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً. (بحارالانوار، ج6، ص245، باب احوال برزخ و قبر). در ضمن حضرت امام صادق(ع) در رابطه به همین آیه می فرمایند: این عذاب در دنیا است و قبل از قیامت زیرا در آتش قیامت صبح و عصر نیست و آن در برزخ هست که قبل از قیامت می باشد. (تفسیر صافی، ج 4، ذیل آیه مذکور).
[65] - بحارالانوار، ج 6، ص 214.
[66] - تفسیر المیزان، بحث روایی ذیل آیات 153 الی 157 سوره بقره.
[67] - معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمه الله علیه»، ص175، نقل از تقریرات اسفار.

رابطه قبر برزخی با قبر خاكی

از این نكته نباید غفلت كرد كه رابطه ای بین قبر برزخی و قبر خاكی هست كه این همان تعلق روح انسان در برزخ به بدن موجود در قبر خاكی است، هر چند كه قبر خاكی، قبر « تن » است و قبر برزخی، قبر « نفس » انسان است، و فشار قبر مربوط به قبر برزخی است، و فشاری كه به نفس انسان خطاكار در برزخ وارد می شود به جهت «عقاید باطل» و «اخلاق فاسد» و «اعمال و اراده های غلط» است. عقاید باطل و عدم توكل بر حق یا اخلاق فاسد مثل حسد در دنیا هم روح انسان را در فشار قرار می دهد.

حالاتی كه بر تن می گذرد روح احساس می كند و در نتیجه بین قبر برزخی و قبر خاكی ارتباط هست. در اسلام دستوراتی در رابطه با بدن انسانِ متوفی داده شده تا برای شخص متوفی مفید باشد، مثل رعایت حمل جنازه میت و كیفیت غسل و كفن و لَحَد، یا رعایت حرمت قبور و حرام بودن نبش قبر و استحباب زیارت قبور و دعا و طلب مغفرت كردن برای متوفی.

چون بدن انسان در قبر قرار گیرد، آرام آرام توجه روح به بدن، كمْ و به عوالم برزخی بیشتر می شود، ولی در ابتدا که بدن او در قبر قرار می گیرد خود را در كنار بدن می یابد و حالاتی كه بر بدن او می گذرد، در خود احساس می كند. از یک طرف با ورود به عالم برزخ با نظام و احكام جدید و خطرات توأم با یك نوع وحشت و ترس و روشن نبودن آینده خود مواجه شده است، و از طرفی دیگر شاهد دفن بدن خود است، طبعاً وحشت خاصی دامن گیر روح بوده و بدین لحاظ می بینیم اسلام در این لحظات دستور خاصی داده است.

امام صادق(ع) می فرمایند:

«وقتی میت را به طرف قبر آوردی، به سرعت و یك مرتبه او را وارد قبر نكن، بلكه او را دو یا سه ذراع پایین تر از قبر به زمین گذاشته و به حال خود بگذار تا تحصیل آمادگی برای قبر بكند.....».

یا می فرمایند:

«وقتی میت را به طرف قبر آوردی با آرامی و از جانب پاها او را وارد قبر بكن» [68]

یا این كه می فرمایند:

«برای او از خداوند در حین گذاشتن در قبر طلب رحمت و مغفرت كنید».

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمه الله علیه»:

از امام صادق(ع) پرسیدند: قبر چیست؟ فرمود: «اَلْقَبْر هُوَ الْبَرْزَخ»؛ درست است این بدنی كه الآن در قبر خاکی به صورت جمادی درآمده، سابقاً بدن مسلمانی بوده و الآن هم از نظر شرعی احترام دارد، امّا این مطلب بدان معنا نیست كه همین قبر، دارِ سؤال و آرامگاه مؤمن باشد، آن قبری كه سؤال و جواب و یا اَلم و سرور و شادی دارد، در نشئه طبیعت نیست، بلكه در نشئه برزخ و عالم مثال است.[69]




[68] - وسائل الشیعه، ج 2، باب استحباب وضع میت كنار قبر.
[69] - معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمه الله علیه»، ص172، نقل از تقریرات اسفار.

فلسفه تلقین

روح بعد از انقطاع از بدن و ورود به نظام برزخی، طبعاً با یك نظام جدیدِ ناشناخته مواجه گشته و به لحاظ مبهم بودن آتیه و مسائل متعدد دیگر، در یك وحشت توأم با یك نوع تحیر قرار می گیرد. در چنین وضعی ثبات عقیدتی و فكری برای روح و تذكر اصول عقیدتی، مسئله مهمی است. چرا كه در آن حالتِ وحشت ممكن است عقاید خود را فراموش كند و به یك بی توكلی و ناامیدی و اضطراب و لغزش دچار شود. و به خاطر روبه روشدن با آن شرایط جدید، در ساعات و لحظات اول ممکن است آن حضور ذهنی و ثبات عقیدتی لازم را نداشته باشد، اینجاست كه تذكر دادن به روح در چنین وضعی مفید است و روح را آماده برای جوابگویی در برابر سؤال از عقاید و افکار او می كند و به همین لحاظ با توجه به ارتباط روح با بدن مادی، دستور داده اند با تحریك بدن او، آن هم با تحریك شدید، عقاید متوفی را به او تلقین کنند،[70] تا روح او متوجه حركت دهنده بشود، و عقاید و افكار صحیح و درستی كه در زندگی دنیوی داشت به او تلقین گردد.[71]




[70] - وسائل الشیعه، ج2، ط ج، ص 847.

بدن برزخی یا قالب مثالی

روح انسان بعد از مرگ و به مجرد انقطاع از دنیا و از بدن مادی، خود را با بدن برزخی و قالب مثالی می یابد، در حالی که در دنیا بدن مادی مانع ظهور این بدن بود. در حقیقت می توان گفت كه بدن مثالی، تَمَثُّل روح است كه تعلق روح به بدن مادی مانع بود كه آن ظاهر گردد. مثل این كه ما در خواب وقتی بدن مادی را رها می كنیم با یك بدن دیگری روبه رو می شویم. در عینی كه بدن ماست، خصوصیات بدن مادی را ندارد، البته بدن برزخی نسبت به بدنی كه ما در خواب داریم تفاوت هایی دارد، چرا كه مرتبه وجودی برزخ، مرتبه بالاتری است و لذا بدن مربوط به آن عالم هم خصوصیات خاص خود را دارد. در روایات هم داریم كه در نشئه برزخ، افراد در بدنی هستند شبیه بدن دنیایی «فی قالبٍ كقالِبِه»[72] و انسان ها در آنجا دارای یك زندگی فعّال می باشند.

انسان های معمولی و متوسط، یعنی كسانی كه در زندگی دنیوی موفق به تجرید خود و انقطاع از دنیا نشده اند و تعلق به خوشی های دنیایی در وجودشان حاكم است، با ورود به برزخ نه تنها با یك نظام ناشناخته مواجه می شوند، بلكه با از دست دادن مأنوسات دنیوی در وحشت می افتند و با فقدان آن چیزهایی كه تنهایی خود را با آنها جبران می كردند و ارزش و موجودیت خود را با آن ها و در آن ها می دیدند، در فشار قرار می گیرند، یك وضعیت معلقِ توأم با وحشت و غربت برای آن ها پیش می آید. مثل این است كه از همه جا خطرات به آن ها هجوم نموده و موجودیت شان را تهدید می كند، در حالتی قرار می گیرند که خود را در اختیار ندارند و گویا خود را از دست می دهند در حالی که از دست هم نمی دهند. چنین فشارهایی در قبر و برزخ سراغ آنها می آید و هركس به اندازه تعلقی كه به دنیا دارد در چنین فشاری است و هركس به اندازه اُنسی كه با عالم غیب و قیامت دارد در انتقال به عالم برزخ و با روبه روشدن با آن عالم، در فشار كمتری است، هر چند اكثراً كم یا زیاد دارای این فشار هستند.




[72] - بحارالانوار، ج 6، ص 269.

تفاوت افراد در فشار قبر

كسی كه اُنس و ارتباط و تعلقش به دنیا كم باشد، و از طرف دیگر از طریق عبادات مستمر و خلوت های معنوی با حقایق و مأنوسات آخرت اُنس بیشتر داشته باشد، به وحشت و سختی های اول قبر و برزخ كمتر گرفتار است و به آسانی با آن عالم و اهل آن مأنوس گشته و منطبق خواهد بود و خیلی زود همه دنیا را فراموش می كند و از نعمت های نظام برتر بهره خواهد برد. عالمی وسیع با آثاری جذاب، گویی پر و بال گشوده و از زندان دنیا آزاد شده و آنهایی كه به كلی در طول زندگی از دنیا منقطع شده اند، به كلی فشار قبر و برزخ ندارند و به مجرد انتقال از دنیا با سرور و نشاطی خاص به سوی شهود جمال حق سیر می كنند و خوشحال اند كه حجاب ماده و بدن را پشتِ سرگذاشته اند و حالات کسانی که بیشتر با دنیا مأنوس بوده اند درست عکس حالت فوق است و قبر و برزخ برای آن ها همراه است با حالت تنهایی و وحشت.

حضرت صادق(ع) می فرمایند: قبر- برزخ- هر روز می گوید:

«من خانه غربت هستم، من خانه وحشت هستم، من خانه مؤَذِّیات خاكی هستم، من قبر هستم، من باغی از باغات بهشت یا گودالی از گودال های جهنم هستم.

حضرت در ادامه می فرمایند:

چقدر كم هستند كسانی كه از سختی های قبر نجات یابند... چنانچه «سعد» با آن همه اكرامی كه توسط پیامبرf به جنازه اش شد و 70 هزار ملك جنازه او را تشییع می كردند، به جهت بدخویی كمی كه نسبت به اهل و خانواده اش داشت، گرفتار فشار قبر شد».[73]

اگر روح در زندگی دنیوی در صراط مستقیم بوده و در مسیر تقوی باشد، آرام آرام فشارهای اولیه از بین می رود و زندگی برزخی همراه با نعمت های عالم معنی نصیب او می شود و به سیر خود به سوی حضرت حق و روز قیامت، ادامه می دهد. اما اگر روح در زندگی دنیایی، آلودگی هایش زیاد باشد و با این كه در طریق ایمان و عمل صالح بوده است ولی بدون توبه از آلودگی هایش، وارد برزخ شود، حساب برزخی او حساب خاصی است و به این زودی ها آزاد نمی گردد، ولی چون مسیر او در دنیا صراط مستقیم عبودی بوده است، این عذاب ها موجب تطهیر او می شود، اما آن کس كه در مسیر ضلالت بوده است و در برزخ به سؤال ها جواب ناصحیح دهد، به تدریج عذابش شدید می شود تا با غضب حق روبه رو گردد.

ائمه دینh دستوراتی در جهت كم شدن فشار قبر داده اند كه همه در راستای قطع تعلق از دنیا، و عمق توجه به عالم غیب و معنا است. چنانچه حضرت باقر(ع) می فرمایند:

«كسی كه ركوع نماز را كامل بجا آورد، وحشت قبر به او روی نمی آورد».[74]

چون در ركوعِ كامل انسان منیّت خود را در مقابل خداوند می شكند و بندگی خدا را بر خود حاكم می كند.




[73] - بحارالانوار، ج 6، ص 267.
[74] - بحارالانوار، ج 6، ص 244.

معنی حقیقی قبر

قبـر برای انسان مؤمن بركاتی دارد كه نباید از آن غافل بود. به طوری كه در رابطه با آن باید گفت:

«قبر؛ محل اُنس با چهره باطنی خود و آزاد شدن از چیزهایی است كه ما را به خودشان مشغول و از خودمان غافل كرده اند.

قبر؛ محل تنهایی انسان با خویشتن خویش است، و نشناختن قبر، یعنی در غربت دنیا عمر را از بین بردن و نسبت به آن خانه تنهایی بی تفاوت بودن.

آزاد شدن از زمان و مكان و از امروز و فردا، بهترین شرایطِ بودن را فراهم می كند و این در«قبر» عملی می شود، به شرطی كه در زندگی دنیایی از قبر غافل نباشیم و گرفتاری خود را در امروز و فردای دنیا، زندگی نپنداریم. وقتی از زمان و مكان آزاد شدیم، تمام افق های هستی در مقابل ما نمایان می شود و همه چیز ماوراء حجاب های زمان و مکان، خود را به ما نشان می دهد.

با شناخت قبر و قواعد و شرایط آن می فهمیم که خانه ما دنیا نیست و كار ما هم آراستن و پیراستن دنیا نمی باشد.

وطن ما در افق حقیقت است، یعنی سُكنی گزیدن در عالمی كه حجاب زمان و مكان آنجا نیست و این از قبر شروع می شود تا به بهشت ختم گردد. هركس كه در زندگی دنیایی با قبر اُنس ندارد بهشت ندارد و آن كس كه از قبر فراری است از بهشت محروم است.

ائمه دین با كلمات شان در رابطه با قبر، دروازه وطن ما را به روی ما می گشایند تا خانه دروغین دنیا ویران شود و یا ویرانی اش برای ما در دنیا آشکار گردد.

خانه قبر، ما را به اصل خود می آورد و اگر دنیا منهای قبر و قیامت دیده شود ما را از اصل خود دور می كند و به همین جهت است كه با یاد قبر، دنیا خانه غربت ما می شود و نه خانه اُنس ما. ما در دنیای منهای یاد قبر بی وطن خواهیم بود.

اسلام می خواهد ما از بی وطنی نجات یابیم و لذا ما را متوجه وطنی می كند كه در آن وطن، با حقیقت چه بخواهیم و چه نخواهیم روبه رو خواهیم شد.

آن هایی كه گرفتار دنیایِ دارای زمان و مكان بوده اند، از حقیقت قبر یعنی از زیباترین نحوه وجود، در هراس اند. نگرانند كه بندهای انگشتان شان می گسلد و در فقدان فرزند و همسر به سر خواهند برد.[75]

غافل از این كه تا این چیز ها رو در روی ما هستند، حقیقت؛ كه فوق این ها است برای ما رخ نمی نماید، و تا در همین دنیا با عالم قبر اُنس نگیریم و این جدّی ترین وطن را مزمزه نكنیم هرگز نمی توانیم در گذر كردن از دنیا تصمیمی قاطع اتخاذ نماییم.

آن هایی كه قبر را نمی شناسند، دنیا را می چسبند و دقیقاً گرفتار آن قبری می شوند كه از آن گریزانند. و آن هایی كه قبر را می شناسند و متوجه آن عالم زیبای بی زمانی و بی مكانی شده اند، به جای آن كه از قبر هراسناك باشند از دنیا گریزانند.

در فرهنگی كه نفسانیات حاكم است دیگر قبر خانه عبرت و شرایط اُنس با حق و حقیقت نیست، می گویند بهتر است از قبر سخن نگوییم و گرنه عیش نفسانیِ ما مُنَقَّص می شود.

می گویند: از زندگی سخن بگویید و نه از قبر. عجب ! مگر قبر محل اصلی زندگی ما نیست؟

وقتی صدای قبر را درست شنیدیم، با خود جدّی برخورد می كنیم و آن وقت ناصح خود خواهیم بود و می توانیم برای خود درست تصمیم بگیریم».




[75] - اشاره است به جمله امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 161 که می فرمایند: «وَ اعْتَبِرُوا بِمَا قَدْ رَأَیْتُمْ مِنْ مَصَارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَكُمْ قَدْ تَزَایَلَتْ أَوْصَالُهُمْ وَ زَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَ أَسْمَاعُهُمْ وَ ذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ وَ انْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَ نَعِیمُهُمْ فَبُدِّلُوا بِقُرْبِ الْأَوْلَادِ فَقْدَهَا وَ بِصُحْبَةِ الْأَزْوَاجِ مُفَارَقَتَهَا لَا یَتَفَاخَرُونَ وَ لَا یَتَنَاسَلُونَ وَ لَا یَتَزَاوَرُونَ وَ لَا یَتَحَاوَرُونَ» و عبرت گیرید بدانچه از آنان که پیش از شما بودند، دیدید که چگونه در خاک شدند، اندامشان از هم گسیخت، دیده ها و گوش هاشان فرو ریخت، شرف و عزّتشان رخت بربست، شادمانی و تن آسایی شان از هم گسست، نزدیکی فرزندان منجر به از دست دادن فرزندان شد، و همنشینی با همسران به جداشدن از آنان انجامید، نه در آن جا به همدیگر فخر می فروشند، نه فرزندانی مي آورند و نه همديگر را ديدار مي کنند و نه در کنار هم به سر مي برند.

نقش عمل در تثبيت عقايد

مسلم است كه روش عملی هر انسانی در زندگی دنیوی بر اساس یك سلسله اصول فكری و عقیدتی اوست، چه آن اصولِ عقیدتی حق و صحیح باشد و چه باطل و ناصحیح، و اعمال انسان در زندگی دنیایی تثبیت كننده همین اصول عقیدتی می شود. حال اگر اصول فكری و عقیدتی انسان كاملاً ریشه دار بوده و بر وجود و اعماق دل وی حاكم باشد، نمی تواند بر خلاف آن كاری انجام دهد. ولی اگر آن اصول ریشه دار نباشد، طبعاً در بعضی موارد عملی خلاف آن از انسان صادر می شود و در عینی كه آن عمل را نادرست می داند ولی انجام می دهد. اما اگر این تخلف از اصول فكری و عقیدتی از حد گذشت، در این صورت دیگر آن فرد، در عمل، فاقد آن عقاید شده است. پس آنچه انسان را از انسان دیگر جدا می كند، «افكار» و «عقاید» اوست و آنچه این جهت تمایز را تثبیت می كند «عمل» اوست.

در نظام برزخی، حسابی كه روی ارواح می شود براساس عقاید آنهاست. و برای هر روحی بر اساس عقایدش حسابی خاص باز می كنند و به همین جهت می بینیم در روایات مربوط به سؤال قبر، آنچه مورد سؤال قرار می گیرد همان اصول عقیدتی است و حسابی كه برای روح، بعد از سؤال باز می شود نیز براساس افكار و عقاید اوست. اگر دارای افكار حق باشد در شرایط و مسیر خاص، و اگر دارای عقاید باطل بود در شرایط و مسیر دیگری می افتد، و در جهت معینی پیش می رود. و خلاصه این كه خصوصیات فكری و عقیدتی در تعیین سرنوشت انسان در نظام برزخی نقش اساسی داشته، و البته اوصاف اخلاقی و اعمال انسان در این نظام نقش دارند ولی تعیین كننده اصلی در این شرایط عقاید است و بعد از روشن شدن عالَم خاص هر انسان، اخلاق و اعمال هم به اندازه ای كه نظام برزخی ظرفیت دارد، نقش خود را خواهند داشت.

امام خمینی«رحمه الله علیه» می فرمایند:

«اگر خُلق و باطن انسان، انسانی باشد، صورت ملكوتی او نیز صورت انسانی است، ولی اگر ملكاتش غیر ملکات انسانی باشد، صورتش انسانی نیست و تابع آن سریره و ملكه است. مثلا اگر ملكه شهوت و بهیمیت بر باطن او غلبه كند و حكم مملكت باطن، حكم بهیمیه شود، انسان صورتِ ملكوتی اش صورت یكی از بهائم است، مناسب با آن خُلق، و اگر ملكه غضب و سبعیت بر باطن او غلبه كند، صورت غیبیه ملكوتیه، صورت یكی از درندگان است، و اگر «وَهم» و شیطنت ملكه شد و باطن و سریره اش دارای ملکات شیطانیه شد، از قبیل خدعه، تقلب، سخن چینی و غیبت، صورت ملكوتی اش، صورت یكی از شیاطین است به مناسبت آن».[76]




[76] - چهل حديث، ص15.

سؤال قبر، عامل تثبيت عقايد

حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:

اگر انسان متوفّی ولیِّ خدا و بنده صالح باشد، شخصی كه دارای بوی پاكیزه و چهره زیبا و هیكل جذابی است نزد او حاضر می شود و به او می گوید: بشارت باد برتو روح و ریحان و نعمت و رحمت و بهشت و نعیم الهی، می آیی و خوش می آیی. می پرسد تو كیستی؟ جواب می دهد من عمل صالح تو هستم، حال تو از دنیا به سوی جنت كوچ بكن، و او - در آن حال كه از دنیا جدا شده - غسل دهنده بدنش را می شناسد و حاملین جنازه خود را ندا می كند كه تعجیل كنند. چون به قبر خود داخل گرد انده شد، دو ملك می آیند به سوی او كه دو آزمایش گر قبر هستند «هُما فَتانا الْقَبر». این دو ملك در حالی می آیند كه موهای خود را می كشند و با دندان های خود زمین را زیر و رو كرده و به جستجو می پردازند و صدای آن دو همانند رعد پر صدا و چشمان شان همانند برقِ تیزی كه خیره كننده و ربایندة بینایی است، می باشد. به او می گویند: پروردگارت كیست؟ و نبی تو كیست؟ و دین تو چیست؟ می گوید: پروردگارم «الله» است و محمدf نبی من است و اسلام دین من. می گویند: خدای متعال تو را در آنچه دوست داری و راضی هستی ثابت بدارد و این همان است كه خدا می فرماید: «یُثَبِّتُ اللهُ الَّذینَ امَنُوا بِالْقَوْلِ الثابِت فی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ فِی الاخِرَةٍ»[77] «خداوند آنانی را كه با صدق و گفتارِ ثابت در عمل، ایمان آورده اند، در زندگی دنیوی و در آخرت بر اساس ایمان و عقیده ای كه دارند ثابت نگه می دارد». سپس این دو ملك تا چشم انسان كار می كند عالَم او را برای او وسعت می دهند و دری به سوی بهشت به روی او باز می كنند و به او می گویند: آرام باش، با دل مطمئن و مسرور و با آرامشی كه شبیه آرامش جوان متنعم در خواب است، و این همان است كه خدای متعال در قرآن می فرماید: «اَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقِرّاً وَ اَحْسَنُ مَقیلا»[78] صاحبان بهشت در آن روز در بهترین قرارگاه و در بهترین آرامش هستند».[79]

ملاحظه كردید كه چرا آن دو ملك با جلوه ای تند و خشن به سوی متوفی آمدند؟ چون این ها صورت همان مشكلات دنیایی اند كه انسان مؤمن را در بحران می اندازند تا مشخص شود در این مشكلات باز توجه به پروردگار و اسلام و پیامبرf دارد و یا از آنها غفلت می كند و به راههای انحرافی می افتد و دیدید كه آن فرد مؤمن در آن شرایط باز توجه قلبی اش به پروردگار و اسلام و پیامبرش بود و لذا از عهده این امتحان هم برآمد.

حضرت علی(ع) در ادامه می فرمایند:

«و اما وقتی كه انسان متوفی دشمن خدا باشد، موجودی كه قبیح ترین مخلوق است از جهت ظاهر و بدترین از نظر بُو، نزد او حاضر می شود و به او می گوید: مژده باد تو را آنچه قبلاً برای تو از آب های داغ و سوزاننده آماده شده و نیز آتش جحیم. این فرد هم در چنین شرایطی غسل دهنده بدن خود را می شناسد و به حاملین جنازه خود ندا می كند كه او را نگه دارند. وقتی به قبر خود داخل گردانیده شد، می آیند به سوی او دو ممتحن قبر (ممتحناالقبر) كفن های وی را كنار می زنند و سپس به او می گویند: كیست پروردگار تو؟ و كیست نبی تو؟ و چیست دین تو؟ در جواب آنها می گوید: نمی دانم. پس به او می گویند: همین طور است، ندانستی و هدایت نیافتی، و سپس با تازیانه به او ضربتی می زنند كه همه جنبده ها به جز انسان و جن به وحشت می افتند و دری به سوی آتش به روی او باز می كنند و به او می گویند در بدترین حال قرار بگیر «نُمْ بِشَرِّ حالٍ»، و او در آنچنان ضیق و فشاری قرار می گیرد كه مانند در فشارِ سخت قرارگرفتن نیزه است در آهن مخصوص بیخ نیزه، به نحوی كه دماغ او از بین ناخن ها و گوشت او خارج می گردد و خدای متعال مسلط می گرداند براو مارهای زمین و عقرب ها و درنده های زمین را كه می گزند او را تا وقتی كه خدای متعال او را از قبر بیرون آورده و در قیامت مبعوث كند و او از شدت گرفتاری آرزوی قیام قیامت را می كند».[80]

طبق این روایت كه می گوید آن دو ملك در واقع امتحان كننده اند، معلوم می شود كه مسأله سؤال در برزخ یك مسأله ساده و به صورت سؤال معمولی نیست، بلكه برای تثبیت اصول عقیدتی است و موجب تثبیت آن اصول در باطن می شود و از طرف دیگر باید متوجه بود كه این دو ملك نه معلوم می كنند كه ملك هستند ، و نه معلوم می كنند كه جواب صحیح سؤالات چیست ، و نه معلوم می كنند كه كدام عقیده حق است. بلكه عملاً ارض قلب را زیر و رو می كنند و با سؤالات خود آنچه در باطن است را بیرون می كشند. و این که می گوید به جز انسان و جن، بقیه موجودات از ضربه هایی که به او می زنند به وحشت می افتند، چون انسان و جن به جهت اختیاری که دارند در حجاب اعمال خود هستند و از باطن عالَم خبر ندارند.




[77] - سوره ابراهيم، آيه 27.
[80] - قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) «إِنَّ ابْنَ آدَمَ إِذَا كَانَ فِي آخِرِ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ الدُّنْيَا وَ أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ الْآخِرَةِ مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ وَ عَمَلُهُ فَيَلْتَفِتُ إِلَى مَالِهِ فَيَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي كُنْتُ عَلَيْكَ حَرِيصاً شَحِيحاً فَمَا لِي عِنْدَكَ فَيَقُولُ خُذْ مِنِّي كَفَنَكَ قَالَ فَيَلْتَفِتُ إِلَى وَلَدِهِ فَيَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي كُنْتُ لَكُمْ مُحِبّاً وَ إِنِّي كُنْتُ عَلَيْكُمْ مُحَامِياً فَمَا ذَا لِي عِنْدَكُمْ فَيَقُولُونَ نُؤَدِّيكَ إِلَى حُفْرَتِكَ نُوَارِيكَ فِيهَا قَالَ فَيَلْتَفِتُ إِلَى عَمَلِهِ فَيَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي كُنْتُ فِيكَ لَزَاهِداً وَ إِنْ كُنْتَ عَلَيَّ لَثَقِيلًا فَمَا ذَا عِنْدَكَ فَيَقُولُ أَنَا قَرِينُكَ فِي قَبْرِكَ وَ يَوْمِ نَشْرِكَ حَتَّى أُعْرَضَ أَنَا وَ أَنْتَ عَلَى رَبِّكَ قَالَ فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ وَلِيّاً أَتَاهُ أَطْيَبُ النَّاسِ رِيحاً وَ أَحْسَنُهُمْ مَنْظَراً وَ أَحْسَنُهُمْ رِيَاشاً فَقَالَ أَبْشِرْ بِرَوْحٍ وَ رَيْحَانٍ وَ جَنَّةِ نَعِيمٍ وَ مَقْدَمُكَ خَيْرُ مَقْدَمٍ فَيَقُولُ لَهُ مَنْ أَنْتَ فَيَقُولُ أَنَا عَمَلُكَ الصَّالِحُ ارْتَحِلْ مِنَ الدُّنْيَا إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّهُ لَيَعْرِفُ غَاسِلَهُ وَ يُنَاشِدُ حَامِلَهُ أَنْ يُعَجِّلَهُ فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ أَتَاهُ مَلَكَا الْقَبْرِ يَجُرَّانِ أَشْعَارَهُمَا وَ يَخُدَّانِ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمَا أَصْوَاتُهُمَا كَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَ أَبْصَارُهُمَا كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ فَيَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ وَ مَا دِينُكَ وَ مَنْ نَبِيُّكَ فَيَقُولُ اللَّهُ رَبِّي وَ دِينِيَ الْإِسْلَامُ وَ نَبِيِّي مُحَمَّدٌ ص فَيَقُولَانِ لَهُ ثَبَّتَكَ اللَّهُ فِيمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ ثُمَّ يَفْسَحَانِ لَهُ فِي قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ ثُمَّ يَفْتَحَانِ لَهُ بَاباً إِلَى الْجَنَّةِ ثُمَّ يَقُولَانِ لَهُ نَمْ قَرِيرَ الْعَيْنِ نَوْمَ الشَّابِّ النَّاعِمِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلًا قَالَ وَ إِنْ كَانَ لِرَبِّهِ عَدُوّاً فَإِنَّهُ يَأْتِيهِ أَقْبَحُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ زِيّاً وَ رُؤْيَا وَ أَنْتَنُهُ رِيحاً فَيَقُولُ لَهُ أَبْشِرْ بِنُزُلٍ مِنْ حَمِيمٍ وَ تَصْلِيَةِ جَحِيمٍ وَ إِنَّهُ لَيَعْرِفُ غَاسِلَهُ وَ يُنَاشِدُ حَمَلَتَهُ أَنْ يَحْبِسُوهُ فَإِذَا أُدْخِلَ الْقَبْرَ أَتَاهُ مُمْتَحِنَا الْقَبْرِ فَأَلْقَيَا عَنْهُ أَكْفَانَهُ ثُمَّ يَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ وَ مَا دِينُكَ وَ مَنْ نَبِيُّكَ فَيَقُولُ لَا أَدْرِي فَيَقُولَانِ لَا دَرَيْتَ وَ لَا هَدَيْتَ فَيَضْرِبَانِ يَافُوخَهُ بِمِرْزَبَةٍ مَعَهُمَا ضَرْبَةً مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا وَ تَذْعَرُ لَهَا مَا خَلَا الثَّقَلَيْنِ ثُمَّ يَفْتَحَانِ لَهُ بَاباً إِلَى النَّارِ ثُمَّ يَقُولَانِ لَهُ نَمْ بِشَرِّ حَالٍ فِيهِ مِنَ الضَّيْقِ مِثْلُ مَا فِيهِ الْقَنَا مِنَ الزُّجِّ حَتَّى إِنَّ دِمَاغَهُ لَيَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ ظُفُرِهِ وَ لَحْمِهِ وَ يُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَيْهِ حَيَّاتِ الْأَرْضِ وَ عَقَارِبَهَا وَ هَوَامَّهَا فَتَنْهَشُهُ حَتَّى يَبْعَثَهُ اللَّهُ مِنْ قَبْرِهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَمَنَّى قِيَامَ السَّاعَةِ فِيمَا هُوَ فِيهِ مِنَ الشَّرِّ وَ قَالَ جَابِرٌ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) قَالَ النَّبِيُّ (ص) إِنِّي كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَى الْإِبِلِ وَ الْغَنَمِ وَ أَنَا أَرْعَاهَا وَ لَيْسَ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَ قَدْ رَعَى الْغَنَمَ وَ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا قَبْلَ النُّبُوَّةِ وَ هِيَ مُتَمَكِّنَةٌ فِي الْمَكِينَةِ مَا حَوْلَهَا شَيْ ءٌ يُهَيِّجُهَا حَتَّى تَذْعَرَ فَتَطِيرَ فَأَقُولُ مَا هَذَا وَ أَعْجَبُ حَتَّى حَدَّثَنِي جَبْرَئِيلُ ع أَنَّ الْكَافِرَ يُضْرَبُ ضَرْبَةً مَا خَلَقَ اللَّهُ شَيْئاً إِلَّا سَمِعَهَا وَ يَذْعَرُ لَهَا إِلَّا الثَّقَلَيْنِ فَقُلْتُ ذَلِكَ لِضَرْبَةِ الْكَافِرِ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ». (تفسير علي بن ابراهيم، ص 246- کافي، ج 3، ص 231.)

سؤال قبر، ظهور سؤال در دنيا است

با توجه به این كه، برزخ و قبر و عالَمی كه روح انسان بعد از مرگ در آن قرار می گیرد باطن همین حیات دنیوی است و در عالم برزخ باطن انسان است كه ظاهر می شود و حیات باطنی هر انسانی در زندگی دنیوی، حیات ظاهری او در برزخ خواهد بود. می توان گفت كه سؤال ملكین در برزخ نیز ظهور همان سؤال است كه در باطن انسان در حیات دنیوی وجود دارد. هر كس در حیات دنیوی خود و در باطن خود، در برابر چنین سؤالاتی كه از ناحیه همین دو ملك است و در مسیر تكامل انسان می باشد، قرار می گیرد. این سؤالات كه در باطن انسان در حیات دنیوی مطرح می گردد، انسان را وادار به كنجكاوی و تحقیق نموده و به آنچه حقیقت است می رساند. البته این در صورتی است كه انسان این سؤالات را جدی بگیرد و در مقام پیدا كردن جواب آن ها برآید. ولی اگر سرسری از آن ها بگذرد و چون در دنیا به باطن خود مراجعه كند سؤالات را جواب نداده، در واقع از بركاتی كه از ناحیه جواب به این سؤالات نصیب او می شود خود را محروم كرده و عملاً از ثمرات وجودی این دو ملك و سؤالات آنها كه در اصل در مسیر تكامل انسان است بی بهره می ماند. و در برزخ همین وضع باطنی ظاهر می گردد و آن كسانی جواب ملكین را در برزخ درست می دهند و از بركات آن بهره می برند كه در دنیا این سؤالات باطنی را جدّی گرفته و در صدد جواب آن ها برآمده باشند.

اگر این سؤالات در باطن انسان مطرح نشود و انسان دائم در زیر ضربات این سؤالات قرار نگیرد، هیچ وقت انگیزه فكر و بررسی در باطن انسان به وجود نیامده و در نتیجه از نیل به حقایق و عقایدِ درست و نیز از حركت بر طبق این عقاید و در نهایت از كمال انسانی محروم می ماند و گرفتار عقاید باطل می شود. آنجایی كه انسان می خواهد خطایی بكند و برخلاف عقاید خود قدمی بردارد، برای بازداشتن او از عصیان، همین سؤالات در درون انسان طرح می گردد، با این لحن كه « مَنْ رَبُّك؟» و «مَنْ نَبِیُّك؟» و «ما دینُك؟» و « مَنْ اِمامُك؟» یعنی؛ اگر به ربوبیت خدا و به رسالت رسولf و به اسلام و امامتِ امامِ حق معتقد هستی این حركت چه معنایی دارد؟



بهشت برزخي؛ باب بهشت موعود

این كه در روایات داریم چون متوفی از عهده سؤالات ملكین برآمد، برای او دری از درهای بهشت باز می شود «یَفْتَحانِ لَهُ باباً اِلیَ الْجَنَّةِ»، به معنی باز شدن درِ بهشت به روی انسان صالح است در عالم قبر و برزخ. این بهشت، نازله ای از بهشتِ قیامتی است و نعمت های بهشتی به تناسب نظام برزخی به او روی می آورند و در مسیری قرار می گیرد كه او را به سوی بهشت موعود پیش می برد. همین قاعده به صورت بر عكس اش برای كسی كه از عهده سؤالات ملكین بر نیامده جاری است و لـذا می فرماید: «یَفْتَحانِ لَهُ باباً اِلیَ النّار» برای او دری از درهای آتش باز می شود. و لذا كسی كه در جهنمِ برزخی قرار می گیرد در حقیقت باب جهنم موعود به روی او باز شده است و به تناسب نظام برزخی از عذاب های جهنم معذب می گردد و به سوی آن جهنم حركت می كند.



برزخ و رويارويي با باطن اعمال

در برزخ انسان های بهشتی و انسان های جهنمی هر دو در حركتند و آن حركت، دنباله حركت دنیوی آنهاست و به سوی بهشت و یا به سوی جهنم قیامتی سیر می كنند. اصل حركت اهل ایمان، چه در دنیا و چه در آخرت، عبارت است از شدت یافتن و سعه پیدا كردن وجود انسان و رها شدن از حجاب ها، و نتیجه حركت اهل كفردرست عكس آن است.

از امام صادق(ع) هست كه: دو مَلك كه به آنها منكر و نكیر گفته می شود به سراغ انسان در قبر می آیند و از وی در مورد رسول اكرمf سؤال می كنند و می گویند رأی تو در خصوص این شخصی كه در میان شما آمد چیست؟ می گوید: منظور شما چه كسی است؟ می گویند: كسی كه می گفت رسول خدا است، آیا این گفتار او حق است؟ امام صادق(ع) در این جا فرمودند: اگر متوفی از اهل شك بود می گوید: نمی دانم. شنیدم كه مردم این چنین می گفتند ولی من نمی دانم آیا حق بود و یا دروغ. سپس به او ضربتی می زنند كه اهل آسمان ها و زمین جز مشركین می شنوند. و اما اگر متوفی از اهل یقین بود، از نحوه سؤال ملكین ترسی به دل راه نمی دهد و خود را گم نمی كند و می گوید: آیا از رسول خدا از من سؤال می كنید؟ می گویند: آیا تو علم داری به این كه او رسول خدا است؟ می گوید: من شهادت می دهم كه او به حق رسول خدا است و از جانب خدا هدایت و دین حق آورده است. پس جایگاه خود را در بهشت می بیند و عالَم او در برزخ و قبر وسعت داده می شود و سپس آن دو ملك به او می گویند: آرام بگیر به نحوی كه هیچ گونه ناراحتی در این آرامش نداشته باشی.[81]

ملاحظه می فرمایید که در آن عالم هرکس آنچه در قلب دارد اظهار می کند و لذا چون باطن اهل شک نسبت به رسالت رسول خداf به ایمان نرسیده است، همان شک خود را اظهار می دارد.

به گفته امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«انسان در عوالم دیگر از عذاب و عقاب، جز آنچه خود در این عالم تهیه كرده نخواهد دید، و هر چه در این عالم از اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقاید صحیحه داشته، در آن عالم صورت غیبیه ملكوتیه آن را بالعیان ببیند، همراه با كرامت های دیگری كه حق تعالی به تفضل خویش به او عنایت فرماید[82]

چنانچه خود خداوند در توصیف آن عالم می فرماید:

«یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»؛[83]

روزی كه هر كس كار نیك خود را در برابر خود حاضر می بیند، و آنچه از اعمال بد انجام داده است را نیز حاضر می بیند و آرزو می كند بین او و اعمال بدش فاصله زیادی بود.

همچنان كه می فرماید:

«یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ،فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَه، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَره»؛[84]

در آن روز مردم به حالت پراكنده از قبرها بیرون می آیند تا اعمالشان را به آن ها بنمایانند، پس هر كس به سنگینی ذرّه ای نیكی كرده باشد، آن را می بیند، و هركس به سنگینی ذرّه ای بدی كرده باشد آن را می بیند.

صریح آیات فوق این است كه مردم اعمال خود را در آن نشئه می بینند حتی اگر به اندازه ذرّه ای باشد. یا در روایت داریم كه: «وقتی انسان نمازهای واجب را در وقت آن و با رعایت حدود آن به جا آورد، نماز می گوید: خداوند تو را نگاه دارد، چنانچه تو مرا نگاه داشتی...»[85] این حدیث علاوه بر این كه ما را متوجه صورت ملكوتی عمل می كند، حیات آن عمل را نیز معلوم می نماید و امثال این روایات كه خبر از تمثّل اعمال انسان در برزخ و قیامت می دهد فراوان است،[86] اعم از اعمالی مثل نماز و روزه و حج و یا ولایت و ادخال سرور علی المؤ منین. لذا عمل باید هر چه بیشتر ظاهر و باطنش مطابق شرع مقدس باشد تا صورت حَسن داشته و یاور و كمك كننده صاحبش باشد، به همین جهت تأكید می شود «اعمال ظاهریه، لایق مقام غیب و حشر در ملكوت نشوند، مگر آن كه از باطن و قلب به آن مددی رسد و آن را حیات ملكوتی بخشد»[87] و رسول خداf در این رابطه فرمودند:

«اِنَّ اللهَ لایَنْظُرُ اِلَی صُوَرِكُمْ وَ اَعْمَالِكُم، وَ اِنَّما یَنْظُرُ اِلَی قُلُوبِكُم»؛[88]

خداوند به صورت ها و اعمالتان ننگرد، بلكه به قلب های شما می نگرد.

به همین جهت روی نیت تأكید شده است، چون نیّت جنبه ملكوتی عمل است و فرموده اند:

«وَ النِّیَّة اََفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ، اَلا وَ اِنَّ النِّیَّه هِیَ الْعَمَل»؛[89]

نیّت از عمل افضل است، بلكه نیّت تمام حقیقت عمل است، و صحت و فساد و كمال و نقص اعمال به آن است».




[81] - بحارالانوار، ج6، ص 232.
[82] - چهل حديث، ص462.
[83] - سوره آل عمران، آيه30.
[84] - سوره زلزال، آيات 6تا8.
[85] - امالي، ص256، مجلس 44، ح10.
[88] - بحار الانوار، ج67، ص248.
[89] - اصول كافي، ج2، ص106.

مرگ و ظهور ملکات

مرگ و انقطاع از دنیا و قرار گرفتن در برزخ، همانند بیدارشدن از خواب است كه انسان ناگهان در وضع جدیدی كه چندان فاصله ای با آن نداشته و از آن محجوب بوده است، می افتد، حجاب ها كنار می رود و انسان در باطن خود قرار می گیرد. و در همین راستاست كه پیامبرf فرمودند: «اَلنّاسُ نِیامٌ فَاِذا ماتوا انْتَبَهُوا»[90]

مردم در زندگی دنیایی در خوابند، چون بمیرند بیدار می شوند.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«همین كه مرگ آمد و توجه نفس از بدن سلب شد، تمام بیماری های جسم مرتفع شود، ولیكن اگر انسان دارای امراض نفسانی باشد، اوّلِ پیدایش آن هاست، در واقع همین كه به خود آمد، امراضی كه در باطن داشت همه هجوم آورند، كه تا آن وقت برای او مخفی بود».[91]

مرحوم مجلسی«رحمه الله علیه» در مرآه العقول در شرح حدیث شریف «كُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ»[92] فرماید:

«كسی كه چشم و گوش و دیگر اعضاء خود را در راه اطاعت حق تعالی صرف نكند، دارای چشم و گوش روحانی نشود و این چشم و گوش مُلكیِ جسمانی در آن عالم نرود، و در عالم قبر و قیامت بی گوش و چشم باشد، و میزان سؤال و جواب قبر، آن اعضای روحانی است.»[93]




[90] - بحارالانوار، ج4، ص43.
[91] - چهل حديث، ص 207.
[92] - اصول كافي، ج2، ص352.
[93] - معاد از ديدگاه امام خميني«رحمه الله عليه»، ص340، نقل از مرآه العقول، ج10، ص392.

تجسم عقايد و اعمال در برزخ

قال الصادقu: «اِذا دَخَلَ الْمُؤمِنُ قَبْرَهُ كانَتِ الصّلوةُ عَنْ یَمینِهِ، وَالزَّكوةُ عَن یُسارِهِ، وَالْبِرُّ مُطِلُّ علیه.

قالَ: فَیَتَنَحَّی الصّبرُ ناحیةً. فَاِذا دَخَلَ عَلَیهِ الْمَلَكانِ اللّذانِ یَلیان مُسائَلَتَهُ قالَ الصّبرُ لِلصّلوه و الزّكاةِ وَ الْبِرِّ: دوُنَكُم صاحِبَكُمْ فَاِنْ عَجَزْتُمْ عَنْه فَاَنَا دُونَهُ»[94]

چون مؤمن به قبر داخل شد، نماز او در جانب راست و زكات او در جانب چپ او قرار گرفته و كارهای خیر او بر او اشراف داشته است. حضرت در ادامه فرمود: پس صبر از او فاصله گرفته در جانبی قرار می گیرد. وقتی ملكینِ سؤال، بر او وارد شدند، صبر او به نماز و زكات و کار خیر او می گوید از صاحب خود محافظت كنید و اگر چنانچه شما عاجز شدید من او را حفظ می كنم.

به طوری كه ملاحظه می كنید همان طور كه نماز و زكات و صبر، انسان مؤمن را در دنیا حفظ می كنند، در برزخ نیز در مقابل ملكین به كمك او می آیند و تجسم می یابند و این به جهت آن است كه این اعمال در روح او تثبیت شده و جزء عقیده او گردیده است.

نکته قابل توجه این که صبر در دینداری در عالم برزخ نقش خاصی دارد که عبارت باشد از نجات نهایی، یعنی اگر سایر عبادات ما آنچنان نورانی نبود که در برزخ کار را تمام کنند صِرف استمرار این عبادات و صبر بر آن ها نقش اساسی را بازی می کند و کار را به نفع انسان تمام می کند، پس اگر سعی بر متعالی کردن عبادات نداریم سعی بر استمرار بر آن ها باید داشت تا صبر به کمکمان بیاید.




[94] - اصول کافي، ج 1، ص 65، (کتاب الايمان و الکفر- باب الصبر).

عالم برزخ، شروع بيداري است

با مرگ و كنار رفتن حجاب دنیا، آنچه در باطن بود، ظاهر می شود و صورت برزخی عقاید و اخلاق و اعمال ما ظاهر می گردد و لذا در واقع عالم برزخ، شروع بیداری انسان است نسبت به خود و حقیقتاً تا در دنیا بوده، در خواب به سر می برده و در رؤیایی با خیالات دنیایی، نسبت به چیزهایی خوشحال و نسبت به چیزهایی ناراحت بوده كه همه و همه یك خواب طولانی به حساب می آید، همان طور که انسان هنگام خواب از همه نظام دنیوی كه در كنارش است غافل است، انسان هم در دنیا نسبت به نظام برزخی كه باطن همین دنیاست غافل است، و چون مُرد بیدار می شود چنانچه قرآن در مورد اهل دنیا می فرماید:

«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الاخِرَةِ هُمْ غافِلُون»[95]

آن ها فقط به ظاهر زندگی دنیایی علم دارند و از آخرت خود غافل اند.

انسان در برزخ؛ ابتدا از باطن حیات دنیایی اش آگاه می شود و سپس همان باطن، حكم ظاهر را پیدا می كند و در سیر خود به باطنِ حیات برزخی می رسد و این سیر ادامه می یابد تا به حقیقت عقاید و اخلاق و اعمال خود در قیامت برسد، آن هم پس از حشر و حساب و میزان. بنابراین نه تنها حیات دنیوی نسبت به حیات برزخی همانند خواب خواهد بود، بلكه حیات برزخی هم نسبت به حیاتی كه در حشر است مانند خواب است و پس از برزخ، در حشر در واقع از خواب برزخی بیدار می شویم تا آن جا كه قرآن می فرماید: «وَ اِنَّ اِلی رَبِّكَ الْمُنْتَهی» یعنی و به سوی پروردگارت، انتهای كار است. و یا می فرماید: «وَ اِلَیْهِ الرُّجْعی» و به سوی خدا است برگشت هركس، حال چه مؤمن و چه كافر؛ و چون كفار در برزخ متوجه می شوند كه سیرشان به سوی قیامت منجر به عذاب الهی خواهد شد. به گفته امام صادق(ع) به پروردگارشان می گویند:

«پروردگارا ! قیامت را برای ما پیش نیاور و آنچه را به ما وعده داده ای برآورده نكن ».[96]

چون می دانند هر چه جلو می روند و به عالم حقیقت و نور نزدیك می شوند، آلودگی آن ها بیشتر عیان می گردد و فشار ناشی از آن، عمیق تر می گردد. می بینند كه چگونه آلودگی هایشان مانع سیر به عوالم نوری می گردد، كه اگر نبود این آلودگی ها، هم این عذاب ها را نداشتند و هم در آن عوالم، پاك و طیب در طریق لقای الهی بودند و این حسرت، خود عذابی است مضاعف كه خود را به دور از منزل های اُنس با حق می بینند و آلودگی های دوری از شریعت، مانع رسیدن به آن مقامات است.

كسانی كه در حیات دنیوی، در طریق ایمان و توحید، یعنی در طریق الی الله بوده اند، و به معنی صحیح كلمه جدیّت داشته اند و همّت آنان بر تثبیت ایمان بوده و صادقانه و مخلصانه سعی در اطاعت حق و جلب رضوان او داشته اند و در این راه، راسخ و ثابت گردیده اند، در حقیقت مجذوب به سوی حضرت حق شده و انجذاب خاصی در ذات و دل و جان آنان وجود دارد. همین انجذاب به سوی حق كه روح و جان ایمان است, در این مرحله به فریاد آن ها می رسد و آن ها را از بند آلودگی ها كه مانع سیر به حق است می رهاند.




[95] - سوره روم، آيه 7.
[96] - اصول کافي، ج 1، ص 67.

فشار قبر، شروع سير کمالي مؤمن

پیامبر خداf می فرمایند:

«إنّ الْقَبْرَ اَوَّلُ مَنازِلِ الآخِرَةِ فَإِنْ نَجا مِنْهُ فَما بَعْدَه أیْسَرُ مِنْهُ وَ إنْ لَمْ یَنْجَحْ مِنه فَما بَعْدَه لَیْسَ أقَلَّ مِنْهُ»[97]

قبر اولین منزل از منازل آخرت است، اگر انسان از این منزل نجات پیدا كرد منازل بعدی از آن آسان تر خواهد بود و اگر از این منزل نجات پیدا نكرد منازل بعد از آن، كمتر از آن نیست.

این روایت پر رمز و راز ما را متوجه می كند كه كسانی در برزخ سیر به سوی كمال دارند و كسانی هم همواره بر عذابشان افزوده می شود و مسلم آن هایی رو به سوی كمال دارند كه در تثبیت ایمان و در عمل صالح كوشیده اند و لذا نه تنها سختی های برزخ آن ها را به عقب نمی راند بلكه وسیله طهارت آنها می گردد و نیز ما را متوجه می كند كه انسان در سیر خود به سوی حضرت حق، منازل و عوالمی را در پیش دارد ولی این سیر كار آسانی نیست، بلكه باید انسان در اصلاح عقیده و عمل خود جدیّت به خرج دهد و گرنه نه تنها از عذاب های برزخی بیرون نمی آید بلكه آن عذاب ها همچنان بیشتر می شود. و نیز از این روایت معلوم می شود كه با نجات یافتن از مشكلات برزخ كه اصل مشكلات است، باز مشكلاتی در پیش است و هر عالَمی و هر منزلی از منازل آخرت، خطرات مخصوصی دارد كه انسان باید پس از فشارهای آن عالَم و تطهیر شدن، از آن بگذرد. چیزی كه هست نجات یافتن از مشكلات عوالم بعدی برای كسی كه از خطرات برزخ نجات یافته آسان تر است.




[97] - بحارالانوار، ج6، ص242.

ملاقات هاي برزخيان

در عالم برزخ انسان ها با قالب های نوری یا ابدان مثالی و برزخی بر اساس احکام خاص آن عالم با یکدیگر ارتباط دارند. ابی بصیر می گوید: در خدمت امام صادق(ع) از ارواح مؤمنین سخن به میان آمد. امام(ع) فرمودند: آن ها همدیگر را ملاقات می کنند. عرض کردم؛ آیا ارواح با یکدیگر ملاقات می کنند؟ فرمودند: «نَعَمْ وَ یتَسائَلُونَ و یَتَعارَفُونَ حَتّی اِذا رَأیْتَهُ قُلْتَ: فلانٌ»؛ بلی با یکدیگر گفتگو می نمایند و همدیگر را می شناسند و تو وقتی کسی را در آن جا دیدی می گویی فلانی است.[98]

اهل برزخ دو نوع ملاقات دارند؛ یکی با اهل دنیا و یکی با همدیگر که به شرح زیر می باشد:

با توجه به ماهیت عالم برزخ و احاطه و اشراف آن بر عالم ماده، ارواح انسان ها در آن نظام با اختلاف مراتب، با عالم دنیا مخصوصاً با نزدیکان خود مرتبط بوده و بر آن ها اشراف دارند. راوی از امام صادق(ع) می پرسد: آیا میّت نزدیكان خویش را در دنیا زیارت می كند؟ امام می فرمایند: بلی. می پرسد: در چه مدتی و در چه فاصله ای؟ می فرمایند: درجمعه و در ماه و در سال، به اندازه منزلت خود (عَلَی قَدرِ منزِلَتِه) به آنها سرمی زند، پس اگر اهل و نزدیكانش را در خیر و خوبی دید، مسرور می گردد و اگر آنها را در بدی و حزن مشاهده كرد غمناك می شود.[99]

ملاقات مؤمنین با همدیگر در برزخ، ظهور «حُبّ فِی الله» آن ها در دنیا است. همان دوستی هایی که برای خدا بود و برای رضای خدا به وجود آمده بود در آن جا ظهور می کند و بسیار لذت بخش و آرامش دهنده است و یکی از عوامل انجذاب به سوی عالم قرب الهی است. و برعكسِ ملاقات مؤمنین در برزخ، ملاقات كفار است در آن عالم، آن ملاقات که از سر تخاصم و عناد بوده و نوعی از عذاب های جهنم برای آن ها است، صورت همان ارتباط های دنیایی اهل دنیاست که در ملاقات های خود اموال خود را به رخ همدیگر می کشیدند و به همدیگر کبر می فروختند. و هم چنین است اُنس های دنیایی مؤمنین در برزخ که اگر برای خدا نبود؛ آن ملاقات ها در برزخ موجب آزار و نفرت است، در عینی كه از آن گریزی نیست، چون صورت همان اعمال دنیایی آن هاست.




[98] - «معاد يا بارگشت به سوي خدا»، آيت الله محمدشجاعي، نقل از کتاب المحاسن، ص 178.
[99] - اصول کافي، ج 2، ص 62.

تمثل و تجسّم اوصاف و اعمال در برزخ

وقتی متوجه باشیم كه ورود روح به برزخ، در حقیقت عبارت است از كنار رفتن حجاب و قرارگرفتن در آنچه كه باطناً در آن بودیم، پس مشخص می شود عالم برزخِ هر كس چیزی نیست كه بعد از مرگ در آن وارد شود، بلكه با مرگ، حجاب ها كنار رفته و در آن عالم قرار می گیرد و هر كدام از افكار و عقاید و اوصاف و اعمال خود را با چهره برزخی و باطنی آن ها می یابد، نه تنها برای هر كدام صورتی خاص می یابد، بلكه با روابط جدیدی بین آن ها و بین خود روبه رو می شود. به طوری كه عقاید و اخلاق و اعمال حق برای او صورت های جذابی دارد و عقاید و اعمال باطل بر عكس اند.

انسان در حیات دنیوی خود به مرور در محدوده عقاید انتخابی خود قرار گرفته و در سیطره آن ها می افتد و همین طور به مرور با ادامه آن عقاید و تكرار آن اعمال و اخلاق در سیطره اخلاق و اوصافِ مخصوص و اكتسابی خود قرار می گیرد و نیز با تكرار یك سلسله اعمال منبعث از عقاید خاص و اخلاق به دست آمده، دارای روش عملی مخصوصی گشته و در سیطره آن ها می افتد. که در این رابطه قرآن فرمود: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهینَة»[100] هر كس در سیطره آن چیزهایی است كه خود كسب كرده است. «اِلاّ اَصْحابَ الْیَمین»[101] مگر صالحین و آنانی كه حبّ حضرت حق بر آن ها حاكم است و از همه چیز آزادند و لذا به نحوی نیستند که حتی احساس کنند در سیطره ملکات خود هستند.

در نظام برزخی از طرفی عقاید و اوصاف و اعمال دارای صورت برزخی هستند، و از طرفی انسان ها تحت سیطره آن صُوَر قرار دارند، مثل سیطره ای كه غضب بر انسان غضبناك دارد. حال همین صفت تندخویی با صورت برزخی خود متمثل و ظاهر بوده و بر انسان مسلط می شود و انسان را به سوی غضب الهی سیر می دهد، همان طور که غضب دنیایی منشأ اعمال می گردد.




[100] - سوره مدّثر، آيه 38.

چهره دنيوي اعمال

عمل را نباید به حركات خارجی كه انسان انجام می دهد محدود كرد، چرا كه ریشه اعمال، اراده و تصمیم است كه آن نیز از یك سلسله عقاید سرچشمه می گیرد و در واقع صورت اصلی عمل ریشه در باطن انسان دارد، همان عقیده و انگیزه ای كه موجب اشتیاق شخص در عمل می گردد در برزخ ظاهر می گردد. پس در واقع وقتی ما عملی را در بیرون انجام می دهیم، عملاً در درون خود حركت می كنیم و مطلوب ما در انجام آن عمل، رسیدن به آن هدف درونی است و صورت دنیوی عمل همان حالتی است كه در درون انسان در دنیا موجب انجام عمل شده است. از طرفی هر عمل همچنان كه ظاهرش با عمل دیگر متفاوت است، صورت درونی آن نیز با عمل دیگر متفاوت است و به همین جهت برای هر عملِ عبادی ظاهر خاصی توسط شریعت توصیه می شود تا حركت باطنی و صورت باطنیِ مخصوص به خود را در درون انسان ایجاد نماید و همچنان كه روح انسان بدون بدن مادی تكوّن و تحقق خارجی نمی یابد، حركت درونی هر عملی هم بدون حركت ظاهری تكوّن نمی یابد. و لذا كسی كه صورت نماز را انجام نمی دهد، حركت درونی نماز را در خود ایجاد نخواهد کرد و نماز در شخصیت او تحقق نمی یابد، و از طرف دیگر به اندازه ای كه در نمازش حضور قلب داشته باشد صورت آن نماز را به عنوان سرمایه در درون خود دارد و برایش به عنوان صورتی معنوی باقی می ماند و در قیامت با آن روبه رو می شود و از آن کمک می گیرد، و چه بسا که انسان نصف یا کمتر از نصف عباداتش برایش می ماند، چرا که به همان اندازه حضور قلب داشته است. چنانچه حضرت باقر(ع) می فرماید:

«اِنَّ الْعَبْدَ لَیَرْفَعُ لَهُ صَلواتُهُ نِصْفُها، وَ ثُلْثُها، وَ خُمْسُها، وَ رُبْعُها، فَما یَرْفَعُ لَهُ اِلاّ ما اَقْبَلَ عَلَیْها بِقَلْبِه، وَ اِنَّما اُمِرُوا بِالنَّوافِلِ لِیُتِمَّ لَهُمْ ما نَقَصُوا مِنَ الْفَریضَةِ»[102]

از نماز انسان، نصف یا یک سوم، یا یک پنجم، یا یک چهارم آن به سوی خدای متعال بالا برده می شود، و بالا برده نمی شود مگر آن اندازه كه اقبال قلبی داشته باشد، و این كه به نوافل دستور داده شده، برای این است كه از آن مقدار از فریضه که در انجام حضور قلب كوتاهی شده، تكمیل گردد.

وظیفه هر مسلمانی این است که برای حضور قلب در عبادات عوامل ایجاد خواطر را بشناسد و در دفع آن ها بکوشد تا از عبادات خود نور لازم را کسب نماید و در دنیا و آخرت از آن نور بهره گیرد. ابتدا باید در کسب معارف حقه تلاش لازم را انجام داد، اعم از خداشناسی - آن طور که علیu در نهج البلاغه معرفی می کنند - معادشناسی، نبوت و امامت، سپس باید قلب را از حب دنیا و کینه و خشم به خلق پاک نمود و در زهد از دنیا و خوش بینی نسبت به خلق کوشش کرد و با توجه دائمی به جمال علی(ع) و سایر ائمه معصومینh در سیره و سنت آن عزیزان، از نور آن ذوات مقدس کمک گرفت تا آرام آرام خواطر فرو نشینند. إن شاءالله




[102] - «معاد يا بازگشت به سوي خدا»، آيت الله محمد شجاعي، ج2، ص 14، نقل از اسرار الصلاه از آيت الله ملکي تبريزي.

اعمال انسان باقي و در ارتباط با اوست

هر موجودی و هر واقعیتی دارای نحوه وجودی خاصی بوده و برای خود، بقاء بخصوصی دارد. عقیده و فكر، اشتیاق به هدف، تصمیم و اراده، حركت درونی و به طور كلی همه خصوصیات درونی انسان، برای خود یك سلسه واقعیات عینی درونی هستند كه باقی می باشند. منتها یك نحوه ارتباط با خود انسان دارند، چون صادر از اوست و لذا قائم به اوست. هر عملی را با خود انسان و در عالم او و در درون او به خوبی خواهیم دید و حركت های درونی و ظاهری را با او و مرتبط به او خواهیم یافت. چنانچه قرآن می فرماید:

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ»[103]

هر كس عمل خیری؛ حتی به سنگینی ذرّه ای انجام دهد آن را می بیند، و همچنین اگر به سنگینی ذرّه ای عمل شرّ انجام دهد آن را می بیند.

جالب است كه می گوید آن عمل را «می بیند»، یعنی عمل خیر و شرّ تجسم می یابند و قابل رؤیت اند. یعنی روح ما كه حقیقت ما است همین كه از بدن مادی منقطع شد و به عالم برزخ وارد گشت، با همه آنچه در خود و با خود دارد، وارد نظام جدیدی می گردد.

پس طبق آیه فوق؛ عالم برزخ خصوصیاتی دارد كه هیچ مرتبه از خصوصیات عقیدتی و اخلاقی و عملی درآن بی حساب نمی ماند، و نفس انسان چنان باز می شود كه همه این خصوصیات در جایگاه مخصوص به خود محفوظ خواهند ماند و این كه هر یك از خصوصیات فوق جایگاه خاص خود را دارد یك مسئله تكوینی است و نه قراردادی، یعنی مثل رابطه علت با معلولِ خاص خودش است كه تخلف ناپذیر است و نه مثل رابطه خیابان و یك طرفه بودن كه امكان تغییر آن عملی باشد، و حتی شفاعت و عفو در آن نظام، قوانین تكوینی خاص خود را دارد.

انسان ها در قیامت با حقیقت عمل خود - اعم از عمل خوب یا بد- روبه رو می شوند و از آثار آن متنعم یا معذّب می گردند. از جمله اعمالی که فوق العاده در برزخ و قیامت برای انسان مفید است، هدایت کردن انسان ها به سوی حق و حقیقت است. چنانچه رسول خداf به علی(ع) - و نیز به معاذ- فرمود:

«لَاَنْ یهْدِی اللهُ بِکَ رَجُلاً واحِداً خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ ما فِیها»[104]

اگر خداوند به دست تو انسانی را هدایت فرمود، این کار برای تو از خیر دنیا و هر آنچه در آن است بهتر است.

و نیز از جمله اعمالی که آثار بسیار زیان بار برای انسان در برزخ و قیامت دارد، بدعت گزاری ها است، یعنی کارهایی را به اسم دین در بین مردم مطرح کنیم که از دین نباشد. پیامبرخداf در این رابطه فرمودند:

اِیاکَ اَنْ تَسَنَّ سُنَّةً بِدْعَةً فَاِنَّ الْعبْدَ اِذا سَنَّ سُنَّةً سَیئَةً لَحِقَهُ وِزْرَها وَ وِزْرَ مَنْ عَمِلَ بِها، قالَ اللهُ تَعالی «وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» وَ قالَ سُبْحانَهُ «ینَبِّؤُالاِنْسانُ یوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ اَخَّرَ»[105]

بپرهیز از این که بدعتی در میان مردم ایجاد کنی، چه بنده اگر سنت و گناه ناپسندی در بین مردم گذارد، هم گناه آن و هم گناه کسی که بدان عمل کند به او می رسد، چنان که خداوند تعالی فرموده «و آنچه را پیش فرستاده اند و آثار ایشان را می نویسیم» و نیز خدای سبحان فرموده « آن روز آدمی به آنچه فرستاده و به آنچه از پی او رسیده است، خبر داده می شود».

چنان که ملاحظه می شود، معنای بدعت تنها منحصر به تغییر صریح احکام دین و مخالفت با امر خدا و رسول او نمی شود، بلکه شامل تمام اموری است که موجب انحراف از مسیر حق شود، ولو آن امور بدعت های بی نام و نشانی مانند مدسازی و مدپرستی، آداب و رسوم غلط و نادرست در شئون مختلف زندگی، توسعه اعتیاد به مواد مخدّر و.... باشد؛ و یا اموری که به گونه ای مانع وحدت در افکار و قلوب شود و راه ایجاد تفرقه و شکاف را باز نماید، چنان که امام صادق(ع) در حدیث زیر، در تفسیر بدعت به این نکات دقیق و حساس پرداخته اند و خودرأیی و نادیده گرفتن مراتب فضل و کمال دیگران را در امور، از مصادیق بدعت معرفی نموده اند. می فرمایند:

«مَنْ دَعَا النّاسَ اِلی نَفْسِهِ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضالٌّ»[106]

هرکس مردم را به سوی خود فرا خواند، در حالی که در میان آن ها فرد عالم تر و آگاه تر از او وجود داشته باشد، او بدعت گزار گمراهی است!

هنر انسان بصیر آن است که سعی کند در عالم پس از دنیا در آن تنهایی محض که او هست و آنچه انجام داده است، بهترین شرایط را برای خود ایجاد کند و طوری عمل کند که در اطراف خود سراسر صورت هایی با انوار الهیه داشته باشد، و گرنه با انواع آزارها و با صورت های مخصوص به خود روبه رو می شود.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«انسانی كه در دنیا همه حیثیات خود را تحت یك حیثیت درآورده و تمامی قوّه هایش ضعیف و مثلاً از شعبات و عُمّال قوّه شهویه گردیده، وقتی به عالم آخرت منتقل می شود، مبدأ فعاله اش قوّه شهوت خواهد بود با شدت بیشتر، به طوری كه بقیه قوا را تحت حكومت خود درآورده، بدنِ مناسب خود را انشاء می كند و یك عائله شهوانی تشكیل می دهد.

به همین ترتیب اگر قوّه غضبیه فعال باشد، آن قوّه سایر قوا را تحت تأثیر خود قرار داده و یك عائله غضبیه تشكیل می دهد و به تناسب مبدأ، درنده هایی از سباع غضبناك، مراتب دیگر شخص را مورد حمله قرار می دهند، و مانعی هم ندارد كه مرتبه ای از مراتب نفس، مبدأ تألّم مرتبه دیگر باشد.

و همین طور اگر مادّه آخرتی شخص، قوّه واهمه و شیطنت باشد و بقیه قوا مسخّر آن باشند، در آخرت به صورت شیطان ظاهر شود و تشكیل عائله شیطانی می دهد.

در مقابل امور مذكور، مادّه آخرتی سعداء، «قوّه عاقله» است كه انسان می تواند این قوّه را زنده و فعال كند تا قوای دیگر مسخر و عامل او شوند... در این صورت در آخرت، قوّه عاقله مبدأ فعاله و مادّه او خواهد بود».[107]




[103] - سوره زلزال، آيات 7 و 8.
[104] - «آداب تعليم و تربيت در اسلام»، شهيد ثاني، ص 49، ترجمه محمدباقر حجتي.
[105] - بحارالانوار، ج77، ص 104.
[106] - تحف العقول، ص 276.
[107] - معاد از ديدگاه امام خميني«رحمه الله عليه»، نقل از تقريرات اسفار، ص89.

صورت باطني اعمال از نظر قرآن

قرآن می فرماید كه در قیامت به انسان می گویند:

«لَقَدْ كُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا، فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطائَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدید».[108]

تو ای انسان از این صحنه در غفلت بودی تا این كه ما پرده را از برابر تو برداشتیم، پس چشم تو امروز بیناتر گردیده است.

ملاحظه می كنید كه می گویند: «من هذا» یعنی «از این» در غفلت بودی، یعنی این صورت در درون تو بود ولی تو از آن غافل بودی.

و نیز قرآن می فرماید:

«یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ اَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ اَمَداً بَعیداً وَ یُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ اللهُ رَئُوفٌ بِالْعِباد».[109]

روزی كه هركسی هركار خیری انجام داده، نزد خود می یابد و نیز هر كار بدی را، و آرزو می كند كه ای كاش بین او و بین كار بد او فاصله زیادی بود، و خدای متعال شما را از غضب خود و از عقاب خود می ترساند و او به بندگانش رئوف است.

طبق آیه فوق همه انسان ها در روز قیامت، عمل خود را حاضر می بینند و خودِ عمل را می یابند، چه عمل خوب و چه عمل بد، و آن كس كه دارای عمل بد است آرزو می كند كه ای كاش بین او و بین كار بد او فاصله زیادی بود. این نشان می دهد كه انسان با صورت دنیوی عملِ بد روبه رو نمی شود و گرنه آرزوی دوری از آن را نداشت، بلكه باطن عمل بد است كه آزار دهنده است و انسان می خواهد از آن فرار كند.

مانند ستوران در وقت آب خوردن

چون عکس خویش دیدیم، ازخویشتن رمیدیم

آری هر عملی یك صورت دنیایی دارد که در دنیا با آن روبه روییم و یک «صورت برزخی» دارد كه در برزخ با آن روبه رو می شویم و یك «صورت قیامتی» که در قیامت با آن روبه رو می شویم. چنانچه امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:

«چون متوفّی با صورت برزخیِ مال و فرزند و عمل خود روبه رو شد و مال به او گفت: من كفن تو را تأمین می كنم، و صورت برزخی فرزند گفت: من تو را به قبرت می رسانم، عمل می گوید:«اَنَا قَرینُكَ فی قَبْرِكَ وَ یَوْمَ حَشْرِكَ حَتّی اُعْرِضَ اَنَا وَ اَنْتَ عَلی رَبِّك»[110] من با تو در قبر هستم و همچنین در روز حشر با تو می باشم تا هم من و هم تو به پروردگارت عرضه شویم».

یعنی عمل انسان در هر مرحله ای با صورت خاصی كه متناسب با همان مرحله است متمثل می گردد و به همین جهت هم حشر و برزخ متفاوت است. در روایت داریم كه وقتی عمل صالح انسان مؤمن برای او متمثل می شود، از او می پرسد تو كیستی؟ و او در جواب می گوید: «اَنَا عَمَلُكَ الصّالِح»[111] من عمل صالح توام. یعنی انسان در برخورد اول با صورت باطنی عمل صالح خود ناآشنا است و آن را نمی شناسد و تعجب می كند كه چگونه عمل صالح او به صورت یك ملك در آمده و همراه و یار غمخوار او شده است. و به همین جهت مولوی به ما تذكر می دهد كه نباید انتظار داشت عمل و جزای آن به یك شكل باشد.

لیك نبود فعل، همــرنگ جـزا

هیچ خدمت نیست همرنگ عطا

بنابراین ما در برزخ و قیامت با باطن عمل و حقیقت خود روبه رو می شویم، آن باطن و حقیقتی که در اثر انجام عمل دنیایی در درون نفس ما ایجاد شده است و ما به قصد رسیدن به آن حالت روحی به آن عمل دست زدیم.




[108] - سوره ق آيه 22.
[109] - سوره آل عمران، آيه 30.
[110] - تفسير علي بن ابراهيم ص 346 - بحارالانوار ج 6 ص 224.
[111] - تفسير علي بن ابراهيم ص 346 - بحارالانوار ج 6 ص 224

تمثل برزخي نماز، زكات، روزه، حج، خدمت به مؤمنين و ولايت

در كتاب محاسن برقی از امام باقر یا امام صادق«علیهما السلام» نقل می كند كه:

«اِذا ماتَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنِ دَخَلَ مَعَهُ فی قَبْرِه سِتَّةُ صُوَرٍ، فیهِنَّ صُورَةٌ هی اَحْسَنَهُنَّ وَجْهاً وَ اَبْهاهُنَّ هَیْئَةً وَ اَطْیَبَهُنَّ ریحاً وَ اَنْظَفَهُنَّ صُوَرةً.

قال: فَیقِفَ صورةٌ عَنْ یَمینِهِ، وَ اُخْری عَنْ یَسارِه، وَ اُخْری بَیْنَ یَدَیْه، وَ اُخْری خَلْفَهُ، وَ اُخْری عِنْدَ رِجْلَیهِ، وَ تَقَفَ الَّتی هِیَ اَحْسَنَهُنَّ فَوْقَ رَأْسِهِ. فَاِنْ اَتی عَنْ یَمینِهِ مَنَعَتْهُ الَّتی عَنْ یَمینِهِ، ثُمَّ كَذلِكَ اِلی اَنْ یُوْتی مِنَ الْجِهاتِ السِّتْ. قالَ: فَتَقُولُ اَحْسَنَهُنَّ صُورَةً وَ مَنْ اَنْتُمْ جَزاكُمُ اللهُ عَنّی خَیْراً ؟ فَتَقُولُ الَّتی عَنْ یَمینِ الْعَبْد: اَنَا الصَّلوه ، وَ تَقُولُ الَّتی عَنْ یَساره: اَنَا الزَّكاة، وَ تَقُولُ الَّتی بَیْنَ یَدَیْه: اَنَا الصِّیام، وَ تَقُولُ الَّتی خَلْفَه: اَنَا الْحَجُّ وَ الْعُمْرَة، وَ تَقُولُ الَّتی عِنْدَ رِجْلَیْه: اَنَا بِرُّ مَنْ وَصَلْتَ مِنْ اِخْوانِك، ثُمَّ یَقُلْنَ: مَنْ اَنْتَ؟ فَاَنْتَ اَحْسَنُنا وَجْهاً، وَ اَطْیَبُنا ریحاً، وَ اَبْهانا هَیْئَةً، فَتَقول: اَنَا الْوِلایَةُ لِآلِ محمَّدٍh.[112]

وقتی كه بنده مؤمن وفات نمود، شش صورت با وی داخل قبر(برزخ) می شوند، در حالی که یک صورت در میان آن ها از بقیه صورت ها از لحاظ قیافه زیباتر و از جهت هیكل جذاب تر و از نظر رایحه، خوشبوتر و از لحاظ شكل، پاكیزه تر است. امامu فرمود: پس صورتی در طرف راست او قرار می گیرد و صورتی دیگر در طرف چپ وی، یكی دیگر در مقابل و یكی در پشت سر او، یكی نزد پاهای وی و صورتی كه از همه زیباتر است در بالای سر او. پس اگر گرفتاری و خطری بخواهد از طرف راست به وی متوجه شود ، صورتی كه در طرف راست است از آن ممانعت می كند، سپس همین طور از هركدام از جهات ششگانه گرفتاری و خطری كه می خواهد به سوی او متوجه گردد، از جانب آن صورت ها ردّ می شود.

امامu فرمود: پس صورتی كه از همه زیباتر است به بقیه صورت ها می گوید: خدای متعال به شما از جهت من جزای خیر عنایت بفرماید، شما چی، و كی هستید؟ پس صورتی كه در طرف راست بنده مؤمن است می گوید: من نماز هستم، و صورتی كه طرف چپ وی می باشد، می گوید: من زكات هستم. صورتی كه مقابل او است، می گوید: من روزه هستم، و صورتی كه در پشت سر اوست، می گوید: من حج و عمره می باشم، صورتی كه طرف پاهای اوست، می گوید: من سعی در خدمت و وصلت به برادرانت هستم.

سپس این صورت ها به آن صورت زیباتر از همه می گویند: تو كه از همه ما از لحاظ قیافه زیباتر و از جهت رایحه خوشبوتر و از نظـر هیـكل، جـذّاب تر می باشـی، چـی و كـی هستـی؟ جواب می دهد: من «ولایت» آل محمّدh می باشم».

در این روایت به «صورت برزخی» یا « تَمَثُّل و تجسم برزخیِ » نماز، زكات، روزه، حج و عمره، سعی در خدمت و وصلت برادران دینی و ولایت اهل بیت عصمت، اشاره شده است. و از آن برمی آید كه حقیقت كلی هر یك از این اعمال در عالم برزخ به طور جداگانه مُتَمَثَّل می گردد كه آن صورت ها وَرای این اعمال ظاهری، در باطن انسان ایجاد می شود، صورت هایی كه به ظاهر شبیه اعمال ما نیست، و قرارگرفتن هر یك از این صورت ها در جانب خاص خودشان بی حساب نیست. از این روایت برمی آید كه اعمال عبادی ما مثل نماز و روزه و.... گرفتاری ها و عذاب های برزخی را از انسان دور می كند. در زندگی دنیوی، انسان در معرض اغوائات شیطانی و وساوس نفسانی بوده و لحظه به لحظه در معرض لغزش ها و معصیت های متنوع می باشد و شیطان از راست و چپ و از پشت سر و مقابل، متوجه انسان است[113] و عقاید حق و اخلاق فاضل و اعمال صالح، انسان را در دنیا از این اغوائات شیطانی حفظ می كند و همین وضع درونی ما بعد از مرگ به صورت دیگری متمثل می گردد و عبادات انسان به صورت هایی زیبا اطراف انسان را گرفته و مانع راه یافتن آتش ها و ظلمت ها و فشارهای هولناك هستند. چنانچه نماز مانع راه پیداكردن عذاب های متوجه از جانب راست، می شود و زكات و انفاق مالی با صورت مثالی خود، مانع عذاب های متوجه از جانب چپ، می گردد، تا آن جا كه پذیرفتن ولایت اهل بیتh با صورت مثالی خود، بالای سر انسان قرار گرفته و موجودیت و حیات صورت های مثالیِ عبادات را تضمین می كند. چون با پذیرفتن ولایت امام معصوم، در واقع انسان جهت کلی خود را به سوی کمال واقعی شکل می دهد و در آن صورت است که بقیه اعمال می توانند در جهت نزدیکی به آن کمال کمک کنند.

و نیز در راستای تمثّل اعمال در روایات داریم:

«هركس قلب مؤمنی را مسرور كند، خدای تعالی از همان سروری كه وارد آن قلب كرده، مخلوقی خلق می كند كه این مخلوق به هنگام مرگ و در برزخ او را ملاقات نموده و به او می گوید: ای دوست خدا، مژده باد تو را كرامتی از خدا و رضوان او، و آن مخلوق همواره همراه اوست».[114]

این گونه از روایات می خواهد ما را متوجه كند كه عملِ شرعیِ ما، در آن دنیا یك تجسم برزخی دارد كه از ما جدا نیست و موجب آرامش و سرور می شود و در واقع زندگی برزخی ما را تشكیل می دهد و این دنیای ما نیز از نقش و تأثیر آن صورت برزخی بی بهره نیست.




[112] - محاسن برقي، ج 6، ص 288 – بحارالانوار، ج 6، ص 234.
[113] - قرآن در سوره اعراف آيه 16 مي فرمايد: شيطان گفت؛ «ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ» سپس براي گمراه کردن انسان ها از پيش رو و از پشت سر و از طرف راست و چپ آن ها مي آيم و در نتيجه اکثر آن ها را گمراه مي کنم و لذا اکثر آن ها را شکرگزار نمي يابي. علامه طباطبايي«رحمه الله عليه» در تفسير اين آيه مي فرمايند: «اين اغواء و گمراهي را با حوادثي که براي آدمي به وجود مي آورد عملي مي سازد، با آمال و آرزوها و حوادث ناگوار از جلو و با نگراني از اولاد از پشت و از راه دينداري هاي غلط از يمين و از راه بي ديني و فحشاء از طرف چپ، انسان را مشغول مي کند». عباداتي که طبق حديث فوق در برزخ شش جهت انسان را احاطه مي کند مانع تأثير حيله هاي شيطان مي گردد، به طوري که نماز جهت آرزوهاي انسان را تغيير مي دهد تا منجر به آرزوهايي نگردد که شيطان بتواند از آن طريق نفوذ کند و همين طور ساير عبادات به همين شکل خواهند بود که انسان را در جهتي سير مي دهند که مانع تأثير شيطان در دنيا مي شوند.
[114] - اصول کافي ، جزء سوم، باب ادخال السرور علي المؤمنين.

آنچه در دنيا دروني است، در برزخ و قيامت بيروني است

عالَم ظاهری در برزخ و قیامت كه زندگی آن دنیایی ما را تشكیل می دهد، همه همان صورت های برزخی و قیامتی است كه از درون ما به بیرون آمده است، و لذا قرآن در خصوص جهنم می فرماید:

«نارُ اللهِ الْمُوقَدَةُ، اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَةِ، اِنَّها عَلَیهِمْ مُؤصَدَةٌ، فی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ»[115]

جهنم آتشی است كه خدا برافروخته، كه از درونِ قلب ها به بیرون می آید، و در ستون های پی در پی، اهل جهنم را احاطه می كند.

پس ملاحظه می كنید كه می فرماید آن آتش از قلب انسان بیرون می آید، پس جهنم همان هوس ها و گناهانی است كه قلب انسان با آن اُنس داشته حالا با بیرون آمدن، او را اشغال كرده و در اطراف او، او را احاطه نموده است، و مانند همین نوع اشغال برای اهل بهشت هست، منتها صورت های ناشی از عقاید پاک و اخلاق نیك و اعمال صحیح اطراف او را پُر می كند.




[115] - سوره همزه، آيات 6 تا 9.

دليل فلسفي جسماني بودن عقايد و اعمال

در باره چگونگی ظهور و ایجاد عقاید و اخلاق و اعمال باطنی در بیرون به دو نکته باید توجه داشت؛ یکی توجه به قوه واهمه انسان که به عقاید و نیات انسان صورت می دهد و در تعریف قوه واهمه می گویند؛ قوه ای که به مفاهیم صورت می دهد به طوری که قوه واهمه مثلاً با توجه به معنی دشمنی، صورت مناسب آن را در موطن خیال ایجاد می کند و لذا به هر معنایی صورت مخصوص به خود را می دهد. نکته دوم این که چون نفس انسان از مشغولیات حس آزاد گردد و دیگر مشغول تدبیر بدن نباشد، قدرت زیادی در ایجاد صورت ها در بیرون پیدا می کند - کاری که انبیاء و اولیاء حتی می توانند در دنیا انجام دهند و مطابق صورتی که در ذهن خود اراده کرده اند، آن را در بیرون ایجاد کنند - حال در برزخ و قیامت در نتیجه قدرت ایجادی که نفس انسان - اعم از کافر و مؤمن - پیدا کرده است، آنچه توسط قوه واهمه در موطن خیالِ خود ایجاد کرده است، در بیرون نیز به وجود می آورد. حال اگر قوه واهمه مؤدّب به ادب الهی شده باشد از طریق ارتباط با عالم معنی در اطراف خود صورت های ملائم فطرت پدید می آورد و بهشت خود را می سازد، و اگر در طول زندگی با عالم غیب و عالم معنی رابطه ای نداشته و تحت تأثیر القائات شیطان بوده است، قوه واهمه او در آن عالم صورت های آزاردهنده ای که متضاد با فطرت انسان است و شرع از آن ها خبر داده، به اذن الهی ایجاد می نماید که آن صورت ها اطراف او را احاطه می کند و جهنم او را تشکیل می دهد.

از پیامبر خداf داریم:

«هركس می خواهد عالَم او در قبر از مُؤَذِّیات زمینی كه آسایش و آرامش او را به هم می زنند، محفوظ باشد، باید در مساجد سكونت بیشتری داشته باشد».[116]

این روایت می رساند كه تمثّل باطنیِ سكونتِ بیشتر در مسجد طوری است كه مانع آزار مؤذّیات زمینی است. یعنی خصوصیات درونی و روحی كسی كه در مساجد سكونت بیشتر دارد چنین است كه در درون او به جهت اشتغال به معنویات از ورود به مسائل مادی و زمینی و افكار و خیالات و خوشی ها و ناخوشی های دنیایی در امان بوده و این نوع اوهام به عالم درونِ او راه پیدا نمی كند. در نتیجه خصوصیات درونی كسی كه در عالم معنویات است - مثل سكونت در مساجد- این چنین است كه درون او جایگاه مسائل زمینی و امور مادی نیست، و همان طور كه در زندگی دنیا یك آرامشی سراسر زندگی او را پر كرده است، صور برزخیِ ناشی از این زندگی به نحو شدیدتر همه شخصیت او را متأثر می كند و از درون و بیرون با آن صور نورانی زندگی می کند، نه این كه صورت های برزخی و قیامتی، یك صورتی خارج از شخصیت انسان باشند.

اگر در درون خود دقت كنیم خواهیم دید كه گاهی بعضی از عقاید ما با بعضی از اخلاقیات ما در تضاد است - مثلاً معتقدیم از این مسئله باید به راحتی گذشت، ولی اخلاقاً نمی توانیم بر خود مسلط باشیم - و گاهی هم اخلاق و عقایدمان با هم سازگار هستند، و هم چنین گاهی عقاید و اخلاق ما با خود ما سازگار و گاهی ناسازگار است. گاهی از اخلاق خویش راضی هستیم و گاهی از آن ها زجر می كشیم و همه این ها در اعمال ما جلوه می كند. حال متوجه باشید همه این ها با همه این روابط و خصوصیات در عالم برزخ با صورت برزخی خود متمثّل می شوند. این جاست كه متوجه می شویم چنین وضع عجیبی را نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه الفاظ می توانند ترسیم كنند. در حالی كه می دانیم تمثّل هر یك از عقاید و اخلاق در آن حالت، عجیب و تحیّر افزا است. در راستای تجسم داشتن اعمال و عقاید و اخلاق، حضرت رسول اللهf می فرمایند:

«لَوْ كانَ الْخَرْقُ خَلْقاً یُری ما كانَ شَیْئٌ مِمّا خَلَقَ اللهُ اَقْبَحُ منه».[117]

اگر تندخوئی به صورت مخلوقی در بیاید كه دیده شود، چیزی از آنچه خدای متعال خلق كرده، زشت تر از آن نیست.

شاید در این روایت به صورتِ مثالی و برزخی تندخویی اشاره شده كه آن صفت، دارای چنین صورتی است و در آن عالم بر انسان سیطره دارد.




[116] - معاد يا بازگشت به خدا، آيت الله محمدشجاعي، ج2، ص 63.
[117] - اصول كافي، جزء4، باب الْخُرْق، حديث دوم.

تمثّل صفات حيواني و صفات كريمه در برزخ

بعضی ها در زندگی دنیوی با در پیش گرفتن مسیر ضلالت، به طور كلی از خصوصیات انسانی بی بهره شده و حقیقت انسانی خود را از دست داده اند و در حد بدن دنیوی انسان اند، ولی در آن سوی این شكل ظاهری هیچ گونه خبری از خصوصیات انسانی نیست مگر مجموعه ای از رذائل و صفات حیوانی، كه مسلم این ها در آن سوی عالم ماده به عنوان یك انسان نیستند، بلكه صورتی را كه حقیقت آن ها اقتضاء می كند، خواهند داشت. چنانچه در این دنیا رابطه ای بین روح گرگ و بدن او هست، در آن دنیا انسان هایی كه روح گرگ برای خود پدید آوردند، بدنی همانند همان روح خواهند داشت، و این فرصت دنیایی بودكه مانع شد در این دنیا صورت گرگی اش ظاهر شود، ولی با طی عالم ماده، روح او با بدنی مناسب آن روح ممزوج می شود و لذا قرآن فرمود: «وَ اِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت» یعنی؛ قیامت وقتی است كه روح ها با ظاهر ها متحد است.

هر خُلقی از اخلاق نیکو به تناسب خود با چهره مثالی بسیار زیبا كه در مراحل مختلف زندگی برای انسان نعمتی بوده و خطرات و ناگواری ها را از او دور نموده است، متمثّل می شود. در همین راستا پیامبرf می فرمایند:

«لَوْ کانَ الرِّفْقُ خَلْقاً یری، ما کانَ فیما خَلَقَ اللهُ شَیئٌ اَحْسَنَ مِنْه».

«اگر صفت رفق و مدارا به صورت مخلوقی بود كه دیده می شد، چیزی در میان آنچه خدای متعال خلق كرده است، زیباتر از آن نبود».[118]




[118] - جامع السعادات، مهدي نراقي، ج 1، ص 305.

تمثّل عقايدِ حق و عقايد باطل

عقاید حق و عقاید باطل نیز صورت برزخی و صورت قیامتی مخصوص به خود را دارند كه توجه به روایت زیر نكات دقیقی را روشن می كند:

قال الامام الصادقu: «ما مِنْ قَبْرٍ اِلاّ وَ هُوَ ینْطِقُ کُلَّ یوْمٍ ثَلاثَ مَرّات: اَنَا بَیتُ التُراب، اَنَا بَیتُ الْبَلاء، اَنَا بَیتُ الدّود».[119]

هیچ قبری نیست مگر اینكه هر روز سه بار می گوید: من خانه خاكی و خانه گرفتاری ها و خانه مؤذّیات زمینی هستم.

یعنی قبر یا عالم برزخ که عالَمی است دارای حیات و شعور، از حقیقت خود خبر می دهد که هرکس در دنیا گرفتار دوستی دنیا بود، در عالم برزخ گرفتار قبری است همراه با صورت برزخی همان گرفتاری های دنیا و همان افکار آزاردهندة دنیایی و هرچه از زمین و زندگی زمینی برده است در عالم برزخ با خود و در پیش خود دارد. و معلوم است که جنس این قبر، جنس ماده بی جان نیست، بلکه جنس مجردات مثل جنس نفس انسان است و در واقع عالمی است که همه اطراف آن دارای شعور است.

سپس امامu فرمودند: وقتی بنده مؤمنی به قبر وارد شود، قبر به او می گوید: خوش آمدی، قسم به خدای متعال من تو را آن وقت كه برروی زمین راه می رفتی دوست می داشتم، حال كه به درون من راه یافته ای بیش از پیش تو را دوست می دارم و به زودی خواهی دید برای تو چه چیزی در این جا هست. پس عالَم او به اندازه ای كه چشم او كار می كند وسعت یافته و بابی به روی او باز می شود كه جایگاه خود را در بهشت مشاهده می كند. از همان دری كه به روی او باز شده، شخصی بیرون می آید كه چشمان وی هرگز چیزی زیباتر از آن ندیده است. به آن شخص بسیار زیبا می گوید: ای بنده خدا، من چیزی زیباتر از تو ندیدم. آن صورت زیبا گوید: من عقیده تو هستم كه داشتی «اَنَا رَأْیُكَ الْحَسَنُ الَّذی كُنْتَ عَلَیْه» و عمل صالحی كه انجام می دادی، هستم «وَ عَمَلُکَ الصّالِحُ الَّذی کُنْتَ تَعْمَلُه». سپس روحِ بنده مؤمن اخذ گردیده و در بهشت، در همان جایگاه خویش كه مشاهده كرده بود، قرار داده می شود. و بعد به او گفته می شود با تمام آرامش و روشنیِ چشم، آرام باش. پس به طور مرتب نسیمی از بهشت به جسم او می رسد كه لذت و خوبی آن را تا روزی كه مبعوث می شود، می یابد.

امام(ع) در ادامه فرمودند: و وقتی كافر به قبر وارد شود، قبر به او می گوید: خوش مباد بر تو، قسم به خدای متعال كه من تو را آن وقت كه بر روی زمین راه می رفتی، مبغوض می داشتم، حال كه به درون من راه یافته ای چگونه خواهد بود و به زودی این امر را خواهی دید. پس او را فشاری می دهد و به صورت ذرّات ریز متلاشی می كند و باز به همان حالی كه داشت، برگردانیده می شود و بابی به سوی آتش به روی او باز می گردد و جایگاه خود را در آن می بیند. سپس از همان دری كه باز شد، شخصی بیرون می آید كه هرگز كسی زشت تر از آن دیده نشده است. به آن صورت زشت می گوید: ای بنده خدا، تو كیستی؟ من چیزی زشت تر از تو ندیده ام ! در جواب می گوید: من عمل بد تو هستم كه انجام می دادی و عقیده و رأی ناپاك تو هستم.

امام(ع) فرمود: سپس روح وی اخذ شده و در همان جایگاه خود كه در آتش دیده بود، قرار داده می شود. پس به طور مدام سوزی به جسم او می رسد كه درد و سوزش آن را تا روز قیامت در جسم خود می یابد و خدای متعال مسلط می گرداند بر روح او 99 مار بزرگ كه به او نیش می زنند، كه اگر یكی از آن مارها بر زمین بدمد، امكان ندارد دیگر زمین چیزی برویاند».[120]

روایت بسیار عمیق مذکور، ما را متوجه می كند همان طور كه در زندگی دنیوی وقتی باب ایمان یا باب عقاید حق به روی قلب انسان باز شود، در حقیقت باب بهشت به روی انسان باز شده است، همین حالت درونی در برزخ صورت خاص خود را می یابد و باب بهشت بر جان انسان گشوده می شود و باز شدن بابی از جهنم، تمثّل برزخی همان عقاید باطل دنیوی است.

باز باید فراموش نكنید این كه ملاحظه می فرمایید قبر یا برزخ سخن می گوید، به جهت آن است كه جنس آن از عالَم مجردات است و لذا علاوه بر این كه فهم و شعور دارد و شخصی كه وارد آن می شود را می شناسد، قدرت تكلم نیز دارد. همچنان كه خود ما بعضاً با خودمان از طریق نفسِ مجردمان سخن می گوییم.




[119] - الکافي، ج 3، ص 241.
[120] - عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ مَا مِنْ مَوْضِعِ قَبْرٍ إِلَّا وَ هُوَ يَنْطِقُ كُلَّ يَوْمٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَنَا بَيْتُ التُّرَابِ أَنَا بَيْتُ الْبَلَاءِ أَنَا بَيْتُ الدُّودِ قَالَ: فَإِذَا دَخَلَهُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ قَالَ: مَرْحَباً وَ أَهْلًا أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أُحِبُّكَ وَ أَنْتَ تَمْشِي عَلَى ظَهْرِي فَكَيْفَ إِذَا دَخَلْتَ بَطْنِي فَسَتَرَى ذَلِكَ قَالَ فَيُفْسَحُ لَهُ مَدَّ الْبَصَرِ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ يَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ: وَ يَخْرُجُ مِنْ ذَلِكَ رَجُلٌ لَمْ تَرَ عَيْنَاهُ شَيْئاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهُ فَيَقُولُ: يَا عَبْدَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ شَيْئاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْكَ فَيَقُولُ: أَنَا رَأْيُكَ الْحَسَنُ الَّذِي كُنْتَ عَلَيْهِ وَ عَمَلُكَ الصَّالِحُ الَّذِي كُنْتَ تَعْمَلُهُ قَالَ: ثُمَّ تُؤْخَذُ رُوحُهُ فَتُوضَعُ فِي الْجَنَّةِ حَيْثُ رَأَى مَنْزِلَهُ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ نَمْ قَرِيرَ الْعَيْنِ فَلَا يَزَالُ نَفْحَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ تُصِيبُ جَسَدَهُ يَجِدُ لَذَّتَهَا وَ طِيبَهَا حَتَّى يُبْعَثَ قَالَ: وَ إِذَا دَخَلَ الْكَافِرُ قَالَ لَا مَرْحَباً بِكَ وَ لَا أَهْلًا أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أُبْغِضُكَ وَ أَنْتَ تَمْشِي عَلَى ظَهْرِي فَكَيْفَ إِذَا دَخَلْتَ بَطْنِي سَتَرَى ذَلِكَ قَالَ فَتَضُمُّ عَلَيْهِ فَتَجْعَلُهُ رَمِيماً وَ يُعَادُ كَمَا كَانَ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى النَّارِ فَيَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ قَالَ: ثُمَّ إِنَّهُ يَخْرُجُ مِنْهُ رَجُلٌ أَقْبَحُ مَنْ رَأَى قَطُّ قَالَ: فَيَقُولُ يَا عَبْدَ اللَّهِ مَنْ أَنْتَ مَا رَأَيْتُ شَيْئاً أَقْبَحَ مِنْكَ قَالَ فَيَقُولُ أَنَا عَمَلُكَ السَّيِّئُ الَّذِي كُنْتَ تَعْمَلُهُ وَ رَأْيُكَ الْخَبِيثُ قَالَ: ثُمَّ تُؤْخَذُ رُوحُهُ فَتُوضَعُ حَيْثُ رَأَى مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ لَمْ تَزَلْ نَفْخَةٌ مِنَ النَّارِ تُصِيبُ جَسَدَهُ فَيَجِدُ أَلَمَهَا وَ حَرَّهَا فِي جَسَدِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُ وَ يُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَى رُوحِهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ تِنِّيناً تَنْهَشُهُ لَيْسَ فِيهَا تِنِّينٌ يَنْفُخُ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ فَتُنْبِتَ شَيْئاً (الكافي ج 3ص 241 باب ما ينطق به موضع القبر)

«زمـان» در برزخ

با توجه به این كه زمان مربوط به حركت ذاتی عالم ماده است و چیز مستقلی نیست که خارج از ذات اشیاء ماده موجود باشد و برهان حركت جوهری ملاصدرا«رحمه الله علیه» این نكته را به خوبی روشن می كند.[121] پس زمان به آن معنی که در عالم ماده مطرح است، در عالم برزخ وجود ندارد، چرا كه در آن جا حركت و تغییرِ قوه به فعل معنی ندارد و چنین نیست كه یك موجود برزخی دگرگون بشود و صورتی را از دست بدهد و صورت دیگری به خود بگیرد. موجود برزخی، فعلیت محض و صورت محض با حدود و مقدار معین است. مثل صور ذهنی انسان ها است كه می تواند سال ها به صورت ثابت در ذهن بماند، مانند ماده نیست كه خود به خود دگرگون شود، بلكه آن صورت ذهنی اگر هم از ذهن ما پنهان شد، پس از سال ها می توان به همان نحو اولیه باز آن را در ذهن آورد. مثل پدیده های عالم ماده نیست كه پس از گذشت سال ها تغییر كرده باشد و آن صورت قبلی نباشد، و چون تغییر در ذات آن صور ذهنی واقع نمی شود، زمان هم كه حاصل حركت است در آن جا مطرح نیست. آری درست است که نفس انسان می تواند صورت ذهنی را به حالات مختلف در آورد و در عین حال آن را به حالت اولیه برگرداند، در این حالت آن صورت ذهنی ثابت بود، ولی نفس صورت های ذهنی دیگری در كنار آن صورت ذهنی ابداع و ایجاد كرد و این نوع تغییر غیر از تغییراتی است كه در عالم ماده انجام می شود كه شئ اولیه تغییر می كند و شئ جدیدی به وجود می آید. تبدلات برزخی مثل تبدلاتی است كه نفس روی صُور ذهنیه انجام می دهد. و لذا حرکت به معنی حرکت و تغییرِ موجود در دنیا در عالم برزخ نیست و چون زمان، حاصل حرکت است و چون حرکت در عالم برزخ نیست، پس زمان در آن عالم وجود ندارد، و معنی ندارد کسی بگوید انسان چه مدت در برزخ به سر می برد، بلکه باید متوجه بود که انسان در برزخ همچنان «بودن و بقاء» خود را دارد و در بودن خود، همراه با حالات و افکار خود به سر می برد، حالا اگر حالات و افکار او خلاف فطرت او بود، معذّب است. از این جهت برزخ؛ عالم جدیدی است که باید انسان در دنیا با شناخت عالم برزخ، خود را برای آن عالم آماده کند. به گفته مولوی:

روز مرگ این حسِّ تو باطل شود

نور جان داری که یار دل شود؟

در لَحَـد کِاین چشم را خاک آکند

هست آنچـه گور را روشن کند؟

آن زمان کاین دست وپایت بَردَرَد

پَرّ و بالت هست تا جان بر پَرَد؟

کسانی که مبتلا به حبّ شهوات و زینت دنیا و امثال آن هستند، در آن جا بیچاره می شوند. چون بعد از مفارقت از دنیا و عالم محسوس، معشوق خود را که دنیا و شهوات دنیایی بود نمی یابند. انسان ها برای این دو روزه که می دانند ثباتی در آن نیست، چه کوشش ها و تقلاّهایی می کنند، باید از خود پرسید؛ برای آن عالم که بر طبق حکم فطرت به سر می برد، و زندگی هم زندگی ابدی است، چه کوشش هایی باید بکند؟

زین همه انواع دانش روز مرگ

دانش فقر است ساز راه و برگ

آب دریـا مـرده را بر سـر نهد

وَر بود زنـده، ز دریا کی رهد؟

چون بمردی تو ز اوصاف بشر

بحـر اسرارت نهد بر فـرق سر

باید علمی داشت که بتوان در ابدیت با آن زندگی کرد، علم به دنیا برای زندگی دنیایی خوب است، ولی باید علمی هم داشت که آن جا به کار آید، علم به بندگی و فقر ذاتی خود و علم به خدا و قیامت. وگرنه اگر با همین علوم دنیایی، خود را مشغول کردیم و مؤمنین را نیز که از علوم معنوی بهره دارند تحقیر نمودیم، در آن دنیا همه چیز خود را فانی و بر بادرفته می بینیم. گفت:

ای که خلقان راتو خر می خوانده ای

این زمان چون خربراین یخ مانده ای

گر تـو علامـه ی زمـانی در جهان

نَکْ فنای این جهان بین وین زمان




[121] - به کتاب «از برهان تا عرفان، شرح برهان صديقين و حرکت جوهري» از همين مؤلف رجوع کنيد.

صد سال در عالَم بي زماني

از نمونه های بی زمانیِ برزخ، داستان حضرت عُزَیر است كه قرآن می فرماید :

«أَوْ كَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِـی هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».[122]

«آن حضرت عبورش به منطقه ای افتاد كه خانه ها همه خراب شده بودند و گویا استخوان های مردم آن جا برروی خاك افتاده بود. گفت: چگونه این ها را خدای متعال زنده می كند؟ پس خداوند او را به مدت صد سال میراند و سپس زنده نمود و به او گفت: چه مدت در این جا ماندی؟ گفت: یك روز یا بعضی از روز را. خداوند فرمود: ولی صد سال این جا ماندی، حال بنگر به طعام و شرابت كه تغییر نكرده و بنگر به الاغت. و باید تو را آیت و نشانه ای برای مردم قرار بدهم و باز بنگر به استخوان های الاغ كه چگونه آن ها را بلند می كنیم و پیوند می دهیم و سپس گوشت را به آن ها می پوشانیم. پس وقتی مسئله برای او روشن شد، گفت: می دانستم كه خدا بر همه چیز قادر است».

خداوند طعام و شراب او را با این كه صد سال از آن ها گذشته بود به همان صورت حفظ نمود و الاغ او را كه نسبت به طعام و شراب امكان ماندنش تا مدتی بیشتر است، میراند تا او به قدرت حق در حفظ و میراندن، با شهود غیبی پی ببرد و عیناً مشاهده كند كه مسئله زمان و بود و نبود آن و طولانی بودن و كوتاه بودن آن در مقابل قدرت خداوند هیچ نقشی ندارد.

آنچه مهم است این قسمت آیه است كه می فرماید: «فَاَماتَهُ اللهُ مِأَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ» یعنی او را خداوند صد سال میراند و سپس زنده نمود، كه حاكی از آن است كه روح او بر اساس محاسبات عالم دنیا صد سال در عالم دیگر یعنی در برزخ یا فوق برزخ بوده است. با این حال وقتی از او سؤال می شود « كَمْ لَبِثْتَ؟» چقدر در این جا مكث نموده ای؟ بر خلاف واقعیت دنیا كه صدسال گذشته است، می گوید: یك روز یا قسمتی از یك روز. و خداوند می فرماید: «بَلْ لَبِثْتَ مِأَةَ عامٍ» بلكه صد سال است در این جا مانده ای.

حال سؤال این است كه چرا این پیامبر خدا با این كه بر اساس محاسبات دنیایی صد سال در برزخ یا عالم فوق برزخ بوده است، در جواب می گوید: یک روز یا كمتر از آن مكث كرده ام؟ این جا است كه معلوم می شود در عالم برزخ، یا فوق آن، زمان نمی گذشته تا او حس كند. و خداوند با این واقعه این سرّ را برای بشریت روشن فرمود و فهماند كه عوالم فوق زمان را نمی شود با مقیاس های زمانی محاسبه نمود. و اساساً فوق زمان، قابل انطباق به زمان نمی باشد لذا حضرت حق در واقع می خواست به او بفهماند كه مكث تو در عوالم اخروی و در عالم بعد از مرگ با محاسبات زمانی قابل اندازه گیری نیست. و اما اگر می خواهی كه بر اساس محاسبات اهل دنیا بدانی چه مدتی در عالم بعد از مرگ هستی، بدان مدت صد سال است.




[122] - سوره بقره، آيه 259.

غير قابل توصيف بودن برزخ

در سوره یس آیه26، داستان آن انسان پاكی را می آورد كه چون وارد برزخ شد گفت: ای كاش قوم من می دانستند كه چگونه خداوند مرا مورد مغفرت خود قرار داد و مرا بزرگ داشت. « قیلَََََ ادْخُلِ الْجَنَّةَ، قالَ یالَیْتَ قَومی یَعلَمُونَ بِما غَفَرَلی رَبّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُكْرَمینَ».

این آیه می رساند آن قدر عالم برزخ برای مؤمنین واقعی زیباست وآن قدر وضعشان در آن عالم خوب است كه آرزو می كنند ای كاش بقیه هم این را می دانستند، به طوری كه وقتی با آن عالم روبه رو می شوند متوجه آن همه وصفی كه توسط پیامبران از برزخ شده بود می گردند؛ بدون آن كه در وصف پیامبران نقصی باشد، ولی این قدر عجیب است كه در الفاظ نمی گنجد.

از همین نظر است كه مؤمنین، بعد از مرگ و ورود به برزخ وبا برخورداری از حیات سعید برزخی وبا قرارگرفتن در یك سعه خاص و فوق تصور، حیات دنیوی را جز یك زندان تنگ نمی بینند و به همین جهت هم هست كه امام سجاد(ع) می فرمایند:

«اِنَّ الْمُؤمنَ لَیقالُ لِروحِهِ وَ هُوَ یغَسَّل: اَیَسُرُّکَ اَنْ تُرَدَّ اِلی الْجَسَد الّذی کُنْتَ فیه؟ فَیَقُولُ: ما اَصْنَعُ بِالْبَلاءِ وَ الْخُسْرانِ وَ الْغَمِّ».[123]

در حالی كه بدن مؤمن را غسل می دهند به روح او گفته می شود آیا دوست داری به بدنی كه در آن بودی برگشت داده شوی؟ می گوید: در آن حال، گرفتاری و خسران و غم و اندوه آن را چه خواهم کرد؟

همین قیاس را از جهت فوق تصور بودن برزخ، برای كفار از جهت بدی وسختی در نظر داشته باشید كه خداوند می فرماید شما در دنیا نمی توانید درك كنید چقدر سخت است.

«كَلّا اِنَّ كَتابَ الفُجّارِ لَفی سِجّین، وَ ما اَدریكَ ما سِجّین».[124]

كتاب وسرنوشت گناهكاران در سجّین وتنگنا است و چه می توانی درك كنی از سجّین.

یا می فرماید:

«وما اَدریكَ ما الحُطَمَه»؛

تو چه می توانی درك كنی از آتش درهم كوبنده جهنم.

از امام باقر(ع) داریم كه حضرت رسولf فرمودند:

«وقتی جنازه دشمن خدا را به سوی قبرش حمل می كنند، روح او در حالی كه مضطرّ است ندا سر داده و حاملین جنازه را ندا می كند و می گوید: ای برادران آیا نمی شنوید «اَلا تَسْمَعون یا اِخْوَتاه» من به شما از وضع بدی كه این برادر شقّی شما به آن گرفتار شده است شكوه می كنم . حقیقت این است كه دشمن خدا (شیطان) مرا فریب داده و در مهلكه ای انداخت كه راه برگشتی ندارد و او قسم یاد كرد كه دلسوز من است و مرا بازی داد.

و شكایت می كنم از دنیایی كه مرا فریب داد و از مقصد اصلی باز داشت و به خود مشغول كرد و وقتی به آن مشغول گشته و با تمام وجود به سوی او اقبال نمودم مرا ترك نمود. و شكایت می كنم به شما از دوستان راه هوس، كه مرا گرفتار هوس نمودند وسپس (هنگام مرگ) از من دوری جستند و مرا تنها گذاشتند. و شكایت می كنم به شما از فرزندانی كه از آن ها حمایت نمودم و بر خودم مقدم داشتم، پس مال مرا خوردند و مرا رها كردند. و شكایت می كنم به شما از مالی كه (براساس علاقه به آن) حقِّ خدا را از آن پرداخت نكرده و امتناع نمودم و وبال آن بر گردن من افتاد ومنفعت آن به دیگران رسید. و شكایت می كنم از منزلی كه هر چه مال داشتم برای آن صرف نمودم و غیر من در آن سكونت كرد.

و شكایت می كنم از قبری كه دارد ندا می كند و می گوید، من خانه مؤذِّیات زمینی و خانه ظلمت و وحشت و ضیق و تنگنا هستم. ای برادران من! به فریاد من برسید و هر چه می توانید جنازه مرا نگه دارید و به زیر خاك نبرید، و بترسید از این كه به مثل آنچه من گرفتار شده ام گرفتار نشوید...».[125]

این روایت نیز ما را متوجه فوق تصور بودن عالم برزخ برای گناهكاران می کند و به همین جهت هم آن فرد کافر می گوید: «آیا نمی شنوید»؟ پس چرا نمی شنوید، من دارم در حال اضطرار به شما شكوه می كنم.

آری ندای برزخی غیر از ندای دنیوی است، چون از عالم دیگر است، تفاوت این دو ندا مثل تفاوت دنیا و برزخ است. ندای برزخی را باید با گوش برزخی شنید.

پنج حسّی هست جز این پنج حسّ

آن چو زرّ سرخ و این حس ها چو مس

انـدر آن بـازار کاَهْــل محشــرند

حسِّ مس را چون حسِ زر كی خرنـد؟

مسئله سؤال ملكین در قبر و مسئله تمثّل مال و اولاد و گفتگوی انسان با آن ها و گفتگوی انسان ها در برزخ با یكدیگر، همه این ها بر اساس احكام و سنن برزخی است و نه بر اساس احكام و سنن موجود در عالم ماده، بیشتر شبیه گفتگوی خودمان است با خودمان كه بدون لفظ و دهان است و در آن حال معانی منتقل می شود.

امیرالمؤمنین(ع) در مورد شرایط برزخیان می فرمایند:

«آنان سختی ها و خطرات آن عالم را سخت تر و دردناك تر از آنچه می ترسیدند، مشاهده كردند، و آیات و آثار آن عالم را بزرگتر از آنچه تصور می كردند، دیدند. پس هر دو غایت، چه نعمت ها و بهشت برزخی، و چه گرفتاری ها و عذاب برزخ، تا نقطه بازگشت برای آنان كشیده شده است و تا روز قیامت ادامه دارد و در نتیجه بالاترین درجه ترس برای مجرمین و بالاترین درجه امیدواری برای مؤمنین در مدت اقامت در برزخ وجود دارد. پس اگر قدرت سخن گفتن داشتند، از توصیف آنچه مشاهده كرده اند، عاجز بودند «فَلَوْ كانُوا یَنْطِقُونَ بِها لَعَیُّوا بِصِفَةِ ما شاهَدوا وَ ما عایَنُوا» و اگر چه آثار آنان به ظاهر ناپدید گشته و اخبارشان قطع شده است. ولی چشم های عبرت، آنان را می نگرد و گوش های عقول از زبان آنان می شنود و آنان از غیر راه های شناخته شده نطق، تكلم می كنند «وَ تُكَلَّموا مِنْ غَیْرِ جِهاتِ النُّطْق»[126]

حضرت با جمله «اگر قدرت سخن گفتن داشتند از توصیف آنچه مشاهده كرده اند، عاجز بودند» خبر می دهند كه اولاً: برزخیان قدرت سخن گفتن با روش دنیایی ندارند. ثانیاً: اگر هم می توانستند سخن بگویند، هرگز نمی توانستند مشاهدات خود را برای انسان های دنیوی توصیف كنند. و جمله «از غیر راه های شناخته شده نطق، تكلم می كنند» می رساند كه برزخیان به زبان برزخی و نه به زبان دنیایی تكلم می كنند.




[123] - بحارالانوار، ج 6، ص 243.
[124] - سوره مطففين، آيات 7 تا 9.
[125] - عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِذَا حُمِلَ عَدُوُّ اللَّهِ إِلَى قَبْرِهِ نَادَى حَمَلَتَهُ أَ لَا تَسْمَعُونَ يَا إِخْوَتَاهْ أَنِّي أَشْكُو إِلَيْكُمْ مَا وَقَعَ فِيهِ أَخُوكُمُ الشَّقِيُّ أَنَّ عَدُوَّ اللَّهِ خَدَعَنِي فَأَوْرَدَنِي ثُمَّ لَمْ يُصْدِرْنِي وَ أَقْسَمَ لِي أَنَّهُ نَاصِحٌ لِي فَغَشَّنِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ دُنْيَا غَرَّتْنِي حَتَّى إِذَا اطْمَأْنَنْتُ إِلَيْهَا صَرَعَتْنِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ أَخِلَّاءَ الْهَوَى مَنَّوْنِي ثُمَّ تَبَرَّءُوا مِنِّي وَ خَذَلُونِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ أَوْلَاداً حَمَيْتُ عَنْهُمْ وَ آثَرْتُهُمْ عَلَى نَفْسِي فَأَكَلُوا مَالِي وَ أَسْلَمُونِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ مَالًا مَنَعْتُ مِنْهُ حَقَّ اللَّهِ فَكَانَ وَبَالُهُ عَلَيَّ وَ كَانَ نَفْعُهُ لِغَيْرِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ دَاراً أَنْفَقْتُ عَلَيْهَا حَرِيبَتِي وَ صَارَ سَاكِنُهَا غَيْرِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ طُولَ الثَّوَاءِ فِي قَبْرِي يُنَادِي أَنَا بَيْتُ الدُّودِ أَنَا بَيْتُ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الضَّيْقِ يَا إِخْوَتَاهْ فَاحْبِسُونِي مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ احْذَرُوا مِثْلَ مَا لَقِيتُ فَإِنِّي قَدْ بُشِّرْتُ بِالنَّارِ وَ بِالذُّلِّ وَ الصَّغَارِ وَ غَضَبِ الْعَزِيزِ الْجَبَّارِ وَا حَسْرَتَاهْ عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ يَا طُولَ عَوْلَتَاهْ فَمَا لِي مِنْ شَفِيعٍ يُطَاعُ وَ لَا صَدِيقٍ يَرْحَمُنِي فَلَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (الكافي، ج 3، ص233، باب أن الميت يمثل له ماله و ولده).
[126] - «سَلَكُوا فِي بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبِيلًا سُلِّطَتِ الْأَرْضُ عَلَيْهِمْ فِيهِ فَأَكَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ فَأَصْبَحُوا فِي فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَاداً لَا يَنْمُونَ وَ ضِمَاراً لَا يُوجَدُونَ لَا يُفْزِعُهُمْ وُرُودُ الْأَهْوَالِ وَ لَا يَحْزُنُهُمْ تَنَكُّرُ الْأَحْوَالِ وَ لَا يَحْفِلُونَ بِالرَّوَاجِفِ وَ لَا يَأْذَنُونَ لِلْقَوَاصِفِ غُيَّباً لَا يُنْتَظَرُونَ وَ شُهُوداً لَا يَحْضُرُونَ وَ إِنَّمَا كَانُوا جَمِيعاً فَتَشَتَّتُوا وَ آلَافاً فَافْتَرَقُوا وَ مَا عَنْ طُولِ عَهْدِهِمْ وَ لَا بُعْدِ مَحَلِّهِمْ عَمِيَتْ أَخْبَارُهُمْ وَ صَمَّتْ دِيَارُهُمْ وَ لَكِنَّهُمْ سُقُوا كَأْساً بَدَّلَتْهُمْ بِالنُّطْقِ خَرَساً وَ بِالسَّمْعِ صَمَماً وَ بِالْحَرَكَاتِ سُكُوناً فَكَأَنَّهُمْ فِي ارْتِجَالِ الصِّفَةِ صَرْعَى سُبَاتٍ جِيرَانٌ لَا يَتَأَنَّسُونَ وَ أَحِبَّاءُ لَا يَتَزَاوَرُونَ بَلِيَتْ بَيْنَهُمْ عُرَا التَّعَارُفِ وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الْإِخَاءِ فَكُلُّهُمْ وَحِيدٌ وَ هُمْ جَمِيعٌ وَ بِجَانِبِ الْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلَّاءُ لَا يَتَعَارَفُونَ لِلَيْلٍ صَبَاحاً وَ لَا لِنَهَارٍ مَسَاءً أَيُّ الْجَدِيدَيْنِ ظَعَنُوا فِيهِ كَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَداً شَاهَدُوا مِنْ أَخْطَارِ دَارِهِمْ أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا وَ رَأَوْا مِنْ آيَاتِهَا أَعْظَمَ مِمَّا قَدَّرُوا فَكِلْتَا الْغَايَتَيْنِ مُدَّتْ لَهُمْ إِلَى مَبَاءَةٍ فَاتَتْ مَبَالِغَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ فَلَوْ كَانُوا يَنْطِقُونَ بِهَا لَعَيُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا وَ مَا عَايَنُوا وَ لَئِنْ عَمِيَتْ آثَارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ لَقَدْ رَجَعَتْ فِيهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ وَ تَكَلَّمُوا مِنْ غَيْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ».(نهج البلاغه، کلام 221)

مشاهده برزخ و برزخيان

انسان ها تا در مرتبه نازله حیات هستند و جهت آن ها به دنیاست، از حیاتِ بالاتر و شدیدتر، یعنی عالم برزخ، محجوب اند، چه رسد به درك عوالم بالاتر از برزخ كه به شعور و حیاتی شدیدتر نیاز است و به همین جهت پروردگار انسان ها در قرآن به ما نصیحت می كند كه ای انسان ها آنچه خداوند از آخرت و عوالم اخروی به شما وعده داده، حق و ثابت است. پس حیات نازله دنیا شما را به اشتباه نیندازد و از آنچه حق است، فریب ندهد و منصرف نكند و شیطان هم شما را در حضور خداوند به اشتباه نیندازد.

«یا اَیُّهَاالنّاسُ اِنَّ وَعْدَاللهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیوةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ»[127]

می فرماید: حیات نازله (الحیوه الدنیا) شما را از درك وعده خدا محروم می كند. خاصیت حیات نازله و حیات دنیا، غفلت از حقایق عالم وجود است، و لذا انسان دیدنی های آن جا را نمی بیند، و شنیدنی های آن جا را نمی شنود و به یافتن های آن جا نائل نمی شود. چون كسی كه گرفتار زندگی وَهمی و خیالی شد، از ادراك حقایق محروم می شود و به همین جهت قرآن می فرماید:

«اِنَّمَاالْحَیوةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»[128]

زندگی دنیایی و مادون، سراسر بازی و سرگرمی است بدون هیچ حقیقتی.

برخیالی صلح شان و بر خیالی جنگ شان

وز خیالی فخرشان و وزخیالی ننگ شان

پس از آن كه قرآن تأكید می كند كه حیات نازله دنیایی یك سرگرمی و بازی است، می فرماید:

«وَ ما هذِهِ الْحَیوةُ الدُّنْیا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ اِنَّ الدّارَ الْاخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان لَوْ كانُوا یَعْلَمُون».[129]

در مقابل حیات دنیایی، حیات آخرتی است كه یك حیات واقعی است و به واقع آن حیات، حیات است. ای كاش مردم می دانستند، چون اگر آن را می شناختند می فهمیدند این حیات دنیایی حیات نیست.

قرآن در مورد افرادی كه خود را مشغول حیات نازله و زندگی دنیا كرده اند، می گوید:

«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْاخِرَةِ هُمْ غافِلُون»[130]

این ها فقط ظاهر زندگی دنیایی را می شناسند و از آخرت غافل اند.

پیداست كه كلمه «غافل» در جایی به كار می رود كه چیزی در عینی كه به انسان نزدیك است از آن بی خبر باشد. یعنی این ها از پشت پرده حیات دنیایی كه هم اكنون حاضر است بی خبرند.

آری انسان ها با تفكر و تعقل در همین دنیا می توانند متوجه حیات برزخی و قیامتی شوند و سپس از طریق تزكیه نه تنها متوجه آن عالَم بشوند، بلكه بتوانند آن عالَم را تا حدّی حسّ كنند. یعنی در یك مرتبه می توانند فكر كنند و آرام آرام ایمان بیاورند و در یك مرتبه با فاصله گرفتن از حیات دنیایی، آن عالَم را مشاهده نمایند. پس اگر انسان از حیات نازله به حیات بالاتر دست پیدا كرد، ادراكات او هم به مرتبه بالاتری نایل می شود. یعنی «باصره» و «سامعه» او چیزهایی را كه درجه وجودی بالاتری دارند، می بیند و می شنود. چنانچه قرآن موقعیت انسان هایی را مطرح می كند كه خداوند آن ها را به حیات برتر رسانده و لذا در بین مردم اند ولی با نور برتر و بصیرت بالاتری زندگی می كنند، بر عكسِ كافران كه در ظلمت زندگی می كنند و هیچ خبری از عالم بالاتر ندارند

«اَوَ مَنْ كانَ مَیْتاً فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النّاس كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُیِّنَ لِلْكافِرینَ ما كانُوا یَعْمَلُون».[131]

گر زنــام و حــرف خواهـی بگذری

پاك كن خود را زخود، هان یكسری

خویش را صافی كن از اوصاف خود

تا ببینــی ذات پـاك صــاف خـــود

بینـی انــــدر دل، علـــــوم انبیـــاء

بــی كتــاب و بــی مُعیـــد و اوستا

پس محجوب بودن از عالم برزخ و عوالم دیگر به جهت ضعف حیات و ضعف ادراك است. و مشكل به خود ما برمی گردد و الاّ حجابی بین ما و آن عالم نیست. در حیات بالاتر حجاب ها از قلب و مشاعر انسان به اندازه ای كه از حیات برتر برخوردار شد، كنار می روند و مكشوف شدن عوالم برزخ و بالاتر از آن در دنیا برای عده ای، به همین مسئله مربوط است تا آن جا كه رسول اكرمf در معراج های خود همه عوالم را پشت سر گذاشتند و اسرار و دقایق بهشت ها و بهشتی ها و جهنم ها و جهنمی ها را مشاهده نمودند. و كلاً از لحن روایات برمی آید كه برزخ و بالاتر از آن برای پیامبران و امامان مكشوف بوده است.




[127] - سوره فاطر، آيه 5.
[128] - سوره محمد«ص»، آيه 36.
[129] - سوره عنکبوت، آيه 64.
[130] - سوره روم، آيه 7.
[131] - سوره انعام، آيه 122.

گـذر از بـرزخ ها، در دنيا

روشن شد كه ورود به برزخ و حركت در برزخ ها برای همه انسان ها چه صالح و چه ناصالح ضروری است، تا بتوان وارد قیامت شد. و تعداد اندکی از انسان ها هستند كه قبل از مرگِ طبیعی با عنایات خاص الهی و با مجاهدات علمی و عملی و با تحصیل انقطاع كامل از دنیا، در همین زندگی دنیوی وارد نظام برزخی شده و عوالم برزخی را پشت سر می گذارند و حتی نه تنها در برزخ سیر می كنند و از آن می گذرند، بلكه با مجاهداتی كه دارند و با عشق و انجذابی كه به لقاءِ وجه كریم حضرت حق دارند، از همه عوالم گذشته و به عِزّ قدس رسیده و فانی در حق گشته اند كه «ذلك هُوَ الْفوزُ العَظیم» این رستگاری بزرگی است.

آنچه از برزخ برای عامه، با مرگ طبیعی پیش می آید، برای اولیاء الهی با مرگ اختیاری قبل از مرگ پیش آمده و آنچه برای عامه مردم باطن است برای این ها ظاهر است. قرآن در سوره تكاثر به آن هایی كه غرق در كثرت طلبی اند خطاب می كند:

«اَلْهَیاكُمُ التَّكاثُر» تكاثر در دنیا و متاع آن شما انسان ها را از امر مهم تان غافل كرده است «حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِر» آنچنان كه به خود نمی آیید تا مرگ شما فرا رسد و وارد قبر شوید «كَلاّ» نه، این چنین نیست، غافل نباشید. «سَوْفَ تَعْلَمُون» زیرا به زودی می دانید این اشتغالات و غفلت ها، چه ضرری برای شما در پی خواهد داشت «ثُمَّ كَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُون» باز نه، این چنین نباشید، این چنین مشغول تکاثر نباشید، زیرا كه به زودی می دانید که این کار غلط است. «كَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقین* لَتَروُنَّ الْجَحیم» به خود بیایید و غافل نباشید كه نتیجه بدی برای شما دارد. اگر شما از مرتبه بالاتر علم و ادراك كه «علم یقین» است، برخوردار بودید مسلماً جهنم را كه صورت اُخروی این اشتغال و غفلت و تكاثر است می دیدید.

«ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ» سپس بعد از مرگ با مشاهده و شهود عینی كه آن «عین الیقین» است، جهنم را می دیدید.

«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم» و سپس در آن روز از نعمت های الهی سؤال می شوید.

پس طبق این سوره، اگر كسی خود را از كثرات دنیا، نجات دهد و به «عین الیقین» برسد می تواند حقایق اُخروی را مشاهده نماید و بر همین اساس است که پیامبراسلامf در معراج از همه عوالم برزخ و قیامت گذشتند تا آن جایی كه قرآن در سوره نجم در مورد آن حضرت می فرماید: «ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَكانَ قابَ قَوْسینِ اَوْ اَدْنی» «سپس نزدیك شد، پس نزدیك تر شد تا حد و اندازه دو سر كمان» و تمام اسرار بهشت و جهنم برای او مكشوف گشت. و در واقع پیامبرf به جهت شهودِ عوالم قیامت یك قیامت مجسم بودند. به گفته مولوی:

پس محمدf صد قیامت بود نقد

زانكه حَلْ شد در فنااش حَلّ و عقد

زاده ثانی است احمد در جهان

صـد قیـامت بــود او انــدر عیان

و به همین جهت اگر دستورات آن حضرت را عمل نماییم علاوه بر این که در برزخ و قیامت از مهالك آن عالم می رهیم و به لقاء الهی نائل می گردیم؛ چون قلب مقدس آن حضرت که حامل شریعت محمدیf است و بر اساس همان شریعت در برزخ و قیامت حاضر است، هرکس هم اکنون به هر اندازه که به اسلام عمل کند در برزخ و قیامت حاضر می شود و به عبارت دیگر هر كس بیشتر به پیامبرf از نظر اعتقاد و اخلاق و اعمال نزدیك باشد، بیشتر به عوالم اُخروی نزدیك است و كتابش در عِلّیین خواهد بود و مسلّم هركس به سوی كتابش كه همان سرنوشتش باشد كشیده می شود، چنانچه فرمود: «كَلاّ اِنَّ كِتابَ الْاَبْرارِ لَفی عِلّیین»، بر عكسِ فجّار كه كتابشان در «سِجّین» و تنگنای قیامت است و به سوی آن کشیده می شوند.

امام صادق(ع) فرمودند:

«رسول اكرمf نماز صبح را با مردم به جا آوردند. بعد از نماز نظرشان به جوانی افتاد كه در اثر كثرت عبادت و بیداری شب، بی اختیار سرش پایین می افتاد و رخسارش زرد و جسم او نحیف و چشمانش گود افتاده بود.

پیامبر اكرمf خطاب به آن جوان فرمود: ای فلان در چه حالی؟ گفت: یا رسول الله در حال یقین هستم. پیامبرf از گفتار جوان تعجب نمود و به او فرمود: برای هر یقینی حقیقتی و آثاری هست. حال، حقیقت و آثار یقین تو چیست؟ جوان گفت: یا رسول الله! بر اثر یقین همیشه محزونم و یقینم مرا محزون داشته و شب ها خواب از چشمانم ربوده و به تشنگی در روزهای گرم وادارم كرده است (حزن و خوف از عذاب و گرفتاری های اُخروی، و دوری از وجه حق، به قیام شب و صیام روز وادارم نموده است). نفس من به كلی از دنیا و آنچه در آن است انصراف پیدا كرده است، تا جایی كه «كَاَنَّ» گویا من عرش پروردگار را می بینم كه برای حساب نصب شده است و همه برای حساب قیامت محشور شده و من در میان آنان هستم و «كَاَنَّ» می بینم اهل بهشت را كه در بهشت متنعم هستند و با یكدیگر در صحبت و گفتگو بوده و بر مسندهای بهشتی تكیه زده اند. و «كَاَنَّ» می بینم اهل آتش را در حالی كه در آتش معذّب هستند و استغاثه می كنند و همین الآن «كَاَنَّ» صدای شعله های آتش را می شنوم كه به دو گوش من می رسد».

سخنان جوان كه به این جا رسید، رسول اكرمf رو به مردم نموده و فرمود:

«هَذا عَبْدٌ نَوَّرَاللهُ قَلْبَهُ بِالایمان»

این جوان كسی است كه خدای متعال قلب وی را به نور ایمان منور فرموده است. سپس خطاب به آن جوان فرمود: «در حفظ حال و منزلت عبودی خود، و در قیام به لوازم آن كوشا باش ...».[132]

ملاحظه می كنید كه این جوان عوالم برزخ و حشر را می دیده و كَاَنَّ در آن عوالم بوده است، ولی چون هنوز در مرحله قبل از وفات است، كشف او « كَاَنَّ» است، یعنی كاملاً مكشوف نیست و چون وفات یافت، كشف او «اَنَّ» می شود، به استثنای پیامبران و امامانh كه قبل از وفات و بعد از وفات برایشان یكسان است و در مقام «اَنَّ» هستند.

معلوم می شود که آن جوان از اصحاب یقین بوده است و تعبیر رسول خداf که از او پرسیدند: «اِنَّ لِکُلِّ یقینٍ حقیقةٌ» برای هر یقینی حقیقتی هست، حاکی از مراتب یقین است و این که اصحاب یقین درجاتی دارند و هر مرتبه از یقین دارای حقیقت خاص و آثار مخصوصی است و منظور از این که حضرت پرسیدند: «فَما حَقیقَةُ یقینُک؟» سؤال از مرتبه یقین آن جوان است و این که در کدام مرتبه بوده و چه آثاری بر یقین وی مترتب می باشد. چرا که در هر مرتبه از یقین به تناسب همان مرتبه، حقایق امور و عوالم پشت پرده مکشوف می گردد و آنچه برای عامه مردم بعد از مرگ و با قیامت ظاهر می گردد، به ظهور می رسد. همان طور که برای آن جوان عرش و حشر و حساب مکشوف گشته و همه را در عرش و در حشر و حساب می دیده است و ناظر حالات بهشتیان و جهنمیان بوده و این خاصیتِ حیات طیبه است که با سیر عبودی برای مؤمنین پیش می آید که به عوالم برزخ و حشر و حساب سیر کنند و حتی در عوالم بالاتر از آن ها قرار گیرند و شاهد حشر و مواقف آن باشند و لذا آن جوان بعد از مرگ، سیر برزخی به مفهومی که عامه مردم در پیش دارند نخواهد داشت، چون در همین دنیا از برزخ گذشته است که در بحث «نفخه صور» این نکته روشن می شود. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 213 به نحو بسیار زیبایی خصوصیات چنین افرادی را که در همین دنیا می توانند برزخ و قیامت را مشاهده نمایند، تبیین می فرمایند.

آری آن هایی كه در عوالم بالاتر از برزخ هستند، به عوالم برزخی نیز اشراف داشته و در آن ها نیز حضور دارند، به نحوی كه نه حضور در برزخ مانع حضور در عوالم بالاتر از برزخ می باشد و نه حضور در آن عوالم بالاتر مانع حضور در عوالم برزخی می گردد. چرا كه در عالم مجردات قاعده « حضور كاملِ تمام » جاری است، یعنی انسان در آن حالت در همه عوالم هست و در همه عوالم هم همه ابعاد وجودی اش حاضر است.[133] عمده انسانی است كه توانسته باشد خود را تا عوالم فوق برزخ سوق دهد و حضور و تمثُّل پیامبر و ائمهh به هنگامی كه انسان مؤمن مُشْرِف به موت است از این گونه تَمَثُّل و حضور است كه می توانند بر بالین هر مؤمنی هنگام مرگ باشند «وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسول اللهf و امیرالمؤمنین و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه مِنْ ذُرّیَّتَهُمh».[134] و مؤمن در آن حال با مشاهده حضرات معصومینh و با مشاهده انوار آن ها كه جلوات وجه الله هستند، آنچنان مبتهج می گردد كه هیچ چیز برای او محبوب تر از این حالت نمی باشد. این اشتیاق آنچنان وجود او را فرا می گیرد كه به سرعت به سوی برزخ و قیامت می شتابد، چرا كه آن حضرات جلوه واقعی و كامل فطرت او هستند كه عمری تلاش می كرد در جهت آن گام بردارد و لذا از این طریق به مقصد واقعی خود دست می یابد و راضی می شود.

پیدا است كه هر كدام از مؤمنین به اندازه منزلت عبودی خود و به تناسب تبعیت و ولایت و محبت خویش نسبت به آنان، از این حضور و از آثار و بركات آن و راه گشایی هایی كه برایش می كنند، بهره مند خواهد شد.

قبل از آن که بحث برزخ را به پایان برسانیم و وارد بحث در موضوع قیامت شویم، ذکر چند نکته به شرح زیر ضروری خواهد بود:




[132] - عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ fصَلَّى بِالنَّاسِ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍّ فِي الْمَسْجِدِ وَ هُوَ يَخْفِقُ وَ يَهْوِي بِرَأْسِهِ مُصْفَرّاً لَوْنُهُ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَيْنَاهُ فِي رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا فُلَانُ قَالَ أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِf مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِكُلِّ يَقِينٍ حَقِيقَةً فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ فَقَالَ إِنَّ يَقِينِي يَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الَّذِي أَحْزَنَنِي وَ أَسْهَرَ لَيْلِي وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِي فَعَزَفَتْ نَفْسِي عَنِ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّي وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلَائِقُ لِذَلِكَ وَ أَنَا فِيهِمْ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ يَتَنَعَّمُونَ فِي الْجَنَّةِ وَ يَتَعَارَفُونَ وَ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ النَّارِ وَ هُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ كَأَنِّي الْآنَ أَسْمَعُ زَفِيرَ النَّارِ يَدُورُ فِي مَسَامِعِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِf لِأَصْحَابِهِ هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ ثُمَّ قَالَ لَهُ الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ فَقَالَ الشَّابُّ ادْعُ اللَّهَ لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَكَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِf فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِي بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِيِّf فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ كَانَ هُوَ الْعَاشِرَ( الكافي ج 2 ص 53 باب حقيقه الإيمان و اليقين)
[133] - براي روشن شدن اين موضوع به نکته هفتم از کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع فرماييد.

اهميت ياد اموات

گرچه قبر حقیقی انسان، عالم برزخ اوست که در آن جا متنعم و یا معذب است، اما اخبار زیادی که از پیشوایان اسلام رسیده دلالت بر این دارد که عُلقة مادی عالم ارواح به طور کامل از افراد در دنیا قطع نمی گردد و آنان از دیدار بازماندگان و زندگان که بر سر قبرهایشان می روند، بی خبر نیستند[135] و دعا یا نفرین و لعنت زندگان - در صورت استحقاق - بدانان می رسد و از اثرات آن، ارواح در رفاه و یا سختی و ناگواری بیشتری قرار می گیرند. در قرآن موضوع نماز بر میت و دعا بر سر قبر آنان صراحتاً بیان شده است، چنان كه خداوند در مورد اهل كفر و نفاق به حضرت رسول اكرمf چنین خطاب می فرماید:

«وَ لا تُصَلِّ عَلی اَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ اَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ، اِنَّهُمْ کَفَروا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ»[136]

ای پیامبر! هرگز بر احدی از آنان نماز مگزار و بر سر قبرشان مَایست، كه آن ها به خدا و رسولش كافر شدند و در حال فسق و بدكاری مردند.

بنابراین توقف و ایستادن بر سر قبر مردگان و دعاكردن در حق آنها قطعاً اثرات مثبت و خیری برای آنان دارد و آیه فوق نشان می دهد كه به جهت آثار مثبتی که دارد، پیامبراكرمf بر جنازه های مؤمنین نماز می خوانده اند و بركنار قبرشان ایستاده و برای آن ها دعا می كرده اند.[137] در تعالیم پیشوایان اسلام نیز توصیه های زیادی به دعای خیر در حق اموات شده است، چنان كه حضرت رسول اكرمf فرموده اند:

«لا تَذْكُرُوا اَمْواتِكُمْ اِلاّ بِخَیْرٍ فَاِنَّهُمْ اِنْ یَكُونُوا مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ تَأثِمُوا وَ اِنْ یَكُونُوا مِنْ اَهْلِ النّارِ فَحَسْبُهُمْ ما هُمْ فیهِ».[138]

مردگانِ خود را جز به نیكی یاد مكنید، زیرا - در غیر این صورت - اگر از اهل بهشت باشند، شما مرتكب گناه شده اید و اگر از اهل آتش باشند، پس آنان را در آنچه هستند بس است!

از سوی دیگر مردگان نیز به بازماندگان خود و زندگی علاقه و توجه دارند. چنان که در مباحث قبلی ملاحظه شد که ارواح مؤمنین در برزخ از بازماندگان خود و احوال افراد جویا می شوند. هم چنین مطابق آیاتی که گذشت شهدای راه حق در انتظار دریافت بشارتِ الحاق شهداء و مؤمنین به جرگه خود هستند.[139]

هم چنین در احادیث بسیاری از پیشوایان اسلام موضوع دیدار مردگان از خانواده هایشان وارد شده است؛ امام صادق(ع) فرموده اند: «بنا به منزلتی كه مؤمن در نزد خدا دارد، هر هفته، هرماه و یا هر سال یك بار از خانواده خود دیدار می كند... و هرگاه آنان را در خیر و خوبی ببیند، در شادی و سرور می شود و هرگاه آنان را در سختی و حاجتی ببیند، غمگین و اندوهناك گردد».[140]

تردیدی نیست كه شادی و سرور ارواح و یا برعكس، غم و اندوه آنان در آگاهی از وضع بازماندگان خود، ناشی از ادراك واقعیت امور و معرفت سرشار آنان در آن جهان، نسبت به موهبت ها و فرصت های بی نظیر زندگی دنیوی است كه زمینة مناسبی برای برگرفتن ره توشه آینده می باشد، لذا وقتی كه بازماندگان را در غفلت از این حقیقت و سستی در انجام اعمال صالح و پسندیده می یابند، به شدت اندوهناك می گردند. در روایات دیگری آمده كه ارواح كافران نیز از بازماندگان خود دیدار می كنند و اگر آنان را در حال انجام اعمال صالح ببینند بر آنان غبطه می خورند.[141]

برای توجه به این حقایق است كه یاد مرگ و دیدار اهل قبور را پیشوایان معصوم دین، یكی از عوامل مهم تنبّه و پاره كردن پرده های غفلت برشمرده و آن را جزو وسایل تربیت انسان قرار داده اند. چه، انسان اگر عاقبت امور را در نظر گیرد و توجهی به مسؤلیت های خود در پیشگاه خداوند نماید، دست از هوی و هوس و آمال و آرزوهای محقر و ناپایدار دنیوی كشیده و یكسره خود را معطوف به رشد و پرورش استعدادهای عالیه خود از طریق انجام وظایف و تكالیف الهی می نماید و ذره ای غفلت را در از دست دادن فرصت ها و عمر گرانمایه خود روا نمی دارد. چنان كه وقتی از حضرت رسولf سؤال می كنند كه زیرك ترین و هوشیارترین اهل ایمان، چه كسانی هستند؟ می فرمایند:

«اَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوتِ وَ اَشَدُّهُمْ اِسْتِعْداداً لَهُ»[142]

آنان كه بیش از همه به یاد مرگ هستند و بیشترین آمادگی را برای آن دارا می باشند.

بدین علت توصیه های فراوانی برای دیدار اموات و زیارت اهل قبور شده تا یاد مرگ و زندگی جاوید در لابلای اشتغالات زندگی این جهانی، فراموش نشود.

حضرت رسول اكرمf در این مورد فرموده اند:

«زُورُوا مَوْتاكُمْ فَسَلِّمُوا عَلَیْهِمْ فَاِنَّ لَكُمْ فیهِ عِبْرَةٌ»[143]

به دیدار و زیارت مردگان خود بروید و بر آن ها درود فرستید كه همانا در این دیدار برای شما عبرتی است.

حضرت علی(ع) در نهج البلاغه این پند و عبرت از دیدار مردگان را چنین توصیف می فرمایند:

«...آنان زودتر به سرنوشتی كه برای همه یكسان معین شده است رسیدند، و پیش تر به آبشخوری كه هركس خواه و ناخواه باید به آن جا فرود آید، فرود آمدند. آری، روزگاری آن ها پایگاه های بلند و سواران گرانمایه و ارجمند و رعیت های علاقه مند داشتند، ولی سرانجام راه برزخ را پیش گرفتند و ناگزیر در آن گام گذاشتند. زمین بر آن ها چیره گشت و خاك، گوشتشان را خورد و خونشان را آشامید و در شكاف های گورها به صورت جماد در آمدند و هیچ كس بر حالشان نه گریست و نه نالید. دیگر چیزی آن ها را به بیم و هراس نمی اندازد، و پیشامدهای ناگوار اندوهگین شان نمی سازد! به زلزله اهمیت نمی دهند و به غرش آسمان وقعی نمی نهند! غایبند ولی كسی چشم براهشان نیست، و حاضرند اما انجمن ها از وجودشان خالی است. گرد هم بودند و پراكنده گشتند، با خویشان و نزدیكان الفت داشتند و ناگهان آن ها را گذاشتند و درگذشتند. علت این كه دیگر خبری از ایشان نمی رسد و دیارشان را خاموشی جانكاهی فراگرفته است، درازی مدت و دوری مکانشان نیست، بلكه جامی به آن ها داده شده كه با نوشیدن آن یك باره زبانشان لال و گوششان كر و همة حركاتشان به سكون مبدل گشته است.

پس در وصف حالشان باید گفت: به خاك افتادگانی هستند خفته، و همسایگانی با هم انس نگرفته، و دوستانی به دیدن یكدیگر نرفته؛ كه رشته آشنایی آنها پوسیده، و پیوند برادری میانشان بریده است. با این كه همه گِرد هم آمده اند، اما تنها هستند، و با وجود دوستی و نزدیكی اكنون از یكدیگر دورند، نه شب وعده دیدارِ صبح، و نه روز قرار بازدید شب را می گذراند. راه آخرت - چه در روز آن را پیموده باشند چه در شب- برایشان بی پایان شد! خطرهای سرای آن جا را بیمناك تر از آنچه می پنداشتند یافتند، و پاداش یا كیفرشان را بیش از اندازه ای كه گمان می كردند، دیدند. هر یك از دو مقصد - بهشت یا دوزخ- آن ها را روی چگونگی پندار و گفتار و كردارشان در دنیا، به سوی خود كشیدند و آن ها هم خواه ناخواه به آنچه در انتظارشان بود شتافته، مزه امید و یا ترس را چشیدند. و چنانچه می توانستند هم سخن بگویند هرآینه از توصیف چیزهایی كه دیده و یا دریافته بودند، برنمی آمدند. اگرچه آثارشان ناپدید شده و اخبارشان دیگر نمی رسد، ولی دیده های عبرت پذیر صاحبدلان آنان را می بینند، و گوش هایِ مردم روشن ضمیر زبان حال آن ها را می شنوند كه می گویند: «دیگر آن چهره های زیبا و خندان، زشت گشت و پلاسید، و اندام های نرم و فریبا از هم گسست و پوسید. جامه های كهنه و پاره پوشیدیم و از فشار گور به تنگ آمدیم. ترس و هراس از هرسو به ما دست داد، و سقف و دیوارهای ظلمتكده بر سر و رویمان فرو افتاد. شادابی از پیكرمان رخت بربست، و كفتار مرگ گوشت تنمان را به دندان خَست، و اقامتمان در خانه های وحشت به درازا كشید، و دیدگانمان برای رهایی از این گرفتگی و تنگنا، راهی ندید...»[144]

با توجه به اثرات مثبت و سازنده حضور بر سر قبر مؤمنین، هم نسبت به خود شخص و هم نسبت به اموات است كه فرموده اند به قبرستان بروید[145] زیرا «قبرستان معلم است، از اموات عبرت بگیرید، بدانید كه روزی هم شما در قبر خواهید بود، دنیای فانی را محكم نگیرید، دنیای فانی مزرعه آخرت است. سعی كنید طوری زراعت كنید كه ثمر نیكو بدهد، به دنیای باقی بیندیشید كه آن جا مهم است.»

علاوه برآن، رفتن به قبرستان زمینه ادراک برزخی و حضور در برزخ را در همین دنیا برای انسان فراهم می کند، به شرطی که با روحی آرام و آمادگی قبلی به قبرستان برویم. در کیفیت زیارت اهل قبور فرموده اند:

«چون قصد زیارت قبور مؤمنان را داری، سزاوار است كه در روز پنجشنبه باشد؛ و اگر نه در هر وقتی كه بخواهی مطلوب و مرغوب است . و طریق زیارت این است كه رو به قبله بنمائی و دست خود را بر قبر گذاری و بگوئی :

«اللَهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ، وَصِلْ وَحْدَتَهُ، وَ ءَانِسْ وَحْشَتَهُ، وَ ءَامِنْ رَوْعَتَهُ، وَأَسْكِنْ إلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِكَ رَحْمَةً یَسْتَغْنِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ، وَ أَلْحِقْهُ بِمَنْ كَانَ یَتَوَلاَّهُ ؛ ثُمَّ اقْرَأْ إِنا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، سَبْعَ مَرَّاتٍ».[146]

«بار پروردگارا! بر غربت او ترحّم نما، و تنهائی او را به مقام جمع خودت ارتباط بده ، و موجبات انس را بر وحشت او قرار بده ، و ترس او را تبدیل به ایمنی بگردان ، و از رحمت خود برای او رحمتی فرست كه از رحمت غیر تو بی نیاز گردد، و او را به كسی كه او را دوست دارد و در تحت ولایت اوست ملحق گردان . و سپس سوره مباركه قدر را هفت بار بخوان .»




[135] - فروع كافي، ج 1، كتاب جنائز، باب زيارت قبور.
[136] - سوره توبه، آيه 84.
[137] - تفسير الميزان، ذيل آيه مذكور.
[138] - مهجه البيضاء، ج 8، ص 293.
[139] - سوره آل عمران آيات 169 الي 171«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ».
[140] - بحارالانوار، ج 6، ص 257.
[141] - بحارالانوار، ج 6، ص 257.
[142] - بحارالانوار، ج 6، ص 126.
[143] - محجه البيضاء، ج 8، ص 289.
[144] - نهج البلاغه، خطبه 221.
[145] - صبح جمعه به قبرستان رفتن در تعاليم ديني توصيه شده است.
[146] - الکافي، ج 3، ص 229.

قيامت كبري

«قُلْ اِنَّ الاوَّلین والْآخرین، لَمَجْموعُونَ اِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ»[147]

ای پیامبر بگو كه اولین و آخرین بشر حتماً در روزی مشخص جمع خواهند شد.

پس قیامت آن نشئه و موطنی است كه در شرایط خاص آن همه بشریت در كنار هم قرار می گیرند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی می شود و این نشئه غیر از نشئه برزخ می باشد.




[147] - سوره واقعه، آيات 49 و 50.

علائم پيش از وقوع قيامت

بر اساس اخبار و تعالیم پیشوایان معصومِ دینh و دلالت بعضی از آیات قرآن، قیامت به وقوع نمی پیوندد مگر این كه دو مرحله پیش از آن طی شود، یكی «ظهور حضرت قائم آل محمدf» و دیگری «رجعت». هریك از این دو مرحله شباهت و سنخیتی با قیامت دارند و به عبارت دیگر مراحل نازله آن هستند.

بر اساس معارف دینی، جهان آفرینش به سمت كمال مطلوب خود پیوسته در حركت می باشد و آخرت، آخرین منزلگه آن است كه جهان هستی در آن مرحله به اوج تكامل خود نائل می شود و به تعبیر قرآن زمین نورانی می گردد.[148] بنابراین مراتب پیش از قیامت یعنی مسئله ظهور و پیدایش حكومت جهانی امام معصوم(ع) و مسئله رجعت، در مسیر تكامل بشریت قرار دارند. در هریك از این دومرتبه، بشریت مراحلی از شكوفایی استعدادهای عالیه و الهی خود را در می یابد و بیشتر به راز خلقت و حكمت آفرینش آشنا می شود و آیات الهی را در آفاق و انفس بهتر از پیش درك می كند، تا سرانجام جهان هستی به قیامت و آخرت می رسد، در آن جا حقیقت اشیاء و جهان آفرینش را در عالی ترین درجه بروز و تجلی خود درك می كند و حق و حقیقت به طور كامل ظاهر می شود.

بنابراین عالم بشریت در مسیر تكاملی خود سه مرحله متوالی را طی خواهد كرد:

اول؛ ظهور حضرت مهدیg كه در آن شرایط، بشریت راه سریعی را به سوی كمالات طی می نماید و عملاً تاریخ بشریت به بلوغ لازم خود می رسد و جهت گیری های انبیاء و اولیاء ثمر می دهد.

دوم؛ رجعت كه در آن با پیدایش آیات الهی و رجوع و برگشت برخی از انسان ها به دنیا، مراتبی از قیامت به وقوع پیوسته و استعدادهای عالیه انسانی كه در زمان های پیشین به مرحله كامل فعلیت خود نرسیده بود، شكوفا می شود.[149]

سوم؛ قیامت كه موجب تكامل دو مرحله قبلی است و در آن شرایط همه آیات الهی در منتهای درجه قوت و كمال ظاهر شده و سلسله روابط اعتباری به كلی از بین رفته و همه چیز در ارتباط با خالق خود و جلوه ملكوتی خود، نمایان می شود.[150]

این سه مرحله مترتب بر یكدیگر بوده و در تحقق و وقوع آن ها شكی نیست. در این جا در مورد تحقق در مرحله اول مجال بحث و بررسی نیست و لذا به ذكر دو نمونه از تعالیم پیشوایان آسمانی بسنده می كنیم: امام سجاد(ع) در تفسیر آیه 55 سوره نور، مبنی بر ایجاد حكومت سراپا عدل و داد جهانی، از قول حضرت رسول اكرمf چنین فرموده اند:

«اگر از دنیا فقط یك روز هم باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می كند تا مردی از عترتم قیام كند كه نامش نام من است، زمین را پر از عدل و داد كند، آنچنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد.»[151]

و در مورد رجعت، امام صادق(ع) فرموده اند:

«سوگند به خدا ایام دنیا به سر نیاید تا این كه خداوند مردگانی را زنده كند و زنده هایی را بمیراند و حق را به اهلش برگرداند و دینی را كه خود پسندیده است، پایدار بدارد.»[152]

رجعت كه مخصوص دو گروه مؤمنین محض و كفار محض است،[153] جنبه دیگری از تحقق وعده های الهی مبنی بر پیروزی حزب خداپرست و نابودی كفار و حزب شیطان است. هریك از دو گروه در همین دنیا نیز صدق وعده خداوند را به رأی العین مشاهده خواهند كرد. گروه مؤمنین سیر تكامل نهایی خود را در این دنیا طی خواهند كرد و برخوردار از تمام نعم الهی خواهند شد و گروه كفار نیز مراتبی از آیات قدرت و عذاب و خواری قیامت را در همین جهان خواهند یافت.

مسلّم وقتی كلّ عالم از این حالت دنیایی در آید و به حالت قیامتی اش وارد شود، تمام عالم تغییر وجودی می كند كه قرآن در این مورد می فرماید:

«یا اَیُّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ، یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النّاسَ سُكاری وَ ما هُمْ بِسُكاری وَلكِنَّ عَذابَ اللهِ شَدیدٌ».[154]

ای مردم! از پروردگارتان بترسید كه همانا زلزله رستاخیز، امری با عظمت و هول انگیز است، روزی كه چون آن زنان شیرده آن را ببینند از شدت هول آن، شیرخوار خود را از یاد ببرند و زنان باردار، بار خویش را بیندازند، و مردم را مست ببینی، ولی مست نیستند ولیكن عذاب خدا سخت است، كه ایشان را چنان بی خود كرده است.

آیاتی از این قبیل خبر می دهد كه به كلی نظام هستی دگرگون می شود اعم از این كه می فرماید: «اِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت» یا این كه می فرماید: «فَاِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ» كه همه ستارگان و خورشید نابود می شوند.




[148] - سوره زمر، آيه 69.
[149] - براي بررسي موضوع رجعت به سخنراني مربوط به بحث «رجعت» از همين نويسنده مي توانيد رجوع فرماييد. در مورد تشابه رجعت به قيامت و اين که کساني که به دنيا برمي گردند مثل اهل برزخ و قيامت بدن خود را انشاء و ايجاد مي کنند امام خميني«رحمه الله عليه» مي فرمايند: اگر در مورد رجعت بگوييم كه نفس شريف رجعت كنندگان بدن مُلكي انشاء مي كنند و با آن بدن رجوع مي فرمايند، هيچ استبعادي ندارد، بلكه حتماً قضيه چنين خواهد بود، مثل همان كه در خبر داريم حضرت امير(ع) در يك شب در آنِ واحد در چهل جا حاضر بود و در عرش با ملائكه بود و نيز در خدمت رسول خداf هم بود، همچنين در همان شب هم بر حضرت سلمان مهمان بود و هم با فاطمهi در منزل خود بود و واقعاً حضرت با ابدان متعدد در محل هاي متعدد بودند و هريک از اين ابدان حقيقتاً بدن شريف حضرت بودند، چرا که نفس، بعد از آن که داراي قدرت کامله شد، مي تواند بعون الملك الكريم، هزاران بدن را انشاء كند كه همگي بدن حقيقي نفس باشند و نفس با هر يك مشغول كاري شود، همان طور كه ائمه در يك لحظه بر بالاي سر محتضرين حاضر مي شوند با ابدان منشئه متعدّده (معاد از ديدگاه امام خميني«رحمه الله عليه»، ص121، نقل از تقريرات اسفار).
[150] - تفسير الميزان، بحث روايي ذيل آيه 210 سوره بقره؛ معادشناسي از آيت الله حسيني تهراني«رحمه الله عليه» ج 4 مبحث اول.
[151] - تفسير الميزان، بحث روايي ذيل آيه مذكور- بحارالانوار ج 51 ص 71.
[152]- بحارالانوار، ج 53، ص 102.
[153] - بحارالانوار، ج 53، ص 39.
[154] - سوره حج، آيات 1 و 2.

نفخ صور اول

نفخ صور؛ آن نفخه و دَمی است که به وسیله آن، کل نظام هستی متحول می شود. نفخه اول دَم الهی است با مظهریت حضرت اسرافیلu، همان طور که کلّ وجود با همه جلوات مختلف یک دَم الهی است که به آن «نَفَسُ الرّحمن» گویند و موجب ظهور موجودات عالم یا کلمات الهی می شود، سپس نَفَسُ الرّحمن که موجب ایجاد عالم شد به نقطه ای می رسد که باز می گردد و پس گرفته می شود و صورت کنونی نظام هستی از بین می رود، مثل دمیدن بر زغال نیم افروخته، که با یک دَم شعله می کشد و با دم دیگر شعله اش خاموش می گردد و نفخ صور مثل دَم دوم است که در مقدماتِ اولِ قیامت پیش می آید و مظهر این دَم، حضرت اسرافیل(ع) است که در اثر آن دَم یا صُوْر، موجودیت موجودات پس گرفته می شود و همه چیز فانی می گردد.

پس از دَم اول؛ دوباره نفخه دیگری ظاهر می گردد و موجودات را وارد موجودیت قیامتی می کند که به آن نفخه، احیاء یا نفخه دوم می گویند. نفخه اول؛ دَمِ قبض کننده است و خداوند با اسم قابض در مظهر اسرافیلی ظهور می کند و وجود دنیایی را از موجودات می ستاند و نفخه دوم؛ دَمِ احیاء و قیام است.

نفخه صور اول؛ صیحه وحشتناکی است که کلّ موجودات، هستی خود را از دست می دهند مگر کسانی خاص. قرآن می فرماید:

«وَ یَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ. مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یَخِصِّمُونَ. فَلَا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ».[155]

و می گویند: اگر راست می گویید، پس این وعده چه موقع خواهد بود؟ آن ها جز یک صیحه، چیز دیگری را نخواهند دید و در حالی که سرگرم جدال اند، غافل گیرشان می کند، آن گاه نه توانایی وصیتی دارند و نه می توانند به سوی کسان خود برگردند.

پس با نفخه اول همه وارد برزخ می شوند و دیگر نمی توانند در دنیا باشند و به خانه های خود برگردند و لذا برزخ منزلگاه و مرحله ای است که در بازگشت به سوی خدا باید در آن وارد شد.

باز در توصیف نفخه اول می فرماید:

«وَ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ».[156]

و روزی که در صور دمیده شود، پس هرکه در آسمان ها و هرکه در زمین است به هراس افتد، مگر آن کس که خدا بخواهد، و جملگی با زبونی رو به سوی او آورند.

روشن است که طبق آیه فوق این قبض شامل همه موجودات زمینی و آسمانی مثل ملائکه می شود.

و نیز در توصیف نفخه اول می فرماید:

«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ».[157]

و در صور دمیده می شود، پس هرکس در آسمان ها و هرکه در زمین است، مدهوش در می افتد، مگر کسی که خدا بخواهد.

عنایت دارید که نفرمود: «ماتَ»، بلکه فرمود: «صَعِقَ» چون در نفخه صور اولاً؛ بحث انقطاع روح از بدن که به آن موت می گویند در میان نیست و ثانیاً؛ فقط شامل انسان نمی شود بلکه شامل هر آن که در آسمان و زمین است می باشد و لذا شامل ملائکه و ساکنان برزخ که به تعبیری اهل زمین اند،[158] نیز می شود. پس با دمیده شدن نفخه اول در مقدمات ظهور قیامت، طومار عوالم بالاتر از دنیا، از برزخ گرفته تا عوالم غیبی آسمان ها، هر آنچه در آن ها موجودند در هم پیچیده خواهد شد.

طبق بحث فوق اگر هنگام شروع ظهور عالم قیامت در دنیا باشیم، نفخ صور را خواهیم دید، و نیز اگر در عالم برزخ و مثال باشیم، باز با آن مواجه خواهیم گشت و اگر در عالم برتر از عالم برزخ و مثال در آسمان غیب هم باشیم، باز با این دَم روبه رو خواهیم بود و ظاهراً این نفخه به مرور ظاهر می شود، از دنیا شروع شده و تداوم یافته، به عالم برزخ رسیده، پس از آن تا عالم بالاتر از برزخ و عالم مجردات ادامه می یابد.[159]

این که در آیه 87 سوره نمل می فرماید؛ هر آنچه در آسمان ها و زمین است به فزع می افتند، چون آن نفخه آن ها را از وجود خود خارج می کند و در مرتبه وجودیِ دیگری وارد می نماید و این غیر از مرگ و بی هوشی است که ما می فهمیم، و در سیر به سوی خداوند این مدهوشی لازم است تا مقدمه ورود به نظام قیامت فراهم گردد و آن مردنی است برای زنده شدن.

چنانچه ملاحظه فرمودید در دو آیه اخیر عده ای را از مدهوشی و صَعق توسط نفخه اول استثنا کرد و فرمود: «اِلاّ مَنْ شاءَ الله»، این ها همان هایی هستند که در باره شان می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»[160] یعنی؛ هرکس با نیکی و پاکی به صحنه قیامت بیاید، پاداش بهتری خواهد داشت و از فزع و هراس آن روز در امان است، پس باید استثناشدگان کسانی باشند که شخصیت شان از هرگونه بدی و زشتی پاک باشد و با توجه به این که می فرماید: «کلُّ شّیْئٍ هالکٌ اِلاّ وَجْهَهُ»[161] همه چیز جز ذات و وَجْه خداوند نابود شونده است، پس استثناشدگان باید که در جنبه وَجه اللهی قرار داشته و از جنبه دنیایی و خَلقی آزاد گشته باشند و به عبارت دیگر این ها چیزی از خود ندارند که این دَم، آن ها را فرا گیرد و لذا فرمود: «لا یَحْزُنُهُم الْفَزَعُ الاَکْبَر»[162] آن دلهرة بزرگ -که همان نفخه اول است- آنان را نگران نمی کند. مصداق کامل این استثناشدگان حضرات معصومینh هستند و در این راستا امام صادق(ع) فرمودند: «ما اهل بیت همان وجه الله هستیم که هلاک نمی شود»[163] چون آن ها فوق این عالم اند و لذا نفخه اول در آن ها نقشی در انتقال آن ذوات مقدس به عالم دیگر نمی تواند داشته باشد، چرا که مقام آن ها مقام «اوّل ما خلق الله»[164] است و کلُّهم نورٌ واحد.

ظاهراً با نفخه اول وجودهای سرابی موجودات، باطل و منهدم می گردد و تنها نسبت آن ها با خداوند باقی می ماند و بقیه نسبت ها باطل و محو می گردند. و از آن جا که وجود موجودات، غیر ذات اقدس حق و وَجه او، در مقابل خداوند باطل اند، این بطلان با نفخه اول آشکار می شود، در واقع آنچه در قبل از نفخه اول بوده و مورد غفلت قرار می گرفت، عیان می گردد. در توصیف این حالت قرآن می فرماید:

«... لِینْذِرَ یوْمَ التَّلاق، یَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»[165]

تا مردم را از روز ملاقات بترساند، آن روز که آنان ظاهر گردند، چیزی از آن ها بر خدا پوشیده نمی ماند، ندا می رسد؛ امروز فرمانروایی از آن کیست، از آنِ خدای یکتای قهار است.

امام صادق(ع) در تفسیر آیه فوق می فرمایند: خداوند عزّوجل می گوید: امروز ملک از آن کیست؟ و به خود پاسخ می دهد؛ از آن خدای یکتای قهار است.[166] و یا در روایتی دیگر می فرماید: ارواح انبیاء می گویند: «از آن خدای واحد قهار است»[167] که در واقع ارواح انبیاء در آن موطن همان ظهور اسم واحد قهار است ، چرا که آن ارواح مقدس تمام انانیّت خود را در اسم قهار الهی مندک و ویران کرده اند. عمده آن است که متوجه شویم در آن شرایط، اسم اَحد تجلی می نماید و لذا هیچ موجودیتی برای کسی نمی ماند تا بخواهد جواب دهد، چرا که باید همه موجودات و نظام هستی، فانی در ذات خداوند متعال شوند تا سپس با نفخه دوم یا نفخه احیاء، به ذات حضرت حق باقی گردند و به عبارت دیگر باید از رنگ مخلوقیت پاک شوند تا به جنبه وجه اللهی ظاهر شوند.




[155] - سوره يس، آيات 48 تا 50.
[156] - سوره نمل، آيه 87.
[157] - سوره زمر، آيه 68.
[158] - در رابطه با اين که اهل برزخ را نيز قرآن اهل زمين تلقي مي فرمايد، به تفسير الميزان، ذيل آيات 112 تا 114 سوره مؤمنون مراجعه شود. مي فرمايد: «قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ* قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّينَ* قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ». «خداوند در قيامت از مردم مي پرسد؛ چه مدت در زمين بوديد؟ (منظور از مدت، درنگ در قبور است). مي گويند:يک روز يا قسمتي از روز در آن جا بوديم، ما خوب نمي توانيم بشماريم، از کساني بپرس که مي توانند بشمارند». مؤيد اين که سؤال از ماندن در برزخ است تعبيري است که در جاي ديگر قرآن آمده؛ که از عمر برزخ به ساعت و در بعضي جاها به شامي از يک روز و يا ظهري از آن تعبير کردند. و سپس خداوند مي فرمايد: مطلب همين است که شما گفتيد، مدت مکث شما در برزخ اندک بود، ولي اي کاش در دنيا هم اين معنا را مي دانستيد تا منکر بعث نمي شديد، تا به چنين عذابي دچار شويد.
[159] - به کتاب «قيام قيامت» از آيت الله محمد شجاعي ص 30 رجوع شود.
[160] - سوره نمل، آيه 89.
[165] - سوره غافر، آيات 15 و 16.
[166] - بحارالانوار، ج 6 ، ص 326.

نفخه صور دوم و ظهور جنبة وجه اللهي موجودات

نفخه دوم برای زنده ساختن و برانگیختن و به پاخاستن و حاضرگشتن، دمیده می شود. قرآن می فرماید:

«... ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِیَامٌ یَنظُرُونَ»[168]

سپس بار دیگر در آن صور دمیده می شود و در آن حال آنان قیام هستند و در حال مشاهده کردن.

پس ملاحظه می فرمایید که نفخه دوم عاملی است تا انسان ها وارد عالم و حالت «قیام» شوند. یا می فرماید:

«وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ»[169]

و در صور دمیده خواهد شد، پس در آن حال از گورهای خود شتابان به سوی پروردگار خویش می آیند.

پس معلوم است با نفخه دوم، موجودات زنده شده و حرکت تازه ای را در سیر و لقاء خداوند متعال آغاز می کنند. یا می فرماید:

«فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَسَاءلُونَ»[170]

پس آن گاه که در صور دمیده شود، پس دیگر میانشان نسبت خویشاوندی وجود ندارد و از حال همدیگر سؤال نمی کنند.

یا می فرماید:

«یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا»[171]

روزی كه در صور دمیده شود و گروه گروه بیایید.

همچنان كه عرض شد نفخه دوم موجب بروز و به ظهوررسیدن جنبة وجه اللهی موجودات و نظام هستی است كه آن جنبه وجه اللهی، باطنِ موجودات بوده و آن با نفخه دوم ظاهر می شود و قیام قیامتی موجودات به شرطی به وجود می آید و احیاء می شود كه همه موجودات جنبه وجه اللهی داشته باشند. موجودات؛ قبل از برپایی قیامت هم جنبة وجه الخلقی دارند و هم جنبه وجه اللهی. با نفخه اول جنبه وجه الخلقی را از دست داده و با نفخه دوم جنبه وجه اللهی ظهور می كند. در این دنیا جنبه وجه اللهی موجودات در زیر پرده وجه الخلقی آن ها قرار گرفته و با نفخه صور اول و دوم جنبة وجه الخلقی از میان می رود و جنبه وجه اللهی مكشوف می گردد، و در این راستا اسباب و علل و حجاب هایی كه قبل از قیامت بین موجودات و خدا بود، از میان برداشته می شود و جنبه الهیِ همه چیز ظاهر می گردد و موجودات آن طور كه به خداوند قائم اند و هیچ استقلالی ندارند، ظاهر می شوند، همان طوری كه اولیاء الهی در این دنیا موجودات را به نحو غیر استقلالی می بینند و برای آن ها قیامت در همین دنیا برپاست و رسول خداf فرمود: «اَلْآنَ قیامتی قائم»[172] قیامت من هم اكنون قائم است، ولی در آن دنیا همه انسان ها موجودات را آن طور می بینند كه اولیاء الهی در این دنیا می بینند. می فرماید:




[168] - سوره زمر، آيه 68.
[169] - سوره يس، آيه 51.
[170] - سوره مؤمنون، آيه 101.
[171] - سوره نبأ، آيه 18.
[172] - شرح مقدمه قيصري، سيد جلال الدين آشتياني، ص771.

قيامت، هم اکنون موجود است

پس قیامت شو، قیامت را ببین

دیدن هرچیز را شرط است این

با نفخه دوم شرایطی فراهم می شود كه انسان های خوب و بد ظاهر می شوند تا معلوم گردد چگونه و چه ارتباطی با خدا دارند. می فرماید: «وَ بَرَزُوا لِلّهِ جَمیعاً»[173] همگی در برابر خداوند ظاهر می شوند. پس الآن آن نحوه حضور در مقابل خداوند هست ولی بارز نشده و با نفخه دوم بارز و ظاهر می شود. چنانچه می فرماید:

«یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُواْ لِلّهِ الْوَاحِدِالْقَهَّارِ».

روزی كه زمین به غیر این زمین و آسمان به غیر این آسمان مبدل می شود و در برابر خداوند یگانه قهار بروز می كنند.

پس طبق این آیه در قیامت جنبه وجه اللهی زمین و آسمان بروز كرده و وجه قیامتی شان عیان می شود. همچنان كه می فرماید:

«وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ * وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ»[174]

و آن روز، بهشت برای متقین نزدیك می شود و جهنم برای گمراهان بروز می كند.

آیه به این حقیقت اشاره دارد كه با كنار رفتنِ حجاب ها، بهشت برای متقین نزدیك می شود - كه مسلم نزدیكی مكانی نیست - و این كه می فرماید جهنم برای گمراهان بارز می گردد، روشن می كند بهشت و جهنم در روز قیامت ساخته نمی شود، بلكه هم اكنون هست و در آن موطن عیان می گردد چنانچه می فرماید: «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»[175] اگر علم یقین داشتید حتماً هم اكنون جهنم را می دیدید. آنچه اكنون مانع دیدن جهنم می شود تعلقات دنیایی است. به همین جهت می فرماید:

«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ* وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ* یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ* وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِینَ»[176]

قطعاً نیكان در بهشت اند و بی شك بدكاران در دوزخ اند، در روز جزا به آن وصل شوند، و در آن روز از آن عذاب غائب نیستند.

این آیات حكایت گر این حقیقت است كه نیكان و ابرار هم اكنون در نعیم اند و گناهكاران هم اكنون در جهنم اند و این باطن ها در روز قیامت ظاهر می شود و لذا می فرماید:

«لَقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»[177]

تو از این صحنه كه هم اكنون با آن روبه رو شده ای غافل بودی، پس از جلو چشم تو پرده ای را برداشتیم و چشم تو بینا و تیز شد.

پس قیامت و جنبه وجه اللهی هم اكنون هست و ما در حال شكل دادن به آن هستیم، یا به صورت مثبت و یا به صورت منفی و لذا می فرماید:

«یَوْمَ یُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا یَسْتَطِیعُونَ* خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ كَانُوا یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُونَ»[178]

روزی كه رهایی دشوار شود و به سجده فرا خوانده شوند، پس نمی توانند سجده كنند، دیدگانشان به زیر افتاده، خواری و شرمندگی، آن ها را فرا می گیرد، در حالی كه پیش از این به سجده دعوت می شدند و تندرست بودند.

این یك نمونه از صحنه قیامت است كه نشان می دهد ما با باطن خود، لحظه به لحظه ارتباط داریم و خود را می سازیم. می فرماید: در قیامت به آن ها می گویند سجده كنید ولی نمی توانند، چون در دنیا در حالی كه از سلامتی و توانایی برخوردار بودند سجده نكردند، زیرا كسی كه در دنیا و در ظاهر چنین است، در هنگام ظهور باطن و ظهور وجه اللهی نمی تواند سجده كند.

در روایت داریم كه راوی از حضرت امام رضا(ع) می پرسد: مرا از بهشت و جهنم خبر دهید، آیا هم اكنون آن ها خلق شده اند؟ حضرت فرمودند: بلی، و رسول اللهf وقتی به معراج رفتند داخل بهشت شدند و آتش را دیدند. راوی می گوید: عده ای از مسلمانان می گویند بهشت و جهنم مقدر شده اند ولی خلق نشده اند. حضرت فرمودند: آن ها از ما نیستند و ما هم از آن ها نیستیم:

«مَنْ اَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنّار كَذَّبَ النَّبِیُّf وَ كَذَّبْنا وَ لا مِنْ وِلایَتِنا علی شَیْئٍ وَ یَخْلُدُ فی نارِ جَهَنَّم. قال اللهU : هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُكَذِّبُ بِهَاالْمُجْرِمُونَ یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ انٍ».

پس كسی كه منكر خلقت فعلی بهشت و جهنم شود، پیامبر و ما را تكذیب كرده است و از دوستان ما نیست و برای همیشه در آتش است. خداوند در آیه 44 سوره الرحمن فرمود: این است جهنمی كه گناهكاران انكار می كردند و هم اكنون گناهكاران بین آن جهنم و آب جوشان در حال طواف اند.[179]

و نیز در روایت داریم که:

«رسول خداf فرمودند: در آن هنگامی كه مرا در آسمان معراج دادند من داخل بهشت شدم ، دیدم در آنجا زمین های بسیاری را كه سفید و روشن افتاده و هیچ در آنها نیست ، ولیكن فرشتگانی را دیدم كه بناء می سازند، یك خشت از طلا و یك خشت از نقره ، و چه بسا دست از ساختن برمی دارند.

من به آن فرشتگان گفتم : به چه علّت شما گاهی مشغول ساختن می شوید و گاهی دست برمی دارید؟ فرشتگان گفتند: وقتی كه نفقه ما برسد ما می سازیم و وقتی كه نفقه ای نمی رسد دست بر می داریم و صبر می كنیم تا آن كه نفقه برسد. رسول خداf به آن فرشتگان گفتند: نفقه شما چیست ؟گفتند: نفقه ما گفتار مؤمن است در دنیا، كه بگوید: سُبْحَانَ اللَهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ وَ اللَهُ أَكْبَرُ.[180]

پس چنانچه ملاحظه می فرمایید حضرت در سفر معراجی خود با بهشت و جهنم روبه رو شدند و این می رساند که هم اکنون بهشت و جهنم موجود است.




[173] - سوره ابراهيم، آيه 21.
[174] - سوره شعراء، آيات 90 و 91.
[175] - سوره تكاثر، آيات 5 و 6.
[176] - سوره انفطار، آيات 13 تا 16.
[177] - سوره ق، آيه 22.
[178] - سوره قلم، آيات 42 و 43.
[179] - قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَاu: يَابْنَ رَسُولِ اللَهِ! أَخْبِرْنِي عَنِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، أَهُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ؟! فَقَالَ: نَعَمْ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَهِf قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ رَأَي النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إلَي السَّمَآءِ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنَّ قَوْمًا يَقُولُونَ: إنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ! فَقَالَu: مَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ لاَ نَحْنُ مِنْهُمْ. مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ (ص) وَ كَذَّبَنَا وَ لَيْسَ مِنْ وَلاَيَتِنَا عَلَي شَيْءٍ وَ خُلِّدَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ! قَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ. (توحيد صدوق، باب ما جاء في الرُّؤْيَه، حديث 21 ص 118).
[180] - «عن أبي عبد الله (ع) قال، قال رسول الله (ص) لما أسري بي إلى السماء دخلت الجنه فرأيت فيها قيعان يقق و رأيت فيها ملائكه يبنون لبنه من ذهب و لبنه من فضه و ربما أمسكوا فقلت لهم ما بالكم ربما بنيتم و ربما أمسكتم فقالوا حتى تجيئنا النفقه فقلت و ما نفقتكم فقالوا قول المؤمن في الدنيا سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر فإذا قال بنينا و إذا أمسك أمسكنا»(بحارالانوار، ج 18، ص 409، باب 3 – اثبات المعراج و معناه.)

چگونگي بدن اُخروي

با تدبّر در آیات و روایات معلوم می شود كه در برزخ و قیامت به اقتضای روح آدمی، بدن درست می شود. اگر روح، روحی باشد كه انسانیت خود را از دست نداده باشد، آن بدن به شكل انسان می باشد و با روح متحد است - چرا كه بدن اُخروی تجلی و ظهور روح است و هیچ گونه دوگانگی بین آن روح و آن بدن نیست - اما اگر روح، روحی باشد كه حقیقت و اوصاف حیوانی یافته است، بدن هم به صورت همان حیوانی كه خصلتش بر روح غلبه كرده در می آید و از این رو، برخی از انسان ها به صورتی بدتر از میمون و خوك محشور می شوند.[181]

امام خمینی«رحمه الله علیه» می فرمایند:

«انسان مشرك چون قلبش از فطرت الهی خارج و از تعادل كمالی منحرف شده و از تبعیتِ هادی مطلق بر كنار گشته و به انیّت و انانیّت خود و دنیا مصروف است، در عوالم دیگر با صورت و سیرت مستقیم انسانی محشور نشود و به صورت یكی از حیوانات منكوس الرأس محشور شود، چون صورت آن ها مثل باطن آن ها رو به دنیای اسفل السافلین است، زیراكه در آن عالم صورت و هیئت انسان تابع قلب اوست، خداوند می فرماید: «اَفَمَن یَمْشِی مُكِبّاً عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»؛[182] كه حكایت از رفتن بعضی بر روی صورت دارد در مقابل هدایت شدگانی كه مستقیم بوده و بر صراط مستقیم سیر می كنند».[183] همان طور که در دنیا به جای آن که روی خود را به سوی آسمان داشته باشد، به طرف دنیا بود.

«در وقت خروج از بدن با هر ملکه ای که انسان از دنیا رفت، با آن ملکه صورتِ آخرتی می گیرد، و چشمِ ملکوتی برزخی، او را می بیند و خود او هم وقتِ گشوده شدن چشمِ برزخی، خود را به صورتی که هست می بیند، اگر که چشم داشته باشد».[184]

امام خمینی«رحمه الله علیه» نیز می فرمایند:

«از امام صادق(ع) هست كه: «مَنْ كَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّةٍ، بَعَثَهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ اَعْرَابِ الْجَاهِلَیَّة»؛[185] هر كس در قلبش به اندازه دانه خردلی از عصبیّت باشد، روز قیامت خداوند او را با اعراب جاهلیت محشور می كند».

پس اگر انسان دارای رذیله عصبیت بود، وقتی از این عالم منتقل شد، شاید خود را یكی از اعراب جاهلیت ببیند كه نه ایمان به خدایتعالی دارد، نه به رسالت و نبوت معتقد است، به همان صورت كه صورت اعراب جاهلیت است خود را محشور می بیند، و خودش نیز نفهمد که در دنیا اظهار عقیده حق می کرده و در سلک امت رسول خداf بوده، چنانچه در حدیث وارد است که؛ «اهل جهنم رسول خداf را فراموش می کنند و خود را نتوانند معرفی کنند مگر بعد از آن که خداوند متعال اراده اش به خلاص آن ها تعلق گیرد[186] »[187].

از رسول خداf هست که:

«... وَ مَنْ مَشَی فِی عَیْبِ اَخِیهِ وَ كَشْفِ عَوْرَتِهِ، كَانَتْ اَوَّلُ خُطْوَةٍ خَطَأَهَا وَضَعَهَا فِی جَهَنَّمَ وَ كَشَفَ اللهُ عَوْرَتَهُ عَلَی رُؤُسِ الْخَلَائِق...»[188]

هركس در عیب برادرش و افشای عیب او قدم برداشت، اول قدمی كه بردارد، در جهنّم گذارد، و آشكار كند خداوند عیب او را در بین خلائق.

كه این نشانه صورت ملكوتی آن رذائل است و مطابقت بدن اُخروی با صفات و عقاید افراد.




[181] - براي بررسي بيشتر در رابطه بدن اُخروي و روح و موضوع شبهه آكل و مَأكول به نوشتار «چگونگي حيات بدن اُخروي» رجوع فرماييد.
[182]- سوره ملك، آيه22.
[184] - شرح دعاي سحر، ص 26.
[185] - اصول كافي، ج 2، ص 30، باب العصبيه، ح 3.
[186] - وسائل الشيعه، ج 11، ص 300.
[188] - الاعمال و عقاب، ثواب الاعمال، ص340.

حقيقت بهشت و جهنم

ممكن است در ابتدای امر تصور شود بهشت و جهنم موضوعی جدای از لقای پروردگار است، در حالی كه باید متوجه بود هر حركتی در نهایت به مبدأ متعال منتهی می گردد و بهشت و جهنم از آثار همین سیر به سوی پروردگار است. حال یا سیر به سوی اسم رحمت و مغفرت كه بهشت است و یا سیر به سوی اسم غضب و سخط الهی كه همان جهنم است، زیرا سراسر عالم وجود همه و همه جلوه های اسماء الهی است و هر اسمی بنا به شرایط خاص، تجلی می كند. او برای شیطان و تابعانش با اسم «منتقم» و «شدیدالعقاب» تجلی می كند. و برای رسول اكرمf با اسم «رحیم» و «وَدود» تجلی می نماید.

هركس در مسیر زندگی خود با اسمائی خاص ارتباط دارد و از آن طریق با خدا ارتباط پیدا می کند، حال یا با اسم هادی و غفورِ خداوند ارتباط دارد و یا طوری زندگی می كند كه خداوند او را از درگاه خود می راند و صورت این راندن، همان جهنم است و روبه روشدن با غضب الهی، زیرا وقتی همه وجود و همه عوالم هستی از آثار و مظاهر اسمای حسنای الهی است، قهراً بهشت و جهنم نیز به عنوان نظام و عالم خاصی از وجود، از این حقیقت مستثنی نیست.

قرآن اطاعت از خدا و رسولf را موجب تجلی اسم غفور حق می داند و آثار لقاء اسم غفور را بهشت معرفی می کند و می فرماید:

«وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ* وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ»[189]

و اطاعت كنید خدا و رسول او را، شاید مشمول رحمت شوید و شتاب كنید به سوی مغفرت پروردگار و بهشتی كه عرض آن در حدّ آسمان ها و زمین است و برای متقین آماده شده است.

معلوم است كه لقای خداوند با اسم رحمت، همان ورود به عالم رحمت و فضل یعنی بهشت ها می باشد.

در رابطه با این كه روبه روشدن با غضب الهی همان جهنم است قرآن می فرماید:

«أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ»[190]

آیا كسی كه خشنودی خدا را پیروی می كند و طالب رضایت خداوند است، مانند كسی است كه روی به خشمی از خداوند آورده و جایگاهش جهنم است؟ و چه بد نقطه برگشتی است.

این آیه و امثال آن روشن می كند كه عده ای از انسان ها روی به غضب الهی می آورند و او را با اسمای غضب ملاقات می كنند كه از آثار آن جهنم است.




[189] - سوره آل عمران، آيات 132 و 133.
[190] - سوره آل عمران، آيه 162.

تكامل در قيامت

همچنان كه قبلاً روشن شد یك نحوه تكامل و رفع حجاب در برزخ برای مؤمنان هست؛ شواهد قرآنی گویای این است كه تكامل در عوالم بالاتر از برزخ نیز وجود دارد و همین انتقال از عالم برزخ به عالم حشر یك نحوه حركت تكاملی است به سوی حضرت حق و روح با تحول و واردشدن در این سرفصل جدید، چهره اصلی خود را در مرتبة بالاتری می یابد، چرا كه با هر انتقالی، انسان به صورت اصلی خود نزدیك تر و به كمالات از دست رفته خود هنگام سیر نزولی، نائل می شود و به تدریج سعه وجود خود را می یابد و متناسبِ یگانه شدن با عالم قرب می شود. در همین راستا قرآن می فرماید:

«فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا»[191]

و اما آن هایی كه به خدا ایمان آوردند و به او تمسّك جستند، به زودی خداوند آنان را در جوار رحمت و فضل خویش در آورد، و ایشان را به سوی خود به صراطی مستقیم هدایت می كند.

این آیه روشن می كند پس از رسیدن به بهشت و قرارگرفتن در آن، مؤمنان دوباره در راه و مسیری كه به سوی خدا می رود، هدایت می شوند. پس خداوند بهشتی ها را به راهی كه لقاء بالاتر، بهتر، جامع تر و كامل تر است پیش می برد، یعنی حتی در بهشت هم تكامل هست و تازه از این به بعد اصل حركت بر اساس حبّ و اشتیاق و لقای حق آغاز می شود، چنانچه در جای دیگر می فرماید: پس از استقرار در بهشت، با آن خصوصیات بی نظیر، «وَ هُدُوا اِلی الطَیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا اِلی صِراط الْحَمید»[192] به سخن پاكیزه و صراط حمید هدایت می شوند. پس معلوم است تازه در آن جا راهِ به خصوصی شروع می گردد و خداوند با اسم «حمیدِ» خود مؤمنان و مشتاقان را به آن جا كه باید ببرد، می برد. در طرف مقابل، كافران هیچ گونه تكامل و صعودی ندارند و لذا قرآن می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِاللّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلاً أُوْلَـئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ وَلاَ یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَكِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»[193]

كسانی كه عهد و پیمان خدا و تعهد فطری خود را به بهای ناچیزی می فروشند، در آخرت بهره ای برای آنان نیست و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نمی گوید و نظری به آن ها ندارد و پاكشان نمی گرداند و عذابی دردناك خواهند داشت.

این كه می فرماید: «و پاكشان نمی گرداند» می رساند؛ انسان هایی كه در صراط مستقیم عبودیت بوده و مورد نظر حق می باشند، در حشر و مواقف آن، مشمول تزكیه حضرت حق خواهند بود.

برای مؤمنانی كه به جهت گفتار قرآن، وجود عوالم برتر را قبول كرده اند ولی عقل آن ها نمی تواند به خوبی آن مطالب را تحلیل و درك كند، اگر با همین عقل وارد عوالم بالاتر شوند، نمی توانند آن حقایق را درك كنند و لذا باید حركت و تكامل و عوض شدنی باشد تا شعور و عقل و ظرفیت درك آن حقایق را بیابند، همان ظرفیتی که در دنیا برای اکثر مؤمنان وجود ندارد، و به همین جهت می فرمایند: اگر شعایی از مظاهر جمال حق متجلی گردد، همه می میرند، چون در این دنیا ظرفیت ادراك جمال حق را ندارند».[194]

البته همان طور كه در بحث تكامل در برزخ روشن شد؛ تكامل در قیامت به معنی انجام عملی جدید نیست، بلكه رفع حجاب و نایل شدن به باطن اعمال است با سیر به سوی خداوند.




[191] - سوره نساء، آيه 175.
[192] - سوره حج، آيه 24.
[193] - سوره آل عمران، آيه 77.
[194] - بحارالانوار، ج 8، ص 196، روايت 183.

به سوي لقاء حق

با توجه به این كه انسان، سالك الی الله است و مقصدش ذات مقدس حق می باشد، مسلّماً در عالم قیامت باید آن سلسله از معایب و نقصان ها كه مانع نیل به ساحت قدسی حق است، برطرف گردد تا قابلیت لازم جهت لقای حق برایش حاصل شود و رنگ خدایی بگیرد. و انسان ها به همان اندازه كه در دنیا بیشتر رنگ الهی گرفته باشند در آن جا كمتر توقف دارند، ولی بالاخره انسان ها كم یا زیاد مواقفی دارند تا پاك و پرداخته شوند.

بر اساس تفاوت دینداری در دنیا، توقف انسان ها در مواقف حشر تا بهشت و لقای حق متفاوت خواهد بود. برخی باید فشار بیشتری را تحمل كنند تا در نهایت تطهیر شوند، و برخی با سختی كمتری مواجه می شوند و مسلّم كافران را در این مواقف جایی نیست، چون آن ها برنامه ای برای سیر به سوی حق برای خود شكل نداده اند، بلكه آن ها به مجرد آن كه محشور شوند به سوی جهنم خواهند رفت.[195]

امام صادق(ع) می فرمایند:

«به حساب خود برسید قبل از آن كه به حسابتان برسند. زیرا حقیقت آن است كه در قیامت پنجاه موقف وجود دارد كه هر موقف آن مانند هزار سال است از آن چه شما می شمارید ...»[196]

یا پیامبر خداf می فرمایند:

«... خداوند جبّار به ملائكه ای كه همراه متقیان هستند می فرمایند: اولیاء مرا در بهشت محشور كنید، پس آن ها را با مخلوقات دیگر متوقف نسازید، رضا و خشنودی من از آن ها قبلاً گذشته است و رحمتم بر آن ها واجب است، پس چگونه اراده كنم آن ها را با انسان هایی كه به بد و خوب آمیخته می باشند متوقف سازم، پس ملائكه این گروه را به سوی بهشت سوق داده...».[197]

چنانچه ملاحظه می فرمایید؛ طبق این روایات كسانی كه اعمال و عقاید و اخلاقشان به خوب و بد آمیخته است و آلوده به گناهان و تعلقات هستند باید در مواقف توقف كنند تا با تطهیرشدن، رضای حق را تحصیل كنند و سپس به مدارج عالی و بهشت ها راه یابند.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«ترقی و تكامل در برزخ از سنخ ترقی در دنیا نیست، زیرا دنیا دار حركت جوهری و استكمال ذاتی و نفسی است، اما تكامل در دار آخرت به رفع حجاب ها و كدورت ها و اعراض جسمانی است كه به وسیله فشار قبر به وجود می آید».[198]

و نیز می فرمایند:

«در آخرت یا برزخ تا بخواهد یك خُلق از اخلاق نفسانی تغییر كند، هیهات است لذا از رسول خداf روایت است كه هر یك از اهل بهشت و جهنّم مخلّدند در آن به واسطه نیّات خود؛[199] چون باید در آن عالم، منشأ اخلاق رذیله زائل شود، ملكات به قدری با شدت و قوت ظهور می كنند كه زوال آن ممـكن نیست ـ آن وقت آن مخلّد در جهنّم است- و اگر با فشارها و سختی ها و آتش ها زائل شود، پس از قرن های ربوبی شاید زائل شود.[200] برعكسِ نشئه دنیا كه تغییرات خیلی زود واقع می شود.




[195] - بحارالانوار، ج 7 ، ص 260.
[196] - بحارالانوار، ج 7 ، ص26.
[197]- بحارالانوار، ج 7، ص 172.
[198]- معاد از ديدگاه امام خميني«رحمه الله عليه» ص371 - نقل از فصوص الحکم ص 170.
[199] - قال الصادق(ع) «اِنَّ اللهَ يحْشُرُ النّاسُ عَلَي نِياتِهِم يوْمَ الْقِيامَة» مردم در روز قيامت براساس نياتشان محشور مي شوند(بحارالانوار، ج 61، ص 209).

نامه اعمال

با دقت در قرآن معلوم می شود كه به عوالم وجود «كتاب» اطلاق می شود و كلّ نظام هستی به یك اعتبار «كتاب» است. از طرفی از برخی آیات چنین استنباط می شود كه یكی از كتاب های عالم وجود، كتابی است كه تمام جزئیات اعمال و حركات انسان و جلوه های باطنی آن ها در آن نگاشته می شود، كتابی كه آن جا نوشته می شود، خودش یك عالَم است كه بر ما محیط بوده ولی برای ما محسوس نیست.

هر انسانی و هر امتی با خودش كتابی و نظامی دارد كه باطن عمل و صفت و عقیده او در آن ضبط است و از چشم سطحی نگر انسان ها مستور است. خود انسان نویسنده كتاب خویش است و با عمل و كردار خود در آن صحیفه می نگارد و اولیاء الهی ناظر بر كتاب ما هستند. قرآن می فرماید:

«وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ* هَذَا كِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»[201]

و هر امتی را به زانو در آمده می بینی، هر امتی به سوی صحیفه عمل خویش فرا خوانده می شود، آن چه را انجام دادید امروز پاداش آن را می یابید، این كتاب ما است كه بر علیه شما و به حق سخن می گوید، ما آنچه می كردید را نسخه برمی داشتیم.

پس معلوم است هركسی در صحیفه عمل خویش قرار خواهد گرفت و نامه عمل، عین عمل می باشد. هم چهره ظاهری عمل در آن جا برای ما معلوم می كند عمل ما است و هم چهره باطنی عمل در آن جا مضبوط است كه در واقع جزاء و تجسم عمل ما است. قرآن در همین رابطه در مورد سرنوشت کفار می فرماید:

«... وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَا لِهَذَا الْكِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا كَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا»؛[202]

كفار می گویند: ای وای بر ما، این چه كتابی است كه هیچ كار كوچك و بزرگی را فرو نگذاشته، جز این كه آن را به حساب آورده؛ و آنچه را انجام داده اند حاضر می یابند و پروردگار تو به هیچ كس ظلم نمی كند.

پس در واقع انسان در نامه اعمالش گسترده می شود و همه زوایای شخصیتش به نمایش می آید و نامه عمل همان عالَم و نظامی است كه انسان با انتخاب های خودساخته است و در عالمی فوق زمان و مكان با اصل عمل روبه روست با همان جهتی كه در نیت خود داشت.

امام صادق(ع) می فرمایند:

«كسی كه برای خدا به زیارت برادرش رفت، روز قیامت در میان قطعاتی از نور می رود و مرور نمی كند به چیزی مگر آن كه از همه جا نور به او متوجه است، تا این كه در برابر خداوندU توقف می كند، سپس خدایU می فرماید: مرحبا! و هنگامی كه خداوند به او گفت مرحبا، خداوندU نعمت هایش را برایش می بخشاید.[203]

چنانچه ملاحظه می فرمایید چون نیت آن فرد، ملاقات برادرش بود برای خدا، پس عملاً باطن عمل او توجه كردن به خدا بود و لذا در قیامت به سوی خدا می رود و با خدا روبه رو می شود و این همان قرائت نامه اعمال است، همچنان كه اعمال گناهكاران طوق گردنشان می شود.[204]

بنا به نظر امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«صفحه نفس ما، یكی از نامه های اعمال ما است، این که می فرماید: «یَا وَیْلَتَنَا مَا لِهَذَا الْكِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا كَبِیرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا»؛[205] وای بر ما این چه كتابی است كه اعمال كوچك و بزرگ ما را فروگذار نكرده جز آن که همه را حساب نموده است. شاید کتابی که خداوند متعال می فرماید همین لوح نفس باشد که ملائکه موکِل در آن می نویسند».[206]

عارفه جلیل القدر، مرحومه بانو امین«رحمه الله علیها» در تفسیر آیه «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَ اَخَّرَت»[207] می فرماید: «شاید این دانایی اشاره به این باشد که آن وقت چیزی از اعمال و افعال و صفات و ملکات انسان مفقود نمی گردد و همه در صحیفه نفس بشری مبرّز و ظاهر می گردد، زیرا همه آنچه انجام داده به یک صورت فعلی و وجدانی در نظر وی حاضر می گردد، به طوری که گویا همان وقت مشغول آن عملیات است، «یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا»[208] زیرا که عالم قیامت، عالم حقیقت و فعلیت است، اول و آخر یکی می شود ....».[209]




[201] - سوره جاثيه، آيات 28 و 29.
[202] - سوره کهف، آيه 49.
[203] - بحارالانوار، ج7، ص 197، روايت 68.
[204] - بحارالانوار، ج7، ص 183، روايت 28.
[205] - سوره كهف، آيه49.
[207] - سوره انفطار، آيه 5.

ميزان

در عالم حشر نظامی داریم كه كلّ صحیفه عمل انسان به وزن گذاشته می شود تا جهت اصلی آن معلوم شود كه به سوی حق بوده است یا به سوی باطل، این نظام، همان «میزان» است كه در یك قاعده تكوینی و حقیقی، روشن می كند كلّ و مجموعة صحیفه انسان چه گرایشی دارد، البته این مربوط به متوسطین است ولی حساب انبیاء و اولیاء جدا است.

اگر روشن شد جهت صحیفه انسان به سوی خدا است، مسئله مواقف برای رفع آلودگی ها و تعلقات پیش می آید، تا قابلیت رسیدن به جوار حق در او پیدا شود، و آن هایی هم كه صحیفه اعمالشان در مجموع به سوی فرار از خدا است، تسویه و حسابرسی ندارند.

با توجه به ماهیت و حقیقت نظام میزان كه تكلیف انسان را در ادامه حركت مشخص می كند، این موقف، از مواقف خطرناك است و وحشت غیر قابل توصیفی پیش می آورد، در این حال هر ذرّه ای از عقاید و اخلاق و اعمال نقش دارند. قرآن می فرماید:

«وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَـئِكَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا كَانُواْ بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ»[210]

در آن روزملاك ارزیابی ها «حق» است، پس هركس میزان های او سنگین باشد رستگار است و هركس موازین او سبك باشد، به جهت ظلمی كه به آیات ما انجام داده، به خود ضرر زده است.

پس هرچه نامه اعمال انسان با «حق» تطبیق كند، سنگین بوده و رستگار است، ولی اگر جهت نامه اعمال انسان به سوی غیر حق باشد سبك و بی وزن بوده و در آن روز انسانِ ضرر كرده ای است و خداوند ضرركرده ترین انسان را چنین معرفی می كند:

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا* أُولَئِكَ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا* ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا»[211]

بگو ای پیامبر! آیا خبر بدهم به شما از ضرركرده ترین افراد؟ آن ها كسانی اند كه تمام كوشش خود را صرف زندگی دنیایی كردند و گمان كردند دارند كار درست انجام می دهند، آنان كسانی اند كه عملاً به آیات پروردگارشان و لقاء او كفر ورزیدند، پس در نتیجه همه اعمالشان پوچ و بی ثمر شد، و در روز قیامت برای آن ها هیچ وزن و میزانی نخواهیم نهاد، این جهنم جزای آنان است به جهت كفرشان و به مسخره گرفتن آیات و پیامبران من.

با دقت در روایات روشن می شود كه «میزان»، نظامی است كه چگونگی عمل را می سنجد و به كیفیت نظر دارند نه به كمیّت،[212] بر اساس میزان، جهتِ روح به سوی خدا و یا غیر خدا سنجیده می شود و لذا برای مشركانی كه كیفیتی در شخصیت شان نیست، میزانی بر پا نمی شود. چنانچه حضرت سجاد(ع) فرمودند:

«بندگان خدا بدانید كه برای مشركان میزانی نصب نمی شود و برای آن ها صحیفه عمل باز نمی شود، آن ها به سوی جهنم محشور می شوند».[213]

از حضرت امام صادق(ع) روایت است كه :

«إنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَهِU: وَ نَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ؛ قَالَ: هُمُ الاْنْبِیَآءُ وَ الاْوْصِیَآءُh».[214] (وَ فی رِوایَةٍ اُخْرَی : نَحْنُ الْمَوَازِینُ الْقِسْطْ)[215]

«از آیه مباركه ای که می فرماید: «ترازوهای قسط و عدل را در روز قیامت قرار می دهیم» ، پرسش كردند؛ حضرت فرمودند: مراد از ترازوهای قسط و عدل؛ پیامبران و اوصیای آن ها هستند.




[210] - سوره اعراف، آيات 8 و9.
[211] - سوره كهف، آيات 103 تا 106.
[212] - بحارالانوار، ج 7، ص 248، روايت 3.
[213] - بحارالانوار، ج7، ص 250.
[214] - کافي، ج 1، ص 469.

موقف حساب؛ بستري براي رهايي از آثار گناهان و تعلقات

انسان مؤمن در سیر الی الله در موقف حساب، با تحمل فشارها از آثار گناهان تسویه و تطهیر گشته و از تعلقاتش كه جهت دل او را از خداوند منحرف نموده است، رهایی می یابد. این موقف و گیركردن، همان است كه در دنیا اهل سلوك با محاسبه نفس خود طی می كنند و لذا فرموده اند اگر در این دنیا نفس خود را محاسبه نمودی، دیگر در موقف حساب، حسابرسی نخواهی داشت و این مربوط به كسی است كه در زندگی دنیوی از طریق ریاضت های شرعی به تطهیر درون می پردازد و به اعمال و نیّات خود توجه خاص دارد و با فشارها، خود را از گناهان پاك ساخته و قلب خود را از غیر خدا خالی می كند تا شایسته قرب الهی شود، ولی اگر انسان مؤمن نتوانست آن طور كه باید خود را تسویه و تطهیر كند، در موقف حساب باید پاك شود تا شایسته قرب گردد.

این رهایی از گناهان و تعلقات در موقف حساب ضروری است، زیرا خداوند انسانی را به محل قرب خود راه می دهد كه جز خدا را نشان ندهد. این كه گفته می شود عده ای محبوب و معشوق خدایند، به این علت است که آن ها با تمام وجود حق را نشان می دهند. زیرا خدایی كه جمال و كمال مطلق است جز به خودش محبت و عشق ندارد و چون به خود محبت شدید دارد اگر در جایی تجلی خود را ببیند به آن نیز عشق می ورزد و به آن نظر دارد. مثل توجه كسی كه صورت خوب خود را می خواهد در آینه ببیند، چون به صورت خود نظر دارد، به آینه هم نظر می كند.

بنا به نظر امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«عبور از منازل حواسّ و تخیلات و تعقلات، و گذر از سرای فریب به سوی غایت الغایات و رسیدن به نفی عینی و علمی صفات و رسوم و جهات، ممكن نیست مگر پس از پیمودن تدریجی مراحل وسط، از برزخ های سافل و عالی تا عالم آخرت».[216]




[216] - شرح دعاي سحر، ص 14.

اموال حلال نيز عامل توقف است

خداوند در روز قیامت کسی را می خواهد که دارای قلب سلیم و پاک از هرگونه تعلق به غیر باشد و چون خداوند به خود نظر دارد، به قلبی هم که او را نشان می دهد بالتبع نظر می کند. پس اگر کسی در سیر به سوی خدا، نتوانست در این دنیا خود را آینه نمایش حق نماید و از هرگونه انانیت پاک کند، در موقف حساب، در عالم حشر دچار زحمت و سختی خواهد شد تا پس از تحمل فشارها و وحشت ها و آتش ها به تدریج تزکیه شود.[217] اگرچه تعلقات، بر خلاف گناهان موجب ورود در آتش نیست ولی موانعی هستند جهت قرب به عالم قدس و به خودی خود عالَم ظلمات و وحشت هستند. در آن حال عوالم قرب را می بیند ولی موانعی در برابر خود می یابد که مانع ورود به آن عوالم است و با کنارزدن آن هاست که می تواند به آن عوالم راه پیدا کند. و لذا حضرت علی(ع) می فرمایند: «در حلالش حساب است و در حرامش عقاب».[218] چون درست است که گناهان موجب عقاب می شوند ولی حلال ها هم در موقف حساب بررسی می شوند و به اندازه ای که انسان نسبت به آن ها تعلق داشت و حجاب او برای لقاء الهی بود، در آن جا او را متوقف می کند و گیر می اندازد تا با روبه روشدن با آن صحنه، پشیمانی عمیقی روحش را اشغال کند و اگر نتوانست در این دنیا از قاعده «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ...»[219] استفاده کند و خود را از ظلمات تعلقاتِ شهرت و مقام و مال و غیره برهاند، چون به عنوان انسان مؤمن مرده است، در آن دنیا از آن قاعده برخوردار می شود و آن تعلقاتی که در این دنیا او را از حضور قلب در نماز محروم می کرد باید در موقف حساب از قلب او زدوده شود تا شایسته حضور گردد.

امام صادق(ع) فرمودند:

«هنگامی که روز قیامت شد دو بنده مؤمنی که هر دو از اهل بهشت اند در موقف حساب برای حسابرسی توقف می کنند، یکی در دنیا فقیر بوده و دیگری غنی. پس آن شخصِ فقیر گوید: پروردگارا! بر چه چیزی توقف داده شده ام؟ قسم به عزتت خود می دانی که نه حکومت و ریاستی داشتم که عدالت یا ظلم کرده باشم، و نه مال داشتم که حقوق محرومان را داده یا نداده باشم، رزق من به اندازه کفافی بود که خود می دانی و برای من مقدر ساخته بودی. خداوندY می فرماید: بنده من راست می گوید راه را باز کنید تا به بهشت داخل شود، و فرد غنی می ماند در حالی که آن قدر عرق از او می ریزد که اگر چهل شتر از آن بخورند سیراب می شوند - شاید از شرمندگی باشد- سپس داخل بهشت می شود، آن فقیر به او می گوید: چه چیزی تو را حبس کرد؟ غنی می گوید: طول حسابرسی، مدام به صورت ثابت همین طور چیزی پس از چیزی می آمد، و من مشمول مغفرت قرار می گرفتم، سپس از چیز دیگری سؤال می شد تا آن که مرا در رحمتش فرو پوشاند و به توبه کنندگان ملحق نمود».[220]

طبق این روایت فرد غنی باید سختی هایی را ببیند تا نهایتاً از وابستگی هایی که به امور دنیایی داشته و آن ها او را از خدا غافل کرده، پاک شود وگرنه آن کس که اموالش عامل غفلت از خدا نیست در موقف حساب مشکلی ندارد.




[217] - بحارالانوار، ج 8، ص 352، روايت 2.
[220] - بحارالانوار، ج 7 ، ص 259 ، روايت 4.

موقف صراط

صراط مسیری است در عالم حشر در مقابل انسان، برای رسیدن به خدا، حال یا رسیدن به اسماء رحمت الهی و یا رسیدن به اسماء غضب حضرت حق.

مسلم همه انسان ها در مسیر و صراط اند، هرچند راه ها متفاوت است و نتایج آن نیز گوناگون.

صراط از همان اولِ حشر شروع می شود و در امتداد مواقف و در بطن آن ها قرار دارد و با آغاز حشر، هرکس در صراط خود قرار می گیرد و صراط در عالم قیامت، ظهور باطنی صراطی است که انسان ها در زندگی دنیوی داشته اند، زیرا در حقیقت انسان ها در زندگی دنیوی خود صراطی یا راهی داشته اند، یا به سوی خدا و یا به سوی غیر خدا و در قیامت باطن آن صراط بروز می کند و همه مواقف عالم حشر از اجزای صراط اند.[221]

امام صادق(ع) در توصیف صراط می فرمایند:

«مردم در طبقات مختلف از صراط عبور می کنند و صراط از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر است. پس گروهی از صراط عبور می کنند مانند برق و کسانی از آن عبور می کنند مثل فرار اسب و دسته ای از آن با شکم و دست عبور می کنند [با زحمت و کندی] و برخی با پا [به صورت عادی] عبور می کنند و گروهی با اُفت و خیز عبور می کنند، گاهی بخشی از آتش او را می گیرد و گاهی رهایش می کند».[222]

طبق این روایت؛ صراط در متن جهنم است و از آن عبور می کند. پس همه به شکلی با جهنم برخورد دارند و قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد و می فرماید: «وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا»[223] هیچ کس از شما نیست که وارد آن نشود و این یک قاعده استثناناپذیر است.

روایت مذکور نشان می دهد هرکس بسته به نوع حرکتش در دنیا و چگونگی عقیده و عمل و اخلاقش، سرعت متفاوت دارد و با سوزندگی کمتر یا بیشتر همراه است. باطن قدم گذاشتن در دنیا، قدم گذاشتن بر بطن آتش است، اما کسانی چون انبیاء و اولیاء همین که به دنیا قدم گذاشتند به سرعت از آن به سوی خداوند گذشتند، ولی آن ها که دلبستگی های دنیایی شان زیاد است بر صراط خیلی کُنْد عبور می کنند.

امام خمینی«رحمه الله علیه» می فرمایند:

«پل جهنّم از دنیا تا بهشت امتداد دارد و شما الآن در بین راه هستید و در صراط هستید.[224]... مؤمن قدرت خاموش كردن آتش جهنّم را دارد لذا در موردش فرموده اند: «اِنَّ النّارَ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ جَزْ یَا مُؤْمِنُ فَقَدْ اَطْفَأَ نُورُك لَهَبِی»؛[225] آتش در قیامت به مؤمن می گوید: ای مؤمن! بگذر كه نور تو شعله و حرارت مرا خاموش كرده است؛ زیرا مؤمن از عقل برخوردار است، و به اندازه نور عقل بر آتش شهوت و غضبِ دنیا غلبه كرده است، ولی چون مؤمن صاحب عقل كلّی نیست و آلودگی به دنیا و دار طبیعت دارد، در هر صورت آتشی در مقابل دارد كه آن را با نور عقل خاموش می كند، ولی در مورد ائمه معصومینh روایت هست كه فرمودند: «حُزْنَا وَ هِیَ خَامِدَه»؛[226] ما از آتش عبور كردیم در حالی كه خاموش و سرد بود؛ زیراكه دار طبیعت در نفوس كامله هیچ گونه تصرفی ندارد، چون آن ها طبیعت را هم الهی كرده اند.[227] ...نوری كه صراط را روشن می كند، نور علم و ایمان است، و چون علم و ایمان افراد در دنیا متفاوت است، نور افراد در صراط متفاوت است و نور بعضی مثل نور شمس و از بعضی مثل نور قمر است».[228]

امام خمینی«رحمه الله علیه» در بارة دقیق بودن صراط انسانی می فرمایند:

«هر یك از موجودات را صراطی است مخصوص به خود و نور و هدایت مخصوص دارد و «الطُّرُقُ اِلَی اللهِ بِعَدَدِ اَنْفَاسِ الْخَلائِق»؛[229] به تعداد مخلوقات راه به سوی خدا هست، و چون در هر تعیّن، حجابی است ظلمانی، و در هر وجود و انیّت، حجابی است نورانی، و انسان مجمع تعیّنات و جامع وجودات است، محجوب ترین موجود است نسبت به خدای تعالی، و شاید اشاره به این معنی باشد آیه كریمه: «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ»[230] و از این جهت صراط انسانی، طولانی ترین و ظلمانی ترین صراط ها است، و نیز چون ربّ انسان، حضرت اسمُ الله اعظم است كه ظاهر و باطن، و اوّل و آخر، و رحمت و قهر، و بالأخره اسمای متقابله نسبت به او علی السّویٰ است، از برای انسان در منتهای سیر باید مقام برزخیت كبری - و تعادل بین اسماء متقابله- حاصل شود، از این جهت صراط او ادقّ از همه صراط ها است.[231]

پس انسان از جهت عبور از حجاب های اَنانیت و انیّت و این که او مجمع تعینات است، محجوب ترین موجود می باشد، و صراط او طولانی ترین و ظلمانی ترین صراط هاست و از جهت این که باید به مقام برزخیت کبری نایل شود، صراط او دقیق ترین صراط ها می باشد و به همان اندازه که در دنیا این صراط را درست طی کند در قیامت در طی صراط موفق تر خواهد بود.

و نیز در رابطه با مستقیم بودن صراط انسانی می فرمایند:

«صراط مستقیم عبارت است از رجوع هر یك از موجودات از عالم كثرت به غیبِ آن اسمی كه مصدر و مبدأ عین ثابته آن موجود است».[232] و نیز می فرمایند:

«صراط انسان از اسفل السافلین شروع می شود و به اعلی علّیین ختم می گردد و حق تعالی به اسم جامع ربّ انسان است و بر صراط مستقیم است، چنانچه می فرماید: «اِنَّ رَبّی عَلَی صِراطٍ مُسْتَقِیم»؛ یعنی مقام و جامعیت، بدون فضل صفتی بر صفتی، و مربوب آن ذات مقدس بدین مقام نیز بر صراط مستقیم است... و دیگر موجودات و سایرین الی الله هیچ یك بر صراط مستقیم نیستند، بلكه اعوجاج دارند یا به جانب لطف و جمال یا به طرف قهر و جلال... و مؤمنین چون تابع انسان كامل هستند و به نور هدایت او سیر كنند و عقل خود را در كیفیت سیر معنوی دخالت دهند، از این جهت صراط آن ها نیز مستقیم و حشر آن ها با انسان كامل است».[233]

حقیقت صراط، صورت باطن ولایت است و لذا امام صادق(ع) می فرمایند: «اَلصّراطُ الْمستقیم، امیرالمؤمنین علیu».[234] و یا می فرمایند: «...نَحْنُ اَبْوابُ الله وَ نَحْنُ الصّراطُ الْمستقیم...».[235] ماییم درهای ارتباط با خدا، ماییم صراط مستقیم. یا در زیارت جامعه در خطاب به آن ذوات مقدسه عرضه می داری «اَنْتُمُ السّبیلُ الْاَعْظَمُ و الصّراطُ الاَقْوَم» شمایید راه بزرگ خدا و صراط پایدار او. و نیز امام باقر(ع) در مورد آیه «وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ ...»[236] (این است صراط مستقیم پس از آن پیروی کنید و به دنبال راه های پراکنده نباشید). فرمود: «علی بن ابی طالب و الائمةِ مِنْ وُلْدِ فاطمه هُمْ صراطُ الله».[237]




[221] - بحارالانوار، ج 8 ، ص 65 ، روايت 2.
[222] - بحارالانوار، ج 8، ص 64، روايت 1- و نيز داريم که رَسُولِ اللَهِf فرمودند: «يَرِدُ النَّاسُ النَّارَ ثُمَّ يَصْدُوُنَ بِأَعْمَالِهِمْ؛ فَأَوَّلَهُمْ كَلَمْعِ الْبَرْقِ، ثُمَّ كَمَرِّ الرِّيحِ، ثُمَّ كَحَضْرِ الْفَرَسِ، ثُمَّ كَالرَّاكِبِ، ثُمَّ كَشَدِّ الرَّجُلِ، ثُمَّ كَمَشْيِهِ». مردم به واسطه اعمالشان داخل در آتش مي شوند و سپس از آتش خارج مي شوند؛ پس اوّلِ آنان به سرعت برقِ چشم از آن مي گذرند، و بعدي مانند سرعت وزش باد، از آن مي گذرد و بعدي مانند سرعت اسب تندرو در حال دويدن ، و پس از آن مانند شخص سواره ، و پس از آن مانند سرعت كسي كه مي دود، و پس از آن مانند سرعت كسي كه راه مي رود.»(بحارالانوار ج 8 ص 249)
[223] - سوره مريم، آيه 71.
[224] - معاد از ديدگاه امام خميني«رحمه الله عليه»، ص 287.
[229] - جامع الاسرار و منبع الانوار، ص8، 95 و 121.
[232] - آداب الصلوة، ص293.
[233] - چهل حديث، ص 531.
[234] - تفسير علي بن ابراهيم، ص 606.

حشر دسته جمعي انسان ها

در قرآن برای قیامت اسامی مختلف و گوناگونی آمده كه هركدام نمایانگر چهره ای از حقایق آن روز است. یكی از این نام ها «یوم التلاق» است. یعنی روزی كه در آن انسان ها همدیگر را و نیز خدا را و اهل آسمان را ملاقات می كنند؛[238] و «یوم الجمع»[239] روز جمع است، زیرا در آن تمام فاصله های زمانی و مكانی در نوردیده شده و همه به یكدیگر می رسند و قیامت و وعده گاه همه است از اولین یعنی حضرت آدم(ع) تا آخرین فردی كه تا آستانه قیامت پا در مرحله وجود می نهد. خداوند می فرماید:

«وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ اَحَداً، وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّكَ صَفّاً لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ اَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً»[240]

و آنان را محشور می كنیم و احدی را وانگذاریم، و همه بر پروردگارت به صف عرضه شوند، به حقیقت چنان كه اول بار خلقتان كردیم پیش ما آمدید، ولی پنداشتید كه هرگز برای شما موعدی ننهاده ایم!

در آن هنگام همه به خوبی درخواهند یافت كه حسب و نسب و مال و مقام و اعتبارات دنیوی، همه نابود شده و ذره ای بر ایشان مفید نیست، لذا تمام آن ها در صف واحدی در محشر قرار می گیرند و هیچ كدام از آن جهات بر دیگری هیچ گونه برتری نخواهند داشت.

یكی از دلایل حشر دسته جمعی انسان ها این است كه: هر عملی كه انسان انجام می دهد، از سویی از زمینه شخصیت او برمی خیزد و آن هم نتیجه ای از اعمال، رفتار، گفتار و بالاخره مكتسبات گذشته او است. از سوی دیگر از آن جایی كه انسان در اجتماع زندگی می كند، همواره از تأثیر اعمال، رفتار و تظاهرات وجودی گذشتگان و معاصرین خود كم و بیش متأثر است و به همین ترتیب، بر سرنوشت و مقدرات آیندگان نیز تأثیر خواهد گذاشت، چه بسا كه عملی از انسان صادر شود كه تا سالیان دراز و بلكه قرن ها و تا قیامت در هدایت و گمراهی دیگران مؤثر باشد. حال با توجه به این كه قیامت روز حسابرسی خلایق است، برای رسیدگی به حساب هركس تمام افرادی كه در سلسله علل و عوامل مؤثر در هدایت و یا گمراهی او، ولو به اندازه ذره ناچیزی، سهیم و شریك بوده اند، باید حضور داشته باشند و جوابگوی آن از هر جهت باشند! چنین حسابرسی و داوری برای یكایك انسان ها جز در روزی كه همگی از اولین و آخرین حاضر باشند، صورت نمی پذیرد و با توجه به ضرورت داوری و عدل و داد الهی، ضرورت حشر دسته جمعی انسان ها نیز امری قطعی و تردید ناپذیر است.[241]




[238] - تفسير الميزان، ذيل آيه 15 سوره مؤمن.
[240] - سوره كهف، آيه 47 و 48.
[241] - به تفسير الميزان، ذيل آيه 103 سوره هود مراجعه فرماييد.

معني بهشت

انسان مؤمن پس از عبور از صراط و طی آن و تحمل سختی ها و قطع تعلقات، وارد بهشت می شود که آن از آثار لقای خداوند با اسماء رحمت و رضوان اوست و خداوند در مورد آن فرمود:

«وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاكِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»[242]

خداوند به زنان و مردان مؤمن بهشت هایی را وعده داده که از زیر آن نهرها جاری است، در آن جاودانه خواهند بود و مسکن های طیب در بهشت های قابلِ ماندن، و رضوان الهی، بزرگ تر است، این است آن رستگاری عظیم.

باز در وصف بهشت می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ * دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»[243]

حقیقت آن است که آن هایی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پروردگارشان به پاس ایمانشان آن ها را هدایت می کند به بهشت های نعمت که نهرها در زیر آن روان است، نیایش آن ها در آن جا عبارت است از «خدایا تو منزهی» و برخوردشان در آن جا «سلام» است و انتهای نیایششان عبارت است از الحمدلله ربِ العالمین.

این آیه علاوه بر این که به این حقیقت اشاره دارد که مؤمنان پس از گذر از مواقف به بهشت ها هدایت می شوند، بیان گر این نکته ظریف نیز هست که وقتی مؤمنان در بهشت که اصل آن دیدن خدا و نظر به وجه کریم اوست، وارد گشتند و جمال مطلق او را دیدند، به معرفت حقیقی آن کمال مطلق نایل گشته و در نتیجه، شعلة محبت و عشق به خداوند در جان آن ها زبانه می کشد و در این زیباترین حالت ممکن بر اساس آن عشق، سخن ها خواهند داشت و لذا همه چیز را فراموش می کنند، به طوری که نعمت های بهشتی زبان به گلایه می گشایند. و در این محو جمال حق شدن همچنان که آخر آیه مذکور می فرماید؛ دائماً در حال تسبیح و حمد خواهند بود و چون در منظرشان کمال بی نهایت یعنی خداوند قرار دارد، هرچه می نگرند بیشتر مشتاق می شوند و لذا می فرماید: «...دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»[244]

و نیز می فرماید:

«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَآؤُونَ كَذَلِكَ یَجْزِی اللّهُ الْمُتَّقِینَ»[245]

بهشت های قابل ماندن که متقین در آن وارد می شوند، در زیر آن نهرها روان است، و هرچه آن ها بخواهند برای آن ها هست، این چنین خداوند پاداش متقین را می دهد.

این آیه و امثال آن نشان می دهد که مشیت و اراده انسانِ متقی در بهشت، نافذ است و هرچه اراده کند محقق می شود، چون در دنیا خواست و اراده خدا را بر خواست و اراده خود حاکم کرد و لذا در بهشت دارای خلاقیتی خواهد شد که همه چیز تحت اوامر او قرار خواهند گرفت.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«جنّات به تقسیم كلّی، سه جنّت است؛ یكی «جنّت ذات» است كه غایت علم بالله و معارف الهیه است و حاصل آن بهشت لقاء است و دیگر «جنّت صفات» كه نتیجه تهذیب نفس است و حاصل آن بهشت اسماء است و سوم «جنّت اعمال» كه صورت قیام به عبودیت و نتیجه آن است و این جنّات در ابتدا آبادان نیستند، ولی چنانچه مقام غیب نفس، تعمیر به معارف الهیه و جذبات غیبیه ذاتیه نشود، بهشت ذات و جنّت لقاء از برای انسان حاصل نشود، و اگر تهذیب باطن و تحلیه سرّ نگردد، و عزم و اراده انسان قوی نشود و قلب مجلای اسماء و صفات نگردد، بهشت اسماء و صفات كه جنّت متوسط است، برای انسان نباشد و اگر قیام به عبودیت نكند و اعمال و افعال او مطابق دستورات شرایع نباشد، بهشت اعمال كه «وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ»[246] از برای او حاصل نیست.»[247]




[242] - سوره توبه، آيه 72.
[243] - سوره يونس، آيات 9 و 10.
[244] - سوره يونس، آيه 10.
[245] - سوره نحل، آيه 31.
[246] - سوره زخرف، آيه 71 ، که مي فرمايد: در آن بهشت آنچه جان انسان مي طلبد و چشم انسان از آن لذت مي برد موجود است.

تجسم اعمال

آنچه باید مورد توجه باشد عوالم وجود است که پایین ترین عالَم، عالم ماده است و درجه شدیدتر آن، عالم برزخ یا عالم مثال یا عالم ملکوت است که تمام صورت های عالم ماده به نحو کامل تر در آن جا هست و شدیدتر از عالم برزخ عالم تجرد یا عالم جبروت است. و لذا هر آنچه در عالم برزخ هست به نحو شدیدتر و لطیف تر در عالم تجرد موجود است و نیز هر آنچه در عالم تجرد و جبروت هست به نحو شدیدتر در عالم اسماء موجود است، البته به نحو خاصی که باید در آن جا باشد، و قرآن نیز به همین عوالم اشاره دارد و می فرماید:

«وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»[248]

و هیچ چیز نیست مگر این که خزائن آن نزد ما است و ما آن را نازل نکردیم مگر به اندازه ای معین.

با توجه به مطالب فوق؛ در بازگشت انسان به سوی خداوند، اوصاف ، اعمال و عقاید انسان در عوالم بعدی متمثل بوده و تجسم دارد، حال چه این اعمال و عقاید خوب باشد و چه بد. پس اگر صفت خوبی در ما باشد، این صفت به عنوان یک خصوصیت از خصوصیات وجودی ما و به عنوان یک واقعیت در روح و برای روح ما، صورتی در بالا دارد، هم در برزخ و هم در عالم تجرد و هم در عالم اسماء. البته صورت موجود در عالم بالا متناسب با قوانین و احکام آن جاست، و نیز عنایت داشته باشید که صورت های برزخی و تجردی و اسماییِ اعمال و عقاید و صفات ما همواره با ما هستند هرچند از ما محجوب اند و در برزخ با صورت برزخی آن ها روبه رو می شویم و هرچه به عوالم بالاتر منتقل شویم و پرده ها بیشتر کنار برود، صورت های بالاترِ اعمال و عقاید و اخلاق برای ما متمثل می گردد و لذا هم اکنون اعمال و عقاید و اخلاق ما با صورت اصلی خود در نزد ما موجوداند، پرده که عقب رفت صورت های مناسب آن ها برای نفس انسان ظاهر می شود؛ بدخلقی اش به صورت سگ بر او تسلط دارد و زرنگی های دنیایی اش به صورت مار بر او مسلط است و یا بدخلقیِ همراه با شرافتش به صورت شیر بر او مسلط می گردد.[249] و در مورد صفات نیک باز قاعده همین طور است و روایات متعدی حاکی از این قاعده است که با انجام عمل نیک، انسان به شاخه ای از شجره طوبی متصل می شود که اصل آن در بهشت است و با انجام عمل بد به شاخه ای از شجره زقّوم متصل می گردد که اصل آن در جهنم است.[250] یعنی هم اکنون انسان از طریق باطن خود به آن عوالم وصل می با شد و در قیامت با آن روبه رو می شود و اجر و ثواب او همان باطن اعمال اوست و در همین راستا قرآن می فرماید:

«یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»[251]

قیامت روزی است که هرکس با آنچه از عمل خیر یا عمل بد انجام داده روبه رو می شود، در حالی که مایل است آن عمل بد با او فاصله زیادی داشته باشد، خداوند شما را از عذاب خود می ترساند و خداوند بر بندگان خود مهربان است.

این که گناهکاران آرزو می کنند ای کاش میان آن ها و عملشان فاصله زیادی بود، می رساند که با صورت دنیوی عمل خود روبه رو نمی شوند، چون صورت دنیوی عمل برای آن ها مطلوب بوده است که انجام داده اند. و باز قرآن در همین راستا که باطن اعمال ما هم اکنون با ما هست می فرماید:

«لَقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»[252]

تو ای انسان از این حالتی که اکنون در قیامت با آن روبه رو شدی در غفلت بودی، پس ما پرده را از تو برداشتیم و در این حال دیده ات تیز شد.

در واقع این آیه می فرماید که ای انسانِ حاضر در قیامت، تو از همه آنچه فعلاً با آن مواجه هستی و در آن قرار گرفته ای، در غفلت بودی هرچند قبلاً وجود داشت و حال که توانسته ای به باطن خود نظر کنی می بینی همه آن ها بر تو احاطه داشت. به گفته مولوی:

هر خیالی کو کند در دل وطن

روز محشر صورتی خواهد شدن

چون سجودی یا رکوعی مَرد کِشت

شد در آن عالم سجود او بهشت

چون که پرّید از دهانش حمدِ حق

مرغ جنت ساختش ربُّ الفلق

چون ز دستت رُست ایثار و زکات

گشت این دست آن طرف نُقل و نبات

ذوق طاعت گشت جوی انگبین

مستی و شوق تو جوی خمر بین

و رسول خداf در سفر معراج خود که پرده ها برای آن حضرت عقب رفته و باطن اعمال برایشان نمایان می شود چنین گزارش می دهند که:

«... پس با قومی روبه رو شدم که در برابرشان سفره هایی از گوشت پاکیزه و سفره هایی از گوشت پلید وجود داشت و آن ها گوشت های پاکیزه را گذاشته و از گوشت های پلید می خوردند. از جبرئیل سؤال کردم؛ این ها کیست اند؟ گفت: این ها کسانی اند که حلال را رها کرده اند و حرام می خورند و آن ها از امت تو هستند ای محمد. سپس گذشتم؛ با جمعی روبه رو شدم که لب هایشان همانند لب های شتر بود، گوشت از پهلوهایشان بریده شده و در دهانشان انداخته می شود. پس گفتم: اینان چه کسانی اند؟ گفت: ایشان افرادی اند که به مردم طعنه زده و به دنبال عیب این و آن بوده اند...».[253]

این روایت به وجود و ریشه و اصل اعمال در عالم تجرد و بالاتر از آن اشاره دارد که صورت اعمال است متناسب با آن عوالم. و نیز آن حضرت در روایت دیگر می فرمایند:

«... و دیدم مردی از امتم را که عذاب قبر او گسترش یافته بود، پس وضویش آمد و مانع شد که عذاب قبر بر او گسترش یابد، و دیدم مردی از امتم که شیطان ها او را در میان گرفته بودند، پس ذکر خداوندU آمد و او را از بین آن ها نجات داد...».[254]

از این روایت معلوم می شود صورت برزخی و قیامتی اعمال انسان در آن عالم چگونه است و چه نقشی می تواند داشته باشد.

بنا به فرمایش آیت الله جوادی«حفظه الله تعالی»:

«قیامت ظرف ظهور جهنم است نه محل حدوث آن، انسانِ جهنمی چون مُرد، کشف غطاء می شود و پرده از جلو او عقب رفته خود را در جهنم می بیند، چیز جدیدی پیدا نمی شود... و چون خودش هیزم و خودش وقود و آتش گیره است، پس الآن در جهنم است و می سوزد و بعداً کشف غطاء می شود.

در جریان قوم نوح(ع) فرمود: «اُغْرِقُوا فَاُدْخِلُوا ناراً»[255] غرق شدند، پس داخل در آتش گشتند. پس جهنم؛ در درون آب نیز هست. انسانی که غرق می شود اگر کافر باشد دری از جهنم بر او باز می شود... بنابراین بهشت و جهنم موجودی است که در وسط آب نیز موجود است. اگر جهنم یک جسم مادی بود باید در یک قسمتِ جغرافیایی از جهان قرار گرفته باشد».[256]




[248] - سوره حجر، آيه 21.
[249] - «تجسم عمل و شفاعت»، آيت الله محمد شجاعي، ص 49.
[251] - سوره آل عمران، آيه 30.
[252] - سوره ق، آيه 22.
[253] - بحارالانوار، ج 6، ص239، روايت 59.
[254] - بحارالانوار، ج 7، ص 290، روايت 1.
[255] - سوره نوح«ع»، آيه 25.

ارتباط دو جهان

در باره ارتباط دنیا و قیامت در حدیث آمده است:

«اِنَّ الْجَنَّةَ قیعانٌ وَ اِنَّ غَراسَها سُبْحانَ اللهِ والْحَمْدُلِلّهِ وَ لااِلهَ اِلاَّ اللهُ وَاللهُ اَكْبَرُ وَ لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَاِلاّبِاللهِ»[257]

بهشت فعلاً صحرای خالی بی كشت و زراعت است، همانا اذكار «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لااله الاّ الله» و «الله اكبر» و «لاحول ولاقوه الاّ بالله» درخت هایی هستند كه در این جا گفته، و در آن جا كاشته می شوند.

در حدیث دیگر است كه رسول اكرمf فرمود:

«در شب معراج وارد بهشت شدم فرشتگانی دیدم كه بنّایی می كنند، با خشتی از طلا و خشتی از نقره، و گاهی هم از كاركردن دست می كشند. به ایشان گفتم چرا گاهی كار می كنید و گاهی از كار دست می كشید؟ پاسخ دادند تا مصالح بنایی برسد. پرسیدم مصالحی كه می خواهید چیست؟ گفتند: ذكر مؤمن كه در دنیا می گوید سبحان الله و الحمدلله و لااله الاّ الله و الله اكبر. هروقت بگوید ما می سازیم و هر وقت خودداری كند ما نیز خودداری می كنیم».[258]

در حدیث دیگر آمده است كه رسول اكرمf فرمودند:

هركس كه بگوید سبحان الله، خدا برای او درختی در بهشت می نشاند و هركس بگوید الحمدلله خداوند برای او درختی در بهشت می نشاند و هركس بگوید لااله الاّالله خدا برای او درختی در بهشت می نشاند. مردی از قریش گفت: پس درختان ما در بهشت بسیار است. حضرت فرمودند بلی ولی مواظب باشید كه آتشی نفرستید كه آن ها را بسوزاند و این به دلیل گفتار خدای عزوجل است كه: «ای كسانی كه ایمان آوردید خدا و فرستاده او را فرمان برید و عمل های خویش را باطل نكنید».[259] ».[260]

یعنی همچنان كه با كارهای نیك در این جهان، درختان بهشت را به وجود می آورید، با اعمال بد خویش آتش جهنم را شعله ور می سازید و ممكن است این آتش آنچه را كه حسنات شما ایجاد كرده اند نابود سازد.

در حدیث دیگر فرمود:

«اِنَّ الْحَسَدَ لَیَأكُلُ الْاِیْمانَ كَما تَأكُلُ النّارُ الْحَطَبَ»[261]

حسدورزیدن، ایمان آدمی را می خورد آنچنان كه آتش، هیزم را می بلعد و خاكستر می كند.

معلوم می شود جهنم نیز مانند بهشت صحرایی خالی است. آتش ها و عذاب ها تجسم همان گناهانی است كه به دست بشر روشن و فرستاده می شود.

مار و گژدم و آب جوشان و خوراك زقّوم دوزخ، از ناپاكی ها و پلیدی ها، خلق می شود همان طوری كه حور و قصور و نعیم جاویدان بهشت از تقوی و كارهای نیك آفریده می شود. خدا در مورد دوزخیان می فرماید:

«اولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ اَلیمٍ»[262]

آنان شكنجه ای دردآور از ناپاكیِ دردآور خویش دارند.

پس به گفته مولوی:

این جهان كوه است، و فعل ما ندا

بـاز آیـد سـوی مـا از كُـه صــدا

قرآن كریم اهل ایمان را چنین اندرز می دهد:

«یا اَیُّهَاالَّذینَ امَنُوا اتَّقوااللهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوااللهَ... »[263]

ای مؤمنان! تقوای الهی پیشه کنید و هركسی باید بنگرد كه چه چیزی برای فردای خود پیش فرستاده است و تقوای الهی پیشه كنید...

در این آیه؛ لحن قاطع و صریحِ عجیبی است، به صورت امر می فرماید هركس باید بنگرد كه برای فردای خود چه پیش فرستاده است. سخن از پیش فرستادن است یعنی شما عیناً همان چیزهایی را كه اكنون می فرستید خواهید داشت، لذا درست بنگرید كه چه می فرستید.

همچون كسی كه وقتی در سفر است اشیایی را خریداری كرده و قبل از خود به وطن خود می فرستد، او باید دقت كند، زیرا وقتی از سفر برگشت و به وطن خویش رسید در بسته بندی های پستی ای كه فرستاده است همان چیزهایی است كه خودش تهیه كرده است. ممكن نیست كه نوعی كالا پیش فرستد، و هنگام بازگشت به وطن به نوعی دیگر دست یابد.

در این آیه كریمه دوبار كلمه «اتَّقوااللهَ» آمده است و بین آن ها فقط یك جمله كوتاه «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» وجود دارد، شاید در قرآن مشابهی نداشته باشد كه با این فاصله كوتاه، دوبار امر به تقوی شده باشد. چون می خواهد بگوید: با تقوای الهی و از سر دقت های معنوی متوجه باشید چه چیزی برای ابدیت خود پیش فرستاده اید، مسئله را سرسری نگیرید.

باز هم قرآن كریم می فرماید:

«وَ اِذَا الْجَحیمُ سُعِّرَتْ وَ اِذَا الْجَنَّةُ اُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا اَحْضَرَتْ »[264]

آنگاه كه دوزخ افروخته گردد و بهشت نزدیك آورده شود هركس خواهد دانست چه آماده و حاضر كرده است.

یعنی آنچه به آدمی در آن جهان می رسد، اعم از نعیم بهشتی و عذاب دوزخی، همه چیزهایی است كه آدمی خودش آماده و حاضر ساخته است، الاّ این كه در این دنیا آن ها را نمی شناسد و در آخرت آن ها را خواهد شناخت. و این مضمون آیات بسیاری از قرآن كریم است كه می فرماید: روز قیامت خدا به شما خبر می دهد كه شما چه می كردید. یعنی شما اكنون خبر ندارید كه چه كار می كنید، روز رستاخیز از كار خویش با خبر می شوید و كردار خود را خواهید شناخت.




[257] - تفسير الميزان، ج 13، ص 23.
[258] - عن أبي عبد الله (ع) قال قال رسول الله (ص) لما أسري بي إلى السماء دخلت الجنه فرأيت فيها قيعان يقق و رأيت فيها ملائكه يبنون لبنه من ذهب و لبنه من فضه و ربما أمسكوا فقلت لهم ما بالكم ربما بنيتم و ربما أمسكتم فقالوا حتى تجيئنا النفقه فقلت و ما نفقتكم فقالوا قول المؤمن في الدنيا سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر فإذا قال بنينا و إذا أمسك أمسكنا (وسائل الشيعه، چاپ مكتبه المحمدي قم، جزء چهارم از جلد 2، ص1208) با توجه به اين حديث شريف؛ آيت الله جوادي آملي «حفظه الله تعالي» در جواب آن هايي که معتقد به حشرِ بدن عنصري هستند، مي فرمايند: « از اين که الآن مؤمن در بهشت و کافر در جهنم است معلوم مي شود که بدنِ عنصري نقشي ندارد». (کتاب بحثي پيرامون مسئله اي از معاد، در محضر استاد جوادي آملي و استاد سيدجعفرسيدان ص 104)
[259] - سوره محمد، آيه 33.
[261] - اصول كافي، چاپ اسلاميه سال 1388، ج 2، ص 231.
[262] - سوره سباء، آيه 5.
[263] - سوره حشر، آيه 18.
[264] - سوره تكوير، آيه 12 تا 14.

شفاعت در قيامت

یکی از عللی که موجب می شود تا حساب و میزانِ سخت تبدیل به حساب و میزان آسان شود و مداقه در امور فرد کمتر گردد، شفاعت است. شفاعت یک حقیقت تکوینی است، یعنی تأثیری است از شفاعت کننده بر شفاعت شونده بر اساس اتحاد و ارتباط تکوینی میان شفیع و آن کس که مورد شفاعت قرار می گیرد. شفاعت موجب می شود تا کششی از طرف آدمی به سمت و جهتی که شفاعت گر در آن جاست، پدیدار شود. به بیان دیگر شفاعت؛ قدرت انجذابی است که در نتیجه جذبِ شفاعت کننده در آدمی پدید می آید و او را به جانب حق جذب می کند. بر اثر این انجذاب، آلودگی ها و علقه ها که چون زنجیر انسان را در موقف حساب متوقف کرده، کمتر می شود و لذا هر اندازه کشش و انجذاب بیشتر باشد، موانعِ سیر به سوی خداوند ضعیف تر می شود. البته شرط شفاعت اتحاد و پیوندی است که بین شفاعت کننده و شفاعت شونده در دنیا برقرار شده است؛ و آن وقتی است که آن دو روح در عقیده و اخلاق و نیّات هم سنخی داشته باشند و ارزش گذاری به ارزش ها برای آن ها یکسان باشد، تا آثار روحی شفاعت کننده در شفاعت شونده جاری شود و موجب انجذابی شود که در موقف حساب، شفاعت شونده به سوی شفاعت کننده سیر کند و به حق نزدیک شود و سریع تر سیر به سوی خدا برای شفاعت شونده انجام گیرد. همان طور که در دنیا با ارادت قلبی به ائمه معصومینh می توان از تعلقات خود گذشت، در قیامت این ارادت کارساز خواهد بود.

امام صادق (ع) می فرمایند:

«کسی از اولین و آخرین نیست مگر آن که به شفاعت حضرت محمدf در روز قیامت نیازمند است».[265]

چون هرکس به سوی خدا می رود نیازمند به رسول خداf است، چرا که همه موجودات چه در اصل وجود - به اعتبار مرتبه وجودی بالای پیامبرf- و چه در حرکت و لقاء و چه در قیامت، نیازمند وجود اقدس آن حضرت می باشند و این همان معنی کلی شفاعت است.

پیامبری که امت خود را در دنیا هدایت می کند در باطن امر و در قیامت واسطه می شود میان امت و خداوند و صورت این هدایت گری در آن جا بروز می کند و در عالم حشر؛ باطن این هدایت به این صورت متمثل می شود که پیامبر امتش را به پیش برده و به لقای حق می رساند و در این حالت امامانh نیز در مقام شفاعت هستند.

حضرت علی(ع) می فرمایند که رسول خداf فرمودند: «سه گروه به سوی خدایU شفاعت می کنند و شفاعت آن ها مقبول می شود؛ انبیاء، سپس علماء، سپس شهداء».[266]

و نیز امام صادق(ع) می فرمایند: «هنگامی که قیامت شد خداوند انسان عالم و انسان عابد را برمی انگیزاند؛ وقتی در محضر خداوندU توقف کردند، به عابد گفته می شود؛ به بهشت برو و به عالم گفته می شود؛ بایست تا شفاعت کنی مردمی را که به وجه نیکو ادب کردی».[267]

در روایات؛ شفاعت به معنی و ساحتی که موجب می شود انسان از گناهان پاک شود نیز آمده است و یا اگر گناه ندارد از رتبه پایین تر، به رتبة بالاتر، ارتقاء یابد و لذا نمی توان گفت شفاعت فقط در دایره گناه و گناهکاران معنی دارد، زیرا رابطه خاصِ میان انسان و رسول خداf و یا ائمهh یا مؤمنی از مؤمنان، موجب هم هدفی و هم سلیقگی و هم عقیدگی می شود و یک رابطه تکوینی بین آن دو بر قرار می گردد و در عالم ارواح و عالم باطن یک نوع سنخیت - در عین شدت و ضعف افراد در این رابطه - بین آن دو روح برقرار می شود و به اندازه خود یک نوع وحدت بین آن دو حاصل می گردد و در قیامت این رابطه موجب کشش انسان به سوی لقاء الهی می شود و سنگینی گناهان و یا تعلقات در این مسیر کمتر می شود. البته و صد البته باید در خود انسان کشش به سوی لقاء الهی باشد تا با ضمیمه جذبه رسول خداf از کششی که به سوی غیر خدا - ولو به طرز ضعیف - انسان را به سوی عذاب می کشاند، رهایی یابد، همان طور که در دنیا آثار محبت به اهل بیتh عامل رفع تعلقات و رهایی از آلودگی ها می شود و در واقع همین رابطه قلبی در این جاست که پایه و اساس رابطه تکوینی عوالم دیگر خواهد شد. پس روشن شد چرا آن هایی که رابطه با رسول خداf و ائمهh و مؤمنین ندارند، مشمول شفاعت آن ها قرار نمی گیرند و از طرف دیگر روشن گردید چرا گفته شده محبت به معصومینh در خیلی جاها به درد آدمی می خورد.

امام صادق(ع) به ابابصیر می فرمایند:

«... قسم به خدا حقیقت آن است که شما شیعیان در روز قیامت به ما ملحق می شوید و ما شفاعت می کنیم، پس پذیرفته می شود، و قسم به خدا شما شفاعت می کنید، پس شفاعت شما پذیرفته می شود ...»[268]

پس طبق این روایت؛ ائمهh شیعیان خود را در ارتقاء به جایگاه بالاتر یاری می دهند و همین طور شیعیان دوستان خود را از فروافتادن در جهنم نجات می دهند.

رسول خداf فرمودند: «محبت به من و اهل بیتم در هفت جا که طلب در آن هفت موطن بزرگ است، سودمند می باشد؛ هنگام مرگ، در قبر، در هنگام برانگیخته شدن از قبرها، هنگام گشودن نامه اعمال، هنگام حساب، هنگام میزان و هنگام عبور از صراط».[269]

در مورد وحدت و اتحاد روحی بین انسان و امامان عنایت داشته باشید که عالم روح؛ احکام و قواعد خود را دارد. مثل دو ظرف آب نیست که به راحتی با همدیگر وحدت یابند، روحی که به یک چیز معتقد است با روحی که به چیز دیگر معتقد است دو رنگ متفاوت دارند و لذا روح ها با داشتن عقاید و اخلاق مختلف از یکدیگر متمایزند. روح هایی امکان اتحاد دارند که هم افق و هم سو باشند. شیعه علی(ع) اگر با امام خود هم افق و هم سو بود از پرتو آن روحِ برتر همواره بهره مند است و جلو می رود و به شفاعت آن حضرت به راحتی از مراحل سخت می گذرد و به لقاء الهی سیر می کند.




[265] - بحارالانوار، ج 8، ص 42، روايت 31.
[266] - بحارالانوار، ج 8، ص 34، روايت 2.
[267] - بحارالانوار، ج 8، ص 56، روايت 66.
[268] - بحارالانوار، ج 8، ص 37، روايت 12.
[269] - بحارالانوار، ج 27، ص 158، روايت 3.

عينيت يا مثليت؟

یكی از مسائلی كه گاهی پیرامون بُعد جسمانی معاد طرح می شود، این است كه آیا پیكر انسان در معاد، «عین» پیكر دنیوی او است یا «مِثل» آن؟ اگر خود همین پیكر دنیوی است، مربوط به كدام سنین او خواهد بود؟ و شبهاتی مانند شبهة آكل و مأكول پیرامون آن مطرح می شود.[270]

اما اگر بُعد جسمانی انسان در معاد، «مثل» پیكر این جهانی او باشد، در این صورت نیز خود مردگان احیاء و مبعوث نشده اند، بلكه امثال و مانندهای آن ها برانگیخته شده و لذا معاد كه بازگشت خود اشیاء است، تحقق نیافته است! و موضوعات متفرع از آن مانند مسئله عدالت در پاداش و جزاء، و این كه در آن صورت گناه دوزخیان چیست؟ زیرا آنان خودِ انسان های گنهكار دنیوی نیستند، بلكه مانندهای آن ها می باشند، و همین طور اهل بهشت نیز انسان های صالح و نیكوكار دنیوی نیستند، بلكه امثال آنان می باشند!

برای جواب به این اشکال علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» بحثی تحت عنوان «عینیت و مثلیت» را در تفسیر المیزان مطرح فرموده اند[271] و روشن می کنند که باید متوجه عینیت و مثلیت شد که از چه جهت وجود ما در روز قیامت عین همین دنیاست و از چه جهت مثل این دنیا است. ظاهراً برای هریك از دو جنبه «عینیت» و «مثلیت» شواهدی از قرآن وجود دارد. برای حالت اول یا عینیت، قرآن می فرماید:

«اَوَلَمْ یَرَوْا اَنَّ اللهَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی بَلی اِنَّهُ عَلی كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»[272]

آیا هنوز نمی دانند كه خداوند كه آسمان ها و زمین را بیافرید و از آفرینش آن ها ناتوان و خسته نشد، قادر است كه مردگان را زنده كند؟! آری او قادر است زیرا او بر هر چیزی توانا است.

در آیه فوق صحبت از زنده كردن خود مردگان است نه امثال آنان، و برای حالت دوم یا مثلیت می فرماید:

«اَوَلَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَلیم»[273]

«آیا آن كه آسمان ها و زمین را پدید آورد، قادر نیست كه مثل و مانند ایشان را بیافریند؟! آری او توانا است و او آفریننده دانا می باشد.»

با اندك تأمّلی در این آیات از قرآن، نشان می دهد كه تناقضی در بین آیات وجود ندارد. چه، مشخصه وجودی هركس یا شخصیت حقیقی هرکس، مربوط به بُعد روحی او است كه قیام سایر مراتب وجود او نیز به همان بُعد است و جسم یا پیكر ظاهری و محسوس انسان، اصولاً داخل در حقیقت وی نیست. بُعد جسمی انسان حداكثر مَرْكب و یا وسیله ای برای روح است و بس، و نقش آن نیز در تكامل شخصیت انسان در حـدّ نقـش و اثـر یـك وسیـله اسـت. با توجه به این حقیقت است كه قرآن- چنان كه در مبحث ماهیت مرگ گذشت - ایراد منكرین معاد، مبنی بر گُم شدن و خاك شدن اجزاء وجودشان را پس از مرگ رد كرده و می فرماید؛ در لحظه مرگ «شما» توسط فرشتة مرگ تمام و كمال دریافت می شوید[274] و گم شدنی در كار نیست. یعنی آن بعد جسمی شما كه پس از مرگ متلاشی می شود داخل در حریم هویت «شما» نیست.

بنابراین؛ مجموعه استعدادها، مكتسبات و ملكات نفسانی هركس كه منشأ صدور اعمال، رفتار، گفتار و همه تظاهرات وجودیش می باشد و شخصیت حقیقی او را تشكیل می دهد، مربوط به بُعد ماوراء طبیعی وی است كه از بقاء و ابدیت برخوردار می باشد. لذا در آخرت، انسان با «عین» شخصیت قبلی خود، برانگیخته می شود و همان روح، دوباره به پیكر جسمانی مربوط به خودش تعلق گرفته و به آن ملحق می شود. اما پیكر اخروی انسان در مقایسه با پیكر دنیوی او از آفرینشی جدید برخوردار است و «مثل» و شبیه پیكر دنیوی است نه عین آن،[275] و خداوند هم فرموده است:

«اَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الْاَوَّلِ، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ»[276]

«آیا ما از خلقت نخستین عاجز و ناتوان شدیم؟ بلكه آنان از آفرینش جدید در شك و اشتباه هستند».

زیرا اگر قرار باشد كه پیكر اخروی انسان نیز عین همین پیكر دنیوی باشد، یعنی دارای همین نحوه وجودی و اجزاء مربوطه، در این صورت نظام اخروی، همان نظام دنیوی خواهد بود، و معاد یا عود و بازگشتِ اشیاء به سوی خداوند مفهوم خود را از دست خواهد داد!

علاوه بر آن مگر در حیات دنیوی پیكر انسان در تمام طول عمر از ثبات و عینیت برخوردار است؟ پر واضح است كه در طول عمر هركس، پیكر او بارها و بارها، اجزاء و مواد سازنده آن تبدیل و تعویض شده است، تا آن جا كه حتی در هر دقیقه محتملاً حدود یك میلیارد سلول جدید در بدن انسان به وجود می آید[277] و طبعاً در همین حدود هم از بین رفته است تا جانشینی صورت گیرد! اما به علت ثبات روح، هركس همواره خود را واحد و ثابت در طول زندگی خود می یابد. بدین ترتیب حتی در زندگی دنیوی نیز پیكر انسان در سنین مختلف مثل پیكر سال های قبل است و نه «عین» آن، تا چه رسد به قیامت و حیات اخروی كه همه اشیائ مراحل سیر تكاملی خود را طی كرده و از نحوه وجودیِ جدید و كاملی برخوردارند، تا آن جا كه ماده كدر و ظلمانی كنونی تبدیل به شیئی نورانی و زنده می شود.

کتاب «معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی» تمام گشت، ولی بگو چه چیزی شروع شد؟ حضرت مولی الموحدین علی بن ابی طالب(ع) در هر شب پس از نماز عشاء روی مبارک خود را به سوی مأمومین بر می گرداندند و با صدای بلند این جمله را گوشزد می کردند که:

«تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ الله، فَقَد نُودی فِیکُمُ بِالرَّحِیل»[278]

ای مردم! که خداوند رحمتش را بر شما ارزانی دارد، مجهز شوید جهت سفر آخرت که بانک حرکت به سوی آن دیار در بین شما سر داده شده است.

و به واقع جدّی ترین سخنی که باید به آن توجه کرد همین سخن است.

در شب جمعه ای در محضر آیت الله حسن زاده آملی«حفظه الله تعالی» جهت خواندن فاتحه برای شادی روح علامه«رحمه الله علیه» به منزل حضرت علامه رفتیم. در همان اطاقی که علامه«رحمه الله علیه» درس می دادند، حضرت آیت الله حسن زاده یادی از ایشان کردند و فرمودند: «یکی از کلمات دلنشین حضرت علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» این بود که: «این عناوین دنیوی اگر وفا و دوام داشته باشند، تا لب گور است و نوعاً هم بی وفا هستند، بعد از آن ماییم و ابد ما، بعد از آن ماییم و ابد ما»، و با این جمله و تکرار آن هم خودشان به فکر فرو می رفتند و هم حاضران را به فکر می کشاندند.

عمده آن است که در آن حیات زیبا و ابدی با دست پُر وارد شویم و برای سفر به آن عالم خود را مجهز کنیم که:

بر دَرِ یاران تهی دست آمدن

هست بی گندم سوی طاحون شدن

حق تعالی خلق را گوید به حشر

ارمغان کو از برای روز نشر؟

جِئْتُمُونا و فُرادیٰ بینوا؟

هم بدان سان که خَلَقْناکم کذا؟

هین چه آوردید دست آویز را

ارمغانِ روز رستاخیز را؟

خدایا! به عظمت پیامبر و اهل بیت اوh به ما توفیق آبادانی قبر و قیامت مان را عطا بفرما، یا رب العالمین

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

منابع

قرآن

نهج البلاغه

صحیفه سجادیه

تفسیر المیزان، علامه طباطبایی«رحمه الله علیه»، کانون انتشارات محمدی

بحارالانوار، سیدمحمدباقرمجلسی، دار احیاء التراث العربی

معاد یا بازگشت به خدا، آیت الله محمدشجاعی، شرکت سهامی انتشار

معرفت النفس والحشر، اصغرطاهرزاده، ترجمه جلد 8 و9 اسفار، المکتبه المصطفوی

معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمه الله علیه»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«رحمه الله علیه»

قیام قیامت، آیت الله محمدشجاعی، کانون اندیشه جوان

مواقف حشر، آیت الله محمدشجاعی، کانون اندیشه جوان

تجسم عمل و شفاعت، آیت الله محمدشجاعی، کانون اندیشه جوان

بحثی پیرامون مسئله ای از معاد در محضر استاد جوادی آملی و استاد سید جعفر سیدان، انتشارات ولایت

معادشناسی، آیت الله سیدحسین حسینی تهرانی، حکمت

یاد معاد، آیت الله جوادی آملی

مخزن العرفان، بانو امین

آداب الصلاة، امام خمینی«رحمه الله علیه»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«رحمه الله علیه»

شرح جنود عقل و جهل، امام خمینی«رحمه الله علیه»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«رحمه الله علیه»

چهل حدیث، امام خمینی«رحمه الله علیه»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«رحمه الله علیه»

فصوص الحکم، محی الدین عربی، بیدار

تفسیر انسان به انسان، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر إسراء




[270] - مضمون شبهه مذكور اين است كه: پيكر انسان گاهي طعمه حيوانات شده و يا پس از مرگ، اجزاء آن به كلي متلاشي شده و كم كم جزء پيكره گياهان و سپس حيوانات و بالاخره از طريق تغذيه، جذب بدن انسان هاي ديگر مي شود، حال در صحنه قيامت كه همه افراد بشر از اولين و آخرين يك جا جمع مي شوند، چگونه ممكن است پيكر هر فرد، عيناً همان بدن دنيوي او باشد؟!
[271] - ترجمه فارسي الميزان، ج 40، ص 172.
[272] - سوره احقاف، آيه 33.
[273] - سوره يس، آيه 81.
[274] - سوره سجده، آيه 110.
[275] - به تفسير الميزان، ذيل آيه 62 سوره واقعه و ذيل آيه 81 سوره يس مراجعه فرماييد.
[276] - سوره ق، آيه 15.
[277] - فيزيولوژي گايتون، ترجمه دكتر فرخ شادان و....، ج 1.
[278] - نهج البلاغه، خطبه 204.