غزل شماره 114
در جستجوی سعادت در این تاریخ
باسمه تعالی
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد
****
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
-----
دهان تنگ شیریناش مگر ملک سلیمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد
-----
لب لعل و خط مشکین، چو آنش هست و ایناش هست
بنازم دلبر خود را که حُسناش آن و این دارد
-----
به خواری منگر ای منعم، ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد
-----
چو بر روی زمین باشی، توانایی غنیمت دان
که دوران، ناتوانیها بسی زیر زمین دارد
-----
بلاگردان جان و تن، دعای مستمندان است
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد؟
-----
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شهِ خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
****
و گر گوید نمیخواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد
=================
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد
جناب حافظ در معنای زندگی و حضوری که باید در زندگی داشت، میفرماید: کسی به سعادت میرسد و به معنای واقعی به دارایی و دولت رسیده که توانسته باشد از یک طرف به آرامش و خاطری جمع رسیده باشد و از طرف دیگر یاری نازنین و محبوبی قابل اُنس داشته باشد که بنده در این زمانه چنین حضوری را حضوری تاریخی ذیل شخصیت حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» میدانم، با آن نوع امیدواری که او در مسیر توحیدیِ انقلاب اسلامی در خود داشت و از تجاوز آنچنانی صدام حسین به انقلاب اسلامی کوچکترین اضطراب در او بهوجود نیامدو از این جهت بنده یاری نازنین تر به صفای حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» نمیشناسم.
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
حضوری آنچنانی که در آن آرامش و خاطری جمع از یک طرف و یاری نازنین از طرف دیگر در میان میآید، تنها با عشق و شوریدگی که حریماش بالاتر از عقل است، ممکن است. تازه تنها کسی آستان آن عشق را خواهد بوسید و در آن وارد میشود که جان در آستین دارد و آماده جانفشانی است به همان معنایی که سخت بیباک و دست به باد است و چیزی جز همین «بودن» در این تاریخ را برای خود چیز نمیداند. تاریخی که در آن عقل، عین عشق شده و عشق، عین عقل و آغاز عصر و زمانه جدیدی است.
دهان تنگ شیریناش مگر ملک سلیمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد
مگر حضرت روح الله ملک سلیمان یعنی همه داراییها را با خود دارد که از یک طرف بهترین گفتار از دهان او به ظهور میآید و از طرف دیگر آنچنان جهانِ انسانها را تحت تأثیر خود قرار داده که گویا سلیمانوار در زیر خاتم خود همه جهان را حاضر دارد و همه جهان در اختیار او است و از این طریق اراده همه بسیجیان را به کار گرفته تا جهان دیگری را بنا کند.
لب لعل و خط مشکین، چو آنش هست و ایناش هست
بنازم دلبر خود را که حُسناش آن و این دارد
در راستای حضورِ جامع حضرت روح الله در این تاریخ، او را از فرط زیبایی لب لعل و خط مشکین، هر دو را است و چون چنین جامعیتی دارد، بنازم دلبر خود را که عرفان و حماسه را در خود جمع کرده، آیا جا ندارد که انسان با داشتن چنین محبوبی به خود ببالد که هم آنش هست و هم ایناش؟
به خواری منگر ای منعم، ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد
آیا ارزش این نوع حضور کم است ای صاحب نعمت! که ضعیفان و نحیفانی که آن نوع امکانات را ندارند، کم ارزش میدانی؟ در حالیکه صدر مجلس حضرت روح الله گدای ره نشین دارد و همه افتخار بسیجیان همین است که ذیل شخصیت او همه چیز خود را باختهاند تا نسبت خود را با او محفوظ دارند. ایناناند که صدر مجلس عشرت، یعنی پیروزیها را، در اختیار دارند و آفریننده آن پیروزیها هستند.
چو بر روی زمین باشی، توانایی غنیمت دان
که دوران، ناتوانیها بسی زیر زمین دارد
فرصتی است که پیش آمده و اینکه در این فرصت میتوانیم در راستای حضور در انقلاب اسلامی، ذیل ولایت الهی، کاری بکنیم و قدمی برداریم، آن فرصت را باید غنیمت بدانیم از آن جهت که «وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاس»(آلعمران/140) روزگاران همواره در دست انسانها در حال چرخش است و نباید فرصت اقدام را از دست داد زیرا ممکن است ناتواناییهایی به سراغ ما بیاید و از این نوع «بودن» محروم شویم و در بسط وجود خود در این تاریخ به بهانههای واهی عقب بمانیم.
بلاگردان جان و تن، دعای مستمندان است
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد؟
همانطور که خرمنِ گندم به وجود نمیآید مگر با تلاش خوشهچینها، آنچه راه را هموار و مشکلات انقلاب را برطرف میکند، مردم هستند، آری! مردمی که به ظاهر هیچ پست و مقام و قدرتی ندارند ولی بلاگردون این نظام همیشه همانها بوده و هستند و این نکته را حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» بهخوبی متوجه بودند، ما نیز در کنار این مردم و با این مردم و با دلسوزی برای آنها به بهترین عطاء میرسیم که همان خاطرِ جمع و یار نازنین است، میرسیم و این یعنی همان شیفتگی که نسبت به شهدای بزرگوار باید داشته باشیم، شهدایی که بیرنگترین مردمان بودند.
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شهِ خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
ای باد صبا! و ای نسیم جاری در جان اهل دل! حال که قصه جان من را شنیدی و از ارادتم نسبت به شه خوبان، یعنی حضرت روح الله با خبر شدی، رمزی از این دلدادگیام را به او برسان تا در آستان وجود او حاضر شوم. آستانی که صدها جمشید و کیخسرو کمترین غلام آن آستان به حساب میآیند. من «بودنِ» خود را در بسط وجود خود تا آن آستان جستجو میکنم.
و گر گوید نمیخواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد
آری! اگر در مقابل هیبت تاریخی که با حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» شروع شده و با مقایسه با نقشی آنچنان عظیم که او در این رابطه دارد، من هیچ حساب میشوم و رمز آن عشق نیز هیچ حساب میشود و این عشقورزیها را به چیزی نمیگیرد و بفرماید چنین عاشقان مفلسی که چندان حماسهساز نیستند نمیخواهد، به او بگو از آن جهت که هر سلطانی گدایی میخواهد، ما را بپذیرد. هر چند فاصله ما با او آنچنان زیاد است که رهبر معظم انقلاب«حفظهاللهتعالی» با آن همه نزدیکی به حضرت روح الله ، فرمودند فاصله ایشان با حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» نجومی است، ولی بلاخره در هر حال این نوع ارادتورزیها است که زندگی را معنا میکند و انسان را مفتخر به آرامش و جمع خاطر و داشتن چنین نازنین دلبری مینماید و غیر از این زندگی، زندگی نیست، مُردن است و انسان ها آن مُردن را زندگی نام نهاده اند.
والسلام