بسم الله الرحمن الرحیم
استاد اصغر طاهر زاده متولد 1330 می باشند. ایشان پس از اخذ دیپلم در سال 1350، در رشته زمین شناسی وارد دانشگاه اصفهان شدند و در همین سال پس از آشنایی با مبانی فکری امام خمینی (ره) و کتاب ولایت فقیه یگانه محور زندگی خود را دین تعیین نمودند. (دینی که از سیاست جدا نیست.) استاد طاهر زاده پس از فراغت از دانشگاه در حین اشتغال به کار در یکی از شرکتهای مهندسی در تهران، مطالعات حوزوی را آغاز نمودند و بالاخره به توصیه شهید بهشتی (ره) جهت کمک به تحقق انقلاب اسلامی به استخدام در وزارت آموزش و پرورش درآمدند و در کنار آن نیز مطالعات حوزوی را در قم دنبال می کردند. گرچه استاد در چند دوره مسئولیت های اجرایی نظیر معاونت پرورشی و مدیر کل آموزش و پرورش و مدیر کل بنیاد شهید استان اصفهان را عهده دار گشتند ولی همواره دغدغه اصلی ایشان توجه به فرهنگ عمیق و ناب اسلامی و فهم و ارائه آن بوده است و لذا هنگامی که احساس می کرد مسئولیت اجرایی شرعاً برایش واجب نیست کار را به دیگری می سپرد و خود به کار دینی می پرداخت که در این راستا جلسات تفسیر قرآن و نهج البلاغه و شرح روایات معصومین را طرح ریزی نمودند که تاکنون ادامه دارد. استاد طاهرزاده عمدتاً تحت تاثیر حکمت متعالیه ملاصدرا و عرفان محی الدین است و امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی (ره) و آیه الله جوادی آملی حفظه الله تعالی را برای خود نمونه خوبی از تفکر دینی و تحرک سیاسی اجتماعی میداند و معتقد است اگر سازمان فکری جامعه ما از چشمه ناب تفکر این بزرگواران سیراب شود، سعادتی را که دین اسلام برای آنها آورده ، بدست خواهند آورد و آنچه ایشان در دانشگاه و مراکز تربیت معلم و جلسات منظم هفتگی دنبال می کنند، همه و همه در راستای تحقق همین عقیده است.
مصاحبه ای با استاد
1- لطفاً بفرمایید سازمان فکری شما با چه دستگاهِ فکری و شخصیتی شکل گرفت و سیر آن چگونه بود؟ اولین مباحث فکری را چگونه شروع کردید و اساتید تأثیرگذار بر خود را چه کسانی میدانید؟ و اولین دغدغههای فکری، اجتماعیِ شما در چه سنی و چه سالی شروع شد و چه بود؟
با اینکه مدت زیادی از آن زمان گذشته و بسیاری از مطالب از ذهنام رفته است عرض میکنم با رحلت آیتالله بروجردی و حضور حضرت امام«رضواناللهعلیه» در سال 1341 در صحنه و با حصر و نهایتاً تبعید ایشان، خانوادهی ما نسبت به مسائلی که واقع میشد حساس بودند و بنده با اینکه آن زمان 12 سال داشتم متوجه شدم خبرهایی در کشور در حال وقوع است و عملاً یک روحیهی انتقاد به نظام شاهنشاهی در من شکل گرفت و با مبادیِ گرایش به حضرت امام، در سال 1349 کتاب «ولایت فقیه» ایشان را مطالعه کردم و محور تفکرم تا حدّ زیادی معلوم شد و باور کردم جامعه تنها با حاکمیت احکام الهی امکان ادامهی حیات دارد، چه از نظر فکری و چه از نظر سیاسی و این اولین دغدغهی فکری بنده بود.
2- سوابق حوزوی شما چیست؟ راجع به اساتید و تحصیلاتِ حوزوی خود بگویید.
با پیشزمینهای که با کتاب «ولایت فقیه» حضرت امام داشتم در سال 1350 وارد دانشگاه شدم و آن زمان مصادف بود با سخنرانیهای دکتر شریعتی در حسینیهی ارشاد که به صورت جزوه در مسجد دانشگاه پخش میشد، سخنان ایشان ذهن ما را متوجه تحصیلات دینی کرد و همین منجر شد که تحصیلات حوزوی را شروع کنم. در ابتدا در اصفهان به کمک رفقای طلبه شروع به خواندن ادبیات عرب کردم و پس از مدتی در ضمنِ تدریس در آموزش و پرورش فریدن، سه روزِ آخر هفته را به قم میرفتم و در مدرسهی حقّانی به ادبیات عرب و خواندن فلسفه پرداختم. البته بعداً فلسفه و عرفانِ محیالدین و تاریخ اسلام را با جدّیت بیشتر ادامه دادم، که در این امور استاد مشهوری نداشتم تا اینکه فلسفه و عرفان و تفسیر را از نوارهای درس آیتالله جوادی آملی و آیتالله حسنزاده دنبال کردم.
3- از سوابق اجرایی و مسؤلیتهای خود در قبل و بعد از انقلاب اسلامی بگویید.
قبل از انقلاب، در رشتهی زمینشناسی از دانشگاه اصفهان لیسانس گرفتم و در چند شرکت در رابطه با رشتهی خود در تهران کار میکردم تا اینکه بنا به توصیهی شهید بهشتی وارد آموزش و پرورش شدم، چون ایشان کتابهای دینی دبیرستانها را تنظیم کرده بودند و نظرشان این بود که اگر ما برویم و آن کتابها را تدریس کنیم زمینهی ایجاد نظام اسلامی فراهم میشود که حقیقتاً هم موضوع از همین قرار بود.
بعد از انقلاب، در سال 1360 مسئولیت معاونت پرورشی آموزش و پرورش استان اصفهان را به عهدهام گذاشتند و پس از مدتی مشغول تدریس در تربیت معلم و دانشگاه شدم و سپس در سال 1369 حدود دو سال مدیر کل آموزش و پرورش استان بودم و در سال 1373 حدود سه سال مسئولیت مدیر کلی بنیاد شهید استان را به عهدهام گذاشتند که البته در تمام این مسئولیتها دلم در کلاس و درس بود و لذا در اولین فرصت که میتوانستم کار را به دیگری واگذار کنم این کار را میکردم.
4- چرا اینقدر به شغل معلمی علاقه دارید، به گونهای که حتی تحصیلات حوزوی نتوانسته شما را از این وادی بیرون بیاورد؟
نمیدانم چرا، ولی احساس میکنم که اگر خداوند شرایط را فراهم نماید شغل معلمی یک حیات خوبی است در این دنیا و انسان میتواند دقیقترین حقایق را با محصلان و دانشجویانش در میان بگذارد و حیات علمی و معنوی خود را نیز وسعت دهد، آنهم به وسعت روح همهی آنهایی که زمینهی پذیرش اندیشهی معلمشان را دارند.
5- چگونه با امام خمینی«رضواناللهعلیه» و علامهی طباطبایی«رحمةاللهعلیه» آشنا شدید و جایگاه این دو بزرگوار در تفکر شما چیست و نسبت سنی خود را با ایشان از آن جهت که آنها را از اساتید خود میدانید چگونه توجیه میکنید؟
همینطور که عرض کردم گرایش بنده به حضرت امام با یک غیرت دینی شروع شد و خداوند لطف کرد و گوهر گرایش به حضرت امام «رضواناللهعلیه» در جان بنده پایهگذاری شد و هرچه جلو رفتم بیشتر مطمئن شدم ارتباط قلبی و عقلی با حضرت امام یک لطف الهی است به بشر امروز.
در مورد اُنس و ارتباط بنده با اندیشهی علامهی طباطبایی«رحمةاللهعلیه» از کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» شروع شد که در آن زمان از جهات مختلف برای بنده بسیار کارساز بود، هم از نظر تفکر فلسفیِ منظمی که در این کتاب هست - و هنوز هم فکر میکنم اصول فلسفهی علامه یک دوره فلسفهی بسیار ارزشمندی است - و هم از جهت آنکه کتاب اصول فلسفه قدرت دفاع از اسلام را در مقابل مارکسیسم بهخوبی به انسان میدهد.
ارتباط بنده با تفسیر «المیزان» به جهت آن بود که بنده از قبل از انقلاب به تفاسیر قرآن بهخصوص تفسیر «نوین» آقای محمدتقی شریعتی و «پرتوی از قرآن» آیتالله طالقانی رجوع داشتم ولی احساس میکردم قرآن در دستم نیست و روح کلیِ آیات رخ نمینمایانند. مدتی هم با تفسیر «منهجالصادقین» و «فی ظلال القرآن» سید قطب بهسر بردم و باز آنچه میخواستم محقق نمیشد، تا اینکه خداوند زمینهی قلبیِ رجوعِ جدّی به تفسیر المیزان را فراهم کرد و مدت 6 سال به همان روشی که در جزوهی «روش استفاده از المیزان» عرض شده، بر روی تفسیر المیزان متمرکز شدم و بحمدالله بهرهای از قرآن در پرتو شخصیت حضرت علامه برای بنده حاصل شد.
در ضمن؛ بنده هرگز ادعایی نداشتهام که شاگرد حضرت امام و حضرت علامه«رضواناللهتعالیعلیهما» هستم، بنده معلمی هستم که با لطف و مدد الهی سعی میکنم دانشجویان و مخاطبین خود را با اندیشهی این دو مرد بزرگ آشنا کنم تا خودشان به دریای اندیشهی آن دو مرتبط شوند.
6- آیا قبل از انقلاب مبارزات سیاسی داشتهاید؟
بنده سابقهی مبارزاتی قابل توجهی نداشتهام، به قول ساواکیها پروندهام پانزده کیلو بوده ولی بیشتر بعد از بازجوییها آزاد میشدم. بعد از انقلاب که پروندهی خود را مطالعه کردم، متوجه شدم آنها اولا: بیشتر بنده را مذهبی میدانستند تا سیاسی و ثانیاً: نگران بودند که اگر مرا زندان کنند منطقه متشنج میشود. این اواخر هم که تصمیم قطعی برای جلب بنده گرفته بودند شرایط اوجگیری انقلاب به آنها اجازه نداد.
7- نظرتان را راجع به دفاع مقدس و ارتباط خود را با این دوران بفرمایید؟
دفاع مقدس شرایط دفاع از همهی دیانت ما بود و یک لحظه نمیتوانستم جدا از آن باشم. مسئولان صلاح را بر آن دیدند که بنده بیشتر به آموزش عقیدتی رزمندگان مشغول باشم و در جبهه هم که مدتی خدمت عزیزان بودم به جهت آنکه دست چپ بنده فلج است، باز به کارهای آموزشِ عقیدتی مشغول بودم.
8- نظرتان در بارهی احزاب سیاسی در جمهوری اسلامی چیست و چه جایگاهی را برای آنها در نظر میگیرید و چطور شد که در ابتدا به تفکر سیاسی به اصطلاح «چپ» نزدیک شدید و سپس از آن فاصله گرفتید و اصولاً تا چه حد به این جناحبندیها معتقدید و این گرایشی را که به شما نسبت میدهند چگونه ارزیابی میکنید؟
در ابتدای پیروزی انقلاب، در آن فضایی که روحانیتِ حضرت امام ایجاد کرده بود، همه میخواستیم در ذیل شخصیت ایشان، بدون هرگونه اسم و رسمی، سرباز انقلاب باشیم ولی متأسفانه امثال بنیصدر از یک طرف و طرفداران آقای شریعتمداری آن روحانی معلومالحال از طرف دیگر، سعی کردند هرکدام برای خود تشکیلاتی سازماندهی کنند به امید آنکه انقلاب را به نفع خود مصادره نمایند. از آن طرف مرحوم شهید بهشتی و آیتالله اردبیلی و آیتالله خامنهای و آقای هاشمی به فکر چاره افتادند و با تشکیل حزب جمهوری اسلامی خواستند خطر را دفع کنند و در آن برهه از انقلاب، حزب جمهوری اسلامی نقش مؤثری در دفع خطرِ دفتر هماهنگی بنیصدر و حزب جمهوری خلق مسلمانِ شریعتمداری داشت و بنده هم جهت دفع خطرِ حزب جمهوری خلق مسلمان در منطقهی فریدن چون اهالی آن منطقه بیشتر ترک هستند و مقلد آقای شریعتمداری بودند، مسئول دفتر حزب جمهوری اسلامی شدم. ولی به نظر بنده بعد از دفع خطرِ بنیصدر و شریعتمداری، حزب جمهوری اسلامی در بدنه، گرفتار یک نوع قدرتطلبی و تمامیت خواهی شد و انقلاب اسلامی را در برداشتهای خود خلاصه کرد - هرچند آن برداشتها به عنوان یک برداشت از انقلاب و از دین غلط نبود ولی یک برداشت و یک سلیقه بود- امثال بنده که طعم آن فضای یگانه در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام«رضواناللهعلیه» را لمس کرده بودیم چگونه میتوانستیم محدودشدن انقلاب را در حدّ یک برداشت حزبی و محدود بپذیریم؟ این شد که از حزب فاصله گرفتیم و این فاصلهگرفتن برای طرفداران حزب گران تمام شد در حدّی که ما را متهم کردند به طرفداری از طرف مقابل. در حالیکه هرگز چنین نبود، و تنها گناه ما این بود که بقیه را از نگاه محدود حزبی نمینگریستیم. چقدر مایهی تأسف شد که عدهای خواستند یک برداشت از دین و انقلاب را بر همهی دین و انقلاب سرایت دهند و چقدر خوب میبود که ملاک خودیبودن را وفاداری به امام و رهبری و انقلاب میگذاشتیم.
بنده تنها گروههایی را برای انقلاب اسلامی مفید میدانم که به تعبیر رهبری برای هدایت فکری جامعه تلاش میکنند تا اهداف اصلی انقلاب فراموش نشود.
9- به چه هنری علاقهمندید؟
علاقهی وافری به شعر و متون عرفانی دارم و شاید هنوز طبع گفتن شعر داشته باشم ولی دنبال نکردهام، اما اشعار مولوی و حافظ را در خودم احساس میکنم، گویا قصهی روح و روان من است.
10- متد فکر کردنِ شما چیست؟ تبیین بفرمایید.
بنده عموماً موضوعات را در حیطهی عقل بررسی میکنم و سپس با نظر به مبادی قرآنی و روایی جایگاه آن موضوع خاص را ارزیابی مینمایم تا قدرت تدبّر در متون دینی همواره برایم محفوظ بماند و گرفتار یکنوع تحجر اخباریگری نگردم. در این رابطه نگاه عرفانی به سبکی که محیالدینبن عربی دنبال میکند میتواند کمککار باشد.
11- جایگاه فقه اصطلاحی در مبانی معرفتی شما چیست؟
دین خدا مجموعهای از فقه اکبر یعنی اصول عقاید و فقه اوسط یعنی اخلاق و فقه اصغر یعنی احکام است تنها موقعی انسان همهی دین را گرفته است که هر سه نوع از فقه را بپذیرد و ترک هرکدام منجر به ناقصشدن دینداری است. آنچه جامعهی اسلامی را سازماندهی میکند تا مردم در بستر دینداری قرار گیرند، همین فقه اصطلاحی است، در این بستر است که سایر ابعاد اسلام رشد میکند.
12- آیندهی انقلاب اسلامی را چگونه میبینید و از نظر شما وظیفهی دوستداران انقلاب اسلامی و معتقدین به آن در شرایط فعلی چیست؟
همینطور که در کتابهای مربوط به انقلاب اسلامی ملاحظه میفرمایید بنده انقلاب اسلامی را حلقهای از زنجیرِ توحیدی میدانم که از حضرت آدمu شروع شده و به حضرت مهدی میرسد و مثل همهی نهضتهای توحیدی همچنان تاریخ را در مینوردد و جلو میرود.
وظیفهی ما توجه به جهتگیری کلیِ انقلاب اسلامی است که از یک طرف میخواهد کشور را از ظلمات فرهنگ مدرنیته عبور دهد و از طرف دیگر جامعهی ما را به ظهور حضرت مهدیg نزدیک نماید و لذا هر جریانی که ما را از این دو مهم غافل کند حجاب انقلاب است و نهتنها نباید از آن استقبال کرد بلکه باید کمک کرد انقلاب اسلامی در هر دو جهتگیری، هر روز با توانایی بیشتر جلو برود.
بنده نهتنها نسبت به شهدا و مقامی که دارند غبطه میخورم که چگونه حقیقت انقلاب اسلامی را شناختند و خود را آسمانی و ملکوتی کردند، بر این مردم و این جوانان که اینطور جانانه و مردانه متوجه عظمت انقلاب شدند و خود را مثل سربازی وفادار فدایی این انقلاب میدانند، نیز غبطه میخورم. انقلاب اسلامی سفرهای است که خداوند پهن کرده تا ما فرصت را غنیمت بشماریم و گوشهای از آن را بگیریم و در حدّ توان خود وظیفهمان را نسبت به آن انجام دهیم تا إنشاءالله باقیات الصالحاتی برای خود بگذاریم.
13- بحث اجمال و تفصیل که بعضاً در مباحث شما مطرح میشود چگونه است؟
هر حقیقت اشراقی و نوری به صورت اجمال بر قلب اولیاء الهی تجلی میکند و پس از آن باید به تفصیل و تبیین در آید، حتی خداوند رسول خود را که حامل وَحی الهی است مأمور میکند که آن را برای مردم تبیین کند، میفرماید: «...أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم...» ای پیامبر ما ذکر، یعنی قرآن را به سوی تو نازل کردیم تا تو برای مردم آنچه را که نازل کردیم تفصیل دهی و تبیین کنی.
بنده معتقدم انقلاب اسلامی نیز یک حقیقت اشراقی است که باید از طریق انسانهای شایسته به تفصیل درآید که دلایل سخنم را در مباحث «سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه»» میتوانید دنبال کنید. آنچه در آن مباحث به نظر بنده روشن شده نهتنها جایگاه اشراقی شخصیت حضرت امام است، بلکه در آن مباحث دلایل خود را عرض کردم که مقام معظم رهبری«حفظهالله» در مقام تفصیل حقیقت اشراقی انقلاب میباشند و به همین جهت جامعهی ما را به بهترین فکر و بهترین عمل هدایت کردهاند. عظمت بصیرت رهبری آن بود که متوجه شدند باید مبیّن شخصیت اشراقی حضرت امام«رضواناللهعلیه» باشند و نیامدند یک راه جداگانهای را برای خود پیشه کنند.
14- حساسیت شما در مباحث فکری در خصوص معرفت نفس از چه جهت است؟ چگونه از این مباحث به مباحث فلسفی مثل برهان صدیقین و تا مباحث انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی سیر میکنید و اینها را چگونه با هم جمع میکنید؟
وقتی متوجه باشیم فرهنگ مدرنیته بعد از رنسانس، به بهانهی ضعفهای کلیسا تماماً به شریعت الهی و عالم ملکوت پشت کرد و گرفتار سوبژکتیویته شد و به فهم خود اصالت داد، بدون آنکه بخواهد به حقیقت و «وجود» رجوعی داشته باشد، میفهمیم برای عبور از آن فرهنگ باید به حقیقت رجوع کرد و مباحث معرفت نفس از آن جهت که ما را متوجه جنبهی معنوی خودمان میکند و میتوانیم از آن طریق، آزاد از هرگونه پیشفرضی، «وجود» خود را احساس کنیم مباحث بسیار ارزشمندی است. بهخصوص اگر در کنار آن متوجه برهان صدیقین شویم که نظر به «وجود» دارد از آن جهت که دارای ذاتِ تشکیکی است و در این راستا نظر ما را از مفهومِ «وجود» به حقیقت «وجود» میاندازد.
در رابطه با نظریهی «وجود» و رسیدن به «السبب المتصل بین الأرض و السماء» یعنی حضرت مهدیg، از آن جهت که حضرت واسطهی فیض در هستیِ همهی مخلوقاتاند، میتوانیم بفهمیم انقلاب اسلامی و شخصیت حضرت امام چگونه ما را از غرب به نهضت حضرت مهدیg متصل میکند و جایگاه تمدن اسلامی در این راستا برایمان معنا میشود. این مطالب را در مباحث «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللهعلیه» میتوانید دنبال کنید.
15- بهترین روش زندگیِ فکری را برای نسل جوان چه میدانید؟ و نگاه شما به جوانان از زوایای سیاسی، معرفتی چگونه است و جایگاه آنها را با توجه به هجمههای فرهنگی دشمنان نسبت به انقلاب چگونه میسنجید؟ و خلاصه برای این قبیل افراد که در تمام ابعاد زندگی با فرهنگ و مظاهر غرب و مدرنیته مواجهاند و اینهمه فریب و حجاب برای پوشاندن فطرت پاک آنها به میدان آمده، چه پیشنهادی دارید؟
شرایط تاریخی ما طوری است که بحمدالله میتوانیم یک تمدن الهی و قدسی را پایهگذاری کنیم و روح جوان، روحی است که آمادهی کارهای بزرگ است، دوست دارد به جای حرکت در درهها، بر قلهها حرکت کند و گویا خداوند از همان جهت که اراده کرده است این قرن، قرن اسلام و تمدن اسلامی باشد، جوانانی را جهت این امر پرورش داده است و هنر ما آن است که چنین افقی را در معرض دید جوانانمان قرار دهیم و این را در امر بومیسازی انرژی هستهای تجربه کردیم، به همان اندازه باید در موضوعات معرفتی سرمایهگذاری کنیم تا زمینهی عبور از غرب و رجوع به انقلاب حضرت مهدیg فراهم شود و اگر جوانان ما متوجه شوند با انقلاب اسلامی و در ذیل شخصیت امام میتوانند سرباز تمدن اسلامی باشند، شوق لازم برای زندگیِ هدفدار در آنها شعلهور میشود و زندگیِ خود را در زیباترین بستر معنا مینمایند.
بنده معتقدم اگر مسیری را که خداوند با نظر به تمدن اسلامی و عبور از غرب، در مقابل جوانان گذاشته است، به آنها نشان دهیم هجمههای فرهنگیِ غرب را به راحتی زیر پا میگذارند. ارادت به انقلاب و حضرت امام و رهبری، جوانان را از هرگونه انحراف بیمه میکند و با نظر به تمدن اسلامی و انتظار فرج و عبور از غرب، این ارادت صورت کاربردی به خود میگیرد.
16- احساس میشود مسئولیتی مضاعف در جوابگویی به سؤالات افراد و توجه به مشکلات معرفتی دانشجویان و طلاب در خود احساس میکنید، ظاهراً روش شما در به استقبالرفتن از سؤالات برای این است که به مطالب جدید ورود نمایید. مطلبی را در جواب یک سؤال فرمودهاید که در مباحث قبلی شما نبوده و حرف تازهای است. آیا همینطور است؟
عنایت داشته باشید برای آنکه یک نسل بخواهد از یک دوران تاریخی، نظر خود را به دورانی جدید بیندازد، با انبوه سؤالات روبهرو میشود که چگونه از فرهنگ مدرنیته عبور کند و چرا باید به تمدن اسلامی بیندیشد.
بنده معتقدم تا جوانان ما با اندیشهی قرآنی، فلسفی و عرفانی حضرت امام آشنا نشوند، نمیتوانند با تمام وجود خود را متعلق به انقلاب اسلامی و آیندهی آن بدانند و تا آنجا که خدا توفیق دهد همهی سعی خود را در همین راستا صرف میکنم و امیدوارم سخنان بنده و نوشتههایم وسیلهای باشد برای نزدیکی هرچه بیشتر طلاب و دانشجویان به شخصیت معنوی حضرت امام، شخصیتی که عامل فتح تاریخ آینده خواهد شد.
17- با نوع نوشتار محاورهای که مخصوص به خودتان است و ظاهراً مقید به آن هم هستید چه چیزی را مطالبه میکنید؟
فکر نمیکنم این نوع نوشتار مخصوص به بنده باشد ولی بنده هم از جمله کسانی هستم که بر این روش تأکید دارند، زیرا میخواهم موضوعات عقیدتی را تبیین کنم و بیش از آنکه بخواهم عقل افراد را در مورد آن موضوعات قانع کنم میخواهم دل افراد متذکر حقایقِ معنوی گردد و به همین جهت در نوشتههای بنده روش تبیین موضوعات، به جای استدلال صرف غلبه دارد، چون معتقدم اگر موضوعاتِ معنوی درست تبیین شود نهتنها عقلها، که قلبها آن را میپذیرند و چشم قلب انسانها که باز شد، تعقل آنها نیز به صحنه میآید و قرآن نیز در همین رابطه میفرماید: «قلوبٌ یعقلون بها» قلبهایی برایشان ظاهر میشود که میتوانند بر آن موضوعات تعقل کنند.
شما در روش قرآنی بیشتر همین شکل محاوره را ملاحظه میکنید. راستی چرا قرآن مثل یک کتاب فلسفی سخن نمیگوید؟ بنده فکر میکنم قرآن چون میخواهد ما را با حقایق قدسی مرتبط کند بیشتر قلب ما را مخاطب قرار میدهد و در پرتو بیداری قلب، عقل هم شکوفا میشود. نوشتارهای مذهبی باید طوری باشد که انسان را صاحب تصمیم کند، نه اینکه او را در حدّ اطلاعات مذهبی نگه دارد.
18- زندگی شخصی شما و ارتباط با خانواده با توجه به حجم بالای کارهای فرهنگی، فکریِ شما چگونه است؟
بنده و خانواده، بحمدالله زندگی و دینداری را یکی میدانیم و در پرتو چنین برداشتی از زندگی، همین جلسات و کتابها و صلهی رحمها از یک جهت زندگی است و از جهت دیگر دینداری است و لذا وقتی هم دور هم نشستهایم و احوالپرسی میکنیم در همان فضای دینی و معرفتی سخن میگوییم و ارتباط برقرار میکنیم و صحبت میکنیم و لذت میبریم، بدون آنکه از تفریحات لازم و لذات حلال، خود را محروم کنیم.
19- به چه ورزشی علاقهمندید و آیا هم اکنون وقتی برای آن در نظر گرفتهاید؟
قبل از انقلاب فوتبال بازی میکردم و عضو تیم دانشکده بودم، بعداً علاقهمند به تکواندو شدم و مدتی آن را ادامه دادم و چون رشتهی دانشگاهی بنده زمینشناسی است، علاقهمند به کوهنوردی هم هستم و بحمدالله در حال حاضر چون منزل بنده در دامنهی کوه قرار دارد، خداوند توفیق تپهنوردیِ هر روزه را نصیبم کرده است.
20- ظاهراً مایحتاج منزل از قبیل نان و سبزی و ... را در منزل تهیه میکنید، آیا (با توجه به حجم بالای کارها و جلسات شما) اینچنین وقت و هزینهکردن برای اینگونه کارها جایی دارد؟ اگر نان را از نانوایی تهیه کنید چه اشکالی دارد؟
چون در اسلام با بصیرتی که اولیاء معصوم(ع)دارند، به نان اهمیت زیادی دادهاند باید نهایت تلاش را برای درست به دستآوردن آن بهکار برد و به همین جهت بنده و خانواده سعی میکنیم خمیر را درست بپرورانیم تا به طور کامل تخمیرشده و درست هم پخته شود و چقدر خوب است به جای سبزیجاتی که با انواع کودهای شیمیایی رشد میکنند، خودمان آنها را بپرورانیم و با کودهایی که از طریق مرغهای خانگی بهدست میآیند زمین را تقویت کنیم و تخم مرغ بومی هم بخوریم. اجازه دهید این سؤال را بهانه قرار دهم و نسبت به نان روایاتی را خدمتتان تقدیم کنم، شاید در این آخرین جواب فایدهای به شما رسانده باشم.
امیر مؤمنان(ع) میفرمایند: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْزَلَ لَهُ بَرَکاتِ السَّماءِ وَاَخْرَجَ بَرَکاتِ الْاَرْضِ»[1] نان را اکرام کنید، همانا خداوند عزیز و جلیل، برای آن، برکات آسمان را نازل کرد و برکات زمین را خارج نمود.
امام صادق(ع) به مفضل میفرمایند: «وَاعْلَمْ یا مُفَضَّلُ اَنَّ رَأسَ مَعاشِ الْاِنْسانِ وَ حَیاتِهِ الْخُبْزُ وَ الْماءُ»[2] ای مفضل! بدان که سرچشمهی زندگی و معاش انسان، نان است و آب.
رسول اکرم(ص) فرمود: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَاِنَّهُ قَدْ عَمِلَ فِیهِ ما بَیْنَ الْعَرْشِ اِلی الْاَرْضِ وَما فِیها مِنْ کَثِیرٍ مِنْ خَلْقِهِ»[3] نان را عزیز دارید؛ چه آنکه عوامل عرشی و زمینی و بسیاری از آفریدههای الهی در ایجاد آن مؤثّر بودهاند.
--------------------------------------------------
[1] - مستدرک الوسائل، محدث نوری، قم، مؤسسهی آل البیت:، 1408 ق، ج 16، ص 303.
[2] - بحار الانوار، علامه مجلسی، بیروت، مؤسسهی الوفاء، 1404 ق، ج 3، ص 86.
[3] - کافی، ج 6، ص 302.