نگاهی به جایگاه تاریخی جریانات و افراد(1)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
نظر به لایههای باطنی حادثهها در تاریخ
بنده بنا ندارم در محضر فضلا و طلاب عزیزی که هر کدام در عرایضی که میخواهم داشته باشم صاحبنظر هستند، به صورت یک بحث شسته رفته موضوعی را طرح کنم و به ظاهر بخواهم دانشی به دانش عزیزان بیفزایم. نه بنده در چنین مقامی هستم و نه این روش را در محضر عزیزان شایسته میدانم. بنده مشتاقم اگر با افرادی روبهرو میشوم که میتوانم در محضر آنها نسبت به جایگاه تاریخی حادثهها بحث کنم، از این جهت مباحثی را با آنها در میان بگذارم و نفع این نوع ارتباطها را بیشتر از آن میدانم تا اینکه یک بحث علمی صِرف را مطرح کنم.
ضرورت اینکه بفهمیم جایگاه تاریخی حادثهها کجا است این خواهد بود که با لایههای پنهان آنچه در آن قرار داریم و در آن تنفس میکنیم مرتبط میشویم و از ظاهر تاریخ خود به باطن آن نظر نماییم و حادثهها را چیزهای بیریشه و جدا از هم نبینیم وگرنه اگر جایگاه تاریخی حوادث مدّ نظر قرار نگیرد تصور میشود میتوان هر طور که بخواهیم با حادثهها برخورد کنیم.
اگر حادثهای را براساس جایگاه تاریخیاش ارزیابی کنیم متوجه خواهیم شد حتی اگر بخواهیم آن حادثه را حذف کنیم مجبوریم در فکر عبور از آن باشیم و نه در فکر درگیری با آن.
از این جهت که ظاهراً سن بنده از حضار محترم بیشتر است میخواهم به عنوان نمونه تجربههایی را که در دل یک تاریخ با آن روبهرو بودهام، از زاویهی نگاه به جایگاه تاریخی حوادث آنها را با شما در میان بگذارم تا گذشته را چراغ راه آینده قرار دهیم.
نظر به حادثههای گذشته نشان میدهد کدام جریان در جایگاه تاریخیاش قرار نداشته و با همهی تلاشی که برای بقای آن شد، باقی نمانده و کدام جریان در جایگاه تاریخی خودش ظهور کرد و همچنان رشد کرد و جلو آمد. در کشور ما و در هر شهری، قبل از انقلاب چندین گروه مذهبی با گرایشهای مختلف فعّال بودند، بعضی از گروهها اصالت را به غرب میدادند و سعی داشتند اسلامی را مطرح کنند که هماهنگ با غرب باشد، مثل گروههایی که نزدیک به تفکر انجمن حجتیه بودند و یا بعضی از گروهها که به ظاهر خیلی انقلابی بودند و میخواستند در عرض مدت کوتاه همهچیز را به سامان بیاورند و در این راستا هرکس که مانع آنها بود را به عنوان ضد انقلاب به قتل میرساندند، مثل باند سید مهدی هاشمی که ملاحظه کردید چگونه هر دو گروه بیتاریخ ماندند. در بین این دو طیف، گروههای دیگری قرار داشتند مثل نهضت آزادیِ آقای مهندس بازرگان، با این رویکرد که شاه باید سلطنت بکند نه حکومت.
عموماً این گروهها هیچکدام تاریخ خود را نمیشناختند و نمیدانستند در کجای تاریخ هستند. حجتیهایها فکر میکردند فرهنگ غربی همهی آینده تاریخ را تصاحب خواهد کرد و باید در ذیل آن فرهنگ خود را سر و سامان داد و ملی مذهبیها در عین پذیرفتن نگاه حجتیهایها نسبت به غرب، سعی میکردند نظام شاهنشاهی را کنترل کنند، بدون آنکه مخالف نظام شاهنشاهی باشند و جریانهای نزدیک به سید مهدی هاشمی هم بدون آنکه بدانند چه میخواهند و بدون آنکه بدانند در کجای تاریخ هستند فقط آنچه را بود نمیخواستند، غافل از آنکه باید براساس آنچه میخواهند نسبت به نبایستها موضعگیری کنند وگرنه دشمن مسیر بعدی را برایشان تعیین میکند، همان بلایی که به طور سریع بر سر مجاهدین خلق آمد و آنها را تا منافقین خلق جلو برد.
از آنجایی که ما بعد از چهل سال میتوانیم جایگاه تاریخی آن گروهها را درست ارزیابی کنیم میتوانیم جایگاه خودمان را نیز نسبت به انقلاب اسلامی که یک جریان ریشهدار در تاریخ معاصر است و در واقعهی «غدیر» ریشه دارد، ارزیابی نمائیم.
عبور یا حذف
نکتهای که در شناخت جایگاه جریانها بسیار حائز اهمیت است چگونگی برخورد با آنها است، از این زاویه که آیا جریانهای مورد نظر ما آینده دارند یا بیآیندهاند و ملاک آیندهداربودن یا بیآیندهبودن یک جریان فکری چیست و با هرکدام چگونه باید برخورد کرد که براساس جایگاه تاریخیشان با...
-----------------------------
1 - بحثی که در روبهرو دارید بحث حساسی است که میتواند إنشاءالله در فهم شرایط تاریخی امروز عزیزان مفید باشد و افقی جهت تحلیل نسبت به آیندهی انقلاب اسلامی در مقابل عزیزان بگشاید.(گروه فرهنگی المیزان)
برای مطالعه کامل کتاب میتوانید فایل های pdf و doc آنرا دانلود فرمایید