نقش امام قدس سره در احياى حكومت دينى در جهان معاصر
(پنجمين سالگرد ارتحال حضرت امامقدس سره ، خرداد 1373)
بسم الله الرحمن الرحیم
سالگرد رحلت امام قدس سره به سوى ملكوت اعلى را به همه انسانهايى كه انسانيت را مى فهمند و سير نورانى نهايت انسانهاى متعالى را مى شناسند، تسليت عرض كنم. بنا داريم نقش امام قدس سره را از زاويه اى مورد بررسى قرار دهيم و اينكه عرض مى كنم از زاويه اى ، به اين دليل است كه شما خود مى دانيد مقام امام قدس سره بالاتر از آن است كه در يك زاويه متوقف شود.
شما مى دانيد تا بشر، بشر بوده است و تا زمين ، زمين بوده است، انسان با دين زندگى كرده است. اصلاً اولين انسان، اولين پيامبر است. يعنى حيات روى زمين، حيات دينى است و هميشه هم همينطور بوده است. ممكن است يكى برداشتش از دين غلط بوده، ممكن است يكى دينداريش ظاهرى بوده، ولى حيات و فرهنگ ارتباطات زمينى، بر اساس فرهنگ دينى بوده است. حتى در طول تاريخ فرهنگ دينى چنان حاكم بوده كه كسانى كه در يك جامعه از دين فاصله مى گرفتند، خودشان قبول داشتند كار بدى مى كنند. يعنى انسانهاى منحرف در تاريخ توحيدى هم كسانى بوده اند كه خودشان را با فرهنگ دينى، ارزيابى مى كرده اند و قبول داشتند كه بد هستند. اين فرهنگ تا زمان رنسانس ادامه داشت. از زمان رنسانس به بعد، يك مسئله عجيب و جديدى وارد تاريخ شد و آن اينكه دين جايش را به علم داد. يعنى تا قبل از رنسانس ، هم علم بود وهم دين . ولى از رنسانس به بعد، وضع طور ديگرى شد و در دنيا مطرح شد كه علم كار دين را مى كند. يعنى يك فرهنگ جديد و بى سابقه عجيب و غريب وارد صحنه زمين شد بنام اينكه دين ديگر كارهاى نيست و علم همان دين است و كار به خيلى جاها كشيد. ما ديگر وارد ريزه كاريهايش نم ىشويم كه چند طبقه پيدا شدند حتى عده اى پيدا شدند كه مى گفتند پيامبران همين علم تجربى امروزى را مى خواستند بياورند ولى آن وقت به آن زبان آورند. عدهاى گفتند كه مثلاً منظور از شياطين، همين ميكروبها هستند كه علم كشف كرده است. يا منظور از بهشت، همين بهشتى است كه با علم وتكنيك جديد مىشود در روى زمين درست كرد. يعنى آهسته آهسته در همه جبهه ها كار به اينجا كشيد كه عدهّ اى كلاً منكر دين شدند و عده اى دين را زير قبضه علم آوردند و خلاصه از رنسانس به بعد، علم جاى دين را گرفت و علم، همه چيز ملتها شد. پس تاريخ چهارصد ساله اخير بااين محتوى شروع شد و ادامه يافت كه علم جاى دين است. ما در سوابق تاريخى هم اين قضيه را داريم اما نه به اين شكل. ملتهايى بودند كه روبروى پيامبران مى ايستادندو مىگفتند ما علم داريم، شما چه داريد؟اولاً اين دورهها بسيار موقت بوده و ثانياًخيلى موفق نمىشدند و ثالثاًحرف اينها فرهنگ مردم زمين نشده است. از دوره رنسانس به بعد مىبينيد فرهنگ زمين اين شده است كه مىگويد وقتى علم داريم ديگر دين را براى چه كار مى خواهيم؟
اخيراً چند نفر از عزيزان تحصيلكرده پزشك تشريف آورده بودند، خيلى هم دلسوز و دوستدار علم و دين بودند. مىگفتند كه ما مىخواهيم ثابت كنيم كه علم و دين با هم هيچ تضادى ندارند و به دانشجوهايى كه فقط مشغول مسائل علمى شوند و از دين فاصله مىگيرند ثابت كنيم كه علم ضد دين نيست و علم و دين مساوى هستند، يعنى درجه علم و دين يكى است. البته اين حرف غلطى نيست ولى من وقتى فهميدم كه برداشت خودشان هم از علم ودين غلط است، گفتم بهترين خدمت شما اين است كه چنين كارى نكنيد. مثل اين است كه بخواهيم ثابت كنيم عقل و چشم به عنوان دو عضو همسان اصلاً تضاد ندارند. در حالى كه عقل كجا وچشم كجا؟ چشم يك ابزار است در خدمت عقل. همين كه مىخواهيد ثابت كنيد علم جديد و دين تضاد ندارند، اصلاً دين را نمى شناسيد. كسانى كه نه علم را مى شناسند و نه دين را، فكر مى كنند شأن اين دو يكى است يعنى علم ودين در كنار هم و در عرض هم مى باشند.
دين، همه افقهاى نگرش حيات بوده و كلى است، علم يك نگرش جزئى ابزارى است در حيطه خاصى كه مى خواهد تحقيق كند. نگرش علم و نگرش دين با هم تفاوت دارند. ببينيد مگر عقل و چشم در عرض هم هستند كه تضاد ندارند؟ چشم يك ابزار است، عقل يك نور معنوى است، چشم وقتى مفيد است كه زير پرتو عقل باشد. همين روزها هم چنين حرفهايى بين بعضى از عزيزان است كه ريشه اش از رنسانس آمده است و گفته مى شود ما علم داريم دين نمى خواهيم نمونه اش را در قرآن داريم، مى فرمايد: اَفَلَمْ يَسيروُا فِى الْاَرْضِ فَيَنْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانوُا اَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ اَشَدُّ قُوَّةً وَ آثاراً (سوره مؤمن/آيه 81 و 82) يعنى آيا آدمهايى كه روبروى دين ايستادند، رفتند يك نگرش تاريخى جغرافياى براين زمين و زمان بيندازند؟ رفتند سرنوشت ملتهايى كه نابود شدند را يك ارزيابى كنند؟ رفتند تمدنهايى را كه در اوج درخشش خود به هيچ ثمره و نتيجهاى نرسيدند، بشناسند؟ رفتند نگاه كنند عاقبت آنهايى كه قبل از اين انبياء و قبل از اين ملت بودند، چه شد؟ قرآن مى فرمايد اينها از نظر قدرت و تكنيك - به معنى توان تغيير زمين - خيلى قويتر بودند. در سوره طه بحث شد كه در تمدن مصر، چيزهايى هست كه عملاً تكنيك امروز نتوانسته آنها را جواب دهد. آقاى پروفسور هشترودى مى گفت ما با جرثقيلهاى امروزى نمىتوانيم سنگ يك پارچه سقف اهرام ثلاثه را بلند كنيم. در حالى كه فراعنه اين سنگها را از چهارصد كيلومترى و با عبور دادن از روى آب آورده اند. خدا هم مى گويد: «وَ اَشَدُّ قُوَّةً وَ آثاراً» ملتهاى گذشته كه روبروى پيامبران ايستادند از شما قويتر بودند، بعد مى فرمايد: «فَما اَغْنى عَنْهُمْ ما كانوُا يَكْسِبُون» آنچه كه اينها از طريق علم و تكنيك و قدرتهاى علمى كسب كردند برايشان مفيد نبود، قانعشان نكرد و نيازهاى حقيقى شان را برطرف نكرد.
بعد مى فرمايد چرا علمشان به دردشان نخورد؟ چرا تكنيكشان به آنها خدمت نكرد؟ مى فرمايد: «فَلَمَّا جائَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عَنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ». وقتى پيامبران به طرف اين ملتها مىآمدند كه بوسيله دين هدايتشان بكنند، اينها به علمشان شاد بودند. اين چه علمى است كه اينها به آن شاد بودند مسلّماً علمِ نبوت نيست. بلكه علم تكنيكى و ابزارى است. قرآن مىفرمايد: «وَ حاقَ بِهَمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» به همان چيزى كه مسخره مىكردند گرفتار شدند . اينها مىگفتند كه ديگر دين به چه دردى مى خورد؟ علم ما را به سعادت مى رساند.
امروز هم چنين حرفهايى زده مى شود كه از روحانيت ديگر كارى ساخته نيست. چرا كه امروز جهان، جهان توسعه و پيشرفت است. صاحبان چنين تفكرى كه روبروى پيامبران ايستادند به جهت اينكه به علم خودشان شاد بودند، در جهان سابقه تاريخى دارند و خداوند مىفرمايد به همان چيزى كه مسخره مىكردند، دچار شدند. معلوم است اينها با عملشان دين و نبوت را زير سئوال مى بردند كه دين مى خواهيم چكار؟ اين جمله كه «از آخوند چه كارى برمى آيد؟» يك جمله عادى نيست و منظور اينها در واقع آخوندها نيست بلكه اينها مى خواهند دين را حذف كنند ولى چون جرأت ندارند كه مستقيماً دين را زير سئوال ببرند و نفى كنند مى آيند با آخوند برخورد مى كنند و همان نتيجه حذف دين را مى گيرند. وگرنه به قول حضرت امام خمينى قدس سره: «من هر وقت از روحانيت دفاع كردم منظورم روحانيت پاك و مبارز و متعهد بوده است» شما اگر كنار اين آدمها بنشينيد مى بينيد كه با غرور علمى روبروى دين ايستاده اند. بنابراين پس از رنسانس اين بينش به وجود آمد كه علم براى حيات بشر كافى است. پس از چهارصدسال كه از اين فكر گذشت و بشر با آرزوهاى خود جلو آمد، ناگهان با جنگ جهانى اول و دوم روبرو شد. راسل مى گويد كه وقتى جنگ جهانى اول و دوم آنهم در اروپا بوجود آمد يك مرتبه متوجه شديم تمام آنچه فكركرديم، خراب شد. او مى گويد فكر نمى كرديم با اين علم و تكنيكى كه داريم ديگر با هم دعوا كنيم، فكر مى كرديم بهشتى كه پيامبران مى گويند همين است. يعنى در ابتدا با يك اميدى علم را گرفتند و دين را رها كردند. و اين فكر را به كل جهان سرايت دادند
شما اگر خيلى نكته سنج باشيد متوجه مى شويد خيلى از اين حرفهايى كه اكنون در صحبتهاى ماست ريشه در فرهنگ رنسانس دارد. يعنى با اين حرف كه «چه معنى دارد ما فقط به عبادتهايمان بپردازيم»، جوّ م ىسازند تا ارزش عبادات طولانى از بين برود . فرهنگ ضد دينى و رونق دادن به علمى كه روبروى دين است، اين يك فرهنگ بود كه از حدود چهارصدسال پيش شروع شد و دنيا به اين فرهنگ اميد داشت. يكمرتبه ملتها متوجه شدند آن چيزى را كه فكر مى كردند مى توانند با حذف دين و از طريق علم به دست بياورند به دست نياورده اند. در سده اخير يك سردرگمى و يك بى تحليلى و يك ويرانى تحليل در اين نسل روى زمين مى بينيد. اين جا بود كه يك مرتبه اما مرحمة الله آمد و طرح ولايت و حكومت دينى را مطرح كرد. طرح حكومت دينى منحصر به اسلام نمىباشد بلكه يك راه نجات است براى بشر سرگردان متوقف شده. يكى از دانشمندان آلمانى گفته بود: «اگر مردم جهان بدانند امام خمينى چه طرح سياسى براى اداره جهان آورده است همه آنها بر حكومتهايشان مى شورند.» شما ببينيد، بانگ بلند امام در تاريخ چه بود و واقعاً اگر اين روشن شود خيلى تحليل هايمان قوت مى گيرد و متوجه باشيد اين توجه ملتهاى دنيا به انقلاب اسلامى - على رغم اين همه تبليغات منفى - جز اين است كه مردم دنيا دنبال گمشدهاى هستند كه احتمال مى دهند آن گمشده چيزى جز حكومت و ولايت دينى نيست.
جهان به يك مشكلى افتاد به نام اينكه حالا چه كار كنيم؟ يعنى حالا كه علم و تكنيك و رفاه دارد، ابزار توليد انبوه دارد، بقيه ملتها را استثمار و استعمار مىتواند بكند، آينده اقتصادى بچه اش تأمين است، بيمه بيكارى دارد، حالا انگار هيچ ندارد. يعنى اين خلأيى كه تمام اضطرابها به آن رجوع كرده و اين ناامنى محضى كه در روحش بوجود آمده، آرامش و خوشى را از او گرفته است و هيچ امنيتى را حس نمى كند يك سئوال بزرگ تمام افق انديشه اش را گرفته كه حالا بايد چكار كنم؟ چون هرچه مى خواست بكند، كرد ولى آنچه مى خواست بيابد، نيافت.
تا اينكه امام رحمة الله آمد و فرمود حتى روابط سياسى را بايد دين تنظيم كند، نه علم. طرح ولايت فقيه طرح زنده جهانى است براى درمان جهان، كه البته در حوزه اسلامى به گونهاى و در حوزه غير اسلامى به گونه ديگرى پياده مى شود. بحث بر سر حكومت دينى است. از دوره رنسانس تا به حال حكومت را سياسيّونى كه تكيه آنها بر علم بود و يا علم را بهانه كرده بودند اداره مى كردند. شما اگر دقت كنيد الان حزبهاى دنيا يك دستشان در كارخانه هاشان است و دست ديگرشان در مجلس قانونگذارى است. تمام حزبهاى دنيا يا خودشان اين طور هستند و يا وابسته به چنين افرادى هستند. يعنى اصلاً آرايش سياسى دنيا به اين صورت است كه عدهاز طريق علم و تكنيك، ابزارهاى توليد انبوه م ىسازند و سرمايه دار مى شوند و با سرمايه شان نبض سياسى كشور را در دست مى گيرند و مى چرخانند. مردم دنيا اين را خوب مى دانند كه علم امروز چهره سياسى اش حكومت مى كند و اين چهره سياسى نجات دهنده نيست . از اينجاست كه در جريان طرح ولايت فقيه از طرف امام رحمة الله مىبينيم دو جبهه پيدا شد، يكى جبهه حاكمان كشورها كه شديداً روبروى طرح امام رحمة الله ايستادند، اصلاً حاكمان به اين علت كه امام رحمة الله آدم مؤمنى بود از امامرحمة الله عصبانى نبودند سُوليوان (سفير امريكا در ايران) چند روز قبل از انقلاب در نامه به كاخ سفيد مى نويسد: «امام خمينى يك رهبر مذهبى است مثل مهاتماگاندى، بگذاريد به سر كار بيايد، بعد او يك حكومت مذهبى راه مىاندازد، ما هم كار خودمان را مىكنيم» اصلاً اينها نمىدانستند كه امامرحمة الله يك طرح سياسى حكومتى دارد كه اين طرح سياسى جهانى است. اصلاً امامرحمة الله بحثشان بحث ايران و كشورهاى اسلامى نيست طرح امامرحمة الله جهانى است و جهان هم خوب مىداند كه حرف امامرحمة الله جهانى است . به همين دليل مىبينيد حكومتها در مقابل طرح امامرحمة الله مى ايستند . سوليوان گفت: «اين يك آدم مؤمنى است سربه سرش نگذاريد، بگذاريد بيايد سر كار.» پس ملاحظه مىكنيد كه اگر امامرحمة الله يك مسلمان و مؤمن عادى بود هيچ وقت از طرف حاكمان دنيا اين همه حمله به او نمىشد . حكومتها شديداً روبروى امامرحمة الله ايستادند. امام خمينىرحمة الله خوب جهان را روانكاوى كردند و خوب مىدانند كه جهان امروز براى ادامه حيات اجتماعيش با طرحهاى قبلى به يأس كشيده شده است. ملت مأيوس يعنى ملتى كه آنچه را مىطلبد به آن نرسد. حدود 90% مردم اروپا در يك يأس به سر مىبرند يعنى مىدانند آنچه مىطلبيدند نيافتهاند و نمىيابند. حالا يكمرتبه امامرحمة الله آمده و مىگويد كه شما بايد علاوه بر روابط فرديتان، روابط اجتماعيتان نيز دينى باشد. صِرف ديندارى فردى براى زندگى روى زمين كافى نيست. بايد حاكمان روابط دينى داشته باشند. اينجاست كه مى بينيد مردم به شدت اميدوار مىشوند و حاكمها به شدت مىلرزند.
حكومت دينى يعنى چه؟ يعنى آقاى ريگان، آقاى كارتر، آقاى كلينتن، خانم مالبرايت و... شماها «نه»، يعنى نفى انديشهاى كه اينها نماينده آن هستند. و مىبينيد كه اينها جبهه متحد ضد نظام اسلامى تشكيل مىدهند. امامرحمة الله يك طرحى دارد كه مىگويد حكومت بايد روابط انسانها و جهتگيرى جامعه را تعيين و تنظيم كند. اين را طرح ولايت فقيه مىگويند. اينجاست كه مىبينيد از طرف حكومتهاى غير دينى يورشها شروع شد. اگر ما خودمان متوجه باشيم كه چه تحفه بزرگى به ما رسيده تمام اين يورشها به نفع ما خواهد بود و اينها هيچ ضررى به ما نمىتوانند بزنند. امروز جهان خوب مىداند كه آنچه حاكمان مىخواهند هيچ ربطى به مردم ندارد و مردمى هم كه حاكمانشان را نمىخواهند دوستدار كسى مىشوند كه حاكمان به ضد او تبليغ مىكنند. مردم را فقط مدتى مىتوان با رفاه نگاه داشت، همين مردم خودمان ممكن است بگويند فقط اين گرانى مرتفع بشود، ديگر ما هيچ نمىخواهيم ولى آيا واقعاً هيچ نمىخواهند؟ مگر همين مردم نمىگفتند كه اگر جنگ تمام شود حالا بقيه مشكلات چيزى نيست. اين طبيعت آدم است، حتى ما زمانى كه دانشجو بوديم و نگرانى شغل آيندهمان را داشتيم مىگفتيم اگر كشورمان كمونيستى يا سوسياليستى شود خوب است چون ديگر نگران شغل نيستيم و فكر مى كرديم اگر اين نگرانى برطرف شد ديگر هيچ مشكل اساسى نداريم يعنى فرهنگ سوسياليسم تا حد شغل پيدا كردن براى ما ارزش داشت ولى وقتى شغل پيدا مىكرديم مىگفتيم روش سوسياليستى بى فايده است. ممكن است مردم ما الان فكر كنند اگر گرانى كنترل شود ديگر مشكلى نيست همين طور كه فكر مىكردند اگر جنگ مرتفع شود ديگر مسئلهاى نيست. جوانان تصور مىكنند كنكور كه قبول شدند و ليسانس يا دكترا گرفتند ديگر مسئلهاى نيست در حالى كه اين گونه نيست، نوع نگرش بايد عوض شود، منظور اين است كه بايد متوجه بود كه حكومتهاتوانند با رفاه ملتهايشان را قانع كنند و نتوانسته اند.
عدهاى فكر مىكردند بشر در زندگى امروز به تقوا نياز ندارد چرا كه از علم و تكنولوژى برخوردار است در حالى كه بعداً متوجه شدند همين فكر براى آنها همه
مشكلات را بوجود آورد. ما فكر مىكرديم با علم و تكنولوژى مسئلهمان حلشود اما حالا مىبينيم بدون تقوا نمىشود. در فرهنگ حكومتهاى امروزى تقوا معنى نمى دهد، در صورتى كه در فرهنگ ولايت فقيه تقوا معنى مىدهد. از اينجاست كه تئورى حكومت دينى كه داشت فراموش مىشد يك مرتبه دوباره مطرح مىشود . از آن طرف يادتان باشد كه چرا اميد مردم اروپا در قرن اخير به حكومت دينى خنثى شد، يكى نااميد شدن از كليسا بود، چون كليسا با رفتن در حاكميت ستم، رنگ و جذبه خودش را باخت و يكى هم نااميد شدن يهوديان از كنيسه يهوديت بود، چون يهوديت هم با برداشتهاى متحجرانه ارتجاعيش از دين، اميد مردم را به حاكميت دينى قطع كرد. حالا ببينيم در چه شرايط جهانى قرار گرفتهايم: اولاً مردم دنيا شديداً متوجه شدند كه حكومت دينى بايد روابط سياسى و اجتماعيشان را تنظيم كند. ثانياً: دين خودشان را لايق اين كار نمىدانند.
اگر ملت ايران مقاومت كند، طرح امامرحمة الله در جهان پايدار مىماند. و حتى اگر حاكمان جهان بخواهند ما را نابود كنند اين طرح حكومت دينى باز هم طرحى است كه جا مىافتد. در كشورهاى اسلامى يك جور جا مىافتد و در كشورهاى غير اسلامى يك جور ديگر جا مىافتد.
زيرا حتماً جهان آنچه را كه دارد، ديگر نمىخواهد، چون به آن چيزى كهخواست نرسيد. به اصطلاح گفته مىشود جهان در تئورى اداره جهان به روش غربى به بحران افتاده است. اينها اكثراً نظرات خود دانشمندان غربى است كه من طرح كردم و بعد خواستم جاى امامرحمة الله را دراين نظرات پيدا كنم. جهان غرق پيامدهاى جديدى است كه ناشى از نوع فكر غير دينى اش است. يعنى امروز دنيا علم و تكنولوژى دارد ولى دين ندارد و امامرحمة الله آمد تا در قرن تكنولوژى، دين رابه ملتها بدهد تا از آن پيامدها نجات يابند. مردم خودشان خوب مىدانند كه پيامدهاى وحشتناكى تهديدشان مىكند و مىدانند كه اين به آن جهت است كه روابط فرهنگى و اجتماعى حكومتىشان دينى نيست. الان دنيا شديداً خواستار روابط دينى است و از آن طرف كليسا و كنيسه هم نمىتواند جوابگوى اين خواسته باشد. كلينتن رفته است كنار پاپ كه با او معامله كند. كلينتن كه مظهر يك نظام تكنيكى سرمايه دارى زور است، به راحتى كنار پاپ مىنشيند و لذا ملتها اميدشان از حكومت دينى كه پاپ اداره كند به يأس تبديل مىشود و پاپ هم آنقدر ضعيف است كه بدون كمك امثال كلينتون نمىتواند روى پاى خود بايستد.
حتماً اطلاع داريد كه مردم دنيا به شدت گرايش به اسلام پيدا كردهاند. اين يكى از معضلات حاكمان دنياى امروز است . بيست هزار تحصيلكرده انگليسى در يك سال، اسلام را انتخاب كرده و مسلمان شدند. من بعيد مىدانم در بين تحصيلكردههاى شهر اصفهان، بيست هزار نفر داشته باشيم كه اسلام راانتخاب كرده باشند. وليعهد انگلستان در سخنرانى اخيرش مىگويد:«آقا نمىتوانيد طبقه مسلمان انگلستان را ناديده بگيريد.» فكر نكنيد كه انگلستان رفيق مسلمانان شده است كه اين حرف را مىزند. به نظر من علتش اين است كه متوجه احياى يك طبقه سياسى هوشيار به نام طبقه مسلمان شده است كه حكومت را مىخواهد، نه يك عبادت فردى را. شما در آفريقاى جنوبى دقت كنيد، بنده تحليلم اين است كه مجبورند على رغم ميلشان به آقاى ماندلا امتياز بدهند براى اينكه به مسلمين ميدان ندهند. يعنى در آفريقاى جنوبى امتيازى كه ماندلا دارد بدست مىآورد از احياى حضور مذهبى مسلمين است، و باز ديدند و خواهيد ديد با اين همه فشارى كه استعمار به الجزاير و مصر آورد تا از بازخيزى اسلامى جلوگيرى كند ولى موفق نشد و بيشتر از اين هم موفق نمىشود، دوستان آشنا به وضع تركيه مىگويند يقيناً حكومت آينده در تركيه، حكومت دينى است. كِنِدى يك كتابى دارد به نام كتاب صلح، در آن كتاب طرحى دارد كه مىگويد براى اين كه ملتها قيام اساسى نكنند و همه چيز را از ما نگيرند بياييد امتيازهايى به آنها بدهيم كه همه اوضاع از دست ما در نرود. چون او هم متوجه قدرت مردم بود، حتى در گرايش به ماركسيسم، حالا كه مسئله خيلى تغيير كرده مگر حالا در دنيا چه خبر است؟ فقط يك خبر است و آن اينكه دينى دارد احيا مىشود كه حكومت و روابط اجتماعى را مىخواهد در دست بگيرد و جامعه نيز در زمينه فرهنگى، اجتماعى و فردى به شدت آماده است. اينجاست كه آن دانشمند آلمانى مىگويد در قرن تكنولوژى اگر مردم متوجه حكومت دينى شوند، آن وقت است كه بر حكامشان مىشورند و امامرحمة الله اين كار را كرد.
يكى از بزرگان مىگويد آنچه براى پدران ما تجمل بود در نهايت، تكنولوژى آن را جزء زندگى ما كرد. آنچه براى پدران ما تجمل بود، امروز جزء ضروريات زندگى ما شده است. تكنولوژى به ما رفاه داد ولى زندگى نداد يعنى چيزى به شما نداده است كه قيامتتان را معنى كند و علاوه بر آن امروز شما را از پوچى در آورد. جمله ديگرى از «شوماخر» هست كه كه مىگويد «كره زمين به قدر كافى بركت دارد كه نياز انسانها را پاسخ دهد، اما نه حرص آنها را، و تمدن جديد ظهور حرص انسانها است و نه نياز واقعى آنها.» دين مىتواند چنين حرصى را كنترل كند. قرآنفرمايد:«خُلِقَ الاِنسانُ هَلُوعاً اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعاً و اِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنوعاً اِلّا المُصَلّين...» انسان، اهل حرص است و اين حرص عمرش را فانى مىكند مگر اينكه اهل دين بشود. وقتى بشر اين را بفهمد ديگر زير بار اين باغ سبزى كه به او نشان داده اند نمىرود. منظور حرفم اين است كه شما آينده را اين طورى ارزيابى كنيد. من جملات مفصلى نوشتهام ولى فرصت بحث كردن نيست، بايد يك بحث مفصلى بكنيم درباره اينكه جهان در چه شرايط اضطرابى بسر مىبرد. خيلى محكم و مبنايى و با عدد و رقم ماوراء تبليغاتى كه حاكمان جهان راه انداختهاند روشن كنيم كه جهان در چه اضطرابى بسر مىبرد و درمانش چيست و مشخص بشود كه چرا در اول بروز انقلاب اسلامى اين همه برخورد مثبت از سوى مردم، و اين همه برخورد منفى از طرف حكومتها بوجود مىآيد.
شما اگر بدانيد كه جهان در چه شرايطى است تحليلهايتان درست مىشود. اينكه مىبينيد بعضى از افراد زود خسته مىشوند، هنوز هيچى نشده فكر مىكنند جهان هميشه بر ما مىشورد به دليل اين است كه ما جهان و شرايط آن راشناسيم. امامرحمة الله فرمودند: «با پايمردى و تحكّم بايد بايستيد» مطئمن باشيد اگر غير از اين باشد خودتان و فرزندانتان و همسايگانتان و كشورهاى اسلامى، همه نابود مى شوند. فقط فرقش اين است كه ما و اروپائىها با هم نابود مىشويم. ولى اگر طرح و تئورى امام خوب جا بيفتد ما و ساير ملتها احيا مىشويم و اين فضاى فرهنگى زشت امروزين دنيا كه سراسرش خشم و حرص و شهوت و فقر وترس است، فرو مىريزد.
طرح امامرحمة الله در واقع روبروى نظام جهانى است، اين نظام جهانى دو شاخصه پيدا مىكند: 1- علمى كه جهت دينى ندارد 2- رفاهى كه جهت صحيح ندارد. و جوابگوى نيازهاى اصيل انسانى نيست. البته اينكه در اين جا پنكهاى هست و در خلال بحث ما كار مىكند شايد مفيد هم باشد و براى جلسه يك رفاه مثبت است ولى نظام جهان امروز خودِ رفاه را مىخواهد، با ماشينهاى سريع وقت بسيارى به دست مىآورد تا مثلاً بنشيند و تلويزيون تماشا كند ، و آن وقتِ به دست آمده را از بين ببرد. جهان رفاهش را ضايع مىكند و رفاهش بر ضد خودش مىشود. در واقع رفاهش ضد حياتش است، از اينجاست كه مىگوييم اين جهان، علمش و رفاهش بى فايده است. طرح امامرحمة الله دو خصوصيت دارد: 1- تمام روابط سياسى بايد دينى باشد. 2- بايد حيات دنيايى را موقت ببينى و بتوانى خودت را به حداقل رفاه راضى كنى تا زندگى صحيح برايت ممكن شود و از زندگىات سود ببرى. انشاءاللَّه بايد روى اين مطلب، مفصل بحث شود كه آيا اساساً جهان، جهان قناعت بايد باشد. و لاغير من دو خصوصيت امامرحمة الله را كه حجةالاسلام قرهى در كتاب مجموعه زندگانى امامرحمة الله آورده است نقل مىكنم. امامرحمة الله طرح اجتماعيش چه بود و روابط فرديش چگونه بود؟ ايشان مىگويد كه در آن، بيرونى، كه نشسته بوديم (مى دانيد كه عصر به عصر، مردم مىآمدند خدمت امامرحمة الله و به آن محل كه با امام ملاقات مىكردند بيرونى مىگفتند و خانواده ايشان در اندرونى بودند)، فرش قسمت بيرونى ناقص بود، يك تكه فرش بود و بقيهاش بدون هيچ پوششى، مردم مىآمدند روى زميننشستند. مىگويد به امام عرض كردم كه آقا اين فرش ناقص است اگر اجازه بدهيد يك فرش بخريم و اينجا بيندازيم. امام گفتند: نه، در اندرونى فرش هست، بياوريد و بيندازيد. گفتم كه در اندرونى فرش نيست ، گليم هست. گفتند: خوب ، همان گليم را بيندازيد، گفتم آقا فرش مىخواهيم گليم درست نيست، فرمودند: مگر اينجا خانه صدر اعظم است؟ عرض كردم: نخير، خانه نايب امام زمان(عج) است. امام فرمودند كه معلوم نيست در خانه امام زمان(عج) بهتر از اين باشد. اين روحيه، روحيهاى است كه درست روبروى نظام امروزى جهان است .ما بايد جداً روى اين مسئله كار كنيم. شما ببينيد هر جا پاى دين سست شده، پاى تجمل و رفاه آمده است. اين رفاه و تجمل را بيخودى به پاى اسلام نبنديد و بگوييد اسلام با اينها مخالف نيست، اصلاً زندگى دينى كه اين نيست. زندگى دينى اين است كه شما درحدى رفاه مىخواهيد كه دين و عمرتان پايمال نشود، يعنى رفاه براى صعود يك حيات دينى پر تحرك است نه اينكه زندگى براى دست يابى به رفاه باشد.
خاطره ديگرى هست كه اين هم نكته خوبى است . آقاى دعايى نقل مىكند كه قبل از انقلاب به امامقدس سره تذكر داديم كه آقا شما چطورى به اين گروههاى سياسى اصلاً اهميت نمىدهيد؟! منافقين، ليبرالها و... اينها هم مثل شما مخالف نظام شاه هستند. امام فرمودند ما با اينها كارى نداريم. ايشان مىگويند گفتم آقا شما منزوى مى شويد يعنى ديگر كسى به شما اهميت نمىدهد، آخر اينها رهبران سياسى هستند، شما يك آخوند در گوشه نجف كه چيزى نيستيد، اينها هستند كه حركتهاى سياسى كشور را در دست گرفتهاند. شما با اينها مخالفت نكنيد وگرنه منزوىشويد. مى گويند امام فرمودند: «اگر وظيفهام اين است كه به اينها بى محلى كنم به طورى كه مجبور شوم به كوره دهى بروم كه هيچ كس به جز خودم حرفم را قبول نداشته باشد و حس كنم كه حرفم همان است كه خدا مىخواهد، حرفم را مىزنم و اصلاًبرايم مهم نيست كه اينها قبولم داشته باشند يا نه.» اين روحيهاى است كه فرمودند ما براى انجام وظيفه كار مىكنيم، هر چه مىخواهد بشود. بعداً آخرين پيام امام را مىخوانم و اين همان روحيهاى است كه مىتواند ما را نجات بدهد. يعنى يك بحثى كه بايد بكنيم اين است كه خط امام يك خط توحيدى قرن بيستم است. من نمىدانم كه تحليلتان از خط امام چيست؟ بنده عرايضى كه تحت عنوان «جبهه هايى كه امامرحمة الله در قرن بيستم گشودند»، بيان نمودم اين نكته را كه هر قرنى، خط توحيدى مخصوص خودش را دارد و خط توحيدى قرن اخير، خط توحيدى امام خمينىرحمة الله است. يعنى فقط اين خط توحيدى است كه نجات دهنده است و هر چه غير اين باشد شرك است. امامرحمة الله يك حيات نوين است.
امروز شما شديداًاز طريق علم جديد، دين و سعادتتان را از دست مىدهيد. در صورتى كه امامرحمة الله نمىگويد علم نه، بلكه مىگويد علم زير پرتو دين، مورد تأييد ماست. امروز اگر در دنيا سرمايهدارى داريد، اگر حزب و سيستم تبليغاتى دروغ پرداز داريد، اينها همهاش بيمارى است به جهت علم كنترل نشده و امامرحمة الله آمد كه همين ها را اصلاح بكند.
من قسمتهايى از آخرين پيام رسمى امامرحمة الله را در تاريخ 68/1/2 مىخوانم، دقت كنيد امامرحمة الله چگونه شرايط امروزى را پيش بينى كرده است و ببينيد تكليف ما را چگونه روشن كرده است. مىفرمايند: «مسئولين بايد در دفاع از اسلام محكمتر از هميشه با تمام توان در مقابل تجاوز نظامى، سياسى و فرهنگى جهانخواران بايستند چرا كه امروز دنياى استكبار خصوصاً غرب خطر رشد اسلام ناب محمدىصلى الله وعليه وآله را عليه منافع نامشروع خود درك كرده است. امروز غرب و شرق به خوبى مىدانند كه تنها نيرويى كه مىتواند آنان را از صحنه خارج كند، اسلام است. اگر بتوانند با نيروى نظامى و اگر نشد با فرهنگ مبتذل خود و بيگانه كردن ملت از اسلام و فرهنگ ملى خود و اگر هيچ كدام از اينها نشد ايادى خودفروخته خود از منافقين و ليبرالها و بى دينها را كه كشتن روحانيون و افراد بى گناه برايشان مثل آب خوردن است، در منازل و مراكز ادارات نفوذ مىدهند كه شايد به مقاصد شوم خود برسند.» پس خوب دقت كنيد، ما اين كارشكنيهاى موجود را به پاى انقلاب نگذاريم و نگوييم انقلاب نتوانست. به قول حضرت امامرحمة الله در وصيت نامه خود مىفرمايند: يك آدم عقدهاى آمده و نمىگذارد كار انقلاب انجام شود. در همين پيام 68/1/2 مىفرمايند: «مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست.» يعنى ما نمىخواهيم با بازسازى و توسعه كارمان را تمام كنيم. انقلاب ما يك انقلاب جهانى است مىفرمايند: «انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت ارواحنا فداه است.» باز به اين جمله بسيار دقت كنيد: «مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظهاى مسئولين را از وظيفهاى كه به عهده دارند منحرف كند، خطرى بزرگ و خيانتى سهمگين را به دنبال دارد.» اينكه شما وقتتان را فقط صرف اقتصاد كنيد كه نان و آب مردم تأمين شود و جبهه هايى را كه امامرحمة الله گشودند يادتان برود خطرى بزرگ و خيانتى سهمگين بدنبال دارد. عزيزانِ من شما از اين نترسيد كه مردم مثلاً در فشار هستند، اصلاً مردم از همين در فشار هستند كه جبهه هاى بزرگى را كه امامرحمة الله باز كرده است يكمرتبه بسته شود. روى اين مطلب تحليل داريم، امامرحمة الله مىفرمايد: «بايد دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد ولى اين بدان معنى نيست كه اينها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است منصرف كند.» و گرنه بدانيد كه ما نمىتوانيم روى اين زمين زندگى كنيم امام در واقع ما را دعوت مىكنند كه اينگونه فكر كنيم، حالا كسانى مىگويند نمىشود، چرا نمىشود؟ من اصلاً اين مقدمه را براى همين چيدم كه متوجه باشيد جهان آماده است و فقط همين طور كه امام مىگويند مىشود. ما بين دو راه مانده ايم: يا امپراتورى عظيم اسلامى يا نابودى. اينكه فكر كنيم دور مرزهايمان را ببنديم و يك كمى قرض از كشورهاى ديگر بگيريم و كمى سيب زمينى و پياز بخريم و شكم مردممان را سير كنيم، كسى كارى به ما ندارد و نمازمان را بخوانيم، اين اصلاً ممكن نيست، اصلاً ممكن نيست، اين سادگى و كم عقلى است. مى فرمايد آرى دولت بايد كمك كند كه مشكلات مردم حل شود ولى اين كار به اين معنى نيست كه آنها را يعنى دولتمردان را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است منصرف كند. مىفرمايد: «مردم عزيز ايران كه حقّاً چهره منوّر تاريخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند بايد سعى كنند كه سختىها و فشارها را براى خدا پذيرا گردند تا مسئولان بالاى كشور به وظيفه اساسيشان كه نشر اسلام در جهان است برسند.»
خدا مىداند ما از روزى كه خواستيم مشكلاتمان را بيشتر در محدوده خود كشورمان حل كنيم، مشكل پيدا كرديم و امورى مثل تبعيض و اشرافيت بوجود آمد. جبهه هايى را كه امامرحمة الله باز كرد كه بر فرهنگ ستمگر جهانى بشوريم، فراموش كرديم، اصلاً اين جبهه، جبههاى بود كه نمىشود در آن تبعيض وارد شود. يك آدم غربزده در چنين جبهه مُصفّايى اصلاً آبرو ندارد. جبههاى كه يك طرفش آمريكا و اين طرفش اسلام و ايران، چه موقع غربزدهها آبرو مىگيرند، وقتى يادمان برود جبهه هاى جنگمان را و ديوارها و خاكريزها بهم ريخت و خطوط مقابله فرو ريخت، آفات سر بر مىآورد. خودتان عميقاً روى اين مطالب كار كنيد. اگر ما مىخواهيم كه انقلابمان از درون خفه نشود بايد جبهههايى را كه امامرحمة الله باز كرده است به نام جبهههاى يورش بر ظلم و ستم و مقابله با فرهنگ جهانى، نبنديم ولى اگر در و ديوارهايمان را بستيم و خواستيم كه از درون فعلاً خودمان را يك طورى اصلاح كنيم، خطر نابودى مان پا مىگيرد، فرمايش مقام معظم رهبرى كاملاً سخن زندهاى است كه فرمودند ما در حين بازسازى بايد اولاً از غرب نترسيم، ثانياً از آنها مأيوس باشيم. يعنى شما نخواهيد آنها شما را نجات بدهند. اصلاً ما جنگمان بر سر اين است كه ما اسلام را مىخواهيم و آنها نمىخواهند. مىخواهم عرض كنم كه يك وقت است كه ما بايد بازسازى كنيم و كشورمان را اصلاح كنيم اين لازم است، ولى يك وقت است كه بايد به قيمت بسته شدن جبهههاى مبارزه با ستم اين كار را بكنيم. و اين مسلماً مشى رهبرى و امام نيست. بايد حواسمان جمع باشد. امامفرمايند كه مردم عزيز ايران بايد سعى كنند كه سختىها را براى خدا تحمل كنند تا مسئولان به وظيفه اصليشان كه نشر اسلام در جهان است، برسند و از آنان بخواهند كه تنها برادرى و صميميت را در چهارچوب مصلحت مسلمين در نظر بگيرند.
چه كسى است كه نداند مردم عزيز ما در سختى هستند؟ ولى هيچ كس هم نيست كه نداند پشت كردن به فرهنگ دنياى دون امروز و پايه ريزى فرهنگى جديد بر مبناى اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامى با آمريكا و شوروى، اين همه فشار و سختى و شهادت و گرسنگى را به دنبال دارد. البته بايد ديد كه همه فشارها از همين ناحيه است يا خير؟ فرقى نمىكند، زيرا اگر همه فشارها هم از همين ناحيه باشد چنين كارى لازم است و اگر فشارهاى ديگرى هم در كار باشد چنين كارى لازم است.
عمده مطلب پايه ريزى فرهنگ اسلامى است كه بايد به طور اساسى روى آن كار شود و تكليف ما با فرهنگ بيگانه يكسره گردد و مردم ما خود، اين راه را انتخاب كرده اند. و واقعاً مىگويند كه اگر مىخواهيد مشكلى از ما حل كنيد يك وقت نشود افراد غير متعهد ميدان بگيرند، چه فرمايش عجيبى است فرمايش مقام معظم رهبرى در روز عيد غدير، ايشان فرمودند: «ما مسلماً در شرايط بازسازى هستيم و بايد آن را با تمام قدرت ادامه بدهيم ولى بازسازى بايد با حضور مردم در صحنه انجام شود و حضور مردم از طريق آن است كه دو دستى ارزشها را بگيريم.» خوب، رهبرى كردن يك ملت و يك انقلاب يعنى همين، رهبرى دينى يعنى به همه كارها جهت بدهد. بعضىها به اسم بازسازى و توسعه و پيشرفت در روزنامههاى همين كشور نوشتند كه شما اگر مىخواهيد بازسازى كنيد بايد دست از كارهاى دينى تان برداريد. به اسم بازسازى و با چماق كردن بازسازى دين كُشى مىكنند. اين همان كارى است كه اروپايىها كردند. اروپا دينش را زير پا گذاشت و تكنيك پيدا كرد. حالا آيا تكنيكش به دردش خورد يا نه؟ خودش فرياداش در آمده است. حالا چرا ما اين كار را بكنيم؟ آن نادانى كه اين حرف را مىزند در واقع پايه فساد فى الارض را مى ريزد، بايد بداند كه ما تكنيكى را كه از عقايدمان دست برداريم نمىخواهيم. يكى از آنها گفته بود كه بايد آن قسمت از اسلام را كه مىگويد زياد به دنيا نچسبيد و دنيا را رها كنيد، كنار بگذاريم، وگرنه نمىتوانيم با تبليغ روى رقابتِ سرمايه، توسعه پيدا كنيم . رهبرى فرمود كه ما در دوران بازسازى، بطور مسلّم بازسازى راخواهيم، اما بازسازى منهاى حضور مردم نمىشود. يعنى نبايد يك عده به نام بازسازى بر دوش مردم سوار شوند. همان حرف امام حرف خيلى عجيبى است كه از حضور جهانى انقلاب غافل نشويم، و لذا حضور مردم از طريقى است كه دو دستى ارزشها را بچسبيم. آن آقا مىگويد كه براى بازسازى بايد روى عقايد مذهبى تكيه نكنيم، رهبرى مىگويد كه بازسازى كنيد ولى با حزب اللهىها. امام در ادامه پيامشان 68/1/2 مىفرمايند: «مردم ما اين راه را خود انتخاب كرده اند.» واقعاً اين طور است. يعنى مردم ترجيح مىدهند سختى باشد ولى تبعيض نباشد، نان و پياز بخورند ولى ارزشها حفظ شود. ما مردم را مىشناسيم. مردم اينها نيستند كه اين چهار تا مقاله را مىنويسند. در جايى رهبرى مىفرمايند كه مردم ما اصلاً اعتنا به اين مقالهها نمىكنند. مردم انقلابشان را شناختهاند و خوب هم حفظش مىكنند. يك عدهاى كه اينها هم اصلاً جزء مردم نيستند دادشان درآمده است كه مشكلات هست و ما و شما هم مىگوييم كه مشكلات هست ولى آنها مىگويند كه دست از انقلاب برداريد تا مشكلات حل شود و ما درست عكس آن، انقلابمان را مىچسبيم و مشكلاتمان را حل مىكنيم. امام مىفرمايد كه «مردم ما خود اين راه را انتخاب كردهاند و بهاى آن را هم خواهند پرداخت و به اين امر هم افتخار مىكنند و شكستن فرهنگ شرق و غرب هم بدون شهادت ميسّر نيست.» شما اگر مىخواهيد با غرب بجنگيد و نمىخواهيد كه بچههاى خوب و الهى را در جبهههاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى ببينيد نمىشود. اگر بخواهيد حزب الله در صحنه باشد بايد دين باشد و گرنه حزب اللهىها مأيوس مىشوند و مىروند.
امام مىفرمايند: «من بار ديگر از مسئولين بالاى نظام جمهورى اسلامىخواهم كه از هيچ كس و از هيچ چيز جزاز خداى بزرگ نترسند و كمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد و فحشاء سرمايه دارى غرب و پوچى و تجاوز كمونيزم نكشند.» نگويند كه چون مىخواهيم بازسازى كنيم سربه سر آمريكا نگذاريم. برعكس، چون مىخواهيم بازسازى كنيم بايد سربه سر آمريكا بگذاريم. در ادامه مىفرمايند: «كه ما هنوز در قدمهاى اول مبارزه جهانى خود عليه غرب و شرقيم. مگر بيش از اين است كه ما ظاهراً از جهانخواران شكستخوريم و نابود مىشويم؟ مگر بيش از اين است كه ما را در دنيا به خشونت و تحجر معرفى مىكنند؟ مگر بيش از اين است كه با نفوذ ايادى قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمين را پايكوب مىكنند؟ مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلام ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبههاى دارروند؟ مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب اللَّه در جهان به اسارت گرفته مىشوند؟ بگذاريد دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفه اسلامى خود عمل مىكنيم.» يعنى ما با انقلاب زنده ايم. انقلاب پيش رفت، ما جلو مىرويم. انقلاب بماند يعنى در واقع مبارزه با ستم مانده است، يعنى حيات انقلاب بسته به مبارزه با فرهنگ جهانى است. خدا مىداند كه ما در جنگ اين همه فشار داخلى نداشتيم زيرا كه در جنگ جبهه واحدى داشتيم. ما از روزى سست شديم كه آن مبارزه خالص با صدام و كفر جهانى متوقف شد و لذا فساد داخلى سركشيد . در صورتى كه اين آخرين پيام امامرحمة الله بعد از قطعنامه است كه مىفرمايد اين جنگ تا قيام قيامت ادامه دارد و مىفرمايد: «امروز بيشتر از هر زمانى كينه و دشمنى استعمار عليه اسلام ناب محمدى بر ملا شده است.» و در آخرين جملات مى فرمايد: «امروز خداوند ما را مسئول كرده است، نبايد غفلت نمود. امروز با جمود و سكون و سكوت بايد مبارزه كرد و شور و حال حركت انقلاب را پابرجا داشت.» حالا عدهاى جوّ مىسازند كه مگر نمىدانيد انقلاب تمام شده است؟ نه، تمام نشده است و براى تو تمام شده است. بايد متوجه بود كه با اين انقلاب و بإ؛عع همان شور و حال مىتوان خود را و جهان را نجات داد. امامرحمة الله در ادامه مىفرمايد: «غرب و شرق تا شما را از هويت اسلاميتان به خيال خام خودشان بيرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور . هميشه با بصيرت و با چشمانى باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام بگذاريد لحظهاى آرامتان نمىگذارند.» اگر فكر كنيد جنگ تمام شد، مرگتان فرا رسيده است. امام با يك جوان عصبانى فرق مىكنند. امام يك پيرمرد در سن بسيار زياد با آن تقواى عجيب كه دارد يك حرف مىزند كه اگر مىشد حرف ديگرى بزند آنرا مىزد. پس بدانيد چنين مردى است كه مىگويد: اگر فكر كنيد كه جنگ تمام شده مرگتان فرا رسيده است. مىخواهم عرض كنم كه زمان خودتان را بشناسيد. اصلاً انسان بايد فرزند زمان خودش باشد. از فرمايشات مقام معظّم رهبرى است كه دانشجوبايد فرزند زمان خود باشد.
من گاهى اوقات احساس مىكنم كه بعضى از برادران و خواهران اصلاًدانند كه اين انقلاب يعنى چه؟ بعضى مواقع به خود من ايراد مىگيرند كه بدجورى دفاع مىكنى، انگار ضعفها را نمىبينى. عزيزان، آرى مىبينم، ولى مطمئن باشيد كه تنها و تنها بايد با همين انقلاب اين ضعفها را برطرف كرد و نقصهاى روابط اجتماعى را از بين برد. اصلاً يك راه داريم و آن اينكه بايد شديداً اين انقلاب را حفظ كنيم اين انقلاب در همين هويت امروزى اش خيلى بزرگ است.
واللّه العلّى العظيم اگر يك قطره خون شهدا ضايع شده باشد، بواقع يك قطره عرق يك رزمنده امروز دريايى از بركت شده است . چرا نمىبينيد زواياى وجود حيات دينى را كه امامقدس سره شروع كرد؟ آيا اين شور دينى را در جهان نمىبينيد ؟ خدا مىداند كه شرايط تبليغاتى نمىگذارد تا ارائه شود . شما قبل از آنكه به جملات افراد نگاه كنيد به روانكاوى جهان دقت كنيد . دوستان بنده كه از غرب آمده بودند مىفرمودند كه فيلمهاى هاليود كه هميشه لخت و عريان عرضه مىشد يعنى براى فروش فيلمها قيافههاى زنان را به نمايش مىگذاشتند و پولدار مىشدند امروز با فيلمهاى مذهبى دارند پولدار مىشوند، يعنى جهان گرايش به مذهب دارد . هاليوود كه يك كمپانى فيلمهاى تجارى است و اصلا دلش براى دين نسوخته است، امروز با فيلمهاى مذهبى جهان را تغذيه مىكند يعنى جهان نبضش مذهبى شده است. مىخواهم اين نتيجه را بگيرم كه جهان آماده نهضتى است كه امام شروع كرده است. دوباره تأكيد مىكنم كه هيچ راهى براى نجات جهان نمانده است جز اينكه جهان به يك حكومت دينى با طرح ولايت فقيه بر سد نه به يك حكومت كليسايى. چون اروپا كه طعم كليسا را چشيده و براى او خيلى تلخ بوده است . يهود هم كه ديگر چيزى ندارد پس مردم جهان، هم دين مىخواهند و هم يك دين بيشتر نمانده كه قانعشان كند. حالا آيا شما به آينده اميدوار نيستيد ؟ من كه خيلى اميدوارم و شرطش آن است كه دو خصوصيت طرح امام فراموش نشود يعنى اوّلاً تلاش كنيم تمام روابط فردى و سياسى و اجتماعىمان دينى باشد و ثانياً مثل ياران پيامبرصلى الله وعليه وآله روح قناعت در استفاده از جهان در ما شكل گيرد.
و در آخر توصيه مىكنم كه نگذاريد اروپا دين شما را زير سؤال ببرد و از رقابت بين علم و دين كه اروپايىها مىخواهند راه بيندازند حمايت نكنيد. دين را در جايگاه خودش بنگريد و با هيچ چيز مقايسهاش ننمائيد.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته




