متن پرسش
با عرض سلام اینجانب حدود سه سال است که ازدواج کردام ولی با همسرم تفاهم علمی نداریم عالم یک دیگر را درک نمیکنیم واز طرف دیگر ایشان محبتشان را ظاهر نمیکنند واز نظر جنسی سرد مزاج هستند ووابستگی شدیدی به پدر ومادرشان دارند وزندگی ما بدون انها از حیات می افتد وقتی به ایشان میگویم به زندگی خودت برس وپش من باش میگوید نمیتوانم وقهر میکند ومیگوید ای کاش اول با تو شرط کرده بودم که تو اذیت نمیشدی هیچ انگیزه ای برای زندگی مستقل ندارد خیلی با او صحبت کرده ام او قبول میکند ولی میگوید نمیتوانم من به لطف خدا برای خدا صبر کرده ام ولی کم کم دارم به گناه کشیده میشوم ونیاز به یک هم صحبت دارم ازجنس زن شما مرا راهنمایی کنید که چکار کنم از شبطان رهایی یابم وفکرم آزاد وبه سلوکم برسم (من تمام سوالهای قبلی را خوانده ام وخواهش میکنم مرا حواله به روانشناس ندهید شما بگویید چه کار کنم نمیدانم صبر یااصلا مهم نیست این مسائل
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی
اولاً: با محبت به او نظر او را به خودتان برگردانید. ثانیاً: در فضایی محبتآمیز بحث «ازدواج تولدی دیگر» را که در کتاب «زن؛ آنگونه که باید باشد» مطرح شده با او در میان بگذارید و تشویقشان کنید که خودشان هم بخوانند. إنشاءالله مشکل حل میشود. موفق باشید