متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید .جناب استاد بنده مدتی است که با کتب شما مرتبط می باشم...وحال که فاصله وجودی خود را با روح اسلام چنان زیاد می بینم ودر درون خود شاهد دورویی ها وحسادت ها و.....می باشم وگاهی خویش را آن قدر شکست خورده ومایوس میبینم که ازدست خودم خسته می شوم جناب استاد می دانم که با خواندن دوباره برهان وامثالهم حل نمیشود استاد به قول معروف سوراخ دعا را گم کرده ایم !...کارمان شده به دنبال خویش گشتن. استاد چه باید کرد؟مثل اینکه قصه وهم همیشه می خواهد خوانده شود وما نیز سرگردان یک سره برای او گوش شویم در این کویر بی آب وعلف بارانی نمی بارد استاد این که ما این همه خود را به سوالات گوناگون بمباران می کنیم وگاهی نیز دست پاچه می شویم را چگونه باید دید ؟استاد چگونه فقط باید نگاه بود؟
متن پاسخ
جواب: باسمه تعالی . علیک السلام
حالت شما شبیه حال عزیزی است که باید در جوابش گفت:
بحمدالله در برزخِ گذار از دنیا و ورود به عالَم معنا دست و پا میزنید، و این نشانهی آن است که «نه از دنیا دلت شاد است نه رویی در وطن داری»
نه وارد وادی اَیمن معانی شدهای و نه میتوانی در پوچی دنیا تسلی پیدا کنی.
عزیزم شما نوبرش را نیاوردهای:
تو گمان کردی که این بازار عشق...هست چون بازار بغداد و دمشق
غورهنشده، کسی کشمش نمیشود.
غیر ناکامی در این ره کام نیست راه عشق است این، ره حمام نیست
این بیتابیها هیچکس را به جایی نرسانده است، باید با جدیّت تمام به خود نهیب بزنی که کجا میخواهی بروی؟
ابراهیم خواص میگوید: در حوالی شام درختان انار دیدم، چون مرا آرزوی انار بود، نخوردم. پس به وادی رسیدم کسی را دیدم دست و پای ضعیف گشته، زنبوران او را میگزیدند. گفتم؛ خواهی دعا کنم از این بلا برهی؟ گفت: نه. گفتم؛ زنبوران از تو باز دارم؟ گفت: ای خواص! آرزوی انار از خود دور کن مرا چه رنجه میداری، خود را دل به سلامت خواه، مرا تندرست چه خواهی؟ گفتم؛ به چه شناختی من خواصم؟ گفت: هرکه او را داند هیچ بر وی پوشیده نماند.
آیتاللهحسنزادهآملی«حفظهالله» فرمودند: «در دوران جوانی متوجه شدم اگر به ذهن و خیال خود برنامه ندهم، آن به من برنامه میدهد و هرکجا خواست مرا میکشاند»، دستورالعمل میخواهی بفرمایید. اگر این حرف را فهمیدی و کارد تیز خیال به استخوانت خورده است، به خودت برنامه بده، تفسیر المیزان از آن برنامههای پنج یا شش سالهای است که شما را از آتش این برزخ آزاد میکند. یا علی