متن پرسش
باسلام وصلوات بر محمد و آل محمد و سلام و عرض ادب خدمت استادعزیز؛ پس از انتخابات 12 اسفندِ مجلس نهم، برای ما جمعی از طلاب معصومیه قم سوالاتی مطرح شده ، که امیدواریم با عنایت شما استاد گرانقدر ، دریچه ای از فکر به روی ما بگشاید ؛ سوالات در 6 بخش تنظیم شده است:
1. اول یک سوال مبنایی جهت مقدمه سوالات بعدی اینکه : وجه تمایز «حکومت دینی» با «حکومت ولی فقیه» در چیست؟ حتی با وجود پذیرش بداهت اثبات ولایت فقیه در عصر کنونی، آیا لزومی دارد که بگوییم «حکومت دینی ، همان حکومت ولایتِ فقیه است»؟ و ازطرف دیگر آیا لازمه ی پذیرش ولایت فقیه، آن است که حکومتش را مصداقی از «حکومت دینی» و یا عین آن بدانیم؟
2. آیا در جامعه موجودِ اسلامی ما ، «دیانت ما عین سیاست ما؛ و؛ سیاست ما عین دیانت ما» هست ، یا این شعاری است در جهت افق و آرمانی که در «جامعه ی موعود مهدوی» بدنبالش هستیم؟ در این رابطه ، چرا هنوز حوزهی علمیّه تلقّی حکومتی ندارد ، و حکومت هم تلقّی حوزوی ندارد ؟! چرا جمعشدن این دو «سهلِ ممتنع» مینماید؟! در حوزهی علمیّه رنگی از «فقه حکومتی» و «اصول فقه حکومتی» نیست و هنوز مشکل است که «ولایت مطلقهی فقیه» را عموم فقها بپذیرند!؟ ما در «تثبیت» همین یک جایگاهِ رأسِ حکومت که باید «فقیه» باشد (و ولایت مطلقه دارد از خداوند بخاطر «فقه و تقوایش») هنوز اختلاف داریم ، حال چطور میخواهیم همین الگو را در تمام مناصبِ حکومت «تسرّی» بدهیم ؛ و قائل شویم تمام کسانی که منصبی جزیی یا کلّی دارند در هرجای نظامِ اسلامی ، فقط در صورتی «ولایت بر عامّه» می یابند که «مجتهد و متّقی» باشند؟! ( تا مگر از این طریق مقدمات رسیدن به حکومتِ دینی را فراهم کرده باشیم ، و نهایتاً «دیانت و سیاست» ما عینیّت پیدا کنند ؟!؟ )
3. چرا باوجود داعیه ی حکومتِ دینی ، هنوز بین «منبرمسجد» و «منبرمجلس» تفاوت و فاصله هست؟ اگر سیاستِ ما عین دیانتِ ما باشد ، باید «نمایندگان مجلس» عیناً همان «نمایندگان اسلام» باشند؛ و «مجلس» ما هم عیناً «مسجد» باشد؛ امّا هنوز مجلس ما «مصلّی» هم نشده چه برسد که بیاییم برای آن «صیغه مسجد» هم بخوانیم !!؟ «مجلسِ قانونگذاری» در حکومتِ دینی ، حقیقتـاً «مسجدی» هست که حتّی نفس کشیدن هم در آن «عبادت» است (چون محلِّ اتّصال به مصادر تشریعیهی «قوانین الهی» است -که در امورجزئیه بکار میرود- )؛ امّا درحال حاضر نگاه ما به مجلس و نمایندگان آن کاملاً حداقلی است ، که قانونش «تعارضِ قطعی» با شرع نداشته باشد و اینکه نمایندگانش «فاسق» نباشند!! آیا در «حکومتِ دینی» جهت رسیدن به کمالِ مطلوبِ الهی ، نباید نگاه ما به «قانون» حداکثری باشد؟! آیا نمایندگانِ ما جهت تشخیص مصادیق قوانین الهی نباید «مجتهد و متّقی» با نگاهِ حداکثری باشند؟!؟
4. اگر دین همان حکومت است که امامِ عزیز ما در موردش فرمودند: الإسلام هو الحکومة، پس چطور برخی روحانیونِ با تقوا، در ضدّیّت با «حکومتی شدنِ دین» (یعنی ضدّ اصلِ ولایت فقیه و ضدّ انقلاب اسلامی) صحبت میکنند!؟ آیا باید بگوییم «آنها اصلاً دین ندارند!» ، یا اینکه ما باید کوتاه بیاییم و «دین و تقوای خالی از سیاست» را جایز و مصاب بدانیم ؟ و اینکه در ضدّیّت عام با «هویّـتِ انقلاب اسلامی» چطور میشود که وقتی در مصادیقِ آن دقّت میکنیم با اقترانی عجیب، میبینیم که دامنهی همهی ضدّیتهای مرسوم (یعنی ضدّ انقلاب ، ضدّ فقه ، ضدّ ولایت فقیه ، ضدّ فلسفه ، ضدّ عرفان نظری ، ضدّ وحدت با اهل سنّت و.) در یک «مسجد ضِرار» (ضدّحکومتی) جمع میشوند !!؟
و از طرف دیگر «مهرههای اصلی» انقلاب اسلامی و «روحانیون انقلابی» ، عموماً یا مبلّغ و معلّم فلسفه بوده اند و یا حداقل آن را مباح میدانستند!؟ ( البته منظور این نیست که مثلاً هر ضدّ فلسفه ای را ضدّ انقلاب تلقّی کنیم ، بلکه گویی «انقلابِ اسلامی» دارای یک «هویّتِ ذوابعاد» است که اگر با هر بُعدی از آن ، زاویه پیدا کنیم ، امکانِ این هست که در آیندهای نچندان دور ، این زاویه های به ظاهر ناچیز به «شکافهایی عمیق» میانِ ما و «کلّیّت انقلاب اسلامی» بیانجامد)؛ و همانطور که امروز میبینیم بسیاری از یارانِ دیروزِ انقلاب، به خاطر اینکه مثلاً در 20 سال قبل به زاویه های فکری خود با انقلاب توجه نکردند ، ثمرهی شکافِ کوچکِ دیروز خود را ، امروز در همپیالگی با استکبار و دشمنی با انقلابِ اسلامی ، برداشت میکنند !؟ و حال با این اوصاف ، ما امروز چه سلوکی داشته باشیم که ریشهی این زوایای کوچک را قبل از عمیقشدن بخُشکانیم؟ 5. چرا عالمانِ متّقی برای حفظ جایگاهشان «منزّه» ازسیاست میشوند ، و از سوی دیگر ، برخی مسئولین درجهتِ مقبولیّتشان «تشبّه» به مقدّسات میکنند؟ چرا حوزویان خود را منزّه از حکومتیشدن میکنند ، و در طرف دیگر ، از «مردانِ سیاسی» تلقّی «مردانِ دینی» نمیشود!؟ چرا «تقوای دینی» از «تقوای سیاسی» جداشده است؟! تا جاییکه درمصادیقِ «مردان دینی وسیاسی» بسیار سخت است که اشخاصی امثالِ امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری، علامه مصباح و(حفظهم ا..ه)را بیابیم که واقعاً در عین انقلابیبودن، «تقوای سیاسی» همسان با «تقوای دینی» در آنها حفظ شده باشد !؟6. و سؤالآخر درجهت شناختِ عمیقِ هویتِ خودمان اینکه: طلبه نمادِ «دین» است یا نمادِ «حکومت» ؟ ( بهتر بگوییم نماد «دینِ حکومتیِ موعود» است یا نماد «حکومتِ دینیِ موجود» )؟ باتشکر از شما استاد بزرگوارمان /والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته/
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام
با آرزوی توفیق برای عزیزان و شکر الهی از هوشیاری عزیزان نسبت به شناخت صحیح آنچه در اطرافشان میگذرد. آنچه به نظرم میرسد و گمان میکنم برای عزیزان مفید است را به ترتیب شمارهی سؤالهایتان عرض میکنم:
1- با توجه به دلایل متقن عقلی و نقلی، در زمان غیبت امام زمان«عجلاللهتعالیفرجه»، ولایت الهی از طریق ولیّ فقیه – با استفاده از کتاب و سنت – محقق میشود و انسانها از این طریق تحت ولایت الهی قرار میگیرند تا «یخرجُهم من الظّلماتِ الی النّور» برایشان محقق شود. پس مسلماً در حال حاضر حکومت دینی فقط با ولایت فقیه محقق میشود و لا غیر، و ولایت فقیه عین دین است و نه مصداقی از حکومت دینی. 2- همیشه باید متوجه باشیم که بین آنچه هست و آنچه شایسته است باشد، باید فرق گذاشت، حتی در زمان حاکمیت امام معصوم همهی نهادها صورت کامل آنچه مدّ نظر امام بود نبودند. با این فرض عرض میکنم همهچیز را دین تعیین میکند، دین است که روشن میکند چه موقع با چه کسی صلح کنیم و با چه کسی و چه موقع بجنگیم. به این معنا سیاست ما عین دیانت ما است و سیاست ما از دیانت ما منتج میشود. ولی باید دقت کنید که ما در کجای تاریخ خودمان ایستادهایم و کدام گردنهها را پشت سر گذاشتهایم و کدام گردنهها را در پیش رو داریم. هزارسال است که حوزهی فقاهتی ما از حاکمیت بیرون بوده و حاکمان ظالم امکان حضور احکام الهی را در امر حاکمیت جامعه به فقها ندادهاند به طوریکه تمام نظام فقهی و موضوعات مورد بحث در موضوعات فردی است و شکل استنباط و ورود و خروجها همه به صورت کشف وظیفهی مکلَّف در امور فردی بوده است. برای نظر به موضوعات فقه حکومتی شرایط تاریخی جدیدی باید فراهم شود و نسلی از فضلا و فقها باید به صحنه آیند که بتوانند تاریخ جدید را درک کنند و این از حساسترین و ظریفترین اموری است که باید شکل گیرد. چگونه انتظار دارید از مجتهدی که که در اوج جوانی و فراگیری، تماماً خود را در امور فقه فردی ساخته و ملکات خود را شکل داده، حالا در دورهی کهولت - که انسان فقط از ملکات خود استفاده میکند – جایگاه تاریخی نظام اسلامی را بشناسد و مطابق آن بحث کند؟ این انتظار، انتظار منصفانهای نیست. در هر حال این قسمت از سؤالتان وجوه مختلفی دارد که نمیتوانم در این فرصت به همهی آن بپردازم، همینقدر عنایت داشته باشید که عدم پذیرش ولایت مطلقهی فقیه از طرف بعضی افراد به جهت تصوری است که از آن دارند وگرنه هیچ مسلمانی راضی نیست که امورات جامعه از طریقی غیر از فقه آل محمد«علیهمالسلام» اداره شود. در جزوهای که جواب آقای کدیور داده شده به مصداقهای این موضوع پرداخته شده که چگونه علمای ما با تصورات متفاوت از ولایت فقیه، نظرات متفاوت دادهاند.
3- میپرسید چرا هنوز بین منبرِ مسجد و منبرِ مجلس فاصله هست؟ گویا فراموش کردهاید هزار و پانصد سال حکومت شاهنشاهی و صد سال فرهنگ مدرنیته در حکومت قاجار و حکومت پهلوی، همهی افکار و اندیشههای ما را در امور اجرایی با تعریفی که بر اساس آن فرهنگ، کردهاند، در قبضهی خود دارند و همهی امید نظام غرب آن بود که چیزی نمیگذرد نظام اسلامی تماماً به غرب رجوع میکند. حال انتظار دارید تحصیل کردههای دانشگاههای ما با حضور در نظام اجرایی کشور در بستری غیر از بستری که فرهنگ مدرنیته شکل دادهاست، حرکت کنند؟ بنده این را از الطاف خدا میدانم که در چنین فضای تاریخی، ملت و مسئولان و نمایندگان رویهم رفته زبان رهبری را میفهمند و نسبت به رهنمودهای ایشان احساس بیگانگی نمیکنند درحالیکه در شرائط تحصیلی و تربیت اکثر ما حرفی و ملاکی غیر از آنچه رهبری به عنوان یک عالم اسلامی میگویند، به ما القاء کردهاند. آری این یک معجزهی تاریخی است که صورت گرفته و دارد جای خود را باز میکند تا آرام آرام جهت تربیتی مردم ما به سوی معارف حقّهی الهی سیر کنند. من و شما باید سالها تلاش کنیم و خون دل بخوریم تا به سوی تاریخی برگردیم که نظر به مهدی، «عجلاللهتعالیفرجه» دارد و حضرت روحالله«رضواناللهعلیه» را در علم و عمل، راه رسیدن به حاکمیت مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» میشناسد.
مطمئن باشید اگر شرائط تاریخی خود را درست درک کنید، مانند مقام رهبری با دلسوزی فراوان و با حوصلهی زیاد کاری میکنید که این ملت قدمی به سوی تاریخ نورانی و اهداف عالیهی خود بردارد و متوجه خواهید شد کار فرهنگی تا شرائط تاریخی را عوض نکنید جای خود را پیدا نمیکند (وَه که چقدر رفقای ما از این موضوع غافلاند!) چقدر احساس ناتوانی میکنم در اظهار و تبیین این مطلب. در بحث اهلالبیت «علیهمالسلام» و زمانشناسی در کتاب «امام و امامت در تکوین و تشریع» تا حدّی این موضوع طرح شدهاست که چگونه شرایط و زمان تحقق یک آرمان فرهنگی را میتوان فراهم کرد. امیدوارم بتوانید به بصیرتی نائل شوید که موضوعات فرهنگی را در جایگاه تاریخی آن ارزیابی کنید تا روشن شود برای رسیدن به کمال مطلوبِ الهی چه خون دلها باید خورد و چه مطهریهایی باید به میدان بیایند و در گوشهی گمنامی شرح بر اصول فلسفهی علامه طباطبائیها بنویسند. میدانم از مجلس هشتم انتظارات بیشتری داشتید ولی در عدم تفاهم بین مجلس هشتم و دولت آقای احمدینژاد موضوع مهمی برای ما روشن شد که بهتر است از این به بعد بیتشر به آن بپردازیم و آن این که مجلس توان زمینگیر کردن رئیس جمهور را دارد، و این صرف نظر از آن است که چه کسی رئیس جمهور باشد و چه کسی رئیس مجلس. تا قبل از ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، مجلس جایگاه خود را این طور تعریف کردهبود که جهت تحقق آرمانهایی که رئیس جمهور میخواهد دنبال کند ، قوانین مناسب را در اختیار او بگذارد. ولی مجلس در رابطه با آقای احمدینژاد در تعریف و جایگاه خود بارخوانی کرد و بنا را بر آن گذاشت که خودش نیز برای کشور برنامه داشتهباشد و حتی آنجایی که برنامهی مجلس با برنامهی رئیس جمهور همخوانی ندارد، مجلس بر برنامهی خود تأکید کند بدون آنکه چگونگی اجرای آن برنامه را مدّنظر داشتهباشد.با اینکه مقام معظم رهبری در جلسهای که با فراکسیون انقلاب اسلامی داشتند تأکید کردند من موافق نیستم که لایحهی بودجهی دولت را به قول دولت تکه و پاره کنید و بعد بگوئید دولت آن را اجرا کند ولی مجلس بدون آنکه بخواهد با سخن رهبری مخالفت کند به اقتضای تعریفی که برای خود کردهاست، نمیتواند نقش برنامهریزی برای خود را در امور کشور نادیده بگیرد و سخن آقای احمدینژاد هم این است که این یک نوع استاد و شاگردی است و نه استقلال دو قوه. حال باید متوجه این موضوع در این شرائط تاریخی باشیم و بدانیم با تعریفی که مجلس برای خود کرده و فکر میکنم از این به بعد نیز مجالس آیند نیز با همین تعریف خود را ا دامه میدهند، دیگر نمیتوان آن حساسیّتی که قبلا بر روی رئیس جمهور و برنامههای او را داشتیم را داشتهباشیم. بیشتر باید برای کمک به اهداف انقلاب حساسیت را بر روی نمایندگان مجلس قرارداد و در فرصت چهارسال آینده طوری در امر تربیت دینی و بینش سیاسی، فعالیت فرهنگی انجام دهیم که مردم معیارشان نسبت به نمایندگان مثل معیاری شود که قبلا برای انتخاب رئیس جمهور داشتند. در این جاگزیدهای از سخنان رهبری با نمایندگان مجلس را که سعی دارند این مشکل را به نحوی حل نمایند، متذکر میشوم:
«ما بایستى بیدار باشیم. اختلاف سلیقه، اختلاف نظر، اختلاف عقیده در مسائل سیاسى، نباید به چالش میان جناحهاى کشور، میان عناصر کشور منتهى شود. ... البته اگر برخى کوتاهىهاى ما نبود، برخى از ضعفهاى اخلاقى و غیر اخلاقى ما نبود، ما از این هم جلوتر میرفتیم… در مجلس، سلائق مختلف و جریانهاى مختلف هستند. …اختلاف سلیقه منتهى نشود به کشمکش و دعوا و چالش و دشمن خونى همدیگر شدن و فراموش کردن آمریکا. متأسفانه بعضى از جناحهاى ما اینجورىاند. وقتى با طرف مقابل مخالف میشوند، دیگر آمریکا فراموش میشود، اسرائیل فراموش میشود، مخالفین انقلاب و دشمنان امام فراموش میشوند؛ تضاد اصلى، میشود همینى که در مقابلش قرار دارد ….توصیهاى است که من همیشه دارم و آن، همافزائى با قوهى مجریه است - قوهى مجریه و قوهى قضائیه، لیکن عمدتاً قوهى مجریه؛ چون سر و کار مجلس با قوهى مجریه است - باید همافزائى کرد. نبایستى کار را جورى تنظیم کرد، جورى پیش برد که معنایش دعوا و اختلاف باشد…گاهى دیده میشود که مثلاً در مجلس، در یک نطقى، در یک اظهار نظرى، یک حرفى زده میشود. .. اگر خداى نکرده حرفى باشد که کسى را یا جمعى را متهم کند، جبرانش بهآسانى ممکن نیست؛ مردم را ناامید میکند. امروز مسئولین دارند تلاش میکنند، کار میکنند. نگوئید فلان ضعف و فلان ضعف وجود دارد. بنده به ضعفها آگاهم. شاید بنده بعضى از ضعفها را هم بدانم که خیلىهاى دیگر ندانند. با وجود این ضعفها، آن چیزى که امروز در قوهى مجریه وجود دارد، یک شاکلهى خوب و مطلوب است. در کشور دارد کار انجام میگیرد. خب، بایستى همکارى کرد، باید کمک کرد؛ هم مجلس کمک کند به دولت، هم دولت کمک کند به مجلس؛ هم قانون فصلالخطاب است براى عمل دولت، هم گرایشهاى دولت و تشخیصهاى دولت یک اشاره است به قانونگذار براى کیفیت قانونگذارى. این مسئله با استقلال مجلس منافات ندارد. …. هیچ اشکالى ندارد که یک مجلسى قانون صحیح و درست و قوى و منطقى را جورى تنظیم کند که براى دولت، رفتار طبق آن قانون، عملى باشد، ممکن باشد، آسان باشد. …. انسان نگاه کند ببیند دولت چه جورى میتواند عمل کند، چه جورى بهتر میتواند عمل کند، چه جورى آسانتر میتواند عمل کند، قانون را تنظیم کند و در این مجرا بیندازد؛ ... آن که آدم نباید با او سازش کند، دشمن است؛ آدم با دوست باید سازگارى نشان دهد. بالاخره باید تحمل کنند؛ یک چیزى را این از آن تحمل کند، یک چیزى را آن از این تحمل کند.» و نیز در دیدار با فراکسیون انقلاب اسلامی می فرمایند:
«من بارها این نکته را به بعضی از همین آقایان هم گفتهام. بنده معتقدم لایحه دولت را باید گرفت؛ اگر اشکالی دارد، اشکال را به دولت گفت تا خود دولت برطرف کند و مجدداً لایحه را بیاورد و تصویب شود. این حرفی که دولت میزند و میگوید لایحه من را میگیرند و یک 100 درصد را تبدیل میکنند به 50 درصد، 60 درصد، به اعتقاد ما این اشکال واردی است، این اشکال درستی است. حتی در مورد وزرا هم اعتقادم همین است. یک وقتی هم اینجا گفتیم، آقایان هم بودند؛ رؤسای سه قوه همهشان بودند، جماعت دیگری هم بودند. بعضیها گفتند آقا دولت خودش ناسازگاری میکند، شما هم یک حرفی میزنید. گفتم این اعتقاد من است. واقعاً اگر چنانچه رئیس جمهور هیئت وزیران را به مجلس بیاورد و مجلس بگوید نه، من به خاطر این یک نفر، هیئت وزیران را قبول نمیکنم؛ برگرداند، او ترکیب را هر جور که میخواهد درست کند، مجدداً بیاورد؛ این برای دولت و مجلس بهتر است تا اینکه بگیرند وزرا را یکی یکی تکه پاره کنند. البته باید طبق قانون عمل کرد»
4ـ نه برادران هنوز بعضی از مؤمنین ـاعم از روحانی و غیر روحانیـ در موضوع ولایت فقیه تصور صحیحی از حکومت دینی ندارند تا چه رسد بخواهند تصدیق کنند و بفهمند لازمهی حکومت دینی فقه و فلسفه و عرفان وحدت بین مسلمین است. بسیاری هنوز از تصور دیانت فردی و شخصی یک قدم جلوتر نیامدهاند و این است که دیانت خود را معارض با حاکمیتی با ساز و کار فرهنگ مدرنیته نمییابند و برایشان معنی نمیدهد چرا ما اصرار بر حکومت دینی داریم.
این نکتهی بسیار با اهمیتی است که متوجه شدهاید هویت انقلاب اسلامی یک هویت ذو ابعاد است و حقیقتی است اشراقی که بر قلب مستعد حضرت امام تجلی کرده و عقل و قلب و خیال آن مرد الهی را منوّر به فکر و اندیشهای کرده که آثار عملی آن انقلاب اسلامی و آثار علمی آن کتابهای فلسفی و عرفانی ایشان شده. مکتب حضرت امام خمینی «رضواناللهعلیه» یک مکتب جامعی است از اسلام که فقه و فلسفه و عرفان اسلامی را با همدیگر به میدان آورده و همین موجب جذابیّت و تأثیر آن شده. فاصله گرفتن از فلسفه و عرفان اسلامی و در این رابطه گرفتار اخباری شدن همینقدر خطر ناک است که ما در قرن دوازده در فقه گرفتار اخباریگری شدیم و میرفت که شیعه به بهانهی رجوع به اهلالبیت«علهیمالسلام» با فشار اخباریون، نشاط و حیات علمی خود را در فقه از دست بدهد که مرد بزرگی چون علامه وحید بهبهانی از بزرگان علمای اصولی به میدان آمده و با تالیف کتاب “الاجتهاد و الاصول” موفق شد، مشرب اصولی را که دو قرن به حال انفعال بود، جان تازهای ببخشد و عَلَم مبارزه با اخباریون را به حرکت درآورد. بهبهانی، پس از مبارزه بی امان با اخباریون در بهبهان، به کربلا، مرکز اصلی و عمده اخباری گری در جهان تشیع هجرت می کند، وی در این مبارزه تا بدانجا پیش رفت که سرانجام مکتب اخباری را مغلوب کرده و اصولی گری را بار دیگر در جهان تشیع رواج و رونق داد.
مرحوم شهید مطهری در کتاب ده گفتار می فرماید: یک جریان مهم و خطرناکی در عالم تشیع در چهار قرن پیش تقریبا، در موضوع اجتهاد پیدا شد و آن، موضوع "اخباریگری" است . و اگر گروهی از علماء مبرز و دلیر نبودند و جلو این جریان نمیایستادند و آنرا نمیکوبیدند معلوم نبود که امروز چه وضعی داشتیم... به هر حال مکتب اخباریگری ضد مکتب اجتهاد و تقلید است . آن اهلیت و صلاحیت و تخصصِ فنی که مجتهدین قائلند او منکر است ، ملا امین استرآبادی که مؤسس این مکتب است و شخصا مردی با هوش و مطالعه کرده و مسافرت رفتهای بود کتابی دارد به نام «الفوائد المدنیه» در آن کتاب با سرسختی عجیبی به جنگ مجتهدین آمده . مخصوصا سعی دارد که حجیت عقل را منکر شود . مدعی است که عقل فقط در اموری که مبدأ حسی دارند یا قریب به محسوسات میباشند ( مثل ریاضیات ) حجت است . در غیر اینها حجت نیست . از قضا این فکر تقریبا مقارن است با پیدایش فلسفه حسی در اروپا . آنها در علوم حجیت عقل را منکر شدند و این مرد در دین منکر شد . حالا این فکر را این مرد از کجا آورد ؟ آیا ابتکار خودش بود یا از کسی دیگر گرفته ؟ معلوم نیست
یادم هست در تابستان سال 1322 شمسی که به بروجرد رفته بودم و آنوقت هنوز مرحوم آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه در بروجرد بودند و به قم نیامده بودند، یک روز سخن از همین فکر اخباریین شد . ایشان در ضمن انتقاد از این فکر فرمودند که پیدایش این فکر در میان اخباریین اثر موج فلسفه حسی بود که در اروپا پیدا شد . این را من آنوقت از ایشان شنیدم ، بعد که به قم آمدند و درس اصول ایشان به این مبحث یعنی مبحث حجیت قطع رسید من انتظار داشتم دوباره این مطلب را از ایشان بشنوم ولی متأسفانه چیزی نگفتند . الان نمیدانم که این فقط حدسی بود که ایشان ابراز میداشتند یا مدرکی داشتند ، من خودم تاکنون به مدرکی بر نخوردهام و بسیار بعید میدانم که این فکر حسی در آنوقت از غرب به شرق آمده باشد . ولی از طرف دیگر ایشان هم بیمدرک سخن نمیگفتند . اکنون متأسفم که چرا از ایشان استفسار نکردم . به هر حال اخباریگری نهضتی بود بر ضدیت عقل . جمود و خشکی عجیبی بر این مسلک حکمفرما است . خوشبختانه افراد رشیدی مانند وحید بهبهانی و شاگردان ایشان، و بعد مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری اعلی الله مقامه با این مسلک مبارزه کردند.
مرحوم مطهری در ادامه میفرمایند: البته مکتب اخباری در اثر این مقاومتها شکست خورد و الان جز در گوشه و کنارها پیروانی ندارد ، ولی همه افکار اخباریگری که به سرعت و شدت بعد از پیدایش ملا امین در مغزها نفوذ کرد و در حدود دویست سال کم و بیش سیادت کرد ، از مغزها بیرون نرفته ، الان هم میبینید خیلیها تفسیر قرآن را اگر حدیثی در کار نباشد جایز نمیدانند . جمود اخباریگری در بسیاری از مسائل اخلاقی و اجتماعی و بلکه پارهای مسائل فقهی هنوز هم حکومت میکند.
فعلا مجال شرح و بسط نیست . یک چیز که باعث رشد و نفوذ طرز فکر اخباری در میان مردم عوام میشود آن جنبه حق به جانب عوامپسندی است که دارد ، زیرا صورت حرف اینست که میگویند ما از خودمان حرفی نداریم ، اهل تعبد و تسلیم هستیم ، ما جز قال الباقر«علیهالسلام» و قال الصادق«علیهالسلام» سخنی نداریم ، از خودمان حرف نمیزنیم ، حرف معصوم را میگوئیم.
شیخ انصاری در " فرائد الاصول " مبحث برائت و احتیاط ، از سید نعمت الله جزایری که مسلک اخباری دارد نقل میکند که میگوید : "آیا هیچ عاقلی احتمال میدهد که در روز قیامت یک بندهای از بندگان خدا را ( یعنی یک اخباری را ) بیاورند و از او بپرسند تو چگونه عمل میکردی و او بگوید به فرمایش معصومین عمل میکردم و هر جا که کلام معصوم نبود احتیاط میکردم و آنوقت یک همچو آدمی را ببرند به جهنم و از آن طرف یک آدم لا قید و بیاعتنا به سخن معصوم ( یعنی یک نفر اصولی و پیرو مسلک اجتهاد ) را که هر حدیثی را به یک بهانه طرد میکند ببرند بهشت ! حاشا و کلا "
جوابی که مجتهدین میدهند اینست که اینگونه تعبد و تسلیمها ، تسلیم به قول معصوم نیست ، تسلیم به جهالت است . اگر واقعا محرز بشود که معصوم سخنی گفته ما هم تسلیم هستیم ولی شما میخواهید جاهلانه به هر چه میشنوید تسلیم شوید . در اینجا برای نمونه که فرق بین طرز فکر جامد اخباری و فکر اجتهادی معلوم شود مطلبی را که اخیرا برخوردهام ذکر میکنم
یک نمونه از دو طرز تفکر
در احادیث زیادی امر شده تَحتُ الْحَنَک همیشه در زیر گلو افتاده باشد ، نه در حال نماز فقط بلکه در همهی احوال . یکی از آن احادیث اینست : « الْفَرْقُ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُشْرِکِینَ التَّلَحِّی بِالْعَمَائِم » . یعنی فرق بین مسلمان و مشرک تَحتُ الْحَنَک در زیر گلو انداختن است
عدهای اخباریین به این حدیث و امثال آن تمسک کرده میگویند همیشه باید تحت الحنک افتاده باشد . ولی مرحوم ملا محسن فیض با اینکه به اجتهاد خوشبین نبوده ، در " وافی " باب الزی و التجمل ، اجتهادی دارد ، میفرماید در قدیم مشرکین شعاری داشتند که تحت الحنک را به بالا میبستهاند و نام این عمل را " اقتعاط " میگذاشتهاند . اگر کسی این کار را میکرد معنایش این بود که من جزء آنها هستم . این حدیث دستور مبارزه و عدم پیروی از آن شعار را میدهد . ولی امروز دیگر آن شعار از بین رفته پس موضوعی برای این حدیث باقی نیست.(پایان سخن شهید مطهری)
از این جهت در این قسمت از سوال عزیزان بیشتر ماندم که امروزه به جریان ضد فلسفه و عرفانی که در حال شروع است سوء ظن دارم و فکر میکنم عدهای که به این جریان دامن میزنند خواسته یا ناخواسته در مقابل انقلاب اسلامی ایستادهاند. بنده سعی کردهام در مباحث «سلوک در ذیل اندیشهی امام خمینی«رضواناللهعلیه»» به طور مفصّل به این موضوع بپردازم که چگونه مکتب صدرایی و اصالت وجود، با قرائت حضرت امام، مکتب مقابله با سوبژکتیویتهی غرب است و اگر بخواهیم از غرب عبور کنیم و گرفتار ثنویت ذهن و عین دکارتی و کانتی نشویم و به شکاکّیت گرفتار نگردیم، لازم است به مکتب تشکیک وجود رجوع کنیم، همانچیزی که مرحوم شهید مطهری«ره» در جلد اول مجموعهی آثار صفحه497 به آن اشاره دارند و میگویند: «شک» امثال کانت و هگل به جهت آن بود که «اصالت وجود» در فلسفهی غرب حلّ نشده بود.
5 – این سؤال را میتوانید در عرائضی که مطرح شد بیابید. آری عزیزان وقتی سیاست ما در ریلی قراگرفت که روحانیت لازم بر آن حاکم نبود، مشکل همین پیش میآید ولی اگر به روش حضرت امام و مقام معظم رهبری به سیاست پرداختیم، اصلا تفکیکی بین سیاست و دیانت نمیماند. آیا جز این است که مقام معظّم رهبری«حفظهالله» در انتخابات دوازده اسفند، مردم را توصیه به حضور فعّال کردند و عملاً سیاسی ترین موضوع سال 1390 را مطرح کردند و مردم با روحیهای الهی در آن انتخابات شرکت کردند؟ پس از یک طرف وظیفهی ماست که با همان روحانیّت و معنویّتِ امثال رهبری موضوعات سیاسی را بنگریم و گوشزد کنیم و از طرف دیگر مطالبهی ما از مسئولان سیاسی کشور توجه به اهداف انقلاب و سادهزیستی و پاکدستی و تقوی باشد. این یکی از گردنههای تاریخی ماست که بنده احساس میکنم در حال عبور از آن هستیم. آینده با مسئولیتی روبهرو خواهیم بود که تقوایشان بر سیاستها و تصمیمگیریهایشان حاکم است. داریم از اصول گرایی قبیلهای و حزبی به اصولگرایی حقیقت گرا نزدیک میشویم. آرامآرام در آیندهی این انقلاب با اصولگرایانی روبهرو نیستید که با فشاردادن یک تکمه برای خود فوقلیسانس دست و پا کنند. هنر انقلاب اسلامی این است که این نوع درجهدادن نمایندگان به خودشان را ـ هر چند انجام گرفتـ نپذیرفت.
6ـ در هر حکومت دینی ما از جایی شروع میکنیم و به هدفی بالاتر از آنجایی که هستیم نظر داریم. مسلّم طلبه نمادِ دین حکومتی موعود است ولی در ذیل شخصیت اشراقی حضرت روحالله «رضواناللهعلیه»، انقلاب اسلامی را هدیهی حضرت مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» به حضرت امام خمینی میدانیم تا زمینه را آماده کنیم و به تعبیر حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» انقلاب را به حضرت مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» تقدیم کنیم. موفق باشید.