متن پرسش
سلام علیکم!
این سوال را چند مدت پیش پرسیده ام. اما هنوز جوابی به دست من نرسیده است.
شما در جواب به سوال 2161 در مورد تحریف از نظر علامه طباطبائی ره فرموده بودید که علامه ره به تحریف معتقد نیستند. در حالی که در کتاب مهر تابان که گفتگوهای علامه طباطبائی ره با علامه تهرانی ره است ایشان تحریف به جابجائی را می پذیرند.
عین مطلب ایشان از کتاب مذکور بدین شرح است:
در اثبات عدم تحریف قرآن کریم
امّا آن قرآنى را که زَید بن ثابت در زمان أبو بکر جمع آورى کرد، بدون شکّ حاوى جمیع قرآن است و در آن یک کلمه کم و یا یک کلمه زیاد نشده است؛ و قول بتحریف قرآن از درجه اعتبار ساقط است.
چون اخبار آحادى که در تحریف وارد شده است، حجّیّت آنها متوقّف بر حجّیّت قول امام است که آن أخبار را بیان کرده است، و حجّیّت قول امام متوقّف بر حجّیّت قول رسول الله است که امام را وصىّ و خلیفه و معصوم معرّفى فرموده است، و حجّیّت قول رسول الله متوقّف بر حجّیّت قرآن است که رسول الله را معصوم و امام و نبىّ و ولىّ معرّفى کرده است؛ و اگر قائل به کم بودن و یا زیاده بودن یک حرف در قرآن مجید بشویم، تمام قرآن از حجّیّت ساقط مىشود؛ و سقوط این حجّت، حجّیّت اخبار تحریف را نیز ساقط مىکند.
و قرآن مجید بالإجماع حجّت است، و ائمّه علیهم السّلام در موارد کثیرى به آیات قرآن استدلال و استشهاد کردهاند و قائل به حجّیّت آن شدهاند؛ و این مسأله هیچ جاى شبهه و تردید نیست.
در زمان أبو بکر که جنگ یَمامه اتّفاق افتاد و از قرّاء قرآن در آن جنگ هفتاد نفر و یا چهارصد نفر کشته شدند، عمر نزد أبو بکر آمد و اصرار بجمع آورى قرآن نمود و گفت: قرآن امروزه فقط در سینههاى قاریان قرآنست؛ اگر جنگ دیگرى پیش آید و از قرّاء در آن جنگ کشته شوند دیگر قرآن از روى زمین برداشته مىشود، و حتماً باید قرّاء را جمع نموده و قرآن را تصحیف نمود؛ یعنى در مجلّد قرار داده و در دفّتَیْن نگهدارى کرد.
براى این امر زَید بن ثابت را مأمور نوشتن قرآن نمودند؛ و بیست و پنج نفر از قرّاء مهاجرین و بیست و پنج نفر از قرّاء أنصار را معیّن کردند که هر کس آیهاى از قرآن با دو شاهد عادل بیاورد آن آیه را بپذیرند.
بنابراین، قرآن مشهود فعلى بدین کیفیّت در زمان أبو بکر جمع آورى و تصحیف شد؛ ولى ائمّه علیهم السّلام بالإجماع دستور دادهاند که قرآن را بهمین کیفیّت و با همین ترتیب بخوانیم، و خودشان نیز بهمین ترتیب مىخواندهاند، و اصحاب آنها نیز بهمین ترتیب قرائت مىنمودهاند.
و در این قرآن جمع آورى و تصحیف شده، هر آیهاى که وارد مىشد ضبط مىشد، و اگر مثلًا دو بار یا سه بار وارد مىشد در دو جا و سه جا ضبط مىشد، مگر سوره فاتحة الْکتاب که به اجماع مسلمین دوبار بر پیغمبر اکرم نازل شده است ولى یکجا نوشته شده است. و ظاهراً سوره توحید هم همینطور است؛ یعنى دوبار نازل شده و یکجا ضبط گردیده است.
بارى، همانطور که ذکر شد قول بتحریف قرآن از درجه اعتبار ساقط است. زیرا این قول متوقّف است بر حجّیّت أخبار تحریف، و حجّیّت آنها متوقّف است بر حجّیّت قول امام و رسول الله و بالاخره حجّیّت قرآن؛ و اخبار تحریف که قرآن را از حجّیّت سقوط مىدهد، عمل به مفادش موجب اسقاط خود آنها مىشود؛ یعنى از ثبوتش عدمش لازم مىآید و بنابراین عمل به آنها مستحیل است.
در تغییر محلّ آیه: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ
بلى، جاى بعضى از آیات ممکنست که تغییر نموده باشد، ولى البتّه تغییر محلّ آیات غیر از مسأله تحریف است.
بحسب ظاهر- واقعش را خدا بهتر مىداند- از اوّل قرآن تا آخر قرآن در دو جا قابل تردید نیست به عقیده بنده که جاى آیه عوض شده است. در جاهاى دیگر ممکنست که بگوئیم جاى آیه عوض نشده و تغییر نکرده است و قابل توجیه است، ولى در این دو مورد بهیچوجه قابل توجیه نیست.
اوّل در سوره مائده است و دوّم در سوره أحزاب است. در سوره مائده همان آیه کریمه است که مىفرماید: در امروز مردم کافر از دین شما و از دسترسى به آئین شما مأیوس شدهاند؛ از کفّار نترسید، و از من بترسید! امروز من دین شما را براى شما کامل کردم، و نعمت خودم را براى شما تمام نمودم، و راضى شدم که اسلام دین براى شما باشد:
الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإسْلَمَ دِینًا.
با شواهدى که جمع آورى کردیم و خصوصیّاتى که در آیه هست و آیههاى قبلى و بعدى نشان مىدهد، على الظّاهر بدون تردید اینجا دست خورده و جاى آیه را عوض کردهاند.
این آیه را بعد از محرّمات اکل، بین مستثنى و جمله مستثنى منه قرار دادهاند، تا خلط مبحث شود و چنین گمان شود که مراد از روزى که کفّار از دستبرد به دین مسلمانان مأیوس شدند و در آن روز باید مسلمانان از خدا بترسند، و آنروزى که دین مسلمانان کامل شد و نعمت بر آنان تمام تمام گشت، و روزى که خدا اسلام را بر مسلمین مىپسندد؛ روزى است که مثلًا میته و خون و گوشت خوک و غیرها حرام شده است.
توضیح آنکه: در چهار جاى از قرآن کریم مسأله محرّمات اکل بمیان آمده است، با یک شکل و یک سیاق و یک لحن، و در دنبال هر چهار مورد، موارد استثنا ذکر شده است، که کسانیکه در اضطرار باشند و ضرورت ایجاب کند مىتوانند از این موارد مُحرَّمه استفاده کنند.
فقط در اینجا بین جمله مستثنى منه که محرّمات اکل بیان شده است و بین جمله استثنائیّه، این آیات بدون ربط و بدون افاده معنى روشنى فاصله افتاده است؛ بطوریکه از قیاس سه آیه دیگر به اینجا خوب مسأله تغییر محلّ این آیه روشن مىشود.
امّا آن چهار جمله استثنائیّه که بدنبال محرّمات اکل ذکر شده است، بدین طریق است:
1- فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَلآ إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.
2- فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.
3- فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.
4- فَمَنِ اضْطُرَّ فِى مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.
این چهار جمله استثنائیّه است که همانطور که ملاحظه مىشود یک شکل و یک سیاق وارد شده است. و اوّلى از آن در سوره بقره بوده و بدنبال این آیه است؛ بدین شکل:
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِیرِ وَ مَآ أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَلآ إِثْمَ عَلیْهِ إِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. [1]
و دوّمى از آن در سوره أنعام است و بدنبال این آیه است؛ بدین شکل:
قُلْ لآ أَجِدُ فِى مَآ أُوحِىَ إِلَىَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ و إِلّآ أَن یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ و رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. [2]
و سوّمى از آن در سوره نَحل است و بدنبال این آیه است؛ بدین شکل:
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِیرِ وَ مَآ أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. [3]
و چهارمى از آن در سوره مائده است؛ بدین شکل:
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنزِیرِ وَ مَآ أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ مَآ أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذِبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَن تَسْتَقْسِمُوا بِالازْلَامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإسْلَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِى مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. [1]
و همانطور که از تطبیق این آیات با یکدیگر ملاحظه مىشود، مشاهده مىگردد که در سه آیه اوّل پس از بیان محرّمات أکل بلافاصله جمله استثنا را آورده و موارد استثنا را ذکر کرده است.
و امّا در این آیه با آنکه جمله استثنائیّه همان جمله استثنائیّه در سائر آیات است، و قاعدةً باید بدنبال جمله مستثنى منه آورده شود و بلافاصله ذکر گردد، با جمله الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ بین جمله مستثنى منه و این جمله استثنائیّه فاصله افتاده است. و بخوبى روشن است که این جمله را که راجع به ولایت است و داراى آن مفاد عالى و محتواى راقى است در اینجا قرار دادهاند تا خلط بحث شود، و مردم از فکرش بیفتند و بدنبال مفاد و محتوایش نروند؛ و چنین توهّم کنند که این آیه ولایت که دلالت بر اکمال دین و اتمام نعمت دارد و بواسطه آن، دیگر در اسلام کمبودى نیست و سزاوار است که خداوند به دین اسلام راضى باشد، راجع به مسائل عادى از قبیل مراوده با کفّار و حلّیّت طعام آنها براى مسلمانها و حلّیّت طعام مسلمانها براى آنها و أمثال ذلک مىباشد.
و امّا دوّمین مورد که تغییر محلّش بسیار روشن است، آیه تطهیر است؛ و آن در سوره أحزاب است
در تغییر محلّ آیه تطهیر
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.
این آیه هم در جائى واقع شده که بهیچوجه مناسبتى با ما قبل و ما بعد خود ندارد. زیرا که ما قبل آن راجع به زنهاى رسول الله است، و ما بعد آن نیز راجع به زنهاى رسول الله است؛ ولیکن این آیه با اینکه راجع به اهل بیت رسول خداست، در میان آیات آورده شده است که امر مشتبه شود. و مجموعه آیات چنین است:
ینِسَآءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا* وَ قَرْنَ فِى بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَهِلِیَّةِ الاولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتِینَ الزَّکَوةَ وَ أَطِعْنَ اللَهَ وَ رَسُولَهُ و- إِنَّمَا یُرِیدُ اللَهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا-* وَ اذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِى بُیُوتِکُنَّ مِنْ ءَایَتِ اللَهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَه کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا. [1]
در اینجا ذکرى از اهل بیت نشده است، و اوصافى از آنان بیان نشده است تا بنحو خطاب، خداوند آنها را مخاطب قرار دهد و هر نوع پلیدى و رجسى را از آنان بزداید و تطهیر کند.
بلکه دو آیه است فقط درباره نِساءُ النَّبىّ (زَوْجاتِ رسول الله):
اوّل: آیه: ینِسَآءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا.
دوّم: بدنبال آن، آیه: وَ قَرْنَ فِى بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَهِلِیَّةِ الاولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتِینَ الزَّکَوةَ وَ أَطِعْنَ اللَهَ وَ رَسُولَهُ و وَ اذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِى بُیُوتِکُنَّ مِنْ ءَایَتِ اللَهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا.
تمام این آیات راجع به نِساءُ النَّبىّ است، یعنى زنهاى رسول خدا؛ و دستوراتى است که به آنها داده مىشود، و ضمائر همه راجع به آنهاست؛ یعنى ضمیر جمع مخاطب مؤنّث است مثل: لَسْتُنَّ، اتَّقَیْتُنَّ، تَخْضَعْنَ، قُلْنَ، قَرْنَ، بُیُوتِکُنَّ، تَبَرَّجْنَ، أَقِمْنَ، ءَاتِینَ، أَطِعْنَ، اذْکُرْنَ. در وسط آیه دوّم مىبینیم که لحن خطاب تغییر مىکند، و یک جمله نامناسب راجع به اهل بیت رسول خدا وارد مىشود بطوریکه ضمیرهایش ضمیر جمع مخاطب مذکّر است؛ مثل عَنکُمْ و یُطَهِّرَکُمْ، و عیناً مانند وصله ناهموارى است که بخوبى مشخّص مىسازد که ربطى به آیه قبل و بعد ندارد؛ و جاى این خطاب در اینجا نیست.
ولى در اینجا آوردهاند، تا بواسطه ملابست، اذهان عامّه را متوجّه زوجات رسول الله بگردانند، و حَسَنه تطهیر و فقدان رجس را به آنها بچسبانند. و در نتیجه آیه دوّم بواسطه ادخال این زیادى بصورت دو آیه درآمده است، و تا یُطَهّرَکُمْ تَطْهِیرًا را یک آیه و تا لَطِیفًا خَبیرًا را آیهاى دیگر قرار داده، و مجموعاً آیات راجع به نِساءُ النَّبىّ را سه آیه کرده اند(مهرتابان صص9-412)
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عنایت داشته باشید قرآن کریم در زمان پیامبر(ص)جمع آوری شده وبه صورت سوره ها ومشخص بودن جای هر آیه در هر سوره بدستور ایشان,زیرا همانگونه که میدانیم آیاتی که نازل می شد توسط کاتبان وحی نوشته می شد در لوح های مختلف.ازمجموع اسناد ومدارک وروایات،چنین استفاده می شود که ترتیب آیات در سوره های قرآن،باارشاد وراهنمائی های پیامبر اسلام (ص)صورت گرفته ورأی وسلیقه صحابه در بوجود آمدن ترتیب مذکور دخالتی نداشت.
زرکشی در کتاب «البرهان» خود ،این اجماع را بدین صورت نقل کرده اند:که به اتفاق همه مسلمین،ترتیب آیاتِ سوره های قرآن بدستور پیغمبر(ص) صورت گرفته است،چون هر وقت وحی نازل می شد یکی از نویسندگان وحی را احضار می فرمود وبه وی می گفت این آیه یا آیات را در فلان محل از فلان سوره قرار دهد.
ابن زبیر گوید:به عثمان گفتم:آیه«والذین یتوفون منکم ویذرون ازواجاً» را آیه دیگری نسخ کرده است،چرا دستور می دهی آنرا بنویسند؟عثمان گفت برادر زاده!من چیزی را در قرآن از جای خودش تغییر نمی دهم.
رسول خدا (ص)سوره های فراوانی از قرآن رابا ترتیب کنونی آیات آنها، در نمازها وخطبه های آن می خواند، یعنی علاوه بر آنکه قبلاً ترتیب آیات راپس از نزول وحی بلا فاصله مشخص می فرمود عملاً نیز این ترتیب را رعایت می فرمود .(دکتر سید محمد باقر حجتی،تاریخ قرآن کریم،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،ص66تا70)
در هر صورت این سوره ها با این ترتیب آیات،همواره متواتر بوده ومیان مسلمانه رائج بوده واحدی جرئت تغییر نداشته ،زیرا افراد زیادی قرآن را حفظ داشتند ونسل به نسل در اذهان جریان داشته ودارد وکوچکترین جا بجائی با عکس العمل مسلمانها رو برو بود.علامه طباطبائی قدس سّره،می فرمایند:اینکه ترتیب سور وآیات بدستور پیامبر باشد،ثابت نیست.بیان ایشان مشکلی را ایجاد نمی کند،زیرا از متن ومحتوا ی آیات می توان تشخیص داد که آیه مکی است یا مدنی.ضمن اینکه جابجائی آیات مکی ومدنی در مواردی که گفته شده،بعلل خاصی بوده که از نظرها مخفی نیست.مانند جا دادن آیات ولایت در لابلای آیات مربوط به میته ویا زنهای پیامبر!
نکته دیگر آنست که خود علامه ره در فصلی از کتاب «قرآن در اسلام»بیان نموده که قرآن مجید از هر گونه تحریفی محفوظ است واشاره نموده که تاریخ قرآن از روز نزول تا امروز کاملاً روشن است ،وپیوسته سوره هاوآیات آن ورد زبان مسلمانها بوده ودست بدست می گشته است.قرآن در اسلام،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،ص133
در نتیجه چیزی جابجا نشده است واگر آیه ای هم بر خلاف ترتیب نزول آمده به دستور پیامبر اکرم(ص)بوده است.ر.ک.به آیت الله معرفت،التمهید،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،ج1 ص276
درهر صورت به تصریح همه بزرگان اهل فن ،قرآن کریم بطور متواتر نسل به نسل بدست ما رسیده وکم وزیاد نشده،والفاظ آن ولو از نظر املائی غلط هم باشد دست نزده اند تا زمینه تحریف فراهم نشود.
می توان از مطالبی که در بند 1و 2 و 3 گذشت نتیجه گرفت ک نزول آیات اولا ) در یک مورد بر پیامبر نازل نمی گشت بلکه هنگام حاجت در طول 20 یا 23 سال نازل شد پیامبر ( ص ) به طور طبیعی هرآنچه که بر ایشان نازل می شد به مردم ابلاغ می فرمود و مردم هم با شوق وذوق تمام آنها را یادداشت می کردند و در حافظه هایشان جا می دادند بنابراین این گونه نبوده است که پیامبر ( ص ) در یک مورد سوره ای همانند بقره راتلاوت بکند گذشته از آن پیامبر ما فوق بشر مادی است و توانایی او در اتصال به منبع لایزال الهی را نمی توان انکار کرد قرایت کل قرآن بر چنین کسی مشکل نیست تا چه رسد به قرایت سوره بقره حتی به گواه تاریخ حضرت در نمازسوره ها را تلاوت می فرمود تا بیشتر در اذهان مردم جا بگیرد ازاین رو نه کوتاهی سوره دلیل بر نزول بی وقفه آن است و نه طولانی بودن بر نزول تدریجی دلیل می باشد چگونگی زمان دقیق نزول آیات به طور روشن معلوم نیست تنها این اندازه مشخص است که آیات در عرض 20 یا 23 سال بر پیامبرنازل گشته است . خداوند آخرین کتاب آسمانى خود را به نام قرآن، براى هدایت بشر فرستاده است. خداوند دیگر نه کتابى مىفرستد و نه پیامبرى؛ بنابراین قرآن اولین و آخرین منبع هدایت بشر تلقى مىشود. تحریف چنین کتابى برابر با عدم حفظ خداوند و مساوى با گمراهى بشر است و این با حمید و حکیم بودن خداوند سازگار نیست. بنابراین خداوند خود به مقتضاى حکیم بودنش این کتاب را حفظ مىکند. T}2. برهان اعجاز{T این دلیل به تعبیر علامه طباطبایى ، قرآن در اسلام، ص 117.{V بهترین و متقن ترین دلیل براى صیانت قرآن در زمان کنونى به شمار مىرود. تقریرش این است که همان وجوه اعجازى که براى قرآن زمان رسولاللَّه وجود داشت (مثل تحدى، فصاحت و بلاغت و زیبایى الفاظ آن، روحانى و معنوى بودن آن، هدایت انسان به سوى حق، صدق مطلق مطالب آن و بالاخره خیلى از اوصاف دیگر) بر همین قرآن کنونى منطبق و یافت مىشود. بىتردید در صورتى که بین این فاصله زمانى کمترین نقصان و یا اضافهاى در آن به وقوع مىپیوست، به طور یقین دیگر از آن اوصاف خبرى نمىماند و حال آنکه همه آنها در قرآن کنونى باز هم یافت مىشود. 3. از طرفى، در چندین جا تصریح مىکند که کلام خدا و سند نبوت است و کتاب اسلام به شمار مىآیدمانند آیه 34 سوره طور و آیه 88 سوره اسراء و از طرف دیگر، دین اسلام را دین خاتم معرفى مىکندمانند آیه 85 سوره آل عمران و آیه 40 سوره احزاب. روشن است که معناى خاتمیت، مصونیت از تحریف است. اما سخن در این است که چه چیزى از دین باید مصون از تحریف باشد؟ یقیناً آنچه به نام دین و مجموعه هدایت الهى براى یک پیامبر نازل گشته است؛ یعنى، کتاب او باید مصون از تحریف باشد و این شرط لازم مصونیت دین از تحریف است همان، ص 66 و درباره خاتمیت ر.ک : مجموعه آثار استاد مطهرى، ج 2، ص 183 و ج 3، ص 1534. قرآن در همه زمانها و مکانها و حتى در زمان حاضر، توان و قدرت فکرى و ذهنى بشر را براى همانندسازى به مبارزه فرا مىخواند. اما بشر حاضر مثل انسانهاى گذشته، عاجزانه در مقابل آن شکست را پذیرا مىشود. از این ناتوانى موجود به راحتى مىتوان پى برد که حتى قرآن کنونى به تحریف دچار نشده است. قرآن در راستاى هدایت و راهنمایى بشر، از بیان چیزى که لازمه بشر در امر سعادت باشد، فروگذارى نکرده است. قرآن حاضر همانند قرآن موجود در گذشتهها داراى این صفت است. حال اگر قرآن در زمان حاضر به چنین صفتى است، چگونه مىتوان احتمال نقصان یا زیادت را در آن داد؟ بنابراین قرآن کنونى از هر گونه تغییرى مصون است. تمام آیات و سورههاى کنونى قرآن مجید، همانند قرآن گذشته، دست به دست و سینه به سینه به طور همگانى توسط مسلمانان نقل گردیده است. این تواتر منطقى، دلالت مىکند هیچ کلمه و آیه یا سورهاى، نه از قرآن کاسته شده و نه بر آن افزوده شده است. بنابراین قرآن کنونى با توجه بر واجد بودن صفت تواتر، از هرگونه تحریفى سالم است. مسلمانان معتقدند وحى در واقع تکلم و گفتار لفظى خداوند است که به وسیله جبرئیل به پیامبرصلى الله علیه وآله مىرسید و پیامبرصلى الله علیه وآله موظف بود عین همان الفاظ را بر مردم برساند. علامه مرتضى عسکرى یکى از تمهیدات الهى براى مصون ماندن قرآن، نزول تدریجى آن، آن هم با سبک و برنامهاى ویژه است. در مدت تقریباً 23 سال، آیات قرآن به دو شکل نازل شده است. آیاتى که در آغاز بعثت در مکه نازل گردیده، آیاتش کوتاه و موزون است؛ مانند «وَ الضُّحى وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى...» و یا الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ. این مقاطع کوتاه و موزون در حفظ آیات، تأثیر بىشائبهاى داشته است، آن هم در میان مردم روزگارى که امى بودهاند. اما در سالهاى بعد، آیات و سورههاى بزرگترى در مدینه نازل شده است؛ زیرا در مدینه، هم آرامش بیشترى براى مسلمانان بوده و هم امکانات نوشتن و ثبت آیات وجود داشته است. بالاخره، نزول تدریجى قرآن، این نتیجه را داشت که وقتى حتى چند آیه نازل مىشد، پیامبر آن را براى مسلمانها مىخواند (و آنان نیز حفظ مىکردند) و بعد آیهاى دیگر نازل مىگشت. در تاریخ قرآن مهم است بدانیم که پیامبرصلى الله علیه وآله چگونه آیات را به مردم مىخوانده و آنها را تعلیم مىداد؟ راوى مىگوید: پیامبرصلى الله علیه وآله در مدینه هر بار ده آیه به ما مى آموخت. ما ده آیه را یاد مىگرفتیم، سپس ده آیه دیگر و... براى مثال، یکى از صحابه در مسجد دمشق 1600 شاگرد را تعلیم قرآن مىداده است. به این شکل که آنها را به گروههاى ده نفرى تقسیم کرده بود و هر ده نفر یک ناظر داشته اند که مجموع این ناظران و سرگروهها 160 نفر مىشدند. به شهادت تاریخ، در صدر اسلام عده زیادى از مسلمانان - که تعداد آنان را تا 43 نفر نوشتهاند به دستور پیامبرصلى الله علیه وآله هر آیه و یا سورهاى که نازل مىشد، بلافاصله مىنوشتند؛ از جمله معروفترین اصحاب پیامبر که به نوشتن قرآن اهتمام خاصى مىورزیدند، حضرت علىعلیه السلام و زید بن ثابت بودند. اهتمام مسلمانان بىشک از اهتمام پیامبرصلى الله علیه وآله بر قرائت قرآن و تحفیظ آن بر مسلمانانجامعه آن روز فضیلت بزرگى براى حفظ قرآن قائل شده بود. مؤمن و منافق در این جهت بر یکدیگر سبقت مىگرفتند. معاشرت و انس با قرآن، جزو آداب و رسوم مردم در آمده بود و در مسائل و مشکلات خود به آن مراجعه مىکردند. تقدّس و فضیلت یافتن قرآن نزد مسلمانان، این نتیجه را به دنبال داشت که کسى نمىتوانست ایده تغییر قرآن را در سر بپروراند. اهتمام به نگهدارى و حفظ قرآن کریم در میان مسلمانان به اندازهاى بود که پس از نبى اکرم و در زمان خلافت ابوبکر، وقتى در جنگ یمامه تعدادى از حافظان قرآن کشته شدند، مسلمانان تصمیم گرفتند توجه بیشترى در حفظ قرآن به خرج دهند و به این منظور همه نسخههاى قرآن را در یک جا جمعآورى کرده و از اینکه نقصانى در آنها واقع شود، جلوگیرى نمودند. حفظ این نسخهها به شدت مورد توجه قرار گرفت و همین طور نسل بعد، قرآن را سینه به سینه حفظ مى کردند و به نسل بعد انتقال مى دادند(سید محمد حسین طباطبایى، ترجمه المیزان، ج 12، ص 167 - 161، مرکز نشر فرهنگى رجا. (براى مطالعه بیشتر ر.ک: الف. محمد هادى معرفت، تاریخ قرآن، (تهران: سمت، چاپ دوم 1377و به کتاب قرآن هرگز تحریف نشده از ایت الله حسن حسنزاده آملى. موفق باشید