متن پرسش
سلام علیکم:
استاد آیا به نظر شما این سخنان حجت الاسلام محمد تقی سبحانی صحیح است:
متاسفانه فلسفه ما مجموعه ای از معارف حقه و مدعیات ناسفته فراوانی است که به دلیل سایه سنگین تعبد و تقدس از سوی اصحاب فلسفه و حربه تکفیر و تهجیر از سوی مخالفان آن، هنوز به صحنه اندیشه ورزی اجتهادی نیامده است و چه بسا مدعیاتی که در طول قرنها بدون تامل و تحقیق تکرار شده است. بر اصحاب فلسفه است که بدون تعصب و با اندیشه ای باز و سینه ای فراخ و بدون تجهیل دیگران و سخن ار موضع عالی و متعالی گفتن، حاضر شوند که نظریه های فلسفی به مصاف نقد دیگران برود و دیدگاه های نو و افق های جدید فراروی حوزه تفکر اسلامی قرار گیرد. به گمان بنده تنها سرگذشت تفکر فلسفی ما و نیز وضعیت آموزش و پژوهش فلسفه در روزگار ما بهترین دلیل بر حاکمیت نگاه تعبدگرایانه و شخصیت زدگی بر محافل فلسفی ماست، چنان که با ورود در عرصه نقد اندیشه های فلسفی، چماق تجهیل و حربه مخالفت با شخصیت های محترم، بر سر شما فرود می آید. متاسفانه این رویه حتی شامل اساتید صاحب نام فلسفه نیز می شود و شخصی چون استاد فیاضی تنها به جرم این که برخی اسرار فلسفی را فاش می گوید، از سوی شاگردان خود به فلسفه نادانی متهم می شود و کم له من نظیر. از این رو بر این باورم که اصحاب فلسفه که از حربه تکفیر آزرده اند، بهتر است چماق تجهیل را بیاندازند و بدون هیچ دلواپسی، دل به دریای اجتهاد فلسفی بسپارند که این روش، تعقل فلسفی را سودمند تر است از چسبیدن به داشته های موجود. فلسفه معاصر اسلامی با تاملات ژرف علامه طباطبائی و فکر صافی و روحیه منصفانه استاد مطهری و سپس نقادی های موردی استاد مصباح در استانه یک تحول جدی قرارگرفت اما تلاش های گسترده، پرحجم و پرهزینه ای که زان پس در دهه های اخیر صورت گرفت (با همه ارزش های والای آن) بازگشتی است به عرفانی سازی فلسفه که به تدریج سلاح عقلانیت را از حوزه تشیع بازمی ستاند و باب تاویل و باطن گرایی را بر معرفت دینی می گشاید و هزاران آسیب تصوف زدگی و خواب نمایی و قدسی سازی را در فرهنگ دینی ما تشدید و تاکید می کند. ایشان نیز در سلسله نشست هایی تحت عنوان توسعه و تکامل فلسفه (که علت برگزاری آن به گفته خود ایشان تحول در فلسفه و تکامل آن با سوالات امروزه که فلسفه از آن، سال ها غافل بوده و هیچ تحولی نداشته، است) نیز گفته اند که فلسفه اسلامی حاضر نتوانسته در ۱۴ یا ۱۵ مورد که خود ایشان استقراء کرده (در موضوعات اخلاق، انسان شناسی و معرفت شناسی) پاسخگو باشد:
۱. مسئله تعریف هویت انسان با توجه به اراده و فاعلیت. ایشان بعد به این نتیجه می رسند که (فلسفه باید مسئولیت اخلاقی انسان به فعلش را با توجه به اراده و آزادی ثابت کند ولی با توجه به مسئله حاکمیت علیت آن را به دوش علت تامه می گذارد در نتیجه مسئولیت از انسان سلب می شود)
۲. در مسئله تاثیر و تاثر طبیعی. ایشان می گویند طبق قواعد فلسفی محال بودن انتقال عرض و کل ما بالعرض ینتهی ما بالذات، رطوبت و سیالیت آب عرض است در کاغذ نیز خشکی هست طبق قاعده فلسفی تری آب نباید به کاغذ منتقل شود که اینگونه نیست و فلسفه در این مورد بی پاسخ است.
۳. مسئله تجرد نفس. ایشان می گویند فلسفه غافل از بعد مادی انسان و تعلق نفس به آن است و نفس تحت تاثیر ماده تغییر می پذیرد و فلسفه فقط تفسیر تک نگاری از انسان می کند (که به نظر ایشان باید دو انگاری باشد) و این بر خلاف قرآن است که انسان را از نطفه بودن تا روح او می نگرد و به او انسان می گوید و فلسفه با این توضیحات در تعریف تجرد نفس ناقص بوده
۴. مسئله نسبت کل و جزء. به نظر ایشان در فلسفه فقط در مورد کلی و جزئی بحث شده نه از نسبت کل به جزء.
۵. مسئله صور ذهنی. ایشان می گویند بر صور ذهنی فلسفه به خاطر فقدان دلیل برای آن و اینکه فلاسفه گفته اند صور ذهنی از نظر ماهیت با واقع یکی اند ولی از نظر وجود تفاوت دارند اشکال وارد است چرا که چگونه یک ماهیت با دو وجود متباین می تواند وجود پیدا کند؟ و مسئله مشکل تطابق آن با واقع و عدم ادراک وجود ذهنی و چگونگی تحقق صورت در نفس بر نظر فلاسفه اشکال کرده و می گویند باید اساسا منکر صور ذهنی شویم و به قول خودشان (اسطوره صورت در فلسفه را بیخیال شویم) تا به این مشکلات بر نخوریم.
با عرض پوزش نمی شد متن اصلی را کپی کنم و کمی طولانی شد این ها مربوط به ۴ جلسه از نشست ها بود متن کامل آن در آدرس http://www.morsalat.ir/Portal/home/?news/181408/205795/585758/توسعه-و-تکامل-فلسفه؛-افق-ها-و-راهکارها--حجت-الاسلام-و-المسلمین-محمدتقی-سبحانی--جلسات-مستمر
موجود است.
استاد آیا واقعا فلسفه اسلامی از این جور مسائل ناتوان است؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم حرف درستی است که باید نگاه فلسفیِ ما نقد و بررسی شود. ولی در این مسیر باید با همان روحیهی فلسفی، فلسفه نقد شود و نه با پیشفرضهای کلامی و یا با فهم اولیهای که از یک موضوعِ فلسفی داریم. مثل اینکه میگویند فلسفه غافل از بُعدِ مادی انسان و تعلق نفس به آن است. این جمله نشان میدهد که گوینده یک حرف از فلسفهی صدرایی نسبت به نفس نمیداند و این نوع ندانستنها، حجابی خواهد شد که بهکلّی از فهم فلسفی محروم شویم. موفق باشید